دانشنامه امام جواد عليه السلام

مشخصات كتاب

نويسنده : جمعي از نويسندگان

ناشر : پايگاه تخصصي عاشورا

آ

آدم خوش گمان هرگز نمي هراسد

روزي مأمون - خليفه ي عباسي - به همراه برخي از اطرافيان خود به قصد شكار عزيمت كرد.

پيش از آن كه آنان از شهر خارج شوند، در مسير راه به چند كودك برخورد كردند كه مشغول بازي بودند.

همين كه بچه ها چشمشان به خليفه ي عباسي و همراهانش افتاد، همگي فرار كردند و كسي باقي نماند مگر يك نفر از آن ها كه آرام در كناري ايستاد.

چون مأمون چنين ديد، بسيار تعجب كرد از اين كه تمامي بچه ها هراسان فرار كردند و فقط يك نفرشان آرام ايستاده است و هيچ ترس و وحشتي در او راه نيافت.

پس با حالت تعجب نزديك آن كودك 9 ساله رفت و نگاهي به او كرد و گفت: اي پسر! چرا اين جا ايستاده اي؟

و چرا همانند ديگر بچه ها فرار نكردي؟

آن كودك سريع اما با متانت و شهامت پاسخ داد: اي خليفه! دوستان من چون ترسيدند، گريختند و كسي كه خوش گمان باشد هرگز نمي هراسد.

و سپس در ادامه ي سخن افزود: اساسا كسي كه مرتكب خلافي نشده باشد، چرا بترسد و فرار كند؟!

و ضمنا از جهتي ديگر، راه وسيع است و خليفه با همراهانش نيز مي توانند از كنار جاده عبور نمايند؛ و من هيچ گونه مزاحمتي براي آن ها نخواهم داشت.

خليفه با شنيدن اين سخنان با آن بيان شيرين و شيوا، از آن كودك خوش سيما در شگفت قرار گرفت؛ و چون نام او را پرسيد؟

جواب داد: من محمد جواد، فرزند علي بن موسي الرضا عليهماالسلام هستم.

مأمون با شنيدن نام او بر پدرش درود و رحمت فرستاد

و به راه خود ادامه داد و رفت.

و چون مقداري از شهر دور شدند، مأمون كبكي را ديد؛ پس باز شكاري خود را - كه همراه داشت - رهايش كرد تا كبك را شكار كند و بياورد؛ و چون باز شكاري پرواز كرد و رفت بعد از لحظاتي بازگشت در حالتي كه يك ماهي كوچك را - كه هنوز زنده بود - به منقار خود گرفته بود.

با مشاهده ي اين صحنه، خليفه و همراهانش بسيار در تعجب و حيرت قرار گرفتند.

و هنگامي كه خليفه، ماهي را از آن باز شكاري گرفت، از ادامه ي راه براي شكار منصرف گرديد و به سمت منزل خود مراجعت كرد.

در بين راه، دوباره به همان كودكان برخورد كرد و حضرت جواد عليه السلام نيز در جمع دوستانش مشغول بازي بود، پس مأمون جلو آمد و حضرت را صدا زد.

امام جواد سلام الله عليه پاسخ داد: لبيك.

مأمون از حضرت پرسيد: اين چيست كه من در دست گرفته ام؟

حضرت جواد الائمه عليه السلام به اذن و قدرت پروردگار متعال لب به سخن گشود و اظهار نمود: خداوند متعال به واسطه ي قدرت بي منتها و حكمت بي دريغش، آنچه را كه در درياها و زمين آفريده، نيز در آسمان و هوا قرار داده است.

و اين باز شكاري يكي از آن موجودات كوچك و ظريف را شكار كرده است تا خليفه، فرزندي از فرزندان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را آزمايش نمايد و ميزان اطلاعات و معلومات او را بسنجد.

خليفه پس از شنيدن چنين سخناني، شيفته ي او گرديد و گفت: حقيقتا كه تو فرزند رضا و

از ذريه ي رسول خدا هستي، و سپس آن حضرت را در آغوش خود گرفت و مورد دلجوئي و محبت قرار داد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اثبات الهداة: ج 4، ص 351، س 6، به نقل از فصول المهمة ابن صباغ مالكي.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد جواد؛ مؤلف: عبدالله صالحي؛ نشر مهدي يار.

آگاهي از اسرار زنان و كناره گيري

يكي از اصحاب حضرت جواد الأئمه عليه السلام، به نام ابوهاشم، داوود بن قاسم جعفري حكايت كند:

زماني كه امام محمد جواد عليه السلام در شهر بغداد ساكن بود، روزي به منزل ايشان وارد شدم و در مقابل حضرت نشستم، لحظه اي بعد از آن ياسر خادم آمد و حضرت به او خوش آمد گفت و او را در كنار خويش نشانيد.

بعد از آن ياسر خادم عرضه داشت: يا ابن رسول الله! بانو ام جعفر از شما اجازه مي طلبد تا به حضور شما و همسرت، ام الفضل بيايد.

و حضرت اجازه فرمود، در اين لحظه با خود گفتم: اكنون كه وقت ملاقات نيست، براي چه ام جعفر مي خواهد به ملاقات حضرت جواد عليه السلام بيايد؟!

در همين افكار غوطه ور بودم و خواستم كه از محضر حضرت خارج شوم، كه ناگاه امام عليه السلام به من فرمود: اي ابوهاشم! بنشين تا قضيه برايت روشن گردد و متوجه شوي كه ام جعفر براي چه به ملاقات ما مي آيد.

وقتي ام جعفر نزد حضرت آمد، در كناري با هم خلوت كردند و من متوجه صحبت هاي آن ها نمي شدم؛ تا آن كه بعد از گذشت ساعتي، ام جعفر اظهار داشت: اي سرورم! من علاقه مند هستم شما را با همسرت، ام الفضل كنار هم ببينم.

حضرت فرمود: تو خود نزد او برو، من نيز خواهم

آمد.

پس از لحظه اي كه ام جعفر رفت، حضرت نيز وارد اندرون شد و چون لحظاتي گذشت، امام عليه السلام سريع مراجعت نمود و اين آيه ي شريفه ي قرآن را تلاوت نمود: (فلما رأينه أكبرنه) [1] .

يعني؛ چون زنان، يوسف را مشاهده كردند، او را بزرگ و با عظمت دانستند.

آن گاه به دنبال حضرت، ام جعفر نيز خارج گرديد و گفت:

اي سرورم! چرا جلوس نفرمودي؟!

چه حادثه اي پيش آمد، كه سريع بازگشتي؟!

امام عليه السلام در پاسخ فرمود: جرياني اتفاق افتاد كه صحيح نيست من آن را برايت بيان كنم.

برگرد نزد ام الفضل و از خودش سؤال كن، او تو را در جريان قرار مي دهد كه هنگام ورود من به اطاق چه حادثه اي رخ داد؛ و چون از اسرار مخصوص زنان است، بايد خودش مطرح نمايد.

هنگامي كه ام جعفر نزد ام الفضل آمد و جوياي وضعيت شد، ام الفضل در پاسخ گفت: من بايد در حق پدرم نفرين كنم، كه مرا به شخصي ساحر شوهر داده است.

ام جعفر گويد: من ام الفضل را موعظه و ارشاد كردم و او را از چنين افكار و سخنان بيهوده برحذر داشتم؛ و گفتم: حقيقت جريان را برايم بازگو كن، كه واقعيت امر چه بوده است؟

ام الفضل گفت: هنگامي كه ابوجعفر عليه السلام نزد من آمد، ناگهان عادت زنانگي - حيض - بر من عارض شد؛ و در حال جمع و جور كردن خود شدم كه شوهرم خارج گشت.

ام جعفر دو مرتبه نزد حضرت جواد عليه السلام آمد و گفت:

اي سرورم! شما علم غيب مي دانيد؟

امام عليه السلام فرمود: خير، ام جعفر گفت: پس چگونه دريافتي كه او در چنين حالتي قرار گرفته، كه در آن لحظه كسي

غير از خداوند و شخص ام الفضل از اين موضوع خبر نداشت؟!

حضرت فرمود: علوم ما از سرچشمه ي علم بي منتهاي خداوند متعال مي باشد؛ و اگر چيزي بدانيم از طرف خداوند مي باشد.

ام جعفر گفت: آيا بر شما وحي نازل مي شود؟

حضرت فرمود: خير، بلكه فضل و لطف خداوند متعال بيش از آنچه تو فكر مي كني، بر ما وارد مي شود؛ و آنچه هم اينك مشاهده كردي، يكي از موارد جزئي و ناچيز است. [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سوره ي يوسف: آيه ي 31.

[2] هداية الكبري حضيني: ص 303، س 7، حلية الأبرار: ج 4، ص 575، ح 2، بحار: ج 50، ص 83، ح 7، مدينة المعاجز: ج 7، ص 401، ح 2411.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد جواد؛ مؤلف: عبدالله صالحي؛ نشر مهدي يار.

آب براي ميهمان و آگاهي از درون

علي بن محمد هاشمي حكايت كند:

در آن شبي كه حضرت ابوجعفر، امام محمد تقي عليه السلام مراسم عروسي داشت، من مريض بودم، در بستر بيماري افتاده و مقداري دارو خورده بودم.

چون صبح گشت، حالم بهتر شد و به ديدار و ملاقات آن حضرت رفتم و اول كسي بودم كه صبح عروسي را به ديدارش شرف حضور يافتم، مقداري كه نشستم - در اثر ناراحتي كه داشتم - تشنگي بر من غلبه كرد؛ وليكن از درخواست آب، خجالت كشيدم.

امام جواد عليه السلام نگاهي بر چهره ي من نمود و آن گاه فرمود: گمان مي كنم كه تشنه هستي؟

عرضه داشتم: بلي، اي مولايم!

پس حضرت به يكي از غلامان دستور داد تا مقداري آب بياورد.

من با خود گفتم: ممكن است آب زهرآلود و مسموم باشد و غمگين شدم.

وقتي غلام

آب را آورد، حضرت تبسمي نمو و آب را گرفت و مقداري از آن را آشاميد و باقي مانده ي آن را به من داد و آشاميدم، پس از گذشت لحظه اي، دو مرتبه تشنه شدم و از درخواست آب حيا كردم.

امام عليه السلام اين بار نيز، نگاهي بر من انداخت و دستور داد تا آب بياورند؛ و چون آب را آوردند، حضرت همانند قبل مقداري از آن را تناول نمود تا شك من برطرف گردد و باقي مانده ي آن را نيز به من داد و من نوشيدم.

در اين لحظه و با خود گفتم: چه نشانه اي بهتر از اين بر امامت حضرت، كه بر اسرار دروني من واقف و آگاه است.

به محض اين كه چنين فكري در ذهنم خطور كرد، حضرت فرمود: به خدا سوگند، ما - اهل بيت رسالت عليهم السلام - همان كساني هستيم كه خداوند متعال در قرآن فرموده است: آيا مردمان گمان مي كنند كه ما به اسرار و حقايق درون آنان بي اطلاع هستيم؟!

سپس من از جاي خود برخاستم و به دوستانم گفتم: سه علامت از امامت را مشاهده كردم، و آن گاه از مجلس خارج شدم. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اثبات الهداة: ج 4، ص 333، ح 12، هداية الكبري حضيني: ص 31 با اندك تفاوت.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد جواد؛ مؤلف: عبدالله صالحي؛ نشر مهدي يار.

آگاهي نسبت به پيامبران

مرحوم قطب الدين راوندي رضوان الله عليه از حضرت عبدالعظيم حسني سلام الله عليه حكايت كند:

روزي از روزها نامه اي براي امام محمد جواد عليه السلام نوشتم و سؤال كردم: حضرت ذوالكفل عليه السلام - كه پيامبر الهي است - نامش

چه مي باشد؟

و آيا او از پيغمبران مرسل بوده است؟

امام عليه السلام در جواب نامه، چنين مرقوم فرمود:

خداوند متعال صد و بيست و چهار هزار پيغمبر براي ارشاد و هدايت بندگانش فرستاده است، كه سيصد و سيزده نفر از آن ها پيامبران مرسل بودند.

و حضرت ذوالكفل عليه السلام نيز يكي از پيامبران مرسل الهي بود، كه بعد از حضرت سليمان عليه السلام مبعوث شد و همانند حضرت داوود عليه السلام بدون بينه و برهان در بين مردم قضاوت و حكم فرمائي مي كرد و هيچ گاه غضباك نمي گشت مگر آن كه در جهت رضاي خداوند سبحان بوده باشد.

سپس امام جواد عليه السلام در پايان نامه مرقوم فرمود:

نام حضرت ذوالكفل عليه السلام، «عويديا» بوده است، و او همان پيامبري است كه نامش در ضمن آيه اي از آيات شريفه ي قرآن مطرح گرديده است:

(واذكر اسماعيل و اليسع و ذالكفل و كل من الأخيار). [1] .

يعني؛ به ياد آور اي پيامبر! - پيامبراني را همچون حضرت - اسماعيل، يسع و ذواكفل را، كه هر يك از آن ها از خوبان و برگزيدگان مي باشند. [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سوره ي ص: آيه ي 48.

[2] قصص الأنبياء: ص 213، ح 277، مجمع البيان: ج 4، ص 59، س 34.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد جواد؛ مؤلف: عبدالله صالحي؛ نشر مهدي يار.

آزاد شدن اباصلت از زندان

اباصلت هروي مي گويد: وقتي كه در حضور حضرت رضا عليه السلام آماده به خدمت بودم فرمود:

اي باصلت: به قبه هارونيه وارد شو و از چهار گوشه ي گور هارون مشتي خاك بياور، حسب الامر امام از چهار گوشه ي قبر وي خاك آوردم. امام عليه السلام خاك طرف

در قبه را يعني پشت سر هارون را گرفت، بوكرد و ريخت، فرمود: اگر بخواهند مرقد مرا پشت سر هارون حفر كنند سنگي ظاهر خواهد شد كه اگر تمام كلنگداران خراسان جمع شوند نتوانند آنرا بكنند سپس خاك طرف بالا سر و پايين پاي گور را گرفت و بوئيد همان سخن را فرمود، آنگاه خاك پيش روي او را گرفت و فرمود: تربت من در پيش قبر اوست و مرقد مرا در آنجا تهيه خواهند كرد هنگاميكه به حفر مرقد من پرداختند به آنها بگو به اندازه ي هفت پله مرقد مرا حفر نمايند، آنگاه زمين را بشكافند و اگر امتناع كردند و خواستند لحدي براي من ترتيب دهند بگو لحد مرا دو ذراع و يكوجب قرار دهند كه از آن پس خدا به اندازه اي كه بخواهد آنرا وسيع گرداند. در آن موقع نمي از طرف بالا سر قبر من به چشم مي رسد! اين دعائي كه به تو مي آموزم بخوان آبي جريان پيدا مي كند چنانچه همه لحد را فرا مي گيرد و ماهيان كوچكي در آن آب پيدا مي شود بعد از آن ناني كه به تو مي دهم ريز كرده در ميان آن آب بريز ماهيان ريزه هاي نان را مي خورند تا چيزي از آنها باقي نماند آنگاه ماهي بزرگي پيدا مي شود و همه آن ماهيان كوچك را مي بلعد چنانچه اثري از آن ماهيان باقي نمي ماند، آنگاه ماهي بزرگ از چشم ناپديد مي شود در آن موقع دست بر روي آب گذارده دعائي ديگر كه به تو مي آموزم بخوان آب خشك مي شود و اثري از

تري آب در قبر مشاهده نمي شود. البته همه اين دستورات را در حضور مأمون انجام خواهي داد. پس از شهادت امام رضا عليه السلام به وصيت مذكور عمل شد.

سپس مأمون از اباصلت درخواست كرد كه آن دعائي را كه خواندي و آن همه آثار به ظهور رسيد به من بياموز اباصلت نقل مي كند گفتم: به خدا سوگند پس از خواندن بلافاصله از خاطرم محو گرديد، راست گفتم ليكن مأمون باور نكرد، دستور داد مرا به زندان برده به زنجير بستند[1] .

حضرت رضا عليه السلام دفن شد و من مدت يك سال در زندان بسر بردم. پس از يك سال از تنگناي زندان و بيدار خوابي شبها به ستوه آمدم، دعائي خواندم و براي آزادي خويش به محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم متوسل شدم و از خدا تمنا كردم به بركات آل محمد گشايش در كار من بدهد.

هنوز دعا تمام نشده بود، حضرت ابي جعفر عليه السلام منجي گرفتاران جهان وارد زندان شده فرمود: اي اباصلت از تنگناي زندان به ستوه آمده اي؟

عرض كردم: به خدا سوگند سخت ناراحتم.

فرمود: برخيز، دست به زنجيرها زد از دست و پاي من زنجيرها به زمين افتادند و بعد دست مرا گرفت از كنار مأموران زندان عبور داد در حاليكه مرا مي ديدند، ليكن ياراي صحبت كردن با من را نداشتند و از محل خارج شدم، فرمود برو در امان خدا كه براي هميشه نه دست مأمون به تو برسد و نه دست تو به او[2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عيون اخبارالرضا ج 2، ص 674

- 673.

[2] عيون الاخبارالرضا ج 2، ص 679- 678.

منبع: زندگاني امام جواد؛ حسين ايماني يامچي؛ مؤسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت(ع).

آزادي يك زنداني

شيخ مفيد و طبرسي و ديگران روايت كرده اند از علي بن خالد كه گفت:

زماني در عسكريين در سر من رآي بودم، شنيدم كه مردي از شام در قيد و بند كرده و آورده اند در اينجا و حبس نموده اند و مي گويند او ادعاي نبوت و پيغمبري كرده است. من رفتم در آن خانه كه او در آنجا حبس بود و با پاسبانان او مدارا و محبت كردم تا مرا به نزد او بردند. چون با او تكلم كردم، يافتم او را صاحب فهم و عقل. پس از او پرسيدم: اي مرد، براي من بگو كه قصه ي تو چيست؟

گفت: بدان كه من مردي بودم كه در شام در موضع معروف به رأس الحسين عليه السلام (يعني موضعي كه سر امام حسين عليه السلام را در آنجا گذاشته بودند) عبادت خدا مي كردم. شبي در محراب عبادت مشغول به ذكر خدا بودم كه ناگاه شخصي را ديدم كه نزد من است و به من فرمود: «برخيز!» پس برخاستم و مرا كمي راه برد، ناگاه ديدم در مسجد كوفه هستم. فرمود: «اين مسجد را مي شناسي؟» گفتم: «بلي، اين مسجد كوفه است.» پس نماز خواند و من نيز با او نماز خواندم. پس بيرون رفتيم و كمي مرا راه برد، ديدم كه در مسجد رسول خدا صلي الله عليه و آله هستم. پس سلام كرد بر رسول خدا صلي الله عليه و آله، و نماز كرد و من هم نماز كردم. پس با هم بيرون آمديم و

كمي راه رفتيم، ديدم كه در مكه هستم. پس طواف كرد و من هم طواف كردم و با هم بيرون آمديم و كمي راه آمديم، ديدم كه در همان محراب عبادت خود در شام در موضع رأس الحسين عليه السلام هستم و آن شخص از نظر من غايب شده است. پس من در تعجب بودم تا يك سال. چون سال ديگر شد، باز آن شخص را ديدم كه نزد من آمد. من از ديدن او مسرور شدم. پس مرا خواند و با خود برد به همان مواضعي كه در سال گذشته برده بود و چون برگردانيد به شام و خواست از من مفارقت كند، با او گفتم كه: «تو را قسم مي دهم به حق آن خدايي كه اين قدرت و توانايي را به تو داده بگو كيستي؟» فرمود: «منم محمد بن علي بن موسي بن جعفر.» پس من اين حكايت را براي شخصي نقل كردم. اين خبر كم كم به گوش وزير معتصم محمد بن عبدالملك زيات رسيد. فرستاد مرا در قيد و بند كردند و آوردند مرا به عراق و حبس نمودند چنانكه مي بيني، و بر من بستند كه ادعاي پيغمبري كرده ام.

به آن مرد گفت: ميل داري كه من قصه ي تو را براي محمد بن عبدالملك بنويسم تا بر حقيقت حال تو مطلع گردد و رهايت كند؟

گفت: بنويس.

پس من نامه اي به محمد بن عبدالملك نوشتم و شرح حال آن مردم محبوس را در آن درج كردم. چون جواب آمد، ديدم همان نامه ي خودم است و در پشت آن نوشته كه: «به آن مرد بگو به همان كس كه تو را در يك شب

از شام به كوفه و مدينه و مكه برده و از مكه به شام برگردانيده بگو بيايد و تو را از زندان بيرون برد.»

از جواب نامه خيلي مغموم شدم و دلم به حال آن مرد سوخت. روز ديگر صبح زود گفتم بروم و او را از جواب نامه اطلاع دهم و امر كنم به صبر و شكيبايي. چون به در زندان رسيدم، ديدم پاسبانان زندان و لشكريان و مردمان بسياري به سرعت تمام گردش مي كنند و جستجو مي نمايند. گفتم: مگر چه خبر شده است؟

گفتند: آن مردي كه ادعاي نبوت مي كرد و در زندان حبس بود، ديشب مفقود شده و هيچ اثري از او نيست. نمي دانيم به زمين فرو رفته يا مرغ هوا او را ربوده است.

فهميدم كه حضرت امام محمدتقي عليه السلام با اعجاز او را بيرون برده است. و من كه در آن وقت زيدي مذهب بودم، چون اين معجزه را ديدم، امامي مذهب شدم و اعتقادم نيكو شد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] منتهي الآمال، ج 2، صص 589 - 587.

منبع: حديث اهل بيت زندگينامه و مصائب چهارده معصوم؛ يدالله بهتاش؛ نشر سبحان چاپ چهارم 1384ش.

آزاد كردن اباصلت و طي الارض به هرات

اباصلت هروي مي گويد: بعد از دفن حضرت رضا عليه السلام، مأمون دستور داد كه مرا زنداني كنند. پس من تا يك سال در زندان بودم، شبي بيدار نشسته بودم و سينه ام تنگ شده بود، پس براي نجات خود از زندان دعا مي كردم و خدا را به حق محمد و آل محمد عليهم السلام قسم مي دادم.

هنوز دعايم تمام نشده بود كه ناگهان امام جواد عليه السلام در زندان تشريف آورد و به من فرمود: «اي اباصلت! سينه ات تنگ

شده است، حركت كن.»

پس دست مباركش را به بند و زنجير من زد و آنها از هم باز شد، پس دستم را گرفت و مرا از زندان بيرون آورد.

با اينكه نگهبانان و پاسبانها بودند و مرا مي ديدند، اما قدرت نداشتند چيزي بگويند. حضرت فرمود: «برو در امان خدا كه ديگر مأمون را نخواهي ديد و او هم تو را نخواهد ديد.»

سپس فرمود: «به كجا مي خواهي بروي؟»

گفتم: «به همان وطن اصلي خودم، هرات.»

حضرت فرمود: «عباي خود را بر روي خودت بينداز.»

پس من اين كار را كردم. حضرت دست مرا گرفت و گمان كردم كه مرا از طرف راست به طرف چپ حركت داد، سپس فرمود: «صورتت را باز كن.»

پس باز كردم ولي آن حضرت را نديدم. ديدم درب منزل خود در هرات هستم، و ديگر نيز مأمون را نديدم. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] كانون معرفت.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام جواد؛ تهيه و تنظيم: واحد تحقيقاتي گل نرگس ؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

آگاهي از دل ها

محمد بن علي هاشمي، يكي از مخالفان ولايت گويد:

بامداد روزي كه امام جواد عليه السلام با دختر مأمون عروسي كرده بود خدمتش رسيدم و در آن شب دارويي خورده بودم كه تشنگي به من دست داده بود و من نخستين كسي بودم كه در آن صبح خدمتش رسيدم و نمي خواستم آب طلب كنم.

امام عليه السلام به چهره ي من نگاه كرد و فرمود: «به گمانم تشنه اي!»

جواب دادم: «آري.»

فرمود: «اي غلام براي ما آب آشاميدني بياور.»

من با خودم گفتم: «اكنون آب مسموم مي آورند.» از اين جهت اندوهگين و پريشان شدم.

غلام آمد و آب آورد. حضرت به چهره ي من تبسمي نمود و فرمود: «اي غلام آب را به من بده.»

آن را گرفت و آشاميد (تا من يقين كنم كه مسموم نيست.) سپس به من داد، و من آن را آشاميدم.

بار ديگر تشنه شدم و باز كراهت داشتم كه آب بخواهم آن حضرت فرمود: «باز هم تشنه شدي؟»

جواب دادم: «بلي.» و غلام بار ديگر آب آورد.

به خيالم افتاد كه قطعا اين بار آب مسموم آورده اند، لذا از نوشيدن آب وحشت كردم.

در آن حال امام عليه السلام جام را گرفت و قدري آشاميد و سپس باقيمانده را به من داد در حالي كه تبسم مي فرمود.

محمد مي گويد:

با ديدن اين قضيه باور كردم كه عقيده ي شيعيان درباره ي وي صحيح است كه او از دلهاي مردم و اسرار نهاني آگاهي دارد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] اصول كافي، ج 1، ص 495 - كشف الغمة، ج 2، ص 360 - محجة البيضاء، فيض كاشاني، ج 4، ص 303.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام محمد جواد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ چاپ اول 1381.

آگاهي حضرت از غيب و نهان

راوندي نقل كرده است:

از قاسم بن محسن روايت شده كه گفت: بين راه مكه و مدينه بودم، عرب بيابانگرد، مستمندي بر من گذشت و چيزي از من خواست، دلم به حالش سوخت و يك قرص نان بيرون آورده، به او دادم: چون از من گذشت، گردبادي برخاست كه عمامه از سرم برد و آن را نديدم كه چگونه و به كجا رفت، هنگامي كه داخل مدينه شدم، نزد امام جواد عليه السلام مشرف گرديدم و حضرت به من فرمود: اي

قاسم! عمامه خود را در راه از دست دادي؟ عرض كردم: بلي

فرمود: اي غلام! عمامه اش را به او برگردان، غلام همان عمامه ي خودم را به من داد.

عرض كردم: اي فرزند رسول خدا! چگونه به دست شما رسيد؟

فرمود: به اعرابي صدقه دادي، خداي متعال به شكرانه آن، عمامه ات را به تو باز گرداند و (ان الله لا يضيع أجر المحسنين) [1] «البته خدا، پاداش نيكوكاران را تباه نمي كند.» [2] .

ابن حمزه آورده است:

از محمد بن ابي القاسم روايت شده كه گفت: عموم اهل مدينه روايت كرده اند كه امام رضا عليه السلام در نامه اي خواسته بود كه وسايل گوناگون حضرت را برايش بفرستند؛ وسايل را فرستادند، (و هنوز در راه بود) كه يك روز امام جواد عليه السلام، كساني را فرستاد تا آنها را باز گردانند و معلوم نبود چرا حضرت چنين كرد؛ اما وقتي آن روز، در همان ماه محاسبه شد، معلوم گرديد كه امام رضا عليه السلام در همان روز، به شهادت رسيده است. [3]

و نيز روايت كرده است:

محمد بن قاسم از پدرش نقل كرده كه گفت: بعضي از مردم شهر منصور برايم گفتند كه بر امام جواد عليه السلام داخل شدند در حالي كه حضرت در قصر احمد بن يوسف بود و اظهار داشتند: اي ابا جعفر! فدايتان گرديم! ما مجهز و مهياي حركت هستيم؛ اما مي بينيم كه شما اهميتي نمي دهيد.

حضرت به آنها فرمود: شما از اين جا بيرون نخواهيد رفت تا اينكه با دستان خود، از اين درهايي كه مشاهده مي كنيد، آب بنوشيد، آنها از اين

كه آب از آن درهاي متعدد در آيد، دچار شگفتي شدند؛ اما بيرون نرفتند تا زماني كه با دست خود، از آب آنها نوشيدند. [4] .

بحراني روايت كرده است:

ابو هاشم، داود بن قاسم جعفري گفت: در بغداد در خانه ي امام جواد عليه اسلام، خدمت حضرت نشسته بودم كه ياسر خادم، داخل شد، حضرت به او خوش آمد گفت و او را نزد خود نشانيد، سپس ياسر خادم عرض كرد: اي سرورم! ام جعفر اجازه مي خواهد، نزد ام الفضل برود و احوال شما و ايشان را بپرسد، پيش از اين، از مأمون اجازه گرفته و او، تأكيد كرده است كه بدون اجازه ي شما، نزد ام الفضل نرود، حضرت به او فرمود: به ام جعفر بگو: با خوشي و صفا، پيش من بيايد، پس خادم رفت و من نيز در حاليكه با خودم گفتم: اكنون كه ام جعفر به سوي امام جواد عليه السلام و ام الفضل مي آيد وقت مناسبي براي نشستن من نيست، بر خاستم، ولي حضرت به من فرمود: اي ابو هاشم! بنشين، چه اينكه ام جعفر خواهد آمد و تو هر آنچه را دوست داري مشاهده خواهي كرد.

من هم نشستم و ام جعفر آمد و قبل از اينكه براي رفتن نزد ام الفضل اجازه بگيرد براي رفتن نزد امام جواد عليه السلام اجازه گرفت، آن حضرت به خادم فرمود: به ام جعفر بگو: جز پسر عمويت ابو هاشم جعفري كه نسبت به ما شرم و حيا مي ورزد، كسي پيش من نيست، من نيز حيا كردم و خود را به كناري كشيدم، به گونه اي كه آنها

را نمي ديدم، اما سخنانشان را مي شنيدم، پس ام جعفر داخل شد و سلام داد و اجازه خواست كه نزد ام الفضل، دختر مأمون و همسر حضرت برود، امام جواد عليه السلام نيز به او اجازه داد، طولي نكشيد كه ام جعفر نزد حضرت بازگشت و گفت: سرور من! دوست دارم تو و دخترم ام الفضل (ام الخير) را با هم، در يكجا ببينم تا ديدگانم روشن شود و شادمان گردم و براي امير مؤمنان، تعريف كنم و او نيز خرسند و شادمان شود.

امام جواد عليه السلام فرمود: به نزد او برو و من نيز دنبال شما مي آيم، پس او عازم منزل ام الخير گشت سپس امام عليه السلام امر كرد، استرش را آوردند و ايشان نيز در حالي كه كنيزان رو گرفته ام الفضل در مقابل حضرت ايستاده بودند داخل گرديد، اما چيزي نگذشت كه با شتاب، مراجعت فرمود در حالي كه اين آيه ي شريفه را تلاوت مي كرد: (فلما رأينه أكبرنه) [5] «هنگامي كه چشمشان به او افتاد، او را بسيار بزرگ (و زيبا) شمردند». حضرت نشست و ام جعفر در حاليكه دامنش روي زمين مي لغزيد بيرون آمد و عرض كرد: سرورم! بر من احساني فرموديد ولي با نشستن، آن را تمام نكرديد؛ حضرت فرمودند: چيزي رخ داد كه با آن نشستن خوب نبود. أم جعفر گفت: سرورم! قسم به خدا هر چه روي داد، خير است! چه چيز مشاهده فرموديد؟ و چرا ننشستيد؟ آخر چه اتفاقي افتاد؟

حضرت فرمود: اي ام جعفر! اتفاقي افتاد كه باز گفتنش براي تو، روا نيست، به نزد ام الفضل باز گرد

و في ما بين خودتان، از او سؤال كن، چه اينكه او به تو خواهد گفت كه در لحظه ورود من بر وي، چه اتفاقي افتاد و البته آن، يك راز زنانه است.

ام جعفر، سخن امام را به ام الفضل رساند، ام الفضل به او گفت: اي عمه! از كجا نسبت به آن قضيه من، علم پيدا كرد؟ ام جعفر گفت: دختركم! آن قضيه چيست؟ من از آن بي خبرم و سوگند ياد كردم كه چيزي جز خير و نيكي نيست و گمان بردم كه حضرت، كراهتي در سيمايت ديده است، ام الفضل گفت: به خدا سوگند! كراهتي نداشتم، اي عمه! البته فهميدم چه اتفاقي افتاد، نزد وي برو و از او بپرس تا به تو بگويد، ام جعفر گفت: دختركم! حضرت فرمود: آن يك راز زنانه است.

اينجا بود كه ام الفضل گفت: چگونه زبان به نفرين پدرم نگشايم كه مرا به ساحري، شوهر داده است، ام جعفر به او گفت: دختركم! اين حرف را بر زبان مران كه رأي و نظر پدرت، راجع به شوهرت و قبل از او، راجع به پدرش (امام رضا عليه السلام)، رأي و نظر تو نيست، به من بگو: چه اتفاقي افتاده است؟ ام الفضل گفت: اي عمه! به خدا سوگند! همين كه آفتاب رويش در آستانه ي در پديدار شد، از نماز فرو مانده و عادت زنانه شدم و دست بر پيراهنم زده، آن را جمع و جور كردم، پس ام جعفر به نزد حضرت بازگشت و عرض كرد: سرورم! شما علم غيب مي دانيد؟

حضرت فرمود: نه، ام جعفر پرسيد: حال ام الخير را كه

جز خدا و او، در آن لحظه هيچ كس نمي دانست، چه كسي به تو خبر داد؟ فرمود: آگاهي ما، از جانب خداي متعال است و از او دريافت خبر مي كنيم.

ام جعفر پرسيد: وحي بر شما فرود مي آيد؟

فرمود: خير،

بار ديگر پرسيد: پس چگونه دريافت خبر مي كنيد؟

فرمود: به گونه اي كه تو بر آن واقف نيستي و به زودي، اين ماجرا را براي كسي نقل خواهي كرد و او به تو خواهد گفت: تعجب مكن كه مراتب فضل و دانش حضرت جواد عليه السلام فراتر از حد ظن و گمان توست.

ام جعفر از نزد امام جواد عليه السلام، بيرون آمد و من به او (امام عليه السلام) نزديك شده و گفتم: شنيدم كه مي فرمائيد: «هنگامي كه چشمشان به او افتاد، او را بسيار بزرگ و (زيبا) شمردند»، مراد از «اكبار» و بزرگ شمردن زناني كه حضرت يوسف را ديدند چه بود؟ حضرت فرمودند: «اكبار»، چيزي است كه عارض بر ام الفضل شده بود (راوي مي گويد:) پس من دانستم كه آن حيض است. [6] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] توبه: 9 199.

[2] الخرائج و الحرائج 1: 377 ح 6.

[3] الثاقب في المناقب: 517 ح 445.

[4] الثاقب في المناقب: 518 ح 447.

[5] يوسف 12 31.

[6] حلية الأبرار 2: 415.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

آگاهي آن حضرت به زبان حيوانات

ابن حمزه روايت كرده است:

از علي بن اسباط نقل شده كه گفت: همراه امام جواد عليه السلام، در حالي كه بر

الاغي سوار بود، از كوفه بيرون رفتيم، به رمه ي گوسفندي برخورد كرديم كه ناگهان، گوسفندي از رمه جدا شد و در حالي كه بانك و فرياد (ناله) مي زد، نزد امام جواد عليه السلام آمد، حضرت به من دستور داد كه شبان را فرا بخوانم و من، چنين كردم.

امام جواد عليه السلام فرمود: اي شبان! اين گوسفند كه صاحب دو فرزند شير خوار است، از تو شكايت دارد، چه اينكه در دوشيدن شيرش، بر او ستم مي كني و چون شب هنگام به خانه صاحبش باز مي گردد، هيچ شيري در پستانش نمي يابد، اكنون دست از ظلم و ستم بر او بردار، يا از خداي متعال مي خواهم كه عمرت را كوتاه سازد.

شبان عرض كرد: البته گواهي مي دهم كه خدايي، جز خداي يكتا نيست و گواهي مي دهم كه محمد، فرستاده اوست و تو، جانشين او هستي، خواهش مي كنم بفرمائيد كه چگونه از اين راز آگاه شديد؟

امام جواد عليه السلام فرمود: ما گنجينه داران دانش و نهان و حكمت خداي متعال و جانشينان پيامبران او هستيم و بندگان محترم و گراميش مي باشيم.[1] .

طبري گفته است:

از عبدالله بن سعيد نقل شده كه گفت: محمد بن علي بن عمر تنوخي اظهار داشت: امام جواد عليه السلام را ديدم، در حالي كه با گاو نري سخن مي گفت و گاو، سر خود را حركت مي داد، ناباورانه عرض كردم: چنين نيست، بلكه شما به گاو دستور مي دهيد (دستور دهيد!) كه با شما سخن بگويد؟

حضرت فرمود: (علمنا منطق الطير و أوتينا من كل شي ء) [2] «زبان

پرندگان به ما، تعليم داده شده و از هر چيزي، به ما عطا گرديده است.».

سپس به گاو فرمود: بگو: خدايي جز خداي يكتا نيست و شريكي ندارد، پس گاو گفت:

(خدايي جز خداي يكتا نيست و شريكي ندارد.) آنگاه حضرت، دست مبارك خود را بر سر گاو كشيد. [3] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الثاقب في المناقب: 522 ح 455.

[2] نمل: 27 16.

[3] دلائل الامامة: 400 ح 356.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

آب ايستاد تا حضرت عبور كند

حضرت امام محمد تقي عليه السلام فرمود: هر كس به فهم و رأي خود اعتماد كند و با كسي مشورت نكند، خود را در خطر افكنده است.

از محمد بن يحيي روايت شده كه گفت: حضرت جواد عليه السلام را در شط دجله ملاقات كردم كه مي خواست عبور كند، من ديدم كه آب ايستاد تا حضرت عبور كند و هم چنين در انبار بر شط فرات آن حضرت را ديدم كه چنين كرد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

آثار خواندن سوره هاي مباركه «نوح» و «قدر».

كليني روايت كرده است:

از ابو عمرو حذاء كه گفت: حال و روز بدي پيدا كردم، لذا نامه اي به امام جواد عليه السلام نوشتم (و از حضرت چاره خواستم) حضرت در جوابم نوشتند: مداومت كن بر خواندن سوره نوح سپس اين سوره مباركه راكسال خواندم و نتيجه اي نگرفتم. دوباره به حضرت نامه نوشتم و حال بدم را گوشزد نمودم و اينكه به دستور شما،كسال تمام سوره مباركه نوح را خواندم و گشايشي نديدم. ابو عمرو گفت: در جوابم نوشتند: البتهكسال خود را كامل كردي، بنابراين به جاي سوره نوح، سوره مباركه «قدر» را بخوان او گفت: به خواندن سوره قدر، پرداختم و چيزي نگذشت كه ابن ابي داود، قاصدي نزدم فرستاد و قرضم را ادا كرد و براي من و خانواده ام، مقرري تعيين نمود و مرا رهسپار بصره ساخت و در محله «باب كلا» نمايندگي داد و پانصد درهم به من بخشيد و من از بصره، توسط علي بن مهزيار نامه اي با اين مضمون خدمت امام هادي عليه السلام فرستادم كه: من از پدر بزرگوارتان چنين و چنان پرسيدم و

از چنان و چنين شكايت نمودم و همانا من به خواسته خود رسيده ام، اكنون اي آقا و مولاي من! دوست دارم مرا در مورد خواندن سوره قدر و اينكه در نمازهاي واجب و مستحب خود به خواندن آن اكتفا كنم،ا سوره هاي ديگر را نيز بخوانم،ا دستور خاصي وجود دارد كه بايد بدان عمل نمايم، راهنمايي ام فرمائيد، حضرت «توقيعي» صادر فرمود، در آن توقيع شريف خواندم كه: سوره هاي كوتاه و بلند قرآن را رها مساز و خواندنكصد مرتبه سوره قدر در هر شبانه روز، تو را كافي است. [1] .

كليني آورده است:

از اسماعيل بن سهل روايت شده كه گفت: نامه اي به امام جواد عليه السلام نوشتم كه گرفتار قرض سنگين و كمر شكني شده ام، حضرت در جوابم نوشتند، زياد «استغفار» كن و زبان خود را به خواندن سوره قدر، مرطوب ساز (آنرا فراوان بخوان).[2] .

سيد بن طاووس گفته است:

حسن به عباس مي گويد: امام جواد عليه السلام فرمود: هر كس بعد از عصر، ده مرتبه سوره مباركه قدر را بخواند همانند پاداش اعمال همه خلايق به او عطا مي شود. [3] .

و نيز گفته است:

حسن بن عباس بن حريش رازي، از امام جواد عليه السلام روايت كرده كه فرمود: هر كس سوره مباركه قدر را، قبل از عشاء آخر، هفت مرتبه بخواند تا صبح بيمه خداست.[4] .

مجلسي آورده است:

كفعمي دركي از كتاب دعاهاي خود، نوشته است: شيخ عزالدين حسن بن ناصر بن ابراهيم حداد عاملي در كتاب «طريق النجاه» خود از امام جواد عليه السلام، نقل كرده است كه: هر كس سوره

قدر را در هر شبانه روز، هفتاد و شش مرتبه بخواند، خداي متعال برايش هزار فرشته مي آفريند تا ثواب آن را به مدت سي و شش هزار سال بنويسند و خداي متعال طلب آمرزش آنان را هم به مدت دو هزار سال و تعداد هزار مرتبه (در هر روز) بر آن مي افزايد.

تقسيم هفتاد و شش مرتبه سوره قدر به قرار زير است:

1 - بعد از طلوع فجر و قبل از نماز صبح، هفت مرتبه تا فرشتگان به مدت شش روز بر وي، درود فرستند.

2 - ده مرتبه بعد از نماز صبح، به اين منظور كه تا شب در پناه خداي متعال قرار گيرد.

3 - ده مرتبه بعد از زوال خورشيد و پيش از نافله ظهر تا خداي متعال بر وي بنگرد و درهاي آسمان را به رويش بگشايد.

4 - بيست وك مرتبه، بعد از نافله هاي ظهر تا اينكه خداي متعال از آن، خانه اي هشتاد در هشتاد ذراع [5] با ارتفاع شصت ذراع بيافريند و فرشتگان در آن، ساكن شوند و تا روز قيامت براي وي، طلب آمرزش نمايند و خداي متعال به مدت دو هزار سال، روزانه به تعداد هزار مرتبه بر استغفار آنان بيفزايد.

5 - ده مرتبه بعد از نماز عصر تا معادل اعمال خلايق در آن روز، نصيبش گردد.

6 - هفت مرتبه بعد از نماز عشاء، به اين جهت كه تا صبح در پناه خداي متعال باشد.

7 -ازده مرتبه، وقتي به رختخواب خود رفت تا خداي متعال فرشته اي از آن بيافريند كه بال و پرش، بزرگتر از هفت آسمان و

هفت زمين است و بر هر سلول او، مويي است كه به نيروي جن و انس سخن مي گويد و همگي تا روز قيامت، براي خواننده آن، طلب آمرزش مي كنند. [6] .

مجلسي روايت كرده است:

صاحب كتاب «بلدالامين» از كتاب «طريق النجاه» نوشته ابن حداد عاملي، با سند آن از امام جواد عليه السلام نقل كرده است كه فرمود: هر كس سوره مباركه قدر را در نماز خود بخواند،

نماز او معادل چند برابر پذيرفته مي شود و تا عليين، بالاي رود، هر كس آنرا بخواند و بعد از آن دعا كند، دعاي او تا «لوح محفوظ» بالا مي رود و مستجاب مي گردد.[7] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي، 5: 316 ح 5.

[2] كافي، 5: 316، ح 51.

[3] فلاح السائل: 199.

[4] فلاح السائل: 257.

[5] ذراع: تقريبا نيم متر است و از انگشت دست تا آرنج را گويند.

[6] بحار 92: 329 و 87: 62 ح 16.

[7] بحار 85: 66 ح 58.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

آثار بر گزيدن خاندان پيامبر

در تفسير منسوب به امام حسن عسكري عليه السلام آمده است:

امام جواد عليه السلام فرمود: هر كس پيوندهاي ديني با محمد صلي الله عليه و اله و علي عليه السلام را بر پيوندهاي فاميلي خود برگزيند، خداي متعال او را در روز قيامت با خلعتهاي كرامت خويش، از ديگران ممتاز مي سازد و بر بندگان خود، شرافتش مي بخشد، مگر كسي كه در اين فضيلت،ا بطور كلي همه فضيلتها، هم سنگ او باشد.[1]

.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تفسير امام عسكري عليه السلام: 336 ح 210.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

آگاهي حضرت از باطن اشخاص

كليني روايت كرده است:

از محمد بن ابي العلاء نقل شده كه گفت: ازحيي بن اكثم، قاضي سامراء بعد از تلاش فراوان جهت دسترسي به او و مناظره و گفتگو و تماس مداوم با وي و سؤال از علوم آل محمد صلي الله عليه و اله و سلم شنيدم كه گفتك روز كه داخل مسجد پيامبر شده، دور قبر حضرت مي چرخيدم، محمد بن علي الرضا عليهما السلام را ديدم كه پيرامون قبر رسول خدا مي گشت، پس به گفتگو و مناظره با او راجع، به سؤالاتي كه داشتم، پرداختم و او به همه آنها پاسخ گفت، عرض كردم به خدا سوگند! سؤال ديگري دارم كه از پرسيدنش حيا مي كنم! به من فرمود: پيش از آنكه بپرسي، آگاهت مي نمايم، تو مي خواهي راجع به امام سؤال كني، عرض كردم به خدا سوگند! سؤالم همين است، فرمود: من امامم، عرض كردم: نشانه امامتتان؟ پس عصايي كه در دست داشت، به زبان در آمد و گفت: همانا آقا و مولاي من (امام جواد عليه السلام)، امام اين زمان و حجت خداي سبحان است.[1] .

كليني آورده است: محمد بن حمزه هاشمي از علي بن محمد،ا محمد بن علي هاشمي نقل كرده كه گفت: صبح روزي كه شبش عروسي امام جواد عليه السلام با دختر مأمون بود، بر حضرت داخل شدم و آن شب، دارو خورده بودم و نخستين كسي بودم

كه در آن بامداد، بر حضرت در آمدم و دچار تشنگي شديدي گرديدم، اما خوش نداشتم كه در خواست آب كنم، وقتي امام جواد عليه السلام در صورتم نگريست، فرمود: گمان مي كنم عطش داري! عرض كردم: آري، لذا فرمود: اي غلام! ما را آبي بنوشان، من با خود گفتم: الان آبي مسموم به او مي دهند و اندوهگين شدم، در همين حال، ساقي آمد و آب آورد، حضرت در صورتم تبسم كرد، سپس فرمود: اي غلام! آب را به من بده، پس آب را گرفت و نوشيد، آنگاه به من داد و من نيز نوشيدم، طولي نكشيد كه بار ديگر، عطش به سراغم آمد و خوش نداشتم كه تقاضاي آب كنم، و حضرت كار نخست را تكرار فرمود: چون غلام آمد و آب آورد، انديشه نخست را در ذهنم تكرار كردم، پس حضرت ظرف آب را گرفت، كمي نوشيد و به من داد و تبسم فرمود:

محمد بن حمزه گفت: اين فرد هاشمي به من اظهار كرد كه، من نيز او را چنانكه گويند مي پندارم (گمان مي كردم كه امام جواد عليه السلام همانگونه است كه شيعيان مي گويند و از باطن اشخاص خبر دارد) [2] .

طبرسي آورده است:

از علي بن اسباط روايت شده كه گفت: به شهر مدينه رفتم، در حالي كه آهنگ مصر داشتم و خدمت امام جواد عليه السلام رسيدم كه در آن هنگام، پنج سال داشت، پس با دقت حضرت را برانداز مي كردم كه بتوانم او را براي شيعيان مصر، توصيف نمايم كه حضرت در سيماي من نگريست و فرمود: اي علي! همانا خداي متعال، امامت

را چونان نبوت و پيامبري قرار داده است و آن ذات پاك و منزه، راجع بهوسف پيامبر فرمود: (و لما بلغ اشده آتيناه علما و حكما) [3] «و هنگامي كه به بلوغ و قوت رسيد، ما حكم (نبوت) و علم به او داديم.» و راجع بهحياي پيامبر عليه السلام فرمود: (و آتيناه الحكم صبيا) [4] «و ما فرمان نبوت (و عقل كافي)، در كودكي به او داديم.»

صفار نقل كرده است:

از علي بن اسباط روايت شده كه گفت: امام جواد عليه السلام را مشاهده كردم، در حالي كه بسوي من خارج شد و من به دقت در او، از سر تا قدمش مي نگريستم تا بتوانم در مصر، قامت حضرت را براي شيعيان توصيف نمايم، پس حضرت به سجده افتاد و فرمود: همانا خداي متعال درباره امامت، استدلال فرموده، به همانگونه كه در مورد نبوت و پيامبري، اقامه دليل و برهان كرده است، خداي متعال فرمود: (و آتيناه الحكم صبيا) [5] «وما فرمان نبوت (و عقل كافي)، در كودكي به او داديم.» خداي متعال فرمود: (و لما بلغ أشده) [6] «و هنگامي به بلوغ و قوت رسيد.»، (و بلغ اربعين سنه) [7] «و به چهل سالگي بالغ گردد.»، بنابراين، رواست كه گاهي پيامبر در كودكي به پيامبري رسد و زماني، در چهل سالگي. [8] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 1: 353 ح 9.

[2] الكافي 1: 495 ح 6.

[3]وسف: 12 22.

[4] مريم: 12 19.

[5] مجمع البيان 5: 781.

[6]وسف: 22 12.

[7] احقاف: 46 15.

[8] بصائر الدرجات: 258 ح 10.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛

ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

آگاهي امام جواد از غيب و نهان

راوندي نقل كرده است:

از قاسم بن محسن روايت شده كه گفت: بين راه مكه و مدينه بودم، عرب بيابانگرد، مستمندي بر من گذشت و چيزي از من خواست، دلم به حالش سوخت وك قرص نان بيرون آورده، به او دادم: چون از من گذشت، گردبادي برخاست كه عمامه از سرم برد و آن را نديدم كه چگونه و به كجا رفت، هنگامي كه داخل مدينه شدم، نزد امام جواد عليه السلام مشرف گرديدم و حضرت به من فرمود: اي قاسم! عمامه خود را در راه از دست دادي؟ عرض كردم: بلي

فرمود: اي غلام! عمامه اش را به او برگردان، غلام همان عمامه خودم را به من داد.

عرض كردم: اي فرزند رسول خدا! چگونه به دست شما رسيد؟

فرمود: به اعرابي صدقه دادي، خداي متعال به شكرانه آن، عمامه ات را به تو باز گرداند و (ان الله لاضيع أجر المحسنين) [1] «البته خدا، پاداش نيكوكاران را تباه نمي كند.» [2] .

ابن حمزه آورده است:

از محمد بن ابي القاسم روايت شده كه گفت: عموم اهل مدينه روايت كرده اند كه امام رضا عليه السلام در نامه اي خواسته بود كه وسايل گوناگون حضرت را برايش بفرستند؛ وسايل را فرستادند، (و هنوز در راه بود) كهك روز امام جواد عليه السلام، كساني را فرستاد تا آنها را باز گردانند و معلوم نبود چرا حضرت چنين كرد؛ اما وقتي آن روز، در همان ماه محاسبه شد، معلوم گرديد كه امام رضا عليه السلام در همان روز، به شهادت رسيده است.

[3]

و نيز روايت كرده است:

محمد بن قاسم از پدرش نقل كرده كه گفت: بعضي از مردم شهر منصور برايم گفتند كه بر امام جواد عليه السلام داخل شدند در حالي كه حضرت در قصر احمد بنوسف بود و اظهار داشتند: اي ابا جعفر! فدايتان گرديم! ما مجهز و مهياي حركت هستيم؛ اما مي بينيم كه شما اهميتي

نمي دهيد. حضرت به آنها فرمود: شما از اين جا بيرون نخواهيد رفت تا اينكه با دستان خود، از اين درهايي كه مشاهده مي كنيد، آب بنوشيد، آنها از اين كه آب از آن درهاي متعدد در آيد، دچار شگفتي شدند؛ اما بيرون نرفتند تا زماني كه با دست خود، از آب آنها نوشيدند. [4] .

بحراني روايت كرده است:

ابو هاشم، داود بن قاسم جعفري گفت: در بغداد در خانه امام جواد عليه اسلام، خدمت حضرت نشسته بودم كهاسر خادم، داخل شد، حضرت به او خوش آمد گفت و او را نزد خود نشانيد، سپساسر خادم عرض كرد: اي سرورم! ام جعفر اجازه مي خواهد، نزد ام الفضل برود و احوال شما و ايشان را بپرسد، پيش از اين، از مأمون اجازه گرفته و او، تأكيد كرده است كه بدون اجازه شما، نزد ام الفضل نرود، حضرت به او فرمود: به ام جعفر بگو: با خوشي و صفا، پيش من بيايد، پس خادم رفت و من نيز در حاليكه با خودم گفتم: اكنون كه ام جعفر به سوي امام جواد عليه السلام و ام الفضل مي آيد وقت مناسبي براي نشستن من نيست، بر خاستم، ولي حضرت به من فرمود: اي ابو هاشم! بنشين، چه

اينكه ام جعفر خواهد آمد و تو هر آنچه را دوست داري مشاهده خواهي كرد.

من هم نشستم و ام جعفر آمد و قبل از اينكه براي رفتن نزد ام الفضل اجازه بگيرد براي رفتن نزد امام جواد عليه السلام اجازه گرفت، آن حضرت به خادم فرمود: به ام جعفر بگو: جز پسر عمويت ابو هاشم جعفري كه نسبت به ما شرم و حيا مي ورزد، كسي پيش من نيست، من نيز حيا كردم و خود را به كناري كشيدم، به گونه اي كه آنها را نمي ديدم، اما سخنانشان را مي شنيدم، پس ام جعفر داخل شد و سلام داد و اجازه خواست كه نزد ام الفضل، دختر مأمون و همسر حضرت برود، امام جواد عليه السلام نيز به او اجازه داد، طولي نكشيد كه ام جعفر نزد حضرت بازگشت و گفت: سرور من! دوست دارم تو و دخترم ام الفضل (ام الخير) را با هم، دركجا ببينم تا ديدگانم روشن شود و شادمان گردم و براي امير مؤمنان، تعريف كنم و او نيز خرسند و شادمان شود. امام جواد عليه السلام فرمود: به نزد او برو و من نيز دنبال شما مي آيم، پس او عازم منزل ام الخير گشت سپس امام عليه السلام امر كرد، استرش را آوردند و ايشان نيز در حالي كه كنيزان رو گرفته ام الفضل در مقابل حضرت ايستاده بودند داخل گرديد، اما چيزي نگذشت كه با شتاب، مراجعت فرمود در حالي كه اين آيهرا تلاوت مي كرد: (فلما رأينه أكبرنه) [5] «هنگامي كه چشمشان به او افتاد، او را بسيار بزرگ (و زيبا) شمردند». حضرت نشست و

ام جعفر در حاليكه دامنش روي زمين مي لغزيد بيرون آمد و عرض كرد: سرورم! بر من احساني فرموديد ولي با نشستن، آن را تمام نكرديد؛ حضرت فرمودند: چيزي رخ داد كه با آن نشستن خوب نبود. أم جعفر گفت: سرورم! قسم به خدا هر چه روي داد، خير است! چه چيز مشاهده فرموديد؟ و چرا ننشستيد؟ آخر چه اتفاقي افتاد؟

حضرت فرمود: اي ام جعفر! اتفاقي افتاد كه باز گفتنش براي تو، روا نيست، به نزد ام الفضل باز گرد و في ما بين خودتان، از او سؤال كن، چه اينكه او به تو خواهد گفت كه در لحظه ورود من بر وي، چه اتفاقي افتاد و البته آن،ك راز زنانه است.

ام جعفر، سخن امام را به ام الفضل رساند، ام الفضل به او گفت: اي عمه! از كجا نسبت به آن قضيه من، علم پيدا كرد؟ ام جعفر گفت: دختركم! آن قضيه چيست؟ من از آن بي خبرم و سوگنداد كردم كه چيزي جز خير و نيكي نيست و گمان بردم كه حضرت، كراهتي در سيمايت ديده است، ام الفضل گفت: به خدا سوگند! كراهتي نداشتم، اي عمه! البته فهميدم چه اتفاقي افتاد، نزد وي برو و از او بپرس تا به تو بگويد، ام جعفر گفت: دختركم! حضرت فرمود: آنك راز زنانه است.

اينجا بود كه ام الفضل گفت: چگونه زبان به نفرين پدرم نگشايم كه مرا به ساحري، شوهر داده است، ام جعفر به او گفت: دختركم! اين حرف را بر زبان مران كه رأي و نظر پدرت، راجع به شوهرت و قبل از او، راجع به پدرش (امام رضا

عليه السلام)، رأي و نظر تو نيست، به من بگو: چه اتفاقي افتاده است؟ ام الفضل گفت: اي عمه! به خدا سوگند! همين كه آفتاب رويش در آستانه در پديدار شد، از نماز فرو مانده و عادت زنانه شدم و دست بر پيراهنم زده، آن را جمع و جور كردم، پس ام جعفر به نزد حضرت بازگشت و عرض كرد: سرورم! شما علم غيب مي دانيد؟ حضرت فرمود: نه، ام جعفر پرسيد: حال ام الخير را كه جز خدا و او، در آن لحظه هيچ كس نمي دانست، چه كسي به تو خبر داد؟ فرمود: آگاهي ما، از جانب خداي متعال است و از او دريافت خبر مي كنيم. ام جعفر پرسيد: وحي بر شما فرود مي آيد؟ فرمود: خير، بار ديگر پرسيد: پس چگونه دريافت خبر مي كنيد؟ فرمود: به گونه اي كه تو بر آن واقف نيستي و به زودي، اين ماجرا را براي كسي نقل خواهي كرد و او به تو خواهد گفت: تعجب مكن كه مراتب فضل و دانش حضرت جواد عليه السلام فراتر از حد ظن و گمان توست. ام جعفر از نزد امام جواد عليه السلام، بيرون آمد و من به او (امام عليه السلام) نزديك شده و گفتم: شنيدم كه مي فرمائيد: «هنگامي كه چشمشان به او افتاد، او را بسيار بزرگ و (زيبا) شمردند»، مراد از «اكبار» و بزرگ شمردن زناني كه حضرتوسف را ديدند چه بود؟ حضرت فرمودند: «اكبار»، چيزي است كه عارض بر ام الفضل شده بود (راوي مي گويد:) پس من دانستم كه آن حيض است. [6] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] توبه: 9 199.

[2] الخرائج و الحرائج 1: 377 ح 6.

[3] الثاقب في المناقب: 517 ح 445.

[4] الثاقب في المناقب: 518 ح 447.

[5]وسف 12 31.

[6] حليه الأبرار 2: 415.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

آگاهي آن حضرت به زبان حيوانات

ابن حمزه روايت كرده است:

از علي بن اسباط نقل شده كه گفت: همراه امام جواد عليه السلام، در حالي كه بر الاغي سوار بود، از كوفه بيرون رفتيم، به رمه گوسفندي برخورد كرديم كه ناگهان، گوسفندي از رمه جدا شد و در حالي كه بانك و فرياد (ناله) مي زد، نزد امام جواد عليه السلام آمد، حضرت به من دستور داد كه شبان را فرا بخوانم و من، چنين كردم.

امام جواد عليه السلام فرمود: اي شبان! اين گوسفند كه صاحب دو فرزند شير خوار است، از تو شكايت دارد، چه اينكه در دوشيدن شيرش، بر او ستم مي كني و چون شب هنگام به خانه صاحبش باز مي گردد، هيچ شيري در پستانش نميابد، اكنون دست از ظلم و ستم بر او بردار،ا از خداي متعال مي خواهم كه عمرت را كوتاه سازد.

شبان عرض كرد: البته گواهي مي دهم كه خدايي، جز خدايكتا نيست و گواهي مي دهم كه محمد، فرستاده اوست و تو، جانشين او هستي، خواهش مي كنم بفرمائيد كه چگونه از اين راز آگاه شديد؟ امام جواد عليه السلام فرمود: ما گنجينه داران دانش و نهان و حكمت خداي متعال و جانشينان پيامبران او هستيم و بندگان محترم و گراميش مي باشيم.[1] .

طبري گفته است:

از عبدالله بن سعيد نقل شده كه گفت: محمد بن علي بن عمر تنوخي اظهار داشت: امام جواد عليه السلام را ديدم، در حالي كه با گاو نري سخن مي گفت و گاو، سر خود را حركت مي داد، ناباورانه عرض كردم: چنين نيست، بلكه شما به گاو دستور مي دهيد (دستور دهيد!) كه با شما سخن بگويد؟ حضرت فرمود: (علمنا منطق الطير و أوتينا من كل شي ء) [2] «زبان پرندگان به ما، تعليم داده شده و از هر چيزي، به ما عطا گرديده است.».

سپس به گاو فرمود: بگو: خدايي جز خدايكتا نيست و شريكي ندارد، پس گاو گفت: (خدايي جز خدايكتا نيست و شريكي ندارد.) آنگاه حضرت، دست مبارك خود را بر سر گاو كشيد. [3] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الثاقب في المناقب: 522 ح 455.

[2] نمل: 27 16.

[3] دلائل الامامه: 400 ح 356.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

آبجو

شيخ طوسي گفته است:

از عثمان بن عيسي روايت شده كه گفت: عبدالله بن محمد رازي، به امام جواد عليه السلام نوشت: اگر صلاح مي دانيد «آبجو» را برايم تفسير فرمائيد، چه اينكه بر ما مشتبه شده و نمي دانيم كه بعد از جوشيدن، مكروه استا قبل از آن؟ حضرت در جوابش نوشت: به آبجو نزديك مشو، مگر وقتي كه ظرف آن ضرر نرساند،ا جديد باشد.

عبدالله بار ديگر به امام جواد عليه السلام نوشت: خدمتتان نامه نوشتم و راجع به آبجو، قبل از جوشيدن سؤال كردم، جنابعالي در جوابم مرقوم فرموديد وقتي

آن را بنوشم كه در ظرف جديد باشد،ا ضرر نرساند و من اندازه ضرر و تازه بودن را نمي شناسم، او از حضرت خواست كه برايش توضيح دهد و بفرمايد: آيا نوشيدن آبجوي كه در ظرفهاي سفالي، شيشه اي،ا چوبي عمل آمده باشد، درست است؟ حضرت در پاسخش نگاشت: فرآوري آبجو در ظرف شيشه اي و در ظرف سفالي نو و تازه، سه بار فرآوري شده و به عمل مي آيد و بعد از سه بار ديگر به آن ظرف باز نمي گردند (و در آن فرآوري نمي شود) و به ظرف جديدي منتقل مي گردد و ظرفي چوبي نيز مثل آن (مثل ظرف سفالي) است. [1] .

محدث نوري آورده است:

از ابراهيم بن مهزيار، به نقل از برادرش روايت شده كه گفت: علي بن محمد حضيني، در نامه اي به امام جواد عليه السلام راجع به آبجو از حضرت سؤال كرد و نوشت همانا من مرد كهنسالي هستم و آبجو، به هضم غذايم كمك مي كند و طعام را برايم گوارا مي كند، نظر مباركتان در مورد نوشيدن آن، براي من چيست؟ حضرت در جوابش نوشت: نوشيدن آبجو، اگر براي بار اول فرآوري شود وا براي بار دوم در ظرفهاي شيشه اي و سفالي، فرآوري گردد، مانعي ندارد، ولي اگر ظرف به آن عادت كرد (و سه بارا بيشتر در آن فرآوري شد) پس به آن آب جو نزديك مشو.

علي بن مهزيار گفت: نامه امام را برايم خواند و به من گفت: متوجه منظور امام از عادت كردن ظرف نمي شوم، لذا دوباره، در نامه اي به حضرت نوشت: فدايت شوم! اندازه

عادت كردن ظرف را به دست نياوردم، لطفا برايم توضيح دهيد تا بدان عمل نمايم. حضرت در جواب او نوشت: هر ظرفي كه سها چهار بار در فرآوري آبجو مورد استفاده قرار گيرد، به آن عادت مي كند و موجب جوش آمدن و سر رفتن آن مي گردد، وقتي هم كه جوش آمد، حرام مي شود و چون حرام گرديد، از آن پرهيز كن.[2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] استبصار 4: 96 ح 12.

[2] مستدرك الوسائل 17: 77 ح 20809.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

آنچه به آن، خمس تعلق مي گيرد

شيخ طوسي گفته است:

از علي بن مهزيار روايت شده كه گفت: ابو علي بن راشد، به من اظهار نمود كه خدمت امام جواد عليه السلام عرض كردم: دستور دادي كه فرمانت را اجرا كنم و حقت را بگيرم، من هم به شيعيانتان اعلام كردم، اما بعضي از آنها پرسيدند: حق آقا چيست؟ و من، جوابي براي آنها نداشتم. حضرت فرمود: حق من، خمس است كه بر ايشان واجب است، عرض كردم: خمس چه چيزي؟

حضرت فرمود: خمس كالاها و املاكشان، عرض كردم: تجارت، و صنعتشان چطور؟

حضرت فرمود: اگر توانستند بعد از مخارج سالانه خود، خمس آنها را هم بپردازند. [1] .

و نيز روايت كرده است:

از محمد بن حسن اشعري نقل شده كه گفت:كي از شيعيان، در نامه اي خدمت امام جواد عليه السلام نوشت: راجع به خمس بفرمائيد كه آيا به تمام در آمد انسان، كم باشدا زياد و در انواع مشاغل و حرفه و صنعت، تعلق

مي گيردا خير و وضع آن، چگونه است؟

حضرت با دستخط مبارك خود، در جوابش نوشتند: خمس، بعد از مخارج سالانه است. [2] .

همچنين آورده است:

از علي بن مهزيار، روايت شده كه گفت: در نامه امام جواد عليه السلام، به مردي كه از او خواسته بود، خمس خوردنيها و آشاميدني هايش را به بخشد، خواندم كه حضرت با خط خود نوشته بود: هر كسي كه به چيزي از حق من احتياج پيدا كند، حلالش كردم. [3] .

كليني گفته است:

از ابراهيم بن محمد همداني روايت شده كه گفت: در نامه اي خدمت امام هادي عليه السلام نوشتم: علي بن مهزيار نامه پدر بزرگوارت امام جواد عليه السلام را برايم خواند كه حضرت در آن، خمس صاحبان املاك راك دوازدهم، بعد از مخارج سالانه آنها مقرر فرموده بود، علاوه بر اين، كساني را كه املاكشان، مخارج سالانه آنها را تأمين نمي نمايد، از خمسك دوازدهم و غير از آن، معاف كرده بود، ولي اين مسأله، مورد مخالفت بزرگترهاي ما قرار گرفت و آنها گفتند: خمس املاك بعد از مخارج سالانه خودش و نيز بعد از كسر مالياتش، واجب است، نه بعد كسر مخارج سالانه مالك و خانواده او. علي بن مهزيار، نامه حضرت را كه در جواب نوشته بود، اينگونه قرائت كرد: بعد از مخارج سالانه ملك و بعد از مخارج سالانه مالك و خانواده او و نيز بعد از محاسبه مالياتش، خمس آن واجب است. [4] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب الاحكام 4: 123 ح 353.

[2] همان: ح 352.

[3] همان: 143 ح 400.

[4] كافي 1: 547 ح 24.

منبع:

فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

آداب سفره

شيخ صدوق گفته است:

از محمد بن وليد كرماني روايت شده كه گفت: در خدمت امام جواد عليه السلام غذا مي خورديم تا اينكه سير شديم و سفره را برچيدند؛ خدمتكار سرگرم جمع كردن خورده ريز هايي كه ريخته بود شد؛ حضرت به او فرمود: آنچه از غذا در (بيرون خانه) بيابان؛ ريخته، حتي اگر ران گوسفند است، رهايش كن؛ ولي آنچه در ميان خانه ريخته، جستجو و گرد آوري بنما.[1] .

برقي با سند خود، به نقل از كسي كه خدمت امام جواد عليه السلام بوده - در موقع ورود حضرت به مدينه - روايت كرده است كه: گروهي با حضرت، مشغول خوردن غذا بودند؛ وقتي حضرت چربي دستهاي خود را شست، آنها را قبل از خشك كردن با دستمال، به سر و صورتش كشيد و فرمود: خدايا! مرا، از كساني قرار ده كه هرگز غبار سياه و ظلماني و ذلت و خواري، بر سيمايشان نمي نشيند.[2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] من لاحضره الفقيه 3: 356 ح 4257.

[2] المحاسن 2: 203 ح 1603.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

آزاد كردن بنده

صدوق آورده است:

از علي بن مهزيار اهوازي روايت شده كه گفت: به امام جواد عليه السلام نامه اي نوشتم و در آن،راجع به بنده اي پرسيدم كه مرگش فرا مي رسد و صاحبش در همان ساعت آخر، آزادش مي كند و او آزاد از دنيا مي رود؛ آيا صاحب او، از آزاد كردنش در ساعت آخر، سودي مي برد؛ا اگر او را به حال خود

رها سازد تا بنده از دنيا برود، پاداش كدام بيشتر است؟ حضرت در جوابم نوشت: بنده در حال مرگ، بحال بندگي رها مي شود و اين، براي صاحبش سودمند تر است و آزادي در آن ساعت، سودي به حال او ندارد.[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] من لاحضره الفقيه 3: 153 ح 3559.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

آشكار ساختن چيزي پيش از قطعي شدن

حراني آورده است:

امام جواد عليه السلام فرمود: آشكار ساختن هر چيزي، پيش از آنكه محكم و استوار گردد، موجب فساد و تباهي اش مي گردد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول: 457.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

آهنگ خداي متعال كردن

شهيد اول نقل كرده است:

امام جواد عليه السلام فرمود: با دل آهنگ خداي متعال كردن، والاتر و رساتر است از اعضا و جوارح را، به وسيله اعمال به زحمت افكندن. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الدره الباهره: 39.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

آثار كفران نعمت و شكر آن

اربلي آورده است:

امام جواد عليه السلام فرمود: ناسپاسي، بر انگيزنده كراهت و بيزاري و دشمني است و كسي كه با تشكر نمودن، پاداش تو را داد؛ در حقيقت بيش از آنچه گرفته، به تو عطا كرده است.! [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كشف الغمه 2: 349.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

آنچه كمك آدمي بر عمل است

ابن صباغ مالكي گفته است:

امام جواد عليه السلام فرمود: چهار خصلت، آدمي را بر انجام عمل (مساوي عبادت)اري مي رساند: تن درستي، دارندگي، دانش و توفيق. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] فصول المهمه: 261.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

ا

اطلاع حضرت از آن چه در خاطرم گذشته بود

شخصي به محضر حضرت امام جواد عليه السلام نوشت: دختر نابالغي به وسيله ي عمويش تزويج شده است و اينك كه بالغ شده از زفاف با اين شوهر ابا مي كند، تكليف آنان چيست؟ حضرت به خط خود نوشت: حق ندارند كه دختر خانم را مجبور كنند. فرمان، فرمان خود اوست.

محمد بن علي هاشمي روايت مي كند كه بامداد شبي كه حضرت امام محمد تقي عليه السلام ام فضل دختر مأمون را به خانه برده بود، نزد آن حضرت رفتم و من شب قبل دارو خورده بودم. چون نزد حضرت نشستم، تشنگي بر من غلبه كرد ولي شرم داشتم كه آب بخواهم. چون حضرت به من نگاه كرد فرمود: تو را تشنه مي بينم، گفتم: بلي چنين است. پس به غلام اشاره فرمود كه آب براي او بياور. من با خود گفتم: در اين ساعت آب زهرآلوده خواهي خورد و از اين فكر غمگين شدم. چون غلام آب آورد، حضرت تبسم نمود و به غلام فرمود: اول آب را به من بده تا بخورم. پس از آن آب آشاميد. بعد از آن پيش من فرستاد و من از آن آب نوشيدم و گفتم به خدا قسم دوباره تشنه شدم. باز حضرت آب تناول فرمود و به من نيز آب داد و نوشيدم و

گفتم: به خدا قسم كه آنچه در خاطر ما مي گذرد، آن حضرت همه را مي داند.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

ادب شدي!

حضرت امام محمد تقي عليه السلام فرمود: عزت مؤمن در بي نيازي از مردم است.

و از دعبل بن علي نقل شده كه گفت: خدمت حضرت رضا عليه السلام رسيدم، دستور فرمود: چيزي به من دادند. گرفتم و شكر خدا نكردم. حضرت رضا عليه السلام فرمود: چرا خدا را شكر نكردي؟ سپس خدمت حضرت جواد عليه السلام رسيدم، حضرت جواد عليه السلام نيز دستور داد چيزي به من دادند. گفتم: الحمدلله حضرت فرمود: ادب شدي.

(وجه اعجاز در اين حديث اين است كه حضرت جواد عليه السلام از غيب خبر داده است، زيرا ذكر نمي كند كه حضرت جواد عليه السلام در مجلس پدرش حاضر بوده، يا اين كه كلام آن حضرت را براي او نقل كرده باشد).

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

اطمينان از زنده بودن خويش

حضرت امام محمد تقي عليه السلام فرمود: آهنگ توجه به خدا نمودن به دلها، زودتر آدم را به مقصود مي رساند از اين كه اعمال و حركات فقط بدني باشد.

محمد بن حسن صفار در كتاب بصائر الدرجات از ابراهيم بن محمد نقل مي كند كه گفت: حضرت جواد عليه السلام نامه اي به من نوشت و دستور داد تا يحيي بن ابي عمران زنده است آن را باز نكنم. دو سال نامه پيش من بود، روزي كه يحيي مرد، نامه را باز كردم، در آن نوشته بود: كارهايي كه او انجام مي داد، تو انجام بده. من تا يحيي بن ابي عمران زنده بود از مرگ نمي ترسيدم، چون مطمئن بودم كه عمرم باقي است.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

استجابت دعاي حضرت

حضرت امام محمد تقي عليه السلام فرمود: تأكيد مي كنم كه از دو چيز حذر كن كه بسياري را نابود نموده است. يكي اين كه به ميل و هواي خود رأي دهي، دوم آن كه ندانسته حكم كني.

در كتاب عيون المعجزات منسوب به سيد مرتضي از اسحاق بن اسماعيل نقل مي كند كه گفت: ده مسأله مهيا كردم كه از حضرت جواد عليه السلام بپرسم و همسرم نيز آبستن بود. با خود گفتم: اگر جواب مسائل را داد، از او تقاضا مي كنم كه دعا كند فرزندم پسر شود. هنگامي كه چشم آن حضرت به من افتاد، فرمود: اسحاق! خداوند دعاي مرا مستجاب فرمود، نام او را احمد بگذار. گفتم: خدا را شكر، اين است حجت رساي خداوند و هنگامي كه به وطن بازگشتم، ديدم كه پسري نصيبم شده و نامش را احمد گذاشتم.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛

نشر الف چاپ دوم 1384.

احدي جز خدا نمي دانست!

حضرت امام محمد تقي عليه السلام فرمود: پيرو ما نيست كسي كه به زبان ادعاي پيروي ما را بنمايد و عملش مخالفت با ما باشد.

حسين بن حمدان حضيني در كتاب هداية در حديثي نقل مي كند كه جمعي از شيعيان خدمت حضرت جواد عليه السلام رسيدند. در ميان آنها مردي زيدي مذهب بود كه مدت چهل سال دعوي امامي بودن مي كرد و شيعيان از مذهب او آگاه نبودند. حضرت به يكي از غلامان فرمود: دست اين زيدي را بگير و از مجلس بيرونش كن. آن مرد از همان ساعت به امامت حضرت جواد عليه السلام و ساير ائمه عليهم السلام معتقد شد و گفت: چيزي را از كار من دانستي كه احدي جز خدا نمي دانست.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

اطلاع حضرت از جنين اسب

حضرت امام محمد تقي عليه السلام فرمود: تدبير و عاقبت انديشي تو قبل از هر كاري، تو را از پشيماني در امان قرار مي دهد.

از ابراهيم نقل شده كه گفت: خدمت حضرت جواد عليه السلام نشسته بودم كه اسب ماده اي گذشت. حضرت فرمود: اين اسب امشب كره ي پيشاني سفيدي مي زايد و چنان شد كه حضرت فرمود.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

انگشتري در دجله

حضرت امام محمد تقي عليه السلام فرمود: كسي كه يقين كند، هر چه در راه خدا بدهد بهترش را عوض از خدا مي گيرد؛ در بخشش جوانمردي مي نمايد.

از حكيم بن عماد روايت شده كه گفت: آقاي خود حضرت جواد عليه السلام را ديدم كه انگشتري در دجله انداخت. پس هر چه كشتي در حركت بود، از بالا و پايين ايستادند. سپس به غلامش فرمود: انگشتر را از دجله خارج كن. وقتي كه انگشتر را بيرون آورد، كشتي ها به حركت آمدند.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

اعمال شب بيست و هفتم ماه رجب

سيد بن طاوس نقل كرده است:

محمد بن عفير ضبي از امام جواد عليه السلام روايت كرده كه فرمود: همانا در ماه رجب، شبي وجود دارد كه براي مردم، از آنچه خورشيد بر آن مي تابد بهتر است و آن شب، شب بيست و هفتم آن است؛ رسول خدا عليه السلام، صبح آن شب به پيامبري رسيد و - خدا تو را به خير و صلاحش توفيق دهد - به يقين، براي عبادت كننده ي در آن شب از شيعيان ما معادل پاداش عبادت شصت سال خواهد بود.

گفته شد: عمل آن شب چيست؟

حضرت فرمود: وقتي نماز عشاء را به جاي آوردي و در رختخواب خود خوابيدي؛ در ساعتي از ساعات شب، قبل از نيمه ي شب يا بعد از آن از خواب برخاسته، دوازده ركعت نماز با دوازده سوره، از سوره هاي نسبتا كوتاه (نه خيلي كوتاه و نه خيلي مفصل) بعد از ياسين تا كافرون به جاي مي آوري و چون بعد از هر دو ركعت نماز فراغت يافتي، بعد از سلام مي

نشيني و سوره ي «حمد» را هفت مرتبه و سوره ي «فلق» و سوره ي «ناس» را هفت مرتبه و سوره ي «قل هو الله احد» را هفت مرتبه و سوره ي «قل يا ايها الكافرون» را هفت مرتبه و سوره ي «انا انزلناه» را هفت مرتبه و «آية الكرسي» را هفت مرتبه، قرائت مي كني و بعد از آنها، اين دعا را مي خواني: حمد و ستايش از آن خدايي است كه همسر و فرزند، اختيار نكرده و در قدرت و سلطنت، شريك و انبازي ندارد و دوست و ياوري (يا سرپرستي) از روي ضعف و ذلت، برايش متصور نيست و او را بي اندازه بزرگ و با عظمت بشمار؛ خدايا!من، به جايگاه و محل اتصال عزتت بر پايه هاي عرش تو و به نهايت رحمتت (رحمتي كه بالاتر از آن رحمتي نيست) كه در كتاب قرآن آن را ثبت كردي (يا و به نهايت رحمتت كه همان كتاب توست) و به اسم بزرگتر بزرگتر بزرگتر تو و ذكر و ياد برتر برتر برتر تو و به حق كلمات تام و تمامت كه به صدق و راستي و عدل و داد، كمال يافته است، از تو مي خواهم كه بر محمد و آل محمد، درود فرستي و در حق من، آنچه سزاوار ذات توست، انجام دهي.

آنگاه حاجت خود را، از خداي متعال درخواست كن؛ چه اينكه هيچ حاجتي نخواهي خواست، مگر اينكه بر آورده خواهد شد؛ هر گاه گناه، يا قطع رحم يا هلاكت گروهي از مؤمنان نباشد و با نيت روزه، شب را به صبح مي آوري؛ چرا كه روزه ي آن

روز، مستحب است و معادل يك سال روزه مي باشد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اقبال الاعمال 3: 266.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ مترجم مسلم صاحبي؛ شركت چاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

استخاره

علي بن اسباط از قول كسي كه امام جواد عليه السلام با او سخن گفته، روايت كرده است كه حضرت به او فرمود:

همانا من، هر گاه بخواهم در كار بزرگ و مهمي استخاره و طلب خير كنم؛ در يك نشستن (بدون هيچ فاصله اي) صد مرتبه از خداي متعال طلب خير مي كنم و چنانكه استخاره، براي خريدن گوسفند يا مانند آن باشد، در يك نشستن (بدون هيچ فاصله اي) سه مرتبه از خداي متعال طلب خير مي كنم و (الفاظي كه با آنها از خداوند طلب خير و استخاره مي كنم چنين است:) مي گويم: خدايا! من از تو كه داناي آشكار و نهاني، در خواست مي كنم اگر چنان است كه در علم تو، انجام فلان كار براي من بهتر است، آن را برايم برگزين و دسترسي به آن را، برايم آسان گردان و اگر چنان است كه مي داني برايم در دين يا دنيا يا آخرتم شر است (و به آنها ضرر مي رساند؛) پس آن را از من بگردان و بهتر از آن را، برايم جايگزين فرما و در اين كار، مرا به قضاي خود راضي و خشنود ساز، چه اينكه تو، مي داني و من، نمي دانم و تو، مي تواني و من، نمي توانم و تو، حكم مي كني و من، نه؛ همانا تو، داناي همه ي

غيبها (و امور پنهاني) هستي. [1] .

سيد بن طاوس نقل كرده است:

از علي بن مهزيار، روايت شده كه گفت: امام جواد عليه السلام در نامه اي، به ابراهيم بن شيبه نوشت:

خواسته ي تو را، راجع به ملكي كه به خاطر آن، مورد تعرض حاكم قرار گرفته اي و در مورد آن (از من) مشورت خواسته بودي، دانستم؛ بنابراين از خداي متعال خير و نيكي همراه با سلامتي و عافيت را صد بار بخواه (بگو استخير الله برحمته خيرة في عافية؛ يعني از خداي متعال، به رحمتش خير و نيكي توام با عافيت، درخواست مي كنم.) پس اگر بعد از آن، به دلت افتاد كه آن ملك را بفروشي، آن را بفروش و ملك ديگري را به خواست خداي متعال، جايگزين آن ساز و در ميان شمارگان استخاره، صحبت مكن تا صد مرتبه، به خواست خداي متعال كامل گردد. [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] محاسن 2: 434 ح 12.

[2] فتح الابواب: 142.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ مترجم مسلم صاحبي؛ شركت چاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

اسما و صفات خداي متعال

صدوق گفته است:

ابو هاشم جعفري گفت: خدمت ابو جعفر دوم (امام جواد عليه السلام) بودم كه مردي از حضرت سؤال كرد و گفت: از پروردگار متعال كه اسماء و صفاتي در كتاب خود دارد مرا خبر ده كه اسماء و صفات وي، همان خود اوست؟ امام جواد عليه السلام فرمود: اين سخن شما دو صورت دارد:

اگر منظور شما از «همان خود اوست» اين است كه خداي متعال، داراي عدد و كثرت است، خداي متعالي فراتر

از اين پندار مي باشد و چنانچه مقصود، اين است كه اين اسماء و صفات، همواره بوده است، باز دو مفهوم دارد: پس اگر بگويي همواره نزد او و در عملش بوده، و او شايسته آنهاست، بايد گفت: آري، چنين است و چنانكه مي گويي: پيوسته صورت و هجا و حروف مقطعه اين اسماء و صفات، از ازل وجود داشته است، پناه بر خدا از اينكه چيزي جز وي با او بوده باشد، بلكه خداي متعال بوده در حالي كه آفريده اي وجود نداشته است، سپس اسماء و صفات را به عنوان وسيله ارتباط خود و آفريدگان، پديد آورد تا آفريدگان به واسطه آنها دست تضرع به سوي خدا بردارند و او را پرستش كنند و اسماء و صفات به مثابه ذكر واد خداي متعال اند در حالي كه او بوده و هيچ ذكر وادي، وجود نداشته است و آنكه با ذكر (اسماء و صفات)اد مي شود، خداي قديم و ازلي مي باشد.

اسماء و صفات مخلوقاتند و معني و مقصود از آنها، آن خدايي است كه، پراكندگي و پيوستگي، شايسته وي نيست، چه اينكه اين دو صفت، در خور موجود داراي جزء است، بنابراين، گفته نمي شود: خداي متعال بهم پيوسته،ا زياد وا كم است، بلكه او در ذات خود، قديم است، زيرا هر آنچه واحد نباشد، داراي اجزاء است در حالي كه خداي متعال واحد و بدون جزء مي باشد و كم و زياد در ذات وي، راه ندارد، علاوه بر اين، هر موجود داراي اجزاء و مشكوك به كمي و زيادي، آفريده شده است و خود، گواه آفريننده خويش مي باشد.

با

اين حساب، گفته تو كه: خداي متعال توانا است، گوياي اين است كه هيچ چيز او را عاجز و ناتوان نمي سازد و با كلمه توانا، عجز و ناتواني را از او نفي كرده و غير او قرار داده اي و نيز گفته تو كه: خداي متعال «عالم» است، بدون ترديد با كلمه عالم، جهل را از خداي متعال نفي و غير او ساخته اي، پس هر گاه خداي متعال، موجودات را از بين مي برد، صورت و هجا و ظاهر را از بين مي برد (و حقيقت و باطن آنها باقي است) و پيوسته وجود بي زوال، عالم و آگاه، خواهد بود.

آن مرد عرض كرد: پروردگار خود را چگونه شنوا ناميده ايم؟

حضرت فرمود: بخاطر اينكه هر آنچه با گوش درك مي شود، بر وي پوشيده نيست و هرگز او را با شنيدن به وسيله گوش سر متصف نمي سازيم و نيز او را «بينا» مي ناميم، به اين دليل كه هر آنچه با چشم درك مي شود، مانند: رنگ، شخص و جز آن، بر او پوشيده نيست، در عين حال او را به نگريستن با چشم، توصيف نمي نمائيم، همچنين او را «لطيف» مي خوانيم، زيرا به چيزهاي لطيف، همانند پشه و كوچكتر و مخفي تر از آن، و محلي كه از آن محل در بدن آن حيوانات شروع به رشد و نمو و زاد و ولد مي كنند و محل عقل (مغز و آلت ادراك آن حيوانات ريز) و محل شهوت براي جفتگيري، و ميل و عطوفت بر اولاد و نسلش، و عهده داري و سرپرستي بعضي از آن حيوانات ريز

بر بعضي ديگر و انتقال خوردني و آشاميدني جهت فرزندان خود در كوهها، غارها، دشتها و صحراها، آگاهي دارد، به همين جهت، مي دانيم كه آفريدگار اين موجود لطيف، بدون كيفيت لطافت، لطيف است و بي گمان، كيفيت، مربوط به آفريده متصف به كيفيت مي باشد.

همچنين پروردگار خود را نيرومند مي ناميم نه به زور بازويي كه از آفريدگان سراغ داريم، چه اينكه اگر نيروي پروردگار، زور بازويي كه در ديگران سراغ داريم باشد، تشبيه پيش مي آيد و فزوني، محتمل مي گردد و هر كجا فزوني محتمل باشد، احتمال كاستي و نقصان هم وجود دارد و آنچه ناقص است، بي گمان قديم نيست و هر موجودي قديم نباشد، عاجز و ناتوان است، بنابراين، پروردگار متعال نه شبيه دارد و نه ضد و نه همتا دارد و نه كيفيت و نه پايان دارد و نه به وسيله چشم مي بيند، حرام است بر دلها براي او مثال آورند و بر وهم ها كه وي را به حدودي محدود نمايند و بر خواطر و اذهان كه او را (با وجود ذهني) ايجاد و نزد خود حاضر كنند؛ برتر و والاتر از آلات و قواي مخلوقات (كه بخواهد با آنها كار كند) و از اوصاف و صفات خلايق و نشانه هاي آفريدگان خويش است و بسيار فراتر و والاتر از اين سخنان است آن ذات بزرگ بلند مرتبه. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] التوحيد: 193 ح 7.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

انتقام گيري از قاتلان فاطمه

طبري آورده است:

زكريا بن

آدم قمي گفته است: خدمت امام رضا عليه السلام بودم كه امام جواد عليه السلام را آوردند، در حالي كه سن شريفش زير چهار سال بود، پس دست مباركش را بر زمين نهاد و سر را به طرف آسمان بلند كرد و در انديشه اي دراز فرو رفت، امام رضا عليه السلام به او فرمود: فدايت شوم! چه چيز انديشه ات را به درازا كشانيد؟ گفت:ظلم و ستمهايي كه به مادرم فاطمه روا داشتند! به خدا سوگند! آن دو را از قبر بيرون مي كشم، آتش مي زنم، ذرات وجودشان را مي پراكنم و به دريا مي ريزم، پس امام رضا عليه السلام او را به نزد خود طلبيد و در آغوش كشيد و ميان دو چشمش را بوسيد و فرمود: پدر و مادرم به فدايت! تو شايسته آن - امامت - هستي.[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] دلائل الامامه: 400 ح 358.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

امامت او در خردسالي

كليني روايت كرده است:

از علي بن سيف با واسطه، راجع به امام جواد عليه السلام نقل شده كه گفت: به حضرت عرض كردم: شيعيان مي گويند كم سن و ساليد، حضرت فرمود: بهقين خداي متعال به داود عليه السلام وحي كرد سليمان عليه السلام را كه كودك بود و گوسفند مي چرانيد، جانشين خود قرار دهد، اما عابدان و دانشمندان بني اسرائيل نپذيرفتند، لذا خداي متعال به داود عليه السلام وحي كرد كه عصاي گويندگان [منكرين] و عصاي سليمان را درك اتاق قرار ده و در آن را

به مهر قوم مهر و موم كن و فردا روز، عصاي هر كس كه برگ و ميوه داده بود، همو پيامبر است، حضرت داود عليه السلام ماجرا را به اطلاع آنها رسانيد و آنها اظهار داشتند: راضي شديم و پذيرفتيم.[1] .

او همچنين آورده است:

علي بن ابراهيم از پدرش نقل كرده كه علي بن حسام به امام جواد عليه السلام عرض كرد: اي سرور من! مردم، امامت شما را به خاطر سن و سال كمتان نمي پذيرند، فرمود: و بدينگونه،

سخن خداي متعال را رد مي نمايند كه به پيامبر بزرگوارش فرمود: (قل هذه سبيلي أدعوا الي الله علي بصيره أنا و من اتبعني) [2] بگو: «اين راه من است، من و پيروانم با بصيرت كامل، همه مردم را به سوي خدا دعوت مي كنيم به خدا سوگند! جز علي كه تنها نه سال داشت، هيچ كس از او پيروي نكرد و من نيز نه سال دارم. [3] .

و نيز روايت كرده است:

احمد بن محمد بن عيسي از پدرش محمد بن عيسي نقل كرده كه گفت: بر امام جواد عليه السلام داخل شدم و حضرت پيرامون چند مسأله، به مناظره پرداخت و سرانجام فرمود: اي ابا علي! شك و دودلي را از خود دور كن، پدرم، غير از من كسي را نداشت.[4] .

و نيز روايت نموده است: محمد بن اسماعيل بن بزيع نقل كرده كه گفت: از امام جواد عليه السلام راجع به شئون امام پرسيدم و عرض كردم: آيا كوچكتر از هفت سال هم امام مي شود؟ فرمود: آري و كوچكتر از پنج سال نيز، سهل گفت: علي بن مهزيار

در سال دويست و بيست وك، اين روايت را برايم تعريف كرد.[5] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 1: 383 ح 3.

[2]وسف: 23 108.

[3] الكافي 1: 384 ح 8.

[4] الكافي 1: 320 ح 3.

[5] الكافي 1: 384 ح 5.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

افتادن آلت نوازندگي از دست آواز خوان

كليني روايت كرده است:

از محمد به ريان نقل شده كه گفت: مأمون ملعون، هر نيرنگي درباره امام جواد عليه السلام به كار بست، كار ساز نشد؛ وقتي تصميم گرفت دختر خود را به همسري اش در آورد، دويست كنيز از جوانترين و زيباترين آنان كه در دست هر كدام جامي پر از گوهر بود، به من سپرد تا هنگامي كه امام جواد عليه السلام در جايگاه سران و بزرگان قرار گرفت، از حضرت استقبال نمايند؛ اما امام جواد عليه السلام، به هيچك از آنها توجهي نفرمود.

و (در آن زمان) مردي، بنام «مخارق» كه آواز خوان، نوازنده با آلات مختلف و داراي ريش بلند بود، وجود داشت؛ مأمون او را فرا خواند، و او اظهار داشت: اي امير مؤمنان! اگر مشكل تو با او، راجع به امور دنيوي است، ترتيب آن را برايت مي دهم؛ سپس در مقابل امام جواد عليه السلام نشست و صيحه اي زد كه همه اهل منزل، گرداگرد او (مخارق) جمع شدند و او، شروع به نوازندگي و آواز خواني نمود؛ مدتك ساعت، كار خود را ادامه داد در حالي كه امام جواد عليه السلام كمترين توجهي نه از چپ و نه از راست، به

او نفرمود؛ آنگاه سر مبارك خود را بلند كرد و فرمود: از خدا بترس، اي ريش بلند! راوي گفت: در اين هنگام، آلت نوازندگي از دست مخارق افتاد و تا زنده بود، نتوانست از دو دست خود، استفاده كند.

راوي گفت: مأمون حال او را جويا شد؛ او گفت: وقتي امام جواد عليه السلام مرا آواز داد، به لرزه شديدي افتادم و هرگز بهبود نيافته ام. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 1: 494 ح 4.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

استدلال حضرت بر علم و دانش خويش

حسين بن عبدالوهاب آورده است:

از عمر بن فرج رحجي نقل شده است كه گفت: به امام جواد عليه السلام در حالي كه در ساحل رود دجله بوديم، عرض كردم: شيعيان شما! ادعا مي كنند كه شما، از هر چيزي كه در رود دجله هست و حتي از وزن آن اطلاع داريد! حضرت فرمود: آيا خداي متعال مي تواند اين آگاهي را، بهك پشه از ميان مخلوقاتش عطا كندا نه؟ عرض كردم: آري، مي تواند؛ حضرت فرمود: احترام من پيش خداي متعال ازك پشه، بلكه از اكثر آفريدگانش بيشتر است. [1]

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عيون المعجزات: 124.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

انگشتري

مجلسي آورده است:

از حسين بن موسي بن جعفر نقل شده كه گفت: در دست امام جواد عليه السلام،ك انگشتري نقره كه نازك و باريك بود، ديدم؛ عرض كردم: همانند شما، چنين انگشتري را مي پوشيد؟ حضرت فرمود: اين، انگشتري سليمان پيامبر، فرزند داود پيامبر - درود خدا بر آنان - است. [1] .

طبرسي آورده است:

از محمد بن عيسي روايت شده كه گفت: از موفق، خادم امام جواد عليه السلام شنيدم كه در محضر حضرت و در حالي كه انگشتر دستش را نشانم مي داد، به من گفت: آيا اين انگشتر را مي شناسي؟ به او گفتم: آري، نقشش را مي شناسم؛ اما صورتش را نه و آن انگشتري از جنس نقره بود و نگيني گرد و مدوري داشت كه بر آن، جمله «حسبي الله» نقش بسته بود؛ در بالاي اين جمله، هلال

و در پائين آن، گل بود؛ به موفق گفتم: اين، انگشتري كيست؟

او گفت: انگشتري آقا امام رضا عليه السلام است؛ به او گفتم: در دست شما چه كار مي كند؟

موفق گفت: وقتي رحلت حضرت فرا رسيد، آن را به من دادند و فرمودند: از دستت بيرون مكن، مگر براي پسرم محمد بن علي (امام جواد عليه السلام). [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار 26: 222 ح 48.

[2] مكارم الاخلاق: 92.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

اقسام حج و فضيلت حج تمتع

كليني آورده است:

از احمد بن محمد بن ابي نصر روايت شده كه گفت: از امام جواد عليه السلام در سال دويست و دوازده هجري كه به حج مشرف شده بود، پرسيدم و عرض كردم: فدايت شوم! چگونه به مكه در آمديد، به نيت حج افرادا به نيت حج تمتع؟

حضرت فرمود: به نيت حج تمتع، عرض كردم، كدامك از حج تمتع،ا حج افراد و سوق دادن و راندن قرباني، بهتر و برتر است؟

حضرت فرمود: امام محمد باقر عليه السلام مي فرمود: تمتع بردن به وسيله عمره به سوي حج برتر است از انجام دادن حج افراد و راندن قرباني و نيز آن حضرت مي فرمود: كسي كه حج خانه خدا مي گزارد، به كاري برتر از تمتع دست نميابد. [1] .

و نيز روايت كرده است:

از علي بن حديد نقل شده كه گفت: علي بن ميسر خدمت امام جواد، نامه نوشت و در آن، از مردي كه در ماه مبارك رمضان، عمره انجام داده و در

موسم حج، حضور پيدا كرده است، پرسيد كه حج افراد به جاي آورد،ا حج تمتع و كدام برتر است؟

حضرت در جوابش نوشت: حج تمتع به جاي آورد كه فضيلتش بيشتر است. [2] .

همچنين نقل كرده است: از موسي بن قاسم بجلي روايت شده كه گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم: سرور من! اميدوارم ماه مبارك رمضان را در مدينه منوره، روزه بگيرم.

حضرت فرمود: انشاء الله در آنجا، روزه خواهي گرفت؛ عرض كردم: و اميدوارم دهم شؤال، مدينه را ترك كنيم و خداي متعال زيارت رسول خدا، زيارت خاندان آن حضرت و خصوصا زيارت شما را بار ديگر نصيبم فرمايد و در ضمن، چه بسا به نيابت پدر بزرگوار شما، و به نيابت پدرم، و به نيابتكي از برادرانم، و براي خودم حج بگذارم؛ چه نوع حجي نيت كنم؟ حضرت فرمود: به نيت تمتع بجاي آور؛ عرض كردم: حدود ده سال است كه مقيم مكه ام. حضرت فرمود: حج تمتع بجاي آور. [3] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 4: 292 ح 11.

[2] همان: 292 ح 8.

[3] همان: 314 ح 1.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

ادا كردن قرض مرده

كليني آورده است:

از مطرفي روايت شده كه گفت: امام رضا عليه السلام بدرود زندگي گفت؛ در حالي كه چهار هزار درهم، به من بدهكار بود؛ با خودم گفتم: مالم از بين رفت؛ اما امام جواد عليه السلام به دنبالم فرستاد كه فردا پيش من بيا و ترازو و سنگ هم با خود بياور؛ فردا خدمت

حضرت رسيدم و او به من فرمود: امام رضا عليه السلام از دنيا رفته و چهار هزار درهم، به تو بدهكار است؟

عرض كردم: آري؛ پس حضرت سجاده اي كه بر رويش نشسته بود را، بلند كرد كه زير آن دينارهايي بود و آنها را به من داد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 1: 497 ح 11.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

اهميت باز پرداخت قرض

كليني نقل كرده است:

از ابوثمامه روايت شده كه گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم: همانا من، مي خواهم در مكها مدينه، رحل اقامت افكنم و بدهكار هم هستم؛ چه مي فرمائيد؟ حضرت فرمود: به وطنت باز گرد و دين خود را، به طلبكارت بپرداز و مراقب باش كه خداي متعال را بدون دين، ديدار كني؛ چه اينكه مؤمن، هرگز خيانت نمي كند. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 5: 94 ح 9.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

استفاده از ظرفهاي طلا و نقره

طبرسي آورده است:

از محمد بن عيسي روايت شده كه گفت: از امام جواد عليه السلام راجع به ظرفهاي طلا و نقره سؤال كردم؟ حضرت اظهار ناخوشايندي كرد؛ عرض كردم: بعضي از شيعيان روايت كرده اند كه امام رضا عليه السلام، آينه اي داشته كه با نقره منبت كاري شده است؟

حضرت فرمود: نه و سپاس و ستايش، از آن خداست؛ بلكه براي آن آينه حلقه فضه اي فقط بوده است. امام جواد عليه السلام فرمود: هنگامي كه «عباس» (برادر امام رضا عليه السلام) ختنه شد؛ برايش عصاا چوبدستي (يا وسيله اي براي سرگرمي) ساخته بودند كه رويش را به اندازه وزن ده درهم به نقره پوشانيده بودند، كه حضرت نسبت به آن دستوري فرمود، و آن را شكستند.[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مكارم الاخلاق: 71.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

اخلاص

امام عسكري عليه السلام فرموده است:

از امام جواد، محمد بن علي عليه السلام روايت شده كه فرمود: برترين عبادت، اخلاص است. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تفسير منسوب به امام حسن عسكري عليه السلام: 329 ح 186.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

اكرام بزرگتر

كليني روايت كرده است:

از محمد بن حسن بن عمار، روايت شده كه گفت: در شهر مدينه و در مسجد پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم، خدمت علي بن جعفر بن محمد، نشسته بودم و چنان بود كه مدت دو سال، نزد او بودم و كارم، نوشتن رواياتي بود كه او از برادرش - امام كاظم موسي بن جعفر عليه السلام، شنيده بود؛ در همين هنگام، امام جواد عليه السلام داخل مسجد شد كه ناگهان علي بن جعفر، بدون عبا و پا برهنه به سوي حضرت دويد و دست مباركش را بوسيد و تكريم و احترامش نمود.

امام جواد عليه السلام به او فرمود: عمو جان! بفرما بنشين، خدايت رحمت كند.

علي بن جعفر عرض كرد: سرورم! چگونه بنشينم، در حالي كه شما ايستاده ايد؟

وقت علي بن جعفر به جايگاه خويش باز گشت،اران او زبان به سرزنشش گشودند و گفتند: شما عموي پدر او هستيد، با اين حال با وي چنين رفتار مي كنيد؟

علي بن جعفر به آنان گفت: خاموش باشيد! وقتي خداي متعال اين محاسن - در حالي محاسن خود را به دستش گرفته بود - را، شايسته نمي شمارد و شايستگي را، به اين جوان - امام جواد عليه

السلام - مي بخشد و او را در جايگاه بلندي كه دارد، قرار مي دهد؛ من فضيلت و برتري او را منكر شوم؟ پناه مي برم به خدا از آنچه به زبان مي آوريد! بلكه من، بنده او مي باشم. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 1: 322 ح 12.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

ادب

ديلمي آورده است:

از امام جواد عليه السلام روايت شده كه فرمود: هيچ دو نفر مردي گرد هم نمي آيند، مگر اينكه برترين آن دو نزد خداي متعال، مؤدب ترينشان است؛ به حضرت عرض كردند: اي فرزند رسول خدا! برتري با ادب، نزد مردم را مي دانيم (چگونه است)، برتري او نزد خداي متعال به چه چيز است (با چه چيزهايي با ادب تر محسوب مي شود)؟

حضرت در جواب فرمود: به خواندن قرآن كريم، همانگونه كه فرود آمد و نقل حديث ما، همانگونه كه گفته ايم و خواندن خداي متعال، در حالي كه عاشق و دلبسته و حريص به دعاي اوست. و حقيقت ادب، عبارت است از: گرد آمدن خصلتهاي نيك و خالي گرداندن از خصلتهاي بد و انسان در دنيا و آخرت به وسيله ادب است كه به منش و رفتار برجسته و متعالي، نايل مي شود و بدان، داخل بهشت مي گردد.

اما ادب از نظر مردم، عبارت است از: گفتگو كردن به كلامي كه زيبا و پسنديده شمرده مي شود، نه چيزي جز آن؛ و چنين ادبي، اگر دارنده خود را به خشنودي خداي متعال نائل نسازد

و به سوي بهشتش سوق ندهد، پشيزي نمي ارزد.

ادب حقيقي و واقعي، ادب شريعت است و بس؛ بنابراين، آن را فرا گيريد تا حقيقتا مؤدب باشيد و هر كس همنشين شاهان گردد و ادب نداشته باشد، بي ادبي او، به هلاكتش مي رساند؛ چه رسد به همنشين شاه شاهان و بزرگ بزرگان! (كه خداي متعال مي باشد). [1] .

كليني گفته است:

علي بن حكم از دعبل بن علي روايت كرده كه او، بر امام رضا عليه السلام داخل شد و حضرت دستور داد هديه اي به او بدهند؛ او هديه را گرفت؛ ولي شكر خدا را به جا نياورد راوي گفت: حضرت به او فرمود: چرا شكر خدا به جا نياوردي؟ دعبل بن علي گفت: بعدها، خدمت امام جواد عليه السلام رسيدم و حضرت دستور داد هديه اي به من بدهند و من گفتم: حمد ستايش، از آن خداست؛ حضرت به من فرمود: ادب فرا گرفته اي. [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ارشاد القلوب: 160.

[2] كافي 1: 496 ح 8.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

امين ستمگران

شهيد اول نقل كرده است:

امام جواد عليه السلام فرمود: در خيانت مرد، همين بس كه امين خيانتكاران باشد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الدره الباهره: 40.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

انديشه خام و نسنجيده

اربلي گفته است:

امام جواد عليه السلام فرمود: وسيله قتل انسان، ميان دو فك او (مساوي زبان) است و انديشه درست، با تأني و بردباري به دست مي آيد. و بدترين پشتيبان، انديشه نسنجيده و ناپخته است. [1] .

شهيد اول نقل كرده است:

امام جواد عليه السلام فرمود: آرامش و تأني و آهستگي پيشه كن تا به صواب و حق برسيا (و الا اگر چنين نكني) فريب مي خوري و رنجيده مي شوي.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كشف الغمه 2: 349.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

افزايش نعمت با شكر

حراني گفته است:

روايت شده كه سارباني، امام جواد عليه السلام را از مدينه به كوفه، منتقل كرد و راجع به احسان و بخشش حضرت با حضرت سخن مي گفت در حالي كه امام جواد عليه السلام، چهار صد دينار به وي بخشيده بود؛ اينجا بود كه حضرت فرمود: پاك و منزه است خداي متعال! آيا نمي داني كه فزوني نعمت پروردگار، باز نمي ايستد تا اينكه شكر بندگان، فروكش نمايد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول: 457.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

اولاد آن حضرت

تعداد فرزندان امام جواد عليه السلام را مورخين به اختلاف نوشته اند، طبرسي مي نويسد امام جواد عليه السلام دو پسر و سه دختر از خود بجاي گذاشت كه پسرانش يكي امام علي النقي عليه السلام و ديگري بنام موسي مي باشد و دختران آن حضرت هم حكيمه و خديجه و ام كلثوم نام داشته اند و بعضي هم گفته اند كه دختران وي دو تن به نامهاي فاطمه و امامه بوده اند [1] .

محدث قمي از كتاب تحفة الازهار نقل كرده است كه امام جواد عليه السلام داراي چهار پسر بود: ابوالحسن امام علي النقي عليه السلام و ابواحمد موسي مبرقع و حسين و عمران، و دخترانش فاطمه و خديجه و ام كلثوم و حكيمه بوده و مادرشان ام ولدي بود كه او را سمانه ي مغربيه مي گفتند و از ام الفضل دختر مأمون فرزندي نداشت و نسل و اعقاب آن جناب فقط از دو پسرش امام علي النقي عليه السلام و ابواحمد موسي مي باشد، و از تاريخ قم نيز ظاهر مي شود كه زينب و ام ميمونه نيز

دختران امام جواد عليه السلام بوده اند [2] .

و به نقل شيخ مفيد آن حضرت دو پسر و دو دختر داشته كه عبارت بوده اند از: امام علي النقي عليه السلام و موسي مبرقع و فاطمه و امامه [3] ولي آنچه مسلم است امام محمد تقي عليه السلام داراي دختري به نام حكيمه نيز بوده است كه در موقع ولادت با سعادت حضرت حجة ابن الحسن عليهماالسلام در منزل امام حسن عسكري عليه السلام حضور داشته است و چنانچه دختران آن جناب به قول شيخ مفيد منحصر به فاطمه و امامه باشد در اين صورت ممكن است حكيمه لقب يكي از آن دو دختر بوده است.

قبر حكيمه خاتون در شهر سامراء در قبه ي عسكريين در پايين پا متصل به ضريح آن دو امام بوده و ضريح عليحده دارد.

پسر بزرگ حضرت ابي جعفر عليه السلام امام علي النقي است كه شرح حال او نيازمند تأليف جداگانه است [4] .

و اما ابواحمد موسي مبرقع چنان كه نوشته اند تا زمان بلوغ در مدينه بوده و پس از آن به كوفه مهاجرت كرده و در سال 256 هجري در حدود چهل سالگي به قم آمده است و چون در كمال صباحت و ملاحت بود براي محفوظ ماندن از آسيب بدنظران به صورت خود برقع مي انداخت بدين جهت او را موسي مبرقع گويند.

از تاريخ قم نقل شده است كه پس از آمدن موسي به قم اعراب قم كه از اشعريين بوده و در سال 94 از يمن به قم آمده و در آنجا ساكن شده بودند به او پيغام دادند كه از جوار ما بيرون شو! لذا موسي به كاشان رفت و در آنجا

احمد بن عبدالعزيز او را احترام و اكرام نمود و دستور داد كه هر سال هزار مثقال طلا و يك اسب مسرجي به او بدهند.

پس از خروج موسي مبرقع از كوفه دو نفر از رؤساي عرب براي جستجوي او از كوفه بيرون شده و پس از تفحص حال او كه دانستند به سوي قم حركت كرده است به شهر مزبور آمده و مردم قم را به سبب اخراج وي توبيخ و ملامت نمودند و بزرگان اعراب قم را به طلب موسي فرستادند و آنها مجددا موسي مبرقع را با كمال اعزاز و اكرام از كاشان به قم آوردند و از اموال خود براي او منزل و چند سهم از قراء تفريش را خريدند.

پس از مدتي خواهران موسي يعني زينب و ام محمد و ميمونه و همچنين دخترش بريهه به نزد او آمده و در قم سكني گزيدند تا در آنجا وفات يافته و در جوار حضرت معصومه به خاك سپرده شدند و اين زينب در زمان اقامت خود در قم حصير و بوريائي را كه بر بالاي قبر حضرت معصومه عليهاالسلام بود برداشت و به جاي آن قبه اي بنا نهاد.

موسي مبرقع در سال 292 در قم وفات نمود و مقبره اش معروف است و سلسله ي سادات رضوي و تقوي كه در مشهد و قم و شيراز ساكن مي باشند به موسي مبرقع منتهي مي شود [5] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اعلام الوري باب 8.

[2] منتهي الآمال جلد 2 صفحه ي 235.

[3] ارشاد مفيد جلد 2 باب 26.

[4] در صورت عنايت توفيق از جانب خداي تعالي پس از خاتمه تأليف كتاب حاضر به نگارش شرح

حال آن حضرت اقدام خواهد گرديد انشاءالله.

[5] منتخب التواريخ صفحه ي 649.

منبع: حضرت جواد الائمه؛ مؤلف: فضل الله كمپاني ؛ ناشر: مفيد ؛1362ش.

ابوتمام حبيب بن اوس الطائي

علامه ي حلي در كتاب خلاصة الاقوال مي نويسد كه ابوتمام امامي مذهب بود و براي اهل بيت شعر بسيار گفته است و احمد بن الحسين نقل كرده كه نسخه ي كهنه اي را ديدم كه شايد در ايام ابوتمام و يا نزديك زمان وي نوشته شده بود و در آن قصيده اي از ابوتمام بود كه ائمه ي اطهار عليهم السلام را تا امام جواد عليه السلام ذكر كرده بود و در مورد ائمه ي بعد از آن حضرت چيزي قيد نشده بود زيرا ابوتمام در ايام حضرت ابي جعفر عليه السلام از دنيا رفته است.

ابوتمام از نظر فصاحت و بلاغت در زمان خود يگانه و بي نظير بود و چنان كه گفته اند غير از قصائد و قطعات چهارده هزار ارجوزه از عرب حفظ داشته و در صناعت شعر مقامي رفيع داشت.

ابراهيم بن مدبر با آنكه از اهل علم و ادب بود از اشعار وي چيزي حفظ نمي كرد زيرا او را دشمن مي داشت و حتي گاهي لعن مي نمود! روزي شخصي چند بيتي از اشعار ابوتمام را بدون نسبت دادن به وي از براي ابراهيم خواند، ابراهيم را اشعار مزبور خوش آمد و به فرزندش دستور داد كه آنها را در پشت كتابي بنويسد، پس از آنكه اشعار نوشته شد بعضي گفتند اي امير اين اشعار از ابوتمام است، ابراهيم چون اين سخن بشنيد به فرزند خود گفت كه آن صفحه را پاره كند!

مسعودي اين عمل ابراهيم را ناپسند دانسته و گفته است كه شخص عاقل بايد درصدد آموختن باشد چه

از دوست باشد و چه از دشمن، چه از شخص فرومايه و چه از شخص شريف چنان كه از اميرالمؤمنين عليه السلام روايت شده است كه فرمود:

الحكمة ضالة المؤمن فخذ ضالتك ولو من اهل الشرك.

يعني حكمت گمشده ي مؤمن است پس گمشده ات را بگير ولو از اهل شرك (مشركين) باشد.

و همچنين از ابوذر جمهر حكيم نقل شده كه من از هر چيزي صفت نيك او را دريافتم حتي از سگ و گربه و خوك و كلاغ! گفتند از سگ چه آموختي؟

گفت الفت و وفاي او را كه نسبت با صاحبش دارد!

گفتند از كلاغ چه آموختي؟ گفت شدت احتياط و هوشياري او را!

گفتند از خوك چه صفتي آموختي؟ گفت اين عادت را كه اول سپيده دم براي حوائج خود قيام مي كند!

گفتند از گربه چه آموختي؟ گفت تملق او را موقعي كه چيزي بخواهد! ابوتمام در سال 231 در زمان واثق بالله در شهر موصل وفات نمود [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] منتهي الآمال جلد 2 صفحه ي 240-239.

منبع: حضرت جواد الائمه؛ مؤلف: فضل الله كمپاني ؛ ناشر: مفيد ؛1362ش.

ابو احمد محمد بن ابي عمير

از اهل بغداد و ساكن آن شهر بوده و مردي عظيم المنزله و جليل القدر و از اصحاب اجماع است كه خاصه و عامه و ثاقت و جلالت او را تصديق نموده اند، و او اعبد و اورع مردم بود و او را در فقاهت افضل و افقه از يونس بن عبدالرحمن گفته اند در حالي كه از فضل بن شاذان روايت كرده اند كه درباره ي فقاهت يونس مي گفت:

ما نشأ في الاسلام رجل من سائر الناس كان افقه من سلمان الفارسي رضي الله عنه

و لا نشأء بعده افقه من يونس بن عبدالرحمن رضي الله تعالي عنه.

يعني: در اسلام مردي كه افقه از سلمان فارسي باشد بوجود نيامده و پس از آن نيز افقه از يونس بن عبدالرحمن پيدا نشده است.

ابن ابي عمير خدمت امام كاظم و رضا و جواد عليهم السلام را درك كرده و تعداد 94 كتاب تصنيف نموده است.

در زمان هارون الرشيد و پسرش مأمون گرفتاري و محنت او بيشتر شد زيرا او را سالها زنداني كردند و براي اينكه امر قضاوت را بپذيرد و اسامي شيعيان را بگويد تازيانه اش زدند و چون او را صد شلاق زدند طاقتش تمام شد و نزديك بود كه نام شيعيان را بگويد ولي ناگاه صداي محمد بن يونس عبدالرحمن را شنيد كه مي گفت: يا محمد بن ابي عمير اذكر موقفك بين يدي الله! يعني اي محمد موقف خود را در پيشگاه خداوند به ياد آر! لذا از ذكر نام آنها خودداري نمود و زياده از صد هزار درهم ضرر مالي به او رسيد و مدت چهار سال در زندان بماند، خواهرش كتابهاي او را جمع كرد و در غرفه اي نهاد و در اثر بارش باران كتب وي از بين رفت و محمد ناچار حديث را از حفظ نقل مي كرد و يا از نسخه هائي كه مردم پيش از تلف شدن كتب او از روي آنها نوشته بودند نقل حديث مي كرد بدين جهت علماي شيعه به روايات مرسله ي او (كه نام همه ي روات ذكر نشده) اعتماد دارند و آنها را مانند روايات مسند (رواياتي كه نام همه روات ذكر شده باشد) مي دانند.

در زمان هارون الرشيد سندي بن شاهك (لعنة الله

عليه) به امر هارون او را به جهت تشيع وي يكصد و بيست چوب زد و سپس زنداني نمود، محمد بن ابي عمير يكصد و بيست و يك هزار درهم داد تا خلاصي يافت و او متمول و صاحب پانصد هزار درهم بود.

شيخ صدوق از علي بن ابراهيم و او از پدرش نقل مي كند كه ابن ابي عمير بزاز بود و از مردي ده هزار درهم طلب داشت چون مال ابن ابي عمير تمام گشت و فقير شد مردي كه مديون او بود خانه ي خود را به ده هزار درهم فروخت و پولش را براي محمد بن ابي عمير آورد و گفت اين طلب تست! محمد پرسيد اين پول را از كجا بدست آورده اي آيا ارثي به تو رسيده يا كسي آن را به تو بخشيده است؟ آن مرد گفت هيچ كدام نبوده بلكه براي اداي دين خود خانه ام را فروخته ام!

ابن ابي عمير گفت از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه: لايخرج الرجل عن مسقط رأسه بالدين يعني مرد را به سبب قرض از خانه اش بيرون نمي كند، پس اين پولها را تو بردار كه من نمي پذيرم با اينكه به يك درهم آن نيز احتياج دارم!

از فضل بن شاذان روايت شده است كه گفت وقتي وارد عراق شدم شخصي را ديدم كه رفيقش را ملامت مي كرد و مي گفت تو صاحب اهل و عيال بوده و نيازمند به كسب و كار هستي و با اين حال سجده ي طولاني بجا مي آوري و من مي ترسم كه در اثر طول سجده چشمهاي تو نابينا شود و از كسب و كار بازماني و از راه نصيحت از اين سخنان زياد مي گفت تا اينكه

رفيقش گفت: واي بر تو چقدر مرا عتاب مي كني اگر بنا بود طول سجده موجب كوري شود بايستي ابن ابي عمير رضي الله عنه نابينا شده باشد زيرا او پس از نماز صبح سر به سجده ي شكر مي گذاشت و وقت زوال سر از سجده برمي داشت!

همچنين شيخ كشي روايت كرده است كه فضل بن شاذان به نزد ابن ابي عمير آمد و او در سجده بود و سجده را بسيار طول داد، چون سر از سجده برداشت حاضرين طول سجده ي او را متذكر شدند، ابن ابي عمير گفت اگر سجود جميل بن دراج را مي ديديد سجود مرا طويل نمي شمرديد و من روزي نزد جميل رفتم و او سجده را بسيار طول داد و چون سر خود را بلند كرد من گفتم چقدر سجده را طول دادي! گفت اگر طول سجده ي معروف بن خربوذ را مي ديدي سجده ي مرا سهل مي شمردي!! [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تتمة المنتهي صفحه ي 217-126-123.

منبع: حضرت جواد الائمه؛ مؤلف: فضل الله كمپاني ؛ ناشر: مفيد ؛1362ش.

احمد بن محمد بن ابي نصر

احمد بن محمد بن ابي نصر به بزنطي معروف است و او مردي مورد ثقه و جليل القدر بوده و شيخ صدوق در عيون اخبار الرضا از او روايات زيادي نقل كرده است.

قاضي نورالله شوشتري از كتاب خاصة الاقوال علامه ي حلي روايت مي كند كه بزنطي به خدمت حضرت رضا عليه السلام مشرف مي شد و در نزد آن حضرت منزلت بسياري داشت و از مخصوصين امام جواد عليه السلام به شمار مي رفت و اصحاب ما بر صحت رواياتي كه از او نقل شده اجماع نموده و به فقه و اجتهاد وي اقرار كرده اند.

در مختار كشي از احمد بزنطي منقول است

كه گفت روزي با صفوان بن يحيي و محمد بن ثنان و عبدالله بن مغيره (يا عبدالله بن جندب) خدمت حضرت رضا عليه السلام رفتيم و پس از ساعتي كه نشسته بوديم (به قصد خروج از حضور امام) برخاستيم حضرت رضا عليه السلام در ميان اين چند نفر به من فرمود بنشين! من به فرمان آن جناب نشستم و او نيز با من مشغول مذاكره شد و من از آن بزرگوار سئوالاتي مي كردم و او نيز پاسخ مي فرمود تا مقدار زيادي از شب سپري شد. چون خواستم به منزل خود مراجعت كنم امام فرمود مي روي يا اينجا مي خوابي؟

عرض كردم هر گونه دستور فرمائيد، اگر بفرمائيد برو مي روم و اگر بفرمائيد باش، اينجا در خدمت شما هستم.

حضرت فرمود كه اينجا به خواب چون كه دير وقت شده و مردم درهاي خانه هايشان را بسته و خوابيده اند آنگاه برخاستند و داخل حرم شدند.

پس از آنكه امام داخل حرم خود شدند من سجده ي شكر بجا آوردم و در سجده گفتم سپاس خداي را كه حجت خود و وارث علوم انبياء را در ميان تمام برادران ديني من با من مأنوس گردانيد (از اين افتخاري كه نصيب من شده بود برخود مي باليدم) و هنوز در سجده بودم كه آن حضرت آمدند و به پاي مبارك خود مرا متنبه ساختند، پس من برخاستم و امام رضا عليه السلام دست مرا گرفته و ماليدند و به من فرمودند اي احمد! بدان كه حضرت اميرالمؤمنين صلوات الله عليه به عيادت صعصعة بن صوحان رفت و موقعي كه از بالين او برخاست بدو فرمود اي صعصعة زنهار بر برادران ديني خود افتخار نكني به

عيادتي كه من از تو كردم و از خدا بترس و با حذر باش (يعني تو نيز به سبب خوابيدن در اينجا مبادا به برادرانت فخر كني) آنگاه به حرم خويش مراجعت فرمود!

بزنطي هشت ماه پس از وفات حسن بن علي بن فضال در سال 221 وفات نمود [1] .

و از روات و اصحاب ديگر آن حضرت ايوب بن نوح كوفي و جعفر بن محمد بن يونس و حسين بن مسلم بن الحسن و صفوان بن يحيي و مختار بن زياد بصري و محمد بن الحسين كوفي و نوح بن شعيب بغدادي و احمد بن ابراهيم مراغي و علي بن بلال و محمد بن الحسن بصري است [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مجالس المؤمنين جلد 1 صفحه ي 416-415.

[2] اعيان الشيعه جلد 4 ق 2 صفحه ي 169.

منبع: حضرت جواد الائمه؛ مؤلف: فضل الله كمپاني ؛ ناشر: مفيد ؛1362ش.

احمد بن محمد بن ابي نصر بزنطي

آنجناب اهل كوفه و از ياران مخصوص امام رضا و امام جواد عليهماالسلام و نزد آنها بسيار ارجمند بود و صاحب تأليفات كه مهمترين آثار ايشان «الجامع» و «كتاب النوادر» است. وي فردي مورد اطمينان كامل و فقاهتش مورد قبول عامه دانشمندان شيعي است [1] .

از ايشان 788 روايت رسيده.

شيخ طوسي در كتاب الغيبه ذيل عنوان الواقفه مي نويسد:

او واقفي بود سپس بخاطر معجزاتي كه از دست امام رضا عليه السلام ظاهر شد بر صحت امامت امام رضا عليه السلام و فرزندانش معتقد شد.

او از آل مهران بود و آن ها واقفي بودند ولي وي بر خلاف رأي آنها بود.

از احمد بن محمد ابن ابي نصر بزنطي نقل شده كه

من نزد امام رضا عليه السلام بودم خواستم برگردم، امام فرمودند: باش من در پيش امام ماندم، سپس امام به كنيزشان فرمودند: لحاف و رختخواب مرا بياور و براي احمد در آن اطاق جا بينداز، وقتي كه وارد خانه شدم احساس غروري به من دست داد و از ذهنم گذشت مثل مني در خانه ي ولي الله و بر رختخواب او؟!!

آن گاه امام مرا صدا زد و فرمود:

علي عليه السلام از صعصعة بن صوحان عيادت فرمود، پس از عيادت فرمود: اي صعصعه عيادت مرا از خودت بر قوم خويش فخر قرار مده، براي خدا تواضع كن تا بلند مرتبه ات نمايد.[2] .

بدين ترتيب امام بصورت غير مستقيم به اين صحابي خويش درسي فراموش نشدني داد و او را به راه نيل به مراتب عاليه رهنمون ساخت.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال كشي ص 558.

[2] معجم رجال حضرت آيت الله العظمي خوئي ج 2، ص 234.

منبع: زندگاني امام جواد؛ مؤلف: حسين ايماني يامچي؛ مؤسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت (ع)

ابواحمد حسين

آنچه در كتاب هاي رجال همانند «رجال مامقاني»، «انساب الطالبيه»، «عمدة الطالب» و غيره تفحص نموديم شرح حالي براي ابواحمد حسين بدست نياورديم. احتمال داده مي شود كه اگر اين روايت صحيح باشد: كه امام جواد عليه السلام داراي چنين پسري هم بوده در كودكي از دنيا رفته باشد، زيرا هيچ مطلبي نفيا و اثباتا درباره ي او ديده نشده است.

منبع: زندگاني حضرت امام محمد تقي جوادالائمه؛ مؤلف: حسين عماد زاده به اهتمام: غلامحسين عماد زاده؛ ناشر: حسينيه عماد زاده چاپ اول 1386.

ابوموسي عمران

درباره ي ابوموسي، عمران هم چيزي بدست نيامده و نويسندگان كتاب هاي رجالي و انساب نيز در اين موضوع چيزي ننوشته اند. از كتاب «الاصابه» و كتاب رجال و غيره نيز چيزي مفهوم نشد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: زندگاني حضرت امام محمد تقي جوادالائمه؛ مؤلف: حسين عماد زاده به اهتمام: غلامحسين عماد زاده؛ ناشر: حسينيه عماد زاده چاپ اول 1386.

احمد بن حجر هيثمي مكي

محدث و مفتي حجاز و فقيه شافعي مؤلف «الصواعق المحرقة في الرد علي أهل البدع و الزندقة» (متوفي 974 ه) درباره ي امام جواد عليه السلام مي نويسد:

«و مما اتفق انه بعد موت أبيه بسنة واقف و الصبيان يلعبون في أزفة بغداد إذ مر المأمون ففروا و وقف محمد و عمره تسع سنين، فألقي الله محبته في قلبه فقال له: يا غلام ما منعك من الإنصراف».

«يك سال پس از وفات حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام مأمون به بغداد آمد. روزي به عزم شكار حركت كرد. امام جواد عليه السلام در كناري ايستاده بود و چند كودك در آن نزديكي به بازي مشغول بودند، همين كه موكب مأمون را ديدند، فرار كردند ولي محمد بن علي جواد عليه السلام در حالي كه تنها نه سال از عمرش گذشته بود، بر جاي خود ايستاد، خداوند محبت او را در قلب مأمون انداخت و پرسيد: چه باعث شد تو با ساير كودكان فرار نكردي؟ حضرت جواد عليه السلام فورا جواب داد: اي اميرالمؤمنين راه تنگ نبود كه من با رفتن خود آن را براي عبور خليفه وسعت داده باشم و مرتكب گناهي هم نشده ام كه از ترس مجازات فرار كنم و من نسبت به خليفه ي مسلمين حسن ظن دارم، گمانم اين است كه او بي گناهان را آسيب

نمي رساند. بدين جهت در جاي خود ماندم و فرار نكردم».

«فأعجبه كلامه و حسن صورته فقال له: ما اسمك و اسم أبيك؟..»

«مأمون از سخنان محكم و منطقي كودك و همچنين قيافه ي جذاب و گيراي او تعجب كرد و پرسيد اسم شما و اسم پدرت چيست؟».

فرمود: «محمد بن علي الرضا» هستم «مأمون» نسبت به پدر او از خداوند طلب رحمت كرد و راه خود را در پيش گرفت.

چون به صحرا رسيد، نظرش به دراجي افتاد بازي از پي آن رها كرد آن باز مدتي ناپديد شد چون از هوا برگشت ماهي كوچكي در منقار داشت كه هنوز نيمه رمقي در آن بود مأمون از مشاهده آن حال در شگفت شد و آن ماهي را در دست گرفت و برگشت چون به همان موضع كه هنگام رفتن حضرت جواد عليه السلام در آنجا بود، رسيد باز ديد كه كودكان فرار كردند ولي او همچنان در جاي خود ايستاد وقتي خليفه نزديك شد گفت: اي محمد اين چيست كه در دست من است؟ حضرت فرمود: اي اميرالمؤمنين خداوند با قدرت خود در دريا ماهيان ريزي آفريده بازهاي پادشاهان و خلفا آن را شكاي مي كنند و پادشاهان آن را در كف مي گيرند سلاله ي نبوت را با آن امتحان مي نمايند. مأمون از مشاهده ي اين وضع تعجبش افزون شد و گفت: حقا كه تو فرزند امام رضا هستي؟ يعني از فرزند آن بزرگوار اين عجائب و اسرار بعيد نيست.

«و أخذه معه و أحسن إليه و بالغ في إكرامه، فلم يزل مشفقا به لما ظهر له بعد ذلك من فضله و علمه و كمال عظمته و ظهور برهانه مع

صغر سنه عزم علي تزويجه بابنته «ام الفضل».

«و او را طلبيد و مورد اعزاز و اكرام بسيار قرار داد و پيوسته به خاطر فضل و علم و كمالي كه با وجود كمي سنش از او ظاهر مي شد، به او مهرباني مي كرد سرانجام تصميم گرفت دختر خود «ام الفضل» را به عقد او درآورد».

«بني عباس» از شنيدن اين قضيه به فغان آمدند زيرا ترسيدند كه كار حضرت جواد بدان جا بكشد كه كار پدرش حضرت رضا عليه السلام كشيده بود از اين رو دسته جمعي نزد مأمون آمده و گفتند: اي اميرالمؤمنين تو را به خدا سوگند مي دهيم كه از تصميم خود درباره ي تزويج ابن الرضا عليه السلام خودداري كني؟

«فلما ذكر لهم انه إنما اختاره لتميزه علي كافة أهل الفضل علما و معرفة و حلما مع صغر سنه فنازعوا في اتصاف محمد بذلك».

«چون مأمون به آنها گفت كه محمد بن علي را به خاطر برتري در علم و دانش و حلم بر همه ي دانشمندان زمان در حالي كه كودكي بيش نيست براي دامادي خود برگزيده است. عباسيان اين بار در اتصاف محمد عليه السلام با اين اوصاف مخالفت كردند».

رأي همه آنان بر اين قرار گرفت كه از «يحيي بن أكثم» - كه قاضي بزرگ آن زمان بود - بخواهند تا حضرت محمد بن علي عليه السلام را طوري سؤال پيچ كند كه از پاسخ سؤالات وي باز ماند».

براي اين كار وعده ي اموال نفيس و نويدهاي فراواني به او دادند آنگاه به همراه «ابن أكثم» به نزد مأمون بازگشتند. مأمون دستور داد براي حضرت جواد عليه السلام تشكي پهن كنند و دوبالش روي آن بگذارند امام جواد عليه السلام

در آن مجلس حاضر شد و در جايگاه خود نشست ديگران هر يك در جاي خود نشستند و «يحيي بن أكثم» نيز پيش روي آن حضرت نشست.

«فسأله يحيي مسائل أجابه عنها بأحسن جواب و أوضحه فقال له الخليفة: أحسنت أباجعفر فإن أردت أن تسأل يحيي و لو مسألة واحدة..».

«يحيي از او مسائلي پرسيد و امام به سؤالات وي به احسن وجه پاسخ داد و مسأله را روشن نمود و خليفه زبان به تحسين وي گشود و گفت: آفرين بر تو اي ابوجعفر. و اگر بخواهي تو هم مي تواني از «يحيي» مسأله اي بپرسي؟»

«فقال له: ما تقول في رجل نظر إلي امرأة أول النهار حراما ثم حلت له ارتفاعه ثم حرمت عليه عنه الظهر ثم حلت له عند العصر ثم حرمت عليه المغرب ثم حلت له العشاء ثم حرمت عليه نصف الليل ثم حلت له الفجر، فقال يحيي لا أدري».

«حضرت فرمود: چه مي گوئي درباره ي مردي كه زني را در او روز نگاه كند كه بر او حرام بود و چون روز بلند شد، بر او حلال گرديد. چون ظهر شد حرام گرديد چون عصر شد حلال گرديد چون آفتاب غروب كرد حرام گشت چون وقت عشا رسيد حلال شد چون نصف شب شد حرام گشت چون سپيده صبح دميد بر او حلال شد بگو اين چگونه زني است و براي چه حلال و براي چه حرام مي شود؟! «يحيي» گفت: نمي دانم».

فرمود:

«اين زني است كه كنيز مردي بوده و بامداد مرد بيگانه اي او را نگاه كرد چنين نگاهي بر آن مرد حرام بود و چون روز بالا آمد و او را از مولايش

خريد، بر او حلال شد و چون ظهر شد آزادش كرد، با آزاد شدن حرام شد و بعدا او را براي خود عقد كرد و بدين ترتيب براي او حلال شد چون غروب شد ظهار كرد بر او حرام شد و چون هنگام عشا شد، كفاره ظهار را داد و بر او حلال شد و چون نيمه شب شد به يك طلاق او را طلاق داد پس حرام شد و چون سپيده زد، رجوع كرد پس بر او حلال شد».

«مأمون» به حاضران مجلس كه اغلب از عباسيان بودند، رو كرد و گفت: آيا دانستيد آنچه را كه نمي پذيرفتيد؟ سپس در همان مجلس دختر خود «ام الفضل» را به عقد ازدواج حضرت جواد عليه السلام درآورد... [1] .

به گفته ي «ابن حجر هيثمي»: «مأمون او را به دامادي خود انتخاب كرد، زيرا با وجود كمي سن، از نظر علم و آگاهي و حلم بر همه ي دانشمندان برتري داشت» [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الصواعق المحرقة، ص 204.

[2] همان كتاب، ص 205.

منبع: امامان اهل بيت در گفتار اهل سنت؛ داود الهامي؛ مكتب اسلامي چاپ اول پاييز 1377.

ابن ابي الحديد شافعي

ابن ابي طلحه در كتاب مطالب السئول في مناقب آل الرسول خود مي نويسد: امام جواد ابوجعفر ثاني است كه در پدرانش ابوجعفر محمد باقر بن علي عليه السلام بوده و او نيز به اين نام و كنيه در آمده نامش نام جدش محمد و به ابي جعفر ثاني معروف گرديده، حضرتش اگرچه صغير السن است وليكن كبيرالقدر و رفيع الذكر مي باشد اين بزرگوار بعد از پدرش علي بن موسي الرضا عليه السلام به امر امامت قيام نموده و در امامت از پدر بزرگوارش به

او تصريح و اشاره شد چنانكه جماعتي در ثقات عدول به آن خبر داده اند و اين چنان است كه ما آن را از نصوص منقوله و تصريحات مرويه و اشارات خاصه و تلويحات صريحه در امامت آن جناب به اصغر سن مباركش ذكر كرديم.

ابن صباغ مالكي نيز در فصول المهمه خود مي نويسد ابي جعفر محمد الجواد بن علي الرضا عليه السلام نهمين امام است و از تاريخ ولادت و وفات و نسب و لقب آن حضرت مطالبي نوشته كه پيش از اين به بعضي از آن اشاره شده و نيز ابن صباغ از شيخ كمال الدين بن طلحه شافعي در مناقب امام جواد عليه السلام اين مطالب را مي نويسد: اما مناقب ابي جعفر محمد الجواد كسيرا در خور آن نيست كه بتواند در اطراف آن چنانكه بايست بياني كند و يا روزگاري را از عمر خود صرف آن نموده و به جائي برسد اين امام ناكام اگرچه روزگار به او مجالي نداد و دوره ي زندگاني حضرتش ادامه و دوامي نيافت و مقدرات الهي به قلت بقاي او در دنيا جاري شده بود و زيست و دوام او در دار دنيا از ساير ائمه كمتر شده و ايام و ليالي عمر وي كوتاهتر بود به او وجود اين خداي متعال او را به انوار مقدسه خودش تخصيص داده در مطالع تعظيم او را جلوه و جلال بخشيده و اخبار و آثار او در معارج و مدارج تفضيل و تكريم برقرار و پايدار است

آيا چه گوئيم ما در جلالت و مقام امام جواد و فضيلت و كمال و عظمت و جلال او، حضرتش در ميان طبقات ائمه سنش كمتر از همه

و قدر و شانش اعظم است او در اندك مدتي از عمر شريفش كراماتي بسيار و معجزاتي بي شمار از خود نشان داده و معارج فضيلت و كمال را طي كرده از رشحات و تراوش دانش و بينش خود اثرها گذاشته و از نفحات و ريزش فضل و كمالش بي اندازه حساب و شمار فيوضاتي به عالم علم نثار فرموده چه بسا مجالس و محافلي كه متكلم به احكام گرديده و از مسائل حلال و حرام را بيان نموده و زبان دشمنان و خصم بد فرجام را به منطق فصيح و گفتار مليح خود الكن و كليل كرده و چه بسيار انجمن و محفلي كه در صدر جلساء و راس خطبا و بلغاء قرار گرفته و در برابر خود تمامي فصحا و بلغا و علما و حكما را تحت الشعاع گذارده و مانند يحيي بن اكثم قاضي زبردست و تواناي عصر را به عجز و فتور خود اعتراف داده حبذا بر اين عظمت و كبريا هزاران هزار تحسين و آفرين بر اين بيان شيوا و گفتار متين و دلربا و اين عزت و جلال و شوكت و جبروت اينك ما در اين كتاب خود بعون الله و حسن تابيده بعضي از آن مقالات و محاورات و مناظره و مباحثات را كه با زعماي اهل علم و رؤساي اهل حل و عقد از اهل خلاف نموده و از محامد صفات و حسن ذات و استعداد و جلالت شان و نبالت مقام و علوم درجات حضرتش با تاثير كلام در دربار آن بزرگوار كه توجه مأمون را به جانب او جلب نموده و عاطفه او را به طرف جنابش

متوجه كرده تا اينكه به مقر سلطنت و مركز دولت خود برگشته و دختر خود را به تزويج حضرتش درآورده و به دامادي و مصاهرت او افتخار نموده تا حدي با خامه نارسا و قلم ناتوان و انديشه قاصر خود به مورد تحرير و بيان مي گذاريم (ان شاءالله)

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: سرور الفؤاد يا زندگاني حضرت امام جواد محمد بن علي التقي؛ ابوالقاسم سحاب؛ دارالكتب اسلاميه.

ادعائي بزرگ از كودكي 25 ماهه

طبق آنچه محدثين و مورخين ثبت كرده اند:

حضرت ابوجعفر، امام محمد جواد عليه السلام موهاي سرش كوتاه و فر خورده شده و چهره ي مباركش نميكن بود، كه تقريبا از اين جهت مقداري شبيه افراد سياه پوست به نظر مي رسيد.

به همين جهت، اشخاص منافق و فرصت طلب كه هر لحظه دنبال سوژه اي هستند تا بتوانند ضربه ي خويش را وارد سازند.

لذا در نسب حضرت تشكيك به وجود آوردند و گفتند: اين فرزند امام علي بن موسي الرضا عليهماالسلام نيست.

به قدري اين شايعه و تهمت در افكار عده اي اثر گذاشت كه مجبور شدند حضرت جواد عليه السلام را كه بيش از حدود 25 ماه از عمر مباركش سپري نگشته بود، بردارند و نزد افراد قيافه شناس و نسب شناس آورند تا موضوع براي همگان روشن و ثابت شود كه اين كودك از چه خانواده اي است.

همين كه آن كودك معصوم را نزد قيافه شناسان - كه در جمع عده اي از اشخاص مختلف بودند - بردند، ناگاه همگي آن نسب شناسان از عظمت و هيبت آن كودك به سجده افتادند؛ و چون سر از سجده برداشتند، اظهار داشتند:

واي بر شماها! اين ستاره ي درخشان و اين اختر روشنائي بخش را بر ما عرضه مي داريد؟!

به خداي بزرگ

سوگند، اين كودك پاك و منزه از هر نوع رجس و آلودگي است، او از خانواده اي پاك و تكامل يافته است، او در تمام مراحل انتقال در ارحام، نيز پاك و منزه قرار گرفته است.

به خدا سوگند، او از ذريه ي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و از فرزندان اميرالمؤمنين، علي بن ابي طالب عليه السلام مي باشد.

برويد و به خداوند سبحان پناه ببريد؛ و از چنين افكار و دسيسه هاي نابخردانه، توبه نمائيد و در نسب او هيچ گونه شك و ترديد نداشته باشيد.

امام محمد جواد عليه السلام در تمام اين حالات و لحظه ها، حمد و ثناي خداوند متعال را بر زبان جاري مي نمود.

پس از آن كه سخن قيافه شناسان پايان يافت، حضرت لب به سخن گشود و ضمن خطبه اي طولاني - كه همه ي افراد را كه از اقشار مختلف بودند، به تعجب و حيرت واداشت - اظهار نمود:

شكر و سپاس خداي را، كه را از برگزيدگان نور خودش قرار داد؛ و از بين نيكان، ما را انتخاب نمود؛ و نيز ما را از امانت داران خويش به حساب آورد و حجت و راهنماي بندگانش قرار داد و....

بعد از آن فرمود: اي جمعيت حاضر! همانا من محمد جواد، پسر علي رضا، فرزند موسي كاظم، فرزند جعفر صادق، فرزند محمد باقر، فرزند علي زين العابدين، فرزند حسين شهيد، فرزند اميرالمؤمنين علي مرتضي و فاطمه ي زهراء دختر محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم هستم.

آن گاه افزود: مرا به افراد قيافه شناس عرضه مي دارند؟!

به خداوند يكتا سوگند، من نسبت به نسبت هاي همه ي مردم از خودشان و از ديگران آشناترم،

من به تمام اسرار دروني و علني اشخاص كاملا آگاه هستم.

و در ادامه، بعد از بيان مطالبي بسيار مهم، اظهار داشت: چنانچه دولت هاي كفر و افراد دنياپرست نمي بودند و بر عليه ما و ديگر مؤمنين شورش نمي كردند، مطالبي را اظهار مي نمودم كه تمام اشخاص در حيرت و تعجب قرار گيرند.

و سپس دست مباركش خود را بر دهان خويش نهاد و آخرين سخنش چنين بود:

اي محمد! خاموش باش همچنان كه پدرانت خاموش گشتند و صبر و شكيبائي را پيشه ي خود قرار بده؛ و در اظهار حقايق همانند پيامبران اولوالعزم عجله منما، همانا كه مخالفين جزاي گفتار و اعمالشان را خواهند ديد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] هداية الكبري حضيني: ص 296، حيلة الأبرار: ج 4، ص 534، ح 2.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد جواد؛ مؤلف: عبدالله صالحي؛ نشر مهدي يار.

اثر انگشت در سنگ و آب شدن سيني فلزي

مرحوم طبري، بحراني، شيخ حر عاملي و ديگر بزرگان آورده اند كه شخصي به نام عمارة بن زيد حكايت كند:

روزي در مجلس حضرت ابوجعفر، امام محمد بن علي عليهماالسلام نشسته بودم، به حضرت عرض كردم: يا ابن رسول الله! علائم و نشانه هاي امام چيست؟

حضرت فرمود: هر كس بتواند كاري را كه هم اكنون من انجام مي دهم، انجام دهد، يكي از نشانه هاي امام در او مي باشد.

و سپس انگشتان دست مبارك خود را روي صخره اي - كه در كنارش بود - نهاد، و هنگامي كه دست خود را از روي آن سنگ برداشت، ديدم جاي انگشتان دست حضرت روي آن سنگ به طور روشن و واضح اثر گذاشته است.

و نيز حضرت را مشاهده كردم كه قطعه ي آهني

را با دست مبارك خود گرفته است و بدون آن كه آن را در آتش نهاده باشند - همانند قطعه اي كش و لاستيك يا فنر - از دو سمت مي كشد و پاره نمي شود. [1] .

- همچنين آورده اند:

عبدالله بن محمد - كه يكي از راويان حديث است - گويد:

روزي همراه عمارة بن زيد بودم، او ضمن صحبت هائي، حكايت عجيبي را برايم بيان كرد، گفت: روزي امام محمد جواد عليه السلام را در حالي كه يك سيني بزرگ گرد - مجمعه - جلويش نهاده بود، ديدم؛ پس از ساعتي به من خطاب كرد و فرمود: اي عماره! آيا مايل هستي كه به وسيله ي اين سيني - فلزي - يك كار عجيب و حيرت انگيز را مشاهده كني؟

عرضه داشتم: بلي، ميل و علاقه دارم.

پس ناگهان حضرت دست مبارك خود را بر آن سيني نهاد و سيني به شكل مايع درآمد؛ سپس آن ها را جمع نمود و در طشت و قدحي كه كنارش بود، ريخت؛ و بعد از آن دست خود را روي آن مايع كشيد و به صورت همان سيني اول درآمد.

و امام عليه السلام در پايان فرمود: امام يك چنين قدرتي را دارد - كه در همه چيز مي تواند با اراده ي الهي تصرف كند و تغيير و دگرگوني ايجاد نمايد. [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مدينة المعاجز: ج 7، ص 322، ح 2359، نوادر المعجزات: ص 181، ح 7، اثبات الهداة: ج 3، ص 345، ح 63.

[2] اثبات الهداة: 3، ص 346، ح 66، مدينة المعاجز: ج 7، ص 324، ح 2362، بحارالأنوار: ج 50، ص 59، دلائل الامامة: ص 400، ح

357.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد جواد؛ مؤلف: عبدالله صالحي؛ نشر مهدي يار.

استواري پيش از اظهار

اظهار الشي ء قبل أن يستحكم مفسدة له. [1] .

اظهار چيزي قبل از آنكه محكم و پايدار شود سبب تباهي آن است.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] تحف العقول ، ص 457.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ حلم چاپ اول 1384.

افشاگري زمان

الأيام تهتك لك الأمر عن الأسرار الكامنة. [1] .

روزگار و گذشت زمان، پرده از روي كارهاي نهفته ات برمي دارد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مسند الامام الجواد ، ص 245.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ حلم چاپ اول 1384.

اعتماد به خدا، نردبان ترقي

ألثقة بالله ثمن لكل غال و سلم الي كل عال. [1] .

اعتماد به خداوند بهاي هر چيز گرانبها و نردبان هر امر بلند مرتبه اي است.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مسند الامام الجواد ، ص 244.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ حلم چاپ اول 1384.

اسباب رضوان خدا و رضايت آدمي

ثلاث يبلغن بالعبد رضوان الله تعالي:

كثرة الاستغفار، و لين الجانب، و كثرة الصدقة. و ثلاث من كن فيه لم يندم: ترك العجلة. و المشورة، و التوكل علي الله عند العزم. [1] .

سه چيز است كه رضوان خداوند متعال را به بنده مي رساند:

1- زيادي استغفار.

2- نرمخو بودن.

3- و زيادي صدقه.

و سه چيز است كه هر كس آن را مراعات كند، پشيمان نشود:

1- ترك نمودن عجله،

2- مشورت كردن،

3- و به هنگام تصميم، توكل بر خدا نمودن.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مسند الامام الجواد ، ص 247.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ حلم چاپ اول 1384.

اسما و صفات الهي

ابوهاشم جعفري گويد : نزد آن حضرت بودم كه مردي از ايشان پرسيد : خداوند در كتابش براي خود نامها و صفتهايي را ذكر كرده، نامها و صفتهاي خداوند خود او هستند.

امام فرمود : اين سخن تو دو چهره دارد : اگر بگويي : آنها همان خدا هستند، يعني در خداوند كثرت جاي داشته و او مركب است، اين معني در خدا متصور نيست و خدا برتر از اين معاني است، و اگر مرادت آن است كه : اين صفات و نامها همواره با خدا بوده است، همواره بودن دو معنا دارد : اگر بگويي : اين صفات جاودانه در علم و دانش خداوند بوده و او شايسته ي آنهاست اين حرف درست است، اگر بگويي : تصور اين صفات و حروف كلماتش نزد او بوده، پس خداوند برتر است از اينكه چيزي با او بوده باشد، بلكه خداوند بوده در حاليكه مخلوقي با او نبود، آنگاه اسماء و صفات را

به عنوان وسيله ي ياد كردن او خلق كرده، و خدا بود و نام و يادي نبود و آنچه ياد مي شود همان خداوند جاودانه اي است كه همواره بوده است.

و اسماء و صفات الهي مخلوق اويند، و معاني آنها و مقصود آنها خدايي است كه اختلاف و همبستگي در او جاي ندارد، چرا كه اختلاف و همبستگي در اموري صدق مي كند كه مركب و داراي اجزاء باشد، از اين رو نمي توان گفت : خداوند همبستگي پيدا كرده است، و نه اينكه خدا كم و زياد است، و لكن خداوند در ذاتش قديم و ازلي است، و هر چيزي كه بيش از يكي باشد مركب است و خداوند يگانه اي كه تركيب در او نيست، و توهم كمي و زيادي در او جاي ندارد و هر مركبي از توهم شده اي به كمي و زيادي مخلوق اوست، و راهنمائي است بر آنكه خالق و آفريدگاري دارد.

پس در اين سخنت : خداوند قادر است، و در حقيقت خبر مي دهي كه هيچ چيز او را ناتوان نمي كند، و با اين كلمه عجز را از خدا دور ساخته و عجز را در ماوراء او قرار دادي، و همچنين در اين سخنت : خداوند داناست، با اين سخن جهل را از او زدودي، و جهل را غير او دانستي، و هرگاه خداوند اشياء را فاني ساخت صورت و حروف و كلمات را نيز فاني ساخته است، و همواره و جاودانه و دانا بوده است.

آن مرد گفت : پس چگونه پروردگارمان را شنوا ناميديم؟ فرمود : زيرا هرچه را گوشها مي يابند از ديد او مخفي نمي باشد، او را به گوشي كه در

سر قرار دارد توصيف نمي كنيم، و همچنين خداوند را بينا مي ناميم زيرا آنچه ديدگان درك مي كنند از ديد او مخفي و پنهان نمي باشد، رنگ باشد يا شخصي يا غير اينها، و او را به ديدگان كه در سر قرار داشته و مي بيند توصيف نكرده ايم.

و همچنين او را دقيق و باريك بين ناميديم، چرا كه به اشياء كوچك همچون پشه و پنهانتر از آن و مولكولهاي بدنشان آگاه است، و نيز به غريزه و شهوات آنان براي توليد نسل و توجه به آن، و جايگزيني گروهي از آنان در جايگاه ديگران، و انتقال غذا و آب به فرزندانشان در كوهها و بيابانها و دشتها و بيشه ها آگاه است، از اين رو دانستيم آفريدگار آن باريك بين است و چگونگي ندارد، و چگونگي داشتن براي آفريده شده اي است كه آن گونه خلق كرده است.

و همچنين پروردگارمان را نيرومند و توانا مي ناميم، منظور قدرت جسماني كه از مخلوقها ديده ايم نمي باشد، و اگر نيروي او توانائي گرفتن كه در مخلوقين است باشد تشبيه در خداوند صورت گرفته و احتمال زياد از مخلوقين در او مي رود و آنچه احتمال زياد دارد ناقص باشد، و آنچه ناقص باشد قديم و ازلي نيست و هرچه قديم نباشد عاجز و ناتوان است.

پس پروردگار بزرگ ما شبيه نداشته و ضد و همانندي ندارد و كيفيتي براي او نبوده و نهايتي ندارد و ديدگاني بر او واقع نمي گردد، و بر قلوب حرام است كه او را به چيزي شبيه كنند، و بر اوهام كه او را محدود سازند، و بر جانها كه او را تكون و وجود بخشند، برتر و بزرگوارتر از آن است

كه داراي وسايل مخلوقاتش بوده و نامهاي آفريده هايش بر او صدق نمايد و از همه ي اين امور بسيار والاتر است.

كلامه في أسماء الله تعالي و صفاته

روي ابوهاشم الجعفري قال : كنت عند ابي جعفر الثاني عليه السلام فساله رجل فقال : اخبرني عن الرب تبارك و تعالي له اسماء و صفات في كتابه؟ و اسماؤه هي هو؟

فقال ابوجعفر عليه السلام : ان لهذا الكلام وجهين : ان كنت تقول : هي هو، اي انه ذو عدد و كثرة فتعالي الله عن ذلك، و ان كنت تقول : هذه الصفات و الاسماء لم تزل، فان، «لم تزل» محتمل معنيين : فان قلت : لم تزل عنده في علمه و هو مستحقها فنعم، و ان كنت تقول : لم يزل تصويرها و هجاؤها و تقطيع حروفها، فمعاذ الله ان يكون معه غيره، بل كان الله و لا خلق ثم خلقها وسيلة بينه و بين خلقه يتضرعون بها اليه و يعبدونه، و هي ذكره و كان الله و لا ذكر، و المذكور بالذكر هو الله القديم الذي لم يزل.

و الاسماء و الصفات مخلوقات، و المعاني و المعني بها هو الله الذي لا يليق به الاختلاف و لا الائتلاف، و انما يختلف و يأتلف المتجزي ء، فلا يقال : الله موتلف، و لا الله قليل و لا كثير، ولكنه القديم في ذاته، لان ما سوي الواحد متجزي ء، والله واحد لا متجزي ء و لا متوهم بالقلة و الكثرة، و كل متجزي ء او متوهم بالقلة و الكثرة فهو مخلوق دال علي خالق له.

فقولك : ان الله قدير، خبرت انه لا يعجزه، فنفيت بالكلمة العجز و جعلت العجز سواه، و كذلك

قولك : عالم، انما نفيت بالكلمة الجهل و جعلت الجهل سواه، و اذا افني الله الاشياء افني الصورة و الهجاء و التقطيع، و لا يزال من لم يزل عالما.

فقال الرجل : فكيف سمينا ربنا سميعا؟ فقال : لانه لا يخفي عليه ما يدرك بالاسماع و لم نصفه بالسمع المعقول في الراس، و كذلك سميناه بصيرا، لانه لا يخفي عليه ما يدرك بالابصار، من لون او شخص او غير ذلك، و لم نصفه ببصر لحظة العين.

و كذلك سميناه لطيفا، لعلمه بالشي ء اللطيف مثل البعوضة، و اخفي من ذلك، و موضع النشوء منها، و العقل و الشهوة للسفاد و الحدب علي نسلها، و اقام بعضها علي بعض، و نقلها الطعام و الشراب الي اولادها في الجبال و المفاوز، و الاودية و القفار، فعلمنا ان خالقها لطيف بلا كيف، و انما الكيفية للمخلوق المكيف.

و كذلك سمينا ربنا قويا، لا بقوة البطش المعروف من المخلوق، ولو كانت قوته قوة البطش المعروف من المخلوق لوقع التشبيه و لاحتمل الزيادة، و ما احتمل الزيادة احتمل النقصان، و ما كان ناقصا كان غير قديم، و ما كان غير قديم كان عاجزا.

فربنا تبارك و تعالي لا شبه له و لا ضد، و لا ند و لا كيف، و لا نهاية و لا تبصار بصر، و محرم علي القلوب ان تمثله، و علي الاوهام ان تحده، و علي الضمائر ان تكونه، و جل و عز عن اداة خلقه و سمات بريته، و تعالي عن ذلك علوا كبيرا.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

اعمال به نيت است

هركه كاري را انجام دهد اما از آن خشنود نباشد

گويا عامل بر آن كار نبوده و هر كه موفق به انجام كاري نشود اما از آن خشنود باشد همانند كسي است كه عامل به آن بوده است.

قوله في أن الاعمال بالنيات

من شهد امرا فكرهه كان كمن غاب عنه، و من غاب عن امر فرضيه كان كمن شهده.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

ازدياد نعمت هاي الهي با شكر

كسي در مقابل نعمتي كه خداوند به او ارزاني داشته او را سپاس نگزارده جز آنكه به خاطر آن سزاوار افزايش نعمتهاي الهي مي گردد قبل از آنكه اين امر را بر زبان جاري سازد.

خداوند افزون نمودن نعمتهايش را قطع نمي نمايد تا اينكه بنده از سپاسگزاري اش دست بردارد.

قوله في ان نعم الله يزيد بالشكر

ما شكر الله احد علي نعمة انعمها عليه الا استوجب بذلك المزيد قبل ان يظهر علي لسانه.

لا ينقطع المزيد من الله حتي ينقطع الشكر من العباد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

ايمن از شر مأمون

صفوان بن يحيي مي گويد: ابونصر همداني به من گفت كه حكيمه دختر ابي الحسن قرشي كه از زنان نيكوكار بود به من گفت: وقتي امام جواد عليه السلام از دنيا رفتند براي عرض تسليت به نزد ام فضل رفتم و به او تسليت گفتم و او را بسيار غمگين يافتم كه با گريه و ناله و بي تابي خودش را مي كشت (كنايه از شدت ناراحتي) من نزد او نشستم تا مقداري ناراحتيش فرو نشست و ما مشغول سخن درباره ي كرم امام جواد و توصيف ايشان و بيان آنچه خداوند از عزت و اخلاص و شرافت و بزرگواري به ايشان عطا كرده بود شديم.

ناگاه دختر مأمون (ام فضل) گفت: آيا به تو خبر دهم از ايشان چيز عجيبي را؟

گفتم: آن چيست؟

گفت: من زياد به ايشان غيرت مي ورزيدم و هميشه مراقب او بودم و چه بسا از او چيزي مي شنيدم و به پدرم شكايت مي كردم پس مي گفت: دخترم تحمل كن. همانا

او (امام جواد عليه السلام) جگر گوشه ي رسول خداست. روزي من نشسته بودم كنيزي وارد شد و سلام كرد.

گفتم تو كيستي؟

گفت: من كنيزي از فرزندان عمار بن ياسر هستم و همسر ابي جعفر محمد بن علي عليهماالسلام همسر شما مي باشم. پس به من مقداري حسد داخل شد كه قادر به تحمل آن نبودم و تصميم گرفتم خارج شوم و سر به بيابان بگذارم و نزديك بود كه شيطان مرا به بدي بر آن كنيز وادار نمايد، پس خشم خود را فرو بردم و به او كمك كردم و لباس پوشانيدم پس زمانيكه از پيش من رفت نتوانستم بر خود مسلط شوم برخاستم و به پيش پدرم رفتم و موضوع را به او خبر دادم در حاليكه او مست لايعقل بود، پس گفت: اي غلام براي من شمشيري بياور پس غلام شمشير را آورد و او بر اسب سوار شد و گفت به خدا سوگند او (امام جواد عليه السلام) را قطعه قطعه مي كنم. من زمانيكه اين وضعيت را مشاهده كردم، گفتم: انا لله و انا اليه راجعون با خود و شوهرم چه كردم؟! و به صورتم سيلي مي زدم پس پدرم بر محضر او (امام جواد عليه السلام) داخل شد و همواره او را با شمشير مي زد تا قطعه قطعه كرد. سپس خارج شد و من دوان دوان پشت سر او بيرون آمدم و از اندوه و بيقراري شب را نخوابيدم.

صبح شد و من پيش پدرم رفتم و گفتم مي داني ديشب چه كردي؟ گفت: چه كردم؟ گفتم ابن الرضا عليه السلام را كشتي. چشمهايش اشك آلود شد

و بيهوش گرديد زمانيكه به هوش آمد گفت واي بر تو چه مي گويي؟!

گفتم: بله به خدا سوگند پدر بر او وارد شدي و همواره وي را با شمشير مي زدي تا قطعه قطعه كردي پس از اين خبر به شدت مضطرب و نگران شد.

پس گفت: ياسر خادم را به نزد من بياوريد.

پس زمانيكه آوردند به ياسر خادم گفت: اين (ام فضل) چه مي گويد:

ياسر گفت: اي اميرالمؤمنين راست مي گويد.

پس پدرم با دستش به سينه و صورتش مي زد و مي گفت: انا لله و انا اليه راجعون هلاك شديم، به خدا نابود شديم، و تا ابد رسوا شديم.

واي بر تو برو و ببين ماجرا از چه قرار است و سريعا به من خبر بياور كه نزديك است جانم از بدنم خارج شود.

پس ياسر خارج شد و من بر گونه و صورتم مي زدم پس خيلي زود برگشت و گفت مژده بده اميرالمؤمنين:

مأمون گفت: هر چه بخواهي مژدگاني مي دهم - چه ديدي؟ - گفت بر او وارد شدم ديدم نشسته و پيراهني دارد كه دست و پاي ايشان را پوشانده به او سلام كردم و گفتم اي فرزند پيامبر دوست دارم اين پيراهنت را به من هبه نمائي در آن نماز بخوانم و بوسيله ي آن متبرك شوم؛ من مي خواستم به بدن او نگاه كنم كه آيا در آن زخم يا اثر شمشير هست.

پس فرمود: من تو را با بهتر از آن مي پوشانم. گفتم: غير از اين نمي خواهم پس حضرت آن را كند پس بدن ايشان را نگاه كردم اثر شمشير

نبود پس مأمون به شدت گريست و گفت: بعد از اين چيزي نماند اين عبرت براي اولين و آخرين است.

سپس مأمون گفت: اي ياسر اما سوار شدنم براي رفتنم به سوي او و وارد شدنم بر او يادم هست، ولي از خارج شدنم از محضر ايشان و آنچه با ايشان كردم چيزي به يادم نمي آيد و يادم نيست كه چطور به مجلسم برگشتم و رفتن و برگشتنم چگونه بود خداود لعنت كند اين دختر را لعنتي سخت.

به نزد او (ام فضل) برو و به او بگو پدرت مي گويد: اگر بعد از اين بيائي و از امام جواد عليه السلام شكايت كني يا بدون اجازه ي ايشان از منزل خارج شوي از طرف او از تو انتقام مي گيرم.

سپس به نزد امام جواد عليه السلام برو و از طرف من سلام برسان و براي ايشان بيست هزار دينار ببر و اسبي را كه ديشب به آن سوار بودم به او بده و به هاشمي ها و امرا دستور بده كه نزد او روند و سلام كنند.

ياسر گويد: به نزد هاشمي ها و امرا رفتم و اين موضوع را به آنان اعلام كردم و مال و اسب را برداشته و به سوي امام جواد عليه السلام رفتم و به محضر ايشان وارد شدم و سلام مأمون را ابلاغ كردم و بيست هزار دينار را در برابر ايشان گذاشتم و اسب را به ايشان عرضه كردم آن حضرت مدتي به اسب نگاه كرد و تبسم فرمود و سپس فرمود: اي ياسر آيا عهد بين من و او چنين بود؟!

پس عرض كردم: اي

مولاي من عتاب را كنار گذار، به خدا و حق جدت محمد صلي الله عليه و آله و سلم سوگند كه مأمون از كارش هيچ نفهميده و نمي دانست كه در كدام زمين خداست و هر آينه نذر كرده و سوگند خورده كه هرگز مست نشود و اين مطلب را شما به روي او نياور و او را به خاطر آنچه از او سرزده عتاب مكن.

امام فرمود: عزم من هم چنين بود.

عرض كردم: عده اي از بني هاشم و امرا در برابر در منتظر هستند، مأمون آنها را فرستاده تا بر شما سلام كنند و وقتي كه سوار مي شوي به نزد وي بروي شما را همراهي نمايند و در ركابتان باشند.

امام فرمود: بني هاشم و امرا را وارد كن مگر عبدالرحمن بن حسن. و حمزة بن حسب پس خارج شدم و آن ها را وارد كردم سلام كردند پس امام لباس خواست و پوشيد و برخاست و سوار شد و بني هاشم و امرا همراه او بودند تا به نزد مأمون آمد.

پس زمانيكه مأمون او را ديد برخاست و به سوي او رفت و او را به سينه اش چسباند و به او خوشامد گفت و اجازه نداد كسي وارد شود و همينطور با او سخن مي گفت.

وقتي اين موضوع تمام شد. امام جواد عليه السلام فرمودند: اي اميرالمؤمنين مأمون جواب داد: لبيك و سعديك.

امام فرمود: نصيحتي بر تو دارم آنرا بپذير.

مأمون گفت: سپاسگزارم و از شما تشكر مي كنم آن نصيحت چيست؟

امام فرمود: شبانه از منزل خارج مشو كه از اين مردم منكوس واژگون شده

بر شما ايمن نيستم، در نزد من حرزي است كه با آن خود را حفظ كنم و از شرور و بلاها و ناخوشايندها و آفتها و عاهات در امان باش همانطور كه ديشب خدا مرا از تو نجات داد و اگر با آن حرز لشكريان روم يا بيش از آن را ملاقات نمايي يا اهل زمين بر عليه تو و براي شكست دادن به تو اجتماع نمايند با قدرت و جبروت الهي هيچ كاري نمي توانند بكنند و همينطور شياطين جن و انس.

اگر دوست ميداري بفرستم تا از جميع آنچه گفتم و هرآنچه كه از آن مي ترسي در امان باشي، اين حرز بيش از حد مجرب است.

مأمون گفت: آنرا با خط خودت بنويس و برايم بفرست تا بازداشته شوم از آنچه ذكر كردي.

امام فرمود: از روي محبت و بزرگواري آنرا مي فرستم.

سپس مأمون گفت: عمويت به قربانت از آنچه از من سر زد درگذر و مرا ببخش.

امام فرمود: چيزي نبود، چيزي جز خير نبود.

پس مأمون گفت: به خدا سوگند با خراج شرق و غرب به سوي خداوند تقرب مي جويم و فردا كه صبح مي شود آنچه را مالك شده ام براي كفاره ي آنچه گذشت، انفاق مي كنم.

سپس مأمون گفت: اي غلام آب و غذا بياوريد و بني هاشم را وارد كن. پس بني هاشم داخل شدند و با مأمون غذا خوردند و به تناسب منزلت هر كدام از آنان، امر كرد خلعت و جايزه دهند.

سپس به ابي جعفر عليه السلام گفت: در پناه خداوند برگرد و فردا آن حرز را براي من بفرست.

پس

امام عليه السلام برخاست و سوار شد و مأمون دستور داد امرا همراه او سوار شوند تا منزلش ببرند.

ياسر گويد: زمانيكه امام جواد عليه السلام صبح كرد كسي را به دنبال من فرستاد و مرا خواند و پوست آهوي نازكي از من خواست و سپس با خط خود آن حرز معروف را نوشت و فرمود: ياسر! آنرا در بازويش ببندد وضوي كاملي بگيرد و چهار ركعت نماز بخواند در هر ركعت فاتحة الكتاب و هفت مرتبه آية الكرسي [1] و هفت مرتبه آيه شهدالله [2] و هفت مرتبه والشمس و هفت مرتبه والليل و هفت مرتبه قل هوالله احد و سپس آنرا به بازوي راستش ببندد با حول الهي و قوت او در هنگام بلايا از هر چيزي كه مي ترسد و دوري مي كند سالم مي ماند[3] .

ناگفته نماند كه برخي در اين خبر تشكيك كرده اند، ليكن مرحوم علامه مجلسي مي فرمايند: به صرف استبعاد نمي توان همچون خبري كه مكررا نقل شده را منع نمائيم.

از بس كه كريمي و جوادي

بر دشمن خويش حرز دادي

رفع يك شبهه:

شايد به ذهن خواننده ي محترم بيايد كه چرا حضرت جواد عليه السلام به فردي چون مأمون ستمگر حرز مي دهند؟ بايد توجه داشت كه در اعمال حضرات معصومين عليهم السلام آنچه ملاك هست منافع اسلام و مسلمين بوده و هست و با توجه به شرايط زمان و مكان و ملاحظه ي نسبيت بين خلفا در تاريخ اسلام به اتخاذ مواضع شاهديم روزي علي عليه السلام مشاورت خلفا را قبول مي كند و روزي حضرت جواد عليه السلام حرز مي دهد و اينها

به معناي تأييد اين خلفا نمي باشد.

حرز حضرت جواد عليه السلام:

بسم الله الرحمن الرحيم، لاحول ولاقوة الابالله العلي العظيم، اللهم رب الملائكة والروح و النبيين و المرسلين و قاهر من في السموات و الارضين و خالق كل شيء ومالكه، كف عني بأس اعدائنا و من اراد بنا سؤا من الجن و الانس فاعم الصارهم و قلوبهم واجعل بيني و بينهم حجابا و حرسا و مدفعا انك ربنا و لاحول و لاقوة الابالله عليه توكلنا و اليه انبنا و هوالعزير الحكيم ربنا وعافنا من شر كل سوء و من شر كل دابة انت آخذ باصيتها و من شر ما سكن في الليل و النهار و من شر كل سوء و من شر كل ذي شر يا رب العالمين و اله المرسلين صلي الله عليه و آله اجمعين و خص محمدا و آله باتم ذلك ولاحول ولاقوه الا بالله العلي العظيم [4] .

حرز ديگر آن حضرت:

يا نور يا برهان يا مبين يا منير يا رب يا اكفني الشرور وافات الدهور واسئلك النجاة يوم ينفخ في الصور[5] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سوره بقره آيه 255.

[2] سوره آل عمران آيه 18.

[3] عيون المعجزات ص 129 - 124، بحارالانوار ج 50، ص 71 - 69.

[4] مصباح المجتهد به نقل از ج 11، ستارگان درخشان ص 93.

[5] مفاتيح الجنان، ص 809 و 808.

منبع: زندگاني امام جواد؛ حسين ايماني يامچي؛ مؤسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت(ع).

امام محمد تقي به كيميا اعجاز كرد

ابوجعفر طبري روايت مي كند كه: ابراهيم بن سعيد گفت: حضرت امام محمد تقي عليه السلام را ديدم كه بر برگ زيتون مي زد و نقره شد،

من از آن نقره ها گرفته و به بازار بردم و خرج كردم، ابدا تغييري در ماهيت فلزي آن، رخ نداد و نقره ي خالص بود. [1] .

نگارنده گويد: صرف نظر از مقام امامت، همه ائمه در علم كيميا هم شاگرد مكتب ولايت مطلقه ي اميرالمؤمنين عليه السلام بودند و امام صادق عليه السلام اخباري كه درباره ي كيميا و ساختن طلا به جابر بن حيان، شاگرد خود آموخت، همه را از جدش اميرالمؤمنين عليه السلام نقل كرده است.

و ترديدي نداريم كه اين دستور از ائمه ي اسلام است و امام محمد تقي عليه السلام هم مي دانست كه به دست قدرت، برگ زيتون را فلز نقره خام نموده و به دوستان خود مي داد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] دلائل الامامه، 210.

منبع: زندگاني حضرت امام محمد تقي جوادالائمه؛ حسين عماد زاده؛ حسينيه عمادزاده چاپ اول 1386.

اثر دست بر سنگ

در «دلايل الامامه» از آن حضرت اخباري روايت كرده اند از آن جمله كه: عمارة بن زيد گويد: حضرت امام محمد تقي عليه السلام را ديدم كه دست خود را بر سنگ گذاشت و جاي دست او بر سنگ ماند در حالي كه ميخ را نمي توان به سنگ فرو برد.

راوي گويد: عرض كردم: يابن رسول الله اين چه علامت است؟

فرمود: اين علامت امامت است.

دست خود را بر سنگي گذاشت علامت دست آن حضرت روي سنگ باقي ماند.

نگارنده گويد: با اين روايت، بايد اعتراف كرد كه سنگ محل پاي امام رضا عليه السلام در قدمگاه و سنگي كه جاي پاي امام محمد تقي عليه السلام در موزه ي آستان قدس است كه از مسجد «بيهق» انتقال داده اند، همان سنگ جاي پاي حضرت جواد بن الرضا عليه السلام مي باشد.

راوي گويد: امام جواد

عليه السلام را ديدم آهن را با دست نرم مي كرد و مي كشيد و همان طور كه به دست داوود عليه السلام نرم مي شد و بدون آن كه به آتش بگذارد به هر صورت مي خواست در مي آورد و سنگ را با خاتم و انگشتر مهر خود، مهر مي زد و نقش مي بست.

اين همه، آثار و دلايل امامت و معجزات باهره امام جواد عليه السلام بود، چون آن حضرت جوان تر از ساير ائمه عليه السلام بود، اين گونه معجزات را بيشتر ظهور و بروز مي داد تا مردم به امامت او يقين نمايند. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] دلائل الامامة طبري ص 211.

منبع: زندگاني حضرت امام محمد تقي جوادالائمه؛ حسين عماد زاده؛ حسينيه عمادزاده چاپ اول 1386.

اثر انگشتان امام جواد بر سنگ

عمارة بن زيد مي گويد: روزي امام محمد تقي عليه السلام را ديدم پس به آن حضرت عرض كردم: «اي فرزند رسول خدا! علامت امام چيست؟»

حضرت فرمود: «امام آن كسي است كه اين كار را انجام دهد.»

پس دست خود را بر سنگي گذاشت و انگشتان آن حضرت در سنگ ظاهر شد.

سپس ديدم آن حضرت آهن گداخته را برمي دارد بدون آنكه آتش آن را بگدازد و سنگ را نيز با خاتم خود نقش مي كرد.» [1] .

گداخته شدن و آب شدن كاسه ي چيني و جمع شدن دوباره ي آن

عبدالله بن محمد مي گويد: امام جواد عليه السلام را ديدم كه كاسه ي چيني پيش وي نهاده شده بود، پس به من گفت: «مي خواهي چيز عجيبي را مشاهده كني؟»

گفتم: «آري.»

آن حضرت دست مبارك خود را به آن كاسه زدند، ناگهان آن كاسه گداخته شد و آب گرديد. سپس حضرت آن را جمع كرد و مثل اولش

كاسه اي ساخت. [21] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] منتهي الآمال.

[2] خلاصة الأخبار.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام جواد؛ تهيه و تنظيم: واحد تحقيقاتي گل نرگس ؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

امام خردسال

از آنجا كه حضرت جواد عليه السلام نخستين امامي بود كه در كودكي به منصب امامت رسيد [1] ، طبعا نخستين سؤالي كه در هنگام مطالعه ي زندگي آن حضرت به نظر مي رسد، اين است كه چگونه يك كودك خردسال مي تواند مسؤوليت حساس و سنگين امامت و پيشوايي مسلمانان را برعهده بگيرد؟ آيا ممكن است انساني در چنين سني به آن حد كمال برسد كه بتواند حجت خدا و جانشين پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم بر روي زمين باشد؟ و آيا در امتهاي پيشين چنين چيزي سابقه داشته باشد.

داستان هاي زير به اين سؤال پاسخ مي دهد.

از صفوان بن يحيي نقل شده كه به امام رضا عليه السلام گفتم:

«قبل از ولادت حضرت جواد عليه السلام هرگاه از جانشين شما سؤال مي كرديم مي فرموديد: «به زودي خداوند به من پسري عنايت خواهد كرد كه امام پس از من است.» اكنون اگر (خداي نكرده) شما از دنيا برويد، بايد به چه كسي مراجعه كنيم؟»

امام عليه السلام (به حضرت جواد عليه السلام اشاره كرد و) فرمود: «به اين پسرم مراجعه نماييد.»

گفتم: «فدايت شوم، او سه سال بيشتر ندارد!»

امام عليه السلام فرمود:

«و ما يضره من ذلك، فقد قام عيسي بالحجة و هو ابن ثلاث سنين.» [2] .

«كودك بودن او مانعي براي امامتش نيست. همانا عيسي عليه السلام (در گهواره بود كه پيغمبر شد و) در ميان مردم در سه سالگي رسما آغاز نبوت نمود.»

نيز

علي بن اسباط، مي گويد:

روزي به محضر امام جواد عليه السلام رسيدم، در ضمن ديدار، به سيماي حضرت خيره شدم تا قيافه ي او را به ذهن خود سپرده، پس از بازگشت به مصر براي ارادتمندان آن حضرت بيان كنم.

درست در همين لحظه امام جواد عليه السلام كه گويي تمام افكار مرا خوانده بود، در برابر من نشست و به من توجه كرد و فرمود: «اي علي بن اسباط! كاري كه خداوند در مسأله ي امامت انجام داده، مانند كاري است كه در مورد نبوت انجام داده است. خداوند درباره ي حضرت يحيي عليه السلام مي فرمايد: «ما به يحيي در كودكي فرمان نبوت داديم.» [3] .

و درباره ي حضرت يوسف عليه السلام مي فرمايد: «هنگامي كه او به حد رشد رسيد، به او حكم (نبوت) و علم داديم.» [4] .

و درباره ي حضرت موسي عليه السلام مي فرمايد: «و چون به سن رشد و بلوغ رسيد، به او حكم (نبوت) و علم داديم.» [5] .

بنابراين همان گونه كه ممكن است خداوند، علم و حكمت را در سن چهل سالگي به شخصي عنايت كند، ممكن است همان حكمت را در دوران كودكي نيز عطا كند.» [6] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] حضرت جواد (ع) و فرزندش امام هادي (ع) در حدود هشت سالگي و حضرت مهدي (عج) در سن پنج سالگي به مقام امامت رسيدند.

[2] اصول كافي، ج 1، ص 321.

[3] و آتيناه الحكم صبيا (سوره ي مريم: 12).

[4] و لما بلغ اشده آتيناه حكما و علما (سوره ي يوسف: 22).

[5] و لما بلغ اشده و استوي آتيناه حكما و علما (سوره ي قصص: 14).

[6] سيره ي پيشوايان، ص 537، به نقل از اصول

كافي، ج 1، ص 384.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام محمد جواد؛ سيد علي حسيني قمي ؛ نبوغ چاپ اول 1381.

او هم به آرزويش رسيد

محمد بن سهل قمي گفت:

در سفري كه به مدينه داشتم خدمت حضرت امام جواد عليه السلام رسيدم و آرزو داشتم تا لباسي را از آن حضرت به عنوان تبرك مطالبه كنم، ولي فرصت مناسب پيش نيامد، لذا با آن حضرت خداحافظي كردم و از منزلش خارج شدم. در آن حال تصميم گرفتم نامه اي براي امام عليه السلام بنويسم و در آن لباسي از آن حضرت تقاضا كنم. نامه را نوشتم و آنگاه به مسجد رفتم. پس از دو ركعت نماز و استخاره به قلبم آمد كه نامه را نفرستم و موجبات ناراحتي امام را فراهم نياورم، از اين رو نامه را پاره كردم و از مدينه به قصد بازگشت به وطن بيرون آمدم. هنوز مقداري راه نپيموده بودم كه قاصدي را ديدم كه از افراد مي پرسيد: «محمد بن سهل قمي كيست؟»

تا اين كه نزد من آمد و چون مرا شناخت گفت: «مولاي تو محمد بن علي هديه اي براي تو فرستاده است.» و آنگاه بقچه اي را به من داد و رفت.

چون نگاه كردم ديدم دو لباس مرغوب و نرم در ميان آن است!

محمد بن سهل آن لباس ها را تا آخر عمر با خود داشت و چون دار دنيا را وفات گفت، پسرش احمد، او را با همان دو لباس كفن كرد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مختار الحوائج، ص 273.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام محمد جواد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ چاپ اول 1381.

استدلال حضرت بر علم و دانش خويش

حسين بن عبدالوهاب آورده است:

از عمر بن فرج رحجي نقل شده است كه گفت: به امام جواد عليه السلام در حالي كه در ساحل رود دجله بوديم، عرض كردم:

شيعيان شما! ادعا مي كنند كه شما، از هر چيزي كه در رود دجله هست و حتي از وزن آن اطلاع داريد!

حضرت فرمود: آيا خداي متعال مي تواند اين آگاهي را، به يك پشه از ميان مخلوقاتش عطا كند يا نه؟

عرض كردم: آري، مي تواند؛ حضرت فرمود: احترام من پيش خداي متعال از يك پشه، بلكه از اكثر آفريدگانش بيشتر است. [1]

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عيون المعجزات: 124.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

اعتقاد معلم دانشمند به امامت حضرت جواد

حضرت امام محمد تقي عليه السلام فرمود: دوستان مورد اعتماد براي يكديگر، اندوخته ي پر بهايي هستند.

و از محمد بن جعيد غلام فرزندان جعفر بن محمد حديثي طولاني نقل مي كند كه خلاصه اش اين است: عمر بن فرج رجحي (حاكم متوكل) به مدينه آمد و مردي دانشمند و اديب و دشمن اهل بيت پيدا كرد و دستور داد كه از حضرت جواد عليه السلام - كه در سن كودكي بود و پدرش از دنيا رفته بود - جدا نشود و از ملاقات شيعيان با حضرت جلوگيري كند و علم و ادب به او بياموزد. معلم آن حضرت را در قصري زنداني كرد و هر وقت بيرون مي رفت، در را قفل مي كرد و هر وقت مي خواست چيزي به او بياموزد، او را از خودش داناتر مي ديد. هنگامي كه حال آن حضرت را از او پرسيدند، گفت: به جز اين كودك، در مدينه احدي از من دانشمندتر نيست. سپس معتقد به امامت حضرت شد. وقتي كه علت اعتقادش را پرسيدند، گفت: اين طفل در مدينه كودك بوده

كه پدرش در عراق از دنيا رفته است. و او در ميان اين كنيزكان سياه بزرگ شده، پس اين علم را از كجا آموخته است؟

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

اطلاع حضرت از فوت اصحاب

حضرت امام جواد عليه السلام فرمود: گذشت زمان، پرده ها را مي درد و اسرار نهان را بر تو آشكار مي كند.

عمران بن محمد اشعري گويد: روزي به مجلس شريف حضرت امام محمد تقي عليه السلام رفتم و بعد از حصول مقاصد خود گفتم: يابن رسول الله صلي الله عليه و آله در آن وقت كه از عراق متوجه خدمت تو بودم، ام الحسن خدمت شما سلام رسانيد و پيراهن مبارك شما را جهت كفن خود طلب نمود. فرمود: اي عمران! ام الحسن از پيراهن من مستغني گرديد. عمران گويد: من مضمون اين سخن را نفهميدم، از مجلس بيرون آمدم و متوجه ديار خود گرديدم و هنوز به منزل خود نرسيده بودم كه خبر فوت ام الحسن را شنيدم. به من گفتند: قبل از آمدن تو، حدود سيزده روز پيش از اين دار فنا رحلت نمود.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

اداي قرض پدر

به حضرت امام جواد عليه السلام نوشتند: مسافران، در حرم مكه و مدينه مي توانند نماز چهار ركعتي بخوانند؟ ابوجعفر در پاسخ نوشت: رسول خدا دوست داشت كه در حرم مكه و مدينه هر چه بيشتر نماز بخواند. تو هم در اين دو حرم نماز نافله ات را بخوان و نماز ظهر و عصر و عشايت را هم تمام و درست بخوان.

محمد بن علي هاشمي روايت مي كند كه چون حضرت امام رضا عليه السلام از دنيا رحلت فرمود، چهار هزار درهم از من نزد آن حضرت بود و كسي از آن اطلاع نداشت. روزي امام محمد تقي عليه السلام به دنبال من فرستاد. چون به خدمتش رسيدم فرمود: تو از ابوالحسن عليه السلام چهار هزار درهم مي خواهي؟ گفتم: بلي.

حضرت گوشه مصلي را برداشته، مقداري طلا در آن موضع بود، فرمود: قدري از اينها بردار و هنگامي كه به خانه رفتي حساب كن. من از آن طلا قدري برداشتم و چون به خانه رفتم حساب كردم، از آن چه مي خواستم، درهمي زياد و كم نبود.

اطلاع حضرت از ضماير و افكار اشخاص

حضرت امام جواد عليه السلام فرمودند: بهترين اعمال شيعيان ما، انتظار فرج است.

حسين مكاري روايت مي كند كه روزي در بغداد به مجلس شريف حضرت محمد الجواد عليه السلام رفتم و نهايت تعظيم و تكريم خليفه را نسبت به آن حضرت مشاهده كردم و با خود گفتم كه اين شخص هرگز به وطن خود مراجعه نمي كند. چون در اين ديار در نهايت آسايش و تنعم روزگار مي گذراند. چون اين فكر از خاطرم گذشت، ديدم كه رنگ آن حضرت متغير شد و ساعتي سر را پايين انداخت و بعد به من فرمود: اي حسين! به خدا قسم كه نان جوين با نمك سوده خوردن و سر بر روضه جد خود نهادن و در مدينه متبركه به سر بردن، نزد من از اين زندگي كه مشاهده مي كني خوشتر است بلكه اين حال براي من از مكروهترين احوال است.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

اطلاع حضرت از صاحبان هدايا

حضرت امام جواد عليه السلام فرمودند: همانا قائم از ما است. او همان مهدي است كه در زمان غيبتش واجب است منتظرش باشند و در وقت ظهورش اطاعتش كنند و او سومين نفر از اولاد من است.

محمد بن ارومه روايت مي كند كه زني صالحه مكتوبي به من نوشت به اين مضمون كه بعضي از حلي و مقداري از قماش و مبلغي زر و درهم را براي شما ارسال كردم و التماس دارد كه چون به مدينه رسيدي به ملازمان حضرت امام محمد تقي عليه السلام تقديم نمايي و نامه اي جهت رسيدن اين چيزها براي من بفرستي. من گمان كردم كه همه ي حلي و قماش و دراهم مال آن زن بود كه

نذر آن حضرت كرده و فرستاده است. چون به مدينه رسيدم، آن چيزها را به وسيله ي يكي از ملازمان آن حضرت فرستادم و نامه اي طلبيدم. بعد از آن نامه اي به خط آن حضرت به من دادند كه در آن نوشته بود، به ما رسيد آنچه از مال آن زن و از قماش فلان بن فلان كه براي ما ارسال شده بود. چون نامه را خواندم، تعجب كردم و گفتم: اين نامه از من نيست. آن شخص گفت: اين نامه براي توست و آن حضرت فرمود كه به محمد بن ارومه بده. پس نامه را گرفتم و چيزي نگفتم، اما اين دغدغه در خاطرم بود تا وقتي كه در راه بازگشت به ديار آن زن رسيدم و چگونگي آن اسباب را از آن زن پرسيدم. گفت: بلي بعضي از حلي مال من بود و بعضي از خواهرم و آن قماش و دراهم از فلان به فلان بود كه با وسايل من فرستاده بود. من فهميدم كه نامه براي من بوده و چگونگي آن را آن حضرت كماكان اظهار نموده بودند.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

ب

بخشش به اندازه توان

اربلي گفته است:

مردي خدمت امام جواد عليه السلام رسيد و به حضرت عرض كرد: به اندازه مروت و مردانگي ات، چيزي به من عطا كن؛ حضرت فرمود: به آن اندازه، در توانم نيست؛ سائل عرض كرد: به اندازه خودم، به من عطا فرما. حضرت فرمود: به اين مقدار، آري البته! اي غلام!كصد دينار به او بپرداز.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين

الملل چاپ اول زمستان 1387.

بي نياز و بخشش

محدث قمي گفته است:

امام جواد عليه السلام فرمود: هر كس بي نيازي جويد، در خانواده خود عزيز و محترم است؛ به حضرت عرض شد: براي ديگران هم مورد احترام و عزيز است؟

حضرت فرمود: خير مگر اينكه سودي به حالشان داشته باشد. سپس حضرت به سؤال كننده فرمود: از كجا گفتي كه مورد احترام ديگران هم هست؟ او در جواب عرض كرد: زيرا مردي در مجلسكي از معصومين عليهم السلام، اظهار داشت: همانا مردم به شخصي توانگر و غني احترام مي كنند، اگر چه از غنايش سودي نبرند. پس آن معصوم عليه السلام (يا امام جواد عليه السلام) فرمود: اين از آن روست كه معشوق آنان (مساوي مال و ثروت) پيش اوست. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] انوار البهيه 222.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

بخشيدن نعمت

اربلي آورده است:

امام جواد عليه السلام فرمود: همانا خداي متعال را، بندگاني است كه به نعمت، مخصوصشان گردانيده است و نعمتشان را، وقتي كه بذل و بخشش كنند، پايدار مي دارد؛ ولي هرگاه ناخن خشكي نمايند، نعمت را از آنان مي گيرد و به ديگري وا گذار مي كند. [1] .

ابن صباغ نقل كرده است:

امام جواد عليه السلام فرمود: نعمت خداي متعال بر احدي، گران و سنگين نمي شود؛ مگر اينكه به همان نسبت، مسؤل نيازمنديهاي مردم است؛ بنابراين، هر كس از عهده اين هزينه بر نيايد، نعمت خود را در معرض زوال و نابودي، قرار داده است. [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كشف الغمه 2: 346.

[2] فصل المهمه: 261.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

بند آمدن خون حيض

كليني آورده است:

از علي بن مهزيار اهوازي نقل شده كه گفت: كنيزكي از ما، مبتلا به حيض شد و خون او، بند نمي آمد تا اينكه به حال مرگ افتاد؛ اما امام جواد عليه السلام، دستور داد تا آب آرد عدس(يا بو داده آرد عدس) بنوشد؛ او هم نوشيد و حيضش، بند آمد و شفاافت.[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 8 :307ح2.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

بريدن رگ زاهر

ابن شهرآشوب گفته است:

حسين بن احمد تميمي از امام جواد عليه السلام، روايت كرده كه حضرت در زمان مأمون؛ رگزني را طلبيد و به او فرمود: رگ زاهر مرا بزن. طبيب رگ زن عرض كرد: سرورم! من، اين رگ را نمي شناسم و اصلا به گوشم نخورده است؛ پس حضرت آن را نشان او داد؛ وقتي آن را بريد، زردآبه بيرون آمد؛ اين زردآبه، جريان پيدا كرد تا اينكه طشت را پر نمود؛ سپس حضرت به او فرمود: جلوش را بگير؛ و دستور داد، طشت را خالي كنند؛ آنگاه حضرت فرمود: رهايش ساز و مجددا زردآبه آمد؛ ولي كمتر از بار اول. پس حضرت فرمود: حالا آن را ببند؛ وقتي دست حضرت را بست، حضرتكصد دينار اجرت به وي داد؛ رگ زن آن را گرفت و نزد «بخناس» رفت و داستان را براي او، تعريف كرد؛ اما او اظهار داشت: به خدا سوگند! از وقتي با پزشكي سر و كار دارم، هرگز چنين رگي را نشنيده ام؛ ولي فلان كشيش، در اين نزديكي زندگي مي كند و سن

و سالي از او گذشته است، بيا نزد او برويم؛ شايد او از اين رگ آگاه باشد وگرنه، به كسي كه از آن آگاهي داشته باشد، دسترسي نخواهيمافت؛ پس هر دو، پيش او رفتند و ماجرا را، به اطلاع او رساندند؛ او مدت طولاني، سرش را به زير افكند و به فكر فرو رفت؛ سپس اظهار داشت: شايد اين مرد، پيامبرا پيامبرزاده باشد.[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مناقب 389:4.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

با پنجاه قدم، شام تا كعبه را پيمود

حافظ ابونعيم - يكي از علماء اهل سنت - در كتاب خود به نام حلية الأولياء آورده است:

شخصي به نام ابويزيد بسطامي حكايت قابل توجهي را از سرگذشت خود با كودكي خردسال نقل كرده است:

روزي از شهر بسطام جهت زيارت خانه ي خدا حركت كردم؛ چون به يكي از روستاهاي شهر دمشق رسيدم، تپه ي خاكي را ديدم كه كودكي حدودا چهار ساله روي آن بازي مي نمود.

وقتي نزديك او رسيدم، خواستم به او سلام كنم، با خود گفتم: اين بچه است و هنوز به تكليف الهي نرسيده، اگر به او سلام كنم، جواب نمي داند؛ و اگر سلام نكنم حقي را ضايع [1] كرده ام.

و بالاخره بر او سلام كردم و آن كودك نگاهي بر من انداخت و اظهار داشت:

قسم به آن كسي آسمان را برافراشت و زمين را گسترانيد، چنانچه جواب سلام را واجب نگردانيده بود، جواب نمي گفتم.

چون كه مرا به جهت كمي سن و سال نزد خود كوچك و حقير دانستي؛ وليكن جوابت را مي دهم: «عليك السلام و رحمة

الله و بركاته و تحياته و رضوانه».

و سپس افزود: هرگاه تحفه و تحيتي برايتان هديه كردند، سعي نمائيد كه به بهترين وجه آن را پاسخ دهيد.

با شنيدن چنين سخناني، فهميدم كه او شخصيتي والا و بلند مرتبه است و من اشتباه فكر كرده ام.

در همين لحظه، فرمود: اي ابويزيد! براي چه از ديار خود بسطام به شهر شام آمده اي؟

گفتم: اي سرورم! قصد زيارت كعبه ي الهي را دارم.

پس آن كودك از جاي خود برخاست و اظهار داشت: آيا وضو داري؟

گفتم: خير.

فرمود: همراه من بيا، ده قدم كه راه رفتيم، به نهري بزرگ تر از فرات رسيديم و او نشست و وضوئي با رعايت تمام آداب و مستحبات گرفت و من نيز وضو گرفتم.

در همين اثناء، قافله اي عبور مي كرد از شخصي پرسيدم: اين نهر كدام نهر است، و چه نام دارد؟

گفت: رود جيحون است.

بعد از آن، كودك فرمود: حركت كن تا برويم، چون بيست قدم

راه پيموديم، به نهري بزرگ تر از نهر قبلي رسيديم.

و چون كنار آن نهر آمديم، فرمود: بنشين، و من طبق دستور او نشستم و او رفت، از قافله اي كه از آن محل عبور مي كرد، پرسيدم: اين جا كجاست و اين نهر چه نام دارد؟

گفتند: رود نيل است و تا شهر مصر حدود يك فرسخ فاصله داري، آن ها رفتند و پس از ساعتي آن كودك باز آمد و اظهار داشت: برخيز حركت كن تا برويم.

پس حركت كرديم و بيست قدم ديگر راه رفتيم، نزديك غروب خورشيد بود كه نخلستاني نمايان گرديد، كنار آن رفتيم و اندكي نشستيم، و پس از استراحتي مختصر دوباره

فرمود: حركت كن تا برويم.

مقدار خيلي كمي كه راه آمديم، به مكه ي معظمه رسيديم؛ و چون وارد مسجد الحرام شديم، من از كليددار كعبه سؤال كردم كه اين كودك كيست؟

گفت: او حضرت ابوجعفر، محمد جواد، فرزند علي بن موسي الرضا عليهم السلام مي باشد. [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] يكي از حقوق لازم هر مسلمان آن است كه چون بر ديگري وارد شود، بايد بر او سلام كند.

[2] اثبات الهداة: ج 3، ص 348، ح 79، به نقل از حلية الالياء.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد جواد؛ مؤلف: عبدالله صالحي؛ نشر مهدي يار.

برخورد بر مبناي نيت افراد

حسين بن محمد اشعري به نقل از پيرمردي به نام عبدالله زرين حكايت كند:

در مدتي كه ساكن مدينه ي منوره بودم، هر روز نزديك ظهر حضرت جوادالأئمه عليه السلام را مي ديدم كه وارد مسجد النبي مي شد و مقداري در صحن مسجد مي نشست؛ و سپس قبر مطهر جدش، حضرت رسول و نيز قبر شريف مادرش، فاطمه ي زهرا عليهاالسلام را زيارت مي نمود و نماز به جاي مي آورد.

روزي به فكر افتادم كه مقداري خاك از جاي پاي مبارك آن حضرت را - جهت تبرك - بردارم.

پس به همين منظور - بدون اين كه چيزي به كسي اظهار كنم - فرداي آن روز در انتظار ورود حضرت نشستم؛ ولي بر خلاف هر روز، مشاهده كردم كه اين بار سواره آمد تا جاي پائي بر زمين نباشد و چون خواست از مركب خويش فرود آيد، بر سنگي كه جلوي مسجد بود قدم نهاد.

و چندين روز به همين منوال و كيفيت گذشت و من به هدف خود نرسيدم، تا آن كه

با خود گفتم: هر كجا حضرت، كفش خود را درآورد، از زير كفش وي چند ريگ يا مقداري خاك برمي دارم.

فرداي آن روز متوجه شدم كه امام عليه السلام با كفش وارد صحن مسجد شد؛ و مدتي نيز به همين منوال سپري شد.

اين بار با خود گفتم: مي روم جلوي آن حمامي كه حضرت داخل آن مي شود؛ و آن جا به مقصود خود خواهم رسيد.

پس از سؤال و جستجو از اين كه امام جواد عليه السلام به كدام حمام مي رود؟

در جواب گفتند: حمامي در كنار قبرستان بقيع است، كه مال يكي از فرزندان طلحه مي باشد.

لذا آن روزي كه بنا بود حضرت به حمام برود، من نيز رفتم و كنار صاحب حمام نشستم و با وي مشغول صحبت شدم، در حالتي كه منتظر قدوم مبارك حضرت جوادالأئمه عليه السلام بودم.

صاحب حمام گفت: چرا اين جا نشسته اي؟

اگر مي خواهي حمام بروي، بلند شو برو؛ چون اگر فرزند امام رضا عليه السلام بيايد، ديگر نمي تواني حمام بروي.

در بين صحبت ها بوديم كه ناگاه متوجه شديم، حضرت وارد شد و سه نفر نيز همراه وي بودند.

چون خواست از الاغ و مركب خويش پياده شود، آن سه نفر قطعه حصيري زير قدوم مباركش انداختند تا آن حضرت روي زمين قرار نگيرد.

به حمامي گفتم: چرا چنين كرد و حصير زير پايش انداختند؟!

صاحب حمام گفت: به خدا قسم، تا به حال چنين نديده بودم و اين اولين روزي بود كه براي حضرت حصير پهن شد.

در اين هنگام، با خود گفتم: من موجب اين همه زحمت براي حضرت شده ام؛ و از تصميم خود بازگشتم.

پس چون نزديك ظهر شد،

ديدم امام عليه السلام همانند روزهاي اول وارد صحن مسجد شد و پس از اندكي نشستن مرقد مطهر جدش، رسول اكرم و مادرش، فاطمه ي زهرا عليهاالسلام را زيارت نمود؛ و سپس در جايگاه هميشگي نماز خود را به جاي آورد و از مسجد خارج گرديد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي: ج 1، ص 493، ح 2، إثبات الهداة: ج 3، ص 331، ح 6.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد جواد؛ مؤلف: عبدالله صالحي؛ نشر مهدي يار.

بخشش امام و سؤال خدا

مرحوم شيخ طوسي و كليني، به نقل از علي بن ابراهيم قمي و او به نقل از پدرش، ابراهيم بن هاشم حكايت نمايد:

روزي در محضر مبارك امام محمد جواد عليه السلام بودم، شخصي به نام صالح بن محمد - كه از طايفه ي واقفيه بود - وارد مجلس امام عليه السلام شد و اظهار داشت:

يابن رسول الله! مبلغي به مقدار ده هزار دينار - از وجوهات شرعيه - نزد من بوده است كه مؤمنين، آن ها را در اختيار من قرار داده بودند تا تحويل شما دهم.

وليكن من آن ها را مصرف خود و ديگران كرده ام، اكنون تقاضامندم مرا حلال نمائيد.

حضرت فرمود: حلال كردم.

ابراهيم بن هاشم گويد: همين كه آن شخص از مجلس حضرت جواد بلند شد و بيرون رفت، امام عليه السلام مرا مخاطب قرار داد و فرمود: اي ابوهاشم! وقتي حقوق و اموال ما به دست يكي از اين افراد مي رسد - كه در حقيقت، آن اموال مربوط به تمامي اهل بيت و ذريه ي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم؛ و نيز ايتام و مساكين است - در هر راهي

كه خواستند مصرف مي كنند؛ و سپس در مجلس ما حضور مي آيند و اظهار مي دارند: ياابن رسول الله! تقاضا داريم كه از ما بگذر و ما را حلال گرداني.

و حضرت سپس افزود: آن ها فكر مي كنند كه ما نمي گوئيم، حلال كرديم، ولي به خدا قسم، در روز قيامت تمامي اين افراد مورد مواخذه و بازخواست خداوند متعال قرار خواهند گرفت و در سؤال و جواب سختي، واقع خواهند شد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي: ج 1، ص 548، ح 27، تهذيب الأحكام: ج 5، ص 140، ح 19، غيبت شيخ طوسي: ص 213.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد جواد؛ مؤلف: عبدالله صالحي؛ نشر مهدي يار.

بعضي از سفارشهاي ايشان

مردي به آن حضرت عرضه داشت مرا سفارشي بفرما، فرمود : سر بر بالش صبر بگذار و فقر را در آغوش گير و تمايلات شهواني را از خود دور دار، و با هواهاي نفساني ات مخالفت نما و بدان تو هرگز از ديد خداوند به دور نمي باشي پس بنگر چگونه هستي.

قوله في بعض وصاياه

قال له رجل : اوصني، قال : توسد الصبر، و اعتنق الفقر، وارفض الشهوات، و خالف الهوي، واعلم انك لن تخلو من عين الله فانظر كيف تكون.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

بعضي از صفات بد

به تأخير انداختن توبه مغرور ساختن خويش است، و به آينده سپردن آن سرگرداني و حيرت و امروز و فردا كردن هلاكت زا است و پافشاري بر انجام گناه بيانگر ايمن بودن از مكر الهي است و جز زيانكاران از مكر الهي احساس ايمني نمي كنند.

قوله في بعض مذام الصفات

تأخير التوبة اغترار، و طول التسويف حيرة، و الاعتلال علي الله هلكة، و الاصرار علي الذنب امن لمكر الله، و لا يأمن مكر الله الا القوم الخاسرون.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

بهتر از كار نيك و بدتر از كار بد

بهتر از كار نيك عمل كننده ي به آن، و زيباتر از زيبا گوينده ي آن، و برتر از دانش دانشمند اوست، و شرتر از هر شري كسي است كه به دنبال شر است و ترسناك تر از ترس آن است كه در امور ترسناك زندگي مي كند.

قوله في الخير من الخير و الشر من الشر

خير من الخير فاعله، و اجمل من الجميل قائله، و ارجح من العلم حامله، و شر من الشر جالبه، و اهول من الهول راكبه.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

بندهاي زنجير را پاره كرد

«ابوالصلت هروي» كه از ياران نزديك امام رضا (ع) بود و بعد از شهادت امام هشتم (ع) به دستور مأمون به زندان افتاد، مي گويد: يك سال زنداني بودم و دلتنگ شدم، شبي بيدار ماندم و به عبادت و دعا پرداختم و پيامبر و خاندان گرامي او را شفيع خويش قرار دادم، و خداوند را به حرمت آنان سوگند دادم كه مرا نجات بخشد، هنوز دعايم پايان نيافته بود كه ديدم امام جواد (ع) در زندان من است، فرمود: ابوصلت! سينه ات تنگ شده است؟

عرض كردم: آري به خدا سوگند.

فرمود: برخيز و آنگاه دست بر زنجيرهاي من زد، بي درنگ قيدها باز شد و دست مرا گرفت و از زندان بيرون آورد، نگهبانان مرا ديدند اما به كرامت آن حضرت ياراي سخن گفتن نداشتند، امام چون مرا بيرون آورد فرمود:

«برو در امان خدا، بعد از اين هرگز مامون را نخواهي ديد و او نيز تو را نخواهد ديد»! و چنان شد كه امام فرموده بود [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] بحار ج 49 ص 303.

منبع: زندگاني امام جواد؛ سيف الله يعقوبي قمشه اي؛ مسجد الغدير.

بينا كردن چشمان كور

محمد بن ميمون مي گويد: در ايامي كه امام جواد عليه السلام كودك بود و حضرت رضا عليه السلام هنوز به خراسان نرفته بود امام رضا عليه السلام سفري به مكه نمود و من نيز در خدمت آن حضرت بودم.

چون خواستم مراجعت كنم به آن حضرت عرضه داشتم: «من مي خواهم به مدينه بروم، كاغذي براي ابوجعفر محمد تقي عليه السلام بنويس تا من ببرم.»

امام رضا عليه السلام تبسمي فرمود و نامه اي نوشت. من آن را به مدينه آوردم و در آن وقت چشمان من نابينا شده بود.

موفق خادم، حضرت جواد عليه السلام را در حالي كه در مهد جاي داشت آورد و من نامه را به آن حضرت دادم.

امام جواد عليه السلام به موفق فرمود: «مهر را از نامه بردار و آن را باز كن.»

پس موفق، مهر را از كاغذ برداشت و آن را مقابل آن حضرت گشود. پس حضرت آن را ملاحظه كرد، آنگاه فرمود: «اي محمد! احوال چشمت چگونه است؟»

عرض كردم: «اي فرزند رسول خدا! چشمم عليل شده و چنانچه مشاهده مي فرمائي بينائي از او رفته است.»

پس آن حضرت دست مبارك خود را به چشمان من كشيد و از بركت دست آن حضرت چشمان من شفا يافت.

پس من دست و پاي آن جناب را بوسيدم و در حالي كه بينا بودم از خدمتش بيرون آمدم. [1] .

محمد بن سنان مي گويد: به حضرت امام رضا عليه السلام از درد چشم خود شكايت كردم، پس آن حضرت كاغذي گرفت و براي ابوجعفر حضرت جواد عليه السلام چيزي نوشت و در آن وقت امام جواد عليه السلام از

طفل سه ساله كوچكتر بود.

سپس امام رضا عليه السلام آن كاغذ را به خادمي داد و به من امر كرد كه با او بروم و فرمود: «كتمان كن.» يعني اگر از حضرت جواد عليه السلام معجزه اي ديدي آن را اظهار نكن.

پس رفتيم به نزد امام جواد عليه السلام و ديديم كه خادمي آن جناب را بر دوش برداشته بود.

پس خادم آن كاغذ را مقابل حضرت جواد عليه السلام گشود و حضرت نظر مي كرد، سپس سر خود را به جانب آسمان كرد و دعا كرد.

پس اين كار را چند دفعه انجام داد و ناگهان دردي كه در چشم من بود برطرف شد و چنان چشمم روشن و بينا شد كه چشم احدي مانند او نبود، پس به حضرت جواد عليه السلام عرض كردم: «خداوند تو را شيخ اين امت قرار دهد، همچنانكه عيسي بن مريم عليه السلام را شيخ بني اسرائيل قرار داد.»

سپس به آن حضرت گفتم: «اي شبيه صاحب فطرس!»

پس من برگشتم و حضرت امام رضا عليه السلام به من فرمود: «كه اين معجزه را پنهان كن.»

من پيوسته چشمم صحيح و سالم بود تا وقتي كه معجزه ي امام جواد عليه السلام در مورد چشم خود را فاش كردم پس بار ديگر درد چشم من بازگشت.»

شخصي به محمد بن سنان گفت: «از آنكه به آن حضرت گفتي اي شبيه صاحب فطرس! چه قصدي كردي؟»

او در جواب گفت: «حق تعالي بر ملكي از ملائكه كه او را فطرس مي گفتند غضب فرمود پس بال او درهم شكست و در جزيره اي از جزائر دريا افتاده شد و او در چنين وضعيتي بود تا وقتي كه حضرت امام حسين عليه السلام

متولد شد، حق تعالي جبرئيل را به سوي حضرت پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرستاد تا به خاطر ولادت امام حسين عليه السلام به آن حضرت تهنيت بگويد و جبرئيل دوست فطرس بود.

پس در حال عبور از او بود و به او خبر داد كه امام حسين عليه السلام متولد شده است و حق تعالي به او امر فرموده كه به پيغمبر عليه السلام تهنيت بگويد.

سپس به فطرس گفت: «آيا مي خواهي تو را بردارم و نزد محمد صلي الله عليه و آله و سلم ببرم تا براي تو شفاعت كند؟» فطرس گفت: «بلي.»

پس جبرئيل او را برداشت و خدمت پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم برد و از جانب پروردگار به آن حضرت تهنيت گفت، آنگاه قصه ي فطرس را براي آن حضرت نقل كرد.

