شرح مختصر در شرح باب حادي عشر به طريق سئوال و جواب

مشخصات كتاب

پديدآورنده : سيد عبدالحسين طيب

ناشر : مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين

الحمدلله رب العالمين و الصلوه علي نبيه محمد و آله الطيبين و اللعن علي اعدائهم اجمعين.

و بعد اين رساله شرحي است مختصر در شرح باب حادي عشر كه به قلم اين حقير در حين اشتغال به تدريس آن در دارالتبليغ نوشته شده. رجاء من الله تعالي جعلها وسيل? لغفران ذنوبي و من الاخوان صرف النظر عن زلاتي و غفلاتي و ممن استفاد منها طلب المغفر? لي و لآبائي و امهاتي و انا العبد المذنب المدعو بالطيب الحاج سيد عبدالحسين ابن محمد تقي الحسيني غفرلهما. به طريق سئوال و جواب كه هر درس مشتمل بر چند سئوال و جواب است.

درس اول

سئوال 1)- وجه تسميه اين باب به باب حادي عشر بيان كنيد؟

اجوبه: چون مصنف مرحوم علامه قدس سره كتابي تصنيف فرموده مسمي به كتاب صلاح در شرح مختصر مصباح المتهجد شيخ طوسي قدس سره و اين كتاب مشتمل بر ده باب است در ادعيه و عبادات لذا اين باب را اضافه فرمود و مسمي شد به باب حادي عشر.

سئوال2)- جهت اضافه اين باب چيست؟

اجوبه: چون ده باب مذكور ادعيه و عبادات بود لذا لازم داشت معرفت مدعو و معبود را لذا اضافه شد.

سئوال 3)- معني وجوب لغتاً و اصطلاحاً چيست؟

اجوبه: وجوب لغتاً به معني ثبوت است چنانچه مي گويي خداوند واجب الوجود است يعني وجودش ثابت است و فناء و زوال بر او محال است در مقابل ممكن و ممتنع و بمعني سقوط هم آمده چنانچه در قرآن فرموده: «اذا وجبت جنوبها» اي اذا سقطت. راجع به قرباني است كه بعد از اينكه به پهلو افتاد اطعام شود.

و اصطلاحاً بهمعني فعل لازميست كه تركش جايز نيست و موجب ذم و عقوبت مي شود في الجمله.

سئوال 4)- اقسام وجوب را بيان كنيد؟

اجوبه: وجوب نفسي داريم و وجوب غيري، تعييني و تخييري عيني و كفائي، مثلاً نماز فريضه يوميه نفسي استغيري نيست تعييني است تخييري نيست عيني است كفايي نيست لكن وضوء وجوب غيري دارد و قرائت حمد يا تسبيحات اربعه تخييري است و هم چنين ذكر صغير و كبير در ركوع و سجود و نماز ميت كفايي است در تعيين اجرتين.

سئوال 5)- معرف? اصول الدين از كدام قسم است؟

اجوبه: واجب نفسي عيني تعييني است بلكه اهم واجبات است عقلاًو شرعاً چنانچه مي آيد.

سئوال6)- مكلف كيست و شرايط تكليف چيست؟

اجوبه: انسان عاقل بالغ قادر عالم مكلف است و شرايط عامه تكليف چهار است: بلوغ، عقل، قدرت، علم.

سئوال7)- شرايط تكليف فرق دارد؟

اجوبه: بلي بلوغ و عقل شرط اصل تكليف است در عالم جعل قدرت شرط حسن الخطاب است يعني تكليف معاجز قبيح است علم شرط تنجيز تكليف است و الا تكاليف الهيه مشترك بين عالم و جاهل است.

سئوال 8)- معني اصل و اصول چيست؟

اجوبه: اصل پايه هر چيز استكه نباء الجز بر اين پايه است و اصول جمع است و عقائد حقه پايه دين اسلام است.

سئوال 9)- دين لغتاً و اصطلاحاً چيست؟

اجوبه: دين در لغت جزاء است و قوله تعالي:«مالك يوم الدين» و قول النبي صلي الله عليه و آله: «كما تدين تدان» به همين معني است و اصطلاحاً كيش و طريقت و شريعت است كه به توسط انبياء در جامعه آمده يا به توسط دعا? باطله حق و باطل.

سئوال 10)- اين فن را

چرا اصول دين نشد؟

اجوبه: چون تمام علوم ديني از فقهو حديث و تفسير و اخلاق و غيرها مبتني است بر صدق رسول و ثبوت خداوند مرسل رسول و عدل او وسائر صفات و غيرها من الامور المعنويه في هذا الفن.

درس دويم

سئوال 11)- فرق مركب و بسيط را بيان كنيد؟

اجوبه: در باب تكاليف مركب عبارت از يك عده اموريست كه شارع لحاظ وحدانيكرده و امر فرموده مثل نماز كه عبادت از اجزاء ركنيه و غير ركنيه لحاظ شده و بسيط عبارت از امر واحديست كه اجزاء ندارد مثل طهارت از حدث اكبر و اصغر.

سئوال 12)- مركب ارتباطي و استقلالي چيست؟

اجوبه: ارتباطي عبارت از اجزاءيست كه صحت هر يك منوط به باقي اجزاء است مثلنماز و روزه و استقلالي بر خلاف آن است. يعني هر جزيي في حد نفسه تكليف مستقل است مثل اداء دين و خمس و زكات و نحو اينها.

سئوال 13)- افعال توليديه چيست؟

اجوبه: فعل توليدي عبارت از اين است كه يك امر بسيطي مورد تكليف باشد كه خود او بنفسه در تحت اختيار مكلف نيست لكن فعل ديگري اختياري موجب حصول او شود مثل رفع عطش كه بشرب ماء محقق مي شود و زوال مرض كه بشرب دواء حاصل مي شود و تأديب طفل كه بضرب موجود مي شود و امثال آنها و مثل طهارت به وضو و غسل.

سئوال 14)- معني محقق را بگوييد؟

اجوبه: محقق عبارت از همان فعل اختياريست كه مولد امر بسيط آخري مي شود مثل وضو و غسل محقق طهارت است و اين دو قسم است يكي آنكه راه تحصيلش به يد عرف است مثل رفع عطش و ديگر

آنكه به بيان به يد شارع است مثل وضو و غسل.

سئوال 15)- ايمان يعني چه؟

اجوبه: ايمان عبارت از اعتقاد به عقائد حقه مذهب اثني عشريه از روي علم و جزم كه عبارت از اصول خمسه باشد به تفصيل آتي.

سئوال 16)- صفات ثبوتيه چيست؟

اجوبه: صفات ثبوتيه عبارت از صفاتي است كه در حق تعالي ثابت است وجود آن اعم از صفات ذاتيه يا صفات فعليه.

سئوال 17)- صفات سلبيه چيست؟

اجوبه: صفات سلبيه عبارت از صفات ممكنات است كه محال است خداوند واجب الوجود داراي آنها باشد مثل جسميت.

سئوال 18)- فرق صفات كماليه و جماليه و جلاليه چيست؟

اجوبه: صفات كماليه عبارت از صفات ذاتيه است كه سلبش از ذات موجب نقص و احتياج شود مثل علم و قدرت و غيرهما و جماليه صفات فعليه است كه عبارت از افعال حسنه باشد مثل رحم و غفران و تفضل و خلق و رزق و نحو آنها و جلاليه صفات سلبيه است كه وجودش موجب نقص است مثل تركيب و حلول و غيرهما و مثل افعال قبيحه مثل ظلم و لغو.

سئوال 19)- فرق حكيم و عادل چيست؟

اجوبه: حكيميت از صفات ذات است و از شئون علم است يعني عالم بودن به جميع مصالحو مفاسد افعال و عدل از صفات فعل است يعني كارهاي او همه به جا و به موقع و حسن است و كار قبيح و ظلم و لغو محال است از او صادر شود.

سئوال 20)- نبوت عامه و خاصه را معني كنيد؟

اجوبه: نبوت عامه عبارت از اعتقاد به اينكه بر خداوند لازم است ارسال نبي و عباد هم محتاج به او هستند و بايد نبي داراي شرايط و

فاقد موانع باشد و خاصه عبارت از اعتقاد به شخص نبي است مثل محمد صلي الله عليه و آله و سائر انبياء سلف.

درس سيم

سئوال 21)- امامت عامه و خاصه چيست؟

اجوبه: امامت عامه عبارت از لزوم جعل خليفه و امام جهت حفظ شريعت و سائر فوائد بر خدا و رسول و احتياج امت به وجود مبارك آن و بودن آن داري شرائط امامت و فاقد موانع آن و خاصه عبارت از اعتقاد به امامت ائمه اثني عشر صلوات الله عليهم.

سئوال 22)- معاد جسماني و روحاني چيست؟

اجوبه: جسماني عبارت از عود همين بدن عنصر دنيوي است در قيامت جهت التذاذ به لذائذ جسماني بهشت تألم له آلام جسماني جهنم و روحاني عبارت از آنكه اخلاق حميده در قيامت باعث بهجت روح است و اخلاق رذيله مورث تالم روح مثل علم و جهل و سخي و بخل.

سئوال 23)- اجماع يعني چه؟

اجوبه: اجماع كه يكي از ادله اربعه فقه است عبارت از اتفاق جميع علما است بر مطلب ديني.

سئوال24)- ادله اربعه چيست؟

اجوبه: عبارت از كتاب مثل نصوص آيات و ظواهر آن و سنت كه عبارت از اخبار مأثوره باشد و دليل عقل و اجماع قطعي.

سئوال 25)- مدرك اجماع نزد عامه چيست؟

اجوبه: عمده مدرك نزد آنها خبريست كه نقل ميكنند از نبي صلي الله عليه و آله كه فرمود: «لا تجتمع امتي علي الخطأ» و اين خبر نزد شيعه ثابت نيست.

سئوال 26)- مدرك آن نزد خاصه چيست؟

اجوبه: عمده مدرك نزد خاصه كاشفيت اجماع است از موافقت قول معصوم كشفاً قطعياً و قول معصوم دليل قطعي است.

سئوال 27)- چند طريق براي كشف گفته اند؟

اجوبه: سه طريق يكي تضمن كه لزوم

دخول كه مجهول النسب در مجمعين است؛ دويم قاعده ي لطف؛ سيم كشف حدسي از قول معصوم يا دليل معتبر.

سئوال 28)- طريق تضمن چيست؟

اجوبه: عقيده جناب سيد مرتضي قده و جماعت ديگر آنست كه يك عده از علما كه در آنها مجهول النسب باشد قطع پيدا مي شود به آنكه امامي در ميانه آنها است و اين مسلك نزد محققين اعتباري ندارد چون آنچه قطعي يا متعذر الحصول است يا معتسر الوصول.

سئوال 29)- طريق لطف چيست؟

اجوبه: جناب شيخ طوسي و جماعت ديگر گويند كه اگر علما يك عصر كلاً متفق بر راهي شدند اگر بر خلاف واقع باشد بر امام عليه السلام لازم است از باب قاعده لطف حفظاً للاحكام الشرعيه القاء خلاف نمايد بين آنها و اگر نكرد معلوم است كه حق است و اين طريق هم تمام نيست زيرا كه دليلي بر اعتبار آن نيست تا آنكه بر امام لازم آيد القاء خلاف با اينكه مجتهد معذور است در خلاف واقع.

سئوال 30)- طريق درس چيست؟

اجوبه: محققين از متأخرين بر آن هستند كه علماء اعلام با اينكه كمال جديت در استنباط احكام شرعيه از مآخذ معتبره دارند و مقام ورع و تقوي و عدالت آنها مانع است از اينكه نفهميده و نرسيده چيزي نسبت به احكام الهيه بدهند و مع ذلك اتفاق نمودند بر مطلبي البته يقين حاصل مي شود به اينكه از معصوم اخذ فرموده يا لااقل از دليل معتبره من جميع الجهات.

درس چهارم

سئوال 31)- اجماع در اصول دين يعني چه؟

اجوبه: ظاهراً مراد مصنف از تمسك به اجماع نه در اصل لزوم معرفت است بلكه مقصودش اجماع بر اينست كه

معرفت بايد از روي دليل باشد.

سئوال 32)- اين اجماع صحيح است؟

اجوبه: دو اشكال دارد يكي صغروي و يكي كبروي و اما الصغري آنكه حق كما عليه اهله اينكه اگر يقين به عقائد حاصل شد و لو از قول علما و موثقين و متدينين سيما از براي عوام كه معرفت ادله براي آنها مشكل است كافي است و اما الكبري آنكه اجماع بر معرفت اصول الدين معني ندارد به جهت آنكه تا معرفت پيدا نشود مدرك اجماع تمام نيست و اين دور صريح است.

سئوال 33)- اين دو اشكال بر مصنف است به شارح؟

اجوبه: اشكال اول بر مصنف است و دوم بر شارح كه نفس معرفت را مي خواهد به اجماع اثبات كند كما لا يخفي علي المتدبر.

سئوال 34)- دليل بر لزوم معرفت چيست؟

اجوبه: دو دليل عقلي مستقل يكي قاعده دفع ضرر محتمل بلكه مظنون بلكه مقطوع و يكي قاعده لزوم شكر منعم.

سئوال 35)- دفع ضرر محتمل ا بيان كنيد؟

اجوبه: اگر كسي يا چند نفر خبر دادند كه در اين شيشه مثلا زهر قتال است يا در فلان مكان حيوان موذي كشنده است و انسان احتمال صدق آنها را داد عقل حكم مي كند به لزوم دفع آن چه رسد اگر مظنه يا قطع پيدا كند و البته از قول اين همه انبياء و اولياء و علماء و متدينين اگر قطع با ظن پيدا نشود احتمال صدق مي رود كه در مسامحه در اصول دين عذاب مخلد و عقاب دائم است.

سئوال 36)- شكر منعم را بيان كنيد؟

اجوبه: البته عقل حاكم است كه اگر كسي احساني لطفا در حق كسي كرد بايد پاس گذاري كرد سيما

با شدت احتياج به آن احسان و معلوم است كه يك مقدار نعمت هايي به انسان متوجه است كه از قدرت و اختيار خودش خارج است و شدت احتياج به آنها است البته بايد برود و بفهمد كه اين نعمت از كجا است و نسبت به منعم آنها پاس گذاري نمايد كه در تركش احتمال زوال است.

سئوال 37)- ما يصح عليه و ما يمتنع عنه در عبارت كتاب يعني چه؟

اجوبه: مراد عدل است يعني ممتنع است بر خداوند ظلم و كار لغو قبيح و اما هر فعل حَسَني كه حسن ملزم دارد بر خداوند لازم است.

سئوال 38)- عدل چند قسمت است؟

اجوبه: سه قسم يكي آنكه ظلم نمي كند در دنيا و آخرت؛ دويم آنكه كار لغو و عبث از او صادر نمي شود؛ سيم آنكه كار قبيح و زشت از او صادر نشود.

سئوال 39)- كدام آنها ضروري دين و كدام ضروري مذهب است؟

اجوبه: دو قسم اول ضروري دين بلكه جميع اديان و ملل است ولي قسم سيم ضروري مذهب است چون اشاعره منكر حسن و قبح عقلي هستند.

سئوال 40)- جواب اشاعره چيست؟

اجوبه: وجدان هر عاقل حكم مي كند به حسن احسان حتي حيوانات هم درك مي كنند و به قبح ظلم و اذيت حتي طبيعي لا مذهب هم تصديق دارد و مي آيد درمسئله اثبات عدل انشاء الله تعالي جوابهاي كافيه شافيه.

درس پنجم

سئوال 41)- لزوم تكليف از چه راه است؟

اجوبه: از شئون عدلست چون به مقتضاي حكمت خداوند راهنمايي مي فرمايد عباد را به مصالح و مفاسد دنيويه و اخرويه به توسط انبياء از معارف و اخلاق و اعمال صالحه و اين تكاليف مقتضي

است معرفت نبي و امام و معاد و ساير اموري كه از شئون تكليف است و الا لازم مي آيد خلقت انسان بلكه ساير موجودات لغو باشد.

سئوال 42)- دليل معرفت از راه كتاب چيست؟

اجوبه: آيات بسياري دلالت بر وجوب معرفت دارد ارشاداً بحكم العقل مثل قوله تعالي: «فاعلم انه لا اله الا اله» و امر ظاهر در وجوب است.

سئوال 43)- از راه سنت چيست؟

اجوبه: بسيار از اخبار و خطبو ادعيه و زيارات دلالت بر لزوم معرفت دارد مثل آنچه از نبي صلي الله عليه و آله رسيده در ذيل آيه شريفه: «ان في خلق السموات و الارض« الآيه «ويل لمن لاكها بين لحييه ثم لم يتدبرها» چون تدبر دراين آيه استدلال به اين آثار قدرت و عظمت است بر وجود صانع آنها و قدرت و علم و عظمت آن.

سئوال 44)- معناي ويل چيست؟

اجوبه: از براي ويل دو معني است اسمي و وصفي. اسمي عبارت از چاه ويلاست كه خداوند در جهنم خلق فرموده كه تمام عذاب جهنم از اوست و جاي منافقين است و وصفي به معناي بدي حال است چنانچه مي گويي بدا به حال فلان و البته بدي حال مطلق اقتضاء دارد كه هيچ رحمت شامل حال او نشود.

سئوال45)- معناي لاكها در خبر چيست؟

اجوبه: به معني لقلقه زبان است يعني كسي كه قرائت كند اين آيه را سر زباني و تأمل در معني و غرض از آن نكند.

سئوال 46)- استدلال به كتاب و سنت در اين مقام چه مناسبت دارد؟

اجوبه: دو مناسبت دارد يكي آنكه اين نحوه از آيات و اخبار منبهات به حكم عقل هستند وارشاد به آن ديكر آنكه

كثيري از معارف به بيان كتاب و بيانات معصومين ثابت مي شود كه اگر نبود راه به معرفت آنها نبود چنانچه مشاهده مي شود در حكماء قبل از اسلام كه چه اندازه در ضلالت افتادند در اين معارف و همين است مفاد زيارت «بكم عرف الله و بكم عبدالله» و اينها ابواب ايمانند (من اراد له بدأ بكم و من وحده قبل عنكم) و غير ذلك من فقراتها.

سئوال 47)- دليل در لغت به چه معناست؟

اجوبه: فعيل به معناي فاعلي است يعني راهنما و هدايت كننده و ارشاد كننده.

سئوال 48)- در اصطلاح به چه معناست؟

اجوبه: به معني ترتيب صغري و كبري است كه هر دو معلوم باشند براي اخذ نتيجه مجهوله مثل حدوث عالم بترتب العالم متغير.

سئوال 49)- چه مطالبي محتاج به دليل است؟

اجوبه: علوم نظريه كلاً محتاج به دليل هستند بلي ضروريات اوليه احتياج به دليل ندارند.

سئوال 50)- فرق نظري و ضروري چيست؟

اجوبه: ضروري عبارت از مطالبي كه عقلاء در آنها اختلاف نداشته باشند و مقدماتش حسّي باشد و به اندك توجه عقل معلوم شود و نظري بر خلاف آن است هم مورد اختلاف عقلاء هم مقدمات بعيده از احساس دارد هم محتاج به تأمل عقل است.

درس ششم

سئوال 51)- از براي هر يك مثال زنيد؟

اجوبه: ضروري مثل الواحد نصف الاثنين و الكل اعظم من الجزء و نظري مثل العقل جوهر مجرد و الجسم جوهر مركب من جوهر من ماد? و صور?.

سئوال 52)- معارف چرا نظريست؟

اجوبه: چون در كليه آنها اختلاف بين عقلا واقع شده و مقدماتمعرفت از احساسات بعيد است و بايد به تأمل عقل استكشاف نمود.

سئوال 53)- ادله در باب اصول الدين چند

قسم است؟

اجوبه: هشت قسم حكم عقل مستقل و غير مستقل ضروري دين و ضروري مذهب نص كتاب نص خبر متواتر اجماع قطعي خبر واحد محفوف بقرائن قطعيه.

سئوال 54)- عقل مستقل يعني چه؟

اجوبه: مراد اين است كه عقل در استكشاف اين حكم محتاج به امر خارج نباشد بلكه به صرف ادراكات عقلي باشد.

سئوال 55)- مثال آن چيست؟

اجوبه: مثل اثبات وجود واجب و صفات و نبوت عامه و امامت عامه و عدل و توحيد و شرايط نبي و امام.

سئوال 56)- عقل غير مستقل يعني چه؟

اجوبه: مراد اينكه عقل در ادراك محتاج به امر خارج وجداني حسي باشد تا به ضميمه آن حكم كند.

سئوال 57)- مثال زنيد براي عقل غير مستقل؟

اجوبه: مثل نبوت خاصه كه بايد در خارج ثابت شود كه شخص نبي دعوي نبوت كند و اقامه معجزه نمايد و شرايط را دارا باشد و موانع را فاقد تا عقل حكم كند كه او نبي مرسل است و همچنين امامت خاصه كه بايد افضليت او خارجاً محقق شود تا عقل حكم كند كه او امام است.

سئوال 58)- ضروري دين چيست؟

اجوبه: يعني از اموري باشد كه تمام فرق مسلمين بر او متفق باشند از علماء آنها و عوام آنها رجالاً و نساء مثل معاد جسماني.

سئوال 59)- ضروري مذهب چيست؟

اجوبه: امريست كه تمام شيعه اثني عشريه علما و عوام بر او متفق باشند مثل غيبت امام عصر و اينكه حي است و ظاهر خواهد شد.

سئوال 60)- نص كتاب چيست؟

اجوبه: آنكه دلالت آيه شريفه قطعي باشد كه احتمال خلاف فراوان داده نشود مثل ان الله علي كل شيء قدير و بكل شيء عليم.

درس هفتم

سئوال 61)- ظاهر كتاب يعني چه؟

اجوبه:

ظاهر آنست كه بر حسب اوضاع لغويه و اصول لفظيه مثل اصال? الحقيق? و اصال? العموم و اصال? الاطلاق و امثال آنها كه بناي عقلاء در محاورات اعتماد بر آنها است معني ظاهري دارد ولي احتمال اينكه مراد خلاف او باشد مي رود.

سئوال 62)- عمل به ظاهر مي توان نمود؟

اجوبه: در باب اصول الدين چون قطع و يقين لازم است جايز نيست ولي در باب احكام حق جواز آن است.

سئوال 63)- متشابهات قرآن يعني چه؟

اجوبه: متشابه عبارت از لفظي است كه دلالت واضحه ندارد و مشتبهالمراد است مثل مقطعات قرآني مثل الم و نحوه.

سئوال 64)- عمل به متشابه مي توان نمود؟

اجوبه: جايز نيست مگر آنكه از معصوم به دليل معتبر تفسير مراد از آن رسيده باشد و تفسير به رأي جايز نيست.

سئوال 65)- نص متواتر يعني چه؟

اجوبه: معني متواتر آنست كه حديثي از نبي يا امام آنقدر نقل كرده باشند كه اجتماع اين عده بر كذب عادت محال باشد. نظير امور خارجيه مثل اخبار از وجود لندن و پاريس و مسكو و مكه و مدينه و نحو آنها.

سئوال 66)- اقسام متواتر را بيان كنيد؟

اجوبه: متواتر سه قسم است: لفظي و معنوي و اجمالي. لفظي آنست كه لفظ مخصوصي را به نحو تواتر نقل كنند مثل «من كنت مولاه فهذا علي مولاه» و معنوي آنست كه مطلبي به نحو تواتر به الفاظ مختلفه نقل كنند مثل اينكه نماز ظهر براي حاضر چهار ركعت است و اجمالي آنست كه الفاظ مختلفه به معاني مختلفه نقل شده لكن كه قدر متيقني از ميان همه آنها به دست بيايد مثل مسئله رجعت ائمه عليهم السلام.

سئوال 67)- معرفت عوام به

اصول الدين چه نحوه است؟

اجوبه: نوعاً عوام نظر به اينكه كمال وثوق به قول علماء و متدينين و پدران و خويشان خود دارند به طوري كه احتمال خلاف و كذب در امور ديانتي در حق آنها نمي دهند از قول آنها يقين پيدا مي كنند به اصول معارف.

سئوال 68)- اين نحو معرفت كافي است؟

اجوبه: ظاهر آنست كه تا مادامي كه يقين باقي است كفايت مي كند و صدق ايمان ميكند ولي خوف زوال در آن هست چون معاندين ابداء احتمال خلاف مي كنند و رمي بكذب علما مي نمايند يقين زائل مي شود.

سئوال 69)- مراد مصنف از تقليد همين معنا است؟

اجوبه: ظاهراً اين معني مراد نباشد بلكه مرادش قبول قول غير باشد تعبداً من دون حصول اليقين.

سئوال 70)- چرا تقليد در اصول دين جايز نيست؟

اجوبه: شارح دو وجه ذكر كرده يكي آنكه فروع در عقائد مختلف هستند تقليد همه ممكن نيست و بعضي دون بعضي ترجيح بلامرجح است ديگر آنكه در قرآن مذمت ازتقليدشده و ترغيب به نظر و استدلال.

درس هشتم

سئوال 71)- اين دو وجه تمام است يا نه

اجوبه: ظاهراً تمام نيست زيرا كه اگر قول غير مورث علم شود هيمن مرجح است و مذمت از تقليد در آيات نظر به اينست كه كفار ظن داشتند چنانچه مي فرمايد: «انهم الا يظنون» و ترغيب به نظر و استدلال دليل بطلان تقليد نيست.

سئوال 72)- وجه صحيح براي بطلان تقليد داريم؟

اجوبه: اگر مراد از تقليد تعبد به قول غير باشد بدون علم يقيناً در عقائد كافي نيست و اگر مفيد علم شد جوازش بعيد نيست.

سئوال 73)- چرا تقليد در فروع جايز است؟

اجوبه: نظر به اينكه مسائل

فقهيه محتاج به استنباط و اجتهاد است و اين مقدمات بسيار صعوبت دارد كار همه كس نيست لذا عقل حكم ميكند به رجوع به اهل خبره با جامعيت شرايط مقرره مثل رجوع مريض به طبيب و نحوه.

سئوال 74)- منشأ اختلاف فقها در فقه چيست؟

اجوبه: چون مقدمات استنباط بسيار است و در كمال صعوبت است اختلاف در اين مقدمات منشأ اختلاف نظر مي شود. نظير طب و ساير علوم بلكه صرف و صنايع مثل تقويم قيم متلفات با اينكه در همه واقع يكي است.

سئوال 75)- مقدمات چند قسم است؟

اجوبه: اقسام زيادي دارد مقدمه وجوبيه مثل شرايط تكليف و مقدمه وجوديه مثل نصب سلم للكون علي السطح و مقدمه توليديه و مقدمه توليديه مثل القاء في النار للاحراق و مقدمه اعداديه مثل يبوس? حطب للاحراق و مقدمه علميّه مثل غسل اطراف وجه لحصول العلم بغسل الوجه و مقدمه ي حسن الخطاب كالقدره العقليه للتكاليف و مقدمه تنجز التكليف كالعلم بالنسبه الي التكاليف الواقعيه.

سئوال 76)- نظر و استدلال در باب اعتقادات از كدام يك است؟

اجوبه: چون واجب در باب اصول الدين تحصيل العلم و اعتقاد است و نظر و استدلال باعث حصول اعتقاد مي شود جزو مقدمات وجوديه محسوب است.

سئوال 77)- واجب مطلق و مشروط چيست؟

اجوبه: واجب مطلق آنستكه وجوبش ثابت است علي كل تقدير فيجب تحصيل مقدماته كالصلوه و شروط وجوبش متوقف بر شرط كالجج است .

سئوال 78)- اعتقادات از كدام يك است؟

اجوبه: از افراد واجب مطلق است پس اگر تحصيل علم به آنها متوقف است بر نظر واستدلال نظرو استدلال هم واجب مي شود.

سئوال 79)- دليل بر وجوب مقدمه چيست؟

اجوبه: اگر مقدمه واجب مطلق واجب نباشد

لازم مي آيد خود واجب مطلق هم واجب نباشد و اين خلف است.

سئوال 80)- حكم به وجوب مقدمه شرعي است يا عقلي؟

اجوبه: عقلي ارشادي است چون اثبات بذي المقدمه بدون مقدمه محال است و فرض وجوب ذيالمقدمه ا ست پس مقدمه واجب است.

درس نهم

سئوال 81)- اسلام يعني چه؟

اجوبه: اسلام عبارت است از اعتقاد به اموري كه اگر نباشد موجب كفر شود كالتوحيد و النبوه و ما جاء النبي صلي الله عليه و آله كالمعاد و نحوه.

سئوال 82)- ايمان يعني چه؟

اجوبه: ايمان اعتقاد به اموريست كه نبودنش موجب خروج از فرقه شيعه ثاني عشريست مثل امور سابقه بضميمه عدل و امامت.

سئوال 83)- نسبت بين اسلام و ايمان چيست؟

اجوبه: عام و خاص مطلق است كل مؤمن مسلم و لا عكس كالحيوان و الانسان.

سئوال 84)- چند قول است در معناي ايمان واسلام؟

اجوبه: اقوال بسيار است بعضي گفتند اسلام عبارت است از مجرد اقرار به زبان و ايمان از اقرار و اعتقاد قلبي و استشهاد كردند به قول تعالي در آيه «و لما يدخل الايمان في قلوبكم» و بعضي گفتند اسلام اعتقاد غير راسخ است و ايمان راسخ و مراد از عدم دخول در قلب عدم رسوخ است و بعضي گفتند اسلام مجرد اعتقاد است وايمان مقرون با عمل است و بعضي گفتند اسلام اعتقاد به اموريست كه موجب مي شود انكار آنها كفر و ايمان اعتقاد به اموريست كه انكارش ضلالت است و لو موجب كفر نشود.

سئوال 85)- كدام يك از اين اقوال صحيح است؟

اجوبه: بر طبق اقوال ثلاثه اخيره اخباري هست لكن فعلا مصطلح بين شيعه همان اخير است ولي قول اول به كلي باطل است

زيرا كه اگر اعتقاد قلبي نباشد كفر و نفاق است نه اسلام.

سئوال 86)- شرط ثواب در قيامت چيست؟

اجوبه: ايمان است كه خود ايمان موجب يك مرتبه از ثواب است اعمال صالحه هم ثواب بر آنها مشروط به ايمان است.

سئوال 87)- بين عدم استحقاق ثواب و استحقاق عقاب تلازم است يا نه؟

اجوبه: غير مؤمن ابداً مستحق ثواب كه بهشت باشد نيست و لو با عبادت اهل دنيا باشد و اما استحقاق عقاب دائر مدار تقصير است و اما قاصر مثل كثيري از كفار جاهل يا اطفال آنها و نساء آنها نه عقاب دارند چون خلاف عدل است و نه ثواب چون ايمان ندارند «و الهر يعلم كيف يعامل معهم»

سئوال 88)- كفار اگر اعمال حسنه بكنند چه نتيجه دارد بر آنها؟

اجوبه: باعث تخفيف در عذاب آنها مي شود تا برسد به اينكه در جهنم اصلاً عذاب نشود مثل حاتم و انوشيروان.

سئوال 89)- مراتب ايمان را بيان كنيد؟

اجوبه: اخبار در بيان مراتب ايمان مختلف است و در بعضي از آنها آنكه ايمان به ثبوت بر جوارح بدنست

سئوال 90)- اعلاء مراتب ايمان چيست؟

اجوبه: يقين است كه عبارت از علمي باشد كه هيچ غفلتي در او راه ندارد و دائماً متذكر باشد.

درس دهم

سئوال 91)- واجب و ممكن و ممتنع بذاته چيست؟

اجوبه: واجب آنستكه وجودش بذاته ضروري باشد يعني عدمش ممتنع باشد و محال عقلاً و ممكن آنستكه وجودش ضروري نباشد بالذات و فرض عدمش محال نباشد و ممتنع آنست كه وجودش بالذات محال باشد و عدمش ضروري مثل اجتماع نقيضين و ارتفاعهما و تساوي زائد و ناقص و تقدم شي علي نفسه.

سئوال 92)- معقولات چرا منحصر به اين سه

قسم است؟

اجوبه: انحصارش از روي قاعده صبر و تقسيم است يعني آنچه را كه عقل فرض وجودش را در خارج كند في نفسه مع قطع النظر عن الغير اما يصح اتصافه به اولا الثاني ممتنع و الاول اما ضروري الاتصاف اولاً الاول واجب و الثاني ممكن.

سئوال 93)- قيد بذاته براي چه؟

اجوبه: چون ممكن است به لحاظ غيره يعني به لحاظ علته واجب است اگر علتش موجود باشد فهو واجب بالغير و اگر نيست ممتنع است پس واجب دو قسم است واجب بالذات و واجب بالغير و كل ممتنع بالذات و ممتنع بالغير اما ممكن فقط ممكن بالذات است.

سئوال 94)- فرق بين معقول و مفهوم و متصور و معني و مقصود و مطلوب چيست؟

اجوبه: الشيء به لحاظ درك عقل آن را معقول گفتند و به لحاظ تصور در ذهن متصورش گويند و به لحاظ وجود ذهني مفهومش گويند و به لحاظ تعلق قصد ادراكش مقصودش گويند و به لحاظ مطابقت آن با لفظش معني و به لحاظ توجه طلب مطلوب.

سئوال 95)-فرق بين وجود ذهني و خارجي چيست؟

اجوبه: از براي شيء دو نحوه وجودست يكي در عالم ذهن و نفس كه او را تصور كند و حكم كند به اينكه در خارج واجب يا ممكن يا ممتنع است و اين نحوه وجود وجود فرضي است به محال هم تعلقمي گيرد لذا گفتند فرض محال محال نيست و يكي در خارج از ذهن.

سئوال 96)- وجود خارجي چند قسم است؟

اجوبه: سه قسم وجود عيني مثل جواهر و پاره اي از اعراض و وجود انتزاعي كه تابع منشأ انتزاع است و اعتباري كه قائم به معتبر است.

سئوال 97)- از براي

هر يك مثال بزنيد؟

اجوبه: وجود عيني مثل وجود الانسان و لونه و مقداره، و وجود انتزاعي مثل فوقيت و ابوت و اعتباري مثل ملكيت و مالكيت.

سئوال 98)- قيد توضيحي و احترازي يعني چه؟

اجوبه: در كلام شارح مي گويد قيد لذاته در كلام مصنف براي واجب و ممتنع احتراز از واجد و ممتنع بالغير است و براي ممكن توضيحي است.

سئوال 99)- توضيح وجود ذهني را بدهيد؟

اجوبه: بعضي قائل شدند كه صورت شيء در نفس نقش مي بندد و تعبير به صور ارتساميه كردند چنانچه در عالم خيال و اين مطلب باطل است نظر بهاينكه نفس مجرد است محل صورت واقع نشود بلكه وجود ذهني عبارت از كمال نفس است كه مرتبه از مراتب اوست نظير ساير كمالات نفسانيه مثل علم و صفات حميده و همين معني كلام حكماء است كه گفته اند عقل و عاقل و معقول متحدند و اينكه صفات عين ذات است.

سئوال 100)- چيزي هست كه وجود ذهني داشته باشد؟

اجوبه: بلي ذات اقدس حق چون ماهيت ندارد و احاطه بكنه ذات محال است در ذهن در نمي آيد چنانچه گفته اند:«كلما ميزتموه باوهامكم فهو مخلوق مثلكم مردود اليكم» (حكيم نازي به عقل تا كي (الشعر) [به فكرت اين ره نمي شود طي].

درس يازدهم

سئوال 101)- خواص واجب و ممكن چند چيز است؟

اجوبه: شارح پنج چيز از خواص واجب ذكر كرده و سه چيز از خواص ممكن كه مجموعاً هشت خاصيت است.

سئوال 102)- خاصيت اولي واجب چيست؟

اجوبه: اينكه نمي شود واجب واجب لذاته و واجب لغيره معاً باشد زيرا كه معني وجوب لغيره آنست كه مرتفع شود وجودش به ارتفاع غير و معني واجب لذاته

عدم ارتفاع الوجود وا ين موجب جمع بين متناقضين است.

سئوال 103)- خاصه ثابته چيست؟

اجوبه: اينكه وجود واجب نمي شود زائد بر ذاتش باشد و همچنين وجوب آن زيرا كه لازم مي آيد احتياج ذات به وجود وجوب و احتياج از لوازم ممكن است پس وجودش و وجوبش عين ذات او است.

سئوال 104)- ثالثه چيست؟

اجوبه: اينكه تركيب در ذات مقدسش روا نيست لا خارجاً و لا ذهناً و لا عقلاً زيرا كه مركب محتاج به اجزاء خود مي باشد و احتياج منافي با وجوب ذاتي است فاذا ذاته تعالي صرف الوجود و محض الوجود و بهت الوجود.

سئوال 105)- رابعه را بيان كنيد؟

اجوبه: اينكه واجب جزء غير خود نمي شود زيرا كه جزء منفعل عن الغير است و انفعال از لوازم ممكن است.

سئوال 106)- خامسه را بيان كنيد؟

اجوبه: اينكه واجب لذاته صادق بر اثنين نشود به ادله توحيديه كه مفصلاً ذكر مي شود انشاء الله تعالي.

سئوال 107)- خاصيت اولي ممكن چيست؟

اجوبه: اينكه ممكن در وجود و عدم متساوي الطرفين است ترجيحي احدهما بر ديگري ندارد زيرا كه در صورت ترجيح احدهما ممكن است وقوع آخر يا نه اگر ممكن باشد پس ترجيح كافي نشد و اگر نباشد لازم مي آيد انقلاب ممكن به واجب يا به ممتنع زيرا كه اگر ترجيح با وجودش باشد و عدمش ممكن نباشد و اجب مي شود و بر عكس ممتنع.

سئوال 108)- ثانيه را بيان كنيد؟

اجوبه: چون كه ممكن متساوي الطرفين شد پس در ترجيح احد طرفين محتاج به مرجح خارجي است پس ممكن محتاج به مؤثر است.

سئوال 109)- ثالثه را بيان كنيد؟

اجوبه: آنكه ممكن در بقاء هم محتاج به مؤثر است

زيرا كه احتياج از لوازم ذاتيه ممكن است و از لوازم ماهيت ممكن امكان است و الممكن لا يخرج عن كونه ممكناً پس اگر در بقاء محتاج نباشد لزم انقلاب الممكن واجباً.

سئوال 110)- آيا واجب خواصش منحصر به همين پنج است؟

اجوبه: نه خواص ديگري هم دارد مثل اينكه وجودش غير متناهي است عدّت و مدّت و شدّت زيرا كه اگر متناهي شود محدود به حد شود و لازم مي آيد مركب از وجود و ماهيت پس لازم مي آيد وجودش زائد بر ذات شود و لازم مي آيد تركيب و احتياج و مثلاينكه صفاتش عين ذات اوست زيرا كه اگر زائد باشد تركيب و احتياج و صادقيت وجوب بر زائد از واحد لازم مي آيد.

درس دوازدهم

سئوال 111)- به چند طريق اثبات واجب مي شود؟

اجوبه: به دو طريق، طريق انّي و طريق لمّي.

سئوال 112)- طريق انّي كدام است؟

اجوبه: آنست كه از معلول و آثار پي به علت و مؤثر ببرند و به همين اشاره شده قوله تعالي: «سنريهم آياتنا في الآفاق» آلآيه و زود باشد كه مصنف در بحث قدرت متعرض آن شود.

سئوال 113)- طريق لمّي كدام است؟

اجوبه: آنست كه از علت پي به معلول بردن و شايد اشاره به همين باشد قوله تعالي: «او لم يكف بربك انه علي كل شيء شهيد» و مصنف در همين مقام ذكر فرموده به اينكه نظر شود در نفس وجود و تقسيم آن به واجب و ممكن.

سئوال 114)- توضيح دليل را بكنيد؟

اجوبه: حاصل بيان آنكه لا شبهه في كون الوجود موجوداً فان كان واجباً فثبت المطلوب و ان كان ممكنا فلا بد ان ينتهي الي الواجب و الا لدار

او تسلسل و به همين طريقه اشاره فرموده حاجي سبزواري بقوله (ان الوجود كان واجبا فهو) (و مع الامكان قداستلزمه)

سئوال 115)- بين دور و تسلسل چيست؟

اجوبه: آنكه ممكن محتاج به مؤثر است چنانچه گذشت نقل كلام مي كنم در آن مؤثر اگر واجب باشد مطلوب ثابت و اگر آن هم ممكن است محتاج به مؤثر است اگر بگويي مؤثرش همان ممكن اول است دور لازم مي آيد و اگر بگويي ممكن ديگريست و هكذا نقل كلام در آن الي غير النهاي? تسلسل لازم مي آيد.

سئوال 116)- بطلان دور را بيان كنيد؟

اجوبه: دور لازم مي آيد توقف شيء بر نفس مثلاً اگر گفته شود الف متوقف بر ب و ب هم متوقف بر الف پس الف متوقف بر خود الف است و لازم مي آيد الف در حال عدم الف موجود باشد واين تناقض است.

سئوال 117)- دور چند قسم است؟

اجوبه: سه قسم. دور مصرح و دور مضمر و دور معي. مصرح مثالش ذكر شد مضمر آنست كه واسطه داشته باشد يكي يا زيادتر مثل الف متوقف بر ب و ب متوقف بر ج و ج متوقف بر د و د متوقف بر الف و اين دو در استحاله شريك هستند چون توقف شيء بر نفس و بر آنچه متوقف بر نفس است محال است و اما دور معي محال نيست مثل توقف مكث كل من لبنين علي الاخر زيرا كه هر دو معلول ثالث هستند مثل متلازمين .

سئوال 118)- بطلان تسلسل از چه راه است؟

اجوبه: ادله زياد بر بطلان آن قائم است. يكي آنكه در كلام مصنف اشاره شده و شارح توضيح فرموده و آن اينست

كه اين سلسله غير متناهيه ممكنه علت وجودش با خود سلسله است لزم الدور يا جزء سلسله است لازم مي آيد توقف جزء بر خود جزء چون خودش از سلسله است و جزو علت كل است يا خارج از سلسله است و اين دو اشكال دارد يكي آنكه اگر خارج علت تمام آحاد سلسله باشد لازم مي آيد توارد علتين مستقلتين بر معلول واحد، چون هر يك از آحاد علت ديگريست علي الفرض يك علت خارج هم فرض شد و هم محال ديگر آنكه خارج از سلسله ممكنات امكان فرض ندارد جز واجب و اين مضافاً به اين كه مطلوب مارا ثابت مي كندخلف لازم مي آيد چون اذا انتهي الي الواجبيتناهي السلسل?.

سئوال 119)- دليل ديگر بر بطلان تسلسل چيست؟

اجوبه: لزوم تساوي زائد و ناقص بيانه اينكه از اين سلسله غير متناهيه دو سلسله غير متناهيه تشكيل مي شود يكي معلومات غير متناهيه و يكي علل غير متناهيه زيرا كه هر مرتبه علت مادون و معلول مافوق است و المراتب غير متناهيه مالعلل و المعلومات غير متناهيه و من الواضح ان المعلول الاخر معلول و ليس بعله فيوجب زياده المعلولات الغير المتناهيه علي العلل الغير المتناهيه فلا بد ان ينتهي الي عل? غير معلول حتي يتساويان فليزم التناهي.

سئوال 120)- دليل ديگر بر اثبات صانع داريم.

اجوبه: بلي به طوري كه مبتني بر دور و تسلسل نشود بيانش آنكه نفس وجود من حيث من وجود الواجب ام ممكن ان كان واجباً ثبت المطلوب و ان كان ممكنا لا يحتاج الي غيره و غير الوجود ليس الا العدم و امهيّه و العدم ليس حتي يؤثر في اللبس و

المهيّه ايضاً ليست الاهي لا يمكن ان يؤثر و بالجمله ليس وراء الوجود شيء يؤثر فيه و لعمري هذا الدليل واضح و اقوي بحيث يمكن ان يعد في البديهيات الاوليه.

درس سيزدهم

سئوال 121)- مبدء موجودات نزد طبيعي چيست؟

اجوبه: اينها اقوال بسيار و خرافات بي شمار دارند بعضي قائل شدند به قدمت كرات از شمس و قمر كواكب كرات سفلي? مثل ارض و ماء كه اينها هميشه بوده و هست اگر چه اوضاع آنها از حركات و نحوها تغيير مي كند و منشأ حدوث حوادث شود و اين قول منسوب به ارسطاطاليس است و بعضي مبدء را آب گرفته و از كثافت آن زمين تشكيل شده و از لطافتش هوا و از لطافت هوا نار و از دخان نارست آسمان نسبت به ثاليثي سلطي داده شده و بعضي مبدء را خاك و بعضي هوا و بعضي نار و از كثافت هر يك مادون و از لطافتش مافوق تشكيل يافته و بعضي قائل به نور و ظلمت شده اند مثل مجوس كه آنها را ثنويه گويند و بعضي قائل به اجزاء صلبه در جو خبلاء غير متناهي كه تعبير از آنها به اجزاء ذي مقراطيه و اجزاء اثريه و اجزاء لا ينجزي و جواهر فرده مي كنند و اين اجزاء بتصادمات و تلاصقات مركب شد و از آنها تشكيل كرات و سموات و ارض شد و اين قول ذيمقراطيس است و اكثر اهل زمان ما به او رفته اند و بعضي قائل بخليط شده اند وكه اين اجزاء صغار از تمام مواد مخلوط است و اين قولانكسار غورس است و بعضي مبدء را اعداد و حدّات گفته

اند و اين قول فيثاغورث است و بعضي اقاليم ثلاث گفته اند كه نصاري باشند و بعضي اصول خمسه بار و نفس و دهر و خلاء و هواء.

سئوال 122)- دليل بر بطلان اين اقوال چيست؟

اجوبه: اولاً تمام اين مزخرفات محالا شاهدلها و لا برهان بلكه مجرد تخمين وحدث است و ثانياً بالاخره از تركيب و اجزاء داشتن خالي نيست و همين دليل بر امكان و احتياح الي الواجب است فهو الاصل و ثالثاً تصرفات و تغيرات از اتصالات و انفصالات و استحالات و تبدلات از جانب كيست يا ممكن يا واجب الاول لزم الدور و التسلسل كما تقدم فتعين الثاني.

درس چهاردهم

سئوال 123)- صفات به چند اعتبار تقسيم مي شود؟

اجوبه: به چهار اعتبار يكي ثبوتيه و سلبيه؛ دويم ذاتيهو فعليه؛ سيم كماليه و جماليه و جلاليه؛ چهارم ذات اضافه و حقيقت.

سئوال 124)- معناي ثبوتيه و سلبيه چيست؟

اجوبه:صفات ثبوتيه عبارت از صفاتي است كه ثابت است از براي حق وثبوتش موجب نقص و عيب و احتياج نيست به خلاف صفات سلبيه كه ثبوتش موجب نقص و عيب و احتياج مي شود و بايد سلب كرد از حق.

