سرشناسه:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان،1393
عنوان و نام پديدآور:آرشيو متني برنامه سمت خدا/ جمعي از نويسندگان.
مشخصات نشر ديجيتالي:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان، 1393.
مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه و رايانه
موضوع: عمومي
وقتي تو نيستي نه هست هاي ما چونان که بايدند و نه نبايدها، مثل هميشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض مي خورم، عمري است که لبخندهاي لاغر خود را در دل ذخيره کرده ام باشد براي روز مبادا، اما در صفحه هاي تقويم روزي به نام روز مبادا نيست، آن روز هر چه باشد روزي شبيه ديروز، روزي شبيه فردا، روزي درست مثل همين روزهاي ماست، اما کسي چه مي داند شايد امروز نيز روز مبادا باشد، وقتي تو نيستي نه هست هاي ما چونان که بايدند و نه نبايدها، هر روز بي تو روز مباداست.
سوال: هفته گذشته آخر برنامه يک سوالي را طرح کرديم که شايد پاسخ آن ناتمام ماند. شما به شرايط آخرالزمان اشاره کرديد و زمينه هايي که در اين دوره به تضعيف دينداري مي انجامد. در فرهنگ ديني و فرهنگ شفاهي ما مردي به نام دَجال اشاره شده است که مثلاً يک چشم دارد و عده اي را هوادار خود مي کند. آيا واقعاً چنين فردي با چنين اتفاقاتي رُخ خواهد داد و سارق دين مردم خواهد بود يا خير؟
پاسخ: در رابطه با دجال بحث بسيار زياد است که مقداري از آن را در جلسه قبل گفتم. اجازه مي خواهم خيلي به آن بحث فعلاً نپردازيم. بعضي از بزرگان ما مثل شهيد صدر در کتاب موسوه الامام المهدي
ص: 1
که بعضي از قسمتهاي آن ترجمه شده است به نام امام مهدي قبل از ظهور و پس از ظهور در دو جلو مجزا است، ايشان يک احتمال معقول و منطقي درباره دجال دادند که آن يک چشم بودن دجال گفته شده است چه بسا اشاره به جريان فرهنگي فاسد در آخرالزمان است که فقط به چشم مادي و دنيا بين دارد و چشم ملکوتي و خدابين ندارد. چون بحث ما علائم ظهور نيست بهتر است بيشتر از اين به آن نپردازيم. منتها آن تعبير سارقين دين که تعبير زيبايي است. البته من درباره اينکه دجال يا سفياني سارق دين هستند، روايتي نديدم، اما اين تعبير سارق دين در روايات به گونه اي ديگر آمده است. از پيغمبر اسلام نقل شده است که غارت زده و دزد زده آن کسي است که دينش را دزد برده است يعني آنقدر که آدم دقت مي کند نسبت به اموالش که مورد سرقت نگيرد، نسبت به دين دقت نمي کند و به تعبير پيغمبر غارت زده واقعي چنين کسي است که دستش خالي شده است. در رابطه با سارقان دين از مباحث مهم اين موضوع دينداري در آخرالزمان است. ابتدا من يک نکته اي را عرض کنم. همانطور که ما نسبت به يک بيماري خطرناک و جديد وارد کشور مي شود، براي خودمان و عزيزان احساس خطر مي کنيم و سعي مي کنيم آن بيماري را بشناسيم و علل بيماري و علائم ان را بشناسيم و راههاي پيشگيري و درمان آن چيه؟ همينطور حتي دقيقتر و حساستر نسبت به آن چيزهايي که دين ما را مورد خطر و تهديد
ص: 2
قرار مي دهد آن آسيبها و آفات هايي که دين ما را مورد خطر قرار مي دهد، باشيم. بايد اين را در نظر بگيريم به تعبير حضرت امير المومنين (ع) که فرمود: بزرگترين مصيبت، مصيبتي است که بر دين آدم وارد مي شود و زندگي ابدي را دچار خسران و تباهي مي کند. انصافاً بايد دنبال اين بحث باشيم با سوال و دنيال کردن بتوانيم اين بحث را کاملاً به سرانجام برسانيم و براي خودمان جا بندازيم و به آن عمل کنيم. مهمترين چيز براي اولياء دين و معصومين ما سلامتي دينشان بود. حتماً آن روايت معروف را شنيده ايد که پيغمبر در آخرين هفته در جمعه ماه شعبان که در آستانه ماه مبارک رمضان بود، خطبه اي براي مردم خواندند. از فضايل ماه رمضان و وظايفي که مومنين در رمضان بايد داشته باشند، گفتند. اميرالمومنين (ع) در بين جمعيت بود بلند شد و سوال کرد، يا رسول الله، بالاترين عمل در ماه رمضان چيست؟ پيغمبر (ص) فرمودند: اينکه از محرمات خدا دوري کنيد: الورع المحارم الله. بعد پيغمبر شروع به گريه کرد. همه تعجب کردند. حضرت امير (ع) سوال کردند: چرا گريه مي کنيد؟ پيغمبر (ص) فرمودند: يا علي از آن حادثه اي که در اين ماه براي تو رُخ خواهد داد و شقي ترين آدمها تو را در اين ماه تو را به شهادت مي رساند. وقتي اميرالمومنين (ع) خبر شهادت را شنيدند، اولين سوالي که کردند اين بود که دينم سالم است؟ وقتي پيامبر (ص) بشارت دادند که شما در موقع شهادت دينتان سالم خواهد بود. اميرالمومنين (ع) فرمود: جاي شکر دارد
ص: 3
که من با دين سالم از دنيا مي روم. ببينيد مهمترين چيز برايشان اين بوده است. يکي از اصحاب امام صادق (ع) که پيش حضرت رفت و آمد مي کرد يک چند روز نيامد. از رفقاي آن صحابي خدمت امام صادق (ع) آمد. امام (ع) پرسيد: فلاني چند روز است که نيامده، چکار مي کند؟ رفيق آن فرد چون آن دچار فقر مالي و ورشکستگي شده بود، براي اينکه امام ناراحت نشود، به ايشان نگفت. حضرت فرمود: دينش برقرار است؟ رفيق آن فرد گفت: دينش سالم است. حضرت فرمود: به خدا قسم او داراست. متاسفانه بعضي از ما و خانواده ها آنقدر که فکر معيشت عزيزان خودشان هستند، فکر فرايض و اخلاقيات آنها نيستند چون اهميت و ضرورت آن را حس نمي کنيم. پيغمبر اکرم (ص) يک جمله تکان دهنده اي دارند، فرمودند من تاسف بخورم از بچه هاي آخرالزمان به خاطر بزرگترهايشان. اصحاب گفتند: از پدر و مادر مشرکشان. فرمودند: از پدر و مادر مومن و باايمان، آنها وظايف خود را انجام نمي دهند و به يادگيري فرايض ديني و احکام و عمل به آنها اهميت نمي دهند. اين نشاندهنده اين است که پيغمبر نگران بودند که در آخرالزمان مومنين و مسلمين آن اهميت لازم را نسبت به آسيب هاي ديني ندهند. در رابطه با سارقين و راهزنان دين بخش کوچک آن مي تواند شخص باشد و ممکن است به صورت پنهاني وارد زندگي ما بشود و خودمان نمي فهميم و خطرش همين است که بايد حساس باشيم. درد اين بيماري و آفت مشخص و روشن نيست و زماني مي فهميم که خيلي چيزها
ص: 4
از دست ما رفته است. عواملي که باعث دين گريزي و تضعيف دين مي شود، دو دسته هستند: عوامل دروني که ريشه در درون ما دارند، مثل هوا و هوسهاي کنترل نشده که انسان را نهايتاً به گناه مي کشانند و اين منجر به بي ديني مي شود. دنيازدگي و تشريفات و لوکس دنيا شدن ريشه در درون ما دارد. عوامل بيروني که از بيرون به ما تحميل مي شود و دين و اعتقادات ما را مورد حمله قرار مي دهد. يراي مثال محيط آلوده و فاسد از جهت اخلاقي و فرهنگي مي تواند انسان را از بيرون مورد خطر قرار بدهد يا تبليغات و عملکرد دشمنان دين که اين را نبايد از نظر دور داشت. حملات در آخرالزمان از سمت دشمنان دين که در راس آن شيطان است، بسيار زياد خواهد شد. فقر مي تواند ناشي از عوامل بيروني و هم دروني باشد. اگر دروني باشد که ريشه اش در بي مسئوليتها و تنبلي و راحت طلبي و در بعضي افکار و خصلت هاي ناپسند درون خود من باشد و يا در بيرون من باشد مانند ضعف مديريت ها و سوء مديريت ها و ظلمهاي اجتماعي و بي توجهي ها و اصل آن آفت دين مي تواند باشدکه روايات ما بسيار تکيه شده است. يک نکته اينکه همه آفات را نمي توانيم در اينجا توضيح بدهيم، بلکه اهم آنها که بيشتر در زندگي ما مي تواند نقش داشته باشد، آنها را و مقابله با آنها را مي پردازيم. گناهان و هواهاي سرکش و فقر فقط آخرالزمان دين را تهديد نمي کنند، بلکه هميشه بوده
ص: 5
است، منتها اينها در آخرالزمان تشديد مي شود. يکي از سنگين ترين و خطرناکترين عوامل که خيلي هم رايج است، بحث هواها و هوسها و سرکشي هاي نفس است که انسان را دچار گناهان و در نهايت باعث تضعيف و سستي و بي ديني خواهد شد. در ابتدا که نفس انسان تربيت نشده است، سرکشي ها و چموشي هايي دارد مثل يک اسب سرکش مي ماند و نمي خواهد تحت برنامه اي در بيايد و اصلاً با هر برنامه اي مخالف است و آزادي مطلق مي خواهد. چشم مي خواهد هر چيزي را که دلش مي خواهد، ببيند و لذت ببرد و حلال و حرام براي او مهم نيست. زبان هرچه دلش مي خواهد بگويد و گوش هر چه مي خواهد بشنود و شکم هر چه دلش مي خواهد بخورد و لذت هاي او را تامين کند. امام سجاد در مناجات شاکين در خمسه عشر تعبيري دارد که من توصيه مي کنم که خمس عشر که 15 تا مناجات است را بخصوص در ماه رجب بخوانند، به خدا از نفس شکايت مي کند: خدايا من شکايت دارم از نفسي که خيلي امر به بدي مي کند و خيلي به سمت گناهان حرص دارد و مرا به آن سمت مي خواهد ببرد. واقعاً ريشه بسياري از بديها و مشکلات در نفس مهار نشده و تربيت نشده است و به تعبير مولوي مادر بتها، بت نفس شماست. بت اصلي اوست که در درون ماست و شکستن آن خيلي سخت است. مولوي يک تمثيل زيبايي دارد، کسي مادرش را کشت. از او سوال کردند که چرا مادرت را
ص: 6
کشتي؟ گفت: من اين را ديدم با يک مرد غريبه اي مي گشت و رگ غيرتم به جوش آمد و ديدم نصيحت فايده ندارد، زدم او را کشتم. به او گفتم: خوب آن مرد را مي کشتي، چرا مادرت را کشتي؟ گفت: من چند تا مرد را بکشم، من اين را مي بينم هر روز با کسي است من ام الفساد را قطع کردم. مولوي مي گويد اين ام الفساد نفس ماست که هر روز با يک شيطان دوستي مي کند و ما را بيچاره مي کند. مارگيري تمثيل بسيار زيبايي از سرکشي نفس است. مولوي مي گويد مارگيري ماري را بسيار عظيم الجثه در کوهستانهاي برفي ديد، آن مار يخ زده بود و خيال کرد مرده است. اين مار را در بند کرد و خيلي خوشحال که در شهر مي توانم با اين مار يک بساط راه بياندازم و پولي به جيب بزنم. با يک مکافاتي آن را به شهر بغداد آورد و افراد را دور خودش جمع کرد. مردم جمع شدند و آرام آرام آفتاب بالا آمد و خورشيد بر اين مار شروع به تابيدن کرد و يخ زدگي آن شروع به آب شدن کرد و اين از کرختي در آمد و حمله کرد و اولين کسي را که بلعيد مارگير بود که در حالت بهت بود و بعد يک عده ديگر را زخمي کرد. مولوي درس زيبايي مي دهد: اژدها را دار در برف فراق، هين مکش او را به خورشيد عراق، نفست اژدرهاست او کي مرده است، از غم و بي آلتي افسرده است. اين نفس را در برف فراق از
ص: 7
دنيا نگهدار و نگذار گرمي هاي شهوتها و لذتهاي دنيا اورا تحريک کند که اژدهايي مي شود که اولين کسي را که مي بلعد خود تو هستي. البته توصيه مولوي بر او نقدي است چون او مي گويد اژدها را دار در برف فراق، هميشه او را از دنيا دور بدار. آن چيزي که توصيه ديني است اين است که نفس را تربيت اش کن. به قول شهيد مطهري نمي شود هميشه تقواي گريز را توصيه کرد اين براي مبتدي ها و اوائل کار است که توصيه مي کنيم از دنيا دور باشيد، ولي توصيه اصلي اين است که تربيت اش کن و سرکشي را از بگير. از پيغمبر (ص) سوال کردند يا رسول الله شما هم شيطاني داريد؟ حضرت فرمود: بله ولي شيطان من به دست من رام شده است. اين نفس در درون زمينه را براي شيطان برون آماده مي کند. بنابراين اين هواها و سرکشي هاي نفساني که حد نمي شناسد، انسان را به سوي گناه مي کشاند و بدترين نتيجه گناه قطع رابطه با خداست. روايات زيادي داريم کسي که گناه مي کند، در هنگام گناه، ارتباطش با خدا قطع مي شود. پيغمبر در يک روايتي فرمود: شخص در حال زنا مومن نيست و قطع رابطه با خدا صورت مي گيرد در حال سرقت و گناه نيز همينطور است. لذا در آيه توبه تعبيري است که بعضي از مفسرين خيلي ظريف استفاده کردند تابه و آمنو و عملوالصالحات مگر کسي که توبه کند و ايمان بياورد که نشان مي دهد که گناه ارتباط را قطع کرده بود و احتياج به يک
ص: 8
ايمان دارد و توبه و برگشتن به خدا آن قطع ارتباط را ترميم و جبران مي کند.
سوال: مشخص شد هواهاي نفس از مهمترين منشاء گرفتاريهاي ماست، راه درمان آن پيست؟
پاسخ: اگر ما اين عامل را يک عامل ضربه زننده به اعتقادات و دين و سست کننده دين است و باعث قطع ارتباط با خدا مي کند. شخص در هنگام ارتکاب در ولايت شيطان است و ولايت خدا نيست و تحت سرپرستي خدا قرار نگرفته است. لذا امام باقر (ع) فرمود: آدمي که گناه مي کند يک نقطه سياهي در دلش حک مي شود، اين نقطه سياه شروع ولايت ابليس بر جان و روح ماست چون سرپرستي ابليس تاريکي و ظلمت مي آورد. يخرجونهم من النور الي ظلمات (سوره بقره-آيه 257). اگر چنين است و فرد آرام آرام ارتباطش با خدا کم مي شود و اگر اهل تکاليف و دين بوده، کم کم به آنها بي رغبت و بي ميل مي شود. وقتي ارتباط با خدا قطع مي شود عبادت براي او سنگين مي شود و اگر انجام هم بدهد با بي رغبتي است. اولين چيزي که فرد بايد بداند که بيمار شده، بي اشتهايي نسبت به مسائل ديني و معنوي است. ممکن است نماز بخواند ولي با بي ميلي و همين ها مي گويند که دينداري سخت است. اين گناه باعث مي شود که شيريني و لذت نبريد بخصوص که گناه تکرار شود و جزء عادت شود. اگر نماز مي خوانم و روزه مي گيريم، صرفاً براي رفع تکليف است و ديگر ميل ندارم و چه بسا سال تا سال مي
ص: 9
گذرد و من حال ندارم که يک مفاتيح باز کنم و دعا بخوانم، اشک و ناله ندارم. بر دهان و بر دلش قفل است و بند، تا ننالد با خدا وقت گزند. دلي که به گناهان عادت کرده ني يک صفا مي ماندش و ني لطف و فر، ني به سوي آسمان راه سفر. پس اولين علامت بي اشتهايي و بي ميلي است و اگر کسي خودش را مداوا نکرد دومين علامت سستي دين مي آيد، نسبت به بعضي از باورها و آموزهاي ديني دچار شک مي شود. آرام آرام بندهاي دين در اينجا قطع مي شود. علامت سوم سوء ظن است. نسبت به بعضي از مسائل ديني دچار سوء ظن مي شود. اي په بسا مي گويد بعضي از اين مسايل ديني معلوم و راست نيست، اينها را از خودشان در آوردند و به ما گفتند. علامت چهارم دلمردگي است که دل مي ميرد. در مجلس يزيد، وقتي يزيد شروع به گفتن اشعار کفرآميز کرد. حضرت زينب (س) به يزيد فرمود: آيه سوره روم-آيه 10 را خواند: ثم کان عاقبه الذين اساؤا السوآي ان کذبوا بايات الله وکانوا بهايستهزؤن: عاقبت گناه تکذيب آيات خدا و تمسخرآنها است. دلمردگي به جايي مي رسد که مُهر مي خورد: ختم الله علي قلوبهم و علي سمعهم و علي ابصارهم غشاوه و لهم عذاب عظيم (سوره بقره-آيه 7). راه درمان آن سه چيز است که از روايات براي مقابله با گناه گرفته شده است. انشاءالله در آينده عواملي که باعث تقويت دين و غفلت زدايي مي کند صحبت مي کنيم. اولين مطلب عزم جزم کند که گناه را
ص: 10
ترک کند و از گناه بدش بيايد و به گناه افتخار نکند. در روايت داريم که علامت مومن اين است که از گناه بدش مي آيد. آدم مومن ذاتش پاک است و با گناه سنخيت ندارد و لذا وقتي گناهي را انجام مي دهد احساس خوبي ندارد. از امام موسي بن جعفر (ع) پرسيدند که شيعه شما گناه هم مي کند؟ حضرت فرمود: بله. سوال کردند مي توانيم از آنها تبري بجويم؟ فرمودند: نه چون ذات او خوب و پاک است و از طينت ما اهل بيت است، ولي عمل اش بد است و از عمل او تبري بجوييد. سوال کردند: مي توانيم به آنها بگوييم فاسق. حضرت فرمود: فاسق العمل، ولي طيب الروح است مثل يک الماسي است که در لجن افتاده است. الماس ذاتش ارزشمند است، ولي ظاهرش آلوده است. او مي تواند خودش را پاک و رها کند. پس اين مرحله خيلي مهم است و به تعبير آقاي بهجت ذکر عملي اين است. ايشان يک تعبير زيبايي دارد. مي فرمايند بعضي مي آيند از ما ذکر مي خواهند و بالاترين ذکر، ذکر عملي است که شما تصميم بگيريد گناه را ترک کنيد. اگر اين را هر مومني در نظر بگيرد که اگر در حين گناه از دنيا برود، موقعي است که رابطه اش با خدا قطع است. اين را اگر آدم در نظر بگيرد، به صورت جدي تصميم مي گيرد که دنبال گناهان نرود. نکته دوم و مرحله اي که بايد شخص بعد از عزم و تصميم انجام بدهد، مراقبه کوتاه مدت است.
سوال: شما در اين برنامه از دينداري در
ص: 11
آخرالزمان و شرايط و سارقان آن مي گوييد، اما من مي خواهم به تکاليفم عمل کنم پيش خودم مي گويم امام زمان (ع) که 313 يار که بيشتر يار ندارد، با وجود اين همه آدم خوب کي نوبت ما خواهد رسيد که مورد توجه امام زمان (ع) قرار بگيريم.
پاسخ: اين سوال بسياري از افراد است و بايد گفت که به هيچ وجه اينطور نيست که ياران امام زمان (ع) منحصر به 313 شود. آن 313 نفر اولين ياران حضرت و هسته مرکزي ياران حضرت که در واقع حکوکت امام را در جهان اداره مي کنند و به تعبير امروز کابينه امام را تشکيل مي دهند. در روايت داريم که اينها حکام و کارگزاران خدا در زمين هستند. ما مي توانيم جزء آن 313 نفر باشيم، ولي ياران امام منحصر به آنها نيستند. اتفاقاً کسي که مي خواهد جزء منتظران حضرت باشد، همت اش را بلند کند و جزء بهترين ياران حضرت باشد و جزء کساني باشد که بار بيشتري از دوش امام برمي دارند. در روايتي از امام صادق (ع) است که از ايشان سوال کردند که کي حضرت خروج مي کند؟ امام فرمود: خروج نمي کند مگر آنوقت که عدد تکميل شود. سوال کردند آن عدد چقدر است براي شروع نهضت؟ امام فرمود: ده هزار نفر يعني ابتدايي که حضرت ظهور مي کند آن 313 نفر اطراف امام را مي گيرند و اولين کساني هستند که با امام بيعت مي کنند. در روايتي از امام محمد باقر (ع) است که اولين کسي که با امام زمان (ع) بيعت مي کند جبرئيل است
ص: 12
وبعد 313 نفر است، ولي شروع نهضت زماني است که ان ده هزار نفر جمع شوند. در روايت ديگر اين تعداد را 15 هزار نفر قيد کردند و در روايت ديگر توده هاي مردم ذکر کرده است و اينها هيچ با هم منافات ندارند، اينها سير تکاملي ياران حضرت هستند که پيوسته به حضرت (ع) براي ياري دادن مي پيوندند. پس يک مومن با تلاش و همت خودش مي تواند جزء 313 نفر شود.
سوال: در ماه رجب چکار کنيم که امام زمان (ع) از ما خشنود شوند؟
پاسخ: در ماه رجب هستيم و در سه ماه رجب، شعبان و رمضان انسان مي تواند خودش را در رديف ياران امام زمان (ع) و حتي ياران خاص حضرت قرار دهد. بايد در اين ماهها با امام زمان (ع) سنخيت پيدا کرد. خيلي ها بودند که امام علي (ع) و معصومين را مي ديدند، ولي در دل آنها جا نداشتند و يار نبودند، بلکه به تعبير امام علي (ع) در نهج البلاغه خاري جلوي پاي او بودند. از مرحوم بهلول کسي سوال کرد آيا مي شود امام زمان (ع) را ديد؟ بهلول گفت: بله، ولي مهمتر از اينکه حضرت را ببينيد و توي چشم حضرت جا داشته باشيد، اين است که در دل حضرت جا داشته باشيد. اين ماهها براي اينکار است که پاک شويم و هم سنخ امام زمان (ع) شويم. ماه رجب مقدمه اي است که شخص براي شعبان و رمضان و درک شبهاي قدر آماده شود. در دعاي روز اول ماه رجب در موقع ديدن هلال ماه مي گوييد: خدايا مرا موفق
ص: 13
به اعمال اين ماه بکن تا بتوانم به ماه رمضان برسم. در اين ماه چکار کنيم؟ مهمترين سوال اين است که چه نکنيم؟ ما در زندگي امان کارهاي خوب زياد مي کنيم. براي مثال يک نماز جماعت که از ده نفر بالاتر باشد، ثواب آن را جن و انس نمي توانند بنويسند و ما از اين جماعت ها زياد خوانديم. در روايت است که پيغمبر (ص) فرمود: در ماه رمضان خوابتان عبادت است و نفس هايتان ذکر و تسبيح است و يک خط قرآن خواندن به اندازه ختم قرآن است. ما از اين کارها زياد کرديم، ولي چرا بالا نمي رويم؟ چون کارهايي مي کنيم که نبايد انجام بدهيم. معصوميت درست گفتند اين ثوابها براي اين اعمال است، ولي به شرطي که آنها را حفظ کنيم و نسوزانيم. پيامبر (ص) فرمود: اگر سعي ما باشد که در ماه رجب و حتي شعبان و رمضان اين خرابکاريها را نداشته باشيم، بسيار ارزنده است. لذا از اعمال رجب استغفار و پاک کردن است و خرابات را شستشو مي کند. در روز 70 مرتبه و يا در بعضي روايات صد مرتبه استغفار کند. اگر اين ذکر را با توجه بگويد و عزم و تصميم به ترک گناه داشته باشد و از گناه بدش بيايد، اين خودش يک رشد است که در ماه رجب است. يکي ديگر از اعمال ماه رجب زيارت امام رضا (ع) از دور و نزديک است.
از خدا توفيق مي خواهيم که در اين ماه و ماههايي که در پيش داريم، به ما کمک کند براي دور شدن از گناهان و انجام دادن آن
ص: 14
ذکر عملي، تا اين مقدمه اي شود براي ياري امام زمان (ع) و اينکه جزء ياران امام زمان (ع) قرار بگيريم.
گفت قطعه گمشده از پر پرواز کم است، يازده بار شمرديم ولي باز کم است، اين همه آب نه از جاري اقيانوس است، عرق شرم زمين است که سرباز کم است.
بي قرار توام و در دل تنگم گله هاست آه بي تاب شدن عادت کم حوصله هاست، مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب، در دلم هستي و بين من و تو فاصله هاست، بي تو هر لحظه مرا بيم فرو ريختن است مثل شهري که روي گسل زلزله هاست، باز مي پرسمت از مسئله دوري و عشق و سکوت تو جواب همه ي مسئله هاست.
سوال: هفته گذشته به عوامل تضعيف دين اشاره کرديد. گفتيد که هواي نفس از مهمترين عوامل تضعيف دين است و شما به چهار مرحله اشاره کرديد که اين چهار مرحله ناخودآگاه و خيلي آهسته در زندگي و وجودمان رخنه مي کنند و منجر به تضعيف دين شده و نهايتاً از دست رفتن دين مي شود که خيلي خطرناک است. خواهش مي کنم در مورد اين نکته توضيحي بدهيد.
پاسخ: اولين و مهمترين عوامل تضعيف دين که چه بسا باعث از دست رفتن و سرقت دين مي شود که هواها و هوسها و بي بندباريها و گناه است. روند و جرياني که دين انسان را تضعيف و سست مي کند که گاه پنهان و ناخودآگاه است. چهار مرحله را ما گفتيم مراحلي است که سستس ايمان رُخ مي دهد تا به از دست رفتن
ص: 15
ايمان منجر شود. مرحله اول بي ميلي و بي اشتهايي نسبت به مسائل ديني و معنوي بود. انسان در اثر گناه، ديگر نسبت به اعمال عبادي رغبت ندارد و سرد مي شود و اگر انجام بدهد با بي رغبتي است. ممکن است در زندگي يکبار و دوبار بي حال باشد، ولي دائم بي رغبت و سرد نسبت به دعا و نماز و روزه و به قرآن باشد، اين خطرناک است. در يک حديث قدسي، امام صادق (ع) فرمود: خداوند متعال فرمود که کمترين عقوبت از کسي که هواهاي نفساني را بر خواست و اراده من ترجيح مي دهد، اين است که لذت مناجات را از او مي گيرم يعني گناه ها اينکار را مي کند. بعد مرحله دوم که پيشرفت اين بيماري و آسيب در انسان است و اگر درمان نکند، دچار شک شک در اعتقادات و باورها مي شود و اي چه بسا از قيامت و قبر بشنود، پذيرش آن برايش سخت است و نمي تواند بپذيرد. القاء شيطان الزاماً در اين مراحل نيست، اين بحث شک چيزي فراتر از القاء شيطان است و در باورهاي ديني اش نمي تواند بپذيرد و دچار ترديد مي شود. اين مرحله دوم است که بجاي تسليم، شک مي آيد. بعد اگر پيشرفت بيشتري داشته باشد در مرحله سوم بدگماني و سوء ظن است و گمان مي کنند خيلي از اينها دروغ است. بدگمان به اين باورها مي شوند. مرحله چهارم دلمردگي به حدي است که انسان اصلاً تکذيب مي کند و در حد کفر است. ثم کان عاقبه الذين اساؤا السوآي ان کذبوا بايات الله وکانوا بهايستهزؤن
ص: 16
(سوره روم-آيه 10): عاقبت گناه بخصوص آنها که عادت بر گناه دارند، تکذيب آيات خدا و حق است. با توجه به روايات اين مراحل تضعيف دين است.
سوال: من تمام علائمي را که در برنامه قبل شما گفتيد در خودم ديدم، البته غير از علامت چهارم که کافر شدن است و مشکرم که مرا آگاه کرديد، ولي حرفهاي شما باعث شد که آبروي من جلوي خانواده ام برود چون آنها هم بيننده برنامه شما بودند و اين علائم نه قابل پنهان کردن است و نه قابل انکار کردن. حالا من چکار کنم؟
پاسخ: ما که بحث آسيب در دينداري را مي کنيم، براي اين است که متدين حساس شوند و متدين علائم را جدي بگيرند. اين علائمي که مي گويم حتماً در بعضي افراد بوده که بيان شده است و عواملي است که در آخرالزمان رُخ خواهد داد. اين جوان گفت قابل انکار نيست، ولي قابل درمان است بخصوص در اين سن. البته نمي خواهم اين را بگويم که هر کس من در مرحله دوم سقوط هستند. شک گاهي بطور موردي پيش مي آيد و به تعبير شهيد مطهري اگر يک شکي باشد که انسان را تحريک کند و برود دنبال کند و اين باور و اعتقادي که دچار شک شده سوال کند و از آن کارشناسي که مي تواند براي حل کند و يا با مطالعه اين شک اش را برطرف کند و به يک ايمان قوي تر تبديل کند، اين شک پيش برنده است، اما اگر در شک بماند آنهمه نه صورت يک مورد ديني، بلکه در تمام اعتقاداتش حس کند
ص: 17
اين شک سرايت کرده است و باورش به مسائل ديني سخت شده است. اين علامتي است که بايد پي گيري کند، البته خانواده ها در اين مواقع به جوانان خودشان کمک بدهند و اگر سوالي و مشکلي براي آنها ايجاد مي شود، دستگيري کنند. خداي ناکرده اينطور نباشد که با تيکه انداختن، درد او را مضاعف کنند. بنابر اين ما در اينجا چيزي که مي خواهيم بحث کنيم، اصلاً درمان اينها است. اين خيلي خوب است که اين برادر يا خواهر بزرگوار متوجه اين مسئله شدند و حساس شدند و اين درمان دارد.
سوال: راههاي درمان اين مراحل که باعث تضعيف دين مي شود، چيست؟
پاسخ: اين بحث، بحث توبه نيست چون بحث توبه زماني است که فرد مرتکب گناه شده و مي خواهد جبران کند. اين مراحل آثار گناهان است که در واقع بيماري بروز مي کند و علائمي است که آن گناه در ما بطور قهري بوجود خواهد آورد. کسي که عادت به گناه مي کند بخواهد و نخواهد بي ميلي، شک، سوءظن و تکذيب براي او ايجاد مي شود. ما مي خواهيم کاري کنيم که اصلاً از اول مرتکب نشويم. سه تا کار را براي درمان انجام بدهيم اولين کار عزم و تصميم جدي بر ترک گناه است. واقعاً نخواهيم گناه در زندگي امان باشد. اين نشانه خيلي خوبي است، اگر اين تصميم را بگيرد و همين يک مرحله است در روايتي از پيغمبر (ص) داريم که اين علامت مومن بودن است که از گناه بدش آمده است. در روايت زياد داريم که اين مسئله را گفته اند و نشانه
ص: 18
زنده بودن دل است. ما اگر بدانيم که گناهان چه بلايي به سر ما مي آورد و چه آثاري در دنيا و آخرت ما دارد و چگونه قلب و روح ما را ساقط کند. اميرالمومنين (ع) در يک روايتي فرمود: فاسدتر از فاسدکننده تر از گناه براي قلب چيزي نيست. چيزي بدتر از گناه قلب را فاسد نمي کند. طبق روايات اگر بدانيم گناه رابطه امان را با خدا قطع مي کند و شخص در هنگام گناه تحت سلطه و سيطره شيطان است يعني در ولايت ابليس قرار گرفته است. يک لحظه امکان دارد هوسراني داشته باشد، ولي عواقب سنگين بدنبال داشته باشد و چه بسا قرنها در قبر معطل شود. در روايتي از پيغمبر (ص) داريم که مرحوم فيض کاشاني در کتاب اعمال اليقين آورده است که بعضي از اشخاص در عالم آخرت قرنها اسم پيغمبر را فراموش مي کنند. آن کسي که بايد به او توسل کنند و آنها را کمک کند. در سفر برمي گشتم يک تصادف شده بود، اگر فرد تمام مسير بيدار و هوشيار بوده است، ولي يک لحظه خواب آلودگي باعث مي شود يک عمر پشيمان شود. يا در دعوا يک چاقو در چشم کسي زده شود، يک لحظه فقط چاقو خورده، ولي يک عمر او کور است. يک لحظه کسي يک سيلي به بچه مي زند، ولي آن بچه يک عمر در قلب اش رنجش باشد. پس عمل يک لحظه است، ولي اثر طولاني است. ما خيلي نمي دانيم که اين آثار گناه چقدر جلوي رشد ما را مي گيرد. مرحوم ميرزا جواد آقا ملکي تبريزي که استاد
ص: 19
اخلاق امام راحل بودند، ايشان در يک جلسه که يک شبهه غيبت شد، با اينکه وظيفه اش را انجام داد و از آن جلسه بيرون آمد فرمود: اين مجلس چهل روز مرا عقب انداخت. همين ها است که آخرت ما را تباه مي کند. بهشت و جهنم را از جاي ديگر براي ما نمي آورند، بلکه ما از اينجا با خودمان مي بريم. مار و عقرب در واقع خود اعمال ماست. به قول قرآن انما تجزون ما کنتم تعلمون (سوره تحريم-آيه 7). اگر بار خارست خود کشته اي، و گر پرنيانست خود رشته اي ( شاهنامه فردوسي). بنابر اين مرحله اول که از گناه بدش بيايد و تصميم جدي بر ترکش بگيرد. هر فکري از درون و يا بيرون ما را در اين تصميم سرد کرد، بداند از شيطان است. مثلاً من که غرق در اين گناه هستم و عادات و اعتياد پيدا کردم و ديگر نمي توانم ترک کنم، اين وسوسه شيطان است. يا از بيرون کسي متلک بياندازد، مثلاً کسي نماز اول وقت مي خواند، بگويند حالا چه بچه مثبت شده يا چقدر مقدس شده است و يا دختر خانمي مي خواهد حجاب کامل داشته باشد، با نامحرم رعايت حريمها را کند، ديگر بي خود بگو و بخند نداشته باشد، به او بگويند اين خشک مقدسي ها را بگذار کنار. اينها نبايد آدم را سرد کند. همه خوبان و انبياء و اولياء از اين متلک ها و دست انداختن ها زياد داشتند. اگر آدم بخواهد دينداريش را منوط به دلبخواه اين و آن بکند، اين دينداري نخواهد ماند. آدم فقط بايد خشنودي يک نفر را
ص: 20
جلب کند و آن رضايت پروردگار عالم است. در روايت داريم که خدا فرمود: دلها دست من است تو دنبال راضي کردن دلهايي ديگر نرو، اگر تو مرا خشنود کني، من کاري مي کنم که آن دلها به طرف تو متمايل شود و آبروي تو محفوظ بماند. بنابر اين چيزي ما را سرد نکند. شهيد بهشتي سنگين ترين متلک ها و آماج ها به سمت اش بود، هر چه به ايشان مي گفتند از خودت دفاع کن. ايشان يک آيه را مي خواند: ان الله يدافع عن الذين آمنوا (سوره حج-آيه 38): خدا از مومنين دفاع مي کند، وظيفه ما اين است که مومن باشيم، دفاع دست خداست. اين خيلي زيباست. يعني ما تکليف امان را انجام بدهيم، خدا خودش مي داند چکار کند. مرحله دوم مراقبت هاي کوچک از خودمان داشته باشيم. ما نبايد تواقع زيادي از خودمان داشته باشيم. ما آن امامزاده اي هستيم که معجزه اش کوچک است. کسي در روستايي بود الاغش که وسيله کارش بود، گم شده بود. به امامزاده محل رفت و شروع به توسل کرد که اين وسيله کار و درآمد ما بود و شروع به گريه کرد. خادم امامزاده گفت: اينجا چرا توسل مي کني؟ برو آن ده بالايي امامزاده اي که قبه اش بزرگ است. گفت: چه فرق مي کند هر دو امامزاده هستند. گفت: نه اين گنبدش کوچک است و چيزهاي کوچکي که گم مي شود مثل چاقو، قيچي و کليد را اينجا پيدا مي کند و چيزهاي بزرگ آن امامزاده پيدا مي کند. حالا ما آن امامزاده ي هستيم که گنبدمان کوچک است و
ص: 21
معجزه بزرگ از خودمان نداريم که تواقع بزرگ از خودمان داشته باشيم. يک وزنه بردار روز اول 200 کيلو وزنه را بالا نمي برد و با کم شروع مي کند. اين راهش است و گاهي شيطان مي آيد چيزهاي بزرگ را روي دوش آدم مي گذارد چون مي داند اين نمي تواند انجام بدهد، اما اگر از کم شروع کند مثلاً ما يک روز خودمان را نگه داريم نسبت به يک عضو که زياد از آن زمين مي خوريم. کسي که حس مي کند زبانش خيلي خرابکاري دارد و يا کسي که حس مي کند چشمش خيلي خرابکاري دارد و دست خودش نيست. يک روز با خودمان تصميم بگيريم، اين عضو را مراقب باشيم، حتي اگر زورمان به اين مقدار هم نمي رسد، مي توانيم يک نذر مجازات کوچک کنيم. شهيد رجايي با خودش نذر کرده بود که اگر يکبار اول وقت به جاي نماز، غذا بخورد، يک روز روزه بگيرد. آيت الله بروجردي نذر کرده بود که اگر يک جا بيجا عصباني شود، روزه را به خودش نذر کرده بود. اگر در اين روزه چشمم عمداً و يا زبانم گناه مرتکب شد، خودم را مجازات کنم. اين مراقبه کوچک را انجام بدهيد اعتماد به نفس پيدا مي کند. يک روز که انجام دادي، آن را به دو روز تبديل کن و بعد چهار روز و بعد يک هفته و اگر بتواني خودت را تا چهل روز برساني، در روايت است که زمان تکامل نفس چهل روزه است، ديگه زورت به اين عضو مي رسد. پس آدم از کم شروع کند از يک عضو، بعد
ص: 22
به سراغ عضو ديگر برود. سومين مرحله که بسيار مهم است، پيشگيري از گناه است. همه ما شنيديم که بهترين درمان پيشگيري است. سعي کنيم در فضاي گناه و تحريک و توفاني شدن غرايز و هواها قرار نگيريم. من نمي توانم بگويم من در فضاي غرايز قرار مي گيرم و خودم را کنترل مي کنم. در جلسه اي که غيبت در آن راحت صورت مي گيرد، کمتر کسي است که مي تواند خودش را کنترل کند. کمتر کسي است که در خلوت با نامحرم قرار مي گيرد و دست از پا خطا نمي کند. کمتر کسي است که در خانه اش ماهواره با شبکه هاي باز است بخصوص جوان و تحريک نشود. ما نبايد در فضاي گناه قرار بگيريم که تحريک بشويم. توجه کنيد من اگر لبه پرتگاه بروم، توقع نداشته باشم سقوط نکنم. سعي کنم کمتر لبه پرتگاه بروم و عواملي که باعث گناه ما مي شود را از خودمان دور کنيم و خودمان را در موقعيت گناه قرار ندهيم. بعضي محيط يا دوست روي آنها تاثير دارد و يا اگر با خودشان خلوت کنند، خطرناک است. بعضي موقعيت خلوت با نامحرم در دسترس اشان است. در بعضي از شغل ها دو تا نامحرم ساعتها در خلوت در کنار هم هستند، اينجا توجيه پذير نيست و تعارف بردار نيست که ما به خودمان مطمئن هستيم. در خلوت يوسف صديق با زليخا، خداوند مي فرمايد ولقد همت به و هم بها لولا أن رأى برهان ربه (سوره يوسف-آيه 24): يوسف ميل پيدا مي کرد اگر آن نشانه خدا را نمي ديد. اميرالمومنين (ع) مي فرمايد:
ص: 23
من به زنان و دختران جوان سلام نمي کنم مبادا صداي آنها روي من تاثير بگذارد. آيا ما از اميرالمومنين (ع) محکم تر هستيم و هيچ تاثيري روي ما نمي گذارد؟ از مرحوم مقدس اردبيلي که در رفاقت با حضرت ولي عصر (ع) معروف است و تقدس و زهد او زياد است. از ايشان سوال کردند که اگر خلوت با نامحرم قرار بگيريد چکار مي کنيد؟ گفت: به خدا پناه مي برم. جايي که برق عصيان بر آدم صفي زد، ما را چگونه زيبد دعوي بي گناهي (حافظ). بنابر اين هم در محيط هاي حقيقي گناه نبايد قرار بگيريم و هم بايد مراقب محيط هاي مجازي نيز بود. اگر کسي مي بيند وارد اينترنت مي شود، تحريک مي شود که به بعضي سايت هاي غير اخلاقي برود، اين صلاح نيست تا قوت روح پيدا نکرده، به اينترنت سر بزند و شيطان هم دائم وسوسه مي کند و اصلاً کارش همين است. بله آدمهايي که سالها با خودشان کار کردند و مراقبه داشتند و حالا آن نهال ضعيف که با هر بادي جابجا مي شود، تبديل به درخت تنومندي شده که در هر محيطي قرار بگيرد، ديگر نمي لغزد. اما ما براي شروع بايد اين سه کار را انجام بدهيم، عزم و تصميم بر ترک گناه، مراقبه هاي کوچک و پيشگيري از محيط و موقعيت گناه.
روايتي از امام صادق (ع): عبدالله بن سنان از ياران امام صادق (ع) نقل مي کند که روزي آن حضرت خطاب به ما فرمود بزودي به شبهه اي گرفتار خواهيد شد که نه نشانه اي براي پيدا کردن راه خواهيد
ص: 24
ديد و نه پيشوايي که هدايتتان کند. از آن شبهه تنها آن کساني رهايي مي يابد که دعاي غريق را بخواند. عرض کردم دعاي غريق چگونه است؟ فرمود: مي گوي يا الله يا رحمان يا رحيم يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دينک: خدايا، بخششگرا، مهربانا، اي دگرگون کننده دلها، دل مرا بر دينت استوار و پابرجا دار.
سوال: من صحبت هاي شما را در باره عوامل موثر بر تضعيف دينداري و راههاي تقويت آن شنيدم. من بعضي وقتي که مي خواهم براي ظهور امام زمان (ع) دعا کنم احساس مي کنم که دعايم از ته دل نيست. واقعيت اش اين است که من خيلي دوست ندارم در زمان ظهور باشم زيرا من در خيلي جاها خواندم که اگر امام زمان (ع) بيايد با ظالمان و گناهکاران مبارزه مي کند و حتي آنها را به قتل مي رساند. فکر مي کنم واقعاً با اين وضع من وضعيت خوبي در مواجه با امام زمان (ع) ندارم من چگونه براي ظهور ايشان دعا کنم و چکارکنم؟
پاسخ: اين سوال بسياري از افراد است چون من يک آماري ديده بودم که در مجله اي يک و دو سال قبل بود که از بعضي از جوانان به صورت تصادفي از قشرهاي مختلفي آمار گرفته بودند که چقدر ظهور را دوست داريد؟ يک تعدادي گفته بودند ما حضرت را دوست داريم، منتها از آمدن حضرت مي ترسيم و حس مي کنيم آماده نيستيم چون امام با بديها و ظلمها مبارزه مي کند و در ما هم بديهايي است و طبيعتاً يکي از آنها هم ما هستيم. گاهي هم
ص: 25
شوخي مي کنند که بيا پشت گردنت را ببوسم که جاي شمشير حضرت است. اينها باعث دامن زدن اين افکار مي شود. مشکل ما در اين مسئله اين است که اين کريمان و پاکان را مثل خودمان مقايسه مي کنيم. ما بدي را خيبي اوقات با بدي جواب مي دهيم يعني مقابله به مثل مي کنيم، اما اخلاق الهي اين نيست و بدي را با خوبي جواب مي دهند. خداوند در دعاي ابوحمزه ثمالي امام سجاد (ع) عرض مي کند خدايا تو نعمتهايت بر ما سرازير است اما ما جوابت را با گناه مي دهيم و خوبيت را با بدي جواب مي دهيم. خيرت به سمت ما سرريز است، ولي شر ما به سمت تو بالا مي آيد. با اين وجود تو دست بردار نيستي و خوبي مي کني، خدا اخلاقش اين است و بدي را با خوبي جواب مي دهد و اين اخلاق خود پروردگار عالم است. در يک روايت عجيبي در کتاب علل الشرايع مرحوم صدوق از امام رضا (ع) دارد که وقتي فرعون داشت غرق مي شد آن لحظه آخري که در آب بود از حضرت موسي کمک خواست و استغاثه کرد و حضرت موسي سرش را برگرداند و جواب نداد و او غرق شد. خطاب از خدا رسيد که اي موسي تو جواب فرعون را ندادي چون تو خالقش نبودي و اگر از من کمک مي خواست من کمکش مي کردم. فرعون مظهر بديها و سمبل فساد، ولي خدا فرمود اگر از من کمک مي خواست، ردش نمي کردم، اين اخلاق خداست. اولياء خدا هم همينطور هستند. در داستان حضرت يوسف،
ص: 26
وقتي برادران حضرت يوسف براي عذرخواهي آمدند و گفتند: ما خطاکاريم و اشتباه کرديم. يوسف اين ولي خدا گويا نمي خواهد شرمندگي برادرانش را ببيند، فوري برگشت و گفت: اصلاً ملامتي هم بر شما نيست، بريد از شما هم گذشتم. ببينيد کساني که باعث چهل سال فراق يوسف شدند و چشم پدرشان يعقوب کور شد، اينهمه سختي کشيد، يوسف در جواب آنها گفت: سرزنشتان هم نمي کنم، اين حق من، خدا هم انشاءالله مي بخشد. اين اولياي خدا هستند، بدي را با بدي جواب نمي دهند. پيغمبر اکرم (ص) دور از مدينه زير سايه درختي خوابيده بود و يکي از دشمنان پيغمبر از مشرکين ديد و گفت: اينجا جايش است که من ضربه را به پيغمبر بزنم و با شمشير کشيده بر بالين پيغمبر رفت. پيغمبر چشمهايش را باز کرد و اين را ديد و گفت: يا محمد چه کسي مي تواند تو را از دست من نجات بدهد؟ پيغمبر (ص) با آرامش رو به آسمان کرد و گفت خداي من. او با ناراحتي گفت خدا کيه؟ و شمشيرش را بلند کرد و يک سنگي از زير پايش لغزيد و زمين خورد و شمشيرش افتاد. پيامبر سريع بلند شد و شمشيرش را برداشت و بالاي سر او گفت: حالا چه کسي تو را از دست من نجات مي دهد؟ گفت: لطف و کرم تو. پيامبر (ص) فرمود: پاشو برو. بعداً اين فرد مسلمان شد. امام زمان (ع) عصاره و چکيده تمام خوبان گذشته و تمام انبياء است. به تعبير بزرگي شيشه عطري است که عصاره همه گلهاي قبلي در آن است. تعبير رحمت العالمين براي
ص: 27
دو نفر است يکي پيغمبر (ص) که در قرآن آمده است و يکي در حديث لوح فاطمه (س) راجع به امام زمان (ع). در روايت است که وقتي امام بزرگوار مي آيد، خدا مي فرمايد به واسطه او زمين را پر از مهرباني و رحمت و عدالت مي کنم بعد از اينکه از شقاوت، بدي و پستي و طلم و جور پر شده است. امام براي گسترش رحمت مي آيد. سيد بن طاووس در بحارالانوار نقل مي کند وارد سرداب مقدس امام زمان (ع) در سامرا شدم که خيلي ها مشرف شدند، وقتي به اين سرداب مقدس مي خواهيم وارد شويم، پله هايش پيچ مي خورد يعني اگر کسي روي پله هاي اول است آن انتها را نمي بيند. سيد بن طاووس مي گويد من روي پله اول و دوم بودم ديدم صداي مناجات از سرداب مي آيد. گوش کردم ديدم صداي امام زمان (ع) است. اين خيلي ارزشمند است که از صدا تشخيص بدهند که امام زمان (ع) است. مي گويد همانجا نشستم. ديدم حضرت دعا مي کند، خدايا شيعيان ما از ما هستند، خدايا گناهاني مرتکب شده اند. خدايا آنها را ببخش، اگر گناهشان حق الله ي بوده تو آنها را ببخش، اگر حق الناسي بوده، ازهم راضي اشان کن. ديدم براي ما دعا مي کندو براي گناهان ما اشک مي ريزد. شمشير امام زمان (ع) شمشير ظلم نيست، بلکه شمشير رحمت و عدالت است که علفهاي هرز بشريت را قطع مي کند يعني آن کساني که وقتي حضرت تشريف آوردند، با وجود اين همه استدلال، معجزه، رحمت و رأفت، دوباره لجوجانه و
ص: 28
عنادانه در مقابل حضرت بيايستند. اين افرادي که تخم گناه را در دنيا پاشندند و براي گناه زيرسازي و فرهنگ سازي کردند. نه تو عزيزي که در اثر چيزي که آن سران گناه در اين عالم آلوده کردند، مبتلا به ويروس گناه شدي. حضرت مي آيد دست عنايت روي اين عزيزان مي کشد و اينها پاک مي شوند. در متن روايت است که کساني که تاکنون دين را نمي شناختند و کافر بودند و لجاجتي هم نداشتند، اينها دين را قبول مي کنند و ايمان مي آورند و گناهکاري هم نيست، مگر اينکه صالح مي شود چون زمينه پاکي ها فراهم مي شود و دست تربيت امام زمان (ع) مربي خواهد بود. بنابر اين به هيچوجه کسي اين گمانش هم نيايد که ترسي از آمدن امام زمان (ع) داشته باشد. روايت زيبايي از امام زمان (ع) است. جواناني که رفيق مي خواهيد و رفقايتان به شما جفا کردند، امام رضا (ع) مي فرمايد: رفيق مي خواهيد، امام زمان (ع) مونس و رفيقتان است و پدر مهربان است و مثل برادر صميمي است و مثل مادر مهربان براي بچه کوچکش است. اين تعبير بسيار عجيب است بچه ايي که شيرخوار است، اگر يک چنگي تو صورت مادر بياندازد، مادر آن را طرد نمي کند و به سينه اش مي چسباند يعني چنگ اش را هم خريدار است. امام زمان (ع) مثل مادر مهربان براي طفل کوچکش است. بنابر اين تو مگو ما را بدان شه بار نيست، با کريمان کارها دشوار نيست (مولوي).
سوال: وقتي امام زمان (ع) ظهور مي کنند، دوران حکومتشان آنقدر است
ص: 29
که ما بتوانيم کاملاً درکشان کنيم. بعضي مي گويند امام زمان (ع) که ظهور کند چون آخرالزمان است، ديگر دنيا تمام مي شود و هيچ اتفاقي نمي افتد.
پاسخ: يک تعبير زيبايي مقام معظم رهبري داشتند. ايشان فرمودند که زماني که حضرت ظهور مي کند تازه شروع يک زندگي انساني است و يک دوره ديگر بشريت است که انسانيت انسان بخواهد بروز کند. واقعاً همينطور است تا قبل از حضرت ما مي بينيم فرهنگ و تمدن بشري تحت ولايت خدا و اولياي خدا شکل نگرفته است و متاسفانه بعضي جاهايش ظلم و جور حاکم بوده است و از اين جهت تربيت انساني صورت نگرفته است و آنموقع تازه شروع زندگي انساني است. آنموقع حيات طيبه انساني است که تازه براي انسان رُخ مي دهد و تمام استعدادهاي انسان بروز پيدا مي کند و بهشتي قبل از آن بهشت در اين دنيا، بهشت مهدوي خواهد بود. کرامات و بزرگي هايي که از اولياي خدا مي شنويم، آنموقع براي مردم معمولي خواهد بود چون مردم معمولي آنموقع، مردم رشد يافته هستند. اخلاق، عقول و علمشان وصل به کُر هستند و ديگر آلودگيها از ان رخت برمي بندد. از اين جهت يک دوره طولاني زندگي انساني و پاک و با عدالت است و يک دوران جديد شروع مي شود. آن اعتراضي که ملائک مي کردند که خدايا کساني را مي خواهي خلق کني که ظلم و خونريزي مي کنند. آنموقع جوابش داده مي شود که عالم را براي اينها خلق کردم که در راس آن معصوم و ولي خداست و بعد دست پرورده هاي اوست که گلهاي
ص: 30
اين گلستان و باغبان است و آنموقع است که ظهور مي کند.
سوال: خيلي ها دوست دارند با امام زمان (ع) دوست باشند، چگونه مي شود اين دوستي ها حاصل شود. خيلي اتفاق خوبي است که آدم آنقدر به امام زمان (ع) آنقدر نزديک شود که اين حاصل نمي شود مگر اينکه يک معرفت خاصي ما به امام زمان (ع) پيدا کنيم. چکار کنيم اين رفاقت حاصل شود.
پاسخ: در روايات داريم که امام زمان (ع) روزي صد مرتبه به مومنين دعاي خاص مي کند. بيايم يک کاري بکنيم در ازاي اين صد بار که حضرت بطور خاص عنايت مي کند، صد بار صلوات با عجل فرجهم روزانه به حضرت هديه کنيم. آقا تو که صد بار ما را در روز دعا مي کني و به ما نگاه خاص داري، وگرنه او به همه عالم نگاه دارد، ولي به مومنين نگاه خاص دارد که خودش فرمود: اگر دعاي من براي مومنين نبود بلاها آنها را در هم مي پيچيد. ما پشت صحنه را نمي بينيم که چه بلاهايي هست و در آن عالم نشان دادند که چه خبر بود، آنوقت شرمنده مي شويم که چرا آنروز غافل بوديم از کسي که اينقدر به ياد ما بوده است. من توصيه مي کنم اين صد صلوات را در روز تقسيم کنيد يعني هر دو ساعت 10 تا که دائم به ياد حضرت باشيم. کار ديگر که شايد مهمترين کار باشد، سعي در ترک گناه است. پاک کن ديده و پس ديده خاک انداز. وقتي خانه يکي از دوستان مي رويد و مي دانيد او از
ص: 31
شلغم بدش مي آيد، ولي براي او دو کيلو شلغم هديه مي بريد. دوستت مي گويد من از اين بدم مي آيد و تو اين را براي من آوردي. من وقتي آلودگي و گناه دارم، براي حضرت اين را هديه نبريد. وقتي گناه مي بريد حضرت گريه مي کند و او پيش خدا شرمنده مي شود. آخر سال پدر مي رود کارنامه بچه اش را بگيرد، اگر کارنامه تجديدي و يا مردودي را به دست بچه بدهند شايد خيلي غصه نخورد، اولين کسي که شرمنده مي شود پدر است. اگر ما پيش خدا، مدير عالم، گناهي بکنيم اولين کسي که شرمنده شود امام ماست که پدر اين امت است. نامه اعمالمان به خدمت ايشان مي رسد و ايشان اولين کس است که اشک مي ريزد. او انيس و رفيق است و مي گويد: رفيق، اين رسم رفاقت بود با همديگر. پس مهمترين کار اين است که آنچه که او دوست ندارد در زندگي ما نباشد.
گفتيد پلک زدن غافل از آن ماه نباشم شايد که نگاهي کند آگاه نباشم
يک نکته اي عرض کنم ما مراحل ترک گناه را گفتيم که زمينه تقويت دين و مقابله با آسيب ديني است. خدا در ترک آلودگي ها مشتاق تر از ما به ماست و امدادهاي خدا مي رسد. در روايت است که تو يک قدم بيا من دو قدم مي آيم يعني دو برابر. در کتاب المراقبه مرحوم ملکي تبريزي آمده که خدا مي فرمايد: اگر آنهايي که به من پشت کردند بدانند که من چقدر مشتاق آنها هستم. شب جمعه بود يک آلوده اي
ص: 32
از کنار مسجد جامع تهران رد مي شد، يک اهل نفسي روي منبر صحبت مي کرد و مي گفت: گناهکارها بگوييد الهي العفو، انگار يک برق او را گرفت بيرون مسجد بود، صدا به او رسيد. اين برق همان برقي است که حافظ مي گويد برق عشق آتش غم ز دل حافظ زد و سوخت، يار ديرينه ببينيد که با يار چه کرد. به مسجد امام در آن نزديکي رفت و زير گنبد دامنش را تکان داد و گفت: خدايا شتر ديدي نديدي، تمام شد.
دعا مي کنيم براي آمدنش، آمدن همان کسي که مژده باران سبز شالي هاست، خدا کند که بيايد، همين حوالي هاست.
دلم امروز گواه است کسي مي آيد، حتم دارم خبري هست گمانم بايد، فال حافظ هم بار که مي گيرم باز مژده اي دل مسيحا نفسي مي آيد، بايد از جاده بپرسم که چرا مي رقصد مست موسيقي گامي شده باشد شايد، ماه در دست بدنبال که اينگونه زمين مست مي چرخد و يک لحظه نمي آسايد، گله کم نيست ولي لب به سخن خواهم بست اگر آن چهره به لبخند لبي بگشايد.
سوال: در طول تاريخ و در صدر اسلام و قبل آن پيروي از هوا و هوس هميشه بوده و هست، چرا شما آن را به عنوان مهمترين عوامل دروني که به دين آسيب مي رساند، مطرح کرديد و اين چه اختصاصي به آخرالزمان و دوره ما دارد؟
پاسخ: اين عامل و عواملي که بعداً خواهيم گفت اختصاص به آخرالزمان ندارندو هميشه آلودگيها و گناهان مانع دين و دينداري بوده است، منتها نکته اي
ص: 33
که است در آخرالزمان، زمينه و شرايط براي گناهان بسيار فراهم تر است يعني به گونه اي خواهد شد که گناه سهل مي شود و شرايط دينداري سخت تر مي شود يعني موانع دين و دينداري بيشتر مي شود. دليلش هم اين است که در آخرالزمان يک فرهنگ مادي سربلند مي کند و به يک اوجي مي رسد و قبلاً گفتيم شايد آن دجال فتنه گر که در آخرالزمان ظهور مي کند و فساد را گسترش مي دهد، همين فرهنگ يک چشمي باشد که فقط نگاهش به دنيا و ماديات است. در آخرالزمان اين فرهنگ و ابزارهاي قوي و جذابي که در اختيار دارد، آنچنان فساد را گسترش مي دهد که قپح و زشتي گناه و منکرات ريخته مي شود و حساسيت افراد نسبت به گناهان کم مي شود. همان چيزي که پيامبر اسلام (ص) فرمود در آخرالزمان جاي منکر با معروف عوض مي شود. اين فرهنگ دجال منش کاري مي کند که گناه در ذائقه ها تلخ نيايد، بلکه برعکس با تزئين و بزک کردن و تبليغات فراوان و جذابيت هايي که دارد، گناه را در ذائقه ها شيرين جلوه مي دهد و برعکس کارهاي خوب و معروف و ارزشهاي ديني و اخلاقي را منفور جلوه مي دهد. در يکي از کشورهاي اروپايي يکي پيش من آمد و گفت: حاج آقا خانواده من نجيب و متدين هستند، يک دفعه دختر من که در دبيرستان درس مي خواند معلم اش مرا خواست و گفت: دختر شما بيماريي دارد و مشکل و افسردگي دارد؟ گفتم چطور؟ گفت: چرا او با پسرها ارتباط ندارد، چرا همه دوست
ص: 34
پسر دارند و او ندارد. يعني آنجا طوري شده که دختري بخواهد نجيب و عفيف زندگي کند، اين را بيمار مي دانند. يعني همان چيزي که پيغمبر (ص) فرمود معروف، عفت و نجابت مثل اينکه يک منکري شده و اصل بر بي بند و باري است. يکي از اساتيدي که در فيلادلفيا يکي از ايلات آمريکا زندگي مي کند براي يکي از اساتيد برجسته کشور ما نقل مي کرد من نمي بخشم کسي را که من را آورد که اينجا زندگي کنم. سوال کرد مگر چه اتفاقي افتاده است؟ گفت چند روز پيش شب دير وقت بود خانه برگشته بودم، اتاق دخترم روشن بود، گمان کردم بيمار است. رفتم در زدم و در را باز کردم ديدم متاسفانه کنار يک مرد امريکايي است. من عذرخواهي کردم و در را بستم. دخترم با پرخاش آمد و هر چه از دهانش در آمد به من گفت و بعد گفت تو چه حقي داشتي که در را باز کردي. گفتم من نگرانت شدم، فکر کردم مريض هستي. گفت: اگر يکبار ديگر در را باز کني من به پليس زنگ مي زنم که پدرم مرا اذيت مي کند. يعني چه اتفاقي دارد رُخ مي دهد که او بجاي اينکه عذرخواهي کند، پدر را که نگرانش بوده، وادار به عذرخواهي مي يکند و تازه طلبکار هم هست. اين جابجا شدن همان ارزشهاست. هم جنس گرايي تا چند مدت پيش فحش محسوب مي شد، اما الان قپح اش ريخته و در بعضي ايالات قانوني شدن و نشاندهنده اُپن و روشنفکر بودن است و حتي با تظاهرات خيابانب حقوقشان را مطالبه مي
ص: 35
کنند. تازه کشوري مثل ايران را محکوم مي کند که چرا در آن ممنوع است و چرا خط قرمزهايي دارد که اين پديده در آن رواج ندارد و آزاد نيست. اين همان مسئله اي است که در آخرالزمان اين فرهنگ مادي آنچنان به ارزشهاي الهي و انساني حمله مي کند که عفت و حجاب و پاکدامني و احترام به والدين و پاي بند بودن به ارزشها و خانواده، همه زير سوال مي رود و از اين جهت است که زمينه براي گناهان فراهم تر از هر زماني است. دوباره تکرار مي کنم آن حديث پيامبر (ص) را که عجيب است، وقتي ارزشها وارونه شود و معروف و منکر جايش عوض شود، طبيعتاً ساده ترين زمان براي گناه کردن است و موانع دينداري از هر زماني بيشتر مي شود.
سوال: حالا که شرايط گناه کردن فراهم تر است و موانع دينداري سر راهمان قرار مي گيرد و دينداري سخت تر است مثلاً خيلي وقتها در دوره زمانه اي که ما در آن زندگي مي کنيم روابط نامحرم بسيار شايد عادي جلوه کند و برخي از گناهان که قبح اش ريخته شده است. يکسري هستند که در مقابل اين موانع مي ايستند و سعي مي کنند در دينشان ثابت قدم باشند و اين موانع را به سلامت پشت سر بگذارند و دينشان را از دست ندهند، اينها که شايد يک وقتهايي مورد تمسخر اطرافيان قرار بگيرند به خاطر جابجايي معروف و منکر، ولي به خاطر خدا و حفظ دينشان همه اينها را تحمل مي کنند. اينها چه جايگاهي پيش خداوند متعال دارند و خدا با اينها
ص: 36
چگونه برخورد مي کند؟
پاسخ: هنر دينداري در آخرالزمان خودش را نشان مي دهد و به تعبير روايات دين عاريه اي از دين پايدار و مستقر جدا مي شود. در روايات ما است که ايمان دو جور است بعضي از ايمانها عاريه اي است و ايمانهاي سستي است و مثل امانتي است که از اين دست مي گيريد و دوباره با همان دست برمي گردانيد و چه بسا ايمان فصلي و جوي است يعني در شدايد اين ايمان شايد از دست برود. ايمان سطحي است و عميق و پايدار نيست و اگر مورد طعنه و مسخره قرار گيرد، مقاومت نمي کند و اين را از دست مي دهد. در آخرالزمان کساني که ايمانهاي پايدار و مستقر دارند، آنها باقي مي مانند و بايد به همين سمت برويم. هنر دينداري در آخرالزمان است و هنر دينداري استقامت در دينداري است. إن الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا (سوره فصلت-آيه 30): کساني که گفتند الله و پاي آن ايستادند. هنر دينداري اين است. هنر اين است که آن زماني که من شرايط برايم فراهم است و در محيطي هستم که اگر گناه کنم کسي مرا نمي بيند و يا اگر ببيند تشويقم هم مي کند. در شرايطي هستم که اي چه بسا پاک بودن و پاک زيستن و پاک کاسبي کردن در داخل کشور يا در خارج کشور، در خانه، مدرسه يا محيط کار، باعث طعنه و مسخره شود، اينجا ايستادگي کردن هنر است. قرآن را ببينيد، يکي از داستانهاي طولاني قرآن داستان حضرت يوسف است. معمولاً قرآن داستانهايي که نقل مي کند کوتاه است، ولي
ص: 37
اين داستان را طولاني در يک سوره به همين نام آورده است و اين را به عنوان بهترين داستانها ياد کرده است، چرا؟ چون يکي از دلايل اش اين است که در اين داستان قرآن مي خواهد هنر انسانيت و اراده انسان را نشان بدهد و هنرمند بودن يک ديندار را نشان دهد که يک ديندار در جايي که کسي گناه او را نمي بيند و شرايط در خلوت از هر لحاظ با نامحرم براي او فراهم است، اما در عين حال اراده او مقاومت مي کند و فايق مي آيد. البته يکي شايد بيايد بگويد او پيغمبر بود. اين حرف درستي نيست، در عين اينکه پيغمبر بود ولي غرايز بشري داشت، ولي مقاومت کرد و ثانياً فقط مخصوص حضرت يوسف نيست در قرآن زن فرعون را هم به عنوان يک نمونه ذکر کرده است که در خانه فرعون يعني خانه ام الفساد، کاخ محيطي که آلودگيها در آن فراهم است و محيط اشرافي که معمولاً زمينه همه نوع گناهان فراهم است، اما در آنجا ايستادگي کرد. آسيه زن فرعون نه پيغمبر نه امام و نه امامزاده بود، ولي ايستادگي کرد و قرآن او را به عنوان ضرب المثل و الگو براي مومنين معرفي مي کند. ضرب الله مثلا للذين آمنوا امرأة فرعون (سوره تحريم-آيه 11). لطافت قرآن را هم ببينيد اسم هم نمي برد که آسيه، بلکه مي فرمايد زن فرعون که فرعون به چشم بيايد که من خدا کسي را الگوي پاکي معرفي مي کنم که در کنار سمبل ناپاکي خودش را توانست حفظ کند. هنر دينداري همين است. من در تاريکي ها
ص: 38
بدرخشم و از کوير آب در آورم هنر است و الا آن زماني که همه چيزم فراهم باشد و پايم را روي پا انداختم و زير باد کولر نشستم، آنجا دينداري خوب است، ولي هنر نيست. لذا خدا هم خريدار اين افراد است. خدا به اين بنده ها مباهات مي کند. اتفاقاً در روايات همين مضمون را داريم. اولاً در روايات است که افضل الاعمال احمزها: بهترين اعمال عملي است که سخت تر است و زحمت اش بيشتر است. همين باعث مي شود که پيغمبر اکرم (ص) مشتاق مي شود که آخرالزماني ها را ببيند و آه بکشد که من برادرانم کساني هستند که در آخرالزمان با شدايد و سختي ها دست و پنجه نرم مي کنند و دين خودشان را حفظ مي کنند. در يک روايتي که اين روايت خيلي فوق العاده است که در حکمت هاي نهج البلاغه است. اميرالمومنين (ع) مي فرمايد: اجر آن کسي که مجاهده کرده و در راه خدا به شهادت رسيده، بيشتر نيست از آن کسي که قدرت آلودگي و گناه دارد، اما عفيفانه خودش را حفظ مي کند و مقاومت مي کند و اجر شهيد هم از اين بالاتر نيست و يا اجر اين فرد کمتر از اجر يک شهيد نيست، چرا؟ چون هم مجاهدت دارد و جهاد با نفس دارد و همانطور که شهيد از خودش به خاطر خدا گذشت، اينهم پا روي هوسهاي خودش در سخت ترين شرايط مي گذارد، لذا اجرش کمتر از شهيد نيست. فرمود: اين شخص هم افق و هم شان ملائکه شده که پاک زندگي مي کند. مرحوم شيخ رجبعلي خياط
ص: 39
که از خوبان تهران بود و خدا به او خيلي چيزها داده بود و آن خروارها رحمتي که خدا در دامنش ريخته بود محصول هنرنمايي در اين سختي ها بود و مقاومت کرد و دينش را حفظ کرد يعني در يک امتحاني در 23 سالگي بحبوبه جواني شبيه امتحان حضرت يوسف در يک خانه تنهايي و از او تقاضاي عمل حرام هم شد، ايشان مي گويد همان موقع در دلم گفتم: فلاني خدا در زندگي تو را خيلي امتحان کرده و يکبار هم تو بيا خدا را امتحان کن و همانجا گفتم: خدايا من به خاطر تو از اين لذت حرام مي گذرم، تو هم مرا به خاطر خودت تربيتم کن و از آنجا فرار کردم. از آن به بعد بود که "نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت، به غمزه مسئلت آموز صد مدرس شد" خدا در دامنش رحمتهايي در دامنش ريخت و چشمش را باز کرد. مقصود من اين است که اين کوره ها است که ناخالصي ها را دوب مي کند و اگر انسان بتواند بر دينداري خودش مقاومت کند، اين انسان را خدا به طور خاص خريدارش مي شود. عفت که اينجا عرض مي کنيم فقط عفت جنسي نيست، عفت مالي اينکه انسان در شغل خودش آن کسبي که در مي آورد و خودش و زن و بچه اش را ارتزاق مي کند و بتواند شکمها را پاک نگه دارد. بعضي شغلها حرام است و يا کنارش يک حرامي سر بزند و يک بي انصافي، احتکار و گرانفروشي باشد و کنارش خمس و زکات ندادن باشد و اختلاط گناه
ص: 40
آلود با نامحرم باشد. جواني به من گفت من در مغازه اي کار مي کنم دائم در گناهم. گفتم در قسمت ديگر فروشگاه برو، کار کن. گفت: نمي شود. گفتم: کارت را عوض کن. گفت: من شغلم را عوض کنم، چکار کنم؟ گفتم: عزيز من اينقدر به خدا اعتماد نداري، خداي که کافر را رزق مي دهد و مومني که مي خواهد قدمي براي دين خودش بردارد، خدا دست او را خالي مي گذارد، خودش در قرآن وعده داده است: و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لايحتسب (سوره طلاق-آيه 2): نترس از آنجايي که گمان نمي کني برايت مي فرستد. گفت: نه. پس اگر ما چوبي در زندگي خورديم و دعايمان مستجاب نمي شود و يا حال دعا نداريم و بي برکتي در زندگي امان است، چون در مسائل مادي عفت نيست. در يک شب قدر در يکي از کشورهاي خارجي کسي آمد به من گفت من در سوپري کار مي کنم که جنس حلال و حرام با هم فروخته مي شود و يک دخل هم بيشتر ندارد و همانجا به من حقوق مي دهند، مي توانم آنجا بمانم؟ گفتم: مسئله شرعي اش اين است که صندوق حلال و حرام که قابل جدا شدن که نيست، پس نمي توانيد. گفت: پس من رفتم شغلم را عوض کنم. گفتم: خدا به تو جزاي خير بدهد. دينداري يعني همين. إن الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا (سوره فصلت-آيه 30) و هنر دينداري همين است.
داستانکي مي خواندم، مي گويند مجاهد في سبيل الله است کسي که عفت پيشه مي کند و
ص: 41
جهاد با نفس مي کند. بعد از پذيرش قطع نامه، با چهره گرفته خانه آمد، بالاخره هشت سال در جبهه بوده. بچه اش گفت خدا را شکر پدر جان جنگ تمام شد. گفت: نه دوباره جنگ شروع شده. بچه با کنجکاوي گفت کجا؟ اشاره به سينه اش کرد گفت: اينجا، جهاد با نفس.
روايتي از امام صادق (ع): عبدالله بن سنان از ياران امام صادق (ع) نقل مي کند که روزي آن حضرت خطاب به ما فرمود بزودي به شبهه اي گرفتار خواهيد شد که نه نشانه اي براي پيدا کردن راه خواهيد ديد و نه پيشوايي که هدايتتان کند. از آن شبهه تنها آن کساني رهايي مي يابد که دعاي غريق را بخواند. عرض کردم دعاي غريق چگونه است؟ فرمود: مي گوي يا الله يا رحمان يا رحيم يا مقلب القلوب، ثبت قلبي علي دينک.
يک روايت زيبا از امام علي (ع): چون بلايي براي جانتان فرا رسد مالهايتان را سپر جانهايتان کنيد و چون حادثه اي براي دينتان پيش آيد جانهايتان را فداي دينتان کنيد و بدانيد هلاک گشته کسي است که دينش هلاک شده باشد و غارت زده کسي است که دينش به غارت رفته باشد.
سوال: حرفهاي شما را در مورد دين زدگي و عوامل ايجاد آن و راههاي پيشگيري آن را شنيدم و خيلي به حرفهايتان فکر کردم، اما خواهش مي کنم شما هم به حرفهاي ما گوش کنيد. نمي خواهم بگويم آدم خيلي درست و بي گناهي هستم، اما فکر نمي کنم آنچه که شما فرموديد همه عوامل باشد. يک وقتهايي آدم مي بيند که خدا
ص: 42
اصلاً به حرفهايش گوش نمي دهد به وجودش شک مي کند. وقتي مي بيند خيلي از آدمها همينجور گناه مي کنند و دلشکسته ها را آزار مي دهند، ولي برعکس همه جوره موفقتر و زندگي اشان روبرا است و هيچ عقوبت و بدي نمي بيند به عدالت خدا شک مي کنم. وقتي مي بيني آدمهاي گناهکار همه چيز دارند و يکي مثل من همه حواسش که خدا از او ناراحت نباشد، ولي يکبار هم به صداي خدا خدا گفتنش جواب نمي دهد مي گويد حتماً خدايي وجود ندارد و بد بودن بهتر است چون هر کي هر کيه. وقتي که با تمام وجود به ائمه متوسل مي شوي، اما گره اي از کارت باز نمي شود، خوب آدم دلش مي گيرد. همين الان که دارم اين نامه را براي شما مي نويسم، بغض گلويم را گرفته، ياد همه وقتهايي که عاجزانه از خدا خواستم که نگاهم کند و گره از کار پيچ خورده ام باز کند، ولي جوابي نگرفتم، افتادم. شايد الان با خودتان مي گوييد اين آدم ديگر با اين حرفهايش جهنمي است و کارش ديگر تمام است، ولي اي کاش شما هم جاي من بوديد تا مي فهميديد چي مي گويم. همه سمت خداييها که دلشان محکم است خواهش مي کنم به حق اين روزهاي عزيز و اين شبهايي که مي گويند خيلي عزيز و با برکت است براي مني که کارش تمام است و حسابي نااميد است، دعا کنند. خواهش مي کنم دعا کنيد کارم بدجوري گير است و احوالم بدجوري بهم ريخته است. اميدوارم نامه ام را بخوانيد و منتظر جواب
ص: 43
شما هستم.
پاسخ: اينطور که خواهر يا برادر گرامي مي گويد که ما او را جهنمي مي دانيم، به هيچوجه اينجور نمي دانيم و از انتهاي سوالاشان که به حق اين شب و روز عزيز درخواست دعا کرده بودند، ما مي فهميم که به خاطر مشکلي که پيش آمده، يک دلخوري پيدا کرده است و ايشان از دين و خداوند و اهل بيت عصباني و دلگير شده استف ولي مطمئن هستيم که لايه هاي دروني ايشان جور ديگري فرياد مي کند. من مي خواهم به بهانه اين سوال چند نکته عرض کنم. نکته اول اينکه يکي از عواملي که مي تواند باعث تضعيف دين مي شود و از عوامل بيروني است که مي تواند دين را ضربه زند و آنها را در دينداري دلسرد کند، اطلاعات ناکافي و معارف ناقص از دين داشتن است، بد فهميدن دين و يا اطلاعات کم داشتن از دين باعث مي شود تواقعات آدم تعادل نداشته باشد و چه بسا در شدايد و ايجاد شبهات بدليل اطلاغات کم و بي حوصلگي براي تحقيق باعث شک و ترديد و سردي در خودشان مي شوند. ائمه اطهار و اولياي دين بسيار توصيه کردند که دينداري اتان را عميق کنيد و به تعبير روايات بسيار زياد ما تفقه در دين پيدا کنيم و دينداري اتان را عميق کنيد. اين به آن معني نيست که همه حوزه بروند و مجتهد شوند، بلکه در آن مسائل مورد نياز و اعتقاداتش تفقه پيدا کند. پيغمبر (ص) در يک روايت فرمود واي بر هر مسلماني که در هر هفته يک جلسه ندارد که تفقه در دين
ص: 44
پيدا کند. من يک توصيه مي کنم اين هيئت هاي خانگي و محلي که از قديم الايام در ما رواج داشته، يکي از بهترين راهکارها است. جمعي فاميلي يک هئيت خانگي هفتگي تشکيل دهند که مجموعاً 5/1-1 ساعت طول مي کشد، فردي که آشنا به معارف ديني است، دعوت کنند و درباره مسائل مورد ابتلا صحبت کند و سوالاتي مطرح شود. اين در صورتي است که دين را جدي بگيريم. در روايات داريم که اين استخاف به دين و کوچک شمردن دين است که انسان به همه کارهايش بپردازد و به دينش نه. به تعبيري در روايتي از اميرالمومنين (ع) که شما خوانديد غارت زده کسي است که دينش غارت شود، به جانش و مالش حمله شود، دفاع مي کند، اما به دينش حمله مي شود، دفاع نمي کند. چقدر خوب است که هر مسلماني با يک اسلام شناس در ارتباط باشد و هر مسئله اي که لازم است با او چک کند. دوستان ائمه اين رسم قشنگ را داشتند که هر چند مدت ايمان خود را به ائمه عرضه مي کردند. نکته دوم اينکه مشکل بسياري از ما اين است که ربوبيت و مديريت خدا را در اين عالم نفهميديم، لذا راضي نيستيم چون تقديرات الهي را خوب نگرفتيم و به مديريت خدا راضي نيستيم. کسي که مديريت خدا و تقديرات الهي را خوب فهميده، او اين اشکال را ندارد. به قول حافظ: پير ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت، آفرين بر نظر پاک خطاپوشش باد. او خطا نمي بيند و همه چيز را زيبا مي بيند. حضرت زينب در دل بلاها و
ص: 45
سنگين ترين مصيبت ها زيباي مي ديد و مديريت خدا را نقص نمي ديد. البته وحشي گريها و ظلمهايشان را تقبيح مي کرد، اما اين مربوط به مديريت خدا نيست. ما نارسايي ها، ظلمها و کجي هاي ديگران را پاي خدا ننويسيم. کم کاريهاي خودمان را پاي خدا ننويسيم. اگر بخواهيم آن ربوبيت و تقديرات الهي و تدبير و مديريت خدا را راضي باشيم اولاً نعمت هاي خدا را ببينيم، وفور نعمت هايي که در آن غرق هستيم را گاهي به آن توجه نداريم مثل ماهي در آب. خود ديدن اين نعمتها پايه اولي است که مديريت خدا را ببيند و به آن راضي شود. ديدن نعمتها لطافت مي خواهد و متاسفانه ما نيمه خالي ليوان را زياد مي بينيم و گله و شکايت زياد داريم، ولي وفور نعمتها را نمي بينيم. من يک مرتبه خدمت مرحوم آيت الله اراکي رفتم باور مي کنيد که ايشان اشک مي ريخت و از نعمتهايي مي گفت و شکر مي گفت، ببين اين ابروهايت بالاي چشم توست، اگر زير چشمهايت بود چقدر زشت بود. ببين انگشتهايت مساوي نيست و اگر مساوي بود يک دکمه ات را نمي توانستي، ببندي. اين نعمتها اصلاً به چشم ما مي آيد. امام کاظم (ع) يک دعايي به نام دعاي جوشن صغير در مفاتيح دارد که معمولاً کمتر خوانده مي شود. در اين دعا راه شاکر شدن و ديدن نعمتها را ياد داده است. امام در آنجا فرموده: خدايا يک عده الان در بيماري هستند و ما به تعداد بيماريها سالم هستيم، خدايا خيلي ها در رنج و درد هستند که لذت طعام
ص: 46
را نمي برند، خدايا يکعده الان در غربت هستند و در وطن نيستند و چشم براه عزيزانشان هستند، ولي اطراف من زيادند، يک عده الان در درد و شکنجه اسيرند و من در عافيت و سلامتي ام. ببينيد نقص ها را مي بيند و به تعداد آن نقص ها، کمال را مي بيند، بيماريها را مي بيند و به تعداد بيماريها، راحتي است، گرفتاريها را مي بيند و به تعداد گرفتاريها، عافيت است، ناامني ها را مي بيند و به تعداد ناامني ها در امنيت است. اين باعث مي شود که ما خجل شويم و اين خدايي که اينهمه نعمت داده است و عجيب اينجاست که اين سرمايه را که داده براي خودش نيست، بلکه سرمايه را داده و گفته سودش هم براي خودت باشد. ما خيال مي کنيم خدا مانند يک کارفرمايي است که ما صبح تا شب پيش او کار مي کنيم و شب بايد طلبکار باشيم و اگر نداد گله کنيم. حالا با اين سرمايه ها چه کرديم، بيايم منصفانه ببينيم آيا به اندازه اين سرمايه ها از او تشکر کرديم. بسياري از اين سرمايه ها را ما سوزانديم و فرصت سوزي کرديم، اما با اين وجود منع نکرده است که در دعاي ماه رجب است: يا من يعطي من لم يسئله: اي کسي که از او چيزي نخواسته، دوباره به او داده است. ما نبوديم تقاضامان نبود، لطف حق ناگفته ما مي شنود (مولوي). باز به ما داده و منع نکرده است. ببينيد اين نکته دوم يعني سرمايه سوزي خودمان را ببينيم. نکته سوم اينکه عالم فرمول دارد و به صرف
ص: 47
اينکه من ادعا مي کنم مذهبي هستم، ولي اگر آن کارهايي که لازم است براي گرفتن بعضي از عطاهاي الهي و جواب گرفتن نکرده باشم، به من نمي دهند. يک کسي را که ما گناهکار مي دانيم، اگر آن فرمول را عمل کرده باشد و طبق يک برنامه تلاش کرده باشد و منظم جلو رفته است، به او مي دهند. البته دنيا اينطور است و حساب آخرت فرق مي کند. عالم دنيا يک فرمول دارد، اصلاً آن کافر نظم و تلاش و برنامه ريزي دارد و از کار کم نمي گذارد و به نتيجه مي رسد و يک کسي که ادعاي ايمان دارد، نطم ندارد و تلاشگر نيست و تنبلي مي کند و کارها را به خدا مي سپارد، جواب به او داده نمي شود. بايد از خودش گله کند. خداوند گاهي جواب خوبان را نداده است. در روايت داريم که حضرت موسي مريض شد، دنبال داروي گياهي نرفت و گفت خدايا توکل مي کنم به تو. مدتي گذشت شفا نيامد. گفت خدايا من درخواست شفا کردم، شفا نيامد. خطاب رسيد يا موسي تو مي خواهي با توکل خودت، حکمت ما را زير سوال ببري. ما حکيمانه آن گياه را خلق کرديم و خاصيت دارويي در آن گذاشتيم. عالم، عالم اسباب است و بايد به سراغش بروي و اگر نروي، طبق فرمول اين عالم عمل نکردي. تويي که موسي هستي جوابت داده نمي شود. خداوند ابا دارد که امور در آن مجراي خودش قرار نگيرد. آن بهشت است که تو هر چه بخواهي، در آن است. عالم دنيا فرمول خودش را دارد و بايد طبق
ص: 48
اسباب پيش برود. گاهي موقع ها داده نمي شود و يا با تاخير داده مي شود. موسي و هارون دعا کردند قرآن مي فرمايد دعايتان مستجاب شد ولي در روايت است که 50 سال طول کشيد تا مستجاب شد. نکته بعدي بحث دعا است که نمي رسيم بحث کنيم. من فقط بگويم ما بايد بندگي را بدانيم. بندگي آن است که او خدا باشد و تو بنده و بندگي آن است که عملاً بگوييم چشم و مطيع هستيم. اگر تا آنجا که به ميل ما همه چيز بخواهيم بيايد و او بگويد چشم و آنجا که به ميل ما نبود ما اعتراض کنيم. اين بندگي عملي اش کجاست؟ در واقع ما مي خواهيم خدايي کنيم و او را مطيع مي خواهيم.
سوال: يک نکته هم درباره توسل به اهل بيت در سوال قبل گفته بودند که به ائمه متوسل مي شوم، ولي باز هم جواب نمي گيرم. با روايتي که هفته پيش شما خوانيديد منافات دارد که امام مهربان و شفيق و رفيق است.
پاسخ: اين گله مندي که ايشان دارد، بدانيد که امامان ما پدران امت هستند. امام زمان (ع) روايتي که هفته قبل از امام رضا (ع) خواندم که امام زمان (ع) مونس و رفيقتان است و پدر مهربان است و مثل برادر صميمي است و مثل مادر مهربان براي بچه کوچکش است. يک همچنين کسي و رفيقي، شما مطمئن باشيد اگر عوامل از طرف شما کوتاهي نشده باشد و آن فرمول را عمل کرديد و دوباره به شما داده نشده است مطمئن باشيد بجاي او، بهتر از آن براي شما
ص: 49
قرار خواهد داد. شما عملاً نشان بدهيد: چشم و آنچه شما مي گوييد به مصلحت است.
به حق آن رفيق مي خواهم که رسم رفاقت را خدايا به ما ياد بده.
دعا مي کنيم براي آمدن آن روزي که آسمان در حسرت ستاره نباشد، روزي که آرزوي چنين روزي معتاج استعاره نباشد.
سوال – در ادامه ي ترجمه سوره واقعه در مورد بهشت و جهنم توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – قرآن مي فرمايد: اصحاب يمين افرادي هستند که در بين سايه هاي درخت سدري که خار ندارد زندگي مي کنند و از درخت موز که برگ هاي پهني دارد و ميوه هاي چيده شده اي روي آن مي خورند، درختان بلند و کوچک در بهشت موجود است، سايه هايي که گسترش دارد و آبشارهايي که جاري است، ميوه هاي زيادي که تمام نمي شود، هيچ کس آنرا منع نمي کند. طبيعي است که هواي بهشت معتدل ترين هواست. همسران ارزشمند و گرانقدر براي آنها موجود مي باشد، ما آفرينش ديگري به همسران بهشتي مي دهيم، هميشه با طراوت و جوان هستند و بکر و تازه هستند (همسر مخصوص فرد است و زندگي مومن دنبال زندگي دنيايي اوست. مومني که عفيف بوده است در آنجا هم عفيف است)، اين همسران شوهرشان را دوست دارند و با هم همسن هستند.
لذت هايي که در بهشت است براي کساني است که از لذت هاي حرام دنيا پشم پوشي کرده اند. از امام صادق (ع) سوال کردند که در بهشت موسيقي هم وجود دارد؟ امام مي فرمايد :بله، در بهشت درختي هست که وقتي نسيم الهي
ص: 50
به آن مي وزد از آن آهنگي بوجود مي آيد که تابحال به گوش کسي نخورده است و نغمه ي مست کننده دارد. اين نغمه ي بهشتي به گوش کسي مي خورد که از شنيدن موسيقي هاي حرام در دنيا پرهيز کرده باشد. پيامبر فرمود: کسي که شراب را در دنيا ترک کرده است در بهشت به او شراب بهشتي نوشانده مي شود. کسي که صبر مي کند شاخه نبات هم بدست مي آورد. اين خصوصيات بهشت اصحاب يمين است. بيشتر توصيفاتي که از بهشت شده است از لذت هاي جسماني است. بيشتر توصيفاتي هم که از جهنم شده است از عذاب هاي جسماني است و از عذاب هاي روحاني کمتر صحبت شده است. روايت داريم که اگر يک لباس بهشتي به دنيا بيايد اهل دنيا نمي توانند آنرا تحمل کنند. يکي از اهل معرفت مي گويد که من در سحر بلند شدم و بدون مناجات خوابيدم، در خواب صورتي از بهشتيان را به من نشان دادند و گفتند که ما اشک هاي سحر تو هستيم، اگر مي خواهي به ما برسي نبايد تنبلي کني، از شوق اين خواب بيدارشدم و تا مدتي خواب نداشتم. مرحوم آيت الله اراکي مي فرمودند که آيت الله حائري خيلي خوش مجلس بودند، ما فهميديم که امام حسين (ع) مشتي نقل به ايشان داده بود و اين شيريني کلام براي خوردن آن نُقل ها بود. شيخ جعفر شوشتري با اينکه مجتهد و مرجع تقليد بودند، دوست داشتند که روضه براي امام حسين (ع) بخوانند ولي نمي توانستند. ايشان شبي در خواب ديدند که در روز عاشورا در خيمه ي
ص: 51
امام حسين(ع) هستند و شنيدند که امام به حبيب فرمود که ما آبي نداريم که از شيخ پذيرايي کنيم، حلوايي درست کن و به او بده. ايشان آن حلوا را خوردند و بعد که از خواب بيدار شدند عاشورا را طوري ديگري مي فهميدند. ايشان اسراري از عاشورا را مي دانستند که ديگران چنين فهم هايي ندارند. در لذت هاي جسماني بهشت معرفت هايي وجود دارد. امام صادق (ع) مي فرمايد: نوشيدني که به بهشتي مي دهند علاوه براينکه از غير خدا کنده مي شود محبتش به خدا بيشتر مي شود. و همه ي آنها کمال است.
دسته ي ديگر اصحاب شمال مي باشند که اهل جهنم هستند. در سوره واقعه مي فرمايد: اصحاب شمال چه کساني هستند؟ در بين بادهاي بسيار داغ قرار گرفته اند و تشنگي شديد دارند و به آنها آب هاي داغ و گداخته مي دهند.(در روايت داريم: وقتي موهاي گوسفند را روي آتش مي سوزانند دندان هايشان بيرون مي آيد و جهنميان هم اين طور سوخته مي شوند.)از دور به سمت ابر مي روند و اين سايه دود غليظ است که نه خنکي دارد و نه منفعتي دارد. در سوره اعلي داريم : جهنميان نه مي مي ميرند که راحت بشوند و نه مي توانند زندگي کنند. در سوره مدثر داريم :آتش جهنم انسان را رها نمي کند. پيامبر دعاي مجير را براي رفع غم و شفاعت بيمار مي خواندند. در اين دعا 86 بار از آتش جهنم به خدا پناه مي بريم. در جهنم مرگ وجود ندارد. در سوره واقعه سه علت جهنمي شدن افراد را گفته است.
ص: 52
قرآن مي فرمايد: جهنميان در دنيا خوش گذران بودند، به حلال و حرام کاري نداشتند (حضرت عيسي با حواريون از محلي رد مي شدند که عذابي به آنها رسيده بود. حضرت عيسي يکي از آنها را زنده کرد و او گفت که ما افراد خوش گذراني بوديم و رعايت حق همديگر را نمي کرديم و حاکم ظالمي داشتيم که براي ما مهم نبود و از طاغوت تبعيت مي کرديم، بخاطر همين دچار عذاب شديم.)،اصرار بر گناهان بزرگ داشتند و آخرت را تکذيب مي کردند. اينها علت هايي است که عده اي جهنمي شده اند. در سوره واقعه علت جهنمي شدن را گفته است ولي علت بهشتي شدن را نگفته است، درست است که زمينه ساز بهشت اعمال ماست ولي بيشتر لطف خداست. اگر اعمال ما همراه با تفضل خدا باشد، بهشتي مي شويم. مثلا اگر نماز ما را پيش نماز امام علي(ع) بگذارند، ما بايد استغفار کنيم. روايت داريم که بعد از نمازهاي واجب سه بار استغفار کنيد و بگوييد: استغفرالله الذي لااله الاهوالحي القيوم ذوالجلال والاکرام واتوب اليه. احتمالا اين استغفار براي اين است که ما دچار عجب وغرور نشويم. روايت داريم که قسم به کسي که جانم در دست اوست، احدي به صرف عمل، وارد بهشت نمي شود مگر اينکه کرم خدا ضميمه آن بشود. اصحاب پرسيدند حتي شما؟ پيامبر فرمود: بله، حتي من. مگر اينکه رحمت و فضل خدا شامل من بشود. يکي از عابدين بني اسرائيل مقامي نزد خدا نداشت و فرشته ها از خدا پرسيدند که اين بنده با اينکه اين قدر عبادت مي کند چرا مقامي ندارد. خدا به
ص: 53
او پيام داد که من مي خواهم با فضل خودم با تو برخورد بکنم نه با عدل خودم. عابد گفت :من نيازي به فضل خدا ندارم، به خدا بگوييد که با عدلش با من برخورد بکند. سهم من در روز يک قرص نان و يک انار بود. خدا به ملائک گفت که يک قرص نان و انار را با او حساب کنيد. همه ي عبادت او به اندازه ي يک حبه انار شد. ما بايد عمل خودمان را انجام بدهيم تا فضل خدا هم شامل حال ما بشود. يکي از برادران امام رضا(ع) بنام زيدُالنارعده اي را در مسجد مرو جمع کرده بود و از خودش تعريف مي کرد. امام فرمود: زيد چه مي گويي؟ اگر خدا بي عمل براي تو اين همه حساب باز کرده است پس وضع تو از پدرت موسي بن جعفر بهتر است زيرا پدرت اين همه زنداني کشيد و خدا به او چيزي داد و تو بدون عمل اينها را بدست آورده اي؟ مردم را فريب نده. در دعاي ابوحمزه داريم :خدايا، در نجات از جهنم به اعمال مان تکيه نمي کنيم بلکه به فضل تو تکيه مي کنيم. اگر انسان در مقابل خدا شکسته بشود فضل خدا شامل حال او خواهد شد.
سوال – صفحه 115 قرآن را توضيح بفرماييد.
پاسخ – در آيه 45 مي فرمايد :اگر کسي جان کسي را بگيرد بايد قصاص بشود و جانش گرفته بشود و گوش در مقابل گوش و چشم در مقابل چشم و... گرفته مي شود. کسي که اين قصاص را صدقه (گذشتن از حق)بدهد، اين صدقه کفاره ي
ص: 54
گناهانش مي شود.
براي دست يابي به تفسير سوره واقعه مي توانيد به کتاب سراي ديگر نوشته شهيد آيت الله دستغيب مراجعه کنيد.
فواره وار سر به هوايي و سر بزير چون تلخي شراب دل آزار و دلپذير، ماهي تويي و آب من و توييم و روزگار من در حصار تو مي گويم و تو در مشت من اسير، مرداب زندگي همه را غرق کرده است اي عشق همتي بکن و دست مرا بگير، شيريني فراق کم از شور وصل نيست گر عشق مقصد است خوشا لذت مسير، چشم انتظار حادثه ي ناگهان مباش با مرگ زندگي کن و با زندگي بمير.
سوال – حقيقت معراج چيست؟
پاسخ – از مسلمات اعتقادي ما اين است که الان بهشت و جهنم برزخ و قيامت وجود دارد ولي ما شرايط درک آنرا نداريم. اگر کسي در دنيا برود برزخ را درک مي کند و وقتي نفخ صور دميده شود، بهشت و جهنم قيامتي درک مي شود. بهشت و جهنم در کجاست؟ جاي بهشت و جهنم در عالم ظاهر و ملک دنيا نيست بلکه جاي بهشت و جهنم در ملکوت اين عالم دنيا است.يعني پشت پرده ي و باطن اين دنياست. وقتي شما خواب مي بينيد در عالم ظاهر هيچ اتفاقي نيفتاده است بلکه در عالم باطن خودتان اتفاقاتي افتاده است. پس ما براي ديدن بهشت و جهنم ملکوتي، ابزار مي خواهيم. بزرگترين مشاهده ي ملکوت عالم تا الان و تا قيامت، مشاهده ي معراج پيامبر اکرم است. پيامبر ملکوت عالم را مشاهده کرد است که براي احدي رخ نداده است. حضرت ابراهيم ملکوت را
ص: 55
ديد ولي پيامبر به فوق ملکوت رفت. پس معراج مشاهده از غيب عالم است. بخشي از مشاهده اي غيب، مشاهده ي بهشت و جهنم و بخشي مشاهده ي ملائک و بخشي مشاهده ي پيامبران بود. در سوره اسرا و نجم، بطور تصريح به معراج پيامبراشاره شده است. امام صادق (ع) مي فرمايد: اگر کسي سه چيز را انکار کند از شيعيان ما نيست، معراج، سوال و جواب در قبر و شفاعت. امام صادق(ع) مي فرمايد: براي پيامبر صد و بيست مرتبه معراج اتفاق افتاده است که يکي از معراج هاي پيامبر استثنائي است و در قرآن به اين معراج اشاره شده است.
خصوصيات معراج ايشان اين بود که علاوه بر اينکه روح پيامبر به معراج رفت بود جسم پيامبر هم همراه پيامبر بود. معراج هاي ديگر پيامبر روحي بوده است يعني جسم پيامبر در همين عالم بوده است و روح پيامبر به بالا مي رفته است، مثل خواب. ما با بدن مثالي مان خواب مي بينيم. اين معراج پيامبر در سال سوم نبوت اتفاق افتاده است. اين سير و سفر پيامبر( معراج) سه تا سفر بوده است: سفر زميني (پيامبر از مسجد الحرام تا مسجد الاقصي رفتند و در مسجد الاقصي نماز خواندند )،از مسجدالاقصي تا ملکوت(سير دوم از عالم دنيا خارج مي شود. پيامبر تا مرز عالم ملکوت رفتند که جبرئيل با او همسفر بود) و فوق ملکوت. ( در اين سفر احدي با پيامبر نبود و پيامبر با خدا تنها بود. حتي پيامبران هم تا قسمت دوم سفر را رفته اند. بخش سوم سفر پيامبر، عالم امکان بود و هيچ مخلوقي از
ص: 56
آنجا بالاتر نرفته بود. اين از افتخارات ماست. امام سجاد (ع)مي فرمايد: من فرزند کسي هستم که آنقدر بالا رفت که از عالم ملکوت هم گذشت و خيلي به خداي خودش نزديک شد. اين سفر سوم فقط براي پيامبر اتفاق افتاده است. وقتي پيامبر با جبرئيل به مرزعالم ملکوت رسيدند،جبرئيل گفت که پيامبر قبلي از اينجا جلوتر نمي رفتند ولي تو از اينجا رد مي شوي ولي من نمي توانم با تو بيايم. )
اين سفر معراج پيامبر غيرعادي است ولي چيزهاي غير عادي مثل معجزات اتفاق مي افتد. پس انسان مي تواند مسيري بالاتر از فرشته ها را طي کند. تنها عامل سير براي پيامبر بندگي پيامبر بود. خالصانه بندگي کردن و تسليم بودن پيامبر در برابر خدا باعث اين سفر عجيب شد. در سوره اسرا داريم: منزه است خدايي که عبدش را به مسجدالاقصي برد. اين سير با قدم عبوديت بوده است و اين درس بزرگي براي ما است. اين معراج در توان پيامبر است ولي در مرتبه پايين تر، اين معراج براي انسانها امکان پذير است. قرآن مي فرمايد: آيا به ملکوت آسمانها و زمين نمي نگرند؟ اين معراج فقط با قدم بندگي امکان پذير است.
روايت داريم: کسي که متواضع است، خدا او را بالا مي برد ولي فرد متکبر به بالا نمي رود زيرا سنگين است و سقوط مي کند.علامه طباطبايي را در مسجد سهله به عالم ملکوت بردند (البته اين سفر روحي بوده است) تا جايي که جسم خودش را مي ديد و حقيقت ص را به او نشان دادند. ص نهري در بهشت است. آيت الله
ص: 57
طباطبايي مي فرمودند که در تعقيبات نماز صبح ديدم که برادرم با حضرت ادريس آمدند يعني ايشان هم بهشت وهم بهشتي ها را مي ديد. حضرت ادريس معارفي را به من گفتند. آيت الله طباطبايي مي فرمودند که استادم مرحوم قاضي فرموده بودند که اگر در سحر چيزهايي را ديديد به آن توجه نکنيد. روزي من در سحر مشغول نماز بودم که حوريه بهشتي آمد و به من قدحي تعارف کرد ولي من توجهي نکردم. علامه طباطبايي فرد مهربان و با تقوايي بود و نسبت به اهل بيت محب بود، اهل عمل و فوق العاده متواضع بود. مرحوم ميرزا آقاي تهراني مرگ اختياري داشت. ايشان به اختيار خودشان روح را خارج مي کردند و بر مي گرداند. ايشان فوق العاده مراقب بود که به هيچ کس يا چيزي ظلم نکند. ايشان شبي دير به منزل رسيدند و تا صبح پشت در ايستادند ولي در نزدند که اهالي خانه را بيدار کنند. اين افراد بندگي خدا را کردند و به مقاماتي رسيدند.
پيامبر دراين معراج چيزهايي ديدند. خدا مي فرمايد: ما او را بالا برديم تا آيات الهي و اسرار را به او نشان بدهيم. در سوره نجم داريم:آيات بزرگ خدا را به پيامبر نشان داديم.
در روايت داريم که اين معراج يک سوم شب(سه ساعت) طول کشيده است. در سفر زميني پيامبر توسط جبرئيل با مرکب بهشتي به مسجدالاقصي رفتند. از مسجدالاقصي با مرکب ديگري رفت و از ملکوت به فوق ملکوت با امداد الهي پيش مي رفت. ما بسياري از جزئيات معراج را خبر نداريم. يکي از مشاهدات پيامبر در آسمانها، ديدن
ص: 58
انبياء بود. پيامبر در آسمان اول حضرت آدم، در آسمان دوم حضرت عيسي، در آسمان ششم حضرت موسي و آسمان هفتم حضرت ابراهيم را ديد. وقتي پيامبر به هر کدام از پيامبران مي رسيد آنها اظهار ارادت مي کردند و خوش آمد مي گفتند. معصومين در برزخ نيستند و جايگاه بهشتي آنها بالاتر از برزخ است. برزخ در احاطه ي آنها است. يکي از هديه هايي که به پيامبر داده شده نماز است. پيامبر در معراج کيفيت نماز را گرفتند يعني نماز خواندن و وضو گرفتن را در معراج ياد گرفتند، و پيامبر خيلي از اسرار نماز را دريافت کردند. روايت نماز معراج پيامبر در علل الشرايع شيخ صدوق آورده شده است. کتاب اسرار الصلاة مرحوم ملکي تبريزي هم از همين نماز معراج پيامبر گرفته شده است. روايت داريم که خدا فرمود: يا احمد، همانطور که من بر پيامبر و امت هاي گذشته پنجاه بار نماز را واجب کردم، به تو و امت تو پنجاه بار نماز را واجب مي کنم. حضرت موسي به پيامبر گفت که امت تو ضعيف است، پس از خدا بخواه که در نماز تو تخفيف دهد. پيامبر از خدا اين را خواست و خدا پنجاه نماز را به اندازه ي پنج نماز تخفيف داد. منت خدا بر پيامبر، کم شدن بعضي فريضه هاست. انسان بايد خيلي تنبل باشد که اين پنج نوبت نماز را نخواند يا آنرا سبک بشمارد. يکي ديگر از مشاهدات پيامبر انواع ملائک بود. پيامبر يکي از فرشتگان را ديد که داراي تعداد زيادي انگشت است و در حال محاسبه است. پيامبر از جبرئيل سوال کرد که
ص: 59
اين کيست؟ جبرئيل گفت: اين ملک، حساب تمام قطرات باراني که ريخته مي شود را دارد. پس يک قطره ي باران بي حساب نيست. پيامبر با آن ملک صحبت کرد و سوال کرد که شما حساب تمام قطرات باران را داريد؟ ملک گفت که من حساب تمام قطرات باراني که در روي درياها يا صحراها ريخته مي شود را هم دارم. ولي حساب يک چيز از دست من در رفته است و آن حساب کسي است که بر تو صلوات بفرستد. پيامبر ديد که يکي از ملائک حالت عبوس دارد و خيلي با ابهت بود. پيامبر پرسيد که او کيست که انسان از او مي ترسد؟ جبرئيل گفت: او مالک، نگهبان جهنم است. از وقتي خدا او را خلق کرده است و مالک جهنم کرده است اصلا يک لبخند هم نزده است. پيامبر به مالک نزديک شد و او بشارت بهشت را به پيامبر داد. اسم نگهبان جهنم مالک و اسم نگهبان بهشت رضوان است. بهشت مظهر رضايت خداست و بخاطر همين اسم نگهبان بهشت رضوان است. جهنم جاي افراد متکبر هستند و در آنجا خدا به آنها مي فهماند که مالک کيست و بخاطر همين اسم نگهبان جهنم مالک است. پيامبر مشاهدات ديگري هم داشتند.
سوال – صفحه 122 قرآن را توضيح بفرماييد.
پاسخ – آيه 87 سوره مائده مي فرمايد: چيزهايي که خدا بر شما حلال کرده است بر خودتان حرام نکنيد.به حدودي که خدا براي شما مقرر کرده است تجاز نکنيد. خدا اين افراد را دوست ندارد.
ما بايد از لذت هاي حلال استفاده کنيم تا بتوانيم جلوي لذت
ص: 60
هاي حرام را بگيريم. روايت داريم که خدا دوست دارد از رخصت هاي خدا استفاده کنيد. اگر کسي حال کار مستحبي را ندارد بگويد: خدايا چون تو اجازه دادي من اين مستحب را ترک مي کنم، براي اين فرد ثواب مي نويسند. محدث بهرامي در کتاب سير به سوي خدا دارد که اگر کسي مي خواهد مستحبي را ترک کند، به نيت اين که خدا به او اجازه داده است، خدا به او ثواب مي دهد زيرا فرد اين کار را در چارچوب بندگي انجام مي دهد. از رخصت هاي خدا و محدوده ي هاي باز خدا استفاده کنيد.
تکرار نام تو شده آواز جبرئيل آگاهي از مقام تو اعجازجبرئيل، تا اوج عرش در شب معراج رفته اي بالاتر از نهايت پرواز جبرئيل، مثل حرير روشني از جنس نور پهن شد در مقدم بُراق پر باز جبرئيل، مداح آستان تو و دوستان توست بايد شنيد وصف شما را ز جبرئيل، سر مست نام توست بزرگ فرشتگان پير غلام توست بزرگ فرشتگان.
سوال – در مورد مشاهدات پيامبر در معراج توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – يکي ازمشاهدات پيامبر ديدن انبيا در آسمان هفتگانه بود، سوغاتي بزرگ معراج، نماز است و کيفيت نماز در معراج تثبيت شد. کيفيت وضو و اذکار و. . در معراج تثبيت شد. يکي ديگراز مشاهدات پيامبر ديدن ملائک و کارگزاران خدا بود. يکي از ملائکي که پيامبر در معراج ديدند حضرت عزرائيل بود. در جلد هجدهم بحارالانوار داريم که پيامبر فرمود: ديدم ملکي نشسته است و تمام دنيا بين دو زانوي و مقابل او است و در دستش صفحه اي از
ص: 61
نور و نوشته اي بود که آنها را نگاه مي کرد و مشغول کار خودش بود و به چپ و راست نگاه نمي کرد. و اين ملک چهره ي محزوني داشت. پيامبر پرسيد که او کيست؟ جبرئيل گفت که او عزرائيل است که دائما مشغول است و جان ها را قبض مي کند. پيامبر نزديکتر رفت و جبرئيل پيامبر را به عزرائيل معرفي کرد. حضرت عزرائيل خوش آمد گفت و خصوصيات امت او را گفت. جبرئيل گفت که پرکارترين ملک، عزرائيل است. پيامبر پرسيد: آيا تمام کساني که تا بحال مرده اند يا در آينده خواهند بوسيله ي عزرائيل قبض روح مي شوند؟ جبرئيل گفت: بله. پيامبر سوال کرد: آيا او در همه جا هست؟ جبرئيل گفت: بله او در همه جا هست. حضرت عزرائيل گفت: تمام دنيا در دست من، مثل سکه اي در دست شما انسانهاست و به همه جا احاطه دارم. هيچ خانه اي نيست مگر اينکه من هر روز پنج مرتبه به آنجا سرکشي نکنم. وقتي يکي فوت مي کند و ديگران براي او گريه مي کنند، به آنها مي گويم که گريه نکنيد نوبت شما هم مي رسد. من اين قدر مي آيم و شما را قبض روح مي کنم تا احدي از شما در اين عالم باقي نماند. شديدترين حادثه مرگ است. جبرئيل گفت: حادثه هاي بعد از مرگ شديدتر از خود مرگ است. يکي ديگر از هديه هايي که پيامبر در معراج دريافت کرد، خمير مايه حضرت زهرا (س)بود. هديه به اندازه ي شأن هديه دهنده است و خدا حضرت زهرا، ادامه دهنده ي نسل پيامبر را به
ص: 62
حضرت هديه داد. در زيارت داريم که سلام بر بتول( يکي از اسامي حضرت زهرا) هديه پيشکش الهي به پيامبر. پيامبر به درخت طوبي رسيد، سيبي از آن برداشت که بسيار معطر بود و سيب را به دو نيم کرد و نوري از آن ساطعه شد که پيامبر تعجب کرد و جبرئيل گفت که اين نور فاطمه در زمين است که در آسمان به آن منصوره مي گويند. پيامبر پرسيد که چرا او در آسمان به منصوره و در زمين به فاطمه معروف است؟ جبرئيل گفت: کساني که در دنيا پيرو فاطمه هستند در قيامت آنها را از آتش جهنم جدا مي کند. پس فاطمه يک لفظ يا اسم نيست بلکه اين حاکي از حقيقتي است. الفاظ آسماني که براي ائمه انتخاب شده است يک مقام و شأن است. مثلا باقر يعني کسي که کارش شکافنده ي علوم خواهد بود يا رضا يعني کسي درمقام رضا به نهايت رسيده است. مهدي يعني کسي که از طرف خدا هدايت خاصي شده است و ديگران را هم دستگيري مي کند. فاطمه يعني کسي که پيروانش را از جهنم قطع مي کنند. چون خدا فاطمه را براي شفاعت نصرت و ياري مي کند، در آسمان به ايشان منصوره مي گويند. در کتاب کامل الزيارات از شفاعت گسترده ي اباعبدالله و حضرت فاطمه (س)صحبت مي کند. در روايات داريم که حضرت زهرا بقدري شفاعت خواهند داشت که به جز يک عده کافر هرز،در جهنم باقي نمي مانند. هر کس نوري در وجودش داشته باشد مورد شفاعت آن حضرت قرار مي گيرد. در آن روز همه ي کافران آرزو مي
ص: 63
کنند که اي کاش ما فاطمي بوديم. پيامبر سيب بهشتي را خوردند و محصول اين سفر آسماني تولد حضرت زهرا بود. پيامبر مي فرمود: من هر وقت مشتاق بهشت مي شوم او را بو مي کنم. در زيارت نامه حضرت زهرا داريم که حضرت ميوه ي بهشتي است.