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به فطرس گفت كه: «بال خود را به گهواره ي حسين عليه السلام بمال و به او به خاطر عظمت و بزرگيش تبرك بجوي.»

فطرس ملك نيز چنين كرد و حق تعالي به بركت امام حسين عليه السلام او را بخشيد و وي را به جاي خود و منزلتي كه با ملائكه داشت برگرداند.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] منتهي الآمال.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام جواد؛ تهيه و تنظيم: واحد تحقيقاتي گل نرگس ؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

به سخن درآمدن عصا

يحيي بن اكثم مي گويد: «روزي داخل روضه ي مباركه ي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم شدم و قبر آن حضرت را طواف مي كردم، در آن هنگام ديدم محمد بن علي الرضا عليهماالسلام را كه طواف مي كند.

پس

در مسائلي كه آنها را خوب مي دانستم با آن حضرت مناظره كردم، پس ايشان جواب آنها را فرمود.

آنگاه گفتم: «به خدا قسم كه من مي خواهم يك مسئله از شما بپرسم ولي خجالت مي كشم.»

حضرت فرمود: «من پيش از آن كه آن سؤال را از من بپرسي به تو خبر مي دهم كه سؤالت چيست. تو مي خواهي بپرسي كه امام كيست؟»

گفتم: «بلي، به خدا سوگند سؤال من همين است.»

حضرت فرمود: «امام من هستم.»

گفتم: «علامتي مي خواهم.»

در دست آن حضرت عصائي بود، پس ناگهان آن عصا به سخن آمد و گفت: «همانا مولاي من، امام اين زمان است و او حجت مي باشد.» [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] كافي.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام جواد؛ تهيه و تنظيم: واحد تحقيقاتي گل نرگس ؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

به جنبش و جوش و اضطراب درآمدن صفحه

مي گويند: روزي معتصم جماعتي از وزراء خود را طلبيد و گفت: «در حق محمد تقي عليه السلام شهادت دروغ دهيد و بنويسيد او اراده كرده است كه برعليه من جنگ كند.»

سپس معتصم آن حضرت را طلبيد و گفت: «تو بر من اراده ي جنگ كرده اي.»

امام جواد عليه السلام فرمود: «به خدا قسم كه اين گونه نبوده است.»

گفت: «فلان و فلان شهادت مي دهند كه تو چنين اراده اي داشته اي.»

پس آنها را حاضر كردند و آنها گفتند كه: «بلي، و اين نامه هاي تو است كه در اين مورد نوشته اي و ما آنها را از بعضي غلامان تو گرفته ايم.»

در اين هنگام كه حضرت در محوطه ي ايوان نشسته بود به سوي آسمان سر بلند كرد و گفت: «خداوندا! اگر اينها دروغ مي گويند ايشان را عذاب نما.»

پس

ناگهان آن صفحه، سخت به جنب و جوش اضطراب درآمد و مي رفت و مي آمد و هر كس كه برمي خيزد از جاي خود مي افتد.

معتصم گفت: «اي فرزند رسول خدا! من توبه كردم از آنچه گفتم، دعا كن كه خدا اين جنبش را ساكن كند.»

حضرت فرمود: «خداوندا! اين جنبش را ساكن گردان، همانا تو مي داني كه اين جماعت دشمنان تو و دشمنان من هستند.» پس ساكن شد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] منتهي الآمال.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام جواد؛ تهيه و تنظيم: واحد تحقيقاتي گل نرگس ؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

بردن شخصي از شام به كوفه با طي الارض

علي بن خالد مي گويد: زماني در عسكر يعني در سامراء بودم، شنيدم كه مردي از شام را در قيد و بند كرده و آورده اند و در اينجا حبس نموده اند و مي گويند او ادعاي نبوت و پيغمبري كرده است.»

من به آنجايي كه او را حبس كرده بودند رفتم و با پاسبانان او مدارا و محبت كردم تا مرا به نزد او ببرند. پس آنها مرا پيش او بردند، چون با او صحبت كردم او را مردي صاحب فهم و عقل يافتم، پس از او پرسيدم: «اي مرد! بگو قضيه ي تو چيست؟»

او گفت: «من مردي بودم كه در شام در موضع معروف به رأس الحسين عليه السلام يعني آن موضعي كه سر امام حسين عليه السلام را در آنجا گذاشته يا نصب كرده بودند عبادت خدا را مي نمودم، شبي در محراب عبادت مشغول به ذكر خدا بودم كه ناگاه شخصي را ديدم كه نزد من آمده است، به من فرمود: «برخيز.»

پس برخاستم، او مرا كمي راه برد، ناگهان ديدم در

مسجد كوفه مي باشم، فرمود: «اين مسجد را مي شناسي؟»

گفتم: «بلي، اين مسجد كوفه است.» پس نماز خواند و من نيز نماز خواندم.

سپس بيرون رفتيم و او مرا كمي راه برد ديدم كه در مسجد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مي باشم. او بر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم سلام كرد و مشغول نماز شد و من هم نماز خواندم.

سپس با هم بيرون آمديم، مقدار كمي كه راه رفتيم ديدم در مكه مي باشم. او طواف كرد و من هم طواف كردم و بعد با او بيرون آمديم و كمي راه رفتيم كه ديدم در همان محراب عبادت خود در شام مي باشم و آن شخص از نظر من غائب شد. پس من تا يك سال در تعجب و حيرت بودم و نفهميدم او چه كسي بود.

چون سال ديگر شد باز آن شخص را ديدم كه نزد من آمد و من از ديدن او بسيار مسرور شدم. پس مرا خواند و با خود برد به همان جاهايي كه در سال گذشته برده بود. چون مرا به شام برگرداند و خواست كه از من خداحافظي كند به او گفتم: «تو را قسم مي دهم به حق آن خدائي كه اين قدرت و توانائي را به تو داده است بگو تو چه كسي هستي؟»

فرمود: «من محمد بن علي بن موسي بن جعفر عليهم السلام هستم.»

من اين حكايت را براي شخصي نقل كردم، اين خبر كم كم به گوش وزير معتصم محمد بن عبدالملك زيات رسيد. او هم دستور داد كه مرا در قيد و بند كنند و به عراق آورده و

حبس نمايند، چنانكه مي بيني، و به من تهمت زده اند كه ادعاي پيغمبري كرده ام.»

من به آن مرد گفتم: «ميل داري كه من قضيه ي تو را براي محمد بن عبدالملك بنويسم تا بر حقيقت حال تو مطلع گردد و تو را رها كند؟»

گفت: «بنويس.»

پس من نامه اي به محمد بن عبدالملك نوشتم و شرح حال آن مرد محبوس را در آن درج كردم. چون جواب آمد ديدم همان نامه ي خودم است كه در پشت آن نوشته است كه: «به آن مرد بگو آن كسي كه او را در يك شب از شام به كوفه و مدينه و مكه برده و از مكه به شام برگردانيده است بيايد و او را از زندان آزاد كند.»

من از مطالعه ي جواب آن نامه خيلي ناراحت و مغموم شدم و دلم بر حال آن مرد سوخت.

صبح روز ديگر با خود گفتم: «بروم و او را از جواب نامه مطلع نمايم و او را به صبر و شكيبائي سفارش كنم.»

چون به درب زندان رسيدم ديدم پاسبانان و زندانبانان و لشكريان و مردمان بسياري با سرعت تمام در حال تفحص و جستجو هستند. گفتم: «چه خبر است؟»

گفتند: «آن مردي كه ادعاي نبوت مي كرد در زندان محبوس بود ديشب ناپديد و هيچ اثري از او نيست! نمي دانيم به زمين فرو رفته يا مرغ هوا او را ربوده است.»

من فهميدم كه حضرت امام محمد تقي عليه السلام با اعجاز او را از زندان بيرون برده است و من در آن وقت زيدي مذهب بودم چون اين معجزه را ديدم امامي مذهب شدم و اعتقادم نيكو شد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1]

منتهي الآمال.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام جواد؛ تهيه و تنظيم: واحد تحقيقاتي گل نرگس ؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

بحران اعتقادي

زماني كه امام رضا عليه السلام به شهادت رسيد، حضرت جواد عليه السلام شش ساله بود. در اين هنگام شيعيان در بغداد و ساير شهرها در حيرت و سرگرداني فرو رفتند چرا كه سن امام نوخواسته را بسيار كم شمردند. بدين منظور بزرگان شيعه در خانه «عبدالرحمن بن حجاج» اجتماع كردند و در سوگ حضرت رضا عليه السلام به گريه و اندوه پرداختند.

«يونس بن عبدالرحمن» گفت: «گريه و زاري سودي ندارد، برخيزيد و فكري كنيد كه تا زمان بزرگ شدن اين كودك (ابوجعفر) حجت الهي چه كسي خواهد بود و مسائل و احكام را از كه بايد پرسيد؟!»

در اين هنگام «ريان بن صلت» از جاي برجست و گلوي يونس را گرفت و سيلي به صورت او زد و با خشم فرياد زد: «تو نزد ما تظاهر به ايمان مي كني و شرك خود را پنهان مي داري؟! اگر امامت او از جانب خداوند باشد حتي اگر طفل يك روزه باشد مثل پيرمرد صدساله خواهد بود و اگر از جانب خداوند منصوب نباشد حتي اگر صد ساله باشد چون يكي از ما خواهد بود.»

پس جماعت رو به يونس كرده او را توبيخ و سرزنش نمودند. [1] .

در همان سال در موسم حج هشتاد نفر از فقها و علماي بزرگ بغداد و ساير شهرها به قصد ديدار ابوجعفر عليه السلام عازم مدينه شدند.

در آن حال عبدالله بن موسي الكاظم (عموي حضرت جواد عليه السلام) بر آنان وارد شد و در صدر مجلس نشست. شخصي به

پا خاست و گفت: «اين است پسر پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم و جانشين حضرت رضا عليه السلام، هر كس هر چه مي خواهد سؤال كند!»

چند نفر از حاضران سؤالاتي كردند ولي او پاسخ هاي نادرستي داد! شيعيان بسيار مغموم و مهموم شدند و برخاستند كه بروند.

ناگاه دري از صدر مجلس باز شد و «موفق» (خادم خانه) وارد شد و گفت: «بنشينيد! اينك ابوجعفر الجواد عليه السلام داخل مي شود، برخيزيد و استقبال نماييد.»

پس حضرت جواد عليه السلام در كمال اجلال، داخل شد، همه بپا خواستند و از وي استقبال كرده، سلام دادند.

امام عليه السلام با عزت و شكوه خاص امامت جلوس فرمود و حاضران همگي ساكت و صامت شدند. آنگاه سؤالاتي را كه از عموي امام پرسيده بودند از حضرت سؤال كردند و جواب هاي كافي و وافي شنيدند. از اينرو بسيار شادمان و خشنود شدند و امام را دعا كردند و بسيار ستودند و از عموي حضرت گلايه كردند.

امام جواد عليه السلام خطاب به عمويش فرمود:

«يا عم! انه عظيم عند الله ان تقف غدا بين يديه فيقول لك لم تفت عبادي بما لم تعلم و في الأمة من هو اعلم منك.»

«واي بر تو عمو! نزد خداوند بسيار بزرگ است كه فرداي قيامت در پيشگاه او حاضر شوي و به تو بگويد: «با آن كه در ميان امت، داناتر از تو وجود داشت چرا (از روي هواي نفس) بندگان مرا با فتواها و سخنان دروغين خود فريفتي»؟ [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] بايد توجه داشت كه يونس بن عبدالرحمن فردي ثقه و بسيار جليل القدر از اصحاب اجماع است (يعني علماء اماميه جملگي بر

صحت روايات و احاديث نقل شده از او اتفاق نظر دارند) و مقصود او از آن چه در داستان آمد بيان حقيقت و واقعيت از اين طريق بوده است.

[2] بحارالانوار، ج 50، ص 98.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام محمد جواد؛ سيد علي حسيني قمي ؛ نبوغ چاپ اول 1381.

بشارت نو

اسحاق بن اسماعيل مي گويد:

در همان سالي كه علما و دانشمندان براي تحقيق از امامت امام جواد عليه السلام به مدينه رفته بودند، من نيز همراه آنان بودم. [1] و ده سؤال نيز در كاغذي نوشته بودم تا از آن حضرت بپرسم و در آن سال همسرم حامله بود.

با خود گفتم اگر امام عليه السلام سؤالات مرا پاسخ دهد معلوم مي شود كه او امام راستين شيعيان است، پس از او خواهم خواست كه دعا كند تا فرزندم پسر باشد.

پس از آن كه علماي حاضر پاسخ سؤالات خود را از امام دريافتند، برخاستم و كنار آن حضرت نشستم تا كاغذ سؤالات را به او بدهم. همين كه نظر امام به من افتاد بي درنگ فرمود: «اي اسحاق! نام پسرت را احمد بگذار.»

پس از بازگشت از سفر از همسرم پسري متولد شد كه نام او را احمد گذاشتم. [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] ر. ك به صفحه ي 28.

[2] مسعودي، اثبات الوصية، طبع نجف، ص 215.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام محمد جواد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ چاپ اول 1381.

بزرگواري حضرت با مرد شامي

طبري گفته است:

از علي بن خالد - زيدي مذهب - روايت شده كه گفت: در پادگان خليفه بودم كه از يك مرد زنداني كه او را از سرزمين شام، باغل و زنجير آورده بودند و گمان مي كردند، مدعي پيامبري است با خبر شدم.

راوي گفت: پس به دربانها نزديك شدم و چيزي به آنها دادم و اجازه دادند كه پيش مرد زنداني بروم، رفتم و احوال او و داستانش را سؤال كردم، او گفت: در شام بودم و پاي ستوني كه مي گويند سر

امام حسين عليه السلام در زير آن قرار دارد، خدا را عبادت مي كردم، يك شب در حالي كه به نماز ايستاده بودم، نگاهم به اطراف افتاد و ناگهان ديدم، كسي در كنار من است، او به من گفت: آي آقا! دوست داري قبر امام حسين عليه السلام را زيارت كني! عرض كردم! به خدا سوگند! آري، فرمود: چشمانت را ببند، ديدگان خود را بسته، پس فرمود: باز كن، چشمها را گشودم، ناگهان ديدم در حائر حسيني هستم و حضرت را زيارت كردم.

سپس فرمود: آيا دوست داري، پدرش را هم زيارت كني؟

عرض كردم: آري، پس همان كار نخست را كرد، تا اينكه مرا به مسجد كوفه در آورد و از من پرسيد: آيا اين مسجد را مي شناسي؟ عرض كردم: آري، اين مسجد كوفه است، پس خودش و من، نماز گزارديم.

بار ديگر فرمود: آيا دوست داري، رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم را زيارت كني؟

عرض كردم: به خدا سوگند! آري، بار ديگر كار نخست خود را انجام داد و بي درنگ خود را در مسجد رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم، مشاهده نمودم، او نماز گزارد و من نيز بجاي آوردم و او بر پيامبر خدا درود فرستاد و در همين حال، با هم به مكه در آمديم و همواره با او بودم تا هر دو، مناسك حج خود را بجاي آورديم، آنگاه مرا به جاي خودم در شام، باز گرداند و رفت. سال بعد نيز در موسم حج، نزدم آمد و برنامه ي سال پيش را با من اجرا كرد و مرا به شام

برگردانيد، اينجا بود كه او را قسم دادم و عرض كردم! تو را به حق آن كسي كه بر اين كار توانايتان ساخته است، خود را به من معرفي بفرمائيد.

راوي گفت: مدتي دراز سر مبارك خود را به زير افكند، سپس در من نگريست و فرمود: من، محمد بن علي بن موسي (امام جواد عليه السلام)، هستم و رفت.

وقتي ماجرا را براي همسر و فرزندانم تعريف كردم، دهن به دهن گشت و هنوز از محله ما بيرون نرفته بود كه گفتند: فلاني، ادعاي پيامبري مي كند، رفته، رفته خبر به حاكم رسيد و بدون اينكه آگاه شوم، به اينجايم آوردند، چنانكه ملاحظه مي كنيد.

با خود گفتم كه ماجراي او را به محمد بن عبدالملك زيات مي رسانم و بلافاصله چنانكه شنيده بودم، نگاشته و براي محمد بن عبدالملك فرستادم، اما او در ذيل ماجرا، چنين نوشت: به همان كسي تو را با طي الارض به آنجاها برده است - اگر راست مي گويي! -، بگو تا تو را از زندان برهاند.

علي بن خالد گفت: جواب حاكم، اندوهگينم ساخت و صبر و تحمل را چاره ي كار او ساختم و پولي به او پرداختم، اما آن را نپذيرفت، اين ديدار در روز پنجشنبه بود، چون روز جمعه، آهنگ ديدار او كردم، زندان بان را در وسط راهرو ديدم كه گفت: دوست تو كه ديروز به دلجويي اش آمده بودي، بند و زنجير را وسط زندان گذاشته و رفته است و من نمي دانم، زمين او را بلعيده يا به آسمان بالا رفته است.

از زندان، رهسپار مسجد شدم و بعد از آن،

مدت زيادي در پادگان حضور داشتم، اما احدي را تا به امروز، نديده ام كه بگويد او را مشاهده كرده است. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] دلائل الامامة: 405، ح 366.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

برگ زيتون به طلا تبديل شد

حضرت امام جواد عليه السلام فرمود: از رفاقت با شرور بپرهيز كه مانند شمشير، ظاهري خوب و اثري بد دارد.

معقل بن اسرع روايت مي كند كه روزي در خدمت حضرت امام محمد تقي عليه السلام بودم، آن حضرت را ديدم كه دست مبارك بر برگ زيتون ماليد و به دست من داد. چون نگاه كردم، طلاي خالص بسيار خوب شده بود. پس آن را به بازار بردم و خرج كردم و از آن طلا نفع زيادي به من رسيد كه همه را صرف مايحتاج خود نمودم.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

بستن دم استر در تابستان

احمد بن محمد، از علي بن مهزيار روايت مي كند كه گفته است: در روزهاي بعد از عيد قربان، حضرت امام جواد عليه السلام را مي ديدم كه براي رجم شيطانها پياده مي رفت و سواره برمي گشت. ديدار من موقعي صورت مي گرفت كه پياده از محاذات مسجد مني مي گذشت.

ابوسليمان از صالح بن محمد بن داود يعقوبي روايت مي كند كه او گفت: در آن وقت كه حضرت امام محمد تقي عليه السلام در نواحي شام به استقبال مأمون خليفه مي رفت، فرموده بود كه دم استرش را بر يك سو بسته بودند، چنان چه در وقت زمستان يا در ايامي كه آب و گل بسيار باشد چنان مي كنند. بعضي از مردم چون دم آن استر را بسته ديدند، گفتند: اين جوان هاشمي سواري نمي داند كه در ايام تابستان بي آنكه آب و گلي باشد، دم استرش را بسته است.

راوي گويد: چون اندكي راه رفتيم از جاده دور افتاديم و راه گم كرديم و عبور ما از مكاني بود كه ناچار بايد از ميان گل و

لاي و آب بسياري عبور كنيم. چون از ميان آب و گل بيرون آمديم، جامه هاي رفقا خراب و آلوده به آب و گل شده بود و دامن اطهره ي آن حضرت از آلودگيها پاك بود و اصلا از آن آب و گل به لباسش نرسيده بود. رفقا فهميدند كه ظاهر و باطن نزد آن حضرت يكي است و سخنان بي ادبانه نسبت به آن حضرت گفتن، سبب خذلان و وصول به دركات نيران است.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

برادرم به سبب معجزه حضرت شفا يافت

حضرت امام جواد عليه السلام فرمود: خداوند فرموده است: بخشش هاي خود را با منت و آزار، باطل و پوچ نسازيد.

محمد بن واقد رازي روايت مي كند كه من و برادرم به خدمت حضرت امام محمد تقي عليه السلام رفتيم و برادرم تتابع تنفسي داشت، يعني نفسش تند و پي در پي بيرون مي آمد و از آن آزار و بيماري به آن سرور دين و ملت شكايت كرد و حضرت فرمود: عفاك الله مما تشكو، يعني حقتعالي به تو عافيت بدهد از آنچه شكايت مي كني.

پس ما از نزد آن حضرت بيرون آمديم و برادرم از آن بيماري شفا يافت و تا زنده بود، ديگر آن مرض عود نكرد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

به امامت حضرت معتقد شدم

حضرت امام محمد تقي عليه السلام فرمود: هر كس به غير از خدا تكيه كند، خدا او را به خود واگذارد.

و مي فرمايد: قاسم بن عبدالرحمان - كه زيدي بود - گفت: به بغداد رفته بودم. روزي ديدم كه مردم مي دوند و بر بام ها و جاهاي بلند بر مي آيند و مي ايستند. گفتم: چه خبر است؟ گفتند: ابن الرضا (حضرت جواد عليه السلام) است، ابن الرضا است. گفتم: به خدا او را مي نگرم. ديدم حضرت بر استر نر يا ماده اي سوار است و آمد. گفتم: خدا شيعه را از رحمت خود دور كند كه مي گويند: خدا اطاعت اين (كودك خردسال) را واجب كرده، حضرت متوجه من شد و فرمود: اي قاسم بن عبدالرحمان! «آيا از بشري از جنس خود پيروي كنيم؟! در اين صورت در ضلالت و دوزخيم، سوره قمر آيه 26».

با خود گفتم: به خدا اين ساحر است. باز حضرت متوجه

من شده و فرمود: «آيا از ميان ما تنها وحي به او القا مي شود؟! بلكه او دروغگويي سركش و متكبر است. سوره قمر آيه 25» با ديدن اين اعجاز از عقيده ي خود برگشته و شهادت دادم كه او حجت خدا بر خلق است و به امامتش معتقد شدم.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

به اين مرد ستم كرديد

حضرت امام محمد تقي عليه السلام فرمود: زيان رسيدگان كساني هستند كه خود به زيان خويش اقدام مي كنند.

و از علي بن جرير نقل مي كند كه گفت: خدمت حضرت جواد عليه السلام نشسته بودم، گوسفندي از غلام او گم شده بود و بعضي از همسايگان او را به اتهام دزديدن آن گرفته بودند و به طرف حضرت مي كشيدند. فرمود: واي بر شما دست از همسايگان من برداريد كه گوسفند شما را ندزديده اند. گوسفند در خانه ي فلان است. از آنجا بيرونش آوريد. به آنجا رفتند و گوسفند را پيدا كردند. صاحب خانه را بيرون كشيده و زدند و لباسهايش را پاره كردند و او قسم مي خورد كه گوسفند را ندزديده است. او را نزد حضرت بردند، فرمود: واي بر شما به اين مرد ستم كرديد. گوسفند خود به خانه ي او رفته و او خبر نداشته است. پس او را برگرداند و براي اين كه لباسهايش را پاره كرده بودند، و او را زده بودند، چيزي به او داد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

به آنها محتاج مي شوي

حضرت امام محمد تقي عليه السلام فرمود: كسي كه صفحه خاطر را از پستي آز پاك نكند، خود را پست كرده و در قيامت به خواري بيشتري گرفتار خواهد شد.

از محمد بن وليد در حديثي نقل شده كه: مردي خراساني ثروتمندي حضور امام جواد عليه السلام رسيد. حضرت دستور داد چند عمامه را به هم ببندند و به او بدهند و فرمود: اينها را بگير كه در راه هر چه داري از تو مي گيرند و اين عمامه ها براي تو مي ماند و به آنها محتاج مي شوي. و چنان شد كه حضرت

فرموده بود.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

بر طرف شدن ظلم

خدايا! ستمكاري بندگانت شهرهايت را فراگرفته، تا آنجا كه عدل و دادگري را ميرانده، و راهها را بند آورده، و حق را نابود، و راستي را باطل، و نيكي را پنهان ساخته، و شر را آشكار، و چراغ تقوي را خاموش، و هدايت را زائل، و خير را محو، و زيان را پايدار نموده، و فساد را رويانده، و عناد و كينه را نيرومند، و ستم را گسترده، و تجاوز را از حد گذرانده است، اي خدا و اي پروردگار جز قدرتت اينها را بر طرف نساخته، و جز منت تو ما را از آن پناه نمي دهد.

اي خدا و اي پروردگار ظلم را ريشه كن، و كوه هاي ستم را از جا بركن، و بازار كارهاي زشت را كساد نما، و هر كه مردم را از اين امور باز مي دارد را ياري نما، و ريشه ستمگران را قطع كن، و بعد از زيادي از آنان بكاه.

خدايا! و نابودي را به سرعت براي آنان پيش آور، و عذابها را بر آنان نازل فرما، و زندگي و بقاي كارهاي زشت را نابود نما، تا بيمناك آرامش يابد، و از اندوهگين رفع اندوه شود، و گرسنه سير شده، و گمشده مورد حفاظت قرار گيرد، و دور از وطن جاي داده شده، و فراري به محل خود باز گردد، و مظلوم عزيز شده، و ظالم ذليل گردد، و از اندوهگين رفع اندوه شود، و تيرگيها زدوده شده، و آشوب فرونشانده شود، اختلافات ميرانده و اتحاد احياء و زنده گردد، و دانش برتري جسته و تندرستي

فراگير شود، و نيتها زيبا شده و پراكندگيها به تجمع مبدل گرديده، و ايمان تقويت و قرآن خوانده شود، به درستي كه تو پاداش دهنده نعمت و منت گذاري.

دعاؤه في المناجاة بكشف الظلم

اللهم ان ظلم عبادك قد تمكن في بلادك، حتي امات العدل، و قطع السبل، و محق الحق، و ابطل الصدق، و اخفي البر، و اظهر الشر، و اخمد [1] التقوي، و ازال الهدي، و ازاح الخير، و اثبت الضير، و أنمي الفساد، و قوي العناد، و بسط الجور، و عدي الطور، اللهم يا رب لا يكشف ذلك الا سلطانك، و لا يجير منه الا امتنانك.

اللهم رب فابتر [2] الظلم، و بث جبال الغشم، [3] و اخمد [4] سوق المنكر، و اعز من عنه ينزجر [5] ، واحصد شافة اهل الجور، و البسهم الحور بعد الكور.

و عجل اللهم اليهم البيات، و انزل عليهم المثلات، و امت حياة المنكرات، ليأمن المخوف، و يسكن الملهوف، و يشبع الجائع، و يحفظ الضائع، و يأوي الطريد، و يعود الشريد، و يغني الفقير، و يجار المستجير، و يوقر الكبير، و يرحم الصغير، و يعز المظلوم، و يذل الظالم، و يفرج المغموم، و تنفرج الغماء، و تسكن الدهماء، و يموت الاختلاف، و يحيي الايتلاف، و يعلي العلم، و يشمل السلم، و تجمل النيات، و يجمع الشتات، و يقوي الايمان، و يتلي القران، انك انت الديان المنعم المنان.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اهمل (خ ل).

[2] فابتز (خ ل).

[3] حبال (خ ل).

[4] اخمل (خ ل).

[5] زجر (خ ل).

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

بزرگواري حضرت با مرد شامي

طبري گفته است:

از علي بن خالد - زيدي مذهب - روايت شده كه گفت: در پادگان خليفه بودم كه ازك مرد زنداني كه او را از سرزمين شام، باغل و زنجير آورده بودند و گمان مي كردند، مدعي پيامبري است با خبر شدم. راوي گفت: پس به دربانها نزديك شدم و چيزي به آنها دادم و اجازه دادند كه پيش مرد زنداني بروم، رفتم و احوال او و داستانش را سؤال كردم، او گفت: در شام بودم و پاي ستوني كه مي گويند سر امام حسين عليه السلام در زير آن قرار دارد، خدا را عبادت مي كردم،ك شب در حالي كه به نماز ايستاده بودم، نگاهم به اطراف افتاد و ناگهان ديدم، كسي در كنار من است، او به من گفت: آي آقا! دوست داري قبر امام حسين عليه السلام را زيارت كني! عرض كردم! به خدا سوگند! آري، فرمود: چشمانت را ببند، ديدگان خود را بسته، پس فرمود: باز كن، چشمها را گشودم، ناگهان ديدم در حائر حسيني هستم و حضرت را زيارت كردم.

سپس فرمود: آيا دوست داري، پدرش را هم زيارت كني؟

عرض كردم: آري، پس همان كار نخست را كرد، تا اينكه مرا به مسجد كوفه در آورد و از من پرسيد: آيا اين مسجد را مي شناسي؟ عرض كردم: آري، اين مسجد كوفه است، پس خودش و من، نماز گزارديم. بار ديگر فرمود: آيا دوست داري، رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم را زيارت كني؟ عرض كردم: به خدا سوگند! آري، بار ديگر كار نخست خود را انجام داد و بي درنگ خود را در مسجد رسول خدا

صلي الله عليه و اله و سلم، مشاهده نمودم، او نماز گزارد و من نيز بجاي آوردم و او بر پيامبر خدا درود فرستاد و در همين حال، با هم به مكه در آمديم و همواره با او بودم تا هر دو، مناسك حج خود را بجاي آورديم، آنگاه مرا به جاي خودم در شام، باز گرداند و رفت. سال بعد نيز در موسم حج، نزدم آمد و برنامه سال پيش را با من اجرا كرد و مرا به شام برگردانيد، اينجا بود كه او را قسم دادم و عرض كردم! تو را به حق آن كسي كه بر اين كار توانايتان ساخته است، خود را به من معرفي بفرمائيد. راوي گفت: مدتي دراز سر مبارك خود را به زير افكند، سپس در من نگريست و فرمود: من، محمد بن علي بن موسي (امام جواد عليه السلام)، هستم و رفت. وقتي ماجرا را براي همسر و فرزندانم تعريف كردم، دهن به دهن گشت و هنوز از محله ما بيرون نرفته بود كه گفتند: فلاني، ادعاي پيامبري مي كند، رفته، رفته خبر به حاكم رسيد و بدون اينكه آگاه شوم، به اينجايم آوردند، چنانكه ملاحظه مي كنيد. با خود گفتم كه ماجراي او را به محمد بن عبدالملك زيات مي رسانم و بلافاصله چنانكه شنيده بودم، نگاشته و براي محمد بن عبدالملك فرستادم، اما او در ذيل ماجرا، چنين نوشت: به همان كسي تو را با طي الارض به آنجاها برده است - اگر راست مي گويي! -، بگو تا تو را از زندان برهاند.

علي بن خالد گفت: جواب حاكم، اندوهگينم ساخت و صبر و

تحمل را چاره كار او ساختم و پولي به او پرداختم، اما آن را نپذيرفت، اين ديدار در روز پنجشنبه بود، چون روز جمعه، آهنگ ديدار او كردم، زندان بان را در وسط راهرو ديدم كه گفت: دوست تو كه ديروز به دلجويي اش آمده بودي، بند و زنجير را وسط زندان گذاشته و رفته است و من نمي دانم، زمين او را بلعيدها به آسمان بالا رفته است. از زندان، رهسپار مسجد شدم و بعد از آن، مدت زيادي در پادگان حضور داشتم، اما احدي را تا به امروز، نديده ام كه بگويد او را مشاهده كرده است. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] دلائل الامامه: 405، ح 366.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

برآوردن احتياجات اصحاب

كليني آورده است:

احمد بن زكرياي صيدلاني از مردي از بني حنيفه از اهالي بست و سيستان، روايت كرده كه گفت: در سفر حجي با امام جواد عليه السلام، در اول خلافت معتصم عباسي، همراه شدم،ك روز كه با حضرت بر سفره نشسته بوديم و گروهي از طرفداران معتصم نيز حضور داشتند، به حضرت عرض كردم! همانا فرماندار ما - فدايتان گردم! - مردي است كه شما را دوست دارد و از شما پيروي مي كند، و من به خزانه او بدهكارم، اگر صلاح مي دانيد - خدا مرا فدايتان گرداند!

- نامه اي در خصوص نيكي كردن به من، برايش بنويسيد.

حضرت فرمود: او را نمي شناسم، عرض كردم - فدايتان شوم! - او، چنان است كه به عرضتان رساندم، دوستدار

شما خاندان است و نوشته شما نزد او، براي من سودمند است، پس كاغذي گرفت و چنين نوشت: بنام خداوند بخشنده مهربان، اما بعد، حامل نامه من، از دين و مذهبت به نيكياد كرد و بدان كه كار نيكويت، به كار تو خواهد آمد، بنابراين، به برادران ايماني خود، نيكي كن و آگاه باش كه خداي متعال از كوچكترين كار تو، بازخواست خواهد فرمود.

راوي گفت: چون وارد سيستان شدم، پيشاپيش خبر مرا به حسين بن عبدالله نيشابوري كه فرماندار بود، رسانده بودند و تا دو فرسخي شهر به استقبالم آمده بود، پس نامه را به او دادم، آن را بوسيد و بر چشمش نهاد، سپس به من گفت: چه خواسته اي داري؟ به او گفتم! مالياتي به خزانه شما بدهكارم، بي درنگ دستور داد، دين مرا از دفتر خزانه پاك كنند و به من گفت: تا من بر سر كارم، ماليات نپرداز، آنگاه احوال خانواده ام را پرسيد و من، وضع آنها را بازگو كردم و او دستور داد، ماهيانه اي بيش از حد نياز ما، به ما بپردازند، علاوه بر اينكه تا مصدر كار بود، مالياتي نپرداختم و تا وقتي زنده بود، ماهيانه ما را هم قطع نكرد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 5: 111 ح 6.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

بخشيدن مال بهارانش

حضيني آورده است:

از محمد بن علي بن حديد و شاء كوفي روايت شده كه گفت: به قصد حج، بيرون آمديم و چون حج ما به پايان رسيد و از مكه

بازگشتيم، گرفتار دزدان شديم و ما، گروهي از شيعيان امام جواد عليه السلام بوديم، هر چه داشتيم، بردند و هنگامي كه به مدينه رسيديم، خدمت امام جواد عليه السلام شرفياب شدم، حضرت قبل از اينكه چيزي بگويم، پيشدستي كرد و فرمود:

اي علي بن حديد! در منزل «عرج»، گرفتار دزدان شديد، هر چه با خود داشتيد، همه را بردند و تعدادتان بيست و سه نفر است و نام هرك از ما، با نام پدرمان را گفت، عرض كردم: به خدا سوگند! همينطور است، سرور من! چنان شديم كه فرموديد، پس حضرت دستور داد لباس و پول زيادي به من بدهند و فرمود: ميانارانت قسمت كن، چه اينكه اينها به همان اندازه اي است كه از شما به سرقت رفته است. علي بن حديد گفت: آنها برداشته و نزد برادران و دوستانم رفتم و ميان آنها تقسيم كردم و قسم به خدا! معلوم شد كه درست به اندازه دارايي سرقت شده ماست.[1] .

ابن حمزه گفته است:

محمد بن ابوالقاسم از پدرش - بلكه عموم راويان شيعه نقل كرده اند -، روايت كرده كه گفت: مردي از خراسان، در مدينه خدمت امام جواد عليه السلام رسيد و گفت: درود بر شما اي فرزند رسول خدا! و او مذهب واقفي داشت.[2] . پس حضرت در جوابش فرمود: سلام [3] ؛آن مرد، سلام و درود خود را تكرار كرد، باز هم حضرت فرمود: سلام؛ در اين هنگام آن مرد امامت حضرت را پذيرفت (و از مذهب واقفي خارج شد). مرد خراساني گفت: (در آن لحظه كه حضرت جواب سلام سردي داد) با خودم گفتم: چگونه مي داند كه

امامش نمي شمارم و از امامتش باز ايستاده ام؟ راوي گفت: پس مرد خراساني گريست و عرض كرد: فدايت شوم! اينها فلان مبلغ پول است، از من قبول كنيد، حضرت به او فرمود: قبول كردم، ولي آنها را پيش خودت نگهدار، مرد خراساني عرض كرد: وقتي از خانواده ام جدا شدم، خرجي كافي بلكه بيشتر از آن را برايشان گذاشته ام. حضرت فرمود: آنها را همراهت بردار كه بطور مكرر به آنها، نياز خواهي داشت. مرد خراساني گفت: پولها را همراهم برداشتم و مراجعت كردم، ناگهان ديدم، دزدي به خانه ام زده و هر چه داشته ام، برده است و همان پولها را به خانه خود بردم.[4] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الهدايه الكبري: 302.

[2] واقفيها كساني هستند كه بعد از امام موسي بن جعفر عليهما السلام امامت امامان بعدي را نپذيرفتند و توقف كردند و به هفت امامي نيز شهرت دارند.

[3]عني جواب سلام حضرت، سرد بود و مثل سلام به شيعيان نبود و معلوم بود كه حضرت فهميده است كه آن مرد واقفي است.

[4] الثاقب في المناقب: 518، ح 449.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

بشارت حضرت به ابراهيم بن ابي محمود

شيخ طوسي آورده است:

ابراهيم بن ابي محمود در روايتي گفت: بر امام جواد عليه السلام داخل شدم، در حالي كه نامه هايي براي او از پدر بزرگوارش با من بود، پس حضرت شروع به خواندن نامه ها كرد وك نامه را، بسيار بر چشمانش مي نهاد و مي فرمود: به خدا سوگند! دستخط پدرم است و مي

گريست تا اينكه اشكها، بر گونه اش جاري گشت. به حضرت عرض كردم: فدايت شوم! پدر بزرگوارت، درك مجلس، بارها به من مي فرمود: خدايت در بهشت، سكني دهد، خدايت بهشت، روزي فرمايد.

راوي گفت: حضرت فرمود: من نيز مي گويم: خدايت بهشت، روزي فرمايد، عرض كردم! فدايت شوم! ضمانت مي كني كه خداي متعال به بهشتم در آورد؟ فرمود: آري. راوي گفت: پس پاي مباركش را گرفتم و بوسيدم.[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اختيار معرفه الرجال 2: 838 ح 1073.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

بيرون رفتن مقيم مكه از آن و باز گشتن بدون احرام

شيخ طوسي گفته است:

از موسي بن قاسم روايت شده كه گفت:كي از شيعيان به من خبر داد كه در دهه اول شوال، از امام جواد عليه السلام پرسيده است كه مي خواهد در اين ماه، عمره مفرده بجاي آورد، چه صورت دارد؟ حضرت در جواب او، فرموده است: در اين صورت، ناگزير به انجام حج خواهي بود؛ آن مرد گفته است: خانه اي در مدينه و خانه ديگري در مكه و در ميان راه مكه و مدينه هم مال و منال و خانواده دارم. حضرت به او فرموده است: از انجام حج ناگزيري؛ آن مرد بار ديگر عرض كرده است: املاكي در اطراف مكه دارم و لازم است به آنها، سركشي نمايم؟ حضرت در پاسخش فرموده است: قبل از موسم حج از مكه بيرون مي روي و بدون احرام باز مي گردي. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب الاحكام 5: 436 ح 1518.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه

حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

باز پس گرفتن حق خود از بدهكار

شيخ طوسي گفته است:

از اسحاق بن ابراهيم روايت شده كه گفت: موسي بن عبدالملك، در نامه اي به امام جواد عليه السلام از حضرت پرسيد: مردي، مالي به او داده تا در بعضي از راههاي خير، هزينه كند و او نتوانسته اين كار را انجام دهد و وي نيز مالي به همين مقدار، از آن مرد طلب دارد؛ آيا مي توانم مالي را كه در اختيار دارم، جايگزين طلب خويش سازم؛ا بايد آن را به صاحبش برگردانم و (سپس) طلبم را از او بگيرم؟ حضرت در جوابش نوشت: مال خود را از محل وجهي كه در اختيار تو قرار دارد، بردار.[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب الاحكام 6: 348 ح 984.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

بريدن دست

عياشي در تفسير خود نقل كرده است:

از زرقان، همنشين و دوست صميمي ابن ابي دؤاد قاضي روايت شده كه گفت:ك روز، ابن ابي دؤاد از پيش معتصم بازگشت، در حالي كه اندوهگين بود؛ علت غم و اندوهش را پرسيدم؛ در جوابم گفت: الان آرزو مي كنم كه بيست سال پيش، مرده بودم؛ راوي گفت: به او گفتم: چرا چنين است؟

ابن ابي دؤاد گفت: از كاري كه اين سياه -عني ابو جعفر محمد، پسر امام رضا عليه السلام - امروز پيش اميرمؤمنان معتصم انجام داد! راوي گفت: به او گفتم: امام جواد عليه السلام چكار كرد؟ ابن ابي دؤاد اظهار داشت: دزدي به دزدي خود، اقرار كرد و خليفه خواست با جاري كردن حد شرعي بر او، پاكش

نمايد؛ لذا همه فقيهان و دانشمندان را، نزد خود گرد آورد و امام جواد عليه السلام نيز حضور داشت؛ سپس از ما پرسيد؛ دست دزد از كجا قطع مي شود؟ ابن ابي دؤاد گفت: من به خليفه گفتم: از مچ (استخوان برآمده بيروني مچ دست) قطع مي شود. خليفه گفت: دليلت بر آن چيست؟ ابن ابي دؤاد گفت: من به خليفه گفتم: به خاطر اينكه دست، عبارتست از انگشتان و كف تا مچ كه خداي متعال راجع به تيمم فرمود: (فامسحوا بوجوهكم و أيديكم) [1] «صورتها و دستهايتان را، با آن مسح نمائيد.» و گروهي نيز با من همراه شدند. دسته اي ديگر اظهار داشتند: بلكه لازم است (دست دزد) از آرنج، قطع شود؛ خليفه گفت: به چه دليل بايد از آرنج قطع گردد؟ آنها در جواب گفتند: به خاطر اينكه خداي متعال راجع به شستن دست براي وضو فرمود: (و أيديكم الي المرافق) [2] «و دست هاي خود را تا آرنج بشوئيد.» و شستن دست تا آرنج، دليل آن است كه حد و اندازه دست، آرنج مي باشد.

راوي گفت: سپس خليفه، به امام جواد عليه السلام رو كرد و گفت: نظر شما، راجع به اين مسأله چيست اي ابو جعفر؟!

حضرت فرمود: حاضرين، راجع به آن اظهار نظر كردند اي امير مؤمنان!

خليفه گفت: سخنان ايشان را واگذار؛ شما چه مي فرمائيد؟

حضرت فرمود: از اظهار نظر، معافم دار اي امير مؤمنان!

خليفه اظهار داشت: شما را به خدا سوگند مي دهم! نظر خود را بيان فرمائيد.

حضرت فرمود: چون مرا به خدا قسم دادي، بهقين مي گويم كه اينان، از سنت رسول

خدا صلي الله عليه و اله و سلم به خطا رفتند؛ چه اينكه واجب است دست دزد، از انتهاي انگشتان قطع شده، كف بر جاي خود باقي بماند.

خليفه گفت: چرا بايد چنين شود؟

امام جواد عليه السلام فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم، فرمود: سجده بر هفت عضو، انجام مي شود: پيشاني، دو دست، دو زانو و دو پا؛ بنابراين، هرگاه دست دزد از مچا آرنج قطع شود، چيزي براي سجده باقي نمي ماند؛ در حالي كه خداي متعال فرمود: (و ان المساجد لله) «و اينكه مساجد، از آن خداست.» [3] و مراد، همين اعضاء هفتگانه است كه بر آنها سجده مي شود: «پس هيچ كس را با خداي متعال نخوانيد.» و آنچه از آن خداي متعال است، بريده نمي شود.

راوي گفت: سخنان امام جواد عليه السلام، موجب شگفتي معتصم گرديد و دستور داد دست دزد را از انتهاي انگشت ها جدا كنند و كف را باقي گذارند؛ ابن ابي دؤاد گفت: اينجا بود كه قيامت، براي من بر پا شد و آرزو كردم كه كاش زنده نبودم!!

زرقان گفت: ابن ابي دؤاد اظهار داشت: بعد از سه روز، نزد خليفه رفتم و به او گفتم:

بدون ترديد، خير خواهي خليفه بر من واجب است و من به همين جهت، سخني به خليفه مي گويم كه مي دانم آن سخن، مرا به جهنم مي فرستد.

معتصم پرسيد: آن سخن چيست؟

به خليفه گفتم: هنگامي كه امير مؤمنان، فقها و دانشمندان امت را، بخاطر مسأله اي از مسائل دين، به مجلس خود فرا مي خواند و حكم مسأله را از

ايشان مي خواهد و آنها نيز نظرات خود را بيان مي كنند؛ در حالي كه خاندان خليفه، و فرماندهان و اميران لشكر، وزيران و اعضاء دولت و منشيان او حضور دارند و مردم اين سخنان را در پشت در از همديگر مي شنوند؛ آنگاه خليفه نظرات آنان را در مقابل سخن كسي كه گروهي از امت، او را امام مي دانند و به مقام خلافت، از خليفه شايسته ترش مي شمارند، به هيچ مي گيرد و سرانجام، رأي و نظر او را بر فقيهان و دانشمندان مقدم مي شمارد و مطابق حكم او حكم مي كند، چه اتفاقي خواهد افتاد؟

ابن ابي داؤد گفت: رنگ خليفه، پريد و متوجه منظور من شد و اظهار داشت: خداي متعال به خاطر اين خير خواهي، پاداش نيكت دهد.

ابن ابي دؤاد گفت: پس خليفه در روز چهارم، به منشيكي از وزيرانش دستور داد تا حضرت را به خانه خود دعوت كند؛ او از حضرت دعوت به عمل آورد؛ ولي حضرت نپذيرفت و فرمود: مي دانيد كه در جلسات شما، حضور پيدا نمي كنم؛ اما دعوت كننده اظهار داشت: شما را به صرف غذا دعوت مي كنم و دوست دارم به خانه ام در آئيد و بر بساطم، پا گذاريد و من، بدان تبرك جويم و فلاني، پسر فلاني كه از وزيران خليفه است، دوست دارد شما را زيارت كند! امام جواد عليه السلام نزد او رفت و چون غذا خورد، به سمي كه در غذا ريخته شده بود پي برد؛ لذا مركب سواريش را طلبيد؛ صاحبخانه از او خواست بماند؛ حضرت به او فرمود: رفتنم براي تو، بهتر

است؛ پس آن روز و شب در پس آن، سپري نگشت تا اينكه حضرت به شهادت رسيد. [4] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] نساء: 4 43.

[2] مائده: 5 6.

[3] جن: 72 18.

[4] تفسير عياشي 1: 319 ح 109.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

برادري در راه خدا

ابن صباغ گفته است:

از امام جواد عليه السلام روايت شده كه فرمود: هر كس برادري در راه به دست آورد، چنان است كه خانه اي در بهشت به دست آورده است. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] فصول المهمه: 260.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

به سخن گوش فرا دادن

كليني آورده است:

حسن بن علي بنقطين، از امام جواد عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: هر كس به گوينده اي گوش بسپارد، چنان است كه او را بندگي كرده است؛ بنابراين، هر گاه گوينده پيام خداي متعال را القا كند، شنونده خداي متعال را بندگي كرده و چنانكه پيام شيطان را القا نمايد، شنونده شيطان را بندگي نموده است. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 6: 434 ح 24.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

پ

پيش بيني خطر و بستن دم حيوان

در يكي از سال ها، مأمون عباسي عازم مدينه ي طيبه شد، چون نزديك شهر مدينه رسيد، عده اي از بزرگان به همراه امام محمد جواد عليه السلام جهت استقبال مأمون آماده حركت شدند. هوا بسيار گرم و سوزان و نيز بيابان ها خشك و بي آب و علف بود. وقتي خواستند سوار حيوانات شوند، امام جواد عليه السلام دستور داد تا دم حيوانش را گره بزنند، عده اي گفتند: حضرت جواد عليه السلام آشنائي به حيوان سواري و بيابان گردي ندارد و نمي داند كه در چه فصلي و در كجا بايد دم قاطر، گره زده شود.

و بالأخره تمامي افراد سوار شدند و براي استقبال مأمون حركت كردند، مقداري از راه را كه پيمودند، مسير جاده را اشتباه رفتند، در محلي قرار گرفتند كه تمام آن گل و لاي بود؛ و حيوانات مرتب دم خود را به اطراف حركت مي دادند؛ و تمام لباس و سر و صورت افرادي كه سوار حيوان ها بودند كثيف و پر از گل شد. ولي حضرت كمترين آلودگي به لباس و بدنش اصابت نكرد و

ديگران فهميدند، پيش بيني حضرت صحيح بوده است. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الخرايج و الجرايح: ج 2، ص 669، ح 13.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد جواد؛ مؤلف: عبدالله صالحي؛ نشر مهدي يار.

پنج درس ارزشمند و آموزنده

1- در يكي از روزها كه حضرت جوادالأئمه عليه السلام وارد شهر مدينه ي منوره گرديد، هنگام غذا در حضور جمعي از دوستان سفره ي طعام پهن كردند.

حضرت پس از آن كه غذا را تناول نمود، دست هاي خود را شست و سپس دست هاي خود را پيش از آن كه با حوله خشك نمايد، بر سر و صورت خويش كشيد و اين دعا را خواند:

«اللهم اجعلني ممن لا يرهق وجهه قتر و لا ذلة». [1] .

2- يكي از دوستان و اصحاب حضرت جواد الأئمه عليه السلام به نام ابوالحسن، معمر بن خلاد حكايت كند:

روزي در خدمت آن حضرت بودم، به من فرمود: اي معمر! بر اشتر خود سوار شو.

عرض كردم: كجا برويم؟

فرمود: پيشنهادي كه داده شد انجام بده و سؤال نكن، پس من سوار شدم؛ و چون مقداري از راه را پيموديم به بياباني رسيديم كه كنار آن يك دره و تپه اي وجود داشت.

حضرت فرمود: همين جا بايست و حركت نكن تا من بازگردم و سپس حضرت رفت و پس از لحظاتي بازگشت.

عرض كردم: فدايت شوم، كجا بودي؟

امام عليه السلام فرمود: هم اينك به خراسان رفتم و پدرم، حضرت علي بن موسي الرضا عليهماالسلام را كه مسموم و شهيد شده بود، دفن كردم و اكنون بازگشتم. [2] .

3- محمد بن حماد مروزي حكايت كند:

روزي حضرت جوادالأئمه عليه السلام در ضمن نامه اي به پدرم، احمد

چنين مرقوم فرمود:

ژهر موجود مخلوقي در اين جهان، يك روزي وفات خواهد يافت ولي در اين باره ظلمي بر كسي نخواهد شد و ما - اهل بيت رسالت - در اين دنيا پراكنده خواهيم شد؛ و در شهرهاي مختلف هجرت خواهيم نمود.

و سپس در ادامه ي فرمايش خود افزود: هر كس عاشق و دلباخته ي هر كه باشد، چنانچه در مسير او قدم بردارد و با او همگام باشد، همانا در روز محشر با او محشور مي گردد.

و به راستي كه قيامت منزل گاه ابدي و هميشگي تمامي افراد خواهد بود. [3] .

4- عمران بن محمد اشعري قمي حكايت كند:

روزي نزد حضرت جوادالائمه، امام محمد تقي عليه السلام شرفياب شدم؛ و پس از آن كه مسائل خود را مطرح كردم و جواب گرفتم، عرضه داشتم:

اي مولا و سرورم! ام الحسن به شما سلام رساند و نيز درخواست يكي از پيراهن هاي تبرك شده ي شما را نموده است تا به جاي كفن از آن استفاده نمايد؟

امام جواد عليه السلام فرمود: او از پيراهن من، بي نياز شده است.

چون از نزد حضرت خارج شدم، متحير بودم كه معناي كلام امام عليه السلام چيست؟

تا آن كه پس از چند روزي متوجه شدم، ام الحسن سيزده يا چهارده روز قول از سخن امام عليه السلام فوت كرده است. [4] .

5- يكي از اصحاب امام محمد تقي عليه السلام گويد:

روزي در خدمت آن حضرت بودم، كه سفره ي غذا پهن كردند؛ و غذا خورديم.

پس از آن كه سفره را جمع كردند، يكي از افراد مشغول جمع كردن غذاهاي ريخته شده در اطراف سفره، گرديد.

امام جواد عليه السلام فرمود: چنانچه در

بيابان سفره انداختيد، آنچه غذا در اطراف سفره ريخته شود - به هر اندازه اي كه باشد - رها كنيد - تا مورد استفاده ي جانوران قرار گيرد -.

ولي اگر در منزل، در اطراف ظرف غذا و يا در اطراف سفره، طعامي ريخته شود، تمام آنچه را كه ريخته شده است، به هر مقداري كه باشد، جمع نمائيد - كه مبادا زير دست و پا، نسبت به آن ها بي احترامي شود -. [5] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] محاسن برقي: ص 426، ح 234.

[2] الخرايج الجرايح ج 2، ص 666، ح 6.

[3] اختيار معرفة الرجال: ص 559، ح 257.

[4] الخرايج و الجرايح: ج 2، ص 667، ح 9.

[5] مكارم الاخلاق: ص 132.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد جواد؛ مؤلف: عبدالله صالحي؛ نشر مهدي يار.

پرداخت بدهي پدر

با خود حرف مي زد. مي گفت :

- عجب اشتباهي كردم ! هيچ آدم عاقلي چنين اشتباهي مرتكب نمي شود كه من شده ام. يكي نبود بگويد: مرد ناحسابي ! رسيدي، نوشته اي ، چيزي مي گرفتي ... اي داد و بيداد ، پول هايم بر باد رفت ! حال چگونه ادعا كنم كه طلبكار بودم ؟

خود را لعن و نفرين مي كرد كه به او گفتم:

- مطرفي ! ديوانه شده اي ؟ چرا با خودت حرف مي زني ؟

- دست به دلم نگذار كه از ديوانه هم بدترم. بيچاره و بدبخت شده ام!

- چرا ؟

- رهايم كن. بگذار با درد خود بسوزم و بسازم.

- بگو ببينم چه شده ؟ شايد كاري از دستم بربيايد.

- نه. كاري از دست كسي ساخته نيست.

- دست كم درد دل كن تا

سبك شوي !

- چهار هزار درهم از امام رضا عليه السلام طلبكار بودم. امروز صبح شنيدم كه چند روز است او را به شهادت رسانده اند. نه كاغذي ، نه نوشته اي ، هيچ مدركي در دستم نيست. چهار هزار درهم ، از دست رفت. خودم كردم كه لعنت بر خودم باد !

- مطرفي ! هرگز اين گونه نگو. اولاً كه او امام بود. تو با خدا معامله كرده اي ، پس پول هايت به هدر نرفته است. ثانياً اين كه ناراحتي ندارد. با هم نزد پسرش مي رويم و مطلبت را مي گويي. شايد از بدهي پدرش خبر داشت و پول هايت را پرداخت.

- نه ! فكر نمي كنم. فقط من و او از اين جريان خبر داشتيم. گمان نمي كنم به همسر و فرزندانش گفته باشد.

- حال به پيشنهاد من عمل كن. شايد مشكلت حل شد !

در همين لحظه شخصي از جانب امام جواد عليه السلام پيغام آورد و گفت كه حضرت ، مطرفي را احضار كرده و گفته است براي پس گرفتن امانتش نزد امام برود. من و مطرفي با تعجب به هم نگاه كرديم. به او گفتم :

- ديدي ! گفتم خدا چاره ساز است !

ساعتي بعد نزديك ظهر به حضور امام رسيدند. امام با ديدن مطرفي فرمود :

- همان طور كه مي داني پدرم شهيد شده است. مبلغي از او طلب داشتي. درست است ؟

- آري ! ولي كسي جز من و او از ماجرا خبر نداشت. شما از كجا مي دانيد ؟!

حضرت لبخندي زد و از زير سجاده ي نمازش مقداري سكه ي طلا بيرون آورد و گفت :

- اين سكه ها بدهي پدرم به

تو است. بگير.

« مطرفي » مات و مبهوت مانده بود كه چه بگويد. سكه ها را گرفت. تشكر كرده ، بيرون آمديم. سكه ها را شمرد. الله اكبر ! چهار هزار درهم بود كه از امام مي خواست [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] شيخ مفيد ، ارشاد ، ص 325.

منبع: حيات پاكان (داستانهايي از زندگي امام جواد)؛ مؤلف: مهدي محدثي؛ بوستان كتاب چاپ دوم 1385.

پيراستگي از آلودگي

- كجا مي رويد ؟

- به عيادت.

- عيادت چه كسي ؟

- عبدالله ! شنيده ايم چند روزي است كه به شدت بيمار است . اگر تو هم دوست داري ، بيا ، خوشحال مي شود .

سه نفري به سمت خانه ي مريض به راه افتاديم . در طول مسير بازار تا خانه ي او ، دوستم گفت :

- مي گويند روحيه اش را باخته . اميدي هم به زنده ماندنش نيست !

وقتي بر بالين مريض حاضر شديم ، ابتدا به ديدن من ، هاشم و امام جواد عليه السلام خوشحال شد ، اما بعد گريه كرد . با همان حالت گفت :

- دوستان ! دارم مي ميرم . حلالم كنيد . به قدري از مردن مي ترسم كه حد و حسابي ندارد . چه كنم ؟ ! گفتم :

- خدا نكند ، دشمنانت بميرند ! اين چه حرفي است ؟ !

هاشم گفت :

- زبانت را گاز بگير مرد ! چرا مثل بچه ها حرف مي زني ؟ مطمئنم كه خوب مي شوي !

امام جواد كه تا آن لحظه ساكت بود ، او را دلداري داد و گفت :

- بنده ي خدا ! ترس تو به خاطر اين است كه نمي داني مرگ چيست !

-

وقتي فكرش را مي كنم ديوانه مي شوم . خيلي مي ترسم .

- ببين برادر ! اگر به خاطر چرك و كثافت بدنت ، در معرض بيماري قرار بگيري و بداني كه حمام و شست وشو ، آلودگي ها را از بين مي برد ، به حمام مي روي يا از آن فرار مي كني ؟

- البته كه دوست دارم كثيفي هاي بدنم را بشويم .

- مردن هم براي مؤمن ، درست مثل حمام است . مردن آخرين ايستگاه پيراستگي و مرحله ي نهايي شست وشو ، از آلودگي گناهان است . اگر به سمت مرگ مي روي ، بدان كه غم ها و اندوه هايت پايان مي يابد . پس نترس و خود را ناراحت نكن !

با حرف هاي آرام بخش امام ، چهره اش تغيير كرد . ديگر از اضطراب چند دقيقه پيش خبري نبود و حالت چشم هايش خبر از آرامش مي داد .

به خاطر اين كه مزاحم او و خانواده اش نشويم ، برخاستيم و خداحافظي كرديم . فرداي آن روز باخبر شديم كه عبدالله از دنيا رفته است . [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] معاني الاخبار ، ص 290.

منبع: حيات پاكان (داستانهايي از زندگي امام جواد)؛ مؤلف: مهدي محدثي؛ بوستان كتاب چاپ دوم 1385.

پسنديدن، در حكم پذيرفتن

من شهد أمرا فكرهه كان كمن غاب عنه، و من غاب عن أمر فرضيه كان كمن شهده. [1] .

كسي كه در كاري حاضر باشد و آن را ناخوش دارد، مانند كسي است كه غايب بوده، و هر كه در كاري حاضر نباشد، ولي بدان رضايت دهد، مانند كسي است كه خود در آن بوده است.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] تحف العقول ، ص 456.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي

كوشا؛ حلم چاپ اول 1384.

پاسخ به يك سؤال فقهي

قال المأمون ليحيي بن أكثم: اطرح علي أبي جعفر محمد بن الرضا عليهماالسلام مسألة تقطعه فيها. فقال يا أباجعفر ما تقول في رجل نكح امرأة علي زنا أيحل أن يتزوجها؟ فقال عليه السلام: يدعها حتي يستبرئها من نطفته و نطفة غيره، اذ لا يؤمن منها أن تكون قد أحدثت مع غيره حدثا كما أحدثت معه. ثم يتزوج بها ان أراد، فانما مثلها مثل نخلة أكل رجل منها حراما ثم اشتريها فأكل منها حلالا فانقطع يحيي. [1] .

مأمون به يحيي بن اكثم گفت:

مسأله اي براي ابي جعفر (امام محمد تقي) عنوان كن كه در آن بماند و پاسخي نتواند! آنگاه يحيي گفت: اي اباجعفر! چه گويي درباره ي مردي كه با زني زنا كرده، آيا رواست كه او را به زني گيرد؟

امام عليه السلام در پاسخ فرمود: او را وانهد تا از نطفه ي وي و نطفه ي ديگري پاك گردد، زيرا بعيد نيست كه با ديگري هم آميزش كرده باشد. پس از آن، اگر خواست او را به زني گيرد، زيرا كه مثل او مانند مثل درخت خرمايي است كه مردي به حرام از آن خورده، سپس آن را خريده و به حلال از آن خورده است. يحيي درمانده شد!

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] تحف العقول، ص 454.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ حلم چاپ اول 1384.

پاسخ مبسوط امام جواد به يك سؤال فقهي حج

قال المأمون: يا يحيي سل أباجعفر عن مسألة في الفقه لتنظر كيف فقهه؟ فقال يحيي: يا أباجعفر أصلحك الله ما تقول في محرم قتل صيدا؟ فقال أبوجعفر عليه السلام:

قتله في حل أو حرم، عالما أو جاهلا، عمدا أو خطأ، عبدا أو حرا صغيرا أو كبيرا، مبدئا أو معيدا، من ذوات الطير أو

غيره؟

من صغار الطير أو كباره. مصرا أو نادما، بالليل أو في أو كارها أو بالنهار و عيانا، محرما للحج أو للعمرة؟

قال: فانقطع يحيي انقطاعا لم يخف علي أحد من أهل المجلس انقطاعه و تحير الناس عجبا من جواب أبي جعفر عليه السلام.

... فقال المأمون: يا أباجعفر ان رأيت أن تعرفنا ما يجب علي كل صنف من هذه الأصناف في قتل الصيد؟

فقال عليه السلام ان المحرم اذا قتل صيدا في الحل و كان الصيد من ذوات الطير من كبارها فعليه الجزاء مضاعفا.

و ان قتل فرخا في الحل فعليه حمل قد فطم فليست عليه القيمة لأنه ليس في الحرم.

و اذا قتله في الحرم فعليه الحمل و قيمة الفرخ. و ان كان من الوحش فعليه في حمار الوحش بقرة و ان كان نعامة فعليه بدنة. فان لم يقدر فاطعام ستين مسكينا. فان لم يقدر فليصم ثمانية عشر يوما.

و ان كان بقرة فعليه بقرة. فان لم يقدر فليطعم ثلاثين مسكينا، فان لم يقدر فليصم تسعة أيام.

و ان كان ضبيا فعليه شاة، فان لم يقدر فليطعم عشرة مساكين، فان لم يجد فليصم ثلاثة أيام. و ان أصابه في الحرم فعليه الجزاء مضاعفا «هديا بالغ الكعبة» حقا واجبا أن ينحره ان كان في حج بمني حيث ينحر الناس. و ان كان في عمرة ينحره بمكة في فناء الكعبة و يتصدق بمثل ثمنه حتي يكون مضاعفا، و كذلك اذا أصاب أرنبا أو ثعلبا فعليه شاة و يتصدق بمثل ثمن شاة. و ان قتل حماما من حمام الحرم فعليه درهم يتصدق به. و درهم يشتري به علفا لحمام الحرم. و في الفرخ نصف درهم. و في البيضة ربع

درهم و كل ما أتي به المحرم بجهالة أو خطا فلا شي ء عليه الا الصيد. فان عليه فيه الفداء بجهالة كان أم بعلم، بخطا كان أم بعمد. و كل ما أتي به العبد فكفارته علي صاحبه مثل ما يلزم صاحبه. و كل ما أتي به الصغير الذي ليس ببالغ فلا شي ء عليه. فان عاد فهو ممن ينتقم الله منه. و ان دل علي الصيد و هو محرم و قتل الصيد فعليه فيه الفداء. و المصر عليه يلزمه بعد الفداء العقوبة في الآخرة.

و النادم لا شي ء عليه بعد الفداء في الآخرة. و ان أصابه ليلا أو كارها خطأ فلا شي ء عليه الا أن يتصيد بليل أو نهار فعليه فيه الفداء، و المحرم للحج ينحر الفداء بمكة. [1] .

مأمون به يحيي بن اكثم گفت: از ابوجعفر (امام محمد تقي) مسأله اي فقهي بپرس تا بنگري در فقه چگونه است.

يحيي گفت: اي اباجعفر! خدا كارت را رو به راه كند، چه مي گويي درباره ي محرمي كه شكاري را كشته است؟

امام جواد عليه السلام گفت: آن صيد را در حل كشته يا در حرم؟ عالم بوده يا جاهل؟ به عمد بوده يا به خطا؟ آن محرم بنده بوده يا آزاد؟ صغير بوده يا كبير؟ نخستين صيد او بوده يا صيد دوباره ي او؟ آن صيد پرنده بوده يا غير آن؟ پرنده ي كوچك بوده يا بزرگ؟ محرم باز قصد صيد پرنده داشته و مصر بوده يا توبه كرده؟ آن صيد در شب بوده و در آشيانه اش بوده يا در روز و آشكارا؟ محرم براي حج بوده يا عمره؟

راوي گويد: يحيي بن اكثم طوري واماند كه واماندگي اش بر احدي از

اهل مجلس پوشيده نماند و همه ي مردم از جواب امام جواد عليه السلام در شگفت ماندند. بعد از آن كه مردم پراكنده شدند، مأمون گفت: اي اباجعفر! اگر صلاح بداني، آنچه را كه بر هر صنف از اين اصناف در قتل صيد، واجب است به ما بشناسان! امام جواد عليه السلام در پاسخ فرمود:

چون محرم، صيدي از پرنده هاي بزرگ را در حل بكشد، يك گوسفند كفاره بر او باشد. و اگر در حرم باشد كفاره دو چندان است. و اگر جوجه اي را در حل بكشد بره ي از شير گرفته اي بر اوست و بها بر او نيست چون در حرم نبوده است. و اگر در حرم باشد بره و بهاي جوجه هر دو به عهده ي اوست. و اگر آن صيد حيوان وحشي باشد، در گور خر وحشي، گاوي بايد. و اگر شتر مرغ است يك شتر بايد. و اگر نتواند شصت مسكين را اطعام كند. و اگر آن را هم نتواند هجده روز روزه بدارد. و اگر شكار، گاو باشد بر او گاوي است. و اگر نتواند سي مسكين را طعام بدهد. و اگر آن را هم نتواند نه روز روزه بگيرد.

و اگر آهو باشد يك گوسفند بر اوست، و اگر نتواند ده مسكين را طعام دهد و اگر نتواند سه روز را روزه بدارد. و اگر در حرم شكارش كرده كفاره دوچندان است و بايد آن را به كعبه رساند و قرباني كند و حق واجب است كه اگر در احرام حج باشد، كفاره را در مني بكشد آنجا كه قربانگاه مردم است. و اگر در عمره باشد در مكه و در پناه كعبه بكشد.

و به اندازه ي بهايش هم صدقه بدهد تا دو چندان باشد.

و همچنين اگر خرگوشي يا روباهي صيد كند يك گوسفند بر اوست و به اندازه ي بهايش هم بايد صدقه بدهد. و اگر يكي از كبوتران حرم را بكشد يك درهم صدقه دهد و درهم ديگري هم دانه بخرد براي كبوتران حرم. و اگر جوجه باشد نيم درهم. و اگر تخم باشد يك چهارم درهم. و هر خلافي كه محرم از راه ناداني و يا خطا مرتكب شود كفاره ندارد، جز همان صيد كه كفاره دارد، جاهل باشد يا عالم، خطا باشد يا عمد.

و هر خلافي بنده كند تمام كفاره اش بر مولاي اوست. و هر خلافي كودك نابالغ كند چيزي بر او نيست. و اگر بار دوم صيد او باشد خدا از او انتقام كشد [و كفاره ندارد].

اگر محرم شكار را به ديگري نشان بدهد و او آن را بكشد كفاره بر اوست. و آن كه اصرار دارد و توبه نكرده پس از دادن كفاره، عذاب آخرت هم دارد. و اگر پشيمان است پس از كفاره، عذاب آخرت ندارد. اگر شبانه از آشيانه به خطا شكار كرده چيزي بر او نيست، مگر قصد شكار داشته باشد. و اگر عمدا شكار كند، در شب باشد يا روز، كفاره بر اوست. و آن كه محرم به حج است بايد كفاره را در مكه قرباني كند.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] تحف العقول، ص 452 و ص 453.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ حلم چاپ اول 1384.

پرهيز از آدم شرور

اياك و مصاحبة الشرير فانه كالسيف المسلول يحسن منظره و يقبح أثره. [1] .

از همراهي و رفاقت با

آدم شرور و بدجنس بپرهيز، زيرا كه او مانند شمشير برهنه است كه ظاهرش نيكو و اثرش زشت است.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مسند الامام الجواد ، ص 243.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ حلم چاپ اول 1384.

پرستش خدا نه نامهاي او

عبدالرحمان بن ابي نجران گويد : به آن حضرت نامه نوشته و از ايشان پرسيدم : خداوند مرا فداي تو گرداند، آيا ما لفظ مهربان بخشنده يگانه و يكتا و بي نياز را مي پرستيم؟ فرمود :

هر كه نام را بپرستد و نه كسي كه بدان ناميده شده نسبت به خدا شرك ورزيده و كافر شده و انكار او را نموده و در حقيقت چيزي را نپرستيده، بلكه خداي يگانه يكتا و بي نياز كه به اين نامها ناميده شده را عبادت كن نه اين نامها را، اين نامها اوصاف و ويژگيهايي هستند كه خود را به آنها ناميده است.

كلامه في عبادة المسمي دون الاسم

عن عبدالرحمان بن ابي نجران قال : كتبت الي أبي جعفر عليه السلام و قلت له : جعلني الله فداك، نعبد الرحمان الرحيم الواحد الاحد الصمد؟ فقال :

ان من عبدالاسم دون المسمي أشرك و كفر و جحد و لم يعبد شيئا، بل اعبد الله الواحد الاحد الصمد المسمي بهذه الاسماء دون الاسماء، ان الاسماء صفات وصف بها نفسه.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

پاسخ ندادن حضرت به نامه ي واقفي

راوندي آورده است:

نقل شده كه گروهي از شيعيان گفته اند: نامه هايي راجع به نيازمنديهاي خود، براي امام جواد عليه السلام نوشتيم؛ مردي از واقفيها نيز نامه اي نوشت و در ميان نامه ها گذاشت؛ پس حضرت جواب هر نامه را با خط خود بر روي آن نگاشته بود؛ جز نامه ي واقفي كه بدون جواب مانده بود. [1]

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الخرائج و الجرائح 2: 670 ح 17.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم

صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

پيراهني از حضرت رضا

حضرت امام محمد تقي عليه السلام فرمود: امروز و فردا كردن ها سرگرداني است.

از وشا نقل شده كه گفت: با خود گفتم: يكي از پيراهن هاي حضرت رضا عليه السلام را از حضرت جواد عليه السلام طلب مي كنم. حضرت جواد عليه السلام بدون درخواست من، پيراهني براي من فرستاد و به قاصد فرمودند: بگو اين از لباس هايي است كه حضرت رضا عليه السلام در آنها نماز مي خواند.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

پاسخ به دو سؤال قبل از طرح آنها

از حضرت امام جواد عليه السلام پرسيدند: در محصول گندم و جو و يا در نقدينه ي طلا، مي توانيم حق زكات را قيمت بگذاريم و در برابر آن دراهم نقره بپردازيم؟ يا اين كه بايد سهم زكات را از خود آن محصول و عين طلا خارج كنيم؟ حضرت فرمود: هر نوع كه آسان تر باشد، حق زكات را خارج كنيد.

ابوالصلت هروي روايت مي كند كه روزي در مجلس امام محمد تقي عليه السلام بودم. جمعي از شيعه و غير شيعه در آن مجلس حاضر بودند كه مردي از ميان آنها برخاست و گفت: يا سيدي فداي تو شوم، حضرت فرمود: بنشين كه تقصير نكند. شخصي ديگر برخاست و گفت: يا مولاي جعلت فداك، حضرت فرمود: اگر كسي را نيابد به دريا اندازد كه آخر به او خواهد رسيد. پس آن مرد نشست. چون مجلس تمام شد و مردم متفرق شدند، به خدمت آن حضرت عرض كردم يا سيدي! امروز چيزي عجيب مشاهده نمودم. حضرت فرمود: مي خواهي از آن دو مرد سؤال كني؟ گفتم: آري. حضرت فرمود: مردم اول كه برخاست مي خواست كه از ملاح سؤال كند كه آيا در كشتي تقصير خواهد كرد يا نه؟ من گفتم:

تقصير نمي كند، زيرا كه كشتي به منزله خانه و مسكن اوست. مرد دوم خواست از زكات بپرسد كه اگر شيعه پيدا نكند كه به او زكات دهد، چه كند؟ گفتم: به دريا بيندازد كه آخر به شيعه مي رسد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

پاسخ سؤال در خواب

حضرت امام محمد تقي عليه السلام فرمود: براي اهل بهشت چهار علامت است: روي گشاده كه سائل مايل شود حاجتش را بگويد و زبان همراه با لطف و دل پر از مهر و دست بخشنده.

و از موسي بن قاسم در حديثي نقل مي كند كه: مردي مسئله اي از او پرسيد كه جوابش را نمي دانست. حضرت جواد عليه السلام را در خواب ديد. حضرت جواب مسأله را به او فرمود. سال آينده كه به حج رفت و آن حضرت را ملاقات كرد، بدون مقدمه فرمود: فلاني به تو چه گفت؟ سؤال او را به عرض حضرت رساند. فرمود: خوابت چه بود؟ خوابش را تعريف كرد. حضرت فرمود: من در خواب پاسخ را به تو گفتم و اكنون هم من تكرار كردم.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

پناه بردن به خدا

اللهم اني اعوذبك من ملمات نوازل البلاء و اهوال عظائم الضراء، فاعذني رب من صرعة البأساء و احجبني من سطوات البلاء، و نجني من مفاجاة النقم و اجرني من زوال النم و من زلل القدم.

و اجعلني اللهم في حياطة عزك و حفاظ حززك من مباغتة الدوائر و معاجلة البوادر.

ترجمه: بارالها از تلخي ها و ناكامي هاي مصائب شديده ي بلاها و از هول و هراس سختي هاي بزرگ روزگار به تو پناه مي برم، پروردگارا از فقر و سختي كه مرا بر زمين زند پناهم ده و از حملات بلاء و گرفتاري محجوبم كن، و از كيفرهاي ناگهاني نجاتم ده و از زوال نعمتها و لغزش قدمها در پناه خود گير.

و مرا خدايا از مصائب و نوائب ناگهاني و حوادث شتابنده در حيطه ي عزت و حفاظ حرز خود

قرار بده.

اللهم رب و ارض البلاء فاخسفها و عرصة المحن فارجفها و شمس النوائب فاكسفها و جبال السوء فانسفها و كرب الدهر فاكشفها و عوائق الامور فاصرفها، و اوردني حياض السلامة و احملني علي مطايا الكرامة، و اصحبني باقالة العثرة و اشملني بستر العورة. و جد علي يا رب بالائك و كشف بلائك و دفع ضرائك، و ادفع عني كلاكل عذابك و اصرف عني اليم عقابك و اعذني من بوائق الدهور و انقذني من سوء عواقب الامور و احرسني من جميع المحذور، و اصدع صفاء البلاء عن امري و اشلل يده عني مدي عمري انك الرب المجيد المبدي المعيد الفعال لما تريد.

خدايا پروردگارا زمين بلاء را فرو بر و عرصه ي محنت ها و رنجها را متزلزل كن و آفتاب و مصائب را در پرده ي كسوف درآر و كوههاي شر و بدي را از بيخ و بن بر كن و مشقات روزگار را بر طرف كن و موانع كارها را برگردان، و مرا به حوضهاي سلامت وارد نموده و بر مركبهاي كرامت سوارم كن و با ناديده گرفتن لغزشهاي من همراهيم نما، و بپوشيده شدن بديها مشمولم گردان.

پروردگارا به عطاي نعمتها و برطرف كردن گرفتاري و دفع پريشاني و سختي بر من جود و بخشش فرما، و انواع عذابهايت را از من دفع كن و عقوبت دردناكت را از من برگردان و از غائله هاي روزگار پناهم ده و از سوء عاقبت امور نجاتم بخش و از تمام محذورات حراستم فرما، صخره و سنگ بلاء را از كار من درهم شكن و دست آن را از من در تمام زندگانيم شل گردان كه توئي پروردگار

مجيد و مبدي و معيد و فعال لما تريد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مهج الدعوات صفحه ي 265-259.

منبع: حضرت جواد الائمه؛ فضل الله كمپاني ؛ مفيد 1362ش.

پيمان خداوند با پيامبران درباره توحيد

صفار آورده است:

علي بن مهزيار از ابو مسافر، روايت كرده كه گفت: ابو جعفر امام جواد عليه السلام در همان شبي كه بيمار شد و با همان بيماري از دنيا رفت، به من فرمود: اي بنده خدا! خداي متعال پيامبري از پيامبران خود را نفرستاده، مگر اينكه در مورد سه چيز از او، پيمان گرفته است، عرض كردم: سرور من! آن سه چيز كدام است؟ حضرت فرمود: اقرار به بندگي براي خدا وگانگي خداي متعال و اينكه خداي متعال، هر چيزي را كه بخواهد، جلو مي اندازد و ما، - اهل بيت - مردمي (يا گروهي) هستيم كه هرگاه خداي متعال، دنيا را براي هرك از ما نپسندد، او را به نزد خود مي برد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بصائر الدرجات: 501 ح 4.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

پاداش دوستدار محمد و علي

در تفسير منسوب به امام عسكري عليه السلام آمده است:

روزي شخصي در خدمت محمد بن علي بن موسي الرضا عليه السلام عرض كرد: حتي اگر قطعه قطعه شوم محمد صلي الله عليه و اله و علي عليه السلام را دوست دارم و اگر با قيچي پاره پاره شوم از دوستي ايشان باز نخواهم گشت، حضرت به او فرمود: بدون ترديد محمد صلي الله عليه و اله و علي عليه السلام هم با تو، همانگونه رفتار خواهند كرد و آن دو بزرگوار، پاداشي براي تو درخواست خواهند كرد كه بذل و بخشش تو به آنها، معادلك جزء صد از هزار هزار جزء آن پاداش نخواهد

بود.[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تفسير منسوب به امام حسن عسكري عليه السلام: 332 ح 199.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

پيامبر اكرم و ابوذر غفاري

امام حسن عسكري عليه السلام فرمود:

پدرم از پدر بزرگوارش امام جواد عليه السلام روايت كرده است كه: ابوذر غفاري،كي از برگزيدگان اصحاب واران رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم بود؛ك روز خدمت رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم رسيد و عرض كرد: اي رسول خدا! همانا من، گوسفنداني به اندازه شصت عدد دارم و نمي خواهم سرگرم آنها شده و از محضر مباركتان، دور باشم و از طرفي هم مايل نيستم آنها را به شباني بسپارم، مبادا در حق آنها ظلم و ستم نمايد و رسيدگي به آنها را ازاد ببرد، بفرمائيد من من چكار كنم؟ سپس رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم فرمود: سرگرم آنها باش (و ابوذر، سرگرم رسيدگي به آنها گرديد.)؛ چون روز هفتم فرا رسيد، ابوذر خدمت رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم شرفياب شد و رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم به او فرمود! اي ابوذر! ابوذر عرض كرد: بلي، اي رسول خدا! حضرت فرمود: با گوسفندانت چه كردي؟ ابوذر عرض كرد: اي رسول خدا! آنها داستان عجيبي دارند! سپس حضرت فرمود: داستانشان چيست؟ ابوذر عرض كرد اي رسول خدا! در حالي كه من، به نماز ايستاده بودم، گرگ به گوسفندانم زد و من گفتم: پروردگارا! نمازم؛ پروردگارا! گوسفندانم و نمازم را، بر گوسفندانم

ترجيح دادم؛ در همين حال شيطان ملعون خطوراتي به خاطرم دميد كه اي ابوذر! كجا هستي، اگر گرگها به گوسفندانت حمله كنند، در حالي كه تو مشغول نمازي؛ همه را نابود مي سازند و در دنيا، چيزي براي تو باقي نخواهد ماند تا هزينه زندگي خود را تأمين كني.

اما به شيطان گفتم:گانگي خداي متعال و ايمان به حضرت محمد پيامبر خدا صلي الله عليه و اله و سلم و ولايت برادرش، سرور آفريدگان بعد از او، حضرت علي بن ابيطالب عليه السلام و ولايت و محبت امامان پاك و راستين از فرزندان آن حضرت و دشمني با دشمنان ايشان، برايم باقي خواهند ماند و با وجود اين سرمايه هاي عظيم، از دنيا هر چه از دست بدهم باكي نيست.

سپس با دل و جان به نمازم پرداختم پس گرگي آمد و در حاليكه من متوجه بودم بره اي را گرفت و برد، ناگهان شيري به گرگ رو آورد و آن را نصف كرد و بره را به گله برگردانيد سپس مرا ندا كرد: اي اباذر! به نمازت رو كن خداوند تا زماني كه تو مشغول نمازي، مرا به گوسفندانت گمارده است. پس با دل و جان به نمازم پرداختم و آنچنان شگفتيي مرا فرا گرفت كه جز خداي متعال، احدي بر آن واقف نيست تا اينكه از نماز فارغ شدم؛ در اين حال، شير نزد من آمد و به من گفت: پيش حضرت محمد برو و او را با خبر ساز كه خداي متعال، بهقين صحابه تو را كه نگهبان شريعت توست، تكريم و احترام فرمود و شيري را بر گوسفندانش گمارد تا حافظ

و نگهبان آنها باشد. همه كساني كه در محضر رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم بودند، دچار شگفتي شدند و رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم فرمود: راست گفتي، اي اباذر! و بي گمان، من و علي و فاطمه و حسن و حسين (درود خدا بر آنان باد.)، به اين حقيقت ايمان داريم.

اماكي از منافقان اظهار داشت: اين ماجرا، بيانگر تباني محمد صلي الله عليه و اله و سلم و ابوذر است؛ محمد صلي الله عليه و اله و سلم مي خواهد با نيرنگش ما را بفريبد و بيست نفر از منافقان، هم پيمان شدند و گفتند: پيش گوسفندان ابوذر مي رويم و تماشا مي كنيم كه آيا هنگام اقامه نماز ابوذر، شيري مي آيد و از گوسفندانش محافظت مي كندا نه و بدينگونه، دروغش را آشكار مي سازيم؛ سپس آنها رفتند و اتفاقا ابوذر، به نماز ايستاده بود و آن شير، پيرامون گوسفندانش مي گشت و از آنها، محافظت مي كرد و اگركي از آنها، از گله جدا مي شد؛ آن را به گله باز مي گردانيد تا وقتي كه ابوذر، نمازش را به پايان برد؛ در اين حال، شير او را آواز داد: بيا اين گله گوسفندانت، را صحيح و سالم و بي كم و كاست.

آنگاه آن شير، منافقان را آواز داد كه: اي گروه منافقان! موالي و پيرو حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم و علي عليه السلام و خاندان پاكيزه او و نيز كسي كه به خداي متعال به وسيله آنان متوسل گشت كه خداي متعال و پروردگار من، مرا

به نگهباني گوسفندانش به گمارد را، انكار نموديد! سوگند به آن كسي كه محمد صلي الله عليه و اله و سلم و خاندان پاك و پاكيزه اش را گرامي داشت! خداي متعال اختيار مرا به ابوذر داده است، تا جايي كه اگر به من دستور دهد كه شما را پاره پاره كنم و هلاك سازم، هر آينه چنين خواهم كرد؛ سوگند به كسي كه به فراتر از او، سوگندياد نمي شود! اگر از خداي متعال خواسته شود كه به حق محمد صلي الله عليه و اله و سلم و خاندان پاكش، آب درياها را به روغن «زنبق» و «بان»، مبدل سازد و كوهها را مشك و عنبر و كافور، گرداند و شاخه هاي درختان را به «زمرد» و «زبر جد»، بدل فرمايد، خداي متعال اين خواسته را رد نخواهد كرد.

وقتي ابوذر خدمت رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم آمد، حضرت به او فرمود: اي ابوذر! همانا خداي متعال را نيك بندگي كردي، در نتيجه خداوند هم كسي را فرمانبردار تو ساخت، تا دشمنان را از تو دور سازد؛ بنابراين، تو از برترين كساني هستي كه خداي متعال آنان را به نماز گزاردن، ستايش نموده است.[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تفسير منسوب به امام حسن عسكري عليه السلام: 73 ح 37.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

پاسخهاي امام حسن مجتبي

كليني روايت كرده است:

ابو هاشم داود بن قاسم جعفري از امام جواد عليه السلام نقل كرده است كه فرمود: اميرمؤمنان عليه السلام در حالي كه پسرش حسن

عليه السلام، همراهش بود و به دست سلمان تكيه داده بود، تشريف آورد تا اينكه داخل مسجد الحرام شد و نشست، در همين هنگام، مردي خوش تيپ و خوش لباس آمد و بر حضرت سلام كرد، حضرت سلام او را جواب داد و او همانجا نشست، سپس عرض كرد: اي امير مؤمنان! سه مسأله از شما مي پرسم، اگر جواب داديد، خواهم دانست كه امت درباره شما، دستخوش قضا و قدر شدند و نسبت به دنيا و آخرت خود، در امان نيستند و چنانكه پاسخ نگوئيد، آشكار خواهد شد كه شما و آنها مانندكديگريد.

امير مؤمنان به او فرمود: هر چه مي خواهي از من بپرس.

عرض كرد: مرا آگاه كن كه: اولا آدمي چون به خواب رفت، روحش كجا مي رود؟ ثانيا - انسان چگونه (چيزي را) بهاد مي آورد و ازاد مي برد؟ ثالثا - چگونه فرزند انسان به عمو و دايي شباهت مي برد؟

حضرت متوجه امام حسن عليه السلام شد و به او فرمود: اي ابا محمد! پاسخش را بده.

راوي گفت: امام حسن پاسخ او را بيان كرد، پس او گفت: گواهي مي دهم كه خدايي، جز خدايكتا نيست و همواره بر اين گواهم و گواهي مي دهم كه محمد صلي الله عليه و اله و سلم، رسول خدا است و همواره بر اين گواهي مي دهم و شهادت مي دهم تو (به اميرالمؤمنين عليه السلام اشاره كرد،) جانشين رسول خدا و حجت بعد از وي مي باشي و همواره بدان شهادت خواهم داد و گواهي مي دهم كه تو - به امام حسن اشاره كرد - جانشين وي و

حجت بعد از او هستي و همواره بدين گواهي خواهم داد و شهادت مي دهم كه حسين بن علي، جانشين و قائم به حجت برادرش بعد از او خواهد بود و گواهي مي دهم كه علي بن الحسين، بعد از او عهده دار امرش خواهد بود و گواهي مي دهم كه محمد بن علي، عهده دار امر علي بن الحسين خواهد شد و گواهي مي دهم كه جعفر بن محمد، عهده دار امر محمد بن علي خواهد گشت و گواهي مي دهم كه موسي بن جعفر، عهده دار امر جعفر بن محمد خواهد بود و گواهي مي دهم كه علي بن موسي، عهده دار امر موسي بن جعفر خواهد شد و گواهي مي دهم كه محمد بن علي، عهده دار امر علي بن موسي خواهد گشت و گواهي مي دهم كه علي بن محمد، عهده دار امر محمد بن علي خواهد گرديد و گواهي مي دهم كه حسن بن علي، عهده دار امر علي بن محمد خواهد بود و گواهي مي دهم بر امامت مردي، از فرزندان حسن بن علي كه تا هنگام ظهورش به نام و كنيه، خوانده نمي شود و زمين را آكنده از عدل و داد مي كند، چنانكه از ظلم و جور پر شده باشد، و درود و رحمت و بركات خدا بر تو باد اي امير مؤمنان!

سپس برخاست و رفت، امير مؤمنان فرمود: اي ابا محمد! به دنبالش برو و ببين كجا مي رود؟

امام حسن فرمود: بيرون رفتم، ولي به محض اينكه پايش را بيرون مسجد گذاشت، متوجه نشدم به كجاي زمين خدا رفت! و نزد پدر بازگشتم

و آنچه ديده بودم به او گفتم، حضرت فرمود: اي ابو محمد! آيا او را مي شناسي؟عرض كردم: خداي متعال و رسولش و امير المؤمنين، داناترند، حضرت فرمود: او، خضر عليه السلام است. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الكافي 1: 525 ح 1.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

پاسخ ندادن حضرت به نامه واقفي

راوندي آورده است:

نقل شده كه گروهي از شيعيان گفته اند: نامه هايي راجع به نيازمنديهاي خود، براي امام جواد عليه السلام نوشتيم؛ مردي از واقفيها نيز نامه اي نوشت و در ميان نامه ها گذاشت؛ پس حضرت جواب هر نامه را با خط خود بر روي آن نگاشته بود؛ جز نامه واقفي كه بدون جواب مانده بود. [1]

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الخرائج و الجرائح 2: 670 ح 17.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

پاك شدن زمين و پشت بام

شيخ طوسي گفته است:

از محمد بن اسماعيل بن بزيع روايت شده كه گفت: از حضرتش پرسيدم: زمين و هر سطحي كه با رسيدن ادرارا مثل آن نجس شود، آيا خورشيد بدون پاشيدن آب بر آن، پاكش مي سازد؟

حضرت فرمود: چگونه بدون ريختن آب پاك مي شود.[1] - [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب الاحكام 1: 273 ح 805.

[2] شايد مراد حضرت صورتي باشد كه به وسيله خورشيد خشك نشده باشد. براي تفصيل بيشتر به كتب استدلالي و اجتهادي فقه مراجعه شود.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

پليدي غائط

شيخ صدوق آورده است:

از عبدالعظيم حسني روايت شده كه گفت: خدمت امام جواد عليه السلام، نامه نوشته و علت پليدي و بد بويي غائط را جويا شدم؟ حضرت فرمود: خداي متعال آدم را آفريد، در حالي كه بدنش پاك و پاكيزه بود و مدت چهل سال (به صورت مجسمه) باقي ماند، فرشتگان بر او مي گذشتند و مي گفتند: براي چه كاري آفريده شده اي؟ و چنان بود كه شيطان، از دهانش داخل مي شد و از مقعدش، خارج مي گشت، به همين جهت، محتويات آدم، بدبو، پليد و نجس گرديد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] علل الشرايع: 275 ح 2.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

پاداش داغ ديدن

كليني گفته است:

از ابن مهران روايت شده كه گفت: مردي به امام جواد عليه السلام نامه نوشت و از داغ فرزندش و سختي و تلخي آن، شكايت كرد. پس حضرت در جوابش نگاشت: آيا نمي داني كه خداي متعال از مال و فرزند مؤمن، بهترينش را مي گيرد تا بر آن، پاداشش عطا كند؟! [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 3: 218 ح 3 و 263 ح 46.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

پوشيدن كرك

كليني نقل كرده است:

از ابو ثمامه روايت شده كه گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم: منطقه ما، سردسير است؛ چه مي فرمائيد در پوشيدن كرك؟ حضرت فرمود: كرك حيوان حلال گوشت كه فروشنده آن تعهد و اطمينان به حلال گوشت بودن آن دهد، را بپوش. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 6: 450 ح 3.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

پرداخت قيمت جنس به عنوان زكات

كليني آورده است:

از محمد بن خالد برقي روايت شده كه گفت: به امام جواد عليه السلام نوشتم: آيا جايز است به عنوان زكات واجب گندم و جو،ا آنچه به طلا تعلق مي گيرد، پول نقدي معادل آن پرداخت شودا خير، بلكه بايد زكات هر چيزي از خودش پرداخت شود؟ حضرت جواب فرمود: هر كدام آسان تر است، پرداخت مي گردد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 3: 559 ح 1.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

پول فروش زمين

شيخ طوسي گفته است:

محمد بن عيسي بن عبيد از علي بن مهزيار اهوازي، روايت كرده كه گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم: فدايت شوم! زميني در اختيار دارم كه خريدار و فروشنده قبلي آن، از كشاورزان و سلاطين بوده اند و در معاملات خود، قيد مي كرده اند كه هر جريب با چه اندازه طعام معاوضه شود؛ آيا چنين معامله اي صحيح است؟

راوي گفت: حضرت در جوابم فرمود: زمين را با طلا مبادله كنيد.

راوي گفت: عرض كردم: مردم ما، فقط به همين صورت خريد و فروش مي كنند؛ آيا جائز است ابتدا وجه نقد بگيرم؛ سپس آن را با طعام معاوضه كنم؟

راوي گفت: حضرت فرمود: چه فايده دارد، وقتي وسيله مبادله، همان طعام است.

راوي گفت: عرض كردم: البته داد و ستد، جز به همين صورت در ملك شما و ملك خودم امكان ندارد؛ سپس علي (علي بن مهزيار) به من (محمد بن عسي بن عبيد) گفت: زميني از او و زميني از خودم،

در اختيار من است؛ و علي براي حضرت گفت: متاسفانه هر دو ضرر و زيان مي دهند؛ منظورش اين است كه در ملك او و در ملك خودش، معامله اي جز به همان صورت ممكن نيست.

راوي گفت: در اين هنگام حضرت به من فرمود: در اين معامله، به تو توسعه دادم.

از راوي پرسيدم: اين توسعه، تنها از آن تو بود؛ا به تمام شيعيان تعلق داشت؛ در جوابم گفت: پشيمان شدم كه اين مجوز را براي همه شيعيان در خواست نكردم پس گفتم (محمد بن عيسي بن عبيد): فلسفه اين توسعه ضرورت است؟

: گفت (علي بن مهزيار): آري. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب الاحكام 7: 228 ح 996.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

پندها امام جواد

حراني آورده است:

مردي به امام جواد عليه السلام عرض كرد: نصيحتم فرما؛ حضرت فرمود: مي پذيري؟ عرض كرد آري.

امام جواد عليه السلام به او فرمود: به صبر و شكيبايي، تكيه كن و فقر و نداري را، در آغوش گير و شهوت ها را، فرو گذار و با هوا و هوس، مخالفت نما و بدان كه هرگز از چشم خداي متعال، دور نيستي؛ اكنون به بين چگونه بايد باشي!؟ [1] .

و نيز گفته است:

امام جواد عليه السلام فرمود: خداي متعال بهكي از پيامبران عليه السلام، وحي كرد: اما زهد تو در دنيا، آسايش و راحتي ات را شتاب مي بخشد و اما بريدنت از هر چيز و پيوستنت به من، عزيز و گرامي ات مي سازد؛ ولي

(به گو به بينم) آيا با كسي به خاطر من، دشمني كرده اي و كسي را بخاطر من، دوست داشته واريش كرده اي؟ [2] .

اربلي نقل كرده است:

امام جواد عليه السلام فرمود: هيچ كاري را قبل از سر رسيدش، انجام ندهيد كه پشيمان مي شويد و آرزوهاي دراز، در سر نپرورانيد كه به قساوت قلب، دچار مي گرديد و به ضعيفان خويش، رحم كنيد و با رحم كردن به ايشان، رحمت خداي متعال را، به سوي خود جلب نمائيد. [3] .

و نيز گفته است:

امام جواد عليه السلام فرمود: هر كس به انساني اميدوار باشد، او را بزرگ مي شمارد و هر كس، نسبت به چيزي جاهل باشد، معيوبش مي داند و فرصت، همچون لحظه، زودگذر است و به سرعت ربوده مي شود و هر كس، غم و اندوهش زياد شود، تنش بيمار مي گردد و مؤمن، كسي است كه در پي انتقام و فرو نشاندن خشم خود نباشد (خشم خود را خالي نمي كند و به آن تسلي نمي جويد) و سر فصل نامه عمل مؤمن، خوش خلقي است.

و در جاي ديگر فرمود: سر فصل نامه عمل خوشبخت، تمجيد و ستايش او توسط ديگران مي باشد. و نيز فرمود: هر كسي با خداي متعال بي نياز گردد، (خداي متعال او را بس و كافي باشد) مردم محتاجش مي شوند و هر كس از خداي متعال بترسد و تقوي پيشه كند، مردم حتي بر خلاف ميلشان، دوستش مي دارند.

همچنين فرمود: بر شما باد به جستجوي دانش كه جستجوي علم و دانش، واجب است و گفتگوي از آن، سنت مي باشد

و علم و دانش، وسيله ارتباط و پيوند برادران است و راهنماي مروت و مردانگي است و هديه پذيرايي، در مجالس و همراه، در سفر و انس و الفت، در تنهايي و غربت مي باشد. و آن حضرت فرمود: دانش بر دو قسم است: دانش فطري و دانش شنيدني و هر گاه علم و دانش فطري نباشد، علم و دانش شنيدني سود بخش نخواهد بود و هر كس حكمت را شناخت، نسبت به فزوني بخشيدنش، شكيبا نيست؛ جمال و زيبايي، در زبان تجلي مي كند و كمال و وارستگي، در عقل تبلور ميابد. [4] .

و نيز آورده است:

امام جواد عليه السلام فرمود: كفايت كننده هر كس، از كمال مروت و مردانگي، وانهادن آنچه به آن اعتماد (و ركوب) نمي شود [يا وانهادن آنچه زيبايي و كمال به آن نيست]. و كفايت او از حيايش اين است كه با هيچكس، به نحو ناخوشايندش، برخورد ننمايد. و كفايت او از عقلش خوب مدارا كردن و نرمي كردن است.

و فرو گذار نكردن آنچه از آن ناگزير است، كفايت كننده او از ادب و تربيت وي مي باشد. دانش آدمي به زمان خويش، كفايت كننده او از شناخت و آگاهيش است.

و پوشيدن ديدگان خويش و نگاهداشتن شكمش، كفايت او از ورع و پرهيزگاريش مي باشد و خودداريش از آزار ديگران، كفايت كننده او از خوش اخلاقي وي است.

و نيكي به كساني كه حقوقشان بر او، واجب است و نيز بيرون كردن «حق الله» از مال خود، كفايت كننده او از سخاوتش مي باشد.

و كفايت كننده او از تسليم و فرمانبرداريش ترك كردن آنچه

برايش مهم نيست و پرهيز وي، از جدال و بگو و مگو در دين خويش است.

و ديگران را بر خود مقدم داشتن، كفايت كننده او از كرم و بزرگواري اوست.

و شكايت اندكش، كفايت كننده او از صبر و شكيباييش مي باشد.

و انصاف دادن از خويش (مساوي با ديگران، همان كند كه با خود مي كند) كفايت كننده او از خرد و عقل وي است. و فرو گزاردن خشم خويش به هنگام ناسازگاريش با ديگران كفايت كننده او از حلم و بردباريش مي باشد. و پذيرفتن حق، وقتي مسلمش گرديد، كفايت كننده او از انصاف اوست. و باز داشتن ديگران از آنچه براي خود نمي پسندد، كفايت او از دلسوزي و خير خواهي اش مي باشد. و صرف نظر كردن از توبيخ و ملامت، وقتي بي ادبي كرده اي؛ در حالي كه از عيبهاي تو آگاه است، گواه همسايه داري وي (يا كفايت او از حفظ حريم و مجاورت تو) است.

كفايت كننده او از مدارايش، ترك كردن سرزنش و نكوهش تو است به هنگام غضب تو، در حضور كسي كه (ملامت شدنت را پيش او) ناپسند مي داري.

كفايت كننده او از خوش همراهي و مصاحبتش، افكندن بارهاي سنگين و سختيهاي آزار دهنده از تو است. و سازگاري و موافقت زياد و ناسازگاري و مخالفت اندكش با تو كفايت كننده او از دوستي و رفاقتش مي باشد.

و ترس شديدش از گناهان، كفايت كننده او از شايستگي و درستكاري وي است.

شناختن نيكي هر كس كه به او نيكي كرده، كفايت كننده او از شكر و سپاسگزاري اوست.

و شناختن قدر و

منزلتش، كفايت كننده او از فروتني اش مي باشد.

و خود شناسي اش كفايت كننده او از حكمت وي است.

و بي اعتنا بودن و كمتر در حفظ واد داشتن عيب ديگران و توجه داشتن به اصلاح كردن عيب خويش، علامت درستي و سلامت او مي باشد. [5] .

ديلمي نقل كرده است:

امام جواد عليه السلام فرمود: چگونه تباه مي گردد، آن كسي كه خداي متعال سرپرست و عهده دار اوست؟ و چگونه رهايي ميابد، آن كسي كه خداي متعال جوياي وي مي باشد؟

و هر كسي از خداي متعال براي پيوستن به ديگري، ببرد؛ خداي متعال او را به آن ديگري وا مي گذارد. و هر كس بدون علم و آگاهي، كاري انجام دهد، بيش از آنكه اصلاح كند و منشأ خير و صلاح شود، افساد كرده و منشأ شر و فساد مي شود.

و آن حضرت فرمود: هر كس سر به فرمان هوي و هوسش سپارد، دشمنش را كامياب ساخته است.

و نيز فرمود: هر كس مدارا كردن را فرو گذارد، قرين ناخوشايند مي گردد و هر كس ورودي ها را نشناسد، خروجي ها (مكانا زمان خروج) او را به زحمتش مي اندازد و هر كس قبل از آزمون و آگاهي، تن به آرامش و اعتماد و ايمني سپارد، خودش را در معرض هلاكت افكنده و سرانجام مشقت باري، براي خود رقم زده است.

و همچنين حضرت فرمود: كسي كه راه راست و هدايت را بخاطر پيروي هوا و هوست پوشيده دارد، با تو دشمني كرده است. و امام جواد عليه السلام فرمود: كسي كه بر مركب شهوات سوار است، لغزشهايش فرو

گزار نمي شود.

و آن حضرت فرمود: اعتماد به خداي متعال، بهاي هر كالاي گران و ارزشمند بوده، نردبان صعود به هر قله بلند و مرتفعي مي باشد.

و نيز فرمود: از همنشيني شرور بپرهيز كه بسان شمشير ديدنش زيبا؛ ولي اثر و نتيجه اش زشت و ناپسند است. و همچنين فرمود: نيازمنديها، اميدوارانه (از خدا) طلب و خواسته مي شوند؛ در حالي كه آنها با قضاي الهي فرود مي آيند و سلامت و عافيت، زيباترين بخشش و موهبت است. و فرمود: هنگامي كه قضاي الهي فرود آيد، فضا تنگ و نفس گير مي شود (يا گشادگي و فراخي تبديل به تنگي و گرفتگي مي شود).

و آن حضرت فرمود: كسي را دشمن مدار تا اينكه رابطه او را با خداي متعال به دست آوري كه هر گاه نيكوكار باشد، خداي متعال تسليم تواش نخواهد ساخت و چنانكه بدكار باشد، همين كه بدان آگاه شدي، او را بس است؛ به همين جهت او را دشمن مدار.

و امام جواد عليه السلام فرمود در ظاهر و آشكار خودت را ولي و دوست خدا نشان مده؛ در حالي كه در نهان دشمن او هستي.

و فرمود: احتياط، به اندازه ترس و بيم است.

و فرمود: عزت مؤمن، در بي نيازي او از مردم است.

و فرمود: نعمتي كه شكرش ادا نشود، به گناهي ماند كه آمرزيده نگردد.

و فرمود: خشم و غضب كسي كه ستم خشنودش مي سازد، به تو زياني نمي رساند.

و فرمود: كسي كه از برادرش، به حسن نيت خشنود نيست، به هديه او خشنود نخواهد گرديد.

و فرمود: روزگار، پرده اسرار نهانت را

مي درد.

و فرمود: اگر از چيزي بي بهره بودي (يا منع شدي) در قبال آن شكيبايي كن و آرامش و تسلي داشته باش چرا كه اگر آن چيز به تو داده مي شد مدت كمي تو را همراهي مي كرد (به خاطر كمي بقاء دنيا براي اهل آن). [6] .

ابن صباغ گفته است:

امام جواد عليه السلام فرمود: همانا هر كس به خدا اعتماد كند، خداي متعال شادماني را به او مي نمايد. و هر كس به خدا توكل كند، خداي متعال امورش را كفايت مي كند. و اعتماد به خداي متعال، پناهگاهي است كه جز مؤمن، در آن پناه نمي گيرد. و توكل به خداي متعال، رهايي از هر بدي و حفاظ از هر دشمني است. و دين، عزت و دانش، گنج و سكوت، نور است. و نهايت زهد، ورع و پرهيزگاري است. و هيچ چيز چونان بدعت، دين را نابود نمي سازد. و از طمع، فاسد كننده تر براي مردان نيست. و با شبان (رهبر و پيشوا)، رعيت سر و سامان پيدا مي كند و با دعا است كه بلا دفع مي شود. و هر كس بر سمند عمر بنشيند (مساوي سني از او بگذرد و تجربه، كسب كند.) به جايگاه و خط پايان پيروزي راه مي برد. و هر كس دشنام گويد، پاسخ مي گيرد. و هر كس نهال تقوا بنشاند، ميوه هاي آرزو مي چيند. [7] .

اربلي آورده است:

امام جواد عليه السلام فرمود: گمان بد به دوستي كهقين به او تو را اصلاح و نيكو گردانيده است، تباه و ضايعت نسازد. و هر كس برادر خود را،

نهاني موعظه كند، او را آراسته است و هر كس او را، آشكارا نصيحت نمايد، خوار و خفيفش كرده است.

خير خواهي و نيكي خواستن از خوبان، به احترام كردن آنان است و خير خواهي و نيكي خواستن از بدان به ادب نمودن آنان است. و دوستي، خويشاوندي اكتسابي است. و أجل و وقت مرگ براي پناه و نگهدارنده بوده انسان، كافي است (تا وقت مرگ انسان فرا نرسيده او در پناه ملائكه اي است كه از هر طرف او را به اذن الله حفظ مي كنند).

و همواره تا سن هيجده سالگي، خرد و حماقت آدمي باكديگر دست و پنجه نرم مي كنند؛ چون او به هيجده سالگي رسيد، آن كه در وجود آدمي بيشتر است، بر ديگري فائق مي آيد.

و خداي متعال نعمتي به بنده خود نداده كه بداند آن نعمت از آن خداي متعال است، مگر اينكه خداي متعال شكر و سپاس آن را در نامه عملش مي نويسد؛ پيش از آنكه او را بر آن نعمت شكر و سپاس گويد و نيز گناهي مرتكب نمي شود كه بداند، خداي متعال از آن آگاه است؛ اگر بخواهد عقوبتش مي كند و اگر بخواهد او را مي آمرزد؛ مگر اينكه خداي متعال او را مورد مغفرت و آمرزش خويش قرار مي دهد؛ قبل از آنكه او، طلب مغفرت نمايد. [8] .

و نيز گفته است:

امام جواد عليه السلام فرمود: توبه بر چهار پايه، استوار است: 1 - پشيماني با قلب. 2 -طلب مغفرت با زبان. 3 - توبه عملي با اعضاء و جوارح. 4 -و تصميم قاطعانه، به عدم مراجعت به

كارهاي گذشته.

و سه كار، از كارهاي خوبان است: 1 - بر پاداشتن واجبات. 2 - ترك محرمات. 3 - و پرهيز از غفلت زدگي در كار دين.

و سه كار است كه بنده را به خشنودي خداي متعال مي رساند: آمرزش خواستن فراوان، افتادگي و فروتني و زياد صدقه دادن.

و چهار چيز است كه هر كس داشته باشد، ايمانش كامل است: هر كس بخاطر خداي متعال، بذل و بخشش كند و به خاطر خداي متعال، منع نمايد و به خاطر خداي متعال، دوست بدارد و به خاطر خداي متعال، دشمن دارد. و سه چيز است كه هر كس داشته باشد، گرفتار پشيماني نمي شود: ترك كردن عجله و شتاب و مشورت نمودن و به هنگام اقدام به كاري، بر خداي متعال توكل كردن. [9] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول: 455.

[2] همان.

[3] كشف الغمه 2: 350.

[4] همان: 347.

[5] همان.

[6] اعلام الدين: 309.

[7] الفصول المهمه: 260.

[8] كشف الغمه 2: 350.

[9] همان: 349.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

ت

تفسير آيه«و ما أهل لغير الله»

شيخ صدوق گفته است:

عبدالعظيم حسني (ره) گفت: از امام جواد عليه السلام تفسير آيه(و ما أهل لغير الله) «و حيواناتي كه به غير نام خدا ذبح شوند» را پرسيدم؛ حضرت فرمود: مراد حيواناتي است كه براي «بت»ا مجسمه،ا درخت، ذبح شوند؛ خداي متعال آنها را نيز مانند «مردار» و «خون» و «گوشت خوك» حرام كرده است؛ (فمن اضطر غير باغ و لا عاد فلا اثم عليه) [1] با اين

حال، كسي كه مجبور شود، در صورتي كه ستمگر و متجاوز نباشد، گناهي بر او نيست كه مردار بخورد. عبدالعظيم حسني (ره) اضافه كرد: به حضرت عرض كردم: اي رسول خدا صلي الله عليه و اله! چه وقت مردار براي مضطر، حلال مي شود؟ او فرمود: پدرم از پدرش، از پدران بزرگوارش - درود خدا بر آنان باد - به من فرمود: كه رسول خدا صلي الله عليه و اله، مورد پرسش قرار گرفت و به حضرت عرض شد: اي رسول خدا! صلي الله عليه و اله همانا، در سرزميني قرار مي گيريم و دچار مخمصه و تنگنا مي شويم، چه وقت مردار بر ما حلال مي شود؟ حضرت فرمود: وقتي كه صبحانه نخورده باشيد، شام هم نخورده و گياهي هم به دست نياوريد، خوردن مردار بر شما روا است. عبدالعظيم حسني (ره) گفت: به حضرت گفتم: اي فرزند رسول خدا صلي الله عليه و اله! معني اين سخن خداي متعال (فمن اضطر غير باغ و لا عاد) «با اين حال، كسي كه مجبور شود در صورتي كه ستمگر و متجاوز نباشد» چيست؟ فرمود: منظور از ستمگر، دزد است و مراد از متجاوز، كسي است كه به قصد بازي و تفريح، شكار مي كند، نه براي تأمين معاش خانواده خود كه اين دو، در حال اضطرار نمي توانند، مردار بخورند؛ مردار براي آنها در حال اضطرار هم مانند حال اختيار، حرام است همچنانكه نمي توانند در حال سفر، روزه و نماز خود را قصر نمايند.

عبدالعظيم حسني (ره) گفت: عرض كردم: اين گفته خداي متعال (و المنخنقه و الموقوذه و المترديه و النطيحه و مآ

أكل السبع الا ما ذكيتم) [2] «و حيوانات خفه شده و به زجر و مرض كشته شده و آنها كه بر اثر پرت شدن از بلندي بميرند و آنها كه به واسطه آسيب ديدن از حيوان ديگري مرده باشند و باقي مانده صيد حيوان درنده، مگر آنكه (به موقع به آن حيوان برسيد) و آن را سر ببريد...»، چه تفسيري دارد؟ حضرت فرمود: حيوان خفه شده، حيواني است كه راه نفسش بسته شود و بميرد و حيواني كه به زجر و مرض كشته شود، آن است كه از شدت بيماري، ناي حركت نداشته باشد و جانش در آيد و حيواني كه بر اثر پرت شدن از بين برود، حيواني است كه از جاي بلندي سقوط كند،ا در چاه افتد و بميرد و حيواني كه به واسطه آسيب ديدن از حيوان ديگري كشته شود، آن است كه مثلا به ضرب شاخا لگد حيوان ديگر از بين برود و باقي مانده صيد حيوان درنده كه بميرد و حيواني كه روي بتها (يا در برابر آنها)ا سنگها ذبح شوند، مگر اينكه بتواني به موقع آنها را سر ببري و تذكيه كني.

عرض كردم: تفسير (و أن تستقسموا بالأزلام) «و قسمت كردن گوشت حيوان، به وسيله چوبه هاي تير مخصوص بخت آزمايي» چيست؟ حضرت فرمود: مردم زمان جاهليت، چنان بودند كه ده نفري شتري را مي خريدند و با تيرهاي چوبي در ميان خود قرعه مي انداختند؛ تيرهاي چوبي ده عدد بودند كه هفت عدد، نشانه داشت و سه عدد بدون نشانه بود؛ هفت عدد تير چوبي نشانه دار «فذ»، «توام»، «نافس»، «حلس»، «مسبل»، «معلي»، و «رقيب» ناميده مي

شدند و سه عدد تير چوبي بي نشان، «فسيح»، «منيح» و «وغد» نام داشتند؛ سپس آن افراد تيرهاي چوبي را ميان خود، توزيع مي كردند و تير بي نشان، دست هر كس مي افتاد، ملزم به پرداختك سوم قيمت شتر مي شد و به همين ترتيب، تيرها را وارسي مي كردند تا صاحبان تيرهاي بي نشان، شناخته مي شدند و قيمت شتر را از آنها مي گرفتند و شتر را نحر [3] مي نمودند و تمام آن را هفت نفري كه پولي بابت آن نپرداخته بودند، مي خوردند و به سه نفري كه پول شتر را پرداخته بودند، از گوشت آن نمي دادند و چون دين مبين اسلام آمد، خداي متعال اين راه و رسم جاهليت را نيز در شمار كارهاي حرام قرار داد و فرمود: (و أن تستقسموا بالأزلم ذلكم فسق) [4] «و قسمت كردن گوشت حيوان، به وسيله تيرهاي چوبي مخصوص بخت آزمايي، فسق و گناه است.»عني حرام است. [5] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] البقره 2 173.

[2] المائده 2 3.

[3] نحر: شيوه كشتن شتر.

[4] مائده: 5 / 3.

[5] من لاحضره الفقيه 3: 343 ح 4213.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

تفسير آيه «و علي الأعراف رجال»

صفار گفته است:

سعد بن سعد گفت: از امام جواد عليه السلام راجع به آيه(و علي الأعراف رجالعرفون كلا بسيماهم) [1] «و بر اعراف - ديواري كه بين بهشت و جهنم فاصله شده است - مرداني هستند كه هرك از آن دو (بهشتيان و دوزخيان) را از چهره شان مي شناسند.»

پرسيدم؛ حضرت جواب فرمود: اي سعد! امامان از آل محمد صلي الله عليه و اله هستند.[2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اعراف: 7 46.

[2] بصائر الدرجات: 520 ح 18.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

تفسير آيه «فمن اتبع هداي»

كليني روايت كرده است:

علي بن عبدالله [1] گفت: مردي از او - امام جواد عليه السلام - راجع به تفسير آيه(فمن اتبع هداي فلاضل و لاشقي) [2] «هر كس از هدايت من پيروي كند، گمراه نشود و بد بخت نگردد.»، پرسيد حضرت فرمود:عني هر كس به امامان، معتقد باشد و از فرمانشان، پيروي كند و از اطاعتشان، بيرون نرود. [3] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ممكن است اين علي بن عبدالله، ابوالحسن العطار القمي كه شيخ طوسي، او را از اصحاب امام جواد عليه السلام به حساب آورده، باشدا ممكن است علي بن عبدالله مدائني كه او را شيخ طوسي و برقي از اصحاب آن حضرت شمرده اند.

[2] طه: 20 / 123.

[3] كافي 1: 414 ح 10.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

تفسير «و كان تحته كنز لهما»

شيخ طوسي نقل كرده است:

از احمد بن عمر حلبي كه گفت: در مني خدمت امام رضا عليه السلام رسيدم و عرض كردم! فدايت شوم! ما، خانداني شاد، در ناز نعمت و مورد غبطه و حديث ديگران بوديم؛ اما خداي متعال همه آنها را، از ما گرفت تا جايي كه محتاج كساني شديم كه قبلا نيازمند ما بودند.

حضرت به من فرمود: اي احمد! چه حال خوبي داري، اي احمد بن عمر!

عرض كردم: فدايت شوم! حال و روزم را به عرضتان رساندم؛ پس حضرت به من فرمود: آيا خرسندت مي سازد كه در جايگاهكي از اين ستمكاران باشي و دنياي تو، آكنده از طلا باشد؟

به حضرت عرض كردم: به خدا سوگند!

نه، اي فرزند رسول خدا! پس حضرت خنديد؛ آنگاه فرمود: از اينجا بر مي گردي به پشت (به حال خوب) و چه كسي حال و روزش بهتر از تو خواهد بود؛ در حالي كه تو به هنري آراسته اي كه آن را با دنيايي پر از طلا و جواهر معامله نمي كني؛ آيا به تو مژده ندهم كه خداي متعال مرا، به واسطه تو و پدرانت مسرور ساخته است!

سپس امام جواد عليه السلام در تفسير سخن خداي متعال (و كان تحته كنز لهما) «و زير آن، گنجي از آن دو طفلتيم نهفته بود.» [1] فرمود: كتيبه اي از طلا كه در آن نوشته بود: بنام خداوند بخشنده مهربان؛ خدايي، جز خدايكتا نيست؛ محمد، رسول و فرستاده خداست؛ در شگفتم از كسي كه به مرگ اطمينان دارد، چگونه شادماني مي كند؟ و كسي كه دنيا و دگرگوني هايش با اهل خود را مي بيند، چگونه بدان دل مي بندد؟ و سزاوار است بر كسي كه از خداي متعال غافل است خيال نكند كه خداي متعال، در رزق و روزي اش درنگ و كندي مي كند و نيز خداي متعال را در حكم و قضايش (بر بندگان) متهم نسازد. سپس فرمود: راضي شدي، اي احمد؟! راوي گفت: عرض كردم: از خداي متعال و از شما اهل بيت. [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كهف: 18 / 82.

[2] اختيار معرفه الرجال 2: 859 ح 1116.

تفسير آيه «فيهافرق كل أمر حكيم»

كليني آورده است:

حسن بن عباس از امام جواد عليه السلام نقل مي كند كه فرمود: خداي متعال در مورد «شب قدر» فرموده است: (فيهافرق كل أمر حكيم) [1] در آن

شب، هر امري بر اساس حكمت (الهي) تدبير و جدا مي شود.» خداي متعال مي فرمايد: هر امر محكمي را در آن شب، فرود مي آورد و امر محكم، دو چيز نيست؛ بلكه فقطك چيز است؛ بنابراين، هر كس حكم كند به چيزي كه اختلافي را بر نتابد، حكمش بر اساس حكم خداي متعال صورت گرفته است و هر كس به چيزي حكم كند كه جاي اختلاف دارد و حكم خود را هم صحيح و درست بداند، بدون ترديد بر اساس حكم طاغوت حكم كرده است؛ بهقين تدبير امور، سال به سال در شب قدر بر ولي الامر، نازل مي شود؛ آن حضرت در مورد خودش و ساير مردم، به اموري امر مي شود؛ علاوه بر اين، براي ولي امر در هر روز علم ويژه، نهان و شگفت انگيز خدا كه در خزانه غيب او است، همانند آنچه در شب قدر فرود آمده، پيش مي آيد. سپس اين آيهرا قرائت فرمود: «و اگر همه درختان روي زمين، قلم شود و دريا، براي آن مركب گردد، و هفت دريا به آن افزوده شود، (اينها همه تمام مي شود) و كلمات خدا پايان نمي گيرد، بهقين خداي متعال عزيز و حكيم است.[2] » [3] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] دخان: 44 4.

[2] لقمان: 31 27.

[3] كافي 1: 248 ح 3.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

تفسير آيه«يضربون وجوههم و أدبرهم»

عياشي گفته است:

ابو علي محمودي به نقل از پدرش و بدون ذكر راويان، راجع به تفسير آيه(يضربون وجوههم و أدبرهم) [1]

«... بر صورت و پشت آنها مي زنند (و جانشان را مي گيرند.)» از امام جواد عليه السلام روايت كرده كه فرمود: همانا خداي متعال، اراده كرده است نشيمنگاه آنها را، و بهقين، خداي متعال، كريم است و پنهان مي سازد (پوشيده و در پرده سخن مي گويد).

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] انفال 8 50.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

تفسير آيه«ما ضل صاحبكم و ما غوي»

قمي آورده است:

حسين عباس از امام جواد عليه السلام روايت كرده كه در تفسير آيه(ما ضل صاحبكم و ما غوي) [1] «هرگز دوست شما (محمد صلي الله عليه و اله)، منحرف نشده و مقصد را گم نكرده است»، مي فرمود: هرگز در مورد معرفي علي عليه السلام، منحرف نشده و به بيراهه نرفته و پيرامون آن، هرگز از هواي نفس، سخن نمي گويد؛ آنچه مي گويد، چيزي جز وحي كه بر او نازل شده، نيست.

سپس فرمود: «آن كس كه قدرت عظيمي دارد (جبرئيل امين) او را تعليم داده است؛» آنگاه به حضرت، رخصت داده شد و او به آسمان رفت و خداي متعال در اين باره فرمود: [«همان كس (پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله) كه توانايي فوق العاده دارد، او سلطهافت - در حالي كه در «عالي ترين افق»، قرار داشت - سپس نزديك و نزديكتر شد - تا آنكه فاصله او (با خداوند) به اندازه فاصله دو كمانا كمتر بود...]. فاصله ميان لفظ خداوند و شنيدن محمد صلي الله عليه و اله به اندازه فاصله طاق و تار كمان بود «در اينحال خداوند،

آنچه را وحي كردني بود به بنده اش وحي فرمود». رسول خدا صلي الله عليه و اله راجع به چگونگي اين وحي، مورد سؤال قرار گرفت كه حضرت در جواب فرمود: به من وحي شد كه علي عليه السلام بهقين، آقا و سرور جانشينان (يا مؤمنان) و پيشواي پرهيزكاران و رهبر و فرمانده روي سپيدان و نخستين جانشين خاتم پيامبران است. مردم با شنيدن اين سخن، بناي بگو مگو گذاشتند و پرسيدند: آيا اين سخن از جانب خداي متعال و رسولش مي باشد؟ ولي خداي متعال به پيامبر خود دستور داد كه به آنان بگو: «قلب پاك او در آنچه ديد، هرگز دروغ نگفت» سپس با مردود شمردن سخنان آنان فرمود: آيا با او درباره آنچه (با چشم خود ديد)، مجادله مي كنيد؟!» آنگاه حضرت رسول صلي الله عليه و اله خطاب به مردم فرمود: البته راجع به علي عليه السلام، مأموريت ديگري دارم كه بايد او را به امامت امت، منصوب نمايم و به امت بگويم: (علي) عليه السلام بعد از من، ولي (و صاحب اختيار) شماست و او، چونان كشتي (نوح) است، در روز غرق شدن همگان؛ هر كس درون آن در آيد، نجات ميابد و هر كس از آن خارج گردد، غرقه غرقاب هلاكت مي شود.

سپس فرمود: «و بار ديگر نيز او را مشاهده كرد» مي فرمايد: (امين) وحي راكبار ديگر ديدار نمودم [«نزد سدره المنتهي»]، جايي كه شيعيان در بهشت و در سايه سار آن به گفتگو مي نشينند؛ آنگاه خداي متعال فرمود: به آنان بگو: «در آن هنگام كه چيزي سدره المنتهي را پوشانيده بود.»؛ مي فرمايد: در آن

هنگام كه سدره المنتهي را پوششي از نور، پوشانده بود، «چشم او هرگز منحرف نشد....»؛ مي فرمايد: چشم از آن حجابهاي نور، نابينا نگشت. «طغيان نكرد، و آنچه ديد، واقعيت بود.»؛ مي فرمايد: و قلب با افزودن چيزي بر موضوع وحي،ا كاستن چيزي از آن، طغيان نكرد؛ «او، البته پاره اي از آيات و نشانه هاي بزرگ پروردگارش را ديد.» [2] ؛ مي فرمايد: البته سخني شنيد كه اگر آن سخن نبود قوي و نيرومند مي شد آنچه بايد نيرومند مي شد! [3] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] انفال 8 50 و محمد 47 27.

[2] نجم: 53 2 تا 18.

[3] تفسير قمي 2: 311.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

تفسير آيه«أولي لك فأولي»

شيخ صدوق روايت كرده است:

از عبدالعظيم حسني روايت شده كه گفت: از امام جواد عليه السلام، تفسير آيه(أولي لك فأولي - ثم أولي لك فأولي) [1] «(با اين اعمال) عذاب الهي براي تو، شايسته تر است!، شايسته تر! سپس عذاب الهي براي تو، شايسته تر است! شايسته تر!.» پرسيدم. حضرت فرمود: خداي متعال مي فرمايد: خير دنيا از تو، دور باد، دور بودني و خير آخرت نيز از تو دور باد.[2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] قيامه: 75 34 و 35.

[2] عيون اخبار الرضا عليه السلام 2: 59 ح 205.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

تفسير آيه«و اليل اذاغشي»

شيخ صدوق گفته است:

از علي بن مهزيار روايت شده كه گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم؛ آيات شريفه (و اليل اذاغشي - و النهار اذا تجلي) «سوگند به شب! آن هنگام كه (گيتي را) به پوشاند و سوگند به روز! آن هنگام كه تجلي كند [1] و گفته خداي بزرگ (و النجم اذا هوي) و سوگند به ستاره! هنگامي كه افول نمايد [2] و آنچه شبيه به اين آيات است، چگونه است؟ حضرت فرمود: همانا خداي متعال به هر چه خواهد از آفريدگان خود، سوگنداد مي كند؛ ولي آفريدگان او را نمي رسد كه جز به وي، سوگنداد نمايند. [3] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الليل: 92 1 و 2.

[2] نجم: 53 1.

[3] من لاحضره الفقيه 3: 376 ح 43 - 23.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ

و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

تسليت گفتن به بعضي ازارانش

كليني گفته است:

از ابن مهران روايت شده كه گفت: امام جواد عليه السلام به مردي نوشت: از درگذشت پسرت علي و داغداري ات مطلع شدم و دانستم كه او، محبوب ترين فرزندانت، پيش تو بود و بدان كه خداي متعال از پدر و غير او، بهترين كسانش را مي گيرد تا بزرگترين پاداش داغدار را به او عطا كند. پس خداي متعال اجر تو را بزرگ و صبر تو را نيكو گرداند و تو را قويدل گرداند كه او، البته قادر و تواناست، خداي متعال هر چه زودتر، جايگزين او را به تو عطا كند و اميدوارم خداي متعال به خواست خود، محققا چنين فرمايد.[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 3: 205 ح 10.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

ترك كردن بسم الله در سوره نماز

كليني گفته است:

ازحيي بن ابي عمران همداني روايت شده كه گفت: خدمت امام جواد عليه السلام نوشتم: فدايت شوم چه مي فرمائيد راجع به كسي كه در حال نماز، بسم الله الرحمن الرحيم سوره حمد را گفته و بعد از آن، بسم الله سوره را رها كرده است؟ هشام بن ابراهيم عباسي [1] گفته: ترك بسم الله سوره اشكالي ندارد! حضرت با دست خط مبارك خود نوشت: بسم الله را به كوري چشم او - هشام بن ابراهيم عباسي - دو بار تكرار مي كند. [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] هشام بن ابراهيم عباسي، از معارضين امام رضا و امام جواد بود.

[2] كافي 3: 313 ح 2.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه

حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

تقيه در نماز جماعت

شيخ طوسي گفته است:

از ابراهيم بن شيبه روايت شده كه گفت: در نامه اي كه خدمت امام جواد عليه السلام نوشتم، راجع به نماز پشت سر كسي كه از مواليان امير مؤمنان علي است، ولي مسح كردن بر كفش را جايز مي داند،ا كسي كه مسح بر كفش را روا نمي شمارد، اما مسح بر آن مي نمايد، سؤال كردم؟ حضرت در جوابم نوشت: اگر تو و او دركجا هستيد و چاره اي جز اقامه نماز نداري، براي خودت اذان و اقامه بگو، پس اگر او، پيش از تو شروع به قرائت نمود، (تو براي خودت) نماز بگزار. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب الاحكام 3: 276 ح 807.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

تقصير نمودن حاجي

كليني روايت كرده است:

از حسين بن اسلم روايت شده كه گفت: هنگامي كه امام جواد عليه السلام، مي خواست موي خود را براي عمره كوتاه كند، سلماني شروع به كوتاه كردن موهاي دو طرف سرش نمود؛ ولي حضرت به او فرمود: از پيشاني شروع كن؛ او نيز از پيشاني حضرت كوتاه نمود. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 4 : 439 ح 5.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

تاخير افتادن رمي و قرباني

شيخ طوسي روايت كرده است:

از احمد بن محمد بن ابي نصر، نقل شده كه گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم: فدايت شوم! مردي از شيعيان، روز عيد قربان رمي جمرات انجام داده و پيش از قرباني، سر تراشيده است.

حضرت فرمود: در روزگار پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله و سلم، چون روز عيد قربان فرا مي رسيد، مسلمانها گروه، گروه خدمت حضرت مي آمدند و مي گفتند: اي رسول خدا! قبل از رمي، قرباني كشته ايم و پيش از كشتن قرباني، سر تراشيده ايم؛ و چيزي نمانده بود از اعمالي كه شايسته تقديم بود، مگر اينكه به تأخير انداخته بودند و از اعمالي كه شايسته تأخير بود، جز اينكه جلو افكنده بودند؛ اما رسول خدا به آنها مي فرمود: اشكالي ندارد؛ اشكالي ندارد. [1]

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 4: 504 ح 2.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

تقيه

شيخ طوسي گفته است:

از علي بن مهزيار اهوازي روايت شده كه گفت: مردي از بني هاشم، خدمت امام جواد عليه السلام نوشت كه: از دو سال پيش نذر كرده ام، بهكي از كناره هاي دريا، جايي كه داوطلبين جهاد و مرزباني به كارمرزباني مشغول اند، مانند مرزباني اشان در جده و غير آن از سواحل دريا فدايتان گردم! به فرمائيد آيا وفا كردن به اين نذر بر من لازم استا خير و آيا مي توانم به جاي رفتن به آن مكان كار خيري انجام دهم كه انشاء الله آن را جبران نمايد؟

حضرت

جواب او را با خط مبارك خود نوشته بود و من، چنين خواندم: اگر كسي از مخالفين مذهب، از نذر تو خبر دارد و تو از رسوا كردن او بيم داري، به نذرت وفا كن و گرنه نيت خود را در كار خير عملي ساز؛ خداي متعال ما و شما را به آنچه مايه محبت و خشنودي اوست، موفق فرمايد. [1] .

كليني نقل كرده است:

از محمد بن حسن بن ابي خالد، روايت شده كه گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم: فدايت شوم! همانا بزرگان ما احاديثي از امام باقر و امام صادق عليهما السلام، روايت كرده بودند كه بواسطه شدت تقيه، پنهان كرده و نقل نمي كردند وقتي آنان (اساتيد و بزرگان ما) بدرود زندگي گفتند، نوشته هاي ايشان بدست ما رسيد. حضرت فرمود: آن نوشته ها را نقل و منتشر كنيد كه همه آنها، درست و حق است. [2] .

و نيز روايت كرده است:

از محمد بن اسماعيل روايت شده كه گفت: با طرح پرسشي خدمت حضرت عرض كردم: گاهي در راه مكه، در محلي كه عربها (باديه نشين) حضور دارند، از مركب خود براي نماز فرود مي آيم؛ آيا نماز واجب را بر زمين اقامه كنم و به قرائت سوره حمد، اكتفا نمايم؛ا نماز خود را سواره بخوانم و حمد و سوره را با هم قرائت كنم؟

حضرت در جوابم فرمود: هر گاه بيمناكي، نماز واجب و غير آن را سواره اقامه كن و خوش تر دارم كه حمد و سوره را با هم قرائت كني و اين كار تو، مشكلي ايجاد نخواهد كرد. [3] .

امام حسن

عسكري عليه السلام فرموده است: مردي به امام جواد عليه السلام عرض كرد: اي فرزند رسول خدا! امروز عبورم به محله «كرخ» افتاد؛ اهل محل گفتند: اين آقا، همنشين محمد بن علي امام شيعيان است؛ از او بپرسيد كه بهترين مردم، بعد از پيامبر خدا كيست؟ چنانچه گفت: بهترين مردم بعد از رسول خدا علي است، او را بكشيد و چنانكه گفت: ابوبكر است، رهايش سازيد؛ پس عده زيادي از آنها، به سوي من هجوم آوردند و به من گفتند: بهترين مردم بعد از رسول خدا كيست؟ در جواب آنها گفتم: بهترين مردم بعد از رسول خدا: ابوبكر و عمر و عثمان است؟ و سكوت كردم و نام مبارك علي را نگفتم؛ بعضي از آنها گفتند: اين آقاك قدم از ما جلو تر است چون ما مي گوئيم: اينها و علي؛ من به خطاب به آنها گفتم: سخن شما جاي گفتگو دارد و من بدان قائل نيستم؛ آنها با خودشان گفتند: البته اين آقا، نسبت به سنت از ما متعصب تر است و ما در حق او اشتباه كرديم و بدين گونه، از شر ايشان در نجاتافتم.

اي فرزند رسول خدا! آيا با اين كار خود، مرتكب گناه شده ام، در حالي كه منظور من از جواب، طرحك جمله استفهامي بود، نه اخباري؛عني آيا اين سه نفر، بعد از رسول خدا بهترين مردمند؟ امام جواد عليه السلام در جوابم فرمود: خداي متعال از جوابت، شاكر و خشنود گشت و پاداش آن را به تو عطا كرد و آن را در نامه بلند بالاي اعمال ثبت و ضبط فرمود و بابت هر حرف از حروف جواب

تو، نعمتي برايت منظور نمود كه خواسته مشتاقان و آرزومندان، از رسيدن به آن ناتوان است. [4] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب الاحكام 6: 126 ح 221.

[2] كافي 1: 53 ح 15.

[3] كافي 3: 475 ح 5.

[4] تفسير منسوب به امام حسن عسكري: 362 ح 250.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

تقيه و حقوق برادران

شيخ طوسي گفته است:

خدمت امام جواد عليه السلام عرض شد: همانا در همسايگي فلاني به (خانها املاك) قومي رخنه كرده شد (از آنها دزدي شد) لذا به او تهمت دزدي زده و گرفتند و پانصد تازيانه بر او زدند.

امام جواد عليه السلام فرمود: پانصد تازيانه، آسانتر است از صد ميليون تازيانه در آتش و او را بر توبه كردن تنبه و آگاهي دادند تا آن (گناهش) را محو كند.

عرض شد: اي فرزند رسول خدا! (درود خدا بر شما و دودمانتان باد.) داستان (گناه او) چيست؟

حضرت فرمود: همانا فلاني، بامداد همان روز كه به آن مصيبه گرفتار شد، حق برادري از برادران مؤمن خود را ضايع كرد و ناسزاگويي أبي فصيل، أبي دواهي، أبي شرور و أبي ملاهي را آشكار ساخت و تقيه را ترك نمود و سر و راز برادران و همگنان خود را پوشيده نداشت؛ پس (به طور طبيعي) برادران خود را نزد مخالفين متهم كرد و در معرض نفرين و دشنام و توهين آنان قرار داد كه دامنگير خودش نيز شد؛ بنابراين آنان (مخالفين) بودند كه آن بلاء (تازيانه) را بر او هموار كردند و به او

آن تهمت (دزدي) را زدند. (ولي) برادران او نزد او رفتند و او را از گناهش آگاه ساختند تا توبه كند و اشتباه خود را جبران نمايد كه اگر چنين نكند، بايد خود را به تحمل پانصد تازيانه و حبس در زندان تاريكي كه شب و روزشكسان است، آماده سازد. سپس فلاني به سوي برادر خود، روانه گرديد و به اداي حق برادري كه در حقش كوتاهي كرده بود، پرداخت و هنوز به انجام نرسانده بود كه دزد، دستگير و مال مسروقه از وي گرفته شد و او را رها كردند و تهمت زنندگان و بدگويان به عذر خواهي اش آمدند. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تفسير منسوب به امام حسن عسكري: 324 ح 171.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

تقسيم ارث

شيخ طوسي گفته است:

صفوان بنحيي، راجع به ارث همسر و پدر و مادر، از امام جواد عليه السلام چنين روايت كرده است:

نيمي از ما ترك زن، از آن همسر است؛ك سوم از كل مال، بطور كامل به مادرش مي رسد و باقي آن، ارث پدر اوست. [1] .

كليني آورده است:

از محمد بن حسن اشعري روايت شده كه گفت:كي از شيعيان، در نامه اي كه به امام جواد عليه السلام توسط من نوشت از حضرت پرسيد: مردي، به زني تجاوز كرد؛ سپس با او كه حامله شده بود، ازدواج نمود و (آن زن) فرزندي به دنيا آورد كه شبيه ترين مخلوقات، به آن مرد بود. حضرت با خط و مهر مبارك خود، پاسخ داد:

از فرزندي كه ثمره تجاوز است، ارث برده نمي شود (پدر و مادر زنا كارش از او ارث نمي برند). [2] .

و نيز گفته است:

از علي بن مهزيار اهوازي روايت شده كه گفت: محمد بن حمزه علوي، در نامه اي خدمت امام جواد عليه السلام نوشت:كي از شيعيان شما، در وصيتش صد درهم به من اختصاص داد و از او شنيدم كه مي گفت: هر آنچه به من تعلق دارد، از آقا و مولايم (امام جواد عليه السلام) است؛ اين شيعه، از دنيا رفت و صد درهم را باقي گذاشت و دستوري براي مصرفش نداد؛ ولي او دو همسر دارد كهكي از آن دو، ساكن بغداد است و من، در حال حاضر هيچ آدرسي از وي ندارم و ديگري، مقيم قم مي باشد؛ اكنون در خصوص اين صد درهم، چه دستوري مي فرمائيد؟

حضرت در جوابش نگاشت: چاره اي بينديش تا سهم همسران آن مرد، از اين صد درهم را به آنان برساني و بدان كه سهم هرك، اگر مرده فرزند داشته باشد،ك هشتم است و چنانكه فرزندش نباشد سهم آنها،ك چهارم خواهد بود و باقي آن را هم به خواست خداوند، به هر كسي كه مي داني، نيازمند است صدقه بده. [3] .

همچنين نقل كرده است:

حسين بن حكم از امام جواد عليه السلام راجع به مردي كه از دنيا رفته و دو خاله او و تني چند از مواليانش (آزاد كنندگانش) زنده اند، روايت كرده است كه فرمود:(و اولو الأرحام بعضهم أولي ببعض) [4] «خويشاوندان در كتاب خدا، بعضي مقدم بر بعض ديگر مقرر شده است.»؛ مال او، ميان دو

خاله اش تقسيم مي شود. [5] .

او همچنين گفته است:

از محمد بن عمر ساباطي روايت شده كه گفت: از امام جواد عليه السلام راجع به مردي كه مرا وصي خود قرار داد و سفارش كرد كه سالانه، مبلغي به عمويش بپردازم؛ اما عمويش از دنيا رفت، سؤال كردم؟ حضرت در جوابش فرمود: آن را به وارثش بپرداز.[6] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب الاحكام 9: 286 ح 8.

[2] كافي 7: 163 ح 2 و 164 ح 4.

[3] همان: 126 ح 4.

[4] انفال: 8 75.

[5] كافي 7: 120 ح 7.

[6] همان: 13 ح 2.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

تهمت زدن به همسر

كليني نقل كرده است:

از محمد بن سليمان روايت شده كه گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم: چگونه است كه وقتي شوهر، همسر خود را متهم مي سازد، گواهي اش، چهار گواهي به خداي متعال شمرده مي شود؛ ولي چنين شهادتي براي غير شوهر، روا نيست و اگر غير شوهر، زني را متهم سازد، حد بر او جاري مي شود، هر چند فرزندا برادرش باشد؟

امام جواد عليه السلام فرمود: همين مسأله را از امام باقر عليه السلام پرسيدند و حضرت در جواب فرمود: آيا ملاحظه نمي كنيد كه وقتي شوهر، همسر خود را متهم ساخت، از او مي پرسند: چگونه از كار خلافش مطلع گشتي؟ هر گاه بگويد: به چشم خود ديدم؛ گواهي اش، چهار گواهي به خداي متعال شمرده مي شود و اين، از آن روست كه شوهر مي

تواند به خلوت همسر خويش در آيد، در حالي كه ديگران چنين حقي را ندارند؛ حتي فرزند او و پدرش، در شب و در روز از موقعيت شوهر، برخوردار نيستند؛ به همين جهت، گواهي او چهار گواهي به خداي متعال است، اگر بگويد به چشم خود ديده ام. اما اگر بگويد: به چشم خود نديده ام، مانند ديگران است و حد بر او جاري مي شود؛ مگر اينكه بينه اقامه نمايد و هر گاه كسي غير از شوهر، زني را متهم سازد و ادعا كند كه به چشم خود ديده است؛ از او مي پرسند: چگونه به چشم خود ديده اي؟ تو چطور به خلوت آن زن، داخل شده و به تنهايي، شاهد ماجرا بوده اي؟

تو در ادعاي خود، مشكوك و متهمي؛ حتي اگر راست بگويي، متهمي و چاره اي جز ادب كردن تو نيست آنهم با حدي كه خداي متعال بر تو واجب كرده است.

حضرت فرمود: و بي گمان، گواهي شوهر، چهار گواهي به خداي متعال است؛ بخاطر اينكه به جاي چهار نفر شاهد، گواهان ديگر (چهار قسم) دارد كه به جاي هر گواه،ك سوگنداد مي كند.[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 7: 403 ح 6.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

تفال زدن (خوب گرفتن)

حراني گفته است:

ابو هاشم جعفري، در همان روزي كه مأمون دخترش ام الفضل را، به همسري امام جواد عليه السلام در آورد، به حضرت عرض كرد: اي سرور من! بركت امروز، براي ما بزرگ و با عظمت است! امام جواد عليه السلام

به او فرمود: اي ابا هاشم! بركتهاي خداي متعال در اين روز بر ما بزرگ و با عظمت مي باشد. عرض كردم: آري اي آقاي من! امروز، چه حرفي به زبان برانم؟ امام جواد عليه السلام فرمود: امروز زبان را به خير و نيكي باز كن (به فال نيك بگير) كه البته نيكي اش به تو خواهد رسيد، عرض كردم: اي سرور من! حتما چنين خواهم كرد و مخالفت نخواهم نمود.

حضرت فرمود: به اين ترتيب، راه درست مي روي و جز نيكي به تو نخواهد رسيد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول: 456.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

تقوا

تستري آورده است:

امام جواد عليه السلام در جواب مردي كه به حضرت عرض كرد: به وصيت كوتاه و جامعي سفارشم فرما، فرمود: خودت را از ننگ و عار دنيا و آتش آخرت، نگاهدار (مساوي تقواي الهي پيشه كن.) [1] .

ابن صباع گفته است:

از امام جواد عليه السلام روايت شده كه فرمود: اگر آسمان ها و زمين بر بنده اي، مسدود گردد؛ سپس او، تقواي الهي پيشه سازد؛ هر آينه خداي متعال راه خروجي از آنها، برايش قرار مي دهد. [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] احقاق الحق 12: 439.

[2] فصول المهمه: 273.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

توبه و بازگشت به سوي خدا

حراني آورده است:

امام جواد عليه السلام فرمود: تأخير انداختن توبه، فريفتگي و امروز و فردا كردن فراوان، سرگرداني و نسبت دادن گناه و جنايت به (يا بهانه جويي كردن بر) خداي متعال، هلاكت و نابودي و پاي فشردن بر گناه، خود را از مكر خدا ايمن دانستن است، (فلاأمن مكر الله الا القوم الخاسرون) [1] «در حالي كه جز زيانكاران، خود را از مكر و مجازات خدا ايمن نمي دانند.» [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اعراف: 7 99.

[2] تحف العقول: 456.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

تشخيص نامه هاي بي نشان و استخدام ساربان

يكي از اصحاب و شيعيان حضرت ابوجعفر، امام جواد محمد عليه السلام به نام ابوهاشم حكايت كند:

روزي به قصد زيارت و ديدار آن حضرت، رهسپار منزلش شدم، در بين راه سه نفر از دوستان، هر يك نامه اي به من دادند كه به دست حضرت برسانم؛ ولي چون نامه ها نشاني نداشت، من فراموش كردم كه كدام از چه كسي است.

وقتي خدمت امام عليه السلام وارد شدم و نامه ها را جلوي آن حضرت نهادم، يكي از نامه ها را برداشت و بدون آن كه نگاهي به آن نمايد، فرمود: اين نامه ي زيد بن شهاب است.

سپس دومين نامه را برداشت و بدون نگاه در آن، فرمود: اين نامه ي محمد بن جعفر است؛ و چون سومين نامه را برداشت، نيز بدون نگاه فرمود: و اين نامه هم از علي بن الحسين است؛ و آن گاه هر كدام را با نام و نسب معرفي نمود و آنچه نوشته بودند، مطرح فرمود.

بعد از

آن، حضرت جواب هر يك از نامه ها را زير نوشته هايشان مرقوم داشت و امضاء كرد؛ و سپس تحويل من داد.

وقتي برخاستم كه از حضور مباركش مرخص شوم و بروم، امام عليه السلام نگاهي محبت آميز به من نمود و تبسمي كرد؛ و سپس مبلغي معادل سيصد دينار به من عطا نمود و فرمود: اين پول ها را تحويل علي بن الحسين بن ابراهيم بده و بگو كه تو را بر خريد اجناس راهنمائي كند.

پس هنگامي كه نزد علي بن الحسين رفتم و پيام حضرت را رساندم، مرا راهنمائي كرد و اجناسي را خريداري كردم؛ و سپس آن ها را به وسيله ي شتر براي امام عليه السلام آوردم.

همين كه به همراه صاحب شتر جلوي درب منزل حضرت رسيديم، صاحب شتر از من تقاضا كرد كه از حضرت بخواهم تا او را جزء افراد خدمت گذار خود قرار دهد.

وقتي بر امام جواد عليه السلام وارد شدم و خواستم تقاضاي صاحب شتر را مطرح كنم، ديدم حضرت كنار سفره ي طعام نشسته و به همراه عده اي مشغول تناول غذا مي باشد.

و بدون آن كه من حرفي زده باشم، فرمود: اي ابوهاشم! بنشين و به همراه ما از اين غذا ميل كن و ظرف غذائي را با دست مبارك خويش جلوي من نهاد؛ و چون از آن غذاي لذيذ خوردم، حضرت به غلام خود فرمود: اي غلام! صاحب شتر را كه همراه ابوهاشم آمده و جلوي منزل ايستاده است، بگو وارد شود و در كنار شما مشغول خدمت و انجام وظيفه گردد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] هداية الكبري حضيني: ص 299.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد جواد؛

مؤلف: عبدالله صالحي؛ نشر مهدي يار.

ترس از دارو و مرگ

مرحوم شيخ مفيد رضوان الله تعالي عليه حكايت نموده است:

روزي شخصي از حضرت جواد الأئمه، امام محمد تقي عليه السلام سؤال شد: چرا اكثر مردم از مرگ مي ترسند و از آن هراسناك مي باشند؟

امام جواد عليه السلام در پاسخ اظهار داشت: چون مردم نسبت به مرگ نادان هستند و از آن اطلاعي ندارند، وحشت مي كنند.

و چنانچه انسان ها مرگ را مي شناختند و خود را از بنده ي خداوند متعال و نيز از دوستان و پيروان - و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام - قرار مي دادند، نسبت به آن خوش بين و شادمان مي گشتند و مي فهميدند كه سراي آخرت براي آنان از دنيا و سراي فاني، به مراتب بهتر است.

پس از آن فرمود: آيا مي دانيد كه چرا كودكان و ديوانگان نسبت به بعضي از داروها و درمان ها بدبين هستند و خوششان نمي آيد، با اين كه براي سلامتي آن ها مفيد و سودمند مي باشد؛ و درد و ناراحتي آن ها را برطرف مي كند؟

چون آنان جاهل و نادان هستند و نمي دانند كه دارو نجات بخش خواهد بود.

سپس افزود: سوگند به آن خدائي، كه محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم را به حقانيت مبعوث نمود، كسي كه هر لحظه خود را آماده ي مرگ بداند و نسبت به اعمال و رفتار خود بي تفاوت و بي توجه نباشد، مرگ برايش بهترين درمان و نجات خواهد بود.

و نيز مرگ تأمين كننده ي سعادت و خوش بختي او در جهان جاويد مي باشد؛ و او در آن سراي جاويد از انواع نعمت هاي وافر الهي، بهره مند و برخوردار خواهد بود. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اختصاص شيخ مفيد:

ص 55.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد جواد؛ مؤلف: عبدالله صالحي؛ نشر مهدي يار.

توطئه دشمن دوست نما و جعل نامه

مرحوم راوندي و ديگر بزرگان حكايت كرده اند:

روزي از روزها معتصم عباسي تعدادي از اطرافيان و وزيران خود را احضار كرد و در جمع آن ها اظهار داشت:

بايد امروز شهادت و گواهي دهيد كه ابوجعفر، محمد بن علي بن موسي الرضا - امام جواد عليه السلام - تصميم شورش و قيام عليه حكومت من را دارد؛ و در اين رابطه بايد نامه هائي با مهر و امضاء تنظيم كنيد.

پس از آن، دستور داد تا حضرت جوادالأئمه عليه السلام را احضار نمايند، و چون حضرت وارد مجلس خليفه گرديد، معتصم آن حضرت را مخاطب قرار داد و گفت: شنيده ام مي خواهي بر عليه حكومت من قيام و شورش كني؟

امام عليه السلام فرمود: به خدا قسم، چنين كاري نكرده ام و قصد آن را هم نداشته ام.

معتصم گفت: خير، بلكه فلاني و فلاني و فلاني بر اين كار شاهد و گواه هستند، و سپس آن افراد را در مجلس احضار كرد و آن ها - به دروغ شهادت دادند و - گفتند: بلي، صحيح است، اي خليفه! ما شهادت مي دهيم كه محمد جواد عليه السلام تصميم چنين كاري را دارد و اين هم تعدادي نامه است كه از دست بعضي دوستانش گرفته ام.

در اين هنگام حضرت دست هاي مبارك خود را به سوي آسمان بلند نمود و اظهار داشت: خداوندا، اگر آن ها دروغ مي گويند، هم اينك هلاك و نابودشان گردان.

در همين حال تمام افراد متوجه شدند كه ناگهان ديوارها و سقف به لرزه درآمد؛ و هر كس كه از جاي خود حركت مي كرد، بر

زمين مي افتاد.

معتصم تا چنين حادثه ي خطرناكي را ديد، گفت: يا ابن رسول الله! من از آنچه انجام داده ام، پشيمان هستم و توبه مي كنم، دعا كن خداوند اين خطر را از ما برطرف گرداند.

آن گاه امام اظهار نمود: خداوندا، اين ساختمان و زمين را بر آن ها ساكن و آرام گردان، خدايا تو خود بهتر مي داني كه آنان دشمن تو و دشمن من مي باشند.

پس ساختمان آرام گرفت و خطر برطرف شد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الخرايج و الجرايح: ج 2، ص 670، ح 18، اثبات الهداة: ج 3، ص 340، ح 33.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد جواد؛ مؤلف: عبدالله صالحي؛ نشر مهدي يار.

تعيين جانشين در دومين سفر به بغداد

مرحوم شيخ مفيد، كليني و ديگر بزرگان به نقل از اسماعيل بن مهران روايت كرده اند:

پس از آن كه حضرت جوادالأئمه عليه السلام را در اولين مرتبه، توسط حكومت معتصم عباسي به بغداد احضار كردند، من براي حضرت احساس خطر كردم.

به همين جهت، قبل از سفر، خدمت ايشان رسيدم و عرض كردم: يابن رسول الله! در اين مسافرت، من براي شما احساس خطر مي كنم، چنانچه خداي نخواسته آسيبي بر شما وارد شود، چه شخصي بعد از شما عهده دار ولايت و امامت مي باشد؟

همين كه امام عليه السلام سخن مرا شنيد، چهره و صورت نورانيش را به سمت من برگردانيد و سپس اظهار نمود: اي اسماعيل! نگران مباش، آنچه را كه فكر مي كني، امسال و در اين سفر واقع نخواهد شد.

اسماعيل گويد: حضرت پس از مدتي، صحيح و سالم از بغداد به مدينه مراجعت كرد.

و چون مرحله اي ديگر، مأمورين حكومتي خواستند آن حضرت را

به دستور معتصم عباسي به بغداد احضار كنند، من به حضور ايشان رسيدم و گفتم:

يا ابن رسول الله! فدايت گردم، شما از مدينه به بغداد مي روي و من برايتان احساس خطر مي كنم، بعد از شما چه كسي جانشين خواهد بود؟

ناگاه متوجه شدم كه امام جواد عليه السلام گريه افتاد و قطرات اشك بر گونه ها و محاسن شريفش جاري گشت.

و حضرت در همين حالت متوجه من گرديد و فرمود:

اي اسماعيل! در اين سفر، خطر متوجه من خواهد شد؛ و بدان كه جانشين بعد از من فرزندم، حضرت ابوالحسن، امام علي هادي عليه السلام مي باشد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اعلام الوري طبرسي: ج 2، ص 111، اصول كافي: ج 1، ص 260، ح 1، كشف الغمة: ج 2، ص 376، مناقب ابن شهر آشوب: ج 4، ص 408.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد جواد؛ مؤلف: عبدالله صالحي؛ نشر مهدي يار.

تأثير منت و معرفي شيعه

حضرت ابومحمد، امام حسن عسكري عليه الصلوة و السلام حكايت فرمايد:

روزي شخصي به حضور امام محمد بن علي الرضا عليهماالسلام وارد شد، در حالي كه بسيار خوشحال به نظر مي رسيد.

امام جواد عليه السلام علت سرور و شادي او را سؤال نمود؟

در جواب اظهار داشت: يا ابن رسول الله! از پدرت، امام رضا عليه السلام شنيدم، كه فرمود: شادي انسان آن روزي است كه از اموال و امكانات خود بر ديگر مؤمنين و خويشان صدقه اي داده و به آن ها احسان كرده باشد.

امروز تعداد ده خانوار از خانواده هاي فقير و تهي دست به من مراجعه كردند؛ و به هر يك از آن ها در حد توان خود كمك نمودم و چون آن ها

شاد گشتند، من هم خوشحال و مسرور مي باشم.

امام محمد جواد عليه السلام به او فرمود: به جانم سوگند، تو بهترين كار نيك و احسان را انجام داده اي؛ و بايد هم اين چنين شادمان و مسرور باشي، مشروط بر آن كه اعمال نيك خود را ضايع و حبط نگرداني.

آن شخص سؤال كرد: با اين كه من از شيعيان و دوستان واقعي شما هستم، چگونه ممكن است كه اعمال و عبادات خود را ضايع گردانم؟

امام عليه السلام فرمود: مواظب گفتار و حركات خود باش، چون هم اكنون اعمال و رفتار نيك خود را نسبت به آن برادرانت ضايع كرده و از بين بردي.

آن شخص با حالت تعجب پرسيد: چگونه باطل شد، با اين كه من كاري را انجام ندادم؟!

حضرت فرمود: آيا اين آيه ي قرآن را تلاوت كرده اي: (يا أيها الذين آمنوا لا تبطلوا صدقاتكم بالمن و الأذي) [1] .

يعني؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد! صدقات و كارهاي نيك خود را با منت گذاري و آزار، باطل و ضايع نگردانيد.

آن شخص گفت: يا ابن رسول الله! من بر كسي منت ننهاده ام؛ بلكه بدون هيچ منت و آزاري به يكايك آنان كمك و انفاق كردم؛ و هيچ گونه توقعي هم از آن ها نداشته ام!

امام جواد عليه السلام در پاسخ، فرمود: خداوند متعال فرموده: صدقات خود را به وسيله ي منت و ايذاء باطل ننمائيد؛ و نفرموده است بر كساني كه صدقه مي دهيد، منت ننهيد؛ بلكه منظور هر نوع آزار و اذيتي است كه در رابطه با آن كار نيك به نوعي واقع شود.

سپس امام جواد عليه السلام افزود: آيا منت گذاري بر آن افرادي كه كمك كرده اي مهم تر است، يا

ايجاد اذيت و آزار نسبت به ملائكه ي مقرب الهي و مأمورين ثبت اعمال و حفظ نفوس؟!

آن شخص در پاسخ گفت: بلكه اين مورد اخير مهم تر و حساس تر، و گناهش نيز افزون خواهد بود.

بعد از آن، حضرت فرمود: تو با اين طرز برخورد و سخني كه اين جا مطرح كردي، هم موجب آزار من و هم سبب ايذاء ملائكه شدي و با اين كار، صدقات و كارهاي نيك خود را ضايع و باطل گرداندي، چرا بايد چنين كني؟!

و چگونه چنين ادعاي مهمي را كردي و گفتي: من از شيعيان خالص هستم؟!

آيا مي داني شيعيان خالص ما چه كساني هستند؟

آن شخص پاسخ داد: خير، نمي دانم.

امام عليه السلام فرمود: شيعيان خالص آن افرادي هستند كه همانند حزقيل نبي، مؤمن باشد - كه با او شيوه ي مخصوص در مقابل طاغوت و فرعون زمانش توريه كرد -؛ و نيز مؤمن آل فرعون، صاحب يس كه خداوند درباره ي او فرموده است: (و جاء من أقصي المدينة رجل يسعي) [2] .

يعني؛ مردي از آن سوي مدينه با سعي و كوشش آمد.

همچنين سلمان، ابوذر، مقداد و عمار ياسر، اين افراد از شيعيان خالص ما هستند، آيا تو با اين افراد يكسان و مساوي هستي؟!

اكنون خودت قضاوت كن، آيا با ادعائي كه كردي، موجب اذيت و آزار ما و ملائكه ي الهي نشدي؟!

آن شخص عرضه داشت: يا ابن رسول الله! من از گفتار خود پشيمان شدم و توبه مي كنم، شما مرا عفو نموده و راهنمائي بفرما كه چه بگويم؟

حضرت فرمود: بگو كه من از دوستان و از علاقه مندان شما هستم و با دشمنان شما دشمني خواهم

بود؛ و با دوستان شما دوست مي باشم.

آن شخص اظهار داشت: يا ابن رسول الله! من نيز همين را مي گويم و معتقد به آن هستم و از آنچه كه قبلا گفتم، توبه مي كنم و عذرخواهي مي نمايم.

آن گاه در پايان، امام جواد عليه السلام فرمود: هم اينك به نتيجه و ثواب صدقات و ديگر كارهاي نيك خويش خواهي رسيد. [3] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سوره ي بقره: آيه ي 264.

[2] سوره ي قصص: آيه ي 20.

[3] تفسير الامام العسكري عليه السلام: ص 314، ح 160، بحارالأنوار: ج 65، ص 159، تفسير البرهان: ج 4، ص 20، ح 4، مستدرك الوسائل: ج 7، ص 234، ح 8123.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد جواد؛ مؤلف: عبدالله صالحي؛ نشر مهدي يار.

تواضع پيرمرد و پاسخ سي هزار مسئله

مرحوم شيخ مفيد رضوان الله تعالي عليه به نقل از ابراهيم بن هاشم قمي حكايت كند:

در آن زماني كه حضرت علي بن موسي الرضا عليهماالسلام به شهادت رسيد، من عازم مكه ي معظمه شدم؛ و در ضمن، به محضر شريف حضرت ابوجعفر، امام محمد جواد عليه السلام شرف حضور يافتم.

همين كه وارد منزل رفتم، جمع زيادي از شيعيان را مشاهده كردم كه از شهرها و مناطق مختلفي جهت زيارت و ملاقات امام جواد عليه السلام آمده بودند.

پس از گذشت لحظاتي، عموي حضرت - به نام عبدالله بن موسي كه پيرمردي سالخورده بود - در حالتي كه لباس هاي خشني بر تن داشت، وارد مجلس شد در گوشه اي نشست.

سپس امام جواد عليه السلام در حالي كه پيراهني بلند پوشيده و عبائي بر دوش انداخته بود و كفش سفيدي در پاي داشت، وارد مجلس گرديد.

تمام افراد به احترام

آن حضرت از جاي برخاستند، آن گاه عموي حضرت به طرف امام عليه السلام جلو آمد و پيشاني برادرزاده اش را بوسيد؛

بعد از آن، حضرت در جايگاه خويش روي يك كرسي - كه از قبل آماده شده بود - نشست.

تمام حضار از عظمت و هيبت حضرت، در آن سنين كودكي، در تعجب و حيرت قرار گرفته بودند.

در همين اثناء، شخصي از برخاست و از عموي حضرت سؤال كرد: نظر شما درباره ي كسي كه با حيواني نزديكي كند، چيست؟

عبدالله پاسخ داد: دست راستش قطع مي شود و نيز حد شرعي بر او جاري مي گردد.

ناگاه امام جواد عليه السلام سخت ناراحت و خشمگين شد و با نگاهي به عمويش فرمود: اي عمو! از خدا بترس و تقوا داشته باش، خيلي خطرناك است آن موقعي در پيشگاه با عظمت خداوند متعال بايستي و بگويند: چرا چيزي را كه نمي دانستي، اظهار نظر كردي؟!

عبدالله عرضه داشت: مگر پدرت چنين نفرموده است؟

حضرت فرمود: از پدرم درباره ي شخصي كه قبر زني را نبش نمايد و بشكافد و با آن مرده نزديكي كند سؤال شد؛ كه پدرم در جواب فرمود: بايد دست راستش قطع شود و حد زنا بر او جاري گردد، چون كه معصيت نسبت به زنده و مرده يكسان است.

در اين هنگام عبدالله به خطاي خويش اعتراف كرد و گفت: اشتباه كردم، شما درست فرمودي، حق با جنابعالي است و من از درگاه خداوند پوزش مي طلبم.

پس از آن، مردم كه از اقشار مختلف اجتماع كرده بودند، با مشاهده ي اين جريان بر تعجب و حيرت آن ها افزوده گشت؛ و اظهار داشتند: اي مولا و سرور ما! چنانچه

اجازه مي فرمائي، ما سؤال هاي خود را مطرح نمائيم و شما پاسخ آن ها را لطف فرمائيد؟

امام جواد عليه السلام فرمود: بلي، آنچه مي خواهيد سؤال مطرح كنيد، تا جوابتان را بگويم.

پس در همان مجلس، حدود سي هزار مسئله از حضرت سؤال كردند؛ و با اين كه امام عليه السلام در سنين نه سالگي بود، با بياني شيوا تمامي آن ها را پاسخ فرود. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اختصاص شيخ مفيد: ص 102، بحارالأنوار: ج 50، ص 85، ح 1.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد جواد؛ مؤلف: عبدالله صالحي؛ نشر مهدي يار.

تأخير در توبه

تأخير التوبة اغترار و طول التسويف حيرة، و الاعتذار علي الله هلكة و الاصرار علي الذنب أمن لمكر الله «فلا يأمن مكر الله الا القوم الخاسرون». (سوره ي اعراف، آيه ي 99([1] .

به تأخير انداختن توبه نوعي خودفريبي است، و وعده ي دروغ دادن نوعي سرگرداني است، و عذر تراشي در برابر خدا نابودي است، و پافشاري بر گناه آسودگي از مكر خداست. «از مكر خدا آسوده نباشند جز مردمان زيانكار». [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] تحف العقول ، ص 456.

[2] منظور آيه اين است كه زيانكاران، مكر و مجازات خداوند را ناچيز مي انگارند و آنچنان كيفرهاي الهي را فراموش مي كنند كه خود را در نهايت امنيت مي بينند.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ حلم چاپ اول 1384.

توحيد الهي

عبدالرحمان بن ابي نجران گويد : از آن حضرت در مورد توحيد سؤال كرده و گفتم : آيا او را به عنوان شي ء تصور بكنيم، فرمود :

آري، اما بدون آنكه او را تعقل كرده و محدود نمائي، آنچه وهم و خيالت بر آن قرار گرفت كه خدا آن چيز است او خلاف آن است، چيزي شبيه او نبوده و اوهام او را درك نكنند، چگونه اوهام او را درك كنند در حاليكه او خلاف آن چيزي است كه عقلها آن را درك كرده و اوهام او را به تصور درآورند، به درستي كه او به صورت چيزي به ذهن درمي آيد كه قابل تعقل نبوده و حدي براي آن نيست.

كلامه في التوحيد

عن عبدالرحمان بن ابي نجران قال : سألت أباجعفر عليه السلام عن التوحيد، فقلت: أتوهمه شيئا؟ فقال :

نعم، غير معقول و لا محدود، فما وقع

وهمك عليه من شي ء فهو خلافه، و لا يشبهه شي ء و لا تدركه الاوهام، كيف تدركه الاوهام و هو خلاف ما يعقل، و خلاف ما يتصور في الاوهام، انما يتوهم شي ء غير معقول و لا محدود.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

تولد شگفت انگيز امام جواد

حكيمه خاتون دختر امام كاظم عليه السلام مي گويد: روزي برادرم امام رضا عليه السلام مرا طلبيد و فرمود: «اي حكيمه! امشب فرزند مبارك خيزران (مادر امام جواد عليه السلام متولد مي شود. بايد كه در وقت ولادت او حاضر شوي.»

پس من در خدمت آن حضرت ماندم. چون شب شد مرا با خيزران و زنان قابله داخل حجره كرد و چراغي نزد ما افروخت و خود از حجره بيرون رفت و درب را به روي ما بست.

چون خيزران را درد زاييدن فراگرفت، ناگهان چراغ ما خاموش شد و به خاطر خاموش شدن چراغ ناراحت و غمگين شديم. ناگهان ديديم كه آن خورشيد فلك امامت طالع گرديد و در ميان طشتي كه در مقابل خيزران بود نزول نمود. آن حضرت را پرده نازكي مانند لباس احاطه كرده بود و نوري از آن حضرت ساطع بود كه از آن نور تمام حجره منور شد و ديگر به چراغ نيازي نبود. پس آن حضرت را گرفتم و در دامن خود گذاشتم.

ناگاه امام رضا عليه السلام داخل حجره شد و بعد از آنكه او را در لباسهاي پاكيزه پوشيده بوديم، او را از ما گرفت و در گهواره گذاشت و به من فرمود: «از اين گهواره جدا نشو.»

چون روز سوم شد، امام جواد عليه السلام چشمان خود را به جانب آسمان گشود و

به جانب راست و چپ نظر كرد و با زبان فصيح گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله.» (شهادت مي دهم كه نيست معبودي جز خدا و شهادت مي دهم كه محمد، فرستاده ي خداوند است.)

چون اين حالت عجيب را از آن حضرت مشاهده كردم به خدمت امام رضا عليه السلام شتافتم و به آن حضرت عرض كردم: «از اين كودك، چيز عجيبي شنيدم.»

امام رضا عليه السلام فرمود: «چه چيزي؟»

پس آنچه ديده و شنيده بودم به خدمت آن جناب عرض كردم.

امام رضا عليه السلام فرمود: «آنچه بعد از اين از عجائب احوال او مشاهده خواهي كرد بيشتر است از آنچه اكنون مشاهده كرده اي.» [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مناقب ابن شهرآشوب - جلاء العيون.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام جواد؛ تهيه و تنظيم: واحد تحقيقاتي گل نرگس ؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

تولد شگفت انگيز امام جواد

حكيمه خاتون دختر امام كاظم عليه السلام مي گويد: روزي برادرم امام رضا عليه السلام مرا طلبيد و فرمود: «اي حكيمه! امشب فرزند مبارك خيزران (مادر امام جواد عليه السلام متولد مي شود. بايد كه در وقت ولادت او حاضر شوي.»

پس من در خدمت آن حضرت ماندم. چون شب شد مرا با خيزران و زنان قابله داخل حجره كرد و چراغي نزد ما افروخت و خود از حجره بيرون رفت و درب را به روي ما بست.

چون خيزران را درد زاييدن فراگرفت، ناگهان چراغ ما خاموش شد و به خاطر خاموش شدن چراغ ناراحت و غمگين شديم. ناگهان ديديم كه آن خورشيد فلك امامت طالع گرديد و در ميان طشتي كه در مقابل خيزران بود نزول نمود. آن حضرت را

پرده نازكي مانند لباس احاطه كرده بود و نوري از آن حضرت ساطع بود كه از آن نور تمام حجره منور شد و ديگر به چراغ نيازي نبود. پس آن حضرت را گرفتم و در دامن خود گذاشتم.

ناگاه امام رضا عليه السلام داخل حجره شد و بعد از آنكه او را در لباسهاي پاكيزه پوشيده بوديم، او را از ما گرفت و در گهواره گذاشت و به من فرمود: «از اين گهواره جدا نشو.»

چون روز سوم شد، امام جواد عليه السلام چشمان خود را به جانب آسمان گشود و به جانب راست و چپ نظر كرد و با زبان فصيح گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله.» (شهادت مي دهم كه نيست معبودي جز خدا و شهادت مي دهم كه محمد، فرستاده ي خداوند است.)

چون اين حالت عجيب را از آن حضرت مشاهده كردم به خدمت امام رضا عليه السلام شتافتم و به آن حضرت عرض كردم: «از اين كودك، چيز عجيبي شنيدم.»

امام رضا عليه السلام فرمود: «چه چيزي؟»

پس آنچه ديده و شنيده بودم به خدمت آن جناب عرض كردم.

امام رضا عليه السلام فرمود: «آنچه بعد از اين از عجائب احوال او مشاهده خواهي كرد بيشتر است از آنچه اكنون مشاهده كرده اي.» [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مناقب ابن شهرآشوب - جلاء العيون.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام جواد؛ تهيه و تنظيم: واحد تحقيقاتي گل نرگس ؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

تكه تكه شدن بدن امام جواد و سالم ماندن آن حضرت

ام الفضل ملعونه مي گويد: «من دايم جهت امام جواد عليه السلام غيرت شيطاني مي كردم و مراقب او بودم و بسيار حسودي مي كردم. به پدر خود مي گفتم ولي پدرم مي گفت: «تحمل

كن كه او فرزند پيغمبر است.»

روزي نشسته بودم ناگاه دختري از درب خانه داخل شد و به من سلام كرد. گفتم: «تو چه كسي هستي؟»

گفت: «من از اولاد عمار ياسرم و زن امام محمد تقي عليه السلام كه شوهر تو است مي باشم، پس من بسيار غمناك شدم و نزديك بود كه سر برداشته و به صحرا بروم و نزديك بود كه شيطان مرا وادار كند كه آن زن را اذيت كنم.»

پس ناراحتي و غضب خود را فروبردم و با او نيكي كردم.

چون آن زن رفت، من پيش پدرم رفتم و آنچه را كه ديده بودم به او گفتم.

پدرم در آن حالت كه مست و لايعقل بود، به غلامي كه پيش او ايستاده بود رو كرد و گفت: «شمشير مرا بياور.»

پس شمشير گرفت و سوار شد و گفت: «به خدا قسم كه من مي روم و او را مي كشم.»

چون اين حالت را از پدر خود مشاهده كردم، پشيمان شدم و انا لله و انا اليه راجعون خواندم و گفتم: «واي كه چه كاري كردم و شوهر خود را به كشتن دادم.» و بر روي خود مي زدم و به دنبال پدرم مي رفتم تا اينكه او به خانه اي كه امام جواد عليه السلام بود رفت و پيوسته او را با شمشير زد و او را پاره پاره كرد.

سپس از نزد او بيرون آمد و من از پي او فرار كردم و تا صبح خوابم نبرد. چون صبح شد نزد پدرم آمدم و گفتم: «مي داني ديشب چه كردي؟»

گفت: «نه.»

گفتم: «پسر امام رضا عليه السلام را كشتي.»

از اين سخن متحير شد و بي حال

و بيهوش گرديد، بعد از ساعتي به خود آمد و گفت: «واي بر تو! چه مي گوئي؟!»

گفتم: «آري! بر سراغ او رفتي و وي را با شمشير زدي و به قتلش رساندي.»

مأمون بسيار مضطرب گرديد. سپس آن خادم را كه از او شمشير را گرفته بود طلبيد و به او گفت: «اين چه سخني است كه دختر من مي گويد؟»

خادم گفت: «راست مي گويد.»

پس مأمون بر سينه و روي خود مي زد و مي گفت: «انا لله و انا اليه راجعون، تا قيامت رسوا شديم و در ميان مردم هلاك شديم، اي ياسر! برو و درباره ي آن حضرت تحقيق كن و براي ما خبر بياور كه نزديك است جان من از تن بيرون بيايد.»

پس خادم به خانه ي امام جواد عليه السلام رفت و من بر صورت خود مي زدم. خادم زود مراجعت نمود و گفت: «بشارت و مژدگاني اي امير.»

مأمون گفت: «چه خبر؟»

گفت: «به خانه ي امام جواد عليه السلام رفتم و ديدم آن حضرت نشسته است و بر تن شريفش پيراهني بود و با لحاف خود را پوشانده بود و مسواك مي زد.

من بر او سلام كردم و گفتم: «از تو درخواست دارم كه اين پيراهني را كه پوشيده اي به جهت تبرك به من بدهي تا با آن نماز بخوانم.» و مقصود اين بود كه به بدن مبارك امام جواد عليه السلام نگاه بكنم كه آيا ضرب شمشير هست يا نه؟! و وقتي كه بدن ايشان را ديدم هيچ اثر زخمي چه از شمشير و چه غير از آن وجود نداشت.»

پس مأمون به مدتي طولاني گريست و سپس گفت: «با اين آيت و معجزه هيچ چيز ديگري

باقي نماند و اين براي اولين و آخرين عبرت است.»

سپس مأمون به خادم گفت: «گرفتن شمشير و سوار شدن و داخل شدن خود به خانه ي امام جواد عليه السلام را به ياد مي آورم ولي برگشتن خود را به ياد نمي آورم.

خدا لعنت كند اين دختر را لعنتي شديد، برو به نزد دخترم و به او بگو كه پدرت مي گويد: به خدا قسم كه اگر بعد از اين از آن حضرت شكايت كني يا بدون اجازه ي او از خانه بيرون بيايي از تو انتقام مي گيرم.»

سپس گفت: «به نزد ابن الرضا عليه السلام برو و سلام مرا به او برسان و بيست هزار دينار براي او ببر و اسبي كه ديشب سوار شده بودم را نيز براي او ببر. سپس دستور بده كه هاشميين براي سلام كردن بر آن حضرت وارد شوند و بر او سلام كنند.»

خادم چنان كرد كه مأمون گفته بود و سلام او را رسانيد و مالي كه فرستاده بود را در پيش امام جواد عليه السلام نهاد و اسب را هم تحويل داد.

امام جواد عليه السلام بر آن نظر كرد، بعد تبسمي نمود و فرمود: «آيا عهدي كه ميان ما و مأمون بود اين بود كه او با شمشير به من حمله كند؟! آيا نمي داند كه من ياري دهنده اي دارم كه ميان من و او مانع مي شود.»

خادم گفت: «اي پسر رسول خدا! بگذار اين عتاب را به خدا و به حق جدت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم كه مأمون چنان مست بود كه نفهميد كه چكار مي كند، و نذر كرده و سوگند خورده كه بعد از اين مست نشود

و چيزي كه مست كننده باشد نخورد زيرا كه آن از دامهاي شيطانست، پس هرگاه نزد مأمون تشريف مي بري اين سخنان را به روي او نياور و عتاب مكن.»

حضرت فرمود: «من نيز قصد چنين كاري را نداشتم.»

بعد از آن جامه طلبيد و پوشيد و برخاست. مردم زيادي با آن حضرت نزد مأمون آمدند، مأمون برخاست و آن جناب را در كنار خود گرفت و به سينه چسبانيد و مرحبا كرد و اذن نداد احدي را كه بر او داخل شود و پيوسته با آن حضرت صحبت مي كرد.

چون مجلس خواست منقضي شود حضرت فرمود: «اي مأمون! من تو را نصيحتي مي كنم، قبول كن.»

مأمون گفت: «بلي اي فرزند رسول خدا.»

حضرت فرمود: «مي خواهم كه شب بيرون نروي چون من از اين خلق نگون سار بر تو ايمن نيستم و نزد من دعائي است كه با آن خود را متحصن ساز و به وسيله ي آن خود را از بديها و بلاها و مكروهات محافظت نما چنانچه ديشب مرا از شر تو نگاهداشت، و اگر لشگرهاي روم و ترك را ملاقات كني و تمامي با جميع اهل زمين برعليه تو جمع شوند از ايشان به تو بدي نرسد، و اگر مي خواهي آن را براي تو مي فرستم تا آنكه بواسطه ي آن از همه ي آن چيزها ايمن باشي.»

مأمون گفت: «بلي، به خط خود بنويس و به سوي من بفرست.» حضرت قبول نمود.

چون صبح شد حضرت جواد عليه السلام خادم مأمون را نزد خود طلبيد و با خط خود اين حرز را نوشت و فرمود: «اين را به نزد مأمون ببر و بگو براي اين دعا از نقره ي

پاك لوله بسازد و آنچه بعد از اين خواهم گفت بر آن نقره بنويسد و چون خواست كه بر بازو بندد وضوي كامل گرفته و چهار ركعت نماز بخواند بدين ترتيب كه: در هر ركعت حمد يك مرتبه و هر كدام از آيةالكرسي و شهد الله و الشمس و ضحيها و الليل و توحيد را هفت مرتبه بخواند و چون از نماز فراغ شود دعا را بر بازوي راست خود ببندد تا در محل سختي ها و تنگي ها به حول و قوه ي خدا از هر چه بترسد سالم ماند و حذر كند.»

مرويست كه: چون مأمون اين حرز را از آن حضرت گرفت و با اهل روم جنگ كرد، در همه ي غزوات و جنگها به بركت اين حرز مبارك پيروز شد و اين حرز مبارك به حرز امام جواد عليه السلام معروف است و در كتب ادعيه موجود مي باشد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مهج الدعوات.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام جواد؛ تهيه و تنظيم: واحد تحقيقاتي گل نرگس ؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

تبديل شدن برگهاي زيتون به نقره هاي خالص

ابراهيم بن سعيد مي گويد: «روزي حضرت امام محمد تقي عليه السلام را ديدم. آن حضرت دست خود را بر برگهاي زيتون زد پس ناگهان آن برگهاي زيتون تبديل به نقره گرديد.

پس من از آن حضرت بسياري از آن نقره ها را گرفتم و در بازار خرج كردم ولي آنها ابدا تغيير نكرد و نقره ي خالص شد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] منتهي الآمال.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام جواد؛ تهيه و تنظيم: واحد تحقيقاتي گل نرگس ؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

تبديل شدن خاك به طلا

اسماعيل بن عباس هاشمي مي گويد: روز عيدي به ديدار حضرت امام محمد جواد عليه السلام رفتم. وقتي خدمت آن حضرت رسيدم از فقر و تنگي معاش خود شكايت كردم.

پس آن حضرت مصلاي خود را بلند كرد و از زير آن يك مشت خاك برداشت و به من داد پس به اعجاز آن حضرت آن خاكها به طلا تبديل شد.

حضرت آنها را به من عطا كرد و من آنها را به بازار بردم و ديدم كه شانزده مثقال بود. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] منتهي الآمال.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام جواد؛ تهيه و تنظيم: واحد تحقيقاتي گل نرگس ؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

تقي يعني چه؟

در مجمع البحرين آمده است:

«سمي محمد الجواد، «التقي» لأنه اتقي الله تعالي فوقيه شر المأمون اذ دخل عليه بالليل و هو سكران، فضربه حتي ظن أنه قتله، فوقيه الله تعالي شره.»

«امام جواد عليه السلام را «تقي» ناميدند زيرا خداوند او را از شر مأمون حفظ كرد در هنگامي كه شبانه با حالت مستي به بستر او هجوم آورد و ضربات پي در پي شمشير را بر امام وارد ساخت به گونه اي كه گمان كرد حضرت را به قتل رسانده است ولي خداوند متعال امام را از شر مأمون حفظ نمود.» [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مجمع البحرين، ذيل حرف «تاء»، ص 282.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام محمد جواد؛ سيد علي حسيني قمي ؛ نبوغ چاپ اول 1381.

تواضع علي بن جعفر

«محمد بن حسن بن عماد» گويد:

من دو سال نزد «علي بن جعفر» (عموي امام رضا عليه السلام) بودم، او احاديث و اخباري را كه از برادرش موسي بن جعفر عليه السلام شنيده بود براي شيعيان نقل مي كرد و آنان را درس مي گفت و من مي نوشتم.

روزي در مدينه خدمتش نشسته بودم كه ابوجعفر، امام جواد عليه السلام (كه كودك بود) در مسجد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بر او وارد شد. همين كه چشم علي بن جعفر به او افتاد فورا برجست و پاي برهنه بدون رداء نزد او رفت و دستش را بوسيد و بسيار احترامش كرد.

ابوجعفر عليه السلام به او فرمود: «اي عمو، بنشين، خدايت رحمت كند.»

او گفت:«آقاي من، چگونه من بنشينم و تو ايستاده باشي؟!»

تا آن كه امام جواد عليه السلام بعضي از مواعظ و سخنان را با عموي خويش

مطرح نمود و آنگاه به سوي در مسجد حركت كردند.

در اين حال علي بن جعفر پيش دويد و كفش هاي حضرت را جلوي پاي او جفت نمود و چون حضرت را بدرقه كرد، به مجلس درس خود بازگشت.

هنگامي كه علي بن جعفر در جايگاه خود نشست، اصحابش او را سرزنش كرده، مي گفتند: «شما عموي پدر او و مردي عالم هستيد و با اين سن پيري و محاسن سفيد نبايد در برابر كودكي كه هنوز به سن تكليف نرسيده است اين گونه رفتار كنيد و خود را كوچك و حقير نماييد!»

او ناگاه برآشفت و دست به محاسن خود گرفت و گفت:

«فما حيلتي ان كان الله رأي ذاك لهذا اهلا و لم ير هذه الشيبة لهذا اهلا نعوذ بالله مما تقولون بل انا له عبد.»

«خاموش باشيد، اگر خداي عزوجل اين ريش سفيد را سزاوار (امامت) ندانست و اين كودك را سزاوار دانست و به او چنان مقامي داد، من فضيلت او را انكار كنم؟! پناه به خدا از سخن شما، من بنده ي او هستم.» [1] .

قبر علي بن جعفر، بنا به نقل علامه مجلسي در شهر قم (انتهاي خيابان چهار مردان، گلزار شهدا) مي باشد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] اصول كافي، ج 2، ص 322.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام محمد جواد؛ سيد علي حسيني قمي ؛ نبوغ چاپ اول 1381.

تبديل خاك به طلا

راوندي آورده است:

از اسماعيل بن عباس هاشمي روايت شده كه گفت: روز عيدي، خدمت امام جواد عليه السلام رسيدم و از تنگي معيشت، شكايت نمودم، پس جانماز خود را بلند كرد و قطعه اي طلاي خالص و گداخته از خاك زمين برداشت

و به من بخشيد، آن را به بازار بردم و در آن، شانزده مثقال طلا بود.[1]

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الخرائج و الجرائح 1: 383، ح 12.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

تأثير نكردن شمشير بر امام جواد

حضيني گفته است:

از محمد بن موسي نوفلي روايت شده كه گفت: شبانگاه روز جمعه، بر آقايم امام جواد عليه السلام، داخل شدم؛ در حالي كه ابو هاشم داود بن قاسم جعفري، خدمت حضرت بود و ديدگانش افسرده و فروهشته بود و سرورم امام جواد عليه السلام نيز خاموش و سر به پايين بود؛ به حضرت عرض كردم: اي عمو زاده! چرا گريه مي كنيد؟

حضرت فرمود: از جرأت و جسارت مأمون طغيان گر بر خداوند و از خونهاي بنا حق ريخته ي خودمان؛ همين ديروز امام رضا عليه السلام را كشت و الان آهنگ قتل مرا كرده است.

من نيز گريسته و عرض كردم: سرورم! با اينكه در حق شما، با سخن و عمل اظهار ارادت مي كند؟!

حضرت فرمود: خدا تو را رحمت كند اي عمو زاده! در حق پدرم، بيشتر از اينها اظهار مي كرد.

عرض كردم: اي سرورم! به خدا سوگند! همانا تو، بر دانسته هاي جذب رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم آگاهي و او نيز از دانسته هاي عيسي مسيح و پيامبران ديگر آگاهي داشت؛ ما را تدبيري نيست؛ بلكه تدبير و فرمان از آن شماست؛ هرگاه بخواهي از شر مأمون در امان باشي، خداي متعال تو را كافي است.

حضرت فرمود: اي عمو زاده! رحمت خدا

بر تو باد، چه كسي جز مأمون در بخش هشتم امشب، با خدمتكارانش بر من هجوم خواهد آورد؛ در حالي كه تا آن وقت را به خوشگذراني سپري كرده است؛ تظاهر به اشتياق ديدار دخترش ام الفضل مي نمايد و سوار بر مركب آهنگ خانه من مي كند و به سوي دخترش ام الفضل مي رود كه به وي وعده و خبر داده است در فلان اتاق، بعد از اتاق خواب من به سر ببرد؛ وقتي داخل خانه ي ما شد، به طرف اتاق دخترش مي رود و با خدمتكاران خود قرار گذاشته كه آنها به خوابگاه من در آيند؛ در حالي كه مي گويند؛ همانا آقاي ما مأمون از ما است و شمشيرهاي خود را از غلاف مي كشند و سوگند ياد مي كنند كه: بايد او را بكشيم؛ از دست ما، به كجا مي گريزد؟ و به من مي نگرند و جمله: «از دست ما به كجا مي گريزد» را شعار خود ساخته، تكرار مي كنند؛ پس شمشيرهاي خود را بر بسترم فرود مي آورند و در حق من، همان كاري را مي كنند كه غلامان مأمون با پدرم كردند؛ اما ضرر و زياني به من نمي رسد و دستشان از من، كوتاه است و گمان مي كنند، كار درستي انجام مي دهند، در صورتي كه باطل و نادرست است؛ از پيش من، با لباسهاي خون آلوده خارج مي شوند و از شمشير هايشان خون دروغ جاري است و نزد مأمون كه پيش دخترش و در خانه ي من است مي روند؛ مأمون از آنها مي پرسد: چه خبر داريد؟ و آنها، شمشيرهاي

خون چكانشان و دست و لباس خون آلودشان را نشان مي دهند!

ام الفضل مي پرسد: كجا او را كشتيد؟ آنها پاسخ مي دهند: در خوابگاهش؛ ام الفضل مي پرسد: نشانه ي خوابگاهش چيست؟ و آنها، برايش توصيف مي كنند؛ ام الفضل مي گويد: آري، به خدا سوگند! درست است؛ پس سر پدرش را در بغل گرفته، مي بوسد و مي گويد: حمد و ستايش خداي را كه از دست اين ساحر دروغگو، آسوده ات ساخت؛ ولي مأمون به او مي گويد:

دخترم! شتاب مكن؛ چه اينكه با پدرش امام رضا عليه السلام نيز چنين نمودم و دستور دادم درها را بگشايند و خود به عزاداري نشستم؛ در حالي كه خدمتكاران، بدتر از اين را با او كرده بودند؛ سپس به خودم آمدم و صبيح ديلمي كه مطمئن ترين خدمتكارانم بود، به جستجوي دليل و علت قتلش فرستادم؛ وقتي به نزد من بازگشت به من گفت: همانا امام رضا در محراب خود ذكر خدا مي گويد پس درها بسته شد و اعلام شد او (زن مأمون يا يكي از زنان نزديك به مأمون) بيهوش شده بود (و ما فكر كرديم مرده است و به خاطر آن تعزيه به پا كرديم) ولي اكنون به هوش آمده است؛ بنابراين صبر كن دخترم! مبادا آن حادثه تكرار شود.

ام الفضل گفت: پدر! آيا چنين چيزي ممكن است؟

مأمون گفت: آري؛ پس وقتي صبح شد، كسي را بفرست و اجازه ي ورود بگير و اگر او را زنده ديدي پيش او برو و بگو: همانا خدمتكاران امير مؤمنان بر او شوريدند و در صدد قتلش بر آمدند كه از

آنها گريخت و به من پناه آورد تا اينكه آرام شدند و به جايگاهش بازگشت.

و اگر امام جواد را كشته يافتي، با احدي سخن مگو تا به نزد تو آيم.

مأمون به خانه ي خود مي رود و منتظر صبح و خبر دخترش مي ماند؛ پس وقتي صبح نمايان مي شود، ام الفضل خادمي را پيش من مي فرستد؛ خادم مي بيند كه به نماز ايستاده ام؛ لذا باز مي گردد و او را مطلع مي سازد؛ پس ام الفضل نزد من مي آيد و سفارش پدرش را عملي مي كند و به من مي گويد: آنچه مانع گرديد كه ديشب نزد شما باشم، امير مؤمنان بود؛ تا اينكه گفتم: خداوند است كه اينجا و از اين محل توفيق و رستگاري مي بخشد؛ حضرت مي گويد: من مي روم و او خبر را به مأمون مي فرستد اين، خبر تمام و كمال مأمون مي باشد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الهداية الكبري: 304.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

تقسيم دينارها

حضرت امام محمد تقي عليه السلام فرمود: عذر تراشي در برابر دستور خدا نابودي است.

از احمد بن حديد نقل شده كه گفت: با جمعي به سفر حج رفتيم، در راه اموال ما را غارت كردند، در مدينه خدمت حضرت جواد عليه السلام رفتم. حضرت دينارهايي به من داد و فرمود: ميان رفقايت به مقداري كه از شما برده اند تقسيم كن. دينارها را تقسيم كردم، بدون كم و زياد همان مقدار بود.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر

الف چاپ دوم 1384.

توسل به ائمه اطهار و آزادي از زندان

حضرت امام جواد عليه السلام فرمود: دين شناسي، قيمت هر متاع گران قدر و نردبان ترقي براي وصول به هر مقام بلندي است.

ابوالصلت هروي روايت مي كند كه بعد از آن كه حضرت امام رضا عليه السلام به رحمت الهي واصل گرديد، مأمون مرا طلبيد و گفت: آن كلامي كه حضرت امام رضا عليه السلام به تو تعليم داده بود به من تعليم بده. هر چه فكر كردم به خاطرم نيامد، قسم خوردم كه فراموش كرده ام، حرف مرا باور نكرد و دستور داد مرا زنداني كنند. مدتي در حبس ماندم و كار بر من تنگ شد، تا كه گفتم: خدايا! به حق محمد و آل محمد كه به من فرجي كرامت كن و از اين زندان نجاتم بده. پس دعاي من مستجاب شده، امام محمد تقي عليه السلام را ديدم كه حاضر شده و فرمود: اي ابوالصلت! دلتنگ شده اي؟ گفتم: اي والله يابن رسول الله صلي الله عليه و آله فرمود: برخيز و دست بر زنجيرهاي من زد، ديدم كه زنجيرها از هم باز شدند، دست مرا گرفت و از زندان بيرون آورد. زندانيان و غلامان و خدمه مأمون، همه مرا مي ديدند ولي هيچ كس به من چيزي نمي گفت. از آن خانه بيرون آمدم، حضرت فرمود: برو در امان خدا كه ديگر تو را نخواهد ديد و تو نيز او را نخواهي ديد. تا زماني كه زنده بودم مأمون مرا نديد و به فكر من نيفتاد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

ترك گل خوردن به سبب دعاي حضرت

حضرت امام جواد عليه السلام فرمود: از رفاقت با آدم بد بپرهيز كه وي به شمشير كشيده مي ماند كه منظرش نيكو و آثارش زشت

است.

داود بن ابوالقاسم جعفري هم چنين روايت مي كند كه من به گل خوردن عادت داشتم و به هيچ وجه نمي توانستم آن عادت را ترك كنم. روزي به خدمت امام محمد تقي عليه السلام رفتم و گفتم: دعا كنيد. حضرت فرمود كه حقتعالي آن را از تو دور كرد. بعد از آن ديگر ميلي به خوردن گل نداشتم و هيچ چيز نزد من از گل خوردن بدتر نبود.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

تسبيح نمودن حضرت

راوندي نقل كرده است:

تسبيح ذات حق، توسط امام عليه السلام در دوازدهم و سيزدهم هر ماه، از اين قرار است:

پاك و منزه است، كسي كه بر اهل مملكت خويش، تجاوز روا نمي دارد؛ پاك و منزه است، كسي كه زمينيان را به مجازاتهاي گوناگون، عذاب نمي فرمايد؛ پاك و منزه است خداي متعال و با حمد و ستايشش او را تسبيح و تقديس مي كنم. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] دعوات راوندي: 93.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ مترجم مسلم صاحبي؛ شركت چاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

تعويذ هاي امام جواد

طوسي آورده است:

تعويذ روز شنبه: بنام خداوند بخشنده ي مهربان؛ هيچ قدرت و تواني نيست، مگر از جانب خداي بلند مرتبه ي بزرگ؛ خدايا! اي پروردگار فرشتگان و روح [1] و پيامبران و رسولان! و مسلط و مستولي بر هر كه در آسمانها و زمين هاست؛ شر اشرار را از من، باز دار و چشمها و دلهاي آنها را كور ساز و ميان من و آنها، حجاب و پرده قرار ده؛ همانا تو، پروردگار ما هستي و هيچ تواني، جز از جانب خدا نيست؛ بر خداي متعال توكل كردم، همچون توكل پناهنده به او، از شر هر جنبنده اي كه پروردگارم سرنوشتش را در اختيار دارد و بر خداي متعال توكل كردم از شر آنچه در شب و روز؛ آرميده (از شر هر چه در عالم طبيعت وجود دارد و شب و روز بر آن مي گذرد) و از شر هر شر و بدي و صلوات و سلام خدا، بر محمد و آل او باد [2]

.

[21] 21 - و نيز گفته است:

تعويذ روز يكشنبه، از تعويذ هاي امام جواد عليه السلام: بنام خداوند بخشنده ي مهربان؛ خدا بزرگتر است؛ خدا بزرگتر است (از اين كه وصف شود)، پروردگار عالم بر عرش خود حاكم و مستولي شد و آسمانها و زمين به حكمتش افراشته و استوار گرديدند و ستارگان، به فرمانش پرتو افشان شدند، و كوهها به اذن او، پا برجا گشتند؛ هر كس در آسمانها و زمين است، از قلمرو اسمش بيرون نيست؛ آن اسمي كه كوهها، از سر فرمانبرداري برايش رام و تسليم شدند و تن ها، در حالي كه كهنه و فرسوده اند، به فرمانش برانگيخته شدند و به آن اسم پناه مي برم و در پناه او مخفي و پوشيده مي شوم از شر هر گمراه كننده و تجاوز كار و طغيان گر و گردن كش و حسودي، و به اسم الله، پناه مي جويم، آن اسمي كه بدان، ميان دو دريا مانع قرار داد و پناه مي جويم به خدايي كه در آسمانها، برجهاي فراوان (يا مراد، همان منازل و برج هاي دوازده گانه ماه و خورشيد است يا مراد، ستارگان يا ستارگان بزرگ مي باشد) و در آن (آسمان) چراغ (خورشيد) و ماه نوراني، نهاد و آن (آسمان) را براي بينندگان، بياراست و از شر هر شيطان رانده شده اي نگاه داشت و در زمين، قله هاي محكم و استوار همچون ميخ قرار داد (آري پناه مي جويم) از اينكه بدي يا گناه و زشتي خارج از حد يا مصيبتي به من برسد؛ حاميم، حاميم، حاميم، اين كتابي است كه از سوي خداي

رحمن و رحيم نازل شده است.

حاميم، حاميم، حاميم، عين، سين، قاف، اين گونه خداوند عزيز و حكيم به تو و پيامبراني كه پيش از تو بودند، وحي مي فرستد و درود و سلام خداوند، بر محمد و آل او باد. [3] .

و نيز نقل كرده است:

تعويذ روز دوشنبه از تعويذ هاي امام جواد عليه السلام:

بنام خداوند بخشنده ي مهربان؛ جانم را در پناه پروردگار بزرگم، از شر آنچه نهفته و از شر آنچه آشكار است و از شر هر ماده و نري و از شر هر چيزي كه خورشيد و ماه بر آن تابيده است، قرار مي دهم؛ بسيار پاك و منزه است، بسيار پاك و منزه است پروردگار فرشتگان و روح (كه مقامش برتر از فرشتگان است)؛ شما را اي گروه جنيان! اگر مي شنويد و فرمانبرداريد و اي گروه آدميان! به سوي خداوند لطيف و آگاه مي خوانم، و شما را اي جنيان و آدميان! به سوي آنچه (اين تعويذ) كه آن را با مهر پروردگار جهانيان و با مهر جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و با مهر سليمان پيامبر عليه السلام، فرزند حضرت داود عليه السلام و با مهر حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم، سرور رسولان و پيامبران - درود خدا بر او و خاندانش و تمام فرستادگانش باد -؛ مهر زدم مي خوانم. دور دار [پناه ده] از فلاني فرزند فلاني، هر آنچه صبح و شام مي كند اعم از صاحبان سم مثل مار و عقرب يا جادوگر يا شيطان رانده شده يا حاكم لجوج و سركش؛ به خواست خداي لطيف و ريز

بين و آگاه گرفتم و برداشتم از او (شر) هر آنچه ديده شود يا ديده نشود و آنچه را چشم خواب يا بيدار مي بيند؛ براي شما (شرور)، برتري بر خداي بي شريك و انباز نيست و صلوات و سلام خداوند، بر فرستاده ي خود و سرور ما حضرت محمد پيامبر و خاندان پاكش باد. [4] .

همچنين آورده است:

تعويذ روز سه شنبه، از تعويذ هاي امام جواد عليه السلام:

بنام خداوند بخشنده ي مهربان؛ جانم را در پناه خداوند بزرگ، پروردگار آسمان هاي برافراشته شده ي بدون ستون قرار مي دهم؛ در پناه كسي كه آسمانها را در مدت دو روز آفريد و كار هر آسماني را، بپرداخت و زمين را نيز در مدت دو روز خلق كرد و قوت و غذاي آن را، در آن مقدر و مقرر فرمود و كوهها را در زمين، همچون ميخ، نقطه ي اتصال و استحكام ساخت و بر روي آن، راههاي وسيع و گسترده قرار داد و ابر را پديد آورد و آن را مسخر خويش نمود و كشتي را به حركت در آورد و دريا را از زير فرمان خود گرفت و در زمين، كوههاي محكم و استوار و جوي بارها قرار داد؛ (جانم را در پناه خداوند مي گيرم) از شر هر چيزي كه در شب و روز هست و دلها بدان پيوند مي خورد و به چشم مي آيد، اعم از جن و انس؛ خدا ما را بس است، خدا ما را بس است، خدا ما را بس است؛ خدايي جز خداي يكتا نيست، حضرت محمد - درود و صلوات خدا بر او

و خاندان پاكش باد -، فرستاده ي اوست. [5] .

و نيز گفته است:

تعويذ روز چهارشنبه، از تعويذ هاي امام جواد عليه السلام:

بنام خداوند بخشنده ي مهربان؛ جانم را در پناه آن يكتاي بي نياز مي گيرم، از شر آنها كه با افسون در گره ها مي دمند (و سحر مي كنند) و از شر شيطان و شيطان زادگان؛ پناه مي برم به خداي يگانه ي يكتاي بلند مرتبه از شر آنچه چشمم ديده و آنچه نديده، پناه مي برم به خداي يگانه ي بي مانند بزرگ بلند مرتبه، از شر هر كسي كه با كار سخت و دشوار، آهنگ من كند؛ خدايا! بر محمد و آل محمد، درود فرست و مرا در مجاورت و پناه خويش، در قلعه و دژ شكست ناپذير و بسيار محكم خود در آور همان جوار و دژ نفوذ ناپذير عظيم و مسلط و متكبر (يا جبران كننده ضعف ها و شكست ها) مالك و فرمانروا، بسيار پاك و مقدس، بسيار غالب و چيره، بسيار سلامتي بخش، ايمن كننده، اطمينان بخش (يا شاهد و مراقب) بسيار آمرزنده آگاه به نهان و آشكار و بسيار بزرگ و بلند مرتبه او خداست؛ او خداست؛ او خداست شريك و انبازي، براي او نيست؛ محمد رسول و فرستاده ي خداست؛ صلوات و سلام فراوان و هميشگي خداوند، بر او و خاندانش باد. [6] .

و نيز نقل كرده است:

تعويذ روز پنجشنبه، از تعويذ هاي امام جواد عليه السلام:

بنام خداوند بخشنده ي مهربان؛ جانم را در پناه پروردگار مشرق ها و مغرب ها مي گيرم؛ از شر هر شيطان سركش و

هر ايستاده و هر نشسته و هر دشمن و هر حسود و هر مستبد خود رأي و براي شما، از آسمان آبي فرو مي فرستد تا بدان پاكيزه تان گرداند، پليدي شيطان را، از شما بزدايد، و دلهاي شما را به يكديگر پيوند دهد و گامهايتان را بدان استوار فرمايد؛ پاي خود را به زمين بكوب (چشمه آبي پديد مي آيد)؛ اين چشمه ي آبي خنك، براي شستشو و نوشيدن است؛ از آسمان، آبي پاك كننده نازل كرديم تا به وسيله ي آن، سرزمين مرده اي را زنده كنيم و آن را، به مخلوقاتي كه آفريده ايم - چهار پايان و انسان هاي بسيار - مي نوشانيم؛ هم اكنون، خداوند، به شما تخفيف داد؛ اين تخفيف و رحمتي است، از ناحيه ي پروردگار شما؛ خداي متعال مي خواهد، كار را بر شما سبك كند؛ و خداوند، شر آنها را از تو دفع مي كند و او، شنونده و دانا است؛ خدايي جز خداي يكتا نيست و خداوند بر كار خود، فائق و پيروز است؛ خدايي جز خداي يكتا نيست؛ محمد رسول و فرستاده ي خداست؛ درود و صلوات خدا، بر او و خاندانش باد. [7] .

همچنين گفته است:

تعويذ روز جمعه، از تعويذ هاي امام جواد عليه السلام:

از عبدالعظيم حسني عليه السلام روايت شده كه گفت: همانا امام جواد عليه السلام، اين دعاي (تعويذ) را براي پسرش ابوالحسن (امام هادي) عليه السلام، در حالي كه كودك و در گهواره بود، نوشت و روز به روز، او را با آن تعويذ مي فرمود:

بنام خداوند بخشنده ي مهربان؛ هيچ قدرت و تواني نيست، مگر

از سوي خداي بلند مرتبه ي عظيم؛ خدايا! اي پروردگار فرشتگان و روح (كه مقامش بالاتر از ملائكه است) و پيامبران و رسولان! و چيره و فائق بر هر كسي كه در آسمانها و زمين است! و آفريننده و مالك هر چيزي! باز دار از من، شر دشمنان ما را و هر كسي كه از جن و آدمي، آهنگ بدي ما كند و چشم ها و دلهاي آنها را، كور ساز و ميان ما و آنها، پرده و نگهبان و محافظ و دفع كننده قرار ده؛ همانا تو، پروردگار ما هستي و هيچ قدرت و تواني، جز از جانب خداوند براي ما نيست؛ تنها بر او توكل كرديم و تنها به سوي او رو آورديم و او نفوذ ناپذير و محكم كار است.

اي پروردگار ما! ما را از هر بدي و از شر هر جنبنده اي كه در فرمان توست و از شر هر چيزي كه در شب و روز، جايگير شده و از هر شر و بدي و از شر هر صاحب شري، عافيت عطا كن؛ اي پروردگار جهانيان! و اي معبود فرستادگان! و بر محمد و تمام خاندان او و بر اولياي خويش، درود فرست و محمد و آل او را، به كاملترين آن، مخصوص گردان و هيچ قدرت و نيرويي نيست؛ مگر از جانب خداوند بلند مرتبه ي عظيم.

استعانت مي جويم به نام خدا و به ذات خدا؛ به خداي متعال، ايمان مي آورم و به خداي متعال، پناه مي برم و به (ريسمان) خداي متعال چنگ مي زنم و به خداي متعال، پناهنده مي شوم و از او امان

مي خواهم و به عزت و نفوذ ناپذيري و قدرت باز دارندگي اش، خود را از شيطانهاي آدمي و جني و پياده نظام آنها و سواركارشان و دويدنشان و ميلشان (به من) و رجوعشان و نيرنگشان و شرشان و شر كارهاي آنان در پوشش شب و روز، از دور و نزديك و از شر غائب و حاضر و شاهد (اين مجلس) و قصد كننده (اين مجلس از دور)، زنده آنها يا مرده شان، بينا يا كورشان، و از شر عموم و خواص و از شر نفس و وسوسه هاي او و از شر همه ي ترس و بيم ها و احساس و تماس و پوشش (لباس) و از چشم جن و انس نگاه مي دارم و (نيز) با آن اسمي كه به واسطه ي آن تخت بلقيس به لرزه در آمد، خود را از شر همه ي آنها نگاه مي دارم.

و دينم و جانم و تمام آنچه را كه به آن اهتمام و توجه و عنايت دارم را در پناه تو قرار مي دهم و از شر هر چهره اي و خيالي، سفيد و يا سياه يا عكس و تصوير، هم پيمان يا غير آن، از كساني كه در فضا يا در ابر جايگير مي شوند؛ يا در تاريكي و روشنايي، يا سايه و آفتاب، يا خشكي و دريا، يا زمين هموار و زمين سخت و ناهموار يا آباداني و ويرانه، يا زمين بلند و خشك و بي حاصل و سرزمين پر درخت و بيشه و محل جريان و فرو رفت آب يا معبد اهل كتاب و گورستان آنها يا بيابان بي آب و

علف و صحرا و يا گورستانها منزل مي كنند، از برگشت كنندگان و در آيندگان از كساني كه در شب، آشكار و در روز، پخش و پراكنده مي شوند و به هنگام شب و در صبحگاه و در بامداد و آخر روز، (خودنمايي مي كنند به تو پناه مي برم) و از نگاهبانان و مشرف شوندگان (يا صاحبان شك و تهمت و در شك افكنندگان) و افسانه سرايان شب و سستي و ضعف آورندگان و فرعونيان و شيطان صفتان و از همدستان و همسران و قوم و قبيله ي آنان و از وسوسه و عيب جويي ايشان و دميدنشان و فتنه گري آنها و پيشدستي آنان و جادوگريشان و زدنشان و چشم زخم آنها و نگاه تند و آني شان و نيرنگشان و آمد و شدشان و از شر هر شروري، اعم از جادوگران انس و جادوگران جن و از شر ام الصبيان [8] .

و زاد و ولدشان و هر آنچه كه بر آن وارد مي شوند و از شر هر صاحب شري، دروني يا بيروني واقع و عارض شود يا خودش پا در ميان گذارد آرام باشد يا پويا و در تكاپو و از شر طپيدن رگ و سردرد و درد شقيقه [9] و أم ملدم (كنيه تب) و تب و تبي كه روز سوم دوباره مي آيد و تبي كه روز چهارم دوباره مي آيد و تب نوبه و تب و لرز و تب و لرز سخت و تب باطن و ظاهر بدن (يا امراض داخلي و خارجي) و از شر هر جنبنده اي كه اختيارش در دست توست به تو پناه

مي برم؛ همانا،تو بر روش راست و ثابت و بر اساس عدل و حكمت عالم را تدبير مي كني و سلام و صلوات خداوند، بر محمد و خاندان او باد.[10] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بر اساس روايات، روح مقامش از همه ملائك و فرشتگان بالاتر است.

[2] مصباح المتهجد: 440.

[3] همان: 449.

[4] همان: 460.

[5] همان: 468.

[6] همان: 479.

[7] همان: 489.

[8] و آن نوعي صرع و بادي است كه عارض مي شود و موجب غش مي گردد. المنجد.

[9] درد يك طرف سر را گويند.