سئوال 125)- ذاتيه و فعليه يعني چه؟

اجوبه:صفات ثبويته دو قسم است. ذاتيه از صفاتيست كه سلبش موجب نقص و عيب و احتياج مي شود و فعليه نه ثبوتش موجب نقص و نه سلبش بلكه مي شود ذات اقدس حق متصف به آنها بشود و مي شود نشود كه عبارت از افعال حق است گاهي صادر مي شود و گاه نمي شود.

سئوال 126)- معني كماليه و جماليه و جلاليه چيست؟

اجوبه: كماليه عبارت از صفات ثبوتيه ذاتيه است كه سلبش از حضرت حق

نشايد مثل علم و قدرت و حيات و عظمتو غيرها. و جماليه صفات ثبوتيه فعليه است كه نه ثبوتش موجب نقص و نه سلبش بلكه ثبوتش فعل حسن است كه مورث جمال است مثل خلق و رزق و ساير افعال الهيه كه تماماً به جا و به موقع و خوب و حسن است و جلاليه صفات سلبيه است كه ثبوتش موجب نقص است مثل تركب و تجسم و غيرها من الصفات الامكانيه و ذات اقدس حق اجل از اين است كه متصف به اين صفات شود.

سئوال 127)- حقيقت و ذات اضافه چيست؟

اجوبه: صفات ثبوتيه ذاتيه كماليه دو قسم است. يك قسم حقيقت كه يك طرف بيشتر لازم ندارد مثل حيات و عظمت و كبريايي و علو و رفعت و امثال آنها و يك قسم ذات اضافه كه دو طرف مي خواهد مثل علم كه عالم و معلوم مي خواهد و قدرت كه قادر و مقدور و غيرهما يعني صفاتي كه متعلق لازم دارد.

سئوال 128)- بناء علي هذا خدا قبل از وجود عالم نبوده؟

اجوبه: اين حرف كفر است علم صفت ذات و تعلقش به معلومات توقف بر وجود آنها ندارد مثل تعلق قدرت به مقدورات قبل از وجود مقدور قدرت تعلق به آن مي گيرد و الا پس از وجودش تحصيل حاصل است و قبل از وجود معلوم علم تعلق به آن مي گيرد كه ايجادش از روي علم باشد و همين معني خبر است كه مي فرمايد: «عالم قبل المعلوم و قادر قبل المقدور».

درس پانزدهم

سئوال 129)- توضيح صفات ذاتيه و طريقه ثبوتش چيست؟

اجوبه: چون ذات اقدس حق صرف الوجود و بحت الوجود و محض

الوجود است و حدي از براي وجود او نيست وجودش غير متناهي است عدت و مدت و شدت داراي اعلاء مراتب وجود است و بسا داراي جميع مراتب مادون است پس هر صفت كمالي كه وجود هست مثل علم و قدرت و حيات و غيرها بايد ذات اقدس دارا باشد زيرا كه اگر فاقد باشد لازم مي آيد كه اين مرتبه وجود را نداشته مثلا مرتبه وجود علمي را دارا نباشد پس محدود مي شود و اين منافي با وجوب وجود است.

سئوال 130)- چرا اين صفات را ذاتيه مي گويند؟

اجوبه: زيرا كه عين ذات اقدس او است بيان سابق و زائد بر ذات نيست چون ذاتش اعلا مراتب وجود است و داراي جميع مراتب.

سئوال 131)- اين صفات ذاتيه حدي دارد يا نه؟

اجوبه: صفات ذات نمي شود محدود گردد زيرا كه اگر مثلاً علم محدود شود پس فوق الحد را ندارد لازم مي آيد وجودش محدود گردد چنانچه اگر اصلاً علم نداشته باشد و هكذا غير علم مثل قدرت و حيات و غيرهما.

سئوال 132)- اينكه مي گويند قدرت به محال تعلق نمي گيرد يعني چه؟

اجوبه: چون گفته شد قدرت ذات اضافه است دو طرف مي خواهد بايد قادر قدرتش تام و تمام باشد و مقدور هم قابليت وجود داشته باشد محال قابليت وجود ندارد نه آنكه قدرت حق كوتاه باشد قابليت محال كوتاه است.

درس شانزدهم

سئوال 133)- توضيح صفات ثبوتيه، فعليه، جماليه چيست؟

اجوبه: نظر به اينكه افعال الهيه تماماً از روي حكمت و مصلحت است چنانچه در عدل خواهد آمد انشاء الله و بسا باشد فعلي مصلحت در ايجادش نباشد مطلقا يا آنكه در زماني دون زماني

يا شرايطي داشته باشد كه با فقدان شرايط مصلحت نداشته باشد پس انفعال از حضرت حق صادر نشود و اين عدم صدور نقصي در ساحت قدس نياورد بلكه صدرش بدون مصلحت لغو يا قبيح است و او نقص و عيب است و اگر مصلحت در ايجاد و وجودش باشد البته صادر شود چون صدورش حسن است بلكه تركش قبيح پس جميع صفات افعال مثل خلق و رزق و اماته وا حياء و رحمت و غفران و ثواب و عقاب و عزت و ذلت و غني و فقر و صحت و مرض و اعطاء و منع و عفو و غضب تماماً در موقع خودش حسن است و البته صادر شود و در غير موقعش قبيح است و هرگز صادر نشود پس نه وجودش در موقعش و نه عدمش در موقعش نقص لازم نمي آيد.

سئوال 134)- توضيح سلبيه جلاليه چيست؟

اجوبه:عمده مطلب در صفات سلبيه نفي تركيب است چون مركب هم محتاج به اجزاء تركيبيه است و هم محتاج به مركب بالكسر استچه تركيب خارجيه مثل جسم و چه تركيب عقليه مثل تركيب نوع از جنس و فصل و چه مركب وهميه مثل مركب جواهر بسيطه و اعراض از وجود و ماهيت چون وجودش غير ذات اوست از اين جهت ذات اقدس نه مركب بود جسم نه جوهر نه عرض به علاوه عرض محتاج به موضوع هم هست و لذا خداوند نهحال في الشيءاست و نه محل و نه محتاج به مكان است نه مرئي است و ديگر آنكه نفي معاني از حق هم از همين جهت است يعني صفاتش زائد بر ذاتش نيست زيرا لازم مي

آيد محتاج به اين صفات باشد و شريك هم ندارد چون مركب و تركيب لازم دارد چرا كه ما به الاشتراكش غيرما به الامتياز است پس داراي دو جهت است (بي شريك است و معاني تو غني دان خالق)

سئوال 135)- معني غني چيست؟

اجوبه:مشهور بين علما و حكما غني را معني كرده اند به بي نيازي و سلب احتياج و لذا از صفات سلبيه شمرده اند ولي به گمان حقير معني غني دارايي است يعني داراي جميع شئونات كماليه است و از صفات ذاتيه است لازمه اش سلب احتياج است و احتياج به معني فقر است.

درس هفدهم

سئوال 136)- مراد مصنف از صفات ثبوتيه شده كانه چيست؟

اجوبه:مراد از صفات ثبوتيه در قوم اعم از ذاتيه و فعليه است زيرا تكلم و صدق از صفات فعليه است و اراده هم مورد اختلاف است.

سئوال 137)- چرا منحصر فرمود به اين هشت صفت؟

اجوبه:چون اين هشت صفت مورد گفتگو بين حكما و متكلمين بوده و در هر يك اختلافاتي شده لذا منحصر به اين كرده اند و الا صفات ذاتيه حق بسيار است محيط، عظيم، كبير علي متعال قيوم الي غير ذلك و همچنين صفات فعل خلاق، رزاق، بديع، فاطر، رحيم، رحمان، غفور، شكور، مثيب، معاقب، جواد، محي، مميت، معطي، مغني، معزّ، مذل، شافي الي غير ذلك.

سئوال 138)- اول اين صفات قدرت يعني چه؟

اجوبه:از براي قدرت دو معني شده يكي ان شاء فعل و ان شاء لم يفعل دويم تساوي فعل و ترك بالنسب? الي الفاعل.

سئوال 139)- اقسام فعل را بيان كنيد؟

اجوبه: حكما هشت قسم فعل ذكر كرده اند: 1)- فاعل بالطبع كه فاعل علم به فعلنداشته باشد و ملايم بالطبع

آن باشد؛ 2)- آنكه علم نداشته و ملايم بالطبع نباشد فاعل بالنفس است؛ 3)- آنكه علم دارد به فعل لكن فعل به اراده فاعل نباشد فاعل بالجبر است؛ 4)- آنكه علم بفعل دارد و از روي اراده باشد لكن علم عين فعل باشد فاعل بالرضا است مثل انشاء نفس صور خياليه را؛ 5)- علم بفعل دارد و اراده هم دارد و علمش سابق بر فعل است و علم به فعل زائد بر ذات است فاعل بالعناي? گويند؛ 6)- آنكه همين فرض و علم به فعل عين ذات باشد فاعل بالتجلي گويند؛ 7)- آنكه مجرد علم بفعل كافي بر فعل نباشد بلكه داعي لازم دارد فاعل بالقصد گويند؛ 8)- از دو قسم اول كفاعل بالطبع و فاعل بالقسر باشد اگر تحت اراده فاعل مختار باشد او را فاعل بالتخيير گويند.

درس هجدهم

سئوال 140)- از براي هر يك مثال بزنيد؟

اجوبه: تمام هشت قسم فاعل در انسان موجود است و جذب و امساك و هضم فاعل بالطبع است اسقام و امراض و علل فاعل بالقسر است شرور حاصله احياناً از نفوس خيره فاعل بالجبر است تسخير قواي تحت اراده النفس فاعل بالتخيير است سقوط از جزع به مجرد توهم السقوط من دوم روي? فاعل بالعناي? است ذهاب و اياب و تكلم و نحوها فاعل بالقصد است.

سئوال 141)- افعال الهي از كدام يك از اقسام است؟

اجوبه: انشاء صور خياليه فاعل بالرضا است و استعمال القوي النفسانيه فاعل بالتجلي است.

اختلاف است بين العلماء و الحكما اشراقين فاعل بالتجلي مي دانند عرفاء فاعل بالرضا مي دانند مشائين فاعل بالعناي? مي گويند متكلمين فاعل بالقصد مي دانند هر كدام بر مسلك خود اقامه

دليل كرده تفصيلش در حكمت.

سئوال 142)- حق از اين اقوال كدام است؟

اجوبه: حق با متكلمين است نه به معني آنكه خداوند قصدي و عزمي و تصوري و تصديقي داشته باشد مثل افعال اختياريه انسان بلكه به اين معني كه فعلش از روي حكمت و مصلحت و اراده و مشيت است كه معني قدرت باشد.

سئوال 143)- دليل بر قدرت حق چيست؟

اجوبه: بعد از اينكه سه مقدمه درست شد قدرت ثابت است اول آنكه ذات اقدس حق قديم است دوم آنكه عالم امكان حادث است مسبوق بالعدم سيم آنكه فاعل و موجد عالم حضرت حق است پس البته خداوند قادر است زيرا اگر قادر نباشد پس فعل منفك از فاعل نشود لازم مي آيد با قدم عالم با حدوث باري و كلاهما محال مضافاً از آنچه سابق گفتيم كه قدرت صفت كمال است و خداوند فوق الكمال است.

درس نوزدهم

سئوال 144)- دليل بر عموم قدرت چيست؟

اجوبه: دليل بر عموم قدرت گذشت كه تمام صفات ذاتيه غير متناهي است و حدي از براي آنها نيست چرا كه اگر محدود شود نسبت به ما فوقش عاجز است و عجز نقص است و از لوازم ممكن است و منافي با واجب الوجود هست.

سئوال 145)- مخالف در اين مسئله كيست؟

اجوبه: پنج طائفه اند اول حكما كه گفتند: الواحد لا يصدر عنه الا الواحد و الواحد لا يصدر الا عن الواحد.

سئوال 146)- معني اين دو قاعده چيست؟

اجوبه: يعني علت واحد يك معلول بيشتر ندارد نمي شود دو معلول داشته باشد و همچنين يك معلول نمي شود دو علت داشته باشد.

سئوال 147)- دليل بر اين دو قاعده چيست؟

اجوبه: مي گويند كه مناسبت بين

علت و معلول شرط است و الا هر چيزي علت هر چيزي مي توان باشد و معلوم است كه دو معلول با هم متباين و متضاد هستند پس علت احدهما هم بايد متضاد با ديگري باشد پس نمي شود علت او شود و چون ذات اقدس حق مجرد و بسيط من جميع الجهات است دو جهت در او نباشد كه از هر جهتي علت هر يك شود و همچنين قاعده دوم دو علت با هم متضاد اگر اين علت باشد ديگري نتوان علت او شود.

سئوال 148)- اين دليل تمام است يا نه؟

اجوبه:بلي تمام است لكن در علتموجبه كه انفكاك از معلول محال است اما ذات اقدس حق كه فاعل بالاختيار است كه معني قدرت است و فعلش از روي مصلحت و حكمت است و مصالح البته مختلف است پس مانع از صدور افعال كثيره نيست.

سئوال 149)- حكماء پس ترتيب خلقت را چه نحوه مي گويند؟

اجوبه:دو مسلك دارند يكي مسلك افلاطون كه عقول عشره طوليه قائلند مي گويند از خدا عقل اول صادر شد و چون عقل اول داراي دو جهت است و مركب از وجود و ماهيت است از جهت وجودش عقل ثاني و از جهت ماهيتش فلك اول و به همين ترتيب تا عقل تاسع كه علت عقل عاشر و فلك تاسع است و عقل عاشر علت ايجاد عالم سفلي است. دوم مسلك ارسطو است كه عقول عرضيه قائلند كه عقل اول از جهت وجودش يك عقل و از جهت ارتباط و استشراق از علتش يك عقل و اين دو عقل از جهت وجودشان دو عقل و از جهت استشراق از عقل اول دو

عقل و از جهت استشراق از عله العلل دو عقل تمام اينها عرضي نظير آينه كه مقابل نور خورشيد گرفته شود نوري از او ظاهر شود با تقابل با آينه ديگر نور منعكس شود و هيمن طور الي ما شاء الله و از تمام اين كلمات استفاده شود كه اينها علت موجبه قائلند.

درس بيستم

سئوال 150)- طائفه دوم كيانند؟

اجوبه: ثنويه هستند كه دو خالق معتقدند يكي خالق خيرات كه يزدان است و يكي خالق شرور كه اهرمن است.

سئوال 151)- دليل آنها چيست؟

اجوبه: مي گويند يزدان كه خدا باشد خير محض است و ممكن نيست از او شرور صادر شود و اهرمن شر است و خير از او صادر نشود.

سئوال 152)- جواب آنها چيست؟

اجوبه: دو جواب داده اند. يكي مسلك افلاطون كه شرور اعدام اند و عدم محتاج به علت نيست دويم ارسطو كه مي گويند شر محض و شر كثير و شر مساوي در عالم نيست و آنچه در عالم است يا خير محض است يا خير كثير كه شرش قليل است و ايجاد خير كثير در جنب شر قليل خير است از حق صادر شود زيرا كه تركش شر كثير است.

سئوال 153)- اين دو جواب درست است يا نه؟

اجوبه: تحقيق در جواب آنكه افعال الهي تمام از روي حكمت و مصلحت است و كاري خلاف حكمت و مصلحت از او صادر نشود يعني نمي كند نه آنكه قدرت نداشته باشد، منتهي بعض افعال او را بعضي از حكم و مصالح آن را مي فهميم و بعضي از آنها را نمي فهميم و نه فهميدن دليل بر اينكه مصلحت ندارد نيست علم به جميع حكم و

مصالح مختص به خود او است.

سئوال 154)- طائفه سيم كيانند؟

اجوبه: نظام و من تبع او هستند كه مي گويند خداوند قدرت بر فعل قبيح و لغو ندارد زيرا كه عادل است.

سئوال 155)- جواب ايشان چيست؟

اجوبه: جواب آنكه عادل كار قبيح و لغو نمي كند نه آنكه نمي تواند و بسيار فرق است بين نتوانستن و نكردن.

سئوال 156)- طائفه چهارم كيانند؟

اجوبه: بلخي است كه مي گويد خداوند قدرت ندارد بر اينكه مثل افعال بشر از او صادر شود يا فعل سائر مخلوقات.

سئوال 157)- دليلش چيست؟

اجوبه: مي گويد اين افعال صادره از ماها عبارت از حركت و سكون است و توقف بر جسم دارد و خداوند جسم نيست.

سئوال 158)- جوابش چيست؟

اجوبه: جوابش آنكه خداوند قادر بر ايجاد حركت و سكون هست در جسم نه آنكه خود متحرك و ساكن باشد نظير ايجاد كلام در شجر و نحوه. چون حركت و سكون از عوارض است و البته عرض در وجودش محتاج به موضوع مثل شيريني در قند و سفيدي در برف و بوي خوش در گل و خالق جميع اين عوارض و موضوعات خدا است و بس.

سئوال 159)- طائفه پنجم كيانند؟

اجوبه: جبائيان و اتباع آنها كه قائل به تفويض هستند و عبد را فاعل مستقل مي دانند و فعل عبد را از تحت قدرت حق خارج مي دانند و جواب آنها انشاء الله تعالي مي آيد در مسئله عدل در باب نفي جبر و تفويض.

سئوال 160)- دليل مصنف بر عموم قدرت چيست؟

اجوبه: حاصل فرمايش مصنف آنكه منشأ قدرت حضرت حق ذات مقدس او است و ذات مقدس نسبتش به جميع ممكنات علي السواء است چون مجرد و بسيط

است و ممكن جهت آنكه تحت قدرت حق واقع شود صرف امكان او است و امكان هم در همه ممكنات علي السواء پس ذات اقدس قدرتش بر همه ممكنات ثابت و جميع ممكنات هم در جنب قدرتش علي السواء است غاي? الامر اگر مصلحت در ايجادش باشد ايجاد مي كند و الا نمي كند.

درس بيست و يكم

سئوال 161)- دويم از صفات علم يعني چه؟

اجوبه:بعضي علم را به معني صور مُرتَسمه در ذهن گفته اند و بعضي حضور شيء لدي الشخص گفته اند. چنانچه شارح فرمود لكن چون اين دو معني در حق حضرت باري صحيح نيايد مي گوييم علم به معني انكشاف الشيء است لدي الشخص.

سئوال 162)- دليل بر علم چيست؟

اجوبه:ادله بر علم باري بسيار است: 1)- آنكه مقدم ذكر شد كه چون ذات اقدس حق وجودش اعلا مراتب وجود است و غير متناهي است و تام فوق التمام است و علم يكي از مراتب وجود است و جهل نقص است و نقص مساوق با امكان است لذا خداوند عالم است و علمش هم غير متناهي است چه اگر متناهي شود باز همين محضور لازم مي آيد. دليل دوم دليلي است كه شارح بيان فرموده كه چون خدا فاعل مختار است و فاعل مختار فعلش از روي قصد و شعور است و البتهعالم به فعل هست تا قصد فعل كند. دليل سوم دليلي است كه مصنف بيان فرموده و آن اينست كه افعال حق محكم و متقن است و البته فعل اگر از روي اتقان و استحكام باشد دليل است كه فاعلش عالم است زيرا كه كاشف از اين است كه عالم به حكم و ترتيب وتنظيم

فعل هست.

سئوال 163)- كدام يك از ادله بهتر است؟

اجوبه:دليل اول اتم و اعلي است زيرا كه دليل ثاني و ثالث فقط اثبات علم به افعال صادره مي كند و دليل اول اثبات جميع مراتب علم از علم به ذات و علم به صفات و علم به افعال و علم به جميع ممكنات مي كند.

سئوال 164)- وجه ديگر هم دارد؟

اجوبه:بلي دليل اول از نفس وجود حق استفاده مي شود و دوم و سوم از آثار و افعال حق كشف مي شود.

سئوال 165)- وجه ثالثي هم دارد؟

اجوبه:بلي دليل اول اثبات علم مي كند ازلاً وابداً قبل از فعل و بعد از آن و آن دو فقط اثبات حين صدور الفعل مي كند.

سئوال 166)- معني محكمه و متقنه چيست؟

اجوبه:فعلي كه مشتمل بر امور غريبه و عجيبه باشد و فوائد و خواص كثيره داشته باشد آن را محكم و متقن مي گويند.

سئوال 167)- دليل بر محكم و متقن بودن افعال حق چيست؟

اجوبه:نظر كردن در خود افعال او از خلقت عالم علوي و كُرات جويه و كيفيت حركات منظمه مرتبه و ترتيب فصول و ليل و نهار و خلقت ابر و باران و رعد و برق و باد و خلقت مركبات ثلاث از نباتات و حيوانات و خلقت انسان و آثار قدرت كه در هر يك مشاهده مي شود و ترتيب منظم كه در هر يك موجود است و فوائد و حكم و مصالح و ثمرات و نتايج كه هر كدام داراست دليل قويست بر محكم و متقن بودن افعال حق.

درس بيست و دويم

سئوال 168)- قواي اربعه در كلام شارح چيست؟

اجوبه:قوه جاذبه كه مثل قوه كهربائيه تمام اعضاء جذب غذاء

هر كدام آنچه لايق به خود او است يدل ما يتحلل مي كند به اندازه سهم خود و قوه ماسكه نگاهداري غذا مي كند در هر مقامي تا طبخ و نضج بشود و هاضمه كه در هر مقامي هضم غذا مي كند هضم معدي و كبدي كيلوس و كيموس و اورد? و عروق و صافي آن را مي گيرد و فضولاتش راقوه دافعه دفع مي كند و غير اينها قواي ديگري هم هست مثل قوه تنفس و حس و حركت و قوه مولده و قواي نفسانيه و غيرها.

سئوال 169)- فاعل اين قوي در بدن چيست؟

اجوبه:اختلاف است حكماء طبيعي نفس اعضاء را فاعل مي دانند حكماء الهي مثل افلاطوني و رب النوع لسان اخبار ملائكه موكله در بدن آنها را فاعل مي دانند و الكل مخزون تحت اراد? الله تبارك وتعالي.

سئوال 170)- دليل مصنف و شارح بر عموم علم چيست؟

اجوبه:گذشت كه دليل اول كافي بر عموم هست ولي مصنف و شارح استدلال بر عموم علم كرده اند به اينكه خداوند حي است و الحي يصلح ان يعلم كل شيء فهو يعلم كل شيء زيرا كه كلما يصح في حق الله يجب و الالافتقر و احتاج الي الغير.

سئوال 171)- توضيح اين دليل چيست؟

اجوبه:چون اين دليل بر حسب ظاهر مصادره ي و دوريست، زيرا كه اثبات علم موقوف بر اثبات حيو? است و مي آيد كه اثبات حيات هم موقوف بر علم است لذا بهتر اين است كه گفته شود كه عقلاً مانعي از علم او بكل معلوم حتي بذاته تعالي نيست و اين معني صحت است يعني مي شود كه خدا عالم به همه

چيز باشد و چون عقلاً مانعي ندارد يقيناً عالم است زيرا كه اگر نباشد محتاج است در تحصيل آن به غير و احتياج نقص است و بر ذات اقدسش روا نيست.

سئوال 172)- مخالف در اين عموم كيست؟

اجوبه:جماعتي از حكماء قديم كه گفتند خدا عالم به جزئيات نيست چون جزئيات دائر و زائل است و خداوند محل حوادث نيست.

سئوال 173)- جوب آنها چيست؟

اجوبه: شارح جواب مي دهدكه اين تغير اعتباريست يعني تعلق اعتباري متغير است نه علم ذاتي و تحقيق در جواب آنكه تغير معلوم موجب تغير علم نمي شود علم قبل از وجود معلوم و پس از انعدام او و در حال وجود او فرقي نمي كند چنانچه در اخبار اشاره شده كه عالم بالاشياء قبل وجودها و ما در خود هم مشاهده مي كنيم كه الآن علم داريم كه فردا شمس طالع مي شود مثل آن كه ديروز طالع بود و فعلاً طالع است.

درس بيست و سوم

سئوال 174)-سوم از صفات چيست؟

اجوبه:حيات است و معني آن عبارت است از منشائيت آثار نه معني حيات نباتي يا حيواني يا نفساني كه در ماها موجود است چون آنها از عوارض است و خداوند محل عوارض نيست و دليل بر ثبوت حيات بالمعني المذكور ظهور آثار ربوبي است كه عبارت از صدور افعال است از روي علم و قدرت و از اين جهت است كه برگشت اين صفت به همان دو صفت علم و قدرت است.

سئوال 175)- دليل مصنف چيست؟

اجوبه:فرمايش مصنف همان دليل است كه عرض شد چون مي فرمايد لانه عالم قادر فيكون حياً بالضرور? يعني لازمه اين دو صفت حيات است.

سئوال 176)- اختلاف اشاعره چيست؟

اجوبه: چون اشاعره

صفات را زئد بر ذات مي دانند مي گويند حيات هم امر زائديست مغاير با ذات و با علم و قدرت و قديم است.

سئوال 177)- جواب آنها چيست؟

مي آيد در صفات سلبيه در نفي معاني كه صفات ذاتيه عين ذات اقدس حق است به معني اينكه مصداق ذات و صفات يكي است و مفاهيم متعدد است كه اين مفاهيم متعدده انتزاع مي شود از صرف ذات اقدس و سابقاً هم اشاره به اين معني شد.

سئوال 178)- جوابي كه شارح از آنها مي دهد چيست؟

اجوبه: بسيار جواب با مزه ايست چون تمسك مي كند به اصل يعني اصالت عدم الزياد? و اصاله العدم در باب اصول فقه اصل موضوع لمورد الشك في مقام الظاهر به معني ترتيب آثار العدم ظاهراًو اين معني در اصول دين خاصتاً در باب صفات چه مناسبت دارد.

سئوال 179)- چهارم از صفات اراده يعني چه؟

اجوبه: اما اراده در افعال اختياريه عبد عبارت است از علم با نفع كه تعبير از آن به شوق مؤكد و عزم و جزم مي كنند كه محرك عضلات است و اما در افعال الهي عبارت از علم به صلاح است در اراده ي تكويني يا در تكليف عباد از اوامر و نواهي به حق است در اراده تشريعي.

درس بيست و چهارم

سئوال 180)- مقدمات صدور فعل از عبد چيست؟

اجوبه:اولاً عبد تصور فعلي را مي كند بعد از آن تصديق به فائده آن بعد از آن علم به اينكه اين فائده انفع به حال اوست فيحصل منه الشوق المؤكد و العزم و الجزم فيتحرك منه العضلات، فيصدر منه الفعل قصدا و اختياراً.

سئوال 181)-افعال الهي مقدماتش چيست؟

اجوبه:اين معاني تماماً در حق

خداوند محال است چون محل حوادث واقع نشود، بلكه آنچه تصور مي كنيم جز علم حق يكون هذا الفعل صلاحاً في ايجاده پس از آن ايجاد فعل چيزي ديگري نمي فهميم و ايجاد به معني مصدري هم فعلي است نظير افعال به معني اسم مصدر كه عبارت از مخلوقات باشد و اين معني سبب شد از براي اختلافات حكماء و متكلمين كه حكما عبارت از علم به صلاح گفتند و متكلمين عبارت از ايجاد گرفتند آنها گفتند اراده از صفات ذات است اينها رفتند به اينكه از صفات فعل است.

سئوال 182)- سبب اين اختلاف چيست؟

اجوبه:چون طرفين متفق هستند كه اراده از مراد منفك نمي شود متكلمين ترسيدند، كه اگر اراده از صفات ذات باشد و ذات قديمست لازم مي آيد قدم عالم و اين خلاف ضرورت دين است لذا از صفات فعل شمردند ولي حكما تجاشي ندارند از قدم زماني عالم.

سئوال 183)- حق در مقام چيست؟

اجوبه:حق آنستكه اراده از صفات ذات است و مراد هم منفك از اراده نيست و مع ذلك عالم حادث است به حدوث زماني.

سئوال 184)- توضيح دهيد؟

اجوبه:اگر ما اراده را علم مطلق مي گفتيم به معني علم به فعل اين عيب لازم مي آمد ولي علم به صلاح است نه علم مطلق به معني اينكه خداوند از لاعلم به صلاح در ايجاد فلان موجود دارد در زمان خاص و مكان خاصي كه قبل از آن زمان و بعد از آن و در غير آن مكان ابداً صلاح در ايجاد او نيست فيوحده في محله مثلاً اگر شما علم داريد به اينكه صلاح در حضور به درس است در فلان ساعت

در فلان محل الآن اراده او را داريد و لو هنوز آن زمان نيامده و اين اراده هم منفك از مراد نيست يعني بر طبق همين اراده مراد واقع مي شود و تخلف پذير نيست در مورد خداوند.

درس بيست و پنجم

سئوال 185)- اقوالي كه شارح نقل كرده چيست؟

اجوبه:يكي قول ابوالحسن بصريست كه علم بما في الفعل من لمصلح? الداعي? الي ايجاده و اين قول اگر چه پسنديده شارح است لكناشتباه بين حكمت و اراده شده حكيم يعني عالم به جميع مصالح است كه متعلق علم آن فوائد و ثمراتيست كه مرتب بر افعال مي شود و مريد يعني عالم يكونالفعل صلاحاً لاجل ترتب المصالح عليه كه متعلق علم نفس فعل متصور به صلاح است. دوم قول بخاريست كه مي گويد غير مغلوب و لا مكروه و اين برگشت به صفات سلبيه است چنانچه بعضي گفته اند كه عالم است يعني جاهل نيست قادر است يعني عاجز نيست و اين حرف باطل است، بلكه سلب از لوازم به ثبوت است نه عين آن؛ سيم: قول بلخي است كه گفته است عبارت از: علم به افعال و علم به اوامر و نواهي است و جواب آن ذكر شد. چهارم قول اشاعره كه صفت زائده قديمه گفتند چنانچه اشاره شد در صفت حيات با جواب آن؛ پنجم: قول كراميه است كه صفت زائده حادثه قائمه بالذات گفتند و جوابش آنكه محل حوادث نمي شود . ششم: قول برخي از معتزله كه صفت زائده حادثه غير قائمه بذاته تعالي است و اين حرف از همه مزخرف تر است چون صفت بي محل و غرض بي معروض تحقق پذير نيست.

سئوال 186)- دليل

بر اصل ثبوت اراده چيست

اجوبه: همين كه ثابت شد خداوند عالم به همه چيز هست پس علم به صلاح فعل هم دارد و محتاج به معونه ديگر نيست و همچنين ثابت شد كه قادر است و معني قدرت هم صدور فعل عن اختيار است دليل قويست بر اراده زيرا اراده همان صدور فعل است به اختيار بلكه دليل سابق ما هم دليل بر تمام صفات وجوديه بود كه از جمله آنها اراده است.

درس بيست و ششم

سئوال 187)- چند قسم اراده داريم؟

اجوبه:دو قسم اراده يكي اراده تكوينيه كه اراده حق تعلق گيرد به ايجاد موجودي در عالم ايجاد دويم اراده تشريعيه كه اراده تعلق گيرد به امر به ايجاد فعل از عبد و ارسال رسل و انزال كتب و جعل احكام و تكاليف از اين باب است.

سئوال 188)- فرق اين دو قسم چيست؟

اجوبه:قسم اول نفس فعل صلاح در ايجاد اوست و فعل از افعال الهي است و از تحت قدرت عبد خارج است ولي قسم دويم صلاح در امر و حكم و جعل تكليف است و خود فعل صلاح بر عبد دارد كه اتيان كند و جزو افعال اختياريه عبد است.

سئوال 189)- كراهت يعني چه؟

اجوبه:كراهت مقابل اراده است و آنهم دو قسم است يكي كراهت تكوينيه يعني اموري كه ايجادش مفسده دارد و اين فعل متصف به فساد است خداوند ايجاد نمي فرمايد به معني اينكه عالم است به فساد آن كما اينكه اراده علم به صلاح است دوم كراهت تشريعيه يعني افعالي كه صدورش از عبد براي او مفسده دارد و جزو افعال اختياريه اوست خداوند نهي فرموده.

سئوال 190)- اوامر و نواهي حق چند قسم است؟

اجوبه:دو

قسم امر وجوبي كه مصلحت ملزمه بر عبد دارد و تركش مفسده دارد و امر ندبي كه مصلحتش ملزمه نيست و تركش مفسده ندارد به عكس نهي كه آن نهي دو قسم است نهي الزامي كه فعلش مفسده ملزمه دارد و تركش لازم و نهي غير الزامي كه مفسده او ملزمه نيست و تركش غير لازم.

درس بيست و هفتم

سئوال 191)- پنجم از صفات ادراك يعني چه؟

اجوبه:ادراك در عبد به معني درك امور جزئيه است به حواس ظاهره و باطنه و در حق تعالي به معني علم اوست به جميع جزئيات.

سئوال 192)- حواس ظاهره چند قسم است؟

اجوبه:پنج قسم حس بصر كه به توسط او درك مي كند انسان ديدني ها را از قبيل الوان و نقوش و اشكال و حس سمع كه مي شوند اصوات را و حس ذوق كه درك مي كند طعوم را و حس شمّ كه درك مي كند روائح را و حس لمس كه درك مي كند حرارت و برودت و يبوست و رطوبت و زبري و نرمي و نحو آنها.

سئوال 193)- حواس باطنه چيست؟

اجوبه:آن هم پنج قسم است يكي حس مشترك كه حواس ظاهره مذكوره را به توسط آلات آن درك مي كند. دوم متخيله كه درك مي كند صور خياليه را سيم واهمه كه درك معاني جزئيه را مي كند چهار حافظه كه آن معاني را ضبط مي كند پنجم: عاقله كه مدرك كليات است.

سئوال 194)- دليل بر مدركيت حق چيست؟

اجوبه:چون اين حواس ظاهره و باطنه تماماً در حق خداوند محال است چون احتياج به آلات و ادوات ندارد و محل حوادث واقع نمي شود واز جسم و جسمانيت منزه است و

در آيات قرآنيه اطلاق بر او شده مثل سميع و بصير و مدرك لذا بايد گفت كه مراد علم به مبصرات و مسموعات و مدركات است و دليلش همان دليل علم است.

سئوال 195)- سميع و بصير چند معني دارد؟

اجوبه:دو معني يكي بصير يعني بينا و يكي خبير به كيفيت امور مي گويي فلاني در امور تجارتي يا زراعتي يا سلطنتي مثلاً بصير است و هم چنين سميع يكي به معني شنوايي و ديگر به معني ترتيب اثر بر شنيدن مي گويي فلاني حرف شنواست يا حرف نشنو و هر دو در حق حضرت باري به معني علم صحيح است يا من سمع انين المذنبين هم مي داند هم ترتيب اثر مي كند و از همين قبيل است سمع الله لمن حمده.

درس بيست و هشتم

سئوال 196)- ششم از صفات قديم،ازلي، باقي، ابدي و سرمدي يعني چه؟

اجوبه: معناي قديم و ازلي آنستكه هميشه بوده و ابتدايي از براي وجود او نيست و معناي باقي و ابدي آنستكه هميشه هست و انتهايي از براي وجود او نيست و معناي سرمدي آنست كه هميشه بوده و هميشه هست نه ابتداء دارد و نه انتهاء.

سئوال 197)- دليل بر اين صفات چيست؟

اجوبه: ادله از براي اين مطلب بسيار است يكي آنكه گذشت كه ذات اقدس حق صرف الوجود و بحت الوجود و محض الوجود است نه آنكه ذات ثبت له الوجود باشد و محض وجود قابل عدم نيست و الا لزم انقلاب الوجود بالعدم و هو موجب اجتماع الضدين او ارتفاعهما و هو محال ديگر آنكه ثابت شد كه خداوند واجب الوجود است اگر فرض عدم سابق يا لاحق بر او شود

ينقلب الي ممكن الوجود و هو محال سيم آنكه اگر وجودش ابتداء يا انتهايي بر او فرض شود لزم ان يكون محتاجاً اليه و الي العله الموجد? لان العدم غير قابل لان يكون موجباً.

ذات نايافته از هستي بخش كي تواند كه شود هستي بخش.

فاقد شيء معطي شيء نمي شود نيستي علت هستي نشود هست بايد كه شود علت هست.

سئوال 198)- هفتم از صفات تكلم است يعني چه؟

اجوبه: اين بحثي است كه فقط در كلام متكلمين واقع شده و اول بحث آنها دراين موضوع است و از اين جهت اين علم را علم كلام گفتند و ابدا در كلام حكماء مورد صحبتي نيست.

سئوال 199)- چند قول است در كلام باري تعالي؟

اجوبه:اقوال بسيار است اشاعره قائل به كلام نفي شدند و قديم دانستند و زائد بر ذات گفتند و غير علم و قدرت شمردند فعندهم ليس بحرف و لا صوت و لا امر و لا نهي و لا جز و لا استخبار و حنابله قائل به كلام لفظي شدند و قديم دانستند و قائم به ذات اقدس گفتند و معتزله كلام لفظي گفتند و حادث دانستند و قائم به ذات گفتند و تمام اين اقوال باطل و عاطل است و حق اينست كه كلام همان كلام لفظي است و حادث است و قائم به جسمي از اجسام است كه خداوند ايجاد مي فرمايد كلام را در آن جسم پس كلام فعلي است از افعال الهيه.

درس بيست و نهم

سئوال 200)- معني كلام نفسي اشاعره چيست؟

اجوبه: كلام نفسي در نزد اشاعره عبارت از معاني قرآني است غير از الفاظ آن قائم به نفس است و زائد بر ذات است و

قديم است كما اينكه در سائر صفات هم همين معنا را گفتند مثل علم و قدرت و حيات و غيرها.

سئوال 201)- دليل بر بطلان قولشان چيست؟

اجوبه: دليل بر بطلان آن اينست كه اين حرف اصلاً قابل تعقل و تصور نيست چه رسد به آنكه گفته شود صحيح است يا فاسد زيرا كه اگر مراد از معاني كلام علم الهي است كه تعلق به آنها گرفته ارجع به صفت علم مي شود و اگر مراد قدرت حق است بر ايجاد آنها در موطن خود مثل خلقت آدم و غرق قوم نوح و امثالهما راجع به قدرت مي شود و مفروض اينست كه مي گويند غير از علم و قدرت است و چيز ديگر تعقل نمي شود به علاوه آنكه تعدد قدماء لازم مي آيد و ايضاً لازم مي آيد خداوند محل عوارض واقع شود.

سئوال 202)- دليل بر بطلان حنبلي چيست؟

اجوبه: اين حرف اشد فساد است از حرف اشاعره؛ زيرا كه اولاً الفاظ و حروف از اموريست كه يتجدد شيئاً و فشيئاً پس در مفهومش حدوث لازم دارد نمي توان قديم شمرد به علاوه آنكه تعدد قدماء لازم مي آيد و ثالثاً قيام به ذات مستلزم جسميّت ذات است و احتياج به آلات و ادوات تعالي اله عن ذلك علواً كبيراً.

سوال 203)- دليل بر بطلان معتزلي چيست؟

اجوبه: دليل بر بطلان آنها اولاً اينكه لازم مي آيد خداوند محل حوادث شود و ثانياً آنكه مستلزم جسميت واحتياج است چنانچه در جواب اخير حنبلي ذكر شد.

سئوال 204)- دليل بر حقيقت قول رابع چيست؟

اجوبه: اما دليل بر اصل اينكه خداوند متكلم است ضرورت دين اسلام بر اينكه قرآن

كلام خدا است بلكه اوامر و نواهي صادره از حق توسط انبياء بلكه نصوص آيات قرآني و خطابات الهي بلكه خود معجزه بودن قرآن و از تحت قدرت بشر خارج بودن دليل بر اينست كه فعل اله است.

و اما دليل بر حدوث آن اينست كه جميع افعال الهي مسبوق به عدم است چنانچه در بحث قدرت گذشت و باز مي آيد و اما دليل بر اينكه قائم به جسم است چون كلام عرض است و بي معروض موجود نمي شود و بايد معروضش جسم باشد نظير شيريني قند و سفيدي برف كه خدا ايجاد مي فرمايد در جسم.

درس سييم

سئوال 205)- صفت هشتم از صفات ثبوتيه صادق است يعني چه؟

اجوبه: صدق بناءً علي المشهور عبارت است از مطابقت خبر با مخبرٌ عنه و كذب خلاف آن است و اين دو از صفات خبر است و بنابر قول نظام، مطابقت خبر است با اعتقاد و كذب خلافِ آن است.

سئوال 206)- حق در مقام كدام است؟

اجوبه: حق با مشهور است زيرا كهاگر جز مطابق با واقع نباشد صدق كذب بر او مي كند و لو معتقد مخبر باشد و اگر مطابق با واقع شد اطلاق صدق مي كند و لو مخبر اعتقاد نداشته باشد.

سئوال 207)- دليل نظام چيست؟

اجوبه: تمسك نموده به آيه شريفه: «اذا جاءك المنافقون الي قول تعالي: «و الله يشهد ان المنافقين لكاذبون»

سئوال 208)- جواب او چيست؟

اجوبه: جوابش آنكه معناي آيه اينست كه و اله يشهد ان المنافقين الكاذبون في اعتقادهم و اظهارهم الايمان لا في الواقع.

سئوال 209)- از براي صدق و كذب اطلاقات ديگري است يا نه؟

اجوبه:بلي بسيار مثل صدق در وعد يعني قصد

وفاء به وعده و كذب خلاف آن است و مثل صدق در انشاء كه عبارت از قصد انشاء است در باب عقد و ايقاعات و مثل صدق در عبوديت كه قصد خلوص است مقابل رياء ومثل صدق در ايمان كه مطابق با عقيده باشد و مثل صدق در توبه كه عزم بر ترك معصيت باشد و مثل صدق در توكل و خوف و جاء وساير اخلاق حميده و مثل صدق در افعال كه ظاهر آنها مطابق با باطن آنها باشد و مثل صدق در مناجات مثل اياك نعبد و اياك نستعين ومثل لقد اتيتك يا الهي بعد تقصيري و مثل فكيف اصبر علي فراقك الي غير ذلك و مثل صدق در دعا كه از روي حقيقت باشد و مثل صدق در كنايه مثل زيد كثير الرماد و مصل صدق در اشاره بالعين و الحاجب و اليد و مثل صدق در كتابت الي عن ذلك من اقسام الصدق و الكذب في اطلاقاتهما.

درس سي و يكم

سئوال 210)- دليل حرمت كذب چيست؟

اجوبه: علاوه از آيات قرآنيه و اخبار كثيره كه استفاده كبيره بودن آن هم يم شود قبح عقلي كذب است.

سئوال 211)- قبح عقلي آن چه نحوه است؟

اجوبه:قبائح عقليه دو قسم است. يك قسم قبح ذاتي دارد كه قابل تغيير نيست مثل ظلم نمي شود جايي ظلم حسن شود و يك قسم قبح قبيح اقتضايي دراد مثل كذب كه مي شود بسا كذب به واسطه يك مصالح مهمه ديني ظن پيدا كرد مثل نجات نبي يا مؤمني از ظالم يا كافري و بسا صدق قبيح شود اگر موجب هلاكت نبي يا مؤمني گردد.

سئوال 212)- حرمت كذب روي كدام قسم است؟

اجوبه:حرمت

شرعيه دائر مدار اعقتاد است اگر حقيقت معتقد به صدق باشد و بگويد حرام نكرده و لو واقعً كذب بوده و و لذا در اين صورت مي گوييم كه روزه هم باطل نمي شود اگر كذب بر خدا و رسول باشد.

سئوال 213)- دليل بر اينكه خدا صادق است چيست؟

اجوبه:همان قبح عقلي است و محال است از خداوند كار قبيح صادر شود چنانچه در عدل بيايد.و اگر فرض قبح در حق او بشود نبوت انبيا و مسئله معاد و كثيري از اصول ديت از بين برود.

سئوال 214)- با وضوح اين مطلب تعرضش براي چه؟

اجوبه:اين تعريض بر اشاعره ملعونه است كه حسن و قبح عقلي را منكر شده لازمه ي مذهب آنها تجويز كذب است بر خلا و اين بالمره اصول ديانت را خراب مي كند و تفصيلش در عدل مي آيد.

درس سي و دويم

سئوال 215)- صفات سلبيه چند است؟

اجوبه:بسيار است و ملاك آن بر صفتي كه موجب نقض و عيب و احتياج شود بايد از ذات اقدس حق سلب نمود مثل جهل و عجز و موت و غيرها لكن متكلمين هفت صفت شمرده اند نظر به اينكه مورد گفتگو و اختلاف در اين هفت صفت بوده و جامعش اين شعر است:

نه مركب بود و جسم نه مرئي نه محل بي شريك است و معاني تو غني دان خالق.

سئوال 216)- عبارت شارح در ارجاع جميع صفات به سلبيه مراد چيست؟

اجوبه:نظر شارح به اين است كه بعضي گفته اند كه مراد از صفت علم سلب جهل است و مراد از صفت قدرت سلب عجز است و از صفت حيات سلب موت است و هكذا نه اينكه اثبات صفتي باشد چون

علم و قدرت حيات.

سئوال 217)- دليل آنها چيست؟

اجوبه:استدلال كرده اند بر مدعي خود به اينكه حقيقت ذات و كنه فهمش از قدرت بشر خارج است و نمي توان فهميد اندازه اي كه در مقدرات بشر است همين نفي اضداد است (و كمال توحيده نفي الصفات عنه).

سئوال 218)- جواب آنها چيست؟

اجوبه: جواب از دو جهت مي توان داد: اولاً ينها اشتباه بين مفهوم و مصداق كرده اند اما مفهوم علم و قدرت و حيات و نحو اينها از واضحات و بديهيات است حتي اطفال هم مي فهمند و اما مصداق آن كه غير متناهي است عدت و مدت و شدت از فهم ممكن خارج است نظير وجود چنانچه حكيم سبزواري فرموده: «مفهومه من اعرف الاشيايي و كنهه في غاي? الخفائي» و الا اگر ملاك اين باشد بايد بگويند معني وجود هم سلب عدم است و ثانياً مثل جهل و عجز و موت از امور عدميه است و نسبتش با علم و قدرت و حيات نسبت عدم و ملكه است نه نسبت اضداد پس برگشت سلب به وجود است كه برگشت وجود به سلب. سلب جهل در واقع سلب سلب است كه عين وجود است و هكذا.

سئوال 219)- شارح مطلق صفات ثبوتيه را كماليه شمرده؟

اجوبه: اين هم اشتباه است صفات ثبوتيه چنانچه گذشت با صفات ذاتيه است آنها را كماليه گوييم يا صفات فعليه است آنها را جماله ناميم و شرحش گذشت.