يکي ديگر از هديه هاي که پيامبر از خدا گرفتند احاديث معراج است که به آن احاديث قدسي مي گويند. قرآن کلام خداست و توسط جبرئيل بر پيامبر نازل شده است ولي در معراج، زماني که پيامبر در فوق ملکوت بود با خدا گفتگوهايي داشت و پيامبر آن گفتگوها را نقل مي کرد. بسياري از احاديث قدسي از پيامبر است. علامه ي مجلسي تعدادي از اين احاديث را جمع آوري کرده است. درجلد 77 بحاراالنوار داريم: اي احمد( خدا در معراج پيامبررا احمد ناميده است. در زمين نام پيامبر محمد يعني پسنديده است، رفتار و منش پيامبر آنقدر پسنديده بود که به او محمد مي گويند. وقتي باطن پيامبر در ملکوت ظهور پيدا مي کنيد، پيامبر علاوه بر محمد پسنديده ترين يا دلپذيرترين يعني احمد نام مي گيرد)آيا مي داني چه زماني بنده ي من به عبوديت مي رسد؟ پيامبر فرمود: پروردگارا، من نمي دانم. خدا فرمود: کسي که هفت صفت در او جمع بشود، عبد من است، يکي تقوا از گناهان. انسان بايد خودش را با گذشته مقايسه کند و ببيند که حساسيتش به گناه بيشتر شده است يا خير. تعظيم در مقابل خدا همان تقوا است. ما بايد در مقابل گناهان پيش خدا خاضع باشيم و اگر گناه هم بکنيم، نبايد افتخار کنيمو سريع
ص: 64
توبه مي کنيم. عالمي در مکاشفه ديد که فردي که مرد متين و متديني بود، دو سر دارد يکي سر حالت بالا و يکي سر حالت پايين. او سِّر اين کاشفه را نفهميد. هنگام مرگ اين فرد عده اي از علما دور او جمع بودند واو گفت که خدايا شاهدي که از وقتي که من خودم را شناختم گناهي نکردم. بعد اين عالم سِّرمکاشفه را فهميد که اين فرد در باطن پيش خدا سر فرود آورده است و او عبد خدا بود.ما بايد در مقابل خدا سر به زير باشيم و قلب مان تسليم خدا باشيم. عبد واقعي کسي است که باطنش خضوع کرده است و به سجده افتاده است. دوم داشتن سکوت و نزدن حرف هاي بيهوده. کساني که زياد صحبت مي کنند اشتباه هم زياد دارند. بعضي ها حرفهاي بيهوده مي زنند و نمي توانند جلوي خودشان را بگيرند. پس عبد کسي است که زبانش دست خودش باشد. سوم اينکه خدا ترسي داشته باشد که هر روز اشک و سوزش بيشتر باشد. ترس از خدا به چه معناست؟ در دعاي جوشن داريم: اي کسي که ترسي از او نيست مگر از عدالتش يعني بايد از عدالت خدا ترسيد. عدالت خدا اقتضا مي کند که اگر توجرمي وخطايي بکني، دامن تو را بگيرد. ما مي ترسيم که نکند مرتکب اشتباهي بشويم و عدالت خدا گردن ما را بگيرد. ترس ازخدا، به ترس از خودمان بر مي گردد. امام سجاد (ع) در دعاي ابوحمزه ثمالي مي فرمايد: وقتي گناهانم را مي بينم به ترس و اضطراب مي افتم. خوف از عدالت خدا يعني خوف از
ص: 65
اينکه من گناهي بکنم تا گير عدالت خدا بيفتم. کساني هم که گناه ندارند در مقابل عظمت خدا خشيت وخوف دارند و خودشان را نمي بينند. معصومين از اين سنخ خشيت ها و دلهره داشته اند. مرحوم آخوند کاشي از شدت خشيت خدا درنمازش آنچنان مي لرزيد که براي بعضي از شاگردانش اين سوال پيش آمده بود که نماز ايشان با اين لرزش ها درست است يا خي؟ آيت الله بهجت در نمازهاي شب جمعه وقتي به سوره اعلي مي رسيدند که مي فرمايد: انسانهايي که خشيت دارند حرف خدا را مي پذيرند و افراد شقي هستند حرف خدا را نمي پذيرند و به جهنم مي روند و جهنمي ها نه مرگ دارند که از عذاب خلاص بشود نه زندگي دارند و...، ديگر صداي ايشان شنيده نمي شد.
سوال – صفحه 129 قرآن کريم را توضيح بفرماييد.
پاسخ – آيه ده سوره انعام مي فرمايد: اي پيامبر، انبياء قبلي را ههم مسخره مي کردند نگران نباش. بدان که استهزاي افراد مسخره کننده به خودشان بر مي گردد و باعث عذاب و نکبت دردنيا و آخرت آنها مي شود. کساني که براي دين داري خودشان و ديگران تلاش مي کنند با شنيدن متلک يا مسخره کردن ديگران، کنار نکشند.
کتاب معراج پيامبر که توسط آقاي زکي زاده جمع آوري شده است کتاب جامع و خوبي است.
سوال – در مورد ادامه ي مشاهدات پيامبر در معراج توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – چهارمين خصوصيات عبد اين است که مهار شکمش را در دست داشته باشد و هر چيزي نخورد و به اندازه ي
ص: 66
ضرورت بخورد. کسي که زياد مي خورد و دير مي خوابد، نمي تواند براي نماز صبح بيدار بشود. حضرت يحيي شيطان را تمثلي ديد و سوال کرد که چه زماني از من خوشت مي آيد؟ شيطان گفت: زماني که غذاي سنگيني مي خوري و مي خواهي صبح بلند بشوي. حضرت يحيي عهد بست که ديگر غذاي سنگين نخورم و شيطان هم گفت که من عهد مي بندم ديگر مومني را نصيحت نکند. يکي ديگر از ويژگي هاي بنده اين است که از دنيا بدش بيايد چون خدا بدش مي آيد و از خوبان خوشش بيايد چون خدا خوشش مي آيد يعني حب و بغض بنده تابع خدا باشد. منظور از دنيا يعني کسي که ظواهر دنيا را هدف قرار بدهد و در اين دنيا گير کند و ِالا اگر انسان از لذت هاي حلال خدا براي بندگي استفاده کند اشکالي ندارد و نبايد دلبستگي و وابستگي به دنيا نداشته باشد. پنجمين ويژگي هاي بنده، داشتن حيا است.
سلام اي باران فراگير، سلام اي ابر سايه گستر، سلام اي خبري که قطعي است، سلام بر تو، سلام چون ايستاده اي هر جا و هر لحظه، سلام بر تو چون مي نشيني بر هر خاک و هر گونه، سلام آنگاه که قدم مي زني، سلام آنگاه که به نماز مي ايستي، سلام آنگاه که به رکوع مي روي، سلام آنگاه که سجده مي کني، سلام آنگاه که بزرگي خدا را فرياد مي کني، سلام آنگاه که گل واژه استغفار را به زبان مي آوري، سلام برتو سلامي دلي که جز به پنجره نگاه مهرآميزت دخيل نبسته است،
ص: 67
سلام چشمي که جزء آمدنت را اميد ندارد، سلام دلخسته ي اميدوار، سلام درمانده ي منتظر، سلام سلام کننده اي که خداحافظي نمي کند با تو که هميشه هستي و هيچگاه غايب نبوده اي، اي صاحب سلام، و سلام مخصوص و ويژه به مردم سرزميني که دعاي اللهم عجل لوليک الفرج روي زبانشان است.
سوال: خيلي خوب است که آدم بتواند آن محبوب پنهاني و آن معشوق آسماني را ببيند خيلي ها آرزوي ديدن امام زمان (ع) را دارند در خواب و يا در بيداري. خيلي ها دنبال يک دستور مي گردند آيا ذکر خاصي است و يا عمل خاصي است که ما بتوانيم امام زمانمان را ببينيم و چشممان به جمال او روشن شود. بعضي گفتند چهل شب شما به جمکران برويد و يا چهل شب به مسجد سهله برويد فلان ذکر و دعا و عمل خاص را انجام بدهيد، شما مي توانيد امام زمان (ع) را ببينيد، آيا واقعاً اينطور است يا خير؟
پاسخ: اين سوال رايجي است که متدينين و دوستداران امام زمان (ع) مي پرسند. ابتدا دو نکته را عرض کنم. نکته اول اينکه در عين حال اينکه ديدن امام زمان (ع) و هر کدام از معصومين و اولياء بزرگ الهي يک سعادت بزرگ است و يک آرزوي است که هر مومني دارد و به يقينش مي افزايد، اما در عين حال واقع مطلب اينکه نبايد اين را هدف تلقي کرد و جوري باشد که همه هم و غم ما رويت فيزيکي و ديدن آن بزرگوار باشد. اين را انصافاً در ابتدا بايد در نظر بگيريم. ببينيد در زمان معصومين
ص: 68
خيلي ها بودند که اينها را مي ديدند و در کنار آنها بودند ولي در دل آنها جا نداشتند و از آنطرف کساني هم بودند که دور بودند ولي در دل معصوم جاي داشتند. اويس قرني معروف بود، با اينکه پيغمبر اکرم (ص) را نديد، يکبار از مادرش اجازه گرفت که از يمن براي ديدن پيغمبر بيايد و بدليل مسافرت حضرت، نتوانست در مدت خاصي که به مادرش قول داده بود، ايشان را ببيند. وقتي پيامبر آمد فرمود: بوي خدا را از طرف يمن مي شنوم. ضربالمثل در يمني پيش مني از اينجاست که او در يمن است ولي در دل پيامبر است. مالک اشتر از اميرالمومنين (ع) دور مي شد به سمت مصر مي رفت براي اينه باري از دوش امام بردارد، او در دل اميرالمومنين (ع) جاي داشت. ولي کساني بودند کنار حضرت امير و نه تنها يار نبودند، بلکه خواري جلوي پاي او بودند. پس ديدن فيزيکي حضرت هدف نيست و در روز قيامت نمي پرسند که تو چرا نديدي؟ بازخواست نمي کنند چون ما مامور به اين امر نيستيم، انچه که بازخواست مي کنند کسب رضايت حضرت است، تحت ولايت و سرپرستي او زندگي کردن است و مطيع اوامر او و دين بودن است. اين امور را از او مي پرسند. خلاصه اين نکته را در يک جمله زيباي مرحوم آقاي بهلول که فرمودند بيش از آني که توي چشم حضرت خودت را جا بدهي، خودت را در دل او جا بده. نکته دوم اينکه آن دستورالعملهايي که نقل شده مثل بيتوته چهل هفته در مسجد جمکران يا سهله و يا
ص: 69
بعضي اذکار، بايد بدانيم اينها الزام آور نيست بر حضرت که الزاماً جوري شود که در چنگ ديدار ما بيايد. اصلاً در زمان غيبت کبري مصلحت غيبت اينچنين اقتضاء مي کند که ديدن حضرت به اختيار حضرت است و هر کس هم هر چقدر کارهايي را انجام دهد با اين وجود چه بسا ديدن و ملاقات صلاح نيست. در زمان حضور معصومين شخص خدمت معصوم براي ديدن و يا سوال کردن مي رود مثل الان که خدمت يک عالمي و بزرگي و يا متديني مي رويد، ولي در زمان غيبت اين الزام آور نيست و فرد آن کارها را انجام بدهد و به نتيجه نرسد، گله مند شود. مهمترين ذکري که مي تواند انسان را به ارتباط با حضرت و احياناً ارتباط ديداري مشرف کند، ذکر عملي است يعني واقعاً انسان عامل و متدين باشد و دستورات دين و محکماتي که به عنوان وظيفه بر دوش او است، او را انجام بدهد. دنبال ذکر عجيب و غريب نگرديد و به تعبيري از آيت الله بهجت، بعضي دنبال ذکري هستند که نه خدا، نه پيامبر و نه امام گفته، ولي اگر به او بگوييد که در قرآن آمده اين عمل را انجام بدهيد مي گويد اين را که مي دانستيم و اين را خيلي مهم تلقي نمي کند. اتفاقاً در اينها نکته ها است. بنابر اين مهمترين ذکر، ذکر عملي است. بايد عمل کند و در عمل نشان دهد که به ياد او هستم. پدر آيت الله سيستاني که الان در عراق هستند، پدرشان سيد محمد باقر سيستاني از خوبان مشهد بود. ايشان يک خاطره معروف
ص: 70
دارند. ايشان ختم زيارت عاشورا را در مشهد شروع کرده بود. يکي از چيزهايي که در برآوردن حاجات و از جمله حاجت تشرف موثر است، چله زيارت عاشورا است که يا چهل روز و يا چهل هفته مداومت داشته باشد. ايشان چهل هفته به نيت اين حاجت که به خدمت حضرت برسد، اين زيارت عاشورا را به صورت سيار در مساجد مشهد مي خواند. هفته چهلم بود که اميد داشت خبري شود. ايشان مي گويد من آخرهاي زيارت عاشورا که شد يک چيزي يکي از منازل اطراف حس کردم که نوري است. سريع زيارت عاشورا را تمام کردم و به سمت آن منزل دويدم. نزديک که شدم ديدم صداي شيون و گريه مي آيد متوجه شدم کسي از دنيا رفته، ولي من دنبال آن نور مي گردم. تسليت گفتم و وارد منزل شدم. به يک اتاقي وارد شدم که جنازه متوفي وسط آن اتاق بود و يک پارچه روي آن کشيده بودند و در بين چند نفر ديدم حضرت نشسته و ديگران او را نمي شناختند. من عرض ادبي کردم و نزديک که شدم، من فقط شنيدم که فرمودند فلاني چله گرفتن نمي خواهد مثل اين خانم مسلمان باشيد خودمان سراغتان مي آييم. اين خانم کسي بود که در کشف رضا خان که حجاب را از سر خانمها برداشته بودند، اين خانم هفت سال از منزل اشان بيرون نيامدند و آذوقه اشان را يک جوري تهيه مي کردند و رفت و آمد از داخل خانه از زيرزمينها به خانه هاي ديگر يک راهي باز کرده بودند، انجام مي شد. اين همان ذکر عملي است. اگر
ص: 71
بتواند در کسب و کار، بازار، تحصيل، خانه، خانواده و ارتباطات مسلمان بودن خودش را عملاً نشان بدهد اين مهمترين چيز براي جلب توجه و احياناً در صلاحيت هاي لازم پيدا شدن براي تشرف حضرت است. در مفاتيح اين آمده کس که بخواهد اولياي الهي را ببيند مي تواند فهرست را ببيند و چيزهاي ديگر که صلاحيت هاي لازم پيدا شدن براي تشرف حضرت است، ولي الزام آور براي حضرت نيست مثل چله زيارت عاشورا و مسجد جمکران رفتن و صلوات زياد هديه کردن به حضرت که از چيزهايي است که ذکر محبوب براي معصومين است. اينها اموري است که گفته شده ولي بهترين ذکر همان ذکر عملي است.
سوال: در روايت داريم از پيغمبر اسلام که فرمودند: من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية، هرکس بميرد و امام زمان خودش را نشناسد به مرگ جاهلي مرده است. معرفت يعني چي؟ ايا صرف اينکه ما نسب حضرت را مي دانيم و مي دانيم که امام دوازدهم است و ويژگيهاي حضرت را، معرفت صدق مي کند و يا معرفت يک چيزي وراي اين حرفها است که شايد ما کمتر به آن توجه مي کنيم.
پاسخ: ما يک علم داريم و يک معرفت. علم همان اطلاعات ذهني است که با مطالعه و شنيدن و خواندن تحصيل مي شود، اما معرفت علم قلب است يعني باور و يقين قلبي که انسان از صميم قلب و از ته دل چيزي را قبول داشته باشد. معرفت يک نوع نورانيت در دل است از جنس باور و عقيده است که طريقه بدست آوردن اين معرفت صرفاً مطالعه
ص: 72
کردن و کلاس رفتن نيست، آنها مي تواند مقدمه باشد، ولي عمده چيزي که باعث بدست آوردن اين معرفت مي شود. معرفت امام نه فقط بدانم او فرزند کي است و نه فقط فضايل او را بدانم، بلکه باور داشته باشم او کسي است که در روايتي از امام صادق (ع) است فرمود: پايين ترين معرفت آن است که تو باور داشته باشي که معرفت داشته باشي او مثل پيغمبر اطاعتش واجب است، تسليم او بودن اوحق ولايت و سرپرستي بر ما دارد چون از ما عالمتر به مصالح ماست و از ما مهربانتر است و از اين جهت ولايت را در آنها گذاشته و از اين جهت اولي هستند به خود ما نسبت به ما. آن چيزي که باعث بدست آمدن اين معرفت مي شود آن صرفاً عمل است. ما در روايت داريم و در قرآن هم است: واعبد ربک حتي يأتيک اليقين (سوره حجر-آيه 99) بندگي کن تا به يقين برسي. در روايتي از امام کاظم (ع) که فرمود معرفت از راهي بدست نمي آيد مگر با عمل. مقصود از عمل اين است که دستورات امام زمان (ع) جداي از دستورات معصومين و قرآن که نيست، بنابر اين آن کتابچه دستورات حضرت در دست ماست. قرآن، احکام و اخلاق دين چيزهايي است که در اختيار ماست و بسياري از آنها را ما مي دانيم. ما در يک فرهنگي بزرگ شديم که با ما عجين شده است و انطور نيست که نسبت به خواسته هاي حضرت بيگانه باشيم. اگر همان مقدار از محکمات و مسلمات که مي دانيم، عمل کنيم، آن معرفت را بدست
ص: 73
مي آوريم. ما پاک بودن و پاک زيستن و دستورات و واجبات را انجام دادن را نمي دانيم و از محرمات چشم پوشيدن، همين ها را عمل کنيد، مسلماً آن معرفت بدست خواهد آمد.
امام زمان (ع) فرمود: به راستي علم ما به اوضاع شما احاطه دارد و هيچ چيز از احوال شما بر ما پوشيده نيست و نسبت به لغزشهايي که از شما سر مي زند، شناخت داريم. بعضي از اعمال و رفتارها هستند که حضرت آزرده مي شوند و يک وقت که کار خوب انجام مي دهيم و به سمت عمل مي رويم و يک ديندار واقعي مي شويم حضرت خوشحال مي شوند.
سوال: ما مي دانيم که اعمال صالح باعث خوشنودي امام زمان (ع) مي شود. آيا بطور خاص در بيان آن حضرت از عمل خاصي نام برده شده يا خير؟
پاسخ: بطور عام آن اعمالي که در دين توصيف شده و باعث خوشنودي و رضايت خداوند متعال شده، طبيعتاً و بدون ترديد باعث خوشنودي امام زمان (ع) هم خواهد شد. در تشرف يک از بزرگان که خدمت حضرت رسيده بودف حضرت فرموده بود هر چه بنده تر باشيد ما شما را بيشتر دوست داريم، ما شما را براي خودمان نمي خواهم، بلکه شما را براي خدا مي خواهم. اميرالمومنين (ع) در نهج البلاغه دارند که من شما را براي خدا مي خواهم شما را مي خواهم که مشتري خدا شويد نه مشتري من و اگر هم مي گويم اطاعت من را کنيد چون من حرف از خدا مي زنم. پس هر چه بنده تر باشيد بيشتر حضرت راضي تر و
ص: 74
خشنود مي شود. در يک طوقه اي که وجود مبارک امام زمان (ع) به شيخ مفيد دارند يک تعبير گويايي دارد. امام فرمودند: اگر شيعيان ما يک دل و يک پارچه با همديگر وفا مي کردند به آن عهدي که با ما داشتند، ديدار ما با آنها عقب نمي افتاد، آنچه که ما را محبوس و پنهان کرده است که همان چيزهاي ناپسندي است که ما از شيعيان مي بينيم. اين عهد در زيارت سرداب امام ذکر شده است که آقا من تمام مالم، جانم و خانواده ام و آبرويم و تمام سرمايه هايم در اختيار خاص شما و آنچه که در دستور شماست يعني هيچ چيزي را بر شما و خواسته هاي شما مقدم نکنم و اگر دنبال کار خودم باشم در اولويت دوم است، اول دنبال کار شما باشم. اين عهدي که دارم اين است که امام من بر من مقدم باشد. ببينيد با اين تعبير حضرت بطور عامي آنچيزي که حضرت را خوشحال مي کند وفاي به عهد است. شما هفته قبل سوالي کرديد اهميت نماز را خيلي ها مي دانند اما چکار کنيم بچه هايمان نمازخوان بشوند؟ بطور مسلم اولين قدم براي والدين اين است که خودشان نماز را جدي بگيرند و فضاي خانه را آماده مي کنند مثل کم کردن صداي تلويزيون و يا آن را خاموش مي کنند و همه مي دانند اول وقت يک اتفاقي در خانه ما افتاده است و همه اين را مي فهمند. يا وقتي قطرات اشک را در چشم پدر و مادرش مي بيند در موقعي که دعا مي کند و يا قرآن مي
ص: 75
خواند، اين بزرگترين تربيت براي آن بچه است. بچه هاي ما آن چيزي نمي شوند که ما مي خواهيم، بلکه آن چيزي مي شوند که ما هستيم. بنابر اين اگر ما آموزه هاي دين را جدي بگيريم، همين باعث تربيت بچه ها مي شود و اين چيزي است که امام زمان (ع) را خشنود مي کرد. بطور خاص در روايات داريم آنچيزي که باعث مسرت معصومين مي شود اين است که شما دست يک افتاده اي را بگيريد. اين افتاده، فقط افتاده مالي نيست، بلکه افتاده فکري هم است. مومني که گاهي دچار شک و ترديد مي شود و يک جاهايي شايد در زندگي کم بياورد و تو مي تواني با يک کم وقت گذاشتن و صحبت کردن او را تقويت کني. روايتي است که شخص کشاورزي خدمت امام صادق (ع) رسيد و گفت من مشکل مالي دارم، حاکم اهواز از شيعيان شماست يک توصيه اي کنيد مرا رعايت کند و مالياتي که براي من داده اشتباه است و من اين مقدار را ندارم. امام يک کاغذي نوشت که برادر ديني ات را خوشحال کن، خدا تو را خوشحال مي کند. وقتي اين کشاورز پيش حاکم رفت، کار اين را راه انداخت و خيلي کمکش کرد. يکسال بعد اين کشاورز پيش امام برگشت و شروع به توصيف اينکه حاکم چه خدماتي داد، امام صادق (ع) فوق العاده خوشحال شد. اين کشاورز گفت مثل اينکه شما هم خيلي خوشحال شديد. حضرت فرمود: خدا و رسول را خوشحال کرد و قبل از اينکه تو خوشحال شوي ما خوشحال مي شويم. وقتي شما به يک بچه احترام کنيد
ص: 76
اول پدرش خوشحال مي شود. بنابر اين اگر دست مومنين و افتادگان را بگيريد، فوق العاده موجب مسرت امام زمان (ع) و دعاي امام در حق اين شخص مي شود. طوقه به معني همان نامه است منتها از نظر لغوي به معني پاورقي کتاب و پاي چيزي حاشيه زدن است. اما طوقه به معني خود نامه است و مقصود از طوقعات امام زمان (ع) که حدود 80 تا از نامه اي است که در زمان غيبت صغري و کبري امام به نواب خودشان و يا به بعضي از فقها و بزرگان و علما مثل شيخ مفيد نوشته اند و الان در دسترس است.
از حضرت نقل شده است که فرمود ما در رعايت حال شما کوتاهي نمي کنيم و شما را فراموش نمي کنيم، اگر جزء اين نبود گرفتاريها بر شما فرود مي آمد و شما را ريشه کن مي کرد، پس تقوي خداي بزرگ را پيشه سازيد.
دعا مي کنيم براي آمدنش، آمدن همان کسي که مژده باران سبز شالي هاست، خدا کند که بيايد، همين حوالي هاست.
سوال: خيلي ها اين سوال در ذهنشان مطرح است که حضرت در کجا سکونت دارند؟ صحبت از جزيره خضراء مي شود، آيا اين جزيره محل سکونت حضرت است؟ آيا محل سمونتي براي ايشان بيان شده است يا خير؟
پاسخ: فيض کاشاني مي گويد: گفتم که از که پرسم جانا نشان کويت، گفتا نشان چه پرسي آن کوي بي نشانست. حضرت آنجور نيست که جاي مشخصي داشته باشد. در دعاي ندبه است: ليت شعري اين استقرت بک النوي: اي کاش مي دانستم کجايي؟ واقعيت بحث جزيره
ص: 77
خضراء که بعضي مطرح کردند محل سکونت اولاد و ياران خاصي از حضرت و گاهي خود حضرت است، هيچ سند روايي ندارد و ما در هيچ روايتي اسمي از جزيره اي به نام خضراء که حضرت و اولادش در آن باشند، اصلاً وجود ندارد. جزيره خضراء داستاني است که مرحوم مجلسي هم اين را ذکر کرده است ولي در کتب معتبر نديدم و از قرن هفتم هجري يعني هفتصد سال بعد از معصومين اين داستان وارد کتب ما شده است و آن هم نه در کتب معتبر ما که شخصي به نام علي فاضل مازندراني مي گويد من چند روزي به جزيره رفتم که در اقيانوس اطلس بود و فرزندان حضرت را آنجا يافتم، که اين داستان داراي تناقضات و حتي تحريف قرآن است و بيشتر علماي ما هم آن را نپذيرفتند. فقط يک تعبير زيبا از آيت الله بهجت که خيلي شيرين است که فرمودند خضراء به معني سبز است و جزيره خضراء آن دلي است که به ياد حضرت سبز شود. اگر کسي دائم سعي کند به ياد حضرت فضاي روحي خودش را قرار دهد اين دل سبز و با نشاط مي شود.
سوال: نقش بانوان در شکل گيري حکومت مهدي چقدر موثر است و بانوان کجاي اين حکومت قرار دارند؟
پاسخ: چندين روايت داريم که به عنوان نمونه يکي از آنها را روايت مي کنم از امام محمد باقر (ع) که فرمود: از آن 313 نفر از نخبه هاي عالم 50 نفر از آنها زنان بزرگي هستند که کنار حضرت هستند. ما در صدر اسلام هم داشتيم زناني که کنار پيغمبر
ص: 78
و حتي در جنگهاي بزرگ مثل اُحد نصيبه يکي از زنان بسيار برجسته است و در بعضي روايات است که جزء کساني است که رجعت مي کنند و در زمان ظهور برمي گردند. ام ميموئه نيز جزء کساني است که برمي گردند. نصيبه در جنگ اُحد که بسياري فرار کرده بودند و حضرت امير از جان پيغمبر (ص) دفاع مي کرد، با اينکه براي مداواي مجروحين وارد جنگ شده بود، اما انجا شمشير را برداشت و جلوي پيغمبر از پيغمبر دفاع مي کرد. ما چنين زناني در صدر اسلام داشتيم و در انتها هم چنين زناني هم کمک کار خواهند بود هم جزء ياران خاص و هم جزء ياران عمومي که از زن و مرد متدين است.
سوال: از فضيلت شب نيمه شعبان بگوييد و که از اين شب نهايت استفاده را بکنيم؟
پاسخ: يکي از شبهاي ممتاز در طول سال شب نيمه شعبان است که در روايت از امام صادق (ع) است که شب نيمه شعبان براي ما اهل بيت نقش شب بيست و سوم ماه مبارک رمضان و شب قدر را براي پيغمبر دارد يعني همانطور که شب قدر براي پيغمبر شب نزول قرآن بوده و شب سرنوشت ساز است، شب نيمه شعبان براي ما اهل بيت هم همينجور است. اين خيلي روشن است چون همانطور که شب قدر قرآن بر پيغمبر نازل شده، اين شب هم قرآن ناطق و تجسم قرآن است، بدنيا مي آيد. در زيارت آل ياسين مي خوانيم: السلام عليك تالي كتاب الله و ترجمانه: سلام بر تو اي تلاوت کننده کتاب خدا و تفسير کننده آيات او. شريک
ص: 79
القرآن و حقيقت و تجسم قرآن مي آيد. همچنين که شب قدر شب تقدير و سرنوشت ها است، در شب نيمه شعبان کسي خواهد آمد که سرنوشت بشريت را رقم مي زند و لذا موقع ميلاد حضرت که در سحر شب جمعه سال 255 هجري بود که حکيمه خاتون عمه امام حسن عسگري (ع) در کنار مادر بزرگوار امام زمان (ع) که موقع حملشان بود، نشسته بودند. اضطرابي به ايشان دست داد. امام حسن عسگري (ع) که پشت پرده بودند فرمودند عمه جان سوره قدر را بخوان. بنابر اين شب نيمه شعبان واقعاً يکي از شب هاي است که مثل مرحوم ميرزا ملکي تبريزي که از عرفاي بزرگ ما بودند، يکي از محتملات قدر را آن شب دانسته و احياء بسيار توصيه شده است. در روايت از امام باقر (ع) است که خدا قسم خورده حاجتمندي را آنشب دست خالي برنگرداند و امام صادق (ع) فرمود به ميمنت و برکت اين شب هر کس در اين شب در هر جاي عالم بدنيا مي آيد به نوعي عاقبت به خير مي شود. در زيارت نيمه شعبان در مفاتيح آمده: زمان تولدش بسيار با جلالت است. وقتي زمان تولد آنقدر با جلالت است مولود ديگر چقدر با جلالت است.
سوال: چند تا کتاب معرفي کنيد؟
پاسخ: يک کتاب که بسيار ارزشمند است به نام زن منتظر و منتظر پروري که کتاب برگزيده همايش بين المللي دکترين مهدويت هم شده که خانم پريان معين الاسلام آن را نوشته که بخش زيادي از آن مشترک بين زن و مرد است و همه مي توانند استفاده کنند که وظايف يک
ص: 80
منتظر را مطلع بشوند، ولي يک بخش آن که بسيار جالب است تربيت نسل منتظر است که بخصوص از خواهران بزرگوار که نقش تربيتي اشان نقش ممتاز در خانه است، تقاضا مي کنم اين کتاب را تهيه کنند و استفاده کنند. کتاب دوم کتاب عصر زندگي است که آقاي محمد حکيمي نوشتند که عصر ظهور امام زمان (ع) و خصوصيات و ويژگيهاي آن عصر و اينکه ما چگونه خودمان را نزديک کنيم. وقتي اوصاف ظهور را شنيدم بايد در آن جهت گام برداريم و از اين جهت اين کتاب خيلي ارزشمند است. کتاب سوم کتاب معرفت امام زمان (ع) و تکاليف منتظران نوشته ابراهيم شفيع سروستاني است که هم در مورد معرفت که بحث امروز ما بود درباره حجت الهي و هم بايد و نبايدهاي انتظار را بيان کردند.
سوال: بالاخره وقت آمادن امام زمان (ع) کي است؟
پاسخ: همانطور که خود اهل بيت فرمودند تعيين وقت ظهور از اسرار الهي است که کتمان شده است. فقط چيزي که وظيفه داريم که ظهور را نزديک ببينيم. اين در روايات ما است که هر مومني بايد ظهور را نزديک ببيند که آمادگي خودش را روز افزون کند. شايد اين جمعه بيايد شايد. بلکه زودتر از اين مطلب، امام صادق (ع) فرمود: شب بگو فردا صبح حتي اگر جمعه هم نباشد امروز يکشنبه است، فردا صبح و صبح بگو شب، ظهور را اينجور نزديک ببينيد و واقعش يک مومن بايد به اينصورت ببيند، هم تحمل نداشته باشد تاخير را، هم آمادگي لازم را کسب کند و آنقدر صبر داشته باشد که اگر به مصلحت الهي عقب افتاد
ص: 81
مأيوس و افسرده نشود.
سوال: دعاي ما براي ظهور هم تاثير دارد؟
پاسخ: بدون ترديد. خود امام زمان (ع) مي فرمايد: دعاي را زياد براي تعجيل فرج کنيد. يکي از کارهايي که مومن اگر کند در بحث دينداري در آخرالزمان باعث تثبيت و تقويت دين اشان مي شود، دعا براي فرج امام زمان (ع) است.
اللهم عجل لوليک الفرج
خدايا من از آن زمان که شنيدم محبوبمان ناشناس در ميان ما مي گردد و در همين فضا تنفس مي کند و وقتي ظهور کند همگان مي گويند که ما پيش از اين او را ديده ايم، به همه سلام مي کنم، شايد لااقل که پاسخي هر چند به ناشناس از او بشنوم. خدايا تا کي ما ناشناسا بمانيم و او ناشناخته بماند، عجل لوليک الفرج.
اي که يک گوشه چشمت غم عالم ببرد حيف باشد که تو باشي مرا غم ببرد.
سوال – در مورد احاديث قدسي يا معراجيه پيامبر توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – يکي از دستاوردهاي معراج پيامبر،احاديثي قدسي است. در يکي از احاديث قدسي خدا مي فرمايد که وقتي هفت ويژگي در بنده ي من جمع بشود او عبد مي شود: تقوا داشته باشد، سکوت نسبت به حرفهاي بيهوده داشته باشد، ترسي از خدا داشته باشد، به اندازه ي نياز بخورد، دنيا را هدف قرار ندهد زيرا من اين را دوست ندارم و از خوبان خوشش بيايد چون من از اين کار را خوشم مي آيد و در خلوتها از من حيا داشته باشد. خيلي ها در جلوي جمع گناه انجام نمي دهند و حيا مي کنند و اين حيا، حيا از
ص: 82
مردم است که البته خوب است ولي حيا الهي اين است که انسان در خلوت گناه نکند و خودش را حفظ کند. حاج شيخ کريم حائري مي فرمودند که اگر من در خواب هم نامحرمي را ببينم چشم فرومي بندم. در زمان هاي ما خلوتگاه هاي زيادي وجود دارد مثل خلوتگاه هاي مجازي اينترنت يا نگاه کردن ماهواره يا کنار هم بودن دوتا نامحرم در ساعت هاي طولاني. ابوبصير که يکي از ياران امام صادق(ع) بودند به خانمي قرآن ياد مي دادند و روزي ايشان با اين خانم شوخي کردند. وقتي ايشان خدمت امام رسيدند امام فرمود: هر کسي در خلوت مرتکب گناهي شود خداوند براي او ارزشي قائل نيست. ابوبصير خجالت کشيد و توبه کرد. پيامبر فرمود: در قيامت گروهي هستند که عذاب سختي دارند و خدا به آنها مي فرمايند شما در خلوت گناهان کبيره انجام مي داديد ولي وقتي با مردم بوديد متواضع بوديد. اين يک کار منافقانه است.اين نشانه ي ضعف ايمان و باور انسان است.معناي اينکار کوچک شمردن خداست. امام صادق (ع) مي فرمايد: اگر کسي خدا را حاضر و ناظر نداند، اين کفر است و اگر خدا را حاضر بداند و باز گناه کند، خدا را کوچک شمرده است.اگر کسي باور قوي داشته باشد دوربين خدا را در همه جا مي بيند. اميرالمومنين از بازار رد مي شدند که ديد فردي قسم مي خورد که قسم به خدايي که در حجاب و آسمانها است. حضرت پرسيد چه کسي در حجاب است ؟ او گفت: خدا. حضرت فرمود: بين خدا و بنده حجابي نيست.اين را بدان که تو هر جا
ص: 83
هستي خدا هم هست. يکي از اهل معرفت مي گفتند که در نيمه شبي بلند شدم و ديدم که دايي ام درحال عبادت است و به او غبطه خوردم.دايي ام به من گفت که تو تا سحر بگو يا حاضر يا ناظر. استادي به شاگردانش گفت که مرغي را در يک محل که کسي آنجا نيست سر ببريد و آنرا بياوريد. همه با خودشان يک مرغ کشته شده آوردند ولي يک نفر با خودش مرغي نياورد و گفت که من جايي را پيدا نکردم که خلوت باشد زيرا در همه جا خدا ناظر براعمال ماست.امام رضا(ع) مي فرمايد: پنج کار نکن و بعد هر کاري مي خواهي بکن، سرسفره ي خدا ننشين، از سلطنت خدا بيرون برو، جايي برو که خدا تو را نبيند و هرچه مي خواهي گناه کن، وقتي عزرائيل مي خواست جان تو را بگيرد او را بران و وقتي مالک نگهبان جهنم مي خواست تو را به جهنم ببرد به او بگو نمي آيم.
ما تا جايي که مي توانيم بايد خلوتگاه هاي مفسده انگيز نداشته باشيم و از خلوت گاه ها فرار کنيم.در ضمن اگر چنين خلوت هايي پيش آمد اهل بيت مي فرمايند که در اين زمان ذکر خدا را زياد بگوييد. پيامبر به يکي از اصحابش فرمود: وقتي در خلوت هستيد ذکر خدا را بکنيد. خوب است که انسان در زمان خلوت، ذکر يا حاضر يا ناظر، يا رقيب يا رفيق را زياد بگويد. وقتي يوسف با زليخا در خلوت بود، زليخا روي مجسمه اش را کشيده بود زيرا از او خجالت مي کشيد و يوسف گفت
ص: 84
که ما بايد از خدا خجالت بکشيم و ذکر خدا را گفت و فرار کرد. شيخ رجبعلي خياط در شبي براي او زمينه ي گناه در خلوتي فراهم شد ولي او با خدا معامله کرد. و به خدا گفت که من از اين لذت حرام مي گذرم، تو هم مرا تربيت کن و از آن موقع چشم و گوش او باز شد و ناديدني ها را مي ديد و ناشنيدني ها را مي شنيد. پس حيا يکي از صفات عبد شدن است.
يکي ديگر از دستاوردهاي بزرگ پيامبر در معراج سفارش به ولايت اميرالمومنين بود. امام صادق(ع) مي فرمايد: پيامبر صد و بيست بار به معراج رفتند وهيچ دفعه اي نبود مگر اينکه خدا سفارش ولايت را به پيامبر کرد. سفارشي که به ولايت اميرالمومنين و فرزندانش شد بيشتر از سفارش به واجبات بود. ابن عباس مي گويد: اولين کسي که علي را اميرالمومنين خطاب کرد يپامبر بود.روزي با پيامبر نشسته بوديم و علي وارد شد و سلام کرد و پيامبر گفت: سلام اميرالمومنين.من تعجب کردم و پيامبر قسم خورد که هيچ چيزي در مورد علي نمي گويم مگر اينکه آنرا ديده ام. پيامبر فرمود: در شب معراج ديدم که در همه ي درهاي بهشت نوشته شده بود که قبل از خلقت آدم، مشيت خدا اين بوده است که علي بن ابيطالب اميرالمومنين بشود. بخاطر احترام ائمه به حضرت علي (ع)، آنها اجازه نمي دادند که کسي آنها را اميرالمومنين خطاب کند. فردي از امام صادق (ع) پرسيد که ما مي توانيم امام آخري يعني مهدي را اميرالمومنين خطاب کنيم؟ امام فرمود: خير. اين
ص: 85
اسم مخصوص جدمان علي است و کسي اين اسم را بر خودش نمي گذارد مگر اينکه کافر باشد. امام فرمود، بگوييد: السلام عليک يا بقيةالله.از پيامبر سوال شد که خدا در معراج با چه زباني با شما صحبت کرد؟ پيامبر فرمود: با صداي علي.پيامبر وقتي اين صدا را شنيد، پرسيد که خدايا تو با من حرف مي زني يا علي؟ خدا خطاب کرد: من ديدم تمام زواياي قلب تو پر از محبت علي است. بنابراين با صداي آشنا با تو صحبت کردم که آرامش بگيري.پيامبر فرمود: من در هر طبقه ي آسمان که مي رفتم ملائک به من خوش آمد مي گفتند. جبرئيل گفت: اي محمد، اگر محبت علي در دل همه ي امت تو بود، خدا جهنم را خلق نمي کرد.خدا به پيامبر فرمود که من يکي از اسامي خودم را براي توانتخاب کردم، من محمود هستم و تو محمد وعلي را بعنوان جانشين تو انتخاب کردم و اسمي از خودم را بر او گذاشتم من اعلي هستم و او علي. خدا فرمود: تو، علي، فاطمه، حسن و حسين از نورالهي خلق شده ايد و اگر کسي به شما ايمان بياورد پيش من مومن است و اگر کسي به شما ايمان نياورد پيش من کافر است.اي احمد، مي خواهي جانشينان خودت را ببيني ؟ پيامبر فرمود: بله. خدا انوار پاک معصومين را نشان داد که بصورت حلقه ي وار دور خدا خضوع کرده بودند.(در زيارت جامعه داريم: اهل بيت وقتي شما درعالم نور بوديد در عرش الهي طواف مي کرديد.) يکي از آنها مثل ستاره مي درخشيد که او مهدي بود. و خدا فرمود
ص: 86
که او از ظلم ها انتقام مي گيرد.اين انتقام شخصي نيست و بخاطر ظلم هايي است که که به مقام ولايت و امامت شده است. پس پيامبر دستور جانشيني را در معراج گرفت و بعد در قرآن داريم که آنچه به تو رسيده است را به مردم بگو.پيامبر به جز روز غدير، در مکانهاي ديگري هم مسئله ي جانشيني را مطرح کرده بود.
يکي ديگر از مشاهدات پيامبر در معراج ديدن بهشت و جهنم و ديدن بهشتي ها بود. معراج در سال سوم بعثت پيامبر بود. پيامبر وجود نوري ائمه را مشاهده کرد ولي بهشت و جهنمي که در عالم ملکوت است را ديد.
سوال – صفحه 106 قرآن کريم را توضيح بفرماييد.
پاسخ – اولين آيه اين صفحه مي فرمايد: انسانهاي با تقوا که در مجلس گناه هستند بشرط اينکه به گناهکاران تذکر بدهند در آنجا بنشينند و با آنها همراه نباشند. دراين صورت مواخده گناهکاران پاي فرد با تقوا نوشته نمي شود.
سوال- در مورد ديدن بهشت و جهنم پيامبر در معراج توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – يکي از دستاوردهاي معراج اين بود که پيامبر بهشت و جهنم و خصوصيات آن را ببيند تا وقتي به مردم بشارت مي دهد يا آنها را مي ترساند، خودش به عين اليقين رسيده باشد. پيامبر فرمود: کساني که پيامبر آنها را در حال عذاب ديدند عبارتند از: رباخوراران، زنان بي مبالات، کساني که مال يتيم خورده اند و عالمان بي عمل.پيامبر عذاب آنها را ديده و توصيف کرده است.پيامبر بهشت و خصوصيات بهشت را هم ديد. پيامبر مي فرمود: بهشت را ديدم
ص: 87
که خالي بود و ملائک داشتند قصري مي ساختند با خشتي از طلا و خشتي از نقره، گاهي اوقات از کار دست مي کشيدند و کار نمي کردند. پيامبر سول کردند که چرا گاهي اوقات کار نمي کنيد؟ آنها گفتند که گاهي اوقات مصالح کار تمام مي شود. يک سبحان الله والحمدلله و... گفتن يا يک ذکر يک خشت است. با ذکر در آخرت به انسان قصر مي دهند ولي دردنيا با اين کلمات هيچ چيز به انسان نمي دهند. پيامبر فرمود: در بهشت قصر زيبايي را ديدم که با ياقوت سرخ درست شده بود و خيلي جذاب بود. از جبرئيل پرسيدم اين قصر براي کيست؟ جبرئيل گفت: براي کساني که کلامش درست باشد، روزه بگيرد، هميشه اطعام کند و هر شب از خواب بلند بشود در حاليکه ديگران خواب هستند.حضرت علي(ع) فرمود: مگر چنين فردي پيدا مي شود؟ پيامبر فرمود: پاکي سخن به اين است که فرد بگويد سبحان الله والحمدلله...و فردي که هميشه روزه است يعني ماه رمضان را روزه بگيرد و کسي که هميشه اطعام مي کند و به ديگران غذا مي دهد، اين همان کسي است که مخارج زن و بچه اش را تامين مي کند و کسي هر شب بلند مي شود و تحجر دارد يعني کسي که بين نماز مغرب و عشا نخوابد.
آقا شيخ عبدالله گلپايگاني را در خواب ديدند و از ايشان پرسند که بعد از مرگ چه اتفاقي براي شما افتاد؟ (روايت داريم وقتي کسي ازدنيا مي رود بازماندگان مي گويند که چه چيزي گذاشت و ملائک مي گويند که چه چيزي با خودش آورده
ص: 88
است؟)ايشان گفتند که از من سوال کردند که چه چيزي با خودت آورده اي و من گفتم که من مشغول درس و تدريس بوده ام، باز سوال کردند ديگر چه چيزي با خودت آورده اي؟ گفتم: اشک، توسل و زيارات و باز سوال کردند که چه چيزي آورده اي؟ ايشان گفت که دستم خالي است. ملائک گفتند که تو گوهر گرانبهايي پيش ما داري.وقتي عده اي از دوستان تو به نجف آمده بودند تو پول نداشتي که آنها را ميهمان کني و گفتي که خدايا چرا بايد وضع مالي ما اين طور باشد ولي بعد پشيمان شدي و الحمدلله گفتي. اين الحمدلله همان گوهري است که پيش ما داري.
خدايا کم ما را بپذير، گناه زياد ما را ببخش.
اي مستي مدام من، اي سکر بي خمار، آرام من، قرار من، آرام بي قرار، از هر طرف گريزم در حلقه توام، از حلقه کمند تو لا يمکن الفرار، اني اَخاف منک ورجو برحمتک، اي دست تو نوازش و افرود ذلفقار، مي تابي از دريچه و من روز مي شوم، در من طلوع مي کني اينبار شمس وار.
سوال: شما عوامل تضعيف دين را به دو دسته دروني و بيروني تقسيم کرديد و در دسته عوامل دروني به بحث هوا و هوس، دنيازدگي و فهم سطحي از دين را اشاره کرديد و امروز به يکي ديگر از عوامل مي پردازيد.
پاسخ: ما عوامل را دو دسته کرديم عواملي که ريشه در درون ما دارند و خود ما عامل تضعيف دين خودمان مي شويم و بعضي از عوامل از بيرون به ما تحميل مي شوند و
ص: 89
دين را مورد آسيب قرار مي دهند. يکي از آن عواملي که هم دروني و هم بيروني است، فقر است. حقيقتاً يکي از خطرناکترين و جدي ترين آسيب هاي ديني که اگر مراقبت از آن نشود و با آن برخورد نشود، بسيار خطرناک براي فرد و جامعه مي تواند باشد. ما روايات بسياري داريم که اين عامل چنان مي تواند شخص را دچار لغزش کند که تا سرحد کفر بکشاند و اي چه بسا تجربياتي که در اين عمر کوتاه کرديم و به اين افراد برخورد کرده که دچار مشکلاتي بخاطر فقر و تنگدستي شدندف ديگر نيازي نباشد که ما رواياتي را بخوانيم. آن ضرب المثل معروف را همه دارند که شکم گرسنه ايمان را نمي شناسد و متعارف است که مي گويند فقر از يک در تو بيايد، ايمان از در ديگر بيرون مي رود. شخصي که دچار فقر است اي چه بسا در معرض نااميدي و ياس از رحمت خدا و سوء ظن تقدير الهي قرار مي گيرد، شخصي که در فقر است و ستون فقراتش شکسته، اين چه بسا خط قرمزها و حدود الهي را رعايت نکند و يک جاهايي براي امرار معاش اش خودش را مجبور ببيند مقاومت ديني اش بشکند و خداي ناکرده دچار لغزشها و مفاسدي شود. شخصي که دچار فقر است، آنقدر مشغول و آشفته است که براي پيدا کردن اوليات زندگي به وظايف اوليه خودش شايد نتواند بپردازد، چه برسد به نماز جمعه و جماعت و هئيت و مطالعه و امور مستحبي. لذا روايتي از پيغمبر داريم که فرمود: اگر نان نبود معلوم نبود ما فريضه ها
ص: 90
و واجبات و نماز و روزه امان را انجام بدهيم. اميرالمومنين (ع) به فرزندشان محمد حنفيه فرمود من از تو براي فقر مي ترسم، پس به خدا پناه ببر که فقر مي تواند باعث نقصان دين شود. از يک عالم سني پرسيدند که در گذشته يک عده مردم بودند که ادعاي خدايي و پيغمبري مي کردند، الان چرا ديگر اينجوري نيست؟ گفت: در اين روزگار آنقدر گرسنگي و گرفتاري زياد است که خدا و پيغمبر يادشان نمي آيد. عطار در مصيبت نامه اش آورده که از يک عارفي پرسيدندکه اسم اعظم خدا چيه؟ گفت من مي گويم ولي خيلي جاها نمي توانيد بگوييد. گفتند بگو. گفت: نان. با ناراحتي از او پرسيدند يعني چه؟ من در زمان قحطي از فلان شهر عبور مي کردم نه در مسجدي را باز ديدم و نه بانگ اذاني وقت ظهر شنيدم و تنها ناله اي که شنيدم ناله در خواست نان بود. البته اين مبالغه است چون افراد نيازمندي را داريم که در عين نيازمندي به تعبير قرآن آنقدر آبرومند و عزتمند هستند و اين بلا را با صبر تحمل مي کنند.
سوال: آيا فقر مي تواند يک حجتي براي بي ديني ما بشود. حالا که ما تنگدست هستيم و روايات هم که اين را تاييد کردند، پس ما از خدا فاصله بگيريم.
پاسخ: قطعاً نه. درست است که يک لغزشگاه است و همين يک وظايفي را بعهده ديگران مي آورد که بحث خواهيم کرد. يک لغزشگاه جدي هم است، اما اينجور نيست که الزاماً هر کسي مقاومت خود را در مقابل آن از دست بدهد و سقوط
ص: 91
کند. مثل هر بلا و مصيبتي و امتحان ديگري، شخص مي تواند به صورتي از پس آن بر آيد. انشاءالله ما راههاي کمک به اين افراد را که در روايات آمده است، عرض مي کنيم، ولي به هيچ وجه اين يک حجتي نيست که الزاماً اين فرد سقوط کند. کساني بودند که در عين فقر و تنگدستي شديد، اما توانستند خودشان را حفظ کنند و اين را براي خودشان يک سکوي پرتاب قرار دهند. اين افراد که در فقر تحمل مي کنند ثروتي دارند و آن درونشان است و آن عزتي است که دارند و ارتباطي که سعي کردند با خدا حفظ کنند و به جاي گفتن نان نان، يا رب يا رب اشان را ترک نمي کنند. مرحوم محدث قمي در سفينه النجاه يک نقل زيبا دارد که در زمان پيغمبر اکرم (ص) صفهاي جماعت تا صف اول پر نمي شد، صفهاي بعد نمي نشستند. پيغمبر (ص) نشسته بودند تا نماز شود و صف پر شود. شخص ثروتمندي آمد نشست، يک دفعه متوجه شد که کنار او فقيري با لباس مندرس نشسته است، خودش را جمع کرد. پيغمبر (ص) ديد و فرمود چرا خودت را جمع کردي، ترسيدي از فقر او به تو برسد و يا از ثروت تو به او برسد؟ گفت نه يا رسول الله شيطان مرا گول زد و حاضرم به خاطر اين بي احترامي که به اين فرد کردم، نيمي از ثروتم را به او بدهم. پيغمبر به آن فرد گفت تو حاضري اين پول را دريافت کني؟ گفت نه چون مي ترسم مثل او آنقدر مغرور بشوم که اعتنا
ص: 92
به مردم فقير نکنم. اينجور مردم عزتمند هم داريم. حضرت امام راحل به فرزندشان احمد آقا نقل مي کرد که در زمان رضا خان که عمامه ها را از سر روحانيون برمي داشت، در قم شيخي را ديدم که قرص ناني در دستش است که به من رسيد گفت فلاني گفتند عمامه ها را برداريد، برداشتم و به يک زني که يتيمي را بزرگ مي کرد، دادم تا با پارچه لباسي براي بچه ها درست کند. الان هم با اين نان سير شدم و تا شب هم خدا بزرگ است. امام گفت: احمد به جان تو قسم، روحيه آزادمنش و توکلي که از اين شخص فقير که به اين صورت مي خواستند او را بشکنند و روحيه استغنا و بلند طبعي و توکلي که از او ديدم هنوز در حسرت او هستم. ما اين چنين کساني را داريم که يک گنج دروني يافتند. به قول حافظ که مي گويد: من که ره بردم به گنج حسن بي پايان دوست صد گداي همچو خود را بعد از اين قارون کنم. امام علي (ع) مي فرمايد: چه يسيار فقرايي هستند که از هر ثروتمندي، ثروتمندترند. اينها در درونشان گنجي است. با اين وجود نمي شود واقعيت را نگرفت که از آنطرف کسان زيادي را داريم که به خاطر همين فقر زمين مي خورند و دچار لغزشها و سستي در دين و خداي ناکرده از دست دادن دينشان مي شوند. عامل فقر هم ريشه در درون و هم در بيرون دارد. گاه تقصير خود فرد است که به دينش ضربه مي زند و اين فقر را ايجاد کرده
ص: 93
است و فقر خودساخته است. مثلاً يکي از علل فقر که در روايات هم به آن اشاره شده است اين است که اگر فرد دچار تن پروري و سستي و دنبال کار نرود بخصوص کاري که مشقت دارد و يا کاري را براي خود عار بداند با اينکه کار و حلال و شريفي است. طبيعي است که شخص با چنين ديدگاهي اي چه بسا در اثر اين بيکاري که خودش ساخته است، دچار فقر شود. همين شخص که بعضي از شغل هاي حلال را عار مي داند، اي چه بسا اگر خارج از کشور برود به راحتي اين کار را بدون خجالت انجام مي دهد. حضرت امير (ع) با آن شان عظيم، گاهي براي کارگري مي رفت، بيل و کلنگ مي زد و گِل درست مي کرد و درآمدي در مي آورد. ارزش مرد به اين است که يک شغل شريف و حلال حتي اگر سخت باشد، داشته باشد. پيغمبر اکرم (ص) گاهي فردي را که توانمند بود مي پرسيدند فلاني کار دارد؟ مي گفتند: نه يا رسول الله، بيکار است. مي فرمود: از چشم من افتاد، ارزش يک چيزي است که او دنبالش نرفت. فردي نزد امام صادق (ع) آمد که معلول بود و از ناحيه دست فلج بود و گفت من کسب و تجارت نمي توانم بکنم، چکار کنم؟ شايد مي خواست يک مجوز تکدي گري از امام بگيرد و يا با دعا مي خواست کارش را حل کند. حضرت به او فرمود: برو کار کن و يک چيز را روي سرت حمل کن و دستت را جلوي کسي دراز نکن. البته زمانها
ص: 94
و مکانها فرق مي کند و من همان توصيه را نمي خواهم کنم، ولي وقتي فرد در اين حد تواني دارد، امام نمي گويد کارت را از راه دعا و نه دست دراز کردن پيش کسي حل کن. در اينجور مواقع ائمه دعا را به شدت جلوي آن را مي گيرند که فرد دعا را جاي تلاش و کار و زحمت بکند. کسي پيش امام صادق (ع) آمد گفت: آقا نان در آوردن اين روزها خيلي مشکل است، يک دعايي به ما بکنيد. حضرت فهميد اين مي خواهد از کار در برود، لذا فرمود: برو برگرد کار پيدا کن، من دعا نمي کنم. اصلاً ما در رواياتمان داريم که يک دسته از کساني که دعاي آنها مستجاب نمي شود، آن کساني است که خدا به آنها توان داده است و مي توانند بروند کاري کنند و نشستند و دعا مي کنند رزق به ما برسد. خدا مي فرمايد هرچه دعا کنيد من رزق ات را نمي فرستم چون راه برايش گذاشتم و سبب اش دست خودت است و آن اموري که اسبابش دست خودمان است و ما دنبال نمي کنيم و مي خواهيم دعا را بجاي تلاش جايگزين کنيم، دعا مستجاب نمي شود. به تعبير يکي از بزرگان که حرف قشنگي مي زد مي گفت اينها از امور دعوايي است نه دعايي و اينها مداوا مي خواهد. يکي ديگر از ريشه هاي دروني فقر، اسراف و خرج بي رويه است. سعدي در گلستان نصيحت قشنگي مي کند چو دخلت نيست خرج آهسته تر کن، که مي گويند ملاحان سرودي، اگر باران ب__ک__وه__س__ت__ان ن__ب__ارد، به سالي
ص: 95
دجله گردد خشک رودي. دجله با آن آب زياد اگر پشتيبان آن باران کوهستان را نداشته باشد خشک مي شود. اگر فرد حالا توانمند است، اما خرج زياد و بي رويه و فوق شان موجب فقرش مي شود. گاهي مخارجي انجام مي دهيم براي اينکه کم نياورند براي چشم و هم چشمي، براي اينکه باجناق و برادرش فلان مجلس و خانه و اثاث و ماشين را دارد و من براي اينکه کم نياورم، مخارج سنگيني را متحمل مي شوم و خدا نکند در همچنين وقتي از طرف خانواده هم بر آدم فشار بيايد که تو چرا اينجوري هستي و آنجوري نيستي؟ فشار بياورند و باعث شود آنقدر تلاشش را در زندگي زياد بکند که روزهاي هفته را گم مي کند و حتي ممکن است به حرام کشيده شود. در روايت داريم که پيغمبر اکرم (ص) فرمود هلاک امت من در آخرالزمان گاه بدست خانواده اشان است. پرسيدند: چگونه؟ فرمود: آنقدر سرکوفت فقر را به او مي زنند که تو چي کمتر از او داري، تو چرا اينطوري هستي که او را تحريک مي کنند يا تمام وقتش را بگذارد دنبال کار رفتن و از همه چيز ديگر و از جمله مسادل دينش بماند و يا خداي ناکرده مبتلا به حرام شود. امام علي (ع) فرمود قناعت يک ثروت بي پايان است. اگر کساني قناعت نکنند و با اسراف خودشان را گرفتار قسط کنند، جزء خودشان کسي را ملامت نکنند که حد کفاف را در زندگي اشان رعايت نکردند. ولي گاهي فقر از بيرون به آدم تحميل مي شود، مثلاً گاهي ضعف برنامه هاي اقتصادي در
ص: 96
يک نظام و يا ضعف مديريت مديران اقتصادي، آن کساني که وظيفه تامين معاش زندگي مردم را بعهده دارند و يا حتي سوء نيت ها، باعث مي شود که بعضي افراد دچار فقر و تنگدستي شوند و از اين ناحيه در معرض خطر ديني قرار گيرند. اينجاست که فرياد اميرالمومنين (ع) بر حاکمان و مسئولين و کارگزاران بلند مي شود که الله الله، به داد آن کساني که دستشان به جايي نمي رسد و افتاده هستند، برسيد. اين فرياد امام بر مالک اشتر به عنوان کارگزار حکومت ديني بود. آن مسئول و مدير مي تواند موفق باشد که طعم فقر را چشيده باشد و طعم سختي را کشيده باشد، اين که اميرالمومنين (ع) در کمتر از پنج سال حکومت با وجود جنگهاي زياد و مشکلاتي که بر امير تحميل کرده بودند، حضرت فرمود من کاري کردم که کسي ديگر در کوفه نيست مگر اينکه متنعم است. هيچکس در کوفه نيست که نان گندم نخورد و سرپناه نداشته باشد و از آب سالم براي شرب اش استفاده نکند يعني مشکل مسکن و نان مردم را من حل کردم. او چون خودش طعم گرسنگي را چشيده چه آن زماني که حکومت نداشت و چه آن زماني که حکومت داشت، فقيرانه زندگي مي کرد. فقر ائمه، فقر اختياري بود. ائمه ما مي توانستند ثروتمندگونه زندگي کنند چون توليد درآمدشان بسيار زياد بود. در ناحيه توليد اسلام نگفته اسراف کنيد، بلکه مي گويد تا مي توانيد توليد کنيد و در ناحيه مصرف است که با قناعت زندگي کنيد. در روايت دارد از امام صادق (ع) که اميرالمومنين (ع) هزار
ص: 97
برده را خريد و درآمد غلات امير از زمينهايش 60-40 هزار دينار در سال يعني ميليونهاي تومان به قيمت فعلي بوده، باغستانها و نخلستانها و چاه هاي بسيار زياد که الان هم که اطراف مدينه است که آنها را انفاق و يا وقف مي کرد و خودش فقيرانه زندگي مي کرد. امام صادق (ع) با اينکه در زماني بودند که رشد اقتصادي فراهم شده بود و حضرت در پوشش زندگي مثل بقيه مرفه تر زندگي مي کردند و يک موقع که قحطي در مدينه آمده بود حضرت فوراً به بعضي از کساني که در خانه اشان کار مي کردند فرمودند گندمهايي که در انبار ذخيره داريم، بفروشيد و روزانه گندم آن هم مخلوط با جو تهيه کنيد يعني اين فقر را خودشان انتخاب مي کردند و دوست داشتند در سطح مردم و يا نازلتر زندگي کنند. آنوقت چنين کسي است که طعم مشکلات را چشيده، سر ظهر در گرماي کوفه مي آمد بيرون دارالاماره مي نشست و آن نگهبان در مي گفت يا اميرالمومنين داخل برويد اگر ارباب رجوع که آمد من داخل مي فرستم. حضرت امير (ع) مي فرمود: حالا که بالا کسي نيست من آمدم که اگر نيازمندي کاري داشت به همين مقدار معطل نشود. خدا شهيد رجايي را رحمت کند. در زمان نخست وزيري کسي براي ايشان يک گلابي آوردف گفت اين گلابي را براي همه آوردي. گفت نه نوبرانه است براي شما آورديم. گفت مي دانيد شاه چگونه شاه شد؟ گفت: نه. گفت همينجوري، ابتدا يک امتيازي براي او قائل شدند او خوشش آمد بعد آرام آرام ادامه پيدا کرد تا
ص: 98
اينکه به اشرافگري عادت کرد و خوشش آمد. اگر شما مي خواهيد به من خدمت کنيد به من گوشزد کنيد تو همان دوره گردي بودي که کاسه و بشقاب و قوري مي فروختي و او را به ياد من بياوري که من فراموش نکنم و من همانکس هستم که در زندان نمناک با يک زيرپيراهن بودم و پتويي نداشتم که زيرانداز و رواندازم باشد، الان که به نخست وزيري رسيدم مي خواهم شب که مي خوابم به ياد محرومي بخوابم که طعم گرسنگي و سختي او را من چشيدم. اين که مي بينيد چنين مسئولين کار مي کنند و موفق مي توانند باشند چون خودشان طعمش را کشيدند. حاکمان و مسئولان و کارگزاران حکومت ديني به عنوان يک وظيفه بزرگ ديني که زمينه دينداري را فراهم مي کند وظيفه اشان محروم زدايي و فقرزدايي است، لذا شما در زمان امام زمان (ع) وقتي تشريف مي آورند از جمله اولين کاري که انجام مي دهد مسئله مبارزه با فقر و فقرزدايي است و پس از مدتي آنچنان رفاهي براي مردم مي آورد که ديگر کسي محتاج خمس و زکات نيست. اين همان است که در تعقيبات نماز در ماه مبارک رمضان مي گوييم: اللهم اغني کل فقير اللهم اشبع کل جائع اللهم اکس کل عريان اللهم اقض دين کل مدين: خدايا هر فقيري را غني کن و هر گرسنه اي را سير کن و هر برهنه اي را بپوشان و هر قرض داري را قرضش را ادا کن. اين چيزي است که در زمان مهدويت اتفاق مي افتد. لذا بعضي از بزرگان حرف زيبايي زدند اين
ص: 99
دعاي تعقيبات نماز در ماه مبارک رمضان، دعاي فرج است چون تحقق اين دعا براي آن زمان است يعني با زبان زيبايي داريم مي گوييم اللهم عجل لوليک فرج، آنوقت در همچنين زمينه اي است که امام زمان (ع) وقتي فراهم مي کند که رفاه نسبي و امنيت برقرار است، آنوقت قرآن مي فرمايد يعبدک لايشرک بک شيئا: عبوديت و بندگي تحقق پيدا مي کند که شرک همراهش نيست و در آن زمينه فقر از بين مي رود. عوامل ديگري مثل بحث گناه، خيانت در امانت، دم از نداري زدن و بي توجهي به نيازمندان فقر مي آورد.
سوال: حالا يک عده گرفتار اين فقر هستند و دنبال راهکار هستند که از اين فقر رهايي پيدا کنند و چکار کنند که رزقشان وسعت پيدا کند.
پاسخ: روايات متعددي به عوامل موثر بر توسعه رزق و زياد شدن برکت زندگي و نقطه مقابل عواملي که باعث بي برکتي و کاهش رزق مي شود، اشاره کردند. البته اين عوامل به معني علت تامه يعني به اين معنا که اگر کسي اين را انجام داد صددرصد ثروتمند مي شود، نيست، زمينه ساز است. يکي از چيزهايي که عامل برکت است، اظهار بي نيازي است يعني اگر کسي خدا در حد معمولي به او داده، دائم گله مند باشد و اظهار نياز کند، اين باعث فقرش مي شود. در روايتي پيغمبر (ص) فرمود: اگر کسي اظهار فقر کند او مبتلا مي شود چون کفران نعمت مي کند. در روايت داريم که خدا دوست دارد اثر نعمت را در تو ببيند و نه برعکس کفران بکني. کفران نعمت مبتلايت
ص: 100
مي کند و از آنطرف اظهار بي نيازي کردن و استغناء ورزيدن باعث مي شود که برکت در زندگي بيايد. يکي ديگر از چيزهايي که در روايات ما خيلي به آن اشاره شده است، دائم الوضو بودن است. کسي از پيغمبر اسلام (ص) از کمبود روزي شکايت کرد. پيغمبر (ص) فرمود: مداومت بر طهارت داشته باش، سعي کن دائم الوضو باشي، رزقت زياد مي شود. يکي ديگر از چيزها صدقه است. شخص فقير حتي صدقه کم بدهد. اينجا کميت صدقه مهم نيست اين نشاندهنده اين است که معامله با خدا را فراموش نکرده است بخصوص اگر صدقه اي براي سلامتي امام زمان بدهد و دعاي حضرت پشت آن بيايد. يکي ديگر اينکه در روايات به آن خيلي تاکيد شده است، سحرخيزي است و به تجربه آن کساني که سحرخيز بودند حتي ده دقيقه قبل از اذان صبح که بتواند دو رکعت نماز بخواند. يکي از آثار نماز شب خواندن وسعت رزق است. يکي ديگر از چيزها، قرائت قرآن بخصوص سوره واقعه است. در روايت دارند کسي که در خانه اش زياد قرآن مي خواند، برکت اش زياد مي شود و روايت داريم که کسي که سوره واقعه را بخواند دچار فقر نمي شود. يکي ديگر از عوامل گفتن ذکر لاحول و لا قوه الا بالله در روايات اشاره شده است. امام صادق (ع) فرمود: کسي که اين ذکر را صد مرتبه در روز بگويد باعث وسعت رزق است، البته اگر صد مرتبه هم نگفت فقط اين ذکر را هم مي تواند بگويد. يکي ديگر از عوامل وجود نام خوب در خانه است. خانه اي که
ص: 101
در آن نامهايي چون احمد، محمد، حسن و حسين، علي، فاطمه و عبدالله باشد مايه برکت است. موارد زياد است صله رحم و خوش خلقي و مدارا کردن با مردم از عوامل وسعت رزق و زياد کردن برکت است. يک نکته ذکر کنم که اين عواملي که ذکر شد به معني علت تامه يعني به اين معنا که اگر اين را انجام داديد صددرصد اين بدون هيچ شرطي براي آدم فراهم مي شود، نيست، بلکه اينها زمينه هايي را مي سازد که رزق در زندگي اش زياد شود و ثانياً رزق هميشه به معني پول نيست. علم رزق بزرگي است و يک موقع علم به او مي دهند. گاهي همان مقدار مالي که فرد دارد، با برکت مي شود يعني او به راحتي خودش را اداره مي کند، نه اينکه الزاماًيک کسي به او پول بندازد، بلکه هماني که دارد زندگيش را خوش مي کند. برکت يعني خير مستدام و خيري که دوام داشته باشد. گاهي هم احساس بي نيازي مي کند.
گفت فقيرم. فرمود: نيستي. گفت: فقيرم دستش را نشان داد که هيچ چيز ندارم. فرمود: نه اصلاً نيستي. گفت: به خدا قسم هيچي ندارم. حضرت فرمود حاضري من صد دينار به تو بدهم و همه جا بروي بگويي از ما متنفري؟ گفت: آقا به خدا قسم چنين کاري نمي کنم. فرمود: هزار دينار چطور؟ گفت: نه. فرمود: ده هزار چطور؟ گفت: اصلاً حرفش را نزنيد. امام صادق (ع) فرمود: تو چطور مي گويي فقيرم در حاليکه چيزي داري که حاضر نيستي به هيچ قيمتي بفروشي و چطور مي گوييد فقيرم در حاليکه
ص: 102
عشق به ما اهل بيت داريد.
سوال: استخاره چقدر حجيت دارد و چقدر ما مي توانيم براساس استخاره اي که مي کنيم عمل کنيم؟ دختري هستم که مدتي پيش با يک آقا پسري آشنا شدم. من به او خيلي وابسته شدم و او از من چند تا عکس خواست و به من گفت اگر عکسها به من ندهي رابطه امان را بهم مي زنم، من هم که نمي خواستم او را از دست بدهم با اينکه مي دانستم اين خلاف شرع است، استخاره کردم و خوب آمد. عکسها را به او دادم و بعدها فهميدم او متاهل است و با اين وجود با هم قرار ازدواج گذاشتيم و بعدها دچار مشکلات زيادي شدم. حالا من ماندم که چرا استخاره خوب آمد. من روي استخاره حساب کرده بودم. راهنمايي ام کنيد؟
پاسخ: اين مدل استخاره براي همه ما پيش مي آيد و وقتي از روي سوال متوجه مي شويم که اصلاً در قبل مورد نداشته و شخص يک استخاره اي کرده و خودش در آن مانده است. واقعاً اين استخاره ها باعث دلخون شدن آدم است. اين همان است که قبلاً بحث شد که يکي از عواملي که مي تواند به دينداري ضربه بزند، اطلاعات ناقص و نادرست از دين است. من وقتي ندانم استخاره به عنوان يک آموزه ديني جايگاهش کجاست و از آن استفاده کنم و نتيجه نگيرم، آنوقت به جاي اينکه به خودم برگردم و خودم را مورد انتقاد قرار بدهم که چرا جايش را نفهميدي، دين را مورد ضربه قرار مي دهم که چرا استخاره اينجوري شد؟ اين خواهر محترم مي
ص: 103
گويد در جايي که از من عکس خواست و من مي دانستم خلاف است، جايي که آدم مي داند خلاف شرع است، ديگر ترديدي برايش مي ماند که محل استخاره باشد. استخاره با قرآن يا تسبيح، در هنگامي است که انسان بر سر دو راهي است و در تحير و سرگرداني مانده است، اصلاً نمي داند چکار کند و هيچ راهي هم ندارد که از اين تحير خارج شود. بنابر اين اگر کسي با فکر و انديشه مي تواند خودش را از تحير درآورد، اصلاً جاي استخاره نيست. اگر کسي با عقل ديگران يعني مشورت با يک عاقلي مي تواند خودش را از تحير درآورد، اصلاً جاي استخاره نيست. اگر دين جايي توصيه و حکم دارد که فلان چيز واجب و فلان چيز حرام است، جاي استخاره نيست. اگر اين موارد امکانپذير نيست و من در کاري در تحير و سردر گمي ماندم و نمي دانم چکار بکنم، آنوقت اينجا به استخاره رجوع مي کند.
انشاءالله خدا ما را به معارف دينمان آشنا و به عمل به آن توفيق عطا کند.
رسيدم تا اجل اما رسيدن شد فراموشم، دميدم در ني دنيا دميدن شد فراموشم. سرم با خنده ي گل گرم شد در فصل گل چيني، دلم چون سيب سرخ افتاد چيدن شد فراموشم. نداي ارجعي گل کرد برگشتم دمي تا خود، همين که پر در آوردم پريدن شد فراموشم. چنان از آخرت گفتم که دنيا گشت عقبايم، چنان گرم تماشايم که ديدن شد فراموشم. شب جانکدن آمد باز دل بستم به دل دادن، تب دل دادن آمد دل بريدن شد فراموشم. اگر گفتند نامت
ص: 104
چيست در غوغاي من ربک، بگو من هم ملک بودم پريدن شد فراموشم.
در خصوص مشاهدات حضرت رسول در شب معراج توضيح بفرماييد.
پاسخ – در روايات است که کلاً سفر با عظمت پيامبر اکرم از مسجدالحرام به مسجد الاقصي و سيري که در ملکوت و فوق آن داشتند حدوداً سه يا چهار ساعت طول کشيده است. در برخي جاها آمده که اين سفر به حدي کوتاه بود که زماني که پيامبر رفتند و بازگشتند هنوز بستر ايشان گرم بود. يا زماني که پيامبر به اين سفر مي رفتند بدن ايشان با کوبه ي در برخورد کرد. موقع بازگشت هنوز کوبه ي در درحال تکان خوردن بود. البته اين مسائل سند روايي ندارد. آن چيزي که سند دارد اين است که اين سفر حدوداً از مغرب تا اذان صبح طول کشيده است. سيري که پيامبر در زمين پيمودند با مرکب خاصي بود و به سرعت طي شد. و سيري که ايشان در ملکوت و فوق آن طي کردند خارج از قوانين و فوق زمان بوده است. اصولاً قوانين عالم خواب با بيداري تفاوت دارد. ممکن است ما در عالم خواب مسافت هاي بسيار طولاني را در يک لحظه طي کنيم. شايد براي پيمودن مسافت هايي که در عالم خواب طي مي شود در عالم بيداري ماه ها زمان نياز داشته باشد. مرحوم آيت الله علامه تهراني در کتاب معاد شناسي ذکر کرده اند که روزي يکي از دوستان خوب ايشان براي زيارت به مشهد مشرف شدند. ايشان داخل صحن ايستادند و گفتند که من معرفتي ندارم و همينجا مي ايستم تا زماني که
ص: 105
معرفتي پيدا کنم سپس وارد حرم مي شوم. اين فرد مي گويد همينطور که نشسته بودم خوابم برد. در خواب ديدم که امام رضا (ع) آمدند و با نوک انگشت پاي خود آهسته به من زدند و گفتند که بلند شو کاري انجام بده. تا متوجه شدم که ايشان امام رضا(ع) هستند خم شدم پاي ايشان را ببوسم. حضرت زير بغل من را گرفتند و گفتند چکار مي کني بلند شود. اين فرد مي گويد همان لحظه از خواب بيدار شدم. به صحن گوهرشاد رفتم و وضو گرفتم. چون شب جمعه بود در يکي از ايوان ها نشستم و شروع بخواندن دعاي کميل کردم. در اواسط دعا مجدداً خوابم گرفت. در خواب يک فردي با محاسن زيبا به نزد من آمد و گفت مي خواهي باهم گردش کنيم ؟ گفتم من در خدمت شما هستم. آن فرد من را به مدينه و سپس به کربلا، کاظمين و سامرا براي زيارت برد. بعد از آن در عالم ملکوت بالا رفتيم و ملائک را ديديم. در هنگام سفر آن فرد نکاتي را از جهت معرفتي به من گوشزد مي کرد. بعد از اينکه سفر تمام شد من را به مسجد گوهرشاد بازگرداند. سپس از من پرسيد مي داني اين سفر چقدر طول کشيد ؟ گفتم چقدر ؟ گفت: پنج دقيقه. اين زمان را هم براي اين گفتم که شما وحشت نکنيد، وگرنه در ملکوت زمان و ساعت وجود ندارد. از خواب بيدار شدم و زمان را نگاه کردم ديدم که همان پنج دقيقه گذشته است. مرحوم علامه تهراني مي گويد: اين دوست من سه روز و هر
ص: 106
روز به مدت چهار ساعت خواب خود را نقل مي کرد. ايشان مي فرمايد وقتي اين خواب را براي آيت الله انصاري همداني نقل کردم، فرمودند از خواب هاي بي نظير است و مشخص است که آن فرد بسيار قابل بوده است. البته سفري که براي پيامبر رخ داد که با اين خواب قابل مقايسه نيست. چرا که سفر پيامبر در بيداري رخ داده و با استعداد دريافت ايشان هماهنگ بوده است. پيامبر مطالب را به سرعت دريافت کرده و نيازي به زمان نبوده است. سفر پيامبر معجزه بوده ولي با معجزه هاي ديگر تفاوت داشته است. برخي معجزه ها به گونه اي است که ديگران هم آن را مي بينند. ولي امکان ديدن بعضي معجزه ها براي ديگران وجود ندارد. در روايات است که سفر پيامبر از نظر آسماني و زميني به اندازه ي يک سوم شب طول کشيده است. پيامبر اکرم مي فرمايند که من در اين سفر درهاي بهشت و جهنم را ديدم. در روايت است که پيامبر مي فرمايند: جبرائيل به من گفت که من مأمور هستم بهشت و جهنم را به شما نشان بدهم. وقتي درها را به من نشان داد ديدم که بهشت هشت در دارد و بر روي هرکدام چهار جمله نوشته شده است. سپس درهاي جهنم را به من نشان داد که هفت در بود. بر روي هرکدام از آنها سه جمله نوشته شده بود. همه ي اين جمله ها براي کسي که اهل عمل باشد از دنيا و آنچه که داخل آن است بهتر است. يکي از اصحاب بزرگ پيامبر اکرم فرزند پسري داشت که از
ص: 107
دنيا رفت. به قدري از اين مسئله غصه دار شد که در خانه ي خود محلي براي عبادت و مسجد قرار داد و تصميم گرفت که مدتي از مردم دور باشد. اين خبر به پيامبر رسيد. پيامبر نزد وي رفت و فرمود از طرف خداوند براي ما رهبانيت نوشته نشده است. رهبانيت امت من در جهاد في سبيل الله است. سپس پيامبر فرمودند که بهشت هشت در و جهنم هفت در دارد. تو خوشحال نمي شوي که وقتي وارد يکي از درهاي بهشت شدي پسر خود را آنجا ببيني، دست در دست تو بگذارد و شفاعت بخواهد؟ به اين دليل تعداد درهاي بهشت بيشتر است که راه هايي که انسان را به سمت بهشت مي برد بيشتر است. امام باقر (ع) درروايتي فرمود که نسبت به خدا حسن ظن داشته باشيد چون بهشت هشت در دارد. در برخي روايات نيز هفتاد و يک در براي بهشت ذکر شده است. روايتي در تفسير نورالثقلين آمده است که حضرت امير (ع) فرمودند: بهشت هفتاد و يک در دارد. از هفتاد در شيعيان و اهل بيت من وارد مي شود. يک در مربوط به ديگران است که اهل توحيد و لا اله الا الله بوده اند و با ما دشمني نداشته اند. مرحوم علامه طباطبايي در جلد چهارده بحار الانوار مي پرسند که آيا درهاي بهشت و جهنم مانند درهاي يک حياط است که همه به يک نقطه منتهي مي شود؟ يا اينکه منظور از درهاي بهشت و جهنم عوامل، اسباب و راه هاي ورود بوده و هرکدام انسان را به يک درجه و طبقه مي رساند؟ بنابراين
ص: 108
اينطور نيست که همه ي درها به يک نقطه منتهي شود بلکه هرکدام انسان را به يک طبقه و درجه انسان مي رساند. به تعبيري راه ها و عوامل اصلي ورود به بهشت هشت عدد است. عوامل و اسباب کلي ورود به جهنم نيز هفت عدد است. شايد منظور از هفت در، هفت عضوي باشد که انسان با آنها مرتکب گناه مي شود. زبان، چشم، گوش، دست، پا، شکم و شهوت. شايد هم هفت در جهنم اشاره به هفت ملکه، صفت و خصلتي است که هرکدام ريشه ي گناهان بسياري است. مثلاً شيطنت يک ورودي به يکي از طبقات جهنم است. تند خويي و عصبانيت ورودي ديگر به طبقه ي ديگري از جهنم است. شهوت راني ورودي ديگر به طبقه ي ديگري است. هرکدام از اين صفات ريشه ي گناهان زيادي است. مثلاً کسي که عصباني مزاج و تند خو است مرتکب ده ها گناه ديگر مي شود. بنابراين تعداد درها که در روايات مختلف گفته شده منافاتي با هم ندارد. مرحوم علامه طباطبايي مي فرمايند: درست است که قرآن تأکيدي به اين مسئله ندارد. تنها در يکي از آيات قرآن هفت در جهنم ذکر شده است. علامه طباطبايي مي فرمايند: در سوره ي زمر آيه ي هفتاد و دو يک نکته وجود دارد. در آن آيه مي فرمايد: کفار را دسته دسته به سمت جهنم مي آورند. زماني که کفار به جهنم رسيدند، درها را باز مي کنند. به کفار گفته مي شود که وارد درها شويد. علامه طباطبايي مي گويند که از اين سخن برمي آيد که منظور از درها، طبقه ها است.
ص: 109
اگر منظور درهاي معمولي باشد، نبايد گفت وارد درها شويد، بلکه بايد گفت از درها وارد شويد.در واقع منظور از هر در، سبب و اسبابي است که انسان را وارد يک طبقه و درجه مي کند. در بسياري از روايات به يک کار خير به عنوان يک در بهشت اشاره شده است. مثلاً در روايتي از پيامبر اکرم است که کارهاي خوب يک دري از بهشت است. اگر فردي روزه بگيرد، دستي به سر يتيم بکشد، کار فردي را راه بيندازد و غيره عاملي براي ورود به بهشت است. از پيامبر اکرم است که راست بگوييد که راست گويي، دري از بهشت است. در نهج البلاغه است که جهاد دري از درهاي بهشت است که خدا به روي اولياء و بندگان خود باز کرده است. در بهشت درها نام گذاري دارد. يک در باب الصبر است که براي صابرين است. يک در باب الشکر است براي کساني که شکر مي کنند. يک در باب البلاء است براي کساني که در دنيا بلا کشيده اند. در روايتي از امام رضا (ع) است که بهشت هشت در دارد يکي از آنها متعلق به اهل قم است. منظور از اهل قم صرفاً يک منطقه ي جغرافيايي وشهر نيست. اهل قم در روايات به عنوان يک جريان ناب اهل ولايت، اهل شريعت، اهل فقاهت، اهل دينداري، اهل عبادت و اهل علم است. در روايتي از امام صادق (ع) است که فرمودند: قم معدن شيعيان ما است. درروايتي از امام کاظم (ع) است که خوبان ولايت ما در آنجا جمع هستند. اولين منطقه اي که ولايت اهل بيت را پذيرفتند
ص: 110
قم و اطراف آن بوده است. قم به عنوان يک جريان است و هرکسي در هر کجاي که ايران زندگي کند و اين خصلت ها را داشته باشد قمي است. در روايت است که عده اي از اهل ري به خدمت امام صادق (ع) در مدينه رسيدند و گفتند که ما از اهل ري هستيم. امام فرمودند:مرحبا به برادران قمي ما خوش آمديد. آنها گفتند: ما اهل ري هستيم. امام باز فرمودند: خوش آمدند برادران قمي. براي بار سوم نيز امام همين سخنان را فرمودند. بنابراين معلوم مي شود افرادي که اين جريان و مکتب را پذيرفته اند قمي هستند. سپس حضرت فرمودند: خداي متعال حرمي در مکه دارد. پيامبرحرمي در مدينه دارد، علي ابن ابيطالب (ع) حرمي در کوفه دارد. حرم ما اهل بيت نيز در قم است. بنابراين هشت در اسباب کلي ورود به بهشت است. مثلاً کسي که صبور باشد ده ها خير از او سر مي زند. در روايت است که امام حسين (ع) دري از درهاي بهشت است. اين در بسياري از افراد رابا خدا آشنا کرده و عاملي بسيار بزرگ و با عظمت است. با توجه به اينکه محرم نزديک است، افراد مي توانند آن را به عنوان يک دوره ي اخلاق و سير و سلوک قرار بدهند. با شرکت در مراسم و عزاداري ها مي توان بسياري از آلودگي ها را سوزاند و پاک کرد.
سوال - آيا اندازه ي درهاي بهشت متفاوت است ؟
پاسخ - اصولاً اين درها معمولي نيست و يک راه است. آنگونه نيست که چون جمعيت زياد است درها را زياد
ص: 111
کرده اند. در روايت است که طول هرکدام از اين درها به اندازه ي چهارصد سال راه رفتن است. مقياس هاي عالم آخرت با مقياس هاي دنيا تفاوت دارد. بنابراين تعدد درها به دليل کثرت جمعيت نيست. اينها ورودي ها و اسبابي است که هرکدام از آنها فرد را به يک طبقه مي رساند. در برخي از روايات به اين مسئله تصريح شده که منظور از درهاي بهشت و جهنم، طبقات آن است. در روايتي از پيامبر اکرم است که بهشت هشت و جهنم هفت در دارد و برخي از اين درها بر ديگري برتر است. فردي از اميرالمومنين پرسيد که درهاي بهشت و جهنم مانند درهاي خانه است ؟ حضرت فرمودند نه. سپس هرکدام از دست هاي خود را بالاي ديگري قرار دادند. (يعني طبقه طبقه است ). مرحوم طبرسي در مجمع البيان نقل کرده است که حضرت علي (ع) در رابطه با درهاي جهنم فرمودند: درها، طبقه طبقه ها است، برخي از آنها بالاي ديگري است. بعد حضرت با دست هاي خود طبقه ها را نشان دادند. سپس فرمودند: بهشت را خدا مسطح قرار داده و درجات بهشت در عرض هم هستند. اما جهنم را طبقاتي قرار داده است. شايد به اين خاطر خدا جهنم را طبقه طبقه قرار داده که کسي بيش از حد خود عذاب نبيند. هرچقدر در جهنم پايين تر برويم عذاب شديد تر مي شود. اما در بهشت، آن فردي که در پايين ترين درجه است باز هم به تناسب خود نصيبي از درجات بالاتر دارد. سپس اميرالمومنين هرکدام از طبقات جهنم را اسم بردند. که در قرآن اسم
ص: 112
هاي آن آمده است. اولين طبقه ي جهنم که از قسمت هاي ديگر بهتر است هاويه است هرچقدر پايين تر برود سخت تر مي شود. حضرت مي فرمايند: در جهنم چاهي است که اگر سر آن برداشته شود همه ي دوزخ را شعله ور مي کند. شبي امام صادق (ع) بر سر سفره نشسته بودند و شام مي خوردند. فردي مي گويد که براي حضرت يک ظرف آبگوشت داغ آوردند. زماني که دست حضرت نزديک ظرف شد و داغي آن را حس کردند فرمودند: پناه بر خدا از آتش جهنم.A سپس حضرت فرمودند ما طاقت اين را نداريم تا چه برسد به جهنم.
سوال - در خصوص آيات 119 تا 124 سوره ي انعام توضيح بفرماييد.
پاسخ – در اين سوره خداوند مي فرمايد: از حيواني که موقع ذبح اسم خداوند بر آن برده نشده نخوريد. چرا که اين کار فسق است. شياطين به دوستان خود پيام مي فرستند تا با شما مومنين درگير شوند. اگر شما هم از شياطين اطاعت کنيد مشرک هستيد. از اين آيه برمي آيد که اگر کسي از چيزي که با خدا ارتباط ندارد بخورد، فسق بوده و فرد را آماده ي پذيرش وسوسه هاي شيطان مي کند. همانطور که خداوند متعال و ملائکه وحي و الهاماتي براي دوستان خود دارند. شياطين نيز براي دوستان خود پيغام مي فرستند. آن چيزي که فرد را آماده ي پذيرش پيام هاي شيطان مي کند، لقمه هايي است که رنگ و بوي الهي ندارد.
سوال – منظور از درهاي بهشت و جهنم چيست؟
پاسخ- مقصود از درهاي بهشت و
ص: 113
جهنم، ورودي هاي معمولي نيست بلکه اسباب ورود به بهشت و جهنم است. هرکدام از کارهايي که انسان را بهشتي و يا جهنمي مي کند، او را به يکي از درها و راه هاي بهشت و جهنم مرتبط مي کند. همه ي مباحث مربوط به بهشت و جهنم ما را براي رفتن به اين سفر ابدي آماده تر مي کند. امام سجاد(ع) در دعاي خود فرمودند: خدايا کاري کن که من به دنيا نچسبم، چشمي به عالم آخرت و سراي ابدي خود داشته باشم. جايي که زندگي اصلي ما خواهد بود. آماده ي مرگ شوم قبل از آمدن آن. مبادا در دنيايي که عوامل غفلت در آن خيلي زياد است، زمين گير شويم. آنقدر مشغول دنيا شويم که بدون آمادگي با ملک الموت مواجه شويم. افرادي که دوستان اهل بيت هستند بالاترين نور را دارند. ما بايد با پيروي از آنها نور خود را بدست بياوريم. امام صادق(ع) يک خادمي داشت که هميشه با ايشان به مسجد مي رفت و در بيرون مسجد اسب حضرت را نگه مي داشت. يک روز دم در مسجد ايستاده بود، چند نفر از اهالي خراسان آمدند. يکي از آنها به خادم گفت: حاضر هستي که من کار تو را بپذيرم؟ من تمام اموال خود را که خيلي هم زياد است به تو مي دهم. خادم گفت اجازه مي دهي که من از امام صادق بپرسم. آن فرد قبول کرد. آن غلام خدمت حضرت آمد و گفت اگر خيري خدا براي ما فراهم کرده باشد شما مانع از آن مي شويد؟ امام صادق (ع) فرمودند: خير من مانع اين کار
ص: 114
نمي شوم. غلام گفت: کسي آمده و به من گفته که تمام اموال خود را به من مي دهد تا جاي من را بگيرد. اگر اجازه بدهيد من اين کار را انجام دهم. امام صادق (ع) فرمودند: هرطور که دوست داري عمل کن. زماني که غلام شروع به رفتن کرد، امام فرمودند بازگرد، چون زياد نزد ما بوده اي مي خواهم يک نصيحتي به تو بکنم. روز قيامت زماني که لحظات سخت آن پيش مي آيد پيامبر اکرم به انوار الهي توسل مي جويد. امير المومنين به دامن پيامبر، ما اهل بيت به دامن اميرالمومنين و شيعيان ما نيز دست به دامن ما مي شوند و ما آنها را به بهشت مي بريم. حالا تو هرکاري که مي خواهي انجام بده. غلام از نزد امام بيرون آمد و به آن شخص خراساني گفت: اگر تمام دنيا را به من بدهي دست از غلامي امام صادق (ع) بر نمي دارم.
خدايا ما را براي سفر ابدي آماده کن قبل از اينکه فرا برسد.
دلم امروز گواه است کسي مي آيد، حتم دارم خبري هست گمانم بايد فال حافظ هم هر بار که مي گيرم باز، مژده اي دل که مسيحا نفسي مي آيد، بايد از جاده بپرسم که چرا مي رقصد، مست موسيقي گامي شده باشد شايد، ماه در دست بدنبال که اينگونه زمين مست مي چرخد و يک لحظه نمي آسايد، گله کم نيست ولي لب ز سخن خواهم بست اگر آن چهره به لبخند لبي بگشايد.
سوال: استخاره چقدر حجيت دارد و چقدر ما مي توانيم براساس استخاره اي که مي کنيم عمل
ص: 115
کنيم؟ هفته پيش دختري گفتند که آقا پسري به من ابراز علافه کردند و از من چند تا عکس بي حجاب خواست و من با اينکه مي دانستم اين خلاف شرع است، استخاره کردم و خوب آمد و بعدها دچار مشکلات زيادي شدم. حالا من ماندم که چرا استخاره خوب آمد. استخاره چقدر حجيت دارد؟ توضيحات تکميلي را بفرماييد.
پاسخ: جايگاه استخاره بخوبي روشن نشده است و در نتيجه براي افرادي مشکلاتي ايجاد مي شود و تقصير را به عهده استخاره مي گذارند. اولاً ما بطور کلي دو جور استخاره داريم يک استخاره اصلاً دعاست و استخاره به معني معروف استخاره با قرآن و تسبيح نيست و اصلاً طلب خيرکردن و خير خواستن از خداست که به اين معنا، اهل بيت زياد براي کارهايشان استخاره مي کردند و اصلاً بحث شک و ترديد و سردرگمي نيست که آدم سر دو راهي باشد و نداند که چکار بايد کند. مقدمات کاري را آماده کرديد از خدا طلب خير کنيد. در روايتي از امام محمد باقر (ع) فرمود: پدر بزرگوارم امام سجاد (ع) عمره اي مي خواست برود و يا معامله اي انجام بدهد، دو رکعت نماز مي خواند بعد طلب خير از خدا مي کرد: اَسْتَخيرُ اللَّهَ بِرَحْمَتِهِ خِيَرَةً فى عافِيَةٍ. از خداوند طلب خير را با عافيت و سلامتي مي خواست و اي چه بسا اين جمله دعا را دويست بار تکرار مي کرد. در روايت از امام صادق (ع) است که اگر مي خواهيد کار مهمي را انجام بدهيد با وجودي که همه مقدمات فراهم است، دو رکعت نماز بخوانيد و بعد صدمرتبه از
ص: 116
خدا طلب خير کنيد: استخيرالله، استخيرالله و بعد با بسم الله آن کار را شروع کنيد. در روايت از امام صادق (ع) است که فرمودند هر کاري مي خواهيد کنيد، استخاره کنيد و مطمئن باشيد خدا خير براي شما قرار مي دهد، حتي اگر شما از آن کراهت داشته باشيد. اين حديث درباره استخاره نوع اول است، وگرنه جاي استخاره نوع دوم هرجايي نيست و اصلاً کثرت و عادت کردن و افراط در آن مطلوب نيست. نوع دوم استخاره که غير از اين استخاره دعا است، به معني معروف استخاره با قرآن و تسبيح است و جايي که انسان در تحير و ترديد و ي ماند و واقعاً اسباب ظاهري که در اختيار دارد از جمله فکر و انديشه خودش و يا مشورت گرفتن از ديگران جواب نمي دهد و با اين وجود سر دو راهي مانده و دستوري از شرع هم که الزاماً حرام و يا واجب است، نيامده است، استخاره با قرآن و تسبيح کند که بعضي مراجع استخاره با تسبيح را از نظر سند روايي قوي تر مي دانند و بعضي فرق بين قرآن و تسبيح نمي دانند و اولويتي ندارد. البته با قرآن کسي مي تواند استخاره کند که بتواند بفهمد و خوب و بد بودن مطلب و عمل را در بياورد، وگرنه رجوع به کسي کند که فهم قرآن داشته باشد. استخاره کار هر کس نيست جايي که آيت الله شيخ عبدالکريم حائري يزدي موسس حوزه علميه قو مي فرمود من آيه يسبح لله ما في السموات و الارض را نمي دانم خوب است يا بد. به کساني که عالم
ص: 117
دينند و آشنا به مفاهيم و معارف قرآن هستند رجوع کنيد، وگرنه با تسبيح استخاره کنيد. سه بار صلوات بفرستد و دعاي استخيرالله را سه بار بگويد و بعد يک بخشي از تسبيح را بگيرد و بعد دوتا دوتا بشمارد، اگر آخر آن دوتا آمد بد است و اگر فرد آمد به فرديت خدا براي اينکه در ذهن بماند، خوب است. جاي استخاره بايد باشد و افراط نبايد کرد. بايد از عقل و مشورت استفاده کرد و بعد استخاره کرد و اگر اين موارد را رعايت نکرد و استخاره کرد، بد يا خوب هيچ اعتباري ندارد. خانمي که اين سوال را کرده است خودش مي داند اين کار او خلاف شرع است و اصلاً جاي استخاره نبوده است. مطلب ديگر اين است که استخاره الزام آور نيست يعني اينچنين نيست که اگر خوب آمد واجب باشد من انجام بدهم و جزء ادله شرعي مثل يک آيه قرآن و يک روايت نيست و اگر بد بيايد حرام باشد و ترک آن عمل گناه داشته باشد، منتها احترام به استخاره اين را اقتضا مي کند که از جهت اخلاقي به قرآن يا تسبيح پناه برديد، تسليم باشيد. اگر مجبور شد جايي بر خلاف استخاره عمل کند يک صدقه اي بدهد و مقدراتي عوض شود.
سوال: بعضي ها براي کاري چند بار استخاره مي کنند و آنقدر استخاره مي کنند تا خوب بيايد، اين چطور است؟
پاسخ: اين هم يکي از موارد اشتباه در بحث استخاره است، اصلاً تکرار در استخاره در جايي که هنوز موضوع عوض نشده است. من يک بار از قرآن الهي سوال کردم اين
ص: 118
خوب است يا بد؟ گفت خوب است، تا وقتي آن موضوع است مثلاً من براي يک معامله و يا سفر استخاره کردم و تا موضوع سفر عوض نشده است، حکم استخاره همان اولي است، لدا تکرارها هيچ اعتباري ندارند و بايد به آن اولي عمل کنند. با تکرار استخاره خودشان را بيشتر در تحير مي کند و قرار بود از حيرت در بيايند. قرآن که صفحه سفيد ندارد، خوب و يا بد مي آيد و حتي اگر شما در غير موردش استخاره بگيريد، يک چيزي مي آيد و اين به معناي اين نيست که جواب شماست و مال شماست و شما بي جا زديد و اگر مي خواهيد به آن اولي عمل کنيد.
سوال: من و همسرم هر دو براي ازدواج استخاره کرديم و اتفاقاً هر دو استخاره بد آمد، اما به علت علاقه اي که به هم داشتيم، با هم ازدواج کرديم، وليکن الان زندگي ما در کشمکش است و شوهرم مي گويد ما بايد به استخاره عمل مي کرديم و با هم وصلت نمي کرديم و الان بايد از هم جدا شويم. آيا براي ما راهي به جزء طلاق وجود ندارد؟
پاسخ: اگر واقعاً استخاره گرفتن براي اينها جا داشته يعني تحقيقاشان را در مورد همديگر براي شناخت هم انجام دادند و مشورتشان را کردند و دوباره در تحير بودند و استخاره کردند و اقتضاء مي کرد براي احترام به قرآن، مخالفت به آن نمي کردند و اگر مي خواستند انجام بدهند، صدقه مي دادند. به هر حال الان شرايط خودشان را دارند و بايد ببينند مي توانند با هم سازگار باشند، طبيعتاً
ص: 119
ادامه بدهند و به خاطر آن استخاره بر خودشان الزامي براي جدا شدن و طلاق نبينند. عرض کرديم که استخارره الزام آور که نيست که حالا بودن با همديگر حرام باشد. حالا که ازدواج کرديد به سمت سازش و ايجاد تفاهم حرکت کنيد و اگر آن تفاهم و سازش که لازمه زندگي است با هم نداريد، دوباره نه به خاطر استخاره، جدا شويد. محل استخاره گذشته و انجان نشده و نبايد براي استخاره، دوباره يک اشتباه ديگري کنيد، بلکه دنبال راهکار جديد باشند که توصيه به تفاهم مي شود و اگر نه طلاق.
گاهي استخاره هايي که از ما مي کنند براي پيشگويي و آينده خواني است و اينهم يکي از اشتباهات است. مثلاً فرد قصد دارد معامله و يا امتحاني را انجام بدهد و شک هم ندارد و يا انجام داده و مي خواهيد ببيند قبول مي شود يا نه؟ گاهي در روايت داريم که با قرآن فال نزنيد. گاهي بالاي قرآن خوب و بد نوشته شده است، اين براي مواقعي است که فرد به کسي دسترسي ندارد که او قرآن را بفهمد، مي تواند به همان اعتماد کند، وگرنه اگر فرد عالمي باشد ديگر لازم نيست به آن خوب و بد توجه شود. نکته آخر اينکه خوب و بدي که در استخاره مي آيدالزاماً به اين معني نيست که آن مقصودي که شما از عملتان داريد انجام مي شود يا نمي شود. مثلاً من مي خواهم مسافرت بروم و قصد ديدن يک اقوام را دارم، ولي شک دارم که بروم، استخاره مي کنم خوب مي آيد، معناي خوب اين نيست که تو مي
ص: 120
تواني به مقصودت مي رسي و يا بد آمد تو به مقصودت نمي رسي، بلکه به اين معني است که آن اتفاق مي افتد خير است و خير الزاماً آن مقصود تو نيست و اگر بد مي آيد يک شري به تو مي رسد ولي شر الزاماً اين نيست که تو به مقصودت نمي رسي. کسي خومت امام صادق (ع) رسيده بود گفت آقا يک استخاره اي براي من بکنيد. حضرت استخاره کردند فرمودند: بد است. يک مدت گذشت و آن فرد خدمت آقا آمد و گفت اين چطور بد بود آن سفري که رفتم خيلي هم خوب بود و معامله سودآوري هم بود و به مقصودم هم رسيدم. حضرت فرمود: در آن مسافرت يک نمازت قضا نشد؟ گفت: چرا. فرمود: بديش همين است، شما هر چي هم سود ببريد جاي آن نماز فوت شده را نمي گيرد.
سوال: در جلسه گذشته اشاره کرديد که فقر باعث تضعيف دين مي شود، البته اين مجوز اين نيست که اگر ما فقير شديم بي دين باشيم، اما نکته اينجاست که اگر کسي در معرض فقر قرار گرفته شده باشد و با وجود فقر و مشکلاتي که همه ما از آن مطلع هستيم دين خودش را حفظ کند و به هيچ قيمتي دين خودش را نفروشد آيا دين ما يک نگاه ويژه اي به اين شخص مي کند و يک امتياز ويژه به اين شخص قائل است و به عبارت ديگر اگر کسي در فقر و تنگدستي دين خودش را حفظ کند فرق مي کند با آدمي که در آسايش و نعمت قرار گرفته و دين خودش
ص: 121
را حفظ مي کند و يا نه هيچ فرقي نمي کنند؟
پاسخ: ما رواياتي داريم که اگر فقرايي که از اين امتحان سربلند بيرون بيايند و مقاومت ديني آنها درهم نشکند و بتوانند صبورانه اين بار بلا را تحمل کنند، ارزششان نسبت به کساني که در راحتي و عافيت بودند، البته آنها هم امتحان دارند، ولي به فرض اينکه آنها هم سربلند بيرون بيايند، ارزش آن فقرا از اغنياء فاصله بسيار زياد و باور نکردني است. چند تا روايت عرض کنم. يک روايت است که پيغمبر (ص) فرمود: فقر نزد مردم ممکن است عيب و عار باشد، اما در روز قيامت در نزد خدا زينتي است، البته آن فقري که صبورانه تحمل شده باشد و فرد را به لغزش نکشانده باشد و از پس اين امتحان بتواند بيرون بيايد. بعد پيغمبر (ص) فرمود: فقرا پادشاهان بهشتند و آنجا قدرت و دولتي دارند و شما از اينجا دستي از فقرا براي خودتان پيدا کنيد و از اينجا يک جا پا از فقرا براي خودتان دست و پا کنيد و ارتباط برقرار کنيد پون انها آنجا پادشاهي مي کنند و در روايت است که فقرا 500 سال جلوتر از اغنياء به بهشت مي روند چون فقرا براي محاسبه چيزي ندارند و خدا براي مال حلال اغنياء حساب مي کند. حضرت سليمان آخرين پيامبري است که وارد بهشت مي شود چون ثروت و مکنت او بسيار زياد بود. از امام صادق (ع) و پيغمبر (ص) رسيده که حضرت سليمان چهل سال ديرتر از انبياء ديگر به بهشت مي رود و فقرا اول از همه مي روند و
ص: 122
در روايتي از پيغمبر (ص) است که همه مشتاق بهشتند و بهشت مشتاق فقراست. در يک روايت از امام صادق (ع) است که فوق العاده است، فرمودند فقر مثل شهادت از گنجهايي است که در خزانه هاي خودش نگهداشته و به هر که بخواهد مي دهد. در روايتي از پيغمبر (ص) است که اين کيميا را به انبياء و يا به مومني که کرامتي پيش خدا دارد، مي دهد. در يک روايت فوق العاده که مايه تحير است و هم در اصول کافي و هم در بحارالانوار است که خداوند در روز قيامت از فقرا عذرخواهي مي کند. خداوند متعال در روز قيامت به مومنين فقير نگاه مي کند و گو اينکه مي خواهد عذرخواهي کند و خيال نکنيد که شما را در دنيا فقير کردم به خاطر اينکه شما را حقير مي دانستم به عزت و جلالم از اينکه از چشم افتاده بوديد فقير نکردم، بلکه به شما کيميا دادم که به منزله شهادت است، حالا امروز (قيامت) رفتار مرا با خود مي بيني. بعد خداوند متعال آنچنان به آنها لطف مي کند که فقرا مي گويند با اين عِوضي که خدا به ما داد، ديگر چه زيان که آنها را در دنيا از ما گرفته بود. فقرا چه کسي هستند؟ ما فکر مي کنيم که فقير کسي است که به حدي برسد که درخواست کند، در حاليکه فقير آن کسي است که خرج سال زندگي اش را در حدي که بتواند زيارت برود، پوشش مناسب داشته باشد و مرکب داشته باشد و حتي اگر خدمتکار براي کارش نياز داشته باشد و ضروري زندگي
ص: 123
اش باشد، نداشته باشد و کمتر از اين فقير است و لذا در روايات ما اشاره شده است که اگر شما مي خواهيد به فقرا برسيد، اينطور نباشد که از سر ترحم يک چيز کوچکي به او بدهيد، اين که فقرش را برطرف نمي کند و آنها را به حد غني نمي رساند، اين يک مسکن است و آنچيزي که در روايات توصيه شده است اين است که آنقدر به فقير بدهد که به غنا برسد و در بعضي روايات اين غنا را تعريف مي کنند که فرد پوشش داشته باشد، حج برود و عمره اي انجام بدهد يعني در حد کفاف يعني آن زندگي که در حد رفاه نسبي باشد، نه اينکه خاک نشين باشد و اگر پايين تر از اين باشد فقير است و ديگران بايد او را به اين حد برسانند. گاهي طرف يک ماشين و يک خانه نقلي دارد، منتها دخل و خرجش به هم نمي خواند و آنهايي که مي خواهند کمک کنند مي گويند خانه اش را بفروش، مستاجر شود. اين اشتباه است، ما در دين جايي نداريم که توصيه شده باشد کسي که خانه داشته باشد، غني است و بايد خانه اش را هم بفروشد و خرج اوليه زندگي اش را کند. البته فقير دو نوع است يک نوع فقير به حدي مي رسد که به حد سوال مي رسد که به آن سائل مي گويند و يک نوع فقر پنهان است و صورت خودش را با سيلي سرخ مي کند و اينها در اولويت هستند که به حد سوال نرسند. ما در نگاههاي ديني خودمان داريم آن
ص: 124
کساني که غني و ثروتمند هستند، اموال و حق فقرا در اموال اينها هست. اين خيلي نگاه عجيبي است. در قرآن و در نهج البلاغه اين مسئله ذکر شده است. در سوره زاريات و معارج داريم که در اموال اغنياء حقي معلوم براي فقرا و سائلين است. امام صادق (ع) فرمود: هيچکس گرسنه و برهنه نماند، مگر آنکه ثروتمندان آن وظيفه اشان را انجام ندادند و بايد از سر وظيفه و نه از سر ترحم و منت گذاري اموالشان را بدهند. نگاه دين، نگاه ترحم آميز به فقرا نيست و نگاهي است که بايد از سر وظيفه به او بدهند. اول طلبگي در قم ما با لبخند رد مي شديم، يکي بود که از مردم درخواست مي کرد و تکدي گري مي کرد و با پرخاش مي گفت حق مرا بدهيد. حالا ما مي بينيم واقعاً فقير حقي دارد. اگر خمس و زکات ندهد سرقت و غصب از مال فقرا است. حتي از بعضي روايات بر مي آيد که فقط خمس و زکات نيست و حتي تا آنچيزي است که فقرا را غني کند، حداقل آن فقرايي که مي شناسيم. اگر ما حق او را نمي دهيم و توانمنديم، اين به گونه اي است که غصب کرديم. تعبير روايت اين است که اغنياء توشه فقرا را سرقت کردند. اميرالمومنين (ع) در نهج البلاغه دارد که خدا واجب کرده است. ما اينها را توصيه اخلاقي مي دانيم، در حاليکه اگر کسي به اينها عمل نکند در مسلماني اش کم دارد. طلبه اي نزد آخوند کاشي آمد که از عرفاي اصفهان بود، گفت سلام عليکم. ايشان جواب
ص: 125
دادند: سلام عليکم اي فاسق. او گفت: آقا يعني چي؟ مرحوم کاشي گفت: در همسايگي تو ديشب کسي بود که گرسنه سر بر بالين گذاشت و تو بي خبر بودي. گفت: والله نمي دانستم. گفت: نمي دانستي گفتم يا فاسق، اشکال من اين است که چرا نمي دانستي و بايد مي رفتي و پيدا مي کردي و اگر مي دانستي و عمل نمي کردي، مي گفتم سلام عليکم يا کافر. پس کسي که مي داند و بخل مي ورزد و عمل نمي کند دچار کفر عملي نه کفر اعتقادي شده است.
سوال: شايد ما در زندگي خيلي مشکل نداشته باشيم و کساني را مي شناسند که به نان معتاجند. نکته اي که شما گفتيد که بايد آنقدر کمک کنيد تا آنها غني شوند، آيا اين شائبه پيش نمي آيد که حالا که من نمي توانم اينها را غني کنيم پس اصلاً کمک نکنم؟
پاسخ: بله هر کس در وسع خودش بايد کمک کند و اينچيزي که ما عرض کرديم که تا حدي کمک کند که غني کند، در حد آن توانمندان و اغنياء جامعه است که گاهي خرجهاي اضافه دارند. من شنيدم که در يکي از شهرها فردي که به ظاهر متدين هم بود، 500 ميليون هزينه جهيزيه و ازدواج دخترش شده است. اين شخص مي تواند 100 تا جوان را با جهيزيه و زندگي اشان راه بياندازد. اين چه اسلامي است. نه اقشار متوسط جامعه که خودشان هم اگر قناعت نکنند چه بسا جزء فقرا باشند.
روايتي از امام رضا (ع) است که فرمود هرکس با مسلمان فقير روبرو شود و به او سلامي
ص: 126
متفاوت با سلامي که به ثروتمند مي کند، داشته باشد، روز قيامت خداوند را در حاليکه خداوند خشمگين از او است، ملاقات مي کند.
سوال: چه وظايفي متدينين در قبال فقرا دارند؟ من نوعي با حد بضاعتي که دارم چقدر مي توانم در رفع فقر کساني که در اطراف ما هستند و مي شناسيم موثر باشيم.
پاسخ: ديدي که معارف ديني ما در قبال همه و بخصوص فقرا دارد، عجيب است. آن ديد معروف که همه مي دانيم که دنيا دار امتحان است و ما بايد به فقير به عنوان ماموري که براي امتحان الهي به سمت ما مي آيد، نگاه کنيم. اگر ما او را رد کنيم و يا منت بگذارم و يا تحقير کنم، در واقع خودم در امتحان رد شدم. اگر اخلاص در کار باشد اين مسائل هم پيش نمي آيد. وقتي مواجه با فقير را مواجه با خدا بدانيد، کاري به شخص او نداري و او دست خداست که بطرف شما مي آيد و از شما امتحان مي گيرد. لذا امامان ما وقتي به فقير چيزي مي دادند، دستشان را مي بوسيدند چون مي گفتند در دست خدا قرار گرفته است، حتي توصيه مي کنند که دست خود را بالاي دست فقر قرار ندهيد و زير دست فقير قرار دهيد که او بيايد بردارد. اما يک ديدفوق العاده اي که دين براي ما ايجاد مي کند، در جامعه مومنين ارتباطي که مومنين با همديگر دارند، با آن چيزي که آنها را به هم پيوند مي دهد، آن محبت و ولايت خداوند و اولياي خداست که شعبه اي از آن در
ص: 127
همه است. وقتي شما فقيري را مي بينيد، جلوه اي از امامت را در آن مي بيني مثل يک نخ تسبيح که در تمام دانه ها رفته و آن چيزي که ما را پيوند مي دهد، ولايت است. پس اگر فقيري به سمت تو مي آيد، اگر او را احترام کردي و راه انداختي، به ولايتي که در او است، احترام کردي و اگر به او بي احترامي کردي، در واقع به ولايتي که در اوست، بي احترامي کردي. در روايت ماست که کمک به کساني که در جامعه ايماني کمک بخواهند، اگر انجام دادي، ولايت تو به ما محکم است. امام صادق (ع) به محمد بن خونعيس فرمود: اگر برادر ديني ات آمد و حق او را رعايت نکردي، به همان مقدار که رعايت و احترام نکردي، ولايت خودت با خدا و حق را قطع کردي و اگر اعتنا کردي و اهميت دادي، ولايت خودت را با ما محکم کردي. چرا اهل بيت اين را به ما ياد دادند؟ چون به قضيه به صورت ولايي نگاه کنيد که فقرا جلوه اي از ولي خدا در اوست و احترام بگذاريد تا اخلاق ولي محوري در جامعه مومنين تمرين شود، تا براي آمدن ولي الله و ظهور آماده شود چون وقتي من به شما احترام مي گذارم به خاطر ولي خدا به شما نوعي کمک مي کنند، وقتي خود ولي خدا بيايد قطعاً به او احترام مي گذارند. اگر نگاهمان به هم سرد باشد و هر کس به فکر خودش باشد و نگاه فردگرايانه و بخيلانه داشته باشد اين جامعه خيلي فاصله دارد.