[10] مصباح المتهجد: 499.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ مترجم مسلم صاحبي؛ شركت چاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

تنزيه خداوند در روز دوازدهم و سيزدهم ماه

پاك و منزه است آنكه بر مخلوقاتش تجاوز ننموده و حق آنها را ضايع نمي گرداند، پاك و منزه است آنكه موجودات زمين را با عذابهاي گوناگون مؤاخذه نمي نمايد، پاك و منزه است خداوند و ستايش او را سزاست.

دعاؤه في تسبيح الله في اليوم الثاني عشر و الثالث عشر من الشهر

سبحان من لا يعتدي علي اهل مملكته، سبحان من لا يؤاخذ اهل الارض بالوان العذاب، سبحان الله و بحمده.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

تعويذ براي بيماري ريح الصبيان

به نام خدا، به ياد خدا و به سوي خدا، و همانگونه كه خدا خواست و او را پناه مي دهم به عزت الهي، و عظمت خدا، و نيروي خدا، و فرمانروائي خدا، اين نوشته از خدا شفائي است براي فلاني پسر فلاني، پسر بنده ات، پسر كنيزت، دو بنده ي خدا، درود خدا بر محمد و خاندانش باد.

دعاؤه في العوذة لريح الصبيان

بسم الله و بالله و الي الله، و كما شاء الله، و أعيذه بعزة الله، و جبروت الله، و قدرة الله، و ملكوت الله، هذا الكتاب من الله شفاء لفلان بن فلان، ابن عبدك ابن امتك عبدي الله، صلي الله علي محمد و اله.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

تعبير «شيء» به خداي متعال

كليني روايت كرده است:

حسين بن سعيد گفت: از ابو جعفر دوم (امام جواد عليه السلام) سؤال شد؛ آيا جايز است به خداي متعال گفته شود: «شي مساوي چيز»؟ حضرت فرمودند: آري، همين گفته، خداي متعال را از حد تعطيل (هيچ نوع دركي از او نداشتن) و حد تشبيه (مثل ساير اشياء بودن)، خارج مي سازد.[1]

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 1: 82 ح 2 و 85 ح 7.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

تفسير آيه «ما ننسخ من ءايه...»

در تفسير منسوب به امام حسن عسكري عليه السلام آمده است:

امام عسكري فرمود: جد (بزرگوارم) محمد بن علي بن موسي الرضا، عليه السلام فرمودند: (ما ننسخ من آيه) «هر آيه اي نسخ كنيم» به اينكه حكم آن را بر داريم (أو ننسها) «يا نسخ آن را به تأخير اندازيم» به اينكه رسم آن را بر داشته و نقش آنرا از دلهاي ديگران و از قلب تو اي محمد!، پاك كنيم؛ چنانكه خداي متعال فرمود: (سنقرئك فلا تنسي - الا ما شآء الله انهعلم الجهر و ماخفي)[1] «ما به زودي، قرآن را بر تو مي خوانيم و فراموش نخواهي كرد، مگر آنچه را خدا بخواهد كه او به امور آشكار و پنهان عالم، آگاه است».عني: مگر اينكه خداي متعال بخواهد تو را به فراموشي وا دارد پساد آن را از دلت بر مي دارد. «بهتر از آن را مي آوريم»عني: بهتر از آن را براي شما؛ بنابراين آيه دومي، ثواب بيشتري براي شما دارد و با مصلحت شما به مراتب سازگارتر از آيه

نخستي است كه منسوخ شده است؛ «يا مانند آن را مي آوريم» به لحاظ همخواني با مصلحت شما؛ خلاصه اينكه: ما هيچ حكمي را بر نداشتها تغيير نمي دهيم، جز اينكه خير و صلاح شما را در نظر مي گيريم.

سپس فرمود: اي محمد صلي الله عليه و اله! «آيا نمي داني كه خداوند بر همه چيز، توانا است؟!» بنابراين او كه قادر و توانا است، قدرت نسخ و جز آن را دارد؛ اي محمد! آيا نمي داني كه: «حكومت آسمانها و زمين از آن خدا است؟!» و او نسبت به اداره امور و خير و صلاح آنها، آگاه است؟ به اين ترتيب، شما را نيز با آگاهي و دانش خود، اداره مي نمايد. «و جز خدا، وليي براي شما نيست» كه صلاح و مصلحت شما را به عهده بگيرد و سرپرستي كند چرا كه عالم به همه مصالح، تنها خداوند عزيز و بزرگ است نه غير او؛ «و لا نصير»عني شما،ار واوري نداريد كه هر گاه پديده نا خوشايندي از سوي خداي متعال به شما روي آورد،ا عقوبتي از جانب وي، شما را در بر گرفت، شما رااري رساند.

و محمد بن علي (امام جواد عليه السلام) فرمود: و چه بسا «نسخ» و«تغيير» را به خاطر مصلحت و منفعت شما، مقدر و مقرر فرموده تا به آن، ايمان بياوريد و ثواب زيادي نصيبتان گردد؛ بنابراين، هر نسخ و تغييري، در راستاي خير و صلاح شما صورت مي گيرد.

آنگاه افزود: اي محمد صلي الله عليه و اله! آيا نمي داني «كه حكومت آسمانها و زمين از آن خداست؟!» پس او با قدرت و توانايي

خود، آنها را تصاحب مي كند و مطابق خواست و اراده خويش اداره مي نمايد؛ هيچ كس نمي تواند تصميمات او را جابجا نموده، جلو و عقب بيندازد و فرمود: «نيست شما را» اي گروههود و دروغ پنداران دعوت حضرت محمد و منكران نسخ احكام شرايع و مكاتب آسماني «غير از خداوند» جز خداوند «وليي» كه عهده دار خير و صلاح شما گردد اگر پروردگار شما مصالح شما را به عهده نگيرد «و نهار و نهاوري» غير از خداوند كه عذاب او را از شما دفع كند.[2] [3] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اعلي: 87 6 و 7.

[2] بقره 2 106 و 107.

[3] تفسير الامام العسگري عليه السلام 491 ح 311.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

تفسير آيه «و وفيت كل نفس»

شيخ طوسي گفته است:

محمد بن احمد بن حماد مروزي [1] معروف به ابو علي محمودي گفت: امام جواد عليه السلام نامه اي به پدرم نوشت كه در بخشي از آن - چنانكه گويا مرگ امروز و فردا [2] فرا مي رسد - آمده بود: (و فيت كل نفس ما كسبت و هم لاظلمون) [3] «و به هر كس - آنچه از اعمال براي خود - فراهم كرده، بطور كامل داده شود و به آنها، ستم نخواهد شد.» اما دنيا، ما در حال گشت و گذار در شهر هاي آن مي باشيم و هر كس دل در گرو دوستش داشته و دين و مرام او را گردن گزارد بهقين با او خواهد بود، هر چند از وي، فرسنگها فاصله داشته

باشد. و اما جهان آخرت، بي گمان محل ثبات و قرار و پايداري است.

ابو علي محمودي افزوده است: امام جواد عليه السلام بعد از وفات پدرم در نامه اي خطاب به من نوشت: پدرت - خدا از او خشنود باد -، در حالي از دنيا رفت كه نزد ما، حالتي نيكو و پسنديده داشت و تو هم (خدا كند كه) از آن حال پسنديده، فاصله نگيري! [4] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] شيخ طوسي مروزي را از اصحاب امام هادي عليه السلام بشمار آورده است و او امام جواد عليه السلام را نيز درك كرده است، (معجم رجال الحديث 14: 327 ح 10091).

[2] (در پاورقي كتاب ايمان آورده كه:عني گويا مرگ همين امروز كه در آن قرار داريم،ا فرداي امروز، فرا مي رسد و اين، كنايه از نزديكي اجل است به نقل از حاشيه كتاب «اختيار معرفه الرجال».

[3] آل عمران 3 25.

[4] اختيار معرفه الرجال 2: 833 ح 1057.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

تفسير آيه «ولا تؤتوا السفهآء أموالكم»

عياشي آورده است:

از ابراهيم بن عبدالحميد روايت شده كه گفت: از امام جواد عليه السلام، راجع به آيه(و لا تؤتوا السفهآء أمولكم) [1] «مال و دارايي هاي خود را در اختيار سفيهان قرار ندهيد.» سؤال كردم؟ حضرت فرمود: هر كس مست كننده اي را بنوشد، البته سفيه است.[2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] نساء 4 5.

[2] تفسير عياشي 1: 220 ح 22.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و

نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

تفسير آيه«وسئلوا الله من فضله»

عياشي گفته است: از حسين بن مسلم روايت شده كه گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم: فدايت شوم! آنها (اهل سنت) مي گويند خوابيدن بعد از طلوع فجر، مكروه است، زيرا رزق و روزي در آن وقت، تعيين مي شود؛ حضرت فرمود: روزيها، مشخص و معين است و خداي متعال بخششي دارد كه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب (ميان بندگان خود) قسمت مي كند و اين، معني آيه(و اسئلوا الله من فضله) [1] «و از فضل (و رحمت و بركت) خدا (براي رفع تنگناها) طلب كنيد، است. سپس افزود: و ذكر واد خداوند، بعد از طلوع فجر براي جلب روزي، كارسازتر از سعي و تلاش در حد «در نورديدن زمين» است!. [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] نساء 4 32.

[2] تفسير عياشي 1: 24 ح 119.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

تفسير آيه«يأيها الذين ءامنوا أوفوا بالعقود»

قمي آورده است: ابن ابي عمير از امام جواد عليه السلام در تفسير آيه(يا أيها الذين ءامنوا أوفوا بالعقود) [1] «اي كساني كه ايمان آورده ايد! به پيمانها (و قرارها) وفا كنيد.»

روايت فرموده كه فرمود: بدرستي كه رسول خدا صلي الله عليه و اله در ده موضع و محل با آنها - اصحاب واران - راجع به جانشيني علي عليه السلام پيمان بست؛ آنگاه خداي متعال آيه«اي كساني كه ايمان آورده ايد به پيمانها و قراردادهايي كه با شما - نسبت به امير مؤمنان، علي عليه السلام بسته شده است - وفا كنيد» را فرو فرستاد.[2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مائده:

5 1.

[2] تفسير قمي 1: 168.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

ث

ثواب و پاداش زيارت پيامبر اكرم

طوسي آورده است:

از ابن ابي نجران روايت شده كه گفت: از امام جواد عليه السلام راجع به كسي كه از روي قصد و با ميل و اراده، پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله و سلم را زيارت كند، سؤال كردم؟

حضرت فرمود: پاداشش، بهشت است. [1] .

ابن قولويه نقل كرده است:

از عبدالرحمن بن ابي نجران روايت شده كه گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم:

فدايت شوم! پاداش كسي كه قبر رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم را از روي قصد با ميل و اراده، زيارت كند چيست؟

حضرت فرمود: انشاء الله خداي متعال او را به بهشت مي برد. [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب الاحكام 6: 3 ح 3.

[2] كامل الزيارات: 13.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ مترجم مسلم صاحبي؛ شركت چاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

ثواب زيارت حضرت فاطمه معصومه

مجلسي گفته است: عمركي بن علي بوفكي با واسطه از امام جواد عليه السلام روايت كرده كه فرمود: هر كس در قم، قبر عمه ام را زيارت كند، پاداشش بهشت است. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كامل الزيارات: 536 ح 827.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ مترجم مسلم صاحبي؛ شركت چاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

ج

جاي انگشت بر سنگ

در بعضي دلائل (امامت) آن حضرت است و نيز روايت كرده از عمر بن يزيد كه گفت ديدم امام محمد تقي عليه السلام را پس گفتم يابن رسول الله علامت امام چيست؟ فرمود آن است كه اينكار را به جا آورد پس دست خود را بر سنگي گذاشت و جاي انگشتانش در آن سنگ ظاهر شد[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] وفات الامام محمد الجواد علامه بحراني ص 11 و 10.

منبع: زندگاني امام جواد؛ حسين ايماني يامچي؛ مؤسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت(ع).

جواب به سؤالات شيعيان در هفت سالگي

مي گويند: هنگامي كه امام رضا عليه السلام از دنيا رفت، امام جواد عليه السلام در حدود هفت سال داشت. در بغداد و ساير شهرها، بين شيعيان در مورد جانشين حضرت رضا عليه السلام اختلاف شد. عده اي مانند ريان بن صلت، صفوان بن يحيي، محمد بن حكيم، عبدالرحمن بن حجاج، يونس بن عبدالرحمن و جماعتي از بزرگان و معتمدين شيعه، در خانه ي عبدالرحمن بن حجاج در حالي كه بسيار پريشان بودند نشسته و گريه مي كردند و آه هاي جانسوز مي كشيدند، يونس بن عبدالرحمن به آنها گفت: «گريه را كنار بگذاريد، تا ببينيم چه كسي عهده دار مقام امامت است، و مسائل خود را از چه كسي بپرسيم، تا حضرت جواد عليه السلام بزرگ شود؟!»

ريان بن صلت برخاست، و از شدت ناراحتي دستش را بر گلوي يونس گذاشت و سيلي بر او مي زد و مي گفت: «تو كسي هستي كه در نزد ما اظهار ايمان مي كني، ولي شك و شرك خود را پنهان مي سازي، اگر امامت حضرت جواد عليه السلام از طرف خداوند است، هرگاه او كودك يك روزه باشد همانند پيرمردي عالم است، بلكه بالاتر، و اگر از

طرف خدا نباشد، هرگاه هزار سال عمر كند، مانند يك فردي از ساير مردم است، اين موضوعي است كه سزاوار است درباره ي آن فكر شود.»

پس از آن، ساير حاضران، به يونس رو كردند و او را سرزنش نمودند. [1] آن وقت ايام حج بود و هشتاد نفر از فقهاي بغداد و ساير مردم كه براي انجام حج، بيرون آمده بودند به مدينه آمدند تا از نزديك با امام جواد عليه السلام ديدار نمايند.

در مدينه به خانه ي امام صادق عليه السلام كه خلوت بود، وارد شدند و بر روي فرش بزرگي كه در آنجا گسترده شده بود، نشستند.

آنگاه ديدند عبدالله بن موسي عليه السلام (عموي حضرت جواد عليه السلام) آمد و در صدر مجلس نشست. شخصي اعلام كرد كه: «اين آقا، فرزند پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است، هر كس سؤال دارد از او بپرسد.»

چند مسأله از او سؤال شد، ولي وي جواب نادرست داد و حاضران متحير و اندوهناك شدند و فقهاي مجلس پريشان گشتند. تصميم گرفتند كه برخيزند و آن خانه را ترك كنند، و با خود مي گفتند: «اگر حضرت جواد عليه السلام پاسخ سؤالات ما را مي دانست، عبدالله جواب نادرست به ما نمي داد.»

در اين هنگام ناگهان دربي از جانب بالاي مجلس، باز شد و غلام امام جواد عليه السلام وارد مجلس شد و حضرت جواد عليه السلام را نشان داد و گفت: «اين، ابوجعفر است.»

همه ي حاضران به احترام او برخاستند و به استقبالش شتافتند و بر او سلام كردند. آن حضرت در حالي كه دو پيراهن در تن داشت، و عمامه با دو تحت الحنك بر سر نهاده بود، و

كفشي در پا نموده، وارد گرديد و نشست و همه ي حاضران در سكوت بودند.

آنگاه صاحب مسأله برخاست و چند مسأله پرسيد، و امام جواد عليه السلام جواب آنها را طبق حكم الهي بيان كرد، شيعيان خوشحال شدند و او را مدح كرده و ستودند و گفتند: «عموي شما عبدالله، چنين و چنان، فتوا داد.»

امام جواد عليه السلام رو به عمويش كرد و فرمود: «لا اله الا الله! اي عمو! در پيشگاه خدا بزرگ است كه در قيامت در برابرش توقف كني و او به تو بگويد چرا از روي جهل، در بين بندگانم فتوا دادي با اينكه در ميان امت عالمتر و آگاهتر از تو وجود داشت؟!» [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] شايد يونس بن عبدالرحمن مي خواسته است اين بحث را به پيش بكشد كه سن، ملاك امامت نيست.

[2] عيون المعجزات.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام جواد؛ تهيه و تنظيم: واحد تحقيقاتي گل نرگس ؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

جواب نامه فرستاده نشده و آگاهي از افكار شخص

محمد بن فضيل صيرفي مي گويد: نامه اي به امام جواد عليه السلام نوشتم و در آخر نامه پرسيدم: «آيا اسلحه ي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نزد شماست؟» ولي فراموش كردم كه نامه را بفرستم.»

حضرت نامه اي به من نوشت و در آن از من چيزهايي خواست و در آخر آن نامه مرقوم فرموده بود: «اسلحه ي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نزد من است و آن در ميان ما به منزله ي تابوت است در ميان بني اسرائيل. به هر كجا برويم آن را با خود مي بريم و اين نزد هر امامي موجود است.»

من باز در مكه

بودم و افكاري شيطاني به ذهنم رسيد كه جز خدا كسي از آن خبر نداشت. وقتي كه به مدينه رفتم و به خدمت امام جواد عليه السلام رسيدم. حضرت نگاهي به من كرد و فرمود: «از آن فكرها استغفار كن و ديگر به سوي آنها مراجعت نكن.» [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] بحارالانوار ج 50.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام جواد؛ تهيه و تنظيم: واحد تحقيقاتي گل نرگس ؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

جزاي گستاخي

در زمان امام جواد عليه السلام شخصي كه عمر بن فرج نام داشت به خاطر نفوذي كه در حكومت طاغوتي بني عباس داشت مدتي فرماندار مدينه شد. او فردي چپاولگر و ستمگر و اهل دزدي و رشوه بود او در دشمني با اهلبيت عصمت و طهارت عليهم السلام بسيار سرسخت بود و حتي روزي با كمال وقاحت به امام جواد عليه السلام گفت: «به گمانم تو مست هستي؟»

حضرت عليه السلام فرمود: «پروردگارا تو خود آگاهي كه من امروز را براي رضاي تو روزه داشته ام ولي طعم خسارت و خواري و اسيري را به اين مرد گستاخ بچشان.»

طولي نكشيد كه متوكل بر او غضب كرد و دستور داد به عنوان ماليات صد و بيست هزار دينار از او و صد و پنجاه هزار دينار از برادرش گرفتند و مرتبه ي ديگر كه بر او غضب كرد، دستور داد تا شش هزار پس گردني بر او زدند! و بار سوم كه بر او غضب كرد دستور داد او را كشان كشان به زندان بغداد ببرند تا در همانجا بميرد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] اصول كافي، ج 1، ص 496.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام محمد

جواد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ چاپ اول 1381.

جايگاه اهل بيت

كليني روايت كرده است:

محمد بن سنان گفت: خدمت امام جواد عليه السلام بودم و سخن از اختلاف شيعه گفتم، آن حضرت فرمود: اي محمد! بي گمان خداي متعال، همواره درگانگي خود بي همتا بود، سپس محمد صلي الله عليه و اله و علي عليه السلام و فاطمه عليها السلام را آفريد و آنها، هزاران سال درنگ كردند، آنگاه تمام موجودات خود را پديد آورد و محمد صلي الله عليه و اله و علي عليه السلام و فاطمه عليها السلام را گواه آفريده آنها گرفت و فرمانبرداري ايشان را بر عهده موجودات نهاد و امور آنها را به ايشان سپرد، بنابراين، محمد صلي الله عليه و اله و علي عليه السلام و فاطمه عليها السلام، هر چه را خواهند، روا و هر چه را خواهند، ناروا مي شمارند و چيزي را اراده نمي كنند، جز اينكه خداي متعال نيز همان را اراده مي فرمايد، سپس فرمود: اي محمد! اين همان آئيني است كه هر كس از آن جلو افتد، گمراه مي شود و هر كس از آن عقب

ماند، منحرف گشته و هر كس پا به پاي آن حركت نمايد، رستگار مي شود، پس اي محمد! آن را به چنگ آور و بدان پاي بند باش.[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 1: 441 ح 5.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

چ

چنين مباش

لا تكن وليا لله في العلانية و عدوا له في السر. [1] .

در ظاهر دوست خدا و در باطن دشمن او مباش.

چهار عامل محرك

أربع خصال تعين المرء علي العمل: ألصحة و الغني و العلم و التوفيق. [2] .

چهار چيز است كه شخص را به كار وامي دارد: سلامت، بي نيازي، دانش و توفيق.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مسند الامام الجواد ، ص 245.

[2] همان، ص 246.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ حلم چاپ اول 1384.

چشمه جوشان علم و مظهر فضيلت و كمال

وقتي «مأمون» از «طوس» به «بغداد» آمد، نامه اي براي حضرت جواد عليه السلام فرستاد و امام را به بغداد دعوت كرد. البته اين دعوت نيز مثل دعوت امام رضا عليه السلام به طوس، دعوت ظاهري و در واقع سفر اجباري بود.

حضرت پذيرفت و بعد از چند روز كه وارد بغداد شد، مأمون حضرت را به كاخ خود دعوت كرد و پيشنهاد ازدواج دختر خود «ام الفضل» را به ايشان داد.

امام در برابر پيشنهاد او سكوت كرد.

مأمون اين سكوت را نشانه ي رضايت حضرت شمرد و تصميم گرفت مقدمات اين امر را فراهم سازد. او در نظر داشت مجلس جشني تشكيل دهد، ولي انتشار اين خبر در بين بني عباس موجي از ناراحتي و خشم را در ميان آنان به وجود آورد. بني عباس اجتماع كردند و با لحن اعتراض آميزي به مأمون گفتند: «اين چه برنامه اي است؟ اكنون كه علي بن موسي الرضا از دنيا رفت و خلافت به عباسيان رسيده، باز مي خواهي خلافت را به آل علي برگرداني؟ بدان كه ما نخواهيم گذاشت اين كار صورت بگيرد، آيا عداوت هاي چند ساله ي بين ما را فراموش كرده اي؟!»

مأمون پرسيد: «حرف شما چيست؟»

گفتند: «اين جوان (يعني امام جواد عليه السلام) كم سن و سال است و از علم و دانش بهره اي ندارد.»

مأمون گفت: «شما

اين خاندان را نمي شناسيد، كوچك و بزرگ اين ها بهره ي عظيمي از علم و دانش دارند.»

مأمون چون اين سخنان را بشنيد سخت در غضب شد و گفت: «اي پسر عموهاي من! اگر از حسب و نسب او مي گوييد او از همه ي شما شرافتمندتر و عالي نسبت تر است. ابوجعفر بر تمام اهل علم از معاصرين خود برتري دارد. اين جوان علوي با اين كمي سن اعجوبه ي زمان است. او جواني است كه از سرچشمه ي علوم غيبي آسماني سيراب شده و در خاندان وحي و الهام رشد يافته است. او در ادب و آداب دين بر همگان برتري دارد. شما او را كودكي حقير فرض مي كنيد ولي از عظمت دروني او ناآگاهيد. آيا ميل داريد او را بشناسيد و امتحان كنيد؟»

گفتند: «آري. ما چند سؤال از فقه شريعت مي پرسيم، اگر جواب داد اعتراض خود را پس مي گيريم.» [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] ارشاد، مفيد، ص 261 - احتجاج، طبرسي، ج 2، ص 240.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام محمد جواد؛ سيد علي حسيني قمي ؛ نبوغ چاپ اول 1381.

چشمانم روشن شد

محمد بن ميمون مي گويد:

در مكه در آن هنگام كه هنوز امام رضا عليه السلام به خراسان نرفته بود، به محضر آن حضرت رسيدم، عرض كردم: «مي خواهم به مدينه بروم نامه اي براي فرزندت امام جواد عليه السلام در مورد من بنويس و مرا سفارش نما (تا از لطف و عنايت او برخوردار گردم).»

امام رضا عليه السلام تبسمي فرمود و نامه اي نوشت و به من داد، من آن نامه را به مدينه آوردم، و در آن وقت از هر دو چشم نابينا شده بودم، به خانه ي حضرت جواد عليه السلام

رفتم، خدمتكار خانه به نام موفق، حضرت جواد عليه السلام را كه (در آن هنگام كودك شيرخوار بود) در گهواره نهاد، من نامه را به موفق دادم، حضرت جواد عليه السلام به موفق فرمود: «نامه را بگشا.»

او نامه را گشود و در برابر چشم حضرت جواد عليه السلام قرار داد، حضرت جواد عليه السلام به آن نامه نگريست و به من فرمود:

«يا محمد ما حال بصرك؟»

«اي محمد! چشمت چطور است؟»

عرض كردم: «اي فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم، به چشم درد مبتلا شده ام و هر دو چشمم چنان كه مي بيني نابينا شده است.»

حضرت جواد عليه السلام فرمود: «نزديك من بيا.»

نزديك رفتم، دستش را دراز كرد و بر چشمم كشيد، هماندم چشمانم سلامتي خود را باز يافتند و بينا شدند. پس دست و پاي حضرت جواد عليه السلام را بوسيدم، و در حالي كه بينا بودم از محضرش بيرون آمدم. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] بحارالانوار، ج 50، ص 46.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام محمد جواد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ چاپ اول 1381.

چگونگي زيارت امام رضا

مجلسي آورده است:

زيارت آقا و سرور ما امام رضا عليه السلام - بر او و بر پدران بزرگوار و فرزندان گرامي اش، سلام و صلوات خدا باد - در هر وقتي، مناسب و شايسته است و بهترين وقت آن، ماه شريف رجب مي باشد؛ اين مطلب از فرزند گرامي اش امام جواد عليه السلام، روايت شده است و متن زيارت، از اين قرار است.

سلام بر تو، اي ولي خدا! سلام بر تو، اي حجت خدا! سلام بر تو، اي نور خدا در تاريكي هاي (ظلم

و ستم) زمين! سلام بر تو، اي ستون استوار دين! سلام بر تو، اي وارث برگزيده ي خداوند، آدم! سلام بر تو، اي وارث دوست خداوند، ابراهيم! سلام بر تو، اي وارث هم صحبت خداوند، موسي! سلام بر تو، اي وارث روح خداوند، عيسي! سلام بر تو، اي وارث فرستاده ي خداوند، محمد! سلام بر تو، اي وارث امير مؤمنان علي بن ابي طالب! سلام بر تو، اي وارث امام حسن و امام حسين عليهما السلام، دو سرور جوانان اهل بهشت! سلام بر تو، اي وارث امام علي بن الحسين سرور عبادت پيشگان! سلام بر تو، اي وارث امام محمد بن علي شكافنده ي دانش اولين و آخرين! سلام بر تو، اي وارث امام جعفر صادق نيكو كار متقي! سلام بر تو، اي وارث امام موسي كاظم دانشمند مهربان! سلام بر تو، اي بسيار درستكار شهيد (امام رضا)! سلام بر تو، اي سرپرست مردم و جانشين (هشتم رسول خدا) نيكو كار پرهيزگار.

گواهي مي دهم كه تو، به يقين نماز را به پا داشتي و زكات را، بپرداختي و امر به معروف و نهي از منكر نمودي و پيوسته، بندگي خدا كردي تا اينكه جهان آخرت و عالم يقين را درك كردي.

سلام بر تو، امامي كه جگر سوخته است و امامي كه بزرگوار و گرامي نسب و نژادي و دور (از وطن) و نزديك به (شيعيان) هستي و زهر داده شده ي در غربت مي باشي! سلام بر تو، اي دانشمند بيدار و آگاه! و مقام برجسته و بزرگ! اي دور افتاده از تربت جد و پدرش! سلام بر كسي كه فرزندان و خانواده

اش را دستور داد، بر او نوحه و زاري كنند؛ پيش از آن كه شهادتش فرا رسد؛ سلام بر خانه هاي دلتنگ و اندوهگين (خالي) شما، چنان كه مني و عرفات از فقدان شما دلتنگ و اندوهگين (خالي) شده و از آبادي افتاد.

سلام بر سروران بندگان خدا و نويد و وعده ي بيم و تهديد (براي دشمنان خدا) و آبشخورهاي متروك (امام صامت يا غايب) و كاخهاي استوار (امام حاضر و ناطق) اي پناه گرفتار و پريشان و اي كسي كه سرزمين خراسان به بركت وجود او شهرت و عظمت يافت؛ سلام بر امامي كه زائرينش اندك اند؛ و آن امامي كه نور چشم حضرت فاطمه عليها السلام، سرور بانوان جهانيان مي باشد؛ سلام بر پرتو و شكوه و زيبايي رضوي و خلق و خوي پسنديده و شاخه هاي برآمده از درخت تنومند احمدي عليه السلام، سلام بر كسي كه اداره ي مملكت بزرگ ولايت و امامت به او رسيد و به همه چيز براي تمشيت امر استوار، (امامت) عالم شد؛ سلام بر كساني كه اسم هاي مباركشان، دستاويز سؤال كنندگان (در خواست كنندگان) است و فيزيك وجودشان، امان آفريدگان و حجت هاي آنان، باطل كننده ي ايرادات و شبهات منكرين مي باشد؛ سلام بر كسي كه متكاي پدرش امير مؤمنان عليه السلام، براي او گسترده شد تا توانست اهل كتاب را، مقهور و مغلوب سازد و پايه هاي دين را، تثبيت فرمايد؛ سلام بر سرآمد راهنمايان و بر كسي كه دلهاي شيعيان او، از درد غريبي اش تا روز قيامت به درد آمده و شكسته است؛ سلام بر چراغ نور افشان و روشنگر

و دريا ي پر طنين و فرياد؛ آن كسي كه تربت پاكش، محل فرود و پرواز فرشتگان گرديد.

سلام بر فرمانروايان اسلام و حكمرانان آئين هاي الهي، و پاك و پاكيزه ولادت يافتگان و كساني كه خداي متعال بر دانش نهان و آشكار، مطلع و آگاهشان فرموده و آنان را، شايسته ي آقايي و سروري (سعادت و خوشبختي) گردانيده است؛ سلام بر كساني كه پناه همه ي موجودات و سايه ي سر آنهايند و سلام بر كسي كه زمين و نشانه هاي طوس، بدو شادمان شدند، هنگامي كه در منزلگاه آن استقرار يافت.

اي قبر طوس! خداي متعال، از ابر رحمتش سيرابت سازد.

اي خاك طوس! چه چيزي از خوبي ها را، در بر گرفته اي!

قطعه قطعه ي تو در دنيا پاكيزه شد و پاكيزه كرد آن را، شخصيتي كه در سنا آباد (محل شهادت امام رضا عليه السلام)، اقامت گزيد و در آنجا به خاك سپرده شد.

شخصيتي كه آرامگاهش، براي اسلام عزيز و گرامي است.

در پرتو رحمت خداي متعال غوطه ور شده و فرو رفته است.

اي قبر آن شخصيت عزيز و گرامي! تو قبري هستي كه بردباري و دانش و پاكي و پاكسازي و قداست و روح قدسي تو را در بر گرفته است.

افتخار بر تو كه به خاطر در آغوش داشتن فيزيك وجود او، مورد حسرت ديگر مكان ها هستي و توسط فرشتگان پاك و مطهر، محافظت و نگهباني مي شوي.

(اي امام رضا!) در هر دوراني، براي ما از شما خانواده، پيشوايي راستين وجود دارد كه مردمش، پيرو شما بوده و با شما مأنوس مي باشند.

ستارگان

آسمان دين، در حال غروب اند.

و سايه ي شير بيشه را درختان و نيزارهاي انبوه جمع كرده است هشت نفر از شما، كاملا غروب كرده اند و چهار نفر ديگر تا وقتي كه حنين و صداي اشتياق شتران سفيد مايل به سرخ وجود دارد (تا وقتي اشتياق به زندگي وجود دارد،) اميد دميدنشان هست.

تا آن زمان كه حقيقت درخشان، به دست شما آشكار گردد.

چه اينكه حق و حقيقت در ميان غير شما، تاريك و ناپديد است.

سلام بر كسي كه مايه ي مباهات خوبان و نيكان است و آرامگاهش، دور است و (قبول و رد امامتش) شرط ورود به بهشت و جهنم است؛ سلام بر كساني كه خداي متعال؛ درود و صلوات بر آنان را، در هيچ لحظه اي قطع نكرده است و آرام گيرندگان، بديشان آرامش يافته اند و جنبندگان، به واسطه ي ايشان در جنبش و حركت مي باشند؛ سلام بر كساني كه خداي متعال امامت آنان را، حد فاصل ميان دو فرقه ي (شيعه و سني) قرار داد؛ چنان كه مردم شرق و غرب عالم را بر ولايتشان ملزم ساخت؛ سلام بر كسي كه خداي متعال احكام مندرس و متروك پيامبران عليه السلام را به دست او، تجديد حيات كرد و ولايت حضرتش را بر آنها (پيامبران گذشته) به خاطر كامل شدن كلمه و اسم الله، پروردگار جهانيان (در وجود او)، اجتناب ناپذير فرمود.

سلام بر ماه هاي (دوازده گانه ي) سال و شمارش ساعت ها (شب و روز مساوي) كه دوازده ساعت است.

و حروف «لا اله الا الله» [1] در ارقام و نوشتجات (كه دوازده حرف به

تعداد امامان معصوم است)؛ سلام بر رويكرد دنياي خوب و مباركي خوشبختي هايش و سلام بر كساني كه راجع به كلمه ي «توحيد» از آنها، پرسيدند و آنها در جواب فرمودند: به خدا سوگند! ما از شروط آن هستيم.

سلام بر كساني كه دليل و علت وجود هر آفريده اي مي باشند و اگر آنها نبودند وجودي براي مخلوقات نبود؛ كساني كه سخنوران، براي آنان به ايراد سخن پرداخته و چنين گفته اند:

فرزندان با هفت پشت شريف و اصيل كيانند؟

برترين و فاضل ترين كساني كه آب، از ريزش باران مي نوشند (يعني بهترين خلق خدا هستند)

سلام بر علي (بن موسي الرضا عليه السلام)، مجد و شرف و سنگ بناي وجودشان (مخلوفات، يعني سنگ بناي مخلوقات) سلام بر كساني كه در مورد افتخار و بلندي مقام آنان، آوازه وجوب و لزوم درود و صلوات بر ايشان و پاكي و طهارت طينت و نفسشان (از گناهان) بلند شد؛ سلام بر ماهي كه سرآمد ماههاي درخشان است؛ آن كسي كه با هر گروهي با زبان خودشان سخن مي گويد؛ همان آقايي كه به شيعيانش فرمود: خداي متعال بر امتي، امامي نمي گمارد الا اينكه او را به لغت و زبان آنها، آشنايش مي گرداند.

سلام بر شادي دلها و گشايش اندوه اندوهگين و شريفترين شريفان و مايه ي افتخار حضرت «عبد مناف» [2] ؛ اي كاش من، از طواف كنندگان و ملازمين پيشگاه و وجودش بودم! و لذت و مسرت انس و الفت با او را درك مي كردم. در هر زمان، گرد در خانه ي شما مي گردم و طواف مي كنم گويا طواف،

پيرامون آستان مبارك شما مقرر گرديده است

سلام بر امام رئوف و مهربان، آن كسي كه غم و اندوه عاشورا را برانگيخت و تازه كرد؛ به خداي متعال و به پدران پاك و پاكيزه تو و به فرزندان برگزيده و نيكويت سوگند ياد مي كنم!

كه اگر دوري راه مانع نبود؛ چه اينكه سامان شما از شما دور گشت، هر آينه بخشي از حقوق واجب شما را به تكرار نمودن زيارت شما ادا مي كردم و درود و سلام بر شما، اي حاميان دين! و اي فرزندان پيامبران عليه السلام! و اي سروران همه ي آفريدگان! و رحمت و بركات خداي متعال بر شما باد.

سپس نماز زيارت بگزار و تسبيحات فاطمه ي زهرا عليها السلام را بگو و آن را به امام رضا عليه السلام، هديه كن؛ آنگاه چنين بگو:

خدايا! من از تو مي خواهم اي خدا! اي كسي كه در مملكتش پايدار و در عزتش استوار و در فرمانروائيش، مطاع و در عظمت و بزرگيش، يكتا و در دوام و بقايش، يگانه و در باره ي بندگانش، دادگر و در حكم و فرمانش عالم و آگاه و در ديركرد عقوبت و مجازاتش، كريم و بزرگوار است.

خدايا! نيازمندي هاي من، روانه به سوي توست و آرزوهايم، در پيشگاهت ايستاده اند و هر زمان به كار خيري، توفيقم دهي؛ تو خود راهنماي من و راهگشايم به سوي آن مي باشي؛ اي توانايي كه خواسته ها، خسته ات نسازد! اي توانگر مورد اعتمادي كه هر مشتاقي، به تو پناه برد! همواره از جانب تو، هم آغوش نعمت ها بوده، با عادت و خو گرفتن

به احسان و كرمت، راه سپرده ام.

خدايا از تو آن قدرت و توانايي نافذ و مؤثرت، در همه ي موجودات و حكم قطعي و مسلمي كه با كمترين درخواست، مانع آن مي شوي كه را مي خواهم و از تو آن نگاهي را مي خواهم كه با آن، به كوهها نگريستي بلند گرديدند و به سوي زمين ها نظر افكندي هموار گشتند و به آسمانها نگاه كردي برافراشته شدند و به دريا ها نگريستي شكافته گرديدند؛ اي كسي كه والاتر از ابزار نگاه آدميان هستي! و باريك تر از انديشه هاي ظريف و دقيقي كه در خاطر خطور نمايد؛ ستايش نمي شوي اي آقا و سرور من! مگر به توفيقي از جانب خويش كه خود آن هم سزاوار ستايش است و بر كوچك ترين نعمت، سپاسگزاري نمي شوي (حق شكر و سپاست، ادا نمي شود.) جز اينكه بدان سزاوار سپاسي ديگر مي گردي.

پس اي خداي من! چه زمان نعمتهايت به شمارش در آيد؟ و اي آقاي من! چه هنگام عطا و بخششت، سپاسگزاري شود؟! و چه وقت اي سرورم! خوبيهاي تو، جبران گردد؟! در حالي كه ستايش ستايشگران نيز از نعمت هاي تو و سپاس سپاسگزاران از شكر و تفضلات تو به شمار مي رود، تو در بخشش گناهان، مورد اعتمادي و بالهاي پرده پوشت را بر خطاي خطاكاران مي گستراني و تو خود، سختي و دشواري را با دست خويش برطرف مي سازي؛ چه بسا گناهاني كه بردباري ات فرو پوشانيد تا ناديده گرفته شد! و چه بسا كار نيكي كه فضل و كرم تو، چند چندانش كرد تا پاداش تو بر

آن بزرگ و فراوان گرديد؛ والاتر از آني كه جز از دادگري ات انديشه كنند و بترسند و جز به احسان و كرم تو، اميدوار باشند؛ پس به عطا و بخششي كه فضل و كرمت ايجاب مي كند، بر من منت گذار و به آنچه دادگري ات اقتضا مي نمايد، خوار و خفيفم مگردان. اي آقاي من! اگر زمين از گناهان من با خبر بود، مرا البته در خود فرو مي برد و يا كوهها، مرا در هم مي شكستند و يا آسمانها، مرا مي ربودند و يا درياها، مرا غرق مي نمودند...!

اي آقاي من! اي آقاي من! اي آقاي من!؛ اي مولاي من! اي مولاي من! اي مولاي من! چه بسيار به درگاهت، به ميهماني (گدايي) آمدم! پس مرا از آنچه به روي آورندگان (گدايان) درگاهت وعده كرده اي، محروم مفرما؛ اي مورد شناخت و عرفان اهل معرفت! اي معبود و عبادت شده ي عبادت كنندگان! اي سپاسگزاري شده ي سپاسگزاران! اي همنشين ياد كنندگان خويش! اي ستايش شده ي همه ي ستايشگران! اي يافته شده ي جويندگان! اي تعريف و توصيف شده آنانكه به يگانگي ات توصيف مي كنند! اي محبوب عاشقان خويش! اي پناه هر كه تو را خواهد! اي هدف و مقصود هر كه رو به سويت كند! اي كسي كه هيچكس جز او، از غيب و نهان آگاه نيست! اي كسي كه بدي را جز او، بر طرف نمي سازد! اي كسي كه تدبير امور عالم، جز به دست او نيست! اي كسي كه گناه را، جز او نتواند بخشيد! اي كسي كه آفريدگان را، جز او نيافريد! اي

كسي كه باران را، جز او فرو نفرستاد! بر محمد و دودمانش درود فرست و مرا بيامرز، اي بهترين آمرزندگان! اي پروردگار من! همانا من، از تو آمرزش مي طلبم، آمرزش شرمسارانه و با حيا، و آمرزش مي طلبم آمرزش اميدوارانه، و آمرزش مي طلبم آمرزش انابه و بازگشت كننده ي به سوي تو، و آمرزش مي طلبم آمرزش راغبانه، و آمرزش مي طلبم آمرزش هراسنده ي از تو، و آمرزش مي طلبم آمرزش بنده وار و فرمانبردار، و آمرزش مي طلبم آمرزش مؤمنانه، و آمرزش مي طلبم آمرزش مقرانه (به گناهان) و آمرزش مي طلبم آمرزش خالصانه، و آمرزش مي طلبم آمرزش متقي و پرهيزگار، و آمرزش مي طلبم آمرزش اعتماد و توكل كننده به تو، و آمرزش مي طلبم، آمرزش ذليلانه، و آمرزش مي طلبم آمرزش كسي كه كارگزار توست و از قهر تو به سوي لطفت گريزان است؛ پس بر محمد و دودمان او، درود فرست و بر من و بر پدر و مادرم ببخشاي، آنچنان كه بر تمام آفريدگانت بخشيده اي و خواهي بخشيد؛ اي مهربان ترين مهربانان!

اي كسي كه آمرزنده ي مهربان، ناميده شده اي! اي كسي كه آمرزنده ي مهربان، ناميده شده اي! اي كسي كه آمرزنده ي مهربان، ناميده شده اي! بر محمد و آل محمد، درود فرست و توبه ي مرا بپذير و عمل مرا پاكيزه گردان و تلاش و كوششم را مشكور و مقبول ساز و بر فغان و زاري ام رحمت آور و آوازم را محجوب مفرما و درخواستم را، اي دادرس دادخواهان! رد مكن و سلام و دعايم را به پيشوايانم برسان و

آن گراميان را، شفيعان تمام خواسته هايم از تو، قرارشان ده. و هداياي مرا، چنانكه شايسته ي ايشان است، عايد و واصلشان گردان و آنچه درخور ذات توست، بر ايشان بيفزاي؛ چندان كه جز تو را، توان حسابرسي آن نباشد و هيچ قوت و تواني، جز از جانب خداي بلند مرتبه ي با عظمت نيست و درود و سلام خداوند بر پاكترين فرستادگان، حضرت محمد و خاندان پاك و مطهرش باد. [3] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ماههاي دوازده گانه سال و تعداد ساعت ها و حروف «لا اله الا الله» كنايه و رمزي از ذوات مقدس امامان دوازده گانه است و در واقع بر آنها درود مي فرستد.

[2] نياي پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله وسلم.

[3] بحار الانوار 102: 52 ح 11.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ مترجم مسلم صاحبي؛ شركت چاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

چرا پيامبر اكرم امي ناميده شده است

صفار گفته است:

جعفر بن محمد صوفي گفت: به ابو جعفر، (امام جواد عليه السلام) عرض كردم: اي فرزند رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم! چرا پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله و سلم، امي ناميده شده است؟ حضرت فرمود: ديگران چه مي گويند؟ عرض كردم: فدايتان گردم! گمان مي كنند به اين جهت پيامبر امي ناميده شده كه چيزي ننوشته است.

حضرت فرمود: دروغ مي گويند، نفرين خدا برايشان باد، چگونه چيزي ممكن است در حالي كه خداي متعال در كتاب متقن خويش مي فرمايد: «او، كسي است كه در ميان جمعيت درس نخوانده، رسولي از خودشان برانگيخت كه آياتش را بر

آنها مي خواند و آنها را تربيت مي كند و به آنان، كتاب (قرآن) و حكمت مي آموزد.. [1] و چگونه ممكن است چيزي را كه در حد استادي نمي داند به آنها بياموزد؟ به خدا سوگند! چنان بود كه رسول خدا صلي الله عليه و اله با هفتاد و دوا هفتاد و سه زبان، مي خواند و مي نوشت و نام گزاري حضرت به «امي» از آن روست كه او، اهل مكه است و مكه از شهرهاي مركزي و مادر است و اين، گفته خداي متعال در قرآن كريم است كه «تا ساكنان ام القري (مكه) و اطراف آنرا بترساني [2] » [3] .

و نيز گفته است:

از علي بن اسباط و جز او، روايت شده كه گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم: همانا مردم گمان مي كنند رسول خدا صلي الله عليه و اله، خط نمي نوشت و نمي خواند.

حضرت فرمود: دروغ مي گويند، خدا لعنتشان كند؛ كجا اينگونه است؟ در حالي كه خداي متعال فرمود: «او كسي است كه در ميان جمعيت درس نخوانده، رسولي از خودشان برانگيخت كه آياتش را، بر آنها مي خواند و آنها را، تربيت مي كند و به آنان، كتاب (قرآن) و حكمت مي آموزد، هر چند پيش از آن، همگي در ورطه جهالت و گمراهي بودند»؛ [4] آيا ممكن است به مردم، كتاب و حكمت بياموزد؛ در حالي كه به خواندن و نوشتن، تسلط نداشته باشد؟!

راوي گفت: عرض كردم: پس چرا پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله، امي ناميده شده است؟

حضرت فرمود: پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله

با اين تعبير، به مكه منسوب گرديد و اين سخن خداي متعال است: «تا اهل مكه و مردم اطراف آن را، با پند هاي خود متنبه سازي...» [5] ؛ خداي متعال از شهر مكه، ام القري (مساوي مادر آباديها) تعبير فرموده، به همين جهت به آن حضرت امي (مساوي منسوب به ام القري) گفته شده است.[6] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] جمعه: 62 2.

[2] انعام: 6 92.

[3] بصائر الدرجات: 245 ح 1.

[4] جمعه: 62 2.

[5] انعام: 6 92.

[6] بصائر الدرجات: 246 ح 4.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

چگونگي بيعت پيامبر اكرم با زنان

حراني گفته است:

امام جواد عليه السلام فرمود: بيعت رسول خدا صلي الله عليه و اله با زنان، چنان بود كه حضرت دست خود را در ظرف آبي فرو مي برد؛ سپس بيرون مي آورد و زنان، دستهاي خود را به منظور اقرار و ايمان به خداي متعال و گواهي به پيامبرش و پيماني كه از آنها گرفته است، در آن فرو مي بردند. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول: 457.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

چگونگي خاكسپاري بچه سقط شده

كليني گفته است:

از محمد بن فضيل روايت شده كه گفت: نامه اي به امام جواد عليه السلام نوشتم و چگونگي خاكسپاري بچه سقط شده را پرسيدم؟ حضرت در جوابم نوشت: همانا كودك سقط شده، همانگونه كه خون آلود است در قبر خود، دفن مي شود. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 3: 208 ح 6.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

ح

حبيب بن اوس طائي، ابوتمام

اصل آنجناب از شام بوده و در دوره جواني در مسجد جامع مصر سقايت مي كرد، سپس با ادبا همنشين شد، بسيار فهيم و تيز هوش بود و شعر را دوست مي داشت و از آنها فراگرفت و شعر گفت و خوب هم سرود تا اينكه شعرش اوج گرفت و نامش مشهور شد و آوازه اش به معتصم رسيد و اين خليفه ي عباسي او را به سر من رأي (سامرا) برد.

ابوتمام قصائدي سرود و معتصم به وي جايزه داد و او را بر شعراي ديگر مقدم داشت.

وي مشهور به سعه صدر، خوش اخلاقي و بلند طبعي بود نجاشي و علامه مي نويسند: او امامي بود و اشعار زيادي درباره اهل بيت عليهم السلام سرود از جمله قصيده اي دارد كه در آن نام ائمه را ذكر مي كند تا اينكه به امام محمد تقي (ابي جعفر ثاني) عليه السلام مي رسد. (چون در زمان امامت امام جواد عليه السلام بوده است)

جاحظ در كتاب الحيوان مي گويد: ابوتمام الطائي به من حديث گفته وي از رؤساي شيعه بود و كتاب حماسه، كتاب مختار شعرالقبائل

از ايشان است.

ابن خلكان مي نويسد: وي شاعري مشهور و يگانه عصر خويش بود در فصاحت لفظ، بافت شعر و سبك نيكو بود و كتاب الحماسه فضل مواج او را نشان مي دهد.

وي حافظه اي قوي داشت و چهارده هزار ارجوزه عربي بعلاوه قصائد - قلعه ها و مدح خلفا حفظ بود[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] معجم رجال حضرت آيت الله العظمي خوئي ج 4، ص 219 - 217.

منبع: زندگاني امام جواد؛ مؤلف: حسين ايماني يامچي؛ مؤسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت (ع)

حسن بن محبوب

ابوعلي حسن بن محبوب بن وهب بن جعفر وهب السراد:

از بزرگان كوفي است، وي شخصيتي جليل القدر و از فقهاي نامي بود و از چهار ركن علماي عصر خويش به حساب مي آيد، ازاصحاب اجماع و از فقهايي است كه اصحاب ما (اماميه) برتصحيح آنچه در نزد او صحيح بوده اجماع كرده اند. اين بزرگوار به درك محضر حضرت موسي بن جعفر و حضرت رضا و امام جواد عليهماالسلام مفتخر گرديد و از هر سه آنها روايت دارد.

تمامي افرادي كه راجع به رجال شيعه كتاب نوشته اند او را توثيق كرده اند.

ايشان علاوه بر محدثي، مصنف هم بود[1] ايشان فردي خير، ثقه، راوي حديث و مصنف هست. در جلالت شخصيت ايشان جاي شك و ترديد نيست. او از «واقفه» بود به سبب معجزاتي كه از دست امام رضا عليه السلام ظاهر شد برگشت و به صحت امام رضا عليه السلام پي برد و ملتزم گشت و به امامت حضرت رضا و حضرت جواد عليهماالسلام معتقد بود و ماند تا محضر امام دهم حضرت هادي

عليه السلام را نيز درك كرد.

بنابراين ايشان از نعمت درك محضر سه امام معصوم برخوردار شده اند.

يكي از ويژگي هاي ممتاز آنجناب رواياتي است كه راجع به اركان دين و مخصوصا موضوع خطير امامت نقل كرده اند از جمله روايتي را از هشتمين مهر سپهر امامت چنين نقل كرده است كه ايشان فرمودند:

هر امامي برگردن اوليا و شيعيانش عهدي دارد و از جمله موارد كامل كننده ي وفاي به عهد و حسن اداي آن زيارت كردن قبور آنهاست، پس هر كس از روي علاقه قبه آنها را زيارت كند براي تصديق آنچه كه امامان راغب و شيفته ي آن بودند، در روز قيامت ائمه براي آنها شفيع خواهند بود[2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال شيخ طوسي 347 - 372 معجم رجال الحديث 905 مجمع الرجال 1452.

[2] الجامع لرواة و اصحاب الامام الرضا عليه السلام ص 196 - 195علل الشرايع ج 2 ص 495 باب 221 حديث سوم - معجم رجال حديث 365.

منبع: زندگاني امام جواد؛ مؤلف: حسين ايماني يامچي؛ مؤسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت (ع)

حسن بن سعيد اهوازي

ابومحمد حسن بن سعيد بن حمادبن سعيدبن مهران اهوازي از جامعترين افراد زمان خود در علم فقه، آثار و ساير علوم اسلامي بود. كه با برادر خود در تدوين سي جلد كتابهاي او مشاركت داشت، كتب ارزشمندي كه شهرت برادرشان حسين بواسطه آنهاست.

اين محدث، امام رضا و امام جواد عليهماالسلام را درك كرده و از هر دوي آنها روايت نقل كرده است.

شيخ طوسي وي را از اصحاب حضرت رضا و امام جواد عليهما السلام نقل كرده و گفته اند كه او

علي بن مهزيار و اسحاق بن ابراهيم حضيني را به محضر امام رضا عليه السلام آورد و آن خدمت - ارزنده به اسلام و مسلمين - بدست آنها تحقق يافت.

كشي هم به اين خصيصه حسن بن سعيد در شناسائي، معرفي و ارتباط دادن افراد شايسته با امام رضا عليه السلام را نوشته كه اسحاق بن ابراهيم الحضيني و علي بن ريان و عبدالله بن محمد الحضيني توسط ايشان به امام رضا عليه السلام معرفي شده اند.

شيخ طوسي، علامه ابن داود و ابن شهر آشوب و متأخرين از علماي رجال، وي را فردي موثق معرفي كرده اند.

در فهرست ابن نديم وي فردي جامع در فقه و داراي مناقب و آثار معرفي شده است [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال نجاشي: - اختيار معرفة الرجال 551 در رقم 1041 - تنقيح المقال: 1: 282 - رجال شيخ طوسي: 371 - معجم رجال الحديث 4: 342 الجامع لرواة اصحاب الامام ص 183.

منبع: زندگاني امام جواد؛ مؤلف: حسين ايماني يامچي؛ مؤسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت (ع)

حسين بن سعيد اهوازي

ابومحمد، حسين بن سعيد كوفي اهوازي شخصيتي است جليل القدر، معروف، مورد وثوق و اطمينان و صاحب تأليفات ارزنده كه تعداد آن را سي جلد نوشته اند و با مشاركت برادرشان حسن آنها را نوشته است. كتابهاي او خوب و مورد عمل بودند.

شيخ طوسي او را از اصحاب حضرت رضا و جواد و هادي عليهم السلام دانسته و بر صاحب تأليفات، ثقه و اهوازي بودنش تصريح كرده است.

در رجال نجاشي به تأليفات سي جلدي او اشاره شده و همين كتابها منشاء شهرت ايشان معرفي

شده است.

در فهرست ابن نديم جامعيت اين دو برادر در فقه و علوم اسلامي در زمان خودشان مورد تأكيد قرار گرفته است. اكثر كتب رجالي تدوين شده پيرامون رجال شيعه ايشان را توثيق كرده و تمجيد نموده اند.

از جمله آثار ايشان مي توان به كتب ذيل اشاره كرد:

كتاب تفسير القرآن، كتاب الفرائض، كتاب الحدود، كتاب التقيه، كتاب الرد علي الغلاة، كتاب المناقب، كتاب الزهد، كتاب الشهادت. از طريق اين دو برادر حدود هفتاد روايت به دست شيفتگان ولايت رسيده است [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال شيخ طوسي: 374 - فهرست ابن نديم: 57، معالم العلما: 39 - تنقيح المقال 1: 328 معجم رجال 242 - الجامع لرواة اصحاب الامام الرضا ص 229 و 230.

منبع: زندگاني امام جواد؛ مؤلف: حسين ايماني يامچي؛ مؤسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت (ع)

حكيمه

حكيمه خاتون، دختر امام جواد عليه السلام كه بين خواهران و زنان خاندان معاصر خود بافضيلت و با تقوي و داراي منقبت و جلالت گرديد. اين زن مجلله، چهار امام را درك نمود و براي آنان خدمت كرد.

اول: پدرش امام جواد عليه السلام، كه در سن جواني به شهادت رسيد.

دوم: برادرش حضرت هادي عليه السلام كه او نيز در سن جواني به شهادت رسيد.

سوم: حضرت عسكري عليه السلام برادر زاده خود، آن حضرت نيز در سن جواني به شهادت رسيد.

چهارم: آخرين وصي و امام، حجة بن الحسن العسكري امام زمان عليه السلام فرزند نرجس خاتون كه حكيمه خاتون قابله ي آن حضرت بود.

حضرت هادي عليه السلام نرجس خاتون را - كه از خاندان رهبانان رومي بود و به كنيزي و اسارت رسيده بود

- خريد و او را براي فراگرفتن معالم دين و احكام شريعت به حكيمه خاتون سپرد تا آداب و تربيت مكتب اسلام را به او بياموزد.

حكيمه خاتون، در نظر پدر، برادر و برادرزاده و امام عصر عليه السلام مكرم، محترم و مورد اعتماد و وثوق بود به حدي كه به سفارت آن حضرت مفتخر گرديد و عرايض مردم را به امام زمان عليه السلام مي رسانيد و توقيعات شريفه ي ولي عصر عليه السلام - را كه از ناحيه ي مقدسه صادر مي شد - به مردم ابلاغ مي فرمود.

اين حكيمه خاتون، غير از حكيمه خاتون، دختر حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام است، كه او نيز قابله ي امام جواد عليه السلام بود.

بنا به نقل علامه بحرالعلوم، حكيمه خاتون نخستين كسي است كه اين مولود آسماني را بوسيد، و حفظ نمود و پرورش داد و به نزد پدرش امام حسن عسكري عليه السلام برد و باز به نرجس خاتون عليهاالسلام مادرش برگردانيد.

حكيمه خاتون، در ميان زنان سادات علويه و بنات هاشميه از جهت فضيلت، منقبت، عبادت، تقوي و پارسايي و علم و دانش ممتاز بود. او مخزن اسرار امامت گرديد و سرافراز به وثوق و اعتماد به امامان بود.

علماي اعلام اسلام زيارت او را در قبال زيارت ائمه ي سامرا عليهماالسلام مستحب مؤكد دانسته اند، مزارش ملاصق ضريح عسكريين عليهماالسلام - كه هم اكنون در يك ضريح بزرگي كه هنرمندان و اخيار اصفهان تقديم نموده اند - قرار دارد.

حكيمه خاتون بانوي مكرمه، مجلله، متقي، عالمه و تربيت شده ي مكتب ولايت بود. در تاريخ سامرا در ضمن بيان قبور مدفونين در سامرا مي نويسد:

حكيمه خاتون، دختر امام جواد عليه السلام متوفاي سال 274 هجري، عالمه،

فاضله، جليله، واسطه بين امام و مردم بود و به نقل همه ي مورخان قبر او در قبه ي عسكريين عليهماالسلام است و علامه مجلسي رحمه الله با آن كه قبر او را در قبه ي عسكريين عليهماالسلام نقل نموده، ولي زيارت نامه او را نقل نكرده است، با آن كه اين بانوي مجلله در فضل و علم، دانش و كمال، جلالت قدر و نبالت شأن از افراد بزرگ زنان اهل بيت عليهم السلام است. [1] .

علاوه بر اين كه او محل و مودع امانات و اسرار امامت بود و اين خود بزرگواري و جلالت شأن او را نشان مي دهد.

افزون بر آن كه او در حين تولد امام زمان عليه السلام وصي حضرت عسكري عليه السلام شاهد، حاضر و ناظر بوده است. باز اضافه مي شود كه: او سفير كبير امام به سوي نواب اربعه بوده.

در «كمال الدين» از احمد بن ابراهيم نقل شده كه گويد:

من در سال 262 هجري خدمت حكيمه خاتون، دختر حضرت ابوجعفر محمد بن علي بن موسي الرضا عليهم السلام، رسيدم و هر چه مي خواستم از پشت پرده از آن حضرت مي پرسيدم و او جواب مي داد و واسطه حجة بن الحسن العسكري عليهماالسلام بود كه تمام امور مربوط به شيعه را انجام مي داد.

جايگاه و مقام حضرت حكيمه خاتون عليهماالسلام مانند جايگاه و مقام حضرت زينب خاتون عليهاالسلام بود كه در حين بيماري امام زين العابدين عليه السلام واسطه ي امامت و حافظ اسرار و ودايع امانات پيامبران و اوصيا بود كه در ظاهر واسطه بود و باطن علوم را از امام مي گرفته و به مردم مي آموخت.

محدث بحراني رحمه الله در «مدينة المعاجز» روايت مي كند كه: طبري، محمد

بن قاسم علوي گويد: با چند تن خدمت حكيمه خاتون عليهاالسلام شرفياب شديم، فرمود: هر چه مي خواهيد سؤال كنيد و از ميلاد ولي عصر عليه السلام بپرسيد.

آن گاه جريان تولد حضرت حجت عليه السلام را از نرجس خاتون عليهاالسلام شرح داده و گفت: من شخصا حاضر، ناظر و مربي او بودم.

حكيمه خاتون عليهاالسلام اخبار، آيات و احاديثي را نقل مي كند و تفسير آياتي را بيان مي نمايد كه نشانه ي قدرت علمي و روح ايمان و ولايت كليه او است.

حكيمه خاتون، دختر امام جواد عليه السلام از زنان با وقار، دانشمند و پرهيزگار اهل بيت عليهم السلام است كه به منتهاي مقام فضيلت و كمال رسيد كه مقام مامايي و للگي و سفارت امام زمان عليه السلام را يافت و صاحب اسرار و رموز زندگاني ائمه ي معصومين عليهم السلام گرديد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تاريخ سامرا: ج 1 ص 216، ج 3 ص 303.

منبع: زندگاني حضرت امام محمد تقي جوادالائمه؛ مؤلف: حسين عماد زاده به اهتمام: غلامحسين عماد زاده؛ ناشر: حسينيه عماد زاده چاپ اول 1386.

حافظ حسين كربلائي تبريزي

وي (994 ه_) درباره ي امام جواد عليه السلام مي نويسد:

«حضرت امام أنام، و همام أيام، و حبر مقدام، امام الامة، و وارث علوم الائمة، مقتدي أهل السداد، محمد بن علي بن موسي التقي الجواد، عليهم صلوات رب العباد».

مقتداي أفاضل أعيان

پادشاه ممالك عرفان

كه مرتبه ي امامت و وصايت از آن حضرت به او رسيده، حالا شروع در ذكر آن حضرت مي شود بدان كه حضرت امام محمد تقي عليه السلام امام نهم است از ائمه ي اثني عشر و كنيت وي ابوجعفر بوده، او را ابوجعفر ثاني گويند... فضائل و كرامات وي زياده از حد حصر است».

از جمله مشهور است كه در وقت وفات پدرش حضرت رضا عليه السلام در طوس، وي در مدينه بود به طي أرض در طوس حاضر گشت و غسل وي داد و كفن در وي پوشانيد و نماز بر او گزارد و غايب شد...

«ريان بن شبيب» روايت كرد كه «مأمون» خواست دختر خويش «ام الفضل» را به نكاح حضرت امام محمدجواد عليه السلام درآورد، و اين بر عباسيان شاق مي نمود. «مأمون» گفت: من او را از آن جهت اختيار كرده ام كه افضل اهل زمان است با وجود صغر سن. گفتند: كودك است و چندان معرفت ندارد. صبر كن كه علم بياموزد. گفت: من ايشان را از شما بهتر دانم ايشان اهل بيتي هستند كه علم ايشان از خداي تعالي بود، ايشان در علم به كسي محتاج نباشند و اگر خواهيد او را در فنون علوم امتحان كنيد تا شما را معلوم شود صدق دعوي من. گفتند: بگذار تا يكي را نصب كنيم تا از وي مسأله پرسد. گفت: اين چنين باشد. به نزديك «يحيي بن أكثم» شدند. الخ.

«حافظ كربلائي» پس از نقل جريان «يحيي بن اكثم» و عاجز و ناتوان شدن او در مقابل امام جواد عليه السلام و تبديل شدن جلسه مباحثه، به مجلس عقد، مي افزايد: اگر در ذكر فضائل و كمالات حضرت امام محمدتقي مشغول گرديم كتابها بايد ساخت، از آن باز آمديم. اگر دولتمندي را سعادت مساعدت نمايد و به زيارت آن حضرت مشرف شود زيارت به نوعي كند كه مذكور شد و اين زيارت نامه را بخواند كه در كتاب زيارت مخصوص آن حضرت آورده اند بعد از زيارت جدش موسي كاظم عليه السلام [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] روضات الجنان، ج 2، ص 382 - 279.

منبع: امامان اهل بيت در گفتار اهل سنت؛ داود الهامي؛ مكتب اسلامي چاپ اول پاييز 1377.

حجامتي معجزه آسا

ابن شهر آشوب و برخي ديگر از بزرگان آورده اند:

در زمان حكومت مأمون عباسي، حضرت جوادالأئمه عليه السلام طبيبي را به منزل خويش دعوت كرد تا وي را حجامت نمايد.

همين كه طبيب نزد امام محمد جواد عليه السلام حضور يافت، حضرت به او فرمود: حجامت مرا روي رگ زاهر انجام بده.

طبيب اظهار داشت: اي سرورم من! تاكنون اسم چنين رگي را نشنيده ام و آن را نمي شناسم.

در اين لحظه، حضرت آستين دست خود را بالا زد و يكي از رگ هاي دست خود را به طبيب نشان داد؛ و سپس فرمود: اين رگ زاهر است، آن را با تيغ بزن.

موقعي كه طبيب رگ را با تيغ بريد، مقدار زيادي آب زرد رنگ از آن خارج شد و درون طشتي - كه زير دست حضرت نهاده شده بود - ريخت و طشت پر شد.

آن گاه حضرت به يكي از غلامان دستور داد تا روي رگ را ببندند و طشت را تخليه كنند.

پس از آن كه طشت را خالي كردند و آوردند، حضرت فرمود: روي رگ را باز كنيد.

وقتي روي آن را باز كردند، مقداري ديگر مثل همان آب هاي زرد رنگ خارج شد؛ بعد امام جواد عليه السلام به طبيب فرمود: اكنون روي آن را پانسمان كن.

و چون كار طبيب پايان يافت، دستور داد تا مقدار صد دينار به طبيب داده شود.

طبيب مقدار صد دينار را گرفت و سپس نزد پزشكي معروف به نام بختيشوع رفت

و جريان را به طور مشروح براي او تعريف كرد.

بختيشوع با شنيدن اين نوع حجامت، بسيار در تعجب قرار گرفت و گفت: به خداوند سوگند، چنين موضوع و حالتي را تا به حال از كسي نشنيده و نيز در كتابي نخوانده ام.

بعد از آن، هر دو نزد اسقف أعظم رفتند و چون جريان را بازگو كردند، اسقف گفت: گمان مي كنم كه آن شخص يا پيغمبر است و يا آن كه از ذريه ي پيامبران خواهد بود. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مناقب ابن شهر آشوب: ج 4، ص 389، بحارالأنوار: ج 50، ص 57.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد جواد؛ مؤلف: عبدالله صالحي؛ نشر مهدي يار.

حاضرجوابي

اسبش را به سمت كودك نه ساله راند و پس از اين كه حسابي وراندازش كرد ، گفت :

- پسر جان ! مگر مرا نمي شناسي ؟

- چرا. تو مأمون ، خليفه ي عباسي هستي .

- حال كه مي شناسي ، چرا اين جا ايستاده اي ؟ تمام هم بازي هايت فرار كردند.

- آنان از تو ترسيدند و پا به فرار گذاشتند. كسي كه مرتكب اشتباه و خلافي نشده باشد ، نه مي ترسد و نه مي گريزد. علاوه بر آن راه باز است و وجود من مزاحمتي براي عبور تو و همراهانت ايجاد نمي كند ؛ مي توانيد با همراهانتان بگذريد !

مأمون با شنيدن سخنان كودك ، انگشت به دهان ماند. با خود مي گفت : عجب بچه ي نترس و جسوري است و با اين سن و سال كم چه حرف هاي منطقي و محكمي مي گويد !

- اسمت چيست ؟

- محمد . فرزند علي بن موسي الرضا !

- عجب

! پس تو پسر امام رضا هستي ! خدا روح او را غريق رحمت گرداند !

اين را گفت و رفت تا به شكارش برسد.

آن روز نتوانسته بود چيزي شكار كند. پرنده ي شكاري مأمون فقط يك ماهي كوچك شكار كرده بود. در بازگشت ، دوباره از راه قبلي عبور مي كردند. اين بار نيز كودكان با ديدن او و همراهانش پشت در و ديوار مخفي شدند و دوباره فرزند امام رضا عليه السلام تنها ماند.

وقتي مأمون به او رسيد ، ماهي كوچك را به همراه داشت با خود گفت : اگر او فرزند امام باشد ، حتماً مي داند در دستم چيست .

- آقا پسر ! محمد !

- بله !

- بيا اين جا ببينم ... اگر گفتي چه در دست دارم !

امام جواد عليه السلام با آرامش و متانت فرمود:

- خداي مهربان به خاطر قدرت و حكمت بي دريغش از موجوداتي كه در خشكي ها و درياها آفريده ، در آسمان هم قرار داده است ، و پرنده ي شكاري تو ، يكي از آفريده هاي كوچك خدا را شكار كرده تا خليفه ، فرزند رسول خدا را امتحان كند و معلوماتش را بسنجد.

هنگامي كه مأمون چنين جوابي شنيد ، گفت:

- احسنت مرحبا ! حقاً كه تو از فرزندان پيامبر خدايي ! [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اثبات الهداة ، ج 6، ص 201.

منبع: حيات پاكان (داستانهايي از زندگي امام جواد)؛ مؤلف: مهدي محدثي؛ بوستان كتاب چاپ دوم 1385.

حضرت پيراهن مباركش را اهدا مي كند

محمد بن يحيي، از احمد بن محمد بن ابي نصر نقل مي كند كه در سال دويست و دوازده هجري امام جواد عليه السلام به حج خانه ي

خدا مشرف بود. من پرسيدم: قربانت شوم، شما با چه نيتي به حج آمده ايد؟ با نيت حج خالص يا حج تمتع؟ حضرت فرمود: با نيت حج تمتع. من گفتم: كدام يك ارج بيشتري دارد؟ آن كسي كه حج تمتع به جا مي آورد يا آن كسي كه فقط به مراسم حج مي پردازد و قرباني با خود مي آورد؟ حضرت فرمود: جدم ابوجعفر باقر عليه السلام مي گفت: حج و عمره ي تمتع با ارج تر از حج بي عمره و آوردن قرباني است. جدم مي گفت: هيچ گونه زائري به حج خانه ي خدا مشرف نمي شود كه از زائران حج تمتع با ارج تر باشد.

محمد بن سهل اليسع روايت مي كند كه در ايامي كه مجاور مكه معظمه بودم، وقتي متوجه مدينه مشرفه شدم. در آن وقت ابوجعفر ثاني يعني امام محمد تقي عليه السلام در مدينه بود. به مجلس شريفش آمدم و اراده كردم كه از آن حضرت پيراهن مباركش را طلب نمايم و آن را كفن خود سازم و در آن ايام فرصت نشد كه پيراهن را از آن حضرت طلب كنم تا وقتي كه از آن حضرت خداحافظي كرده و به مسجد آمدم و نامه اي مشتمل بر طلب پيراهن نوشتم و با خود گفتم استخاره كنم و بعد از آن نامه را خدمت آن حضرت ارسال كنم. پس دو ركعت نماز خواندم و استخاره كردم خوب نيامد و چند بار تكرار كردم و اصلا اجازه نيافتم. با خود گفتم: اين بار استخاره مي كنم اگر خوب نيامد نامه را پاره مي كنم. اين دفعه نيز خوب نيامد، نامه را پاره كردم و از مدينه بيرون آمدم و هنوز به مكه نرسيده بودم كه قافله اي

از عقب ما از مدينه رسيد. شخصي را ديدم كه از قطارهاي شتر جلو آمد و سؤال كرد كه آيا محمد بن سهل كيست؟ من جلو رفتم. پرسيد: محمد بن سهل تويي؟ گفتم: بلي گفت: مولاي تو محمد تقي عليه السلام اين امانت را براي تو فرستاده است. چون مشاهده كردم، پيراهن آن حضرت را در شالي پيچيده بود. از او گرفتم و شكر كردم. احمد بن محمد بن عيسي روايت مي كند كه در آن اوقات اتفاقا محمد بن سهل فوت شد و به همان جامه او را كفن كردند.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

حكم خداوند در باب انبياء و اصفيا

شخصي از حضرت امام جواد عليه السلام سؤال كرد: اول به زيارت مدينه بيايم يا به مكه مشرف شوم؟ حضرت فرمود: اول به مكه مشرف شو، سپس به مدينه بيا كه فضيلت آن بيشتر است.

معلي روايت مي كند كه بعد از حضرت رضا عليه السلام به خدمت امام محمد تقي عليه السلام رسيدم و پيش از آن كه به خدمت آن حضرت برسم در خاطرم گذشته بود، اگر او را مي ديدم و بر قد و قامت او نگاه مي كردم و با او حرف مي زدم چه خوش بود، كه اگر شيعيانش احوال او را از من مي پرسيدند، مي توانستم از اوصاف او برايشان بگويم. پس چون به خدمتش رسيدم فرمود: اي معلي حقتعالي را در باب انبياء و اصفيا حكم يكي است، نه در باب عيني و فرمود:

و اتيناه الحكم صبيا، يعني ما او را در طفوليت پيغمبري و حكمت عطا فرموديم. من از اين سخن دانستم كه غرض آن حضرت چيست.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر

الف چاپ دوم 1384.

حرز امام جواد

سيد بن طاووس گفته است:

ابو نصر همداني از حكيمه خاتون: دختر امام جواد و عمه ي امام عسكري عليها السلام، روايت كرده كه فرمود: وقتي امام جواد عليه السلام به شهادت رسيد، نزد همسرش ام عيسي دختر مأمون رفتم؛ پس او را تسليت و تعزيت گفتم و بسيار اندوهگين و در حال جزع و فزع بر فراق همسرش، يافتم خودش را با گريه و فرياد مي كشت پس بر جان او از تلخي مفارقت آن حضرت، ترسيدم؛ در اين ميان كه ما، راجع به آن حضرت و بزرگواري اش و ويژگيهاي اخلاقي وي و شرف و اخلاص و عزت و كرامتي كه خداي متعال به او عطا كرده بود سخن مي گفتيم، ناگهان ام عيسي اظهار داشت: آيا تو را، از مطلبي شگفت انگيز و واقعه اي بزرگ كه فراتر از تصور و توصيف است، باخبر نسازم؟

گفتم: و آن چيست؟

ام عيسي گفت: چنان بودم كه بسيار بر او، غيرت مي ورزيدم و همواره، مواظبش بودم و چه بسا، سخناني به گوشم مي رساند و شكايتش را، به پدرم مي بردم؛ پدرم مي گفت: دختركم! او را تحمل كن؛ چه اينكه پاره ي تن رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم است؛ يك روز كه دور خانه ي خودم نشسته بودم، دختري از در درآمد و به من سلام داد؛ پرسيدم: تو كيستي؟

او گفت: من، دختري از نسل عمار ياسرم و همسر ابو جعفر، محمد بن علي الرضا عليه السلام شوهر تو هستم؛ پس چنان غيرتي، به من روي آورد كه از طاقت و توانم بيرون

بود؛ بي اختيار تصميم گرفتم كه از خانه، خارج شوم و آواره كوچه و خيابان گردم و نزديك بود، شيطان وادارم كند كه به آن كنيز (خانم) توهين و جسارت نمايم؛ ولي خشم خود را فرو خوردم و با لباس و خوراك و هدايا به خوبي از او پذيرايي كردم اما همين كه آن خانم از نزد من، بيرون رفت؛ بي درنگ برخاستم و پيش پدرم رفتم و ماجرا را، به اطلاع او رساندم؛ در حالي كه او، مست و لا يعقل بود.

پدرم گفت: اي غلام! شمشير مرا بياور؛ پس شمشير را به او داد و پدرم، سوار بر مركب شد و گفت: به خدا سوگند! او را خواهم كشت و چون چنين ديدم، با خودم گفتم: (انا لله و انا اليه راجعون) با خودم و همسرم چه كردم؟

و شروع نمودم، سيلي به صورت خود زدن؛ پس پدرم بر او داخل شد و پيوسته بر او شمشير زد تا او را قطعه قطعه كرد؛ سپس از نزد وي بيرون آمد و من گريزان، پشت سرش خارج شدم؛ تمام آن شب را نخوابيدم و چون روز، بالا آمد پيش پدرم رفتم و گفتم: آيا مي داني ديشب چه كردي؟

پدرم گفت: چه كردم؟ گفتم: پسر امام رضا عليه السلام را كشتي؛ پس چشمش خيره شد و از هوش رفت؛ آنگاه بعد از مدتي به هوش آمد و گفت: واي بر تو! چه مي گويي؟

گفتم: آري، به خدا سوگند! اي پدر! بر او داخل شدي و پيوسته با شمشير، بر او زدي تا او را كشتي؛ پدرم از شنيدن اين خبر، به شدت پريشان

شد و گفت: ياسر خادم را نزد من بياوريد؛ پس ياسر خادم آمد و مأمون به او نگاه كرد و گفت: واي بر تو! اين دخترم چه مي گويد؟

خادم گفت: راست مي گويد اي امير مؤمنان!؛ پس مأمون با دست خود بر سينه و صورتش زد و گفت: (انا لله و انا اليه راجعون) مساوي ما از خدائيم و به سوي او مي رويم؛ به خدا سوگند! هلاك و تباه شديم و تا قيامت، رسوا گرديديم؛ واي بر تو اي ياسر! برو ببين، داستان او از چه قرار است و هر چه زودتر، مرا با خبر كن كه الان نزديك است، جان از تنم بيرون رود.

پس ياسر بيرون رفت و من، سيلي به صورتم مي زدم و طولي نكشيد كه ياسر، بازگشت و گفت: مژده، اي امير مؤمنان! مأمون گفت: تو را مژده باد، چه خبر داري؟

ياسر گفت: خدمت حضرت رسيدم و ديدم نشسته و ملافه و پيراهني، برخود افكنده و مسواك مي كند؛ سلامش كردم و عرض نمودم: اي فرزند رسول خدا! دوست دارم اين پيراهن خود را، به من ببخشيد تا در آن نماز بگزارم و بدان تبرك جويم؛ البته مي خواستم به بينم آيا اثر شمشير، بر بدن شريفش باقي است يا نه؛ پس به خدا سوگند! گويا بدنش سفيد، همچون دندان فيل بود كه اندكي، زردي داشته باشد و اثري از شمشير نداشت؛ پس مأمون، مدت درازي گريست و گفت: با اين حساب، هيچ حجتي باقي نمانده است؛ همانا اين ماجرا، براي اولين و آخرين پند و عبرت است و به ياسر خادم گفت: اي ياسر! سوار بر

مركب شدنم و گرفتن شمشير و داخل شدن بر حضرت را، بخاطر مي آورم؛ اما نسبت به مراجعتم از نزد حضرت و برگشتم به جايگاهم چيزي به يادم نمي آورم: بنابراين، كار من و رفتنم به سوي او، چگونه بوده است؛ خدا لعنت كند اين دختره را به شديدترين وجه؛ به نزد او برو و به وي بگو: پدرت مي گويد: به خدا سوگند! اگر بعد از امروز، پيش من بيايي، شكايت كني يا بدون اجازه ي او، از خانه خارج شوي، هر آينه انتقام او را از تو خواهم گرفت؛ سپس خدمت فرزند امام رضا عليه السلام شرفياب شو و سلام مرا به او برسان و بيست هزار دينار، برايش ببر و «شهري» [1] را كه ديشب سوارش شدم، پيشكش حضرت كن؛ آنگاه به سادات بني هاشم دستور بده، خدمت حضرت شرفياب شوند و عرض ادب نمايند.

ياسر خادم گفت: به بني هاشم، دستور لازم را دادم و خودم نيز با آنها، خدمت حضرت رسيدم و عرض ادب نمودم و سلام مأمون را، به حضرت رساندم و مبلغ مورد نظر را، در مقابل او نهادم و شهري را بر حضرت عرضه داشتم كه ساعتي در او نگريست، سپس تبسمي كرد و فرمود:

اي ياسر! قول و قرار ميان ما و او، چنين بود كه حتي با شمشير بر من هجوم آورد؛ آيا او نمي داند كه مرا، ياور و مانعي است كه بين من و او، فاصله مي اندازد؟

عرض كردم: سرورم! اي فرزند رسول خدا! اين لحن عتاب و برخورد را، وا گذاريد و گذشت نمائيد؛ به خدا سوگند! و به حق جد

بزرگوارت رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم، هر چه كرده از روي آگاهي نبوده و اصلا نمي دانسته كه در چه نقطه اي، از زمين خداي متعال است و به يقين، بين خودش و خداي خودش، نذر صادقانه كرده و سوگند خورده است كه بعد از اين هرگز شراب ننوشد و مست نكند؛ چه اينكه شراب، از بندها و دامهاي شيطان است و هنگامي كه شما، اي فرزند رسول خدا! نزد او تشريف برديد، اين ماجرا را به خاطرش نياوريد و ملامت و سرزنشش نفرمائيد.

امام جواد عليه السلام فرمود: به خدا سوگند! قصد و نظر من نيز همين بود؛ سپس لباسهاي خود را طلبيد و از جا، بلند شد و همه ي حاضرين، همواره حضرت بلند شدند تا اينكه به نزد مأمون در آمد و چون چشم مأمون به حضرت افتاد، پيش پاي حضرت بلند شد و او را به سينه چسبانيد و به وي خوش آمد گفت و به احدي، اجازه ورود نداد و پيوسته با حضرت گفتگو و مشورت مي كرد وقتي گفتگوها به پايان رسيد، امام جواد عليه السلام فرمود: اي اميرمؤمنان! مأمون جواب داد: گوش به فرمان تو هستم و بسيار تو را ياري نمايم؛ حضرت فرمود: يك نصيحتي براي تو دارم، آن را قبول كن؛ مأمون گفت: به ديده ي منت دارم؛ نصيحت شما چيست اي فرزند رسول خدا؟!

امام جواد عليه السلام فرمود: مايلم كه تو، هنگام شب بيرون نروي؛ چه اينكه از اين مردم بخت برگشته نسبت به تو خاطر جمع نيستم و بازوبندي نزد من است كه مي تواني، خود را در حصار

آن قرار دهي و از شرور و بلاها و ناگواريها و آفتها، ايمن گرداني؛ چنانكه ديشب خداي متعال مرا از تو نجات داد و هرگاه با وجود آن بازوبند، با سپاه روم و ترك، روبه رو شوي و همه ي اهل زمين، دست به دست يكديگر دهند تا بر تو فائق آيند؛ به خواست خداي جبار، هرگز طرفي نخواهند بست و چنانكه مايل باشي، حرز را برايت بفرستم تا در برابر تمام آنچه گفتم، بدان پناه جويي.

مأمون گفت: آري، آن را به خط خودتان بنويسيد و برايم بفرستيد؛ حضرت فرمود: بلي.

ياسر خادم گفت: چون صبح دميد، امام جواد عليه السلام قاصدي فرستاد و مرا فرا خواند؛ وقتي خدمت حضرت رسيدم و در مقابلش نشستم؛ پوست آهويي از آهوان سرزمين «تهامه» طلبيد؛ سپس با خط مبارك خود، بازوبند زير را نوشت؛ آنگاه به من فرمود: اي ياسر! اين بازوبند را به امير مؤمنان بده و به او بگو، آن را در ميان جعبه اي (كوچك) نقره اي كه آنچه بعدا خواهم گفت، بر آن حك مي شود، قرار دهد و چون خواست آن را به بازويش ببندد، به بازوي راستش ببندد و وضوي نيكو و تمام و كاملي بگيرد و چهار ركعت نماز بگزارد؛ در هر ركعت، حمد يك مرتبه و هفت مرتبه، آية الكرسي و هفت مرتبه، آيه ي شهد أنه لا اله الا هو و الملائكة و أولوا العلم قائما بالقسط لا اله الا هو العزيز الحكيم [2] و هفت مرتبه سوره ي والشمس و ضحيها و هفت مرتبه، سوره ي واليل اذا يغشي و هفت مرتبه، سوره ي قل هو الله

احد را بخواند و چون از نماز فراغت يافت، در سختيها و مشكلات آن را بر بازوي راست خود ببندد و به حول و قوه ي الهي، از هر چيزي كه ترسان و بيمناك است، سالم خواهد ماند و سزاوار است كه اين اقدام، همزمان با حلول ماه در برج عقرب، صورت نگيرد و اگر با مردم سرزمين روم و پادشاهانشان، جنگ كند به خواست خداي متعال و بركت اين حرز، بر آنها پيروز خواهد گشت.

روايت شده است كه وقتي مأمون، ويژگي هاي اين حرز و بازوبند را از امام جواد عليه السلام شنيد، با روميان جنگيد و خداي متعال بر آنان، نصرتش بخشيد و غنيمتهاي بسياري از ايشان، نصيبش فرمود و در هيچ جنگ و ستيزي، آن را از خود جدا نمي كرد و خداي متعال با فضل و كرمش، او را ياري مي كرد و با مشيت خويش، به پيروزي اش مي رساند؛ البته او با حول و قوه ي خويش، صاحب اختيار نصرت و پيروزي است.

متن حرز از اين قرار است:

«بنام خداوند بخشنده ي مهربان؛ ستايش خداي را كه پروردگار جهانيان است...» تا آخر سوره ي حمد... (ألم تري أن الله سخر لكم ما في الأرض و الفلك تجري في البحر بأمره و يمسك السماء أن تقع علي الأرض الا باذنه ان الله بالناس لرءوف رحيم) [3] «نديدي كه هر چه در زمين است، خدا مسخر شما گردانيد و كشتي در دريا، به فرمان او سير مي كند! و آسمان را، قدرت او نگاهداشته تا بر زمين نيفتد! مگر با اجازه خدا كه همانا خداي متعال، درباره ي بندگان

بسيار رئوف و مهربان است.»

خدايا! تو، يگانه اي؛ مالك [و جزا دهنده] روز جزايي؛ هر چه به خواهي، مي كني بدون منازعه و درگيري (با رقيب) و بهر كس به خواهي، بدون منت عطا مي كني و هر چه خواهي، انجام مي دهي هر حكمي كه اراده كني، صادر مي فرمايي و روزگار را، ميان مردم دست به دست مي گرداني و آنان را، بر سمند احوال گوناگون و حوادث رنگارنگ مي نشاني.

از تو مي خواهم به حق اسمت كه بر بارگاه و سرسراي بزرگي و بزرگواري، نگاشته شده و از تو مي خوانم به حق اسمت كه بر سراپرده اسرار برتر و غالب و بالاتر و نيكو و زيبا و تر و تازه و خرم نوشته شده است؛ همان اسمي كه رب و مدبر فرشتگان هشتگانه و رب عرشي است كه ثابت و استوار بوده و از جاي خود نجنبد! و از تو مي خواهم به حق آن چشمي كه به خواب نمي رود و به حق آن حياتي كه نمي ميرد و به نور و جهت كه هرگز به تاريكي نمي گرايد.

و به حق اسم بزرگتر بزرگتر بزرگتر و به حق اسم عظيمتر عظيمتر عظيمتر، آن اسمي كه به حقيقت و باطن آسمانها و زمين، احاطه دارد و به حق آن اسمي كه خورشيد، از آن تابندگي يافت و ماه بدان پرتو افشان گرديد و درياها، به وسيله ي آن پر و لبريز شد و به تلاطم آمد و كوهها، به بركت آن برافراشته شد و به حق آن اسمي كه عرش و كرسي، بدان استقرار يافتند و به حق

آن اسمي كه بر سرسراي عرش نگاشته شده است.

و به حق آن اسمي كه بر سرسراي بزرگي و بزرگواري، نگاشته شده و به حق آن اسمي كه بر سرسراي شكوه و زيبايي، نوشته شده و به حق آن اسمي كه بر سرسراي قدرت و توانايي، ثبت گرديده است و به حق اسم تو كه عزيز است و به حق اسمهاي مقدس، بزرگوار و نهفته ي در گنجينه ي علم غيبت، و از تو نيكي و خيري را مي طلبم كه فراتر از حد اميدواري ام است، و از شر هر آنچه از آن بيم دارم و از شر هر آنچه بيم ندارم، به عزت و قدرت تو پناه مي برم.

اي همره محمد صلي الله عليه و اله و سلم، در روز جنگ حنين! و اي همراه علي عليه السلام، در روز جنگ صفين!، اي پروردگار من! نابود كننده ي زورگويان و شكننده ي مغروران و متكبران تو هستي؛ از تو مي خواهم به حق طه و يس و به حق قرآن عظيم و به حق فرقان حكيم و محكم كه بر محمد و آل او درود فرستي و به وسيله ي اين بازوبند، بازوي صاحبش را محكم و استوار گرداني.

و به وسيله ي تو هر زورگوي لجوج و كينه توز و هر شيطان سركش و هر دشمن بي رحم درنده خوي و هر دشمن زشت خو را به گلو و حلقومشان دفع مي كنم (از تو مي خواهم حلقومشان را بگيري وشرشان را از من كفايت و دفع كني) و او (صاحب بازوبند) را از كساني قرار ده كه خود را تسليم

تو كرده و كار خود را به تو واگذار نموده و تو را، پشت و پناه خود قرار داده اند.

خدايا! به حق اين اسمها كه آنها را به زبان آوردم و خواندم، در حالي كه تو به حق آنها از من آگاه تري و از تو مي خواهم، اي صاحب منت عظيم و بزرگ! و بخشش كريمانه و صاحب اختيار دعاهاي مستجاب و كلمه هاي تام و كامل و اسمهاي نافذ و مؤثر! و از تو مي خواهم، اي روشنايي روز! و اي روشنايي شب! و اي روشنايي آسمان و زمين! و اي روشنايي نور و روشنايي! و اي روشنايي اي كه هر نور و روشنايي اي، به (قدرت و نور) او پرتو افشاني مي كند! اي داننده ي تمام نهفته ها و نهانها در خشكي و دريا و زمين و آسمان و كوهها!

و از تو مي خواهم، اي كسي كه فاني نمي شود و نابود نمي گردد و زوال نمي پذيرد و و نه برايش شيئيتي است كه متصف به صفات (مخلوقات) شود (يا اينكه: و نه برايش چيزي مثل عضو است كه متصف به صفاتي شود غير از صفات عضو ديگر) و نه به حدي، محدود است و نه معبودي با وي است و نه معبودي جز او هست و نه در سلطنت و قدرتش، شريك و انبازي دارد و نه عزت، بر غير او يار مي شود؛ پيوسته به دانشها، آگاه است و بر دانشها، وقوف دارد و سامان دهنده ي امور است و بر زواياي هستي (يا: و بر همه حوادث و امور زماني) مطلع مي باشد و استواري

دهنده ي تدبير بوده، نسبت به آفريدگان بينا و از كارها با خبر است.

تو آن كسي هستي كه صداها، برايت فرو افتاده و نرم و آهسته اند و عقلها، در تو گم و سرگردان شده اند و اسباب و وسايل پيش تو (و با تو) در تنگنا و مضيقه اند (كارايي ندارند و همه كاره تويي) و نور تو، هر چيز را پر كرده و هر چيزي از تو، بيمناك است و هر چيزي به سوي تو، گريزان بوده و هر چيزي بر تو، توكل نموده است و تو، در بزرگي ات بلند مرتبه اي و در زيبايي ات، با شكوه و فوق العاده اي و در قدرت و توانايي ات، با عظمت مي باشي و تو آن كسي هستي كه چيزي، درك و دريافتت نكند و تو، بلند مرتبه، بزرگ و با عظمتي، اجابت كننده ي دعاها؛ برآورنده ي حاجتها؛ برطرف كننده ي غمها و غصه ها و صاحب نعمتها هستي.

اي كسي كه در فراز خويش، فرود است و در فرود خود، فراز و در تابندگي خويش، نور افشان و در سلطنت و فرمانروايي خود، نيرومند و در حوزه اقتدار و مملكت خويش، عزيز و غير قابل نفوذ؛ بر محمد و آل او، درود فرست و صاحب اين بازوبند و اين حرز و اين نوشته را، با ديده ي بي خواب خويش محافظت كن و در حمايت ستون و پايگاه انحراف و زوال ناپذيرت قرارش ده و به حق توانايي ات بر وي، به او رحمت آور كه همانا او، روزي خور توست.

بنام خداوند بخشنده ي مهربان؛ بنام خدا و به

ذات خدا استعانت مي جويم؛ همسر و فرزندي، براي او نيست؛ بنام آن خدايي كه شأن او؛ قوي؛ برهان و حجت او عظيم و سلطان و قدرت ملك او، شديد است؛ هر چه خدا خواهد، شدني و هر چه او نخواهد، ناشدني است؛ گواهي مي دهم كه نوح، رسول (صاحب رسالت و فرستاده شده به سوي همه مردم) خداست و ابراهيم، دوست خداست و موسي، هم صحبت و محرم اسرار خداست و عيسي پسر مريم، - درود خدا بر او و بر تمام ايشان باد - كلمه ي خدا و روح اوست و حضرت محمد صلي الله عليه واله و سلم خاتم پيامبران بوده، بعد از او پيامبري نيست.

و از تو مي خواهم به حق آن ساعتي از روز قيامت كه ابليس ملعون، آورده مي شود و آن ملعون در آن ساعت مي گويد: به خدا سوگند! من نبودم، جز اينكه به تحريك سركشان و متمردان مي پرداختم؛ خدا نور آسمان و زمين است و اوست، مسلط و چيره و غالب، تنها اوست و قدرت برتر و غالب تنها از آن اوست. و اوست حكيم و آگاه.

خدايا! و از تو مي خواهم به حق همه ي اين اسماء و صورت و صفاتشان كه عبارت است از: پاك و منزه است، آن كسي كه عرش و كرسي را آفريد؛ و بر آن مستولي و حاكم شد؛ از تو مي خواهم هر بدي و خطري را، از صاحب اين نوشته ي من، برگرداني كه او بنده ي تو و فرزند بنده ي تو و فرزند كنيز توست و تو، آقا و سرور او هستي؛ پس

اي خدا! و اي پروردگار! او را از همه ي بديها باز دار و ديده ي ستمگران و زبان دشمنان و كساني كه قصد بدي و ضرر زدن به وي را دارند، از او منصرف گردان و هر خطر و امر وحشتناك و ترسناكي را، از وي دفع فرما.

و هر بنده اي از بندگانت، يا كنيزي از كنيزانت، يا سلطان سركش، يا شيطان مذكر، يا شيطان مؤنث، يا جن زده ي مذكر يا جن زده ي مؤنث يا غول [4] مذكر يا غول مؤنث كه قصد دارنده ي اين نوشته كند، به ظلم و ستم، يا ضرر و زيان، يا مكر و حيله، يا امر ناخوشايند، يا حقه، يا خدعه، يا آزردگي (يا جراحت يا قتل يا غلبه و چيرگي) يا بدگويي، يا فساد و تباهي، يا غرق، يا ريشه كن كردن و استيصال، يا آسيب و آفت (يا تباهي و هلاكت)، يا درگيري، يا پيمان شكني و بي وفايي و خيانت، يا استيلا و زور، يا پرده دري، يا زور آوري، يا آسيب رساني، يا عليلي و نقص، يا كشتار، يا آتش سوزي، يا انتقام گيري، يا قطع رابطه (يا قطع اندام)، يا جادوگري، يا تغيير شكل و شمايل، يا بيماري، يا درد، يا برص (پيسي) [5] يا جزام [6] ، يا شدت و ستي، [يا آفت و ضرر]، يا فقر و تنگدستي، يا گرسنگي، يا تشنگي، يا وسوسه، يا نقصان در دين و معيشت، پس او را، به هر وسيله كه خواهي و هر گونه، اراده كني و از هر كجا كه مايل باشي، كفايتش فرما؛ همانا تو، بر هر كاري قادر

و توانايي و صلوات و سلام خداوند بر سيد و سرور ما، حضرت محمد و تمام آل او باد؛ صلوات و سلامي فراوان؛ و هيچ نيرو و تواني نيست، مگر از جانب خداي بلند مرتبه و بزرگ؛ و سپاس و ستايش، از آن خدا، پروردگار جهانيان است.

اما آنچه بر جعبه (كوچك) نقره اي خالص (كه بر بازو بسته مي شود) نقش و حك مي شود، از اين قرار است:

اي كسي كه در آسمانها، بلند آوازه و سرشناسي! اي كسي كه در زمين ها، مشهور و معروفي! اي كسي كه در دنيا و آخرت معروف و سرشناس مي باشي! گردن كشان و زور مداران، در جهت خاموش نمودن نور و روشنائيت [7] و نيز به خوابانيدن و خفه كردن ذكر و يادت، تلاش و كوشش كردند؛ اما خداي متعال پروا كرده، جز اينكه نور تو (نور محمد و آل محمد صلي الله عليه و اله و سلم) را كمال بخشد و ذكر و يادت را ظاهر و آشكار كند، هر چند مشركان را خوش نيايد. [8] .

[19] 19 - و نيز گفته است:

حرز ديگري براي امام جواد عليه السلام نقل شده كه اين است: اي نور و روشنايي! اي دليل و برهان! و اي روشنگر و آشكار كننده! اي پرتو افشان! اي پروردگار من! بدي ها و آسيب هاي روزگار را، از من كفايت فرما و از تو مي خواهم، نجات روزي را كه در آن روز، در صور دميده مي شود. [9] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] نوعي از اسبان تا تاري.

[2] سوره ي آل عمران، آيه هجده.

[3] حج: 22

65.

[4] غول: جن ساحر، افسونگر، هر چه به ناگاه فرو گير و هلاك كند، هر چيزي كه عقل را زائل كند. لسان العرب.

[5] برص نوعي بيماري پوستي است.

[6] جزام نوعي بيماري است كه موجب ريزش گوشت و اعضاء مي شود.

[7] مراد نور محمد و آل محمد صلي الله عليه و اله و سلم، مي باشد.

[8] مهج الدعوات: 36.

[9] همان 41.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ مترجم مسلم صاحبي؛ شركت چاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

حجتهاي خدا بر دينش

در تفسير منسوب به امام حسن عسكري عليه السلام آمده است:

امام جواد فرمود: بهقين حجتهاي خداي متعال بر دين او، بزرگترين حجت و دليلي است كه بر بندگان خود، گماشته است، بنابراين، هر كس از آنها بهره كافي بگيرد، مبادا چنين پندارد كه كسي را كه خدا او را از آن حجتها منع كرده [بر وي برتري دارد، هر چند از حيث مال و ثروت و زيبايي و شرافت در بالاترين حد، باشد، زيرا اگر چنين پندارد] چنان است كه بزرگترين نعمت خداي متعال را كوچك شمرده است و همانا دشمني از دشمنان ناصبي ما او را به خاطر علوم ما اهل بيت كه آموخته، براند و منع كند، البته هر آينه براي او برتر و فراتر است از تمام دارايي كسي كه بر او، در مال و ثروت برتري دارد، هر چند هزار برابر آن را در راه خدا صدقه دهد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تفسير منسوب به امام حسن عسكري عليه السلام: 351 ح 237.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث

پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

حرمت آتش بر نسل امام حسن و امام حسين

خطيب بغدادي آورده است:

جعفر بنزيد گفت: در بغداد به سر مي بردم، محمد بن منذر بن مهريز به من گفت: دوست داري تو را نزد امام (پسر رضا) جواد عليه السلام ببرم؟ گفتم: آري، پس مرا نزد حضرت برد، و هر دو سلام داديم و نشستيم، محمد بن منذر به حضرت عرض كرد: آيا سخن رسول خداست كه چون فاطمه عليها السلام، عفت و پاكدامني ورزيد، خداي متعال آتش را بر نسل او حرام كرد؟

حضرت فرمود: حرمت آتش، مخصوص امام حسن و امام حسين عليهما السلام است.[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تاريخ بغداد 3: 54.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

حزن حضرت در آخرين وداع پدرش از كعبه

مسعودي آورده است:

از اميه بن علي روايت شده كه گفت: خدمت امام رضا عليه السلام بودم، در همان سالي كه به حج مشرف شد؛ سپس رهسپار خراسان گرديد؛ پسرش امام جواد نيز كهك سال داشت، با او بود؛ امام رضا عليه السلام با كعبه وداع كرد و چون طواف وداعش به پايان رسيد، نزد مقام بازگشت و نماز طواف گزارد و امام جواد عليه السلام بر دوش موفق خادم قرار داشت كه او را طواف مي داد؛ وقتي امام جواد عليه السلام به حجر الاسود رسيد، نشست و خيلي طول داد تا اينكه موفق به او عرض كرد: بر خيز، اي آقاي من! فدايت شوم!

امام جواد عليه السلام فرمود: از جاي خود بر نمي خيزم، مگر خداي متعال اراده نمايد و موج اندوه، در سيماي مباركش آشكار گشت؛ موفق خدمت امام رضا

عليه السلام رسيد و ماجرا را به اطلاع حضرت رساند.

امام رضا عليه السلام از جاي خود بلند شدند و نزد امام جواد عليه السلام رفته، به او فرمودند: عزيزم!

برخيز.

امام جواد عليه السلام گفت: از اين جايي كه نشسته ام، بر نمي خيزم و چگونه برخيزم، در حالي كه شما را در وداع كعبه چنان ديدم كه ديگر به سوي آن، باز نمي گرديد! امام رضا عليه السلام به او فرمود: با من بر خيز و امام جواد عليه السلام، پدر را همراهي كرد! [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اثبات الوصيه: 203.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

حضور امام جواد در مراسم خاكسپاري پدر بزرگوارش

راوندي آورده است:

از ابوالحسن بن معمر بن خلاد روايت شده كه گفت: امام جواد عليه السلام در مدينه به من فرمود: اي معمر! سوار شو، عرض كردم: به سوي كي؟

حضرت فرمود: چنان كه به تو گفته شد، سوار شو، پس من، به همراه حضرت سوار شدم تا اينكه به دشتي رسيديم و به زميني پست و به زميني بلند و مرتفع. حضرت فرمود: در اينجا بايست و من توقف كردم و حضرت از نزد من رفت، پس از مدتي بازگشت، عرض كردم: فدايت شوم! كجا تشريف داشتيد؟ حضرت فرمود: هم اكنون پدرم را به خاك سپردم و آن حضرت، در خراسان بود.[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الخرائج و الجرائح 2: 666 ح 6.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول

زمستان 1387.

حواله دادن مردم به علي بن حديد

شيخ طوسي گفته است:

از ابو علي بن راشد روايت شده كه گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم: فدايت شوم! در بين شيعيان اختلاف است، آيا پشت سراران هشام بن حكم نماز بگزارم؟ حضرت فرمود: بر تو باد به علي بن حديد، عرض كردم: به گفتارش عمل كنم؟ فرمود: آري، پس علي بن حديد را ديدار كرده، از او پرسيدم: آيا پشت سراران هشام بن حكم، نماز بجاي آوريم؟ جواب داد: خير.[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اختيار معرفه الرجال 2: 563 ح 499.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

حكم نماز در لباسي كه از بازار خريداري شود

كليني گفته است:

از محمد بن حسين اشعري روايت شده كه گفت:كي از شيعيان، در نامه اي به امام جواد عليه السلام نوشت: چه مي فرمائيد در پوستيني كه از بازار، خريداري شود؟ حضرت فرمود: اگر مورد اعتماد و اطمينان است، اشكالي ندارد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 3: 398 ح 7.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

حكم نماز شكسته و كامل

شيخ طوسي گفته است:

از عمران بن محمد روايت شده كه گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم: فدايت شوم! در فاصله پانزده مايلي،عني پنج فرسخي املاكي دارم؛ چه بسا به آنجا مي روم و سه روز،ا پنج روز وا هفت روز در آنجا مي مانم؛ نمازم شكسته استا كامل و تمام؟

حضرت فرمود: در طول راه شكسته، و در املاك خود، تمام بجاي آور. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب الاحكام 3: 210 ح 509.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

حكم نماز در حرمين شريفين

شيخ طوسي گفته است:

از محمد بن ابراهيم حضيني روايت شده كه گفت: راجع به نماز شكسته و نماز تمام، از امام جواد عليه السلام دستور خواستم.

حضرت فرمود: وقتي به حرمين شريفين (مكه و مدينه) داخل شدي: قصد ده روز كن و نماز را تمام، اقامه نما؛ به حضرت عرض كردم: همانا من،ك روزا دو روزا سه روز قبل از ترويه، داخل مكه مي شوم؛ حضرت فرمود: قصد اقامت ده روز كن و نماز را تمام به جاي آور. [1] .

و نيز نقل كرده است:

از علي بن مهزيار روايت شده كه گفت: به امام جواد عليه السلام نوشتم: روايات مختلفي از پدران بزرگوار شما در مورد قصر و اتمام در حرمين شريفين، نقل شده است؛ برخي از آنها به اتمام نماز، هر چندك نماز باشد، دستور داده اند؛ بعضي ديگر فرمان به قصر نماز داده اند تا وقتي كه قصد ده روزه صورت نپذيرد و من، همواره نماز خود را، تمام

اقامه مي كردم تا اينكه در موسم حج سال جاري، فقيهان شيعه گفتند، نماز من شكسته است؛ زيرا قصد اقامت ده روزه، نكرده ام و از اين بابت دل تنگ شده ام و مي خواهم نظر مبارك شما را بدانم. حضرت با دستخط مبارك خود، مرقوم فرمود: خدايت رحمت كند! تو از فضيلت نماز در حرمين شريفين، بر نماز در غير آن آگاهي، بنابراين، دوست دارم وقتي به حرمين داخل شدي، نماز خود را شكسته نخواني و در آنها، بسيار نماز بگزاري. دو سال بعد، خدمت حضرت رسيدم و حضورا عرض كردم: خدمتتان، چنان نوشته بودم و شما چنين فرموده بوديد. حضرت فرمود: آري همينطور است؛ عرض كردم: منظور شما از حرمين چيست؟ فرمود: مكه و مدينه؛ پس هر گاه از مني گذشتي: نماز را شكسته اقامه كن و چون از عرفات، راهي منا و رهسپار مكه شدي و كعبه را زيارت كردي و به مني بازگشتي، در آن سه روز نماز را تمام بجاي آور؛ و سه روز با انگشتان مبارك خود هم نشان دادند.[2] .

كليني گفته است:

از ابراهيم بن شبيه، روايت شده كه گفت: در نامه اي، از امام جواد عليه السلام حكم اتمام نماز در در حرمين را سؤال كردم؟ حضرت در جواب نوشت: چنان بود كه رسول خدا، نماز زياد گزاردن در حرمين را دوست مي داشت؛ لذا تو هم زياد در آنها نماز اقامه كن و تمام بجاي آور. [3] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب الاحكام 3: 427 ح 1484.

[2] همان: 428 ح 1487.

[3] كافي 4: 524 ح 1.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه

حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

حق آل محمد

شيخ طوسي گفته است:

علي بن ابراهيم، از پدرش نقل كرده كه گفت: خدمت امام جواد عليه السلام بودم كه صالح بن محمد بن سهل، داخل شد در حالي كه متولي موقوفات حضرت در شهر قم بود، پس خطاب به حضرت عرض كرد: سرور من! ده هزار درهم از موقوفات خود را بر من ببخش كه آنها را خرج كرده ام.

حضرت فرمود: حلالت باد، وقتي صالح بيرون رفت، امام جواد عليه السلام فرمود:كي از اينان، بر مال و منالي كه حق آل محمد وتيمان و بينوايان و تهيدستان آنها و واماندگان در راه از ايشان است، چنگ مي اندازد و بالا مي كشد، سپس مي آيد و مي گويد: مرا حلال كن! آيا فكر مي كني، مي پندارد كه جواب رد به او مي دهم! به خدا سوگند! خداي متعال در روز قيامت، خيلي سريع و دقيق باز خواستشان خواهد كرد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 1 : 548 ح 27.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

حج كسي كه آگاه و بينا (شيعه) شده است

صدوق گفته است:

از ابو عبدالله خراساني روايت شده كه گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم: قبلا حج گزارده ام در حالي كه جزء مخالفين بودم و امسال نيز به حج مشرف شده ام و خداي متعال بر من منت نهاد و به امامت شما معرفت پيدا كردم و متوجه شدم كه راه و رسم پيشينم، باطل و نادرست بوده است؛ اكنون حجم را چگونه مي بينيد؟ حضرت فرمود: حج امسال خود را، حجه الاسلام (واجب) و

حج قبلي را مستحب قرار بده. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] من لاحضره الفقيه 2: 430 ح 2884.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

حج غير شيعه

كليني گفته است:

از علي بن مهزيار اهوازي روايت شده كه گفت: ابراهيم بن محمد بن عمران همداني در نامه اي خدمت امام جواد عليه السلام نوشت: قبلا كه شيعه نبودم، حج به جاي آورده ام و چون سفر اولم بوده، حج تمتع گزارده ام، تكليفم چيست؟ حضرت در جوابش فرمود: دوباره حج بجاي آور. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 4: 275 ح 5.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

حج گزاردن از ناصبي

كليني گفته است:

از علي بن مهزيار نقل شده كه گفت: در نامه اي خدمت امام جواد عليه السلام نوشتم: آيا كسي كه به نيابت ناصبي، حج بجا آورد، گناه كرده است و آيا سودي از اين حج، به ناصبي مي رسدا خير؟ حضرت در جوابم نوشت: نه به نيابت ناصبي، حج گزارده شود و نه نيابت حجي به او واگذار گردد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 4 : 309 ح 2.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

حج گزاردن نيابتي از كسي كه بار اول اوست

شيخ طوسي گفته است:

از بكر بن صالح روايت شده كه گفت: در نامه اي به امام جواد عليه السلام نوشتم: پسرم در سفر حج، همراه من است و وادارش كرده ام كه به نيابت مادرم، حج گزارد؛ آيا از حج واجب مادرم كفايت مي كند؟ حضرت در جوابم نوشت: خير كفايت نمي كند و اين، در حالي بود كه مادرش، حج بجاي نياورده و پسرش نيز بار اولش بود. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب الاحكام 5: 412 ح 1433.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

حج وصيت كننده

شيخ طوسي گفته است:

از محمد بن حسن بن ابي خالد، روايت شده كه گفت: از امام جواد عليه السلام، راجع به كسي كه به صورت مبهم سفارش به حج كرده است، پرسيدم. حضرت فرمود: اگر ازك سوم مال او، چيزي باقي ماند، صرف حجش مي شود.[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب الاحكام 9: 226 ح 889.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

حق همسر

شيخ طوسي گفته است:

از علي بن مهزيار نقل شده كه گفت: از امام جواد عليه السلام راجع به مردي پرسيدم كه همسري دارد و او برايش، فرزندي به دنيا نياورده و از همسر ديگرش، داراي فرزند است و مي خواهد، همسر بي فرزند را از مال خود محروم سازد؛ لذا در زنده بودن و در حال سلامت خود، تمام دارايي خويش را به فرزندش داده و برآن شهادت و گواهي گرفته و چيزي براي همسرش در نظر نگرفته است؛ در حالي كه بعد از اين نيز چند سال با وي، زندگي كرده است؛ بفرمائيد: آيا كار او درست است؟ خصوصا اگر به او نگفته و رضايتش را جلب نكرده است و از او حلاليت نخواسته و اين كار را، تنها به اين دليل كه مال، متعلق به اوست و حق هر دخل و تصرفي در آن را، تا زنده و سالم است دارد، انجام داده است؟ حضرت در جوابم نوشت: حق همسرش، واجب است و بايد او را، راضي كند و از او حلاليت بطلبد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب الاحكام 9: 162

ح 667.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

حكم محارب

قمي گفته است:

علي بن حسان از امام جواد عليه السلام روايت كرده است: كه فرمود: هر كس به ستيز با خدا برخيزد و غارتگري نمايد و قتل نفس كند، قصاص او كشته شدن و به دار آويخته شدن مي باشد و هر كس به ستيز با خدا برخيزد و قتل نفس كند؛ ولي دست به غارت نزند، قصاص او، كشته شدن تنهاست و به دار كشيده نمي شود و هر كسي كه به ستيز با خدا برخيزد و دست به غارت بزند؛ اما كسي را نكشد، مجازاتش اين است كه دست و پايش به خلافكديگر قطع شود و هر كسي كه به ستيز با خدا برخيزد و كسي را نكشد، و دست به غارت نزند، مجازاتش تبعيد است؛ سپس خداي متعال استثناء كرده و فرموده است: (الا الذين تابوا من قبل أن تقدروا عليهم) [«مگر آنان كه پيش از دستافتن (امام) بر آنها، توبه كنند.» [1] ]؛عني پيش از آنكه گرفتار قانون حكومت اسلامي شوند، توبه نمايند. [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مائده: 5 34.

[2] تفسير قمي 1: 167.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

حكم محارب

قمي گفته است:

علي بن حسان از امام جواد عليه السلام روايت كرده است: كه فرمود: هر كس به ستيز با خدا برخيزد و غارتگري نمايد و قتل نفس كند، قصاص او كشته شدن و به دار آويخته شدن مي باشد و هر كس به ستيز با خدا برخيزد و قتل نفس كند؛ ولي دست به غارت نزند، قصاص او،

كشته شدن تنهاست و به دار كشيده نمي شود و هر كسي كه به ستيز با خدا برخيزد و دست به غارت بزند؛ اما كسي را نكشد، مجازاتش اين است كه دست و پايش به خلافكديگر قطع شود و هر كسي كه به ستيز با خدا برخيزد و كسي را نكشد، و دست به غارت نزند، مجازاتش تبعيد است؛ سپس خداي متعال استثناء كرده و فرموده است: (الا الذين تابوا من قبل أن تقدروا عليهم) [«مگر آنان كه پيش از دستافتن (امام) بر آنها، توبه كنند.» [1] ]؛عني پيش از آنكه گرفتار قانون حكومت اسلامي شوند، توبه نمايند. [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مائده: 5 34.

[2] تفسير قمي 1: 167.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

حكم راهزنان

عياشي در تفسير خود نقل كرده است:

از احمد بن فضل خاقاني - از آل رزين -، روايت شده كه گفت: راهزنان در جلولاء، راه كاروانهاي حجاج و غير ايشان را بستند و بعد از غارت كاروانيان، متواري شدند؛ خبر به معتصم عباسي رسيد؛ به فرماندار خود در جلولاء نوشت: آيا اين چنين و به اين صورت به (حفاظت از) راهها امر شده بودي، بيخ گوش امير المؤمنين راهزني مي شود سپس راهزنان متواري مي گردند؟! (يا: و سپس اموال مردم را به غنيمت مي برند).ا به جستجوي آنها پرداخته، بديشان دست ميابي وا دستور مي دهم، هزار تازيانه به تو بزنند؛ سپس در جايي كه راهزني شد به دارت بياويزند.

راوي گفت: فرماندار، به جستجوي راهزنان پرداخت تا بديشان

دستافت و مطمئن شد كه خودشانند؛ سپس به معتصم گزارش كرد و او نيز فقيهان و ابن ابي دؤاد قاضي وقت را، فرا خواند و در حالي كه امام جواد عليه السلام حضور داشت، حكم مجازات راهزنان را، از آنها پرسيد؛ آنانكصدا گفتند: حكم خداي متعال درباره راهزنان، پيشاپيش صادر شده است؛ در اين آيه كريمه: (انما جزاء الذينحاربون الله و رسوله وسعون في الأرض فسادا انقتلوا أوصلبوا أو تقطع أيديهم و أرجلهم من خلاف أونفوا من الأرض) [«همانا كيفر كساني كه با خدا و رسول او، به ستيز برخيزند و در زمين، به ايجاد فساد و تباهي كوشند، جز اين نيست كه كشته شوند؛ا به دار آويخته گردند؛ا دست و پايشان در جهت خلاف (دست راست با پاي چپ؛ا دست چپ و پاي راست.) بريده شود وا تبعيد شوند.» [1] ]؛ اكنون امير مؤمنان مي تواند، به هرك از اين گزينه ها كه بخواهد، فرمان دهد.

راوي گفت: معتصم رو به امام جواد عليه السلام نمود و به حضرت عرض كرد: نظر مبارك شما، در مورد پاسخ اينان چيست؟ حضرت فرمود: اين فقيهان و قاضي ابودؤاد، سخناني گفتند كه به گوش امير مؤمنان رسيد. معتصم گفت: مي خواهم نظر شما را بدانم. امام جواد عليه السلام فرمود: آنان، البته در فتواي خود به خطا رفتند و آنچه لازم است، امير مؤمنان در اين خصوص مد نظر داشته باشد، اين است كه ملاحظه كند؛ هرگاه اين گروه راهزن، راه را نا امن كرده، كسي را نكشته اند و مالي را به غارت نبرده اند، دستور زنداني كردن آنان را صادر فرمايد كه اين معني دور

كردن ايشان از سرزمين (صالحان) بواسطه نا امن كردن راه، مي باشد و چنانكه راه را نا امن كرده، و كسي را كشته باشند، به كشتن ايشان دستور دهد و در صورتي كه راه را، نا امن كرده، كسي را كشته و مالي را به غارت برده باشند، نخست فرمان دهد تا دست و پاي آنان، در جهت خلافكديگر، بريده شود و بعد از آن، حكم اعدامشان را صادر نمايد. راوي گفت: معتصم به فرماندار خود نوشت كه ديدگاه امام جواد عليه السلام را در مورد آنان به اجرا در آورد [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مائده: 5 33.

[2] تفسير عياشي 1: 314 ح 91.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

حد نزديكي با حيوانات و دزديدن كفن مرده

ابن شهر آشوب نقل كرده است:

نويسنده جلاء و شفاء در خبري آورده است كه: وقتي امام رضا عليه السلام به شهادت رسيد، محمد بن جمهور قمي و حسن بن راشد و علي بن مدرك و علي بن مهزيار و عده زيادي از شهر هاي مختلف، به مدينه آمدند و از جانشيني آن حضرت، سراغ گرفتند؛ به آنها گفته شد: جانشين حضرت در «صريا» [1] است؛ لذا ما به صريا رفتيم و داخل خانه بزرگي شديم و حاضران را، سر در گريبان ديديم؛ ما هم در كنار آنها نشستيم كه ناگهان عبدالله، پسر امام موسي بن جعفر عليه السلام در حالي كه سني از او گذشته بود، داخل گشت؛ مردم گفتند: اين امام ماست. اما دانشمندان و فقيهان، اظهار داشتند كه از امام جعفر صادق و

امام باقر عليهما السلام براي ما روايت شده كه امامت، بعد از امام حسن و امام حسين عليهما السلام ميان دو برادر پديد نمي آيد؛ بنابر اين، اين آقا امام ما نيست؛ اما عبدالله آمد و آمد تا اينكه در بالاي مجلس نشست؛ مردي خطاب به او گفت: خدايت گرامي دارد! چه مي فرمايي راجع به مردي كه: با الاغي نزديكي كند؟

عبدالله گفت: دستش قطع مي شود و حد، بر او جاري مي گردد و به مدتكسال، تبعيد مي شود؛ سپس مرد ديگري بر خاست و خطاب به او گفت: خدايت شايستگي دهد! چه مي فرمائيد راجع به مردي كه همسر خود را به شمارش ستارگان آسمان، طلاق گويد؟ عبدالله جواب داد: زن از آن مرد جدا مي شود به سينه و مركز برج جوزاء (كه سه ستاره دارد) و به نسر طاير (كه آن هم ستاره اي است كه در واقع سه ستاره است كهك ستاره ديده مي شود) و به نسر واقع (كه آن هم در واقع سه ستاره استعني اين زن سه طلاقه شده و حق رجوع ندارد و طلاق هم بيش از سه واقع نمي شود). پس از بي باكي او در اشتباه و لغزش، متحير و شگفت زده شديم كه در اين هنگام، امام جواد عليه السلام كه هشت سال داشت، به ميان ما آمد؛ به احترام او از جا بلند شديم و حضرت به حاضرين سلام داد و عبدالله، پسر امام كاظم عليه السلام از جاي خود بر خاست و در مقابل امام جواد عليه السلام كه بر صدر مجلس، جلوس كرده بود، نشست؛ سپس امام جواد عليه

السلام فرمود: پرسشهاي خود را مطرح كنيد، خدايتان رحمت كند. مرد نخست از جاي بر خاست و خطاب به حضرت عرض كرد: خداي متعال به شما احسان و نيكي كند! چه مي فرمائيد راجع به مردي كه با الاغي نزديكي كند؟

حضرت در جواب فرمود: به كمتر از حد زنا، تازيانه مي خورد و قيمت الاغ را مي پردازد و سواري و زاد و ولد الاغ، حرام است و در بيابان رها مي شود تا مرگش فرا رسد،ا درنده و گرگي او را بخورد. سپس و بعد از سخني فرمود: اي سؤال كننده! آن مرد (فرضي كه در سؤال قبل فرض كردي، اگر) قبر زني را بشكافد و كفنش را سرقت كند و به او تجاوز كند، در اين صورت واجب است، دستش را به واسطه سرقت، قطع كنند و به خاطر زنا، حد بر او جاري نمايند و اگر ازدواج نكرده و مجرد است، تبعيدش كنند و هر گاه متأهل باشد، كشتن و سنگ سار كردنش واجب و اجتناب ناپذير است. مرد دوم عرض كرد: اي فرزند رسول خدا! چه مي فرمائيد، راجع به مردي كه همسرش را به شماره ستارگان آسمان، طلاق گفته است؟

حضرت فرمود: قرآن مي خواني؟ آن مرد جواب داد: آري؛ حضرت فرمود: سوره طلاق را تا آيه كريمه: (و أقيموا الشهاده لله) [2] «و شهادت را، براي خدا بر پا داريد.» بخوان؛ اي سؤال كننده! طلاق جز با پنج شرط، واقع نمي شود: گواهي دادن دو شاهد عادل؛ پاك بودن زن از حيض؛ هم خوابگي نكردن در آن پاكي و عزم و اراده قطعي؛ آنگاه بعد از سخني فرمود:

اي سؤال كننده! آيا در آيات قرآن كريم، شماره ستارگان آسمان، وجود دارد؟

عرض كرد: نه؛ تا آخر حديث. [3] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] صريا، روستائي در سه مايلي شهر مدينه كه حضرت امام موسي بن جعفر عليه السلام، آن را ساخته بود.

[2] طلاق: 65 2.

[3] المناقب 4: 382.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

خ

خبر دادن حضرت از نهان مردم

ابن حمزه طوسي آورده است:

از اباصلت هروي نقل شده كه گفت: به مجلس امام جواد عليه السلام در آمدم، در حاليكه گروهي از شيعيان و غير ايشان خدمتش بودند، پس مردي از ميان آنان برخاست و عرض كرد: سرورم! فدايتان گردم!... حضرت فرمود: شكسته نمي شود، بنشين، سپس ديگري برخاست و عرض كرد: آقاي من! فدايتان گردم!... حضرت فرمود: اگر كسي را نيافتي، آن را در آب انداز، البته به صاحبش مي رسد. راوي گفت: سؤال كننده نشست و چون اهل مجلس متفرق شدند، به حضرت عرض كردم:فدايتان گردم! مسأله شگفت انگيزي مشاهده نمودم، فرمود: آري، راجع به آن دو مرد سؤال مي كني؟ عرض كردم: آري، سرورم! فرمود: اولي برخاست تا بپرسد: آيا نماز ناخدا در كشتي شكسته است؟ پاسخ دادم كه شكسته نيست، زيرا كشتي مانند خانه اوست، نه بيرون از آن. و ديگري بلند شد تا سؤال كند كه اگر دسترسي به كسي از شيعيان نداشت، زكاتش را به چه كسي بپردازد كه در جوابش گفتم: اگر دسترسي به اهلش پيدا نكردي، آن را در آب بيانداز كه البته به اهلش خواهد رسيد.[1] .

راوندي گفته است:

محمد بن اورمه از حسين مكاري نقل كرده كه گفت: در بغداد بر امام جواد عليه السلام داخل شدم، در حالي كه سرگرم كار خود بود و با خود گفتم كه اين مرد با توجه به خورد و خوراك و رفاهي كه دارد، هرگز به وطنش باز نمي گردد، راوي گفت: حضرت سرش را به زير انداخت، آنگاه سربرداشت و در حالي كه رنگ مباركش زرد شده بود، فرمود: اي حسين! نان جو و نمك نسائيده در حرم (جدم) رسول خدا، نزد من محبوب تر است از آنچه مرا در آن مي بيني.[2] .

و نيز گفته است:

از محمد بن وليد كرماني روايت شده كه گفت: خدمت امام جواد عليه السلام رسيدم و در آستانه در بيروني، جمعيت زيادي را مشاهده كردم، لذا به نزد مسافر (خادم) رفتم و تا زوال خورشيد (ظهر) پيش او نشستم و در آن هنگام، مهياي نماز شديم، وقتي نماز ظهر را به جاي آورديم، احساس كردم كسي پشت سرم قرار دارد، برگشتم و متوجه امام جواد عليه السلام شدم، بسوي حضرت رفته، دست مباركش را بوسيدم، سپس حضرت نشست و راجع به شرفيابي ام به محضر مباركش سؤال كرد، آنگاه فرمود: تسليم شو! (و از شك در امام خود خارج شو!) عرض كردم: فدايتان گردم! تسليم شدم، باز فرمود: تسليم شو! و فرمايش خود را سه مرتبه تكرار كرد و من با خود گفتم: تأكيد حضرت به خاطر آن اندك شكي است كه هنوز در دلم باقي مانده بود، پس حضرت لبخندي زد و باز فرمود: تسليم شو!..

در اين هنگام عقيده ام را تصحيح و تسليمم را

در برابر امام تدارك نمودم و عرض كردم: اي فرزند رسول خدا! تسليم شدم و خشنود گشتم، پس خداي متعال دغدغه خاطرم را بر طرف ساخت، به گونه اي كه اگر سعي مي كردم و مي خواستم به آن حالت شك باز گردم نمي توانستم. صبح روز بعد به قصد ديدار حضرت رفتم، از در نخست گذشتم و نزديك گروه اسبان رسيدم، اما هيچ كس نبود كه ورودم را اطلاع دهم و انتظار داشتم، كسي مرا راهنمايي كند، اما كسي وجود نداشت تا اينكه گرماي آفتاب و گرسنگي، به شدت بر من فشار آورد و پياپي آب مي نوشيدم تا بلكه شدت گرما و گرسنگي خود را بكاهم، در همين حال، خدمتكاري را ديدم كه طبقي از غذا و خوردنيهاي ديگر بر سر دارد و خدمتكار ديگر را كه آفتابه و لگني در دست دارد و هر دو به سوي من مي آيند، طبق غذا را پيش من گذاشتند و گفتند: حضرت دستور داده است كه غذا ميل كني: من نيز شروع به خوردن كردم و سر گرم غذا خوردن بودم كه حضرت تشريف آوردند، پيش پاي حضرت بلند شدم، ولي دستور دادند، بنشينم و غذاي خود را بخورم، من اطاعت كردم كه حضرت به خدمتكار، نگريست و به او فرمود تا با من غذا بخورد كه بر من گواراتر باشد، بالاخره سير شدم و طبق را برداشتند و خدمتكار شروع به جمع كردن خورده ريز غذا از زمين كرد كه حضرت فرمود: دست نگهدار! هر چه در بيابان باشد رها كن، هر چند ران گوسفندي است و هر چه در خانه است، جمع آوري

كن، سپس به من فرمود: بپرس. عرض كردم: خداي متعال مرا قربان شما گرداند! چه مي فرمائيد راجع به عطر و بوي خوش؟ حضرت فرمود: همانا پدرم دستور داد، از برايش در چوب درخت بان عطر بسازند، امام فضل (وزير مأمون) براي او نامه نوشت تا خبر دهد كه مردم، از اين بابت بر او خورده مي گيرند، پدرم در جواب فضل چنين نگاشت: اي فضل! آيا نمي داني كهوسف پيامبر، ابريشم زربافت مي پوشيد و بر تخت طلايي مي نشست و ذره اي از حكمت او، كاسته نشد، سليمان پيامبر عليه السلام نيز چنين بود، سپس دستور داد كه نوعي عطر بنام غاليه، به چهار هزار درهم برايش بسازند. باز پرسيدم: پاداش دوستان شما، در دوستي كردن با شما چيست؟ حضرت فرمود: امام صادق عليه السلام، غلامي داشت كه چون داخل مسجد مي شد، مركبش را نگه مي داشت وكبار كه او نشسته بود و از مركب امام نگهداري مي كرد، شيعياني از خراسان آمدند،كي از آنها به غلام امام صادق عليه السلام گفت: اي غلام! آيا دوست داري از امام خواهش كني، مرا به جاي تو بگمارد تا غلام او باشم و تمام دارايي خود را كه از همه نوع و فراوان است، به تو بدهم؟ برو و مركب حضرت را به من بسپار كه به جاي تو، از آن مراقبت مي كنم، غلام گفت: از حضرت درخواست مي كنم. پس غلام بر امام صادق عليه السلام داخل شد و عرض كرد: فدايتان گردم! شما، خدمتگزاري و مدت همنشيني مرا با خود مي دانيد، آيا اگر خداي متعال خيري برايم حواله كند، از

من دريغ مي داريد؟ حضرت فرمود: خودم به تو عطا مي كنم و عطاي ديگري را، دريغ مي نمايم! غلام، سخن مرد خراساني را باز گفت، حضرت فرمود: اگر خدمت ما را نمي خواهي (و نسبت به آن بي تفاوتي) و او مشتاق خدمت به ماست، او را مي پذيريم و تو را رها مي كنيم، وقتي غلام برگشت كه برود، او را صدا زد و فرمود: تو را به خاطر مدت همنشيني با ما، نصيحت مي كنم و تو مختاري: چون روز قيامت شود، رسول خدا، به نور خدا در آويزد و امير مؤمنان علي، به نور رسول خدا چنگ زند و ائمه، به امير مؤمنان در آويزند و شيعيان ما، به نور ما خواهند آويخت و به منزلگاه ما داخل شوند و به جايگاه ما در آيند. غلام عرض كرد: بلكه در خدمت شما مي مانم و آخرت را بر دنيا، بر مي گزينم، آنگاه غلام به نزد مرد خراساني بازگشت، اما مرد خراساني به او گفت: به گونه ديگري به نزد من آمدي! غلام، فرمايش امام را براي او بازگو كرد و او را به خدمت امام برد، امام نيز ولايت و محبت او را پذيرفت و دستور داد كه هزار دينار به غلام بدهد، سپس برخاست و خداحافظي نمود و از امام درخواست دعا كرد و حضرت برايش دعا نمود. عرض كردم: سرورم! اگر زن و فرزندانم در مكه نبودند، خوش داشتم، مدتها بر آستان شما درباني كنم! امام اجازه رفتن داد و فرمود: (اگر بماني) دچار غم و اندوه مي شوي، سپس مالي را كه متعلق به حضرت بود در

خدمتش نهادم، ولي دستور داد آن را بردارم اما من بر نداشتم و گمان كردم كه بي نيازم، حضرت خنديد و به من فرمود: آن را بردار كه به آن نياز پيدا خواهي كرد، پس من آمدم در حاليكه هزينه زندگي ما - بخشي از آن - از بين رفته بود بنابراين همين كه داخل مكه شدم، به آن احتياج پيدا كردم. [3] .

طبري آورده است:

از ابراهيم بن سعد روايت شده كه گفت: خدمت امام جواد عليه السلام نشسته بودم كه اسب ماده اي بر ما گذشت، حضرت فرمود: اين اسب، امشب كره پيشاني سفيدي كه در گونه اش هم نقطه سفيدي است به دنيا مي آورد، از حضرت اجازه گرفتم و با صاحب اسب همراه شده، مرتب با او سخن گفتم تا شب فرا رسيد و آن اسب، كره اي با همان صفت كه حضرت فرموده بود، به دنيا آورد چون فردا خدمت امام جواد عليه السلام بازگشتم، فرمود: اي ابن سعد! در سخنان روز گذشته من، شك كردي؟ بدان كه همسرت، حامله است و فرزند نابينايي به دنيا مي آورد!، پس همسرم، فرزندم محمد را برايم به دنيا آورد و نابينا بود.[4] .

خضيني آورده است:

از موسي بن جعفر داري روايت شده كه گفت: با گروهي از مردم ري، به قصد ديدار امام جواد عليه السلام، داخل بغداد شديم، ما را به خدمت حضرت بردند، در ميان ما، مردي زيدي مذهب بود كه تظاهر به دوازده امامي مي كرد، وقتي خدمت امام جواد رسيديم، مسائل مورد نظر خود را از حضرت سؤال كرديم، اما امام جواد بهكي از خدمتكاران خود

فرمود: دست اين مرد زيدي را بگير و او را بيرون ببر، پس آن مرد، بر سر پاي خود ايستاد و گفت: گواهي مي دهم كه خدايي جز خدايكتا نيست و گواهي مي دهم كه محمد، پيامبر خداست و علي، امير مؤمنان است و پدران تو، همگي امام اند و تو، حجت خدا در اين عصر و زمان مي باشي. حضرت به او فرمود: بنشين كه با وانهادن گمراهي خويش و تسليم امر امامت به كسي كه خداي شنوا و بازدارنده براي او قرار داده مستحق نشستن شدي. مرد زيدي اظهار داشت: اي آقا و سرور من! چهل سال تمام، زيد بن علي را امام خود مي دانستم، ولي در ميان مردم به اثني عشري تظاهر مي نمودم، اكنون كه مشاهده كردم بر راز من كه جز خدا آن را نمي داند، واقفي، گواهي مي دهم كه تو امام و حجتي.[5] .

طبري آورده است:

از عسكر خدمتكار امام جواد عليه السلام روايت شده كه گفت: بر آن حضرت داخل شدم، در حالي كه وسط ايوان نشسته بود و مساحت آن، حدود ده زراع بود، عسكر ادامه داد، در جلوي ايوان ايستادم و با خود گفتم: خداي من! چقدر رنگ مولايم گندمگون و بدنش نحيف و لاغر است!! راوي گفت: به خدا سوگند! هنوز حديث نفسم به پايان نرسيده بود كه اندام حضرت، برجسته و برجسته تر شد تا جايي كه تمام ايوان را تا سقف و بطور كامل پر كرده و مشاهده كردم كه رنگش، چونان شب تار، تيره گشت، سپس سفيد شد، به گونه اي كه از برف سفيد تر، گرديد، آنگاه قرمز

گشت و به رنگ خون بسته در آمد، بار ديگر به سبزي گرائيد، مانند رنگكي از بزرگترين چوبهاي سبز و بالاخره، جسم حضرت رو به كاهش نهاد تا به اندازه نخستين رسيد و رنگش نيز به حال اول بازگشت و من از شگفتي آنچه ديده بودم، به رو در افتادم.

در اينجا حضرت فرياد زد: اي عسكر! تا كي درباره ما دچار شك مي شويد! و چقدر دلهايتان ضعيف است! به خدا سوگند! به حقيقت معرفت ما نمي رسد، مگر كسي كه خدا بر وي منت گذارد و او را شايسته دوستي ما بداند! عسكر گفت: پس بر آن شدم تا چيزي با خود نينديشم، جز آنچه به زبان مي آورم.[6] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الثاقب في المناقب: 523 ح 458.

[2] الخرائج و الجرائح 1: 383 ح 11.

[3] الخرائج و الجرائح 1: 388 ح 17.

[4] دلائل الامامه: 398 ح 347.

[5] الهدايه الكبري: 302.

[6] دلائل الامامه: 404، ح 365.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

خبر دادن حضرت از شهادتش

شبلنجي آورده است:

محمد بن قاسم به نقل از پدرش همچنين از ديگران روايت شده كه گفت: آخرين بار كه امام جواد عليه السلام از مدينه بيرون آمد، فرمود: چقدر پاكيزه و دلپسندي، اي مدينه! ولي من به سوي تو باز نخواهم گشت.[1] .

طبرسي گفته است:

از محمد بن فرج روايت شده كه گفت: امام جواد عليه السلام در نامه اي برايم نوشت: خمس هاي خود را به من برسانيد، چه اينكه جز همين امسال، خمس شما را

نخواهم گرفت، پس چنان شد كه همان سال از دنيا رفت.[2]

اربلي گفته است:

از ابن بزيع عطار روايت شده كه گفت: امام جواد عليه السلام فرمود: سي ماه بعد از مأمون، گشايش حاصل مي شود، راوي گفت: مراقبت كرديم و حضرت، بعد از سي ماه به شهادت رسيد. [3] .

راوندي آورده است:

ابن مسافر از امام جواد نقل كرده كه حضرت غروب همان شبي كه به شهادت رسيد، فرمود: امشب از دنيا مي روم. سپس فرمود: ما گروهي هستيم كه هر گاه خداي متعال دنيا را براي ما نخواهد، به جوار خويش منتقلمان مي سازد.[4] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] همان: 516 ح 444.

[2] اعلام الوري 2: 100.

[3] كشف الغمه 2: 363.

[4] الخرائج و الجرائح 2: 773، ح 94.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

خمس كسب و كار و غنيمت

شيخ طوسي گفته است:

از علي بن مهزيار، روايت شده كه گفت: امام جواد عليه السلام نامه اي به سوي او نوشت و من در راه مكه، نامه حضرت را به او خواندم كه نوشته بود: آنچه در اين سال كه سال دويست و بيست هجري است، (شيعيان را بر آن) ملزم كرده ام - هر آينه معنايي از معاني است كه خوش ندارم تمام آن را از بيم اينكه شايع گردد، تفسير نمايم و به خواست خدا قسمتي از آن را به زودي برايت تفسير خواهم كرد - همانا كه همه پيروانم - كه از خداي متعال خير و صلاح آنان را مسألت دارم -ا برخي از آنان

در واجبات خويش كوتاهي مي كنند، لذا لازم ديدم ايشان را با دستوري كه در باب خمس صادر كردم، پاك و پاكيزه نمايم، خداي متعال فرمود: (خذ من أموالهم صدقه تطهرهم و تزكيهم بها وصل عليهم ان صلاتك سكن لهم و الله سميع عليم (103) ألمعلموا أن الله هوقبل التوبه عن عباده وأخذ الصدقات و أن الله هو التواب الرحيم - و قل اعملوا فسيري الله عملكم و رسوله و المؤمنون و ستردون الي عالم الغيب و الشهاده فينبئكم بما كنتم تعملون) [«از اموال آنها صدقه اي (به عنوان زكات) بگير تا به وسيله آن، پاكشان سازي و پرورششان دهي و (به هنگام زكات)، به آنها دعا كن كه دعاي تو، مايه آرامش آنهاست و خداوند شنوا و داناست، آيا نمي دانستيد كه فقط خداوند، توبه را از بندگانش مي پذيرد و صدقات را مي گيرد و خداوند، توبه پذير و مهربان است، بگو، «عمل كنيد! خداي متعال و پيامبرش و مؤمنان، اعمال شما را مي بينند! و به زودي به سوي داناي نهان و آشكار، بازگردانده مي شويد و شما را، به آنچه عمل مي كرديد، واقف مي سازد.»[1] ] خمس را در هر سال بر آنها ملزم نمي كردم و تنها زكات را كه خداي متعال بر ايشان واجب ساخته، بود ملزم مي كردم و خمس را امسال، آنهم در طلا و نقره اي كهك سال بر آنها گذشته باشد، واجب نمودم، در عين حال كه «كالا»، «ظروف»، «حيوان»، «خدمتكاران» سود و منفعت كسب و كار و املاك - جز املاكي كه بعدا برايت توضيح خواهم داد - را، استثناء كرده ام و

خمس آنها را واجب نساخته ام تا كار بر پيروانم دشوار نگردد و هديه و احساني از طرف من به آنها باشد، تا تجاوز دولت و حكومت، به اموال و دارايي ايشان و قصد (سوء) او در خودشان (جسم و جانشان)، تا حدي، جبران شود.

البته خمس غنيمتهايي كه به دست مي آورند و منافع و فوائد (اتفاقي) كه نصيبش مي شود همه ساله واجب است، خداي متعال فرمود: (و اعلموا أنما غنمتم من شيء فأن لله خمسه و للرسول و لذي القربي و اليتامي و المساكين و ابن السبيل ان كنتم آمنتم بالله و ما أنزلنا علي عبدناوم الفرقانوم التقي الجمعان و الله علي كل شيء قدير) «بدانيد هر گونه غنيمتي به دست آوريد، خمس آن براي خدا و براي پيامبر و براي نزديكان وتيمان و مسكينان و واماندگان در راه (از آنها) است، (حكم خدا اين است)، اگر به خداي متعال و آنچه در روز جدايي حق از باطل، روز درگيري دو گروها با ايمان و بي ايمان (روز جنگ بدر)، بر بنده خود نازل كرديم، ايمان آورده ايد و خداوند بر هر چيزي تواناست.» [2] .

و غنيمت و فوائد (اتفاقي)، خدايت رحمت كند! غنيمتي است كه كسي به دست مي آورد و فوائد (اتفاقي) است كه برايش حاصل مي شود و پاداشي است كه از مثل خودش مي گيرد و ارزش بسيار بالايي دارد و نيز ارثي است كه به حساب نمي آورد و از ناحيه غير پدر و پسر به او مي رسد،ا دارايي دشمن شكست خورده،ا دارايي و مالي است كه به دست مي آورد و صاحبش معلوم نيستا

از نوع مال و منال پيروان افراد فاسق، همچون فرقه خرميه [3] است كه به بعضي از شيعيان من مي رسد تو خود به خوبي مي داني كه مال و دارايي فراواني به جمعي از شيعيان من رسيده است، بنابراين، هر كس داراي قسمتي از آنهاست، به نماينده من تحويل دهد و چنانكه به نماينده من دسترسي ندارد، در صدد تحويل آن در آينده باشد كه نيت مؤمن، از عمل او بهتر است.

اما آنچه به در آمد (اعم از اجاره بهاي خانه،ا اجاره غلاما حاصل و در آمد زمين و باغ و..) و املاك تعلق مي گيرد، نيمي ازك ششم (ياك دوازدهم) در هر سال است، البته در جايي كه مخارج سال او را تأمين نمايد، در غير اين صورت، چيزي بر آنها تعلق نخواهد گرفت، نه بهك دوازدهم و نه حتي به كمتر از آن. [4] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] توبه 9 103 - 105.

[2] انفال: 8 41.

[3] بابك خرمدين و پيروان او، مزدكي و فاسق بودند و به قبل از اسلام مربوط مي شوند و مزدكيان فاسق بعد از اسلام نيز، همچون آنانند و همگي در حلال شمردن محرمات،كسانند و قائل به اشتراك در مال و زن مي باشند.

[4] تهذيب الاحكام 4: 141 ح 398.

شيخ طوسي در كتاب تهذيب گفته است اگر حكم اموال و دارائي ها و غنيمتها و باغ و زمينها، چنان است كه شما گفتيد از وجوب خمس آنها و ضرورت تصرفشان، توسط امام، زناشوئي شما و كسب و كارتان و حتي خورد و خوراكتان، به هيچ وجهي از وجوه، جايز و روا نيست،

به او خواهيم گفت: اگر چه حق همان است كه گفته شد، اما راه چاره هم براي ما مقرر شده است، چنانكه تصرف هم در مواردي را كه خمس به آنها تعلق مي گيرد و از مختصات امامان شيعه به شمار مي رود، براي ما روا شمرده اند و اجازه دخل و تصرف در آنها را به ما داده اند.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

خمس هديه

كليني آورده است:

از علي بن مهزيار روايت شده كه گفت: در نامه اي به امام جواد عليه السلام نوشتم: آقا و مولاي من! پولي در اختيار كسي قرار داده شده كه با آن، حج بگزارد، آيا در اين پول، وقتي به دستش مي رسد خمس هست؟ا در آنچه بعد از حج از آن باقي مي ماند، خمس هست؟

حضرت در جوابم نوشت: اصلا خمس ندارد. [1]

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 1: 547 ح 22.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

خواندن خطبه ازدواج

شيخ صدوق گفته است:

هنگامي كه امام جواد عليه السلام، دختر مأمون را به همسري گرفت، براي خود خطبه عقد خواند و فرمود: ستايش از آن خداست كه با رحمت خود، نعمت را تكميل مي كند و با منت خويش، به سپاس خود رهنمون مي گردد و درود خدا بر حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم، بهترين آفريدگان او باد؛ كسي كه فضيلتهاي پراكنده در ساير فرستادگان را،كجا در وجود او گرد آورد و ميراث او را به مخصوصان به جانشيني اش، سپرد؛ درودي فراوان و سرشار.

اكنون اين، امير مؤمنان است كه دختر خود را، برابر حقي كه خداي متعال براي زنان مسلمان بر مردان مؤمن واجب فرموده، به ازدواج من در آورده است؛ حق واجبي كه عبارت است از: بطور شايسته، همسر خود را نگاهداري كردن،ا با نيكي او را رها ساختن و من، بابت مهر او، آنچه رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم مهر همسران خود قرار

داده كه عبارت است از دوازده و نيم اوقيه، [1] به وي پرداختمعني پانصد درهم تمام را عهده دار شدم از دارايي خود وكصد هزار درهم به عنوان مهر به او بخشيدم؛ آيا او را اي امير مؤمنان! به همسري من در آوردي؟ مأمون گفت: آري؛ امام جواد عليه السلام فرمود: پذيرفتم و خوشنود گشتم. [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اوقيه مساويك ششم أقه،اك ششم نصف رطل است، برابر 2564 گرم مي باشد. المنجد، هر اوقيه معادل چهل درهم است. مجمع البحرين.

[2] من لاحضره الفقيه 3: 398 ح 4399.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

خير و شر

تستري نقل كرده است:

حضرت محمد بن علي به موسي (مساوي امام جواد عليه السلام) فرمود: نيك تر از نيكي، كننده آن و زيباتر از زيبايي، گوينده آن و شايسته تر از دانش، دارنده آن و بدتر از بدي، پديد آورنده آن و ترسناك تر از ترس و بيم، سوار شونده بر آن است. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] احقاق الحق 19: 601.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

خشنودي از كار ديگري

حراني گفته است:

امام جواد عليه السلام فرمود: كسي كه بر كاري حاضر است؛ اما آن را خوش ندارد؛ بسان كسي است كه از آن غائب است و كسي كه از كاري غائب است و راضي به انجام آن مي باشد، همچون كسي است كه بر من حاضر است. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول: 456.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

خواجه محمد پارسا بخاري حافظ در فصل الخطاب

محمد پارسا حافظ در كتاب فصل الخطاب خود مي نويسد: از جمله ائمه اهل بيت، ابوجعفر محمد الجواد بن علي الرضا عليه السلام است كه او از اعقاب امام رضا و يگانه پسر آن حضرت است حضرتش محمد الجواد صاحب قبه ببغداد ابوجعفر ثاني امام شيعه اثني عشريه لقب او تقي و قبرش با قبر جدش امام كاظم در بغداد تحت قبه واحده است (اين در زمان محمد پارسا بوده و اكنون براي دو امام دو قبه مذهب و دو گنبد مجلل در دو ضريح خاتمكاري منور و مفخم است) مامون دختر خود ام الفضل را به ازدواج آن حضرت درآورده و امام او را به مدينه برد و مامون ساليانه هزار هزار درهم براي آن جناب مي فرستاد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: سرور الفؤاد يا زندگاني حضرت امام جواد محمد بن علي التقي؛ ابوالقاسم سحاب؛ دارالكتب اسلاميه.

خبر از شهادت پدر در مدينه

بسياري از بزرگان شيعه و سني در كتاب هاي مختلف به نقل از شخصي به نام، امية بن علي حكايت كنند:

در آن هنگامي كه امام رضا عليه السلام در شهر خراسان بود، من مدت زماني را در مدينه بودم و مرتب به منزل حضرت ابوجعفر، امام محمد جواد عليه السلام رفت و آمد داشتم.

در طي اين مدت مشاهده مي كردم كه هر روز خويشان و آشنايان به محضر مبارك امام جواد عليه السلام وارد مي شدند و سلام و احترام مي كردند.

پس از گذشت مدت ها از مسافرت امام رضا عليه السلام به خراسان و بي اطلاعي مردم از آن حضرت، روزي حضرت جواد عليه السلام در جمع عده اي از اصحاب خويش، يكي از كنيزان را صدا زد و چون نزد حضرت حاضر شد، به وي فرمود: برو به تمام افراد اهل

منزل بگو كه براي سوگواري و عزاداري آماده شوند.

همين كه افراد از منزل حضرت خارج شدند با يكديگر گفتند: چرا سؤال نكرديم كه سوگواري و عزاداري براي چه كسي است؟

و چون فرداي آن روز فرا رسيد و عده اي از اصحاب نزد حضرت جهت ملاقات و ديدار آمدند، امام جواد عليه السلام همانند روز قبل، دوباره يكي از كنيزان را صدا زد و اظهار داشت: به اهل منزل بگو كه آماده ي عزاداري گردند.

در اين هنگامي، برخي از اصحاب از آن حضرت سؤال كردند:

يا ابن رسول الله! مگر عزاي چه كسي است؟

حضرت فرمود: عزاي آن كسي كه بهترين فرد از افراد روي زمين مي باشد.

و در همان روزها خبر شهادت پدرش، حضرت ابوالحسن، امام علي بن موسي الرضا عليهماالسلام به اهالي شهر مدينه رسيد و منتشر گرديد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اعلام الوري طبرسي: ج 2، ص 100، اثبات الوصية: ص 188، الثاقب في المناقب: ص 515، ح 443.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد جواد؛ مؤلف: عبدالله صالحي؛ نشر مهدي يار.

خبر از بدهي پدر و پرداخت آن

مرحوم شيخ مفيد، كليني، راوندي و ديگر بزرگان به طور مستند به نقل از يكي از اهالي مدينه ي منوره آورده اند:

شخصي به نام مطرفي حكايت كند:

هنگامي كه حضرت ابوالحسن، علي موسي الرضا عليهماالسلام به شهادت رسيد، مبلغ چهار هزار درهم از آن حضرت طلب داشتم و كسي ديگر، غير از من و خود حضرت از اين موضوع اطلاع نداشت.

به همين جهت با خود گفتم: پول هايم از دستم رفت و ديگر قابل وصول نيست.

در اين افكار بودم، كه فرزندش حضرت ابوجعفر، جواد الأئمه عليه السلام برايم

پيامي فرستاد كه فرداي آن روز پيش حضرتش بروم و در ضمن پيام افزود: هنگام آمدن كيسه و يا خورجيني را نيز همراه بياور.

پس چون فرداي آن روز فرا رسيد و در محضر مبارك امام محمد جواد عليه السلام شرفياب شدم، حضرت مرا مورد خطاب قرار داد و فرمود: پدرم حضرت ابوالحسن، امام علي بن موسي الرضا عليهماالسلام رحلت نموده است؛ و تو مقدار چهار هزار درهم از پدرم طلب كار هستي؟

عرضه داشتم: بلي، پدر شما مبلغ چهار هزار درهم به من بدهكار مي باشد.

پس در همين لحظه متوجه شدم كه حضرت جواد عليه السلام گوشه اي از آن جانمازي را كه روي آن نشسته بود، بلند كرد و مقداري دينار از زير آن برداشت و تحويل من داد و فرمود: اين مقدار دينارها بابت بدهي پدرم به تو مي باشد، آن ها را تحويل بگير.

و من چون آن پول ها را از حضرت تحويل گرفتم، آن ها را محاسبه كردم، درست به مقدار همان چهار هزار درهمي بود كه از امام رضا عليه السلام طلب داشتم. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي: ج 1، ص 497، ح 11، ارشاد شيخ مفيد: ص 325، خرايج راوندي: ج 1، ص 378، ح 7، بحارالأنوار: ج 50، ص 54، ح 29.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد جواد؛ مؤلف: عبدالله صالحي؛ نشر مهدي يار.

خنياگر

مراسم شروع شده بود و از پيش همه چيز تدارك ديده شده بود . ما هم به جشن عروسي دعوت شده بوديم و لحظه شماري مي كرديم تا او را در لباس دامادي ببينيم .

افراد دور تا دور مجلس نشسته بودند و خدمتكاران به

پذيرايي از ميهمانان مشغول بودند . دوستم كه آن طرف تر نشسته بود خود را به من رساند و گفت :

- ربان : چرا مضطربي ؟

- از كجا فهميدي كه اضطراب دارم ؟

- رنگ رخساره خبر مي دهد از سر ضمير ! چهره ات همه چيز را به خوبي بيان مي كند .

- دلم شور مي زند !

- چرا ؟

- آرامشي كه در ميهماني وجود دارد ، مثل آرامش قبل از طوفان است .

اين همه خدمتكار و اين همه كنيز زيبارو را ببين ! ته دل خوشبين نيستم !

به دلت بد راه نده . فعلاً از اين ميوه هاي تازه و خوشمزه بخور كه جاي ديگر نمي تواني پيدا كني . شايد هرگز پيش نيايد كه دوباره به جشن عروسي دختر مأمون دعوت شويم .

مشغول خوردن ميوه بوديم كه عروس و داماد وارد شدند . به به ! چه جلال و جبروتي ! تاكنون او را چنين خوش لباس و آراسته نديده بودم ! جوان بود و رشيد ! لباس دامادي هم برازنده ي آن قد و قامت رعنا بود ! به دوستم گفتم :

- مي بيني ؟

- آري . در اين لباس خيلي زيباتر شده است .

در همين هنگام كه با هم صحبت مي كرديم ، كنيزكان - كه حدود صد نفر مي شدند . با جام هاي طلايي در دست براي خوشامدگويي و تبريك، ميان مهمانان حركت كردند .

از چهره ي امام جواد عليه السلام فهميدم كه ناراحت شده ، اما خشم خود را فرومي خورد . سرش را به زير افكنده بود تا چشمش به نامحرم هاي مجلس نيفتد .

در همين گيرودار مردي كه ريش بلندي

داشت و در نواختن عود [1] ماهر بود ، برخاست و شروع به نواختن موسيقي و خواندن كرد .

هاج و واج مانده بودم ! يك چشمم به امام بود و چشم ديگرم به خواننده ي ترانه . دوستم گفت :

- عجب صداي خوبي دارد ! او كيست ؟

- نمي شناسي اش ؟

- نه . از كجا بايد بشناسمش !

- او مخارق است ؛ نوازنده ي دربار خليفه .

- عجب ! پس مخارق اين است ! چرا خودش را به شكل دلقك درآورده ؟ !

- نمي دانم . حتماً اين هم از توطئه هاي مأمون است .

صداي سوت و كف بلند بود. هنوز يكي دو بيت بيش تر نخوانده بود كه صداي داماد جوان - امام جواد - همه را سر جاي شان ميخكوب كرد :

- از خدا بترس ، اي ريش دراز !

عود از دست مخارق به زمين افتاد و مثل مجسمه اي ثابت و بي حركت ماند . اصلاً انتظار نداشت داماد جوان اين گونه بر او فرياد بزند . مأمون كه ديد مجلس عروسي دخترش دارد به هم مي خورد ، كنيزها را به بيرون فرستاد و دست خشك شده ي مخارق را گرفت و او را بيرون برد تا بيش تر از اين آبرويش نرود .

آرامش به محفل بازگشته بود ، نگاهم به نگاه امام گره خورد . جلو رفتم و لبخندي زدم و عرض كردم :

ان شاء الله مبارك است ! [2] .

به فكر همه باش !

با كارواني سفر مي كردم و مسئوليت آماده كردن غذا و آب و هر چيز لازم را پذيرفته بودم . اين كار را به خاطر سير

كردن شكم خود و تنها نبودن در سفر قبول كرده بودم . مردم خوبي بودند. قبلاً گفته بودند كه حاضرند مرا رايگان به سفر ببرند ، اما نمي خواستم سربار آنان باشم .

صبح زود حركت كرده بوديم . نزديك ظهر براي نماز و ناهار توقف كرديم . جاي باصفايي بود ؛ آب و درختي داشت ؛ منظره ي خوبي ديده مي شد و نماز خواندن و ناهار خوردن ، حال و صفاي خاصي داشت .

غذا را حاضر كردم و كاروانيان يكي پس از ديگري آمدند و سر سفره نشستند و خوردن را با « بسم الله » شروع كردند .

بين آنان جواني متين و باوقار ديده مي شد كه او را نمي شناختم ، اما محبت عجيبي نسبت به او در دلم احساس مي كردم . پس از خوردن ناهار ،بلافاصله مشغول جمع كردن سفره شدم . تكه هاي نان و غذا را كه كنار سفره ريخته بود جمع مي كردم كه آن جوان خوش سيما گفت :

- آن ها را جمع نكن . بگذار باشد !

چرا ! حيف است. مسلمان نبايد اسراف كند. خدا در قرآن گفته كه اسراف كنندگان را دوست ندارد !

جوان لبخندي زد و گفت :

- اين كار اسراف نيست. در بيابان و صحرا هر قدر كه غذا كنار سفره بريزد نبايد جمع كرد. نبايد حيوانات صحرا را از آن محروم ساخت ؛ اما در خانه تمامي آنچه را كنار سفره ريخته بايد جمع كرد ، زيرا مورد بي احترامي قرار مي گيرد .

در برابر حرف حساب او جوابي نداشتم . وقتي به حاضران نگاه كردم . ديدم همه ، گفته هاي او را با سر تأييد مي كنند .

جوان

برخاسته بود تا از آب جاري كنارمان وضو بگيرد . هنوز به حرف هاي او فكر مي كردم كه سنگيني دستي را روي شانه ام حس كردم . يكي از همسفران بود . گفت :

- خسته نباشي !

- درمانده نباشي !

- مي داني او كيست ؟

- نه ولي جوان بسيار متين و مهرباني است . از اخلاقش خوشم آمد !

- او امام جواد است، فرزند امام رضا.

عرق سردي بر پيشاني ام نشست . دست و پايم سست شد . گفتم :

- عجب ! پس چرا زودتر نگفتي ؟ مرا ببين كه برايش از آيات قرآن دليل مي آوردم . [3] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عود يكي از وسايل موسيقي ، شبيه تار است.

[2] مناقب ، ج 4 ، ص 396.

[3] وسائل الشيعه ، ج 16 ، ص 499 ؛ مكارم الاخلاق ، ص 145.

منبع: حيات پاكان (داستانهايي از زندگي امام جواد)؛ مؤلف: مهدي محدثي؛ بوستان كتاب چاپ دوم 1385.

خواستگاري

- مرد ! چرا سنگ اندازي مي كني ؟ هر دختر و پسري سرانجام بايد ازدواج كنند و زندگي مشترك خود را آغاز كنند .

- سنگ اندازي كدام است زن ؟ هر كه از راه رسيد و دخترمان را خواست ، بايد بدهيم ؟ مگر تو او و خانواده اش را چقدر مي شناسي كه اين همه اصرار مي كني ؟ !

- شناخت زيادي ندارم ، ولي مگر تو با آنها آشنا نيستي ؟

- من فقط چند بار در مسجد با او سلام و عليك داشته ام ، همين ! ظاهرش نشان مي دهد كه جوان بدي نيست . زحمتكش است . با زور بازو مخارج خود

و مادر پيرش را تأمين مي كند .

- اين سه باري كه با مادرش به خواستگاري آمده بود ، از برخوردهايش فهميدم كه انسان مؤمن و خوبي است . مادرش مي گفت : اهل محل همه قبولش دارند !

- نمي دانم . من كه عقلم به جايي قد نمي دهد . جميله چه مي گويد ؟

نظرش چيست ؟

- حرفي نزده ، اما با شناختي كه از روحيه ي دخترمان دارم ، مي دانم كه سكوتش نشان رضايتش است . راستي قرار است مادرش نزديك غروب براي گرفتن جواب بيايد . در جوابش چه بگويم ؟

- بگو يك هفته ي ديگر صبر كنند تا خوب فكرهاي مان را بكنيم .

- يك هفته ؟ !

- آري . بايد با امام جواد عليه السلام مشورت كنم . دخترمان را كه از سر راه پيدا نكرده ايم، ولي مبادا به آن ها درباره ي مشورت چيزي بگويي !

جميله در آشپزخانه بود و گفت وگوي پدر و مادرش را مي شنيد . از شدت اضطراب ناخن هايش را مي جويد . او به خواستگارش علاقه داشت . از طرفي صحبت هاي پدرش را هم منطقي مي ديد .

يك هفته از ماجرا گذشت . نزديك هاي ظهر بود كه زن صداي در را شنيد . وقتي در را باز كرد ، قاصدي نامه اي را كف دست او گذاشت و رفت .

زن مي دانست كه ابراهيم دوست ندارد نامه هايش باز شود . اين بود كه تا عصر صبر كرد . وقتي ابراهيم به خانه آمد ، دست و رويش را شست و داخل اتاق شد، زن نامه را جلوي او گذاشت و گفت : امروز رسيد .

چشم هاي ابراهيم برق زد . نامه

را برداشت و بوسيد . زن گفت :

- از كيست ؟

- از امام جواد عليه السلام نظرش را پرسيده بودم و جواب نوشته است .

- بخوان ، ببينم چه نوشته ؟

- مرد نامه را گشود و بلند خواند ، طوري كه جميله هم در آشپزخانه بشنود :

اگر خواستگاري براي دختر شما آمد و اخلاق و ديانت او مورد رضايت شما بود ، با ازدواج موافقت كنيد . اگر چنين نكرديد و پسر و دختر مجرد باقي ماندند ، در جامعه فتنه و فساد بزرگي به وجود مي آيد .

مرد نامه را بست . رو به زنش كرد و گفت :

- اگر براي جواب آمدند ، بگو مبارك است ان شاءالله !

جميله وقتي اين حرف را شنيد ،خيالش راحت شد و در حالي كه از خجالت توي صورتش خون دويده بود ، يك ليوان شربت خنك براي پدرش ريخت و جلوي او گذاشت . [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] فروع كافي ، ج 5 ، ص 347 ،ح 2.

منبع: حيات پاكان (داستانهايي از زندگي امام جواد)؛ مؤلف: مهدي محدثي؛ بوستان كتاب چاپ دوم 1385.

خيانت

از يادآوري جريان پرسش و پاسخ « يحيي بن اكثم » در مجلس مأمون و اين كه هيچ يك از افراد به جز امام جواد ، نتوانسته بود جواب مسائل شرعي را بدهند ، شديداً ناراحت بود . مي ديد هر روز بيش از پيش بر محبوبيت امام افزوده مي شود و آبروي خلفاي عباسي روز به روز بيش تر مي رود ! كينه ي ديرينه زماني بيش تر شد كه دزدي را دستگير كردند و براي قطع دست او عالم نمايان درباري

همه نظريات اشتباه دادند ، اما امام با آيات قرآن و دستور خدا ، راه درست مجازات شرعي را بيان كرد .

اكنون كه معتصم بر تخت سلطنت تكيه زده بود ، فكر انتقام را در سرش مي پروراند . وقتي به گذشته ها مي انديشيد و به ياد مي آورد محمد بن علي - امام جواد - چندين بار آنان را رسوا كرده ، انگيزه ي انتقام در ذهنش تقويت مي شد . از اين رو به سراغ دختر برادرش رفت .

او نقطه ي ضعف «ام فضل » را مي دانست و فهميده بود دل خوشي از شوهرش ندارد و گرفتار احساسات زنانه بوده ، به همسر ديگر امام حسادت مي ورزد . «ام فضل » را مناسب ترين راه براي عملي كردن نقشه ي شومش مي ديد .

با جعفر ، برادر ام فضل نقشه اش را در ميان گذاشت و او را هم براي كشتن امام تحريك كرد . سه نفري - معتصم ، جعفر و ام فضل - فكرهايشان را روي هم ريختند .

ام فضل زير چشمي به دانه هاي انگوري كه به مرور كم مي شد ، نگاه مي كرد و نفس نفس مي زد . مي دانست چه خيانتي در حق شوهرش مي كند . پس از كم شدن نوزده حبه ي انگور ، وقتي به ياد آورد كه بيوه خواهد شد ، فريادي زد و به گريه افتاد .

امام به ام فضل - همسر بي وفايش - نگاه كرد و متوجه عمل خائنانه ي او شد فرمود :

-زن ! مي داني چه كردي ؟

ام فضل فقط گريه مي كرد و حرفي براي گفتن نداشت . حضرت دوباره فرمود :

- به خدا قسم ! خدا تو را به مرضي مبتلا خواهد ساخت كه هيچ راه

درماني براي آن پيدا نمي كني ؛ حتي از بازگو كردن دردت نيز شرم خواهي كرد .

دو روز بعد انگور مسموم اثر خود را گذاشته و امام در غربت به شهادت رسيد . [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار ، ج 50 ، ص 17.

منبع: حيات پاكان (داستانهايي از زندگي امام جواد)؛ مؤلف: مهدي محدثي؛ بوستان كتاب چاپ دوم 1385.

خدا بهترين اموال مؤمن را از او مي گيرد

خداوند بزرگ از اموال و فرزندان انسان مؤمن ارزشمندترين آنها را از او مي گيرد تا در مقابل آن به او پاداش دهد.

قوله في ان الله اختار من اموال المؤمن أنفسها

ان الله عزوجل يختار من مال المؤمن و من ولده انفسه ليأجره علي ذلك.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

خاكي كه طلا شد

به همان منطقي كه گفتيم، امام عليه السلام نهاد و فطرت مواد را به اذن الله تغيير مي دهد و اعجاز و خرق عادت مي كند، مي تواند نظرش كيميا و دستش به هر چه رسيد در صورت اقتضا طلا گردد.

اسماعيل بن عباس هاشمي روايت كرده و مي گويد: روز عيدي بود كه خدمت حضرت جواد عليه السلام رفتم و شكايت از تنگي معاش و گرفتاري زندگي خود نمودم.

حضرت مصلاي خود را بلند كرد و يك مشت خاك برگرفت و به من داد، همه ي آنها طلا بود، من آن زر ناب را به بازار بردم شانزده مثقال بود و به وسيله ي آن گرفتاري هاي خود را برطرف ساختم. [1] .

هيچ ترديدي نيست كه مربيان مكتب ربوبي در اين گونه معجزات تربيت شده بودند و به اذن الله تصرف در مواد و مواليد مي كردند و به مقتضاي زمان و مكان هر وقت موقع مناسب بود، اظهار قدرتي نشان مي دادند تا ما به الامتياز آنها با ديگران باشد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار: ج 50 ص 49.

منبع: زندگاني حضرت امام محمد تقي جوادالائمه؛ حسين عماد زاده؛ حسينيه عمادزاده چاپ اول 1386.

خبر دادن حضرت از نامه ها

كليني آورده است:

از داود بن قاسم جعفري نقل شده كه گفت: بر امام جواد عليه السلام، داخل شدم در حالي كه سه نامه ي بدون عنوان و نامشخص با من بوده و بر من مشتبه شده بود؛ من اندوهگين شدم، پس حضرت يكي از آنها را گرفت و فرمود: اين، نامه ي ريان بن شبيب است، سپس دومي را گرفت و فرمود: اين، نامه فلاني است و من مبهوت شدم، آنگاه حضرت به من نگريست و تبسم نمود.

راوي

گفت: حضرت سيصد دينار به من داد و امر فرمود آن را به يكي از عموزادگانش برسانم و در ضمن فرمود: او به تو خواهد گفت: مرا به دلالي راهنمايي كن تا با اين پول، كالايي برايم خريداري كند، و تو راهنمايي اش كن، راوي گفت: نزد عموزاده اش آمدم و دينارها را به او دادم و او به من گفت: اي ابو هاشم! مرا به دلالي راهنمايي كن كه كالايي برايم خريداري كند و در جوابش گفتم: به چشم!

راوي گفت: شتر داري به من گفت كه با حضرت سخن بگويم تا كاري به او بدهد، پس وارد بر حضرت شدم كه با او سخن بگويم، حضرت مشغول غذا خوردن بود و گروهي بر سفره نشسته بودند و نتوانستم حرفي بزنم، حضرت فرمود: اي ابو هاشم! بنشين و غذا بخور و غذا را پيش من گذاشت، سپس از پيش خود و بدون اينكه من درخواستي كنم، فرمود: اي غلام! به شتر داري كه ابو هاشم به نزد ما آورده، سر بزن و او را پيش خود نگهدار.

راوي گفت: يك روز با حضرت داخل باغي شدم، به او عرض كردم: فدايت شوم! من حرص فراواني به خوردن خاك دارم، برايم دعا كنيد، حضرت سكوت كرد و سه روز بعد از پيش خود فرمود: اي ابو هاشم! خداي متعال عادت به خوردن خاك را از تو برداشت، ابو هاشم گفت: امروز چيزي منفورتر از خوردن خاك، در پيش من نيست. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الكافي 1: 495 ح 5.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت

جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

خبر دادن حضرت از نيت افراد

طبري آورده است:

ابو جعفر محمد بن علي بن شلمغاني در روايتي گفت: اسحاق بن اسماعيل، در همان سالي كه شيعيان خدمت امام جواد عليه السلام رسيدند، حج گزارد، او گفت: ده سؤال را در برگه اي نوشتم كه از حضرت بپرسم، همسرم نيز حامله بود و با خود گفتم: وقتي پاسخ سؤالاتم را گرفتم، از حضرت درخواست دعا كنم تا از خدا بخواهد، فرزندم را پسر قرار دهد، مردم جوابهاي خود را شنيدند و نوبت به من رسيد، از جا بلند شدم و برگه سؤالاتم همراهم بود، وقتي چشم حضرت به من افتاد، فرمود:

اي ابو يعقوب! نام او را احمد بگذار، پس فرزندم پسر شد و اسمش را احمد گذاشتم و بعد از مدتي از دنيا رفت.

و از جمله ي كسانيكه با شيعيان، خدمت امام جواد عليه السلام رسيدند، علي بن حسان واسطي، معروف به عمش بود، او گفت: تعدادي اسباب بازي كه بعضي از آنها از نقره بود، با خودم خدمت حضرت بردم و با خود گفتم: آنها را به حضرت پيشكش مي نمايم، چون مردم جواب گرفته و از حضورش پراكنده شدند، از جاي خود برخاست و به روستاي صريا رهسپار گرديد، دنبال حضرت به راه افتادم و با موفق (خادم) رو به رو شدم و از او خواستم، اجازه ي ديدار برايم بگيرد، پس داخل شده و سلام دادم، حضرت جواب سلام مرا فرمود، در حالي كه چهره در هم كشيده بود و اجازه نشستن به من نداد، به حضرت نزديك شدم و آنچه در كيسه ي خود داشتم، پيشكش

كردم، اما او خشمگينانه در من نگريست و آنها را به راست و چپ افكند و فرمود: خداي متعال ما را براي بازي نيافريده است! من كجا و بازي كجا!

پس از حضرت طلب بخشش نمودم و او مرا بخشيد و اسباب بازيها را برداشته، از حضورش بيرون آمدم.[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] دلائل الامامة: 401 ح 360.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

خبر دادن حضرت از باطن ابن سهل قمي

طبري آورده است:

از محمد بن سهل بن يسع قمي روايت شده كه گفت: مجاور مكه بودم، در سفري به مدينه، خدمت امام جواد عليه السلام رسيدم و خواستم از حضرت لباسي بگيرم كه مرا بپوشاند، فرصتي پيش نيامد كه چنين در خواستي كنم و با او خداحافظي كرده و قصد بيرون آمدن كردم، پس با خودم گفتم: نامه اي مي نويسم و خواسته ي خود را در ميان مي گزارم.

راوي گفت: نامه را نوشتم و به مسجد پيامبر رفتم تا دو ركعت نماز، بجاي آورم و صد مرتبه از خدا طلب خير كنم، پس اگر در دلم افتاد كه نامه را تقديم كنم، تقديم و گرنه آن را پاره نمايم، چون چنين كردم، در دلم افتاد كه نامه را تقديم حضرت نكنم.

نامه را پاره كردم و از مدينه، خارج شدم، در همين حال بود كه قاصدي را ديدم، در حالي كه چند پيراهن را در دستمال راه راهي پيچيده، سراغ محمد بن سهل قمي را مي گرفت تا اينكه به من رسيد و گفت: آقاي تو، اينها را برايت فرستاده

است و آنها، دو پيراهن بود.

احمد بن محمد گفت: خداي متعال مقدر كرد كه وقت مردن، من غسلش دادم و در آن دو پيراهن، كفنش نمودم. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] دلائل الامامه: 405 ح 366.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

خبر دادن حضرت از مرگ و ميرها

راوندي گفته است:

داود بن محمد نهدي از عمران بن محمد اشعري نقل كرده است كه گفت: خدمت امام جواد عليه السلام رسيدم و خواسته هاي خود را گفتم و عرض كردم: ام حسن، خدمت شما سلام مي رساند و پيراهني از شما مي خواهد كه كفن خويش سازد.

حضرت فرمود: البته او، از اين بي نياز شده است، من بيرون آمدم و مفهوم سخن حضرت را نفهميدم، پس خبر رسيد، سيزده روز يا چهارده روز جلوتر، از دنيا رفته است. [1] .

همچنين گفته است:

از عمران بن محمد روايت شده كه گفت: برادرم، يك زره با چند چيز ديگر به من داد كه به امام جواد عليه السلام تحويل دهم، آنها را نزد حضرت بردم، در حالي كه زره را فراموش كرده بودم، چون خواستم با حضرت خداحافظي كنم، به من فرمود: زره را هم بياور.

و مادرم نيز خواسته بود كه پيراهني از حضرت، برايش بگيرم و چون با او در ميان گذاشتم فرمود به آن نيازي ندارد، پس خبر رسيد كه بيست روز پيش از دنيا رفته است. [2] .

مسعودي گفته است: از صالح بن عطيه اصم نقل شده كه گفت: قبل از بيرون رفتن امام جواد عليه السلام

به جانب عراق، حج گزاردم و خدمت حضرت از تنهايي شكايت كردم؛ حضرت به من فرمود: آگاه باش كه تو، از حرم بيرون نخواهي رفت تا كنيزي خريداري كني و از او، فرزند دار شوي.

عرض كردم: فدايتان شوم! اگر صلاح مي دانيد، راهنمائيم كنيد؛ حضرت فرمود: آري، برو و جستجو كن و چون كنيزي انتخاب كردي، مرا آگاه ساز؛ من نيز چنين كردم.

حضرت فرمود: برو و نزديك صاحب كنيز باش تا من بيايم؛ من نيز به غرفه ي كنيز فروش رفتم؛ امام جواد عليه السلام بر ما گذشت و به كنيزك، نظر افكند و گذشت؛ چون خدمت حضرت رسيدم، فرمود: او را ديدم، اما عمر كوتاهي دارد؛ فردا صبح، نزد صاحبش رفتم؛ او گفت: كنيز تب دار است و نمي توان او را نشان داد؛ روز بعد به سراغش رفتم؛ صاحبش گفت: همين امروز به خاكش سپردم؛ پس خدمت امام جواد عليه السلام رسيدم و او را مطلع ساختم و كنيز ديگري خريدم و فرزندم محمد، از وي زاده شد. [3] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الخرائج و الجرائح 2: 667 ح9.

[2] الخرائج و الجرائح 2: 667 ح 9.

[3] اثبات الوصية: 218.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

خبر دادن از محل گوسفند گم شده

راوندي آورده است:

از علي بن جرير روايت شده كه گفت: خدمت امام جواد عليه السلام نشسته بودم؛ گوسفند يكي از كنيزانش (يا نزديكانش)، گم شده بود و تني چند از همسايگان را بسوي حضرت، مي كشيدند در حالي كه خطاب به آنها مي گفتند: گوسفند را شما

دزديده ايد.

امام جواد عليه السلام فرمود: واي بر شما! همسايگان ما را رها سازيد؛ گوسفند شما را آنها ندزديده اند؛ بلكه آن حيوان در خانه ي فلاني است؛ آنجا برويد و گوسفند خود را بياوريد؛ آنها بيرون شدند و گوسفند خود را در خانه ي او يافتند و وي را به باد كتك گرفته، لباسش را پاره كردند، در حالي كه سوگند ياد مي كرد، گوسفند را ندزديده است خدمت امام جواد عليه السلام رسيدند؛ حضرت فرمود: واي بر شما! در حق اين مرد، ستم نموديد؛ چه اينكه اين گوسفند، بدون اطلاع او، داخل خانه اش شده بود.

پس او را خواست و به تلافي پاره شدن لباسش و كتك خوردنش، چيزي به وي بخشيد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الخرائج و الجرائح 1: 376 ح 4.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

خبر دادن آن حضرت از كالاي دو زن

راوندي آورده است:

از ابن اورمه روايت شده كه گفت: خانمي، مقداري زيور آلات و درهم و لباس، نزد من آورد و گمان كردم آنها، از خود اوست و از وي نپرسيدم كه چيزي از آنها، به ديگري تعلق دارد يا نه و آنها را همراه وجوهات شيعيان ديگر، به مدينه بردم و خدمت امام جواد عليه السلام نوشتم كه از طرف فلاني و فلاني و... و از طرف فلان زن هم اين مقدار اين مقدار كالا آورده ام؛ در توقيعي كه از حضرت دريافت كردم، آمده بود: آنچه از جانب فلاني و فلاني و از طرف آن دو زن فرستاده بودي، رسيد؛

خداي متعال از شما بپذيرد و از شما خشنود گردد و تو را در دنيا و آخرت، با ما قرار دهد.

وقتي ديدم كه حرف دو زن در ميان است، در صحت و درستي نامه ترديد نمودم و فكر كردم كه كسي غير از آن حضرت از پيش خود جعل نموده است؛ چه اينكه من مطمئن بودم كه آنچه آن خانم به من داد (همه اش)، مال خودش بود و او، فقط يك زن بود و چون (در توقيع) دو زن را نوشته ديدم، نسبت به واسطه ي نامه، بد گمان شدم؛ اما هنگامي كه به وطن بازگشتم، آن بانو پيش من آمد و گفت: آيا كالاي مرا تحويل دادي؟ گفتم: آري؛ ولي او پرسيد: و كالاي فلان زن را؟ گفتم: مگر چيزي از غير شما، در ميان آنها بود؟ گفت: آري؛ فلان مقدار، مال من و فلان مقدار، مال خواهرم فلاني بود؛ به او گفتم: آري؛ آنها را رساندم (و شك و ترديدم بر طرف شد.) [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الخرائج و الجرائح 1: 386 ح 15.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

خبر دادن حضرت از مسموم بودن غذا

ابن حمزه طوسي روايت كرده است:

تني چند از شيعيان از عمر بن فرج شنيدند كه گفت: از امام جواد عليه السلام مطلبي شنيدم كه اگر برادرم محمد آنرا مي شنيد، هر آينه كافر مي گشت؛ گفتند: خدا تو را به كارهاي نيك و صالح توفيق دهد! آن مطلب چه بود؟

او در جواب گفت: يك روز در مدينه با حضرت بودم كه

غذا حاضر كردند؛ حضرت فرمود: دست نگهداريد (غذا نخوريد.) عرض كردم: پدرم فدايتان باد! خبري از غيب برايتان آمد؟ حضرت فرمود نانوا را نزد من بياوريد؛ او را نزد حضرت آوردند؛ پس حضرت با وي برخورد كرد و به او فرمود: چه كسي تو را وادار ساخت كه مرا با اين غذا مسموم كني؟ او عرض كرد: فدايتان گردم! فلاني؛ سپس دستور داد آن غذا را بردند و غذاي ديگري حاضر كردند. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الثاقب في المناقب: 517 ح 446.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

خبر دادن حضرت از نهان مردم

ابن حمزه طوسي آورده است:

از اباصلت هروي نقل شده كه گفت: به مجلس امام جواد عليه السلام در آمدم، در حاليكه گروهي از شيعيان و غير ايشان خدمتش بودند، پس مردي از ميان آنان برخاست و عرض كرد: سرورم! فدايتان گردم!... حضرت فرمود: شكسته نمي شود، بنشين، سپس ديگري برخاست و عرض كرد: آقاي من! فدايتان گردم!... حضرت فرمود: اگر كسي را نيافتي، آن را در آب انداز، البته به صاحبش مي رسد.

راوي گفت: سؤال كننده نشست و چون اهل مجلس متفرق شدند، به حضرت عرض كردم:فدايتان گردم! مسأله ي شگفت انگيزي مشاهده نمودم، فرمود: آري، راجع به آن دو مرد سؤال مي كني؟ عرض كردم: آري، سرورم! فرمود: اولي برخاست تا بپرسد: آيا نماز ناخدا در كشتي شكسته است؟ پاسخ دادم كه شكسته نيست، زيرا كشتي مانند خانه ي اوست، نه بيرون از آن. و ديگري بلند شد تا سؤال كند كه اگر دسترسي به

كسي از شيعيان نداشت، زكاتش را به چه كسي بپردازد كه در جوابش گفتم: اگر دسترسي به اهلش پيدا نكردي، آن را در آب بيانداز كه البته به اهلش خواهد رسيد.[1] .

راوندي گفته است:

محمد بن اورمه از حسين مكاري نقل كرده كه گفت: در بغداد بر امام جواد عليه السلام داخل شدم، در حالي كه سرگرم كار خود بود و با خود گفتم كه اين مرد با توجه به خورد و خوراك و رفاهي كه دارد، هرگز به وطنش باز نمي گردد، راوي گفت: حضرت سرش را به زير انداخت، آنگاه سربرداشت و در حالي كه رنگ مباركش زرد شده بود، فرمود: اي حسين! نان جو و نمك نسائيده در حرم (جدم) رسول خدا، نزد من محبوب تر است از آنچه مرا در آن مي بيني.[2] .

و نيز گفته است:

از محمد بن وليد كرماني روايت شده كه گفت: خدمت امام جواد عليه السلام رسيدم و در آستانه ي در بيروني، جمعيت زيادي را مشاهده كردم، لذا به نزد مسافر (خادم) رفتم و تا زوال خورشيد (ظهر) پيش او نشستم و در آن هنگام، مهياي نماز شديم، وقتي نماز ظهر را به جاي آورديم، احساس كردم كسي پشت سرم قرار دارد، برگشتم و متوجه امام جواد عليه السلام شدم، بسوي حضرت رفته، دست مباركش را بوسيدم، سپس حضرت نشست و راجع به شرفيابي ام به محضر مباركش سؤال كرد، آنگاه فرمود: تسليم شو! (و از شك در امام خود خارج شو!) عرض كردم: فدايتان گردم! تسليم شدم، باز فرمود: تسليم شو! و فرمايش خود را سه مرتبه تكرار كرد و من با

خود گفتم: تأكيد حضرت به خاطر آن اندك شكي است كه هنوز در دلم باقي مانده بود، پس حضرت لبخندي زد و باز فرمود: تسليم شو!..

در اين هنگام عقيده ام را تصحيح و تسليمم را در برابر امام تدارك نمودم و عرض كردم: اي فرزند رسول خدا! تسليم شدم و خشنود گشتم، پس خداي متعال دغدغه ي خاطرم را بر طرف ساخت، به گونه اي كه اگر سعي مي كردم و مي خواستم به آن حالت شك باز گردم نمي توانستم.

صبح روز بعد به قصد ديدار حضرت رفتم، از در نخست گذشتم و نزديك گروه اسبان رسيدم، اما هيچ كس نبود كه ورودم را اطلاع دهم و انتظار داشتم، كسي مرا راهنمايي كند، اما كسي وجود نداشت تا اينكه گرماي آفتاب و گرسنگي، به شدت بر من فشار آورد و پياپي آب مي نوشيدم تا بلكه شدت گرما و گرسنگي خود را بكاهم، در همين حال، خدمتكاري را ديدم كه طبقي از غذا و خوردنيهاي ديگر بر سر دارد و خدمتكار ديگر را كه آفتابه و لگني در دست دارد و هر دو به سوي من مي آيند، طبق غذا را پيش من گذاشتند و گفتند: حضرت دستور داده است كه غذا ميل كني: من نيز شروع به خوردن كردم و سر گرم غذا خوردن بودم كه حضرت تشريف آوردند، پيش پاي حضرت بلند شدم، ولي دستور دادند، بنشينم و غذاي خود را بخورم، من اطاعت كردم كه حضرت به خدمتكار، نگريست و به او فرمود تا با من غذا بخورد كه بر من گواراتر باشد، بالاخره سير شدم و طبق را برداشتند

و خدمتكار شروع به جمع كردن خورده ريز غذا از زمين كرد كه حضرت فرمود: دست نگهدار! هر چه در بيابان باشد رها كن، هر چند ران گوسفندي است و هر چه در خانه است، جمع آوري كن، سپس به من فرمود: بپرس. عرض كردم: خداي متعال مرا قربان شما گرداند! چه مي فرمائيد راجع به عطر و بوي خوش؟ حضرت فرمود: همانا پدرم دستور داد، از برايش در چوب درخت بان عطر بسازند، امام فضل (وزير مأمون) براي او نامه نوشت تا خبر دهد كه مردم، از اين بابت بر او خورده مي گيرند، پدرم در جواب فضل چنين نگاشت: اي فضل! آيا نمي داني كه يوسف پيامبر، ابريشم زربافت مي پوشيد و بر تخت طلايي مي نشست و ذره اي از حكمت او، كاسته نشد، سليمان پيامبر عليه السلام نيز چنين بود، سپس دستور داد كه نوعي عطر بنام غاليه، به چهار هزار درهم برايش بسازند.

باز پرسيدم: پاداش دوستان شما، در دوستي كردن با شما چيست؟

حضرت فرمود: امام صادق عليه السلام، غلامي داشت كه چون داخل مسجد مي شد، مركبش را نگه مي داشت و يكبار كه او نشسته بود و از مركب امام نگهداري مي كرد، شيعياني از خراسان آمدند، يكي از آنها به غلام امام صادق عليه السلام گفت: اي غلام! آيا دوست داري از امام خواهش كني، مرا به جاي تو بگمارد تا غلام او باشم و تمام دارايي خود را كه از همه نوع و فراوان است، به تو بدهم؟ برو و مركب حضرت را به من بسپار كه به جاي تو، از آن مراقبت مي كنم،

غلام گفت: از حضرت درخواست مي كنم.

پس غلام بر امام صادق عليه السلام داخل شد و عرض كرد: فدايتان گردم! شما، خدمتگزاري و مدت همنشيني مرا با خود مي دانيد، آيا اگر خداي متعال خيري برايم حواله كند، از من دريغ مي داريد؟ حضرت فرمود: خودم به تو عطا مي كنم و عطاي ديگري را، دريغ مي نمايم! غلام، سخن مرد خراساني را باز گفت، حضرت فرمود: اگر خدمت ما را نمي خواهي (و نسبت به آن بي تفاوتي) و او مشتاق خدمت به ماست، او را مي پذيريم و تو را رها مي كنيم، وقتي غلام برگشت كه برود، او را صدا زد و فرمود: تو را به خاطر مدت همنشيني با ما، نصيحت مي كنم و تو مختاري: چون روز قيامت شود، رسول خدا، به نور خدا در آويزد و امير مؤمنان علي، به نور رسول خدا چنگ زند و ائمه، به امير مؤمنان در آويزند و شيعيان ما، به نور ما خواهند آويخت و به منزلگاه ما داخل شوند و به جايگاه ما در آيند.

غلام عرض كرد: بلكه در خدمت شما مي مانم و آخرت را بر دنيا، بر مي گزينم، آنگاه غلام به نزد مرد خراساني بازگشت، اما مرد خراساني به او گفت: به گونه ديگري به نزد من آمدي! غلام، فرمايش امام را براي او بازگو كرد و او را به خدمت امام برد، امام نيز ولايت و محبت او را پذيرفت و دستور داد كه هزار دينار به غلام بدهد، سپس برخاست و خداحافظي نمود و از امام درخواست دعا كرد و حضرت برايش دعا نمود.

عرض

كردم: سرورم! اگر زن و فرزندانم در مكه نبودند، خوش داشتم، مدتها بر آستان شما درباني كنم! امام اجازه رفتن داد و فرمود: (اگر بماني) دچار غم و اندوه مي شوي، سپس مالي را كه متعلق به حضرت بود در خدمتش نهادم، ولي دستور داد آن را بردارم اما من بر نداشتم و گمان كردم كه بي نيازم، حضرت خنديد و به من فرمود: آن را بردار كه به آن نياز پيدا خواهي كرد، پس من آمدم در حاليكه هزينه زندگي ما - بخشي از آن - از بين رفته بود بنابراين همين كه داخل مكه شدم، به آن احتياج پيدا كردم. [3] .

طبري آورده است:

از ابراهيم بن سعد روايت شده كه گفت: خدمت امام جواد عليه السلام نشسته بودم كه اسب ماده اي بر ما گذشت، حضرت فرمود: اين اسب، امشب كره پيشاني سفيدي كه در گونه اش هم نقطه ي سفيدي است به دنيا مي آورد، از حضرت اجازه گرفتم و با صاحب اسب همراه شده، مرتب با او سخن گفتم تا شب فرا رسيد و آن اسب، كره اي با همان صفت كه حضرت فرموده بود، به دنيا آورد چون فردا خدمت امام جواد عليه السلام بازگشتم، فرمود: اي ابن سعد! در سخنان روز گذشته ي من، شك كردي؟ بدان كه همسرت، حامله است و فرزند نابينايي به دنيا مي آورد!، پس همسرم، فرزندم محمد را برايم به دنيا آورد و نابينا بود.[4] .

خضيني آورده است:

از موسي بن جعفر داري روايت شده كه گفت: با گروهي از مردم ري، به قصد ديدار امام جواد عليه السلام، داخل بغداد

شديم، ما را به خدمت حضرت بردند، در ميان ما، مردي زيدي مذهب بود كه تظاهر به دوازده امامي مي كرد، وقتي خدمت امام جواد رسيديم، مسائل مورد نظر خود را از حضرت سؤال كرديم، اما امام جواد به يكي از خدمتكاران خود فرمود: دست اين مرد زيدي را بگير و او را بيرون ببر، پس آن مرد، بر سر پاي خود ايستاد و گفت: گواهي مي دهم كه خدايي جز خداي يكتا نيست و گواهي مي دهم كه محمد، پيامبر خداست و علي، امير مؤمنان است و پدران تو، همگي امام اند و تو، حجت خدا در اين عصر و زمان مي باشي.

حضرت به او فرمود: بنشين كه با وانهادن گمراهي خويش و تسليم امر امامت به كسي كه خداي شنوا و بازدارنده براي او قرار داده مستحق نشستن شدي.

مرد زيدي اظهار داشت: اي آقا و سرور من! چهل سال تمام، زيد بن علي را امام خود مي دانستم، ولي در ميان مردم به اثني عشري تظاهر مي نمودم، اكنون كه مشاهده كردم بر راز من كه جز خدا آن را نمي داند، واقفي، گواهي مي دهم كه تو امام و حجتي.[5] .

طبري آورده است:

از عسكر خدمتكار امام جواد عليه السلام روايت شده كه گفت: بر آن حضرت داخل شدم، در حالي كه وسط ايوان نشسته بود و مساحت آن، حدود ده زراع بود، عسكر ادامه داد، در جلوي ايوان ايستادم و با خود گفتم: خداي من! چقدر رنگ مولايم گندمگون و بدنش نحيف و لاغر است!! راوي گفت: به خدا سوگند! هنوز حديث نفسم به پايان نرسيده بود كه

اندام حضرت، برجسته و برجسته تر شد تا جايي كه تمام ايوان را تا سقف و بطور كامل پر كرده و مشاهده كردم كه رنگش، چونان شب تار، تيره گشت، سپس سفيد شد، به گونه اي كه از برف سفيد تر، گرديد، آنگاه قرمز گشت و به رنگ خون بسته در آمد، بار ديگر به سبزي گرائيد، مانند رنگ يكي از بزرگترين چوبهاي سبز و بالاخره، جسم حضرت رو به كاهش نهاد تا به اندازه ي نخستين رسيد و رنگش نيز به حال اول بازگشت و من از شگفتي آنچه ديده بودم، به رو در افتادم.

در اينجا حضرت فرياد زد: اي عسكر! تا كي درباره ي ما دچار شك مي شويد! و چقدر دلهايتان ضعيف است! به خدا سوگند! به حقيقت معرفت ما نمي رسد، مگر كسي كه خدا بر وي منت گذارد و او را شايسته ي دوستي ما بداند!

عسكر گفت: پس بر آن شدم تا چيزي با خود نينديشم، جز آنچه به زبان مي آورم.[6] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الثاقب في المناقب: 523 ح 458.

[2] الخرائج و الجرائح 1: 383 ح 11.

[3] الخرائج و الجرائح 1: 388 ح 17.

[4] دلائل الامامه: 398 ح 347.

[5] الهداية الكبري: 302.

[6] دلائل الامامه: 404، ح 365.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

خبر دادن امام جواد از شهادتش

حضيني گفته است:

محمد بن قاسم به نقل از پدرش همچنين از ديگران روايت شده كه گفت: آخرين بار كه امام جواد عليه السلام از مدينه بيرون آمد، فرمود: چقدر پاكيزه

و دلپسندي، اي مدينه! ولي من به سوي تو باز نخواهم گشت.[1] .

طبرسي گفته است:

از محمد بن فرج روايت شده كه گفت: امام جواد عليه السلام در نامه اي برايم نوشت: خمس هاي خود را به من برسانيد، چه اينكه جز همين امسال، خمس شما را نخواهم گرفت، پس چنان شد كه همان سال از دنيا رفت.[2]

اربلي گفته است:

از ابن بزيع عطار روايت شده كه گفت: امام جواد عليه السلام فرمود: سي ماه بعد از مأمون، گشايش حاصل مي شود، راوي گفت: مراقبت كرديم و حضرت، بعد از سي ماه به شهادت رسيد. [3] .

راوندي آورده است:

ابن مسافر از امام جواد نقل كرده كه حضرت غروب همان شبي كه به شهادت رسيد، فرمود: امشب از دنيا مي روم.

سپس فرمود: ما گروهي هستيم كه هر گاه خداي متعال دنيا را براي ما نخواهد، به جوار خويش منتقلمان مي سازد.[4] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الهداية الكبري: 516 ح 444.

[2] اعلام الوري 2: 100.

[3] كشف الغمه 2: 363.

[4] الخرائج و الجرائح 2: 773، ح 94.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

خلاصي از زندان با معجزه ي حضرت

حضرت امام جواد عليه السلام از جدش حديث كرده است كه فرمود: آدمي در زير زبان خود پنهان است. يعني زبان مي تواند با اراده يا بي اراده راز آدمي را فاش كند و سر نهان را آشكار نمايد.

علي بن خالد روايت مي كند كه روزي در سامره بودم، شنيدم كه شخصي را به فرموده محمد بن عبدالملك الزيت از حدود شام

آورده و محبوس كردند. با خود گفتم، بروم و از احوال اين مرد مطلع گردم كه از كجاست و چرا در اين ديار محبوس است. آمدم و با دربانان ملايمت و ملاطفت نمودم تا به من اجازه ديدن آن زنداني را دادند. چون داخل شدم، شخصي ديدم نشسته و دست و پايش به قيدهاي آهن بسته است. چون با او مكالمه و مجالست نمودم او را مردي در كمال فهم و در نهايت شعور و دانايي ديدم و سخنان بسيار خوب و روايات مرغوب از او شنيدم. پس احوالش را جويا شدم. گفت: مسكن من در شام است و در آن حدود موضعي است كه سر مبارك حضرت امام حسين عليه السلام را چند روز در آن گذاشته بودند و به رأس الحسين معروف است. من آنجا بودم و به عبادت الهي اشتغال داشتم. شبي روي به محراب دعا نشسته بودم و ذكري مي خواندم كه ناگاه شخصي پيش من حاضر شد در نهايت وجاهت، من از ديدن او خيلي ترسيدم و به او نگاه مي كردم تا شايد بفهمم كه او كيست. چون نگاه من طولاني شد، گفت: برخيز و همراه من بيا. برخاستم و به همراه آن جوان رفتم. كمي مرا راه برد، چون نگاه كردم خود را در مسجد كوفه ديدم. آن جواب به نماز ايستاد و من پشت سر او به نماز ايستادم. بعد از آن از مسجد كوفه بيرون آمد و راهي صحرا شد، چون مسافت كمي رفتيم، ناگاه خود را در مسجد رسول الله صلي الله عليه و آله ديدم و آن جوان پيش رفت و بر حضرت رسالت سلام كرد و

زيارت نمود و نماز زيارت به جاي آورد. من نيز در سلام و زيارت و نماز از او پيروي كردم. پس از آنجا بيرون آمده اندكي راه رفت، ناگاه خود را در شام در مكان عبادت خود يافتم و آن شخص از نظر من غايب گرديد.

از اين جريان بسيار تعجب كردم و چون يك سال از اين واقعه گذشت، باز همان شخص حاضر شد و مرا صدا زد. بسيار خوشحال شدم و به همان طريق مرا همراه خود برد، مانند سال اول، پس در امكنه متبركه مذكوره با او عبادت كردم و چون به شام رسيدم، فهميدم كه قصد دارد از من جدا شود. گفتم: به آن خدايي كه اين قدر به تو قوت و قدرت داده نام خود را به من بگو. فرمود: من محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد الباقر عليه السلام هستم.

بعد از آن روزي اين حكايت را براي مردي نقل كردم كه من زماني با چنين شخصي برخورد داشته ام. آن مرد قصه را براي محمد بن عبدالملك الزيت كه اكنون والي آن حدود است نقل نمود. والي گروهي را براي آوردن من فرستاد و مرا از شام با غل و زنجير به اينجا آوردند و نمي دانم كه از من چه مي خواهند. گفتم: اگر اجازه دهي من قصه ي تو را براي محمد عرض كنم، شايد كه باعث خلاصي تو شود. گفت: خودت مي داني اگر صلاح مي داني بگو، من تن به مشيت رباني داده و منتظر قضاي سبحاني ام.

علي بن خالد گويد: من نامه اي به محمد بن عبدالملك نوشتم و قضيه را شرح دادم. محمد بن عبدالملك در پشت

نامه ي من نوشت كه آن كسي كه اين مرد را از شام به مدينه برده و باز به شام مراجعت فرموده، همان مرد بيايد و او را خلاص كند. هنگامي كه خشونت و عداوت والي را نسبت به او فهميدم، خيلي محزون و اندوهناك شدم و بر حال آن مرد صالح گريستم.

روز بعد به آن زندان رفتم تا او را ببينم و از چگونگي حالش با خبر شوم. ديدم كه گروهي از پاسبانان جمع شده اند و متحير و متحسرند. گفتم: چه شده كه چنين حيران مانده ايد؟ گفتند: شخصي در حبس بود، والي در محافظت او كوشش زيادي مي نمود. امروز نه سقف را شكافته ديديم و نه در را شكسته يافتيم. اكنون آن مرد پيدا نيست و از فرار او اثري در هيچ راهي پيدا نيست. علي بن خالد گويد: قبل از اطلاع از اين قضيه زيدي بودم، چون اين حكايت از آن مرد شنيدم دانستم كه از الطاف محمد بن علي الجواد عليه السلام بوده است كه آن مرد محبوس از آن قيد خلاصي يافته است. پس همان ساعت اعتقاد به حقيقت ائمه اطهار عليه السلام كردم و از مخالفان ايشان بيزار گشتم.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

خدا او را رحمت نكند

حضرت امام محمد تقي عليه السلام فرمود: هر كس از برادر و دوست خود به خاطر حسن نيت او خشنود نشود، از بخشش او هم خشنود نشود.

و از محمد بن سنان نقل مي كند كه گفت: خدمت حضرت هادي عليه السلام رفتم. حضرت فرمود: اي محمد! در آل فرج (فرج: پدر عمر بن فرج بوده) حادثه اي رخ داده است؟ گفتم: آري عمر (بن فرج

رحجي حاكم مدينه و مكه از طرف متوكل) مرد. شمردم حضرت بيست و چهار مرتبه فرمود: الحمدلله. گفتم: مولاي من! اگر مي دانستم از اين خبر خشنود مي شويد، پا برهنه مي دويدم و مي آمدم.

فرمود: پدرم درباره ي چيزي به او مراجعه كرد. به پدرم گفت: گمان مي كنم مستي. پدرم عرض كرد: خدايا! اگر مي داني كه من براي رضاي تو اين روز را تا شب روزه بودم، طعم غارت اموال و ذلت اسيري و دستگيري را به او بچشان. و به خدا! روزگار نگذشت تا اموال و دارائيش را بردند و اسيرش كردند، و اينك مرده است. خدا او را رحمت نكند. خداوند عزوجل دولت را از او گرفت و هميشه دوستانش را بر دشمنانش غلبه مي دهد و دولتها را از آنها مي گيرد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

خمس ها را بفرستيد

حضرت امام محمد تقي عليه السلام فرمود: صبر را تكيه گاه خود كن و با هوس مخالفت نما و خواهشهاي دل را رها كن.

و از محمد بن فرج نقل شده كه گفت: حضرت جواد عليه السلام براي من نوشت: خمس ها را براي من بفرستيد كه من غير از امسال از شما خمس نمي گيرم. و همان سال حضرت از دنيا رفت.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

خلاف فرموده حضرت عمل كرد

حضرت امام محمد تقي عليه السلام فرمود: افراد نادان به وسيله ي ناداني خود نابود مي شوند.

و از امية بن علي نقل مي كند كه گفت: من و حماد بن عيسي در مدينه براي وداع خدمت حضرت جواد عليه السلام رسيديم. فرمود: امروز بيرون نرويد، بمانيد تا فردا، هنگامي كه از خدمت او مرخص شديم. حماد گفت: من مي روم، چون كه بارهايم را فرستاده ام. گفتم: ولي من مي مانم. حماد رفت و همان شب در رودخانه سيل آمد و حماد غرق شد. و قبر او در سياله (جايي يك منزلي مدينه) است.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

خطبه رساي حضرت در كودكي

ابوجعفر طبري آورده است:

از ابو محمد حسن بن علي (امام عسكري) عليه السلام، روايت شده كه فرمود: امام جواد عليه السلام بسيار گندم گون بود؛ به گونه اي كه اهل شك و ترديد درباره آن حضرت - كه بيست و پنج ماهه بود -، گفتند: او، از فرزندان امام رضا عليه السلام نيست؛ آن نفرين شدگان، گاهي اظهار داشتند: آن حضرت از «شنيف اسود»، غلام امام رضا عليه السلام به هم رسيده و زماني گفتند: او، از شخصي بنام «لؤلؤ» است و آنان، در زماني كه امام رضا عليه السلام در دستگاه خلافت مأمون به سر مي برد، امام جواد عليه السلام را كه كودكي در مكه و در ميان گروهي از مردم، در مسجد الحرام بود، گرفتند و نزد قيافه شناسان بردند و او را در معرض قضاوت آنان قرار دادند؛ اما قيافه شناسان، چون در حضرت نگريستند و او را ورنداز كرده و تيز نگريستند؛ به سجده افتادند؛ سپس سر از سجده برداشتند و

به اهل شك و ترديد گفتند: واي بر شما! مانند اين ستاره درخشان و اين نور پرتو فشان، در معرض قضاوت امثال ما قرار مي گيرد؟ به خدا سوگند! اين آقا، داراي حسب و نسب پاك و پاكيزه است و به خدا سوگند! جز در پشتهاي پاك و مزكي و رحمهاي طيب و طاهر، آمد و شد نداشته است؛ به خدا سوگند! او، جز از فرزندان امير مؤمنان علي بن ابي طالب عليه السلام و پيامبر خدا صلي الله عليه و اله و سلم، نيست؛ باز گرديد و از خداي متعال درخواست بخشش كنيد و از وي، آمرزش بخواهيد و در همانند اين آقا شك و ترديد به خود راه ندهيد. امام جواد عليه السلام كه در آن هنگام بيست و پنج ماهه بود، با زباني برنده تر از شمشير و روان تر از آب روان و در كمال فصاحت و بلاغت، به ايراد سخن پرداخت و چنين فرمود: سپاس و ستايش، خدايي را سزاست كه ما را از نور خود و با دست قدرت خويش آفريد و از ميان آفريدگانش برگزيد و امامت داران خلق و وحي خويش قرارمان داد؛ اي گروه مردم! همانا من محمد، پسر علي رضا، پسر موسي كاظم، پسر جعفر صادق، پسر محمد باقر، پسر علي سجاد، پسر حسين شهيد، پسر علي بن ابي طالب، پسر فاطمه زهرا و پسر محمد مصطفي - درود خدا بر همه آنان باد - هستم؛پس، آيا درباره كسي مثل من، شك و ترديد پديد مي آيد؟ و بر من و پدر و مادرم، تهمت و افترا بسته مي شود؟ و من، در معرض قضاوت

و داوري قيافه شناسان، قرار داده مي شوم؟!

و آن حضرت فرمود: به خدا سوگند! من به نسبتهاي فاميلي ايشان، از پدرانشان آگاه ترم!

به خدا قسم! من، به نهان و آشكار آنان، داناتر مي باشم و من، هر آينه، به خود ايشان و آنچه به سوي آن رهسپارند، آگاه ترم و اين سخنان را از روي حقيقت مي گويم و به راستي و درستي آشكار مي سازم، اين دانشي است كه خداي متعال، قبل از آفرينش تمامي آفريدگان و بعد از افراشتن آسمان و گستردن زمين، ما را وارث آن گردانيده است.

و به خدا سوگنداد مي كنم كه اگر همدستي باطل بر عليه ما و غلبه دولت كفر بر ما و مستولي شدن ظالمانه اهل شك و شرك و تفرقه و نفاق بر ما و چنگ اندازي آنان، به حق و حقوق ما نبود، هر آينه سخني بر زبان مي راندم كه خلق اولين و آخرين، دچار شگفتي شوند؛ سپس دست مباركش را بر دهان خود نهاد؛ آنگاه فرمود: اي محمد! سكوت اختيار كن، چنانكه پدرانت، سكوت كردند: «پس صبر كن، آنگونه كه پيامبران «اولوالعزم» صبر كردند و براي عذاب آنان شتاب مكن..» [1] تا آخر آيه.

سپس متوجه مردي كه در كنارش بود، شد و دستش را گرفت و در حالي كه مردم راهش را مي گشودند با سرعت از آنجا رفت.

راوي گفت: بزرگان و ريش سفيداني را ديدم كه به حضرت مي نگريستند و مي گفتند: خداي متعال، داناتر است كه رسالت خود را كجا قرار دهد؛ از آنان پرسيدم كه اينان، چه كساني هستند؟ در جوابم گفته شد: اينان،

گروهي از طايفه بني هاشم از فرزندان عبدالمطلب مي باشند. راوي گفت: اين خبر به امام رضا عليه السلام كه در خراسان بود، رسيد و آن حضرت در جريان اتفاقي كه براي فرزندش محمد عليه السلام افتاد، قرار گرفت؛ لذا فرمود: سپاس و ستايش از آن خداست؛ آنگاه به شيعيان خود كه حاضر بودند، رو كرد و فرمود: آيا جريان تهمت زدن به ماريه قبطيه در زادن ابراهيم، فرزند رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم و نسبت ناروايي را كه به وي دادند، مي دانيد؟ عرض كردند: نه نمي دانيم اي سرور ما! شما آگاهتريد؛ براي ما بازگو فرما تا آگاه شويم.

حضرت فرمود: همانا ماريه، وقتي به جدم رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم پيشكش شد، كنيزكان ديگري هم با او بودند كه آن حضرت ميان اصحاب واران خود، قسمت فرمود و در اين ميان، تنها ماريه كه خدمتكاري بنام «جريح» داشت و او را با روش معاشرت بزرگان (رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم) آشنا مي كرد و همراه ماريه و به دست رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم مسلمان شد و ايمان و اسلام هر دو، نيكو گرديد، مورد بدگماني قرار گرفت؛ زيرا ماريه در دل رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم جايگير شد و به همين جهت، بعضي از همسران آن حضرت به وي، رشك بردند و آن دو نفر (عايشه و حفصه)، نزد پدرانشان (ابوبكر و عمر) رفتند و از علاقه رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم با ماريه و رفتار حضرت

با وي، شكايت كردند و در نتيجه وسوسه ها و دمدمه هاي نفس شيطاني، اظهار داشتند كه ماريه، ابراهيم را از جريح بار دار شده است؛ در حالي كه هيچ كس نمي دانست جريح، خادمي خواجه است.