درس سي و سيم

سئوال 220)- اولي صفات سلبيه نفي تركيب يعني چه؟

اجوبه:مركب يعني مؤلف از اجزاء و اين سه قسم است: اول مركب خارجيه يعني در خارج داراي اجزاء خارجيه باشد مثل جسم كه در خارج

منقسم مي شود به اقسام غير متناهيه كه آنها اجزاء آن باشند و مثل اعارض عارضه بر جسم كه به انقسام اجسام آنها هم منقسم شوند. دوم مركبات ذهنيه عقليه مثل انواع كه مركب از جنس و فصل باشند كه به غير از آنها بما به الاشتراك و ما به الامتياز مي كنيم و مثل افراد كه مركب از نوع و خصوصيات فرديه هستند. سوم مركبات وهيمه مثل جميع ممكنات كه مركب از وجود و ماهيت هستند و لو جنس و فصل نداشته باشند مثل مجردات من العقول و النفوس.

سئوال 221)- شارح قسم سيم را ذكر نفرموده؟

اجوبه:چون متكلمين قائل به وجود مجردات نيستند بلكه منحصر مي دانند ممكنات را بالاجسام و الاعراض لذا فرض اين قسم را نفرموده.

سئوال 222)- اجزاء خارجيه جسم چيست؟

اجوبه:بعضي از حكماء طبيعي كه سر حلقه آنها ذي مقراطيس است و جماعت متكلمين اجزاء جسم را جواهر فرده دانستند كه تعبير از آن به اجزاء لا يتجزا و باجزاء ذي مقراسطيه و اجزاء اشريه و جواهر فرده كرده اند لكن محققين از حكماء و متكلمين اجزاء جسم را هر چه باشد قابل قسمت و تجزي مي دانند و جزء لا يتجز لذا غيرمعقوي مي شمارند.

سئوال 223)- دليل حكماء بر مدعاي خود چيست؟

اجوبه:ادله بسيار دارند من جمله آنكه اين اجزاء كه متكلمين گويند اگر جسم هستند مفروض اينست كه جسم قابل قسمت هست و اگر غبير جسم هستند ممكن نمي شود از آنها تشكيل جسم داد و من جمله آنكه همين اجزا مفروضه داراي ماده و صورت هستند س مركب شدند و من جمله آنكه داراي ثقل هستند و كل ما له

نقل ينقسم و من جمله داراي جهات سته هستند فينقسم و من جمله داراي طول و عرض و عمق هستند و همين دليل انقسام است الي غير ذلك.

سئوال 224)- دليل نفي تركيب از ذات چيست؟

اجوبه: آنكه مركب محتاج به اجزاء است و جزء غير كل است و احتياج از لوازم امكان است و ذات مقدس محتاج نيست.

درس سي و چهارم

سئوال 225)- دويم از صفات سلبيه چيست؟

اجوبه:خداوند جسم نيست عرض نيست، جوهر نيست و لوازم آنها مثل حلول و جهت و لذت و الم و اتحاد هم از او مسلوب است.

سئوال 226)- جوهر يعني چه؟

اجوبه:معني جوهر ايسنست كه اذا وجد وجد لا في الموضوع در مقابل عرض كه اذا وجد وجد في الموضوع.

سئوال 227)- جسم جوهر است يا عرض؟

اجوبه:جسم مركب از دو جوهر است: ماده و وصورت كه ماده بدون صورت تحقق ندارد لكن صورت بدون ماده فرض مي وشد مثل صور خياليه ذهنيه و صور مثاليه برزخيه كه قالب مثالي مي گويند و بنا بر قول حكماء مثل افلاطونيه كه صورت صرفه هستند در مقابل جواهر بسيطه.

سئوال 228)- جواهر بسيطه يعني چه؟

اجوبه:يعني جوهر استبدون ماده و بدون صورت مثل عقول و نفوس كه آنها را مجردات گويند مقابل ماديات.

سئوال 229)- فرق عقول و نفوس چيست؟

اجوبه:عقول عبارت از آن مجرديست كه در ذات و در افعال احتياج بهماده ندارد و نفوس در ذات فقط اما در فعل محتاج به ماده هست.

سئوال 230)- مصنف نفي جوهر هم كرد لكن شارح متعرض نشد؟

اجوبه:چون شارح از متكلمين است كه منكر وجود مجردات هستند و جواهر را منحصر به اجسام مي دانند كه مركب از ماده و صورتند.

سئوال 231)- دليل بر

نفي اين سه از ذات اقدس چيست؟

اجوبه:دليل همان دليل نفي تركيب است چون جسم و عرض و جوهر مركب هستند و لو تركيب وهمي چنانچه گذشت. به علاوه آنكه جسم احتياج به مكان هم دارد و حيّز مي خواهد و عرض محتاج به موضوع و محل است و احتياج در حق واجب تعالي راه ندارد و به علاوه آنكه اجسام و اعراض و جواهر كلا مسبوق به عدم هستند و محتاج به علت موجده و حادث هستند و گذشت كه باري تعالي قديم است و محتاج به علت در ايجادش نيست و به علاوه آنكه اجسام و اعراض محل حوادث و تغيير هستند و حضرت حق محل حوادث نشود.

سئوال 232)- اعراض چند قسم هستند؟

اجوبه:نه قسم: كم و كيف و اضافه و فعل و انفعال و جده و مزان و مكان و قوه و شرح هر يك در محل خود مي آيد انشاء الله تعالي.

سئوال 233)- جواهر چند قسم هستند؟

اجوبه:پنج قسم: عقل و نفس و ماده و صورت و جسم و شرحش گذشت.

درس سي و پنجم

سئوال 234)- معناي حلول چيست؟

اجوبه:چند معني از براي حلول مي توان كرد يكي حلول عرض در جسم مثل شيريني در قند كه جسم را محل و موضوع مي گويند و عرض را حال و عار مي نامند يكي حلول جسمي در جسم ديگر مثل ظرف و مظروف مثل آب در كوزه يكي به معني خليط مثل انگبين در سركه يكي به معني تعلق مثل تعلق روح به بدن يكي به معني قيام شيء به شيء مثل قياماثر به مؤثر.

سئوال 235)- كدام يك از اقسام در حق خدا محال است؟

اجوبه:جميع اقسام محال است اما

اول چونخداوند عرض نيست و اما دويم چون جسم نيست و امام سيم چون ذات اقدسش اجزاء ندارد و جزء مركب هم نشود زيرا احتياج به تركيب لازم آيد و اما چهارم چون محل حوادث واقع نشود و اما پنجم آنكه كليه اشياء قيام به ذات او دارند و او بالذات قائم است نه آن كه قيام به جز داشته باشد.

سئوال 236)- نصاري كدام يك از اقسام را مدعي مي شوند؟

اجوبه:كلمات اين طائفه تناقضات بسيار دارد اگر مراد حلول خدا است در جسم عين 4 معني دويمم راد است و اگر مراد انحاد اين دو است معني سيم وا گر مراد قيام او است بعسي معني پنجم هر چه باشد كفر است.

سئوال 237)- صوفيه كدام يك را قائل شدند؟

اجوبه: اين طائفه هم از نصاري اخذ كردند و ديگر اينكه بهائيه از اين طايفه و هم چنين غلات و تمام از يك مشرب آب مي خورند و تماماً كفر و الحاد است.

سئوال 238)- معني جهت چيست؟

اجوبه: معناي جهت را گفتند مقصد متحرك يعين طرفي كه به آن طرف حركت مي كند و آن عبارت از مكانيست كه مورد توجه متحرك است لكن اين معنا خوب نيست بلكه مراد از جهت طرف تقابل جسمين است و اگر چه تقابل جسمين اطراف كثيره دارد لكن حكما تقسيم كردند به جهات سته فوق و تحت و قدام و خلف و يمين و يسار و ساير اطراف به هر كدام از اين جهات سته اقرب است مسمي به آن اسم است.

سئوال 239)- دليل بر بطلان جهت چيست؟

اجوبه: بعد از آنكه گفته شد كه خداوند جسم نيست و مكان ندارد

نفي جهت واح است.

سئوال 240)- پس كراميه چه مي گويند؟

اجوبه: اينها هم خدا را جسم مي دانند هم از براي او مكان قائلند.

درس سي و ششم

سئوال 241)- معناي لذت و الم چيست؟

اجوبه: معناي لذت ادراك الملائمللطبع من حيث انه ملائم و الالم ادراك ا لمنافي و المافر للطبع من حيث انه منفي و منافر و چون طبع از لوازم جسم است و ذات اقدس حق منزه از جسم و لوازم جسميت است و عبارت شارح كه تعبير به مزاج كرده مراد همين طبع است.

سئوال 242)- معناي حسي و عقلي چيست؟

اجوبه: التذاذ حسي عبارت است از ادراك لذائذ قوه شهويه و غضبيه و وهميه مثل اطعم? لذيذه و البس? فارخره و مساكن عاليه و انتقام از دشمن و تفوق بر اعداء و رياست بر غير و صنايع غريبه و امثال آنها تألم حسي عبارت از ادراك اضداد آنها است و اما التذاذ عقلي عبارت از ادراكات كمالات نفسيه مثل علوم عقليه و صفات حميده و اعمال حسنه و تألم عقل عبارت از دراك كونه جاهلاً او كونه متخلفاً بالصفات الذميمه او الاعمال السيئه.

سئوال 243)- اين قيد حيثيت در عبارت مراد چيست؟

اجوبه: بسا انسان به واسطه جهل به اموري التفات به بعضي از لذائذ و الام ندارد بلكه عكس تصور مي كند لذت را الم تحمل مي كند و الم را لذت مي پندارد و بسا به واسطه علم به فوائد و نتائج مرتبه بر شيء تحمل بعضي از آلام مي كند و لذت مي برد با علم به مضرارت و عواقب وخيمه رف نظر از پاره اي از لذائذ مي كند اينها لذت تخيلي است نه حقيقي

و كذلك الالم.

سئوال 244)- حكماء در اين باره چه گفته اند؟

اجوبه: حكماء مي گويند چون ذات اقدس حق مدرك ذات خود و مدرك صفات كماليه خود و مورك افعال صادره از خود هست باتم ادراك فهو اجل مدرك بالكسر لاعظم مدرك بالفتح باتم ادراك و لا نعني بالذ? الا هذا فهو دائماً ملتذ بذاته لذاته.

سئوال 245)- جواب آنها چيست؟

اجوبه: جماعتي از متكلمين جواب داده اند به اينكه لذت و الم منحصر به حسي است و لذت والم عقلي نداريم و اين خلاف حس و برهان و وجدان است و برخي مثل شارح جواب داده اند كه اسماء اله توقيفي استو از شرع نرسيده اطلاق لذت بر خداوندو اين در حقيقت تسليم مطلب است حقيقتاً و اختلاف در لفظ است.

سئوال 246)- به نظر شما چه مي رسد؟

اجوبه: تحقيق مطلب آنكه در مفهوم لذت مأخوذ است يك امر زائدي و حدوث يك الت وجدي و خداوند محل حوادث واقع نشود و اگر معني كنيم به نحوي كه اين محذور را لازم نيايد مانعي ندارد و لا مشاح? في الاصطلاح.

درس سي و هفتم

سئوال 247)- معناي اتحاد چيست و دليل بر بطلانش چيست؟

اجوبه:از براي اتحاد كهماي بسيار است يكي آنكه دو مفهوم مغاير منتزع از مصداق فارد شود مثل علم و قدرت و ساير صفات كه منتزع از ذات شود و اين معني اينجا مراد نيست قطعاً دويم اتحاد موضوع و محمول در قضايا چه حمل ذاتي باشد مثل الانسان حيوان ناطق چه شايع صناعي باشد مثل الانسان ضاحك و كاتب و اين هم اينحا مراد نيست. سيم دو شيء موجود مغير مركب شوند مثل سكنجبين و جميع مركبات از

اين قبيل است چه تركيب خارجي مثل اجسام چه تركيب عقلي مثل جنس و فصل و ماده و وصرت و چه تركيب اعتباري مثل عقد كه مركب از ايجاب و قبول است و مجعولات شرعيه و اين معني در حق حضرت حق محال است چون ذات مقدسش بسيط است في غايه البساط? و داراي اجزاء نيست جتي اجزاء وهيمه مثل ماهيت و وجود چون تركيب از لوازم امكان است و موجب احتياج است. چهارم آنكه دو موجود يك موجود گردد چنانچه نصاري گفتند كه خداوند با عيسي و روح القدس يكي شدند و اهل غلو مثل نصيريه كه گويند متحد شدند با علي عليه السلام و صوفيه كه گويند متحد شد با عرفاءو اين معني اصلاً معقول نيست چون دو يكي نشود و تناقض لازم آيد. پنجم آنكه دو موجود منقلب شود به حقيقت واحده واين معني هم در حق باري محال است چون انقلاب از لوازم كون و فساد است و با وجوبو جود منافي است.

درس سي و هشتم

سئوال 248)- سيم از صفات سلبيه كدام است؟

اجوبه: اينكه خداوند محل حوادث نيست يعني تغيير در ذات مقدس او راه ندارد و محل عروض عوارض نشود و ارتفاع درجه و ترقي و انحطاط رتبه وتنزل بر او روا نباشد.

سئوال 249)- دليل بر اين مدعي چيست؟

اجوبه: دو دليل يكي آنكه اين امور كاشف از نقص است و نقص از لوازم امكان است و واجب الوجود كامل فوق الكمال است و نقص در ساحت قدس ربوبي روا نيست. ديگر آنكه اين نحوه امور مورث احتياج به غير و انفعال از غير است بيايد كه باري تعالي غني بالذات است و

منفعل و متأثر از غير نيست و محتاج به غير نيست چون تمام اينها از شئون ممكن است با وجوب وجود سازش ندارد.

سئوال 250)- مخالف در اين مسئله كيست؟

اجوبه:طائفه اي از عامه كه آنها را گراميه مي نامند گويند خداوند در ازل عالم نبوده ثم صار عالماً و قادر نبوده ثم صار قادرا و هكذا جميع صفات ذات اضافه مصل اراده و كرات و سمعيت و بصيريت و نحوها.

سئوال 251)- منشأ توهم آنها چيست؟

اجوبه:چون ديدند كه علم امريست اافي بين العالم و المعلوم و كذا القدره بين القادر و المقدور و الاراده بين المريد و المراد و السمع بين السامع و المسموع و البصر بين المبصر و هكذا و امر اضافي بدون منتسبين تحقق پيدا نكند و من المسلم كه معلوم و مقدور و المراد و المسموع و المبصر كه در ازل موجود نبوده فلم يكن هو عالماً و قادراً و هكذا.

سئوال 252)- جواب از اين شبهه چيست؟

اجوبه:اينها اشتباه كرده اند و خلط بين امور اعتباريه انتزاعيه و امور ذاتيه حقيقيه خارجيه . توضيح كلام اينكه ذات علم و قدرت امريست وجودي حقيقي خارجي عين ذات اقدس حق است چنانچه بيايد در نفي معاني الكه اگر عالم و قادر نباشد نمي تواند مقدور و معلوم ايجاد نمايد پس بايد علم قبل از معلوم و قدرت قبل از مقدور باشد تا تعلق به او گيرد و اما تعلق علم به معلوم و قدرت به مقدور امريست زبطي اعتباري انتزاعي و اني امريست اضافي قائم بمتضايفين.

سئوال 253)- علي هذا معناي رحم وجود بع و عداد? و غضب كه نسبت به حق داده مي شود چيست؟

اجوبه:معناي اين امور

اينست كه اينها از صفات فعل است يعني خداوند معامله مي كند با بندگانش معامله محبت بيا عداوت يا رحمت يا غضب نهاينكه اين حالات عارض او شود.

درس سي و نهم

سئوال 254)- چهارم از صفات سلبيه چيست؟

اجوبه: خداوند به حس بصر ديده نمي وشد نه در دنيا و نه در اخرت بلكه ذات مقدسش به عقل هم ادراك نشود و درا و هم احدي نيايد.

سئوال 255)- دليل بر نفي رؤيت چيست؟

اجوبه: چون رؤيت از لوازم جسم و عوارض جسم است و خداوند مجرد است امكان رؤيت ندارد.

ديگر آنكه شرط رؤيت مواجهه است يا در حكم مواجهه مثل رؤيت در آينه و خداوند در جهت واقع نشود و محيط به جميع جهات است و جهت از لوازم جسم و حيّز و مكان است ديگر آنكه در قرآن مجيد خطاب «لن تراني به موسي عليه السلام» شد و لن لنفي التابيد است ديگر آنكه مدح فرموده ذات مقدس خود را به قوله تعالي: «لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار» و ديگر آنكه مذمت فرموده كساني كه طلب رؤيت كردند بقوله تعالي: «وقد سئلوا موسي ا كبر من ذلك فقالوا ارنا الله جهره فاخذتهم الصاعقه» و قوله تعالي: «و قال الذين لا يرجون لقائنا لولا انزل علينا الملائكه او نري ربنا لقد استكبروا في ا نفسهم و عتو عتواً كبيرا» فهذه ادله خمسه علي بطلان الرؤي? من العقل و السمع.

سئوال 256)- مخالف در اين مطلب كيست؟

اجوبه: سه طائفه: الاولي مجسمه الثانيه الكراميه كه اين دو طائفه گفتند: خداوند به طور مواجهه ديده مي شود و الثالثه الاشاعره و عجب در اين استكه اشاعره با اين كه خدا را مجردمي

دانند قائل به صحت رؤيت شدند و چون اين بر خلاف وجدان عقل است بعي از آنها خواستند توجيه كنند گفتند مراد از رؤيت خروج شعاع و انطباع نيست بلكه مراد حدوث حالتي است كه مورث علم به او مي شود و بعضي گفتند كه يوم القيامه ان الله ينكشف لهم انكشاف البدر المنير و امام اينها باطل است چون احاطه به ذاتمقدس در خور امكان نيست.

درس چهلم

257)- پنجم از صفات سلبيه چيست؟

اجوبه:پنجم نفي شريك است كه حقيقت معناي توحيد كه اصل اولي اصول دين است همين است.

سئوال 258)- توحيد چند قسم است؟

اجوبه:پنج قسم اول توحيد ذات كه واجب الوجود يكي است عديل و نظير و مثل و مانند ندارد لا ضد و لا ند له و همين مفاد سوره مباركه توحيد است «قل هو الله احد»؛ دويم توحيد صفات كه صفات حق عين ذات مقدس او است و زائد بر ذات نيست. سيم: توحيد افعالي كه تمام خلق به دست او است خالق و رازق و معطي و منعم و محيي و مميت و معز و مذل و مغني و مفقر و نحوها اوست و بس. چهارم: توحيد عبادي است كه عبادت غير از او جايز نيست و او سزاوار پرستش است و بس و مفاد مطابقي كلمه طيبه همين است. پنجم: توحيد نظريست يعني بنده بايد اميدش به غير خدا نباشد رجاء و خوف و توكل و نظر و محبت به خدا باشد و بس و اين در علم اخلاق گفته مي شود.

سئوال 259)- مخالف در اين اقسام كيست؟

اجوبه:در هر پنج قسم مخالف دارد: مخالف در توحيد ذاتي ابن كمونه است كه قائل

شده يا احتمال د اده كه دو واجب الوجود باشد و مخالف در توحيد صفاتي اشاعره كه قائل به معاني شدند و بهشميه كه قائل هب احوال شدند و شرحش در نفي معاني و احوال مي آيد و مخالف در توحيد افعالي ثنويه هستند كه قائل به يزدان خالق خيرات و اهرمن خالق شرور شند و حكما و وغيرهم و شرحش در باب قدرت گذشت و همچنين مفوضه كه قائل هستند خداوند امر خلقت را تفويض كردهبه بعض مخلوقات مثلانبياء و اولياء و ملائكه و حركات كرات علويت و سفليه و عالم عقول و مثل علي اختلاف اقوالهم و هذا بعضهم و مخالف در توحيد عبادي عبده اوثان و اصنام و الشمس و القمر و الكواكب و النار و الشجر و البقر و نحوها حتي عبده انبياء مثل عيسي عليه السلام و مخالف در توحيد نظري كساني هستند كه نظر به اسباب و وسائط و وسائل دارند و به كلي نظر از مسبب الاسباب و ذي الواسطه برداشتند مثل اهل دنيا التاجر? بتجارته و الزارع بزراعته و الغني بغناه و المالك بملكه و السلطان بسلطنته و هكذا.

درس چهل و يكم

سئوال 260)- مخالف اول ابن كمونه راهش چيست؟

اجوبه: اولاً ابن كمونه قائل به دو واجب نشده فقط مدعي امكان فرض دو واجب است و منكر امتناع آنست و ثانياً آنكه ابن كمونه با تمام حكما موافقت دارد كه ذات مقدس واجب الوجود نمي شود مركب از اجزاء باشد زيرا كه تركيب بجميع معانيه من المركبات الخارجيه و العقليه و الوهميه از لوازم امكان است و با وجوب وجودش سازش ندارد چنانچه شرحش در نفي تركيب كه اولين

صفات سلبيه بود گذشت فعلي هذا مي گويد چه مانع دارد كه دو واجب الوجود باشد كه به تمام ذات مخالف با يكديگر باشند نظير جواهر با اعراض و نظير اعراض با يكديگر مثل كم با كيف و مثل مطلق اجناس عاليه كه بسائط هستند و لازم نمي آيد مركب از ما به الاشتراك و ما به الامتياز شوند چنانچه محقق سبزوار گفته: «هويتان بتمام ذات قد» «خالفتا بابن كمونه استند».

سئوال 261)- جواب از شبهه ابن كمونه چيست؟

اجوبه:جواب آنكه قياس مقام به باب جواهر و اعارض و اختلاف اعراض با يكديگر و اجناس عاليه قياس معالفارق است؛ زيرا كه در اين امور وجود ذاتي آنها نيست بلكه عارض بر ذات آنها مي شود و ذات هر يك كه عبارت از ماهيت آنها است مغاير با ذات ديگر است مثلا جوهر عبارت از ما اذا وجد وجد لا في الموضوع و عر اذا وجد وجد في الموضوع پس مي شود كه به تمام ذات با يكديگر مخالف باشند و اما واجب الوجود وجود ذاتي او است و لذا سلب وجود از او ممتنع است بلكه حقيقت وجود محض وجود است فعلي هذا اگر فرض دو واجب كنيم لابد اين دو در وجودب وجود مشتركند و البته ما به الامتياز كه محقق دوئيت است هم لازم دارند چنانچه خودش هم معرف بما به الامتياز است پس لازم مي آيد هر يك مركب از ما به الاشتراك و ما به الامتياز باشد و تركيب منافي با وجوب وجود است چنانچه گذشت. و همين دليل سيم مصنف است كه منسوب به حكما است بر اثبات توحيد.

درس چهل و دويم

سئوال 262)-

جواب ديگر هم دارد؟

اجوبه: بلي جواب واضح تر و روشن تر آنكه واجب الوجود وجود تمام ذات اوست نه جزء ذات چون تركيب لازم نيايد و الوجود لا ضد له و لا ند؛ زيرا كه غير وجود يا عدم است و يا ماهيت عدم كه شريك وجود نشود ماهيت هم هست الهي لا موجود? و لا معدوم? پس اصلاً تعقل ضدي و شريكي از براي واجب الوجود نشود ما در جواب آن محتاج بما به الاشتراك و ما به الامتياز شويم.

سئوال 263)- دليل تمانع كه د ليل متكلمين است چيست؟

اجوبه: از براي تمانع تقريراتي كرده اند يكي آنكه شارح فرموده به اين بيان كه اگر احد واجبين اراد حرك? جسم مثلاً فهل يمكن للاخر اراد? سكونه ام لا فان امكن فاما يقع مرادهما لزم الجمع بين المتنافين او لا تقع لزم خلو الجسم عن الحرك? و السكون او يقع احدهما لزم الترجيح من عز مرجح و لزم عجز للاخر و جميع اللوازم محال فاللملزوم مثله و اين بيان منسوب به متكلمين است و اگر ممكن نباشد عجز آخر لازم مي آيد.

سئوال 264)- اين تقرير تمام است يا خير؟

اجوبه:ممكن است مناقشه شود به اين نحو كه فرض مي كنيم كه اگر اراده كرد احدهما حرك? جسم لا يمكن للاخر اراد? سكون? لان اراد? الحرك? من احدهما لابد و ان يكون لاجل حكم? و مصلح? فالسكون علي خلاف الحكم? و المصلح? فيستحيل صدوره منه فلا يوجب اختلال النظام نعم بنابر مذهب اشاعره كه منكر حسن و قبح هستند و افعال الله را جزافي مي مدانند مناسب باشد و شايد آنها هم اين دليل را تقرير كرده

اند و ديگران غفلت از جوابش كرده تبعاً لهم اخذ كرده اند مثل شارح قده.

سئوال 265)- تقرير ديگري داريم؟

اجوبه:بلي تقريراتم و اشد اينكه مي گوييم اگر احدهما كافي است از براي صدور جميع ما في النظام العالم فوجود ديگري لغو است و اگر كافي نيست هر دو عاجز هستند و اگر كل و واحد كافي است لازم مي آيد توارد علتين مستقلتين بر معلول واحد و اگر بگويي هردو كافي است لكن بعضها صدور من ذلك و بعضها من الاخر لازم مي آيد بر هر كدام ترك بعض ما فيه الحكم? و المصلح? و هو قبيح محال و اگر اين دو من حيث المجموع كافي هستند و باعانت يكديگر صادر شود لزم عجز هر دو و شايد اشاره به همين مطلب باشد قوله تعالي: «لو كان فيهما آله? الا الله لفسدتا».

درس چهل و سيم

سئوال 266)-مفوضه كه منكر توحيد افعالي هستند كيانند؟

اجوبه:اينها طوائف زيادي هستند، يكط ائفه يهود كه گفتند خداوند از روز يك شنبه تا روز جمعه دستگاه خلقت را تشكيل داد، نظير كارخانه كه صانع آن را ايجاد مي كند پس از آن خود كارخانه كار مي كند و تأثيرات از آن كارخانه است و ديگر روز شنبه را تعطيل نمود و همين است معني قوله تعالي: «و قالت اليهود يدالله مغلوله غلت ايديهم و لعنوا يما قالوا بل يداه مبسوطتان ينفق كيف يشاء» و نيز قوله تعالي: «كل يوم هو في شأن».

و طائفه ديگر از مفوضه، مسلمين هستند كه افعال صادره از عبد را نسبت به خود عبد مي دهند و او را مستقل در فعل مي دانند، در مقابل جبريه كه افعال عباد را

مستند به حق مي دانند و عباد را به منزله ي آلتِ فعل مي گويند و او را مجبور مي دانند، و در اخبار شيعه مطابق براهين عقليه و ضرورت مذهب اينكه، عبد فاعلِ مختار است، «لا جبر و لا تفويض بل امر بين الامرين»، و توضيح اين مطلب در باب عدل بيايد.

و طائفه سوم مفوضه از شيعه كه مي گويند امر خلقت و رزق و اماته و احياء افاضه شده است به خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام است يا به ملائكه مقربين مثل جبرئيل و يا ميكائيل و اسرافيل و عزرائيل يا به اولياء اين خاندان مثل سلمان و ابي ذر «و من يحذو حذوهم» و اين هم باطل و عاطل است و اخبار بيسيار از ائمه طاهرين صلوات الله عليهم اجمعين در طعن و طرد اين طائفه واردشده و اينكه يان طائفه، مجوس اين امت هستند.

طائفه چهارم، تفويض در احكام است كه جماعتي از متكلمين قائل شده اند متمسكاً به ظواهر بعض آيات و اخبار كه تفويض به انبياء و ائمه طاهرين شده چنانچه در بعضي از اخبار وارد شده است: «و فوض اليهم امر دينهم» و در بعضي زيارات هم اشاره دارد، ليكن چون دليل قطعي و واضحي ندارد، نمي توان معتقد شد.

طوائف ديگري هم هستند كه در باب قدرت گذشت.

درس چهل و چهارم

سئوال 267)- منكرين توحيد عبادتي كيانند؟

اجوبه:اينها هم بسيارند مثل عبده اصنام و عبده ي شمس و عبده ملائكه و جن حتي مثل صوفيه كه قائل شده اند كه بايد در نماز توجه به مرشد كند و صورت مرشد را در نظر بگيرد، تمام اينها كفر و شرك است و

منافي با شرع مقدس اسلام است و با كلمه ي طيبه ي «لا اله الا الله» كه همان كلمه يتوحيد است و اصل اولي دين اسلام است.

سئوال 268)- آيا دليل عقلي هم بر بطلان آنها هست؟

اجوبه: بلي بعد از انيكه توحيد ذاتي و افعالي ثابت شد عقل حكم مي كند كه احدي جز ذات اقدس ربوبي لايق پرستش نيست، چون تمام ممكنات سر تا پا احتياج به حق دارند و تماماً مقهور اراده او هستند، و غني بالذات اوست و بس، و هر نعمتي و لطفي و احساني هب بنده برسد از اوست، پس لايق پرستش نيست كسي جز او، به علاوه آنكه عقل زير بار آن نمي رود كه انسان به دست خود بت بتراشد و او را عبادت كند چنانچه در قرآن مجيد آمده: «اتعبدون ما تنحتون» و قوله تعالي: «و الله خلقكم و ما تعبدون» الي غير ذلك من الآيات التي فيها اشاره الي حكم العقل.

سئوال 269)- معناي قوله تعالي «اسجدوا الآدم»چيست؟

اجوبه: چند وجه گفته اند: يكي آنكه حضرت آدم عليه السلام قبله ي ملائكه بود، نظير كعبه كه قبله ي مسلمين است و سجده از براي خدا بود، همچنين سجده ي يعقوب و اسحاق و ابناء يعقول ليوسف في قوله تعالي: «و خروا له ساجدين». ديگر آنكه اين سجده، سجده س شكر بوده كه ملائكه شكر نعمت وجود خليفه الله نمودند و يعقوب وابناء او شكر نعمت سلطنت يوسف.

ولي اين دو وجه به نظر نمي آيد، زيرا قبله بودن، مناسبت ندارد با قول شيطان كه گفت: «انا خير منه» و مناسبت با كلمه ي لآدم (در آيه) هم ندارد و در

قول خداي تعالي: «اسجدوا لآدم» و در جاي ديگر: «فقعوا له ساجدين» و همچنين سجده ي شكر، بلكه وجداني به نظر مي رسد كه اين سجده بر حسب امر الهي و اطاعت پروردگار بود، عبادت حق به سجده به آدم بود، نه آنكه عبادت به آدم باشد، چنانچه خطاب به شيطان فرمود: «ما منعك الا تسجد اذا امرتك»، غاي? الامر در شريعت اسلام از سجده بر غير خدا نهاي شده است و اين غير از عبادت غير خدا باشد كه عقلاً و نقلاً در جميع شرايع ممنوع است و منافات باتوحيد عبادتي دارد.

درس چهل و پنجم

سئوال 270)- معناي اينكه آل عصمت وسائط فيض هستند چيست؟

اجوبه: اين خانواده علت غايي موجودات و فيوضات هستند، يعني هر نعمتي ه از طرف حق به ممكنات مي رسد، از تصدق سر آنهاست و به طفيل وجود مقدس آنهاست، چنانچه در زيارت جامعه مي خوانيم: «بكم يمسك السماء ان تقع علي الارض و يكم ينزل الغيث و بكم ينفس الهم»، نظير آنكه اگر شما جماعت كثيري را مهماني كنيد، براي خاطر يك نفر شخص محترم، مثلاً عالمي يا سلطاني يا محبوبي و ديگران هم به تبع او اطعام يم شوند و به عبارت واضح ممسك و منزل و مفيض خداست، نه اين خانواده.

و ممكن است وجه ديگري گفته شود كه اين خانواده از خداوند خواهش كنند و شفاعت كنند و تمني و سئوال كنند در حق مؤمنين و خداوند به واسطه ي اجابت آنها، فيض به ديگران برساند،، چنانچه مضمون كثيري از اخبار و ادعيه هست، و وجه ثالثي هم گفته شود كه اين خانواده ارشاد و هدايت مي كنند بندگان خدا

را به اعمال خير و افعال حسنه و عبادت حق، و خلق به واسطه ي هدايت آنها قابل فيوضات حق شوند.

و بالجمله آنكه واسطه به معناي آنكه از خداوند بگيرند و به خلق بدهند چنانچه جماعتي گفته اند اشتباه است و منافي با توحيد افعالي است و هيچ دليلي از براي مدعاي خود ندارند، بكله ادله بر خلاف آن قائم است.

درس چهل و ششم

سئوال 271)- معناي توسل به اين خانواده چيست؟ از قبيل نذورات و صلوات و نحوها.

اجوبه: تمام اين توسلات عبادت و اطاعت پروردگار است و احسان و خدمت به اين خانواده نظير امر الهي است به احسان به علما و سادات و مؤمنين و ارحام و اباء و امهات و اموات شيعه بلكه مثل اخماس و زكات و صدقات و خيرات و قضاء حوائج عباد حتي احسان به حيوانات، تمام اينها عبادت خداست بالاخص اداء حقوق واجبه ي ذوي الحقوق و معلوم است كه حقوق اين خانواده، واجب و اهم از حقوق سايرذوي الحقوق است.

غاي? الامر اين نحوه عبادات فائده و نتيجه براي غير دارد و اين خدمات و توسلات نظير ارشاد و هدايت و دلالت اين خانواده است كه آنها هم در ارشاد بندگان اطاعت حق مي كنند و نفعش عايد مؤمنان و مسترشدين مي شود.

نظير قضيه معلم است و متعلم كه معلم براي خدا تعليم مي دهند و متعلم براي خدا خدمت به علم مي كند و اينكه معلم با تعليم عبادت مي كند.

درس چهل و هفتم

سئوال 272)- توضيح توحيد نظري را بفرماييد؟

اجوبه: در علم اخلاق ار براي اني توحيد، چهار مرتبه گفته اند: قشر و قشرالقشر و لب و لب اللب و تشبيه نموده اند به جوز و لوز (گردو و بادام) ، يك پوست سبزي دارد كه قشر است و پوست چوبين ديگري كه قشر القشر است ئ مغزي دارد كه لب گويند و روغني دارد كه لب اللبش خوانند. قشر القشر توحيد منافقين هستند كه به زبان اقرار دارند، ولي در دل هيچ نظر به خدا نيست و تمام توجه به اسباب است،

اين طائفه در اين چهار روز دنيا حكم موحد ظاهراً بر آنها جاري است، ليكن در آخرت ثمري از براي آنها ندارد و مثل قشر القشر چهار روزي حفظ جوز و لوز واسطه آن بود، پس از آن دور اندازند.

مرتبه ي دوم، قشر است كه آن توحيد عوام است كه به زبان و قلب اقرار كنند، ليكن رسوخ در قلب نكرده ونورانيت ندارد و به اندك انقلاب و تغيير، حالاتشان مضطرب و مختلف شوند. اگر پروردگار عالم براي زارع باران نبارد و حشرات از قبيل سن و ملخ آيد، مضطربگردد، و تاجر اگر تنزل كند يا سرمايه كم شود پريشان گردد و كاسب اگر بازار كساد گردد، منقلب شود.

مرتبه ي سوم، لبّ است.توحيد خواص كه خوفو رجاءو توكل در اين مرتبه حاصل شود، اعتمادش به خدا است و او را مسبب الاسباب مي داند و اسباب را مقهود خداوند مي شمارد.

مرتبه چهارم، لبّ اللبّ است كه توحيدانبياء و اولياء و «من يحذر حذوهم» كه « لا يري الا الله»، به كلي نظر از اسباب منقطع است (رزقنا الله هذه الدرجه بجاه من رزقهم الله هذه المرتبه و هم محمد و آله علهيم السلام).

درس چهل و هشتم

سئوال 273)- ششم از صفات سلبيه نفي معاني و احوال يعني چه؟

اجوبه: اشاعره قائل به معاني دشه اند، به اين معني كه علم و قدرت و حيات و اراده و كراهت و كلام و ادراك كعاني قديمه هستند قائم به ذات حق و اينها غير ذات است، و لازم كلام آنها اين است كه ملتزم شوند به قدماء ثمانيه ي ذات و اين صفات سبع? و الزامهم بالقدماء ثمانيه معروف.

و بهشميه قائل

به احوال شده اند و حال نزد آنها واسطه بين وجود و عدم است لا موجود و لا معدوم و گفته اند ذات مقدس حق، مساوي است با ذات ممكنات و ممتاز است «بحال? الالوهي? و تلك الحال? توجب احوالاً اربع? حال? القادري? و حال? العالمي? و حال? الحيواني? و حال? الموجودي?».

سئوال 274)- منشأ توهم اين دو طائفه چيست؟

اجوبه: اما اشاعره چون ديدند مفهوم علم و مفهوم قدرت و مفهوم حيات با هم مغاير هستند و هكذا ساير مفاهيم (والكل مع مفهوم الذات) به علاوه آنكه اين مفاهيم از عوارض هستند و نمي شود اين عوارض حادث باشد، چون لازم مي آيد خدا محل حوادث واقع شود، پس قديم هستند.

اما بهشميه چون ديدند مذهب اشاعره باطل است، براي اينكه لازم مي آيد تعدد قدماء، لذا معتقد به حال شدند و اوسط بين موجود و معدوم قائل شدند و هر دو طائفه باطل و كلام غير معقول و سست دارند، به علاوه دليل بر بطلان ايشان قائم است.

سئوال 275)- جواب اين توهم چيست؟

اجوبه: اولاً، اينها اشتباه مفهوم و مصداق كرده اند چنانچه گذشت، البته مفهوم علم غير از مفهوم قدرت است و هكذا مفاهيم صفات غير از مفهوم ذات است ليكن مصداق واحد است و چه مانع دارد از مصداق واحد بسيط من جميع الجهات مفاهيم معتقده انتزاع شود.

و ثانياً، اگر صفات غير ذات باشد، لازم يم آيد احتياج ذات به صفات و احتياج نقص است و از لوازم امكان است.

و ثالثاً، قول اشاعره موجب تعدد قدماء مي شود و به رأي بهشميه موجب واسطه بين وجود وعدم مي شود و از اول بديهيات است استحاله

ارتفاع نقيضين، يعني وجود و عدم بلكه جميع ادله بايد منتهي به او شود و اگر حال واسطه بين وجود و عدم باشد تمام براهين عقليه باطل و عاطل گردد.

درس چهل و نهم

سئوال 276)- دليل شما بر عينيت صفات چيست؟

اجوبه:چون گذشت كه ذات اقدس حق صرف الوجود است و وجود عين ذات اوست و وجود او اعلي مراتب غير متناهي است عدتاً و مدتاً و شدتاً و غير محدود است فعلي هذا اعلي مراتب وجود لوحدته و بساطته داراي جميع مراتب وجود است بدون آنكه خللي در وحدت و بساطت او وارد آيد، چنانچه هر مفهومي كه مقول تشكيك باشد و ذي مراتب باشد به اين نحو است مثل نور شايد كه مركب از انوار ضعيفهنيست، بلكه نور واحدي است و متضمن جميع مراتب مادون خود است و از همين قبيل است مراتب كم و كيف و غيرهما.

و هيمن است معناي قول حكماء كه ما به الامتياز آن عين ما به الاشتراك است، پس بنابراين مي گوييم اين صفات ثبوتيه ذاتيه و حيات و نحوها، امور وجوديه هستند در مقابل جهل و عمي و موت كه آنها امر عدمي هستند، و معلوم است كه اعلي مراتب وجود بايد جميع مراتب وجود را دارا باشد، پس مرتبه وجود علم و قدرت و نحوهما را دارا است به «بساطته و وحدته»، پس تماماً عين ذات مقدس او است، زيرا كه اگر يكي از آن مراتب را فاقد باشد وجودش محدود مي گردد و وجود محدود مركب از واجب و ناقص شود و اينها از لوازم امكان است.

سئوال 277)- معني حديث كمال توحيده نفي الصفات عنه چيست؟

اجوبه: اين حديث شريف

از خطب نهج البلاغه است و قريب بها ين حديث هم از حضرت ثامن الحجج عليه السلام است كه مي توان آن را از معجزات شمرد و اشاره به همين بياني است كه عرض شد و مراد نفي صفات زائده است، يعني علم عين ذات است، نه زائد بر ذات به معني آنكه غير از ذات اعلي مراتب وجود و حاوي جميع مراتب وجود است چيزي نيست، پس ذات مقدسش صرف الوجود است.

و همين است معني قول حكما كه گفته اند: «البسيط? حقيق? كل الاشياء» و همچنان كه ذات مقدسش غير متناهي است و احاطه به آن غير ممكن است و همچنين نحو صفات هم غير متناهي است و احاطه به آن غير ممكن است و معرفت به كنه آنها غير ممكن.

سئوال 278)- دليل بر غير متناهي بودن صفات چيست؟

اجوبه:همان دليل است كه در عنيت صفات ذكر شد زيرا كه اگر هر يك از صفات محدود باشد لازم مي آيد فاقد مرتبه ي اعلاي از آن نباشد و نقص و احتياج و محدوديت ذات لازم مي آيد كه هر يك دليل مستقل است بر بطلان آن.

درس پنجاهم

سئوال 279)- توضيح كلمه طيبه را بيان نماييد؟

اجوبه: اين كلمه را، كلمه ي توحيد و كلمهي طيبه و كلمه لا اله الا الله نامند الا اينكه اشكالي در عبارت اين كلمه توهم شده و آن اين است كه «لاء» نفي جنس است و اسم و خبر مي خواهد، اله اسم آن و خبر آن در تقدير است و آن يا «موجود» است و يا «ممكن» و بر هر تقدير اشكال دارد، زيرا اگر گفتيم لا الهَ ممكن، الا

الله فقط اثبات وجودِ الله را مي كند، اما ثبوت و تحقق او را نه، و اگر گفتيم لا اله موجودٌ الا الله نفي وجود غير الله رايم كند، و غرض نفي امكان است، و جواب اينكه اين «لا» نفي جنس از براي نفي حقيقت است و احتياج به خبر اصلاً ندارد مثل «لا فتي الا علي لا سيف الا ذوالفقار» و مثل «لا سخاء الا في العرب». لا اله الا الله يعني حقيقت الوهيت و سزاوار پرستش نيست جز ذات اقدس حق، بنابراين مي گوييم از براي اين كلمه طيبه سه دلالت موجود است:

1)- دليل مطابقي، يعني معبودي به حق و سزاوار پرستش و عبوديت نيست جز ذات مقدس او كه مفاد توحيد عبادتي است.

2)- دلالت التزامي، چون معبود به حق منحصر به اوست، پس واجب الوجود منحصر به اوست و تمام نعم از خلق و رزق و ساير نعمتهاي صادره از اوست، زيرا اگر واجب الوجودي غير از او بوده يا غير ازاو مصدر بعضي از نعم بود، او هم لايق پرستش است، پس اين كلمه به دلالت الزتاميه دلالت دارد بر جميع مراتب توحيد.

3- دلالت اقتضائيه، اين دلالت عقلي است به اين معني كه صحت و صدق كلام عقلاً متوقف و مستلزم آنست، اگر چه لفظاً دلالت بر آن نداشته باشد.

پس اگر كلام از معصوم صاد شودو قطع به صحت آن باشد، عقل حكم مي كند كه جميع ما يتوقف الصدق عليه ثابت و محقق است، بمنابراين مي گوييم كلمه اله در كلمه «لا اله الا الله» اسم الذات مستجمع جميع كمالات منزه اوست كه از جمميع عيوب و نواقص مبري

استو از كمالات افعال اوتس كه موافق حكمت است و فعل قبيح و ظلم و لغو از او صادر نمي شود، «فثبت العدل و من لوازم العدل، ارسال الرسل و انزال الكتب و جعل احكام و المعصي? و جعل دارالجزاء للمطيع و العاصي و المؤمن و الكافر».

پس به اين كلمه صابت مي وشد عدل و نبوت و امامت و معاد بلكه جميع احكام از «امر بالعدل و الاحسان و الافعال الحسن? مما ينفع في هذه النشئ? او النشئ? الآخر? و النهي عن الفحشاء و المنكر و الافعال القبيح?، فما يضر في هذه النشئ? او الآخر?».

و اشاره به همين معني دارد حديث سلسل? الذهب كه فرمود:« بشرطها و انا من شروطها».

درس پنجاه و يكم

سئوال 280)- هفتم از صفات سلبيه غناء يعني چه؟

اجوبه: متكلمين غنا را بي نيازي معنا كرده اند، يعني عدم الاحتياج و به همين جهت از صفات سلبيه شمرده اند و دليل آن اينست كه مكرراً اشاره شد كه احتياج نقص است و از لوازم امكان و واجب الوجود تام است فوق التمام، ولي به گمان مؤلف غنا از صفات ثبوتيه ي ذاتيه است به معناي دارايي و واجديت شيء است و ذات مقدس ح داراي جميع كمالات است از علم و قدرت و حيات و غيره.

پس اين كلمه در بر دارد جميع صفات كماليه را و برگشت جميع صفات كمال به اين صفت است و از لوازم آن نفي احتياج و نقصو عيب است، زيرا كه داراي محتاج نيست، پس بالملازمه دلالت دارد بر سلب جميع صفات سلبيه زيرا كه آنه موجب نقص و عيب و احيتاج مي شوند، بمابراين اثبات همين صفت كافي است

بر اثبات جميع صفات كماليه و جماليه و جلاليه و سزاوار است اين صفت، اولين از صفات ذكر شود و مقدم داشته شود.

و به همين جا خاتمه مي دهيم باب توحيد را و ختامه مسك و الحمدلله اولاً و آخراً و ظاهراً و باطناً و صلي الله علي محمد و آله و لعن? الله علي اعدائهم اجمعين.

باب العدل

درس پنجاه و دوم

سئوال 281)- معناي عدل چيست؟

اجوبه:عدل به معنايت ساوري بين الشيئين است كتساوي كفتي الميزان و تطابقهما و كتساوي طرفي الخط المستقيم و مطابقتهما و كتطابق مقدمات البرهان في علم الميزان فبطلق علي كل منها لفظ العدل.

سئوال 282)- اقسام عدل را بيان كنيد؟

اجوبه:سه قسم عدل داريم: عدل در افعال عدل در افلاق، عدل در احكام.

عدل در افعال اين است كه انسان تمام افعال و حركات و سكنات و رفتار كه دارد مطابق بادستور عقل و شرع باشد و از روي حكمت و مصلحت صادر شود و از براي اين عدل درجات و مراتبي است، اعلي مراتب آن در انسان مرابت عصمت است كه خاص مقام محمد و آل محمد صلوات الله عليهم اجمعين است كه حتي ترك اولي هم از آنها صادر نشود و اقل مراتب آن همان عدالت شرعي است كه مورد احكام شرعيه و شرط مفتي و قاضي و شاهد وامام جماعت است كه تركب كبائر و عدم اصرار بر صغائر و منافيات مروت باشد كلاً از روي ملكه نفسانيه.

و عدل در اخلاق، عبارت از آن است كه انسان در جميع صفات نفسانيه متوسط بين دو حد افراط و تفريط باشد، مثل شجاعت كه متوسط بين تهوّر و جُبن است و سخاوت كه متوسط بين تبذير

و بخل است و تواضع كه متوسط بين كبر و ذلال است و عدالت كه متوسط بيم ظلم و انظلام است و هكذا..