سوال: اغنياء خيلي
ص: 128
ها پولهاي کلاني خرج مي کنند که شايد خيلي ضروري نباشد و گفتمان با اينها متفاوت از کساني است که بضاعت نسبي دارند، شايد ما خيلي از سفرهايي مي رويم و چيزهايي مي خريم که ضروري نباشد. ما چقدر مي توانيم کمک کنيم و چه وظيفه اي به دوش ماست؟
پاسخ: اگر اين نگاه را داشته باشيم، او نيازمند به من نيست بلکه من نيازمند به او هستم، لذا هر مقداري که در توانم است، کمک کنم. گاهي ما خرجهاي اضافه داريم و اي چه بسا فرد پشت سر هم به زيارت مي رود. يک نفر است که اگر تو کمک کني مي تواند يک بار به زيارت برود و تقويت دينش مي شود. ما در حد وسع خودمان کمک کنيم. اگر همه را نمي توانيم يک بخشي که مي توانيم انجام دهيم و خودمان را در مسير آن کساني که ولايتشان را با اين کار تقويت مي کنند، قرار بدهيم.
سوال: يک بار ديگر ذکر استخاره را بگوييد؟
پاسخ: ساده آن استخيروالله است يعني خدايا از تو خير مي خواهم و ادامه آن که در کلام ائمه است اَسْتَخيرُ اللَّهَ بِرَحْمَتِهِ خِيَرَةً فى عافِيَةٍ يعني از رحمت و لطف خداوند خير همراه با عافيت و سلامتي مي خواهيم. که براي طلب خير کردن دو رکعت نماز بخواند و صد مرتبه اين ذکر را بگويد.
اللهم اغني کل فقير اللهم اشبع کل جائع اللهم اشف کل مريض
بي تو اينجا همه در حبس ابد تبعيدند، سالها هجري و شمسي همه بي خورشيدند، سير تقويم جلالي به جمال تو خوش است فصل ها را همه
ص: 129
با فاصله ات سنجيدند، تو بيايي همه ساعت ها و ثانيه ها از همين روز همين لحظه همين دم عيدند.
سوال: عوامل تضعيف دين دو دسته دروني و بيروني هستند و در دسته عوامل دروني به بحث هوا و هوس، دنيازدگي و فهم سطحي از دين اشاره کرديد و يک عاملي که هم دروني و هم بيروني است، فقر است. يک وقت فقر انسان ناشي از اتفاقاتي است که در جامعه رُخ مي دهد و بخشي از آن به حکومت و جامعه برمي گردد و دست ما نيست مثل سيل و زلزله و حوادث غير مترقبه و يک بخش آن به خود ما برمي گردد که چگونه زندگي امان را مديريت کنيم و چه کار کنيم که زندگي امان برکت پيدا کند و يا کارهايي را مرتکب مي شويم که باعث بي برکتي زندگي مي شود. گاهي کارهايي را حتي به صورت ناخواسته مرتکب مي شويم که اين کارها منجر به بي برکتي زندگي ما مي شود و اين رزق و روزي ما را کاهش مي دهد. به اين عوامل اشاره کنيد؟
پاسخ: در روايات ما موارد متعددي داريم که اشاره شده بعضي امور باعث افزايش رزق وروزي مي شود و بعضي امور باعث کاهش و بي برکتي رزق و روزي آدم مي شود. اصلاً رزق يعني چه؟ چون ما تا کلمه رزق را مي شنويم ذهن ما سراغ ثروت و امور مادي زندگي مي رود، در حاليکه روايات را وقتي مي بينيم رزق معناي بسيار وسيعي دارد. همه نعمت ها و همه داشتهاي آدم چه اکتسابي و چه غيراکتسابي که خداوند متعال
ص: 130
مي دهد، رزق است. زيبايي و کمالات و استعدادهايي مثل ذهن و حافظه قوي که خدا به آدم مي دهد، همه رزق است. علم، عقل و ولايت رزق است. شايد فردي از نظر اين موارد پر رزق باشد، ولي از نظر مادي دستش خالي باشد و اين به چشم نمي آيد. يک کسي خدمت اميرالمومنين (ع) آمد سوال کرد چرا عقلها؟ به تجربه معمولاً اينها از فقرا هستند. عالمان و انديشمندان بزرگ در طول تاريخ نوعاً فقير متوسط بودند. فرمود چون خداوند بزرگ قبل از آن که به آنها رزق (ثروت) بدهد يک رزق بزرگتر به آنها داده است، عقل و علم. آن روايت زيبا که شما جلسات قبل خوانديد که کسي خدمت امام صادق (ع) رسيد و گفت من فقيرم. امام گفت فقير نيستي چند بار اين را گفت و اين جواب را شنيد. گفت فقيرم من نان شب ندارم براي زن و بچه ام ببرم. حضرت فرمود از شما يک سوال مي کنم حاضري تمام ثروت دنيا را به تو بدهند ولايت و محبت ما را از تو بگيرند. گفت: نه آقا. فرمود تو فقير نيستي ثروتي داري که با تمام ثروت عالم عوض نمي کني و قدرش را بدان و بالاترين نعمت است. در قرآن که نعيم اسم برده شده ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم (سوره تکاثر-آيه 8). نعيم اين نعمت هستي همين محبت به ولايت خدا و اولياي خداست. بنابر اين رزق معني وسيع دارد و فقط او را در يک مصداق مادي نبينيم. وقتي مي گوييم عوامل برکت رزق، همه اين امور مي تواند وسعت پيدا کند و عوامل کاهش
ص: 131
رزق همه اين عوامل مي تواند کاهش پيدا بکند. اين خيلي مهم است که دنبال عوامل برکت و بي برکتي برويم. بعضي آنچنان بضاعت مالي نداشته باشند، ولي خداوند به آنها چشم و دل سير داده است و اين ماديات به چشمشان نمي آيد و انگار همه چيز دارند. خود اين استغناء، عزت و قناعت جزء سرمايه ها و رزقشان است که چه بسا از آن رزق مادي بالاتر است و باعث مي شود خوش و راحت زندگي کند و اي چه بسا ثروتمندي که ثروت مادي دارد ولي خوش و راحت نيست و گرفتار است و فکرش هميشه مشغول است و از زندگي لذت نمي برد. برکت يک معنايي است که خير و گشايش در زندگي بيايد و گره در کارها نيافتد. روال زندگي طوري باشد که در مسير رشد شما به موانعي برخورد نکنيد که پشت آن بمانيد. برکت رزق و افزايش رزق را به اينصورت ببينيم. انشاءالله خدا يک چشم بينا به ما بدهد که اين رزقها را ببينيم. البته خود اين لطافت روحي مي خواهد که انسان بتواند اين چيزهايي که خدا به او داده بتواند ببيند و اگر اين را نبيند و يک چيز کوچک نداشته باشد ناشکري مي کند و مي گويد خدايا ما را اصلاً نگاه نکردي و هيچ چيز به ما ندادي. اي چه بسا همين ناشکري باعث کاهش برکت شود. برعکس اگر آدم ببيند و شکرگذار باشد: لئن شکرتم لازيدنکم (سوره ابراهيم-آيه 7) اين باعث افزايش برکت و رزق و رشد فرد مي شود. يکي از عوامل کاهش رزق و بي برکتي اين است که توکل
ص: 132
به خدا را تبديل به اين کند که چشمش به دست اين و آن باشد و تماماً تکيه اش را به اين و آن قرار دهد. اين به من داد توانستم زندگي ام را اداره کنم و اگر اين به من نداد ديگر ساقط هستم. حافظ توصيه اي مي کند: بر در شاهي گدايي نکته اي در کار کرد، بر سر هر خان که بنشستم خدا رزاق بود. يک فقيري در خانه ثروتمندي رفت و يک نکته و درسي داد و گفت درست است که جلوي خانه ثروتمندي نشستم، ولي چشمم به دست او نيست و رزاق من کس ديگري است. اگر کسي به اين توصيه نگاه نکرد و رزاق را او ديد، طبيعي است که توجه به خداوند کم مي شود گره هاي در زندگي اش وارد مي شود و گشايش از زندگي او خواهد رفت. پروردگار عالم است که سنتها و فرمولهايي در عالم دارد که اصلي ترين و مهمترين آن اين است که تو با خدا باشي. و هو حسب. خدا مدير عالم و سوار بر کار است. اگر تکيه گاهت خدا باشد تو را به گشايش هاي زندگي مي رساند و در نمي مانيد. خدا در قرآن وعده اي داده است: و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لايحتسب (سوره طلاق-آيات 2و3): از آنجا که گمانت نمي رسد من رزقت را به تو مي رسانم. گاهي بعضي آدمها مي ترسند. شاگردان علامه طباطبايي خدمت ايشان رفتند و گفتند ما مي خواهيم به حج مشرف شويم يک نصيحتي عنايت کنيد. علامه مي فرمايند خدا در قران مي فرمايد:
ص: 133
فاذکروني اذکرکم (سوره بقره-آيه 152): ياد من باشيد تا من ياد شما باشم، مي دانيد يعني چه؟ يعني اگر شما ياد من باشيد مني که غني مطلق و همه کاره عالم هستم و مني که مهربان هستم و هيچ بخلي و عجزي در من نيست، من پشت سر شما هستم، ديگر از چي مي ترسيد. اگر آدم اينجوري خدا را توکل کند. ابوذر را داشتند از مدينه تبعيد مي کردند و گفتند تنها بايد از شهر بيرون بروي. وقتي از مدينه بيرون مي رفت، اميرالمومنين (ع) و امام حسن و حسين (ع) به بدرقه اش آمدند و هر کدام يک جمله اي به او توصيه کردند. ابوذر هم گفت: يا اميرالمومنين اگر مرا جايي بفرستند که وقتي بالا سرم را نگاه مي کنم يک تکه ابر نيست که دلم خوش باشد که اسباب آبم فراهم است و زير پايم را وقتي نگاه مي کنم سرتاسر مس است که دلم خوش نيست گه گندمي برويد و نانم فراهم شود يعني مرا جايي بفرستند که اسباب آب و نان فراهم نيست، ذره اي نگران نيستم که رزقم از کجا مي آيد چون خدا کوير همان خداي چشمه هاست. همان خدايي سر چشمه به من آب مي دهد در کوير هم به من آب مي دهد. خدا در همه جا رزاق است. رزق کافر را مي دهد و رزق توي مسلمان را نمي دهد، بنابراين بايد به خدا تکيه کرد. پس نکته اول به نگاه ما برمي گردد و اينکه بلد نيستيم توکل کنيم و مهم اين است که نترسيم و با خدا معامله کند. گرت هواست که
ص: 134
معشوق نگسلد پيمان، نگه دار سر رشته تا نگه دارد (حافظ): تو سر رشته بندگي ات را نگه داشته باش و نترس، خدا سر رشته خدايش را بلد است و اگر يک جاهايي چالي در زندگي ايجاد شد، بالاخره عالم دنيا است و جاي امتحان بندگي است و اگر قرار باشد در اينجا فقط راحتي ها باشد که توقع بهشت داشتن از دنيا است.
سوال: بعضي از جوانان که در آستانه ازدواج هستند و يا کساني که ازدواجشان دير شده، وقتي به آنها مي گويند برو ازدواج کن. مي ترسند و واقعاً اين ترس در چهره آنها مشخص است و حتي به زبان مي آورند.
پاسخ: در مورد ازدواج خداوند متعال در قرآن به صورت خصوصي وعده فضل خودش را داده است: ان يکونوا فقراء يغنهم الله من فضله (سوره نور-آيه 32). بنابر اين نبايد ترسيد و بايد اعتماد و تکيه کرد. اگر کسي اينکار را بکند برکت در زندگي اش مي آيد و اگر چشمش به دست اين و آن باشد کم کم به صورت بي برکتي در زندگي اش وارد مي شود. يک شخصي نزد پيغمبر (ص) آمد و به توصيه زنش گفت: يا رسول الله من معتاجم. فرمود: اگر کسي چيزي از ما بخواهد به او مي دهيم، اما اگر از خدا بخواهد و اين طرف و آن طرف اظهار نکند، خدا او را بي نياز مي کند. اين شخص برگشت. زنش گفت: پيغمبر بشر است، نياز ما را نمي داند، دوباره برو بگو. براي بار دوم و سوم اين عمل تکرار شد و پيغمبر همان حرف را تکرار کرد.
ص: 135
اين فرد تکاني خورد و کلنکي از کسي عاريه گرفت و هيزمي کَند و فروخت و در آمدي بدست آورد. بتدريج اين درآمد زياد شد و کم کم لوازم کار را خودش تهيه کرد و صاحب آن زندگي مناسبي که زندگي اش بچرخد، شد. براي تشکر خدمت پيغمبر (ص) آمد ما گفتيم اگر کسي پيش ما بيايد کمکش مي کنيم، ولي اگر از خدا بخواهد بي نيازش مي کند. اين همان نکته اي است که باعث افزودن رزق و روزي مي شود. يک نکته ديگري که اهميت دارد که باعث بي برکتي در زندگي مي شود بحث استخفاف نماز است و اين را در روايات داريم که بسيار باعث بي برکتي مي شود. استخفاف نماز يعني نماز را کوچک شمردن. نه ترک نماز حتي اگر بي اعتنا به نماز باشد و از سر و ته نماز بزند و وقت نماز را خيلي رعايت نمي کند و وقتي نماز مي خواند به سرعت مي خواند و به تعبير بعضي روايات رکوع و سجود او مانند نوک زدن به زمين است. ما اين را بايد بپذيريم که نماز مهره کليدي دين ماست و کليدي است که با آن بسياري از قفلهاي زندگي ما، روحي و جسمي و مادي و معنوي و دنيايي و آخرتي باز مي شود. کسي خدمت پيغمبر (ص) آمد. گفت يا رسول الله فلان جواني است در يک روايت است که اهل خلاف و چشم چران است و در يک روايت ديگر است که جوان سارق است. پيغمبر (ص) فرمود: نماز هم مي خواند گفتند: بله نماز هم مي خواند. پيغمبر (ص) فرمود: اگر
ص: 136
نماز مي خواند همان نماز درستش مي کند. ان الصلاة تنهي عن الفحشاء والمنكر (سوره عنکبوت-آيه 45) يعني از رذايل دورش مي کند. اگر انسان به نماز جدي تر بپردازدف مهره کليدي دين است. حضرت زهرا (س) از پيغمبر (ص) سوال کرد: يا رسول الله اگر کسي نمازش را بي اهميت بشمارد در زندگي دنيايي و آخرت چه عواقب و آثاري دارد؟ پيغمبر (ص) حدود 16-15 آثار شمردند که يکي همين بود که خداوند برکت را از عمر و رزقش مي برد. آقايي با دوستش به مسجد رفت و تا نماز تمام شد بلند شد، دوستش گفتک چرا اينقدر سريع، بشين يک دعايي کن، حيف است که آدم نماز بخواند دعا و تعقيبات نداشته باشد، اصلاً خود تسبيحات حضرت زهرا (س) و تعقيبات بعد از نماز يکي از عوامل وسعت رزق است. آن شخص گفت: مثل اينکه دلت خيلي خوش است، گرفتاري تداري، مگر گرفتاري و چک و سفته مي گذارد ما اينکارها را بکنيم. اتفاقاً چون اينکارها را نکرده، گرفتاريش زياد شده است و چون از نماز کم گذاشته است، از زندگيش کم گذاشته مي شود. بارها گفتيم عالم فرمول دارد. فرمول عالم براي برکت مندشدن اين است که آدم در مقابل خدا و حق خضوع داشته باشد. کسي که خضوع ندارد به هر مقدار که خضوع نداشته باشد، زمين و زمان عليه او لگدپراني مي کنند. لذا شما حتماً شنيده ايد که در زمان امام زمان (ع) در زمان ظهور آسمان و زمين برکات خودش را بدون ضرر مي دهد يعني اگر باران مي فرستد تبديل به سيل نمي شود. پس در آن
ص: 137
زمان زمين و آسمان رام هستند چون بشر در آن زمان عبد و بنده و رام و تسليم خداوند است. همه عالم تسليم او هستند و برکات را در اختيارش مي گذارند. اما اگر لگدپراني کنيم بي برکتي ها را در عالم مي بينيم. در روايت امام رضا (ع) است که هر گناه جديدي براي شما بيماري جديدي مي آورد.، قفلها و گره ها بيشتر مي شود. اينکه شنيديد که خيانت، قطع رحم و دروغ گفتن باعث بي برکتي مي شود. همه اينها از باب تسيلم حق نبودن و آشتي نبودن با پروردگار عالم است. اگر ما تسليم خداوند باشيم زندگيما پربرکت و خير مي شود. اين وعده قرآن است: ولوان اهل القري امنوا و اتقوا لفتحنا عليهم برکات من السماء و الارض (سوره اعراف-آيه 96): اگر مردم مومن و متقي باشند برکات از زمين و آسمان براي آنها مي بارد.
سوال: کساني هستند که به نمازشان توجه نمي کنند و سبک مي شمرند و عادتشان شده است، ولي در ايام ماه مبارک رمضان نمازشان را جدي مي گيرند. اينها در بقيه سال تکليفشان چيست؟ چکار کنند که بتوانند ادامه دهند؟
پاسخ: البته جاي شکر دارد که همين ماه مبارک رمضان يک ماه ويژه الهي است، احترام مي کنند و به خاطر همين احترام نماز و روزه را بجا مي آورند. اما ما اگر بخواهيم آثار نماز و روزه را ببينيم، نبايد اينکار را انجام بدهيم. مقصود اين است که آن يازده ماه ديگر را اضافه کنيد و نماز بخوانيد. احترام به خداوند براي هميشه است و همه ماه ها ماه خداست و
ص: 138
همه عالم براي خداست. خضوع و تسليم در برابر خداوند در يک زمان و مقطع خاص ندارد و مهمترين نماد خضوع در مقابل خدا و تسليم و شکرگذاري نماز است که مهره کليدي دين است. ما که اين شکرگذاري را براي يک ماه شروع کرديم يازده ماه ديگر را هم ادامه دهيم. مطمئناً آثاري که در زندگي خواهيم ديد، مسلماً خودش را نشان خواهد داد، در صورتيکه آن را کامل بجا بياوريد. اين بستگي به معرفتي که شخص به خداوند دارد يعني معرفت او در اين حد است که خدا را سزاور شگرگذاري مي داند و اين ماه را ماه محترم مي داند. آيا خدا فقط شکرگذاري و احترام و تسليم را دراين ماه خواسته يا هميشه خواسته است؟ اگر شما همين مقدار را شکر گذاري قبول داريد، آن شکرگذاري در بقيه سال سر جاي خودش است. پس آن ناشکري و کفران نعمت و ناسپاسي سزاوار نيست. اگر آن معرفت افزون شود که با توجه به اعمال و مناسک اين ماه، آدم اميد دارد در اين ماه معرفتش افزون شود و اثر افزون شدن معرفت و نتيجه روزه گرفتن بايد اين باشد که آن يازده ماه ديگر آدم را شارژ کند، وگرنه من عملي انجام دادم و بعد آن را کنار گذاشتم نشان مي دهد که ماه رمضان آن خاصيتي که بايد براي من داشته باشد، نداشته است.
سوال: بعضي شايد نماز بخوانند و آن را در زندگي جدي بگيرند، ولي در زندگي ايشان گرفتاريهايي دارند، اينها چطور؟
پاسخ: ما نمي خواهيم بگوييم که ساير اعمال اثر ندارند، بالاخره دين يک مجموعه است.
ص: 139
در جلسات قبل گفتيم که سهولت و شيريني دين و آثار کامل از وعده هاي ديني مثل گشايش و راه افتادن زندگي و برکت در روزي، کسي خواهد ديد که به آن مجموعه عمل کند، حداقل در آن حد که در توانش است و سعي خودش را بکند، والا اگر من به صورت بخشي عمل کنم و هر مقدار که کم گذاشتم از من کم گذاشته مي شود يعني اين اثر قهري مسئله است. اگر شما دارويي را از متخصص روح که تجويز کرده، بخوريد ولي ناپرهيزي بکنيد. شما نماز مي خوانيد ولي بخش ديگر را انجام ندهيد طبيعي است که آثار نماز مترتب نمي شود. اين را من نبايد به پاي دين بگذارم و اين هنوز دين کامل نيست، بخشي از پازل را گذاشتيم و آن شکل قشنگ ديني هنوز ايجاد نشده است. بنابر اين اگر هنوز گرفتاريها برطرف نشده است، اين از جاي ديگر است. البته گاهي اين برمي گردد به نوع نگاه ما که مشکل دارد يعني افزايش رزق ايجاد شده ولي به چشم اين نمي آيد و آن لطافت روح لازم است تا تمام آن رزقي که خدا به او داده و آن سرمايه ها را ببيند. يک بخش ديگر همان بخش عملي است که به مجموعه و توصيه هاي دين، حداقل واجبات و محرمات دين عمل کند. ما به اين اصرار کرديم. درست است دين توصيه هاي زيادي دارد، ولي آن مقدار واجب و حرامش دست و پاگير زندگي نيست و اتفاقاً زندگي با او کاملتر و با نشاط تر مي شود و احياناً ما آن را يک جاهايي نافص
ص: 140
برخورد کرديم و آن آثار در زندگي نيست و گرفتاريهايي در زندگي ايجاد مي شود.
سوال: عوامل بي برکتي در زندگي بايد خيلي زياد باشد و شما به بحث عدم توکل و استخاف در نماز گرديد و قطع رحم را نيز اشاره کرديد. بعضي خانواده ها را من مي شناسم که مقيد به بسياري از آداب هستند، ولي اين اتفاق مي افتد که اينها صله رحم را بجا نمي آورند و با هم قهر هستند و اينها را جدي نمي گيرند و دواي دردشان را يک جا ديگر سراغ مي گيرند.
پاسخ: من تقاضا مي کنم آن نگاهي را که هفته گذشته ما به عنوان يک نگاه ولايي در جامعه مومنين، اهل بيت خواستند که در ما بوجود بيايد و روي اين خيلي تاکيد کردند. آن نگاه را مرور کنيم. اين ارتباطي که بايد بين مومنين باشد بر اساس اين باشد که جلوه خدا و ائمه و اولياي خدا توي همديگر ببينند چون شعبه اي از ولايت و محبت خدا در اين افراد است. احترامشان به همديگر و رعايت حقوق آنها و سر زدن به آنها به اين عنوان باشد. روايتي است خداوند به حضرت موسي فرمود: موسي من مريض بودم چرا به عيادتم نيامدي؟ حضرت موسي با تعجب پرسيد مگر شما مريض مي شويد؟ پروردگار عالم فرمود: آن مومن مريض بود. او چون جلوه اي از خدا در آن است، اينطور تعبير کرد. اگر نگاه صميمانه و گرم بين مومنين داشته باشند و حتي فراتر از رحم و خويشاوند، مومنيني که غريبه هستند، خداوند نمي پسندد که نگاه سرد و بي اعتنا
ص: 141
بهمديگر داشته باشند. اين چنين جامعه اصلاً آمادگي آمدن ولي خدا را ندارد. جامعه اي که ارتباطشان ارتباط صميمانه نيست. در جايي که پيامبر اکرم (ص) فرمود صلوا ارحامکم ولو بسلام، حتي از سلام هم دريغ کنند. البته صله رحم به حسب فاميل وخويشان مراتب دارد، ولي اگر جوري برخورد کند که گويي قهر است و ارتباطش قطع است و اين بي برکتي ها و مشکلات و گره ها را در زندگي ايجاد مي کند و با آن نگاه ولايي همچنين فردي و جامعه سرد هنوز آماده آمدن ولي خدا نيستند.
سوال: به غير از عوامل ذکر شده براي بي برکتي در زندگي، آيا عوامل ديگري هم است؟
پاسخ: عوامل بسيار زياد است. از جمله عوامل بي برکتي منع زکات و وجوهات مالي که بعهده يک مسلمان است. پرداخت صدقات مستحبه، خمس و زکات باعث افزون شدن رزق مي شود. در روايت داريم اگر کسي منع زکات کند زمين هم برکاتش را به او منع مي کند و برکتش کم مي شود. يکي ديگر از عواملي که باعث کاهش رزق و بي برکتي مي شود گناهان است که از عوامل جدي است. ظهر الفساد في البر والبحر بما كسبت أيدي الناس (سوره روم-آيه 41) که مشکلات را از زمين و آسمان براي آدم مي آورد و طبيعتاً يکي از مشکلات در رزق و روزي است که باعث تنگ شدن مي شود.
سوال: من کاري کرده ام که هميشه به خاطر آن خود را سرزنش مي کنم و از خدا خجالت مي کشم. شايد گناهم در نظر مردم بزرگ نباشد، ولي فکر مي
ص: 142
کنم پيش خدا خيلي بزرگ است. 18 سال سن دارم و به خاطر خجالت از خدا نمازم را ترک کردم و الان هم روزه نمي گيرم. کمکم کنيد از اين حالت فاصله بگيرم. چکار بايد بکنم؟
پاسخ: بدون ترديد آن مقدار که باعث سوزشي در دلش نسبت به يک گناهي که مرتکب شده، مي شود خوب است. پشيمان شدن و شکستن دل به خاطر کاري که کرده و گناه را کوچک نشمردن خوب است. درست است که گناه صغيره را در مقايسه با گناه کبيره مي گوييم، ولي هر گناهي تمردد خداست و بزرگ است. بنابر اين تا اين مقدار درست است که خجالت کشيدن، سوختن و پشيمان شدن است، ولي اثري که براين محقق شود نه اينکه يک خطاي بزرگتر مرتکب شود و از خدا فاصله بگيرد. اين بايد تازيانه باشد که آدم راه بيفتد. همان خدايي که در قرآن يا در ادله ديني ما بحث حرمت گناهان طرح مي کند خودش وعده مي دهد: ان الله يحب التوابين (سوره بقره-آيه 222): خدا کساني که خيلي توبه مي کنند خيلي دوست دارد. در روايت داريم خدا آن کسي را که زمين مي خورد ولي خيلي زود هم برمي گردد، دوست دارد. پس آن خجالتي که باعث شود نماز و روزه را ترک کند، آن از چاله به چاه افتادن است و يک گناه بزرگ مرتکب شدن است، لذا شما بيايد آن وعده هاي که خداوند داده جدي بگيريد. شيطان مي خواهد اين بلا را بر سر بعضي در بياورد، آب که از سر گذشت، چه يک وجب چه صد وجب. اين اشتباه است
ص: 143
شما هر موقعي که بر گرديد و اصلاً آن خجالت شما پشيماني و توبه است. اصل توبه همان سوزش و شکستن دل است و اينکه از گناه بدتان آمده است. اين نشان مي دهد که ذات شما خوب است. علامت شيعه بودن اين است که از گناه بدش بيايد. خود خدا گفته گناهتان هر چقدر است، بسوي من بيايد. ان الله يغفر الذنوب جميعا (سوره زمر-آيه 53): خدا تمام گناهان را مي بخشد يعني هيچ گناهي نيست که بخشيده نشود و اگر در قرآن همه را بجز شرک مي فرمايد، شرک در جايي است که شخص توبه نکند، وگرنه اگر در دنيا توبه کند آنهم بخشيده مي شود. خود نااميدي و در جا زدن خودش از چاله در آمدن و به چاه افتادن است.
سوال: من قبلاً گناهي مرتکب شدم که اگر فاش شود زندگي و آبرويم تباه مي شود. چهار ماه است که از خدا معذرت مي خواهم و مي خواهم مرا ببخشد و آبرويم را حفظ کند و بعضي اخلاقياتم را عوض کردم شايد خدا مرا ببخشد، اما ته دلم مي گويد خدا تو را نبخشيده است. ترس از خشم خدا و بي آبرويي زندگي ام را تلخ کرده است. من چکار کنم؟ راهنمايي ام کنيد.
پاسخ: بطور کلي يکي از چيزهايي که در دعاها از جمله براي بخشش و مغفرت، بشدت به ما توصيه کردند که حسن ظن داشته باشيد يعني اميدوارانه بخواهيد. روايت داريم که وقتي چيزي مي خواهيد اميد داشته باشيد همين جاست و حاجتتان داده مي شود. اگر با ترديد و سوء ظن باشيد از القائات شيطان
ص: 144
است که هميشه کام انسان تلخ باشد و فکر کند از رحمت خدا دور افتاده است يعني اگر مردانه پشيمان شدند و به سمت خدا برگشتند به اين القائات توجه نکنند. توجه کردن به اينها يعني کم ديدن رحمت خدا. هرچه شما بيشتر حسن ظن داشته باشيد خدا به همان صورت با تو رفتار مي کند. اگر حسن ظن داشته باشي: خدايا تو که ستار هستي آبروي مرا حفظ مي کني و مي پوشاني، خدايا من گناهي کردم تو جبران مي کني چون از آن پشيمان شدم. اگر واقعاً اميدوارانه دعا کند که بايد اينطور باشد، خدايي که اينطور به ما مشتاق است روايت است اگر بدانند آنهايي که به من پشت کردند، من چقدر مشتاق آنها هستم از شوق مي ميرند. شما که پشت نکرديد. پس شما مشتاقانه و اميدوارانه بخواهيد و مطمئن باشيد اگر صميمانه پشيمان شديد آن گناه بخشيده شده است.
سوال: من يک بنده گناهکار هستم که تا يک روز قبل از ماه رمضان هم به گناهم ادامه دادم، اما الان توبه کردم و روزه ام. اما به نظرم توبه ام از ته دل نبوده و بعضي وقتها وسوسه مي شوم به طرف آن گناه برگردم. به نظر شما عبادت من در درگاه خداوند قبول مي شود يا خير؟
پاسخ: مسلماً آن توبه قبول بوده و اين وسوسه است شما را به همان گناه برمي گرداند. هر چيزي که آثارش دور شدن از خدا باشد، از القائات شيطاني است. وقتي واقعاً آدم پشيمان شده است و آدم مي فهمد که پشيمان است و مي بيند که از آن کار
ص: 145
بدش آمده است همين توبه است. امام محمد باقر (ع) مي فرمايد: التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ : توبه کننده از گناه همانند کسي است که گناه ندارد. کسي که پشيمان مي شود نشان مي دهد که ذات پاکي دارد که گناه و آلودگي با او سنخيت ندارد و از گناه بدش مي آيد. اين را به فال نيک بگيريد که شما الماسي هستيد که داخل گِلي افتاديد و وقتي پشيمان شديد و با توبه شستشو داديد، ديگر آلودگي ها برطرف شده و ديگر برنگرديد. برگشت و شک کردن، سوء ظن است.
سوال: مقدرات ما در شب قدر رقم مي خورد و حتي مقدرات آينده ما امشب به امضاء امام زمان (ع) مي رسد. ما در اين شب چکار کنيم بهتر است و چکارهايي بايد انجام بدهيم و خدا براي ما چي رقم مي زند و امام زمان (ع) با ما چه برخوردي خواهد داشت؟ رابطه امشب با امام زمان (ع) و اعمال ما در اين شب چيست؟
پاسخ: امشب يکي از شبهاي سرنوشت ساز براي طول سال است و همانطور که مي دانيد ماه رمضان ماه ضيافت خداست و اين شبهاي قدر ضيافتي در ضيافت است و ضيافت خاص الهي است که انصافاً اگر بدانيم در اين شب چه اتفاقي رُخ مي دهد ديگر ساکت نمي نشستيم و به خاطر همين بود که بعضي از بزرگان ما مثل مرحوم ميرزا ملکي تبريزي در کتاب المراقبات تعبيري دارند که کساني از اهل مراقبه بودند که يکسال شب و روزها را مراقبت مي کردند و آمادگي کسب مي کردند که شب قدر را درک
ص: 146
کنند چون مي دانستند چه شب حساس و سرنوشت سازي است. به يک معنا شب قدر، مزد است مزد کسي که آمادگيهايي در خودش ايجاد کرده باشد، البته اين معنايش اين نيست که کسي که در دم آخر رسيده باشد، راهش نمي دهند، اما با اين وجود فرق مي کند اين کس با آن فردي که از مدتها قبل سعي کرده حداقل از اول ماه مبارک رمضان مراقبت هايي براي خودش کسب کرده که بتواند اين شب را درک کند مثل شب قدر، مزد است، نماز با حضور قلب يک نوع مزدي است که اگر کسي روز خوبي و گذشته قبل از نماز خوبي داشته باشد، نماز خوبي دارد و زيارت يک مزد است. يکسري اين چيزها است که مجاني و ساده به کسي نمي دهند و به آن کسي مي دهند که آمادگي هايي در خودش کسب کرده باشد. اين شب با عظمتي است که وقتي قرآن مي خواهد از آن تعبير کند: وما ادراک ما ليله القدر: پيغمبر تو چه مي داني شب قدر چه شبي است؟ وقتي خدا اين تعبير را مي کند کنايه از عظمت اين شب است. تعبير قرآن اين است که ليله خير من الف شهر: اين شب بهتر از هزار ماه است يعني حدود 83 سال يعني يک عمر بندگي بدون معصيت اگر در يک کفه ترازو بگذارند اين شب قدر را در يک کفه ديگر ترازو بگذارند تعبير قرآن اين است که ليله خير من الف شهر، اين از يک عمر بندگي بالاتر است البته به شرط اينکه کسي آن را بتواند درک کند و درک شب
ص: 147
قدر شرط دارد که عرض مي کنم. بيدار بودن و احياء يکي از زمينه هاي درک است ولي هنوز آن شرط اصلي براي درک شب قدر چيز ديگر است. قرآن اين تعبير را دارد که شب قدر از يک عمر بندگي بهتر است که نشان مي دهد که يک زمينه و بستري در شب قدر آماده است که اعمال انسان مي تواند او را به اندازه يک عمر بندگي رشد بدهد. همينجور هم است در روايت از امام باقر (ع) دارد که وقتي درباره شب قدر پرسيدند، فرمود: عمل صالح و اعمالي که در اين شب موفق مي شود انجام بدهد نمازي مي خواند و صدقه اي مي دهد و وجوهات را مي پردازد و بعضي ها سال خمسي اش را يک روز قبل از قدر مي گذارند تا اينجا اموالشان را تطهير کنند. به هر حال هر کار خيري که در اين شب ها و حتي روز قدر که به منزله قدر است، انجام مي دهند، امام فرمود از يک عمر که شب قدر نيست بالاتر است چون از امدادها و تفضلات خاص خداست که بندگان بتوانند خرج و توشه ابدي را کسب کنند. ابديت و عوالمي که بعد از مرگ در پيش داريم چيزي نيست که بتوان با اعمال کم و ناقص و با اين عمرهاي کوتاه خرج آن طرف را در آورد. خدا يک بستري در شب قدر آماده کرده که شما بتوانيد به صورت جهشي يک شب را به اندازه يک عمر کار بکنيد. عمر ما خيلي کوتاه است، خرج آخرت با اين عمر کوتاه درست در نمي آيد. در واقع
ص: 148
يکجور تفضل، ارفاق و لطف خاص است. يک چيزي را توجه کنيد که اين شبهاي قدر اگر شما امسال شب قدر را درک کنيد و آن شرايط را در خودتان مهيا کنيد مي توانيد يک گام قرب به سمت خدا به اندازه يک عمر بندگي برداريد. اين شب قدر تکرار مي شود يعني شما به اندازه يک عمر بندگي را رشد کرديد و کلاس ات بالا رفت، در طول سال در آن کلاس با آن درک و معرفت هستي، تا سال بعد اگر شما بتوانيد شب قدر را درک بکنيد يک گام جهشي ديگر به اندازه يک عمر بندگي برمي داريد و کلاس بالاتر مي رود يعني اگر کسي در طول عمرش 40 شب قدر را بتواند درک کند گويي چهل عمر کرده است يعني چهل بار آمده يعني چهل تا 83 سال در اين عالم بندگي کرده است و رشد کرده است. مسير آخرت مسيري است که احتياج به توشه هاي بزرگ دارد. شما وقتي يک شب را به اندازه يک عمر درک کردي و يک کلاس بالا مي رود و به اندازه 83 سال بندگي رشد مي کني، اما اگر سال بعد را درک کردي، به اندازه دو عمر رشد مي کني. اين درک شبهاي قدر مختلف لازم است و به کم نبايد قانع شد. حتي حضرت سلمان هم نياز به رشد دارد و اينطور نيست که او به جايي رسيده است که ديگر بيشتر از اين نياز ندارد. هر چه شخص جلوتر برود و توشه هاي بيشتري براي خودش کسب کند هم براي دنياي خودش و هم براي سفر ابدي و بي
ص: 149
نهايت آخرتي خودش جا دارد. اين شبهاي قدر را براي ما گذاشته اند که اين رشدهاي جهشي و گامهاي بلند را برمي داريم. منتها سوال اينجاست که شرط درک شب قدر چيست که اين رشدهاي عجيب را به صورت جهشي انجام داد؟ به تعبير زيبايي که حافظ اين سوال را کرده: آن شب قدري که گويند اهل خلوت امشب است، يا رب اين تاثير دولت از کدامين کوکب است. اين شب قدر چرا شب قدر شده، اگر بفهميم شرط درکش را هم مي فهميم و مي فهميم که چه کسي مي تواند شب قدر را درک کند؟ شب قدر را چه کسي شب قدر کرده است؟ چه کسي اين بستر را فراهم کرده که انسان اينگونه در آن رشد مي کند. از روايات بر مي آيد که شب قدر شب ولي الله و معصوم (ع) است و شبي است که خداوند متعال با او يک فرار خصوصي دارد و يک مهماني ويژه دارد و سفره اي براي او پهن مي شود که به برکت او و آن مهماني که براي او ترتيب داده مي شود و مهمان اصلي خدا اوست و ديگراني که هم ارتباطي با ولي معصوم الهي (ع) دارند، چيزي نصيب اشان مي شود. در روايات داريم که سوره قدر را در نماز هاي خود زياد بخوانيد که سوره ما اهل بيت است و با اين سوره مي توان استدلال به وجود معصوم در عالم کرد. شما در اين سوره آيه 4 داريد که: تنزل الملائکه و الروح فيها باذن ربهم من کل امر تمام ملائکه و روح که در روايت امام صادق
ص: 150
(ع) است که مخلوقي اعظم از ملائکه است، رئيس ملائکه پايين مي آيند. ملائکه که از عالم ملکوت و بالا پايين مي آيند کجا فرود مي آيند؟ ملائک که موجودات مادي نيستند که روي زمين بيايند، فرودگاه ملک بايد سنخيت با خودش داشته باشد، موجود مجرد فرودگاهش هم مجرد است، آنها بر روح و قلب و دل وارد مي شوند: نزل به الروح الامين على قلبك (سوره شعراء-آيه 193). چه روحي تحمل اين همه ملائک را دارد که تعدادشان واقعاً بي نهايت است. مگر هر فاسقي امکان اين را دارد که اين همه ملائک از جمله ملائک مقرب و روح بر او وارد شوند اين نشاندهنده اين است که معصومي در عالم در کار است. زمانيکه خود پيغمبر اکرم (ص) بود بر او وارد مي شدند و مقدرات را يا آن طرح و برنامه اي که براي هر فردي از افراد دارد که اينها واسطه فيض هستند که شامل رزق، صحت و سلامتي، بيماري، حيات و مرگ و خصوصياتي که در طول سال براي فرد پيش مي آيد، اين مقدرات از خوب و بد را به تناسب لياقتها و اعمالي که افراد انجام داده اند، بر ولي خدا وارد مي شود. بعد از پيغمبر اکرم (ص) چه کسي است؟ در سوره قدر فعل تنزل آورده است که صيغه مضارع است يعني نزول ملائکه تا قيامت استمرار دارد، پس نشان مي دهد که يک ولي معصوم که جانشين پيغمبر است در عالم وجود دارد و در زمان ما وجود مقدس حجه بن الحسن (ع) که اين ملائکه بر او وارد مي شوند و امور تمام بندگان
ص: 151
را بر او ارائه مي دهند، البته آن مهماني که خدا با ولي معصوم دارد معلوم نيست که فقط اين باشد ما نمي دانيم آن چيست؟ يکي از اين برنامه هاي تنزل ملائکه ارائه کردن مقدرات بر اوست.
سوال: اگر من يکسال هر جور خواستم زندگي بکنم و بعد يک شب بيدار مي مانم کارهايي که گفتند انجام مي دهم مقدرات خوب را يکسال براي من رقم مي خورد. اين درست است؟
پاسخ: البته از تفضل الهي همين انتظار را بايد داشته باشيم که اگر کسي عقب مانده و نتوانستي در طول سال گذشته آن آمادگي هاي لازم را براي اينکه همه مقدرات اش را خوش رقم بخورد و نتوانسته در خودش ايجاد کند و فقط شب امتحان رسيده است و ما از تفضل الهي اين را بعيد نمي دانيم که اگر کسي همين يک شب را خالصانه تضرع کند و صادقانه در خانه خدا برود و از گذشته اش توبه کند، قلم عفو بر گذشته ها کشيده مي شود و مقدرات را خوب مي نويسد. درست است که اعمال گذشته و اعمال بد طول سالش باعث مي شود که مقدرات بدي براي او رقم بخورد مثلاً صله رحم نکرده و با فاميل قهر بوده و اي چه بسا عمر کوتاهي در انتظارش باشد، اما اين شب با دعا و استغفار مي تواند آنها را عوض کند و مقدرات را برگرداند و تبديل به مقدرات خوب کند. بنابر اين شما اين را در نظر بگيريد که شب قدر را ولي معصوم الهي در واقع درست مي کند يعني به اين معني که اين بستر
ص: 152
را آماده مي کند تا اين ملائکه که هيچ گناهي ندارند به عالم پايين وارد شوند و بر روح معصوم و با خودشان رحمت بي نهايتي را بياورند که کساني که آن شب بيدار هستند و در محيط و شعاع ولي معصوم هستند يعني معصومي که اين سفره را پهن کرده و اين ريزشي دارد اين ريزش به کساني که تمسک به معصوم دارند، خواهد رسيد و لذا از اعمال ما در شب قدر شب زنده داري و به سر گذاشتن قرآن است و بک يا الله و به ترتيب معصومين را مي گوييم يعني مي خواهيم بگوييم خدايا ما هم در پناه قرآن هستيم و هم در شعاع ولايت معصوم و متوسل به او هستيم. شرط اصلي درک شب قدر همين است. علاوه بر بيدار بودن، توسل به قرآن و ولي خدا که صاحب آن شب است و آن بستر رشد را آماده کرده است. دليل آن هم روشن است که قرب ما به خداوند متعال از هر راهي نيست و صراطي دارد که بيشتر از يکي نيست. پيغمبر اکرم (ص) در يک جمعي نشسته بودند و يک خطوط کج و ماوجي کشيدند و در بين اين خطوط کج يک خط راست کشيدند و فرمودند صراط يکي بيشتر نيست. اگر صراط يکي بيشتر نيست ما در آموزه هاي ديني امان داريم که هر کس که خدا را مي خواهد بايد از طريق شما انسانهاي کامل که باب الله هستيد، وارد شود. شيطان را گفتند در مقابل انسان کامل و ولي خدا خضوع کن. اينکار را نکرد و گفت خدايا من را از اين سجده
ص: 153
معاف کن تو را چنان عبادتي کنم که احدي تو را عبادت نکرده است. خدا فرمود من آن عبادت تو را نمي خواهم، من آن مسيري را مي خواهم که خودم تعيين کردم و از اين مسير بايد به من برسي و اين مسير، مسير خضوع و تسليم در برابر خداست. بنابر اين شرط درک شب قدر اين است که کسي در محيط ولايت معصوم باشد و او را قبول داشته باشد و معرفت آنها در دلش داشته باشد وآن شب توسل به آنها هم داشته باشد، علاوه بر اينکه در پناه قرآن است و بعد نشانه دارد که شب قدر را درک کرده است. اي چه بسا کسي پنجاه سال از عمرش برود حتي يک شب قدر را نتوانسته باشد درک کند و يا دو تا شب قدر را درک کرده است با اينکه هر سال هم بيدار بوده است. يک نشانه دارد که ما روز قدر که فرداي آن است تغييري در خودمان حس کنيم. چطور مي شود که من شب قدر را درک کردم به اندازه يک عمر بندگي رشد کردم، اما فرداي آن روز دوباره همان اخلاقيات و روحيات و کارها را دارم و هيچ تغييري در من پيدا نشده است. پس اين نشان مي دهد که من شب قدر را درک نکردم. اگر حس کرديم تحولي در ما ايجاد شده و به ولي معصوم يک گام نزديکتر شديم و نسبت به او غفلت ما کمتر شده و بيشتر به ياد او هستيم و دوستي ما با او بيشتر شده و طبيعتاً دوستي و قرب ما به خداوند متعال بيشتر شده
ص: 154
و سعي مي کنيم اعمال خود را عوض کنيم و براي آينده خود را تغيير بدهيم، اينها نشانه اين است که شب قدر را درک کرديم.
سوال: شايد بعضي با عذر و يا بدون عذر نتوانستند روزه بگيرند، آيا مي توانند شب قدر را درک کنند؟
پاسخ: کاملاً. اولاً آن کسي که براي روزه نگرفتن عذر دارد، در مسير بندگي است و اصلاً خود به او گفته روزه نگيريد. روزه گرفتن و يا نگرفتن موضوعيت ندارد، بلکه بندگي موضوعيت دارد اينکه تسليم باشيم. کسي که جايي نبايد روزه بگيرد و بگويد من روزه مي گيرم، اين خلاف بندگي است و خدا آن را از تو نخواسته است. اگر شب قدر پيش آمدف شرط شب قدر روزه نيست. حتي اگر کسي عمداً و از روي معصيت و بدون عذر روزه نگرفته، اما نبايد اين فکر را کند که نمي تواند خودش را به شب قدر برساند. ذلک فضل الله يوتيه من يشاء (سوره فجر-آيه 4 و سوره مائده –آيه 54) فضل الهي درست است که براي آنهايي که آمادگي پيدا کردند و يکسال درس خواندند و موقع امتحان بهتر مي توانند امتحان بدهند، اما ان کسي که شب آخر امتحان آمده، اي چه بسا بتواند موفق شود. اصلاً از رحمت و فضل الهي نبايد نااميد بود. بايد وسط بيايد. پس شرط درک شب قدر روزه نيست. چون شب قدر را در زمان ما امام زمان (ع) بسترش را فراهم مي کند و اوست که ملائکه را پايين مي کشد، اگر ما بتوانيم خودمان را به او نزديک کنيم يک گام بلند را در درک
ص: 155
شب قدر برداشتيم. لذا از اعمال شب قدر خواندن دعاي فرج است. اصلاً از اول ماه مبارک خواسته اند که ما را به امام زمان (ع) نزديک کنند. يک چهارم دعاي افتتاح راجع به امام زمان (ع) است. بخشي از دعاي حج است که خدايا شهادت در راهت را زير پرچم امام زمان (ع) به ما توفيق عنايت کن. دعاي تعقيبات نمازها به يک بياني دعاي فرج امام زمان (ع) است که خدايا همه فقيرها را سير کن و... و همه اين اتفاقات که در زمان ظهور رُخ مي دهد، برسان. با همه اينها خاستند به ما نشان بدهند که بايد خودتان را در اين ماه مبارک رمضان به ولي معصوم نزديک کنيد و اگر شب قدر ما بتوانيم اين قرب را به جايي برسانيم که امام زمان (ع) امضاء کند که ما او را در دستگاه خودمان براي سال آينده يک قدم نزديکتر پذيرفتيم و سربازي ما را قبول کند. قرب ما به خدا تابع قرب ما به ولي خداست چون او باب الهي است. بنابر اين اگر او اين را قبول کند که يک گام به او نزديکتر شويم، آن گام جهشي به اندازه هزار ماه بندگي را توانستيم طي کنيم.
سوال: من يکسال است که توبه کردم و ديگر گناهي نکردم، اما احساس مي کنم خدا مرا نپذيرفته است و دنبال يک اميد در زندگي ام هستم، اما نيست. خيلي خسته ام. به شبهاي قدر نزديک مي شويم من به چه چيزي دل ببندم؟
پاسخ: به اين خواهر يا برادر عرض مي کنم که در شما يک نشانه اي است
ص: 156
که آن بهترين نقطه اميد است و آن دستوري و تعارفي نيست و خودتان مي توانيد حس کنيد. چون شبيه اين سوال خيلي مي شود که فرد حس مي کند که بخشيده نمي شود و يا بخشيده نشده است و يک حالت نااميدي در او القاء مي شود، اين را عرض مي کنم و جزء محکمات دين خود قرار بدهيد که اين در قرآن و روايات است که اگر کسي پشيمان شده است و از گناه بدش آمده است و احساس دل گرفتگي از آن شده، اگر اين سوزش در فرد بوجود بيايد، ما در قرآن و از روايات بخصوص از دعاها اين برمي آيد که اين سوزش از طرف خدا در دل شما انداخته شده است يعني چون او شما را دوست دارد اين را در دلت انداخته است که توفيق توبه پيدا کنيد. تعبير قرآن اين است: ثم تاب عليهم ليتوبوا (سوره توبه-ايه 118) اول توبه از طرف خدا شروع مي شود، توبه يعني رجوع يعني خدا اول به صورت لطف و عنايت به عبدش رجوع مي کند تا بنده به خدا برگردد. اصلاً اگر خدا نمي خواست اين حالت در بنده ايجاد نمي شد و توفيق توبه پيدا نمي کرد. چون خدا خواهد که مان ياري کند، ميل او را جانب زاري کند (مولوي). اين زاري و سوزشي که در ما است و اين طلب ما که پاکي ها را دوست داريم و نمي خواهيم اينجوري باشيم و دوست داريم به سمت خدا برويم، اين طلب از طرف خدا آورده شده است.
سوال: اگر اين پشيماني يک ماه باشد و شيطان دوباره
ص: 157
گول بزند و رغبتي به آن گناه پيدا کند، آنوقت چي مي شود؟
پاسخ: آن گناهان گذشته با اين توبه تمام مي شود، اگر دوباره گناه کند، حرف تازه اي است و توبه جديد مي خواهد. در ما يک نشانه است که اين طلب و ميل و اين سوزش دل در ما بوجود آمده است که از آن آلودگي دور شويم . گاه ممکن است زور کسي به آن نرسد و اراده اش را ضعيف ببيند، ولي از آن عمل بدش مي آيد. اين نشانه خوب است و اين اصل توبه است. حقيقت توبه همين پشيماني است، ندم ذنب توبه. اين ضرب المثلي است که گاهي بين مردم وقتي به زيارت مي روند مي گويند آقا ما را طلبيده، حرف درستي است، طلب اول از آن طرف است. اول از عالم بالا مي طلبند، تا تو طالب مي شوي. اگر کسي طالب خدا نباشد، معلوم است که او را نطلبيدند. تو که طالب هستي و در دلت پشيمان شدي، معلوم است که طلبيده شدي و اين نشانه بسيار مناسبي است. در دعاي صباح معصوم همين را مي گويد: خدايا اگر تو شروع به رحمت نکني و توفيق به من ندهي، چه کسي مي تواند مرا راه بياندازد. مولوي در دفتر سوم مثنوي يک داستاني نقل کرده است که خيلي زيباست، مي گويد يک فردي عابدي بود و دعا مي کرد و دعاي او مستجاب نمي شد. اشک مي ريخت و زاري مي کرد. شيطان آمد او را وسوسه کرد که خدا به تو نظر ندارد، چيه دائم دعا مي کني، اگر نظر داشت دعاي تو
ص: 158
مستجاب مي شد. او دعا را آرام آرام ترک کرد. در خواب حضرت خضر را ديد. حضرت گفت چرا ديگر دعا نمي کني؟ او گفت: براي چي دعا کنم جوابي که داده نمي شود و خدا به من نظري ندارد. حضرت خضر گفت: اگر نظر نداشت آن زاري و اشک را به تو نمي داد و آن سوزش را نداشتي. گفت آن الله تو لبيک ماست و آن درد و سوزت پيک ماست، حيله ها و چاره جوييهاى تو جذب ما بود و گشاد اين پاى تو. همين نشانه خوب است که خدا خريدار ماست. اين را عرض کنم که خدا خيلي زود خريدار مي شود يا من يقبل اليسير (دعاي سحر) خدا آسان مي گيرد و گاهي با عمل کوچکي که به چشم ما نمي آيد، خدا مي بيند و خريدار مي شود. زنون مصري يکي از همسايه هاي يهوديش را ديد که در زمستان دانه روي برف مي پاشد. از او سوال کرد که براي چي الان داري دانه مي پاشي؟ گفت: در زمستان سخت غالباً براي پرندگان غذا گير آوردن سخت است، اين دانه براي آنهاست. با يک خنده و نگاه عاقل اندر سفيه گفت: براي کي اين کار را مي کني؟ گفت: انشاءالله براي خدا. گفت: خدا از تو قبول نمي کند، انما يتقبل الله من المتقين (سوره مائده-آيه 27). او گفت: خدا قبول کند يا نکند، پرندگان غذا گيرشان مي آيد. بعد از يک مدت زنون در حال طواف بود، يک دفعه در بين جمعيت آن يهودي را ديد که با چه اشکي به دور خانه خدا طواف مي کند.
ص: 159
خودش را به او رساند و گفت شما چرا اينجا آمديد؟ گفت: جناب زنون دانه اي که من پاشيده ام، خدا هم ديد و هم پسنديد. خدا آسان مي گيرد و زود توفيق مي دهد و نشانه اش در خود شماست. اين سوزش پيک دعوت الهي است، اين را رد نکن و حسن ظن داشته باش. اينکه شما سوال کرديد و بسيار افراد آن را سوال مي کنند که چطور مي شود که ما گناه را تکرار مي کنيم. از امام باقر (ع) سوال کردند اگر کسي گناه را تکرار کند، و دائم توبه مي کند. امام (ع) فرمود: هر موقعي يک مومني به سمت خدا برگردد، خدا او را مي پذيرد. بعد امام فرمود: تو باور مي کني کسي در خانه خدا برود و صادقانه از عمل اش پشيمان باشد، خدا قبولش نکند، امکان ندارد و مسلم است که خدا قبول مي کند و اگر گناه هم تکرار شود با تکرار توبه خدا قبول مي کند. در نهج البلاغه است که امام علي (ع) فرمود: اگر خدا بنا نبود توبه ات را بپذيرد، اصلاً اجازه توبه به تو نمي داد. در دعا و روايات و تعبير قرآن که خدا تواب است، تواب به تعبير علامه طباطبايي يک توبه ما در دو توبه خدا پيچيده شده است يعني اول خدا توبه مي کند و ما به سمت او مي رويم و سپس او مي پذيرد. اگر ما تائب هستيم او تواب است.
سوال: من از زماني که بالغ شدم تاکنون هيچ نمازي نخواندم، مي خواستم بدانم قضاي نمازهايي که چند ساله ام را چگونه
ص: 160
بجا بياورم، آيا با انجام دستورات صد رکعتي در شبهاي قدر نمازهاي نخواندم جبران مي شود؟ من خيلي نگران اعمال گذشته ام هستم و از اينکه بايد چند سال نماز قضا بخوانم، واهمه دارم. لطفاً مرا راهنمايي کنيد.
پاسخ: اين ترس مقدسي است که در اين خواهر يا برادر بزرگوار افتاده و گذشته خود را مي خواهد به گونه اي جبران کند. اتفاقاً توبه کامل همين است که انسان شروع کند و آن مقدار که از دستش برمي آيد، جبران کند. مهم شروع است، انتها و تمام کردن با خداست. وطيفه ما اين است که بي اهميت و بي توجه به گذشته هايمان نباشيم. تا وقتي انسان در دنيا است مي تواند اعمال گذشته اش را به هر مقدار که مي تواند جبران کند. اگر اين خواهر يا برادر بزرگوار، اين شبهاي قدر را نقطه شروع جبران بگذارد. اگر نمازي از گذشته او فوت شده است به هر مقدار که توان دارد، شروع به خواندن کند. يک شب بخواهد شب قدر را درک کند که اجر و رشد هزار ماه را دارد و جاي آن اعمال را بگيرد، اين متفاوت است و چيزي جاي اعمال فوت شده را نمي گيرد. گذشته اي که جبران نشده بايد پر شود و چيزي جاي او را نمي گيرد و بايد تکليف امان را انجام بدهيم. اگر ثواب هايي از بعضي اعمال به ما مي دهند و از جهتي رشد مي کند، هنوز از آن جهت اعمال فوت شده کمبود دارد. پس بياييم شروع کنيم و مهم اين سعي است ليس للانسان الا ما سعي (سوره نجم-آيه 39): خدا
ص: 161
تو را در سعي و تلاش ببيند و لازم نيست که همه کارهايش را کنار بگذارد. در رساله ها هم است که قضاي روزه و نماز فوري نيست که همه کارهايش را کنار بگذارد و به اينها بپردازد. مهم اين است که شما شروع کنيد، شما هر روز يک نماز صبح يا ظهر را بخوانيد، هر مقدار که مي توانيد در اين مسير قرار گيرند و خداوند به تفضل خودش کمک مي کند و به اين افراد عنايت مي کند و رحمت خاص خودش را براي اينها مي فرستد که سعي در جبران دارند. اتفاقاً اين افراد پيش خدا خيلي عزيز مي شود. ما در روايت داريم که اي داوود به گناهکاران بشارت بده و آن عابدان را بترسان. داوود گفت: چطور به گناهکاران بشارت بدهم؟ گفت بله چون گناهکاران دل شکسته دارند و اين ارزشمند است. در کوي ما شکسته دلي مي خرند و بس (حافظ).
ما در روايت داريم که رحمت خدا را وسيع بدانيد و همانجور که شما فرموديد براي همه مومنين و همه انسانها براي اينکه در مسير انسانيت و الهي قرار گيرند، دعا کنيد و خدا رحمتش را بيشتر از فردي که بخيلانه دعا نمي کند، مي فرستد.
بي قرار توام و در دل تنگم گله هاست، آه بي تاب شدن عادت کم حوصله هاست، مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب در دلم هستي و بين من و تو فاصله هاست، بي تو هر لحظه مرا بيم فروريختن است مثل شهري که به روي گسل زلزله هاست، باز مي پرسمت از مسئله ي دوري و عشق، و سکوت
ص: 162
تو جواب همه ي مسئله هاست.
سوال: من چند سال پيش ازدواج کردم. در آن موقع من حجاب درستي نداشتم، اما نمازم را سروقت و با اخلاص مي خواندم و به درخواست همسرم با حجاب شدم و با او ازدواج کردم، اما بعد از ازدواج فهميدم او از اسلام فقط حجاب و عزاداري امام حسين (ع) را مي داند. او نماز نمي خواند و فيلمهاي خلاف اخلاق نگاه مي کند و به راحتي دروغ مي گويد و هزار خلاف ديگر. حالا با اين رفتار شوهرم من خيلي عوض شدم و ديگر آن حال و روز و اخلاص سابق را به هنگام خواندن نماز ندارم و بعضي وقتها حتي نمازم هم قضا مي شود. احساس مي کنم زندگي ام بيهوده در حال سپري شدن است. لطفاً کمکم کنيد.
پاسخ: متاسفانه گاهي اوقات کساني که به گونه اي مدعي دينداري هستند، وقتي وارد زندگي آنها مي شويم، مي بينيم آنچنان به دين عمل نمي کنند و به واسطه اين عملکردشان ضربه زيادي به ديگراني که به نوعي آنها را الگو مي دانستند. اصلاً يکي از عوامل بيروني تضعيف دين که باعث سرد و سست شدن و از دست دادن دين شود، عملکرد ضعيف و نادرست بعضي از منسوبين و مدعيان به دين و الگوهاي ديني است. همانطور که عمل خوب بعضي از افراد، الگوي مثبتي مي تواند براي تدين مردم باشد. ما در صدر اسلام وجود مقدس پيغمبر اکرم (ص)، ائمه دين و اولياي الهي باعث شدند که دين به شدت در جزيره العرب و جهان پيشرفت کند. عمده اين نبوده که سخنراني و نصحيت کنند،
ص: 163
بلکه به واسطه عملش بود. خودشان مجسمه فضيلت و اخلاق و پاکي بودند. قبل از اينکه حرف بزنند، عمل مي کردند و اين باعث گسترش دين شد. به قول شهيد مطهري که تعبير زيبايي دارد مي گويد اينکه شما مي بينيد انبياء و معصوم الهي اين همه افراد را جذب کردند و فدايي براي دين درست کردند که از مال و جان خود بگذرند، ولي فلاسفه و حکما نتوانستند اينهمه طرفدار پيدا کنند چون فلاسفه و حکما نوعاً حرف مي زنند و تئوري مي دهند و کتاب مي نويسند و مکتب درست مي کنند و فرضيه دارند، ولي انبياء عمل مي کنند حتي نه اينکه اول حرف بزنند بعد عمل کنند، بلکه اول عمل مي کنند بعد حرف مي زنند. اميرالمومنين (ع) دارد که من هر چيزي که به شما توصيه کردم، خودم عمل کردم و هر چيزي که شما را از آن نهي کردم، خودم ترک کردم. خودشان اينطور بودند، لذا فدايي درست مي کردند. شهيد مطهري نقل کرده که يک بار بوعلي سينا که فيلسوف بزرگي بود کنار بهمنيار بزرگترين شاگردش نشسته بود. بهمينار به او گفت: جناب استاد شما آنقدر نبوغ داريد که اگر ادعاي پيغمبري کنيد ما قبولت مي کنيم. ابوعلي سينا گفت: اين چه حرفي است که مي زني. گذشت تا يک شب بسيار سردي در زمستان سفري رفته بودند و در اتاقي کنار هم زير لحاف خوابيده بودند. ابوعلي سينا موقع اذان صبح بيدار شد و موذن داشت اذان مي گفت و به بهمنيار گفت از آن کوزه که آنطرف است براي من آب بيار. براي بهمنيار که خيلي
ص: 164
سخت بود از زير لحاف گرم بيرون بيايد گفت جناب خود شما طبيب هستيد مي دانيد التهاب معده اي که الان است با آب سرد مشکل پيدا مي کند. گفت: من استاد هستم تو به من ياد مي دهي، برو آب بيار. بهمنيار دوباره شروع به بهانه کرد. حقيقت اش من آب نمي خواستم، فقط خواستم به تو بگويم تو که به من گفتي براي پيغمبري مدعي شو، ببين پيغمبر کسي بود که چنين نيروي درست کرد که الان روي مناره در اين سرما يک نفر رفته اذان مي گويد و تو که شاگرد من هستي از جايت تکان نمي خوري. انبياء و اولياي الهي با عمل و پاکي اشان اين فدايي ها را درست مي کردند. معروف است که يهودي که روي سر پيغمبر زباله مي ريخت وقتي از کوچه عبور مي کرد، مريض شد. يک روز پيغمبر رد شد و ديد زباله روي سرش نمي ريزند، سوال کرد اين رفيق ما کجاست؟ گفتند: مريض است و در بستر احتضار است. حضرت با تعدادي اصحاب به عيادت او رفتند. تا فهميد حضرت آمده، سرش را از شرم و خجالت زير پتو برد و بعد گفت يا رسول الله وقتي من اين پتو را کنار مي زنم که طريقه مسلمان شدن را به من آموخته باشيد. يعني او فکر نمي کرد پيغمبر با آن جفايي که او کرده، با او خوبي کند. همانطور که عمل خوب ديندار و متدين درست مي کند، از آنطرف الگوي منفي و عمل زشت از آن کساني که منسوب به دين و مدعيان دينداري و الگوهاي دين هستند و هر
ص: 165
چه بالاتر باشند و تدين آنها ضعيف تر باشد، ضربه او به دين مردم بيشتر است. عالم دين، مداح اهل بيت، قاري قرآن، خانم جلسه اي، مسجدي، مربي تربيتي، بسيجي و پاسدار که به گونه اي منسوبين به دين هستند و يا هر کسي که الگويي براي ديگري پيدا کرده يعني ظاهرش ديندار است مثل همين خانمي که مي گويد من از شوهرم براي حجاب تاثير پذيرفتم. اين نشان مي دهد که شوهر حالت الگويي داشته و آنوقت اگر آنها ضعيف از آب در بيايند به شدت مي توانند به دين مردم ضربه بزنند. نوع مردم بين دين و ديندار نمي توانند جدايي بياندازند و بگويند اين ديندار اشتباه و خطا کرده و ربطي به دين ندارد و همه را به پاي دين مي گذارند و مي گويند اگر دين، دين کاملي بود اين را درست مي کرد و خود اينکه ادعا مي کند، عمل مي کرد. در تاريخ مسيحيت يک دوره اي را به نام ارتداد نام مي برند که از رنسانس شروع شد و تا زمان ما ادامه دارد يعني حدود 6-5 قرن است. يکي از مهمترين عواملي که باعث شد مردم آن زمان در کشورهاي مسيحي از دين زده شوند، عملکرد بد روحانيون کليسا بود. عملکرد خشن و بي منطق که گاهي خودشان فسادهاي اخلاقي داشتند، اينها مردم را زده کرد. اينکه ما مي بينيم اهل بيت اين همه مي فرمايند که لغزش عالِم، لغزش عالَم است. افرادي که عنوان هاي ديني دارند مثل آنهايي که اسم بردم، فقط گناهشان به پاي شخص خودشان نيست، شخصي نيست، بلکه يک گناه اجتماعي هم
ص: 166
دارند چون به دين مردم ضربه مي زنند و نمي توانند بگويند به ما چه. نخير شما يک عنوان داريد. قرآن در سوره احزاب- آيه 32 به زنان پيغمبر (ص) خطاب مي کند: يا نساء النبي لستن كأحد من النساء ان اتقيتن: شما زنان پيغمبر هستيد، همانطور که کار خوب کنيد ثواب آن دو برابر است، اگر خطايي هم کنيد کيفرش دوبرابر است چون شما يک عنوان ديني هم داريد ضربه به دين مردم مي زنيد. در ضمن افرادي که منسوب به دين و الگوهاي ديني هستند، نه فقط بايد خودشان را مراقب باشند، وابستگان خودشان را هم مراقب باشند بخصوص خانواده درجه يک چون مي گويند اين خوب بود خانواده اش را درست مي کرد. در اين آيه به زنان پيغمبر گفته مي شود که پيغمبر به خانمهايت بگو اگر مي خواهيد با من باشيد، بايد رعايت خيلي چيزها را بکنيد، اما اگر مي خواهيد دنبال دنيا باشيد، از من جدا شويد و اين عنوان را نداشته باشيد. البته در بين اولياء و انبياء کساني بوده اند که وابستگان درجه يک مانند فرزند و همسرشان بد مي شدند، به هر حال استثناء هم دارد. انسان مالک انسان ديگري نيست، آنها تمام عوامل را رعايت مي کردند، ولي آن فرد ناصالح در مي آمد، اما آنجا که مي ديدند که ديگر نمي تواند روي اينها کاري کرد، حداقل اولين کسي بودند که مزمت مي کردند و به همه نشان مي دادند که حساب ما جداست و ما عمل اين را قبول نداريم. امام رضا (ع) برادري به نام زيد داشت که معروف به زيد نار
ص: 167
است که آدم خوبي نبود و خود امام رضا (ع) با او برخورد مي کرد و وقتي مي خواست افرادي را جمع کند، حضرت در مقابل او مي ايستاد. من توصيه ام به متدين بزرگوار اين است که اولاً سعي کنيد معيارهاي دين را خودتان بگيريد. وقتي مي بيند دين حقي است و به تعبير اميرالمومنين در يک مسيري که بطرف قله مي رود، اگر ديديد راهروان آن کم هستند ديگر نمي ترسد چون مي داند مسير حقي است. ثانياً اگر هم کسي را مي خواهيد الگو قرار دهيد الگوهايي که حجت ديني هستند انتخاب کنند مثل پيغمبر، ائمه دين و حجت هايي که ائمه قرار دادند مثل مراجع بزرگ يا ولي فقيه که ما به عنوان نائب امام زمان (ع) مي شناسيم که اگر خداوند متعال از ما سوال کردند که چرا فلان کار را کردي مي گوييم چون او گفت و اين مي تواند حجت و دليل خدا پسند باشد، اما براي افراد ديگر آنقدر حساب باز نکنيد و به اندازه ظرف او حساب باز کنند. به اين خواهر محترم توصيه مي کنم شما دردينداري خودتان کم نياوريد، شما ديديد دين حق و پاک است و با عقل و فطرت جور در مي آيد به آن تمسک کنيد و شما سعي کنيد جلوي ضعف و لغزشهاي همسرتان را بگيريد و اگر نمي توانيد، حداقل خودتان تاثير نپذيريد و از آن الگوهاي اصلي دين تاثير را بگيريد، آنها که ضعف نداشتند و ضعف در اين افراد است که عمل نکردند. پس عملکرد ضعيف دينداران مانند بحث فقر توجيهي براي عملکرد ضعيف خودمان نمي شود.
ص: 168
آنهايي که در مواجه با اين افراد هستند براي اينکه کمتر ضربه بخورند، سطح معرفت ديني اشان را بالا بياورند که اگر کساني حتي اسم و عنوان داشتند، در کنارشان دچار سقوط و لغزش شدند، اينها نلغزند و مسير حق را طي کنند و حق را بشناسند.
سوال: جوان 20 ساله هستم و از اول ماه رمضان تصميم گرفتم از کارهاي گذشته ام توبه کنم و توبه هم کرده ام، ولي هميشه دلهره دارم، اول اينکه اطرافيانم باور ندارند و هميشه سرکوفت مي زنند و دوم اينکه اعمال گذشته ام هر ثانيه در مقابل چشمهايم مي آيد و نااميد مي شود و با خودم مي گوييم ديگر توبه از گناهانم فايده ندارد. راهنماييم کنيد.
پاسخ: در جلسات قبل گفتيم براي اينکه اين نااميدي نيايد يک نشانه محکم در وجود خودتان هست. اگر از آن گناه گذشته بدتان آمده است، اين بد آمدن و تنفر و اينکه انسان پشيمان شده، اين نشانه خوبي است که خداوند متعال طالب تو شده که تو ميل به او داري.، پس خداي ناکرده دوباره دچار سوء ظن به رحمت خدا نشود آن در هم در سن 20 ساله، مسئله را اينجوري نبيند. در روايات داريم که حسن ظن به رحمت الهي داشته باشيد. در روايت داريم که بقدري رحمت خدا در قيامت جلوه مي کند که حتي شيطان طمع مي کند که شايد ما را هم ببخشند. پس با توجه به وسعت رحمت الهي چرا کسي حالتي پيدا کند که نااميدي براي او بيايد. خود نااميدي باعث مي شود که ديگر به سمت خدا نرود و اين خيلي خطرناک
ص: 169
است. بنابر اين به هيچ وجه اينطور نبينيد. البته اطرافيان هم جداً مراقب باشند اين سرکوفت زدن کار بسيار اشتباهي است. پيغمبر اسلام (ص) فرمود خوشا به حال آن کسي که عيب خودش او را نگهداشته از اينکه عيب ديگران را بپردازد. اين سرکوفت زدن هيچ توجيهي ندارد. فرازي ناب از امام علي (ع) است که فرمود: اي مالک، اگر ديدي کسي مرتکب گناهي شده، فردا به او به آن چشم نگاه نکن چون شايد شب توبه کرده باشد. وقتي ديگران اينطور برخورد مي کنند باعث مي شود دلهره بر اين جوان بيشتر سايه بياندازد، اما خودش بايد شروع کند و اعتماد را در ديگران ايجاد کند. اعتماد به خدا داشته باشيد و نشانه رحمت در خودتان است و اينکه از گناه بدتان آمده به فال نيک بگيريد و اعمالتان را به صحت و پاکي از نو شروع کنيد که هنوز جوانيد و راه خيلي طولاني است.
سوال: مادر دختر 20 ساله هستم و از دخترم از هر لحاظ راضي هستم، ولي او نماز نمي خواند، وقتي به او با مهرباني تذکر مي دهم مي گويد من با روش خودم با خدا ارتباط برقرار مي کنم. به نظر شما من چکار کنم و به او چي بگويم؟
پاسخ: ما از گذشته اين دختر خانم خبر نداريم که آيا والدين ايشان از کودکي مسائل ديني را براي او شروع کردند و يا تا 20 سالگي گذاشتند چون در توصيه هاي ديني داريم که تربيت ديني را از کودکي شروع مي کنند و چه بسا بعضي دير شروع مي کنند و متوجه مي شوند که شخصيت
ص: 170
شخص شکل گرفته است و کار سختتر مي شود. طبيعي است که در اين سن با دعوا هيچ کاري پيش نمي رود و با لجاجت همراه مي شود. اينجا چند تا کار مي توان کرد، اولاً با لحن مهرباني بگويد که دين و دستورات ديني يک دستورالعملي از طرف خداست که سازنده ماست. بنابر اين براي اينکه ببينيم که اين دستگاه چگونه به بهره برداري مي رسد بايد ببينيم آن سازنده اش چي گفته است. خود پروردگار عالم نماز و روزه و دستورات ديني را قرار داده است. شيطان با اصل عبادت خدا مخالف نبود وقتي فرمود که بر آدم سجده کن. شيطان گفت مرا از اين معاف کن، من تو را طوري عبادت مي کنم که احدي تو را آنطور عبادت نکرده است. خدا فرمود: من به عبادت تو احتياجي ندارم من از آن راهي که مي گويم مي خواهم تو مرا عبادت کني يعني روش عبادت را از من بگيريد. شيطان با روش عبادت مخالف بود و مي خواست خودش يک روش از خودش در بياورد و خدا لعنت اش کرد و از درگاه خودش راند. اين مورد را خيلي بايد مواظب باشيم. خداوند متعال که سازنده ماست مي داند که از چه راهي ما رشد مي کنيم. لذا والدين با مهرباني همين مثالي که زدم را براي او بيان کنند. مطلب ديگر اين است که اگر در خانه زمينه هاي معنوي را زياد کند. گاهي يک جلسه روضه و دعا در خانه بگيرند و يا ايام شهادت معصومين حداقل يک سياهي بزنند و يا براي جشن يک پرچمي براي علامت بزنند. اينها
ص: 171
فضاسازي است و خيلي موثر است. سوم خود شما مادر بزرگوار الگوي عملي باشيد که آثار عملي نماز را به اين دختر خانم نشان دهيد که نماز باعث مهرباني و اخلاق خوش و آرامش و راستگويي شماست. چهارم خالصانه براي او دعا کنيد. همه چيز دست ما والدين نيست تا يک جايي ما مي توانيم پيش برويم، حتي بعضي از فرزندان انبياء و اولياء بودند. پس آنچه از دست ما برمي آيد انجام دهيم و بقيه را خالصانه تضرع کنيم و از خدا بخواهيم که او را هدايت کند. انشاءالله دعاي مادر در حق فرزند مستجاب خواهد شد.
سوال: من خانمي هستم که اصلاً به دنيا و زرق و برق آن اهميت نمي دهم، ولي دوستدار اهل بيت هستم. گاهي دلم هواي زيارت مي کند و مي شکند و مي گويم اي کاش از مال دنيا چيزي داشتم. آيا اين دنيادوستي است؟
پاسخ: شخصي از امام صادق (ع) سوال و درد دل کرد و گفت من خيلي دنيا طلب شدم. حضرت فرمود: مال دنيا را براي چي مي خواهي؟ گفت: به زن و بچه ام برسم و صله رحم کنم و به حج بروم و به ديگران کمک کنم. امام فرمود: اين عين آخرت است، اين دنياطلبي نيست. آن چيزي که بد است اين است که خود اين دنيا را هدف قرار بدهد و در اين بماند، ولي اگر آن را ابزار براي کارهاي خير قرار دهد، اين ديگر دنيا نيست. شما آرزوي اين را داريد که مالي نصيب اتان شود که به زيارت برويد. البته من اينجا توصيه مي کنم به دينداراني
ص: 172
که دستش مي رسد و بارها به زيارت رفته اند، ولي يک نفري از آشنايان حسرت همان يک بار را دارد شما کمکي که به او مي کنيد پيش از آن زيارت به شما داده مي شود.
سوال: آيا دعاها و ذکرهايي که براي رزق و روزي توسط خانم خانه که نان آور نيست، خوانده مي شود، تاثيرگذار است و يا بايد مرد اين اذکار را بخواند، اگر زن اهل ايمان باشد و مرد سست ايمان باشد، چطور؟
پاسخ: در روايات ما است که خود وجود زن در خانه باعث برکت است. روايتي از پيغمبر اکرم (ص) است که فرمودند: ازدواج بکنيد چون خود خانمهايي که وارد خانه مي شوند سهمي از برکت را با خودشان مي آورند. بنابر اين اينطور نيست که اين دعا اختصاصي باشد و کارهايي که براي وسعت رزق انجام مي شود اختصاصي براي کاسب و نان آور خانه باشد. در روايت است در خانه اي که قرآن خوانده شود رزق وسعت پيدا مي کند. اصلاً وسعت رزق براي خانه است و تمام اهل خانه دخيل هستند. يک بار مي گوييم وسعت عمر کسي و يا برکت علم کسي، اين مربوط خود شخص است، ولي اين برکت خانه است. بنابراين تمام اهالي خانه براي اين وسعت رزق دخيل هستند.
سوال: در ماه رمضان درهاي جهنم بسته مي شود و شيطان در غل و زنجير است. پس ما نبايد مرتکب گناه بشويم و يک ماه را پاک پاک سپري کنيم، ولي گاهگاهي ديده مي شود گناهان کوچک و بزرگ را انجام مي دهيم. اين سوال پيش مي آيد شيطان که در غل
ص: 173
و زنجير بود، پس اين گناهان از کجا نشات مي گيرد و اين وحشتناک مي شود که شايد اين از طرف خودمان است. اين چگونه است؟
پاسخ: بزرگي مي گفت شياطين در غل و زنجير هستند به شرطي که ما نرويم آنها را باز کنيم. يکي از عوامل گناه شيطان است که عامل بيروني است، اما يکي از مهمترين عوامل گناه نفس خود ماست که اصلاً شيطان مي تواند روي ما تاثير بگذارد بخاطر اين است که اين نفس اماره او را راه مي دهد. اين عامل گناهي است که حتي در ماه رمضان مرتکب معصيت ها و خطاهايي بشويم. مهم اين است که يک جا جلوي آن را بگيرد و ماه رمضان ماه خوبي است که افسارگسيختگي نفس را بگيرد و آن را رام کند. اگرچه بيشتر ماه رمضان گذشته است، ولي 5-4 روز باقي مانده است و اگر کسي بخواهد تحولي در خودش ايجاد کند اين چند روز غنيمت است و مي تواند کاري کند.
سوال: بهترين کاري که در اين چند روز باقيمانده از ماه رمضان مي توانيم انجام دهيم، چيست؟
پاسخ: همانطور که از اول ماه رمضان اين را گفتيم از کلام پيغمبر اکرم (ص) که فرمود بهترين اعمال پرهيز از گناهان است. بهترين وقت براي اين تمرين در ماه رمضان است. در اين چند روز باقيمانده، اگر کسي بطور جدي اين مراقبه را از گناه داشته باشد، بخصوص آن اعضاء و جوارحي که حس مي کند از آن ناحيه مرتکب مي شود. مثلاً بعضي حس مي کنند چشمهايشان خطاي بيشتري دارد، سعي کنند صبح تا شب و شب تا صبح
ص: 174
نگاه آلوده اي به عمد نداشته باشند. اگر بخشي از ماه رمضان را در اين تمرين بگذرانيم، اين بهترين عمل است. در مرحله بعدي تصميم براي جبران خطاهايي که از ما سرزده و قابل جبران است، بگيريم و آنهايي که قابل جبران نيست، چاره اي جز استغفار نداريم و خداوند به کرمش مي بخشد. کسي که صادقانه از خدا بخواهد، ترديدي نيست که آن گناهاني که قابل جبران نيست مي بخشد. ولي آنهايي که قابل جبران است براي مثال من حق مالي يا حيثيتي و آبرويي کسي را ضايع کردم، بروم و حلاليت بطلبم. همين حلاليت را با يک تماس گرفتن و ارتباط برقرار کردن چقدر رحمت پروردگار را براي خودمان در اين ماه جذب مي کنيم. اگر نماز و روزه اي از ما قضا شده، شروع کنيم. اگر ما اين کارهاي خير را که هر کدام بند بسيار بزرگ زندگي ما از روح ما باز مي کند، اگر در اين ماه که زمينه اش فراهم تر است و در اين اواخر ماه رمضان حس مي کند که باورهاي ديني اش تقويت شده چون بيست و چند روز به خاطر خدا روزه گرفته و نمازهايش را بجا آورده است. ما همين را تصميم بگيريم در يازده ماه بعدي اين تمرين را ادامه بدهيم و واقعاً هم از خداوند متعال کمک بگيريم تا شب آخر ماه. ما روايت داريم که امام سجاد (ع) فرمود: شب آخر ماه رمضان يعني اصلاً شب عيد فطر کمتر از شب قدر نيست و خدا به قدري که در طول ماه از بندگانش گذشته و مغفرت شامل افراد شده تا آن
ص: 175
لحظه آخر هم اين مغفرت و رحمت شامل حال مي شود. بنابر اين بدون ذره اي خستگي و نااميدي براي دوري از گناه تمريني بکنيم و شروعي داشته باشيم که زندگي امان را حتي براي يک روز و براي مدت کوتاهي با بندگي همراه کنيم که در ماه رمضان بهترين جا براي شروع است چون اراده قوي است. اگر اين را انجام بدهيد و خالصانه از خدا بخواهيد در طول يازده ماه بعدي مي توانيد انشاءالله ادامه بدهيد و زندگي را با بندگي سپري کنيم.
سوال: بعضي از همين حالا مي ترسند و ترسشان هم جا داشته باشد چون يک ماه تمرين بندگي کردند و سحر خيز بودند و اين حس خوب سحر و دعاي مستجاب وقت افطار لحظات بسيار نوراني است که وقتي به لحظات آخر ماه مبارک مي رسيم واقعاً دلتنگ اين لحظات مي شويم، ولي بعضي ها بودند که حالات خوش آنها منحصر به يک ماه بود که پنج روز ديگر تمام مي شود. حالا خيلي مشتاقم که بدانم چکار مي شود کرد که اين حالات استمرار داشته باشد.
پاسخ: در قسمت اول سوال که گفتيد حسرت اين ماه است، کاملاً درست است. شما اگر دعاي 45 صحيفه سجاديه که وداع امام سجاد (ع) با ماه رمضان را بخوانيد که با چه عزيزي وداع مي کند و حضرت چه تعبيراتي دارد که در اين ماه، خدا براي ما چه کردي؟ چه پاکي هايي آوردي، چه زمينه هايي فراهم کردي، شب قدري بود که تو آمدي و دست عنايت خودت را روي سر ما کشيدي. يک خداحافظي مي کند که از عزيزترين کس
ص: 176
اش خداحافظي مي کند. اين حسرت و سوز خيلي ارزش دارد و اينها در نزد خدا جزء اعمال حساب مي شود. منتها در مورد بقيه ماه، اينها چيزي نيست که با دعا و ذکر حل شوند، اينها امور دوايي است نه دعايي يعني بايد خودش را مداوا کند. همين شيوه اي که در ماه پيش گرفت و به او نتيجه داد و حسي در خودش ايجاد کرد، حس تنفر از آلودگي ها و بديها، حس همراه شدن با پاکي ها و حس نزديک شدن بيشتر به خدا. اگر همين مسير را ادامه دهد اين نتايج براي او پررنگ مي شود راه همين است و مهم استقامت در اين مسير است که بستگي به اراده خودمان دارد. البته در جلسات آينده بحث عوامل تقويت دين را مطرح مي کنيم و سعي مي کنيم آن امور کمکي را بگوييم ولي مهمترين چيز اراده خود شخص براي ادامه مسير است.
سوال: فقط يک دعاي من مستجاب مي شود و آن اينکه در حال عصبانيت مي گويم هيچي از تو نمي خواهم. به نظر شما درخواست يک همسر مومن و صالح براي کسي که سن ازدواجش دارد مي گذرد، مصلحت نيست. مي خواهم يک جمله کفرآميز بگويم به نظر من خود خدا موجبات نااميدي را فراهم مي کند، وگرنه چرا به هر دري مي زنيم به خواسته امان نمي رسيم.
پاسخ: البته راههايي که گفتند براي کساني که مبتلا به اين مشکل هستند مثلاً اگر کسي آيه صخره که آيات 54 تا 56 سوره اعراف است، بخواند بخصوص 70 مرتبه، زمينه براي حاجت خيلي براي او فراهم مي
ص: 177
شود و يا توسل به امام جواد (ع) و آيت الکرسي براي اين حاجت گفته شده است، اما با همه اين وجود من تقاضايم اين است که جايي براي تسليم خدا در سختيها باز کنيد. ما بايد اين را بپذيريم که قرار نيست اگر همه چيز ما سر جاي خودش بود، ما بندگي کنيم و اگر يک چيزي داده نشد، زير بندگي بزنيم و با خدا کفرآميز حرف بزنيم. قرار نيست خدا تسليم ما باشد و هر چه ما بگوييم او بگويد چشم، بلکه قرار بود او خدا باشد و ما چشم بگوييم و بخصوص آن چشم گفتني ارزشمند است که در سختيها باشد. واقعاً اميدوارانه به اين شيوه خداوند متعال دري را باز کند. در قرآن مي فرمايد: و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لايحتسب (سوره طلاق-آيه 3): از آنجايي که به گمان شخص نمي رسد براي او روزيش را بفرستد. فقط تکيه اش را از خدا قطع نکند.
سوال: چگونه مي توان جلوي افکار بد را گرفت. چند وقتي است که افکار زشت و ناپسندي در ذهنم مي آيد که پشت سر هم تکرار مي شود. برخي از اين افکار در وجود خدا و اهل بيت پيامبر است و فکر اينکه خدا به خاطر اين افکار از من نمي گذرد باعث تشديد اين افکار مي شود. مي خواستم بدانم من چکار مي توانم کن و آيا افکارم گناه است.
پاسخ: مهمترين چيز اين است که خيلي به اين افکار اعتنا نکنيد. اين افکار گاه به شکل يک وسوسه در مي آيد در رابطه با خدا و دين و
ص: 178
گاهي افکار منفي هم است يعني اينها مثل پارازيت هايي هستند که ناخوداگاه در ذهن آدم خطور مي کند، اينها اصلاً گناه نوشته نمي شود. در روايت از پيغمبر اکرم (ص) متعدد است که فرمود: از امتم نه چيز برداشته شده و آنها را خدا مواخذه نمي کند يکي از آنها اين وسوسه هايي است که در مورد خلقت و خدا به ذهن خطور مي کند، اينها گناه نوشته نمي شود. اينها گاهي دست آدم نيست و ناخوداگاه مي آيد و حتي براي بعضي اينطور القاء مي شود و دلهره بوجود مي آيد که اگر من در اين حالت از دنيا بروم، شايد بي ايمان از دنيا بروم، اصلاً اينطور نيست، اين دست خود اين فرد نيست. هر چه حساستر شود و اعتنا کند، چه بسا شيطان اين وسواس فکري را بيشتر کند. البته در روايات ما توصيه شده که اين افراد براي دفع وسواس فکري و عملي لااله الا الله زياد بگويند و به خدا پناه ببرند و عملاً خودشان را به خدا بسپارند. شيطان ضعيف تر از آن است که به قلعه الهي بتواند نفوذ کند، اگر کسي خودش را به خدا بسپارد به قلعه خدا وارد شده است. خود را به خدا بسپاريد، نه با لفظ و لق لق زبان، واقعاً با صميم قلب بگوييد اعوذ بالله من الشيطان الرجيم: خدايا من خودم را به تو سپردم. خيلي ها به اين افکار اعتنا نکنيد. خود اعتنا کردن باعث مي شود که شيطان فکر کند که اين نقطه ضعف اين فرد است و از همين جا وارد شود و اين افکار را زياد
ص: 179
کند و او را از نظر فکري و رواني بهم بريزد و دچار يک تشويش و دلهره کند که تعادل روحي اش را از دست بدهد. گاهي يک سوال و شبهه اي درباره خدا و دين است و آدم مي پرسد و يا مطالعه مي کند، اما گاهي اين خطورات ناخودآگاه است که براي اينها دلهره نداشته باشند و بي اعتنا باشند و کار خودشان را ادامه دهند، وقتي بي اعتنا شويد شيطان هم به سراغ شما نمي آيد. گاهي من عمداً خيالبافي ها را انجام مي دهم، اين دست خودم است. من نبايد اين رشته را دنبال کنم.
از باغ مي برند چراغاني ات کنند تا کاج جشنهاي زمستاني ات کنند، پوشانده اند صبح تو را ابرهاي تار تنها به اين بهانه که باراني ات کنند، يوسف به اين رها شدن از چاه دل مبند اين بار مي برند که زنداني ات کنند، اي گل گمان مکن به شب جشن مي روي، شايد به خاک مرده اي ارزاني ات کنند، يک نقطه بيش فرق رحيم و رجيم نيست، از نقطه اي بترس که شيطاني ات کنند، آب طلب نکرده هميشه مراد نيست، گاهي بهانه ايست که قرباني ات کنند.
سوال: يک چکيده اي از مباحث هفته ها گذشته بگوييد.
پاسخ: در جلسات گذشته عمده بحثي را که دنبال کرديم در مورد عوامل تضعيف دين و اموري که به دينداري ما آسيب مي رساند، بحث شد. بعضي از اين عوامل دروني است مثل گناهان و هوا و هوسها و حب دنيا و دنيا زدگي و بعضي از عوامل بيروني است. البته بعضي از عوامل هم
ص: 180
دروني و هم بيروني است مثل فقر. امروز هم به يکي از آفات بيروني دين مي پردازيم که از مهمترين آفات و آسيب هاي ديني، بحث شيطان است که يکي از خطرناکترين راهزنان و سارقان دين که در قرآن و روايات ما به شدت ما را نسبت به او حساس کرده اند که توجه داشته باشيد به اين دشمن خطرناک قسم خورده اي که به تعبير امام کاظم (ع) اين دشمن دشمنان ديگر را هم عليه ما تحريک مي کند و باعث مي شود همه به سمت ديانت ما نشانه بروند.
سوال: آيا شيطان وجود و حقيقت خارجي دارد يعني آيا موجود است يا يک نماد و سمبل شر است؟
پاسخ: اين نکته مهمي براي شروع بحث است که واقعاً بدانيم که شيطان چه موجودي است؟ بعضي که متاسفانه با معارف ديني آنچنان آشنا نيستند، شيطان را صرفاً يک موجود تخيلي و يا موجود سمبل شرارت مي دانند ولي يک موجود واقعي بيروني نيست و يا سمبل هوا و هوس است.ولي وقتي با قرآن و معارف دين آشنا مي شويم به هيچوجه اينطور نيست و شيطان يک موجود واقعي است، تعبير قرآن در سوره کهف-آيه 50 اينطور است: كان من الجن ففسق عن امر ربه: شيطان موجودي است که از سنخ جن است و ذريه و فرزنداني دارد که در قرآن به آن اشاره شده است: افتتخذونه و ذريته اولياء من دونى (سوره کهف-آيه 50): آيا شيطان و فرزندان او را به عنوان سرپرست و مدير زندگي خودتان قرار مي دهيد. در سوره شعراء-آيه 95 جنود و لشگرياني براي او تصوير شده است: و
ص: 181
جنود ابليس اجمعون. نقشه و طرح و برنامه او در قرآن و روايات آمده و راههاي مقابله با او اشاره شده است. تمام اين حساسيت ها با اين طول و تفسير که قرآن و روايات به آن مي پردازند و با لحن هاي مختلف نشان مي دهند که يک موجود واقعي و جدي است که يک زماني از زندگي اش عبادت مي کرده و شيطنت نداشته و در برهه ديگري از زندگي به انحراف کشيده مي شود بر اثر آن آلودگي هاي دروني و ار عالم قدس رانده مي شود و رجيم مي شود و از آن به بعد قسم مي خورد که انسانها را از صراط مستقيم منحرف بکند و باعث دوري آنها از مسير بندگي بشود. اينها مجموعاً نشاندهنده اين است که يک موجود جدي و واقعي است که نقشه اي در اين عالم دارد و با کسي شوخي هم ندارد و خداوند متعال هم بشدت در قرآن تاکيد مي کند که إن الشيطان لكم عدو فاتخذوه عدوا (سوره فاطر-آيه 6): شيطان دشمن است او را دشمن بگيريد. ممکن است دشمني باشد که خيلي با ما کاري ندارد ولي اينکه قرآن با اين تاکيد مي گويد يعني در مقابل او حساس باشيد. به تعبيري که ملاصدرا يک بحث تفسيري اش فرموده تعبير زيبايي است. ايشان مي گويد: شيطان براي حضرت آدم و حوا قسم خورد که مي خواهد نصحيت اشان کند، فريب اشان داد، براي ما که قسم خورده که فريب امان بدهد، ديگر چکار مي کند. چون شيطان در عالم بالا بوده که در روايت امام صادق (ع) است که ملائکه گمان
ص: 182
مي کردند که او از خودشان است يعني بر اثر عبادتهاي ممتدي که انجام داده و حضرت اميرالمومنين (ع) در نهج البلاغه به آناشاره کرده است که سالهاي متمادي عبادت خدا را انجام داد، مقامي به او داده شد که در رديف بعضي از ملائکه بود که ملائکه فکر مي کردند از خودشان است. بخاطر آن انحراف که در او ايجاد شد، از بهشت رانده شد. عالم قدس را مي شناسد، ولو اينکه قدسي و مقدس نيست و راههاي انحراف آن را هم خوبمي شناسد. همه بي راهها و راه گمراه کردنها را بلد است و عمر طولاني هم در مقابل عبادتهاي زيادش به او داده شده است. پس موجودي با طرح و برنامه و نقشه جدي است. شيخ محمد زاهد از بزرگان تهران بودند و نمازهاي با حضور قلب و معنويت مي خواندند و زاهد برجسته بودند که حضرت امام راحل نير با ايشان ارتباط داشتند. ايشان با وجود آن حضور قلبي که داشتند، بعضي قسمتهايي که نماز را باطل نمي کند را فراموش مي کردند و بعد از نماز هم که سخنراني مي کردند افراد ديدند که بصورت پراکنده صحبت مي کند و نظم سابق را ندارد و حتي در موقع حرکت در خيابان يکي و دو جا نزديک بود ماشين او را بزند. يکي از دوستان پرسيد آقا دو سه روز است که حواستون سرجايش نيست. گفتند بله که پريشان هستم يک روايت دو سه روز پيش خواندم که آن روايت پريشانم کرده است چون اهل يقين و باور بود، روايات اهل بيت را هم باور داشت. اين روايت اين است که
ص: 183
پيغمبر اکرم (ص) به امام علي (ع) فرمودند: يا علي به تعدادي که تو از راههاي هدايت و خوبي بلدي، شيطان هم از راههاي ضلالت و بدي بلد است. حالا من با اين موجودي که به جان من افتاده و استاد گمراه کردن است، من چه کنم و نمي خواهي پريشان باشم. چنين موجودي در عالم فعاليت مي کند و خستگي ناپذير است. کلاً جن خوب و بد دارد و مثل انسان مکلف هستند و به جن هاي شرور شياطين مي گويند که بزرگترين آنها ابليس است که همان شيطان معروف است که آدم و حوا را در بهشت فريفت و باعث رانده شدن آنها شد و خودش هم رانده شد.
سوال: فلسفه وجودي شيطان چيست؟
پاسخ: نکته اي علامه طباطبايي در الميزان دارند که نظام عالم، نظام سلسله وار و زنجيره اي است که اگر يکي از حلقه ها کم شود، کل آن نظام بهم مي خورد و گويي لغو مي شود يعني اين نظام با تمام حلقه هايش معنا پيدا مي کند و ساخته مي شود و از جمله شيطان يعني شيطان که يکي از حلقه هاي اين نظام است، نباشد، اصلاً نظام خلقت لغو مي شود. وقتي اين را مي شنويم عجيب مي ايد. توضيح مطلبي که خود ايشان فرمودند اين است که خداوند متعال عالم را خلق کرد براي اينکه انسان که گل سرسبد عالم آفرينش است، بوجود بيايد و انسان براي اين خلق شد که تکامل و رشد پيدا کند و به اهدافي که خدا انتظار دارد، برسد. تکامل انسان وقتي است که از بين خير و شر و
ص: 184
از دو راهي خوب و بد، خوب را انتخاب کند و نه اجباراً در مسير خوبي برود. کارهاي غيراختياري براي انسان رشد نمي آورد. الان فرض کنيد ما تنفس انجام مي دهيم و ضربان قلبمان مي زند، اين باعث رشد ما نمي شود چون در اختيار ما نيست. بنابر اين ارزش کار انسان زماني است از بين خوب و بد، خوب را انتخاب کند. شيطان آن کسي است که شر را درست مي کند و از آنطرف انبياء خير را درست مي کنند، پس دو راه در اين عالم انداختند که اين دو راهي درست شود و انسان از اين دو راهي انتخاب کند. البته همه خير و خوبي را انتخاب نمي کنند. اما در عين حال براي نظام تکاملي انسان لازم است که اين دو راهي باشد. پس فلسفه خلقت شيطان همين است که امتحاني فراهم مي کند و يک دو راهي درست مي کند. اين تعبير قرآن است که ليجعل مايلقي الشيطان فتنه (سوره حج-آيه 53): خدا القائات شيطان را وسيله امتحان قرار داده است پس او مامور الهي است، اگرچه خودش دچار خسارت شده است، اما براي انسان اين زمينه را فراهم مي کند. نظام خلقت که براي تکامل انسان است با وجود شيطان معنا مي دهد که آن دو راهي درست شود. به تعبير مولوي: دو علم افراخت اسپيد و سياه، آن يکي آدم دگر ابليس راه. اين دو تا علم بايد باشدکه انسانها زير يکي از آنها بروند و اظهار وجود کنند و شيطان يکي از آن علمها را بلند کرده است. همين که فلسفه وجودش است، فلسفه بقايش هم
ص: 185
هست. اين مهلتي که خدا به او داد، بالاخره انسانها بايد تکامل پيدا کنند و در همه زمانها اين دو راهي بايد باشد. البته جهت ديگرش هم اين است که شيطان از اولش شيطان نبود، بلکه عابدي بود و خداوند او را موجودي خلق کرد که مي توانست خوب باشد يا بد و او بد را انتخاب کرد و رانده شد، ولي براي انسانها در کل نظام احسنت الهي چيزي است که مايه رشد و تکامل باشد.
سوال: راههاي نفوذ شيطان را توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ: يکي از مباحث بسيار مهم بحث شيطان شناسي است و شايد گفت هيچ کتاب آسماني مثل قرآن به اينصورت راههاي نفوذ شيطان را بيان نکرده است. اصل کار شيطان وسوسه است و اصلي ترين کار شيطان دعوت به شر و انحراف است که انسان در صراط مستيقيم نرود. همانکه خودش گفت: قال فبما أغويتني لأقعدن لهم صراطك المستقيم: من بر صراط مستقيم مي نشينم و توري پهن مي کنم که آنها را بتوانم خارج کنم و در جاي ديگر قسم خورد که فبعزتك لأغوينهم أجمعين (سوره ص-آيه 82): پس به عزت تو سوگند كه همگى را فريب مي دهم. منتها فريب انسانها توسط شيطان از طريق وسوسه و دعوت است و به زور کسي را به بيراه نمي برد. بعضي افراد آنقدر هواي نفساني در آنها قوي است که شيطان خيلي نياز ندارد براي آن فرد هزينه کند، وگرنه شيطان براي همه تور پهن مي کند منتها براي همه نياز نيست که رئيس وارد عمل شود و اي چه بسا يک فرد ضعيفي را از شياطين را براي وسوسه او
ص: 186
مي فرستد. کار شيطان دعوت است و به تعبير ديگر شيطان از ديوار و پنجره وارد نمي شود بلکه در مي زند و آن کسي که در را به روي او باز کندف بر او وارد مي شود. به تعبير ديگر به زور خودش را وارد نمي کند و شيطان يک نقطه ضعف مي بيند و سنخيتي از نظر آلودگي ها مي بيند. مثل ميکروبي که وقتي وارد بدن مي شود که بدن ضعيف شده باشد. يک بدني که بنيه قوي داشته باشد و تمام راههاي ورود ميکروب را سد مي کنند و سالم مي مانند. شيطان که وسوسه و دعوت مي کند که در قرآن اين دو آمده است: الا ان دعوتكم فاستجبتم لي (سوره ابراهيم-آيه 22): من دعوتتان کردم خودتان اجابتم کرديد، چرا مرا ملامت مي کنيد. فلا تلوموني ولوموا انفسكم (سوره ابراهيم-آيه 22): خودتان را ملامت کنيد که من را به خانه اتان راه داديد. شيطان براي اينکه دعوتش مورد پذيرش قرار بگيرد راهها و ترفند دارد. يکي از راههاي ورود وسوسه به جان و دل ما اين است که او مي آيد گناهان و آلودگيها را زينت مي دهد. شيطان باطل را چهره حق مي دهد و زشت را زيبا نشان مي دهد که انسان سراغ آن زشتي برود چون شيطان اين را مي داند که انسانها فطرتاً از زشتي ها بدشان مي آيد، لذا چهره آن را زينت مي دهد و مي پوشاند تا انسان به سمتش برود. مثلاً در بين خودمان اين توجيهات هم نفسمان و هم شيطان القاء مي کند که براي آلودگيها کلاه شرعي مي گذارد. مثلاً
ص: 187
از کسي مي خواهد غيبت کند مي گويد غيبت اش نشود. با اين جمله مي خواهد گناهش را سبک کند که بتواند انجام بدهد. يا ابتدا مي خواهد غيبت و يا عيب کسي را بگويد، مي گويد آدم خوبي است من هم دوستش دارم، اما اين عيب را دارد، من به خودش هم گفته ام و يا جلوي خودش هم مي گويم. اينها همه کلاه شرعي است. توجيهات زينت دادن يک گناه و موجه کردن آن است که آدم قانع شود آن را عمل کند. فرض کنيد دختر و پسر نامحرمي هستند و مي خواهند ارتباط با هم داشته باشند، يک کلاه شرعي سر خودش مي گذارند که ما براي آشنايي است تا ببينيم که بدرد هم مي خوريم و ازدواج کنيم، در حاليکه به اينها بگوييد به بزرگترها بگوييد. مي گويندک نه لازم نيست آنها بدانند. اين يک موجه کردن گناه است که شيطان از بيرون و نفس از درون توجيه و تزئين مي کند. يکي ديگر را از راههايي که شيطان انجام مي دهد تحقير گناه است يعني بعضي از گناهان صغيره را مي گوييد اين که چيزي نيست. مثلاً يک فيلم و موسيقي حرام که چيزي است. يک نگاه يا يک دروغ کوچک به کجا برمي خورد. اين تحقير کردن گناه يکي از کارهاي شيطان است که اين پله اول اوست و قطعاً اگر اين پله را برود گناهان بزرگتر را جلوي راه آدم مي آورد. آن ضرب المثل تخم مرغ دزد عاقبت شتردزد مي شود. يکي ديگر از ترفندهاي شيطان که در قرآن اشاره شده است، سياست گام به گام و
ص: 188
تدريج و آهسته آهسته نفوذ کردن در دل و جان است. در چند جاي قرآن آمده لا تتبعوا خطوات الشيطان إنه لكم عدو مبين (سوره بقره-آيات 168و 208). خطوه آن گامهاي کوچک و پنهان و آهسته مثل دزد که شب جايي مي رود. در بحارالانوار مجلسي نقل شده است که يک عده اصحاب پيغمبر اکرم (ص) در مجلسي خدمت حضرت آمدند. گفتند يا رسول الله وقتي پيش شما هستيم حس مي کنيم خيلي حال خوش داريم، اصلاً گويي بهشت و جهنم را مي بينيم، ولي از خدمت شما بيرون رفتيم و وارد زندگي معمولي و کار و کاسبي شديم، حالمان دوباره سرجاي اولش برمي گردد و مي ترسيم اين نفاق باشد. پيغمبر (ص) فرمود: نه اين نفاق نيست اين از خطوات شيطان است. اين رد پاي شيطان است که آرام آرام مي آيد تا وقتي در کنار من هستيد در مجلس پيغمبر دست شيطان به آنها نمي رسد. مثل ماه رمضان که شياطين در قل و زنجير هستند، ولي آنها در بيرون مجلس پيغمبر و يا براي ما بيرون از ماه رمضان در کمين هستند. پيغمبر (ص) مي فرمايد: آرام آرام شياطين مي آيند از حالات خودتان پي ببريد و مواظب سقوط و صعودتان باشيد که شيطان دارد نفوذ مي کند. او ناشناخته وارد مي شود. قبلاً گفتم علائمي در ما است که تدريجاً ما عقب گرد مي کنيم. ابتداً شيطان که در او نفوذ پيدا مي کند، نسبت به معنويت مثل دعا و نماز بي اشتها مي شود و حال ندارد و به زور تکليف را انجام مي دهد. اگر خودش را مداوا نکرد
ص: 189
بي شک در بعضي از مسائل و معارف ديني دچار شک مي شود و اگر در اين مرحله خودش را مداوا نکرد دچار سوء ظن و بدگماني مي شود که نکند اينها دروغ باشد و اگر اين را هم مداوا نکرد مرحله آخر مرگ روح است يعني کفر و اين در بعضي دعاها است که خدايا ما را طوري کن که نه دچار شک و نه دچار ريب و بدگماني و سوء ظن و نه دچار کفر شويم. اين علائمي است که شيطان بتدريج در انسان درست مي کند و آن گام به گامش انسان را تا حد کفر و بي ديني مي برد.
سوال: چکار کنيم که راههاي نفوذ شيطان را سد کنيم. چگونه با او مقابله کنيم، آيا واقعاً توان مقابله با شيطان را داريم يا نداريم؟ آيا شيطان خيلي قوي است و ما ضعيف هستيم و يا در قرآن اشاره شده است که کيد شيطان ضعيف است و ما ضعيف هستيم که شيطان بر ما تسلط دارد. مي خواهيم راههاي سلط او را ببنديم.
پاسخ: هيچوقت خداوند متعال موجودي را خلق نمي کند که انسان را به شرارت بکشد و دستش آنقدر باز باشد و از آنطرف دست انبياء خودش که نقطه مقابل رو به خير دعوت مي کنند بسته باشد و در عين حال اينکه رحمت خدا بر غضب اش سبقت دارد. اولاً اين را بدانيد که در مصاف با شيطان ما تنها نيستيم و کمکي هاي زيادي داريم و مهمترين کمکي ها خود خداوند متعال است. ان الله يدافع عن الذين امنوا (سوره حج-آيه 38): خدا مدافع آن کساني
ص: 190
است که ايمان دارند و در مسير بندگي هستند، ولي شرط اينکه خداوند بزرگ کمک بدهد و شيطان را رد کند، اين است که انسان در مسير بندگي قرار گيرد. اين را به خود شيطان هم گفته شده است. در قرآن به شيطان ذکر شده است که تو سلطه اي بر بندگان من نداري: إن عبادي ليس لك عليهم سلطان إلا من اتبعك من الغاوين (سوره حجر-آيه 42): مگر آن گمراهاني که خودشان بدنبال تو افتادند. آن کساني که مسير و جهت درستي را ندارند و گمراه هستند، مثل کساني که در بيابان تاريکي هستند و نمي دانند کجا بروند و با هر صدايي به سمت اش مي روند. اما کسي که مسير را مي داند و خدا را مي شناسد و به سمت او مي خواهد گام بردارد، حتي اگر يک جاهايي ممکن است لغزش داشته باشد، دستش گرفته مي شود. به تعبير بعضي از روايات ما که در بحارالانوار جلد 60 آمده که وقتي شيطان گفت من از چهار طرف به سمت انسان مي روم و او را فريب مي دادم (سوره اعراب-آيه 16) يعني از پيشرو يعني آمال و آرزوها و از پشت سر يعني دنيا که بعد از مرگ او را پشت سر مي گذارد، از سمت راست يعني از سمت خوبيها و عبادات و از سمت چپ که از طريق گناهان است. ملائک به خداوند گفتند: شيطان از چهار طرف حمله مي کند، انسان چي؟ خداوند متعال فرمود: دو راه براي انسان باز است: بالا و پايين، دعا و کمک از آسمان خواستن و سجده. کسي که دستي بر آسمان
ص: 191
بلند کند و يا سري بر زمين در مقابل خداوند متعال فرود بياورد، اين تنها نمي ماند. اين را بايد در نظر بگيريم. بعضي از عرفا حرف قشنگي دارند مي گويند شيطان سگ آموزش ديده خداست. سگ نگهبان براي غريبه ها پارس مي کنند و براي آنها که آشناي خانه هستند پارس نمي کنند. اگر کسي آشناي ولايت خدا و خانه خدا و مسير بندگي باشد و پناه ببرد، قطعاً دست شيطان به ولايت خدا نمي رسد. شيطان به سمت کساني مي رود که گمراه هستند و از شيطان تبعيت مي کنند. لذا شما تمام راههايي که در روايات و قرآن به آن اشاره شده است به نوعي پناه بردن به خداست و رفتن به حريم الهي است. گفته شده که هر جا که شيطان مي خواهد وسوسه کند، أعوذ بالله من الشيطان الرجيم بگوييد استعاذه، اين استعاذه فقط يک لفظ نيست بلکه با گفتن اين پناه به او مي برد. يک ديگر از راههاي مقابله گفتن بسم الله الرحمن الرحيم در هرکاري است که شيطان شريک نشود. در روايت داريم که در موقع غذا خوردن فرشتگان اگر مي بينند که شخص با توجه به خدا ذکر را مي گويد به شيطان مي گويند دور شو، اين سفره، سفره با برکتي است و ذکر خدا در آن شده است. اگر اينکار را نکردند به او مي گويند خبيث، با او شريک شو. يعني آن نيروي که مي خواهد از اين غذا بگيرد در راه شيطان بکار گرفته مي شود. در قرآن به شيطان گفته شده است: و شارکهم في الاموال و الاولاد (سوره اسرا-آيه 64)
ص: 192
که شريک اموال و اولاد آنها شو. آن کساني که بي توجه به خداوند متعال هستند شيطان از اموال و اولاد و متعلقات آنها در مسير خودش بهره مي گيرد، ولي کساني که توجه به خدا دارند، اينطور نيست. يکي ديگر از چيزها نماز است که شيطان در مواقع نماز به نماز افراد را نگاه مي کند و آنکه مواظب مواقع نمازهايش است و حساسيت به نمازهايش دارد. شيطان مي بيند که او سنخيت با خودش ندارد چون خودش که بنده نيست. در روايتي از پيغمبر اکرم (ص) وارد شده که مجلسي در کتاب بحارالانوار جلد 82 دارد که فرمود: شيطان تا وقتي انساني بر نمازهاي پنجگانه اشان مراقبت دارد از او مي ترسد ولي همينکه نماز را ضايع کرد بر آن شخص جرات پيدا مي کند و او را به گناهان بزرگ مي اندازد. شخصي از امام صادق (ع) پرسيد: کي استخاره کنيم؟ امام فرمود: بهترين وقت استخاره وقتي است که در نماز به سمت خدا ايستاده ايد. دورترين وقت شيطان به انسان وقتي است که در نماز است.