پدران عايشه و حفصه (ابوبكر و عمر)، نزد رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم كه در مسجد نشسته بود، رفتند و در مقابل آن حضرت نشستند و عرض كردند: اي رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم! روا و پذيرفته نيست، خيانتي را كه نسبت به شما صورت گرفته و بر ما آشكار شده است را از شما، پوشيده و مخفي نگه داريم! رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم فرمود: منظور شما دو نفر چيست؟ آن دو گفتند: اي رسول خدا صلي الله عليه و اله وسلم همانا جريح با ماريه، مرتكب خلاف شده و او از جريح بار دار شده است و فرزند ماريه از تو نيست، اي رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم. در اين هنگام چهره رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم از خشم برافروخته شد و از بزرگي مطلبي كه آن دو نفر به زبان آوردند، دگرگون گرديد؛ آنگاه فرمود: واي بر شما! چه مي گوئيد؟!

آن دو نفر گفتند: اي رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم! هم اكنون ما، جريح و ماريه را در مشربه وانهاديم؛ در حالي كه جريح با ماريه سرگرم شوخي و مزاح بود! و با وي ملاعبه و بازي مي كرد! و از او خواهشي داشت كه مردان، از زنان دارند؛ كسي

را نزد آنها بفرست كه قطعا او را بدينحال خواهيافت؛ پس حكم خداي متعال و حكم خويش را بر او جاري ساز.

پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله و سلم فرمود: اي ابوالحسن (علي)! شمشير ذوالفقارت را بردار و رهسپار مشربه ماريه شو و هرگاه با او و جريح، بدينگونه كه اين دو توصيف كردند مواجه گرديدي، باك ضربت كار ماريه و جريح راكسره كن.

علي عليه السلام برخاست و شمشيرش را حمايل كرد و در زير لباسش قرار داد و چون از خدمت رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم خارج شد، به نزد حضرت بازگشت و عرض كرد: اي رسول خدا صلي الله عليه و اله وسلم! در مأموريتي كه به من سپردي، همچون سكه گداخته در آتشم؛ا مثل شاهدي كه مي بيند آنچه را كه غايب نمي بيند.

پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله و سلم فرمود: فدايت گردم اي علي! البته پذيرفته است كه حاضر، چيزي را مي بيند كه غايب نمي بيند.

راوي گفت: پس علي عليه السلام روانه شد؛ در حالي كه شمشير خود را در دست داشت، تا اينكه بر مشربه ماريه اشراف پيدا كرد ومشاهده فرمود كه ماريه، نشسته و جريح با وي بود و آداب معاشرت با بزرگان را به وي مي آموخت و از جمله به وي مي گفت: رسول خدا را بزرگ و با عظمت بشمار و او را با كنيه (ابوالقاسم)، صدا بزن و تكريم و احترامش كن و از قبيل سخنان، بر زبان مي راند كه ناگهان چشمش به امير مؤمنان عليه السلام كه شمشير برهنه اش در

دستش بود افتاد و وحشت زده، به سوي درخت خرمايي كه در حياط مشربه قرار داشت، گريخت و با شتاب بر بالاي آن رفت؛ علي عليه السلام نيز داخل مشربه شد و در همين هنگام باد وزيدن گرفت و پيراهن جريح را بالا زد و خواجگي او را آشكار ساخت.

علي عليه السلام به او فرمود: اي جريح! بيا پايين!

جريح عرض كرد: اي امير مؤمنان جانم در امان است؟

حضرت فرمود: جانت در امان است.

راوي گفت: جريح از درخت پائين آمد و امير مؤمنان علي عليه السلام، دست او را گرفته تا خدمت رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم آورد و به آن حضرت عرض كرد: اي رسول خدا! همانا جريح خدمتكاري خواجه است! در اين موقع رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم روي به ديوار نمود و خطاب به جريح فرمود: (بدنت) را براي آندو باز كن و بگشاي اي جريح! و خود را برهنه ساز تا دروغشان آشكار شود؛ واي بر آن دو نفر باد! چه اندازه نسبت به خدا و پيغمبرش جري و جسورند! جريح لباس خود را بيرون آورد و معلوم شد كه او، خدمتكاري خواجه است، همانگونه كه علي عليه السلام توصيف كرده بود و آن دو نفر به پاي رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم افتادند و عرض كردند: اي رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم! توبه كاريم، براي ما آمرزش بخواه كه ديگر تكرار نمي كنيم.

رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم به آن دو فرمود: خداي متعال توبه شما را

نپذيرد! آمرزش خواستن من نيز به حال شما كه نسبت به خداي متعال و پيامبرش، اينقدر جري و جسور هستيد، سودي ندارد؛ آن دو گفتند: اي رسول خدا! اگر شما براي ما آمرزش بخواهيد، اميدواريم پروردگار ما، ما را ببخشد؛ در اينجا خداي متعال آيه اي فرو فرستاد كه در ضمن آن آمده است: «... اگر هفتاد مرتبه هم براي آنان آمرزش بخواهي، خداي متعال هرگز آنان را نخواهد بخشيد.»[2] امام رضا عليه السلام فرمود: سپاس و ستايش خدايي را كه رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم و فرزندش ابراهيم را الگوي من و فرزندم محمد قرارداد؛ وقتي عمر امام جواد عليه السلام به شش سال و چند ماه رسيد، مأمون، پدرش امام رضا عليه السلام را به شهادت رسانيد و پس از وي، فرقه شيعه اماميه، در حيرت و سرگرداني فرو رفتند و در ميان مردم، اختلاف فكر پديد آمد و بيشتر آنها، سن و سال امام جواد عليه السلام را براي امامت، كوچك شمردند و شيعيان ساير شهرها نيز دچار حيرت و سرگرداني شدند.[3] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] احقاف: 46 / 35.

[2] توبه: 9 80.

[3] دلايل الامامه: 384 ح 342.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

خبر دادن حضرت از شهادت پدر بزرگوارش

مسعودي گفته است:

اميه بن علي در روايتي اظهار داشت: در مدينه بودم و خدمت امام جواد عليه السلام رسيدم در حالي كه پدر بزرگوارش در خراسان بود،ك روز كنيزي را صدا زد و به او فرمود: به اهل خانه بگو آماده عزاداري شوند!

وقتي

من و گروهي كه در محضرش بوديم، بيرون آمديم با خود گفتيم: نپرسيديم عزاداري براي چه كسي؟ روز بعد گفته خود را تكرار فرمود و ما عرض كرديم: عزاداري چه كسي؟ حضرت فرمود: عزاداري بهترين كسي كه بر روي زمين بود، چند روز بعد خبر شهادت امام رضا عليه السلام رسيد.[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

[1] اثبات الوصيه: 215.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

خبر دادن امام جواد از نامه ها

كليني آورده است:

از داود بن قاسم جعفري نقل شده كه گفت: بر امام جواد عليه السلام، داخل شدم در حالي كه سه نامه بدون عنوان و نامشخص با من بوده و بر من مشتبه شده بود؛ من اندوهگين شدم، پس حضرتكي از آنها را گرفت و فرمود: اين، نامه ريان بن شبيب است، سپس دومي را گرفت و فرمود: اين، نامه فلاني است و من مبهوت شدم، آنگاه حضرت به من نگريست و تبسم نمود. راوي گفت: حضرت سيصد دينار به من داد و امر فرمود آن را بهكي از عموزادگانش برسانم و در ضمن فرمود: او به تو خواهد گفت: مرا به دلالي راهنمايي كن تا با اين پول، كالايي برايم خريداري كند، و تو راهنمايي اش كن، راوي گفت: نزد عموزاده اش آمدم و دينارها را به او دادم و او به من گفت: اي ابو هاشم! مرا به دلالي راهنمايي كن كه كالايي برايم خريداري كند و در جوابش گفتم: به چشم!

راوي گفت: شتر داري به من گفت كه با حضرت سخن بگويم تا كاري به او بدهد، پس وارد بر

حضرت شدم كه با او سخن بگويم، حضرت مشغول غذا خوردن بود و گروهي بر سفره نشسته بودند و نتوانستم حرفي بزنم، حضرت فرمود: اي ابو هاشم! بنشين و غذا بخور و غذا را پيش من گذاشت، سپس از پيش خود و بدون اينكه من درخواستي كنم، فرمود: اي غلام! به شتر داري كه ابو هاشم به نزد ما آورده، سر بزن و او را پيش خود نگهدار.

راوي گفت:ك روز با حضرت داخل باغي شدم، به او عرض كردم: فدايت شوم! من حرص فراواني به خوردن خاك دارم، برايم دعا كنيد، حضرت سكوت كرد و سه روز بعد از پيش خود فرمود: اي ابو هاشم! خداي متعال عادت به خوردن خاك را از تو برداشت، ابو هاشم گفت: امروز چيزي منفورتر از خوردن خاك، در پيش من نيست. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الكافي 1: 495 ح 5.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

خبر دادن امام جواد از نيت افراد

طبري آورده است:

ابو جعفر محمد بن علي بن شلمغاني در روايتي گفت: اسحاق بن اسماعيل، در همان سالي كه شيعيان خدمت امام جواد عليه السلام رسيدند، حج گزارد، او گفت: ده سؤال را در برگه اي نوشتم كه از حضرت بپرسم، همسرم نيز حامله بود و با خود گفتم: وقتي پاسخ سؤالاتم را گرفتم، از حضرت درخواست دعا كنم تا از خدا بخواهد، فرزندم را پسر قرار دهد، مردم جوابهاي خود را شنيدند و نوبت به من رسيد، از جا بلند شدم و برگه سؤالاتم همراهم بود، وقتي چشم حضرت به

من افتاد، فرمود:

اي ابوعقوب! نام او را احمد بگذار، پس فرزندم پسر شد و اسمش را احمد گذاشتم و بعد از مدتي از دنيا رفت. و از جمله كسانيكه با شيعيان، خدمت امام جواد عليه السلام رسيدند، علي بن حسان واسطي، معروف به عمش بود، او گفت: تعدادي اسباب بازي كه بعضي از آنها از نقره بود، با خودم خدمت حضرت بردم و با خود گفتم: آنها را به حضرت پيشكش مي نمايم، چون مردم جواب گرفته و از حضورش پراكنده شدند، از جاي خود برخاست و به روستاي صريا رهسپار گرديد، دنبال حضرت به راه افتادم و با موفق (خادم) رو به رو شدم و از او خواستم، اجازه ديدار برايم بگيرد، پس داخل شده و سلام دادم، حضرت جواب سلام مرا فرمود، در حالي كه چهره در هم كشيده بود و اجازه نشستن به من نداد، به حضرت نزديك شدم و آنچه در كيسه خود داشتم، پيشكش كردم، اما او خشمگينانه در من نگريست و آنها را به راست و چپ افكند و فرمود: خداي متعال ما را براي بازي نيافريده است! من كجا و بازي كجا!

پس از حضرت طلب بخشش نمودم و او مرا بخشيد و اسباب بازيها را برداشته، از حضورش بيرون آمدم.[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] دلائل الامامه: 401 ح 360.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

خبر دادن امام جواد از باطن ابن سهل قمي

طبري آورده است:

از محمد بن سهل بنسع قمي روايت شده كه گفت: مجاور مكه بودم، در سفري به مدينه، خدمت امام جواد عليه

السلام رسيدم و خواستم از حضرت لباسي بگيرم كه مرا بپوشاند، فرصتي پيش نيامد كه چنين در خواستي كنم و با او خداحافظي كرده و قصد بيرون آمدن كردم، پس با خودم گفتم: نامه اي مي نويسم و خواسته خود را در ميان مي گزارم.

راوي گفت: نامه را نوشتم و به مسجد پيامبر رفتم تا دو ركعت نماز، بجاي آورم و صد مرتبه از خدا طلب خير كنم، پس اگر در دلم افتاد كه نامه را تقديم كنم، تقديم و گرنه آن را پاره نمايم، چون چنين كردم، در دلم افتاد كه نامه را تقديم حضرت نكنم. نامه را پاره كردم و از مدينه، خارج شدم، در همين حال بود كه قاصدي را ديدم، در حالي كه چند پيراهن را در دستمال راه راهي پيچيده، سراغ محمد بن سهل قمي را مي گرفت تا اينكه به من رسيد و گفت: آقاي تو، اينها را برايت فرستاده است و آنها، دو پيراهن بود. احمد بن محمد گفت: خداي متعال مقدر كرد كه وقت مردن، من غسلش دادم و در آن دو پيراهن، كفنش نمودم. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] دلائل الامامه: 405 ح 366.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

خبر دادن حضرت از مرگ و ميرها

راوندي گفته است:

داود بن محمد نهدي از عمران بن محمد اشعري نقل كرده است كه گفت: خدمت امام جواد عليه السلام رسيدم و خواسته هاي خود را گفتم و عرض كردم: ام حسن، خدمت شما سلام مي رساند و پيراهني از شما مي خواهد كه كفن

خويش سازد. حضرت فرمود: البته او، از اين بي نياز شده است، من بيرون آمدم و مفهوم سخن حضرت را نفهميدم، پس خبر رسيد، سيزده روزا چهارده روز جلوتر، از دنيا رفته است. [1] .

همچنين گفته است:

از عمران بن محمد روايت شده كه گفت: برادرم،ك زره با چند چيز ديگر به من داد كه به امام جواد عليه السلام تحويل دهم، آنها را نزد حضرت بردم، در حالي كه زره را فراموش كرده بودم، چون خواستم با حضرت خداحافظي كنم، به من فرمود: زره را هم بياور.

و مادرم نيز خواسته بود كه پيراهني از حضرت، برايش بگيرم و چون با او در ميان گذاشتم فرمود به آن نيازي ندارد، پس خبر رسيد كه بيست روز پيش از دنيا رفته است. [2] .

مسعودي گفته است: از صالح بن عطيه اصم نقل شده كه گفت: قبل از بيرون رفتن امام جواد عليه السلام به جانب عراق، حج گزاردم و خدمت حضرت از تنهايي شكايت كردم؛ حضرت به من فرمود: آگاه باش كه تو، از حرم بيرون نخواهي رفت تا كنيزي خريداري كني و از او، فرزند دار شوي. عرض كردم: فدايتان شوم! اگر صلاح مي دانيد، راهنمائيم كنيد؛ حضرت فرمود: آري، برو و جستجو كن و چون كنيزي انتخاب كردي، مرا آگاه ساز؛ من نيز چنين كردم.

حضرت فرمود: برو و نزديك صاحب كنيز باش تا من بيايم؛ من نيز به غرفه كنيز فروش رفتم؛ امام جواد عليه السلام بر ما گذشت و به كنيزك، نظر افكند و گذشت؛ چون خدمت حضرت رسيدم، فرمود: او را ديدم، اما عمر كوتاهي دارد؛ فردا صبح،

نزد صاحبش رفتم؛ او گفت: كنيز تب دار است و نمي توان او را نشان داد؛ روز بعد به سراغش رفتم؛ صاحبش گفت: همين امروز به خاكش سپردم؛ پس خدمت امام جواد عليه السلام رسيدم و او را مطلع ساختم و كنيز ديگري خريدم و فرزندم محمد، از وي زاده شد. [3] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الخرائج و الجرائح 2: 667 ح9.

[2] الخرائج و الجرائح 2: 667 ح 9.

[3] اثبات الوصيه: 218.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

خبر دادن از محل گوسفند گم شده

راوندي آورده است:

از علي بن جرير روايت شده كه گفت: خدمت امام جواد عليه السلام نشسته بودم؛ گوسفندكي از كنيزانش (يا نزديكانش)، گم شده بود و تني چند از همسايگان را بسوي حضرت، مي كشيدند در حالي كه خطاب به آنها مي گفتند: گوسفند را شما دزديده ايد.

امام جواد عليه السلام فرمود: واي بر شما! همسايگان ما را رها سازيد؛ گوسفند شما را آنها ندزديده اند؛ بلكه آن حيوان در خانه فلاني است؛ آنجا برويد و گوسفند خود را بياوريد؛ آنها بيرون شدند و گوسفند خود را در خانه اوافتند و وي را به باد كتك گرفته، لباسش را پاره كردند، در حالي كه سوگنداد مي كرد، گوسفند را ندزديده است خدمت امام جواد عليه السلام رسيدند؛ حضرت فرمود: واي بر شما! در حق اين مرد، ستم نموديد؛ چه اينكه اين گوسفند، بدون اطلاع او، داخل خانه اش شده بود. پس او را خواست و به تلافي پاره شدن لباسش و كتك خوردنش، چيزي به وي

بخشيد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الخرائج و الجرائح 1: 376 ح 4.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

خبر دادن آن حضرت از كالاي دو زن

راوندي آورده است:

از ابن اورمه روايت شده كه گفت: خانمي، مقداري زيور آلات و درهم و لباس، نزد من آورد و گمان كردم آنها، از خود اوست و از وي نپرسيدم كه چيزي از آنها، به ديگري تعلق داردا نه و آنها را همراه وجوهات شيعيان ديگر، به مدينه بردم و خدمت امام جواد عليه السلام نوشتم كه از طرف فلاني و فلاني و... و از طرف فلان زن هم اين مقدار اين مقدار كالا آورده ام؛ در توقيعي كه از حضرت دريافت كردم، آمده بود: آنچه از جانب فلاني و فلاني و از طرف آن دو زن فرستاده بودي، رسيد؛ خداي متعال از شما بپذيرد و از شما خشنود گردد و تو را در دنيا و آخرت، با ما قرار دهد.

وقتي ديدم كه حرف دو زن در ميان است، در صحت و درستي نامه ترديد نمودم و فكر كردم كه كسي غير از آن حضرت از پيش خود جعل نموده است؛ چه اينكه من مطمئن بودم كه آنچه آن خانم به من داد (همه اش)، مال خودش بود و او، فقطك زن بود و چون (در توقيع) دو زن را نوشته ديدم، نسبت به واسطه نامه، بد گمان شدم؛ اما هنگامي كه به وطن بازگشتم، آن بانو پيش من آمد و گفت: آيا كالاي مرا تحويل دادي؟ گفتم: آري؛ ولي او پرسيد: و كالاي فلان

زن را؟ گفتم: مگر چيزي از غير شما، در ميان آنها بود؟ گفت: آري؛ فلان مقدار، مال من و فلان مقدار، مال خواهرم فلاني بود؛ به او گفتم: آري؛ آنها را رساندم (و شك و ترديدم بر طرف شد.) [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الخرائج و الجرائح 1: 386 ح 15.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

خبر دادن حضرت از مسموم بودن غذا

ابن حمزه طوسي روايت كرده است:

تني چند از شيعيان از عمر بن فرج شنيدند كه گفت: از امام جواد عليه السلام مطلبي شنيدم كه اگر برادرم محمد آنرا مي شنيد، هر آينه كافر مي گشت؛ گفتند: خدا تو را به كارهاي نيك و صالح توفيق دهد! آن مطلب چه بود؟ او در جواب گفت:ك روز در مدينه با حضرت بودم كه غذا حاضر كردند؛ حضرت فرمود: دست نگهداريد (غذا نخوريد.) عرض كردم: پدرم فدايتان باد! خبري از غيب برايتان آمد؟ حضرت فرمود نانوا را نزد من بياوريد؛ او را نزد حضرت آوردند؛ پس حضرت با وي برخورد كرد و به او فرمود: چه كسي تو را وادار ساخت كه مرا با اين غذا مسموم كني؟ او عرض كرد: فدايتان گردم! فلاني؛ سپس دستور داد آن غذا را بردند و غذاي ديگري حاضر كردند. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الثاقب في المناقب: 517 ح 446.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

د

دعاي در روز نيمه ي ماه رجب و روز مبعث

ريان بن صلت گويد : هنگامي كه امام در بغداد بود در روز نيمه رجب و روز بيست و هفتم آن روزه گرفت، و تمام خدمتكارانش نيز روزه گرفتند، و دستور داد كه اين نماز را بخوانيم كه دوازده ركعت است، در هر ركعت حمد و سوره اي را مي خواني.

پس از فراغت از نماز چهار بار سوره ي حمد، و چهار بار سوره ي توحيد، و سوره ي ناس و فلق را هم چهار بار مي خواني، و مي گويي :

معبودي جز خدا نيست، و خدا برتر است، و پاك

و منزه است خداوند، و سپاس او را سزاست، و نيرو و تواني جز به خداي برتر و والاتر نيست - چهار بار.

خدا خدا پروردگارم است نسبت به او چيزي شرك نمي ورزم - چهار بار، چيزي را شريك پروردگارم قرار نمي دهم - چهار بار.

دعاؤه في يوم النصف من شهر رجب و يوم المبعث

روي الريان بن صلت قال : صام أبوجعفر الثاني عليه السلام لما كان ببغداد يوم النصف من رجب و يوم سبع و عشرين منه و صام جميع حشمه، و أمرنا ان تصلي الصلاة التي هي اثنتا عشرة ركعة، تقرأ في كل ركعة الحمد و سورة.

فاذا فرغت قرأت الحمد أربعا، و «قل هو الله احد» اربعا، و المعوذتين اربعا، و قلت :

لا اله الا الله و الله اكبر، و سبحان الله و الحمدلله و لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم - أربعا.

الله الله ربي لا اشرك به شيئا - أربعا، لا أشرك بربي احدا - أربعا.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

دعاي شب مبعث

از آن حضرت روايت شده كه فرمود : در ماه رجب شبي است كه از هر چه خورشيد بر آن تابيده ارزشمندتر است، و آن شب بيست و هفتم رجب است، در صبح آن شب پيامبر به نبوت برانگيخته شد، و از شيعيان ما هر كسي در آن شب كاري انجام دهد پاداش اثر عمل شصت سال را دارد، سؤال شد : خداوند تو را گرامي بدارد عمل آن شب چيست فرمود : هنگامي كه نماز عشاء را خواندي و به بستر رفتي، در هر ساعتي

از شب پيش از پايانش هرگاه برخاستي دوازده ركعت نماز مي خواني، در هر ركعت حمد و يك سوره از سوره هاي مفصل تا سوره ي كافرون را مي خواني.

بعد از هر دو ركعت، نماز را سلام گفته و هر كدام از سوره ي حمد، سوره ي فلق و سوره ي ناس، و سوره ي توحيد، و سوره ي كافرون، و سوره ي قدر را هفت بار، و هفت بار نيز آية الكرسي را مي خواني.

و بعد از نماز اين دعا را مي خواني : سپاس خدائي را سزاست كه فرزندي نگرفته، و در فرمانروايي اش شريكي براي او نيست، و سرپرستي از ذلت ندارد، و او را بسيار بزرگ بشمار، خدايا به جايگاه هاي عزتت بر بنيانهاي عرشت، و نهايت رحمتت در كتابت، و به نام بزرگ بزرگ بزرگت، و ياد برتر برتر برترت، و به كلمات تامه ات از تو مي خواهم كه بر محمد و خاندانش درود فرستي و آنچه را شايسته ي آني در مورد من انجام دهي.

آنگاه به آنچه مي خواهي دعا كن.

دعاؤه في ليلة المبعث

روي عن أبي جعفر محمد بن علي الرضا عليهم السلام انه قال : ان في رجب لليلة خير مما طلعت عليه الشمس، و هي ليلة سبع و عشرين من رجب، فيها نبي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم في صبيحتها، و ان للعامل فيها من شيعتنا أجر عمل ستين سنة، قيل له : و ما العمل فيها أصلحك الله؟ قال : اذا صليت العشاء الاخرة و أخذت مضجعك، ثم استيقظت أي ساعة شئت من الليل قبل الزوال صليت اثنتي عشرة ركعة، تقرأ في كل ركعة الحمد و سورة من خفاف المفصل الي الجحد. [1] .

فاذا سلمت

في كل شفع جلست بعد التسليم و قرأت الحمد سبعا، و المعوذتين سبعا، و «قل هو الله احد»، و «قل يا ايها الكافرون» سبعا سبعا، و «انا انزلناه»، و آية الكرسي سبعا سبعا.

و قل بعقب ذلك هذا الدعاء : الحمدلله الذي لم يتخذ ولدا و لم يكن له شريك في الملك و لم يكن له ولي من الذل و كبره تكبيرا، اللهم اني اسالك بمعاقد عزك علي اركان عرشك و منتهي الرحمة من كتابك، و باسمك الاعظم الاعظم الاعظم، و ذكرك الاعلي الاعلي الاعلي، و بكلماتك التامات ان تصلي علي محمد و اله و ان تفعل بي ما انت اهله.

ثم ادع بما شئت.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] من بعد يس الي الجحد (خ ل).

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

دعاي شب اول ماه رمضان

عبدالعظيم بن عبدالله حسني از آن حضرت روايت كرده كه در شبي كه هلال ماه رمضان را ديد نماز مغرب را خواند، بعد از پايان نماز و نيت روزه؛ دستهايش را بلند كرد و فرمود :

خدايا! اي آنكه تدبير امور به دست اوست، و او بر هر كاري تواناست، اي آنكه به خيانت ديدگان و آنچه سينه ها پنهان داشته، و قلبها پوشيده مي دارند آگاه است، و او مهربان و داناست.

خدايا! ما را از كساني قرار ده كه نيت كردند و عمل نمودند، و از كساني قرار نده كه سنگدل شدند و ملول گرديدند، و از كساني قرار نده كه بر غير عمل تكيه مي كنند، خدايا بدنهايمان را از بيماري سلامتي عطا كن، و بر اعمالي كه بر ما واجب ساخته اي ياريمان نما، تا اين

ماهت از ما بگذرد در حاليكه واجباتت را در آن عمل كرده باشيم.

خدايا! ما را بر روزه اش ياري و به نمازش موفق گردان، و ما را در آن براي نماز با نشاط بگردان، و از قرائت قرآن پوشيده مدار، و دادن زكات را براي ما آسان گردان، خدايا آنچه از روزي ات كه نصيبمان ساخته اي را براي ما آسان گردان، و آنچه را بر ما تقدير فرموده اي برايمان آسان نما، و آن را حلال و پاك، و خالي از گناهان، و خالص از خطاها و آلودگيها قرار ده.

خدايا جز غذاي پاك به ما خوراك نده، غذايي كه آلوده و حرام نباشد، روزي ات را بر ما حلال گردان كه ناپاكي و بيماري در آن نباشد، اي آنكه آگاهي اش به رازها و پنهانيها همانند آنچه آشكار است مي باشد، اي آنكه بر بندگانش به احسان و نيكي عنايت مي كند.

اي آنكه او بر هر كار تواناست، و به هر چيز دانا و آگاهست، يادت را به ما الهام كن، و كارهاي سختت را از ما دور دار، و كارهاي آسانت را روزيمان فرما، و به راه هدايت راهنمائيمان كن، و به راه درست موفقمان نما، و از بلاها محافظت و از گناهان و خطاها بازدارمان.

اي آنكه گناهان بزرگ را كسي جز او نمي آمرزد، و بدي را جز او برطرف نمي سازد، اي مهربانترين مهربانان، و بزرگوارترين بزرگواران، بر محمد و خاندان پاكش درود فرست، و روزه ي مان را پذيرفته، و به نيكي و تقوي متصل فرما، و همچنين تلاشمان را ستوده، و نمازمان را نيكو شمرده شده، و قرائت قرآنمان را بالا رونده، دعاهايمان را شنيده شده قرار

ده، و ما را به نيكي راهنمائي كن، و از سختي دور و آساني را برايمان مقرر فرما، و درجاتمان را بالا برده، و نيكي هايمان را دو چندان نما، و روزه و نمازمان را بپذير، و دعاهايمان را بشنو، و خطاهايمان را بيامرز، و از گناهانمان درگذر.

و ما را از عمل كنندگان رستگار قرار ده، و از كساني كه به آنان خشم فرمودي و گمراه شدند قرار نده، تا اينكه ماه رمضان از ما بگذرد در حاليكه روزه و نمازمان را پذيرفته، و اعمالمان را پاك كرده، و گناهانمان را آمرزيده باشي، و در آن از هر خيري بهره اي به ما بده، به درستي كه تو معبود اجابت كننده اي و پروردگار مراقب، و تو به هر چيز احاطه داري.

دعاؤه في اول ليلة من شهر رمضان

روي عبدالعظيم بن عبدالله الحسني عن ابي جعفر محمد بن علي الرضا عليهم السلام، انه صلي صلاة المغرب في ليلة رأي فيها هلال شهر رمضان، فلما فرغ من الصلاة و نوي الصيام رفع يديه فقال :

اللهم يا من يملك التدبير، و هو علي كل شي ء قدير، يا من يعلم خائنة الاعين و ما تخفي الصدور، و يجن الضمير و هو اللطيف الخبير.

اللهم اجعلنا ممن نوي فعمل، و لا تجعلنا ممن شقي فكسل، و لا ممن هو علي غير عمل يتكل، اللهم صحح ابداننا من العلل، و اعنا علي ما افترضت علينا من العمل، حتي ينقضي عنا شهرك هذا، و قد ادينا مفروضك فيه علينا.

اللهم اعنا علي صيامه، و وفقنا لقيامه، و نشطنا فيه للصلاة، و لا تحجبنا من القراءة، و سهل لنا ايتاء الزكاة، اللهم لا تسلط

علينا و صبا، و لا تعبا، و لا سقما و لا عطبا، اللهم ارزقنا الافطار من رزقك الحلال، اللهم سهل لنا ما قسمته من رزقك، و يسر ما قدرته من امرك، و اجعله حلالا طيبا، نقيا من الاثام، خالصا من الاصار و الاجرام.

اللهم لا تطعمنا الا طيبا، غير خبيث و لا حرام، و اجعل رزقك لنا حلالا، لا يشوبه دنس و لا اسقام، يا من علمه بالسر كعلمه بالاعلان، يا متفضلا علي عباده بالاحسان.

يا من هو علي كل شي ء قدير، و بكل شي ء عليم خبير، الهمنا ذكرك، و جنبنا عسرك، و انلنا يسرك،و اهدنا الرشاد، و وفقنا للسداد، و اعصمنا من البلايا، و صنا عن الازوار و الخطايا.

يا من لا يغفر عظيم الذنوب غيره، و لا يكشف السوء الا هو، يا ارحم الراحمين، و اكرم الاكرمين، صل علي محمد و اهل بيته الطيبين، و اجعل صيامنا مقبولا، و بالبر و التقوي موصولا، و كذلك فاجعل سعينا مشكورا، و قيامنا مبرورا، و قراءتنا مرفوعة، و دعاءنا مسموعا، و اهدنا للحسني، و جنبنا العسري، و يسرنا لليسري، و اعل لنا الدرجات، و ضاعف لنا الحسنات، و اقبل منا الصوم و الصلاة، و اسمع منا الدعوات، و اغفر لنا الخطيئات، و تجاوز عنا السيئات.

و اجعلنا من العاملين الفائزين، و لا تجعلنا من المغضوب عليهم و لا الضالين، حتي ينقضي شهر رمضان عنا، و قد قبلت فيه صيامنا و قيامنا، و زكيت فيه اعمالنا، و غفرت فيه ذنوبنا، و اجزلت فيه من كل خير نصيبنا، فانك الاله المجيب، و الرب الرقيب، و انت بكل شي ء محيط.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر

انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

دعاي زيارت حضرت فاطمه

ابراهيم بن محمد بن عيسي گويد : روزي امام جواد عليه السلام به ما فرمود : زماني كه نزد قبر جده ات فاطمه عليهاالسلام رفتي بگو :

اي آزموده شده، خداوندي كه تو را خلق كرد قبل از خلقتت تو را آزمايش نمود، و تو را در مورد آنچه آزموده بود صبور و بردبار يافت، و ما خود را دوستان تو و تصديق كنندگان، و بردباران بر آنچه پدرت و وصيش براي ما آوردند مي پنداريم، از تو مي خواهيم اگر تصديق كنندگان تو هستيم ما را به تصديق كنندگان به پدر و وصيش ملحق گرداني، تا به خود بشارت دهيم كه به ولايت و دوستي ات پاكيزه گرديده ايم.

دعاؤه في زيارة جدته فاطمة الزهراء

روي ابراهيم بن محمد بن عيسي بن محمد العريضي قال : حدثنا ابوجعفر عليه السلام ذات يوم قال : اذا صرت الي قبر جدتك فاطمة عليهاالسلام فقل :

يا ممتحنة امتحنك الله الذي خلقك قبل ان يخلقك، فوجدك لما امتحنك صابرة، و زعمنا انا لك اولياء و مصدقون و صابرون، لكل ما اتانا به ابوك و اتانا به وصيه، فانا نسألك ان كنا صدقناك الا الحقتنا بتصديقنا لهما لنبشر انفسنا بانا قد طهرنا بولايتك.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

درك نشدن خداوند با وهم

كليني روايت كرده است:

عبدالرحمن بن ابي نجران گفت: از ابو جعفر دوم (امام جواد عليه السلام) راجع به توحيد پرسيده، عرض كردم خداوند را به عنوان چيزي تصور و توهم مي كنم؟

آن حضرت فرمود آري چيز است، ولي در عقل و خرد نمي گنجد و حد و مرزي بر نمي تابد؛ بنابراين آنچه در وهم تو

آيد، جز اوست. هيچ چيز با وي شباهت ندارد و اوهام، وي را در نميابند.

چگونه به اوهام در آيد در حالي كه (آنگانه بي همتا) مغاير معقولات و مباين تصورات است؟

همانا به مثابه چيزي كه در عقل و خرد نمي گنجد و حد و مرزي بر نمي تابد، توهم مي شود. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 1: 82 ح 1.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

ديدار ذوالقرنين و ابراهيم

راوندي روايت كرده است:

محمد بن خالد با واسطه از ابو جعفر (امام جواد عليه السلام) روايت كرده كه گفت: ذوالقرنين با ششصد هزار سوار، حج گزارد؛ چون داخل حرم شد، چند نفر ازارانش، او را تا كعبه همراهي كردند؛ وقتي بازگشت، گفت: مردي را ديدم كه هرگز نوراني تر و خوش سيما تر از وي را مشاهده نكرده بودم. گفتند: او، ابراهيم خليل الرحمن است. گفت: مركبها را زين كنيد؛ بي درنگ و در مدت زمان زين كردنك مركب، ششصد مركب، مهيا گرديد. امام عليه السلام گفت: سپس ذوالقرنين گفت: نه، بلكه به ديدار خليل الرحمن مي رويم؛ او به راه افتاد و نخبگاناران او نيز پشت سرش به راه افتادند و رفتند. حضرت ابراهيم عليه السلام از او پرسيد: چگونه روزگار را سپري كردي؟ ذوالقرنين در جواب حضرت گفت: باازده كلمه كه عبارت است از: منزه است آنكه او، پايدار فنا ناپذير است؛ منزه است، آنكه او، دانايي است كه فراموش نكند؛ منزه است آنكه او، نگهدارنده اي است كه به زمين نمي زند؛ منزه است

آنكه او، بينا است و هرگز دچار شك و ترديد نمي شود؛ منزه است آنكه او، نگهبان پاينده اي است كه خوابش نگيرد؛ منزه است آنكه او، پادشاهي است كه قصد كرده نشود (كسي طمع نيل به پادشاهي اش نكند)؛ منزه است آنكه او، عزيز است و هرگز مورد ستم قرار نگيرد؛ منزه است آنكه او، پرده نشين است و مشاهده نگردد؛ منزه است آنكه او، فراخ دست (بخشنده اي) است كه در زحمت نيفتد؛ منزه است آنكه او، هميشه در كار است و مبرا از بازي است؛ منزه است آنكه او، هميشگي و فارغ از سهو و غفلت است». [1]

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] قصص الانبياء: 122 ح 124.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

درباره جد بزرگوارش حضرت محمد

صفار گفته است:

حسن بن عباس بن حريش از امام جواد عليه السلام روايت كرده كه فرمود:كي از نزديكان امام صادق عليه السلام راجع به سوره (انا انزلناه في ليله القدر) از حضرت سؤال كرد حضرت در جوابش فرمود: واي بر تو! از حقيقت بزرگ و با عظمتي پرسش نمودي؛ از چنين پرسشهايي پرهيز كن؛ پس آن مرد بر خاست و رفت.

راوي گفت:ك روز خدمت حضرت رسيدم و راجع به سوره قدر از وي سؤال نمودم، حضرت فرمود: اين سوره شريفه نزد پيامبران و جانشينان آنها، «نور» است و آنان هيچ حاجت و خواسته آسماني و زميني را جز به آن نور نمي گويند و به آن مي رسند؛ مثلاكي از خواسته هاي علي بن ابيطالب عليه السلام، اين بود كه روزي

خطاب به «ابوبكر» اين آيه را تلاوت فرمود! (و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله أمواتا بل أحياء عند ربهمرزقون) [1] هرگز گمان مبر كساني كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند!، بلكه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزي داده مي شوند.» و به او گفت: بدان كه حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم با شهادت از دنيا رفت؛ مبادا بگويي او مرده است، قسم به خدا او نزد تو مي آيد؛ بنابراين از خداي متعال به پرهيز، هنگامي كه شيطان بسوي تو مي آيد به شكل پيامبر در نمي آيد. ابوبكر از اين سخن، شگفت زده شد و گويا چنين گفت كه: به خدا سوگند! هر گاه پيش رويم در آيد، فرمانبرداريش مي كنم و خلافت را وا مي گذارم! راوي گفت: پس امير مؤمنان علي عليه السلام نور سوره قدر رااد كرد و اين نور تا جايگاه ارواح پيامبران بالا رفت و ناگهان حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم در حالي كه آن نور هاله اي سيمايش را فرا گرفته بود، حاضر شد و فرمود: اي ابوبكر! به ولايت علي عليه السلام وازده فرزندش ايمان بياور كه آنان، جز در مقام پيامبري، چون من مي باشند و به سوي خداي متعال، با رد خلافت به او، توبه كن و بدان كه در مورد آن، هيچ حقي نداري. راوي گفت: سپس رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم رفت و ديده نشد و ابوبكر نيز چنين اظهار داشت كه: اي علي! مردم را جمع خواهم كرد و طي خطبه اي، مشاهداتم را به آنها

خواهم گفت و از غصب خلافت به خدا پناه خواهم برد، به شرطي كه به من اعتماد كني!، علي عليه السلام فرمود: تو چنين نخواهي كرد؛ و اگر مشاهدات خود را ازاد نبري، اين كار را مي كني. حضرت فرمود: آنگاه ابو بكر نزد عمر رفت و نور سوره قدر، پيش علي عليه السلام بازگشت و به حضرت گفت: ابوبكر با عمر، خلوت كرده است!؛ عرض كردم: مگر، نور، دانش و آگاهي دارد؟ حضرت فرمود: البته او، داراي زباني گويا و بينشي نقاد و نكته سنج است و اخبار و گزارشهاي سري و مكتوم دشمنان را به دست مي آورد و همراه با تفسير و تبيين آنها به جانشينان پيامبران ارائه مي نمايد. چون ابوبكر، ماجرا را به اطلاع عمر رسانيد، عمر به او گفت: او تو را سحر كرده و ساحري، در قبيله بني هاشم قديمي و سابقه دار است؛ امام فرمود: سپس ابو بكر و عمر برخاستند در حاليكه خطاب به مردم، سخناني مي گفتند كه خود نمي فهميدند! عرض كردم: چرا نمي فهميدند چه مي گويند؟ فرمود: به خاطر اينكه واقعه را ازاد برده بودند. و نور سوره قدر، ماجراي آن دو را خدمت علي عليه السلام گزارش كرد و حضرت فرمود: آن دو نفر از حق و حقيقت، چونان قوم ثمود دور گردند. [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] آل عمران 3 169.

[2] بصائر الدرجات: 300 ح 15.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

دانش آموختن رسول خدا به امام علي

شيخ صدوق گفته است:

عبدالله بن مغيره از امام جواد

عليه السلام شنيده است كه مي فرمود، «رسول خدا، هزار كلمه به علي عليه السلام آموخت كه هر كلمه، رمز هزار كلمه ديگر را مي گشود.»[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] خصال 2: 650 ح 46.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

دستور حضرت به مرده، جهت اعلام دارائي خود

ابن شهر آشوب آورده است:

از حسن بن علي روايت شده كه مردي خدمت امام جواد عليه السلام رسيد و عرض كرد: اي فرزند رسول خدا! مرا درياب! پدرم به مرگ ناگهاني مرد، در حاليكه صاحب دو هزار دينار است و من كه عيالوارم، به پولها دسترسي ندارم. امام جواد عليه السلام فرمود: وقتي نماز عشا به جاي آوردي، صد مرتبه صلوات بر محمد و آل محمد بفرست تا پدرت جاي پولها را به تو بگويد، چون آن مرد چنين كرد، پدرش را مشاهده كرد كه محل پولها را نشانش مي دهد، وقتي پولها را برداشت، پدرش به او گفت: پسرم! پولها را نزد امام عليه السلام ببر و ماجراي مرا برايش تعريف كن، چه اينكه او، مرا به اين كار فرمان داد، آن مرد كه بيدار شد و پولها را برداشت و خدمت امام جواد عليه السلام آورد و عرض كرد: سپاس و ستايش خدايي را كه شما را برگزيد و گرامي داشت.[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] المناقب 4: 391.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

دعاي حضرت براي علي بن مهزيار

شيخ طوسي گفته است:

از حسن بن شمون روايت شده كه گفت: اين نامه را از امام جواد عليه السلام خواندم كه با خط خود، به علي بن مهزيار نوشته بود:

بنام خداوند بخشنده مهربان، اي علي! خداي متعال پاداش نيكويت دهد و در بهشتش، مأوايت بخشد و در دنيا و آخرت، از خفت و خواري در دنيا و آخرت بازت دارد و با ما، محشورت فرمايد، اي علي! البته

تو را آزمودم و در مورد اخلاص و فرمانبرداري و خدمتگذاري و تكريم و احترام و انجام واجبات، امتحانت كردم و اگر بگويم كه مثل و مانندت را نديده ام، اميدوارم كه راست و درست گفته باشم، بنابراين، خداي متعال اجر و پاداش تو را بهشت جاويدان قرار دهد كه مقام و منزلت و نيز خدمتگزاري تو در سرما و گرما و شب و روز، بر من پوشيده نيست، از خداي متعال مي خواهم، در روز قيامت كه خلايق را حاضر مي سازد، تو را در رحمتي كه مورد رشك و غبطه ديگران است قرار دهد، همانا او شنونده دعا است. [1] .

و نيز آورده است:

در نامه اي كه امام جواد عليه السلام از بغداد به علي بن مهزيار نگاشت، آمده است: نامه شما به دستم رسيد، متوجه منظورت شده، مسرور و شادمان گشتم، خداي متعال شادمانت گرداند و از خداي كفايت كننده و باز دارنده، اميد دارم كه مكر و حيله هر حيله گري را كفايت فرمايد، انشاء الله تعالي. در نامه ديگري چنين آمده است: منظور تو را در مورد قميها، متوجه شدم، خداي متعال رهايشان سازد و در كارشان، گشايش آورد، با نوشته ات شادمانم گرداندي و همواره مطالب مسرت بخش بنويس، خداي متعال تو را با بهشت خويش، مسرور و شادمان كند و با خشنودي من، از تو خشنود گردد و از خداي متعال، حسن مساعدت و مهرباني و رأفت را آرزو دارم و حرف و سخنم اين است كه خداي متعال، ما را بس است و او، بهترين وكيل است.

در نامه ديگري كه حضرت در مدينه نوشتند:

پس روانه خانه خود شو، خداي متعال تو را در دنيا و آخرت، به سوي بهترين منزل روانه سازد و در نامه ديگري مي خوانيم: و از خداي متعال مي خواهم كه تو را از پيش رو و پشت سر و در تمام حالات، محافظتت فرمايد، تو را مژده باد!

كه من، اميدوارم خداي متعال، هر شري را از تو دور سازد و از خداوند مي خواهم كه خير و صلاحي را كه اراده كرده است براي تو در خروج تو (سفر تو) در روزكشنبه تا روز دوشنبه به تأخير اندازد (تا شومي و بدي روز دوشنبه به تو نرسد، چرا كه روز دوشنبه روز شومي است) و تو را در سفر، همراهي كند و در خانواده، جانشينت گردد و دوريت را جبران نمايد و با قدرت و توانايي خويش، تو را به سلامت دارد.

علي بن مهزيار گفت: در نامه اي از حضرت خواستم كه بر من فراخ گيرد و مال و ثروتي كه در اختيار دارم را حلال فرمايد و اجازه دهد، حضرت در جوابم نوشت: خداي متعال در روزي تو و خانواده ات و هر كسي كه وسعت رزقش را خواستاري از اهل و عيالت، توسعه دهد و براي تو اي علي! نزد من، بزرگترين گشايش است و از خداي متعال مي خواهم كه تو را در سفر و حضر، قرين عافيت سازد و تو را بر عافيت پيش اندازد و با پوشش عافيتت به پوشاند، همانا او، شنونده دعاست. علي بن مهزيار گفت: از حضرت خواهش دعا كردم و حضرت برايم نگاشت: و اما آنچه از دعا درخواست كردي، البته تو نمي

داني كه خداي متعال در نزد من، چه جايگاهي به تو داده است! و چه بسيار تو را از كثرت توجه به تو و دوستي و محبت تو و شناخت افكار و عقايدت، به نام و نسبت خوانده ام، پس خداي متعال برترين روزيهايي كه به تو داده را، مستدام دارد و با خشنودي من از تو، از تو راضي و خشنود گردد و به والاترين نيت و مقصودت برساند و با لطف و رحمت خويش، در فردوس برينت جاي دهد، همانا او، شنونده دعا است، خداي متعال حفظت كند و دوستت دارد و با لطف و رحمت خويش، هر شر و بدي را از تو، دور دارد و اين را با خط خود نوشته ام. [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الغيبه: 349 ح 306.

[2] اختيار معرفه الرجال 2: 826 ح 1040.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

ديدن ماه براي روزه دار

شيخ طوسي گفته است:

از محمد بن عيسي روايت شده كه گفت: در نامه اي خدمت امام جواد عليه السلام نوشتم: فدايت شوم! چه بسا كه هلال، ماه رمضان، پشت ابر است و ديده نمي شود، اما فردا قبل از ظهرا بعد از ظهر، آن را مشاهده مي كنيم، نظر مباركتان چيست و چنانكه قبل از ظهر، هلال را رؤيت كرديم، روزه خود را بگشائيم و بالاخره چه دستوري مي فرمائيد؟

حضرت در جواب نوشت: روزه خود را تا شب تمام مي كنيد، چه اينكه اگر ماه رمضان سي روز باشد، هلال ماه شؤال قبل از ظهر، ديده مي

شود. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] استبصار 2: 73 ح 1.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

داد و ستد مالتيم

كليني آورده است:

از محمد بن اسماعيل روايت شده است كه گفت: مردي از شيعيان از دنيا رفت، در حالي كه وصيت نكرده بود؛ لذا كارش به قاضي كوفه كشيد و عبدالحميد، به عنوان قيم حالش تعيين شد؛ آن مرد مرده، بچه هاي صغير، كالا و چند كنيز از خود بر جاي گذارده بود؛ عبدالحميد، مال و كالاي او را فروخت، اما وقتي خواست كنيزكان او را بفروشد، دلش نيامد؛ چه اينكه مرده، وي را وصي خود قرار نداده بود؛ بلكه او به دستور قاضي، قيم وي شده بود و كنيزكان، ناموس بودند.

راوي گفت: جريان را به اطلاع امام جواد عليه السلام رسانده، عرض كردم: مردي از شيعيان، بدرود زندگي مي گويد و به كسي هم وصيت نمي كند و كنيزكاني از خود باقي مي گذارد، قاضي نيز كسي از ما را، براي فروش آنها مي گماردا گفت: كسي از ما اقدام به فروش آنها مي كند؛ دلش راضي نمي شود؛ چه اينكه آنها ناموس اند؛ نظر مبارك شما چيست؟ محمد بن اسماعيل گفت: حضرت در جوابم فرمود: هرگاه اقدام كننده، كسي مثل توا مثل عبدالحميد باشد، مانعي ندارد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 5: 209 ح 2.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

ديه قتل

طوسي گفته است:

ابن ابي نصر، از امام جواد عليه السلام راجع به مردي كه مرد ديگري را، از روي عمد كشته، سپس گريخته و به چنگ نيامده تا از دنيا رفته، روايت كرده است كه فرمود: اگر قاتل، مالي دارد؛

ديه را از آن بر مي دارند و چنانكه خود، مالي ندارد؛ از بستگان نزديكش، به نسبت نزديكي به او،دريافت مي كنند. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب الاحكام 10: 170 ح 672.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

در خواست يكدلي و خير خواهي

تستري گفته است:

حضرت محمد بن علي بن موسي بن جعفر عليه السلام در سخني كه ميان او و متوكل، رد و بدل شد به متوكل فرمود: از كسي كه با ويك رنگ نبوده اي، صفا و يكرنگي مجوي و از كسي كه به او بد گمان بوده اي، خير خواهي و دلسوزي مخواه، چه اينكه دل و جان ديگري با تو، (در صفا و خير خواهي) چونان دل و جان تو با اوست. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] احقاق الحق 19: 601.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

دانشمندان و جاهلان

اربلي آورده است:

امام جواد عليه السلام فرمود: دانشمندان، از زيادي جاهلان پيرامون آنها، غريب اند. [1] .

و نيز گفته است:

امام جواد عليه السلام فرمود: اگر جاهل و نادان لب فرو بندد، مردم دچار اختلاف نمي شوند. [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كشف الغمه 2: 349.

[2] همان.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

ديدار برادران

شيخ مفيد گفته است:

از عبدالعظيم حسني روايت شده كه گفت: از امام جواد عليه السلام شنيدم كه مي فرمود: ديدار برادران، شفابخش است و عقل را، بارور مي سازد هر چند ملاقات و ديدار كمي باشد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] امالي: 328 ح 13.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

درمان سردي معده و تپش قلب

پسران بسطام گفته اند:

از عبدالله بن عثمان روايت شده كه گفت: به امام جواد عليه السلام از سردي معده ام و تپش قلبم، شكايت كردم؛ حضرت فرمود: مگر از داروي پدرم كه داروي جامعي است، بي خبري؟ عرض كردم: اي فرزند رسول خدا! آن كدام است؟

حضرت فرمود: نزد شيعيان معروف است؛ عرض كردم: آقا و سرورم! من همكي از شيعيانم، ويژگي آن را برايم مرحمت كنيد تا درد خودم را، درمان كنم و به ديگران هم بدهم.

حضرت فرمود: از زعفران و عاقرقرحا (آكركره) و سنبل و قاقله (هل) و بنگ و خربق سفيد و فلفل سفيد، به مقدار مساوي بردار و از ابرفيون (فرفيون) دو چندان و همه را بكوب و آرد كن و از پارچه حرير بگذران و با عسل بدون كف و موم و با دو برابر وزن همه آنها، مخلوط و خمير نما كه چون كسي تپش قلب و سردي معده دارد،يك حبه از آن را با آب زيره پخته شده بنوشد؛ البته به خواست خداي متعال شفا پيدا خواهد كرد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] طب الائمه: 90.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده

باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

داروي بادي كه در بدن نفوذ كرده، از نقطه اي به نقطه ديگر مي رود

پسران بسطام گفته اند:

از فضل بن ميمون ازدي روايت شده كه گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم: اي پسر رسول خدا! من از بابت اين باد، درد زياد مي كشم.

حضرت فرمود: تنهاك حبه، از داروي امام رضا عليه السلام را بردار و با كمي زعفران، به اطراف محل باد بمال؛ عرض كردم: داروي پدر بزرگوارتان چيست؟

حضرت فرمود: داروي جامعي است كه فلاني و فلاني، آن را مي شناسند.

راوي گفت: نزدكي از آن دو نفر، رفتم وك حبه از آن دارو، گرفتم و همانگونه كه فرموده بود با آب زعفران به اطراف باد، ماليدم و شفاافتم. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] طب الائمه: 89.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

داروي باد پليد

پسران بسطام گفته اند:

از صباح بن محارب نقل شده كه گفت: خدمت امام جواد عليه السلام بودم كه گفته شد: باد پليد، شبيب بن جابر را گرفته و صورت و چشمهاي او را بر گردانيده و كج و مايل گردانيده است.

حضرت فرمود: براي درمان آن، پنج قرنفل [1] را در صراحي وت بطري خشك بريزد و در آن را گل بگيريد (كه هوا در آن نفوذ نكند.) و به اندازهك روز در آفتاب تابستان بگذاريد و در فصل زمستان به اندازه دو روز قرار دهيد؛ سپس بيرون آوريد و آن را، خوب بكوبيد و الك كنيد؛ آنگاه آن را به آب باران بياميزيد تا به صورتي، شبيه خلوق (تركيبي خوشبو) در آيد؛ بعد از اين، بيمار به پشت مي خوابد

و دارو، به قسمت مايل و خميده بدنش (كه در اثر اين بيماري كج و مايل شده)، ماليده مي شود و همچنان مي ماند تا قرنقل خشك گردد؛ بهقين وقتي قرنقل بر بدنش خشك شد، خداي متعال باد پليد را از بدنش بيرون مي كند و به خواست خداي متعال، به بهترين حال خود باز مي گردد. راوي گفت: شيعيان سراسيمه، نزد او رفتند و او را مژده دادند و او نيز به دستور حضرت عمل كرد و بهاري خداي متعال، حالش از اول بهتر شد. [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] قرنفل محصول درختي ماننداسمين است، گل ميخك را هم قرنفل مي گويند.

[2] طب الائمه: 70.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

درمان هپاتيت

كليني آورده است:

از علي بن مهزيار اهوازي روايت شده كه گفت: در خدمت امام جواد عليه السلام، غذا مي خورديم كه مرغ سنگخوار آوردند؛ حضرت فرمود: البته مبارك است و چنان بود كه پدرم، درود خدا بر او باد از اين پرنده، شگفت زده مي شد و خوش مي داشت و دستور مي داد كه آن را، به بيمار هپاتيت به صورت بريان شده بخورانند؛ چه اينكه براي وي سودمند است.[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 8 :312 ح 5.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

دعا براي علي بن مهزيار

در نوشته ي آن حضرت به علي بن مهزيار آمده :

اي علي! خداوند پاداشت را نيكو گرداند، و در بهشتش ساكن نمايد، و از خواري در دنيا و آخرت تو را محافظت فرمايد، و با ما محشورت سازد.

اي علي! تو را آزمايش كردم در پند دادنها و فرمانبري و خدمتگذاري و احترام گذاردن، و انجام آنچه بر تو واجب است، و اگر بگويم همانند تو را نديده ام، اميدوارم كه سخن درستي گفته باشم، پس خداوند سكونت در بهشتهاي فردوس را به تو پاداش دهد، مقام و منزلت و نيز خدمتگذاري ات در سرما و گرما در شب و روز نزد من پنهان نمي باشد.

پس از خداوند مي خواهم آنگاه كه تمامي مردم را در قيامت گرد آورده تو را مشمول رحمتي قرار دهد كه همه بدان غبطه خورند، به درستي كه او شنونده ي دعاهاست.

در نوشته اي ديگر از آن حضرت آمده :

از خداوند مي خواهم كه تو را از پيشاپيش و از

پشت سر و در هر حالتي محافظت گرداند تو را بشارت باد، اميدوارم كه بلا از تو دفع شود.

در نوشته اي ديگر از آن حضرت آمده :

آنچه در مورد اهالي قم نوشته بودي را دانستم، خداوند آنان را رها ساخته و گشايش برايشان عطا كند، و از آنچه نوشته بودي مرا خشنود ساختي و همواره چنين مي كني.

خداوند تو را به بهشت سرور و شادمان سازد، و به خاطر خشنودي من از تو خداوند از تو خشنود گردد، و اميدوار ياري نيكو و مهرباني خدا هستم و مي گويم خدا ما را كافي بوده و او بهترين نگاهبان است.

در نوشته اي ديگر از آن حضرت آمده :

اما دعائي كه از من خواسته بودي من هنوز نمي دانم خداوند تو را نزد من چگونه قرار داده، و به خاطر عنايت و محبت بسيارم به تو، و شناختم به آنچه تو انجام مي دهي گاه تو را به نام و نسبت مي خوانم.

پس خداوند بهتر از آنچه به تو داده را پياپي به تو عطا كند، و به خاطر خشنوديم از تو خشنود باشد، و تو را به برترين آرزويت برساند، و به رحمتش در فردوس اعلي جاي دهد، به درستي كه او شنونده ي دعاست، خداوند تو را حفظ كند و سرپرستي نمايد، و به رحمتش شر را از تو دفع گرداند.

دعاؤه لعلي بن مهزيار

في كتاب له عليه السلام : يا علي!

احسن الله جزاك، و اسكنك جنته، و منعك من الخزي في الدنيا و الاخرة، و حشرك الله معنا.

يا علي! قد بلوتك و خبرتك في النصيحة و الطاعة و الخدمة، و التوقير و القيام بما

يجب عليك، فلو قلت : اني لم أر مثلك لرجوت أن أكون صادقا، فجزاك الله جنات الفردوس نزلا، فما خفي علي مقامك، و لا خدمتك في الحر و البرد في الليل و النهار.

فاسأل الله اذا جمع الخلائق للقيامة ان يحبوك برحمة تغتبط بها، انه سميع الدعاء.

و في كتاب آخر له عليه السلام :

اسأل الله أن يحفظك من بين يديك، و من خلفك، و في كل حالاتك، فابشر فاني ارجو ان يدفع الله عنك.

و في كتاب آخر له عليه السلام اليه ببغداد :

قد فهمت ما ذكرت من امر القميين، خلصهم الله و فرج عنهم، و سررتني بما ذكرت من ذلك، و لم تزل تفعل.

سرك الله بالجنة، و رضي عنك برضائي عنك، و انا ارجو من الله حسن العون و الرأفة، و اقول : حسبنا الله و نعم الوكيل.

و في كتاب آخر له عليه السلام :

أما ما سألت من الدعاء، فانك بعد لست تدري كيف جعلك الله عندي، و ربما سميتك باسمك و نسبك لكثرة عنايتي بك و محبتي لك، و معرفتي بما انت اليه :

فادام الله لك افضل ما رزقك من ذلك، و رضي عنك برضائي عنك، و بلغك افضل نيتك، و انزلك الفردوس الاعلي برحمته، انه سميع الدعاء، و حفظك الله و تولاك، و دفع الشر عنك برحمته.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

دعاي براي كسي كه پسرش مرده است

خداوند پاداشت را بزرگ گردانده، و عزاداري ات را نيكو گردانده، و قلبت را محكم نمايد به درستي كه او تواناست، و جانشين آن را سريعا به تو برساند.

دعاؤه لمن مات له ابن

اعظم الله اجرك، و

احسن عزاك، و ربط علي قلبك انه قدير، و عجل الله عليك بالخلف.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

دعا براي كسي كه قبر برادر مؤمنش را زيارت مي كند

از آن حضرت روايت شده كه فرمود : هر كه قبر برادرش را زيارت كند و كنار قبر او رو به قبله بنشيند، و دستش را روي قبر قرار دهد، و سوره ي قدر را هفت بار بخواند از اضطراب روز قيامت در امان خواهد ماند.

دعاؤه لمن زار قبر اخيه المؤمن

عنه عليه السلام : من زار قبر أخيه المؤمن، فجلس عند قبره و استقبل القبلة، و وضع يده علي القبر، و قرأ :

انا انزلناه في ليلة القدر - سبع مرات.

أمن من الفزع الاكبر.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

دعاي در قنوت

خدايا! بخششهايت پياپي، و عطاهايت مستمر، و نعمتهايت گسترده است، و شكر و سپاسگزاري ما كم و ستايش ما اندك است، و تو به مهرباني بر كسي كه به كار خود اعتراف مي كند شايسته اي، خدايا آب دهان در گلوي مؤمنان گير كرده، و راستگويان در تنگنا واقع شده اند، و خدايا تو به بندگانت و آنانكه به تو روي مي كنند مهرباني، و به اجابت دعايشان و تسريع در تحقيق گشايش آنان سزاواري.

خدايا! پس بر محمد و خاندانش درود فرست و در تحقق اين امور در مورد ما سرعت بخش، كمكي كه بعد از آن خواري نباشد، و ياري كه باطلي آن را به مشقت نيندازد، و از جانب خود تقديري گسترده بر ايمان پيش آور كه دوستت در آن در امان و دشمنت نااميد گردد، و نشانه هايت برپا شده و اوامرت آشكار گردد، و در آن از دست درازي دشمنانت جلوگيري كني.

خدايا! رحمت زودرست را بر ما نازل فرما، و عذاب زودرست را بر دشمنانت

فرود آور، خدايا ما را ياري كن، و فريادرسي فرما، و عذابت را از ما برداشته و بر گروه ستمكاران قرار ده.

دعاؤه في القنوت

اللهم منائحك متتابعة، و اياديك متوالية، و نعمك سابغة، و شكرنا قصير، و حمدنا يسير، و أنت بالتعطف علي من اعتراف جدير، اللهم و قد غص اهل الحق بالريق، وارتبك اهل الصدق في المضيق، و انت اللهم بعبادك و ذوي الرغبة اليك شفيق، و باجابة دعائهم و تعجيل الفرج عنهم حقيق.

اللهم فصل علي محمد و ال محمد و بادرنا منك بالعون الذي لا خذلان بعده، و النصر الذي لا باطل يتكاده، و اتح لنا من لدنك متاحا فياحا، يأمن فيه وليك، و يخيب فيه عدوك، و يقام فيه معالمك، و يظهر فيه اوامرك، و تنكف فيه عوادي عداتك.

اللهم بادرنا منك بدار الرحمة، و بادر اعدائك من بأسك بدار النقمة، اللهم اعنا و اغثنا، وارفع نقمتك عنا، و احلها بالقوم الظالمين.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

دعاي در حال قنوت

خدايا! اولين موجودي بدون آنكه اول بودنت عددي بوده و به شمارش درآيد، و نهايت و پايان دهنده اي بدون آنكه پايان بخشي تو به حدي درآيد، ما را به وجود آوردي نه به خاطر آنكه بر اين امر مجبور بودي، و ما را خلق كردي نه به خاطر آنكه به اين امر نيازمند بودي، و ما را به حكمتت ايجاد فرمودي در حاليكه آزادي كامل داشتي، و ما را به اوامر و نواهي ات آزمودي، و به وسايل ما را تأييد كرده، و اموري را به ما بخشيدي، و به اندازه ي توانمان از ما خواستي،

و فرمانبري ات را از ما طلب كردي، امر كردي در حاليكه در انجام آن آزاديم، و نهي فرمودي و از آن برحذر داشتي، و بخشش بسيار نمودي، و مقدار كمي از آن را از ما طلب كردي، امرت نافرماني شد بردباري نمودي، و قدر و منزلتت ناشناخته ماند بزرگواري نمودي.

پس تو پروردگار عزت، شكوه و عظمت و بزرگي، و بخشش و نعمت، و منت و عطاها و عنايتها، و تحقق خواسته ها، و وفاء به وعده ها مي باشي، قلوب كنه تو را درنيابد، و اوهام وصفي از تو را نشناسد، هيچ مخلوقي از مخلوقاتت همانند تو نباشد، و هيچ موجودي از موجوداتت هم شكل تو قلمداد نمي گردد، برتر از آني كه حس شوي و لمس گردي، يا حواس پنجگانه تو را درك كند، و چگونه مي تواند مخلوقي خالقش را دريابد، و خدايا بسيار برتر از آني كه ستمگران در مورد تو مي گويند.

خدايا! حق دوستانت را از دشمنان ستمگر متجاوز عهدشكن، و ظالم و خارج شوندگان از دينت بگير، آنانكه بندگانت را گمراه كرده، و كتابت را تحريف نموده، و احكامت را عوض كرده، و حقت را منكر شده، و در جايگاه دوستانت جاي گرفتند، بر اثر جسارت بر تو و ستم نمودن بر خاندان پيامبرت - كه سلام و درود و رحمت و بركاتت بر آنان باد - پس گمراه شده و بندگانت را گمراه نمودند، و پوشش تو بر بندگانت را دريدند.

خدايا! اموالت را دست به دست گردانده، و بندگانت را بندگان خود به شمار آورند، و زمينت را در كوري و كري و تاريكي وحشتناك قرار دادند، چشمانشان گشوده و قلبهايشان كور

است، و خدايا حجت و دليلي بر تو ندارند.

خدايا! آنان را به عذابت تهديد كرده، و عقابت را براي آنان تبيين كردي، و فرمانبرداري را وعده ي احسان داده و پيشاپيش براي ايشان بيم دهندگاني فرستاده و گروهي ايمان آورند، پس خدايا ايمان آورندگان را بر دشمنت و دشمن دوستانت ياري فرما تا پيروز گردند، و به سوي حق بخوانند، و پيرو امامي منتظر كه به عدالت قيام مي كند باشند.

خدايا! و بر دشمنانت و دشمنان آنان عذاب و آتش دوزخت را دو چندان گردان، عذابي كه آن را از گروه ستمكاران باز نمي داري.

خدايا! بر محمد و خاندانش درود فرست، ناتواني مخلصان درگاهت را با محبت تقويت كن، آناني كه با دوستي پيرو ما بوده، و با صداقت و كردارشان دنباله رو ما هستند، و با مقدم داشتن ما بر خودشان ما را ياري مي كنند، در اجتماعاتشان يادمان را زنده نگاه مي دارند، خدايا بنيانشان را محكم گردان، و خدايا دينشان را كه برايشان پسنديدي استواردار و نعمتت را بر آنان كامل گردان، آنان را خالص نموده و رهايشان ساز، و از فقر بازشان دار و پراكندگي شان را به وحدت مبدل كن.

خدايا! و گناهان و خطاهايشان را بيامرز، و قلوبشان را بعد از اينكه هدايت فرمودي به گمراهي منحرف نگردان، و پروردگارا آنان را با گناهانشان خالي مگذار، آنچه به ايشان از طهارت و پاكي به خاطر ولايت و دوستي دوستانت و بيزاري از دشمنانت داده اي حفظ نما، به درستي كه تو شنونده و اجابت كننده اي.

دعاؤه في حال قنوته

اللهم انت الاول بلا اولية معدودة، و الاخر بلا اخرية محدودة، انشأتنا لا لعلة اقتسارا،

و اخترعتنا لا لحاجة اقتدارا، وابتدعتنا بحكمتك اختيارا، و بلوتنا بامرك و نهيك اختبارا، و ايدتنا بالالات، و منحتنا بالادوات، و كلفتنا الطاقة، و جشمتنا الطاعة، فامرت تخييرا، و نهيت تحذيرا، و خولت كثيرا، و سالت يسيرا، فعصي امرك فحلمت، و جهل قدرك فتكرمت.

فانت رب العزة و البهاء، و العظمة و الكبرياء، و الاحسان و النعماء، و المن و الالاء، و المنح و العطاء، و الانجاز و الوفاء، و لا تحيط القلوب لك بكنه، و لا تدرك الأوهام لك صفة، و لا يشبهك شي ء من خلقك، و لا يمثل بك شي ء من صنعتك، تباركت ان تحس او تمس، او تدركك الحواس الخمس، و اني يدرك مخلوق خالقه، و تعاليت يا الهي عما يقول الظالمون علوا كبيرا.

اللهم ادل لاولياءك من اعداءك الظالمين الباغين، الناكثين القاسطين المارقين، الذين اضلوا عبادك، و حرفوا كتابك، و بدلوا احكامك، و جحدوا حقك، و جلسوا مجالس اوليائك، جرأة منهم عليك، و ظلما منهم لاهل بيت نبيك، عليهم سلامك و صلواتك و رحمتك و بركاتك، فضلوا و أضلوا خلقك، و هتكوا حجاب سترك [1] عن عبادك.

و اتخذوا اللهم مالك دولا، و عبادك خولا، و تركوا اللهم عالم ارضك في بكماء عمياء، ظلماء مدلهمة، فاعينهم مفتوحة، و قلوبهم عمية، و لم تبق لهم اللهم عليك من حجة

لقد حذرت اللهم عذابك، و بينت نكالك، و وعدت المطيعين احسانك، و قدمت اليهم بالنذر، فامنت طائفة، فايد [2] اللهم الذين امنوا علي عدوك و عدو اولياءك، فاصبحوا ظاهرين، و الي الحق داعين، و للامام المنتظر القائم بالقسط تابعين.

و جدد اللهم علي اعداءك و اعدائهم نارك و عذابك، الذي لاتدفعه عن القوم

الظالمين.

اللهم صل علي محمد و ال محمد و قو ضعف المخلصين لك بالمحبة، المشايعين لنا بالموالاة، المتبعين لنا بالتصديق و العمل، الموازرين لنا بالمواساة فينا، المحيين ذكرنا عند اجتماعهم، و شدد اللهم ركنهم، و سدد لهم اللهم دينهم الذي ارتضيته لهم، و اتمم عليهم نعمتك، و خلصهم و استخلصهم، و سد اللهم فقرهم، و المم اللهم شعث فاقتهم.

و اغفر اللهم ذنوبهم و خطاياهم، و لا تزغ قلوبهم بعد اذ هديتهم، و لا تخلهم اي رب بمعصيتهم، واحفظ لهم ما منحتهم به من الطهارة بولاية اولياءك، و البرائة من اعداءك، انك سميع مجيب.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سرك (خ ل).

[2] و ايدت (خ ل).

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

دعاي در تعقيب هر نماز

به خدايم به عنوان پروردگار بودن، و به محمد به عنوان پيامبر، و به اسلام به عنوان دين، و به قرآن به عنوان كتاب، و به فلان - نام ائمه را مي برد - به عنوان پيشوايان خشنودم.

خدايا! وليت فلاني را از پشت سر، و از طرف راست، و از طرف چپ، و از بالاي سر، و از زير پا حفظ فرما، و عمرش را طولاني گردان، و او را قيام كننده به امرت و ياور دينت قرار ده، و به او بنمايان آنچه دوست دارد، و آنچه چمشمش بدان روشن مي گردد، و نيز در مورد خود و فرزندان و خاندان و اموال و شيعيان و دوشمنش نيز اين چنين عمل كن، و به دشمنانش از او چيزي را نشان ده كه از آن مي ترسند، و به او درباره ايشان آن چيزي را نشان ده كه

دوست دارد و چشمش روشن مي گردد، و سينه هاي ما و سينه هاي گروه مؤمنان را شفا ده.

دعاؤه في تعقيب كل صلاة

رضيت بالله ربا، و بمحمد نبيا، و بالاسلام دينا، و بالقران كتابا، و بفلان و فلان ائمة.

اللهم وليك فلان، فاحفظه من بين يديه و من خلفه، و عن يمينه و عن شماله، و من فوقه و من تحته، وامدد له في عمره، واجعله القائم بامرك، و المنتصر لدينك، و اره ما يحب، و ما تقر به عينه، و في نفسه و ذريته، و في اهله و ماله، و في شيعته و في عدوه، و ارهم منه ما يحذرون، و اره فيهم ما يحب، و تقر به عينه، واشف به صدورنا و صدور قوم مؤمنين.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

دعا در تعقيب نماز صبح

محمد بن فرج گويد : آن حضرت اين دعا را براي من نوشت و به من ياد داد و فرمود : هر كه بعد از نماز صبح اين دعا را بخواند هر حاجتي بخواهد اجابت شده و خداوند كارهاي مهمش را كفايت مي كند :

بنام خدا و درود خدا بر محمد و خاندانش، و كارم را به خدا واگذار مي كنم، به درستي كه خدا به بندگانش بيناست، پس خداوند او را از زشتي مكرشان محافظت فرمود، معبودي جز تو نيست، پاك و منزهي من از ستمكاران هستم، پس ما او را اجابت كرده و از غم نجاتش داديم، و اينگونه مؤمنان را نجات مي دهيم.

خدا ما را كافي بوده و بهترين نگاهبان است، با نعمت و فضل الهي بازگشتند و بدي به آنان نمي رسد، آنچه

خدا بخواهد، نيرو و تواني جز به خدا نيست، آنچه خدا بخواهد نه آنچه مردم بخواهند، آنچه خدا بخواهد و اگرچه مردم ناپسند شمرند.

پروردگار در مقابل پرورش يافتگان، و آفريدگار در برابر آفريده شدگان، و روزي دهنده در برابر روزي خورندگان براي من كافي است، كافي است براي من آنكه همواره مرا كفايت مي كند، كافي است براي من آنكه از آغاز وجودم مرا كفايت نموده است، كافي است مرا خدايي كه معبودي جز او نيست، بر او توكل كرده و او پروردگار عرش بزرگ است.

دعاؤه في تعقيب صلاة الغداة

عن محمد بن الفرج قال : كتب الي ابوجعفر بن الرضا عليهماالسلام بهذا الدعاء و علمنيه و قال : من قال في دبر صلاة الفجر لم يلتمس حاجة الا تيسرت له و كفاه الله ما اهمه :

بسم الله و صلي الله علي محمد و اله، وافوض امري الي الله ان الله بصير بالعباد، فوقيه الله سيئات ما مكروا، لا اله الا انت سبحانك اني كنت من الظالمين، فاستجبنا له، و نجيناه من الغم، و كذلك ننجي المؤمنين.

حسبنا الله و نعم الوكيل، فانقلبوا بنعمة من الله و فضل لم يمسسهم سوء، ماشاءالله لا حول و لا قوة الا بالله، ما شاءالله لا ما شاء الناس، ما شاءالله و ان كره الناس.

حسبي الرب من المربوبين، حسبي الخالق من المخلوقين، حسبي الرازق من المرزوقين [1] ، حسبي الذي لم يزل حسبي، حسبي من كان منذ كنت لم يزل حسبي، حسبي الله لا اله الا هو، عليه توكلت، و هو رب العرش العظيم.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] زيادة : حسبي الله رب العالمين، حسبي من هو

حسبي (خ ل).

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

دعاي تعقيب نماز عصر

انا انزلناه في ليلة القدر - ده بار.

دعاؤه في تعقيب صلاة العصر

انا انزلناه في ليلة القدر - عشر مرات.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

دعاي در صبح و عصر

محمد بن فضيل گويد : به امام جواد عليه السلام نامه نوشتم كه به من دعائي بياموزد، پاسخ نوشت : هر صبح و شام بگو :

خدا خدا پروردگار من است، مهربان و بخشنده است، در مقابل او شريكي قرار نمي دهم.

و اگر تعقيبات ديگر را هم بخواني بهتر است، آنگاه حاجتهايي را كه مي خواني ذكر كن كه او به اذن الهي براي هر چيز خوب است، خداوند هر كاري كه بخواهد انجام مي دهد.

دعاؤه عند الصباح و المساء

عن محمد بن الفضيل قال : كتبت الي ابي جعفر الثاني عليه السلام أسأله ان يعلمني دعاء، فكتب الي : تقول اذا اصبحت و أمسيت :

الله الله ربي، الرحمن الرحيم، لا اشرك به شيئا.

و ان زدت علي ذلك فهو خير، ثم تدعو بما بدا لك في حاجتك، فهو لكل شي ء باذن الله تعالي، يفعل الله ما يشاء.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

دعاي قبل از نماز عشاء

انا انزلناه في ليلة القدر - هفت بار.

دعاؤه قبل العشاء الاخرة

انا انزلناه في ليلة القدر - سبع مرات.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

دعاي در استخاره

از آن حضرت روايت شده كه فرمود : هرگاه مي خواهم در كار مهم از خدا طلب خير نمايم، صد بار از خدا طلب خير مي كنم، و اگر در خريدن برده يا امثال آن باشد سه بار در يك مكان از خدا طلب خير مي كنم، مي گويم :

خدايا! از تو مي خواهم به اينكه داناي نهان و آشكاري، اگر مي داني اين كار برايم خير به دنبال دارد آن را برايم اختيار كن و برايم آسان گردان، و اگر مي داني برايم در دين و دنيا و آخرت شر به دنبال دارد آن را از من دور دار به سوي آنچه برايم خير به دنبال دارد، و در آن مرا به قضا و قدرت راضي گردان، تو دانسته و من نمي دانم، و تو قادر و من ناتوانم، و تو حكم كرده و من حكم نمي كنم، تو داناي پنهانيها هستي.

دعاؤه في الاستخارة

روي انه قال عليه السلام : اني اذا اردت الاستخارة في الامر العظيم، استخرت الله مائة مرة، و ان كان شري رأس او شبهه استخرته ثلاث مرات في مقعد، اقول :

اللهم اني اسألك بانك عالم الغيب و الشهادة، ان كنت تعليم ان كذا و كذا خير لي، فخره لي و يسره، و ان كنت تعلم انه شر لي في ديني و دنياي و اخرتي، فاصرفه عني الي ما هو خير لي، و رضني في ذلك بقضائك، فانك تعلم و لا اعلم، و تقدر

و لا اقدر، و تقضي و لا اقضي، انك علام الغيوب.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

دعاي هنگام شستن دست بعد از غذا

از آن حضرت روايت شده روزي كه به مدينه وارد شد به همراه او عده اي صبحانه خوردند، هنگامي كه دستش را شست و قبل از پاك كردن آنها با حوله به سر و صورتش كشيد و فرمود :

خداوندا! مرا از كساني قرار ده كه بر چهره هاشان غبار و ذلت ننشيند.

دعاؤه لما غسل يديه من الطعام

روي عنه عليه السلام يوم قدم المدينة تغدي معه جماعة، فلما غسل يديه من الغمر مسح بها رأسه و وجهه قبل ان يمسحهما بالمنديل، و قال:

اللهم اجعلني ممن لا يرهق وجهه قتر و لا ذلة.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

دعاي برآمدن حاجات

روايت شده نماز آن حضرت دو ركعت با يكبار حمد و هفتاد بار سوره ي توحيد مي باشد، و دعاي بعد از آن چنين است :

خداوندا! اي پروردگار روحهاي فناپذير، و جسدهاي پوشيده، به فرمانبري روحهايي كه به اجسادش باز مي گردد، و به فرمانبري جسدهايي كه با رگهايش پيوند خورده، و به حكم نافذت در ميان آنها، و گرفتن پيمانت از آنها، در حاليكه موجودات در پيشگاهت حاضرند، و انتظار قضاوتت را مي كشند، و اميد رحمتت را داشته، و از عقابت مي هراسند، از تو مي خواهم كه بر محمد و خاندانش درود فرستي و نور را در چشمم، و يقين را در قلبم، و يادت را در شب و روز بر زبانم قرار دهي، و عمل صالح را روزي ام نمائي.

دعاؤه في قضاء الحوائج

روي أن صلاته عليه السلام ركعتين، كل ركعة بالفاتحة مرة و الاخلاص سبعين مرة، و الدعاء بعدها :

اللهم رب الارواح الفانية، و الاجساد البالية، اسألك بطاعة الارواح

الراجعة الي اجساده، و لطاعة الاجساد الملتئمة بعروقها، و بكلمتك النافذة بينهم، و اخذك الحق منهم، و الخلائق بين يديك، ينتظرون فصل قضائك و يرجون رحمتك و يخافون عقابك، صل علي محمد و ال محمد واجعل النور في بصري، و اليقين في قلبي، و ذكرك بالليل و النهار علي لساني، و عملا صالحا فارزقني.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

دعاي در برطرف شدن غم و اندوه

علي بن مهزيار گويد : محمد بن حمزه ي غنوي به من نامه نوشت و از من خواست كه در نامه اي از امام بخواهم تا دعائي بياموزد كه اميد فرج و گشايش به آن باشد، امام به من نامه نوشت : اما دعائي كه محمد بن حمزه از تو خواسته تا اميد گشايش به آن باشد به او بگو كه همواره اين دعا را بخواند :

اي انكه از هر چيز كفايت مي كند و هيچ چيز از او كفايت نمي نمايد، آنچه در آن قرار داشته و برايم مهم است را كفايت كن.

كه اميد دارم غم او كفايت شود، اگر خداوند بزرگ بخواهد.

دعاؤه في تفريج الهموم و الغموم

عن علي بن مهزيار قال : كتب محمد بن حمزة الغنوي الي يسألني ان اكتب الي ابي جعفر عليه السلام في دعاء يعلمه يرجو به الفرج، فكتب الي : اما ما سأل محمد بن حمزة من تعليمه دعاء يرجو به الفرج، فقل له : يلزم :

يا من يكفني من كل شي ء، و لا يكفي منه شي ء، اكفني ما اهمني مما انا فيه.

فاني ارجو ان يكفي ما هو فيه من الغم، ان شاءالله تعالي.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي

اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

دعاي در اداي دين

ابوعمر حذاء گويد : زندگي ام دچار مشكل شد به امام جواد عليه السلام نامه نوشتم، امام در پاسخ نامه ي من نوشت : قرائت سوره ي نوح را ادامه بده.

گويد : يك سال آن را خواندم اما اثري نداشت، به آن حضرت بدي حالم را نوشته و اينكه يك سال سوره نوح را خوانده ام و چيزي مشاهده نكردم، گويد : امام به من نوشت : يك سال گذشت به خواندن سوره ي قدر مشغول باش.

گويد : اين كار را كردم، چيزي نگذشت كه ابن ابي دؤاد نزد من فرستاد و دينم را ادا كرد - تا آخر حديث

دعاؤه في أداء الدين

عن ابي عمرو الحذاء قال : ساءت حالي، فكتبت الي ابي جعفر عليه السلام، فكتب الي : أدم قراءة :

انا ارسلنا نوحا الي قومه.

قال : فقرأتها حولا، فلم أر شيئا، فكتبت اليه اخبره بسوء حالي، و اني قد قرأت : انا ارسلنا نوحا الي قومه، حولا كما أمرتني و لم أر شيئا، قال : فكتب الي : قد وفي لك الحول، فانتقل منها الي قراءة :

انا انزلناه في ليلة القدر.

قال : ففعلت، ما كان الا يسيرا حتي بعث الي ابن ابي دؤاد، فقضي عني ديني - الحديث.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

دعاي اداي دين

اسماعيل بن سهل گويد : نزد آن حضرت نامه نوشتم كه مديون هستم برايم دعا كن، به من نامه نوشت : از خدا بسيار طلب آمرزش كن، و زبانت را به خواندن سوره ي قدر وادار نما.

دعاؤه في أداء الدين

عن اسماعيل بن سهل قال : كتبت اليه اني قد لزمني دين، فادع، فكتب عليه السلام

: أكثر من الاستغفار، و رطب لسانك بقراءة :

انا انزلناه في ليلة القدر.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

دعا براي پوشيده شدن از دشمنان

دعا براي پوشيده شدن از دشمنان

دعا براي دفع دشمنان

ابونصر همداني گويد : حكيمه دختر امام جواد عليه السلام عمه ي امام عسكري عليه السلام گفت :

هنگامي كه امام جواد عليه السلام رحلت كرد نزد همسرش ام فضل دختر مأمون رفته و او را تسليت گفتم، ديدم بسيار محزون و غمگين است، و از شدت گريه و ناراحتي خود را مي كشد، تا آنجا كه ترسيدم كه اين كارها براي او خطرآفرين باشد، با او در مورد امام و بزرگواري و اخلاص نيكويش صحبت مي كرديم، و آنچه خداوند از شرف و اخلاص و عزت و بزرگواري به او داده است، تا آنجا كه به من گفت : آيا به تو خبر ندهم از امري عجيب و بزرگ كه از حد توصيف و مقدار بالاتر است، گفتم : آن چيست؟ - تا آنكه در حديثي طولاني ذكر مي كند مأمون شبي بر امام وارد شد و او را با شمشير قطعه قطعه كرد لكن صبح آن روز ايشان را سالم از هرگونه عيب يافت، بعد از اين جريان امر كرد كه بني عباس بر آن حضرت وارد شده و بر او سلام گويند، تا اينكه امام به مأمون فرمود : -

دوست دارم كه شب از خانه خارج نشوي چرا كه از اين مردم از دين برگشته به تو ايمن نيستم، و نزد من حرزي است كه با آن خود را محافظت كن، و از شرور و بلاها و آفتها و بيماريها در امان بمان، همچنانكه خداوند مرا ديشب از دست تو نجات داد، و اگر با لشكريان روم و ترك برخورد كني و آنان و تمامي مردم روي زمين بر عليه تو مجتمع شوند با

اذن الهي قدرتي بر تو نخواهند داشت - تا آنجا كه فرمود :

آنگاه اين حرز را با خط خود نوشت و فرمود، اي ياسر اين را نزد اميرالمؤمنين ببر و بگو براي آن ظرفي از نقره درست كند كه بر آن آنچه را بعدا مي گويم بنويسد، هرگاه خواست آن را بر دستش ببندد بر بازوي دست راستش ببندد و وضوي نيكويي بگيرد و چهار ركعت نماز بگزارد، در هر ركعت يكبار سوره ي حمد و هفت بار آية الكرسي، و هفت بار سوره ي شمس، و هفت بار سوره ي ليل، و هفت بار سوره ي توحيد را بخواند.

هنگامي كه از خواندن فارغ شد در هنگام سختيها و مشكلات آن را بر بازوي دست راستش ببندد، به نيرو و توان الهي از هر چيزي كه مي ترسد و هراس دارد سالم مي ماند، و شايسته است كه طلوع ماه در آن زمان در برج عقرب نباشد، حرز اين است :

به نام خداوند بخشنده ي مهربان، سپاس خدايي را سزاست كه پروردگار جهانيان است، صاحب روز جزاست، تنها او را پرستيده و تنها از او كمك مي خواهيم، ما را به راه راست هدايت كن، راه كساني كه به آنان نعمت داده اي نه راه آناني كه مورد غضب واقع شده اند و نه گمراهان.

آيا نديدي كه خداوند آنچه را در زمين است مسخر شما گردانيد و كشتي در دريا به امر او حركت مي كند، و آسمان را نگاه داشته كه جز با اذن او بر زمين سقوط نكند، به درستي كه خداوند نسبت به مردم مهربان و بخشنده است.

خدايا! تو يگانه و فرمانروايي، صاحب روز جزائي، آنچه را بخواهي انجام

مي دهي بدون آنكه بر تو غلبه يابند، و به هر كه بخواهي بدون منت عطا مي كني، و آنچه بخواهي انجام داده، و آنچه را اراده كني استحكام مي بخشي، روزگار را بين مردم چرخانده، و آنان را گروه به گروه مي آوري.

از تو مي خواهم به نام نوشته شده ات به سراپرده هاي مجد و عظمت، و از تو مي خواهم به نام نوشته شده ات بر سراپرده هاي ذاتهاي پيش گيرنده، برتر، نيكو، زيبا، پروردگار فرشتگان هشتگانه، و عرشي كه حركتي ندارد، و از تو مي خواهم به چشمي كه به خواب نرود، و به زندگي كه مرگ ندارد، و به نور چهره ات كه خاموش نشود، و به نام بزرگ بزرگ بزرگ، و به نام برتر برتر برتر، كه ملكوت آسمانها و زمين را در برگرفته است، و به نامي كه به آن خورشيد نوردهنده، و ماه به آن روشن گرديد، و درياها با آن پرتلاطم و كوه ها پابرجا شد.

و به نامي كه با آن عرش و كرسي پايدار ماند، و به نام نوشته شده ات بر سراپرده هاي عرش، و به نام نوشته شده ات بر سراپرده هاي عزت، و به نام نوشته شده ات بر سراپرده هاي عظمت، و به نام نوشته شده ات بر سراپرده هاي جلال و شكوه، و به نام نوشته شده ات بر سراپرده هاي قدرت، و به نام گرامي ات، و به نامهاي مقدس بزرگ كه در علم غيبت پوشيده است، و از تو مي خواهم از نيكي ات آنچه از نيكي كه بدان آرزومندم، و به عزت و قدرتت به تو پناه مي برم از شر آنچه مي ترسم و هراس دارم و آنچه از آن هراس ندارم.

اي همراه محمد در جنگ حنين، و اي ياور علي

در روز صفين، پروردگارا تو نابود كننده ي ستمگران و درهم كوبنده ي متكبراني، از تو مي خواهم به حق طه، و يس و قرآن بزرگ و فرقان با حكمت، كه بر محمد و خاندانش درود فرستي، و با آن دست صاحب اين روز را محكم نمائي، و با تو دفع مي كنم شر هر ستمگر كينه توز، و هر شيطان رانده شده، و دشمن خيره سر، و دشمن بداخلاق، و او را از كساني قرار ده كه جانش را به تو تسليم كرده، و امرش را به تو واگذار نموده، و خود را به تو پناهنده ساخته است.

خدايا! به حق اين نامهايي كه ذكر كرده و خواندم، و تو به حق آنها از من داناتري، و از تو مي خواهم اي صاحب منت بزرگ و بخشش بزرگوارانه، سرپرست دعاهاي مستجاب شده و كلمات تامه و نامهاي نفوذ يابنده.

و از تو مي خواهم اي نور روز، و اي نور شب، و اي نور آسمان و زمين، و نور هر نور، و نوري كه هر نور بدان نوراني شده، اي داناي تمامي پنهانيها در خشكي و دريا و زمين و آسمانها و كوه ها.

و از تو مي خواهم اي آنكه فنا نپذيرد، و نابود نگردد، و زوالي براي او نيست، و چيزي كه قابل توصيف باشد ندارد، و حدي نداشته و معبودي جز او نيست، و در فرمانروائي اش شريكي ندارد، و عزت تنها به او منسوب مي گردد، همواره به دانشها آگاهي داشته، و بر آنها دانا بوده و تدبير امور به دست اوست، و به چگونگي اشياء آگاه بوده و تدبير كارها را با حكمت انجام مي دهد، و به موجودات بينا و به

امور داناست.

تو كسي هستي كه صداها در برابرت خاموش، و اوهام در تو حيران و سرگردان است، و اسباب و وسائل در مقابل تو به تنگنا رسيده، و نورت همه چيز را فراگرفته، و هر چيز از تو در هراس است، و هر چيز به سوي تو مي گريزد، و هر چيز بر تو توكل مي نمايد، و تو كسي هستي كه در جلال و شكوهت برتر، و در جمالت زيبايي، و در قدرتت بزرگ مي باشي، و تو كسي هستي كه چيزي تو را درنيابد، و تو برتر والا و بزرگي، اجابت كننده ي دعاها، برآورنده ي حاجتها، و گشاينده ي مشكلات، سرپرست نعمتهايي.

اي آنكه در برتري اش نزديك، و در نزديكي اش برتر است، و در پرتو افكني اش نور دهنده، و در فرمانروايي اش نيرومند، و در سلطنتش عزيز و گرامي است، بر محمد و خاندانش درود فرست و صاحب اين حرز و اين نوشته را حفاظت نما، به چشمت كه خواب آن را درنيابد، و او را حراست نما به تكيه گاهت كه مورد سوء قصد قرار نگيرد، و به قدرتت بر او مشمول رحمتش قرار ده، چرا كه تو روزي دهنده ي او هستي.

به نام خداوند بخشنده ي مهربان، به نام خدا و به ياد او، آنكه همسر و فرزندي ندارد، به نام خدا كه منزلتش برتر، برهانش برتر، فرمانروايي اش قوي است، آنچه خدا بخواهد انجام پذيرد، و آنچه نخواهد تحقق نمي يابد، گواهي مي دهم كه نوح پيامبر خداست، و ابراهيم دوست خدا، و موسي سخن گفته با خدا و نجات يافته ي او، و عيسي بن مريم مخلوق و روح خدا، و محمد - كه بر او و تمامي آنان درود

باد - پايان دهنده ي پيامبران بوده و پيامبري بعد از او نمي آيد.

و از تو مي خواهم به حق لحظه اي كه ابليس ملعون در روز قيامت آورده مي شود، آن ملعون در آن لحظه مي گويد : سوگند به خدا كه من تهييج كننده اي بيش نبودم، خدا نور آسمانها و زمين است و او نيرومند و غالب است، قدرت فراگير براي اوست و او حكيم و داناست.

خدايا! و از تو مي خواهم به حق تمامي اين نامها و صفات و صورت آنها كه عبارتست از :

پاك و منزه است آنكه عرش و كرسي را خلق كرد و بر آنها استقرار يافت، از تو مي خواهم كه از صاحب اين نوشته هر بدي و زشتي را دور داري، او بنده و پسر بنده و پسر كنيز توست و تو مولاي او هستي.

پس اي خدا و اي پروردگارم، او را از تمامي بديها محافظت فرما، و چشمهاي ستمگران و زبانهاي دشمنان كه قصد رساندن بدي و ضرر به او را دارند را از او دور دار، و هر امر ترسناك و هولناكي را از او دفع نما، و هر بنده اي از بندگانت يا كنيزي از كنيزانت، يا پادشاه رانده شده، يا مرد يا زن از جنس شياطين، يا جن، يا غولها كه قصد رساندن ظلم، يا ضرر، يا مكر، يا حيله، يا نيرنگ، يا جراحت، يا سخن چيني، يا غرق كردن، يا نابود نمودن، يا هلاك كردن، يا غلبه يافتن، يا نيرنگ، يا قهر، يا پرده دري، يا اعمال قدرت، يا بلا، يا بيماري، يا كشتن، يا سوزاندن، يا انتقام جويي، يا قطع كردن، يا سحر نمودن، يا مسخ كردن، يا بيمار

ساختن، يا به برص يا جذام مبتلا كردن، يا فقر و تنگدست نمودن، يا گرسنه يا تشنه كردن، يا به وسوسه انداختن، يا به نقص در دين، يا زندگي مبتلا كردن را دارد، و مرا به آنچه مي خواهي، و هر گونه اي كه مي خواهي، و هر زمان كه مي خواهي از او كفايت فرما، به درستي كه تو بر هر كار توانائي، و درود و سلام بسيار خدا بر سرور ما محمد و تمامي خاندان او باد، و نيرو و تواني جز به خداي برتر و والا نمي باشد، و سپاس پروردگار جهانيان را سزاست.

اما آنچه بر روي اين جعبه كه از نقره خالص درست شده نوشته مي شود اين است :

اي آنكه در آسمانها شناخته شده است، اي آنكه در زمينها شناخته شده است، اي آنكه در دنيا و آخرت شناخته شده است، ستمگران و پادشاهان تلاش كردند تا نورت را خاموش و يادت را به فراموشي بسپارند ولي خداوند امتناع داشت جز آنكه نورت را كامل كرده و يادت را روشن و آشكار سازد و اگرچه مشكران را ناخوش آيد. [1] .

دعاؤه في الاحتراز

عن أبي نصر الهمداني، قال : حدثني حكيمة بنت محمد بن علي بن موسي بن جعفر، عمة أبي محمد الحسن بن علي عليهماالسلام، قالت :

لما مات محمد بن علي الرضا عليهم السلام أتيت روجته ام عيسي بنت المأمون، فعزيتها، فوجدتها شديدة الحزن و الجزع عليه، تقتل نفسها بالبكاء و العويل، فخفت عليها أن تتصدع مرارتها، فبينما نحن في حديثه و كرمه و وصف خلقه و ما أعطاه الله تعالي من الشرف و الاخلاص و منحه من العز و الكرامة، اذ قالت أم عيسي :

ألا اخبرك عنه بشي ء عجيب و أمر جليل فوق الوصف و المقدار، قلت : و ما ذاك؟ - الي ان ذكر دخول المأمون في ليلة علي الامام في حديث طويل و ضربه بالسيف حتي قطعه ثم وجد الامام صباحا سالما من الافات، و امر بعد ذلك الهاشميين أن يدخلوا عليه بالسلام و يسلموا عليه، الي ان قال الامام للمأمون : -

احب لك أن لا تخرج بالليل، فاني لا آمن عليك هذا الخلق المنكوس، و عندي عقد تحصن به نفسك و تحترز به من الشرور و البلايا و المكاره و الآفات و العاهات، كما أنقذني الله منك البارحة، و لو لقيت به جيوش الروم و الترك و اجتمع عليك و علي غلبتك أهل الأرض جميعا ما تهيا لهم منك شي ء باذن الله الجبار - الي ان قال : -

ثم كتب بخطه هذا العقد، ثم قال : يا ياسر! احمل هذا الي اميرالمؤمنين و قل له حتي يصاغ له قصبة من فضة منقوش عليها ما أذكره بعده، فاذا أراد شده علي عضده فليشده علي عضده الأيمن و ليتوضأ وضوء حسنا سابغا، و ليصل أربع ركعات، يقرأ في كل ركعة فاتحة الكتاب مرة، و سبع مرات آية الكرسي [2] ، و سبع مرات «والشمس وضحيها»، و سبع مرات «والليل اذا يغشي»، و سبع مرات «قل هو الله احد».

فاذا فرغ منها فليشده علي عضده الأيمن عند الشدائد و النوائب، يسلم بحول الله و قوته من كل شي ء يخافه و يحذره، و ينبغي أن لا يكون طلوع القمر في برج العقرب، الحرز :

بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدلله رب العالمين، الرحمن الرحيم، مالك يوم الدين، اياك نعبد

و اياك نستعين، اهدنا الصراط المستقيم، صراط الذين انعمت عليهم غيرالمغضوب عليهم و لا الضالين

الم تر ان الله سخر لكم [3] ما في الأرض و الفلك تجري في البحر بامره، و يمسك السماء ان تقع علي الأرض الا باذنه ان الله بالناس لرؤوف رحيم.

اللهم انت الواحد الملك، الديان يوم الدين، تفعل ما تشاء بلا مغالبة و تعطي من تشاء بلا من، و تفعل ما تشاء و تحكم ما تريد، و تداول الأيام بين الناس و تركبهم طبقا عن طبق.

اسألك باسمك المكتوب علي سرادق المجد، و اسألك باسمك المكتوب علي سرادق السرائر، السابق الفائق الحسن الجميل النضير، رب الملائكة الثمانية و العرش الذي لا يتحرك، و اسألك بالعين التي لا تنام، و بالحياة التي لا تموت، و بنور وجهك الذي لا يطفأ، و بالاسم الأكبر الأكبر الأكبر، و بالاسم الأعظم الأعظم الأعظم، الذي هو محيط بملكوت السماوات و الأرض، و بالاسم الذي اشرقت به الشمس و اضاء به القمر، و سجرت به البحور، و نصبت به الجبال.

و بالاسم الذي قام به العرش و الكرسي، و باسمك المكتوب علي سرادق العرش، و باسمك المكتوب علي سرادق العزة، و باسمك المكتوب علي سرادق العظمة، و باسمك المكتوب علي سرادق البهاء، و باسمك المكتوب علي سرادق القدرة، و باسمك العزيز، و باسماءك المقدسات المكرمات المخزونات في علم الغيب عندك، و اسألك من خيرك خيرا مما ارجو، و اعوذ بعزتك و قدرتك من شر ما اخاف و احذر و ما لا احذر.

يا صاحب محمد يوم حنين، و يا صاحب علي يوم صفين، انت يا رب مبير الجبارين و قاصم المتكبرين، اسألك بحق طه، و يس

و القران العظيم و الفرقان الحكيم، ان تصلي علي محمد و ال محمد و ان تشد به عضد صاحب هذا العقد، و ادرأ بك في نحر كل جبار عنيد و كل شيطان مريد، و عدو شديد، و عدو منكر الأخلاق، واجعله ممن اسلم اليك نفسه، و فوض اليك امره، و الجأ اليك ظهره.

اللهم بحق هذه الأسماء التي ذكرتها و قرأتها، و انت اعرف بحقها مني، و اسألك يا ذاالمن العظيم و الجود الكريم، ولي الدعوات المستجابات و الكلمات التامات و الأسماء النافذات.

و اسألك يا نور النهار و يا نور الليل و يا نور السماء و الأرض، و نور النور و نورا يضي ء به كل نور، يا عالم الخفيات كلها في البر و البحر و الأرض و السماء و الجبال.

و اسألك يا من لا يفني و لا يبيد و لا يزول، و لا له شي ء موصوف، و لا اليه حد منسوب و لا معه اله سواه، و لا له في ملكه شريك، و لا تضاف العزة الا اليه، لم يزل بالعلوم عالما، و علي العلوم واقفا، و للأمور ناظما، و بالكينونية عالما، و للتدبير محكما، و بالخلق بصيرا، و بالامور خبيرا.

انت الذي خشعت لك الأصوات، و ضلت فيك الاوهام، و ضاقت دونك الأسباب، و ملأ كل شي ء نورك، و وجل كل شي ء منك، و هرب كل شي ء اليك، و توكل كل شي ء عليك، و انت الرفيع في جلالك، و انت البهي في جمالك، و انت العظيم في قدرتك، و انت الذي لا يدركك شي ء، و انت العلي الكبير العظيم، مجيب الدعوات، قاضي الحاجات، مفرج الكربات، ولي النعمات.

يا من هو في علوه

دان، و في دنوه عال، و في اشراقه منير، و في سلطانه قوي، و في ملكه عزيز، صل علي محمد و ال محمد و احرس صاحب هذا العقد و هذا الحرز و هذا كتاب، بعينك التي لا تنام، و اكنفه بركنك الذي لا يرام، و ارحمه بقدرتك عليه، فانه مرزوقك.

بسم الله الرحمن الرحيم، بسم الله و بالله، الذي لا صاحبة له و لا ولد، بسم الله قوي الشأن، عظيم البرهان، شديد السلطان، ماشاءالله كان و ما لم يشاء لم يكن، اشهد ان نوحا رسول الله، و ان ابراهيم خليل الله، و ان موسي كليم الله و نجيه، و ان عيسي بن مريم كلمته و روحه، و ان محمدا صلوات الله عليه و عليهم اجمعين، خاتم النبيين لا نبي بعده.

و اسألك بحق الساعة التي يؤتي فيها بابليس اللعين في يوم القيامة، و يقول اللعين تلك الساعة : والله ما انا الا مهيج مردة، الله نور السماوات و الأرض، و هو القاهر و هو الغالب، له القدرة السابغة، و هو الحكيم الخبير.

اللهم و اسألك بحق هذه الأسماء كلها و صفاتها و صورها، و هي :

سبحان الذي خلق العرش و الكرسي و استوي عليه، اسألك ان تصرف عن صاحب كتابي هذا كل سوء و محذور، فهو عبدك و ابن عبدك و ابن امتك، و انت مولاه.

فقه اللهم يا رب الأسواء كلها، و اقمع عنه ابصار الظالمين و السنة المعاندين و المريدين له السوء و الضر، و ادفع عنه كل محذور و مخوف، و اي عبد من عبيدك، او امة من امائك، او سلطان مارد، او شيطان او شيطانة، او جني او جنية، او

غول او غولة، اراد صاحب كتابي بظلم او ضر او مكر [4] ، او كيد او خديعة، او نكاية او سعاية [5] ، او غرق او اصطلام، او عطب او مغالبة، او غدر او قهر، او هتك ستر او اقتدار، او افة او عاهة، او قتل او حرق، او انتقام او قطع، او سحر او مسخ، او مرض او سقم، او برص او جذام، او بؤس او فاقة، او سغب او عطش او وسوسة، او نقص في دين او معيشة، فاكفنيه بما شئت و كيف شئت و اني شئت انك علي كل شي ء قدير، و صلي الله علي سيدنا محمد و اله اجمعين و سلم تسليما كثيرا، و لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم و الحمدلله رب العالمين.

فأما يا ينقش علي هذه القصبة من فضة غير مغشوشة :

يا مشهورا في السماوات، يا مشهورا في الأرضين، يا مشهورا في الدنيا و الاخرة، جهدت الجبابرة و الملوك علي اطفاء نورك و اخماد ذكرك، فابي الله الا ان يتم نورك [5] و يبوح بذكرك و لو كره المشركون.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سيد بن طاووس گويد : و أما سخن آن حضرت : «ولي، خداوند امتناع داشت جز آنكه نورت را كامل كرده»، شايد يعني نور تو اي اسم بزرگ كه در اين حرز به صورت طلسم نوشته شده است، و در جزء سوم از كتاب الواحدة ديدم كه نوشته بود : مراد به اين سخن : «اي آنكه در آسمانها شناخته شده است - تا آخر». مولاي ما أميرالمؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام است.

[2] زيادة، و سبع مرات «شهدالله - الي -

العزيز الحكيم» (خ ل).

[3] زيادة : ما في السماوات (خ ل).

[4] زيادة : او مكروه (خ ل).

[5] زيادة، او فساد (خ ل).

[6] و ابيت الا ان يتم نورك (خ ل).

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

دعا براي دفع دشمنان

اي نور، اي دليل، اي آشكار، اي نور دهنده، پروردگارا بدترين بديها و بلاهاي روزگاران را از من كفايت كن و از تو نجات در روزي را كه در صور دميده مي شود خواستارم.

دعاؤه في الاحتراز

يا نور يا برهان، يا مبين يا منير، يا رب اكفني شر الشرور و افات الدهور، و اسألك النجاة يوم ينفخ في الصور.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

دعاي تعويذ براي بيماري ريح الصبيان

خدا برتر است، خدا برتر است، خدا برتر است، گواهي مي دهم كه معبودي جز خدا نيست، گواهي مي دهم كه محمد پيامبر خداست، خدا برتر است، خدا برتر است، معبودي جز خدا نيست و پروردگاري جز او ندارم، پادشاهي و ستايش او را سزاست و شريكي ندارد، پاك و منزه است خداوند، آنچه خدا بخواهد محقق شده و آنچه نخواهد تحقق نمي يابد.

خدايا! اي صاحب جلالت و بزرگواري، اي پروردگار موسي و عيسي و ابراهيمي كه وفا نمود، معبود ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط، معبودي جز تو نيست، پاك و منزهي، با آياتي كه شمرده اي و به عظمتت و به آنچه پيامبران از تو خواسته اند و به اينكه تو پروردگار مردمي، قبل از هر چيز بوده اي و تو بعد از هر چيز خواهي بود.

به نامت كه آسمان را از وقوع بر روي زمين جز با اذن خودت بازداشتي، و به كلمات تامه ات كه به آنها مردگان را زنده مي كني از تو مي خواهم كه فلان بنده ات را پناه دهي از شر آنچه از آسمان فرود مي آيد و آنچه به سوي آسمان بالا مي رود، و آنچه از زمين خارج مي گردد،

و آنچه داخل زمين مي شود، و درود بر پيامبران و سپاس خداي را سزاست كه پروردگار جهانيان است.

دعاؤه في العوذة لريح الصبيان

الله اكبر الله اكبر الله اكبر، اشهد ان لا اله الا الله، اشهد ان محمدا رسول الله، الله اكبر الله اكبر، لا اله الا الله و لا رب لي الا الله، له الملك و له الحمد لا شريك له، سبحان الله، ما شاء الله كان و ما لم يشأ لم يكن.

اللهم ذالجلال و الاكرام، رب موسي و عيسي و ابراهيم الذي وفي، اله ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و الاسباط، لا اله الا انت، سبحانك مع ما عددت من اياتك و بعظمتك، و بما سألك به النبيون، و بانك رب الناس، كنت قبل كل شي ء، و انت بعد كل شي ء.

اسألك باسمك الذي تمسك السماء ان تقع علي الارض الا باذنك، و بكلماتك التامات التي تحيي به الموتي، ان تجير عبدك فلانا من شر ما ينزل من السماء، و ما يعرج اليها، و ما يخرج من الارض و ما يلج فيها و سلام علي المرسلين، و الحمدلله رب العالمين.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

دعاي تعويذ براي روز جمعه

عبدالعظيم بن عبدالله حسني گويد : امام جواد عليه السلام اين تعويذ را براي فرزندش امام هادي عليه السلام كه كودكي در گاهواره بود نوشت، و او را به آن تعويذ كرده و اصحاب را بدان امر مي فرمود، و حرز اين است :

به نام خداوند بخشنده ي مهربان، نيرو و تواني جز به خداي برتر و والاتر نيست، خدايا! اي پروردگار فرشتگان و روح و پيامبران و مرسلين،

و توانا بر هر چه در آسمانها و زمينها است، آفريدگار هر چيز و مالك آنهائي، ضرر دشمنان ما و هر كه از جن و انس كه قصد سوء به ما دارد را از ما دفع نما، و چشمان و قلوبشان را كور گردان، و بين ما و آنان پوشش و نگاهبانان و دفاع كننده اي قرار بده، به درستي كه تو پروردگار مائي، نيرو و تواني براي ما جز به خدا نيست، بر او توكل كرده و به سوي او توجه نموده و بازگشت به سوي اوست.

پروردگارا! ما را وسيله ي آزمايش كافران قرار نده، و پروردگارا ما را بيامرز به درستي كه تو گرامي و حكيمي، پروردگارا ما را سلامتي عطا كن از هر بدي، و از شر هر جنبده اي كه زمام امورش به دست توست، و از شر آنچه در شب و روز سكني مي پذيرد، و از شر هر شروري، پروردگار جهانيان و معبود پيامبران، بر محمد و خاندان او و اولياي خودت درود فرست و محمد و تمامي خاندانش را به بهترين آنها ويژه گردان، و نيرو و تواني جز به خداي برتر و والا نيست.

به نام خدا و به ياد او، به خدا ايمان آورده، و به خدا پناه برده، و به خدا چنگ زده، و به خدا پناهنده گرديده، و به عزت و قدرت خدا پناه مي جويم از شياطين انساني و جني، و از ياران پياده رو و سواره هايشان، و از پريدن و گرديدن و بازگشت آنان، و از كيد و مكر و شر ايشان، و از شر آنچه از دور و نزديك در شب يا روز مي آورند، از شر

غائب و حاضر و شاهد و زائر آنان، زنده ها و مرده ها، كور و بيناي آنان، و از شر عوام و خواص شان، و از شر نفس و وسوسه هايش، و از شر گروهي از جن، و حس كردن و لمس كردنشان، و از چشم جن و انس، و به نامي كه با آن عرش بلقيس به لرزه درآمد.

و دين و جان و تمام آنچه را توجهم به آنهاست پناه مي دهم از شر هر صورت يا خيال، يا سفيدي يا سياهي، يا صورتي، يا پيمان داشته يا بدون پيمان، از آنانكه در هوا و ابر و تاريكيها و نور، و سايه و آفتاب، و خشكي و درياها، و جاهاي هموار، و جاهاي ترسناك، و جاهاي خراب و آباد، و تپه ها و بيشه ها، و نيزارها و معابد يهوديان و مسيحيان، و بيابانها و دشتها ساكن مي باشند.

و از شر بيرون روندگان و وارد شوندگان، از آنانكه در شب ظاهر شده و در روز پراكنده مي شوند، و در شب هنگام و صبح زود، و هنگام طلوع و غروب خورشيد، و آنانكه انسان را به شك مي اندازند و ديگر گروه هاي آنان، و فرعونها، و شياطين، و از لشكريان آنان و همسرانشان، و قبيله ها و دودمانشان، و از مسخره كردن، و طعنه زدن، و دميدن، و پرتاب كردن و گرفتن، و سحر نمودن، و زدن، و بازي كردن، و گوشه ي چشم انداختن، و حيله نمودن، و اختلاف انداختن ايشان، و از شر هر شروري از ساحران و غولها، و هر بيماري، و آنچه به دنيا آوردند، و آنچه وارد شدند.

و از شر و داراي شري كه داخل و خارج، و

عارض شونده و تعرض كننده، و ساكن و حركت كننده، و ضربان رگ، و بيماري بيهوشي و انواع تب ها، و از شر جنبنده اي كه زمام امورش در اختيار توست، به درستي كه تو در راه مستقيم قرار داري، و درود خدا بر پيامبرش محمد و خاندان پاك او باد.

دعاؤه في العوذة ليوم الجمعة

روي عبدالعظيم بن عبدالله الحسني : ان اباجعفر محمد بن علي الرضا عليهم السلام كتب هذه العوذة لابنه أبي الحسن علي بن محمد عليهماالسلام و هو صبي في المهد، و كان يعوذه بها و يأمر أصحابه بها، الحرز :

بسم الله الرحمن الرحيم، لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم، اللهم رب الملائكة و الروح و النبيين و المرسلين، و قاهر من في السماوات و الأرضين، و خالق كل شي ء و مالكه، كف عنا باس اعدائنا و من اراد بنا سوءا من الجن و الانس، و اعم ابصارهم و قلوبهم، و اجعل بيننا و بينهم حجابا و حرسا و مدفعا، انك ربنا، لا حول و لا قوة لنا الا بالله عليه توكلنا و اليه انبنا و اليه المصير.

ربنا لا تجعلنا فتنة للذين كفروا، واغفر لنا ربنا انك انت العزيز الحكيم، ربنا عافنا من كل سوء و من شر كل دابة انت اخذ بناصيتها، و من شر ما يسكن في الليل و النهار [1] ، و من شر كل ذي شر، رب العالمين و اله المرسلين، صل علي محمد و اله اجمعين و اولياءك، و خص محمدا و اله اجمعين باتم ذلك، و لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم.

بسم الله و بالله، اؤمن بالله، و بالله اعوذ،

و بالله اعتصم، و بالله استجير، و بعزة الله و منعته امتنع من شياطين الانس و الجن، و من رجلهم و خيلهم، و ركضهم و عطفهم و رجعتهم، و كيدهم و شرهم، و شر ما يأتون به تحت الليل و تحت النهار، من القرب و البعد، و من شر الغائب و الحاضر، و الشاهد و الزائر، احياء و امواتا، اعمي و بصيرا، و من شر العامة و الخاصة، و من شر نفس [2] و وسوستها، و من شر الدناهش، و الحس و اللمس، و من عين الجن و الانس، و بالاسم الذي اهتز به عرش بلقيس.

و اعيذ ديني و نفسي و جميع ما تحوطه عنايتي من شر كل صورة او خيال، او بياض او سواد، او تمثال، او معاهد او غير معاهد، ممن يسكن الهواء و السحاب، و الظلمات و النور، و الظل و الحرور، و البر و البحور، و السهل و الوعور، و الخراب و العمران، و الاكام و الاجام، و الغياض و الكنائس، و النواويس و الفلوات و الجبانات.

و من شر الصادرين و الواردين ممن يبدو بالليل و ينتشر بالنهار، و بالعشي و الابكار، و الغدو و الاصال، و المريبين و الأسامرة و الأفاترة، و الفراعنة و الأبالسة، و من جنودهم و ازواجهم، و عشائرهم و قبائلهم، و من همزهم و لمزهم، و نفثهم و وقاعهم، و اخذهم و سحرهم، و ضربهم و عبثهم، و لمحهم و احتيالهم و اختلافهم، و من شر كل ذي شر من السحرة و الغيلان وام الصبيان، و ما ولدوا و ما وردوا.

و من شر كل ذي شر داخل و خارج، و عارض و متعرض،

و ساكن و متحرك، و ضربان عرق و صداع و شقيقة، و ام ملدم و الحمي و المثلثة و الربع، و الغب و النافضة و الصالبة، و الداخلة و الخارجة، و من شر كل دابة انت اخذ بناصيتها انك علي صراط مستقيم، و صلي الله علي نبيه محمد و اله الطاهرين.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] زيادة : و من شر كل سوء (خ ل).

[2] نفسي (خ ل).

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

دعاي در تعويذ براي روز شنبه

به نام خداوند بخشنده ي مهربان، خود را پناه مي دهم به خدايي كه معبودي جز او نيست، زنده و پابرجاست، خواب و چرت او را فرانگيرد، آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است براي اوست، چه كسي نزد او شفاعت مي كند جز آنكه از او اجازه دارد، آنچه را پيشاپيش و آنچه را پشت سر آنهاست مي داند، و به چيزي از دانش او احاطه ندارند جز آنچه او بخواهد، فرمانروائي او آسمانها و زمين را فراگرفته، و حفظ آنها او را خسته نمي كند و او برتر و بزرگ است.

سپس سوره ي حمد را تا آخرش، و سوره ي ناس را تا آخرش، و سوره ي فلق را تا آخر، و سوره ي توحيد را تا آخرش مي خواني.

و مي گويي :

اين گونه است پروردگار ما و سرور ما و مولاي ما، معبودي جز او نيست، نورانيت نور از اوست، و تدبير كننده ي كارها و نور آسمانها و زمين است، مثال نورش همانند قنديلي است كه در آن چراغي باشد، چراغ در بلوري است كه آن همانند ستاره اي درخشان است، و از درخت مبارك زيتوني افروخته شده است،

نه شرقي و نه غربي است، نزديك است روغن چراغ بتابد و اگرچه آتشي به او نرسد، نوري بر نوري، خداوند هر كه را بخواهد به نورش هدايت مي كند، و خداوند مثلهايي را براي مردم مي زند و خدا به هر چيز داناست.

آنكه آسمانها و زمين را با حقيقت آفريد، سخن او حق است و فرمانروايي از اوست، روزي كه در صور دميده شود، داناي غيب و آشكار است، و او حكيم و داناست، آنكه هفت آسمان طبقه بندي شده را آفريد، و از زمين همانند آن را خلق كرد، امر در ميان آنها فرود مي آيد تا بدانيد خداوند بر هر چيز تواناست، و اينكه علم خداوند به هر چيز احاطه دارد، و هر چيز را به شمارش درآورده است.

پناه مي برم از شر هر شرور، آشكار انجام داده يا در پنهان مرتكب آن شود، و از شرور جني و انساني، و از شر آنچه در شب ظاهر شده و در روز پنهان مي شود، و از شر حمله برندگان شب و روز، و از شر آنچه در حمامها و بستانها و خرابه ها، و بيابانها و صحراها، و بيشه ها و درخت وارد شده، و آنچه در نهرها مي باشد.

خود و آنچه كارش مورد عنايتم است را پناه مي دهم به خدايي كه مالك جهان است، فرمانروايي را به هر كه خواهي داده، و از هر كه خواهي بازگيري، و هر كه را خواهي عزيز گردانده، و هر كه را خواهي ذليل نمايي، خير به دست توست و به درستي كه تو بر هر كار توانائي، شب را در روز و روز را در شب داخل گردانده، و زنده

را از مرده و مرده را از زنده بيرون مي آوري، و هر كه را بخواهي بدون حساب روزي مي دهي.

كليدهاي آسمانها و زمين براي اوست، روزي را براي هر كه بخواهد مي گستراند يا تنگ مي كند، به درستي كه او به هر چيز داناست، زمين و آسمان برتر را آفريد، و بر عرش استقرار يافته است، آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، و آنچه ميان اين دو است، و آنچه زير خاك است براي اوست، و اگر گفتاري را بلند بخواني به درستي كه او به پنهان و آشكار آگاه است.

خدا، معبودي جز او نيست، نامهاي نيكو براي اوست، عالم خلق و امر از آن اوست، نازل كننده ي تورات انجيل و زبور و فرقان عظيم، از شر هر طغيانگر و تجاوزگر و ساحر، و شيطان و پادشاه، و ساحر و كاهن و نظاره گر و حمله برنده، و متحرك و بي حركت، و گويا و ساكت، و سخنگو و خاموش، و خيال پرداز و مجسم شونده، و رنگ به رنگ و كوچك.

و به خدا پناه مي بريم، او پناه و ياور و مونس ماست، و او از ما دفع مي كند، شريكي ندارد، هر كه را ذليل كند عزيز كننده اي براي او نيست، و هر كه را گرامي و عزيز دارد ذليل كننده اي ندارد، و او يگانه و نيرومند است، و درود و سلام خدا بر سرور ما محمد و خاندان پاكش باد.

دعاؤه في العوذة ليوم السبت

بسم الله الرحمن الرحيم، اعيذ نفسي بالله الذي لا اله الا هو الحي القيوم لا تأخذه سنة و لا نوم له ما في السماوات و ما في الأرض

من ذا الذي يشفع عنده الا باذنه يعلم ما بين ايديهم و ما خلفهم و لا يحيطون بشي ء من علمه الا بما شاء وسع كرسيه السماوات و الأرض و لا يؤده حفظهما و هو العلي العظيم.

ثم تقرأ الحمد الي آخرها، و «قل اعوذ برب الناس» الي آخرها، و «قل اعوذ برب الفلق» الي آخرها، و «قل هو الله احد» الي آخرها.

و تقول :

كذلك الله ربنا و سيدنا و مولانا، لا اله الا هو، نور النور و مدبر الامور، و نور السماوات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كانها كوكب دري يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضي ء و لو لم تمسسه نار نور علي نور يهدي الله لنوره من يشاء و يضرب الله الامثال للناس و الله بكل شي ء عليم.

الذي خلق السماوات و الارض بالحق، قوله الحق و له الملك، يوم ينفخ في الصور عالم الغيب و الشهادة و هو الحكيم الخبير، الذي خلق سبع سموات طباقا و من الارض مثلهن يتنزل الامر بينهن لتعلموا ان الله علي كل شي ء قدير، و ان الله قد احاط بكل شي ء علما و احصي كل شي ء عددا.

اعوذ من شر كل ذي شر، معلن به او مستسر، و من شر الجنة و البشر، و من شر ما يظهر بالليل و يكمن بالنهار، و من شر طوارق الليل و النهار، و من شر ما ينزل الحمامات و الحشوش، و الخرابات و الاودية، و الصحاري و الغياض و الشجر و ما يكون في الانهار.

اعيذ نفسي و من يعنيني امره بالله مالك الملك تؤتي الملك

من تشاء و تنزع الملك ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء بيدك الخير انك علي كل شي ء قدير، تولج الليل و النهار و تولج النهار في الليل و تخرج الحي من الميت و تخرج الميت من الحي و ترزق من تشاء بغير حساب.

له مقاليد السموات و الارض يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر انه بكل شي ء عليم، خلق الارض و السموات العلي، الرحمن علي العرش استوي، له ما في السموات و ما في الارض و ما بينهما و ما تحت الثري، و ان تجهر بالقول فانه يعلم السر و اخفي.

الله لا اله الا هو له الاسماء الحسني، له الخلق و الامر، منزل التوراة و الانجيل و الزبور و الفرقان العظيم، من شر كل طاغ و باغ و نافث، و شيطان و سلطان، و ساحر و كاهن، و ناظر و طارق، و متحرك و ساكن، و متكلم و ساكت، و ناطق و صامت، و متخيل و متمثل، و متلون و محتقر.

و نستجير بالله حرزنا و ناصرنا و مونسنا، و هو يدفع عنا، لا شريك له و لا معز لمن اذل، و لا مذل لمن اعز، و هو الواحد القهار، و صلي الله علي سيدنا محمد و اله الطاهرين و سلم تسليما.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

دعاي تعويذ براي روز يكشنبه

به نام خداوند بخشنده ي مهربان، خدا برتر است، خدا برتر است، پروردگار بر عرش استقرار يافت، و آسمانها و زمين به حكمتش پابرجا شد، و ستارگان به امرش شكوفا، و كوه ها به اجازه اش برپا ايستادند، هر كه در آسمانها و زمين است از نامش

تجاوز نمي كند.

آنكه كوه ها با فرمانبري اطاعت او را كرده، و جسدها با اينكه پوسيده اند به فرمانش برانگيخته مي شوند، و با آن از هر گمراه و تجاوزگر و ستمگر و زورگو و حسودي خود را پناه مي دهم.

و به نام خدائي كه بين دو دريا حائلي قرار داد، و به خدايي كه در آسمان ستارگان را قرار داد، و در آن چراغ و ماهي نور دهنده مستقر كرد، و آن را براي بينندگان تزيين نمود، و از هر شيطان رانده شده محافظت كرد، و در زمين كوه هاي استواري را قرار داد، خود را در حجاب قرار مي دهم كه به من بدي يا زشتي يا بلايي را متوجه سازد.

حم، حم، حم، از جانب خداي مهربان بخشنده نازل شده است، حم، حم، حم، عسق، اينگونه به تو و به كساني كه قبل از تو بودند خداي گرامي و حكيم وحي فرمود، و درود و سلام خدا بر محمد و خاندانش باد.

دعاؤه في العوذة ليوم الاحد

بسم الله الرحمن الرحيم، الله اكبر الله اكبر، استوي الرب علي العرش، و قامت السماوات و الارض بحكمته، و زهرت النجوم بامره، و رست الجبال باذنه، لا يجاوز اسمه من في السماوات و الارض.

الذي دانت له الجبال و هي طائعة، وانبعثت له الاجساد و هي بالية، و به احتجب عن كل غاو و باغ و طاغ، و جبار و حاسد.

و بسم الله الذي جعل به بين البحرين حاجزا، و احتجب بالله الذي جعل في السماء بروجا، و جعل فيها سراجا و قمرا منيرا، و زينها للناظرين و حفظها من كل شيطان رجيم، و جعل في الارض رواسي جبالا

اوتادا، ان يوصل الي بسوء او فاحشة او بلية.

حم، حم، حم تنزيل من الرحمن الرحيم، حم، حم، حم، عسق، كذلك يوحي اليك و الي الذين من قبلك الله العزيز الحكيم، و صلي الله علي محمد و ال محمد و سلم تسليما.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

دعاي تعويذ براي روز دوشنبه

به نام خداوند بخشنده ي مهربان، پناه مي دهم جانم را به پروردگار بزرگم از آنچه پنهان بوده و از آنچه آشكار است، و از شر هر زن و مرد، و از شر آنچه خورشيد و ماه آن را ديده است، پاك و منزه است پروردگار فرشتگان و روح، اي جن شما را مي خوانم اگر شنونده و فرمانبريد، و اي انسانها شما را مي خوانم به سوي خداي مهربان و آگاه.

و اي جن و انسانها شما را مي خوانم به كسي كه همه ي مخلوقات براي او خاضع است، به مهر پروردگار جهانيان مهر نهاده ام، و به مهر جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل، و مهر سليمان بن داود، و مهر محمد سرور پيامبران، درود خدا بر او و خاندانش و تمامي آنان باد، و پاسداري كن از فلان بن فلان هر صبح و شام از حيوانات سمي، از مار يا عقرب، يا ساحر يا شيطان رانده شده، يا پادشاه كينه توز.

گرفتم از او آنچه ديده شده، و آنچه ديده نمي شود، و آنچه چشم خوابيده يا بيدار آن را مي بيند، به اجازه ي خداي مهربان آگاه، هيچ سلطه اي بر خدا نداريد و هرگز شريكي براي او نمي باشد، و درود خدا بر پيامبرش سرور ما محمد و خاندان پاكش باد.

دعاؤه في العوذة ليوم الاثنين

بسم

الله الرحمن الرحيم، اعيذ نفسي بربي الاكبر مما يخفي و مما يظهر، و من شر كل انثي و ذكر، و من شر ما رات الشمس و القمر، قدوس قدوس رب الملائكة و الروح، ادعوكم ايها الجن ان كنتم سامعين مطيعين، و ادعوكم ايها الانس الي اللطيف الخبير.

و ادعوكم ايها الجن و الانس الي الذي دانت له الخلائق اجمعون، ختمته بخاتم رب العالمين، و خاتم جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل، و خاتم سليمان بن داود، و خاتم محمد سيد المرسلين و النبيين صلي الله عليه و اله و عليهم اجمعين، و اجز عن فلان بن فلان كلما يغدو و يروح، من ذي سم حية او عقرب، او ساحر او شيطان رجيم او سلطان عنيد.

اخذت عنه ما يري و ما لا يري، و ما رات عين نائم او يقظان باذن الله اللطيف الخبير، لا سلطان لكم علي الله لا شريك له، و صلي الله علي رسوله سيدنا محمد النبي و اله الطاهرين و سلم تسليما.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

دعاي تعويذ براي روز سه شنبه

به نام خداوند بخشنده ي مهربان، جانم را پناه مي دهم به خداي بزرگ، پروردگار آسمانهاي بدون ستون برافراشته شده، و به آنكه آنها را در دو روز آفريد، و در هر آسمان امرش را جاري ساخت، و زمين را در دو روز آفريد و در آن روزيها را مقدر كرده، و در آن كوه هاي محكم بنيان نهاد، و در آنها شكافها و راه هايي مقرر كرد، و ابر را آفريده، و مسخر خود نمود، و كشتيها را به حركت درآورد، و دريا را مسخر خود كرد، و در

زمين كوه هاي استوار و نهرها جاري ساخت، خود را پناه مي دهم از شر آنچه در شب و روز مي باشد و قلبها بر آن گره خورده و چشمهاي جن و انس آن را مي بيند.

خدا ما را كافي است، خدا ما را كافي است، خدا ما را كافي است، معبودي جز او نيست، محمد پيامبر خداست، و درود و سلام خدا بر او و بر خاندان پاكش باد.

دعاؤه في العوذة ليوم الثلثاء

بسم الله الرحمن الرحيم، اعيذ نفسي بالله الاكبر رب السماوات القائمات بلا عمد، و بالذي خلقها في يومين، و قضي في كل سماء امرها، و خلق الارض في يومين و قدر فيها اقواتها، و جعل فيها جبالا اوتادا، و جعلها فجاجا سبلا، و انشا السحاب و سخره، و اجري الفلك، و سخر البحر، و جعل في الارض رواسي و انهارا، من شر ما يكون في الليل و النهار، و تعقد عليه القلوب، و تراه العيون من الجن و الانس.

كفانا الله، كفانا الله، كفانا الله، لا اله الا الله، محمد رسول الله صلي الله عليه و اله الطاهرين و سلم تسليما.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

دعاي تعويذ براي روز چهارشنبه

به نام خداوند بخشنده ي مهربان، خود را پناه مي دهم به يگانه ي بي نياز از شر دمنده ها در گره ها، و از شر شيطان و فرزندانش.

خود را پناه مي دهم به خداي يكتا و يگانه ي بزرگ از شر آنچه را كه چشمم ديده و آنچه را كه نديده است، پناه مي برم به خداي يگانه ي يكتا و بزرگ و برتر از شر هر كه قصد ايجاد كار مشكل برايم دارد.

خدايا! بر

محمد و خاندانش درود فرست و مرا در پناه خودت و پناه محكمت قرار ده، اي گرامي نيرومند، و فرمانرواي پاك و قوي، ايمني بخش غالب و آمرزنده، داناي نهان و آشكار، بزرگ و برتر، او خداست، او خداست، او خداست، شريكي ندارد و محمد پيامبر اوست درود و سلام بسيار و هميشگي خدا بر او و بر خاندانش باد.

دعاؤه في العوذة ليوم الاربعاء

بسم الله الرحمن الرحيم، اعيذ نفسي بالاحد الصمد من شر النفاثات في العقد، و من شر ابن قترة و ما ولد.

استعيذ بالله الواحد الاحد الاعلي من شر ما رات عيني، و ما لم تره، استعيذ بالله الواحد الفرد الكبير الاعلي من شر من ارادني بامر عسير.

اللهم صل علي محمد و ال محمد و اجعلني في جوارك و حصنك الحصين العزيز الجبار، الملك القدوس القهار، السلام المؤمن المهيمن الغفار، عالم الغيب و الشهادة الكبير المتعال، هو الله هو الله هو الله، لا شريك له، محمد رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم كثيرا دائما.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

دعاي تعويذ براي روز پنج شنبه

به نام خداوند بخشنده ي مهربان، جانم را پناه مي دهم به پروردگار مشرقها و مغربها از هر شيطان رانده شده، و ايستاده و نشسته، دشمن و حسود و كينه توز، و خداوند از آسمان بر شما آب مي فرستد تا شما را با آن پاك كند، و ناپاكي شيطان را از شما بزدايد، و قلبهايتان را استحكام بخشد، و گامهايتان را استوار كند، با پايت بر زمين بزن اين نوشيدني خنك و گواراست.

و از آسمان آبي پاك فرستاديم تا شهر مرده را با

آن زنده كنيم، و از آنچه خلق كرديم حيوانات چهارپا و مردم بسيار را سيراب گردانيم، هم اكنون خدا بر شما تخفيف روا داشت، اين سبك كردن و رحمتي است از جانب پروردگار شما، خداوند مي خواهد كه بر شما سبك بگيرد، خداوند آنان را كفايت كرده و او شنوا و داناست، معبودي جز او نيست و خدا بر كارش غالب و پيروز است، معبودي جز او نيست و محمد پيامبر خداست، درود و سلام خدا بر او و بر خاندانش باد.

دعاؤه في العوذة ليوم الخميس

بسم الله الرحمن الرحيم، اعيذ نفسي برب المشارق و المغارب من كل شيطان مارد، و قائم و قاعد، و عدو و حاسد و معاند، و ينزل عليكم من السماء ماء ليطهركم به و يذهب عنكم رجز الشيطان و ليربط علي قلوبكم و يثبت به الاقدام، اركض برجلك هذا مغتسل بارد و شراب.

و انزلنا من السماء ماء طهورا لنحيي به بلدة ميتا، و نسقيه مما خلقنا انعاما و اناسي كثيرا، الان خفف الله عنكم ذلك تخفيف من ربكم و رحمة، يريد الله ان يخفف عنكم، فسيكفيكهم الله و هو السميع العليم، لا اله الا الله، و الله غالب علي امره، لا اله الا الله محمد رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم تسليما.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

دعا براي هر روز

به درستي كه ما آن را در شب قدر فرستاديم - هفتاد و شش بار.

اول : هفت بار بعد از طلوع فجر و قبل از نماز صبح.

دوم : ده بار بعد از نماز صبح.

سوم : ده بار

بعد از اذان ظهر و قبل از انجام نافله.

چهارم : بيست و يك بار بعد از نوافل ظهر.

پنجم : ده بار هنگام عصر.

ششم : هفت بار بعد از نماز عشاء.

هفتم : يازده بار در بستر خواب.

دعاؤه في كل يوم

انا انزلناه في ليلة القدر - ستا و سبعين مرة.

الاول : بعد طلوع الفجر و قبل صلاة الصبح سبعا.

الثاني : بعد صلاة الغداة عشرا.

الثالث : اذا زالت الشمس قبل النافلة عشرا.

الرابع : بعد نوافل الزوال احدي و عشرين.

الخامس : بعد العصر عشرا.

السادس : بعد العشاء سبعا.

السابع : حين يأوي الي فراشه احدي عشرة.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

دعاي اول هر ماه

روايت شده كه آن حضرت هنگامي كه ماه جديدي مي آمد، در روز اول آن دو ركعت نماز مي گزارد، در ركعت اول سي بار سوره ي توحيد به تعداد ايام ماه، و در ركعت دوم سي بار سوره ي قدر را مي خواند، و آنچه ممكن بود صدقه مي داد، و با آن سلامتي و تندرستي تمامي آن ماه را مي خريد.

و در روايتي اين گونه آمده :

و مستحب است بعد از فراغ از اين نماز بگويي :

و جنبنده اي در زمين نيست جز آنكه روزي اش بر خدا بوده و او به جايگاه هاي حال و آينده اش آگاه باشد، همه ي آنها در كتاب آشكار نوشته شده است.

به نام خداوند بخشنده ي مهربان، و اگر خداوند به تو ضرر رسانيد جز خودش كسي نتواند آن را زائل كند، و اگر قصد خيري به تو داشت كسي قادر به برگرداندن آن نيست، هر كدام

از بندگانش را كه بخواهد مشمول فضلش مي كند و او آمرزنده و مهربان است، و اگر به تو خيري رسانيد پس او بر هر كار تواناست.

به نام خداوند بخشنده ي مهربان، خداوند بعد از هر سختي آساني مقرر مي دارد.

آنچه خدا بخواهد محقق مي شود، نيرويي جز به خدا نيست، او ما را كافي بوده و بهترين نگاهبان است، و كارم را به خدا واگذار مي كنم خداوند به بندگانش بيناست، معبودي جز تو نيست، پاك و منزهي، من از ستمكاران بودم، پروردگارم مرا بدون فرزند مگذار در حاليكه تو بهترين ارث برندگاني.

دعاؤه في اول يوم من الشهر

روي انه كان عليه السلام اذا دخل شهر جديد يصلي اول يوم منه ركعتين، يقرء في اول ركعة «قل هو الله احد» ثلاثين مرة، بعدد ايام الشهر، و في الركعة الثانية «انا انزلناه» مثل ذلك، و يتصدق بما يتسهل فيشتري به سلامة ذلك الشهر كله.

و في رواية :

و يستحب اذا فرغت من هذه الصلاة ان تقول :

بسم الله الرحمن الرحيم، و ما من دابة في الارض الا علي الله رزقها و يعلم مستقرها و مستودعها كل في كتاب مبين. [1] .

بسم الله الرحمن الرحيم، و ان يمسسك الله بضر فلا كاشف له الا هو و ان يردك بخير فلا راد لفضله يصيب به من يشاء من عباده و هو الغفور الرحيم [2] ، و ان يمسسك الله بضر فلا كاشف له الا هو و ان يمسسك بخير، فهو علي كل شي ء قدير. [3] .

بسم الله الرحمن الرحيم، سيجعل الله بعد عسر يسرا. [4] .

ما شاءالله، لا قوة الا بالله، حسبنا الله و نعم

الوكيل، و افوض امري الي الله ان الله بصير بالعباد، لا اله الا انت سبحانك اني كنت من الظالمين، رب لا تذرني فردا و انت خير الوارثين.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] هود : 6.

[2] يونس : 107.

[3] انعام : 17.

[4] الطلاق : 7.

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

دعاي اول شب ماه رجب

احمد بن محمد بن عيسي با سندش از آن حضرت روايت كرده كه فرمود : در شب اول ماه رجب بعد از نماز عشاء اين دعا را مي خواني :

خدايا! از تو مي خواهم به اينكه تو فرمانروايي، و تو بر هر كار نيرومندي، و اينكه هر كار را كه بخواهي انجام مي دهي.

خدايا! به تو روي مي كنم به پيامبرت محمد پيامبر رحمت - كه درود تو بر او و خاندانش باد - اي محمد اي پيامبر خدا، به خداوند كه پروردگار من و توست روي مي كنم تا به خاطر تو حاجتم را برآورد، خدايا به حق پيامبرت محمد و به پيشوايان از خاندان او حاجتم را روا ساز.

آنگاه حاجتت را مي خواهي.

دعاؤه في اول ليلة من شهر رجب

روي احمد بن محمد بن عيسي باسناده الي ابي جعفر عليه السلام قال : تدعو في اول ليلة من رجب بعد صلاة عشاء الاخرة بهذا الدعاء :

اللهم اني اسألك بانك مليك و انك علي كل شي ء مقتدر، و انك ما تشاء من امر يكون.

اللهم اني اتوجه اليك بنبيك محمد نبي الرحمة صلواتك عليه و اله، يا محمد يا رسول الله اني اتوجه الي الله ربي و ربك لينجح بك طلبتي، اللهم بنبيك محمد و بالائمة من اهل

بيته انجح طلبتي.

ثم تسأل حاجتك.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

در يك شب اماكن متبركه - از شام تا مكه

علي بن خالد - كه يكي از راويان حديث و از شخصيت هاي معروف شعر بغداد است - حكايت كند:

شنيدم مردي از اهالي شهر شام به اتهام آگاهي از علم غيب و غيب گوئي زنداني شده است، من به همين جهت وقت ملاقات با آن زنداني را گرفتم؛ و چون با او ملاقات كردم و جريان اتهام و زنداني شدنش را از خودش سؤال كردم، چنين اظهار داشت:

من در شهر شام سكونت دارم و در آن مكان معروف، كه سر مقدس امام حسين عليه السلام را دفن كرده اند، مرتب عبادت مي كردم و دعا مي خواندم.

در يكي از شب ها كه مشغول عبادت و راز و نياز بودم، ناگاه شخصي نزد من آمد و فرمود: برخيز و همراه من بيا.

و من نيز همراه وي حركت كردم، بعد از لحظه اي خود را در مسجد كوفه ديدم، پس با يكديگر نماز خوانديم و زيارت كرديم و چون برخاستيم و چند قدم حركت نموديم، ديدم كه در مسجد النبي صلي الله عليه و آله و سلم كنار قبر مطهر آن حضرت هستيم، پس سلام كرديم و زيارت خوانديم.

و چون نماز زيارت را به جا آورديم، قدمي برداشتيم كه بيرون برويم، ناگهان متوجه شدم كه در مكه ي معظمه مي باشيم.

پس اعمال و مناسك خانه ي خدا را نيز انجام داديم؛ و چون از اعمال و زيارت كعبه ي الهي فارغ شديم، دوباره خود را به همراه آن شخص در همان مكان معروف در شهر شام ديدم.

چون يك سال از اين قضيه گذشت،

باز همان شخص، نزد من آمد و به همراه يكديگر مسافرت به اماكن متبركه را - به همان شكل طي الأرض - انجام داديم.

و هنگامي كه او خواست از نزد من برود و جدا شود، پرسيدم: شما كيستي؟

و گفتم: تو را به حق آن كسي كه چنين قدرت و توان را به شما عطا نموده است، قسم مي دهم كه مرا آگاه سازي؟

آن شخص در جواب فرمود: من محمد بن علي بن موسي بن جعفر عليهم السلام هستم.

و چون اين خبر در شام منتشر گرديد؛ و نيز محمد بن عبدالملك زيات اين خبر را شنيد، دستور داد تا مرا دست گير كردند و دست و پايم را با زنجير بستند و سپس به عراق روانه ام ساختند؛ و اكنون اين چنين در زندان به سر مي برم.

علي بن خالد گويد: با شنيدن اين جريان عجيب و حيرت انگيز، نزد حاكم زمان رفتم و پي گير قضيه ي آن مرد شامي شدم.

در جواب گفته شد: به او بگوئيد: هر كه او را از شهر شام به كوفه و مدينه و مكه برده است، هم اينك آن شخص نيز بيايد و او را از زندان نجات دهد.

من خيلي ناراحت و افسرده شدم از اين كه نتوانستم كار مثبتي انجام دهم، پس از گذشت چند روزي، صبحگاهان سر و صداي بسياري از مردم و نگهبانان و مأمورين بلند شد؛ و چون علت آن را جويا شدم؟

دستور درمان آرامش زلزله

مرحوم شيخ صدوق رضوان الله تعالي عليه به طور مستند به نقل از علي بن مهزيار اهوازي - كه يكي از اصحاب و ياران باوفاي امام جواد، امام هادي و امام حسن

عسكري عليهم السلام مي باشد - حكايت نمايد:

در يكي از روزها، نامه اي به محضر مبارك حضرت ابوجعفر، امام محمد جواد عليه السلام بدين مضمون نوشتم:

يا ابن رسول الله! در شهر اهواز و حوالي آن، زلزله بسيار رخ مي دهد، آيا اجازه مي فرمائي كه از اين جا كوچ كنيم و در محلي با أمن و امان سكني گزينيم؟

و سپس نامه را براي حضرت ارسال كردم.

امام عليه السلام پس از گذشت چند روزي، در جواب نامه چنين مرقوم فرمود:

در آن محل بمانيد و از آن جا كوچ نكنيد، بلكه روزهاي چهارشنبه و پنج شنبه و جمعه را روزه بگيريد.

و چون روز جمعه فرا رسيد، غسل جمعه نمائيد؛ و سپس لباس تميز بپوشيد و تمام افراد در محلي مناسب تجمع كنيد و در آن جا همه با هم با خداوند متعال راز و نياز و مناجات نمائيد و از درگاه با عظمتش بخواهيد تا مشكل همگان را برطرف سازد.

علي بن مهزيار گويد: چون طبق دستور حضرت جوادالأئمه عليه السلام، همگي ما چنين كرديم، زلزله آرامش پيدا كرد؛ و پس از آن، عموم اهالي اهواز به بركت راهنمائي آن حضرت از خطر زمين لرزه در أمان قرار گرفتند. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] من لا يحضره الفقيه: ج 1، ص 343، ح 1518، وسائل الشيعة: ج 7، ص 504، ح 1.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد جواد؛ مؤلف: عبدالله صالحي؛ نشر مهدي يار.

در خواب و بيداري نجات شخصي درمانده

يكي از اصحاب امام محمد جواد عليه السلام، به نام موسي بن قاسم حكايت كند:

روزي در مكه معظمه با يكي از مخالفين آل رسول سلام الله عليهم، به نام اسماعيل پيرامون

موقعيت امام رضا عليه السلام در قبال مأمون نزاع داشتيم.

اسماعيل مدعي بود كه چرا امام رضا عليه السلام مأمون عباسي را هدايت نكرد؟

و من چون جواب مناسب و قانع كننده اي براي آن نداشتم، سكوت كردم.

تا آن كه شب فرا رسيد و در رختخواب خود خوابيدم، در عالم خواب، حضرت جوادالأئمه عليه السلام را رؤيت و مشاهده كردم و جريان منازعه ي خود با اسماعيل را مطرح نمودم.

حضرت در پاسخ فرمود: امام افرادي را همانند تو و دوستانت را هدايت مي نمايد.

بعد از آن كه از خواب بيدار شدم، جواب حضرت را خوب به ذهن سپردم؛ و سپس جهت طواف كعبه ي الهي به سمت مسجدالحرام حركت كردم، در بين راه اسماعيل مرا ديد؛ و من سخن امام جواد عليه السلام را براي او بازگو كردم و او ديگر حرفي نزد و خاموش شد.

چون مدتي از اين جريان گذشت، جهت زيارت و ملاقات حضرت جوادالأئمه عليه السلام راهي مدينه ي منوره شدم.

هنگامي كه به محضر مقدس امام عليه السلام وارد شدم، مشغول خواندن نماز بود، در گوشه اي نشستم؛ زماني كه نماز حضرت پايان يافت، به من خطاب كرد و فرمود:

اي موسي! چندي پيش در مكه ي مكرمه با اسماعيل - درباره ي پدرم - پيرامون چه مسائلي بحث و منازعه داشتيد؟

عرض كردم: اي سرورم! شما خود در جريان امر هستي و مي داني.

حضرت فرمود: در خواب چه كسي را ديدي؟ و چه شنيدي؟

عرضه داشتم: يا ابن رسول الله! شما را در خواب ديدم و چون موضوع را با شما مطرح كردم، فرمودي: امام افرادي چون تو و دوستانت را هدايت مي نمايد - كه ظالم و دشمن اهل بيت رسالت

نباشند -.

حضرت فرمود: آري چنين است، من به خواب تو آمدم و اين سخن را گفتم؛ و اكنون نيز همان مطلب را مي گويم.

عرض كردم: اي مولا و سرورم! همانا اين بهترين روش براي خاموش كردن مخالفين مي باشد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] هداية الكبري حضيني: ص 307، س 11، مدينة المعاجز: ج 7، ص 416، ح 2420، اثبات الهداة: ج 3، ص 344، ح 49.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد جواد؛ مؤلف: عبدالله صالحي؛ نشر مهدي يار.

دو معجزه مهم

همچنين مرحوم شيخ حر عاملي، طبرسي، طبري و ديگر بزرگان آورده اند كه شخصي به نام محمد بن عمير حكايت كند:

روزي در مجلس و محضر شريف امام محمد جواد عليه السلام حضور يافتم.

پس از لحظاتي، مشاهده كردم كه حضرت دست مبارك خود را روي چوب هاي يك چهارپايه ي چوبي كشيد و آن چوب هائي كه سال ها خشكيده بود، ناگهان سبز و شاداب گشت و برگ هاي سبز بر آن شاخه ها روئيده شد؛ و مورد تعجب افراد قرار گرفت. [1] .

- همچنين آورده اند:

يكي از اصحاب حضرت به نام ابراهيم بن سعيد حكايت كند:

روزي در محضر شريف و مقدس امام جواد عليه السلام حضور داشتم، ناگهان متوجه شدم كه حضرت برگ درخت زيتون را در دست مبارك خود گرفت و بلافاصله آن برگ زيتون تبديل به پول رايج حكومت وقت شد.

پس از آن، مقداري از آن پول ها را گرفتم و از مجلس و خدمت امام جواد عليه السلام خداحافظي كردم و راهي بازار شدم.

چون وارد بازار گشتم، مقداري از همان ها را كه توسط حضرت از برگ زيتون تبديل به پول شده بود، تحويل

يكي از بازاريان دادم تا مقداري جنس براي منزل خريداري كنم.

و سپس جريان امر و موضوع را براي او و برخي ديگر از تجار و كسبه مطرح كردم؛ و تمام آن افراد گفتند: اين پول ها با ديگر پول هاي معمولي و موجود در بازار، هيچ فرقي ندارد. [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اثبات الهداة: ج 3، ص 345، ح 62، دلائل الامامة: ص 399، ح 353، نوادر المعجزات: ص 181، ح 6.

[2] دلائل الامامة: ص 398، ح 348، نوادر المعجزات: ص 180، ح 4، اثبات الهداة: ج 3، ص 345، ح 57.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد جواد؛ مؤلف: عبدالله صالحي؛ نشر مهدي يار.

دوستي با دوستان خدا و دشمني با دشمنان خدا

أوحي الله الي بعض الأنبياء: أما زهدك في الدنيا فتعجلك الراحة، و أما انقطائك الي فيعززك بي، ولكن هل عاديت لي عدوا و واليت لي وليا. [1] .

خداوند به يكي از انبيا وحي كرد: اما زهد تو در دنيا شتاب در آسودگي است و اما رو كردن تو به من، مايه ي عزت توست، ولي آيا با دشمن من دشمني، و با دوست من دوستي كردي؟

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] تحف العقول، ص 456 -455.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ حلم چاپ اول 1384.

در جواب يك معماي فقهي

يا أبامحمد ما تقول في رجل حرمت عليه امرأة بالغداة و حلت له ارتفاع النهار و حرمت عليه نصف النهار، ثم حلت له الظهر ثم حرمت عليه العصر، ثم حلت له المغرب، ثم حرمت عليه نصف الليل ثم حلت له الفجر، ثم حرمت عليه ارتفاع النهار، ثم حلت له نصف النهار؟ فبقي يحيي و الفقهاء بلسا خرسا!

فقال المأمون: يا أباجعفر أعزك الله بين لنا هذا؟ فقال عليه السلام هذا رجل نظر الي مملوكة لا تحل له، اشتريها فحلت له. ثم أعتقها فحرمت عليه، ثم تزوجها فحلت له، فظاهر منها فحرمت عليه. فكفر الظهار فحلت له، ثم طلقها تطليقة فحرمت عليه، ثم راجعها فحلت له، فارتد عن الاسلام فحرمت عليه، فتاب و رجع الي الاسلام فحلت له بالنكاح الأول، كما أقر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم نكاح زينب مع أبي العاص بن الربيع حيث أسلم علي النكاح الأول. [1] .

امام جواد عليه السلام به يحيي بن اكثم فرمود:

اي ابامحمد! چه گويي درباره ي مردي كه بامداد زني بر وي حرام بود و روز كه برآمد بر او

حلال شد، نيمه ي روزش حرام شد و هنگام ظهرش حلال گرديد و وقت عصر بر او حرام شد و مغربش حلال گرديد و نيمه شب بر او حرام شد و سپيده دم بر وي حلال شد و روز كه برآمد بر او حرام شد و نيمه روز بر او حلال گرديد.

يحيي و ديگر فقها در برابر او حيران گرديده و از كلام بازماندند!

مأمون گفت: يا اباجعفر! خداي، عزيزت بدارد. اين مسئله را براي ما بيان كن. امام عليه السلام فرمود:

اين مردي است كه به كنيزك ديگري نگاه كرده و او را خريده و بر وي حلال شده، سپس آزادش كرده و بر او حرام شده، سپس او را به زني گرفته و بر او حلال شده، و ظهارش كرده [2] و بر او حرام شده و كفاره ي ظهار داده و حلال شده، سپس يك بار طلاقش داده و حرام شده، سپس به او رجوع كرده و حلال شده، پس آن مرد از اسلام برگشته و زن بر او حرام شده و باز توبه كرده و به اسلام برگشته و به همان نكاح سابق بر او حلال شده، چنان كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم زينب را به ابي العاص بن ربيع كه مسلمان شد، به همان نكاح اول تسليم نمود.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] تحف العقول، ص 454.

[2] ظهار اين است كه كسي به زنش بگويد: ظهرك كظهر امي - يعني پشت تو مانند پشت مادر من است.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ حلم چاپ اول 1384.

ديدار با دوستان

ملاقات الاخوان نشرة و تلقيح للعقل و ان كان نزرا قليلا.

[1] .

ملاقات و زيارت برادران سبب گسترش و باروري عقل است، اگر چه كم و اندك باشد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مسند الامام الجواد ، ص 242.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ حلم چاپ اول 1384.

دقت و خودپايي

ألتحفظ علي قدر الخوف. [1] .

خود را پاييدن به اندازه ي ترس است.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مسند الامام الجواد ، ص 254.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ حلم چاپ اول 1384.

دشمني هر كه راه هدايت را پنهان دارد

كسي كه راه نيك را به خاطر پيروي هواي نفسش از تو پنهان مي دارد، با تو دشمن است.

قوله في عداوة من ستر الرشد

قد عاداك من ستر عنك الرشد اتباعا لما تهواه.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

دورانديشي

دورانديشي آن است كه منتظر فرصتها باشي و بشتابي درباره ي چيزي كه تو را ايمن مي كند.

قوله في بيان الحزم

الحزم هو ان تنتظر فرصتك، و تعاجل ما امنك.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

درخت سدر

در معجزات آن حضرت نوشته اند:

هنگامي كه حضرت جوادالائمه با ام الفضل از بغداد به مدينه حركت كردند، در مشايعت، جمع كثيري از مردم بودند.

وقتي آن حضرت در شارع كوفه به دار مسيب رسيد، آنجا فرود آمدند. چون هنگام غروب و اول نماز مغرب نزديك بود، حضرت جواد عليه السلام داخل مسجد شد، آنجا درخت سدري بود كه خشك شده و بار نمي داد.

حضرت جواد عليه السلام آب خواست پاي آن درخت وضو گرفت و به نماز ايستاد، نماز مغرب را به جماعت گزارد و در ركعت اول حمد و سوره نصر و در ركعت دوم توحيد را خواند و پيش از ركوع، قنوت نموده و ركعت سوم را به جاي آورد تشهد و سلام گفت و لحظه اي نشست و ذكر خدا به جا آورد و پس از آن چهار ركعت نماز نافله مغرب به جا آورد و تعقيب نماز خواند و دو سجده ي شكر نمود و بيرون رفت.

چون جماعت برخاستند نزديك درخت آمدند، ديدند درخت سبز و خرم و بار داده است و از سدر آن خوردند، شيرين و گوارا بود و ديدند دانه و هسته ندارد.

از اين اعجاز و خرق عادت مشعوف شدند و با آن حضرت وداع گفتند و برگشتند و حضرت جواد عليه السلام در سن ده بود كه با ام الفضل به مدينه برگشت و تا زمان معتصم قريب

15 سال، تا سال 220 هجري در مدينه بود تا كه معتصم آن حضرت را دعوت كرد و در آخر ماه ذي القعده همان سال رحلت نمود و پشت سر مقابر قريش مدفون شد.

شيخ مفيد رحمه الله فرموده است: من آن درخت سدر را ديدم و از ميوه ي آن خوردم، بي دانه بود و فاصله ي شيخ مفيد رحمه الله تا سال 210 قريب صد سال بيشتر مي باشد كه درخت سدر سر پاي خود بوده است. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] بحارالانوار: ج 50 ص 57.

منبع: زندگاني حضرت امام محمد تقي جوادالائمه؛ حسين عماد زاده؛ حسينيه عمادزاده چاپ اول 1386.

درآمدن مرواريدهاي هزار دانه از آستين امام جواد

مي گويند: روزي ام الفضل به مأمون ملعون گفت: «مرا دادي به مرد فقيري كه سبب ننگ ما شده است.»

مأمون اين سخن را سبب خجالت خود ديده و بسيار منفعل شد و اين سخن را نقل كرد تا آنكه به امام جواد عليه السلام رسيد. پس آن حضرت به مأمون گفت: «مي خواهي تو را از خجالت و ننگ بيرون بياورم؟»

او گفت: «بلي.»

حضرت فرمود: «امر كنيد كه مردم را ندا كنند تا در مسجد جمع شوند.»

پس همه در مسجدي كه چهل ستون داشت جمع شدند و مسجد پر شد.

امام جواد عليه السلام به منبر آمد و خطبه ي بليغي را بيان نمود و فرمود: «خليفه از خويشي با خاندان رسول صلي الله عليه و آله و سلم به سبب فقر ايشان ننگ دارد و مردم به او طعنه مي زنند و من مي خواهم اين ننگ را از او بردارم.

همه بدانند كه ما خاندان عصمت، به دنيا و زخارف آن محتاج نيستيم، ما خود آن را قبول نمي كنيم و

الا هر چه مي خواهيم براي ما ميسر است.

حال ما مي خواهيم كه امروز به فقرا احساني بكنيم كه كسي مثلش را نكرده باشد.»

سپس آن حضرت دست مباركش را بلند كرده و با اعجازي شگفت انگيز از آستين مباركش در دامان هر يك از فقراء، مرواريدي هزار دانه به قيمت پانصد دينار يا بيشتر انداخت.

چون اغنياء و ثروتمندان اين جريان عجيب را مشاهده كردند به طمع افتادند و از حضرت تقاضاي بخشش نمودند.

حضرت به آنها فرمود: «براي رسيدن اين احسان منتظر شويد.»

سپس آن حضرت قدري از خطبه اش را اداء فرمود، بعد از آن دست مباركش را بلند كرد و فرمود: «اين احسان ما بر اغنياء است.» پس از آستين مباركش به همه ي اغنياء مثل بار اول مرواريدهاي هزار دانه عطا نمود.

سپس جماعت قضاة به طمع آمده و از آن حضرت درخواست عطاء نمودند و حضرت مثل دفعات قبل مقداري از خطبه اش را ادا فرمود و سپس به هر يك از ايشان مرواريد هزار دانه اعطاء نمود.

خلاصه به همه ي اهل مجلس بخشش نمود تا آنكه مأمون نيز به طمع افتاد و امام جواد عليه السلام به او نيز مثل ديگران اعطاء نمود، و احدي از آن انعام و بخشش فرو نماند.

پس همه بي اختيار حمد و ثناي آن حضرت را به زبان جاري نمودند و در كار او و اعجاز او متحير شدند و جلالت شأن و قرب آن حضرت نزد خداوند متعال بر آنها معلوم گرديد و ملقب به جواد گرديد و او را جواد ناميدند، چرا كه جود حاتم در مقابل جود امام جواد عليه السلام مانند يك قطره در مقابل اقيانوس

بي كراني مي باشد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] خلاصة الأخبار.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام جواد؛ تهيه و تنظيم: واحد تحقيقاتي گل نرگس ؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

داوري قيافه شناسان

گفته شد كه امام رضا عليه السلام تا سن 47 سالگي صاحب فرزندي نشده بود و همين امر موجب تفرقه افكني و شبهه پراكني عده اي فريب خورده شده بود تا نسبت به شباهت حضرت جواد عليه السلام به امام رضا عليه السلام القاء شبهه كنند و حتي ناجوانمردانه تهمت زدند كه حضرت جواد عليه السلام فرزند آن حضرت نيست.

امام هشتم عليه السلام فرمود: «او فرزند من است.»

آنها گفتند: «اگر چنين است پس چرا صورت او گندمگون است و اگر راست مي گويي قيافه شناسان [1] را به داوري مي گيريم.

حضرت از روي ناچاري فرمود: «من به دنبال قيافه شناسان نمي فرستم، شما خود در پي آنان بفرستيد اما به آنان نگوييد براي چه دعوتشان كرده ايد.»

يك روز بر اساس دعوت قبلي عموها، برادران، خواهران و كليه وابستگان امام رضا عليه السلام در باغي نشستند و آن حضرت لباس گشاد كشاورزي به تن كرد و كلاهي بر سر و بيلي به دست گرفت و در گوشه اي از باغ مشغول كار شد، گويي كه باغبان است و ارتباطي با حاضران ندارد.

آنگاه حضرت جواد عليه السلام را آوردند و در ميان گروهي از بستگانش نشاندند، آنگاه قيافه شناسان را وارد باغ كردند و از آنان خواستند تا پدر وي را از ميان آن جمع شناسايي كنند.

قيافه شناسان قيافه ها را با دقت ديدند و گفتند: «پدر اين پسر در ميان اين گروه حاضر نيست اما اين مرد عموي پدرش و اين عموي خودش و اين زن، عمه

او مي باشد. اگر پدرش نيز در اينجا باشد بايد آن شخص باغبان باشد چرا كه ساق هاي هر دو به يك گونه است.

چند لحظه بعد امام رضا عليه السلام نزد آنان آمد، قيافه شناسان همين كه چهره ي آن حضرت را ديدند فرياد بر آوردند:

«هذا ابوه.»

«اين مرد پدر اين كودك است.»

در آن حال علي بن جعفر (عموي والا قدر امام رضا عليه السلام) از جا برخاست و بوسه بر لب هاي حضرت جواد عليه السلام زد و عرض كرد: «گواهي مي دهم كه تو در پيشگاه خدا امام ما هستي.» [2] .

امام رضا عليه السلام از مشاهده ي آن حال به گريه افتاد و فرمود:

«يا عم! الم تسمع آبي و هو يقول، قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، «بابي ابن خيرة الاماء النوبية الطيبة..»»

«عموجان! مگر حديث رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را از زبان پدرم نشنيده اي كه فرمود: «پدرم به قربان پسر بهترين كنيزان، كه از اهالي نوبه [3] و بسيار پاك سرشت است...»

آيا آن پسر كه جدم از او خبر داده جز از نسل من خواهد بود؟»

علي بن جعفر گفت: «آري، فدايت شوم، راست مي گويي.»

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] قيافه شناسي، علمي است كه با مقايسه ي اندام ها و شباهت ظاهري بدن انسان، نسبت افراد را به يكديگر در مي يابند. در فقه شيعه اين عمل - مگر در مواقع ضروري - حرام شمرده شده است.

[2] اصول كافي، ج 2، ص 322.

[3] مادر امام جواد (ع) به نام خيزران زني بافضيلت از اهالي «نوبه» (در نزديكي مصر) و از طايفه ماريه ي قبطيه (جاريه ي رسول خدا (ص)) مي باشد.

اصول كافي،

ج 2، ص 323 - بحارالانوار، ج 50، ص 7.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام محمد جواد؛ سيد علي حسيني قمي ؛ نبوغ چاپ اول 1381.

درخت خشكيده به بار نشست!

در سفري كه امام جواد عليه السلام از بغداد به سوي مدينه خارج مي شد گروهي از مردم، آن حضرت را بدرقه مي كردند، وقتي كه به خيابان باب الكوفه رسيدند غروب فرا رسيده بود، آن حضرت براي نماز به مسجدي كه در آنجا بود (به نام مسجد مسيب) رفت، در حياط آن مسجد درخت سدري بود كه خشك شده بود، امام عليه السلام براي وضو آب طلبيد و كوزه اي كه در آن آب بود آوردند، آن حضرت در پاي آن درخت سدر وضو گرفت و سپس وارد شبستان مسجد شد، و نماز مغرب را به جماعت خواند، در ركعت اول پس از حمد، سوره ي نصر را تلاوت فرمود و در ركعت دوم بعد از حمد، سوره ي توحيد را قرائت كرد، پس از نماز اندكي نشست و ذكر خدا گفت، سپس برخاست و از شبستان مسجد بيرون آمد. وقتي در حياط مسجد به درخت سدر رسيد، مردم ديدند آن درخت سبز و خرم شده و ميوه اش را (كه همانند عناب قبل از سرخ شدن است) بسيار زيبا و فراوان داده است، پس شگفت زده شدند و چون از آن خوردند آن را شيرين و خالص يافتند، آنگاه در همان مكان مردم با امام جواد عليه السلام وداع نمودند و آن حضرت به مدينه رفت و همچنان در مدينه ماندگار شد، تا وقتي كه معتصم عباس آن حضرت را به بغداد فراخواند. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] بحارالانوار، ج 50، ص 89.

منبع: كرامات و مقامات

عرفاني امام محمد جواد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ چاپ اول 1381.

دستور به مرده، جهت اعلام دارائي خود

ابن شهر آشوب آورده است:

از حسن بن علي روايت شده كه مردي خدمت امام جواد عليه السلام رسيد و عرض كرد: اي فرزند رسول خدا! مرا درياب! پدرم به مرگ ناگهاني مرد، در حاليكه صاحب دو هزار دينار است و من كه عيالوارم، به پولها دسترسي ندارم.

امام جواد عليه السلام فرمود: وقتي نماز عشا به جاي آوردي، صد مرتبه صلوات بر محمد و آل محمد بفرست تا پدرت جاي پولها را به تو بگويد، چون آن مرد چنين كرد، پدرش را مشاهده كرد كه محل پولها را نشانش مي دهد، وقتي پولها را برداشت، پدرش به او گفت: پسرم! پولها را نزد امام عليه السلام ببر و ماجراي مرا برايش تعريف كن، چه اينكه او، مرا به اين كار فرمان داد، آن مرد كه بيدار شد و پولها را برداشت و خدمت امام جواد عليه السلام آورد و عرض كرد: سپاس و ستايش خدايي را كه شما را برگزيد و گرامي داشت.[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] المناقب 4: 391.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

درخواست لباسي از حضرت براي كفن همسرم!

حضرت امام محمد تقي عليه السلام فرمود: كسي كه براي نعمتي شكر نگويد، مانند كسي است كه براي گناهي عذر نخواهد.

از جمله آنچه داوود بن محمد از عمران بن محمد اشعري نقل مي كند كه گفت: خدمت حضرت جواد عليه السلام رفتم و پس از انجام مقاصد خود، گفتم: مولاي من! ام الحسن (همسرم) به شما سلام مي رساند و يكي از جامه هايتان را مي خواهد كه كفن كند.

حضرت فرمود: او از اين مطلب

بي نياز شد. من بيرون رفتم ولي منظور حضرت را نفهميدم تا اين كه خبر آمد كه ام الحسن سيزده روز قبل از اين مرده است.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

ديدم و شك ندارم

حضرت امام محمد تقي عليه السلام فرمود: اموال شما اين گنجايش را ندارد كه همه را با بخشش راضي و شاد سازيد؛ ولي مي توانيد همه را با حسن برخورد و گشاده رويي از خود راضي و شاد سازيد.

از ابراهيم بن سعيد نقل شده كه گفت: ديدم حضرت جواد عليه السلام موي سياهي يا موي بناگوش سياهي - داشت، دست بر آن كشيد، قرمز شد. و باز دست كشيد سياه شد. گفتم: ديدم - و شك ندارم - كه پدرت دست به خاك مي زد، دينار و درهم مي شد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

در طلب روزي

اللهم ارسل علي سجال رزقك مدرارا، و امطر علي سحائب افضالك غزارا، و ادم غيث نيلك الي سجالا، و اسبل مزيد نعمك علي خلتي اسبالا، و افقرني بجودك اليك و اغنني عمن يطلب ما لديك، و داوداء فقري بدواء فضلك و انعش صوعة عيلتي بطولك، و تصدق علي اقلالي بكثرة عطائك و علي اختلالي بكريم حبائك، و سهل رب سبيل الرزق الي و ثبت قواعده لدي و بجس لي عيون سعته برحمتك و فجره انهار رغد العيش قبلي برأفتك و اجدب ارض فقري و اخصب جدب ضري و اصرف عني في الرزق العوائق و اقطع عني من الضيق العلائق.

بار خدايا ريزش روزيت را بر من پياپي بفرست و بارش ابرهاي فضل خود را بر من فراوان كن. و باران رحمتت را به سوي من به طور مداوم بريز، مرا فقط به سوي خويش و به جود و كرمت نيازمند كن و از كسي كه خود نيازمند آنچه در نزد تست بي نيازم گردان، و به داروي فضل و

احسانت بيماري فقر مرا مداوا كن و حالت نيازمندي را به نيروي جود و كرم خود برطرف نما، و بر بي چيزي و كمبود من به كثرت عطاء خويش تصدق كن و پريشاني كار مرا به بخشش كريمانه ي خود به سامان برسان.

پروردگارا راه كسب روزي را به جانب من آسان كن و پايه هاي آن را ثابت گردان، و به رحمت خويش چشمه هاي وسعت رزق را براي من جاري نما و به رأفت و مهرباني خود انهار عيش مرفه را به سوي من روان فرما، كشتزار فقر مرا بخشگان و زمين پرشان حاليم را پر گياه كن، موانع تحصيل روزي را از من دور دار و علائق ضيق معيشت را از من قطع كن.

و ارمني من سعة الرزق اللهم باخصب سهامه، و احبني من رغد العيش باكثر دوامه. و اكسني اللهم سرابيل السعة و جلابيب الدعة فاني يا رب منتظر لانعامك بحذف المضيق و لتطولك بقطع التعويق، و لتفضلك بازالة التقتير، و لوصول حبلي بكرمك بالتيسير.

بار خدايا مرا هدف پرخيزترين تيرهاي وسعت و فراخي روزي قرار بده، و مرا زندگي خوش و راحتي ببخش كه دوامش بيشتر باشد.

بارالها مرا جامه هاي سعه ي رزق و توانگري و پيراهن راحتي عيش بپوشان زيرا كه پروردگارا من منتظر انعام تو بدون تنگي معيشت هستم، و چشم به راه نعمت تو بدون تعويق بوده و منتظر تفضل تو بدون مضائقه مي باشم، و اميد پيوستن رشته ام به كرم تو به آساني دارم.

و امطر اللهم علي سماء رزقك بسجال الديم و اغنني عن خلقك بعوايد النعم و ارم مقاتل الاقتار مني و احمل كشف الضر عني علي مطايا الاعجال

و اضرب عني الضيق بسيف الاستيصال. و اتحفني رب منك بسعة الافضال و امددني بنمو الاموال و احرسني من ضيق الاقلال، و اقبض عني سوء الجدب وابسط لي بساط الخصب و اسقني من ماء رزقك غدقا، و انهج لي من عميم بذلك طرقا و فاجئني بالثروة و المال و انعشني به من الاقلال و صبحني بالاستظهار و مسني بالتمكن من اليسار انك ذوالطول العظيم و الفضل العميم و المن الجسيم و انت الجواد الكريم.

بارالها آسمان رزق خود را با شدت بر من به بارش درآر و به اعطاي نعمتها مرا از خلق خود بي نياز گردان و موارد كشندگي تنگي معيشت را از من هدف تير قرار بده و بار بر طرف كردن بد حالي را از من بر مركبهاي تندرو حمل كن و تنگي و سختي را از من با شمشيري كه ريشه كن باشد بزن. پروردگارا از خوان كرمت مرا وسعت معيشت تحفه بده و در مورد فزوني اموالم مرا مدد فرما و مرا از فشار تنگدستي حراست نما، و آفت خشكسالي را از من برگير، و بساط فراواني را برايم بگستر و مرا از آب رزق و روزي خود زياد بنوشان، و روشن نما براي من از بذل همگانيت راههائي و مرا مال و ثروت غير منتظره ببخش و به وسيله ي آن از تنگدستي برهان و صبح بر خيزان مرا با پشتيباني و تماس گير با من با تمكن از گشاده دستي زيرا توئي صاحب عطاي بزرگ و فزوني بخش همگاني و داراي منت عظيم و توئي جواد و كريم.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مهج الدعوات صفحه ي 265-259.

منبع: حضرت جواد الائمه؛ فضل الله

كمپاني ؛ مفيد 1362ش.

دفع ستم

اللهم ان ظلم عبادك قد تمكن في بلادك حتي امات العدل و قطع السبل و محق الحق و ابطل الصدق و اخفي البر و اظهر الشر و اخمد التقوي و ازال الهدي و ازاح الخير و اثبت الضير و انمي الفساد و قوي العناد و بسط الجور و عدي الطور.

اللهم يا رب لا يكشف ذلك الا سلطانك و لا يجير منه الا امتنانك.

اللهم رب و ابتر الظلم و بث جبال الغشم و اخمد سوق المنكر و اعز من عنه ينزجر و احصد شأفة اهل الجور و البسهم الحور بعد الكور.

بارالها ستم بندگانت بلاد تو را چنان فرا گرفته است كه عدل و داد را مي رانده و راهها را بريده و حق را كاهش داده و محو كرده و صدق و راستي را باطل نموده است. چنان ستمي كه نيكي و خوبي را در نهان داشته و شر و بدي را آشكار ساخته است، فروغ تقوي را فرو نشانده و هدايت را از بين برده است و خير را نابود ساخته و ضرر و زيان به بار آورده است، فساد و خرابي را رويانيده و عناد و دشمني را تقويت كرده و بساط جور را گسترده و آن را از حد گذرانده است.

خدايا و پروردگارا اين همه مفاسد را برطرف نكند مگر قدرت تو و مردم را از آن پناه ندهد مگر عطاء و منت تو.

خدايا پروردگارا دنباله ي ستم ستمگران را قطع كن و كوههاي ظلم را متلاشي و پراكنده ساز و بازار منكرات را از رواج بيانداز و كساني را كه از آن منزجرند عزيز گردان

و ريشه ي ستمكاران را درو كن و آنها را پس از كمال و بزرگي لباس نقصان و خواري بپوشان.

و عجل اللهم اليهم البيات و انزل عليهم المثلات و امت حيوة المنكر ليؤمن المخوف و يسكن الملهوف و يشبع الجائع و يحفظ الضايع و يأوي الطريد و يعود الشريد و يغني الفقير و يجار المستجير و يوقر الكبير و يرحم الصغير و يعز المظلوم و يذل الظالم و يفرج المغموم و تنفرج الغماء و تسكن الدهماء و يموت الاختلاف و يعلو العلم و يشمل السلم و يجمع الشتات و يقوي الايمان و يتلي القرآن انك انت الديان المنعم المنان

ترجمه: بارالها هر چه زودتر آنها را گرفتار شبيخون كن و عقوبات و عذابها را بر آن نازل نما و دوران منكرات را پايان بخش تا شخص بيمناك در امان باشد و ستمديده آرامش يابد و گرسنه سير شود و تباه شده حفظ و حراست گردد و رانده شده پناه يابد و آنكه مورد نفرت قرار گرفته باز گردد و فقير توانگر شود و پناهنده پناه يابد و ستمديده عزيز و ستمگر خوار گردد و اندوهگين دلشاد شود و غمگين را گشايشي رسد و اختلاف از ميان برداشته شود و علم و دانش برتري يابد و سلامت شامل همگان گردد و پراكندگي ها به جمعيت بدل شود و ايمان قوي گردد و قرآن تلاوت شود كه توئي جزا دهنده ي نعمت بخش صاحب منت.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مهج الدعوات صفحه ي 265-259.

منبع: حضرت جواد الائمه؛ فضل الله كمپاني ؛ مفيد 1362ش.

دعا براي يك مرد

صدوق گفته است:

از علي بن مهزيار، روايت شده كه گفت: امام جواد عليه السلام با خط مبارك

خود كه من، آن را خوانده ام، براي مردي در دعايي نوشته بود كه چنين بگويد:

اي آن كه پيش از هر موجودي، وجود داشت! سپس هر موجودي را، آفريد؛ آنگاه او، پايدار مي ماند؛ در حالي كه هر چيزي، نابود مي شود و اي آنكه در آسمانهاي فراز و در زمين هاي فرود و بر بالاي آنها و در ميان آنها و در زير آنها، معبودي جز او نيست تا پرستيده شود.[1] .

سيد بن طاوس آورده است: از دعاي امام جواد عليه السلام است كه:

خدايا! اي پروردگار ارواح فاني و محو شده (در وجود خداوند به طوري كه در مقابل او هيچ اند و از خود هيچ ندارند)! و بدنهاي پوسيده و گنديده! به حق فرمانبرداري جانهاي به تن بازگشته و به حق فرمانبرداري بدنهاي پيوند خورده و آميخته با رگهايشان و به حق آن كلمه اي از تو كه در ميان آنها، نافذ است و (با آن كلمه) حق را از آنان مي گيري؛ در حالي كه آفريدگان، در پيشگاه تو پايان داوري تو را، انتظار مي برند و اميد به لطف و مهرباني تو، دارند و از عقوبت بيمناك اند، بر محمد و آل محمد صلي الله عليه و اله وسلم درود فرست و نور روشنايي در چشمم قرار ده و اطمينان و يقين، در دلم بيفكن و ذكر خود را شب و روز، بر زبانم جاري ساز و عمل شايسته، روزيم فرما. [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] التوحيد: 47 ح 11.

[2] جمال الاسبوع: 179.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ مترجم مسلم صاحبي؛ شركت چاپ

و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

دعاي در قنوت

سيد بن طاوس گفته است: حضرت در قنوت خويش چنين دعا فرمود:

خدايا! تو اولي، نه به شمارش و تو آخري، نه نهايت محدود؛ ايجادمان فرمودي، نه به خاطر اجبار و زور علتي و آفريدي ما را نه به خاطر اقتدار و نيروي حاجت و نياز بلكه با حكمت خويش، ايجادمان كردي از روي اختيار و با امر و نهي خويش، آزمودي مان آزمودني و با قوا و ابزار، تأييدمان فرمودي و آنها را به ما بخشيدي و ما را، به تاب و تحمل واداشتي و به طاعت و بندگي، تكليف كردي؛ پس دستور دادي، به جهت اختيار و حق انتخاب دادن و نهي فرمودي، به جهت ترساندن و زنهار دادن و فراوان بخشش نمودي و كمتر سؤال و بازخواست نمودي؛ با اين حال، نافرماني شدي و بردباري كردي و قدر و منزلتت، ناشناخته ماند و بزرگواري فرمودي.

تو، پروردگار عزت و شكوهي و پروردگار عظمت و كبريايي (بزرگي و بزرگ منشي) و پروردگار احسان و نعمتهايي و پروردگار هدايا و نيكي هايي و پروردگار بخشش و عطايي و پروردگار وفا نمودن و وفاداري به وعده هايي و دلها، به ژرفاي تو احاطه نمي يابند و پندارها، به صفتي از تو نمي رسند و هيچ آفريده از آفريدگانت، به تو شباهت ندارد و هيچ پديده اي از مصنوعاتت، به تو مانند نمي شود؛ تو فراتر از آني كه احساس شوي و يا مس شوي، يا يكي از حواس پنجگانه تو را درك كند، و كجا ممكن است، آفريده اي آفريدگار خود را درك كند و تو، اي

معبود من! بلند مرتبه تر از آني كه ستم پيشگان مي گويند، مرتبتي بلند و بزرگ.

خدايا! هوادارانت را، بر دشمنان ستمگر، تجاوزكار، پيمان شكن،حق كش و بي دين خود، فائق گردان؛ دشمناني كه بندگانت را گمراه ساختند و معاني كتابت (قرآن) را، تحريف كردند و احكامت را، وارونه نمودند و حقت را، منكر شدند و با جرأت و جسارت خود نسبت به تو و با ظلم و ستمشان در حق خاندان پيامبرت، سلام و صلوات و رحمت و بركات تو، بر آنها باد، در جاي اوليايت نشستند؛ پس گمراه شدند و آفريدگانت را، گمراه ساختند و پرده ي حرمت تو بر بندگانت را، دريدند و خدايا! مال تو را، به عنوان متداولي بينشان قرار مي دهند و به راحتي در آن به ناحق تصرف مي كنند و بندگانت را غلامان تحت امر خويش گرفتند و بار خدايا! جهان زميني ات را، در گنگي و كري و لالي و كوري (جهالت و گمراهي) بسيار تاريك و سياه انداختند؛ پس چشمانشان باز است، اما دلهايشان نابينا است و خدايا! هيچ حجتي بر تو، براي آنان باقي نمانده است؛ چه اينكه تو، بار خدايا! پرهيز و ترس از عذابت را، گوشزد كردي و عقوبتت را، بيان فرمودي و فرمانبرداران را، وعده احسان دادي و ترساننده ها و پيامبرانت را به سويشان فرستادي و پيشكششان نمودي؛ پس تنها گروهي، ايمان آوردند.

بار خدايا! كساني كه ايمان آورده اند را، بر عليه دشمن خودت و بر دشمن اوليايت، كمك و ياري كن تا چيره و غالب شوند و به سوي حق، فرا خواننده باشند و از امام مورد انتظاري

كه عدل و داد را به پا مي دارد، پيروي نمايند و بار خدايا! آتش خشم خود و آن عذابي كه از قوم ستمگر بر نمي گرداني را بر دشمنان خويش و بر دشمنان آنان (مؤمنين) تجديد فرما.

خدايا! بر محمد و آل محمد، درود فرست و ضعف و ناتواني مخلصين در محبتت را، قوي و نيرومند ساز؛ آن كساني كه ما را، با دوستي و محبت ياري و كمك مي كنند؛ با حرف و عمل، از ما پيروي مي نمايند؛ با شريك گردانيدن ما در مالشان ما را ياري مي دهند؛ دوستدار ذكر و ياد ما، در اجتماعات خودشان مي باشند و بار خدايا! تكيه گاهشان را، محكم و استوار ساز و خدايا! دينشان را كه براي آنان پسنديده اي، پولادين گردان و نعمت خود را بر ايشان، تمام و كامل فرما و آنان را، خالص كن و مخصوص خودت برگزين و فقر و تنگدستي ايشان را، برطرف ساز و گرد و غبار نداري را، از ايشان بزداي و بار خدايا! گناهان و لغزشهاي آنان را بيامرز و دلهاي آنان را، بعد از اينكه هدايتشان كرده اي، به باطل مايل مگردان و پروردگارا! آنان را با گناهانشان وامگذار و آنچه از پاكيزگي كه در پرتو ولايت اولياي خود و دوري از دشمنانت به آنها بخشيده اي، بر ايشان نگهدار كه تو، بسيار شنوا و پاسخگويي و درود و تحيت خداوند بر محمد و آل پاك و پاكيزه اش باد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مهج الدعوات: 59.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ مترجم مسلم صاحبي؛ شركت چاپ و نشر بين الملل

چاپ اول زمستان 1387.

دعا براي پسر شدن جنين (بچه در شكم)

كليني آورده است:

از محمد بن اسماعيل يا غير او، روايت شده كه گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم: فدايت شوم! مردي براي زن حامله دعا مي كند كه خداي متعال فرزندي را كه در شكم دارد، پسر سالم و بي عيب قرار دهد. حضرت فرمود: از بسته شدن نطفه، تا چهار ماه دعا مي كند؛ چه اينكه جنين، چهل روز نطفه و چهل روز، خون بسته شده و چهل روز، پاره گوشت است و اين مدت، چهار ماه كامل مي باشد؛ سپس خداي متعال دو فرشته خلاق و آفريننده را، بر مي انگيزد و آن دو مي گويند: پروردگارا! چه موجودي بيافرينيم، پسر يا دختر؟ بدبخت يا خوشبخت؟

پس دستور لازم داده مي شود و آن دو اظهار مي دارند:

پروردگارا! روزي او، چگونه؟ زمان مرگش، كي؟ و مدت عمرش، چه مقدار است؟

و بيان مقتضي، ارائه مي گردد و از اين پس پيمان او (پيمان با خداوند در اطاعت نكردن شيطان)، ميان دو چشمش قرار مي گيرد و او، در آن مي نگرد و همواره در شكم مادرش، راست قامت و سر بلند و سر به بالا است تا وقتي زمان خروجش نزديك شود، خداي متعال فرشته اي را بر مي انگيزد؛ پس او كودك را با شدت هر چه بيشتر به خروجي رحم مي راند و كودك متولد مي شود و پيمان مورد نظر، از يادش مي رود. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 6: 16 ح 6.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ مترجم مسلم صاحبي؛ شركت چاپ و نشر بين الملل

چاپ اول زمستان 1387.

دعاي بعد از نماز صبح

كليني نقل كرده است:

از محمد بن فرج روايت شده كه گفت: امام جواد عليه السلام اين دعا را، برايم نوشت و به من آموخت و فرمود: هر كس اين دعا را بعد از نماز صبح بخواند، حاجتي نخواهد خواست، مگر اينكه برآورده خواهد شد و خداي متعال، مهمات او را كفايت خواهد فرمود:

(شروع مي كنم يا استعانت مي جويم) از نام خدا و از ذات خدا و درود و تحيت خداوند، بر محمد و آل او باد و كار خود را، به خداي متعال وا مي گذارم كه او، البته به حال بندگان بصير و بيناست؛ پس خداي متعال بازداشت از او (همان كس كه كارش را به خدا واگذار كرد)، هر بدي و ناخوشايندي را كه نيرنگ (بدخواهان) برانگيخت؛ خدايي جز تو، نيست؛ پاك و منزهي تو و من، به يقين از ستمكارانم، پس ما، دعاي او را مستجاب كرديم و او را، از گرداب غم و اندوه رهانيديم و مؤمنان را، اينگونه نجات مي دهيم؛ خداي متعال ما را كافي است و او، چه خوب وكيل و نماينده اي است؛ پس، از نعمت و فضل خداوند، چنان برخوردار شوند كه ديگر هيچ شر و بدي، به ايشان نرسد؛ آنچه خداي متعال اراده فرمود، شدني است و هيچ توش و تواني، جز توان و قدرت خداي (عظيم و بلند مرتبه) وجود ندارد؛ آنچه خداي متعال خواست، شدني است نه آنچه مردم اراده كنند؛ آنچه خداي متعال اراده فرمود، شدني است؛ هر چند مردم، خوش نداشته باشند؛ پروردگار (جهانيان)، مرا كافي از پروريدگان است؛ آفريدگار (جهان)، از آفريدگان مرا

بس است؛ روزي دهنده ي (روزي خواران)، مرا از روزي خورندگان كافي است؛ مرا كافي است، آن كه ازلي است، از زماني كه بودم (با خلق شدم) فقط او مرا كافي است، مرا كافي است، آن خدايي كه جز او خدايي نيست؛ تنها بر او توكل كردم و او، همان پروردگار عرش بزرگ و با عظمت است. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 2: 547 ح 6.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ مترجم مسلم صاحبي؛ شركت چاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

دعا بعد از نماز واجب

كليني گفته است:

امام جواد عليه السلام فرمود: وقتي از نماز واجب فراغت يافتي، چنين بگو: خشنودم از اينكه خداي متعال پروردگار من است و محمد - درود خدا بر او و آل او باد - پيامبر من و اسلام، دين من و قرآن كريم، كتاب من و حضرت علي تا حضرت مهدي - سلام و صلوات خدا بر آنان باد - امامان من مي باشند.

خدايا! حضرت حجة بن الحسن العسكري، ولي توست؛ پس او را از پيش رو و پشت سر و از سمت راست و از سمت چپ و از بالا و از سمت پائينش، محافظت فرما و عمرش را، طولاني گردان و او را، اجرا كننده ي فرمان تو و منتقم و انتقام گيرنده دينت (يا غالب و فاتح كننده دينت) قرار ده و آنچه مايه ي خشنودي و روشني چشم اوست، نسبت به خودش فرزندانش و در ميان خانواده اش و راجع به مال و منالش و در ميان شيعيانش و نسبت به دشمنانش، به آن حضرت بنمايان و به

آنها (دشمنانش) از آن حضرت آنچه موجب ترس پرهيزشان مي باشد، نشان بده و راجع به آنان (دشمنانش) نيز، آنچه مايه ي خشنودي و روشني چشم حضرت است، به او ارائه فرما؛ همچنين سينه هاي ما و سينه هاي گروه مؤمنان را شفا بخش و مسرور كن.

امام جواد عليه السلام فرمود: و چنان بود كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله و سلم وقتي از نماز خود فراغت مي يافت چنين مي فرمود: خدايا! لغزشهاي گذشته و آينده مرا، بيامرز؛ كارهايي كه نهاني يا آشكارا، از من سر زده است و نيز زياده روي ام را، راجع به خودم و تمام كارهايي را كه تو، از خودم بهتر مي داني.

خدايا! پس و پيش اندازنده ي مخلوقات تويي (هر چيز را در جايگاه مناسب خود قرار مي دهي يا رحمتت را به هر كه خواهي تقديم و پيشكش مي كني و به هر كه خواهي پس مي زني)؛ خداي يكتايي جز تو، نيست؛ به حق آگاهي ات از غيب و به قدرت و استيلايت بر تمام آفريدگان سوگند! مادامي كه زندگي را، براي من از مرگ بهتر مي داني، مرا زنده دار و هنگامي كه مرگ را از زنده بودن، برايم بهتر مي داني مرا بميران.

خدايا! من، خوف و خشيت از تو در نهان و آشكار را خواستارم و حقگويي در حال خشم و در حال خشنودي را از تو طلب مي كنم و ميانه روي و اعتدال در فقر و غنا (توانگري) و نعمت زوال ناپذير و چشم روشني پيوسته و دائمي و رضايتمندي از قضاي الهي را، از تو مي

خواهم و بركت و سعادت مرگ بعد از زندگي و دلنشيني زندگي پس از مرگ و لذت نگاه و نظر به وجه و رويت (نظر به رحمتت يا به انبياء و اوليايت) و اشتياق به ديدارت را، و ملاقات تو را بدون سختي زيانبار و آزمون گمراه كننده، خواستارم.

خدايا! ما را به آرايش ايمان آراسته دار و هدايت يافته هدايتگر، قرارمان ده؛ خدايا! ما را در جمع هدايت يافتگانت، هدايت فرما.

خدايا! من! از تو تصميم درست و پايداري در كار و هدايت و ره يافتگي، مسألت مي كنم و نيز شكر و سپاس نعمت و عافيت نيكو و پسنديده ات و ادا نمودن حق و حقوقت را خواستارم و از تو اي پروردگار من! روح و قلبي سليم و بي عيب و بي شرك و زباني صادق و راستگو مي خواهم و نسبت به دانسته هايت (از گناهان من)، آمرزش مي طلبم و خير و خوبي دانسته هايت را، در خواست مي كنم و از شر هر آنچه كه مي داني (شرش را)، به تو پناه مي برم كه البته تو مي داني و ما نمي دانيم و تو از نهانها، بسيار آگاه و با خبري. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 2: 547 ذيل ح 6.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ مترجم مسلم صاحبي؛ شركت چاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

دعا در هنگام صبح و شب

كليني آورده است:

از محمد بن فضيل روايت شده كه گفت: نامه اي خدمت امام جواد عليه السلام نوشتم و از حضرت در خواست كردم، دعايي به من بياموزد؛ پس حضرت در جوابم

نوشت:

وقتي به صبح و شب در آمدي، چنين مي گويي: الله الله الله، پروردگار من است؛ آن بخشنده ي مهربان؛ هرگز به او شرك نمي ورزم و اگر بر اين جملات بيفزايي (تكرار كني)، بهتر است؛ سپس حاجتي را كه در نظر داري، درخواست مي كني كه اين دعا به خواست خداي متعال، براي هر حاجتي نافذ و مؤثر است؛ خداي متعال هر چه خواهد انجام دهد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 2: 534 ح 36.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ مترجم مسلم صاحبي؛ شركت چاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

دعا براي رهائي از زندان

كليني روايت كرده است:

از علي بن مهزيار اهوازي نقل شده كه گفت: محمد بن حمزه ي غنوي، نامه اي به من نوشت و از من خواست، نامه اي به امام جواد عليه السلام بنويسم كه دعاي فرجي به او بياموزد؛ پس حضرت در جواب من نوشت: اما سؤال محمد بن حمزه، راجع به آموختن دعايي كه اميد گشايش از آن داشته باشد، پس به او بگو، بر اين دعا مداومت نمايد: «اي كسي كه از هر چيزي، كفايت مي كند! و هيچ چيز از او، كافي نيست؛ رويداد مهم مرا كه بدان گرفتار آمده ام، كفايت فرما.» همانا من، اميدوارم كه اين دعا، غم و اندوه او را به خواست خداي متعال بر طرف سازد.

علي بن مهزيار گفت: پس من، دعا را به او، آموختم و جز مدت كوتاهي بر او نگذشت كه از زندان بيرون آمد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 2:56 ح 14.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛گروه

حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ مترجم مسلم صاحبي؛ شركت چاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

دعا براي رفع زلزله

صدوق نقل كرده است:

از علي بن مهزيار اهوازي، روايت شده كه گفت: خدمت امام جواد عليه السلام نامه اي نوشتم و از كثرت و زيادي زلزله ها در شهر اهواز، شكايت نمودم و عرض كردم: اجازه بدهيد از اينجا كوچ كنم.

حضرت در جوابم نوشت: از آنجا كوچ نكنيد و روزهاي چهارشنبه، پنجشنبه و جمعه را روزه بگيريد و غسل كنيد و لباسهاي پاكيزه بپوشيد و روز جمعه به بيرون شهر در آئيد و خداي متعال را بخوانيد كه او البته زلزله ها را از شما دفع خواهد نمود.

علي بن مهزيار گفت: پس ما چنان كه فرموده بود، كرديم و زلزله ها فروكش كرد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] من لا يحضره الفقيه 1: 544 ح 1515.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ مترجم مسلم صاحبي؛ شركت چاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

دعاي شب اول ماه رمضان

سيد بن طاوس گفته است:

عبدالعظيم حسني در شهر ري، روايت كرده كه گفت: امام جواد عليه السلام نماز مغرب را در شبي كه هلال ماه مبارك رمضان را مشاهده فرمود (اول ماه رمضان)، به جاي آورد و چون از نماز فراغت يافت و نيت روزه كرد دستهاي خود را بلند نموده، چنين فرمود: خدايا! اي كسي كه تدبير، از آن اوست و او، بر هر كاري تواناست! اي كسي كه خيانت و دزديده نگاه كردن چشمها و نهان داشت سينه ها و نهادها را، مي داند و او، باريك و ريزبين و داناي خفاياي امور و دقايق كارها و بسيار مطلع و آگاه است!

خدايا! ما را از كساني قرار ده كه نيت

مي كنند و به نيت، عمل مي نمايند و ما را از كساني كه شقي و بدبخت شده و سپس سستي و تنبلي مي كنند، مقرر مفرما و نيز از كساني كه به غير عمل متكي هستند، قرارمان مده.

خدايا! تن هاي ما را از بيماري ها، سلامت گردان و بر اعمالي كه به ما واجب فرموده اي، ياري مان كن تا اينكه اين ماه تو، بر ما بگذرد در حالي كه ما واجبات تو را، در آن ادا كرده باشيم.

خدايا! ما را بر روزه داشتن آن، ياري فرما و توفيق برخاستن و به پا داشتن اعمال آن را (نماز و استغفار و دعا و قرآن و شب زنده داري و..) به ما عطا كن و ما را براي اقامه ي نماز در اين ماه، نشاط و طراوت بخش و از قرائت قرآن كريم، محروممان مساز و پرداختن زكات (و صدقات) را در اين ماه، بر ما آسان فرما.

خدايا! بيماري و خستگي و مرض و آفت و آسيب را، بر ما مسلط مگردان.

خدايا! افطار از روزي حلالت را، نصيب و روزي فرما.

خدايا! سهم ما را از روزي ات، براي ما سهل و ساده گردان و رزق مقدر خويش را، بر ما آسان كن و آن را حلال، پاكيزه و پيراسته ي از گناهان و پالوده ي از جرم و بار سنگين گناهان قرار ده.

خدايا! ما را جز خوراكي كه پاكيزه است و آلوده به پليدي و حرام نيست، مخوران و رزق و روزي خود را براي ما، حلال و بر كنار از آلايش پليدي و امراض گردان؛ اي كسي كه

علم و دانشش به نهان، بسان آگاهي اوست از آشكار و عيان!؛ اي كسي كه به بندگانش بخشش مي كند، از روي كرم و احسان!

اي كسي كه بر هر چيزي تواناست! و نسبت به هر چيزي آگاه و داناست ذكر و ياد خود را، به ما الهام فرما و ما را از دشواري خويش، دور دار و به آساني خويش برسان و به هدايت به حق، رهنمونمان باش و به راستي و درستي در كردار و گفتار توفيقمان ده و از بلاها، بازمان دار و از گناهان و لغزشها، حفظمان كن.

اي كسي كه گناهان بزرگ و سنگين را، جز او نيامرزد و بدي و بدحالي را، جز وي بر طرف نسازد! اي مهربان ترين مهربانان و اي بخشنده ترين بخشندگان! (يا و اي بزرگوارترين بزرگواران!) بر محمد و خاندان پاكش، درود فرست و روزه هاي ما را، پذيرفته شده و به نيكي و تقوا پيوسته گردان و همچنين، تلاش و كوشش ما را، پذيرفته و مرضي درگاهت و قيام به عبادت و بندگي ما را، غير آميخته با گناهان و قرائت قرآن ما را بالا رفته (به سوي آسمان) و دعاهاي ما را شنيده شده قرار ده و ما را به فرجام نيك، راهنمايي فرما و از سختي و دشواري، دورمان دار و آساني را برايمان فراهم ساز و درجات ما را، بالا ببر و خوبيهاي ما را، مضاعف گردان و نماز و روزه ي ما را، بپذير و دعاهاي ما را، مستجاب كن و خطاهاي ما را، بيامرز و از بديهاي ما، درگذر و ما را از عمل كنندگان كامياب و رستگار،

قرار ده و نه از كساني كه مورد خشم و غضب، قرار گرفته اند و نه از گمراهان تا اينكه ماه مبارك رمضان، بر ما بگذرد در حالي كه روزه و نماز ما را، در آن پذيرفته و اعمال ما را، پاك كرده و گناهان ما را آمرزيده و سهم ما را از هر خير و ثوابي، به مقدار زياد عطاء كرده باشي كه تو، البته خداي اجابت كننده و پروردگار بسيار نزديك هستي و تو، بر هر چيزي احاطه داري. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اقبال الاعمال 1: 76.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ مترجم مسلم صاحبي؛ شركت چاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

دعاي حجاب از دشمنان

حجاب: دعائي است كه بوسيله ي آن ائمه معصومين عليهم السلام از چشم كساني كه قصد سوء به آنها داشتند غائب و ناپديد مي شدند.

سيد بن طاووس گفته است:

حجاب محمد بن علي (امام جواد) عليه السلام اين است:

آفريننده، با عظمت تر از آفريدگان است و روزي دهنده، گشاده دست تر از روزي خورندگان مي باشد و آتش خشم خداوند كه احاطه كرده و مانند ستونهاي بلند، بر كشيده است، قلوب متمردين و نافرمانها را مشتعل مي كند و حيله و مكر حسودان را به وسيله ي سوگند ها و احكام و دستورها و لوح محفوظ و پرده آويخته به عرش پروردگار عظيم و بزرگ ما به خودشان باز مي گرداند. حجاب گرفتم و در پس پرده، نهان گرديدم و پناهنده شدم و چنگ زدم و دژ و حصن و سنگر بندي كردم به «الف، لام، ميم» و به «كاف،

ها، يا، عين، صاد» و به «طا، ها»، و به «طا، سين، ميم» و به «حا، ميم» و به «حا، ميم، عين، سين، قاف» و به «نون» و به «طا، سين» و به «قاف»؛ سوگند به قرآن مجيد! و همانا آن، سوگندي است كه اگر بدانيد و آگاه باشيد، بسيار عظيم و بزرگ است! و خداي متعال، ولي و صاحب اختيار من و چه خوب وكيل و نماينده اي است. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مهج الدعوات: 300.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ مترجم مسلم صاحبي؛ شركت چاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

درخواست رفتن به حج

خدايا! حجي كه بر هر كه قدرت رفتن به آن را داشته باشد واجب گردانيده اي را روزي ام، نما، و در اين سفر هدايتگر من بوده و راهنما به سوي آن باش، و دوري راه را برايم نزديك گردان، و مرا بر انجام اعمال ياري فرما، و با احرامم بدنم را بر آتش حرام نما، و براي اين سفر در توشه و نيرو و قدرتم افزايش عنايت كن، و پروردگارا ايستادن در پيشگاهت و آمدن به سوي خودت را روزي ام نما، و مرا به موفقيت پيروز نما، و سودهاي ارزشمند به من هديه كن.

پروردگارا! و از موقف حج مرا به سوي مشعر و مزدلفه حركت ده، و آن را سبب نزديكي به رحمتت و راهي به بهشت قرار ده، و مرا در موقف مشعر و عرفات مستقر دار، و مرا شايسته ي انجام اعمال و ذبح قرباني ارزشمند قرار ده، با خوني ريزان، و رگهاي بريده شده، و ريختن خونهاي آن، و قربانيهاي سر بريده،

و بريدن رگهايشان بنابر آنچه فرمان داده اي، و دادن قربانيهاي بيشتر همانگونه كه توصيف كرده اي.

خدايا! مرا براي نماز عيد حاضر گردان، در حاليكه اميد به وعده هايت داشته، و از تهديداتت نگرانم، موهاي سرم را تراشيده و تقصير كرده باشم، و در فرمانبرداري ات تلاشم بسيارم را كرده باشم، و رمي جمرات را با چند بار انداختن هفت عدد سنگ انجام داده باشم.

خدايا! و مرا در خانه و حرمت وارد كن، و به محل امن و كعبه ات و جايگاه نيازمندان و خواستارانت، و ميهمانان و حاجتمندانت داخل گردان، و خدايا در مقابل كوچ كردن و آمدنم بهره هاي فراواني را به من عطا كن، و اعمال حجم و پايان زاري ام را با پذيرش از جانب تو و مهرباني ات بر من پايان بخش، اي آمرزنده اي بخشنده، اي مهربانترين مهربانان.

دعاؤه في المناجاة بطلب الحج

اللهم ارزقني الحج الذي افترضته [1] علي من استطاع اليه سبيلا، واجعل لي فيه هاديا و اليه دليلا، و قرب لي بعد المسالك، و اعني علي تأدية المناسك، و حرم باحرامي علي النار جسدي، و زد للسفر في زادي و قوتي و جلدي، وارزقني رب الوقوف بين يديك و الافاضة اليك، واظفرني بالنجح، واحبني بوافر الربح.

و اصدرني رب من موقف الحج الاكبر الي مزدلفة المشعر، واجعلها زلفة الي رحمتك، و طريقا الي جنتك، و قفني موقف المشعر الحرام و مقام وقوف [2] الاحرام، و اهلني لتأدية المناسك و نحر الهدي التوامك، بدم يثج، و اوداج يمج، و اراقة الدماء المسفوحة، و الهدايا المذبوحة، و فري اوداجها علي ما امرت، و التنفل بها كما رسمت [3] .

و احضرني اللهم صلاة العيد

راجيا للوعد، خائفا من الوعيد، حالقا شعر رأسي و مقصرا، و مجتهدا في طاعتك مشمرا، راميا للجمار بسبع بعد سبع من الأحجار.

و ادخلني اللهم عرصة بيتك و عقوتك، و اولجني محل امنك و كعبتك، و مساكينك [4] و سؤالك، و وفدك و محاويجك، و جد علي اللهم بوافر الأجر من الانكفاء و النفر، واختم لي مناسك حجي وانقضاء عجي، بقبول منك لي و رأفة منك بي، يا غفور يا رحيم، يا ارحم الراحمين.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] فرضته (خ ل).

[2] وفود (خ ل).

[3] وسمت (خ ل).

[4] مشاكيك (خ ل).

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

ذ

ذكر بعضي از صفات ائمه

ما گنجينه داران علم الهي و علوم پوشيده ي او و حكمت او بوده، و جانشينان پيامبران الهي و بندگان بزرگوار او هستيم.

ما اهل بيت هرگاه خداوند از بودن ما در دنيا خشنود نباشد به سوي او منتقل مي شويم.

قوله في ذكر بعض صفاتهم

نحن خزان الله علي علمه و غيبه و حكمته، و اوصياء انبيائه، و عباد مكرمون.

نحن معشر اذا لم يرض الله لاحدنا الدنيا نقلنا اليه.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

ذكر بعضي از صفات مؤمن

انسان مؤمن نيازمند سه ويژگي است : توفيق الهي و پند دهنده اي از درونش و پذيرش گفتار آنكه او را پند داده است.

قوله في ذكر بعض صفات المؤمن

المؤمن يحتاج الي ثلاث خصال : توفيق من الله، و واعظ من نفسه، و قبول ممن ينصحه.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

ر

رنگ مو و چهره، در رنگ هاي گوناگون

يكي از اصحاب حضرت جواد الأئمه عليه السلام، به نام عسكر حكايت كند:

روزي از روزها به محضر شريف امام محمد جواد عليه السلام وارد شدم، حضرت در ايواني - كه مساحت آن جمعا پنج متر در پنج متر بود- نشسته بود.

در مقابل حضرت ايستادم و مشغول تماشاي چهره ي نوراني آن بزرگوار شدم؛ و با خود گفتم: سبحان الله! چقدر چهره ي حضرت نمكين و بدنش نوراني مي باشد؟!

در همين فكر و انديشه بودم، كه ناگهان ديدم جسم حضرت بسيار بزرگ شد به طوري كه تمام مساحت ايوان را فراگرفت.

سپس رنگ چهري حضرت سياه و تاريك گرديد؛ و بعد از گذشت لحظه اي تبديل به سپيدي شد كه از برف سفيدتر بود.

و سپس بلافاصله همچون عقيق قرمز، سرخ و درخشان شد و بعد از آن نيز به رنگ سبز همچون برگ درختان تازه درآمد.

در همين أثناء كه تعجب و حيرت من بيشتر مي شد، حال حضرت به همان حالت اول بازگشت؛ و من كه با ديدن چنين صحنه اي مبهوت و از خود بي اختيار شدم، به طور مدهوش روي زمين افتادم.

ناگاه امام عليه السلام فريادي بر من زد و فرمود: اي عسكر! شما درباره ي ما - اهل بيت عصمت و طهارت - شك مي كنيد؛ ولي ما

شما را ثابت و پايدار قرار مي دهيم، و دلهره پيدا مي كنيد و ما شما را تقويت مي نمائيم.

و سپس افزود: به خدا سوگند، كسي به حقيقت عظمت و معرفت ما نمي رسد مگر آن كه خداوند تبارك و تعالي بر او منت گذارد و با هدايت او، دوست واقعي ما قرار گيرد.

در پايان، عسگر گويد: با مشاهده ي چنين صحنه ي حيرت انگيز و گفتار دلنشين حضرت، آنچه در درون خود شك و ترديد داشتم پاك شد و به يقين كامل رسيدم. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] هداية الكبري حضيني: ص 299، س 1، بحار: ج 5، ص 55، ح 31، دلائل الامامة: ص 404، ح 365، اثبات الهداة: ج 3، ص 346، ح 70، مدينة المعاجز: ج 7، ص 344، ح 2373.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد جواد؛ مؤلف: عبدالله صالحي؛ نشر مهدي يار.

روز وداع ياران

از رفتار پدرش فهميده بود كه اين سفر ، بي بازگشت است. هنگامي كه پدرش با چشمي گريان كنار كعبه ايستاده بود و مانند كسي كه مي خواهد از عزيزترين محبوبش جدا شود مي گريست ، او زير چشمي مواظب بود.

بعد از ديدن چنين صحنه اي ، او نيز كنار حجر اسماعيل [1] رفت و همان جا نشست. بعد دست هاي كوچكش را به سوي آسمان بلند كرد و زير لب زمزمه كرد ، سپس دست هايش را پايين آورد و بي حركت نشست .

هر چه منتظر شدم ، برنخاست و نشستن او طول كشيد. وقتي جلو رفتم ، ديدم ديدگانش را به پرده ي خانه ي خدا دوخته و چشم هاي معصومش پر از اشك است. هنگامي كه پلك زد ، اشكش روي گونه اش سرازير شد

، پهناي صورتش را طي كرد و سپس روي پيراهنش نشست. گفتم :

- برخيز ! فداي تو شوم ! برخيز تا برويم.

- هيچ دوست ندارم از اين جا جدا شوم ، مگر اين كه خدا بخواهد.

هر كار كردم ، نتوانستم او را از اندوه و بغض درآورم. نزد امام رضا عليه السلام رفتم و گفتم :

- آقا ! پسرتان كنار حجر اسماعيل نشسته و بسيار ناراحت است.

- چرا ؟

- نمي دانم. اما وقتي گفتم برخيزد، در جوابم گفت :« هرگز برنمي خيزم مگر اين كه خدا بخواهد ».

هر دو پيش كودك شش ساله رفتيم. امام عليه السلام به من فرمود : «موفق ! تو عقب تر بايست ». سپس رو به فرزندش كرد و گفت :

- عزيز دلم ! برخيز . چرا گريه مي كني ؟ چرا اندوهگيني ؟

- نه ، نمي خواهم از اين جا دور شوم.