و حقيقت اين معنا مختص به اين خانواده است «و الا فمن دونهم لا يخلوا عن افراط و تفريط نعم كلما يكون اقرب الي الوسط فهو عدل اضافي بالنسب? الي ابعد».

و عدل در احكام، عبارت ز حكم به حق است «بين اثنين من دون ملاحظ? احدهما لاجل التقرب اليه او لاجل امر آخر».

سئوال 283)- خدا عادلست به چه معناست؟

اجوبه: عدل خدا به معني اول است، يعني تمام افعال صادره ي حق، چه تكوينيه از خلق و رزق و احياء و اماته و غيرها و چه تشريعيه از بعثت رسل و انزال كتب و جعل احكام و تكاليف و امر به واجبات و مستحبات و نهي از محرمات و مكروهات، چه در دنيا و چه در آخرت از جعل صواب و عقاب و جن? و نار و مغفرت و رحمت و غضب و تعذيب و غيرها، تمام از روي حكمت و مصلحت است.

و به عبار? اخري تماماً حُسن است و فعل لغو و قبيح و ظلم محال است از او صادر شود.

درس پنجاه و سيم

سئوال 284)- معني حُسن و قُبح را بيان كنيد؟

اجوبه:افعال صادره از روي اختيار و التفات ناچاراً داعي و محركي مي خواهد و داعي اگر مصلحت مرتبه بر فعل باشد كه تعبير از آن به علت غايي مي كنند آن فعل حسن مي شود و اگر مفسده باشد قبيح مي گردد، و اگر نه مصلحت داشته باشد و نه مفسده، لغو مي گردد، و نيز صدور قبيح از حكيم لغو است.

سئوال 285)- حسن

و قبيح و لغو چند قسم است؟

اجوبه:هر كدام دو قسم است، اگر فعل داراي مصلحت است و هيچ مفسده ندارد آن را حُسنِ صرف مي گويند و اگر مصلحت او اقوي از مفسده اش باشد آن را حُسنِ مطلق مي گويند ، و هگذا اگر مفسده صرفه دارد قبيح صرف است و اگر مفسده او اقوي است قبيح مطلق، و اگر هيچ مفسده و مصلحتي بر او مترتب نشود لغو صرف است و اگر مصلحت و مفسده او مساوي است لغو مطلق است.

سئوال 286)- مراد از مصلحت و مفسده چيست؟

اجوبه:مراد فوائد و مضاري است كه بر عفل مترتب مي شود كه از آن تعبير به علت غايي مي كنند كه در تصور مقدم است و در وجود مؤخر، مثلاً جلوس علي السرير در نظر اسزنده مقدم است يعني تا تصور نكنند فائده جلوس سلطان را علي السرير، صنعت سرير نمي كند، ولي پس از ساختمان سرير جلوس محقق مي شود.

درس پنجاه و چهارم

سئوال 287)- منكرين حسن و قبح كيانند؟

اجوبه:اشاعره كه منكر عدل هستند به كلي منكر حسن و قبح عقلي هستند، يعني افعال در نظر عقل يكي است، مثلاً عدل و ظلم و صدق و كذب و احسان و اسائه و عبادت و معصيت و اطاعت و مخالفت و هكذا تماماً يكسان هستند و اين تفاوت كه ديده مي شود از جهت امر و نهي شرع است و استيناس به احكام شرعيه، و لذا اگر شارع عكس كرده بود مثلاً امر به ظلم و كذب يا اذيت يا زنا و ساير معاصي كرده بود و نهي از عدل و احسان و صدق و عبادت كرده بود، آنها

را حسن مي گفتيم و اينها را قبيح مي شمرديم، و الا عقل تفاوت بين اين دو نمي گذارد.

سئوال 288)- درباره مصالح و مفاسد چه مي گويند؟

اجوبه:آنها را هم به كلي منكرند، مي گويند آثاري بر افعال مترتب مي شود، اما يك اثر را مصلحت تمام بگذاريد و يكي را مفسده، يكي خير و يكي شر، يكي نفع و يكي ضرر، درست نيست چه بسا چيزهايي كه در مصلحت مي شماريد مسده است و خير شر است نفع ضرر است و بالعكس.

سئوال 289)- جواب آنها چيست؟

اجوبه:جواب از وجوهي داده شده: اول آنكه وجدال عقل شهادت مي دهد حي ملاحده حكما هند كه به كلي منكر جميع شرايع هستند به حُسن بعض افعال مثلاً احسان به مستحق و صدق نافع و اطاعت ولي نعمت و به قبح بعض ديگر مثل ظلم به عير مستحق و كذب ضار و مخالفت اولياء نِعَم بلكه اطفال رضيع هم فرق بين رضاع مادر و لطمه سيلي او مي گذارد و بلكه حيوانات حتي الكلاب اعطا خير و ضرب به حجر رات فاوت مي گذارند، چطور انسان اين حقيقت را ناديده مي انگارد.

جواب دوم آنكه اگر حسن و قبح نداشته باشيم به كلي شرايع از بين مي رود چن كذب بر خداوند قبيح نيست اميدي به وعده و وعيد او نيست و اعطا معجزه به يد كاذب قبيح نيست، پس هيچ نبي نبوتش ثابت نيست لاحتمال كذبه و لو با هزار معجزه، و به اين دو جواب اشاره فرمود مصنف (قدس سره)

جواب سوم آنكه بسيار واضح است كه آثار در افعال مختلف است چه بسا افعالي كه هم نفع عاجل لازم

دارد مثل واجبات عقليه و شرعيه كدواء للمريض و بسا نفع غير ملزم دارد يعني در تركش ضرر نيست مثل متسحبّات و بسا عكس است مثل محرمات.

درس پنجاه و پنجم

سئوال 290)- شارح مباح را حسن شمرده؟

اجوبه:ظاهراً اشتباه شده ترخيص شارح مباحات را علي المكلفين حُسن، ولي نفس مباح كه خالي از هرگونه مصلحت و مفسده دنيوي باشد يا تساوي داشته باشد جزء لغو است و اگر متصف به قبح نشود متصف به حسن نمي شود.

سئوال 291)- نظر شارح به چه چيز است؟

اجوبه:چون شارح ملاك حسن را عدم تنفر عقل گرفته مباح جزء افراد حسن مي شود، و صرف مجرد عدم تنفر كافس نيست بلكه تمايل لازم دارد.

سئوال 292)- حكما و متكلمين در حسن و قبح چه گفته اند؟

اجوبه:تحقيق در مقام اين است كه فعل، متصف به حُسن و قبح مي شود در صورتي كه سه امر تحقق پيدا كند: 1)- آنكه داراي مصلحت تامه باشد يا راجحه، چنانكه گذشت. 2)- آنكه فاعل بداعي ترتب مصلحت به جا نياورد، مثلاً ضرب يتيم بداعي تأديب حُسن دارد، اما ضرب بداعي ظلم قبيح است و لو بر او تأديب مترتب شود. 3)- آنكه فاعل مختار باشد، پس اگر قهراً يا جبراً بجا آورد حسن ندارد و لو مصالحي بر او مترتب شودف چنانچه ان شاء الله بيان خواهد شد.

درس پنجاه و ششم

سئوال 293)- چند قسم حسن و قبح داريم؟

اجوبه:اولاً، اختلاف است كه آيا حسن و قبح اشياء ذاتي است يا به وجوه و اعتبار است، تحقيق آنكه هر دو قسم ممكن است بعضي از افعال ذاتي را دارا باشند مثل اطاعت موالي مثل اطاعت خدا و رسولو «اولي الامر و كل من وجبت اطاعته و كذا المعصيته»، و نيز احسان به مستحق و ظلم به غير حق و بعضي ديگر به وجوه و اعتبارات كالقيام عند حضور العالِم،

اگر به داعي تعظيم و احترام عالم باشد حسن دارد و اگر به داعي اعراض و انزجار باشد قبيح است، ثايناً، شيء را گاهي حسن فعلي دارد و گاهي حسن فاعلي، مثلاً انقياد و احيتاط حسن فاعلي و لو خود فعل ذي مصلحت نباشد.

ثالثاً، فعل گاهي حسن عقلي دارد مصل بسياري از صفات حميده اخلاقي يا قبح عقلي مثل صفات رذيله، و گاهي حسن شرعي دارد به اين معنا كه عقل راه به حسن او پيدا نكرده جز به بيان شرع مثل بسياري از امور تعبديه، مثل رمي جمره و هروله در سعي و امثالها و بالعكس بسياري از محرمات شرعيه كه عقل قبح آنها را درك نكرده است.

درس پنجاه و هفتم

سئوال 294)- موضوع اختلاف اشاعره كجاست؟

اجوبه:شارح بيان فرموده كه اشاعره در موضوع صفات و اخلاق اختلاف نكرده اند مثلاً علم از صفات كمال است و جهل نقص و هكذار، و نيز در مستلذات و منافرات طبيعيه هم ا ختلاف نكرده اند، بلكه فقط اختلاف در افعال دارند.

و معتزله و اماميه قائلند كه بعضي افعال حُسن است به معني اينكه مورد مدح و ثواب است و بعي قبيح است كه مرود ذم و عقاب است و اشارعه به كلي منكرند، حتي مثل اطاعت و معصيت و امتثال و مخالفت امتيازي ندارد نه استخقاق مدح و ثواب دارد و نه استحقاق ذم و عقاب، بلكه فرداي قيامت ممكن است مطيع را به جهنم ببرند حتي (العياذبالله) مثل نبي صلي الله عليه و آله و سلم و عاصي را به بهشت ببرند حتي الكافر و المُشرِك.

سئوال 295)- دليل آنها بر اين مدعي چيست؟

اجوبه:مي گويند: «ان الله علي كل

شيء قدير» و يفعل الله ما يشاء و يحكم ما يردي «لا يسئل عما يفعل و هم يسئلون» الي غير ذلك من ظواهر بعض العمومات و المطلقات القرآنيه والروائي?، كه به ظواهر اين آيات توجه دارند، نه به تأويل آنها و تفسير آن.

سئوال 296)- جواب آنها چيست؟

اجوبه:علاوه بر سه وجه سابق كه ذكر شد، مي گوييم: ان الله علي كل شيء قدير لكنه لا يصدر منه الا الحسن و يفعل ما يشاء و لكن لا يشاء الا الحسن و بحكم ما يريد و لا يريد الا الجميل لا يسئل عما يفعل لان فعله ليس الا عدلاً و لا يظلم مثقال ذر? «وليس بظلام للعبيد» ان الله يأمر بالعدل و الاحسان و ايتاء ذي القربي و ينهي عن الفحشاء و المنكر و البغي لا يفعل عبثاً «ام حسبتم انما خلقناكم عبثاً ربنا ما خلقت هذا باطلا لو اردنا تخذه من لدنا ان كنا فاعلين ما كنا بلاعبين»، الي غير ذلك من البراهين العقلي? و الشرعي? من الآيات القرآني? و الاحاديث النبويه. صلي الله عليه و آله و سلم.

درس پنجاه و هشتم

سئوال 297)- دليل بر استحاله صدور قبيح عن الله تعالي چيست؟

اجوبه: صدور فعل قبيح ممكن است از فاعل به جهات ثلاثه، اما جهله بقبحه مثل كثيري از مردم، اما حاجته مثل ظلم ظالمين از قتل نفوس و غارت اموال و غيرها، و اما اقتضاء الحكمه ذلك لغرض او مرض و تمام اينها در حق خداوند منتفي است، زيرا جهالت و حاجت و غرض و مرض در ساحت قدس او راه ندارد فيستحيل صدوره منه، به علاوه از آنچه كه مقدم شد كه اگر صدور قبيح در حق

او ممكن باشد بكلي سد باب نبوت مي شود، چون اعطاء معجزه به دست كاذب مانعي ندارد، تصديق كاذب و تكذيب صادق خلف وعده، القاء در مفسده و نقض و اشتباه اينها همه ممكن است. (تعالي الله عن ذلك علواً كبيراً).

سئوال 298)-فروع عدل را بيان فرماييد؟

اجوبه: يكي از فروع عدل، مسئله اختيار است چنانچه در اخبار دارد «لا جبر و لات فوي بل امر بين الامرين» توضيح اين مطلب اينكه مسلمين بر سه طائفه هستند:

طائفه اول: جبريه هستند كه قائلند عبد در جميع افعال از ايمان و كفر و اطاعت و معصيت و امتثال و مخالفت و ذهاب و اياب و قيام و قعود و حركت و سكون و غيرها مجبور است و مثل آلت فعل است و فاعل ذات مقدس است و جمع كثيري ز حكما و متكلمين و من تبعهم علي اختلاف مذاهبهم بر اين مطلب رفتند، بعضي گفتند عبد زماني كه عازم بر فعل شود و تصميم قطعي بگيرد خداوند ايجاد فعل كند.

طائفه دوم مفوضه هستند كه قائلند به مستقل بودنِ عبد در فعل و به كلي از قدرت بيرون است و اكثر معتزله و زيديه قائلند به اين قول.

طائفه سوم اماميه (ايدهم الله)، كه قائل هستند فعل به اختيار عبد واقع مي شود ولي در عين اختيار، محتاج به حق است و در تحت قدرت او است و محتاج به حول و قوه و كمك اوست و مستقل در فعل نيست.

درس پنجاه و نهم

سئوال 299)- دليل جبريه چيست؟

اجوبه: استدلال كرده اند بر اينكه هر امر ممكن در عالم وجودش محتاج به علت است، هكذا علت او هم ممكن است محتاج باشد، الي

ان ينتهي الي عل? العلل ذات الواجب تعالي و انفكاك المعلول از علت، محال است، در نتيجه فليس للعبد فيه الاختيار، بعلاوه ظواهر كثيري از آيات و اخبار شايد بر اين مدعي است: «لو شاء الله لهديكم اجمعين» و «ان الله يهدي من يشاء» لا راد لقضائه لا معقب لحكمه الي غير ذلك.

سئوال 300)- جواب آنها چيست؟

اجوبه:اولاً اين مطلب خلاف وجدان و ضرورت عقل است، زيرا مي بينيم كه حركت دستِ مُرتَعِش بادستِ صحيح المزاج و همچنين نزول از سطح به واسطه ي نزدبان و سقوط از آن بالقاء يا غفلت بالضرور? فرق دارد، كه مرتعش و عاجز و ناتوان قدرت بر ترك ندارد و صحيح و نازل قدرت دارد، و هذا دليل علي الاخيتار و ثانياً اگر جبر باشد ارسال رسل و انزال كتب و جعل تكليف و ثواب و عقاب تماماً لغو مي شود، و ثالثاً افعال و معاصي و كفر و غيرها كه از عباد صادر مي شود اگر فعل خدا باشد، لازم مي آيد خدا فاعل جميع قبائح باشد (تعالي الله عن ذلك علواً كبيراً)، رابعاً اگر اين افعال، افعال الهي باشد پس عذاب كفار و فُساق در قيامت موجب اين مي شود كه (العياذبالله) خداوند اظلم ظالمين باشد، و خامساً كه نصوص آيات شريفه بر خلاف اين مطلب قائم است مثل قوله تعالي: «فويل للذين يكتبون الكتاب بايديهم»، و قوله تعالي: «ان يتبعون الا الظن»، و قوله تعالي: «حتي يغيروا ما بانفسهم» و قوله تعالي: «و من يعمل سوء يخزيه»، و قوله تعالي: «كل امرء بما كسبت رهين» و قوله تعالي: «جزاء بما تعملون» الي غير ذلك من الآيات، و

سادساً و هو العمد? در جواب آنها اينكه ممكن است خداوند عبد را خلق بكند و قوه و قدرت و تمام اسباب فعل را براي او تهيه بفرمايد و اختيار به او عطاء بفرمايد و فعل را تحت اختيار او قرار دهد كه لو شاء فعل و لو شاء يفعل، چنانچه توضيح اين مطلب در بيان مذهب حق خواهد آمد، و سابعاً نقض هايي بر اين طائفه متوجه است مثل حكايت ابي حنيفه و بهلول و حكايت يهود با متوكل درموضوع جزيه با متوكل و غير ذلك.

درس شصتم

سئوال 301)- دليل مفوضه چيست؟

اجوبه: اينها چون مفاسد قول جبريه را ديدند، توهم كردند كه عبد مستقل در افعال است، نظيرقول يهود: «قالت اليهود يدالله مغلوله» كه در جميع حوادث گويند خداوند روز يك شنبه شروع به خلقت عوالم امكانيه نمود و تا روز جمعه تمام شد (نظير مخترع ساعت كه خلقت ساعت كند و يا صاحب كارخانه كه ايجاد كارخانه كند) و روز شنبه خلقت عوالم تعطيل شد و خداوند فازغ شد، ديگر اين ساعتو اين كارخانه به خوديِ خود مستقلاً كار مي كند و مربوط به خداوند نيست و همچنين عباد و بندگان به اراده خود كار مي كنند و هيچ مربوط به حق نيست.

سئوال 302)- جواب آنها چيست؟

اجوبه: اولاً اين مطلب بر خلاف وجدان و عقل است، زيرا مي بينيم كه چه بسيار از كارها كه انسان تمام جديث را مي كند و تمام اسباب را نيز فراهم مي كند ومع ذلك موفق نمي شود، چنانچه مولاي متقيان عليه السلام مي فرمايد: «عرفت الله بفسخ العزائم و نقض الهمم»، چنانچهمي بينيم بسا مردم طالب غني

و ثروت هستند و تمام قواي خود را به كار مي برند و جز فقر چيزي بر آنها افزوده نمي شود، و ثانياً اين حرف توهين در سلطنت مطلقه و شريك در خلقت است با حق تعالي، نظير قول طائفه ثنويه، و ثالثاً نصوص آيات و اخبار بر خلاف آن قائم است، مثل قوله تعالي: «و اياك نستعين» و كلمه ي حوقله: «لا حول و لا قوه الا بالله» يا «بحول الله اقوم و اقعد» الي غير ذلك.

درس شصت و يكم

سئوال 303)- دليل مذهب حق چيست؟

اجوبه:مي گوييم خداوند انسان را خلق فرمود و اخيتار هم به او داد و تمام اسباب فعل را هم براي او مهيا نمود و راه سعادت و شقاوت را هم به اونشان داد و امر و نهي و تكليف هم بر او نمود و قدرت هم دارد قدرت را از او بگيرد، اختيار عبد تحت اختيار حق است، اگر مشيت تعلق گرفت عبد به اختيار ترك كند، مي كند و اگر مشيت تعلق نگرفت سلب اختيار از عبد مي شود يا پاره اي از اسباب غير اختياريه از او گرفته مي شود، نمظير اعطا اولاد به انسان كه تمامش از اختيار عبد است جز شهوات و مقاربت و نظير اينها و نيز اعطا حبوبات و ايجاد خوراكي ها كه تمام از عهده انسان بيرون است جز القا حبه (= بذر) و غرس اشجار و اجراء ماء و نحوها.

پس انسان مجبور به فعل نيست و مستقل در فعل هم نيست، هم مي توان استناد فعل را به عبد داد چون به اختيار او صادر شده و هم ميتوان به حق داد چون

اختيار عبد و ساير اسباب غير اختياريه تماماً در تحت اختيار اوست «فافعل فعل الله هو فعل ناد» ، با اين بيان هم بعثت رسل و هم جعل تكليف و هم ثواب و عقاب تماماً صحيح است و ابداً شريك در افعال حق و توهين در سلطنت لازم نمي آيد و منافاتي با هيچ آيه و روايتي ندارد و معني قول معصومين است كه فرمودند: لا جبر و لا تفويض، بل امر بين الامرين» همين است.

درس شصت و دوم

سئوال 304)- بر اين حرف شبهه اي هست يا نه؟

اجوبه:فقط طايفه جبريه يك شبهه از شيطان اخذ كرده اند و آن اينست كه خداوند در ازل مي دانتس كه كافر اختيار كفر مي كند و فاسق اختيار فسق، اولاً چرا او را خلق كرد، و ثانياً اگر كافر بتواند ترك كفر كند و فاسق ترك فسق كند، علم خدا جهل شود، پس عبد مجبور است:

مِي خوردن من حق ز ازل مي دانست گر مِي نخورم علم خدا جهل بُوَد

سئوال 305)- جواب اين شبهه چيست؟

اجوبه:اجمالاً علم حق علت كفر و فسق نيست، چون كافر اختيار كفر مي كند و فاسق اختيار فسق. خدا مي دانست، نه اينكه چون او مي دانست او اين را اختيار نمود، قضيه بر عكس است و حكمت خلقت هم واضح است، اگر خلق نمي فرمود مي پرسيد كافر و فاسق را بگوييد ما قابليت وجود را نداشتيم و فيض تو هم عام بود و اختيار كفر و فسق ما استحقاق مؤاخذه داشت و به دست خود ما بود، چرا منع فيض نمودي، و حال آنكه تفصيل موكول به محال است.

يك قسم ديگر تفويض كه در

بعض شيعه گفته شده كه خداوند امر خلقت و رزق و اماته و احياء و تصرفات تكوينيه عالم را مفوِّض به نبي و ائمه و ملائكه فرمود، كه اخبار زيادي از ائمه اطهار در تبري و لعن اين طائفه رسيده و مسئله توفيق و خذلان هم مراد احداث ميل و ايجاد شوق به عبادت يا معصيت و ازدياد اسباب مثوبت الهي است در اثر عبادات سابقه، و عقوبت اعمال گذشته هر چه بيشتر موجب خذلان زيادتر مي شود.

سئوال 306)- دوم از فروع عدل چيست؟

اجوبه:آن است كه خداوند مريدِ قبيح نيست و امر به قبيح هم نمي كند: «فلا يريد الكفر من الكافر و لاالمعصي? من الفاسق و لا يأمر بالفشاو المنكر»، بلكه اوامر تشريعيه و تماماً امر به حُسن است چنانچه مي فرمايد: «ان الله يأمر بالعدل و الاحسان و ايتاء ذي القربي و ينهي عن الفحشاء و المنكر و البغي»، خلافاً للاشاعره كه قائل شده اند: خداوند مريد كلِّ ايمان و كفر و خير و شر و حُسن و قبح و موجِدِ جميع آنهاست.

سئوال 307)- جواب اشاعره چيست؟

اجوبه:بعد از مقدمات سابقه كه خداوند فاعل قبيح نيست و جبر هم باطل است، جواب مي گوييم كه اين حرف واضح است زيرا كه اراده قبيح و امر به قبيح هم قبيح است و كفر و فسق به اختيار فاسق است و فعلِ عبد است، چنانكه بيانش گذشت.

سئوال 308)- سيم از فروع عدل چيست؟

اجوبه:در لسان حكماء و متكلمين دو حرف است كه موجب توهم و تنافي است، يكي آنكه مي گويند افعال خدا مُعلَّل به اغراض نيست و مراد آنها اينست كه او غرضِ استفاده و استكمال

شخصي ندارد، چون غني بالذات است و احتياج در ساحت قدس او روا نيست، و اشاعره گفتند كه افعال الهي هيچگونه حكمت و مصلحت ندارد و جواب آنها از ما تقدَّم واضح شد، زيرا كه موجب لغو مي شود و فعل لغو قبيح است،

حرف دومِ آنها آنكه، گفتند: لا يفعل الا لغرضٍ، و مراد اينست كه غرض الهي افاده است به مخلوق:

من نكردم خلق تا سودي كنم بلكه تا بر بندگان جودي كنم

بلي، ممكن است بعضي از افعال الهي، حكمت نظام جميع عالم باشد، يعني مصلحت نوعيه را داشته باشد و لو مصلحت شخصي در او نباشد، چنانچه شرحش در مبحث بليات و مصائب وارده علي بعض الاشخاص خواهد آمد.

درس شصت و سوم

سئوال 309)- چهارم از فروع عدل چيست؟

اجوبه: لزوم تكليف و بيان احكام و ارسال رسل و انزال كتب.

سئوال 310)- معني تكليف چيست؟

اجوبه:مصنف فرمود: «هو بعث من تجب طاعته علي ما فيه مشق? علي جه? الابتداء بشرط الاعلام» و توضيح كلام آنكه تكليف از ماده كلفت يعني زحمت مي باشد، و به همين نكته اشاره فرمود بما فيه المشق? تا خارج شود امر به مستلذات مثل نكاح و اكل و امثال اينها، و مراد از بعث، وادارنمودن شخصي است بر فعلي كه وادار كننده را مكلف گويند، و شخص وادار شده را مكلف گويند و فعلي كه او وادار شود تكليف گويند و مراد تجب طاعته علي جه? الابتداء، خداوند عالم است كه عقلاً واجب الاطاعه بالذات است لانه الخالق و الرازق و المنعم، و اما وجوب اطاعت نبي و امام و موالي و آباء ابتدايي نيست بلكه به امر الهي است و به جعل ولايت است

از براي آنها و مراد از شرط اعلام بيان شرائط تكلف است، مثل العقل و البلوغ و غيره.

سئوال 311)- دليل بر لزوم تكليف چيست؟

اجوبه:چون به برهان عقلي و نص قرآن مجيد ثابت و محقق است كه خلقت عالم و بالاخص انسان لغو و عبث نيست و بايستي غرض از خلقت عائد مخلوق گردد و فوائد و نعم دنيوي نمي شود مقصود اصلي باشد، زيرا زائل و فاني است و مشوب به آلام و بليات است و اغلب آنها تحصيلش مشقت هاي زيادي لازم دارد، پس مقصود اصلي ايصال عبد است به مثوبات اخروي و فيوضات ابديّه و آنهم قابليت و استحقاق لازم دارد و منوط به استكمال نفس است و بدون هدايت و ارشاد به طرق استكمال به ارسال رُسُل و انزال كتب و جعل تكليف صورت نپذيرد، لذا لازم است تكليف، و الا نقض غرض مي شود و لغو لازم مي آيد.

درس شصت و چهارم

سئوال 312)- شرائط تكليف چيست؟

اجوبه:شارح شرايط زيادي بيان فرموده، يك قسمت راجع به مكلِّف (بالكسر) و يك قسمت راجع به مكلَّف (بالفتح) و يك قسمت راجع به نس است:

1)- براي مكلِّف (و هو الله تعالي) چهار امر، اول علم به صفات فعل از حُسن و قبح و مصلحت و مفسده، دوم علم به مقدار آنچه عبد مستحق مي شود از ثواب و عقاب، سوم قدرت بر ايصال حق مستحق منا لمثوب? و العقوب?، چهارم فاعل قبيح نباشد، يعني منع حق از مستحق نكند.

2)- راجع به مكلَّف (و هو العبد) سه امر، اول قدرت بر فعل داشته باشد، دوم علم به تكليف يا امكان تحصيل علم داشته باشد، سوم اسباب و آلات صدور

فعل بر او موجود باشد.

3)- و اما راجع به اصل تكليف چهار امر، اول انتفاء المفسد? فيه،دوم تكليف قبل از صدور فعل باشد، سوم ممكن الوقوع باشد، چهارم صفت حُسن در فعل غالب باشد تا مباح خارج شود و اين شرط اخير بنابر مَذاق شارح است كه مُباح هم حسن است و قد تقدم ما فيه.

سئوال 313)- تحقيق در مقام چيست؟

اجوبه: اين فرمايشات شارح مأخوذ از كلام متكلمين است و تحقيق در مقام آن است كه محققين فرموده اند كه شرايط عامه تكليف چهار چيز است، بلوغ و عقل و قدرت و علم، و حق در مقام آن است كه بلوغ و عقل شرط اصل تكليف است چون غير بالغ و غير عاقل اصلاً تكليفي ندارند و جعلي در حق آنها نشده، و قدرت شرط حسن الخطاب است، مانعي ندارد تكليف براي عاجز جعل شود، ليكن تا قادر نباشد خطاب به او متوجه نشود، و علم شرط تنجيز تكليف است، پس تكليف براي جاهل مجعول است و خطاب هم به او متوجه است، زيرا اگر علم شرط اصل تكليف به او توجه خطاب باشد دور لازم مي آيد، ولي مادامي كه جاهل از استعلام غير متمكن است معذور است و خطاب منجّز نيست.

درس شصت و پنجم

سئوال 314)- اگر تكليف نبود چه عيبي داشت؟

اجوبه: چون خداوند به مقتضي الحكمه درا نسان شهوت و غضب خلق فرمود و طبعاً انسان تمايل به قبائح و منكرات و تأبّي (به معناي اقتناء و زيرِ بار نرفتن) از افعال نيك دارد، لذا اگر تكليف نبود اغراء به قبح مي شد و اغراء قبيح است و محال است از خداوند صادر شود بمقتضي

العدل.

سئوال 315)- مگر عقل و علم كافي نيست بر ترك قبائح ؟

اجوبه: كافي نيست، زيرا مستلذّات نفس و شهوات نفساني، اسنان را وادار به عمل قبح مي كند و هر چه عقلش حُكم به قبيح بكند آن يك مذمت قبح را هم به خود هموار مي كند، چنانچه گفته اند: «الاناسن يستسهل الذم في قضاء الوطر» (انسان سهل و آسان مي شمارد بدگويي و مذمت را به خاطر رسيدن به هواها و خواهش هايش)، به علاوه آنكه عقل راه به جميع قبائح و منكرات نمي برد و علم به جميع مصالح و مفاسد ندارد، لهذا لازم است تكليف و وعد و وعيد.

سئوال 316)- منكرين حسن تكليف چه مي گويند؟

اجوبه: مي گويند جهت حسن تكليف نمي شود عقاب باشد، زيرا تكليف به جهت عقاب فقط قبيح است، و ميز نمي شود ثواب باشد، زيرا كافر اگر به كفر بميرد، اصلاً ثواب ندارد، پس تكليف حسن ندارد، به علاوه آنكه خداوند قادر است بر آنكه در قيامت ثواب به انسان عنايت فرمايد بدون سابقه تكليف.

سئوال 317)- جواب آنها چيست؟

اجوبه: جهت حسن تكليف تعريض بر ثواب است كه اگر بخواهد مكلَّف درك ثواب كند بتواند، و اين در حق مؤمن و كافر يكسان است، و نفس ثواب قابليت مي خواهد چون مشتمل بر تعظيم است و تعظيم من لا يستحق التعظيم قبيح است، لذا بدون تكليف صورت نپذيريد و به عبارت ديگر «المعروف بقدر المعرف?» اعطاء به غير قابل صرف در غير محل خلاف عدل است و قابليت بدون تكليف و امتثال و اطاعت حاصل نشود.

درس شصت و ششم

سئوال 318)- پنجم زا فروع عدل چيست؟

اجوبه:قاعده لطف است، كه جماعتي از

متكلمين متفرع كرده اند قاعده لطف را بر عدل، و معني لطف اينست كه خداوند كاري راا نجام دهد كه عبد مقرّب او باشد به اطاعت و ترك معصيت با الطاف و عنايات و مراحمي كه عبد مايل شود به اطاعت و رو به عبادت رود و منزجر از معاصي گردد، و مي گويند لطف بر خداوند لازم و واجب است و از همين جهت است كه بعثت رسل و جعل تكليف و ثواب و عقاب فرموده.

سئوال 319)- دليل بر لزوم لطف چيست؟

اجوبه:اينست كه اگر كسي بخواهد فعلي از ديگري صادر شود و مي داند اگر نسبت به او لطف نفرمايد نمي كند، اگر ترك لطف كند نقض غرض مي شود و اين قبيح است و از خدا فعل قبيح صادر نمي شود.

سئوال 320)- شرائط لطف چيست؟

اجوبه:اموري را متكلمين ذكر كرده اند، يكي آنكه اعطاء قدرت از روي قاعده لطف نيست و لو مقرب باشد شرط تكليف است و به همين نكته مصنف اشاره فرموده: «ولا حظّ له في التمكن»،؛ دوم آنكه به حد الجاء (مجبور نمودن) نرسد زيرا مجبور نمودن قبيح است و بايد به اختيار باشد، سوم آنگه اسباب و آلات فعل هم از قاعده لطف خارج است زيرا بدون آن اصل تكليف قبيح است.

درس شصتو هفتم

سئوال 321)- قاعده لطف تمام است؟

اجوبه:جماعتي از محققين و اساطين منكر تماميت شده اند و براي اين قاعده دو جواب داده اند:

1)- جواب نقضي به طوري كه موارد كثيري يافته ايم كه لطف خدا در حق آنها نشده مثل ملت آمريكا كه تا سيصد سال قبل اصلاً دعوتي به آنها نرسيده بودو مثل اهل براري و جبال

(صحرانشينان و كوه نشينان) كه جاهل قاصر هستند و مانند مجانين و اطفال و مستضعفين.

2)- جواب حلي و آن اينست كه آنچه از ارسال رسل و بيان احكام استكشاف مي شود فقط اراده تشريعيه (كه راهنمايي به مصالح و مفاسد دنيوي و اخروي و قطع عذر و اتمام حجتت است) مي باشد، اما اراده تكوينيه به صدور افعال حسنه و ترك قبائح، محوّل به اختيار عبد است، «انا هديناه السبيل اما شاكراً و اما كفوراً».

سئوال 322)- حق با كدام طرف است؟

اجوبه:تحقيق كلام آنكه اموري را كه عقل ادراك نموده يا مصلحت ملزمه دارد و خالي از كليه مفاسد است، يا مصلحت راجحه دارد كه تركش قبيح است البته به مقتضي العدل از خداوند صادر مي شود لازم است،

اما اموري كه عقل پي به جميع مصالح و مفاسد آن نبرده اگر چه پاره اي از مصالح و مفاسد آن را ادراك نموده، جميع مصالح و مفاسدش را نمي تواند احاطه نمايد و حكم به احد طرفين كند و اغلب امور از اين قبيل است، و احراز نمودن صغراي اين دو كلي بسيار مشكل است، بلي اگر از طرف حق فعلي يا امري صادر شود، به طريق «لِم» مي توان كشف كرد كه البته داراي مصلحت بوده و حسن داشته و الا صادرن مي شد و اين معني دو قاعده مسلمه در اصول است كه «كلما حكم به العقل حكم به الشرع و كلما حكم به الشرع حكما به العقل».

درس شصت و هشتم

سئوال 323)- ششم از فروع عدل چيست؟

اجوبه: اينكه بر خداوند لازم و حتم است كه بمقتضي عدله آلام و بليّات و مصائبي كه بر عباد متوجه مي

شود، چه از ناحيه او باشد و چه از ظلم ظالمين يا حيوانات موذيه، عوض دهد و نيز عوش بايد ازيد از الم باشد و الا اگر عوض ندهد قبيح است و اگر ازيد نباشد لغو و هر دو منافي عدل است چنانچه مصنف و شارح فرموده اند.

سئوال 324)- معناي عوض چيست؟

اجوبه: مصنف (قدس سره) فرمود: «هو النفع المستحق الخالي عن التعظيم و الاجلال» و به قيد مستحق خارج كرد تفضل و كرم را چون تفضل نفع است لا استحقاقاً، و به قيد الخالي عن التعظيم و الاجلال خارج فرمود چون ثواب را كه نفع است عبد مستحق آن است و تعظيم و اجلال هم لازم دارد.

سئوال 325)- اين فرمايش تمام است؟

اجوبه: تماميت اين معني براي عو به نظر نمي آيد، زيرا استحقاق را ما در امتثال و عبادت هم تصديق نكگرده ايم، حتي آنچه به انبياء و اولياء در دنيا و آخرت عطا شود تفضل است، بلي، قابليت تفضل لازم است كه اطاعت نبي قابليت مي آورد ولي استحقاق نه، زيرا اگر عبد در تمام عمر عبادت كند و ابداً معصيتي از او سر نزند، تقابل با كوچك ترين نعم ا لهي نمي كند با اينكه هنوز حق عبادت را ادا نكرده چنانچه در حديث است: «ما عبدناك حق عبادتك»، البته استحقاق به معني ديگر صحيح است كه اگر خداوند امر فرمود و وعده ثوابي داد، خلف وعده قبيح است پس البته وفا مي كند، چنانچه اگر بنده قابليت تفضل پيدا كند، البته تفضل به او حسن ذاتي دارد و خالي از هر مفسده اي است و البته خداون تفضل مي فرمايد، چونكه ترك

حسن قبيح است.

درس شصت و نهم

سئوال 326)- پس حكمت در آلام چيست؟

اجوبه:ممكن است حكمت هاي زيادي داشته باشد، من جمله اكثر اين آلام و بليات در حقيقت نعمت است نه بلاء، مثل دواء براي مرض غاي? الامر بهمذاق بنده جاهل تلخ است و يكي از اين بليات كفاره گناهان است كه در آخرت ديگر عقوبت نداشته ابشد يا تخفيف در عذاب بنده شود، چنانچه لسان بسياري از اخبار است، و من جمله عقوبت معاصي است چنانچه بر امم سابقه مي باشد (زائد بر عقوبات اخرويه)، من جمله امتحان است كه پايه ايمان و اخلاق و مقام صبر هر كسي بر خودش و بر ديگران معلوم گردد، و من جمله باعث تربيت و تكميل نفس است كه در غير بلاء نمي شود، و من جمله باعث ارتفاع درجه است در قيامت، و من جمله نظام جمله عالم مقتضي بعض بليات است و ممكن است جهات ديگري هم داشته باشد كه عقول ناقص ما پي به آن نبرده باشد مافاً بر اينكه اكثر اين بليات نعم و جميع نعم الهي ابتدايي است، كسي از خدا طلبكار نيست «كل نعمك ابتداء» به هر كس هر چه مقتضي داند و حكمت اقتضاء نمايد عطا فرمايد و از هر كه مقتضي ندارد منع كند و هرا ندازه مقتضي است ابقاء فرمايد و هر وقت مقتضي سلب دانست سلب نمايد:

دهنده اي كه به گُل نكهت و به گِل جان داد به هر كه هر چه سزا بود حكمتش، آن داد

مضافاً بر اين، ذات مقدس حق مالك الملوك است و تمام موجودات مملوك او هستند، هر نحو تصرفي در مملكت خود كند به مقتضيات

حكمت است، كسي را نرسد چون و چرا در ملك مالك كند، صلاح مملكت خويش خسروان دانند، بلي از فرط لطف و عنايت نسبت به اطفال و مظلومين، فرداي قيامت آنقدر مرحمت كند كه تماماً راضي و خشنود گردند.

درس هفتادم

سئوال 327)- اذيت به حيوانات چه نحوه است؟

اجوبه: به مقتضاي براهين قطعيه عقليه و آيات شريفه قرآنيه تمام موجودات اين عالم به جهت انسان خلق شده اند سيّما اهل ايمان، آنچه از طرف او ترخيص شده در ذبح حيوانات و ركوب بر آنها غايت خلقت آنهاست و اذيت و ظلم نيست و آنچه ترخيص نشده البته مورد مؤاخذه است و اينكه شارح فرموده: «واجب است»، عوض كلام غير تام است.

سئوال 328)- بليات كفار عوض دارد؟

اجوبه: شارح مي فرمايد: باعث تخفيف در عذاب آنها مي گردد، به طوري كه نفهمند وا ين معني را وجهي براي او پيدا نكرديم، البته منطبق با بعضي از وجوه متقدمه مي شود.

سئوال 329)- فرق گذاردن مصنف در ثواب و عوض درست است؟

اجوبه:اين حرف هم اصل ندارد بعد ازا ينكه گفتيم احدي استحقاق ندارد و هر چه در دنيا و آخرت به هر كه داده شود تفل است و فرع قابليت اگر قابليت تعظيم و اجلال دارد البته به او تفضل مي شود، خواه اسم و را ثواب بگذاري و خواه عو، خواه از جهت ابتلاء باشد و خواه امتثال و الا فلا.

سئوال 330)- انتقام مظلوم از ظالم درست است؟

اجوبه:اين حرف هم اصل ندارد، بعد از اينكه گفتيم احدي استحقاق ندارد هر چيزي كه در دنيا و آخرت به هر كس داده شود تفضل الهي است و فرع قابليت اگر قابليت تعظيم

و اجلال داشته باشد البته به او تفضل مي شود، خواه اسم آن را ثواب بگذار، اين جمله از اول غلط است، البته درست است انتقام گرفتن اخبار بر طبق آن وارد شده است، ليكن به نحوي كه مظلوم طلبكار باشد، اگر خداوند بخواهد ظالم را عفو كند در صورتي كه مؤمن باشند و قابليت عفو را دارا باشند، و نمي رسد مظلوم را كه نسبت به حق اعترا كند، بلي اگر مظلوم هم به واسطه مظلوميتش لياقت تفضلي پيدا كرده به او تفضل خواهد شد و اگر ظالم قابل عفو نباشد از او به مقدار ظلمش انتقام كشند و اگر مظلوم لياقت تفضل ندارد چيزي براي او نيست و اين ظلم هم يكي از بليات است كه داراي يكي از جهات سابقه است.

درس هفتاد و يكم

سئوال 331)- فرع هفتم از فروع عدل چيست؟

اجوبه:در اخبار بسيار و كلمات علما وارد شده كه اولاد بسياري از ظلمه در دنيا چه بسا تا هفتاد طبقه گرفتار و دچار بليات ي شوند، حتي حضرت بقيت الله انتقام خون جدش را از كساني كه در زمان ظهور هستند مي كشد، و اين با قواعد عدل و با نص قرآن مخالف است، مثل قوله تعالي: «و لا تزروا وازر? وزر اخري»، بلكه در اخبار آمده است كه اولاد زنا، دوست اهل بيت نمي شود، بلكه غذاي حرام و معاصي پدرها و مادرها تأثير درا ولاد مينمايد و اينها كلاً با قواعد عقل سازش ندارد، و از اين جهت شبهه بر بسياري از عوام بلكه خواص در موضوع اين اخبار شده، پس مي گوييم اين مطلب سه صورت دارد:

اول اينكه اثر ظلم سابقين

عائد به لاحيقن شده باشد، مثلاً اگر پدر خانه اي را غصب كرده يا مالي حرام به دست آورده و بعد از آن استفاده مي كند، با علم به افعال آباء اين صورت انتقام از اولاد به واسطه آنست كه شريك در ظلم هستند.

دوم اينكه لاحقين به افعال سابقين راضي باشند، اين هم به مقتضاي قواعد و آيات صحيح است، چنانچه وارد شده است: «الراضي بفعل قوم كالداخل فيهم و علي الداخل اثمان، اثم الرضا و اثم الدخول» و نيز «من احب عمل قوم حشره الله معهم» و قضيه حضرت بقيت الله با اهل زمان خود با مخالفين از اين باب است.

سوم اينكه اولاد از اعمال آباء تبري مي جويند و هيچ بهره اي از آنها به اينها نرسيده و يا اگر رسيده تدارك كرده اند، از اينگونها خبار بيرون است و البته انتقام از آنها خلاف عدل است.

و اما مسئله اولاد زنا و اطعمه محرمه و ساير معاصي كه تأثير مي كند اينها بالوجدان و البرهان اسباب و مقتضيات استو علت تامه ندارد، بلكه تخلف است، چنانچه بسيار ديده شده كه چه اولادهاي صالحي از آباء فاسدي به وجود آمده اند مثل محمد بنابي بكر و چه بالعكس مثل كنعان بن نوح و جعفر كذاب.

سئوال 332)- فرع هشتم از فروع چيست؟

اجوبه: در بعضي اخبار در مورد طينت دارد: «السعيد سعيد في بطن امه» يا آنكه وارد شده كه در پيشاني هر مولودي نوشته مي شود سعادت يا شقاوت يا اينكه وارد شده: «الناس كمعادن الذهب و الفض?» و امثال اينها و اين اخبار مذهب جبريه را مي پروراند و منافي با مذهب عدليه

است و جواب:

اولاً، صحت اين اخبار و صدورش از معصوم، معلوم نيست.

ثايناً، بر فرض صدور، محمول بر اين است كه خداوند مي داند چه وقت اختيار سعادت مي كند و چه موقع اختيار شقاوت، چه وقت معدن ذهب (=طلا) مي شود و معدن فضه (=تقره) و گذشت كه اين علم سبب جبر نمي شود و سلب اخيتار نمي كند.

درس هفتاد و دوم

سئوال 333)- فرع نهم از فروع عدل چيست؟

اجوبه: بعضي اشكال به خلود در عذاب كرده اند كه به واسطه كفر يك مدت در دنيا خلود در عذاب قيامت كه اين منافي با حكمت و عقل است به دليل اينكه در قيامت ديگر نتيجه در عذاب ندارد، و لذا اكثر حكماء منكر خلود شده اند و بعضي عرفاء منكر اصل عذاب، ولي جواب از اين شبهه اينكه: اصلاً منشاء عذاب و خلود، اخلاق رذيله ايت كه عمده آنها كفر و نفاق و عناند با حق است و اكثر معاصي صادره از عصا? (=گناهكاران) منشأش همين صفات است و اين صفات ملكاتي است كه ديگر قابل تغيير نيست و چون اين ملكات دائميه است لذا عذاب دائمي است، به علاوه اينكه ضرورت دين اسلام و نصوص صريحه قرآن و اخبار متواتره قائم است بر عذاب و خلود و انكار كننده آن كافر است و تفصيل اين مطلب در بحث معاد آن شاء الله خواهد آمد.

سئوال 334)- فرع دهم از فروع عدل چيست؟

اجوبه: بسا مي شود يك حوادثي در عالم بمقتضي الحكم? حادث مي شود، مثل نزول باران و برف و سردي و گرمي هوا و بادهاي شديد و اينها تماماً موافق حكمت و عدل است و فوائد زيادي

هم بر آنها مترتب مي شود و ليكن مثلاً بعضي از خانه ها خراب مي شود و بعضي اباد، بعضي از سرما و گرما تلف مي شوند.

خداوند عالم به مقتضاي لطف و كرم و تفضل آنقدر فرداي قيامت به آنها مرحمت فرمايد كه راضي شوند، حتي در خبر وارد شده كه خداوند از فقرا عذر خواهي مي كند كه چون دنيا قابل شما نبود به شما ندادم و آنقدر عوض مي دهد كه فقرا آرزو مي كنند اي كاش حتي لقمه ناني به ما نداده بود تا اينجا تدارك مي شد (اين روايت در «اصول كافي» كتاب الايمان و الكفر و در «محج? البيضاء» مرحوم فيض (قده) موجود است.

و به همين جا خاتمه مي دهيم باب عدل را و ختامه مسك و الحمدلله اولا و آخراً و ظاهراً و باطناً و صلي الله علي محمدو آله و لعن? الله علي اعدائهم.

درس هفتاد و سيم

مبحث نبوت

سئوال 335)- فرق بين نبي و رسول چيست؟

اجوبه:نبي همانگونه كه مصنف تعريف فرموده «هو الاناسن المخبر عن الله بغير واسط? احد من البشر» مشتمل بر جنس و فصل است كه جنس عبارت است از انسان به خاطر خارج شدن مَلَك زيرا ملائكه اگر چه مخبر از جانب حق هستند بدون واسطه احدي، ليكن اطلاق نبي بر آنها نمي شود، و به قيد المبخر عن الله كه فصل است خارج شد مخبر از غير خدا و به غير واسطه احد خارج شد امام و عالم كه به واسطه نبي خبر مي دهد از جانب خداوند، ولي اين تعريف به نظر تمام نيست.