يک نقطه بيش فرق رحيم و رجيم نيست، از نقطه اي بترس که شيطاني ات کنند
سوال – در مورد حربه ها و سياست هاي شيطان براي نفوذ در انسان توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ – يكي از خطرناك ترين راهزنان دين مخصوصا در آخر الزمان شيطان است . كه با تمام لشكريان و قواي خودش سعي مي كند انسان را به انحراف بكشاند . شيطان مي داند كه در آخر الزمان دارد به اجل خودش نزديك مي شود و به آخرين فرصت هاي خودش
ص: 193
مي رسد . در قرآن داريم كه وقتي شيطان از بهشت رانده شد ، از خدا خواست كه تا قيامت به او مهلت بدهد . خدا فرمود : من تا وقت معلومي به تو مهلت مي دهم . در بعضي از روايات وقت معلوم را زمان ظهور دانسته اند و آن زمان وقت شيطان تمام مي شود . موقع ظهور و رجعت ائمه كه دين گسترش پيدا مي كند ، موانع دين كه يكي شيطان است كم مي شود . بعد از شيطان هنوز هواي نفس است كه باعث تحريك انسان به گناه بشود. البته گناهاني كه بطور فراگيري ظلمي را بوجود نياورند . زيرا آن زمان ، زمان عدل است . شيطان بعنوان يك عامل بيروني كه براي انسان دو راهي خير و شر درست مي كرد ، وقتي خود انسانها خير و عبوديت را انتخاب كردند فلسفه ي وجودي شيطان از بين مي رود . شيطان در آخر الزمان تمام دست و پاهاي آخر خودش را خواهد زد و هر چه تير دارد رها مي كند . اصلي ترين كار شيطان وسوسه و دعوت به شر ، آلودگي ها ، انحراف از دين و ديانت است منتها براي اينكه اين دعوت شيطان مورد پذيرش قرار بگيرد و انسانها او را به خانه ي خودشان راه بدهند شيوه ها و ترفندهايي دارد .او مي داند كه انسانها براحتي شر را قبول نمي كنند بنابراين ترفندهايي دارد كه زشتي ها را بقبولاند و وارد زندگي مردم بكند . يكي از شيوه هاي شيطان تزيين است . يعني زشت را زيبا جلوه دادن ، بدي و
ص: 194
آلودگي را خوب نشان دادن تا انسانها آنرا قبول بكنند زيرا انسانها فطرتا از زشتي ها بدشان مي آيد . وقتي شيطان بدي را به شكل خوبي ها جلوه داد و منكر را به شكل معروف جلوه داد ، چه بسا با توجيحي كه براي انسان در مورد كار زشت صورت مي گيرد موجه مي شود و كار را انجام مي دهد . يكي ديگر از ترفندهاي شيطان تحقير كردن و كوچك شمردن گناه است . يعني شيطان وسوسه مي كند كه اين گناه چيزي نيست . يكي ديگر از ترفندهاي شيطان سياست گام به گام و تدريجي جلو آمدن است كه در قرآن به خطوات تعبير شده است . شيطان در به انحراف كشاندن انسان خيلي صبور است . اميرالمومنين فرمود : شيطان دين شما را گره گره باز مي كند. خيلي آرام و آهسته نفوذ پيدا مي كند . كساني كه در اعمال خودشان مواظبت ندارند ممكن است كه سرباز و اسير شيطان بشوند . شيطان كسي را نمي كشد بلكه اسير مي گيرد . شيطان مي خواهد يار درست كند . شيطان درابتداي كار كسي را دعوت به بت پرستي يا فحشا يا دزدي نمي كند . مخصوصا در انسانهاي متدين مي داند كه اين دعوت ها جا نمي افتد . او ابتدا يك زاويه انحراف كوچكي در زندگي درست مي كند . مثلا شيطان انسان را نسبت به امور شبه ناك بي اعتنا مي كند . مثلا اين غذاي شبه ناك چيزي نيست يا اين حرف نمي دانم غيبت است يا نه ولي چيزي نيست . احتياط نكردن و لبه ي
ص: 195
پرتگاه راه رفتن ، اگر كسي به بي قيدي به مشتبهات و لبه پرتگاه راه رفتن عادت بكند ، شيطان يك قدم جلو مي آيد . در قدم بعدي شيطان گناهان صغيره را كوچك مي كند . مثلا يك شب كه هزار شب نمي شود و اين كار به كسي ضرر نمي زند و بعد كم كم انسان بزرگترين گناهان را انحام مي دهد . ما در تاريخ مي بينيم كه بعضي انسانها، افراد بدي نبوده اند ولي از جنايت كارترين انسانها شده اند . مثلا عبدالملك مروان كه از خلفاي بني اميه بود زماني به كبوتر مسجد معروف بود. او وقتي به خلافت رسيد خيلي كشتار كرد . او مي گفت : زماني اگر من مورچه اي را مي كشتم وجدانم آسوده نبود ولي الان آدم مي كشم و اصلا ناراحت نيستم . او در عرض يك شب به اين مرحله نرسيده است . اين افراد درونشان كم كم پوك شد و شيطان در آن جاي گرفت . شمر زماني جزو سربازان اميرالمومنين بود . شمر در جنگ صفين زخمي شد . چه اتفاقي افتاد كه او آنقدر سقوط كرد كه جزو جلادهاي كربلا شد؟ اين اتفاق تدريج مي افتد . انسانها در اول خوب بدنيا مي آيند ولي بتدريج قاتل مي شوند . اميرالمومنين در خطبه ي 7 نهج البلاغه مي فرمايد: شيطان در بعضي افراد تخم گذاري مي كند . جوجه هايش را پروزش مي دهد و آرام آرام آنها را بزرگ مي كند . در حدي كه اين افراد بلند گو و ديده بان شيطان مي شوند. يعني شيطان در او
ص: 196
نفوذ كرده است . يكي ديگر از راههاي شيطان اين است كه به تناسب روحيات هر كس در او نفوذ مي كند . او روانشناس بسيار ماهري است . او از نقاط ضعف انسانها وارد مي شود و كار خودش را انجام مي دهد . سوره ي اعراف آيه 16 مي فرمايد : شيطان از چهار طرف مي آيد . اين چهار طرف ، جهت جغرافيايي نيست . شيطان وارد روح و جان انسان مي شود و روح انسان مجرد است . اين چهار جهت كنايه است . اينكه شيطان از جلو مي آيد يعني آخرت كه در جلوي ما است را كوچك نشان مي دهد . مثلا اگر فرد گناهي انجام داد مي گويد : بعدا توبه مي كني . يعني آخرت را نسيه مي بيند و فكر مي كند كه خيلي فرصت دارد . علامه طباطبايي در تفسير الميزان مي فرمايد شايد معناي از جلوي اين باشد كه شيطان در آرزوهاي انسان تصرف مي كند . يعني آرزوها را در انسان بزرگ مي كند و انسان براي رسيدن به اين آرزوها دست به هر كاري مي زند . شيطان براي بعضي ها از راه پشت سر مي آيد يعني از راه دنيا كه انسان بعد از مرگ آنها را پشت سر مي گذارد مثل مال دنيا و فرزند . اينكه شيطان از سمت راست و چپ مي آيد كنايه از خوبي ها و سعادت است و سمت چپ كنايه از بدي هاست . شيطان براي بعضي ها از راه عبادات و خوبي ها وارد مي شود. شيطان بعضي ها را وسوسه مي كند
ص: 197
كه در عبادات زياده روي كنند و وقي انسان فوق حد ظرفيت خودش كار كند زده مي شود. يا انسان دچار عُجب مي شود. گاهي شيطان از راه تدين وارد مي شود و فرد را دچار وسواس در طهارت و عبادات ديني مي كند . گاهي شيطان هواها را بصورت دين قالب مي كند . اينها شيوه هاي نفوذ شيطان است .
سوال – ما چكار كنيم كه نقطه ضعف هاي ما راه نفوذ شيطان نباشد ؟
پاسخ – كسي كه لجاجت ، حسادت ، تكبر ،سوء ظن و ... دارد ،اينها نقطه ضعف است . شيطان حس مي كند كه از طريق اين نقطه ضعف ها مي تواند وارد بشود . شيطان فردي كه در عالم قدس مسيري را گذرانده است و بر افراد احاطه دارد . البته شيطان روي انسان تسلط ندارد كه كسي را به زور به راهي ببرد . شيطان در مي زند و خودش را دعوت مي كند ولي ما در را به روي او باز مي كنيم . وقتي ما در را باز مي كنيم در واقع همان نقطه ضعف هاي ماست . انسان وقتي خشمگين مي شود عقلش كار نمي كند و هر كاري مي كند و شيطان از همين جا وارد مي شود . يكي از ياران خوب امام رضا (ع) به امام گفت : من مدتها از خدا حاجتي مي خواهم كه به تاخير افتاده است و در دلم از خدا گله مند هستم . امام : فرمود : مواظب باش كه شيطان از اين طريق وارد نشود و تو را از رحمت خدا مايوس نكند
ص: 198
. اين صفت جاپاي شيطان است . شيطان به حضرت نوح گفت كه من در سه جا به انسان خيلي نزديك مي شوم : وقتي كه انسان دچار خشم و غضب مي شود ، جايي كه انسان قضاوت مي كند و زماني كه با نامحرمي تنها قرار مي گيرد . اين نقطه ضعف هايي است كه ما مي توانيم در اختيار شيطان قرار بدهيم . ما بايد سعي كنيم كه اين نقطه ضعف ها را معالجه كنيم . اگر انسان خودش را زير ذره بين بگذارد بدي هاي خودش را مي فهمد . انسان ممكن است كه بيماري خودش را نداند ولي علائم آنرا مي بيند و مي فهمد كه تعادل جسمي ندارد . بيماري هاي روحي هم همين طور است . هفتاد صفت بعنوان جنود شيطان در انسان وجود دارد مثل حسد، كينه ،خشم و ... كتاب شرح حديث جنود عقل و جهل نوشته ي امام خميني است ( هشتاد صفحه ي اول را نخوانيد ) . كتاب قلب سليم نوشته ي شهيد دستغيب است . ما مي توانيم كتاب هاي اخلاقي را كم كم بخوانيم و به آن عمل كنيم تا اين خصوصيات در وجود ما جا بيفتد . ما بايد نقطه ضعف هاي مان را از بين ببريم تا شيطان از آن راه وارد نشود .
سوال – آيا درست است كه شيطان هنگام مرگ و احتضار مي خواهد دين انسان را از او بگيرد . راهنمايي بفرماييد .
پاسخ – آخريم مرحله اي كه شيطان مي داند انسان از دست او خارج مي شود هنگام مرگ است . بعد از
ص: 199
مرگ دست شيطان به آنجا نمي رسد . شيطان درآن لحظه ي حساس همه ي سعي خودش را مي كند . در هنگام مرگ براي انسان وحشتي بوجود مي آيد زيرا انسان مي خواهد به دنيايي قدم بگذارد كه به كارهاي او رسيدگي مي كنند و از طرفي در اين هنگام براي انسان حسرتي وجود دارد زيرا دارد تعلقات خودش را از دست مي دهد . از طرفي بخاطر ناشناخته بودن مسير يك سردرگمي براي او وجود دارد . اين اتفاقات براي كساني مي افتد كه از قبل خودشان را آماده نكرده بودند . قرآن لحظه ي آخر زندگي انسان را سكرات موت ( حالت مستي و گيجي )مي گويد . شيطان در اين حالت وارد مي شود و مي خواهد يك جوري كفر او را در بياورد و كفر را به زبان يا دل انسان جاري بكند . شيطان تعلقات انسان را جلوي چشمش جلوه مي دهد . شيطان مي خواهد كاري بكند كه شخص ناراضي بشود . در آميزه هاي ديني داريم كه كساني كه در اطراف فرد محتضر هستند عقايد را به او تلقين بكنند . امام صادق (ع) مي فرمايد : شيطان در هنگام مرگ انسان ياران خودش را مي آورد كه در دل فرد شك بيندازد و او رابه كفر بكشاند . وقتي شما در كنار محتضر قرار گرفتيد شهادتين را تلقين كنيد تا از دنيا برود . اين نشان دهنده ي اين است كه در آن هنگام حتي بديهيات دين هم مورد حمله ي شيطان قرار مي گيرد . كسي كه با خدا و دين نداشته و جاپا براي
ص: 200
شيطان گذاشته است،سعي شيطان در اين است كه ايمان آنها را بگيرد.همه ي انسانها مي خواهند به بهشت بروند ولي در لحظه ي آخر هست كه شيطان خوب و بد را از هم جدا مي كند و نشان مي دهد كه عقايد چه كسي واقعي است . كساني كه يك عمر در مسير بندگي بوده اند و حتي ممكن است كه اشتباهاتي را داشته اند ولي در لحظه ي آخر دست آنها گرفته مي شود . در وسائل الشيعه داريم كه حضرت عزرائيل مي گويد كه من پنج نوبت نماز آنها را مي بينم اگر آنها مواظب نمازهاي پنج گانه شان بوده اند من خودم براي آنها تلقين مي خوانم . امام صادق (ع) مي فرمايد : شيطان هنگام مرگ نزد دوستان ما مي آيد كساني كه در مسير بندگي بوده اند و مي خواهد آنها را فريب بدهد تا دين آنها را بگيرد . خدا جلوي او را مي گيرد . اين همان كلام خداست كه خدا با يك گفتار محكم در دنيا و آخرت او را نگه مي دارد . فرزند علامه ي حلي توصيه ي زيبايي دارد . فخر المحققين مي گويد كه يك با ر صادقانه اعتقادات خودتان را در نظر بياوريد و به خدا بسپاريد . خدايا من اعتقاد دارم كه تو يكي هستي و پيامبر توآخريم است و ... من اينها را امانت پيش تو مي گذارم ، اينها را در هنگام مرگ به من برگردان .اين دعاي عديله اي است كه در مفاتيح آمده است . سعي كنيد كه يك بار اين دعا را بخوانيد . در آخر
ص: 201
اين دعا اعتقادات را به خدا بسپاريد كه او هنگام مرگ به شما برگرداند . فردي نزد امام صادق (ع) آمد و گفت كه ياران شما مي گويند : ايمان دو جور است يكي ايمان ثابت و ايمان هاي ظاهري (ع) كه زايل مي شود . آن فرد سوال كرد كه من چكار كنم كه ايمان من ثابت بماند حتي لحظه ي مرگ .امام فرمود اين دعا را زياد بخوان : رضيت بالله ربا ... كه تعقيبات مشتركه ي نماز است . اميرالمومنين مي فرمايد : براي دفع شك و تثبيت ايمان و بدست آوردن اطمينان و يقين آيه 54 تا 56 سوره ي اعراف را هفتاد مرتبه بخوانيد . مرگ هر كسي همرنگ خودش است . اگر مرگ من زشت بودم خودم زشت هستم .
سوال – در مورد راههاي مقابله با شيطان توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ – تنها راه مقابله با شيطان استعاذه ي عملي است يعني انسان به خدا پناه ببرد . اگر درنده اي در بيابان به شما حمله كند اگر شما بايستيد و هزار بار بگوييد كه به قلعه پناه مي برم فايده اي ندارد شما بايد عملي اين كار را انجام بدهيد . پناه بردن به خدا اين طور است كه اولا ما بايد از نقطه ضعف ها را كنار بگذاريم و خودمان را معالجه بكنيم و ثانيا به دين خدا پناه ببريم . اول نماز و عبادات اعوذ بالله بگوييم ، بسم الله الرحمن الرحيم و الله اكبر ذكر بزرگ خداست كه شيطان را طرد مي كند . كساني كه نماز را سبك مي شمارند شيطان بر آنها
ص: 202
چيره مي شود . مهمترين كار استعاذه ي عملي است و در كنار آن ذكرها و خواندن صلوات و دادن صدقه است .
سوال – براي مقابله با حربه هاي شيطان چكار بايد كرد ؟
پاسخ – ما بايد از شيطان و حربه هاي آن بترسيم . شيطان دشمني است كه با تمام قوا به ميدان آمده است و كسي است كه اطلاعاتي از درون ما دارد و مي تواند ما را خراب بكند . شيطان كسي است كه مدتي درعالم بالا بوده است و راههاي آنرا مي داند و مي تواند عوامل گمراهي را ايجاد بكند. او در آخرالزمان با تمام قوا مي آيد بنابراين بايد از شيطان ترسيد . از طرفي خدا كمكي هايي در دين تعبيه كرده است و در اختيار دين داران قرار داد است . ما وقتي اين كمكي ها را مي بينيم خيلي اميدوار مي شويم . ما در مقابله با شيطان كمكي هاي فراواني داريم : عقل و فطرت خداجوي و حق طلب از درون ، اولياء الهي و معصومين و شاگردان آنها از ، وحي و كتاب الهي از بيرون و از طرفي ملائك و الهامات خير آنها به انسان و خدا كه مدافع مومنين است . ما چون جزو امت رسول خدا هستيم ، يك خصلت هايي بطور ناخودآگاه و پنهان در ما وارد شده است و ما با اين خصلت ها رشد كرده ايم و انس گرفته ايم كه اينها در مقابله با شيطان خيلي موثر است . روزي پيامبر در مسجدالحرام شيطان را رنگ پريده و زار ديد . (گاهي شيطان بر پيامبران
ص: 203
ظاهر مي شده است مخصوصا در مورد حضرت يحيي اين طور بوده است . البته هيچ كدام از وسوسه هاي شيطان اثر روي آنها نمي كرده است ولي گفتگوهايي بين آنها صورت مي گرفته است . ) پيامبر پرسيد كه چرا اين قدر رنگ پريده و رنجور هستي ؟ شيطان گفت : چند خصلت در امت تو مرا به جان آورده است و نمي توانم اين خلق و خوي را از آنها بگيرم . يكي اينكه وقتي به يكديگر مي رسند سلام مي كنند و سلام يكي از نام هاي خداست و هر كس كه سلام كند از رنج دور مي ماند و كسي كه جواب سلام را مي دهد رحمت حق شامل او مي گردد . ديگر اينكه وقتي با هم ملاقات مي كنند با هم دست مي دهند و مصافحه مي كنند و داريم تا وقتي اين دو نفر دستشان را از هم رها نكرده اند رحمت خدا شامل آنها مي شود كه اين باعث تضعيف شيطان مي شود. ديگر اينكه وقت غذا خوردن و شروع كارها بسم الله الرحمن الرحيم مي گويند . در روايت داريم كسي كه بسم الله مي گويد خدا را در كار خودش شريك مي كند . مثلا اگر هنگام غذا خوردن بسم الله گفته بشود انرژي حاصل از اين غذا در خدمت اهداف شيطاني قرار نمي گيرد . ديگر اينكه وقتي سخن مي گويند انشاءالله مي گويند و به رضاي خدا راضي مي شوند.آنها زحمتهاي من را با همين ضايع مي كنند . ديگر اينكه من از صبح تا شب زحمت مي كشم تا آنها را به
ص: 204
گناه وادار كنم ولي بعد آنها توبه مي كنند . ديگر اينكه تا نام تو را مي شنوند صلوات مي فرستند و من چون ثواب صلوات را مي دانم فرار مي كنم زيرا طاقت آن درجات را ندارم . ديگراينكه وقتي اهل بيت تو را مي بينند به آنها محبت دارند . پيامبر به حاضرين گفت كه هركس اين خصلت ها را داشته باشد ، اهل بهشت است .
سوال – ما چكار كنيم كه دين دار واقعي باشيم و دين خودمان را حفظ كنيم ؟
پاسخ – ما بايد عوامل ديني را تقويت بكنيم تا بتوانيم در لغزش گاهها مقاومت كنيم . نقطه قوت هايي است كه دين و باورهاي ديني ما را شارژ مي كند .
براي كساني كه مي خواهند مسير بندگي را طي بكنند و اين بار را درست به مقصد برسانند و سعادت دنيا و آخرت را شامل حال خودشان بكنند اولين كار اين است كه آنها همت بلند داشته باشند . يعني انساني باشد كه خيلي زود خسته نشود . شيطان به افرادي كه منحرف هستند كاري ندارد ولي براي افرادي كه مي خواهند مسير الهي را بروند دام پهن مي كند و وسوسه هايش را به سمت آنها مي برد. در قرآن داريم كه شيطان مي گويد من بر صراط مستقيم مي نشينم و مانع مي شوم و فريب مي دهم . پس كساني كه از صراط خارج هستند ، شيطان كاري به آنها ندارد . چنين فردي بايد همت بلند داشته باشد و براي هر كاري نتيجه ي زود نخواهد . خدا و دين ما ، افرادي
ص: 205
را كه همت بلند دارند دوست دارد . امام حسين (ع) مي فرمايد : خدا آن همت هاي بلند را دوست دارد و از كساني كه دون همت هستند خوشش نمي آيد . در روضه كافي داريم فردي نزد پيامبر رفت و گفت كه من اهل طائف هستم . و زماني كه در جاهليت مردم شما را نمي خواستند من به شما پناه دادم . پيامبر به او گفت كه بخاطر زحماتي كه كشيدي از ما چيزي بخواه . فرد گفت : دويست تا گوسفند و يك چوپان . پيامبر اينها را براي او تهيه كردند . پيامبر گفت كه اين مرد چرا اينقدر كم همت بود؟ چرا هم آن پيرزن بني اسرائيل را نداشت ؟ پيامبر فرمود :در زمان حضرت موسي به موسي خطاب رسيد كه از مصر به فلسطين برو و با خودت جنازه ي يوسف را هم ببر . موسي گفت كه من نميدانم جنازه ي يوسف كجاست ؟ ندا آمد : پير زني هست كه مي داند . موسي پيرزن را پيدا كرد و سوال كرد . پيرزن گفت كه من مي دانم قبريوسف كجاست ولي يك شرطي دارد . ندا آمد كه قبول كن . پيرزن گفت : من مي خواهم در بهشت با توهمنشين باشم . موسي متوجه شد كه اين پيرزن خيلي با همت است. ما سعي كنيم در مسير الهي كم همت نباشيم . امام خميني كه پانزده سال در نجف بودند هر شب به حرم اميرالمومنين مي رفتند و زيارت جامعه كبيره را مي خواندند . يك شب هوا خوب نبود وپسر بزرگايشان گفتند كه امشب
ص: 206
از همين جا به امام سلام بده . امام فرمودند : اين روحيه را از من نگير ، من كه مي توان به حرم بروم چرا از اينجا سلام بدهم . چرا انسان به كم قانع باشد ؟ وقتي انسان مي تواند چيز بلندتري را بدست بياورد چرا بايد به كم قانع باشد ؟ پس نكته ي اول بلند همت بودن است . نكته ي بعدي اين است كه مشكل بسياري از ما ندانستن معارف ديني نيست . ما مي دانيم خدا همه جا هست ولي باز در مقابل خدا گناه مي كنيم . ما بعضي از گناهان را در مقابل بچه ي كوچك انجام نمي دهيم و حيا مي كنيم ولي در محضر خدا گناه مي كنيم . ما همه مي دانيم مرگي در راه است و آن طرف از ما حساب مي كشند ولي جوري زندگي مي كنيم مثل اينكه مرگي در كار نيست . مشكل ما اين است كه باورها و ايمان هاي ما ضعيف است . بقول آيت الله بهجت ماعلم داريم ولي علم ما اثر نمي گذارد. بين باور و عمل نسبت مستقيم است ولي انسان مي تواند علم داشته باشد ولي ايمان نداشته باشد .شيطان مي داند كه خدا خالق است . داريم كه شيطان مي گويد : تو من را از آتش خلق كردي و انسان را از خاك آفريدي . شيطان مي داند كه قيامتي هست و از خدا خواست كه تا قيامت او را مهلت بدهد و به عزت خدا قسم خورد .پس صفات خدا را هم مي دانست . اما شيطان ايمان ندارد . پس
ص: 207
ما بايد باورهاي مان را تقويت كنيم . بعضي ها با اينكه علم شان كم بود ولي باورهاي شان زياد بود و توانستند به سعادت برسند . اگر ما همان دانسته هاي ديني كم خود را باور بكنيم و به آن تسليم باشيم و بر آن عمل كنيم كافي است .اگر يك آيه ي قرآن بر جان انسانها بنشيند او را به رشدها مي رساند . فردي نزد پيامبر به مسجد آمد و گفت كه من مي خواهم قرآن ياد بگيرم . پيامبر به يكي از اصحاب گفت كه به او قرآن ياد بده . چند دقيقه بعد آن فرد از مسجد بيرون رفت و صحابي پيش پيامبر آمد . گفت : اين شاگرد خيلي كم حوصله بود . با خواندن چند آيه كوچك او بلند شد و رفت . من سوره ي زلزال را با او كار كردم . وقتي به آيه آخر رسيدم كه اگر كسي يك ذره كار خوب انجام بدهد آنرا خواهد ديد و اگر كسي به اندازه ي ذره اي كار بد انجام بدهد آنرا خواهد ديد . او بلند شد و رفت . پيامبر فرمود : او فقيه رفت . او به يك عمق رسيد .يك آيه در جان او شكوفا شد . پس ما بايد باورهاي مان را تقويت كنيم .
سوال – چه عواملي مي تواند باورهاي ما را تقويت بكند ؟
پاسخ – يكي ازعوامل مهم كه باعث تقويت باورهاي ديني ما مي شود نماز است . در روايات و قرآن هم به نماز تاكيد شده است . بيشترين تاكيد قرآن در اعمال عبادي بر نماز
ص: 208
است . داريم : نماز معراج مومن است ، نماز وسيله ي قرب به خداوند متعال است ، نماز جلوي فحشا و منكرات را مي گيرد . سيد بحرالعلوم مي فرمايد كه من اين اثر نماز را بالاتر از اثر عروج مي دانم . اينكه نماز جلوي فحشا و منكر را مي گيرد يعني انسان را به درجه ي عصمت است . نماز ستون دين است .اين آثاري است كه براي نماز گفته شده است . ما در اذان به نماز خير العمل ( بهترين عمل )مي گوييم . نماز انسان را به خضوع و خشوع مي رساند . همسر امام صادق (ع) مي فرمايد : زماني كه امام داشتند از دنيا مي رفتند ، حضرت فرمودند : شفاعت ما به كسي كه نماز را سبك بشمارد نمي رسد . سبك شمردن نماز يعني اينكه گاهي نماز را بخواند و گاهي نخواند يا عادت دارد كه در اول وقت به نماز بي توجهي كند .يك وقت انسان به خواندن نماز در اول وقت مقيد است و يكي دوبار عذر دارد . يك وقت انسان نسبت به نماز اول وقت خواندن بي توجه است . اين درجه اي از سبك شمردن نماز است كه قرآن آنرا سرزنش كرده است . اين افراد نماز مي خوانند ولي نسبت به نماز سهل انگار هستند، صلاتهم ساهون . نمازي كه قرآن مي گويد همان نمازي است كه آن آثار را دارد. يعني نمازي كه روح دارد ، حضور قلب دارد و اين يك نماز واقعي است و انسان را از فحشا و منكر باز مي دارد . چنين نمازي
ص: 209
سنگين است . پس نماز ظاهري سنگين نيست . ما يك صورت نماز داريم كه انسان را بالا نمي برد البته همين نماز با بي نمازي خيلي فرق مي كند . كسي كه نماز نمي خواند در قيامت عقاب مي شود و شفاعت اهل بيت به آنها نمي رسد . حتي ظاهر نماز هم ارزشمند است . اگر انسان بخواهد درجاتي بدست بيارود بايدهمت بلندتري داشته باشد و نمازش را با روحش انجام بدهد . متدينين از اين استاد پنج وقت يعني نماز استفاده كنند. ما همه دنبال استاد مي گرديم . استادي كه باعث رشد و تقرب شما مي شود همين نماز است . اما بشرط اينكه بتوانيم اين نماز را با حضور قلب انجام بدهيم .
سوال - براي حضور قلب در نماز بايد چكار كرد ؟
پاسخ – يكي از چيزهايي كه انسان را به حضور قلب مي كشاند خواندن نماز در اول وقت است . اين كار يعني اينكه من نماز را مهم مي دانم . مرحوم ملكي تبريزي در كتاب اسرارالصلاة دارد : اگر كسي نمازش را در اول وقت بخواند ملائك براي نماز صبح او را صدا مي كنند . ايشان قسم مي خورند كه عده اي صداي آن ملك را شنيده اند كه احتمالا ايشان خودشان بوده اند كه صداي ملك را شنيده اند . رعايت كردن آداب ظاهر نماز باعث حضور قلب مي شود مثل نماز خواندن در مسجد ، جماعت خواندن ، پاكيزگي و طهارت را رعايت كردن ، انگشتر دست كردن وعطر زدن .
سوال: نماز چه ويژگي دارد که باعث تقويت دين و
ص: 210
دينداري مي شود؟
پاسخ: ما از مهمترين عوامل تقويت دين و باورهاي ديني معرفت به خدا، معرفت به نبوت، و آخرت را گفتيم، اگر اين باورها بخواهد رشد بکند، پرورش پيدا بکند و تقويت بشود، از مهمترين عواملش نماز است. چرا؟ قرآن مي فرمايد: واعبد ربك حتى يأتيك اليقين (سوره حجر-آيه 99): اگر مي خواهيد داراي يقين بشويد يعني همان باور محکم و ثابت که در فتنه ها دچار سستي و کاستي نشويد، در مسير عبوديت عمل داشته باشيد. بايد بندگي داشته باشيد. مهمترين نماد بندگي و علامت بندگي که خضوع و خشوع در برابر حق در آن پيدا است، بي ترديد نماز است. در قرآن بيشترين تاکيد را در بين اعمال صالح بر نماز کرده است. در قرآن 114 بار از نماز ياد شده است. در کتب معتبر روايي ما در مورد نماز خصوصيات زيادي گقته شده است که قابل تأمل است. امام کاظم (ع) فرمودند: افضل اعمال بعد از معرفت خدا، نماز است. در روايت داريم بالاترين عمل بعد از پذيرفتن دين نماز است. ما مکرر از پيامبر و ائمه معصومين داريم که از اولين چيزي که در آخرت از آن سوال مي شود نماز است که اگر نماز پذيرفته شد بقيه اعمال هم پذيرفته مي شود. چرا؟ يک درختي که خشکيده و ريشه اي در زمين ندارد، شما هر مقداري که به آن آب و کود بدهيد و نور آفتاب را به آن برسانيد آن رشد نمي کند چون حيات ندارد. اما درختي که متصل به زمين است، ريشه هايش در زمين تنيده است، اگر به آن آب و کود و
ص: 211
نور برسانيد، پرورش پيدا مي کند. نماز مثل ريشه اي براي انسان است و او را به خدا و حقيقت هستي متصل مي کند. اگر نماز را از يک انسان بگيريد، اين انسان ديگر حيات معنوي ندارد و اعمال صالح ديگر براي او نفعي ندارد. اما اگر نماز را داشته باشد او متصل به حقيقت هستي است و ريشه دار است و آن وقت اعمال صالح براي او فايده دارد. اولين سوالي که در آخرت از انسان مي شود نماز است. اگر نماز پذيرفته شد، او حيات دارد و مي شود به بقيه اعمال نگاه کرد. اما اگر نماز پذيرفته نشد، او اصلاً حيات ندارد و بقيه اعمال نمي تواند او را رشد بدهد. روح معنوي و زنده بودن قلب ما با نماز است که اگر اين نبود نمي تواند ساير اعمال را پرورش بدهد. لذا شما مي توانيد از اين حديث اهميت نماز را دريافت کنيد. در اذان و اقامه ما مي گوييم: حي علي خير العمل يعني از بهترين اعمال. يکي از آشناسان علامه طباطبايي مي خواست به مشهد مشرف بشود و از ايشان پرسيد در بهترين مکان چه عملي در زيارت چيست؟ ايشان گفتند: بهترين عمل که نماز است. حاج آقا تهراني گفته بودند که اگر کسي بعد از مرگ خواست براي من هديه اي بعد از مرگم بفرست دو رکعت نماز برايم بخواند. اين بهترين تحفه است که مي تواند به من برسد. آيت الله بهجت از استادشان آقاي قاضي نقل مي کردند که اگر کسي نمازهاي پنج گانه واجبش را در اول وقت بخواند، به تمام مقامات معنوي مي رسد
ص: 212
و اگر نرسيد من را لعنت کند. اين از آيه قرآن مي آيد: أقِم الصّلاة انّ الصّلاة تنهى عن الفحشاء و المنکر (سوره عنکبوت-آيه 54): که نماز شما را از همه آلودگي ها را پاک مي کند. بحرالعلوم فرمودند که خواندن نماز عصمت را بدنبال دارد و ذکر خدا بالاتر از نماز است. مراتبي دارد که چه بسا در وهم ما نمي گنجد.
سوال: پدرها و مادرها از نماز نخواندن فرزندان گله دارند و فرزندان هم از والدين گله دارند که آنها به نماز اهميت نمي دادند که باعث شده اين ها نماز نمي خوانند. اين ها چکار بايد بکنند؟
پاسخ: يکي از عوامل سستي و کاهلي در نماز سبک شمردن نماز يا ترک نماز است و متاسفانه بايد گفت عدم توجه والدين يه اين امر خطير است. پايه ي هر تربيتي از خانواده است و اولين الگوها و مربيان تربيتي فرزندان، پدرها و مادرها هستند. فرزند وقتي چشم باز مي کند، آنها را مي بيند. الگو را اين ها قرار مي دهند و سعي مي کنند با والدين شان همانند سازي بکنند و اگر کسي در خانه تربيت لازم را نگيرد، در معرض خطر بسيار جدي نسبت به تمام ارزش هاي انساني است. در پروتکل هاي صهيون اين است که شما بچه ها را از خانه به خيابان ها بکشيد ما خودمان آنها را تربيت مي کنيم چون بچه اي که در خانواده تربيت نشود، بارکش غول بيابان شود و از جهت تربيتي در معرض خطر است. در بحث نماز هم همين جور است و در تحقيقات ميداني که از جوانان سوال
ص: 213
شده، مي گويند که ما در خانه چيزي نديديم، نماز را نديديم و احياناً اگر نماز را ديديدم، آثار نماز را نديديم. ممکن است بعضي از خانواده ها نمازي بخوانند ولي اخلاق خوشي ندارند. از طرفي زمينه ي رشد بچه ها را فراهم نمي کنند و حقوق آنها را رعايت نمي کنند. در خانه اي که پدر و مادر نماز نمي خواند يا زمينه هاي معصيت را در خانه فراهم مي کنند طوري که فرزند از سنين نوجواني خودش را با صحنه هاي محرک و فساد آلود را مواجه ديده است. بهر حال آثار نماز را نمي بينند. مي بينند که پدر و مادر به دنياي آنها اهميت مي دهند، مثلاً وسيله اي مي خواهند، فوري برايشان فراهم مي کنند، حاضرند پول بدهند اگر بيماري جسمي ببينند فوري اقدام مي کنند اما در مسائل معنوي و ديني شان اهميتي نمي دهند. اين همان حديث پيامبر است که فرمود: واي بر فرزنداني که در آخر الزمان بدنيا مي آيند از دست پدر و مادرشان. اصحاب فرمودند: از دست پدر و مادرهايي که مشرک هستند؟ فرمود: پدر و مادرهاي آنان مسلمان هستند، به امر دنياي بچه ها اهميت مي دهند ولي به آخرتشان اهميت نمي دهند. آيه 6 سوره ي تحريم مي فرمايد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَيْهَا: اي مومنين خودتان و خانواده تان را از آتش جهنم نگاه داريد. وقتي شما از پرتگاه ي عبور مي کنيد که خيلي خطرناک است، سعي مي کنيد که آن بچه را به خودتان بچسبانيد، مواظب هستيد که پرت نشود. بايد مواظب باشيد
ص: 214
در جهنم، در آن پرتگاه نلغزد. يکي از صحابه ي پيامبر وقتي اين آيه نازل شد نزد پيامبر آمد و گفت: اينکه ما خودمان را از آتش جهنم حفظ کنيم مي دانيم، اينکه انسان واجباتش را انجام بدهد، پرهيز از محرمات داشته باشد اما اينکه بچه ها و همسرمان را از آتش جهنم حفظ بکنيم يعني چه؟ پيامبر فرمود: چهار تا کار بکنيد. يکي اينکه خودتان اهل خير باشيد. خودتان در اعمال خير جدي باشيد. طبيعي است من که خودم نمازم را آخر وقت مي خوانم و به نماز اهميتي نمي دهم و يک نماز با دستپاچگي مي خوانم، با سرعت مي خوانم بدون تعقيبات با عجله، شتاب و معلوم نيست که دارم چکار مي کنم، انجام مي دهم، چه توقعي دارم که فرزندم نمازش را اول وقت بخواند و سالم بماند. مادري که به حجاب و عفت خودش آنچنان که بايد اهميت نمي دهد و با پوشش نامناسب بيرون مي آيد، چه توقعي دارد که دختري که او را الگوي خودش قرار داده، او با پوشش مناسب بيرون بيايد. نکته بعدي اينکه خوبي ها را به آنها بگوييد و بدي ها را از آنها نهي کرد. نمي شود به بچه در اين دنياي پر تلاطم بي توجهي کرد. اينکه با چه کسي مي گردد توجهي نکرد، چه وقت مي آيد و چه وقت مي رود، توجهي نکرد. البته منظور از امر به معروف و نهي از منکر روش خشونت نيست. به همان روش مناسب خودش بايد باشد. آقاي جواني مي گفت: دير وقت بود و جايي جلسه داشتيم و ديدم که مزاحم خانواده مي
ص: 215
شوم بنابر اين خانه نرفتم. به يک واسطه اي هم گفتم که به خانه ما زنگ بزند و خبر بدهد. واسطه خبر را نرساند و فردا وقتي به منزل رفتم پدرم گفت: فلاني اين رسم رفاقت نبود. ما ديشب خيلي ناراحت بوديم، خيلي اذيت شديم که تو نيامدي. اين پسر مي گفت که وقتي فهميدم که واسطه خبر را نرسانده است و پدرم اين جوري به من گفت، ديگر تکرار نکردم. ببينيد چه طرز برخورد قشنگي. آقايي مي گفت که من سيگاري شده بودم ولي از پدرم پنهان نگه مي داشتم. شبي سيگار را زير تشک پنهان کرده بودم و پاي او خورد و متوجه سيگار شد. پدرم نگاهي کرد و رو به قبله نشست و گفت: خدايا اگر اين سيگار اول انحراف بچه ي من هست، من بچه ام را نمي خواهم، من را از دنيا ببر. اين دعاي پدرم که از صميم قلب و سوز بود به قدري در من تاثير گذاشت که سيگار را کنار گذاشتم. اين نهي از منکرها خيلي قشنگ است. نکته بعدي اينکه فضاي ذکر براي آنها درست کنيد. نه اينکه بنشيند و هزار بار ذکر بگوييد بلکه وقتي مي خواهيد به مسجد برويد بچه ها را در سنين پايين با خودتان ببريد و در ايام محرم و ايام عزاداري پرچمي بزنيد و يا سياه پوش بکنيد. تا بچه حفظ شعائر اسلامي را ياد بگيرد. مي توانيد وقتي که سر سفره نشسته ايد بلند بسم الله بگوييد. مي توانيد نعمتهاي خدا را به ياد او بيندازيد. اينها مصاديق ذکر خداست. پس اول اين عمل ها را انجام بدهيم و
ص: 216
بعد توصيه و نصيحت بکنيد. حالا اگر پدر و مادرها اينکار را نکردند، تکليف از دوش جوان برداشته نخواهد شد. خود او يک تکليفي دارد. خدا به او حجت درون داده، عقل داده، از بيرون هم قرآن و انبياء و اولياء الهي هدايت هايي کرده است. پدر و مادري که به تربيت بچه توجهي ندارند کار بچه را سخت مي کنند. گاهي اوقات زمان تاثير پذيري بچه و آن فرصت را از دست مي دهند و زماني که بچه رشد کرد و الگوهاي ديگري در زندگي او شکل گرفت. جوامع الان جوامع باز هستند که محدود به پدر و مادر نمي شود و از بسياري از جاها اطلاعات مي گيرد و الگو پذيري خواهد داشت. ولي اگر ما آن فرصت را از دست بدهيم کار تربيت سخت مي شود. لذا اين فرصت هاي کودکي و نوجواني از دست ندهيم.
سوال: از آثار و برکات نماز بگوييد.
پاسخ: روايتي را مي گويم که هم آثار نماز را مي فهميم و هم آثار سبک شمردن نماز را مي فهميم. اين روايت را حضرت زهرا (س) از پدرشان نقل کرده اند و در وسايل الشيعه جلد سوم نقل شده است. حضرت فاطمه (س) سوال فرمودند که پدر جان سزاي آن مرد و زني که نماز خود را سبک شمرده است چيست؟ يکي از موارد سبک شمردن نماز اين است که نماز را بدون عذر به آخر وقت مي اندازيم. ترک کردن که تارک نماز است. مقصود عقب انداختن نماز و بي اعتنايي به نماز است. پيامبر فرمودند: هر مرد و زني که نماز را سبک بشمارد
ص: 217
و به آن بي اعتنا باشد، خدا او را به پانزده خصلت مبتلا مي کند که شش تا از آن کيفرها در دنيا، سه تاي آن هنگام مرگ، سه تا در قيامت و سه تا در قبر. اما شش خصلتي که در دنيا به آن مبتلا مي شوند، يکي اينکه برکت از عمرش مي رود. يک عمر در دنيا خواهد بود ولي اثر مثبتي نداشته است. بودن با نبودنش خيلي تفاوت نمي کند. يکي اينکه برکت از رزقش مي رود. يکي ديگر اينکه سيماي صالحين را از صورت او محو خواهد کرد. يکي ديگر اينکه هر عملي که انجام مي دهد اجر و پاداشي انجام نمي دهد. وقتي نماز، نماز نباشد و به انسان روح ندهد و انسان مرده اي باشد، اعمال ديگر بالا نمي رود و اجر چنداني گيرش نمي آيد. يکي ديگر اينکه دعايش به بالا نمي رود. کسي که خيلي مراعات خدا را نکرده، صدايش پيش ملکوتي ها خيلي ارزش ندارد. يکي ديگر اينکه وقتي صالحين دعا مي کنند او بهره اي ندارد. سه تا از آن خصلت هاي که هنگام مرگ پيش مي آيد، يکي اينکه با ذلت از دنيا خواهد رفت. يکي اينکه دچار تشنگي و گرسنگي مي شود. دنباله ي همان خواري است. هرکس نماز اول وقت بخواند من راحت از دنيا رفتن را براي او تضمين مي کنم. سه خصلت در عالم قبر، يکي اينکه در برزخ خدا او را ملکي مي گمارد که در قبر دچار اذيت مي شود. يکي ديگر اينکه عالم قبر و برزخ بر او تنگ مي شود. اين بازتاب دنياست. کسي که در
ص: 218
دنيا ياد خدا نمي کند، در دنيا زندگي تنگي دارد و در آخرت روح کوچک دارد، سعه ي روح و سعه صدر پيدا نکرده است. يکي ديگر اينکه در قبرش ظلمت خواهد بود. چون بايد آن نور را از نماز مي گرفت و او از نماز استفاده نکرد. آن سه چيزي که در قيامت است. يکي اينکه خداوند او را با خواري وارد صحنه ي قيامت مي کند و ديگري اينکه حساب سخت از آن مي کنند. يکي ديگر اينکه خدا به او نگاه نمي کند. بالاترين غربت در قيامت اين است که خدا به کسي نگاه نکند.
سوال: صفحه ي 14 سوره بقره آيات 93-89 را توضيح بدهيد؟
پاسخ: نکته اي در اولين آيه اين صفحه را مي گويم. در شأن نزول اين آيه از امام صادق (ع) اين جوري گفته شده است. يهودي ها چون مي دانست که پيامبري خواهد آمد و کتاب قبلي را تصديق مي کند، در منطقه ي حجاز سکونت کردند، در منطقه ي فدک، خيبر، اطراف مدينه و مکه. وقتي پيامبر آمد، آنها گمان شان اين بود که پيامبر از بني اسرائيل است و قوم آنها را به آقايي مي رساند يعني يک ديد نژادي داشتند و پيامبر را خود خواهانه مي ديدند. منتظر ولي الله بودند ولي ولي اللهي که با تخيلاتشان درست کرده بودند. وقتي پيامبر مبعوث شد و دعوت فراگيري کرد نه نژادي، آنها آن پيامبر را مي شناختند و مي دانستند که چه کسي است ولي انکار کردند و خداوند آنها را لعنت کرد. يعني کسي از انتظار فقط تخيلات خودش را و
ص: 219
خودخواهي هاي خودش را مورد انتظار قرار بدهد، منتظر فرج که هست، منتظر کار خودش است که خودش به نوايي برسد. اين انسان چه بسا در مقابل ولي خدا بايستد. اينکه شما مي بينيد عده اي از مسلمانان در زمان ظهور ولي عصر در مقابل او مي ايستند، همين پديده است که خود خواهانه منتظر ولي خدا بودند نه خدا خواهانه. ما وقتي ظهور فرج را مي خواهيم مي گوييم وعجل فرجهم نه فرجي. فرج خودم را نمي خواهم، فرج آنها را مي خواهم و در واقع گشايش در کار دين خداست. البته با فرج آنها گشايش در کار من هم درست مي شود ولي مهم اين است که نگاه من خودخواهانه نباشد که باعث مي شود يک انتظار واقعي باشد نه تخيلي و موهوم.
سوال: چکار کنيم که شيريني و لذت نماز براي ما بوجود بيايد و بماند؟
پاسخ: اينکه از نماز لذت نمي بريم خيلي فراگير است. از آيت الله بهجت پرسيدند که چه کنيم که در نمازمان حال داشته باشيم؟ ايشان گفت: من هم مثل تو هستم. البته ايشان نمازهايشان خاص و زبانزد بود. ما گفتيم که درک شب قدر مزد است. مزد تلاش و مراقبت هايي است که در ماه مبارک و قبل از آن انجام داده ايم. نماز با حال خواندن مزد است. مزد مراقبتي است که قبل از نماز انجام مي دهيم. زيارت با معرفت رفتن مزد است و نماز شب خواندن مزد است. بعضي از اينها مزد است که انسان بايد قبلش کاري را انجام بدهد. من وقتي قبل از نماز هر کاري دلم مي خواهد
ص: 220
کردم و دلم انس دارد با دلبرهاي ديگر، طبيعتاً وقتي به نماز وارد مي شوم، نمي توانم با نماز انس بگيرم و نمي توانم لذت ببرم. هر چقدر هم که بخواهم حواسم را نگه دارم، وسط نماز دنبال دلبرش مي رود. حالا اگر کسي از قبل از نماز مراقبت هاي خودش را داشته باشد، در مسير بندگي خدا قدم بگذارد، سعي بکند انس خود را با خدا حفظ بکند يعني در واقع احتياج به زير سازي دارد. در دعاي ابوحمزه امام سجاد (ع) دارد که اگر قبل از نماز خوبي داشته باشم نماز خوبي دارم و اگر قبل از نمازم را خراب کردم، نماز را هم خراب مي کنم. حساب تفضلات الهي چيز ديگري است. اگر مي خواهيم نماز خوبي داشته باشيم قبل از نماز حواسمان باشد. حفظ کردن آداب ظاهري نماز خيلي کمک مي کند در اينکه انسان لذت ببرد. يکي از همان چيزها، اول وقت بودن است. امام رضا (ع) در جلسه ي مأمون مناظره اي داشتند. عمران صابي که صابئي مذهب بود با امام بحث مي کرد و هنگام اذان، امام بلند شد. او گفت: ممکن است من مسلمان بشوم ولي ايشان گفتند: وقت نماز است و نماز خواندند. در آخر او هم مسلمان شد.
برگشتم امشب به خود از راه نيشابور، شيرين دلکم يک دو دهن شور بخوان شور، اي سوره اعراف من اي قبله هشتم، در ظلمت من پنجره اي باز کن از نور، اي طوس تو ميقات همه چله نشينان، آبي تري از نور درخشانتري از طور، از شهر سناباد برايم کفن آريد، اميد که با نام تو سر
ص: 221
برکنم از گور، در حادثه موسي اي بهوش آمده ماييم، سبحانک يا نورتر از نورتر از نور.
ميلاد مبارک امام رضا (ع) مبارک.
سوال: چکار کنيم که حال خوشي که از نماز و عبادت بدست مي آيد، استمرار پيدا کند؟
پاسخ: اين سوال براي خيلي از متدينين مطرح است يک آرزويي که حالات خوش استمرار پيدا کند و چرا بعضي مواقع کم رنگ مي شود و اين واقعيتي است. من در جلسه ي قبل اشاره کردم که نماز من و بسياري از عبادات ديگر من مثل زيارت ها و شب قدرها، بگونه اي بازتاب اعمال ما هستند. اينها مزدي هستند که از اعمال خوبمان مي گيريم يا کيفري هستند که از اعمال بدمان بدستمان خواهد آمد. اگر کسي روز خوبي داشته باشد، شب خوب و سحر خوبي هم دارد. اگر کسي قبل از نماز خوبي داشته باشد، نماز خوبي هم دارد. ما هر قدر به نماز و اعمال عبادي اهميت بدهيم، نماز و عبادات هم به ما اهميت مي دهد و آن آثار خودش را در زندگي ما جاري مي کند. بخصوص که الان که در بحث نماز هستيم عرض کردم که نماز حقيقتاً يک مهره کليدي و ويژه در دين است. يک سفره عظيم و پُربرکتي است که خدا در دين تعبيه کرده است. خدا يک استاد تمام وقت در اختيار ما گذاشته است. حالا پنج وقتش که واجب است ولي وقتهاي ديگري هم در اختيار ماست که مي توانيم انجام بدهيم. بزرگان دين مي گويند که نماز انسان را به عالي ترين مقام معنوي مي رساند، چرا ما از اين
ص: 222
استاد درست استفاده نمي کنيم و بهره نمي بريم؟ اين نکته خيلي قابل تامل هست که ما قبل از نماز است که اگر آنجا دلمان را درست بکنيم و دلبرمان را خدا قرار بدهيم، در نماز هم دلبرمان خداست و از او جدا نمي شويم. پيامبراکرم (ص) فرمودند: هر کس با محبوب و دلبرش همراه است. اگر ما در نماز دلبرمان خدا باشد، با او همراه هستيم. اگر جوري باشد که از قبل دلبرمان را کس ديگري گرفته باشيم، ما گاهي قبل از نماز صدها دلبر براي خودمان درست کرده ايم، خوب طبيعي است که در نماز هر چقدر زور مي زنيم دلمان پيش دلبرش مي رود. اين نماز ثمره اش رفع تکليف مي شود. درست است که همين نماز هم که در آن حضور قلب نيست بي ثمر نيست. ثمرش اين است که روز قيامت عقاب نمي شود. رشد و برکات را نمازي خواهد داشت که وارد جان انسان بشود. امام سجاد (ع) در فرازي از دعاي ابو حمزه تحليلي دارد که چرا انسان بعضي مواقع دچار بي حالي مي شود و عواملي را براي آن ذکر مي کند. حدوداً پنج صفحه است آن را بخوانيد و تامل کنيد. ايشان اين تعبير را دارند: خدايا من پيش خودم هر وقت مي گويم که براي مناجات آماده هستم و يک نماز آنچناني بخوانم، يک دفعه يک بي حالي بر من عارض مي شود که آن حال مناجات دعا را از من مي گيرد و بي حال مي شوم. بعد حضرت عوامل آن را ذکر مي کند. خدايا شايد ديدي که من حق تو را سبک
ص: 223
مي شمارم و از اين جهت من را دور کردي. شايد ديدي که وقتي من نوبت به کارهاي ديگر مي رسد اهميت مي دهم ولي وقتي نوبت به کار تو مي رسد انگيزه ندارم. بعضي ها هستند که شش روز هفته را صبح زود و در تاريکي از خواب بلند مي شوند تا به اداره برسند ولي روز جمعه که مي شود، نمازشان قضا مي شود يعني نوبت به خدا که مي رسد برايشان سنگين است. به تعبير قرآن به زمين چسبيده و کار برايش سنگين است. رجبعلي خياط تعبيري دارد که مي گويد که من دلم براي خدا خيلي مي سوزد چون مشتري او خيلي کم است ولي مشتري امام حسين (ع) خيلي زياد است. ماه محرم که مي رسد شلوغ است و گاهي تا نيمه شب روضه است ولي در مسجد خلوت است و اگر کسي به مسجد مي آيد نمازي مي خواند و فوري مي رود. وقتي من اهميت ندهم خدا من را دور مي کنم يعني در واقع من با کارم، خودم را دور مي کنم و گرنه خدا دوست دارد که همه نزديکش بشوند. خودم کاري مي کنم که آثار و برکات را نگيرم. پس يک دليل آن سبک شمردن و ضايع کردن حق خداست. خدايا شايد ديدي که من نه تنها حقت را سبک مي شمارم بلکه اصلاً به تو پشت مي کنم. يعني بدتر از سبک شمردن. پشت کردن به خدا چه وقت است؟ وقتي که گناه مي کنيم. وقتي ما گناه مي کنيم رو به خدا نداريم، آن موقع پشت به خدا و رو به شيطان داريم.
ص: 224
شخص وقتي گناه مي کند ارتباطش با خدا قطع است. يعني از تحت ولايت خدا بيرون مي آيد و تحت ولايت شيطان قرار مي گيرد. روايت از پيامبر (ص) است که در هنگام گناه و فحشا ايمان از انسان سلب مي شود که موقع خطرناکي است. در آن هنگام يک نَه به خدا و يک آري به شيطان مي گويد چون خدا مي گويد: معصيت نکن و من مي گويم: نه. شيطان که مي گويد: گناه بکن، من مي گويم: آري. اين پشت کردن به خدا است و تحت ولايت ابليس رفتن است. امام باقر (ع) در اصول کافي فرمود: شخص وقتي گناه مي کند در قلبش يک نقطه ي سياه حک مي شود که اگر با توبه پاک کرد که هيچ وگرنه گناه دوم نقطه دوم. اين نقطه ي سياه که امام مي گويد، توسعه ي ولايت ابليس در روح انسان است زيرا ولايت ابليس تاريکي است. يخرجونهم من النور الي الظلمات. پس اين پشت کردن، گناه است و بخصوص گناهاني که عادت شده است. اينها خيلي خطرناک است. مثلاً دروغ گو بودن، غيبت کردن، پشت سر ديگران حرف زدن، فحاشي کردن، بددهان بودن و چشم چران بودن که باطن انسان را بگونه اي ديگر رقم مي زند و چهره نگاري مي کند چهره هايي که چه بسا مناسب با چهره هاي انساني نيست. اولين اثر اين گناهان اين است که اشتها انسان نسبت به مسائل معنوي کم مي شود، حال عبادت را از ما سلب مي کند. حديث قدسي داريم که خدا مي فرمايد: آن کسي که نفس خودش را بر خواست و
ص: 225
اراده ي و فرمان من ترجيح مي دهد، اولين عقوبتي که او را مي دهم اين است که لذت مناجات را از او مي گيرم. حال براي مناجات و دعا ندارد مگر اينکه مجبور بشود مثل شب قدر ولي لذت چنداني نمي برد و کم کم باورش نمي شود که چنين لذت هايي هم در اين عبادات هست. يکي از علماي بزرگوار مي گفت که من باورم نمي شد که اويس قرني يک شب را در رکوع و يک شب را در سجده بود. مقداري برايم شُبهه بود. يکبار از خدا خواستم که اين لذت را به من بچشاند. ايشان مي گويد که رکوعي انجام دادم و ذکري گفتم، بقدري لذت بردم که اين لذت چيز ديگري بود. دومي را گفتم و ديدم لذتم بيشتر شد و ديگر نفهميدم چقدر طول کشيد ولي اين قدر تکرار کردم که فکر مي کردم ساعتي در رکوع ايستاده ام. اين لذت ها براي آن کساني است که پشت به خدا ندارند، مال کساني هست که دچار غضب الهي نشده اند. امام مي گويد که شايد من به تو پشت کردم و من را مورد غضب قرار داده اي. خدايا شايد من دارم دروغ مي گويم. مي گويم دوستت دارم، اهل بيت تو را دوست دارم و قرآن را دوست دارم اما کارهايم، کارهاي يک مُحب نيست. آثار آن خيلي در زندگي ام نيست. امام مي فرمايد: شايد دارم دروغ مي گويم و من را رها کردي. خدايا شايد ديدي که من شکر نعمت تو را نمي کنم و من را محروم کردي. متاسفانه بعضي از ما انسان ها
ص: 226
يا آنقدر پرتوقع شده ايم که داده هاي خدا را نمي بينيم، سرمايه هايي که به ما داده نمي بينيم مثل ماهي درون آب، آب را نمي بينيم، دائم نيمه ي خالي ليوان و نداده ها را مي بينيم و گله مند هستيم، زبان شکر کم است و يا اگر هم داده هاي خدا را مي بينيم عملاً شاکر نيستيم که در راه خودش خرج کنيم. در راه خودش مي ترسيم که خرج بکنيم که اين باعث قساوت هايي خواهد بود. در همين زمان هاي نزديک ما تاجر ثروتمندي حرم امام رضا (ع) مشرف شده بود. چند روزي زيارت رفته بود. دريغ از يک قطره اشک، انواع زيارت ها را مي خواند ولي مي ديد خبري نيست و حالي در آن نيست. ديد که فايده ندارد. بليط براي برگشت گرفت. چند ساعت به پرواز مانده بود و داشت در خيابان مي رفت. پيرمردي را ديد که گاري دستي در دستش است و بارش خيلي سنگين است و نمي تواند آن را ببرد. جلو رفت و به او کمک کرد و گفت: کمتر بار بزن که بتواني ببري. گفت: اي آقا من دختر دم بخت در خانه دارم و منتظر جهيزيه است و خانمم گفته تا پول جهيزيه را نياوردي به خانه برنگرد، مجبورم کار بکنم. در ذهن تاجر جرقه اي زد و گفت مي شود که من دنبالت بيايم. بار را خالي کردند و به خانه ي پيرمرد رفتند و ديد که او راست مي گويد و زير بار زندگي خم شده است. يک چک کشيد و پول جهيزيه ي آن دختر را داد و
ص: 227
مقداري هم به او داد تا سرمايه پيرمرد بشود. وقتي او از خانه بيرون مي آمد اشک هايي بود که بدرقه اش مي کرد. پيرمرد گفت: من چيزي ندارم که به تو بدهم، اميدوارم امام رضا (ع) به تو جزاي خير بدهد و عاقبتت بخير بشود. او رفت که آخرين زيارت وداع را بکند. وقتي به زيارت آمد چشمانش مثل چشمه جوشيد و طعم زيارت با معرفت را چشيد. وقتي سرمايه ها را در راه خدا خرج کردي و اين نتيجه را هم مي گيري که زيارت با معرفت هم نصيب تو مي شود. خدايا شايد من را شاکر نعمتهايت نديدي و از اين جهت بود که من را محروم کردي. خدايا شايد من را با علما نديدي که نشست و برخاست بکنم و از اين جهت من را محروم کردي. بحث نشست و برخاست با علما که اهل بيت براي آنها مشخصاتي گفته اند مهم است. علمايي که وقتي با آنها مي نشيني ياد خدا مي افتي، علمشان، علم ما را زياد مي کند و ما را به آخرت ترغيب مي کنند وقتي نيم ساعت با آنها مي نشيني حس مي کني شارژ شده اي، با اينها نشست و برخاست داشته باشيم. سعي کنيم که از مجالس شان استفاده کنيم. بعضي مواقع يک جمله از آنها مسير زندگي را عوض مي کند. امام عسگري (ع) در بحارالانوار مي فرمايد: در زمان غيبت که همان دوره ي فتنه هاست و دينداري سخت است، علما هستند که شيعياني که ضعيف هستند، استدلال ندارند و ابزار در مقابل شيطان ندارند را تجهيز مي کنند، کمک مي کنند
ص: 228
و آنها را از دام هاي شيطان مي رهانند. اينها برترين ها نزد خدا هستند. اگر انسان خودش را از چنين کساني محروم بکند، خودش محروم مي شود. سعي کنيم آدرس و تلفن يک عالم برجسته و بزرگواري را داشته باشيم نه براي اينکه استخاره بگيرم و يا برايمان خواب تعبير کند، براي اينکه مشکلات زندگي و مسائل را با او در ميان بگذاريم و با او معاشرت بکنيم. اخلاق خيلي گفتني نيست، ديدني است. من هرچقدر از آب شيرين بگويم ولي به شما آب شور بدهم، تشنگي شما برطرف نمي شود. خوش به حال کسي که در تمام عمرش بگردد يک نفر را پيدا کند که باور و يقيني در آن شکل گرفته و فضيلت ها در او تجسم پيدا کرده است. وقتي حضرت موسي را دنبال خضر فرستادند، در قرآن هست که گفت: يا او را پيدا مي کنم يا هشتاد سال دنبال او مي گردم يعني يک عمر شده دنبالش مي گردم. چون اگر او را پيدا کني، يک عمر رشد کرده اي. خدايا شايد من را ديدي که با انسانهايي که عمرشان را به بطالت مي گذرانند نشست و برخاست کرده ام. يعني افرادي که برنامه ي درستي در زندگي شان ندارند، از عمرشان استفاده نمي کنند و شيطان از اعضا و جوارح آنها استفاده مي کند يعني زحمت ها، تلاش ها و انرژي شان خرج خدا و دين نمي شود، خرج شيطان مي شود. اينها زندگي شان را به لغو و بيهودگي مي گذرانند. من اگر بخواهم با آنها نشست و برخاست بکنم طبيعي است که آن حال عبادت از
ص: 229
من سلب مي شود. بالاخره حالت سرايت مي کند همانطور که از علما هم حالي سرايت مي کند. خدايا شايد نخواستي که صداي من را بشنوي و من را دور کردي و ما از اين حالت به خدا پناه مي بريم. خدايا شايد حس کردي که صداي من بوي ريا، خود خواهي، تکبر و طمع مي دهد و از اين جهت من را دور کردي. يعني همين که از چشم خدا افتاده باشيم. اين عواملي که امام سجاد (ع) مي گويد براي درون نماز نيست، براي بيرون نماز است. قبل از عبادات اين حالت ها براي انسان رخ مي دهد اما خودش را در عبادات بصورت کسالت و بي حالي نشان مي دهد. در آخر هم امام مي گويد: خدايا آخرش هم بايد به سمت تو برگردم و بگويم العفو. امام سجاد (ع) بي حالي هايش را پيش خدا مي برد. از بي حالي هايمان نزد خدا پناه ببريم.
سوال:کتاب در مورد آداب نماز خواندن معرفي کنيد؟
پاسخ: کتاب هزار و يک نکته درباره ي نماز، نوشته ي آقاي ديلمي است و کتاب بسيار روان است و مستند جمع آوري شده است. اين کتاب براي کساني که مي خواهند شروع کنند، خيلي ارزنده است و کسانيکه اسرار نماز و مفاهيم عميق تر نماز را مي خواهند، کتاب اسرار صلاة مرحوم جواد ملکي تبريزي را بخوانند. اين فقط اسرار نماز نيست نکاتي درباره ي عبادات هست که اگر اين ها در زندگي عملي بشود انسان بعد از يک مدت حس مي کند که تغيير پيدا کرده است. اين را بصورت يک الگو قرار بدهند
ص: 230
و به آن عمل کند.
سوال: صفحه 21 سوره بقره آيات 135-141را توضيح بدهيد؟
پاسخ: آيه 138 مي فرمايد که رنگ خدايي به خودتان بگيرد که بهترين رنگ است. شأن نزول آن اين بوده است که مسحيان و يهوديان وقتي بچه اي بدنيا مي آيد آب زرد رنگي به بدن بچه مي زنند و غسل تعميد انجام مي دهند و مي دانند که بچه رنگ مسيحيت يا يهوديت به خود گرفته است، خدا مي فرمايد که رنگ خدايي بگيريد. رنگ خدا بي رنگي است. رنگ خدا خلوص و پاکي است. انسان وقتي کاري را انجام مي دهد براي خدا انجام بدهد و او خودش مهر خلوص را مي زند. خدا بايد اين جوري رنگ آميزي بکند. يکي از علما مي گفت که حرفهاي يک نفت فروش من را خيلي تکان داد. اوايل که در تهران گاز کشي شده بود ولي هنوز نفت هم بود، نفت فروش محله با گاري اش گالن هاي نفت را مي برد، به من سلامي کرد و من جوابش را دادم و داشتم توي خانه مي رفتم. گفت: حاجي آقا بيست روز است که سلام و عليک شما با ما عوض شده است. بيست روزي است که فرق کرده اي، بالاخره خانه گاز کشي شده و خانه ي شما هم گاز کشي شده، شما قبل از گازکشي ها، وقتي به من سلام مي کردي با لبخند همراه بود و احوال خانواده را هم از من مي پرسيدي ولي از وقتي گاز به خانه ات آمده، ما را تحويل نمي گيري. حاج آقا مي داني که سلام هايت بوي نفت
ص: 231
مي داد. شايد آن موقع هم که به قصابي و نانوايي مي رفتي، سلام هايت بوي نفت، نان و گوشت مي داد. بنده خدا گفت: تکاني خوردم و ياد اين آيه صبغة الله و من أحسن من الله صبغة و نحن له عابدون (سوره بقره-آيه 138) افتادم به خودم گفتم: واي اگر از پس امروز بود فردايي و در آخرت به من بگويند که عبادات و اعمالت بوي طمع مي داد، بوي خدا نمي داد، کارهايت رنگ خدايي نداشت و تاييد خدا روي آن نداشت چه چيزي بايد بگويم؟ و اين ارتباط مستقيم با نيت ما دارد و عمل مان طبق دستور بودن است.
سوال: با اطرافيان که به نماز بي توجهي مي کنند چکار کنيم تا حال خوش عبادت به آنها هم برگردد؟
پاسخ: ممکن است اطرافيان شما چنان که شما مسائل عبادي را جدي مي گيريد، جدي نگيرند، من از شما تقاضا مي کنم که شما الگوي عملي باشيد. در قرآن مي گوييم: واجعل المتقين لنا إمام (سوره فرقان-آيه 74): خدايا ما را الگو قرار بده. شما سعي بکنيد که الگوي آنها باشيد. شما آنها را گرم بکنيد نه اينکه آنها شما را سرد بکنند. همين راه هايي که از امام سجاد (ع) گفته شد سعي کنيد آنرا براي ديگران و اعضاي خانواده ي خود هم پياده کنيد. مثلاً در بحث نشست و برخاست با علما سعي کنيد که نشست و برخاست خانواده ي خود را هم با علما فراهم بکنيد. براي خانواده تان کاري بکنيد که با غافلين و بطالت کننده ها نشست و برخاست نکنند و يا رابطه ي
ص: 232
آنها کم بشود. اين عوامل را مي دانيد پس کاري بکنيد که ديگران را هم از اين بيحالي در بيايند. اگر شما جدي باشيد و سرد نشويد و اگر آثار و برکات نماز را در زندگي شما ببينند که جاري شده يعني مهربان و خوش برخورد و سخي شده ايد قطعاً بدانيد دير يا زود شما با اين کارتان آنها را راه مي اندازيد بالاخره مومنيني در اطراف شما هستند، دشمنان خدا که نيستند. ممکن است غفلتي بر آنها عارض شده باشد. اگر شما بتوانيد در اين مدت يک نفر را تحت تاثير قرار بدهيد خير دنيا و آخرت به تعبير پيامبر نصيب شما خواهد شد و از آنچه که خورشيد بر آن بتابد بيشتر بر شما خواهد رسيد. ببينيد خورشيد در روز چقدر مي تابد ؟ خيراتي که نصيب شما خواهد شد به اين وسعت است.
سوال: راه کاري براي حضور قلب در نماز بگوييد تا آثار نماز هم شامل حال ما بشود.
پاسخ: راه کار اصلي که شايد دراز مدت باشد بايد قبل از نماز باشد. حالا چند تا کار هست که در خود نماز بايد انجام بدهيم. يکي اينکه يک مرتبه وارد نماز نشويم. با مقدمه و با مؤخره. از هنگام وضو شروع به توجه بکنيد. بعضي ها وقتي وضو مي گيرند با ديگران حرف مي زنند. اولاً موقع وضو دعاهايي وارد شده است اگر آن دعاها را حفظ نيستيد صلوات بفرست. يعني موقع وضو با غفلت نباشي. ائمه ما از هنگام وضو حالشان عوض مي شد. امام حسن مجتبي (ع) از هنگام وضو منقلب مي شد. اين ها مهيا
ص: 233
شدن براي گفتگو با خداست. به ما اذان و اقامه سفارش شده است. روايت است که کسي که اذان و اقامه مي گويد، دو صف فرشته پشت سر او صف مي بندند که خيلي از بزرگان آنها را مي ديدند. هواپيما وقتي مي خواهد اوج بگيرد که يک مرتبه اوج نمي گيرد ابتدا مقداري روي زمين مي رود و آماده مي شود و بعد اوج مي گيرد. شما قبل از نماز که مي خواهيد اوج بگيريد و پرواز بکنيد يک مقدار قبل بايد آمادگي هايي درست بکنيد. بعد از نماز هم يک مرتبه نماز را ترک نکنيد. بعد از نماز احترام نماز اقتضا مي کند که دعايي بکنيم، تعقيباتي بخوانيم مخصوصاً تسبيحات اربعه و روايت داريم که شما بعد از نماز يک دعاي مستجاب داريد. حيف نيست که اين دعاي مستجاب را نکنيد و برويد. از امام صادق (ع) نقل است که قبل از ورود به نماز يک توسلي به يکي از ائمه بکنيم. يک لحظه امام حسين (ع) را در نظر بگير، طول نمي کشد. يا ابا عبدالله شما نماز را بپا داشتي، کاري کن که من هم بتوانم نمازم را خوب بخوانم. يکي ديگر اينکه در نماز هر جمله اي را که مي خواهيم بخوانيم معني اش را به ذهن بياوريم. از آيت الله بهجت به تواتر رسيده است که هر جا در نماز حواستان پرت شد اشکالي ندارد اين به درد شيطان نمي خورد، عمدي بيرون نرويد، سهوي بيرون رفتن از نماز به درد شيطان نمي خورد. آنجايي که حواستان هست و مي فهميد که داريد بيرون مي رويد، برگرديد. اگر سهواً
ص: 234
حواستان مي رود اشکالي ندارد. شيطان مي خواهد که کسي عمداً دنبالش راه بيفتد، راه افتادن سهويي به دردش نمي خورد .
مي خواستم تو را خورشيد بنامم از روشنايي منتشرت ، ديدم خورشيد سكه ي صدقه اي است كه تو هر صبح از جلد شرقي ات در مي آوري دور سر عالم مي چرخاني و در صندوق مغرب مي اندازي و بدين سان استواري جهان را تضمين مي كني ، مي خواستم نام تو را ابر بگذارم از شدت كرامتت ، مي خواستم تو را آسمان بنامم از وسعت آبي نگاهت ديدم كه آسمان سجاده ي كوچكي است كه تو براي غلامت زير پا مي افكني ، مي خواستم تو را نسيم لقب دهم از لطافت و مهربانيت ، ديدم نسيم فقط بازدم توست كه در فضا قدسي فرشتگان تنفس ميكني ، به اينجا رسيدم زيباترين و زيبنده ترين همان است كه خدا براي تو برگزيده است ،اي كريم ترين بخشنده ي روي زمين ،اي جواد .
آقاي عالي 16/8/89
سوال – كساني كه آخر الزمان را درك مي كنند بايد چه دعايي را زياد بخوانند ؟
پاسخ – ما بعنوان توسل به همه ي معصومين (ع) كه يكي از راههاي تقويت دين داري است خصوصا با امام زمان (ع) بعنوان امام حي و زنده اي كه تمام فيض ها و رحمتها از كانال اين بزرگوار به ما مي رسد . به اين عنوان دعايي را مطرح كرديم كه امام صادق (ع) اين را به زُراره تعليم فرموده اند . وقتي امام درباره ي آخر الزمان و درباره ي سختيهاي آن زمان صحبت مي
ص: 235
كردند ، زراره از سختي هاي آن دوره ترسيد و پرسيد كه اگر من آن زمان را درك كردم چكار بكنم ؟ امام فرمودند : با اين دعا ملازم باش . اين دعا در جلد 52 بحارالانوار است و در مفاتيح كه دعاي غيبت امام زمان است با كمي تفاوت شيخ عباس قمي نقل كرده است . دعاي اما زمان است كه محدث قمي نقل كرده است . بعد از دعاي عاليه المضامين است . مومنين از اين دعا غفلت نكنند بخصوص بعد از زيارت معصومين مثلا بعد از زيارت امام رضا (ع) كه مشرف شدند دعاي عاليه المضامين خوانده ميشود ، بعد دعاي غيبت است كه فرموده اند كه در عصر جمعه اگر كار ضروري نداشتيد اين دعا را حتما بخوانيد. كه در اين دعا ما سه تا معرفت از خدا مي خواهيم . يكي معرفت به خودش ، يكي به پيامبر و يكي معرفت به امام كه اين سه معرفت را از خدا مي خواهيم . معرفت صنع خداست ما بايد زمينه هايش را در خودمان ايجاد بكنيم كه آن معرفت عطا بشود . امام فرموند كه اين دعا را ملازم باشد . دعا يعني يك درخواست واقعي يعني دنبال آن سه تا معرفت باش كه اگر اين سه معرفت را پيدا كني نوري در قلب تو پديد مي آيد كه اين نور الهي است و در فتنه هاي آخر الزمان تو را هدايت ميكند .
سوال – در حديثي مي فرمايد : هركس بميرد و امام زمان خودش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است . منظور از مرگ جاهليت چيست ؟
ص: 236
معرفت به امام زمان (عج) چگونه حاصل ميشود ؟
پاسخ – يكي از سوالهاي مهم در باب امامت و مهدويت همين سوال است . حديث بالا هم متواتر است . مرگ هر كسي زندگي و حيات اوست . مرگ هر كسي تابع زندگي اوست بنا به روايت هر جوري كه زندگي كرده اي همان جور هم مي ميري . اگر زندگي در هدايت بوده ،استعدادهاي انساني شكوفا شده ، نوري در وجودش شكل گرفته و در صراط مستقيم الهي حركت مي كرده ، مرگش هم يك مرگ طيب و طاهري است. يك مرگ با معرفتي است كه در انتقال از عالم دنيا به آخرت از او استقبال ميكنند ، يك مرگي است كه رشد ندارد يعني انتقال از يك كلاسي به كلاس خيلي بالاتر رفتن است و رشدي بدنبال دارد . مرگ جاهلي دنبال حيات جاهلي است . اگر كسي زندگي جاهلانه اي داشته باشد، در تاريكي قدم برمي داشته ، استعدادهاي انساني او رشد پيدا نكرده ، ضلالت و گمراهي از راه حق مثل كفر ، شرك و عناد با خدا داشته و يا زندگي حيواني داشته است در مقابل خدا نبوده است كه بقول قرآن پايين تر از از زندگي حيواني است. حيوانات استعداد رشد نداشتند ولي من داشتم و خرابش كردم. از اين جهت اين شخص از حيوان پايين تر است . طبيعتا در مرگ او هم رشدي نيست . مرگ جاهلي است ، مرگي است كه در آن سقوط است ، سقوط به قهر خداي متعال و در وادي غضب خدا وارد شدن است . اين مال كسي است كه به
ص: 237
هدايت امام ، نتوانسته صراط را پيدا كند . صراط يك راه بيشتر نيست و اين فقط توسط كسي ميتواند به صراط مستقيم برسد كه آن فرد را ه را رفته است . بنابر اين اگر كسي بدون امام باشد، بدون هدايت و نورانيت او باشد ، در كفر و گمراهي خواهد ماند . در همان دعا هست كه خدايا اگر حجتت را به من معرفي نكني من دينم را بدست نخواهم آورد و كسي كه گمراه از صراط بشود رشد نمي كند و با همان تاريكي از دنيا خواهد رفت ، اين معرفتي كه در اين روايت اشاره كرده است كه بايد به امام پيدا بكنيم . اين معرفت يك شناخت نَسَبي امام نيست . اين خوب است كه بدانيم پدرانشان چه كساني بودند و حتي فضايل آنها را هم بدانيم اما اينها آن معرفتي كه مانع از مرگ جاهليت بشود نيست . اينها را چه بسا دشمنان اهل بيت هم مي دانستند . آنها هم پدر و مادر اهل بيت را مي شناختند و مي دانستند كه چه فضايلي دارند . آن معرفتي كه انسان را از مرگ جاهلي نجات مي دهد اين است كه انسان يك باور قلبي داشته باشد نه فقط شناخت هاي ذهني و علمي كه دل هنوز باور نكرده است . معرفت يعني اينكه ولايت و سرپرستي او را بر خودم قبول داشته باشم و همچنين اولويت او را بر خودم قبول داشته باشم . همان كه پيامبر در غديرخم به مردم فرمود : مردم من نسبت به شما بر خودتان تقدم ندارم ؟ و صاحب اختيارتر از خودتان
ص: 238
نيستم ؟ همه تصديق كردند . معصوم ، پيغمبر و امام كسي است كه هم علم بي خطا دارد هم عمل بي خطا و هم عصمت دارد . امام عطوفت سرشار و بسياري دارد كه كاملا دلسوزتر به من از خود من است و آگاه تر از مسائل من به خود من است . من بايد خودم را در اختيار چنين كسي قرار بدهم . عقل اين را اقتضا مي كند . اين تقليد كوركورانه نيست ، كمال عقل است كه انسان خودش را به كسي كه از من به من مهربانتر و به مصالح من به خودم آگاه تر است بسپارد . اين همان صراطي است كه انسان را رشد مي دهد و استعدادها را شكوفا ميكند . من با امام همان صراط را طي ميكنم . اين همان نوري است كه غير از او هيچ نور ديگري نيست . امام باقر(ع) با قسم به شاگردش ابا خالد مي فرمايد : اهل بيت نور زمين و آسمان هستند . در جاي ديگر مي فرمايد : نور امام در قلب مومنين كه باعث هدايتشان مي شود از نور خورشيد روشن تر است . اين نور جوري آشكار است و انسان را جلو مي برد . ما به امام زمان (عج) اين جوري سلام مي دهيم : السلام عليك يا نورالله ....اي نور الهي كه هدايت ميكني . معرفت آن باور قلبي است . معرفت آن نوري است كه در قلب تابيده و روشن شده نه اينكه فقط ذهن روشن شده باشد . اين باطن شفاعتي است كه روز قيامت به آن محتاج هستيم . خلق
ص: 239
اولين و آخرين حتي انبياء محتاج شفاعت پيامبر اكرم و آل او هستند . چون شفاعت فقط بخشش از گناهان نيست . شفاعت فقط در اين نيست كه آنها واسطه ي شفاعت بشود كه گناهان بخشيده بشود . شفاعت براي اين است كه آنها باعث بشوند درجاتي بدست بيايد و هيچ درجه اي در قرب الهي طي نميشود مگر با وساطت اين ها . آن شفاعت عظيم از همين دنيا شروع ميشود ، از اينكه دست مان را به آنها بدهيم . اگر ما تابع آنها بشويم ،تبعيت بكنيم همين مسير منتهي ميشود به اينكه در آخرت اگر مشكلي در دنيا باعث مشكلاتي در آخرت ميشود آنها كمك مي دهند . شفاعت ياري دادن به كسي است كه خودش دستش را داده . اينكه ائمه فرموده اند كه شفاعت شان شامل بعضي ها نميشود مثل آنهايي كه كاري با نماز و اهل بيت نداشتند ، آنهايي كه ظلم هاي زيادي داشتند بگونه اي كه ارتباط شان با اهل بيت قطع شده است ، از آنها تبعيتي نداشتند وقتي در دنيا تبعيتي نداشتند و شباهتي نداشتند طبيعي است كه شفاعتي هم شامل حال اين ها نمي شود . بزرگواري مي فرمود كه امام زمان (عج) در جايي فرموده : ما بايد شما مومنين را ببريم ، با ايمان و تقواي خودتان به ما كمك بدهيد . اگر كسي اهل گناهي باشد كه او را از ولايت اهل بيت خارج نكرده باشد يعني در حالي كه شيعه ي اهل بيت است گناهاني را مرتكب بشود ، كار شفاعت را بر اهل بيت سخت مي كند . چه
ص: 240
بسا اهل بيت بايد از طرف خداوند به او بلايي بدهند كه پاك بشود . ممكن است بيست سال زمين گير بشود و در اين بلا اولين كساني كه غصه مي خورند خود ائمه هستند . مثل امير المومنين در نهج البلاغه فرمود : من كه دارم شما را مي برم به من كمك بدهيد و خودتان بياييد . معرفت با تسليم و تبعيت بدست مي آيد . حالا سوال اين است كه اگر ما قرآني را بخوانيم و ثواب آن را به امام زمان (عج) هديه كنيم آيا در قبال اين اهداء امام به ما تفضل مي كند ؟ بله - آن خيري كه توفيق پيدا شده كه ما به خود اهل بيت هديه كنيم اين توفيق را خداوند متعال به وساطت واسطه ي فيضش به ما داده است . چون هر توفيقي كه براي انسان حاصل ميشود به واسطه ي فيضي است كه خداوند به ما كرده است و به ما داده است . پس او عنايتش قبل از كاري است كه ما كرديم حالا چه برسد به بعدا وقتي كسي اين لطف را از خدا دريافت كند و آن را خرج امام زمان (ع) بكند . مثلا قرآن مي خواند و ثوابش را به حضرت مي داده كه در روايت دارد كه قرآني كه به معصومين هديه بشود ثوابش را نفس ها نمي تواند بشمارد . اين ثواب يك چيز بيرون از ما نيست كه بگوييم فلان كار را مي كنيم ثواب ميبريم . اين ثواب درجاتي پيدا مي كنيم . اين يك كيسه ي بيروني نيست كه ذخيره بشود. ثواب درجاتي
ص: 241
است كه در خود ما اتفاق مي افتد خود ما هستيم كه رشد ميكنيم . اگر كسي اين ثواب ها را به حضرت هديه بكند اين ثواب هاي عجيب را به او مي دهند يا به نيابت امام زمان (عج) زيارتي برود يا صدقه اي براي سلامتي حضرت بدهد يا كاري را انجام بدهند و به مادر بزرگوارشان هديه بكنند كه من توصيه مي كنم كه حتما اين كار را بكنند مثلا در نذرهايشان ثواب سوره اي از قرآن را به مادر حضرت هديه كنند و كسي كه به مادر ايشان عنايت كند ببينيد كه فرزند چه عنايتي خواهد كرد . در مقابل اين كار ، كارهايي كه حضرت براي ما مي كند فوق العاده است . حضرت خضر با اينكه پنهان و ناشناس است كاملا فعال است . او را نمي شناسند ولي در اجتماع حضور دارد از حوادثي كه رخ مي دهد آگاه هست و به مصالح افرادي كه در اطرافش است آگاه است . فعاليت هايي را به نفع مومنين و ضعفا انجام ميدهد . در عين حال هدايت هايي را براي كسي كه قابليت هدايت دارد تعليمات و تربيت هايي بر او انجام ميدهد . يك ولي خدا بصورت پنهان و ناشناخته كارهايي را بصورت كاملا فعالانه انجام مي دهد و تصرفات ولايي ميكند . وجود حضرت امام زمان (عج) ناشناس و ناشناخته در اين عالم كاملا فعال است . چنين نيست كه ما فكر كنيم كه زمان غيبت زنگ تفريحي است كه امام زمان (عج) كنار است . الان فقط حكومت ندارد . بقيه ي شئونات امامت مثل هدايتها ،
ص: 242
دستگيريها و الطاف برقرار است . اولا مثل پدري مهربان مراقب است . كسي كه ياد حضرت باشد يك جور ديگر به او نگاه مي كند . البته اين شان براي همه ي ائمه بوده است ولي در حال حاضر اين حجت الهي است. اين روايت در اصول كافي است كسي پيش امام رضا (ع) آمد و گفت كه براي خانواده ام دعا كنيد . اما گفت كه من اينكار را نمي كنم يك پدر دائم دعا گوي بچه اش است . اين بزرگواران اين چنين ناظر و حامي هستند كه اگر كسي از مومنين مريض بشود آنها هم مريض مي شوند ، اگر كسي از مومنين غمناك بشود آنها هم غمناك ميشوند ، اگر كسي از مومنين مسرور بشود آنها هم مسرور مي شوند چون با هم سنخيت دارند . اگر كسي دعا كند آنها برايش آمين ميگويند و اگر كسي سكوت كند باز هم برايش دعا ميكنند . يكي از ياران حضرت علي (ع) بنام رُمَيِه تب داشت و گفت : روز جمعه به نماز جمعه در مسجد كوفه رفتم . در اين ميان تب من زياد شد و تحمل كردم تا نماز تمام بشود و وقتي بيرون رفتم درد داشتم . امام فرمود : چه شده ؟ درد مي كشيدي و فرمود كه هيچ مومني نيست كه مريض بشود و ما مريض نشويم و هيچ مومني نيست كه محزون بشود و ما محزون نشويم و فرمود : هيچ مومني دعا نميكند مگر اينكه ما براي او آمين بگوييم . بعد رُميه گفت كه شما با همه اين جوري هستيد؟ ايشان فرمودند :
ص: 243
بله هر كس در مشرق و مغرب عالم باشد . پدر مهربان همه جا حامي و ناظر بچه هايش است . علامه مجلسي در جلد 53 بحار نقل كرده است كه سيد بن طاووس مي گويد : به سرداب امام زمان (عج) رفتم . روي پله هاي اول بودم و انتها را نمي ديدم . و شنيدم صداي مناجاتي از زير زمين سرداب مي آيد . دقت كردم ديدم صداي امام زمان (عج) است. ديدم حضرت بر شيعيانش دعا ميكند كه خدايا شيعيان ما با ما سنخيت دارند اگر گناه حق اللهي انجام داده اند تو از آنها بگذر و اگر حق الناسي بوده از حق ما اهل بيت به آنها بده تا از همديگر بگذرند تا از هم راضي بشوند . آنجا كه افتاده ايم دستگيري ميكند خيلي از دستگيري ها را ما متوجه نمي شويم . بزرگواري ميگفت كه حاجتي داشتم و به امام زمان (عج) گفتم كه شما متوجه ما نيستي و گفت كه در حالتي به من گفتند كه فلاني تو نبودي كه بچه بودي در خطر افتادي و ما نجاتت داديم و در دلت انداختيم كه عالم دين بشوي و گفت كه اين قدر شرمنده شدم كه ديدم آقا همه جا دستش بر سر من بوده و من متوجه نبوده ام . فرموده اند : ما شما را رها نكرده ايم اگر توجهات ما نبود بلاها شما را از بين برده بودند .
سوال – چطور ميشود در دل امام زمان (عج) جا بازكرد ؟
پاسخ – آن چيزي كه بطور خاص براي امام زمان (عج) مهم است اين است
ص: 244
كه بر عهدمان با ائمه كه همان عهد الهي است باقي بمانيم . عالمي در مشهد حدود 40 سال پيش فرمود كه راننده كاميوني اين را براي من نقل كرده است . من باري براي مقصد دوري در زمستان زده بود . مقداري كه از مشهد گذشتم ديدم كه جاده پر از برف است ماشين را كنار زدم ولي ماشين را روشن نگه داشتم كه در گرماي اتاقك ماشين باشم. چند لحظه ماشين خاموش شد و هر كاري كردم ماشين روشن نشد. خيلي ترسيدم كه نكند من دراين هوا يخ بزنم . داشت خوابم مي گرفت و فهميدم كه اگر بخوابم يخ مي زنم. يادم آمد كه بگويم يا امام زمان (عج) كمك كن. خجالت ميكشيدم كه با خدا حرف بزنم زيرا نمازهايم را درست نمي خواندم و معصيتي را مرتكب مي شدم . در اينجا با خدا عهد بستم كه اگر نجات پيد كنم نمازهايم را اول وقت بخوانم و آن معصيت را ترك كنم . فردي را ديدم كه آچاري دستش بود . فكر كردم اين هم راننده اي است كه ماشينش خراب شده است . كنار ماشين آمد . گفت چه شده و برايش توضيح دادم و گفت كه كاپوت را بالا بزن و هر وقت كه گفتم ماشين را روشن كن و خلاصه ماشين روشن شد و گفت : خدا تو را به مقصد مي رساند و به او گفتم كه حالا برويم ماشين شما را درست كنيم . گفت : نه من كمك نميخواهم . گفتم به شما پول بدهم گفت : من احتياج ندارم . گفتم : اين نامردي
ص: 245
است . گفت : مردي چيست ؟ گفتم : اينكه اگر كسي كمك كرد ما هم به او كمك كنيم . گفت كه اگر تو مرد هستي به عهدي كه بستي عمل كن . گفتم : كدام عهد ؟ گفت : همان عهدي كه با خدا بسته بودي كه نمازت را اول وقت بخواني و معصيتي را ترك بكني . پيش خودم گفتم كه من اين را به كسي نگفته بودم . فهميدم كه استغاثه ام قبول شده است . چيزي كه ما را به خدا نزديك مي كند همان عهدمان است . ما با خدا عهد داريم . با امام زمان (ع) عهد داريم . اي امام زمان (ع) عهد من اين است كه كار شما را بر كار خودم مقدم بدارم و به كار شما اهميت بدهم. هر مقداري كه مي توانم خودم و ديگران را به اين راه بياورم .
سوال – بازخورد برنامه ي سمت خدا را چطور ارزيابي مي كنيد؟
پاسخ – من اين برنامه را خيلي مناسب ديدم از روي سوالات و پيام هايي كه از متدينين براي ما فرستاده شده است فهميديم كه اين برنامه توانسته جايگاه خوبي پيدا كند . انشاءاله باز هم توفيق داشته باشيم خادم معارف اهل بيت باشيم . يادگاري از من به شما اين است كه وقتي پيامبر از معراج برگشت يك يادگاري براي ما گذاشت و آن نماز است . نماز عهد ما با خداست . نماز را محكم بگيرد .
سوال – آيا اين درست است كه ما فقط براي مسائل مادي و دنيوي سراغ اهل بيت برويم ؟ ما معمولا
ص: 246
بيشتر براي گله كردن و بدست آوردن حاجات دنيوي در حرم ها ارتباط برقرار مي كنيم و غصه ها را پيش آنها مي بريم . حاج آقا دولابي مي فرمودند كه امام رضا (ع) حق دارد كه گله كند كه چرا هروقت پيش من مي آييد گريه هايتان را پيش من مي آوريد ؟ خنده هايتان را هم بياوريد. من مي خواهم خوشي ها و خنده هايتان را هم ببينم . اين واقعيتي است كه ما معمولا در گرفتاري هاي مان به اين بزرگواران متوسل مي شويم و حاجت مي خواهيم . اين اشكالي ندارد زيرا خودشان توصيه كرده اند زيرا ما در خانه ي غريبه نمي رويم در خانه ي خدا مي رويم . و حاجت را پيش كس ديگري نمي بريم. در روايات ديني داريم كه مي فرمايند : احتياحات تان را تا جايي كه مي شود بهمديگر نگوييد ، از مشكلات و گرفتاري نگوييد شايد يك جاهايي براي مومن ذلتي پيش بياورد .حالا يك جايي گرفتاري انسان طوري است كه مي تواند به او كمك فكري بشود آن حرف ديگري است . اگر پيش خدا يا واسطه هاي الهي كه همان اهل بيت هستند ببريم اشكالي ندارد چون خودشان گفته اند .در روايتي داريم كه خدا به موسي ميگويد كه نمك غذايت را هم از ما بخواه . يعني براي ريزترين مايحتاج زندگي ات هم در خانه ي ما بيا . تند تند در خانه ي خدا برويم بلكه گرفتار خودش بشويم . خود مراجعه باعث ميشود كه انسان خود خدا را بخواهد . خود معرفت اهل بيت را بخواهد . آنها
ص: 247
را براي چيز ديگري وسيله نكند ، خود آنها هدف هستند . خود معرفت خدا و اهل بيت كه همان معرفت خداست هدف است . به ما گفته اند كه بياييد و آشنا با درگاه خدا آشنا بشويد و كم كم شيريني هايي بچشيم كه در دام خودش بيفتيم . گفت : بهر نان شخصي سوي نانوا دويد ، داد جان چون حُسن نانوا را بديد . رفت موسي كآتشي آرد بدست ، آتشي او ديد كه از آتش برست . موسي در شب دنبال آتش رفت كه گرم بشود و نور نبوت را بدست آورد . گاهي انسان بخاطر حاجت هاي كوچك يك چيز بزرگتري گيرش مي آيد . اين ها خوب است ولي كلاس اين ها كلاس بالايي نيست . انسان بايد خودش را عادت بدهد كه كم كم همت خودش را بالا ببرد و كم كم خودش را عادت بدهد كه از آنها آخرت را بخواهد . خداوند كساني را دوست دارد كه همت بلند دارند .حالا كه به ما راه داده اند و زبان داريم كه دعا كنيم ممكن است لحظه اي پيش بيايد كه ديگر نتوانيم اين زبان را بچرخانيم . زماني ميشود كه محتاج يك ثانيه حرف زدن با خدا هستيم. پس حالا كه زبان در دهان است بلندترين چيزها را بخواهيم و به كم اكتفا نكنيم . حتي نه فقط آخرت را بخواهد بلكه خود اهل بيت را بخواهد . رندي براي زيارت امام رضا (ع) رفته بود و مي گفت كه شنيده ام كه مشهور است كه هر كس اولين زيارتش باشد حضرت سه چيز به اوميدهيد
ص: 248
مثل خانه ي خدا كه هركس اولين بار چشمش به آن بيفتد سه چيز نصيبش ميشود ، گفت كه من هم سه چيز مي خواهم اول خودت را مي خواهم و دوم هم خودت را مي خواهم و خواسته ي سوم هم خودت هستي . اين خيلي زرنگي است زيرا اگر او باشد همه چيز گير مي آيد . چون كه صد آيد نود هم پيش ماست . كتاب كاملُ الزيارات كه از كتب معتبر شيعه است و نكات بسيار ارزنده اي درباره ي زيات در آن هست و شيخ مفيد آنرا نوشته است را تهيه كنيد و بخوانيد . در اين كتاب روايتي نقل شده است كه در صحنه ي محشر روز قيامت كه خلق اولي و آخري جمع هستند ، يك عده دوره ي امام حسين (ع) جمع هستند و مثل پروانه دور شمع وجود او مي چرخند . خبر مي رسد كه بهشت آماده ي شماست ولي آنها توجهي ندارند و دور امام مي چرخند و فرشته ها گله مي كنند كه خدايا اين ها اصلا به ما توجهي ندارند . ببينيد آنها لذتي گير آورده اند از كسانيكه بهشت آفرين هستند كه ديگر بهشت ، سيب و گلابي پيش شان چيزي نيست و به چشمشان نمي آيد . اين ها همتهاي بلند هستند . انشاء الله بتوانيم كم كم اين حاجت هاي بلند را هم طالب بشويم . ممكن است كه سوال كنند كه آنها كه مشكلات ما را مي دانند ديگر چه نيازي به اظهار مشكلات هست ؟ اين سوال در مورد خود خدا هم مطرح است . خدا هم
ص: 249
كه از ضمير و باطن انسانها خبر دارد ولي با اين وجود خودش گفته كه من را بخوانيد . خواستن براي انسان يك ظرفيتي ايجاد ميكند با همين اظهار كردن براي انسان، يك ظرفيت و استحقاق جديد پيدا مي شود . خداوند هر كسي را كه نيازمند او باشد كه البته تمام مخلوقات محتاج خدا هستند ، خدا نيازهاي او را مي دهد اين همان رحمت عام خداست . كه چه او را بخوانند و چه نخوانند ، چه او را بشناسند و چه نشناسند همانطور كه دردعاي ماه رجب مي خوانيم كه آنكسي كه از تو چيزي خواسته و نه اصلا تو را مي شناسد از باب رحمت به او مي دهي ، اين رحمت عام خداست كه روي آن فقر ذاتي كه بندگان دارند به آنها ميدهد و اين رحمت عام است . خدا يك رحمت ويژه و خاص دارد و آن براي بندگاني است كه ظرف بزرگتري بياورند يعني ظرفيتي بزرگتري در نياز و فقر بياورند . آن كسي كه دعا ميكند و چيزي ميخواهد فقر يكپارچه خودش را اظهار مي كند . هم باطنش فقير است و هم ظاهرش مي گويد كه من فقير هستم ، يكپارچه نياز است بنابراين لياقت بيشتري پيدا ميكند تا آن كسي كه خودش باطنا ً فقر دارد ولي خودش اظهار نياز نمي كند . كسي كه يكپارچه فقر و نياز است مورد رحمت ويژه خداوند قرار مي گيرد . امام صادق (ع) مي فرمايد : خدا مي داند آنچه كه بنده اش مي خواهد ولي خدا دوست دارد حوائج را دانه دانه شرح بدهيد .
ص: 250
مثل يك مريض كه پيش طبيب رفته و مشكلات را دانه دانه ميگويد . وقتي ميخواهي دعا كني حاجاتت را بخواه . در دعا فقر در انسان بيشتر ميشود لذا گفته اند كه در هنگام دعا دستهايتان را بالا ببريد چون حالت تضرع را بيشتر مي رساند . هرچه ظرف انسان در فقر و نياز بيشتر بشود ، رحمت بيشتري را كسب مي كند البته رحمت بي نهايت هست . حالا مي گويند كه خدا آنچه به مصلحت ما نيست به ما نمي دهد پس چرا آنچه را كه به ما نداده بايد از او بخواهيم ؟ آيا ميشود چيزي به مصلحت ما نباشد و خدا به ما بدهد ؟ گاهي اصلا چيزي به مصلحت ما نيست . حتي بعضي از اولياء خدا هم چيزي از خدا خواسته اند و به مصلحتشان نبوده و خدا به آنهانداده است . فكر نكنيم تا خدا چيزي را به كسي نداد از چشم خدا افتاده است . انبيائي بوده اند كه از خدا چيزي مي خواستند و به مصلحت آنها نبوده و خدا به آنها نمي داده . در قرآن آمده است كه حضرت نوح براي فرزندش كه در آب افتاده بود دعا كرد تا خدا نجاتش بدهد و گفت كه او از اهل من است . خدا فرمود كه او از اهل تو نيست و غير صالح است ، از من چيزي نخواه كه به آن علم نداري . فكر نكنيد تا خدا چيزي را به شما نداد آدم بدي هستيد ، گاهي اوقات به مصلحت نيست و نمي دهد . همين جا هم كه به مصلحت
ص: 251
نيست عوضش را مي دهد . پس همين دعا كردن هم فايده دارد . خدا به انسان چيزي را بعوض اين دعا مي دهد كه وقتي انسان بعدا مي فهمد خدا را شكر مي كند و خدا چيزي بالاتر از آن را مي دهد . خود خواستن ثمره دارد حتي اگر به مصلحت شما نباشد . هيچ دستي كه بر در خانه ي خدا بلند ميشود ، خالي برنمي گردد . امام صادق (ع) مي فرمايد : هر دستي كه به طرف خدا بلند ميشود خدا حيا مي كند كه آن را خالي برگرداند . مي گويند كه وقتي دست تان را بالا برديد به صورتتان بكشيد چون خدا در اين دست شما چيز گذاشته است و دست شما خالي برنگشته است . گاهي موقع مصلحت است ولي زمانش الان نيست . حضرت موسي و هارون هلاكت فرعون را از خدا خواستند و خدا گفت كه دعايتان مستجاب شد و چهل سال بعد دعايشان مستجاب شد . خدا دعايشان را با تاخير مستجاب كرد . گاهي دعاي ما تاخيرش به صلاح ما نيست و الان بايد اجابت شود يعني في نفسه خوب است مثل اينكه مي گوييم خدايا اين نماز را از ما قبول كن . مثلا مي خواهي زيارت بروي و از خدايا زيارت با معرفت را طلب مي كني اين خوب است . خواسته چيز خوبي است ولي ممكن است كه من راهش را نرفته ام و ظرفيتش را ندارم . اگر من قبل از نماز تلاشي براي آن نكرده ام به همان ميزان مزد من است . من هر كاري دلم خواسته
ص: 252
بيرون از نماز كرده ام و حالا نمازي مي خواهم كه با حضور قلب باشد و درحد اولياءالهي باشد ، خدا مي فرمايد كه اين عدل است كه من به تو بدهم كه كاري نكردي و به كسي هم كه زحمت كشيده باز اين را بدهم . اينجا خواسته چيز خوبي است ولي من بايد ظرفيت آنرا از قبل از نمازم پيدا كنم ، بايد كارهايي كرده باشم و مراقبت هايي داشته باشم . خواسته خوب است ولي راهش اين نيست . تلاشي بايد صورت بگيرد . عالم براي رسيدن به مقاصدش فرمول دارد و اگر انسان از راه آن فرمول نرود و آن سعي كه وظيفه اش بوده انجام ندهد و بخواهد مجاني چيزي گيرش بيايد اين امكان ندارد . حضرت موسي مريض شد . گفتند كه فلان گياه اين بيماري را برطرف مي كند . موسي گفت كه من دعا مي كنم و شفا پيدا مي كنم . مدتي گذشت و شفا پيدا نكرد . خطاب رسيد كه اي موسي تو مي خواهي با توكل خودت حكمت ما را باطل كني . ما آن گياه را حكيمانه خلق كرده ايم . بايد از اين مسير شفا را پيدا بكني . بدون طي كردن مسير اين را از ما ميخواهي ، فرمول عالم را انجام نداده اي . شتر فردي مرض پوستي گرفته بود و به حضرت امير گفت دعا كن و حضرت گفت كه كنار دعا دارويي هم بزن . دلايلي هست كه دعاي بعضي ها مستجاب نميشود با اينكه آدمهاي خوبي هستند . مثلا كسي در خانه اش نشسته باشد و بگويد
ص: 253
كه خدايا رزق من را بده . كسي احيانا همسايه ي بدي دارد و دائم نفرين مي كند ، اين مستجاب نميشود . راه دارد و مي تواني كارهايي انجام بدهي و دست خودت است . يكي توسعه ي رزقش را مي خواهد در حالي كه اسراف كرده و آن چيزها را از دست داده است . آن فرمول را انجام نداده و آن وظيفه اي كه بايد انجام ميداد و تلاشي كه از او خواسته بودند نكرده و مي خواهد نتيجه گيرش بيايد . مثلا براي درمان شهوات اگر براي جوان باشد كه ما به دستور دين مان كه ازدواج است عمل نكرده ايم و كار را سخت كرديم . اگر بفرض اين درمان برايش فراهم نبود مُسَكن هايي براي آن هست كه مي تواند استفاده بكند . اگر شخصي از محيط هاي تحريك آلود دوري بكند و چشم را كه او را تحريك ميكند دائما حفظ بكند حتي كاري بكند كه جلوي تخيلاتش را هم بگيرد مثلا خودش را مشغول كاري بكند . گاهي افراد مراقب چشم خودشان هستند ولي تخيلاتشان دائم كار مي كند و آنها را تحريك ميكند . اينها مُسكن هايي است تا آن درمان كه ازدواج هستآقاي عالي 9/8/89
سوال – آيا اين درست است كه ما فقط براي مسائل مادي و دنيوي سراغ اهل بيت برويم ؟ ما معمولا بيشتر براي گله كردن و بدست آوردن حاجات دنيوي در حرم ها ارتباط برقرار مي كنيم و غصه ها را پيش آنها مي بريم . حاج آقا دولابي مي فرمودند كه امام رضا (ع) حق دارد كه گله كند
ص: 254
كه چرا هروقت پيش من مي آييد گريه هايتان را پيش من مي آوريد ؟ خنده هايتان را هم بياوريد. من مي خواهم خوشي ها و خنده هايتان را هم ببينم . اين واقعيتي است كه ما معمولا در گرفتاري هاي مان به اين بزرگواران متوسل مي شويم و حاجت مي خواهيم . اين اشكالي ندارد زيرا خودشان توصيه كرده اند زيرا ما در خانه ي غريبه نمي رويم در خانه ي خدا مي رويم . و حاجت را پيش كس ديگري نمي بريم. در روايات ديني داريم كه مي فرمايند : احتياحات تان را تا جايي كه مي شود بهمديگر نگوييد ، از مشكلات و گرفتاري نگوييد شايد يك جاهايي براي مومن ذلتي پيش بياورد .حالا يك جايي گرفتاري انسان طوري است كه مي تواند به او كمك فكري بشود آن حرف ديگري است . اگر پيش خدا يا واسطه هاي الهي كه همان اهل بيت هستند ببريم اشكالي ندارد چون خودشان گفته اند .در روايتي داريم كه خدا به موسي ميگويد كه نمك غذايت را هم از ما بخواه . يعني براي ريزترين مايحتاج زندگي ات هم در خانه ي ما بيا . تند تند در خانه ي خدا برويم بلكه گرفتار خودش بشويم . خود مراجعه باعث ميشود كه انسان خود خدا را بخواهد . خود معرفت اهل بيت را بخواهد . آنها را براي چيز ديگري وسيله نكند ، خود آنها هدف هستند . خود معرفت خدا و اهل بيت كه همان معرفت خداست هدف است . به ما گفته اند كه بياييد و آشنا با درگاه خدا آشنا بشويد و
ص: 255
كم كم شيريني هايي بچشيم كه در دام خودش بيفتيم . گفت : بهر نان شخصي سوي نانوا دويد ، داد جان چون حُسن نانوا را بديد . رفت موسي كآتشي آرد بدست ، آتشي او ديد كه از آتش برست . موسي در شب دنبال آتش رفت كه گرم بشود و نور نبوت را بدست آورد . گاهي انسان بخاطر حاجت هاي كوچك يك چيز بزرگتري گيرش مي آيد . اين ها خوب است ولي كلاس اين ها كلاس بالايي نيست . انسان بايد خودش را عادت بدهد كه كم كم همت خودش را بالا ببرد و كم كم خودش را عادت بدهد كه از آنها آخرت را بخواهد . خداوند كساني را دوست دارد كه همت بلند دارند .حالا كه به ما راه داده اند و زبان داريم كه دعا كنيم ممكن است لحظه اي پيش بيايد كه ديگر نتوانيم اين زبان را بچرخانيم . زماني ميشود كه محتاج يك ثانيه حرف زدن با خدا هستيم. پس حالا كه زبان در دهان است بلندترين چيزها را بخواهيم و به كم اكتفا نكنيم . حتي نه فقط آخرت را بخواهد بلكه خود اهل بيت را بخواهد . رندي براي زيارت امام رضا (ع) رفته بود و مي گفت كه شنيده ام كه مشهور است كه هر كس اولين زيارتش باشد حضرت سه چيز به اوميدهيد مثل خانه ي خدا كه هركس اولين بار چشمش به آن بيفتد سه چيز نصيبش ميشود ، گفت كه من هم سه چيز مي خواهم اول خودت را مي خواهم و دوم هم خودت را مي خواهم و خواسته
ص: 256
ي سوم هم خودت هستي . اين خيلي زرنگي است زيرا اگر او باشد همه چيز گير مي آيد . چون كه صد آيد نود هم پيش ماست . كتاب كاملُ الزيارات كه از كتب معتبر شيعه است و نكات بسيار ارزنده اي درباره ي زيات در آن هست و شيخ مفيد آنرا نوشته است را تهيه كنيد و بخوانيد . در اين كتاب روايتي نقل شده است كه در صحنه ي محشر روز قيامت كه خلق اولي و آخري جمع هستند ، يك عده دوره ي امام حسين (ع) جمع هستند و مثل پروانه دور شمع وجود او مي چرخند . خبر مي رسد كه بهشت آماده ي شماست ولي آنها توجهي ندارند و دور امام مي چرخند و فرشته ها گله مي كنند كه خدايا اين ها اصلا به ما توجهي ندارند . ببينيد آنها لذتي گير آورده اند از كسانيكه بهشت آفرين هستند كه ديگر بهشت ، سيب و گلابي پيش شان چيزي نيست و به چشمشان نمي آيد . اين ها همتهاي بلند هستند . انشاء الله بتوانيم كم كم اين حاجت هاي بلند را هم طالب بشويم . ممكن است كه سوال كنند كه آنها كه مشكلات ما را مي دانند ديگر چه نيازي به اظهار مشكلات هست ؟ اين سوال در مورد خود خدا هم مطرح است . خدا هم كه از ضمير و باطن انسانها خبر دارد ولي با اين وجود خودش گفته كه من را بخوانيد . خواستن براي انسان يك ظرفيتي ايجاد ميكند با همين اظهار كردن براي انسان، يك ظرفيت و استحقاق جديد پيدا مي
ص: 257
شود . خداوند هر كسي را كه نيازمند او باشد كه البته تمام مخلوقات محتاج خدا هستند ، خدا نيازهاي او را مي دهد اين همان رحمت عام خداست . كه چه او را بخوانند و چه نخوانند ، چه او را بشناسند و چه نشناسند همانطور كه دردعاي ماه رجب مي خوانيم كه آنكسي كه از تو چيزي خواسته و نه اصلا تو را مي شناسد از باب رحمت به او مي دهي ، اين رحمت عام خداست كه روي آن فقر ذاتي كه بندگان دارند به آنها ميدهد و اين رحمت عام است . خدا يك رحمت ويژه و خاص دارد و آن براي بندگاني است كه ظرف بزرگتري بياورند يعني ظرفيتي بزرگتري در نياز و فقر بياورند . آن كسي كه دعا ميكند و چيزي ميخواهد فقر يكپارچه خودش را اظهار مي كند . هم باطنش فقير است و هم ظاهرش مي گويد كه من فقير هستم ، يكپارچه نياز است بنابراين لياقت بيشتري پيدا ميكند تا آن كسي كه خودش باطنا ً فقر دارد ولي خودش اظهار نياز نمي كند . كسي كه يكپارچه فقر و نياز است مورد رحمت ويژه خداوند قرار مي گيرد . امام صادق (ع) مي فرمايد : خدا مي داند آنچه كه بنده اش مي خواهد ولي خدا دوست دارد حوائج را دانه دانه شرح بدهيد . مثل يك مريض كه پيش طبيب رفته و مشكلات را دانه دانه ميگويد . وقتي ميخواهي دعا كني حاجاتت را بخواه . در دعا فقر در انسان بيشتر ميشود لذا گفته اند كه در هنگام دعا دستهايتان را بالا
ص: 258
ببريد چون حالت تضرع را بيشتر مي رساند . هرچه ظرف انسان در فقر و نياز بيشتر بشود ، رحمت بيشتري را كسب مي كند البته رحمت بي نهايت هست . حالا مي گويند كه خدا آنچه به مصلحت ما نيست به ما نمي دهد پس چرا آنچه را كه به ما نداده بايد از او بخواهيم ؟ آيا ميشود چيزي به مصلحت ما نباشد و خدا به ما بدهد ؟ گاهي اصلا چيزي به مصلحت ما نيست . حتي بعضي از اولياء خدا هم چيزي از خدا خواسته اند و به مصلحتشان نبوده و خدا به آنهانداده است . فكر نكنيم تا خدا چيزي را به كسي نداد از چشم خدا افتاده است . انبيائي بوده اند كه از خدا چيزي مي خواستند و به مصلحت آنها نبوده و خدا به آنها نمي داده . در قرآن آمده است كه حضرت نوح براي فرزندش كه در آب افتاده بود دعا كرد تا خدا نجاتش بدهد و گفت كه او از اهل من است . خدا فرمود كه او از اهل تو نيست و غير صالح است ، از من چيزي نخواه كه به آن علم نداري . فكر نكنيد تا خدا چيزي را به شما نداد آدم بدي هستيد ، گاهي اوقات به مصلحت نيست و نمي دهد . همين جا هم كه به مصلحت نيست عوضش را مي دهد . پس همين دعا كردن هم فايده دارد . خدا به انسان چيزي را بعوض اين دعا مي دهد كه وقتي انسان بعدا مي فهمد خدا را شكر مي كند و خدا چيزي بالاتر
ص: 259
از آن را مي دهد . خود خواستن ثمره دارد حتي اگر به مصلحت شما نباشد . هيچ دستي كه بر در خانه ي خدا بلند ميشود ، خالي برنمي گردد . امام صادق (ع) مي فرمايد : هر دستي كه به طرف خدا بلند ميشود خدا حيا مي كند كه آن را خالي برگرداند . مي گويند كه وقتي دست تان را بالا برديد به صورتتان بكشيد چون خدا در اين دست شما چيز گذاشته است و دست شما خالي برنگشته است . گاهي موقع مصلحت است ولي زمانش الان نيست . حضرت موسي و هارون هلاكت فرعون را از خدا خواستند و خدا گفت كه دعايتان مستجاب شد و چهل سال بعد دعايشان مستجاب شد . خدا دعايشان را با تاخير مستجاب كرد . گاهي دعاي ما تاخيرش به صلاح ما نيست و الان بايد اجابت شود يعني في نفسه خوب است مثل اينكه مي گوييم خدايا اين نماز را از ما قبول كن . مثلا مي خواهي زيارت بروي و از خدايا زيارت با معرفت را طلب مي كني اين خوب است . خواسته چيز خوبي است ولي ممكن است كه من راهش را نرفته ام و ظرفيتش را ندارم . اگر من قبل از نماز تلاشي براي آن نكرده ام به همان ميزان مزد من است . من هر كاري دلم خواسته بيرون از نماز كرده ام و حالا نمازي مي خواهم كه با حضور قلب باشد و درحد اولياءالهي باشد ، خدا مي فرمايد كه اين عدل است كه من به تو بدهم كه كاري نكردي و به كسي هم
ص: 260
كه زحمت كشيده باز اين را بدهم . اينجا خواسته چيز خوبي است ولي من بايد ظرفيت آنرا از قبل از نمازم پيدا كنم ، بايد كارهايي كرده باشم و مراقبت هايي داشته باشم . خواسته خوب است ولي راهش اين نيست . تلاشي بايد صورت بگيرد . عالم براي رسيدن به مقاصدش فرمول دارد و اگر انسان از راه آن فرمول نرود و آن سعي كه وظيفه اش بوده انجام ندهد و بخواهد مجاني چيزي گيرش بيايد اين امكان ندارد . حضرت موسي مريض شد . گفتند كه فلان گياه اين بيماري را برطرف مي كند . موسي گفت كه من دعا مي كنم و شفا پيدا مي كنم . مدتي گذشت و شفا پيدا نكرد . خطاب رسيد كه اي موسي تو مي خواهي با توكل خودت حكمت ما را باطل كني . ما آن گياه را حكيمانه خلق كرده ايم . بايد از اين مسير شفا را پيدا بكني . بدون طي كردن مسير اين را از ما ميخواهي ، فرمول عالم را انجام نداده اي . شتر فردي مرض پوستي گرفته بود و به حضرت امير گفت دعا كن و حضرت گفت كه كنار دعا دارويي هم بزن . دلايلي هست كه دعاي بعضي ها مستجاب نميشود با اينكه آدمهاي خوبي هستند . مثلا كسي در خانه اش نشسته باشد و بگويد كه خدايا رزق من را بده . كسي احيانا همسايه ي بدي دارد و دائم نفرين مي كند ، اين مستجاب نميشود . راه دارد و مي تواني كارهايي انجام بدهي و دست خودت است . يكي توسعه ي
ص: 261
رزقش را مي خواهد در حالي كه اسراف كرده و آن چيزها را از دست داده است . آن فرمول را انجام نداده و آن وظيفه اي كه بايد انجام ميداد و تلاشي كه از او خواسته بودند نكرده و مي خواهد نتيجه گيرش بيايد . مثلا براي درمان شهوات اگر براي جوان باشد كه ما به دستور دين مان كه ازدواج است عمل نكرده ايم و كار را سخت كرديم . اگر بفرض اين درمان برايش فراهم نبود مُسَكن هايي براي آن هست كه مي تواند استفاده بكند . اگر شخصي از محيط هاي تحريك آلود دوري بكند و چشم را كه او را تحريك ميكند دائما حفظ بكند حتي كاري بكند كه جلوي تخيلاتش را هم بگيرد مثلا خودش را مشغول كاري بكند . گاهي افراد مراقب چشم خودشان هستند ولي تخيلاتشان دائم كار مي كند و آنها را تحريك ميكند . اينها مُسكن هايي است تا آن درمان كه ازدواج هست برايش فراهم بشود . حالا كسي كه اين مراقبت ها را انجام نمي دهد و روي خودش آتش مي ريزد و بعد از خدا گله ميكند كه چرا من از تو مي خواهم و نمي شود . حالا در دعا كردن ما بايد اصرار بكنيم يا نه ؟ در روايت داريم كه خدا كسي كه در دعا اصرار مي كند دوست دارد . اصرا در دعا داشتن به اين معناست كه انسان براي خواسته اش زياد در خانه ي خدا برود اما خواسته اي را بر خدا تحميل نكند . بزور براي خدا تعيين تكليف نكند مثلا خدايا حتما بايد به
ص: 262
من پسر بدهي . خدا خواستن را گفته نه خواسته را . مصداق را براي خدا تعيين تكليف نكنيم . اين خوب است كه انسان از خدا خيرش را بخواهد و اصرار كند يعني آنچه كه خير من هست در فرزند ، رزق ، ازدواج و شغل را بده ولي بگوييم حتما بايد فلان جا بايد استخدام بشوم . گاهي براي خدا خط نشان مي كشند و تعيين تكليف ميكنند . اگر خيرش در اين است او را شفا بده ، ما واقعا اين را مي خواهيم . وقتي خدا چيزي را به ما نداد گله مند نشويم و اين نشانه ي اين است كه ما براي خدا تعيين تكليف نكرده ايم . كارها را به خدا بسپاريم . در شان نزول آيه 75 سوره توبه آمده است كه شخصي نزد پيامبر آمد و گفت كه من مي خواهم پولدار بشوم و گوسفنداني داشته باشم . پيامبر فرمود كه اين فقر با شُكر براي تو بهتراست . اصرا كرد و پيامبر هم براي او دعا كرد . او پولدار شد و نمي توانست در تمام نمازهاي جماعت شركت كند و كم كم اصلا مسجد نيامد . زمان جمع آوري زكات فرا رسيد و پيامبر فردي را فرستاد تا از او زكات بگيرد و او مانع زكات شد . پيامبر گفت واي بر او . در طلب خير دعا بكنيم و اصرار بكنيم ولي تعيين تكليف براي خدا نكنيم .