- چرا ؟

- اين بار طواف شما با طواف هاي ديگر فرق داشت. طوري با خانه ي خدا وداع كرديد ، گويي ديگر برنخواهيد گشت. شما از دوري كعبه ناراحت ايد و من از غم دوري شما! پس چگونه برخيزم ؟

بگذار تا بگريم چون ابر در بهاران

كز سنگ ناله خيزد روز وداع ياران

امام رضا عليه السلام جوادش را در آغوش گرفت و هر دو برخاستند [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] حجر اسماعيل محلي است كنار خانه ي خدا كه ديواري كوتاه و به شكل نيم دايره دارد و محل دفن حضرت اسماعيل عليه السلام و هاجر عليهاالسلام و هفتاد پيغمبر است.

[2] كشف الغمه ج 3، ص 155.

منبع: حيات پاكان (داستانهايي از زندگي امام جواد)؛ مؤلف: مهدي

محدثي؛ بوستان كتاب چاپ دوم 1385.

رضايتي كه در حكم عمل است

ألعالم بالظلم و المعين له و الراضي به، شركاء. [1] .

كسي كه آگاه به ظلم است و كسي كه كمك كننده ي بر ظلم است و كسي كه راضي به ظلم است، هر سه شريكند.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مسند الامام الجواد ، ص 247.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ حلم چاپ اول 1384.

رسوايي حديث سازان

پس از آن كه مأمون، دخترش ام الفضل را به امام جواد عليه السلام تزويج كرد، در مجلسي كه مأمون و امام عليه السلام و يحيي بن أكثم و گروه بسياري از علما در آن حضور داشتند، يحيي به امام عليه السلام رو كرد و پرسيد: «روايت شده است كه جبرئيل به حضور پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم رسيد و گفت: «يا محمد! خداوند به شما سلام مي رساند و مي فرمايد: «من از ابوبكر راضي هستم، از او بپرس كه آيا او هم از من راضي است»؟ «نظر شما درباره ي اين حديث چيست؟»

امام عليه السلام فرمودند: «من منكر فضيلت ابوبكر نيستم، ولي كسي كه اين خبر را نقل مي كند بايد خبر ديگري را نيز كه پيامبر اسلام در حجة الوداع بيان كرد، از نظر دور ندارد. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «كساني كه بر من دروغ مي بندند، بسيار شده اند و بعد از من بسيار خواهند بود، هر كس به عمد بر من دروغ ببندد، جايگاهش در آتش خواهد بود. پس چون حديثي از من براي شما نقل شد، آن را به كتاب خدا و سنت من عرضه كنيد، آنچه را كه با كتاب خدا و سنت من موافق بود، بگيريد و آنچه را كه مخالف كتاب

خدا و سنت من بود، رها كنيد».»

امام جواد عليه السلام پس از بيان اين مقدمه افزود: «اين روايت (درباره ي ابوبكر) با كتاب خدا سازگار نيست، زيرا خداوند فرموده است: «ما انسان را آفريده ايم و مي دانيم در دلش چه چيز مي گذرد و ما از رگ گردن به او نزديك تريم.» [1] آيا خشنودي و ناخشنودي ابوبكر بر خدا پوشيده بوده است تا آن را از پيامبر بپرسد؟ آيا عقلا اين روايت قابل قبول است؟»

يحيي گفت: «روايت شده است كه: «ابوبكر و عمر در زمين، مانند جبرئيل و ميكائيل در آسمان هستند».»

حضرت فرمود: «درباره ي اين حديث نيز بايد دقت شود؛ چرا كه جبرئيل و ميكائيل دو فرشته ي مقرب درگاه خداوند هستند و هرگز گناهي از آن دو سر نزده است و لحظه اي از دايره ي اطاعت خدا خارج نشده اند، ولي ابوبكر و عمر مشرك بوده اند، و هر چند پس از ظهور اسلام مسلمان شده اند، اما اكثر دوران عمرشان را در شرك و بت پرستي سپري كرده اند، بنابراين محال است كه خدا آن دو را به جبرئيل و ميكائيل تشبيه كند چرا كه شباهتي در اين ميان نيست.»

يحيي گفت: «همچنين روايت شده است كه: «ابوبكر و عمر دو سرور پيران اهل بهشتند.» درباره ي اين حديث چه مي گوييد؟»

حضرت فرمود: «اين روايت نيز محال است كه درست باشد، زيرا بهشتيان همگي جوانند و پيري در ميان آنان يافت نمي شود (تا ابوبكر و عمر سرور آنان باشند!) اين روايت را بني اميه در مقابل حديثي كه از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم درباره ي حسن و حسين عليهم السلام نقل شده است كه: «حسن

و حسين دو سرور جوانان اهل بهشتند.» جعل كرده اند.

يحيي گفت: روايت شده است كه عمر بن خطاب چراغ تابان اهل بهشت است.

حضرت فرمود: اين نيز محال است. زيرا در بهشت فرشتگان مقرب خدا، آدم، محمد، و همه ي انبيا و فرستادگان خدا حضور دارند، چطور بهشت با نور اينها روشن نمي شود ولي با نور عمر روشن مي گردد؟!

يحيي اظهار داشت: «روايت شده است كه «سكينه» (كه يكي از فرشتگان است.) به زبان عمر سخن مي گويد (عمر هر چه گويد، از جانب ملك و فرشته مي گويد).»

حضرت فرمود: «من منكر فضيلت عمر نيستم. ولي ابوبكر با آنكه از عمر افضل است، بالاي منبر مي گفت: من شيطاني دارم كه مرا منحرف مي كند. هر گاه ديديد از راه راست منحرف شدم مرا به راه درست باز آوريد.»

يحيي گفت: روايت شده است كه پيامبر فرمود: «اگر من به پيامبري مبعوث نمي شدم، حتما عمر مبعوث مي شد».

امام فرمود: «كتاب خدا قرآن از اين حديث راست تر است، خدا در كتابش فرموده است: به خاطر بياور هنگامي را كه از پيامبران پيمان گرفتيم، و از تو و از نوح... [2] از اين آيه صريحا بر مي آيد كه خداوند از پيامبران پيمان گرفته است، در اين صورت چگونه ممكن است پيمان خود را تبديل كند؟

هيچ يك از پيامبران به قدر چشم بر هم زدني به خدا شرك نورزيده اند، چگونه خدا كسي را به پيامبري مبعوث مي كند كه بيشتر عمر خود را با شرك به خدا سپري كرده است؟! و نيز پيامبر فرمود: در حالي كه آدم

بين روح و جسد بود (هنوز آفريده نشده بود) من پيامبر شدم.»

باز يحيي گفت: روايت شده است كه پيامبر فرمود: «هيچ گاه وحي از من قطع نشد، مگر آنكه گمان بردم كه به خواندان خطاب (پدر عمر) نازل شده است. يعني نبوت از من به آنها منتقل شده است.»

حضرت فرمود: «اين نيز محال است، زيرا امكان ندارد كه پيامبر در نبوت خود شك كند، خداوند مي فرمايد: خداوند از فرشتگان و همچنين از انسانها رسولاني بر مي گزيند. [3] (بنابراين با گزينش الهي، ديگر جاي شكي براي هيچ يك از پيامبران در مورد پيامبري خويش وجود ندارد).»

يحيي گفت: روايت شده است كه پيامبر فرمود: «اگر عذاب نازل مي شد كسي جز عمر از آن نجات نمي يافت.»

حضرت فرمود: «اين نيز محال است زيرا خداوند به پيامبر اسلام فرموده است: «تا زماني كه تو در ميان مردم هستي، خداوند آنان را عذاب نمي كند و نيز مادام كه استغفار مي كنند، خدا عذابشان نمي كند». [4] .

بدين ترتيب تا زماني كه پيامبر در ميان مردم است و تا زماني كه مسلمانان استغفار مي كنند، خداوند آنان را عذاب نمي كند.» [5] .

پس حديثي را كه خواندي، دروغي بيش نيست.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] «و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب اليه من حبل الوريد.» (سوره ي ق: آيه ي 16).

[2] و اذ أخذنا من النبيين ميثاقهم و منك و من نوح... (سوره احزاب: آيه 7).

[3] الله يصطفي من الملائكة رسلا و من الناس. (سوره حج: آيه 75).

[4] «و ما كان الله ليعذبهم و انت فيهم و ما كان الله

معذبهم و هم يستغفرون.» (سوره ي انفال، آيه 33).

[5] سيره ي پيشوايان، ص 551، به نقل از احتجاج، طبرسي، ج 2، صص 248 - 247 بحارالانوار، مجلسي، ج 50، صص 83 - 80.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام محمد جواد؛ سيد علي حسيني قمي ؛ نبوغ چاپ اول 1381.

راهنمايي مرده به مكان اموال خود در خواب

يك نفر به حضرت امام جواد عليه السلام گفت: سرور من! مردم از شما انتقاد مي كنند كه تا اين حد خردساليد. فرمود: از چه جهت انتقاد مي كنند؟ به حق سوگند كه خداوند به پيامبرش گفته است: «بگو اين است راه و رسم من كه از روي بينش به آن دعوت مي كنم، من با آن كسي كه پيرو من است» به خدا سوگند كه در آن موقع فقط علي پيرو رسول خدا بود و فقط نه سال داشت. من نيز نه ساله ام.

ابوهاشم روايت مي كند كه روزي مردي به مجلس ابي جعفر محمد بن علي الجواد عليه السلام آمد و گفت: يابن رسول الله صلي الله عليه و آله پدرم وفات يافت و صاحب مال زيادي بود. بعد از فوت او من اصلا نمي دانم كه اموال او كجاست و من فقير الحال و كثير العيالم و از محبان خاندان شما هستم. اگر به فرياد من برسي، نهايت مرحمت و كرم خواهد بود. حضرت فرمود: هنگامي كه نماز خفتن بگذاري بر محمد و آل او صلوات بفرست، پدرت را در خواب خواهي ديد و او به تو از مال خود خبر خواهد داد.

چون شب شد به فرموده ي آن حضرت بعد از نماز خفتن عمل نمود و خوابيد. پدرش را در خواب ديد كه مي گفت: اي پسر! مال من در فلان

موضع مدفون است. آن را پيدا كن و حضرت ابي جعفر عليه السلام را از آن كه من تو را به جاي آن مال راهنمايي كردم، خبر بده. چون صبح شد، آن مرد به موضعي كه به او نشان داده بود، رفت و مال پدر را پيدا و تصرف نمود. بعد به خدمت حضرت آمد و واقعه ي خود را بيان نمود. حضرت فرمود: خدا را شكر كه اين مال را به تو كرامت كرد و دعاي تو را اجابت نمود.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

رفتن حضرت از مدينه به خراسان جهت تدفين پدر

حضرت امام جواد عليه السلام در ضمن پاسخ نامه اي به يكي نوشته بود كه: اما درخواست محمد بن حمزه كه به او دعايي بياموزم كه اميد رهايي در آن باشد. به او بگو كه به اين دعا ادامه دهد: «اي خدايي كه از شر هر كس و شر هر چيزي كفايت كني و هيچ كس و هيچ چيز از شر او كفايت نكند. خدايا مرا از شر اين بند و زندان برهان» اگر به اين دعا ادامه دهد اميدوارم كه از هم و غمي كه دارد رهايي يابد. ان شاءالله. گيرنده ي نامه نيايش را به محمد بن حمزه آموخت و ديري نگذشت كه از زندان رها گشت.

معمر بن خلاد روايت مي كند كه روزي حجة رباني ابوجعفر ثاني، امام محمد تقي عليه السلام در مدينه به من فرمود: اي معمر! بر چهار پاي خود سوار شو تا با تو به جانب صحرا برويم. من حسب الامر آن حضرت سوار شده با هم مي رفتيم تا به يك وادي رسيديم كه در آن بيشه بود. آن حضرت فرمود: اي معمر!

زماني در همين موضع باش تا من حاضر شوم. پس به در آن بيشه رفت و از نظر من غايب گرديد. بعد از اندك زماني پيدا شد. گفتم: يابن رسول الله صلي الله عليه و آله روح من فداي تو باد، كجا رفته بودي كه چنين از گرد راه غبارآلوده اي؟ فرمود: پدرم در خراسان وفات يافته بود، به تجهيز و تكفين وي رفته بودم و اكنون از دفن او مي آيم.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

رفتن حضرت به نزد معتصم

حضرت امام محمد تقي عليه السلام فرمود: فقر فقراء، نياز نيازمندان، گرسنگي گرسنگان، برهنگي برهنگان، همه و همه به گردن توانگران است.

محمد بن يعقوب كليني در كتاب كافي از اسماعيل بن مهران نقل مي كند كه گفت: مرتبه ي اول كه حضرت جواد عليه السلام از مدينه به بغداد رفت به حضرت عرض كردم: قربانت! من در اين راه بر شما مي ترسم، بعد از شما كار به دست كيست؟

حضرت خنديد و فرمود: امسال آن طور كه تو فكر مي كني نيست. وقتي كه دفعه ي دوم خواستند حضرت را نزد معتصم ببرند، خدمت ايشان رسيدم و عرض كردم: قربانت! شما مي روي، بعد از شما امر با كيست؟ حضرت گريست به طوري كه محاسن مباركش تر شد و فرمود: اين دفعه كار خطرناك است.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

راه رفتن در منزلگاه بني هاشم

شيخ كليني آورده است:

علي بن مهزيار اهوازي گفت: امام جواد عليه السلام را ديدم كه فرداي عيد قربان، پياده براي رمي جمرات مي رفت و در بازگشت سواره بود و من، حضرت را پس از محاذات مسجد خيف در حالي كه پياده بودم مشاهده نمودم، همچنين راوي از حسن بن صالح به نقل بعضي از اصحاب آن حضرت نقل كرد كه گفت: امام جواد عليه السلام كمي بالاتر از مسجد (خيف در) مني و در خيمه گاه امام سجاد عليه السلام، از مركب خود پياده شد و رهسپار جمرات گرديد، عرض كردم: فدايتان شوم! چرا اينجا پياده شديد؟

فرمود: اينجا خيمه گاه علي بن الحسين (امام سجاد عليه السلام) و بني هاشم است و من دوست دارم در اينجا پياده باشم.[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت

ها:

[1] كافي 4: 486 ح 5.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

ركوع تمام و كامل

كليني آورده است:

از سعد بن جناح روايت شده كه گفت: در مدينه منوره، خدمت امام جواد عليه السلام بودم كه بدون مقدمه فرمود: هر كس ركوع خود را تمام و كمال بجاي آورد، به وحشت قبر دچار نمي شود. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 3: 321 ح 7.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

روزه ميت

صدوق گفته است:

از محمد بن اسماعيل بن بزيع روايت شده كه گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم: مردي از دنيا رفته و روزه قضا دارد، آيا برايش روزه بگيرند،ا صدقه بدهند؟

حضرت فرمود: برايش صدقه بدهند كه بر روزه، فضيلت و برتري دارد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] من لاحضره الفقيه 3: 376 ح 4322.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

روزه و قاتلان امام حسين

كليني آورده است:

از محمد بن اسماعيل رازي روايت شده كه گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم: فدايت شوم! چه مي فرمائيد راجع به روزه، چه اينكه خبر رسيده است كه آنها، توفيق روزه گرفتن، پيدا نمي كنند؟ حضرت فرمود: آگاه باش كه آنان، مشمول دعاي آن فرشته، قرار گرفته اند، راوي گفت: به حضرت عرض كردم: فدايت شوم! چگونه است آن؟

حضرت فرمود: قاتلان امام حسين كه درود خدا بر او باد، وقتي او را كشتند، خداي متعال فرشته اي را فرمان داد تا آواز دهد: اي امت ظالم و ستمگر! اي امت كشنده خاندان پيامبر خويش! خداي متعال شما را به گرفتن روزه و درك عيد فطر، موفق نگرداند. [1] . مرحوم مجلسي گفته است: روزه گرفتن در امامت امام ظاهر و آشكار، كامل تر و برتر است كه احكام و آدابش، از وي گرفته مي شود و توسط اوست كه واجبات، كمال خود را به دست مي آوردند و چون اهل سنت، ولايت ندارند، روزه ايشان صحيح نيست، خصوصا كه روزه خود را به پايان نمي رسانند و

پيش از وقت، افطار مي كنند و اين با معناي عامي كه از آوردن نكره در سياق نفي استفاده مي شود (لاوفقكم الله لصوم) مناسبتر است. [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 4: 169 ح 1.

[2] بحارالانوار 91: 135 ذيل ح 4.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

روز عيد قربان

شيخ صدوق آورده است:

ابان ابن محمد از امام جواد عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: در روز عيد قربان، كاري بهتر از ريختن خون قرباني،ا قدم برداشتن در راه نيكي به پدر و مادر،ا كدورت را با فضل و احسانش از خويشاوندي كه قطع رابطه كرده دور ساختن و خودش ابتدا به سلام كردن، و از بهترين قرباني هايش اطعام و ميهماني دادن و بقيه قرباني ها را به همسايگانتيم و فقير و برده، انفاق نمودن وا ضمانت كردن اسيران در بند وجود ندارد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] خصال: 298 ح 68.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

رمي جمره كردن در حال سواره

شيخ طوسي گفته است:

سعد بن عبدالله، از احمد بن محمد بن عيسي نقل كرده است كه او، امام جواد عليه السلام را در حالي كه سواره، جمرات را رمي مي فرموده، مشاهده كرده است. [1] .

كليني گفته است:

از علي بن مهزيار، روايت شده كه گفت: امام جواد عليه السلام را ديدم كه بعد از عيد قربان، پياده براي رمي جمرات تشريف مي برد؛ سپس سواره از جمرات باز مي گشت و پيوسته آن حضرت را در مني و در حالي كه از مقابل مسجد خيف گذشته بود، پياده مي ديدم. راوي گفت:حسن بن صالح به نقل ازكي از شيعيان گفت: امام جواد عليه السلام در مني كمي بالاتر از مسجد خيف، از مركب خود پياده شد تا از نزد خيمه گاه حضرت علي بن الحسين، امام سجاد عليه السلام رهسپار جمرات گردد. به

حضرت عرض كردم: فدايتان گردم! چرا اينجا فرود آمديد؟

حضرت فرمود: اينجا، جايي است كه چادر و خيمه گاه امام سجاد عليه السلام و بني هاشم مي باشد (و از اينجا آهنگ رمي كرده اند.) و من دوست دارم كه در بين منزلگاه هاي آنها قدم بزنم.[2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب الاحكام 5: 267 ح 908.

[2] كافي 4: 486 ح 5.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

رضايت طرفين در خريد و فروش

شيخ طوسي گفته است:

از علي بن محمد روايت شده كه گفت: خدمت امام جواد عليه السلام نوشتم: كسي مقداري خرما،ا گندم،ا جو،ا پنبه از ديگري طلب دارد؛ اما وقتي از بدهكار مطالبه مي كند، مي گويد به جاي جنس خود، قيمتش را از من بگير؛ گرفتن قيمت براي طلبكار، جائز استا خير؟ حضرت در جوابم نوشت: در صورت توافق باكديگر و رضايت هر دو، جائز است؛ انشاء الله. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب الاحكام 7: 44 ح 191.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

رفاقت و همنشيني كردن

اربلي آورده است:

امام جواد عليه السلام فرمود: فاسد شدن اخلاق و رفتار، به واسطه همنشيني با سفيهان، صورت مي گيرد و خلق و خوي شايسته، نتيجه نشست و برخاست و هم نفس شدن با خردمندان است. و خلق و خوي مردم همان صورت و سيرت و سرشت آنها است هر گروهي، مطابق صورت و سيرت و ساختار وجودي خود، عمل مي كند و مردم، برادرند و هر كس برادري اش خدايي نباشد، البته به دشمني خواهد گرائيد و اين، گفته خداي متعال است كه: (ألأ خلاء ومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقين) [1] «دوستان، در آن روز (مساوي قيامت) دشمنكديگراند؛ مگر پرهيزكاران.» [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] زخرف: 43 67.

[2] كشف الغمه 2: 349.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

ز

زوجات امام جواد

همچنان كه در فصول پيشين اشاره گرديد مأمون دختر خود ام الفضل را به امام جواد عليه السلام تزويج نمود ولي ام الفضل از آن حضرت صاحب فرزند نگرديد و اولاد امام محمد تقي عليه السلام از ام ولدي به نام سمانه مغربيه كه زني عفيفه و برگزيده بود بوجود آمدند بنابراين زوجه ي دائمي آن جناب همان ام الفضل بود كه به تحريك عمويش معتصم شوهر خود را مسموم نمود. ولي پاره اي از مورخين و محدثين در كتب خود با اندك اختلافي با استناد روايتي كه از حكيمه خاتون دختر حضرت رضا عليه السلام (و به نوشته ي بعضي دختر امام جواد عليه السلام نقل كرده اند براي آن جناب زن ديگري نيز از نواده هاي عمار ياسر قائل شده اند و ما ذيلا به خلاصه ي داستان

آن كه علامه مجلسي در كتاب بحارالانوار از خرايج راوندي نقل كرده است اشاره مي نمائيم.

حكيمه خاتون گويد: پس از وفات برادرم امام محمد تقي عليه السلام به سببي نزد ام الفضل زوجه ي آن حضرت رفتم ديدم او بسيار گريه و زاري مي كند ترسيد و غم و اندوه او را تباه گرداند و ضمن اينكه ما درباره ي كرم و حسن خلق و بزرگواري امام جواد عليه السلام گفتگو مي كرديم ام الفضل گفت: اي حكيمه تو را از امر عجيبي خبر دهم كه كسي نظير آن را نشنيده است!

گفتم موضوع چيست؟ ام الفضل گفت من هميشه مراقب كار ابي جعفر عليه السلام بودم و از اينكه آن حضرت زن ديگري اختيار كند حسادت مي كردم و گاهگاهي در اين مورد از وي سخن هاي سخت مي شنيدم و به پدرم (مأمون) مي گفتم و پدرم مي گفت تحمل كن كه او فرزند پيغمبر است.

يك شب كه نشسته بودم ناگاه زني زيبا از در خانه درآمد و به من سلام كرد، گفتم تو كيستي؟ گفت زوجه ي ابي جعفر عليه السلام هستم و از اولاد عمار ياسر مي باشم!

چون اين سخن از وي شنيدم مرا غيرت گرفت و نتوانستم خودداري كنم و همان شب نزد پدرم رفتم و او در آن موقع كه پاسي از شب مي گذشت مست و لايعقل بود.

من ماجرا به او گفتم و اضافه كردم كه ابوجعفر به من و تو و عباس و فرزندان او دشنام مي دهد!

مأمون سخت خشمگين شد و نتوانست خودش را نگه دارد فورا برخاست و شمشير خود را بدست گرفت و سوگند خورد كه الان مي روم و او را مي كشم!

من چون چنين ديدم از گفته ي خود پشيمان شدم گفتم:

انا لله و انا اليه راجعون و در دل خود گفتم اين چه كاري بود كه با خود و شوهرم كردم پس دنبالش دويدم كه ببينم چه مي كند چون داخل خانه شد ابوجعفر عليه السلام در حال خواب بود، پدرم با شمشير او را قطعه قطعه كرد و آخر كار هم سرش را بريد و من و ياسر خادم نگاه مي كرديم! آنگاه در حالي كه مانند شتر دهانش كف كرده بود برگشت و من چون چنين ديدم لطمه به صورت خود زدم و به منزل پدرم برگشتم و شب آنجا ماندم و تا صبح خوابم نبرد! چون صبح شد پيش پدرم رفتم و او را مستي بهوش آمده و نماز مي خواند! گفتم آيا مي داني ديشب چه كرده اي؟ گفت نه به خدا مگر چه كرده ام؟

گفتم ديشب نزد ابن الرضا رفتي و در حالي كه او خوابيده بود با شمشير بدنش را قطعه قطعه كردي و سرش را بريدي! گفت واي بر تو چه مي گوئي؟ گفتم آنچه كردي مي گويم! مأمون ياسر را صدا زد و گفت واي بر تو اين ملعونه چه مي گويد؟

ياسر گفت هر چه مي گويد درست مي گويد! مأمون گفت: انا لله و انا اليه راجعون، هلاك شديم و رسوا گشتيم، واي بر تو ياسر زود برو از او خبري بيار! ياسر شتابان رفت و برگشت و به مأمون گفت البشارة!

مأمون گفت چه خبر آوردي؟ ياسر گفت وقتي بر او وارد شدم ديدم آن حضرت پيراهني پوشيده و نشسته مسواك مي كند و من بر كار او متحير شدم و خواستم كه به بدنش نگاه كنم و ببينم آيا جاي شمشيرها در بدنش مانده يا نه

لذا به خدمتش عرض كردم كه دوست دارم اين پيراهن را از نظر تبرك به من عطاء فرمائيد!

حضرت نگاهي به من كرد و تبسم نمود، گويا دانست كه منظور من از اين درخواست چه بوده است! فرمود من به تو لباس فاخري مي پوشانم، عرض كردم من غير از اين پيراهن چيزي نمي خواهم، آنگاه پيراهنش را در آورد و تمام بدنش نمايان شد به خدا من اثري از زخم و جاي شمشير نديدم!!

مأمون به سجده افتاد و هزار دينار به ياسر بخشيد و گفت خدا را سپاس كه ما را به خون او گرفتار نكرد، آنگاه به ياسر گفت آمدن اين ملعونه و گريه كردنش را در نزد من به خاطر دارم اما رفتن خود به سوي ابي جعفر و برگشتنم يادم نمي آيد.

ياسر گفت به خدا با شمشير پيوسته او را مي زدي و من و ام الفضل به تو و آن حضرت نگاه مي كرديم تا اينكه او را قطعه قطعه كردي و سپس با شمشيرت سرش را بريدي و مانند شتر كف كرده بودي!

مأمون گفت خدا را شكر و سپس به من گفت به خدا سوگند اگر بعد از اين براي شكايت از شوهرت نزد من بيائي تو را مي كشم، سپس به ياسر گفت: ده هزار دينار با فلان مركب سواري به خدمت ابي جعفر ببر كه آن را سوار شود و نزد من بيايد و هاشميين و اشراف و فرماندهان نظامي را خبر كن كه ابتداء نزد آن حضرت بروند و سلام كنند و سپس همگي در خدمت او به نزد من بيايند.

ياسر دستور مأمون را اجراء نمود، و امام جواد عليه السلام به

ياسر فرمود اي ياسر آيا اين است آن عهدي كه ميان من و او بود؟

ياسر گويد: عرض كردم اي پسر پيغمبر حالا وقت عتاب نيست و به حق محمد صلي الله عليه و آله و سلم و علي عليه السلام سوگند او در آن وقت در اثر مستي چيزي نمي فهميد.

اشراف كه در خدمت امام جواد عليه السلام حاضر شدند همه را اجازه ي ورود داد جز دو نفر عبدالله و حمزه پسران حسن را كه آنها در نزد مأمون سخن ناصواب گفته و پي در پي از حضرتش سعايت مي كردند. آنگاه امام جواد عليه السلام برخاست و سوار شد و با آن جماعت نزد مأمون رفتند.

مأمون پيشاني امام را بوسيد و او را در صدر مجلس نشانيد و دستور داد مردم نيز در گوشه اي بنشينند و همي از آن حضرت معذرت مي خواست!

ابوجعفر عليه السلام فرمود تو را نصيحتي مي كنم آن را از من بشنو، مأمون عرض كرد بفرمائيد.

امام فرمود نوشيدن مسكرات را ترك كن، عرض كرد پسر عمويت فداي تو شود البته كه نصيحت شما را قبول كردم [1] .

و در عيون المعجزات و مهج الدعوات دنباله ي روايت بالا آمده است كه امام ضمن نصيحت به مأمون فرمود كه تو شب بيرون نروي زيرا من از اين مردم درباره ي تو ايمن نيستم و دعائي در نزد من است كه تو مي تواني خود را به وسيله ي آن از شرور و بلاها حفظ كني هم چنان كه خداوند به وسيله ي آن مرا ديشب از شر تو نجات بخشيد و چنانچه سپاه روم و ترك و تمام مردم عليه تو جمع شوند ضرر و زياني متوجه تو

نمي شود اگر مايل باشي من آن را براي تو بفرستم كه تو به وسيله ي آن از همه ي آفات و بليات محفوظ بماني.

مأمون عرض كرد بلي آن را با خط خودتان بنويسيد و براي من ارسال داريد، آنگاه حضرت ابوجعفر عليه السلام از نزد مأمون خارج شد و به منزل خود مراجعت فرمود و چون صبح شد ياسر را خواست و اين دعا را (كه به حرز امام جواد مشهور است) به او داد و فرمود نزد مأمون ببر:

بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدلله رب العالمين، يا نور يا برهان، يا مبين، يا منير، يا رب اكفني الشرور و آفات الدهور و اسالك النجاة يوم ينفخ في الصور.

(سيد بن طاوس در مهج الدعوات علاوه بر حرز مزبور حرز ديگري كه طولاني است نقل كرده است) [2] .

آنگاه امام جواد عليه السلام دستوراتي در مورد طرز استفاده از آن به ياسر فرمود كه به مأمون ابلاغ كند كه لوله اي از نقره ي پاك براي آن بسازند و دعاء را داخل آن گذارند و مأمون آن را به بازوي خود بندد و گويند مأمون با همراه داشتن آن حرز هميشه در جنگ با روميان فاتح مي شد و سيد بحرالعلوم درباره ي آن چنين گفته است:

و جاز في الفضة ما كان وعاء

لمثل تعويذ و حرز و دعاء

فقد اتي فيه صحيح من خبر

عاضده حرز الجواد المشتهر [3] .

شيخ اربلي پس از نقل خبر مزبور در كشف الغمه گويد به عقيده ي من در اين خبر بايد تأمل نمود و گمان مي كنم كه آن را جعل كرده اند زيرا امام جواد عليه السلام در مدينه زوجه ي ديگر مي گرفت و مأمون

در مدينه نبود كه ام الفضل از امام به پدرش شكايت كند و اگر بگوئي كه مأمون براي انجام مراسم حج آمده بود مي گوئيم در اين صورت مأمون شراب نمي خورد تا مست شود، از طرفي ابوجعفر عليه السلام در بغداد وفات كرده و ام الفضل هم در آنجا بود (كه حضرت را مسموم كرده بود) و حكيمه خاتون هم كه در مدينه به سر مي برد چگونه پس از وفات امام جواد ام الفضل را ديده است؟

و همچنين زني كه از اولاد عمار ياسر بوده در مدينه به عقد امام جواد عليه السلام درآمده است و ام الفضل هم اگر او را در مدينه ديده پس چگونه پيش پدرش (كه در بغداد بود) رفته و شكايت كرده است و در تمام اينها بايد تأمل نمود!

علامه مجلسي در بحارالانوار پس از نقل اشكالات صاحب كشف الغمه مي نويسد ممكن نيست خبر مشهوري را كه در بسياري از كتابها نوشته شده به محض استبعاد آن رد نمود.

و به عقيده نگارنده نظر صاحب كشف الغمه مقرون به صواب است زيرا علاوه بر اشكالات مزبور از كياست و كارداني مأمون نيز به دور است كه در شرب مسكرات آن قدر افراط كند كه بدان حال بي خبري بيفتد و همچنين بعيد است كه امام جواد عليه السلام شب را كه معمولا موقع عبادت و راز و نياز اولياء خدا است چنان بخوابد كه متوجه آمدن مأمون نشود و كوچكترين عكس العملي در برابر ضربات شمشير او از خود نشان ندهد! و باز به فرض صحت وقوع اين داستان هيچ گاه ام الفضل آن را به خواهر امام نقل نمي كرد تا در دل خانواده ي شوهرش نسبت به خود

ايجاد كينه و نفرت نمايد اگر چه ظاهرا مقصودش از بيان اين حادثه نقل يك امر عجيب و معجزه اي از معجزات آن حضرت بوده باشد مع الوصف با همه ي اين حرفها بايد گفت: الله اعلم بحقائق الامور.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار جلد 50 صفحه ي 71-69 و كشف الغمه صفحه ي 289 و مناقب ابن شهرآشوب جلد 2 صفحه ي 437 و عيون المعجزات ص 127-124 جلاء العيون صفحه ي 564-563.

[2] مهج الدعوات صفحه ي 42-36.

[3] ترجمه: يعني استفاده از نقره به صورت وعاء (محفظه) براي قرار دادن تعويذ و دعا و امثال آنها (نه براي ساختن ظروفي مانند قندان و پايه ي استكان و غيرهما) جائز است و در اين مورد خبر صحيحي وارد شده و موضوع حرز امام جواد عليه السلام نيز (كه فرموده از نقره لوله اي براي آن بسازند) مؤيد آن است.

منبع: حضرت جواد الائمه؛ مؤلف: فضل الله كمپاني ؛ ناشر: مفيد ؛1362ش.

زكريا بن آدم

اهل قم و از ياران بسيار نزديك حضرت امام رضا و امام جواد عليهماالسلام بود.

وي از اصحاب مورد اعتماد و صاحب سر اين دو امام بود. بطوري كه در يكي از شرفيابيهايش به محضر امام رضا عليه السلام امام از اول شب تا صبح با او در خلوت سخن مي گفت.

كشي عليه الرحمه در روايتي كه از عبدالله بن الصلت القمي نقل كرده چنين مي نويسد كه وي گفت: در آخر عمر امام جواد عليه السلام به خدمت آن حضرت رسيدم از ايشان شنيدم كه مي فرمود: خداوند به صفوان بن يحيي و محمد بن سنان و زكريا بن آدم از طرف من جزاي خير عنايت فرمايد آنان ياران با وفاي من هستند.

و از امام رضا عليه السلام روايت شده كه ايشان در جواب به فردي كه گفت: راه من دور است و هميشه نمي توانم به محضر شما برسم احكام دينم و معارف را از چه كسي فرا گيرم؟

امام رضا عليه السلام فرمود: از زكريا بن آدم كه در امور دين و دنيا امين است. از اين يار با وفاي امام جواد عليه السلام تعداد چهل حديث به ما رسيده است.

زكريا بن آدم پس از عمري تلاش خالصانه، در شهر مقدس قم رحلت نمود و در قم دفن شد و مزار وي اكنون زيارتگاه مؤمنين است [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] معجم رجال حضرت آيت الله العظمي خوئي ص 271 - رجال كشي ص 502 و ص 595 و منتهي الامال حالات امام رضا عليه السلام.

منبع: زندگاني امام جواد؛ مؤلف: حسين ايماني يامچي؛ مؤسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت (ع)

زنان امام جواد

در اين كه امام جواد عليه السلام داماد مأمون، خليفه ي عباسي بود هيچ ترديدي نيست. همچنين در اين كه اين زن اولاد نياورده و عقيم بوده است هيچ شكي نيست. بنابراين، بدون ترديد فرزندان امام جواد عليه السلام از زن ديگري بود كه از دودمان عمار ياسر، يا ابوذر غفاري بوده است. ولي در اين مطلب كه آيا مادر آن ها به صورت عقد دايمي بوده، يا منقطعه و يا ام ولد و كنيز در بين مورخان اختلاف نظر است.

اكثر مورخان نوشته اند: امام جواد عليه السلام جز ام فضل زن ديگري نداشته است. از اين اتفاق قول چنين استنباط مي شود كه زن ديگر امام عليه السلام به صورت زن دايمي و عقدي نبوده است.

در روايت ديگري

هم نقل شده: امام جواد عليه السلام زن ديگري داشته است.

اين روايت را سيد بن طاووس رحمه الله در «مهج الدعوات» نقل نموده كه: همسر آن حضرت از احفاد عمار ياسر بوده، كه بنا به نقل از ابونصر همداني، كه او هم از حكيمه خاتون دختر امام عليه السلام نقل كرده: مادر فرزندان امام جواد عليه السلام زن دايمي از خاندان عمار ياسر، يا ابوذر غفاري بوده است.

در نتيجه، از كتب انساب چنين استنباط مي شود كه: امام جواد عليه السلام دو زن دايمي و چند كنيز زر خريد در اختيار داشته، ولي فرزندان حضرت از يك زن كه «سمانه» و «ام ولد» ناميده مي شد، به وجود آمده اند، كه زني فاضله، عفيفه، مرضعه، متقيه، با كمال و فضيلت، شوهر دوست و متدينه بوده است.

از نحوه ي تربيت فرزندان - به خصوص - دختران چنين معلوم مي شود كه زن با كفايت و بانوي عاقله، مربيه، متدينه و علاقه مند به تربيت فرزند بوده است.

منبع: زندگاني حضرت امام محمد تقي جوادالائمه؛ مؤلف: حسين عماد زاده به اهتمام: غلامحسين عماد زاده؛ ناشر: حسينيه عماد زاده چاپ اول 1386.

زنده كردن گاو مرده

مي گويند: چون امام جواد عليه السلام به حج مي رفت در بين راه زني را ديد كه پيش گاو مرده ي خود نشسته و مي گريد. آن حضرت فرمود: «اي زن! چرا گريه مي كني؟»

او گفت: «من زني بي نوا هستم و از مال دنيا به جز اين گاو چيزي نداشتم و اكنون افتاده و مرده است و من عاجز گشته ام.

امام جواد عليه السلام فرمود: «من دعا مي كنم تا خداي تعالي اين گاو را براي تو زنده نمايد.»

او گفت: «من نيز شكر حق تعالي را به جاي مي آورم و

تا زنده باشم تو را دعا مي كنم.»

پس آن حضرت دو ركعت نماز به جاي آورد و دعا كرد. سپس پاي مبارك خود را بر گاو زد و فرمود: «به فرمان خداي تعالي برخيز.»

پس ناگهان گاو زنده شد و برخاست.

زن بانگ برداشت و گفت: «تو عيسي پسر مريم هستي كه مرده را زنده مي كني.»

حضرت فرمود: «اين را نگو، ما بندگان شايسته حق هستيم و اولاد برگزيده ي رسول مي باشيم و اين كار را از ما عجيب ندان.»

نظير اين معجزه از امامان معصوم ديگر نيز صادر گرديده است. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] خلاصة الأخبار.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام جواد؛ تهيه و تنظيم: واحد تحقيقاتي گل نرگس ؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

زنده شدن مردگان به دعاي امام جواد

حضيني گفته است:

محمد بن اسماعيل حسني با واسطه از امام جواد عليه السلام روايت كرده است كه: در روزگار امام جواد، مردي بنام شاذويه زندگي مي كرد، همسري داشت كه حامله و از قبيله ي اميه بود و از آن قبيله، هيچ كس جز همين زن و شوهر، به امام جواد عليه السلام مراجعه نمي كرد، مراجعه ي اين دو نيز بخاطر ديدن حجت و دليل روشن از ناحيه حضرت بود، يك روز شاذويه خدمت امام جواد عليه السلام رسيد، در حالي كه عده اي از ياران حضرت از جمله محمد بن سنان در حضورش نشسته بودند، شاذويه به سوي امام جواد عليه السلام رفت و سلام داد، امام جواد عليه السلام به او فرمود: اي شاذويه! مطلبي داري و جلوتر، حجت و كرامت ما را يافته اي و (لذا اين مطلبت را) به غير من

اظهار نمي كني! چون شاذويه اين سخن را شنيد، مطمئن شد كه حضرت از خاندان نبوت و گنجينه ي رسالت الهي است.

حضرت فرمود: اي شاذويه! آيا دوست داري بشنوي كه چرا به نزدم آمده اي و چه خواسته اي داري؟

عرض كرد: آري اي سرور ما! خدمت شما نرسيده ام مگر به اين جهت كه نيتم را آشكار سازيد و پرسشم از شما را معلوم كنيد و خواسته ام را بيان فرمائيد كه چيست؟

حضرت فرمود: آري، همانا همسرت، حامله است و به زودي پسري مي زايد و او در اين زايمان از دنيا نمي رود - امام جواد عليه السلام اين سخنان را به منظور القاي امامت به وي به زبان مي آورد - همسرت از قبيله ي اميه است و برخورد و رفتار نيكويي با تو دارد.

شاذويه عرض كرد: آري اي ابا جعفر! امام جواد عليه السلام ادامه دادند: و همسرت به واسطه ي كرامتي كه از ما خواهد ديد، كار خود را قطعا به ما خواهد سپرد و او از خاندان كافر مي باشد كه مسلمان خواهد گشت.

شاذويه دوستي داشت كه سخنان امام جواد عليه السلام را نپذيرفت و به شاذويه گفت: سخنان تو و سخنان ابوجعفر، نكوهيده بود و آيا او، جز به منظور القاي امامت، سخن گفت! شاذويه در جوابش اظهار داشت: ما هم متوجه منظور تو شديم، ولي تو از بزرگواري و بذل و بخشش امام جواد عليه السلام بي خبري.

وقتي شاذويه اين مژده و بشارت را به اين سرعت دريافت نمود، محمد بن سنان گفت: بايد برتري و شايستگي مثل و مانند أبي جعفر

عليه السلام و علم آنها، در بين مردم شناخته شود.

شاذويه گفت: داخل خانه ي خود شدم و همسرم را در حال مرگ ديدم، اما جزع و فزع نكردم، زيرا امام جواد عليه السلام فرموده بود كه او، در اين زايمان از دنيا نمي رود، همسرم به زودي به حال عادي بازگشت و پسر بچه ي مرده اي به دنيا آورد.

خدمت امام جواد عليه السلام مراجعت كردم، وقتي به حضرت نزديك شدم، فرمود: اي شاذويه! آيا آنچه راجع به زن و فرزندت گفته بودم، درست بود؟

عرض كردم: آري اي آقاي من! پس چرا دعا نمي كني كه خداي متعال، فرزند ماندگاري روزيم فرمايد؟

حضرت فرمود: از من درخواست نكرده اي، عرض كردم! الان از شما مي خواهم.

حضرت فرمود: واي بر تو! حكم خدا در مورد او، اجرا شده است.

عرض كردم: فضل و كرم شما كجاست؟

محمد بن سنان گفت: عرض كردم: اي سرور من! از خدا بخواهيد، او را زنده نمايد.

حضرت فرمود: بار خدايا! تو از نهان بندگان خود آگاهي، همانا شاذويه دوست دارد، فضل و كرم تو را نسبت به خويش مشاهده كند، بنابراين پسرش را برايش زنده گردان.

شاذويه گفت: پس امام جواد عليه السلام، روي مبارك خود را به من كرد و فرمود: برو به نزد فرزندت كه خداي متعال براي تو، زنده اش فرمود.

او گفت: به سرعت رهسپار خانه ي خود شدم و مژده ي زنده شدن فرزندم را دريافت كردم و بي درنگ همسرم را مطلع ساختم، او كه از طايفه ي اميه بود، به من گفت: به خدا سوگند! همين حالا از تمام

اميه بيزاري مي جويم و من به او گفتم: و از «تيم» و «عدي»، او نيز اظهار داشت: از فلاني و فلاني، بيزاري جستم و به دوستي بني هاشم و اين امام، يعني امام جواد عليه السلام در آمدم و او و همه ي كساني كه در خانه ي من بودند، شيعه شدند، در حالي كه پيش از اين، جز خودم دوستدار اهل بيت در خانه ي من نبود.[1] .

ابن حمزه آورده است:

احمد بن محمد حضرمي [2] در روايتي گفت: امام جواد عليه السلام، حج گزارد، چون در منزل «زباله» فرود آمد، ناگهان با زن ناتواني مواجه شد كه بر گاو خود مي گريست كه در كنار راه افتاده بود. حضرت دليل گريه ي آن زن را پرسيد و زن به احترام حضرت از جا بلند شد و عرض كرد: اي فرزند رسول خدا! همانا من، زني ضعيف و ناتوانم و كاري از دستم بر نمي آيد و اين گاو تمام دارايي من بود.

امام جواد عليه السلام به او فرمود: اگر خداي متعال آن را به تو باز گرداند، چه مي كني؟

عرض كرد: اي فرزند رسول خدا! شكر و سپاس خود را براي خدا تجديد مي نمايم.

پس امام جواد عليه السلام دو ركعت نماز بجاي آورد و دعاهايي خواند، سپس پاي مبارك خود را به گاو زد و گاو برخاست، زن فريادي كشيد و گفت: عيسي بن مريم! امام جواد عليه السلام فرمود: اين حرف را نزن، بلكه بگو: بندگان مورد احترام و جانشينان پيامبران. [3] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الهداية الكبري: 306.

[2] احمد بن محمد حضرمي از اصحاب

امام باقر است چنانكه كتاب معجم رجال الحديث 2، 331 متعرض شد، لكن ابن حمزه، اين حديث را از معجزات امام جواد شمرده است.

[3] الثاقب في المناقب: 503، ح 431.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

زيارت امام رضا

كليني آورده است:

از علي بن مهزيار، روايت شده كه گفت: خدمت امام جواد عليه السلام عرض كردم: فدايت شوم! زيارت امام رضا عليه السلام برتر است، يا زيارت ابا عبدالله الحسين عليه السلام؟

حضرت فرمود: زيارت پدرم، برتر است و علت آن، اين است كه همه ي مردم به زيارت امام حسين عليه السلام مي روند؛ در حالي كه پدرم را، تنها شيعيان خاص، زيارتش مي نمايند. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 4: 584 ح 1.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ مترجم مسلم صاحبي؛ شركت چاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

زيارت قبر مؤمن

شيخ طوسي آورده است: از محمد بن احمد بن يحيي روايت شده كه گفت: در فيد (روستايي ميان راه مكه از سمت كوفه) بودم كه محمد بن علي بن بلال به من گفت: ما را به قبر محمد بن اسماعيل بن بزيع، نزديك كن تا او را زيارت كنيم؛ چون به قبر رسيديم، بالاي سرش رو به قبله نشست؛ در حالي كه قبر در مقابل او بود؛ سپس گفت: صاحب اين قبر - يعني محمد بن اسماعيل بن بزيع - به من خبر داد، از امام جواد عليه السلام شنيده است كه چنين مي فرمود: هر كس قبر برادر مؤمنش را زيارت كند، پس كنار قبرش بنشيند در حالي كه رو به قبله باشد و دستش را، بر قبر او بگذارد و هفت مرتبه سوره ي قدر - انا أنزلناه في ليلة القدر - را بخواند، از روز قيامت در امان است.

و محمد بن اسماعيل، امام موسي بن جعفر عليه السلام را درك

كرده است.

نصر بن صباح گفته است: محمد بن اسماعيل، اين حديث شريف را از ابن بكير نقل كرده است. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اختيار معرفة الرجال 2: 836 ح 1066.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ مترجم مسلم صاحبي؛ شركت چاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

زنده نگه داشتن ياد اهل بيت

شيخ صدوق با سند خود روايت كرده است كه:

امام جواد عليه السلام فرمود: خداي متعال رحمت كند، بنده اي را كه ياد ما را زنده دارد، عرض كردم: زنده داشتن ياد شما، چگونه است؟ فرمود:ديدار با ثابت قدمان و گفتگو كردن با آنان راجع به ما خاندان.[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مصادقه الاخوان: 34 ح 3.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

زشت را زيبا شمردن

اربلي آورده است:

امام جواد عليه السلام فرمود: هر كس كار زشتي را زيبا بشمارد، در آن شريك خواهد بود. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كشف الغمه 2: 349.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

س

سخنان درباره صفوان، ابن سنان و سعد

شيخ طوسي آورده است:

از ابو طالب عبدالله بن صلت قمي روايت شده كه گفت: در آخر عمر امام جواد عليه السلام، بر حضرت داخل شدم و شنيدم كه مي فرمود: خداي متعال، صفوان بنحيي و محمد بن سنان و زكريا بن آدم را از طرف من، پاداش نيك دهد كه حقوق مرا، ادا كردند و حضرت از سعد بن سعد،ادي نفرمود. راوي گفت: از خدمت حضرت خارج شدم و موفق خادم را ديدم، سپس به او گفتم: همانا مولاي من، از صفوان بنحيي و محمد بن سنان و زكريا بن آدم، به نيكياد كرد؛ ولي از سعد بن سعد، چيزي نفرمود. راوي گفت: خدمت حضرت بازگشتم و اين بار، چنين فرمود: خداي متعال صفوان بنحيي و محمد بن سنان و زكريا بن آدم و سعد بن سعد را، از طرف من جزاي خير دهد كه در مورد من به عهد خود وفا كردند. [1] .

و نيز گفته است:

از محمد بن اسماعيل بن بزيع روايت شده كه گفت: امام جواد عليه السلام، صفوان بنحيي و محمد بن سنان را لعنت كرد و فرمود: آن دو نفر با دستور من، مخالفت كردند.

راوي گفت: اما سال بعد، آن حضرت به محمد بن سهل بحراني فرمود: صفوان بنحيي و محمد بن سنان

را دوست بدار كه من از آن دو، خوشنود شده ام. [2] .

و نيز آورده است:

از ابوطالب قمي روايت شده كه گفت: در آخر عمر امام جواد عليه السلام، بر آن حضرت وارد شدم و شنيدم كه مي فرمود: خداي متعال، صفوان بنحيي، محمد بن سنان، زكريا بن آدم و سعد بن سعد را از طرف من، پاداش نيك عطا كند كه آنها، حقوق مرا ادا كردند. راوي گفت: زكريا بن آدم، از دوستداران اهل بيت بود، و راجع به او (يعني زكريا بن آدم)، توقيعي به اين شرح از امام جواد عليه السلام صادر گشت: بهاد آوردم قضاي خداي متعال را، در مورد آن مردي كه چشم از جهان فرو بست و خداوند، مشمول رحمت خويشش ساخت در روزي كه زاده شد و روزي كه بدرود زندگي گفت: و روزي كه بر انگيخته خواهد شد؛ او تا زنده بود، با معرفت به حق زندگي كرد، به حق گفت؛ براي رضاي حق، شكيبا و خويشتن دار بود؛ به وظايفي كه خدا و رسولش بر او واجب كرده بودند عمل كرد و خدايش رحمت كرده از دنيا رفت؛ در حالي كه عهد و پيمانش را نشكست و دگرگون نساخت؛ خداي متعال، مزد نيت و پاداش كوشش و تلاشش را به وي عطا فرمايد. [3] .

و نيز گفته است:

از علي بن حسين بن داود روايت شده كه گفت: از امام جواد عليه السلام شنيدم كه محمد بن سنان را به نيكي،اد مي كرد و مي فرمود: من، از او راضي هستم؛ خداي متعال از وي راضي باشد كه هرگز با من و پدرم،

مخالفت نكرد. [4] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اختيار معرفه الرجال 2: 792 ح 963.

[2] همان:793 ح 964.

[3] الغيبه: 348 ح 303.

[4] همان: ح 304.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

سخن حضرت با محمد بن سنان

شيخ طوسي نقل كرده است:

از محمد بن سنان روايت شده كه گفت: خدمت امام جواد عليه السلام رسيدم و حضرت به من فرمود: اي محمد! چگونه اي تو، وقتي تو را لعنت كنم و از تو، بيزاري جويم و تو را، وسيله آزمايش جهانيان قرار دهم، هر كسي را بخواهم، با تو هدايت كنم و هر كسي را بخواهم، گمراه سازم؟ گفت: عرض كردم با بنده خود، هر چه بخواهي مي كني، اي آقاي من! تو بر هر كاري، قادر و توانا هستي، سپس فرمود: اي محمد! تو بنده اي هستي كه خودت را در بندگي خداوند، خالص كرده اي، همانا من، در مورد تو با خداي متعال، مناجات نمودم و حضرتش ناگزير فرمود كه جمع زيادي را به وسيله تو، هدايت و جمع زيادي را به وسيله تو گمراه سازد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اختيار معرفه الرجال 2:849 ح 1091.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

سخن حضرت با محمد بن فرج

ابن حمزه گفته است:

از محمد بن فرج روايت شده كه گفت: آرزو داشتم كه چون بر امام جواد عليه السلام در آيم، دو پيراهن قطواني [1] از پيراهنهاي مورد استفاده خودش به من ببخشد كه در آنها محرم شوم وي گفت: خدمت حضرت مشرف شدم، در حالي كه عباي قطواني، بر شانه افكنده بود، پس آن را برداشت و ازك شانه خود، به شانه ديگر انداخت، سپس پيراهن ديگري را كه در زير آن پوشيده بود، بيرون آورد و فرمود: در اين دو، محرم شو! خداي متعال بر

تو مبارك كند. [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] قطوان: محلي است نزديك كوفه كه به توليد لباس، شهرت دارد.

[2] الثاقب في المناقب: 514 ح 441.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

سخن حضرت راجع به حيي بن قاسم

طوسي آورده است:

از علي بن محمد بن قاسم حذاء كوفي، روايت شده كه گفت: از مدينه بيرون آمدم و چون از ديوارهاي پاياني آن، رو به سمت عراق گذشتم، ناگهان مردي را ديدم كه بر قاطر سفيد سياه آميخته اي نشسته و راه مي سپارد، بهكي از همراهان گفتم: اين آقا كيست؟

او گفت: پسر امام رضا عليه السلام. راوي گفت: سعي كردم خودم را به او برسانم و چون ديد كه مي خواهم به وي برسم، برايم ايستاد، به حضرت رسيدم و سلام دادم، دستش را به سويم دراز كرد، آن را گرفتم و بوسيدم، از من پرسيد: كيستي تو؟

عرض كردم: فدايت شوم!كي از دوستداران شما، من علي بن محمد بن قاسم حذاء هستم.

حضرت به من فرمود: بدان كه عمويت، از پدرم امام رضا عليه السلام رو گردان بود، عرض كردم: فدايت شوم! او به راه آمد، حضرت فرمود: اگر به راه آمده است، باكي نيست و اسم عمويش،حيي بن قاسم حذاء بود. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اختيار معرفه الرجال 2: 773 ح 903.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

سخن حضرت درباره ونس بن عبدالرحمان

شيخ طوسي آورده است:

از ابو هاشم جعفري روايت شده كه گفت: از امام جواد عليه السلام، راجع بهونس پرسيدم؟ حضرت پرسيد:ونس كيست؟ (منظورت كدامونس است؟)، عرض كردم: از نزديكان و هم قبيله اي هاي علي بنقطين (از قبيله آلقطين)، حضرت فرمود: شايد منظورت،ونس بن عبدالرحمان است؟ عرض كردم: به خدا سوگند! نمي دانم او، فرزند كيست؟ حضرت فرمود: آري، او فرزند عبدالرحمان

است، سپس فرمود: خداي متعالونس را رحمت كند، خداونس را رحمت كند،ونس چه خوب بنده اي براي خداي متعال بود. [1] .

و نيز گفته است:

از ابو هاشم جعفري روايت شده كه گفت: از امام جواد عليه السلام، دربارهونس پرسيدم؟ حضرت فرمود: خداي متعال او را رحمت كند. [2] .

همچنين آورده است:

از عبدالعزيز بن مهتدي روايت شده كه گفت: در نامه اي به امام جواد عليه السلام نوشتم كه راجع بهونس بن عبدالرحمان، چه مي فرمائيد؟ حضرت با خط مبارك خود، در جوابم نوشت: او را دوست بدار و با وي مهربان باش اگر چه مردم شهر و ديارت با تو مخالفت ورزند. [3] .

و او گفته است:

از ابو هاشم، داود بن قاسم جعفري روايت شده كه گفت: از امام جواد عليه السلام، راجع بهونس سؤال كردم؟ حضرت فرمود: آزاد شده خاندانقطين؟ عرض كردم: آري.

حضرت فرمود: خدايش رحمت كند، بنده صالح و شايسته اي بود، حمدويه كه در شمار راويان اين حديث است، به نقل از محمد بن عيسي گفت: گوياونس، امام صادق را درك كرده (بخاطر كمي سن و سال) حديثي از حضرت نشنيده است. [4] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اختيار معرفه الرجال 2: 782 ح 925.

[2] همان: 781 ح 923.

[3] همان: 783 ح 931.

[4] همان: 783 ح 932 و 781 و 922 با كمي اختلاف در سند و بعضي الفاظ.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

سخن حضرت درباره هشام بن حكم

شيخ طوسي آورده است:

از ابو هاشم، داود بن قاسم جعفري

روايت شده كه گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم: فدايت شوم! راجع به هشام بن حكم، چه مي فرمائيد؟ حضرت فرمود: خداي متعال او را رحمت كند، چقدر زياد از اين ناحيه (اهلبيت عليهم السلام) دفاع كرده است.[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الامالي: 46 ح 56.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

سخنان حضرت در مورد واقفي ها و ناصبي ها

شيخ طوسي گفته است:

محمد بن رجاء حناط از امام جواد عليه السلام، روايت كرده كه فرمود: واقفي ها، خران شيعه اند، سپس اين آيه كريمه را خواند: (ان هم الا كالأنعام بل هم اضل سبيلا) [1] «تنها نه فقط همچون چهارپايان اند، بلكه گمراه تراند.» [2] .

همچنين روايت كرده است:

منصور از امام جواد عليه السلام نقل كرده است كه: زيدي ها، واقفي ها و ناصبي ها نزد حضرت، درك مقام و مرتبه قرار داشتند. [3]

و نيز آورده است:

از ابن ابي عمير از ديگري روايت شده كه گفت: از امام جواد عليه السلام در خصوص آيه شريفه: (وجوهومئذ خاشعه عامله ناصبه) [4] «چهره هايي در آن روز، خاشع و ذلت بارند، آنها كه پيوسته عمل كرده و خسته شده اند.» پرسيدم، حضرت فرمود: درباره ناصبي ها و زيديه، نازل شده است و واقفيه هم از نواصب هستند.[5] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] فرقان: 25 44.

[2] اختيار معرفه الرجال 2: 761 ح 872.

[3] همان: 761 ح 873.

[4] غاشيه: 88 2 و 3.

[5] اختيار معرفه الرجال 2: 761 ح 874.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث

پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

سخن حضرت با عموي خود عبدالله بن موسي

مسعودي گفته است:

از محمودي روايت شده كه گفت: بر بالين حضرت رضا در شهر طوس ايستاده بودم كهكي ازاران حضرت به من گفت: اگر حادثه اي رخ دهد، به چه كسي مراجعه كنيم؟ حضرت متوجه گرديد و فرمود: به فرزندم امام جواد، ولي گويا آن مرد، سن امام جواد را كوچك شمرد: امام رضا به آن مرد فرمود: خداي متعال بهقين عيسي بن مريم را براي قيام به شريعتش برانگيخت، در حالي كه سن و سال او، كمتر از سن و سالي بود كه امام جواد به شريعت ما قيام مي كند. هنگامي كه امام رضا در سال 202 به شهادت رسيد، سن و سال امام جواد، حدود هفت سال بود، مردم در بغداد و ساير شهرها، دچار تفرقه و اختلاف شدند، ريان بن صلت و صفوان بنحيي و محمد بن حكيم و عبدالرحمان بن حجاج وونس بن عبدالرحمان و گروهي از معتمدين و بزرگان شيعه، در خانه عبدالرحمان بن حجاج در محله زلول گرد هم آمده، از مصيبت فقدان امام رضا عليه السلام، مي گريستند و عزاداري مي كردند.

در اين ميان،ونس بن عبدالرحمان خطاب به حاضرين گفت: گريه را واگذاريد، چه كسي شايسته امامت است؟ و آهنگ سؤال و پرسشها، به سوي كيست؟ آيا تا بزرگ شدن اين كودك - امام جواد عليه السلام - بايد درنگ كرد؟ ريان بن صلت برخاست، به جانب او رفت، دست خود را بر حلقومش نهاد وك ريز او را سيلي مي زد و به او مي گفت: اي فرزند زن

بدكاره! پيش ما تظاهر به ايمان مي كني، در حالي كه شك و شرك خود را پنهان ساخته اي؟! اگر فرمان امامتش، از جانب خداي متعال است، اگر فرزندك روزه هم باشد، به مثابه فرزند صد ساله است و چنانكه از سوي خدا فرماني نباشد، با داشتن هزار سال هم چونانكي از مردم خواهد بود اين مطلبي نيست كه در آن تأمل (و شك) شود. همه حاضرين متوجهونس شده زبان به توبيخ و سرزنشش گشودند، موسم حج نزديك بود و از فقها و دانشمندان بغداد و شهرهاي ديگر، هشتاد نفر جمع شدند و آهنگ حج خانه خدا و تشريف به مدينه، به منظور ديدار امام جواد عليه السلام كردند، چون به مدينه در آمدند، داخل خانه امام جعفر صادق - كه خالي بود - [1] ، شدند و بر فرش بزرگي كه زمينه قرمز داشت، نشستند و عبدالله بن موسي - برادر امام رضا -، به ميانشان آمد و در بالاي مجلس نشست، در اين هنگام، شخصي برخاست و چنين گفت: اين، فرزند رسول خداست!هر كس پرسشي دارد، از وي سؤال كند.

مردي از ميان حاضران بپا خاست و خطاب به عبدالله بن موسي گفت: «در مورد مردي كه به همسرش بگويد: تو مطلقه اي، به شمار ستارگان آسمان» چه مي گوييد؟

عبدالله بن موسي جواب داد: سه طلاقه است، به بالا دست (سينه و مركز) برج جوزاء كه سه ستاره است و به نسر واقع (كه آن هم سه ستاره است) [2] و شيعيان متحير و اندوهگين شدند.

سپس مرد ديگري از جايش بلند شد و از او پرسيد: چه مي گويي راجع به

مردي كه با چهارپايي نزديكي كند؟

او در جواب گفت: دستش قطع مي شود، صد تازيانه مي خورد و تبعيد مي گردد، همه حاضران صدا به گريه بلند كردند، حال آنكه فقيهان و دانشمنداني از شرق و غرب بلاد اسلامي و مكه و مدينه و كوفه و بصره، حضور داشتند و به تكاپو افتادند كه برخيزند و مجلس را ترك نمايند، ولي ناگهان از بالاي مجلس، دري گشوده شد و موفق خادم، پيشاپيش امام جواد در حالي كه حضرت پشت سرش بود و دو پيراهن وك لنگ عدني بر تن داشت و عمامه اي با دو آويزه،كي از پيش رو و ديگري از پشت سر، بر سر نهاده، نعلين دو بندي بر پا كرده بود، داخل شدند، حضرت سلام داد و نشست و توجه همه حاضران در مجلس را به خود جلب كرد.

پس صاحب مسأله نخستين برخاست و خطاب به امام جواد عرض كرد: اي فرزند رسول خدا! «درباره مردي كه به همسرش بگويد: تو مطلقه اي به شمار ستارگان آسمان» چه مي فرماييد؟ امام جواد فرمود: كتاب خداي متعال را بخوان: (الطلاق مرتان فامساك بمعروف أو تسريح باحسان) [3] «طلاقي كه شوهر در آن، رجوع تواند كرد، دو مرتبه است، پس چون طلاق جاري كرد،ا رجوع نمايد و زن را به خوبي و خوشي نگهدارد وا به نيكي و خير انديشي، رها سازد.».

به حضرت عرض شد: عمويتان فتوا داد كه سه طلاقه شده است! (و امكان رجوع ندارد) و حضرت خطاب به عموي خود فرمود: اي عمو! از خدا پروا كن و فتوا مده در حالي كه در مقام امامت و پيشوايي،

اعلم از شما وجود دارد. صاحب مسأله دوم نيز به پا خاست و عرض كرد: اي فرزند رسول خدا! چه مي فرمائيد راجع به مردي كه با چهارپايي، نزديكي كند؟ حضرت فرمود: تازيانه مي خورد، پشت چهار پا داغ و در بيابان رها مي گردد تا عار و ننگش بر متجاوز باقي نماند.

به حضرت عرض شد: عمويتان فتواي چنين و چنان صادر نمود! و حضرت فرمود: خدايي جز خدايكتا نيست، اي عمو! در پيشگاه خدا، بسيار سخت و بزرگ است كه فردا در محضرش بايستي و به تو بگويد: چرا براي بندگانم به آنچه كه نمي داني، فتوا صادر كردي، حال آنكه در شئون امامت، داناتر از تو وجود داشت؟

عبدالله بن موسي به حضرت گفت: برادرم امام رضا عليه السلام را ديدم كه در مثل چنين مسأله اي، همين پاسخ را فرمود.

امام جواد به او فرمود: امام رضا عليه السلام در مورد نباش كه قبر زني را شكافته و به او تجاوز كرده و كفنش را دزديده، مورد سؤال قرار گرفت و فتوا به قطع دستش داد، بخاطر سرقت و دزدي و دستور تبعيدش را صادر نمود، به جهت تجاوزش به مرده. [4] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] به نقل مجلسي در بحارالانوار.

[2] معني كلام او اين است كه طلاق سه تا واقع مي شود نه بيشتر.

[3] بقره 2: 129.

[4] اثبات الوصيه: 213.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

سر آغاز حج

كليني گفته است:

احمد بن عبدالله برقي به نقل از پدرش گفت: از امام

جواد عليه السلام پرسيدم: حج خود را از مدينه آغاز كنم،ا از مكه؟ حضرت فرمود: بهتر و أفضل اين است كه از مكه، شروع كني و به مدينه، پايان دهي. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 4: 550 ح 2.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

سايه بر سر قرار دادن

كليني گفته است:

از قاسم صيقل روايت شده كه گفت: هيچ كسي را نديدم كه از امام جواد عليه السلام، نسبت به سايه بر سر قرار دادن، سخت گير تر باشد؛ چنان بود كه حضرت به هنگام احرام، دستور مي داد سايه بان و گنبد كجاوه (هودج) را با دو چوب كناري آن (كه پرده و سايه بان بر روي آنها زده مي شود) جمع كنند. [1] .

شيخ صدوق گفته است:

از حسين بن مسلم روايت شده كه گفت: از امام جواد عليه السلام سؤال شد كه: تفاوت ميان سايه چادر (خيمه) و سايه مركب سواري، چيست؟ حضرت فرمود: سايه بر سر قرار دادن در (هودج و محمل) حال حركت، جايز نيست و تفاوت ميان آن دو، مانند اين است كه زن، وقتي در ماه رمضان، عادت ماهانه مي شود، روزه خود را قضا مي كند؛ اما نماز خود را نه. سؤال كننده عرض كرد: درست است، فدايتان گردم! [2] .

و نيز گفته است:

از بكر بن صالح روايت شده كه گفت: به امام جواد عليه السلام نوشتم كه عمه ام هم سفر و هم نشين من است و در حال احرام، نسبت به گرما ناتوان مي باشد؛ آيا

اجازه مي فرمائيد كه بر سر او و بر سر خودم، سايه اي قرار دهم؟ حضرت در جوابم نوشت: تنها بر سر عمه ات، سايه قرار بده. [3] .

شيخ طوسي نقل كرده است:

از علي بن محمد روايت شده كه گفت: در نامه اي به حضرت نوشتم: كسي كه محرم است، آيا مي تواند بواسطه اذيت و آزار آفتاب،ا باران وا بيماري، بر سر خود سايه قرار دهد،ا خير؟ و در صورتي كه سايه قرار دهد؛ كفاره بر او واجب مي شودا نه؟ حضرت در جوابم نوشت: مي تواند سايه قرار دهد و خوني بريزد؛ انشاء الله. [4] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 4: 350 ح 3.

[2] من لايحضره الفقيه 2: 353 ح 2674.

[3] همان: ح 2675.

[4] تهذيب الاحكام 5: 310 ح 1063.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

سوغات سفر

مسعودي آورده است:

از احمد بن محمد بن عيسي به نقل از پدرش، روايت شده كه گفت: هنگامي كه امام جواد عليه السلام تصميم گرفت از مدينه، به عراق مسافرت كند؛ فرزندش امام هادي عليه السلام را در دامن خود نشانيد و به او فرمود: چه هديه اي از سوغاتي هاي عراق، را دوست داري؟

او گفت: شمشيري، چونان شعله آتش (تيز و برنده)؛ سپس به فرزند ديگرش موسي رو كرد و فرمود: تو چه چيزي دوست داري؟

موسي جواب داد: فرش خانه: امام جواد عليه السلام فرمود: ابوالحسن به من رفته (شبيه است) و موسي به مادرش. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اثبات الوصيه:

221.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

سر برهنه كردن زن

شيخ طوسي آورده است:

از قاسم صيقل روايت شده كه گفت: زني بنام «ام علي»، در نامه اي كه خدمت حضرت (امام جواد) عليه السلام نوشت، از حضرت راجع به برهنه كردن سر پيش خدمتكار مرد پرسيد و به حضرت عرض كرد: شيعيان شما، نظرات متفاوتي به من اظهار كرده و گروهي از ايشان گفته اند: اشكالي ندارد؛ در حالي كه گروه ديگر، گفته اند: جايز نيست. حضرت در جوابش نوشت: راجع به بازگزاردن سر، پيش خدمتكار پرسيده اي؛ سرت را نزد او برهنه مساز، چه اينكه پسنديده نيست. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب الاحكام 7: 457 ح 1828.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

سوگند خوردن و نذر كردن

شيخ طوسي آورده است:

از علي بن مهزيار اهوازي، روايت شده كه گفت: مردي خدمت امام جواد عليه السلام، نامه نوشت و ماجرايي را برايش تعريف كرد.

حضرت در جوابش نگاشت: به خدا سوگند! چنين چيزي نبوده است و من، البته در هيچ شرايطي خوش ندارم به خدا قسم بخورم ولي با اين حال اندوهگين شدم از اينكه او، چيزي كه اصلا نبوده است را، به زبان آورده است. [1] .

شيخ حر عاملي نقل كرده است:

احمد بن محمد بن عيسي در كتاب نوادر خود آورده است: از امام جواد عليه السلام روايت شده كه در جواب اين سؤال كه آيا درست است كه مالكي، وقتي، سوگنداد كرد كه مملوك خود را به تعداد معيني بزند، به همان تعداد چوب بهكديگر ببندد و مملوك خود را با آن بزند؟ فرمود: آري.[2]

.

شيخ طوسي گفته است:

از ابو علي بن راشد روايت شده كه گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم: فدايت شوم! همانا زني از بستگان ما كه فرزندش بيمار شد، دست به دعا برداشت و گفت: خدايا! اگر فرزندم را شفا دادي، فلان كنيز در راه تو آزاد باشد؛ كنيز از اين ماجرا بي خبر است؛ بفرمائيد فدايتان گردم! كدامك از آزاد كردن او، صرف كردن قيمتش در راههاي خير، برتر و گرامي تر است؟ حضرت فرمود: كاري جز آزاد كردن او، روا نيست. [3] .

شيخ حر عاملي نقل كرده است:

احمد بن محمد بن عيسي در كتاب نوادر خود روايت كرده كه امام جواد عليه السلام، درباره مردي كه نزد حجر الاسود با خداي متعال، عهد كرده كه هرگز به كار حرامي نزديك نشود؛ وقتي برگشت بدنبال كار (حرام) خود رفت، فرمود:ك بنده آزاد مي كند؛ا شصت روز، روزه مي گيرد؛ا شصت مسكين، طعام مي دهد و آنچه زير پا گذارده، به مراتب بزرگتر است و نيز از خداي متعال طلب آمرزش كرده، به سوي او باز مي گردد. [4] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب الاحكام 8: 290 ح 1072.

[2] وسائل الشيعه 16: 172 ح 2.

[3] تهذيب الاحكام 8: 228 ح 823.

[4] وسائل الشيعه 16: 206 ح 4.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

ستم و ستمكار

اربلي گفته است:

امام جواد عليه السلام فرمود: ستم كننده واريگر ستمكار و كسي كه از ظلم و ستم، راضي و خشنود است، همگي شريككديگرند. و نيز

فرمود: روز داد خواهي بر ستمگر، شديد تر است از روز ستم بر ستمديده. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كشف الغمه 2: 348.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

سعد بن سعد القمي

سعدبن سعدبن الاحوص بن سعد مالك الاشعري القمي: شخصيت جليل القدر، مصنف، محدث ارزشمند و فقيهي نام آور بود. ايشان از افتخار مصاحبت سه امام يعني حضرات ائمه معصومين: موسي بن جعفر، امام رضا و حضرت جواد عليهم السلام برخوردار گشت و از هر سه امام روايت دارد.

تمامي علماي رجال كه پيرامون رواة شيعي كتاب نوشته اند او را به وثاقت ياد كرده اند و از امام جواد عليه السلام تعابيري صادر شده كه حاكي از رفعت منزلت و جايگاه اوست.[1] .

از حديثهاي بسيار ارزشمند ايشان اين حديث شريف است كه از هشتمين مهر سپهر امامت نقل كرده است: از اباالحسن الرضا عليه السلام راجع به زيارت فاطمه دختر موسي بن جعفر عليهماالسلام سئوال كردم: فرمود:

«من زارها فله الجنة».

كسي كه او - حضرت فاطمه معصومه سلام الله عليها - را زيارت كند ثواب او بهشت است [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال نجاشي: 127 - رجال شيخ طوسي 378، رجال ابن داود: 101 معجم رجال الحديث 608.

[2] كامل الزيارات: 324 الحديث الاول - عيون الاخبار 2672 الحديث الاول الجامع لرواة و اصحاب الامام الرضا ص 318.

منبع: زندگاني امام جواد؛ مؤلف: حسين ايماني يامچي؛ مؤسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت (ع)

سبط ابن جوزي

«يوسف بن فراوغلي سبط الجاحظ أبي الفرج عبدالرحمن ابن جوزي حنفي»،(654 - 581 ه) مؤلف «تذكرة الخواص» در ترجمه ي امام جواد عليه السلام مي نويسد:

«هو محمد بن علي بن موسي عليه السلام... كان علي منهاج أبيه في العلم و التقي و الزهد و الجود و لمامأت أبوه قدم علي المأمون فأكرمه فأكرمه و أعطاه ما كان يعطي أباه...» [1] .

«محمد

جواد عليه السلام فرزند علي بن موسي... مكني به «عبدالله» و «ابوجعفر» در علم و تقوي و زهد و جود شيوه و راه پدر بزرگوارش را مي پيمود و چون پدرش فوت كرد، به مأمون وارد شد مأمون او را گرامي داشت و دخترش را به او تزويج نمود».

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تذكرة الخواص، ص 358 - 9.

منبع: امامان اهل بيت در گفتار اهل سنت؛ داود الهامي؛ مكتب اسلامي چاپ اول پاييز 1377.

سه نوع استدلال بر اثبات امامت در نوجواني

مرحوم كليني، و عياشي و ديگر بزرگان آورده اند:

مدتي پس از آن كه حضرت علي بن موسي الرضا عليهماالسلام به شهادت رسيد، شخصي به نام علي بن حسان نزد امام محمد جواد عليه السلام حضور يافت و عرضه داشت:

يا ابن رسول الله! مردم نسبت به مقام و موقعيت شما كه در عنفوان جواني امام و حجت خدا بر آن ها مي باشي، مشكوك هستند و ايجاد شبهه مي كنند؟!

حضرت جواد الأئمه عليه السلام لب به سخن گشود و اظهار داشت: چرا مردم چنين مطالبي را بر عليه من ايراد مي كنند؟

و سپس افزود: خداوند متعال بر حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله سلم اين آيه ي شريفه ي قرآن را فرستاد: (قل هذه سبيلي أدعوا الي الله علي بصيرة أنا و من اتبعني) [1] .

يعني؛ بگو: اي پيامبر! اين روشن من است كه مردم را به سوي خداي يكتا دعوت مي كنم با هر كه از من تبعيت و پيروي كند.

بعد از آن، امام جواد عليه السلام فرمود: به خدا قسم، كسي غير از علي بن ابي طالب از پيغمبر خدا، صلوات الله عليهما تبعيت نكرد؛ و در آن زمان 9 سال داشت و من نيز

اكنون 9 ساله هستم. [2] .

- همچنين مرحوم كليني و برخي ديگر از بزرگان آورده اند:

شخصي خدمت امام محمد جواد عليه السلام شرفياب شد و اظهار داشت: يا ابن رسول الله! عده اي از مردم نسبت به موقعيت شما ايجاد شبهه مي كنند؟!

امام جواد عليه السلام در پاسخ چنين فرمود: خداوند متعال به حضرت داوود عليه السلام وحي فرستاد كه فرزندش، سليمان را خليفه و وصي خود قرار دهد، با اين كه سليمان كودكي خردسال بود و گوسفند چراني مي كرد.

و اين موضوع را برخي از علما و بزرگان بني اسرائيل نپذيرفتند و در أذهان مردم شك و شبهه ايجاد كردند.

به همين جهت، خداوند سبحان به حضرت داود عليه السلام وحي فرستاد كه عصا و چوب دستي اعتراض كنندگان و از سليمان هم بگير و هر كدام را با علامتي مشخص كن كه از چه كسي است؛ و سپس آن ها را شبان گاه در جائي پنهان نما.

فرداي آن روز به همراه صاحبان آن ها برويد و چوب دستي ها را برداريد، با توجه با اين نكته، كه چوب دستي هر كسي سبز شده باشد همان شخص، جانشين و خليفه و حجت بر حق خدا خواهد بود.

و همگي اين پيشنهاد را پذيرفتند، و چون به مرحله ي اجراء در آوردند، عصاي سليمان سبز و داراي برگ و ثمر شد.

پس از آن، همه ي افراد قبول كردند و پذيرفتند كه او حجت و پيامبر خدا مي باشد. [3] .

- همچنين علي بن أسباط حكايت كند:

روزي به همراه حضرت ابوجعفر، امام محمد جواد عليه السلام از شهر كوفه خارج شديم و حضرت سوار الاغ بود.

در مسير راه به گله ي گوسفندي برخورديم كه گوسفندي از

آن گله عقب مانده بود و سر و صدا مي كرد.

امام عليه السلام توقف نمود و سپس به من دستور داد كه چوپان را نزد حضرتش احضار نمايم، پس من رفتم و چوپان را خبر دادم؛ و او نيز آمد.

هنگامي كه چوپان نزد حضرت وارد شد، امام عليه السلام به او فرمود: اين گوسفند ماده از تو گلايه و شكايت دارد؛ و مدعي است كه تو تمام شير آن را مي دوشي، به طوري كه وقتي نزد صاحبش باز مي گردد، شيري در پستانش نيست.

و مي گويد: چنانچه از ظلمي كه نسبت به آن انجام مي دهي، دست برنداري و به خيانت خود ادامه بدهي، از خدا مي خواهم تا عمر تو را كوتاه گرداند.

چوپان اظهار داشت: يا ابن رسول الله! من شهادت بر يگانگي خداوند متعال و رسالت حضرت محمد صلي الله عليه و آله سلم مي دهم؛ و اين كه تو وصي و جانشين او هستي.

و سپس افزود: خواهشمندم بفرما علم و معرفت نسبت به سخن اين بره را از كجا و چگونه فرا گرفته اي؟

حضرت فرمود: ما - اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام - خزينه داران علوم و غيب ها و نيز حكمت هاي الهي هستيم، همچنين جانشينان پيامبران و وارثان آن ها مي باشيم؛ و خداوند متعال ما را بر ديگر بندگانش گرامي و مورد توجه خاص قرار داده است، او از فضل و كرمش همه ي علوم را به ما آموخته است. [4] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سوره ي يوسف: آيه ي 108.

[2] اصول كافي: ج 1، ص 384، ح 8، تفسير عياشي: ج 2، ص 200، ح 100، بحارالأنوار: ج 25، ص 101، ح 2.

[3] اصول

كافي: ج 1، ص 383، ح 3، نورالثقلين: ج 4، ص 75، ح 12، حلية الأبرار: ج 4، ص 545، ح 5.

[4] الثاقب في المناقب: ص 522، ح 455، مدينة المعاجز: ج 7، ص 396، ح 2404.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد جواد؛ مؤلف: عبدالله صالحي؛ نشر مهدي يار.

سبز شدن درخت سدر خشكيده

مرحوم شيخ حر عاملي، طبرسي و ديگر بزرگان آورده اند:

پس از آن كه مأمون - خليفه ي عباسي - جهت جبران جنايتي كه در حق امام رضا عليه السلام انجام داده بود؛ و نيز جهت تداوم سياستش، دختر خود، ام الفضل را به عقد و نكاح حضرت جوادالأئمه عليه السلام درآورد؛ و او را بر حسب ظاهر مورد احترام شايان قرار مي داد.

حضرت ابوجعفر، امام محمد جواد عليه السلام بعد از آن جريان، تصميم گرفت كه از حضور مأمون و نيز از شهر خراسان به بغداد عزيمت فرمايد.

و به همين جهت حضرت، به همراه همسرش ام الفضل حركت نمود و راهي مدينه ي منوره گرديد؛ و مردم در بين راه حضرت را مشايعت كردند.

امام عليه السلام همچنان به راه خود ادامه داد تا به دورازه ي كوفه رسيد و مردم كوفه به استقبال آن حضرت آمدند و نزديك غروب آفتاب حضرت به خانه ي مسيب وارد شد؛ و چون امام عليه السلام مختصر استراحتي نمود، روانه ي مسجد گرديد.

در حيات مسجد درخت سدري بود كه از مدت ها قبل خشك شده بود و ميوه نمي داد، پس حضرت مقداري آب درخواست نمود؛ و آن گاه در كنار آن درخت خشكيده وضو گرفت و در همان جا نماز مغرب را به جماعت خواند.

پس هنگامي كه نماز پايان يافت، مردم متوجه شدند كه

آن درخت خشكيده به بركت آب وضوي حضرت، سبز گرديده است و پر از ميوه مي باشد.

اين حادثه مورد تعجب و حيرت همگان قرار گرفت و تمام افراد از ميوه هاي آن خوردند.

و مهم تر از همه آن كه ميوه هاي اين درخت سدر، برخلاف ديگر سدرها، بدون هسته و بسيار شيرين و خوش مزه بود. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مجموعه ي نفيسه: ص 458، اثبات الهداة: ج 3، ص 337، ح 23 و ص 349، ح 81، اعلام الوري طبرسي: ج 2، ص 105.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد جواد؛ مؤلف: عبدالله صالحي؛ نشر مهدي يار.

سرچشمه دانش علي

علم رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم عليا عليه السلام ألف كلمة، كل كلمة يفتح ألف كلمة. [1] .

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم، هزار كلمه [از علوم را] به علي عليه السلام آموخت كه از هركلمه اي هزار كلمه منشعب مي شد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مسند الامام الجواد، ص 97.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ حلم چاپ اول 1384.

سفارش پيامبر اكرم به فاطمه

ان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم قال لفاطمة عليهاالسلام اذا أنامت فلا تخمشي علي وجها، و لا ترخي علي شعرا، و لا تنادي بالويل و لا تقيمي علي نائحة، ثم قال: هذا المعروف الذي قال الله عزوجل في كتابه «و لا يعصينك في معروف» (سوره ي ممتحنه، آيه ي 12([1] .

رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به فاطمه عليهاالسلام گفت: وقتي كه من از دنيا رفتم به خاطر من صورت را نخراش، و مو را پريشان منماي، و واويلا نكن و بر من نوحه نخوان، سپس فرمود: اين همان معروفي است كه خداوند عزوجل در كتابش فرموده: «و تو را در معروفي نافرماني نكنند.»

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مسند الامام الجواد، ص 101.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ حلم چاپ اول 1384.

سپاس نعمت

نعمة لا تشكر كسيئة لا تغفر. [1] .

نعمتي كه براي آن شكرگزاري نشود، مانند گناهي است كه آمرزيده نگردد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مسند الامام الجواد ، ص 243.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ حلم چاپ اول 1384.

سازش با مردم

من هجر المدارة قاربه المكروه. [1] .

كسي كه سازش و مدارا با مردم را رها كند، ناراحتي به او روي مي آورد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مسند الامام الجواد ؛ص 243.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ حلم چاپ اول 1384.

سرعت تقرب، با دلهاي پاك

ألقصد الي الله تعالي بالقلوب أبلغ من اتعاب الجوارح بالأعمال. [1] .

با دلها به سوي خداوند متعال آهنگ نمودن، رساتر از به زحمت انداختن اعضا با اعمال است.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مسند الامام الجواد ، ص 244.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ حلم چاپ اول 1384.

سلامتي بهترين عطا است

نيازها با اميد خواسته مي شود و آنها با قضاء و قدر الهي عطا مي گردد، و تندرستي بهترين عطاء الهي است.

قوله في ان العافية احسن عطاء

الحوائج تطلب بالرجاء، و هي تنزل بالقضاء، و العافية احسن عطاء.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

سرانجام گستاخي

محمد بن زكريا مي گويد: مأمون هر نيرنگي كه داشت براي امام جواد عليه السلام بكار برد (تا آن حضرت را آلوده و دنيا طلب نشان دهد) ولي چيزي دستگيرش نشد چون عاجز شد و خواست دخترش را براي زفاف حضرت فرستد - دستور داد - دويست دختر از زيباترين كنيزان را خواسته به هر يك از آنان جامي كه در آن گوهري بود بدهند كه حضرت در كرسي دامادي مي نشيند در پيشش دارند - و چنانكه دستور داده بود كردند - لكن امام به آنها توجهي نكرد.

مردي بود بنام مخارق كه آوازه خوان، تارزن و ضربگير بود و ريش درازي داشت مأمون او را دعوت كرد.

مخارق گفت: يا اميرالمؤمنين اگر امام جواد عليه السلام دل مشغول چيزي از امور دنيا باشد همانطوريكه تو مي خواهي او را به دنيا مشغول مي كنم. سپس در برابر امام جواد عليه السلام نشست و آوازي شروع كرد كه اهل خانه دورش جمع شدند و شروع كرد به ساز زدن و آواز خواندن، ساعتي ادامه داد.

امام جواد عليه السلام به او اعتنايي نمي فرمودند و به راست و چپ هم نگان نمي كرد سپس سرش را به طرف او بلند كرد و فرمود:

اي دراز ريش از خدا بترس، ناگهان ساز و ضرب

از دستش افتاد و تا وقتي كه مرد دستش كار نمي كرد.

مأمون از حال او پرسيد جواب داد:

چون امام جواد عليه السلام بر من فرياد زد دهشتي به من دست داد كه هرگز از آن بهبود پيدا نمي كنم. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي، ج 1 ص 495، 494.

منبع: زندگاني امام جواد؛ حسين ايماني يامچي؛ مؤسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت(ع).

سيراب نمودن عطشان

شيخ مفيد رحمه الله در «ارشاد» از جعفر بن محمد به اسناد خودش از محمد بن علي هاشمي نقل مي كند كه صبح روزي كه شب آن، مأمون دختر خود را به ابي جعفر محمد بن علي عليه السلام داده بود، خدمتش شرفياب شدم.

من چون شب دارويي خورده بودم كه عطش مي آورد، سخت تشنه شدم و عطش به من فشار آورد، ولي از خوردن آب هم به تجويز طبيب ممنوع بودم، ابوجعفر عليه السلام به من نگاهي كرده گفت: تو را تشنه مي بينم.

گفتم: آري بسيار تشنه هستم.

ابوجعفر عليه السلام رو به غلامش كرد و گفت: «يا غلام! اسقنا مائا»؛ براي ما آب بياور!

من پيش خودم گفتم: الان يك آب مسمومي به من مي دهند و در حزن و غمي فرو رفتم، تا اين كه غلام آب را آورد، ابوجعفر عليه السلام به من لبخندي زد و آن آب را گرفت اول خودش آشاميد و بعد به من داد، من آشاميدم و عطش رفع شد، باز گرفت خودش آشاميد و باز به من داد، آشاميدم آنگاه لبخندي زد.

من به محمد بن علي هاشمي گفتم: گمان مي كنم اين اباجعفر است و چنانچه رافضه مي گويند از درون دلها خبر دارد و اسرار و

امور و احوال را خوب تشخيص مي دهد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ارشاد مفيد: به نقل اعيان الشيعه ج 4 ص 224.

منبع: زندگاني حضرت امام محمد تقي جوادالائمه؛ حسين عماد زاده؛ حسينيه عمادزاده چاپ اول 1386.

سرافكندگي فقهاي درباري

«زرقان» [1] كه با «ابن ابي دؤاد» [2] دوستي و صميميت داشت، مي گويد:

يك روز «ابن أبي دؤاد» از مجلس معتصم بازگشت، در حالي كه به شدت افسرده و غمگين بود. علت را جويا شدم گفت: «امروز آرزو كردم كه كاش بيست سال پيش مرده بودم!»

پرسيدم: «چرا؟»

گفت: «به خاطر آنچه از ابوجعفر در مجلس معتصم بر سرم آمد!»

گفتم: «جريان چه بود؟»

گفت: «شخصي به سرقت اعتراف كرد و از خليفه (معتصم) خواست كه با اجراي كيفر الهي او را پاك سازد. خليفه همه ي فقها را گرد آورد و «محمد بن علي» (امام جواد عليه السلام) را نيز فراخواند و از ما پرسيد: «دست دزد از كجا بايد قطع شود؟»

من گفتم: «از مچ دست.»

گفت: «دليل آن چيست؟»

گفتم: «چون منظور از دست در آيه تيمم: «فامسحوا بوجوهكم و ايديكم.» [3] (صورت و دست هايتان را مسح كنيد.) تا مچ دست مي باشد.»

گروهي از فقها در اين مطلب با من موافق بودند و مي گفتند: «دست دزد بايد از «مچ» قطع شود.» ولي گروهي ديگر گفتند: «لازم است از «آرنج» قطع شود.» و چون معتصم دليل آن را پرسيد، گفتند: «منظور از دست در آيه ي وضو: «فاغسلوا وجوهكم و أيديكم الي المرافق.» [4] (صورت ها و دست هايتان را تا آرنج بشوييد.) تا آرنج است.»

آنگاه معتصم رو به محمد بن علي (امام جواد عليه السلام) كرد و پرسيد: نظر شما در

مورد اين مسأله چيست؟

گفت: «اينها نظر دادند، مرا معاف بدار.»

معتصم اصرار كرد و قسم داد كه بايد نظرتان را بگوييد.

محمد بن علي گفت: «چون قسم دادي نظرم را مي گويم، اينها در اشتباهند، زيرا فقط انگشتان دزد بايد قطع شود و بقيه ي دست بايد باقي بماند.»

معتصم گفت: به چه دليل؟

گفت: «زيرا رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: سجده بر هفت عضو بدن تحقق مي يابد: صورت (پيشاني)، دو كف دست، دو سر زانو، و دو پا (دو انگشت بزرگ پا)، بنابراين اگر دست دزد از مچ يا آرنج قطع شود، دستي براي او نمي ماند تا سجده ي نماز را به جا آورد. و نيز خداي تعالي مي فرمايد:

«و أن المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا.» [5] .

«(هفت عضوي كه سجده بر آنها انجام مي گيرد از آن خداست)، پس هيچ كس را همراه و همسنگ با خدا مخوانيد (و عبادت نكنيد).» [6] .

و آنچه براي خداست قطع نمي شود.»

ابن أبي دؤاد مي گويد:

معتصم جواب محمد بن علي عليه السلام را پسنديد و دستور داد انگشتان دزد را قطع كردند (و ما نزد حضار بي آبرو شديم!) و من همانجا (از فرط شرمساري و اندوه) آرزوي مرگ كردم.

پس از اين شكست سخت علمي، ابن أبي دؤاد كينه ي امام عليه السلام را به دل گرفت و آنچنان معتصم را بر ضد امام عليه السلام تحريك كرد كه او پس از چهار روز توسط يكي از وزيرانش آن حضرت را مسموم كرده و به شهادت رساند. [7] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] زرقان (بر وزن عثمان) مردي محدث بوده است و فرزندش به نام «عمرو»

استاد اصمعي محسوب مي شده است. (مجلسي، همان كتاب، ج 50، ص 5، پاورقي).

[2] ابن أبي دؤاد (بر وزن غراب) در زمان خلافت مأمون، معتصم، واثق و متوكل عباسي، قاضي بغداد بوده است. (مجلسي، همان كتاب، ص 5، پاورقي).

[3] سوره ي مائده: آيه ي 5.

[4] همان.

[5] سوره ي جن: آيه 18.

[6] مسجد (به كسر جيم يا به فتح جيم بر وزن مشعل، جمع آن مساجد) بمعناي محل سجده است و همان طور كه مسجدها و خانه ي خدا و مكاني كه پيشاني روي آن قرار مي گيرد محل سجده هستند، خود پيشاني و شش عضو ديگر نيز كه با آنها سجده مي كنيم، محل سجده محسوب مي شوند و به همين دليل و اعتبار در اين روايت «المساجد» به معناي هفت عضوي كه با آنها سجده مي شود تفسير شده است.

[7] همان، به نقل از طبرسي، مجمع البيان، شركة المعارف الاسلامية، 1379 ه_. ق، ج 10، ص 372 - عياشي، كتاب التفسير، ج 10، ص 320 - سيد هاشم حسيني بحراني، البرهان في تفسير القرآن، ج 1، ص 471 - شيخ حر عاملي، وسائل الشيعة، ج 18، ص 490 (ابواب حد السرقة، باب 4).

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام محمد جواد؛ سيد علي حسيني قمي ؛ نبوغ چاپ اول 1381.

سخنان امام راجع به امامان بعد از خود

نعماني آورده است:

عبدالعظيم حسني از امام جواد عليه السلام شنيده است كه مي فرمود: وقتي پسرم علي (امام هادي عليه السلام) به شهادت برسد، نوري پديدار مي گردد؛ سپس خاموش مي شود؛ پس بدا به حال كسي كه دچار شك و ترديد گردد و خوشا به حال كسي كه غربت ديني گزيند و دينش را از دست

نااهلان فراري داده و نجات دهد؛ آنگاه وقايعي روي خواهد داد كه موي پيشاني ها را سفيد و كوهها را جابجا خواهد ساخت (كنايه از سختي و شدتي است كه دين داران را متزلزل مي نمايد.) [1] .

و نيز گفته است:

از امية بن علي قيسي روايت شده كه گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم: جانشين شما كيست؟

فرمود: فرزندم علي (امام هادي عليه السلام) و دو فرزند او (امام عسكري و امام زمان عليهما السلام)؛ سپس مدت كوتاهي، سر مبارك را به زير افكند، آنگاه سر برداشت و فرمود: به زودي، روزگار حيرت و سرگرداني فرا مي رسد.

عرض كردم: در آن هنگام، به كجا پناه ببريم، لختي سكوت كرد، سپس فرمود: جايي نيست و اين سخن را سه بار، تكرار نمود دوباره از حضرت پرسيدم: فرمود: به مدينه پناه بريد؛ عرض كردم: كدام مدينه (شهر)؟ فرمود: همين مدينه ما و آيا شهر ديگري بنام مدينه، وجود دارد! [2] .

شيخ كليني گفته است:

از اسماعيل بن مهران روايت شده كه گفت: هنگامي كه امام جواد عليه السلام، در اولين سفر از دو سفرش كه مدينه را به قصد بغداد، ترك فرمود؛ موقع بيرون رفتنش به حضرت عرض كردم: فدايت گردم! بر شما، در اين سفر بيمناكم؛ امام بعد از شما كيست؟

روي خندان خود را به من كرد و فرمود: چنانكه پنداري نيست و امسال در ميان شما هستم.

و چون براي بار دوم، او را به جانب معتصم بردند، خدمتش رسيدم و عرض كردم: فدايت گردم! شما تشريف مي بريد؛ بفرمائيد جانشينتان كيست؟

سپس حضرت گريست تا محاسنش تر

شد، آنگاه متوجه من گرديد و فرمود: اكنون، جاي بيم و هراس نسبت به من هست و امام بعد از من، فرزندم علي (امام هادي عليه السلام) است. [3] .

و نيز آورده است:

خيراني به نقل از پدرش روايت كرده است كه: او (پدر خيراني) چنان بود كه همواره در آستانه ي امام جواد عليه السلام، براي خدمتي كه به او سپرده شده بود، مهيا بود و احمد بن محمد بن عيسي، سحرگاه هر شبي مي آمد تا از حال و بيماري و رنجوري امام جواد عليه السلام خبري به دست آورد؛ قاصدي ميان امام و پدرم، آمد و شد داشت و چون او مي آمد، احمد بر مي خاست (و به كناري مي رفت) و پدرم با وي، خلوت مي كرد.

يك شب بيرون آمدم و ديدم احمد از جايش برخاست (به خاطر آمدن قاصد) و پدرم با قاصد، خلوت نمود و احمد، در آن حوالي دوري زد و در جايي ايستاد كه سخن آنها را مي شنيد؛ پس قاصد به پدرم گفت: همانا مولاي تو، سلامت مي رساند و مي فرمايد: من رفتني هستم و امر امامت، به پسرم علي (امام هادي عليه السلام) منتقل خواهد شد و حق او، بعد از من، بر شما چونان حق من بر شما، بعد از پدرم است؛ آنگاه قاصد رفت و احمد به جاي خود بازگشت و به پدرم گفت: چه مطلبي با شما در ميان گذاشت؟

پدرم گفت: خير بود؛ احمد گفت: حرفتان را شنيدم، چرا حاشا مي كني؟! و شنيده هاي خود را بازگفت؛ پدرم به او گفت: خداوند اين كار را بر

تو حرام كرده است؛ چه اينكه خداي متعال مي فرمايد: (و لا تجسسوا) [4] «تجسس مكنيد»؛ بنابراين، اين خبر قطعي و گواهي بر آن را پاس دار كه چه بسا روزي به آن محتاج شويم و مبادا آن را تا زمان خودش، آشكار سازي.

چون پدرم، شب را صبح كرد، اصل پيغام را در ده نسخه نوشت و آنها را مهر نمود و براي ده نفر از سران شيعه فرستاد و به آنها تأكيد كرد: اگر پيش از آنكه نوشته ها را از شما بخواهم، از دنيا رفتم؛ آن را بگشائيد و از محتواي آن با خبر شويد.

وقتي امام جواد عليه السلام به شهادت رسيد، پدرم گويد: من هنوز از منزل بيرون نرفته بودم كه قريب چهارصد نفر به دست من به امامت حضرت علي النقي عليه السلام قطع و يقين كرده بودند (يا با حدود چهار صد نفر بر امامت حضرت علي النقي عليه السلام دست بيعت داده بودم)؛ سران شيعه در اين ميان، در خانه محمد بن فرج گرد آمده، پيرامون جانشين امام جواد عليه السلام، گفتگو مي كردند؛ محمد بن فرج، نامه اي به پدرم نوشت و او را از گرد همايي سران شيعه مطلع ساخت و تاكيد كرد كه اگر ترس فاش شدن مطلب نبود، همگي نزد پدرم مي آمدند و از پدرم درخواست نمود كه پيش آنها برود؛ پدرم نيز بر مركب سوار و به خانه ي محمد بن فرج رفت و سران شيعه را در خانه ي وي يافت و همه ي آنها از پدرم پرسيدند: راجع به جانشيني امام جواد عليه السلام چه مي گويي؟

پدرم متوجه

كساني كه آن نوشته ها را برايشان فرستاده بود، شد و به آنها گفت: نوشته ها را بياوريد؛ آنها نيز نوشته ها را آوردند و پدرم گفت: اين دستوري بود كه به انجام رساندم؛ بعضي از حاضرين گفتند: كاشكي شاهد و گواه ديگري، با تو همراه بود؛ پدرم به آنها گفت: خداي متعال گواه ديگري، برايتان آورده است؛ اين ابو جعفر اشعري (احمد بن محمد) است كه به شنيدن اين پيغام، گواهي مي دهد و از او خواست تا به شنيده هاي خود، شهادت دهد؛ اما احمد از دادن گواهي، خودداري كرد تا اينكه پدرم او را به مباهله [5] فرا خواند و چون مباهله را جدي يافت، اعتراف كرد كه فرمان امام جواد عليه السلام را شنيده است و علت كتمانش اين بوده كه مي خواسته، اين افتخار به جاي مردي از عجم به مردي از عرب تعلق گيرد! (و من كه مردي از عجم بودم ساكت شدم و نخواستم در اين باره سخني گفته باشم) سپس حاضران پراكنده نشدند، مگر اينكه همگي حقيقت را پذيرفتند. [6] .

شيخ صدوق گفته است:

از صقر بن ابي دلف روايت شده كه گفت: از امام جواد عليه السلام شنيدم كه مي فرمود: همانا امام بعد از من، پسرم علي (امام هادي) است؛ فرمان او، فرمان من است و سخنش سخن من و اطاعت از وي، اطاعت از من مي باشد و امام بعد از پسرم علي (امام هادي عليه السلام) پسرش حسن (امام عسكري عليه السلام) است؛ فرمان او، فرمان پدرش و سخن او، سخن پدرش و فرمانبرداري از وي، فرمانبرداري از پدرش مي باشد؛ سپس

حضرت سكوت كرد؛ عرض كردم: اي فرزند رسول خدا! بفرمائيد امام بعد از حسن (امام عسكري)، كيست؟ حضرت گريه ي شديدي كرد؛ سپس فرمود: همانا بعد از حسن (امام عسكري)، فرزندش، قيام كننده ي به حق و اميد منتظران، امام و پيشواست.

عرض كردم: اي فرزند رسول خدا! چرا آن حضرت، قائم ناميده شده است؟

فرمود: زيرا بعد از فراموش شدن يادش و عقب نشيني و ارتداد بيشتر معتقدان امامتش، قيام مي كند.

عرض كردم: و چرا حضرت را منتظر مي گويند؟

فرمود: چه اينكه آن حضرت، غيبتي دارد كه روزهايش، زياد و مدتش، طولاني است؛ شيعيان مخلص، ظهورش را انتظار مي كشند و اهل شك و ترديد، انكارش مي كنند و منكران، ذكر و يادش را به تمسخر مي گيرند و تعيين كنندگان وقت ظهورش، دروغ مي گويند شتابگران بر ظهورش، هلاك مي شوند و تسليم شدگان نجات مي يابند. [7] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الغيبة: 186 ح 37.

[2] الغيبة: 185 ح 36.

[3] الكافي 1: 323 ح 1.

[4] حجرات 49: 12.

[5] مباهله: نفرين كردن به يكديگر بر سر درستي سخني يا مطلبي.

[6] الكافي 1: 324 ح 2.

[7] اكمال الدين: 378 ح 3.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

سزاي شهادت دروغ

حضرت امام جواد عليه السلام فرمود: به تأخير انداختن توبه فريب است.

منقول است كه جماعتي از غمازان تبه كار و سيه روزگار، نامه ها براي معتصم خليفه نوشتند كه امام محمد تقي عليه السلام اراده خروج نموده اگر در مقام دفع آن برنيايي مملكت تو

فاسد گردد. پس معتصم به وزراي خود گفت: گواه باشيد كه محمد بن علي عليه السلام اراده خروج كرده، اگر از من ضرري به او برسد، معذور خواهم بود. پس آن حضرت را به مجلس خود احضار نمود و گفت: اي اباجعفر عليه السلام! شنيده ام تو اراده خروج داري؟ حضرت فرمود: به خدا قسم كه هيچ از آن كه گفتي از من صدور نيافته. معتصم گفت: آن جماعتي كه به من اين خبر را داده اند، حاضرند در حضور تو شهادت بدهند. حضرت فرمود: بسيار نيكوست كه در مقام تحقيق اين سخن معلوم گردد. پس آن جماعت را حاضر كردند، در آن وقت كه براي اين امر تحقيق مي شد، در ميان شكاف كوهي نشسته بودند، چون آن جماعت حاضر شدند و اداي شهادت نمودند كه امام محمد تقي عليه السلام اراده خروج دارد و ما اين سخن را از توابع و غلامانت شنيده ايم. آن حضرت در آن حال دست نياز به درگاه حضرت ايزد متعال برداشت و گفت:

الهي اين جماعت دروغ گفتند و در شهادت به طريق كذب و خلاف رفته اند، عذرشان را قبول نكن و در همين ساعت ايشان را به سزاي خود برسان.

راوي گويد: در همان لحظه كوه از دو طرف به لرزه درآمد و از اطراف به آن جماعت روي نهاد و هر يك از ايشان كه بر پاي مي ايستادند به روي مي افتادند. چون معتصم اين حال را مشاهده كرد، نهايت خوف و وحشت به او دست داد و زبان به عذرخواهي گشود و بعد، از آن حضرت التماس دعا براي رفع آن بلاي عظيم كرد. سپس آن حضرت دست به دعا برداشته و

گفت: الهي! تو مي داني كه اين جماعت دشمنان تو و رسول خود و اولاد رسول تو هستند. جزاي ايشان را براي قيامت بگذار. در همان لحظه آن بلا رفع شد و صدق گفتار آن حضرت و خلاف و دشمني آن جماعت ظاهر گرديد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

سبز شدن درخت سدر به بركت وجود حضرت

حضرت امام محمد تقي عليه السلام فرمود: هر كس كاري را ندانسته آغاز كند، پيش از آن چه كارش شايسته باشد، خراب خواهد شد.

و از ابوهاشم جعفري نقل شده كه گفت: در مسجد مسيب با حضرت جواد عليه السلام نماز خوانديم. حضرت رو به قبله و بدون انحراف از ديوار مسجد ايستاد؛ و درخت سدري كه در مسجد بود، خشك شده بود و برگ نداشت. حضرت آب خواسته و زير درخت وضو گرفت. درخت سبز شد و برگ درآورد و همان سال بار داد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

سخن گفتن گاو به معجزه ي حضرت

حضرت امام محمد تقي عليه السلام فرمود: صبر را بالش كن و نيازمندي را در آغوش بگير، شهوات را به دور انداز و با هوا مخالفت كن و بدان كه در مقابل چشم خدا هستي. پس به حال خود توجه كن كه چگونه هستي.

و از محمد بن علي تنوخي نقل شده كه گفت: من ديدم كه حضرت جواد عليه السلام با گاوي سخن گفت، پس گاو سر خود را حركت داد. من گفتم: اين (دليل بر معجزه ي شما) نيست. ولي امر كنيد كه او هم با شما صحبت كند. حضرت به آن گاو فرمود: بگو: لا اله الا الله وحده لا شريك له و گاو سخنان حضرت را تكرار كرد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

سفر به بيت المقدس

حضرت امام محمد تقي عليه السلام فرمود: هر كه بر زمان خشم گيرد، خشم او طول خواهد كشيد. يعني ناملايمات زمانه يكي دو تا نيست كه خشم تمام شود.

از منخل نقل شده كه گفت: در سامره خدمت حضرت جواد عليه السلام رفتم و مخارج بيت المقدس را از حضرت خواستم. ايشان صد دينار به من داد و فرمود: چشمت را ببند. چشم بستم. فرمود: باز كن، چشم خود را باز كردم و خودم را در بيت المقدس زير قبه ديدم و در شگفت شدم.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

سپاسگزاري

اللهم لك الحمد علي مرد نوازل البلاء و توالي سبوغ النعماء و ملمات الضراء و كشف نوائب اللأواء.

و لك الحمد علي هني ء عطائك و محمود بلائك و جليل الائك.

و لك الحمد علي احسانك الكثير و خيرك العزيز و تكليفك اليسير و دفع العسير. و لك الحمد يا رب علي تثميرك قليل الشكر و اعطائك وافر الاجر و حطك مثقل الوزر و قبولك ضيق العذر و وضعك باهض الاصر و تسهيلك موضع الوعر و منعك مفظع الامر.

بار خدايا شكر و سپاس شايسته و مخصوص تست كه بلاهاي نازل شده را برگرداني و نعمتهاي گوارا متواليا بر بندگانت بخشش نمائي و تلخي و ناكاميهاي سختيها و حوادث شديده را بر طرف فرمائي. و سپاس تو را است بر عطاي گوارا و آزمايش پسنديده و نعمتهاي بزرگت.

و حمد و سپاس تو را سزاست بر احسان فراوانت و خير سرشار و تكليف اندك و آسان تو و دفع دشواريها از جانب تو.

پروردگارا حمد و سپاس تو را است كه شكر اندك

ما را به ثمر رسانيده و زياد كني و اجر فراوان دهي و گناهان سنگين را مي ريزي وضيق عذر را بپذيري و بار گناهان بزرگ را از دوش بندگان برداري و مواضع سخت و ناهموار را آسان گرداني و از امور فظيعه كه موجب رسوائي است بازداري.

و لك الحمد علي البلاء المصروف و وافر المعروف و دفع المخوف و اذلال العسوف.

و لك الحمد علي قلة التكليف و كثرة التخفيف و تقوية الضعيف و اعانة اللهيف. و لك الحمد علي سعة امهالك و دوام افضالك و صرف امحالك و حميد افعالك و توالي نوالك.

و لك الحمد علي تأخير معاجلة العقاب و ترك مغاقصة العذاب و تسهيل طريق المآب و انزال غيث السحاب انك المنان الوهاب.

ستايش و سپاس تو را سزا است كه بلاء را بر مي گرداني و احسان فراوان مي كني و موجبات بيم و هراس را دفع نمائي و ستمگر را خوار و ذليل گرداني.

شكر و سپاس تو راست كه تكليف را براي بندگان اندك و تحفيف را بسيار گذاشتي و ناتوان را تقويت نموده و حسرت زده را ياري فرمائي.

و تو را سپاس كه براي مكافات اعمال مهلت بسيار مي دهي و فضل و احسانت را دوام مي بخشي و خشكسالي را بر مي گرداني، كارهايت ستوده است و فضل و عنايتت متوالي.

و تو را سپاس كه در كيفر گناهكاران تعجيل نكني و خطاكاران را به عذاب خود غافلگير ننمائي راه برگشت به درگاهت را آسان فرمودي و باران ابر رحمتت را نازل كردي زيرا توئي صاحب نعمت و بسيار بخشنده.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مهج الدعوات صفحه ي 265-259.

منبع: حضرت جواد الائمه؛

فضل الله كمپاني ؛ مفيد 1362ش.

ستايش خداي بزرگ

اي آنكه قبل از هر چيز وجود داشته آنگاه موجودات را آفريد، جاودانه باقي مانده و هر چيز جز او فاني و نابود مي گردد، و اي آنكه در آسمانهاي بالا و زمينهاي پائين، و نه بالاي آنها و نه در بين آنها، و نه در زير آنها جز او معبودي كه پرستش شود وجود ندارد.

دعاؤه في الثناء علي الله تعالي

يا ذاالذي كان قبل كل شي ء، ثم خلق كل شي ء، ثم يبقي و يفني كل شي ء، و يا ذاالذي ليس في السماوات العلي و لا في الارضين السفلي، و لا فوقهن و لا بينهن و لا تحتهن اله يعبد غيره.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

ستايش خداوند

اي آنكه همانند و مشابهي ندارد، تو خدائي هستي كه معبودي جز تو نيست، و آفريدگاري جز تو نمي باشد، موجودات را فاني و نابود ساخته و جاودانه باقي مي ماني، بر كساني كه نافرمانيت را بكنند بردباري نموده و خشنوديت در بخشش تو جلوه گر مي گردد.

دعاؤه في الثناء علي الله

يا من لا شبيه له و لا مثال، انت الله لا اله الا انت، و لا خالق الا انت، تفني المخلوقين و تبقي انت، حلمت عمن عصاك و في المغفرة رضاك.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

سخن گفتن حضرت، بعد از ولادتش

مسعودي نقل كرده است:

از حكيمه خاتون، دخت امام موسي بن جعفر عليه السلام روايت شده كه گفت: وقتي مادر امام جواد عليه السلام به حضرت باردار شد، در نامه اي به امام رضا عليه السلام نوشتم: همسرت سبيكه، باردار شده است، آن حضرت در جوابم نوشت: او در فلان ساعت، از فلان روز، از فلان ماه، حامله شده است و چون زايمان كرد، مدت هفت روز در كنارش بمان.»

حكيمه خاتون گفت: وقتي سبيكه، امام جواد عليه السلام را به دنيا آورد و آن حضرت، روي زمين قرار گرفت، فرمود: «گواهي مي دهم كه خدايي، جز خدايكتا نيست و البته حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم، پيامبر و فرستاده اوست» و چون روز سوم تولدش فرا رسيد، عطسه كرد، سپس فرمود: «سپاس و ستايش از آن خداست و درود خداوند، بر حضرت محمد و پيشوايان راستين هدايت باد.» [1] .

ابن شهر آشوب آورده است:

از حكيمه دختر امام موسي بن جعفر عليهما السلام نقل شده

كه گفت: چون هنگام زايمان خيزران، مادر امام جواد عليه السلام فرا رسيد، امام رضا مرا خواست و به من فرمود: اي حكيمه! ناظر زايمانش باش و تو و او و قابله، داخل اتاقي شويد و حضرت، چراغي براي ما در اتاق نهاد و در را بر روي ما بست، چون درد بر خيزران غالب گشت، چراغ خاموش شد و خيزران در ميان طشت بود، من به خاطر خاموش شدن چراغ، اندوهگين شدم كه در همان حال، امام جواد عليه السلام در طشت ظاهر شد و پوشش نازكي به صورت لباس، بر وي پوشيده بود كه مي درخشيد و اتاق را روشن ساخت، من و قابله او را ديديم و من او را گرفته، در دامن خود نهادم و آن پوشش نازك را از تنش بيرون كردم، طولي نكشيد كه امام رضا عليه السلام آمد و در اتاق را گشود و فرزندش جواد را از من گرفت و او را در گهواره نهاد و به من فرمود: اي حكيمه! مواظبش باش. حكيمه گفت: چون روز سوم فرا رسيد، آن نوزاد خردسال ديدگان خود را به سوي آسمان گشود، سپس به چپ و راستش نگريست، آنگاه فرمود: «گواهي مي دهم كه خدايي، جز خدايكتا نيست و گواهي مي دهم كه محمد، فرستاده خداست»، پس من ترسان و هراسان از جا پريدم و نزد امام رضا مشرف شدم و به حضرت عرض كردم: البته من از اين نوزاد، سخنان شگفت انگيزي شنيدم! حضرت فرمود: چه سخناني؟ آنچه شنيده بودم به عرض رساندم، حضرت فرمود: اي حكيمه!آنچه از شگفتيهاي او در آينده مشاهده خواهي كرد، به مراتب شگفت

انگيزتر است.[2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اثبات الوصيه: 210.

[2] المناقب 4. 394.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

سخن امام در كودكي

مسعودي نقل كرده است:

كه بنان بن نافع گفته است: در خدمت امام هشتم عرض كردم: فدايت شوم! جانشين شما كيست؟ حضرت به من فرمود: اي پسر نافع! از اين در، كسي در آيد كه امامت را از من به ارث خواهد برد؛ چنانكه من از امام پيش از خود به ارث بردم؛ او حجت خداي متعال پس از من است؛ من در همين انديشه بودم كه امام جواد عليه السلام بر ما داخل شد و تا چشمش به من افتاد، به من فرمود: اي پسر نافع! آيا تو را با سخني خشنود سازم؟ ما گروه امامان، چنان هستيم كه هرگاهكي از ما، در رحم مادر جاي مي گيرد صداها را به مدت چهل روز از شكم مادر مي شنود و چون، چهار ماه را در شكم مادر سپري كرد، خداي متعال موانع (مساوي پرده هاي) زمين را از او بر مي دارد و هر آنچه به وي دور است، برايش نزديك مي شود تا جايي كه حتي جريانك قطره باران مفيدا مضر، بر وي پنهان نمي ماند و بي گمان گفتگوي تو با پدرم ابوالحسن، راجع به حجت دوران و امام زمان بعد از او بود و آن كسي كه پدرم به تو معرفي كرد، حجت خدا بر تو است. در اين هنگام عرض كردم: من، نخستين خادم و غلام (او) هستم؛ آنگاه امام هشتم بر ما در

آمد و به من فرمود: اي پسر نافع! تسليم امامت او باش و به پيرويش اقرار كن كه جان او، جان من و جان من، جان رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم است.[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] المناقب 4: 388.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

سخن حضرت پس از شهادت پدر بزرگوارش

برسي گفته است:

از امام جواد عليه السلام روايت شده است كه طفل خردسال بود، او را بعد از شهادت پدرش امام رضا عليه السلام، به مسجد رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم بردند، پس برك پله منبر فراز شد و به سخنراني پرداخت و فرمود: من محمد، پسر علي الرضا عليه السلام هستم، من جوادم نسبهاي مردم را در پشت پدرانشان مي دانم، بر آشكار شما و نهانتان، واقفم و نيز آنچه به سوي آن كشيده مي شويد، دانش من، دانشي است كه پيش از آفرينش آفريدگان، به ما بخشيده شده است و تا بعد از نابودي آسمان و زمين، ادامه خواهد داشت و چنانكه همدستي اهل باطل بر عليه ما و كارگزاري گمراهان و چنگ اندازي شبهه افكنان نبود، سخني به زبان مي آوردم كه اولين و آخرين را در شگفتي فرو برد!، سپس دست مبارك خود را در دهانش نهاد و فرمود: اي محمد! خاموش باش، چنانكه پدرانت از پيش، خاموش گرديدند. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مشارق الانوار:178.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

سلاح پيامبر

صفار گفته است:

از ابراهيم بن ابي البلال نقل شده است كه گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم: آيا به نوشته هاي پدر بزرگوارت مي نگري؟ حضرت فرمود: آري، عرض كردم: شمشير و زره رسول خدا كجا است؟ حضرت فرمود: در فلان جا و فلان جا، پس (خادم امام رضا عليه السلام بنام) مسافر و محمد بن علي عليهما السلام به آنجا رفتند، آنگاه سكوت

فرمود. [1] .

مرحوم علامه مجلسي بعد از نقل اين حديث اين چنين توضيح داده است: ابو جعفر در متن حديث، همان امام جواد عليه السلام است و ابراهيم، راوي حديث از اصحاب امام صادق عليه السلام و امام كاظم عليه السلام و امام رضا عليه السلام بوده و از روايت معلوم مي شود كه امام جواد عليه السلام را هم درك كرده است و مسافر، خادم امام رضا عليه السلام است.

و روايت شده كه مسافر گفت: امام رضا عليه السلام دستور داد كه به خراسان سفر كنم، سپس فرمود: به پيش پسرم محمد (امام جواد عليه السلام) برو كه تو را به او بخشيدم.[2] .

و نيز آورده است:

ابراهيم بن هاشم از امام جواد عليه السلام روايت كرده كه فرمود: همانا «سلاح» در ميان ما، به منزله «تابوت» در بني اسرائيل است، امامت در ميان ما دائر مدار سلاح است، چنان كه در بني اسرائيل، دائر مدار تابوت بود.[3] .

راوندي گفته است:

از محمد بن فضيل صيرفي نقل شده كه گفت: در پايان نامه ام به امام جواد عليه السلام نوشتم، پرسيدم آيا سلاح رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم نزد شماست؟ وادم رفت كه نامه را برايشان بفرستم.

حضرت نامه اي، براي سفارش مايحتاج خود برايم فرستاد و در پايان آن نوشته بود سلاح رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم نزد من است و آن سلاح در ميان ما، به منزله تابوت در ميان بني اسرائيل است و دائر مدار (امامت) ماست (يعني با هر امامي هست) و نيز وقتي در مكه بودم و

مطلبي با خود انديشيدم كه هيچ كس جز خدا آنرا نمي دانست، هنگامي كه به مدينه رسيدم و بر حضرت وارد شدم، نگاهي به من افكند و فرمود: از خداي متعال به خاطر آنچه با خود انديشيده اي، بخشش بخواه و ديگر به آن باز مگرد.

بكر (كه در شمار راويان حديث است) گفت: از محمد بن فضيل پرسيدم: چه مطلبي را با خود انديشيده بودي؟ در جوابم گفت: هرگز به كسي اظهار نخواهم كرد، راوي (محمد بن فضيل) گفت:كي از دو پايم مبتلا به بيماري «عرق مدني» شد در حالي كه پيش از اين بيماري و هنگامي كه با او خداحافظي مي كردم به عنوان آخرين سخن فرمود: در آينده نزديك دچار بيماري مي شوي، پس بر آن بردباري كن، چه اينكه هر مردي از شيعيان ما مبتلا شود، پس صبر كند و به خاطر خدا راضي باشد، خداي متعال پاداش هزار شهيد به او مي دهد.

وقتي به منطقه «بطن مر» (اطراف مكه) رسيدم، درد به پايم اصابت كرد و مبتلا شدم و مدت چند ماه از بابت آن شكايت داشتم، در سال دوم عازم حج گرديدم و در مدينه بر حضرت وارد شدم و عرض كردم: خدا مرا فداي شما گرداند! براي درد پايم، دعايي بخوانيد و پاي دردناكم را به حضرت نشان دادم، امام فرمود: اين پا نگراني ندارد، بلكه آن پاي ديگر سالمت را پيش بياور، پس آنرا دراز نمودم و بر آن دعا خواند و چون از خدمتش بيرون آمدم، درد به پاي سالمم منتقل گرديد، پس سر در گريبان فرو بردم و با خود انديشيدم و فهميدم حضرت

براي آن دعا خوانده و بعد از آن، خدايم عافيت بخشيد.[4] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بصائر الدرجات: 2ح 19.

[2] بحار الانوار ج 26: 220 ذيل حديث 43.

[3] بصائر الدرجات: 197 ح 7.

[4] الخرائج و الجرائح 1: 387 ح 16.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

سخنان حضرت راجع به امامان بعد از خود

نعماني آورده است:

عبدالعظيم حسني از امام جواد عليه السلام شنيده است كه مي فرمود: وقتي پسرم علي (امام هادي عليه السلام) به شهادت برسد، نوري پديدار مي گردد؛ سپس خاموش مي شود؛ پس بدا به حال كسي كه دچار شك و ترديد گردد و خوشا به حال كسي كه غربت ديني گزيند و دينش را از دست نااهلان فراري داده و نجات دهد؛ آنگاه وقايعي روي خواهد داد كه موي پيشاني ها را سفيد و كوهها را جابجا خواهد ساخت (كنايه از سختي و شدتي است كه دين داران را متزلزل مي نمايد.) [1] .

و نيز گفته است:

از اميه بن علي قيسي روايت شده كه گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم: جانشين شما كيست؟ فرمود: فرزندم علي (امام هادي عليه السلام) و دو فرزند او (امام عسكري و امام زمان عليهما السلام)؛ سپس مدت كوتاهي، سر مبارك را به زير افكند، آنگاه سر برداشت و فرمود: به زودي، روزگار حيرت و سرگرداني فرا مي رسد.

عرض كردم: در آن هنگام، به كجا پناه ببريم، لختي سكوت كرد، سپس فرمود: جايي نيست و اين سخن را سه بار، تكرار نمود دوباره از حضرت پرسيدم: فرمود: به

مدينه پناه بريد؛ عرض كردم: كدام مدينه (شهر)؟ فرمود: همين مدينه ما و آيا شهر ديگري بنام مدينه، وجود دارد! [2] .

شيخ كليني گفته است:

از اسماعيل بن مهران روايت شده كه گفت: هنگامي كه امام جواد عليه السلام، در اولين سفر از دو سفرش كه مدينه را به قصد بغداد، ترك فرمود؛ موقع بيرون رفتنش به حضرت عرض كردم: فدايت گردم! بر شما، در اين سفر بيمناكم؛ امام بعد از شما كيست؟

روي خندان خود را به من كرد و فرمود: چنانكه پنداري نيست و امسال در ميان شما هستم.

و چون براي بار دوم، او را به جانب معتصم بردند، خدمتش رسيدم و عرض كردم: فدايت گردم! شما تشريف مي بريد؛ بفرمائيد جانشينتان كيست؟

سپس حضرت گريست تا محاسنش تر شد، آنگاه متوجه من گرديد و فرمود: اكنون، جاي بيم و هراس نسبت به من هست و امام بعد از من، فرزندم علي (امام هادي عليه السلام) است. [3] .

و نيز آورده است:

خيراني به نقل از پدرش روايت كرده است كه: او (پدر خيراني) چنان بود كه همواره در آستانه امام جواد عليه السلام، براي خدمتي كه به او سپرده شده بود، مهيا بود و احمد بن محمد بن عيسي، سحرگاه هر شبي مي آمد تا از حال و بيماري و رنجوري امام جواد عليه السلام خبري به دست آورد؛ قاصدي ميان امام و پدرم، آمد و شد داشت و چون او مي آمد، احمد بر مي خاست (و به كناري مي رفت) و پدرم با وي، خلوت مي كرد.

يك شب بيرون آمدم و ديدم احمد از جايش برخاست

(به خاطر آمدن قاصد) و پدرم با قاصد، خلوت نمود و احمد، در آن حوالي دوري زد و در جايي ايستاد كه سخن آنها را مي شنيد؛ پس قاصد به پدرم گفت: همانا مولاي تو، سلامت مي رساند و مي فرمايد: من رفتني هستم و امر امامت، به پسرم علي (امام هادي عليه السلام) منتقل خواهد شد و حق او، بعد از من، بر شما چونان حق من بر شما، بعد از پدرم است؛ آنگاه قاصد رفت و احمد به جاي خود بازگشت و به پدرم گفت: چه مطلبي با شما در ميان گذاشت؟

پدرم گفت: خير بود؛ احمد گفت: حرفتان را شنيدم، چرا حاشا مي كني؟! و شنيده هاي خود را بازگفت؛ پدرم به او گفت: خداوند اين كار را بر تو حرام كرده است؛ چه اينكه خداي متعال

مي فرمايد: (و لا تجسسوا) [4] «تجسس مكنيد»؛ بنابراين، اين خبر قطعي و گواهي بر آن را پاس دار كه چه بسا روزي به آن محتاج شويم و مبادا آن را تا زمان خودش، آشكار سازي.

چون پدرم، شب را صبح كرد، اصل پيغام را در ده نسخه نوشت و آنها را مهر نمود و براي ده نفر از سران شيعه فرستاد و به آنها تأكيد كرد: اگر پيش از آنكه نوشته ها را از شما بخواهم، از دنيا رفتم؛ آن را بگشائيد و از محتواي آن با خبر شويد.

وقتي امام جواد عليه السلام به شهادت رسيد، پدرم گويد: من هنوز از منزل بيرون نرفته بودم كه قريب چهارصد نفر به دست من به امامت حضرت علي النقي عليه السلام قطع وقين كرده بودند

(يا با حدود چهار صد نفر بر امامت حضرت علي النقي عليه السلام دست بيعت داده بودم)؛ سران شيعه در اين ميان، در خانه محمد بن فرج گرد آمده، پيرامون جانشين امام جواد عليه السلام، گفتگو مي كردند؛ محمد بن فرج، نامه اي به پدرم نوشت و او را از گرد همايي سران شيعه مطلع ساخت و تاكيد كرد كه اگر ترس فاش شدن مطلب نبود، همگي نزد پدرم مي آمدند و از پدرم درخواست نمود كه پيش آنها برود؛ پدرم نيز بر مركب سوار و به خانه محمد بن فرج رفت و سران شيعه را در خانه ويافت و همه آنها از پدرم پرسيدند: راجع به جانشيني امام جواد عليه السلام چه مي گويي؟ پدرم متوجه كساني كه آن نوشته ها را برايشان فرستاده بود، شد و به آنها گفت: نوشته ها را بياوريد؛ آنها نيز نوشته ها را آوردند و پدرم گفت: اين دستوري بود كه به انجام رساندم؛ بعضي از حاضرين گفتند: كاشكي شاهد و گواه ديگري، با تو همراه بود؛ پدرم به آنها گفت: خداي متعال گواه ديگري، برايتان آورده است؛ اين ابو جعفر اشعري (احمد بن محمد) است كه به شنيدن اين پيغام، گواهي مي دهد و از او خواست تا به شنيده هاي خود، شهادت دهد؛ اما احمد از دادن گواهي، خودداري كرد تا اينكه پدرم او را به مباهله [5] فرا خواند و چون مباهله را جديافت، اعتراف كرد كه فرمان امام جواد عليه السلام را شنيده است و علت كتمانش اين بوده كه مي خواسته، اين افتخار به جاي مردي از عجم به مردي از عرب تعلق

گيرد! (و من كه مردي از عجم بودم ساكت شدم و نخواستم در اين باره سخني گفته باشم) سپس حاضران پراكنده نشدند، مگر اينكه همگي حقيقت را پذيرفتند. [6] .

شيخ صدوق گفته است:

از صقر بن ابي دلف روايت شده كه گفت: از امام جواد عليه السلام شنيدم كه مي فرمود: همانا امام بعد از من، پسرم علي (امام هادي) است؛ فرمان او، فرمان من است و سخنش سخن من و اطاعت از وي، اطاعت از من مي باشد و امام بعد از پسرم علي (امام هادي عليه السلام) پسرش حسن (امام عسكري عليه السلام) است؛ فرمان او، فرمان پدرش و سخن او، سخن پدرش و فرمانبرداري از وي، فرمانبرداري از پدرش مي باشد؛ سپس حضرت سكوت كرد؛ عرض كردم: اي فرزند رسول خدا! بفرمائيد امام بعد از حسن (امام عسكري)، كيست؟ حضرت گريه شديدي كرد؛ سپس فرمود: همانا بعد از حسن (امام عسكري)، فرزندش، قيام كننده به حق و اميد منتظران، امام و پيشواست.

عرض كردم: اي فرزند رسول خدا! چرا آن حضرت، قائم ناميده شده است؟

فرمود: زيرا بعد از فراموش شدنادش و عقب نشيني و ارتداد بيشتر معتقدان امامتش، قيام مي كند.

عرض كردم: و چرا حضرت را منتظر مي گويند؟

فرمود: چه اينكه آن حضرت، غيبتي دارد كه روزهايش، زياد و مدتش، طولاني است؛ شيعيان مخلص، ظهورش را انتظار مي كشند و اهل شك و ترديد، انكارش مي كنند و منكران، ذكر وادش را به تمسخر مي گيرند و تعيين كنندگان وقت ظهورش، دروغ مي گويند شتابگران بر ظهورش، هلاك مي شوند و تسليم شدگان نجات ميابند. [7] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي

نوشت ها:

[1] الغيبه: 186 ح 37.

[2] الغيبه: 185 ح 36.

[3] الكافي 1: 323 ح 1.

[4] حجرات 49: 12.

[5] مباهله: نفرين كردن بهكديگر بر سر درستي سخنيا مطلبي.

[6] الكافي 1: 324 ح 2.

[7] اكمال الدين: 378 ح 3.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

سرپرست يتيمان آل محمد

امام عسكري عليه السلام فرموده است:

امام جواد عليه السلام فرمود: هر كستيمان آل محمد را سرپرستي كند،عني كساني را كه از امام و پيشواي خود، بريده شده اند، در جهل و ناداني خود، متحير و سرگردانند و در دست شياطين خويش، اسير و گرفتار مي باشند و نيز دچار دشمنان ناصبي ما گرديده اند، هر كس اينان را از دست آنها برهاند و از حيرت و سرگرداني خارج كند و از وسوسه شياطين، دورشان سازد و از قيد و بند ناصبيان، به حجتهاي پروردگار خود و نشانه هاي امامان و پيشوايان خويش باز آورد، در پيشگاه خداوند بالاترين فضيلت و برتري را بر فرد عبادت پيشه، پيدا مي كند، فضيلتي فراتر از برتري آسمان بر زمين و فضيلت عرش و كرسي و حجب [بر آسمان] و فضيلت و برتري چنين كسي بر چنين عابدي، چونان فضيلت و برتري ماه شب چهارده، بر كوچكترين ستاره آسمان است. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تفسير منسوب به امام حسن عسكري: 344 ح 224.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

سخن امام راجع به حضيني

شيخ طوسي گفته است:

از حمدان حضيني روايت شده كه گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم: برادرم از دنيا رفت، حضرت به من فرمود: خداوند برادرت را رحمت كند، او البته از شيعيان خاص من بود. محمد بن مسعود گفت: حمدان بن احمد از خواص شيعيان است بلكه از خواص خواص شيعيان است. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اختيار معرفه الرجال 2: 835 ح 1064.

منبع: فرهنگ جامع

سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

سخن درباره خيران خادم قراطيسي

شيخ طوسي گفته است:

خيران خادم قراطيسي در حديثي گفت: در زمان امام جواد عليه السلام، حج گزاردم و جوياي خدمتكاري كه مورد توجه حضرت بود، شدم و از او خواستم وسيله ديدار حضرت را برايم فراهم سازد، وقتي به مدينه رسيديم، به من گفت: مهيا شو كه مي خواهم خدمت امام جواد عليه السلام برسم. من هم با او همراه شدم، وقتي در خانه حضرت رسيديم، به من گفت: تو در سكويي (كه مخصوص فروش كالا است) بمان و خودش، اجازه گرفت و داخل خانه شد، چون مدتي گذشت و خبري از وي نيامد، بر در خانه رفتم و سراغش را گرفتم، به من گفتند: از خانه، بيرون آمده و رفته است و من، حيران و سرگردان شدم كه ناگهان، خدمتكاري بيرون آمد و به من گفت: تو خيراني؟ عرض كردم: آري، گفت: بيا داخل، داخل شدم و ديدم امام جواد عليه السلام، بر روي سكويي كه زير انداز ندارد، ايستاده است، در اين حال، جواني آمد و سجاده اي آورده، بر روي سكو گشود و حضرت نشست، وقتي به حضرت نگاه كردم، از هيبتش بيمناك شدم و رفتم كه بدون پلكان، بر روي سكو بروم، ولي حضرت جاي پلكان را نشانم داد و بالا رفتم و سلام دادم، حضرت جواب سلامم را داد و دست مباركش را به طرف من دراز كرد، دستش را گرفتم و بوسيدم و بر سر و صورتم كشيدم، با دستش مرا نشانيد و از بيمي كه داشتم، آن

را رها نمي كردم و حضرت نيز - صلوات خدا بر او باد - دست خود را در دست من، رها كرده بود.

وقتي آرام شدم، رهايش كردم و او احوال مرا پرسيد و من بهاد سفارش ريان بن شبيب افتادم، لذا به حضرت عرض كردم: دوستدار شما ريان پسر شبيب خدمت شما سلام رساند و خواهش كرد كه براي او و فرزندش دعا كنيد، پس براي او دعا كرد، ولي براي فرزندش دعا نفرمود، سخن خود را تكرار كردم، اما حضرت براي ريان دعا كرد، نه براي فرزندش، براي سومين بار، سفارش ريان را باز گفتم، اين بار نيز حضرت، فقط براي ريان، دعا فرمود نه براي فرزندش. از جا بلند شدم و خداحافظي كردم، وقتي نزديك در رسيدم، شنيدم كه چيزي فرمود، متوجه سخنانش نشدم، از خدمتكار كه پشت سرم آمد، پرسيدم: سرورم، به هنگام برخاستن چه سخني فرمود؟ خدمتكار گفت: حضرت چنين فرمود: اين كيست كه مي خواهد از پيش خود به هدايت برسد؟ او فرزندي، در سرزمين كفر است و چون از آنجا در آيد، به بدتر از كفار ملحق مي شود و هرگاه خداي متعال بخواهد، هدايتش مي كند. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اختيار معرفه الرجال 2: 867 ح 1132.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

سخن حضرت درباره زكريا بن آدم

شيخ طوسي گفته است:

از احمد بن محمد بن عيسي قمي روايت شده كه گفت: امام جواد عليه السلام خدمتكار خود را با نامه اي، نزد من فرستاد و دستور داد كه خدمتش شرفياب شوم،

خدمت حضرت كه در مدينه و در خانه «بزيع» بود، رسيدم و داخل شده، سلام دادم، پس حضرت در مورد «صفوان»، «محمد بن سنان» و غير آنها، سخناني فرمود كه خيليها شنيده اند.

با خود گفتم: خاطر حضرت را، به زكريا بن آدم جلب كنم، شايد راجع به او هم از همين سخنان بگويد، سپس به خودم آمدم و گفتم: من، كي باشم كه در اين مورد و موارد شبيه آن، حرفي به زبان آورم؟! مولا و آقايم، خود آگاهتر است به آنچه انجام مي دهد.

پس حضرت به من فرمود: اي ابو علي! بر كسي مثل «ابوحيي» [1] ، شتاب نمي شود، او كه خدمت زيادي به پدرم كرد و نزد او و بعد از وي، پيش من قدر و منزلت بلندي داشت، جز اين كه من، به مالي كه پيشش بود نياز پيدا كردم، عرض كردم: فدايت شوم! مال را برايتان خواهد فرستاد و به من گفت: اگر زيارتتان كردم، به عرضتان برسانم كه اختلاف نظر «ميمون» و «مسافر» [2] ، مانع من از فرستادن مال خدمت شماست. حضرت فرمود: نامه مرا به او برسان و وادارش كن تا مال را برايم بفرستد، نامه حضرت را به زكريا رساندم و او هم مال را براي حضرت فرستاد. راوي گفت: امام جواد عليه السلام، بدون مقدمه به من فرمود: شك و ترديدش بر طرف شد، پدرم جز من، فرزندي ندارد، عرض كردم: راست فرمودي، فدايت گردم!. [3] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] گويا كنيه زكريا بن آدم است.

[2] دو نفر ازاران و معتمدان امام جواد عليه السلام.

[3] اختيار معرفه الرجال 2: 858، ح

1115.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

ش

شكار سگ شكاري

شيخ طوسي گفته است:

از علي بن مهزيار اهوازي نقل شده كه گفت: عبدالله بن خالد نصر مدائني به امام جواد عليه السلام نوشت: فدايت شوم! پرسشم از شما، راجع به شكاري است كه سگ شكاري، آن را گرفته در حاليكه نام خدا بر آن گفته شده است و بعد، كشته شده است؛ آيا خوردن چنين شكاري حلال است؟ حضرت با خط مبارك و مهر خود، جواب داد: اگر نام خدا را برده اي حلال است. علي بن مهزيار گفت: خودم، دست نوشته حضرت را خواندم. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب الاحكام 9: 31 ح 125.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

شريف و آقا و كريم واقعي

اربلي آورده است:

امام جواد عليه السلام فرمود: شريف واقعي، كسي است كه دانشش، شرافتش، بخشيده است و آقايي و سروري واقعي، از آن كسي است كه تقواي پروردگارش را پيشه سازد و كريم و جوانمرد واقعي، كسي است كه صورت و نفس خود را از خواري آتش، دور دارد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كشف الغمه 2: 350.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

شيخ مؤمن بن حسن مؤمن شبلنجي شافعي

(از علماي قرن سيزدهم)

مؤلف كتاب «نورالأبصار في مناقب آل بيت النبي المختار».

ضمن بيان مطالب كتاب «مطالب السؤل» و ذكر نمونه هاي ديگري از كرامات امام جواد عليه السلام مي افزايد:

«و لم يزل مشعوفا به لما ظهر له بعد ذلك من فضله و علمه و كمال عقله و ظهور براهنه مع صغر سنه و عزم علي تزويجه بابنته ام الفضل...» [1] .

«مأمون پيوسته شيفته ي او بود، زيرا با وجود كمي سن، فضل و علم و كمال عقل خود را به نحو شايسته اي نشان داد و بدين وسيله برهان (عظمت) خويش را آشكار ساخت».

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] نورالأبصار، ص 177.

منبع: امامان اهل بيت در گفتار اهل سنت؛ داود الهامي؛ مكتب اسلامي چاپ اول پاييز 1377.

شيفته خوشگل ها نشد و در دام شياطين نيفتاد

محمد بن ريان - كه يكي از علاقه مندان به ائمه ي اطهار عليهم السلام است - حكايت كند:

مأمون - خليفه ي عباسي - در طي حكومت خويش، نيرنگ و حيله هاي بسياري به كار گرفت تا شايد بتواند امام محمد تقي عليه السلام را در جامعه بد نام و تضعيف كند.

وليكن او هرگز به هدف شوم خود دست نيافت، به اين جهت نيرنگ و حيله اي ديگر در پيش گرفت.

روزي به مأمورين خود دستور داد تا امام جواد عليه السلام را احضار نمايند؛ و از طرفي ديگر نيز دويست كنيز زيبا را دستور داد تا خود را آرايش كردند و به دست هر يك ظرفي از جواهرات داد، كه هنگام نشستن حضرت جوادالأئمه عليه السلام در جايگاه مخصوص خود، بيايند و حضرت را متوجه خود سازند.

وقتي مجلس مهيا شد و زن ها با آن شيوه و شكل خاص وارد شدند، حضرت كوچك ترين توجهي به آن ها

نكرد.

چند روزي بعد از آن، مأمون شخصي به نام مخارق - كه نوازنده و خواننده و به عبارت ديگر دلقك بود و ريش بسيار بلندي داشت - را به حضور خود فرا خواند.

هنگامي كه مخارق نزد مأمون قرار گرفت او را مخاطب قرار داد و گفت: اي خليفه! هر مشكلي را كه در رابطه با مسائل دنيوي داشته باشي، حل خواهم كرد.

و سپس آمد و در مقابل امام محمد جواد عليه السلام نشست و ناگهان نعره اي كشيد، كه تمام اهل منزل اطراف او جمع شدند و او مشغول نوازندگي و ساز و آواز شد.

آن مجلس ساعتي به همين منوال سپري گشت؛ و حضرت بدون كم ترين توجهي سر مبارك خويش را پائين انداخته بود و كوچك ترين نگاه و اعتنائي به آن ها نمي كرد.

پس نگاهي غضبناك به آن دلقك نوازنده نمود و سپس با آواي بلند او را مخاطب قرار داد و فرمود:

«اتق الله يا ذالعثنون» از خدا بترس؛ و تقواي الهي را رعايت نما.

ناگهان وسيله ي موسيقي كه در دست مخارق بود از دستش بر زمين افتاد و هر دو دستش نيز خشك شد؛ و ديگر قادر به حركت دادن دست هايش نبود.

و با همين حالت شرمندگي از آن مجلس، و از حضور افراد خارج گشت؛ و به همين شكل - فلج و بيچاره - باقي ماند تا به هلاكت رسيد و از دنيا رفت.

و چون مأمون علت آن را از خود مخارق، جويا شد، كه چگونه به چنين بلائي گرفتار شد؟

مخارق در جواب مأمون گفت: آن هنگامي كه ابوجعفر، محمد جواد عليه السلام فريادي بر من زد، ناگهان چنان لرزه اي

بر اندام من افتاد كه ديگر چيزي نفهميدم؛ و در همان لحظه، دست هايم از حركت باز ايستاد؛ و در چنين حالتي قرار گرفتم. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اثبات الهداة: ج 3، ص 332، ح 7، مدينة المعاجز: ج 7، ص 303، ح 32.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد جواد؛ مؤلف: عبدالله صالحي؛ نشر مهدي يار.

شفابخش و درمان أمراض

حضرت ابوجعفر، امام محمد جواد عليه السلام همانند ديگر ائمه ي اطهار و انبياء عظام عليهم السلام در تمام علوم و كمالات نسبت به ديگر انسان ها برتر و والاتر بود، همچنين آن حضرت در تشخيص مرض ها و چگونگي درمان آن ها به طور معجزه آسا و خارق العاده عمل مي نمود.

در اين رابطه، مرحوم راوندي و ديگر بزرگان به نقل از شخصي به نام علي بن أبي بكر حكايت كرده اند:

روزي به محضر مبارك امام محمد جواد عليه السلام شرفياب شدم و اظهار داشتم: يا ابن رسول الله! كنيزي دارم كه ناراحتي درد پا دارد، خواهشمندم چنانچه ممكن است براي معالجه و درمان او مرا راهنمائي بفرما؟

حضرت فرمود: او را نزد من بياور، هنگامي كه كنيز را خدمت آن حضرت آوردم، از او سؤال نمود: ناراحتي تو چيست؟

كنيز در پاسخ گفت: ران پايم به شدت درد مي كند به طوري كه توان حركت ندارم.

بعد از آن امام عليه السلام از روي لباس هاي كنيز، دستي روي پاي او كشيد و در همان لحظه، كنيز گفت: درد پايم خوب شد و ناراحتي كه داشتم، برطرف گرديد و بعد از آن هم هيچ موقع احساس درد و ناراحتي نكرده ام. [1] .

- همچنين مرحوم بحراني و ابن شهر آشوب و ديگران به نقل از شخصي

به نام أبوسلمه حكايت كنند:

مدت زماني بود كه سخت ناشنوا شده بودم و هيچ صدائي را نمي شنيدم تا آن كه روزي خدمت حضرت ابوجعفر، امام جواد عليه السلام شرف حضور يافتم.

همين كه بر آن حضرت وارد شدم، متوجه شدم كه من ناشنوا هستم، به همين جهت با اشاره به من خطاب كرد و فرمود: نزديك بيا، وقتي نزديك امام عليه السلام رفتم، حضرت دست مبارك خويش را بر سر و گوش من كشيد؛ و فرمود: بشنو و خوب توجه و دقت كن.

أبو سلمه افزود: سوگند به خداوند، بعد از آن تمام صداها و سخن ها را خوب مي شنيدم و هيچ گونه ناراحتي و مشكلي نداشتم و حتي سخن ها و صداهاي آهسته را كه ديگران به سختي متوجه مي شدند، من خيلي خوب و آسان مي شنيدم و متوجه مي شدم. [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الخرائج و الجرائح: ج 1، ص 376، ح 3، كشف الغمة: ج 2، ص 366، بحارالأنوار: ج 50، ص 46، ح 21.

[2] مدينة المعاجز: ج 7، ص 346، ح 2375، بحارالأنوار: ج 50، ص 57، ماقب ابن شهر آشوب: ج 4، ص 390.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد جواد؛ مؤلف: عبدالله صالحي؛ نشر مهدي يار.

شك در نسب و مكيدن آب دهان حضرت

مرحوم كليني رضوان الله تعالي عليه روايت كرده است:

علي بن جعفر سلام الله عليه در جمع عده اي نشسته بود و با يكي از نوه هاي امام سجاد عليه السلام صحبت مي كرد.

وي در ضمن سخنان خود اظهار داشت: خداوند متعال حضرت ابوالحسن، امام رضا صلوات الله عليه را ياري نمود؛ ولي برادران و عموهايش بر او ظلم كردند.

يكي از افراد حاضر پرسيد: مگر چه

شده است؟

و آيا آنان در حق او چه كرده اند؟

در پاسخ گفت: روزي برادران و عموهايش در بين همديگر اظهار داشتند: ما در بين ائمه و خلفاء عليهم السلام شخصي سياه چهره نداشته ايم.

و آنان با يك چنين سخنان ناشايستي، نسبت به نسب حضرت جواد عليه السلام تشكيك كردند.

ولي امام رضا فرمود: درباره ي او شك و ترديد نداشته باشيد؛ همانا او فرزند و خليفه ي پس از من مي باشد.

خويشان حضرت گفتند: بايد اين امر ثابت شود، به همين جهت دسته جمعي وارد باغي شدند؛ و امام رضا عليه السلام را لباس كشاورزي پوشاندند و بيلي هم روي شانه اش نهادند.

و سپس حضرت جواد عليه السلام را - كه كودكي خردسال بود - آوردند و گفتند: اين پسر را نزد پدرش ببريد.

عده اي از عموها و برادران كه در آن جمع حاضر بودند، اظهار داشتند: پدرش اين جا حضور ندارد.

در آن جمع بعضي از نسب شناسان - كه در جريان اين موضوع نبودند - نيز حضور داشتند، گفتند: پدر اين فرزند آن كشاورز است، كه بيل روي شانه اش مي باشد؛ چون قدم هاي او با قدم هاي اين پسر مطابقت دارد.

وقتي محاسبه و بررسي كردند، درست درآمد و با اين روش شك و ترديدشان از بين رفت؛ و اين بزرگ ترين ظلم و جنايتي بود كه در حق آن امام مظلوم روا داشتند.

علي بن جعفر در ادامه، گويد: پس از اين جريان من بلند شدم و لب هاي حضرت جواد عليه السلام را بوسيدم و آب دهان وي را مكيدم و خوردم؛ و سپس آن بزرگوار را مخاطب قرار دادم و اظهار داشتم:

يا ابن رسول الله! همانا تو امام و

حجت خدا هستي.

ناگاه امام رضا عليه السلام گريست و فرمود: آيا سخن پدرم را نشنيديد كه از قول حضرت رسول صلي الله عليه وآله و سلم فرمود: پدرم فداي فرزند بهترين كنيزان باد، فرزندي كه دهانش خوش بو خواهد بود و در رحمي پاك و پاكيزه پرورش مي يابد.

خداوند لعنت كند آن هائي را كه فتنه بر پا مي كنند و مي خواهند او را متهم نمايند.

پس از آن، امام رضا عليه السلام فرمود: اي عمو! آيا چنين فرزندي از غير من خواهد بود؟!

و من اظهار داشتم: خير، به راستي او فرزند شما و نيز خليفه ي بر حق شما خواهد بود. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي: ج 1، ص 322، ح 14، مجموعه ي نفيسه: ص 455.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد جواد؛ مؤلف: عبدالله صالحي؛ نشر مهدي يار.

شناخت آغاز و انجام

من لم يعرف الموارد أعيته المصادر. [1] .

كسي كه محل ورود را نشناسد، از يافتن محل خروج درمانده گردد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مسند الامام الجواد ، ص 243.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ حلم چاپ اول 1384.

شهادت عصا بر امامت

قاضي يحيي بن اكثم كه از دشمنان سرسخت اهل بيت و از گرفتاران در دام عجب علم و حريصان بر مقام و مال دنيا بود مي گويد:

روزي داخل شدم كه قبر پيامبر خدا صلي الله عليه و آله وسلم را زيارت كنم، امام جواد عليه السلام را ديدم كه با او راجع به مسائل گوناگوني مناظره كردم، همه را پاسخ داد. به او گفتم: ميخواهم چيزي از شما بپرسم ولي شرم دارم، امام فرمود: من پاسخ آنرا بدون آنكه سؤالت را بر زبان آوري مي گويم، تو مي خواهي سؤال كني، امام كيست؟

گفتم: آري به خدا سوگند سؤالم همين است.

فرمود: منم

گفتم: نشانه اي بر اين مدعا داري؟

در اين هنگام عصايي كه در دست آن حضرت بود به سخن درآمد و گفت:

ان مؤلائي امام هذا الزمان و هو الحجة.

همانا مولاي من حجت خدا و امام اين زمان است [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحار الانوار ج 50 ص 55، اصول كافي ج 1 ص 353 - تهذيب ج 6، ص 86 و 303 باب 101 - من لايحضرالفقيه ج 2، ص 583 - وسائل الشيعه ج 10، 442، كامل الزيارات ص 306 باب 101، تحف العقول ص 457، 56.

منبع: زندگاني امام جواد؛ حسين ايماني يامچي؛ مؤسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت(ع).

شفاي چشم

محمدبن ميمون مي گويد: من در مكه همراه امام رضا عليه السلام بودم به حضرت عرض كردم: من مي خواهم به مدينه بروم، نامه اي بنويس به نزد ابي جعفر عليه السلام ببرم امام رضا عليه السلام تبسم فرمود و نامه اي نوشت.

به مدينه

رفتم و چشمهايم درد داشت (و درست نمي ديد) به خانه ي امام رفتم نامه را دادم. موفق - غلام امام - گفت سرنامه را بگشا و بازكن و در پيش روي امام بگير (چنان كردم) سپس حضرت جواد عليه السلام به من فرمود: اي محمد حال چشمت چطور است؟

عرض كردم يا ابن رسول الله بيمار است و نور چشمم رفته همانطور كه مشاهده مي فرمائيد.

آنگاه دستش را دراز كرد و بر چشم من كشيد بينائيم برگشت همانند سالمترين وضعيتي كه بود شده بودم، سپس دستها و پاهاي حضرت را بوسيدم و برگشتم در حاليكه بينا شده بودم و حضرت جواد عليه السلام در اين زمان كمتر از سه سال داشت.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: زندگاني امام جواد؛ حسين ايماني يامچي؛ مؤسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت(ع).

شفاي چشم به دست حضرت جواد

محمد بن ميمون پيش از آنكه حضرت امام رضا عليه السلام به خراسان تشريف فرما شود، در مكه به حضورش رسيده عرض كرد: من قصد رفتن به مدينه را دارم. نامه اي مرقوم فرماييد تا خدمت فرزندتان حضرت جواد عليه السلام تقديم دارم.

حضرت تبسم فرمود و نامه اي براي فرزند خود نوشت. هنگامي كه محمد ابن ميمون به مدينه رسيد و به خانه ي آن حضرت وارد شد، موفق خادم حضرت جواد عليه السلام آن جناب را كه كودك بود پيش آورد تا محمد نامه را به ايشان تقديم دارد. حضرت به خادم فرمود تا نامه را در مقابل ايشان باز كند، آنگاه بدان نظر كرد، سپس فرمود: محمد بن ميمون، حال چشمت چگونه است؟

محمد گفت: به دليل بيماري، نور ديدگانم را از دست داده ام.

حضرت از او خواست كه نزديك شود. او

نزديك شد و حضرت دست مبارك را بر چشمان وي كشيد و به بركت دست آن بزرگوار نور ديدگان محمد بهتر از قبل به او بازگشت. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] زندگاني امام جواد عليه السلام، ص 54؛ خرايج راوندي، ص 53.

منبع: حديث اهل بيت زندگينامه و مصائب چهارده معصوم؛ يدالله بهتاش؛ نشر سبحان چاپ چهارم 1384ش.

شروع امامت

شيخ مفيد رحمه الله در «ارشاد» از جعفر بن محمد نقل مي كند كه معلي بن محمد گفت: روزي با ابوجعفر عليه السلام درباره ي مرگ پدرش صحبت مي كردم، و نگاه به قد و قامت كودكي او مي نمودم كه چگونه امامت به او منتقل مي شود، ناگاه نگاه تندي به من كرده، فرمود:

يا معلي! ان الله احتج في الامامة ما احتج به في النبوة فقال: (و آتيناه الحكم صبيا) [1] .

اي معلي! خداوند در امامت احتجاج فرمود همان طور كه در نبوت احتجاج فرموده، يعني حجت آورده و در آيه ي كريمه مي فرمايد: و ما حكم و فرمان نبوت را به صبي و كودك - يعني عيسي بن مريم - داديم، چگونه ولايت را به كودك ندهيم.

حميري نيز در «بصائر الدرجات» نظير اين روايت را نقل كرده با اين اضافه كه فرمود:

«فلما بلغ اشده و بلغ اربعين سنة، فقد يجوز أن يؤتي الحكمة و هو صبي و يجوز أن يؤتي و هو ابن اربعين سنة» [2] .

گاهي به اقتضاي زمان، مكان، محيط، عصر اجتماع و نياز خلق، فرمان نبوت را به صبي مي دهد كه در گاهواره بگويد: «اني عبدالله آتاني الكتاب» و گاهي تا به سال چهل نرسد نمي دهد، زيرا سابقه نيروي جسماني و روحاني او بايد مناسبت محيط عصر

باشد.

چنانچه حضرت موسي عليه السلام و حضرت محمد صلي الله عليه و آله در چهل سالگي به نبوت مبعوث شدند.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ارشاد: ج 2 ص 292.

[2] اصول كافي: ج 1 ص 384.

منبع: زندگاني حضرت امام محمد تقي جوادالائمه؛ حسين عماد زاده؛ حسينيه عمادزاده چاپ اول 1386.

شفاي چشم

معجزه ي ديگر شفاي چشم محمد بن سنان بود كه براي بهبود به حضرت امام رضا عليه السلام در مدينه متوسل شد و حضرت او را به حضرت جواد عليه السلام متوسل كرد، در حالي كه او سه ساله بود و حضرت جواد عليه السلام او را شفا داد و معروف به «شبيه صاحب الفطرس» شد.

ولي امام رضا عليه السلام به او دستور فرمود كه معجزات و خرق عادت امام جواد عليه السلام را به كسي نگويد و افشاء نكند.

محمد بن سنان گويد: پس از شهادت حضرت امام رضا عليه السلام به كسي گفتم كه شفاي چشم من به معجزه حضرت جواد عليه السلام بود، باز چشمم به دردي مبتلا شد و باز متوسل گرديدم شفا يافت.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: زندگاني حضرت امام محمد تقي جوادالائمه؛ حسين عماد زاده؛ حسينيه عمادزاده چاپ اول 1386.

شفاي چشم كور

قطب راوندي رحمه الله از محمد بن ميمون روايت كرده كه گويد: قبل از مسافرت حضرت رضا عليه السلام به خراسان، سفري به مكه آمد و من در خدمتش بودم، چون خواستم به مدينه برگردم، عرض كردم امري داريد، در مدينه ميل داريد مرقومه اي براي اهل منزل بنويسيد كه من ببرم، اگر مرقومه اي بنويسيد، براي ابوجعفر مي روم خبر سلامتي شما را مي دهم.

حضرت تبسمي فرمود و مرقومه اي نوشته به من داد. نامه را آوردم، چشمان من نابينا شده بود.

موفق خادم حضرت ابوجعفر عليه السلام را از صدا نمي شناختم، او را يافتم مرا برد خدمت حضرت امام محمد تقي عليه السلام و او صبي بود. نامه را خدمت او دادم به موفق فرمود: باز كن.

باز كرد، مقابل روي آن حضرت گرفت و خواند رو به من كرد و فرمود: اي محمد! چشمت

چطور است؟

عرض كردم: عليل شده، مدتي است نمي بينم.

فرمود: پيش بيا، دست مبارك به چشم من كشيد، بينا شد. جمال باهر النور او را ديدم و دست و پاي او را بوسيدم، از خدمتش مرخص شدم.

خبر شفا يافتن محمد بن ميمون در مكه و مدينه شايع شد و مردم ابوجعفر امام محمد تقي عليه السلام را در همان حال صباوت و كودكي به عظمت و امامت مي شناختند.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: زندگاني حضرت امام محمد تقي جوادالائمه؛ حسين عماد زاده؛ حسينيه عمادزاده چاپ اول 1386.

شگفتي هاي هنگام غسل

اباصلت مي گويد:

چون حضرت رضا عليه السلام به شهادت رسيد، امام جواد عليه السلام به من فرمود: «برخيز و از داخل خانه آب و تخت بياور تا بر روي آن بدن مطهر پدرم را غسل دهم.»

عرض كردم: «مولاي من! در خانه تخت و آب نيست.»

دوباره فرمود: «به اندروني برو و آنچه را كه دستور دادم بياور.»

من وارد شدم و با كمال بهت و ناباوري در آنجا تخت و آب آماده ديدم. پس آنها را نزد حضرت بردم و دامنم را بالا زدم تا آن جناب را در غسل دادن ياري دهم.

فرمود: «از اينجا كنار برو! كساني در اين جا هستند كه مرا در غسل دادن ياري مي دهند.»

من كنار رفتم تا آن كه حضرت جواد عليه السلام از غسل دادن بدن مطهر فارغ شد. سپس به من فرمود: «به اندرون خانه برو و زنبيلي را كه در آن كفن و حنوط پدرم در آن است بياور.»

پس به اندروني شدم و ناگاه در آنجا زنبيلي را يافتم كه كفن و كافور داخل آن بود و هرگز قبلا آن را نديده بودم.

زنبيل را برداشته و خدمت امام عليه السلام آوردم، آن حضرت بدن را حنوط و كفن كرد و سپس بر جنازه ي پدر نماز خواند، آنگاه به من فرمود: «برو و تابوت را بياور.»

گفتم: «تابوت شكسته است آيا آن را براي اصلاح نزد نجار ببرم؟»

فرمود: «برو از درون خانه تابوتي را كه مهياست بياور.»

چون رفتم، تابوتي در آنجا ديدم كه قبلا نديده بودم، پس آن را آوردم. حضرت جواد عليه السلام جنازه ي پدر را در ميان آن نهاد و دو ركعت نماز بجا آورد. هنوز از نماز فارغ نگشته بود كه تابوت به قدرت خدا از زمين جدا گشت و سقف خانه شكافته شد و تابوت به جانب آسمان پرواز كرد تا آنجا كه از نظرها غايب شد.

چون نماز حضرت به پايان رسيد با اضطراب گفتم:

«يابن رسول الله! اگر هم اكنون مأمون بيايد و بدن آن حضرت را از من بخواهد چه كنم؟»

فرمود: «آرام باش كه بزودي مراجعت خواهد كرد، اي اباصلت! بدان كه اگر پيغمبري در مشرق رحلت نمايد و وصي او در مغرب وفات كند البته حقتعالي اجساد مطهر و ارواح منور ايشان را در اعلا عليين با يكديگر جمع مي نمايد.»

حضرت در اين سخن بود كه بار ديگر سقف شكافته شد و تابوت پايين آمد. آنگاه امام جواد عليه السلام پدر شهيدش را از تابوت برگرفت و بار ديگر در بستر مرگ به گونه اي خوابانيد كه گويا او را غسل نداده اند و كفن نكرده اند. سپس فرمود: «اكنون در خانه را باز كن تا مأمون داخل شود.»

همين كه در خانه را باز كردم مأمون را ديدم كه با اطرافيانش بر

در خانه ايستاده اند و قصد ورود دارند. پس مأمون با گريه و زاري وارد خانه شد و دستور داد تا جنازه را براي دفن، حركت دهند. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] عيون اخبار الرضا (ع)، صدوق، ج 2، ص 243 - بحارالانوار، ج 50، ص 52.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام محمد جواد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ چاپ اول 1381.

شفا دادن بيماران

طبري آورده است:

عباس بن سندي همداني از بكر روايت كرده كه گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم: عمه ام از بادي كه در بدنش نفوذ كرده، شكايت دارد، فرمود: او را نزد من بياور، بكر گفت: عمه ام را خدمت حضرت بردم و چون بر او داخل شد، به عمه ام فرمود: از چه چيزي شكايت داري؟ او عرض كرد: فدايت گردم! از درد زانو مي نالم، بكر گفت: پس حضرت دست مبارك خود را از روي لباس، بر زانويش كشيد و با خودش چيزي فرمود، عمه ام از نزد حضرت بيرون رفت و ديگر دردي در خود نيافت. [1] .

شيخ طوسي روايت كرده است:

محمد بن سنان گفت: از درد چشم به امام رضا عليه السلام، شكايت كردم، حضرت كاغذي برداشت و چيزي به امام جواد عليه السلام نوشت، در حاليكه دور از انتظار من بود، پس آن نامه را به خادم سپرد و مرا به همراهش، روانه كرد و به من فرمود اين قضيه را كتمان كن و در حاليكه نوشته نزد خادم بود، خدمت امام جواد عليه السلام رسيديم.

محمد بن سنان گفت: خادم، نامه را نزد امام جواد عليه السلام گشود و آن حضرت، كرارا در

نامه مي نگريست و سرش را به آسمان بلند مي كرد و مي فرمود: نجات يابنده است، سپس درد چشم من به كلي از بين رفت و بينايي ام چنان تند و تيز شد كه كمتر كسي به آن پايه مي رسيد، ابن سنان گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم: خداي متعال تو را بزرگ امت قرار دهد، چنانكه عيسي بن مريم را پيشواي بني اسرائيل ساخت، سپس به حضرت عرض كردم: اي همتاي صاحب فطرس! و از خدمتش بيرون آمدم و امام رضا عليه السلام دستور داده بود اين راز را مخفي سازم و پيوسته چشمانم صحيح و سالم بود تا اينكه شفاي چشم، به دست امام جواد عليه السلام را پخش و منتشر كردم كه در اين هنگام درد چشمم بر گشت.

راوي گفت: به محمد بن سنان گفتم: از اينكه گفتي: اي همتاي صاحب فطرس!، چه منظوري داشتي؟! او گفت: همانا خداي متعال بر فرشته اي از فرشتگان به نام فطرس، خشم گرفت و بالش را شكست و او را به جزيره اي از جزيره هاي دريا، در افكند، وقتي امام حسين عليه السلام به دنيا آمد، خداي متعال جبرئيل را به مباركباد حضرت محمد فرستاد و جبرئيل دوست فطرس بود، به همين جهت به او كه در آن جزيره رانده شده بود، گذشت و ولادت امام حسين عليه السلام و فرمان خداي متعال به خودش را به وي خبر داد و به فطرس گفت: آيا مي خواهي تو را بر بالهايم حمل كنم و به نزد حضرت محمد ببرم تا از تو شفاعت نمايد؟

فطرس گفت: آري، جبرئيل او

را بر بالش برداشت و نزد حضرت محمد آورد، پس تهنيت پروردگارش را به حضرت، ابلاغ كرد و ماجراي فطرس را به عرض رساند، حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم به فطرس گفت: خودت و بال شكسته ات را به گهواره ي حسين عليه السلام بمال و فطرس چنين كرد، خداي متعال به بركت امام حسين، بالش را التيام بخشيد و او را به جايگاهش در ميان فرشتگان، باز گرداند. [2] .

و نيز آورده است:

احمد بن محمد بن ابي نصر و محمد بن سنان گفته اند: ما، در مكه بوديم و امام رضا عليه السلام نيز آنجا تشريف داشتند، به حضرت عرض كرديم: فدايتان شويم! ما مي رويم و شما در مكه تشريف داريد، اگر صلاح مي دانيد، نامه اي به ابو جعفر (امام جواد عليه السلام) بنويسيد تا بدان التيام يابيم، پس نامه اي به او نوشت و ما به مدينه آمديم و به موفق (خادم امام جواد عليه السلام) گفتيم: حضرت را (كه در سن كودكي بود)، نزد ما بياور، پس حضرت در حاليكه در بغل موفق بود، نزد ما آمد و شروع به خواندن نامه كرد و گاهي آنرا تا مي كرد و زماني در آن مي نگريست و تبسم مي نمود تا به پايان نامه رسيد، در حالي كه آنرا از قسمت بالا تا مي كرد و از سمت پائين مي گشود، محمد بن سنان گفت: چون از خواندن نامه فارغ گشت، پاي مباركش را حركت داد و فرمود: نجات يابنده است! نجات يابنده است!

و احمد بن محمد گفت: سپس محمد بن سنان در اين

هنگام گفت: اي فطرسي! اي فطرسي! (يعني اي كسي كه شبيه امام حسيني، همو كه ملك فطرس را شفاء و نجات داد). [3] .

طبري گفته است:

احمد بن محمد بن ابي نصر گفت: من و محمد بن سنان و صفوان و عبدالله بن مغيره، در مني خدمت امام رضا عليه السلام بوديم، حضرت به من فرمود: آيا حاجتي داري؟ عرض كردم: آري، حضرت نامه اي به امام جواد عليه السلام نوشت و به ما داد، وقتي به مدينه رسيديم، مسافر (خادم حضرت) او را بر شانه ي خود نشانده، نزد ما آورد و او در آن روز هيجده ماه داشت، نامه را به حضرت داديم، مهر آنرا گشود و خواند، سپس سر مبارك خود را به سوي درخت خرمايي كه در زير آن قرار داشت، بلند كرد و فرمود:

باح، باح. [4] .

و نيز گفته است:

از ابو محمد عبدالله بن محمد نقل شده كه گفت: عمارة بن زيد، برايم تعريف كرد: خانمي را ديدم كه فرزند نابيناي خود را، خدمت امام جواد عليه السلام آورد، حضرت دست خود را بر او كشيد و او از جا بلند شد و ايستاد، چنانكه گويي چشمش ناراحتي نداشته است. [5] .

راوندي آورده است:

از محمد بن ميمون روايت شده كه گفت: در مكه با امام رضا عليه السلام بودم، پيش از آنكه به خراسان عزيمت كند، به حضرت عرض كردم: مي خواهم به مدينه بروم، نامه اي براي (امام) جواد عليه السلام بنويس و همراه من كن، حضرت تبسمي فرمود و نوشت، به مدينه رسيدم و در آن حال، بينايي خود را از دست

داده بودم، پس خادم، امام جواد عليه السلام را از گهواره نزد من آورد، نامه پدرش را به او دادم، حضرت به موفق خادم فرمود: مهر نامه را بگشا و آنرا باز كن، موفق نيز مهر را گشود و نامه را در برابر حضرت باز كرد، حضرت در آن نگريست و به من فرمود: اي محمد! چشمت در چه حال است؟

عرض كردم: اي فرزند رسول خدا! هر دو چشمم بيمار شدند و چنانكه مي بيني، بينايي ام رفته است، حضرت فرمود: نزديك من بيا، نزديك او رفتم، دستش را دراز نمود و به چشمانم كشيد و بينائيم باز آمد و سالمتر از گذشته بود، پس دست و پاي مباركش را بوسيدم و با چشم بينا از خدمتش مراجعت كردم. [6] .

و نيز آورده است:

از محمد بن عمير بن واقد رازي روايت شده كه گفت: همراه برادرم كه به بيماري شديد تنگي نفس مبتلا بود، بر امام جواد عليه السلام داخل شديم، برادرم از بيماري خود، به حضرت شكايت كرد، حضرت فرمود: خداي متعال از آنچه شكايت مي كني، عافيتت دهد، پس از نزد حضرت بيرون آمديم، در حاليكه بهبود يافته بود و تا زنده بود، آن بيماري به سراغش نيامد.

محمد بن عمير گفت: در هر هفته در لگن خاصره ام (مساوي پشت و پهلو بالاي ران) دردي پديد مي آمد. چند روزي درد آن بسيار سخت شد به طوري كه از امام جواد عليه السلام خواهش كردم كه براي دفعش دعا كند، حضرت فرمود: خداي متعال تو را عافيت دهد، پس تا اين ساعت، اثري از آن نديده ام. [7] .

ابن شهر آشوب آورده است:

از ابو سلمه روايت شده كه گفت: بر امام جواد عليه السلام داخل شدم، در حالي كه گوشم به شدت سنگين شده بود، حضرت هنگام ورودم متوجه شده، مرا به نزد خود طلبيد و دست راست مباركش را بر گوش و سرم كشيد، سپس فرمود: بشنو و حفظ كن! پس به خدا سوگند! هر آينه بعد از دعاي حضرت، صداهايي را مي شنوم كه از گوشها ي مردم مخفي و پنهان است. [8] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] دلايل الامامة: 403 ح 363.

[2] اختيار معرفة الرجال 2: 849 ح 1092.

[3] اختيار معرفة الرجال 2: 850 ح 1093.

[4] دلائل الامامة: 402 ح 361.

[5] دلائل الامامه: 400 ح 355.

[6] الخرائج و الجرائح 1: 372 ح 1.

[7] الخرائج و الجرائح 1: 377 ح 5.

[8] المناقب 4: 390.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

شفاي چشم يكي از ياران

حضرت امام جواد عليه السلام از جدش حديث كرده است: كسي كه زمانه را با ديده ي بدبيني و انكار نگاه كند و از روي سخط لب به ملامت روزگار بگشايد، ملامتش به درازا مي كشد و از آن طرفي نمي بندد.

محمد بن ميمون روايت مي كند كه روزي در مكه به خدمت حضرت امام رضا عليه السلام رفتم و گفتم: يابن رسول الله صلي الله عليه و آله قصد دارم به مدينه سفر كنم. نامه اي به پسرت ابي جعفر بنويس تا با خودم به مدينه ببرم. حضرت تبسم فرمود و بعد از آن نامه اي نوشت و به من داد. من راهي

مدينه شدم و بعد از قطع منازل به مدينه مشرفه رسيدم. خادمي را بر در منزل حضرت امام رضا عليه السلام ديدم. گفتم: آقازاده ي مرا، يعني اباجعفر محمد تقي عليه السلام را بيرون بياور تا به ديدار فايض الانوارش مشرف گردم. خادم رفت و آن در يگانه را از صدف مهد برداشته و بيرون آورد و در مصابيح القلوب ذكر شده كه در آن وقت سن شريف آن حضرت يك سال و چهار ماه بوده است. محمد گويد: چون به نزديك شهزاده رسيديم، سلام كردم. آن بچه چمن جلالت جواب داد بعد از آن فرمود: اي محمد! حال تو چطور است؟ در آن ايام به چشم من مرضي رسيده بود كه چيزي را نمي ديدم. گفتم: يابن رسول الله صلي الله عليه و آله چشمم نابينا شده، فرمود: اي محمد! پيش من بيا. چون نزديك آن حضرت رفتم، نامه را به خادم دادم. حضرت اشاره فرمود تا خادم نامه را باز كند و نزد حضرت بياورد. آن حضرت نامه را خواند و بعد از آن فرمود: اي محمد نزديك تر بيا، چون جلوتر رفتم، دست مبارك بر چشم من كشيد و به بركت آن حضرت چشمهاي من روشن گرديد. پس دست و پاي آن حضرت را بوسيدم و از آن روز روشني چشم خود را روز به روز رو به افزايش ديدم. الحمدالله رب العالمين.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

شأن مرا كوچك شمردي؟!

حضرت امام محمد تقي عليه السلام فرمود: مؤمن به سه خصلت نيازمند است: توفيقي از خداوند و اندرز كننده اي از درون خويش و پذيرش از كسي كه وي را پند مي دهد.

حافظ ابونعيم -

از علماي سنيان - در كتاب حلية الاولياء - به طوري كه من به خط بعضي اصحاب خود يافتم كه از آن جا نقل مي كند - مي گويد: حكايت شده كه ابويزيد بسطامي گفت: از بسطام به قصد زيارت خانه ي خدا حركت كردم، از شام عبور كردم و هنگامي كه به دهي از دهات غوطه ي دمشق (يكي از شهرستان هاي آنجا) رسيدم، تلي از خاك ديدم كه بچه اي چهار ساله بر آن نشسته و مشغول خاك بازي بود. با خود گفتم: اين بچه است، اگر به او سلام كنم، جواب نمي داند و اگر سلام نكنم واجبي را ترك كرده ام. تصميم گرفتم كه سلام كنم. سلام كردم، سر برداشت و گفت: به آن كسي كه آسمان را برافراشته و زمين را گسترده، اگر خداوند جواب سلام را واجب نكرده بود، جواب تو را نمي دادم. شأن مرا كوچك شمردي و مرا به جهت كودكي حقير دانستي؟! عليك السلام و رحمة الله و بركاته و تحياته و رضوانه. سپس گفت: خداوند درست فرموده: «چون شما را درود گويند، درودي بهتر از آن بگوئيد، سوره ي نساء آيه 86» و ساكت شد.

من بقيه ي آيه را خواندم، گفتم: يا همان را باز گوئيد.

گفت: اين كار مقصري مانند تو است.

فهميدم كه او از قطبهاي مؤيد از جانب خدا است.

گفت: اي بايزيد! چرا از شهر بسطام به شام آمدي؟

گفتم: سرور من! قصد زيارت خانه خدا را دارم - تا آنجا كه گويد: - برخاست و گفت: وضو داري؟ گفتم: نه، گفت: همراه من بيا. به مقدار ده قدم همراه او رفتم و نهري بزرگتر از فرات ديدم. نشست و نشستم؛

وضويي بسيار نيكو گرفت. و من هم وضو گرفتم.

ناگاه ديدم قافله اي مي گذرد. پيش يكي از آنها رفته و پرسيدم اين نهر چيست؟ گفت: جيحون است و ساكت شد. سپس او به من گفت: بلند شو، بلند شدم و بيست قدم ديگر همراهش رفتم و به نهري بزرگتر از فرات و جيحون رسيدم. گفت: بنشين، نشستم و خود رفت. گروهي از آنجا عبور مي كردند، پرسيدم: اينجا كجاست؟ گفتند: رود نيل مصر است و از اينجا تا مصر يك فرسخ يا كمتر است و رفتند.

ساعتي بيشتر نگذشت كه آمد و گفت: بلند شو. بلند شدم و به قدر بيست گام ديگر با او رفتم. هنگام غروب به نخل هاي زيادي رسيديم. نشستيم. سپس برخاست و گفت: برو. اندكي پشت سرش رفتم. ناگاه ديدم در كعبه هستم - تا آنجا كه گويد: - از آن مردي كه در كعبه را گشود پرسيدم: اين كيست؟ گفت: اين سرور من امام جواد عليه السلام است. گفتم: خدا بهتر مي داند رسالت هاي خود را كجا قرار دهد.

(با يزيد بسطامي از اقطاب صوفيه است و حرف هاي بسيار نامناسبي از او نقل مي كنند كه با مباني اسلامي سازشي ندارد و موافق مسلك خودش از حضرت جواد عليه السلام تعبير به قطب كرده است.)

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

شمش طلا

حضرت امام جواد عليه السلام از جدش حضرت علي عليه السلام روايت كرده كه فرموده است: معيار ارزش هر انساني آن چيزي است كه وي را نيكو مي كند و به او حسن و جمال اجتماعي مي بخشد.

اسماعيل بن عباس هاشمي روايت مي كند كه روز عيدي براي ديدن امام محمد تقي عليه السلام رفتم

و از تنگي معاش شكوه نمودم. حضرت گوشه جانماز خود را برداشت، دست مبارك به خاك زد و از آن جا شمشي طلا بيرون آورد و به من داد. چون به بازار بردم، شانزده مثقال بود. قيمت آن را براي خريد مايحتاج خود مدتي مصرف نمودم.

شفاي كنيز به سبب معجزه حضرت

حضرت امام جواد عليه السلام فرمود: مؤمن به سه خصلت نيازمند است: توفيقي از سوي خدا، نفسي پند دهنده و پذيرش سخن نصيحت گوي.

شيخ ابوبكر بن شيخ اسماعيل روايت مي كند كه من كنيزي داشتم. بادي در زانويش به وجود آمده بود و او را زمين گير كرده بود و با هيچ دارويي معالجه نمي شد. او را به خدمت حضرت امام محمد تقي بردم و حال او را خدمت آن حضرت عرض كردم حضرت دست مبارك بر زانويش ماليد. همان ساعت دردش بر طرف شد. به نحوي كه گويي هرگز به آن بيماري مبتلا نبوده است.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

شفاي دردي كه معالجه نمي شد

حضرت امام جواد عليه السلام فرمود: خداوند عزوجل در ميان امت هر يك از پيامبران دانشمنداني قرار داد كه گمراهان را هدايت مي كردند و با پيامبران در مصيبتها شكيبايي مي ورزيدند.

محمد بن ابي عمر روايت مي كند كه روزي دردي عظيم در وجودم احساس نمودم به طوري كه مرا عاجز كرده بود و به داروي طبيبان و جراحان علاج پذير نبود. پس به خدمت حضرت امام محمد تقي عليه السلام رفتم و از آن حضرت التماس دعا كردم. حضرت فرمود: عفاك الله و بعد از آن اصلا اثري از آن درد نديدم و شفا يافتم.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

شفاي بيماري من

از حضرت امام جواد عليه السلام سؤال شد، آيا زيارت امام حسين عليه السلام افضل است يا زيارت قبر پدرت امام رضا عليه السلام پس اشك از چشمان حضرت جاري شد و فرمود: زيارت پدرم افضل است چون كه زوار امام حسين عليه السلام زياد است و زوار پدرم كم است.

همچنين محمد بن واقد روايت مي كند كه من نيز هر هفته دردي در تهيگاه احساس مي كردم كه چند روز درد شدت مي گرفت. پس از حضرت امام محمد تقي عليه السلام استدعاي دعايي نمودم كه آن درد از من زايل گردد. پس آن حضرت در حق من نيز همان دعا كرد و آن بيماري من برطرف شد و تا آخر عود ننمود.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

شهادت عصا به امامت حضرت

حضرت امام محمد تقي عليه السلام فرمود: هر كس راه صواب را از تو بپوشاند، به اميد آن كه از هوس خود پيروي كرده باشد، به تو دشمني كرده است.

و از يحيي بن اكثم قاضي در حديثي نقل مي كند كه گفت: به حضرت جواد عليه السلام گفتم: به خدا! مي خواهم سؤالي از شما بپرسم ولي شرم مي كنم. حضرت فرمود: من پيش از سؤال به تو خبر مي دهم، مي خواهي بپرسي امام كيست؟ گفتم: آري به خدا!

حضرت فرمود: من امام هستم. گفتم: علامت و نشانه اي به من نشان دهيد. حضرت عصايي در دستش بود، به اذن خدا و معجزه ي حضرت عصا به سخن آمد و گفت: مولاي من امام اين زمان است، و او حجت خداست.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

شهادت ناروا

حضرت امام محمد تقي عليه السلام فرمود: به دوستي خدا نرسي مگر با دشمني عده زيادي از مردم. (ظالم فاجر، قاطع رحم، دروغگو)

از ابن اورمة نقل شده كه گفت: معتصم جمعي از وزراي خود را خواست و گفت: شما درباره ي حضرت جواد عليه السلام شهادت ناروا دهيد و كاغذهايي به من بنويسيد كه او خيال خروج دارد. سپس آن حضرت را خواسته و گفت: شما خيال خروج بر من داري؟ حضرت فرمود: به خدا! چنين اراده اي نكرده ام. معتصم گفت: فلاني و فلاني چنين شهادت مي دهند. شهود را حاضر كردند. گفتند: آري اين كاغذها را از بعضي غلامانت گرفته ايم.

حضرت كه در ايوان نشسته بود، دست برداشت و عرض كرد: خدايا! اگر اينها به من دروغ مي بندند، آنها را بگير، ناگاه ديديم كه ايوان

سخت به لرزه آمد و مي رود و مي آيد و هر وقت يكي از ما مي خواهد بلند شود، مي افتد.

معتصم گفت: يا ابن رسول الله! من از گفتار خويش توبه مي كنم، دعا كنيد تا خداوند اطاق را آرام كند. عرض كرد: خدايا! ايوان را آرام فرما. تو مي داني كه اينها دشمنان تو و دشمنان من هستند. ايوان آرام گرفت.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

شمار پيامبران

راوندي روايت كرده است:

عبد العظيم حسني گفت: نامه اي به ابو جعفر - منظور محمد بن علي بن موسي (امام جواد عليه السلام) است - نوشته، راجع به «ذوالكفل» از حضرت سؤال كردم كه «اسم» او چيست و آيا از رسولان الهي است؟ حضرت در جوابم نوشتند:

خداي متعال،كصد و بيست و چهار هزار پيامبر برانگيخت كه رسولان ايشان، سيصد و سيزده نفرند، البته ذوالكفل از رسولان است و جايگاه تاريخي او، بعد از «سليمان بن داوود عليه السلام» قرار دارد و او نيز همانند داوود پيامبر عليه السلام در ميان مردم، قضاوت مي كرد و هيچگاه خشمگين نگشت، مگر براي خداي متعال و نام او «عويديا» است و او، كسي است كه خداي متعال در كتاب خود، وي رااد كرده و گفته است: «و بخاطر بياور (اسماعيل عليه السلام) و (أليسع) و (ذوالكفل) را كه همه از خوبان بودند.» [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] قصص الانبياء 213 ح 277.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

شباهت امام جواد به حضرت عيسي

مسعودي نقل كرده است:

محمد بن محمودي از پدرش روايت كرده كه دايه امام جواد عليه السلام به حضرت عرض كرد: تو را در انديشه و تفكر مي بينم، گويا بزرگ شده اي؟

حضرت به خانمي كه از وي نگهداري مي كرد (دايه) فرمود: همانا عيسي بن مريم (علي نبينا و آله و عليه السلام) بيمار مي شد، در حالي كه خردسال بود، پس داروي درد خود را براي مادرش، توصيف مي نمود و هنگامي كه آن را ميل مي

كرد، مي گريست.

مادرش مي گفت: پسركم! بي گمان تو را به آنچه به من آموختي، درمان كردم!

حضرت عيسي به مادرش اظهار مي داشت: حكم، حكم پيامبرانه و خلق و خو، خلق و خوي كودكانه است. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اثبات الوصيه: 212.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

شجاعت حضرت در كودكي

مسعودي نقل كرده است:

مأمون بر امام جواد عليه السلام كه كودكي در ميان كودكان بود، گذشت؛ جز آن حضرت، همه كودكان پا به فرار گذاشتند؛ مأمون گفت: او را نزد من بياوريد و از او سؤال كرد: چرا تو با ديگر كودكان نگريختي؟ حضرت فرمود: اولا - گناهي نداشتم كه لازم باشد بگريزم؛ ثانيا - راه تنگ نبود كه با فرار خود بر تو فراخ سازم، از هر كجا بخواهي مي روي؛ مأمون پرسيد: تو كي هستي؟ حضرت فرمود: من محمد پسر علي، پسر موسي، پسر جعفر، پسر محمد، پسر علي، پسر حسين، پسر علي، پسر ابو طالب هستم.

مأمون پرسيد: از علم و دانش، چه مي داني؟ حضرت فرمود: اخبار آسمانها را از من سؤال كن؛ در اينجا مأمون با او خداحافظي كرد و رفت، در حالي كهك باز شكاري در دست خود داشت؛ وقتي از امام جواد عليه السلام دور شد، باز شكاري از دست مأمون بالا رفت؛ مأمون در اين حال به راست و چپ نگريست، اما شكاري نيافت و باز شكاري از دست او مي جست و بالا و پايين مي آمد پس باز را رها كرد و آن هم پريد و

بالا رفت و بالا رفت تا از چشم وي ناپديد گشت؛ باز بعد از ساعتي بازگشت، در حالي كه ماري در منقار داشت؛ مأمون مار را گرفت و در محل نگهداري خوراكيها نهاد و به همراهان خود گفت: هنگام سر افكندگي آن كودك به دست من، فرا رسيده است؛ آنگاه مأمون مراجعت كرد، در حالي كه فرزند برومند امام رضا عليه السلام همچنان در ميان كودكان بود؛ مأمون به او رسيد و پرسيد: از اخبار آسمانها، چه مي داني؟

امام جواد عليه السلام فرمود: بله اي امير مؤمنان! پدرم به نقل از پدرانش، به نقل از پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله و سلم، به نقل از جبرئيل امين، به نقل از پروردگار جهانيان روايت كرده است كه فرمود: در ميان آسمان و زمين، دريايي خروشان و پر سر و صدا با امواج متلاطم قرار دارد؛ در ميان آن امواج دريا، مارهايي وجود دارند كه زير شكمشان سبز و پشتشان داراي خالهاي سياه و سفيد است و پادشاهان به وسيله بازهاي شكاري، آنها را صيد نموده، دانشمندان را بدان مي آزمايند؛ مأمون با شنيدن سخنان امام جواد عليه السلام گفت: راست گفتي تو و راست گفتندپدرانت و راست گفت جد تو و راست گفت پروردگارت؛ پس او را سوار مركب كرد و سپس دخترش «ام الفضل» را به همسري او در آورد.[1] .

اربلي روايت كرده است:

كه ابو جعفر امام جواد عليه السلام بعد از شهادت پدر بزرگوارش امام رضا عليه السلام، در بغداد به سر مي برد؛ بعد از گذشتكسال، مأمون به شهر بغداد در آمد و روزي به قصد شكار خارج

شد و در راه خود بر كودكاني گذشت كه بازي مي كردند و امام جواد عليه السلام كه حدودازده سال داشت، در ميان آنها بود؛ وقتي مأمون رسيد، كودكان پا به فرار گذاشتند؛ ولي امام جواد عليه السلام در جاي خود ايستاد و از آنجا نرفت؛ خليفه به او نزديك شد و در سيمايش نگريست و گويا خداي متعال اندكي مهر امام جواد عليه السلام را در دلش افكند؛ لذا ايستاد و از او سؤال كرد: اي پسر! چرا با دوستانت متواري نشدي؟ حضرت بي درنگ فرمود: اي امير مؤمنان! اولا - راه تنگ و باريك نبود كه با رفتنم، بر تو فراخ سازم؛ ثانيا - خطا و گناهي نداشتم كه بر آن ترسيده، و گريزان شوم؛ ثالثا - نسبت به تو خوش گمانم كه بي گناه را آزار نمي رساني.

خليفه با شنيدن اين سخنان، ايستاد و از سخنان و سيماي نوراني امام جواد عليه السلام، در شگفتي فرو رفت و از وي پرسيد: اسم تو چيست؟ فرمود: محمد؛ گفت: نام پدرت چيست؟

فرمود: اي امير مؤمنان! من پسر، رضا هستم؛ پس مأمون بر امام رضا عليه السلام ترحم نمود و به راه خود رفت، هنگامي كه خليفه از محله فاصله گرفت، باز شكاري خود را از روي خرك (يا چرخ مانندي) رها ساخت و مدتي دراز از چشمش ناپديد گشت؛ آنگاه از هوا باز آمد، در حالي كه ماهي كوچك و نيمه جاني در منقار خود داشت؛ خليفه از اين شكار بي سابقه، دچار شگفتي فوق العاده شد؛ شكار را در دست خود گرفت و روانه كاخ خود، از همان راهي كه رفته

بود برگشت؛ چون به همانجا رسيد، كودكان را مشاهده كرد كه مانند دفعه قبل، پا به فرار گذاشتند و امام جواد عليه السلام دوباره، در جاي خود ايستاد؛ وقتي خليفه به او رسيد، گفت: اي محمد! حضرت فرمود: بله، اي امير مؤمنان! خليفه گفت: در مشت من چيست؟ حضرت با الهام خداي متعال فرمود: اي امير مؤمنان! بهقين خداي متعال با اراده خود، در درياي قدرتش ماهيهاي كوچكي آفريده است كه بازهاي شكاري پادشاهان و زمامداران، آنها را صيد مي كنند و خرد خاندان پيامبر را بدان مي آزمايند؛ مأمون از شنيدن اين سخن در شگفتي فرو رفت و مدتي در سيماي حضرت نگريست و گفت: به راستي تو فرزند [امام] رضا عليه السلام هستي و بر نيكيهاي خود به حضرت افزود.[2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] المناقب4: 388.

[2] كشف الغمه 2: 344.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

شهيدان فخ

مجلسي نقل كرده است:

در كتابهاي «عمده الطالب» و «معجم البلدان» به نقل ابو نصر بخاري از امام جواد عليه السلام روايت شده كه فرمود: براي ما بعد از واقعه كربلا، شهادتگاهي به بزرگي فخ نبوده است.[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحار الانوار 48: 165 ذيل ح 6.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

شهادت امام رضا و غسل دادن امام جواد

ابن حمزه آورده است:

محمد بن قتيبه كه مؤدب [1] امام جواد عليه السلام بود روايت كرده كه گفت:ك روز امام جواد عليه السلام پيش من بود و نوشته اي را كه در دست داشت، قرائت مي كرد، ناگهان نوشته را از دست مباركش افكند و پريشان برخاست، در حالي كه مي فرمود: (انا لله و انا اليه راجعون) [2] «همه ما از آن خدائيم و به سوي او باز مي گرديم.» به خدا سوگند! او در گذشت! پدرم بدرود زندگي گفت عرض كردم: چگونه دانستيد؟

حضرت فرمود: مطلب بي سابقه اي از عظمت و بزرگي خداي متعال به من روي آورد.

عرض كردم: شهادتش قطعي است؟

فرمود: از اين سخن در گذر، بگذار داخل اتاق شوم و پيش تو باز گردم، سپس اگر خواستي آياتي از قرآن كريم برايم بخوان تا برايت تفسير كنم و به خاطر سپاري (امام جواد عليه السلام اينجا است كه بعد از شهادت پدرش اظهار علم امامت مي كند)، آنگاه داخل اتاق شد، من نيز برخاستم و از سر ارادت، به جستجويش پرداختم و از احوالش سؤال كردم؟ گفتند: داخل اين اتاق شده و در را بر خود

بسته و فرموده است، به كسي اجازه ورود به اين اتاق ندهيد تا به نزد شما بازگردم، (مدتي سپري شد) و حضرت با حال دگرگون، بيرون آمد و مي فرمود: (انا لله و انا اليه راجعون) «ما از آن خدائيم و بسوي او باز مي گرديم.» به خدا سوگند! پدرم در گذشت!

عرض كردم: فدايت شوم، شهادتش قطعي است؟

فرمود: آري، خود عهده دار غسل و كفنش بودم كه اين كار، از ديگري ساخته نيست، سپس افزود از اين سخن بگذر و اگر دوست داري، آياتي از قرآن كريم عرضه كن تا برايت تفسير كنم و آنها را بخاطر بسپاري، عرض كردم: اعراف، پس به خداي متعال از شيطان رجيم پناه برد، آنگاه قرائت فرمود: بسم الله الرحمن الرحيم (و اذا نتقنا الجبل فوقهم كأنه ظله و ظنوا أنه واقع بهم) [3] بنام خداوند بخشنده مهربان (و نيز بياد بياور) هنگامي كه كوه را بر فراز آنها بلند كرديم، آنچنان كه گمان كردند بر آنان فرود مي آيد... عرض كردم: منظورم «المص» [4] است حضرت فرمود: اين آغاز سوره است و بعد آن حضرت مواردي از آيات ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و خاص و عام و مواردي كه نويسندگان دچار اشتباه شده اند،ا بر مردم مشتبه گرديده است را بيان فرمودند.

نويسنده مي گويد: البته بايد توجه داشت كه حضرت، در مدينه بود و پدرش، در خراسان. [5] .

شيخ صدوق گفته است:

از ابا صلت هروي روايت شده كه گفت: در حالي كه خدمت امام رضا عليه السلام ايستاده بودم به من فرمود: اي ابا صلت! به اين گنبد كه قبر

هارون در آن قرار دارد، داخل شو و كمي خاك از چهار طرف آن برايم بياور. ابا صلت گفت: پس رفتم و خاك را برايش آوردم و چون در برابرش نهادم، به من فرمود: كمي هم از خاك كنار در به من بده، آن را به حضرت دادم، حضرت آن را گرفت و بوئيد و ريخت، سپس فرمود: به زودي قبر مرا در اين جا حفر خواهند كرد و سنگ بزرگي آشكار خواهد شد كه هر گاه تمام كلنگ زنان خراسان دست به دستكديگر بدهند، آن را از جاي نخواهند كند، آنگاه مثل همين سخن را، راجع به جاي پا و محل سر بيان كرد و فرمود: اين خاك را به من بده كه از تربت من است، حضرت در ادامه فرمود: به زودي قبر مرا در همينجا حفر خواهند كرد، پس وادارشان كن كه قبر مرا هفت پله پائين برند و در آن ضريحي (شكاف در وسط گور) قرار دهند و اگر سرباز زدند تا لحد (شكاف درك جانب گور) بسازند، وادارشان كن تا آن را به وسعت دو زراع (يك متر) وك وجب قرار دهند، خداي متعال هر اندازه كه خواهند برايم فراخ خواهد ساخت و چون چنين كردند، در كنار سرم رطوبتي خواهيافت، پس به سخني كه به تو خواهم آموخت سخن بگو كه آب از لحد خواهد جوشيد و آن را پر خواهد كرد و تو ماهيان كوچكي در آن خواهي ديد، پس ناني كه به تو خواهم داد براي آنها بيفكن كه ماهيان آن را خواهند خورد و چون از نان چيزي نماند، ماهي بزرگي بيرون خواهد آمد و ماهيان

كوچك راك بهك خواهد بلعيد و چيزي از آنها باقي نخواهد گذاشت و پس از آن نا پديد خواهد گشت، وقتي ماهي بزرگ ناپديد شد، دست خود را بر آب گذار و سخني را كه به تو خواهم آموخت بر زبان آور كه بعد از آن، آب فروكش خواهد كرد و چيزي از آن باقي نخواهد ماند و اين كار را جز در حضور مأمون انجام مده.

سپس فرمود: اي اباصلت! فردا صبح بر اين بد كار داخل خواهم شد، هر گاه از نزد وي با سر برهنه بيرون آمدم، با من سخن بگو كه سخن مرا خواهي شنيد و اگر با سر پوشيده خارج شدم، با من سخن مگو.

چون بامداد فردا رسيد، لباس خود را پوشيد و در محرابش به انتظار نشست، در همين حال غلام مأمون بر او داخل شد و عرض كرد: امير مؤمنان را اجابت كنيد، پس حضرت كفش خود را پوشيد و عباي خود را بر شانه افكند و به راه افتاد و من نيز همراهي اش كردم تا اينكه بر مأمون كه طبقهايي از ميوه هاي گوناگون پيش رويش بود و خوشه انگوري در دست داشت و دانه هايي از آن را خورده بود، داخل گرديد، وقتي چشم مأمون به امام رضا عليه السلام افتاد، به جانب حضرت پريد و با او معانقه كرد و ميان دو چشمش را بوسيد و در پهلوي خويش نشانيد و آن خوشه انگور را به حضرت داد و گفت: اي فرزند رسول خدا! آيا انگوري بهتر از اين، ديده ايد؟ امام رضا عليه السلام به او فرمود: چه بسا انگور خوبي كه

در بهشت است مأمون گفت: از اين انگور ميل كنيد حضرت به او فرمود: مرا از خوردن آن معافم دار! مأمون گفت: غير از خوردن، چاره اي نداريد و چرا از آن نمي خوريد؟! شايد نزد شما به چيزي متهميم؟ پس مأمون، همان خوشه انگور را برداشت و دانه اي از آن خورد و آنرا به حضرت داد، امام رضا عليه السلام سه دانه از آن خورد، سپس آنرا انداخت و از جاي بر خاست، مأمون به او گفت: كجا مي رويد؟ حضرت فرمود: به همانجا كه روانه ام ساختي، حضرت در حالي كه سر مبارك خود را پوشيده بود، بيرون آمد، پس با او سخني نگفتم تا اينكه داخل خانه شد و دستور بستن در را داد پس آن را بستم و حضرت در بستر خود خوابيد و من در صحن خانه، محزون و اندوهگين ايستادم، در همين حال جواني خوش سيما و مجعد موي و شبيه ترين مردم به امام رضا بر من داخل شد، به طرف او دويدم و گفتم: از كجا داخل شدي در حاليكه در بسته است؟ در جوابم فرمود: آن كسي كه مرا در اين هنگام از مدينه به اينجا آورد، هم او از در بسته داخل خانه ساخت.

عرض كردم: شما كه هستيد؟ به من فرمود: من، حجت خدا بر توام، اي اباصلت! من محمد بن علي هستم، سپس به سوي پدرش رفت و داخل اتاق شد و به من نيز دستور داد داخل شوم و چون نگاه امام رضا عليه السلام به او افتاد، از جاي خود جست و او را در آغوش كشيد و به سينه

اش چسبانيد و ميان دو چشمش را بوسه زد، آنگاه او را به ميان بستر خود كشيد و امام جواد نيز به وي دل سپرد و او را مي بوسيد و اسراري را با او گفت كه من چيزي از آن نفهميدم و در همان حال بر لبهاي مبارك امام رضا عليه السلام، كفي ديدم كه از برف سفيدتر بود و مشاهده كردم كه امام جواد عليه السلام آن را با زبان خود مي ليسيد سپس دست خود را از سينه در پيراهنش فرو برد و چيزي شبيه به گنجشك بيرون آورد و امام جواد عليه السلام بي درنگ آن را بلعيد و امام رضا عليه السلام در گذشت.

در اين حال امام جواد عليه السلام فرمود: اي اباصلت! برخيز و آب و وسايل شستشو و غسل را از صندوق خانه برايم بياور. عرض كردم: در پستو آب و وسيله شستشو و غسل نيست، پس به من فرمود: دستور را اطاعت كن و من داخل پستو شدم كه ناگهان آب، و وسايل غسل را آماده ديدم، بي درنگ از آنجا بيرون آوردم و پيراهن خود را به كمرم بستم تا در غسل امام رضا عليه السلام به امام جواد عليه السلام كمك كنم كه حضرت فرمود: اي اباصلت! درنگ كن زيرا كساني جز تو با من اند و مرااري خواهند كرد، پس امام جواد عليه السلام حضرت را غسل داد و چون از غسل فراغتافت، خطاب به من فرمود: به پستو خانه برو و بسته حاوي كفن و حنوطش را بياور،پس بدانجا رفتم و بسته اي ديدم كه هرگز نديده بودم و آن را نزد

امام جواد عليه السلام آوردم و حضرت با آن، پدر بزرگوارش را كفن كرد و بر وي نماز گزارد، سپس فرمود: تابوت را بياور، عرض كرد م! پيش نجار بروم و سفارش تابوت بدهم؟ فرمود: برخيز كه تابوت در پستو مهيا است، به آنجا رفتم و تابوتيافتم كه هيچگاه مشاهده نكرد ه بودم و آن را نزد حضرت بردم، پس بدن نازنين امام رضا عليه السلام را پس از اينكه بر وي نماز گزارده بود، در تابوت نهاد و پاهاي مباركش را صاف كرد و دو ركعت نماز به جاي آورد و هنوز به پايان نرسيده بود كه تابوت از جا بلند شد و سقف خانه شكافته گشت و تابوت به آسمان رفت. عرض كردم: اي فرزند رسول خدا! الان است كه مأمون پيش ما بيايد و امام رضا عليه السلام را از من بخواهد! بفرمائيد چه كنيم؟ حضرت فرمود: خاموش باش، اي اباصلت! تابوت بزودي باز خواهد گشت، هيچ پيامبري در مشرق عالم از دنيا نرود و وصي و جانشين او در مغرب عالم نميرد، مگر اينكه خداي متعال جسم و روح آن دو را گرد هم مي آورد و هنوز سخنان حضرت به پايان نرسيده بود كه سقف شكافت و تابوت فرود آمد، پس حضرت بپاخاست و بدن نازنين امام رضا عليه السلام را بيرون آورد و بر بستر وي نهاد، گويا غسل و كفن نشده است و بي درنگ فرمود: اي اباصلت! برخيز و در را براي ورود مأمون بگشا، در را گشودم و مأمون و غلامانش را پشت در ديدم، پس مأمون در حالي كه اندوهگين بود و مي گريست و

گريبانش را چاك زده، دست بر سر مي زد و مي گفت: اي آقا! اي مولا و اي سيد و سرور من! من داغدار تو شدم، داخل خانه گشت و نزد سر حضرت نشست و گفت: تجهيز او را آغاز كنيد و دستور كندن قبر داد و همان جايگاه مورد نظر را كندند و تمام آنچه حضرت فرموده بود بي كم و كاست آشكار شد، در همين موقعكي از همنشينان مأمون به او گفت: آيا باور نمي كني كه او امام است؟!

مأمون گفت: آري (باور دارم) پس گفت: چاره اي نيست از اينكه امام بايد مقدم (بر سايرين) باشد و مأمون دستور داد كه سمت قبله قبري برايش حفر نمايند، در اين هنگام گفتم: حضرت دستور داده است كه آن را هفت پله حفر كنم و برايش ضريح (شكاف در وسط قبر) بشكافم.

مأمون گفت: جز ضريح، همه را مطابق نظر اباصلت، عمل كنيد و به جاي ضريح برايش لحد (شكاف درك جانب قبر) بسازيد، وقتي چشم مأمون به آب و ماهيان و... افتاد، گفت: شگفتي هاي امام رضا، پايان ندارد و همانگونه كه در حياتش آنها را به ما مي نمود، بعد از رحلتش نيز نشان ما مي دهد.

يكي از وزيران مأمون كه همراه او بود به وي گفت: آيا مي داني كه امام رضا چه خبري به تو مي دهد؟ مأمون گفت: نه، او گفت: حضرت به تو خبر مي دهد مثل دولت شما بني عباس، هر چند تعدادتان زياد باشد و مدتتان طولاني بشود، مثل اين ماهيان است كه سرانجام وقتي اجلتان برسد و مدتتان به سر آيد و قدرتتان

از دست برود خداي متعال مردي را از خاندان بر شما مسلط خواهد ساخت تا نابودتان گرداند، مأمون به او گفت: راست گفتي.

پس مأمون به من گفت: اي اباصلت! كلامي را كه بر زبان آوردي به من بياموز، در جوابش گفتم: به خدا سوگند! آن كلام را همين ساعت ازاد بردم، و من راست مي گفتم؛ مأمون دستور به حبس من داد و امام رضا به خاك سپرده شد، مدتكسال در زندان به سر بردم تا اينكه دلتنگ شدم و وقت سحري، دست به دعا برداشتم و خداي متعال را به حق محمد و آل محمد سوگند دادم كه گشايشي حاصل كند و هنوز دعاي خود را به پايان نبرده بودم كه امام جواد بر من داخل شد و به من فرمود: اي اباصلت! دلتنگ شده اي؟ عرض كردم: آري، به خدا سوگند! فرمود! برخيز و بيرون شو، آنگاه دست مبارك خود را به قيد و بندهايي كه بر من نهاده شده بود، زد و همه را گشود و دستم را گرفت و پيش چشم نگهبانان و غلامان مرا از خانه بيرون برد و همگي مرا مي ديدند ولي هيچكدام نتوانستند حرفي با من بزنند و من از در بيرون رفتم، سپس حضرت به من فرمود: برو در پناه خدا كه هرگز تو و او بهكديگر نخواهيد رسيد.

اباصلت گفت: و تا اين ساعت، با مأمون ديداري نداشته ام. [6] .

مسعودي گفته است:

از عبدالرحمن بنحيي روايت شده كه گفت: روزي خدمت مولايم و آقايم امام رضا عليه السلام بودم، در همان مسموميتي كه از دنيا رفت، ناگهان به من نگريست و فرمود:

اي عبدالرحمن! چون امروز من به پايان رسيد و صداي شيون بلند شد، منتظر باش كه پسرم محمد، براي غسلم تو را به كمك خواهد طلبيد و بعد از آن، خبر غسل من و نماز گزاردن بر من را به اين متجاوز بده، مبادا اقدام نادرستي در مورد غسل ونماز من انجام دهد كه از انجام صحيح آن ناتوان است.

عبدالرحمن گفت: به خدا سوگند! من همچنان خدمت آقايم بودم و او سخن مي فرمود كه مغرب داخل شد و مشاهده كردم كه سرورم چشم از جهان فرو بست و غم و اندوه شديدي مرا فرا گرفت، پس به حضرت نزديك شدم كه ناگهان صدايي از پشت سر، مرا آواز داد اي عبدالرحمن! آرام باش، به عقب برگشتم كه ديدم ديوار شكافته شد و آقا و مولايم امام جواد عليه السلام كه رداي سفيدي بر دوش و عمامه سياهي بر سر داشت، داخل گرديد. امام جواد عليه السلام فرمود: اي عبدالرحمن! براي غسل آقا و مولايت مهيا شو و بدن نازنينش را بر تخت بگذار و او را همانند جدش رسول خدا از زير پيراهن غسل داد و چون غسلش به پايان رسيد، به نماز ايستاد و من نيز با او، بر حضرت نماز گزارديم، سپس فرمود: اي عبدالرحمن! آنچه ديدي به اين متجاوز (مأمون) گزارش كن، مبادا اقدام نادرستي انجام دهد، زيرا از انجام صحيح آن ناتوان است، تمام آن شب را تا طلوع فجر خدمت مولايم امام جواد عليه السلام بودم، در آن وقت، مأمون با عده زيادي آمد و هيبتش مانع از آن شد كه در سخن با او پيشدستي كنم، تا

اينكه او آغاز سخن كرد و گفت: اي عبدالرحمن! اي پسرحيي! چه دروغ گوئيد شما! آيا پنداريد كه هيچ امامي از دنيا نمي رود، مگر اينكه پسري كه جانشين اوست عهده دار كفن و دفن او مي گردد؟ اين امام علي بن موسي در خراسان است و پسرش محمد در مدينه مي باشد!

عبدالرحمن گفت: به مأمون گفتم: اي امير مؤمنان! اكنون كه آغاز سخن كردي، به سخنان من گوش فرا ده، ديروز بود كه آقا و مولايم امام عليه السلام رضا چنين و چنان فرمود، به خدا سوگند! هنوز وقت نماز مغرب داخل نشده كه جان به جان آفرين تسليم كرد، من به او نزديك شدم كه ناگهان كسي از پشت سر به من گفت! آرام باش اي عبدالرحمن! او تمام حديث را بازگو كرد مأمون گفت: او را برايم توصيف كن، من امام جواد عليه السلام را با لباس و حالتش توصيف نمودم و ديواري را كه حضرت از آن در آمد به مأمون نشان دادم و مأمون خود را بر زمين افكند و همچون گاو خرناسه مي كشيد و مي گفت: واي بر تو مأمون! دست به چكاري زدي؟ و چه حالي داري؟ خدا لعنت كند فلاني و فلاني را كه آن دو نفر بر اين كار وسوسه ام كردند.[7] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مؤدبي در زمان بني العباس شغل بود و رسم مردم اين بود كه براي فرزندان خود مؤدب مي گرفتند و او به فرزندان آداب و علم مي آموخت كما اينكه در زمان پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله و سلم براي فرزندان دايه مي گرفتند و

او هم شير مي داد و هم ادب مي آموخت.