و اولي و بهتر اين است كه در تعريف بگوييم النبي هو

الانسان الخبير من اسرها، چون نبي مأخوذ از نبأ است به معني خبر و شاهد بر اين فرمايش، فرموده پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله است كه فرمود: «كنت نبياً و آدم بين الماء و الطين» به علاوه آنكه در مقام خود ثابت و حق است كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله، قبل از بعثت تابع احدي از انبياء گذشته نبوده.

زيرا تبعيت افضل از مفضول عقلاً و شرعاً قبيح است بلكه به دستور خود رفتار مي فرمودند، پس نبي بود با اينكه مخبر نبود، اما رسول به معناي پيغمبر است يعني پيام آور از جانب خدا براي بندگان و به اين معنا به او سفير و مبلغ و بشير و نذير هم اطلاق مي شود، پس هر رسولي نبي است و لا عكس.

سئوال 336)- بحث در نبوت در چند مقام است؟

اجوبه: در دو مقام، چون خود معناي نوبت كه توأم با رسالت است ه مان مخبريت عن الله است. لذا صحيح است كه يكي اثبات نبوت عامه و دوم اثبات و شناختن نبوت خاصه.

تذكر اينكه جواب اجمالي عامه م خاصه در سئوال 20 بيان شد.

درس هفتاد و چهارم

سئوال 337)- مبحث اول از مقام اول در چيست؟

سئوال 338)- دليل بر لزوم اين امور چيست؟

اجوبه:ادله بسيار است. دليل اول بر الزوم نبي آنكه قبلاً در فرع چهارم از فروع عدل ذكر شد و حاصلش آنكه خداوند در خ لقت عالم خوض حكيمانه داشت و مصلحت مهمه در او بود و اين مصلحت نمي شود راچع به خود او باشد چون غني بالذات است لابد راجع به خلقت است و نمي شود اين مصلحت مجرد منافع و

نعم دنيويه از نعمت وجود و حيات و ساير منافع باشد زيرا كه تمام آنها رذائل است و مشوب به آلام و اسقام مي باشد.

و اغلب آنها تحصيلش منوط به زحمات و مرارتهاي زيادي است، پس بايد يك منافع باقيه دائميه باشد و آلوده به هيچكدام آلام و اسقام نباشد وم حتاج به زحمت تحصيل هم نباشد و او منحصر است به منافع اخرويه و طريق رسيدن به آن منوط به قابليت و معرفت و استكمال نفس است به كمالات نفسانيه و رياضات و عبادات بدنيه. و بشر راه معرفت آنها را ندارد جز به توسط انبياء كه از جانب حق بشر را آگاه كنند و راه خير و شر و سعادت و شقاوت و نفع و ضرر را به آنها نشان دهند والا نقض غرض و موجب عبث و خلاف عدل و حكمت مي شود.

سئوال 339)- دليل دويم بر لزوم نبي چيست؟

اجوبه:آن است كه بشر مدني الطبع است و اجتماعي مي باشد و دواعي شهوت و غضب بمقتضي الحكم? در طبيعت انسان هست و البته لازم است حفظ نظام عالم و جعل حقوق كه مانع از تعديات شود و عقل بشر كافي نيست براي آنها، البته اين جعل حقوق بايد از جانب حق توسط انبياء باشد.

سئوال 340)- دليل سوم چيست؟

اجوبه:همين دواعي شهويه و غضبيه موجب ارتكاب قبائح مي شوند و عقل كفايت بر ردع و منع ندارد «لأن الناس يستسهلون الذم في قضاء الوطر»، پس محتاج به رداع الهي هستند مثل وعد و وعيد و انذار و تبشير و اني به توسط انبياء است.

درس هفتادو پنجم

سئوال 341)- دليل چهارم چيست؟

اجوبه:اينكه مستفاد از عقل و

مؤيد نقل اين است كه غرض عمده از خلقت، معرفت به حق و عبوديت عبد اوتس و طريق معرفت و عبادت منحصر است به بيان انبياء و راهنمايي آنها.

سئوال 342)- دليل پنجم چيست؟

اجوبه: بشر لحظه به لحظه احتياج به حق دارد از افاضه و دفع بليات و البته واسطه فيض مي خواهد، زيرا هر بشري قابل هر موهبتي نيست و انبياء و اولياء وسائط فيض هستند.

سئوال 343)- دليل ششم چيست؟

اجوبه: البته لازم و حتم است انتقام از اظلمين و انتصار مظلومين و اين معنا صورت نپذيرد الا به اتمام حجت و قطع معاذير (عذرها) و آن به ارسال رسل مي شود «ما كنا معذبين حتي نبعث رسولا ليهلك من هلك عن بين? و يحيي من حي عن بين? قل فلله الحج? البالغ?» و از همين بيانات معلوم شده احتياج بشر به انبياء به علاوه منافع دنيويه و صنايع و ادويه و طريق تحصيل معاش و اجتناب از مضارّ. و بهتر اينكه بگوييم تماماً به توسط انبياء بود و شارح به تمام اين ادله به طور اجماع اشاره فرمود.

درس هفتاد و شش

سئوال 344)- دليل هفتم چيست؟

اجوبه: عمده دليل بر لزوم اينكه اگر قطع نظر كنيم از تمام ادله ي سابقه لا شك و لا شبهه در اينكه ارسال رسل مشتمل بر مسائل كثيره متقدمه است از ارشاد عباد به جميع مصالح دنيويه و اخرويه و زجر و منع آنها از قبائح و منكرات و تنظيم امور و حفظ نظام و تزكيه نفوس و بيان معارف و اخلاق و غيره از هر گونه مفاسدمتصوره است، فهو حسن الصرف و بمقتضي العدل يجب عليه تعالي، زيرا گذشت كه ترك فعل

حُسن ، قبيح است و محال است ازاو صادر شود.

سئوال 345)-مبحث دويم در چيست؟

درس هفتاد و هفتم

سئوال 346)- توضيح مسئله بداء چيست؟

اجوبه: منشأ بداء در اعمال و افعال عباد آن است كه چون احاطه به مصالح و مفاسد آن ندارد بسا فعلي و عملي به جا مي اورند به تخيل نفع و مصلحت، پس از زماني بر مي خورند به مضار و مفاسد آن وپشيمان مي شوند و از آن دست بر مي دارند و تغيير مي دهند، و بشا منشأ آن تلَوُّن مزاج است و هر روز يك رنگي و يك شغلي به خود مي گيرند و بسا منشأ آن عدم قدرت بر آن يا فقدان اسباب و مسائل آن است لذا دست مي كشند و شغلي كه عهده آنهاست دست مي گيرند، و بالجمله منشأ آن يا جهل است يا عجز يا سفاهت.

و عامه چون همين معني رادر بداء تصور كرده اند، لذا در حق خداوند انكار نموده اند، ولي بداء در افعال الهي به معناي ديگر است چون افعال حق از روي حكمت و مصلحت است و حكم و مصالح البته تغيير پيدا مي كند و اغلب منشأ آ« حالات و صفات و اخلاق و افعال بر بندگان است، مثلاً صله ي رحم مقتضي طول عمر است و قطع آن كوتاهي عمر است، سخاوت موجب غني است و بخل مستلزم فقر است و عبادت باعث نعمت است و معصيت سبب بلا و هكذا، هر چه حالات مردم مختلف شود معامله حق با آنها مختلف شود، نظير طبيب كه در مداواي مريض بر حسب حالات مريض درمان مي كند و تغيير دوا مي دهد

با اينكه مي داند اين حالات و مراتب براي او رخ مي دهد و بايد هر موقعي تغيير دواء داد.

و مثل معلم كه هر روز درس شاگرد را تغيير مي دهد با اختلاف مراتب استعداد و تحصيل آن، پس اين امر نه موجب جهل و نه موجب عجز و نه موجب سفاهت است بلكه خداوند عالم به جميع مصالح و مقتضيات الي الابد است و در موقع مقتضي قادر بر تمام افعال است و اين معناي آن است كه گفتند بداءدر حق عباد ظهور بعد از خفاء است و در حق خدا اظهار بعد از اخفاء.

سئوال 347)- وجه فضيلت اعتقاد به بداء چيست؟

اجوبه: چون معتقد به بداء هميشه بين خوف و رجا است و نمي داند چه به سرش مي آيد و هميشه متوجه به حق است و مشغول به دعا و اعمال صالحه كه مبادا سلب نعمت يا نزول بلا بر او شود، ليكن منكر بداء مي گويد: «جف القلم» هر چه بايد شود مقدر شده و تغيير پذير نيست و دعا و عبادت نتيجه ندارد، و خود اين مسئله سبب رتقي و تكامل و توجه به حق و توبه از معاصي و ساير كمالات مي شود و بالعكس عدم اعتقاد به بداء سبب يأس و نوميدي و قنوط كه اكبر كبائر است مي شود و اين است معني رايت سابقه: «ما عبدالله بشيء افضل من البداء...»

درس هفتاد و هشتم

سئوال 348)- توضيح مسئله نسخ چيست؟

اجوبه: نسخ در شرايع مانند مسئله بداء در تكوينيات است كه هر زماني استعداد و قابليت مردم به سبب اختلافات و حالات منشأ يك دستوري مي شود، مثل معلم ومتعلم، بلكه

در علم اخلاق عنوان شهد كه هر صاحب خلقتي يك دستوري در معالجه دارد، شخص متكبر به بذل و عطاء رفع تكبرش نشايد. بخيل تواضع و فروتني عالج بخشش نشود، مثلاً زمان حضرت موسي عليه السلام چون بني اسرائيل و قبطيان مبتلا به قساوت قلب و بت پرستي و شرك بودند احكام بسيار سخت داشتند، در زمان حضرت عيسي متنعم در دنيا بودند و دستورات زهد و ترك لذات و شهوات، و حال آنكه زمان اسلام به واسطه ي توسعه آن به جميع اهل عالم و بقاء آن الي يوم القيام? دستورات جامعه ي كامله و تامه رسيد.

سئوال 349)- يهود و نصاري چه مي گويند؟

اجوبه: عجب آن است كه اينها از روي عناد به اسلام، منكر نسخ شدند با اينكه از تغيير احكام در تورات و انجيل زياد است، مثلاً در تورات، سفر پيدايش، فصل هفتم و هشتم نقل شده كه: بهائم قبل از طوفان دو قسم بودند، طاهره و جائز الاكل، نجس و محرم? الاكل، وب عد از طوفان تمام پاك و جائز الاكل شد، بعد در يازدهم لاوين و چهاردهم تثنيه تورات نسخ كرد اني اباحه كليه را و بسياري از حيوانات را حرام كرد و همچنين در سفر تكوين از 12 تا 20 نگاشته شده كه ساره همسر ابراهيم خواهر پدري ابراهيم بود و تزويج خواهر در شريعت هم جائز بود و در نهم يا هجدهم لاوين حرام كرد! و نيز منقول است كه يعقوب جمع بين دو خواهر كرد و در سفر تكوين آيه 24 تا 30 تورات كرام كرد، و نيز در لاوين از 18 تا 21 دارد كه حرام

است زن برادر بر برادر و در تثنيه دارد بعد از چهل سال جائز شد زن برادر را بگيريد! در صورتي كه اولاد نداشته باشد! الي غير ذلك، و در انجيل هم نسخ كرد حكم طلاق تورات را و نيز حكم دفاع با سرق و قصاص و پس گرفتن مال را در تورات، و انجيل نسخ كرد و اين حكم را دفع شر به شر دانست و همچنين حكم ختان كه در شريعت ابراهيم تا زمان خود عيسي بود «پولس» به كلي نسخ كرد الي غير ذلك.

درس هفتاد و نهم

سئوال 350)- معناي يا من بدالله في شأنكما چيست؟

اجوبه:اين عبارت در زيارت ائمه اطهار مثل حضرت موسي بن جعفر و عسكريين عليهم السلام وراد شده و بداء در امانت دو معنا دارد:

يكي اينكه عموم شيعيان نظر به اينكه اسماعيل پسر حضرت صادق عليه السلام داراي مقام اخلاق و صوالح اعمال بود توهم كرده بودند كه بعد از حضرت صادق عليه السلام او امام است و امر امامت حضرت موسي كاظم عليه السلام بر آنان مخفي بود و اخبار وارده از پيامبر صلي الله عليه و آله و ائمه سابقه در تعيين دوازده امام نداشتند، پس از رحلت اسماعيل در زمان حضرت صادق عليه السلام بر آنها ظاهر شد كه او امام نبود و حضرت موسي عليه السلام امام است، پس معناي بداء اظهار بعد از اخفاء است چنانچه بيان شد و همين معنا در حق حضرت سيد محمد با حضرت عسكري عليه السلام هم بود بلكه در حق بسياري از ائمه عليه السلام اين نوع توهمات بوده ، مثلاً در حق حضرت جواد عليه السلام كه

تصور نمي كردند بچه هفت ساله يا نه ساله امام شود، و نيز در حضرت هادي عليه السلام.

معناي دوم اينكه حضرت اسماعيل و حضرت سيد محمد از بسياري شأن و رتبه و مقام و لياقت مقام امامت را داشتند و اگر قبل از پدر بزرگوارشان از دنيا نرفته بودند نظير فرمايش حضرت رسالت كه در شأن ابراهيم فرزند خود فرمودند: «لو عاش ابراهيم لكان نبياً» ، و چون بايد حضرت امام موسي بن جعفر عليه السلام و حضرت عسكري عليه السلام امام باشند و بعد از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله پيغمبري نباشد، لذا اين را قبلاً باطل فرمودند.

مصنف (قدس سره) معني ديگري در انيجا نفرموده اند و ممكن است مراد همان معني بداء كه قبلاً فرموده باشد، كه با تغيير مصالح و حكم اراده الهي تغيير كرده باشد و همچنين ممكن است مراد از شأن، غير امامت و برخي از شئونات ديگر باشد كه خداوند به ايشان عنايت فرموده.

درس هشتادم

سئوال 351)- آيا جميع احكام نسخ مي شود؟

اجوبه: احكام شرعيه دو قسم است: يك قسم قابل نسخ نيست و آن امري است كه عقل درك حُسن و قبح آنها را مي كند مستقلاً مثل وجوب معرفت عقائد و حسن تحصيل اخلاق حميده و تزكيه از اخلاق رذيله و حرمت كذب و ظلم و شرب خمر و ساير منكرات و فواحش كه قبح آنها واضح است مثل زنا و نكاح محارم و نحوها، و قسم ديگر احكامي است كه مصالح و مفاسد آن مختلف مي شود به اختلاف زمان و حالات و قوه و صعف و لين و انقياد و تمرُّد و ابتداء و

عادت و نحو اينها قابل نسخ است، زيرا كه غرض از تشريع، تطهير نفوس و قرب به مبدأ و تهذيب اخلاق و تنظيم اجتماع و تأديب و امتحان و سهولت انقياد و نحو اينها است.

مبحث سيم در شرايط نبي

سئوال 352)- شرايط نبوت چيست؟

شرايط بسياري است و ما در ذيل دوازده عنوان ذكر مي كنيم:

اجوبه:1- دعوت نبوي؛ 2- العصم? عن جميع المعاصي في جميع عمره؛ 3- العصم? عن الشهو? و الخطاء و النسيان و الشك والشبهه؛ 4- العلم بجميع ما يحتاج به الام?؛ 5- معرفت لغات و زبان امت؛ 6- التخلق بجميع اخلاق الحميد?؛ 7- التنزه من جميع الزذائل؛ 8- الاتيان بالمعجزه؛ 9- كونه افضل من جميع افراد الام? في جميع الكمالات النفسيه؛ 10- كون نسبه طاهراً مطهراً و بدنه خالياً عن الآفات الخلقي? كالبرص و نحوه و عمله عن الشواغل الحسي? من الحجام? و الكناس? و نحوها و بالجمله ما يسقط عن الانظار بحيث ننظر اليه نظر الحقار? و الدناث? و قباح? المنظر و نحوها؛ 11- تمام كمالات نفسيه و علوم مذكوره بايد موهبتي باشد نه كسبي و تحصيلي؛ 12- بايد خالي از موانع نبوت باشد.

درس هشتاد و يكم

سئوال353)- موانع نبوت چيست؟

اجوبه:دوازده چيز است: 1- فقدان بعض الشرائط المتقدم و ارتكاب بعضي از معاصي و جهل بالعلوم و المعارف اللازم? و التخلق ببعض الذمائم و العجز عن الاتيان بالمعجز? و نحوها؛ 2- تناقض دعاوي المدعي مثل باب و بهاء (رهبر بهائيان)؛ 3- ارتكاب بعض قبائح العقلي? مثل دروغ در تعلميات استشهادات و اقوال آن؛ 4- نص پيغمبر پابت النبو? بر كذب آن؛ 6- ذكر علامتي كه منطبق مي شود بر كذب او از طرف نبي مسلّمي؛

7- ارتكاب هر عملي كه خود اعتراف به حرمت آن دارد؛ 8- دعوي امري كه بر خلاف عقل مستقل باشد مثل شرك و الوهيت و نحوها؛ 9- تناقض در احكام به غير ز عنوان نسخ؛ 10- تناقض در احتجاجات او كه كاشف از جهل يا نسيان يا تناقض گويي باشد؛ 11- شرب خمر كه در جميع شرايع بلكه نزد عقل قبيح و مضر و حرام است؛ 12- بودن او بر خلاف مصلحت و حكمت.

تذكر دليل بر ثبوت دعوي نبوت (اولين شرط از شرايط نبوت) بعد از سئوال تناقضات باب و بهاء چيست؟ به تفصيل بيان خواهد شد.

درس هشتاد و دوم

سئوال354)- دليلبر لزوم عصمت چيست؟

اجوبه:سه دليل داريم: اولاً بودن نبي معصوم فيه مصلح? للام? قطعاً و لا مفسد? فيه، پس بمقتضي العدل واجب است بر خدا؛ ثايناً اكر نبي مرتكب معاصي شود يا اشتباه و خطا داشته باشد وثوق به قول او پيدا نشود و باعث تنفر خلق شود و موجب تجري آنها در معصيت كردن و همين معناي ان است كه بيان شد: «اذا فسد العالِم فسد العالَم»؛ ثالثاً قوله تعالي: «لا ينال عهدي الظالمين».

سئوال 355)- آياتي كه دلالت بر ذنوب انبياء دارد جوابش چيست؟

اجوبه: بسياري از آنها ظهور ندارد و بر فرض اگر هم ظهور داشته باشد چون بر خلاف دليل قطعي عقل است بايد تأويل نمود و حمل بر ترك اولي كرد يا حمل ديگر.

سئوال 356)- «و عصي آدم ربه فغوي» چه حمل دارد؟

اجوبه: نهيا ز اكل شجره نه تحريمي بود و نه تنزيهي، چون جنت دار تكليف نبود بلكه ارشادي بود نظير اوامر طبيب، منشأ خروج از جنت بود چنانچه نصوص آيات بر اين

معنا قائم است، در سوره طه ، آيه 117 سرِ نهي را بيان فرموده: «فقلنان يا آدم ان هذا عدو لك» و همچنين در سوره بقره آيه 34: «فازلهما الشيطان».

سئوال 357)- جعلا له شركاء چه حمل دارد؟

اجوبه: در سوره اعراف آيه 109 مرجع ضمير در جعلا ذكور و اناث از اولاد آدم است نه خود آدم و حوا، و قرينه بر اين معنا كلمه شركاء و كلمه يشركان بود، چنانچه بر طبق همين معنا حديثي از حضرت رضا عليه السلام رسيده، پس روايت عامه مردود است.

سئوال 358)- آيات نوح عليه السلام چه مي فرمايد؟

اجوبه: چند آيه است: اول: قوله تعالي: «ولا تزد الظالمين الا ضلالاً» مراد ضلالت در امور دنيوي است كه يك نحو عقوبت ظالم است.

دوم: «رب لا تذر علي الارض من الكافرين ديارا» چون به او وحي رسيد كه ديگر احدي ايمان نمي آورد چنانچه در سره هود آيه 36 است: «و اوحي الي نوح انه لن يؤمن من قومك الا من قد امن» جا داشت حضرت نوح عليه السلام نفرين كند.

سوم: «ان ابني في اهلي» اين اعتراض نبود بلكه سئوال از وجه حكمت آن بود بر اينكه خداوند وعده نجات اهل به او داده بود، جواب آمد كه اين وعده خاص به مؤمنين است و البته ترك سئوال بهتر بود، لذا نادم شد و استغفار كرد.

درس هشتاد و سيم

سئوال 359)- آيات ابراهيم را چه مي گوييد؟

اجوبه: اينها هم چند آيه است: آيه اول: در سوره بقره: «رب ارني كيف تحيي الموتي»، اين كمال دلالت دارد كه ايمان داشته و غرض اطمينان قلبي اخلاقي بوده. چنانچه درمقابل عده كثيري از مردم مشاهده مي شود، با

اينكه مي دانند مرده يك صورتي بيش نيست و قبر يك سردابي و منازل موحشه مثل منازل ديگر است ولي جرأت نمي كنند در تاريكي نزد مرده اي بخوابند يا در قبر يا در منازل موحشه، و اين نخوابيدن جُبن است و سلب اطمينان مي كند به مشاهده حسيّه.

آيه دوم،در سوره انعام: «هذا ربي نسيت بالشمس و القمر و الكواكب»، جواب آنكه در مقام مجادله بود با عبده كواكب و طريق مجادله آنست كه اول قول خصم را هب طور فرض بگويند سپس جواب بدهند و شاهد بر اين معنا قوله تعالي: «اني لا احب الافلين» و قوله: «لان لم يهدني ربي» و قوله: «اني بريء مما تشركون».

آيه سوم، در سوره انبياء: «بل فعله كبيرهم»، اين كلام سخريه و استهزاء نسبت به عده اوثان بود چون متكلم و مخاطبين همه مي دانستند كه اين محال عادي است، لذا جدي نبود.

درس هشتاد و چهارم

سئوال 360)- آيات موسي عليه السلام را هم بيان كنيد؟

اجوبه: اينها هم چند آيه است، يكي راجع به قتل قبطي در مقاتله او با اسرائيلي در سوره قصص: «و دخل المدين? علي غفل? من اهلها»، اولاً قبطي كافر و مشرك بود و مي خواست اسرائيلي موحد را به قتل برساند، و حال اينكه دفاع آن و لو به قتل هم جائز است و ثانياً غرض كشتن او نبود بلكه تنها زدن و ضرب بود: «فاتفق القتل» ولي تركش اولي و بهتر بود كه موجب فساد نشود اگر چه در خال غفلت بوده ابشد و قوله تعالي: «هذا من عمل الشيطان» يا اشاره به مقالته قبطي بوده يا به مقاومت اسرائيلي در مقابل قبطي يا

به اين ترك اولي، و از اين جهت طلب مغفرت كرد، اما قول او در جواب فرعون: «فعلتها و انا من الظالمين» نه ضلالت در دين باشد بلكه مراد اينكه هنوز به مقام رسالت نرسيده بودم و مورد وحي نشده بودم چنانچه در آيه مي فرمايد: «ففررت منكم لما خفتكم فوهب لي ربي حكماً و جعلني من المرسلين».

آيه دوم در سوره شعراء: «فارسل الي هارون» اين استغفار از رسالت نبوده بلكه طلب رسالت هارون بوده چنانچه در سوره قصص صريحاً تقاضا مي كند: «و اخي هارون هو افصح مني لساناً فارسله معي ردء يصدقني» و در سوره طه مي فرمايد: «و اجعل لي وزيراً من اهلي هارون اخي».

آيه سوم در سوره كهف قوله تعالي: «فوجدا عبدا من عبادنا» چون حضرت موسي مأمور به شريعت ظاهر بود و واجب بود براي او قولاًو فعلاً حفظ شريعت خود كند و رجل صالح كه شايد خضر بود و مأمور به باطن بود و غاي? الامر موسي مي دانست كه اين رجل صالح دروغ نمي گويد، اين سئوالات بينهما واقع شد.

آيه چهارم در سوره بقره خطاب به سحره: «القوا ما اتم ملقون» اين امر به سحر و امر به حرام نبود چون آنها مصمم بر القاء بودند، اين امر موسي اختيار تأخر بوده كه من بعد از شما القاء مي كنم و شاهدش كلمه «ما انتم» كه مصمم بودند.

و در سوره اعراف است: «يا موسي اما ان تلتقي و اما ان تكون نحن الملقون» و در سوره طه دارد: «قالوا يا موسي اما ان تلقي و اما ان تكون اول من القي» كه اين دو آيه كمال بر اين

دارد.

آيه پنجم در سوره اعراف: «و لما رجع موسي الي قومه غضبان اسفا» اين قضاياي صادره از موسي از القا الواح و اخذه به رأس آيه، سفيهانه نبوده بلكه از شدت غضب بوده و جا هم داشت.

درس هشتاد و پنجم

سئوال 361)- آياتداوودو سليمان را هم بيان كنيد؟

درس هشتاد و ششم

سئوال 362)- آيات راجعه پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله را بيان فرماييد؟

اجوبه: آيات بسياري است، 1- در سوره ضحي: «و وجدك ضالاً فهدي» ؛ 2- در سوره حج: «و ما ارسلناك من قبلك من رسول و لا نبي الا اذا تمني القي الشيطان في امني? فينسخ الله ما يلقي الشيطان»؛ 3- در سوره زمر: «لئن اشركت ليحبطن علمك»؛ 4- در سوره احزاب: «و تخشي الناس و الله احق ان تخشاه»؛ 5- در سوره احزاب: «اتق الله و لا تطع الكافرين و المنافقين»؛ 6- در سوره مائده: «و ان لم تفعل فما بلغت رسالته»؛ 7- آيات الافك من قوله تعالي در سوره نور: «ان الذين جاءوا بالافك [الي قوله] ان كنتم مؤمنين»؛ 8- در سوره مؤمن: «و استغفر لذنبك»؛ 9- در سوره عبس: «عبس و تولي»؛ 10- در سوره انشراح: «و وضعنا عنك وزرك»؛ 11- در سوره فتح: «ليغفر لك ماتقدم من ذنبك و ما تأخر»؛ 12- در سوره محمد صلي الله عليه و آله: «و استغفر لذنبك و للمؤمنين و المؤمنات»؛ 13- در سوره ي كهف: «انما انا بشر مثلكم يوحي الي»؛ 14- در سوره يونس: «و ان كنت في شك مما نزلنا اليك»؛ 15- و نيز: «و لا تكونن من المشركين»؛ 16- و در همان سوره قوله تعالي: «و لاتدع من دون الله ما لا ينفعك و لا يضرك فان فعلت فانك اذاً من الظالمين».

مؤلف: از براي اين آيات جواب هايي را همين مبحث بيان خواهيم كرد، براي توضيح بيشتر به كتاب علما به خصوص كتاب هاي: «الهدي» و كتاب «تنزيه الانبياء» كه سيد

مرتضي علم الهدي تأليف فرموده و غيرهما كه مبسوطاً ذكر شده مراجعه شود.

درس هشتاد و هفتم

سئوال 363)- به طور خلاصه بيان فرماييد؟

اجوبه: اما آيه ي اولي، چون متعلق ضلالت ذكر نشده، دلالت بر ضلالت در دين ندارد، بلكه ممكن است ضلالت در طريق باشد يا كيفيت معيشت، چون حضرت رسول صلي الله عليه و آله يتيم بودو گرفتار دشمن، به هيمن جهت خدا او را ياري كرد و به بهترين طريق چنانچه سياق آيات د لالت بر همين معني دارد «الم يجدك يتيماً فآوي و وجدك ضالاً فهدي و وجدك عائلاً فاغني».

اما بيان آيه دوم، اينكه هر رسولي امنيّه و آرزوي او هدايت و نجات خلق بود و شيطان به واسطه اغواي كفار و معاندين مانع انجام اين مقصد بود و خداوند دفع شر شيطان را به ياري انبياء و هلاكت معاندين فرمود، چنانچه در قضاياي امم سابقه و كفار قريش مشهور شد.

اما آيه سوم، چون اخلاق حيمده پيغمبر اقتضاء نمود با كفار به طريق ملايمت سكوت كند تابتواند آنها را هدايت نمايد، ولي تأييدات خداوند او را ياري نمود تا توفيق به انجام مقصود پيدا شد، چنانچه صدر و ذيل آيه دلالت دارد و نيز در آيه ديگر تصريح دارد بقوله تعالي: «فاصدع بما تؤمر و اعرض عن المشركين انا كفيناك المستهزئين».

و اما آيه چهارم، از قبيل «اياك اعني و اسمعي يا جاره = يعني به در كي زنند كه ديوار بشنود» است خطاب به امت است در حقيقت و لو صورتاً با پيامبر باشد، چنانچه سياق آيات قبل از اين آيه و نيز آيات بعد تماماً از اين باب است و شايد دليل قوي بر

اين مدعا آيه: «و بالوالدين احساناً اما يبلغن عندك الكبر احدهما او كلاهما فلا تقل لهما اف و لاتنهرهما» باشد با اينكه مسلم است حضرت درك والدين خود نفرموده بود.

اما آيه پنجم، براي قطع طمع كفار بود چنانچه آيه قبلي صراحت در اين معنا دارد، قوله تعالي: «افغير الله تأمروني اعبد ايها الجاهلون»، پس اينكه اين آيه تلقين نبي است براي قطع طمع مشركين.

و اما آيه ششم، از جهت موعظه الهي است كه امت را مخاطباً بنبيه.

درس هشتاد و هشتم

اما آيه هفتم، بنابر مذهب شيعه و اخبار ائمه اطهار راجع به ولايت حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام است و اين امر سياسي بود و تأخيرش تا زمان اقتضاء مانعي ندارد و اين آيه دلالت دارد بر اينكه اين امر از مقاصد مهمه ولايت است.

اما آيه هشتم راجع به زيد (پسر خوانده پيامبر) بود، كه بعد از طلاق دادن زيد زينب را و انقضاء عده او، حضرت مأمور شدند كه با او ازدواج كنند. تا عادت زمان جاهليت كه پسر خوانده را حكم پسر بر او بار مي كردند و به او ميراث مي دادند بر طرف شود، چنانكه نص قرآن است كه مي فرمايد: «زوجناكها لكي لا يكون علي المؤمنين حرج في ازواج ادعيائهم».

و اما آيه نهم، هيچ مربوط به نبي ما نيست و اخبار در مورد قضيه افك مختلف است و اظهر به حسب اخبار شيعه راجع به افك عايشه است نسبت به ماريه قبطيه، و اني تأكيدات در آيات براي اين است كه مردم از زبان عايشه نگيرند و در ميان مردم بماند.

و اما آيه دهم، آنكه ضمير عبس كه فاعل است در آيه ذكر نشده

و روايت عامه مردود است كه پيغمبر عبوس كرد بلكه خبري از حضرت صادق عليه السلام رسيده كه شخصي از بني اميه نزد پيغمبر بود كه ابن مكتوم هم وارد شد و آن شخص عبوس مرد و لباس خود را جمع نمود و اين آيه در مذمت او وارد شده و شاهد بر اين مدعي اينكه عبوسيت شبيه به اخلاق نبي نيست با توجه به اينكه در شأنش وارد شده: «انك لعلي خلق عظيم» و نيز «لو كنت فظاً غليظ القلب» و نحوها.

اما آيه يازدهم، وِزر در لغت به معناي ثقل است و از اين جهت اطلاق بر ذنب و همّ و يا غمّ و حظّ مي شود، و پيامبر اگر قبل از بعثت، همِّ بزرگي داشت و بسيار مغموم بود چون عادات جاهليت و اساس شرك را مشاهده مي كرد و غالباً از مردم عزلت اختيار مي كرد تا به رسالت و دعوت و بعثت اين غم از حضرت مرتفع شد.

درس هشتاد و نهم

اما آيه دوزادهم و سيزدهم و چهاردهم، اطلاق ذنب بر حضرت دو معنا دارد، يكي نزد قريش چون حضرت با خدايان آنها طرف بود و با عادات جاهليت مخالف و آنها را دعوت به توحيد مي فرمود، اينها اين دعوت را ذنب بزرگ مي دانستند و اين امر بر حضرت خيلي ناگوار بود، تا خداوند فتح مكه نمود و عده اي از آنها به شرف اسلام مشرف شدند و فهميدند كه حق با حضرتش بود و آنها بر خلاف بودند، و غفران و ذنب عبارت از آنست كه حضرت در نظر آنها بزرگ شد و از توهين هايي كه به ساحت قدس آن

حضرت كرده بودند نادم شده و عذر خواهي كردند، و معناي ديگر ذنب آنست كه هرگاه يكي از اجزاء و بستگان سلطاني مرتكب خطايي شود، نزد سلطان خجل و شرمنده است و عذرخواهي و طلب عفو مي كند.

و اما آيه پانزدهم، «انا بشر مثلكم» نه اينكه مثل ما باشد در گناه كردن، بلكه در مقام نفي غلو است كه نصاري در حق عيسي نمودند، لذا در خاتمه آيه شريفه وجه امتياز ذكر شده و آن «يوحي الي» كه ارتباط با عالم ملكوت است.

اما بقيه آيات، اينها همه تأسيس شريعت است كه اينكه مخاطب اين نحو باشد يا اينكه من كان كذا كان كذا، هر كه مشرك شود عملش حبط شود مثلاً و بالجمله چيزي كه در آيات دلالت بر منقصت آن حضرت كند حتي ترك اولي هم ندارد و نسبت به انبياء سلف هم دلالت بر عصمت نبود با اينكه برهان قطعي عقلي بر عصمت آنها قائم است، اگر دلالتي هم بوده باشد بايد تأويل نمود، به علاوه آنكه از آيات در شئونات مقامات آنها وارد است مثلاً در سوره انعام آيه 83: «و تلك حجتنا اتيناها ابراهيم علي قومه نرفع درجات منن شاء ان ربك حكيم عليم الي صراط مستقيم» و در سوره آل عمران آيه 32: «ان الله اصطفي آدم و نوحاً و آل ابراهيم و آل عمران علي العالمين» و غير ذلك از اين قبيل آيات.

درس نودم

سئوال 364)- دليل بر لزوم علم بجميع ما يحتاج به الام? چيست؟

اجوبه:دليل بر اين مطلب واضح است، زيرا اصل بعثت براي هدايت است لذا آنچه در امر دين از عقائد و اخلاق و احكام و دفع

شبهات و طرق استدلال و غيره بايد از عهده برآيد.

سئوال 365)- دليل بر شرط ششم و هفتم چيست؟

اجوبه: ادله بسيار دارد: 1- آنچه در باب عصمت گذشت كه خداوند قادر است كه كسي را كامل قرار دهد كه داراي جميع اخلاق حسنه و منزه از جميع صفات رذيله باشد و يقيناً صلاح امت هم در اين هست و ابداً مفسده هم ندارد، پس واجب است به مقتضي العدل.

2- آنكه اخلاق و افعال او سرمشق باشد براي امت و اگر صفت بدي داشته باشد نقض غرض مي شود.

3- اگر متخلق به اخلاق رذيله باشد موجب نفرت مي شود و حجت بر خلق تمام نمي شود.

سئوال 366)- دليل بر لزوم معجزه چيست؟

اجوبه: البته هر دعوت كننده برهان مي خواهد و بايد حجت بر خلق تمام شود و قطع بر نبوت او حاصل شود و حصول آن قطع به يكي از سه امر ذيل است: 1- اتيان به معجزه كه نشانه اي است كه از جانب حق آمده، چون بمقتضي العدل محال است خداوند اعطاي معجزه كند به يدِ كاذب و مدلَّس و متقلب، چون موجب اغواء خلق و اغراء به قبيح مي شود و اين بر خداوند قبيح است و منافي با عدل است. 2- اِخبار نبيّ ثابت النبوّ? بنبوته. 3- اخبار معصوم ثابت العصم?.

درس نود و يكم

سئوال367)- معناي معجزه چيست؟

اجوبه:معجزه عبارت از كاري است كه بر خلاف عادت و قواعد طبيعيه و طرق كسبيه تحصيل كه از افعال خدايي باشد و مردم عاجز از اتيان به مثل او باشند و از همين معنا معلوم مي شود كه سحر از عنوان معجزه خارج است، چون علم سحر علمي است

كسبي تحصيلي مضافاً به اينكه حقيقت هم ندارد و نيز صنايع غريبه اين روزه چون بر طبق قواعد طبيعيه و عادت است و امر كسي تحصيلي آن بسيار آسان است، بلي بر كسي كه خارج از صنعت است بسا توهم مي كند كه امر خارق العاده است و لذا لازم است معجزه را از اول عرضه بر اهل صنعت نمود و آنها تصديق كنند كه خارق العاده است مثل سحره نسبت به عصاي حضرت موسي و اطبا نسبت به شفاي اكمه و ابرص از حضرت عيسي و فصحاء جزيره العرب نسبت به قرآن مجبد و شايد يكي از حِكَم مهمه در اين است كه هر نبي يك نحوه معجزه داشته همين بوده كه تعبيرات از تنوع معاجز مي كنند.

درس نود و دوم

سئوال368)- در معجزه چند امر لازم است؟

اجوبه:دوازده امر لازم است: 1- بايد حجت كافي باشد تا بتوان تصديق و احتياج نمود و قاطع عذر باشد.

2- بايد همراه دعوت باشد يا اينكه مقارن دعوت اقامه معجزه شود يا قبل از دعوت، اما اگر بگويد امروز مرا تصديق كنيد يا فردا يا هزار سال ديگر معجزه من ظاهر مي شود، مثل دعوت «باب» كه گفت پس از هشتاد ساد ديگر تمام عالم بابي مي شوند و عدل سراسر عالم را فرا مي گيرد، بلي اگر بر اهل زمان صدقش ظاهر شد كافي است.

3- لازم نيست تصديق جميع امت، حتي كساني كه مبتلا به بلا عصبيت و مبتلا به تقليد باشند، چنانچه خدا مي فرمايد: «و ان يروا كل آي? لا يؤمنوا بها».

4- كسي كه نبي مسلم يا معصوم مسلمي اخبار به نبوتش بدهد يا نص قطعي كه

احتمال اشتراك نرود خبر به نبوت او بدهد، كافي است بر تصديق او و ديگر نيازي به معجزه ندارد.

5- كسي كه به دليل قطعي تعيين عصمت و اكمليت او شد و مدعي نبوت شد، همان عصمت او كافي است بر صدقش.

6- در معجزه مشاهده تمام امت لازم نيست، حتي اطفال متاخره، بلكه اگر جماعتي مشاهده كردند و به تواتر قطعي به ديگران رسيد هب نحوي كه قطع در اين معجزه پيدا شد و احتمال سحر و امثال آن داده نشد، كافي است.

7- كسي كه نمي تواند فرق بين سحر و معجزه و صنعت نگذارد، به اهل خبره رجوع كند.

8- كسي كه مشاهده ننموده و به طرق تواتر به او نرسيده و تقصير در مقدمات هم نكرده از عصبيت و تقليد و هواي نفس معذور است.

9- لازم نيست تأييد معجزه قبلاً توسط پيامبر قبلي شده باشد، بلكه يكي از اين دو كافي است و به علاوه لازم مي آيد نبي اول نبوتش ثابت نشود چون بر او نبي نبوده.

10- لازم نيست معجزه بر نحو خاصي باشد، بلكه يكي از اين دو كافي است.

11- لازم نيست در معجزه تكرار به اينكه هر وقت هر كسي مطالبه كند بتواند اتيان كند بلكه اين معني باعث استهزاء و لعبه فاسق مي شود، فقط بايد حق ثابت شود و لو به دفعه اولي.

12- لازم نيست نبي قادر بر اتيان معجزه باشد في كل زمان چون آن هم بشر استو عاجز، و معجزه فعل الهي استو براي اثبات صدق نبي به دست او اعطا مي شود، باراد? الله و مشيته.

درس نود و سوم

سئوال 369)- دليل بر اعلميت و افضليت از تمام امت چيست؟

اجوبه:

چون ترجيح مرجوح بر راجح قبيح است و ترجيح بلا مرجح هم قبيح بلكه محال است، لذا بايد نبي در جميع كمالات نفسانيه از تمام امت اكمل باشد علماً و عملاً و اخلاقاً.

بلي در كمالات بدنيه لازم نيست اكمليت بلكه همين مقدار كه نواقص بدنيه و امراض مسريّه و عيوبي كه موجب تنفر خلق باشد كافي است.

سئوال 370)- ابتلائات ايوب را چه مي گوييد؟

اجوبه: آنچه مفسرين عامه در اين باب نوشته اند از اينكه مبتلاي به جذام شد و بدنش كرم افتاد و متعفن شد كذب محض است و خلاف برهان و عقل و اصول مذهب شيعه است و اخبار از ائمه عليه السلام بر خلاف آن وارد شده، چنانچه در خصال (شيخ صدوق) از حضرت صادق عليه السلام روايت شده: «ان ايوب من جميع ما ابتلي به لم تنتن له رائح? و لا قبحت له صور? و لا خرجت له مد? من دم? و لا قبح و لا استقذره احد من رَآهُ و لا استوحش منه احد شاهد? و لا تنور شيء من جسده».

سئوال 371)- ميزان در كمالات نفسانيه چيست؟

اجوبه:اولاً بايد مستكمل بجميع كمالات نفسانيه باشد نه بعضي، زيرا اگر فاقد يك كمال باشد ناقص است نه كامل چون نتيجه تابع اخسّ مقدمات است.

ثانياً بايد در جميع عمر كامل باشد من بدوه الي ختمه.

ثالثاً بايد موهوبي باشد نه كسبي، چنانچه گذشت.

رابعاً بايد تماماً ملكه باشد كه عوامل آن را تغيير ندهد پس صبرش به ورود مصائب شديده زائل نشود و شكرش بنوائب تغيير نكند و يقينش به كثرت شبهات بر طرف نشود و رضايش به مكاره دهر نگردد و از احباب به اساني

دست بر ندارد و موافقتش به عداوت مبدل نشود زيرا اگر تغيير كند ملكه نيست و تا ملكه نباشد كمال نيست.

درس نود و چهارم

سئوال 372)- دليل بر اينكه كسبي نباشد چيست؟

اجوبه:سه دليل دارد، اول اينكه اگر كسبي باشد لازم مي آيد معلم و مربي از اين جهت اكمل باشد؛ دوم اينكه اگر كسبي باشد موجب توهم مي شود كه از جانب الهي نباشد؛ سوم اينكه خلل در معجزه وارد مي شود زيرا توهم مي شود آنها هم كسبي است و تعلم است به علاوه آنچه گذشت كه خداوند قادر است بر اينكه آنها را مكمل قرار دهد و صلاح امت هم هست و مفسده ندارد پس واجب است.

سئوال 373)- معناي موهوبي چيست؟

اجوبه: يعني از جانب الهي بدون اسباب عادي افاضه شود چه بلاواسطه باشد يا به واسطه ملك باشد يا به واسطه نبي يا امام آن هم به غير از موازين درسي كسبي مثل افاضه علوم از پيغمبر اكرم به وصي خود با يك اشاره هزار باب علم بر او مفتوح گردد كه از هر باب هزار باب ديگر مفتوح شد.

سئوال 374)- دليل بر طهارت نسب و شرافت حسب چيست؟

اجوبه: اولاً اگر نسبش از زنا باشد و حسبش پست باشد مردم زير بار اطاعت او نروند و بر آنها صعوبت دارد تمكين از او و اين نقض غرض مي شود.

ثانياً، اين امور مقتضيات سويي دارد كه منافي با اين مقام منيع است.

و ثالثاً، آنچه گذشت كه طهارت و شرافت البته در اين مصلحت هست و خالي از مفسده، لازم است.

سئوال 375)- دليل بر اينكه بايد شواغل خسيسه نباشد چيست؟

اجوبه: چون افعال خسيسه موجب مي شود كه مردم

به نظر حقارت و پستي به او بنگرند و اين منافي با غرض است.

سئوال 376)- دليل بر فقدان موانع را هم بيان كنيد؟

اجوبه: از آنچه در بيان شرائط ذكر شد معلوم مي شود كه جميع موانع دوازده گانه مضرّ است يا موجب كذب و افتراء و ارتكاب حرام است كه منافي با عصمت است يا موجب جهل و فراموشي و تخلق به اخلاق و صفات خبيثه است كه منافي با اكمليت است يا مورثِ پستي و حقارت كه منافي با غرض امت است.

درس نود و پنجم

سئوال 377)- تناقضات باب و بهاء چيست؟

اجوبه: اول طلوعش دعوي بابيت نمود. چنانچه در كتاب «احسن القصص» مي گويد: «الله قد قدر ان يخرج هذا الكتاب في تفسير احسن القصص من عند محمد بن الحسن بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب علي عبده ليكون حج? الله من عند الذكر علي العالمين بليغاً»، كه خود را عبد و امام زمان خواند و از طرف او آمده و نيز در همان كتاب مي نويسد: «اني عبدالله آتاني البينات من عند بقي? الله المنتظر امامكم و حسين علي بهاهم»، در اين كتاب فيوم الاسمائش از او نقل كرده: «يا بقي? الله قد فديت بكلي لك و رضيت السب في سبيلك و ما نميت الا القتل في محبتك» يعد از آن دعوي مهدويت نمود و خود را دوازدهم و چهاردهم ائمه (معصومين) قرار داد و در كتاب بيانش بعد از ذكر نبي و فاطمه و حسن و ائمه طاهرين مي گويد: «و الثالث عشر الحسن العسكري و ا لرابع عشر البهاء الذي في

ليل? القدر» و نيز در كتابي كه به شهاب الدين الرسي نوشته: «اني انا المهدي حق من آمن بالقرآن بي يوعدون»، بعد از آن دعوت نبوت (و كتاب و دين و شريعت) نمود چنانچه در همين كتاب اخير به شهاب مي گويد: «و لقد بعثني الله بمثل ما قد بعث محمداً رسول الله من قبل» و ايضاً مي گويد: «و لا تتبعن الا ما نزل في البيان فان ذلك ما ينفعكم»، بعد از آن دعوي افضليت نمود چنانچه در بيان مي گويد: «و لعمري ان امر الله في حقي اعجب من امر رسول الله من قبل لو انتم فيه تتفكرون قال انه ربي في عرب ثم من اربعين سن? نزل الله عليه الآيات و جعله رسوله الي العالمين و اني ربيت في الاعجمين و قد نزل الله علي من بعد ما قضي من عمري خمس? بعد عشرين سن? آيات التي كل عنها معجزين»، بعد از آن دعوي الوهيت كرد چنانچه در بيان مي گويد: «و لعمري اول من سجدني محمد صلي الله عليه و آله ثم علي ثم الذين هم شهداء من بعده ثم ابواب الهدي اولئك الذين سبقوا الي امر ربهم و اولئك هم الفائزون» الي غير ذلك من كلماته.