سوال – آيات 224-220 سوره بقره را توضيح بدهيد . پاسخ – در شان نزول آخرين آيه اين سوره آمده است كه يكي از اصحاب پيامبر
ص: 263
عبدالله بن رواحه يك اختلافي بين داماد و دخترش اتفاق افتاده بود . قسم خورد كه وارد زندگي اين ها نشود و كاري نداشته باشد كه اين آيه نازل شد كه براي اصلاح خير بين مردم قسم به خدا را مانع قرار ندهيد . خدا را دست آويز نكنيد كه جلوي خيرات گرفته بشود . گاهي ما از راه مقدسات وارد كار خير نمي شويم . وقتي شما مي خواهيد يك كار خوب را ترك بكنيد اين رجحاني ندارد كه اين قسم نافذ باشد و انسان پايبند آن باشد .
سوال – دعاي اداي قرض را بگوييد .
پاسخ – شيخ بهايي در كتاب اربعين نقل كرده است و در كتاب بحار هم وجود دارد كه پيامبر فرمود : اگر كسي بدهي و قرضي داشته باشد ايندعا را بخواند : اللهم اَغنني بحلالك عن حرامك و بطاعتك عن معصيتك و بفضلك عن مَن سِواك .
سوال – توسل به امام زمان (عج) چه خصوصياتي دارد ؟
پاسخ – امام زمان (عج) الان امام حي ماست و تمام الطاف الهي و رحمتهاي الهي و فيض هايي كه از طرف خدا به ما مي رسد ، فيض هدايت علم شفا عنايت ، طبق آثار ديني ما از كانال حجت خدا و اما زمان (عج) به ما مي رسد حتي اگر ما به امامزاده اي متوسل مي شويم از كانال امام زمان (عج) به ما ميرسد بدون اينكه ما توجه داشته باشيم . يعني شما به امام حسين (ع) توسل كرده ايد اما از كانال امام زمان (عج) داده ميشود. يعني آنها از اين امام كه
ص: 264
واسطه ي فيض اين زمان هستند لذا حساب ويژه اي دارند و از اين جهت ما ميگوييم بايد نسبت به اين بزرگوار يك ارتباط خاص پيدا بكنند . سلام روزانه به امام زمان (عج) را فراموش نكنيم . اگر برايتان مقدور است دعاي عهد را بخوانيد و اگر مقدورنيست بعد از دعاي ندبه هم سلامي هست و اگراين هم نشد با زبان خودمان سلام كنيم و بگوييم به ما كمك كن كه در عهد مان با شما ثابت قدم باشيم . حالا چطور معرفت مان را بيشتر كنيم ؟ معرفت چيزي است كه بايد از طرف خدا داده بشود . دعايي از امام صادق است كه در زمان غيبت بخوانيد كه در دعاي غيبت آمده است و از خدا معرفت بخواهيد و ما بايد زمينه اش را فراهم كنيم و بر عهد خودمان پا برجا باشيم و اعمال مورد رضايت آن بزرگوار را انجام بدهيم .
سوال – آيا توسل به غير از معصومين اشكال دارد ؟
پاسخ – ما روايات زيادي داريم كه مي گويند كه به غير از معصومين بزرگاني هستند كه ميتوانند شفاعت بكنند . كسانيكه در دنيا سبب خير بوده اند چون تا كسي در اينجا سبب خير نباشد در آن دنيا نمي تواند شفاعت كند مثل علما ، شهدا ، پدر و مادرمومن ، اين ها كساني هستند كه ميتوانند شفيعان روز قيامت باشند . آقاي شيخ آملي مي فرمودند كه گاهي من مشهد مي روم حاجتم آنجا داده نميشود و به حضرت عبد العظيم حواله ميشود و اينجا استجابت ميشود . براي اينكه امام زاده ها احيا بشوند ،
ص: 265
اين بزرگواران گاهي اوقات شفا دادن را به زير دستانشان مي دهند كه از اين راه مردم نذرشان را بگيرند . برايش فراهم بشود . حالا كسي كه اين مراقبت ها را انجام نمي دهد و روي خودش آتش مي ريزد و بعد از خدا گله ميكند كه چرا من از تو مي خواهم و نمي شود . حالا در دعا كردن ما بايد اصرار بكنيم يا نه ؟ در روايت داريم كه خدا كسي كه در دعا اصرار مي كند دوست دارد . اصرا در دعا داشتن به اين معناست كه انسان براي خواسته اش زياد در خانه ي خدا برود اما خواسته اي را بر خدا تحميل نكند . بزور براي خدا تعيين تكليف نكند مثلا خدايا حتما بايد به من پسر بدهي . خدا خواستن را گفته نه خواسته را . مصداق را براي خدا تعيين تكليف نكنيم . اين خوب است كه انسان از خدا خيرش را بخواهد و اصرار كند يعني آنچه كه خير من هست در فرزند ، رزق ، ازدواج و شغل را بده ولي بگوييم حتما بايد فلان جا بايد استخدام بشوم . گاهي براي خدا خط نشان مي كشند و تعيين تكليف ميكنند . اگر خيرش در اين است او را شفا بده ، ما واقعا اين را مي خواهيم . وقتي خدا چيزي را به ما نداد گله مند نشويم و اين نشانه ي اين است كه ما براي خدا تعيين تكليف نكرده ايم . كارها را به خدا بسپاريم . در شان نزول آيه 75 سوره توبه آمده است كه شخصي نزد پيامبر آمد
ص: 266
و گفت كه من مي خواهم پولدار بشوم و گوسفنداني داشته باشم . پيامبر فرمود كه اين فقر با شُكر براي تو بهتراست . اصرا كرد و پيامبر هم براي او دعا كرد . او پولدار شد و نمي توانست در تمام نمازهاي جماعت شركت كند و كم كم اصلا مسجد نيامد . زمان جمع آوري زكات فرا رسيد و پيامبر فردي را فرستاد تا از او زكات بگيرد و او مانع زكات شد . پيامبر گفت واي بر او . در طلب خير دعا بكنيم و اصرار بكنيم ولي تعيين تكليف براي خدا نكنيم .
سوال – آيات 224-220 سوره بقره را توضيح بدهيد . پاسخ – در شان نزول آخرين آيه اين سوره آمده است كه يكي از اصحاب پيامبر عبدالله بن رواحه يك اختلافي بين داماد و دخترش اتفاق افتاده بود . قسم خورد كه وارد زندگي اين ها نشود و كاري نداشته باشد كه اين آيه نازل شد كه براي اصلاح خير بين مردم قسم به خدا را مانع قرار ندهيد . خدا را دست آويز نكنيد كه جلوي خيرات گرفته بشود . گاهي ما از راه مقدسات وارد كار خير نمي شويم . وقتي شما مي خواهيد يك كار خوب را ترك بكنيد اين رجحاني ندارد كه اين قسم نافذ باشد و انسان پايبند آن باشد .
سوال – دعاي اداي قرض را بگوييد .
پاسخ – شيخ بهايي در كتاب اربعين نقل كرده است و در كتاب بحار هم وجود دارد كه پيامبر فرمود : اگر كسي بدهي و قرضي داشته باشد ايندعا را بخواند : اللهم اَغنني بحلالك
ص: 267
عن حرامك و بطاعتك عن معصيتك و بفضلك عن مَن سِواك .
سوال – توسل به امام زمان (عج) چه خصوصياتي دارد ؟ پاسخ – امام زمان (عج) الان امام حي ماست و تمام الطاف الهي و رحمتهاي الهي و فيض هايي كه از طرف خدا به ما مي رسد ، فيض هدايت علم شفا عنايت ، طبق آثار ديني ما از كانال حجت خدا و اما زمان (عج) به ما مي رسد حتي اگر ما به امامزاده اي متوسل مي شويم از كانال امام زمان (عج) به ما ميرسد بدون اينكه ما توجه داشته باشيم . يعني شما به امام حسين (ع) توسل كرده ايد اما از كانال امام زمان (عج) داده ميشود. يعني آنها از اين امام كه واسطه ي فيض اين زمان هستند لذا حساب ويژه اي دارند و از اين جهت ما ميگوييم بايد نسبت به اين بزرگوار يك ارتباط خاص پيدا بكنند . سلام روزانه به امام زمان (عج) را فراموش نكنيم . اگر برايتان مقدور است دعاي عهد را بخوانيد و اگر مقدورنيست بعد از دعاي ندبه هم سلامي هست و اگراين هم نشد با زبان خودمان سلام كنيم و بگوييم به ما كمك كن كه در عهد مان با شما ثابت قدم باشيم . حالا چطور معرفت مان را بيشتر كنيم ؟ معرفت چيزي است كه بايد از طرف خدا داده بشود . دعايي از امام صادق است كه در زمان غيبت بخوانيد كه در دعاي غيبت آمده است و از خدا معرفت بخواهيد و ما بايد زمينه اش را فراهم كنيم و بر عهد خودمان پا برجا
ص: 268
باشيم و اعمال مورد رضايت آن بزرگوار را انجام بدهيم .
سوال – آيا توسل به غير از معصومين اشكال دارد ؟ پاسخ – ما روايات زيادي داريم كه مي گويند كه به غير از معصومين بزرگاني هستند كه ميتوانند شفاعت بكنند . كسانيكه در دنيا سبب خير بوده اند چون تا كسي در اينجا سبب خير نباشد در آن دنيا نمي تواند شفاعت كند مثل علما ، شهدا ، پدر و مادرمومن ، اين ها كساني هستند كه ميتوانند شفيعان روز قيامت باشند . آقاي شيخ آملي مي فرمودند كه گاهي من مشهد مي روم حاجتم آنجا داده نميشود و به حضرت عبد العظيم حواله ميشود و اينجا استجابت ميشود . براي اينكه امام زاده ها احيا بشوند ، اين بزرگواران گاهي اوقات شفا دادن را به زير دستانشان مي دهند كه از اين راه مردم نذرشان را بگيرند .
سوال – چه عواملي باعث تقويت دينداري در دوره ي آخرالزمان ميشود ؟
پاسخ – بحثمان عوامل تقويت ايمان و باورهاي ديني است بخصوص كه در آخر الزمان امواج فتنه ها باعث لغزش هاي مومنين ميشود . يكي از عوامل مهم دين داري و تقويت باورها ، توسل و تمسك به معصومين (ع) است بخصوص وجود امام زمان (ع) كه توصيه ي خاصي بر اين مورد شده در هر زمان و مخصوصا در آخرالزمان. اميرالمومنين در نهج البلاغه مي فرمايند : امواج سنگين فتنه ها را بشكنيد و جلو برويد با كشتي نجات . در صلوات شعبانيه كه در ماه شعبان بعد از نماز ظهر خوانده ميشود و مومنين بر آن مداومت مي
ص: 269
كننند ، در شان معصومين داريم : الفلك الجاريه ... اهل بيت كشتي هايي هستند كه جاري هستند و تحرك دارند . يك موقع كشتي در امواج رهاست و آب آنرا اين طرف و آن طرف مي برد اما يك وقت در عين حالي كه كشتي در امواج است آب را مي برد و جلو مي رود و به سمت ساحل مي برد . تعبير اين است كه كشتي كه جريان دارد و سرنشينان خود را به ساحل امن مي برد . اين يكي از وسائل مهم نجات است و پيامبر اكرم فرمودند : صراط مستقيم در بين هزاران راه هاي انحرافي يكي بيشتر نيست ، تشخيص آن يك راه و پيمودن آن با توجه به خطرات زياد در آخرالزمان كاري است كه بدون هدايت معصومان ، كساني كه خودشان اين راه را رفته اند و كاملا آشنا هستند امكان پذير نيست . در قرآن سوره هود دارد كه وقتي حضرت نوح در كشتي تعدادي مومنين را سواركرده بود و پسرش كنعان در آب دست و پا مي زد و حضرت نوح با مهرباني به او گفت : اي پسرم سوار شو و او بي نيازي از معصوم جست و گفت كه من خودم شنا بلد هستم و روي كوه بلند مي روم و نجات پيدا مي كنم در آن موقع موجي آمد و آنها را جدا كرد و پسر نوح از بين رفت . مولوي اين داستان را اين طور مي گويد :
همچو كنعان سر به كشتي وا مكش كه غرورش داد نفس زيركش
كه برآيم من بر سر كوه مشيد منت نوحم
ص: 270
چرا بايد كشيد ؟
كاش چون طفل ازحيَل جاهل بُدي چون طفلان چنگ برمادر زدي
يا زعلم نقل كم بُدي مَلي علم اهل دل ربودي از ولي
كاش در اينجا انسان به خودش تكيه نكند . در اين امواج خروشان دست به دامان ولي الهي بشود و با او حركت بكند . توسل و تمسك يكي از عوامل مهم دين داري در آخر الزمان است .
سوال - چه ضرورتي هست كه ما متوسل بشويم و آيا اين توسل مختص مذهب شيعه است ؟
پاسخ – خير مختص به شيعه نيست . آن چنان كه قرآن نقل كرده و اين كتابي است كه موارد مفيد و قابل استفاده ي گذشته ي تاريخ را بدون تحريف نقل ميكند ، مي بينيم كه بحث توسل در تمام گذشتگان و انبياء جاري بوده است . شما حضرت آدم را در نظر بگيريد ، اين روايت را شيعه و سني از پيامبر نقل كرده اند . در قرآن داريم كه وقتي آدم از بهشت رانده شد گريه كرد ، اظهار پشيماني كرد و خدا فرمود كه آدم كلماتي را از خدا گرفت و بواسطه ي اين كلمات توبه اش پذيرفته شد . پيامبر مي فرمايند كه آن كلماتي كه حضرت آدم از خدا گرفت و به آن توسل كرد ، اسماء پنج تن بوده است . يعني حضرت آدم خدا را به محمد و فاطمه و علي و حسن و حسين قسم داد و گفت كه توبه ي من را قبول كن . در سند اين حديث هيچ شكي نيست ، شيعه و سني آنرا نقل كرده اند .
ص: 271
قرآن در رابطه با فرزندان يعقوب كه آن خطاي بزرگ را كردند ، باعث شدند كه يوسف چهل سال از پدرش دور باشد و او را دچار فراق كردند ، دارد كه وقتي پشيمان شدند ، پيش پدرشان آمدند ، پدري كه چقدر سخت كشيده بود ، كمرش خميده شده بود و چشمش كور شده بود ، گفتند : اي پدر تو براي ما استغفار كن و ما گناهكار هستيم . به او كه ولي و پيغمبر بود يعني به پدرشان كه نبي زمان بود متوسل شدند . حضرت يعقوب فرمودند : من از خدا براي شما طلب مغفرت مي كنم . اين همان واسطه بردن در خانه ي خدا و توسل است . در خود قرآن دستور داده شده كه اي پيامبر ، اگر مردم پيش خدا زانو بزنند و از تو بخواهند براي آنها استغفار كني ، خدا را تواب و رحيم مي بينند و در قرآن داريم با وسيله در خانه ي خدا برويد ، با واسطه در خانه ي خدا برويد حتي چهارده معصومين هم توسل داشتند . روايتي از مرحوم مجلسي در بحار است كه مي فرمايد : امام باقر (ع) تب شديدي داشتند . كاسه ي آب سردي دركنارشان بود و دستشان را در آن فرو مي كردند و روي پيشاني شان مي گذاشتند و مي گفتند يا مادر فاطمه . و محتملا ايشان به مادرشان توسل مي كردند زيرا حضرت زهرا (س) حُجَجي بر حُجَت الهي بوده است . پس توسل از حضرت آدم تا فرزندان يعقوب مرسوم بوده است .
سوال - ما به چيزهايي مي توانيم
ص: 272
متوسل بشويم ؟
پاسخ – واسطه هايي كه مي توانند رحمت خدا را براي ما جلب بكنند ، اين ها مي توانند وسيله ي توسل ما باشند يعني توبه خودش يك وسيله است . قرآن مي فرمايد كه با واسطه اي به خدا برسيد و رحمت خدا را جلب بكنيد . اعمال صالح هم وسيله اي است كه باعث پوشانده شدن اعمال زشت ميشود . خود قرآن و تمسك به آن وسيله است . اما آن وسيله اي كه ذيل خود اين آيه است مي گويد كه اهل بيت همان وسيله اي هستند كه خدا آنرا فراهم كرده است و بزرگترين وسيله ي الهي وجود معصومين هستند . قرآن احتياج به تفسير دارد و هر كس مي تواند ادعا كند كه آن را بيان مي كند ولي معصوم خودش بيان است ، خودش راه و تفسير است ، از اين جهت مهمترين وسيله خود معصومين و اهل بيت هستند . حالا شايد اين سوال مطرح بشود كه ما براي درخواست از خدا چه نيازي به واسطه داريم ؟ بله خود خدا هم حرفهاي ما را مي بيند ، مي شنود و مي داند و هم قدرت دارد كه بدهد ، او احتياج به واسطه ندارد . از طرف خدا براي دادن مشكلي نيست ، مشكل براي گرفتن از طرف ماست . ما نمي توانيم بي واسطه رحمت خدا را بگيريم . در ما مانع وجود دارد . امام سجاد (ع) در دعاي سجاديه تعبيري دارد : خدايا تو محجور از خلق نيستي ، پنهان نيستي ، ما محجور هستيم و مانع داريم . به هرحال
ص: 273
آلودگي ها و گناهان و نوع وارد شدن باعث ميشود كه نتوانيم رحمت الهي را جذب كنيم . همان طوركه نمي توانيم پيام الهي را مستقيم دريافت كنيم و احتياج به پيامبراني هست كه آنها در جهت گيرندگي وحي واسطه بشوند ، بقيه فيوضات هم همين جور است . رحمت ، هدايت ، شفا ، علم و قدرت را بايد انسانهاي بي خطا كه معصومين هستند واسطه بشوند كه از طريق خدا جذب كنند و به ما بدهند . اين همان عقيده ي شيعه است . عقيده ي واسطه ي فيض كه ما قائل هستيم كه امامان ما واسطه ي فيض هستند لذا ميگوييم امام زمان (عج) الان زنده است چون اگر او در اين عالم نباشد ، عالم دنيا برچيده ميشود و به آن فيض نمي رسد. بعضا شما مي بينيد اديان و مذاهب ديگر مي گويند كه منجي و موعود آخرالزمان هنوز بدنيا نيامده است . مسيحيان و يهوديان قائل به موعود هستند اما ميگويند كه هنوز بدنيا نيامده است اما شيعه ميگويد كه بدنيا آمده و زنده است هر چقدر هم كه عمرش طول بكشد چون واسطه ي فيض است . بواسطه ي او فيض به اين عالم مي رسد . داستان شب قدر هم همين است . آن فيضي كه خدا مي خواهد در يكسال به بنده اش بدهد توسط ولي او مديريت مي شود . يعني اراده ي خدا و مشيت خدا از منازل شما اهل بيت صادر ميشود و در عالم پخش ميشود . بنابراين اينكه ما ميگوييم اهل بيت محل مشيت خدا هستند يعني از اينجا فيض پخش
ص: 274
ميشود . ما در دادن حاجات اهل بيت را مستقل نمي دانيم كه توسل به آنها بكنيم ، ديد ما به اهل بيت ديده واسطه ي فيضي است ولي اين چيزي است كه خدا قرآن به ما توصيه كرده است . يكي از بزرگان خدمت آيت الله خوانساري كه از مراجع بزرگ تهران بودند رسيدند و سوال كردند اگر بخواهيم به امام رضا(ع) متوسل بشويم چطور خطاب بكنيم ؟ خدا را مخاطب قرار بدهيم و بگوييم اي خدا بحق امام رضا (ع) به ما چيزي بدهد يا بگوييم كه اي امام رضا (ع) تو چيزي به ما بده . ايشان فرمودند : هر دوي آنها خوب است ولي دومي بهتر است . يعني از امام رضا (ع) بخواهيد كه از خدا بخواهد و واسطه ببريد . اينكه مي گوييم اي امام رضا (ع) به ما بده ، يعني واسطه است . ما كه ميدانيم امام رضا (ع) مستقلا و بي اذن خدا نمي دهد ، نگاه ما به او نگاه استقلالي نيست . اين همان دستگاه الهي است نه اينكه امام رضا (ع) كنار دستگاه خدا دستگاهي زده است . وقتي ديد ما به امام رضا (ع) يك ديد واسطه اي است آنجايي كه ميگوييم يا امام رضا (ع) به ما بده ، در واقع مي دانيم كه خدا به امام رضا (ع) مي دهد . منتها ما با واسطه پيش خدا مي روييم . ما در دعاهايمان تعبيراتي داريم كه به خود معصومين خطاب شده است. دعاي فرج معروف خطاب مستقيم به محمد و علي است ، شما من را كفايت كنيد ، شما
ص: 275
من را كمك بكنيد . حالا كسي نگويد كه اين شرك است زيرا شما از انساني كمك مي خواهيد ، ما مي گوييم اين ها واسطه هستند . مثلا ميگوييم دكتر به دادم برس منظورمان اين نيست كه خدا را قبول نداريم . معنايش همان واسطه ي شفاست بنابراين اين ديد است كه ما به معصومين و واسطه اي فيض الهي داريم و آنها را به اين صورت شفي قرار مي دهيم .
سوال - گاهي بعضي انسانها ارادت خاصي به امام رضا (ع) دارند و به ايشان توسل مي كنند يعني امام رضايي هستند ، بعضي ها امام حسيني هستد ، در اين ها چه اتفاقي مي افتد ؟
پاسخ – بعضي ها در خودشان درمي يابند همچنان كه به همه ي معصومين ارادت دارند و همه را قبول دارند ولي دست خودشان نيست و فكر مي كنند كه جذبه شان نسبت به يكي از معصومين يا امام زاده ها بيشتر است و نسبت به آنها كشش دارند . يكي نسبت به امير المومنين يك حساسيت و عشق خاصي دارد يكي نسبت به حضرت زهرا ، يكي نسبت به حضرت ابوالفضل يا امامزاده ها . ما سِر حقيقي مطلب را نمي دانيم . در بعضي از بزرگان ما هم بوده است ، اين طور نيست كه فقط در مردم معمولي باشد . مرحوم آيت الله تحللي از خوبان همدان بوده است . ايشان آنچنان عاشق اميرالمومنين بودند كه وقتي ميخواست اذان و اقامه را بگويد و وقتي به اشهد ان عليا ولي الله مي رسد بي اختيار مي گفت : جانم به قربان نامت
ص: 276
و اطرافيان ميگفتند چنان با سوز مي گفت كه دل ما مي ريخت و اشكش جاري مي شد . آيت الله كشميري از عاشقان امير المومنين و زيارت ايشان بود طوري كه مرحوم جعفر آقاي مجتهدي مي گفت كه هر وقت ايشان به خانه ي ما مي آيد گنبد و بارگاه امير المومنين را با خودش مي آورد . اين قدر عشق در دلش بود . آقاي حائري استاد امام خميني عاشق امام رضا (ع) بود و مي گفت كه ما چهارده معصوم را در امام رضا (ع) خلاصه كرده ايم و تا تعطيلي گيرش مي آمد به زيارت امام رضا (ع) مي رفت . اين اختلافاتي كه نسبت به معصومين در بندگان خدا هست ، شايد سِرش اختلاف تجليات اسماء الهي باشد . خدا اسم هايي دارد كه در دعاي جوش كبير كه همه ي متدينين با آن آشنا هستند . وقتي اسمهاي خدا را مي خوانيد به تناسب حالت ، به تناسب موقعيت ، مرتبه و معرفت شما به تناسب نيازت گاهي يك اسم شما را جذب ميكند مثلا كسي كه به فقر افتاده به مشكل افتاده ، وقتي به يا رزاق مي رسد يا به كنز الفقرا مي سد اينجا مثل اين است كه يك دفعه او را نگه ميدارد . مثلا كسي كه مريض است يا مريضي سختي دارد يا مريض سختي دارد ، وقتي به يا شافي يا طبيب مي رسد ، اينجا يك حال ديگري دارد . كسي كه بي كس است و نارفيقي ديده است ، وقتي به يا رفيق من لا رفيق له مي رسد حال ديگري
ص: 277
دارد . يكي از افرادي كه نارفيقي ديده بود گفت : خدايا تو هم رفيقي هم شفيق ، آيا مي گذاري كه اين رفيقت را شيطان ببرد ؟ شيطان دارد رفيقت را مي برد . ابن عربي گفته : وقتي اسماء خدا را مي خوانيد اسمي كه شما را جذب كرد ، زود از رويش رد نشويد . و آنرا تكرار بكنيد تا آثار و بركاتش را دريافت بكنيد . همين وضعيت در مورد اسماء ائمه هم هست . اسماء خارجي خدا ائمه اطهار هستند كه صفات الهي در آنها جمع است و به تناسب معرفت ما و رتبه ي ما گاهي يك معصوم براي ما جلوه ي خاصي دارد. مثلا چون امام رضا (ع) مظهر اسم رئوف خداست ، فردي كه احتياج دارد دستي روي سرش كشيده بشود چه بسا آن اسم خيلي برايش جلوه مي كند . در اينجا اختلاف معرفت است . همچنين افراد نيازها و حالاتشان مختلف است . هر كدام از ائمه كه مظهر اسم خدا هستند و بيشتر در آنها فعليت دارد و بر دل ما جلوه اي دارد و دل ما را مي كشاند . شبيه همان اسمائي كه در دعاي جوشن كبير است كه به تناسب حالات افراد يك جذبه هايي دارد ، چه بسا كشش معصومين هم از اين باب باشد . ما يك روايات معتبري به اين معنا كه از فلان معصوم فلان حاجت را بخواهيد و ديگري نمي تواند بدهد ، به اين شكل نداريم چون همه ي معصومين باب الحوائج هستند . همه ي آنها معدن اين هستند كه واسطه بشوند و رحمت
ص: 278
خدا را بگيرند و حاجات را بدهند منتها در كتاب بحار علامه ي مجلسي جلد نود و چهار روايتي نقل كرده است كه دعاي توسلي است كه غير از دعاي توسل معروف است شما مي توانيد بعد از دعاي توسل آن را در مفاتيح پيدا بكنيد بنام دعاي توسل ديگر . در آنجا حاجات تقسيم شده است كه مثلا اگر كسي عافيت و سلامتي ميخواهد متوسل به موسي بن جعفر (ع) و اگر كسي دفع ظلم مي خواهد متوسل به امير المومنين و اگر كسي سلامتي در سفرها مي خواهد به امام رضا (ع) و اگر كسي وسعت رزق مي خواهد به امام جواد (ع) متوسل شود . اگر كسي در اين دعا تمسك به معصومين در اين دعاهاي خاص كه ذكر شده بكند اين خيلي مناسب است ولي ديد مان اين نباشد كه معصوم ديگر نمي تواند . اين ديد خوبي نيست .
سوال – آيه 182- 186 سوره بقره را توضيح دهيد .
پاسخ – آيه 186 مي فرمايد : اي پيامبر اگر از من بپرسند ، بگو من نزديك هستم و من دعاي شما را اجابت مي كنم مردم هم بايد من را اجابت بكنند . با تقوا باشند و ايمان بياورند كه اين بنفع خودشان است و رشد پيدا ميكنند . يك نكته اين است كه خدا مي فرمايد من نزديك هستم . در دعا لازم نيست كه انسان داد و بيداد بكند بخاطر همين در ادب دعا داد و فرياد نيست . بلكه آهسته دعا بكنيد . بعد خدا مي گويد من دعاي آن كسي كه من را مي خواند
ص: 279
جواب مي دهم . دو تا شرط براي استجابت دعا در اين آيه ذكر شده است كه اگر اين دوشرط محقق بشود خدا گفته جواب مي دهد . شرط اول اين است كه انسان حقيقتا بخواهد ولي بعضي مواقع چيزي را مي خواهيم كه به مصلحت مان نيست . اشك هم مي ريزيم ولي نمي دانيم كه به صلاح مان نيست ما ضرر خودمان را نمي خواهيم پس ما در آنجا واقعا دعا كننده نيستيم پس خدا همان واقعي را لطف مي كند و به ما نمي دهد . البته بجاي آن يك چيز ديگر ميدهد كه در قيامت وقتي مردم مي بينند ميگويند كه كاشكي هيچ كدام از دعاهاي ما برآورده نميشود و عوضش را در آنجا مي دهد . پس شرط اول اينكه دعا حقيقي باشد به مصلحت و خير باشد . شرط دوم اخلاص در دعاست . يعني فقط از خدا بخواهد ، خدا را همه كاره ي عالم بداند و فقط از او بخواهد . پيامبر فرمودند : هر بدهكاري كه اين دعا را بخواند قرضش ادا ميشود . خدايا بواسطه ي حلالت من را از حرام بي نياز كن و بوسيله ي چيزهايي كه مورد طاعت توست من را از معصيت خودت بي نياز كن و من را از فضل خودت بي نيازم كن . شيخ بهايي گفت : ما اين كار را انجام داديم و شد . از جايي كه نمي دانستيم قرض هايمان ادا شد . ممكن است كسي اين كار را بكند و نتيجه نگيرد و آن بخاطر اخلاص است كه شرط دوم است . اين همان
ص: 280
مضطر شدن است ، اميدش از همه جا قطع بشود ، فقط از خداي متعال بخواهد و به او متصل بشود .
سوال – آيا توسل بايد هميشگي باشد ؟
پاسخ – اگر ما توسل را به اين معنا بگيريم كه دائم ميخواهيم از خدا فيض بگيريم پس ما هيچ موقع بي نياز از فيض خدا نيستيم ، بي نياز از رحمت و لطف خدا نيستيم . پس دائم احتياج به آن واسطه ها داريم . درست است كه لازم نيست دائم بنشينيم و دعاي توسل بخوانيم و حاجت بخواهيم اما توسل حقيقي توسل دائمي است . آن توسل حقيقي كه دائمي هم هست ، صرف اينكه بنشينيم ختمي بگيريم ، ذكر صلواتي بگيريم ، نذري بكنيم و روضه اي گوش بدهيم اين ها نيست البته اين ها خوب است آن توسل حقيقي كه انسان دائما تحت ولايت و سرپرستي و عنايت اهل بيت باشد و دائما به او لطف ببريد ، اين است كه انسان عملا هم از جهت رفتاري و هم از جهت اخلاقي متمسك به آنها باشد . آنها را الگو قرار بدهد ، آنها را در زندگي اش جاري بكند ، اخلاقيات ، افكار و گفتار آنها را در زندگي اش جاري بكند و من تحت ولايت آنها زندگي بكنم اگر اين باشد توسل دائمي است و اين حقيقي است . ائمه با كساني كه از دوستانشان بودند و اين كار را نمي كردند برخورد مي كردند . كساني از راه دور پيش امام رضا (ع) رفتند . امام رضا (ع) آنها را شصت روز راه نداد و بعد از شصت
ص: 281
روز امام آنها را راه دارد و گفت : شما حقوق همديگر را عايت نمي كنيد و حلال ها و حرام ها را رعايت نميكنيد و مي خواهيد من شما را راه بدهم . راه پيدا كردن به ساحت معصومين ادعايي نيست اين احتياج به يك توسل واقعي دارد يعني توسل عملي و همين زمينه ي شفاعت است اگر كسي اينكار را كرد ، دستش را به معصومين داده است و سوار كشتي شده است . درست است كه محبت معصومين گنجينه ي ارزشمندي است ولي ما علاوه بر محبت بايد دست ولايت را بگيريم . حبي ارزشمند است كه نورش در زندگي ما باشد و در زندگي ما ظهور پيدا كرده باشد و وقتي عملا دستم را به آنها دادم ، در آخرت هم شفاعت اهل بيت شامل حال من ميشود .
سوال – چكار كنيم كه حال خوشي كه از نماز و عبادت بدست مي آيد ، استمرار پيدا كند ؟
اين سوال براي خيلي از متدينين مطرح است يك آرزويي كه حالات خوش استمرار پيدا كند و چرا بعضي مواقع كم رنگ ميشود و اين واقعيتي است . من در جلسه ي قبل اشاره كردم كه نماز من و بسياري از عبادات ديگر من مثل زيارت ها و شب قدرها ، بگونه اي بازتاب اعمال ما هستند . اينها مزدي هستند كه از اعمال خوبمان مي گيريم يا كيفري هستند كه از اعمال بدمان بدستمان خواهد آمد . اگر كسي روز خوبي داشته باشد ، شب خوب و سحر خوبي هم دارد . اگر كسي قبل از نماز خوبي داشته باشد
ص: 282
، نمار خوبي هم دارد . ما هر قدر به نماز و اعمال عبادي اهميت بدهيم ، نماز و عبادات هم به ما اهميت مي دهد و آن آثار خودش را در زندگي ما جاري ميكند . بخصوص كه الان كه در بحث نماز هستيم عرض كردم كه نماز حقيقتا يك مهره كليد و ويژه در دين است . يك سفره عظيم و پُربركتي است كه خدا در دين تعبيه كرده است . خدا يك استاد تمام وقت در اختيار ما گذاشته است . حالا پنج وقتش كه واجب است ولي وقتهاي ديگري هم در اختيار ماست كه ميتوانيم انجام بدهيم . بزرگان دين مي گويند كه نماز انسان را به عالي ترين مقام معنوي مي رساند ، چرا ما از اين استاد درست استفاده نمي كنيم و بهره نمي بريم ؟ اين نكته خيلي قابل تامل هست كه ما قبل از نماز است كه اگر آنجا دلمان را درست بكنيم و دلبرمان را خدا قرار بدهيم ، در نماز هم دلبرمان خداست و از او جدا نميشويم . پيامبر فرمودند : هر كس با محبوب و دلبرش همراه است . اگر ما در نماز دلبرمان خدا باشد ، با او همراه هستيم . اگر جوري باشد كه از قبل دلبرمان را كس ديگري گرفته باشيم ، ما گاهي قبل از نماز صدها دلبر براي خودمان درست كرده ايم ، خوب طبيعي است كه در نماز هر چقدر زور مي زنيم دلمان پيش دلبرش مي رود . اين نماز ثمره اش رفع تكليف ميشود . درست است كه همين نماز هم كه در آن حضور
ص: 283
قلب نيست بي ثمر نيست . ثمرش اين است كه روز قيامت عقاب نميشود . رشد و بركات را نمازي خواهد داشت كه وارد جان انسان بشود . امام سجاد (ع) در فرازي از دعاي ابو حمزه تحليلي دارد كه چرا انسان بعضي مواقع دچار بي حالي ميشود و عواملي را براي آن ذكر ميكند . حدوداً پنج صفحه است آن را بخوانيد و تامل كنيد . ايشان اين تعبير را دارند : خدايا من پيش خودم هر وقت ميگويم كه براي مناجات آماده هستم و يك نماز آنچناني بخوانم ، يك دفعه يك بي حالي بر من عارض ميشود كه آن حال مناجات دعا را از من ميگيرد و بي حال ميشوم . بعد حضرت عوامل آن را ذكر مي كند . خدايا شايد ديدي كه من حق تو را سبك مي شمارم و از اين جهت من را دور كردي . شايد ديدي كه وقتي من نوبت به كارهاي ديگر مي رسد اهميت مي دهم ولي وقتي نوبت به كار تو مي رسد انگيزه ندارم . بعضي ها هستند كه شش روز هفته را صبح زود و در تاريكي از خواب بلند ميشوند تا به اداره برسند ولي روز جمعه كه ميشود ، نمازشان قضا ميشود يعني نوبت به خدا كه مي رسد برايشان سنگين است . به تعبير قرآن به زمين چسبيده و كار برايش سنگين است . رجبعلي خياط تعبيري دارد كه مي گويد كه من دلم براي خدا خيلي مي سوزد چون مشتري او خيلي كم است ولي مشتري امام حسين (ع) خيلي زياد است . ماه محرم كه مي
ص: 284
رسد شلوغ است و گاهي تا نيمه شب روضه است ولي در مسجد خلوت است و اگر كسي به مسجد مي آيد نمازي مي خواند و فوري مي رود . وقتي من اهميت ندهم خدا من را دور مي كنم يعني در واقع من با كارم ، خودم را دور مي كنم و گرنه خدا دوست دارد كه همه نزديكش بشوند . خودم كاري مي كنم كه آثار و بركات را نگيرم . پس يك دليل آن سبك شمردن و ضايع كردن حق خداست . خدايا شايد ديدي كه من نه تنها حقت را سبك مي شمارم بلكه اصلا به تو پشت ميكنم . يعني بدتر از سبك شمردن . پشت كردن به خدا چه وقت است ؟ وقتي كه گناه ميكنيم . وقتي ما گناه ميكنيم رو به خدا نداريم ، آن موقع پشت به خدا و رو به شيطان داريم . شخص وقتي گناه ميكند ارتباطش با خدا قطع است . يعني از تحت ولايت خدا بيرون ميآيد و تحت ولايت شيطان قرار مي گيرد . روايت از پيامبر در هنگام گناه و فحشا ايمان از انسان سلب ميشود كه موقع خطرناكي است . در آن هنگام يك نَه به خدا و يك آري به شيطان مي گويد چون خدا مي گويد : معصيت نكن و من ميگويم : نه . شيطان كه مي گويد : گناه بكن ، من ميگويم : آري . اين پشت كردن به خدا است و تحت ولايت ابليس رفتن است . امام باقر (ع) در اصول كافي فرمود : شخص وقتي گناه مي كند در قلبش يك
ص: 285
نقطه ي سياه حك ميشود كه اگر با توبه پاك كرد كه هيچ و گرنه گناه دوم نقطه دوم . اين نقطه ي سياه كه امام ميگويد ، توسعه ي ولايت ابليس در روح انسان است زيرا ولايت ابليس تاريكي است . يخرجونهم من النور الي الظلمات . پس اين پشت كردن ، گناه است و بخصوص گناهاني كه عادت شده است . اين ها خيلي خطرناك است . مثلا دروغ گو بودن ، غيبت كردن ، پشت سر ديگران حرف زدن ، فحاشي كردن ، بددهان بودن و چشم چران بودن كه باطن انسان را بگونه اي ديگر رقم مي زند و چهره نگاري مي كند چهره هايي كه چه بسا مناسب با چهره هاي انساني نيست . اولين اثر اين گناهان اين است كه اشتها انسان نسبت به مسائل معنوي كم ميشود ، حال عبادت را از ما سلب ميكند . حديث قدسي داريم كه خدا مي فرمايد : آن كسي كه نفس خودش را بر خواست و اراده ي و فرمان من ترجيح مي دهد ، اولين عقوبتي كه او را ميدهم اين است كه لذت مناجات را از او ميگيرم . حال براي مناجات و دعا ندارد مگر اينكه مجبور بشود مثل شب قدر ولي لذت چنداني نمي برد و كم كم باورش نميشود كه چنين لذت هايي هم در اين عبادات هست . يكي از علماي بزرگوار مي گفت كه من باورم نميشد كه اويس قرني يك شب را در ركوع و يك شب را در سجده بود . مقداري برايم شُبهه بود . يكبار از خدا خواستم كه اين
ص: 286
لذت را به من بچشاند . ايشان مي گويد كه ركوعي انجام دادم و ذكري گفتم ، بقدري لذت بردم كه اين لذت چيز ديگري بود . دومي را گفتم و ديديم لذتم بيشتر شد . و ديگر نفهميدم چقدر طول كشيد ولي اين قدر تكرار كردم كه فكر مي كردم ساعتي در ركوع ايستاده ام . اين لذت ها براي آن كساني است كه پشت به خدا ندارند ، مال كساني هست كه دچار غضب الهي نشده اند . امام ميگويد كه شايد من به تو پشت كردم و من را مورد غضب قرار داده اي . خدايا شايد من دارم دروغ مي گويم . مي گويم دوستت دارم ، اهل بيت تو را دوست دارم و قرآن را دوست دارم اما كارهايم ، كارهاي يك مُحب نيست . آثار آن خيلي در زندگي ام نيست . امام مي فرمايد : شايد دارم دروغ مي گويم و من را رها كردي . خدايا شايد ديدي كه من شكر نعمت تو را نميكنم و من را محروم كردي . متاسفانه بعضي از ما انسان ها يا آنقدر پرتوقع شده ايم كه داده هاي خدا را نمي بينيم ، سرمايه هايي كه به ما داده نمي بينيم مثل ماهي درون آب ، آب را نمي بينيم ، دائم نيمه ي خالي ليوان و نداده ها را مي بينيم و گله مند هستيم ، زبان شكر كم است و يا اگر هم داده هاي خدا را مي بينيم عملا شاكر نيستيم كه در راه خودش خرج كنيم . در راه خودش مي ترسيم كه خرج بكنيم كه
ص: 287
اين باعث قساوت هايي خواهد بود . در همين زمان هاي نزديك ما تاجر ثروتمندي حرم امام رضا (ع) مشرف شده بود . چند روزي زيارت رفته بود . دريغ از يك قطره اشك ، انواع زيارت ها را مي خواند ولي مي ديد خبري نيست و حالي در آن نيست . ديد كه فايده ندارد . بليط براي برگشت گرفت . چند ساعت به پرواز مانده به بود و داشت در خيابان مي رفت . پيرمردي را ديد كه گاري دستي در دستش است و بارش خيلي سنگين است و نمي تواند آن را ببرد . جلو رفت و به او كمك كرد و گفت : كمتر بار بزن كه بتواني ببري . گفت : اي آقا من دختر دم بخت در خانه دارم و منتظر جهيزيه است و خانمم گفته تا پول جهيزيه را نياوردي به خانه برنگرد ، مجبورم كار بكنم . در ذهن تاجر جرقه اي زد و گفت ميشود كه من دنبالت بيايم . بار را خالي كردند و به خانه ي پيرمرد رفتند و ديد كه او راست مي گويد و زير بار زندگي خم شده است. يك چك كشيد و پول جهيزيه ي آن دختر را داد . و مقداري هم به او داد تا سرمايه پيرمرد بشود . وقتي او از خانه بيرون مي آمد اشك هايي بود كه بدرقه اش مي كرد . پيرمرد گفت : من چيزي ندارم كه به تو بدهم ، اميدوارم امام رضا (ع) به تو جزاي خير بدهد و عاقبتت بخير بشود . او رفت كه آخرين زيارت وداع را بكند
ص: 288
. وقتي به زارت آمد چشمانش مثل چشمه جوشيد . و طعم زيارت با معرفت را چشيد . وقتي سرمايه ها را در راه خدا خرج كردي و اين نتيجه را هم ميگيري كه زيارت با معرفت هم نصيب تو ميشود . خدايا شايد من را شاكر نعمتهايت نديدي و از اين جهت بود كه من را محروم كردي . خدايا شايد من را با علما نديدي كه نشست و برخاست بكنم و از اين جهت من را محروم كردي . بحث نشست و برخاست با علما كه اهل بيت براي آنها مشخصاتي گفته اند مهم است . علمايي كه وقتي با آنها مي نشيني ياد خدا ميافتي ، علمشان ، علم ما را زياد مي كند و ما را به آخرت ترغيب مي كنند وقتي نيم ساعت با آنها مي نشيني حس مي كني شارژ شده اي ، با اينها نشست و برخاست داشته باشيم . سعي كنيم كه از مجالس شان استفاده كنيم . بعضي مواقع يك جمله از آنها مسير زندگي را عوض مي كند . امام عسگري (ع) در بحارالانوار مي فرمايد : در زمان غيبت كه همان دوره ي فتنه هاست و دينداري سخت است ، علما هستند كه شيعياني كه ضعيف هستند ، استدلال ندارند و ابزار در مقابل شيطان ندارند را تجهيز مي كنند ، كمك ميكنند و آنها را از دام هاي شيطان مي رهانند . اينها برترين ها نزد خدا هستند . اگر انسان خودش را از چنين كساني محروم بكند ، خودش محروم ميشود . سعي كنيم آدرس و تلفن يك عالم برجسته و بزرگواري
ص: 289
را داشته باشيم نه براي اينكه استخاره بگيرم و يا برايمان خواب تعبير كند ، براي اينكه مشكلات زندگي و مسائل را با او در ميان بگذاريم و با او معاشرت بكنيم . اخلاق خيلي گفتني نيست ، ديدني است . من هرچقدر از آب شيرين بگويم ولي به شما آب شور بدهم ، تشنگي شما برطرف نميشود . خوش به حال كسي كه در تمام عمرش بگردد يك نفر را پيدا كند كه باور و يقيني در آن شكل گرفته و فضيلت ها در او تجسم پيدا كرده است . وقتي حضرت موسي را دنبال خضر فرستادند ، در قرآن هست كه گفت : يا او را پيدا مي كنم يا هشتاد سال دنبال او ميگردم يعني يك عمر شده دنبالش مي گردم . چون اگر او را پيدا كني ، يك عمر رشد كرده اي . خدايا شايد من را ديدي كه با انسانهايي كه عمرشان را به بطالت مي گذرانند نشست و برخاست كرده ام . يعني افرادي كه برنامه ي درستي در زندگي شان ندارند ، از عمرشان استفاده نمي كنند و شيطان از اعضا و جوارح آنها استفاده مي كند يعني زحمت ها تلاش ها انرژي شان خرج خدا و دين نميشود ، خرج شيطان ميشود . اينها زندگي شان را به لغو و بيهودگي مي گذرانند . من اگر بخواهم با آنها نشست و برخاست بكنم طبيعي است كه آن حال عبادت از من سلب مي شود . بالاخره حالت سرايت ميكند همانطور كه از علما هم حالي سرايت مي كند . خدايا شايد نخواستي كه صداي من را
ص: 290
بشنوي و من را دور كردي و ما از اين حالت به خدا پناه مي بريم . خدايا شايد حس كردي كه صداي من بوي ريا ، خود خواهي ، تكبر و طمع مي دهد و از اين جهت من را دور كردي . يعني همين كه از چشم خدا افتاده باشيم . اين عواملي كه امام سجاد (ع) مي گويد براي درون نماز نيست ، براي بيرون نماز است . قبل از عبادات اين حالت ها براي انسان رخ مي دهد اما خودش را در عبادات بصورت كسالت و بي حالي نشان مي دهد . در آخر هم امام ميگويد : خدايا آخرش هم بايد به سمت تو برگردم و بگويم العفو . امام سجاد (ع) بي حالي هايش را پيش خدا ميبرد . از بي حالي هايمان نزد خدا پناه ببريم . كتاب هزار و يك نكته درباره ي نماز ، نوشته ي آقاي ديلمي است و كتاب بسيار روان است و مستند جمع آوري شده است . اين كتاب براي كساني كه مي خواهند شروع كنند ، خيلي ارزنده است و كسانيكه اسرار نماز و مفاهيم عميق تر نماز را مي خواهند ، كتاب اسرارصلاة مرحوم جواد ملكي تبريزي را بخوانند . اين فقط اسرار نماز نيست نكاتي درباره ي عبادات هست كه اگر اين ها در زندگي عملي بشود انسان بعد از يك مدت حس ميكند كه تغيير پيدا كرده است . اين را بصورت يك الگو قرار بدهند و به آن عمل كند .
سوال – سوره بقره آيات 135-141را توضيح بدهيد .
آيه 138 مي فرمايد كه رنگ خدايي
ص: 291
به خودتان بگيرد كه بهترين رنگ است . شأن نزول آن اين بوده است كه مسحيان و يهوديان وقتي بچه اي بدنيا مي آيد آب زرد رنگي به بدن بچه مي زنند و غسل تعميد انجام مي دهند . و مي دانند كه بچه رنگ مسيحيت يا يهوديت به خود گرفته است ، خدا مي فرمايد كه رنگ خدايي بگيريد . رنگ خدا بي رنگي است . رنگ خدا خلوص و پاكي است . انسان وقتي كاري را انجام ميدهد براي خدا انجام بدهد و او خودش مهر خلوص را مي زند . خدا بايد اين جوري رنگ آميزي بكند . يكي از علما ميگفت كه حرفهاي يك نفت فروش من را خيلي تكان داد . اوايل كه در تهران گاز كشي شده بود ولي هنوز نفت هم بود ، نفت فروش محله با چرخش گالن هاي نفت را مي برد ، به من سلامي كرد و من جوابش را دادم و داشتم توي خانه مي رفتم . گفت : حاجي آقا بيست روز است كه سلام و عيلك شما با ما عوض شده است . بيست روزي است كه فرق كرده اي ، بالاخره خانه گاز كشي شده و خانه ي شما هم گاز كشي شده ، شما قبل از گازكشي ها ، وقتي به من سلام مي كردي با لبخند همراه بود و احوال خانواده را هم از من مي پرسيدي ولي از وقتي گاز به خانه ات آمده ، ما را تحويل نمي گيري . حاج آقا مي داني كه سلام هايت بوي نفت مي داد . شايد آن موقع هم كه
ص: 292
به قصابي و نانوايي مي رفتي ، سلام هايت بوي نفت ، نان و گوشت مي داد . بنده خدا گفت : تكاني خوردم و ياد اين آيه سبقت الله ... افتادم به خودم گفتم : واي اگر از پس امروز بود فردايي و در آخرت به من بگويند كه عبادات و اعمالت بوي طمع مي داد ، بوي خدا نمي داد ، كارهايت رنگ خدايي نداشت و تاييد خدا روي آن نداشت چه چيزي بايد بگويم ؟ و اين ارتباط مستقيم با نيت ما دارد و عمل مان طبق دستور بودن است .
سوال - با اطرافيان كه به نماز بي توجهي ميكنند چكار كنيم تا حال خوش عبادت به آنها هم برگردد ؟
پاسخ – ممكن است اطرافيان شما چنان كه شما مسائل عبادي را جدي مي گيريد ، جدي نگيرند ، من از شما تقاضا مي كنم كه شما الگوي عملي باشيد . در قرآن ميگوييم كه خدايا ما را الگو قرار بده . شما سعي بكنيد كه الگوي آنها باشيد . شما آنها را گرم بكنيد نه اينكه آنها شما را سرد بكنند . همين راه هايي كه از امام سجاد (ع) گفته شد را بروييد و آنرا براي اعضاي خانواده ي خود هم پياده كنيد . مثلا در بحث نشست و برخاست با علما سعي كنيد كه نشست و برخاست خانواده ي خود را هم باعلما فراهم بكنيد . براي خانواده تان كاري بكنيد كه با بطالت كننده ها نشست و برخاست نكنند و يا رابطه ي آنها كم بشود . اين عوامل را مي دانيد پس كاري بكنيد كه
ص: 293
ديگران را هم از اين بيحالي در بيايند . اگر شما جدي باشيد و سرد نشويد و اگر آثار و بركات نماز را در زندگي شما ببينند كه جاري شده يعني خوش برخورد و سخي شده ايد قطعا بدانيد دير يا زود شما با اين كارتان آنها را راه مي اندازيد بالاخره آنها مومنيني در اطراف شما هستند ، دشمنان خدا كه نيستند . ممكن است غفلتي بر آنها عارض شده باشد . اگر شما بتوانيد در اين مدت يك نفر را تحت تاثير قرار بدهيد خير دنيا و آخرت به تعبير پيامبر نصيب شما خواهد شد . و از آنچه كه خورشيد بر آن بتابد بيشتر بر شما خواهد رسيد . ببينيد خورشيد در روز چقدر مي تابد ؟ خيراتي كه نصيب شما خواهد شد به اين وسعت است .
سوال – راه كاري براي حضور قلب در نماز بگوييد تا آثار نماز هم شامل حال ما بشود .
پاسخ – راه كار اصلي كه شايد دراز مدت باشد بايد قبل از نماز باشد . حالا چند تا كار هست كه در خود نماز بايد انجام بدهيم . يكي اينكه يك مرتبه وارد نماز نشويم . با مقدمه و با مؤخره . از هنگام وضو شروع به توجه بكنيد . بعضي ها وقتي وضو مي گيرند با ديگران حرف مي زنند . اولا موقع وضو دعاهايي وارد شده است اگر آن دعاها را حفظ نيستيد صلوات بفرست . يعني موقع وضو با غفلت نباشي . ائمه ما از هنگام وضو حالشان عوض ميشد . امام حسن مجتبي (ع) از هنگام وضو منقلب مي شد
ص: 294
. اين ها مهيا شدن براي گفتگو با خداست . به ما اذان و اقامه سفارش شده است . روايت است كه كسي كه اذان و اقامه مي گويد ، دو صف فرشته پشت سر او صف مي بندند كه خيلي از بزرگان آنها را مي ديدند . هواپيما وقتي ميخواهد اوج بگيرد كه يك مرتبه اوج نمي گيرد ابتدا مقداري روي زمين مي رود و آماده ميشود و بعد اوج ميگيرد . شما قبل از نماز كه مي خواهيد اوج بگيريد و پرواز بكنيد يك مقدار قبل بايد آمادگي هايي درست بكنيد . بعد از نماز هم يك مرتبه نماز را ترك نكنيد . بعد از نماز احترام نماز اقتضا مي كند كه دعايي بكنيم ، تعقيباتي بخوانيم مخصوصا تسبيحات اربعه و روايت داريم كه شما بعد از نماز يك دعاي مستجاب داريد . حيف نيست كه اين دعاي مستجاب را نكنيد و برويد . از امام صادق (ع) نقل است كه قبل از ورود به نماز يك توسلي به يكي از ائمه بكنيم . يك لحظه امام حسين (ع) را در نظر بگير ، طول نميكشد . يا ابا عبدالله شما نماز را بپا داشتي ، كاري كن كه من هم بتوانم نمازم را خوب بخوانم . يكي ديگر اينكه در نماز هر جمله اي را كه مي خواهيم بخوانيم معني اش را به ذهن بياوريم . از آيت الله بهجت به تواتر رسيده است كه هر جا در نماز حواستان پرت شد اشكالي ندارد اين به درد شيطان نمي خورد ، عمدي بيرون نرويد ، سهوي بيرون رفتن از نماز به درد
ص: 295
شيطان نمي رخورد . آنجايي كه حواستان هست و مي فهميد كه داريد بيرون مي رويد ، برگرديد . اگر سهواً حواستان مي رود اشكالي ندارد . شيطان مي خواهد كه كسي عمداً دنبالش راه بيفتد ، راه افتادن سهويي به دردش نمي خورد .
سوال - نماز چه ويژگي دارد كه باعث تقويت دين و دينداري ميشود ؟
پاسخ - ما از مهمترين عوامل تقويت دين و باورهاي ديني معرفت به خدا ، معرفت به نبوت ، و آخرت گفتيم ، اگر اين باورها بخواهد رشد بكند ، پرورش پيدا بكند و تقويت بشود ، از مهمترين عواملش نماز است . چرا ؟ قرآن مي فرمايد : اگر مي خواهيد داراي يقين بشويد يعني همان باور محكم و ثابت كه در فتنه ها دچار سستي و كاستي نشويد ، در مسير عبوديت عمل داشته باشيد . بايد بندگي داشته باشيد . مهمترين نماد بندگي و علامت بندگي كه خضوع و خشوع در برابر حق در آن پيدا است ، بي ترديد نماز است . در قرآن بيشترين تاكيد را در بين اعمال صالح بر نماز كرده است . در قرآن 114 بار از نماز ياد شده است . در كتب معتبر روايي ما در مورد نماز خصوصيات زيادي گقته شده است كه قابل تأمل است . امام كاظم (ع) فرمودند : افضل اعمال بعد از معرفت خدا ، نماز است . بعد از پذيرفتن دين نماز است . ما مكرر از پيامبر و ائمه معصومين داريم كه از اولين چيزي كه در آخرت از آن سوال ميشود نماز است كه اگر نماز پذيرفته
ص: 296
شد بقيه اعمال هم پذيرفته ميشود . چرا ؟ يك درختي كه خشكيده و ريشه اي در زمين ندارد ، شما هر مقداري كه به آن آب و كود بدهيد و نور آفتاب را به آن برسانيد آن رشد نمي كند چون حيات ندارد . اما درختي كه متصل به زمين است ، ريشه هايش در زمين تنيده است ، اگر به آن آب و كود و نور برسانيد ، پرورش پيدا مي كند . نماز مثل ريشه اي براي انسان است و او را به خدا و حقيقت هستي متصل ميكند . اگر نماز را از يك انسان بگيريد ، اين انسان ديگر حيات معنوي ندارد و اعمال صالح ديگر براي او نفعي ندارد . اما اگر نماز را داشته باشد او متصل به حقيقت هستي است و ريشه دار است . و آن وقت اعمال صالح براي او فايده دارد . اولين سوالي كه در آخرت از انسان ميشود نماز است . اگر نماز پذيرفته شد ، او حيات دارد و ميشود به بقيه اعمال نگاه كرد . اما اگر نماز پذيرفته نشد ، اواصلا حيات ندارد و بقيه اعمال نمي تواند او را رشد بدهد . روح معنوي و زنده بودن قلب ما با نماز است كه اگر اين نبود نمي تواند ساير اعمال را پرورش بدهد . لذا شما مي توانيد از اين حديث اهميت نماز را دريافت كنيد . در اذان و اقامه ما مي گوييم : حي علي خير العمل يعني از بهترين اعمال . يكي از آشناسان علامه طباطبايي مي خواست به مشهد مشرف بشود و از ايشان
ص: 297
پرسيد بهترين مكان چه عملي در زيارت چيست ؟ ايشان گفتند : بهترين عمل . حاج آقا تهراني گفته بودند كه اگر كسي بعد از مرگ خواست براي من هديه اي بفرست دو ركعت نماز برايم بخواند . اين بهترين تحفه است كه ميتواندبه من برسد . آيت الله بهجت از استادشان آقاي قاضي نقل مي كردند كه اگر كسي نمازهاي پنج گانه واجبش را در اول وقت بخواند ، به تمام مقامات معنوي مي رسد . و اگر نرسيد من را لعنت كند . اين از آيه قرآن مي آيد كه نماز شما را از همه آلودگي ها را پاك مي كند . بحرالعلوم فرمودند كه خواندن نماز عصمت را بدنبال دارد . و ذكر خدا بالاتر از نماز است . مراتبي دارد كه چه بسا در وهم ما نمي گنجد .
سوال - پدرها و مادرها از نماز نخواندن فرزندان گله دارند و فرزندان هم از والدين گله دارند كه آنها به نماز اهميت نمي دادند كه باعث شده اين ها نماز نمي خوانند . اين ها چكار بايد بكنند ؟
پاسخ - يكي از عوامل سستي و كاهلي در نماز سبك شمردن نماز يا ترك نماز است و متاسفانه بايد گفت عدم توجه والدين يه اين امر خطير است . پايه ي هر تربيتي از خانواده است . و اولين الگوها و مربيان تربيتي فرزندان ، پدرها و مادرها هستند . فرزند وقتي چشم باز مي كند ، آنها را مي بيند . الگو را اين ها قرار مي دهند و سعي مي كنند با والدين شان همانند سازي بكنند . و
ص: 298
اگر كسي در خانه تربيت لازم را نگيرد ، در معرض خطر بسيار جدي است نسبت به تمام ارزش هاي انساني . در پروتكل هاي صهيون اين است كه شما بچه ها را از خانه به خيابان ها بكشيد ما خودمان آنها را تربيت مي كنيم چون بچه اي كه در خانواده تربيت نشود ، باركش غول بيابان شود و از جهت تربيتي در معرض خطر است . در بحث نماز هم همين جور است و در تحقيقات ميداني كه از جوانان سوال شده ، مي گويند كه ما در خانه چيزي نديديم ، نماز را نديديم و احيانا اگر نماز را ديديدم ، آثار نماز را نديديم. ممكن است بعضي از خانواده ها نمازي بخوانند ولي اخلاق خوشي ندارند . از طرفي زمينه ي رشد بچه ها را فراهم نمي كنند و حقوق آنها را رعايت نمي كنند . در خانه اي كه پدر و مادر نماز نمي خواند يا زمينه هاي معصيت را در خانه فراهم مي كنند طوري كه فرزند از سنين نوجواني خودش را با صحنه هاي محرك و فساد آلود خودش را مواجه ديده است . بهر حال آثار نماز را نمي بينند . مي بينند كه پدر و مادر به دنياي آنها اهميت مي دهند ، مثلا وسيله اي ميخواهند ، فوري برايشان فراهم مي كنند ، حاضرند پول بدهند اگر بيماري جسمي ببينند فوري اقدام ميكنند اما در مسائل معنوي و ديني شان اهميتي نمي دهند . اين همان حديث پيامبر است كه فرمود : واي بر فرزنداني كه در آخر الزمان بدنيا مي آيند از دست پدر
ص: 299
و مادرشان . اصحاب فرمودند : از دست پدر و مادرهايي كه مشرك هستند ؟ فرمود : پدر و مادرهاي آنان مسلمان هستند ، به امر دنياي بچه ها اهميت ميدهند ولي به آخرتشان اهميت نمي دهند . آيه 6 سوره ي تحريم مي فرمايد : اي مومنين خودتان و خانواده تان را از آتش جهنم نگاه داريد . وقتي شما از پرتگاه ي عبور مي كنيد كه خيلي خطرناك است ، سعي مي كنيد كه آن بچه را به خودتان بچسبانيد ، مواظب هستيد كه پرت نشود . بايد مواظب باشيد در جهنم ، در آن پرتگاه نلغزد . يكي از صحابه ي پيامبر وقتي اين آيه نازل شد نزد پيامبر آمد و گفت : اينكه ما خودمان را از آتش جهنم حفظ كنيم مي دانيم ، اينكه انسان واجباتش را انجام بدهد ، پرهيز از محرمات داشته باشد اما اينكه بچه ها و همسرمان را از آتش جهنم حفظ بكنيم يعني چه ؟ پيامبر فرمود : چهار تا كار بكنيد . يكي اينكه خودتان اهل خير باشيد . خودتان در اعمال خير جدي باشيد . طبيعي است من كه خودم نمازم را آخر وقت مي خوانم و به نماز اهميتي نمي دهم و يك نماز با دستپاچگي ميخوانم ، با سرعت مي خوانم بدون تعقيبات با عجله ، شتاب و معلوم نيست كه دارم چكار مي كنم ، انجام ميدهم ، چه توقعي دارم كه فرزندم نمازش را اول وقت بخواند و سالم بماند . مادري كه به حجاب و عفت خودش آنچنان كه بايد اهميت نمي دهد و با پوشش نامناسب بيرون
ص: 300
مي آيد ، چه توقعي دارد كه دختري كه او را الگوي خودش قرار داده ، او با پوشش مناسب بيرون بيايد . نكته بعدي اينكه خوبي ها را به آنها بگوييد و بدي ها را از آنها نهي كرد . نمي شود به بچه در اين دنياي پر تلاطم بي توجهي كرد . اينكه با چه كسي مي گردد توجهي نكرد ، چه وقت ميآيد و چه وقت مي رود ، توجهي نكرد . البته منظور از امر به معروف و نهي از منكر روش خشونت نيست . به همان روش مناسب خودش بايد باشد . آقاي جواني مي گفت : دير وقت بود و جايي جلسه داشتيم و ديدم كه مزاحم خانواده مي شوم بنابر اين خانه نرفتم . به يك واسطه اي هم گفتم كه به خانه ما زنگ بزند و خبر بدهد . واسطه خبر را نرساند و فردا وقتي به منزل رفتم پدرم گفت : فلاني اين رسم رفاقت نبود . ما ديشب خيلي ناراحت بوديم ، خيلي اذيت شديم كه تو نيامدي . اين پسر ميگفت كه وقتي فهميدم كه واسطه خبر را نرسانده است و پدرم اين جوري به من گفت ، ديگر تكرار نكردم . ببينيد چه طرز برخورد قشنگي . آقايي ميگفت كه من سيگاري شده بودم ولي از پدرم پنهان نگه مي داشتم . شبي سيگار را زير تشك پنهان كرده بودم و پاي او خورد و متوجه سيگار شد . پدرم نگاهي كرد و روبه قبله نشست و گفت : خدايا اگر اين سيگار اول انحراف بچه ي من هست ، من بچه ام
ص: 301
را نمي خواهم ، من را از دنيا ببر . اين دعاي پدرم كه از صميم قلب و سوز بود به قدري در من تاثير گذاشت كه سيگار را كنار گذاشتم . اين نهي از منكرها خيلي قشنگ است . نكته بعدي اينكه فضاي ذكر براي آنها درست كنيد . نه اينكه بنشيند و هزار بار ذكر بگوييد بلكه وقتي مي خواهيد به مسجد برويد بچه ها را در سنين پايين با خودتان ببريد و در ايام محرم و ايام عزاداري پرچمي بزنيد و يا سياه پوش بكنيد . تا بچه حفظ شعائر اسلامي را ياد بگيرد . مي توانيد وقتي كه سر سفره نشسته ايد بلند بسم الله بگوييد . مي توانيد نعمتهاي خدا را به ياد او بيندازيد . اينها مصاديق ذكر خداست . پس اول اين عمل ها را انجام بدهيم و بعد توصيه و نصيحت بكنيد . حالا اگر پدر و مادرها اينكار را نكردند ، تكليف از دوش جوان برداشته نخواهد شد . خود او يك تكليفي دارد . خدا به او حجت درون داده ، عقل داده ، از بيرون هم قرآن و انبياء و اولياء الهي هدايت هايي كرده است . پدر و مادري كه به تربيت بچه توجهي ندارند كار بچه را سخت مي كنند . گاهي اوقات زمان تاثير پذيري بچه و آن فرصت را از دست مي دهند و زماني كه بچه رشد كرد و الگوهاي ديگري در زندگي او شكل گرفت . جوامع الان جوامع باز هستند كه محدود به پدر و مادر نميشود و از بسياري از جاها اطلاعات ميگيرد و الگو پذيري
ص: 302
خواهد داشت . ولي اگر ما آن فرصت را از دست بدهيم كار تربيت سخت ميشود . لذا اين فرصت هاي كودكي و نوجواني از دست ندهيم .
سوال - از آثار و بركات نماز بگوييد .
پاسخ - روايتي را مي گويم كه هم آثار نماز را مي فهميم و هم آثار سبك شمردن نماز را مي فهميم . اين روايت را حضرت زهرا از پدرشان نقل كرده اند و در وسايل الشيعه جلد سوم نقل شده است . حضرت فاطمه (ص) سوال فرمودند كه پدر جان سزاي آن مرد و زني كه نماز خود را سبك شمرده است چيست ؟ يكي از موارد سبك شمردن نماز اين است كه نماز را بدون عذر به آخر وقت مي اندازيم . ترك كردن كه تارك نماز است . مقصود عقب انداختن نماز و بي اعتنايي به نماز است . پيامبر فرمودند : هر مرد و زني كه نماز را سبك بشمارد و به آن بي اعتنا باشد ، خدا او را به پانزده خصلت مبتلا مي كند كه شش تا از آن كيفرها در دنيا ، سه تاي آن هنگام مرگ ، سه تا در قيامت و سه تا در قبر . اما شش خصلتي كه در دنيا به آن مبتلا ميشوند ، يكي اينكه بركت از عمرش مي رود . يك عمر در نيا خواهد بود ولي اثر مثبتي نداشته است . بودن با نبودنش خيلي تفاوت نمي كند . يكي اينكه بركت از رزقش مي رود . يكي ديگر اينكه سيماي صالحين را از صورت او محو خواهد كرد . يكي ديگر اينكه
ص: 303
هر عملي كه انجام مي دهد اجر و پاداشي انجام نمي دهد . وقتي نماز ، نماز نباشد و به انسان روح ندهد و انسان مرده اي باشد ، اعمال ديگر بالا نمي رود . و اجر چنداني گيرش نمي آيد . يكي ديگر اينكه دعايش به بالا نمي رود . كسي كه خيلي مراعات خدا را نكرده ، صدايش پيش ملكوتي ها خيلي ارزش ندارد . يكي ديگر ديگر اينكه وقتي صالحين دعا مي كنند او بهره اي ندارد . سه تا از آن خصلت هاي كه هنگام مرگ پيش ميآيد ، يكي اينكه با ذلت از دنيا خواهد رفت . يكي اينكه دچار تشنگي و گرسنگي ميشود . دنباله ي همان خواري است . هركس نماز اول وقت بخواند من راحت از دنيا رفتن را براي او تضمين ميكنم . سه خصلت در عالم قبر ، يكي اينكه در برزخ خدا او را ملكي مي گمارد كه در قبر دچار اذيت ميشود . يكي ديگر اينكه عالم برزخ بر او تنگ ميشود . اين بازتاب دنياست . كسي كه در دنيا ياد خدا نمي كند ، در دنيا زندگي تنگي دارد . در آخرت روح كوچك دارد ، سعه ي روح و سعه صدر پيدا نكرده است . يكي ديگر اينكه در قبرش ظلمت خواهد بود . چون بايد آن نور را از نماز مي گرفت و او از نماز استفاده نكرد . آن سه چيزي كه در قيامت است . يكي اينكه خدا او را با خواري وارد صحنه ي قيامت ميكند و ديگري اينكه حساب سخت از آن مي كنند .
ص: 304
يكي ديگر اينكه خدا به او نگاه نمي كند . بالاترين غربت در قيامت اين است كه خدا به كسي نگاه نكند .
سوال - صفحه ي 14 سوره بقره را توضيح بدهيد .
پاسخ - نكته اي در اولين آيه اين صفحه را مي گويم . در شأن نزول اين آيه از امام صادق (ع) اين جوري گفته شده است . يهودي ها چون مي دانست كه پيامبري خواهد آمد و كتاب قبلي را تصديق مي كند ، در منطقه ي حجاز سكونت كردند ، در منطقه ي فدك ، خيبر ، اطراف مدينه و مكه . وقتي پيامبر آمد ، آنها گمان شان اين بود كه پيامبر از بني اسرائيل است و قوم آنها را به آقايي مي رساند يعني يك ديد نژادي داشتند . و پيامبر را خود خواهانه مي ديدند . منتظر ولي الله بودند ولي ولي اللهي كه با تخيلاتشان درست كرده بودند . وقتي پيامبر مبعوث شد و دعوت فراگير كرد نه نژادي ، آنها آن پيامبر را مي شناختند و مي دانستند كه چه كسي است ولي انكار كردند و خداوند آنها را لعنت كرد . يعني كسي از انتظار فقط تخيلات خودش را و خودخواهي هاي خودش را مورد انتظار قرار بدهد ، منتظر فرج كه هست ، منتظر كار خودش است كه خودش به نوايي برسد . اين انسان چه بسا در مقابل ولي خدا بايستد . اينكه شما مي بينيد عده اي از مسلمانان در زمان ظهور ولي عصر در مقابل او مي ايستند ، همين پديده است كه خود خواهانه منتظر ولي خدا بودند
ص: 305
نه خدا خواهانه . ما وقتي ظهور فرج را مي خواهيم مي گوييم وعجل فرجهم نه فرجي . فرج خودم را نمي خواهم ، فرج آنها را مي خواهم . و در واقع گشايش در كار دين خداست . البته با فرج آنها گشايش در كار من هم درست ميشود ولي مهم اين است كه نگاه من خودخواهانه نباشد كه باعث ميشود يك انتظار واقعي باشد نه تخيلي و موهوم .
سوال - چكار كنيم كه شيريني و لذت نماز براي ما بوجود بيايد و بماند ؟
پاسخ - اينكه از نماز لذت نمي بريم خيلي فراگير است . از آيت الله بهجت پرسيدند كه چه كنيم كه در نمازمان حال داشته باشيم ؟ ايشان گفت : من هم مثل تو هستم . البته ايشان نمازهايشان خاص و زبانزد بود . ما گفتيم كه درك شب قدر مزد است . مزد تلاش و مراقبت هايي است كه در ماه مبارك و قبل از آن انجام داده ايم . نماز با حال خواندن مزد است . مزد مراقبتي است كه قبل از نماز انجام مي دهيم . زيارت با معرفت رفتن مزد است و نماز شب خواندن مزد است. بعضي از اينها مزد است كه انسان بايد قبلش كاري را انجام بدهد . من وقتي قبل از نماز هر كاري دلم مي خواهد كردم و دلم انس دارد با دلبرهاي ديگر ، طبيعتا وقتي به نماز وارد ميشوم ، نمي توانم با نماز انس بگيرم و نمي توانم لذت ببرم . هر چقدر هم كه بخواهم حواسم را نگه دارم ، وسط نماز دنبال دلبرش ميرود
ص: 306
. حالا اگر كسي از قبل از نماز مراقبت هاي خودش را داشته باشد ، در مسير بندگي خدا قدم بگذارد ، سعي بكند انس خود را با خدا حفظ بكند يعني در واقع احتياج به زير سازي دارد .
اگر قبل از نماز خوبي داشته باشم نماز خوبي دارم و اگر قبل از نمازم را خراب كردم ، نماز را هم خراب مي كنم . حساب تفضلات الهي چيز ديگري است . اگر مي خواهيم نماز خوبي داشته باشيم قبل از نماز حواسمان باشد . حفظ كردن آداب ظاهري نماز خيلي كمك مي كند در اينكه انسان لذت ببرد . يكي از همان چيزها ، اول وقت بودن است . امام رضا (ع) در جلسه ي مأمون مناظره اي داشتند . عمران صابي كه صابئي مذهب بود با امام بحث مي كرد و هنگام اذان ، امام بلند شد . او گفت : ممكن است من مسلمان بشوم ولي ايشان گفتند : وقت نماز است و نماز خواندند . در آخر او هم مسلمان شد .
90/12/28
بي تو اينجا همه در حبس ابد تبعيدند سالها هجري و شمسي همه بي خورشيدند ، سير تقويم جلالي به جمال تو خوش است فصل ها را همه با فاصله ات سنجيده اند ، تو بيايي همه ساعتها و همه ثانيه ها از همين امروز همين لحظه همين دم عيدند .
سوال – بعضي مواقع كه سختي هاي زندگي به من فشار مي آورد نااميدي مرا فرا مي گيرد و احساس مي كنم كه خداوند ما را آفريده و افرادي زيادي از فرشته ها، ائمه و
ص: 307
اولياء را قرارداده است كه اگر ما خطايي كرديم ، آنها اين اعمال را ثبت كنند . اين فكرها من را نسبت به مهرباني خدا دلسرد مي كند . و من احساس مي كنم توجه خدا و اولياء خدا به رفتارهاي ما ، ما را دچار تشويش خاطر مي كند . راهنمايي بفرماييد .
پاسخ – اينكه ما در زير چشمان افرادي مثل ائمه و اولياء خدا هستيم درست است . آنها جزو شاهدان روز قيامت هستند . در اين دنيا ما ما محلي را نداريم كه خلوت ما باشد و بتوانيم در آنجا تنها باشيم . خدا و اولياء خدا وديگر موجودات شاهد ما هستند . شخصي خدمت امام حسين (ع) رسيد . و گفت كه من مرتكب گناهاني مي شوم ، مرا نصيحت بكنيد . حضرت فرمود : يك جاي خلوتي پيدا كن كه كسي تو را آنجا نبيند بعد برو گناه بكن . پس خدا و اولياء رقيب و مراقب ما است . ايشان معناي مراقب بودن خدا را درست در نظر نگرفته اند . مراقب بودن خدا مثل يك نگاه بازرس و پليس نيست كه ما تحت نظر باشيم . پليس در شهر دنبال متخلف مي گردد تا مچ او را بگيرد. نگاه خدا ، نگاه مچ گيرانه نيست . مراقبت خدا مثل مراقبت پدر و مادر از بچه ي كوچك شان است . يعني مراقبت براي رشد ، كمك و تربيت است . مراقبت پرستار براي بيمار براي بهبودي است نه مچ گيري . اگر بيمار صدايي از درد بلند كند ، پرستار با او برخورد نمي كند . خدا
ص: 308
رب است يعني نگاه خدا ، نگاه تربيتي است . خدا به اقتضاي حالات و موقعيت انسان چيزهايي را تقدير مي كند . براي بعضي ها بلا و براي بعضي ها فقير يا غنا را تقدير مي كند . اميرالمومنين مي فرمايد : در حديث قدسي خدا مي فرمايد كه من به اقتضاي حال بندگانم دارويي تجويز مي كنم ، من عالم تر هستم كه صلاح دين هر كس چيست و سرنوشت او را رقم مي زنم . خدا در هر حالتي يك جور لطف مي كند . در اصول كافي روايت داريم : بعضي از بندگان مومن خدا بعد از مدتي دچار عجب و غرور مي شوند و به عبادات خودشان مي نازند ، خدا كه مراقب آنها است ، چند شبي آنها را به خواب مي اندازد تا براي نماز بلند نشود. اين فرد وقتي مي بيند براي نماز خواب مانده است خودش را سرزنش مي كند و به خودش فحش مي دهد . او با اين شكستن به خدا نزديك مي شود. تقديرات الهي همان اقدامات خداوند است كه اگر ما داريم از خدا دور مي شويم آنرا تجويز مي كند . بعضي ها كه دچارنااميد مي شوند ، خدا نسيم هاي لطف مي فرستد . ما پشت صحنه هايي كه خدا مديريت مي كند را نمي بينيم . و ممكن است كه از خدا گِله بكنيم . گاهي پدر و مادر تشر يا پشت دستي به بچه شان مي زنند و همين بلا براي بچه ها مفيد است . بعضي از داده ها براي ما بُت مي شود و به آن
ص: 309
دلدادگي پيدا مي كنيم . چه بسا براي اينكه اينها به وابستگي تبديل نشود خدا بلاهايي را بر سر ما مي آورد . ما چون اينها را نمي دانيم با خدا درگير مي شويم . مرحوم شيخ بافقي با رضا خان درافتاده بود و رضا خان او را زنداني كرده بود . او از غذاي زندان استفاده نمي كرد . از مقداري نخود و كشمش هاي خودش استفاده مي كرد و بعد اينها هم تمام شد . او به خدا گفت كه در قرآن فرموده اي هيچ جنبده اي نيست مگر اينكه رزقش با من باشد . همان روز يك ملاقاتي از بيرون آمد و براي من ناهار آورد . خدا زود گله ي من را جواب دارد . خدا و اولياء قبل از اينكه رقيب باشند رفيق هستند . آنها از باب رفاقت مراقبت مي كنند . خداوند به مصلحت ما تقديراتي را رقم مي زند كه ما بتوانيم درست جلو برويم . اگر ديد ما عوض بشود ، نگاه خدا و اولياء را سنگين نمي بينيم . مشكل ما اين است كه اولا ما خوبي ها و لطف هاي خدا را نمي بينم و ثانيا بدي هاي خودمان را پاي خدا مي گذاريم. اگر خوبي هايي كه خدا در تربيتش به ما مي كند به ما بگويد ما شرمنده مي شويم . شيخ بهايي در ديوان اشعارش بنام نان و حلوا ،داستاني را نقل مي كند : عابدي در كوه لبنان مقيم بود و شبها و روزها عبادت مي كرد . غذاي مختصري به او مي رسد و از كوه هم پايين نمي
ص: 310
آيد . خدا خواست او را محك بزند . دو روز غذاي او نرسيد .او از كوه پايين آمد و به منزل گبري رفت و دو قرص نان از او گرفت . وقتي خواست از خانه بيرون بيايد سگ گرسنه به او حمله كرد و او قرص نان را بطرف او پرت كرد و فرار كرد . سگ نانها را خورد و باز به سمت او حمله ور شد . او به سگ گفت كه من هر چه صاحبت به من داده بود را به تو دادم . چرا اين قدر تو بي حيا هستي ؟ سگ گفت : من بي حيا هستم يا تو ؟ من در خانه ي اين گبر بزرگ شدم و نگهبان او بودم . الان هم كه پير هستم هنوز اينجا هستم . او گاهي به من غذا مي دهد و گاهي هم فراموش مي كند كه به من غذا بدهد . گاهي هم من را با چوب يا سنگ مي زند . ولي من هيچ جا نمي روم . من به او وفادار هستم اما يك شب نان تو نيامد و تو خدا را رها كردي و پيش دشمن او آمدي . اي سگ نفس بهايي ياد گير ، اين وفا را ازآن سگ گبر پير . گاهي خدا وابستگي هاي ما را مي شكند و بلايي بر سر ما مي آورد و ما شروع به بد و بيراه گفتن مي كنيم و از درخانه ي خدا قهر مي كنيم . در دعاي افتتاح داريم : خدايا گويي من در كارهايم بر تو منت مي گذارم اگر چيزي را
ص: 311
با تاخير به من بدهي من عتاب مي كنم بخاطر جهالتي كه دارم ، شايد اين دير دادن به مصلحت من بود كه اگر من مي دانستم از تو تشكر مي كردم ، خدايا با اين همه بدهي هايم ، مولايي صبورتر از تو بر خودم نديدم ، خدايا تو من را دعوت مي كني و من به تو پشت مي كنم ، تو به من خوبي مي كني و من روي به سوي تو نمي آورم گويي من بر تو منت دارم ، با اين وجود تو كرم خودت را ديدي و بدي هاي من را بخشيدي و آنها را نديدي . پس ما بايد لطف هاي خدا را ببينيم و بدهاي خودمان را تقصير خدا نيندازيم .بديها آثاري در دنيا و آخرت دارد . بي بركتي و نقص ها آثار اعمال ماست و ما آنرا تقصير خدا مي گذاريم و از خدا گله مي كنيم . جاي افتخار دارد كه خدا ما را نگاه مي كند . خدا به پيامبر فرمود : نسبت به تقديرات صبر كن ، تو جلوي چشم ما هستي . ما بايد بدانيم جلوي چشم خدا بودن انسان را اميدوار تر مي كند . سايه ي خدا بر ما سنگين نيست . ما بايد ديد خودمان را درست كنيم ، بجاي هراس بيجا طرح رفاقت با خدا بريزيم .
سوال – من از توبه هاي مداوم و توبه شكستن هايم خسته شده ام . شما دعا يا ذكري به من ياد بدهيد كه بتوانم در توبه هايم ، پايدار بشوم .
پاسخ – بزرگواري مي گفت كه
ص: 312
ما ميهماني داشتيم و پسر او مي خواست با پسر من كه قويتر از او بود كشتي بگيرد . من به پسرم گفت كه تو زمين بخور زيرا آنها ميهمان ما هستند . پسر من زمين خورد . پسر من خيلي ناراحت بود ولي دفعه ي بعد كه با او كشتي گرفت ، او را چنان به زمين زد كه جبران دفعه ي اول را هم كرد . وقتي در كسي تواضع ريشه دار نيست ، دوام ندارد و دوباره به حالت اوليه برمي گردد . گاهي ما مي خواهيم گناهي را ترك كنيم اما چون هنوز ريشه خوبي ها در ما شكل نگرفته است ، ريشه ي آن بدي ها بر ما غالب مي شود. ممكن است كه ما بخاطر مجلس باحال يا فيلم باحال جو گير بشويم و گناهي را ترك كنيم ولي چون ريشه ي آن گناه در ما هست ، آن گناه برمي گردد. اهل معرفت مي گويند كه اگر شما مي خواهيد آلودگي را ترك كنيد ريشه ي محكم تري براي خودتان درست كنيد يعني بجاي حب نفس ، حب خدا را جايگزين بكنيد . وقتي اين محبت مي آيد ، خودبخود آن آلودگي ها كنار مي رود. مولوي در ديوان شمس داستاني را نقل مي كند ( ظاهر داستان خودش با شمس تبريزي است ). مولوي اهل شعر نبود ، او فقط تدريس مي كرد . وقتي او با شمس تبريزي ملاقاتي كرد ، خودش نقل مي كند : مرده بودم زنده شدم گريه بودم خنده شدم دولت عشق آمد و من دولت پاينده شدم . يعني از افسردگي
ص: 313
در آمدم و يك عشقي در دل من آمد . بعد مي گويد : ديده سير است مرا جان دلير است مرا ، زَهره ي شير است مرا ، زُهره ي تابنده شدم . حالا كه آن عشق آمد ، ديگر دنبال هر چيزي نمي روم . انسان وقتي غذاي اصلي گيرش بيايد ، ديگر دنبال غذاي كاذب نمي رود. وقتي حب خدا آمد ، انسان ديگر دنبال حب نفس دنيا و آلودگي ها نمي رود. انسان بايد زمينه ي محبت را در خودش ايجاد بكند . امام خميني در درس هاي اخلاق شان مي فرمودند : خدا دانه هايي را مي پاشد و مناسبت هايي را ايجاد مي كند تا اين صيد وحشي را بگيرد و ما بايد از آن دانه ها استفاده بكنيم .
سوال – سوره ي حديد آيات 12 تا 18 را توضيح بفرماييد.
پاسخ – آيه 13 مي فرمايد : روز قيامت مومنين نوري همراهشان هست كه با اين نور راهشان را پيدا مي كنند ولي كفار در ظلمت هستند . مردان و زنان منافق به مومنين مي گويند كه به ما نگاه بكنيد تا ما از نور شما استفاده بكنيم . به آنها گفته مي شود كه شما بايد در دنيا نورتان را تهيه مي كرديد . بعد بين دسته ي مومنين و منافقين جدايي بوجود مي آيد كه از سمت مومنين رحمت و از سمت منافقان عذاب است . پيامبر فرمود : وقتي نماز مي خوانيد ، طوري نماز بخوانيد مثل اينكه آخرين نمازتان است . خوب است كه ما اين توصيه ي پيامبر را در مورد
ص: 314
تمام اعمال خير بكار ببريم . قرآني را كه شما مي خوانيد گمان كنيد آخرين قرآني است كه مي خوانيد . اگر انسان سعي بكند كه در هر كار خوبي حس بكند كه اين آخرين فرصت است ، كيفيت اعمال بالا مي رود.
سوال – يك راه كار عملي در مورد پايداري توبه ها بفرماييد .
پاسخ – اگر ما مي خواهيم به عادات زشت مان برنگرديم ، بايد يك محبت بالاتر از گناهان در خودمان بوجود بياوريم . زمينه هايي است كه اين محبت و انس خدا در ما ايجاد بشود تا كامي را شيرين بكند كه ديگر لذت گناه براي آن شيرين نباشد. يكي از آن راهها موعظه است كه مي تواند به انسان كمك بكند . شما حداقل هفته اي يك بار موعظه بشنويد يا در جايي بنشينيد يا سخنراني هايي را گوش بدهيد . اميرالمومنين به فردي گفت كه من را موعظه كن . آن فرد گفت كه شما همه چيز را مي دانيد . اميرالمومنين فرمود : در موعظه اثري است كه در دانستن نيست، انسان بايد بشنود. گاهي انسان با شنيدن يك جمله ، مسير زندگي انسان عوض مي شود. مرحوم جهانگير خان قشقايي تا چهل سالگي اهل نماز و خدا نبود . روزي او براي تعمير تارش به اصفهان آمده بود و از پيرمردي سوال مي كند كه معازه ي تعمير تار كجاست . پيرمرد آدرس را داد و گفت : همان طور كه تار انسان نياز به تعمير دارد ، خود انسان هم نياز به تعمير دارد . او پرسيد : انسان را كجا تعمير مي كنند؟
ص: 315
پيرمرد مدرسه اي را به او نشان داد . او به آنجا رفت و مسير زندگي اش عوض شد و آيت الله جهانگير خان قشقايي و عارف بزرگي شد. آيت الله بروجردي و آيت الله نجفي قوچاني ازشاگردان ايشان بودند. راه ديگر ياد مرگ است كه مي تواند اثر گذار باشد .رفتن به قبرستان براي تدبر نه فقط براي يك فاتحه خواندن . راه سوم خواندن و شنيدن قرآن . وقتي ما قرآن مي خوانيم ، خوب است كه ثواب آنرا به اولياء الهي يا پدر و مادرمان هديه كنيم . راه ديگر مراقبت كوتاه مدت است. اگر انسان گناهي دارد ، يك روز با خودش عهد بكند كه آن عادت را ترك بكند و اگر اراده اش ضعيف است نذر بكند . وقتي انسان در يك روز موفق به ترك آن گناه بشود اعتمادبه نفس پيدا مي كند و آنرا طولاني تر تا چهل روز مي كند . راه ديگر انس با مناجاتها و دعاها است . انسان بايد با ارتباط داشته باشد حتي اگر به يك صفحه . انسان نبايد بگويد كه وقت ندارم و گرفتار هستم . ما چون به اينها نمي رسيم گرفتار هستيم . ما نبايد براي ترك گناه دنبال ذكر باشيم . اينها دانه هايي است تا آن صيد و كبوتر را بگيرند . ما با اين كار به تور خداوند مي افتيم .
سوال – من به امام زمان (عج) معتقد هستم ولي براي ظهور ايشان بطور جدي دعا نمي كنم . آيا من براي اين كوتاهي ام ، مواخذه مي شوم ؟
پاسخ – ما در
ص: 316
برابر امام مان وظايفي داريم . به تعبيري امام بر گردن ما حقوقي دارد . اولين حقوق اين است كه امامت ايشان را بپذيريم و دومين حقوق اين است كه سعي بكنيم كه براي آمدن ايشان دعا بكنيم . حضرت مهدي فرمود : در امر فرج من ، زياد دعا بكنيد .
نگاه شما بايد اين باشد كه وقتي شما براي اين امر دعا نمي كنيد ، چه فوايدي را از دست مي دهيد ، شما فايده ي رفاقت و انس با حضرت را از دست مي دهد و كم كم باعث مي شود كه از حضرت دور بشويد و دل تان پژمرده بشود . بحث فقط بازخواست نيست بلكه خود ما از فوايد آن محروم مي شويم . حضرت يعقوب در فراق يوسف اشكها ريخت و به رشد رسيد ولي برادرانش به دنبال كار خودشان بودند . اگر شما به ياد امام زمان (عج) باشيد اولين فايده ي اين كار به شما برمي گردد . در سال تحويل و آمدن بهار همه خانه تكاني مي كنند ، خوب است كه ما هم براي آمدن اين بهار ( آمدن مهدي ) خانه تكاني بكنيم و خودمان را عوض بكنيم .
90/12/21 هوا ، هواي لطيفي ست طراوت و ترنم و شبنم است و شقايق ، هواي هم همه دارند ابر و تندر و باران ، هواي زمزمه دارند بيد و باد و بنفشه و من هواي تو را دارم . سوال – در تعاليم ديني گفته مي شود كه ياد مرگ نشاط انگيز است ولي نمي دانم چرا من هر وقت به مرگ فكر
ص: 317
مي كنم دچار استرس و نگراني زيادي مي شوم كه حتي دل و دماغ انجام كارهاي روزمره زندگي ام را هم ندارم . راهنمايي بفرماييد . پاسخ – بعضي ها با يادآوري مرگ و قيامت دچار اضطراب و استرس مي شوند . و اين نشان دهنده ي اين است كه در اين كار افراطي صورت گرفته است . علي القاعده اعتقاد به آخرت و عوالم بعد از مرگ و ياد آنها بودن ، نشاط آور است و باعث رقت قلب و از بين بردن قساوت قلب مي شود . پيامبر مي فرمايد : دلها زنگار مي گيرد همان طور كه آهن زنگ مي زند . از حضرت پرسيدند : چه چيزي باعث از بين رفتن زنگار دلها مي شود ؟ پيامبر فرمود : ذكر آخرت باعث مي شود كه دل صفا پيدا بكند . اگر ياد مرگ باعث نشاط و شادي مي شود باعث يك نشاط و شادي واقعي مي شود نه بي خيال بودن . شايد اين موضوع آنچنان كه بايد خوب بيان نشده است يا ما به دنبال آن نرفته باشيم . اولا ما بايد بدانيم كه بعد از اين دنيا ، عالم بزرگتر و بهتر در انتظار ما هست . پيامبر فرمود : وضعيت انسان در دنيا مثل وضعيت جنين در شكم مادر هست . با مرگ انسان به دنيا ي بهتر و غير قابل مقايسه با دنيا مي رود . جنين وابستگي هايي به مادر پيدا كرده است و اگر دنيا را برايش توضيح بدهند متوجه نمي شود ولي وقتي جنين به دنيا مي آيد با ترس و گريه مي آيد
ص: 318
و وقتي وارد اين دنيا مي شود و با لذت هاي غير قابل مقايسه با رحم مواجه مي شود ديگر نمي خواهد به عالم رحم برگردد . ثانيا بدانيم كه چشم هيا مهربان و آغوش هاي گرم در انتطار ماست . خدا مي فرمايد : يك جز از صد جز مهرباني خودم را در اين عالم پخش كرده ام . مهرباني بين فرزند و والدين ، خواهر و برادر و دوستان ، يك جلوه از صد جلوه ي محبت خداست . در اصول كافي داريم : در قيامت وقتي بنده ي گنهكاري كه اعمال صالحي نداشته است را حكم به عذاب مي كنند و به سمت جهنم مي برند ، او ملتمسانه نگاه مي كند و مي گويد كه نگاه من به تو اين نبود ، خدا خطاب مي كند كه او را برگردانيد . با اينكه او دردنيا خيلي به من خوش گمان نبود او را برگردانيد . همچنين ملائكه اي كه پاك هستند با بندگان مهربان هستند . در روايت داريم كه حضرت عزرائيل و ملائكه ديگر خودشان به مومنين تلقين مي كنند و از پدر ومادر به آنها مهربانتر هستند. سلمان از بازار آهنگرهاي كوفه رد مي شد ، او ديد جواني افتاده است و مردم دور او جمع شده اند . مردم به سلمان گفتند كه شما دعايي بكنيد كه اين جوان بلند بشود . اين جوان گفت كه من وقتي از بازار رد مي شدم صداي چكش آهنگرها را شنيدم و ياد اين آيه قرآن افتادم كه در جهنم دوزخيان را با گرزهاي آتشين مي زنند . و افتادم .
ص: 319
سلمان متوجه شد كه او اهل معرفت است . سلمان با او دوست شد . بعد از مدتي اين جوان به حال احتضار افتاد . سلمان به حضرت عزرائيل گفت : رعايت اين دوست من را بكن . حضرت عزرائيل فرمود : من براي همه ي مومنين از پدر مهربانتر هستم و با همه ي آنها مدارا مي كنم . در روايت داريم كساني كه مراقبت در نماز اول وقت دارند خود ملك الموت آنها را تلقين مي كند و شياطين را از اين مومن دور مي كند . در جلد شش بحارالانوار داريم : اهل بيت هنگام مرگ مومن ظاهر مي شوند و آنها را ياران خودشان مي دانند و براحتي از دنيا دل مي كند . فردي از امام صادق (ع) پرسيد : آيا مومن هنگام مرگ ناراحت است و كراهت دارد ؟ امام فرمود : خير . زماني كه ملك الموت براي قبض روح مي آيد ابتدا مومن جزع و فزعي نشان مي دهد . ( اين نشان مي دهد مومن يك انسان معمولي و درجه ي پايين است ) ملك الموت مي گويد اين دوست خدا جزع نكن، قسم به خدا من از پدر به تو مهربانترهستم . چشمهايت را باز كن . بعد ائمه و پيامبر بر مومن ظاهر مي شوند و دوستان او معرفي مي شوند . خطاب مي رسد : اي كسي كه پيامبر و آل او را باور داشتي ، به سمت پروردگارت بيا در حالي كه تو از خدا راضي هستي بواسطه ي ولايتي كه داري و خدا هم از تو راضي است بخاطر ثوابي كه
ص: 320
به تو مي دهد . و هيچ چيز براي مومن محبوب تر از اين نيست كه برود و ديگر برنگردد . آيت الله حائري داماد آيت الله حجت بودند . وقتي دم آخر دعاي عديله را براي او خوانديم و تربت به دهانش ريختيم . و ايشان گفتند : اين تربت آخرين توشه ي من است . آيت الله حجت فرمود : آقا علي (ع) دارد مي آيد . ما بايد باور بكنيم كه بعد از مرگ چنين آغوش هاي گرمي باز است . فردي مي گفت: يك طلبه ي هندي در مدرسه نجف بود كه در دفترهايش نوشته بود : يا حضرت عزرائيل ادركني يعني با حضرت عزرائيل دوست بود. ما بعضي مواقع جفا مي كنيم و از اين فرشته ي مهربان خدا هيولايي درست مي كنيم . ثالثا اگر عذاب و ناراحتي كه در آن دنيا هست ، بخاطر عكس العمل كارهاي خودمان است نه اينكه خدا براي ما عذاب بخواند . زشتي و معصت ما در اين دنيا ، عذاب هاي آن دنيا را درست مي كند . علامه طباطبايي از عارفي كه از قبرستان وادي السلام برمي گشت پرسيدند : چه خبر ؟ ايشان گفتند كه از بعضي از قبرها سوال كردم كه شما هم مار و مور داريد ؟ قبرها گفتند : خير ما چيزي نداريم . اگر ما بدانيم اينها از اعمال خود ما است دو چيز را در دنيا رعايت مي كنيم . يكي اينكه دنيا محل گذر است و نبايد براي خودمان تعلقاتي درست كنيم كه فكر كنيم هميشه مي خواهيم در آن بمانيم . اگر ما
ص: 321
عزيزي را از دست داديم بدانيم شان دنيا همين است . اگر شئ ارزشمندي بشكند شما ناراحت مي شويد ولي اگر به شما بگويند كه اين شئ شكستني است ، شما مي دانيد كه اين شئ قرار است كه بشكند و ماندني نبوده است . يك موقع مي گويند كه فلاني از دنيا رفت و يك موقع مي گويند كه طرف رفتني بود . پس قرار نيست كه در اين دنيا چيزي بماند و هر چيزي در دنيا رفتني است . شما بايد دنيا را مثل يك مسافرخانه اي بدانيد كه بايد مدتي در آن زندگي كنيد و بعد از آنجا برويد . پس انسان بايد شان دنيا را بداند و به آن دلبستگي پيدا نكند. ديگر اينكه هر كاري كه انسان در اين دنيا مي كند بايد حجت آخرتي آنرا آماده بكند . يعني انسان بتواند جوابگوي كارهايش باشد. پس اگر شما ديد خودتان را نسبت به مرگ اصلاح كنيد و بدانيد كه چه آغوئش هاي گرمي منتظر ما هستند و اگر مي دانيد سختي هايي در آن دنيا است بايد به اين دنيا دل نبنديد و هر كاري كه در دنيا مي كنيد حجت آخرتي براي آن داشته باشيد . اگر ديد انسان اين طور باشد ، مرگ صيقل دهنده است نه ترساننده . اگر انسان با اين ديد از مرگ بترسد اين يك ترس مقدس و مفيدي است . اولياءهم اين ترس را دارند . پس بايد از مرگ ترسيد ولي نبايد اضطراب داشت . اگر انسان به مر اشتياق داشته باشد هميشه آماده ي مرگ است . اين دنيا با دنيا
ص: 322
بعد از مرگ ، قابل مقايسه نيست كه باعث بشود انسان به اين دنيا دل ببندد . سوال – برادرزاده ي من يك دختركاملا خوب و محجبه و مومني بود كه مخارج خانواده اش را تامين مي كرد ولي بخاطر مخالفت پدرش با ازدواج او ، دست به خودكشي زد . ديد گاه خدا و دين نسبت به افرادي كه به نفس خودشان ظلم كرده اند چيست و وظيفه ي بازماندگان براي طلب مغفرت از درگاه خداوند متعال بايد به چه نحويي باشد ؟ پاسخ – خودكشي يكي از گناهان كبيره است . نفس خود را از بين بردن يعني هديه الهي را از بين بردن . روح انسان جلوه اي از روح خدا است . همان طور كه قتل فرد ديگري گناه كبيره محسوب مي شود خودكشي هم گناه كبيره محسوب مي شود. كسي نمي تواند بگويد كه من اختيار جان خودم را دارم . انسان نسبت به جان خودش حقي ندارد . خدا اجازه ي برخورد انسان با جان خودش را به او نداده است . خدا به انسان وعده داده است كه من گره ها و بن بست ها را باز مي كنم . البته انسان بايد با خدا معامله بكند و خدا هم گره هاي او را باز مي كند. مورچه اي در آب افتاده بود و فرياد مي زد كه آب دارد عالم را مي برد . مورچه ي ديگري كه در خشكي بود گفت : آب داردتو را مي برد نه عالم را . ما گاهي فكر مي كنيم كه اگر ما در بن بست هستيم خدا هم در
ص: 323
بن بست است . اگر ما با خدا معامله بكنيم خدا گره را باز مي كند. در قرآن داريم : كساني كه در راه ما كار مي كنند ، ماراه را براي آنها باز مي كنيم . در سوره طلاق داريم : از آنجايي كه انسان به گمانش نمي رسد براي او روزي مي فرستيم . پس كسي كه خودكشي مي كند علاوه بر اينكه هديه الهي يعني روح را از بين مي برد ، نسبت به خدا بي اعتمادي دارد . حالا كساني كه خودكشي مي كنند همه عامداً نمي خواهند در مقابل خدا مقاومت كنند . گاهي افراد در زندگي به يك مشكلي بر مي خوردند و جنون آني به آنها دست مي دهد و مغزشان كار نمي كند و دست به خودكشي مي زنند . ما مواردي داشته ايم كه بعد از خودكشي از كارشان پشيمان شده اند البته آنهايي كه زنده مانده اند يعني دچار جنوني آني شده اند و خداوند اينها را درنظر دارد . وظيفه ي ما پي بردن به نيت فردي كه خودكشي كرده است نيست بلكه ما بايد مثل يك مسلمان با او برخورد بكنيم . در وسايل الشيعه داريم كه پيامبر فرمود : هر كس كه اهل قبله است شما براي او نماز بخوانيد و براي او خدايي نكنيد. وظيفه ي ما اين است كه براي اين فرد نماز بخوانيم و در نماز بگوييم خدايي ما جز خوبي از او نديديم منظور از خوبي يعني اينكه ما از او كفري نديديم . پيامبر تصريح فرمود : بر كسي كه سنگسار شده يا كسي كه خودكشي كرده
ص: 324
نماز بخوانيد و فرمود : از آنها به بدي ياد نكنيد . و بازماندگانبايدبراي او خيرات انجام بدهند و اگر واجباتي بر گردن او هست برايش بجا بياورند. اينها براي فرد مرده ، فايده ي زيادي دارد حتي اگر ما براي كفار كارخوبي انجام بدهيم ، باعث تخفيف عذابش مي شود . سوال – افرادي بوده اند كه مرتكب گناهان آشكاري شده اند و الان از دنيا رفته اند . وظيفه ي ما چيست ؟ پاسخ – وظيفه ي ما همان دستورات پيامبر است يعني كارهايي را كه ما براي يك مسلمان انجام مي دهيم براي اين فرد هم انجام بدهيم . مرحوم آيت الله بهجت از قول استاد آيت الله قاضي ، مرحوم كشميري نقل مي كردند كه ايشان مي فرموند : در نمازشبهاي تان فقط ابوذر و سلمان را دعا نكنيد بلكه گناهكاران را هم دعا كنيد زيرا آنها محتاج تر هستند . مومنني هم اين توصيه را رعايت بكنند. سوال – سوره الرحمن آيات 17 تا 40 را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين سوره يك آيه حدود سي مرتبه تكرار مي شود كه خدا خطاب به جن و انس مي فرمايد : كداميك از نعمتهاي پروردگارتان را تكذيب مي كنيد ؟ در روايت داريم كه با شنيدن اين آيه بگوييم : خدايا من تكذيب هيچ كدام از نعمتها را نمي كنم . اين سوره عروس قرآن است زيرا خدا نعمت ها و زينت ها را مي شمارد و يادآوري مي كند . ديدن نعمتهاي خدا لطافت مي خواهد . بعضي ها هزاران نعمت خدا را كه به آنها داده است نمي
ص: 325
بينند ولي يك نعمت كه خدا به آنها نداده است را مي بينند و اعتراض مي كنند . دعاي جوشن صغير كه از امام كاظم (ع) است به انسان ياد مي دهد كه نعمتها را ببيند و شاكر باشد . در اين دعا امام نقص ها را مي بيند كه مثلا الان افرادي در بيمارستان دچار درد هستند ولي من به تعداد اين بيمارها ، سلامتي دارم و تو را شكر مي كنم . عده اي در زندان دچار مشكلاتي هستند ولي من اين طور نيستم و تو را شكر مي كنم . حضرت با ديدن نقص ها ، كمالات را يادآوري مي كند . سوال – من نوزده سال دارم و افكار پست و گناه آلود به سراغ من مي آيد و من بخاطر اين موضوع خيلي عذاب مي كشم . گاهي دچار افسردگي ميش وم واحساس مي كنم گناهكارترين افراد هستم . من نماز و دعا مي خوانم ولي اين افكار هنوز هم هست . دو سال است كه ترس از گناه باعث شده است كه اين افكار به سراغ من بيايد . آيا الان من يك فرد گناهكار محسوب مي شوم ؟ پاسخ – گاهي افكاري مثل پارازيت در ذهن ما مي آيد چه بسا كه اين افكار در مورد مقدسات باشد ، ممكن است كه اين افكار در نماز يا غير نماز بيآيد . با توجه به اينكه خدا نيات ما را هم محاسبه مي كند ، اگر خدا بخواهد اين كار را انجام بدهد ما خيلي كم مي آوريم . اين افكار كه دست انسان هم نيست و يك شعبه
ص: 326
اي از وسواس فكري است ، ( در وسواس فكري فرد مقهور اين تفكرات و خطورات است ) بدانيد كه اين افكار گناه محسوب نمي شود و مواخده ندارد . زيرا اينها بي اختيار است . اينها القائاتي از شيطان است . در جلد دوم اصول كافي در باب حديث نفس و وسوسه داريم كه از پيامبر سوال مي كردند كه چنني خطوراتي در مورد خدا به ذهن ما آمده است . پيامبر مي فرمايد : اين نشانه ي ايمان است زيرا تو از گناه مي ترسي . پيامبر فرمود : وقتي شيطان نمي تواند در عمل بر شما مسلط بشود به افكار شما ورود پيدا مي كند تا تعادل شما را بهم بزند . شما نبايد از اينها بترسيد . در اين زمان شما بايد خدا را به ياد بياوريد و لااله الاالله ، لاحول ولا قوة الا بالله بگوييد و وقتي اين افكار به ذهن شما آمد سعي كنيد كه تغيير حالت بدهيد و ذكر بگوييد . ديگر اينها به اين افكار اعتنا نكنيد و كارتان را ادامه بدهيد . در روايت داريم كه اگر شما به شيطان بي اعتنايي بكنيد ، شيطان ديگر به سراغ شما نمي آيد . زيرا او متكبر است . مثل اينكه شما در خيابان ويترين ها را مي بينيد ولي نمي ايستيد و مي رويد . پس شما در مقابل اين افكار نايستيد و رد شويد . با اين كار بعد از مدتي اين مشكل برطرف مي شود. سوال – در مورد آداب زيارت اهل قبور توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – يكي از سنتهاي خوب ايام سال
ص: 327
تحويل ديد و بازديد اقوام ، اموات و شهدا است. با يك ديد ، قبرستان محل ناخوشايندي است زيرا در آنجا عزيزانمان را جا گذاشته ايم و مي دانيم كه روزي هم خودمان به اينجا مي آييم ولي از ديد ديگر قبرستان ، يك فرهنگستان است كه انسان مي تواند در آن تربيت بشود و ياد بگيرد . بزرگان ما به شاگردان خودشان مي گفتند كه در قبرستان بنشينيد و فكر بكنيد و زيارت مناجات اميرالمومنين در مسجد كوفه را با تفكر بخوانيد . اينها همه به انسان درس مي دهد علاوه بر اينكه براي اموات هديه مي برد . در روايت داريم كه اموات با هديه هاي شما خوشحال مي شوند و اينها باعث مغفرت خود فرد هم مي شود . امام رضا (ع) مي فرمايد : هر كسي كه يك حمد و هفت تا قل هوالله براي مرده بخواند خدا او و مرده را مي آمرزد . بهترين زمان براي رفتن به زيارت اموات عصر پنج شنبه تا صبح جمعه است . در اين موقع ارواح مرخصي مي گيرند تا هديه ها را با خودشان ببرند .البته هر موقع ديگري خوب است ولي شب كراهت دارد . از آداب رفتن به قبرستان اين است كه با وضو وارد بشويد و سلام بدهيد ( السلام اهل لاالله الاالله ) ديگر اينكه هديه براي مومن ببريم . بهترين هديه خواندن آيت الكرسي ، سوره ي ياسين ، ملك ، حمد و هفت مرتبه قل هوالله ، حمد و يازده مرتبه اناانزلناه است . توصيه اكيد روايات ما اين است كه اين هدايا را به ارواح
ص: 328
كل مومنين هديه كنيد . اين ثواب به همه ي مي رسد بدون اينكه از يكي كم بشود . شما خيال نكنيد كه اگر شما ثواب را به فرد ديگري بفرستيم ، از ثواب عزيز شما كم مي شود. در روايت داريم : وقتي شما آيت الكرسي را بخوانيد و ثواب آنرا براي همه ي اهل قبور قرار بدهيد ، خدا ثواب آنرا به هر ميتي مي رساند . وقتي شما ثواب را به همه ي اموات هديه كنيد ، خدا از اين كار بيشتر خوشش مي آيد و اين كار نشان مي دهد كه شما بخل نداريد و رحمت خدا را وسيع ديده ايد . هنگام خواندن قرآن انسان بايد روبه قبله باشد و سر قبر بنشيند . خواستن حاجت خصوصا در كنار قبر پدر ومادر است . يكي از مكان هايي كه براي گرفتن حاجات تاكيد شده است كنار قبر مومنين ، بزرگان ، شهدا و پدر و مادر است . مرحوم آيت الله اراكي مي فرمودند : من هر وقت حاجتي داشتم ، به سر قبر ميرزاي قمي در قم مي رفتم ، يك سوره ي ياسين هديه مي كردم و حتما حاجتم را مي گرفتم . يكي ديگر از آداب زيارت آب پاشيدن روي قبر است البته هنگام دفن اين كار توصيه شده است . از باب تفضل الهي تا زماني كه قبر مرطوب است عذاب از مرده برداشته مي شود. خيرات و مبرّات جزو آداب زيارت اموات نيست ولي مي توان در قبرستان يا غير قبرستان خيرات و مبرّات داد. سوال – در مورد دعاي غريق توضيحاتي بفرماييد . پاسخ
ص: 329
– امام صادق (ع) وقتي در مورد سختي دين داري و لغزش هاي دوره ي آخر الزمان فرمودند ، بعضي از شاگردان آن حضرت ترسيدند و سوال كردند كه اگر ما آن زمان را درك كرديم چكار كنيم ؟ امام فرمودند : دعاي غريق را بخوانيد. اين دعا براي كسي است كه در حال غرق است و مضطر و بيچاره شده است : ياالله يا رحمان يا رحيم يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دينك : خدايا دل من را در دين خودت ثابت قدم بدارد .