[2] بقره 2: 156.

[3] اعراف: 7، 171.

[4] اعراف: 1.

[5] الثاقب في المناقب: 509 ح 435.

[6] امالي: 759 ح 1026.

[7] اثبات الوصيه: 208.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

شفا دادن بيماران

طبري آورده است:

عباس بن سندي همداني از بكر روايت كرده كه گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم: عمه ام از بادي كه در بدنش نفوذ كرده، شكايت دارد، فرمود: او را نزد من بياور، بكر گفت: عمه ام را خدمت حضرت بردم و چون بر او داخل شد، به عمه ام فرمود: از چه چيزي شكايت داري؟ او عرض كرد: فدايت گردم! از درد زانو مي نالم، بكر گفت: پس حضرت دست مبارك خود را از روي لباس، بر زانويش كشيد و با خودش چيزي فرمود، عمه ام از نزد حضرت بيرون رفت و ديگر دردي در خود نيافت. [1] .

شيخ طوسي روايت كرده است:

محمد بن سنان گفت: از درد چشم به امام رضا عليه السلام، شكايت كردم، حضرت كاغذي برداشت و چيزي به امام جواد عليه السلام نوشت، در حاليكه دور از انتظار من بود، پس آن نامه را به خادم سپرد و مرا به همراهش، روانه كرد و به من فرمود اين قضيه را كتمان كن و در حاليكه نوشته نزد خادم بود، خدمت امام جواد عليه السلام رسيديم.

محمد بن سنان گفت: خادم، نامه را نزد امام جواد عليه السلام گشود و آن حضرت، كرارا در نامه

مي نگريست و سرش را به آسمان بلند مي كرد و مي فرمود: نجاتابنده است، سپس درد چشم من به كلي از بين رفت و بينايي ام چنان تند و تيز شد كه كمتر كسي به آن پايه مي رسيد، ابن سنان گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم: خداي متعال تو را بزرگ امت قرار دهد، چنانكه عيسي بن مريم را پيشواي بني اسرائيل ساخت، سپس به حضرت عرض كردم: اي همتاي صاحب فطرس! و از خدمتش بيرون آمدم و امام رضا عليه السلام دستور داده بود اين راز را مخفي سازم و پيوسته چشمانم صحيح و سالم بود تا اينكه شفاي چشم، به دست امام جواد عليه السلام را پخش و منتشر كردم كه در اين هنگام درد چشمم بر گشت.

راوي گفت: به محمد بن سنان گفتم: از اينكه گفتي: اي همتاي صاحب فطرس!، چه منظوري داشتي؟! او گفت: همانا خداي متعال بر فرشته اي از فرشتگان به نام فطرس، خشم گرفت و بالش را شكست و او را به جزيره اي از جزيره هاي دريا، در افكند، وقتي امام حسين عليه السلام به دنيا آمد، خداي متعال جبرئيل را به مباركباد حضرت محمد فرستاد و جبرئيل دوست فطرس بود، به همين جهت به او كه در آن جزيره رانده شده بود، گذشت و ولادت امام حسين عليه السلام و فرمان خداي متعال به خودش را به وي خبر داد و به فطرس گفت: آيا مي خواهي تو را بر بالهايم حمل كنم و به نزد حضرت محمد ببرم تا از تو شفاعت نمايد؟

فطرس گفت: آري، جبرئيل او را بر

بالش برداشت و نزد حضرت محمد آورد، پس تهنيت پروردگارش را به حضرت، ابلاغ كرد و ماجراي فطرس را به عرض رساند، حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم به فطرس گفت: خودت و بال شكسته ات را به گهواره حسين عليه السلام بمال و فطرس چنين كرد، خداي متعال به بركت امام حسين، بالش را التيام بخشيد و او را به جايگاهش در ميان فرشتگان، باز گرداند. [2] .

و نيز آورده است:

احمد بن محمد بن ابي نصر و محمد بن سنان گفته اند: ما، در مكه بوديم و امام رضا عليه السلام نيز آنجا تشريف داشتند، به حضرت عرض كرديم: فدايتان شويم! ما مي رويم و شما در مكه تشريف داريد، اگر صلاح مي دانيد، نامه اي به ابو جعفر (امام جواد عليه السلام) بنويسيد تا بدان التيامابيم، پس نامه اي به او نوشت و ما به مدينه آمديم و به موفق (خادم امام جواد عليه السلام) گفتيم: حضرت را (كه در سن كودكي بود)، نزد ما بياور، پس حضرت در حاليكه در بغل موفق بود، نزد ما آمد و شروع به خواندن نامه كرد و گاهي آنرا تا مي كرد و زماني در آن مي نگريست و تبسم مي نمود تا به پايان نامه رسيد، در حالي كه آنرا از قسمت بالا تا مي كرد و از سمت پائين مي گشود، محمد بن سنان گفت: چون از خواندن نامه فارغ گشت، پاي مباركش را حركت داد و فرمود: نجاتابنده است! نجاتابنده است!

و احمد بن محمد گفت: سپس محمد بن سنان در اين هنگام گفت: اي فطرسي! اي فطرسي! (يعني

اي كسي كه شبيه امام حسيني، همو كه ملك فطرس را شفاء و نجات داد). [3] .

طبري گفته است:

احمد بن محمد بن ابي نصر گفت: من و محمد بن سنان و صفوان و عبدالله بن مغيره، در مني خدمت امام رضا عليه السلام بوديم، حضرت به من فرمود: آيا حاجتي داري؟ عرض كردم: آري، حضرت نامه اي به امام جواد عليه السلام نوشت و به ما داد، وقتي به مدينه رسيديم، مسافر (خادم حضرت) او را بر شانه خود نشانده، نزد ما آورد و او در آن روز هيجده ماه داشت، نامه را به حضرت داديم، مهر آنرا گشود و خواند، سپس سر مبارك خود را به سوي درخت خرمايي كه در زير آن قرار داشت، بلند كرد و فرمود:

باح، باح. [4] .

و نيز گفته است:

از ابو محمد عبدالله بن محمد نقل شده كه گفت: عماره بن زيد، برايم تعريف كرد: خانمي را ديدم كه فرزند نابيناي خود را، خدمت امام جواد عليه السلام آورد، حضرت دست خود را بر او كشيد و او از جا بلند شد و ايستاد، چنانكه گويي چشمش ناراحتي نداشته است. [5] .

راوندي آورده است:

از محمد بن ميمون روايت شده كه گفت: در مكه با امام رضا عليه السلام بودم، پيش از آنكه به خراسان عزيمت كند، به حضرت عرض كردم: مي خواهم به مدينه بروم، نامه اي براي (امام) جواد عليه السلام بنويس و همراه من كن، حضرت تبسمي فرمود و نوشت، به مدينه رسيدم و در آن حال، بينايي خود را از دست داده بودم، پس خادم، امام جواد عليه السلام

را از گهواره نزد من آورد، نامه پدرش را به او دادم، حضرت به موفق خادم فرمود: مهر نامه را بگشا و آنرا باز كن، موفق نيز مهر را گشود و نامه را در برابر حضرت باز كرد، حضرت در آن نگريست و به من فرمود: اي محمد! چشمت در چه حال است؟

عرض كردم: اي فرزند رسول خدا! هر دو چشمم بيمار شدند و چنانكه مي بيني، بينايي ام رفته است، حضرت فرمود: نزديك من بيا، نزديك او رفتم، دستش را دراز نمود و به چشمانم كشيد و بينائيم باز آمد و سالمتر از گذشته بود، پس دست و پاي مباركش را بوسيدم و با چشم بينا از خدمتش مراجعت كردم. [6] .

و نيز آورده است:

از محمد بن عمير بن واقد رازي روايت شده كه گفت: همراه برادرم كه به بيماري شديد تنگي نفس مبتلا بود، بر امام جواد عليه السلام داخل شديم، برادرم از بيماري خود، به حضرت شكايت كرد، حضرت فرمود: خداي متعال از آنچه شكايت مي كني، عافيتت دهد، پس از نزد حضرت بيرون آمديم، در حاليكه بهبودافته بود و تا زنده بود، آن بيماري به سراغش نيامد.

محمد بن عمير گفت: در هر هفته در لگن خاصره ام (مساوي پشت و پهلو بالاي ران) دردي پديد مي آمد. چند روزي درد آن بسيار سخت شد به طوري كه از امام جواد عليه السلام خواهش كردم كه براي دفعش دعا كند، حضرت فرمود: خداي متعال تو را عافيت دهد، پس تا اين ساعت، اثري از آن نديده ام. [7] .

ابن شهر آشوب آورده است:

از ابو سلمه روايت

شده كه گفت: بر امام جواد عليه السلام داخل شدم، در حالي كه گوشم به شدت سنگين شده بود، حضرت هنگام ورودم متوجه شده، مرا به نزد خود طلبيد و دست راست مباركش را بر گوش و سرم كشيد، سپس فرمود: بشنو و حفظ كن! پس به خدا سوگند! هر آينه بعد از دعاي حضرت، صداهايي را مي شنوم كه از گوشها مردم مخفي و پنهان است. [8] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] دلايل الامامه: 403 ح 363.

[2] اختيار معرفه الرجال 2: 849 ح 1092.

[3] اختيار معرفه الرجال 2: 850 ح 1093.

[4] دلائل الامامه: 402 ح 361.

[5] دلائل الامامه: 400 ح 355.

[6] الخرائج و الجرائح 1: 372 ح 1.

[7] الخرائج و الجرائح 1: 377 ح 5.

[8] المناقب 4: 390.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

شفعه

شيخ طوسي نقل كرده است:

از علي بن مهزيار اهوازي روايت شده كه گفت: از امام جواد عليه السلام، راجع به مردي كه نسبت به زميني خواستار اعمال حق شفعه خود شد، پرسيدم و عرض كردم: او رفت كه بهاي زمين (سهم شريك) را بياورد؛ ولي نياورد؛ صاحب زمين چكار كند، هر گاه بخواهد آن را بفروشد؟ آيا مي تواند زمين خود را بفروشد؛ا بايد منتظر آمدن شريك خود كه همان صاحب شفعه است بماند؟

حضرت فرمود: اگر در شهر اوست، سه روز منتظرش بماند؛ اگر طي اين مدت، بهاي زمين را آورد، چه بهتر و گرنه، صاحب زمين، زمين خود را مي فروشد و شفعه او

باطل مي شود؛ ولي اگر مهلت خواست تا به شهر ديگري برود و بهاي زمين را از آنجا بياورد، به اندازه زمان رفت و برگشت به آنجا، به علاوه سه روز بايد منتظر بماند؛ پس اگر آمد و وجه را آورد، چه بهتر و در غير اين صورت، حق شفعه اي براي او نخواهد بود. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب الاحكام 7: 167 ح 739.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

شوهر دادن دختر نابالغ

كليني گفته است:

از محمد بن حسن اشعري روايت شده كه گفت:يكي از عموزادگانم، در نامه اي خدمت امام جواد عليه السلام نوشت: راجع به دختر نابالغي كه عمويش، او را شوهر داده و اكنون كه بزرگ شده، آن را نمي پذيرد؛ چه مي فرمائيد؟ حضرت با خط مبارك خود در جوابش نوشت: مجبور به ازدواج نمي شود و رد و قبول آن، به اختيار اوست. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 5: 394 ح 7.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

شكار

برقي گفته است:

از وليد بن ابان رازي، نقل شده كه گفت: پسر «زاذان فروخ» در نامه اي خدمت امام جواد عليه السلام از مردي سؤال كرد كه گهگاهي به شكار مي رود؛ البته به قصد شكار، بيرون نمي رود؛ بلكه انگيزه اش از رفتن به شكارگاه، تن درستي، و صحت است. حضرت فرمود: اگر از روي لهو و هوس نباشد، اشكالي ندارد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] محاسن 2: 468 ح 95.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

ص

صفات امام مهدي

عبدالعظيم بن عبدالله حسني گويد : به امام جواد عليه السلام عرض كردم : اميد دارم كه قائم آل محمد عليه السلام كه زمين را از عدل و داد پر مي كند همچنانكه از جور و ستم پر شده باشد، شما باشيد.

امام فرمود : اي اباالقاسم تمامي ما اهل بيت قيام كننده به امر الهي و هدايتگر به دين او مي باشيم، و اما قائمي كه خداوند به وسيله ي او زمين را از كافران و منكران پاك مي گرداند و آن را از عدل و داد پر مي كند، او كسي است كه ولادتش بر مردم مخفي مي ماند و شخصش از آنان غائب مي گردد، و بردن نامش بر ايشان حرام است، و او همنام و هم كنيه ي پيامبر است.

و او كسي است كه زمين براي او درهم پيچيده مي شود، و هر سختي برايش آسان مي گردد، و اصحابش به تعداد اصحاب بدر يعني سيصد و سيزده نفر مي باشند كه از شهرهاي دور كنار او جمع مي گردند، و اين تأويل آيه ي قرآن است كه

مي فرمايد : «هر جا باشيد خداوند شما را گرد هم مي آورد به درستي كه خداوند بر هر كار قادر و تواناست».

هرگاه اين تعداد از اصحاب كه مخلص مي باشند گرد او جمع شوند خداوند امرش را ظاهر و آشكار مي گرداند، و هنگامي كه تعداد ده هزار نفر براي او جمع شدند به اجازه ي الهي خروج مي كند و دشمنان خدا را پياپي به قتل مي رساند تا خداوند بزرگ خشنود گردد.

عبدالعظيم گويد : گفتم : اي مولايم چگونه مي يابد كه خداي بزرگ خشنود شده است؟

فرمود : در قلبش مهرباني و عطوفت القا مي كند، و هنگامي كه داخل شهر مدينه شد لات (اولي) و عزي (دومي) را خارج كرده و آنان را مي سوزاند.

كلامه في صفات القائم المنتظر

عن عبدالعظيم بن عبدالله الحسني قال : قلت لمحمد بن علي بن موسي عليه السلام : اني لارجو ان تكون القائم من اهل بيت محمد الذي يملأ الارض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما.

فقال عليه السلام : يا اباالقاسم ما منا الا و هو قائم بامر الله عزوجل، و هاد الي دين الله، و لكن القائم الذي يطهر الله عزوجل به الارض من اهل الكفر و الجحود، و يملأها عدلا و قسطا هو الذي تخفي علي الناس ولادته، و يغيب عنهم شخصه، و يحرم عليهم تسميته، و هو سمي رسول الله صلي الله عليه و اله و كنيه.

و هو الذي تطوي له الارض، و يذل له كل صعب، و يجتمع اليه من اصحابه عدة اهل بدر، ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا، من اقاصي البلاد، و ذلك قول الله عزوجل : «اين ما تكونوا يات بكم الله

جميعا ان الله علي كل شي ء قدير». [1] .

فاذا اجتمعت له هذه العدة من اهل الاخلاص اظهر الله امره، فاذا كمل له العقد - و هو عشرة آلاف رجل - خرج باذن الله عزوجل، فلا يزال يقتل اعداء الله حتي يرضي الله عزوجل.

قال عبدالعظيم : فقلت له : يا سيدي و كيف يعلم ان الله عزوجل قد رضي؟

قال : يلقي في قلبه الرحمة، فاذا دخل المدينة اخرج اللات و العزي فاحرقهما.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] البقرة : 148.

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

صبر بر مصائب

روايت شده متاعي از پارچه ي ايشان را كه قيمت زيادي داشت، در بين راه دزديدند، كسي كه مسئوليت آن را به عهده داشت به امام نامه نوشت و گزارش امر را داد، امام به خط خود مرقوم داشت :

جانها و مالهايمان از بخششهاي گوارا و امانتهاي الهي است، از آنچه از اين امور ما را بهره مند مي سازد در سرور و خوشحالي است و آنچه از آنها كه از ما مي گيرد در مقابل آن پاداش مي دهد، پس هر كه ناراحتي اش بر بردباري اش غلبه نمود اجرش زائل مي گردد و ما از آن به خدا پناه مي بريم.

قوله في الصبر في المصائب

روي أنه حمل له حمل بز له قيمة كثيرة، فسل في الطريق، فكتب اليه الذي حمله يعرفه الخبر، فوقع بخطه :

ان انفسنا و اموالنا من مواهب الله الهنيئة و عواريه المستودعة، يمتع بما متع منها في سرور و غبطة، و يأخذ ما اخذ منها في اجر و حسبة، فمن غلب جزعه علي صبره حبط اجره، و نعوذ بالله من ذلك.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه

امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

صله شاعر ولائي

جابربن يزيد مي گويد: روزي به خدمت امام جواد عليه السلام شرفياب شدم و از حاجتم به او شكايت كردم.

فرمود: اي جابر در نزد ما درهمي نيست، پس از فاصله ي كوتاهي كميت (شاعر نامي اهل بيت) وارد شد و به امام جواد عليه السلام عرض كرد فدايت شوم آيا اجازه مي فرمائيد براي شما قصيده اي بخوانم؟ امام جواد عليه السلام فرمودند بخوان. كميت قصيده اش را براي امام عليه السلام خواند.

امام عليه السلام فرمود:

اي غلام از آن اتاق بدره اي (كيسه اي حاوي ده هزار درهم) بياور و به كميت بده. غلام آورد و داد.

پس كميت گفت: فدايت شوم اجازه مي فرمائيد قصيده اي ديگر بخوانم؟

امام عليه السلام فرمود: بخوان. پس او قصيده ي ديگرش را خواند.

و امام عليه السلام فرمود: اي غلام از آن اتاق بدره اي بياور و به كميت بده، غلام آورد و به كميت داد.

كميت گفت: فدايت شوم اجازه مي فرمائيد قصيده ي سوم را بخوانم؟

امام عليه السلام فرمود: بخوان و او خواند.

امام عليه السلام به غلام دستور داد از آن اتاق بدره اي بياور و به كميت بده.

آنگاه كميت گفت: به خدا سوگند براي خواسته ي دنيوي شما را مدح نكردم و براي اين مدحم چيزي نمي خواهم، مگر صله ي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را و آن حقي كه خداوند بر شما واجب كرد.

پس امام به كميت دعا كرد و به غلام فرمود آن كيسه ها را به جايشان برگردان.

جابر مي گويد: من

در دلم چيزي احساس كردم كه امام به من فرمود در نزد من درهمي نيست و امر كرد به كميت سي هزار درهم دادند امام فرمود:

اي جابر برخيز و داخل خانه شو، بلند شدم و به خانه داخل شدم، ولي در آن چيزي نيافتم و به سوي امام عليه السلام آمدم، و آنگاه امام عليه السلام به من فرمود: اي جابر آنچه كه ما از شما مخفي مي كنيم بيشتر از آن چيزي است كه بر شما آشكار مي سازيم. سپس دستم را گرفت مرا به خانه داخل كرد، پس از آن با پايش به زمين زد انبوهي از طلا پيدا شد[1] فرمود: اي جابر به اين نگاه كن و به احدي مگر از افراد موثق از برادران ديني خود خبر مده؛ همانا خداوند ما را بر آنچه اراده كنيم قادر ساخته است [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] نقل به مضمون.

[2] اختصاص - مفيد ص 266، 265.

منبع: زندگاني امام جواد؛ حسين ايماني يامچي؛ مؤسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت(ع).

صدقه دادن و نگهداشتن اجر آن

امام حسن عسكري عليه السلام فرموده است:

مردي بر امام جواد عليه السلام داخل شده در حالي كه مسرور و خوشحال بود، حضرت به او فرمود: چگونه است كه تو را خرسند و شادمان مي بينم؟

عرض كردم: اي فرزند رسول خدا! از پدر بزرگوارت شنيدم كه مي فرمود: سزاوارترين روز، براي مسرت و خرسندي بنده خدا، روزي است كه خداي متعال صدقه دادن، نيكي كردن و به برادران مؤمن خدمت نمودن را، نصيب و روزي اش كرده باشد، خوشبختانه امروز، ده نفر از برادران مؤمن كه تهيدست و عيالوار بودند،

از اينجا و آنجا به من مراجعه كردند و من، به همه آنها كمك كردم و شادماني ام، از اين بابت است. امام جواد عليه السلام فرمود: به جان خودم سوگند! سزاوار است خوشحال باشي، به شرطي كه كار خود را ضايع نكرده باشي،ا بعد از اين ضايع نسازي! آن مرد عرض كرد: چگونه كار خود را ضايع كرده باشم در حالي كه از شيعيان مخلص شما هستم؟!

حضرت فرمود: (از خدا) بترس (با همين حرف)، بهقين نيكي و بخشش خود، به برادران مؤمنت را ضايع ساختي، عرض كردم: چگونه چنين است؟ اي فرزند رسول خدا!

امام جواد عليه السلام به او فرمود: سخن خداي متعال را قرائت كن كه فرمود:ا أيها الذين آمنوا لا تبطلوا صدقاتكم بالمن و الأذي) [1] «اي كساني كه ايمان آورده ايد! بخششهاي خود را با منت و آزار، باطل نسازيد.»

آن مرد عرض كرد: اي فرزند رسول خدا! به كساني كه نيكي كرده ام، نه منتي نهاده ام و نه اذيت و آزارشان كرده ام.

امام جواد عليه السلام به او فرمود: همانا خداي متعال فرمود: «بخششهاي خود را با منت و آزار، باطل نسازيد.» و نفرمود: با منت نهادن بر كساني كه به آنها نيكي كرده ايد (يا اذيت و آزار آنها)، ضايع نكنيد، (پس مراد از) اذيت در آيه همه اذيتها است آيا بنظر شما اذيت و آزار تو به آنها، مهمتر و سنگين تر است،ا اذيت و آزارت به فرشتگان محافظ خودت،ا فرشتگان مقرب خداوند،ا اذيت و آزارت به ما؟!

آن مرد عرض كرد: البته اين آزار و اذيت، مهمتر و سنگين تر است.

حضرت فرمود:

بي گمان، من و آنها را آزار نمودي و نيكي خود را باطل كردي! عرض كردم: چرا باطل ساختم؟

حضرت فرمود: بخاطر اينكه گفتي: چگونه كار خود را ضايع كرده باشم، در حالي كه از شيعيان مخلص شما هستم، واي بر تو! آيا مي داني شيعه مخلص ما كيست؟ (عرض كرد: نه، نمي دانم، حضرت فرمود: شيعيان مخلص ما)، حزقيل مؤمن، مؤمن آل فرعون و صاحبس همان كسي كه خداي متعال راجع به او فرمود: (و جاء من أقصي المدينه رجلسعي) [2] «و مردي (با ايمان) از دورترين نقطه شهر، با شتاب فرا رسيد...» و سلمان، ابوذر، مقداد و عمار مي باشند، آيا تو خود را با آنان، مساوي و برابر قرار دادي؟ آيا بدينگونه ما و فرشتگان الهي را نيازردي؟! آن مرد گفت: از خداي متعال طلب آمرزش مي كنم و به سوي او توبه مي كنم، اما چگونه بايد بگويم؟ حضرت فرمود: بگو من از مواليان و دوستداران شما و دشمن دشمنانتان و دوستدار دوستانتان مي باشم، آن مرد گفت: چنين مي گويم و چنين هستم، اي فرزند رسول خدا! و البته از سخني كه شما و فرشتگان الهي را خوش نيامد و خوش نيامدنتان هم جز بخاطر ناخشنودي خداي متعال نيست، توبه كردم. اينجا بود كه امام جواد عليه السلام فرمود: هم اكنون، مزد و پاداش بخششهاي تو، به تو باز گشت و حكم نابودي آنها، لغو شد. [3] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بقره 2 264.

[2]س: 36 20.

[3] تفسير منسوب به امام عسكري: 314 ح 160.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛

شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

صبر و شكيبائي

حراني گفته است:

روايت شده كه محموله جامه و لباس كه قيمت زيادي داشته را، براي امام جواد عليه السلام مي بردند كه در راه، مورد دستبرد قرار گرفت؛ كسي كه محموله را براي حضرت مي برد، طي نامه اي ماجرا را به اطلاع وي رساند؛ پس حضرت با خط مبارك خود نوشت: بهقين جان و مال ما، از بخششهاي گواراي خداي متعال و از امانتهاي اوست كه به ما سپرده است؛ در شادي و سرور مورد بهره برداري قرار مي گيرد و آنچه كه از دست انسان گرفته مي شود به جهت عطاي أجر و ثواب گرفته مي شود پس كسي كه فرياد و فغانش، بر صبر و شكيبايي اش فائق آيد، اجر و مزدش نابود شده است و ما، از اين بابت به خدا پناه مي بريم.[1] .

محدث قمي آورده است:

امام جواد عليه السلام فرمود: شكيبا باش، بر ناخوش آيند، در آنچه حق مجبورت مي سازد و نيز شكيبا باش، بر خوشايند، در آنچه تو را به سوي هوا و هوس، فرا مي خواند. [2] .

اربلي نقل كرده است:

امام جواد عليه السلام فرمود: صبر و شكيبايي بر مصيبت و اندوه، مصيبت و اندوه است بر بد خواه و شماتت كننده آن. [3] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول: 456.

[2] انوار البهيه: 265.

[3] كشف الغمه 2: 349.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

ض

ضعف معده

كليني آورده است:

از محمد بن عمرو بن ابراهيم روايت شده كه گفت: خدمت امام جواد عليه

السلام، از ضعف معده ام شكايت كردم. حضرت فرمود: حزاء [1] را با آب خنك بنوش؛ من نيز چنين كردم و از آن، به خواسته خود رسيدم. [2]

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] حزاءك گياه صحرائي، شبيه كرفس است، جز اينكه برگهايش از كرفس، پهن تر مي باشد.

[2] كافي 8: 191 ح 220.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

ط

طي الارض و آزادي زنداني

شيخ مفيد و طبرسي از محمد بن حسان روايت كرده اند كه علي بن خالد گفت: در آن زمان كه در سامرا بودم گفتند: مردي مدعي نبوت را از شام آورده و زنداني كرده اند. شنيدن اين موضوع بر من گران آمد، خواستم او را ببينم به همين خاطر به زندانبانان محبت كرده و با آنان رابطه برقرار كردم تا اجازه دادند كه نزد او بروم. وقتي او را ديدم بر خلاف شايعاتي كه شنيده بودم وي را فردي عاقل و وارسته يافتم.

گفتم: فلاني مي گويند تو مدعي نبوت هستي و به اين دليل زنداني شده اي.

گفت: هرگز، من چنين ادعايي نكرده ام، جريان من از اين قرار است كه: من در موضع معروف به رأس الحسين در شام كه سر مبارك امام حسين عليه السلام را در آنجا گذاشته يا نصب كرده بودند مشغول عبادت بودم.

ناگهان شخصي به نزد من آمد و گفت: برخيز برويم من بلند شدم و با او براه افتادم كمي راه رفتيم ديدم در مسجد كوفه هستم فرمود:

اينجا را مي شناسي؟

گفتم: بله مسجد كوفه است. او در آنجا نماز خواند

و من هم نماز خواندم، بعد با هم از آنجا بيرون آمديم مقداري با او راه رفتم ناگاه مشاهده كردم كه در مسجد مدينه هستيم.

او به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم سلام كرد و نماز خواند و من هم با ايشان نماز خواندم بعد از آنجا خارج شدم، مقداري قدم زديم ناگاه ديدم كه در مكه هستم كعبه را طواف كرد و من هم طواف كردم؟ (بنا به نقل كافي اعمال حج به جا آورديم) بعد از آنجا خارج شديم چند قدمي نرفته بوديم كه ديدم در جاي خودم كه در شام به عبادت الهي مشغول بودم هستم آن مرد رفت و من در شگفتي غوطه ور بودم كه خدايا او كه بود و اين چه كرامتي؟! يك سال از اين موضوع گذشت كه ديدم باز ايشان آمد و از ديدن او شاد شدم از من خواست كه با او بروم من با او رفتم همچون سال گذشته مرا به كوفه، مدينه و مكه برد و به شام برگرداند.

وقتي خواست برود گفتم تو را به آن خدايي كه قدرت اين كار را به تو داده سوگند مي دهم بگو كه تو كيستي؟

فرمود: من محمد بن علي موسي بن جعفر هستم.

من اين واقعه را به دوستان و آشنايان بيان كردم و ماجرا شايع شد تا اينكه مرا به اينجا آوردند و ادعاي نبوت را به من نسبت دادند.

گفتم: جريان تو را به محمد بن عبدالملك زيات بيان كنم.

گفت: بگو.

من نامه اي به او كه وزير اعظم معتصم عباسي بود نوشتم و موضوع را به ايشان

بازگو كردم، او در زير نامه ي من نوشته بود: نيازي به آزاد كردن ما نيست، به آن كس كه تو را از شام به كوفه و از كوفه به مدينه و از مدينه به مكه برد و باز به شام برگرداند و همه اين كارها را در يك شب انجام داد بگو تا از زندان آزادت نمايد.

علي بن خالد مي گويد: پس از مشاهده ي جواب نامه از نجات او نااميد شدم با خود گفتم: بروم و به ايشان دلداري دهم وقتي به زندان آمدم ديدم مأموران زندان متحير و سرگشته به اين طرف و آن طرف مي دوند.

پرسيدم: موضوع چيست؟

گفتند: آن زنداني مدعي نبوت را كه به زنجير كشيده بوديم از ديشب نيست در حاليكه درها بسته و قفلها مهر و موم است. معلوم نيست به آسمان يا زير زمين رفته يا مرغان هوا ايشان را ربوده اند.

علي بن خالد زيدي مذهب با مشاهده ي اين واقعه به امامت معتقد و از اعتقادي خوب برخوردار شد[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] دلائل الامامه، ص 215 و 214 - مناقب ج 4 ص 393. ارشاد ص 304 احقاق الحق ج 12، ص 428، 427.

منبع: زندگاني امام جواد؛ حسين ايماني يامچي؛ مؤسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت(ع).

طلا شدن خاك

اسماعيل بن عباس هاشمي مي گويد: روز عيدي خدمت حضرت محمد جواد عليه السلام رفتم و به آن جناب از تنگي معاش شكايت كردم آن حضرت مصلاي خود را بلند كرد و از خاك سبيكه اي از طلا برگرفت يعني خاك به بركت دست آن حضرت پاره طلاي گداخته شد پس به من عطا

كرد آنرا به بازار بردم شانزده مثقال بود[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] منتهي الآمال ج 3، ص 384.

منبع: زندگاني امام جواد؛ حسين ايماني يامچي؛ مؤسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت(ع).

طي الارض از مدينه به خراسان

معمر بن خلاد مي گويد: امام جواد عليه السلام در مدينه به من گفت: «اي معمر! سوار شو.»

گفتم: «به كجا؟» حضرت فرمود: «همانگونه كه به تو گفته مي شود، سوار شو.»

پس سوار شدم تا اينكه به صحرايي رفتيم و به يك وادي رسيديم كه در آن تپه و دره اي بود.

حضرت فرمود: «تو اينجا باش.»

من آنجا ايستادم و ايشان رفت و بعد برگشت.

عرض كردم: «فدايت شوم كجا بودي؟!»

حضرت فرمود: «پدرم را همين ساعت دفن كردم.»

پدر بزرگوار آن حضرت در خراسان بود. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] بحارالانوار ج 49.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام جواد؛ تهيه و تنظيم: واحد تحقيقاتي گل نرگس ؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

طي الارض

علي بن خالد مي گويد:

در زمان خلافت معتصم شخصي را به اتهام آن كه ادعاي پيامبري كرده است با بند آهنين به گوشه ي زندان افكندند، من كه كنجكاو شده بودم براي ملاقات او بدانجا رفتم و دربان را چيزي دادم تا مرا نزد او راه دهد. چون زنداني را ديدم و اندكي با او صحبت كردم دانستم كه مردي است در كمال فهم و فراست ذهن و كياست.

پرسيدم: «تو كيستي و چه ادعايي داري؟»

گفت: «من اهل شام هستم و سالها در مسجدي كه محل سر مبارك حضرت سيدالشهداء عليه السلام بود به عبادت مشغول بودم، روزي رو به قبله نشسته بودم و به ذكر حقتعالي مشغول بودم كه ناگاه شخص جواني پيش روي من پديد آمد و گفت: برخيز برويم. پس برخاستم و همراه او راهي شدم، چون مقداري حركت كرديم خود را در مسجد كوفه ديدم.

گفت: اين جا

را مي شناسي؟

گفتم: آري، مسجد كوفه است.

پس او به نماز ايستاد و من هم بدو اقتدا كردم و چون از نماز فارغ شديم از مسجد خارج گشتيم، هنوز چند قدمي نرفته بودم كه خود را در مسجد النبي صلي الله عليه و آله و سلم در مدينه ديدم، با هم به روضه ي مباركه وارد شديم. او به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم سلام كرد و من نيز سلام كردم. او به نماز ايستاد و من نيز مشغول نماز شدم. پس از اداي نماز بيرون آمديم، باز چند قدمي نرفته، خود را در مكه مكرمه ديدم! فرمود: اينجا را مي شناسي؟

گفتم: آري، اين جا مكه است. و به طواف مشغول شديم، آنگاه از مكه بيرون آمديم و ناگاه خود را دوباره در مسجد رأس الحسين يعني همان جاي اول ديدم.

از اين حال در شگفت بودم تا آن كه سال ديگر در همان اوقات، آن شخص آمد و ديگر بار مرا براي زيارت اماكن متبركه همراه برد و چون خواست از من جدا شود او را قسم دادم و گفتم: تو را سوگند مي دهم به حق آن كسي كه چنين تواني به تو داده است كه خود را معرفي كني.

فرمود: «من محمد بن علي بن موسي (حضرت جواد عليه السلام) مي باشم.»

روز ديگر اين جريان را با دوستان خود در جلسه اي در ميان گذاشتم ولي آنان اين خبر را افشا كرده و به وزير معتصم (محمد بن عبدالملك زيات) اطلاع دادند. او نيز مرا به جرم ادعاي نبوت دستگير كرد در حالي كه چنين ادعايي ندارم و حقيقت امر را براي او

شرح دادم ولي او به استهزاء گفت: او را آزار كنيد تا يك شبه از شام به كوفه و از كوفه به مدينه و از مدينه به مكه و آنگاه دوباره به شام بازگردد.»

علي بن خالد مي گويد:

در يكي از روزهاي ديگر كه به ملاقات زنداني رفتم نگهبانان را ديدم كه مضطرب و پريشانند. گفتم: «چه شده است؟»

گفتند: «آن زنداني، ديشب غائب شده با آن كه با غل و زنجير بسته شده بود. معلوم نيست به زمين فرو رفته يا به آسمان رفته است.»

من دانستم كه او از انفاس قدسيه ي حضرت جواد الائمه عليه السلام آزادي يافته است. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] اصول كافي، ج 1، ص 492 - بحارالانوار، ج 50، ص 38.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام محمد جواد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ چاپ اول 1381.

طي الارض امام جواد

طبري گفته است:

احمد بن سعيد از منخل بن علي روايت كرده است كه گفت: امام جواد را در سامرا، ملاقات نمودم و هزينه ي سفر به بيت المقدس را از او خواستم، حضرت صد دينار به من عطا كرد، آنگاه فرمود: چشمهايت را ببند، چشمهاي خود را بستم، سپس فرمود: باز كن، ناگهان ديدم در بيت المقدس و زير گنبد، قرار دارم و شگفت زده شدم.[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] دلائل الامامه: 399، ح 351.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

طلب خير

اللهم ان خيرتك فيما استخرتك فيه تنيل الرغائب و تجزل المواهب و تغنم المطالب و تطيب المكاسب و تهدي الي اجمل المذاهب و تسوق الي احمد العواقب و تقي مخوف التوائب.

اللهم اني استخيرك فيما عزم رأيي عليه و قادئي عقلي اليه، فسهل اللهم فيه ما توعر و يسر منه ما تعسر و اكفني فيه المهم و ادفع به عني كل ملم و اجعل يا رب عواقبه غنما و مخوفه سلما و بعده قربا و جدبه خصبا، و ارسل اللهم اجابتي و انهج طلبتي و اقض حاجتي و اقطع عني عوائقها و امنع عني بوائقها.

بار خدايا درباره ي آنچه من از تو خواستار خير و خوشي در آن هستم خير بخشي تست كه به اميال و خواسته ها نائل مي سازد و بخششها را زياد مي كند و (خواهنده را) به مقاصدش مي رساند و هر گونه كسب و كار را پاكيزه مي نمايد و به نيكوترين راهها هدايت كرده و به سوي عواقب ستوده سوق مي دهد و از حوادث

خوفناك نگه مي دارد، بار خدايا در آنچه رأي من قصد انجام آن را داشته و عقلم مرا به سوي آن مي كشد از تو طلب خير مي كنم، بار الها دشوارهائي را كه در اين راه است سهل گردان و سختي هاي آن را آسان فرما و مهمات مرا كفايت كن و تلخي و ناگواري را از من دور گردان، پروردگار عواقب آن را رستگاري و خوفش را سلامت و دوريش را نزديك و قحطي آن را فراواني قرار بده، خدايا اجابت دعايم را بفرست و خواسته ام را عطاء كن و حاجتم را برآور و موانع آن را از من دور كن و شرورش را از من باز دار.

- و اعطني اللهم لواء الظفر و الخيرة فيما استخرتك و وفور المغنم فيما دعوتك و عوائد الافضال فيما رجوتك، و اقرنه اللهم بالنجاح و خصه بالصلاح و ارني اسباب الخيرة فيه واضحة و اعلام غنمها لائحة و اشدد خناق تعسيرها و انعش صريخ تكسيرها، و بين اللهم ملتبسها و اطلق محتبسها و مكن اسها حتي تكون خيرة مقبلة بالغنم مزيلة للغرم عاجلة للنفع باقية الصنع انك علي بالمزيد مبتدي بالجود.

بار خدايا در مورد آنچه از تو طلب خير نمودم پرچم پيروزي و نيكي را به من عطاء فرما و درباره ي آنچه تو را خواندم از غنيمت فراوان برخوردار كن، و زياده بر آنچه از فضل تو اميدوارم به من ارزاني دار، بار الها عاقبت كارم را قرين رستگاري كن و به صلاح و شايستگي مخصوص گردان و اسباب خير را در اين مورد بر من واضح و روشن و علائم بهره مندي را لائح و آشكار فرما، و

دشواريهاي آن را بر طرف نما، و نارسائيها و شكستهاي آن را جبران كن، و مواضع ابهام و اشتباه آن را خدايا روشن گردان، و موانع را از سر راه آن بردار، و پايه و اساسش را محكم كن تا ثمره ي ممتازي ببار آيد كه با غنيمت توأم و زائل كننده ي رنج و مشقت باشد، و زودتر نفع رساند و آثار خيرش باقي بماند زيرا تو توانا هستي كه زياد احسان كني و به جود و بخشش ابتداء كننده اي.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مهج الدعوات صفحه ي 265-259.

منبع: حضرت جواد الائمه؛ فضل الله كمپاني ؛ مفيد 1362ش.

طلب درگذشت

اللهم ان الرجاء لسعة رحمتك انطقني باستقالتك و الامل لاناتك و رفقك شجعني علي طلب امانك و عفوك، ولي يا رب ذنوب قدو اجهتها اوجه الانتقام و خطايا قد لاخظتها اعين الاصطلام و استوجبت بها علي عدلك اليم العذاب و استحققت باجتراحها مبير العقاب و خفت تعويقها لاجابتي و ردها اياي عن قضاء حاجتي بابطالها لطلبتي و قطعها لاسباب رغبتي من اجل ما قد انقض ظهري من ثقلها و بهظني من الاستقلال بحملها، ثم تراجعت رب الي حلمك عن الخاطئين و عفوك عن المذنبين و رحمتك للعاصين، فاقبلت بثقتي متوكلا عليك طارحا نفسي بين يديك شاكيا بثي اليك، سائلا ما لا استوجبه من تفريج الهم و لااستحقه من تنفيس الغم مستقيلا لك اياي واثقا مولاي بك.

بار الها اميدواري بر وسعت رحمت تو زبان مرا به طلب گذشت از گناهان به سخن در آورده و آرزومندي برفق و مداراي تو مرا بر امان خواهي و طلب عفو تو دليرم نموده است، و پروردگارا مرا گناهاني است كه چهره هاي انتقام با

آنها مواجه بوده و خطاهائي است كه ديدگان مجازات بدان ها نگرانند و من به علت آن گناهان در پيشگاه عدل تو مستوجب عذاب دردناكي بوده و به ارتكاب آنها سزاوار عقوبت مهلكي گشته ام و ترس آن دارم كه دعاي من مورد اجابت واقع نگرديده و بدون بر آمدن حاجاتم به سوي من مردود گردد و مطلوب من باطل شده و رشته ي اسباب رغبت من در نتيجه ي آن معاصي كه سنگينيش پشتم را در هم شكسته و حمل آن مرا به زحمت و رنج انداخته است قطع گردد، آنگاه پروردگارا به سوي تو برگشتم كه تو با خطاكاران حلم مي ورزي و گناهكاران را عفو مي كني و به نافرمانان رحمت مي آوري پس با وثوق و اعتماد، بر تو توكل كرده و به سويت روي آورده و خود را در پيشگاه تو افكندم و شكايتم را به سوي تو آوردم و از تو خواهانم كه هم و غم مرا گشايش دهي و حزن و اندوهم را برطرف كني اگر چه مستوجب آن نباشم و از من درگذري كه من اي مولايم به (رحمت) تو وثوق و اعتماد دارم.

اللهم فامنن علي بالفرج و تطول بسهولة المخرج و ادللني برأفتك علي سمت المنهج و ارلفني بقدرتك عن الطريق الاعوج و خلصني من سجن الكرب باقالتك، و اطلق اسري برحمتك و طل علي برضوانك وجد علي باحسانك و اقلني عثرتي و فرج كربتي و ارحم عبرتي و لاتحجب دعوتي واشدد بالاقالة ازري و قوبها ظهري و اصلح بها امري و اطل بها عمري و ارحمني يوم حشري و وقت نشري انك جواد كريم غفور رحيم.

بارالها بگشايش در كارها و

به سهولت خروج از گرفتاريها بر من منت بگذار و به رأفت و مهرباني خود مرا به راه راست دلالت فرما و به قدرت خويش از راه كج و غير مستقيم دور گردان و بدر گذشتن خود از گناهان من مرا از زندان محنت و گرفتاري رهائي بخش و به رحمت خود از قيد اسارت آزادم گردان و با رضايتت از من بر من منت بنه، و به احسان خود بر من بخشش كن و از لغزشم درگذر و گره اندوه مرا بگشا و به اشك چشمم ترحم فرما و دعاي مرا از استجابت محجوب منما و نيروي مرا به وسيله ي درگذشتن از من فزوني بخش و به سبب آن پشتم را قوي گردان و كارم را اصلاح كن و به من طول عمر مرحمت فرما و به روز حشر و نشر به من رحم كن كه توئي بسيار بخشنده ي كريم و آمرزنده ي مهربان.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مهج الدعوات صفحه ي 265-259.

منبع: حضرت جواد الائمه؛ فضل الله كمپاني ؛ مفيد 1362ش.

طلب توبه

اللهم اني قصدت اليك باخلاص توبة نصوح و تثبيت عقد صحيح و دعاء قلب قريح و اعلان قول صريح.

اللهم فتقبل مني مخلص التوبة و اقبال سريع الاوبة و مصارع تخشع الحوبة، و قابل رب توبتي بجزيل الثواب و كريم المآب و حط العقاب و صرف العذاب و غنم الاياب و ستر الحجاب.

بارالها با توبه ي خالص و صحيح و با عقيده ي ثابت و درست و با دعاي دل دردمند و با اعلان قول صريح قصد پيشگاه تو را كرده ام.

خدايا از من توبه ي خالص و زود به سوي تو رو آوردن و از ترس

گناه به خاك افتادن ها را قبول كن.

پروردگارا توبه ي مرا به پاداش فراوان و سرانجامي نيكو و ريزش عقوبت گناهان و برگردانيدن عذاب و غنيمت بازگشت به درگاه تو و پرده پوشي گناهانم مقابله كن.

و امح اللهم ما ثبت من ذنوبي و اغسل بقبولها جميع عيوبي و اجعلها جالية لقلبي، شاخصة لبيرة لبي، غاسلة لدرني، مطهرة لنجاسة بدني، مصححة فيها ضميري، عاجلة الي الوفاء بها بصيرتي. و اقبل يا رب توبتي فانها تصدر من اخلاص نيتي، و محض من تصحيح بصيرتي و احتفالا في طويتي و اجتهادا في نقاء سريرتي و تثبيتا لانابتي و مسارعة الي امرك بطاعتي.

بارالها آنچه از گناهان من در نامه ي اعمالم ثبت شده محو گردان و با قبول توبه ام تمام عيوب مرا بشوي و آن را موجب روشني دل و شاخص ديده ي عقل و شوينده ي چرك و پاك كننده ي پليدي بدن و تصحيح كننده ي ضمير من قرار بده و بصيرت مرا در مورد وفاي آن معجل گردان.

پروردگارا و توبه ي مرا كه از خلوص نيت من صادر مي شود و محضي از درست كردن بصيرتم و اجتماعي در اندرون وجدانم و كوششي در پاكي باطنم و پايداري براي بازآمدن و شتافتن به سوي فرمانت به اطاعتم باشد بپذير.

و اجل اللهم بالتوبة عني ظلمة الاصرار و امح بها ما قدمته من الاوزار واكسني لباس التقوي و جلابيب الهدي، فقد خلعت ربق المعاصي عن جلدي و نزعت سربال الذنوب عن جسدي مستمسكا رب بقدرتك مستعينا علي نفسي بعزتك مستودعا توبتي من النكث بخفرتك معتصما من الخذلان بعصمتك مقارنا به لاحول و لاقوة الا بك.

بارالها با اين توبه ي من تاريكي اصرار

بر گناهان را از من بزداي و گناهاني را كه پيش از اين كرده ام محو كن و لباس تقوي و جامه ي هدايت بر من بپوشان كه من بند معاصي را از دست و پايم بگشودم و جامه ي گناهان را از تن خود درآوردم در حالي كه پروردگارا به رشته ي قدرت تو چنگ زده و از عزت و نيروي تو بر نفس خود ياري مي طلبم با سپردن توبه ام از پيمان شكني به حمايت تو و با چنگ زدن به رشته ي عصمت تو از خواري با قرين نمودن اين سخن كه نيست جنبش و نيروئي جز به تو.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مهج الدعوات صفحه ي 265-259.

منبع: حضرت جواد الائمه؛ فضل الله كمپاني ؛ مفيد 1362ش.

طلب حج

اللهم ارزقني الحج الذي افترضته علي من استطاع اليه سبيلا و اجعل لي فيه هاديا و اليه دليلا. و قرب لي بعد المسالك و اعني علي تأدية المناسك و حرم باحرامي علي النار جسدي و زد للسفر قوتي و جلدي.

و ارزقني رب الوقوف بين يديك و الافاضة اليك و اظفرني بالنجح بوافر الربح و اصدرني رب من موقف الحج الاكبر الي مزدلفة المشعر، و اجعلها زلفة الي رحمتك و طريقا الي جنتك، وقفني موقف المشعر الحرام و مقام وقوف الاحرام و اهلني لتأدية المناسك و نحر الهدي التوامك بدم يثج و اوداج تمج و اراقة الدماء المسفوحة و الهدايا المذبوحة و فري اوداجها علي ما امرت و التنفل بها كما و سمت.

بارالها حجي را كه بر شخص مستطيع (با شرايط معينه) واجب گردانيده اي نصيب من فرما و در انجام آن برايم هدايت كننده اي و براي رفتن به سوي آن رهنمائي قرار

ده، و راههاي دور را بر من نزديك گردان و بر اداي مناسك حج ياريم كن و با بستن احرام (كه 24 چيز بر محرم حرام مي شود تو نيز) بدن مرا به آتش دوزخ حرام گردان و براي (تحمل مشقات) اين مسافرت نيرو و چابكي مرا زياد كن.

پروردگارا وقوف مرا در پيشگاه خود و برگشتن به سويت را برايم روزي فرما و مرا به سود سرشار (در نتيجه ي انجام مراسم حج) بر نجاح و رستگاري پيروز گردان و اي پروردگار من مرا از موقف حج اكبر به مزدلفه و مشعر برگردان و اين عمل را مايه ي تقرب من بجوار رحمت خويش و راهي بسوي بهشت خود قرار بده و مرا در موقف مشعر الحرام و مقام وقوف احرام توفيق وقوف ده و بانگ شادي مرا براي اداي مراسم حج و كشتن قرباني هاي فربه با خوني كه مي جهد و رگهائي كه لرزيده و خون مي فشاند و ريختن خونهاي ريختني و قربانيهاي سر بريده و بريدن رگهاي آنها بر طبق آنچه دستور داده اي و انجام زياده بر واجب با آنها آنگونه كه نشان كرده اي بلند گردان.

و احضرني اللهم صلوة العيد راجيا للوعد خائفا من الوعيد حالقا شعر رأسي و مقصرا و مجتهدا في طاعتك مشمرا راميا للجمار بسبع بعد سبع من الاحجار.

و ادخلني اللهم عرصة بيتك و عقوتك و محل امنك و كعبتك و مساكينك و سوالك و محاويجك.

و جد علي اللهم بوافر الاجر من الانكفاء والنفر. و اختم اللهم مناسك حجي و انقضاء عجي بقبول منك لي و رأفة منك بي يا ارحم الراحمين.

بارالها مرا براي اقامه ي نماز عيد توفيق حضورم

ده در حالي كه به وعده ي تو اميدوار و از وعيد تو بيمناك و موي سر تراشيده و ناخن گرفته و در طاعت تو كوشا بوده و در كار جمار و انداختن هفت دانه پس از هفت دانه سنگريزه عامل باشم. و خدايا مرا به عرصه ي بيت خود و اطراف آن كه محل امن تو و قرارگاه كعبه ي تو و پناهگاه بيچارگان و سائلين و نيازمندان است داخل فرما. و پاداش برگشتن و كوچ از مني را به مكه بر من فراوان بخش.

بار خدايا مناسك حج مرا و اعمال و آداب آن را خاتمه بخش و ضمن پذيرش و قبول آن به من رأفت و مهرباني فرما اي كه مهربانترين مهرباناني.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مهج الدعوات صفحه ي 265-259.

منبع: حضرت جواد الائمه؛ فضل الله كمپاني ؛ مفيد 1362ش.

طلب حاجات

جدير من امرته بالدعاء ان يدعوك و من وعدته بالاجابة ان يرجوك، ولي اللهم حاجة قد عجزت عنها حيلتي و كلت فيها طاقتي و ضعف عن مرامها قوتي، و سولت لي نفسي الامارة بالسوء و عدوي الغرور الذي انا منه مبلو ان ارغب اليك فيها.

اللهم و انجحها بايمن النجاح و اهدها سبيل الفلاح و اشرح بالرجاء لاسعافك صدري و يسر في اسباب الخير امري و صور الي الفوز ببلوغ ما رجوته بالوصول الي ما املته.

(خدايا) كسي را كه به دعاء كردن فرمان دادي سزاوار است كه تو را بخواند و آن را كه به اجابت دعايش وعده دادي شايسته است كه به تو اميدوار باشد، خدايا مرا حاجتي است كه تدبير و چاره جوئي من از بر آوردن آن عاجز است و طاقتم در برابر آن

در مشقت و نيروي من از رسيدن به آن ضعيف و ناتوان، و نفس من كه زياد به بدي ها امر مي كند و دشمن من كه غرور است و من به آن مبتلاء هستم مرا اغواء مي كند كه درباره ي حاجت خود از تو اعراض كنم.

بار خدايا به بهترين راه پيروزي آن را برآورده كن و سينه ي مرا به اميد برآمدن حاجتم بگشا و در اين كار اسباب خير را برايم آسان نما و با رسيدن بدان چه اميد آن را داشته و به وصولش آرزومندم راه فلاح و رستگاري را به من بنماي.

- و وفقني اللهم في قضاء حاجتي ببلوغ امنيتي و تصديق رغبتي، و اعذني اللهم بكرمك من الخيبة و القنوط و الاناة و التثبيط.

اللهم انك ملي ء بالمنائح الجزيلة و في بها و انت علي كل شي ء قدير بعبادك خبير بصير [1] .

خدايا توفيقم بده كه در برآمدن اين حاجت به آرزويم رسيده و رغبت خود را بازيابم.

و خدايا مرا به كرمت از خسران و نااميدي و انتظار و تعويق در پناهت بدار.

بارالها توئي كه عطايا و بخشش هاي فراواني داري و به وعده ي خود وفا كننده اي و تو بر هر چيز قادر و توانائي و به حال بندگانت آگاه و بينائي.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مهج الدعوات صفحه ي 265-259.

منبع: حضرت جواد الائمه؛ فضل الله كمپاني ؛ مفيد 1362ش.

طي الارض حضرت

طبري گفته است:

احمد بن سعيد از منخل بن علي روايت كرده است كه گفت: امام جواد را در سامرا، ملاقات نمودم و هزينه سفر به بيت المقدس را از او خواستم، حضرت صد دينار به من عطا كرد، آنگاه فرمود: چشمهايت

را ببند، چشمهاي خود را بستم، سپس فرمود: باز كن، ناگهان ديدم در بيت المقدس و زير گنبد، قرار دارم و شگفت زده شدم.[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] دلائل الامامه: 399، ح 351.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

طواف خانه خدا

شيخ طوسي نقل كرده است:

از محمد بن فضيل روايت شده كه گفت: در پرسشي خدمت امام جواد عليه السلام عرض شد:ك دور سعي كردم و وقت نماز صبح فرا رسيد؟ در جواب فرمود: نماز بگزار؛ سپس باز گرد و سعي را تمام كن و بدان كه در طواف واجب، روا نيست كه طواف كننده غير از دعا واد خدا و قرائت قرآن كريم، حرفي به زبان آورد، راوي گفت: در طواف مستحبي كه طواف كننده، برادر مؤمنش را مي بيند و به او سلام مي دهد و در باب دنيا و آخرت،سخناني رد و بدل مي نمايد؟

حضرت فرمود: اشكالي ندارد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب الاحكام 5: 127 ح 417.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

طواف كردن به نيابت معصومين

كليني گفته است:

از موسي بن قاسم روايت شده كه گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم: مي خواستم از طرف شما و از طرف پدر بزرگوارتان طواف كنم؛ اما به من گفتند: از طرف جانشينان رسول اكرم طواف كردن روا نيست. حضرت به من فرمود: هر اندازه مي تواني، طواف كن كه البته جايز است.

سه سال بعد به حضرت عرض كردم: همانا من از شما اجازه گرفتم كه به نيابت شما و پدر بزرگوارتان طواف نمايم و شما اجازه داديد و من، از طرف شما و پدرتان طواف فراوان بجاي آوردم؛ سپس حقيقتي به دلم راهافت و آن را عملي كردم.

حضرت فرمود: آن چيست؟

عرض كردم: روز اول از طرف رسول خدا صلي الله عليه

و اله وسلم طواف نمودم؛ پس حضرت سه مرتبه فرمود: درود خداوند بر رسول خدا باد؛ روز دوم از طرف امير مؤمنان، روز سوم به نيابت امام حسن، روز چهارم به نيابت امام حسين، روز پنجم از طرف امام سجاد، روز ششم از طرف امام محمد باقر، روز هفتم به نيابت امام جعفر صادق، روز هشتم به نيابت جد بزرگوارت امام موسي كاظم و روز نهم از طرف پدر بزرگوارت امام رضا و روز دهم به نيابت خودتان، اي سيد و سرور من! طواف كردم و اينان، كساني هستند كه بين خود و خداي متعال، ولايتشان را گردن نهاده ام.

حضرت فرمود: بنابراين، به خدا سوگند! بين خود و خدايت، ديني را پذيرفته اي كه خداي متعال، جز آن را از بندگان خود قبول نمي كند.

عرض كردم: چه بسا به نيابت مادر گرامي ات، حضرت فاطمه هم طواف كرده ام، چنانكه گاهي هم انجام نداده ام.

حضرت فرمود: از طرف مادرم، زياد طواف كن؛ چه اينكه اين، بهترين كاري است كه مي تواني انجام دهي؛ انشاء الله. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 4: 314 ح 2.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

طواف نسا و نوشيدن آب زمزم

شيخ طوسي روايت كرده است:

از علي بن مهزيار اهوازي روايت شده كه گفت: امام جواد عليه السلام را در شب زيارت (يازدهم ذيحجه)، ديدم كه طواف نساء به جاي آورد و نماز طواف را پشت مقام، اقامه فرمود؛ سپس داخل زمزم شد و با دست مباركش بوسيله سطلي كه نزديك حجر الاسود بود

از آن، آب كشيد و از آن آب نوشيد و به قسمتهايي از بدن شريفش نيز پاشيد؛ سپس دو مرتبه در چاه زمزم، سركشيد و نظر كرد. وكي از شيعيان به من خبر داد كهكسال بعد، حضرت را ديده كه همان كار را انجام داده است. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 4: 430 ح 3.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

طلاق

شيخ طوسي گفته است:

از ابراهيم بن محمد همداني روايت شده كه گفت: به همراه گروهي از شيعيان، نامه اي خدمت امام جواد عليه السلام فرستادم و جواب آن با خط حضرت، به اين شرح به دستم رسيد؛ آنچه راجع به دخترت و همسرش نوشته بودي، دريافت كردم؛ خداي متعال آنچه را خواهان سامان گرفتنش هستي، به سامان آورد؛ اما آنچه در مورد عدم وفا و عهد شكني دامادت بوسيله طلاق و اقدام او در چند نوبت نگاشته اي، پس ملاحظه كن - خدا تو را رحمت كند! - چنانكه او، از دوستان و پيروان ما و قايل به قول ما است كه طلاقي بر او نيست (طلاق نمي دهد و نبايد بدهد) چه اينكه كاري (طلاق) را كه نسبت به آن جاهل است (نسبت به آن اجنبي است و با آن سنخيتي ندارد) انجام نمي دهد و هر گاه از مواليان و پيروان ما نيست، دخترت را از وي باز ستان كه او، بدون ترديد قصد و غرضي جز جدايي ندارد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب الاحكام 8: 57 ح 186.

منبع: فرهنگ

جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

ظ

ظهور نهمين نور ولايت

حكيمه - دختر حضرت موسي بن جعفر و عمه ي امام محمد جواد عليهم السلام، حكايت كند:

چون هنگام ولادت حضرت جواد الأئمه عليه السلام نزديك شد، حضرت ابوالحسن، امام رضا عليه السلام مرا به همراه همسرش، خيزران - مادر حضرت جواد عليه السلام - با يك نفر قابله (ماما) داخل يك اتاق قرار داد و درب اطاق را بست.

وقتي نيمه ي شب فرا رسيد، ناگهان چراغ خاموش شد و اتاق تاريك گشت؛ و ما ناراحت و متحير شديم كه در آن تاريكي، در چنين موقعيتي حساس چه كنيم؟

در همين تشويش و اضطراب به سر مي برديم كه ناگاه درد زايمان برخيزران عرض شد؛ و اندكي بعد وجود مبارك و نوراني حضرت ابوجعفر، محمد جواد عليه السلام از مادر تولد يافت و با ظهور طليعه ي نورش تمام اتاق روشن گشت.

حكيمه گويد: به مادرش، خيزران گفتم: خداوند كريم به واسطه ي وجود مبارك و نوراني اين نوزاد عزيز، تو را از روشنائي و نور چراغ بي نياز گردانيد.

پس چون نوزاد بر زمين قرار گرفت، نشست و نور تشعشع انوار الهي، تمام اطراف بدنش را فرا گرفت، تا آن كه صبح شد و پدر بزرگوارش حضرت ابوالحسن، علي بن موسي الرضا عليهماالسلام تشريف آورد؛ و با لبخندي نوزاد عزيز را در آغوش گرفت؛ و پس از لحظه اي او را در گهواره نهاد و به من فرمود: اي حكيمه! سعي كن كه هميشه كنارش باشي.

حكيمه در ادامه ي حكايت چنين گويد: چون روز سوم مولود فرا رسيد، آن نوزاد عزيز چشم هاي خود را

به سوي آسمان بلند نمود و بعد از آن نگاهي به سمت راست و سمت چپ كرد و سپس با زبان صريح و فصيح اظهار داشت:

«أشهد أن لا اله الا الله، وحده لا شريك له، و أن محمدا عبده و رسوله».

و هنگامي كه شهادت بر يگانگي خداوند متعال و رسالت حضرت محمد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بر زبان جاري كرد، بسيار تعجب كردم و در جيرت قرار گرفته و با همان حالت از جاي خود برخاستم و به حضور حضرت رضا عليه السلام آمدم و گفتم: صحنه اي بسيار عجيب و شگفت آوري را ديدم!

امام عليه السلام فرمود: چه چيزي را مشاهده كرده اي؛ كه باعث شگفتي تو گشته است؟

در جواب حضرت گفتم: اين نوزاد كوچك چنين و چنان گفت، و تمام جريان را برايش بازگو كردم.

همين كه امام رضا عليه السلام سخن مرا شنيد، تبسمي نمود و سپس فرمود: چيزهاي معجزه آسا و حيرت انگيز بيشتري را نيز مشاهده خواهي كرد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الثاقب في المناقب: ص 514، ح 432، مناقب ابن شهرآشوب: ج 4، ص 394.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد جواد؛ مؤلف: عبدالله صالحي؛ نشر مهدي يار.

ع

عبدالعظيم حسني

حضرت عبدالعظيم كه در شهر ري مدفون است از اصحاب و روات امام جواد و امام هادي عليهماالسلام بوده و به چهار پشت به امام حسن مجتبي مي رسد بدين ترتيب عبدالعظيم بن عبدالله بن علي بن حسن بن زيد بن حسن عليه السلام عبدالعظيم عليه السلام وقتي كه از خليفه ي وقت گريزان بود وارد ري شد و در سردابي در خانه ي مردي از شيعيان در سكة

الموالي پنهان شد و مشغول عبادت گرديد روزها را روزه مي گرفت و شبها را به عبادت مي گذرانيد و گاهگاهي مخفيانه به زيارت قبري كه در مقابل قبر اوست مي رفت و صاحب آن قبري مردي از فرزندان موسي بن جعفر عليهماالسلام (حمزة بن موسي) است.

حضرت عبدالعظيم مدتها در آن سرداب گذرانيد و شيعيان كم كم از اين ماجرا آگاه شده و بيشتر او را شناختند و در اين اثنا مردي از شيعيان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را در خواب ديد كه آن حضرت فرمود مردي از فرزندان من از سكة الموالي (نام محلي) برداشته مي شود و كنار درخت سيب در باغ عبدالجبار بن عبدالوهاب دفن مي شود و اشاره به مكاني فرمود كه او را در آنجا به خاك سپرده اند!

آن مرد پس از بيدار شدن نزد صاحب درخت رفت و خواست درخت و مكان آن را از وي خريداري كند، صاحب درخت پرسيد آن درخت و مكان آن را براي چه مي خواهي؟

مرد خواب ديده تفصيل خواب خود را به او گفت صاحب درخت نيز به همين تفصيل خوابي را كه ديده بود به او گفت و جاي درخت را با تمامي باغ براي دفن آن حضرت و شيعيان ديگر وقف نمود.

پس از اندك مدتي، عبدالعظيم عليه السلام بيمار گرديد و وفات نمود و چون بدنش را براي غسل برهنه كردند در گريبانش ورقه اي ديدند كه خودش را معرفي كرده و نسبش را به دين مضمون ذكر نموده بود:

انا ابوالقاسم عبدالعظيم بن عبدالله بن علي بن حسن بن زيد بن الحسن بن علي بن ابيطالب [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت

ها:

[1] سرور الفؤاد صفحه ي 222 نقل از نقد الرجال تفرشي.

منبع: حضرت جواد الائمه؛ مؤلف: فضل الله كمپاني ؛ ناشر: مفيد ؛1362ش.

علي بن مهزيار

بنا به نقل نجاشي اصل ايشان از دورق (قصبه اي از بخش فلاحيه شادگان) و ساكن اهواز بود. پدرش نصراني بوده و بعد اسلام آورده است گفته اند كه علي در حالي كه اسلام آورده كودكي بيش نبود و خداوند معرفت اسلام را به وي احسان كرد و به فقاهت موفق ساخت.

وي از امام رضا و حضرت جواد عليهماالسلام روايت نموده است و از اصحاب ويژه ي امام جواد عليه السلام به شمار مي رود.

ايشان وكيل امام و در نزد آن حضرت داراي منزلت بزرگي بود و همچنين علي بن مهزيار صحابي امام هادي عليه السلام و در برخي نواحي وكيل ايشان نيز بود.

آنجناب شخصيتي مورد وثوق كامل و امين و متعبد بود كه مفاهيم بلند و تعدد توقيعات صادر شده از ناحيه ي معصومين عليهم السلام دليل متقن اين مدعا مي باشد.

تعابير ائمه طاهرين در حق اين بزرگمرد ولائي هر انسان پژوهشگر آشنا با طرز بيان آن امراي بيان و امناي خدا، ولي نعمتان مطلق هستي را به اعجاب وا مي دارد.

به عنوان نمونه توجه شما را به يكي از توقيعات امام محمد تقي عليه السلام خطاب به شيعه ولائي صاحب سربلند همت (علي بن مهزيار) جلب مي كنيم:

اي علي، خداوند پاداش تو را نيكو گرداند و تو را در بهشتش جاي داده از خواري دنيا و آخرت حفظ نمايد و با ما (اهل بيت) محشور گرداند، اي علي من تو را امتحان كردم و در خيرخواهي، فرمانبرداري،

خدمت، بزرگداشت و به جاي آوردن آن چه بر تو واجب است آزموده ام پس اگر بگويم مانند تو را نديده ام اميد دارم كه صادق باشم، خداوند نعمات جنات الفردوس را به شما پاداش دهد.

جايگاه و خدمت شما در گرما و سرما و شب و روز بر من پوشيده نيست. از خدا مي خواهم كه در روز قيامت با رحمت خويش چنان تو را بپوشاند كه مردم غبطه خورند همانا خداوند بسيار شنواي دعاست.

و در توقيعي ديگر خطاب به علي بن مهزيار چنين مي فرمايد:

مرا بوسيله ي آنچه كه ذكر نمودي مسرور و خوشحال كردي، همانطور كه تو مرا هميشه خوشحال مي نمائي خداوند رئوف تو را به وسيله ي بهشت مسرور بفرمايد. آنطوري كه من از تو راضي هستم خداوند از تو خشنود باشد.

كشي عليه الرحمه ضمن اشاره به نصراني بودن پدر ايشان يكي از حالات عبوديت اين مرد الهي را چنين بيان مي كند: زماني كه خورشيد طلوع مي كرد به سجده مي رفت تا به هزار نفر از برادران ديني اش مثل آنچه براي خود دعا مي كرد، دعا نمي كرد سر از سجده برنمي داشت و در پيشاني جاي سجده داشت.

وليكن آنچه در خور تأمل و شايسته ي تأسي به اهل نظر و شيفتگان خدمت به دين و عاشقان به حريم قدسي ولايت است اينكه:

روحيه ي تعبد او را از وظايف سياسي اجتماعي و فعاليتهاي علمي باز نمي داشت و همين ويژگي باعث شد كه از آن عزيز 33 كتاب يادگار بماند كه از جمله مي توان به كتابهاي ذيل اشاره كرد:

1 - كتاب الحسين بن سعيد

و زيادة 2 - كتاب القائم 3 - كتاب البشارات 4 - كتاب الانبيا 5 - كتاب الخمس 6 - كتاب الوضوء 7 - كتاب الصلاة.

و از طريق اين عالم عامل ولائي احاديث گرانبهائي به ما رسيده است و حداقل ايشان در سند 437 حديث واقع شده اند[1] .

روحش شاد و از نعمات بي پايان عشق مقدس ولائي خويش متنعم باد.

گفتاري ديگر:

از علماء و دانشمندان بزرگ مذهب جعفري و دوستدار خاندان نبوت بود، كنيه اش ابوالحسن و از مردم قصبه ي دورق بوده و از اصحاب امام رضا و امام جواد و امام هادي عليهم السلام به شمار مي رود از حضرت رضا عليه السلام نقل حديث نموده و در جرگه ي خاصان امام جواد عليه السلام قرار گرفته بود تا آنجا كه آن حضرت پس از وفات عبدالله بن جندب او را نماينده و وكيل خود قرار داد.

علماء و مورخين كتب رجال، علي بن مهزيار را ثقه و صحيح و جليل القدر نوشته اند و از نامه هائي كه امام جواد عليه السلام به او نوشته اند جلالت و بزرگواري او روشن مي گردد.

در يكي از نامه ها امام جواد عليه السلام به او نوشت: مرا مسرور كردي بدان چه كه يادآور شدي و هميشه مرا شاد مي گرداني، خداوند تو را به بهشت شاد كند و از تو راضي گردد كه مرا از خود راضي گردانيدي.

علي و پدرش ابتداء بدين مسيح بودند و سپس اسلام آوردند و علي بن مهزيار را همه به نيكي ياد كرده اند قبرش در اهواز زيارتگاه عمومي است.

در كتاب شرح من لايحضره الفقيه در باب نماز كسوف نقل مي نمايد كه علي بن مهزيار نامه ي به امام جواد

عليه السلام نوشت كه در اهواز زياد زلزله اتفاق مي افتد آيا اجازه مي فرمائيد كه من از آن شهر به جاي ديگر روم يا آنجا بمانم؟

امام در جواب نامه ي او دستور دادند كه از اهواز بيرون نروند و روز چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه را روزه بگيرند و در روز جمعه جامه ي پاكيزه پوشيده و غسل كنند و از شهر بيرون روند و دعاء كنند تا خداوند زلزله را از بين ببرد، علي گويد دستور امام عليه السلام را بكار برديم ديگر زلزله نيامد!

علي بن مهزيار داراي تأليفاتي است و در كتاب الذريعة الي تصانيف الشيعة آثار علي بن مهزيار بدين ترتيب ثبت شده است:

الف: كتاب اسلام سلمان - كتاب اشعريه - كتاب انبياء.

ب: كتاب بشارات.

ت: كتاب تجارت و درجات - كتاب تجمل و مروت - كتاب تفسير - كتاب تقيه

ح: كتاب حج - كتاب حدود - كتاب حديث بدر - كتاب حروف (بنابر نقل رجال نجاشي) يا كتاب حروف القران (بنابر نقل شيخ طوسي در كتاب فهرست).

خ: كتاب خمس.

د: كتاب دعاء - كتاب ديات.

ر: كتاب رد غلات - كتاب رد علي بن اسباط.

ز: كتاب زكوة - كتاب زهد.

ش: كتاب شهادات.

ص: كتاب صلوة.

ط: كتاب طلاق.

ع: كتاب عتق و تدبير.

ف: كتاب فضائل - كتاب فضائل مؤمن و نيكي كردن به او.

م: كتاب مزار - كتاب مكاسب - كتاب مثالب - كتاب ملاحم كتاب مواريث و ايمان و كفارات.

ن: كتاب نوادر.

و: كتاب وصايا - كتاب وضوء [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] معجم رجال حضرت آيت الله العظمي خوئي، ج 12، ص 250

- 192.

[2] زندگاني حضرت امام جواد عليه السلام نگارش مدرسي چهاردهي صفحه ي 43-41 نقل از الذريعه.

منبع: زندگاني امام جواد؛ مؤلف: حسين ايماني يامچي؛ مؤسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت (ع)

علي بن اسباط بن سالم

ابولحسن، علي بن اسباط بن سالم بياع كوفي است و افتخار درك محضر حضرت رضا و امام جواد عليهماالسلام نصيبش شده و از هر دو امام روايت دارد، وي علاوه بر محدث بودن، مصنف نيز بوده اند و يكي از ويژگيهاي ارزشمند ايشان اين است كه داراي لحني خيلي خوب و قاري ممتاز قرآن بود.

نجاشي مي گويد: وي مورد اطمينان و فطحي (معتقد به امامت عبدالله افطح) بود ميان علي بن مهزيار و ايشان نامه هايي رد و بدل شد و از مواضع گذشته خود برگشت و به امامت امام جواد عليه السلام معتقد شد. او مورد وثوقترين فرد زمان خود و بسيار راستگو بود.

شيخ طوسي و برقي او را از اصحاب امام رضا و امام جواد عليهماالسلام دانسته اند و علامه پس از نقل تعبير نجاشي و كشي با كمال صراحت مي نويسد من به روايت او اعتماد دارم [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال برقي: 55 و 56 رجال نجاشي: 177 - رجال شيخ طوسي 382 و 403 معجم رجال الحديث 11: 277 الجامع لرواة و اصحاب الامام الرضا عليه السلام ص 432.

منبع: زندگاني امام جواد؛ مؤلف: حسين ايماني يامچي؛ مؤسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت (ع)

عبدالله بن الصلت

ابوطالب عبدالله بن الصلت قمي، يك محدث فقه است كه روايتش آرامبخش و مورد اعتماد است، بعلاوه ايشان مصنف نيز مي باشد و از توفيق درك محضر امام رضا و امام جواد عليهماالسلام برخوردار شده و از هر دوي آنها روايت دارد.

شيخ طوسي و نجاشي و برقي و كشي وي را توثيق كرده و روايتش را مورد اطمينان دانسته

اند[1] .

از طريق ايشان 38 حديث رسيده است.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال نجاشي: 150 - رجال برقي: 54 و 55 معجم رجال الحديث 10: 221 الجامع لرواة و اصحاب الامام الرضا عليه السلام ص 395.

منبع: زندگاني امام جواد؛ مؤلف: حسين ايماني يامچي؛ مؤسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت (ع)

عمرو بن بحر جاحظ

«جاحظ عثماني» (متوفي 255 ه) معتزلي با وجود اين كه از مخالفان خاندان علي عليه السلام بود امام جواد را در عداد ده تن از فرزندان ابوطالب عليه السلام كه درباره ي آنان چنين گفته، قرار داده است.

«كل واحد منهم عالم، زاهد، ناسك، شجاع، جواد، طاهر، زاك، و الذين هم بين خليفة، او مرشح لها...» [1] .

«هر يك از آنان، عالم، زاهد، عبادت پيشه، شجاع، بخشنده، پاك و پاكنهاد. برخي از آنان خليفه و برخي ديگر نامزد خلافت بودند و تا ده تن، هر يك فرزند ديگري است و آنان عبارتند از: حسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي عليهم السلام».

هيچ يك از خانواده هاي عرب و عجم داراي چنين نسب شريفي نيستند.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] آثا الجاحظ، ص 235.

منبع: امامان اهل بيت در گفتار اهل سنت؛ داود الهامي؛ مكتب اسلامي چاپ اول پاييز 1377.

عالمان غريب

ألعلماء غرباء لكثرة الجهال. [1] .

عالمان، به سبب زيادي جاهلان، غريبند!

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مسند الامام الجواد، ص 247.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ حلم چاپ اول 1384.

عوامل جلب محبت

ثلاث خصال تجلب بها المودة: ألانصاف و المعاشرة و المواساة في الشدة و الانطواء علي قلب سليم. [1] .

سه چيز است كه به وسيله آن دوستي حاصل گردد:

انصاف، و معاشرت و همياري در وقت سختي، و سپري نمودن عمر با قلب پاك.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مسند الامام الجواد ، ص 248.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ حلم چاپ اول 1384.

عدم بيان نمودن عمل قبل از محكم شدن

بيان نمودن كار قبل از آنكه به مرحله اي برسد كه ثبات و قوام يافته باشد كار را در معرض فساد و نابودي قرار مي دهد.

قوله في عدم اظهار الشي ء قبل الاستحكام

اظهار الشي ء قبل ان يستحكم مفسدة له.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

عدم مصاحبت با شرور

بر حذر باش از همراهي افراد شرور، چرا كه او همچون شمشير آخته اي است كه ديدارش زيبا و اثري زشت دارد.

قوله في عدم مصاحبة الشرير

اياك و مصاحبة الشرير، فانه كالسيف المسلول، يحسن منظره و يقبح اثره.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

عدم دشمني با ديگران

به كسي دشمني نكن تا اينكه ارتباط او را با خداوند دريابي، اگر نيكوكار است كه خداوند او را به تو وا نمي گذارد پس با او دشمني منما، و اگر گناهكار است دانش به گناهكاري او براي او كفايت مي كند پس دشمن او مباش.

قوله في عدم عداوة الغير

لا تعادين احدا حتي تعرف الذي بينه و بين الله تعالي، فان كان محسنا لم يسلمه اليك فلا تعاديه، و ان كان مسيئا فان علمك به يكفيكه فلا تعاديه.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

عصاي حضرت جواد

شيخ كليني رحمه الله روايت مي كند كه محمد بن ابي العلاء از يحيي بن اكثم نقل كرد: زماني كه او قاضي سامره بود، من از حضرت جواد عليه السلام دليلي بارز بر امامت او خواستم، حضرت عصايي در دست داشت كه آن قطعه چوب، به صداي رسا گفت: صاحب من، مولاي اين زمان است او حجت خدا بر خلق است.

من اين حجت را ديدم و به او ايمان آوردم و او را حجت خدا بر خلق شناختم. [1] .

از اين معجزات، فراوان براي آن حضرت نوشته اند كه بدين وسيله عظمت امامت او بر مردم ثابت گرديده است.

همان گونه كه ملاحظه مي شود، در اين معجزات دو نوع معجزه هويداست.

يك قسمت مربوط به امور مادي و طبيعي است كه از اطراف عالم براي شفاي امراض كه اطباي عصر از علاج آن عاجز بودند خدمت امام مي رسيدند و به اذن الله آنها را شفا مي داد.

و يك قسم هم موضوع پرسش هاي علمي است كه همه در آن عاجز و وامانده بودند و از امام جوان

ما مي پرسيدند، حضرت جوادالائمه عليه السلام همه را پاسخ مي داد و مسائل را براي آنها تجزيه و تحليل مي فرمود.

اين نحوه از معجزات كه طي الارض، شفاي امراض و سير نفوس بوده از كارهاي عادي امام نهم عليه السلام است كه براي معرفي خود و بيرون آوردن مردم از شك در سلسله امامت به عرصه ي ظهور و بروز مي رساندند.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي: ج 1 ص 323.

منبع: زندگاني حضرت امام محمد تقي جوادالائمه؛ حسين عماد زاده؛ حسينيه عمادزاده چاپ اول 1386.

عاشق كنيز و امام جواد

مي گويند: سيدي از سادات مدينه عاشق كنيزي شد ولي قدرت خريدن آن را نداشت. پس به خدمت امام جواد عليه السلام آمد و عرض حال نمود. روز ديگر شنيد كه آن كنيز را فروخته اند، پس بي تابانه به خدمت آن حضرت آمد و شروع به گريه و ناله نمود.

امام جواد عليه السلام به او فرمود: «بيا با تو به سير باغي كه در اين حوالي داريم برويم شايد ساعتي به آن مشغول شويم و غم را از دلت بيرون كني.»

چون به درب باغ رسيدند آن حضرت ديد كه بغض و گريه بر آن سيد فشار آورده است، پس به اصحاب امر كرد كه توقف نمايند. سپس به آن سيد گفت: «اگر مي دانستي كه چه كسي او را خريده است مي توانستم كاري انجام بدهم.»

چون گريه در گلوي آن سيد خورده بود، نتوانست جواب بدهد. سپس به خانه اي كه در آن باغ بود وارد شدند. سيد ديد كه فرشهاي نيكو گسترده شده است و كنيزي خوش رو و خوش لباس در كنجي نشسته است پس چشم خود را برگرداند.

حضرت به او فرمود: «چشمت را باز كن

كه تو با اين كنيز محرم هستي.»

چون سيد درست توجه كرد، ديد كه آن همان كنيزي است كه به دنبالش بود.

پس آن حضرت او را به حجره ي ديگري برد كه جميع احتياجات از خوردني ها و نوشيدني ها در آنجا مهيا بود.

آن سيد بسيار متعجب و حيران شد و نمي دانست كه آنچه مي بيند خواب است يا بيداري!

امام جواد عليه السلام فرمود: «اين باغ و اين كنيز و آنچه در آن هست همه به تو تعلق دارد.»

سپس با آن سيد خداحافظي كرده و به خانه مراجعت نمود. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] حديقة الشيعه.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام جواد؛ تهيه و تنظيم: واحد تحقيقاتي گل نرگس ؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

علم حضرت به راه و آب

حضيني روايت كرده است:

از صالح بن محمد بن داود يعقوبي نقل شده كه گفت: هنگام بازگشت مأمون از شامات امام جواد عليه السلام خواست به پيشواز او برود (هنگام رفتن) دستور داد كه دم مركبش را گره بزنند و آن روز، يك روز گرم تابستان بود و آبي در مسير حضرت يافت نمي شد، لذا بعضي از همراهان كه شناختي از حضرت نداشتند به ما گفتند: ببين كجا دم مركبش را گره مي زند!!. جز اندكي راه نسپرده بوديم كه وارد سرزمين آب گرفته و پر گل و لايي شديم و لباس و وسايل ما (در اثر زدن مركب دم گلي اش را به آنها) گل آلود شد و حضرت در امان ماند.

صالح گفت: يك روز حضرت به ما فرمود - در حاليكه ما هم در آن وادي از سخنان بوديم -: بدانيد كه قبل از

فرود آمدن نخست، در حاليكه شب فرا برسد، راه را گم مي كنيد و هفت ساعت از شب رفته، به راه باز مي گرديد، بعضي از همراهان اظهار داشتند اين سخن كسي است كه هرگز اين راهها را نرفته و هيچ اطلاعي از آنها ندارد! (و من در جوابش گفتم:) به زودي، درستي اين سخنان، آشكار خواهد گشت.

پس چنانكه فرموده بود، قبل از منزل نخست، راه را گم كرديم و شب را تا نيمه شب، راه رفتيم، (او كه حرف امام را باور نداشت) جلوي ما بود و ما پشت سرش تا بالاخره در منزل دوم، راه را پيدا كرديم، در همين حال گفت: به بينيد چند ساعت از شب رفته است؟ آيا هفت ساعت مي شود، ما نگاه كرديم و ديديم، همان است كه حضرت فرموده است. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الهداية الكبري: 300.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

علم حضرت به وقوع سيلاب

راوندي گفته است

از امية بن علي قيسي نقل شده كه گفت: من و حماد بن قيسي، در مدينه بر امام جواد عليه السلام داخل شديم تا با حضرت خداحافظي كنيم؛ حضرت فرمود: بيرون نرويد و تا فردا بمانيد.

راوي گفت: چون از نزدش خارج شديم، حماد گفت: من بيرون مي روم؛ زيرا بار و بنه ام رفته است؛ ولي من اظهار داشتم كه مي مانم.

راوي گفت: حماد رفت؛ و همان شب در دره، سيل به جريان افتاد و او را در كام خود فرو برد. قبر او، در سياله (سر راه مدينه به

مكه) است. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الخرائج و الجرائح 2: 667 ح 8.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

عمامه ام را باد برد

از حضرت امام جواد عليه السلام سؤال شد: مرگ چيست؟ در پاسخ فرمود: مرگ همان خواب است كه هر شب سر وقت شما مي آيد، جز آن كه مدت خواب مرگ طولاني است و آدمي از آن خواب بيدار نمي شود جز روز قيامت.

قاسم بن محسن روايت مي كند كه در ميان مكه و مدينه، در منزلي اعرابي گرسنه اي را ديدم. ناني به او دادم. چون رفت، بادي بسيار عجيب وزيد و عمامه مرا برد و نديدم به كجا برد. چون به مدينه آمدم، به خدمت حضرت امام محمد تقي عليه السلام رسيدم بي آنكه حرفي از آن بزنم فرمود: اي قاسم! عمامه تو را باد برد. گفتم: بلي يابن رسول الله. به غلام خود اشاره فرمود كه عمامه قاسم را بياور وقتي كه آورد، عمامه من بود. پرسيدم: يابن رسول الله صلي الله عليه و آله اين عمامه چگونه از آن راه دور و دراز به دست شما افتاد؟ حضرت فرمود: چون در آن منزل به آن اعرابي تصدق نمودي، حقتعالي به موجب آيه ي: ان الله لا يضيع اجرا المحسنين، عمامه تو را به تو رد نمود.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

عاقبت مرد آوازه خوان

حضرت امام محمد تقي عليه السلام فرمود: از معاشرت با افراد فرومايه بپرهيز، چه اينان مانند شمشير ظاهري درخشان و اثري بد دارند.

و از محمد بن ريان نقل مي كند كه گفت: مأمون درباره ي حضرت جواد عليه السلام به هر حيله اي دست زد، نتوانست كاري بكند (شايد مي خواسته حضرت را در فسق و فجور وارد كند) تا هنگامي كه مريض شد و خواست دخترش را به عقد حضرت درآورد. دويست كنيز بسيار زيبا

آماده كرد و به هر يك جامي كه در آن گوهري بود، داد كه وقتي كه حضرت در مسند دامادي مي نشيند روبروي او بايستند تا شايد حضرت را جلب كنند. ولي حضرت به آنها توجهي نكرد. مأمون مردي به نام مخارق را كه خوش آواز بود و ساز مي زد و ريش بلندي داشت، احضار كرد. مرد گفت: اي اميرالمؤمنين! اگر به جهت ميل دادن او به دنياست، اين كار براي من آسان است. (يعني منظور تو را نسبت به او انجام مي دهم) و مقابل آن حضرت نشست و نعره اي كشيد، اهل خانه همه جمع شدند و او شروع به ساز زدن و آواز خواندن كرد.

ساعتي نواخت، حضرت ابدا متوجه او نشد و به چپ و راست خود نگاه نكرد. سپس سر برداشت و فرمود: اي صاحب ريش از خدا بترس. ناگاه ساز از دست مرد افتاد و ديگر تا هنگام مرگ نتوانست با دستهايش كاري انجام دهد. وقتي كه مأمون جريان را از او پرسيد، گفت: وقتي كه حضرت بر سر من فرياد زد، به طوري ترسيدم كه ديگر به حال نيامدم.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

عاقبت همسر امام جواد

حضرت امام محمد تقي عليه السلام فرمود: سزاوار است كه انسان در هر صبح پنجاه آيه از قرآن تلاوت كند.

و از محمودي از پدرش در حديثي طولاني نقل شده كه: هنگامي كه دختر مأمون حضرت جواد عليه السلام را زهر داد، حضرت به او فرمود: به خدا قسم! خداوند تو را به فقري جبران ناپذير و دردي نامستور مبتلا كند، و نيز فرمود: خدا تو را به دردي بي درمان گرفتار كند.

و چنان شد كه حضرت فرموده بود. او به مرضي مبتلا شد كه هر چه داشت، صرف معالجه كرد به طوري كه به كمك مردم محتاج شد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

علامتي از برادرم بگيريد

حضرت امام محمد تقي عليه السلام فرمود: جدم فرمود: ناتوان ترين مردم كسي است كه به اصلاح خود قادر باشد ولي اقدام نكند.

از محمد بن علا نقل شده كه گفت: حضرت جواد عليه السلام را ديدم كه در مكه بدون زاد و توشه سفر زيارت مي كرد و شبانه به مدينه باز مي گشت. من برادري در مكه داشتم كه انگشتري از من نزد او بود. به آن حضرت گفتم: علامتي از برادرم براي من در مكه بگيريد. پس حضرت شبانه برگشت و آن انگشتر نزد حضرت بود.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

عمل روز نيمه و بيست و هفتم ماه رجب

سيد بن طاوس گفته است:

از ريان بن صلت روايت شده كه گفت: امام جواد عليه السلام وقتي در بغداد بود، روز نيمه ي ماه رجب و روز بيست و هفتم آن را، روزه گرفت و تمام خدمتكاران و همراهان حضرت نيز روزه گرفتند و به ما دستور داد، نماز دوازده ركعتي را به جاي آوريم؛ در هر ركعت، حمد و سوره مي خواني و بعد از نماز، حمد را چهار مرتبه، قل هو الله احد را چهار مرتبه، (قل أعوذ برب الفلق و قل أعوذ برب الناس) را چهار مرتبه قرائت مي كني و ذكر «لا اله الا الله و الله أكبر «سبحان الله و الحمد لله و لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم مساوي خدايي جز خداي يكتا نيست و خداي متعال بزرگتر از اين است كه وصف شود و پاك و منزه است خداي متعال و حمد و ستايش از آن خداي متعال است و هيچ نيرو و قدرتي وجود ندارد، مگر از سوي

خداي بلند مرتبه ي بزرگ.» را چهار مرتبه، ذكر «الله الله ربي لا اشرك به شيئا مساوي خداي يگانه، خداي يكتا پروردگار من است، هيچ چيز را شريك او قرار نمي دهم.» را چهار مرتبه و بالاخره ذكر «لا اشرك بربي أحدا مساوي احدي را شريك پروردگارم نمي سازم.» را چهار مرتبه مي گويي. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مصباح المتهجد: 814.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ مترجم مسلم صاحبي؛ شركت چاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

علم حضرت به راه و آب

حضيني روايت كرده است:

از صالح بن محمد بن داودعقوبي نقل شده كه گفت: هنگام بازگشت مأمون از شامات امام جواد عليه السلام خواست به پيشواز او برود (هنگام رفتن) دستور داد كه دم مركبش را گره بزنند و آن روز،ك روز گرم تابستان بود و آبي در مسير حضرتافت نمي شد، لذا بعضي از همراهان كه شناختي از حضرت نداشتند به ما گفتند: ببين كجا دم مركبش را گره مي زند!!. جز اندكي راه نسپرده بوديم كه وارد سرزمين آب گرفته و پر گل و لايي شديم و لباس و وسايل ما (در اثر زدن مركب دم گلي اش را به آنها) گل آلود شد و حضرت در امان ماند.

صالح گفت:ك روز حضرت به ما فرمود - در حاليكه ما هم در آن وادي از سخنان بوديم -: بدانيد كه قبل از فرود آمدن نخست، در حاليكه شب فرا برسد، راه را گم مي كنيد و هفت ساعت از شب رفته، به راه باز مي گرديد، بعضي از همراهان اظهار داشتند اين سخن كسي است كه هرگز اين

راهها را نرفته و هيچ اطلاعي از آنها ندارد! (و من در جوابش گفتم:) به زودي، درستي اين سخنان، آشكار خواهد گشت.

پس چنانكه فرموده بود، قبل از منزل نخست، راه را گم كرديم و شب را تا نيمه شب، راه رفتيم، (او كه حرف امام را باور نداشت) جلوي ما بود و ما پشت سرش تا بالاخره در منزل دوم، راه را پيدا كرديم، در همين حال گفت: به بينيد چند ساعت از شب رفته است؟ آيا هفت ساعت مي شود، ما نگاه كرديم و ديديم، همان است كه حضرت فرموده است. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الهدايه الكبري: 300.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

علم حضرت به وقوع سيلاب

راوندي گفته است

از اميه بن علي قيسي نقل شده كه گفت: من و حماد بن قيسي، در مدينه بر امام جواد عليه السلام داخل شديم تا با حضرت خداحافظي كنيم؛ حضرت فرمود: بيرون نرويد و تا فردا بمانيد.

راوي گفت: چون از نزدش خارج شديم، حماد گفت: من بيرون مي روم؛ زيرا بار و بنه ام رفته است؛ ولي من اظهار داشتم كه مي مانم. راوي گفت: حماد رفت؛ و همان شب در دره، سيل به جريان افتاد و او را در كام خود فرو برد. قبر او، در سياله (سر راه مدينه به مكه) است. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الخرائج و الجرائح 2: 667 ح 8.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول

زمستان 1387.

عمره در ماه رمضان

كليني آورده است:

از علي بن حديد روايت شده كه گفت: ماه مبارك رمضان سال دويست و سيزده، در شهر مدينه اقامت داشتم؛ نزديك عيد فطر، نامه اي خدمت امام جواد عليه السلام نوشتم و از حضرت سؤال كردم: براي انجام عمره رمضان، از مدينه خارج شوم؛ا بهتر است بمانم تا ماه رمضان به پايان رسد و روزه خود را تمام كنم؟ حضرت در نامه اي به خط مبارك خود، برايم نوشت: خدا تو را رحمت كند! سؤال كردي كه كدام عمره، برتر است؟ عمره ماه مبارك رمضان، برتر و با فضيلت تر است، خدايت رحمت كند. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 4: 536 ح 2.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

عده نگه داشتن زن

ثقه الاسلام كليني گفته است:

از محمد بن سليمان نقل شده كه گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم: فدايت شوم! چگونه است كه عده زن طلاق داده شده، سه حيضا سه ماه است؛ ولي عده زني كه شوهرش مرده، چهار ماه و ده روز مي باشد.

حضرت فرمود: اين كه عده مطلقه، سه بار پاك شدن (سه ماه) است، بخاطر اطمينان از نبودن فرزند در رحم است؛ اما عده زن شوهر مرده، به جهت اين است كه خداي متعال شرطي به نفع زنها و شرطي به ضرر آنها، مقرر فرموده پس در آن شرطي كه به نفع آنها مقرر فرمود آنها را حبس و منع نكرد و در آن شرطي كه به ضرر آنها مقرر فرمود به آنها ظلم و جور نكرد؛

در مورد ايلاء (قسم خوردن براي ترك هم خوابگي به مدت بيش از چهار ماه) حداكثر، چهار ماه را به نفع آنها شرط كرده است؛ چه اينكه خداي متعال فرموده: (للذينؤتون من نسائهم تربص أربعه أشهر) [1] [«كساني كه زنان خود را «ايلاء» مي نمايند (سوگنداد مي كنند كه با آنها آميزش جنسي ننمايند.) حق دارند چهار ماه انتظار بكشند.»]؛ به اين ترتيب، به احدي ترك هم بستري بيش از چهار ماه را اجازه نداده است؛ زيرا خداي متعال مي دانسته كه اين مدت، نهايت مدت صبر و تحمل زن، نسبت به ارتباط با مرد خويش است.

اما شرطي كه به زيان زن، مقرر فرموده، اين است كه به او فرمان داده تا به هنگام مرگ شوهرش، چهار ماه و ده روز عده نگهدارد؛ بنابراين، پيماني كه از زن به هنگام مرگ شوهرش گرفته، جبران آن پيماني است كه از مرد در زنده بودن او، نسبت به ترك هم خوابگي به هنگام سوگند بر ترك آن اخذ كرده است؛ خداي متعال فرمود: (يتربصن بأنفسهن أربعه أشهر و عشرا) [2] [«... بايد چهار ماه و ده روز انتظار بكشند (و عده نگهدارند.)»] و عدد ده روز در عده را، جز به پيوست چهار ماهاد نكرده است؛ و مي دانسته كه نهايت صبر و طاقت زن در ترك مجامعت، تنها چهار ماه است و بدين گونه، اين دو شرط را به سود و زيان او، واجب فرمود [3] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بقره 2 226.

[2] بقره: 2 234.

[3] كافي 6: 113 ح 1.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه

مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

عادت ناپسند

تستري نقل كرده است:

امام جواد عليه السلام فرمود: عادت بد و ناپسند، كميني است كه نبايد از آن ايمن بود. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] احقاق الحق 19: 601.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

ف

فضل بن شاذان

قاضي نور الله شوشتري در كتاب خود (مجالس المؤمنين) مي نويسد كه او از اجله شيعه ي نيشابور بود و مانند نامش در فضل مشهور است، مبدع براهين عقليه و موضح قوانين نقليه است و در بيان حقايق مذهب حقه ي اماميه ماهر بود.

در كتاب خلاصه و كتاب نجاشي مذكور است كه فضل از راويان امام محمد جواد عليه السلام است و بعضي گفته اند كه از حضرت رضا عليه السلام روايت نموده است و او در ميان اين طائفه ثقه و فقيه و متكلم و عظيم الشأن بود، و امام محمد جواد عليه السلام سه مرتبه متواليا بر او رحمت فرستادند.

عبدالله بن طاهر كه از جانب مأمون حكومت خراسان را داشت فضل بن شاذان را از نيشابور اخراج نمود و پس از آنكه او را نزد خود طلبيده و تفتيش كتب او را نمود دستور داد كه ماحصل آن كتابها را براي او بنويسد فضل رؤوس مسائل اعتقادي را از توحيد و عدل و مانند آن براي او نوشت و چون نوشته هاي فضل به نظر عبدالله رسيد گفت اين مقدار كافي نيست مي خواهم كه عقيده ي تو را درباره ي گذشتگان بدانم!

فضل (از نظر تقيه و رهائي از دست او) گفت ابوبكر را دوست دارم، ولي از عمر بيزارم! عبدالله گفت چرا از عمر بيزاري؟ گفت به

خاطر اينكه عباس را از شوري بيرون كرد! و به سبب اين پاسخ لطيف كه متضمن خوشامد عباسيان بود از دست حاكم خلاصي يافت.

همچنين در كتاب مزبور از سهيل بن بحر فارسي نقل شده است كه گفت من در مصاحبه ي آخرين خود كه با فضل بن شاذان داشتم از او شنيدم كه مي گفت من جانشين جمعي از آن بزرگاني مانند محمد بن ابي عمير و صفوان بن يحيي و ديگرانم كه پنجاه سال در خدمت آنها بودم و از آنان استفاده ي علمي مي كردم و اكنون آنها از جهان رفته اند. و شيخ نجاشي گفته كه فضل تعداد يكصد و هشتاد جلد كتاب تصنيف كرده است.

و باز در آن كتاب منقول است كه از فضل پرسيدند كه دليل تو بر امامت اميرالمؤمنين علي عليه السلام چيست؟

فضل در پاسخ گفت دليل اين مطلب كتاب خدا و سنت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و اجماع مسلمين است، اما كتاب، قول خداي تعالي است كه فرمايد: يا ايها الذين آمنوا اطيعو الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم [1] .

خداي تعالي در اين آيه ما را به طاعت اولي الامر فرمان داده همچنان كه ما را به طاعت رسول خود دستور فرموده است پس ما محتاج شديم كه اولي الامر را بشناسيم همچنان كه بايد خدا را بشناسيم و ديديم كه در اولي الامر اختلاف كرده اند ولي در تفسير آيه بر وجهي كه مخصص نزول آن است در شأن علي بن ابيطالب اجماع كرده اند زيرا بعضي گفته اند مراد از اولي الامر امراي سرايا است و بعضي گفته اند مقصود علماء است و برخي گفته اند

مراد از آن قوام نظام كار تمام مردم به امر معروف و نهي از منكر است و بعضي هم گفته اند منظور از اولي الامر حضرت اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب و يازده فرزندش عليهم السلام هستند.

چون از فرقه ي اولي پرسيديم كه آيا علي عليه السلام از امراي سرايا هست يا نه؟ گفتند بلي هست. و فرقه ي دومي نيز گفته اند كه آن حضرت از اعلام علما است و فرقه سيمي هم خبر داده اند كه او از قوام نظام كار عموم مردم است به امر به معروف و نهي از منكر و از اينجا ظاهر شد كه مراد از اولي الامر به اتفاق اهل درايت و روايت حضرت شاه ولايت است پس به موجب اين آيه والي ملك امامت و وصايت اوست و عدول از آن جناب به سوي ديگري عين گمراهي و ضلالت است زيرا كه در غير او اتفاق وجود ندارد و ادله ديگر هم موجود نيست.

و اما سنت، هم مي دانند كه رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم آن حضرت را قاضي يمن و فرمانده سپاه آن ناحيه و ولي اموال گردانيد و دستور داد آن اموال را كه خالد بن وليد به ظلم و ستم از بني خزيمه گرفته بود ميان آنها تقسيم نمايد و همچنين ابلاغ سوره ي برائت را به عهده ي او گذاشت و هر موقعي كه از مدينه غيبت مي فرمود آن امام بر حق را جانشين خود مي گردانيد و هيچ يك از اصحاب رسول صلي الله عليه و آله و سلم را چنين مقامي نيست كه اين سنن در شأن او مقرر شده باشد و تأسي به سنت سيد كائنات در

حيات و ممات آن حضرت بر همگان لازم و احتياج امت به اميري كه متصف به چنان سنني باشد مسلم جمهور است.

و اما اجماع اول آنكه اجماع امت است كه علي عليه السلام امام بود و در آن اختلافي نيست بلكه اختلاف در اين است كه بعضي گفته اند پس از پيغمبر بلافاصله امام بود (مانند فرقه ي ناجيه ي اماميه) و برخي (اهل سنت) گفته اند كه پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بلافاصله امام نبوده بلكه در وقت خاصي (پس از خلفاي ثلاثه) امام بود و اجماع بر غير او در اين مورد واقع نشده است.

ديگر اينكه اجماع امت است كه حضرت امير عليه السلام پس از رحلت حضرت رسالت پناه در عدالت كه از شرايط امامت است باقي بود و اختلاف در اين است كه بعضي (شيعه) گويند آن حضرت بالاتر از مرتبه ي عدالت داراي مقام عصمت بود و بعضي (اهل سنت) گويند معصوم نبود بلكه عادل و نيكوكار و متقي بود و ظاهرش از شوائب و خطاء و لغزش پاك و مبرا بود. اما همان قوم (اهل سنت) در نفي عصمت ابي بكر اجماع نموده و در عدالتش اختلاف كرده اند زيرا پاره اي از كارهاي ابي بكر را خلاف عدالت دانسته اند.

پس كسي كه (علي عليه السلام) بر عدالت او اجماع نموده و در عصمتش اختلاف داشته باشند از كسي كه (ابوبكر) در نفي عصمت او اجماع نموده و در عدالتش اختلاف كنند براي امامت اولي و شايسته است [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سوره ي نساء آيه ي 59.

[2] مجالس المؤمنين جلد 1 صفحه ي 402-400 با تلخيص عبارات.

منبع: حضرت جواد الائمه؛ مؤلف:

فضل الله كمپاني ؛ ناشر: مفيد ؛1362ش.

فضل بن شاذان بن خليل ازدي

آنجناب اهل نيشابور از فقهاء و متكلمين نامدار شيعه، شخصيتي مورد اعتماد و برخوردار از جلالت قدر و داراي تأليفات عديده كه بعضي آثار وي را تعداد 180 جلد كتاب نوشته اند وي مفتخر به درك محضر چهار امام (حضرات معصومين امام رضا و جواد و علي نقي و حسن العسكري عليهم السلام) بوده و مدتهاي مديدي از محضر بزرگاني چون محمد بن ابي عمير و صفوان بن يحيي و... و پس از يونس بن عبدالرحمن و سكاك شيخ الطائفه بوده است.

امام حسن عسگري عليه السلام دو يا سه مرتبه براي فضل طلب رحمت كرده است.

از جمله آثار ارزنده ي او الجواهر، كتاب العلل، كتاب التوحيد في كتب الله، كتاب اثبات ارجعة، كتاب تبيان اصل الضلاله.

وي در سلسله سند 755 روايت واقع شده است [1] .

ايشان از جمله محدثين والا مقام هست كه عالم به زمان، شبهه شناس و شبهه زداي متعهد بود و با تلفيق روحيه ي ولائي، شجاعت و خستگي ناپذيري درعالم اسلام درخشيده است.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] معجم رجال الحديث ج 13 ص 302 - 289.

منبع: زندگاني امام جواد؛ مؤلف: حسين ايماني يامچي؛ مؤسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت (ع)

فضل الله روزبهان خنجي اصفهاني

وي (927 ه_) در شرح صلوات امام جواد عليه السلام مي نويسد:

«اللهم صل و سلم علي الإمم التاسع، الاواب السجاد الفائق في الجود علي الأجواد مانح العطايا و الاوفاد لعامة العباد. ما حي الغواية و العناد، قامع أرباب البغي و الفساد، صاحب معالم الهداية و الإرشاد الي سبل الرشاد، المقتبس من نور علومه الافراد من الأبدال و الأوتاد أبي جعفر محمد التقي الجواد ابن علي الرضا، ساكن روضة الجنة

بأنعم العيش، المقبور عند جده بمقابر قريش».

«بار خدايا! درود و صلوات فرست بر امام نهم، آن حضرت باز گردنده است به خداي تعالي در هر امري از امور و بسيار سجده كننده است اشاره است به كثرت عبادت آن حضرت، چنانچه روايت كرده اند كه بعد از امام زين العابدين از ائمه، هيچ كس به كثرت عبادات آن حضرت نبوده، و در بخشش بر همه ي بخشندگان فايق و غالب است و روايت كرده اند كه آن حضرت در عطا و بخشش سرآمد روزگار بود تا آنجا كه او را «جواد» لقب كرده اند. بحر از عطاي او قطره و باران از كرم او بهره داشت. پناه ضعيفان و ملاذ سائلان در وقت حاجات بود.

آن حضرت از براي عامه بندگان خداي تعالي بخشنده عطيه ها و بخششهاست (و اين اشاره به عموم عطاي آن حضرت است، چنانچه روايت كرده اند كه هرگز آستانه ي آن حضرت از سائلان و حاجتمندان خالي نبود و هيچ آفريده از درگاه احسانش محروم نمي گشت.

آن حضرت محو كننده ي گمراهي و عناد است و بر كننده ي صاحبان ظلم و فساد است. (روايت كرده اند كه چون مأمون خليفه، آن حضرت را داماد خود ساخت، هميشه آن حضرت را در مجلس خود حاضر مي ساخت و با طوايف و ارباب مذاهب مختلفه در حقايق اعتقادات و مشكلات علوم بحث مي كرد و حجت هاي آنان را قلع و قلمع مي كرد و تمام طوايف از آن حضرت استفاده مي نمودند و مأمون در تعظيم و توقير آن حضرت دقيقه اي فرو گذار نبود. روايت كرده اند كه نوبتي دختر مأمون نزد او آمد و از آن حضرت شكايت نمود، مأمون به دختر خود گفت كه

تو راضي نيستي كه من تو را به بهترين خلايق از لحاظ حسب و نسب تزويج كردم؟

و آن حضرت صاحب نشانه هاي راهنمائي و ارشاد به راههاي راستي و صلاح است. و اقتباس كننده از نور علوم او افراد از ابدال و اوتاد است. كنيت او «ابوجعفر» و يكي از القابش «جواد» است و ديگر از القابش «تقي» است يعني پرهيزكار و اگر چه تمامي ائمه ي معصومين عليهم السلام در كمال تقوا بوده اند اما آن حضرت بدين وصف عظيم شهرت زيادي داشته است. آن حضرت ساكن روضه ي بهشت در كمال آسايش است و در قبرستان قريش در كنار مرقد مطهر حضرت امام موسي كاظم عليه السلام مدفون است و آن روضه اي است مشهور و قبه اي است متلألي از بها و نور و جنتي است از نعيم فيض الهي معمور».

«اللهم صل علي سيدنا محمد و آل سيدنا سيما الإمام السجاد محمد التقي الجواد» [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] وسيلة الخادم الي المخدوم، ص 254 - 249.

منبع: امامان اهل بيت در گفتار اهل سنت؛ داود الهامي؛ مكتب اسلامي چاپ اول پاييز 1377.

فضيلت برگزيدن محبت ائمه

هركس نزديكان پدران دينيش يعني محمد و علي عليهماالسلام را بر خويشاوندان نسبي خود ترجيح دهد خداوند در روز قيامت او را در حضور عالميان انتخاب مي كند و پوششهاي كرامتش را بر او مي پوشاند و با آن نزد مردم به او شرف و آبرو مي دهد.

قوله في فضل اختيار محبة اهل البيت

من اختار قرابات ابوي دينه علي قرابات ابوي نسبه اختاره الله تعالي علي رؤوس الاشهاد يوم التناد، و شهره بخلع كراماته، و شرفه بها علي العباد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي

اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

فضيلت اعتماد به خدا

اعتماد به خدا نمودن بهائي است براي هر چيز گرانقدر و نردباني است براي نيل بر هر درجه و رتبه.

قوله في فضل الثقة بالله تعالي

الثقة بالله ثمن لكل غال، و سلم الي كل عال.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

فضيلت ادب

دو انسان كه در دين و آبرو نزد خداوند يكسان بوده باشند برترين آنان نزد خداوند مؤدب ترين ايشان است.

قوله في فضل الادب

ما استوي رجلان في حسب و دين قط الا كان افضلهما عندالله عزوجل ادبهما.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

فضيلت صبر در مصيبتها

هر فرد از شيعيان ما كه بيمار گردد و در مقابل آن صبر كرده و بردباري نمايد خداوند به او پاداش هزار شهيد را مي دهد.

قوله في فضل الصبر في المصائب

ايما رجل من شيعتنا اشتكي فصبر و احتسب، كتب الله له اجر الف شهيد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

فساد عمل بدون علم

هركه بدون پشتوانه علمي، عملي انجام دهد فساد كارش از اصلاح آن بيشتر است.

قوله في فساد العمل علي غير علم

من عمل علي غير علم ما افسد اكثر مما يصلح.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

فضيلت توجه قلبي به خدا

توجه به سوي خداوند با قلب و اصلاح نيتها از واداشتن اعضاء بدن بر عمل، انسان را سريعتر به هدف مي رساند.

قوله في فضل توجه القلب الي الله تعالي

القصد الي الله بالقلوب ابلغ من اثبات الجوارح بالاعمال.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

فضل توكل بر خدا

چگونه تباه شود آنكه خداوند بزرگ نگاهبان اوست و چگونه نجات يابد آنكه خداوند به دنبال او مي باشد و هر كه به غير خدا روي نمايد خداوند او را به خودش وامي گذارد.

قوله في فضل التوكل علي الله

كيف يضيع من الله تعالي كافله، و كيف ينجو من الله تعالي طالبه، و من انقطع الي غير الله و كله الله اليه.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

فضيلت ديدار دوستان

ديدار برادران ديني موجب مصونيت و باروري دانش است هر چند زمان ديدار اندك باشد.

قوله في فضل ملاقاة الاخوان

ملاقاة الاخوان نشرة، و تلقيح للعقل، و ان كان نزرا يسيرا.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

فضيلت دوستي و دشمني براي خدا

خداوند به يكي از پيامبرانش وحي كرد : زهد و پارسائي ات در دنيا راحتي و آرامش در اين سرا را به دنبال دارد، و رو به سوي من نمودن تو را عزيز و گرامي مي دارد، و آيا به خاطر من با كسي دشمني كرده اي و با كسي دوستي نموده اي.

قوله في فضل العداوة و المحبة لله

اوحي الله الي بعض الانبياء : اما زهدك في الدنيا فتعجلك الراحة، و اما انقطاعك الي فيعززك بي، و لكن هل عاديت لي عدوا، و واليت لي وليا.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

فضيلت بي نيازي از مردم

عزت مؤمن در بي نيازي او از مردم است.

قوله في فضل الغني عن الناس

عز المؤمن غناه عن الناس.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

فرود آمدن قضاء و قدر راه ها را مي بندد

آنگاه كه قضاء و قدر الهي در مورد امري محقق شود جهان تنگ مي گردد.

قوله في أن نزول القضاء يوجب ضيق الفضاء

اذا نزل القضاء ضاق الفضاء.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

فرستادن لباس قبل از بيان درخواست

حسن بن علي وشاء مي گويد: در قريه اي نزديك مدينه به نام صريا با امام جواد عليه السلام در اطاقي نشسته بوديم. سپس حضرت برخاست و به من فرمود: «از جايت حركت نكن.»

با خود گفتم: «مي خواستم پيراهني از لباسهاي امام رضا عليه السلام را از ايشان بگيرم ولي موفق نشدم. اما وقتي كه امام جواد عليه السلام برگشت از او آن را درخواست مي كنم.»

قبل از اينكه من در اين مورد چيزي بگويم و امام جواد عليه السلام برگردد، آن حضرت توسط شخصي پيراهن را برايم فرستاد و قاصد گفت كه امام جواد عليه السلام فرمود: «اين يكي از لباسهاي امام رضا عليه السلام است كه در آن نماز مي گزارده است.» [1] .

محمد بن سهل مي گويد: چند سالي در مكه ساكن شده بودم. پس روزي به مدينه آمدم و خدمت امام جواد عليه السلام رسيدم و خواستم كه از آن حضرت لباسي بگيرم ولي فرصت نشد تا خواسته ام را عنوان كنم تا اينكه از ايشان خداحافظي كردم.

وقتي كه از شهر بيرون مي رفتم، با خود گفتم: «نامه اي براي امام جواد عليه السلام مي فرستم و در آن نامه خواسته ام را از ايشان مي خواهم.»

نامه را نوشتم ولي بعد به مسجد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رفتم تا اينكه دو ركعت نماز بخوانم و از خداوند متعال طلب خير بكنم، اگر در قلبم افتاد كه نامه را بفرستم، مي فرستم و

الا آن را مي سوزانم.

پس استخاره كردم و در قلبم افتاد كه نفرستم. پس نامه را سوزاندم و از مدينه خارج شدم.

در اين حال فرستاده اي را ديدم كه لباسي در بقچه دارد و بين شتران گردش مي كند و از ديگران سراغ مرا مي گيرد. تا اينكه به من رسيد و گفت: «اين را مولايت فرستاده است.» ديدم دو لباس است. [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] بحارالانوار ج 50.

[2] بحارالانوار ج 50.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام جواد؛ تهيه و تنظيم: واحد تحقيقاتي گل نرگس ؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

فرستادن پيراهن، براي حسن بن علي و شاء

راوندي گفته است:

از حسن بن علي وشاء روايت شده كه گفت: در شهر مدينه و در مشربه ي (ام ابراهيم)، واقع در محله ي «صريا»، خدمت امام جواد عليه السلام بودم كه حضرت از جاي خود بلند شد و به من فرمود: همينجا آسوده باش؛ پس با خود گفتم؛ مي خواستم از امام رضا عليه السلام، پيراهني (به قصد تبرك) بگيرم كه نگرفتم؛ ولي وقتي امام جواد عليه السلام بازگشت، از او درخواست پيراهن مي كنم؛ حضرت، قبل از آنكه در خواستي بكنم و حتي پيش از آنكه به مشربه نزد من باز گردد، پيراهني برايم فرستاد و قاصد از قول آن حضرت به من گفت: اين، پيراهن پدرم امام رضا است كه در آن نماز مي گزارد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الخرائج و الجرائح 1: 383، ح 13.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

فضيلت زيارت امام رضا و ثواب آن

شيخ صدوق نقل كرده است:

از ابو هاشم، داود بن قاسم جعفري روايت شده كه گفت: از امام جواد عليه السلام شنيدم كه مي فرمود: همانا ميان دو كوه طوس، قطعه اي است كه از بهشت گرفته شده است؛ هر كس به آن در آيد، در روز قيامت از آتش ايمن خواهد بود. [1] .

و نيز گفته است:

از عبدالرحمان بن ابي نجران روايت شده كه گفت: از امام جواد عليه السلام پرسيدم: چه مي فرمائيد در پاداش كسي كه پدر بزرگوارت را زيارت كند؟

حضرت فرمود: به خدا سوگند! بهشت است.[2] .

همچنين آورده است:

از احمد بن

محمد بن ابي نصر بزنطي روايت شده كه گفت: در كتاب (نوشته ي) امام رضا عليه السلام خواندم كه: به شيعيانم ابلاغ كن كه زيارت من، نزد خداي متعال با هزار حج برابر است.

راوي گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم: هزار حج؟!

حضرت فرمود: آري؛ به خدا سوگند! و برابر با هزار هزار حج است، براي كسي كه با معرفت آن حضرت را زيارت كند. [3] .

و نيز نقل كرده است:

عبدالعظيم حسني از امام جواد عليه السلام روايت كرده كه فرمود: براي كسي كه پدر بزرگوارم را با معرفت حقش در طوس زيارت نمايد، بهشت را از جانب خداي متعال ضمانت مي كنم. [4] .

همچنين گفته است:

از علي بن اسباط روايت شده كه گفت: از امام جواد عليه السلام پرسيدم: پاداش كسي كه پدر بزرگوارت را در خراسان زيارت كند، چيست؟

حضرت فرمود: بهشت است؛ به خدا سوگند! بهشت است؛ به خدا سوگند! [5] .

و نيز آورده است:

از عبدالعظيم حسني روايت شده كه گفت: از امام جواد عليه السلام شنيدم كه مي فرمود: هيچ كس پدرم را زيارت نمي كند كه آزار و اذيتي از قبيل باران، سرما، يا گرما به او برسد، مگر اينكه خداي متعال بدنش را بر آتش جهنم، حرام مي فرمايد. [6] .

كليني گفته است:

از محمد بن سليمان روايت شده كه گفت: از امام جواد عليه السلام راجع به مردي پرسيدم كه حج واجب خود را به جاي آورده و با احرام عمره ي تمتع، داخل حرم شده و خداي متعال او را در انجام عمره و حجش ياري كرده

است؛ سپس به مدينه رفته، پيامبر خدا صلي الله عليه و اله و سلم را زيارت نموده است؛ آنگاه با معرفت به حق شما و آگاهي از اينكه شما حجت خدا بر خلق او هستيد و در ورودي به ساحت قدس ربوبي مي باشيد، خدمت شما رسيده و شما را زيارت كرده است؛ بعد از اين، به زيارت حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام مشرف شده؛ سپس امام موسي كاظم عليه السلام را در بغداد زيارت نموده، آنگاه به شهر و ديار خود مراجعت كرده است.

پس چون موسم حج فرا رسيده، خداي متعال حج دوباره، روزي اش كرده است؛ اكنون بفرمائيد فضيلت كدام يك بيشتر است؛ بعد از حج واجب، رفتن و حج دوباره (و مستحبي) به جاي آوردن؛ يا به قصد زيارت پدر بزرگوارت علي بن موسي الرضا عليه السلام به خراسان رفتن؟

حضرت فرمود: (نه؛ بلكه) رفتن به خراسان و زيارت امام رضا عليه السلام برتر است؛ ولي بايد اين كار در ماه رجب صورت گيرد و زيارت آن حضرت، امروز (در ايام حج) روا نيست؛ زيرا اين كار براي ما و شما از طرف حكومت، زشت و زننده تلقي مي شود. [7] .

ابن قولويه آورده است:

از حمدان دسوايي روايت شده كه گفت: بر امام جواد عليه السلام داخل شدم و عرض كردم: پاداش كسي كه پدر شما را در طوس زيارت كند، چيست؟

حضرت فرمود: هر كس قبر پدرم را در طوس زيارت كند، خداي متعال گناهان گذشته و آينده ي او را مي آمرزد.

حمدان گفت: مدتي بعد، ايوب بن نوح بن دراج را ديدم و به او گفتم:

اي ابا الحسين! همانا من، از آقايم امام جواد عليه السلام شنيدم كه مي فرمود: هر كس قبر پدرم را در طوس زيارت كند، خداي متعال گناهان گذشته و آينده اش را مي بخشد.

ايوب گفت: آيا بيشتر از اين، برايت بگويم؟

گفتم آري؛ او گفت؛ از وي (يعني امام جواد عليه السلام) شنيدم كه چنين فرمود و اضافه كرد كه: چون روز قيامت فرا رسد، براي زائر قبر امام رضا عليه السلام، منبري مقابل منبر رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم نصب مي شود، تا وقتي كه حساب رسي مردم به پايان رسد [تا وقتي كه خداي متعال، از حسابرسي خلايق فارغ گردد.] [8] .

و نيز گفته است:

علي بن ابراهيم به نقل از حمدان بن اسحاق گفت كه: از امام جواد عليه السلام شنيدم، يا مردي از قول حضرت برايم نقل كرد كه حضرت فرمود: هر كس قبر پدرم را در طوس زيارت كند، خداي متعال گناهان گذشته و آينده اش را مي آمرزد.

راوي گفت: بعد از زيارت حضرت، به حج مشرف شدم و ايوب بن نوح را ديدم و او به من گفت: امام جواد عليه السلام فرمود: هر كس قبر پدرم را در طوس زيارت كند، خداي متعال گناهان گذشته و آينده ي او را مي آمرزد و براي وي، منبري در مقابل منبر رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم و علي عليه السلام قرار مي دهد تا وقتي كه خداي متعال، حسابرسي خلايق را به پايان برساند.

بعدها ايوب بن نوح را، در حال زيارت حضرت رضا عليه السلام ديدم كه گفت:

آمده ام، منبر را درخواست كنم. [9] .

همچنين گفته است:

از علي بن مهزيار، روايت شده كه گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم: پاداش كسي كه قبر امام رضا عليه السلام را زيارت كند، چيست؟

حضرت فرمود: پاداش او بهشت است؛ به خدا سوگند! [10] .

و نيز آورده است:

از داود بن صرمي روايت شده كه گفت: در روايتي از امام جواد عليه السلام شنيدم كه مي فرمود: هر كس قبر پدرم را زيارت كند، پاداشش بهشت است. [11] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عيون اخبار الرضا عليه السلام 2: 286 ح 6.

[2] همان: 288 ح 12.

[3] امالي: 120 ح 110.

[4] عيون اخبار الرضا عليه السلام 2: 286 ح 13.

[5] همان: 288 ح 13.

[6] امالي: 752 ح 1010.

[7] كافي 4: 584 ح 2.

[8] كامل الزيارات: 505 ح 788.

[9] همان: 507 ح 791.

[10] همان، 509 ح 793.

[11] همان: 505 ح 786 ح 787.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ مترجم مسلم صاحبي؛ شركت چاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

فرستادن پيراهن، براي حسن بن علي و شاء

راوندي گفته است:

از حسن بن علي وشاء روايت شده كه گفت: در شهر مدينه و در مشربه (ام ابراهيم)، واقع در محله «صريا»، خدمت امام جواد عليه السلام بودم كه حضرت از جاي خود بلند شد و به من فرمود: همينجا آسوده باش؛ پس با خود گفتم؛ مي خواستم از امام رضا عليه السلام، پيراهني (به قصد تبرك) بگيرم كه نگرفتم؛ ولي وقتي امام جواد عليه السلام بازگشت، از او درخواست پيراهن مي كنم؛ حضرت، قبل از

آنكه در خواستي بكنم و حتي پيش از آنكه به مشربه نزد من باز گردد، پيراهني برايم فرستاد و قاصد از قول آن حضرت به من گفت: اين، پيراهن پدرم امام رضا است كه در آن نماز مي گزارد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الخرائج و الجرائح 1: 383، ح 13.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

فروختن مال موقوفه

كليني آورده است:

از علي بن مهزيار اهوازي روايت شده كه گفت: در نامه اي خدمت امام جواد عليه السلام نوشتم: همانا فلاني، ملكي خريده و وقف كرده و خمس آن را هم به شما، اختصاص داده است؛ اكنون نظر مبارك شما را در مورد فروش سهمتان از زمين،ا پرداخت بهاي آن به مبلغ خريداري شده به شما وا موقوفه رها كردن آن، خواستار است. حضرت در جواب من نوشت: به فلاني اعلام كن كه من، دستور مي دهم سهم مرا از آن ملك بفروشد و وجه آن را برايم بفرستد و نظر من، انشاء الله همين است؛ البته اگر برايش بهتر است، سهم مرا به همان مبلغ، براي خود بردارد. و نيز خدمت حضرت نوشتم كه اين آقا مي گويد: ميان كساني كه بقيه اين ملك را، وقف آنها كرده ام، اختلاف شديدي وجود دارد؛ به گونه اي كه از وخيم تر و خطرناكتر شدن اختلاف آنها بعد از خود، ايمن نيستم و بيم دارم؛ بنابراين، اگر صلاح مي دانيد، موقوفه را بفروشم و سهم هرك را به او بپردازم؛ چه دستوري مي فرمائيد؟ حضرت با خط خود مرقوم

فرمود: به او خبر بده كه با او موافقم؛ در صورتي كه اختلاف موقوف عليهم قطعي و فروش وقف، بهتر و سودمندتر باشد؛ زيرا بسا اختلافاتي كه به نابودي مال و جان، منجر مي گردد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 7: 36 ح 30.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

فرار مرد و ازدواج همسر

كليني آورده است:

از محمد بن حسن اشعري روايت شده كه گفت:كي از شيعيان، در نامه اي خدمت امام جواد عليه السلام نوشت: خانم دين آشنا و با كمالي، با من است كه همسرش بخاطر حادثه و رويدادي، گريخته و جلاي وطن كرده است؛ بعضي از كسان اين زن، به دنبالش رفته و به او گفته است:ا همسرت را طلاق بده،ا تو را به خانه و زندگاني ات، باز مي گردانم؛ آن مرد نيز همسرش را طلاق داده و به راه خود رفته است؛ اكنون اين زن، چه تكليفي دارد؟

حضرت با خط خود (خطاب به آن زن) نوشت: ازدواج كن؛ خدايت رحمت كند. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 6: 81 ح 9.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

ق

قطع نعمت، نتيجه ناسپاسي

لا ينقطع المزيد من الله حتي ينقطع الشكر من العباد. [1] .

افزوني نعمت از جانب خدا بريده نشود تا آن هنگام كه شكرگزاري از سوي بندگان بريده شود.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] تحف العقول، ص 457.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ حلم چاپ اول 1384.

قضاي حتمي

اذا نزل القضاء ضاق الفضاء. [1] .

چون قضاي الهي فرود آيد، عرصه بر آدمي تنگ آيد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مسند الامام الجواد ، ص 244.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ حلم چاپ اول 1384.

قصد داشتم از خاك زير پاي حضرت بردارم

حضرت امام محمد تقي عليه السلام فرمود: از كساني كه جلوي مردم دوست خدا و در پنهان دشمن خدا هستند، نباش.

از حسين بن محمد اشعري از پيرمردي از شيعيان به نام عبدالله بن رزين نقل مي كند كه گفت: در مدينه مجاور بودم. حضرت جواد عليه السلام هر روز ظهر به مسجد مي آمد و در صحن مسجد پياده مي شد (ظاهرا منظور فضاي جلوي مسجد است) و بر سر قبر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي رفت و بر او سلام مي كرد و به خانه ي فاطمه عليهاالسلام بر مي گشت. كفش خود را درمي آورد و به نماز مي ايستاد. روزي شيطان در دل من وسوسه كرد كه وقتي حضرت پياده مي شود، برو و خاك قدمش را بردار.

به انتظار حضرت به همين منظور نشستم. هنگام ظهر حضرت سوار بر الاغي آمد ولي در جاي هر روز پياده نشد و روي سنگي كه بر در مسجد بود رفت و پياده شد. بر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم وارد شد، سلام داد و سپس به جاي نماز خود رفت. چند روزي چنين كرد. با خود گفتم: وقتي كه كفشش را در مي آورد، مي روم ريگهاي زير قدمش را بر مي دارم. فردا ظهر كه آمد، روي سنگ پياده شد، بر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم وارد شده و سلام كرد. بعد به جاي نماز خود آمد و با كفش

به نماز ايستاد.

چند روزي هم چنين كرد. گفتم: اينجا كه نشد. به در حمامي كه مي رود، مي روم و آنجا از خاك قدمش بر مي دارم. سراغ حمام حضرت را گرفتم. گفتند: به حمامي در بقيع كه از يكي از اولاد طلحه است، مي رود. روز حمام رفتن حضرت را پرسيدم و همان روز بر در حمام به انتظار او نشستم و با حمامي مشغول صحبت شدم. گفت: اگر مي خواهي به حمام بروي، بلند شو و برو كه بعد از اين ديگر نمي شود. گفتم: چرا؟ گفت: براي اين كه ابن الرضا (حضرت جواد عليه السلام) مي خواهد به حمام بيايد. گفتم: ابن الرضا كيست؟ گفت: مردي است از آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم كه صالح و پرهيزكار است. گفتم: نمي شود كسي با او وارد حمام شود؟ گفت: وقتي كه بيايد حمام براي ايشان خلوت مي شود. در اين اثنا حضرت با غلامان وارد شد و جلوي حضرت غلام كودكي بود كه حصيري آورد و در رختكن پهن كرد. حضرت رسيد و با الاغ وارد حجره شد و به رختكن رفت و روي حصير پياده شد.

به حمامي گفتم: اين همان كسي است كه به صلاح و پرهيزكاري توصيف مي كردي؟ گفت: اي مرد! به خدا تا امروز چنين كاري نكرده بود. با خود گفتم: اين از عمل من است و من حضرت را به اين كار واداشتم. (كه سواره تا سر حصير بيايد) سپس گفتم: منتظر او مي شوم تا بيرون بيايد، شايد به مقصودم برسم. هنگامي كه بيرون آمد و لباس پوشيد، امر كرد، الاغ را وارد رختكن كردند و از روي حصير سوار شد و بيرون رفت.

با خود گفتم: به خدا! من او را آزرده ام. ديگر چنين اراده اي نمي كنم.

ظهر آن روز، حضرت (به عادت سابق) با الاغ آمد و در همان صحن پياده شد، وارد شد و بر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم سلام كرد و به خانه ي فاطمه عليهاالسلام رفت و در جايي كه نماز مي خواند، كفش خود را درآورد و به نماز ايستاد. (شايد اين اصرار حضرت بر مخالفت نيت او از جهت تقيه و ترس از فتنه بوده است).

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

قائم ما همان مهدي است

حضرت امام محمد تقي عليه السلام فرمود: براي خيانت شخص، همين سند بس كه مورد اعتماد افراد خائن باشد.

صدوق در كتاب اكمال الدين از عبدالعظيم حسني نقل مي كند كه گفت: بر سرور خود حضرت جواد عليه السلام وارد شده و مي خواستم بپرسم: قائم همان مهدي عليه السلام است يا ديگري؟ حضرت قبل از پرسش من فرمود: اي ابوالقاسم! قائم ما همان مهدي عليه السلام است.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

قنوت امام جواد

سيد بن طاوس گفته است: دعاي قنوت امام جواد عليه السلام، چنين است:

خدايا! بخششهاي تو، پياپي است و نعمتهاي تو، بهم پيوسته و فراوان است و شكر ما كوتاه و ستايش ما، ناچيز و اندك مي باشد؛ در حالي كه تو به مهرباني كردن، نسبت به كسي كه اعتراف به كوتاهي خويش دارد، شايسته و سزاواري.

خدايا! آب و نان (يا آب دهن ياقوت و بقيه جان) در گلوي اهل حق درمانده و گلوگير شده است و اهل صدق، در تنگنا افتاده اند؛ در حالي كه تو، نسبت به بندگان و هواخواهان خويش، دلسوز و مهرباني و سزاوار پذيرش دعاي ايشان و شتاب نمودن، در گشايش از آنان مي باشي.

خدايا! بر محمد و آل محمد، درود فرست و نسبت به ما، چنان مساعدتي پيش دستي كن كه بعد از آن خفت و خواري اي نباشد و چنان نصرت و پيروزي اي به ما ببخش كه هيچ باطلي، آن را متزلزل نسازد و چنان نصيب و عرصه ي گسترده اي به ما مهيا و مقدر فرما كه ولي ات در آن، در امان و دشمنت، ناكام و نا اميد گردد و

نشانه هاي تو در آنجا برپا گردد و دستوراتت، به اجرا در آيد و منافع (يا ستمهاي) دشمنانت، باز ايستد.

خدايا! از جانب خويش، ما را به سراي رحمت و مهرباني به زودي وارد كن و تعجيل فرما و دشمنان خود را با عذاب و بلاي خود، به منزلگاه عقوبت و عذاب به زودي وارد كن و تعجيل فرما.

خدايا! ما را، ياري كن؛ به فريادمان برس و عقوبت و عذاب خويش را، از ما بردار و آن را، نصيب ستمكاران فرما. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مهج الدعوات: 59.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ مترجم مسلم صاحبي؛ شركت چاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

قيام حضرت ولي عصر در روز عاشورا

شيخ طوسي روايت كرده است:

علي بن مهزيار اهوازي گفت: امام جواد عليه السلام فرمود: گويا مي بينم، قائم آل محمد را در روز عاشورا كه روز شنبه است، ميان ركن و مقام ايستاده و جبرئيل در مقابل اوست و مردم را به بيعت كردن براي خدا فرا مي خواند و زمين را از عدل و داد پر مي كند، چنانكه از ظلم و جور آكنده شده باشد.[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الغيبه: 453 ح 459.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

قضاي روزه زن مستحاضه

كليني آورده است:

از علي بن مهزيار، روايت شده كه گفت: به امام جواد عليه السلام نوشتم: زني در اول ماه رمضان از حيض،ا از نفاس پاك شد، سپس مستحاضه گرديد و نماز خود را بجاي آورد و تمام ماه رمضان را روزه گرفت، بدون اينكه وظيفه مستحاضه،عني غسل براي هر نوبت از دو نماز را انجام دهد، آيا نماز و روزه او صحيح استا خير؟ حضرت در جوابم نگاشت: روزه اش را قضا مي كند و نمازش، قضا ندارد، همانا رسول خدا، حضرت فاطمه كه درود خدا بر او باد و همسران با ايمان خود را، چنين دستور مي فرمود. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 4: 136 ح 6.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

قبول هديه

شيخ طوسي نقل كرده است:

از ابراهيم بن مهزيار نقل شده كه گفت: خيران در نامه اي به حضرت عليه السلام نوشت: هشت درهم را كه از شهر «طرسوس» [1] به عنوان هديه برايم آورده بودند، خدمت شما فرستادم؛ چون دوست نداشتم آن را، به صاحبش برگردانم،ا بدون اجازه شما، در آن تصرف نمايم؛ آيا دستور اين است كه اين قبيل هدايا را قبول كنم،ا خير؟ مي خواهم به خواست خدا، تكليفم را بدانم؟ و دوست دارم امرتان به من برسد حضرت در جوابش نوشت و من چنين خواندم: هرگاه پولا چيز ديگري به عنوان هديه به تو دادند، قبول كن؛ چه اينكه هرگز رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم، هديههودي و نصراني را هم رد نفرمود.

[2] .

همچنين گفته است:

از خيران خادم روايت شده كه گفت: مبلغ هشت درهم، براي آقا و مولايم فرستادم (و عين روايت سابق را نقل نمود.) و نيز گفت: خدمت حضرت عرض كردم: فدايت شوم! چه بسا مردي كه حقي از شما به گردن دارد؛ا حق و حقوق شما را مي شناسد، به من مراجعه مي كند و از من، راهنمايي مي خواهد و عقيده من بر اين است كه تبرعات را، نهاني دريافت كنم؟ حضرت فرمود: به صلاحديد خود، عمل كن كه صلاحديد من، همان است و هر كس از تو اطاعت كند، از من اطاعت كرده است. [3] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] شهري است ما بين انطاكيه و حلب در كشور سوريه ازك طرف و سرزمين روم از طرف ديگر و قبر مأمون عبدالله رشيد در آن قرار دارد. معجم البلدان 4: 28.

[2] اختيار معرفه الرجال 2: 868 ح 1133.

[3] اختيار معرفه الرجال 2: 868 ح 1134.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

قرابت و ولايت آزاد كننده عبد و ميراث

شيخ طوسي گفته است:

حسين بن سعيد، از برادرش حسين نقل كرده كه گفت: در نامه اي خدمت امام جواد عليه السلام نوشتم: كسي از دنيا مي رود و وارثي، جز آزاد كنندگانش ندارد؛ آيا آنها از او ارث مي برند؟ ميراثش به چه كسي مي رسد؟ حضرت در جوابم نوشت: به بالاترين آزاد كننده اش. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب الاحكام 8: 257 ح 934.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛

شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

ك

كيفيت بيعت زنان با رسول خدا

كانت مبايعة رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم النساء أن يغمس يده في اناء فيه ماء ثم يخرجها و تغمس النساء بأيديهن في ذلك الاناء بالاقرار و الايمان بالله و التصديق برسوله علي ما أخذ عليهن. [1] .

بيعت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم با زنان اين چنين بود كه آن حضرت دستش را در ظرف آبي فرومي برد و بيرون مي آورد و زنان [نيز] با اقرار و ايمان به خدا و رسولش، دست در آن ظرف آب فرومي كردند، به قصد تعهد آن چه بر آنها لازم بود.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] تحف العقول ، ص 457.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ حلم چاپ اول 1384.

كسي كه پيروي هواي نفسش را مي كند

هر كه پيروي هواهاي نفساني اش را نمايد آرزوهاي دشمنش را برآورده ساخته است.

قوله فيمن أطاع هواه

من اطاع هواه اعطي عدوه مناه.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

كسي كه مرتكب هواهاي نفساني مي شود

كسي كه بر مركب شهوات نفساني اش سوار شود و از آنها اطاعت نمايد لغزشهايش ناديده گرفته نمي شود.

قوله فيمن ارتكب الشهوات

راكب الشهوات لا تستقال عثرته.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

كسي كه از نيت نيكوي برادرش خشنود نيست

كسي كه به نيت نيك برادرش خشنود نباشد به عطاي او خشنود نمي گردد.

قوله فيمن لم يرض من اخيه بحسن النية

من لم يرض من اخيه بحسن النية لم يرض بالعطية.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

كسي كه قبل از آزمايش به چيزي آرامش يابد

هركه قبل از آزمايش به آرامش دلخوش باشد خود را در معرض هلاكت و سرانجام سختي قرار مي دهد.

قوله فيمن انقاد الي الطمأنينة قبل الخبرة

من انقاد الي الطمأنينة قبل الخبرة فقد عرض نفسه للهلكة و العاقبة المتعبة.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

كرامت و درخت سدر

شيخ مفيد رحمه الله در ارشاد نقل مي كند، وقتي كه حضرت جواد عليه السلام با همسرش فضل دختر مأمون از بغداد به مدينه مراجعه مي فرمود به كوفه تشريف آوردند مردم او را مشايعت مي كردند. موقع غروب به خانه ي مسيب رسيد در آنجا فرود آمد و داخل مسجد رفت. در صحن مسجد رفت سدري بود كه هنوز ميوه نياورده بود، امام كوزه ي آبي خواست و در پاي درخت وضو گرفت و براي مردم نماز مغرب خواند. در ركعت اول سوره حمد و اذا جاءنصرالله خواند و در ركعت دوم حمد و قل هوالله خواند و پيش از ركوع قنوت گرفت، پس ركعت سوم را خواند و تشهد و سلام گفت، بعد از مدتي نماز عشا را به جاي آورد و تعقيب خواند و دو سجده شكر به جاي آورد و از مسجد بيرون آمد زمانيكه به كنار درخت سدر رسيد مردم ديدند كه آن درخت ميوه داده و از اين جريان شگفت زده شدند از ميوه ي آن درخت خوردند، ميوه اش هسته نداشت آنگاه امام عليه السلام را توديع نمودند[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ارشاد مفيد ص 323 - مناقب ابن شهرآشوب ج 4، ص 390، - احقاق الحق ج 12 ص 425 و 424.

منبع: زندگاني امام جواد؛ حسين

ايماني يامچي؛ مؤسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت(ع).

كشف اسرار دروني

علامه ي اربلي رحمه الله در «كشف الغمه» از قاسم بن عبدالرحمان روايت مي كند كه گفت: من زيدي مذهب بودم، روزي در سفر بغداد ديدم مردم در حركت و اضطرابند، برخي مي دوند، بعضي جاي در بلندي ها مي گرفتند، عده اي ايستاده بودند و انتظار مي كشيدند. پرسيدم: چه خبر است؟

گفتند: ابن الرضا، جوادالائمه، داماد خليفه ي عباسي مي آيد.

من هم گفتم مي ايستم و او را مشاهده مي كنم. تا ايستادم جا گرفتم، گفتند: آمد.

ديدم جوادالائمه عليه السلام بر استري سوار است، من با خود گفتم: «لعن الله اصحاب الامامة»؛ گروه اماميه دور از رحمت حق باشند، زيرا آنها گمان كرده اند خداوند طاعت اين جوان را بر خلق واجب كرده است، تا اين خيال در دل من گذشت ابن الرضا نزديك من رسيد رو به من كرد و فرمود:

«يا قاسم بن عبدالرحمان! (أبشرا منا واحدا نتبعه انا اذا لفي ضلال و سعر).

اين آيه درباره ي حضرت صالح پيامبر عليه السلام است كه قوم او، او را تكذيب نمودند و گفتند: آيا آدمي كه از جنس ماست و تنهاست هيچ تعبي و حشمي و قدرت مالي ندارد، از او پيروي كنيم؟

من تعجب كردم، او از درون من چگونه مطلع شد؟ گفتم: او ساحر است. تا اين فكر در من خلجان يافت باز رو به من كرده فرمود:

(أ ألقي الذكر عليه من بيننا بل هو كذاب أشر)

اين آيه درباره ي كفار قريش و تكذيب وحي است. مي گفتند: آيا وحي بر او القاء كرده شده است از ميان ما، و حال آن كه در ميان ما اولي و احق از وي هم يافت مي شود. اين

طور نيست كه وحي مختص پيامبر باشد، بلكه او دروغگو و خودپسند و متكبر است.

من منقلب شدم و معتقد گرديدم كه حق با اماميه است و او از درون افراد مطلع است. من از مذهب زيدي برگشتم و به مذهب اماميه گرويدم و معتقدم كه او حجت خدا بر خلق است. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] كشف الغمة: ج 2 ص 363.

منبع: زندگاني حضرت امام محمد تقي جوادالائمه؛ حسين عماد زاده؛ حسينيه عمادزاده چاپ اول 1386.

كودكي امام جواد

امام نهم با آن كه كودكي خردسال بود كه پدرش از جهان درگذشت با اين حال هرگز بازي ها و كارهاي كودكانه و عبث از او ديده نشد، بلكه او مظهر شكوه و جلال و صاحب عزت و اقتدار بود.

علي بن حسان مي گويد:

مقداري اسباب بازي كودكانه كه بعضي از آنها از نقره ي گرانقيمت بود با خود برداشتم تا به حضرت جواد عليه السلام كه كودكي خردسال بود هديه نمايم. چون به محضرش رسيدم سلام كردم، او جواب سلام مرا داد ولي چهره اش گرفته و ناراحت بود. به من نفرمود بنشين، اما من به نزديكش رفتم. ناگاه اسباب بازي ها از جيبم به زمين افتاد. آن حضرت با نگاهي آنچنان تند به من نگريست كه وجود مرا ترس فرا گرفت. آنگاه اسباب بازي ها را به چپ و راست انداخت و فرمود:

«ما لهذا خلقني الله، ما انا و اللعب؟»

«خداوند مرا براي بازي نيافريده، مرا به بازي هاي كودكانه چكار؟»

علي بن حسان گويد:

من با شرمندگي عذرخواهي كردم و از محضرش بيرون آمدم. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] بحارالانوار، ج 50، ص 59.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام محمد جواد؛ سيد علي

حسيني قمي ؛ نبوغ چاپ اول 1381.

كنار بالين پدر

اباصلت گويد:

هنگامي كه امام رضا عليه السلام با حالت مسموميت از خانه ي مأمون به منزل خويش بازگشت و رنجور و نالان در بستر افتاد به من فرمود: «در خانه را ببند.»

امر امام را اطاعت كردم و از شدت ناراحتي در حياط منزل قدم مي زدم، ناگاه ديدم نوجواني بسيار زيبارو كه موهاي سرش مجعد بود و بسيار به حضرت رضا عليه السلام شباهت داشت وارد حياط خانه شد! به سوي او شتافتم و عرض كردم: «با اين كه در بسته بود، از كجا وارد شدي؟»

فرمود: «اي اباصلت! آن خدايي كه مرا به يك لحظه از مدينه به طوس آورد همو مرا از در بسته وارد خانه نمود.»

پرسيدم: «تو كيستي؟»

فرمود:

«انا حجة الله عليك يا اباالصلت، أنا محمد بن علي.»

«من حجت خدا بر تو مي باشم اي اباصلت! من محمد بن علي الجواد مي باشم. اينك آمده ام پدر غريب و مظلومم را ببينم و با او وداع كنم.»

آنگاه دوان دوان به طرف بستر پدر حركت كرد و به من نيز فرمود كه با او بروم. همين كه چشم امام رضا عليه السلام به چشمان فرزندش افتاد برخاست و گردن بر گردن او نهاد و او را به سينه اش چسبانيد و ميان دو چشمانش را بوسيد و با او به راز و نياز پرداخت و از اسرار ملك و ملكوت و خزائن علوم اولين و آخرين، پنهاني سخناني گفت و عاقبت در حالي كه سر بر دامن فرزندش امام جواد عليه السلام داشت طاير روحش به جانب روضه ي رضوان پرواز كرد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] بحارالانوار، ج 50، ص 56

- كشف الغمه، ج 2، ص 344 - عيون اخبار الرضا (ع)، صدوق، ج 2، ص 243.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام محمد جواد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ چاپ اول 1381.

كرنش درندگان در مقابل امام جواد

شبلنجي آورده است:

يكي از نگهبانها گفته است: زني پيش متوكل، ادعاي سيادت كرد، لذا در جستجوي كسي برآمد كه راست و دروغ او را آشكار سازد، امام جواد عليه السلام را معرفي كردند و متوكل، قاصدي را بسوي حضرت فرستاد و امام جواد عليه السلام، نزد متوكل آمد، پس حضرت را كنار خود بر تخت نشانيد و سيادت آن را از وي پرسيد.

امام جواد عليه السلام فرمود: خداي متعال گوشت فرزندان حسين را بر درندگان، حرام كرده است، او را پيش درندگان بينداز، اين خبر را به مدعي سيادت دادند و او به دروغ خود، اعتراف كرد، سپس به متوكل گفته شد: آيا اين پيشنهاد را در حق خودش امتحان نمي كني؟

پس متوكل دستور داد، تا سه تا از درندگان را حاضر كنند، آنها را به حياط كاخش آوردند، سپس امام جواد عليه السلام را فرا خواند، وقتي حضرت داخل حياط شد، متوكل در را بست، ولي درندگان، صداي خود را فرو خورده، خاموش گرديدند و چون حياط را به طرف پلكان طي كرد، در حالي كه آنها آرام بودند، خود را به حضرت سائيدند و پيرامونش، به گردش در آمدند، حضرت نيز با دست خود، آنها را نوازش فرمود: آنگاه بر جاي خود، نشستند و حضرت به طبقه بالا، پيش متوكل رفت و ساعتي با وي به گفتگو پرداخت، بعد از آن از پلكان فرود آمد و درندگان،

رفتار نخست خود را تكرار كردند تا اينكه حضرت بيرون رفت و متوكل، حضرت را با پيشكش نفيسي مشايعت كرد.

بعضي از حاضران، به متوكل گفتند: تو همچنان كن كه پسر عمويت، با درندگان كرد متوكل چنين جسارتي در خود نيافت و به آنها گفت: مي خواهيد مرا به كشتن دهيد، سپس تأكيد نمود مبادا آن را افشا كنند.[1] [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] نور الأبصار:162.

[2] به نقل مسعودي، صاحب اين ماجرا، فرزند امام جواد، امام هادي است و اين گفته صحيح است، زيرا متوكل معاصر امام جواد نبوده، بلكه معاصر فرزند اوست. مروج الذهب 4: 86.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

كاسه چيني به دست حضرت ذوب شد

علي بن ابراهيم از پدرش نقل مي كند كه مي گويد: من خدمت ابوجعفر حضرت امام جواد عليه السلام بودم كه صالح بن محمد بن سهل متولي اوقاف قم شرفياب شد و گفت: سرور من! من ده هزار درهم از اموال شما را خرج كرده ام و قدرت پرداخت ندارم، مرا حلال كن. ابوجعفر گفت: حلالت كردم. بعد كه صالح بن محمد رفت، حضرت فرمود: يك نفر برمي جهد و خود را بر روي اموال آل محمد مي افكند و حق ايتام و مساكين و فقرا و درماندگان در سفر را مي خورد و مي بلعد بعد مي آيد و مي گويد: حلالم كن كه هزينه ي زندگي كرده ام. فكر مي كني غير از اين تصور مي كرده است كه من خواهم گفت: «حلالت كرده ام»؟ به خدا سوگند كه روز واپسين بازپرسي سختي خواهد داشت.

عبدالله محمد بن زيد روايت مي كند كه در خدمت امام محمد

تقي عليه السلام بودم. ديدم كه كاسه ي چيني پيش آن حضرت بود. فرمود: اي عبدالله! مي خواهي كه از عجايب عادات چيزي مشاهده كني؟ گفتم: بلي يابن رسول الله صلي الله عليه و آله پس دست مبارك به طرف كاسه دراز كرد في الحال ديدم كه آن كاسه بگداخت و آب شد. بار ديگر دست مبارك دراز كرد و باز كاسه چنان شد كه اول بود. من گفتم: يابن رسول الله صلي الله عليه و آله اين از عجايبات معجزات است كه حقتعالي مخصوص شما گردانيده است؟ فرمود: بلي.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

كفر و شرك در عبادت

كليني گفته است:

از عبدالرحمن بن ابي نجران روايت شد كه گفت: در نامه اي به امام جواد عليه السلام نوشته،ا به حضرت عرض كردم: رحمن، رحيم،گانه،كتا و صمد را عبادت و پرستش مي كنيم.

راوي گفت: پس حضرت فرمود: بهقين كسي كه اسم را، بدون ذاتي كه به اين أسماء ناميده شده بپرستد و عبادت نمايد، شرك ورزيده، كافر شده و منكر گردد و هيچ عبادت و پرستشي انجام نداده است، بلكه من، خدايگانهكتاي بي نياز كه به اين اسماء، ناميده شده است مي پرستم و عبادت مي كنم نه اين أسماء را، همانا اسماء صفاتي است كه خداي متعال، خود را بدانها توصيف فرموده است. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 1: 87 ح 3.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

كرامات امام رضا

شيخ صدوق گفته است:

يوسف بن محمد بن زياد و علي بن محمد بن سيار، به نقل از پدران خود از امام عسكري از امام هادي از امام جواد عليهما السلام روايت كردند كه فرمود: وقتي مأمون امام رضا را وليعهد خود ساخت، باران بند آمد، لذا بعضي از پيرامونيان مأمون و متعصبين به طعنه مي گفتند: نگاه كنيد! از وقتي علي بن موسي به اينجا آمد و وليعهد ما شد، خداي متعال باران را از ما بازداشت! اين خبر به مأمون رسيد و بر او گران آمد و به امام رضا عليه السلام عرض كرد: باران بند آمده، چقدر خوب است كه در پيشگاه خداي متعال دست به دعا برداريد تا باران بر مردم

ببارد.

امام رضا عليه السلام فرمود: آري (چنين مي كنم) عرض كرد: چه وقت دعا مي فرمائيد؟ - و آن روز، روز جمعه بود -

حضرت فرمود: روز دوشنبه، همانا رسول خدا ديشب به خوابم آمد، در حاليكه امير مؤمنان علي عليه السلام با او بود و به من فرمود: اي فرزند عزيزم! تا روز دوشنبه صبر كن، پس به صحرا رفته، طلب باران كن كه بي گمان خداي متعال سيرابشان خواهد ساخت و نيز آنها را نسبت به آنچه خداي متعال از حالات آنها كه خود بدان واقف نيستند ولي به تو نشان داده، آگاهشان كن تا دانش ايشان به فضل و كمال تو و قدر و منزلتت نزد پروردگار متعال افزون گردد.

چون روز دوشنبه شد، صبحدم راهي صحرا و بيابان گرديد و مردم نيز به تماشا آمدند، سپس، منبر رفت، حمد و ثناي الهي بجاي آورد، سپس فرمود: اي خداي متعال! اي پروردگار! تو حق ما خاندان را بزرگ گردانيدي، پس مردم، چنانكه دستور دادي به ما توسل مي جويند، در حالي كه فضل و رحمت تو را خواستارند و احساس و نعمت تو را انتظار مي برند، بنابراين آنان را به وسيله باران سودمند، سيرابشان ساز، باران فراگيري كه ضرر و زياني نداشته باشد و سر آغاز بارانشان را بعد از مراجعت ايشان، از اين گردهمايي به خانه هايشان قرار بده.

امام جواد عليه السلام گفت: سوگند به آن خدايي كه محمد را به حق به پيامبري بر انگيخت! بي درنگ باد وزيدن گرفت و ابرهاي آسمان را به هم پيوست و رعد و برق آمد و مردم، چنان به حركت

در آمدند كه گويي مي خواهند از باران پناه گيرند! اما امام رضا عليه السلام فرمود: اي مردم! منتظر فرستادگان خداي خود باشيد كه اين ابرها از آن شما نيست، بلكه متعلق به فلان منطقه است و ابرها، راه خود را گرفته و رفتند.

سپس ابر متراكم ديگري آمد و همچنان با رعد و برق همراه بود و مردم را به تكاپو افكند، اما آن حضرت فرمود: منتظر فرستادگان خود باشيد كه اين هم، از آن شما نيست و متعلق به فلان منطقه است، و همينطور ده ابر متراكم آمد و رفت و هر بار حضرت مي فرمود: منتظر باشيد كه اين، از آن شما نيست و متعلق به فلان منطقه است، آنگاه ابر متراكمازدهم، روي آورد و حضرت فرمود: اي مردم! خداي متعال اين ابر باران زا را براي شما فرستاده لذا شكر او را به واسطه كرامتش بر شما به جاي آريد و برخيزيد و به خانه ها و قرارگاههاي خود برويد كه به زودي از سرهاي شما خواهد گذشت و تا زماني كه داخل خانه هايتان نشده ايد باران را نگاه مي دارد، آنگاه از خير و خوبي، آنچه در خور كرم و بزرگواري خداي متعال است به شما خواهد رسيد و از منبر به زير آمد و مردم باز گشتند.

پس ابر متراكم، از باريدن باز ايستاد تا مردم به خانه هاي خود رسيدند، آنگاه سيل آسا باريدن گرفت و دامنه ها و گودالها و حفره ها و دشتها را سرشار نمود و مردم همزبان مي گفتند: كرامات خداي متعال، بر فرزند رسول خدا گوارا باد، سپس امام رضا عليه السلام

به جمع آنها كه عده زيادي بودند، پيوست و خطاب به آنها فرمود: اي مردم! نسبت به نعمتهاي خدا بر شما، تقوا پيشه كنيد و با گناه و معصيت، آنها را از خود نرانيد، بلكه با شكر و طاعت پروردگار، آنها را براي خود ماندگار سازيد و بدانيد كه هرگز خداي متعال را بعد از ايمان به او و اعتراف به حقوق اوليائش از خاندان محمد - پيامبر و فرستاده وي - به چيزي بهتر ازاري رساندن به برادران مؤمن خود در كار دنياي ايشان كه گذر گاه آنان سوي بهشت پروردگار است شكر گزاري نكرده ايد، بي گمان هر كس چنين كند، از خاصان درگاه خداي متعال خواهد بود و رسول خدا در اين باب، سخني فرموده است كه شايسته نيست هيچ گوينده اي (عاقلي) در لطف و فضل خدا بر وي، در آن كلام بي رغبت شود و اهميتي به آن ندهد، اگر گوينده (عاقل) در آن تأمل كند و آن را به كار برد. و آن كلام اين است كه گفته شد اي رسول خدا! فلاني با اين گناهان كذايي اش هلاك شد (و اميدي برايش نيست)! حضرت فرمود: بلكه نجات پيدا كرد و خداي متعال عاقبتش را ختم به خير خواهد كرد و به زودي گناهانش را به حسنات مبدل خواهد ساخت، چه اينكه او،كبار كه در راهي مي گذشت به مؤمني برخورد نمود كه عورتش مكشوف بود و او، خود توجه نداشت، پس عورت او را بر وي پوشاند و به روي او نياورد، مبادا خجالت بكشد، سپس آن مؤمن از راه ديگري متوجه گشت و براي او دعا كرد

و گفت: خداي متعال پاداش تو را فراوان دهد و سرانجامت نيك گرداند و در حسابرسي بر تو سخت نگيرد، خداي متعال نيز دعاي او را در حقش مستجاب كرد، بنابراين خدا عاقبت اين بنده را با دعاي آن مؤمن ختم به خير مي سازد.

سخنان رسول خدا به فرد مورد نظر رسيد، پس توبه كرد و به بندگي خداي متعال باز گشت و طاعت خدا را در پيش گرفت و بيشتر از هفت روز بر او نگذشت كه رمه مدينه مورد دستبرد قرار گرفت و رسول خدا، گروهي را به تعقيب سارقين فرستاد كه آن مردكي از آنان بود و به شهادت رسيد. امام جواد عليه السلام فرمود: خداي متعال به دعاي امام رضا عليه السلام بركت را در شهر ها زياد كرد، در دستگاه مأمون كسي بود كه مي خواست به جاي حضرت، وليعهد باشد و نيز كساني پيرامون مأمون را گرفته بودند كه نسبت به امام رضا رشك مي بردند، بعضي از اين حسودان، به مأمون گفتند: اي امير مؤمنان! تو را در پناه خدا قرار مي دهم، از اينكه اين شرافت فراگير و افتخار بزرگ (خلافت) را از خاندان بني عباس، به خاندان علي بن ابيطالب منتقل سازي! بي گمان به ضرر خود و خاندانت قدم برداشتي، اين جادوگر فرزند جادوگران! را آوردي در حاليكه او، ناشناخته بود و تو سرشناسش كردي، فرو مايه بود، جاه و مقامش دادي، گمنام بود، شهرتش بخشيدي، خوار و خفيف شمرده مي شد، بلند آوازه اش كردي، اكنون با اين باراني كه به دعاي او باريد، دنيا را سرشار از شگفتي و شيفتگي به خود

كرده است. بسيار بيمناكم كه مبادا اين مرد، خلافت را از بني عباس به فرزندان علي منتقل نمايد، بلكه از اين مهمتر، خوف آن دارم كه با استفاده از سحر و كهانتش، نعمت را از تو باز گيرد و به قلمرو دولتت، دست اندازد! آيا كسي در حق خود و مملكت خود، جنايتي چونان تو روا داشته است؟

مأمون گفت: اين مرد، پنهان از چشم ما، مردم را به خود فرا مي خواند، پس مصلحت آن بود كه او را وليعهد خويش سازيم تا دعوت او به نفع ما باشد و بر حكومت و خلافت ما اعتراف كرده باشد و شيفتگان او نيز درباره او بپذيرند كه او از ادعاي خود (حكومت) هيچ سهمي چه كم و چه زياد، ندارد و خلافت تنها از آن ما است نه او و ما ترسيديم كه هرگاه به حال خود رهايش سازيم، شكافي پديد آورد كه از عهده ترميمش برنيائيم،ا دست به كاري بزند كه از چاره آن عاجز مانيم، اكنون نيز كه با او چنين كرديم و مرتكب اشتباه شديم و با بلند آوازه كردن او خود را در معرض هلاكت و نابودي قرار داده ايم، سستي در كار او روا نيست، اما ما نا گزيريم كه جايگاه او را اندك اندك فرود آوريم تا مقصود عموم مردم از وي چنان شود كه شايستگي اين امر (حكومت) را ندارد، آنگاه درباره او، چاره اي بينديشيم كه شرش را از ما قطع كند! آن مرد اظهار داشت: اي امير مؤمنان! كشمكش با او را به من بسپار، چه اينكه من، او وارانش را مجاب و محكوم مي سازم

و به فرومايگي مي كشانم و اگر از تو نمي ترسيدم او را سرجايش مي نشاندم و كوتاهي و ناسپاسي اش را نسبت به لطف و عنايت شما، براي مردم آشكار مي كردم.

مأمون گفت:دوست داشتني تر از اين كار، نزد من نيست.

آن مرد گفت: بنابراين، رجال مملكت اعم از سران سياسي و قضايي و فقيهان برجسته را گرد آور، تا ناتواني او را در حضور آنان آشكار سازم، و اين خود در حقيقت به منزله باز گرفتن مقامي است كه تو او را در آن فرود آورده و بدو واگذاشته اي و آنان آن را درست تلقي كرده و تو را در اين كار مصيب دانسته اند. امام جواد عليه السلام گفت: پس مأمون، مجلس بزرگي ترتيب داد و نخبگان رعيتش را گرد آورد، خودش در حضور آنان نشست و امام رضا عليه السلام را نيز در مقابل خودش و در جايگاه وليعهدي نشانيد، سپس پرده داري كه شكست امام رضا عليه السلام را بر عهده گرفته بود، آغاز سخن كرد و خطاب به حضرت، اظهار داشت: همانا مردم، داستانهاي زيادي از شما نقل مي كنند و در توصيفتان زياده روي مي نمايند، تا جايي كه گمان مي كنم اگر از آنها مطلع شويد، برائت مي جوئيد، مثلا همين كه دعا كرديد و از خدا باراني را طلب نموديد كه به طور طبيعي (همه ساله) مي بارد و باران (به طور طبيعي) باريد پس آن را معجزه اي براي شما به حساب آورده، نشانه آن پندارند كه در دنيا، همانندي برايتان وجود ندارد، در حالي كه اين امير مؤمنان (مأمون) - كه خدا

خود و دولتش را پايدار فرمايد - است و با هيچكس مقايسه نمي شود، جز اينكه بر وي برتري دارد و شما را نيز در جايگاهي كه مي داني، قرار داده است، بنابراين از حقوق او بر شما اين نيست كه اجازه دهيد دروغ گويان به نفع شما و به ضرر او (مأمون) اينچنين دروغ پردازي كنند!

امام رضا عليه السلام فرمود: هرگز بندگان خدا را از گفتگو راجع به نعمتهاي خداي متعال نسبت به من باز نمي دارم، هر چند من اين سخنان مردم را از روي خود پسندي و تكبر و تبختر نمي خواهم و اما آنچه از اربابت گفتي كه مرا در جايگاه وليعهدي قرار داده است، بايد بگويم اين جايگاهي است كه عزيز مصر،وسف صديق را در آن قرار داد و حال آن دو، بر تو پوشيده نيست!

در اين هنگام پرده دار مأمون به خشم آمد و خشمگينانه گفت: اي پسر موسي! از حد خود گذشتي و پا از گليم خويش درازتر كردي! اگر خداوند باراني در وقت معين كه پس و پيش نمي شود، فرو باريد، تو آن را آيت و معجزه اي براي تكبر و باليدن خود و قدرتي براي حمله كردن به حريف خود قرار داده اي، گويا گمان كرده اي كه معجزه اي همانند ابراهيم خليل آورده اي كه سر پرندگان را در دست خود گرفته، اعضاي آنها را بر قله كوهها نهاده بود و چون آنها را فرا خواند شتابان به نزدش آمدند و اندام هر پرنده اي به سرش پيوست و به اذن خداي متعال بال بال زده و به پرواز در آمدند! اكنون

اگر در پندار خود صادقي، اين دو شير را كه تصوير آنها بر پشتي نقش بسته است برانگيز و بر من مسلط ساز تا نشانه اعجاز تو قرار گيرد، چه اينكه باران و باريدن آن بطور عادي و طبيعي، نمي تواند گواه استجابت دعاي شما باشد، چرا كه ديگران نيز دعا كرده، خواستار آن شده اند و تو سزاوارتر از آنها به استجابت دعا نيستي.

وقتي پرده دار مأمون گفت: اين دو را بر من مسلط ساز و به تصوير دو شيري كه بر پشتي مأمون نقش بسته، روبرويكديگر بودند و مأمون به آن پشتي تكيه داده بود، اشاره كرد، امام رضا عليه السلام برآشفت و به آن دو صورت آواز داد كه بر شما باد اين بدكار را پس او را بدريد و اثري از وي بر جاي نگذاريد.

آري آن دو صورت از پشتي بيرون پريده و به صورت دو شير واقعي در آمدند و پرده دار را قطعه قطعه كرده استخوانهايش را شكستند، خوردند و خونش را ليسيدند، در حالي كه حاضران مي نگريستند و مات و مبهوت بودند و چون آن دو شير، از كار حاجب رهاييافتند، رو به حضرت كرده، عرضه داشتند: اي ولي خداوند در زمين او دستور چيست؟ آيا با اين - اشاره به مأمون - چنان كنيم كه با پرده دار كرديم؟ كه مأمون با شنيدن سخن آن دو شير، از هوش رفت و حضرت فرمود: دست نگهداريد و آن دو باز ايستادند.

حضرت فرمود: گلاب بر او بپاشيد و وي را به هوش آوريد، پس چنان كردند و مأمون به هوش آمد و آن دو شير

با تكرار حرف خود به حضرت گفتند: آيا اجازه مي فرمائيد او را به همنشين معدومش ملحق سازيم؟ حضرت فرمود: نه، چه اينكه خداي متعال براي او سرنوشتي مقرر داشته است كه بايد سپري نمايد، آن دو شير پرسيدند: چه دستوري مي فرمائيد؟

حضرت فرمود: به جاي خود بر گرديد و آن دو بر پشتي، چنانكه پيش از اين بودند، حك شدند.

مأمون اظهار داشت: سپاس و ستايش خدايي را كه شر حميد بن مهران،عني - همان پرده دار معدوم - را از من كفايت نمود، سپس به امام رضا عرض كرد: اي فرزند رسول خدا! حكومت از آن جد شما رسول خدا بود و سپس متعلق به شما است، اگر مي خواهيد آنرا به شما بسپارم.

حضرت فرمود: اگر ميل حكومت داشتم، با تو كنار نمي آمدم و آنرا از تو هم مطالبه نمي كردم، چه اينكه خداي متعال فرمانبرداري ساير آفريدگانش را نيز بسان اطاعت اين دو صورت به جز جهال فرزندان آدم، به من عطا فرموده است، پس اينان اگر چه در بهره هاي خويش دچار ضرر و زيان مي شوند، اما خداي متعال را در آن مشيتي است و از همين رو مرا به ترك اعتراض بر تو، و كنار آمدن با تو فرمان داده است، چنانكهوسف پيامبر را به كنار آمدن با فرعون مصر، فرمان داده بود.

امام جواد عليه السلام گفت: بعد از اين ماجرا، مأمون همواره پيش خود حقير بود و احساس حقارت مي كرد تا حضرت را از سر راه خود برداشت.[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عيون اخبار الرضا 2: 179 ح 1.

منبع: فرهنگ جامع

سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

كرنش درندگان در مقابل امام

شبلنجي آورده است:

يكي از نگهبانها گفته است: زني پيش متوكل، ادعاي سيادت كرد، لذا در جستجوي كسي برآمد كه راست و دروغ او را آشكار سازد، امام جواد عليه السلام را معرفي كردند و متوكل، قاصدي را بسوي حضرت فرستاد و امام جواد عليه السلام، نزد متوكل آمد، پس حضرت را كنار خود بر تخت نشانيد و سيادت آن را از وي پرسيد. امام جواد عليه السلام فرمود: خداي متعال گوشت فرزندان حسين را بر درندگان، حرام كرده است، او را پيش درندگان بينداز، اين خبر را به مدعي سيادت دادند و او به دروغ خود، اعتراف كرد، سپس به متوكل گفته شد: آيا اين پيشنهاد را در حق خودش امتحان نمي كني؟ پس متوكل دستور داد، تا سه تا از درندگان را حاضر كنند، آنها را به حياط كاخش آوردند، سپس امام جواد عليه السلام را فرا خواند، وقتي حضرت داخل حياط شد، متوكل در را بست، ولي درندگان، صداي خود را فرو خورده، خاموش گرديدند و چون حياط را به طرف پلكان طي كرد، در حالي كه آنها آرام بودند، خود را به حضرت سائيدند و پيرامونش، به گردش در آمدند، حضرت نيز با دست خود، آنها را نوازش فرمود: آنگاه بر جاي خود، نشستند و حضرت به طبقه بالا، پيش متوكل رفت و ساعتي با وي به گفتگو پرداخت، بعد از آن از پلكان فرود آمد و درندگان، رفتار نخست خود را تكرار كردند تا اينكه حضرت بيرون رفت و متوكل،

حضرت را با پيشكش نفيسي مشايعت كرد. بعضي از حاضران، به متوكل گفتند: تو همچنان كن كه پسر عمويت، با درندگان كرد متوكل چنين جسارتي در خود نيافت و به آنها گفت: مي خواهيد مرا به كشتن دهيد، سپس تأكيد نمود مبادا آن را افشا كنند.[1] [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] نور الأبصار:162.

[2] به نقل مسعودي، صاحب اين ماجرا، فرزند امام جواد، امام هادي است و اين گفته صحيح است، زيرا متوكل معاصر امام جواد نبوده، بلكه معاصر فرزند اوست. مروج الذهب 4: 86.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

كفن كردن مرده با پيراهن

شيخ طوسي آورده است:

از محمد بن اسماعيل بن بزيع روايت شده كه گفت: از امام جواد عليه السلام خواهش كردم، پيراهني به من عطا كنند تا كفن خويش سازم، پس حضرت پيراهني برايم فرستاد، عرض كردم: چگونه آن را كفن قرار دهم؟ فرمود: دكمه هايش را بكن. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب الاحكام 1: 304 ح 885.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

كفن كردن زن

كليني گفته است:

از سهل بن زياد، با واسطه روايت شده كه گفت: از امام جواد عليه السلام پرسيدم: زن، چگونه كفن مي شود؟ حضرت فرمود: همانگونه كه مرد، كفن مي شود، با اين تفاوت كه پستانهايش بر روي سينه اش جمع و با پارچه اي محكم به پشتش بسته مي شود و پنبه بيشتري براي او، نسبت به مرد، مصرف مي گردد، چنانكه ابتدا پس و پيش او، با پنبه آغشته به كافور پر شده، سپس با تكه پارچه اي خيلي محكم بسته مي شود. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 3: 147 ح 2.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

كسي كه از روي ناداني، ربا دهد

شيخ حر عاملي گفته است:

از محمد بن عيسي به نقل از پدرش، روايت شده كه گفت: همانا مردي، مدتها ربا مي داد؛ سپس رهسپار ديدار امام جواد عليه السلام گرديد؛ حضرت به او فرمود: چاره كار تو، در كتاب خدا قرآن كريم است كه خداي متعال مي فرمايد: (فمن جاءه موعظه من ربه فانتهي فله ما سلف) [1] .

«و اگر كسي اندرز الهي به او رسد و (از ربا خواري)، خودداري كند؛ سودهايي كه در سابق (قبل از نزول حكم تحريم) به دست آورده، مال اوست.» مراد از «اندرز»، توبه است كه پس از آگاهي از حرمت ربا، بدان روي آورده است و در نتيجه، در آمد گذشته (كه از روي جهل و ناداني بوده)، حلال است و نسبت به آينده، بايد خودداري نمايد.[2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بقره: 2 257.

[2] وسائل

الشيعه 18: 131 ح 23310.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

گ

گناهان مرگ خيز

موت الانسان بالذنوب أكثر من موته بالأجل و حياته بالبر أكثر من حياته بالعمر. [1] .

مرگ آدمي به سبب گناهان، بيشتر است از مرگش به واسطه ي اجل، و زندگي و ادامه ي حياتش به سبب نيكوكاري، بيشتر است از حياتش به واسطه ي عمر طبيعي.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مسند الامام الجواد، ص 248.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ حلم چاپ اول 1384.

گوش فرادادن به كسي حكم بندگي او را دارد

هر كه به سخن گوينده اي گوش فرادهد به تحقيق بندگي او را نموده، پس اگر از خداوند سخن بگويد بندگي خدا را كرده و اگر بيانگر كلمات شيطاني باشد پرستش شيطان را نموده است.

قوله في ان الاصغاء الي الناطق كعبادته

من اصغي الي ناطق فقد عبده، فان كان الناطق عن الله فقد عبد الله، و ان كان الناطق ينطق عن لسان ابليس فقد عبد ابليس.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

گذشت روزگار اسرار را آشكار مي كند

روزگار پرده از اسرار پنهاني برمي دارد.

قوله في أن الايام تهتك الاسرار

الايام تهتك لك الامر عن الاسرار الكامنة.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

گم شدن عمامه در بيابان

قاسم بن محسن مي گويد: در ميان مكه و مدينه در منزلي، اعرابي گرسنه اي را ديدم و ناني به او دادم.

وقتي كه رفت باد عجيبي وزيد كه عمامه ي مرا برد و نديدم كه به كدام طرف برد. چون به مدينه آمدم به خدمت امام جواد عليه السلام رسيدم و بي آنكه حرفي از آن موضوع بگويم آن حضرت فرمود: «اي قاسم! عمامه ي تو را باد برد؟»

گفتم: «بلي اي فرزند رسول خدا.»

حضرت به غلام خود اشاره كرد و فرمود كه: «عمامه ي قاسم را بياور.»

چون آورد ديدم كه همان عمامه ي من است كه باد برد. پس بسيار تعجب كرده و پرسيدم: «اي فرزند رسول خدا! اين عمامه چگونه به دست شما رسيد؟»

حضرت فرمود: «چون در آن منزل به آن اعرابي، تصدق نمودي حق تعالي نيز به موجب «ان الله لا يضيع اجر المحسنين» [1] عمامه ي تو را به تو بازگرداند.» [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] توبه 120 - هود 115 - يوسف 90 «يعني: خداوند اجر احسان كنندگان را ضايع نمي كند.».

[2] حديقة الشيعه.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام جواد؛ تهيه و تنظيم: واحد تحقيقاتي گل نرگس ؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

گفتگوي حضرت با بايزيد بسطامي

شيخ حر عاملي گفته است:

ابو نعيم اصفهاني در كتاب «حلية الاولياء» - كه من اين روايت را به خط بعضي از شيعيان به نقل از او (ابو نعيم) يافته ام) - مي گويد:

با يزيد بسطامي به رسم حكايت، اظهار داشت: از بسطام [1] به قصد حج خانه ي خدا، بيرون آمدم؛ گذرم به سرزمين شام، افتاد و به شهر دمشق، رسيدم؛ وقتي در آن منطقه كه بسان دره،

از همه طرف در محاصره ي كوه هاست، به راه خود مي رفتم، داخل يك روستا شدم و تلي از خاك، در برابر خود ديدم كه كودكي تقريبا چهار ساله، بر روي آن سر گرم خاكبازي بود.

با خود گفتم: اگر به اين كودك سلام كنم، چه بسا معرفت لازم، نسبت به سلام را نداشته باشد و اگر سلام را ترك نمايم، در انجام وظيفه ي واجب خود، كوتاهي كرده ام و بالاخره تصميم گرفتم سلام كنم و به او سلام دادم؛ پس كودك سرش را بطرف من بلند كرد و گفت: سوگند به آن كسي كه آسمان را برافراشت و زمين را بگسترانيد، هرگاه خداي متعال فرمان به دادن جواب سلام نداده بود، جواب سلامت را نمي دادم؛ كار مرا و مرا به خاطر كمي سن و سالم، كوچك شمردي! سلام و رحمت و بركات و تحيات و رضوان خدا بر تو باد! سپس افزود: راست گفت خداي متعال كه (اذا حييتم بتحية فحيوا بأحسن منها

) [2] «هر گاه به شما تحيت گويند، پاسخ آن را بهتر از آن بدهيد.» و سكوت كرد؛ ولي من دنباله ي آيه را خواندم كه: (أو ردوها) «يا (لااقل) به همان گونه پاسخ گوئيد.»، او گفت: اين ذيل اين آيه، كار تقصير كاري مثل شماست.

پس دانستم كه او كسي است كه قطب و محور عالم و مورد تأييد و حمايت الهي است؛ در همين حال رو كرد به من و گفت: اي ابا يزيد! چه كاري تو را از زادگاهت بسطام، به شام كشانيده است؟

عرض كردم: سرور من! آهنگ خانه ي خدا دارم - تا

اينكه راوي گفت: -

بايزيد گفت: سپس آن كودك برخاست و به من فرمود: آيا وضو داري؟

عرض كردم: نه؛

فرمود: با من بيا؛ حدود ده قدم، پشت سرش رفتم كه رودخانه اي، بزرگتر از فرات را در برابر خود ديدم؛ حضرت نشست، من هم نشستم و به نيكوترين وجهي، وضو ساخت؛ من نيز وضو گرفتم؛ ناگهان كارواني را در حال عبور مشاهده كردم؛ خود را به يكي از كاروانيان رساندم و پرسيدم: اين رودخانه، كدام است؟ و او جواب داد: رود جيحون پس من ساكت ماندم.

سپس آن كودك، به من فرمود: برخيز و من، با او بلند شدم و همراهش به راه افتادم و حدود بيست قدم با وي رفتم كه ناگهان به رودخانه اي بزرگتر از فرات و جيحون رسيديم و او به من فرمود: بنشين؛ من هم نشستم؛ مردمي، سواره بر من گذشتند و از آنها پرسيدم: اينجا كجاست؟ آنها گفتند: اين رودخانه ي «نيل» در سرزمين مصر است و ميان تو و شهر مصر، يك فرسنگ يا كمتر فاصله است؛ و كاروان رفت.

بيشتر از ساعتي نگذشت كه همراه و همسفرم باز آمد و به من فرمود: برخيز كه رخصت يافتيم؛ برخاستم و حدود بيست گام با او، راه سپردم كه به هنگام غروب خورشيد به نخلستان بزرگي رسيده، به استراحت پرداختيم؛ طولي نكشيد كه برخاست و فرمود: راه بيفت و اندكي پشت سرش رفتم كه خودمان را در كعبه يافتم و... از كليد دار كعبه پرسيدم (اين آقا كيست)؟ در جوابم گفت: اين آقا و مولايم، امام جواد عليه السلام است.

گفتم: خداي متعال بهتر (از هر كسي) مي داند،

رسالتهاي خود را در كجا قرار دهد.[3] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بسطام: شهري قديمي از توابع شاهرود، بر سر راه شاهرود - آزاد شهر است و آرامگاه با يزيد نيز در آن قرار دارد.

[2] نساء: 4 86.

[3] اثبات الهداه 6: 204 ح 79.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

گريه بر امام حسين

ابن نما روايت كرده است:

امام جواد عليه السلام فرمود: آسمان جز برحيي بن زكريا و حسين ابن علي عليه السلام، گريه نكرد.[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مثير الاحزان: 5 مقدمه.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

گفتگوي حضرت با بايزيد بسطامي

شيخ حر عاملي گفته است:

ابو نعيم اصفهاني در كتاب «حليه الاولياء» - كه من اين روايت را به خط بعضي از شيعيان به نقل از او (ابو نعيم)افته ام) - مي گويد:

بازيد بسطامي به رسم حكايت، اظهار داشت: از بسطام [1] به قصد حج خانه خدا، بيرون آمدم؛ گذرم به سرزمين شام، افتاد و به شهر دمشق، رسيدم؛ وقتي در آن منطقه كه بسان دره، از همه طرف در محاصره كوه هاست، به راه خود مي رفتم، داخلك روستا شدم و تلي از خاك، در برابر خود ديدم كه كودكي تقريبا چهار ساله، بر روي آن سر گرم خاكبازي بود.

با خود گفتم: اگر به اين كودك سلام كنم، چه بسا معرفت لازم، نسبت به سلام را نداشته باشد و اگر سلام را ترك نمايم، در انجام وظيفه واجب خود، كوتاهي كرده ام و بالاخره تصميم گرفتم سلام كنم و به او سلام دادم؛ پس كودك سرش را بطرف من بلند كرد و گفت: سوگند به آن كسي كه آسمان را برافراشت و زمين را بگسترانيد، هرگاه خداي متعال فرمان به دادن جواب سلام نداده بود، جواب سلامت را نمي دادم؛ كار مرا و مرا به خاطر كمي سن و سالم، كوچك شمردي! سلام و رحمت و بركات

و تحيات و رضوان خدا بر تو باد! سپس افزود: راست گفت خداي متعال كه (اذا حييتم بتحيه فحيوا بأحسن منها) [2] «هر گاه به شما تحيت گويند، پاسخ آن را بهتر از آن بدهيد.» و سكوت كرد؛ ولي من دنباله آيه را خواندم كه: (أو ردوها) «يا (لااقل) به همان گونه پاسخ گوئيد.»، او گفت: اين ذيل اين آيه، كار تقصير كاري مثل شماست. پس دانستم كه او كسي است كه قطب و محور عالم و مورد تأييد و حمايت الهي است؛ در همين حال رو كرد به من و گفت: اي ابازيد! چه كاري تو را از زادگاهت بسطام، به شام كشانيده است؟ عرض كردم: سرور من! آهنگ خانه خدا دارم - تا اينكه راوي گفت: - بايزيد گفت: سپس آن كودك برخاست و به من فرمود: آيا وضو داري؟

عرض كردم: نه؛

فرمود: با من بيا؛ حدود ده قدم، پشت سرش رفتم كه رودخانه اي، بزرگتر از فرات را در برابر خود ديدم؛ حضرت نشست، من هم نشستم و به نيكوترين وجهي، وضو ساخت؛ من نيز وضو گرفتم؛ ناگهان كارواني را در حال عبور مشاهده كردم؛ خود را بهكي از كاروانيان رساندم و پرسيدم: اين رودخانه، كدام است؟ و او جواب داد: رود جيحون پس من ساكت ماندم.

سپس آن كودك، به من فرمود: برخيز و من، با او بلند شدم و همراهش به راه افتادم و حدود بيست قدم با وي رفتم كه ناگهان به رودخانه اي بزرگتر از فرات و جيحون رسيديم و او به من فرمود: بنشين؛ من هم نشستم؛ مردمي، سواره بر من گذشتند و از آنها پرسيدم:

اينجا كجاست؟ آنها گفتند: اين رودخانه «نيل» در سرزمين مصر است و ميان تو و شهر مصر،ك فرسنگا كمتر فاصله است؛ و كاروان رفت.

بيشتر از ساعتي نگذشت كه همراه و همسفرم باز آمد و به من فرمود: برخيز كه رخصتافتيم؛ برخاستم و حدود بيست گام با او، راه سپردم كه به هنگام غروب خورشيد به نخلستان بزرگي رسيده، به استراحت پرداختيم؛ طولي نكشيد كه برخاست و فرمود: راه بيفت و اندكي پشت سرش رفتم كه خودمان را در كعبهافتم و... از كليد دار كعبه پرسيدم (اين آقا كيست)؟ در جوابم گفت: اين آقا و مولايم، امام جواد عليه السلام است.

گفتم: خداي متعال بهتر (از هر كسي) مي داند، رسالتهاي خود را در كجا قرار دهد.[3] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بسطام: شهري قديمي از توابع شاهرود، بر سر راه شاهرود - آزاد شهر است و آرامگاه بازيد نيز در آن قرار دارد.

[2] نساء: 4 86.

[3] اثبات الهداه 6: 204 ح 79.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

ل

لعنت حضرت بر ابو الخطاب

شيخ طوسي گفته است:

از علي بن مهزيار روايت شده كه گفت: از امام جواد عليه السلام شنيدم كه وقتي حضورش، حرف ابو الخطاب محمد بن ابي زينب به ميان آمد، فرمود: خدا ابو الخطاب و اصحاب واران او و شك كنندگان در لعنش و هر كس را كه در اين مورد درنگ كند و ترديد نمايد، لعنت كند.

سپس فرمود: ابو غمر و جعفر بن واقد و هاشم بن ابو هاشم اند كه بنام ما از

جيب مردم تأمين معاش كردند و اكنون به مبلغين افكار ابو الخطاب، بدل شده اند، خداي متعال او را و آنها را و هر كس سخنان آنها را بپذيرد، لعنت كند، اي علي! مبادا از لعن كردن آنان، فرو گذار كني، خداوند لعنتشان كند و بهقين خداي متعال، لعنتشان كرده است. سپس افزود: رسول خدا فرمود: هر كس از لعن كردن كسي را كه خداي متعال لعنتش كرده است، توبه كند، لعنت خدا بر او باد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اختيار معرفه الرجال 2: 810 ح 1012.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

لعنت كردن ابو سمهري و ابن ابي الزرقاء

شيخ طوسي گفته است:

از اسحاق بن انباري روايت شده است كه گفت: امام جواد عليه السلام به من فرمود: ابوسمهري چه كرد، خدايش لعنت كند؛ كار او دروغ بستن به ماست، در حاليكه او و ابن ابي الزرقاء را دعوت گران به سوي ما مي پندارد؛ اما شما را گواه مي گيرم كه من از آن دو نفر، به خداي متعال تبري مي جويم؛ آن دو، فتنه انگيز و مورد لعنت و نفرين اند. اي اسحاق! مرا از آن دو، راحت ساز؛ اگر اين كار را بكني خداي متعال تو را با زندگي بهشتي راحت و آسوده خواهد ساخت؛ عرض كردم: فدايت گردم! آيا كشتن آن دو، براي من رواست؟ حضرت فرمود: آن دو، دو نفر فتنه انگيزند كه ميان مردم فتنه انگيزي مي كنند و در صدد قتل من و هواداران من هستند و به همين جهت، خونشان هدر و قتلشان

براي مسلمانها، روا مي باشد؛ با اين حال از اقدام آشكار بپرهيز؛ چه اينكه دين اسلام، قتل آشكار را مقيد (به اجراي قصاص) كرده است و بترس از اينكه اگر او را آشكارا به قتل رساني، دليلش را از تو بپرسند و در اثبات مدعاي خود، فروماني و نتواني خود را از قصاص برهاني؛ در نتيجه خون مؤمني از دوستان ما به قصاص خون كافري، ريخته مي شود؛ بر شما باد به اقدام پنهاني و غافلگيرانه. محمد بن عيسي گفت: پس اسحاق، همواره در صدد كشتن غافلگيرانه آن دو بود و آنها - كه لعنت خدا بر آنها باد - نيز پيوسته از او، دوري مي جستند. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اختيار معرفه الرجال 2: 811 ح 1013.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

م

محرم نمودن كودك

كليني گفته است:

از محمد بن فضيل نقل شده كه گفت: از امام جواد عليه السلام سؤال كردم: چه وقت مي توان كودك را محرم كرد؟ حضرت فرمود: هنگامي كه دندان هاي شيري اش افتاده باشد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 4: 276 ح 9.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

مدت انتظار در داد و ستد مال مفقود

كليني آورده است:

از علي بن مهزيار، روايت شده كه گفت: از امام جواد عليه السلام سؤال كردم راجع به خانه متعلق بهك زن كه دارايك دختر وك پسر است و پسر، در دريا ناپديد شده و مادر، از دنيا رفته است؛ پس دختر با ادعاي اينكه مادرش، خانه را به او واگذار كرده، قسمتهايي از آن را فروخته است و اندكي از باقيمانده آن، مجاور منزلكي از شيعيان است و او، خريدن آن را بخاطر نبودن پسر، خوش ندارد و نگران اين است كه مبادا جايز نباشد؛ در حالي كه هيچ خبري از پسر ناپديد شده، در دست نيست.

حضرت به من فرمود: چه مدت از ناپديد شدنش مي گذرد؟

عرض كردم: سالهاي زيادي مي گذرد.

حضرت فرمود: ده سال انتظارش را بكشد، سپس خريداري نمايد.

به حضرت عرض كردم: اگر ده سال از ناپديد شدنش گذشت، خريدنش درست و جايز است؟

حضرت در جوابم فرمود: آري. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 7: 154 ح 6.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

مهر همسر امام جواد

سيد بن طاوس روايت كرده است:

از ابراهيم بن محمد بن حارث نوفلي، به نقل از پدرش كه خادم امام جواد عليه السلام (و به نقلي خادم امام رضا عليه السلام) بوده نقل شده است كه گفت: هنگامي كه مأمون، دخترش را به همسري امام جواد عليه السلام در آورد، حضرت در نامه اي به او نوشت: براي هر زني، مهري از مال شوهرش مقرر شده است؛ در حالي كه خداي متعال دارايي

ما را به آخرت موكول كرده است و ما اموال خود را آنجا ذخيره كرده ايم؛ چنانكه دارايي شما را در همين دنيا قرار داده و به آن شتاب كرده است و شما آن را در همين جا ذخيره نموده ايد و من بهقين، مهر دختر تو را «الوسائل الي المسائل» قرار داده ام و آن، مجموعه نفيسي از مناجات است كه پدر بزرگوارم، به من داد و فرمود: پدرم موسي عليه السلام، به من سپرد و فرمود: پدرم جعفر عليه السلام، به من عطا كرد و فرمود: پدر م محمد عليه السلام، به من بخشيد و فرمود: پدرم علي بن الحسين عليه السلام، به من داد و فرمود: پدرم حسين عليه السلام، به من سپرد و فرمود: برادرم حسن عليه السلام، به من عطا كرد و فرمود: پدرم امير مؤمنان علي بن ابيطالب - درود خدا بر او باد - به من بخشيد و فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم، به من داد: و فرمود: جبرئيل عليه السلام به من سپرد و گفت:

اي محمد! پروردگار عزيز و عزت بخش، سلامت مي رساند و خطاب به تو مي فرمايد: اين مجموعه، كليد هاي خزانه هاي دنيا و آخرت است؛ لذا آن را وسيله دستيابي به اهداف و مقاصد خويش ساز كه تو را، به خواسته هايت مي رساند و آرزوهايت را محقق مي سازد؛ ولي اين مجموعه را، در نيازمنديهاي دنيوي به كار مگير؛ زيرا بهره هاي اخروي تو، كم شده و ضرر مي كني و اين مجموعه، ده وسيله، به سوي ده هدف و مقصود است كه توسط آنها،

درهاي خواسته ها كوبيده مي شود و گشوده مي گردد و نيازمنديها، در خواست مي شود و برآورده مي گردد و نسخه آن اين است:

1 - مناجات استخاره: خدايا! گزينش تو در استخاره ام، مرا به آرزوهاي بلند و بخششهاي شايان و مطالب سودمند و كسب و كار حلال، مي رساند و به روشهاي پسنديده، راهنمايي مي كند و به ستوده ترين انجام ها، سوق مي دهد و از ناگواريهاي بيمناك، باز مي دارد. خدايا! از تو، جوياي خيرم؛ در هر اقدامي كه بر آن، تصميم گيرم و خردم، مرا بدان كشاند. خدايا! دشواري اش را آسان كن و سختي اش را، هموار ساز و مهم آن را، برايم كفايت فرما و هر بد آمدي را به وسيله آن، از من برگردان و سرانجامش را اي پروردگار من! بهره و غنيمت، و ترس و بيمش را سلامت، و دورش را نزديك، و كاستي و بي حاصلي آن را فراواني قرار بده.

خدايا! دعايم را، به اجابت برسان و خواسته ام را، عطا كن و حاجتم را، برآور و موانعش را، بر طرف فرما و ناگواريهايش را، از من باز دار. خدايا! پرچم پيروزي و موفقيت را، در خيري كه از تو خواستم، به دستم سپار و بهره و غنيمت فراوان، به دعايم ببخش و سود سرشار، به اميدم عطا كن. خدايا! خواسته ام را قرين كاميابي ساز و به خير و صلاح، مخصوصش گردان و اسباب خوشي و نشانه هاي بهره وري اش را، روشن و آشكارا به من بنمايان و گلوگاه دشواري اش را، ببند و فرياد و نعره شكستن (دشواريا درهاي بسته)

آن را بلند كن. بار خدايا اشتباه و ابهام آن را روشن كن و بسته آن را، بگشاي و بنيادش را، استوار ساز تا گزينش و پسند تو پسند و انتخابي روي آورنده به بهره و غنيمت، بر طرف كننده ضرر و زيان و شتابان در سود دهي و برخوردار از ساختاري ماندگار باشد؛ همانا تو، آغازگر بخششي و زيادي بخشش، چيزي از خزانه سرشارت كم نمي كند.

2 - مناجات گذشت و چشم پوشي: خدايا! بهقين، اميد به گستره رحمتت، مرا به خواهش گذشت تو گويا كرده است و اميد و اعتماد به حلم و تحمل و مدارا كردنت به خواستن امان و گذشت و چشم پوشي ات، دليري ام بخشيده است و مرا، اي پروردگار من! گناهاني است كه با انواع انتقامها، رو بروست و لغزشهايي است كه از چشمان از بيخ بركن و نابود كننده، دور نمانده است و من بدين سبب، در پيشگاه عدل و دادت، سزاوار عذاب دردناكم و با ارتكاب آنها، مستوجب شكنجه و عقوبت مي باشم و از آن بيمناكم كه اجابتم را، تأخير اندازند و با باطل كردن خواسته ام، مانع بر آمدن حاجتم گردند و سنگيني كمر شكن آنها، و دشواري حمل آنها به تنهايي، موجب نابودي ميل و رغبتم شود؛ سپس اي پروردگار من! به بردباري ات، در مقابل خطا كاران و گذشتت، از عاصيان و مهرباني ات، با آلودگان به گناه، برگشته و نگريستم و در نتيجه از روي اعتماد به تو و با توكل بر تو، خود را بر آستانت افكندم و سفره دلم را برايت گشودم و از تو، آنچه را نشايدم

از بر طرف ساختن هم و غم خويش، درخواست نمودم و آنچه را سزاوارش نيستم، از زدودن غصه و اندوه، طلب كردم و از تو طلب بخشش و چشم پوشي كردم و به تو اعتماد كردم اي آقا و مولاي من!. خدايا! با گشايشت، بر من منت گذار و با آسان ساختن خروجم از مشكلات، بر من تفضل كن و با مهرباني ات، به سوي راه راست، راهنمايي ام فرما و با قدرت و نيرويت، از راه كج و انحرافي بازم گردان و با عفو و گذشت خويش، از زندان اندوه و گرفتاري نجاتم بخش و با لطف و كرمت، از غل و زنجير اسارت خلاصم كن و بهشت رضوانت را، نصيبم فرما و احسانت را، به من عطا كن و از لغزشهايم، در گذر و راز اندوهم را، به گشاي و بر سرشك ديدگانم، رحمت آور و طلب و دعاي مرا در حجاب و پرده قرار مده و با گذشت از من، بازويم را استوار گردان و پشتم را بدان، قوي و نيرومند ساز و كارم را، سر و سامان ببخش و عمرم را، طولاني فرما و هنگام بر انگيختنم و وقت بيرون آمدنم از گور، بر من رحمت آور كه بي گمان تو، جواد و كريم و آمرزنده و مهرباني.

3 - مناجات سفر: خدايا! من، آهنگ سفر دارم؛ بنابراين، خير و خوبي برايم مقرر فرما و راه تدبير را، برايم روشن كن و آن را، به من بفهمان و به راستي و درستي برايم، آغازش نما و در اين سفر، مشمول سلامت و تن درستي ام گردان و با بهره شايان و

بخشش فراوان، جايزه ام ببخش و به بهترين و نيكوترين وجه از نگاهباني و پاسداري، در پناه خويش گير.

بار خدايا! از رنج و سختي مسافرتها، بر كنارم دار و دشواري زمينهاي ناهموار و خشن را، بر من هموار ساز و مسافتهاي دور و دراز را، برايم درنورد و دوري آبشخورها را، به من نزديك كن و گامهاي مركبها را در پيمودن راه، بلند و كشيده ساز تا منزلهاي دور را، نزديك كني و شدت و سختي زمينهاي ناهموار و خشن را آسان و زود گذر نمايي.

خدايا! در اين سفر، طاير خجسته بال حفاظت و مراقبت را، همراه و هم صحبتم ساز و بهره عافيتم بخش و نگاهبان و حافظ آزادي و استقلال را روزي ام كن و راهنماي عبور از گردنه هاي هولناك، عطايم فرما و آنچه كه باعث و عامل كفايت روز افزونم مي شود ارزاني كن و از ولايت خوشمن و حافظ و نگهدار، بر خوردارم ساز. خدايا! سفر مرا دستمايه امنيت و آرامشي بزرگ و بهره و نصيبي فراهم و مهيا، گردان و شب را سپر محافظتم از آفات و روز را، بازدارنده ام از مهالك، قرار ده و با قدرت قاهره خود، دسته هاي دزدان را از من دور دار و با توش و توانت، از دام و وحوش حفظم كن تا سلامت و تن درستي، همراهم باشد و عافيت، قرينم گردد و خوشبختي، جلو دارم شود و آساني، به آغوشم در آيد و رنج و سختي از من فاصله گيرد و كاميابي، با من سازگار و آسودگي رفيقم شود كه بي گمان تو، اهل بخشش و منت و

كرم و قدرت و جنبشي و تو، بر هر چيز توانا (و نسبت به بندگانت، بينا و آگاهي.)

4 - مناجات رزق و روزي: خدايا! باران پياپي روزي فراخت را، بر من فرو فرست و ابرهاي انبوه فضل و كرمت را، بر من زياد بباران و باران پر آب عطا و بخششت را، بر من پيوسته دار و باران نعمت بي پايانت را، بر آستان نيازم بباران و احساس نياز به جود و كرمت را، همواره در من برانگيز و از كسي كه جوياي دارايي توست، بي نيازم ساز و درد نداريم را، به داروي فضل و كرمت، درمان كن و فقر و تنگدستي زمين خورده ام را با فضل و توانگري ات بلند كن [شكستگي فقرم را با عطا و بخششت اصلاح كن] و تنگدستي ام را با عطاي بسيارت، تصدق ده و بي نوايي ام را با هداياي ارجمندت، جبران فرما و راه به دست آوردن روزي را (اي پروردگار من!) بر من آسان كن و بنيادش را، برايم استوار ساز و چشمه هاي فراخش را، با رحمتت روان كن و با رأفت و كرمت و جويباران زندگي فراخ و در وفور نعمت را، در مسير زندگاني ام به جريان انداز و بساط فقر و فاقه ام را در نورد و قحطي سخت حالي ام را به فراواني نعمت خويش، آباد و پر بار گردان و موانع روزي را از پيش پايم بردار و آويزه هاي تنگنا را از زندگاني ام بر چين.

خدايا! مرا آماج تيرهاي روزي فراخ گردان؛ آماج پربارترين تيرهايش و از فراخي و خوشي زندگي، پايدارترينش را نصيب و

روزي ام كن. خدايا! پيراهن گشايش و فراخي، و روپوش و بالا پوش آسايش و فراخي بر اندامم بپوشان و من، پروردگارا! چشم انتظار انعام تو، با زدودن تنگي و فشار فقر هستم، و بخششت را با قطع تأخير روزي و فضل و كرمت را با زدودن تنگدستي انتظار مي برم و سر رشته نيازم را براي دستيابي به مال و مكنت، به جود و كرمت پيوسته دارم. خدايا! باران شديد و پيوسته نعمت را از آسمان رزق و روزي ات، بر من بباران و با نعمتهاي پياپي، از آفريدگانت بي نيازم گردان و آوردگاه ناداريم را، با تير تركش خويش هدف گير و بر طرف كردن سختي و بدحالي زندگي ام را بر مركبهاي تند و سريع سوار كن و تنگدستي ام را، از دم تيغ تلف و نابودي بگذران و با نعمت بخشي فراخ و گسترده از جانب خويش، پروردگارا! تحفه و پيشكشم عطا فرما و مرا، با رشد و نمو اموالم، مدد رسان و از تنگناي فقر و ناداري، دورم دار و شر قحط و غلا را از من بگير و بساط نعمت و فراواني را، برايم بگستران و آب فراوان و گواراي رزق و روزي ات را، به من بنوشان و راههاي رسيدن به بذل و بخشش فراگيرت را، به رويم بگشا و مال و ثروت ناگهاني ام بخش و بدينگونه، از فقر و تنگدستي نجاتم ده و با پشتيباني، از آب رزق بامدادي سيرابم گردان و با سهولت و آساني، دارا و متمكنم گردان؛ چه اينكه تو، صاحب عطا و بخشش عظيم و بزرگ و فضل و كرم فراگير و

من و جود بيكراني و تو، جواد و كريمي.

5 - مناجات پناه خواستن: خدايا! به تو پناه مي برم، از شدائد بلاها و مصائب و بيم و هراس سختيهاي بزرگ و طاقت فرسا؛ پروردگارا! از سختي و بلايي كه به زمين مي زند پناهم ده و از شبيخون درد و بلا، مصون ومحفوظم دار و از عقوبتها و عذابهاي غافلگيرانه، نجاتم بخش و از زوال نعمتها و لغزيدن گامها امانم عطا فرما.

خدايا! مرا در حمايت عزت خويش، قرارم ده و در گستره پاسداري و حفاظت، از گردش ناگهاني روزگار (مثل مرگ و قتل ناگهاني) و از سرعت و شتاب غضبهاي تند و تيز جاگيرم ساز.

خدايا! پروردگارا! سرزمين بلا و مصيبت را، در هم پيچ و گستره درد و رنج و مشقت را، به شدت بلرزان و خورشيد بد آمدها را، تيره و تار ساز و كوههاي سر سخت شر و بدي را در هم كوفته و هموار ساز و گرفتاريهاي زمانه را، بر طرف كن و باز دارنده ها را، از مسير كارها بردار، و مرا، در حوزه و حريم سلامت در آور و بر مركبهاي كرامت و بزرگواري، بنشان و با گذشت و چشم پوشي از خطا و لغزش، همراهي فرما و به پوشيده داشت ناموس، فراگير.

اي پروردگار من! با نعمتهايت به من بخشش كن و بلاها و سختيها و همه اصناف عذاب خويش را، از من دور فرما و عقوبت دردناكت را، از من بگردان و از بلاها و شرور روزگار، پناهم ده و از بد سرانجامي هر كاري، نجاتم بخش و از گرفتاري به دام محذورها و ممنوع

ها، پاسم دار و روشني بلا و ابتلاء را از كارهاي من برگردان (و آن را كور ساز) دستش را تا زنده ام از رسيدن به من، ناتوان دار؛ بهقين تو، پروردگار ستوده، آغاز گر و باز گردان و كننده بي چون و چراي هر چه خواهي، هستي.

6 - مناجات توبه: خدايا آهنگ آستانت كردم، با توبه اي پاك و خالصانه و پيماني درست و استوار و خواهش دلي، مجروح و خونين و گفتاري، صريح و آشكار.

خدايا! توبه خالصانه ام را، بپذير و بازگشت سريع و شتابانم را، قبول كن و در افتادن و غلبه و قهرماني ام را در برابر فروتني و تن دادن به گناه، بپذير.

پروردگارا! از توبه من، با ثواب شايان و اقبال و برگشت كريمانه و لغو كيفر و گردانيدن عذاب و شكنجه، و بهره و غنيمت بازگشت و بالاخره، با پرده پوشي، پيشواز كن.

خدايا! (با توبه من) گناهان ثبت شده (در نامه عملم) را، پاك كن و با قبول توبه ام، تمام عيبهايم را بشوي و آن را، جلا دهنده تيرگي و زنگار دلم و تند و تيز كننده بينش قلبم قرار ده و شستشو دهنده آلودگي ام، گردان و پاك كننده چرك و پليدي تنم، ساز و سامان بخش نهادم، فرما و شتاب دهنده بينش و بصيرتم براي به اتمام و اكمال رسانيدن آن (توبه)، گردان.

اي پروردگار من! توبه مرا پذيرا باش كه از صميم قلبم، تراويده و در اثر تصحيح و اصلاح بينشم، خالص گرديده و از توجه همه جانبه نهادم، بر آمده و از تلاش و كوشش در پاكي درونم، جوشيده و

از استواري بازگشت من، به درگاهت و شتاب گرفتن، در انجام فرمانت بر آمده و خالص گرديده است.

خدايا! با توبه من، تاريكي اصرار بر گناهم را، روشني بخش و گناهان گذشته ام را بدان، نابود ساز و جامه تقوا و پرهيزگاري و روپوش هدايت و رستگاري، بر اندامم بپوشان كه من البته، مهار نافرماني را، از سر بدر كردم و پوشش گناه را، از تن بيرون آوردم، در حالي كه به نيرو و توان تو اي پروردگار من! چنگ زدم و به عزتت، براي مقابله با نفس استعانت جستم؛ توبه خود را از بيم شكستن، به حمايتت سپردم؛ از خفت و خواري، به نگهداريت آويختم، در حالي كه آن را با جمله زيباي «لا حول و لا قوه الا بك مساوي هيچ تحول و تواني، جز به كمك تو ميسر نيست.» پيوند زدم.

7 - مناجات حج: خدايا! حج خانه ات را، روزيم گردان؛ همان حجي كه انجام آن را بر توانمندان، واجب فرمودي و در اين كار، دليل و راهنمايي براي من قرار بده و دوري راههاي آن را، برايم نزديك كن و بر اداي مناسك،اريم فرما و با محرم شدن، بر آتش حرامم گردان و به (زاد و توشه ام)، نيرو و توانم و چابكي و چالاكي ام براي سفر بيفزاي.

پروردگارا! ايستادن بر آستانت و كوچ كردن به درگاهت را، نصيب و روزي ام كن و با رستگاري، ظفرمند و كاميابم ساز (و با سود سرشار، مورد عنايت خويش قرار ده.)

پروردگارا! از جايگاه وقوف حج اكبر (عرفات)، به همايش مشعر الحرامم برسان و آن را مايه نزديكي به رحمتت گردان

و راه مستقيم به بهشتت قرار ده و در ايستگاه مشعر الحرام و جايگاه بستن احرام، جاي گيرم ساز و براي اداي مناسك و قرباني كردن ماده شتران كوهان بزرگ، با روان كردن خون و بيرون ريختن رگهاي گردن و ريختن و جاري ساختن خون جوشان و بالاخره، ذبح قربانيها فراوان و بريدن رگهاي گردنشان مطابق فرمان تو و به منظور انجام مستحبات مقرر، اهليت و شايستگي ام ببخش.

خدايا! توفيق حضور در نماز عيد را، نصيبم فرما؛ در حالي كه به وعده ات اميدوار (و از تهديدت، بيمناك) و موي سر تراشيده و تقصير كرده ام و جهت فرمانبرداري ات تلاش و كوشش كرده ام و آستينها را بالا زده و جمرات را به هفت (سنگريزه) و هفت ديگر بعد از آن... رمي كرده ام.

خدايا! مرا به عرصه با صفاي بيت الحرام و خانه خودت، در آور و به جايگاه امن و آسايشت و كعبه معظمه ات و مأواي خاكساران، و محل شكايت بندگان و خواستاران، (و ميهمانان) و نيازمندانت، وارد كن.

خدايا! هنگام كوچيدن و بازگشتن مزد و پاداش فراوان مرحمت فرما و مناسك حجم و پايانافتن ناله و شيونم را، به قبول خاطرت و لطف و مهرباني ات پايان ببخش (اي آمرزنده مهربان.) اي مهربانترين مهربانان!

8 - مناجات دفع ظلم و ستم: خدايا! بدرستي كه ظلم و ستم بندگانت، در گستره زمينت جايگير شده است؛ تا جايي كه: عدل و داد را ميرانده، راهها را بريده، حق را نابود ساخته، راستي را از ميان برده، نيكي را پنهان نموده، شر و بدي را پديدار كرده، چراغ تقوا را خاموش ساخته،

هدايت را از ميان برداشته، خير و نيكي را دور كرده، شر و بدي را استوار نموده، فساد را پرورش و جور و ستم را گسترش داده، دشمني را تقويت كرده، و تعدي و تجاوز را از حد گذرانيده است.

خدايا! پروردگارا! اين همه را، جز قدرت قاهره ات، بر طرف نسازد و غير از منت تو بر بندگانت، پناهشان ندهد.

خدايا! پروردگارا! ظلم و ستم را، ريشه كن فرما و قله هاي زور و تجاوز را، متلاشي ساز و بازار منكر را از رواج و رونق، بينداز و پيش گيران از آن (ناهيان از منكر) را، عزيز و محترم گردان و بيخ و بن بيدادگران را بركن و پس از ازدياد و كثرت به آنها لباس هلاكت و نقصان بپوشان.