درس نود و ششم

مبحث چهارم در وجوب نظر

سئوال 378)- دليل بر وجوب نظر چيست؟

اجوبه: اگر كسي مدعي نبوت شد داراي شرايط نبوت هست يا محتمل است كه واجد آنها باشد و خالي باشد از جميع موانع به اين موانع به اين معنا كه دعوي قابل تصديق باشد واجب است به حكم عقل نظر كردن در دعوي آن زيرا محتمل الصدق است و بر فرض صدق، مخالفتش موجب

عذاب ابدي مي شود و عقل حكم مي كند به لزوم دفع ضرر محتمل چنانچه در سئوال 35 بيان شد.

سئوال 379)- طريق ثبوت دعوي چيست؟

اجوبه: سه طريق دارد، يكي آنكه مشافهتاً ملاقات مدعي بنمايد و او صريحاً اظهار دعوي نبوت كند؛ دوم آنكه به طريق تواتر در جميع طبقات ثابت شود كه فلان شخص مدعي نبوت بود؛ سوم آنكه به نبي ثابت النبو? يا معصوم ثابت العصم? اخبار كند كه فلاني دعوي نبوت كرده.

سئوال 380)- اگر به اين سه طريق معلوم نشد؟

اجوبه: در اين صورت دعوي نبوت او اصلاً ثابت نيست.

سئوال 381)- كيفيت نظر چيست؟

اجوبه: اگر دعوي نبوت ثابت شد، بايد نظر كرد كه اگر مدعي داراي جميع شرائط نبوت هست و خالي از جميع موانع واجب است تصديق او شود زيرا در مخالفتش عذاب ابدي است و اگر فاقد بعضي شرايط باشد يا واجد بعضي موانهع، ع قلاً واجب است تكذيب نمودن او، زيرا در متابعتش عذاب ابدي است، و اگر معلوم نشد و نيز تقصير مقدمات نظر (از قبيل عصمت و تقليد و هواي نفس) نشد بلكه كمال دقت نمود و بر او اثبات نبوت نشد، البته به حكم عقل معذور است چون بيان بر او تمام نشده و قاعده قبح عقاب بلا بيان جاري است و اما اگر تقصيري در مقدمات نمود و در واقع مدعي نبوت صادق بود، عذاب به او متوجه است و اگر كاذب بود چيزي بر او نيست.

درس نود و هفتم

سئوال 382)- جاي قاعده دفع ضرر و قاعده قبح عقاب بلا بيان كجاست؟

اجوبه: اين مطلب در اصول فقه در باب برائت و اشتغال تنقيح شده و چيزي كه مناسب مقام

ما است اينست كه قبل از نظر در دعوي مدعي النبو?، جاي قاعده دفع ضرر است چون احتمال صدق مي رود و عذري كه رافع عقاب باشد در بين نيست اما بعد از نظر و كمال دقت معلوم نشد بيان بر او تمام نشده قاعده قبح عقاب بلابيان رافع احتمال ضرر مي شود المقام الثاني في النبو? الخاص? و فيه ايضاً مباحث الاول في نبو? انبياء السلف من آدم الي موسي (علي نبينا و آله و عليه السلام).

سئوال 383)- المقام الثاني في النبوه الخاصه و فيه ايضاً مباحث الاول في نبوه انبياء السلف في آدم الي موسي طريق اثبات آنها را بيان كنيد؟

اجوبه: طريق اثبات جميع انبياء سلف في زماننا هذا منحصر است به تواتر بدين صورت كه در جميع طبقات اخبار جماعتي كه عادتاً محال باشد اجماع آنها بر كذب قائم شود به اينكه فلان شخص به خصوص دعوي نبوت كرده و واجد شرايط نبوت بوده و فاقد جميع موانع و اقامه معجزه هم كرده و فلان كتاب هم كتاب او بوده و فلان احكام دستورات او بوده، تمام اينها بايد معلوم شود مخصوصاً نسبت به انبياء قبل ازموسي به كلي اين طريق مسدود مقطوع است نه دعوت نبوت آنها ثابت و نه كتاب مسلمي از آنها در دست است نه معجزه اي از آنها معلوم.

سئوال 384)- مگر به قرآن نبوت آنها ثابت نمي شود؟

اجوبه: بلي مي توان به قرآن و اخبار متواتر پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نبوت آنها را ثابت نمود، ولي ابن مطلب فائده ندارد، زيرا كساني كه منكر رسالت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله هستند و

منكر قرآنند بر آنها ثابت نمي شود و كساني كه معترف به نبوت ان حضرت هستند قطع به نسخ اديان آنها دارند و دين منسوخ چه فائده دارد.

درس نود و هشتم

سئوال 385)- نبوت موسي را به چه نحو ثابت مي كنيد؟

اجوبه: طائفه يهود مدهي هستند كه وجود مباركش دعوي رسالت نمود و معجزاتي بزرگ از دست مباركش صادر شد، مانند عصا و يد بيضاء و عجائب مصر و انشقاق دريا و اخراج آب از سنگ در حوريب و غيره، و تورات اين كتاب رائج كه در دست آنان است كتاب اوست و اين احكام كه در ميان آنها معمول است احكام و شريعت اوست و دين او باقي است الي يومنا هذا و تمام اين امور از زمان موسي به نحو تواتر در جميع طبقات نسلاً بعد نسل به آنها رسيده و مؤيد مدعاي خود قرار داده اند، اتفاق جميع نصاري و مسلمين بر نبوت موسي و كتاب و معجزات او بلكه مدعي كه انبياءديگري بعد از موسي تا عيسي بودند و كتاب هايي داشتند در دسترس آنها هست تماماً مأمور شريعت موسي بودند و تمام آنها به تواتر ثابت گرديد.

سئوال 386)- شما در اين دعاوي چه مي گوييد؟

اجوبه: جواب از اين دعاوي بسيار است و اينجا جاي تفصيل نيست، ليكن اگر خواسته باشد به چند جواب به ترتيب ذيل اشاره خواهد شد.

سئوال 387)- جواب اول چيست؟

اجوبه: جواب اول اينكه اين تأييدي كه اخيراً گفتيد كه اتفاق نصاري و مسلين باشد ابداً براي يهود كه منكر عيسي و محمد صلي الله عليه و آله هستند هيچ نتيجه اي ندارد، مضافاً بر اينكهاني دو طائفه مدعي هستند كه

نبوت موسي منقطع گرديد و نبوت منقطعه چه اثري دارد.

سئوال 388)- جواب دوم از آنها چيست؟

اجوبه: دوم اينكه اين دعوي (تواتر در جميع طبقات) را ما به كلي منكر هستيم و ابداً شاهدي و دليلي بر اثبات آن ندارند، بلكه از كتب خود آنها كه منسوب به وحي مي دانند كذب اين دعوي ثابت مي شود و چندين مرتبه تواتر آنها قطع شده كه براي شما بيان خواهيم كرد.

درس نود و نهم

سئوال 389)- بيان كنيد مرتبه اول آن را؟

اجوبه: بني اسراييل از زمان موسي تا زمان يوشيايِ پادشاه تماماً در اطراف بت پرستي و شرك بودند تا اندازه اي كه بت ها را به داخل بيت المقدس برند و آنجا را «بيت رب» نام نهاده و نجس نمودند و خراب كردند و محل كثافات و قاذورات خود قرار دادند و ابداً اسمي از خداپرستي و شريعت موسي و تورات (حتي يك سِفر آن) نبود و هيچ خبري از آن نداشتند و هيچ معلم ديني كه تعبير از آن به كاهن مي كنند نبود، به مقداري كه يوشيا ميل ايمان و خداپرستي و پيدا كردن تورات داشت و كمال جديت در اين امر مي نمود، در مدت دوازده ماه سلطنت خود اثري نيافت، تا اينكه يك نفر كه نامش خلقيا بود و دعوي معلمي و كاهنيت مي كرد مدعي شد كه من تورات را در بيت المقدس يافتم و به اندازه اي يوشيا خوشحال شد كه لباس هاي خود را پاره كرد و بني اسرائيل را جمع كرد كه تورات بر آنها قرائت كند و از احكام آن مطلع شوند. پس تمام سنت تورات و شريعت موسي منتهي

به يك نفر به نام خلقيا مي شود كه او هم از احدي نقل نمي كند، بلكه مدعي است كه من در بيت رب پيدا كردم.

سئوال 390)- البته يهود اين مطلب را به كلي منكر مي شوند؟

اجوبه: نمي توانند منكر شوند چوندر تاريخ ملوك اول باب 22 و 23 (كه در اين چاپي كه نزد حقير موجود است ص 616 تا ص 620 است) و همچنين در تاريخ ايام ثاني باب 24 (در همين چاپص 704 تا 706) اين مطالب نوشته شده يهود اين كتاب را از كتب وحي مي دانند.

درس صدم

سئوال 391)- آيا در خود تورات هم چيزي هست؟

اجوبه: بلي در سفر پيدايش خروج باب 32 از آيه 1 تا 9 مي نويسد كه: بني اسرائيل يكسال نگذشت كه برگشتند از عبادت خدا و به هارون گفتند كه براي ما خداياني درست كن كه پيشاپيش ما باشند، و در سفر عدد باب 25 از آيه 1 تا 4 مي گويد كه: آنها نزا كردند و رو به خدايان ديگر آوردند و سجده و عبادت بَعل و عشتاروت را نمودند، و نيز در همان سفر باب هشتم مي گوي كه: بعد ازموت جدعون رجوع كردند و زنا كرند و بعل مريث را خداي خود قرار دادند و در باب دهم مي گويد كه: بعليم و هشتاروت و خدايان آرام و خدايان صيدون و خدايان فلسطين را عبادت كردند و خداي يكتا را عبادت نكردند.

سئوال 392)- جاي ديگر هم دارد؟

اجوبه: بلي در زبور كه فرمورش گويند در باب 106 آيه 35 تا 39 مي گيود كه: آنها بت هاي مشركين را پرستيدند و پسران و دختران

خود را براي بتها قرباني كردند حتي زمين به خون آنها نجس شد، و در تاريخ ملوك اول مي گويد كه: يهودا و سبط بنيامين بعد از موت سليمان متابعت رجعام پسر سليمان كردند و باقي اسباط متابعت هرجام پسر ديگر سليمان نمودند و او براي رعيت خود دو گوساله از نيل درست كرد و گفت اينها خدايان شما هستند و پيش ما باشند و بر اين طريق مستمر شدند تا زمان سلطنت احناب و در آن زمان عبادت بعل شيوع پيدا كرد و مواردي حتي براي بعل 450 پيغمبر قرار دادند وبراي مواردي 400 پيغمبر، و بر اين طريق بودند تا زمان سلطنت يوشع.

درس صد و يكم

و در تاريخ ملوك ثاني مي گويد: در زمان يوشع، پادشاه آشور آنها را اسير كرده و در شهرهاي آنها ديگران را مسكن داد و آنها بتها را پرستش نمودند و فرائض خدا را ترك كردند و دو گوساله براي خود ساختند اينها رعيت بربعام بودند.اما رعيت رخبعام، خودش و تمام رعيتش شريعت خدا را ترك كردند، و در تاريخ ملوك اول مي گويد: در سال پنجم سلطنت رخبعام شوشق پادشاه مصر تمام خزائن بيت المقدس را و خزائن پادشاه را غارت كرد بعد از آن پسر رخبعام به طريقه ي خطاهاي پدر بود.

و در تاريخ اسلام ثاني در باب 15 آيه 3 مي گويد كه: بني اسرائيل در مدت مديدي بدون عبادت خداي حق و بدون كاهن معلمي و بدون شريعت بودند، در ترجمه ما همين اندازه دارد ولي در نسخه عبراني دارد كه: عثلبا دختر عمري هفت سال بر آنان سلطنت نمود و زن خبيثه ي مشركه بود

و پسران او بيت المقدس را خراب كردند و اسباب او را براي بتخانه «بَعليم» بردند.

و در تاريخ ملوك ثاني مي كويد: زمان يكه يوشيا پادشاه شد و دوازده سال از سلطنت او گذشت بيت المقدس را تطهير كرد و ساختماني نمود و «حليقاي كاهن» به «شافان» كاتب پادشاه گفت كه من تورات را در بيت المقدس يافتم و شافان براي پادشاه قرائت كرد و پادشاه چون شنيد از شدت خوشحالي لباس خود را پاره كرد و تمام بني اسرائيل را جمع نمود و براي آنها قرائت نمود. واما نظر اينجانب: اين است سند تورات و به اين سند چگونه مي توان دعوي تواتر نمود.

درس صد و دوم

سئوال 393)- مرتبه دوم را بيان كنيد؟

اجوبه: در كتاب ارميا دارد كه: بني اسرائيل بعد از سلطنت يوشيا تا اسيري در به اسارت بردن آنان به بابل تبعيتِ ملوك نمودند و دنبال پرستيدنِ خدايانِ ديگر رفتند تا اينكه عدد خدايان آنها به عدد شهرهاي آنان و به عدد شوارع اورشليم رسيد، ودر كتاب تحميا در باب هشتم داد كه: چون بني اسرائيل از اسيري و سبي باب نجات پيدا كردند و برگشتند، توجه كردند به عبادت خدا و شريعت جميع شعب بني اسرائيل اجتماع نمودند نزد عزراي كاهن كه براي آنها سِفري از شريعت موسي بياورد و او از اول صبح تا نصف النهار براي آنها قرائت كرد و آنها مي شنيدند و گريه مي كردند و در روز دوم جميع رؤسا و دانشمندان با تجربه ي آنها و جميع لاويّين نزد عزرا آمدند تا كلام شريعت را بفهمند پس يافتند كه در آنجا نوشته شده كه بايد در ماه

هفتم در روز عيد در مظان سكونت كنند و شروع كنند به عمل مظان.

سئوال 394)- اين عبارات چه دلالت بر مدعي دارد؟

اجوبه:از اين عبارت معلوم مي شود كه غير از عزراي كاهن احدي از علما و غير آنها از بني اسرائيل هيچ خبري از تورات و شريعت موسي نداشتند كه مثلاً مي شنيدند و گريه مي كردند و از عمل مظان هيچ خبرب نداشتند.

پس تمام سند تورات منتهي مي شود به يك نفر به نام عزراي كاهن و رشته تواتر به كلي منقطع است.

سئوال 395)- مرتبه سوم را بيان كيند؟

اجوبه: در كتاب ملاخي دارد كه: بني اسرائيل پس از سبي بابل تا زمان مسيح مي گفتند كسي كه عمل شري بكند او صالح است و عبادت خدا باطل است و فائده در حفظ شريعت نيست و اسم خدا در نزد آنها حقير و كوچك بود و عهد موسي را فاسد كردند و طريق او را سد نمودند.

و اما نظر نويسنده: از اين كلام به خوبي ظاهر مي شود كه ابداً تنورات در ميان آنها نبوده و شريعت موسي عليه السلام به كلي برچيده شده بود.

درس صد و سيم

سئوال 396)- آيا دليل ديگر بر بطلان مذهب يهود دارند؟

اجوبه:دلايل بسياري است، يكي به سبب تحريفاتي كه در تورات شده و موجب تناقض گويي است، دوم انيكه حكاياتي كه بر خلاف عقل در احوالات انبياء در تورات نقل شده كه قطعاً كذب و افتراء است به آنها و ساحتهنم منزه عن النقائص و المعائب و الرذائل.

سئوال 397)- تناقضات او را بيان كنيد؟

اجوبه: در زمينه توحيد در سِفر خروج در باب 23 آيه 13 مي گويد: «لاتذكر و اسم آلهته اخري

و لا سمع من فمك» و نيز در سفر تثنيه باب 3 آيه 35 دارد: بايد دانست كه رب همان الهه نيست سواي اوست، و در همين سفر، در باب 32 آيه 39 دارد: «انا انا هو و ليس اله معي»، اين جملات كمال صراحت دارد در توحيد و با آنچه در سِفر خروج بتب 14 آيه 16 آمده كه «موسي اله هارون است» و نير در همان سفر باب 7 ايه 1: «جعله الهاً لفرعون» تناقض داشته و از اين تناقضات زياد است.

سئوال 398)- تحريفاتش چيست؟

اجوبه: در كتاب ارميا باب 23 آيه 36 دارد: «اما وحي پروردگار را ديگر ذكر نكنيد به جهت اينكه هر انساني كلام خودش را وحي خود مي داند». و در همان كتاب ارميا در باب 8 آيه 8 دارد: «كيف تقولون نحن حكماء و شريع? الرب معنا حقاً انه الي الكذب حولها قلم الكتب? الكاذب» و در كتاب اشعيا باب 29 آيه 16 فرياد مي زند: «بالتحريفكم».

سئوال 399)- مخالفت با عقل چه دارد؟

اجوبه: بسيار زياد، از جمله در حكايت آدم و ابليس و شجره، و در قصه نوح و در قصه ابنا نوح و در قصه لوط، و در قصه يعقوب و اسحاق و عيسو، و قصه يعقوب و خدا و قصه هاي موسي و هارون و سليمان و غير ذلك.

درس صد و چهارم

سئوال 400)- قصه آدم چيست؟

اجوبه: در سفر پيدايش در باب 3 خلاصه ي آن اين است كه خدا حضرت آدم و حواء را از خوردن (درخت بهشتي) نهي كرد، و به آنها فرمود اگر از اين درخت بخوريد مي ميريد،و شيطان كه به شكل مار بود به آنها

گفت اگر بخوريد عقل پيدا مي كنيد، چون كه خوردند حرف شيطان صحيح آمد و حرف خدا دروغ، و هنگامي كه عقل پيدا نمودند همديگر را عريان و برهنه ديدند و فهميدند كه برهنگي زشت است، سپس خدا به توسط نسيم بهشتي (به صورت هواي لطيف) براي گردش به بهشت آمد، آنها صداي خدا را شنيدند و خودشان را پشت درختي پنهان كرند تا اينكه خدا آنها را نبيند زيرا آنها عريان بودند، لذا خدا فهميد اينها از درخت خوردند و عقل پيدا كردند و خدا ترسيد كه مبادا از درخت حيات هم بخورند و همانند خودش بشوند! لذا ملائكه را صدا زد كه آنها را از بهشت بيرون كنند و يك شمشير آتشباري به دور درخت حيات قرار داد كه گردش كند و آنها را مانع بشود كه نزديك درخت حيات بروند، و اين خلاصه اي از كتاب آسماني تورات است كه تحريف شده. در همين مطالب فوق گفتن چند نكته لازم و ضروري است:

اولاً: به خداوند نسبت كذب (و دروغ گويي) داده است.

ثانياً: به خداوند نسبت جهل و ناداني داده است.

ثالثاً: به خدا نسبت جسميَّت داده كه: خدا آمد و در باغ گردش نمود.

رابعاً: به خا نسبت عجز و ناتواني داده كه مثلاً خدا براي راندن آدم و حواء از بهشت از ملائكه استمداد طلبيد.

خاسماً: به خدا نسبت سنخيَّت (مِثليَّت) داده است، به معناي اينكه هر كسي از درخت حيات بخورد خدا مي شود.

آيا كداميك از مطالب فوق مطابق عقل است و به چه نحو مي توان گفت اين كتاب آسماني و وحي الهي است. اين قصه را با قرآن مقايسه و حق

و باطل را تميز دهيد.

سئوال 401)- قصه نوح چيست؟

اجوبه: در سفر پيدايش باب 9 آيه 21 آمده است كه: نوح شراب نوشيد و مست شد و عورتش نمايات شد، حام پسر نوح مشاهده نمود و به دو برادر خود سام و يافث نشان داد، آنها عبا بر روي پدر انداختند تا به هوش آمد.

سئوال 402)- قصه پسرهاي نوح چيست؟

اجوبه: در سفر پيدايش باب 11 آيه 5 مي گويد: خداوند به زمين نازل شد تا ببيند كه اولاد حضرت نوح چه بناهايي ساخته اند، چون ديد گفت: «اينها فعلاً بر همه چيز قادرند» و امر كرد ملائكه بيايند تا زبان هاي آنها را مختلف كنيم تا حرف يكديگر را نفهمند.

سئوال 403)- قصه لوط چيست؟

اجوبه: در سفر پيدايش باب 19 آيه 31 آمده است كه: دختر بزرگ لوط به خواهر كوچكتر گفت: ما مردي نداريم كه با ما مجامعت كند، سپس هر دو به لوط شراب دادند و هنگامي كه لوط مست شد با هر دو دختر خود زنا كرد، آن دو پسر زائيدند و پسر دختر بزرگتر را موآب نام نهاد و پسرد ختر كوچكتر را عمون نامگذاري نمود، لذا طائفه بني موآب و بني عموان از همين دو پسر لوط مي باشند.

درس صد و پنجم

سئوال 404)- قصه يعقوب و اسحاق چيست؟

اجوبه:در سفر پيدايش باب 27 خلاصه آن چنين مي باشد كه اسحاق دو پسر به نام هاي عيسو و يعقوب داشت، عيسو بزرگتر از يعقوب بود،ا سحاق به او گفت: «برو براي من صيدي بياور تا بخورم و بركت نبوت را به تو بدهم»، رفقه (مادر عيسو و يعقوب، كه دو پسران اسحاق مي باشند) اين مطلب

را شنيد و به يعقوب گفت: «پدرت برادر تو را براي صيد به نخجير فرستاده، برو و يك بز شكار كن تا براي اسحاق خورش درست كنم»، يعقوب گفت: «بدن عيسو پوشيده از مو مي باشد و چشم اسحاق هم نابينا است، چگونه مي توانم خورش و كباب را به نزد اسحاق ببرم»، رفقه در جواب گفت: «پوست بز را به دست و گردن خود بياويز تا مودار بشود»، يعقوب چنين كرد و وقتي بهنزد اسحاق آمد به دروغ گفت: «من عيسو هستم، بركت را به من بده»، سپس شراب را به اسحاق داد و بركت را به خدعه گرفت. چون عيسو شكار را آورد اسحاق فهميد كه يعقوب بركت را از او گرفته است.

مي گويم: ملعوم مي شود دستگاه نبوت را هم العياذ بالله) مي توان به دروغ و خدعه گرفت و تصاحب نمود.

سئوال 405)- قصه يعقوب و خدا چيست؟

اجوبه:در سفر پيدايش باب 32 آمده است كه: خدا با يعقوب از اول شب تا صبح كشتي مي گرفتند و در آخر يعقوب غالب شد، خدا گفت: «مرا رها كن»، يعقوب گفت: «تا بركت به من ندهي تو را رها نمي كنم»، بركت را گرفت و خدا را رها كرد.

سئوال 406)- قصه هاي موسي چيست؟

اجوبه:در كتاب عهد عتيق در ضمن چند سفر قصه حضرت را بيان مي كند: 1- در سفر پيدايش خروج در باب 4 مي گويد: بعد از اينكه زبان و دهان او (حضرت موسي) سنگين شد از رسالت استنكاف نمود، خدا فرمود: «من دهان تو را حفظ مي كنم و كلام را به تو تعليم مي دهم»، موسي گفت: «هر كه را

مي خواهي به رسالت برسان»، خدا بر موسي غضبناك شد. معناي كلام اين است كه موسي به وعده خدا اعتقاد نداشت.

2- در سفر پيدايش خروج باب 5 آمده: بعد از اينكه بني اسرائيل گوساله را پرستيدند موسي نزد خدا رفت و گفت: «چرا در حق آنها بغي كردي و چرا مرا به پيغمبري مبعوث كردي، پس الآن يا گناه آنها را ببخش و يا اسم مرا از دفتر خود محو كن».

3- در سفر اعداد باب 20 آيه 2 مي گويد: موسي و هارون به خدا ايمان نداشتند و در آيه 14 مي گويد: هر دو معصيت كردند.

4- در سفر اعداد باب 11 آيه 11 و 15 مي گويد: موسي به خداوند گفت: «چرا به بنده خود بدي نمودي، چرا در نظر تو التفات نيافتم كه بار جميع اين قوم را بر من نهادي و اگر با من چنين رفتار نمايي پس هرگاه در نظر تو التفاف يافتم مرا كشته نابود ساز تا بدبختي خود را نبينم.»

5- در سفر تثنيه باب 32 آيه 51 آمده: آنها به خدا خيانت كردند.

درس صد و ششم

سئوال 407)- قصه هاي هارون چيست؟

اجوبه:در سفر خروج باب 7 آمده: خدا به موسي گفت: «من تو را خداي فرعون قرار دادم، برادرت هارون نبي تو خواهد بود. و نيز در سفر خروج باب 32 آيه 1 مي گويد: بني اسرائيل به هارون گفتند: «برخيز و براي ما خداياني بساز»، هارون به ايشان گفت: «گوشواره هاي طلا كه در گوش زنان و دختران شما است را بيرون كرده نزد من آوريد»، هارون براي آنان گوساله درست كرد و گفت: «اين خداي شما مي باشد» و

براي گوساله قربانگاهي قرار داد و گفت: فردا عيد «يَهوَه» (خدا) است.

سئوال 408)- قصه داوود چيست؟

اجوبه: در كتاب 2 سموئيل باب 11 خلاصه داستان چنين آمده كه: (العياذبالله) داود با زن اوريا كه از لشكريانِ مومنِ او بود زنا كرد، و چون زن حامله شد تقلب كرد كه اين بچه را ملصق كند به اوريا و دستور داد كه اوريا را در جنگ بكشند.

مي گويم: از اميرالمؤمنين عليه السلام روايت شده كه هر كس اين نسبت زنا را به داود عليه السلام بدهد من او را 160 تازيانه مي زنم.

سئوال 409)- قصه سليمان چيست؟

اجوبه: در كتاب اول پادشاهان باب 11 آيه 4 و 5 چنين آمده است كه: حضرت سليمان در وقت پيري واقع شد، زنانش او را به پيروي خدايان غريب مايل ساختند و دل او كمثل پدرش با خدايش كامل نبود، لذا سليمان در دنبال «عشتوره» خداي صيدونيان و در عقب ملكوم رجس عمونيان رفت. حضرت مسليمان در مقابل خداوند شرارت كرد و ساختمان مرتفعي براي بت «كموش» خداي مو آبيان و بت «مولك رجس» خداي بني عمّون بنا كرد.

سئوال 410)- حاصل مطلب چيست؟

اجوبه: ثمره مطالب فوق چنين است: سند كتاب دين يهود را همانگونه كه ملاحظه كرديد چند مرتبه منقطع شده و تا چه اندازه در اين كتاب آسماني نسبت زنا به انبياء الهي داده شده و بالاخره در اين كتاب به غير از كفريات و شرك و خدعه و تناقضات بسيار چگونه و به چه نحو مي توان اعتماد كرد.

درس صد و هفتم

مبحث دوم در نبوت مسيح و مذهب نصاري

سئوال 411)- نصاري چه مي گويند؟

اجوبه: نصاري قائلند كه مسيح دعوي رسالت كرد،

كتاب آسماني انجيل را آورد و معجزات زيادي از او ظاهر شد، و اين مطلب نسلاً بعد نسل، يعني از آن زمان تا حال به نحو تواتر و فوق تواتر به ما رسيده است.

سئوال 412)- جواب آنها چيست؟

اجوبه: اين دعوي جوابهاي زيادي دارد كه بايد به ترتيب و تفصيل بايد ذكر كرد.

سئوال 413)-جواب اول چيست؟

اجوبه: جواب اول اينكه دعوي مسيح و انجيل او نقل از حواريين مسيح است كه اناجيل اربعه ي منسوب به خودشان مي باشد نقل كرده اند و مسلما عده آنها به حد تواتر نمي رسد كه از مسيح به ما رسيده باشد، بلكه از عنوان خبر واحد معتبر هم خارج است، زيرا نكاتي در آنها وجو.د دارد كه ابداً نمي توان به آنها اعتماد كرد و ما به آنچه كه نزد خود نصاري قطعي هست و نمي توانيد انكار كنند اكتفا مي نيم، يوحنا باب 12 آيه 22 دارد كه: كساني كه ايمان به مسيح آوردند و در عيد فصيح چون آيات با هرات از او مشاهده كردند، مسيح به آنها مطمئن نبود زيرا او همه ي آنها را مي شناخت و محتاج به شاهد نبود چون ما في الضمير آنها را مي دانست (اين عبارت دلالت دارد بر نفاي آنها)، همچنين در همين انجيل باب 2 ايه 52 دارد: و برگشتند بسياز از تلاميذ مسيح و ديگر رجوع به او نكردند هر چند موعظه و ارشاد و بيان رسالت خود نمود (و اين عبارت كمال دلالت بر ارتداد آنها دارد)، و در انجيل لوقا باب 12 آيه 22 دارد كه: شاگردان مسيح ميل كردند به رياست دنيويه و با هم

تشاجر كردند كه كدام يك بعد از مسيح اكبر است موقعي كه آنها را خبر داد كه بر سر من چه مي آيد و من از ميان شما خواهم رفت، در انجيل متي باب 20 آيه 24 آمده است كه: د ه نفر از آنها بر مسيح غضب كردند از جهت دو پسر زبدي، و در همين انجيل باب 16 آيه 8 دارد كه: مسيح آنها را توبيخ نمود براي قلت ايمان آنها و در انجيل مرقس باب 4 آيه 40 آمده است كه: آنها اصلاً ايمان ندارند، و در انجيل متي باب 17 آيه 20 دارد كه: نيست براي آنها ايمان به قدر حبه خردلي، و در انجيل مرقس باب 16 آيه 52 دارد: و توصيف نمود آنها را به غلظت قلب و در انجيل متي باب 26 آيه 31 دارد كه: و خبر داد مسيح به آنها كه تمام شما در حق من شك مي كنيد در شبي كه يهود بر من هجوم كنند، و در انجيل يوحنا باب 16 آيه 32 دارد: تماماً متفرق شدند و رفتند نزد خواص خود و او را تنها گذاشتند و در انجيل متي باب 26 آيه 36 دارد: و هر چه مسيح طلب كرد كه با او تا به سحر باشند از بس وحشت و دهشت داشت با او موافقت نكردند و چندين مرتبه آنها را توبيخ كرد! و چون يهود او را گرفتند تماماً فرار كردند، و در انجيل يوحنا باب 12 آيه 6 و باب 13 آيه 26 دارد كه: يكي از تلامذه مسيح كه نامش يهوداي اسخريوطي بود و صندوق اموال فقرا در

دست او بود، و در باب 12 آيه 10 دارد كه: او دزد بود، و در آخر تمام اناجيل و اول اعمال رسل دارد كه: مسيح را تسليم يهود كرد و خون شريف او را به كيسه اي نقره فروخت! ودر انجيل متي باب 16 آيه 26 دارد كه تلميذ بزرگ او پطرس در مقام انتحار مسيح بر آمد و مسيح به او گفت: «از من دور شو كه باعث لغزش من شده اي، تو به آنچه نزد خداوند هست اهتمام نداري، بلكه به آنچه نزد مردم هست اهتمام داري»، و در انجيل متي باب 26 آيه 69 دارد: بطرس چند مرتبه مسيح را انكار كرد و او را لعن كرد و قسم خورد كه او را نمي شناسد، و در همين انجيل باب 26 آيه 35 دارد: كه مسيح آنها را به اين مطلب انذار كرد و وعده داده بود كه او را انكار نكنند و لو تهديد به مرگ بشوند.

مؤلف مي گويد: اينها تمام قبل از حادثه صليب بود.

درس صد و هشتم

سئوال 414)- بعد از حادثه صليب چه بوده؟

اجوبه: انجيل لوقا باب 24 آيه 11 مي گويد: يازده نفر از شاگردان مسيح قول زنهايي كه ديده بودند، مسيح از قبر (و يا از مصلوب شدنش بعد از سه روز برخاست) را قبول نكردند، با اينكه در تمام اناجيل آمده است كه مسيح آنها را خبر داده بود: در روز سوم از اموات قيام مي كند، چنانچه در بعضي از مواضع انجيل متي به اني مطلب تذكر داده اند (باب 16 آيه 21، باب 17 آيه 23، باب 20 آيه 19 و باب 26 آيه 32)

، حتي در پاره اي مواضع ديگر آمده است كه: اينها كلام مسيح را مي دانستند و از عاقبتش مي ترسيدند (باب 27 آيه 63).

مؤلف: توجه كنيد به حال كساني كه اين اناجيل منتسب به آنها مي باشد، چگونه مي توان به كلمات آنها كه ضد و نقيض دارد اعتماد نمود.

درس صد و نهم

سئوال 415)- جواب دويم چيست؟

سئوال 416)- تناقضات آنها چيست؟

سئوال 417)- دوم از تناقضات چيست؟

اجوبه: در انجيل متي در آيه 24 تصريح نموده كه معجزه به دست دروغ گو در دعوي نبوت صادر مي شودو در مرقس باب 16 آيه 16 مي گويد: اساس اناجيل بر ظهور مسيح و اقامه معجزات است.

سئوال 418)- سيم از تناقضات اناجيل چيست؟

اجوبه: در اناجيل اربعه سه جمله وجود دارد كه جمع آنها ممكن نيست: 1- در لوقا باب 1 ايه 23: يسوع در بيت اللحم از مريم عذراء متولد شد، (كه در عهد جديد به او بشارت داده است كه) او پسر داوود و از نسل داوود است و داوود پدر او مي باشد.

2- در متي باب 14 آيه 16 و در مرقس باب 14 آيه 16 آمده است كه: يسوع همان مسيح است كه وعده داده شده است به او.

3- در متي باب 22 آيه 41 و در مرقس باب 12 آيه 35 آمده كه: انكار كرده اند مسيح پسر داوود باشد و چگونه كاتبان مي گويند او پسر داوود است و كجا او پسر داوود است.

مولف مي گويد: اگر يسوع و مسيح يكي هستند پس جمله اولي با جمله سومي متناقض مي باشد و اگر يسوع و مسيح دو نفر هسند بنابراين جمله دومي دروغ است.

سئوال

419)- تناقض چهارم چيست؟

اجوبه: در تمام اناجيل آمده است كه: كاتبان و فريسيون از مسيح مطالبه معجزه كردند ولي مسيح جواب داد كه «به من معجزه داده نشده بجز معجزه يونان نبي، كه مراد حضرت يونس است (و غرض از معجزه يونس قيام بعد از موت است)، با اينكه اناجيل از مسيح معجزات زيادي نقل كرده اند.

درس صد و دهم

سئوال 420)- تناقض پنجم چيست؟

اجوبه: در اناجيل دارد: مسيح خبر داد كه من پس از مردن و به دار زدن، سه روز و سه شب تمام در خاك مي مانم و پس از آن زنده مي شوم، و اين جمله تناقض داد با آنچه در اناجيل ديگر آمده كه: فقط يك روز و دو شب و مختصري از روز، عصر روز اول تا صبح روز سوم.

سئوال 421)- تناقض ششم چيست؟

اجوبه: در انجيل متي باب 11 آيه 14 و لوقا باب 7 آيه 26 آمده كه يوحنا معمدان ايليا مزمع كه نبي است بلكه اعظم از نبي است و بعد از نبي مسيح كسي اعظم از او قيام نكرده است، ود را ناجيل يوحنا باب 11 آيه 21 آمده كه: يوحنا نبي بلكه اعظم از نبي ايلياء نيست.

سئوال 422)- تناقض هتفم چيست؟

اجوبه: در انجيل يوحنا باب 5 آيه 31 آمده كه: مسيح فرموده اگر من براي نفس خودم شهادتي بدهم شهادتم حق نيست، و در باب 8 آيه 14 مي كويد: اگر من براي نفس خودم شهادتي بدهم شهادتم حق است چون مي دانم از كجا آمده ام و به كجا مي روم.

سئوال 423)- تناقض هشتم چيست؟

اجوبه: در انجيل متي باب 19 آيه 17 حاصلش چنين است كه: به

مسيح گفتند: اي معلم صالح، مسيح بر آنها انكگار كرد كه چرا مرا صالح خوانديد، صالح منحصر است به خداي يگانه، به همين مضمون در مرقس باب 10 آيه 18 و در لوقا باب 18 آيه 19 آمده و اين كلام با آنچه در متي باب 12 آيه 35و لوقا باب 6 آيه 45 هست تناقض دارد و مي گويد: من انسان صالح هستم و در يوحنا باب 10 آيه 11 آمده : اما من به درستي كه راعي صالحي هستم.

سئوال 424)- تناقض نهم چيست؟

اجوبه: در انجيل متي باب 17 ايه 30 مي گيود كسي كه با من بناشد بر من است و اين تناقض است بامرقس باب 9 آيه 40 و لوقا باب 9 آيه 50 مي گويد: كسي كه نباشد بر ما، با ما نيست.

سئوال 425)- تناقض دهم چيست؟

اجوبه: در انجيل متي باب 9 آيه 14 تا 16 و در مرقس باب 2 آيه18 و در لوقا باب 5 آيه 23 آمده: روزه ي شاگردان هيچ حُسن و فائده اي و محلي ندارد و در مرقس باب 9 آيه 14 حاصلش چنين است: روزه را از اركان ايمان شمرده است و الا كرامات و مراتب عاليه درك نمي شود مگر به روزه و نماز و بعضي از شياطين خارج نمي شوند مگر به اني دو چيز.

درس صد و يازدهم

سئوال 426)- جواب سيم آنها چيست؟

اجوبه: در اناجيل يك سري احتجاجات و استدلالاتي هست كه ما به چندين قسمت اشاره مي كنيم هر چند كه لايق به مقام كسي كه ادني و كمترين عقلي داشته باشد نيست. چه اين كه به مقام نبوت و رسالت برسد.

سئوال 427)-

احتجاج اول چيست؟

اجوبه: درا نجيل يوحنا باب 8 آيه 17 و 18 آمده كه فريسيون به مسيح گفتند: تو در حق خودت شهادت مي دهي و شهادت تو حق نيست، جواب داد: مگر درناموس شما (تورات) نيست كه مرا فرستاده و شهادت دو مرد حق است، من خودم يك شاهد و پدرم كه مرا فرستده (خدا).

مؤلف: استدلال را ببينيد اين حرف را هر ممدعي كاذبي هم مي تواند بزندو استدلال بكند.

مي گويد: خودم يك شاهد و خدا هم يك شاهد، تا به حال كجا شنيديه كه خود مدعي اَحَدِ شاهدَين باشد.

سئوال 428)- احتجاج دويم انجيل چيست؟

اجوبه: در انجيل يوحنا باب 10 آيه 33 آمده كه: يهود به مسيح گفتند: ما تو را به سبب عمل نيك سنگسار نمي كنيم بلكه به سبب كفر، زيرا تو انسان هستي و خود را خدا م يداني، عيسي در جواب ايشان گفت: آيا در تورات شما نوشته نشده است كه من گفتم شما خدايان هستيد.

مؤلف: پس از اينكه عقل شهادت مي دهد كه انسان خدا نمي شود ، تگكليف تورات و انجيل، هر دو معلوم مي شود.

سئوال 429)- احتجاج سيم او چيست؟

اجوبه: در انجيل متي باب 16 آيه 3 الي 6 آمده كه: فريسيون آمدند تا او را امتحان كنند و گفتند: آيا جايز است مرد، زن خود را به هر علتي طلاق بدهد؟ او در جواب ايشان گفت: مگر نخوانده ايد كه خدا از بدو خلقت زن و مرد را با هم آفريد و براي اين جهت مرد پدر و مادر خود را رها مي كند و به زن مي پيوندد، و هر دو يك تن خواهند

شد، بنابراين بعد از آن دو تن نيستند بلكه تن هستند، پس آنچه را خدا جمع كرد انسان نمي تواند جدا سازد.

به او گفتند: چرا موسي كتاب طلاق را آورد؟ فرمود: به جهت قساوت دل شما بود، ولي در ابتدا چنين نبود، و به شما بگويم، هركه زن خو را به غير سبب زنا طلاق دهد و ديگري را نكاح كند، زاني است و هر كه مطلقه اي را نكاح كند زنا كرده.

مؤلف مي گويد: دقت فرماييد، يك رسول از طرف خداوند چگونه استدلال مي كند، اولاً چطور دو نفر يك جسد (تَن) هستند ولي از كسي كه سه خدا را يك خدا بداند تعجب نيست.

ثانياً چرا انسان نمي تواند آنچه را خدا جمع كرده متفرق كند؟ مفگر سنگ از اجزاء صلبه و سخت درست نشده است و انسان آن را مي شكند و اجزاء آن را متفرق مي سازد؟

ثالثاً قساوت قلب چه مدخليت در امكان تفرقه دارد، رابعاً چرا نكاح ديگري زنا مي باشد؟

درس صد و دوازدهم

سئوال 430)- احتجاج چهارم او چيست؟

اجوبه: در انجيل لوقا باب 20 در آيات 27 تا 37 حاصلش چنين است كه: صدوقيان از مسيح پرسيدند: «اگر زني را هفت برادر هر يك بعد از مردنشان بگيرند ولي هيچ كدام اولادي نياورد، در قيامت زن كداميك از آنها مي شود؟» جواب داد: «در قيامت تزويج و تزوجي در كار نيست چون قدرت بر مردن ندارد، بلكه مثل ملائكه و پسران خدا مي شوند كه در آنها تزويج و تزوجي نيست.»

مي گويم: اولاً عدم قدرت ب رموت دليل بر عدم تزويج نيست، ثانياً غرض از تشبه به ملائكه چيست؟ آيا مراد انكار معاد

جسماني است؟ كه اين بر خلاف صريح انجيل اوست.

سئوال 431)- احتجاج پنجم او چيست؟

اجوبه: در انجيل استدلال كرده بر مسئله تثليث كه خدا به موسي فرمود: «من خداي ا سحاق و خداي يعقوب هستم».

مي گويم: آيا خداي سه نفر، سه خدا مي باشد؟ بنابراين خداي مخلوقات، به عدد مخلوقات متعدد مي شود!

سئوال 432)- احتجاج ششم او چيست؟

اجوبه: در انجيل لوقا باب 20 آيات 37 تا 40 استدلال كرده بر قيام بعد از موت در قيامت و مي گويد: مردگان در قيامت برمي خيزند، يعني زنده هستند، كما اينكه مي گويد بروردگار اله ابراهيم و اله اسحاق و اله يعقوب است و او اله اموات نيست بلكه اله احياء است، به جهت اينكه جميع و همه نزد او زنده هستند.

مؤلف مي گويد: اولاً معناي انيمه اله اموات نيست يعني چه؟ آيا خدا اله جمادات و نبادات نيست؟

و ثانياً اله ابراهيم و اسحاق و يعقوب چه دلالت بر اين مدعي دارد، آنها هم مثل اسير اموات هستند و اگر همه زنده شوند آنها هم زنده مي شوند و اگر زنده نشوند آنها هم زنده نمي شوند.

ثالثاً چه مانع دارد كه خدا اله آنها باشد به ملاحظه ي حيات دنيوي آنها، و اينها همه احتجاجات و استدلالات نصاري در جواب سوم بود كه به همين مقدار كفايت مي كنيم.

درس صد و سيزدهم

سئوال 433)- جواب چهارم از نصاري چيست؟

اجوبه: در مذهب نصاري تناقضات بسياري وجود دارد، چنانچه مرحوم شيخ بهايي در كشكول و مرحوم نراقي در سيف الامه و مرحوم سيداسماعيل در كفاي? المكوحدين نقل كرده اند كه اصول مذهب 14 ركن دارد: 1- خدا يكي است.

2- خدا پدر است؛

3- پدر

خدا است؛

4- پدر روح القدس است؛

5- او خالق و مربي است و صفات او عين ذات اوست؛

6- او شافع است (شايد مراد اين باشد كه مي گويند چون در تورات لعن كرده است كساني را كه به آن عمل نكنند، عيسي عوض امت در جهنم مي رود تا امت او گرفتار لعن نشوند و مي گويند انا من لعن? الناموس)؛

7- او متجلي است؛

8- خدا به توسط روح القدس داخل در رحم مريم شد؛

9- از رحم به دنيا آمد؛

10- او را به دار زدند و كشتند و به خاك سپردند؛

11- پس از دفن د ر جهنم رفت و انبياء و مؤمنين را كه شيطان در جهنم جبس كرده بود و آنها منتظر قدوم رب بودند نجات داد؛

12- پس از نجات آنها دو مرتبه به دنيا آمد؛

13- پس از به دنيا آمدن پنجاه روز درد نيا بود و سپس به آسمانها عروج كرد و در طرف راست پدر نشست؛

14- بعد از اين از آسمانها نزول مي كند در بيابان شام و اطاعت كنندگان را به بهشت و معصيت كاران را به جهنم جزا مي دهد.

مؤلف مي گويد: اين ممزخرفات احتياجي به بيان ندارد.

درس صد و چهاردهم

سئوال 434)- جواب پنجم از آنها چيست؟

اجوبه: در اناجيل اعمال بسياري كه قبيح بوده به مسيح عليه السلام نسبت دادهاند، مثل كذب و شرب خمر بلكه بسيار شراب مي خورد و يا اينكه با زنزانيه و يا بچه امرد عمل قبيح داشته، و حال آنكه حرام بودن آنها در كتب اناجيل اربعه بسيار است و اينها منافي باعصمت بلكه با عدالت دارد، چگونه پيغمبر مبتلي به آنها مي شود.

سئوال 435)- كجا دارد شرب

خمر او؟

اجوبه: در انجيل يوحنا باب دوم آيه 1 تا 12 و در انجيل متي باب 26 آيه 27 تا 30 و انجيل مرقس باب 14 آيه 22 و انجيل لوقا باب 22 ايه 17 و 18 تصريح شده است كه عيسي شرب خمر كرد و متأسفانه با او وداع نمود.

در انجيل متي باب 11 آيه 19 آمدهاست كه: مسيح تشريب الخمر بود (يعني بسيار شراب مي نوشيد).

مؤلف: در كتاب شريف «الهدي» صفحه 176 تا 177 موارد بسياري از كتب عهدين را نقل كرده است كه شرب خمر حرام است، براي توضيح بيشتر به آنها رجوع كنيد، ذكر آنها در اين مقام موجب تفصيل و تطويل مي شود.

سئوال 436)- نسبت كذب به او كجا دارد؟

اجوبه: بلي در انجيل يوحنا باب 7 آمده است كه برادران مسيح به او گفتند كه روز عيد نزد يهوديها برود تا شاگردان او اعمالش را مشاهده كنند، گفت: شما برويد و من در اين عيد نمي آيم، همين كه آنها رفتند او هم با آنها رفت.

سئوال 437)- معامله او با مزاينه چه بوده؟

اجوبه: يك زن زانيه نزد مسيح آمد كه توجه كند، لذا موهاي خود را به پاي مسيح ماليد و گريه مي كرد و مسيح دست بر سر و صورت او مي كشيد.