90/12/14 بي قرار توام و در دل تنگم گله هاست آه بي تاب شدن عادت كم حوصله هاست ، مثل عكس رخ مهتاب كه افتاده درآب در دلم هستي و بين من و تو فاصله هاهست ، بي تو هر لحظه مرا بيم فروريختن است مثل شهري كه به روي گسل زلزله هاست ، باز مي پرسمت از مسئله دوري و عشق و سكوت تو جواب همه ي مسئله هاست . سوال – آيا ما بايد در قيامت هر موقفي به سوالات جواب بدهيم ؟ پاسخ – تمام تشكيلات قيامت براي اين است كه اعمال ما بررسي بشود. تا در دادگاه الهي مشخص بشود كه اعمال چه كسي احتياج به تطهير يا جايزه دارد . مقتضاي اسم حسيب خدا اين است كه هيچ عملي رها و محمل و بي عكس العمل نباشد . لذا ريز و درشت اعمال ما در قيامت مورد سوال قرار مي گيرد . حتي لايه هاي عميق باطني ما مشخص مي شود تا خدا پاداش هر عملي را بدهد . در سوره ي نحل
ص: 330
آيه نود و سه مي فرمايد : به پروردگارت قسم كه از همه ي گارهايي كه كرده ايد سوال مي شود و از همه كس سوال خواهد شد . فرق سوالاتي كه در قيامت مي شود با سوالاتي كه در برزخ مي شود در اين است كه سوالات برزخ يك بازپرسي اجمالي است از كليات عقايد و از اصول عقايد كه شخصيت انسان را تشكيل مي دهد مثل قبول داشتن خدا ،پيامبر و كتاب . و همچنين برخي از كليات اعمال مثل اصل نماز ، خمس ، روزه زكات . پس اصلي ترين سوال در برزخ در مورد اعتقادات است كه مسير بهشت برزخي يا جهنم برزخي را روشن مي كند . ولي در قيامت كوچكترين عمل و نتيجه اش معلوم بشود . مثلا در مورد نماز به ركعت ، سجده نماز و تمام حركات رسيدگي و سوال مي شود . روي صراط مواقف متعددي است و در هر مواقف ( ايستگاه ) يك عمل با همه ي جزئيات به آن پرداخته مي شود. پس در هر ايستگاه به يك عمل و جزئيات آن پرداخته مي شود . پس در قيامت به جزئيات اعمال مي پردازند تا اسم حسيب خدا پديدار بشود. بحث سوال كردن در قيامت از بحث حسيب بودن خداست . چون خدا حسيب است بايد همه چيز را حساب بكند . تجلي بودن اسم حسيب خدا با سوالات است. اميرالمومنين فرمود : منو معاويه بايد پاسخگوي كساني كه در صفين كشته شده اند باشيم . هر كس بايد پاسخگوي اعمال باشد . چرا به قيامت روز قيامت مي گويند در حاليكه آنجا
ص: 331
خورشيد نيست ؟ در آنجا روز معنا ندارد زيرا خورشيد از بين رفته است. در آنجا خورشيد ديگري است و حقايق آفتابي مي شود. و چيزي مخفي نيست يعني چون حقيقت روشن است روز است . در آنجا حقيقت بالا مي آيد . مرحوم يزدي صاحب كتاب عروةالوثقي فتواهاي زيادي در كتابش داده است . فردي به ايشان گفت : سيد براي روز قيامت بايد براي اين فتواها جواب آماده بكني . ايشان فرمودند : من اول جوابش را داده ام كه فتوا داده ام . اينها انسانهايي هستند كه اول جواب اعمالشان را آماده مي كنند بعد عمل مي كنند . از اميرالمومنين در نهج البلاغه داريم كه در قيامت از زمين ( محيط زيست ) ، از شما سوال مي كنند . پيامبر از محلي رد مي شدند و ديدند كه روي شتر ، باري بسته شده و شتر معطل بود. پيامبر فرمودند :صاحب اين شتر خودش را براي جوابگويي در قيامت آماده كند ( شتر را معطل گذاشته است ). حضرت علي (ع) در شب نوزدهم وقتي از خانه دخترشان بيرون مي رفتند مرغابي ها خيلي سر و صدا مي كردند ، حضرت فرمودند : يا به اين مرغابي ها بِرس يا اينكه آنها را آزاد كن ، اينها جواب دارد . در عرصه ي قيامت از همه ي كارهاي ريز و درشت ما سوال مي شود. اين سوالات براي اين نيست كه به علم خدا افزوده بشود زيرا خدا همه چيز را مي داند در سوره ياعراف آيه شش مي فرمايد : هم از مردم سوال مي كنيم و هم از
ص: 332
پيامبراني كه براين مردم فرستاده شده اند ، فكر نكنيد كه سوال كردن ما بخاطر اين است كه ما نمي دانيم ما خودمان شاهد بوديم . سوال خدا از ما براي اين است كه اتمام حجت بشود . وقتي كسي جوابگوي اعمال خودش (اعمالي كه جلوي چشمش است يا گويي دارد همه را انجام مي دهد . امام صادق مي فرمايد: اعمال چنان مجسم مي شود كه گويي فرد دارد اعمال هفتادساله ي خودش را انجام مي دهد . ) خواهد بود و اقرار بكند ، وقتي در قيامت بخواهند به او جزا بدهند عذر نمي آورد كه خدايا چرا درجه ي من در بهشت كم بود يا چرا من عذاب مي شوم . اگر كسي توجيهي براي عملش دارد بايد بگويد . در اينجا راه عذر بسته مي شود . مرحوم مجلسي در جلد هفت بحارالانوار بعد از مبحث سوال كردن ،بابي بنام اتمام حجت دارد . در اين باب رواياتي هست كه خدا با چند سوال باب عذر را بر بندگان مي بندد كه بعدا كسي عليه خدا اعتراض نداشته باشد . خدا مي فرمايد : فلان كاري كه كردي مي دانستي يا نمي دانستي ؟ اگر بنده بگويد كه من مي دانستم فلان چيز حرام است و انجام دادم ، خدا سوال مي كند كه چرا به دانسته هايت عمل نكردي ؟ (آنجايي كه بايد حرف مي زدي سكوت كردي و آنجا كه بايد سكوت مي كردي حرف زدي ، آنجا كه بايد اخم مي كردي خنديدي و آنجا كه بايد مي خنديدي اخم كردي،آنجا كه بايد مي شنيدي نشنيدي و آنجا
ص: 333
كه بايد نمي شنيدي شنيدي .فردي خدمت خواجه نصيرالدين طوسي رسيد و خطايي انجام داد . او خيلي خجالت كشيد . خواجه خودش را به نشنيدن زد . و وقتي اين فرد سوال كرد مي گفت كه من نمي شنوم ، بلندتر سوال كن . اين فرد خدا را شكر كرد كه آبرويش پيش خواجه محفوظ ماند . خواجه تا آخر عمر وقتي اين فرد را مي ديديد خودش را به نشنيدن مي زد .) در اينجا فرد عذري ندارد . اگر فرد بگويد كه من نمي دانستم ، خدا مي فرمايد : چرا ياد نگرفتي ؟ بي خبري عذر نيست . معمولا ما حال يادگرفتن نداريم . پس در قيامت عذرها شنيده و رد مي شود. در روايت داريم كه اگر ما به خدا بگوييم جوان بودم و پدر و مادرم اهل دين و رعايت نبودند و من به اين خاطر به گناه افتادم ، خداوند آسيه زن فرعون را جلو مي آورد و مي گويد او در خانه ي فرعون زندگي مي كرد ولي خودش را حفظ كرد . اگر فردي بگويد كه من بخاطر زيبايي ام گول خوردم ، خداوند براي زنها حضرت مريم و براي مردها حضرت يوسف را مي آورد . پس عذر با حجت ها تمام است . وقتي خدا از پيامبران سوال مي كند از باب تشويق آنهاست نه از باب تنبيه آنها . پس سوالاتي كه خدا از انبياء مي پرسد بخاطر تشويق است و سوالاتي كه از ديگران مي پرسد بخاطر اتمام حجت است . سوالات در قيامت مثل سوالات در دادگاههاي بشري نيست كه قاضي
ص: 334
مي خواهد چيزي را روشن بكند زيرا خدا همه ي حقايق را مي داند . اگر ما سوال و جواب روز قيامت را باور بكنيم ، اگر حتي جهنمي هم وجود نداشته باشد انسان پيش خدا شرمنده مي شود و اين شرمندگي براي انسان كامل است. پس خوب است كه انسان هر عمل يا حرفي را مي زند اول حجت آنرا براي روز قيامت آماده بكند . از ميرزاي شيرازي سوال كردند كه اگر به شما خبر بدهند كه تا يك هفته ي ديگر بيشتر زنده نيستند چكار مي كنيد . ايشان فرمودند : همان كاري كه تا الان انجام مي دادم . زيرا من هر كاري كه مي كنم جواب آن طرف را هم آماده مي كنم و در نظر مي گيرم . بخاطر همين من آماده هستم و روند زندگي من عوض نمي شود حتي اگر بخواهم يك هفته ي ديگر بميرم . سوال – چه كسي سوالات محشر را از ما مي پرسد ؟ پاسخ – ما در مورد اينكه چه كسي سوال مي كند تصريحي نداريم . چه بسا در روز قيامت مامورين خدا كار مي كنند همانطور كه در دنيا كار مي كردند يا ممكن است كه خود خداوند متكلف سوال ازانبياء و اولياء بشود و آنها متكلف سوال از امت هايشان بشوند يعني مامورين خدا پيامبران و انبياء باشند . مهم عرصه ي سوال است كه برقرار است و سوال كننده مهم نيست . در بعضي از مواقف سوال و جواب به اين صورت نيست . در آنجا مهر بر دهان ها زده مي شود و آنجا چهرها ،
ص: 335
قيافه ها ، اعضا و جوارح هستند كه شهادت مي دهند چكار كرده اند و ديگري نيازي نيست كه زبان جواب بدهد . در سوره ي الرحمن خدا مي فرمايد : سوالي از انس و جن نمي شود . بنظر مي رسد كه تناقضي در قرآن است . ولي اين طور نيست .اميرالمومنين مي فرمايد : مواقف آن فرق مي كند. در سوره الرحمن مي فرمايد : مجرم ها به چهره شناخته مي شوند . وقتي آيه هجده سوره نبا نازل شد : روزي كه در صور دميده مي شود و شما به عرصه ي قيامت دسته دسته مي آييد . پيامبر فرمود : ده دسته از دسته جات امت من با چهره هاي ديگر به قيامت مي آيند و پيامبر براي آنها گريه كرد و فرمود : آنهايي كه حرام خور هستند به شكل خوك مي آيند ، آنهايي كه سخن چين و نمام هستند به چهره ي ميمون مي آيند ، آنهايي كه ربا خوار هستند به چهره ي واژگون مي آيند ، آنهايي كه شراب خوار هستند آنقدر بوي بد مي دهند كه تمام اهل قيامت از بوي آنها ناراحت هستند . مرحوم كاشي چهره ي واقعي فردي را ديده بود و از هوش رفته بود. اين چهره ها خيلي عجيب و غريب است . اين افراد ديگر سوال و جواب ندارند . اين با ستاريت خداوند تناقض ندارد . افرادي كه چهره ي باطني شان كشف مي شود و پرده از آنها برداشته مي شود كساني هستند كه در دنيا از گناه حيا نداشته اند و آبروي خودشان را نگه نداشته
ص: 336
اند . وقتي خود فرد حيا را كنار مي گذارد واز گناهش ناراحت نمي شود در قيامت رسوا مي شود . در فقه ما غيبت افرادي كه تجاهل به گناه مي كنند اشكالي ندارد . يعني فسق و گناه شان راعملي كرده اند و اگر در مورد گناه شان غيبت بكنند اشكالي ندارد . كساني كه آبروي ديگران را مي برند خدا در روز قيات آبروي آنها را مي برد و پرده ي ستاريت را از آنها برمي دارد . پس مواقف و افراد با هم فرق مي كنند . سوال – آيات پاياني سوره طور را توضيح بفرماييد . پاسخ – دو آيه آخر اين سوره فرمولي را دراختيار انسان مي گذارد .كساني كه مي خواهند در زندگي استقامت و صبر بر گناه داشته باشند مي فرمايد : اي رسول ما در مقابل حكم خداي خودت صبر داشته باش هم حكم تكويني و هم حكم تشريعي خدا استفامت كن ، ما تو را مي بينيم ، اهل ذكر باش و مناجات داشته باش ، اين حمد و تسبيح كفاره ي اين مجلس است ، در شب هم تسبيح بكن و همان موقعي كه ستاره ها افول مي كنند . اگر انسان باور كند كه خدا او را مي بيند گناه نمي كند . امام حسين (ع) فرمود : چيزي كه اين مصيبت سنگين را براي من ساده مي كند اين است كه خدا دارد من ما را مي بيند . پيامبر از هر مجلسي كه بلند مي شد سبحان الله مي گفت كه اگر حرف لغويي در آن مجلس زده شده است كفاره ي
ص: 337
آن باشد . اگر انسان بداند كه خدا او را مي بيند اهل ذكر و مناجات مي شود . سوال – در قيامت چند موقف وجود دارد ؟ پاسخ – در قيامت پنجاه موقف يا دادگاه وجود دارد كه اينها روي صراط است . مرحوم شيخ صدوق مي فرمايد : در هر موقف سوالاتي از ما مي كنند كه بر دوش ما بوده است و جزو تكاليف ما بوده است . مواقف عبارتند از : عقايد ، روزه ، حج ، خمس ، نماز ، زكات ، صله ي رحم ، امانت ، حق الناس ، نعمت ها ( عمر ،جواني ،اموال ،سلامتي و ... ) اينكه اولين موقف كدام است در روايات مختلف است . در بعضي از روايات داريم كه اولين سوال از اعتقادات است يعني از خدا و رسول و ولايت علي . در بعضي از روايات داريم كه اولين چيزي كه سوال مي كنند نماز است كه اگر آن قبول بشود بقيه اعمال پذيرفته مي شود. پيامبر فرمود : شخص روز قيامت حركتي نمي كند مگر اينكه از چهار چيز سوال از او بشود : عمر( بخل در عمر خوب است . فخر رازي مي گويد : من در تابستان ديدم كه فردي يخ مي فروشد و فرياد مي زد :رحم كنيد به فردي كه سرمايه اش دارد آب مي شود و من همانجا فهميدم كه تفسير سوره ي والعصر همين است . زيرا خدا به زمان قسم مي خورد ) ، جواني ( جواني بخشي از عمر است كه حساس است و از آن سوال مي كنند . بيشتر بزرگان
ص: 338
زحمات علمي خودشان را در جواني كشيده اند ولي انسان نبايد نااميد بشود و تا وقتي زنده است مي تواند عوض بشود. علامه طباطبايي مي فرمودند : من دوازده سال در نجف بودم و دوازده روز تعطيلي داشتم يعني سالي يك روز و آن روز عاشورا بود . زماني رسيد كه پزشك به ايشان گفته بودند كه مطالعه نكنيد واز آن به بعد ايشان بيست جلد الميزان را نوشتند ) ، مال ( مال خودت را از كجا بدست آورده اي و كجا مصرف كرده اي ) ، محبت اهل بيت . از مطالعه ي روايت اين برمي آيد كه مهمترين چيز اعتقادات انسان است لذا اولين سوالي كه در قيامت از انسان مي شود در مورد اعتقادات است . بعد اولين عمل ، نماز است كه در قيامت از آن سوال مي شود .
7/12/90 ما شهيدان جنون بوديم ازعهد قديم سنگ قبر ماست دريا نبش قبر ما نسيم ، شهر ما آنسوي آبي هاست دور از دسترس شهر ابراهيم ادهم شهر لقمان حكيم ، اندكي بالاتر از آبادي تسليم محض صاف مي آيي سر كوي صراط المستقيم ، خاك آن عرشي است گلهايش زيارت نامه خوان سنگ فرش آسمانش بال هاي ياكريم ، شهر ما آبادي عشق است اما راز عشق عشق يعني واژه هاي رمز قرآن كريم ، عشق يعني قاف و لام قل هوالله احد عشق يعني باي بسم الله الرحمن الرحيم . سوال – در مورد عوامل تكفير توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – بدترين و منفورترين صفت در نزد خدا تكبر و لجاجت و خصوع نكردن در برابر در مقابل حق
ص: 339
است . ريشه ي تمام عواملي كه اعمال خوب ما را از بين مي برد همان خود محوري و خودراي بودن است . محبوب ترين حالت نزد خدا خضوع و شكستگي در مقابل حق و تسليم خدا بودن است . روح تمام عواملي كه باعث آمرزش گناهان و تكفير مي شود به خضوع در برابر حق برمي گردد . مثلا اگر كافري عمري را در شرك بوده و بعد مسلمان بشود اين مسلمان شدن باعث مي شود كه گناهانش آمرزيده بشود زيرا تسليم خدا شده است . يكي ديگر از عوامل تكفيري شهادت در راه خداست . زيرا شهادت تسليم عملي در مقابل خداست . توبه هم شكستن در برابر خداست و يكي از عوامل ديگر تكفير است . عوامل ديگر تكفير شفاعت ، اجتناب از گناهان كبيره و كهولت سن است . خداوند از باب تفضل بخشي از گناهان اشخاص پير را مي بخشد . عوامل تكفير يا همه ي گناهان گذشته را پاك مي كند مثل توبه يا بخشي از گناهان گذشته را پاك مي كند . البته بخشش گناهان حق الناس به فرد صاحب حق برمي گردد . از عوامل ديگر آمرزش گناهان بلاها ، مصيبت ها و رنج هايي است كه انسانها در دنيا تحمل مي كنند . حتي اگر اين بلاها در اثر عمل خود آنها باشد و منشا بلا مهم نيست . اگر كسي در اين دنيا بلا و سختي بكشد خداوند از باب كرمش گناهان او را مي بخشد . اما اينكه چه مقدار از گناهان پاك مي شود را خدا مي داند . انسان به تناسب رنج
ص: 340
وبلايي كه مي كشد باعث پاك شدن برخي از گناهانش مي شود . زيرا وقتي كسي دچار بلا و مصيبت ميشود ، درخانه ي خدا مي شكند و عجز او ظاهر مي شود و بايد به خدا التماس بكند و اين تضرع در مقابل خدا باعث آمرزش گناهان مي شود . كسي كارهاي عبادي را انجام بدهد ممكن است كه دچار عجب و غرور بشود . و از خدا طلبكار بشود و به خود و اعمالش تكيه بكند . امام سجاد (ع) در دعاي ابوحمزه مي فرمايد : خدايا من براي اينكه از جهنم عبور بكنم نمي توانم به كشتي شكسته ي اعمال خودم تكيه بكنم و بايد به رحمت تو تكيه بكنم . بلاها از طريق شكستن انسان را بالا مي برد . بلاهايي كه انسان در دنيا دچار آن مي شود بخشي از آن بخاطر اعمال انسان است و بخشي از آن براي ترفيع است . پس وقتي ما در دنيا دچار بلا و رنج مي شويم خدا گناهان ما را پاك مي كند و اگر بلا خيلي سنگين باشد ممكن است كه حساب ما با خدا صفر بشود . اميرالمومنين فرمود : اگر خدا كسي را در اين دنيا عقاب بكند ، خدا كريم تر از آن است كه او را يك بارديگر در آخرت عقاب بكند . سلمان بيمار بود و پيامبر به عيادت او رفته بود . پيامبر به سلمان فرمود : تو در اين بيماري سه امتياز داري : اولين امتياز تو اين است كه تو مورد توجه خاص خدا هستي ، دومين امتياز تو اين است كه در
ص: 341
حال بيماري دعايت مستجاب مي شود ( يكي از آداب عيادت اين است كه از بيمار بخواهيد براي شما دعا بكند .درروايت دارمي كه دعاي بيمار ، دعاي ملائكه است) و سومين امتياز تو اين است كه اين بيماري براي تو گناهي نمي گذارد و آنها را پاك مي كند . يكي از فدائيان بنام عبدالله بن يحيي اميرالمومنين خدمت ايشان آمد و روي تختي نشست . او از تخت ليز خورد ، افتاد ، سرش به جايي خورد و شكست . او خودش از اين اتفاق تعجب كرد . حضرت فرمود : خدا را شكر كه خداوند شيعيان ما را در همين دنيا عقوبت مي كند كه در آخرت بي حساب بشوند . او گفت كه من چه گناهي كردم كه اين بلا به سرم آمد ؟ حضرت فرمود : وقتي تو روي تخت نشستي بسم الله الرحمن الرحيم نگفتي . ( البته بسم الله نگفتن گناه نيست .اين به مراتب درجات است . گناه انبياء غيبت كردن و دروغ گفتن نيست . ترك اولي براي آنها گناه محسوب مي شود . حاج شيخ حسن اصفهاني مي فرمود : در تمام عمرم يك نماز صبح از من قضا شد كه بلاي سنگيني بر سر من آمد كه از آن به بعد هر وقت كه نماز شب من قضا مي شود منتظر بلا هستم . خدا با اين افراد جور ديگري برخورد مي كند .) بندگان خدا و اهل بيت وقتي بلايي بر سرشان مي آمد خدا را شكر مي كردند . وقتي آيه 4 سوره ي نساء نازل شد : هر كسي كه كار
ص: 342
بدي بكند كيفر آنرا مي بيند ، خدمت رسول خدا رسيدند و گفتند كه با اين آيه كار خيلي سخت شد . پيامبر فرمود : شما در همين دنيا مبتلا به سختي مي شويد و خدا اينها را هم حساب مي كند . خدا رنج هاي بندگانش را حساب مي كند . پيامبر فرمود :اگر كسي سرددردي بگيرد كفاره يكسال گناهان او است . حتي ممكن است كه اين سردرد بخاطر كوتاهي خودمان باشد. پيامبر فرمود : وقتي خانمي از ايام عادتش خارج مي شود همه ي گناهانش گذشته آمرزيده مي شود . در ايام بارداري هم همين طور است . داريم كه اگر كسي در ايام عادت از دنيا برود خدا او را شهيده حساب مي كند . جبران خدا با اين رنج قابل مقايسه نيست . غم و غصه هايي كه شخص براي تامين زندگي مي خورد ، كفاره ي گناهان انسان بحساب مي آيد . پيامبر فرمود : گناهاني است كه با عبادت پاك نمي شود ،غم و غصه هايي كه براي تامين معيشت زندگي است آنرا پاك مي كند . ( البته در حديك زندگي معمولي و در حد شان انسان ) در كتاب بحارالانوار داريم كه فردي صورتش لك و پيس داشت .او خدمت رسول اكرم آمد و گفت كه واجبات چيست ؟ نماز و روزه . او گفت كه من فقط واجبات را انجام مي دهم ، اين چه قيافه اي است كه خدا به من داده است . همان موقع جبرئيل نازل شد و گفت كه خدا به تو سلام مي رساند و در آخرت خدا مي خواهد
ص: 343
چهره جبرئيل را به تو بدهد . او خيلي خوشحال شد و گفت كه من ديگر در راه خدا چيزي را كم نمي گذارم . اگر ديد ما نسبت به بلاها اين ديد باشد ، حتما شكرگزاري مي كنيم . در روايات به ما ياد داده اند كه از خدا عافيت را بخواهيم اما اگر بلا آمد ، انسان بايد آن بلا را هديه اي بداند و جزع و فزع نكند و علاوه بر صبر ، شكر هم مي كند . در آخر زيارت عاشورا داريم: اللهم لك الحمد حمد الشاكرين . امام سجاد (ع) در 35 صحيفه ي سجاديه مي فرمايد : خدايا شكر من را در بلا بيشتر قرار بده . وحشي بافقي از عاشقان امام زمان (عج) بود . او در آخرعمر سكته اي كرده بود و زمين گير شده بود و دستهايش از كار افتاده بود . فردي به عيادت او رفت و گفت: حال تان چطور است ؟ ايشان فرمودند: از اين بهتر نمي شود. از صبح تا بحال ناز دستهايم را مي كِشند و مي گويند كه كار نكنيد ،ما غذا در دهانت مي گذاريم . آنها بلا را نمي خواستند ولي اگر بلا مي آمد مي دانستند كه خدا آنرا جبران مي كند . اگر كسي يك شب تب داشته باشد گناهان يكسال او پاك مي شود . پس اگر مصيبت بيشتر باشد گناهان بيشتري پاك خواهد شد . يكي ديگر از عوامل تكفير گناهان واجبات است . پس يكي از خاصيت واجبات صفر كردن گناهان ما است . سوال – سوره ق آيات ابتدايي را توضيح بفرماييد.
ص: 344
پاسخ – آيه شش و هفت خدا مردم را دعوت مي كند كه به خلقت زمين و آسمان نگاه كنند . بعد خدا در آيه هشتم مي فرمايد : اينها را ببينيد تا باعث بصيرت و آگاهي بيشتر شما بشود .كسي مي تواند متذكر بشود و موعظه بگيرد كسي است كه مي تواند به حق رجوع كند . عالم هستي براي كسي مي تواند موعظه باشد كه صلاحيتي در خودش ايجاد كرده باشد يعني انصاف داشته باشد و حق طلب باشد. بالاترين موعظه كه قرآن است در فردي كه در خودش زمينه ايجاد نكرده باشد تاثير گذار نيست . كساني كه در امر تربيت كار مي كنند بدانند كه اول بايد زمينه ي پذيرش تربيت را آماده بكنند تا فرد بتواند آنها را بپذيرد . سوال – عوامل ديگر تكفير را توضيح بفرماييد . پاسخ – يكي ديگر از عوامل تكفير عباداتي است كه خداوند بر ما واجب كرده است مثل نماز ،روزه ،حج ، جهاد .اين واجبات عبادي اموري هستند كه علاوه بر اينكه خودشان خاصيت دارند ، هيچ كدام جاي ديگري را نمي گيرد . همانطور كه جسم انسان به ويتامين هاي مختلف نياز دارد روح انسان هم به ويتامين هاي مختلف نياز دارد كه عبادت هر كدام بخشي را تامين مي كند . روزه جاي نماز و نماز جاي روزه را نمي گيرد . با اينكه هر كدام از عبادات خصوصيات خاصي دارند ولي يك خصوصيت مشترك دارند و آن اين است كه اين عبادات گناهان را پاك مي كنند . اين خاصيت عمومي عبادات واجب است . روح همه ي عوامل
ص: 345
آمرزش به خضوع و تسليم در برابر خدا برمي گردد . عبادات باعث مي شود كه منيت از انسان كنار برود و انسان در مقابل خدا تسليم بشود . اين تسليم بودن در برابر خدا باعث مي شود كه وجود خدا بر ما حاكم بشود و ميل هاي نفساني كنار برود . مرحوم آخوند كاشي وقتي مي خواست وضو بگيرد خيلي مواظب بود كه آب وضوي ديگران به او ترشح نكند. فرد روستايي پيش ايشان رفت و وضوگرفت و آب وضو به مرحوم آخوند خراساني ترشح مي كرد . ايشان به فرد روستايي گفتند كه اين وضو به درد خودت مي خورد. فرد روستايي گفت : شما از كتاب و قرآن سردر مي آوري ، من آمده ام كه يك وضو بگيرم كه به خدا بگويم كه من ياغي نيستم . همانجا ايشان سرش را در زانو گرفت و گريست و فرمود : او خدا را شناخته است . وقتي ما وضو مي گيريم مي خواهيم بگوييم : خدايا ما به ياد تو هستيم و ياغي نيستيم . ممكن است كه بعضي از نمازهايي كه ما مي خوانيم راست نباشد و حضور قلب در آن نباشد ، اما بالاخره ممكن است يكي از اياك نعبد بگيرد و انسان به خضوع كامل در برابر خدا برسد . واجبات انسان را در مقابل خدا خاضع مي كند . آيه 115 سوره هود مي فرمايد : اول روز نماز بخوان و بعد نماز ظهر و عصر و بعد نماز مغرب و عشا را بخوان ، همانا كارهاي خوب كارهاي بد را از بين مي برد . مظهر كارهاي
ص: 346
حسنات همان نماز وعبادات است كه بدي ها را از بين مي برد . شخصي در هنگام نماز گفت : يا رسول الله من گناهي انجام داده ام . كفاره ي گناه من چيست ؟ پيامبر نماز را خواندند و آن مرد دوباره سوالش را تكرار كرد . پيامبر فرمود : همين نمازي كه خواندي تو را پاك مي كند . پيامبر فرمود : مسلمان وقتي وضو بگيرد و نماز پنجگانه اش را بخواند گناهانش مي ريزيد مثل برگ هاي درخت كه در ايام پاييز مي ريزد . سلمان با شخصي زير درختي نشسته بود ، شاخه اي از آن درخت را تكان داد و برگهاي آن ريخت . سلمان گفت من روزي با پيامبر بودم و پيامبر اين كار را انجام داد و فرمود : وقتي شما نماز مي خوانيد گناهان شما اين طوري فرو مي ريزد . اميرالمومنين مسابقه اي در مسجد برگزار كرد و سوال كردند كه اميدوار كننده ترين آيه ي قرآن كدام است ؟ فردي گفت كه اين آيه است : خدا همه ي گناهان را مي بحشد جز شرك را . فرد ديگري گفت اين آيه است : اگر كسي گناهي بكند و توبه بكند خدا او را مي بخشد .فرد ديگري گفت اين آيه است : اي كساني كه گناه كرده ايد نااميد از رحمت خدا نباشيد خدا همه ي گناهان را مي بخشد . حضرت فرمودند كه اين ها خوب است ولي اين آيات نيست . آيه 115 سوره يهود مي فرمايد: در اول روز ، در ظهر و شب نماز بخوان، همانان حسنات سيئات را از
ص: 347
بين مي برد . اگر نمازها در وقت خودش خوانده بشود فاصله ي نمازها هفت ساعت بيشتر نيست . گناهان تا هفت ساعت نوشته نمي شود . ملائكه مي گويند كه گناهان را ننويسيد شايد فرد توبه بكند يا كار خوبي انجام بدهد . پس اگر كسي گناهي بكند و به نماز برخور بكند ، آن نماز گناه را پاك مي كند. اين هديه اي است كه خدا براي نمازگزاران قرار داده است . عوامل ديگر تكفير احسان به پدر و مادر، صلوات فرستادن، به مظلوم كمك كردن و خوش اخلاقي است . انشاء الله خدا همه ي گناهان ما را در اين دنيا پاك بكند كه در آن دنيا بي حساب بشويم .
30/11/90 چشم مي بندم نبايد جاده سرگرمم كند چند كوه و آبشار ساده سرگرمم كند ، راه را در شهرهاي پر خيابان گم كنم يا دهي آرام و دور افتاده سرگرمم كند ، هم نبايد كنج مسجدهاي دنج بين راه سجده سرگرمم كند سجاده سرگرمم كند ، دل به راهي داده ام چون رود و شرمم باد اگر بركه اي دل به ماهي داده سرگرمم كند ، مي روم چون آهوان از مردمان ترسيده ام چشم آهوي كنار جاده سرگرمم كند . سوال – در مورد تكفير گناهان توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – قانون اوليه اعمال ما اين است كه اعمال خوب ما به سمت راست عالم وجود مي روند يعني در ملكوت اعلي و در آنجا محفوظ بمانند و اعمال بد ما به سمت چپ عالم كه همان سجين است برود و در آنجا محفوظ بماند . از بسياري از
ص: 348
روايات و آيات قرآن اين طور بر مي آيد كه اعمال ما در عالم ملكوت و سجين با هم بي ارتباط نيستند . بعضي از گناهان ما بقدري زشت هستند كه اعمال خوب و صالح ما را مي سوزانند و آنرا پاك مي كنند كه اين همان بحث حبط اعمال است . بعضي از اعمال خوب بقدري مثبت هستند كه همه ي يا بعضي اعمال بد را مي سوزانند و از بين مي برند كه اين همان بحث تكفير است . ازعواملي كه باعث تكفير و گناهان گذشته مي شود اسلام و ايمان است . اگر كسي سالها مشرك بوده است و بعد ايمان بياورد و مسلمان بشود ، اين اسلام آوردن او اعمال بدش را مي پوشاند . در روايت داريم كه اسلام گذشته را جبران مي كند . كساني كه در دم آخر مسلمان مي شوند و وقتي هم براي انجام اعمال ندارند ، خداوند اعمال حق الله آنها را مي پوشاند . اين افراد چون تسليم خدا مي شوند يعني مسلمان مي شود ، خدا از حق خودش مي گذرد . پيامبر براي جوان يهودي كه به مسلمين خواندن و نوشتن ياد مي داد ، تلقين خواند و او چند دقيقه قبل از مرگش شهادتين را گفت و بعد او از دنيا رفت . پيامبر دستور داد كه او را در قبرستان مسلمين دفع كنند . در سوره ي مائده آيه 65 مي فرمايد : اگر اهل كتاب ايمان بياوند و تقوي پيشه كنند ما گناهان آنها را مي پوشانيم . ( مغفرت ) اين لطف خداست . ممكن است كه اين
ص: 349
ذهنيت پيش بيايد كه آنها عملي انجام نداده اند . مستضعف كساني هستند كه حق به آنها نرسيده است و مسلمان هم نشده اند ولي كساني كه كافر هستند و مسلمان مي شوند ، اعمالي داشته اند . زيباترين عملي كه خدا دوست دارد تسليم شدن در برابر حق است . يعني فرد با حضرت حق عناد و لجبازي نداشته باشد . بدترين صفتي كه خداوند از او بدش مي آيد در مقابل حق ايستادن و استكبار است . استكبار يكي از صفت هاي شيطان است كه باعث رانده شدن او شد . اعمالي مثل كفر ، شرك ، ريا ، حسد ، عُجب ، غرور ، منت گذاشتن بر كسي و آزار دادن ديگران باعث حبط اعمال ما مي شوند وريشه ي اين اعمال كفر يا كفر خفي است . مثلا ريا يك كفر خفي است . خدا از اين كفر و عناد بدش مي آيد . ريشه ي تكفير به تسليم بودن و خضوع در برابر حق برمي گردد . پس فردي كه مسلمان مي شود يعني تسليم در برابر خدا شده است و اين كار كمي نيست كه بدون هيچ كاري فرد به بهشت برود. بهشت درجاتي دارد . قرآن مي فرمايد : درجات هر كس در بر طبق عملش است . عملي كه باعث تكفير و آمرزش گناهان مي شود مسلمان شدن است . عمل ديگري كه باعث تكفير گناهان مي شود شهادت در راه خدا است . شهادت بالاترين تسليم عملي در برابر حق است . كسي كه شهيد مي شود با عملش اثبات مي كند كه تسليم حق است
ص: 350
. سوره ي آل عمران آيه 195 مي فرمايد : كساني كه در راه من شهر خودشان را ترك كردند و در راه من جهاد كردند و كشته شدند ، گناهان آنها را مي پوشانيم و آنها را داخل بهشت مي كنيم . امام باقر (ع) مي فرمايد : اولين قطره از خون شهيد كه نشانه ي استقامت برعهد الهي است مي ريزد كفاره ي همه ي گناهان او مي شود مگر حق الناس . كفاره ي او بايد پرداخت بشود . در روز عاشورا امام حسين (ع) به يارانش فرمود : كساني كه بدهي دارند بروند و آنرا ادا بكنند . من از رسول خدا شنيدم اگر كسي بميرد و بدهي برگردنش باشد ، در روز قيامت از حسنات او برمي دارند و به طلبكار او مي دهند . امام حسين (ع ) مي خواست كساني كه خالص هستند بمانند و حادثه ي عاشورا را رقم بزنند . عمل ديگر توبه كردن است كه باعث تكفير گناهان مي شود. توبه در واقع يك نوع زانو زدن در برابر حق است . تمام موارد تكفير آمرزش گناهان به خضوع در برابر حق برمي گردد . در اينجا من از بين مي رود . آبرو مي رود اي ابر خطاپوش ببار كه به ديوان عمل نام سياه آمده ايم . ابر خطاپوش همان توبه است . توبه باران رحمت الهي است كه از طرف خدا شروع مي شود، توبه يعني رجوع .اول خدا به دل كسي رجوع مي كند . يعني به دل طرف مي انداز كه از گناه بدش بيايد و بويي از حقيقت به
ص: 351
مشام او مي رساند . در قرآن داريم كه اول خدا توبه (رجوع ) مي كند و بعد فرد توبه مي كند . وقتي كه فرد فكر مي كند كه بي حرمتي كرده و بايد كاري بكند ، آن موقع پشيمان مي شود و به سمت خدا توبه مي كند و بعد خدا توبه ي او را قبول مي كند . يعني در توبه دو بار خدا رجوع مي كند . بنابراين خدا تواب و بخشنده است . توبه نه تنها باعث آمرزش گناهان قبل مي شود بلكه باعث تبديل سيئات به حسنات مي شود. سوره فرقان آيه 70 مي فرمايد : كسي كه توبه كند و بعد ايمان به خدا را داشته باشد و بجاي هر گناه عمل صالحي انجام بدهد ، خدا گناهان او را به تبديل به حسنات مي كند . توبه بالاتر از تكفير است . كسي كه خودش را شكسته و پيش خدا آمده است و پاي هر گناه او شرمنده اي هست ، پاي هر گناهش يك شكستگي است و خدا اين را دوست دارد . رسول ترك بعد از اينكه توبه كرد ( امام حسين (ع) واسطه ي كار او شده بود) به هر مسجدي كه مي رسيد دو ركعت نماز مي خواند يا اگر در مسجدي بود كه تا موقع نماز وقت داشت در هر گوشه ي مسجد نماز مي خواند . رفيقش به او گفت كه چرا درهر گوشه ي مسجد نماز مي خواني ، ممكن است كه ما را مسخره كنند . او گفت : در اين شهر جايي نيست كه من در آنجا گناه
ص: 352
نكرده باشم . من مي خواهم در هر قسمت مقدس زمين عبادت بكنم تا در روز قيامت آنها شهادت بدهند كه من در هر گناهم ، كار خوبي انجام داده ام . در جلد هفت بحارالانوار داريم كه امام باقر (ع) مي فرمايد : در روز قيامت در موقف حسابرسي مومن گناهكار را مي آورند . خدا خودش متولي حسابرسي به او مي شود، احدي را بر حساب او مطلع نمي كند ، خدا گناهان فرد را به او مي گويد ولي كسي اينها را نمي شنود حتي خدا اين صحنه ي دادرسي را به پيامبر هم نشان نمي دهد تا فرد خجالت نكشد . خدا مي فرمايد كه بدي هاي او را به خوبي تبديل كنيد و بعد پرونده ي او را به همه نشان بدهيد . اين فرد عبد مذنبي بوده است كه توبه كرده است . پس از آثار توبه تبديل گناهان به خوبي هاست . اگر انسان اين شرمندگي ها را بعد از هر نمازش بگويد و توبه كند ، در آن روز شرمندگي نخواهد داشت . اگر كسي توبه مي كند و بدي هاي او به خوبي تبديل مي شود ، بايد در ظاهر اين فرد هم تحول ايجاد بشود . پيامبر فرمود : تائب واقعي كسي است كه اگر استغفرالله بگويد ولي دِين خودش را به ديگران ادا نكند ، اين توبه اش واقعي نيست ، اگر كسي توبه كرد ولي عبادتش اضافه نشده است و رابطه اش با خدا بيشتر نشده است اين توبه ي واقعي نيست ،اگر كسي توبه كرد ولي ظاهرش عوض نشود توبه ي او
ص: 353
واقعي نيست ، اگر كسي توبه كرد ولي رفقايش همان رفقاي قديمي اش هستند اين توبه واقعي نيست ، اگر كسي توبه كرد ولي روحياتش عوض نشود اين توبه ي واقعي نيست . توبه بايد در درون و ظاهر ما تغييراتي ايجاد بكند . خدا توبه اي را قبول مي كند كه فرد هم در ظاهر و هم در باطن تسليم حق بشود و تغييراتي در او ايجاد بشود . سوال – آيات ابتدايي سوره ي فتح آيات را توضيح بفرماييد . پاسخ – آيه چهارم در مورد كساني است كه آرامش دارند .خدا مي فرمايد :خداست كه آرامش را به قلب مومنين قرار مي دهد . تا علاوه بر ايماني كه داشتند ايمان شان اضافه بشود. بدانيد كه آسمان و زمين لشكر خداست . (اگر كسي باور بكند كه همه چيز لشكر خداست حيلي آرام است . در حادثه ي طبس امام فرمودند : شن هاي طبس هم از سربازهاي خدا بودند . علامه ي طباطبايي به طلبه هايش مي فرمود : خدا مي فرمايد كه شما به ياد من باشيد ، من به ياد شما هستم . يعني اينكه خدا پشت شماست . ) خدا عليم و حكيم است . پس اگر انسان بداند كه همه ي آسمان و زمين لشكر خدا هستند و خدا عليم و حكيم است ، آرامش براي انسان بوجود مي آيد . سوال – در مورد عوامل ديگر تكفير توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – يكي ديگر از عواملي كه باعث مي شود كه گناهان ما پوشانده بشود شفاعت است . يكي ديگر از عوامل تكفير، گذشتن از گناهان كبيره
ص: 354
است . در قرآن براي گناهان كبيره وعده ي آتش داده شده است . شما سعي كنيد گناهان كبيره را بشناسيد . بهترين كتاب ، كتاب گناهان كبيره شهيد دستغيب است . خدا در قرآن مي فرمايد : اگر از كبائر پرهيز بكنيد ما از گناهان صغيره ي شما مي گذريم . ممكن است كه اين تلقي پيش بيايد كه آيه باعث تجري بر گناه مي شود ، ولي اين طور نيست . اين برداشت اشتباهي از آيه است . مقصود آيه اين است كه اگر كسي اين قدر خدا ترس و باتقوا هست كه از گناهان كبيره دوري بكند ، خدا كم كم در وجودش آثار گناهان صغيره را از بين مي برد . مثلا اگر كسي مواد مخدر و غذاهاي مضر را ترك بكند ، مزاجش سالم مي شود و اگر مزاجش سالم شد ، مي تواند بعضي از غذاي ناسالم را دفع بكند . اگر كسي از گناهان كبيره اجتناب بكند روح سالم مي شود و آن وقت آثار گناه صغيره خيلي نمي تواند در زندگي فرد ضرر بزند . اگر كسي گناه صغيره را كوچك بشمارد و به آن بي اعتنا بكند اين به بدترين گناهان تبديل مي شد . اميرالمومنين مي فرمايد : بدترين گناه اين است كه شخص انجام بدهد و بگويد اين چيزي نيست . حالا اگر اين فرد توبه نكند و گناه براي او عادت بشود و بر گناه اصرار بورزد ، اين خودش گناه كبيره است . گناه صغيره يكي از تورهاي شيطان است كه اگر كسي آنرا انجام داد به سمت گناه كبيره هم مي
ص: 355
رود. اين همان دانه پاشيدن شيطان است . يكي ديگر از موارد تكفير كهولت سن است . همان طور كه خدا مي فرمايد به پيرها احترام كنيد ، خودش هم به پيرها احترام مي كند . كهولت سن باعث مي شود كه خدا از بعضي گناهان آنها بگذرد . كسي كه پير مي شود در مقابل خدا خاضع مي شود و گردن كشي ندارد و اين خودش تسليم در برابر خداست . كهولت سن يك نعمت است . وقتي ما طفل هستيم هيچ قدرتي نداريم ولي بعد كه جوان شديم مغرور مي شويم . اگر انسان هميشه جوان بماند مغرور مي ماند ولي بعد از مدتي همه چيز از انسان گرفته مي شود و انسان پير مي شود و مي فهمد كه اين نعمت ها از طرف خدا بوده است و اين باعث مي شود كه در مقابل خدا خاضع بشود. البته پيرها هم بايد حياي ديني داشته باشند . داريم كسي كه از سن چهل مي گذرد خدا از او توقع دارد ،وقتي سن انسان به شصت و هفتاد سالگي رسيد خدا از او توقع بيشتري دارد كه حياي ديني نسبت به خدا داشته باشد . آيت الله احمدي ميانَجي مي فرمودند : پدر من رفيقي داشت كه سواد نداشت و اموال زيادي داشت و وقتي هنگام زكات مي شد چون سواد نداشت مي گفت : اين باغ براي زكات .( با اينكه آن باغ خيلي بيشتر از زكات مي شد ) ايشان خانه اي داشت كه اتاق هاي متعددي داشت و به مسافران مي داد و در محرم و صفر در آنجا مراسم
ص: 356
برپا مي كرد . روزي او بيمار شد و گفت كه من مي خواهم بميرم . ايشان به پدرآيت الله ميانَجي فرمودند كه تو امشب اينجا بمان تا من را غسل و كفن بدهي . در نيمه شب او بلند شد و به چهارده معصوم سلام داد و گفت :خدايا خودت فرمودي و ما هم شنيديم كه به پيرها احترام كنيد . من هم پير شدم بعد او جان داد .
23/11/90
با آمدن بهار برمي گرديم چون ميوه به شاخسار برمي گرديم ، وقتي برسيم دستها مي چينند هر سال سر قرار برمي گرديم ، مانند مسافران كشتي از بحر با رجعت روزگار برمي گرديم ، هر قدر كه رود پر غروري باشيم با سيلي آبشار برمي گرديم ، گر شانه به شانه بي نشان مي چرخيم چنگيم و به زلف يار برمي گرديم ، اندازه دل سپردني ميهمانيم آنك همگي دچار برمي گرديم .
سوال – در مورد حبط و تكفير اعمال توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ – يكي از بحث هايي كه در مورد حسابرسي روز قيامت مطرح مي شود بحث حبط و تكفير اعمال است . اين دو واژه از قرآن گرفته شده است . در موقف حساب ، بعضي از افراد در پرونده ي حساب شان ، اعمال خوب و صالح شان را نمي بينند . آنها سوال مي كنند اعمال خوب ما كجاست ؟ خدا مي فرمايد كه تو عمل زشتي انجام داده اي كه آن عمل زشت تو باعث شد كه اعمال خوب تو از بين برود . به اين عمل حبط يا سوخت شدن عمل مي
ص: 357
گويند . بعضي از اين گناهان به قدري زشت هستند كه تمام اعمال خوب گذشته را از بين مي برد و بعضي از اين گناهان ، بعضي از اعمال خوب را از بين مي برند كه به نوع گناه و زشتي آن گناه بستگي دارد . پيامبر در جمعي از اصحاب فرمودند: هر كس كه يك بار ذكر لااله الاالله بگويد به ازاي آن ده درخت در بهشت براي او كاشته مي شود . بعضي از اصحاب گفتند كه ما باغ بزرگي از پيش براي خودمان در بهشت فراهم كرده ايم . زيرا اين ذكر را زياد گفته ايم . پيامبر فرمود : به شرط اينكه آنرا نسوزانده باشيد . بعضي از افراد در روز قيامت مي بينند كه در پرونده شان هيچ گناهي نيست . آنها تعجب مي كنند كه گناهان شان در پرونده نيست . به آنها مي گويند كه شما كارهاي خوبي كرده ايد كه بعضي از گناهان تان را از بين برده است . به اين كار تكفير ( پوشانيدن ) مي گويند .
سوال – اعمالي كه باعث حبط و تكفير مي شوند كدامند ؟
پاسخ – قانون اوليه در اعمال اين است كه همه ي اعمال محفوظ باقي بماند و چيزي از آن از بين نرود. فمن يعمل مثقال ذرة خيره يره ، فمن يعمل مثقال ذرة شره يره . اما بعضي از اعمال آنقدر زشت هستند كه اعمال خوب ما را از بين مي برند و همچنين بعضي از اعمال خوب آنقدر خوب هستند كه اعمال بد را از بين مي برند . پس قانون اوليه بقاي اعمال
ص: 358
است ولي بعضي از اعمال مي توانند روي هم اثر بگذارند . بنابراين برايند كلي اعمال محاسبه مي شود . چيزي كه باعث حبط و سوختن تمام اعمال مي شود كفر و ارتداد است . يعني اينكه انسان در مقابل خدا و دين بايستد . اين انسان اگر توبه نكند و از دنيا برود ، تمام اعمال خوبش از بين مي رود . در سوره كهف آيه چهار داريم : كساني كه به آيات الهي كافر شدند اعمال خوب شان از بين مي رود و در روز قيامت براي آنها ميزان نمي گذاريم . آنها بي حساب به جهنم مي روند . كار ديگر كه باعث حبط اعمال مي شود بي ادبي و تمسخر در حد بي معرفتي است كه در حدكفر نيست .در زمان پيامبر وقتي مي خواستند حضرت را صدا بزنند با صداي بلند و بي ادب ايشان را صدا مي زدند و صدايشان را در محضر پيامبر بالا مي بردند . سوره ي حجرات آيا دوم مي فرمايد : اي مومنين ، صداي تان را بالاتر از صداي پيامبر نبريد و همانطور كه خودتان را صدا مي زنيد پيامبر را صدا نزنيد ، مبادا كه اعمال شما حبط بشود در حاليكه نمي دانيد . الان ما بايد ادب را نسبت به اولياء خدا رعايت كنيم . حساب اولياء در نزد خدا حساب خاصي است . امام خميني وقتي معصومين را اسم مي بردند با القاب آنها را مي خواندند مثل حضرت امير يا سيدالشهدا . امام صادق (ع) وقتي اسم پيامبر را مي شنيدند بعلامت تعظيم نشسته سرشان را خم مي كردند
ص: 359
و سر و صورت امام به زمين مي رسيد . خود معصومين هم ادب الهي را رعايت مي كردند . ما حتي در مورد روايات و اولاد معصومين هم بايد ادب را رعايت كنيم . مثلا ما نبايد به عزاداران سيد الشهدا و روايات معصومين بي احترامي بكنيم . بعضي ها كتب معصومين را با وضو مي خواندند و اگر روايتي را از معصوم مي ديدند ، در مقابل آن نظر نداشتند . اين بي ادبي است كه انسان فوري يك روايت را كنار بزند . بخاطر همين است كه ما ضريح و ديوار حرم معصومين را مي بوسيم . در قرآن داريم كه وقتي پيراهن يوسف را براي پدرش آوردند ، او پيراهن رابه چشم هايش ماليد و بينا شد و شفا گرفت . وقتي پيراهن يوسف شفا مي دهد پس چيزهايي هم كه متعلق به معصومين هست مي تواند شفا بدهد . مرحوم علامه اميني صاحب كتاب الغدير نسبت به اهل بيت و فرزندانشان محبت شديد داشت . فردي به ايشان گفت كه اگر من تعبيرات بلندي نسبت به حضرت ابوالفضل نداشته باشم آيا اشكالي دارد ؟ ايشان با حالت تندي گفت : اگر شما حتي به من هم كه فرزند او هستم بي احترامي بكني دچار عذاب الهي مي شوي . اگر شما به بچه اي بي احترامي بكنيد پدر او ناراحت مي شود و اين بي احترامي را نسبت به خودش تلقي مي كند . يكي ديگر از كارهايي كه باعث حبط اعمال مي شود عُجب است . اگر انسان قدرت يا ثروتي دارد فوري به خودش مي نازد و غروري
ص: 360
به او دست مي دهد و خودش ار بزرگ مي شمارد و ديگران را كوچك مي شمارد . كسي كه خودش را بزرگ مي بيند وقتي كسي را مي بيند كه داراي كمال است روي او عيب مي گذارد . كسي كه دچار غرور است از خدا هم طلبكار است . اين صف يك كفر خفيف است زيرا انسان كمالات خودش را مي بيند نه خدا را . در روايت داريم : عجب اعمال صالح را فاسد مي كند . يكي از اصحاب امام رضا (ع) نزد امام رفت و شام در محضر ايشان بود و شب هم همانجا خوابيد ، او پيش خودش دچار فخر و افتخار شد ، امام رضا (ع) فرمود : اميرالمومنين به عيادت يك از اصحابش رفته بود و به او گفت كه مبادا عيادت من را افتحاري براي خودت حساب بكني ، تو مراقب خودت باشد ، امام هم فرمود : پس تو هم مواظب خودت باشد . در دعا داريم : عبادات من را با عجب خراب نكن . محدث قمي به مساجد كم جمعيت مي رفت تا آنجا آباد بشود . وقتي ايشان در مسجدگوهرشاد نماز مي خواندند جمعيت زيادي در پشت سر ايشان نماز مي خواندند و صداي يا الله از دور به گوش مي رسيد . ايشان در يك لحظه گفتند كه عجب جمعيتي . ايشان بلافاصله بعد از نماز مغرب از مسجد بيرون رفتند و نماز عشا را نخواندند . و گفتند كه من صلاحيت خواندن اين نماز را ندارم . آنها در اعمال شان ريز بودند و نمي گذاشتند كه چيزي وارد اعمال
ص: 361
شان بشود . حسد هم باعث حبط عمل مي شود . حسد با غبطه فرق دارد . غبطه از صفات مومنين است . يعني وقتي شما خوبي در اعمال كسي مي بيند دوست داريد كه مثل او بشويد ، اين صفت بدي نيست و مقدمه ي تلاش است ولي حسد بد خواهي است و من دوست ندارم كه آن صفت خوب از طرف گرفته بشود . امام باقر(ع) : مواظب حسد باشيد كه حسنات را از بين مي برد مثل آتشي كه كم كم همه چيز را مي سوزاند و از بين مي برد . كار ديگر كه باعث حبط اعمال مي شود غيبت كردن است . الان اين گناه رايج است و ما آنرا جدي نمي گيريم زيرا قبح آن ريخته شده است . اميرالمومنين مي فرمايد : بدترين گناه ، گناهي است كه انسان آنرا كوچك بشمارد . در بحارالانوار روايتي از پيامبر داريم كه در قيامت وقتي نامه ي اعمال بعضي را بدست شان مي دهند ، اعمال خوب خودشان را در آن نمي بينند . به خدا مي گويد : من اعمال خوبي داشته ام ولي آنرا در پرونده ام نمي بينم . به او مي گويند : توغيبت فردي را كرده اي كه به واسطه ي آن اعمال تو از بين رفته و به پرونده ي فرد غيبت شونده منتقل شده است . فرد غيبت شونده وقتي نامه ي اعمالش را مي بيند ، فكر مي كند كه پرونده ي خودش نيست ولي به او مي گويند : چون فرد غيبت كننده آبروي تو را برده ، به مقداري كه
ص: 362
به تو ضربه زده ، از اعمال او برداشته و به اعمال تو اضافه مي شود . يكي از بزرگان مي گفت كه من غيبت فردي را كرده بودم .او نزد من آمد و گفت كه من ديشب خواب ديدم كه چند تا باربر از خانه ي شما براي من اثاثيه مي آورند و گفتند كه اين اثاثيه را فلاني فرستاده است و من خوشحال شدم . اين بزرگ فهميد كه اعمال صالح خودش به طرف او رفته است .چند روز بعد اين بزرگ از آن فرد حلاليت طلبيد . چند روز بعد آن فرد گفت كه خواب ديدم چند تا باربر آن اثاثيه اي كه آورده بودند برگرداندند . توبه كردن باعث مي شود كه كارها جبران بشود .كسي كه خودش را مي شكند و از كسي كه غيبتش را كرده ، حلاليت مي طلبد گناهش پاك مي شود البته بشرط اينكه با حلاليت طلبيدن كينه ي جديدي درست نشود . اگر انسان غيبت كسي را كرده و حلاليت طلبيدن باعث كدورت بشود لازم نيست كه انسان حلاليت بطلبد و استغفار و انجام دادن اعمال خير به نيت آن فرد كافي است . توبه باعث تكفير همه ي اعمال بد مي شود . حتي اگر كسي كه كافر است توبه بكند باعث مي شود كه اعمال صالح فرد باقي بماند . عمل ديگر كه باعث حبط اعمال مي شود ظلم به پدر و مادر است ( عاق والدين ) . كسي كه پدر و مادرش را آزرده و آنها را ناراحت كرده است ، اعمالش به درد نمي خورد و به او مي گويند
ص: 363
: هر كاري مي خواهي بكن . امام صادق (ع) مي فرمايد : كسي كه نگاه خشمگينانه به پدر و مادرش مي كند نمازش قبول نيست . بحث حقوق والدين وعاق آنها فقط مربوط به زنده بودن پدر و مادر نيست. اگر ديني بر گردن پدر و مادر بوده و فرزندان به آن بي اعتنايي كرده اند ،اين باعث عاق والدين مي شود .پس عاق والدين بعد از مرگ آنها هم امكان پذير است . آنها بعد از مرگ حيات ندارند ولي حق شان پابرجاست و هنوز پدر و مادر هستند. ما عاق اولاد هم داريم . همانطور كه فرزند مي تواند مورد خشم پدر و مادر قرار بگيرد ، پدر و مادر هم مي توانند موردخشم فرزندان قرار بگيرند ، پدر و مادري كه به بچه هايشان ظلم مي كنند يا تبعيض بيجا بين فرزندان شان مي گذارند ، پدر و مادرهايي كه دخالت هاي بيجا در زندگي فرزندان شان مي كنند مخصوصا وقتي كه آنها متاهل هستند ، پدر ومادري كه سخت گير هستند و باعث مي شوند كه بچه بي احترامي بكند ، پدر و مادري كه كارهاي سخت به بچه مي دهد و باعث مي شود كه بچه زير كار سخت بماند ، اين پدر و مادر عاق اولاد مي شوند . پيامبر فرمود : عاق والدين شدني كه براي فرزندان بوجود مي آيد براي پدر و مادر هم بوجود مي آيد و آنها عاق فرزندان مي شوند . حقوق دو طرفه است البته حقوق پدر و مادر خيلي بالاتر است . مورد ديگر بداخلاقي و آزاردادن به ديگران است .
ص: 364
اگر مسلماني بد اخلاق باشد باعث مي شود كه اعمل خوبش از بين برود. به پيامبر گفتند : خانمي است كه زياد عبادت مي كند اما بددهان است . با توهين و فحش اطرافيانش را آزار مي دهد . پيامبر فرمود : خيري در او نيست و او اهل آتش است . امام صادق (ع) فرمود : بداخلاقي اعمال خوب را از بين مي برد و ديگر چيزي نيست كه اين فردرا به بهشت ببرد . مسلمان بودن فقط به نماز و روزه و ... نيست . مهربان بودن و نرنجاندن هم جزو مسلماني است . پيامبر فرمود : مسلمان مثل گل است و ديگران از آن استفاده مي كنند . مسلمان مثل خار نيست كه ديگران را آزار بدهد . بسياري از بي توفيقي ها در نماز و دعا و قرآن خواندن بخاطر سوء اخلاق ها ونيش زدن هاست . شخصي شبي ميهمان سيد بن طاوس شد . سيد ايشان را خيلي تحويل نگرفت . البته به او بي ادبي نكرد . وقتي ايشان براي نماز شب بلند شد ، ديد كه براي خواندن نماز شب حال ندارد . هنگام صبح ميهمان گفت : من را تحويل نگرفتي ، آنها هم تو را تحويل نگرفتند . موارد ديگر ريا و منت گذاشتن است كه در قرآن وجود دارد .
سوال – سوره احقاف آيات 15 تا 20 را توضيح بفرماييد .
پاسخ – آيه پانزده مي فرمايد : ما به انسان سفارش كرديم كه به پدر و مادر نيكي و محبت كنيد. سه تا چيز مربوط به انسان است يكي وفاي بعهد است ،
ص: 365
برگرداندن امانت و احسان به والدين است . خيلي از افراد به پيامبر مي گفتند كه پدر و مادر ما مسلمان نيستند ولي پيامبر مي فرمود كه به آنها محبت بكند و احترام بگذار. احسان به والدين يكي از مواردي است كه باعث تكفير مي شود. يعني باعث مي شود كه گناهان انسان پوشانده بشود و از بين برود . در ادامه مي فرمايد : كساني كه به پدر و مادر احسان مي كنند ما بهترين اعمال آنها را قبول مي كنيم و از گناهان آنها مي گذريم و آنها را به بهشت مي بريم .
خدا از باب رحمت اعمالي را گذاشته است كه باعث از بين رفتن گناهان ما مي شود . امام رضا (ع) : اگر انسان چيزي ندارد كه باعث تكفير گناهان او بشود بر محمد و آل او صلوات بفرستد كه اين باعث تكفير گناهان او مي شود.
هر مومني بايد اعمالي كه باعث حبط مي شود ميل غبت وحسد و... را در خودش پيدا بكند و آنرا در ديگران جستجو نكند . ما بايد مراقب خودمان باشيم . هركس بايد بازنگري در خودش بكند .
16/11/90
سوال – در مورد موقف صراط توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – مردم در نوع حسابرسي شان با هم متفاوت هستند . حساب كشيدن بعضي ها با سختي است و از بعضي به آساني حساب كشيده مي شود. بعضي ها بي حساب به بهشت و بعضي ها بي حساب به جهنم مي روند . پس مردم چهار دسته هستند : يك دسته هستند كه در حساب كشيدن از آنها بادقت برخورد مي شود .
ص: 366
در سوره رعد آيه 21 داريم : مومنين كساني هستند كه خشيت خدا را در دل دارند و از بد حسابرسي كردن مي ترسند . ( بد حسابرسي كردن به معني ظلم كردن خدا نيست بلكه مقصود با دقت بررسي كردن است يعني اين كه خدا با عدلش با ما برخورد مي كند نه با فضلش . اين كار خدا ترس دارد ) با دقت برررسي كردن باعث مي شود كه ما در خوبي هايمان هم كم بياوريم . ممكن است كه اگر كارهاي خوب ما هم موشكافانه بررسي بشود ديگر كار ، خوب نباشد. امام صادق(ع) مي فرمايد: ديگر كارهاي خوب مورد قبول واقع نمي شود و خدا با گناهان برخورد و مواخده مي كند . اگر بخواهند كارهاي خوب ما را خيلي موشكافي كنند مثلا نماز را موشكافي كنند كه نيت چه بوده است يا بخواهند در مورد حضور قلب در نماز موشكافي كنند ( حواس پرتي درنماز نوعي توهين به خداست ) ، از اين خوبي بدي در مي آيد . در دعاي عرفه داريم : خدايا آن كسي كه خوبي هايش هم بدي است . از شهيد مدني نقل مي كنند كه در شب بيست و يكم ماه رمضان به مردم گفت كه اگر شما براي آمرزش گناهان تان آمده ايد ، من خدا را شاهد مي گيرم كه من آمده ام كه از اعمال خوبم توبه بكنم ، من يك پله از شما عقب تر هستم . شما از اعمال خوب تان مطمئن هستيد ولي من به اعمال خوبم مطمئن نيستم . من نبايد از اعمال خوب مان نااميد باشيم
ص: 367
ولي اگر قرار باشد كه خدا با عدلش با ما برخورد بكند ، صدر درد مردم مردود هستند البته به جز معصومين . عدالت خوب است ولي اعمال ما بگونه اي است كه اگر خدا بخواهد با عدل برخورد بكند ، مشكل پيدا مي كنيم . در اصول كافي از امام صادق (ع) داريم كه در روز قيامت سه تا دفتر را باز مي كنند . يك دفتر ، دفتر نعمت هايي است كه خدا به ما داده است ، دفتر دوم دفتر حسنات و كارهاي خير است كه ما انجام داده ايم و دفتر سوم دفتر سيئات ما است . ديوان نعمت ها را با اعمال خير ما مي سنجند تا خدا ببيند در ازاي نعمت هايي كه به ما داده است ما شكر نعمت را بجا آورده ايم يا خير . نعمتهاي خدا اعمال خير ما را در بر مي گريد و اعمال خير ما كم مي آورد. ممكن است كه تمام اعمال خير ما براي يك نعمت خدا بشود ، در اين هنگام ما در اعمال خيرمان كم مي آوريم و هنوز دفتر سيئات ما باز نشده است . در دعا ما از خدا مي خواهيم كه با فضلش با ما برخورد بكند نه با عدلش. فرشتگان مي ديدند يكي از عابدان بني اسرائيل كه دائم عبادت مي كرد و سختي مي كشيد در پيش خدا مقامي نداشت . فرشتگان تعجب كردند و خدا گفت كه به او بشارت بدهيد كه من مي خواهم با فضل خودم با او برخورد بكنم نه باعدل خودم . اين بشارت را به عابد گفتند .
ص: 368
عابد گفت كه نه من خطايي نكرده ام و هفتاد سال عبادت كرده ام و روزي من نان و اناري بوده است كه از درخت خودم مي گرفتم . پس من نيازي به فضل خدا ندارم و خوب است كه خدا با عدلش با من برخورد بكند . خدا فرمود : اي ملائك به روي او نياوريد كه چه كسي قدرت اين عبادت را به او داده است و نعمت هاي ديگر من را با او حساب نكنيد و فقط با همان نان و انار با او حساب بكنيد . ترازوي دقيق گذاشتند كه براي بوجود آمدن يك انار چقدر اسباب در كار هستند و يك دانه ي انار با هفتادسال عبادت او مساوي شد. اگر خدا با عدل خودش با كسي برخورد بكند كسي از خدا طلبكار نمي شود. هيچ كسي طلبكار از خدا نيست . اين حساب شديد و با دقت شامل حال كساني مي شود كه در دنيا سخت گير بوده اند ، به ديگران فشار مي آوردند ، اهل بخشش و گذشت نبودند ، اهل سازش نبودند ، در معاملات مخصوصا با نزديكان سخت مي گرفتند و به ديگران مهلت نمي دادند . امام صادق (ع) به فردي گفت كه برادرت از تو شكايت داشت زيرا تو خيلي در معامله با او سخت گيري كرده اي . او گفت كه من حقم را تا آخرين ريال از او مي گيرم . امام فرمود : خدا هم تا ريال آخر از تو مي گيرد . بعضي در برخورد با دوست و آشنايان تند و تيز هستند و از كوچكترين خطا نمي گذرند
ص: 369
و به فرزندان شان سخت مي گيرند و دائم محيط را براي خودشان و ديگران جهنم مي كنند. خدا با چنين فردي سخت گيري خواهد كرد . كسي كه تنگ نظر است و سعه ي صدر ندارد و گذشت ندارد ، در زندگي دنيا دچار عذاب روح است و با خودش درگير است . داريم : كساني كه بداخلاق و تند هستند هم زندگي شان تلح است و هم در عذاب نفس هستند . اين افراد در برزخ دچار عذاب قبر مي شوند ( مثل سعد بن معاذ كه يكي از ياران پيامبر بود و در جبهه جنگ مي جنگيد ، وقتي پيامبر او را دفن كرد ، مادرش گفت كه بهشت گواراي تو باد . پيامبر گفت : اي مادر سعد ، براي خدا تعيين تكليف نكن . او الان دچار فشار قبر شد . زيرا او با خانواده اش سوء اخلاق داشت . كسي كه بر ديگران فشار مي آورد قبر هم بر او فشار مي آورد. ما فشار را با خودمان به برزخ مي بريم و در روز قيامت با شدت با ما برخورد مي كنند . دسته ي ديگر كساني هستند كه خدا با راحتي با آنها برخورد مي كند و با فضلش با آنها رفتار مي كند . در قرآن داريم : كسانيكه از اصحاب يمين است خدا با آنها آسان برخورد مي كند. اين افراد در دنيا با مردم با فضل و كرم برخورد مي كردند و سخت نمي گرفتند .
آيه 237 سوره بقره مي فرمايد : اگر اهل بخشش باشيد اين به تقواي الهي نزديكتر است .
ص: 370
در بين خودتان با فضل و بزرگواري برخورد بكنيد . اهل بيت هم اين طور بودند . پيامبر از كوچه اي رد مي شد و فرد يهودي روي سرش زباله مي ريخت . پيامبر ديد چند روزي از اين فرد يهودي خبري نشد و زباله نريخت . پيامبر فهميد كه او بيمار است و به عيادت او رفت . يهودي از خجالت لحاف را روي سرش كشيد و همان زير شهادتين را گفت . پيامبر اهل عفو بود. يكي از مصاديق بارز اينكه انسان با فضل با ديگران برخورد بكند اين است كه انسان فضل داشته باشد . مرحوم سيدحسن اصفهاني اسطوره فضل و كرم بود . پسر ايشان با تقوا و با فضل بود . پسر ايشان را در بين نماز مغرب وعشا در صحن به شهادت رساندند. ايشان براي خودش شعر اباعبدالله مي خواند و اشك مي ريخت . با اين حال او اعلام كرد كه من قاتل پسرم را بخشيدم . بعدا به قاتل پسرش گفت كه من مي دانم تو دچار جنوني شده اي و پسر من را كشتي ، من پولي به تو مي دهم كه از شهر بيرون بروي تا در امان باشي .
فردي مي گفت كه من در صحن امام حسين (ع) بودم ، آقا سيد حسن اصفهاني را ديدم كه رد مي شد . فردي با او موافق نبود و گفت كه من الان حق او را كف دستش مي گذارم . اين فرد گفت كه من تا خانه بدنبال ايشان رفتم و فحش دادم . او هيچي نگفت . وقتي به در خانه رسيديم او
ص: 371
پولي به من داد و گفت كه اگر باز هم پول احتياج داشتي پيش من بيا ، به من هم فحش بده ولي به عرض و آبروي من فحش نده . من اخلاق پيامبر را در او ديدم و پشيمان شدم . خدا مي گويد تو كه بنده ي من هستي و اهل عفو هستي ، پس من كه خداي توهستم بايد از تو مي گذرم . در دنيا اهل عفو باشيد و از هم ديگر بگذريد .
سوال – اگر ما كسي را ببخشيم آيا باز هم در آخرت به ظلم هاي او رسيدگي مي شود ؟ اگر آنها با بخشيدن ما بخواهند به بهشت بروند آيا ما بايد آنها را ببخشيم ؟
پاسخ – گاهي ظلمي به انسان مي شود و حقي از او ضايع مي شود كه بخشيدن آن خيلي سخت است .انسان مي تواند نبخشد ولي اين هنر نيست . هنر اين است كه انسان از حد معمولي فراتر عمل كند . اگر انسان بدي را با بدي جواب بدهد اين طبيعي است و ممكن است كه عيبي هم نداشته باشد ولي اگر انسان بخواهد كه خدا با فضل خودش با او رفتار كند بايد نشان بدهد كه او هم اهل فضل است . در خيلي از مراحل به پيامبر زظلم شده بود ولي پيامبر بخشيد . اگر فردي براي عذرخواهي بيايد و صاحب حق او را نبخشد ، اين كوتاهي است . پيامبر فرمود : اگر كسي از لغزش مومني بگذرد خدا هم از لغزش او مي گذرد . شخصي پيش پيامبر آمد و گفت كه من خانواده اي دارم
ص: 372
كه من به آنها خوبي مي كنم ولي آنها به من بدي مي كنند ،من با آنها پيوند برقرار مي كنم ولي آنها از من مي بُرَند ، من بايد چكار كنم ؟ پيامبر فرمود : با بدي به خوبي رفتار كن و بعد مي بيني كه صميميت برقرار مي شود . اگر من در مقابل عذرخواهي ديگران آنها را ببخشم ، من سلامت نفس و سعه ي صدر خودم را نشان مي دهم و نان قلب خودم را مي خورم . حالا اگر كسي ظلمي كرده و عذرخواهي نمي كند( اگر كسي به من ظلم كرده نه به جامعه و دين ) اگر من از او بگذرم من جزو اهل فضل حساب مي شوم و خدا با فضلش با من برخورد مي كند اما آن فرد بايد جواب ظلم وعذرخواهي نكردن خودش را بدهد . از آن مقداري كه حق ما است و مي گذريم ، از آن فرد خطاكار مي گذرند ولي بخاطر صفت تكبري كه در فرد بوده ممكن است كه او در صراط توقف طولاني داشته باشد و در حساب با او به سختي برخورد بشود . دسته ي ديگر كساني هستند كه بي حساب به بهشت مي روند . اين افراد در دنيا به حساب خودشان رسيده اند : با رياضت ، اشك ، توسل ، جبران خطاهايشان . كسي كه از خودش حساب كشيده است خدا دوباره از او حساب نمي كشد. دسته ديگر بدون حساب به جهنم مي روند . آنها كساني هستند كه قابليت به بهشت رفتن را ندارند و به جهنم مي روند . اين افراد
ص: 373
زشت و تبهكار اعمال خوبي ندارند و اعمال خوب شان حبط شده است . كساني كه دچار كفر يا اعمال خاص مي شوند يكراست به جهنم مي روند .
سوال – سوره دخان آيات 19 تا 29 را توضيح بفرماييد .
پاسخ – در آيه نوزدهم داريم : يكي از تعاليم انبياء اين بوده است كه استكبار و تكبر در مقابل خدا نداشته باشيد. ما دليل روشن و معجزه براي شما آورديم اگر شما نخواهيد قبول بكنيد اين استكبار در برابر خداست . يكي از بدترين صفاتي كه انسان مي تواند داشته باشد اين است كه در مقابل حق تسليم نباشد و تكبر داشته باشد . يكياز صفاتي كه باعث رانده شدن شيطان از درگاه خدا شد ، استكبار در مقابل خدا بود. امام صادق (ع)ريشه ي كفر سه چيز است : يكي تكبر در برابر حق ، يكي حرص است كه باعث كفر مي شود و ديگري حسد است كه باعث شد هابيل ، قابيل را بكشد . انسان وقتي در چيزهاي جزئي حق را مي بيند بايد تمرين كند كه آنرا قبول بكند و در مقابل آن تسليم باشد تا بتواند در مقابل دستورات الهي هم تسليم باشد .
سوال – كتابي در مورد قيامت معرفي بفرماييد .
پاسخ – كتاب ابعاد تربيتي معاد يا جهان پس از مرگ نوشته ي آقاي علي راجي ، از انتشارات زائر است . يكي از ويژگي هاي كتاب اين است كه نكات تربيتي هر كدام از مباحث مربوط به آخرت را متذكر شده است . اين كتاب ارزشمندي است .
9/11/90
سوال
ص: 374
– در مورد حسابرسي و حسابگري خداوند توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – مهمترين مرحله ي قيامت ، مرحله ي حسابرسي خداوند است . خداوند پرونده هاي ما را در دادگاههايي كه حاكم آن خود اوست بررسي مي كند . بزرگواري مي گفت : كاري بكنيد و حرفي بزنيد كه در قيامت بتوانيد جواب خداپسندانه بدهيد و دليل كارهايتان را بياوريد . بابا طاهر مي گويد : مكن كاري كه بعدها سنگت آيد جهان با اين فراخي تنگت آيد ، چو فردا نامه خوانان نامه خوانند تو بيني نامه ات را ننگت آيد . به مرحوم ميرزاي شيرازي گفتند كه اگر به شما خبر بدهند كه يك هفته ديگر زنده نيستيد ، اين يك هفته را چطور زندگي مي كنيد . ايشان فرمودند : همانطور كه تابحال زندگي مي كردم . من در زندگي سعي كرده ام وقتي مي خواهم كاري انجام بدهم اول پاسخ آنرا در آخرت در نظر مي گيرم و بعد آن كار را انجام مي دهم. مرحوم كوهستاني مي فرمود : من طوري زندگي كرده ام كه اعضا و جوارح من در قيامت عليه من شهادت ندهند. گوش و چشمم نگويند كه تو به ما خيانت كردي و من آنجا خجل بشوم . از اسماء حسناي خدا حسيب است يعني در اين عالم هيچ عملي بي عكس العمل نيست . اثر هر عملي يا در اين عالم به ما مي رسد يا در عالم قيامت به ما برمي گردد . پس ريزترين عمل ما رها و محمل نيست . حسابرسي خدا در قيامت يك گوشه اي از قانون كلي اسم حسيب خداست
ص: 375
. يعني خدا درا ين عالم هم هيچ عملي را بي حساب نمي گذارد . پس هيچ چيزي اتفاقي و بي حساب نيست ولي ظهور كامل اسم حسيب در روز قيامت است . يوم الحساب يعني اينكه خدا در روي صراط حسابگر اعمال ما خواهد بود .
سوال – شما فرموديد كه تمام آن چيزهايي كه به ما مي رسد نتيجه ي اعمال ماست . آيا منظور شما اين است كه بيماري ،فقر و مصيبت هاي دنيوي نتيجه ي گناهان ماست ؟
پاسخ – اثر و نتيجه ي اينكه خدا حسيب است اين است كه هيچ عملي بي نتيجه و بي عكس العمل نيست . بنابراين هر اتفاق خوشايند يا ناخوشايند شانسي نيست . اگر خاري در دست ما مي رود يا سنگي به سر ما مي خورد تصادفي نيست . هيچ اتفاقي شانسي نيست و اثر يك عمل است ولي الزاما اين طور نيست كه اثر يك گناه باشد . گاهي اتفاقاتي ناخوشايندي كه براي ما بوجود مي آيد بخاطر گناهي نيست كه انجام داده ايم . در روايات داريم كه بلاهايي كه بر سر ما مي آيد بخشي از آن بخاطر كفاره ي گناهان ما است . اميرالمومنين مي فرمايد : مومنين در همين دنيا تنبيه مي شوند . اما بخشي ديگر از بلاها ترفيعي و ارتقائي است . يعني خدا دارد زمينه اي پيش مي آورد كه ظرفيت فرد را بالا ببرد . نمونه ي آن بلاهايي است كه بر سر اهل بيت آمده است. اهل بيت بخاطر اينكه گناه كرده اند اين بلاها سرشان نيامده است . در مجلس يزيد ،
ص: 376
يزيد به امام سجاد(ع) گفت كه اين بلاهايي كه بر سر شما مي آيد بخاطر گناهان شماست . امام فرمود : بعضي مواقع بلاها بخاطر بالابردن ظرفيت است . پس اگر بلايي بر سر كسي آمد ما سوء ظن پيدا نكنيم كه طرف حتما گناهي كرده است . شايد خدا او را بواسطه بلا بالا مي برد . مقتضاي زرنگ بودن يك مومن اين است كه اگر براي خودش بلايي پيش آمد خودش را زير ذره بين بگذارد كه نكند بخاطر گناهي كه كرده اين بلا بر سرش آمده است و به خودش سوء ظن داشته باشد . اتفاقاتي كه براي ما پيش مي آيد در اثر اعمال ماست نه بخاطر گناهان ما .
سوال – يكي ديگر از موارد حسيب بودن خداوند را مطرح بفرماييد .
پاسخ – ما از طرفي گفتيم كه خدا حسابگر است . از طرفي در روايات و دعاهاي اهل بيت داريم كه حساب خلاق در دست ائمه و معصومين است . ما در آيه 25سوره ي غاشيه داريم : رجوع مردم به ماست و حسابگري آنها با ماست . اهل بيت در ذيل اين آيه مي فرمايند كه ما هستيم كه ماموريت حسابگري خدا را برعهده داريم . امام كاظم (ع) فرمود : رجوع مردم به ماست و حساب آنها با ما اهل بيت است . امام صادق (ع)هر امتي حسابش با امام زمان خودش است و ائمه دوستان و دشمنان شان را در هنگام حسابرسي مي شناسند . ما با چهره مردم را مي شناسيم . در زيارت جامعه كبيره از زيارات معصومين است و بهترين
ص: 377
متن امام شناسي است .خوب است كه مومنين ماهي يك بار زيارت جامعه كبيره را بخوانند . اين زيارت سفارش امام زمان (عج) و بزرگان است . داريم : اهل بيت ، رجوع مردم به شماست و حساب آنها برعده ي شماست . در واقع بايد گفت كه حسابگري ائمه منافاتي با حسابگري خدا ندارد زيرا آنها واسطه هاي اسم حسيب خدا هستند. مظهر اسم حسيب خدا اهل بيت هستند . اولياء خدا كساني هستند كه تجسم صراط مستقيم هستند و بر دل و اخلاق و رفتار آنها جز اراده خدا چيزي حاكم نيست . وجود آنها سرتاسر وجود الهي است . آنها خليفة الله هستند . در روايات بسياري داريم كه خدا حالات اولياء الهي را به خودش نسبت مي دهد. خدا به موسي گفت : چرا من بيمار شدم به عيادتم نيامدي ؟ موسي گفت كه مگر شما بيمار مي شوي ؟ خدا فرمود : بله . يكي از اولياء من بيمار شد و تو به عيادت او نرفتي ، عيادت او عيادت ماست . در روايات توصيه شده است كه به افردي كه نمي شناسيد احترام بكنيد زيرا ممكن است كه او ولي خدا باشد و با اهانت به او عقوبت آنرا بچشيد . مرحوم شاه آبادي استاد امام خميني (هر وقت امام اسم ايشان را مي آورد مي فرمود : روحي فدا ) به يك حمام قديمي رفته بود . و آهسته آهسته از پله ها پايين مي رفت .فردي به ايشان گفت كه زودتر پايين بيا و توهيني به ايشان كرد . آقاي شاه آبادي حرفي نزد . فرد توهين
ص: 378
كننده در همان حمام به زمين خورد و سرش به سنگ خورد . جسم بيجان او را از حمام بيرون بردند . در روايات داريم كه خدا چهار چيز را پنهان كرده است : يكي اولياء خود را در بين مردم ، يكي شب قدر را در ميان شبها ، يكي گناهي را بين گناهان كه اگر كسي آنرا انجام بدهد شايد ديگر توفيق توبه پيدا نكند و يكي طاعاتي را بين عبادت كه هر كس آن عبادت را انجام بدهد توشه ي آخرتش را برداشته است . از آن مرد خدا در ديده ي عامي بود پنهان كه عارف داغ بر دل دارد و زاهد به پيشاني . پس مراقب باشيد كه به ولي خدا توهين نكنيد . هر كس به ولي خدا توهين كند در حكم جنگ با خداست . در قرآن داريم سوره ي زخرف آيه 55 وقتي فرعونيان ما را متاسف كردند ما انتقام گرفتيم و همه را غرق كرديم . خدا ناراحتي و خوشحالي ندارد ولي خدا تاسف و خوشحالي اولياء خودش را تاسف و خوشحالي خودش معرفي كرده است . زيرادل آنها حرم خداست . روايت معروف شيعه و سني در مورد حضرت فاطمه داريم : رضايت و غضب حضرت زهرا معيار و ملاك خشنودي و غضب خداست . اين حسابگري اولياء همان حسابگري خداست . حسابگري كل خلق با ائمه است . شيعيان و مومنين بايد خدا را شكر بكنند كه كساني حسابگر آنها هستند علاوه بر اينكه مظهر اسم حسيب خدا هستند ، مظهر اسم رحيم (مهرباني خاص) خدا هم هستند . امام صادق فرمود(ع) : ما
ص: 379
حساب شيعيان را مي رسيم . ما از خدا مي خواهيم حق هاي الهي (حق الله) كه به گردن شيعيان است ببخشد . خداهم آنها را بخشد . در مورد حق الناس ما از خدا مي خواهيم كه آنقدر به صاحبان حق ببخشد كه آنها هم از مومنين بگذرند و آنها هم مي گذرند. باز اين به نفع آنهاست . حقوقي از ما كه شيعيان ضايع كرده اند ما از آنها مي گذريم و اين حسابگري ماست . اين روايت نبايد مايه ي غرور مومنين بشود كه فكر كنند كه بيمه گناه هستند . اينكه ائمه ما را دستگيري بكنند براي آنها هزينه دارد .پيامبر فرمود : سوره ي هود من را پير كرد . كساني كه سعي كرده اند در كلاس اهل بيت باشند و تحت ولايت آنها باشد و گناهي از دستش در رفته است ائمه شفاعت آنها را مي كنند ولي كساني كه عمدا حق الناسي را ضايع مي كنند ممكن است كه از كلاس اهل بيت بيرون بروند . مثلا كسي نبايد فكر كند كه حق الناس سخت است ولي خدا حق الله را مي بخشد پس ما نماز نخوانيم . كسي كه نماز را عامدا كنار بگذارد در حد كفر است . ائمه به كساني كمك مي كنند كه گناهان حق الناسي را كوچك نشمرده اند . حسابرسي ما با كساني است كه كريم هستند.
سوال – سوره ي زخرف آيات 11 تا 22 را توضيح بفرماييد.
پاسخ – در آيه 12 خدا به نعمت مركب ها اشاره كرده است و مي فرمايد : خدا كشتي و چارپايان را
ص: 380
قرارداد تا بتوانيد با آن سفر كنيد و بر پشت آنها بنشينيد . بعد شما نعمت پروردگاراتان را متذكر بشويد . خدا در هر چيزي مي خواهد ربط آن چيز با خدا را به ما نشان بدهد . اين حيوان رام و كشتي نعمتي است . پس ياد خدا بكنيد و بگوييد : (دعاي سفر آيه 13 سوره ي زخرف ) منزه خدايي كه اين مركب را مسخر و رام ما كرد و ما خودمان نمي توانستيم از آن استفاه كنيم و خدا اين كار را كرد . و ياد سفر آخرت هم بكنيد .
سوال – در مورد ويژگي هاي حسابرسي خدا در روز قيامت توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ – در روايات و قرآن ما به سه ويژگي حسابرسي خدا تاكيد شده است . يكي اينكه يوم الحساب را نزديك ببينيد .آيه اول سوره ي انبياء مي فرمايد : حساب خيلي نزديك است ولي مردم غافل هستند و كار خودشان را مي كنند . اگر كل دنيا را نسبت به عمر آخرت حساب بكنيم عمر دنيا خيلي كم است و نزديك به آخرت است . عمر دنيا در مقابل عمر آخرت نامحدود است و تمام مي شود . وقتي حضرت عزرائيل براي گرفتن جان نوح آمده بود ، نوح گفت : كه وقت ما تمام شد ؟ حضرت عزرائيل گفت كه عمر شما خيلي طولاني بود. در آخر الزمان بيشتر از هفتاد سال عمر نمي كنند . در قرآن دوران نبوت حضرت نوح 950 سال آمده است . نوح گفت : اگر عمر من هفتاد سال بود با يك سجده آنرا تمام مي كردم
ص: 381
. كل عمر دنيا پلك بهم زدن است . نزديك دين آخرت ثمراتي دارد . دومين خصوصيتي كه در قرآن و روايات به آن اشاره شده است سرعت حسابرسي خداست . حسابرسي خدا نوبت به نوبت و يكي يكي نيست . حسابرسي خدا طول نمي كشد . اميرالمومنين فرمود : همان طور كه خدا به همه يك دفعه رزق مي دهد ، يك دفعه هم به حساب همه مي رسد . اينكه مي گويند : در صراط حساب بعضي ها طول مي كشد بخاطر حسابرسي خدا نيست بلكه بخاطر حساب پس دادن ما است . به تعبيري انسان در آنجا براي تطهير نگه داشته مي شود. داريم كه حسابرسي خدا در حد يك چشم بهم زدن است. امام صادق (ع) مي فرمايد : دو نفر يكي فقير و يكي پولدار را در نزد خدا مي آورند . فرد فقير مي گويد كه من مال و سرمايه اي نداشته ام كه خيلي بتوانم كاري بكنم . خدا دستور مي دهد او را به بهشت ببرند . فرد ثروتمند متوقف مي ماند تا پاسخ كارهاي خودش را بدهد . حتي حلال هاي خدا هم حساب و كتاب دارد . بعد از مدتي كه اين فرد پولدار به بهشت مي رود به فرد فقير برخورد مي كند . فرد پولدار فرد فقير را نمي شناسد ولي فرد فقير مي گويد : حسابرسي تو چقدر طول كشيد . فرد ثروتمند مي گويد : من بخاطر قصوري كه در بعضي از اموالم داشتم معطل شدم ، زيرا حساب هاي من يكي يكي در جلوي من آورده مي شد . البته
ص: 382
خدا به رحمت خودش من را بخشيد . دراينحا اين طول كشيدن مربوط به خود شخص بوده است . فرد فقير از نعمت هاي الهي در بهشت استفاده كرده بود و به شكل فعلي درآمده بود . سومين خصوصيت دقت در حسابرسي خداوند است . سوره لقمان آيه 16 ميفرمايد: اگر يك عمل خوب يا بد شما به اندازه دانه ي خردل (دانه ي فلفل ) در صخره يا آسمان پنهان باشد خدا آنرا حساب مي كند ، خدا آگاه و با دقت است . آيت الله بروجردي در آخر عمرش غمگين بودند و گريه مي كردند و مي فرمودند كه من دارم دست خالي مي روم . اطرافيان به ايشان مي گفتند كه شما اين همه شاگرد تربيت كرده ايد واين همه اعمال ارزشمندي انجام داده ايد . ايشان فرمودند : اعمال شما بايد خالص باشد . كسي كه در آنجا اعمال را حسابرسي مي كند خيلي دقيق است . امام صادق (ع) از فردي پرسيد كه اين آيه كه ما حساب همه چيز را داريم چطور معنا مي كني ؟ فرد گفت : يعني اينكه خدا حساب ايام عمر همه ي بندگان و مخلوقات را دارد. امام فرمود : خدا حساب نفس هاي بندگانش را دارد و هر نفسي كه در طاعت يا معصيت خرج بشود به دقت حساب مي شود . براي بعضي از افراد اين حسابرسي دقيق وجود ندارد . در روايت داريم : كساني كه به زن و بچه هايشان سخت نمي گيرند ، افرادي كه در اين عالم سختگير نبوده اند ، كساني كه صله ي رحم انجام مي
ص: 383
دادند، كساني كه براي خانواده شان توسعه بوجود مي آوردند ، كساني كه در معامله مخصوصا با نزديكان سخت نمي گرفتند، خدا به اين افراد در قيامت تخفيف مي دهد . پس ما استثنايي داريم كه خدا به آنها تخفيف مي دهد. اصل دقت خدا در حساب است. خدا در حساب فريب نمي خورد. اگر كسي بخواهد توجيح بكند خدا در آنجا دقت دارد . يكي اينكه خدا همه ي جهت اعمال را در نظر مي گيرد و ديگر اينكه خدا آگاه به اعمال است و فريب نمي خورد . پس خدا توجيحات را قبول نمي كند . اگر كسي بگويد كه من در بالاي شهر زندگي مي كردم ، خدا مثال آسيه را براي او مي آورد كه او جوان بود و در خانه ي فرعون زندگي مي كرد ولي ايمانش را حفظ كرد . اگر كسي بگويد كه من زيبا بودم و فريب خوردم ، خدا براي مردها يوسف و براي خانم ها مريم را مثال مي زند كه اينها خودشان را حفظ كردند . قرار نيست كه اين امكانات و سرمايه ها باعث گناه بشود . خدا حجت غالبي بر همه دارد .
انشاء الله خدا ما را جزو كساني قرار بدهد كه در حساب به آنها تخفيف مي دهد .
25/10/90
ما را كبوترانه وفادار كرده است آزاده كرده و گرفتاركرده است ، بامت بلند باد كه دلتنگي ات مرا از هر چه هست غير توبيزار كرده است ، خوشبخت آن دلي كه گناه نكرده را در پيشگاه لطف تو اقرار كرده است ، تنها گناه ما طمع بخشش تو بود
ص: 384
ما را كرامت تو گنهكار كرده است ، چون سرو سرفرازم و نزد تو سربزير قربان آن گلي كه مرا خار كرده است .
سوال – در مورد حسابرسي و رسيدگي توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ – در صحنه ي محشر وقتي جهنم آورده مي شود همه بايد وارد جهنم بشوند و از طريق صراط عبور بكنند . مواقف ايستگاههايي است كه تكاليفي از انسان را باز خواست مي كنند و اين امر روي صراط اتفاق مي افتد . پس بحث رسيدگي و حسابرسي اعمال پيش مي آيد .
مهمترين مبحث قيامت بخش حسابرسي است . در اين بخش به اعمال ما رسيدگي مي شود . در اين دادگاه قاضي خودش شاهد بوده است . يعني آن كسي كه شاهد است خودش مي خواهد حكم بكند . كل نظام آخرت همه براي رسيدگي به اعمال و حسابرسي است . خدا اسمائي دارد كه در دعاي جوشن هزار اسم خدا نام برده شده است . اين دعا صد بند است كه در هر بندي ده اسم خدا آمده است . اين دعا توسط جبرئيل به پيامبر و پيامبر به امامان داده است . اين دعا يك زره اي است كه انسان را از خطرات نگه مي دارد . امام علي (ع) وصيت كرد كه دعاي جوشن را بر كفن من بنويسيد . يكي از مستحبات نوشتن دعاي جوشن كبير بر كفن است . در روايت است كه اين دعا عذاب ها را دفن مي كند . اين دعا بايد اعتقاد نوشته بشود البته صرف نوشتن هم اثر دارد ولي اثر مهم را كسي مي گيرد كه با
ص: 385
اين اسماء ارتباطي داشته است . سعي كنيد اين دعا را در غير ماه رمضان بخوانيد . اسم خدا با اسم ما فرق مي كند. اسم ما لفظي است كه بصورت قراردادي روي فردي مي گذارند و ممكن است كه آن اسم با فرد تناسب نداشته باشد . ممكن است كه يك فرد خيلي ترسو باشد و اسم او هيبت الله باشد. ممكن است كه فردي خيلي زيبارو نباشد ولي نامش حسن باشد اما اسماء الهي صرف نامگذاري نيست و هر كدام از اسماء كمالي از كمالات الهي است و هر كدام هم آثاري دارد . يكي از اسماء خدا خالق است . خدا با اين جنبه ي كمالي عالم را خلق كرده است . يكي از اسماء خدا رحمن است . چون خدا شان رحمانيت را دارد رحمت عام خودش را درعالم وجود سرازير كرده است . تمام عالم به تناسب خودشان فهم و شعور دارند . بخاطر همين همه ي موجودات عالم ذكر و تسبح دارند . در سوره ي نور مي فرمايد : هر موجودي به تسبيح خودش آگاهي دارد . تمام كمالاتي كه درعالم وجود هست منشا آن اسم هاي خداست يعني اسمهاي خدا آثاري را در اين عالم پخش كرده است . خدا با اسماء خودش عالم را اداره مي كند. در دعاي كميل اميرالمومنين مي فرمايد : اسماء تو عالم را پر كرده است . يكي از اسماء خدا حسيب است يعني حساب كننده و حسابرس . اين اسم خدا فقط براي روز قيامت نيست . اين اسم حسيب آثاري دارد . اثر اين اسم اين است كه در
ص: 386
اين عالم هيچ حركتي وعملي از ذره گرفته تا بزرگترين اجرام ، بي حساب و رها نيست . اين طور نيست كه انسان كاري را بكند و مثل باشد كه آنكار را نكرده باشد. شما هركاري در اين دنيا بكني نتيجه اي دارد . يك دانه در زير زمين حركتي را شروع مي كند و به سمت ميوه شدن مي رود و اگر به مانعي برخورد نكند اثرش اين است كه به يك محصول تبديل بشود و اگر به مانع بخورد بكند به ميوه تبديل نمي شود. هر عملي نتيجه اي دارد . ما عملي نداريم كه هيچ خاصيتي نداشته باشد . محدث نوري رواياتي را آورده است كه اگر خاري در دستتان فرومي رود يا سنگي پرت مي شود و به صورت كسي مي خورد يا كابوسي مي بينيد ، اينها همه روي حساب است . ما مي گوييم كه شانسي بود كه يك تيغ در دستمان فرو رفت . يك برگ بي حساب از روي اين درخت نمي افتد . اگر اين اتفاق بيفتد يعني از حكومت خدا خارج است و خدا روي اين تسلط ندارد . معناي حسابگر بودن خدا اين نيست كه مثل حساب دنيايي باشد كه ما بخواهيم جواب مسئله اي را بدست بياوريم . براي خدا چيزي مجهول نيست . مرحوم نخودكي اصفهاني مي فرمود در كل عمرم يك نماز صبح از من قضا شد و آن روز چنان بلايي بر سر من آمد كه اگر الان يك نماز شب از من فوت بشود منتظر بلايي هستم . حضرت يعقوب هر روز سفره اي پهن مي كند و اطعام
ص: 387
مي داد . روزي گدايي به در منزل آمد ولي اهل خانه احراز نكردند كه او نيازمند است . و به او توجهي نكردند و اتفاقا او نيازمند بود. نيازمند به خدا شكايت كرد كه من به در خانه ي ولي تو رفتم ولي چيزي به من نداند . از طرف خدا به يعقوب خطاب شد كه منتظر بلايي باش و بلا همان فراق يوسف بود كه حدود چهل سال يا بيست سال طول كشيد . آن بلا در اثر يك غفلت بود . يوسف وقتي در زندان بود به هم زنداني خودش كه قرار بود آزاد بشود گفت : وقتي پيش پادشاه رفتي من را هم ياد بياورد . در انسانهاي معمولي اين گفتار خلاف نيست ولي اين گفتار از يوسف پسنديده نبود و همانا جبرئيل نازل شد و گفت كه اي يوسف چه كسي تو را از همه زيباتر كرده است و چه كسي تو را محبوب يعقوب قرار داد ؟ چه كسي قابفله را به سمت چاه فرستاد تا تو نجات پيدا كني ؟ چه كسي حسادت زنان مصري را نسبت به تو دفع كرد ؟ يوسف گفت : خدا . پس چرا تو حاجت خودت را به نزد پادشاه بردي ؟ پس چند سال ديگر در زندان مي ماني . اتفاقا آن هم زنداني يوسف يادش رفت كه اسم او را به پادشاه بگويد . پس عالم بي حساب نيست . و خدا همه چيز را حساب مي كند. پس هر عملي عكس العملي دارد همان حسابگري خداست . اگر شما در دلتان نيتي بكنيد چه شما آنرا پنهان كنيد چه
ص: 388
آشكار ، خدا آنرا حساب مي كند . اين نيت يك وجودي است كه در شما آمده است ، اين حركت وعملي كه در شما شكل گرفته است ثمري دارد و خدا همه را حساب مي كند . خدا سريع الحساب است و دقيق حساب مي كند . هيچ چيزي از نظر خدا پنهان نمي ماند . خيلي از بندگان صالح الهي نسبت به اعمال شان مراقبت دارند زيرا مي دانند كه تبعات آن عمل دامن آنها را مي گيرد . مرحوم مرشد چلويي (احمد نهاوندي ) ديوان شعري بنام سوخته دارد . ايشان اهل معرفتي بود . ايشان از رفقاي رجبعلي خياط بود . يك روز از وضع كاسبي نزد رجبعلي خياط گله مي كرد . رجبعلي خياط گفت كه تقصير خودت است زيرا مشتري هاي خودت را مي پراني . ايشان گفتند كه من حتي يك لقمه به شاگردهاي مغازه مي دهم . رجبعلي خياط گفت كه چند روز پيش ، سيدي سه روز پيش در مغازه ي تو غذاي نسيه خورد و در روز چهارم توبه او غذا ندادي . اين بي بركتي كاسبي تو به خاطر آن كارت است . ايشان آن سيد را پيدا كرد و از او حلاليت خواست . از آن پس ايشان يك تابلويي درمغازه اش زد : " نسيه داده مي شود حتي به شما در حدتوان ، وجه دستي هم داده مي شود ." مراقبت اين بزرگان بخاطر اين است كه مي دانند عالم بي حساب نيست. چرا انسان خيلي از اوقات نمي تواند نماز اول وقت خودش را بخواند ؟ يك موقع انسان مي
ص: 389
بيند كه نمي تواند اين كار را بكند البته يك وقت عذري دارد . چرا خيلي ازاوقات انسان حال دعا و زيارت ندارد ؟ چرا عمر ما بركت ندارد ؟ چرا انسان در زندگي آرامش ندارد ؟ ما يك كاري كرده ايم كه نتيجه اش اين شده است . اينها بي جهت و بي دليل نيست . استادمطهري در شب جمعه همراه با استادش ميرزا آقا علي شيرازي به محفلي رفته بودند . استاد اشعاري خواند و اشعار را نقد كرد . شب برگشتند و خوابيدند .استادهنگام اذان صبح بلند شد درحالي كه هميشه قبل از اذان براي نماز شب بلند مي شد و استاد گفت كه اين بخاطر شعر خواندن ديشب بود زيرا در شب جمعه شعر خواندن مكروه است . صفت حسيب خدا فقط براي قيامت نيست . گاهي عكس العمل عمل ما در همين دنيا به ما مي رسد يعني كاري كه اينجا انجام مي دهيم بخصوص كار بد ، در همين جا چوب آنرا مي خوريم و بي حساب مي شويم كه اميرالمومنين مي فرمايد كه خدا شيعيان ما را به سختي ها مبتلا مي كند كه در همين دنيا بي حساب بشوند . گاهي عكس العمل عمل ما در آن دنيا به ما داده مي شود . ممكن است كه جنايتكاري در هنگام جنايت از بين برود يعني نتواند اثرش را در دنيا ببيند . و اثر آن به آخرت مي رود . خدا آثار عمل كفار را به قيامت مي گذارد . پس هيچ عملي بي اثر نمي ماند . خدا سريع الحساب است زيرا شما هر كاري انجام
ص: 390
بدهيد اثرش بوجود مي آيد . پس شما هر عملي انجام بدهي سريع عكس العملش بوجود مي آيد و منظور از سرعت اين است . پس در قيامت هر عملي حسابش روشن است . در روايت داريم كه خدا مثل يك چشم بهم زدن حساب مي كند . حساب كردن خدا سريع است ولي حساب پس دادن ما طول مي كشد . توقف در مواقف صراط ما را تطهير مي كند . پس خدا حساب را طول نمي دهد زيرا او سريع الحساب است . حساب پس دادن ما طول مي كشد . ما بايد تاوان كارهايي كه در دنيا نداده ايم ، در آنجا بدهيم . زوايد زندگي و تجملات انسان را در مواقف قيامت نگه مي دارد البته منظور ضرويات زندگي نيست . از مسكن و پوشاك و خوراك در حد كفاف و شان طرف سوال نمي شود اما تشريفاتي كه باعث دلبستگي ها شده است سوال مي شود . حسابرسي در قيامت گوشه اي از حسابرسي خدا در عوالم ديگر است . خداهمه جا حسيب بوده است . خدا از همه حساب مي كشد . ما گفتيم كه كفار خالص بي حساب به جهنم مي روند و مومنين خالص هم بي حساب به بهشت مي روند . اگر عده اي بي حساب به بهشت و جهنم مي روند پس حسابرسي خدا چه مي شود ؟ مومنين خالص و كفار خالص مرحله ي روي صراط را ندارند نه اينكه هيچ حسابرسي نداشته باشند . آنها فقط نيازي به توقف گاهها ندارند . ولي خدا در مورد آنها هم حسيب است . حسيب بودن
ص: 391
خدا دراينجا يعني آنها بخاطر كار خوب به بهشت يا جهنم مي روند ولي ديگر حساب روي صراط را ندارند . اگر كسي در اينجا حسابرسي كند و به كارهايش برسد ديگر در قيامت نيازي به حسابرسي نداريد . خداوند دو بار از كسي حساب پس نمي گيرد .
سوال – سوره غافر آيات 78 تا 85 را توضيح بفرماييد.
پاسخ – آيه 85 مي فرمايد : بعضي ها زماني به ما ايمان مي آورند كه عذاب رسيده باشد اين ايمان ديگر به درد نمي خورد . (زيرا اين ايمان رشد ندارد و ايمان اجباري است .) اينكه ما ايمان اجباري را نمي پذيريم يك سنت است . در آن لحظه كافران احساس خسران مي كنند .
ما بايد قبل از اينكه ملائك قبض روح بيايند كارهاي مان را درست كنيم .
سوال – در سوره ي واقعه گروهي بنام سابقون داريم . آيا اين افراد با اصحاب يمين فرق دارند ؟
پاسخ – اصحاب يمين كساني هستند كه از سمت ملكوت اعلي نامه ي عملشان را بهآنها ارائه مي دهند . اصحاب شمال كساني هستند كه از سمت ملكوت اسفل ، نامه ي اعمال شان به آنها ارائه مي شود . در قرآن گروه سومي بنام سابقون معرفي شده است . سابقون كساني كه در راه الهي پيشي گرفتند مقربين هستند . اين افراد نامه ي عمل ندارند . به تعبير ديگر قرآن سابقون همان مخلصين هستند . آنهامراحل قيامت را ندارند و بي حساب به بهشت مي روند زيرا در دنيا اين مراحل را زودتر رفته اند و سبقت گرفته اند .
ص: 392
قرآن مي فرمايد : همه را در عرصه ي محشر جمع مي كنند بجز مخلصين . مخلصين همان مقربين هستند . اين مراحل براي كساني است كه مي خواند تطهير بشوند تا لايق بهشت بشوند .كساني كه اين مراحل را در دنيا رفته اند و مخلَص شده اند و نيازي به تطهير ندارند .( مخلِص كسي است كه تازه وارد وادي اخلاص شده است ) پس مقربون كساني هستند كه نامه ي عمل ندارند . و مراحل محشر را ندارند .
سوال – در دعاي كميل داريم :خداوند شاهد چيزهايي است كه بر فرشتگان پوشيده است ولي شما گفتيد كه ملائك تمام كارهاي ما را ثبت مي كنند . راهنمايي بفرماييد.