خدايا! در عقوبت ناگهاني آنها به سبب گناهانشان تعجيل كن و عقوبتهاي عبرت انگيز را بر آنان، فرود آر و مرگ همه منكرات و زشتيها را برسان؛ باشد كه امور خطرناك و وحشت خيز (مثل راههاي خطرناك) ايمن و بي بيم شود و اندوهناك و سوخته دل آرامش پيدا كند و گرسنه، سير شود و بي سرپرست پشتيباني و مواظبت شود (يا گمشده نگهداري شود) و رانده شده پناه داده شود و آواره در به در باز گردد و فقير و نادار، بي نياز شود و پناه جو، پناه گيرد و بزرگتر، احترام گردد و كوچكتر، مورد تفقد و ترحم قرار گيرد و ستمديده، عزيز شود و بيدادگر، خوار و ذليل گردد و اندوهگين، به گشايش و شادماني رسد و اندوه و بلا و سختي بر طرف شود و توده مردم به آرامش برسد

و اختلاف و دو دستگي، از ميان بر خيزد و همدلي و همبستگي، جان بگيرد. و علم و دانش، فراز گردد و صلح و سازش، فرا گير شود و نيتها، كمال و زيبايي پذيرد و پراكندگي، فراهم آيد وكي شود و ايمان، قوت گيرد و قرآن كريم، تلاوت گردد؛ همانا تو، چيره و حاكم، عطا بخش و بسيار نعمت دهنده اي.

9 - مناجات شكر: خدايا! سپاس و ستايش تنها از آن توست، بخاطر دفع بلاهاي فرود آمده و پياپي بخشيدن نعمتهاي فراوان و پي در پي شدن بلاها و سختي ها و بر طرف ساختن سختي ها و مصائب.

و نيز سپاس و ستايش، تنها مخصوص توست، به جهت عطاي نوشين و گوارايت و آزمون ستوده و زيبايت (يا بلا و مصيبت زيبا و ستوده ات) و نعمتهاي عظيم و بي كرانت.

همچنين سپاس و ستايش، تنها به تو تعلق دارد، به دليل جود و احسان بسيارت و خير و خوبي جوشانت و تكليف سهل و آسانت و دفع تكاليف سخت.

آري سپاس و ستايش، تنها از آن توست اي پروردگار من! بدين جهت كه شكر و سپاس اندك را به ثمر مي رساني و مزد و پاداش فراوان، عطا مي كني و بار سنگين گناه را، از دوش بنده گناهكار بر مي داري و پوزش و عذر كسي را كه عذرش كم و نا چيز است، مي پذيري و تكليف سنگين و پر زحمت را، وا مي نهي و فراز و فرود دشواري را، آسان مي كني و از فاجعه وحشت انگيزا بسيار زشت، پيشگيري مي نمايي.

(خدايا) سپاس و ستايش، تنها از

آن توست، بخاطر بلايي كه دفع كردي و خير فراواني كه بخشيدي و وقايع خطرناكي كه بر طرف ساختي و افراد سخت ستمكار و بي راهه اي كه خوار و رام فرمودي. سپاس و ستايش، تنها از آن توست، به واسطه تكليف اندك و ناچيزي كه مقرر كردي و ارفاق زيادي كه به عمل آوردي و ناتواني كه نيرو و توان بخشيدي و بيچاره ستمديده اي كه دادرسي نمودي. (خدايا) سپاس و ستايش، فقط و فقط متعلق به توست، بخاطر مهلت دادن فراخ و گسترده ات و ادامهافتن بخشش و انعامت و جلوگيري از قحطي و خشكسالي ات و كارهاي ستوده و زيبايت و پياپي بودن نعمت و عطايت.

(پروردگارا!) سپاس و ستايش، فقط ويژه توست، بخاطر درنگ كردن در عقوبت و وانهادن عذاب ناگهاني و آسان گرفتن راه توبه و بازگشت و فرو فرستادن باران، از ابر رحمت و مهرباني؛ [البته تو، بسيار منان و بي اندازه بخشنده اي.]

10 - مناجات درخواست حاجتها: خدايا! سزاوار است: به هر كس دستور دعا داده اي، تو را بخواند و به هر كسي وعده اجابت داده اي، اميدوار باشد.

خدايا! خواسته اي دارم كه تدبير و حيله ام از بر آوردنش، درمانده است و طاقتم درباره آن تمام شده و قوايم از جستجوي آن ضعيف شده است و نفس بد كيش و بد خواه من و دشمن غدار و فريبنده اي كه وسيله آزمايش و امتحانم مي باشد، مرا از اينكه درباره آن حاجت به سوي تو ناله و زاري كنم مي فريبد و مانع مي شود. خدايا! به مباركي و خوشبختي، حاجتم را برآور و

به راه رستگاري، رهبري اش كن و با اميدوار ساختن به بر آوردن خواسته ام، سينه ام را فراخي بخش و سبب ساز كار خيرم باش و نقش فوز و دستابي به آنچه اميد و آرزويش را دارم، بر سينه ام حك كن. خدايا! در برآوردن حاجتم و قبول خواسته و خواهشم با نائل شدن به آرزويم، توفيقم عطا فرما. خدايا! به لطف و كرم خويش، [با اجابت دلنشين و گوارا و بخششهاي فراوانت] ازأس و نوميدي و سستي و درنگي و دلسردي، بازم دار.

خدايا! بي گمان خزانه تو، سرشار از موهبتهاي بزرگ است و تو، بخشنده پر و پيمان آنها مي باشي و بر هر كاري، قادر و توانايي [و بر هر چيز احاطه داري] و نسبت به بندگانت آگاه و بينايي. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مهج الدعوات: 463.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

محرمات شير دادن

ثقه الاسلام كليني گفته است:

از علي بن مهزيار اهوازي، روايت شده كه گفت: خدمت امام جواد عليه السلام عرض كردند: مردي كنيزك شير خواري را به همسري گرفت و همسر ديگرش به او شير داد؛ سپس از همسر سوم او نيز شير نوشيد؛ ابن شبرمه گفته است كنيزك و هر دو زنش، بر وي حرام هستند.

امام جواد عليه السلام فرمود: ابن شبرمه، اشتباه كرده است؛ تنها كنيزك و همسري كه ابتدا به او شير داده است، بر وي حرام است؛ اما همسر دوم، بر مرد حرام نيست؛ زيرا چنان است كه گويي دختر خود را شير داده

است. [1] .

و نيز آورده است:

از علي بن مهزيار نقل شده كه گفت: عيسي بن جعفر بن عيسي از امام جواد عليه السلام پرسيد: زني، فرزند شير خوار مرا شير داده است؛ آيا مي توانم دختر همسرش را، به همسري خود در آورم؟

حضرت فرمود: چه سؤال خوبي كردي؛ دقيقا به همين دليل است كه مردم مي گويند: همسرش به واسطه «شير مرد»، بر وي حرام گشت؛ اين شير، همان شير مرد (و موجب حرمت است)، نه غير آن؛ به حضرت عرض كردم: آن دختر، از همان زني كه فرزند مرا شير داده نيست؛ بلكه دختر زني ديگر، از شوهر اوست.

حضرت فرمود: اگر ده نفر متفرق و جداگانه (از زنان جداگانه آن مرد) هم باشند، هيچ كدام بر تو حلال نخواهند بود و به مثابه دختران تو هستند. [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 5: 446 ح 13.

[2] همان: 441 ح 8.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

ميراث دختر

شيخ صدوق آورده است:

از بزنطي روايت شده كه گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم: فدايت شوم! مردي از دنيا رفته و دختر و عمويش، زنده اند؛ حضرت فرمود: مالش، از آن دخترش مي باشد.

راوي گفت: و نيز به حضرت عرض كردم: مردي از دنيا رفته و دختر و برادرش -ا پسر برادرش - در حيات اند. راوي گفت: حضرت مدت زيادي، سكوت كرد؛ سپس فرمود: دارايي اش، به دخترش تعلق دارد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] من لاحضره الفقيه 4:

261 ح 5607.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

معناي حزم

تستري آورده است:

از محمد بن علي بن موسي (امام جواد) عليه السلام، راجع به حزم (محكم كاري و هوشياري) سؤال شد؟ حضرت در جواب فرمود: آن است كه: فرصت خويش را، انتظار بري و در انجام كاري كه مي تواني، شتاب نمايي. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] احقاق الحق 19: 602.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

ملامت و سرزنش بدون بدگماني

شهيد اول نقل كرده است:

امام جواد عليه السلام فرمود: كسي كه بدون بد گماني، سرزنش كند؛ (بايد) بدون اينكه (قبل از اينكه) به او رجوع شود (و از بدي او در گذرندا از او رضايت بخواهند) او با خوبي و خوشي برگردد و راضي كند. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الدره الباهره: 39.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

مشورت كردن و استخاره گرفتن

عياشي گفته است:

از علي بن مهزيار اهوازي روايت شده كه گفت: امام جواد عليه السلام در نامه اي برايم نوشت: از فلاني درخواست كن كه با من، مشورت نمايد؛ (براي من مشورت دهد و براي من در مشورتش همچون برادر محبت، برگزيند، آنچنانكه) براي خود بر مي گزيند؛ چه اينكه او از آنچه در شهر و ديارش، روا و رايج است، آگاه مي باشد و مي داند كه چگونه با صاحبان قدرت و حكومت، بده بستان كند؛ البته مشورت كردن، خجسته و مبارك است؛ خداي متعال در قرآن كريم، به پيامبرش فرمود: (فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم في الأمر فاذا عزمت فتوكل علي الله ان اللهحب المتوكلين) [1] «پس بر آنها ببخش و براي ايشان، آمرزش بخواه و در كارها، با آنان مشورت كن؛ اما هنگامي كه تصميم گرفتي، (قاطع باش) بر خدا توكل كن؛ زيرا خداوند متوكلان را دوست دارد.» بنابراين، هر گاه آنچه مي گويد صحيح و روا باشد، رأي و نظرش را تأييد و تصويب مي كنم؛ اما اگر چنين نيست، اميدوارم آن (قول او) را به خواست خداوند، بر صراط

روشن قرار دهم. در تفسير آيه: (و شاورهم في الأمر) «و در كارها، با آنان مشورت كن.» فرمود:عني طلب خير و بهترين تدبير را كردن. [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] آل عمران 3: 153.

[2] تفسير عياشي 1: 205 ح 147.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

معالجه سنگ كليه

پسران بسطام گفته اند:

از محمد بن نضر، مؤدب و آموزگار فرزند امام جواد عليه السلام روايت شده كه گفت: به حضرت از درد سنگ ريزه، شكايت نمودم؛ فرمود: واي بر تو! كه از داروي جامع پدرم بي خبري! عرض كردم: سرورم و آقايم! اوصافش را برايم بيان فرمائيد؛ فرمود: از آن دارو نزد ما هست؛ آي كنيزك! آن كوزه سبز رنگ را، بيرون بياور.

راوي گفت: كنيزك، آن كوزه را بيرون آورد و حضرت، مقدار نخودي از آن خارج ساخت و به من فرمود: اين حبه را با آب سداب [1] ا آب ترب پخته شده بنوش كه البته از آن، عافيت خواهيافت.

راوي گفت: آن حبه را، با آب سداب نوشيدم و به خدا سوگند! تا به امروز، درد سنگ را احساس نكرده ام. [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سداب،ك نوع گياه معروفي است.

[2] طب الائمه: 91.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

مهياي عزاداري شويد!

حضرت امام محمد تقي عليه السلام فرمود: هر كه پيش از تجربه و آزمايش به چيزي يا به كسي اعتماد كند، خود را در معرض نابودي قرار داده است.

فضل بن حسن طبرسي در كتاب اعلام الوري از امية بن علي نقل مي كند كه گفت: هنگامي كه حضرت رضا عليه السلام در خراسان بود، من در مدينه بودم و با حضرت جواد عليه السلام رفت و آمد داشتم؛ و كسان آن حضرت و عموهاي پدرش نيز خدمت ايشان مي آمدند و سلام مي كردند. روزي در حضور آنها كنيزك را خواست و فرمود: به اينها (يعني

اهل خانه) بگو: مهياي عزاداري شوند. هنگامي كه متفرق شدند، گفتند: چرا نپرسيديم براي چه كسي؟ و باز فردا هم حضرت اين سخن را فرمود. گفتند: براي چه كسي؟ حضرت فرمود: براي بهترين مردم روي زمين؛ و پس از چند روز خبر رسيد كه حضرت رضا عليه السلام همان روز رحلت نموده است.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

منبر سبز شد و برگ درآورد!

حضرت امام محمد تقي عليه السلام فرمود: كسي كه با ما علني دشمني كند و به دشمني ما از دنيا برود؛ روزه بگيرد يا نماز بخواند، اهل دزدي و زنا باشد، مسلما اهل آتش است.

از محمد بن عمير نقل شده كه گفت: حضرت جواد عليه السلام را ديدم كه دست مباركش را بر منبري گذارد، آن منبر سبز شد و چوبهايش برگ درآورد. هم چنين ديدم كه آن حضرت با گوسفندي سخن گفت و آن گوسفند به حضرت پاسخ مي داد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

مباحثه با يحيي بن اكثم قاضي بغداد

حضرت امام محمد تقي عليه السلام فرمود: آن كس كه از هواي نفس خود اطاعت و فرمانبرداري نمايد، با اين عمل آرزوهاي دشمن خويش را برآورده است.

روايت شده است كه چون حضرت رضا عليه السلام از دنيا رحلت فرمود، يك سال بعد مأمون به بغداد آمد و در خلافت متمكن شد. امام محمد جواد عليه السلام نيز از حوادث زمان و تقلب دوران، نتوانست در مدينه بماند و با اهل و عشيره به بغداد آمد و در آنجا به سر مي برد. اتفاقا روزي مأمون براي شكار بيرون رفت و امام محمد تقي عليه السلام كه كودكي نه ساله بود، بر سر كوچه اي كه كودكان بازي مي كردند، ايستاده بود كه مأمون با خدم و حشم رسيد. همه بچه ها فرار كردند به جز آن حضرت كه بر جاي خود مانده بود و اصلا حركت نكرد. چشم مأمون به آن حضرت افتاد و از ماندن و فرار نكردن آن حضرت تعجب كرد و گفت: اي پسر! چرا تو هم مانند ديگران فرار نكردي؟

حضرت فرمود: راه تنگ نبود كه با رفتن

راه را براي تو وسيع كنم و گناهي هم نكرده بودم كه از تو بترسم و فكر نمي كردم كه تو بي جرم و گناه به كسي آزاري برساني. مأمون از سخن او خوشش نيامد و گفت: نامت چيست؟ گفت: محمد، گفت: پسر كيستي؟ حضرت فرمود: پسر علي بن موسي الرضا عليه السلام مأمون گريان شد و بر امام رضا عليه السلام رحمت فرستاد و رفت و تمام راه در اين فكر بود. اما چون از شهر بيرون رفت، پرنده اي را در آسمان مشاهده نمود. باز شكاريش را به سوي او فرستاد تا او را شكار نمايد. بعد از اين كه باز به سوي او بازگشت در پنجه هايش يك ماهي ديده شد. مأمون به فكر فرو رفت و آن روز شكار را ترك كرد و به شهر بازگشت و آن ماهي را در دست داشت و متفكر بود تا آن كه به همان مكان رسيد. باز اطفال فرار كردند و همان كودك بر جاي ماند. مأمون نزديك او آمده و از او پرسيد كه بگو در دست من چيست؟ حضرت به الهام رباني گفت: حق تعالي را در ميان آسمان و زمين دريايي است و ماهيان كوچك از آن بيرون مي آيند و بازهاي پادشاهان آنها را صيد مي كنند و ايشان سلاله ي نبوت را به آن مي آزمايند. چون اين كلام از آن حضرت شنيد، تعجب نمود و نگاهي طولاني به آن حضرت كرد و گفت: حقا كه تو پسر امام رضا عليه السلام هستي. پس از ديدن آن حضرت بسيار خوشحال شد و او را به خانه برد و اكرام و انعام نمود و روز به روز در تعظيم و

بزرگداشت او سعي بليغ مي نمود تا آن كه باز ديگ حسد عباسيان به جوش آمده، اجتماع كردند و همه با هم به مأمون گفتند: تو را به خدا قسم مي دهيم كه به طريقي كه خلفاء راشدين و آباء عظام تو با آل علي رفتار مي كردند، تو نيز همان گونه رفتار كني و پيراهن عزت و دولتي كه حقتعالي بر تو پوشانيده، در بر ديگران نپسندي.

نمي داني كه، عباسيان از وليعهد شدن پدر اين بچه به چه رنج و محنتي گرفتار شده بودند و چه حالي داشتند، آن كه حق تعالي آن مهم را كفايت نمود و از آن غم خلاص شدند. مبادا ما را دوباره به آن غم دچار سازي. پس پسر رضا را به حال خود بگذار. مأمون در جواب آن جماعت گفت: آنچه پدران من پيش از اين با آل علي كردند، قصد ايشان قطع رحم بود و من از آن پناه مي گيرم به خدا و اگر انصاف در بني عباس مي بود، به يقين مي دانستند كه آل علي به اين امر اولي و مقدمند و اما آن چه من با امام رضا عليه السلام كردم، پشيمان نيستم و من او را به طيب خاطر خود خلافت مي دادم ولي او قبول نكرد و به وليعهدي من هم راضي نبود و آنچه شدني بود، شد. حجتي كه من با پسر او مي كنم به جهت فضل و كمال اوست كه با وجود صغر سن، علمش از همه كس بيشتر است و فضلش از جميع مردمان زيادتر است. عباسيان گفتند: به او در اين يك سال علم از كجا رسيده و با كدام حاصل. اگر خليفه در احترام و اكرام

او جدي است بايد صبر كند تا او مدتي درس بخواند و علم و فهمي كسب كند، بعد از آن امر از خليفه است. مأمون گفت: من او را بهتر مي شناسم. علم ايشان لدني است و كسبي نيست. اگر مي خواهيد امتحان كنيد تا صدق كلام من بر شما ظاهر شود. آنها از شنيدن اين سخن خوشحال شده و به امتحان او راضي شدند و گفتند: خوب است كه اميرالمؤمنين روزي را تعيين كند و كسي از علما را برگزيند كه از علم و فقه و شريعت از او سؤال كند. مأمون گفت: من فلان روز را مقرر نمودم. جمع شويد و از علماي خود هر كس را مي خواهيد انتخاب نماييد. پس آن جماعت با شعف تمام از نزد مأمون بيرون رفتند در حالي كه شرط نموده بودند كه چون ناداني امام محمد تقي عليه السلام بر مردم معلوم شود مأمون نسبت به او مهربان نخواهد بود و اگر قضيه بر عكس باشد، آنها به خليفه اعتراض نكنند. پس با هم نشستند و رأيها يكي كردند و از ميان علماي عصر يحيي بن اكثم كه در آن وقت قاضي بغداد بود و سرآمد علماي عصر بود و در علم فقه و حديث از همه جلوتر و اعتبارش از علما بيشتر بود، انتخاب نمودند و با او قرار گذاشتند كه در روز موعود به آن امر اقدام نمايد. سپس جميع علما و اعيان و اهل ملل و اديان را طلبيدند و مأمون بر تخت حكومت نشسته و گفت كه ابوجعفر محمد بن علي الجواد عليه السلام را طلب كنند و نزديك خود براي آن حضرت مسندي انداختند. چون آن

حضرت حاضر شد مأمون برخاست و تعظيمش نمود و به جاي خود نشانيد. بعد از آن يحيي بن اكثم به مأمون گفت: اميرالمؤمنين رخصت مي دهد كه از ابوجعفر سؤالي كنم؟ مأمون گفت: اين مجلس براي همين منعقد شده، هر چه مي خواهي بپرس. پس يحيي بن اكثم به جانب امام محمد تقي عليه السلام متوجه شد و گفت: رخصت مي دهي كه مسئله بپرسم؟ حضرت فرمود: سل عما شئت، يعني بپرس از هر چه مي خواهي. گفت: چه مي گويي در باب كسي كه در راه كعبه احرام بسته باشد و صيدي را بكشد، كفاره آن چه چيز است؟ امام فرمود: آيا اين مرد در بيرون حرم اين صيد را كشته يا در حرم و آيا دانسته اين عمل را كرده و علم به حرمتش داشته يا جاهل مسئله بوده است و آيا اين عمل از او عمدا صادر شده است يا خطا كرده و آيا اين شخص آزاد بود يا بنده؟ طفل و كوچك بود يا بزرگ و بالغ؟ آيا بار اول است كه به اين عمل اقدام نموده يا نوبت ديگر نيز اين كار را كرده است؟ آيا صيد او از جمله مرغان است يا جانوران ديگر؟ آيا صيد او كوچك است يا بزرگ؟ آيا اين شخص پشيمان بوده يا مصر و مشعوف؟ آيا در شب اين صيد را كشته يا در روز؟ آيا در احرام عمره اين عمل از او صادر شده يا در احرام حج؟ از شنيدن اين سخنان رنگ يحيي متغير شده و دچار لكنت زبان شده بود و آثار عجز و انكسار در او ظاهر شد و هر چه اهل مجلس انتظار كشيدند كه

يحيي حرف ديگر بزند، نتوانست. مأمون گفت: الحمدلله كه ظن من خطا نبود. آيا ياران هنوز انكار مي كنند يا از عقيده خود برگشته اند؟ مأمون بعد از آن متوجه حضرت امام محمد تقي عليه السلام گرديد و گفت: فداي تو شوم اگر آن چه پرسيدي يك يك را براي ما بيان كني استفاده مي كنيم. حضرت شروع نموده جواب يك يك را به گونه اي بيان فرمود كه فرياد آفرين و احسنت از دوست و دشمن برآمد. مأمون گفت: احسنت يا ابا جعفر! احسن الله اليك، يعني نيكو بيان كردي، حقتعالي به تو جزاي خير دهد. بعد از آن خدمت آن حضرت عرض كرد كه چنان چه يحيي بن اكثم از تو سؤال كرد، تو از او سؤال نمي كني؟ فرمود: اگر خليفه راضي باشد و اجازه دهد مي پرسم و به يحيي فرمود كه آيا از تو سؤال كنم؟ يحيي ناگزير گفت: فداي تو شوم، امر، امر توست.

پس اگر بتوانم جواب خواهم داد و گر نه از علم شما استفاده مي نمايم. حضرت فرمود: به من خبر بده از شخصي كه صبح به زني نگاه كند و نگاهش بر او حرام باشد و چون آفتاب برآيد، بر او حلال شود و چون زوال آفتاب شود، باز آن زن بر او حرام شود و چون به وقت عصر رسد، بار ديگر بر او حلال شود و در غروب آفتاب باز آن زن بر او حرام گردد و چون صبح طالع شود بر او حلال شود. حرمت و حليت اين زن بر اين مرد، چگونه است و چه چيز باعث اين حرمت و حليت خواهد بود؟ يحيي بن اكثم لحظه اي سر بر

گريبان تفكر فرو برد، سپس سر بر آورد و گفت: نه به خدا قسم هر چه كه من در اين مسئله فكر مي كنم، نمي توانم جوابي براي آن بيايم. اگر پاسخ آن را بفرمائيد تا يحيي و حضار مستفيذ شوند، منت بزرگي خواهد بود. حضرت فرمود: بلي كنيزيست از شخصي و نظر بيگانه در اول روز بر او حرام بود. چون آفتاب بلند شد، كنيز را از صاحبش خريد. وقت زوال آفتاب آزادش كرد و حرام گشت و چون وقت عصر شد، او را به زني خواست و بر او حلال شد. در حال غروب ظهار كرد و به موجب ظهار بر او حرام گشت و در وقت خوابيدن كفاره ظهار را داد و بر او حلال شد و در نصف شب طلاقش داد و بر او حرام شد، وقت صبح رجوع نمود و بر او حلال شد. پس مأمون رو به جانب حضار كرد و گفت: شما را به خدا قسم مي دهم كه در ميان خود كسي را سراغ داريد كه اين سؤال و جواب را چنان كه شنيديد، بتواند بيان كند؟ گفتند: به خدا قسم كه چنين كسي را سراغ نداريم. پس گفت: واي بر شما كه حق اهلبيت را چنان كه بايد نمي شناسيد. ايشان از اهلبيتي هستند كه حقتعالي ايشان را بر آن چه ديديد و مي بينيد از ميان خلق برگزيد و عطا نمود و كمي سن و سال مانع فضل و كمال ايشان نمي شود و نشنيده ايد كه رسول خدا اول اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب عليه السلام را دعوت كرد و افتتاح به دعوت او نمود. حال آن كه علي عليه السلام در آن وقت

ده ساله بود و به غير از آن هيچ طفلي را به اسلام فرا نخواند و حسنين عليه السلام هر يك عمر شريفشان را از شش سال كمتر بود و مبايعت نمودند، در آن حال كه با مردم بيعت مي نمود و با هيچ طفل ديگري بيعت نكرد. به موجب آيه ي ذريته بعضها من بعض، همه در يك حالند و در آخرين ايشان حكم اولين جاريست. حضار همه يكباره گفتند: صدقت و الله يا اميرالمؤمنين، چون مأمون ديد ديگر براي عباسيان مجالي براي انكار باقي نماند، خطاب به امام محمد تقي عليه السلام نمود و گفت: يا اباجعفر! دختر مرا به زني قبول مي كني، اگر چه اين جمع را خوش نيايد؟ حضرت سر را پايين انداخت. مأمون چون ديد كه امام ساكت است، گفت: برخيز و از براي خود خطبه بخوان. حضرت برخاست كه خطبه بخواند. مأمون گفت: جعلت فداك اني رضيتك لنفسك فقد رضيتك لنفسي و أنا ازوجك البنتي ام الفضل. پس امام عليه السلام به اين طريق خطبه خواند: الحمدلله اقرار ابنعمة و لا اله الا الله اخلاصا بوحدانيته و صلي الله علي محمد سيد بريته و علي الاصفياء من عترته اما بعد و قد كان من فضل الله علي الانام اعيذهم بالحلال عن الحرام فقال سبحانه و تعالي و انكحوا لا يامي منكم و الصالحين من عبادكم و امائكم ان يكونوا فقراء يغنيهم الله من فضله و الله واسع عليم ان محمد بن علي بن موسي يخطب ام الفضل بنت عبدالله مأمون و قد بذل لها من الصداق مهر جدته فاطمه بنت محمد و هو خمسائه درهم جيا و افهل زوجتني اناها ايها الخليفه علي هذا الصداق المذكور،

پس مأمون گفت: نعم قد زوجتك يا اباجعفر ام الفضل البنتي علي الصداق المذكور، فهل قبلت النكاح. آن حضرت فرمود: قبلت ذلك و رضيت به. بعد از آن سوره ي فاتحه خواندند و در خانه ها بوي خوش آوردند و خواص و عوام را خوشبو ساختند و بعد از آن سفره ها انداختند و چون خورده شد، امر نمود كه متفرق شوند و باز روز بعد مردم از خاص و عام براي عرض تبريك به امام و مأمون آمدند. مأمون امر نمود كه طبق هاي نقره را كه تمام پر از گلوله هايي بود كه از مشك و زعفران ترتيب داده بودند و در ميان هر گلوله كاغذي گذاشته بودند كه در آن كاغذ باغي يا خانه اي نوشته بود، نثار ابوجعفر كردند تا به هر كه خواهند از آن بدهد و آن به دست هر كس باشد صاحب ملك و مالي شود و اين مخصوص خواص بود. بعد از آن بدرهاي زر و جواهر بين قواد و حجاب تقسيم كردند. بعد از آن عوام الناس را عطاها نموده و خلعتها دادند و از جميع مردم بغداد كسي نماند كه از آن فيض محروم بماند و تا مأمون در قيد حيات بود، امام محمد تقي معزز و مكرم بود و روايت نموده اند كه يك بار ام الفضل شكايت شوهر را براي پدرش نوشت كه كنيزان خاصه دارد و فلاني را متعه كرده است و با من چنين گفته و چنان كرده، مأمون در جواب دختر نوشت كه من تو را به او نداده ام كه حلالي را بر او حرام گردانم و او هر چه مي كند، خودش مي داند. اگر بار ديگر از او

شكايت كني يا برايم بنويسي، حكم به قتلت خواهم كرد و هرگز كاري از تو سر نزد كه باعث ملال و رنجش آن حضرت گردد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ مؤلف: حبيب الله اكبرپور ؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

مناظره با مخالفان هنگام ازدواج

ريان بن شبيب روايت كرده و گويد : هنگامي كه مأمون تصميم گرفت دخترش ام الفضل را به همسري امام جواد عليه السلام درآورد، و اين خبر به گوش بني عباس رسيد بر آنان گران آمد و سرباز زدند، چرا كه نگران بودند كه خلافت همانگونه كه به امام رضا عليه السلام رسيد به فرزندش برسد، و اين امر باعث انتقال حكومت به علويان گردد.

از اين رو نزديكان او نزد مأمون رفته و گفتند : اي اميرالمؤمنين تو را به خدا سوگند مي دهيم كه از تصميمي كه در مورد ازدواج پسر امام رضا عليه السلام با دخترت گرفته اي بازگردي، چرا كه مي ترسيم امر خلافت كه ما مالك آن گرديده ايم از دسترس ما خارج شود، و عزتي كه بر ما خداوند پوشانده از ما بركنده شود، و تو خوب از سابقه ي گذشته و حال كنوني ما با علويان آگاهي، و از رفتار خلفاء سه گانه ي قبل از خود به آنان توجه داري كه ايشان را تبعيد مي كرده و خوار مي شمردند، و ما در مورد كاري كه در برابر امام رضا عليه السلام انجام دادي در بيم و ترس بوديم كه خداوند آن را از ما كفايت فرمود، پس تو را به خدا سوگند تو را به خدا سوگند كه ما را در وهمي كه از آن رهايي يافته ايم داخل نگرداني، و عقيده ات را در مورد پسر رضا بازگردان، و آن را نسبت

به يكي از خاندان خودت كه صلاح مي داني انجام ده.

مأمون به آنان گفت : اما آنچه بين شما و علويان اتفاق افتاده شما مسبب اصل آن بوده ايد و اگر انصاف را روا مي داشتيد آنان سزاوارتر از شما بودند، و اما آنچه خلفاء قبل از من انجام داده اند در حقيقت قطع رحم نمودند، و از اين كار به خدا پناه مي برم، و سوگند به خدا از آنچه قبلا انجام داده ام و آن ولايتعهدي رضا عليه السلام بود پشيمان نيستم، و از او خواستم كه خلافت را به عهده گيرد و آن را از خود دور دارم، اما امتناع نمود و تقدير الهي حتمي و لازم است، و اما ابوجعفر محمد بن علي من او را برگزيده ام زيرا با اينكه سن كمي دارد اما بر تمامي اهل فضل در علم و دانش برتري دارد و در اين زمينه اعجوبه اي است، و من اميدوارم كه آنچه از او شناخته ام براي مردم آشكار شود و بدانند كه تصميم بجا بوده است.

حاضرين گفتند : اين جوان اگرچه رفتارش تو را به اعجاب واداشته اما او كودك است و شناخت و دانشي ندارد، او را مهلت ده تا ادب آموزد و در دين فقيه گردد، آنگاه بعد از آن تصميم خود را بگير.

مأمون گفت : واي بر شما، به اين جوان از شما آگاهترم و او از خانداني است كه دانش ايشان و مواد آن الهام شده از جانب خداوند مي باشد، همواره پدرانش از دانش آموزي در دين و ادب نزد مردمي كه از حد كمال ناقصند بي نياز بوده اند، اگر مي خواهيد او را در مورد آنچه به شما گفتم

آزمايش نمائيد.

گفتند : اي اميرالمؤمنين ما نسبت به آزمايش او خشنوديم، پس ما را آزاد بگذار تا كسي را نزد تو بياوريم تا او را از حكمي در مسأله شرعي آزمايش كند، اگر جواب درست داد ديگر نسبت به اين امر اعتراضي نداريم، و براي خواص و ساير مردم درستي عقيده ي اميرالمؤمنين آشكار مي شود، و اگر از دادن پاسخ ناتوان گرديد ديگر از بحث كردن با تو آسوده مي شويم.

مأمون گفت : نسبت به اين امر آزاديد و هرگاه خواستيد اين كار را انجام دهيد، آنان از نزد مأمون خارج شدند، و همگي بالاتفاق تصميم گرفتند از يحيي بن اكثم - كه قاضي آن زمان بود - بخواهند از او مسأله اي را سؤال كند كه در جوابش بماند، و به او وعده ي اموال ارزشمندي را دادند، و نزد مأمون بازگشتند و از او خواستند كه روزي را براي اجتماع با امام مقرر دارد، و مأمون پاسخ مثبت داد.

آنان در روزي كه تصميم گرفته بودند اجتماع نمودند و يحيي بن اكثم با آنان حضور پيدا كرد، مأمون دستور داد كه براي امام جواد عليه السلام فرش و دو بالش قرار دادند، و امام كه در آن روز نه سال و چند ماه داشت خارج شد و بين دو بالش نشست و يحيي بن اكثم در مقابل آن حضرت قرار گرفت، و هر يك از حاضرين در جايگاهشان قرار گرفتند، و مأمون در بالشي كنار بالش آن حضرت نشست.

يحيي بن اكثم به مأمون گفت : اي اميرالمؤمنين آيا اجازه مي دهي كه از ابوجعفر سؤال كنم، مأمون گفت : در اين زمينه از خود او اجازه

بگير، يحيي بن اكثم رو به امام كرد و گفت : فدايت شوم آيا اجازه مي دهي از تو سؤال كنم، امام فرمود : اگر مي خواهي سؤال كن، يحيي گفت : خدا مرا فدايت گرداند در مورد شخص محرمي كه صيدي را بكشد چه مي گويي.

امام به او فرمود : آن را در حل كشته يا حرم، شخص محرم آگاه بوده يا ناآگاه، عمدا كشته يا خطا نموده، شخص محرم آزاد بوده يا بنده، كودك بوده يا بزرگ، بار اول بوده يا بار دوم او بوده است، صيد پرنده بوده يا غير پرنده، از صيدهاي كوچك بوده يا از حيوانات بزرگ، اصرار بر كارش داشته يا پشيمان شده، كشتن صيد در شب اتفاق افتاده يا در روز انجام گرفته، شخص به خاطر عمره محرم شده يا احرامش به خاطر حج بوده است.

يحيي بن اكثم متحير گرديد و در چهره اش ناتواني و ضعف جلوه گر شد، و در پاسخ ماند به گونه اي كه حاضرين اين امر را در چهره اش مشاهده كردند.

مأمون گفت : خداي را بر اين امر و اين عقيده سپاس مي گزارم، آنگاه به خاندانش رو نمود و گفت : آيا به آنچه انكار مي نموديد شناخت پيدا كرديد.

آنگاه رو به امام نمود و گفت : اي اباجعفر خواستگاري مي نمائي، فرمود : آري اي اميرالمؤمنين، مأمون به او گفت : فدايت شوم خواستگاري كن كه از تو خرسند هستم و علي رغم گفتار اين گروه من ام فضل دخترم را به تو تزويج مي كنم.

امام فرمود : خداي را سپاس مي گزارم در حاليكه به نعمتش اقرار دارم، و خدا را به وحدانيت و يگانگي مي ستايم، و درود

خدا بر محمد سرور آفريدگان و برگزيدگان از خاندان او، اما بعد، از فضل الهي بر مردم آن است كه آنان را به حلال در مقابل حرام بي نياز كرد و فرمود : «و زنان و مردان بدون همسر و زنان و مردان برده تان را به تزويج يكديگر درآوريد، اگر نيازمند باشند خداوند از فضلش آنان را بي نياز مي گرداند و خداوند توسعه دهنده و داناست»، محمد بن علي بن موسي ام فضل دختر مأمون را خواستگاري مي كند و مهر او را مهر جده اش فاطمه دختر محمد صلي الله عليه و آله و سلم كه پانصد درهم نيكوست قرار مي دهد، اي اميرالمؤمنين آيا به اين مهريه او را به همسري من درمي آوري.

مأمون گفت : آري اي اباجعفر دخترم را بر اين مهريه به تزويج تو درمي آورم آيا ازدواج را مي پذيري؟

امام فرمود : آن را پذيرفته و بدان خشنودم، مأمون امر كرد كه مردم در جايگاه هايشان بنشينند.

ريان گويد : چند لحظه اي گذشت كه صداهايي همانند صداهاي ناخدايان كشتيها شنيديم، ناگهان ديديم خدمتكاران قايقي كه از نقره ريخته شده بود و در آن انواع عطرها قرار داشت را با ريسمانهاي ابريشمي كشيده و به مجلس مي آورند.

مأمون امر كرد كه محاسن حاضران خواص را با آن عطرها عطرآگين كنند، آنگاه به محل حضور عوام مردم برده شد و آنان نيز خوشبو گرديدند، و سفره ها چيده شد و مردم غذا خوردند، و به هر كسي به اندازه اي جائزه داده شد.

هنگامي كه مردم متفرق شدند و گروهي از خواص باقي ماندند مأمون به امام گفت : فدايت شوم اگر صلاح مي داني احكام صيدي كه توسط شخص محرمي كشته

مي شود را بيان داري تا دانسته شده و استفاده نمائيم.

امام فرمود : آري، شخص محرم هرگاه صيدي را در حل بكشد و صيد از پرندگان باشد بايد گوسفند بكشد، و اگر آن را در حرم يافته باشد بايد دو برابر مجازات ببيند، و اگر جوجه اي را در حل بكشد بايد گوسفند كوچكي كه از شير گرفته شده باشد را در مقابل آن ذبح كند، و اگر آن را در حرم بكشد بايد همان گوسفند و قيمت جوجه را بدهد، و اگر حيوان وحشي باشد و آن الاغ وحشي باشد بايد گاوي را بكشد، و اگر شير باشد بايد شتر، و اگر آهو باشد بايد گوسفندي را بكشد.

و اگر اين امور را در حرم مرتكب شود دو برابر جزا مي بيند، و بايد قرباني را به كعبه برساند، و اگر محرم چيزي را بيابد كه براي آن قرباني واجب است و احرامش هم براي حج باشد آن را در مني ذبح مي كند، و اگر احرام عمره بسته آن را در مكه ذبح مي كند، و مجازات صيد حيوان بر جاهل و عالم مساوي است، و در بنده تنها گناه نموده و اگر خطا نموده مجازات از او برداشته شده، و در حر كفاره ي خودش را خود بايد بدهد، و مجازات بنده را مولاي آن مي پردازد، و كودك كفاره ندارد، و اما بر بزرگسال واجب است، و انسان پشيمان با پشيماني اش عقاب آخرت را از خود دفع مي كند، و كسي كه پافشاري مي كند عقاب آخرت براي او حتمي است.

مأمون گفت : احسن بر تو اي اباجعفر خداوند به تو نيكي نمايد اگر صلاح مي داني از يحيي

بن اكثم سؤال كني سؤالي را بپرس همچنانكه از تو سؤال نمود.

امام به يحيي فرمود : آيا سؤال كنم، گفت : فدايت شوم به دستور خود توست، اگر پاسخ مرا پسنديدي و الا ما از تو استفاده مي كنيم.

امام فرمود : مرا آگاه كن از مردي كه به زني در آغاز روز نگاه كرد، و نظر او بر زن حرام بود، در نيمه ي روز زن بر مرد حلال شد، هنگام ظهر حرام گرديد، عصر آن روز زن حلال شد، در هنگام غروب حرام گرديد، زمانيكه وقت خواندن نماز عشاء گرديد حلال شد، در نيمه ي شب حرام شد، در هنگام طلوع فجر حلال شد، حال اين زن چگونه است و چگونه حلال و حرام گرديده است.

يحيي بن اكثم گفت : سوگند به خدا كه راهي به پاسخگويي به اين سؤال ندارم و دليل آن را نمي دانم، اگر شما صلاح مي داني آن را براي ما بازگو نما.

امام فرمود : اين زن كنيز مردي از مردم بود و آن مرد در آغاز روز بيگانه از او بوده و با آن ديد بر او نظر افكند كه نظرش بر او حرام مي شود، در نيمه ي روز كنيز را از مولايش خريد و بر او حلال شد، هنگام ظهر كنيز را آزاد كرد و از اين رو بر او حرام گرديد، هنگام عصر با او ازدواج كرد و بر او حلال شد، در هنگام غروب او را ظهار كرد پس بر او حرام شد، در زمان نماز عشاء كفاره ي ظهار را داد و بر او حلال گرديد، در نيمه ي شب او را يك طلاق داد و بر او

حرام شد، هنگام طلوع فجر رجوع كرد بر او حلال گرديد.

راوي گويد : مأمون رو به حاضرين از خاندانش كرد و گفت : آيا در ميان شما كسي هست كه به همانند اين مسأله جواب اين سؤال را مي دانسته است؟ گفتند : نه به خدا سوگند، اميرالمؤمنين به تصميمات خود داناتر است.

مأمون گفت : واي بر شما اهل اين خاندان در ميان مردم به ويژگيهايي اختصاص يافته اند و كوچكي سن، ايشان را از داشتن كمال باز نمي دارد؛ آيا نمي دانيد كه پيامبر خدا دعوتش را با خواندن علي بن ابي طالب عليه السلام كه ده سال بيشتر نداشت آغاز كرد، و اسلام او را پذيرفت و بدان بر او حكم كرد و اسلام فرد ديگري را نپذيرفت، و با حسن و حسين عليهماالسلام كه كمتر از شش سال داشتند بيعت كرد و با كودك ديگري بيعت ننمود، آيا هم اكنون به ويژگيهاي اين خاندان آگاه نيستيد، و اينكه تمامي آنان فرزندان پاكي هستند كه هرچه براي اولين فرد آنان بود براي آخرين فرد آنان نيز هست؟

گفتند : اي اميرالمؤمنين راست مي گوئي، و مردم برخاستند.

مناظرته مع مخالفيه لما أراد أن يزوج بنت المأمون

عن الريان بن شبيب قال : لما اراد المأمون ان يزوج ابنته ام الفضل اباجعفر محمد بن علي عليه السلام بلغ ذلك العباسيين، فغلظ عليهم و استكبروه، و خافوا ان ينتهي الامر معه الي ما انتهي اليه مع الرضا عليه السلام، فخافوا في ذلك.

و اجتمع منهم اهل بيته الادنون منه، فقالوا : ننشدك الله يا اميرالمؤمنين ان تقيم علي هذا الامر الذي قد عزمت عليه من تزويج ابن الرضا، فانا نخاف ان تخرج به عنا

امرا قد ملكناه الله، و تنزع منا عزا قد البسناه الله، فقد عرفت ما بيننا و بين هؤلاء القوم قديما و حديثا، و ما كان عليه الخلفاء الراشدين قبلك، من تبعيدهم و التصغير بهم، و قد كنا في وهلة من عملك مع الرضا ما عملت حتي كفانا الله المهم من ذلك، فالله الله ان تردنا الي غم انحسر عنا، و اصرف رأيك عن ابن الرضا، و اعدل الي من تراه من اهل بيتك يصلح لذلك دون غيره.

فقال لهم المأمون : اما ما بينكم و بين آل ابي طالب فانتم السبب فيه، ولو انصفتم القوم لكانوا اولي بكم، و اما ما كان يفعله من قبلي بهم فقد كان به قاطعا للرحم، و اعوذ بالله من ذلك، و والله ما ندمت علي ما كان مني من استخلاف الرضا، و لقد سألته ان يقوم بالامر و انزعه عن نفسي فابي، و كان امر الله قدرا مقدورا، و اما ابوجعفر محمد بن علي قد اخترته لتبريزه علي كافة اهل الفضل في العلم و الفضل مع صغر سنه و الاعجوبة فيه بذلك، و انا ارجو ان يظهر للناس ما قد عرفته منه، فيعلموا ان الرأي ما رأيت فيه.

فقالوا : ان هذا الفتي و ان راقك منه هديه، فانه صبي لا معرفة له و لا فقه، فامهله ليتأدب و يتفقه في الدين، ثم اصنع ما تراه بعد ذلك.

فقال لهم : ويحكم! اني اعرف بهذا الفتي منكم، و ان هذا من اهل بيت علمهم من الله و مواده و الهامه،لم يزل آباؤه اغنياء في علم الدين و الادب عن الرعايا الناقصة عن حد الكمال، فان شئتم فامتحنوا اباجعفر بما يتبين

لكم به ما وصفت عن حاله.

قالوا له : قد رضينا لك يا اميرالمؤمنين و لانفسنا بامتحانه، فخل بيننا و بينه لننصب من يسأله بحضرتك عن شي ء من فقه الشريعة، فان اصاب الجواب عنه لم يكن لنا اعتراض في امره، و ظهر للخاصة و العامة سديد رأي اميرالمؤمنين، و ان عجز عن ذلك فقد كفينا الخطب في معناه.

فقال لهم المأمون : شأنكم ذاك و متي اردتم، فخرجوا من عنده، و اجتمع رأيهم علي مسألة يحيي بن اكثم - و هو قاضي الزمان - ان يسأله مسألة لا يعرف الجواب فيها، و وعدوه باموال نفيسة علي ذلك، و عادوا الي المأمون فسألوه ان يختار لهم يوما للاجتماع، فاجابهم الي ذلك.

فاجتمعوا في اليوم الذي اتفقوا عليه، و حضر معهم يحيي بن اكثم، فامر المأمون ان يفرش لابي جعفر عليه السلام دست و يجعل له فيه مسورتان، ففعل ذلك، و خرج ابوجعفر عليه السلام و هو يومئذ ابن تسع سنين و اشهر، فجلس بين المسورتين، و جلس يحيي ابن اكثم بين يديه، وقام الناس في مراتبهم، و المأمون جالس في دست متصل بدست ابي جعفر عليه السلام.

فقال يحيي بن اكثم للمأمون : اتأذن لي يا اميرالمؤمنين ان اسأل اباجعفر؟ فقال له المأمون : استأذنه في ذلك، اقبل عليه يحيي بن اكثم فقال : اتأذن لي جعلت فداك في مسألة؟ قال له ابوجعفر عليه السلام : سل ان شئت، قال يحيي : ما تقول جعلني الله فداك في محرم قتل صيدا؟

فقال له ابوجعفر عليه السلام : قتله في حل او حرم؟ عالما كان المحرم ام جاهلا؟ قتله عمدا او خطأ؟ حرا كان المحرم ام عبدا؟ صغيرا كان ام كبيرا؟ مبتدءا بالقتل ام معيدا؟

من ذوات الطير كان الصيد ام من غيرها؟ من صغار الصيد كان ام من كباره؟ مصرا علي ما فعل ام نادما؟ في الليل كان قتله للصيد ام نهارا؟ محرما كان بالعمرة اذ قتله ام بالحج كان محرما؟

فتحير يحيي بن اكثم و بان في وجهه العجز و الانقطاع، و لجلج حتي عرف جماعة اهل المجلس امره.

فقال المأمون :الحمدلله علي هذه النعمة و التوفيق لي في الرأي، ثم نظر الي اهل بيته و قال لهم : اعرفتم الان ما كنتم تنكرونه؟

ثم اقبل علي ابي جعفر فقال له : أتخطب يا اباجعفر؟ قال : نعم، يا اميرالمؤمنين، فقال له المأمون : اخطب جعلت فداك لنفسك فقد رضيتك لنفسي و انا مزوجك ام الفضل ابنتي و ان رغم قوم لذلك.

فقال ابوجعفر عليه السلام : الحمدلله اقرارا بنعمته، و لا اله الا الله اخلاصا بوحدانيته، و صلي الله علي محمد سيد بريته و الاصفياء من عترته، اما بعد : فقد كان من فضل الله علي الانام ان اغناهم بالحلال عن الحرام، فقال سبحانه : «و انكحوا الايامي منكم و الصالحين من عبادكم و امائكم ان يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله و الله واسع عليم»(نور:32) ، ثم ان محمد ابن علي بن موسي يخطب ام الفضل بنت عبدالله المأمون، و قد بذل لها من الصداق مهر جدته فاطمة بنت محمد صلي الله عليه و اله، و هو خمسمائة درهم جيادا، فهل زوجتني يا اميرالمؤمنين بها علي هذا الصداق المذكور؟

قال المأمون : نعم قد زوجتك يا اباجعفر ابنتي علي هذا الصداق المذكور، فهل قبلت النكاح؟

فقال ابوجعفر عليه السلام : قد قبلت ذلك و رضيت به، فامر ان يقعد الناس علي

مراتبهم في الخاصة و العامة.

قال الريان : و لم تلبث ان سمعنا اصواتا تشبه اصوات الملاحين في محاوراتهم، فاذا الخدم يجرون سفينة مصنوعة من الفضة مشدودة بالحبال من الابريسم علي عجلة مملوة من الغالية.

فامر المأمون ان تخضب لحي الخاصة من تلك الغالية، ثم مدت الي دار العامة فطيبوا منها، و وضعت الموائد فاكل الناس، و خرجت الجوائز الي كل قوم علي قدرهم.

فلما تفرق الناس و بقي من الخاصة من بقي، قال المأمون لابي جعفر عليه السلام : ان رأيت جعلت فداك ان تذكر الفقه فيما فصلته من وجوه قتل المحرم الصيد لنعلمه و نستفيده.

فقال ابوجعفر عليه السلام : نعم، ان المحرم اذا قتل صيدا في الحل و كان الصيد من ذوات الطير و كان من كبارها فعليه شاة، فان اصابه في الحرم فعليه الجزاء مضاعفا، فاذا قتل فرخا في الحل فعليه حمل قد فطم من اللبن، و اذا قتله في الحرم فعليه الحمل، و قيمة الفرخ، و ان كان من الوحش و كان حمار وحش فعليه بقرة، و ان كان نعامة فعليه بدنة، و ان كان ظبيا فعليه شاة.

فان قتل شيئا من ذلك في الحرم فعليه الجزاء مضاعفا هديا بالغ الكعبة، و اذا اصاب المحرم ما يجب عليه الهدي و كان احرامه بالحج نحره بمني، و ان كان احرامه بالعمرة نحره بمكة، و جزاء الصيد علي العالم و الجاهل سواء، و في العمد له المأثم و هو موضوع عنه في الخطأ، و الكفارة علي الحر في نفسه، و علي السيد في عبده، و الصغير لا كفارة عليه، و هي علي الكبير واجبة و النادم يسقط ندمه عنه عقاب الاخرة و المصر يجب عليه

العقاب في الاخرة.

فقال له المأمون : احسنت يا اباجعفر احسن الله اليك، فان رايت ان تسأل يحيي عن مسألة كما سالك.

فقال ابوجعفر عليه السلام ليحيي : اسألك؟ قال : ذلك اليك جعلت فداك، فان عرفت جواب ما تسألني عنه و الا استفدته منك.

فقال له ابوجعفر عليه السلام : اخبرني عن رجل نظر الي امراة في اول النهار، فكان نظره اليها حراما عليه، فلما ارتفع النهار حلت له، فلما زالت الشمس حرمت عليه، فلما كان وقت العصر خلت له، فلما غربت الشمس حرمت عليه، فلما دخل عليه وقت العشاء الاخرة حلت له، فلما كان انتصاف الليل حرمت عليه، فلما طلع الفجر حلت له، ما حال هذه المرأة؟ و بماذا حلت له و حرمت عليه؟

فقال له يحيي بن اكثم : و الله ما اهتدي الي جواب هذا السؤال، و لا اعرف الوجه فيه، فان رايت ان تفيدناه.

فقال ابوجعفر عليه السلام : هذه امة لرجل من الناس نظر اليها اجنبي في اول النهار، فكان نظره اليها حراما عليه، فلما ارتفع النهار ابتاعها من مولاها فحلت له، فلما كان عند الظهر اعتقها فحرمت عليه، فلما كان وقت العصر تزوجها فحلت له، فلما كان وقت المغرب ظاهر منها فحرمت عليه، فلما كان وقت العشاء الاخرة كفر عن الظهار فحلت له، فلما كان في نصف الليل طلقها واحدة فحرمت عليه، فلما كان عند الفجر راجعها فحلت له.

قال : فاقبل المأمون علي من حضره من اهل بيته فقال لهم : هل فيكم يجيب عن المسألة بمثل هذا الجواب او يعرف القول فيما تقدم من السوال؟ قالوا : لا و الله ان اميرالمؤمنين اعلم بما راي.

فقال لهم : ويحكم!

ان اهل هذا البيت خصوا من الخلق بما ترون من الفضل، و ان صغر السن فيهم لا يمنعهم من الكمال، اما علمتم ان رسول الله صلي الله عليه و اله افتتح دعوته بدعاء اميرالمؤمنين علي ابن ابي طالب عليه السلام و هو ابن عشر سنين، و قبل منه الاسلام و حكم له به، و لم يدع احد في سنه غيره، و بايع الحسن و الحسين عليهماالسلام و هما ابنا دون ست سنين و لم يبايع صبيا غيرهما، افلا تعلمون الان ما اختص الله به هؤلاء القوم، و انهم ذرية طيبة من بعض يجري لاخرهم ما يجري لاولهم.

قالوا : صدقت يا اميرالمؤمنين، ثم نهض القوم.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

مناظره با يحيي بن اكثم

در روايتي آمده : مأمون به يحيي بن اكثم گفت : مسأله اي را با محمد بن رضا عليهماالسلام مطرح كن كه در آن بماند، پرسيد : اي ابوجعفر در مورد مردي كه با زني زنا كرد آيا مي تواند با او ازدواج كند؟

امام فرمود : او را رها مي كند تا عده اش بگذرد و معلوم شود از او يا از ديگري حامله نيست، چرا كه ممكن است با فرد ديگري نيز زنا نموده باشد، آنگاه اگر خواست با او ازدواج مي كند، مثل او نسبت به آن زن همانند درخت خرمائي است كه آن مرد از آن درخت به صورت حرام خورده است آنگاه آن درخت را مي خرد و به صورت حلال از آن تناول مي نمايد.

يحيي از جواب امام شگفت زده شد، امام از او پرسيد : اي ابامحمد چه مي گويي در مورد مردي كه زني صبحگاه بر او حرام

بود نيمه ي روز بر او حلال شد - و همانند حديث گذشته را ذكر كرد - سپس به زن رجوع كرد و بر او حلال شد، و مرد مرتد گرديد و زن بر او حرام شد، مرد توبه كرد و به اسلام بازگشت به ازدواج اولي بر او حلال گشت، همچنانكه پيامبر ازدواج زينب با ابوالعاص بن ربيع را به عنوان همان ازدواج اولشان تثبيت كرد بعد از آنكه او اسلام آورد.

مناظرته مع يحيي بن اكثم

قال المأمون ليحيي بن اكثم : اطرح علي ابي جعفر محمد بن الرضا عليه السلام مسألة تقطعه فيها، فقال : يا اباجعفر ما تقول في رجل نكح امراة علي زنا ايحل ان يتزوجها؟

فقال عليه السلام : يدعها حتي يستبرئها من نطفته و نطفة غيره، اذ لا يؤمن منها ان تكون قد احدثت مع غيره حدثا كما احدثت معه، ثم يتزوج بها ان اراد، فانما مثلها مثل نخلة اكل رجل منها حراما ثم اشتراها فاكل منها حلالا.

فانقطع يحيي، فقال له ابوجعفر : يا ابامحمد ما تقول في رجل حرمت عليه امراة بالغداة و حلت له ارتفاع النهار - و ذكر كما تقدم في الحديث السابق - ثم راجعها فحلت له، فارتد عن الاسلام فحرمت عليه، فتاب و رجع الي الاسلام فحلت له بالنكاح الاول، كما اقر رسول الله صلي الله عليه و اله نكاح زينب مع ابي العاص بن الربيع حيث اسلم علي النكاح الاول.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

مناظره با مخالفان در مورد محل قطع دست دزد

از زرقان همكار ابن ابي دؤاد و دوست صميمي او روايت شده كه گفت :

روزي ابن ابي دؤاد از نزد معتصم عباسي خارج

شد در حاليكه بسيار غمگين بود، از علت اين امر پرسيدم، گفتم : امروز آرزو كردم كه اي كاش بيست سال پيش مرده بودم، گفتم : چرا اينگونه آرزو كردي؟ گفت : به خاطر چيزي كه از اين انسان سياه چهره محمد بن علي در حضور اميرالمؤمنين مشاهده كردم، گفتم : چه امري اتفاق افتاد.

گفت : دزدي نزد خليفه به دزدي اعتراف كرد و از او خواست او را حد بزند تا پاك گردد، معتصم فقهاء را جمع كرد، در ميان آنان محمد بن علي هم حضور داشت، معتصم از ما سؤال كرد كه دست دزد از كجا بايد قطع شود، گفتم : از مچ بايد قطع شود، معتصم گفت : دليل اين امر چيست؟ گفتم : زيرا دست همان انگشتان و كف تا مچ است، زيرا خداوند در مورد تيمم مي فرمايد : «صورت و دستهايتان را مسح كنيد»، و گروهي با من هم عقيده شدند.

و گروهي ديگر گفتند : بلكه بايد از مرفق قطع شود، معتصم گفت : دليل اين امر چيست، گفتند : زيرا خداوند در قرآن در مورد وضو فرموده : «و دستهايتان را تا مرفق بشوئيد»، و دلالت دارد كه حد دست تا مرفق است.

گويد : معتصم نگاه به محمد بن علي كرد و گفت : اي ابوجعفر نظرت در اين مورد چيست؟ فرمود : اي اميرالمؤمنين در اين زمينه گفتگو كردند، گفت : گفتار آنان را كنار بگذار، تو چه مي گوئي، فرمود : مرا از اين امر معاف دار اي اميرالمؤمنين، گفت : تو را به خدا سوگند مي دهم كه مرا از اين امر خبر دهي، فرمود

: حال كه مرا به خدا سوگند دادي مي گويم كه آنان در بيان روش پيامبر اشتباه كردند، بايد چهار انگشت قطع شود و بقيه دست رها شود و بريده نشود.

معتصم گفت : دليل اين امر چيست؟ فرمود : سخن پيامبر كه فرموده : سجده بر هفت جاي است : چهره و دو دست و دو سر زانو و پا، هرگاه دستش را از مچ يا مرفق قطع كنيد دستي براي او نمي ماند كه سجده كند، و خداوند فرموده : «محل سجده براي خداست» كه مراد مواضع هفتگانه اي است كه بر آنها سجده مي كنند «پس جز خدا كسي را نخوانيد»، و آنچه براي خداست قطع نمي شود.

گويد : معتصم از اين معنا تعجب كرد و دستور قطع دست دزد را از همان محل داد، ابن ابي دؤاد گفت : قيامت من برپا شد و دوست داشتم كه زنده نبودم.

مناظرته مع مخالفيه في بيان موضع قطع يد السارق

عن زرقان صاحب ابي دؤاد و صديقه بشدة قال :

رجع ابن ابي دؤاد ذات يوم من عند المعتصم و هو مغتم، فقلت له في ذلك، فقال : وددت اليوم أني قد مت منذ عشرين سنة، قال : قلت له : و لم ذاك؟ قال : لما كان من هذا الاسود ابي جعفر محمد بن علي بن موسي اليوم بين يدي اميرالمؤمنين، قال : قلت له : و كيف كان ذلك؟

قال : ان سارقا أقر علي نفسه بالسرقة، و سأل الخليفة تطهيره باقامة الحد عليه، فجمع لذلك الفقهاء في مجلسه و قد احضر محمد بن علي، فسألنا عن القطع في اي موضع يجب ان يقطع؟ قال : فقلت : من

الكرسوع، قال : و ما الحجة في ذلك؟ قال : قلت : لان اليد هي الاصابع و الكف الي الكرسوع، لقول الله في التيمم : «فامسحوا بوجوهكم و أيديكم» [1] ، و اتفق معي ذلك القوم.

و قال آخرون : بل يجب القطع من المرفق؟ قال : و ما الدليل علي ذلك؟ قالوا : لان الله قال : «و ايديكم الي المرافق» في الغسل دل ذلك علي ان حد اليد هو المرفق.

قال : فالتفت الي محمد بن علي عليهماالسلام فقال : ما تقول في هذا يا اباجعفر؟ فقال : قد تكلم القوم فيه يا اميرالمؤمنين، قال : دعني مما تكلموا به اي شي ء عندك؟ قال : اعفني عن هذا يا اميرالمؤمنين، قال : أقسمت عليك بالله لما اخبرت بما عندك فيه، فقال : اما اذا اقسمت علي بالله اني اقول انهم اخطأوا فيه السنة، فان القطع يجب ان يكون من مفصل اصول الاصابع، فيترك الكف.

قال : و ما الحجة في ذلك؟ قال : قول رسول الله صلي الله عليه و اله : السجود علي سبعة اعضاء : الوجه و اليدين و الركبتين و الرجلين، فاذا قطعت يده من الكرسوع او المرفق لم يبق له يد يسجد عليها، و قال الله تبارك و تعالي : «و ان المساجد لله» [2] ، يعني به هذه الاعضاء السبعة التي يسجد عليها : «فلا تدعوا مع الله احدا»، و ما كان لله لم يقطع.

قال : فاعجب المعتصم ذلك و امر بقطع يد السارق من مفصل الاصابع دون الكف، قال ابن ابي دؤاد : قامت قيامتي، و تمنيت اني لم أك حيا.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] المائدة : 6.

[2]

الجن : 18.

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

مناظره در مورد بعضي از روايات جعلي

روايت شده بعد از آنكه مأمون دخترش ام الفضل را به تزويج امام جواد عليه السلام درآورد در مجلسي حضور داشت، و امام و يحيي بن اكثم و گروه بسياري در آنجا حضور داشتند.

يحيي بن اكثم به امام گفت : اي پسر رسول خدا چه مي گويي در مورد اين خبر كه روايت شده جبرئيل بر پيامبر نازل شد و گفت : اي محمد خداوند بزرگ بر تو سلام رسانده و گويد : از ابوبكر بپرس آيا از من ناراضي است به درستي كه من از او خشنودم.

امام فرمود : من منكر فضل ابوبكر نيستم اما راوي اين روايت بايد روايت ديگري كه پيامبر در حج الوداع فرمود را ديده باشد كه فرمود : دروغگويان بر من بسيار است و بعد از من بيشتر مي شود، پس هر كه بر من عمدا دروغ ببندد جايگاهش در آتش است، هرگاه روايتي بر شما وارد شد آن را بر كتاب خدا و سنتم عرضه داريد، و آنچه موافق كتاب خدا و سنتم بود را پذيرفته و آنچه مخالف آنها بود را رد نمائيد، و اين حديث موافق كتاب خدا نيست، خداوند مي فرمايد : «و ما انسان را خلق كرديم و به وسوسه هاي نفساني اش آگاهيم و ما به او از رگ گردن نزديكتريم»، چگونه بر خداوند خشنودي ابوبكر از غضب او مخفي مانده تا از اسرار پوشيده سؤال كند و اين در عقول محال و غير ممكن است.

آنگاه يحيي بن اكثم گفت : روايت شده، مثال ابوبكر و عمر در زمين همانند

جبرئيل و ميكائيل در آسمان است.

امام فرمود : در اين روايت نيز بايد دقت كرد، زيرا جبرئيل و ميكائيل دو فرشته ي مقرب الهي هستند كه هرگز نافرماني او را نكرده اند و از فرمانبرداري او لحظه اي دست نكشيده اند، اما اين دو مشرك بودند و بعد مسلمان گرديدند، و بيشتر ايام عمرشان را در حال شرك به خدا بسر برده اند، و شباهت اين دو به يكديگر محال است.

يحيي گفت : همچنين روايت شده كه آنان دو پيران اهل بهشتند در اين زمينه چه مي گويي؟

امام فرمود : اين روايت نيز محال مي باشد، زيرا تمامي اهل بهشت جوانند و در ميانشان پيرمردي نيست، و اين خبر را بني اميه جعل كرده اند تا در مقابل روايتي قرار گيرد كه پيامبر در مورد امام حسن و امام حسين عليهماالسلام فرموده كه آنان دو سرور جوانان اهل بهشتند.

يحيي بن اكثم گفت : و روايت شده كه عمر بن خطاب نور دهنده ي اهل بهشت است.

امام فرمود : اين نيز محال است، زيرا در بهشت فرشتگان مقرب الهي و آدم و محمد و تمامي پيامبران و مرسلين حضور دارند با آنان بهشت روشن نمي گردد بلكه با نور عمر روشن مي شود!

يحيي گفت : همچنين روايت شده كه آرامش بر زبان عمر جاري مي گردد.

امام فرمود : من منكر فضائل عمر نيستم، اما ابوبكر از عمر برتر است و او بالاي منبر گفت : من شيطاني دارم كه بر من عارض مي شود و هرگاه از راه خارج گرديدم مرا به راه آوريد.

يحيي گفت : از پيامبر روايت شده كه فرمود : اگر من برانگيخته نمي شدم عمر به نبوت برانگيخته مي شد.

امام فرمود : كتاب خداوند از اين حديث راستگوتر است، خداوند در كتابش گويد : «و هنگامي كه از پيامبران و از تو و از نوح ميثاق و تعهد گرفتم»، خداوند پيمان پيامبران را گرفته است پس چگونه ممكن است كه پيمانش را تغيير دهد در حاليكه پيامبران يك لحظه به خدا شرك نورزيدند پس چگونه كسي كه مشرك بوده به نبوت برگزيده شود، و حال آنكه اكثر دوران زندگي او در حال شرك بسر مي برد، و پيامبر فرموده : من آنگاه كه آدم بين روح و جسد بود پيامبر گرديدم.

يحيي گفت : از پيامبر روايت شده : وحي از من بازداشته نشد مگر اينكه گمان كردم بر خاندان خطاب فرستاده شده است.

امام فرمود : اين نيز محال است، زيرا پيامبر جائز نيست كه در سنت خود ترديد نمايد، خداوند مي فرمايد : «خداوند از ميان فرشتگان و مردم رسولاني را انتخاب كرد»، چگونه ممكن است كه نبوت از كسي كه خداوند او را برگزيده به كسي كه نسبت به خدا مشرك بوده است منتقل گردد.

يحيي گفت : از پيامبر - كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد - روايت شده كه فرمودند : اگر عذاب نازل مي شد جز عمر كسي از آن نجات نمي يافت.

امام فرمود : اين نيز محال است، خداوند بزرگ مي فرمايد : «خداوند تا آنگاه كه تو در ميان آنان هستي ايشان را عذاب نمي كند، و خداوند آنان را عذاب نمي كند در حاليكه آنان طلب آمرزش مي كنند»، و خداوند بزرگ خبر داد تا زمانيكه پيامبر در ميان مردم است و تا زمانيكه از خداوند طلب آمرزش مي خواهند

كسي را عذاب نمي كند.

مناظرته في بعض الروايات المجعولة

روي ان المأمون بعد ما زوج ابنته ام الفضل اباجعفر عليه السلام كان في مجلس و عنده ابوجعفر عليه السلام و يحيي بن اكثم و جماعة كثيرة.

فقال له يحيي بن اكثم : ما تقول يابن رسول الله صلي الله عليه و اله في الخبر الذي روي انه انزل جبرئيل عليه السلام علي رسول الله صلي الله عليه و اله و قال : يا محمد ان الله عزوجل يقرئك السلام و يقول لك : سل ابابكر هل هو عني راض.

فقال ابوجعفر : لست بمنكر فضل ابي بكر و لكن يجب علي صاحب هذا الخبر ان يأخذ مثال الخبر الذي قاله رسول الله صلي الله عليه و اله في حجة الوداع : قد كثرت علي الكذابة و ستكثر بعدي، فمن كذب علي معتمدا فليتبوأ مقعده من النار، فاذا اتاكم الحديث عني فاعرضوه علي كتاب الله و سنتي، فما وافق كتاب الله و سنتي فخذوه به، و ما خالف كتاب الله و سنتي فلا تأخذوا به، و ليس يوافق هذا الخبر كتاب الله، قال الله تعالي : «و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب اليه من حبل الوريد» [1] ، فالله عزوجل خفي عليه رضا ابي بكر من سخطه حتي سأل من مكنون سره، هذا مستحيل في العقول.

ثم قال يحيي بن اكثم : و قد روي ان مثل ابي بكر و عمر في الارض كمثل جبرئيل و ميكائيل في السماء.

فقال عليه السلام : و هذا ايضا يجب ان ينظر فيه، لان جبرئيل و ميكائيل ملكان لله مقربان لم يعصيا قط، و لم يفارقا طاعته لحظة واحدة، و

هما قد اشركا بالله عزوجل و ان اسلما بعد الشرك، و كان اكثر ايامهما في الشرك بالله، فمحال ان يشبههما.

قال يحيي : و قد روي ايضا انهما سيدا كهول اهل الجنة، فما تقول فيه؟

فقال عليه السلام : و هذا الخبر محال ايضا، لان اهل الجنة كلهم يكونون شبابا، و لا يكون فيهم كهل، و هذا الخبر وضعه بنو امية لمضادة الخبر الذي قاله رسول الله صلي الله عليه و اله في الحسن و الحسين بانهما سيدا شباب اهل الجنة.

فقال يحيي بن اكثم : و روي ان عمر بن الخطاب سراج اهل الجنة.

فقال عليه السلام : و هذا ايضا محال، لان في الجنة ملائكة الله المقربين و آدم و محمدا و جميع الانبياء و المرسلين، لا تضي ء بانوارهم حتي تضي ء بنور عمر.

فقال يحيي : و قد روي ان السكينة تنطق علي لسان عمر.

فقال عليه السلام : لست بمنكر فضائل عمر، ولكن ابابكر افضل من عمر، فقال علي رأس المنبر : ان شيطانا يعتريني، فاذا ملت فسددوني.

فقال يحيي : قد روي ان النبي صلي الله عليه و اله قال : لو لم ابعث لبعث عمر.

فقال عليه السلام : كتاب الله اصدق من هذا الحديث، يقول الله في كتابه : «و اذ اخذنا من النبيين ميثاقهم و منك و من نوح» [2] ، فقد اخذ الله ميثاق النبيين فكيف يمكن ان يبدل ميثاقه، و كان الانبياء عليهم السلام لم يشركوا طرفة عين فكيف يبعث بالنبوة من اشرك، و كان اكثر ايامه مع الشرك بالله، و قال رسول الله صلي الله عليه و اله : نبئت و آدم بين الروح و الجسد.

فقال يحيي بن اكثم

: و قد روي ان النبي صلي الله عليه و اله قال : ما احتبس الوحي عني قط الا ظننته قد نزل علي آل الخطاب.

فقال عليه السلام : و هذا محال ايضا، لانه يجوز ان يشك النبي صلي الله عليه و اله في نبوته، قال الله تعالي : «الله يصطفي من الملائكة رسلا و من الناس» [3] ، فكيف يمكن ان تنتقل النبوة ممن اصطفاه الله تعالي الي من اشرك به.

قال يحيي بن اكثم : روي ان النبي صلي الله عليه و اله قال : لو نزل العذاب لما نجا منه الا عمر.

فقال عليه السلام : و هذا محال ايضا، ان الله تعالي يقول : «و ما كان الله ليعذبهم و انت فيهم و ما كان الله معذبهم و هم يستغفرون» [4] ، فاخبر سبحانه ان لا يعذب احدا مادام فيهم رسول الله صلي الله عليه و اله و ما داموا يستغفرون الله تعالي.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ق : 16.

[2] الاحزاب : 7.

[3] حج : 75.

[4] انفال : 33.

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

مناظره امام با يحيي بن اكثم

«يحيي بن أكثم» يكي از دانشمندان نامدار زمان مأمون بود كه شهرت علمي او در رشته هاي گوناگون علوم آن زمان زبانزد خاص و عام بود. او در علم فقه تبحر فوق العاده اي داشت ولي مردي خودپسند و مغرور بود و هر دانشمندي كه به ديدار او مي رفت، آنقدر از علوم گوناگون از وي سؤال مي كرد تا طرف، به عجز خود در مقابل وي اقرار كند!.

عباسيان از ميان دانشمندان «يحيي بن اكثم» را (بدليل شهرت وي) انتخاب كردند و

مأمون جلسه اي براي سنجش ميزان علم و آگاهي امام جواد عليه السلام ترتيب داد. در آن مجلس يحيي رو به مأمون كرد و گفت: «اجازه مي دهي سؤالي از اين جوان بنمايم؟»

مأمون گفت: «از خود او اجازه بگير.»

يحيي از امام جواد عليه السلام كه در آن وقت هشت ساله بود اجازه گرفت. امام فرمود: «هر چه مي خواهي بپرس.»

يحيي گفت: «درباره ي شخصي كه محرم بوده و در آن حال حيواني را شكار كرده است چه مي گوئيد؟»

امام جواد عليه السلام فرمود: «آيا اين شخص، شكار را در حل (خارج از محدوده ي حرم) كشته است يا در حرم (تا چهار فرسخي مكه)؟

عالم به حرمت شكار در حال احرام بوده يا جاهل؟

عمدا كشته يا به خطا؟

آزاد بوده يا برده؟

صغير بوده يا كبير؟

براي اولين بار چنين كاري كرده يا براي چندمين بار؟

شكار او از پرندگان بوده يا غير پرنده؟

از حيوانات كوچك بوده يا بزرگ؟

باز هم از انجام چنين كاري أبا ندارد يا از كرده ي خود پشيمان است؟

در شب شكار كرده يا در روز؟

در احرام عمره بوده يا در احرام حج؟!»

يحيي بن اكثم از اين همه فروع كه امام براي اين مسأله مطرح نمود، متحير شد و آثار ناتواني و زبوني در چهره اش آشكار گرديد و زبانش به لكنت افتاد به طوري كه حضار مجلس ناتواني او را در مقابل آن حضرت نيك دريافتند.

مأمون گفت: «خداي را بر اين نعمت سپاسگزارم كه آنچه من انديشيده بودم همان شد.» و در همان مجلس عقد ازدواج دخترش با امام عليه السلام را اجرا كرد.

سپس به بستگان و افراد خاندان خود نظر انداخت

و گفت: «آيا اكنون آنچه را كه نمي پذيرفتيد دانستيد؟!»

آنگاه پس از مذاكراتي كه در مجلس صورت گرفت، مردم پراكنده شدند و جز نزديكان خليفه، كسي در مجلس نماند.

مأمون رو به امام جواد عليه السلام كرد و گفت: «قربانت گردم خوب است احكام هر يك را كه در مورد كشتن صيد در حال احرام مطرح كرديد، بيان كنيد تا استفاده كنيم.

امام جواد عليه السلام فرمود: «بلي، اگر شخص محرم در حل (خارج از حرم) شكار كند و شكارش از پرندگان بزرگ باشد، كفاره اش يك گوسفند است و اگر در حرم بكشد كفاره اش دو برابر است؛

و اگر جوجه ي پرنده اي را در بيرون حرم بكشد، كفاره اش يك بره است كه تازه از شير گرفته شده باشد؛

و اگر آن را در حرم بكشد هم بره و هم قيمت آن جوجه را بايد بدهد؛

و اگر شكار از حيوانات وحشي باشد، چنانچه گورخر باشد، كفاره اش يك گاو است؛

و اگر شترمرغ باشد كفاره اش يك شتر است؛

و اگر آهو باشد كفاره ي آن يك گوسفند است؛

و اگر هر يك از اينها را در حرم بكشد كفاره اش دو برابر مي شود؛

و اگر شخص محرم كاري بكند كه قرباني بر او واجب شود، اگر در احرام حج باشد بايد قرباني را در «مني» ذبح كند و اگر در احرام عمره باشد بايد آن را در «مكه» قرباني كند؛

كفاره شكار براي عالم و جاهل به حكم، يكسان است، منتها در صورت عمد، (علاوه بر وجوب كفاره) گناه نيز كرده است، ولي در صورت خطا، گناه از او برداشته شده است.

كفاره ي شخص آزاد بر عهده ي خود اوست و كفاره ي

برده بر عهده ي صاحب اوست، و بر صغير كفاره نيست ولي بر كبير واجب است؛

و عذاب آخرت از كسي كه از كرده اش پشيمان است برداشته مي شود، ولي آن كه پشيمان نيست كيفر خواهد شد.»

مأمون گفت: «احسنت يا اباجعفر! خدا به تو نيكي كند! حال خوب است شما نيز از يحيي بن اكثم سؤالي بكنيد، همان طور كه او از شما پرسيد.»

در اين هنگام ابوجعفر عليه السلام به يحيي فرمود: «بپرسم؟»

يحيي گفت: «اختيار با شماست فدايت شوم، اگر توانستم پاسخ مي گويم و گرنه از شما بهره مند مي شوم.»

ابوجعفر عليه السلام فرمود: «به من بگو در مورد مردي كه در بامداد به زني نگاه مي كند و آنگاه حرام است، و چون روز بالا مي آيد آن زن بر او حلال مي شود، و چون ظهر مي شود باز بر او حرام مي شود، و چون وقت عصر مي رسد بر او حلال مي گردد، و چون آفتاب غروب مي كند بر او حرام مي شود، و چون وقت عشاء مي شود بر او حلال مي گردد و چون شب به نيمه مي رسد بر او حرام مي شود، و به هنگام طلوع فجر بر وي حلال مي گردد؟ اين چگونه زني است و با چه چيز حلال و حرام مي شود؟»

يحيي گفت: «نه به خدا قسم، من به پاسخ اين پرسش راه نمي برم، و سبب حرام و حلال شدن آن زن را نمي دانم، اگر صلاح مي دانيد از جواب آن، ما را مطلع سازيد.»

ابوجعفر عليه السلام فرمود: «اين زن، كنيز مردي بوده است، در بامدادان، مرد بيگانه اي به او نگاه مي كند و آنگاه حرام بود، چون روز بالا مي آيد، كنيز را از صاحبش مي خرد و بر او حلال مي شود،

چون ظهر مي شود او را آزاد مي كند و بر او حرام مي گردد، چون عصر فرا مي رسد او را به حباله ي نكاح خود در مي آورد و بر او حلال مي شود، به هنگام مغرب او را «ظهار» مي كند [1] و بر او حرام مي شود، موقع عشا كفاره ي ظهار مي دهد و مجددا بر او حلال مي شود چون نيمي از شب مي گذرد او را طلاق مي دهد و بر او حرام مي شود و هنگام طلوع فجر رجوع مي كند و زن براو حلال مي گردد. [2] .

در اين هنگام مأمون به حاضران گفت: «آيا در ميان شما كسي هست كه بتواند اين گونه سؤال كند و اين گونه جواب دهد؟»

آنان به اتفاق گفتند: «كسي را در علم و فضل، مانند اباجعفر نمي شناسيم.»

مأمون گفت: «واي بر شما! به خدا سوگند او از خانداني است كه كوچك و بزرگ در آن يكسان است و آنان علم و كمال را از يكديگر به ارث مي برند و آخرين و اولين آنان با هم يكي است.» [3] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] «ظهار» عبارت از اين است كه مردي به زن خود بگويد: «پشت تو براي من يا نسبت به من، مانند پشت مادرم يا خواهرم يا دخترم مي باشد، و در اين صورت بايد كفاره ي ظهار بدهد تا همسرش مجددا بر او حلال گردد. ظهار در پيش از اسلام در عهد جاهليت نوعي طلاق حساب مي شد و موجب حرمت ابدي مي گشت ولي حكم آن در اسلام تغيير يافت و فقط موجب حرمت و كفاره گرديد.

[2] سيره ي پيشوايان، پيشوايي، ص 548، به نقل از مجلسي، بحارالانوار، ص76 - 75.

[3] كشف الغمه، اربلي، ج 3،

ص 207 - احتجاج، طبرسي، ج 2، ص 244.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام محمد جواد؛ سيد علي حسيني قمي ؛ نبوغ چاپ اول 1381.

مناظره با يحيي بن اكثم

شيخ مفيد گفته است:

از ريان بن شبيب نقل شده كه گفت: وقتي مأمون تصميم گرفت، دختر خود ام الفضل را به همسري امام جواد عليه السلام در آورد، خبر به بني عباس رسيد و بر آنها گران آمد و آنرا تصميم خطرناكي تلقي كرده، از اينكه كار امام جواد به جايي رسد كه كار پدرش امام رضا رسيد (ولايت عهدي) بيمناك شدند، به همين جهت به رايزني پرداختند و گروهي از بستگان نزديكش گرد آمدند و به او گفتند: اي امير مؤمنان! تو را به خدا سوگند مي دهيم! از تصميمي كه در خصوص همسري دخترت با پسر امام رضا گرفته اي، بازگردي، چه اينكه بيم آن داريم كه به اين واسطه، خلافتي كه خدا به ما ارزاني داشته، زايل گردد و لباس عزتي كه بر ما پوشيده است، از تن ما بيرون آيد و تو از مناسبات ميان ما و اين گروه از گذشته و حال و نيز روش خلفاي پيشين در مورد تبعيد، تحقير و بي حرمتي به آنان، آگاهي و در گذشته نيز از رفتار تو با امام رضا عليه السلام هراسان بوديم تا اينكه خدا آن را كفايت فرمود، بنابراين، بپرهيز و بر حذر باش از اينكه بار ديگر ما را به اندوهي در افكني كه از ما سپري گشته است، انديشه خود را از ابن رضا (امام جواد) باز گردان و براي دامادي، فردي از خانواده ي خود را كه شايسته مي داني،

جايگزين وي ساز.

مأمون به آنها گفت: اما مناسبات نادرست شما و فرزندان ابوطالب، از ناحيه ي شما است و اگر شما از در انصاف با آنها در مي آمديد، آنان نزديك ترين و سزاوارترين كسان به شما بودند و اما آنچه خلفاي پيش از من در حق آنها روا مي داشتند، قطع رحم بود و من از آن به خدا پناه مي برم و به خدا سوگند! از اينكه علي الرضا را وليعهد خود ساختم، پشيمان نيستم، حتي از او خواستم كه خلافت را عهده دار شود و لباس خلافت را از تن من بركند، اما نپذيرفت و (و كان امر الله قدرا مقدورا) [1] «و چنان است كه فرمان خدا، روي برنامه و حساب دقيق است.»

اما ابوجعفر محمد بن علي (امام جواد) را به جهت برتري اش بر همه ي اهل فضل و كمال، در علم و دانش با سن و سال كمش و شگفتي آفريني اش در اين جهت به دامادي برگزيدم و اميدوارم كه آنچه من از او مي دانم، براي مردم نيز روشن و آشكار گردد، در نتيجه به درستي ديدگاه من راجع به وي، پي خواهيد برد، مشاورين مأمون گفتند: اين نوجوان، اگر چه باخوي سيرتش، توجه شما را به خود جلب كرده است، اما بي گمان او سن و سال كمي دارد و از فهم و درك درست و دانش بالايي برخوردار نيست، بنابراين به او فرصت بده تا ادب فرا گيرد و احكام دين بياموزد، آنگاه هر تصميمي كه مي خواهي در مورد وي بگير.

مأمون به آنان گفت: واي بر شما! من اين نوجوان را

از شما بهتر مي شناسم و همانا او از خانداني است كه دانش خود را از خدا و با الهام او مي گيرند، همواره پدران وي در علوم ديني و ادب بي نياز و سر آمد ديگران كه از حد كمال دور بودند، بشمار مي رفتند، اگر مي خواهيد، ابوجعفر را بيازمائيد تا آنچه از او به زبان آوردم، بر شما روشن و آشكار گردد.

مشاورين مأمون گفتند: اي امير مؤمنان! آزمايش او، ما و تو را خشنود خواهد ساخت، لذا ما را با وي واگذار تا كسي را بگماريم كه در حضور شما، چيزي از فقه و دين از او بپرسد، چنانكه پاسخ صحيح دهد، ديگر در كارش اعتراض نخواهيم داشت و براي خاص و عام، استحكام نظر امير مؤمنان، معلوم خواهد شد و هرگاه از پاسخ مسئله فرو ماند، ما از كفايت خواهد نمود.

مأمون به آنها گفت: مانعي ندارد، هر زمان مي خواهيد اقدام كنيد، در اين هنگام مشاورين از نزد مأمون، خارج شدند و در مورد يحيي بن اكثم كه قاضي وقت بود، متفق شدند كه او مسأله اي از امام جواد عليه السلام بپرسد كه جواب آن را نداند و يحيي را به پيشكشي مال و ثروت نفيسي جهت شكست امام جواد، وعده دادند و نزد مأمون بازگشتند و خواستند تا روزي را جهت همايش تعيين كند، مأمون نيز جواب مثبت داد و آنها در روز ياد شده و به همراه يحيي بن اكثم، گرد آمدند، پس مأمون دستور داد، جايگاه امام جواد عليه السلام را در صدر مجلس بگسترند و دو متكا برايش قرار دهند و اين كار را

كردند و امام جواد عليه السلام بيرون آمد و در آن روز، نه سال و چند ماه داشت و در ميان دو متكا نشست، يحيي بن اكثم نيز در برابر حضرت جلوس كرد و مردم در جايگاه خود، ايستاده و صحنه را تماشا مي كردند و مأمون نيز در صدر مجلس و كنار ابو جعفر (امام جواد) بود.

در اين هنگام يحيي بن اكثم بن مأمون عرض كرد: اي امير مؤمنان! اجازه مي دهيد از ابوجعفر سؤالي بپرسم؟ مأمون به او گفت: از خودش اجازه بگير، يحيي رو به امام جواد عليه السلام نمود و عرض كرد: فدايت گردم! آيا اجازه دارم سؤالي كنم؟ حضرت فرمود: اگر مي خواهي، بپرس، يحيي گفت: چه مي فرمائيد فدايت گردم! درباره ي محرمي كه صيدي را كشته است؟

امام جواد عليه السلام فرمود: صيد را در بيرون حرم امن الهي كشته، يا در حرم؟ مسأله را مي دانسته، يا جاهل به آن بوده؟ عمدا صيد را كشته، يا از روي خطا؟ محرم آزاد بوده، يا بنده؟ صغير بوده، يا كبير؟ اولين قتل صيد در احرام او بوده، يا قبلا صيد كشته بود؟ صيد كشته شده از پرندگان بوده، يا از غير پرندگان؟ از صيدهاي كوچك بوده، يا بزرگ؟ محرم بر كشتن صيد اصرار دارد، يا پشيمان است؟ كشتن صيد در شب بود، يا روز؟ در حال كشتن صيد، محرم به احرام عمره بود يا حج؟

يحيي بن اكثم، مات و متحير گشت و آثار ناتواني و شكست در سيمايش آشكار شد و به گونه اي به لكنت افتاد كه همه ي اهل مجلس، متوجه حيرت و سرگرداني اش

گرديدند، مأمون گفت: خدا را سپاسگزارم كه اين نعمت را عطا كرد و درستي رأي و نظرم، معلوم گشت، سپس به بستگانش رو كرد و گفت: آيا اكنون آنچه را باور نداشتيد، پذيرفتيد؟ آنگاه متوجه امام جواد عليه السلام شد و به او گفت: آيا خطبه عقد مي خواني، اي ابو جعفر؟!

حضرت فرمود: آري، اي اميرمؤمنان! پس مأمون به او گفت: فدايت گردم! بنام خودت خطبه بخوان كه تو را پسنديده ام و دخترم ام الفضل را به عقد تو در مي آورم، هر چند گروهي آن را خوش ندارند.

امام جواد عليه السلام نيز شروع به خواندن خطبه كرد و فرمود: حمد و ستايش، مخصوص خداست و اين را در مقام اقرار و اعتراف نعمت او، بر زبان مي رانم و معبودي، جز الله نيست و اين سخن را در مقام اخلاص ورزيدن به يگانگيش ادا مي كنم و درود خدا بر محمد صلي الله عليه و اله و سلم، سرور آفريدگانش و برگزيدگان از خاندان او باد، اما بعد از جمله ي لطف و كرم خداي متعال بر بندگان خود اين است كه آنها را با حلال از حرام بي نيازشان كرده و در قرآن كريم فرموده است: (و أنكحوا الأيامي منكم و الصالحين من عبادكم و امائكم ان يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله والله واسع عليم) [2] «مردان و زنان بي همسر خود را همسر دهيد، همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را، اگر فقير و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود، آنان را بي نياز مي سازد، خداوند گشايش دهنده و آگاه است.» همانا محمد بن علي بن

موسي، ام الفضل دختر بنده ي خدا مأمون را به همسري خود در مي آورد، در حاليكه مهر جده اش فاطمه زهرا دختر حضرت محمد را مهر او قرار داده است كه مبلغ پانصد درهم خالص مي باشد، آنگاه رو به مأمون كرده از او پرسيد: اي امير مؤمنان! آيا، با اين مبلغي كه به عنوان مهر به زبان آوردم، او (محمد بن علي الجواد عليه السلام) را به ازدواج او (أم الفضل) در آورم؟ مأمون در جواب گفت: آري، البته دخترم ام الفضل را با همين مهر گفته شده، به همسري تو اي ابو جعفر! در آوردم آيا آن را پذيرفتي؟

امام جواد عليه السلام فرمود: آن را قبول كردم و بدان راضي شدم، پس مأمون دستور داد كه خاص و عام در اين جشن ازدواج شركت نمايند.

ريان گفت: طولي نكشيد كه صداهايي همچون صداي ناخدايان، در گفتگوي خود به گوشمان رسيد و مشاهده كرديم كه خدمتكاران، يك كشتي مصنوعي از نقره را كه با ريسمانهايي از ابريشم بسته بودند و مملو از ماده معطر و خوشبو بود با شتاب مي كشيدند؛ مأمون دستور داد كه تمام خواص درگاه، محاسن خود را معطر كنند؛ سپس آن كشتي را به قسمت عمومي بردند و همگان خود را با آن خوشبو ساختند و سفره ها گستردند و مردم غذا خوردند و به هر قوم و قبيله اي فرا خور حال خود، جوايزي اهدا شد.

چون مردم پراكنده شدند و هنوز تني چند از خواص حضور داشتند، مأمون به امام جواد عليه السلام گفت فدايت شوم! اگر صلاح مي دانيد شقوق مسئله ي قتل صيد، توسط

محرم را بيان فرمائيد تا استفاده كنيم.

امام جواد عليه السلام فرمود! آري، همانا محرم اگر صيدي را در حل (غير حرم) بكشد و صيد از پرندگان بزرگ باشد، يك گوسفند كفاره دارد و چنانكه آن را در حرم بكشد؛ كفاره اش دو برابر است و هرگاه جوجه اي را در غير حرم بكشد، يك شتر بچه اي كه از شير گرفته شده باشد بر اوست؛ اگر جوجه را در حرم بكشد، علاوه بر شتر بچه، قيمت جوجه را هم بايد بدهد؛ هرگاه صيد كشته شده از حيوانات وحشي و مثلا الاغ وحشي باشد، كفاره ي آن يك گاو است و چنانكه شتر مرغ باشد، كفاره اش يك شتر است و اگر يك آهو باشد، كفاره ي آن يك گوسفند مي باشد؛

هرگاه يكي از اين حيوانات را در حرم بكشد، كفاره ي آنها دو برابر است، به صورتي كه قرباني بايد به حريم كعبه برسد و اگر محرم كاري كند كه قرباني بر او واجب شود و محرم به احرام حج باشد، قرباني را در مني سر مي برد و چنانكه محرم به احرام عمره باشد، قرباني را در مكه مي كشد؛ كفاره ي صيد هم، بر عالم و جاهل مساوي است و در صيد عمدي، گناه نيز كرده است و در صيدي كه از روي خطا صورت گرفته است، گناهي بر وي نخواهد بود؛ كفاره ي محرم حر و آزاد بر گردن خود اوست؛ ولي كفاره ي بنده، بر مولاي وي مي باشد و صغير، كفاره ندارد و بر كبير واجب مي باشد و عقوبت اخروي از پشيمان، ساقط مي گردد؛ در صورتي

كه مصر بر صيد، در آخرت نيز عقوبت مي شود.

مأمون به امام جواد عليه السلام گفت: چه نيكو گفتي اي ابا جعفر! خدايت با تو نيكي كند؛ اكنون خود اگر مايل هستي سؤالي از يحيي بپرس، همچنان كه او از شما پرسيد؛ حضرت به يحيي فرمود: از شما بپرسم؟ يحيي گفت! فدايت گردم! هر طور دوست داريد؛ اگر جواب سؤالتان را بدانم مي گويم و گر نه، از محضر شما استفاده مي كنم.

امام جواد عليه السلام فرمود مرا از مردي خبر ده كه به زني، در اول روز نگاه كرد، نگاهش بر او حرام بود، وقتي روز بالا آمد، نگاه بر زن، وي را حلال گشت؛ هنگام زوال خورشيد، نگاه بر او حرام شد و موقع عصر، حلال گرديد؛ با غروب خورشيد، نگاه حلال شد؛ وقت عشا آخر، حلال گشت؛ در نيمه شب حرام شد و هنگام طلوع فجر، حلال گرديد؛ بگو كه حال اين زن چيست و چگونه نگاه بر او، حلال و حرام مي شود؟

يحيي بن اكثم گفت: نه، به خدا سوگند! جواب اين سؤال را نمي دانم و از وجه حلال و حرام شدن نگاه، اطلاعي ندارم؛ اگر بيان بفرمائيد، استفاده مي كنيم.

امام جواد عليه السلام فرمود: اين زن، كنيز مردي است كه يك مرد اجنبي اول صبح به او نگاه مي كند و نگاهش حرام است؛ روز كه بالا مي آيد، او را از صاحبش مي خرد و نگاهش حلال مي شود، هنگام ظهر او را آزاد مي كند، بر او حرام مي گردد؛ در وقت عصر با وي ازدواج مي كند و بر او حلال مي

شود؛ چون مغرب فرا مي رسد، او را ظهار مي نمايد و بر او حرام مي شود و هنگام عشا آخر، كفاره ي ظهار را مي دهد و بر او حلال مي گردد و در نصف شب، يكبار ديگر طلاقش مي دهد و بر او حرام مي شود و صبح هنگام، به او رجوع مي كند و بر او حلال مي شود.

راوي گفت: پس مأمون، به حاضران از خاندان رو كرد و گفت: آيا در ميان شما كسي هست كه پاسخ اين مسأله را اين چنين بگويد؟ يا سخنان نو و تازه در جواب سؤال پيشين، مطرح نمايد؟ آنها يكصدا گفتند: به خدا سوگند! نه، اي امير مؤمنان! همانا امير مؤمنان نسبت به رأي و نظر خود، آگاهتر است؛ پس خطاب به آنها اظهار داشت: واي بر شما! همانا افراد اين خانواده، از ميان آفريدگان، به فضل و كمال مخصوص شده اند كه مشاهده مي كنيد و البته سن و سال اندكشان، مانع آنها از رسيدن به كمال نيست؛ آيا نمي دانيد كه رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم، دعوت خود را با دعاي امير مؤمنان علي بن ابيطالب عليه السلام كه در آن زمان ده ساله بود، آغاز كرد و اسلام او را پذيرفت و حكم به مسلماني او كرد، در حاليكه هيچ كس ديگر هم سن و سال او را به اسلام نخواند و با حسن و حسين عليهم السلام كه كمتر از شش سال داشتند، بيعت فرمود و با كودك ديگري غير از آن دو نفر، دست بيعت نداد؛ آيا اكنون نيز نمي دانيد، آنچه را خداي متعال

اين قوم را به آن مخصوص گردانيده است و اينكه اينان، فرزنداني هستند كه بعضي از بعض ديگرند و ماجراي آخرين نفرشان، همان ماجراي اولين نفر آنهاست؛ همگي گفتند: راست گفتي، اي امير مؤمنان! سپس آنان برخاستند و رفتند؛ چون بامداد فردا شد، مردم گرد آمدند و امام جواد عليه السلام نيز حاضر شد و دربانان و خدمتكاران و خاص و عام، به مبارك باد مأمون و امام جواد عليه السلام آمدند و سه طبق نقره اي كه گلوله هايي از مشك و زعفران بهم آميخته كه در داخل آن گلوله ها نوشته هايي در خصوص مال و ثروت فراوان و بخششهاي ارزنده و قطعه اي چند از زمين و باغ و بوستان در آنها بود، به مجلس آورده شد و مأمون دستور پراكندن همه ي آنها را بر سر خاصان درگاه، صادر كرد و چنان بود كه هر كس چيزي به دستش مي رسيد، نوشته اش را بيرون مي آورد و ارائه مي داد و به پايش مهر مي زدند؛ آنگاه كيسه هاي طلا آورده در ميان نهادند و مأمون محتويات آنها را در ميان اميران لشكر و ديگران پخش مي كرد و مردم همگي بر اثر گرفتن جوائز و هدايا، مستغني و بي نياز، مجلس را ترك نمودند و مأمون، صدقاتي را پيشكش همه ي مستمندان و مساكين كرد و تا زنده بود، همواره امام جواد را تكريم و احترام مي نمود و حتي حضرت را بر فرزندان و تمام خاندان خود، مقدم مي داشت. [3] .

حراني نقل كرده است:

مأمون به يحيي بن اكثم گفت: در محضر ابو جعفر، محمد بن

رضا (امام جواد) عليهما السلام مسأله اي مطرح كن كه او، در جوابش فرو ماند؛ لذا يحيي بن اكثم از حضرت پرسيد: اي ابا جعفر! چه مي فرمائيد راجع به مردي كه با زني زنا كرده، آيا مي تواند با وي ازدواج نمايد؟

حضرت در جواب فرمود: او را واگذارد تا رحم خود را از نطفه ي خودش و نطفه ي ديگري كه ممكن است به ديگري نيز زنا داده باشد، پاك كند؛ سپس در صورت تمايل با وي ازدواج نمايد؛ البته اين زن، در مثل به درخت خرمايي مي ماند كه مردي، به حرام از خرماي آن بخورد، تا آنگاه درخت خرما را خريداري كند و به حلال از آن تناول نمايد.

سپس يحيي بن اكثم منفعل گشت و امام جواد عليه السلام به او فرمود: اي ابا محمد! چه مي گويي درباره ي مردي كه زني در اول روز بر وي حرام گرديد و چون روز، بالا آمد، حلال شد و نيمه ي روز بر او، حرام گشت، سپس موقع ظهر حلال گرديد؛ آنگاه در وقت عصر حرام شد؛ هنگام مغرب، حلال گشت و در نيمه ي شب، حرام شد؛ سپس موقع طلوع فجر، حلال گرديد و هنگام بالا آمدن روز، حرام گشت و در نيمه ي روز، حلال گرديد؟

سپس يحيي و فقيهان، گنگ و متحير باقي ماندند كه مأمون (ملعون) گفت: اي ابو جعفر! خدايت عزيز و گرامي دارد! جواب اين مسأله را براي ما روشن فرما.

امام جواد عليه السلام فرمود: اين مرد، كسي است كه به كنيز نامحرمي نگاه كرد؛ او را خريداري نمود و بر وي، حلال گشت؛

سپس كنيز را، آزاد كرد و بر او حرام شد؛ آنگاه وي را به همسري گرفت و بر وي، حلال گشت؛ بعد از آن او را ظهار كرد (مساوي او گفت: تو نسبت به من، به منزله ي مادرم هستي.) و بر وي حرام گرديد؛ آنگاه كفاره ي ظهار را پرداخت نمود و بر او، حلال گشت؛ بعد از آن، او را طلاق داد به يك طلاق و بر وي حرام گشت؛ سپس به او، رجوع نمود و بر وي حلال گرديد؛ آنگاه آن مرد مرتد شد و از اسلام بر گشت و بر او، حرام شد؛ سپس از آن توبه كرد و دوباره اسلام آورد كه با همان عقد اول بر وي حلال گرديد، همانگونه كه رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم پيوند زناشويي «زينب» را با «ابي العاص بن ربيع» كه پس از ارتداد اسلام آورد، با همان عقد اول تأييد و امضا فرمود.[4] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] احزاب: 33 و 38.

[2] نور: 24 32.

[3] ارشاد: 319.

[4] تحف العقول 454.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

مناظره راجع به ابوبكر و عمر

طبرسي گفته است

روايت شده كه مأمون، بعد از اينكه دخترش ام الفضل را به همسري امام جواد عليه السلام درآورد، در مجلسي بود كه امام جواد عليه السلام ويحيي بن اكثم و گروه ديگري، حضور داشتند؛ يحيي بن اكثم به امام جواد عليه السلام عرض كرد: اي فرزند رسول خدا! چه مي فرمائيد راجع به خبري كه مي گويد: جبرئيل بر رسول خدا

نازل شد و عرض كرد: اي محمد! خداي متعال سلامت مي رساند و مي فرمايد: از ابوبكر بپرس كه آيا از من راضي است؟ من البته از او راضي و خوشنودم؟!

امام جواد عليه السلام فرمود: فضل ابو بكر را انكار نمي كنم؛ اما لازم است شنونده ي اين خبر، آن را با آنچه رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم در حجه الوداع فرمود: مقايسه كند؛ آن حضرت در آنجا فرمود: دروغ گويان بر من، زياد شده اند و بعد از من بيشتر هم خواهند شد؛ آگاه باشيد كه هر كس دروغي را به من نسبت دهد، جايگاه وي از آتش پر مي شود؛ پس هر گاه سخني از من به شما رسيد، آن را با كتاب خدا (قرآن كريم) و سنت و روش من، مقايسه كنيد؛ هر گاه با آن دو موافق بود، آن را كار بنديد و اگر مخالف كتاب خدا و سنت من بود، رها كنيد. اين خبر، موافق كتاب خدا نيست، خداي متعال مي فرمايد: (و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن أقرب اليه من حبل الوريد) [1] ما انسان را آفريديم و وسوسه هاي نفس او را مي دانيم و ما به او، از شاهرگ گردن نزديك تريم.» اينكه رضا و سخط ابوبكر بر خداي متعال پنهان است، تا جايي كه از راز درون او پرس و جو مي كند، عقلا محال است.

سپس يحيي بن اكثم گفت: همچنين روايت شده كه مثل ابوبكر و عمر در زمين، مثل جبرئيل و ميكائيل در آسمان است و امام جواد عليه السلام پاسخ داد:

اين خبر نيز جاي تأمل و بررسي دارد؛ چه اينكه جبرئيل و ميكائيل، دو فرشته مقرب درگاه خداي متعال هستند؛ هرگز نافرماني خدا نكرده اند و هرگز به اندازه ي چشم بر هم زدني از اطاعت و فرمانبرداري خداي متعال جدا نشده اند، در حاليكه ابوبكر و عمر، به خداي متعال شرك ورزيدند؛ هر چند بعد از آن مسلمان

شدند، ولي بيشتر روزگار خود را در شرك سپري كرده اند؛ بنابراين همساني ابوبكر و عمر با جبرئيل و ميكائيل از محالات است.

يحيي گفت: و نيز روايت شده كه آن دو نفر: سرور پيران اهل بهشتند؛ نظر شما چيست؟ امام جواد عليه السلام فرمود: اين خبر نيز محال است؛ زيرا همگي اهل بهشت، جوانند و پيري در ميان آنها نيست؛ اين خبر از مجعولات بني اميه است كه با فرمايش رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم درباره ي امام حسن و امام حسين عليهما السلام كه آن دو، سيد جوانان اهل بهشتند، در تقابل و تضاد قرار مي گيرد.

يحيي گفت: همچنين روايت شده كه عمر بن خطاب چراغ بهشتيان است.

امام جواد عليه السلام فرمود: اين نيز محال است؛ چه اينكه فرشتگان مقرب درگاه الهي، آدم و محمد صلي الله عليه و اله و سلم بلكه همه ي پيامبران و رسولان در بهشتند آيا بهشت با نور ايشان روشن نمي گردد تا با نور عمر روشن شود؟!

يحيي بن اكثم گفت: و نيز روايت شده كه «سكينه» (آرامش يا صندوق عهد) با زبان عمر سخن مي گويد.

امام جواد عليه السلام فرمود منكر فضل عمر نيستم؛ ولي ابوبكر برتر از عمر

بوده و او بر فراز منبر گفت: همانا مرا شيطاني است كه فريبم مي دهد؛ لذا هر گاه كج شدم، استوارم سازيد.

يحيي گفت: روايت شده كه پيامبر اكرم فرمود: اگر من به رسالت مبعوث نمي شدم، عمر مبعوث مي گشت.

امام جواد عليه السلام فرمود: كتاب خدا (قرآن) راستگوتر از اين حديث است كه مي فرمايد: (و اذا اخذنا من النبيين ميثاقهم و منك و من نوح) [2] «به خاطر آور» هنگامي را كه از پيامبران، پيمان گرفتيم و (هم چنين) از تو و نوح و...» بي گمان خداي متعال كه پيمان پيامبران را از قبل گرفته بوده است، چگونه ممكن است آن را تغيير دهد؟! (علاوه بر اين) تمام پيامبران چنان بوده اند كه به اندازه ي يك چشم بر هم زدن، به خداي متعال شرك نورزيده اند؟ چگونه ممكن است مشركي كه بيشتر عمر خود را در شرك سپري كرده، به پيامبري بر انگيخته شود؟! (مزيد بر اينها) رسول خدا فرمود: به پيامبري رسيدم، در حاليكه آدم هنوز ميان روح و جسد بود (شمايل كامل انساني پيدا نكرده بود).

يحيي بن اكثم گفت: همچنين روايت شده كه پيامبر اكرم فرمود: وحي از من هيچگاه قطع نشد، جز اينكه گمان كردم به آل خطاب (عمر) نازل شده است!

امام جواد عليه السلام فرمود: اين نيز محال است، زيرا روانيست، پيامبر اكرم در نبوت خود، ترديد كند، خداي متعال مي فرمايد: (الله يصطفي من الملائكة رسلا و من الناس) [3] «خداوند از فرشتگان، رسولاني بر مي گزيند و هم چنين از مردم... پس چگونه ممكن است خداي متعال نبوت را از برگزيده ي خود،

به مشركي منتقل نمايد؟!

يحيي گفت: روايت شده كه پيامبر اكرم فرمود: اگر عذاب فرود آيد، احدي جز عمر نجات پيدا نمي كند! امام جواد عليه السلام فرمود: اين هم محال است، چه اينكه خداي متعال مي فرمايد: (و ما كان الله ليعذبهم و أنت فيهم و ما كان الله معذبهم و هم يستغفرون) [4] «اي پيامبر!) تا زماني تو در ميان آنها هستي، خداوند آنها را مجازات نخواهد كرد و (نيز) تا استغفار مي كنند، خدا عذابشان نمي كند.» خداي متعال بدينگونه خبر داده است كه تا وقتي رسول خدا در ميان مردم است و تا زماني كه اهل ايمان استغفار كنند، هيچكس را مجازات نخواهد نمود.[5] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ق: 50 16.

[2] احزاب: 33 7.

[3] حج: 22، 75.

[4] انفال: 8 33.

[5] الاحتجاج 2: 477 ح 323.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

مسافرت

اللهم اني اريد سفرا فخرلي فيه و اوضح لي سبيل الرأي و فهمنيه، و افتح لي عزمي بالاستقامة و اشملني في سفري بالسلامة، و افدني جزيل الحظ و الكرامة و اكلأني بحسن الحفظ و الحراسة، و جنبني اللهم وعثاء الاسفار و سهل لي حزونة الاوعار و اطولي بساط المراحل و قرب مني بعد نأي المناهل و باعد في المسير بين خطي الرواحل حتي تقرب نياط البعيد و تسهل و عور الشديد.

بار الها قصد مسافرتي دارم پس تو در اين سفر براي من خير برسان و راه رأي صائب را به من واضح كن و مرا بدان دانا و

آگاه گردان و ابواب عزم مرا به استقامت و پايداري برگشا و مرا در اين سفر مشمول سلامتي گردان و از كرامت و بهره ي زياد فائده برسان و به نحو خوب حفظ و حراستم فرما، خدايا رنج و مشقت سفر را از من دور كن و ناهمواريهاي سخت و صعب آن را بر من آسان نما و بساط منازل را براي من درهم پيچ و دوري آباديها را نزديك ساز و فاصله ي قدمهاي راحله ي مرا در طول راه زيادتر كن تا دوري راههاي دور را نزديك گرداني و ناهمواري راههاي سخت را هموار سازي.

و لقني اللهم في سفري نجح طائر الواقية و هبني فيه غنم العافية و خفير الاستقلال و دليل مجاوزة الاهوال و باعث وفور الكفاية و سانح خفير الولاية، و اجعله اللهم سبب عظيم السلم حاصل الغنم، و اجعل الليل علي سترا من الافات و النهار مانعا من الهلكات، و اقطع عني قطع لصوصه بقدرتك و احرسني من وحوشه بقوتك حتي تكون السلامة مصاحبتي و العافية فيه مقاربتي و اليمن سائقي و اليسر معانقي و العسر مفارقي و الفوز موافقي و الامن مرافقي انك ذو الطول و المن و القوة و الحول و انت علي كل شي ء قدير بعبادك بصير خبير.

و تلقين كن به من خدايا در سفرم پيروزي فال نيك نگاه دارنده اي را و ببخش به من در آن بهره ي بي رنج عافيت و حامي استقلال و راهنماي گذر كردن از هراسها و باعث فراواني كفايت و پيشامد فرخنده ي حامي ولايت را و بگردان آن را خدايا سبب بزرگ سلامتي و محصول بهره ي بي رنج، و شب را براي من پوششي از

آفات و روز را باز دارنده از صدمات قرار ده و به قدرت خويش رشته ي گزند راهزنان را از من بگسل و به نيروي خود مرا از شر و آسيب حيوانات درنده حراست فرما تا اينكه در اين سفر سلامت مصاحب من و عافيت قرين من، و ميمنت و مباركي سوق دهنده ي من، و آساني امور هماغوش من، و سختي و دشواري جدا از من، و رستگاري همراه من، و امنيت رفيق و يار من باشند زيرا توئي صاحب عطاء و منت و هم صاحب حول و قوه، و تو بر هر چيزي توانا و به حال بندگانت بينا و آگاهي.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مهج الدعوات صفحه ي 265-259.

منبع: حضرت جواد الائمه؛ فضل الله كمپاني ؛ مفيد 1362ش.

مناجات با خدا براي استخاره

خدايا! انتخاب تو در آنچه در آن از تو طلب خير كردم آدمي را به آرزوهايش رسانده، و عطاها و بخششها را افزون ساخته، و خواسته ها را جامه ي عمل پوشانده، و كارها را پاكيزه گردانده، و انسان را به بهترين راه ها و به بهترين نتايج رهنمون مي سازد، او را از حوادث ترسناك محافظت مي نمايد.

خدايا! در آنچه تصميم بر آن قرار گرفته و عقلم مرا بدان راه رهبري مي كند از تو طلب خير مي كنم، پس خدايا سختيهايش را آسان، و مشكلاتش را مبدل به سهولت نما، و امور مهم آن را كفايت، و هر رنج را از من دور كن، و پروردگارا پايان آن را بهره دهنده، و ترسش را ايمني بخش، و دورش را نزديك، و خشكسالي اش را به سرسبزي مبدل نما، و خدايا اجابتم را نازل كن و خواستم را تحقق بخش، و حاجتم را ادا نما،

و مشكلاتش را بزداي، و سختيهايش را از من دور دار.

و خدايا در آنچه از تو طلب خير مي كنم پرچم ياري را همراه با خير و بركت بر من فرود آور، و در آنچه تو را خواندم بهره هاي فراوان و در آنچه از تو آرزومندم عطاهاي بسيار به من ارزاني دار، خدايا آن را قرين موفقيت گردان، و آن را به صلاح مخصوص نما، و اسباب خير و نشانه هاي پيروزي را در آن به من بنمايان، و گلوي سختيهايش را ببند و آسانيهاي به زمين افتاده اش را برقرار ساز.

خدايا! و پوشيدگيهاي آن را روشن، و بازداشت شده اش را رها ساز، و بنيادش را بر پا دار، تا خير و بركتي باشد كه به غنيمت روي آورده، و زيانها را بزدايد، و سود و نفعش به زودي برسد و وجودش جاودانه باشد، به درستي كه در مورد عطا نمودن بسيار بخشنده اي و جود و سخاوتت را بدون درخواست ارزاني مي داري.

دعاؤه في المناجاة للاستخارة

اللهم ان خيرتك فيما استخرتك [1] فيه تنيل الرغائب، و تجزل المواهب، و تغنم المطالب، و تطيب المكاسب، و تهدي الي اجمل المذاهب، و تسوق الي احمد العواقب، و تقي مخوف النوائب.

اللهم اني استخيرك فيما عزم رأيي عليه و قادني عقلي اليه، فسهل اللهم فيه ما توعر، و يسر منه ما تعسر، واكفني فيه المهم، وادفع به عني كل ملم، واجعل يا رب عواقبه غنما، و مخوفه [2] سلما، و بعده قربا، و جدبه خصبا، و ارسل اللهم اجابتي، و انجح طلبتي، واقض حاجتي، واقطع عني عوائقها، وامنع عني بوائقها.

و اعطني اللهم لواء الظفر و الخيرة فيما استخرتك،

و وفور المغنم فيما دعوتك، و عوائد الافضال فيما رجوتك، و اقرنه اللهم بالنجاح، و خصه بالصلاح، و ارني اسباب الخيرة فيه واضحة، و اعلام غنمها لائحة، واشدد خناق تعسيرها، وانعش صريع تيسيرها. [3] .

و بين اللهم ملتبسها، و اطلق محتبسها، و مكن اسها حتي تكون خيرة مقبلة بالغنم، مزيلة للغرم، عاجلة للنفع، باقية الصنع، انك ملي ء بالمزيد، مبتدئ بالجود.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] استخيرك (خ ل).

[2] خوفه (خ ل).

[3] تعسرها، تيسرها (خ ل).

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

مناجات با خدا براي ناديده گرفتن لغزشها

خدايا! اميد به وسعت رحمتت زبان مرا به درخواست ناديده گرفتن از لغزشهايم باز نمود، و آرزومندي براي گذشته و مدارا نمودنت مرا براي درخواست امنيت و بخششت ترغيب كرد.

پروردگارا! و گناهاني مرتكب شده ام كه در معرض انتقامجوئي قرار گرفته، و خطاهايي انجام داده ام كه ديده هاي نابودي بر آن نظر افكنده است، من به سبب آنها بر اساس عدالتت سزاوار عذابهاي دردناك شده، و به سبب ارتكاب آنها شايسته ي عقاب نابود كننده مي باشم، و مي ترسم كه اين عوامل موجب به عقب انداختن اجابت دعاهايم شود و با باطل ساختن درخواستهايم و زائل ساختن عوامل رغبتم، - به خاطر آنچه سنگيني آن پشتم را شكسته و به تنهايي حمل نمودن آن مرا به رنج انداخته است - مرا از انجام خواسته هايم دور دارد.

پروردگارا! آنگاه به بردباري ات از خطا كنندگان، و بخششت از گناهكاران، و رحمت نمودنت به نافرمايان نظر افكندم، از اين رو با اعتماد به تو روي آوردم، در حاليكه بر تو توكل نموده و جانم را در پيشگاهت بر زمين افكندم، اندوهم

را نزد تو شكايت نمودم، و آنچه شايسته ي آن نيستم و سزاوار آن نمي باشم، يعني برطرف شدن اندوه و زدودن غمم را از تو درخواست كردم، و اي مولايم در آن هنگام از تو خواستار ناديده گرفتن لغزشهايم بوده و به تو اعتماد كامل دارم.

خدايا! پس بر من منت گذار بر گشايش عطا كردن، و بر من منت نه به خروج آسان از مشكلات، و به رأفت و مهرباني ات مرا به سوي حقيقت رهنمون باش، و به قدرتت مرا از راه انحرافي دور گردان، و به چشم پوشي ات مرا از زندان مشكلات آزاد ساز، و به رحمتت مرا از اسارت آن رها ساز، و بر من به خشنودي ات منت گذار، و به احسانت بر من بخشش نما.

و لغزشم را ناديده گير، و در مشكلاتم گشايش عنايت كن، و به اشك ديده هايم رحم نما، و دعاهايم را پوشيده مدار، و با ناديده گرفتن پشتم را محكم و نيروي دوباره به آن ببخش، و امورم را به آن اصلاح گردان، و عمرم را به آن طولاني نما، و در روز محشور شدن و بيرون آمدن از قبر مرا مشمول رحمتت قرار ده، به درستي كه تو بخشنده و بزرگواري، آمرزنده و مهرباني.

دعاؤه في المناجاة بالاستقالة

اللهم ان الرجاء لسعة رحمتك انطقني باستقالتك، و الأمل لاناتك و رفقك شجعني علي طلب امانك و عفوك. ولي يا رب ذنوب واجهتها اوجه الانتقام، و خطايا قد لاحظتها اعين الاصطلام، واستوجبت بها علي عدلك اليم العذاب، و استحققت باجتراحها مبير العقاب، و خفت تعويقها لاجابتي، و ردها اياي عن قضاء حاجتي، بابطالها لطلبتي و قطعها لاسباب رغبتي، من اجل

ما قد انقض ظهري من ثقلها، و بهظني من الاستقلال بحملها.

ثم تراجعت رب الي حلمك عن الخاطئين و عفوك عن المذنبين و رحمتك للعاصين [1] ، فاقبلت بثقتي متوكلا عليك، طارحا نفسي بين يديك، شاكيا بثي اليك، سائلا ما لا استوجبه من تفريج الهم، و لا استحقه من تنفيس الغم، مستقيلا [2] لك اياي، واثقا مولاي بك.

اللهم فامنن علي بالفرج، و تطول علي بسهولة المخرج [3] ، و ادللني برأفتك علي سمت المنهج، و ازلقني [4] بقدرتك عن الطريق الأعوج، و خلصني من سجن الكرب باقالتك، و اطلق اسري برحمتك، و تطول علي برضوانك، و جد علي باحسانك.

و اقلني عثرتي، و فرج كربتي، و ارحم عبرتي و لا تحجب دعوتي، و اشدد بالاقالة ازري، و قو بها ظهري، و اصلح بها امري، و اطل بها عمري، وارحمني يوم حشري و وقت نشري، انك جواد كريم، غفور رحيم.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] حلمك عن العاصين و عفوك عن الخاطئين و رحمتك للمذنبين (خ ل).

[2] مستقبلا (خ ل).

[3] بسلامة المخرج (خ ل).

[4] ازلني (خ ل).

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

مناجات با خدا براي سفر نمودن

خدايا! قصد دارم مسافرت نمايم پس خيرت را در آن مقدر كن، و راه انديشه و فهم را در آن برايم روشن نما، و تصميمم را با ثبات قدم در آن بگشا، و در اين سفر سلامتي را بر من بپوشان، و بهره و بزرگواري بسيار را به من برسان، و حفظ و حراست نيكويت را حافظ من قرار ده.

خدايا! و مشقت و سختي سفر را از من دور دار، و ناهمواريهاي

آن را برايم هموار نما، منازل بين راه را برايم به سرعت طي نما، و دوري آبشخورهاي بين راه را بر من نزديك نما، ميان گامهاي شتران (و مركبهاي سواري) ما فاصله بينداز تا دوري راه را نزديك گردانده، و ناهمواريهاي شديدش را هموار سازي.

خدايا! و در اين سفرم پيروزي فال نيك حفاظت كننده را به من تلقين كن، و در آن بهره ي سلامتي و حمايت به تنهايي حركت نمودن را به من ببخش، و در عبور از مواضع بيمناك راهنمايي ام كن، و اسباب كفايت بسيار را برايم مهيا ساز، و حمايت و سرپرستي را برايم ارزاني دار، و خدايا آن را راهي براي كسب تندرستي بيشتر، و بهره مندي افزونتر قرار ده، و شب را برايم پوششي در مقابل آفتها، و روز را برايم مانعي در برابر وسايل هلاكت زا مقرر دار.

و به قدرتت راهزني دزدانش را از من باز دار، و به توانت مرا از حملات حيوانات وحشي حراست فرما، تا در اين سفر سلامتي، همراهم و تندرستي، همسفرم؛ و پيروزي، پيش برنده ام؛ و آساني، هم دوشم باشد؛ و سختي از من دور بوده، و موفقيت، رفيق راهم و امنيت، همراهم باشد؛ به درستي كه تو صاحب بخشش و منتي، و نيرو و توان از توست، و تو بر هر كار قادر و توانا، و به بندگانت بينا و آگاهي.

دعاؤه في المناجاة بالسفر

اللهم اني اريد سفرا فخر لي فيه، و اوضح لي فيه سبيل الرأي و فهمنيه، وافتح عزمي بالاستقامة، واشملني في سفري بالسلامة، و افدني جزيل الحظ و الكرامة، واكلاني بحسن الحفظ و الحراسة.

و جنبني اللهم وعثاء الأسفار، و

سهل لي حزونة الاوعار، واطو لي بساط المراحل [1] ، و قرب مني بعد ناي المناهل، و باعد في المسير بين خطي الرواحل حتي تقرب نياط البعيد، و تسهل وعور الشديد.

و لقني اللهم في سفري نجح طائر الواقية، و هبني فيه غنم [2] العافية، و خفير الاستقلال، و دليل مجاوزة الأهوال، و باعث وفور الكفاية، و سائح خفير الولاية، واجعله اللهم سبب عظيم السلم، حاصل الغنم، واجعل الليل علي سترا من الافات، و النهار مانعا من الهلكات.

واقطع عني قطع لصوصه بقدرتك، واحرسني من وحوشه بقوتك، حتي تكون السلامة فيه مصاحبتي، و العافية فيه مقارنتي، و اليمن سائقي، و اليسر معانقي، و العسر مفارقي، و الفوز موافقي، و الأمن مرافقي، انك ذو الطول و المن، و القوة و الحول، و انت علي كل شي ء قدير و بعبادك بصير خبير.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] واطو لي البعيد لطول انبساط المراحل (خ ل).

[2] و هنئني غنم العافية (خ ل).

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

مناجات با خدا در طلب روزي

خدايا! بهره هاي روزي ات را پياپي بر من گسيل دار، و ابرهاي فضلت را همواره بر من بباران، و قطرات عطايت را دمادم بر من فرود آور، و نعمتهاي فراوانت را بر فقرم فروريز، و به بخششت مرا فقير درگاهت قرار ده، و از كسي كه از پيشگاهت خواسته هايش را مي خواهد بي نياز گردان، و بيماري فقرم را به دواي فضلت شفا ده، و به بخششت مؤنه ي بر زمين مانده ام را برپا دار، و شكست ويژه اي در زندگي ام را به عطايت جبران نما.

و محروميتهايم را به كثرت عطاهايت و نيازمندي مرا به بخشش بزرگوارانه ات

برطرف فرما، و راه هاي كسب روزي را برايم آسان، و بنيانهايش را برايم محكم نما، و چشمه هاي رحمت گسترده ات را برايم به جوشش درآور، و نهرهاي زندگي خوش را به مهرباني ات برايم جاري ساز، و زمين فقرم را خشك كرده، و زمين خشك بيچارگي ام را سر سبز نما، و مشكلات كسب روزي را از من دور داشته، و گره هاي تنگ را از زندگي ام بگشا، و خدايا از وسعت روزي پرخيرترين تيرهايش را به سويم نشانه رو، و از جاودانه ترين زندگي خوش بهره مندم نما.

خدايا! و پوششهاي سعادتمندي و زندگي آسوده را بر اندامم بپوشان، و پروردگارا من در انتظار مي باشم براي نعمت بخشي ات با زدودن تنگناها، و براي عطاهايت به قطع مشكلات، و براي فضل و بخششت به زوال روزي اندك، و براي اتصالم به بزرگواري ات و براي عطاهايت به قطع مشكلات.

خدايا! و فضل و بخشش مداومت را بر من بباران، و از مخلوقاتت با نعمتهاي فراوانت بي نيازم گردان، و جايگاه هاي نابودي ام به وسيله ي فقر را از بين ببر، و در بر طرف شدن ناراحتي ام بر روي اسبهاي رهوار تسريع نما، و تنگناهاي كارهايم را با شمشير نابودي از جا بركن، و پروردگارا وسعت بخششهايت را به من هديه بده، و به رويش اموالم مرا ياري نما، و از تنگي زندگي حراستم فرما، و خشكسالي بد را از من دور دار، و بساط فراخي زندگي را بر من بگستران.

و از آب روزي گوارايت به من بنوشان، و از وسعت عطاهايت راه هاي روزي را برايم بگشا، و مرا بدون مقدمه صاحب ثروت و مال بگردان، و با آن مرا از فقر نجات ده، و

پشت گرمي را همدمم نما، و مرا متمكن و ثروتمند بگردان، به درستي كه تو صاحب بخشش بسيار و فضل گسترده و منت فراگيري، و تو بخشنده و بزرگوار هستي.

دعاؤه في المناجاة في طلب الرزق

اللهم ارسل علي سجال رزقك مدرارا، و امطر علي سحائب افضالك غزارا، و ادم غيث نيلك الي سجالا، و اسبل مزيد نعمك علي خلتي اسبالا، و افقرني بجودك اليك، و اغنني عمن يطلب ما لديك، و داو داء فقري بدواء فضلك، وانعش صرعة عيلتي بطولك، واجبر كسر خلتي بنولك.

و تصدق علي اقلالي بكثرة عطاءك، و علي اختلالي بكرم حباءك، و سهل سبيل الرزق الي، و ثبت قواعده لدي، و بجس لي عيون سعة رحمتك، و فجر انهار رغد العيش قبلي برأفتك، و اجدب ارض فقري، و اخصب جدب ضري، واصرف عني في الرزق العوائق، واقطع عني من الضيق العلائق، وارمني اللهم من سعة الرزق باخصب سهامه، واحبني من رغد العيش باكثر دوامه.

واكسني اللهم سرابيل السعة، و جلابيب الدعة، فاني يا رب منتظر لانعامك بحذف التضييق [1] ، و لتطولك بقطع التعويق، و لتفضلك بازالة التقتير، و لوصول حبلي بكرمك بالتيسير.

و امطر اللهم علي سماء رزقك بسجال الديم، و أغنني عن خلقك بعوائد النعم، وارم مقاتل الاقتار مني، واحمل كشف الضر عني علي مطايا الاعجال، واضرب عني الضيق بسيف الاستيصال، و اتحفني رب منك بسعة الافضال، وامددني بنمو الاموال، واحرسني من ضيق الاقلال، و اقبض عني سوء الجدب، وابسط لي بساط الخصب.

واسقني من ماء رزقك غدقا، وانهج لي من عميم بذلك طرقا، و فاجئني بالثروة والمال، وانعشني به من الاقلال، و صبحني بالاستظهار، و مسني بالتمكن من

اليسار، انك ذو الطول العظيم و الفضل العميم، و المن الجسيم، و انت الجواد الكريم.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] المضيق، الضيق (خ ل).

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

مناجات با خدا در پناه بردن به او

خدايا! به تو پناه مي برم از برخورد كردن بلاهاي بد و ترس از پريشان حالي بزرگ، پروردگارا پس مرا از زمين خوردن به وسيله ي تنگدستي پناه ده، و از حملات بلا پوشيده دار، و از بلاهاي ناگهاني نجات ده، و از زوال نعمتها و از لغزش گامها در پناه خود گير، و خدايا از شبيخونهاي بلاها و سرعت هلاكتها مرا در حمايت عزتت و حراست حفاظت خود قرار ده.

پروردگارا! زمين بلا را فروبر، و ميدان رنجها را به لرزه درآور، و خورشيد مصيبتها را خاموش گردان، و كوه هاي بدي را از جا بركن، و گرفتاريهاي روزگاران را برطرف ساز، و تنگناهاي كارها را دور گردان، و مرا در آبهاي سلامتي وارد ساز، و بر اسبهاي رهوار بزرگواري حمل نما، و به ناديده گرفتن لغزش همراه باش، و پوشش عيوبم را فراگير ساز.

پروردگارا! و به نعمتهايت و برطرف ساختن بلا و دفع ناراحتيها بر من بخشش نما، و توده هاي عذابت را از من دور دار، و عقاب دردناكت را از من منحرف نما، و مرا از شرور روزگار پناه ده، و از عاقبت بد نجات ده، و از تمامي زشتيها حراست نما، و صلابت بلاء را از كارم درهم كوب، و در تمام عمرم دستش را از من كوتاه گردان، به درستي كه تو پروردگار ستوده شده، آغازگر و بازگرداننده اي، و بر هر كار توانا و قادر مي باشي.

دعاؤه في المناجاة بالاستعاذة

اللهم اني اعوذ بك من ملمات نوازل البلاء، و اهوال عظائم الضراء، فاعذني رب من صرعة البأساء، واحجبني من سطوات البلاء، و نجني من مفاجاة النقم،و اجرني [1] من زوال النعم و من زلل القدم، واجعلني اللهم في حماية عزك و حياطة حرزك، من مباغته الدوائر و معاجلة البوادر.

اللهم رب و ارض البلاء فاخسفها، و عرصة المحن فارجفها، و شمس النوائب فاكسفها، و جبال السوء فانسفها، و كرب الدهر فاكشفها، و عوائق الامور فاصرفها، و اوردني حياض السلامة، واحملني علي مطايا الكرامة، واصحبني باقالة العثرة، واشملني بستر العورة.

و جد علي يا رب بالاءك و كشف بلاءك و دفع ضراءك، وادفع عني كلاكل عذابك، واصرف عني اليم عقابك، و اعذني من بوائق الدهور، وانقذني من سوء عواقب الامور، واحرسني من جميع المحذور، واصدع صفاء البلاء عن امري، و اشلل يده عني مدي [2] عمري، انك الرب المجيد، المبدي ء المعيد، الفعال لما تريد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] و احرسني (خ ل).

[2] مدة (خ ل).

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

مناجات با خدا در درخواست توبه

خدايا! به تو روي آوردم با اخلاص، و توبه ي راستين، و پايداري در پيمان درست، و دعاء قلب شكسته، و اعلام گفتار صريح.

خدايا! از من بپذير توجه با توبه ي مخلصانه، و روي آوردن با بازگشت سريع، و بر زمين افتادنهايم را كه بر اثر گناه و خطا بوده است، و پروردگارا توبه ام را با ثواب بسيار، و بازگشتي بزرگوارانه، و زدودن عقاب، و گرداندن عذاب، و بهره مندي در بازگشت و پوشش عيوبم پاسخگو باش.

پروردگارا! و با پذيرش توبه ام گناهاني را كه

ثبت شده است محو نما، و با قبول آن تمامي عيبهايم را از صفحه ي جانم بشوي، و آن را سبب برطرف شدن زنگار قلبم، بازكننده ي چشم بصيرم، زداينده ي چركهاي جانم، پاك كننده ي نجاست بدنم، اصلاحگر روحم، شتاب دهنده ي جانم به وفاء به پيمانم قرار ده.

پروردگارا! و توبه ام را بپذير، چرا كه آن از نيت بي آلايشم، و ديد درست و نيكويم، و از تمامي وجودم، و از تلاشم در جهت پاكي باطنم، و پايداري در روي آوري ام به تو، و شتافتن به انجام اوامرت برخاسته است، و خدايا به توبه، تيرگي پافشاري در انجام گناه را از من بزدا؛ و با آن گناهان گذشته را محو نما، و با آن لباس تقوي و پوششهاي هدايت را بر من بپوشان.

چرا كه بند نافرماني را از جانم درآورده، و پوشش گناه را از جسدم خارج ساختم، پروردگارا به قدرتت تمسك جسته، و به عزتت از تو ياري طلبيدم، و به حمايتت توبه ام را به تو واگذار كردم تا شكسته نشود، و براي خوار نشدن به تو چنگ زده ام، در حاليكه با اين اعتقاد عجين گشته كه نيرو و تواني جز به تو نمي باشد.

دعاؤه في المناجاة بطلب التوبة

اللهم اني قصدت اليك باخلاص توبة نصوح، و تثبيت عقد صحيح، و دعاء قلب قريح [1] ، و اعلان قول صريح.

اللهم فتقبل مني انابة مخلص التوبة، و اقبال سريع الأوبة، و مصارع تجشع الحوبة، و قابل رب توبتي بجزيل الثواب، و كريم الماب، و حط العقاب، و صرف العذاب، و غنم الاياب، و ستر الحجاب.

وامح اللهم رب بالتوبة ما ثبت من ذنوبي، واغسل بقبولها جميع عيوبي،

واجعلها جالية لرين قلبي، شاخصة [2] لبصيرة لبي، غاسلة لدرني، مطهرة لنجاسة بدني، مصححة منها ضميري، عاجلة الي الوفاء بها بصيرتي [3] .

واقبل يا رب توبتي، فانها تصدر من اخلاص نيتي و محض من تصحيح بصيرتي، واحتفالا في طويتي، واجتهادا في نقاء سريرتي، و تثبيتا لانابتي، و مسارعة الي امرك بطاعتي، واجل اللهم بالتوبة عني ظلمة الاصرار، وامح بها ما قدمته من الأوزار، واكسني بها لباس التقوي و جلابيب الهدي.

فقد خلعت ربق المعاصي عن جلدي، و نزعت سربال الذنوب عن جسدي، مستمسكا [4] رب بقدرتك، مستعينا علي نفسي بعزتك، مستودعا توبتي من النكث بخفرتك، معتصما من الخذلان بعصمتك، مقارنا به لا حول و لا قوة الا بك.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] جريح (خ ل).

[2] شاحذة (خ ل).

[3] مصيري (خ ل).

[4] متمسكا (خ ل).

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

مناجات با خدا در شكرگزاري او

خدايا! تو را سپاس بر فرود آمدن بلاهاي سخت، و نازل شدن پياپي نعمتها، و پريشان حالي هاي بسيار، و برطرف شدن شدتها و ناراحتيها، و تو را سپاس بر بخششهاي گوارايت، و بلاهاي ستوده شده ات، و نعمتهاي زيبايت، و تو را سپاس بر احسان بسيارت و خير گسترده ات، و تكليف نمودن آسانت، و دفع امور سخت.

پروردگارا! و تو را سپاس بر افزودن شكر اندك، و عطا نمودن اجر بسيار، و زائل كردن سنگيني گناهان، و پذيرش عذر و بهانه در تنگنا قرار گرفته، و فروريختن گرانباري گناه، و آسان نمودن جايگاه ناهموار، و دفع نمودن كارهاي زشت، و تو را سپاس بر بلاي گردانده شده، و كارهاي نيك بسيار، و دفع آنچه مايه ي

ترس مي باشد، و سبك كردن كارهاي سخت.

و تو را سپاس بر تكليف كم نمودن، و بسيار تخفيف دادن، و نيرومند كردن ناتوان، و فريادرسي پناهنده، و تو را سپاس بر مهلت دادن بسيارت، و استمرار عطا كردنت، و گرداندن كيفرت، و كارهاي ستوده ات، و پياپي بودن عطاهايت، و تو را سپاس و ستايش بر به عقب انداختن عقاب كردن، و ترك غافلگير نمودن و وارد ساختن در عذاب، و هموار نمودن راه آخرت، و فرود آوردن باران از ابر، به درستي كه تو منت گذار و بخشنده اي.

دعاؤه في المناجاة بالشكر لله تعالي

اللهم لك الحمد علي مرد نوازل البلاء، و توالي سبوغ النعماء، و ملمات الضراء و كشف نوائب اللأواء، و لك الحمد علي هنيي ء عطاءك و محمود بلاءك و جليل الاءك، و لك الحمد علي احسانك الكثير و خيرك الغزير و تكليفك اليسير و دفعك العسير.

و لك الحمد يا رب علي تثميرك قليل الشكر و اعطاءك وافر الأجر، و حطك مثقل الوزر، و قبولك ضيق العذر، و وضعك باهظ الاصر، و تسهيلك موضع الوعر، و منعك مفظع الأمر، و لك الحمد علي البلاء المصروف و وافر المعروف، و دفع المخوف و اذلال العسوف.

و لك الحمد علي قلة التكليف و كثرة التخفيف، و تقوية الضعيف و اغاثة اللهيف، و لك الحمد علي سعة امهالك و دوام افضالك، و صرف امحالك و حميد افعالك [1] ، و توالي نوالك، و لك الحمد علي تأخير معاجلة العقاب، و ترك مغافصة العذاب، و تسهيل طريق [2] الماب، و انزال غيث السحاب، انك المنان الوهاب.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] محالك، فعالك (خ ل).

[2] طرق (خ

ل).

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

مناجات با خدا در طلب حاجات

كسي را كه امر به دعا نمودن كرده اي شايسته است كه تو را بخواند، و آن كه را وعده ي اجابت داده اي سزاوار است كه به تو اميدوار باشد، و خدايا به تو نيازي دارم كه چاره ام از آن بستوه آمده، و طاقتم طاق شده، و از آن نيرويم به ناتواني گرائيده، و نفسي كه امر به بدي مي كند، و دشمن مغرور كننده ام كه بدان مبتلا هستم، برايم تزئين كرده كه در آن حاجت به سوي كسي ببرم كه در ناتواني همانند من، و در بازماندن هم شكل من مي باشد.

خدايا! و آن را با موفقيت آميزترين صورتها برآور، و راه رستگاري را به من بنمايان، و با اميد به برآوردن حاجتها سينه ام را گشاده نما، و كارم را در عوامل نيك آسان گردان، و موفقيت را به من بنمايان، با رساندنم به آنچه اميد دارم، و با دست يابي به آنچه آرزومندم، و خدايا مرا موفق دار به انجام خواسته ام به رسيدن آرزويم، و تأييد خواهشم.

خدايا! و به كرم و بزرگواري ات مرا از نااميدي و يأس و بازماندن از انجام كارها پناه ده، و به اجابت گوارا و بخشش گسترده ات، خدايا به درستي كه تو از بخششهاي گسترده پر بوده و بدان وفا كننده اي، و تو بر هر كار توانائي، و بر هر چيز احاطه داشته، و به بندگان آگاه و بينائي.

دعاؤه في المناجاة بطلب الحوائج

جدير [1] من امرته بالدعاء ان يدعوك، و من وعدته بالاجابة ان يرجوك، ولي اللهم حاجة قد عجزت عنها حيلتي، وكلت فيها طاقتي،

و ضعفت عن مرامها قوتي [2] ، و سولت لي نفسي الامارة بالسوء، و عدوي الغرور الذي انا منه مبتلي، ان ارغب اليك فيها.

اللهم و انجحها بأيمن النجاح، واهدها سبيل الفلاح، واشرح بالرجاء لاسعافك صدري، و يسر في اسباب الخير امري، و صور الي الفوز ببلوغ ما رجوته بالوصول الي ما املته، و وفقتي اللهم في قضاء حاجتي ببلوغ امنيتي، و تصديق رغبتي.

و اعذني اللهم بكرمك من الخيبة و القنوط، و الاناءة و التثبيط بهنيي ء اجابتك و سابغ موهبتك، اللهم انك ملي ء بالمنائح الجزيلة وفي بها، و انت علي كل شي ء قدير، و بكل شي ء محيط، بعبادك خبير بصير.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اللهم جدير (خ ل).

[2] قدرتي (خ ل).

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

معناي واحد و احد و «لا تدركه الابصار»

كليني آورده است:

از ابو هاشم جعفري روايت شده كه گفت: از ابو جعفر دوم امام (جواد عليه السلام) سؤال كردم: معني واحد چيست؟ در جواب فرمود: هم آوايي همه زبانها برگانگي او، چنانكه خداي متعال فرمود:

«و اگر از آنها (مشركان) بپرسي چه كسي آنان را آفريده، قطعا مي گويند: خدا.. [1]

صدوق روايت كرده است:

ابو هاشم جعفري گفت: از امام جواد عليه السلام پرسيدم معناي واحد چيست؟

فرمود: اجتماع تمام زبانها برگانگي او.[2] .

طبرسي گفته است:

ابو هاشم داوود بن قاسم جعفري گفت: به ابو جعفر دوم (امام جواد عليه السلام) عرض كردم: احد در آيه«قل هو الله احد» چه معنا دارد؟ حضرت فرمود: هم آوايي همگان برگانگي او؛ آيا نشنيده اي كه مي فرمايد: «و هر گاه از آنان بپرسي چه كسي آسمانها و

زمين را آفريده و خورشيد و ماه را مسخر كرده است؟ مي گويند: الله» [3] با اين حال بعد از او مي گويند: او شريك و مونس دارد! عرض كردم گفته خداي متعال كه: «چشمها او را نمي بيند» به چه معني است؟ فرمود: اي ابو هاشم! «تخيل دلها» دقيق تر از «ديدن چشمها» است، لذا تو گاهي «سند» و «هند» و شهرهايي را كه نرفته و نديده اي، تخيل مي كني. خداي متعال با تخيل دلها قابل درك و شناسايي نيست، چگونه چشمها او را درك خواهند كرد؟ [4] .

علامه مجلسي گفته است: در اين روايات چند احتمال وجود دارد:

اول - اين است كه امام عليه السلام معني واحد (وحدانيه خداوند) را به آنچه ميان مردم مشهور است، حواله داده و لذا از معني آن صرف نظر كرده (و به استدلال بر وحدانيه خداوند پرداخته) و به اذعان ذاتي و جبلي همه خرد ها بهگانگي ذات حق، استدلال فرموده است.

دوم - اين است كه مقصود از واحد (وحدانيه خداوند)، همان معنايي است كه هر خردمندي، صرف نظر از انگيزه هاي نفساني، بدان اقرار و اعتراف دارد.

سوم - اينكه لفظ واحد، در شرع براي اين معنا وضع شده است و اجتماع و هم آوايي زبانها، در معني آن أخذ شده است.

اما آيه شريفه، به نظر مي رسد كه در مقام اقامه دليل بر مشركان قريش است كه خداي متعال را، آفريننده همه موجودات مي دانستند و با اين حال، بتها را پرستش مي كردند و مي گفتند: اينها شفيعان ما در پيشگاه خدايند!

و نيز احتمال دارد، منظور آيه اين

باشد كه غريزه موجودات، بر پذيرشگانگي خداي متعال سرشته شده است؛ بنابراين، هر گاه به وجدان خود رجوع نمايند و بد انديشي و تعصب را كنار بگذارند، خواهند ديد كه دل و جانشان، بدان معترف است و گواه بر اين مدعا، آن است كه هر گاه دچار ترسا خطر مي شوند و به استيصال و اضطراب مي رسند، جز به خداي متعال پناه نمي برند؛ چنانكه خداي متعال خود در جاي جاي قرآن مجيد، بدان توجه داده است؛ با اين حال، قول نخست (در مورد آيه)، درست تر به نظر مي رسد.

البته توحيد سه معني دارد:

1 - توحيد واجب الوجود (يگانه اي كه وجودش، اجتناب ناپذير است.)

2 - توحيد آفريننده جهان و اداره كننده (گرداننده) نظام آفرينش.

3 - توحيد معبود كه تنها او، سزاوار پرستش است. و مشركان قريش، مخالف معني سوم و توحيد عبادي بودند.[5] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] زخرف: 43 87.

[2] توحيد: 82.

[3] عنكبوت: 29 61.

[4] احتجاج 2: 465 ح 319.

[5] بحار الانوار209:3.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

معني صمد

كليني روايت كرده است:

داوود بن قاسم جعفري گفت: به ابو جعفر دوم امام جواد عليه السلام عرض كردم: فدايت شوم! صمد چيست؟ فرمود: آقا و سروري كه در هر چيزي چه كم و چه زياد، او (در واقع) قصد و مورد توجه واقع مي شود. [1] .

حراني آورده است:

داوود بن قاسم گفت: از ابو جعفر دوم (امام جواد عليه السلام)، راجع به معني صمد پرسيدم، حضرت

فرمود: او كسي است كه ناف ندارد؛ عرض كردم: ديگران مي گويند: كسي است كه شكم ندارد؛ حضرت عليه السلام فرمود: هر صاحب شكمي، ناف دارد.[2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 1: 123 ح1.

[2] تحف العقول: 456.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

مقام فاطمه زهرا

ابن حمزه از امام جواد عليه السلام روايت كرده كه فرمود:

رسول خدا، سلمان را براي كاري نزد فاطمه عليها السلام فرستاد، سلمان گفت: جلوي در ايستادم و با كمي انتظار سلام دادم، اما شنيدم كه آن بانو، به آرامي قرآن مي خواند و سنگ آسياب دستي مي چرخد و كسي هم نزد او نيست، سلمان گفت: نزد رسول خدا بازگشتم و عرض كردم: اي رسول خدا! امر بزرگي را مشاهده نمودم، حضرت فرمود: چه امري اي سلمان! آنچه ديدي، باز گوي.

عرض كردم: اي رسول خدا! جلوي در خانه دخترت ايستادم، پس شنيدم كه فاطمه آهسته قرآن مي خواند و سنگ آسياب دستي مي چرخد و كسي هم نزد او نيست! رسول خدا تبسمي كرد و فرمود: اي سلمان! همانا خداي متعال دل و تمام اعضا و جوارح دخترم فاطمه را از ايمان وقين بي اندازه، سرشار كرده است، لذا براي عبادت پروردگارش، از هر انديشه و اشتغالي تهي گشته است، خداي متعال نيز به فرشته اي بنام «روفائيل» - و در روايتي رحمت - مأموريت داده تا آسياب او را بچرخاند و خداي متعال خود، مؤونه دنيا و آخرتش را كفايت كرده است.[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الثاقب في المناقب:

29 ح 248.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

مقام امامان در شبهاي جمعه

صفار گفته است:

حسن بن عباس بن حريش از امام جواد عليه السلام نقل كرده كه فرمود: همانا براي ما اهل بيت عليهم السلام در شبهاي جمعه، قدر و منزلت ممتازي است، عرض كردم: فدايت شوم! چه قدر و منزلتي؟ فرمود: به فرشتگان و پيامبران و جانشينان پيامبران كه از دنيا رفته اند و به روح جانشينان پيامبران (كه زنده اند) و آن جانشيني كه در ميان شما مي باشد، اجازه مي دهند كه به آسمان بالا روند و پيرامون «عرش» پروردگار خويش، هفت دور طواف كنند، در حالي كه مي گويند: سبوح قدوس رب الملائكه و الروح بسيار پاك و منزه و بسيار شريف و مقدس است، پروردگار فرشتگان و روح و چون از طواف خود فارغ شوند، پشت هرك از ستونهاي عرش، دو ركعت نماز مي گزارند؛ آنگاه باز مي گردند.

پس فرشتگان كه خداي متعال آنها را كوشا آفريده، باز مي گردند در حالي كه آنچه را كه ديده اند بسيار بزرگ داشته و تكاپو و تلاش و ترس و بيم شان، دو چندان شده است و پيامبران و جانشينان و ارواح زندگان، باز مي گردند در حالي كه محبتشان زياد گشته و از شادي در پوست خود نمي گنجند و جانشين (وصيي كه در ميان شما است) و همه جانشينان ديگر بواسطه درك و دريافت دانشي فراوان از طريق الهام، آنچنان مسرور و شادمان مي گردند كه هيچ كس و هيچ چيز در شادي قابل

مقايسه با آنها نخواهد بود؛ اين راز را پوشيده دار كه به خدا سوگند! اين راز در پيشگاه خداي متعال از هر رازي كه مي شناسي، شايسته تر به كتمان است؛ حضرت فرمود: اي پسنديده! به خدا سوگند! به اقرار و تصديق آنچه شنيدي الهام نشود مگر صالحان؛ عرض كردم: به خدا سوگند! چندان شايستگي در خود نمي بينم؛ حضرت فرمود: به خداي متعال دروغ نبند؛ چه اينكه او تو را صالح ناميده است، آنجا كه مي فرمايد: (و منطع الله و الرسول فأولئك مع الذين أنعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين) [1] و كسي كه خدا و پيامبر را اطاعت كند (در روز رستاخيز)، همنشين كساني خواهد بود كه خداي متعال، نعمت خود را بر آنها تمام كرده؛ از پيامبران و صديقان و شهيدان و صالحان». منظور آيه شريفه، كساني است كه به ما وجد ما امير مؤمنان علي عليه السلام و فرشتگان و پيامبران خداي متعال و تمام حجتهاي الهي ايمان بياورند؛ بر او (امير المؤمنين عليه السلام) و محمد و خاندان پاك و پاكيزه و برگزيده و نيكو كارش سلام و درود باد. [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] نساء: 3 69.

[2] بصائر الدرجات: 150 ح 2.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

موعظه هايي از علي

شيخ صدوق گفته است:

ابو تراب عبدالله روياني از عبدالعظيم حسني نقل كرده كه گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم. اي فرزند رسول خدا! از پدرانت، حديثي برايم بيان فرما؛ حضرت فرمود: پدرم از جدم

از پدرانش. برايم نقل كرده است كه امير مؤمنان عليه السلام فرمود: مردم تا وقتي متفاوتند، در خير و نيكي بسر برند و چونكسان گردند، نابود شوند.

راوي گفت: عرض كردم: اي فرزند رسول خدا! بر من بيفزاي؛ حضرت فرمود: پدرم از جدم از پدرانش - درود خدا بر آنان - برايم نقل كرده است كه: امير مؤمنان عليه السلام فرمود: اگر اسرارتان بر ملا مي شد، بركديگر نمي پوشيديد.

گفت: عرض كردم: اي فرزند رسول خدا! بر من بيفزاي؛ حضرت فرمود: پدرم از جدم از پدرانش - درود خدا بر آنان - برايم نقل كرده است كه امير المؤمنين عليه السلام فرمود: شما البته نمي توانيد با دارايي خود، به همه مردم احسان كنيد؛ بنابراين با گشاده رويي و برخورد پسنديده، آنان را فرا گيريد؛ چه اينكه من از رسول خدا شنيدم كه فرمود: شما البته با دارايي خويش نمي توانيد به همه مردم احسان كنيد، پس آنها را با خلق و خوي خود فرا گيريد.

گفت: عرض كردم: اي فرزند رسول خدا! بر من بيافزائيد؛ حضرت فرمود: پدرم از جدم از پدرانش - درود خدا بر آنان باد - برايم نقل كرده است كه امير مؤمنان عليه السلام فرمود، كسي كه به سرزنش روزگار پردازد، سرزنشش به درازا خواهد كشيد.

گفت: عرض كردم: اي فرزند رسول خدا! بر من بيفزاي حضرت فرمود: پدرم از جدم

از پدرانش: برايم نقل كرده است كه امير مؤمنان عليه السلام فرمود: همنشيني با شريران و بدان، بدگماني به نيكان و خوبان را در پي مي آورد.

گفت: عرض كردم: اي فرزند رسول خدا! بر من بيفزاي، حضرت

فرمود: پدرم از جدم از پدرانش - كه درود خدا بر آنان باد - برايم نقل كرده است كه امير مؤمنان عليه السلام فرمود بد ره توشه اي است به سوي معاد، دشمني با بندگان.

گفت: عرض كردم: اي فرزند! بر من بيفزاي، حضرت فرمود: پدرم از جدم از پدرانش: برايم نقل كرده است كه اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: بهاي هر كس، به اندازه نيكي اوست.

گفت: عرض كردم: اي فرزند رسول خدا! بر من بيفزاي، حضرت فرمود: پدرم از جدم از پدرانش عليهما السلام برايم نقل كرده است كه امير مؤمنان عليه السلام فرمود: شخصيت آدمي در زير زبان نهفته است.

گفت: عرض كردم: اي فرزند رسول خدا! بر من بيفزاي، حضرت فرمود: پدرم از جدم از پدرانش عليهما السلام برايم نقل كرده است كه اميرمؤمنان عليه السلام: كسي كه قدر خود را شناخت، هلاك نگرديد.

گفت: عرض كردم: اي فرزند رسول خدا! بر من بيفزاي، حضرت فرمود: پدرم از جدم از پدرانش عليهما السلام برايم نقل كرده است كه امير مؤمنان عليهما السلام فرمود: تفكر پيش از هر كاري، از پشيماني ايمنت مي گرداند.

گفت: عرض كردم: اي فرزند رسول خدا! بر من بيفزاي، حضرت فرمود: پدرم از جدم از پدرانش عليهما السلام، برايم نقل كرده است كه امير مؤمنان فرمود: كسي كه به روزگار اعتماد نمايد، شكست مي خورد.

گفت: عرض كردم: اي زاده رسول خدا! برمن بيفزاي، فرمود: پدرم از جدم از پدرانش عليهما السلام برايم نقل كرده است كه امير مؤمنان عليه السلام فرمود: هر كس به رأي و نظر خود بسنده نمايد و خود را غني و بي نياز

از ديگران بداند، جانش را به خطر افكنده است.

گفت: عرض كردم: اي فرزند رسول خدا! بر من بيفزاي، حضرت فرمود: پدرم از جدم از پدرانش عليهما السلام برايم نقل كرده است كه امير مؤمنان عليه السلام فرمود: اندك بودن عائله،كي از دو آساني است.

گفت: عرض كردم: اي رسول خدا! بر من بيفزاي، حضرت فرمود: پدرم از جدم از پدرانش عليهما السلام برايم نقل كرده است كه امير مؤمنان عليه السلام فرمود: كسي كه دچار خود پسندي شد، به هلاكت رسيده

گفت: عرض كردم: اي فرزند رسول خدا! بر من بيفزاي، حضرت فرمود: پدرم از جدم از پدرانش عليهما السلام برايم نقل كرده است كه اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: كسي كه به جايگزين (و عوض داشتن انفاق مال در راه خدا)قين داشته باشد، در بخشش سخاوتمند خواهد بود.

گفت: عرض كردم: اي فرزند رسول خدا! بر من بيفزاي، حضرت فرمود: پدرم از جدم از پدرانش عليهما السلام برايم نقل كرده است كه امير مؤمنان عليه السلام فرمود: كسي كه به سلامت بودن خويش از سوي زير دستان راضي باشد (حق و حقوق آنها را رعايت كند)، از سلامتي مافوقش بهره مند مي شود.

راوي گفت: عرض كردم: مرا بس است.[1] .

كليني آورده است:

ابو مريم انصاري از امام جواد عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: مردي در بصره بپا خاست و خطاب به امير مؤمنان عليه السلام عرض كرد: اي امير مؤمنان! ما را از برادران، آگاه ساز؟ حضرت فرمود: برادران و دوستان دو دسته اند: دوستان امين و مورد اعتماد و دوستان مجاور و همكار، اما دوستان مورد اعتماد و امين،

به منزله دست و بازو و فاميل و دارايي اند، هر گاه با برادر ديني خود در اين حد از اعتماد و اطمينان بودي، جان و مالت را نثارش كن و با دوستانش دوست و با دشمنانش دشمن باش، عيب و رازش را كتمان كن و خوبيهايش را علني ساز و بدان اي سؤال كننده! كه اين برادران ديني، ازاقوت سرخ كمتر هستند، (بسيار كم و انگشت شمار هستند.) و اما دوستان مجاور و همكار، همانا تو، بهره خود را از آنها مي بري و قطع رابطه با آنان نكن و جز همين منفعت ظاهر چيزي از نهان خانه آنها مخواه و درست مثل خودشان، با آنان گشاده رو و شيرين زبان باش.[2]

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الامالي: 531 ح 718.

[2] الكافي 2: 248 ح 3.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

مناظره حضرت باحيي بن اكثم

شيخ مفيد گفته است:

از ريان بن شبيب نقل شده كه گفت: وقتي مأمون تصميم گرفت، دختر خود ام الفضل را به همسري امام جواد عليه السلام در آورد، خبر به بني عباس رسيد و بر آنها گران آمد و آنرا تصميم خطرناكي تلقي كرده، از اينكه كار امام جواد به جايي رسد كه كار پدرش امام رضا رسيد (ولايت عهدي) بيمناك شدند، به همين جهت به رايزني پرداختند و گروهي از بستگان نزديكش گرد آمدند و به او گفتند: اي امير مؤمنان! تو را به خدا سوگند مي دهيم! از تصميمي كه در خصوص همسري دخترت با پسر امام رضا گرفته اي، بازگردي، چه اينكه

بيم آن داريم كه به اين واسطه، خلافتي كه خدا به ما ارزاني داشته، زايل گردد و لباس عزتي كه بر ما پوشيده است، از تن ما بيرون آيد و تو از مناسبات ميان ما و اين گروه از گذشته و حال و نيز روش خلفاي پيشين در مورد تبعيد، تحقير و بي حرمتي به آنان، آگاهي و در گذشته نيز از رفتار تو با امام رضا عليه السلام هراسان بوديم تا اينكه خدا آن را كفايت فرمود، بنابراين، بپرهيز و بر حذر باش از اينكه بار ديگر ما را به اندوهي در افكني كه از ما سپري گشته است، انديشه خود را از ابن رضا (امام جواد) باز گردان و براي دامادي، فردي از خانواده خود را كه شايسته مي داني، جايگزين وي ساز.

مأمون به آنها گفت: اما مناسبات نادرست شما و فرزندان ابوطالب، از ناحيه شما است و اگر شما از در انصاف با آنها در مي آمديد، آنان نزديك ترين و سزاوارترين كسان به شما بودند و اما آنچه خلفاي پيش از من در حق آنها روا مي داشتند، قطع رحم بود و من از آن به خدا پناه مي برم و به خدا سوگند! از اينكه علي الرضا را وليعهد خود ساختم، پشيمان نيستم، حتي از او خواستم كه خلافت را عهده دار شود و لباس خلافت را از تن من بركند، اما نپذيرفت و (و كان امر الله قدرا مقدورا) [1] «و چنان است كه فرمان خدا، روي برنامه و حساب دقيق است.» اما ابوجعفر محمد بن علي (امام جواد) را به جهت برتري اش بر همه اهل فضل

و كمال، در علم و دانش با سن و سال كمش و شگفتي آفريني اش در اين جهت به دامادي برگزيدم و اميدوارم كه آنچه من از او مي دانم، براي مردم نيز روشن و آشكار گردد، در نتيجه به درستي ديدگاه من راجع به وي، پي خواهيد برد، مشاورين مأمون گفتند: اين نوجوان، اگر چه باخوي سيرتش، توجه شما را به خود جلب كرده است، اما بي گمان او سن و سال كمي دارد و از فهم و درك درست و دانش بالايي برخوردار نيست، بنابراين به او فرصت بده تا ادب فرا گيرد و احكام دين بياموزد، آنگاه هر تصميمي كه مي خواهي در مورد وي بگير. مأمون به آنان گفت: واي بر شما! من اين نوجوان را از شما بهتر مي شناسم و همانا او از خانداني است كه دانش خود را از خدا و با الهام او مي گيرند، همواره پدران وي در علوم ديني و ادب بي نياز و سر آمد ديگران كه از حد كمال دور بودند، بشمار مي رفتند، اگر مي خواهيد، ابوجعفر را بيازمائيد تا آنچه از او به زبان آوردم، بر شما روشن و آشكار گردد. مشاورين مأمون گفتند: اي امير مؤمنان! آزمايش او، ما و تو را خشنود خواهد ساخت، لذا ما را با وي واگذار تا كسي را بگماريم كه در حضور شما، چيزي از فقه و دين از او بپرسد، چنانكه پاسخ صحيح دهد، ديگر در كارش اعتراض نخواهيم داشت و براي خاص و عام، استحكام نظر امير مؤمنان، معلوم خواهد شد و هرگاه از پاسخ مسئله فرو ماند، ما از كفايت خواهد

نمود. مأمون به آنها گفت: مانعي ندارد، هر زمان مي خواهيد اقدام كنيد، در اين هنگام مشاورين از نزد مأمون، خارج شدند و در موردحيي بن اكثم كه قاضي وقت بود، متفق شدند كه او مسأله اي از امام جواد عليه السلام بپرسد كه جواب آن را نداند وحيي را به پيشكشي مال و ثروت نفيسي جهت شكست امام جواد، وعده دادند و نزد مأمون بازگشتند و خواستند تا روزي را جهت همايش تعيين كند، مأمون نيز جواب مثبت داد و آنها در روزاد شده و به همراهحيي بن اكثم، گرد آمدند، پس مأمون دستور داد، جايگاه امام جواد عليه السلام را در صدر مجلس بگسترند و دو متكا برايش قرار دهند و اين كار را كردند و امام جواد عليه السلام بيرون آمد و در آن روز، نه سال و چند ماه داشت و در ميان دو متكا نشست،حيي بن اكثم نيز در برابر حضرت جلوس كرد و مردم در جايگاه خود، ايستاده و صحنه را تماشا مي كردند و مأمون نيز در صدر مجلس و كنار ابو جعفر (امام جواد) بود. در اين هنگامحيي بن اكثم بن مأمون عرض كرد: اي امير مؤمنان! اجازه مي دهيد از ابوجعفر سؤالي بپرسم؟ مأمون به او گفت: از خودش اجازه بگير،حيي رو به امام جواد عليه السلام

نمود و عرض كرد: فدايت گردم! آيا اجازه دارم سؤالي كنم؟ حضرت فرمود: اگر مي خواهي، بپرس،حيي گفت: چه مي فرمائيد فدايت گردم! درباره محرمي كه صيدي را كشته است؟

امام جواد عليه السلام فرمود: صيد را در بيرون حرم امن الهي كشته،ا در حرم؟ مسأله را مي دانسته،ا

جاهل به آن بوده؟ عمدا صيد را كشته،ا از روي خطا؟ محرم آزاد بوده،ا بنده؟ صغير بوده،ا كبير؟ اولين قتل صيد در احرام او بوده،ا قبلا صيد كشته بود؟ صيد كشته شده از پرندگان بوده،ا از غير پرندگان؟ از صيدهاي كوچك بوده،ا بزرگ؟ محرم بر كشتن صيد اصرار دارد،ا پشيمان است؟ كشتن صيد در شب بود،ا روز؟ در حال كشتن صيد، محرم به احرام عمره بودا حج؟يحيي بن اكثم، مات و متحير گشت و آثار ناتواني و شكست در سيمايش آشكار شد و به گونه اي به لكنت افتاد كه همه اهل مجلس، متوجه حيرت و سرگرداني اش گرديدند، مأمون گفت: خدا را سپاسگزارم كه اين نعمت را عطا كرد و درستي رأي و نظرم، معلوم گشت، سپس به بستگانش رو كرد و گفت: آيا اكنون آنچه را باور نداشتيد، پذيرفتيد؟ آنگاه متوجه امام جواد عليه السلام شد و به او گفت: آيا خطبه عقد مي خواني، اي ابو جعفر؟!

حضرت فرمود: آري، اي اميرمؤمنان! پس مأمون به او گفت: فدايت گردم! بنام خودت خطبه بخوان كه تو را پسنديده ام و دخترم ام الفضل را به عقد تو در مي آورم، هر چند گروهي آن را خوش ندارند. امام جواد عليه السلام نيز شروع به خواندن خطبه كرد و فرمود: حمد و ستايش، مخصوص خداست و اين را در مقام اقرار و اعتراف نعمت او، بر زبان مي رانم و معبودي، جز الله نيست و اين سخن را در مقام اخلاص ورزيدن بهگانگيش ادا مي كنم و درود خدا بر محمد صلي الله عليه و اله و سلم، سرور آفريدگانش و برگزيدگان از خاندان

او باد، اما بعد از جمله لطف و كرم خداي متعال بر بندگان خود اين است كه آنها را با حلال از حرام بي نيازشان كرده و در قرآن كريم فرموده است: (و أنكحوا الأيامي منكم و الصالحين من عبادكم و امائكم انكونوا فقراءغنهم الله من فضله والله واسع عليم) [2] «مردان و زنان بي همسر خود را همسر دهيد، همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را، اگر فقير و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود، آنان را بي نياز مي سازد، خداوند گشايش دهنده و آگاه است.» همانا محمد بن علي بن موسي، ام الفضل دختر بنده خدا مأمون را به همسري خود در مي آورد، در حاليكه مهر جده اش فاطمه زهرا دختر حضرت محمد را مهر او قرار داده است كه مبلغ پانصد درهم خالص مي باشد، آنگاه رو به مأمون كرده از او پرسيد: اي امير مؤمنان! آيا، با اين مبلغي كه به عنوان مهر به زبان آوردم، او (محمد بن علي الجواد عليه السلام) را به ازدواج او (أم الفضل) در آورم؟ مأمون در جواب گفت: آري، البته دخترم ام الفضل را با همين مهر گفته شده، به همسري تو اي ابو جعفر! در آوردم آيا آن را پذيرفتي؟

امام جواد عليه السلام فرمود: آن را قبول كردم و بدان راضي شدم، پس مأمون دستور داد كه خاص و عام در اين جشن ازدواج شركت نمايند.

ريان گفت: طولي نكشيد كه صداهايي همچون صداي ناخدايان، در گفتگوي خود به گوشمان رسيد و مشاهده كرديم كه خدمتكاران،ك كشتي مصنوعي از نقره را كه با ريسمانهايي از ابريشم بسته بودند و

مملو از ماده معطر و خوشبو بود با شتاب مي كشيدند؛ مأمون دستور داد كه تمام خواص درگاه، محاسن خود را معطر كنند؛ سپس آن كشتي را به قسمت عمومي بردند و همگان خود را با آن خوشبو ساختند و سفره ها گستردند و مردم غذا خوردند و به هر قوم و قبيله اي فرا خور حال خود، جوايزي اهدا شد.

چون مردم پراكنده شدند و هنوز تني چند از خواص حضور داشتند، مأمون به امام جواد عليه السلام گفت فدايت شوم! اگر صلاح مي دانيد شقوق مسئله قتل صيد، توسط محرم را بيان فرمائيد تا استفاده كنيم.

امام جواد عليه السلام فرمود! آري، همانا محرم اگر صيدي را در حل (غير حرم) بكشد و صيد از پرندگان بزرگ باشد،ك گوسفند كفاره دارد و چنانكه آن را در حرم بكشد؛ كفاره اش دو برابر است و هرگاه جوجه اي را در غير حرم بكشد،ك شتر بچه اي كه از شير گرفته شده باشد بر اوست؛ اگر جوجه را در حرم بكشد، علاوه بر شتر بچه، قيمت جوجه را هم بايد بدهد؛ هرگاه صيد كشته شده از حيوانات وحشي و مثلا الاغ وحشي باشد، كفاره آنك گاو است و چنانكه شتر مرغ باشد، كفاره اشك شتر است و اگرك آهو باشد، كفاره آنك گوسفند مي باشد؛ هرگاهكي از اين حيوانات را در حرم بكشد، كفاره آنها دو برابر است، به صورتي كه قرباني بايد به حريم كعبه برسد و اگر محرم كاري كند كه قرباني بر او واجب شود و محرم به احرام حج باشد، قرباني را در مني سر مي برد و چنانكه محرم به

احرام عمره باشد، قرباني را در مكه مي كشد؛ كفاره صيد هم، بر عالم و جاهل مساوي است و در صيد عمدي، گناه نيز كرده است و در صيدي كه از روي خطا صورت گرفته است، گناهي بر وي نخواهد بود؛ كفاره محرم حر و آزاد بر گردن خود اوست؛ ولي كفاره بنده، بر مولاي وي مي باشد و صغير، كفاره ندارد و بر كبير واجب مي باشد و عقوبت اخروي از پشيمان، ساقط مي گردد؛ در صورتي كه مصر بر صيد، در آخرت نيز عقوبت مي شود.

مأمون به امام جواد عليه السلام گفت: چه نيكو گفتي اي ابا جعفر! خدايت با تو نيكي كند؛ اكنون خود اگر مايل هستي سؤالي ازحيي بپرس، همچنان كه او از شما پرسيد؛ حضرت بهحيي فرمود: از شما بپرسم؟حيي گفت! فدايت گردم! هر طور دوست داريد؛ اگر جواب سؤالتان را بدانم مي گويم و گر نه، از محضر شما استفاده مي كنم.

امام جواد عليه السلام فرمود مرا از مردي خبر ده كه به زني، در اول روز نگاه كرد، نگاهش بر او حرام بود، وقتي روز بالا آمد، نگاه بر زن، وي را حلال گشت؛ هنگام زوال خورشيد، نگاه بر او حرام شد و موقع عصر، حلال گرديد؛ با غروب خورشيد، نگاه حلال شد؛ وقت عشا آخر، حلال گشت؛ در نيمه شب حرام شد و هنگام طلوع فجر، حلال گرديد؛ بگو كه حال اين زن چيست و چگونه نگاه بر او، حلال و حرام مي شود؟

يحيي بن اكثم گفت: نه، به خدا سوگند! جواب اين سؤال را نمي دانم و از وجه حلال و حرام شدن

نگاه، اطلاعي ندارم؛ اگر بيان بفرمائيد، استفاده مي كنيم.

امام جواد عليه السلام فرمود: اين زن، كنيز مردي است كهك مرد اجنبي اول صبح به او نگاه مي كند و نگاهش حرام است؛ روز كه بالا مي آيد، او را از صاحبش مي خرد و نگاهش حلال مي شود، هنگام ظهر او را آزاد مي كند، بر او حرام مي گردد؛ در وقت عصر با وي ازدواج مي كند و بر او حلال مي شود؛ چون مغرب فرا مي رسد، او را ظهار مي نمايد و بر او حرام مي شود و هنگام عشا آخر، كفاره ظهار را مي دهد و بر او حلال مي گردد و در نصف شب،كبار ديگر طلاقش مي دهد و بر او حرام مي شود و صبح هنگام، به او رجوع مي كند و بر او حلال مي شود. راوي گفت: پس مأمون، به حاضران از خاندان رو كرد و گفت: آيا در ميان شما كسي هست كه پاسخ اين مسأله را اين چنين بگويد؟ا سخنان نو و تازه در جواب سؤال پيشين، مطرح نمايد؟ آنهاكصدا گفتند: به خدا سوگند! نه، اي امير مؤمنان! همانا امير مؤمنان نسبت به رأي و نظر خود، آگاهتر است؛ پس خطاب به آنها اظهار داشت: واي بر شما! همانا افراد اين خانواده، از ميان آفريدگان، به فضل و كمال مخصوص شده اند كه مشاهده مي كنيد و البته سن و سال اندكشان، مانع آنها از رسيدن به كمال نيست؛ آيا نمي دانيد كه رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم، دعوت خود را با دعاي امير مؤمنان علي بن ابيطالب عليه السلام

كه در آن زمان ده ساله بود، آغاز كرد و اسلام او را پذيرفت و حكم به مسلماني او كرد، در حاليكه هيچ كس ديگر هم سن و سال او را به اسلام نخواند و با حسن و حسين عليهم السلام كه كمتر از شش سال داشتند، بيعت فرمود و با كودك ديگري غير از آن دو نفر، دست بيعت نداد؛ آيا اكنون نيز نمي دانيد، آنچه را خداي متعال اين قوم را به آن مخصوص گردانيده است و اينكه اينان، فرزنداني هستند كه بعضي از بعض ديگرند و ماجراي آخرين نفرشان، همان ماجراي اولين نفر آنهاست؛ همگي گفتند: راست گفتي، اي امير مؤمنان! سپس آنان برخاستند و رفتند؛ چون بامداد فردا شد، مردم گرد آمدند و امام جواد عليه السلام نيز حاضر شد و دربانان و خدمتكاران و خاص و عام، به مبارك باد مأمون و امام جواد عليه السلام آمدند و سه طبق نقره اي كه گلوله هايي از مشك و زعفران بهم آميخته كه در داخل آن گلوله ها نوشته هايي در خصوص مال و ثروت فراوان و بخششهاي ارزنده و قطعه اي چند از زمين و باغ و بوستان در آنها بود، به مجلس آورده شد و مأمون دستور پراكندن همه آنها را بر سر خاصان درگاه، صادر كرد و چنان بود كه هر كس چيزي به دستش مي رسيد، نوشته اش را بيرون مي آورد و ارائه مي داد و به پايش مهر مي زدند؛ آنگاه كيسه هاي طلا آورده در ميان نهادند و مأمون محتويات آنها را در ميان اميران لشكر و ديگران پخش مي كرد و مردم همگي

بر اثر گرفتن جوائز و هدايا، مستغني و بي نياز، مجلس را ترك نمودند و مأمون، صدقاتي را پيشكش همه مستمندان و مساكين كرد و تا زنده بود، همواره امام جواد را تكريم و احترام مي نمود و حتي حضرت را بر فرزندان و تمام خاندان خود، مقدم مي داشت. [3] .

حراني نقل كرده است:

مأمون بهحيي بن اكثم گفت: در محضر ابو جعفر، محمد بن رضا (امام جواد) عليهما السلام مسأله اي مطرح كن كه او، در جوابش فرو ماند؛ لذاحيي بن اكثم از حضرت پرسيد: اي ابا جعفر! چه مي فرمائيد راجع به مردي كه با زني زنا كرده، آيا مي تواند با وي ازدواج نمايد؟

حضرت در جواب فرمود: او را واگذارد تا رحم خود را از نطفه خودش و نطفه ديگري كه ممكن است به ديگري نيز زنا داده باشد، پاك كند؛ سپس در صورت تمايل با وي ازدواج نمايد؛ البته اين زن، در مثل به درخت خرمايي مي ماند كه مردي، به حرام از خرماي آن بخورد، تا آنگاه درخت خرما را خريداري كند و به حلال از آن تناول نمايد.

سپسحيي بن اكثم منفعل گشت و امام جواد عليه السلام به او فرمود: اي ابا محمد! چه مي گويي درباره مردي كه زني در اول روز بر وي حرام گرديد و چون روز، بالا آمد، حلال شد و نيمه روز بر او، حرام گشت، سپس موقع ظهر حلال گرديد؛ آنگاه در وقت عصر حرام شد؛ هنگام مغرب، حلال گشت و در نيمه شب، حرام شد؛ سپس موقع طلوع فجر، حلال گرديد و هنگام بالا آمدن روز، حرام گشت

و در نيمه روز، حلال گرديد؟

سپسحيي و فقيهان، گنگ و متحير باقي ماندند كه مأمون (ملعون) گفت: اي ابو جعفر! خدايت عزيز و گرامي دارد! جواب اين مسأله را براي ما روشن فرما.

امام جواد عليه السلام فرمود: اين مرد، كسي است كه به كنيز نامحرمي نگاه كرد؛ او را خريداري نمود و بر وي، حلال گشت؛ سپس كنيز را، آزاد كرد و بر او حرام شد؛ آنگاه وي را به همسري گرفت و بر وي، حلال گشت؛ بعد از آن او را ظهار كرد (مساوي او گفت: تو نسبت به من، به منزله مادرم هستي.) و بر وي حرام گرديد؛ آنگاه كفاره ظهار را پرداخت نمود و بر او، حلال گشت؛ بعد از آن، او را طلاق داد بهك طلاق و بر وي حرام گشت؛ سپس به او، رجوع نمود و بر وي حلال گرديد؛ آنگاه آن مرد مرتد شد و از اسلام بر گشت و بر او، حرام شد؛ سپس از آن توبه كرد و دوباره اسلام آورد كه با همان عقد اول بر وي حلال گرديد، همانگونه كه رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم پيوند زناشويي «زينب» را با «ابي العاص بن ربيع» كه پس از ارتداد اسلام آورد، با همان عقد اول تأييد و امضا فرمود.[4] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] احزاب: 33 و 38.

[2] نور: 24 32.

[3] ارشاد: 319.

[4] تحف العقول 454.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

مناظره حضرت راجع به ابوبكر و عمر

طبرسي گفته است

روايت شده كه مأمون، بعد

از اينكه دخترش ام الفضل را به همسري امام جواد عليه السلام درآورد، در مجلسي بود كه امام جواد عليه السلام ويحيي بن اكثم و گروه ديگري، حضور داشتند؛حيي بن اكثم به امام جواد عليه السلام عرض كرد: اي فرزند رسول خدا! چه مي فرمائيد راجع به خبري كه مي گويد: جبرئيل بر رسول خدا نازل شد و عرض كرد: اي محمد! خداي متعال سلامت مي رساند و مي فرمايد: از ابوبكر بپرس كه آيا از من راضي است؟ من البته از او راضي و خوشنودم؟!

امام جواد عليه السلام فرمود: فضل ابو بكر را انكار نمي كنم؛ اما لازم است شنونده اين خبر، آن را با آنچه رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم در حجه الوداع فرمود: مقايسه كند؛ آن حضرت در آنجا فرمود: دروغ گويان بر من، زياد شده اند و بعد از من بيشتر هم خواهند شد؛ آگاه باشيد كه هر كس دروغي را به من نسبت دهد، جايگاه وي از آتش پر مي شود؛ پس هر گاه سخني از من به شما رسيد، آن را با كتاب خدا (قرآن كريم) و سنت و روش من، مقايسه كنيد؛ هر گاه با آن دو موافق بود، آن را كار بنديد و اگر مخالف كتاب خدا و سنت من بود، رها كنيد. اين خبر، موافق كتاب خدا نيست، خداي متعال مي فرمايد: (و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن أقرب اليه من حبل الوريد) [1] ما انسان را آفريديم و وسوسه هاي نفس او را مي دانيم و ما به او، از شاهرگ گردن نزديك تريم.»

اينكه رضا و سخط ابوبكر بر خداي متعال پنهان است، تا جايي كه از راز درون او پرس و جو مي كند، عقلا محال است.

سپسحيي بن اكثم گفت: همچنين روايت شده كه مثل ابوبكر و عمر در زمين، مثل جبرئيل و ميكائيل در آسمان است و امام جواد عليه السلام پاسخ داد: اين خبر نيز جاي تأمل و بررسي دارد؛ چه اينكه جبرئيل و ميكائيل، دو فرشته مقرب درگاه خداي متعال هستند؛ هرگز نافرماني خدا نكرده اند و هرگز به اندازه چشم بر هم زدني از اطاعت و فرمانبرداري خداي متعال جدا نشده اند، در حاليكه ابوبكر و عمر، به خداي متعال شرك ورزيدند؛ هر چند بعد از آن مسلمان شدند، ولي بيشتر روزگار خود را در شرك سپري كرده اند؛ بنابراين همساني ابوبكر و عمر با جبرئيل و ميكائيل از محالات است.حيي گفت: و نيز روايت شده كه آن دو نفر: سرور پيران اهل بهشتند؛ نظر شما چيست؟ امام جواد عليه السلام فرمود: اين خبر نيز محال است؛ زيرا همگي اهل بهشت، جوانند و پيري در ميان آنها نيست؛ اين خبر از مجعولات بني اميه است كه با فرمايش رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم درباره امام حسن و امام حسين عليهما السلام كه آن دو، سيد جوانان اهل بهشتند، در تقابل و تضاد قرار مي گيرد.

يحيي گفت: همچنين روايت شده كه عمر بن خطاب چراغ بهشتيان است.

امام جواد عليه السلام فرمود: اين نيز محال است؛ چه اينكه فرشتگان مقرب درگاه الهي، آدم و محمد صلي الله عليه و اله و سلم بلكه همه پيامبران و رسولان در

بهشتند آيا بهشت با نور ايشان روشن نمي گردد تا با نور عمر روشن شود؟!

يحيي بن اكثم گفت: و نيز روايت شده كه «سكينه» (آرامشا صندوق عهد) با زبان عمر سخن مي گويد. امام جواد عليه السلام فرمود منكر فضل عمر نيستم؛ ولي ابوبكر برتر از عمر بوده و او بر فراز منبر گفت: همانا مرا شيطاني است كه فريبم مي دهد؛ لذا هر گاه كج شدم، استوارم سازيد.حيي گفت: روايت شده كه پيامبر اكرم فرمود: اگر من به رسالت مبعوث نمي شدم، عمر مبعوث مي گشت. امام جواد عليه السلام فرمود: كتاب خدا (قرآن) راستگوتر از اين حديث است كه مي فرمايد: (و اذا اخذنا من النبيين ميثاقهم و منك و من نوح) [2] «به خاطر آور» هنگامي را كه از پيامبران، پيمان گرفتيم و (هم چنين) از تو و نوح و...» بي گمان خداي متعال كه پيمان پيامبران را از قبل گرفته بوده است، چگونه ممكن است آن را تغيير دهد؟! (علاوه بر اين) تمام پيامبران چنان بوده اند كه به اندازهك چشم بر هم زدن، به خداي متعال شرك نورزيده اند؟ چگونه ممكن است مشركي كه بيشتر عمر خود را در شرك سپري كرده، به پيامبري بر انگيخته شود؟! (مزيد بر اينها) رسول خدا فرمود: به پيامبري رسيدم، در حاليكه آدم هنوز ميان روح و جسد بود (شمايل كامل انساني پيدا نكرده بود).حيي بن اكثم گفت: همچنين روايت شده كه پيامبر اكرم فرمود: وحي از من هيچگاه قطع نشد، جز اينكه گمان كردم به آل خطاب (عمر) نازل شده است! امام جواد عليه السلام فرمود: اين نيز محال است، زيرا روانيست،

پيامبر اكرم در نبوت خود، ترديد كند، خداي متعال مي فرمايد: (اللهصطفي من الملائكه رسلا و من الناس) [3] «خداوند از فرشتگان، رسولاني بر مي گزيند و هم چنين از مردم... پس چگونه ممكن است خداي متعال نبوت را از برگزيده خود، به مشركي منتقل نمايد؟!

يحيي گفت: روايت شده كه پيامبر اكرم فرمود: اگر عذاب فرود آيد، احدي جز عمر نجات پيدا نمي كند! امام جواد عليه السلام فرمود: اين هم محال است، چه اينكه خداي متعال مي فرمايد: (و ما كان الله ليعذبهم و أنت فيهم و ما كان الله معذبهم و همستغفرون) [4] «اي پيامبر!) تا زماني تو در ميان آنها هستي، خداوند آنها را مجازات نخواهد كرد و (نيز) تا استغفار مي كنند، خدا عذابشان نمي كند.» خداي متعال بدينگونه خبر داده است كه تا وقتي رسول خدا در ميان مردم است و تا زماني كه اهل ايمان استغفار كنند، هيچكس را مجازات نخواهد نمود.[5] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ق: 50 16.

[2] احزاب: 33 7.

[3] حج: 22، 75.

[4] انفال: 8 33.

[5] الاحتجاج 2: 477 ح 323.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

مستجاب شدن دعاي حضرت

شيخ مفيد گفته است:

از بكر بن صالح روايت شده كه گفت: داماد من، در نامه اي به امام جواد نوشت: پدرم ناصبي است و عقيده اش فاسد است و من، رنج و زحمت زيادي از او ديده ام، فدايتان شوم، برايم دعا كنيد و بفرمائيد: نظرتان چيست؟ آيا در برابرش جنگ و دشمني كنما با او مدارا

نمايم؟ حضرت در جوابش نوشت: نامه ات را خواندم و آنچه از وضع پدرت نگاشته بودي، متوجه شدم، انشاء الله دعا براي تو را ترك نخواهم كرد و مدارا، بهتر از رودرويي است و با هر سختي آساني است، بنابراين، صبوري پيشه كن كه عاقبت از آن پرهيزگاران است، خداي متعال تو را بر ولايت مواليانت، ثابت قدم دارد، ما و شما در امانت خداي متعاليم كه او امانتهاي خود را ضايع نمي سازد. بكر گفت: خداي متعال قلب پدرش را با او مهربان كرد، به گونه اي كه در هيچ موردي با وي به مخالفت نپرداخت.[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] امالي: 191 ح 20.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

متوقف ساختن كشتيها در دجله

طبري گفته است:

از حكيم بن حماد نقل شده كه گفت: آقايم امام جواد را ديدم كه انگشتري خود را در دجله افكند، پس همه كشتيها اعم از آينده و رونده، از حركت باز ايستادند، اهل عراق آن روز در دجله زياد رفت و آمد مي كردند. سپس به غلام خود فرمود: انگشتر را بيرون بياور، پس از آن، قايقها به حركت در آمدند.[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] دلائل الامامه: 399، ح 350.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

معني مرگ

شيخ صدوق روايت كرده است:

از امام هادي عليه السلام نقل شده كه فرمود: به پدرم امام جواد عليه السلام گفته شد: چرا مسلمانها، مرگ را خوش ندارند و از آن، بدشان مي آيد؟ حضرت فرمود: چون آن را نمي شناسند، از آن خوششان نمي آيد و چنانچه مي دانستند مرگ چيست و از دوستان خداي متعال بودند، البته مرگ را دوست مي داشتند و آگاه مي شدند كه آخرت، از دنيا برايشان بهتر است، سپس فرمود: اي ابو عبدالله چرا كودك و ديوانه، از داروي شفابخش كه بدن را پاكيزه مي كند و درد و رنج را بر طرف مي سازد، سرباز مي زنند؟ سؤال كننده، در جواب حضرت گفت: بخاطر اينكه از فايده دارو، بي خبراند. حضرت فرمود: سوگند به كسي كه حضرت محمد را به راستي به پيامبري برانگيخت! هر كس حقيقتا آماده مرگ باشد، هر آينه مرگ از داروي شفابخش، برايش سودمند تر است، آگاه باش كه اگر اينان، سرانجام پر ناز و نعمت مرگ

را مي شناختند، البته مشتاقش مي شدند و دوستش مي داشتند، خيلي بيش از آن كه عاقل دورانديش و كاردان، داروي شفابخش را براي بهبودي از درد و مرض مي خواهد و دوست مي دارد.[1] .

راوندي آورده است:

از امام جواد عليه السلام روايت شده كه فرمود: مردي ازاران پدرم امام رضا عليه السلام، بيمار گرديد و حضرت از وي عيادت كرد و از او پرسيد: حالت چطور است؟ بيمار عرض كرد: بعد از شما (در دوري شما) مرگ را به چشم خود مي بينم (در كنار شما راحتم)! بيمار مي خواست با گفتن اين جمله، شدت درد و مرضش را برساند. حضرت از او پرسيد: مرگ را چگونه ديدي؟ بيمار گفت: بسيار سخت و دردناك؛ حضرت فرمود: آنچه ديده اي، نقطه شروع مرگ و گوشه اي از حالات آن است، البته مردم در مواجهه با مرگ دو دسته اند:ك دسته، بوسيله مرگ از سختيها و غمهاي دنيا راحت و آسوده مي شوند و دسته اي ديگر، با مرگ آنها مردم راحت و آسوده مي شوند، بنابراين، ايمان خود به خداي متعال و باور خويش به ولايت را تجديد كن تا به راحتي با مرگ مواجه شوي. مرد بيمار چنين كرد، سپس گفت: اي فرزند رسول خدا! اينان فرشتگان پروردگاراند، حامل سلام و درود و هدايايي براي من مي باشند، به شما سلام مي دهند و در برابر شما ايستاده اند، اجازه بفرمائيد تا بنشينند. امام رضا عليه السلام فرمود: اي فرشتگان پروردگارم! بنشينيد، سپس خطاب به بيمار فرمود: از ايشان بپرس كه آيا مأمور بودند، در برابر من بايستند؟ مرد بيمار عرض كرد:

از آنان پرسيدم و چنين پندارند كه اگر تمام فرشتگاني كه خداي متعال آفريده، خدمت شما برسند، بايد به احترام شما بايستند و نخواهند نشست تا رخصتشان فرمايي، خداي متعال چنين دستوري به آنها داده است، آنگاه مرد بيمار، ديدگان خود را بست و گفت: درود و سلام بر تو باد اي فرزند رسول خدا! اكنون سيماي تو و سيماي جد بزرگوارت حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم و سيماي امامان بعد از او، برايم مجسم شده است و جان داد. [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] معاني الاخبار:290.

[2] دعوات: 248 ح 698.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

مناجات در نماز

شيخ طوسي نقل كرده است:

از علي بن مهزيار اهوازي روايت شده كه گفت: از امام جواد، راجع به مردي كه در نماز واجب با هر چيزي با پروردگار خود، راز و نياز مي كند، پرسيدم؟ حضرت فرمود: (صحيح است). [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب الاحكام 2: 326 ح 193.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

محمد بن ابي عمير

كنيه وي ابواحمد اصلش بغدادي است و ساكن بغداد نيز بوده است. شخصيتي جليل القدر و از اصحاب اجماع نزد شيعه و اهل سنت است، عامه و خاصه او را به وثاقت و جلالت شناخته وتأييد كرده اند.

وي عابدترين و پاكدامنترين فرد زمان خود بوده و برخي از حيث فقاهت ايشان را از يونس بن عبدالرحمن هم مقدم دانسته اند و قابل ذكر است كه اصحاب رتبه اي بس والاي فقهي براي يونس قائل بوده اند و ايشان را افقه مي دانستند.

محمدبن ابي عمير افتخار درك محضر سه امام (حضرات كاظم و رضا و جواد عليهم السلام) را داشته است و داراي تأليفات عديده اي مي باشد.

ابن بطه مي گويد: ابن عمير 94 كتاب داشته از جمله: النوادر الكبير، الرد علي اهل القدر والجبر، كتاب الامامه، كتاب المتعه و كتاب الاستطافة.

روايت شده كه ايشان براي امتناع از قبول منصب قضاوت زنداني و بنا به نقلي بخاطر گرفتن اطلاعاتي راجع به شيعيان او را زنداني كرده و مورد شكنجه قرار دادند و 100 تازيانه زدند و طاقتش تمام شد و نزديك بود كه نام شيعيان را ببرد

كه ناگاه صداي محمد بن يونس بن عبدالرحمن را شنيد كه گفت محمدبن ابي عمير اذكر موقفك بين يدي الله و با يادآوري آخرت و اجر اخروي، شكنجه ي دنيوي را برجان خريد و اسرار شيعيان را فاش نكرد.

برخي از مورخان مدت زندان او را چهار سال نوشته اند ولي مرحوم شيخ مفيد با ذكر روايتي كه سلسله سند آن به علي بن ابراهيم صاحب تفسير و پدرش مي رسد مدت زندان وي را 17 سال دانسته مي نويسد كه طول مدت زنداني باعث شد كه اموال وي از بين برود[1] .

علاوه بر ضرر مادي، طول مدت زندان محمد بن ابي عمير منجر به از بين رفتن كتابهاي ارزنده ي روائي ايشان شد. زيرا زماني كه ايشان زنداني شده بودند خواهرانش سعيده و آمنه كه خودشان نيز از راويان حديث به شمار مي روند كتابهاي او را جمع كرده و در غرفه اي نهادند. ليكن در طول زمان بارش باران باعث از بين رفتن كتب ارزشمند ابن ابي عمير شده بدين سبب محمد بن ابي عمير پس از آزادي از زندان مجبور شد يا از روي نسخه هايي كه قبل از تلف شدن آثارش از روي آن ها نسخه برداري كرده بودند روايت كند و يا از حفظ روايت كند وليكن جلالت شأن و وثاقت زبانزد عام و خاص ايشان باعث شد كه مراسيل (حديثي كه سلسله راويان آن ذكر نشده باشد) وي مقبوليت يافته و عبارت: «مراسيل ابن ابي عمير كمسانيده» مشهور گردد.

محمد بن ابي عمير بزاز و فردي ثروتمند بود كه برخي سرمايه وي را پانصد هزار درهم نقل كرده اند.

مرحوم شيخ صدوق و شيخ مفيد روايت مي كنند كه ابن ابي عمير ورشكست شد از مردي ده هزار درهم طلب داشت آن مرد ماجرا را فهميد، خانه اش را به ده هزار درهم فروخت و پولش را براي ابن ابي عمير برد چون به درب خانه ي او رسيد، درب خانه را زد ابن ابي عمير بيرون آمد، آن مرد پولها را به او داد و گفت اين طلب توست كه آورده ام.

ابن ابي عمير پرسيد اين ثروت را از كجا بدست آورده اي، آيا ارث به تو رسيده يا كسي بخشيده است؟

گفت: هيچكدام بلكه خانه ام را فروخته ام تا قرض تو را بدهم ابن ابي عمير گفت: ذريح المحاربي به من از امام صادق عليه السلام روايت كرد كه: قال عليه السلام: لايخرج الرجل عن مسقط رأسه.

انسان براي اداي قرض خانه خود را ترك نمي كند.

آنگاه گفت: اين پولها رابرداريد من نيازي به چنين پولي ندارم با آنكه به خدا سوگند حتي به يك درهم نيز نيازمند مي باشم ولي يك درهم از اين پول را برنمي دارم [2] .

ابن ابي عمير در دو خصيصه شهره ي زمان خود بود.

1 - حافظه ي بسيار قوي كه چهل كتاب را حفظ كرد و اسم آن چهل كتاب را نوادر ناميد و بدين خاطر هم به مراسيل او، همچون مسانيدش اعتبار قائل هستند.

2 - روحيه ي عبادي كم نظير: بطوري كه در طولاني نمودن سجده معروف بود و در كثرت عبادت، افراد را با او مي سنجيدند.

با عنايات الهي و زحمات طاقت فرسا محمد بن ابي عمير توانست سرمايه بسيار

گرانبهايي از علوم و معارف اهل بيت عصمت و طهارت را به ما منتقل نمايد تا آن جا كه آن پرهيزكارترين و پارساترين شخصيت زمان خويش در سلسله سند تعداد 645 حديث واقع شده است. جزاه الله عن الاسلام خيرا[3] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الاختصاص - مفيد ص 82 و 83.

[2] الاختصاص - مفيد ص 83.

[3] معجم رجال - حضرت آيت الله العظمي خوئي ج 15.

منبع: زندگاني امام جواد؛ مؤلف: حسين ايماني يامچي؛ مؤسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت (ع)

محمد بن اسماعيل بزيع

از ياران سه امام معصوم: امام موسي بن جعفر، علي بن موسي الرضا و محمد بن علي الجواد عليهم السلام است.

وي فردي صالح، اهل عبادت، درستكار، پركار وصاحب تأليفات است از جمله آثار او كتاب: ثواب الحج و كتاب الحج مي باشد.

ايشان در عين حال يكي از وزراي دربار عباسي بود و در ديوان آنها كار مي كرد در اين رابطه از امام رضا عليه السلام وارد شده كه فرمودند:

خداوند در دربار ستمگران بندگاني دارد كه به وسيله ي آنان برهان خود را آشكار مي سازد و آنان را در شهرها قدرت مي بخشد تا بوسيله ي آنان دوستان و اولياي خود را از ستم ستمگران نگاهدارد و امور مسلمين را سر و سامان دهد آنها پناه مؤمنين در حوادث و خطرها هستند و شيعيان نيازمند ما و گرفتاران به آنان پناه مي آورند و رفع گرفتاري خود را از آنان مي خواهند.

خداوند بوسيله ي اينان مؤمنان را از ترس ستمگران ايمن مي كند. آنها مؤمنان راستين و امينان خدا در زمين هستند.

از نور آنان رستاخيز نوراني است به

خدا قسم بهشت براي آنها و آنان براي بهشت آفريده شده اند؛ بهشت بر آنان گوارا باد. آنگاه فرمودند: هر يك از شما بخواهد مي تواند به همه اين مقامات برسد.

محمدبن اسماعيل سوال كرد: فدايت شوم با چه چيز؟

امام فرمود: اينكه با ستمگران باشد ولي با شاد كردن شيعيان ما، ما را خوشحال نمايد.

در پايان خطاب به محمدبن اسماعيل كه از وزراي دربار عباسي بود فرمود: اي محمد تو نيز از آنان باش.

علاوه بر آن امام رضا عليه السلام در مجلسي كه از محمد بن اسماعيل سخن به ميان آمد فرمودند: دوست دارم در ميان شما مثل اويي باشد[1] .

برقي محمد بن اسماعيل را از اصحاب امام رضا و امام جواد عليهماالسلام دانسته و شيخ وي را از اصحاب امام كاظم عليه السلام شمرده است.

كشي عليه الرحمه مي گويد كه او از امام جواد عليه السلام پيراهني براي كفن خواست و امام هم پيراهن را به محمد بن اسماعيل بزيع اعطا فرمود و هم او را راجع به نحوه ي استفاده از پيراهن در كفن راهنمايي فرمود.

از طريق ايشان 229 حديث رسيده است.

وجود محمد بن اسماعيل بزيع نمونه اي از ميزان تأثير عميق وجود سراپا لطف و رحمت امام جواد عليه السلام از يك سو و تأثير ايمان و باور عميق فرد در غلبه بر هاله هاي ناشي از محيط اميد كه افراد روشن و داراي وجدان بيدار با تأسي به امثال محمدبن اسماعيل بزيع زمينه را براي پذيرش بيش از پيش اهداف ارزشي و نجات بخش اسلام عزيز فراهم نمايند.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال نجاشي ص

255.

منبع: زندگاني امام جواد؛ مؤلف: حسين ايماني يامچي؛ مؤسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت (ع)

موسي مبرقع

در تاريخ قم مي نويسد:

بنا به نقل شيخ مفيد رحمه الله، موسي مبرقع جد سادات رضويه، در سال 256 هجري وارد قم شد كه سلسله ي سادات رضوي از نسل او هستند. و چون به صورتش نقاب و برقع مي انداخت، او را موسي مبرقع ناميدند.

هنگامي كه اين امام زاده ي بزرگوار وارد قم شد، بزرگان عرب از اهل قم او را از قم بيرون نمودند و مزاحم او شدند. او هم به كاشان رفت و در كاشان، احمد بن عبدالعزيز بن دلف عجلي حاكم آن شهر به او اكرام نمود و خلعت هاي بسيار و مركب هاي ممتاز به وي بخشيد و دستور داد هر سال از صندوق بيت المال مسلمانان هزار مثقال طلا با يك اسب مسرج به او بدهند.

در اين حال، رؤساي عرب مقيم قم از رفتار خود نادم و پشيمان شدند و به طرف كاشان شتافتند و از او عذر خواستند و با كمال اعزاز و احترام او را به قم آوردند.

فرزندان موسي مبرقع :

موسي مبرقع در قم مقام و منزلتي يافت، مزرعه ها ايجاد نمود، قريه ها بنا كرد تا خواهرانش زينب، ام محمد و ميمونه، سه دختر امام جواد عليه السلام بر او وارد شدند و پس از آنها بريهه، دختر موسي هم به قم آمد و همه ي آن ها در قم بودند. تا وفات نموده و در كنار قبر عمه ي خود مدفون شدند.

قبه ي حضرت معصومه عليهاالسلام را زينب، دختر امام جواد عليه السلام بنا نمود.

موسي مبرقع در سال 296 هجري آخر ارديبهشت مطابق 22 ماه ربيع الثاني در

قم از دنيا رفت و امير قم، عباس بن عمرو غنوي بر او نماز گذارد و به خاك سپرده شد، قبر او اكنون داراي قبه و بارگاه و مزار عمومي مردم است. محله موسويان قم بقعه و بارگاه امام زاده موسي مبرقع شهرت دارد و مورد استقبال مردم كشور است.

بقعه ي بزرگ چهل اختران كه شاه طهماسب صفوي در سال 953 هجري بر آن گنبد و بارگاه ساخت، مدفن چهل نفر از فرزندان حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام و نواده ها و نبيره ها و امام زاده ها از دختر و پسر مي باشد و بسياري از علويان نيز در آن جا مدفون شدند. [1] .

نگاهي به زندگاني موسي مبرقع، برادر امام هادي :

شيخ مفيد رحمه الله مي نويسد:

امام جواد عليه السلام پس از خود، امام علي هادي عليه السلام، موسي، فاطمه و امامه را خلف خود گذاشت. يعني دو پسر و دو دختر از امام جواد عليه السلام باقي مانده اند كه فاطمه با حكيمه اشتباه شده، يا دو اسم داشته، فاطمه و حكيمه.

در كتاب «بحر الانساب» فرزندان امام جواد عليه السلام را هادي، ابوطالب، زيد، ابوجعفر موسي مبرقع، حكيمه، خديجه و ام كلثوم نوشته است، كه يقينا در اسامي دختران هم تشابه اسم و لقب و كنيه او را به اشتباه انداخته است.

آنچه مسلم بوده اين كه هادي عليه السلام، موسي مبرقع، فاطمه،حكيمه - يا امامه - فرزندان امام جواد عليه السلام بوده اند.

امام موسي مبرقع مادرش ام ولد بوده كه در قم شب چهارشنبه 22 ربيع الاخر سال 296 هجري درگذشت و در خانه خود كه تاكنون معروف است، مدفون شد.

در «عمدة الطالب» مي نويسد:

موسي مبرقع همان فرزند ام ولدي است كه در

قم در مقبره ي معروف دفن شده و رضويون اكثرا از اولاد او هستند، چرا كه اكثر آن ها از اعقاب احمد بن موسي مبرقع مي باشند.

در «عيون المعجزات» از سيد مرتضي علم الهدي رحمه الله روايت شده كه: حميري از احمد بن محمد از اباجعفر عليه السلام نقل كرده: هنگامي كه امام جواد عليه السلام خواست به سوي عراق سفر كند، اباالحسن الثالث امام هادي عليه السلام با موسي مبرقع نشسته بودند. امام جواد عليه السلام به فرزندانش فرمود: از عراق چه دوست داريد براي شما هديه بياورم؟

امام هادي عليه السلام گفت: يك شمشير عراقي.

و چون به موسي فرمود: تو چه مي خواهي؟

گفت: اسب سواري.

امام جواد عليه السلام فرمود: اين فرزند، ابوالحسن به من شباهت دارد و او، موسي به مادرش.

در تاريخ قم مي نويسد: نخستين كسي كه از سادات رضوي وارد قم شد، اباجعفر موسي بن محمد بن الرضا عليهم السلام بود كه در سال 256 هجري كه برقع بر صورتش انداخته بود تا او را نشناسند وارد قم شد و از آن جا به كاشان رفت و مورد تجليل فراوان قرار گرفت و احمد بن عبدالعزيز بن دلف العجلي مقدم او را محترم شمرد و اسب و خانه و زندگي او را مهيا نمود و هر سال هزار مثقال طلاي مسكوك براي او مقرري معين نمود.

پس از آن وارد قم شد و در آن جا مورد احترام قرار گرفت و هدايايي براي او آوردند كه از آن جمله بيست هزار درهم بود و با آن وجه مزرعه اي خريد، آن گاه خواهران او زينب، ام محمد و ميمون دختران امام جواد عليه السلام وارد قم شدند و در آن جا بودند

تا اين كه از دنيا رفتند و در كنار قبر فاطمه، بنت موسي بن جعفر عليهم السلام دفن شدند.

موسي مبرقع در قم بود تا اين كه در شب چهارشنبه 22 ربيع الاخر سال 296 هجري در خانه ي خود شهيد گرديد. اين مقبره پيش از اين به خانه ي محمد بن حسن بن ابي خالد اشعري معروف بود و نخستين كسي كه در آن دفن شد موسي مبرقع بود. پس از او دخترش، ميمونه در مقبره بابلان در جوار فاطمه، بنت موسي بن جعفر عليهم السلام مدفون گرديد و آن جا قبه و بارگاهي ساخت.

موسي مبرقع چند فرزند داشت كه از آن جمله: احمد است كه از افاضل علماي قم بوده و مورد تقدس ابن عميد - وزير معروف كه خاندان او اهل علم و سيادت و فضيلت بوده اند - بود و محمد بن احمد بن موسي مبرقع از مشاهير خاندان مبرقع است كه در تاريخ 315 هجري در گذشته است.

سيد نعمت الله جزايري رحمه الله مي نويسد:

نخستين كسي كه به قم آمد ابوجعفر، محمد بن موسي بن محمد بن علي بن موسي الرضا عليهم السلام بوده است. [2] .

بنابراين، خود موسي به قم نيامده، بلكه پسرش محمد بن موسي بوده كه به قم آمده است كه در سال 256 هجري با خواهرانش به قم آمدند و وفاتش در سال 296 هجري بوده است.

شمايل و قيافه موسي مبرقع :

همان گونه كه گفتيم دومين فرزند امام جواد عليه السلام موسي مبرقع است. او داراي شمايل زيبا و صورت جميل و جالب و جاذبي بود كه هر كس را به نظر مي فريفت و به همين جهت كه جمال مشعشع و

ملاحت و صباحت منظر او، موجب ازدحام مردم نگردد در معابر، كوچه ها و خيابان ها برقعي بر روي خود مي كشيد تا زن و مرد از تحريكات منظره ي او ناراحتي نيابند و بدين جهت او را مبرقع (يعني برقع و نقاب بر روي افكنده) مي خواندند و اولاد و احفاد او را نيز مبرقع خواندند و از زيبايي و طراوت صورت و قيافه جذاب و مليح او كه به فرزندانش نيز ارث رسيده بود آن ها هم برقع بر روي خود مي افكندند و خاندان مبرقع به سيادت، فضيلت، صباحت و كمال شهرتي به سزا داشتند كه تاريخ مؤيد اين گفتار است.

موسي مبرقع، جد اعلاي سادات رضوي، تقوي، برقعي و مبرقعي در سرتاسر كشورهاي اسلامي در عرب و عجم شهرتي به سزا دارند و سلسله نسب همه ي اين سادات به وسيله ي موسي مبرقع و امام جواد عليه السلام به امام رضا عليه السلام مي رسد.

علماي نسابه مي نويسند:

نسل امام رضا عليه السلام جز از امام جواد عليه السلام و موسي مبرقع نبوده است.

به ظن قوي، تولد موسي مبرقع در حدود سال 214 هجري يعني در سن 19 تا 20 سالگي امام جواد عليه السلام بوده كه در حين رحلت پدرش 5 يا 6 سال داشته است.

چنانچه امام علي النقي عليه السلام برادر بزرگتر او 7، يا 8 ساله بوده است.

چرا كه به صورت تقريبي ازدواج امام عليه السلام با ام فضل در سال 205 هجري بوده كه حضرتش در حدود سال 210 هجري هنگامي كه از ام فضل از نظر اولاد مأيوس شده، زن ديگري اختيار كرده و تولد امام هادي عليه السلام در سال 212 هجري بوده است.

از مندرجات و مواد وصيت نامه امام جواد

عليه السلام نيز معلوم مي شود كه نخستين فرزندانش امام علي النقي عليه السلام مي باشد كه وصي خود قرار داد و در آن موقع موسي مبرقع به حد بلوغ و رشد نرسيده بود كه علي را به سبب تربيت ربوبي بر نفس خود و برادرش موسي و خواهرانش قيم قرار داده و در ظاهر امر هم عبدالله بن مشاور را قيم صغار خود قرار داد تا خليفه، اموال و صدقات آن حضرت را ضايع، تلف و تصرف نكند.

قيموميت عبدالله بن مشاور نه براي آنكه كفايتي در فرزند ارشد او نبوده و نقصي در امام هادي عليه السلام باشد، بلكه چون متوكل همه ي اموال و صدقات علويان را غصب كرد حضرت مي دانست و براي تقيه و حفظ اموال و منافع سادات علوي و رضوي در صورت ظاهر سمت قيموميت را به نام عبدالله بن مشاور مرقوم فرمود، تا به حكم محجوريت نابالغ بودن علي عليه السلام و موسي و خواهرانشان، اموال و صدقات به دست خلفا و غاصبان نيفتد و در قيوميت و سرپرستي عبدالله بن مشاور - كه مورد اعتماد امام جواد عليه السلام بوده - باشد و بعد به صاحبانش مسترد نمايد.

در اين جا نكاتي مورد توجه قرار مي گيرد:

نخست آن كه، امام عليه السلام نخواسته اموال را صرفا از نظر عدالت و امانت به ديگري بسپارد. نظر امام، شخصيت و قدرت حفظ مال بوده تا اموال از دستبرد متعديان مصون بماند و پس از بلوغ به صاحبانش مسترد گردد كه در بخشي به طور مستقل موسي مبرقع صيانت و توليت داشته باشد و بخش ديگري را هم زير نظر مخصوص امام علي هادي عليه السلام گذاشت، آن هم روي

مصالحي بوده كه مورد تعدي خلفاي جور و ستم قرار نگيرد.

دوم آن كه: امام عليه السلام به آينده علم داشت كه خودش از مدينه مهاجرت اجباري خواهد نمود ولي پسرش موسي مبرقع در مدينه خواهد ماند و لذا در تاريخ زندگي موسي هم ديديم تا سن سي سالگي در مدينه بود و بعد به قم هجرت كرد و در اين مدت مفاد وصيت نامه پدر را به طور كامل عمل كرد و موقوفات و صدقات را به اهلش رسانيد.