سئوال 438)- با بچه امرد چه بوده؟

اجوبه: در انجيل متي باب 14 آيه 12 و 22 و در انجيل مرقس باب 1 آيه 19 و 20 دارد كه: يوحنا زبيدي (صاحب انجيل) در عنفوان جواني در دامن مسيح نشسته و به مسيح تكيه داده بود، مسيح به او تغنُّج مي كرد مثل نغنّج جوان هاي خوش

سيما.

ما به همين پنج جواب از مسلك نصاري و دين آنها اكتفا مي كنيم و اين باب نبوت مسيح را در اينجا خاتمه مي دهيم. در صورتي كه خواهان مطالب بيشتري در اين زمينه هستيد مي توانيد به كتاب «معدّه» در رد نصاري و يهود و نيز ساير كتب علي الخصوص كتاب هاي مرحوم بلاغي مثل كتاب «الهدي في رد الهداي?» و كتاب «الرحل? المدرسي?» و كتاب «المدرس? السياد?» و كتاب «توحيد و تثليث» و كتاب «اكاذيب الاعاجيب» و غيره.

مبحث سيم در نبوت نبينا صلي الله عليه و آله

درس صد و پانزدهم

سئوال 439)- مطلب اول در چيست؟

اجوبه:مسئله نبوت حضرت ختمي مرتبت است كه مقصود اين باب است بلكه مصنف (قدس سره و شارح (ره) باب نبوت را به همين مبحث منحصر فرموده اند، ولي چون مقصود مسنف و مؤلف تبليغ بوده، لذا مبحث نبوت موسي و عيسي را هم مورد بحث قرار داده اند، و در اين مبحث كلام در چند مطلب واقع مي شود، مطلب اول در اثبات نبوت آن حضرت صلي الله عليه و آله است.

سئوال 440)- طريقه اثبات را بيان كنيد؟

اجوبه:شك و اشكالي بر احدي از مسلمين و يهود و نصاري و ساير فرق و مذاهب عالم نيست كه وجود مقدس حضرت محمد صلي الله عليه و آله سال چهلم عام الفيل (مطابق با سال 570 مسيحي) در مكه اظهار دعوت فرمود و پس از 13 سال به مدينه طيبه هجرت نمود، و مدت دعوتش 23 سال بود و اكثر جزيره العرب و غير آنها دعوت او را قبول كردند و دعوتش به كثيري از بلاد و ممالك روم و ايران رسيد و تا

زمان ما هيچ زماني نشده است كه مسلمين منقرض بشوند و تواتر آنها قطع شود بلكه روز به روز پيشرفت كرده است و دعوت حضرت در عصري بود كه شرك سراسر جهان را فرا گرفته بود و در جزيره العرب بت پرستي، در ايران آتش پرستي، در هند آفتاب و ستاره و گاو پرستي و تقلب يهود و نصاري از بولس ملعون متابعت كردند و شمعون الصفا و حتي عيسي را ترك كردند.

و بولس مسئله تثليث و شرمو بدعت هاي زيادي در آنها رواج داد، پس احدي نمي تواند تواتر مسلمين را انكار و يا در آن خدشه وارد نمايد.

و همين دعوت پيامبر به توحيد در مقابل تمام دنيا و استقامت او بر اين دعوي تا آخر عمر خودش، دليل قطعي بر حقانيت او است. مضافاً بر اينكه ادله اثبات نبوت آن حضرت و طرق آن بسيار است.

سئوال 441)- طريق اول چيست؟

اجوبه: اخبار انبياء سلف و بشارتي كه از وجود مباركش داده اند كه يهود و نصاري نمي توانند آنها را انكار كنند و اين بشارات را ما از اصل عبراني نقل مي كنيم، اگر چه مترجمين عهدين در ترجمه آنها بسيار تحريف كرده اند و چون اصل لغت عبراني فعلاً در دست ما نيست از كتاب «سيف الام?» مرحوم نراقي نقل مي كنيم.

درس صد و شانزدهم

سئوال 442)- بشارت اولي چيست؟

اجوبه: در سفر تكوين (يعني پيدايش) باب 17 آيه 21 در خطاب الهي به ابراهيم در شأن اسماعيل عبارت منقوله چنانچه در «سيف لام?» نقل مي كند اين است: «يشماعيل شمعيتخا هينه برختي او توو هي فرتي اوتوو هيربتي اوتوبيم ءادمادود ستمعا سارنسي ايم يوليد اودتتي لقوي

كاذول»، و معني اين عبارت چنين است: اي ابراهيم تو را به خاطر اسماعيل شنوانيديم و او را آفرين كردم و او را برومند و بزرگوار بسيار كردم به سبب اودمادود (يعني احمد) و از آن دوازده بزرگ و پيشوا و امام بر قومي عظيم به هم رسند، حاصل مطلب اينست كه نام پيامبر صلي الله عليه و آله در اصل عبراني به چند نحو تعبير كرده اند، «مودمود، اودماود، مئدمئد، بيم اودماود»، چنانچه در عبارت سابقه است يعني غاي? الغاي? به معني اينكه رفعت او به منتهي الغال? مي رسد، بنابراين مي گوييم در اولاد اسماعيل كسي پيدا نشد كه به اين مرتبه برسد و دوازده امام از اولاد او و اهل او باشد، سواي حضرت رسول صلي الله عليه و آله.

سئوال 443)- بشارت دويم چيست؟

اجوبه: در سفر پيدايش باب 49 آيه 10 درباره وصيت يعقوب به پسرش (يهودا) مي گويد: «لوياصور شئت مي يهودا اوم حوقق مي بن رقلا وعدكي يابو شيلو ولوبقهت عميم» كه ترجمه اش اين است: تاج پادشاهي و سلطنت از سر قبيله يهودا و لباس امانت از دوش آنها برداشته نمي شود تا شيلو بيايد، كسي كه خداي تعالي او را خواهد فرستاد و او آن كسي است كه همه امتها انتظارش را مي كشند. اين عبارت بر اينكه پيامبر موعود بيايد دلالت مي كند و سلطنت و امامت از ميان بني يهود بيرون خواهد رفت و تا او نيامده است سلطنت در ميان آنهاست.

اختلاف شد كه مراد از شيلو كيست، نصاري گفتند مراد مسيح است و اين حرف از دو جهت باطل است، يكي آنك ه بنابر نقل

اناجيل، مسيح هم از اولاد يهودا است، و ديگر اينكه بنابر نقل اناجيل تمام امتها انتظار او را نداشتند. در انجيل متي مي گويد: من فرستاده نشدم مگر بر بني اسرائيل و در انجيل مرقس باب 44 مي گويد: همينطور كه يونان (يعني يونس) بر اهل نينوا فرستاده شد، من هم بر اهل اورشليم فرستاده شدم، يهود گفتند كه شيلو هنوز نيامده و در آخرالزمان مي آيد، اين حرف هم از دو جهت باطل است، يكي آنكه لازم مي آيد سلطنت و پادشاهي از يهود زائل نشود تا او بيايد و ديگر آنكه عقيده يهود اين است كه آن شخص كه مي آيد در آخرالزمان هم از اولاد يهودا است، لذا اين كلام منطبق نمي شود الا در وجود مقدس حضرت محمد صلي الله عليه و آله كه مبعوث بر كليه جن و انس است و سلطنت يهود را منقرض مي كند.

درس صد و هفدهم

سئوال 444)- بشارت سيم چيست؟

اجوبه:در سفر تثنيه باب 33 آيه 1 تا 3 در وصاياي حضرت موسي هنگام وفاتش به فرزندان مي گويد: «ويو مر از وناي ميسينا باو زادح ميسيعر لاموهو فيع مهر پاران وا تامربو هوت قردش مي مينواش دت لامواف خوديب عميم كل قدوشاو بياد خاوهم توكرلر قليجا ييسامي دبر تخا» كه ترجمه آن اينتس كه: موسي گفت: خدا از سينا آشكار شد و از كوه ساعير درخشيده و تجلي نمود و از كوه پاران فيض بخشيد (به لسان عربي فاران) و با او چندين هزار خاصان فرشتگان هستند و در دست راست او ديني چون آتش روشن است و نزد او گروه ها و امت هاي بسيار عزيزند

و همه مقدسين در دست او هستند و از تعليم او انتفاع برند، هر كه به پاهاي او نزديك شود يعني خدمتش برسد و در عهد او خواهد بود آن كسي كه از همه عادل تر باشد و برداشته شود سخن هاي تو را. حاصل مطلب اينست كه آيات و احكام خدا سه مرتبه ظاهر شد، اول در كوه سينا كه اشاره شد به فرستادن حضرت موسي، دوم در كوه ساعير كه اشاره به به بعثت حضرت عيسي مي باشد، چون حضرت عيسي از مادر متولد شد از ترس سلطان سهود هر دو به طرف غربي بيت المقدس رفتند و از آنجا مبعوث شد و مراجعه به ناصره كرد و اظهار دعوت نمود، سوم در كوه فاران كه نزديكي مكه است و فاصله اش كمتر از يك فرسخ مي باشد و اين اشاره به بعثت پيامبر صلي الله عليه و آله و دينش چون خورشيد آشمار است و ملائكه با او هستند، چنانچه آيات قرآني به مطلب صراحت دارد و تولدش در زمان انوشيروان بود و به نص خود انجيل احكام تورات را نسخ نكرد ولي در آخر كلام اشاره به اين است كه دين او ناسخ دين موسي است به نص خود ا ناجيل.

سئوال 445)- نصاري در اين موضوع چه مي گويند؟

اجوبه: آنها انكار مي كنند كه فاران نزديك مكه باشد، بلكه «فليپ ماه دري» مي گويد فاران كوهي است در تيه و مراد ظهور غضب خدا بر قوم موسي است.

سئوال 446)- جواب آنها چيست؟

اجوبه: اين حرفها با نص تورات منافات دارد زيرا در تورات در سفر پيدايش باب 21 آيه 21 در قصه

اسماعيل و مادرش هاجر و تمام شدن آن مشك و مشرف شدن بر هلاكت و خارج شدن آب از چاه مي گويد: و اسماعيل در كوه فاران ساكن شد و واضح است كه اسماعيل و هاجر در مكه سكونت داشتند به علاوه در كتاب «حيوقوق نبي» مي گويد: رحمت الهي از طرف جنوب بيت المقدس از كوه فاران نازل مي شود كه مكه در جنوب بيت المقدس است نه تيه و رحمت نازل مي شود نه غضب.

سئوال 447)- يهود چه مي گويند؟

اجوبه: مي گويند كه خدا اول تورات را نازل كرد در كوه فاران بر اولاد اسماعيل آنها قول نردند، بعد در كوه ساعير بر او لاد عيسو پسر اسحاق، آنها هم قبول نكردند، بعد در كوه سينا بر اولاد يعقوب (كه موسي باشد)، آنها قبول كردند.

سئوال 448)- جواب آنها چيست؟

اجوبه: اولاً اين حرف خلاف نص است كه اول كوه سينا و بعد كوه ساعير، و ثانياً ادله كمال دلالت را دارد بر قبول و شواهدي كه ذكر شد نطبق نشود مگر با پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله.

درس صد و هجدهم

سئوال 449)- بشارت چهارم چيست؟

اجوبه: در سفر تثنيه در اواخر وصاياي موسي و در اواخر تورات، عبارت مفصلي دارد كه خلاصه آن چنين است: خداي خالق شما پيغمبري از برادران ثماثل من برانگيزانند بشنويد از او قول او را و خبر مبعوث شدن او به من رسيده – تا آنجا كه مي گويد- فرمود خدا كه نيكو گفتند اين قوم پيغمبري مبعوث مي گرداند از ميان برادران ايشان مثل تو.

مؤلف گويد: واضح است كه برادران بني اسرائيل نمي شود از خود بني اسرائيل باشد، بلكه

از بني اسماعيل است و كلام خدا به دين او جاري شد (اشاره به قرآن مجيد).

سئوال 450)- بشارات ديگر چيست؟

اجوبه: بسيار است، مثل اينكه كتاب اشعياء نبي باب 28 و باب 42 و در زبور داود باب 45 تقريباً 17 آيه و باب 72 بسياري از اوصاف و خصوصيات حضرت را بيان مي كند، بلكه در «انيس الاعلام» 30 مورد نقل كرده و در «سيف الامه» متجاوز از 60 موضع نقل فرموده و تفصيل بيان آن بسيار طول ميكشد و موجب ملالت خاطر خوانندگان محترم مي شود و ما اين چند مورد را از باب نمونه ذكر نموديم.

درس صد و نوزدهم

سئوال 451)- معروف است كه حضرت اسامي زيادي در كتب سابقين دارد آنها چيست؟

اجوبه:در حدود 30 اسم در كتب عهدين موجودين است:

1-«مؤد مئود» چنانچه در بشارات ذكر شد؛

2- «طاب طاب» يعني كثير الطيب؛

3- «راب راب» يعني كثير المربي؛

4- در كتاب يوشع باب 9 «پ ب پ د» كه ترجمه آن م_ ح_ م_ د است؛

5- در باب 49 آيه 10 تورات سفر پيدايش «شيله» كه ترجمه آن شيلو، يعني مطاع كل و بعضي به خاتم النبيين تفسير كرده اند؛

6- در سفر پيدايش باب 18 آيه 15 و 18 «نابي» يعني نبي موعود؛

7- در زبور باب 72 آيه 1 «سلح» يعني پادشاه دنيا و آخرت؛

8- در مزمور ايضاً باب 14 آيه 3 «يافياقت» يعني احسن الناس خلقاً و خُلقاً؛

9- در همين موضع اخير «هوصق» يعني افصح الناس؛

10- در همين موضع «بحيري» يعني مصطفي؛

11- در همين موضع «شرح الوهم» يعني بركت خدا؛

12- در مزمور باب 45 آيه 4 «كبّور» يعني شجاع و قوي؛

13- در كتاب اشعيا باب 42 آيه

1 «عبدي» و معني واضح است؛

14- در همين موضع اخير «پريشاه» به لغت سُرياني يعني مصطفي؛

15- در همين موضع اخير «يابتئي» به لغت كلداني قديم يعني مصطفي؛

16- در انجيل متي باب 3 آيه 3 «دماريا» يعني مربي بشر؛

17- در بسياري از كتب عهدين مثل مزمور باب 18 آيه 22 و كتاب اشعيا باب 28 آيه 16 و انجيل متي آيه 21 باب 21 و انجيل مرقس باب 12 آيه 10و انجيل لوقا باب 25 آيه 17 و كتاب اعمال رسولان باب 4 آيه 11 «ريشه و قورنينه» يعني سنگ واقع در منتهي زاويه، كنايه از خاتم النبيين و متمم بُرج نبوت.

18-در انجيل يوحنا باب 14 آيه 16 و باب 15 آيه 26 و باب 16 آيه 7 «فاقليطا» كه مأخوذ است از «پريقليطوس» به لفظ عبري به معني ستوده يعني محمد صلي الله عليه و آله، ليكن در ترجمه از روي عناد گفته اند مأخوذ از پاراقليطوس است به معني مسيح؛

19- در انجيل يوحنا باب 16 آيه 12 «روحه دشرارا» يعني روح صدق و داعي صدق؛

20- در انجيل يوحنا باب 14 آيه 17 «روح ثاامت» يعني داعي صادق و روح صادق؛

21- در همين موضع «روحه دسي رستوته» به همين معناست؛

22- در كتاب يوحنا باب 16 آيه 7 «منحس لعالم بتخطته» يعني نهي كننده از منكر و خطيئه؛

23- در همين موضع «منحس لعالم بت دزد بقوته» يعني امر كننده به معروف و عدل و به همين دو در قرآن مجيد در سوره مباركه اعراف آيه 256 اشاره فرموده «يجدونه مكتوباً عندهم في التوريه و الانجيل يامرهم بالمعروف و ينهيهم عن المنكر»؛

24- در انجيل يوحنا باب

16 ايه 12 «تك برانه» يعني مربي اهل عالم؛

25- در همين موضع «كل و شمعي بتهزم» يعني پيش خود نمي گويد، هر چه بشنود مي گويد، و اين مثل قوله تعالي است: «لاينطق عن الهوي ان هو الا وحي يوحي»؛

26- در انجيل يوحنا باب 2 آيه 26 «مارغيلون بخط رادپرزله» يعني حكم مي كند بر مردم به عصاي آهنين، كنايه از قوت و قدرت و سلطنت؛

27- در انجيل يوحنا باب 16 آيه 14 «مندياني و آقي بت مادع لوفون» يعني خبر مي دهد شما را از امور آينده و اخبار غيب؛

28- در مكاشفات يوحنا باب 12 آيه 1 «شمه» يعني شمس، چنانچه در قرآن فرموده: «والشمس و ضحيها» كه تفسير شده به حضرت رسول صلي الله عليه و آله؛

29- در انجيل يوحنا باب 1 آيه 25 «هاوينيه» يعني پيغمبر موعود به لسان انبياء؛

30- در انجيل برنابا كه متضمن به ابواب و آيات نيست «فارتلد» يعني احمد، چنانچه در قرآن از قول عيسي نقل فرموده: «و مبشرا برسول يأتي من بعدي اسمه احمد».

تنبيه: در اين انجيل برنابا شواهد صدق بسيار هست و از كفريات چهار انجيل ديگر از قبيل تثليث و نحوست خالي است و از اين جهت نصاري اين انجيل را اسقاط كرده اند.

درس صد و بيستم

سئول 452)- طريق دوم بر اثبات نبوت چيست؟

اجوبه: صدور معجزات كثيره از وجود مبارك پيامبر كه در مقام اول، لزوم صدور معجزه و فرق آن با سحر و صنايع غريبه و امور دوازده گانه كه در معجزه معتبر است در سئوالات قبل شرح آن گذشت.

سئوال 453)- معجزات آن حضرت چند قسم است؟

اجوبه: اقسام بسيار دارد كه هر كدام از آنها حد

و حصر ندارد و احاطه به آنها ممكن نيست مگر براي علام الغيوب، مثل قرآن مجيد كه هر آيه ي آن معجزه است از جهات عديده چنانچه انشاء الله خواهيم گفت، و مثل علوم و احكام و قوانين صادره از او كه هر كدام يك معجزه كافيه است و مثل اخبار او از مغيبات و مثل حالات شريفه او و اخلاق حميده او و مثل معجزات صادره از هر يك از ائمه عليهم السلام كه هر يك دليل بر حقيقت و صدق نبي اكرم است و مثل آنچه از قبور شريفه آنها صادر شده و توسلات و قضاء حوائج در تخت بقاع محترمه آنها و مثل آنچه صادر شده از علماء اعلام در اعصار عديده من الكرامات و خوارق عادات و مثل مواعظ و كلمات قصار صادره از آن حضرت و مثل آنچه ظاهر شده در ولايت آن حضرت و قبل از بعثت آن بزرگوار و مثل معجزه خاصه كه از آن حضرت من حين البعثته الي حين الموت صادر شده و هر يك از اين عناوين دهگانه حد و حصر ندارد و آنچه عرض شود اقل قليل از آنهاست كه از باب نمونه مي نگارم.

درس صد و بيست و يكم

سئوال 454)- مقداري از معجزات خاصه آن حضرت را بيان كنيد؟

اجوبه:مرحوم مصنف (قده) به ذكر چند معجزه مختصر قناعت فرموده و مرحوم شارع معدود ديگري بر آن افزوده، ليكن ما در اينجا اكتفا مي كنيم به آنچه مرحوم شيخ كبير در «كاشف الغطا» در باب جهاد فرموده و آنها متجاوز از 108 معجزه است و ما بعضاً از آن نقل مي كنيم:

1-شق القمر؛ 2- مخاطبه با بهائم؛ 3 سايه

انداختن ابر بر سر مباركش؛ 4- ناله كردن ستون حنانه؛ 5- تسبيح سنگريزه؛ 6- مكالمه با اموات؛ 7- غرس درخت در زمين خشك و ثمر دادن آن به فوريت؛ 8- بيرون آمدن آب از بين اصابع و حركت كردن نحل? تار? بتمامها و اخري بنصفها و برگشتن به محل خود؛ و شفا چشم درد با آب دهان مبارك و بيدار بودن آن حضرت در حال خواب و خبر دادن آن حضرت زارع را به اينكه غذا مسموم است وياري كردن آن حضرت به القاء رعب در دل دشمنان و هيچ كافر و منافقي نبود كه از نظر به او بدنش مرتعش نشود، اطاعت خورشيد دو مرتبه يكبار در طلوع و يكبار در غروب از براي او، اطاعت درخت در زمين و سلام كردن او و نفرين حضرت در حق كسي كه جسارت كرد به اينكه شير بر او مسلط شده و او را پاره كرد، معطر بودن عرق شريف او آن هم بهتر از هر عطري، و معطر شدن آب چاه به واسطه وقوع آب دهان مبارك در آن، اعطاء جوامع كلم به او و تهنيت مادرش از آسمان در ولادتش و مشاهده كراماتي از او حين الولاد? و وقت حمل بعد از ولادت و حبر دادن يهود از او قبل از ولادتش، و سقوط چهارده كنگره از طاق كسري حين ولادتش و خشك شدن درياچه ساوه و خاموش شدن آتشكده فارس كه هزر سال مشتعل بود در شب ولادت آن حضرت، اضطراب احبار يهود و راهبان نصاري در شب ولادت او، و بودن مهر نبوت بر بدنِ شريف او و ....

درس صد و بيست و دوم

سئوال 455)-

مقداري از اخبار غيبيه او را بيان كنيد؟

اجوبه: بسيار است و احصاء آنها ممكن نيست، مثل خبر دادن عترت طاهره واحداً بعد واحد، و آنچه كه بر سر هر يك مي ايد، از بني اميه و بني عباس، از قتل و اسيري و ...، و خبر دادن از اهل نهروان و وقعه صفين و قتل عمار ياسر و اينكه او را فئه ياغيه مي كشند و اينكه آخر آشاميدني او از دنيا قدح شير است، و از وقعه ي جمل و خروج عايشه و صداي سگ هاي حوئب بر روي او، و از قتل علي عليه السلام در ماه رمضان و وارد آمدن ضربت بر فرق نازنينش و خضاب شدن محاسن شريفش از خون سر و از آنچه بر او و فاطمه ي زهرا سلام الله عليها وارد شد از غصب خلافت و غيرها، و كشتن امام مجتبي عليه السلام به سم و سبز شدن رنگ مباركش حين وفات، و شهادت امام حسين عليه السلام و اصحاب غريبش، و از آنچه با حضرت رضا عليه السلام در خراسان مي كنند، و خبر دادن جابر را به ملاقات حضرت باقر عليه السلام، و خبر دادن ابوذر را كه غريب و تنها مي ميرد، و بشارت شهادت جعفر طيار و زيد و عبدالله رواحه در وقعه موته و خبر دادن به قتل حبيب بن عدي در مكه و به اينكه مملكت اسلام اطراف زمين را مي گيرد و خبر دادن عم خود عباس را به مالي كه در مكه گرفته بود، و اخبار به ظفر بر اهل خيبر. و به اينكه يك نفر از مجاهدين را كه

او از اصحاب آتش است پس از آن خود را كشت، و خبر دادن به موت نجاشي در مدينه و نماز بر او كرد و به قتل الاسود الكذاب شبي كه او را كشتند در صنعاي يمن. و به اينكه يك نفر از اصحابش كه مجتمع بودند كه از اصحاب آتش است پس از آن يك نفر از آنها مرتد شد، و به قتل ابي ابن خلف عجمي، و خبر دادن از مقتل اصحابش در جنگ بدر و تعيين موضع هر يك و به اينكه فاطمه سلام الله عليها زود به او ملحق مي شود و از افتراق امت و از صحيفه اي كه دفن كرده بودند در كعبه و از مقدار دولت بني اميه و از بعضي از اسرار زن هاي خود و ايمان نيارودن بعضي از كفار به اشخاص مثل ابي لهب و امثال او و از كساني كه تخلف مي كنند از جيش اسامه و از ملاحم واقعه في امثال زماننا الي غير ذلك.

درس صد و بيست و سوم

سئوال 456)- مقداري از مكارم اخلاقش بگوييد؟

اجوبه:وجود مباركش از سخي ترين مردم بود و شجاع ترين آنها و متواضع ترين و زاهدترين آنها از همه بيشتر و صله رحم او از همه زيادتر و رحيم ترين مردم به فقرا و حلم او از همه بالاتر و خلق او از همه وسيع تر و عفو او از همه زيادتر اعانتش به فقرا و ضعفا از همه بيشتر و تحمل مشاقش از همه بيشتر و سماحت وجهش از همه بهتر و سلوكش با مردم از همه خوبتر الي غير ذلك. كدام زباني ياراي توصيف اخلاق او را دارد.

بس است آنكه

خداوند فرمود: «انك لعلي خلق عظيم».

سئوال 457)- مقداري از احكام ديانت اشاره كنيد؟

اجوبه: مخفي نماند كسي كه در جزير? العرب نشو نما كرده باشد كه يك دسته اعراب جاهليت بودند كه هيچ بهره اي از علم نداشتند، و كسي كه نزد احدي درس نخوانده و كتابي ننوشته و استادي نديده، معذلك در مدت بيست و دو سال تمام گرفتار دشمنان و دچار اذيت و آزار آنان بوده، يا در شعب ابوطالب يا هجرت به طائف يا به مدينه يا دچار زحمت جهاد و تجهيز قشون، معذلك بياورد ديانت و قوانين و احكام و اخلاقي را كه عقول تمام قعلا دنيا را مبهوت نموده، مثلاً در امور اعتقاديه با اينكه عمده آنها با ادله عقليه و براهين عمليه ثابت مي شود، ولي نظر كنيد كه حكما و دانشمندان بزرگ و سترگ چه اندازه در هر يك از آنها در خطا و اشتباه و ضلالت افتاده اند و ديانت اسلام چگونه راه فهم به آنها را باز كرده و طرق استدلال را بر هر يك از آنها نشان داده كه يك قدم بر خطا نرفته و يك راه ضلالت را طي ننموده و نيز درباره اخلاق اگر چه هر يك از اخلاق حميده و يا رذيله از چيزهايي است كه عقل درك حسن و قبح آن را مي كند، ليكن نظر كنيد در علم اخلاق كه در هر يك از آنها چه بيانات كافيه و شافيه از اخبار كثيره در ديانت اسلاميه شده و اما فروع فقهيه كه از صدر اسلام الي زماننا هذا اين هه علما و دانشمندان اسلامي كتاب ها نوشته و تمام عمر خود

را صرف كرده ولي هنوز نتوانسته اند به تمام فروع احاطه پيدا كنند، اصلاً ابواب فقه را نتوان شمارش كرد چه رسد به فصول و مسائل آن با اينكه علما آنها را جمع آوري كرده و هر دسته از آنها مسمي به كتابي كرده اند، شماره آنها مشكل است و با اين كثرت اينقدر متقن و محكم است، و منطبق با قواعد طبي و اخلاقي و طبيعي و عقلي است كه هنوز احدي نتوانسته در كوچكترين احكامِ اسلامي خداشناسي خدشه اي وارد نمايد.

عليرغم كثرت دشمني ها از داخل و خارج و در هر عصر و زمان، و همين معجزه اي از معجزات باقيه است از يك شخصي كه هيچ معلم نديده است، كه اين اخبار از جانب ذات حضرت حق است.

درس صد و بيست و چهارم

سئوال 458)- كتب فقهيه مگر چه اندازه است؟

اجوبه:بعضي از آنها را مي نگارم: كتاب طهارت، صلات، زكات، خمس، صوم، حج، جهاد، امر به معروف، نهي از منكر، اعتكاف، عمره، مكاسب و بيع، رهن، حجر، ضمان، صلح، شركت، مضاربه، مساقات، مزارعه، وديعه عاريه، اجاره، وكالات، وقف، صدقه، سكمني و عمري، حبس و هبه، سبق و رمايه، وصيت، نكاح .و طلاق، خلع، مبارات، ظهار، ايلاء، و لعان، عتق، تدبير، مكاتبه و استيلاء، اقرار و جعاله، قسم، نذر، عهد، صيد و ذباحه، اطعمه و اشربه، غصب، شفعه، احياء الموات، لقطه، ارث، قضا و شهادات، حدود و تعزيزات، قصاص و ديات و ... و با اينكه بسياري از احكام مبوَّب نشده و هر كدام از اينها ابواب كثيره دارد و هر بابي فصولي مهمه و هر فصلي مسائل متشتته و هر مسئله فروع بسيار.

درس صد و بيست و پنجم

سئوال 459)- ديگر از معجزات آن حضرت چيست؟

اجوبه: يك قسم از معجزات مهمه آن حضرت، كلمات صادره از اوست و آنها هم بر چند قسم است، قسم اول مواعظ آن حضرت كه خودش كتابي است مستقل در بحار مرحوم مجلسي، و وافي مرحوم فيض، و ساير كتب مواعظ، قسم دوم وصاياي آن حضرت است، قسم سوم كلمات قصار آن حضرت است، قسم چهارم ملاحم است كه در ازمنه ما عين فرمايشاتش ظاهر شده و اين يك قسمت از معجزات باقيه آن حضرت است و اين كتاب گنجايش ذكر آنها را ندارد، طالبين مي توانند به كتب مبسوطه معده بر ذكر آنهارجوع كنند.

درس صد و بيست و ششم

سئوال 460)- مقداري از ملاحم را ذكر كنيد؟

اجوبه:در بحار از جابر روايت فرموده كه حضرت در حج? الوداع هنگام وداع كعبه فرمود: بشنويد من مي گويم آنچه بعد از اين واقع خواهد شد، پس از آن گريه هاي زيادي كرد به طوري كه تمام مردم به گريه در آمدند و فرمايشاتي فرمود تا اينكه گفت: ديده نمي شود مگر سلطان جائر و غني بخيل و عالم مراقب در مال مردم و فقير كذاب و پيرمرد فاجر و صبي وقيح و نمازها از وقت خود عقب بيفتد و مردم متابعت شهوات كنند و شراب بنوشند و پدران و مادران را شتم نمايند و حتي مال حرام را فائده شمارند و زكات را ضرر پندارند و مردان اطاعت زنها كنند و اذيت به همسايه نمايند و قطع رحم كنند و رحم از دل بزرگان بيرون رود و حياء از چشم كودكان برداشته شود و بناهاي محكم بسازند و به غلام و كنيزان ظلم كنند و

از روي هوي شهادت دهند و حكم به جور نمايند و پسر پدر را سب كند و برادر حسد برد و شريك با شريك خيانت كند و وفا ميان آنها كم شود و زنا شايع گردد و مردان خود را به لباس زنان زينت كنند و زنها مقنعه حياء را از سر بردارند و كبر و نخوت در قلوب اثر كند چنانچه زهر در بدن تأثير دراد و معروف كم شود و جرائم ظاهر شود و عظائم دين خ وار گردد و مدح به مال نمايند (يا اشاره به اين است كه مال مي گيرند و مدح كنند و يا اينكه صاحب مال را مدح كنند) و انفاق مال كنند به جهت غنا و آواز (شايد اشاره به راديو و سينما باشد) وم ردم با اشتغال به دنيا از آخرت صرف نظر كنند و ورع كم شود و طمع زياد شود و هرج و مرج فراوان شود. و مؤمن به قرآن استخفاف كند (بلي از توهينات به قرآن است كه گدايان سر كوچه ها و قبرستان ها قرائت مي كنند) و هر بي اعتنايي كه توانند به مؤمن كنندن، در اين موقع مي بينم كه صورت ها صورت آدمي است و دل ها دل هاي شياطين، كامشان از عسل شيرين تر و دل هاي آنان از حنظل تلخ تر، آنها گرگ هستند ملبس به لباس ميش.

درس صد و بيست و هفتم

سئوال 461)- مقداري از كلمات قصار نقل كيند؟

اجوبه:إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَيْراً جَعَلَ لَهُ وَزِيراً صَالِحاً إِنْ نَسِيَ ذَكَّرَهُ وَ إِنْ ذَكَرَ أَعَانَه، اسْتَعِينُوا عَلَى الْحَوَائِجِ بِالْكِتْمَانِ لَهَا، ِ مَنْ لَمْ يَصْبِرْ عَلَى ذُلِّ التَّعَلُّمِ سَاعَةً بَقِيَ فِي ذُلِّ

الْجَهْل، ُ تَغَيَّرَ الزَّمَانُ إِذَا كَانَ الدَّاءُ مِنَ السَّمَاءِ فَقَدْ بَطَلَ الدَّوَاءُ الْأَرْوَاحُ جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا ائْتَلَفَ وَ مَا تَنَاكَرَ اخْتَلَفَ (الْأُمُورُ بِتَمَامِهَا، وَ الْأَعْمَالُ بِخَوَاتِمِهَا شَاوِرُوهُنَّ وَ خَالِفُوهُنَّ حُبُّكَ لِلشَّيْ ءِ يُعْمِي وَ يُصِمُّ الْمَرْأَةُ كَالضِّلْعِ الْعَوْجَاءِ، صلّواأَرْحَامَكُمْ وَ لَوْ بِالسَّلَام الْفِرَارُ فِي وَقْتِهِ ظَفَرٌ الشَّبَابُ شُعْبَةٌ مِنَ الْجُنُونِ لَا خَيْرَ فِي السَّرَفِ وَ لَا سَرَفَ فِي الْخَيْرِ، رَأْسُ الْعَقْلِ بَعْدَ الْإِيمَانِ التَّوَدُّدُ إِلَى النَّاسِ الْمَقْدُورُ كَائِنٌ وَ الْهَمُّ فَاضِلٌ الصَّدَقَةُ تَزِيدُ فِي الْعُمُرِ وَ تَسْتَنْزِلُ الرِّزْقَ وَ تَقِي مَصَارِعَ السَّوْءِ وَ تُطْفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ، ِ حُسْنُ الْعَهْدِ مِنَ الْإِيمَانِ مَنْ تَعَلَّمْتَ مِنْهُ حَرْفاً صِرْتَ لَهُ عَبْداً الظَّفَرُ الْجَزْمُ وَ الْحَزْمُ إِذَا جَاءَ الْقَضَاءُ ضَاقَ الْفَضَاءُ الدُّنْيَا سِجْنُ الْمُؤْمِن ، أَعْقَلُ النَّاسِ مُحْسِنٌ خَائِفٌ وَ أَجْهَلُهُمْ مُسِي ءٌ آمِنٌ طَالِبُ الْعِلْمِ لَا يَمُوت طالب العلم محفوف بعناي? الله، الْمُؤْمِنُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ الْكَعْبَةُ تُزَارُ وَ لَا تَزُور، الندم توبه، ُ السُّكُوتُ عِنْدَ الضَّرُورَةِ بِدْعَةٌ السُّلْطَانُ ظِلُّ اللَّهِ يَأْوِي إِلَيْهِ كُلُّ مَظْلُومٍ الْعَدْلُ جُنَّةٌ وَاقِيَةٌ وَ جُنَّةٌ بَاقِيَةٌ أَصْلِحْ وَزِيرَكَ فَإِنَّهُ الَّذِي يَقُودُكَ إِلَى الْجَنَّةِ وَ النَّارِ، ُ الْأُمُورُ مَرْهُونَةٌ بِأَوْقَاتِهَا الْهَدِيَّةُ تُذْهِبُ السَّخِيمَةَ تَصَافَحُوا فَإِنَّهُ يَذْهَبُ بِالْغِل، الْمَرْءُ مَخْبُوٌّ تَحْتَ لِسَانِهِ ، ان لله في ايام دهركم نفحات الافترصدولها، العبد من وعظ بغير من، من نظر في العواقب سلم من النوائب، خير الامور اوسطها، ما للعلم الا ما هواه، الصدر غريبتان كلم? الحكم? من السفيه فاقبلوها و كم? السيئ? من حكيم فاغفروها، للكسلان ثلاث علامات يتوالي حتي يفرط و يفرط حتي يضيع و يضيع حتي يأثم، من رضي من الله باليسير من الرزق رضي الله عنه بالقليل من العمل و من يرغب في الدنيا فطال فيها عمله

اعمي الله قلبه علي قدر رغبته فيها و من زهد فيها و فقصر فيها عمله اعطه الله علما بغير تعلم و هدي بغير هداي? و اذهب عنه العمي فجعله بصيراً»، الي غير ذلك من الكلمات الجامع? المنقول?.

ترجمه:

هرگاه خداوند براي بنده يا خيري را اراده نمايد، براي وي وزيري صالح قرار مي دهد كه هرگاه غافل شود او را يادآوري نمايد و هرگاه متذكر شود او را كمك نمايد. كمك بجوييد براي حوائج خود به وسيله ي كتمان كردن و پنهان نمودن. كسي كه صبر و ذلت ياد گرفتن دانش را تحمل نكند، هميشه در ذلت جهل باقي ماند. ارواح همانند لشگريان به هم پيوسته هستند، پس هر كدام يكديگر را بشناسند، با همديگر متحد و مؤتلف مي شوند، و گرنه از همديگر فاصله مي گيرند. ارزش عمل به عاقبت اوست. با زن ها مشاوره كنيد، ولي در عمل با آنهامخالفت ورزيد. دوست داشتن تو چيزي را، سبب كوري و كري تو مي گردد. زن همانند استخوان كج ي باشد (كه اگر با او مدارا كردي، از او بهره مند مي گردي، و الا موجب شكستن او مي شوي). صله رحم كنيد هر چند به سلام كردن باشد. فرار كردن به موقع، پيروزي است. جواني رشته اي از جنون است. در اسراف خيري نيست و در كار خير اسراف نيست. ريشه ي عقل بعد از ايمان، دوستي با مردم است. آنچه مقدر است خواهد شد و اندوه و غم بي نتيجه است. صدقه عمر را زياد مي كند و سبب ريزش روزي مي شود و از پيشامدهاي ناگوار جلوگيري مي نمايد و غضب خدا را

خاموش مي نمايد. خوش پيماني از ايمان است. از كسي كه كلمه ي حكمتي ياد گرفتي، بنده ي وي هستي. پيروزي بستگي دارد به عزم و اراده و احتياط. چون قضاي آمساني فرود آيد، تمام تكيه گاه ها از بين مي رود. دنيا زندان مؤمن است. غافل ترين مردم، نيكوكاري است كه زا سرانجام خويش بيمناك باشد و جاهل ترين مردم، گناه كاري اس كه خود را از عقوبت، ايمن مي پندارد. جوينده ي علم نخواد مرد و جوينده ي علم در ميان عنايت خداست. مؤمنين، عمل كننده به شروط و پيمان ها هستند، كعبه را زيارت مي كنند، ولي كعبه كسي را زيارت نمي كند. پشيماني خود، توبه است. سكوت در وقتي كه بايد گفتار باشد همانند بدعت است. فرمانفرما سايه ي خداست كه مظلومين به او پناه مي برند. عدالت سپري است محكم و بوستاني است پايدار. مشاور خود را نيكو انتخاب كن، زيرا اوست كه تو را به بهشت يا جهنم مي كشاند. كارها در گرو وقت هاست، بايد زمانش برسد تا انجام گردد. هديه كينه ها و كدورت ها را از بين مي برد. مصافحه كنيد، زيرا مصافحه كينه هاي قلبي را از بين مي برد. همانا مرد زير بان خود مخفي است. براي خدا در زمان شما نسيم هايي است كه گاهي مي وزد، خود را در معرض آنها قرار دهيد. بنده ي خدا كسي است كه بدون منت موعظه بپذيرد. كسي كه پايان كارها را به دقت بنگرد، از پيشامدها و ناگواري ها در امان باشد. بهترين كارها انتخاب حد وسط و ميان است (مثل شجاعت كه حد وسط

تهور و جبن مي باشد). علم آنست كه در سينه باشد. دو سخن غريب اند، يكي كلمه ي حكمت از نادان، آن را بپذيريد و كلمه اي سفيهانه و احمقانه از حكيم ، آن را ناديده بگيريد و بپوشانيد. براي اشخاص تنبل و تن پرور سه علامت است: اول، كارها را به تأخير ي اندازد تا از بين مي رود؛ دوم، زياده روي مي كند، كه او نيزسبب تضييع مي گردد؛ سوم، امور را از بين مي برد تا اينكه منجر به گناه مي گردد. كسي كه به رزق و روزي كم از خدا راضي شود، خدا از او به عمل كم راضي مي گردد. كسي كه تمايل شديد به دنيا داشته باشد و خود را در راه رسيدن به زحمت و تلاش بياندازد، خدا قلب او را كور مي گرداند به اندازه ي تمايل او به دنيا، و كسي كه در دنيا زهد ورزد و تلاش خود را در او كم نمايد، خدا به او علمي عطا نمايد بدون تعلم و هدايتي بدون اينكه از ديگران گرفته باشد و خدا از او كوري دل را مي برد و او را بينا و آگاه مي گرداند.

درس صد و بيست و هشتم

سئوال 462)- مقداري از مواعظ آن حضرت را بگوييد؟

ترجمه: دنيا شما را از آخرت باز ندراد، پس هواي نفس خويش را بر طاعت پروردگار ترجيح ندهيد، سوگندهايتان را وسيله ي گناه قرار ندهيد، و از نفس خويش حساب بكشيد، قبل از آنكه از شما حساب بكشند (هنگام برزخ و قيامت)، و براي آخرت مهيا شويد، قبل از آنكه رهسپار شويد، و براي راه، زاد و توشه برگيريد، قبل

از آن كه مجبور به حركت شويد، زيرا (آخرت) جايگاه عدل مي باشد و محل قضاوت به حق و جاي سئوال و جواب ، به درستي كه عذرتان به نهايت رسيد از جانب كسي كه مقدم افتادند از همراهان!

في البحار عن الرسول صلي الله عليه و آله للقيس:

اي قيس! همراه هر غزتي، ذلتي است و همراه زندگاني، مرگ و همراه دنيا، آخرت و بر هر اجلي، وقتي و ديگر اينكه به ناچار همنشيني خواهي داشت كه با تو دفن گردد، در حالي كه او زنده است و تو مرده، اگر آن يار و همنشين تو كريم بود و خوب، پس تو را اكرام مي كند، و اگر پست و لئيم بود، همراه، تو را به حال خود وامي گذارد و سودي براي تو ندارد، به گونه اي كه با همديگر محشور مي شويد و با همديگر برانگيخته مي گرديد، پس از آن همراه تو از تو سئوال خواهد كرد، پس آن همراه خود را صالح قرار بده، زيرا اگر صالح بود، او با تو و تو با او مأنوس خواهيد بود، و اگر فاسد بود، از چيزي غير از او نهراس، زيرا كه عمل با تو است و بر اساس آن پاداش خواهي گرفت.

و في البحار حضرت فرمود:

عابدترين مردم كسي است كه واجبات را بپا دارد، و بخشنده ترين مردم كسي است كه زگات مالش را بدهد، و زاهدترين مردم كسي است كه از گناه بپرهيزد، و با تقواترين مردم كسي است كه حق را، خواه به سود او يا به ضررش باشد، بگويد. و عادل ترين مردم كسي است كه آنچه براي خود

مي پسندد، براي ديگران هم بپشندد و آنچه را براي خود نمي پسندد براي ديگران نيز نپسندد، زيرك ترين مردم كسي است كه بيشتر به ياد مرگ باشد، و سزاوارترين از مردم به حسرتِ حالِ او را خوردن، كسي است كه هنگامي كه زير خاك قرار گرفت، داخل قبر اعمال او به گونه اي باشد كه ايمن است از عقاب و اميد به عمل صالح خود دارد، و غافل ترين مردم كسي است كه از دگرگوني جهان پند نگيرد، و عظيم ترين مردم كسي است كه دانش مردم را به دانش خويش بيافزايد و شجاع ترين مردم كسي است كه براي هواي نفسش پيروز گردد، گرانبهاترين مردم دانشمندترين آنان است، و كم بهاترين آنان، كم علم ترين آنان است و ناكام ترين مردم حسود است، و كم راحت ترين مردم بخيل است، و بخيل ترين مردم كسي است كه نسبت به فرائض و واجبات الهي بخل ورزد، و سزاوارترين مردم به حق، آگاه ترين آنان است به او، و كم حرمت ترين مردم شخص فاسق است و بي وفاترين مردم فرمانروايانند، و كم ترين كسي كه از مردم دوست و صديق دارد، اُمرا هسند و فقيرترين مردم شخص آزمند و طمّاع است، و از همه ي مردم پرارزش تر و گرانقدرتر كسي است كه دنيا نزد او ارزش و قدري نداشته باشد.

درس صد و بيست و نهم

سئوال 463)- بزرگترين معجزه آن حضرت چيست؟

اجوبه: قرآن مجيد است بلكه مشتمل بر جميع خصوصيات لازم در نبوت است بلكه جهات عديده قرآن معجزه است.

سئوال 464)- دليل بر معجزه بودن قرآن چيست؟

درس صد و سي ام

سئوال 465)- از جهات ديگر معجزه قرآن چيست؟

اجوبه: هم از جنهب تاريخي و هم از جنبه استدلال و احتجاجاتي كه قرآن مشتمل بر آنهاست و هم از جنبه سلامت از تناقضات و اختلاف در كلمات آن و هم از جنبه تشريع آن و قوانين عدل و هم از جنبه اخلاق و هم از جهت اخبار غيب.

سئوال 466)- معجزه بودن از جنبه تاريخي يعني چه؟

درس صد و سي و يكم

سئوال 467)- معجزه از جنبه احتجاجات چيست؟

سئوال 468)- مقداري از احتجاجات قرآن را بيان كنيد؟

اجوبه: مثل قوله تعالي: «لو كان فيهما آله? الا الله لفسدتا»، و وقله تعالي: «فلما جن عليه الليل راي كوكباً ... [الي آخر الآيات]»، و قوله تعالي في محاج? ابراهيم مع نمرود من قوله: «ان الله يحيي و يميت [الي قوله] فبهت الذي كفر»، و قوله تعالي: «رب ارني كيف نحي الموتي» و قوله تعالي: «او كالذي مر علي قري? و هيخاوي? علي عروشها» و قوله ت عالي: «يحييها الذي انشاها اول مر?» و قوله تعالي: في تشبيه المعاد به احياء زمين پس از موت آن: «وكذلك النشور»، و قوله تعالي: «الذي جعل لكم من الشجر الاخضر ناراً» و قوله تعالي: «افلا ينظرون الي الابل كيف خلقت و الي السماء كيف رفعت و الي الارض كيف سطحت» و قوله تعالي: «و لو جعلناه ملكاً لجعلناه رجلاً و للبسنا عليه ما يلبسون» و قوله تعالي: «و يتدبرون في خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلاً» و قوله تعالي: «و ان كنتم في ريب مما نزلنا علي عبدنا»، الي غير ذلك من الآيات و اين دوازده آيه كفايت مي كند بر اثبات مطلوب.