پاسخ - دو فرشته هستند كه همه ي اعمال ما و حتي نيات ما را ثبت مي كنند . در دعاي كميل حضرت امير مي فرمايد كه خداوند تو خودت شاهد هستي بر چيزهايي كه بر فرشتگان مخفي است . انسان لايه هاي عميقي دارد كه حتي بعضي از لايه هاي دروني انسان برخودش هم پنهان است . امروزه به آن ضمير ناخودآگاه مي گويند . امام صادق (ع) مي فرمايد : خدا هم سِر شما را و هم پنهان تر از سِر شما را مي داند. سر شما يعني چيزي كه من مي دانم ولي ديگران نمي دانند . پنهان تر از سِر اين است كه نه تنها ديگران هم نمي دانند بلكه خودم هم نمي دانم . يعني چيزي در اعماق وجود من هست كه فراموش شده است و خودم هم به آن آگاهي ندارم . ملائك از بعضي از اين
ص: 393
لايه هاي پنهان خبر ندارند . ذات انسان كه ريشه ي اعمال خوب يابد انسان است و گاهي در انسان بروز مي كند ، مخفي است . اين يكي از الطاف الهي است كه كسي از ذات انسان خبر پيدا نكند . ستاريت خدا باعث مي شود كه فرشتگان از ذات ما خبر نداشته باشند .
سوال – چطور مي شود فهميد كه خدا جواب ظلم انساني را در همين دنيا به او مي دهد ؟
پاسخ – ظلم درجاتي دارد و بعضي از ظلم ها خيلي شديد است . ظلم گاهي باعث ساقط شدن زندگي فردي يا آبروريختن فردي مي شود . ظلم هاي شديد آثار و تبعات سنگيني دارد و خدا آنرا جواب آنرا براي آخرت گذاتشه است . زيرا در اين دنيا جزاي كامل عمل داده نمي شود. زيرا دنيا محدود است . كسي كه چندين نفر را مي كشد نمي تواند او را چند بار كشت . البته اصل اين است كه خدا جواب مومنين را در همين دنيا بدهد مگر اينكه ظلم خيلي سنگين باشد كه بايد مقداري از آن به برزخ يا قيامت واگذار بشود .
انشاء الله خدا با ستاريت خودش لايه هاي درون ما را بپوشاند .
18/10/90
دلم امروز گواه است كسي مي آيد حتم دارم خبري هست گمانم بايد فال حافظ هم هر بار كه مي گيرم باز مژده اي دل مسيحا نفسي مي آيد ، بايد از جاده بپرسم كه چرا مي رقصد مست موسيقي گامي شده باشد شايد ماه در دست بدنبال كه اينگونه زمين مست مي چرخد و يك لحظه نمي
ص: 394
آسايد ، گُِله كم نيست ولي لب ز سخن خواهم بست اگر آن چهره به لبخند لبي بگشايد .
سوال – در مورد پل صراط كه يكي از مراحل قيامت است توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ- در صحنه ي محشر بعد از اينكه نامه ي عمل را ارائه كردند و انسان به اعمال خودش دست پيدا كرد ، جهنم را مي آوردند و بر جهنم صراطي زده مي شود كه انسانهايي كه مي خواهند به بهشت بروند بايد از آن عبور بكنند . روايت داريم كه پل صراط نازكتر از مو و بُرنده تر از شمشير است . در سوره ي فجر داريم : موقعي كه زمين به شدت كوبيده بشود و عرشه ي محشر آماده بشود و پروردگار ظهور بكند و ملائك صحنه ي حسابرسي را آمده بكنند جهنم آورده مي شود . پيامبر فرمود : هزاران ملك زمام جهنم را در دست دارند و آنرا وارد محشر مي كنند . جهنم مثل يك حيوان سركش و درنده سركشي مي كند و اگر خدا آنرا نگه ندارد همه جا را مي سوزاند . جهنم و بهشت يك موجود زنده هستند . در قرآن صحبت كردن و شنيدن جهنم نقل شده است . جهنم ناله و صدا دارد . در سوره ي فرقان آيه دوازده مي فرمايد : وقتي جهنم مجرمين را از راه دور مي بيند يك مرتبه مجرمين يك صداي غضبناك را از جهنم مي شنوند . پس جهنم حي است. امام سجاد (ع) در دعاي سي دو صحيفه ي سجاديه مي فرمايد: پناه مي برم از جهنمي كه آسان آن هم سخت است
ص: 395
. مثل اينكه ما چيزي را مي گوييم كه كم آن هم زياد است . يكي از شاگردان سيد بحرالعلوم خيلي گريه مي كرد . از او پرسيدند كه تو چرا اينقدر گريه مي كني ؟ او گفت: من يك روز در درس علامه بحر العلوم بودم كه ايشان حديثي از احمدبن محمد نقل كردند . من به آقا گفتم كه اسم او محمدبن احمد است . علامه بحر العلوم فرمودند : خير نام ايشان احمدبن محمد است . من خودش و پدر و اجدادش را مي شنام . من تمام افرادي كه در اين مجلس نشسته ام را مي شناسم و حتي مي دانم چه كسي بهشتي و چه كسي جهنمي است و با چشم به من اشاره اي كرد . از آن موقع ترسي در من افتاده است كه نكند من جهنمي باشم . ما نمي دانيم كه جهنم را از كجا مي آورند . ظاهرا جهنم يكي از اسماء خداست . يعني يك تنزلي از اسم منتقم الهي است . اسماء رحمت خدا ظهور بهشت و اسماء قهر وغضب ظهور جهنم است . پس جهنم آورده مي شود و همه بي استثنا بايد وارد جهنم بشوند حتي اولياء و معصومين . در سوره ي مريم آيه 71 خدا مي فرمايد : همه بايد وارد جهنم بشويد و اين حكم قطعي خداست . از پيامبر پرسيدند كه شما هم وارد جهنم مي شويد ؟ پيامبر فرمود : بله ولي مثل باد از آن عبور مي كنم . وقتي اين آيه نازل شد پيامبر خيلي گريه كرد . ادامه آيه نازل شد . مي
ص: 396
فرمايد : انسانهاي با تقوا را نجات مي دهيم ولي ظالمين در جهنم به زانو درمي آيند و در آنجا مي مانند . در مجمع البيان مرحوم طبرسي روايتي است كه وقتي مومنين مي خواهند از جهنم عبور كنند جهنم مي گويد كه زود رد بشويد ، شما با نوريتان آتش من را خاموش كرديد . پيامبر فرمود : كساني كه وارد جهنم مي شوند دو فرقه هستند . يك فرقه فريادشان از جهنم بلند مي شود و يك فرقه كه جهنم فريادشان از آنها بلند مي شود كه با نورتان آتش من را خاموش كرديد . روايت داريم وقتي اهل بهشت به بهشت رسيدند با همديگر صحبت مي كنند و مي گويند : اينكه مي گفتند ما بايد از جهنم رد بشويم تا به بهشت برسيم را ما نديديم . مي فرمايد: رد شديد ولي آتش جهنم سرد بود. جنس شما سوختني نبود و جنس مومن سوختني نيست . شبيه آتشي كه ابراهيم را نسوزاند . عبور مومنين از جهنم نسبت به درجات شان با هم تفاوت هايي دارد . چون قرآن مي فرمايد كه همه بايد وارد جهنم بشوند پس معلوم است كه صراط توي جهنم است . مرحوم فيض كاشاني هم مي گويد كه صراط داخل جهنم است نه بالاي جهنم . كساني كه آهسته رد مي شوند شعاع هايي از جهنم به آنها مي خورد و كساني كه در مواقفگاه ها معطل مي شوند سختي هايي مي بينند . چه سِّري وجود دارد كه همه بايد وارد جهنم بشوند ؟ چرا راه بهشت از جهنم مي گذرد ؟ عالم آخرت بگونه
ص: 397
اي نمود باطن اين عالم دنيا و خصوصيات اعمال و وضعيت ما در اين دنياست . جهنم در آنجا چهره ي باطني دنياست . در آنجا همه ي باطن ها رو مي آيد از جمله باطن خودمان و باطن خود دنيا . باطن دنيا در آنجا به شكل آتش و جهنم است . البته دنياي حرام مثل باطن آلودگي ها ، گناهان ، شهوت ها ،غضب ها و شيطنت ها . دنياي حلال نعمت خداست كه در اختيار ما قرار داده مي شود. اگر كسي از چارچوب حلال دنيا استفاده كند ، اين سرمايه آخرت فرد مي شود . اين مذموم نيست . فردي نزد حضرت اميرالمومنين آمد و به مذمت دنيا پرداخت . حضرت اميرالمومنين فرمود : اي كسي كه فريفته ي دنيا هستي و دشنام مي دهي ، تو به دنيا بد كرده اي يا دنيا به تو بد كرده است ؟ دنيا محل عبادت دوستان خداست . مردان خدا در همين دنيا معامله مي كنند . سرمايه ي آخرت ما از همين دنياست . رشد عملي و شكوفايي ما در اين دنياست . ما در اينجا مي توانيم نهال وجود خودمان را به درخت تبديل بكنيم تا بار بدهد . اگر كسي با اعمال خودش انسانيتش را شكوفا نكرد ، در برزخ و آخرت جاي شكوفايي نيست . پس دنيا به اين معنا بد نيست . يكي از اصحاب امام صادق (ع) گفت كه فلاني اهل دنياست و هر روز به دنبال كار مي رود . اگر كسي براي توسعه ي زندگي واهل وعيالش به دنبال كار مي رود اين عين آخرت
ص: 398
است. دنياي مذموم كه در آخرت چهره اش به شكل جهنم است همان كارهاي حرامي است كه ما در اين دنيا انجام مي دهيم و يا تعلقات و دلبستگي هايي است كه انسان را از خدا و خودش غافل مي كند . مثل اينكه شما به زيارت مي رويد و هدف تان زيارت است و بعد به يك هتل مي رويد و به اتاق مي پردازيد و همه اش در فكر دكوراسيون اتاق هستيد و از زيارت باز مي مانيد يا اينكه اگر هم به زيارت مي رويد در فكر اتاق هستيد . حضرت علي (ع) مي فرمايد : دنياي مذموم ظاهر زيبايي دارد ولي باطن آن سم است . حافظ مي گويد ما براي بندگي به اين دنيا آمده ايم . گاهي ما اين هدف را گم مي كنيم . مرحوم كوهستاني نمازهاي عجيبي داشت . او مي گفت كه يك لحظه نمازم را با حكومت دنيا عوض نمي كنم . ايشان در آخر عمرشان بخاطر كهولت سن ، ركعات نمازشان را اشتباه مي كردند و شك مي كردند. ايشان به اطرافيانشان مي گفتند كه زندگي كردن در اين دنيا كه ركعت هاي نمازش اين شكلي شده است ديگر فايده ندارد . ايشان زندگي را براي ارتباط باخدا و مناجات و قرب مي خواستند . بعضي از افراد مناجات را كار نمي دانند و براي آن وقت نمي گذارند . درواقع دنياي مذموم ما هستيم .دنيا طبيعت كه مذموم نيست. نوع نگاه و برخورد ما به اين نعمت خداهاي باعث مي شود كه اين دنيا براي ما مذموم باشد يا اينكه دنيا براي ما
ص: 399
توشه ي آخرت باشد. پس همه وارد جهنم يعني باطن دنيا مي شوند . انبياء و اولياء به دنيا دل نبستند و مرتكب حرام نشدند و گذشتند . بخاطر همين پيامبر فرمود :ما از جهنم رد شديم و خاموش بود . آنها در اين دنيا دلبستگي پيدا نكردند كه زمين گير بشوند . بنابراين از دنيا رد شدند و يك لحظه هدف را فراموش نكردند . هر كسي كه مرتكب حرام شد در آن جهنم مي ماند . كساني كه از امتحانات دنيا گذشتند و آلوده نشدند و به قرب الهي رسيدند ، صراط مستقيم را طي كردند يعني صراط بندگي و دين و تمسك به دستورات الهي . اين راه عمل به دستورات الهي است . آنها اين راه را طي كردند و توانستند به سعادت برسند . پس صراط درعالم آخرت ، باطن صراط مستقيم است كه انسان را از دنيا عبور مي دهد . پيامبر فرمود : صراط مستقيم يكي بيشتر نيست . كسي كه در اين دنيا به صراط مستقيم يعني دين ثابت قدم بوده است در آخرت هم بر صراط مستقيم ثابت قدم است و رد مي شود تا به بهشت برسد . هر كس در صراط لغزيد در آخرت هم روي صراط مي لغزد . امام صادق (ع) فرمود : مردم مختلف روي صراط عبور مي كنند . صراط از مو باريكتر است (زيرا تشخيص صراط مستقيم مو شكافانه است و از شمشير تيزتر است يعني وقتي شما راه را تشخيص دادي ، رفتن آن هم دقت مي خواهد . پس وقتي شما وظيفه را تشخيص مي دهيد انجام
ص: 400
دادن آن هم سخت است . ) بعضي ها مثل برق از آن عبور مي كنند كه در اين دنيا روي صراط مستقيم محكم و استوار باقي مانده بودند . بعضي ها مثل دويدن با اسب از آن عبور مي كند اينها كساني هستند كه همت دسته ي اول را نداشتند و بعضي ها مثل دونده از صراط عبور مي كنند . اينها كساني هستند كه در اين دنيا مقداري تعلقات پيدا كرده اند ولي باز هدف را گم نكرده اند . بعضي ها روي صراط پياده مي روند كه گرماي و سختي را مي چشند ، اينها كساني هستند كه در دنيا كند مي رفتند يعني بي جهت كار خير را به تاخير مي انداختند . بعضي ها افتان و خيزان مي رفتند يعني پرت مي شوند و آويزان مي شوند و دوباره خودشان را بالا مي كشند اينها كساني هستند كه حرام هايي مرتكب شده اند ولي دين را از دست نداده اند . كساني كه در اين دنيا دين و صراط را از دست مي دهند در آتش جهنم پرت مي شوند . مرحوم آيت الله بهجت مي فرمودند : اگر صراط آخرت از اينجا شروع مي شود براي اينكه ما نلغزيم دعاي غريق ( كه امام صادق (ع) ياد داده است ) را بخوانيد : ياالله يا رحمن يارحيم يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دينك .
سوال – سوره غافر آيات 17 تا 25 را توضيح بفرماييد .
پاسخ – آيه 19 مي فرمايد : خدا هم خيانت هاي چشم و هم نگاههاي آلوده را مي داند ( محاسبه مي
ص: 401
كند ) و هم آن چيزهايي كه شما در افكار و نيات خوتان پنهان مي كنيد. به جز چشم ساير اعضا هم خيانت دارند مثلا دست و پا هم مي توانند خيانت بكنند اما خيانت چشم خيلي زياد است و خيلي ظريف است و كسي متوجه آن نمي شود. خوب است كه اين آيه را بعنوان يادآوري هر روز تكرار كنيم . يكي از علما وقتي مي خواست از نجف به شهر خودش باز گردد به استادش گفت كه نصيحتي به من بكنيد. ايشان فرمودند: اين آيه را هر روز با خودت تكرار كن :مگر نمي داني خدا تو را مي بيند .
سوال – شما گفتيد كه هر نيتي كه از ما صادر مي شود ثبت مي شود . داريم كه اگر ما فكر و نيت گناه داشته باشيم ولي عمل نكنيم ، اين گناه محسوب نمي شود . آيا اين دو جمله با هم تناقض ندارد ؟
پاسخ – ما در روايات داريم كه نيت گناه بعنوان گناه براي ما نوشته نمي شود اما خدا آنرا حساب مي كند . آيا خدا بايد با كسي كه نيت گناه مي كند با كسي كه نيت گناه نمي كند يكسان برخورد بكند ؟ پروردگار اينها را در محاسبه اش دخيل مي كند . كسي كه نيت گناه مي كند مورد عذاب قرار نمي گيرد چون گناه نكرده است ولي در درجه بندي از كسي كه نيت گناه نكرده است پايين تر است . خدا نيت ها را خبر دارد و حساب مي كند . با نيت گناه درجه ي ما پايين مي آيد ولي ما
ص: 402
عذاب نمي شويم .
سوال – در ادامه ي توصيف صراط توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – صراط آخرت كه ما را از جهنم به سمت بهشت عبور مي دهد نمود صراط مستقيمي است كه در اين دنيا اگر كسي به آن پايبند باشد انسان را عبور مي دهد و از دنيايي كه مي تواند انسان را در آلودگي ها فرو ببرد به سعادت برساند . صراط مستقيم در اين دنيا يك جاده آسفالت نيست بلكه همان دستورات الهي است . و همان چيزي است كه دين ارائه داده است . اين دستورات الهي كه صراط مستقيم را تشكيل مي دهد در وجود معصومين تجسم يافته است . معصوم تمام دستورات را در خودش عملي كرده است و مجسمه ي دستورات الهي شده است . معصوم كسي است كه هم عقايدش پاك است و شرك در آن نيست و هم اخلاقش پسنديده است و صفات عاليه را در اوج دارد و هم رفتارش صالح و سالم است . مجسمه ي صراط خود معصومين است . روايت داريم كه علي صراط است . امام صادق (ع) فرمود : ما اهل بيت صراط مستقيم هستيم . در زيارت جامعه كبيره داريم كه شما اهل بيت صراط مستقيم هستيد . اگر كسي تحت ولايت اهل بيت باشد و اخلاق و رفتار و عقايدش را به آنها نزديك بكند ، در آخرت تحت ولايت اميرالمومنين خواهد بود . ما بايد سطح زندگي و اخلاق خودمان را به آنها نزديك بكنيم . سلمان خودش را مطابق ميل اميرالمومنين كرده بود . پس اگر كسي خودش را نزديك به اخلاق و رفتار
ص: 403
معصومين بكند در واقع خودش را به كانون ولايت نزديك تر كرده است . وعبورش از صراط آخرت راحت تر است . در روايت داريم كه كسي نمي تواند از صراط عبور كند مگر اينكه علي جوازعبور او را بدهد . كسي كه تحت ولايت اميرالمومنين بوده است در آنجا جواز عبور دارد . در جلد هشت بحارالانوار مفضل بن عمر مي گويد از امام صادق (ع) در مورد صراط سوال كردند و حضرت فرمود : راه به سمت خداست و ما دو تا صراط داريم يكي صراط در دنيا و يك صراط در آخرت . صراط دنيا كه ما بايد با سلامت عبور بكنيم امام است .اگر كسي به او معرفت پيدا كرد و از او پيروي كرد راحت از صراط آخرت مي گذرد ولي كسي كه در دنيا كاري به ولايت نداشته و مقابل آن ايستاده ، به جهنم مي افتد (ظلم به اولياء خدا ظلم به خداست . در روايت داريم كه خدا به موسي گفت كه چرا به عيادت من نيامدي ؟ موسي گفت :مگر شما بيمار مي شويد ؟ خدا فرمود : مومني از اولياء من بيمار شد و بايد به عيادت او مي رفتي . پس خدا بيماري بنده ي مومن را بيماري خودش دانسته است .) او در صراط آخرت لغزش دارد . صراط اين دنيا همان صراط مستقيم است و تجسم آن در معصومين است . حضرت زهرا از پيامبر پرسيد كه مردم در روز قيامت چطوري هستند ؟ پيامبر فرمود : در آن روز همه مشغول كار خودشان هستند و كسي به كسي نگاه نمي كند
ص: 404
. حضرت زهرا پرسيدند كه آيا در هنگام بيرون آمدن از قبرها در بدن مرده ها كفن هست ؟ پيامبر فرمود : كفن ها مي پوسد و بدن ها از قبر خارج مي شوند ولي مومنين پوشيده هستند و كفار برهنه هستند . نوري كه مومنين دارند آنچنان درخشان هست كه اجازه نمي دهد بدنشان ديده بشود . حضرت زهرا سوال كردند كه در روز قيامت من شما را كجا ببينم ؟ پيامبر فرمود : سه جا من را ببين . يكي در پاي ميزان اعمال كه من مي گويم : خدايا ترازوي مومنين را سنگين كن و يكي در جايي كه نامه ي اعمال را ارائه مي دهند كه من مي گويم : خدايا با امت من آسان حساب كن و ديگري در كنار صراط كه وقتي مسلمانان مي خواهند عبور كنند مي گويم : خدايا امت من را به سلامت بدار .
11/10/90
حتي به خنده اي شده مهمان مان كنيد زلفي نشان دهيد و پريشان مان كنيد ، از ما مسافران قدم دور خود زدن سلمان شدن گذشت مسلمان مان كنيد ، يك نور واحديد كه در چهارده افق تكرار مي شويد كه حيران مان كنيد .
سوال – در مورد بحث نامه ي اعمال توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ – اولين بحثي كه ما در مورد محشر بيان كرديم بحث نامه ي عمل بود كه اين اولين اتفاقي است كه در محشر بعد از جمع شدن تمام خلائق از ابتدا تا انتها رخ مي دهد . حسابرسي بر اساس نامه ي عمل است . قطعا نامه ي عمل يك نوشته
ص: 405
يا كتاب نيست كه به دست كسي بدهند حتي يك فيلمي از تما زندگي نيست كه فيلم وعكس اعمال ما را نشان بدهند بلكه خود عمل ما حاضر مي شود بصورتي كه گويي ما داريم آن عمل را انجام مي دهيم . قرآن مي فرمايد: كاري را كه انجام مي دادند حاضر مي بينند . يعني عمل را در همان حال مي بينند و امكان انكار آن وجودنداردو خدا مي فرمايد : نامه ي عمل خودت را بخوان . امام صادق (ع) در روايتي جمله ي نامه عمل خودت را بخوان را به اين صورت معني كرده است كه متذكر تمام اعمال عمر خودت بشو . منظور از خواندن قرائت از روي كتاب نيست بلكه يعني تمام اعمال حاضر مي شود و درنظرت آنها را مرور مي كني . امام مي فرمايد : هيچ لحظه از عمر و هيچ كلمه اي و حرفي كه زديم نيست مگراينكه آنها آنچنان حاضر مي شود مثل اين است كه داري همان لحظه آنرا انجام مي دهي . علاوه بر اعمال ظاهري ، اعمال باطني ما هم ظاهر مي شود يعني هر نيتي ، فكري ، تصميمي و اراده اي از انسان صادر شده است ظاهر مي شود . شخصي از امام كاظم (ع) سوال كرد كه آيا فرشته ها هم از نيت ها هم خبر دارند ؟ امام فرمود : بله . شخص پرسيد كه فرشتگان چطور از اعمال خوب و بد ما آگاه مي شوند ؟ امام فرمود: زماني كه انسان نيت كار خيري را مي كند نفس او بوي عطر و خوش دارد و وقتي كه
ص: 406
انسان نيت كار شر را مي كند نفس او بوي بد دارد . سوال – اينكه نامه اعمال را به دست راست يا چپ مي دهند به چه معناست؟
پاسخ - در روز قيامت نامه اعمال بعضي ها را به دست راست آنها مي دهند كه به آنها اصحاب اليمين مي گويند كه آنها با خوشحالي به بهشت مي روند . بعضي از مردم نامه ي اعمالشان از پشت سر به آنها مي دهند كه به آنها اصحاب الشمال مي گويند . اين افراد با غم وغصه راهي جهنم مي شوند . قرآن مي فرمايد : كسي كه نامه ي عملش را به دست راستش مي دهند با خوشحالي مي گويد كه بياييد نامه ي عمل من را بخوانيد . من اعتقاد به چنين روزي داشتم . چنين شخصي در زندگي متنعمي غوطه ور خواهد بود. و آنها اهل بهشت است . اما كسي كه نامه ي عملش را بدست چپش مي دهند با شرمندگي مي گويد كه اي كاش نامه ي عمل ما را به ما نمي داند و اي كاش حساب خودم را نمي دانستم . گرفتن نامه عمل به دست چپ و راست چه معنايي دارد ؟ در دنيا و عالم ماده ، عالم ديگري هم اطراف ما را گرفته است مثل عالم ملكوت كه ناديدني است . چه ملكوت اعلي كه فرشتگان و ارواح طيبه در آن قرار دارند و چه ملكوت اسفل كه قسمتي از ملكوت است كه حتي ازعالم دنيا هم پست تر است كه در آن شياطين و ارواح خبيثه هستند . پس يك سمت ما قسمت ملكوت
ص: 407
اعلي است كه قسمت رحمت است و يك سمت ما ملكوت اسفل است كه سمت غضب خدا است . وقتي ما عملي انجام مي دهيم چه عمل ظاهري و چه عمل باطني ، اگر اين عمل پاك و صالح باشد به سمت ملكوت اعلي بالا مي رود . در واقع صورت ملكوتي عمل ما بالا مي رود . هر عمل شكلي دارد مثلا نماز خواندن يك صورت ملكوتي و شكلي دارد . پس هر كارخيري يك صورت ملكوتي دارد كه اين بالا مي رود . اين اعمال خير به گفته ي قرآن در عليين ثبت و نگه داشته مي شود . در قرآن داريم اعمال انسانهاي خوب به عليين مي رود . اعمال زشت و آلوده هم با زشت ترين چهره به ملكوت اسفل مي روند و در آنجا نگه داشته مي شوند . به تعبير قرآن به سجين مي رود . ناسزا ،غضب و غيبت چهره هاي بسيار زشتي دارند . در بعضي مواقع اين چهره هاي زشت به بعضي افراد در دنيا نشان داده مي شود.يك اهل معرفتي مي گفت:زماني كه با همسرم دعوا مي كردم و غضبناك شده بودم ، چهره ي غضب را به من نشان دادند . از اين خلق غضب آلود زشت بقدري ترسيده بودم كه همانجا از همسرم عذرخواهي كردم و دست او را بوسيدم . او باطن عملش را ديد . شهيد مطهري در كتاب عدل الهي فرموده است : ميرزا علي آقاي شيرازي استاد ما كه فرد با عظمتي بود ، يك روز سر درس شروع به گريه كردن كرد و گريه او را امان نمي
ص: 408
داد كه صحبت بكند . ايشان مي گفت كه من ديشب خواب ديدم كه از دنيا رفته ام و وقتي من را وارد قبر كردند يك سگ بسيار بزرگ و مهيبي با من وارد قبر شد . من با خودم گفت كه بالاخره سگ به اين طرف آمدي . او فوق العاده عاشق امام حسين (ع) بود . من به امام حسين (ع) متوسل شدم و ايشان آن سگ را رد كردند . اين سگ تند خوئي هاي من بود . اين صورت اخلاق اعمال يا عقايد ملكوتي اعلي يا اسفل ما است . در سوره ي فاطر داريم : عقايد پاك بالا مي رود و عمل صالح اين ايمان را تقويت مي كند و بالا مي برد. عمل صالح و ايمان بالا مي رود و رتبه ي خود انسان هم بالا مي رود. پس اعمال انسان را بالا مي برد يا باعث سقوط انسان مي شود. يعني ما بواسطه ي اعمال خودمان همين الان در دنيا بالا مي رويم يا سقوط مي كنيم . پيامبر با اصحاب نشسته بود و يك دفعه فرمود : الله اكبر. پيامبر فرمود :يك سنگي از لبه ي جهنم پرت شد و هفتاد سال به طرف قعر جهنم مي رفت و الان به ته جهنم رسيد . ناگهان صداي گريه از اطراف خانه ي حضرت بلند شد . اصحاب فهميدند كه يكي از مشركين از دنيا رفته است . سنگي از لبه ي جهنم پرت شد همين شخص مشرك بود كه هويت انساني او به سنگ تبديل شده بود و هفتاد سال بوده كه به سمت جهنم مي رفته
ص: 409
است . ما همين الان به سمت جهنم يا بهشت مي رويم . امام باقر (ع) مي فرمايد: شخصي عمل صالحي انجام مي دهد وعمل او را به عليين مي برند .بعد او عملش را به ديگران مي گويد و ريا مي شود و بعد خدا دستور مي فرمايد كه ثواب او را به يك ثواب عمل آشكار تبديل كنيد يعني درجه اش از عليين پايين تر مي آيد . بار ديگر شخص ريا مي كند و خدا مي فرمايد كه اين عمل را برداريد و براي او گناه بنويسيد يعني او را در سجين ببريد . پس ما بين دوعالم ملكوت اعلي و اسفل و دو عالم خوبي و بدي هستيم ، عالمي كه اعمال خوب ما در آن جمع مي شود به آن يمين مي گويند . زيرا يمن و بركت در آن است . منظور دست راست ، راست جغرافيايي نيست . راست يعني آن قسمتي كه يمن و بركت در آن است يعني ملكوت اعلي . اصحاب اليمين يعني اصحابي كه با ميمنت هستند . در سوره ي واقعه اصحاب يمين را اصحاب ميمنه (اصحاب مبارك) گفته است . ملكوت اسفل كه قسمت شر و شقات است همان چپ است. يعني شمال و مشمئه . نامه ي اعمال بعضي را از سمت راست يعني ميمنه مي آورند يعني اعمالي كه در عليين ثبت شده است را مي آورند . اگر اعمال در سمت سجين يعني چپ ثبت شده است آن اعمال را مي آورند . پس از سمت راست يا چپ يعني از قسمت رحمت يا شقاوت . همان اعمالي كه
ص: 410
ما تمام عمر بصورتي در عليين يا سجين ثبت كرده ايم را مي آورند و انسان به آن اشراف پيدا مي كند .
سوال – در مورد دو فرشته اي كه اعمال خوب و بد انسان را ثبت مي كند توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ – ما دو ملك داريم بنام رقيب عتيد كه اين دو ملك مامور ثبت اعمال هستند . قرآن مي فرمايد : بخاطر بياوريد وقتي كه دو فرشته از چپ و راست هستند اعمال تان را دريافت مي كنند و آنها را حفظ مي كنند. هيچ گفتار يا عملي از انسان صادر نمي شود مگر در كنار آن ملك رقيب عتيد است. ملك سمت راست ملكي است كه اعمال سعادت آميز و اعمالي كه انسان را به سمت بهشت مي برند ثبت مي كند. ملك سمت چپ اعمال بد را ثبت مي كند و به سجين مي برد . پس در اينجا هم چپ و راست همان سمت رحمت و سمت غضب است . حضرت علي (ع) در نهج البلاغه تعبيري دارد كه هيچ چيزي از اين دو ملك پوشيده نيست . اين دو ملك حتي برنيت شما هم آگاه هستند. وقتي شخص مي خواهد از دنيا برود ، اين دوملك با شخص گفتگويي دارند. پيامبر مي فرمايد : اين دو ملك كه اعمال فرد را ثبت مي كردند در هنگام مرگ با او گفتگويي دارند . اگر فرد اعمال صالح انجام مي داده است ، اين شخص را دعا مي كنند كه ما در اين عمر جز خوبي از تو نديديم ، از تو جز خوبي چيزي نشنيديم و چقدر
ص: 411
ما را به مجالس خوب و حلال بردي و او را دعا مي كنند . اين دو ملك مي گويند : امروز ما آن جوري خواهيم بود كه تو دوست داري . ما شفيع تو نزد پروردگار مي شويم و به نفع تو شهادت مي دهيم كه تو انسان خوبي بوده اي . اگر فردي كه مي خواهد از دنيا برود فرد بدي بوده باشد اين دو ملك او را نفرين مي كنند و مي گويند كه ما در اين مدت چقدر معذب بوديم و تو ما را در مجالس آلوده بردي .امرزو در نزد پروردگار ما دشمن تو هستيم و عليه تو شهادت مي دهيم . كسي از اميرالمومنين نزد پيامبر گله كرد . پيامبر فرمود : جبرئيل به من گفت كه من با دو ملك علي ملاقات كردم . اين دو ملك گفتند : از زماني كه علي بدنيا آمده است تاكنون يك عمل آلوده و شر از او بالا نبرده ايم و ملك سمت چپ بيكار بوده است . دو ملكي كه براي علي هستند بر تمام ملائك افتخار مي كنند و مي گويند كه ما دو ملكي هستيم كه هيچ چيز بدي كه باعث خشم خداب شود از او نديده ايم .
سوال – سوره ي زمر آيات 32 تا 40 را توضيح بفرماييد .
پاسخ – امروز بنا به رواياتي شهادت امام حسن مجتبي (ع) و تولد امام كاظم (ع) است . گاهي در رسم الخط هاي كوفي چون نقطه گذاري انجام نمي شده است بطور كامل نمي توان اعداد را در روايات تشخيص داد . مثلا در مورد
ص: 412
شهادت حضرت فاطمه (س) در روايت داريم : خمس تسعين البته بدون نقطه نوشته شده است كه اين مي تواند خمس سبعين هم خوانده بشود كه بخاطر همين ما دو نقل براي شهادت حضرت فاطمه داريم . اين باعث اختلاف است . ما چون علم امامت نداريم نمي توانيم تكليف را مشخص كنيم .
آيه 33 مي فرمايد : اگر كسي در زندگي صداقت بياورد و صداقتي را هم در جايي ديد تسليم او باشد و مانع آن نشود ، اين فرد باتقوا است . خوب است كه معيارهاي ما با معيارهاي قرآن در مورد متقين و مومن يكي باشد . ازنظر قرآن صدافت معيار باتقوا بودن است . گاهي ما به رفتارهايي امتياز مي دهيم كه خدا امتياز نمي دهد و گاهي ما به رفتارهايي امتياز نمي دهيم كه خدا امتيازمي دهد . بايد معيارهاي ما با خدا يكي باشد.
سوال – مي گويند : بعد از گناه بلافاصله توبه كنيد تا ملائك آنرا ثبت نكرده اند . در اين مورد توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ –دو ملك كه اعمال خوب و بد ما را ثبت مي كنند يعني آن عمل را نگه مي دارند نه اينكه با قلم آنرا مي نويسند . در سوره ي انفطال داريم : مردم بر شما ملائكه اي هستندكه ناظر و حافظ هستند كه اعمال شما را حفظ مي كنند . كاتبين و ثبت كنندگان بزرگواري هستند و هر كاري شما بكنيد آنها مي دانند . اينكه مي گويند اين كاتبين بزرگوار هستند بخاطر اين است كه وقتي شخصي كار خيري انجام مي دهد ملكي كه حسنات را ثبت
ص: 413
مي كند فورا آن عمل خير را ده برابر مي نويسد . اگر كسي گناهي انجام بدهد ملك رحمت به ملك شقاوت مي گويد كه عجله نكن ، ننويس ،هفت ساعت ( در بعضي روايت دايم به اندازه يك شب تا صبح ) مهلت بده كه اگر توبه كرد چيزي نوشته نشده باشد . يعني در نامه ي عمل فرد ثبت نمي شود. بخاطر همين مي گويند كه توبه واجب فوري است . بعد از هفت ساعت اگر فرد توبه نكرد ملك سمت راست كه حكم رئيس را دارد مي گويد كه ثبت كن . در روايت داريم كه دو تا ملك از غروب تا اذان صبح با ما هستند و بعد از اذان صبح دو ملك ديگر جاي شان را با هم عوض مي كنند و مي آيند . هر دو ملك شب و روز اذان صبح را نگاه مي كنند به خاطر همين مي گويند كه نماز صبح اول وقت خيلي با فضيلت است . آيت الله ملكي تبريزي در كتاب المراقبات فرمودند: دو ملكي كه در شب با ما هستند ، موقع سحر براي نماز شب ما را صدا مي زنند . بعضي ها صداي دو ملك را مي شنوند كه بنام آقا آنها را صدا مي زنند . اگر شخص بلند بشود آن دو ملك خير و رحمت براي ما مي فرستند و براي انسان حال ايجاد مي كنند و اگر فرد بلند نشد براي او كسلي مي نويسند و مي روند . ايشان مي گويند كه اگر بلند شديد و آن دو ملك را نديديد حداقل به آنها سلامي بكنيد
ص: 414
و از آنها تشكر بكنيد . اين افراد با فرشته ها همنشين بودند و صداي آنها را مي شنيدند . انصاري همداني استاد شهيد دستغيب موقع نماز مغرب به موذن گفت كه اذان را بگو . موذن گفت : هنوز موقع اذان نشده است .ايشان فرمودند كه مگر نمي بيني ملائك جايشان را عوض كرده اند . از امام صادق (ع) سوال شد ، با اينكه خدا خودش ناظر است اين ملائك چكاره هستند ؟ امام فرمود : هر چه چشم بيشتر باشد مراقبت انسان از اعمالش بيشتر است . اگر انسان بفهمد كه علاوه بر خداوند متعال چشمان ملائكه هم دائما ناظر اوست و معصومين هم او را مي بيند بيشتر مراقب خودش است . پس فلسفه ي وجودي اين ملائكه مراقبت بييشتر ما از اعمال مان است .
انشاء الله ملكي كه اعمال خير ما را بالا مي برد پركار باشد و ملكي كه اعمال بد ما را به پايين مي برد بيكار باشد.
4/10/90
هزار جهد بكردم كه سِر عشق بپوشم نبود بر سر آتش ميسرم كه نجوشم ، به هوش بودم از اول كه دل به كس نسپارم شمايل تو بديدم نه عقل ماند و نه هوشم ، حكايتي ز دهانت به گوش جان آمد دگر نصيحت مردم حكايت است به گوشم ، مگر تو روي بپوشي و فتنه باز نشاني كه من قرار مدارم كه ديده از تو بپوشم ، مرا به هيچ بدادي و من هنوز بر آنم كه از وجود تو مويي به عالم نفروشم .
سوال – وقتي ما اموات خود را در خواب مي
ص: 415
بينيم يا خوشحال هستند يا ناراحت يا بيمار هستند يا چيزهايي از ما مي خواهند . اين خواب ها چه پيامي براي ما دارد ؟
پاسخ – خواب بخشي از زندگي ما هست . همه ي ما خواب ديدن (رويا) را تجربه كرده ايم . براي معصومين خواب ديدن روياي صادقه اي است كه اتصال به عالم ملكوت است . به تعبيري اتصال به عالم بالا و لوح محفوظ است ، آنها اخباري را كه در آينده مي خواهد اتفاق بيفتد يا دستورات الهي را از روياي خود مي گيرند . اين خوابها نوعي الهام است . روايت داريم كه اين خوابها نوعي وحي است . پيامبر در ابتداي نبوت ، دريافت وحي از طريق روياهاي شان بوده است . بعد بحث جبرئيل و ملكه ي وحي پيش آمد . هيچ تصرف و خطايي از طرف شيطان در روياهاي آنها نيست . حتي تخيلات خودشان هم ، در خواب تصرفي ندارد كه خواب را به يك خواب خطا و اشتباه تبديل بكند . حتي بعضي از انبياء تكاليف خودشان را در خواب مي گرفتند . حضرت ابراهيم به فرزندش گفت كه من در خواب ديدم كه سر تو را مي برم و ابراهيم اين تكليف را از خواب گرفت . قبل از فتح مكه در خواب به پيامبر فهماندند كه وارد مكه مي شود و در امان هستي . خواب حضرت يوسف شفاف نبود هم بود . البته اين خواب رازگونه بود و تعبير مي خواست . او ديد كه يازده ماه و خورشيد برمن سجده مي كردند . روياهاي انبياء كه هيچ تصرفاتي از
ص: 416
بيرون از طرف شيطان و از درون توسط نفس در آن نيست ، صادق است . اما بعضي از خوابها و روياهايي كه ما مي بينيم روياهاي صادقه است مخصوصا اگر فرد راستگو باشد . روايت داريم كه هركس راست تر است روياهايش هم راست تر است . پس راست گويي در نوع ديدن خواب تاثير مي گذارد . چيزهايي در روياهاي ما تاثيرگذار است . از درون نفس ، تخيلات ،افكار و آرزوهاي ما مي تواند در خواب هاي ما تاثيرگذار باشد . از طرفي از بيرون هم شيطان مي تواند القائاتي داشته باشد . البته ديدن روياهاي صادقه هم براي ما امكان پذير است . آيت الله اراكي از استادش آيت الله حائري شيرازي نقل مي كرد كه من در خواب ديدم كه به من گفتند كه تا ده روز ديگر بيشتر زنده نيستي . من به خواب توجهي نكردم . همان روز دهم ، با دوستان به باغي رفته بوديم . من دچار لرز شديدي شدم . به خانه برگشتيم و حالم بسيار بد بود .ديدم كه دو تا ملك براي قبض روح من آمده اند . در آن موقع آن خواب به ياد من آمد . مرحوم حائري نسبت به امام حسين (ع) ارادت داشت و در بعضي دسته جات خودشان نوحه مي خواندند . او توسل به امام حسين (ع) كرد و خواست كه زنده بماند زيرا توشه اي براي آخرت نداشت . لحظاتي بعد امام حسين (ع) آمد و به آن دو ملك گفت كه ما براي او مهلت گرفته ايم ، شما برويد . بعد از لحظه اي
ص: 417
چشمهايم را باز كردم و ديدم كه پارچه اي روي من انداخته اند زيرا فكر مي كردند كه من مرده ام . مرحوم آيت الله اراكي مي فرمودند :حدس قوي من اين است كه تاسيس حوزه ي علميه قم همان ذخيره اي بود كه فرصتش را از امام حسين (ع) گرفت . اينها روياهاي صادقه است . چون عالم خواب عالم پر رمزي است ، خيلي نمي توان روي آن حساب باز كرد . امام صادق (ع) مي فرمايد : خواب صادق و كاذب در هم است . خيلي روي خواب حساب باز نكنيد . بخاطر همين مي گويند كه خواب حجيت نيست . خيلي به خواب اعتماد نكنيد . اگر در خواب ديديد كه مي گويند : فلان نماز را با فلان كيفيت بخوانيد يا چهل بار فلان سوره را در نمازتان بخوانيد يا فلان ذكر ار به فلان عدد بگوييد ، نبايد روي اينها تكيه بشود . اين دستورات عبادي بايد از يك منبعي صادر بشود كه كاملا حجت باشد . وقتي شما مي خواهيد خدا را عبادت كنيد نبايد شكل عبادت را از خودتان در آورده باشيد . ما بايد خواب هاي مان را در كنار قرآن و سنت قرار بدهيم تا ببينيم كه خواب ما صادق است يا خير . البته به شرط اينكه قرآن و سنت را بشناسيم . تعبيري كننده ي علاوه بر اينكه بايد رموز تعبير خواب را بداند ، بايد كسي باشد كه رموز ديني را هم بشناسد . و بتواند خواب را با كتاب و سنت تطبيق بدهد تا ببينيد كه اين خواب صادق است يا
ص: 418
كاذب . بخاطر همين تعداد كساني كه تعبير كننده خواب هستند زياد نيست . ما در روايت داريم كه خواب را براي هر كسي نقل نكنيد . خواب را فقط پيش اهلش نقل كنيد . وقتي حضرت يعقوب خواب يوسف را شنيد به او گفت كه خواب خودت را پيش برادرانت نگو . زيرا آنها نااهل هستند . اهل كسي است كه بتواند خواب را تعبير بكند يا مومن نجيب سِر نگهداري باشد كه وقتي اين خواب را نقل مي كنيم سوء استفاده نكند . تعبير خواب با رمالي و كتب تعبير خواب ميسر نيست . اين طور نيست كه مثلا هر كس خواب فلان چيز را ببيند تعبيرش فلان چيز است . كتاب هاي تعبير خواب هم تعبيري بوده است كه مثلا ابن سيرين براي فردي تعبير كرده است . . اين تعبير بنا به شخصيت و موقعيت فرد بوده است . معبر بايد شرايط شما ، مزاج شما را حتي از نظر فيزيكي و شرايط روحي شما را هم بفهمد . علاوه بر آن معبر بايد رموز آيات و روايات را هم بداند كه بتواند خواب را با آنها تطبيق بدهد تا پيام خواب را بفهمد و بداند كه اين مطابق كتاب و سنت است كه شما به آن عمل بكنيد . مثلا ما در خواب مي بينيم كه فردي از دنيا رفته است ، تعبيرش از دنيا رفتن فرد نيست . ممكن است كه اين خواب پيام ديگري داشته باشد . اگر ما در خواب وضعيت بد فردي را مي بينيم الزاما اين طور نيست كه وضعيت فرد خراب است . گاهي
ص: 419
ما در خواب مي بينيم كه اموات به ما مي گويند كه خيرات كنيد . اينكار مشكلي ندارد زيرا در بيداري هم به ما مي گويند كه اين كار را بكنيد . يك وقت اموات مي گويند كه فلان ملك يا زمين را بفروشيد ، در اينجا انسان نبايد به خودش اعتماد بكند . ما نبايد به ظاهر خواب توجه بكنيم . فردي به ابن سيرين گفت كه من خواب ديدم دنيا و آخرت را از دست داده ام . ابن سيرين او را آرام كرد . فرد ديگري گفت كه من خواب ديدم كه دنيا و آخرت را بدست آورده ام . ابن سيرين گفت كه شما قرآن خودت را گم نكرده اي ؟ آن فرد اول گفت : بله . ابن سيرين به فرد دوم گفت كه تو قرآني پيدا نكردي ؟ او گفت : بله . ابن سيرين گفت كه اين همان قرآني است كه گم شده است . دنيا و آخرت همان قرآن بود . روياهاي صادقه اي كه تعريف مي كنند با قرائن و شواهد كاملا محرز شده است .
كتاب خواب ها با ما چه مي گويند نوشته ي آقاي مجتبي بلوچيان ، كتاب خوبي است . اين كتاب قواعد حاكم بر رويا را ذكر كرده است و از روايات اهل بيت كمك گرفته است .
سوال – آيا حضرت اسرافيل با نفخ اول مي ميرد ؟ چه كسي او را مي ميراند ؟ تكيلف حضرت عزرائيل چه مي شود ؟
پاسخ – در روايات داريم كه خدا به حضرت اسرافيل مي فرمايد : بمير . يعني خدا او
ص: 420
را قبض مي كند . در هنگام احيا ، خدا اول حاملين عرش را زنده مي كند از جمله حضرت اسرافيل و بعد احياء توسط نفخ صور دوم اتفاق مي افتد . در جلد شش بحار امام سجاد مي فرمايد : وقتي اسرافيل در صور دميد هيچ صاحب روحي نمي ماند و همه ي آسماني ها هم مي ميرند بجز اسرافيل و خدا با اسرافيل مي گويد كه تو هم بمير . بعد در همين حالت مي مانند تا نفخ دوم دميده مي شود . بعد خدا به آسمانها و زمين مي گويد كه بهم بريزند و بعد حاملين عرش زنده مي شود و نفخ دوم دميده مي شود . جان حضرت عزرائيل را اسرافيل مي گيرد . اسرافيل با عظمت تر از حضرت عزرائيل و ملائك ديگر است .
سوال – گناهاني كه ما توبه كرده ايم آيا باز در نامه ي اعمال ما ديده مي شود و ديگران از آن آگاهي مي يابند يا خير ؟
پاسخ – امام صادق (ع) فرمود : اگر بنده اي توبه ي واقعي بكند خدا او را دوست دارد . خدا در دنيا و آخرت او را مي پوشاند . دو ملكي كه نويسنده ي اعمال هستند ، خدا آنها را به فراموشي مي اندازد . خدا به اعضا و جوارح دستور مي دهد كه گناهش را بپوشانيد . و ديگر اعضا و جوارح عليه انسان شهادت نمي دهند . خدا به زمين مي فرمايد كه بر او بپوشانيد كه در روز قيامت نتواند شهادت بدهد . خدا را ملاقات مي كند در حاليكه هيچ چيزي نيست
ص: 421
كه شهادت بدهند كه او گناه كرده است .
درقرآن داريم كه اگر كسي صادقانه توبه كند و اعمالش را جبران بكند ،نه فقط گناهان او پاك مي شود بلكه آن گناهان به حسنه تبديل مي شود. اگر كسي تك تك گناهان را به ياد بياورد و پشيمان بشود و اشكي بريزد و خضوعي نشان بدهد ، خدا آن اشك و خضوع را مي نويسد . و بعد گناه به حسنه تبديل مي شود زيرا كنار هر گناه يك اشك و طاعت است . امام باقر (ع) مي فرمايد : روز قيامت مومن گناهكار را مي آورند در موقف حسابرسي ، خدا خودش حسابرسي اين شخص مي شود . هيچ كسي بر حساب او آگاه نيست . زيرا مومن است و دين و خدا را قبول دارد ولي دراعمالش كم آورده است . خدا گناهان او را به او ارائه مي دهد . اين شخص مي گويد كه خدايا من اقرار مي كنم كه اين كارها را كرده ام . خدا به نويسندگان اعمال مي گويد كه اينها را به حسنه تبديل كنيد و به مردم نشان بدهيد . وقتي مردم نامه ي اعمال شخص توبه كننده را مي بينند مي گويند كه اين فرد يك گناه هم نداشته است ؟ خدا مي فرمايد كه او را به بهشت ببريد .اين براي شيعيان گناهكار ماست . آنها در تحت ولايت حضرت علي (ع) هستند و در محيط رحمت هستند . كساني كه مومن نيستند ، خدا حساب آنها را در پيشگاه مردم مي كند كه همه مي بينند .
پس كساني كه شيعه علي (ع)
ص: 422
هستند تا گناه كردند فورا توبه مي كنند .
سوال – سوره ي ص آيات 27 تا 42 را توضيح بفرماييد .
پاسخ – آيا سي ام مي فرمايد : ما سليمان را به داود داديم . سليمان خوب بنده اي بود . او زياد به در خانه ي خدا رجوع مي كرد و دور نمي شد . هنگام عصر او از رژه اسب سواران ديدن مي كرد . سليمان فرمود : من اينها را دوست دارم ولي اين دوست داشتن ناشي از ياد خدا بودن است . كسي كه زياد به درخانه ي خدا رجوع مي كند كسي است كه فرزند و همسر و اموالش را دوست دارد ولي او اينها را بخاطر اينكه ابزاري هستند كه انسان را به خدا نزديك مي كند دوست دارد . ما مي توانيم دنيايي ترين چيز را بخاطر خدا دوست داشته باشيم . بزرگي مي فرمود : كساني كه دنيايي هستند حتي عبادات آنها هم بوي دنيا مي دهد اما كساني كه ياد خدا هستند كارهاي دنيايي آنها هم بوي خدا مي دهد . پس شما چيزهاي دنيايي را دوست داشته باشيد ولي اينها نبايد شما را از خدا دور كند .
سوال – در مورد خواب هايي كه ما بصورت مكرر در مورد اموات مان مي بينيم توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ – ما نيازهاي اموات را گفتيم . نيازهاي آنها از جمله دادن ديون ، حق الناس ، حق الله و خيرات است . پس پيام آنها در همين چارچوب است . اگر شما پيامهاي عجيبي از آنها دريافت مي كنيد مكلف نيستيد تا
ص: 423
وقتي كه به يك تعبير كننده خواب موثق را پيدا نكنيم . همان چيزهايي كه ما از روايات گفتيم براي اموات انجام بدهند .
سوال – آيا كساني كه در بهشت برزخي هستند امكان دارد كه در قيامت به جهنم بروند و كساني كه در جهنم برزخي هستند در قيامت به بهشت بروند ؟
پاسخ – كساني كه در جهنم برزخي هستند تا تطهير بشوند امكان خارج شدن از آنجا وجود دارد . حتي در قيامت هم ممكن است افرادي كه خيلي آلودگي داشته باشند وارد جهنم بشوند ولي خلود نداشته باشند كه تا آخر آنجا باشند تا يك مرحله اي در آنجا هستند و بعد به بهشت مي روند . خروج از جهنم و بهشت امكان پذير است هم در برزخ و در قيامت . كساني كه وارد بهشت مي شوند امكان ندارد كه به جهنم بروند . كسي كه وارد بهشت برزخي شده است صلاحيت ها و ظرفيت هايي را داشته كه وارد وادي رحمت خدا شده است . منتها اين بهشت جزاي اين مرحله است . در برزخ اعتقادات و اعمال كلي را مورد بررسي قرار مي دهند . وقتي اين فرد به قيامت مي آيد وارد جهنم نمي شود ولي بايد از مواقف عبور كند . در آنجا بحث طول كشيدن است . اين فرد در صراط معطل مي شود و اين معطلي باعث مي شود كه شعاع هايي از سطح جهنم را ببيند و اين برايش سخت است . روايت داريم كه كسي كه اهل ولايت اميرالمومنين باشد و نسبت به دشمنان اهل بيت موضع داشته باشند و دوستان اهل
ص: 424
بيت را دوست داشته باشد ، او جهنم را با چشم نمي بيند كه وارد آن بشود مگر همان مقداري كه مي بيند كه برايش سخت است .
سوال – توصيه اي در مورد آخرين روز ماه محرم بفرماييد .
پاسخ – دوستان يك عادتي را بعنوان توشه اي از محرم براي خودشان درست كنند : هر روز يك سلامي به امام حسين (ع) بدهند . امام صادق به شاگردش فرمود : هر روز جد ما را زيارت مي كنيد ؟ او گفت كه من در مدينه هستم و هر روز نمي توان به كربلا بروم . امام فرمود بگو. : السلام عليك يا ابا عبدالله ، السلام عليك و رحمة الله و بركاته . اگر اين را بخواني ثواب يك حج در نامه اعمالت نوشته مي شود . او اين كار را در روز تا بيست بار انجام مي داد . پس ما هر روز يك سلام به امام حسين (ع) را داشته باشيم .
27/9/90
سوال – در مورد مرحله ي حشر قيامت توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ - اولين مرحله بعد از نفخ صور دوم برخاستن انسانها از قبور ورود به عرصه ي محشر است . ميلياردها انسان از بدو خلقت تا آخر هراسان از قبر بلند مي شوند و به نقطه اي سرازير مي شوند . امام رضا (ع) مي فرمايد : سه روز است كه خيلي وحشتناك است . يكي وقتي كه بچه بدنيا مي آيد زيرا براي اولين بار دنيا را مي بيند و براي او وحشت آور است ، يكي وقتي كه انسان مي ميرد و چشمش به عالم
ص: 425
برزخ مي خورد و يكي روز رستاخير و برخاستن از قبور است كه براي انسان ناشناخته است . ما برزخ را بهتر مي توانيم تصور بكنيم زيرا به دنيا نزديكتر است . ولي قيامت براي ما دورتر است . قرآن مرحله ي برخاستن از قبر و حاضر شدن در قيامت را در چند آيه ترسيم كرده است . در سوره يس آيه 51 مي فرمايد : وقتي در صور دميده مي شود ناگهان و بدون آمادگي قبلي همه از قبرها بر مي خيزند و به سمت خدا سرازير مي شوند . عده اي كه اين حرفها را قبول نداشتند و فقط دنيا را مي بينند ، وقتي از قبر بر مي خيزند و اين صحنه ي عجيب را مي بينند مي گويد : اي واي بر ما چه كسي ما را از اين قبور بلند كرده است . فرشتگان مي گويند : اين همان وعده اي است كه خدا به شما داده بود و شما حرف پيامبران را جدي نمي گرفتيد . سوره قمر آيه 6 مي فرمايد : هنگامي كه يك صداي ناشناخته مردم را به سمتي دعوت مي كند ، در حاليكه چشم هايش با ترس همراه است و چشمهايشان فرو افتاده است از قبور برمي خيزند مثل ملخ هايي كه درهوا پراكنده هستند با شتاب و عجله به سمت صدا زننده مي روند و در اين حال كفار مي گويند كه چه روز سختي است . در سوره معارج آيه 42 مي فرمايد : پيامبر ما ، غصه ي اينها را نخور بگذار آنها با بازيچه هاي دنيا مشغول باشند تا ملاقات
ص: 426
كنند روزي را كه به آنها وعده داده شده بود . روزي كه همه با سرعت از قبرها بلند مي شوند و گويي به سوي تابلوهاي مشخصي مي روند . چشمها از ترس فرو افتاده و غبار ذلت بر چشمها نشسته است . اين همان روزي است كه به آنها وعده داده شده بود و آنها جدي نمي گرفتند . اين آيات در مورد كساني است كه قيامت را قبول نداشته اند . و عمدتا اين هول و هراس براي كافران است . عرصه ي محشر يا صحراي محشر زميني است كه هموار شده است و در آن كوهي وجود ندارد . زميني است كه متناسب با عرصه ي قيامت و خدانما شده است . قرآن مي فرمايد : اين زمين غير از اين زمين است . امام صادق (ع) مي فرمايد : زمين است كه پستي و بلندي ندارد و مسطح است . يكي از خصوصيات صحراي محشر گرماي سخت و فوق العاده ي آن است . امام مي فرمايد : جنس زمين قيامت از آتش است جز سايه ي مومن كه آنجا خنكي دارد . گرماي زمين و ازدحام جمعيت ( مثل تير دان هايي كه در تركش هستند ) باعث عرق مي شود كه راه نفس گرفتن را مي بندند . امام علي (ع) در خطبه ي دو مي فرمايد : در آن روز خوش شانس ترين افراد كساني هستند كه بتوانند در آنجا جاي پايي پيدا بكنند كه بتوانند بايستند و نفسي بكشند . روايت داريم كه اين يكي از مواقف هزار ساله است . امام صادق (ع) فرمود : در
ص: 427
اين گرماي شديد مومنين سايه اي دارند كه در خنكاي آن هم نفسي مي كشند وهم راحت هستند . سايه آنها صدقاتي است كه در دنيا داده اند . وقتي شما در اين دنيا صدقه اي داده اي و سايه بان كسي شده اي ، اين صدقات در آنجا سايه ي سر خودت مي شود . بقول فروغي بسطامي همان دست كه دادند همان دست گرفتند . در جلد 72 بحارالانوار داريم كه پيامبر فرمود : هر مسلمان بايد هر روز صدقه بدهد . فردي پرسيد : مگر ما چقدر پول داريم كه هر روز صدقه بدهيم ؟ پيامبر فرمود : صدقه فقط مالي نيست . اگر شما راهي را هموار بكني و بتواني باعث بشوي كه كسي راهي را برود ( راه علم ، تقوا ، دينداري يا راه عبور ) ، بتواني جاهلي را هدايت بكني ، عيادت مريض بكني ، جواب سلام بدهي ، اينها صدقه است . پس هر گونه دستگيري و كمك به مومن كه نوعي خدمت رساني و دستگيري مومني باشد و سايه ات را بر سر او مي بري يا سايه ي محبت خودت را بر سر كسي با جواب سلام دادن مي بري ، اين سايه عطوفت پهن كردن است. كار خير گاهي فردي است و گاهي خير آن به همه مي رسد ، منظور از صدقه كار خيري است كه به همه مي رسد . صدقه ي نشانه ي صدق ايمان ما است . اگر كسي اين كار را انجام بدهد ، در آن گرماي عجيب اين صدقه كمكش مي كند . علامه مجلسي با تيمي
ص: 428
بحارالانوار را جمع آوري كردند . سيد نعمت الله جزايري از شاگردان علامه مجلسي بود و در جمع آوري اين كتاب به سيد كمك كرد . آنها بين خودشان قرار گذاشتند كه هر كس كه زودتر از دنيا رفت خبري به ديگري بدهد . علامه مجلسي از دنيا رفت . جزايري دوست داشت كه استادش را ببيند . او روزي بر سر قبر علامه رفت و برايش قرآن خواند و گريه كرد و همانجا خوابش برد . در خواب استاد را ديدم كه در وضعيت بسيار خوبي بود . هم لباس فاخري بر تن داشت و هم روي زيبايي داشت. من از ايشان پرسيدم كه بعد از مرگ چه شد . در هنگام مرگ من بخاطر بيماري جسمي كه داشتم از خدا خواستم كه فرجي براي من بفرستد . ناگهان يك چهره ي زيبايي ديدم . او به من گفت كه درد مي كشي ؟ دستهايش را روي پايم گذاشت و پايم بهتر شد . دستهايش را به همه جا كشيد تا به سينه ام رسيد ، در آن لحظه روح خودم را در آن طرف اتاق ديدم ، ديدم جسمم افتاده است و همه گريه مي كنند . من فرياد مي زدم كه من خوب شده ام ولي ديگران نمي شنيدند و گريه مي كردند. بعد از اينكه من را غسل دادند و در قبر گذاشتند ندايي آمد براي ما چه آورده اي ؟ يك دفعه ياد چيزي افتادم . از بازار اصفهان عبور مي كردم . ديدم چند نفر دارند يك نفر را مي زنند و مي گويند كه طلب ما را بده
ص: 429
. هرچه او مي گفت كه من طلب شما را مي دهم ، آبروي من را نبريد ، آنها گوش نمي كردند . من طلب او را دادم و آبروي او را حفظ كردم . او براي من دعايي كرد كه آبروي من را حفظ كردي انشاءالله خدا تو را حفظ كند . چيزي كه در عالم قيامت دست من را گرفت اين بود. در آنجا ما خيلي محتاج هستيم . البته مرحوم مجلسي خدمات علمي ايشان به جاي خودش بوده است . بقول حضرت امام در آنجا محل بروز علم نبوده است و محل آن جاي ديگري بوده است . پس چيزي كه اول انسان را دستگيري مي كند دستگيري فردي در اين دنيا است . ما درعرصه ي محشر برهنگي داريم . امام باقر (ع) فرمود : خدا در قيامت همه ي انسانها را بر مي انگيرد درحاليكه همه ي انسانها پابرهنه و عريان هستند . در دعاي ابوحمزه ي ثمالي امام سجاد (ع) توصيف ظريفي دارد : گريه مي كنم براي روزي كه از قبر خارج مي شوم در حالي كه برهنه هستم و بار اعمال سنگين اعمالم بر دوشم سنگيني مي كند . اطراف خودم را نگاه مي كنم كه كسي به من كمك بدهد ولي هر كس مشغول كار خودش است . آنجا چهره ها متفاوت است . عده اي خندان هستند و به آنها بشارتي داده اند اما گروهي هستند كه غبار تيرگي و ذلت بر چهره ي آنها نشسته است و غمناك هستند .
برهنگي و گرما براي غيرمومنين است . مومني كه در اين دنيا زشتي هايش
ص: 430
را از خودش دور كرده است در آن دنيا زشتي هايش آشكار نمي شود . خوبي ها و اعمال صالح نوري مي شود كه پوشش آنها مي شود . زشتي ها براي كساني است كه در اينجا زشت بوده اند . ابن مسعود مي گويد كه حضرت علي (ع) فرمود : قيامت پنجاه موقف دارد و اوج هر كدام هزار سال است . اولين موقف خروج از قبر و محشر است . در محشر هزارسال نگه داشته مي شوند .انسانها نگه داشته مي شوند تا مومنين بروز پيدا بكنند كه همان داشتن سايه بر سر است . از همان ابتدا ثمره ي مومن بودن مشخص مي شود. بعد مرحله ي دادن عمل است . در اينجا وقتي كارنامه ي قبولي به مومنين مي دهند آنها با افتخار مي گويند : بياييد بخوانيد . اين مرحله هزار سال طول مي كشد در حالي كه گرسنه ، تشنه و پابرهنه هستند . امام مي فرمايد : اگر كسي كه از قبر بر مي خيزد ايمان به خدا و قيامت داشته است ، پيامبر ، رسالت و دستورات او را قبول داشته باشد ، از سختي و گرسنگي نجات پيدا مي كند . جبرئيل به پيامبر گفت كه به قبرستان بقي برويم . جبرئيل بالاي يك قبر صدا زد كه برخيز ، فردي سفيد رو بلند شد و خودش را تكاند . وقتي كه او برخاست ذكر الله اكبر را گفت و گفت : الحمدلله . جبرئيل گفت كه با اذن خدا به قبرت برگرد . باز جبرئيل پيامبر را سر قبر ديگري برد و گفت كه برخيز
ص: 431
. شخصي سياه رويي بلندشد و اولين كلمه اش اي واي بر من و هلاكت بر من بود . جبرئيل گفت : برگرد و او به قبر بازگشت . جبرئيل گفت كه در قيامت مردگان اين طوري از قبور برمي خيزند ، مومنين با چهرهاي نوراني و ذكر خدا ولي كفار با روي سياه و با ذكر وا حسرتا بر مي خيزند . پس عمده ي اضطراب ها براي غير مومنين است . درست است كه نگراني ها و سختي ها در قيامت براي غير مومنين است اما بشرطي كه بتوانيم ايمان خودمان را تا دم مرگ ببريم .كساني بوده اند كه سابقه هايي در علم ، عبادت ، جهاد و جنگ داشته اند ولي سقوط كرده اند . در تاريخ و قرآن داريم افرادي كه عاقبت به خير نشده اند . اولياء خدا هراس داشته اند زيرا خدا به كسي ضمانت نامه نداده است كه تا آخر بماني . خود انسان بايد سعي بكند كه ايمانش را ثابت نگه دارد . وقتي پيامبر به حضرت علي (ع) گفت كه تو شهيد مي شوي ، اولين سوالي كه حضرت پرسيد اين بود كه آيا در هنگام شهادت دين من سالم است ؟ پيامبر گفت : بله و حضرت شكر كرد . حفظ كردن دين سخت نيست . اگر ما حداقل هايي كه خدا مي خواهد انجام بدهيم دين مان را حفظ كرده ايم . اگر كسي يك مرحله را برود ، در مراحل بعدي امدادهاي الهي به سراغ او مي آيد . خدا مي فرمايد : شما تلاش خودتان را بكنيد ما هم دست شما
ص: 432
را مي گيريم . پس دين دار بودن سخت نيست . اگر ما سعي بكنيم خودمان را در مسير الهي قرار بدهيم و در چارچوب زندگي حلال و حرام خدا را رعايت بكنيم ، اگر جايي از دست ما در رفت خدا براي ما كمكي گذاشته است . در زمان امام سجاد (ع) فردي بنام حسن بصري گفت : من تعجب مي كنم با اين همه شيطان و عوامل غفلت و سقوط چطور انسان مي تواند به بهشت برود ؟ امام فرمود : من تعجب مي كنم با اين همه رحمت خدا چطور كسي به جهنم مي رود . خدا به بهانه هاي مختلفي شما را كمك مي كند. مرحوم آيت الله كوهستاني مي فرمودند : من جوري زندگي كرده ام كه در روز قيامت اعضا و جوارح من عليه من شهادت ندهند. مرحوم شيخ مرتضي زاهد در آخر عمر در بستر فوت مي كرد و مي گفت كه دنيا را فوت مي كنم . اين كسي بود كه يك عمر دنيا را فوت مي كرد و به دنيا نچسبيد . اين دنيا بايد به اندازه اي باشد كه انسان بتواند توشه اش را بردارد و خوب زندگي بكند و در چار چوبه ي حلال تفريح داشته باشد . خدا در كنار هر لذت حرام ، لذت حلال را در كنارش گذاشته است . هيچ كدام از واجبات ما سختي طاقت فرسايي ندارد . هر كاري در دين ما به هرج رسيد، دين آنرا از ما نمي خواهد . دين ما آسان گرفته است .
سوال – سوره ي صافات آيات 52 تا 76
ص: 433
را توضيح بفرماييد.
پاسخ – نوح وقتي در سختي قرار گرفت دعا كرد كه خدايا آنهايي كه بايد هدايت مي شدند هدايت شدند و بقيه را روي زمين نگذار . در آيه 75 خدا مي فرمايد: نوح ما را صدا زد. ما چه خوب جواب دهنده هايي هستيم . اين معنايش اين نيست كه هرچه نوح خواست ما همان را به او داديم . يكي از خواسته هاي نوح اين بود كه پسرش كه داشت غرق مي شد نجات پيدا كند. خدا فرزند او را نجات نداد . پس جواب دادن خدا به دعاها الزاما اين نيست كه ما هرچه بخواهيم بشود. خدا مي فرمايد : ما بيش از آن چيزي كه نوح مي خواست به او داديم . او فقط مي خواست از زخم زبان ها ي كفار و از طوفان نجات پيدا كند ولي ما افراد با ايمان او را از سختي نجات داديم . فرزندان او را درزمين گذاشتيم و فرزندان خوب او را تا قيامت در زمين گذاشتيم سلامتي روح در تمام عوالم .
گاهي انسان چيزي را مي خواهد و خدا سه تا چيز ديگر به او مي دهد ، پس ما خيلي گله مند نباشيم . وظيفه ي ما خواستن است و دادن را به خدا بسپاريم .
سوال – در مورد دادن نامه اعمال در صحنه ي محشر توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ – اين بحث مورد توجه روايات ما است و در قرآن مكرر به آن اضافه شده است . نامه ي عملي كه به ما مي دهند ( بدست مي دهند كه البته ما در
ص: 434
روايتي نداريم كه نامه را به دست مي دهند چون ما ذهن دنيايي پيدا كرده ايم اين كلمه را مي گوييم) ، در واقع آنرا به ما ارائه و نشان مي دهند. مسلم نامه عمل نوشته ي با كاغذ و قلم نيست . حتي نامه ي عمل مثل فيلم نيست كه در جلوي انسان گذاشته بشود يعني بيرون انسان چيزي باشد كه انسان را نشان بدهد . در واقع در آنجا كل اعمال عمرت را طوري مي بيني مثل اينكه الان داري آنرا انجام مي دهيد . امام صادق (ع) فرمود : وقتي روز قييامتمي شود نامه ي عملش را به او مي دهند و به او مي گويند : بخوان . هيچ لحظه ي از عمرش نيست ،هيچ كلمه اي كه از دهانش خارج شده نيست ،هيچ قدمي كه در زندگي اش برداشته نيست مگر اينكه يادش بيايد و جوري يادش مي آيد مثل اينكه دارد آنرا انجام مي دهد . عده اي در آنجا مي گويند : واي اين چه كتابي است كه ريز و درشت زندگي ما را حساب كرده است ، ما فكر نمي كرديم كه اين قدر دقيق است . خواندن نامه ي عمل يعني تذكر و يادآوري . يعني شما يكجا بر اعمال هشتاد ساله ي خودت احاطه پيدا مي كني .به تعبير قرآن متذكر مي شوند و عملشان را حاضر مي بينند . علي القاعده نامه عمل باز است . قرآن مي فرمايد : نامه ي عمل را مي بيند در حاليكه باز است . يعني هم هشتاد سال عمر را مي بيند و هم اينكه همه آنرا
ص: 435
مي بينند . يكي از رسوايي هاي قيامت همين است . يكي از دعاها اين است كه خدايا ما را رسوا مكن و نامه ي عمل ما را به كسي نشان نده. چيزي كه در نامه ي عمل تاكيد شده اين است كه ريز و درشت حساب شده است و هيچ چيزي فراموش نشده است . بعضي از گناهان براي ما عادي شده است و ما توجه نداريم كه اينها ثبت مي شود . ما بايد به اينها بيشتر دقت كنيم .
در كتاب اصول كافي از امام صادق (ع) داريم كه پيامبر در صحرايي كه هيچ چيزي در آن بود به يارانشان فرمودند كه هيزم جمع كنيد . اصحاب گفتند كه در اينجا هيزمي نيست . پيامبر گفت : بيشتر دقت كنيد . وقتي آنها هيزم جمع كردند . پيامبر فرمود : گناهان هم اين جوري با دقت جمع مي شوند. بترسيد از گناهان كوچكي كه انسان به آن بي اعتنا مي كند. گاهي قسم خوردن به خدا و قرآن تكه كلام شده است و گاهي آنرا بعنوان دروغ حساب مي كنند . گاهي هم غيبت و نگاههاي آلوده براي ما عادي شده است .اين عادي شدن براي ما به اين معنا نيست كه اين براي ما گناه محسوب نمي شود . گاهي دروغ ها ، ناسزاها ، فحش ها و تكه كلامهاي شوخي كه دل مي شكند هم همين طور است . فرمود : هر چيزي يك طالبي دارد . خواهان گناهان كوچك ما ملك ثبت اعمال است كه آنها را مي نويسد . انشاءالله ما نامه ي عمل خودمان را طوري بنويسيم
ص: 436
كه آن ملك هميشه بيكار باشد.
اللهم الرزقنا شفاعة الحسين يوم الورود .
20/9/90
سوال – چشم اندازي از قيامت را ترسيم كنيد .
پاسخ – كل مباحث قيامت در سه مرحله تحقق پيدا مي كند . مرحله ي اول مرحله ي نفخ است ، مرحله ي دوم ورود به عالم محشر و گذراندن مواقف پنجاه گانه ي قيامت است و مرحله ي سوم بحث بهشت و جهنم است .
ما يك چشم اندازي از كل قضايايي كه در قيامت رخ خواهد داد را توضيح مي دهيم . ما در ادبيات ديني با كلمات حشر و نشر ، نامه ي عمل ، حساب و كتاب ، ميزان و شهود روز قيامت ، بهشت و جهنم آشنا هستيم ولي حقيقت اينها براي ما مشخص و روشن نيست . ارتباط اين حودث براي ما روشن نيست .مثلا چه ارتباطي بين نامه ي عمل ، صراط و ميزان است ؟ اينها كاملا بهم ربط دارد . بعلاوه ترتيب حوادث در قيامت هم مهم است . ما يك انسجامي در ذهن درست مي كنيم و يك فهرست اجمالي از اتفاقاتي كه در قيامت خواهيم داشت را در ذهن فهرست مي كنيم . بعد تك تك حوادث را توضيح خواهيم داد . البته اينها در حد فهم ما در دنيا است و تا ما به آن دنيا نرويم اينها براي ما قابل درك نيست .مرحوم نائيني مي گفت كه در خواب استادم مرحوم فشاركي را ديدم و پرسيدم : چه خبر ؟ ايشان فرمود : بدانيد كه شما يك چيزي شنيده ايد و تا ديدن آن فاصله زياد است
ص: 437
. سخت بودن ارتباط حوادث قيامت بخاطر اين است كه ما بطور شفاف در آيات و روايات نداريم كه ترتيب مراحل و منازل را گفته باشند . البته با يك دقتي مي توان ترتيبي بدست آورد .
وقتي نفخ دوم دميده مي شود و همه از قبرها برانگيخته و مبعوث مي شوند اولين اتفاق حشر است حشر يعني جمع . همه در محشر و عرصه ي قيامت جمع مي شوند . تمام انسانها از بدو خلقت تا آخر جهان در صحنه ي عظيم قيامت جمع مي شوند . در عرصه ي محشر اولين اتفاقي كه رخ مي دهد اين است كه نامه ي اعمال هر كس را به او مي دهند . در نامه ي عمل ، تمام اعمال ما در جلوي چشم ما است و گويي داريم آن عمل را انجام مي دهيم . روايت داريم كه گويي شما اعمال چند ساله ات را داري همان موقع انجام مي دهي . حتي شما پلك زدنها و حركت مردمك چشمهايت را در طول عمرت مي بيني . به تعبير قرآن تمام اين اعمال به گردن انسان انداخته مي شود و هركس عهده دار اعمال خودش مي شود . جاي انكار وعذر هم نيست . وقتي اين مرحله جهنم را حاضر مي كنند . به تعبير قرآن جهنم را مي آورند . پيامبر در توصيفي دارند كه صد هزار ملك زمام جهنم را بعهده دارند . جهنم چنان زهيري دارد كه با ديدن جهنم صداي واي نفساني انسانها بلند مي شود . در قرآن حرف زدن جهنم را نقل كرده است . مي فرمايد : هر
ص: 438
چه در من بريزند باز من جاي دارم . همه بايد وارد جهنم بشوند و از آن عبور كنند تا به بهشت برسند . قرآن مي فرمايد : همه بايد به جهنم ورود پيدا بكنند . حالا چطور از جهنم عبور كنند ؟ از طريق صراط . صراط روي جهنم است . در بعضي از روايت مي گويند كه صراط در متن جهنم است نه بالاي جهنم . شما بايد از صراط عبور بكني كه به بهشت برسي و گرماي جهنم هم به شما مي خورد . مواقف پنجاه گانه روي صراط است . نماز ، روزه ، حج ، ولايت ، عمر ، جواني ، مصرف كردن اموال ، صله ي رحم ، حقوق الناس ... مواقف پنجاه گانه وظايفي است كه بر عهده ي مسلمانان است و در آنجا آنها را بررسي مي كنند . پس روي صراط ، اعمال انسان كه در دست اوست مورد بررسي قرار مي گيرد و آنرا با ميزان حق مي سنجند . در روايت داريم كه اين ميزان وجود اميرالمومنين است كه اعمالش خالص بوده است . در اينجا كه قرار است اعمال ما را با ميزان بسنجند شهود و گواهان هم بكار مي آيند . يكي از شاهدان اعمال اعضا و جوارح خود ما هستند . پس آنجا دادگاهي است كه هيچ راه كتمان و عذر آوردن و انكار كردن در آن نيست . اعمال انسان را وقتي مي آورند همه آنرا مي بينند . تعبير قرآن اين است كه اعمالش را انسان مي بيند در حاليكه باز است و مخفي نيست . آن زمان ،
ص: 439
زمان رسوايي است . اگر كسي اعمالش خوب بود وارد ايستگاه بعدي مي شود ولي اگر عملش ناخالصي داشت او را نگه مي دارند كه بيشترين آن هزار سال است . پس فرد بايد روي صراط كه شعاعي از جهنم را در برگرفته است بايستد تا پاك بشود و لايق رفتن به ايستگاه بعدي بشود . اگر اعمالش به اندازه ي هزار سال ايستادن نيست به مقداري در آنجا مي ماند كه پاك بشود و به منزلگاه بعدي برود . اين منزلگاهها براي اين است كه انسان در آنجا پاك بشود تا لايق بهشت بشود . اين ايستگاهها مثل حمام مي ماند كه در اين حمام فردي كه آلوده است ، كيسه اي به تن او مي كشند كه اين كيسه براي بعضي ها درد دارد اما فردي كه پاك است رد مي شود و به ايستگاه بعدي مي رود. داستان صراط ،ايستگاهها و مواقف ، شهود و... براي پاك شدن است و اين براي كساني است كه لياقت رفتن به بهشت را دارند. اگر كسي اصلا لياقت بهشت را ندارد ، او را به اين مسير نمي برند بلكه او را بي حساب و كتاب به جهنم مي برند . كساني كه دشمن خدا و با اهل بيت هستند ، اين مراحل را نمي گذرانند و مستقيم به جهنم مي روند. روايتي از پيامبر در جلد هفت بحارالانوار داريم كه خدا از همه حسابرسي مي كند مگر از مشركين . آنها بي حساب به جهنم مي روند . امام سجاد (ع) مي فرمايد : براي اهل شرك ميزاني نصب نمي شود . آنها را
ص: 440
دسته دسته به جهنم مي برند . براي مومنين كه لياقت بهشت را دارند مراحلي هست . آنهايي كه احتياج به حمام ندارند و اعمال آنها پاك است يكراست به بهشت مي روند و حساب و كتاب ندارند. پيامبر فرمود : گروهي هستند كه بي حساب به بهشت مي روند زيرا خودشان را آلوده نكرده اند . كساني را حسابرسي مي كنند كه در دنيا گناه كرده است و توبه نكرده است . كساني كه توبه كرده اند ، گناهان در نامه ي اعمالشان نوشته نشده است كه بخواهند به آن رسيدگي بكنند . كساني كه مومن هستند و اعتقادات حقه را دارند ولي آلودگي هايي در دنيا داشته اند ، بعد از پاك شدن در منزلگاههاي صراط ، لياقت بهشت را پيدا مي كنند . اگر فردي توبه اش صادقانه باشد در نامه ي اعمالش بجاي گناه ، خوبي مي نويسند . پيامبر فرمود : هر كس دعاي بعد از نماز (تعقيبات مشتركه نماز در ابتداي مفاتيح الجنان : اللهم ان مغفرتك ارجي من عملي و ان رحمتك اوسع من ذنبي اللهم ان كان ذنبي عندك عظيما...) را بخواند خداوند در روز قيامت نامه ي عملش را به خودش هم نشان نمي دهد كه خجالت بكشد . در اين تعقيبات داريم : خدايا مغفرت تو اميدوار كننده تر از اعمال من است ، خدايا رحمت تو وسيع تر از گناه من است ، خدايا عفو تو بيشتر از گناه من است .
سوال – سوره ي يس آيات 13 تا 27 را توضيح بفرماييد .
پاسخ – آيه هجدهم مي فرمايد : (
ص: 441
وقتي خدا پيامبراني را بر قوم انطاكيه مي فرستد آنها با انبياء برخورد كردند و گفتند ) ما فال بد به شما مي زنيم . اگر دست از تبليغ برنداريد شما را سنگسار مي كنيم با بدتر از اين بر سر شما مي آوريم . انبياء گفتند : اين فال بد در خودتان است و اين را به گردن ديگران نيندازيد . شما قوم گناهكار هستيد .
ما انسانها تا مشكلي در زندگي پيش مي آيد ،فوري به بيرون زندگي نگاه مي كنيم و خودمان را نمي بينيم و مي گوييم كه ما را سِحر و جادو كرده اند و بخت ما را بسته اند . اين اشتباه است . انبياء مي گفتند كه فال بد در خودتان است . امام صادق (ع) فرمود : بستگي دارد كه تو با فال بد چطور برخورد ، بكني اگر تو آن را بپذيري و جدي بگيري آن فال هم با تو جدي برخورد مي كند ولي اگر به آن بي اعتنا باشي آن رد مي شود و مي رود . پيامبر فرمود : كفاره ي اين فال ها ، توكل بخداست .
سوال – در ادامه ي چشم انداز قيامت توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ – كساني كه از صراط مي گذرند نه مومنين خالص هستند و نه كفار خالص زيرا اين دو گروه بي حساب به بهشت و جهنم مي روند . اين گروه متوسطين هستند يعني مومنيني كه شرايط ايماني را دارند و روي صراط هستند ولي گناهاني دارند كه بايد پاك بشوند . كساني هستند كه سريع از اين مواقف رد مي شوند و پيامبر
ص: 442
فرمود : بعضي از افراد به اندازه ي زمان خواندن يك نماز واجب از صراط رد مي شوند . كساني كه از روي صراط رد مي شوند جهنمي نيستند بلكه دارند از سطح جهنم رد مي شوند و شعاعي از جهنم را درك مي كنند تا پاك بشوند . امام كاظم (ع) فرمود : اگر كسي در اين دنيا از خودش حساب بكشد در قيامت از او حساب نمي كشند . حساب كشيدن براي تطهير است و كسي كه خودش را در اين دنيا پاك كرده است ديگر نيازي به حساب كشيدن از او نيست . انسان بايد اعمالش را حسابرسي بكند ، اگر در اخلاقش اعمال رذيله اي دارد آنرا ترك كند و اگر احتياج به توبه دارد توبه بكند . در اينجا حساب كشيدن راحت 0تر است تا روي پل صراط . آيت الله بروجردي گاهي اوقات عصباني مي شد .ايشان با خودش نذر كرده بود كه اگر بي جهت عصباني بشود يك سال روزه بگيرد تا بتواند اين صفت را برطرف بكند . اين افراد باور كرده بودند كه حساب كشي در اين دنيا راحت تر از قيامت است . پيامبر به سلمان و ابوذر يك درهم داد و گفت كه اين را خرج كنيد . فرداي آنروز پيامبرقيامت عملي برايشان درست كرد . آتشي روشن كردند و ديگي روي آن گذاشتند و سنگي در كنار آتش گذاشتند و به آنها گفتند كه يكي يكي روي اين سنگ بياييد و بگوييد كه يك درهم را چكار كرديد . سلمان روي سنگ رفت و گفت كه من آنرا در راه خدا انفاق كردم
ص: 443
و از روي سنگ پايين پريد . ابوذر روي سنگ ايستاد و گفت كه مقداري از آنرا نان و مقداري از آن را علوفه خريدم و بعد گفت كه سوختم و پايين پريد . پيامبر فرمود : آتش قيامت داغ تر از اين آتش است . ما داريم كه از ضروريات زندگي نمي پرسند ولي از تشريفات حلال زندگي سوال مي كنند .امير المومنين در خطبه ي 82 دارد كه حتي در مورد حلال هم حساب و كتاب دارد . در آنجا مصرف حلال را هم با ميزان مي سنجند . در آنجا توقف سخت است . انسان نبايد دچار تجملات و تشريفات بشود زيرا براي انسان تعلقات مي آورد . انسان بايد اخلاق هاي رذيله را ترك كند و در همين دنيا خودش را تطهير كند . هر كسي به اندازه ي معرفتش بايدحسابرسي انجام بدهد و كار خوب بكند . پيامبر فرمود : به حساب خودتان برسيد قبل از اينكه به حساب شما برسند . اقدام به حسابرسي ارزشمند است . در توقف گاهها و مشكلات آن بحث شفاعت پيش مي آيد . اللهم رزقني شفاعت الحسين يوم ورود .
خدايا عفو تو بزرگتر از گناهان ماست .
13/9/90
در مشك تشنه جرعه ي آبي هنوز هست اما به خيمه ها برسد با كدام دست ؟ برخاست با تلاوت خون بانگ يا اخاه وقتي در كنار درك تو كوه از كمر شكست ، تيري زدند و ساقي مستان ز دست رفت سنگي زدند و كوزه ي لب تشنگان شكست ، شد شعله هاي العطش تشنگان بلند باران تيري روي چشمها نشست ،
ص: 444
ناگاه بانگ ساقي اول بلند شد پيمانه پر كنيد هلا عاشقان مست ، باران مي گرفت و سبوح ها كه پر شدند در موج تشنگي چه صدف ها كه دُر شدند .
سوال – در مورد حوادثي كه بعد از نفخ صور اتفاق مي افتد توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ – دوتا نفخ صور توسط حضرت اسرافيل دميده مي شود كه نفخ اول نفخ مرگ است . يا اين نفس رحماني تمام كساني كه در اين عالم هستند و همه ي موجودات اعم از ملائكه و جن مي ميرند . اولين حادثه اي كه بعد از نفخ صور اتفاق مي افتد همان هراس و ترسي است كه درموجودات ايجاد مي شود . جز ده گروه كه از فزع و ترس قيامت در امان هستند ولي بقيه باوحشتي مي ميرند البته كساني هم كه از فزع قيامت در امان هستند هم مي ميرند . حادثه ي بعدي بعد از نفخ اول اين است كه نظام كائنات و عالم ماده بهم مي خورد . وقتي كرات و سيارات ازمدار خارج مي شوند ، برخوردهاي شديدي بين آنها رخ مي دهد و بر كل عالم لرزه اي مي افتد . هنگامي كه خورشيد تاريك مي شود ، ستاره ها مي ريزند يعني اجرام آسماني از بين مي روند . زمين بشدت كوبيده مي شود بصورتي كه كوههاي از جا در مي آيند و به حركت در مي آيند و در اثر كوبيده شدن كوهها مثل پنبه حلاجي شده مي شوند . به اين شكل نظام دنيا برچيده مي شود . در صيحه ي آسماني همه انسانها مي ميرند و
ص: 445
به برزخ مي روند . بعد نفخ صور اول شروع مي شود . در اين نفخ همه ي موجودات عالم مي ميرند . منظور از مُردن جن و ملائك چيست ؟ آيا آنها معدوم مي شوند ؟ به تعبير علامه طباطبايي حقيقت مطلب خيلي براي ما روشن نيست . چيزي كه از قرآن و روايات برمي آيد اين است كه در نفخ اول كه همه مي ميرند يعني وجه ي ظاهري موجودات كه وجه استقلال و بي ربط بودن با خداست فاني مي شود . تمام موجوداتي كه اطراف ما هستند ، با اينكه همه مخلوق خدا هستند و با خدا ارتباط دارند و هستي و كمالاتي كه دارند را از خدا مي گيرند ، وجود و خاصيت هايي دارند . آتش وجودي دارد و خاصيت آن سوزاندن است . غذا وجودي دارد و خاصيت آن سيركنندگي است . ما مي بينيم كه آب رفع عطش مي كند و دوا است كه شفا مي دهد ولي در واقع اين طور نيست . ما مي بينيم كه ديوار يك تكيه گاه است و اين ديورا پشت ما را گرفته است كه به آن تكيه مي دهيم يعني تمام موجودات اين طور نشان مي دهند كه مستقل هستند و متكي به خودشان هستند . حقيقت اين است كه تمام عالم فقر محض است و از خودش چيزي ندارد ، لا حول ولاقوة الا بالله . هيچ چيز كمال وزيبايي و اثر و وجودش براي خودش نيست اما اينها ظهور ندارد و چيزي كه الان در موجودات ظهور دارد . قرآن مي فرمايد : شما فقير هستيد و
ص: 446
چيزي از خودتان نداريد . خدا صمد است . مرحوم ميرداماد استاد مرحوم ملاصدرا نقل مي كند كه در جمعه اي نشسته بودم و ذكر يا غني ( اي بي نياز ) و يا مغني ( اي بي نياز كننده ) مي گفتم . يك مرتبه ديدم تمام عالم وجود مي گويند يا غني نو يا مغني . اين براي فردي كه صاحب چشم بود لحظه اي نمود پيدا كرد . پس در نفخ اول وجه ظاهري از بين مي رود . در نفخ دوم چهره ي ديگر موجودات نمود پيدا مي كند . نفخ دوم احيا موجودات بصورت چهره ي واقعي شان است . چيزي كه الان ظهور ندارد ظهور پيدا مي كند. پس نفخ دوم همان حيات اول نيست و باطن موجودات است . زمين و آسمان جور ديگري مي شود و خدا نما بودن همه موجودات نشان داده مي شود . بعد شما مي بينيد كه زمين و آسمان و درخت و ... همه ذكر مي گويند . الان شما ذكر موجودات را نمي شنويد ولي در آن موقع كه باطن موجودات ظاهر بشود شما مي بينيد كه همه خدانما هستند و ذكر مي گويند . البته الان هم اين طور هستند ولي چشم مي خواهد كه بتواند اينها را ببيند . آيت الله كاشي كه استاد آيت الله بروجردي و آيت الله قوچاني بود . يكي از طلبه هايي كه در محضر آيت الله كاشي بود گفت كه شبي از كنار اتاق استادم رد شدم و يك لحظه متوجه شدم كه ايشان در سجده ذكر مي گويد و يك مرتبه ديدم
ص: 447
كه تمام عالم ذكر مي گويد . چون اولين بار بود كه گوشم اين را شنيده بود وحشتي به من دست داد ولي لذتي هم به من دست داد . فردا صبح به آيت الله كاشي گفتم كه من شنيدم كه همه ي عالم ذكر مي گفتند . ايشان فرمودند : ذكر گفتن عالم كه تعجب ندارد ، تعجب اين است كه گوش شما باز شده است . پس در نفخ دوم موجودات با باطن به محضر قيامت مي آيند و اولين اثر نفخ دوم اين است كه همه با چهره خدانما به عرصه ي محشر مي آيند . در قيامت كه همه جمع مي شوند و روز جمع است و در آن روز همه احساس غبن مي كنند و آن روز ، روز تغابن است اما نظام قيامت فردي است . نظام برزخ و قيامت فردي است . داريم كه همه شما تنها مي آييد . در قيامت همه جمع مي شوند ولي كسي به كسي كمك نمي كند و زندگي اجتماعي نيست . در آنجا هر كس ميهمان اعمال و اخلاق خودش است . از اين جهت نظام آخرت فردي است حتي اگر با جمع هم همراه باشيم اما كسي به كسي كمك نمي دهد و كاري ندارد . فرد يك حشري با امام ، رهبر و كساني كه در دنيا از آنها تبعيت مي كرد دارد زيرا از نظر سرنوشت با هم شريك هستند و با هم محشور مي شوند . تيپ ها و گروهها در كنار هم قرار مي گيرند . كساني كه در دنيا طرفدار امام حق يا باطل بودند
ص: 448
با آنها محشور مي شوند . مولوي مي گويد : ذره ذره كاندر اين ارض و سماست جنس خود را همچو كاه و كهرباست نوريان مر نوريان را جاذبند ناريان مر ناريان را طالبند . پس هر كسي به سمت هم سنخ خودش مي رود . زيرا كسي كه از رهبري تبعيت كرده است يك سنخيتي بين محب و محبوب برقرار شده است كه باعث شده اينها يك تيپ را تشكيل بدهند . در واقع آن پيشوا و محبوب ، جزئي از هويت ما مي شود . شخصي وقت ظهر نزد پيامبر آمد و پرسيد قيامت چه وقت برپا مي شود . پيامبر نماز را خواندند . بعد پيامبر به آن فرد فرمودند : تو براي قيامت چه چيزي آماده كرده اي ؟ او گفت كه من خيلي اعمال ندارم و اهل مستحبات نيستم ولي خدا و رسول را دوست دارم . پيامبر فرمود :هر كسي با محبوبش همراه است . كسي كه دل من را برده است كم كم جزئي از وجود من مي شود . فرهنگ ، اخلاق و رفتار محبوب جزئي از هويت محب مي شود . امام رضا (ع) فرمود : اگر كسي هر چيزي را دوست داشته باشد با او محشور مي شود حتي اگر سنگي باشد . يكي از دوستان رجبعلي خياط مي گويد كه ما منزل را عوض كرديم و ميزي در اين منزل جديد جا نشد . در هنگام نماز ، اين ميز در ذهن من بود كه آنرا جايي جاي بدهم . بعد از نماز رجبعلي خياط به او گفت كه اين چيست كه من در
ص: 449
گوشه ي دلت مي بينم . من گفتم : ميزي در اتاق جا نشدم و من آنرا در دلم جاي دادم . اينها هستم كه تعلقات قلبي انسان را مي سازند . گاهي انسان به انگشتر كه سنگي بيش نيست چنان دل مي بندد كه سليمان به ملكش دل نمي بندد . پس لازم نيست كه ما براي دل بستن يك ثروت انبوه داشته باشيم . گاهي انسان به تسبيح خودش دل مي بندد . محشور شدن هر فردي با امام و محبوبش است . هزار سال از شهادت اباعبدالله مي گذرد ولي اين سوز در مومنين هنوز از بين نرفته است و ما بايد خدا را شكر بكنيم . پيامبر فرمود : سوزي از شهادت حسين در قلب مومن است كه خنك نمي شود . كسي كه اين سوز را دارد نشانه ي ايمان او است . ائمه اول محرم غمناك مي شدند . امام رضا (ع) مي فرمود : از اول محرم غم بر پدرم غالب مي شد تا روز عاشورا . امام زمان (عج) در مرم چنان عزادار است كه در زيارت ناحيه مي فرمايد : صبح و شب بر تو گريه مي كنم .اگر اشك چشم من خشك شدن خون گريه مي كنم . پس هر كس سوز بيشتري دارد شباهت بيشتري با امام خودش دارد و طبيعي است كه اين پيوندها باعث محشور شدن با هم مي شوند .
سوال – آيات آخر سوره سبأ و اول سوره ي فاطر را توضيح بفرماييد .
پاسخ – آيه دوم سوره فاطر مي فرمايد: اگر خدا در رحمتي را به سوي
ص: 450
فردي باز كند ، ديگر كسي نمي تواند آنرا ببندد و اگر دري بسته بشود كسي نمي تواند آنرا باز بكند . دادن يا محروميت تحت دو تا اسم است .يكي اينكه خدا عزيز است و كسي نمي تواند بر آن غالب بشود و ديگر اينكه كار خدا حكيمانه است . اين حكيمانه بودن بدون ارتباط با اعمال ما نيست . يعني ما هستيم كه ظرفي فراهم مي كنيم كه خدا به ما مي دهد . و ما خودمان هستيم كه مي توانيم خودمان را محروم كنيم . وقتي كسي لياقت را ازخودش سلب كرد رحمت از او گرفته مي شود و اين حكيمانه است . پس دادن يا پس گرفتن خدا مستبدانه نيست زيرا او حكيم است .
سوال – در ادامه اتفاقاتي كه بعد از نفخ صور مي افتد توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ – پيامبر فرمود : يكي از چشمهايي كه در آخرت خندان است چشمي است كه بر حسين گريه كند . او خوشحال و مسرور است . پس دراين شبها بايد بگرييم .مرحوم ملكي تبريزي در كتاب المراقبات مي گويد : من فرزند خردسالي داشتم كه در ايام محرم خودبخود محزون مي شد و حتي غذاي او كم مي شد. مومنين در روز عاشورا مي توانند سنخيت خودشان را دريابند . كسي كه مي خواهد در عزاداري و مراسم عاشورا باشد سنخيت دارد ولي اين سنخيت درجاتي دارد . امام صادق (ع) به يكي از اصحابشان فرمود : جدم اباعبدالله حسين را زيارت مي كني ؟ گفت : من خيلي نمي توانم زيرا خطرناك است . امام فرمود : مصيبت هاي
ص: 451
جدم را ياد مي كني ؟ گفت : بله . گاهي بخاطر مصيبت هاي آن حضرت كاملا بهم مي ريزم و اهل و عيال هم متوجه ي اين مطلب مي شوند . اما فرمود : تو از شيعيان ما هستي . تو از كساني هستي كه آنجايي كه ما در امنيت هستيم تو هم در امنيت هستي و آنجايي كه ما خوف داريم تو هم خوف داري . وقتي در قيامت ائمه امنيت دارند شيعيان و كساني كه با آنها سنخيت دارند در امنيت هستند . شخصي از انصار نزد پيامبر آمد و گفت كه من بقدري شما را دوست دارم كه وفتي شما را نمي بينم دل تنگ مي شوم و دوست دارم كه يك جوري شما را ببينم و ناراحتي من از اين است كه وقتي شما را در اعلي عليين مي برند من را به آنجا نمي برند و من شما را نمي بينم . پيامبر فرمود : اگر كسي تابع خدا و رسول باشد روز قيامت با اينكه او از دسته ي آل الله نيست ولي او را به انبياء ، صديقين ، شهدا و صالحين ملحق مي كنند .
سوال – در مورد كساني كه در روز قيامت از هول و ترس در امان هستند توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ – كساني كه صحنه ي شهوت و حرامي برايشان پيش مي آيد و از آن دست مي كشند از كساني هستند كه از هول و ترس قيامت در امان هستند . دسته ي دوم كساني هستند كه آتش خشم خودشان را مهار مي كنند .دسته ي سوم كساني هستند كه به
ص: 452
سالخورده ها تكريم و احترام مي كنند . دسته ي چهارم كساني كه گره گشا و خدمت رسان به مومنين باشند . دسته پنجم كساني كه در نمازهايشان سوره ي والعصر يا دخان را مي خوانند و كساني كه سوره ي يوسف را در شب مي خوانند . دسته ي ششم كساني هستند كه سر قبر مومنين هفت مرتبه انا انزلناه را مي خوانند . دسته ي هفتم كساني هستند كه شبي در راه خدا بيدار بمانند يا اشكي براي حسين بريزند .
سوال – در مورد علي اكبر امام حسين (ع) توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ – در زيارت ناحيه داريم كه سلام بر اولين كشته و شهيد از نسل اهل بيت . وقتي همه ي افراد امام حسين (ع) به ميدان رفتند ، اولين فردي كه از خاندان امام به ميدان رفتند حضرت علي اكبر بود. امام حضرت علي اكبر را بسيار دوست داشت ولي تا ايشان اجازه ي ميدان گرفتند امام به او اجازه داد . عاطفه هاي اهل بيت به فرزندانشان بيشتر از افراد عادي است ولي اين تعلق ايجاد نمي كند كه باعث مانع بشود . وقتي حضرت علي اكبر به ميدان رفت امام بلند بلند پشت سر ايشان گريه كرد . فرمود : خدا قطع بكند نسل تو را كه نسل من را قطع كردي . ما كسي را فرستاديم كه شبيه پيامبر بود و هر وقت ما دلمان براي پيامبر تنگ مي شد به اونگاه مي كرديم هم چهره و اخلاقش شبيه پيامبر بود . شيخ جعفر شوشتري فرمود : امام حسين (ع) در روز عاشورا هم مسموم
ص: 453
شد ، هم شهيد شد و هم مُرد . مسموم شدن ايشان وقتي بود كه تير سمي هرمله به سينه ي امام نشست . شهيد شدن امام وقتي بود كه از اسب به زير افتاد . امام وقتي مُرد كه صورتش را بر صورت خوني علي اكبر گذاشت . امام فرمود : خاك بر دنيايي كه تو در آن نباشي .
7/9/90
باران مي گرفت و به ساغر چه حاجت است ديگر به آب زمرمه و كوثر چه حاجت است ، آوازه ي شفاعت ما رستخيز شد در ما قيامتي است به محشر چه حاجت است ، كي اعتنا به نيزه و شمشير مي كنيم ما كشته ي توايم به خنجر چه حاجت است ، بي سر دوباره مي گذريم از پل صراط تا ما با آن سريم بر اين سر چه حاجت است ، بسيار آمدند و فراوان نيامدند من لشكرم خداست به لشكر چه حاجت است ، بنشين به پاي منبر من نوحه خوان بخوان تا نيزه ها به پاست به منبر چه حاجت است ، در خلوت نماز چو تحت الهنك كنم راز غدير گويم و شرح فدك كنم .
سوال – در مورد ده گروه كه از فزع و ترس قيامت در امان هستند توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ – در روايات به تفضيل بيان شده است كه ده گروه هستند كه از فزع روز قيامت در امان هستند . گروه اول ائمه ي معصومين و انبياء الهي و كساني كه تحت ولايت معصومين الهي هستند . داريم كه اگر كسي در ولايت اميرالمومنين وارد بشود از عذاب در امان
ص: 454
است . گروه دوم كساني هستند پيامبر فرمود : هر چشمي در روز قيامت ترسان و گريان است مگر سه چشم كه خندان است : يكي چشمي كه گريه براي ترس از خدا داشته است . مثل گريه ي ايام محرم كه خدا اين گريه را دوست دارد و قطعا اين گريه قرب مي آورد . براي انبياء الهي گذشته روضه ي امام حسين (ع) توسط جبرئيل خوانده مي شد و آنها اشك مي ريختند و اين گريه ريشه ي گناهان را مي سوزاند . كسي كه مال حرامي مي خورد يا نگاه حرامي مي كند يا چيز حرامي گوش مي كند ، اينها ظاهر گناه است . اين گناهان ريشه دردرون ما دارد. احتمالا يك خشمي ، يك شهوتي در درون ما جنبيده شده و تصميم گناه گرفته شد و رفتار گناه آلود انجام گرفته است . پس آلودگي ها در باطن ماست . از آن طرف كسي كه گريه مي كند ظاهرش اشكي است كه از چشم سرازير مي شود اما در باطن فرد يك اتفاقي افتاده است كه نمود ظاهري آن اشك است . آن اتفاقي كه افتاده حسنه ي زيبايي است و يك پيوندي با اباعبدالله است كه حسنه ي دروني است كه ريشه ش گناه را پاك مي كند . اين چشم مي تواند در اين دنيا گريان و در آن دنيا خندان باشد. دومين چشم ، پيامبر فرمود : چشمي كه از حرام چشم بپوشد و بتواند چشمش را از حرام پُر نكند . سومين چشمي كه در قيامت خندان است چشمي است كه شبي را در راه خدا
ص: 455
بيدار باشد. خوشا به حال افرادي كه شغل هايي دارند كه در راه خدا بيدار هستند مثل دكتر ، پرستار و مرزبانان .يعني كسي كه سحر را درك مي كند ، پدر و مادري كه براي بچه هايشان بيداري مي كشند و كسي كه براي تحصيل علم يا عبادت بيدار است . خدا اين كارها را دوست دارد. گروه سوم كه از فزع قيامت در امان هستند كساني هستند كه به پيرها و سالخورده ها احترام مي گذارند . انسان فكر مي كند كه بايد كار عجيب و غريبي انجام بدهد تا از فزع روز قيامت در امان باشد يا يك رياضتي بكشد ولي با كارهاي كوچك هم مي شود انسان از هول روز قيامت در امان بماند . پيامبر در جلد اصول دو م كافي مي فرمايد : كسي كه مقام يك بزرگتري را به خاطر سنش حفظ بكند و به او احترام بگذارد خدا او را را فزع روز قيامت در امان مي دارد. اين تجليل خداست . كسي كه نمي تواند به بزرگتري احترام بگذارد ، نمي تواند به بزرگتر بزرگترها هم احترام بگذارد . كسي كه به بزرگتر احترام مي گذارد مي تواند به خداي الله هم احترام بگذارد . پيامبر مي فرمايد : بزرگتر ها بركت خانواده هستند . با احترام گذاشتن به بزرگترها در خانواده امنيتي ايجاد مي شود . اگر در خانواده احترام بزرگترها حفظ نشود سنگ روي سنگ بند نمي شود . وقتي حرمت ها زير پا گذاشته بشود صميميت و صفا از خانواده ها بيرون مي رود و هر كسي احساس ناامني مي كند ولي اگر
ص: 456
در خانواده حرمت ها حفظ بشود امنيت روحي و رواني در خانواده ها و به تبع آن در جامعه ايجاد مي شود. شما كه در اينجا امنيت كاشته اي در روز قيامت امنيت برداشت مي كني . روز قيامت ثمره ي اعمال ما و بازتاب خود اعمال ماست . اگر ما به اين توصيه ي ديني عمل كنيم ، صداي مان را روي پدر و مادر و بزرگترها بلند نكنيم ، از آنها مشورت بخواهيم ( روايت داريم كه پير در خانه مثل نبي است ) ، از آنها جلوتر نيفتيم و از آنها مراقبت بكنيم پير ديگر احساس ناامني نمي كند و احساس مي كند كه موقعيتي دارد . بعد اين فرهنگ به نسل بعد منتقل مي شود . روايت داريم : شما به بزرگترهاي تان احترام بگذاريد و كوچكترها به شما احترام مي گذارند . ابراهيم بن شعيب خدمت امام صادق (ع) رسيد و گفت كه من پدر پير و سالخورده اي دارم كه او را روي دوشم مي گذارم و كارهايش را انجام مي دهم اين چطور است ؟ امام فرمود: اگر مي تواني عهده دار كارهاي او بشوي دريع نكن و حتي لقمه در دهان آن بگذار . اين كار تو در روز قيامت سپري در برابر آتش براي تو مي شود . زكرياي ابراهيم مسيحي بود . او مسلمان شد و در زمان حج خدمت امام صادق (ع) رسيد و گفت كه پدر و مادر من هنوز مسيحي هستند . مادرم نابينا است و احتياج به رسيدگي دارد .آيا من مي توانم با آنها هم غذا بشوم ؟ امام پرسيد
ص: 457
: آيا آنها گوشت خوك مصرف مي كنند ؟ گفت : خير . امام فرمود : با آنها باش و اگر آنها از دنيا رفتند تمام كارهاي آنها را خودت انجام بده. او پيش آنها برگشت و عجيب به مادرش محبت مي كرد . و همه ي كارها او را انجام مي داد . مادرش متوجه تغيير رفتار او شد و از او سوال كرد . او گفت كه مسلمان شده است و اين توصيه پيامبر است و مادرش گفت كه تو خوب ديني انتخاب كرده اي و من هم مي خواهم مسلمان بشوم و بعد مسلمان شد و فورت كرد . البته بزرگترها هم بايد حرمت خودشان را حفظ كنند و كاري كنند كه كوچكترها بتوانند به آنها احترام بگذارند . بزرگترها با نيش زدن ، توقعات زيادي ، تحمل نكردن و دخالت بيجا كردن باعث مي شوند كه كوچكترها خسته بشوند و طاقت نياورند و بي احترامي صورت بگيرد . چهارمين دسته كساني هستند كه بر خواندن سوره هايي مداومت دارند . كساني كه سوره ي والعصر و دخان را در نمازهايشان بخوانند در امان هستند . خواندن سوره ي يوسف و خواندن سوره ي احقاف در روز يا شب جمعه هم اين خاصيت را دارد . پنجمين دسته كساني هستند كه در مكه يا مدينه از دنيا بروند بخصوص اگر در مكه دفن بشود كه بلد امن الهي است . از دنيا رفتن در جايي به اختيار فرد نيست . اين يك تفضلي است كه اگر شرايط حداقلي براي مومن بودن را داشته باشد ، اين مي تواند به فرد كمك كند
ص: 458
و اِلا اگر فرد اصلا مومن نباشد اگر در مكه هم بميرد كمكي به او نمي كند . ششم كسي كه فحشا يا شهوت حرامي براي او پيش بيايد و بتواند آنرا مهار كند از فزع روز قيامت در امان است . داريم : كسي كه صحنه ي حرامي براي او پيش بيايد و بخاطر خدا از آن چشم پوشي كند از فزع روز قيامت ايمن مي باشد . رجبعلي خياط مي گويد كه اگر خدا به من التفاتي كرد بخاطر اين بود كه در جواني صحنه اي مثل حضرت يوسف براي من پيش آمد و همانجا با خدا معامله كردم و گفتم كه خدايا من بخاطر تو از اين لذت حرام مي گذرم و تو هم من را تربيت كن. و فرار كردم . از آن موقع چشمم باز شد . هفتمين گروهي كه از فزع روز قيامت در امان هستند كساني هستند كه صحنه ي غضب و عصبانيت برايشان پيش بيايد و آنرا كنترل كنند زيرا در عصبانيت ها است كه غيبت و تهمت و فحش زده مي شود . انسان قبل از اينكه به سمت عصبانيت برود بايد آنرا كنترل كند زيرا موقع عصبانيت كنترل كردن آن خيلي مشكل است . آتش عصبانيت شعبه اي از جهنم است . اگر كسي بتواند خودش را در هنگام عصبانيت كنترل كند خودش را از عصبانيت نجات داده است . امام كاظم (ع) مي فرمايد : كسي كه خشم خودش را فرو ببرد در حالي كه توانايي آنرا دارد ، در روز قيامت خدا دل اين فرد را از ايمان و امنيت پر مي كند
ص: 459
. كنترل غضب كار سختي است ولي شدني است و احتياج به تمرين دارد . حاج احمد خوانساري عظمت و عصمت بالايي داشت . يكي از خصوصيات ايشان همان فرو بردن خشمش بود. بعضي ها به ايشان فحش مي دادند . يك روز فردي به ايشان فحش داد و ايشان هيچي نگفتند . هنگام نماز ايشان گفتند كه شما اجازه مي دهي كه بروم نمازم را بخوانم . فرد خجالت كشيد و معذرت خواهي كرد .
سوال – سوره سبا آيات 1 تا 7 را توضيح بفرماييد .
پاسخ – در آيه سوم مي فرمايد : كافران مي گويند كه قيامتي در كار نيست و دليلي هم نمي آورند . پيامبر بگو به پروردگارم قسم خواهد آمد پروردگاري كه علم غيب دارد و با اين پشتوانه قيامت را بپا مي كند. يك ذره اي در آسمان و زمين از علم خدا پنهان نيست و كوچكتر از اين و بزرگتر هم پنهان نيست وهمه ي اينها در كتاب مبين و لوح محفوظ جمع است .