مهاجرت موسي مبرقع به ايران :

در سال 244 هجري موسي مبرقع به دعوت متوكل از مدينه به بغداد و از آن جا به سامرا مسافرت نمود، تا سال 247 هجري كه متوكل مرد، موسي در سامرا بود، ولي پس از مرگ او به طرف ايران حركت كرد و به قم آمد از آن جا به كاشان رفت و باز به قم مراجعت نمود.

برخي از مورخان، مهاجرت موسي مبرقع را به قم به طور كلي انكار نموده و او را تا آخر عمر مقيم كوفه دانسته اند و گفته اند: فرزندان او به قم هجرت كرده اند.

چون موسي در يك تحول سياسي مورد غضب خلفاي عباسي قرار گرفته، نسبت به او تهمت و افترا هم زده اند و علامه ي مجلسي رحمه الله در «تحفة الزائر» در ضمن حالات علي بن جعفر عريضي او را مجهول الحال دانسته است.

ولي با تحقيق در تاريخ و علم رجال معلوم مي شود كه اين بدبيني ها مورد نداشته و او مرد متقي و با فضيلتي بوده است.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجوع شود به تاريخ قم، منتهي الامال محدث قمي، ارشاد مفيد، رجال مامقاني و غيره.

[2]

زهر الربيع: 207.

منبع: زندگاني حضرت امام محمد تقي جوادالائمه؛ مؤلف: حسين عماد زاده به اهتمام: غلامحسين عماد زاده؛ ناشر: حسينيه عماد زاده چاپ اول 1386.

محمد بن طلحه شافعي

صاحب كتاب «مطالب السؤل في مناقب آل الرسول»(652 - 582 ه) مي گويد:

«هذا أبوجعفر محمد الثاني فانه تقدم في آبائه أبوجعفر محمد و هو الباقر بن علي فجاء هذا باسمه و كنتيه و اسم أبيه فعرف بأبي جعفر الثاني و هو و ان كان صغير السن فهو كبير القدر و رفيع الذكر و مناقبه رضي الله عنه كثيرة (نقل) غير واحد...» [1] .

«اين محمد ابوجعفر ثاني است و در ميان پدرانش ابوجعفر محمد گذشت و او باقر بن علي است حضرت جواد همنام امام باقر و هم كينه ي او و نام پدرش مانند نام پدر امام باقر علي است. و براي اين كه شناخته شود، به ابوجعفر ثاني معروف شده وي اگر چه از لحاظ سن كوچك بود، ولي از لحاظ ميزان شخصيت بزرگ و موقعيتش بلند بود و ناقب و فضائل او زياد است».

جريان برخورد مأمون با حضرت جواد را هنگام عزيمت به شكار در بغداد متذكر شده است.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مطالب السؤول، ص 87، چاپ سنگي.

منبع: امامان اهل بيت در گفتار اهل سنت؛ داود الهامي؛ مكتب اسلامي چاپ اول پاييز 1377.

معجزه شش ماهه در بينائي

مرحوم راوندي و ديگر بزرگان رضوان الله تعالي عليهم به نقل از محمد بن ميمون حكايت كنند:

پيش از آن كه امام رضا عليه السلام عازم ديار خراسان شود، در مكه ي معظمه حضور آن حضرت شرفياب شدم و عرض كردم:

يابن رسول الله! آهنگ سفر به مدينه ي منوره را دارم، چنانچه ممكن باشد نوشته اي برايم بنويس و مرا به فرزندت، حضرت محمد جواد عليه السلام معرفي بفرما.

امام عليه السلام تبسمي نمود، براي آن كه فرزندش در آن هنگام

در سنين شش ماهگي بود.

و چون حضرت نامه را نوشت و به دست من داد، به سوي مدينه ي منوره حركت كردم تا آن كه بر سراي امام جواد عليه السلام رسيدم، غلام آن حضرت جلوي منزل ايستاده بود، گفتم: مولاي مرا بياور تا با ديدن جمال دل آرايش، چشم خود را جلا بخشم و فيضي برگيرم.

غلام وارد منزل رفت و پس از لحظاتي بيرون آمد؛ و آن اختر فرزانه ي آسمان ولايت و امامت را روي دستهايش نهاده بود، پس نزديك رفتم و سلام كردم.

گوهر ولايت، حضرت جواد عليه السلام جواب سلام مرا داد و فرمود: اي محمد! حال تو چگونه است؟

عرضه داشتم: اي مولايم! در اثر بيماري چشم، نابينا گشته ام.

آن عزيز خردسال به من اشاره نمود و فرمود: نزديك بيا، چون نزديك امام جواد عليه السلام رفتم، نامه ي پدرش، امام رضا عليه السلام را به غلام دادم و او نامه را گشود و حضرت آن را خواند؛ و سپس به من خطاب كرد و فرمود:

نزديك تر بيا؛ چون جلوتر رفتم، حضرت دست كوچك و مباركش را بر چشم هاي من كشيد، و من به بركت وجود مقدس آن گوهر شش ماهه شفا يافتم و چشمم بينا شد و ديگر احساس درد و ناراحتي نكردم. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] خرايج راوندي: ج 1، ص 372، ح 1، بحارالأنوار: ج 50، ص 46، ح 20، اثبات الهداة: ج 4، ص 388، ح 24.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد جواد؛ مؤلف: عبدالله صالحي؛ نشر مهدي يار.

مي خواهم يك بار جمال دل آرايت را ببينم

صفوان بن يحيي و محمد بن سنان حكايت كنند:

روزي در مكه ي معظمه به محضر

شريف امام رضا عليه السلام حضور يافتيم و اظهار داشتيم: يا ابن رسول الله! ما عازم مدينه ي منوره هستيم، چنانچه ممكن است نامه اي براي فرزندت حضرت ابوجعفر محمد جواد عليه السلام بنويس، كه انشاء اله ما را مورد لطف و عنايت خود قرار دهد.

و حضرت رضا عليه السلام تقاضاي ما را پذيرفت و نامه را نگاشت؛ و تحويل من داد، هنگامي كه نامه را گرفتيم به سمت مدينه حركت كرديم.

و چون به منزل حضرت جواد سلام الله عليه رسيديم، خادم حضرت به نام موفق نزد ما آمد، در حالي كه كودكي خردسال را - كه حدود پانزده ماه داشت - در آغوش گرفته بود.

و ما متوجه شديم كه آن كودك، حضرت ابوجعفر، امام محمد جواد عليه السلام مي باشد.

به موفق، خادم حضرت فهمانديم كه ما نامه اي براي حضرت آورده ايم؛ و نامه را تحويل خادم داديم.

حضرت دست هاي كوچك خود را دراز نمود و نامه را از موفق گرفت و به خادم اشاره نمود كه نامه را باز كن.

و چون نامه را گشود، حضرت مشغول خواندن نامه گرديد و در ضمن خواندن، تبسم بر لب داشت.

وقتي خواندن نامه پايان يافت، به ما فرمود: شما از سرورم تقاضا كرديد تا برايتان نامه اي بنويسد كه بتوانيد با من ملاقات و صحبت نمائيد؟

عرض كرديم: بلي، چنين است.

سپس محمد بن سنان اظهار داشت: اي مولا و سرورم! من از نعمت الهي - يعني چشم - محروم و نابينا شده ام، اگر ممكن است بينائي چشم مرا برگردان، تا يك بار به جمال دل آراي شما نظر افكنم؛ و دو مرتبه به حالت اول برگردم.

و اين لطف و كرامت

را پدرت و نيز جدت حضرت موسي بن جعفر عليه السلام بر من عنايت فرمودند.

سپس حضرت دست مبارك خويش را دراز نمود و بر چشم من كشيد؛ و در همان لحظه چشمم روشن و بينا گرديد، به طوري كه همه جا و همه چيز را به خوبي مي ديدم، پس نگاهي به جمال دل آرا و مبارك حضرت افكندم.

و لحظه اي بعد از آن، دست بر چشم من نهاد و دوباره همانند قبل نابينا شدم.

پس از آن، من با صداي بلند اظهار داشتم: اين جريان همچون حكايت فطرس ملك مي باشد. [1] .

سپس حضرت جوادالأئمه عليه السلام پاهاي خويش را بر سينه ي خادم نهاد و كلماتي را بر زبان مباركش جاري نمود. [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] حكايت فطرس مشهور است، كه چون در جرياني بالهايش سوخت، به دستور حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم بدن خود را به قنداقه يا گهواره ي امام حسين عليه السلام ماليد و بالهاي سوخته اش به حالت اول بازگشت.

[2] هداية الكبري حضيني: ص 300، س 17، اختيار معرفة الرجال: ص 582، ح 1092، بحارالأنوار: ج 50، ص 67، ح 44.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد جواد؛ مؤلف: عبدالله صالحي؛ نشر مهدي يار.

مرگ ناگهاني و اهميت صلوات

مرحوم قطب الدين راوندي رضوان الله تعالي عليه به نقل از ابوهاشم جعفري حكايت نمايد:

روزي شخصي به محضر مبارك حضرت ابوجعفر، امام محمد جواد عليه السلام وارد شد و اظهار داشت: يا ابن رسول الله! پدرم سكته كرده و مرده است و داراي اموال و جواهراتي بسيار مي باشد، كه من از محل آن ها بي اطلاع هستم.

و من داراي عائله اي بسيار سنگين هستم،

كه از تأمين زندگي آن ها عاجز و ناتوان مي باشم.

و سپس اظهار داشت: به هر حال من يكي از دوستان و علاقه مندان به شما هستم، تقاضامندم به فرياد من برسي و مرا از اين مشكل نجات دهي.

امام جواد عليه السلام در پاسخ به تقاضاي او فرمود: پس از آن كه نماز عشاي خود را خواندي، بر محمد و اهل بيتش عليهم السلام، صلوات بفرست.

پس از آن، پدرت را در عالم خواب خواهي ديد؛ و آن گاه تو را نسبت به محل ثروت و اموالش آگاه مي نمايد.

آن شخص به توصيه ي حضرت عمل كرد و چون پدر خود را در عالم خواب ديد، به او گفت: پسرم! من اموال خود را در فلان مكان و فلان محل پنهان كرده ام، آن ها را بردار و نزد فرزند رسول خدا، حضرت ابوجعفر، امام محمد جواد عليه السلام برسان.

هنگامي كه آن شخص از خواب بيدار گشت، صبحگاهان به طرف محل مورد نظر حركت كرد.

و چون به آن جا رسيد، پس از اندكي جستجو اموال را پيدا نمود و آن ها را برداشت و خدمت امام جواد عليه السلام آورد و جريان را براي حضرت بازگو كرد.

و سپس گفت: شكر و سپاس خداوند متعال را، كه شما آل محمد عليهم السلام را اين چنين گرامي داشت؛ و شما را از بين خلايق برگزيد، تا مردم را از مشكلات و گرفتاري ها نجات بخشيد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الخرايج و الجرايح: ج 2، ص 665، ح 5.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد جواد؛ مؤلف: عبدالله صالحي؛ نشر مهدي يار.

معجزه صلوات

تسبيح را در دست راستش گرفته بود و پشت سر هم

صلوات مي فرستاد : الهم صل علي محمد و آل محمد . دوستش كه مدت ها از او بي خبر بود ، به ديدنش آمده بود. از ديدن اين صحنه ، بسيار تعجب كرد و گفت :

- چرا صلوات مي فرستي ؟

- مگر بد است ؟

- نه ، اتفاقاً خوب است ! اما چه خبر است ! هر چيز حد و اندازه دارد . خسته نمي شوي ؟ اگر من باشم ،خسته مي شوم !

- نه ، من خسته نمي شوم . با خود عهد كرده ام كه زياد صلوات بفرستم .

- چرا ؟

- زيرا نتيجه ها گرفته ام .

- چه نتيجه اي ؟

مرد صلوات گو حكايت خود را چنين تعريف كرد :

مدتي پيش فقر و نداري و مشكلات زندگي به حدي فشار آورده بود كه نمي دانستم چه كنم . به كجا پناه ببرم و از چه كسي قرض بگيرم . از آن همه پول و ثروتي كه پدر خدابيامرزم داشت ، نيز اثري نبود . هيچ كس خبر نداشت كجا پنهانشان كرده است . زير كدام سنگ و پاي كدام درخت ، معلوم نبود ، كم مانده بود تك تك آجرهاي خانه را بكنم . به دنبال راه علاج مي گشتم تا اين كه فكري به خاطرم رسيد . به حضور امام جواد عليه السلام رفتم و گفتم :

- اي بزرگوار ! پدرم آدم پولداري بود و مال و ثروت زيادي از خود باقي گذاشت ، اما جاي آن را نمي دانم .

- مگر هنگام مردن وصيت نكرده بود ؟

- او صحيح و سالم بود و سابقه بيماري نداشت و ناگهان فوت كرد . اين بود كه فرصت

نكرد وصيت نمايد .

- چند وقت است كه فوت كرده ؟

- هفته ي بعد چهلمين روز درگذشت او است .

- خدا رحمتش كند !

- خيلي ممنونم ! شما را به خدا كمكم كنيد ! من از دوستداران شما هستم . دعا كنيد تا با پيدا شدن محل اين ارث هنگفت ، مشكل من حل شود !

امام فرمود :

- امشب كه نماز عشا را خواندي و خواستي بخوابي ، بر جدم - محمد مصطفي صلي الله عليه و آله - و خاندانش زياد صلوات بفرست . آن گاه پدرت را در خواب مي بيني و او از محل پول ها آگاهت مي كند .

آن شب بعد از نماز عشا ، شروع به فرستادن صلوات كردم . حتي در رختخواب آن قدر صلوات فرستادم تا خوابم برد . در خواب پدرم را ديدم و او محل پول ها را گفت و از من خواست كه بعد از يافتن آن ها را نزد امام جواد عليه السلام ببرم .

صبح كه از خواب برخاستم ، مدتي هاج و واج بودم ، اما با يادآوري خواب شب گذشته ، به جست وجو پرداختم و همان گونه كه گفته بود ، عمل كردم و پول ها را يافتم .

خدا را شكر مي كنم كه محمد و فرزندانش صلي الله عليه و آله را برگزيده و آن ها را چنين گرامي داشته كه به واسطه ي آنان ، مردم از بدبختي و گرفتاري نجات پيدا مي كنند ! [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الخرايج و الجرايح ، ج 2 ص 665 ، ح 5.

منبع: حيات پاكان (داستانهايي از زندگي امام جواد)؛ مؤلف: مهدي محدثي؛ بوستان

كتاب چاپ دوم 1385.

مسئوليت گوش دادن

من أصغي الي ناطق فقد عبده، فان كان الناطق عن الله فقد عبد الله و ان كان الناطق ينطق عن لسان ابليس فقد عبد ابليس. [1] .

هر كه گوش به گوينده اي دهد به راستي كه او را پرستيده، پس اگر گوينده از جانب خدا باشد در واقع خدا را پرستيده و اگر گوينده از زبان ابليس سخن گويد، به راستي كه ابليس را پرستيده است.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] تحف العقول، ص 456.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ حلم چاپ اول 1384.

موعظه اي جامع

توسد الصبر و أعتنق الفقر و ارفض الشهوات و خالف الهوي و اعلم أنك لن تخلو من عين الله فانظر كيف تكون. [1] .

صبر را بالش كن، و فقر را در آغوش گير، و شهوات را ترك كن، و با هواي نفس مخالفت كن و بدان كه از ديده ي خدا پنهان نيستي، پس بنگر كه چگونه اي.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] تحف العقول ، ص 455.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ حلم چاپ اول 1384.

مهدي منتظر

ان القائم منا هو المهدي الذي يجب أن ينتظر في غيبته و يطاع في ظهوره، و هو الثالث من ولدي. [1] .

همانا قائم از ماست، او همان مهديي است كه واجب است در زمان غيبتش منتظرش باشند و در وقت ظهورش اطاعتش كنند، و او سومين نفر از اولاد من است.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مسند الامام الجواد ، ص 131.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ حلم چاپ اول 1384.

مركب شهوت

راكب الشهوات لا تستقال له عثرة. [1] .

كسي كه بر مركب شهوات سوار است، از لغزش در امان نخواهد ماند.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مسند الامام الجواد ، ص 243.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ حلم چاپ اول 1384.

متمسكين به خدا

كيف يضيع من ألله كافله، و كيف ينجوا من ألله طالبه و من انقطع الي غير الله و كله الله اليه. [1] .

چگونه ضايع مي شود كسي كه خدا، عهده دار و سرپرست اوست؟ و چگونه فرار مي كند كسي كه خدا جوينده ي اوست؟ كسي كه از خدا مي برد و به غير خدا مي پيوندد، خداوند او را به همان شخص واگذارد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مسند الامام الجواد ص 243.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ حلم چاپ اول 1384.

مانع خير، دشمن آدمي است

قد عاداك من ستر عنك الرشد اتباعا لما تهواه. [1] .

كسي كه به خاطر هواي نفسش هدايت و ترقي را از تو پوشيده داشته، حقا كه با تو دشمني ورزيده است.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مسند الامام الجواد ، ص 244.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ حلم چاپ اول 1384.

معناي صمد

داود بن قاسم جعفري گويد : به امام جواد عليه السلام عرضه داشتم : فدايت شوم معناي صمد چيست؟ فرمود : آقائي كه در هر چيز كم و زياد به او نيازمند هستند.

كلامه في معني الصمد

عن داود بن القاسم الجعفري قال : قلت لابي جعفر الثاني عليه السلام : جعلت فداك ما الصمد؟ قال : السيد المصمود اليه في القليل و الكثير.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

مذمت عدم مساوات آشكار و نهان

در ظاهر دوست خدا و در پنهاني دشمن او نباش.

قوله في مذمة عدم تساوي السر مع العلانية

لا تكن وليا لله في العلانية عدوا له في السر.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

مذمت عادت بد

عادت زشت كمينگاهي است كه هيچكس از آن در امان نيست.

قوله في مذمة سوء العادة

سوء العادة كمين لا يؤمن.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

مذمت اينكه شخصي امين خيانتكاران باشد

در خيانت انسان همين كافي است كه امين خيانتكاران باشد.

قوله في مذمة كون الشخص امينا للخونة

كفي بالمرء خيانة ان يكون امينا للخونة.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

مذمت اينكه شخصي در پنهاني دوست شيطان باشد

شيطان را در آشكار دشنام مده در حاليكه در پنهاني دوست او به شمار مي روي.

قوله في عدم كون الشخص صديقا للشيطان في السر

لا تسبن ابليس في العلانية و انت صديقه في السر.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

منشأ پيروي هواي نفس

هر كه از بردباري دوري گزيند امور ناپسند به او نزديك مي گردند، و هركه به منشأ كارها آگاهي ندارد در انجام كارهايش به سختي مي افتد، و شهوات از ناتواني انسان سرچشمه مي گيرد.

قوله في منشأ الشهوات

من هجر المداراة قاربه المكروه، و من لم يعرف المصادر اعيته الموارد، و انما تكون الشهوات من ضعف القلب.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

ميوه بي دانه از درخت سدر

مي گويند: چون امام جواد عليه السلام با ام الفضل زوجه ي خود از بغداد به مدينه مراجعت مي فرمود. چون به كوفه رسيد هنگام غروب آفتاب بود، پس داخل مسجد شد.

در صحن مسجد درخت سدري بود كه بار نمي داد، پس حضرت كوزه ي آبي طلبيد و در زير آن درخت وضو گرفت و به نماز مغرب ايستاد و جماعت گذاشت و بعد نيز چهار ركعت نافله ي مغرب به جاي آورد و سپس مشغول تعقيب نماز شد و دو سجده ي شكر به جاي آورد.

سپس از مسجد بيرون رفت. چون مردم نزديك درخت آمدند ديدند كه ميوه هاي بسيار خوبي را بار داده است.

پس تعجب كردند و از سدر آن خوردند و ديدند كه شيرين است و دانه نيز ندارد.

سپس مردم كوفه با آن حضرت وداع كردند و ايشان به مدينه تشريف برد. و در مدينه بود تا زمان معتصم كه آن حضرت را به بغداد طلبيد، در اول سال دويست و بيست و پنج در بغداد توقف فرمود تا آخر ماه ذي القعده ي همان سال كه به شهادت رسيد و در پشت سر مبارك جدش امام موسي عليه السلام دفن شد.

و از شيخ مفيد نقل شده كه فرمود: «من از

ميوه ي آن درخت سدر خوردم و آن را بي دانه يافتم.» [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مناقب ابن شهرآشوب.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام جواد؛ تهيه و تنظيم: واحد تحقيقاتي گل نرگس ؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

معرفي صاحبان نامه هاي ناشناس و خبرهاي غيبي

داود بن قاسم جعفري مي گويد: سه كاغذ به من داده بودند كه به سه نفر بدهم ولي عنوانها نوشته نشده بود و من غمگين بودم كه چكار بكنم و نمي دانستم كه از كيست و به چه كسي بايد داد. در اين اثنا به خدمت امام جواد عليه السلام رسيدم. آن حضرت فرمود: «آن كاغذها را بيرون بياور.»

چون بيرون آوردم هر يك را نشان داد كه از فلان است و فلان نوشته است و در مورد سومي فرمود كه: سيصد دينار هم داده است كه به فلان شخص كه از پسرعموهايش مي باشد بدهي.»

گفتم: «فداي تو شوم! چنين است.»

حضرت فرمود: «چون زر را به او خواهي داد خواهد گفت كه به من كسي را معرفي كن كه فلان متاع را براي من بخرد؛ پس نشانش بده.»

چون به آن مرد برخوردم و زر را به او دادم، همان خواهش را از من نمود و نيز به او كمك نمودم.

همچنين در آن راه، شترداري از من تقاضا كرده بود كه: «اجازه بگير تا من به خدمت آن حضرت برسم و مطلبي كه دارم خدمت ايشان عرض نمايم.»

چون به محضر امام جواد عليه السلام رسيدم سفره اي در ميان بود و جمعي حاضر بودند و من فرصت نكردم كه تقاضاي آن شتردار را به عرض برسانم.

در بين خوردن غذا، امام جواد عليه السلام فرمود: «برو و فلان شتردار

را كه از فلان جا آمده بياور كه مطلبي دارد.» [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] حديقة الشيعه - بحارالانوار ج 50.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام جواد؛ تهيه و تنظيم: واحد تحقيقاتي گل نرگس ؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

مولود پر خير و بركت

«ابويحياي صنعاني» مي گويد:

روزي در محضر امام رضا عليه السلام بودم، در آن هنگام فرزندش ابوجعفر (امام جواد عليه السلام) را كه خردسال بود آوردند، امام عليه السلام فرمود:

«هذا المولود الذي لم يولد مولود اعظم بركة علي شيعتنا منه.» [1] .

«اين مولودي است كه براي شيعيان ما، با بركت تر از او زاده نشده است.»

نيز دو تن از شيعيان به نام هاي «ابن اسباط» و «عباد بن اسماعيل» مي گويند:

در محضر امام رضا عليه السلام بوديم كه ابوجعفر را آوردند، عرض كرديم: «اين همان مولود پر خير و بركت است؟»

حضرت فرمود: «بله، اين همان مولودي است كه در اسلام بابركت تر از او زاده نشده است.» [2] .

آري. تولد حضرت جواد عليه السلام در شرايطي صورت گرفت كه خير و بركت خاصي براي شيعيان به ارمغان آورد، چرا كه امام رضا عليه السلام تا حدود چهل و هفت سالگي داراي فرزند نشده بود و چون احاديث رسيده از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم حاكي از آن بود كه امامان معصوم دوازده نفرند و نه نفر آنان از نسل امام حسين عليه السلام خواهند بود، فقدان فرزند براي امام رضا عليه السلام هم امامت خود آن حضرت و هم تداوم امامت را زير سؤال مي برد چرا كه واقفيه (يعني كساني كه در امامت امام كاظم عليه السلام توقف كرده بودند) نيز اين موضوع را دستاويز قرار داده

و امامت حضرت رضا عليه السلام را انكار مي كردند.

گواه اين معنا اعتراض «ابن قياما» يكي از سران واقفيه بوده است كه طي نامه اي به امام عليه السلام نوشت: «چگونه ممكن است كه تو امام باشي و حال آن كه فرزندي نداري؟!»

امام عليه السلام در پاسخ نوشت:

«و ما علمك انه لا يكون لي ولد؟ والله لا يمضي الأيام و الليالي حتي يرزقني ولدا ذكرا يفرق به بين الحق و الباطل.»

«از كجا مي داني كه من داراي فرزند نخواهم شد. سوگند به خدا بيش از چند روز نمي گذرد كه خداوند پسري به من عطا مي كند كه حق را از باطل جدا مي كند.» [3] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي، ج 1، ص 321 - بحارالانوار، ج 50، ص 35.

[2] بحارالانوار، ج 50، ص 20.

[3] اصول كافي، ج 1، ص 321.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام محمد جواد؛ سيد علي حسيني قمي ؛ نبوغ چاپ اول 1381.

مشت مأمون باز شد

يكسال پس از شهادت امام رضا عليه السلام مأمون به بغداد آمده و امام جواد عليه السلام را نيز به اجبار از مدينه فرا خواند.

روزي مأمون بر اسب سوار شد و با عده اي از يارانش براي شكار بيرون رفت. در مسير حركتش عده اي از كودكان مشغول بازي بودند و امام جواد عليه السلام هم در كناري ايستاده بود و به بازي كودكانه ي آن اطفال نگاه مي كرد.

بچه ها همين كه خليفه را با آن شكوه و هيبت و غرور ديدند، همه پراكنده شده و گريختند ولي آن حضرت بي اعتنا در جاي خود ايستاد، گويا هيچ حادثه اي رخ نداده است.

مأمون از جرأت آن كودك حيران شد، پس به او نزديك شد

و گفت: «چرا مثل كودكان ديگر فرار نكردي؟!»

حضرت فرمود: «راه عبور تنگ نبود تا من كنار روم و راه را باز كنم و جرم و خطايي هم ندارم تا از تو بترسم و فرار كنم! تو هم كه به افراد بي گناه ضرري نخواهي رساند.»

مأمون با شگفتي پرسيد: «نام تو چيست؟ و پسر كيستي؟!

گفت: «من محمد پسر علي بن موسي الرضا هستم.»

مأمون راهش را گرفت و به شكار رفت و در شكارگاه نظرش بر دراجي افتاد، پس باز شكاري خود را به پرواز درآورد تا آن پرنده را صيد كند. هنگامي كه «باز» برگشت ماهي كوچكي را صيد كرده بود كه هنوز آثار حيات در او موجود بود. مأمون بسيار تعجب كرد از اين كه باز قادر بر شكار ماهي نيست و در آن نزديكي رودخانه و ماهي نبود، پس آن ماهي را بدست گرفت و از شكارگاه برگشت.

هنگام مراجعت دوباره كودكان را ديد. اين بار نيز تمام كودكان، غير از امام جواد عليه السلام پراكنده شدند. مأمون نزد او رفت و در حالي كه دستهايش را مشت كرده بود، پرسيد: «اين چيست كه در دست گرفته ام؟»

حضرت عليه السلام فرمود: «خداوند متعال به قدرت كامله ي خود درياهايي خلق كرده كه ابرها از آن درياها بلند مي شوند و ماهيان ريزه اي، با ابرها از آن درياها به آسمان بالا مي روند و بازهاي شكاري پادشاهان، آن ها را شكار مي كنند و پادشاهان، آن ماهيان را در كف دستشان پنهان كرده تا سلاله ي نبوت را با آن امتحان كنند.» [1] .

مأمون تا اين خبر غيبي شگفت انگيز را شنيد، گفت:

«انت ابن الرضا حقا.»

«حقا كه

تو فرزند علي بن موسي الرضا هستي و از فرزند آن بزرگوار اين عجايب و اسرار بعيد نيست».

نقل است كه در اين واقعه حضرت جواد عليه السلام يازده ساله بود. پس مأمون آن حضرت را طلبيد و تصميم به تزويج دخترش به آن حضرت گرفت. [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] ان الله تعالي خلق بمشيته في بحر قدرته سمكا صغارا ليصداده الملوك و الخلفاء يستخرون بها سلالة اهل النبوة.».

[2] كشف الغمه، ج 3، ص 187 - بحارالانوار: ج 50، ص 56.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام محمد جواد؛ سيد علي حسيني قمي ؛ نبوغ چاپ اول 1381.

مسخره گر فلج شد

«محمد بن ريان» مي گويد:

مأمون هر نيرنگي كه داشت براي امام جواد عليه السلام به كار برد (تا آن حضرت را آلوده و دنيا طلب جلوه دهد) ولي چيزي دستگيرش نشد. چون عاجز شد و خواست دخترش را براي زفاف نزد حضرت فرستد - دستور داد - دويست دختر از زيباترين كنيزان رومي و اندلسي را با بهترين لباس هاي رنگارنگ و فاخر، زينت كرده و به هر يك از آنان جامي كه در آن گوهري (مثلا يك سكه ي طلا) بود داد، تا وقتي كه حضرت جواد عليه السلام بر روي صندلي دامادي نشست، آن دختران يكي يكي به پيش آيند و آن گوهر را به حضرت تقديم كنند و جام هايي از زر بر سر عروس و داماد بپاشند ولي امام جواد عليه السلام به هيچ يك از آن دختران زيبا و گوهرها توجه نكرد.

در همان مجلس يك نفر ترانه خوان و تارزن بود كه «مخارق» نام داشت و داراي ريش بلندي بود، مأمون او را طلبيد و از او

خواست كاري كند كه امام جواد عليه السلام از آن حالت معنوي بيرون آيد و دلش به امور مادي سرگرم شود.

مخارق گفت: «اگر محمد بن علي به چيزي از امور دنيا مشغول باشد، من او را آن گونه كه تو بخواهي به سوي دنيا مي كشانم.» آنگاه در برابر امام جواد عليه السلام آمد و نشست، نخست مانند الاغ عرعر كرد، سپس به زدن ساز و تار مشغول شد و اهل مجلس را به خود جلب كرد ولي امام جواد عليه السلام ابدا به او توجه نكرد و حتي به چپ و راست خود هم نگاه نكرد.

وقتي كه ديد آن ترانه خوان بي حيا دست بردار نيست، بر سر او فرياد كشيد و فرمود، «اي ريش دراز! از خدا بترس.»

مخارق از فرياد امام عليه السلام آن چنان وحشت زده شد كه ساز و تار از دستش افتاد و دستش فلج شد و تا آخر عمر خوب نشد.

مأمون جوياي حال او شد، وي گفت: «هنگامي كه ابوجعفر بر سر من فرياد كشيد، آن چنان هراسان و وحشت زده شدم كه از آن زمان وحشت و ترس همواره در وجود من هست و اصلا اين حالت از وجود من بيرون نمي رود.» [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] اصول كافي، ج 2، ص 417، ح 4 - مناقب آل ابيطالب، ج 4، ص 396.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام محمد جواد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ چاپ اول 1381.

محبت امام به حرم رسول خدا

«حسين مكاري» يكي از ياران امام جواد عليه السلام مي گويد:

(پس از ازدواج امام عليه السلام با ام الفضل) [1] در بغداد خدمت آن حضرت كه در نزد خليفه در نهايت جلالت بود شرفياب شدم و زندگيش

را مرفه ديدم. در ذهنم خطور كرد: «اينك كه امام به اين زندگي مرفه رسيده است، هرگز به وطن خود (مدينه) باز نخواهد گشت.»

امام عليه السلام لحظه اي سر به زير افكند، آنگاه سر برداشت و در حالي كه رنگش از اندوه زرد شده بود، فرمود: «اي حسين! خوردن نان جوين و نمك خشن در كنار حرم جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نزد من محبوب تر است از آنچه اكنون مرا در آن مي بيني.» [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مأمون پس از شهادت حضرت رضا (ع)، مقر خلافت خود را از «طوس» به «بغداد» منتقل كرد و طي نامه اي امام جواد (ع) را به اجبار به بغداد دعوت كرد. حضرت به ناچار پذيرفت و بعد از چند روز كه وارد بغداد شد، مأمون او را به كاخ دعوت كرد و ام الفضل را تحميلا به ازدواج ايشان در آورد.

[2] بحارالانوار، ج 50، ص 48.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام محمد جواد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ چاپ اول 1381.

مستجاب شدن دعاي حضرت

شيخ مفيد گفته است:

از بكر بن صالح روايت شده كه گفت: داماد من، در نامه اي به امام جواد نوشت: پدرم ناصبي است و عقيده اش فاسد است و من، رنج و زحمت زيادي از او ديده ام، فدايتان شوم، برايم دعا كنيد و بفرمائيد: نظرتان چيست؟ آيا در برابرش جنگ و دشمني كنم يا با او مدارا نمايم؟ حضرت در جوابش نوشت: نامه ات را خواندم و آنچه از وضع پدرت نگاشته بودي، متوجه شدم، انشاء الله دعا براي تو را ترك نخواهم كرد و مدارا، بهتر از رودرويي

است و با هر سختي آساني است، بنابراين، صبوري پيشه كن كه عاقبت از آن پرهيزگاران است، خداي متعال تو را بر ولايت مواليانت، ثابت قدم دارد، ما و شما در امانت خداي متعاليم كه او امانتهاي خود را ضايع نمي سازد.

بكر گفت: خداي متعال قلب پدرش را با او مهربان كرد، به گونه اي كه در هيچ موردي با وي به مخالفت نپرداخت.[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] امالي: 191 ح 20.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

متوقف ساختن كشتيها در دجله

طبري گفته است:

از حكيم بن حماد نقل شده كه گفت: آقايم امام جواد را ديدم كه انگشتري خود را در دجله افكند، پس همه ي كشتيها اعم از آينده و رونده، از حركت باز ايستادند، اهل عراق آن روز در دجله زياد رفت و آمد مي كردند.

سپس به غلام خود فرمود: انگشتر را بيرون بياور، پس از آن، قايقها به حركت در آمدند.[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] دلائل الامامه: 399، ح 350.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

معجزه حضرت در مورد كاسه چيني

طبري آورده است:

عمارة بن زيد برايم تعريف كرد كه: امام جواد عليه السلام را ديدم، در حالي كه يك كاسه چيني در مقابلش بود، پس خطاب به من فرمود: اي عماره! آيا مي خواهي از اين شگفتي ببيني؟

عرض كردم: آري، پس حضرت دستش را بر آن نهاد و ذوب شد و تبديل به آب گرديد، سپس آن را جمع كرد و در ظرفي بزرگي ريخت، سپس دست مباركش را بر آن كشيد و بي درنگ، تبديل به كاسه چيني شد، همچنانكه قبلا بود.

و فرمود: قدرت و توانايي، اين چنين است. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] دلائل الامامه: 400، ح 357.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

معجزه راجع به درخت سدر خشكيده

ابن حمزه گفته است:

از ريان بن شبيب روايت شده كه گفت: هنگامي كه امام جواد عليه السلام به همراه ام الفضل، بغداد و دستگاه مأمون را به قصد مدينه ترك كرد، به خيابان «باب الكوفه» رسيد، مردم نيز حضرت را مشايعت مي كردند، در وقت غروب خورشيد، به محله ي «دارالمسيب» رسيد، از مركب فرود آمد و داخل مسجد شد، در صحن مسجد، درخت سدري بود كه بار نمي داد، حضرت ظرف آبي خواست و در پاي درخت، وضو ساخت، آنگاه برخاست و نماز مغرب را با مردم بجاي آورد، در ركعت اول، «حمد» و سوره «نصر» و در ركعت دوم، «حمد» و «توحيد» خواند و قبل از ركوع، قنوت گرفت و ركعت سوم را بجاي آورد و تشهد خواند و سلام داد، سپس اندكي نشست و

ذكر خدا گفت و قبل از تعقيبات نماز مغرب، به پا خاست و چهار ركعت نافله اقامه فرمود و بعد از آن، تعقيبات خواند و سجده ي شكر به جاي آورد، وقتي پاي درخت آمدند، همه ي مردم ديدند كه باردار شده و بار نيكويي گرفته است، مردم دچار شگفتي شدند و از ميوه هاي آن خوردند و شيرين و بدون هسته اش يافتند و حضرت، همان وقت رهسپار مدينه گرديد.[1] .

كليني آورده است:

از ابو هاشم جعفري روايت شده كه گفت: در مسجد مسيب با امام جواد عليه السلام، نماز گزاردم و نماز را با ما، در طرف قبله بدون انحراف به يكي از دو طرف چپ و راست بجاي آورد و يادآوري شد درخت سدري كه در مسجد قرار دارد، خشك و بي برگ و بار است، پس حضرت آبي طلب كرد و پاي درخت، مهياي وضو شده و وضو گرفت و درخت درجا سبز شد و برگدار گرديد و در همان سال ميوه داد.[2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الثاقب في المناقب: 512 ح 437.

[2] كافي 1: 497، ح 10.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

ن

نشانه هاي امام و رهبر

طبري آورده است:

عماره بن زيد گفت: امام جواد عليه السلام را ديدم و به او عرض كردم: اي زاده رسول خدا! نشانه امام چيست؟ حضرت فرمود: هرگاه چنين كند و بي درنگ دست خود را بر سنگ بزرگي نهاد و اثر انگشتان حضرت در آن آشكار گشت و او را ديدم كه آهن را بدون استفاده

از آتش، كش داد و دراز كرد و سنگ را با انگشتري خود، مهر زد.[1] .

و نيز آورده است:

ابراهيم بن سعد گفت: امام جواد عليه السلام را مشاهده كردم، در حالي كه موهاي بلندي داشت و مانند پر كلاغ سياه بود، دست خود را بر آن كشيد و قرمز شد، سپس پشت دستش را بر آن ماليد و موهايش سفيد گشت، بار ديگر كف دستش را بر آن كشيد، به حالت اولش برگشت و سياه گرديد، پس به من فرمود: اي ابن سعد! نشانه هاي امام اينگونه است، عرض كردم: پدر بزرگوارتان را ديدم كه دست مباركش را به خاك زد و آن را به صورت درهم ها و دينارها در آورد! حضرت فرمود: در منطقه شما گروهي هستند كه گمان مي كنند، امام نياز مالي دارد، لذا حضرت خاك را زر كرد تا به آنها بفهماند كه گنجهاي زمين، در اختيار امام عليه السلام است.[2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] دلائل الامامه: 399 ح 354.

[2] دلائل الامامه 397 ح 346.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

نام گذاري امام رضا

شيخ صدوق گفته است:

از احمد بن محمد بن ابي نصر بزنطي نقل شده است كه گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم: گروهي از دشمنان شما گمان مي كنند كه مأمون، پدر بزرگوارتان را «رضا» ناميد، به خاطر اينكه به وليعهدي او راضي شد، حضرت فرمود: بخدا سوگند! دروغ گفته و مرتكب گناه شده اند، بلكه خداي متعال او را «رضا» نام گذاري كرد، چه اينكه

در آسمان، از خداي متعال و در زمين، از پيامبر خدا و امامان بعد از پيامبر اكرم راضي بود.

راوي گفت: عرض كردم: آيا هرك از پدران گذشته شما، از خداي متعال و پيامبر خدا و پيشوايان معصوم راضي نبودند؟ حضرت فرمود: آري، عرض كردم: پس چرا از ميان ايشان پدر بزرگوارتان رضا ناميده شد؟ حضرت فرمود: بدان جهت كه مخالفان از دشمنانش، به او راضي شدند، همچنان كه موافقان از دوستانش از او خشنود شدند و هيچك از پدرانش، چنين نبودند، لذا آن حضرت از ميان ايشان، رضا ناميده شد.[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عيون اخبار الرضا 1: 22 ح 1.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

نامه به ابراهيم بن محمد

صفار گفته است:

از ابراهيم بن محمد روايت شده كه گفت: امام جواد عليه السلام برايم نامه اي نوشت و دستور داد تا وقتيحيي بن ابي عمران زنده است، نامه را نگشايم

راوي گفت: نامه چند سال، پيش من بود، وقتيحيي بن ابي عمران از دنيا رفت، نامه را گشودم و ديدم در آن نوشته است: «به كارهايي كهحيي بن ابي عمران عهده دارش بود، قيام كن.»،ا مطلبي به اين مضمون.[1] .

شيخ طوسي آورده است:

از ابراهيم بن محمد همداني روايت شده كه گفت: نامه اي به امام جواد عليه السلام نوشته و در آن، رفتار فرد درنده خويي را با خود، توصيف نمودم، پس حضرت به خط خود نگاشت: خداي متعال دراري تو، از آنكه به تو ستم روا داشته است، تعجيل فرمايد و رنج و آزار

او را از تو كفايت كند و بشارت باد تو را براري خداوند در دنيا و اجر و پاداش آخرت و بسيار حمد و ستايش خدا كن.[2] .

و نيز گفته است:

از ابراهيم بن محمد همداني روايت شده كه گفت: امام عليه السلام برايم نوشت: صورتحساب تو رسيده است، خداي متعال از تو، قبول كند و از آنها، خشنود گردد و آنان را در دنيا و آخرت، با ما قرار دهد، مبلغي پول و مقداري لباس، برايت فرستادم، مباركت باشد، بلكه همه نعمتهاي خدا، بر تو مبارك و گوارا باد.

و نيز نامه اي به «نضر» نوشتم و به او، دستور دادم كه از رويارويي و ناسازگاري با تو، دست بر دارد و او را از موقعيت تو پيش خودم، با خبر ساختم، به «ايوب» هم نامه نوشته، همين سفارشها را كردم، به تمام دوستان و پيروان همداني خود هم نامه نوشته، دستور فرمانبرداري از تو و هماهنگي با تو را به آنها داده ام و تأكيد كرده ام كه وكيلي جز تو ندارم. [3] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بصائر الدرجات: 262 ح 2.

[2] اختيار معرفه الرجال 2: 869 ح 1135.

[3] همان ح 1136.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

نامه حضرت به ابوطالب قمي

شيخ طوسي گفته است:

ابو طالب قمي در روايتي گفت: به امام جواد عليه السلام نامه نوشتم و اجازه خواستم كه براي ابوالحسن،عني پدرش مرثيه سرايي كنم، حضرت در جوابم نگاشت: براي من و پدرم، ندبه كن. [1] .

و نيز گفته است:

از ابوطالب

قمي روايت شده كه گفت: چند بيت شعر، به امام جواد عليه السلام نوشتم و پدرش را در آنهااد كردم و از او خواستم كه اجازه دهد، راجع به خودش، شعر بسرايم، پس حضرت شعر را از نامه جدا كرده، نزد خود نگهداشت و در بالاي كاغذ باقي مانده نوشت: سروده هايت، البته نيكوست، خداي متعال جزا و پاداش خير و خوبت دهد. [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اختيار معرفه الرجال 2: 838 ح 1084.

[2] همان: 838 ح 1075.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

نامه حضرت به ابو علي محمودي

شيخ طوسي گفته است:

از ابو علي محمودي روايت شده كه گفت: امام جواد عليه السلام پس از درگذشت پدرم، در نامه اي به من نوشت: پدرت از دنيا رفته، خداي متعال از او و از تو، راضي و خشنود باشد و وي در نظر ما پسنديده است و از آن حال، تجاوز ننموده است. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اختيار معرفه الرجال 2: 798 ح 986.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

نامه راجع به احمد بن محمد سياري

شيخ طوسي گفته است:

از ابراهيم بن محمد بن حاجب روايت شده است كه گفت: در نوشته اي از امام جواد عليه السلام خواندم كه: سؤال كننده از شخصيت سياري، مي داند كه او، در جايگاه مورد ادعاي خود قرار ندارد و وجوهات خود را در اختيار او قرار ندهيد.

نصر بن صباح گفته است: نام سياري، احمد بن محمد و كنيه او، ابو عبدالله و از فرزندان سيار است و از بزرگان طاهريه در زمان امام حسن عسكري عليه السلام بوده است. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اختيار معرفه الرجال 2: 865 ح 1128.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

نفرين حضرت در حق ام الفضل

حسين بن عبدالوهاب گفته است:

وقتي امام جواد عليه السلام و همسرش، دختر مأمون، به قصد حج بيرون آمدند، پسرش علي (امام هادي) عليه السلام را هم كه طفل صغيري بود، همراه خود بردند؛ پس حضرت در مدينه، او را جانشين خود ساخت و ميراث و سلاح امامت را به وي سپرد و در حضوراران خود و شيعيان مطمئن و مورد اعتماد، بر امامت حضرت تأكيد فرمود و خود به همراه همسرش دختر مأمون، رهسپار عراق گرديد و چنان بود كه در آن وقت، مأمون به سرزمين روم، رفته بود و در ماه رجب سال دويست و هيجده (218)، در منطقه «بديرون»ا «ندبرون» از دنيا رفت كه شانزده سال، از امامت امام جواد عليه السلام مي گذشت.

مردم در ماه شعبان سال دويست و هيجده (218) معتصم (ابو اسحاق محمد بن هارون) را بجاي مأمون به خلافت برگزيدند؛

معتصم از اوان خلافت، در جستجوي نيرنگي براي كشتن امام جواد عليه السلام بود و انگشت اشاره خود را به سوي دختر مأمون، همسر امام جواد عليه السلام گرفت كه حضرت را مسموم سازد؛ چه اينكه از بد دلي و تعصب ام الفضل نسبت به امام جواد عليه السلام، آگاهي داشت و به خوبي مي دانست كه امام جواد عليه السلام، مادر پسرش امام هادي عليه السلام را بر ام الفضل ترجيح مي دهد و ام الفضل، براي حضرت فرزندي نياورده است و... ام الفضل به خواسته معتصم، پاسخ مثبت داد و زهري را در دانه هاي انگور رازقي تزريق و پيش روي حضرت نهاد؛ چون حضرت انگور را خورد، ام الفضل پشيمان شد و بناي گريه گذاشت. حضرت فرمود: چرا گريه مي كني؟ به خدا سوگند! خداي متعال تو را با فقر التيام ناپذير و درد و بلايي غير قابل پوشش و استتار، در هم خواهد كوبيد و او به درد و مرض نواصير كه در حساس ترين اعضاء و جوارحش پديد آمد. [1] به درك واصل شد؛ در حالي كه مال و ثروت،بلكه تمام دارايي خود را از ملك و املاك را هزينه درمان آن كرد و كارش به گدايي كشيد.[2] .

ابن شهر آشوب آورده است:

روايت شده كه همسر امام جواد عليه السلام، ام الفضل، دختر مأمون، آن حضرت را با دستمالي كه در فرج خود، جاسازي كرده بود، مسموم ساخت و چون حضرت، مسموميت خود را احساس كرد، به ام الفضل فرمود: خداي متعال تو را به درد بي درماني مبتلا سازد؛ پس خوره به فرجش افتاد و چنان بود

كه پيش طبيب عريان مي ساخت و به آن مي نگريستند و در آن دارو مي ريختند؛ اما هيچ سودي نبخشيد و به همان بيماري مرد و به درك واصل شد. [3] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] علامه مجلسي در بحارالانوار در ذيل اين روايت فرموده است: روايت شده است كه مرض نواصير در فرجش بود.

نواصير: زخمي به شكل رگ كه در جسم به ويژه اطراف مقعد پيدا مي شود، (فرهنگ عميد).

[2] عيون المعجزات: 129.

[3] مناقب 4: 391.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

نامه حضرت راجع به مرد خراساني

شيخ طوسي گفته است:

احمد بن علي بن كلثوم سرخسي در روايتي گفت: مردي از شيعيان را كه به «ابن زينبه» معروف بود، ديدم و او، راجع به احكم بن بشار مروزي و داستان او و نيز اثري كه در گلويش پديد آمده بود، از من پرسيد و من، او را ديده بودم كه در قسمتي از گلويش، اثري شبيه كشيدن، كارد و بخيه شدن، به چشم مي خورد، به ابن زينبه گفتم: بارها از او پرسيده ام، چيزي به من نگفته است.

راوي گفت: پس ابن زينبه اظهار داشت: ما هفت نفر بوديم كه در شهر بغداد و همزمان با امام جواد عليه السلام، درك اتاق زندگي مي كرديم،ك روز عصر، احكم ناپديد شد و شب هم پيش ما نيامد، چون شب از نيمه گذشت، نامه اي به اين مضمون از امام جواد عليه السلام به دست ما رسيد: «همانا هم اتاقي شما، ذبح و در پوششي نمدي پيچيده شده

و در فلان خرابه افتاده است، برويد و او را با فلان دارو، مداوايش كنيد، ما بي درنگ رفتيم و او را چنانكه فرموده بود، گلوبريده رها شدهافتيم، او را برداشتيم و برابر دستور حضرت، مداوايش نموديم و (به اعجاز حضرت) خوب شد. احمد بن علي گفت: داستانش از اين قرار است كه او، در خانه ناشناسي از شهر بغداد، زني را متعه (عقد موقت) نمود، چون بستگان زن (كه از اهل سنت بودند) متوجه شدند، او را گرفته، گلويش را بريدند و بدنش را در پوششي نمدي پيچيده و در زباله داني افكندند، احمد اضافه كرد: احكم چنان بود كه وقتي نزد او، راجع به رجعت حرفي به ميان مي آمد به ميان سخن مي پريد و مي گفت: من،كي از بازگشت كنندگانم! و نيزكي از كساني كه متهم به دروغگويي هستند، اين داستان را در هرات، براي من نقل كرد، و من شگفت زده شدم و از بيان اين جريان (متعه و ازدواج موقت احكم)، خود داري مي كنم، چنانكه بيشتر مردم (اهل سنت) آن را عيب شمرده و انكار مي كنند (و حرام مي دانند).[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اختيار معرفه الرجال 2: 839، ح 1077.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

نامه حضرت به داود بن قاسم

اشعري آورده است:

علي بن مهزيار در روايتي گفت: در نامه امام جواد عليه السلام به داود بن قاسم، خواندم كه نوشته بود: همانا من همراه حيات و زندگي تو آمدم. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] النوادر: 52، ح 97.

منبع: فرهنگ

جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

نامه حضرت به سعد الخير

شيخ كليني آورده است:

اززيد بن عبدالله به نقل از فرد ديگري روايت شده كه گفت: امام جواد عليه السلام در نامه اي به سعد الخير [1] ، چنين نوشت: بنام خداوند بخشنده مهربان، اما بعد: تو را به تقواي الهي، سفارش مي كنم كه در آن، سالم ماندن از تباهي و خسارت و غنيمتافتن در آخرت است، بهقين خداي متعال بنده را بواسطه تقوي از خطراتي كه انديشه اش بدان راه ندارد، باز مي دارد و به وسيله آن، كوري و جهل را از او دور مي كند، نجات نوح و همراهان او در كشتي، از غرق شدن و نيز رهايي صالح پيامبر و همراهان او از صاعقه آسماني، به وسيله تقوا صورت گرفت، رستگاري بردباران و نجات ايشان از گردنه هاي خطر ناك، با تقوا ميسر است و بس، اينان، برادراني در پي خود دارند كه آرزومند فضيلت ايشانند و از آنجا كه عبرتهاي كتاب خدا به ايشان رسيده است، سركشيهاي نفساني را از ورود به خواهشهاي حيواني، پشت سر افكنده اند.

شاكر خدايند كه شايسته شكر است، بر آنچه روزي اشان كرده است و خود را بر افراط كاريهاي خويش، نكوهش نموده اند كه شايسته نكوهش اند و اطمينان دارند كه خداي متعال، بسيار شكيبا و بسيار آگاه است، بي گمان خشمش بر كسي است كه خشنوديش را نپذيرد و از كسي منع مي كند كه بخششش را رد نمايد و كسي را گمراه مي سازد كه هدايتش را قبول نكند،

سپس گناهكاران را قادر ساخته است كه گناهان خود را با توبه، به ثواب تبديل كنند، بندگان خويش را در كتاب خود، با صداي بلند و بي وقفه، به توبه فراخوانده است و دعاي بندگانش را منع نفرموده است، آنگاه كساني را كه آيات فرود آمده الهي را كتمان مي كنند، لعن و نفرين كرده است و رحمتي كه بر خشم و غضب پيشي مي گيرد را برخود واجب و لازم فرموده و به راستي و ميانه روي، پايان بخشيده است، پس چنان نيست كه بر بندگان خويش خشم آورده، بيش از آنكه به خشمش آرند و اين حقيقت، بر تافته از «علم اليقين» و «علم التقوي» است و خداي متعال، دانش كتاب را از آنها كه پشت سرش افكنند، دريغ مي دارد و بر آنها، دشمنشان را كه ولايتش را پذيرفته اند، مستولي مي فرمايد.

نشانه پشت سر افكندن كتاب، اين است كه حروف و كلمات آن را استوار، ولي حدود و احكام آن را دگرگون مي سازند، الفاظ كتاب را نقل و بازگو مي كنند، ولي حدود و احكامش را مراعات نمي نمايند، در نتيجه جاهلان، از حفظ الفاظ آن، دچار خود پسندي مي شوند و دانشمندان، از فروگزاردن حدود و احكام آن، گرفتار غم و اندوه مي گردند.

يكي ديگر از نشانه هاي پشت سر افكندن كتاب، اين است كه بي سوادان را بر آن مي گمارند و آنها، امت را به پيروي هوا و هوس مي كشانند و به پستي و پليدي مي رسانند و پايه و اساس دين را دگرگون مي سازند، آنگاه آن را، براي سفيهان و كودكان به

ارث مي گذارند، اينجاست كه امت، فرمان مردم را بر فرمان خداي متعال كه برايش آمده، مقدم مي دارد و دستور خداي متعال را رد مي كند و «براي ستمگران جايگزين بد و ناخوشايندي است»، پذيرش ولايت مردم، بعد از ولايت خداي متعال و پاداش مردم، بعد از پاداش خداي متعال و خشنودي مردم، بعد از خشنودي خداي متعال، البته جايگزين ناخوشايندي است و مي بينم كه امت، به چنين روزي افتاده است، مجتهدين و دانشمنداني در ميان خود دارد كه در عين گمراهي، سرگرم عبادات اند و به عبادت خود مي نازند و بسيار از خود راضي اند، در حالي كه عبادتشان، براي خود و پيروانشان، فتنه و بلا است. در ميان پيامبران مايه پند و عبرت براي عابدين وجود دارد، آنجا كهكي از پيامبران خدا، طاعت و بندگي را به سرحد كمال رسانيده، ناگهانك گناه از او سر مي زند و همانك گناه، موجب رانده شدنش از بهشت و جاي گرفتنش در شكم ماهي مي گردد و جز با اعتراف به گناه و توبه و بازگشت به سوي خداي متعال، نجات پيدا نمي كند. بنابراين، امثال احبار (عالمان) و رهبان (عابدان) را بشناس كه از كتمان كتاب (تورات و انجيل) و تحريف آن، (فما ربحت تجارتهم و ما كانوا مهتدين) [2] «تجارت سودمندي ندارند و به راه رستگاري نمي روند.» علاوه بر اين، نظاير آنها را در ميان امت اسلام، شناسايي كن كه الفاظ كتاب را استوار داشته، حدود و احكامش را دگرگون ساخته اند، پس اينان با سروران و بزرگان (مثل سلاطين و حكام) دم خورند و چون پراكنده و از هم

جدا شوند، دنيا داري اكثرشان آشكار مي گردد كه دست آوردشان از دانش، همين است و همواره، در طبع و آز و طمع، چنين اند، پيوسته صداي شيطان بهاوه گويي بسيار، از حلقومشان شنيده مي شود، دانشمندان حقيقي، بر اذيت و آزار آنان، بردباري مي كنند و آنان، بر دانشمندان حقيقي نسبت به تكليف و امر آنها به رعايت حدود و احكام، خورده مي گيرند، دانشمندان حقيقي نيز هرگاه از نصيحت سرباز زنند، خيانتكارند، چنانكه گمراه سرگرداني را ببينند و راهنمايي نكنند، و مرده اي (جاهل به علوم و معارف و اخلاق و آداب شرعيه) را مشاهده كنند زنده اش ننمايند و كار اينان نيز ناپسند است، چه اينكه خداي متعال به نقل قرآن كريم، از ايشان پيمان گرفته است كه امت را به معروف و به آنچه مأمورند، وادار سازند و از هر آنچه مورد نكوهش است، بازش دارند و در راه نيكي و تقوي همكاري كنند و در راه گناه و تجاوز همكاري نكنند. با اين حال، دانشمندان حقيقي، همواره گرفتار جهل جاهلان اند، چنانكه اگر موعظه و نصيحت كنند، جاهلان مي گويند: سركشي كرده اند و هر گاه حق فروگزار شده رااد آوري نمايند، مي گويند: مخالفت مي ورزند و چون درخواست دليل و برهان براي گفته هايشان بكنند، تهمت نفاق به آنها مي زنند و اگر از آنها كناره گيري كنند، به تفرقه و تشتت متهمشان مي سازند و بالاخره چون از آنها پيروي نمايند، معصيت خداي متعالشان مي دانند و بدينگونه جاهلان در مورد نادانسته هاي خود و بي سوادان، نسبت به تلاوت خويش، به هلاكت مي رسند، وقتي كتاب

(الفاظ ظاهري آن) را تصريح و تعريف مي كنند، آن را تصديق مي كنند و وقتي هم (معاني قرآن را) تحريف مي كنند (در واقع) كتاب خدا را تكذيب مي كنند و مورد انكار و اعتراض هم واقع نمي شوند، اينان، امثال احبار و رهبان، در امت اسلام اند، سردمداران هوا و هوس و فرماندهان پستي و زبوني اند و گروه ديگري از ايشان، در حد فاصل ميان هدايت و گمراهي، قرار دارند، حق و باطل را نمي شناسند و مي گويند: مردم، (در زمان رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم) اين اختلافات امت را نداشتند. و اين گروه سوم نمي دانند اختلاف چيست و منشأ آن كدام است.

راست مي گفتند كه رسول خدا، آنها را در نور و روشنايي رها كرد، شب و روزشان، از هم متمايز بود، بدعت در ميانشان، راه نيافته بود و سنت، تغيير ننموده بود و خلاف و اختلافي نزد ايشان پديدار نگشته بود، اما وقتي تاريكي گناهان، مردم را در بر گرفت، اينان به دو گروه با دو امام و رهبر، تقسيم شدند، امامي كه ديگران را به خداي متعال فرا مي خواند و امامي كه به آتش دعوت مي كرد، اينجا بود كه شيطان، زبان آرايي كرد و صداي خود را بر زبان دوستدارانش بالا برد و سپاهيان سواره و پياده خود را گسيل داشت و در مال و فرزند مردم، شريك شد، هر كس، شيطان شريكش گرديد، به بدعت گرائيد و كتاب و سنت را وانهاد و با دوستان خدا كه به كتاب و حكمت چنگ زده اند، به كشمكش پرداخت، همان روز،

حق باوران، و باطل گرايان، ازكديگر جدا شدند و اهل هدايتكديگر را فر گذاشتند و از هم بريدند و دراري حق سستي كردند، به عكس اهل باطل و گمراهي همكاري و همياري كردند تا اينكه جماعت جاهل و نادان به فلاني (اولي) و امثال او (دومي و سومي)، روي آوردند، بنابراين،اين دو دسته و گروه را شناسايي كن و حق باوران را به چشم خود ببين كه شريف و نجيب اند و پيوسته با آنها باش تا به اهل خويش ملحق گردي كه: (ان الخاسرين الذين خسروا أنفسهم و أهليهموم القيامه ألا ذالك هو الخسران المبين) [3] «بهقين زيانكاران، همان كساني هستند كه خود و خانواده خود را گرفتار زيانكاري آخرت كرده اند! آري اين، همان ضرر و زيان آشكار است.» (روايت حسين، تا همين جا بود؛ اما در روايت محمد بنحيي، فراز ذيل نيز به چشم مي خورد:) آنان، نسبت به مسير و راه، آگاهند؛ هر گاه گرفتار بلا و فتنه اي شدند،ا دچار ظلم و ستم ظالمان شدند به ايشان منگر (آنها را ملامت مكن و از آنها جدا مشو) و بدان كه انحراف و چرخشها و بلاها از آنان سپري مي شود و به رفاه و آسايش (در دنياا آخرت)، بدل مي گردد و نيز آگاه باش كه برادران راستين و مورد اعتماد، براي همديگر ذخيره اند و اگر نگران نبودم كه در حق من، به گمان افتي، حقايقي را كه بر تو، پوشيده و پنهان است، آشكار مي ساختم و تو را از مسائلي كه نمي دانستي، با خبر مي نمودم؛ اما من، بقاي تو و سلامت تو را مي خواهم

و شخص حليم و بردباري كه، پرواي ديگران نداشته باشد، متقي نيست؛ شكيبايي، لباس دانشمند است، آن را از خود، دور نساز؛ درود بر شما. [4] .

و نيز روايت كرده است:

محمد بن اسماعيل بن بزيع از عمويش حمزه بن بزيع، نقل كرده است كه گفت: امام جواد عليه السلام در نامه اي به سعد الخير، چنين نگاشت: بنام خداوند بخشنده مهربان؛ اما بعد، نامه تان به دستم رسيد؛ در آن نامه شناختن چيزهايي كه ترك آنها شايسته نيست و نيز فرمانبرداري كساني كه خشنودي آنان خوشنودي خداي متعال است رااد آوري كرده بودي؛ پس گفتي (يا گفتم): بخاطر آن (مطالبي كه در نامه ات ذكر كرده اي شايد مثل ترك امت ولايت حق را و كمي اهل آن) در نفس تو مسائلي (شايد مثل درد و تأسف) پديد آمده است كه نفس تو در گرو آنها شده (به آنها خو گرفته) به طوري كه اگر رها كني تعجب مي كني (نمي تواني آنها را رها كني) همانا خوشنودي خداي متعال و بندگي و نصايح و اندرزهاي او،افته، شناخته و پذيرفته نمي شود؛ مگر در ميان بندگان غريب و ناشناس كه از مردمان پست و اخلاق آنها فاصله گرفته اند؛ بندگان غريبي كه مردم، آنان را بخاطر نهي از منكر كردنشان (يا به خاطر منكراتي كه به آنها نسبت مي دهند و در واقع معروف و خيرات هستند) به تمسخر گرفته اند!

مكرر گفته مي شود: مؤمن، واقعا مؤمن شمرده نمي شود تا وقتي كه در نظر مردم، از مرده الاغي، بدتر باشد و اگر مصيبت و بلاء و فتنه اي را كه از

ناحيه مردم به آن دچار شدي، مثل عذاب الهي قرار نمي دادي - تو را و خودمان را از اينكسان قرار دادن عذاب مردم و عذاب الهي در پناه خدا قرار مي دهم - به رغم فاصله زياد مكاني به ما نزديك بودي. بدان، خدايت رحمت كند! كه به دوستي و ولايت خدا نمي رسي، مگر به دشمني بسياري از مردم و وانهادن مردم در برابر رسيدن به محبت خداي متعال، آنچه از تو به سبب دشمني مردم فوت مي شود نسبت به آنچه از ناحيه خدا درك مي كني خيلي حقير و ناچيز است و درك شرف آخرت و پستي دنيا مخصوص علماء و دانشمندان است. برادرم! همانا خداي متعال، در ميان امت هر پيامبري، افراد برجسته اي از دانشمندان قرار مي دهد تا اگر كسي گمراه شود، هدايتش كنند و در كنار مؤمنان بر آزار و اذيت كافران، صابر و شكيبايند و دعوت كسي را كه به سوي خدا مي خواند لبيك مي گويند و ديگران را به سوي خداي متعال، فرا مي خوانند؛ پس تو، خدايت رحمت كند! آنان را شناسايي كن كه در جايگاه بلندي قرار دارند، هر چند مقام و منزلت دنيايي ايشان، پست و فرودين باشد؛ آنان، مردگان را با كتاب خداي متعال زنده مي كنند و كوران را به نور الهي، بينايي مي بخشند، چه بسيار كشتگان شيطان را كه حياتشان بخشيده اند و چه بسا گمراه ها كه هدايت كرده اند؟! خون خود را در راه نجات بندگان خدا مي دهند و چقدر زيبا و پسنديده است، كردار آنان با بندگان؛ در حالي كه كردار بندگان با

آنان، بسيار زشت و نكوهيده مي باشد! [5] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] محقق شوشتري بر خلاف مرحوم مجلسي، اين نامه را متعلق به امام باقر مي داند.

[2] بقره: 2 16.

[3] زمر: 39 15.

[4] كافي 8: 52 ح 16.

[5] كافي 8:56 ح 17.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

نامه به عبدالجبار بن مبارك نهاوندي

شيخ طوسي آورده است:

از عبدالجبار بن مبارك نهاوندي روايت شده كه گفته است: در سال 209(دويست و نه) خدمت آقا و مولايم (امام جواد عليه السلام) رسيدم و عرض كردم: فدايتان گردم! از پدران بزرگوارت روايت شنيده ام كه هر چيزي كه از راه فريب و غافلگيري (بدون جنگ و كشتار) به تصرف در آيد، متعلق به امام است؛ حضرت فرمود: همينطور است؛ عرض كردم: فدايت شوم! واقعيت اين است كه مرا دركي از چنين فتوحاتي، به اسارت گرفتند و هر طور شده، خود را از دست صاحبانم رها ساخته، و به بندگي و به نوكري خدمتتان رسيدم؛ حضرت فرمود: پذيرفتم.

راوي گفت: چون موسم حج فرا رسيد و خواستم، رهسپار مكه گردم (و حضرت خواست رهسپار مكه گردد)[1] ، به حضرت عرض كردم: فدايت شوم! همانا من، قبلا حج گزارده ام و ازدواج كرده ام و زندگي ام از محل كمك برادران ديني، تأمين مي گردد و چيزي جز آن ندارم؛ چه دستوري مي فرمائيد؟ حضرت فرمود: به شهر خودت باز گرد و حج تو و ازدواجت و درآمدت، بر تو حلال و رواست. در سال دويست و سيزده (213)، خدمت حضرت رسيدم و

بندگي خودم را كه به آن متعهد و ملزم بودم،ادآور شدم؛ حضرت فرمود: تو، در راه خدا آزادي؛ عرض كردم: فدايت شوم! تصميمتان را برايم بنويسيد؛ حضرت فرمود: فردا به دستت مي رسد؛ فردا به همراه نوشته هاي ديگر، نامه اي به دستم رسيد كه در آن نوشته شده بود:

بنام خداوند بخشنده و مهربان؛ اين نامه اي است از محمد، پسر علي هاشمي علوي، براي عبدالله پسر مبارك جوان دليرش؛ همانا من تو را در راه خدا و به عنوان ذخيره آخرت، آزاد نمودم؛ جز خداي متعال صاحب و مالكي نداري و بند بندگي، بر پايت نيست و تو، آزاد شده من و جانشينان من مي باشي. اين نامه را در ماه محرم سال دويست و سيزده (213) نوشت و با دست خود و با عنوان «محمد بن علي» امضا كرد و مهر فرمود: درود خدا بر او باد.[2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عبارت داخل پرانتز به نقل از كتاب مناقب مي باشد.

[2] اختيار معرفه الرجال 2: 839 ح 1076.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

نامه به عبدالعزيز بن مهتدي

شيخ طوسي آورده است:

از عبدالعزيز بن مهتدي قميا از راويان او، روايت شده كه گفت: خدمت امام نوشتم كه مالي از شما نزد من است؛ بفرمائيد چه كنم و به چه كسي تحويل دهم؟ حضرت در جوابم نوشت: همانا من، آنچه در اين نامه بود گرفتم و شكر و سپاس از آن خداي متعال است، خداي متعال تو را بيامرزد و بر ما و تو، رحمت آورد و از

تو، با خشنودي من، خشنود گردد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اختيار معرفه الرجال 2: 795 ح 975.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

نماز در پوست مردار

كليني گفته است:

از قاسم بن صيقل نقل شده كه گفت: به امام رضا عليه السلام نوشتم: كار من، ساختن غلاف شمشير از پوست الاغهاي مرده است، چه بسا ذرات آن در لباسم مي ماند و با همان وضع، نماز مي گزارم، حضرت در جوابم نوشت: لباس خود را براي نماز، عوض كن، بار ديگر خدمت امام جواد عليه السلام نوشتم كه: در نامه اي به پدر بزرگوارتان، چنين و چنان نوشتم و دستور حضرت برايم دشوار بود، لذا كار خود را به استفاده از پوست الاغهاي وحشي ذبح شده، تغيير دادم. امام جواد عليه السلام در جوابم، چنين نگاشت: كارهاي نيك را - خدا تو را رحمت كند! - به صبر و تحمل واگذار (بر سختي آنها صبر كن)؛ اگر از پوست حيوان وحشي ذبح شده كه پاك است، استفاده مي كني، اشكال ندارد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 3: 407 ح 16.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

نماز بر سجاده حصيري كوچك

كليني گفته است:

از علي بن ريان، روايت شده كه گفت:كي از شيعيان، به وسيله ابراهيم بن عقبه، در نامه اي از امام جواد عليه السلام پرسيد: نماز بر سجاده حصيري كوچك (كه بيشتر در مدينه، ساخته مي شود.) چه صورت دارد؟

حضرت در پاسخش نوشت: بر سجاده اي كه از رشته هاي نخ و ريسمان درست شده است، نماز بگزار؛ ولي از نماز خواندن بر سجاده اي كه از رشته هاي پوست و چرم تهيه شده، پرهيز كن.

راوي گفت: دوستان ما در جواب حضرت،

توقف كردند؛ اما من،ك بيت شعر از شاعري بنام «تأبط شرا العدواني» كه سروده است: [«گويا آن، دوخت «ماري» است كه سخت و محكم است.»] را خواندم و مشكل را حل كردم و ماري، مرد ريسمان بافي بود كه نخ بافندگي درست مي كرد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 3: 331 ح 7. در توضيح اين روايت به بحارالانوار مراجعه شود.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

نماز در كرك و پوست خرگوش

كليني گفته است:

از علي بن مهزيار روايت شده كه گفت: ابراهيم بن عقبه، در نامه اي از خدمت امام جواد عليه السلام نوشت بند شلوار و جورابهايي داريم كه از كرك خرگوش، بافته شده است؛ آيا نماز گزاردن در آنها، در حال عادي و بدون ضرورتا تقيه، جائز است؟ حضرت در جوابش نوشت: نماز در آنها، جائز نيست [1] .

شيخ طوسي گفته است:

از محمد بن ابراهيم روايت شده كه گفت: نامه اي خدمت امام جواد عليه السلام نوشتم و از نماز گزاردن در پوست خرگوش سؤال كردم؟ حضرت در جوابم نوشت: كراهت دارد. [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 3: 399 ح 9.

[2] تهذيب الاحكام 2: 205 ح 804.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

نماز خواندن در فنك و سنجاب و سمور و روباه

كليني آورده است:

از علي بن راشد روايت شده كه گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم: چه مي فرمائيد در پوستيني كه در آن نماز اقامه شود؟

حضرت فرمود چه پوستيني؟ عرض كردم؛ پوستين فنك [1] و سنجاب و سمور.

حضرت فرمود: در پوستين فنك و سنجاب، نماز اقامه كن؛ ولي در پوست سمور، نه.

عرض كردم: در پوستين روباه چطور؟ فرمود خير: خير؛ اما بعد از نماز، آن را بپوش؛ عرض كردم: در لباسي كه از زيرآنا از روي آن پوشيده ام چطور؟ فرمود: نماز جائز نيست.[2] .

شيخ صدوق نقل كرده است:

ازحيي بن ابي عمران روايت شده كه گفت: خدمت امام جواد عليه السلام، راجع به فنك و سنجاب و خز [3] ، نامه

نوشتم و عرض كردم: فدايت شوم! دوست دارم بدون تقيه پاسخ بفرمائيد. حضرت با دستخط مبارك خود نوشت: در آنها نماز بجاي آور. [4] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] فنك، حيوان كوچكي از تيره سگسانان و شبيه روباه، با گوشهاي دراز. المنجد.

[2] كافي 3: 400 ح 14.

[3] خز: جانوري است كوچك و پستاندار مانند سمور داراي دم دراز و پر مو پوستش قهوه ايا خاكستري است و زير گلويش سفيد، غالبا شبها بيرون مي آيد و پرندگان كوچك را مي گيرد و خون آنها را مي خورد، فرهنگ عميد.

[4] من لاحضره الفقيه 1: 262 ح 808.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

نماز خواندن در لباس خز

شيخ صدوق نقل كرده است:

از علي بن مهزيار روايت شده كه گفت: امام جواد عليه السلام را ديدم كه نماز واجب و مستحب را در لباس خز طاروني [1] اقامه مي فرمايد و بر من نيز، لباس خز پوشانيد و فرمود: آن را پوشيده ام و در آن، نماز گزارده ام و به من دستور داد كه در آن، نماز اقامه كنم. [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] خز طاروني، نوعي لباس خز است، اقرب الموارد.

[2] من لاحضره الفقيه 1: 262 ح 807.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

نماز در مساجد

شيخ طوسي گفته است:

از محمد بن ريان نقل شده كه گفت: در نامه اي به امام جواد عليه السلام نوشتم: كسي كه مقداري از نمازهايوميه پنجاه ركعتي (واجبات و نوافل) خود را در مسجد الحرام،ا مسجد پيامبر وا مسجد كوفه قضا مي كند، آيا هر ركعتش برابر با چند هزار ركعتي كه از پدران بزرگوارت، در مورد اين مساجد رسيده است، محسوب مي گردد تا اينكه صد ركعتا كمتر و بيشتر آن، از ده هزار ركعت نماز قضا،ا كمتر و بيشترش، كفايت نمايد؛ بيان فرمائيد كه حال او چگونه است؟ حضرت مرقوم فرمود: هر ركعتش، (برابر آنچه از پدرانم رسيده، برايش) چند برابر محسوب مي گردد؛ اما آن را جبران نمازهاي فوت شده قرار ندهد؛ چه اينكه فضيلت مكان و محل، بايد شوق آفرين باشد براي نماز بيشتر گزاردن، نه نماز كمتر بجاي آوردن. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 3: 455 ح 19.

منبع: فرهنگ جامع

سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

نماز جماعت

ابن ادريس گفته است:

از ابو عبدالله سياري روايت شده كه گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم: گروهي از پيروان شما، وقتي با هم اند و وقت نماز داخل مي شود،كس از آنها جلو مي رود (امام جماعت مي شود) و نماز را به جماعت اقامه مي كنند.

حضرت فرمود: اگر بين امامي كه به او اقتدا مي كنند و بين خداي متعال، حق و حقوق زمين مانده اي نيست، امامتش مانعي ندارد. راوي گفت: بار ديگر به حضرت عرض كردم: با خبر شدم كه گروهي از دوستان شما، گرد هم جمع مي شوند و چون وقت نماز فرا مي رسد، مؤذني از خودشان اذان مي گويد وكي از آنها جلو مي ايستد و به او اقتدا مي نمايند؟ حضرت فرمود: اگر دلهاي آنها،كي است و هماهنگ اند، مانعي ندارد، عرض كردم: اين همدلي و هماهنگي، قابل شناسايي نيست! حضرت فرمود: بنابراين، امامت را به اهلش واگذارند. [1] .

كليني آورده است:

از ابو علي بن راشد روايت شده كه گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم: همانا مواليان شما، مختلف اند وك دست نيستند، آيا مي توانم پشت سر همه آنها، نماز بگزارم؟

حضرت فرمود: نماز اقامه مكن، مگر پشت سر كسي كه به دينش اطمينان داري، سپس فرمود: من، موالي و دوستان صالحي دارم (چرا پشت سر آنها نماز نمي خواني؟) عرض كردم: اصحاب واران (مي خواستم بگويم اصحاب واران هشاما اصحابونس و...) و پيش از آنكه حرفم را به

پايان ببرم، آغاز سخن كرد و فرمود: نه (نام آنها را به تفصيل پيش من نگو، از علي بن حديد سوال كن) او تو را به آنچه كه بايد عمل كني امر مي كند.ا (يا اينكه حضرت فرمود:) اين (نام موالي مخصوص من) از چيزهايي است كه علي بن حديد تو را به آن امر خواهد كرد. عرض كردم: آري چنين است.[2] .

شيخ صدوق گفته است:

ابو عبدالله برقي در نامه اي به امام جواد عليه السلام نوشت: فدايت شوم! آيا نماز، پشت سر كسي كه بر امامت جد شما،ا پدر بزرگوارتان متوقف است، جايز و رواست؟

حضرت فرمود: پشت سر چنين كسي، نماز مگزار. [3] .

و نيز نقل كرده است:

حسن بن عباس بن حريش رازي، از امام هادي و امام جواد عليهما السلام روايت كرده كه فرمودند: هر كس كه براي خداي متعال، جسم قائل است، زكاتش ندهيد و پشت سرش، نماز نگزاريد. [4] .

و نيز گفته است:

از علي بن مهزيار، روايت شده كه گفت: به امام جواد عليه السلام نوشتم: فدايت شوم! پشت سر كسي كه قائل به جسم است و نيز كسي كه قائل به گفته «يونس بن عبدالرحمان» است، نماز مي گزارم، بفرمائيد چه صورت دارد؟ حضرت در جوابم نگاشت: پشت سر آنان، نماز نگزاريد، از زكات خود به ايشان، نپردازيد، از آنها، بيزاري جوئيد، خداي متعال از آنان بيزار است. [5] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مستطرفات السرائر: 570.

[2] كافي 3: 374 ح 5.

[3] من لاحضره الفقيه 1: 379 ح 1112.

[4] التوحيد: 101 ح 11.

[5] الامالي: 352 ح426.

منبع: فرهنگ جامع سخنان

امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

نمازهاي مستحبي ماه مبارك رمضان

شيخ طوسي گفته است:

حسن بن علي به نقل از پدرش گفت: مردي خدمت امام جواد عليه السلام، نامه اي نوشت و از حضرت، راجع به نمازهاي مستحبي ماه مبارك رمضان و افزودن در آنها سؤال كرد؟

حضرت نامه اي در جوابش نوشت كه من خط حضرت را چنين خواندم: در بيست شب اول ماه رمضان، هر شب بيست ركعت بجاي آور، هشت ركعت، ما بين مغرب و عشاء و دوازده ركعت، بعد از نماز عشاء و در دهه آخر ماه، هر شب (سي ركعت)، اقامه كن، هشت ركعت، ما بين مغرب و عشاء و بيست و دو ركعت، بعد از نماز عشاء، مگر در شب بيست وكم كه انشاء الله همان صدر ركعت نماز آن شب، كفايت خواهد كرد، البته اين نماز ها، مزيد بر پنجاه ركعت نماز هر شبانه روز است و نيز سوره (انا أنزلناه في ليله القدر) را زياد قرائت كن. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب الاحكام 3: 67 ح 23.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

نماز امام جواد در اول هر ماه

كفعمي آورده است:

از وشاء،عني حسن بن علي بن بنت الياس الخزاز، روايت شده كه گفت: از امام جواد عليه السلام روايت شده كه فرمود: هرگاه ماه نو فرا رسيد، در نخستين روز آن دو ركعت نماز بگزار، در ركعت اول، حمد راك مرتبه و توحيد را سي مرتبه، قرائت كن و در ركعت دوم، حمد راك بار و سوره قدر را سي مرتبه، بخوان و به اندازه توان خويش، صدقه بپرداز تا سلامت خود

را در تمام آن ماه، بيمه كرده باشي. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بلد الامين: 149.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

نذر كردن روزه

كليني آورده است:

از علي بن مهزيار، روايت شده كه گفت: بندار، از طايفه ادريس در نامه اي به امام جواد عليه السلام نوشت: اي آقاي من! نذر كرده ام كه هر روز شنبه را روزه بگيرم، اگر نتوانم روزه بگيرم، چه كفاره اي به گردن دارم؟ نوشته حضرت در جواب او را چنين خواندم: روزه نذر را بدون دليل، ترك مكن و اين روزه، در حال سفر و بيماري ساقط است، مگر اينكه قصد كرده باشي كه در سفر و بيماري هم روزه بگيري و هرگاه آن را بدون دليل، افطار كردي، بابت هر روز به هفت فقير و بينوا صدقه بده، از خداي متعال توفيق اعمالي را كه مورد علاقه او و موجب خشنوديش مي باشد، خواستاريم. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 7: 456 ح 10.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

نگاه كردن خواجه به زن نامحرم

مسعودي گفته است:

از ابو خداش مهدي روايت شده كه گفت: در مجلس امام موسي كاظم عليه السلام بودم كه مردي خدمتش رسيد و عرض كرد: خدا مرا فدايتان سازد! كنيز ام ولدم، كنيز بالغ ديگرم را از شير پسرم شير داده است؛ آيا ازدواج با وي بر من حرام است يا حلال؟

امام كاظم عليه السلام در جوابش فرمود: شير دادن بعد از باز گرفتن از شير (در غير وقت خودش.)، معني ندارد؛ نيز از نماز در حرمين (مكه و مدينه.) سؤال كرد كه شكسته است،يا تمام؟ حضرت فرمود: اگر خواستي تمام و اگر خواستي، شكسته بجاي آور؛ او همچنين پرسيد:

وقتي خواجه بر زنان داخل مي شود، دستور چيست؟

حضرت صورت خود را بر گردانيد؛ راوي گفت: به حج مشرف شدم و بعد از آن، خدمت امام رضا عليه السلام رسيدم و همين پرسشها را، خدمت حضرت مطرح كردم و او، همان پاسخهايي را داد كه از امام كاظم شنيده بودم و راوي در زمان فعلي در مجلس امام جواد عليه السلام هم حضور داشته و لذا مي گويد: به امام جواد عليه السلام عرض كردم: فدايتان گردم! كنيز ام ولدم، كنيز بالغ ديگرم را از شير پسرم، شير داده است؛ ازدواج با وي، بر من حلال استا حرام؟

حضرت فرمود: شير دادن، بعد از باز گرفتن از شير، معني ندارد؛ عرض كردم: حكم نماز در حرمين چيست؟

فرمود: اگر خواستي تمام و اگر خواستي شكسته اقامه كن و چنان بود كه پدرم، تمام به جاي مي آورد.

عرض كردم: خواجه كه بر زنان داخل مي شود، چه حكمي دارد؟

حضرت صورت مباركش را برگردانيد؛ سپس مرا به نزديك خود فرا خواند و فرمود: كاستي او، چيزي جز خنثي ئيش نيست (و ميل و شهوت خود را دارد.) [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اثبات الوصيه: 214.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

نوشيدن در ظرفهاي نقره كاري شده

طبرسي آورده است:

از امام جواد عليه السلام روايت شده كه فرمود: نوشيدن مرد، از كاسه نقره كاري شده، اشكالي ندارد؛ دهانت را بر محل نقره اندود، مگذار.[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مكارم الاخلاق: 71.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛

ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

نگهداشتن عمل

كليني روايت كرده است:

علي بن اسباط با واسطه، از امام جواد عليه السلام روايت كرده كه فرمود: نگهداشتن عمل، از انجام دادن آن دشوار تر است؛ راوي عرض كرد: نگاه داشتن عمل چيست؟

حضرت فرمود: كسي، بخشش و احساني مي كند و بخاطر خدايگانه بي شريك، به معيشت ديگري، كمك مي كند كه پاداش آن، نهاني برايش نوشته مي شود؛ سپس آن را بازگو مي كند و كار او از ليست ثوابهاي نهاني، محو و در ليست ثوابهاي آشكار، ثبت مي گردد؛ آنگاه براي بار دوم به زبان مي آورد كه از ليست ثوابها، محو و در ليست كارهاي ريايي، درج مي شود. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 2: 296 ح 16.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

نيازمندي نيكوكاران

اربلي نقل كرده است:

امام جواد عليه السلام فرمود: نيكوكاران، به انجام كار نيك نيازمند ترند از كساني كه محتاج كار خير آنها مي باشند، زيرا پاداش و افتخار و آوازه كار نيك، از آن آنهاست؛ بنابراين، هر گاه كسي كار نيكي انجام دهد، بهقين به نفع خود و براي خود اقدام و آغاز كرده است؛ لذا شايسته نيست سپاس و ستايش آنچه به خود كرده را، از ديگري بخواهد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كشف الغمه 2: 347.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

نيازمندي مؤمن

حراني آورده است:

امام جواد عليه السلام فرمود: مؤمن، به توفيق از جانب خداي متعال و پند دهنده اي از وجود خويش و پذيرفتن نصيحت خير خواهان، نيازمند است. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول: 457.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

نورالدين علي بن محمد مالكي مكي

از علماي بزرگ مذهب مالكي، مشهور به «ابن الصباغ» (855 - 784 ه) مؤلف كتاب «الفصول المهمة في معرفة أحوال الأئمة» درباره ي امام جواد عليه السلام مي نويسد:

«هو أبوجعفر الثاني فانه تقدم في آبائه أبوجعفر محمد و هو الباقر بن علي فجاء هذا باسمه و كنيته فهو اسم جده فعرف بأبي جعفر الثاني و ان كان صغير السن فهو كبير القدر رفيع الذكر القائم بالإمامة بعد علي بن موسي الرضا ولده أبوجعفر محمد الجواد للنص عليه و الإشارة له بها من أبيه كما أخبر بذلك جماعة من الثقات العدول».

«او «ابوجعفر الثاني» است به لحاظ اين كه از پدرانش امام باقر عليه السلام نيز مكني به ابوجعفر و موسوم به محمد بود بدين ترتيب اسم و كنيه ي حضرت جواد عليه السلام با جدش حضرت باقر عليه السلام يكسان بود و لذا حضرت جواد به «ابوجعفر الثاني» شناخته شد اگر چه او خرد سال بود ولي قدر و منزلتش بزرگ و بلند و بعد از پدرش علي بن موسي الرضا عليه السلام به وصيت او عهده دار امر امامت شد كما اين كه جمعي از عدول موثقين به اين موضوع خبر داده اند».

چنان كه «صفوان بن يحيي» روايت كرده كه به حضرت رضا عرض كردم پيش از آن كه خداوند «ابوجعفر» را

به شما عطا كند، از شما (راجع به امام پس از خود) مي پرسيديم و شما مي فرموديد كه خداوند به من پسري خواهد داد و اكنون خداوند اين پسر را به شما داده و ديدگان ما را به واسطه ي او روشن كرده و خدا روز مرگ تو را براي ما پيش نياورد و اگر خداي نكرده چنين پيش آمدي رخ داد، به چه كسي پناه ببريم؟ با دست خود به «أبي جعفر» اشاره كرد كه در پيش روي او ايستاده بود. عرض كردم: قربانت گردم (كودك خردسالي بيش نيست) و فقط سه سال از عمرش گذشته است؟ فرمود:

«و ما يضر من ذلك فقد قام عيسي الحجة و هو ابن أقل من ثلاث سنين» [1] .

خردسالي او چه زياني به امامت او دارد و حضرت عيسي عليه السلام كه حتي سه سال هم نداشت، پيامبر و حجت خدا براي مردم شد».

و عن الجيراني عن أبيه قال: «كنت واقفا بين يدي أبي الحسن الرضا بخراسان فقال قائل: يا سيدي إن كان كون إلي من فقال: الي ابني أبي جعفر فكان السائل استصغر من السن الذي فيه أبوجعفر» [2] .

«جيراني از پدرش روايت كرده كه گفت: در خراسان خدمت امام رضا عليه السلام ايستاده بودم، كسي به آن حضرت عرض كرد سرور من اگر پيش آمدي براي شما رخ داد، به چه كسي پناه ببريم؟ فرمود: به فرزندم ابوجعفر. گويا آن شخص سن ابوجعفر را كم دانست و تعجب كرد كه چگونه با اين سن كم مي تواند رهبري شيعيان را به عهده بگيرد، حضرت رضا عليه السلام فرمود: خداي سبحان عيسي بن مريم را با شريعت و دين جديد به رسالت

و نبوت از طرف خود برانگيخت در حالي كه سن او كمتر از سني بود كه ابوجعفر دارد».

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الفصول المهمة، ص 265 و 266.

[2] الفصول المهمة، ص 265 و 266.

منبع: امامان اهل بيت در گفتار اهل سنت؛ داود الهامي؛ مكتب اسلامي چاپ اول پاييز 1377.

نجات از ضربت شمشير مستانه

بسياري از بزرگان به نقل از حكيمه دختر حضرت ابوالحسن، امام رضا عليه السلام روايت كرده اند، كه فرمود:

چون برادرم، حضرت جواد عليه السلام به شهادت رسيد، روزي نزد همسرش، ام الفضل - دختر مأمون - رفتم.

ام الفضل ضمن صحبت هائي پيرامون فضائل و مكارم امام جواد عليه السلام، اظهار داشت: آيا مايل هستي تو را در جريان موضوعي بسيار عجيب و حيرت انگيز قرار دهم كه تا كنون كسي نشنيده است؟

گفتم: چه موضوعي است؟ آري، برايم بيان كن.

گفت: شبي از شب ها در منزل حضرت بودم، ناگاه زني وارد شد، پرسيدم تو كيستي؟

پاسخ داد: من از خانواده ي عمار ياسر هستم و همسر ابوجعفر، محمد بن علي الرضا عليه السلام مي باشم، با شنيدن اين خبر، حساسيت من برانگيخته گشت و بردباري خود را از دست دادم، و از جاي برخاستم و به نزد پدرم مأمون رفتم.

هنگامي كه او را ديدم،متوجه شدم كه شراب بسيار خورده و مست لايعقل است؛ پس موضوع را برايش بيان كردم و نيز افزودم كه شوهرم بسيار از من و تو بدگوئي مي كند و به تمام افراد بني العباس توهين مي نمايد.

پدرم با شنيدن سخنان - دروغين - من خشمگين و عصباني گشت و شمشير خود را برگرفت و سوگند ياد كرد كه امشب او را با اين شمشير قطعه قطعه مي كنم و روانه ي منزل

حضرت گرديد.

من با ديدن چنين صحنه اي از گفتار خود پشيمان شدم و همراه پدرم روانه گشتم تا ببينم چه مي كند.

چون مأمون وارد منزل شد، ديد حضرت جواد عليه السلام در بستر آرميده است، پس با شمشير بر آن حضرت حمله برد و به قدري بر بدن مبارك و مقدس او ضربات شمشير وارد كرد كه ديدم بدنش قطعه قطعه گرديد.

و به اين مقدار هم قانع نشد، بلكه شمشير بر رگ هاي گردن او نهاد و رگ هاي گردنش را نيز قطع كرد.

من با مشاهده ي اين صحنه ي دلخراش بر سر و صورت خود زدم و روي زمين افتادم، پس از لحظاتي كه از جاي برخاستم روانه ي منزل پدرم گشتم؛ و چون صبح شد و پدرم از حالت مستي بيرون آمد، به او گفتم: يا اميرالمؤمنين! آيا متوجه شدي كه ديشب چه كردي؟

گفت: خير، در جريان نيستم و خبر ندارم.

وقتي جريان را برايش بازگو كردم، فريادي كشيد و مرا تهديد كرد و گفت: رسوا شديم، ديگر در جامعه جايگاهي نداريم.

سپس ياسر خادم را احضار كرد و به او دستور داد تا به منزل حضرت جواد عليه السلام برود و گزارش وضعيت حضرت را بياورد.

ياسر رفت و پس از لحظاتي بازگشت و چنين اظهار داشت: ديدم ابوجعفر، محمد بن علي عليه السلام لباس هاي خود را پوشيده؛ و بر سجاده و جانماز خويش نشسته است و مشغول عبادت بود، در حيرت و تعجب قرار گرفتم؛ و سپس از حضرت تقاضا كردم تا پيراهنش را درآورد و به من هديه دهد.

و با اين كار خواستم كه ببينم آيا ضربات شمشير بر بدنش اثر كرده، و آيا

بدنش زخم و خون آلود است يا خير؟

حضرت تبسمي نمود و اظهار داشت: پيراهني بهتر از آن را به تو خواهم داد.

گفتم: خير، من پيراهني را كه بر تن داري، مي خواهم.

پس چون پيراهن خود را از تن شريفش درآورد، كوچك ترين زخم و اثر شمشير در جائي از بدنش نيافتم.

و مأمون با شنيدن اين خبر مسرت آميز، خوشحال شد و مبلغ هزار دينار به ياسر هديه داد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] حكايت بسيار مفصل است و بسياري از تاريخ نويسان شيعه و سني آن را به گونه هاي مختلف از جهت تفصييل و يا خلاصه آورده اند از آن جمله: مهج الدعوات: ص 26، مناقب ابن شهر آشوب: ج 4، ص 394، كشف الغمة: ج 2، ص 365، بحار: ج 50، ص 69، ح 47، مدينة المعاجز: ج 7، ص 367، ح 2380، الثاقب في المناقب: 219، ح 193.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد جواد؛ مؤلف: عبدالله صالحي؛ نشر مهدي يار.

نام ه اي پربركت

سال ها بود كه آرزوي زيارت خانه ي خدا را داشت . سرانجام آرزويش برآورده شد و زيارت كعبه نصيبش گرديد .

بين راه ، كاروان آنان با گروهي ديگر همسفر شد . بين گروه امام نهم نيز حضور داشت . احساس خوبي داشت و به خاطر افتخار بزرگ همسفر بودن با امام ، خدا را سپاس مي گفت .

هنوز چندين فرسخ از راه باقي بود. هنگام ظهر براي غذا خوردن و استراحت ، توقف كردند .

مرد سجستاني [1] وقتي امام را ديد كه در گوشه اي خلوت كرده و تنها نشسته ، انديشيد كه بهتر است برود و مشكلش را براي امام

بازگو كند .

فكر مي كرد حتماً امام برايم قدمي برخواهد داشت . بهتر است دل را به دريا بزنم و از او كمك بخواهم . جلو رفت و سلام كرد . امام پاسخش را گفت و او را دعوت به نشستن كرد . مرد گفت :

- اي فرزند رسول خدا ! اهل سجستان هستم . در شهر ما شخصي به نام حسين بن عبدالله از طرف حكومت مسئول خزانه داري و امور مربوط به ماليات است ، شنيده ام به خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله ارادت دارد و به شما نيز علاقه مند است .

- او را نمي شناسم . حال بگو چه كمكي از من ساخته است ؟

- ماليات سنگيني براي من وضع كرده و من توان پرداخت آن را ندارم . اگر ممكن است ، نامه اي برايش بنويسيد و سفارش مرا بكنيد . با علاقه اي كه به شما دارد به حرف شما احترام خواهد گذاشت . حضرت قلم و كاغذي برداشت و نامه اي براي والي سجستان نوشت . مرد تشكر كرد و برخاست . حس كنجكاوي اش تحريك شده بود. خيلي دلش مي خواست بداند در نامه چه نوشته شده ، اما به خود اجازه گشودن نامه را نداد .

مراسم حج تمام شد و او همراه كاروان به ديار خود برگشت . پس از يكي دو روز استراحت ، نامه را برداشت و نزد حسين بن عبدالله نيشابوري ، والي سجستان رفت ، حسين با ديدن او گفت :

- چه مي خواهي ؟

- نامه اي از امام جواد عليه السلام برايت آورده ام .

- امام جواد ؟! او كه مرا نمي شناسد و نديده

است .

- اتفاقاً ايشان نيز همين را گفتند .

نامه را گرفت و خواند .

به نام خداي بخشنده مهربان . حامل نامه از تو و عقيده ات بسيار تعريف كرد . بدان كه خوشبختي و سعادت تو به اعمال و رفتارت بستگي دارد .

سعي كن نسبت به دوستان و همنوعان خود دلسوز باشي ، زيرا فرداي قيامت در پيشگاه خدا در برابر اعمال و كردارت مسئول هستي و مورد مؤاخذه و بازجويي قرار خواهي گرفت .

والي بعد از خواندن گفت :

- قربان دستخط زيبايت آقا !

بعد رو به مرد بدهكار كرد و گفت :

- بسيار خوب ! از من چه كاري ساخته است ؟

- مالياتي كه براي من قرار داده ايد ، سنگين است و توانايي پرداخت آن را ندارم . اگر لطف كنيد و ... حسين دستور داد ، مبلغي پول آوردند و نام مرد بدهكار را از فهرست ماليات دهندگان آن سال حذف كردند .

مرد سجستاني با خوشحالي خداحافظي كرد و بيرون آمد . در راه با خود مي گفت :

- عجب نامه ي پربركتي بود ! نه تنها ماليات نگرفتند ؛ بلكه هزينه ي يك سال زندگي ام را نيز پرداخت كردند . [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سجستان نام قديم سيستان است.

[2] تهذيب الاحكام ، ج 6 ، ص 384.

منبع: حيات پاكان (داستانهايي از زندگي امام جواد)؛ مؤلف: مهدي محدثي؛ بوستان كتاب چاپ دوم 1385.

نياز مؤمن به سه چيز

ألمؤمن يحتاج الي توفيق من الله، و واعظ من نفسه، و قبول ممن ينصحه. [1] .

مؤمن نياز دارد به توفيقي از جانب خدا، و به پندگويي از سوي خودش، و

به پذيرفتن از كسي كه او را نصيحت كند.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] تحف العقول، ص 457.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ حلم چاپ اول 1384.

نامه امام جواد به دوستش

كتب الي بعض أوليائه: أما هذه الدنيا فانا فيها مغترفون ولكن من كان هواه هوي صاحبه و دان بدينه فهو معه حيث كان و الاخرة هي دار القرار. [1] .

امام جواد عليه السلام به يكي از دوستانش نوشت: اما در اين دنيا ما زير فرمان ديگرانيم، ولي هر كه خواسته ي او خواسته ي امامش و پذيراي دين او باشد، هر جا كه باشد با اوست و دنياي ديگر سراي جاودان است.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] تحف العقول ، ص 456.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ حلم چاپ اول 1384.

نوشته امام جواد

ان أنفسنا و أموالنا من مواهب الله الهنيئة و عواريه المستودعة يمتع بما متع منها في سرور و غبطة و يأخذ ما أخذ منها في أجر و حسبة فمن غلب جزعه علي صبره حبط أجره و نعوذ بالله من ذلك. [1] .

حضرت جواد الائمه عليه السلام به خط خود نوشت:

جانها و دارايي هاي ما از بخشش هاي گواراي خدا و عاريه و سپرده ي اوست، هر آنچه را كه به ما ببخشد، مايه ي خوشي و شادي است و هر آنچه را بگيرد، اجر و ثوابش باقي است. پس هر كه جزعش بر صبرش غالب شود اجرش ضايع شده و از اين [كار] به خدا پناه مي بريم.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] تحف العقول، ص 456.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ حلم چاپ اول 1384.

نتيجه ي تلاش استوار

اتئد تصب أو تكد. [1] .

سخت بكوش تا به مقصود دست يابي، و گر نه در رنج فروماني.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مسند الامام الجواد ، ص 243.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ حلم چاپ اول 1384.

نتيجه كار بدون آگاهي

من عمل علي غير علم ما يفسد أكثر مما يصلح. [1] .

كسي كه كاري را بدون علم و دانش انجام دهد، افسادش بيش از اصلاحش خواهد بود.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مسند الامام الجواد ، ص 244.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ حلم چاپ اول 1384.

نعمتي كه شكر گزارده نمي شود

نعمتي كه سپاس آن گزارده نشود همچون گناهي است كه آمرزيده نشود.

قوله في النعمة التي لا تشكر

نعمة لا تشكر كسيئة لا تغفر.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

نجات همسايه

علي جرير مي گويد: در نزد امام جواد عليه السلام نشسته بودم، گوسفندي از خانه ي امام گم شده بود يكي از همسايگان را به اتهام دزدي كشان كشان به پيش آن حضرت آوردند، فرمود: واي بر شما از همسايه ي ما دست برداريد، گوسفند را او ندزديده الان گوسفند در فلان خانه است برويد و گوسفند را بگيريد. رفتند گوسفند را در همان خانه يافتند و صاحب خانه را گرفته، زدند و لباسش را پاره كردند، اما او قسم ياد مي كرد كه گوسفند را ندزديده است، او را نزد امام آوردند. امام فرمود: واي بر شما بر اين شخص ستم كرده ايد، گوسفند خودش به خانه ي او وارد شده و او اطلاعي نداشته، آنگاه امام عليه السلام آن مرد را به نزد خود فراخواندند و براي دلجويي و جبران خسارت لباسش مبلغي به او بخشيدند[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار ج 50، ص 47.

منبع: زندگاني امام جواد؛ حسين ايماني يامچي؛ مؤسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت(ع).

نقره از برگ زيتون

ابوجعفر طبري از ابراهيم بن سعيد روايت كرد كه ديدم حضرت امام محمد تقي عليه السلام بر برگ درخت زيتون دست مي زد، پس آن برگ نقره مي گرديد، من آنها را از آن حضرت گرفتم و بسياري از آنها را در بازار خرج كردم و هرگز تغييري نكرد، يعني نقره خالص شده بود.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: زندگاني امام جواد؛ حسين ايماني يامچي؛ مؤسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت(ع).

نرم شدن آهن

راوي گفت: ديدم كه حضرت جواد عليه السلام آهن را مي كشيد بدون آنكه آنرا در آتش بگذارد و سنگ را با خاتم خود نقش مي كرد[1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] منتهي الآمال ج 2، ص 383.

منبع: زندگاني امام جواد؛ حسين ايماني يامچي؛ مؤسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت(ع).

نجات ابوالصلت از زندان به وسيله توجه امام جواد

ابوالصلت مي گويد:

مأمون امر كرد مرا به زندان بردند و يك سال در حبس بودم. خيلي دلتنگ شده بودم. شبي بيدار ماندم و به عبادت دعا مشغول شدم و انوار مقدسه ي محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله را شفيع قرار دادم و به حق ايشان از خداوند منان مسئلت كردم كه مرا نجات بخشد. هنوز دعاي من تمام نشده بود كه ديدم حضرت امام محمدتقي عليه السلام در زندان نزد من حاضر است و فرمود: ابوالصلت، سينه ات تنگ شده است؟

گفتم: بلي والله.

گفت: برخيز!

آنگاه زنجير از پاي من جدا كرد و دست مرا گرفت و از زندان بيرون آورد و حارثان و غلامان مرا ديدند و با اعجاز آن حضرت ياراي سخن گفتن نداشتند. چون مرا از خانه بيرون آورد، فرمود: تو در امان خدايي. ديگر تو هرگز مأمون را نخواهي ديد و او هم تو را نخواهد ديد.

و همچنان شد كه امام فرمود. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] زندگاني امام جواد عليه السلام، ص 538.

منبع: حديث اهل بيت زندگينامه و مصائب چهارده معصوم؛ يدالله بهتاش؛ نشر سبحان چاپ چهارم 1384ش.

نامه ي حضرت رضا به فرزندش جواد الائمه

بزنطي گويد:

نامه اي از حضرت رضا عليه السلام را به ابوجعفر امام جواد عليه السلام كه در آن هنگام كودك بود خواندم، نوشته بود: «به من خبر رسيده است كه خدمتكاران تو را از در كوچك خانه بيرون مي برند زيرا بخل دارند كه از ناحيه ي تو خيري به كسي برسد. تو را به حقي كه بر گردنت دارم، هنگام وارد شدن به خانه و خارج شدن، از در بزرگ رفت و آمد كن و همراه خود پولهاي فراوان بردار و به هر كس

از عموها كه رسيدي، كمتر از پنجاه دينار نده و به هر كس از عمه ها كه رسيدي، كمتر از بيست و پنج دينار نده. اگر بيشتر دادي، با خودت است، چرا كه مي خواهم خداوند در پرتو انفاق مقامت را بالا برد.» [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] عيون اخبار الرضا (ع)، ج 2، ص 8 به نقل از داستانهاي صاحبدلان، ج 1، ص 98.

منبع: حديث اهل بيت زندگينامه و مصائب چهارده معصوم؛ يدالله بهتاش؛ نشر سبحان چاپ چهارم 1384ش.

نام او را احمد بگذار

پس از شهادت امام هشتم (ع) هشتاد نفر از دانشمندان و فقهاي بغداد و شهرهاي ديگر براي انجام مراسم حج به مكه سفر كردند، در سر راه خويش به مدينه وارد شدند تا امام جواد (ع) را نيز ملاقات كنند اين گروه به خانه ي امام صادق (ع) كه خالي بود وارد شدند، در اين هنگام حضرت جواد كه خردسال بود وارد مجلس آنان شد، شخصي به نام «موفق» او را به حاضران معرفي كرد، همه به احترام ورود امام برخاستند و سلام كردند، آنگاه پرسش هايي عنوان شد كه امام به خوبي پاسخ داد و همه از اينكه آثار امامت را در آن وجود گرامي ديدند به امامت او اطمينان بيشتري پيدا كردند و خوشحال شدند.

يك تن از آنان به نام «اسحق» مي گويد من نيز در نامه اي ده سؤال نوشتم تا از آن حضرت بپرسم و با خود گفتم اگر آن بزرگوار به پرسش هاي من پاسخ داد از او تقاضا مي كنم كه دعا كند كه خدا فرزندي را كه همسرم به او حامله است پسر قرار دهد. مجلس به طول انجاميد و پيوسته از آن بزرگوار مي پرسيدند

و او پاسخ مي داد در اين هنگام برخاستم بروم تا روز بعد نامه ي خود را به آن حضرت بدهم، امام تا مرا ديد فرمود:

«اسحق! خدا دعاي تو را مستجاب كرد، نام فرزندي را كه خدا در آينده به تو خواهد داد، احمد بگذار»! گفتم: سپاس خداي را بي ترديد اين همان حجت خداست.

اسحق به وطن خود بازگشت و خداوند پسري به او عنايت كرد و نام او را «احمد» گذاشت [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] عيون المعجزات ص 109.

منبع: زندگاني امام جواد؛ سيف الله يعقوبي قمشه اي؛ مسجد الغدير.

نجات زنداني

در زندگاني حضرت امام رضا عليه السلام ابوالصلت، محرم اسرار و كاشف معجزات امام رضا عليه السلام بود، از اين جهت كه عظمت امام هشتم را بر مردم مي گفت.

به همين جهت مأمون او را زنداني كرد، يك سال در زندان بود كه خسته و فرسوده شد، متوسل به حضرت جوادالائمه عليه السلام گرديد و از انوار خمسه ي طيبه عليهم السلام درخواست كرد خداوند او را نجات دهد، دعايي خواند و چون دعاي او تمام شد حضرت جوادالائمه عليه السلام در زندان حاضر گرديد و او را نجات داد و او را از زندانيان فراري محسوب كردند.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: زندگاني حضرت امام محمد تقي جوادالائمه؛ حسين عماد زاده؛ حسينيه عمادزاده چاپ اول 1386.

نجات يك مقتول

شيخ كشي روايت مي كند: احمد بن كلثوم سرخسي گفت: مردي از شيعه به نام ابي زينبه از احكم بن بشار مروزي خبر داد و گفت: او را ديدم كه در گلويش خطي مثل جاي شمشيري يا طناب بود، چند بار سئوال كردم، جواب درستي نداد تا اين كه اصرار كردم باز هم نگفت.

ابوزينبه گفت: هفت نفر بوديم كه در بغداد حجره داشتيم و حضرت امام محمد تقي عليه السلام هم در بغداد بود، يك شب احكم بن بشار كه جزو ما بود، نيامد و فردا نيز نيامد، ما نگران شديم. اول شب توقيعي از حضرت جواد عليه السلام به ما رسيد كه رفيق شما را بدين صورت ذبح كرده و كشته و در نمد پيچيده اند و در فلان مزبله انداخته اند، فوري او را نجات دهيد و بدين نسخه معالجه كنيد كه بهبودي خواهد يافت.

احمد بن علي راوي مي گويد: با هم رفتيم و نمد پيچيده را پيدا كرده باز كرديم

و او را به همان داروئي كه امام دستور داده بود، معالجه كرديم، بهبودي كافي يافت.

ولي نشانه آن زخم در گلوي او همچنان باقي بود.

چون بهبودي يافت علت قضيه را پرسيديم، معلوم شد او در يك خاندان سني متعه كرده بود و آنها - كه بنابر مذهب عمر متعه را حرام مي دانند - او را دستگير نموده بدين صورت عقوبت كردند. [1] .

امام عليه السلام هم براي حفظ احكام شريعت، آن مرد مسلمان واقعي را با آن همه اخباري كه درباره ي متعه و عقد منقطعه از طريق اماميه از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله آمده نجات داد و اين حكم را زنده فرمود.

و اين يك امر رواني و علم الاجتماع است كه براي تحكيم مباني توالد و تناسل، متعه در اسلام مباح و حتي با شرايط خودش تأكيد هم شده و امام جواد عليه السلام فرمود:

اصرار نكنيد و افشا ننماييد و با داشتن زن و كنيز آنها را حسود و ناراحت نكنيد. متعه مخصوص مسافرين و مردماني است كه شرايط زن گرفتن براي آنها مشكل است.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال كشي: 569.

منبع: زندگاني حضرت امام محمد تقي جوادالائمه؛ حسين عماد زاده؛ حسينيه عمادزاده چاپ اول 1386.

نجات از زندان

شيخ مفيد رحمه الله و شيخ طبرسي رحمه الله روايت كرده اند كه علي بن خالد گفت: در ميان قشون سرمن رأي بودم، ديدم مردي را از شام در قيد و بند مي آورند و آنجا به زندان بردند. گفتند: ادعاي نبوت و پيامبري كرده.

من گفتم: بروم ببينم كيست؟ چه مي گويد؟

يك روزي زندان رفته و او را ملاقات كردم، گفتم: كيستي؟ حالت چيست؟

گفت: من

ديوانه نيستم مدعي مقام و منصبي هم نيستم، من در شام در محل رأس الحسين عليه السلام بودم، عبادت خدا مي كردم، شبي در محراب عبادت مشغول ذكر با خدا بودم، ناگاه شخصي را ديدم نزديك من آمد به من گفت: برخيز.

برخاستم، چند قدم با هم راه رفتيم، ديدم مسجد كوفه است.

فرمود: اين مسجد را مي شناسي؟

گفتم: اين مسجد كوفه است، نماز خوانديم و با هم بيرون آمديم، كمي راه رفتيم، ديدم مسجد رسول خدا صلي الله عليه و آله در مدينه هستم، او كنار قبر پيامبر صلي الله عليه و آله رفت سلام كرد، نماز گزارد و من هم با او هر عملي مي كرد متابعت مي كردم، باز با هم بيرون آمديم كمي راه رفتم ديدم مسجدالحرام در مكه است، گفت: اين جا را مي شناسي؟

گفتم: آري مكه است، با هم طواف كرديم و نماز و دعا خوانديم و بيرون آمديم چند قدمي رفتم ديدم همان مسجد رأس الحسين عليه السلام در شام مي باشم و آن شخص از نظر من غائب شد.

سخت تعجب كردم، من خواب يا بيدار! كجا رفتيم و آمديم؟ اين چه شخصيتي بود كه به طي الارض يك شب را در سه مسجد بزرگ به عبادت رسانيد؟ در حال حيرت بودم تا يك سال ديگر گذشت باز به همان حال در همان محراب آن شخص آمد و باز همان سفر طي شد و به عبادت مشغول شديم، در حين مفارقت او را قسم دادم كه خود را معرفي كن.

فرمود: من محمد بن علي بن موسي بن جعفر عليهم السلام مي باشم.

من اين حكايت را براي چند نفر از دوستان نقل كردم، كم

كم به گوش وزير معتصم رسيد، محمد بن عبدالملك زيات، وزير خليفه فرستاد و مرا به چنين حال به زندان قشوني آوردند و مي گويند: ادعاي پيامبري كرده است.

علي بن خالد گويد: ميل دارم جريان را به خليفه بنويسم.

گفت: مانعي ندارد، چون جريان را نوشتم، خليفه، يا وزير بنا بر تشريفات درباري پاي آن ورقه نوشته بود: همان كسي كه او را به طي الارض در يك شب به مكه، مدينه، كوفه و شام برده، او را از زندان نجات دهد؟!

راوي گويد: از پاسخ نامه سخت دلتنگ شدم، گفتم: چون در انتظار پاسخ عريضه است بروم او را خبر دهم كه «اليأس احدي الراحتين» چون زندان رفتم، گفتند: آن مردي كه دعوت نبوت داشته مفقود شده، درهاي زندان هم بسته بود، راه فرار هم نبود، معلوم نيست، چگونه رفته است اثري از او نيست. فهميدم كه نجات از زندان به دست امام محمد تقي عليه السلام بود، تحقيق كردم چنين بود، همان شب او را نجات داده اند.

من هم كه تا آن روز زيدي مذهب بودم عدول نموده به اماميه پيوستم، و او را حجت خدا بر خلق مي شناسم.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: زندگاني حضرت امام محمد تقي جوادالائمه؛ حسين عماد زاده؛ حسينيه عمادزاده چاپ اول 1386.

نشان دادن اعجاز به مأمون

مي گويند: چون بعد از شهادت علي بن موسي الرضا عليه السلام مردم، مأمون را هدف طعن و ملامت مي ساختند او مي خواست كه به ظاهر خود را از آن جرم و خطا بيرون نمايد. پس چون از سفر خراسان به بغداد آمد نامه اي به خدمت امام جواد عليه السلام كه در آن وقت يازده سال داشت نوشت و با عزت و اكرام تمام

آن حضرت را طلبيد.

چون امام جواد عليه السلام به بغداد تشريف آورد، پيش از آنكه آن ملعون را ملاقات كند، روزي مأمون به قصد شكار سوار شد و به راه افتاد.

در اثناي راه به جمعي از كودكان رسيد كه در ميان راه ايستاده بودند و حضرت امام محمد تقي عليه السلام نيز در ميان ايشان ايستاده بود.

چون كودكان كوكبه ي او را مشاهده كردند پراكنده شدند ولي امام جواد عليه السلام از جاي خود حركت نفرمود و با نهايت تمكين و وقار در مكان خود قرار داشت تا آنكه مأمون به نزديك آن حضرت رسيد و از مشاهده ي انوار امامت و جلالت و ملاحظه ي آثار متانت و مهابت آن حضرت بسيار متعجب گرديد.

پس عنان مركبش را كشيد و پرسيد: «اي كودك چرا مانند كودكان ديگر از سر راه دور نشدي و از جاي خود حركت ننمودي؟!»

حضرت فرمود: «اي خليفه! راه كه تنگ نبود و جرم و خطائي نيز نداشتم كه از تو بگريزم.»

از شنيدن اين سخنان تعجب مأمون بيشتر گرديد.

پس پرسيد: «اي كودك نام تو چيست؟»

حضرت فرمود: «محمد نام دارم.»

مأمون گفت: «پسر چه كسي هستي؟»

حضرت فرمود: «پسر علي بن موسي الرضا عليه السلام.»

چون مأمون نسب شريف آن حضرت را شنيد تعجبش زايل گرديد و از استماع نام آن امام مظلوم كه شهيد كرده بود منفعل گرديد و بر آن حضرت صلوات و رحمت فرستاد و روانه شد.

چون به صحرا رسيد نظرش بر دراجي [1] افتاد، بازي از پي او رها كرد و آن باز مدتي ناپيدا شد، چون آن باز از هوا برگشت، يك ماهي كوچك در منقار

داشت كه هنوز زنده بود.

مأمون از مشاهده ي اين حال در شگفت شد. پس آن ماهي را در كف گرفت و بازگشت، چون به همان موضع رسيد كه در هنگام رفتن امام جواد عليه السلام را ملاقات كرده بود، باز ديد كه كودكان پراكنده شدند ولي حضرت از جاي خود حركت نفرمود.

مأمون گفت: «اي محمد! اين چه چيزي است كه من در دست دارم؟»

امام جواد عليه السلام فرمود: «حق تعالي دريايي خلق كرده است كه ابر از آن درياها بلند مي شود، و ماهيان ريزه با ابر بالا مي روند و بازهاي پادشاهان آنها را شكار مي كنند، و پادشاهان آنها را در كف مي گيرند و برگزيدگان سلاله ي نبوت را به آنها امتحان مي نمايند.»

مأمون از شنيدن اين خبرها، تعجبش افزون شد و گفت: «حقا كه تو فرزند امام رضا عليه السلام هستي و از فرزندان آن امام بزرگوار اين عجايب و اسرار بعيد نيست.»

پس آن حضرت را طلبيد و اعزاز و اكرام بسيار نمود و اراده كرد كه ام الفضل دختر خود را به آن حضرت تزويج نمايد. [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] نام پرنده اي است كه خيلي سريع مي چرخد.

[2] كشف الغمه.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام جواد؛ تهيه و تنظيم: واحد تحقيقاتي گل نرگس ؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

نجات شگفت از زندان مأمون

اباصلت گويد:

امام رضا عليه السلام پيش از شهادت، از وقايع شگفتي كه هنگام دفن او پيش مي آمد خبر داد كه مو به مو ظاهر شد يعني هنگامي كه قبر امام عليه السلام حفر شد آب جوشيدن گرفت و سراسر لحد را پر كرد و ماهيان ريزي در آن پديد آمد.

من تكه ناني

را كه از امام عليه السلام گرفته بودم ريز كردم و در آب ريختم. ماهي هاي كوچك، نان را خوردند و آنگاه ماهي بزرگي پديد آمد و تمام ماهي هاي ريز را خورد. چون ماهي بزرگ غايب شد دعاهايي را كه از امام فرا گرفته بودم خواندم. در آن هنگام آب فروكش كرد.

مأمون تعجب زده گفت: «علي بن موسي پيوسته كرامات و عجايبي را در حال حياتش به ما نشان مي داد و اكنون نيز پس از مرگش عجايبي را نشان داد.» و آنگاه به من گفت: «آن دعاهايي را كه خواندي به من تعليم ده.»

گفتم: «همه ي آنها را فراموش كرده ام.» و راست گفته بودم ولي مأمون باور نكرد و مرا به زندان افكند و به مرگ تهديد نمود.

مدت يك سال در زندان به سر بردم و دلم از اوضاع زمان تنگ شده بود، و شبي از ناراحتي نخوابيدم و تا صبح عبادت كرده و خدا را به حق اهلبيت سوگند دادم كه مرا از زندان مأمون رهايي بخشد.

پس از طلوع فجر، هنوز مشغول دعا بودم كه مولايم امام جواد عليه السلام به زندان آمد و فرمود: «اي اباصلت! مثل اين كه دلت تنگ شده است؟»

جواب دادم: «آري.»

حضرت فرمود: «اگر دعاها و مناجاتي را كه امشب انجام دادي قبلا نيز انجام داده بودي، خداوند زودتر نجاتت مي داد، هم اينك بلند شو، خداوند تو را از اين زندان خلاص كرد!»

آنگاه با دست هاي مباركش بر غل و زنجيري كه بر من بود زد و آنها را باز كرد.

گفتم: «كجا برويم با آن كه پاسبان ها و نگهبانان در كنار در ايستاده اند، چگونه درهاي بسته را باز

كنيم؟»

حضرت جوادالائمه فرمودند: «آنها تو را نمي بينند و ديگر نمي توانند تو را دستگير كنند. آنگاه دستم را گرفت و در برابر چشمان نگهباناني كه ما را مي ديدند ولي قادر به سخن نبودند، مرا بيرون برد و فرمود: «اباصلت! مي خواهي در كجا زندگي كني؟»

گفتم: «در خانه ي خودم در هرات.»

حضرت فرمودند: «عباي خود را به صورتت بپوشان.»

آنگاه حضرت دست اباصلت را گرفت و در يك لحظه و با يك گام او را به هرات و آغوش خانواده اش رسانيد و فرمود: «ديگر مأمون به تو دسترسي نخواهد داشت و ناگهان از چشم اباصلت پنهان و غايب شد.» [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] بحارالانوار، ج 50، ص 49 - الخرائج و الجرائح، راوندي، ص 321.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام محمد جواد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ چاپ اول 1381.

نجات از مرگ حتمي توسط معجزه ي حضرت

حضرت امام جواد عليه السلام فرموده است: كسي كه بر مركب شهوات خويش سوار است و خودسرانه مي تازد هرگز از لغزش و سقوط رهايي نخواهد داشت.

روايت شده است كه روزي حضرت امام محمد تقي عليه السلام در مسجد نشسته بود كه مرد پيري از در وارد شد و گفت: يا امام! صد جان من فداي تو باد، صد سال عمر كرده ام و از ثمره شجره به جز يك فرزند، ديگر هيچ ندارم. امروز والي شهر او را گرفته و مي خواهد او را از كوه بيندازد. فرمود: تقصير پسر تو چيست؟ گفت: نزد والي گفته اند كه از جمله دوستان اهل بيت محمد و علي است و تولا و محبت با فرزندان ايشان دارد. حضرت فرمود: از من چه مي خواهي؟ گفت: اي امام! پسر ديگري ندارم و تحمل

دوري او را ندارم. حضرت فرمود: او را به خدا بسپار. پيرمرد چون اين سخن را از امام شنيد، از فرزند خود قطع اميد نمود و بيرون آمد و به خانه رفت. آن مرد پيرزني داشت كه مادر آن پسر بود. احوال فرزند خود را پرسيد. مرد تمامي احوال را براي او نقل كرد و گفت: به خدمت امام محمد تقي عليه السلام رفتم و اين واقعه را به عرض آن حضرت رساندم. آن حضرت نيز در باب خلاصي او چيزي نگفت كه باعث اميدواري ما باشد. پيرزن از شنيدن اين سخنان فرياد و فغان برآورد و خود را بر زمين زد و بيهوش گرديد، چون به هوش آمد، بار ديگر احوال فرزندش را پرسيد و باز بيهوش شد. پس تمامي مردان و زنان آن محله جمع شده و آنها را دلداري مي دادند. اما چون پسر را بر كوه بردند كه بيندازند، پسر شروع به گريه و زاري نمود و از حضرت امام محمد تقي و آباء معصوم او كمك خواست و گفت: اي اميرالمؤمنين و امام المتقين عليه السلام به خاطر دوستي تو و اولاد تو امروز مرا مي كشند و من مي دانم كه هر كس را به خاطر محبت به شما بكشند، درجه ي شهدا را دارد. اما پدر و مادر پيري دارم كه كسي نيست آبي به دستشان بدهد و متكفل خدمات ضروري ايشان گردد و از كسب و كار مانده اند و بر در مرگ نشسته و تاب مصيبت ندارند. به حق تو و ولايت امام زمان امام محمد تقي عليه السلام را كه مرا از اين ورطه خلاص كن. هنوز در حال گفتن اين سخن بود

كه ناگاه دو نفر از آسمان پيدا شدند و گفتند: اي پسر! چه اتفاقي افتاده كه مضطربي و گريه مي كني؟ پسر ماجراي خود را بيان نمود، چون سخن پسر تمام شد. يكي از آن دو نفر دست دراز كرد و كمر پسر را گرفت و از زمين بلند كرد و در آسمان ناپديد شد و آن ديگري دست دراز كرده والي را برداشت به جاي پسر نگهداشت تا او را بيندازد. والي هر چه فرياد زد كه من والي ام، موكلان از او قبول نمي كردند، زيرا كه به قدرت حقتعالي و معجزه امام محمد تقي عليه السلام صورت او تغيير كرده بود و به عينه لباس پسر را در تن والي مي ديدند، پس خواهي نخواهي والي را از كوه انداختند تا پاره پاره شد.

بعد آن دو نفر با پسر به خدمت امام محمد تقي عليه السلام آمدند و شرف ملازمت آن سرور را درك نمودند. حضرت بر سر سجاده عبادت حضرت رب العزة نشسته بود كه آن دو تن آمدند و سلام كردند و پسر را به خدمت آن حضرت آوردند. حضرت فرمود: جزاكماالله خيرا، اي فرشتگان! بايد هر جا دوستي از دوستان ما، كه در مهلكه گرفتار باشند اعانت و همراهي كنيد و ايشان را از بلا و آفتها نجات دهيد. فرشتگان گفتند: ما سه هزار فرشته ايم كه از نور ولايت آباء گرام شما آفريده شده ايم و كار ما اين است كه در هر جايي از عالم براي دوستي از دوستان شما رنجي يا آفتي روي دهد براي كمك به او حاضر شويم و در ياري او بكوشيم. پس فرشتگان آن حضرت را دعا كرده و

متوجه آسمان شدند. بعد آن حضرت به پسر فرمود كه اكنون به خانه خود باز گردد كه پدر و مادرت به مصيبت تو مشغولند. پسر براي آن حضرت دعا كرد و راهي منزل خود شد.

چون به در خانه رسيد صداي گريه و زاري شنيد. پس به داخل خانه رفت و پدر و مادرش را ديد كه جامه ها چاك داده و صورتها خراشيده و در ميان خاك و گل در غم او نشسته اند. چون آنها فرزند خود را زنده ديدند، تعجب نموده و از شدت خوشحالي بيهوش شدند. چون به هوش آمدند، پسر را در كنار گرفته و شادي مي كردند و حمد و ثناي واجب الوجود به جاي مي آوردند. بعد ماجرا را از پسر پرسيدند. پسر تمامي احوالات گذشته را براي آنها نقل نمود و محبت امام محمد تقي عليه السلام و ساير ائمه معصومين عليه السلام در دلهايشان افزوده شد.

بلي خوشا به حال جمعي از شيعيان كه در زمان حضور هر يك از ائمه، هر كدام از ايشان به غم و درد و مصيبتي مبتلا مي شدند، به مجرد توسل به جناب مقدس ايشان، رفع تمام غمها و المهاي ايشان مي شد و دردهاي ظاهر و باطنشان به صحت و سرور مبدل مي گرديد.

نقل است كه سيدي از سادات مدينه، عاشق كنيزي شده بود، چنان چه آرام و قرار نداشت و قدرت خريد آن كنيز را هم نداشت. روزي به خدمت امام محمد تقي عليه السلام آمد و عرض حال خود كرد. حضرت هيچ نفرمود. روز بعد آن سيد شنيد كه آن كنيز را فروخته اند. از شنيدن اين خبر بسيار مضطرب گرديده و گريه و زاري آغاز نمود

و بي تابانه به خدمت آن حضرت آمد و شرح حال خود و خواهش خود را هم به خدمت حضرت عرض نمود. حضرت فرمود: بيا با هم براي گردش به باغي كه در اين حوالي داريم برويم شايد كه ساعتي در آن باغ مشغول شوي و غم را از دل بيرون كني. پس در خدمت آن حضرت به باغ رفتند. چون به در باغ رسيدند حضرت ديد كه گريه بر آن سيد فشار آورده است. از او پرسيد اگر مي دانستي كه كنيز را چه كسي خريده است، چاره اي براي تو مي انديشيدم. سيد از شدت غم و درد، بغض گلويش را مي فشرد و نتوانست به حضرت پاسخ دهد. پس حضرت به ساير رفقا فرمود: شما بر در اين باغ توقف كنيد تا من بيايم. بعد دست سيد را گرفت به اتفاق وارد باغ شدند. سيد باغي ديد در نهايت خرمي و شادابي و نهايت وسعت و بزرگي و عمارتهاي بسيار نيكو و فرشهاي بسيار پاكيزه در آن گسترده اند. و كنيزي در كمال زينت و زيور و در نهايت حسن و وجاهت در گوشه ي آن عمارت نشسته است. سيد با ديدن آن كنيز چشم خود را گرفت. حضرت فرمود: چشم باز كن كه تو به اين كنيز محرمي و او به تو محرم است. چون سيد درست نگاه كرد، مطلوب خود را ديد، بسيار تعجب نموده متحير گرديد و نمي دانست كه آنرا چه مي بيند در خواب است يا در بيداري. پس حضرت او را به حجره ي ديگر برد كه جميع مايحتاج از خوردني و نوشيدني مهيا بود و بعد حضرت فرمود: اين كنيز و اين باغ و

آن چه در آن است، همه متعلق به توست و با آن سيد خداحافظي كرده و به خانه خود تشريف شريف ارزاني داشت و آن سيد را در آن عيش و عشرت گذاشت.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

نشاني فرستنده و گيرنده نامه ها توسط حضرت

حضرت امام جواد عليه السلام فرمود: سه چيز بنده را به خشنودي خداوند مي رساند، آمرزش خواستن زياد، تواضع، صدقه بسيار.

داود بن ابوالقاسم جعفري روايت مي كند كه سه كاغذ به من داده بودند كه به سه نفر بدهم و عنوان آن كاغذها نوشته نشده بود و من غمگين بودم كه آيا چه كنم و نمي دانستم كه هر يك از كيست و به چه كسي بايد داد. در آن اثنا به خدمت حضرت امام محمد تقي عليه السلام رسيدم. فرمود كه آن كاغذها را بيرون بياور و هر يك را فرمود كه از فلاني است و براي فلاني نوشته شده است و كاغذ سوم را فرمود كه سيصد دينار هم داده است كه به فلان شخص از بني اعمامش بدهي، خواهد گفت: كسي را به من نشان بده كه فلان متاع را براي من بخرد. به او نشان بده. چون به آن مرد برخوردم و زر را به او دادم، همان خواهش را از من كرد و من به او خدمت كردم. او روايت مي كند كه همچنين در اثناي راه شترداري به من التماس كرده بود كه اجازه بگير كه من به خدمت آن حضرت برسم تا مطلبي كه دارم، عرض نمايم. چون به خدمت آن حضرت رسيدم، سفره در ميان بود و فرصت نشد كه خواهش شتردار را عرض كنم. در اثناي طعام

خوردن حضرت به خادمي فرمود: برو فلان شتردار را كه در فلان مكان آمده، بطلب كه مطلبي دارد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

نامه اي در دل شب

حضرت امام محمد تقي عليه السلام فرمود: چگونه تباهي به كسي برسد در حالي كه خدا ضامن اوست و چگونه رهايي يابد كسي كه خدا در تعقيب اوست.

كشي در كتاب رجال از مردي از اصحاب ما به نام ابوزنبيه نقل مي كند كه گفت: ما هفت نفر بوديم. در زمان حضرت جواد عليه السلام در بغداد حجره اي گرفتيم. عصر يك روز يكي از ما بيرون رفت و شب نيامد. در دل شب نامه اي از آن حضرت رسيد كه رفيق خراساني شما سر بريده در نمدي پيچيده و در فلان مزبله افتاده است. برويد و با فلان چيز و فلان چيز او را مداوا كنيم، خوب مي شود.

رفتيم و او را همان جا و به همان نحو يافتيم و با آنچه حضرت فرموده بود او را مداوا كرديم و خوب شد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

نور وجود حضرت

حضرت امام محمد تقي عليه السلام فرمود: غرور و خودپسندي باعث به تأخير انداختن توبه است.

از عسكر غلام حضرت جواد عليه السلام نقل شده كه گفت: خدمت مولايم رفتم و حضرت در وسط ايواني كه ده ذرع در ده ذرع بود نشسته بود. پس با خود گفتم: چقدر رنگ آقايم گندمگون و بدنش سفيد است؟ به خدا قسم! هنوز كلامم تمام نشده بود كه (نور) بدن مباركش تمام فضاي ايوان را در عرض و طول گرفت. پس ديدم كه رنگ مباركش سياه شد، بعد سفيد و سرخ و سبز شد و دوباره به حال اول و صورت اولي و رنگ قبلي برگشت.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

نفرين امام جواد در حق دشمنانش

راوندي آورده است:

از ابن أورمه روايت شده كه گفت: همانا معتصم (خليفه عباسي)، گروهي از وزيران خود را فرا خواند و گفت: براي من و بر عليه محمد بن علي بن موسي عليه السلام، به دروغ و تزوير گواهي دهيد و بنويسيد كه او، قصد دارد بر عليه من خروج نمايد؛ سپس حضرت را دعوت كرد و به او گفت: همانا، قصد داري بر عليه من، سر به شورش برداري.

حضرت فرمود: به خدا سوگند! هيچ اقدامي در اين مورد، نكرده ام.

معتصم گفت: فلاني و فلاني و فلاني، بر عليه تو گواهي مي دهند و آنها را حاضر نمودند.

آنها گفتند: آري، ما اين نوشته ها را، از بعضي غلامان شما گرفته ايم.

راوي گفت: معتصم، در پذيرايي نشسته بود و امام جواد عليه السلام، دست خود را بلند كرد و فرمود: خدايا! اگر اينان، به من دروغ مي بندند، به

عقوبت بگيرشان.

راوي گفت: ما، اطاق پذيرايي را مي ديديم كه چگونه، به تلاطم افتاد و به جلو و عقب حركت مي كرد و چون يك نفر از آنها، برمي خاست، تعادلش بهم مي خورد و مي افتاد؛ پس معتصم عرض كرد: اي فرزند رسول خدا! من از كاري كه كردم، توبه مي كنم؛ از پروردگارت درخواست كن تا اتاق پذيرايي را، آرام و بي حركت سازد.

پس حضرت گفت: خدايا اتاق پذيرايي را از حركت باز ايستادن؛ در حالي كه مي داني اينان دشمنان تو و دشمنان من اند؛ پس آرام گرفت. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الخرائج و الجرائح 2: 670 ح 18.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ مترجم مسلم صاحبي؛ شركت چاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

نفرين امام جواد در حق آل فرج

كليني نقل كرده است:

از محمد بن سنان روايت شده كه گفت: بر امام هادي عليه السلام داخل شدم كه حضرت فرمود:

اي محمد! آيا براي آل فرج، اتفاقي افتاده است؟

به حضرت عرض كردم: عمر (بن فرج) مرد؛ پس حضرت فرمود: الحمدالله (حمد و ستايش از آن خداي متعال است) تا آنجا كه شمردم اين جمله را، بيست و چهار مرتبه تكرار فرمود؛ پس عرض كردم: سرور من! اگر مي دانستم كه اين خبر، خوشحالتان مي كند، هر آينه صبح زود پا برهنه و دوان دوان خدمتتان مي رسيدم.

حضرت فرمود: اي محمد! آيا مي داني آن ملعون، به پدرم امام جواد عليه السلام چه گفته است؟

راوي گفت: عرض كردم: نمي دانم؛ حضرت فرمود: راجع به موضوعي، پدرم با او سخن مي گفت، و او

در جواب گفت: تو را مست مي پندارم! پس پدرم فرمود: خدايا! اگر تو مي داني كه من، براي خشنودي تو روزه گرفته ام؛ مزه غارت و ذلت اسارت را به او بچشان؛ پس به خدا سوگند! روزگار سپري نگشت تا اينكه مال و دارايي اش به غارت رفت و خودش به اسارت در آمد و اكنون نيز به هلاكت رسيد - خدايش رحمت نكند - و به تحقيق خداي متعال (دعاي امام جواد عليه السلام را) بر او غالب و چيره كرد و او، همواره دوستانش را بر دشمنانش چيره و غالب مي سازد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 1: 496 ح 9.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ مترجم مسلم صاحبي؛ شركت چاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

نفرين آن حضرت بر ابي الخطاب

علي بن مهزيار گويد : از امام جواد عليه السلام شنيدم كه مي فرمود : هنگاميكه نام ابوالخطاب نزد ايشان برده شد :

خداوند ابي الخطاب و اصحاب او را لعنت كند، و از رحمتش دور دارد، و شك كنندگان و هر كه در اين امر توقف كند و در آن شك كند را لعنت نمايد.

سپس فرمود : اين ابوالغمر و جعفر بن واقد و هاشم بن ابي هاشم هستند كه زندگيشان از طريق ياد نمودن ما مي گذشت اما اكنون مردم را به سوي چيزي كه ابوالخطاب مي خواند فرامي خوانند.

خداوند ابوالخطاب را لعنت كند، و آنان را همراه او لعنت كند و هر كس را كه كردارشان را پذيرفته نيز لعنت نمايد.

اي علي از لعنت كردن آنان هراسي نداشته باش، خداوند ايشان را لعنت كند، به درستي كه خداوند

آنان را لعنت كرده، سپس فرمود : پيامبر مي فرمايد : هر كه از لعنت كردن كسي كه خداوند او را لعنت كرده احساس گناه كند پس لعنت الهي بر او باد.

دعاؤه علي ابي الخطاب

عن علي بن مهزيار قال : سمعت اباجعفر عليه السلام يقول : و قد ذكر عنده ابوالخطاب :

لعن الله اباالخطاب، و لعن اصحابه، و لعن الشاكين في لعنه، و لعن من قد وقف في ذلك و شك فيه.

ثم قال : هذا ابوالغمر و جعفر بن واقد و هاشم بن ابي هاشم استأكلوا بنا الناس، و صاروا دعاة يدعون الناس الي ما دعا اليه ابوالخطاب :

لعنه الله، و لعنهم معه، و لعن من قبل ذلك منهم.

يا علي لا تتحرجن من لعنهم، لعنهم الله، فان الله قد لعنهم، ثم قال : قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم : من تأثم ان يلعن من لعنه الله فعليه لعنة الله.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

نفرين آن حضرت بر همسرش

روايت شده كه همسرش با شاخه ي انگوري كه نوزده حبه داشت آن حضرت را مسموم كرد، و امام انگور را دوست مي داشت، و هنگامي كه امام انگورها را خورده همسرش گريست، امام فرمود : چرا مي گريي خداوند تو را به فقري مبتلا كند كه قابل جبران نباشد و به بلائي كه پوشيده نشود.

و در روايتي آمده كه فرمود :

خداوند تو را به بلائي مبتلا سازد كه دوائي نداشته باشد.

دعاؤه علي امرأته

روي ان امرأته سمته في عنب، و كان تسع عشرة حبة، و كان يحب العنب، و لما أكله بكت، فقال :

لم تبكين، ليضربنك الله بفقر لا تجبر و بلاء لا تستر.

و في رواية :

أبلاك الله بداء لا دواء لها.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

نفرين آن حضرت بر دشمنش

ابن سنان گويد : بر امام هادي عليه السلام داخل شدم فرمود : اي محمد براي خاندان فرج امري حادث شده است؟ گفتم : عمر مرد، فرمود : خداي را بر اين امر سپاس مي گويم، شمردم بيست و چهار بار خداي را سپاس گفت، سپس فرمود : آيا نمي داني كه آن ملعون چه چيز به پدرم گفت؟ گفتم : نه، فرمود : در مورد چيزي با آن حضرت گفتگو كرد، و به امام گفت : گمان مي كنم مست باشي، پدرم گفت :

خدايا! اگر مي داني كه امروز براي تو روزه گرفته ام به او طعم دزديدن مال و ذلت و اسارت را بچشان.

پس سوگند به خدا زماني نگذشته بود تا اينكه اموالش و آنچه داشت به سرقت رفت، آنگاه اسير گرديد، و به همان حالت مرد.

دعاؤه علي عدوه

عن ابن سنان قال : دخلت علي ابي الحسن عليه السلام فقال : يا محمد حدث بآل فرج حدث؟ فقلت : مات عمر، فقال : الحمدلله علي ذلك، احصيت له اربعا و عشرين مرة، ثم قال : او لا تدري ما قال لعنه الله لمحمد بن علي ابي؟ قال : قلت : لا، قال عليه السلام : خاطبه في شي ء فقال : اظنك سكران، فقال ابي :

اللهم ان كنت تعلم اني امسيت لك صائما، فاذقه طعم الحرب و ذل الاسر.

فوالله ما ان ذهبت الايام حتي حرب ماله و ما كان له، ثم اخذ اسيرا، فهو

ذا مات.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

نفرين ديگر آن حضرت بر دشمنش

از ابن اورمه روايت شده كه گفت : معتصم عده اي از وزرايش را خواست و گفت : بر عليه محمد بن علي عليهماالسلام شهادت دروغ بدهيد و بنويسيد كه مي خواسته خروج كند، آنگاه امام را فراخواند و گفت : تو مي خواستي عليه من خروج كني، فرمود : سوگند به خدا كه در اين زمينه كاري نكرده ام، گفت : فلاني و فلاني و فلاني عليه تو شهادت داده اند، و آنان را حاضر كردند و گفتند : آري، اين نوشته ها را از يكي از غلامانت گرفته ايم، آن غلام در يكي از اتاقها نشسته بود.

امام دستهايش را بلند كرد و فرمود :

خدايا! اگر عليه من دروغ گفتند آنان را بگير.

راوي گويد : به آن اتاق نگريستم كه چگونه در حركت و نوسان بوده و هر زمان يكي از آنان برمي خاست بر زمين مي افتاد، معتصم گفت : اي پسر رسول خدا من از آنچه كرده ام به سوي خدا توبه مي كنم از خدايت بخواه كه آن را ساكن نمايد، امام فرمود :

خدايا! آن را ساكن گردان، و تو مي داني كه آنان دشمنان تو و دشمنان من هستند.

پس اتاق از حركت ايستاد.

دعاؤه علي عدوه

روي عن ابن اورمة انه قال : ان المعتصم دعا بجماعة من وزرائه فقال : اشهدوا لي علي محمد بن علي بن موسي عليهم السلام زورا، و اكتبوا انه اراد ان يخرج، ثم دعاه فقال : انك اردت ان تخرج علي، فقال : والله ما فعلت شيئا من ذلك، قال : ان فلانا و فلانا و فلانا شهدوا

عليك، و احضروا، فقالوا : نعم هذه الكتب اخذناها من بعض غلمانك، قال : و كان جالسا في بهو.

فرفع ابوجعفر عليه السلام يده فقال :

اللهم ان كانوا كذبوا علي فخذهم.

قال : فنظرنا الي ذلك البهو كيف يزحف و يذهب و يجي ء، و كلما قام واحد وقع، فقال المعتصم : يابن رسول الله اني تائب مما فعلت فادع ربك ان يسكنه، فقال :

اللهم سكنه، و انك تعلم انهم اعداؤك و اعدائي.

فسكن.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: صحيفه امام جواد(ع)؛ جواد قيومي اصفهاني ؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

و

ويژگي هاي امام مهدي

نعماني آورده است:

از عبدالعظيم بن عبدالله حسني روايت شده كه گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم: هر آينه من، اميدوارم شما قائم آل محمد باشيد كه زمين را پر از عدل و داد مي كند، پس از اينكه آكنده از ظلم و جور شده باشد.

حضرت فرمود: اي ابوالقاسم! هيچ يك از ما نيست، مگر اينكه قيام كننده به فرمان خداي متعال و هدايتگر به دين خداست، اما آن قائمي كه خداي متعال زمين را به دست او، از كافران و ملحدان، پاك مي سازد و آكنده از عدل و دادش مي سازد، همان كسي است كه تولدش از مردم نهان و شخصش از آنان پنهان و بردن نامش برايشان، حرام است و او، هم نام و هم كنيه ي رسول خداست و زمين برايش در هم پيچيده و هموار مي شود و هر مشكلي برايش آسان مي گردد و از اصحاب و يارانش، سيصد و سيزده نفر، به شمار شركت كنندگان در جنگ بدر، از اطراف زمين بر گرد او مي آيند و اين،

گفته ي خداي متعال است: (اين ما تكونوا يأت بكم الله جميعا ان الله علي كل شيء قدير) [1] «هر كجا باشيد، خداي متعال شما را گرد مي آورد، همانا خداوند بر هر كاري قادر و تواناست.».

وقتي اين تعداد از افراد مخلص گرد حضرت جمع شدند خداي متعال حكمش را آشكار مي سازد، چون بيعت با وي به كمال رسيد يعني ده هزار مرد با او بيعت كردند، با اذن خداي متعال خروج مي كند و مرتب دشمنان خدا را مي كشد تا خداي متعال راضي و خشنود گردد.

عبدالعظيم گفت: عرض كردم: چگونه متوجه مي شود كه خداي متعال، راضي شده است؟ فرمود: خداي متعال، رأفت و رحمت در دلش مي افكند و چون داخل مدينه شود، لات و عزي (اولي و دومي) را از گور بيرون مي كشد و آتششان مي زند. [2] .

نعماني آورده است:

از داود بن قاسم جعفري روايت شده كه گفت: خدمت امام جواد بوديم كه حرف سفياني به ميان آمد، از جمله مضمون روايتي كه خروج او را قطعي شمرده است، به امام جواد عليه السلام عرض كردم: آيا در كار حتمي، براي خداوند بدا حاصل مي شود؟

فرمود: آري، به حضرت عرض كرديم: بيم آن داريم كه در قيام قائم، براي خداوند بدا حاصل گردد.

حضرت فرمود: همانا قيام قائم «ميعاد» است و خداوند، وعده هاي خود را تغيير نمي دهد.[3] .

شيخ طوسي گفته است:

از علي بن مهزيار روايت شده كه گفت: امام جواد عليه السلام فرمود: گويا قائم آل محمد را مي بينم كه در روز عاشورا كه شنبه است، ميان ركن

و مقام ايستاده است و جبرئيل امين پيش روي حضرت ندا مي دهد: براي خدا بيعت كنيد، پس زمين را پر از عدل و داد مي كند، پس از آنكه پر از ظلم و جور شده باشد. [4] .

شيخ صدوق آورده است:

عبدالعظيم حسني در روايتي گفت: بر آقا و مولايم امام جواد عليه السلام، وارد شدم و مي خواستم راجع به قائم از او سؤال كنم كه آيا قائم، همان مهدي عليه السلام است يا نه؟

حضرت قبل از سؤال من، شروع به جواب كرد و به من فرمود: اي ابوالقاسم! همانا قائم ما، همان مهدي است كه واجب است در روزگار غيبت، منتظرش بمانند و در ظهورش، فرمانبرداري اش كنند و او، سومين فرد از فرزندان من است، سوگند به آن خدايي كه حضرت محمد را به پيامبري برانگيخت و ما را به امامت مخصوص فرمود، اگر از دنيا باقي نماند، جز يك روز، هر آينه خداوند آن را طولاني خواهد كرد تا قائم ما ظهور كند و زمين را از عدل و داد آكنده سازد، چنانكه از ظلم و جور، پر شده باشد و خداي متعال البته در يك شب، كار او را سامان مي دهد، چنانكه كار موساي كليم را سامان، بخشيد، هنگامي كه رفت تا براي خانواده ي خود آتش بياورد و رسول و نبي مراجعت نمود.

سپس فرمود: برترين اعمال شيعيان ما انتظار فرج است.[5] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بقره 2: 148.

[2] اكمال الدين: 377 ح 2.

[3] الغيبه: 302 ح 10.

[4] الغيبه: 453 ح 459.

[5] اكمال الدين: 377 ح 1.

منبع: فرهنگ جامع سخنان

امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

ورود از درب بسته و رفع جنازه

مرحوم شيخ صدوق و طبرسي و ديگر بزرگان به نقل از اباصلت هروي حكايت نمايند:

چون حضرت ابوالحسن، علي بن موسي الرضا عليهماالسلام توسط مأمون عباسي به وسيله ي انگور زهرآلود مسموم شده و به منزل مراجعت نمود، طبق دستور حضرت درب ها را بسته و قفل كردم و غمگين و گريان گوشه اي ايستادم.

ناگاه جواني خوش سيما - كه از هر كس به امام رضا عليه السلام شبيه تر بود - وارد حياط منزل شد، با حالت تعجب و حيرت زده جلو رفتم و اظهار داشتم: چگونه وارد منزل شدي؛ و حال آن كه درب منزل بسته و قفل بود؟

جوان در پاسخ فرمود: آن كسي كه مرا در يك لحظه از شهر مدينه به اين جا آورده است، از درب بسته نيز داخل مي گرداند.

گفتم: شما كيستي و از كجا آمده اي؟

فرمود: اي اباصلت! من حجت خدا و امام تو هستم، من محمد فرزند مولايت، حضرت رضا عليه السلام مي باشم.

و سپس آن حضرت مرا رها نمود و به سوي پدرش رفت؛ و نيز به من دستور داد كه همراه او بروم، پس چون وارد اتاق شديم و چشم امام رضا عليه السلام به فرزندش افتاد، او را در آغوش گرفت و به سينه ي خود چسبانيد و پيشانيش را بوسيد.

ناگاه حضرت با حالت ناگواري بر زمين افتاد و فرزندش، امام جواد عليه السلام او را در آغوش گرفت؛ و سخني را زمزمه نمود كه من متوجه آن نشدم.

بعد از آن، كف سفيدي بر لب هاي امام رضا عليه السلام ظاهر گشت و

سپس فرزندش دست خود را درون پيراهن و سينه ي پدر كرد و ناگهان پرنده اي را شبيه نور بيرون آورد و آن را بلعيد و حضرت رضا عليه السلام جان به جان آفرين تسليم نمود.

پس از آن، امام محمد جواد عليه السلام مرا مخاطب قرار داد و فرمود: اي اباصلت! بلند شو و برو از انباري - پستو، صندوقخانه - تختي را با مقداري آب بياور.

عرض كردم: اي مولاي من! آن جا چنين چيزهائي وجود ندارد.

فرمود: به آنچه تو را دستور مي دهم عمل كن.

پس چون وارد آن انباري شدم، تختي را با مقداري آب كه مهيا شده بود برداشتم و خدمت حضرت جواد عليه السلام آوردم و خود را آماده كردم تا در غسل و كفن آن امام مظلوم كمك كنم.

ناگاه امام جواد عليه السلام فرمود: كنار برو، چون ديگري كمك من مي كند، و سپس افزود: وارد انباري شو و يك دستمال بسته كه درون آن كفن و حنوط است، بياور.

وقتي داخل انباري شدم بسته اي را - كه تا به حال در آن جا نديده بودم - يافتم و محضر امام جواد عليه السلام آوردم.

پس از آن كه حضرت جواد عليه السلام پدرش سلام الله عليه را غسل داد و كفن كرد و بر او نماز خواند، به من خطاب نمود و اظهار داشت: اي اباصلت! تابوت را بياور.

عرضه داشتم: فدايت گردم، بروم نزد نجار و بگويم تابوتي را برايمان بسازد.

حضرت فرمود: برو داخل همان انباري، تابوتي موجود است، آن را بردار و بياور.

وقتي داخل آن انباري رفتم، تابوتي را كه تاكنون نديده بودم حاضر يافتم، پس آن را برداشتم و نزد

حضرت آوردم؛ و امام جواد عليه السلام پدر خود را درون آن نهاد.

در همين لحظه، ناگهان تابوت به همراه جنازه از زمين بلند شد و سقف اتاق شكافته گرديد و تابوت بالا رفت، به طوري كه ديگر من آن را نديدم.

به آن حضرت عرضه داشتم: يا ابن رسول الله! اكنون مأمون مي آيد، اگر جنازه را از من مطالبه نمايد، چه بگويم؟

فرمود: ساكت و منتظر باش، به همين زودي مراجعت مي نمايد.

و سپس افزود: هر پيامبري، در هر كجاي اين عالم باشد، هنگامي كه وصي و جانشين او فوت مي نمايد، خداوند متعال اجساد و ارواح آن ها را به يكديگر مي رساند.

در بين همين فرمايشات بود، كه دو مرتبه سقف شكافته شد و جنازه به همراه تابوت فرود آمد.

امام جواد عليه السلام جنازه را از داخل تابوت بيرون آورد و روي زمين به همان حالت اول قرار داد و فرمود: اي اباصلت! اينك برخيز و درب منزل را باز كن.

پس هنگامي كه درب منزل را باز كردم، مأمون به همراه عده اي از اطرافيان خود با گريه و فغان وارد شدند؛ و پس از آن كه مأمون لحظه اي بر بالين جنازه نشست، دستور دفن حضرت را صادر كرد و تمام آنچه را كه حضرت وصيت كرده بود، يكي پس از ديگري انجام گرفت.

پس از پايان مراسم دفن، يكي از وزراء، به مأمون گفت: علي بن موس الرضا عليهماالسلام با اين كار كه آبي در قبر نمايان شد و سپس ماهي هاي ريزي آمدند و بعد از آن ماهي بزرگي ظاهر گشت و آن ماهيان كوچك را بلعيد، خبر مي دهد كه حكومت شما نيز چنين است

كه شخصي از اهل بيت رسول خدا صلوات الله عليه مي آيد؛ و شماها را نابود مي گرداند.

و مأمون حرف او را تصديق كرد.

پس از آن، مأمون دستور داد تا مرا زنداني كردند و چون يك سال از زندان من گذشت، خيلي اندوهناك شدم و از خداوند متعال خواستم كه برايم راه نجاتي پيدا شود.

پس از گذشت زماني كوتاه، ناگهان امام محمد جواد عليه السلام وارد زندان شد و دست مرا گرفت و از زندان بيرون آمديم؛ و بعد از آن به من فرمود: اي اباصلت! نجات يافتي، برو كه ديگر تو را پيدا نخواهند كرد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] أمالي شيخ صدوق: ص 527 - 529، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج 2، ص 243، اعلام الوري طبرسي: ج 2، ص 83.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد جواد؛ مؤلف: عبدالله صالحي؛ نشر مهدي يار.

وساطت براي رفع مشكل

مرحوم شيخ طوسي، كليني و ديگر بزرگان آورده اند:

در اوايل خلافت معتصم عباسي، شخصي از اهالي سجستان به همراه امام محمد جواد عليه السلام و نيز عده اي ديگر، راهي مكه ي معظمه گرديد.

شخص سجستاني گويد: در بين راه، جهت استراحت در محلي نشسته بوديم و سفره ي غذا پهن بود، ما با عده اي از افراد مختلف مشغول خوردن غذا گشتيم.

من به حضرت خطاب كردم و اظهار داشتم: يا ابن رسول الله! فدايت گردم، در شهر ما شخصي از دوستان و محبان شما، از طرف حكومت، مسئول امور مردم مي باشد.

ماليات زيادي را بر من مقرر كرده است كه بپردازم، در حالي كه من توان پرداخت آن را ندارم، چنانچه ممكن باشد نامه اي برايش بنويسيد تا ملاحظه ي حال

مرا نمايد و تخفيفي دهد؟

امام عليه السلام فرمود: او را نمي شناسم.

عرض كردم: اي سرورم! او از دوستان و علاقه مندان به شما اهل بيت عصمت و طهارت مي باشد؛ و من مطمئن هستم كه نامه ي شما سودمند خواهد بود.

و چون سخن و تقاضاي من به اتمام رسيد، حضرت قلم و كاغذي را در دست مبارك خود گرفت و اين عبارت را نگاشت:

به نام خداوند بخشاينده ي مهربان، حامل نامه از جنابعالي و نيز از عقيده ات تعريف و تمجيد كرد، توجه داشته باش كه خوشبختي تو در گرو رفتار و كردارت مي باشد؛ بنابراين، سعي كن نسبت به دوستان و هم نوعان خود دلسوز باشي، همانا خداوند متعال فرداي قيامت تو را در مقابل اعمال و كردارت مؤاخذه و مورد بازجوئي قرار مي دهد.

بعد از آن نامه را امضاء نمود و تحويل من داد.

پس از آن كه وارد سجستان شدم و نامه ي حضرت را به والي - كه به نام حسين بن عبدالله نيشابوري معروف بود - دادم، او نامه را گرفت و بوسيد و بر چشم خود نهاد و سپس آن را گشود و خواند و به من خطاب كرد و گفت: خواسته ات چيست؟

گفتم: مأمورين شما ماليات سنگيني بر من بسته اند و توان پرداخت آن را ندارم.

سپس دستور داد: ماليات را از من بردارند و چون سخت در مضيقه بودم نيز مبلغي را لطف كرد. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب الأحكام: ج 6، ص 334، ح 926، كافي: ج 5، ص 111، ح 6، بحارالأنوار: ج 50، ص 86، ج 2.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد جواد؛

مؤلف: عبدالله صالحي؛ نشر مهدي يار.

وقوع زلزله با دعاي امام جواد

قطب رواندي نقل كرده: معتصم امام جواد عليه السلام را به بغداد دعوت كرد و دنبال بهانه اي بود كه آن حضرت را مورد شكنجه و آزار قرار دهد، روزي برخي از وزرا را خواست و گفت استشهادي تهيه كنيد كه محمد تقي عليه السلام قصد خروج و قيام دارد و اگر به دروغ هم باشد جمعي شهادت دهند و امضاء كنند، پرونده سازي شروع و استشهاد تنظيم گرديد، وقتي به اصطلاح قضايي پرونده تكميل و كيفرخواست صادر شد قرار گذاشتند كه امام را احضار كرده و به او بگويند شما قصد شورش داري چون انكار كرد شاهدان دروغين بيايند و شهادت دهند.

مراحل طي شد و پرونده اي ساختند كه جمعي از مدينه و حجاز نوشته اند كه محمد تقي ابن الرضا عليهماالسلام قصد خروج دارد و براي اين كار سلاح و پول فراواني تهيه كرده و تعداي از درباريان هم از ماجرا اطلاع دارند.

معتصم آن حضرت را خواست و گفت يابن الرضا مگر تو قصد خروج و قيام داري؟

امام فرمود: به خدا قسم اين فكر هرگز در خاطرم خطور نكرده زيرا علم ما نشان مي دهد كه چنين زماني نخواهد آمد و من هم چنين فكر نكرده ام معتصم گفت نامه ها و استشهادات هست و فلان و فلان هم شهادت مي دهند. فرمود: آنها را حاضر كنيد معتصم پرونده سازان را حاضر ساخت و آنان با كمال گستاخي گفتند: آري نوشته اي كه خروج مي كني و ما اين نامه ها را از غلامان و بستگان تو گرفته ايم كه سند قطعي در پرونده

است.

راوي گويد: حضرت جواد عليه السلام در ايوان قصر نشسته بود يك طرف ديگر آن شاهدان دروغ پرداز و پرونده ساز قرار داشتند در اين حال كه نسبت دورغ به امام دادند حضرت جواد عليه السلام سر به آسمان بلند كرد دعائي خواند ناگهان همچون گهواره، زمين تكان خورد و معتصم و وزراي او بر خود لرزيدند و به التماس افتادند هر يك از آنها مي خواست فرار كند تا از جا برمي خاستند به رو مي افتادند.

ديگر قدرت بلند شدن نداشتند همه حضار مضطرب شدند و پريشان، معتصم خود در حيرت اضطراب بود گفت: يابن رسول الله من توبه كردم آنها را هم ببخش اين در واقع يك صحنه سازي بيش نبود دعا كن خداوند اين جنبش و زلزله را ساكت و ساكن گرداند و اين مردم نابخرد را هم ببخش و از تقصير آنان بگذر. حضرت جواد عليه السلام سر به آسمان بلند كرد دعائي خواند عرض كرد پروردگارا، تو ميداني اين طبقه ي ضاله دشمنان تو و دشمنان من هستند از اينها درگذر، پس زلزله فرو نشست.

منبع: زندگاني امام جواد؛ حسين ايماني يامچي؛ مؤسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت(ع).

وقوع زلزله به دعاي امام جواد

قطب راوندي نقل مي كند: معتصم، امام جواد عليه السلام را به بغداد دعوت كرد و بهانه اي مي خواست كه آن حضرت را آزار و شكنجه دهد.

روزي برخي از وزراء را خواست و گفت: استشهادي تهيه كنيد كه محمد تقي قصد خروج دارد؟ و اگر به دروغ باشد، جمعي شهادت دهند و امضا كنند.

در حقيقت يك پرونده سازي نمودند كه از استشهاد و قطعنامه هاي روز درست و تشكيل شد. وقتي نوشتيد كه

محمد تقي ابن الرضا عليه السلام قصد خروج دارد، قهرا او را احضار مي كنم و او دفاع مي كند و انكار مي نمايد، شما شهادت به صحت آن دهيد و تأييد و تأكيد نمائيد.

قطعنامه تشكيل و پرونده ساخته و پرداخته شد كه جمعي از مدينه و حجاز نوشته اند كه محمد تقي ابن الرضا قصد خروج دارد و براي اين كار، سلاح و پولي فراوان تهيه كرده و چند نفر هم از درباريان آگاه هستند.

معتصم آن حضرت را دعوت كرد و گفت: يابن الرضا! مگر تو اراده ي خروج داري؟

امام محمد تقي عليه السلام فرمود: به خدا قسم! اين فكر هرگز در خاطرم خطور نكرده، زيرا علم ما نشان مي دهد كه چنين زماني نخواهد آمد و من هم چنين فكر نكرده ام.

معتصم گفت: نامه ها و استشهادهايي هست كه فلان و فلان هم شهادت مي دهند.

فرمود: آنها را حاضر كنيد!

معتصم اصحاب پرونده ساز را حاضر كرد، آنان با كمال گستاخي گفتند: آري نوشته اي كه خروج مي كني و ما اين نامه را از غلامان و بستگان تو گرفته ايم كه در پرونده سند قطعي است.

راوي خبر گويد: حضرت جواد عليه السلام در ايوان قصر نشسته بود و يك طرف آن كساني بودند كه شهادت به دروغ داده و پرونده سازي كردند. در اين حال كه نسبت دروغ به امام دادند، حضرت جواد عليه السلام سر به آسمان بلند كرد، دعائي خواند.

ناگهان زلزله اي در آن نقطه ي مسكوني پرونده سازان افتاد كه مانند گهواره زمين تكان مي خورد و معتصم و وزراي او بر خود لرزيدند و به التماس افتادند، هر يك از آنها مي خواستند فرار كنند، تا از جا بر مي خاستند به رو مي افتادند، ديگر قدرت

بلند شدن نداشتند، همه حضار مضطرب و پريشان شدند.

معتصم خود در حيرت و اضطرار گفت: يابن رسول الله! من توبه كردم، آنها را هم ببخش، اين واقعه يك صحنه سازي بيش نبود، دعا كن خداوند اين جنبش و زلزله را ساكت و ساكن گرداند و اين مردم نابخرد را هم ببخشد و از تقصير آنها بگذرد.

حضرت جواد عليه السلام سر به آسمان بلند كرد دعائي خواند، عرض كرد: پروردگارا! تو مي داني كه اين طبقه ضاله دشمن تو و دشمنان من هستند، من از سر تقصير آنها گذشتم.

در اين حال، فوري زلزله آرام گرفت و عمارت به جاي خود باقي ماند، همه از تشويش راحت شدند. [1] .

و بدين وسيله، قدرت و نيروي امامت را شناختند ولي در ظاهر سر تسليم فرود آوردند، اما در باطن به خباثت نفس و دشمني خود، همچنان ادامه مي دادند.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت :

[1] خرائج: ج 2 ص 671.

منبع: زندگاني حضرت امام محمد تقي جوادالائمه؛ حسين عماد زاده؛ حسينيه عمادزاده چاپ اول 1386.

ولادت شگفت

«حكيمه خاتون» دختر امام كاظم عليه السلام مي گويد:

روزي برادرم حضرت رضا عليه السلام مرا خواست و فرمود: «اي حكيمه! امشب فرزند مبارك «خيزران» متولد خواهد شد، بايد هنگام ولادتش حاضر باشي.»

من در خدمت آن حضرت ماندم. شب مرا با خيزران و زنان قابله در اطاقي تنها گذاشت و چراغي براي ما روشن كرد و خود بيرون رفت. چون او را درد زائيدن گرفت چراغ خاموش گرديد. ما از خاموشي چراغ اندوهگين شديم، ناگاه اطاق به نور وجود او روشن گرديد، در حالي كه آن حضرت را پرده ي نازكي احاطه كرده بود و نوري از آن نوزاد

ساطع شد كه تمام حجره را منور و روشن نمود.

در اين وقت امام رضا عليه السلام وارد شد و نوزاد را بلند كرد و در گوش هاي او اذان و اقامه گفت و سپس در گهواره نهاد و به من فرمود:

«اي حكيمه در كنار گهواره باش.»

روز سوم ديدم حضرت جواد عليه السلام چشمانش را به سوي آسمان دوخت، آنگاه نظري به جانب راست و چپ خويش نمود و فرمود:

«اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله.»

حكيمه گويد:

من هراسان و وحشت زده شدم و دوان دوان به محضر امام رضا عليه السلام رسيدم و عرض كردم: «از اين نوزاد سخناني بس شگفت شنيدم و چون حال طفل را براي امام بيان داشتم حضرت فرمود: «آنچه بعد از اين، از عجايب احوال او مشاهده خواهي نمود، بيش از آن چيزي است كه اكنون مشاهده كردي.» [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] بحارالانوار، ج 50، ص 15.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام محمد جواد؛ سيد علي حسيني قمي ؛ نبوغ چاپ اول 1381.

وداع جانسوز با پدر

در همان سالي كه حضرت رضا عليه السلام با اكراه و به دستور مأمون عازم خراسان بود همراه پسرش امام جواد عليه السلام براي انجام حج عمره به مكه رفتند.

«موفق» خدمتكار امام رضا عليه السلام مي گويد:

حضرت جواد عليه السلام را كنار حجر اسماعيل ديدم كه به راز و نياز مشغول است. امام رضا عليه السلام پس از طواف وداع، نزد فرزندش آمد و فرمود: «اي محبوب دلم، برخيز!»

حضرت جواد عليه السلام فرمود: «نمي خواهم از اين مكان جدا شوم.»

فرمود: «چرا اي حبيب من!»

امام جواد عليه السلام پاسخ داد: «چگونه برخيزم با اين كه شما

خانه ي كعبه را طوري وداع گفتي كه گويا ديگر بازنخواهي گشت؟!»

امام رضا عليه السلام مجددا تقاضاي خود را تكرار كرد. پس او همراه پدر برخاست و روانه شد، با آن كه در آن هنگام كمتر از پنج سال داشت. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] كشف الغمه، علي بن عيسي اربلي، ج 3، ص 215.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام محمد جواد؛ سيد علي حسيني قمي ؛ نبوغ چاپ اول 1381.

وداع امام رضا با كعبه و اندوه امام جواد

حضرت امام محمد تقي عليه السلام فرمود: بردباري جامه اي شايسته اندام دانشمندان است، هرگز از اين جامه برهنه مباش.

علي بن عيسي در كتاب كشف الغمه از امية بن علي نقل مي كند كه گفت: سالي كه حضرت رضا عليه السلام پس از حج به خراسان رفت در مكه خدمت حضرت بودم. حضرت جواد عليه السلام هم همراه پدر بود. حضرت رضا عليه السلام با خانه وداع مي كرد و هنگامي كه از طواف فارغ شد، به مقام ابراهيم برگشت و به نماز ايستاد. حضرت جواد عليه السلام بر گردن موفق (غلام خود) طواف مي كرد. هنگامي كه به حجر رسيد، مدتي طولاني نشست. موفق گفت: قربانت شوم، بلند شو. فرمود: خيال برخاستن ندارم. جز اين كه خدا بخواهد و آثار اندوه در چهره اش هويدا شد. موفق خدمت حضرت رضا عليه السلام رفت و گفت: قربانت! محمد جواد عليه السلام در حجر نشسته و بلند نمي شود. حضرت برخاست و به آنجا آمد و فرمود: بلند شو حبيب من! حضرت جواد عليه السلام گفت: اراده ي بلند شدن از اينجا را ندارم. فرمود: چرا حبيب من! بلند شو. عرض كرد: چگونه بلند شوم، با اينكه شما طوري با خانه وداع كرديد كه ديگر بر نمي گرديد؟ فرمود: بلند شو

پسرم! بلند شو؛ آنگاه حضرت جواد عليه السلام برخاست.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام جواد؛ الله اكبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

ويژگي هاي امام مهدي

شيخ صدوق گفته است:

از عبدالعظيم بن عبدالله حسني روايت شده كه گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم: هر آينه من، اميدوارم شما قائم آل محمد باشيد كه زمين را پر از عدل و داد مي كند، پس از اينكه آكنده از ظلم و جور شده باشد.

حضرت فرمود: اي ابوالقاسم! هيچك از ما نيست، مگر اينكه قيام كننده به فرمان خداي متعال و هدايتگر به دين خداست، اما آن قائمي كه خداي متعال زمين را به دست او، از كافران و ملحدان، پاك مي سازد و آكنده از عدل و دادش مي سازد، همان كسي است كه تولدش از مردم نهان و شخصش از آنان پنهان و بردن نامش برايشان، حرام است و او، هم نام و هم كنيه رسول خداست و زمين برايش در هم پيچيده و هموار مي شود و هر مشكلي برايش آسان مي گردد و از اصحاب وارانش، سيصد و سيزده نفر، به شمار شركت كنندگان در جنگ بدر، از اطراف زمين بر گرد او مي آيند و اين، گفته خداي متعال است: (اين ما تكونواأت بكم الله جميعا ان الله علي كل شيء قدير) [1] «هر كجا باشيد، خداي متعال شما را گرد مي آورد، همانا خداوند بر هر كاري قادر و تواناست.».

وقتي اين تعداد از افراد مخلص گرد حضرت جمع شدند خداي متعال حكمش را آشكار مي سازد، چون بيعت با وي به كمال رسيدعني ده هزار مرد با او بيعت كردند، با اذن خداي متعال

خروج مي كند و مرتب دشمنان خدا را مي كشد تا خداي متعال راضي و خشنود گردد. عبدالعظيم گفت: عرض كردم: چگونه متوجه مي شود كه خداي متعال، راضي شده است؟ فرمود: خداي متعال، رأفت و رحمت در دلش مي افكند و چون داخل مدينه شود، لات و عزي (اولي و دومي) را از گور بيرون مي كشد و آتششان مي زند. [2] .

نعماني آورده است:

از داود بن قاسم جعفري روايت شده كه گفت: خدمت امام جواد بوديم كه حرف سفياني به ميان آمد، از جمله مضمون روايتي كه خروج او را قطعي شمرده است، به امام جواد عليه السلام عرض كردم: آيا در كار حتمي، براي خداوند بدا حاصل مي شود؟

فرمود: آري، به حضرت عرض كرديم: بيم آن داريم كه در قيام قائم، براي خداوند بدا حاصل گردد.

حضرت فرمود: همانا قيام قائم «ميعاد» است و خداوند، وعده هاي خود را تغيير نمي دهد.[3] .

شيخ طوسي گفته است:

از علي بن مهزيار روايت شده كه گفت: امام جواد عليه السلام فرمود: گويا قائم آل محمد را مي بينم كه در روز عاشورا كه شنبه است، ميان ركن و مقام ايستاده است و جبرئيل امين پيش روي حضرت ندا مي دهد: براي خدا بيعت كنيد، پس زمين را پر از عدل و داد مي كند، پس از آنكه پر از ظلم و جور شده باشد. [4] .

شيخ صدوق آورده است:

عبدالعظيم حسني در روايتي گفت: بر آقا و مولايم امام جواد عليه السلام، وارد شدم و مي خواستم راجع به قائم از او سؤال كنم كه آيا قائم، همان مهدي

عليه السلام استا نه؟

حضرت قبل از سؤال من، شروع به جواب كرد و به من فرمود: اي ابوالقاسم! همانا قائم ما، همان مهدي است كه واجب است در روزگار غيبت، منتظرش بمانند و در ظهورش، فرمانبرداري اش كنند و او، سومين فرد از فرزندان من است، سوگند به آن خدايي كه حضرت محمد را به پيامبري برانگيخت و ما را به امامت مخصوص فرمود، اگر از دنيا باقي نماند، جزك روز، هر آينه خداوند آن را طولاني خواهد كرد تا قائم ما ظهور كند و زمين را از عدل و داد آكنده سازد، چنانكه از ظلم و جور، پر شده باشد و خداي متعال البته درك شب، كار او را سامان مي دهد، چنانكه كار موساي كليم را سامان، بخشيد، هنگامي كه رفت تا براي خانواده خود آتش بياورد و رسول و نبي مراجعت نمود. سپس فرمود: برترين اعمال شيعيان ما انتظار فرج است.[5] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بقره 2: 148.

[2] اكمال الدين: 377 ح 2.

[3] الغيبه: 302 ح 10.

[4] الغيبه: 453 ح 459.

[5] اكمال الدين: 377 ح 1.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

وضو

شيخ طوسي نقل كرده است:

از محمد بن عيسي [1] روايت شده كه گفت: مردي به امام عليه السلام نوشت: آيا به واسطه آبي كه بعد از استبراء از آلت بيرون مي آيد وضوء واجب مي شود؟ حضرت در جوابش نوشت: آري. [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] محمد بن عيسي، پسر عبيد بنقطين بن موسي، از قبيله اسد

بن خزيمه، ملقب به ابوجعفر، در ميان اصحاب ما جليل القدر، مورد وثوق، شخص برجسته و بزرگ و مورد نظر مردم، نقل كننده احاديث فراوان و داراي كتابهاي زيبا و ارزشمند است و در گفتار و نوشتار خود، از امام جواد عليه السلام روايت كرده است، رجال نجاشي: 333، شماره: 896.

[2] استبصار 1: 49 ح 138. شيخ كلام حضرت را بر استحبابا بر تقيه حمل كرده است.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

وقت نماز صبح

كليني گفته است:

از علي بن مهزيار اهوازي، روايت شده كه گفت: ابوالحسن بن حصين به همراه من، در نامه اي به امام جواد عليه السلام نوشت: فدايت شوم! پيروان شما در نماز صبح، ديدگاه واحدي ندارند، چنانكه بعضي از آنان، با طلوع سپيدي صبح كه در آسمان بلند و كشيده مي شود، نماز مي گذارند و گروهي از ايشان بعد از گسترش سپيدي در فرودين افق كه فجر دوم است، به نماز مي ايستند و من نمي دانم كدام وقت برتر است تا نماز خود را بجاي آورم، پس اگر صلاح مي دانيد، وقت فضيلت نماز صبح را برايم روشن و نيز بفرمائيد كه در شبهاي مهتابي كه فجر تا زمان سرخي آسمان و رسيدن صبح آشكار نيست چه كنم؟ و چاره كار در آسمان ابري و در سفر و حضر چيست؟

امام جواد عليه السلام با خط مبارك خود، در جوابش نوشت: - خدايت رحمت كند! - صبح صادق، آن نوار سپيدي است كه به سمت پائين افق، گسترش ميابد، نه آن

نوار سپيدي كه به بالاي افق مي رود، بنابراين، چه در سفر و چه در حضر تا گسترده شدن آن سپيدي، نماز نخوان، چه اينكه خداي متعال، آفريدگان خود را در اين خصوص با شك و ترديد، رها نساخته و در كتاب آسماني قرآن، چنين فرموده است: (كلوا و اشربوا حتيتبين لكم الخيط الابيض من الخيط الأسود من الفجر) [1] «بخوريد و بياشاميد تا در رشته سپيده صبح، از رشته سياه شب)، براي شما آشكار گردد.»، مراد از رشته سپيد همان است كه به پائين افق، گسترش ميابد و هنگام روزه، خوردن و آشاميدن را حرام مي كند و همان سپيدي، نماز را واجب مي گرداند. [2] .

شيخ طوسي آورده است:

از علي بن مهزيار، روايت شده كه گفت: در نامه مردي خواندم كه به امام جواد عليه السلام نوشته بود: دو ركعتي كه قبل از نماز صبح اقامه مي شود، جزو نماز شب محسوب مي شود،ا جزو نماز روز و در چه وقتي، آن را بجاي آورم؟ حضرت با دستخط مبارك خود، در جوابش نوشته بود: آن دو ركعت را در نماز شب بگنجان [3] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بقره: 2 187.

[2] كافي 3: 282 ح 1.

[3] استبصار 1: 283 ح 2.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

وصيت كردن به حج

كليني آورده است:

از علي بن مهزيار اهوازي روايت شده كه گفت: به امام جواد عليه السلام نامه اي نوشتم، و به او اعلام كردم كه اسحاق بن ابراهيم، ملكي را وقف كرده است تا از

منافعش، حج انجام شود و مخارج كنيزش كه «ام ولد» هم بود تأمين گردد و مازاد آن به فقيران و تهيدستان، انفاق شود و نيز محمد بن ابراهيم، مرا نسبت به اموالي گواه بر خود گرفته تا آن اموال ميان برادرانمان قسمت گردد؛ اين در حالي است كه در ميان بني هاشم و سادات، شيعه دوازده امامي نيازمند وجود دارد؛ آيا اجازه مي فرمائيد از اين اموال، هر چند صدقه باشد، به ايشان پرداخت گردد؟

زيرا موقوفه اسحاق صدقه است. حضرت در جوابم نوشت: خدا تو را رحمت كند! آنچه از وصيت اسحاق بن ابراهيم نوشته بودي، همچنين گواه گرفتن محمد بن ابراهيم، تو را بر خود، دانستم و آگاه شدم و در جريان استدعاي تو، براي پرداخت سهمي از آن اموال به سادات فقير قرار گرفتم؛ پس آن را به ايشان برسان، خدايت رحمت كند! چه اينكه سادات، وقتي به اين درجه از ناداري برسند، از ديگران سزاوارترند و راز آنرا چنانچه برايت توضيح دهم، به خواست خدا متوجه خواهي شد. [1] .

شيخ طوسي گفته است:

از محمد بن حسن روايت شده كه گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم: فداي شما گردم! ناگزيرم كه مسأله اي را از شما بپرسم. حضرت فرمود: بپرس؛ عرض كردم: سعد بن سعد، به صورت مبهم وصيت كرده است كه: «از طرف من حج بگزاريد.» و مالي براي آن، تعيين نكرده است و ما نمي دانيم، تكليف چيست؟ حضرت فرمود: اگر مالي دارد، برايش حج انجام مي شود. [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 7: 65 ح 30.

[2] تهذيب الاحكام 5: 408 ح 1419.

منبع:

فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

وداع كعبه

شيخ طوسي روايت كرده است:

از علي بن مهزيار اهوازي، نقل شده كه گفته است: امام جواد را در سال دويست و بيست و پنج ديدم كه با خانه خدا (كعبه) بعد از بالا آمدن خورشيد وداع كرد و در حال طواف كعبه، در هر شوط ركنماني را استلام فرمود و چون به شوط هفتم رسيد و ركنماني را استلام كرد (با كف دست مسح كردا بوسه زد بر آن سنگ) و سپس حجر الاسود را استلام نمود و دستهاي خود را بر آن كشيد؛ سپس به صورتش ماليد؛ آنگاه نزد مقام آمده و دو ركعت نماز طواف گزارد؛ سپس در پشت كعبه، به محل «ملتزم» رفت و به كعبه چسبيد در حالي كه پيراهن خود را از شكم بالا زده بود و مدتي طولاني ماند و دعا كرد؛ آنگاه از در «حناطين» بيرون شد و رهسپار گرديد. راوي گفت: همچنين حضرت را در سال دويست و هفده ديده بودم كه شبانه، طواف وداع نمود و در هر شوط آن، ركنماني و حجر الاسود را استلام كرد و چون به شوط هفتم رسيد در پشت كعبه و نزديك ركنماني و بالاتر از سنگ مستطيلي و دراز در حالي كه پيراهن خود را بالا زده بود به كعبه چسبيد؛ آنگاه نزد حجرالاسود رفته، آن را بوسيد و بر آن دست كشيد؛ سپس نزد مقام حضرت ابراهيم رفت و پشت آن، نماز طواف گزارد و بعد از آن رفت و به سمت كعبه باز نگشت

و مدت ايستادن حضرت در ملتزم، به اندازه اي بود كه بعضي از ما هفتا هشت دور طواف بجاي مي آوريم. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 4 :532 ح 3.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

وقف و كساني كه ارث مي برند

كليني آورده است:

از علي بن مهزيار، روايت شده كه گفت: به امام جواد عليه السلام عرض كردم بعضي دوستانتان، از پدران بزرگوارت نقل كرده اند كه هر وقفي كه مدت زمان معين و معلوم دارد، رعايتش بر كساني كه ارث مي برند واجب است و هر وقفي كه مدت زمانش، مبهم و مجهول است باطل بوده، به وارثان تعلق مي گيرد؛ البته شما به فرمايش پدران بزرگوارتان، آگاه تر هستيد. حضرت در جوابم نوشت: نظر من هم همين است. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 7: 36 ح 31.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

وقف كردن زمين

كليني آورده است:

از علي بن محمد بن سليمان نوفلي، نقل شده كه گفت: در نامه اي كه خدمت امام جواد عليه السلام نوشتم، راجع به زميني كه جدم، بر نيازمندان از فرزندان فلان كس كه تعدادشان زياد و در اينجا و آنجا پراكنده اند، سؤال كردم؟

حضرت چنين جواب دادند: به زميني اشاره كرده اي كه جدت، بر فرزندان فقير و نيازمند فلان كس وقف كرده است، بدان كه در آمد آن، مال كساني است كه در شهر و محل وقف حضور دارند و وظيفه تو نيست كه از غائبان آنها، جستجو نمايي. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 7: 38 ح 37.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

وصيت ثلث مال

كليني گفته است:

ابراهيم بن محمد همداني به حضرت عليه السلام نوشت: مرده اي وصيت كرده است از ثلث مالش به مردي مادامي كه زنده است، انفاق شود ولي ثلث را به طور كامل به آن مرد وصيت نكرده است به طوري كه استحقاق ثلث در او منحصر شود، آيا وصي مي تواند به اين خاطر، ثلث را از او منع كند و از اجراي آن بر آن مرد صرف نظر كند. حضرت فرمود: وصيت ميت در مورد ثلث خود به آن مرد نافذ است و نمي تواند ثلث را از او منع كند. [1]

احتمال ديگر: [مرده اي وصيت كرده است از ثلث مالش به مردي مادامي كه زنده است انفاق شود (پس اگر قبل از اتمام ثلث بميرد باقي ثلث مال ورثه موصي است) ولي ثلث

را به طور كامل به او وصيت نكرده (و قيد به زنده بودنش كرده لذا اگر مرد، ورثه اش از آن بهره اي ندارند) آيا وصي مي تواند ثلث را وقف قرار دهد و از حاصل آن به آن مرد انفاق كند -ا اينكه، آيا وصي مي تواند ثلث را از ورثه ميت بگيرد و بر آن مرد قرار دهد و اگر مرد به آن برگرداند - حضرت فرمودند: وقف نمي شود -ا اينكه: ورثه از ثلث منع نمي شوند - بلكه وصيت در مورد آن مرد نافذ است (و وصي بايد هر روز نفقه آن مرد را از ورثه بگيرد و به او دهد)].[2] .

احتمال سوم: ميت وصيت به اجرا ء ثلث بر آن مرد كرده است نه به اعطاء ثلث و اجراء شامل جلوگيري و منع او از ثلث هم مي شود و لذا راوي سؤال كرده كه اگر ميت اينگونه وصيت كند آيا وصي مي تواند ثلث را منع كند حضرت فرمودند نمي تواند منع كند و بايد به او اعطاء كند. [3] .

و نيز گفته است:

از عمرو بن سعيد نقل شده كه گفت: برادر «رومي بن عمر» وصيت كرد كه تمام دارايي اش، به امام جواد عليه السلام برسد؛ عمروبن سعيد گفت: رومي به من خبر داد كه وصيت برادرش را، پيش امام جواد عليه السلام نهاده و عرض كرده است: اين، وصيت برادرم به شماست و شروع به خواندن آن كرده كه امام جواد عليه السلام به او فرمود: دست نگهدار؛ سپس فرمود: اين مقدار، را به من بياور و فلان مقدار به تو بخشيدم.

رومي گفت:

وقتي به وصيت نامه مراجعه كردم ديدم حضرت ثلث ما ترك را تصرف فرموده است؛ رومي گفت: به حضرت عرض كردم: دستور فرمودي كه ثلث را، برايتان بياورم و دو سوم را به من بخشيدي؟

فرمود: آري؛ عرض كردم: ثلث را مي فروشم و بهايش را تقديم مي كنم؟

حضرت فرمود: نه،تا مي تواني چيزي نفروش و هر اندازه مي تواني، برايم بياور. [4] .

شيخ طوسي گفته است:

از عباس بن معروف روايت شده كه گفت: محمد بن حسن بن ابي خالد، غلامي داشت كه در سلامت و اهل معرفت بود و به او، (ميمون) مي گفتند؛ پس مرگش فرا رسيد و مرا (ابوالفضل عباس بن معروف)، وصي خود قرار داد تا تمام دارايي و ما تركش را، تبديل به پول نقد كنم و خدمت امام جواد عليه السلام بفرستم؛ اين در حالي بود كه همسر حامله اش و برادرانش كه همه مسلمان بودند و مادر مجوسي اش، زنده بودند. وصي ميمون گفت: به وصيت او، عمل كردم و پولها را گردآوري نموده، به محمد بن حسن (صاحب غلام) پرداختم و تصميم گرفتم، شرح وصيت ميمون و نيز وارثاني كه باقي گذاشته را، خدمت حضرت بنويسم؛ اما محمد بن بشير و تني چند از شيعيان، از من خواستند كه شرح وصيت را براي حضرت ننگارم؛ چه اينكه حضرت نيازي به بدان ندارد و بدون نوشتن هم از آن مطلع است؛ ولي من مصمم بودم كه آن را به راستي و درستي، براي حضرت بنويسم؛ لذا نوشتم و همراه پولها، خدمت حضرت فرستادم.

سپس حضرت به حامل نامه و پولها، دستور داد تاك سوم آن

را جدا كرده، تحويل حضرت دهد و دو سوم باقي مانده را، به وصي برگرداند تا به ورثه ميمون تسليم نمايد. [5] .

و نيز گفته است:

از عباس بن معروف روايت شده كه گفت: غلام محمد بن حسن، از دنيا رفت و در حالي كه خواهري از خود باقي گذاشت، تمام دارايي اش را براي امام جواد عليه السلام وصيت كرد.

راوي گفت: اموال او را فروختم كه بالغ بر هزار درهم شد و خدمت امام جواد عليه السلام گسيل گرديد؛ راوي گفت: در نامه اي كه خدمت حضرت نوشتم، اطلاع دادم كه متوفي، تمام دارايي خود را براي حضرت وصيت نموده است.

امام جواد عليه السلامك سوم آنچه خدمتشان فرستاده بودم را، گرفتند و باقي آن را بر گردانيده، دستور دادند كه به وارث متوفي تحويل دهم. [6] .

و نيز آورده است:

از عباس بن معروف با واسطه روايت شده كه گفت: در نامه اي، خدمت امام جواد عليه السلام نوشتم: فدايت شوم! همانا زني كه همسر و فرزند دارد، زن ديگري را وصي خود قرار داد و پانصد درهم، در اختيارش گذاشت و به او سفارش كرد، قسمتي از آن را به بعض دخترانش بدهد و باقي آن را، تسليم امام عليه السلام نمايد.

حضرت در جوابم نوشت:ك سوم آن را، براي من بفرستد و باقي مانده را، همانگونه كه خداي متعال سهم ورثه را تعيين فرموده، ميان آنها قسمت نمايد. [7] .

كليني گفته است:

از علي بن مهزيار اهوازي روايت شده كه گفت: امام جواد عليه السلام به «جعفر» و «موسي» نوشتند: و در آنچه به شما دستور دادم

كه به فلان امر شهادت و گواه بگيريد، موجبات نجات شما در آخرتتان و اجراي وصيت پدرانتان و احسان و خيراتي از جانب شما براي آنان، وجود دارد و بپرهيزيد از اينكه در وصيت آنان، تبديل و تغييري ايجاد كنيد كه دست آن دو نفر، از دنيا كوتاه است - خداي متعال از آن دو، راضي و خشنود باشد -؛ در حالي كه وصيت آن دو، بر گردن شما است.

خداي متعال در كتاب خود قرآن، راجع به وصيت فرموده است: (فمن بدله بعد ما سمعه فانما اثمه علي الذينبدلونه ان الله سميع عليم) [8] «پس كساني كه بعد از شنيدنش، آن را تغيير دهند؛ گناه آن، تنها بر كساني است كه وصيت را تغيير مي دهند؛ خداوند شنوا و دانا است.» [9] .

طوسي آورده است:

از ابراهيم بن محمد همداني روايت شده كه گفت: در نامه اي خدمت حضرت نوشتم: كسي وصيتهاي خود را، بر ورقي نگاشته است؛ آيا واجب است وارث او، آنچه را به خط خود نوشته است، انجام دهد؛ در حالي كه دستوري هم نداده است؟

حضرت در پاسخ نوشت: اگر فرزندانش تمام آنچه در نوشته پدرشان ميابند تأييد و تنفيذ و عمل كنند (واجب است ولي اگر تمام آن را تأييد و تنفيذ و عمل نكنند واجب نيست به آن عمل كنند).

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ر. ك: الحدائق الناظره، ج 22: ص 640.

[2] ر. ك: مراه العقول، و پاورقي كافي.

[3] ر. ك: من لاحضره الفقيه، ج 4، ص 239.

[4] همان: 7 ح 4.

[5] تهذيب الاحكام 9: 198 ح 790.

[6] همان: 242 ح 937.

[7] همان: ح 938.

[8] بقره: 2 181.

[9] كافي 7: 14 ح 3.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

ه

هنگام وداع پدر در مكه

امية بن علي حكايت مي كند:

هنگامي كه مأمورين حكومت بني العباس خواستند امام علي بن موسي الرضا عليه السلام را از مدينه به خراسان منتقل نمايند، حضرت جهت وداع با كعبه ي الهي به مكه ي معظمه آمده بود و من نيز همراه حضرت بودم.

وقتي حضرت طواف وداع را انجام داد، نماز طواف را كنار مقام حضرت ابراهيم عليه السلام به جاي آورد.

در اين ميان، فرزند نوجوانش، حضرت ابوجعفر، امام محمد جواد سلام الله عليه - كه او نيز همراه پدر بزرگوارش بود - پس از آن كه طواف خود را به پايان رسانيد، وارد حجر اسماعيل شد؛ و در همان جا نشست.

چون جلوس حضرت جواد عليه السلام به طول انجاميد، موفق - خادم حضرت، كه او نيز از همراهان بود - جلو آمد و گفت: فدايت گردم، برخيز تا حركت كنيم و برويم.

حضرت فرمود: مايل نيستم حركت كنم؛ و تا زماني كه خدا بخواهد، مي خواهم همين جا بنشينم، و تمام وجود حضرت را غم و اندوه فراگرفته بود.

موفق نزد پدرش، امام رضا عليه السلام آمد و اظهار داشت: فدايت گردم، فرزندت، حضرت ابوجعفر، محمد جواد عليه السلام در حجر اسماعيل نشسته است و حركت نمي كند تا برويم.

امام رضا عليه السلام شخصا نزد فرزندش حضرت جواد آمد و فرمود: اي عزيزم! برخيز تا برويم.

آن نور ديده اظهار داشت: من از جاي خود بلند نمي شوم.

پدر فرمود: عزيزم! بايد حركت

كنيم و از اين جا برويم.

حضرت جواد عليه السلام اظهار نمود: اي پدر! چگونه برخيزم؟!.

و حال آن كه ديدم چگونه با خانه ي خدا وداع و خداحافظي مي كردي، كه گويا ديگر به آن بازنخواهي گشت.

و در نهايت، امام رضا عليه السلام فرزند و نور ديده اش را بلند نمود؛ و حركت كردند و رفتند. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] أعيان الشيعة: ج 2، ص 18، اثبات الهداة: ج 3، ص 341، ح 35.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد جواد؛ مؤلف: عبدالله صالحي؛ نشر مهدي يار.

هدايت افراد و توصيه ي خوردن غذا در صحرا يا منزل

شخصي به نام محمد بن وليد گويد:

من نسبت به امامت حضرت جواد عليه السلام در شك و شبهه بودم، تا آن كه روزي به منزل آن حضرت آمدم و جمعيتي انبوه نيز در آن جا حضور داشتند.

من در گوشه اي نشستم تا زوال ظهر شد؛ پس نماز ظهر و عصر و نافله هاي آن ها را خواندم، پس از سلام نماز متوجه شدم كه شخصي پشت من حركت مي نمايد، چون نگاه كردم، حضرت ابوجعفر - امام جواد عليه السلام - را ديدم.

لذا به احترام آن حضرت از جاي برخاستم و سلام كردم و دست مبارك آن بزرگوار را بوسيدم و روي پاهايش افتادم.

پس از آن، حضرت نشست و فرمود: براي چه اين جا آمده اي؟

و بعد از آن اظهار داشت: تسليم امر خداوند سبحان باش و ايمان خود را تقويت كن.

عرض كردم: اي سرورم! من تسليم شدم.

حضرت اظهار نمود: واي بر تو، و سپس با حالت تبسم تكرار فرمود: تسليم شو.

عرضه داشتم: يا ابن رسول الله! تسليم شدم، و من شما را به عنوان امام

و خليفه ي رسول الله عليهم السلام پذيرفتم و به يقين كامل رسيدم؛ خداوند متعال آنچه از شك و ترديد در قلبم بود، همه را نابود ساخت و از جهت ايمان و عقيده تقويت شدم.

چون فرداي آن روز فرا رسيد، صبح زود به سمت منزل حضرت حركت كردم و تنها آرزويم اين بود كه بتوانم دو مرتبه به حضور آن بزرگوار شرفياب شوم؛ پس مدتي جلوي منزل حضرت منتظر ماندم تا جائي كه گرسنه شدم.

ناگهان متوجه شدم كه شخصي چند نوع غذا آورد و به همراه او شخصي ديگري با لگن و آفتابه آمد و آن ها را جلوي من نهادند و گفتند: مولايت دستور داده است كه اول دست هايت را بشوي و سپس اين غذا را تناول نما.

راوي گويد: همين كه دست هايم را شستم و مشغول خوردن غذا شدم، متوجه شدم كه حضرت جواد عليه السلام به طرف من مي آمد، پس به احترام از جاي برخاستم، فرمود: بنشين، و غذايت را تناول نما، لذا نشستم و چون غذا را خوردم و سير گشتم، حضرت به غلام خود دستور داد تا باقي مانده ي غذاها را بردارد.

سپس آن امام همام، حضرت جواد الأئمه عليه السلام به صورت نصيحت و موعظه، مرا مخاطب قرار داد و فرمود:

اي محمد! هرگاه در صحرا و بيابان هستي، غذا را فقط از داخل ظرف غذا و سفره بخور و آنچه كه اطراف آن ريخته مي شود رها كن، گرچه ران گوسفندي باشد.

ولي چنانچه در منزل خواستي غذا ميل كني، سعي نما غذاهائي كه اطراف سفره و ظرف غذا ريخته مي شود، جمع كن و بخور، كه همانا در آن رضايت و خوشنودي خداوند

متعال مي باشد؛ و نيز سبب توسعه ي روزي مي گردد؛ با توجه بر اين كه در آن درمان و شفاء دردها خواهد بود.

همچنين مجددا بعد از آن به من خطاب نمود و فرمود: اكنون آنچه مي خواهي سؤال كن؟

عرضه داشتم: اي مولاي من! نظر شما در رابطه با مشك و عنبر چيست؟

حضرت در پاسخ فرمود: پدرم و سرورم، حضرت ابوالحسن، امام رضا عليه السلام از آن استفاده مي نمود؛ و چون فضل بن سهل به اين موضوع اعتراض كرد، به وي فرمود:

حضرت يوسف عليه السلام از تمام تجملات و زيورآلات دنيوي استفاده مي نمود؛ و از مقام والاي نبوت و معنويت آن بزرگوار چيزي كاسته نگرديد.

همچنين حضرت سليمان بن داوود عليه السلام با آن تاج و تختي كه داشت و نيز داراي آن همه امكانات و تجملات پادشاهي، پيامبر الهي بود و با اين كه تمام حيوانات و جن و انس و ديگر موجودات و امكانات در اختيارش بود و با اين حال نقصي و ضربه اي بر نبوتش وارد نيامد.

و در ادامه ي فرمايش خود افزود: خداوند متعال در آيات شريفه ي قران حكيم خطاب به پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله سلم فرموده است: (قل من حرم زينة الله التي أخرج لعباده و الطيبات من الرزق قل هي للذين آمنوا في الحياة الدنيا...). [1] .

يعني؛ اي پيامبر! - به مردمان - بگو: چه كسي زينت هاي الهي را حرام گردانده است، بگو اي محمد!: چيزهاي خوب را براي بندگان مؤمن و مخلص خود قرار داده است تا در زندگي دنيا از آن ها استفاده نمايند و بهره مند شوند. [2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سوره ي اعراف: آيه ي 32.

[2]

هداية الكبري حضيني، ص 308، س 2، مدينة المعاجز: ج 7، ص 412، ح 2419. ضمنا داستان بسيار طولاني و مفصل بود كه به همين مقدار اكتفاء گرديد.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد جواد؛ مؤلف: عبدالله صالحي؛ نشر مهدي يار.

هواي نفس

من أطاع هواه أعطي عدوه مناه. [1] .

كسي كه فرمان هواي نفس خويش را برد، آرزوي دشمنش را برآورد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] مسند الامام الجواد ، ص 243.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ حلم چاپ اول 1384.

همسايگي اهل بيت

كليني روايت كرده است:

از محمد بن فرج كه گفت: امام جواد عليه السلام، در نامه اي به من نوشتند كه هر گاه خداي متعال بر آفريدگان خود خشم گيرد، ما را از امان دادن به ايشان، باز مي دارد. [1] .

شيخ صدوق آورده است:

از مروان انباري روايت شده كه گفت: از امام جواد عليه السلام چنين نقل شده است: كه هر گاه خداي متعال همسايگي ما را با گروهي از مردم نپسندد، ما را از ميان آنها خارج مي سازد.[2] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي 1: 343 ح 31.

[2] علل الشرايع: 244 ح 2.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

هم طراز بودن در زناشوئي

كليني گفته است:

از علي بن مهزيار، روايت شده كه گفت: علي بن اسباط در نامه اي خدمت امام جواد عليه السلام، راجع به دخترانش و اين كه كسي مانند خود را (در نسب و...) نميابد، نوشت.

امام جواد عليه السلام در جواب او مرقوم فرمود: آنچه راجع به دخترانت و اين كه همانند خود را پيدا نمي كني نوشته بودي، خواندم و متوجه شدم؛ خدا تو را رحمت كند! در اينگونه امور (نسب و..) نبايد نگاه كني چه اينكه رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم فرمود: هرگاه كسي كه اخلاق و رفتار و ديانت و ايمانش را مي پسنديد؟ به خواستگاري دخترتان آمد، به دامادي قبولش كنيد كه: (الا تفعلوه تكن فتنه في الأرض و فساد كبير) [1] «اگر (اين دستور را) انجام ندهيد، فتنه و فساد عظيمي در

زمين روي مي دهد.» [2] .

و نيز آورده است:

از حسين بن بشار واسطي روايت شده كه گفت: در نامه اي از امام جواد عليه السلام، راجع، ازدواج پرسيدم؟ در جوابم نوشت: هر كس به خواستگاري آمد و از ديانت و امانت داري اش راضي بوديد، به دامادي قبولش كنيد كه: «اگر اين دستور را انجام ندهيد، فتنه و فساد عظيمي در زمين روي مي دهد.» [3] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] انفال: 8 73.

[2] كافي 5: 347 ح 2.

[3] همان: ح 1.

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبي؛ شركت جاپ و نشر بين الملل چاپ اول زمستان 1387.

ي

يكي از علت هاي شهادت

ابوداوود قاضي - يكي از قضات معروف خلفاء بني العباس - حكايت كند:

روزي مأمورين دزدي را دست گير كرده بودند و معتصم عباسي دستور مجازات او را صادر كرد و عده ي بسياري از فقهاء و علماء جهت اجراء حكم سارق در مجلس خليفه حضور يافتند و هر يك نظريه اي جهت قطع دست دزد بيان كرد.

معتصم به حضرت ابوجعفر، امام محمد جواد عليه السلام رو كرد و گفت: يا ابن رسول الله! نظر شما در اين باره چيست؟

امام عليه السلام فرمود: افراد، نظرات خود را دادند، كافي است.

معتصم گفت: من كاري به نظرات آن ها ندارم، شما بايد نظريه ي خود را مطرح نمائي؛ حضرت اظهار نمود: مرا از اين كار معذور بدار؟

معتصم حضرت را به خداوند سوگند داد و گفت: بايد نظريه ي خود را براي ما بيان نمائي.

حضرت فرمود: اكنون كه چاره اي جز جواب ندارم، مي گويم كه تمامي افراد اشتباه كردند و برخلاف سنت اسلام سخن گفتند؛

چون كه قطع دست دزد بايد از چهار انگشت باشد و كف دست به حال خود باقي بماند؛ و معتصم در حضور تمامي افراد گفت: آيا دليل و مدركي بر آن داري؟

امام عليه السلام فرمود: فرمايش خدا صلي الله عليه و آله و سلم است، كه فرمود: سجده به وسيله ي هفت جاي بدن - پيشاني، دو كف دست، دو سر زانو و دو انگشت پاها - انجام مي گيرد.

و چنانچه از مچ يا آرنج قطع شود، براي سجده جايگاهي باقي نمي ماند؛ و حال آن كه خداوند متعال - در قرآن كريم - فرموده: سجده گاه ها حق خداوند است و كسي را نبايد در آن ها مشاركت داد، پس براي محفوظ ماندن حق خداوند دو كف دست نبايد قطع شود.

معتصم با اين استدلال حيرت زده شد؛ و آن گاه دستور داد تا طبق نظريه ي حضرت ابوجعفر، امام محمد جواد عليه السلام دست دزد، قطع و مجازات گردد.

ابوداوود قاضي گويد: در يك چنان موقعيتي من براي خود آرزوي مرگ كردم و پس از گذشت دو سه روز، نزد معتصم رفتم و گفتم: يا اميرالمؤمنين! من بر خود لازم مي دانم كه مطالبي را به عنوان نصيحت به شما بگويم، هر چند كه به وسيله ي اين گفتار، خود را داخل آتش جهنم قرار مي دهم.

معتصم گفت: مطلب و پيشنهاد خود را مطرح كن.

گفتم: هنگامي كه اميرالمؤمنين و خليفه ي مسلمين تمامي فقهاء و دانشمندان را در يك مجلس براي بيان حدود الهي جمع مي كند و در نهايت در حضور تمامي وزراء و درباريان و بزرگان نظريه ي همه ي افراد را مطرود مي سازد و به گفته ي كسي اهميت مي دهد و عمل

مي كند كه طائفه اي بر امامت و خلافت او معتقد هستند و طبق نظريه ي او حكم مي دهد، آيا در آينده اي نزديك چه خواهد شد؟!

وقتي معتصم مطالب مرا شنيد، رنگ چهره اش برافروخته گشت و گفت: خداوند تو را جزاي خير دهد كه مرا نصيحت و راهنمائي نمودي، و در روز چهارم به يكي از وزرايش دستور داد كه حضرت جواد عليه السلام را به منزل خود دعوت كند تا كارش را بسازد.

هنگامي كه وزير دربار، حضرت را دعوت كرد، حضرت نپذيرفت و فرمود: مي دانيد كه من به مجالس شما نمي آيم.

وزير اظهار داشت: شما را به صرف طعام دعوت مي كنيم و خليفه و برخي از وزراء، علاقه مند به حضور شما هستند؛ و در نهايت حضرت را مجبور كرد تا در مجلس و سفره ي شوم آن ها حاضر شود.

همين كه حضرت وارد مجلس گرديد و چند لقمه از غذائي كه جلويش نهاده بودند تناول نمود، اثرات زهر را در خود احساس نمود و خواست كه از منزل خارج شود، ميزبان گفت: همين جا بمانيد؟ حضرت فرمود: در منزل شما نباشم، بهتر است.

و با گذشت يك شبانه روز، كاملا زهر در بدن نازنين امام جواد عليه السلام اثر كرد و همچون ديگر ائمه عليهم السلام مسموم و به فيض شهادت نائل گشت. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تفسير عياشي: ج 1، ص 319، ح 109، بحارالأنوار: ج 50، ص 5، ح 7، حليلة الأبرار: ج 4، ص 580، ح 2.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد جواد؛ مؤلف: عبدالله صالحي؛ نشر مهدي يار.

يگانگي خداي بزرگ

داود بن قاسم جعفري گويد : به امام عرضه داشتم : «بگو خدا يكي

است»، معناي يگانگي خدا چه مي باشد.

امام فرمود : كسي كه همه بر وحدانيت و يكتائي او اعتراف دارند، آيا نشنيده اي كه خداوند مي فرمايد : «و اگر از آنان سؤال كني چه كسي آسمانها و زمين را آفريد و خورشيد و ماه را مسخر گردانده گويند خداوند چنين نموده است»، آنگاه بعد از اين اعتراف براي خداوند شريك و ياور قائل مي شوند.

گفتم : اين آيه قرآن : «ديدگان او را درك نكند».

فرمود : اي اباهاشم توهمات ذهني از ديدهاي چشمها دقيقتر و باريكتر است، گاه با توهمات ذهنيت سند و هند و شهرهايي كه داخل آنها نشده اي را درك مي كني اما با ديدگانت آنها را درك نمي نمايي، پس توهمات ذهني را ديدگان نمي يابند.

كلامه في توحيد الله سبحانه

روي داود بن القاسم الجعفري قال : قلت لابي جعفر الثاني عليه السلام : «قل هو الله احد»، ما معني الاحد؟

قال : المجمع عليه بالوحدانية، اما سمعته يقول : «و لئن سالتهم من خلق السموات و الارض و سخر الشمس و القمر ليقولن الله» [1] ، ثم يقولون بعد ذلك : له شريك و صاحبه.

فقلت : قول : «لا تدركه الابصار» [2] .

قال : يا اباهاشم، اوهام القلوب ادق من ابصار العيون، انت قد تدرك بوجهك السند و الهند و البلدان التي لم تدخلها، و لم تدرك ببصرك ذلك، فاوهام القلوب لا تدركه الابصار.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عنكبوت : 61.

[2] انعام : 103.

منبع: صحيفه امام جواد؛ جواد قيومي اصفهاني؛ دفتر انتشارات اسلامي چاپ اول 1381.

ياد كردن امام جواد از مصيبت حضرت زهرا

از زكريا بن آدم روايت شده كه گفت:

يك وقت من در حضور حضرت علي بن

موسي الرضا عليه السلام بودم، در آن موقع حضرت امام محمدتقي عليه السلام را كه چهار سال داشت نزد امام رضا عليه السلام آوردند. حضرت جواد عليه السلام نشست و سر خود را متوجه آسمان كرد در حالي كه غرق تفكر بود. حضرت رضا عليه السلام به وي فرمود: فدايت شوم، براي چه از آن موقع كه نشسته اي تاكنون در تفكر هستي؟

امام جواد عليه السلام گفت: براي آن ظلم و ستمي كه در حق مادرم حضرت زهرا عليهاالسلام شده. به خدا قسم كه من جسد آن دو نفر را خارج مي كنم و مي سوزانم و خاكسترشان را به دريا مي ريزم.

حضرت رضا عليه السلام آن برگزيده ي خدا را در بغل گرفت و بين دو چشم او را بوسيد و فرمود: پدر و مادرم فداي تو، تو شايسته ي مقام امامت هستي. [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] ستارگان درخشان، ج 11، ص 19.

منبع: حديث اهل بيت زندگينامه و مصائب چهارده معصوم؛ يدالله بهتاش؛ نشر سبحان چاپ چهارم 1384ش.

يادي از مظلوميت مادر.

«زكريا بن آدم» از اصحاب و ياران امام رضا عليه السلام گويد:

روزي در خدمت حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام بودم كه حضرت جواد عليه السلام را خدمت آن حضرت آوردند در حالي كه سن مباركش از چهار سال كمتر بود. پس آن جناب دست خود را بر زمين زد و سر مبارك را به جانب آسمان بلند كرد و مدت زيادي در فكر فرو رفت.

حضرت رضا عليه السلام فرمود: «جان من فداي تو باد، براي چه منظوري اين قدر فكر مي كني؟»

فرمود: «به ياد مظلوميت مادرم افتادم و فكرم در مورد آن مصيبت هايي بود كه بر سر مادرم زهرا عليهاالسلام آوردند.» آنگاه فرمود:

«اما والله لأخرجنهما ثم

لاذرينهما ثم لاسفنهما في اليم نسفا.»

«به خدا سوگند، آن دو نفر را از قبرهايشان خارج كرده و بدنهايشان را به آتش مي كشم، آنگاه خاكسترشان را به دريا مي ريزم.»

پس حضرت رضا عليه السلام او را نزديك خود طلبيد و مابين ديدگان او را بوسيد و فرمود: «پدر و مادرم فداي تو باد، تويي شايسته براي امامت.» [1] .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

[1] بحارالانوار، ج 50، ص 59.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام محمد جواد؛ سيد علي حسيني قمي ؛ نبوغ چاپ اول 1381.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109