درس صد و سي و دوم

سئوال 469)- اعجاز قرآن را از جهت سلامتي از اختلاف و تناقض بيان كنيد؟

درس صد و سي و سيم

سئوال 470)- اعجاز از جهت تشريع احكامي آن چيست؟

درس صد و سي و چهارم

سئوال 471)- قوانين توريه چيست؟

درس صد و سي و پنجم

سئوال 472)- قوانين اناجيل چيست؟

اجوبه: به جمله اي از آن اشاره مي كنيم، در اناجيل مي گويد: مننيامدم براي نقص احكام تورات و تأكيد زياد كرده بر عمل به آنها و متخلفين آنها را لعن و عذاب جهنم است، با اينكه در بسياري از موارد مخالفت كرده، يكي در طلاق و ديگر اينكه محرمات را مباح كرده و ديگر اينكه حكم به طهارت كرده آنچه را تورات حكم به نجس كرده و همچنين ختان را نسخ كرده و ايضاً قيود تورات را برداشته بلكه خودش جهنم رفته و فداي امت شده كه در مخالفت تورات گرفتار لعن نشوند.

سئوال 473)- ديگر چه دارد؟

اجوبه: مي گويد: پدري در زمين بر خود نخوانيد، پدر شما يكي است در آسمانها، با اينكه نصاري تمام كشيش ها را پدر خطاب مي كنند بلكه خود كشيش ها نام خود را پدر گذارده اند.

سئوال 474)- ديگر چه دارد؟

اجوبه: مي گويد: مسيح نهي كرده از دفاع دشمن و انتصاف و انتصار و مقاومت الشر حتي اگر سيلي به صورت راست زد طرف چپ را برايش آزاد بگذار تا بزند و اگر كسي لباست را برد عبايت را هم به او بده. اي عقلاي عالم آيا اين ذلت و خفت و تشجيع دشمن ظالم كه در اوست ذهاب نفوس و اعراض و اموال چه حكمتي دارد؟

سئوال 475)- ديگر چه دارد؟

اجوبه: امر كرده به اينكه عبيد اطاعت مواليان خود را و لو مشرك و كافر هستند بكنند و دستور رفق و مدارا و احسان به عبيد را به موالي نداده، مي گوييم: اولاً مراعات عبيد اولي و انسب به

اخلاق بوده و ثانياً البته مولاي مشرك امر به شرك و اموري كه بر خلاف شرع و ديانت است مي كند، پس چطور لازم است اطاعت او بر اين دستور و حكم كه خود تناقض آشكاري است.

سئوال 476)- ديگر چه دارد؟

اجوبه: امر كرده به لزوم اطاعت سلاطين و اكران آنها و دادن جزيه به آنها و جمع آوري مال براي آنها با انيكه سلاطين عصر مسيح تماماً مشرك و كافر بودند الي غير ذلك من الموارد.

درس صد و سي و ششم

سئوال 477)- اعجاز قرآن را از جهت اخلاقي بيان كنيد؟

اجوبه: بعد از آنكه ملاحظه شد صدور قرآن در عصر تاريكي بوده كه تمام دنيا بالاخص جزير?العرب – كه محل نشو و نماي حضرت رسالت صلي الله عليه و آله بوده – داراي جميعاخلاق فاسده از كبر و عجب و حسد و ظلم و قتل و غارت و زنا و لواط و ملاهي و اتباع هواهاي نفسانيه و شهوانيه بهيميه بوده، مع ذلك قرآن را ملاحظه كنيد كه چه اندازه به اخلاق حميده ترغيب و تأكيد نموده.

بلكه تهديد از صفات رذيله و افعال ناشايسته كرده، اين نيست مگر از جانب حق و وحي منزل و كمتر سوره در قرآن هست كه به اين موضوع اشاره نكرده باشد.

سئوال 478)- پاره اي از اخلاقيات قرآن را ذكر نماييد؟

اجوبه:من جمله در سوره نحل آيه 92: «إِنَّاللَّهَيَأْمُرُبِالْعَدْلِوَالْإِحْسانِوَإيتاءِذِيالْقُرْبى وَيَنْهى عَنِالْفَحْشاءِوَالْمُنْكَرِوَالْبَغْيِيَعِظُكُمْلَعَلَّكُمْتَذَكَّرُونَ»، يك دنيا اخلاق در همين ايه بيان شده، من جمله در سوره فرقان از آيه 64 تا 73 ، يازده آيه در اخلاق ذكر شده: «و عباد الرحمن الذين يمشون علي الارض هوناً» و من جمله در سوره مؤمنون مي فرمايد: «بِسْمِاللَّهِالرَّحْمنِالرَّحيمِ * قَدْأَفْلَحَالْمُؤْمِنُونَ* الَّذينَهُمْفي صَلاتِهِمْخاشِعُونَ* وَالَّذينَهُمْعَنِاللَّغْوِمُعْرِضُونَ* وَالَّذينَهُمْلِلزَّكاةِفاعِلُونَ*

وَالَّذينَهُمْلِفُرُوجِهِمْحافِظُونَ * إِلاَّعَلى أَزْواجِهِمْأَوْمامَلَكَتْأَيْمانُهُمْفَإِنَّهُمْغَيْرُمَلُومينَ* فَمَنِابْتَغى وَراءَذلِكَفَأُولئِكَهُمُالعادُونَ* وَالَّذينَهُمْلِأَماناتِهِمْوَعَهْدِهِمْراعُونَ * وَالَّذينَهُمْعَلى صَلَواتِهِمْيُحافِظُونَ»، الي غير ذلك من الآيات و السُّور.

درس صد و سي و هفتم

سئوال 479)- آيا در توريه هم از اخلاق ذكري شده؟

اجوبه: بلي دارد، مثلاً مي گويد با اقرباء خود عدالت كنيد و شهادت دروغ بر خويشان خود ندهيد و سعايت در حق آنها نكنيد و مكر با صاحب خود ننماييد.

سئوال 480)- بر اين اشكال داريد؟

اجوبه: بلي، اشكال اينست كه چرا فقط اختصاص به اقارب داده شده چنانچه دأب يهود است كه با بيگانگان همه نوع ظلم و تعديو تقلب را روا مي دانند و معتقدند به جواز آن.

سئوال 481)- آيا در اناجيل هم از اخلاق ذكري شده؟

اجوبه: بلي، گذشت اشاره به اخلاقيات انجيل از ذلت و خفت و بي حيايي و بي حميتي.

سئوال 482)- ديگر در اسلام ذكري از اين مقوله شده است؟

اجوبه: بسيار زياد، مثلاً اخباري كه از حضرت نبوي صلي الله عليه و آله و مقام علوي عليه السلام و ساير ائمه دين رسيده در موضوع هر يك از اخلاق حميده و نهي از صفات خبيثه اگر بخواهيد با آن مطالب آشنا شويد به كتب «جامع السعادات» و «بحارالانوار» مجلسي و «وافي» مرحوم فيض و «مكارم الاخلاق» طبرسي و غيرها كه چندين هزار حديث در اين باب از آنها رسيده رجوع شود، كه حقيقتاً بر ادم با عقل و معرفت معجزه است با براهين قاطعه بر حقانيت اسلام و بالاخص شيعه اثني عشري است.

و اصلاً يكي از اهداف بعثت رسول اكرم صلي الله عليه و آله رساندن مردم است به حد اعلاي درجه اخلاق كه عبارت است از مكارم اخلاق كه يك درجه از حسن خلق بالاتر است.

درس صد و سي و هشتم

سئوال 483)- اعجاز قرآن را از جهت اخبار به غيب بيان كنيد؟

اجوبه: مخفي نماند كه اخبار

غيبي قرآن نظير پيشنهاد اهل كياست و فراست نيست، چون آدم هاي بافراست بسا يك آثاري را مشاهده مي كنند و يك زمينه هايي را چيده و حدس مي زنند كه مثلاً در آتيه چه مي باشد، چنانچه اخبار منجمين هم از روي اين پايه است از كيفيات كواكب و ستارگان از طلوع و غروب و تقارن و تقابل و تثليث و تربيع و امثال اينها اموري را حدس مي زنند كچه بسا مطابق و يا مخالف مي شود، ليكن خبرهاي غيبي قرآن از اموري است كه بر خلاف كياست و فراست و اسباب ظاهريه است و از اين جهت معجزه است كه معلوم مي شود نيست جز وحي الهي و الهام غيبي.

سئوال 484)- مثل چه؟

اجوبه: مثل اينكه در اوائل بعثت در مكه معظمه با آن نقطه ضعفي كه از قليل مسلمين مشاهده مي شد و قدرت و سلطه اي كه از مشركين ديده مي شد در سوره مباركه حجر مي فرمايد: «فاصدع بما تؤمر و اعرض عن المشركين انا كفيناك المستهزئين»، ببين چگونه خداوند در مدت كمي كفايت فرمود، و همچنين در سوره صف مي فرمايد: «هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين كله و لو كرهالمشركون»، چگونه خداوند با شدت كراهت مشركين و جديت آنها، دين اسلام را غلبه داد و آنها را ذليل و خوار نمود.

درس صد و سي و نهم

سئوال 485)- ديگر از اخبار غيبي او چيست؟

اجوبه: در سوره مباركه روم خبر مي دهد از غلبه روم بر فُرس با آن عظمت و قدرتي كه براي سلاطين عجم بود و ضعف رومي ها آن هم به فاصله هفت سال، چنانچه

مي فرمايد: «بِسْمِاللَّهِالرَّحْمنِالرَّحيمِ* الم* غُلِبَتِالرُّومُ* في أَدْنَىالْأَرْضِوَهُمْمِنْبَعْدِغَلَبِهِمْسَيَغْلِبُونَ* في بِضْعِسِنينَ ...» و هم چنين در سوره ي ابي لهب خبر مي دهد از اينكهابي لهب و همسرش ابداً ايمان نمي آورند، حتي ظاهري و از اهل عذاب هستند با اينكه از ساير قريش هم اقرب بودند به ايمان مثل حمزه و عباس و ساير بني هاشم، و همچنين در سوره كوثر خبر مي دهد از انقطاع كساني كه سرزنش كردند پيغمبر را به اينكه منقطع النسل است و كثرت اولاد نبي از يك دختر بنابر بعضي تفاسير الي غير ذلك.

سئوال 486)- آيا در عهدين هم از اخبار غيبي چيزي هست؟

اجوبه: بلي، در انجيل متي مي گويد كه حضرت عيسي عليه السلام خبر داد پس از دفن سه روز و سه شب در زمين مي ماند و پس از آن زنده مي شود و همين يك خبر هم دروغش را خود انجيل با موافقت ساير اناجيل ظاهر كرد كه يك روز و دو شب و دو جزء مختصر از دو روز بيشتر در زمين نماند، از عصر جمعه تا صبح يك شنبه (چنانچه باب هم خبر داده است كه به فاصله هشتاد و دو سال دين او تمام دنيا را فرا مي گيرد و تماماً داخل آن مي شوند و بحمدالله چندين سال از آن هم گذشت و كذبش ظاهر شد)، البته اين انجيل تحريف شده اينطور نقل ميك ند و در نزد ما اعتبار ندارد زيرا در آن علاوه بر امثال اين امور، نسبت هاي ناروايي مثل شرب خمر و زنا و هوس بازي بهانبياء الهي داده شده كه ساحت مقدس آنها از اين امور مبرّي است.

درس صد و چهلم

سئوال 487)- ضروريات دين اسلام چيست؟

اجوبه: بسيار است، مرحومم جلسي در كتاب اعتقادات به پاره اي از آنها اشاره فرموده و مؤلف هم مقداري بر آنها اضافه كرده ام ولي مع ذلك احصاء نشد و زائد بر اينهاست.

سئوال 488)- معناي ضروري چيست؟

اجوبه: آنست كه مطالبي كه از صدر اسلام تاكنون با ادله قطعيه و براهين واضحه بر تمام فرق مسلمين ثابت و محقق شده كه از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله صادر گشته و مجال انكار بر احدي باقي نمانده.

سئوال 489)- منكر ضروري كافر است يا مسلم؟

اجوبه: اگر انكار ضروري مستلزم تكذيب آن حضرت و يا حكم قطعي كه آن حضرت آورده بشود، البته كافر است و لو فرضاً ضروري هم نباشد، مثل اينكه از اجماع يا خبر محفوف به قرائن قطعيه يقين پيدا كند كه پيغمبر فرموده، ليكن بگويد درست نيست و (العياذبالله) پيغمبر اشتباه كرده يا درست نگفته يا دروغ گفته ولي مراد و مقصودش چيز ديگري است، كافر نمي شود ولي اهل ضلالت و گمراهي است.

سئوال 490)- آيا تحصيل اعتقاد به آنها واجبست؟

اجوبه: ضروريات بر دو قسم است: يك قسم اموري است كه در اصول دين مدخليت دارد مثل توحيد و نبوت و معاد، البته تحصيل اعتقاد به آنها واجب است و اما غير آنها معلوم نيست، بلي انكار هم نمي توان كرد بلكه بايد تصديق اجمالي كرد، به اين نحو كه آنچه پيامبر فرموده درست و صحيح است، اما چه فرموده و آيا اين هم جزء فرمايشات آن حضرت است يا نه؟ نمي دانم، اگر چه هست درست است.

درس صد و چهل و يكم

سئوال 491)- مقداري از آنها را بيان كنيد؟

اجوبه:

چون بسياري از آنها راجع هب معاد است انشاء الله در مبحث معااد ذكر مي شود و بسيار راجع به احكام و آداب و اخلاق و مناسب با علم فقه است و علم اخلاق، ولي آنچه باعث نبوت است چهار چيز است كه بايد اينحجا بحث شود، يكي قرآن است كه بايد معتقد باشيم كه تمام آن از باء بسم الله تا سوره ناس بدون كم و زياد صادر عن الله است و بر پيغمبر نازل شده و از ميان دو لب مبارك آن حضرت بيرون آمده، دوم معراج جسماني آن حضرت است، سوم خاتميت آن بزرگوار و چهارم افضليت او است بر تمام انبياء و ملائكه و ماسوي الله.

سئوال 492)- در موضوع قرآن با اختلاف قرائت چه مي گوييد؟

اجوبه: اگر چه مشهور ميان علما شيعه و سني جواز قرائت قرآن است بر طبق يكي از قرائات سبع، بلكه بعضي از قرائات عشر گفته اند بلكه فقط صحت عربيت را ملاك گرفته و لو احدي از قراء قرائت نكرده باشد، ولي مؤلف وفاقاً لجماع?ٍ الذي اخذوا عن الشيخ الاستاد البلاغي (قدس سره) الاختصاص بسواد القرآن.

سئوال 493)- دليل مشهور چيست؟

اجوبه: دو دليل دارند، يكي اخباري كه از طرق عامه رسيده عن النبي صلي الله عليهو آله: «ان القرآن نرل علي سبع? احرف»، و مراد هفت قرائت است، دوم اخباري كه از ائمه رسيده كه فرموده اند: «اقرؤوا القرآن كما يقرؤات الناس»، و مراد قرائت سبع است بلكه بعضي دعوي تواتر قرائت سبعه نمودند.

درس صد و چهل و دوم

سئوال 494)- جواب آنها چيست؟

اجوبه: اما روايت «سبع? احرف» چند جواب دارد، يكي آنكه سند آن ضعيف است حتي بر مذهب عامه و

رواتش عامي هستند، البته از طريق شيعه هم روايت داريم، ولي مي تواند منظور قرائت نباشد (به جامع الاحاديث، ج1 در باب تعارض اخبار مراجعه شود)، ديگر اينكه معارض است با اخباري كه از ديگر اخبار عامه نقل شده مانند: «علي اربع? احرف» و در بعضي «علي عشر? احرف» سوم آنكه در معناي «سبع? احرف» اختلاف شديد است حتي بعضي چهل قول گفته اند و در بعضي رواياتش تفسير شده عن النبي صلي الله عليه و آله: «زاجراً و امراً و حلالاً و حراماً و محكماً و متشابهاً و امثالاً»، و در بعضي تفسير شده امر و زاجر و ترغيب و جدل و قصص و مثل و در بعضي تفسير شده بشير و نذير و ناسخ و منسوخ و عظه و مثل و محكم و متشابه و حلال و حرام و اين تفسير مناسب با عشر? احرف دارد، ودر بعضي تقيّد شده به اين عبارت «ما لم نختم الله رحم? بعذاب او آي? عذاب برحم?» و بالجمله مجمل است و ابداً دلالت بر قرائت هفتگانه ندارد، ديگر آنكه معارض است با اخبار ديگر عامه. چنانچه از ابن انباري نقل شده مسنداً عن عبدالرحمن السلمي كه گفت: قرائت ابي بكر و عمر و عثمان و مهاجرين و انصار يكي بوده، و از ابن داوود نقل كرده اند مسنداً از انس بنمالك كه گفت: نماز خواندم عقب سر ابي بكر و عثمان و علي و تماماً مالك يومالدين قرائت مي كردند، و اول كسي كه ملك يوم الدين قرائت كرد مروان حكم بوده، الي غير ذلك، پنجم آنكه معارض است با اخبار شيعه از ائمه عليهم السلام

كه صريحاً تكذيب اين روايات را نموده اند. چنانچه در كتاب اصول كافي مسنداً از حضرت باقر عيله السلام روايت شده و صدوق (قده) در اعتقاداتش مرسلاً از حضرت صادق عليه السلام و در كافي به سند صحيح از فضيل روايت كرده كه گفت: «قلت لابي عبدالله عليه السلام ان الناس يقولون ان القرآن نزل علي سبع? احرف، قال عليه السلام: كذبوا و لكنه نزل علي حرف واحد من عند الواحد» و همچنين سياري از حضرت باقر و حضرت صادق عليهما السلام به هيمن مضمون روايت كرده اند.

درس صد و چهل و سوم

سئوال 495)- جواب دوم آنها چيست؟

اجوبه: اخبار «اقرؤوا القرآن كما يقرأ الناس» (از وسايل الشيعه – باب قرائات) دليل ما است، نه دليل آنها، چن ظاهر ناس عموم است و آنها بر طبق سواد قرآن قرائت مي كنند و قرائت مختلفه فقط اختصاص به بعضي قراء دارد كه بخواهد اظهار فضلي بكنند و بر فرض اگر ظهور در مطلب ما نداشته باشد ظهور در فهم آنها ندارد، پس مجمل مي شود و نمي توان به آن استدلال نمود نه از اين طرف و نه از آن طرف.

سئوال 496)- جواب از تواتر قرائت چيست؟

اجوبه: دعواي تواتر اشتباه بزرگي است، چون هر يك از قراء سبعه به نبي اكرم صلي الله عليه و آله مذكور است يكي دو سند بيشترندارد آن هم ضعيف، چون رواتش عامي هستند و بسياري از آنها منتهي به عثمان و انس و زيد و امثال اينها مي شوند، به علاوه آنكه اختلاف قراء و تعارض روايات آن ها تمام را از درجه اعتبار ساقط مي كند بلكه از ادله آنها كه

هر يك بر ديگري استدلال مي كند كه قرائت او ترجيح دارد مي توان گفت اصلاً قرائت قراء سبعه هم غالباً ثابت نيست، چون هر يك دو راوي دارند و غالباً روات آنها مختلف هستند.

سئوال 497)- آيا قرائت قراءابدا عتبار ندارد؟

اجوبه: بلي در كيفيت قرائت و مخارج حروف و مراعات مد لازم و ادغام و تفخيم و اماله و اظهار نظر آها چون قول اهل خبره حجت است در صورتي كه شرط حجيت را دارا باشند اعتماد مي توان كرد، ولي آنهم تا اندازه اي.

درس صد و چهل و چهارم

سئوال 498)- دليل شما بر مدعاي خود چيست؟

اجوبه: ما مي گوييم قرائت و مخارج حروف و مراعات مد لازم و ادغام قرآن (كه بزرگترين معجزه نبي صلي الله عليه و آله است و مهمترين دليل بر صدق آن سرور است و اين قرآن به تدريج نازل مي شد آيه آيه و سوره سوره ، و هر چه نازل مي شد مسلمين ضبط مي كردند و براي مخالفين قرائت مي كردند و به آن استدلال مي نمودند و هزاران نفر از مسلمين آن را حفظ و ضبط مي كردند به طوري كه حتي جماعتي در زمان نبي اكرم صلي الله عليه و آله تمام قرآن را حفظ داشتند و الي زماننا هذا هزاران قرآن نوشته شده و هزارها نفر از قراء حفظ مي كردند) اگر يك قرآن اعرابش بر خلاف سياهي بود آن را غلط مي شمردند و اگر يك قاري يك اعراب آن را بر خلاف سياهي مي خواند او را ردع مي كردند، پس قراء رغبت قرآنها بودند و قرآنها رغيبت قراء و همين سياهي از زمان نبي صلي

الله عليه و آ?ه به نحو تواتر بلكه هزارها فوق تواتر به ما رسيده و قابل هيچگونه خدشه اي نيست.

سئوال 499)- معروف است قرآن را عثمان جمع كرده؟

اجوبه: اين حرف اصلاً سندي ندارد، بلي در زمان نبي صلي الله عليه و آله چون انتظار نزول داشتند مجموع قرآن در دفتين نبود بلكه متفرق بود، ليكن پس از رحلت و انقطاع وحي در مجمع تمام مسلمين هر كدام هر مقدار از قرآن را داشت آورد و جمع آوري نمودند و عثمان و غير عثمان مي نوشتند بدون آنكه يك آيه از آن ساقط شود يا تبديل و تغييري در آنداده شود، بلي عثمان بعضي از اغلاط كتبي داشته كه فعلاً از عامه تعصباً همان غلط را مي نويسند، مثل «لا اذبحنه» و مانند «لشيء» در سوره كهف كه «لشاي» نوشته، وابداً احدي قدرت نداشته كلمه يا حرف يا اعرابي را تغيير دهند چون تمام مسلمين مدعي مي شدند.

سئوال 500)- پس قرآن علي عليه السلام را رد كردند؟

اجوبه: چون قرآن اميرالمؤمنين عليه السلام مشتمل بر خصوصياتي بود، يكي اينكه ملاحظه ترتيب نزول نموده بود، ود يگري شأن نزول و ديگري بيان تفسير و تأويلاتي را كه پيامبر صلي الله عليه و آله فرموده بود و بيان ناسخ و منسوخ و امثال ذلك، و اين موارد بسيار، شئونات اهل بيت عليهم السلام و مسائل منافقين و مخالفت مخالفين را واضح مي نمود و مورث افتضاح آنها بود، لذا ترك كردند بلكه در بعضي موارد متعمد بودند كه به ترتيب نزول نباشد، مثلاً آيه تطهير را داخل در آيات زوجات نبي صلي الله عليه و آله كردند با آنكه

بايد دو آيه پس از آن باشد يا مثلاً آيه ي «اليوم اكملت لكم دينكم» را كنار آيه ي «احل لكم الطيبات» گذاردند و قبل از آيه «يا ايها الرسول بلغ...» قرار دادند، با اينكه اين دو آيه ي اول و سوم بايد كنار يكديگر باشند و «اليوم» بعد از «يا ايها الرسول» بوده باشد، و شاهد بر اينكه امكان تغيير براي آنها نبوده اينكه، اگر ممكن بود يقيناً «كُم» در آيه تطهير را به «كُنَّ» تبديل نموده بودند تا منطبق شود با ساير آيات و زوجات نبي صلي الله عليه و آله.

درس صد و چهل و پنجم

سئوال 501)- در موضوع اخبار تحريف چه مي گوييد؟

اجوبه: چندين جواب از اين اخبار داريم، يكي اينكه آنها تماماً ضعيف است و قابل اعتماد نيست، دوم آنكه با هم معارض است و از درجه اعتبار ساقط مي شود، سوم اينكه مخالف اخبار بسيار معتبر است كه تاب مقاومت با آنها را ندارد، چهارم آنكه راجع به تأويل و تفسير آيات است مه راجع به لفظ و كلمه، پنجم آنكه خلاف اجماع علما شيعهو اهل تسنن است بلكه در بسيار موارد خلاف ضرورت است، ششم آنكه موجب ركاكت مي شود و قرآن را از فصاحتو بلاغت خارج مي نمايد.

سئوال 502)- توضيح دهيد بسيار لازم است؟

اجوبه: در اين باب لازم است نقل كلمات بزرگان و اساتيد علم، فنقول مستعيناً بالله عن الصدوق (قدس سره) في كتاب «الاعتقادات»: اعتقادنا ان القرآن الذي انزله الله علي نبيه صلي الله عليه و آله هو ما بين الدفتين و ليس باكثر من ذلك و من نسب الينا انان نقول اكثر من ذلك فهو كاذب»، با اينكه صدوق

(ره) كمال احاطه به اخبار دارد و اخبار تحريف را كاملاً ديده و مورد اعتنا قرار نداده و از شيخ مفيد (قدس سره) در كتاب «مقالات» فرموده: «انه قال جماع? من اهل الامام? انه اي القرآن لم تنقص من كلم? و لامن آي? و لامن سور? و لكن حذف ما كان مثبتاً في مصحف اميرالمؤمنين عليه السلام من تأويله و تغيير معانيه علي حقيق? تنزيله». و از سيد مرتضي (قدس سره) بعد از اينكه قائل شده به عدم نقيصه فرموده: «و ان من خالف في ذلك من الاماميه و الحشوي? لا يعتد بخلافهم فان الخلاف في ذلك مضاف الي قوم من اصحاب الحديث نقلوا اخباراً ضعيف? ظنوا صحتها»، ببين چگونه اخبار تحريف را ضعيف شمرده و قائل آن را از حشويه و از اصحاب حديث دانسته، و از شيخ طوسي (قدس سره) در «تفسير بيان» منقول است كه فرموده: «اما الكلام في زياد? و نقصه فما لا يليق بها يضاً لان الزياد? فيه مجمع علي بطلانها و النقصان فالظاهر ايضاً»، پس از آن فرموده: «ان الروايات المخالف? لذلك من الخاص? و العام? لا توجبا علماً و لا عملاً و الاولي الاعراض عنها»، چگونهتصريح فرموده كهاين روايات تحريف مفيد علم نيست و از درجه اعتبار هم ساقط است، كه نمي توان به آنها عمل نمود بلكه بايد از آنها عراض كرد، و از طبرسي (قدس سره) هم در تفسير «مجمع البيان» عيم كلام شيخ را متابعت نموده و از كاشف الغطاء در كتاب «قرآن» فرموده: «لاريب انه محفوظ من النقصان بحفظ الملك الديان كما دل عليه صريح القرآن و اجماع العلماء في كل زمان و لا

عبر? بالنادر»، چگونه قول به تحريف را نادر شمرده و خلاف اجماع در هر عصر و زمان دانسته، و از مرحوم قاضين ورالله شوشتري (اعلي الله مقامه) صاحب تاليفات عديده مثل «احقاق الحق» و «مجالس المؤمنين» در «مصائب النوائب» نقل است كه فرموده: «ما نسب الي الشيع? الامامي? من وقوع التغيير في القرآن ليس مما قال به جمهور الامامي? انما قال به شرذم? قليل? منهم لا اعتداد بهم فيما بينهم»، قائل به تحريف را شرذم? قليل? شمرده و آنها را مورد اعتنا علما شيعه ندانسته، و از شيخ بهايي (قدس سره) نقل شده: «الصحيح ان القرآن العظيم محفوظ عن ذلك زياد? كان او نقصاناً و يدل عليه قوله تعالي: و انا له لحافظون»، كه قول به تحريف را باطل دانتسه و قول صحيح قول به عدم التصرف است، واز محقق ثاني نقل است كه در ابطال تحريف يك رساله ي مستقله نوشته و ازمقدس بغدادي در شرح وافيه نقل شده كه فرموده: «والمعروف بين اصحابنا حتي حكي عليه الاجماع عدم النقيص? ايضاً». بلكه محققين از مشايخ مثل سيد استاد السيد محمد باقر درچه اي و شيخنا الاعظم مرحوم نائيني استاد الشيخ جواد البلاغي اعلي الله مقامهم، بسيار مصرّ به ابطال تحريف بودند، چنانچه در آلاء الرحمن تصريح نموده كه اخبار موهمه در تنقيص (يعني كمي قرآن) راجع به تفسير و تأويل است، نه راجع به لفظ و كلمه و اين بحث را حضرت مستطاب آيت الله خويي در مقدمه ي كتاب «تبيان» مبسوطاً نقل فرموده.

مؤلف پس از شهادت اين جمله از محققين و مهرهاي فن بااينكه اخبار تحريف به مرئي و منظر آنها بوده

و بها ندازه خردلي وقعي نگذاشته اند، چگونه مي توان اعتماد كرد، بلكه مي توان دعوي ضرورت بر خلاف آن نمود، به اين بيان كه از زمان ائمه عليهم السلام و جميع طبقات علماي شيعه و شني در موارد كثيره كه اخصاءن ميتوان نمود،در باب اصول الدين، خاصه در بحث امامت و معاد و در باب اصول فقه و در باب اخلاق و در ابواب كثيره فقه استدلالي و احتجاج به قرآن و آيات شريفه ي آن كرده اند و او را يكي از ادله ي اربعه قرار داده اند، و اگر احتمال تحريف در قرآن مي رفت، به كلي در استدلال و حجيت ساقط مي شد. پس مسئله بحمدالله واضح و روشن است و محتاج به اطناب نيست و بهترين دليل بر عدم تحريف، حديث متواتر ثقلين است كه حضرت ختمي مرتبت همه ي مردم را ارجاع به كتاب و سنت داده اند، پس چطور معقول است كه حضرت مردم را دعوت كند به چيزي كه احتمال سقوط و زياده و تحريف داده مي شود.

درس صد و چهل و ششم

سئوال 503)- در موضوع تفسير چه مي گوييد؟

اجوبه: در موضوع تفسير اخبار زيادي داريم كه فرمودند: «من فسر القرآن برءيه فلتبوء مقعده من النار» و تحقيق مطلب آنكه نصوص قرآن را مي توان اخذ نمود و اا ظواهر قرآن در باب اصول ثابت شده حجيت ظواهر لكن مشروط بر فحص از قرائن مجاز و مخصصات و مقيدات و ناسخ و منسوخ در اخبار و اين مختص به مجتهد است و اما غير نصوص و ظواهر از متشابهات و مجملات كه محتاج به تفسير و تأويل است بايد تفسيرش از

ائمه طاهرين عليهم السلام باخبار معتبره برسد و اما قول مفسرين ابداً اعتباري ندارد زيرا كه تفسير براي چنانچه شنيدي حرام است به علاوه مفسرين عامه قول آنها حتي بر مذهب عامه ضعيف است چه رسد به مذهب خاصه مثل عكرمه و مجاهد و عطا و الحسن البصري و ضحاك بن مزاحم و قتاده و مقاتل بن سليمان و مقاتل بن حنان. اما عكرمه در حقش گفته اند كه او كذاب است و غير ثقه و عقيده اش عقيده خوارج است و بسيار طعن در او زده اند و اما مجاهد از اعمش نقل شده كه اخذ از اهل كتاب كرده و يكي از منكرات او اينست كه در تفسير «عسي ان يبعتك ربك مقاماً محموداً» گفته فرداي قيامت پيغمبر پهلوي خدا بر عرش جلوس مي كند. و اما عطا و حسن بصري از احمد نقل شده كه گفته در اخبار مرسله ضعيف تر از مرسلات اين دو نيست و اينها از هر كسي اخذ مي كنند و بعضي عامه حسم بصري را مدلس شمرده اند. و اما ضحاك از يحيي بن سعد نقل شده كه گفته: انه ضعيف عندنا و اينكه از ابن عباس روايت مي كند با اينكه دك زمان او را نكرده. و اما قتاده عامه گفته اند كه مدلس است و اما مقاتل بن سليمان را گفته: «ان حديثه ليس شيء» و از ابن حبان گفته كه از يهود و نصاري علم قرآن را گرفته موافق با كتب آنها و از ابن معين مقاتل بن يحيي را ضعيف شمرده و از احمد بن حنبل هر دو را گفته (لا بعبابهما)

هذا كله بنا بر اصول اصول عامه اما بنا بر اصول شيعه روايات اينها و اجتهادات آنها اساس ندارد بالاخص اغلب رواياتشان از عايشه و انس و ابي هريره و امثال اينها روايت خوب آنها از ابن عباس است آن هم رواتشان ضعيف است.

درس صد و چهل و هفتم

سئوال 504)- قول آنها در فهم از آيات چون اهل خبره هستند چرا اعتبار ندارد؟

اجوبه: اولاً مجرد اينكه نام خود را مفسر گذاردن و كتاب تفسير نوشتن اهل خبره نمي شوند، و ثانياً تفسير كردن قرآن به رأي و سليقه با اخبار نهي از تفسير به رأي و با صريح قرآن كه مي فرمايد: «و اما الذين في قلوبهم مرض فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتن? و ابيتغاء تأويله و ما يعلم تأويله الا اله و الراسخون في العلم» و ثالثاً كلمات اينها مشتمل بر يك يك كفرياتيست كه بسيار شرم آور است مثلا در سوره مباركه والنجم در آيه شريفه: «افرأيتم اللات و العزي و منات الثالث? الاخري». خبري نقل مي كنند كه پيغمبر از اسامي اين بتها بسيار خوشش آمد و آنها را مدح كرد و اميد به شفاعت آنها داشت و اين شعر را خوند: تلك الغرانيق العلي* منها الشفاعه ترتجي* پس از آن مغموم شد بني از گفته خود پس نازل شد آيه تسليت بر پيغمبر در سوره حج: «و ما ارسلنا من قبلك من نبي و لا رسول الا اذا تمني القي الشيطان في امينه الآيه» و حاصل تفسير آنها اينكه تمام انبياء و رسل شيطان در آنها تصرف مي كند و اسباب اضلال آنها را فراهم مي كند لكن خداوند دفع شر شيطان را از

آنها مي كند و هدايت مي فرمايد و اين كلام از اينها به كلي ارتفاع وثوق از انبياء مي كند و شيطان در قلوب آنها تصرف دارد و آنها را اضلال مي كند و العياذ پيغمبر مايل به بت پرستي و بت ها را منشأ اثر مي داند با اينكه معناي آيه شريفه در سوره حج اينست كه هر پيغمبري در مقصدش كه هدايت خلق است شيطان مردم را اغواء مي كند و جلوگيري از مقاصد انبياء مي كند به اضلال مردم ولي خدا دفع شر او را مي فرمايد تا انبياء وظيفه خود را انجام دهند به علاوه آنكه سوره حج تقريباً پس از ده سال از نزول سوره والنجم نازل شده چه مناسبت با تسليت دارد و از قبيل كفريات در كلمات آنها بسيار است اينست حال مفسرين پس چگونه مي توان اعتماد به آنها نمود.

درس صد و چهل و هشتم

سئوال 505)- در موضوع معراج چه مي گوييد؟

اجوبه: معراج جسماني حضرت كه با همين بدن عنصري تشريف برد به آسمان ها در يك شب از ضروريات دين اسلام است و ظواهر آيات شريفه بر او قائم است. مثل قوله تعالي: «سبحان الذي اسري بعبده ليلاً من المسجد الحرام الي المسجد الاقصي» و بعيد نيست كه مراد از مسجد اقصي بيت المعمور باشد نه بيت المقدس و قوله تعالي در سوره والنجم: «ثم دني فتدلي الي قوله تعالي لقدر اي من آيات ربه الكبري» يازده آيه و اخبار متواتره به تواتر اجمالي بر طبق او دلالت دارد و در مضامين ادعيه و زيارات بسيار و تمام فرق مسلمين بر وقوع آن متفق هستند و اخبار الداله بر اينكه

منكر او از ما نيست داريم پس بنابراين قابل پنج شبهه و اشكال نيست.

سئوال 506)- شبهات منكرين معراج چيست؟

اجوبه: اينها پنج شبهه دارند كه تمام مثل تار عنكبوت است و مخالف با قواعديست امروزه است يكي آنكه جسم تقبل مايل به مركز است و بر خلاف طبيعت نمي تواند حركت كند دويم آنكه بين كره ارض و كرات جويه مسافت بعيده است در سير يك شب محال است سويم آنكه موجب خرق و التيام است؛ چهارم: آنكه لطافت هواي بالا مانع از تنفس است و موجب خفقان و هلاكت مي شود؛ پنجم آنكه فائده اي بر اين امر مترتب نيست و لغو است.

درس صد و چهل و نهم

سئوال 507)- جواب از اين شبهات چيست؟

سئوال 508)- اخبار در خصوصيات معراج به چه نحوه هست؟

درس صد و پنجاهم

سئوال 509)- شيخ احمد چه گفته؟

اجوبه: در شرح رساله قطيفيه بنا بر نقل الرحل? مجلد سيم ص 158 مي گويد: ليل? المعراج جسم شريف پيغمبر تحليل شد در هر كره عنصر او را گذارد و رفت كره خاك عنصر خاكي كره آب عنصر آبي كره نبوي عنصر هوايي كره ناز عنصر ناري قبل از وصول يفلك القمر و اين حرف فلا و ضرورت است و مجرد خيال بافي است و در شمار مزخرفات است.

سئوال510)- دليل او چيست؟

سئوال 511)- جواب او چيست؟

درس صد و پنجاه و يكم

سئوال 512)- ادله خاتميت چيست؟

اجوبه: ادله اربعه بر خاتميت قائم است نصوص قرآن و اخبار متواتره و اجماع جميع علماء اسلام و ضرورت دين.

سئوال 513)- آيات شريفه چند است؟

درس صد و پنجاه و دوم

سئوال 514)- آيه دوم چيست؟

سئوال 515)- آيه سوم چيست؟

سئوال 516)- آيه چهارم را بيان كنيد؟

سئوال 517)- آيه پنجم كدام است؟

سئوال 518)- آيه ششم چيست؟

درس صد و پنجاه و سيم

سئوال 519)- از اخبار متواتره چه داريد؟

درس صد و پنجاه و چهارم

سئوال 520)- اجماع و ضرورت هم قائم بر اين امر هست؟

سئوال 521)- دليل بر افضليت چه داريد؟

سئوال 522)- آيات را بيان فرماييد؟

درس صد و پنجاه و پنجم

سئوال 523)- از اخبار در اين باب چه داريد؟

سئوال 524)- براهين عقليه در اين باب چه داريد؟

اجوبه: آن هم بسيار است افضليت كتاب او بر ساير كتب و اوصياء او بر ساير اوصياء و دين او بر ساير اديان و امت او بر ساير امم و اعطاء شفاعت كبري به او و لواء حمد و منبر وسيله و اكمليت دين او بر ساير اديان و بودن وصي او سيد اوصياء و دختر او سيده النساء و اوصياء او سادات الانقياء و فرزند او سيد الشهدا و عما امت او كانبياء بني اسرائيل و بودن وصي او قسيم الجن? و النار الي غير ذلك من معجزاته و اخلاقه و معاشراته و غيرها تمام دليل بر افضليت او است بر ساير انبياء و به اينجا ختم مي كنيم بحث نبوت را و ختامه مسك و في ذلك فليتنا فس المتنافسون و اخاطبه و اوصيائه (بلغ اله بكم الشرف محل المكرمين و اعلي منازل المقربين و ارفع درجات المرسلين حيث لا يلحقه لاحق و لا يفوته فائق و لا يسبقه سابق و لا يطمع في ادراكه طامع و الحمدلله اولاً و اخراً و ظاهارً و باطناً و صلي الله علي نبيه و آله و سلم تسليما و اللعن علي اعداائهم و مخالفيهم و معانديهم و مبغضيهم و الشاكين فيهم و المنحرفين عنهم و منكري فضائلهم و مناقبهم ابدا الابدين و دهر الداهرين و انا العبد العاصي ابن محمد التقي المدعو بالطيب السيد عبدالحسين الحسيني غفر له

و لوالديه بحق محمد و آله صلي الله عليه و آله.

مبحث في الامامه

درس صد و پنجاه و ششم

بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و الصلوه و السلام علي النبي و للعن علي اعدائهم اجمعين.

سئوال 525)- بحث در امامت در چه است؟

اجوبه: بحث در امامت در دو مقصد است و يك خاتمه يكي در اماخمت عامه و ديگري در امامت خاصه.

سئوال 526)- امامت عامه و خاصه يعني چه؟

اجوبه: معناي امامت عامه لزوم جعل امام وظيفه و شرايط و موانع آن و احتياج به وجود شريفش در امر بقاء دين و معناي امامت خاصه اثبات شخص امام كه به عقيده شيعه دوازده نفر ائمه هداه هستند و غير آنها لياقت ندارند.

سئوال 527)- در امامت عامه در چند مبحث گفت و گو مي شود؟

اجوبه: در هشت مبحث: 1- در معناي امام و خليفه و حجت و ولي؛ 2- در بيان احتياج اسلام و مسلمين به وجود امام و خليفه و قرآن و احكام صادره از نبي صلي الله عليه و آله به تنهايي كفايت نمي كند؛ 3- در لزوم نصب امام علي الله تعالي؛ 4- در اينكه جعل امام از اهم فرائض به نبي صلي الله عليه و آله بوده و از اعظم احكام اسلامياست؛ 5- در شرائط معتبره در امام كه اهم آنها عصمت و افضليت و اتيان معجزه باشد؛ 6- در موانع امامت مثل شرك و ظلم و فسق و جعل و نحو آنها؛ 7- در اثبات اينكه امامت جزو اصول دين است و جاهل به آن معذور نيست و مخلد در عذاب است؛ 8- در فضائل و شئون امام است.

سئوال 528)- در امامت خاصه در چند

مقام گفتو گو مي شود؟

اجوبه: در دوازده باب: 1- در ابطال مذهب عامه از خلافت خلفاء سه گانه و اتباعهم از بني اميه و بني العباس و ساير سلاطين جور كه به مذهب عامه اولوالامر و واجب الاطاعه هستند؛ 2- در اثبات امامت ائمه اثني عشر عليهم السلام بادل? العقليه و النقلي? من الكتاب و السن?؛ 3- در شئونات و فضائل اين خانواده؛ 4- در معجزات صادره از هر يك از آنها؛ 5- در غيبت حضرت بقيت الله عجل الله تعالي فرجه الشريف؛ 6- در طول غيبت آن سرور اينكه او را دو غيبت است يكي صغري و ديگري كبري؛ 7- در اسراء و حكمي كه در غيبت آن حضرت است؛ 8- در تواب خاص آن حضرت در غيبت صغري؛ 9- در نواب عام آن حضرت در غيبت كبري و وجوب اطاعت علما در زمان غيبت؛ 10- در علائم ظهور آن حضرت از علائم خاصه و عامه حتميه و غير حتميه واقعه و مترصده؛ 11- در تشرف كساني كه به زيارت آن حضرت نائل شدند؛ 12- در كيفيت ظهور آن حضرت.

سئوال 529)- خاتمه در چيست؟

اجوبه: در رجعت ائمه و اتصال آن به قيام قيامت و اثبات رجعت و اينكه منكران از ربقه ايمان خارج است.

درس صد و پنجاه و هفتم

سئوال 530)- معناي امام چيست؟

اجوبه: امام در لغت به فتح يعني قدام كه يكي از جهات سته است قدام و خلف و يمين و يسار و فوق و تحت و به كسر يعني پيشوا و مقتدي كه ديگران متابعت او را مي كنند در اهر امري كه به او اقتدا شود مثل امام جماعت كه مأمومين در نماز متابعت مي

كنند و به او اقتدا مي كنند و مثل رؤسا كفر و ضلالت و ظلم كه ساير كفار و ضالين و ظلمه به آنها اقتدا مي كنند متابعت آنها مي نمايد و اما در دين كسي كه متدين به آن دين در عقائد و اخلاق و وظايف ديني و احكام آن متابعت آنها را بايد كرد و به آنها اقتدا نمود در جميع آنچه كه در امر دين محتاج به او هستند از امور دينيه و اخرويه.

سئوال 531)- معني خليفه چيست؟

اجوبه: خليفه به معناي جانشين است مثلا خليفه سلطان ولي عهد او است كه پس از او جاي او مي نشيند و حكم او حكم او است و خليفه استاندار نائب الحكوم? كه حكم او در نبودن حكم خود استاندار است و هر رئيس كارخانه و ادراات دولتي وم دير مدارس يك نائب رئيس و نائب مدير دارند كه سايرين بايد اطاعت او را بكنند و او بايد وظايف رئيس و مدير را انجام دهد و خليفه اله كسي كه از جانب خدا مجعول مي شود و بايد تمام بندگان از ا تمكين كنند و اطاعت او را بنمايند و خليف? الرسول كسي كه تمام امت بايد زير فرمان او روند و اطاعت او را كنند و از طرف او مجعول باشد.

سئوال 532)- معني حجت چيست؟

اجوبه: حجت به معني دليل است كه در برهان حد وسط است مثل تغير كه اثبات حدود عالم را مي كند. در قضيه العالم متغير و كل متغير حادث كه اثبات محمول كبري را بر موضوع صغري مي كند و نتيجه از ا تغيير مي كند و حجت در دين

به معني واسطه است بين خلق و خالق كه اگر خلائق اطاعت او را كنند حجت بر آنها تمام است و نمي شود از آنها مؤاخذه كرد و اگر مخالفت كنند حجت بر خدا تمام است و عذري بر خلق باقي نمي ماند.

سئوال 533)- معناي ولي چيست؟

اجوبه:ولي كسي كه صاحب اختيار و اولي بالتصرف باشد مثل اب و جد كه ولي صغير هستند و همچنين قيّم صغير و مثل حاكم شرع كه ولايت بر غياب و صغار و مجانين دارد.

صد و پنجاه و هتشم

سئوال 534)- چند قسم ولي داريم؟

اجوبه:اقسام زيادي دارد: 1- الولاي? الذاتيه كه اين منحصر به ذات مقدس حق است چون خالق جميع مخلوقات و صانع جميع مصنوعات است هر نحو تصرفي در آنها كند در تحت اختيار او است و كسي را نرسد كه لا و نعم گويند. 20 ولايت جعليه كه از جانب خدا كسي را جعل فرمايد و پاره اي از اختيارات بندگانش را به او عنايت فرمايد و اينهم اقساني دارد يك قسم ولايت كليه عامه مثل ولايت انبياء و اوصياي آنها كه بر جميع امت در كليه امور اختيار يه آنها مفوض شده بالاخص نبينا صلي الله عليه و آله و خلفائه اگر اشد ين كه ولايت كليه بر جميع ما سوي الله به آنها از جانب حق تفويض شده يك قسم ولايت جزئيه محدود بر بعض مخصوصي مثل اب ولي جد كه فقط ولايت بر مال صغير دارند كه برخي از آنها تصرف نكنند و قيم كه بايد هرفش منوط بغبطه صغر باشد و حاكم شرع كه فقط بايد حفظ اموال آنها را كنند و تصرفات لازمه مثل انفاق

واجب النفقه و اخراج ديون و حقوق الهيه در صورت امتناع يا غبت مالك يا صغر يا جنون يا مفلس و نحو اينها و اقامه حدود و اشباه آنها بنمايد.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109