سوال – در ادامه ده گروهي كه از فزع قيامت در امان هستند توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ – گروه هشتم كساني هستند كه اهل خدمت رساني به ديگران هستند و كار راه انداز هستند . امام كاظم (ع) مي فرمايد : خدا در زمين بندگاني دارد كه سعي دارند كار مردم را راه بيندازند ، اينها در روز قيامت در امان هستند . وقتي من كسي را خوشحال بكنم خدا آن روز من را خوشحال مي كند . سرور ايجاد كردن در قلب مومنين تاكيد شده است و حقيقت ادخال
ص: 460
سرور كار راه انداختن مردم است و اصل صله ي رحم هم همين است . ما معمولا صله ي رحم را به ديد و بازديد مي گيريم اما صله ي رحم فقط ديد و بازديد نيست بلكه صله ي رحم بازديد همراه با كار راه انداختن است . اگر كسي فقط ديد و بازديد را انجام بدهد ، صله ي رحم اصلي را انجام نداده است . پس بخش مهم صله ي رحم كار راه انداختن و خوشحال كردن مومن است . در جلد 74 بحارالانوار داريم كه امام صادق مي فرمايد : هنگامي كه خدا روح مومن را قبض مي كند ، دو تا ملكي كه مراقب او بودند به آسمان مي روند و مي گويند كه او بنده ي خوبي بود . دراطاعت تو سريع بود و در معصيت تو كند بود. حالا كه روح او را قبض كرده اي به ما چه امري داري ؟ خدا مي فرمايد : به زمين برويد و در كنار قبر او باشيد و تا قيامت ذكر بگوييد و اين تسبيح ها به پاي او نوشته بشود. امام فرمود : وقتي در روز قيامت خدا اين مومن را برانگيخت يك صورت مثالي همراه آن مومن مي شود و در جلوي او حركت مي كند . هر جا مومن هول وترسي از قيامت را مي بيند ، آن صورت مثالي مي گويد كه نترس غصه نخور الان چيزي از خدا به تو مي رسد كه خوشحال مي شوي و او را دل داري مي دهد . تا وقتي مومن در عرصه ي قيامت اين مراحل را طي مي
ص: 461
كند و در پيشگاه عظمت الهي قرار مي گيرد . خداوند اعمالش را به آساني حساب مي كند و دستور مي دهد او را به بهشت ببرند . مومن به صورت مثالي مي گويد كه خدا به تو خير بدهي كه اين قدر به من كمك دادي و ترس من را ريختي و من را شاد كردي ، تو كه هستي ؟ صورت مثالي مي گويد كه من آن خوشحالي هستم كه تو در قلب مومن انداختي و گره اي از مومن باز كردي . اين تجسم اعمال خودماست . يعني همان سروري كه ايجاد كرديم و اين باعث مي شود كه هول و ترس قيامت به شادي تبديل بشود. ما بايد از اين همه رحمت خدا چيزي جمع كنيم و كاسه ي خودمان را وارونه نگيريم . مرحوم محدث نوري استاد آقا شيخ عباس قمي مي فرمايد كه من در بين اعمال مستحبي بعد از زيارت عاشورا عملي را به ارزشمندي حاجت مومني را برآورده كردن نديدم . به عارفي گفتند كه اگر در دنيا يك ساعت بيشتر وقت نداشته باشي چكار مي كني ؟ او گفت : من دم در مي نشينم كه اگر مومني كاري داشت كار او را راه مي اندازم . بعضي مواقع حضرت علي (ع) در سر ظهر به بيرون دارالعماره مي نشست تا كسي حتي به مقدار كمي معطل نشود و حضرت كارش را راه بيندازد . دسته ي نهم كه از هول قيامت در امان هستند كساني هستند كه بر سر قبر مومني برود و هفت تا انا انزلناه بخواند و اين روايت از امام رضا (ع)
ص: 462
است . زيرا با اين كار براي مومن امنيتي ايجاد كرده ايم و در آنجا در امان هستيم . دهمين دسته كساني هستند كه بجاي كينه جويي با مردم عيب را در خودش پيدا بكند و انگشت اتهام را در مشكلات به سمت مردم نبرد . پيامبر فرمود : اگر كسي نفس خودش را دشمن بداند در قيامت در امان است زيرا فضاي جامعه را ناامن نكرده است .
6/9/90
دل اين سوره فجر پشت اين صبح مبين به تفاسير نگاه تو اگر گرم نبود ، شب ظلماني يخبندان را هيچ از قالب تكرار زدن شرم نبود ، آه اي عالم رباني عشق در كتابي ابدي شرح منظومه ي بيداري ما را بنويس .
سوال – در مورد نفخ صور و آثار آن توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ – شروع قيامت با صيحه و فرياد كوبنده اي است . كساني كه در عالم دنيا بسر مي برند با اين صيحه وارد برزخ بشوند و بعد از آن دو تا نفخ توسط حضرت اسرافيل صورت مي گيرد . نفخ اول نفخ مرگ است و كساني كه در عالم بالا هستند مثل ملائك فاني مي شوند و نفخ دوم كه پس از مدتي صورت خواهد گرفت نفخ حيات است كه موجودات مجدد زنده مي شوند و وارد قيامت مي شوند . اولين اثري كه در نفخ اول رخ مي دهد فزع و ترس بسيار شديدي است كه همه را در بر مي گيرد به جز يك عده . قرآن مي فرمايد : همه به فزع مي افتند جز يك عده . شيخ مفيد در كتاب ارشاد نقل
ص: 463
كرده است كه وقتي پيامبر از جنگ تبوك بر مي گشتند ، به يكي از سران كفر كه خيلي به شجاعت معروف بود گفت كه اسلام بياور تا تو در بزرگترين ترس ها در امان باشي . او با قلدري گفت كه من از چيزي نمي ترسم . پيامبر فرمود : تو نمي داني چه اتفاقي خواهد افتاد . همه با نفخ اول صور مي ميرند و با نخ دوم صور همه زنده مي شوند ، آسمان و كوهها به حركت در مي آيند و منهدم مي شوند و در آن روزه همه در فكر خويش هستند . تو در آن روز چكار مي كني ؟ او گفت : اين چيزهاي جديدي كه مي شنوم ترسناك است و همانجا با عده اي كه همراهش بودند به اسلام ايمان آورد . در آن روز اگر كسي در پناه خدا نباشد قطعا كم خواهد آورد . حضرت علي (ع) مناجاتي بنام مناجات مسجد كوفه دارد. خوب است كه گاهي اين مناجات در خلوت قبرستان خوانده بشود و خوب است كه به معاني آن توجه بشود . بعضي از دعاهاي آنرا مي توان در قنوت و سجده نماز خواند . حضرت مي فرمايد: خدايا من از تو پناه و ايمني مي خواهم براي روزي كه هيچ چيز به درد نمي خورد نه مال و نه فرزندان ، سرمايه ي انسان قلب بدون شرك است كه مي تواند به خدا ارائه بدهد ، خدايا از تو امان مي طلبم از آن روزي كه ظالم آنچنان دو دست خودش را از پشيماني به دندان مي گيرد و مي گويد كه
ص: 464
اي كاش با رسول خدا همگامي مي كردم و از او عقب نمي افتم ، خدايا از تو پناه مي خواهم از آن روزي كه مجرمين را با چهره شان مي شناسند موي پيشاني يا پاهاي او را مي كشند و مي برند . (كسي كه در فكرش گناه مي كرده او را از موي پيشاني مي گيرند وكسي كه با پا گناه كرده او را از پا مي گيرند .) ، خدايا از تو امان مي طلبم از آنروزي كه هيچ پدري از فرزندش حمايت نمي كند و هيچ فرزندي به درد پدرش نمي خورد ، وعده ي خدا حق است خدايا از تو ايمني مي طلبم از آن روزي كه معذرت خواهي ظالم به دردش نمي خورد ( در دنيا انسان مي توانست معذرت خواهي بكند و خدا او را مي بخشيد ولي در آن دنيا معذرت خواهي رشدي براي انسان ندارد ) آن موقع فقط عاقبت بد است كه شامل انساني مي شود كه در اين دنيا از خدا معذرت نخواسته است ، خدايا از تو ايمني مي خواهم از آن روزي كه هيچ كسي مال كسي نيست و خدا مالك همه چيز است ( البته الان هم خدا مالك همه چيز است ولي ظهوري ندارد و انسان فكر مي كند كه خودش مالك است) ، خدايا از تو امان مي طلبم از روزي كه هر كسي عزيزاني داشته از آن فراري است (يكي از اين جهت كه نبيند كه خجالت بكشد و يكي از اين جهت كه هركس مشغول كار خودش است ) هر كس مشغول خودش است ، در آن
ص: 465
روز نه تنها از عزيزانش فرار مي كند بلكه مي خواهد آنها را گِرو بگذارد تا خودش خلاص بشود زيرا گرفتاري شديد است و انسان مي خواهد خودش را نجات بدهد . فراز بعدي اين دنيا مولاي يا مولا است . در اين فراز حضرت مي فرمايد كه تو مولا هستي و من عبد هستم و من مشمول بخشش تو هستم زيرا تو بزرگ هستي و اگر قرار است كه كسي ببخشد تو بايد بر من ببخشي زيرا تو غني هستي و من فقير هستم ، خدايا اگر قرار باشد كه كسي بر كسي ترحم كند تو هستي كه بايد به من كمك بدهي ، تو راهنما هستي و من سرگردان ، راه بلد بايد به سرگردان كمك بدهد و من چيزي از خودم ندارم . ما در قرآن داريم كه عده اي از اين هول و اضطراب قيامت در امان هستند . ترس بزرگ آنها را محزون نمي كند و آنها خوش هستند . در روايات ما گفته شده كه ده گروه هستند كه از آن فزع اكبر درامان هستند . دسته ي اول معصومين و كساني كه در پرتوي معصومين و تحت ولايت معصومين زندگي شان را سپري كرده اند . اگر معصومين به آرامش مطلق رسيده اند بخاطر اين است كه به خدا وصل شده اند و هيچ چيز آنها را نگران نمي كند . قرآن مي فرمايد : كساني كه مومن هستند و عمل هم انجام داده اند كه در ايمان وعملشان شرك نيستند ، اين افراد امنيت دارند . امام حسين (ع) در روز عاشورا همه ي عالم مضطرب بودند
ص: 466
كه ولي خدا را آن طور به شهادت مي رسانند . در زيارت اول رجب زيارت امام حسين (ع) داريم : من شهادت مي دهم كه در خون شما پايه هاي عرش خدا لرزيد و مضطراب شد و تمام مخلوقات آسمان و زمني بر شما گريه كردند ، ساكنين آسمان و درياها و بيابان ها . نير تبريزي در ديوان آتشكده مي گويد : اي در غم تو ارض و سماء خون گريسته ماهي به آب و وحش به هامون گريسته ، جعفر آقاي مجتهدي وقتي به اين شعر رسيده بود گفت : يا اباعبدالله من مي دانم تمام عالم در مصيبت تو گريستند ولي من مي خواهم گريه عالم را ببينم . به ايشان صحنه اي نشان دادند كه تمام عالم يك چشم گرياني براي اباعبدالله در عاشورا دارد . محتشم كاشاني مي گويد: در بارگاه قدس كه جاي ملال نيست سرهاي قدسيان همه بر زانوي غم است . وقتي محتشم به اين مصرع رسيد : گرچه از ملال بري ذات ذوالجلال ،ديگر نتوانست قسمت دوم را بگويد . چه چيزي بگويد كه جسارت به خدا نباشد . خدا بري از ملال است و نتوانست مصرع دوم را بگويد . او خوابيد و در خواب مصرع دوم را به او الهام كردند . بگو: او در دل است و هيچ دلي نيست بي ملال . در روز عاشورا كه همه مضطرب بودند يك دلي بود كه آرام بود و خطاب يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي .... بود . ( آخر سوره ي فجر ) اين نفس آرام متلاطم نمي شود حتي در روز قيامت
ص: 467
. وقتي حضرت ابراهيم را در كوه آتش پرتاب مي كردند ، روايت داريم كه جبرئيل بر او نازل شد و گفت كه تو حاجتي داري ؟ ابراهيم گفت : من به تو احتياجي ندارم ولي به خداي خودم خيلي حاجت دارم و خدا مي داند كه من چه مي خواهم . معصوم و ولي خدا كسي است كه خدا و قدرت او را باور كرده است ، لاحول و لاقوه الا بالله را باوركرده است و باور كرده كه يك برگ بدون قدرت خدا از درخت نمي افتد . بخاطر همين راحت خودش را به خدا مي سپارد و متلاطم نمي شود . كساني كه در تحت ولايت ولي خدا هم هستند از هول قيامت در امان هستند . تحت ولايت معصوم بودن يعني اينكه چارچوب زندگي انسان با معيارهايي كه آنها داده اند تنظيم بشود، بايد و نبايد هايي كه آنها ترسيم كرده اند. معيارهايي كه آنها بيان كرده اند همان معيارهايي است كه خدا براي بندگي تنظيم كرده است و كل زندگي چنين انساني خضوع و يك سجده در مقابل خدا مي شود. در مقابل معيارهاي خدا از خودش چيزي در نمي آورد. چنين فردي در حصار معصومين وارد شده است . اين چارچوب ابتدا با يك اعتقاد شروع مي شود . كسي كه به سرپرستي و امامت آنها اعتقاد دارد ، اين خودش گام بلندي است . كسي كه محبت اهل بيت را دارد و اعتقاد به سرپرستي آنها دارد ، اين خودش ورود به قلعه ي ولايت است . منتها هركس كه بتواند تمام زندگي اش را با آنها تنظيم
ص: 468
كند به آنها نزديكتر است . سلمان بدون اجازه ي اميرالمومنين آب نمي خورد . سلمان در اين مرتبه بود . حالا ممكن است كه كسي در مرتبه اي باشد كه گناهاني هم داشته باشد ، درست است كه گناهان او بد است . از امام كاظم (ع) پرسيدند كه شيعه ي شما گناه هم مي كند ؟ امام فرمود : بله . سوال كردندكه مي شود از آنها تبري بجوييم ؟ امام فرمود : خير ، بايد از اعمال آنها تبري بجوييد . ذات آنها خوب است ولي اعمال شان بد است مثل الماسي كه در لجن افتاده است و مي توان آنرا تطهير كرد . پس ما نبايد نااميد باشيم . بعضي ها محبت اهل بيت را ناديده مي گيرند و مي گويند كه ما بايد فقط عمل را انجام بدهيم . محبت و اعتقاد يك عمل قلبي است و ورود به چارچوب ولايت است . اين باعث مي شود كه ذات الماس بشود. هرچه انسان بتواند اخلاق و رفتارش را به آنها نزديكتر بكند خودش را به كانون معرفت كه معصومين هستند نزديكتر مي كند . آيت اله بهجت هفتاد سال هر روز زيارت عاشورا ، زيارت جامعه كبيره و نماز جعفر طيار مي خواندند ، نماز سحر ايشان ترك نمي شود و هر روز به زيارت يك امام يا امام زاده مي رفتند. بعضي ها مي گويند كه اگر تحت ولايت اينها است ما نمي توانيم اين كارها را بكنيم زيرا وقت نداريم . شايد ما نتوانيم حتي هفت روز اين كارها را انجام بدهيم . حتي اميرالمومنين هم خودش را
ص: 469
در امان نمي دانست . ما وقت هاي هدر زياد داريم . طلبه به مرحوم حاج شيخ انصاري گفت: من يك ساعت مانده به اذان صبح بيدار مي شوم ، خوب است كه در اين ساعت عبادت كنم يا درس بخوانم ؟ ايشان گفتند كه در روز حرف زدن زيادت را ترك كن كه هم به نماز شب برسي و در روز هم به درس خواندن برسي . ما گاهي دو ساعت مسابقه ي فوتبال را مي بينيم و وقت براي مان مهم نيست ولي وقتي به عبادت مي رسيم همان نيم ساعت براي ما مهم مي شود. تمام كارشناسان اين برنامه گفته اند كه مي شود كل زندگي را به بندگي تبديل كرد . ما نمي خواهيم عبادت را از زندگي جدا بكنيم . زندگي معمولي انسان مي تواند عبادت باشد. انسان بايد سعي بكند كه تمام اعمالش را از يك فيلتر رضايت معصوم كه همان رضايت خداست عبور بدهد . اگر انسان همه ي كارهاي روزمره را در چارچوب و معيار قرار بدهد همه ي اينها سجده مي شود. خوشا آنان كه دائم در نمازند . نشانه ي ملموس كه انسان بتواند خودش را بسنجد كه ببيند راهش چقدر همگام با معصوم است ، اين است كه خودش را با گذشته مقايسه كند و ببيند كه ترازويش چقدر حساس تر شده است . من بايد خودم را با ده سال پيش مقايسه كنم و ببينيم كه ترازوي من در وزن كردن گناهان حساس تر شده است يا خير . مثلا اگر قبلا نسبت به مال حرام يا شبه ناك بي تفاوت بودم اما
ص: 470
الان مي ترسم و نسبت به آن حساس شده ام و بي تفاوت نيستم . اين نشانه ي رشد است . بعضي از ترازوها مثقال ها را حساب مي كند زيرا خيلي حساس است ولي بعضي از ترازو ها حتي كيلوها را هم حساب نمي كند. قرآن مي فرمايد : وقتي شيطان به يك مومن نزديك مي شود تمام وجودشان آژير مي كشد و حساس مي شوند. مرحوم عبدالكريم حائري يزدي اگر به سمت غذايي دست مي بردند كه نمي دانستند حرام است ، حالت تهوع به او دست مي داد . ايشان اينقدر تمرين كرده بود كه وجودشان با حرام هيچ سنخيتي نداشت. اياشندر ميهماني رفته بودند تا آمدند ميوه را بردارند دست كشيدند . صاحب خانه اصرار كرد كه من خمس ميوه ها را داده ام . ايشان فرمودند كه من وقتي دستم را به سمت اين مبوه ها بردم حالت تهوع به من دست داد. بعد طرف فهميد كه پسرش بخاطر اينكه ميهمان داشته اند ميوه ها را از باغ همسايه بدون اجازه چيده است . حساسيت ترازوها با هم فرق دارد . هر كس بايد خودش را با خودش مقايسه كند نه با ديگران . اگر ترازوي ما حساسيتش را از دست داده است معلوم مي شود كه ما از ولايت دور شده ايم . ولي اگر ما حساس تر شده باشيم يعني به كانون پاكي نزديكتر شده ايم .
سوال – آيات پاياني سوره ي احزاب را توضيح بفرماييد.
پاسخ – آيه هفتاد مي فرمايد: اي مومنين كساني كه اعتقاد داريد در عمل هم خدا را مراقب باشيد كلامتان حق
ص: 471
و محكم باشد. قول سديد دو ويژگي دارد . يكي اينكه دروغ نباشد و ديگري اينكه بيهوده نباشد و مفيد باشد. اين گفتار ميتواند انسان را بهشتي يا جهنمي بكند . روايت داريم كه هر روز صبح با ساير اعضا احوال پرسي مي كند .اعضا و جوارح مي گويند كه اگر تو بگذاري ما خوب هستيم .هيچ اعضاي مثل زبان نمي تواند پرگناه باشد . سي گناه از زبان امكان پذير است . مي فرمايد : اگر انسان بتواند زبان را كنترل كند زندگي تان خوب مي شود و گناهانتان بخشوده مي كند و اطاعت از خدا و رسول شما را به سعادت مي رساند.
29/8/90
سوال – در مورد نفخ صور در روز قيامت توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ – اولين مرحله اي كه در روز قيامت بوجود مي آيد صيحه ي آسماني و نفخ صور است . در بوجود آمدن عرصه ي قيامت اولين اتفاقي كه بوجود مي آيد همان صيحه ي آسماني است . علامه طباطبايي در رساله ي توحيديه مي فرمايند : ابتدا صيحه اي زده مي شود كه همان نفخ صور است، در اثر اين صيحه ي آسماني كه بسيار بلند و كوبنده است افرادي كه در دنيا هستند قالب تهي مي كنند و از دنيا مي روند . تمام كساني كه در آن موقع زنده هستند ، همه از بين مي روند و وارد برزخ مي شوند. در سوره ي ياسين اين صيحه را توضيح داده است . آيه 48 سوره ي ياسين مي فرمايد : افرادي كه از آخرت غافل هستند با مسخره مي گويند : اين روزي
ص: 472
كه وعده مي دهيد چه موقع مي آيد ؟ اينها منتظر چيزي نباشند جز يك صيحه و با آن صيحه كار همه تمام مي شود. اين صدا همه را فرا مي گيرد در حاليكه آنها در مسائل دنيايي مشغول مخاصمه بودند . آنها نه فرصت مي كنند كه وصيتي بكنند نه به خانواده شان سر بزنند . امام صادق (ع) مي فرمايد : اين صيحه ي آسماني در آخرالزمان است . و افراد با هم در بازارها چانه مي زنند و در جا مي ميرند . (با اين صيحه ي حيات عالم دنيا تمام مي شود .) هيچ كدام فرصت نمي كنند كه به منزلشان برگردند و سفارش و وصيتي بكنند . در روايت داريم كه قيامت ناگهان فرا مي رسد . و آنها غافلگير مي شوند . پيامبر مي فرمايد : اين حادثه چنان غافلگيرانه است كه در حاليكه دو نفر پارچه اي را باز كرده اند ديگر فرصت نمي كنند كه پارچه را ببندند و دنيا تمام مي شود. شخصي كه لقمه اي را برداشته و هنوز آنرا به دهان نبرده است با اين صيحه ي از دنيا مي رود . در زمان ما نمونه هاي خوبي براي صيحه داريم . مواد انفجاري صداي بلندي ايجاد مي كند . گاهي موج اين انفجارها به قدري شديد است كه ساختمان ها را خراب مي كند يا باعث كرشدن افرادي مي شود. حتي مي تواند بدن افردي را متلاشي بكند . اين يك چيز دست ساخته ي بشر است كه چنين موجي درست مي كند ولي صيحه ي آسماني دست ساخته ي بشر نيست .
ص: 473
وقتي همه به عالم برزخ ورود پيدا كردند دو تا دميدن در صور صورت مي گيرد . كلمه ي نفخ صور در قرآن دوازده مرتبه آمده است كه توسط اسرافيل صورت مي گيرد . نفخ يعني دميدن و صور هم به معناي شيپور است . براي يكسري اعلان هاي عمومي از شيپور استفاده مي كنند. دو تا نفخ صور توسط اسرافيل كه ملك مقرب الهي است دميده مي شود . يك نفخ دميدني براي مردن است كه نفخ مرگ است كه تمام افرادي كه در برزخ هستند همه مي ميرند جن و ملائك هم مي ميرند . بعد از مدتي نفخ دومي دميده مي شود . در روايتي داريم كه فاصله ي اين دو نفخ چهل سال است . اما ما نمي دانيم كه اين چهل سال چهل سال دنيايي است يا چهل سال آخرتي است . پس بين نفخ مرگ و نفخ دوم كه نفخ احيا است فاصله است . در نفح دوم روح به بدن ها برگردانده مي شود و وارد عرصه ي محشر مي شوند .
تمام ملائكه كارگزاران الهي هستند كه هر كدام كاري دارند . رئوساي ملائك چهار تا فرشته هستند كه همان ملائك مقرب هستند . مَلكي كه مامور رزق است كه حضرت ميكائيل است و رزق هاي مادي و معنوي را تقسيم مي كند . ملكي كه مامور آگاهي و علم است و وحي را مي آورد حضرت جبرئيل و ملك زير دست او است . ملكي كه واسطه در مرگ است و قبض روح به دست اوست ،عزرائيل است . حضرت اسرافيل ملكي است كه واسطه در
ص: 474
حيات است . بچه هايي كه بدنيا مي آيند و در جنين روح بر آنها دميده مي شود توسط اسرافيل انجام مي شود. دو تا نفخ صور را اسرافيل دارد كه يك مرگ عمومي براي همه و يك حيات عمومي براي همه است . اين كار حضرت اسرافيل است كه در بعضي از روايات داريم كه اسرافيل مقرب ترين ملك است و اولين ملكي است كه بر آدم سجده كرد . حيات همه موجودات و از جمله ملائك بدست او است و از اينجا مي توان عظمت اين ملك را فهميد . ممكن است كه اين سوال پيش بيايد كه واسطه مرگ حضرت عزرائيل است ، پس چرا الان حضرت اسرافيل در صور مي دمد و همه مي ميرند . در واقع حضرت عزرائيل واسطه مرگ انسانهايي است كه در دنيا هستند و بايد به برزخ منتقل بشوند . اما كساني كه در برزخ هستند و موجودات ديگر و حتي خود ملائك مقرب ، واسطه ي مرگ شان توسط حضرت اسرافيل است .
به تعبير علامه طباطبايي ، دميدن حضرت اسرافيل در شيپور يك تعبير كنايه از باب تشبيهي است . همان طور وقتي كه يك قافله اي مي خواهد حركت بكند يا بايستد ، شيپور دميده مي شود. حضرت اسرافيل هم براي توقف جهان و از كار افتادن همه ي موجودات زنده شيپوري مي دمد و اين براي تقريب به ذهن است . به اين صورت نيست كه شيپور و بوقي باشد بلكه اين تشبيه است . احتمال بعدي اين است كه اين تشبيه نيست بلكه اسرافيل براي ميراندن و زنده كردن موجودات يك
ص: 475
ابزاري دارد . آن ابزار بگونه اي اين دم الهي و نفس رحماني را به اذن خدا وارد مي كند كه آن دم به هر كسي بخورد در دفعه ي اول باعث مرگش و در دفعه ي دوم باعث زنده شدن آن مي شود. آن دم و نفس رحماني به همه مي خورد ولي شيپور شبيه شيپورهاي اين دنيايي نيست . آن ابزار شبيه به شيپور است. عظمت آن ابزار عظمت كل آسمان و زمين است . امام سجاد (ع) فرمود : صور اسرافيل شاخ بزرگي است كه دو طرف دارد . ( از يك طرف دميده مي شود و دو تا خروجي دارد كه يك خروجي براي عالم پايين يا زمين است و يك خروجي براي موجودات آسماني است ) كه فاصله ي اين دو سر به اندازه ي فاصله ي آسمان و زمين است و همه جا را فرا گرفته است . هيچ موجودي نيست كه دم به آن نخورد . پس اين يك شيپور معمولي نيست و يك ابزار براي رساندن دم الهي به همه ي موجودات است . پيامبر فرمود : اين شيپور مادي نيست و يك موجود مجرد نوري است . اين شيپور سوراخ هايي به تعداد افراد موجودات عالم دارد . دميدن موضوعيت دارد نه صدا . هر كدام از اين نفخ هاي صور آثاري دارد . نفخ اول كه در اثر آن همه ي موجودات مي ميرند اولين اثرش اين است كه يك هولي در همه ي موجودات بوجود مي آيد و در اثر همان فزع موجودات از دنيا مي روند يعني يك مرگ توام با وحشت .
ص: 476
در قرآن داريم : روزي كه در صور دميده بشود و همه ي آنهايي كه در آسمان و زمين هستند دچار اضطراب و فزع مي شوند مگر يك عده اي كه خدا بخواهد . وقتي در شيپور دميده مي شود آن روز ، روز هولناكي براي كافرين است . در سوره ي زمر آيه 90 مي فرمايد : هر كس كه به آخرت حسنه اي بياورد خدا به آنها جزاي بهتري مي دهد و از فزع و ترس روز قيامت در امان هستند . حسنه يعني خوبي مطلق كه در آن بدي نباشد . حسنه ولايت اميرالمومنين است . كسي كه اين ولايت را با خودش بياورد در امان است . داريم كه ولايت اميرالمومنين دژي است كه هر كسي وارد ولايت بشود ايمن است .زيرا ولايت اميرالمومنين همان ولايت خداست . كسي كه تحت سرپرستي خدا زندگي اش را اداره كرده است و اهل ولايت است از فزع در امان است . وقتي حادثه ي قيامت اتفاق مي افتد همه ي كرات درگير اين حادثه مي شوند . وقتي در كرات و كهكشان ها زلزله پيش بيايد خيلي هول و ترس دارد . قرآن مي فرمايد : در آن روز چشمها خاضع ، گريان و ترسان است . در همان روز يك عده خندان هستند . پيامبر فرمود كه سه تا چشم هستند كه در آن روزي كه همه گريان هستند آنها خندان هستند : چشمي كه از خشيت خدا در اين دنيا گريه داشته باشد ( اگر كسي اشك چشم نداشته باشد بايد خودش را درمان كند . امام سجاد (ع) مي فرمايد
ص: 477
: خدايا گِله مي كنم از چشمي كه خشك باشد ) ، چشمي كه از حرام چشم پوشيده است و از نگاه حرام پر نشده است ( اگر نگاه آلوده باشد قلب را بشدت آزار مي دهد .مرحوم آيت الله قاضي آنقدر مراقب چشمش بود كه چشم ترس شده بود و و قتي به نامحرمي مي رسيد چشمش ناخودآگاه فرو مي افتاد . مرحوم حائري يزدي مي گفت كه اگر من در خواب هم نامحرمي ببينم چشم مي پوشم . يكي از شاگردان آيت الله ارباب گفت : استاد ما قسم مي خورد كه من نود سال عمر دارم ولي يك نگاه حرام نداشته ام ) .
انشاء الله ما از كساني باشيم كه از فزع روز قيامت به دور باشيم .
سمت خدا – 22/8/90
آقاي عالي
سوال – هرجا كه سر زدم همه در مرز بودن است ، كو مرز تازه اي كه فرا تر ز بودن است . پروانه وار بال و پر گر گرفته ام ، پروانه ي عبور من از مرز بودن است . كو عمر خضر ، رو طلب مرگ سرخ كن ، كين شيوه جاودانه ترين طرز بودن است . خاموش مي شويم و فراموش مي شويم ، ما را اگر كه وسوسه در سر، ز بودن است .
سوال – در خصوص قيامت توضيح بفرماييد.
پاسخ – بعد از عالم برزخ ،وارد مرحله ي بسيار هولناك و بسيار عظيمي مي شويم كه عالم قيامت است . صحنه هاي عجيبي در قيامت اتفاق مي افتد كه شايد تصور برخي از صحنه هاي آن براي ما مشكل باشد
ص: 478
. زماني كه قرآن مي خواهد قيامت را توصيف كند مي فرمايد: قيامت سنگين است . بار گراني بر آسمانيان و بر اهل زمين است . قيامت به ناگهان فرا مي رسد . در روايتي داريم كه حضرت عيسي (ع) از جبرائيل پرسيدند كه قيامت چه زماني فرا مي رسد؟ حضرت جبرائيل وقتي اسم قيامت را شنيدند به خود لرزيدند . سپس گفتند كه از كسي چيزي پرسيدي كه در اين مسئله داناتر از شما نيست . فقط همينقدر به شما بگويم كه بر آسمان ها و زمين سنگين است . و ناگهان فرا مي رسد . علامه مجلسي در جلد شانزده بحار الانوار نقل كرده كه امام باقر (ع) فرمودند : روزي پيامبر اكرم (ص) و جبرائيل نشسته بودند . يك مرتبه جبرائيل به عالم بالا توجهي كرد . و رنگ او تغيير كرد . در روايت است كه پيامبر فرمودند جبرائيل از ترس زرد شد . به همان نقطه اي كه او نگاه كرد ، من هم نگاه كردم . ديدم فرشته ي بسيار عظيمي كه مغرب و مشرق عالم را پر كرده بود ، به طرف پايين آمده و به من نزديك شد. گفت: يا محمد (ص) خداي متعال فرموده كه من تو را بين دو چيز مخير كنم . اينكه پادشاه يا سلطاني باشي يا عبد و بنده باشي . پيامبر مي فرمايد من به جبرائيل نگاه كردم ديدم كه حال او به حالت عادي بازگشت . بعد به من گفت كه يا رسول الله (ص) انتخاب كن كه عبد باشي . پيامبر اكرم (ص) فرمود كه من مي خواهم عبد
ص: 479
و بنده اي از بندگان خدا باشم . آن فرشته بازگشت . پيامبراكرم (ص) از جبرائيل سوال كردند : چرا حال تو تغيير كرد ؟ از ترس و نگراني تو من به قدري هراسناك شدم كه تا بحال اينقدر نگران نشده بودم . جبرائيل گفت : يا رسول الله اين ملك را مي شناسيد ؟ اين ملك اسرافيل بود . ( دربين ملائك مقرب الهي كه چهار ملك هستند . طبق روايات اسرافيل از همه مقرب تر است ) . جبرائيل گفت : از زمان خلق آسمان ها و زمين تا به امروز اين ملك به عالم پايين نيامده بود . الان كه اينجا آمد من فكر كردم كه براي امر قيامت آمده است . به همين خاطر ترسيدم . بعد از آن متوجه شدم كه مأموريتي دارد . آمده است كه شما را بين اين دو امر مخير كند . برخي از افرادي كه اين موضوع را مي فهميدند ، خيلي مي ترسيدند . موي برخي از مردگاني كه حضرت عيسي (ع) زنده مي كرد از ترس سفيد شده بود . زماني كه حضرت عيسي (ع) پسر حضرت نوح را زنده كرد، همه ديدند كه موي او سفيد است . حضرت عيسي سوال كردند كه شما در همين سن پيري از دنيا رفتيد؟ گفت من جوان بودم . اما الان چون به اذن خدا شما من را زنده كرديد گمان كردم كه بخاطر قيامت بلند شده ام . به همين خاطر از ترس موهاي سر من سفيد شد. البته قيامت براي همه هولناك نيست . در قرآن هم آمده است كه برخي از افراد
ص: 480
از قيامت در امان هستند . البته اينطور نيست كه كسي از قبل تضميني داشته باشد كه از قيامت نترسد . وقتي كه پيامبر(ص) و اولياي خدا اينگونه ترس داشتند . ما چقدر مي توانيم مطمئن باشيم؟ هرزماني پيامبر اكرم (ص) ياد قيامت مي كردند ، رنگ ايشان عوض شده و اشك مي ريختند . شايد برخي از دوستاني كه به قم مشرف شده و نماز حضرت آيت الله بهجت را بودند فراموش نكنند . اين بزرگوار نمازهاي عجيبي داشتند . بدون استثناء در همه ي نماز ها منقلب مي شدند. اما نماز شب جمعه ي ايشان نماز ديگري بود . گويي در و ديوار مسجد گريه مي كرد . ايشان در شب هاي جمعه در ركعت اول بعد از حمد سوره ي جمعه را مي خواندند . در ركعت دوم بعد از حمد سوره ي ديگري را مي خواندند. زماني كه سوره ي جمعه را مي خواندند و به اين آيه مي رسيدند كه مي گويد اي پيامبر به مردم بگو آن مرگي كه از آن فرار مي كنيد ، يك روز به سراغ شما مي آيد . شما را به محضر آن كسي مي برند كه به همه چيز عالم است . هم به پنهان و هم به ظاهر شما آگاه است . خدا به آن كارهايي كه مي كرديد خبر مي دهد . آيت الله بهجت به اينجا كه مي رسيدند ، كاملاً مشخص بود كه منقلب شده اند . در ركعت دوم زماني كه به اين آيه مي رسيدند كه مي گويد اي پيامبر به مردم تذكر بده و آنها را
ص: 481
موعظه كن شايد فايده اي داشته باشد . اما آن كسي از موعظه ها و تذكرات تو نفع مي برد كه دل زنده اي داشته و خدا ترس باشد . آدم شقي و كسي كه قساوت دل، او را گرفته از اين موعظه ها دوري مي كند . آن كسي است كه وارد بزرگترين آتش مي شود . آيت الله بهجت به اينجا كه مي رسيد سكوت مي كرد . گويي ديگر توان خواندن نداشت . ما درروايت داريم كه آتش هاي دنيا نسبت به آتش قيامت هفتاد مرتبه تنزل پيدا كرده اند . شما حتي نمي توانيد نزديك آتش كوره هاي ذوب آهن و يا ريخته گري ها شويد . با اين حال اين آتش هفتاد مرتبه تنزل يافته ي آتش جهنم است . البته در جهنم تنها آتش نيست بلكه چيزهاي ديگري هم است كه عذاب آن از آتش بيشتر است . آقاي بهجت بعد از چند لحظه با يك صداي بسيار ضعيف ادامه ي آيه را قرائت مي كردند . آن كسي كه در آن آتش بزرگ رفته نه مي ميرد كه رهايي پيدا كند و نه مي تواند زندگي كند . بين مرگ و زندگي دست و پا مي زند . آقاي بهجت هفتاد سال ، هر روز زيارت عاشورا ، زيارت جامعه ي كبيره ، نماز جعفر طيار مي خواندند و هر روز بين الطلوعين بيدار بودند . و هر روز نيز به زيارت حرم مي رفتند . آن موقعي كه در نجف بودند به زيارت حرم آن مكان مي رفتند و زماني كه قم بودند به زيارت حرم حضرت
ص: 482
معصومه (س) و زماني كه در مشهد بودند به زيارت حرم حضرت امام رضا (ع) مي رفتند . گاهي ما هفتاد روز و يا هفت روز هم نمي توانيم اين كار را بكنيم . اما ايشان هفتاد سال اين كار را تكرار مي كردند . اما باز هم اينگونه ترس داشتند . درجات معرفت انسان متفاوت است و نسبت به اين درجات ، حالات فرد نيز مختلف است . ما نيز بايد يك شباهتي با انبياء و اوليا و يا اين كساني كه شاگردان آنها بودند داشته باشيم . اما گاهي اوقات حتي ترس آن را هم نداريم . يك نفر پيامك زده بود به اين مضمون كه من با اينكه گناهان بزرگي مرتكب شده ام كه خدا مي داند ، اما ترسي از مرگ و عالم آخرت ندارم . در جواب ايشان بايد گفت كه يا شما نمي دانيد گناه چيست و چه عواقبي دارد و يا مرگ و آخرت را نمي شناسيد . وگرنه اگر انسان مرگ را شناخته و بداند كه به چه جايي مي رود و يا حتي احتمال آن را بدهد، بسيار تكان دهنده است . درروايت است كه اميرالمومنين (ع) زماني كه حاكم بودند، به نزديك بازار مي آمدند و از اينكه مي ديدند همه مشغول كار خود هستند گريه مي كردند . مي فرمودند: بندگان خدا بانگ كوچ زده اند ، حواس خود را جمع كرده و غافل نباشيد . يك ابديتي در پيش داريد . اين سال هاي كوتاه كه به اندازه ي يك پلك به هم زدن هم نيست ، شما را مشغول نكند . اين
ص: 483
حالات را اين بندگان بزرگ الهي داشته اند . گاهي برخي از جملات براي ما يك تخيلي ايجاد مي كند . اميرالمومنين (ع) اينگونه مي فرمودند، ولي گاهي برخي از ما مي گوييم كه ما علي داريم چه غم داريم . گويي اميرالمومنين (ع) خداي نخواسته يك بيمه ي گناهي است كه به ما مي گويد شما هركاري مي خواهيد بكنيد . يك نفر از حضرت سوال كرد كه چرا شما اينقدر عبادت مي كنيد ؟ ايشان فرمود : مي ترسم به برادرم رسول خدا نرسم . يك زماني امام سجاد (ع) روي چهار دست و پا حركت مي كردند . از بسياري سجده وركوع نمي توانستند روي پاي خود بايستند . امام باقر(ع) فرزند ايشان مي فرمايد كه من نوجوان بودم . وقتي پدر خود را با پيشاني پينه بسته و چهره ي نوراني ديدم كه اين چنين چهار دست و پا حركت مي كند ، گريه كردم . گفتم: پدر جان شما خيلي سخت مي گيريد . امام سجاد (ع) فرمود : فرزندم كتاب جدم علي (ع) را بياور . وقتي كتاب اميرالمومنين كه حالاتي از ايشان در آن نوشته شده بود را آوردم . امام سجاد (ع) چند ورقي را نگاه كرده و آن را كنار گذاشتند . سپس فرمودند : چه كسي مي تواند به عبادت هاي علي (ع) برسد. حضرت علي (ع) اينگونه بودند .آنوقت گاهي برخي از ما مي گوييم كه علي داريم چه غم داريم . با اين حرف گويي مي خواهيم بابي از تنبلي رابراي خود باز كنيم . يك شاعري بود به اسم حاجب كه شعري
ص: 484
به اين مضمون گفت كه حاجب اگر معامله ي حشر با علي است ، آسوده باش هرچه بخواهي گناه كن . آن حضرت را در خواب ديد . ايشان فرمود: اين چه حرف اشتباهي است كه زدي ؟ اينگونه بگو : حاجب اگر معامله ي حشر با علي است ، شرم از رخ علي كن و كمتر گناه كن . كسي كه وارد ولايت اميرالمومنين (ع) مي شود اهل عمل است . در روايت است كساني كه اهل ولايت هستند ، اهل تقوا بوده و در آن شهري كه آنها زندگي مي كنند از همه باتقوا تر و خدا ترس تر هستند . كساني كه اهل ولايت هستند حقوق ديگران را رعايت مي كنند . يك عده اي براي ديدن امام رضا(ع) به مرو رفتند . خادم ايشان به نزديك در آمده و گفت چكار داريد ؟ گفتند ما يك عده از شيعيان اميرالمومنين (ع) هستيم و از راه دور آمده ايم كه به خدمت امام رضا(ع) برسيم. خادم به نزد امام رضا(ع) آمده و گفت يك عده از شيعيان جد شما هستند و مي خواهند با شما ملاقات كنند . امام فرمودند بگوييد بروند من الان فرصت ندارم . خادم به آنها گفت برويد امام وقت ندارند . فردا آمدند بازهم امام ايشان را نپذيرفتند . در روايت است كه تا دو ماه امام رضا (ع) ايشان را راه ندادند . بعد از دو ماه آنها به خادم گفتند از آقا بپرسيد مگر ما چه جفايي كرده ايم كه اينگونه ما را دشمن شاد مي كنيد. حضرت فرمود : مي توانيد داخل شويد .
ص: 485
سپس به آنها فرمود : شما واجبات خدا را درست انجام نمي دهيد .حرام هاي خدا را مرتكب شده و حقوق يكديگر را هم مراعات نمي كنيد . آنوقت مي خواهيد من شما را به خانه ي خود راه بدهم . شيعه كسي است كه از همه اهل عمل تر و باتقواتر است . ما كه شيعه ي اميرالمومنين (ع) سعي كنيم كه به سمت قله هايي كه اهل بيت دوست داشتند ، برويم . به تعبير امام رضا (ع) شيعه كسي است كه در زندگي او حضرت علي (ع) و اهل بيت وارد شده باشند . حضرت امير(ع) فرمود كه شما نمي توانيد مانند من باشيد ولي زحمت خود را بكشيد . ما هم دست شما را مي گيريم . شفاعت مربوط به كسي است كه در كلاس اهل بيت نشسته و احياناً در جايي كم آورده است . در اين صورت اهل بيت به او كمك مي كنند . امام صادق (ع) فرمود كه روزغدير در عالم بالا، به معناي روز عهد است . يعني روزي است كه ما بايد تجديد عهد كنيم . اينكه كارهايي كه از ما خواسته شده، انجام داده ايم يا خير. امام ما خداترس و اهل عمل بود . اين را نيز به ما توصيه مي كند.
سوال – آيا قيامت ذاتاً هولناك است؟
پاسخ – در مورد قيامت ما به طور كلي سه مرحله بحث داريم . اولين مرحله اي كه بايد در ارتباط با آن بحث كنيم ، نفخ صور است . همان دميدن حضرت اسرافيل در صور است . نفخ صور باعث ميراندن يك عده
ص: 486
و بعد از آن زنده شدن تمام اموات خواهد شد . مرحله ي دوم قيامت : بعد از اينكه همه از قبر ها برخواسته و روح به جسم بازگشت و تعلق دوباره گرفت . و همه در عرصه ي محشر جمع شدند . تمام خلايق و انسان ها از اولين تا آخرين حضور پيدا مي كنند . همه ي انسان ها بايد در صحنه ي محشر ، از توقف گاه هايي عبور كنند . به تعبير قرآن و برخي روايات عقبه ها و گردنه هايي وجود دارد . شما ديده ايد كه در كوه ها گاهي اوقات گردنه هاي صعب العبوري وجود دارد . اين هم به همين صورت است . كلاً پنجاه توقفگاه است كه ما بايد در هركدام از آنها توقف كنيم. جماعت محشر بايد حركت كرده و به هركدام از اين توقفگاه ها برسند . البته هركسي حساب خود را دارد و اينطور نيست كه مثلاً در صف بايستند . هيچ كس به ديگري كاري نداشته و مشغول كار خود است . اگر كسي از اين توقفگاه هاي پنجاه گانه عبور كرد به جزايي كه يا بهشت و يا جهنم است، مي رسد. اينجا ديگر ابدي و جاودانه است . كسي كه وارد بهشت مي شود ديگر بيرون نمي آيد . اما كسي كه وارد جهنم مي شود تا زماني كه تطهير شود در آنجا باقي مي ماند. در جهنم سختي هايي را مي چشيم كه باز تاب اعمال خود ما در دنيا است . به تعبير مكرر قرآن ، سختي ها و آساني هاي آخرت فقط مربوط به اعمال انسان در
ص: 487
دنيا است .
سوال –در خصوص سوره ي لقمان آيات بيست تا بيست و هشت توضيح بفرماييد.
پاسخ- در آيه ي بيست اين سوره خداوند متعال مي فرمايد: نمي بينيد كه خدا همه ي موجودات آسمان و زمين را مسخر و در خدمت انسان قرار داد . گويي همه چيز مقدمه اي است براي اينكه در خدمت انسان باشد و انسان بتواند رشد كند. خدا نعمت هاي خود را گسترده و فراوان سرازير كرد . نعمت هاي ظاهري همين نعمت هاي مادي است كه به چشم مي آيد . مانند بدن سالم ، خانواده ي آبرومند ، عقل و هوش و غيره . اما نعمت هاي باطني ، نعمت هاي معنوي است . مثل معرفت به خدا ، دين ، حب اهل بيت وغيره كه خيلي اوقات ناديده مي گيريم . من زماني خدمت آيت الله اراكي ره بودم . ايشان اشك مي ريخت و نعمت هاي خدا را اسم مي برد . كه اگر من الان بگويم شايد برخي بخندند . ايشان مي گفت : خدا ابروي ما را بالاي چشم قرار داده است . اگر اين ابرو زير چشم بود چقدر زشت بود . انگشت ها با هم مساوي نيست . اگر مساوي بود ما يك دكمه را هم نمي توانستيم ببنديم . اينها چيزهايي است كه به چشم نمي آيد و ما فكر مي كنيم عادي است . هرچقدر انسان لطيف تر باشد ، اين نعمت ها بيشتر به چشم او مي آيد. در اين آيه خداوند مي فرمايد كه نعمت هاي مادي و معنوي خود را سرازير كرده است. اما با
ص: 488
اين وجود بازهم برخي از مردم با خدا جدل مي كنند . بدون اينكه علمي داشته باشند و يا فطرت، آنها را راهنمايي كند . و نه اينكه كتاب آسماني آنها را هدايت كند . يعني بدون هيچ حجت و دليلي اين كار را مي كنند . اينها همه نعمت ها و نشانه هايي است براي اينكه انسان ، با خداوند آشتي كند. اما باز هم لجوجانه بر روي موضع خود مي ايستد .
سوال – لطفاً چند كتاب درخصوص رجعت معرفي بفرماييد.
كتاب بازگشت به دنيا در پايان تاريخ – از آقاي خدامراد سليميان . كتاب ارزنده اي است كه بسيارروان درخصوص رجعت نوشته شده است. از انتشارات بوستان كتاب . كتاب دوم : عصر شكوهمند رجعت است . از آقاي محمد رضا اكبري. كتابي است كه در آن رواياتي كه درخصوص رجعت است به خوبي بررسي شده است . كتاب سوم : رجعت بازگشت بزرگ در هنگام ظهور است . از آقاي حسين شهميري. كتاب چهارم : زيبايي مرگ در كلام عارفان . از آقاي محمد جواد شعباني مفرد.
سوال – در خصوص زمان هاي توقف در زمان حشر توضيح بفرماييد.
پاسخ – در قرآن در سوره ي معارج خداوند متعال فرموده كه ملائكه و روح كه كارگزاران حكومت الهي هستند بالا مي روند، گويي كار آنها تمام شده است . روز قيامت همان روز محشر است . اين يك روز است اما روزي كه به تعبير قرآن به اندازه ي پنجاه هزار سال است . البته مي تواند نسبت به افراد متفاوت باشد . در روايتي از امام صادق (ع) است كه
ص: 489
قيامت پنجاه موقف است كه هركدام هزار سال طول مي كشد. در جلد هفت بحارالانوار روايت شده كه امام صادق (ع) فرمود : خود شما در اينجا به حساب خود رسيدگي كنيد ، قبل از اينكه در قيامت از شما حساب بكشند . در قيامت هر موقف هزار سال است . مرحوم شيخ صدوق قرموده كه در هركدام از اين توقف گاه ها يك تكليفي از تكاليف بررسي مي شود . يك موقف مربوط به نماز . يكي مربوط به ذكات است . يكي مربوط به ولايت است . يكي مربوط به صله ي رحم است . يكي مربوط به حق الناس است . كه در روايت است اسم آن مرصاد است . مرصاد در آيه ي قرآن نيز آمده است . پيامبر فرمودند : در همين مرصاد كه توقفگاهي است كه حق الناس را بررسي مي كنند ، مي دانيد مفلس چه كسي است ؟ اصحاب گفتند : مفلس كسي است كه پولي نداشته و هزينه هاي زيادي بر روي دوش او است . پيامبر(ص) فرمودند : نه مفلس كسي است كه با كوله باري از خيرات و حسنات وارد موقف مرصاد مي شود . اما آنجا طلبكاران او را مي آورند . چون حق الناس است و بايد از آنها حلاليت بطلبد . در آنجا آنقدر بايد از كيسه ي خيرات خود به اين طلبكاران بدهد تا او را حلال كنند . همه چون نياز دارند ، به سادگي فرد را حلال نمي كنند . اگر اين كيسه ي خيرات تمام شد ، از گناهان فرد طلبكار برداشته و داخل كيسه ي او
ص: 490
مي گذارند . مفلس اين فرد است كه ابتدا با كيسه اي از حسنات وارد شده ، اما الان كيسه اي پر از گناهان دارد . نبايد گفت كه اين مسئله خلاف قرآن است . البته قرآن گفته است كه كسي گناه ديگري را بردوش نمي كشد . پس چطور گناه ديگران را بر روي دوش ما مي گذارند . اين گناه ديگران ، درواقع تاوان عمل خود ما است . ما كه در دنيا ظلمي كرده ايم و حالا بايد از آن افراد حلاليت بطلبيم . در دنيا مي توانستيم با دو كلمه حلاليت بطلبيم . يا از اول مراقب بوديم كه حقي از ديگران ضايع نمي كرديم . در قيامت بايد حلاليت طلبيد، اما كسي پول نياز ندارد . حسنات هم كه تمام شده است . بنابراين بايد باري از دوش فرد طلبكار برداريم تا ما را حلال كند . وگرنه بايد در اين موقف هزار سال باقي بمانيم . يك آيه ي ديگري در سوره ي حج است كه گفته زمان روز قيامت هزار سال است . اما در سوره ي ديگري پنجاه هزار سال گفته است . البته اينها با هم منافات ندارد . چون آيه ي سوره ي حج تنها يك موقف را گفته است . گاهي مي پرسند مگر سال از گردش زمين به دور خورشيد بوجود نمي آيد ؟ در قيامت به فرموده ي قرآن ، خورشيد و زمين وجود ندارد ، پس اين سال چگونه است . جواب در خود آيه آمده است . منظور پنجاه هزار سال، از سال هايي است كه شما مي شماريد .
ص: 491
يعني مقدار آن طولاني است و اگر شما بخواهيد با مقياس هاي دنيايي آن را اندازه بگيريد، به اندازه ي پنجاه هزار سال است . از پيامبر(ص) سوال كردند كه اين مدت خيلي طولاني است . با وجود پنجاه هزار سال ديگر رمقي نداريم كه به بهشت برسيم . پيامبر(ص) فرمود: قسم به خدايي كه جان من در دست او است . براي يك مومن از خواندن يك نماز واجب كمتر طول مي كشد . مومن بايد تا آنجا كه مي تواند نماز اول وقت بخواند . نماز خود را بي جهت قضا نكند . مي تواند اين پنجاه هزار سال را با نماز كوتاه كند . بنابراين براي شخص مومن سريع مي گذرد. افرادي كه اهل ولايت هستند ، از ترس روز قيامت در امان خواهند بود . البته اهل ولايت بايد تلاش كند . در جايي كه مشكل پيدا كردند، ولايت از آنها دست گيري خواهد كرد .
سمت خدا – 17/8/90
آقاي عالي
عمري بجز بيهوده بودن سر نكرديم ، تقويم ها گفتند و ما باور نكرديم . در خاك شد صد غنچه در فصل شكفتن، ما نيز جز خاكستري بر سر نكرديم . دل در تب لبيك تاول زد ولي ما ، لبيك گفتن را لبي هم تر نكرديم . حتي خيال ناي اسماعيل خود را ، همسايه با تصويري از خنجر نكرديم . بي دست و پا تر از دل خود كس نديدم ، زان رو كه رقصي با تن بي سر نكرديم.
سوال – شما در جلسات قبل از اهميت دعاي عهد و باقي ماندن در عهد با امام
ص: 492
زمان عج سخن گفتيد . و دل هاي ما را خيلي مشتاق اين دعا و باقي ماندن بر اين عهد كرديد . اما كساني كه سواد خواندن اين دعا را ندارند و يا خانم هايي كه در روزهايي از ماه عذر شرعي دارند چكار بايد بكنند ؟
پاسخ – در روايتي از امام صادق (ع) است كه يكي از دستورالعمل هايي كه شخص را لايق همراه بودن با امام زمان عج مي كند ، خواندن چهل روز دعاي عهد است . روح اين دستورالعمل، باقي ماندن در آن عهد است . وگرنه يك چنين نتيجه ي ارزشمندي ، صرفاً با الفاظ و خواندن به دست نمي آيد . آن مقام بلند تنها با چهل قرائت به دست نمي آيد. بايد يك اتفاقي در روح و نفس انسان رخ بدهد . چهل روز پاي آن عهد ايستادن است كه باعث آن شايستگي ها و لياقت ها مي شود . در اين دعا مي گويد كه خدايا امروز و تا هر زماني كه زنده هستم بر عهد خود باقي مي مانم . بايد صادقانه چهل روز اين كار را بكنيم . درست است كه روح اين دعا و دستورالعمل باقي ماندن در عهد است . اما امام صادق (ع) مي فرمايند كه بايد چهل روز اين دعا را خوانده و بر عهد آن باقي ماند . بنابراين تنها بر عهد باقي ماندن كافي نيست و خواندن اين دعا هم موضوعيت دارد . خداوند متعال در قرآن مي فرمايد : نماز بخوانيد براي اينكه به ياد من باشيد . در اين صورت ممكن است كسي بگويد كه در
ص: 493
صورتي كه روح نماز ياد خدا است ، من هميشه به ياد خدا هستم پس نماز نمي خوانم . به يك درويشي گفتند كه چرا نماز نمي خواني ؟ گفت من ياهو مي گويم كه پدر نماز است . اين حرف اشتباه است . خدا مي توانست تنها عنوان كند كه ذكر بگوييد . اما گفته است كه نماز بخوانيد . چون پيكره و قالب موضوعيت دارد . به تعبير ديگر ، خدا ذكري را از ما مي خواهد كه از اين قالب برخواسته و نتيجه ي قالب نماز باشد . روزه و حج هم ذكر است . اما هركدام از آنها خاصيت خود را دارد . وقتي كه گفته مي شود براي رسيدن به هدفي خاص اين عمل را انجام دهيد . بدانيد كه اين عمل هم موضوعيت دارد . بنابراين خواندن چهل روز دعاي عهد موضوعيت دارد و نبايد كسي آن را ترك كند . اگر كسي سوادي براي قرائت اين دعا ندارد ، مي تواند از فرد ديگري بخواهد كه اين دعا را خوانده و او نيز آن را تكرار كند . به مرور هم خود او اين دعا را حفظ خواهد شد . اگر فرد همه ي تلاش خود را كرد اما باز هم نتوانست اين دعا را بخواند ، در صورتي كه بر روي عهد خود باقي بماند ، انشاء الله خداوند متعال آن تفضل را نصيب او خواهد كرد . در مورد خانم ها ، عذر شرعي مانعي براي خواندن دعا نيست . در زماني كه خانم ها عذر شرعي دارند برخي از عبادات مانند نماز خواندن و روزه
ص: 494
گرفتن را نمي توانند انجام دهند . يا چهار سوره ي قرآن كه سجده ي واجب دارد را نمي توانند بخوانند . ولي بقيه ي عبادات را نبايد ترك كنند . يكي از اشتباهاتي كه خانم ها در اين زمان مرتكب مي شوند اين است كه كلاً خود را از عبادات محروم مي كنند . مثلاً قرائت قرآن روزانه ي خود را كلاً ترك مي كنند . يا زيارت برخي از جاها كه حكم مسجد ندارد را كنار مي گذارند . اين كار اشتباه است . در رساله ها داريم كه مستحب است خانم ها در زماني كه عذر شرعي دارند در محل سجاده ي خود بنشينند و به مدتي كه نماز مي خوانده اند ذكر بگويند . به اين خاطر كه عادت عبادتي آنها از بين نرود . چه بسا افرادي بوده اند كه چون فاصله اي بين عبادات آنها بوجود آمده ، سرد شده و عبادات خود را ترك مي كردند . خواندن دعاي عهد و بقيه ي دعاها براي خانم هايي كه عذر شرعي دارند هيچ اشكالي ندارد . البته در برخي از رسالات آمده كه در اين دوران براي خانم ها، خواندن بيش از هفت آيه ي قرآن مكروه است . مكروه بودن يك قاعده ي كلي است كه فقهاي ما هم ذكر كرده اند . مكروه بودن يعني اينكه ثواب آن نسبت به زماني كه اين عذر را فرد ندارد ، كمتر است . نه اينكه اصلاً فرد دعا و قران نخواند .
سوال – شما گفتيد در زمان ظهور امام زمان عج فلسفه ي وجودي شيطان تمام مي شود
ص: 495
. و شيطان به دست آن حضرت از بين خواهد رفت . اصلاً فلسفه ي وجودي شيطان چه بوده كه عمر او در زمان حضرت به پايان مي رسد ؟
پاسخ – مقصود از خلقت انسان به عنوان موجود برتر اين است كه به توحيد و بندگي برسد . در صورتي كه به توحيد و بندگي برسد تمام استعدادهاي او شكوفا مي شود . و رشد و كمال انساني در او به طور كامل به فعليت مي رسد . خداوند متعال بندگي را از انسان مي خواهد كه اختياري بوده و باعث رشد و شكوفايي استعداد هاي او شود ، نه بندگي اجباري . خداوند موجوداتي دارد كه به اجبار و قهراً بندگي مي كنند ، مانند ملائكه . اگر مي خواست انسان هم به اجبار بندگي كند نياز به خلق او نبود ، چون ملائكه بودند . كمال انسان كه مي تواند او را بالاتر از ملك قرار دهد ، اين است كه به اختيار عبوديت كند . اين مقصود اصلي خداوند از خلقت انسان است . براي اينكه اين غرض تحقق پيدا كرده و انسان بتواند انتخاب كند بايد دو راه موجود باشد . يكي بندگي و ديگري شيطنت . به همين خاطر خداوند به شيطان اجازه ي فعاليت داده است . كه او بتواند در مقابل راه خيري كه انبياء و اولياء از جانب خدا آورده اند، يك راه ديگري را هم ارائه دهد . به تعبير مولوي: در جهان دو باند مي آيد به ضد ، تا كدامين را تو باشي مستعد . نه اينكه خدا دو غرض اصلي دارد ،
ص: 496
عبوديت و شيطنت . غرض اصلي عبوديت است . اما چون عبوديت اختياري است ، طبعاً به شيطان هم اجازه ي فعاليت داده شده است . بنابراين بودن شيطان و دستگاه ابليس يك غرض تبعي است . وقتي كه شيطان به خداوند گفت كه به من اجازه بده تا قيامت زنده بمانم . خدا نگفت ، من تا قيامت به تو مهلت مي دهم . بلكه فرمود كه تا يك وقت معيني به تو مهلت مي دهم . در واقع مهلتي كه خداوند متعال به شيطان داده ، به خاطر آن غرض اصلي است . به شيطان اجازه داده شده كه وسوسه كرده ويك راه شري را ارائه كند . وگرنه بر كسي سلطه نداشته و نمي تواند كسي را به زور منحرف كند . در ضمن عمر او نيز محدود است . اگر انسان ها به واسطه ي رشد خود به عبوديت برسند ، ديگر نيازي به شيطان وجود ندارد . كساني كه در زمان ظهور حضور دارند ، كاري كرده اند كه اين لياقت را پيدا كرده اند . يعني تلاشي انجام داده اند . چون ظهور يك زمينه هاي جهاني نياز دارد. بنابراين زمينه هايي را مردم در خود ايجاد كرده اند كه اين نعمت تام الهي نصيب آنها شده است . درست است كه لغزشها و امتحانات ما كه در زمان ظهور نيستيم بيشتر و سخت تر است . اما فضيلت انسان هايي كه در زمان غيبت بتوانند بر دين خود باقي بمانند فوق العاده است . پيامبر اكرم (ص) فرمود : هر يك از آنها پنجاه برابر اصحابي كه در
ص: 497
زمان من هستند ، فضيلت دارند . چون دين را مانند آتشي در كف دست خود نگاه داشته اند . بنابراين فضيلت افرادي كه در آخر الزمان هستند بيشتر است . در ضمن راه هم بسته نيست . اگر كسي واقعاً مشتاق است كه در زمان ظهور ، حاضر باشد . كاري بكند كه با افراد رجعتي بازگردانده شود . هرچند ظهور در زمان او رخ ندهد ، اما او در زمان ظهور بازگردانده شود . بنابراين هيچ ظلمي به كسي نشده است .
سوال – اگر در حق كسي كه الان از دنيا رفته ،بدي يا ظلمي كرده باشيم . چگونه مي توانيم از او طلب بخشش كنيم. و اينكه چگونه مي توانيم مطمئن شويم كه او ما را بخشيده است ؟
پاسخ – لزومي ندارد كه ما به سمت خواب ديدن و اظهار روح برويم و از اين طرق متوجه شويم كه فرد فوت كرده ما را بخشيده است يا خير . اين طرق اعتبار صد درصد ندارد . بنابراين نيازي نيست كه ما از اين راه ها حلاليت كسب كنيم . بلكه قاعده و قانون دارد . اگر شما براي شخصي كه از دنيا رفته و مديون او هستيد ، هدايايي را بفرستيد . براي او استغفار كرده و يا نماز هاي قضا شده ي او را بخوانيد . درست است كه نماز و روزه ي شخص متوفي بر پسر بزرگ او واجب است . ولي اگر ديگران هم از باب احسان بخوانند، از گردن او ساقط مي شود . شخص متوفي به شدت نيازمند است و ما بايد نياز او را
ص: 498
برطرف كنيم . مرحوم قطب راوندي روايتي را آورده است به اين مضمون كه اموات با صداي حزين، خويشان و آشنايان خود را صدا مي زنند ، كه خدا شما را رحمت كند ما را فراموش نكنيد . برما رحم كرده و از دعا و صدقه بر ما بخل نورزيد ، تا خدا هم بر شما رحم كند . پيش از آنكه شما هم مثل ما شده و دست شما از دنيا كوتاه شود . ما هم روزي مثل شما توانا بوده و اين زيادي هاي معاش كه اكنون در دست شما است ، در دست ما بود. ولي در راه خدا خرج نكرديم . وحق را منع كرديم . اكنون وبال آن براي ما و نفع آن براي ديگران است . بنابراين اموات در يك چنين موقعيتي التماس مي كنند . اگر كاري براي آنها بكنيم معلوم است كه از ما راضي مي شوند . روايتي از امام باقر (ع) داريم به اين مضمون كه مي شود يك فرزندي زماني كه پدر و مادر او زنده هستند به آنها خوبي و احسان كند . ولي همينكه از دنيا رفتند ، آنها را فراموش كند . ديون و بدهي هاي آنها را پرداخت نكند . اين فرزند با آنكه در زمان حيات والدين مورد نفرين آنها نبوده . اما بعد از مرگ مورد نفرين و عاق آنها قرار مي گيرد . برعكس نيزامكان دارد . فرزندي بوده كه در زمان حيات پدر و مادر به آنها جفا كرده و عاق والدين بوده است . اما به محض اينكه آنها از دنيا مي روند ، گويي
ص: 499
تلنگري به او وارد شده است . شروع به خوبي واحسان به آنها كرده و ديوني كه به گردن دارند را پرداخت مي كند . در اين روايت است كه اين فرزند از نفرين پدر و مادر خارج شده و مورد دعاي آنها قرار مي گيرد . بنابراين براي اينكه بخواهيم از فرد متوفي حلاليت بطلبيم بايد به او خوبي كنيم . لزومي هم ندارد كه حتماً به خواب هاي خود تكيه كنيم .
سوال – لطفاً در خصوص آيات 33 تا 41 سوره ي مباركه ي روم توضيح بفرماييد.
پاسخ – خداوند متعال در آيه ي چهل و يك مي فرمايد كه فساد و مشكلات و بلاها يي كه در عالم دنيا مي بينيد . بخاطر كارهايي است كه خود مردم انجام مي دهند . اين اعمال آنها است كه باعث مي شود مجازات شده و نتيجه ي آن را ببينند . در روايتي از امام رضا (ع) است كه هرگناهي كه اضافه مي شود ، يك بيماري جديد اضافه مي شود . بنابراين بسياري از اين بلاها بخاطر گناهان است . در ضمن خداوند متعال مي فرمايد: ما برخي از كارها و گناهاني را كه انجام داده اند به آنها باز مي گردانيم . و بسياري از آنها را بخشيده و ناديده مي گيريم . اما برخي از گناهان را به عنوان تنبيه به آنها برمي گردانيم كه در همين دنيا بيدار شوند . براي اينكه كار به آخرت كشيده نشود . اين مسئله بخاطر لطفي است كه خداوند به بنده هاي خود مي كند . درروايت داريم كه برخي از گناهان هستند
ص: 500
كه خداوند متعال در همين دنيا كيفر آنها را مي دهد . بخصوص اين مسئله در مورد ظلم به فرد ضعيف است . امام باقر (ع) فرمود كه موقع مرگ ، پدرم امام سجاد (ع) من را در آغوش گرفته و گفت : اين وصيت را پدرم در موقع مرگ خود به من گفت و پدر او نيز اميرالمومنين (ع) در موقع مرگ به او گفت . مبادا به كسي كه هيچ ياوري جز خدا ندارد ، ظلم بكنيد . حتماً خداوند از او پشتيباني كرده وسريعاٌ در همين دنيا به شما كيفر مي دهد . بنابراين يكي ظلم به فرد بي يار و ياور و ديگري قطع رحم ، بخصوص در مورد پدر و مادر است .
سوال – در جلسات قبل شما گفتيد كه برخي از افرادي كه معارف الهي به آنها نرسيده است ، سوال و جواب قبر ندارند . حتي ممكن است مورد عفو خداوند متعال قرار بگيرند . بعد از شنيدن صحبت شما ، من گفتم اي كاش ما هم در يك نقطه ي دورافتاده بوديم . و حرفي از دستورات وآموزه هاي دين نشنيده بوديم . در نتيجه بدون سوال و جواب قبر مستقيم به بهشت مي رفتيم . آيا اين آرزوي بدي است يا خير؟
پاسخ – اصولاً سوال و جواب قبر مربوط به افرادي است كه در دنيا يك موضع گيري ضد ديني داشته اند . اعم از اينكه مومن بوده اند و يا كافر بوده اند . مستضعفين كه در روايات ما نه مومن هستند و نه كافر ، سوال قبر ندارند . البته اين به
ص: 501
آن معنا نيست كه فشار قبر هم ندارند . چون فشار قبر ابتدا بخاطر آلودگي هايي است كه انسان دارد . و ديگري بخاطر تعلقات او به دنيا است . بنابراين اگر كسي به دنيا اعتياد داشته باشد ، وقتي او را جدا كرده و به عالم ناشناخته ي برزخ مي برند، آن فشار و سختي ها را خواهد چشيد . اين مسئله ربطي به اينكه معارف به آنها رسيده باشد يا خير، ندارد . فشار قبر مربوط به تعلق و دلبستگي فرد به دنيا است . البته برخي از افراد مانند بچه ها يا افرادي كه مجنون هستند از اين قاعده مستثني هستند . چون اين افراد دلبستگي ندارند . بنابراين افراد بالغي كه حق به آنها نرسيده و حجت بر آنها تمام نشده است ، سوال قبر ندارند. اما دليلي نيست كه فشار قبر هم نداشته باشند . يعني اينطور نيست كه كاملاً بدون سختي و مشكل باشند . از طرف ديگر ، درست است كه اين افراد به جهنم و محيط غضب خدا نمي روند . اما در برخي از روايات آمده كه در اعراف قرار مي گيرند . اعراف مكاني است بين بهشت و جهنم. در محيط غضب الهي نيست اما در بهشت هم نيست . به فرض اگر اين افراد به بهشت هم بروند ، به درجات پايين و نازل آن وارد مي شوند . جايي كه از لذت ها و نعمات بهشت كه محصول عمل صالح است ، خبري نيست . ما درروايات داريم كه زمين بهشت خالي است . خود انسان بايد با اعمال و ايمان خود نعمت
ص: 502
ها را به آنجا بفرستد. تمام نعمات بهشت ، تجسم اعمال ما است . مستضعفيني كه اعمال صالح چنداني ندارند ، زياد از اين نعمات برخوردار نمي شوند . از پيامبر اكرم (ص) نقل شده كه بهشت هشت در داشته و جهنم هفت در دارد . يعني راه ها و اسباب ورود به بهشت هشت چيز است. و راه هاي ورود به جهنم هفت چيز است . هركدام از درهاي بهشت يك عنوان دارد . باب المجاهدين ، باب المعروف و... يك در مربوط به كساني است كه جهاد كرده اند . يك در مربوط به كساني است كه در اين دنيا اعمال صالح انجام داده و امر به معروف كرده اند . يك در مربوط به شاكرين ، يك در مربوط به صابرين و يك در مربوط به روزه داران است . اينها همه مربوط به كساني است كه در اين دنيا اعمالي را انجام داده اند . در جلد هشت بحار الانوار يك روايت از امير المومنين (ع) است كه فرمود: بهشت هشت در دارد . يك باب است كه انبياء و صديقان وارد مي شوند . در دومي است كه شهدا و صالحين وارد مي شوند . پنج در ديگر مربوط به شيعيان و محبين اهل بيت است . يك در هم مربوط به تمام كساني است كه اشهد ان لا اله الا الله مي گويند اما ذره اي از بغض اهل بيت در دل آنها نيست . اين مسئله در واقع مربوط به مستضعفين فكري است . اصل بهشت با آن نعمت هاي سرشار مربوط به اهل ولايت است . روايتي
ص: 503
از پيامبراكرم (ص) است كه مي فرمايد: وقتي كه يك فرد بهشتي مي خواهد وارد شود ، در بهشت را كه مي كوبد . اين كوبه از يك ياقوت سرخ است كه بر روي يك صفحه ي طلايي كوبيده مي شود . وقتي كه كوبه روي صفحه خورده مي شود ، طنين آن يا علي است. از علامه طباطبايي سوال شد كه چرا طنين كوبه ي بهشت يا علي است ؟ ايشان فرمودند: وقتي كه يك نفر به در خانه اي مي رود ، صاحب خانه را صدا مي زند . صاحب و ساقي بهشت ، اميرالمومنين علي (ع) است . پس اصل بهشت و نعمت هاي سرشار آن مربوط به اهل ولايت است. مستضعفين مقام بالايي ندارند كه كسي آرزوي آن را داشته باشد . در ضمن همت مومن نبايد كم باشد و اين مقدار را از خدا طلب كند . يك نفر از پيامبر(ص) پرسيد من را مي شناسيد ؟ من كسي بودم كه در اوايل بعثت زماني كه به طائف آمديد من در خانه ي خود از شما پذيرايي كردم. پيامبر (ص) خيلي او را تحويل گرفته و فرمودند : يك چيزي از ما بخواه . آن مرد گفت: اگر دويست گوسفند و يك چوپان باشد خوب است . پيامبر (ص) سري تكان دادند و خواسته ي او را برآورده كردند . اما بعد فرمودند كه چرا همت اين مرد اينقدر كم بود؟ چرا همت آن پيرزن بني اسرائيل را نداشت . خداوند خطاب به حضرت موسي كرد كه از مصر به فلسطين برو و جنازه ي حضرت يوسف را هم با
ص: 504
خود همراه ببر. آن حضرت گفت كه من نمي دانم جنازه ي ايشان در كجا دفن است. فرمودند كه از پيرزني كه در مكاني ساكن است بپرس به تو مي گويد. البته خداوند مي توانست مستقيماً مكان دفن را بگويد اما حكمتي در اين قضيه بود . حضرت موسي طبق آدرسي كه داده شد ، رفت و آن پيرزن را پيدا كرد . از او پرسيد تو مي داني كه حضرت يوسف در كدام مكان دفن است؟ گفت: مي دانم ولي شرط دارد . شرط آن هم اين است كه در بهشت من همنشين با شما باشم . حضرت موسي فهميد كه اين پيرزن خيلي با معرفت است . پيامبر (ص) فرمود كه چرا اين مرد فقط دويست گوسفند و يك چوپان از ما خواست . چرا همت آن پيرزن را نداشت . همت مومن بايد اينگونه باشد . همنشيني با اهل بيت را آرزو داشته باشد نه مقام مستضعفين را .
سوال – شما درجلسه ي قبل گفتيد كه همه ي ائمه و مخصوصاً امام زمان عج چون انسان هاي كاملي هستند بايد كامل ترين مرگ كه شهادت است را درك كنند . آيا اين اتفاق در مورد پيامبر اكرم (ص) هم افتاده است يا خير؟ چون ما بيشتر لفظ رحلت را در مورد ايشان مي شنويم .
پاسخ – درست است كه ما معمولاً در مورد پيامبر(ص) كلمه ي رحلت را بكار مي بريم . اما طبق همان قاعده ي كلي انسان كامل در همه چيز، از جمله در نوع مردن كامل ترين است. بالاترين نوع رحلت و كوچ از اين دنيا به
ص: 505
تعبير اميرالمونين (ع) در نهج البلاغه ، شهادت است . پيامبر اكرم (ص) هم طبق گفته ي تاريخ نويسان و همينطور روايات به شهادت رسيده اند . يعني بيماري كه باعث شد پيامبر(ص) از دنيا بروند ، مسمويت بود . آن هم بخاطر غذاي مسمومي بود كه در خيبر فردي براي ايشان آورده بود . از امام صادق (ع) است كه پيامبر(ص) در روز خيبر مسموم شدند . خود پيامبر(ص) درروزي كه به بستر بيماري افتادند فرمودند: آن چيزي كه پشت من را امروز شكست و من را زمين گير كرد ، غذايي بود كه در خيبر خوردم . هيچ پيامبر و جانشين پيامبري نيست مگر اينكه شهيد شود . اين لفظ رحلت اعم است مي تواند مي تواند شهادت و يا فوت باشد . ولي ما بايد به آن قاعده ي انسان كامل توجه كنيم.
سمت خدا – 15/8/90
آقاي عالي
نماز صبح سبكباري ، به سكر اشهد ان رويت. نماز مغرب مشتاقي ، به شوق حي علي مويت . به شرب خمر گرفتارم ، شراب چشم خمارت را . اسير جذبه ي محرابم ، به طاق هشتي ابرويت . دو چشم معجزه بر دوشت ، صفا و مروه ي حيراني است . دويده هاجر چشمانم ، به شرق زمزم گيسويت . بخواب و در دل بي تابم ، شكوه موسم حج را باش . طواف حاجي دستانم ، به گرد كعبه ي گيسويت . چه شام ها كه نخوابيدند ، زدست من كه نخوابيدم . چه عذرها كه بدهكارم ، به مردمان سر كويت . چه مي شود كه شبي من هم ،
ص: 506
وضو بگيرم از اين چشمه . كه آسمان پرو بالي شست ، در انبساط پرستويت .
سوال – آيا رجعت و بازگشت برخي از اموات به دنيا در آخر الزمان در هنگام ظهور ، منافاتي با قرآن ندارد؟ چون در قرآن داريم كه زماني كه هنگام مرگ مجرمان و انسان هاي فاسد فرا مي رسد از خداوند درخواست رجعت به دنيا را مي كنند . خداوند در جواب آنها مي فرمايد كه هرگز رجعتي در كار نيست . و شما در برزخ باشيد تا زماني كه قيامت فرا برسد.
پاسخ – شايد در ابتدا به نظر برسد رجعت و بازگشت برخي از اموات به دنيا در زمان ظهور ، با بعضي از آيات قرآن منافات داشته باشد. ولي اگر عميقاً مطالعه كنيم متوجه مي شويم كه كدام رجعت در قرآن رد شده و خداوند متعال فرموده كه هرگز رجعتي در كار نخواهد بود . در واقع اين رجعت با رجعتي كه قرآن در خصوص آن صحبت كرده هيچ منافاتي ندارد . عقيده به رجعت يك عقيده ي قرآني است . در قرآن هفتاد و شش آيه در خصوص رجعت داريم . حتي دربرخي از موارد خداوند نمونه هاي صريحي را ذكر كرده كه اموات از عالم برزخ به عالم دنيا بازگشته اند . در آيه ي دويست و پنجاه ونه سوره ي بقره داستان حضرت ارمياي پيامبر ذكر شده است . آمده كه صد سال خداوند او را ميراند ، سپس زنده كرده و به عالم دنيا باز گرداند. يا مردگاني كه توسط حضرت عيسي (ع) زنده مي شدند . كه نه تنها مسلمين بلكه
ص: 507
مسيحيان اين مسئله را قبول دارند . صريحاً در برخي از اين آيات خداوند مي فرمايد كه برخي از مردگان به عالم دنيا بازگشته و زندگي كردند . بنابراين تعجب برانگيز است كه چرا برخي از مردم اين مسئله را انكار كرده و يا حتي قابل هضم نمي دانند . اگر پذيرش اين مسئله مشكل بوده و يا امكان نداشت ، خداوند در قرآن اين مسئله را عنوان نكرده و نمونه هاي صريح آن را بيان نمي كرد . بنابراين عقيده به رجعت، يك مسئله ي قرآن است و پشتوانه ي عقلي دارد . اگر كسي عمق رجعت را متوجه شود ، در واقع تجلي و جلوه ي امامت در آخر الزمان را در مي يابد . بنابراين ما بايد به اين رجعت عقيده پيدا كنيم . در ضمن اين رجعت با آن آيه اي كه خداوند فرموده هيچ رجعتي در كار نيست، منافات ندارد . در آيه ي نود و نه و صد سوره ي مومنون خداوند متعال فرموده : زماني كه چشم برخي از گناهكاران ، مجرمين و كفار به حقايق عالم آخرت باز مي شود . به اين خاطر كه در زمان مرگ ملائك عذاب را با چهره هاي عبوس و خشن مي بينند و از طرف ديگر جايگاه آخرتي خود را اجمالاً مشاهده مي كنند . در ضمن هواهاي نفس و شهوات آنها نيز فروكش كرده و شعور آنها كاملاً فعال و بيدار شده است . يك دفعه يك ندامت و پشيماني عميق آنها را در بر گرفته و احساس حقارت از عمر بر باد رفته مي كنند . در نتيجه
ص: 508
اظهار پيشماني كرده و مي گويند خدايا ما را باز گردان تا جبران كرده و عمل صالح انجام دهيم . خداوند متعال مي فرمايد : اصلاً . اين درخواست در اين زمان بي مورد است. چون چشم اين افراد به يك حقايقي باز شده و از روي ترس اين حرف ها را مي زنند . وقتي كه آنها به دنيا بازگردند ، باز هم با نفس برگشته و همان هواهاي نفس و خباثت ها را دارند . در آيه ي ديگر خدا مي فرمايد : اگر اينها را بازگردانيم باز هم به همان كارهاي خود مي پردازند . اين افراد دروغ مي گويند كه ما را بازگردان ، ما خوب مي شويم . بنابراين خداوند رجعتي را مردود مي داند كه به درخواست خود كفار و فاسقان و به هدف اصلاح باشد . چون اين هدف دروغين است . اما در آخر الزمان ، كفار نه به اختيار ، بلكه به اجبار باز گردانده مي شوند . نه براي اصلاح و عمل صالح ، بلكه براي انتقام و ذلت . سوماً اين هدف يك هدف دروغين نيست بلكه كاملاً درست و راست است . چون با اين رجعت اين افراد ذلت ديده و انتقام ظلم هايي كه كرده اند كاملاً از آنها گرفته مي شود . بنابراين رجعتي كه در قرآن رد شده ، رجعت به اختيار كفار است . رجعتي كه ما اعتقاد داريم ، رجعت اجباري بوده و به هدف عذاب و انتقام است . رجعتي كه قرآن مردود دانسته ، رجعت به هدف اصلاح است . اين هدف دروغين است ، چون
ص: 509
خدا مي فرمايد اصلاً اين افراد اصلاح پذير نيستند. پس چيزي را كه قرآن رد كرده ، ما نيز مردود مي دانيم و شكي در آن نيست .
سوال – شما مي گوييد كه در رجعت ، سران كفر و ذلالت براي ديدن ذلت و انتقام به دنيا بازگردانده مي شوند . حال با توجه به اينكه اين افراد عالم برزخ و عذاب هاي آن را ديده و حقانيت راه پيامبران براي آنها واضح شده است . اگر اين افراد به دنيا بازگردانده شوند ، فرصتي پيدا مي كنند كه توبه كرده وگذشته ي خود را اصلاح كنند . در نتيجه بجاي اينكه به ضرر آنها باشد كاملاً به نفع آنها است .
پاسخ – اولاً آنطور نيست كه هركسي كه چشم او به حقايقي باز شده باشد ، دست از باطل خود بردارد . و به سمت حق رفته و ايمان بياورد . بنابراين نبايد فكر كرد چون كفار صحنه هاي حقيقت را ديده اند ، وقتي به دنيا بازگردانده مي شوند ، ايمان مي آورند . ما در طول تاريخ افراد زيادي را داشته ايم كه با اينكه حقيقت را ديده بودند بر باطل خود پافشاري مي كردند . و لجوجانه بر باطل اصرار مي كردند . كم نبودند كساني كه معجزات پيامبر و انبياء را مي ديدند و مي فهميدند كه اين كارها مربوط به بشر نيست ، اما مي گفتند همه ي اينها سحر است . بعد از غدير خم كه پيامبر (ص) ، حضرت علي (ع) را نصب كردند ، شخصي نزد ايشان آمده و گفت : اين جوان را
ص: 510
كه نصب كردي از جانب خود تو بود يا از جانب خدا ؟ پيامبر (ص) فرمودند : از جانب خدا . اين فرد گفت : خدايا اگر اين از طرف تو بوده و حق هم بوده ، يك عذاب بفرست كه من از بين بروم . من طاقت اين مسئله را ندارم . از اين هم بالا تر مگر شيطان عالم ملائكه و معجزات انبياء را نديده است ؟ مگر به حق آگاهي ندارد ؟ اما دست از شيطنت خود بر نمي دارد . كساني كه با رجعت باز مي گردند سران كفر و ذلالت هستند . يعني كساني كه آنقدر لجوج بوده اند كه با انبياء ، اولياء و معصومين مخالفت مي كردند . اين افراد كساني هستند كه نفس آنها در خباثت و لجاجت شكل گرفته است . چون ذات آنها به شكل ديگري است ، زماني كه به دنيا باز گردانده مي شوند، بازهم به همان شيطنت خود ادامه مي دهند . بنابراين اين افراد وقتي باز گردانده مي شوند ، توبه نمي كنند . حتي اگر توبه هم بكنند، توبه ي آنها پذيرفته نيست . چون در بسياري از آيات و روايات قرآن آمده كه توبه ي فرد تا زماني مورد قبول واقع مي شود كه چشم او به عالم حقيقت بازنشده است . به محض اينكه چشم فرد به عالم آخرت باز شد ، ديگر توبه پذيرفته نيست . توبه زماني باعث رشد و تكامل فرد شده و براي او فايده و ارزش دارد كه از روي اختيار باشد . يعني با اختيار، حق را انتخاب كرده باشد . اما
ص: 511
زماني كه چشم انسان به حقايقي از جانب عالم غيب باز مي شود ، از روي اجبار و ترس توبه مي كند . اين مسئله ديگر ارزش نداشته و باعث رشد نمي شود . فرعون هم در لحظه ي آخر توبه كرد . به تعبير قرآن فرعون موقع غرق گفت كه من به خداي بني اسرائيل ايمان آوردم . خداوند متعال در جواب او فرمود : الان ديگر ارزشي ندارد . اين از روي ميل به حق و انتخاب حقيقت نيست كه باعث رشد شود . هركسي هنگام ترس از روي اجبار اين حرف ها را مي زند . خداوند متعال از اينكه رحمت و مغفرت او شامل حال كسي شود ، هيچگاه بخل ندارد . چه در دنيا و چه پس از دنيا . هميشه رحمت خدا واسعه است . اما هنگامي كه شخص عالم آخرت را مي بيند و دار دنيا بسته مي شود ، زمان عمل كردن او تمام مي شود . دار عمل ، دار دنيا است . مانند يك بطري در بسته كه در اقيانوس انداخته شود . آب بي نهايت است اما چون بطري در بسته است ، آب را جذب نمي كند . رحمت خدا بي نهايت است ، اما زماني كه مرگ شخص فرا رسيده و آن طرف را مي بيند ، دار او بسته شده و عمل تمام مي شود . بنابراين اينطور نيست كه مغفرت خدا شامل حال او نشود بلكه اين فرد ديگر نمي تواند مغفرت خدا را جذب كند . در رجعت ، آن فردي را كه باز مي گر دانند در واقع
ص: 512
بطري در بسته است . يعني آن فردي كه به دنيا آورده مي شود ، فردي است كه آخرت را ديده است . اولاً اين فرد چون در خباثت و لجاجت شكل گرفته ، توبه نمي كند . ثانياً اگر هم توبه كند ، اين توبه پذيرفته نيست و ارزشي ندارد . چون خود او نمي تواند رحمت را جذب كند . در زيارت آل ياسين يك فرازي دارد كه از آيه اي به اين مضمون اختباس شده است : رجعت شما حق بوده و جاي شكي در آن نيست . زماني باز مي گرديد كه ايمان آوردن فردي كه قبلاً ايمان نداشته به درد او نمي خورد . توبه در زمان رجعت از جانب كفار مورد قبول نيست.
سوال – شما گفتيد بعد از شهادت امام زمان (عج) اولين امامي كه رجعت مي كند ، امام حسين (ع) است . اين امام غسل و نماز به حضرت را به عهده دارد . اصلاً مگر امام زمان (عج) شهيد مي شوند ؟ چطور در زماني كه جهان پر از عدل و داد است ، ظلم ريشه كن شده و شيطان هم از بين رفته است . شخص ظالمي پيدا مي شود و حضرت را به شهادت مي رساند .
پاسخ – ما تنها يك روايت داريم كه به طور خاص از شهادت امام زمان (عج) اسم برده است . ولي سند اين روايت ضعيف است . بنابراين زياد نمي توان به اين روايت تكيه كرد . اما روايات زيادي داريم كه به طور عمومي گفته است كه همه ي ائمه شهيد مي شوند . گفته
ص: 513
شده هيچيك از ما اهل بيت نيست كه يا با شمشير كشته شده و يا مسموم شده و به شهادت نرسيده باشد . به طور اصولي نيز بايد همينطور باشد . امامان ما در همه چيز الگو هستند . از جمله در مرگ ايشان ، چون كامل ترين مرگ شهادت است . در خطبه ي 123 نهج البلاغه آمده است كه شرافتمندانه ترين نوع مرگ شهادت است . پيغمبر (ص) در يك روايت معروف فرمودند كه هر عمل صالحي كه انجام دهيد ، بالاتر از آن يك عملي وجود دارد . تا شهادت كه بالاتر از آن ديگر چيزي وجود ندارد . آيا امكان دارد ائمه كه لايق ترين انسان ها بوده اند، اين بالاترين را نداشته باشند ؟ مرگ هركسي به شكل زندگي او است . وقتي زندگي آنها پاك ترين و با فضيلت ترين بوده است ، مرگ آنها نيز بافضيلت ترين است . لذا در بسياري از دعاها ائمه درخواست شهادت كرده اند . در دعايي كه در ماه رمضان خوانده مي شود ، امام صادق (ع) اينگونه دعا مي كردند: خدايا وفات من را قتل در راه خود قرار بده . در مجلس ابن زياد ، زماني كه او امام سجاد(ع) را تهديد به قتل كرد . ايشان فرمود : من را تهديد به قتل مي كنيد . مگر نمي دانيد كه قتل و كشته شدن عادت ما بوده وشهادت مايه ي افتخار ما است ؟ حضرت زينت (س) در خطبه اي كه در سفر اسارت خواندند ، فرمودند : خدارا شكر كه آغاز كار ما را سعادت و پايان كار
ص: 514
ما را شهادت قرار داده است . پس طبق همين روايات عمومي به خوبي مي توان متوجه شد كه همه ي ائمه از جمله امام زمان عج به شهادت مي رسند . در اصول كافي هم اين روايت آمده است كه امام زمان عج فوت كرده و امام حسين (ع) ايشان را غسل داده و نماز مي خوانند . البته در اين روايت كلمه ي موت آمده كه اعم از شهادت و يا مرگ طبيعي است . ما از روايات ديگر بايد استخراج كنيم كه اين موتي كه در اين روايت در خصوص امام زمان عج گفته شده در واقع همان شهادت است . درست است كه در زمان امام زمان عج ظلم اجتماعي وجود ندارد . چون حكومت عادلانه است ، كسي نمي تواند به طور گسترده به جامعه ظلم كند . و شيطان هم به عنوان يك دشمن بيروني كه باعث لغزش و انحراف انسان ها مي شود از بين رفته است . فلسفه ي وجودي شيطان اين است كه براي رشد انسان ها يك دو راهي درست كند . يك راه را انبياء درست كرده اند كه راه خير است . و يك راه را نيز شيطان درست مي كند كه راه شر است . خود انسان بايد خوبي و حق را انتخاب كند تا باعث رشد او شود . بندگي اختياري باعث رشد انسان مي شود نه بندگي اجباري . در زمان ظهور امام زمان عج ، جهان بندگي را انتخاب كرده است . چون انتخاب كرده ، ديگر نيازي به دوراهي وجود ندارد . بنابراين فلسفه ي وجودي شيطان ديگر
ص: 515
تمام شده است . در نتيجه عمر شيطان به پايان رسيده و طبق روايات توسط امام زمان عج از بين مي رود . وقتي كه شيطان از خدا خواست كه من را تا قيامت فرصت بده . خداوند نگفت من اين كار را مي كنم. بلكه فرمود : تا يك زمان معيني به تو فرصت مي دهم . در روايات داريم كه اين زمان معين ، زمان ظهور است . اما در اين زمان ، نفس و دشمن دروني از بين نرفته است . درست است كه نفس تربيت شده و از جهت گناه ، ميل نفس به صفر مي رسد . ولي صفر نمي شود . نفس و شيطان دو وجود مستقل هستند . شيطان در بيرون است. اما نفس در درون انسان است . خود نفس ، داراي اميال و تاخت و تازهايي است . در زمان امام زمان عج، شيطان از بين رفته اما نفس هنوز وجود دارد . تا زماني كه عالم دنيا وجود دارد ، امتحان هم است . بنابراين هواي نفس وجود دارد ، اما آنگونه نيست كه ظلم گسترده اي به ديگران بكند . ظلم هاي فردي وجود دارد . در نتيجه امكان اينكه يك انسان ظالمي باشد كه به حضرت ضربه زده و ايشان را به شهادت برساند، وجود دارد .
سوال – در خصوص آيات 14 تا 26 سوره ي مباركه ي روم توضيح بفرماييد.
پاسخ – در اين آيات شريفه ، خداوند متعال يك تعدادي از نشانه هاي خود را بيان كرده است . به اين مضمون كه از آيات و نشانه هاي خدا همسران
ص: 516
شما است كه در نزد آنها آرامش پيدا مي كنيد . از آيات و نشانه هاي خدا خواب است . رعد و برقي است كه نشانه ي آمدن باران است . يك چيزهايي را خداوند براي خود نشانه گرفته است كه هر روز ما با آنها سرو كار داريم . خدا پنهان نيست . به قول عالم بزرگواري مي گفت : خيلي از افراد به دنبال معجزه مي گردند ، كجاي عالم معجزه نيست . ولي لطافت لازم است تا انسان همين چيزهايي كه هميشه در اطراف او است را ببيند . فردي در زمان امام صادق (ع) بود كه خدا را قبول نداشت . يك بار نزد امام صادق (ع) آمده و گفت اين خدايي كه شما مي گويد چرا اينقدر واسطه فرستاده است ؟ چرا با پيامبران و كتب با مردم سخن گفته است ؟ مي توانست مستقيم خود را نشان داده و مسئله را حل مي كرد . امام فرمودند : مگر پنهان است ؟ تو با دست جلوي چشم خود را گرفته و خورشيد را نمي بيني . در اين حالت تقصير از خورشيد نيست . به قول امام حسين (ع) كه در دعاي عرفه مي فرمايد : چه زماني پنهان شدي كه نياز به دليل داشته باشي تا تو را نشان دهد ؟ غايب نگشته اي كه شوم طالب حضور ، پنهان نبوده اي كه هويدا كنم تو را . با صد هزار جلوه برون آمدي كه من، با صد هزار ديده تماشا كنم تو را . لذا قرآن در تمام اين موارد مي فرمايد: اينها آياتي است براي كساني
ص: 517
كه عقل ، فكر و هوش دارند . از همه ي اينها مي توان خدا را ديد .
سوال – روز عرفه چه روزي است و چكار كنيم كه نهايت استفاده را از آن ببريم؟
پاسخ – اگر ما مي توانستيم ارزش اين روز را فهميده و باور كنيم ، يك لحظه از آن را از دست نمي داديم . روز عرفه يكي از روزهاي رحمت ويژه و خاص الهي است . در اين روز شيطان خيلي خشمگين است . چون آغوش خدا باز است ومشتاق هر كسي است كه به هر بهانه اي بازگردد . براي اينكه عظمت روز عرفه تا حدي درك شود يك روايت از امام صادق (ع) مي خوانم . همگي ما براي ماه رحمت ، ماه رمضان را مثال مي زنيم. كه در شب هاي قدرآن ، صفحه ي زندگي عده زيادي از انسان ها از شقاوت به سعادت رقم مي خورد . امام صادق (ع) فرمود: اگر كسي با وجود ماه مبارك رمضان به اين اقيانوس وارد شده و تشنه بازگشت ومورد مغفرت واقع نشد . ديگر نمي تواند جبران كند مگر در روز عرفه . يعني يك روز در مقابل يك ماه است . ايشان نفرموده اند مگر كسي كه صحراي عرفات را درك كند . بلكه فرموده اند اين روز را درك كند . يعني حتي اگر فرد در صحراي عرفات هم نباشد ، اما بتواند اين روز را درك كند . اين يك روز جبران آن يك ماهي است كه از دست داده است . روز عرفه سه يا چهار عمل مهم دارد . غسل و
ص: 518
روزه در اين روزسفارش شده است . اما مهمتراز همه دو عمل است . يكي دعا و ديگري زيارت امام حسين (ع) است . امام صادق (ع) فرمودند كه روز عرفه روز دعا است . مرحوم ملكي تبريزي مي فرمايد: با اينكه روزه در روز عرفه با توجه به روايات ، كفاره ي نود سال است . اما اگر باعث ضعف كسي مي شود و باعث مي شود كه نتواند دعا كند ، روزه نگيرد. حتماً لازم نيست كه كسي در مراسم دعا شركت كرده و در جمع باشد. و حتماً دعاي خاص امام حسين (ع) كه در مفاتيح است را بخواند . هر دعايي بكند فرقي نمي كند . امام صادق(ع) فرمود : هرچه دلتان مي خواهد بگوييد فقط دعا كنيد . يعني فقط ارتباط خود را باخدا برقرار كنيد . اگر شما خدا را بخواهيد ، معلوم مي شود كه خدا طالب شما بوده است . گر خدا خواهد كه ما را ياري كند ، ميلمان را جانب زاري كند . خدا هر كسي را طلب كند ، در اين روز به دعا و اشك مي نشيند . يك جواني سابقه ي خوبي نداشت اما مكه نصيب او شد . زماني كه وارد مسجد الاحرام شد و ديد سيل جمعيت پروانه وار به دور خانه خدا مي چرخند . بغض گلوي او را گرفت . اما چون سابقه ي خوبي نداشت ، وقتي خواست با خدا صحبت كند اينطور گفت : خدايا من خيلي بلد نيستم با تو صحبت كنم . در تهران وقتي نخود و لوبيا مي خرند با نخاله ها و
ص: 519
آشغال ها در هم مي خرند . ما را هم با اين حجاج خوب خود در هم قبول كن . اين دعا ها خيلي زيبا است . انسان با زبان خود هم مي تواند دعا كند . اما اگر كسي توفيق پيدا كرد ، بهترين دعاي اين روز، دعاي اباعبدالله الحسين در صحراي عرفات است . اين دعا طولاني است اما ياران امام حسين (ع) مي گفتند كه ايشان از ابتدا تا انتهاي دعا اشك مي ريختند . اين دعا يك دوره توحيد است . اگر حتي كسي فقط ترجمه ي آن را هم بخواند و توجه داشته باشد يك دوره خدا شناسي را گذرانده است . دعاي كساني است كه نعمت هاي خدا را مي بينند . امام حسين (ع) با تمام وجود مي گويد: خدايا ، با گوشت ، خون ، رگ و تمام اعضاء بدن خود اگر بخواهم شكر يك نعمت تو را بگويم ، نمي توانم . يعني اين دعا انسان را به شكر ، حمد وخضوع در مقابل خدا وا مي دارد . بخصوص دعا براي ديگران را فراموش نكنيد . در اصول كافي آمده كه من در عرفات بودم و شاگرد امام كاظم (ع) را ديدم . نزد ايشان رفته و ديدم كه با چه حالي اشك مي ريزد . مزاحم او نشدم . وقتي كه مراسم تمام شد به دنبال او رفتم . به او گفتم خيلي حال خوشي داشتيد . گفت: ابراهيم ، امروز يك دعا براي خودم نكردم . از مولاي خود امام كاظم (ع) شنيدم كه فرمود: اگر كسي براي برادر ديني خود در پشت
ص: 520
سر او دعايي بكند ، صد هزار برابر به خود او بازمي گردد. من نخواستم صد هزار را از دست داده و يكي بگيرم . بنابراين براي يكديگر دعا كنيم تا صد هزار را بدست بياوريم . امام صادق (ع) فرمود كه خدا اول به زائرين امام حسين (ع) نگاه مي كند ، بعد به صحراي عرفات. چون اگر مكه اي است ، زمرم ، صفا و مروه و منايي است به بركت كربلاي امام حسين (ع) است . ما مي توانيم زيارت امام حسين (ع) را از راه دور بخوانيم . در هر مناسبتي چه در عيد و چه در عزا گفته شده كه اول به سراغ زيارت امام حسين (ع) برويد . چون ما هرچه داريم به بركت آن سري است كه به بالاي نيزه ها رفت .
اميدوارم به حق ابا عبدالله (ع) امروز همه ي ما را مشمول لطف و عنايت هاي خاص خود كه به بندگان خوب خود عطا مي كند ، بفرمايد
8/8/90
خدا فرمود : اي فرزند آدم بندگي كن هرچه به من نيازمنديم و گناه كن هر چه بر آتش شكيبايي ، از دنيا بهره بردار هر قدر در آن خواهي ماند و براي آخرت توشه برگير هرقدر در آن مي ماني ، اگر از آتش همان قدر بيم داشتي كه از فقر بي نيازت مي ساختم ، از راهي كه به گمان تو نمي رسود و اگر به بهشت همان قدر دل مي بستي كه به دنيا ، تو را خوشبخت مي كردم چنان كه در خاطرت نمي گنجد .
سوال – در مورد دوران رجعت
ص: 521
توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ – رجعت يكي از عقايد مسلم و زيباي شيعيان است . در آخر الزمان در هنگام ظهور ولي عصر گروهي از عالم برزخ به دنيا برمي گردند كه آنها دو دسته هستند . يك دسته مومنين خالص و يك دسته كفار خالص و سران ضلالت و گمراهي كه در طول تاريخ باعث گمراهي شده اند . مومنين خالص كساني هستند كه در دنيا استعداد سرشاري داشتند ولي بخاطر موانع بيروني استعدادهايشان شكوفا نشد . پس اينها بر مي گردند تا ظلمي به آنها نشود و در تشكيل حكومت ولي عصر كمك كنند . سران كفر و الحاد هم برگردانده مي شوند تا طعم ذلت و خواري را در همين دنيا ببينند و در همين دنيا انتقام ظلم ها از آنها گرفته بشود . سنگين ترين انتقامي كه از آنها گرفته مي شود و باعث رنج آنها است اين است كه حكومت ديني را مي بينند . از جهت عقلي هيچ مانعي نيست كه رجعت اتفاق بيفتد. در تاريخ به شهادت قرآن رجعت هاي مكرري رخ داده است . پس امكان بوجود آمدن رجعتي در انتهاي تاريخ وجود دارد . بسياري از آيات قرآن پستوانه ي اين عقيده ( رجعت ) است . كتاب شيعه و رجعت نوشته ي آقاي شاه مير ولد است كه در آن 76 آيه قرآن كه در مورد رجعت است را تفسير كرده اند . در مورد رجعت ما شش صد روايت داريم . پس اين عقيده پشتوانه هاي محكمي دارد. همه ي ما مي دانيم كه امام زمان (عج) ظهور خواهد كرد . در ضمن مي
ص: 522
دانيم كه آمادگي هاي خود مردم است كه باعث مي شود آن عدالت پرور بيايد و با آمادگي و لياقت هاي مردم اين حكومت جهاني برقرار بشود . مانع تشكيل حكومت از طرف امام زمان (عج) نيست بلكه مانع از طرف مردم است . ما هنوز ظرفيت آن عدالت را نداريم . در روضه ي كافي نقل شده است كه از امام بافر (ع) سوال شد كه دولت فرج شما چه موقع تشكيل خواهد شد ؟ امام زمانه را به سه دوره تقسيم كرده اند . زمانه ي گرگ ، ميش و ترازو . زمانه ي گرگ زماني است كه گرگ صفتي حاكم مي شود و زماني است كه قلدران چپاول مي كنند و در آن زمان حق ما اهل بيت غصب مي شود . دوره ي ميش كه مردم آرام تر مي شوند و ظلم را مي فهمند ولي تلاش براي مقابله با آن ندارند . زمانه ي ترازو كه مردم عليه ظلم تلاش مي كنند و خواهان عدالت مي شوند كه در اين دوره ظهور رخ مي دهد و دولت ما اهل بيت تشكيل مي شود. در واقع در دوره ي سوم مردم خودشان را عوض كرده اند . مشكل از ماست و ما بايد به سمت مهدويت برويم و آمادگي ظرفيت آن حكومت را داشته باشيم . حضرت زهرا فرمودند : امام مثل يك كعبه مي ماند كه مردم بايد به سمت آن بروند و او خودش را به مردم تحميل نمي كند . در دعاي فرج ما مي خواهيم براي حجت بن الحسن در اين زمان و در هر لحظه سرپرست
ص: 523
او و ياور او باش تا او بيايد و با رغبت مردم ، در زمين مستقر بشود . پس مردم بايد در مقياس جهاني آمادگي حكومت ولي عصر را داشته باشند . در ضمن تا آمادگي اجتماعي بوجود نيايد امام ظهورنمي كند حتي اگر آمادگي هاي فردي وجود داشته باشد . بزرگاني همچون سيد بن طاوس ، سيد بحرالعلوم و امام خميني از نظر فردي مشكلي نداشتند ولي ظهور رخ نداد زيرا جامعه ي جهاني بايد يكسري آمادگي هايي را داشته باشد . اگر عقيده به رجعت نباشد ممكن است كه بعضي از افراد دچار نااميدي و سرخوردگي بشوند. مثلا بگويند كه به فرض من خوب باشم و عظمت فردي داشته باشم ، ظهور امام نياز به عظمت اجتماعي دارد و آن دست من نيست و ممكن است كه پاكي خودش را از دست بدهد اما اگر كسي عقيده به رجعت داشته باشد مي گويد به فرض كه اجتماع آمادگي ظهور را نداشته باشد ولي همين كه من آماده باشم در هنگام ظهور هستم حتي اگر ظهور در زمان من نبود، من مي توانم در زمان ظهور باشم . پس اگر يك فرد هم خوب بشود تاثيري در جامعه مي گذارد . اگر تو خوب باشي، مي تواني در زمان رجعت جزو افراد آن زمان باشي . عمده شرط اين كه انسان در ليست رجعتي ها باشد ، اين است كه بر عهدش با امامش باشد . داريم كه اگر كسي چهل صبح دعاي عهد را بخواند نه فقط قرائت كند و بر عهدش وفادار باشد ، جزو ياران امام زمان (عج)خواهد بود . كارهاي
ص: 524
ما بايد با رضايت امام زمان (عج) كه همان رضايت خدا هست باشد . در دعاي آل ياسين داريم كه حق آن چيزي است كه شما رضايت داريد . پسند و ناپسند شما ،پسند و ناپسند شماست . سعي كنيم كه يك روز غفلت نداشته باشيم و بر عهد خودمان بمانيم . عده اي بودند كه عمري غفلت نداشتند . اگر ما يك روز اين كار را انجام داديم و لذت آنروز را چشيديم قطعا كار ما تداوم خواهد داشت . شاگردان مرحوم رجبعلي خياط مي گفتند كه ايشان عمري نفس نمي كشيد بدون ياد امام زمان(عج) و ذكرش او بود و به دوستانش تدكر مي داد كه چيزي جز خود او نخواهيد . گفت طلب كن ز دوست هر چه تو را آرزوست ، چون همه هستي از اوست گفتم : دوست ، دوست . ايشان هميشه صلواتش با عجل فرجهم بود و روايت داريم كه كسي كه صلواتش اين جوري باشد لايق امام زمان (عج) مي شود . امام صادق (ع) مي فرمايند : اگر كسي صلوات كامل بفرستد (با عجل فرجهم )اين لايق مهدي ما خواهد بود . ايشان در اواخر عمر مي گفت كه در آمادگي سعي بكنيد حتي اگر در آمادگي از دنيا برويد . اگر كسي در راه و به ياد او باشد حتي اگر ظهور را درك نكند لياقت رجعت را پيدا مي كند . ايشان به دوستانش مي گفت كه اگر امام زمان (عج) را ديديد سلام من را به او برسانيد و بگوييد كه گدايي دائم حرف از شما مي زد . عقيده ي رجعت مي
ص: 525
تواند اميد و نشاط را در فرد ايجاد بكند .
سوال – آيا بازگشت سران كفر و مومنين خالص در دوره ي رجعت اختياري است ؟
پاسخ – سران كفار را براي عذاب برمي گردانند و شكي نيست كه هيچ مجرمي با اختيار خودش پاي چوبه ي دار نمي رود. آنها را بر مي گردانند كه خواري و ذلت را در دنيا بچشند . بنابراين آنها با اجبار به دنيا برمي گردنند . چون رجعت بر اساس لطف خاص خداست و خدا خواسته كه آنها به دنيا بيايند و تكامل پيدا بكنند و در تشكيل حكومت شريك باشند ، اين اجباري نيست . امام صادق (ع) فرمود : وقتي مهدي ما قيام مي كند ، در عالم قبر به سراغ مومنين مي روند و مي گويند كه صاحب تو در دنيا آمده است ، اگر مي خواهي به او ملحق بشوي بلند شو و اگر مي خواهي در نعمت بهشت برزخي بماني بمان . كدام مومن خالصي است كه لطف خدا را پس بزند ؟ در آخر كتاب سياحت غرب نوشته ي مرحوم آقا نجفي سير آخرتي خودش را نوشته كه به رجعت ختم مي شود مي نويسد :در يكي از منازل آخرتي حضرت علي اكبر و حضرت ابوالفضل به بازديد من آمده بودند بخاطر زيارت هايي كه در دنيا براي آنها رفته بودم . من ديدم كه آن دو بزرگوار مسلح هستند و سوال كردم كه چرا آنها مسلح هستند ؟ گفتند كه آنها آماده ي رجعت هستند . صحنه ي ديگر كه به آقانجفي نشان دادند چهره ي حضرت علي اصغر بود در
ص: 526
حاليكه زير گلويش يك خط سرخي بود . ايشان سوال كردند كه اين خط سرخ براي چيست ؟ گفتند كه اين نشانه ي مظلوميت است تا وقتي كه منتقم آنها بيايد و انتقام تمام ظلم ها را بگيرد . آقا نجفي مي گويد كه وقتي من اين دوصحنه را ديدم حال و هواي من برگشت و با اينكه در بهشت برزخي بودم ديگر اين لذتها برايم جلوه اي نداشت و با خودم مي گفتم كه مرده باد عاشقي كه از رنگي معشوق خودش نداشته باشد. در بهشت همه ي بهشتي ها و در راس آنها رسول خدا واهل بيت دست بردعا برداشتند و براي فرج دعا كردند . بعد به ما خبر دادند كه مهدي در دنيا آمده است و هر كس مي خواهد سر از قبر بلند كند .
سوال – آيا رجعت به دوران قبل از اسلام هم اختصاص دارد ؟
پاسخ - ما هيچ دليلي نداريم كه رجعت اختصاص به افراد بسيار مومن يا بسيار كافر در دوره ي اسلامي داشته باشد . ما دلايلي داريم كه رجعت براي طول تاريخ است . در روايات قيد مسلمان بودن ديده نمي شود. در زمان حضرت موسي هم مومنين خالص و كافران خالص وجود داشتند . آيه 83 سوره ي نحل كه در مورد رجعت است مي فرمايد : روزي خواهد رسيد كه از هر امتي ما يك گروهي را برمي گردانيم . قيامت صغري در رجعت است . در الميزان مي فرمايد : اين آيه مربوط به رجعت است ومنحصر به دوره ي اسلامي نيست و مربوط به همه ي امت هاست .
ص: 527
امام صادق (ع) مي فرمايد : پانزده نفر از قوم حضرت موسي و هفت نفر اصحاب كفر برمي گردند . امام باقر(ع) مي فرمايد : همه ي انبياء از آدم تا خاتم برمي گردند و اميرالمومنين را ياري مي دهند . پس رجعت انحصار به ما امت اسلامي ندارد .
پاسخ – انتهاي رجعت مشخص نيست زيرا اگر انتهاي آن مشخص بود زمان قيامت هم مشخص بود در حاليكه زمان قيامت معلوم نيست . ما روايت داريم كه مومنيني كه از عالم برزخ برگشته اند سي ماه در دنيا هستند . امام كاظم (ع) مي فرمود : مومنيني كه از برزخ برمي گردند سي ماه در دنيا مي مانند و در يك شب همه ي آنها از دنيا مي روند . جزئياتي كه برنامه ي زندگي آنها در اين سي ماه چيست بيان نشده است . در مورد ائمه روايت داريم كه مدت زمان طولاني در دنيا مي مانند ولي سند اين روايات ضعيف است و ما آنها را بيان نمي كنيم . يك روايت موثق داريم كه امام باقر (ع) فرمودند : حكومت امام حسين (ع) سي صد و نُه سال است . ائمه اصراري نداشتند كه جزئيات رجعت را بيان كنند . مثلا ما روايتي نداريم كه مومنيني كه به دنيا برمي گردند مكلف به تكليف هستند يا خير . بعضي علما مي گويند كه آنها مكلف به تكليف هستند زيرا اني عالم دنيا است و بعضي از علما مي گويند كه مكلف به تكليف نيستند زيرا عالم دنياي پس از مرگ است . به تعبير علامه مجلسي رجعت دنيايي بين آخرت
ص: 528
و دنيا است . مومنين خالصي كه برمي گردانند محرمات را انجام نمي دهند و واجبات را انجام مي دهند زيرا مي دانند كه خدا آنرا دوست دارد با اينكه مكلف نيستند . فضاي بندگي و عشق است . اينكه ما فلسفه ي رجعت را بدانيم براي ما سازنده است . سوال – سوره عنكبوت آيات 24 تا 30 را توضيح بفرماييد .
پاسخ- در اين آيات خدا داستان حضرت ابراهيم را ذكر كرده است كه او را در آتش انداختند و خدا او را نجات داد . يكي از كساني كه به حضرت ابراهيم ايمان آورد لوط بود كه خواهرزاده ابراهيم بود. در آيه 26 ابراهيم مي فرمايد : من مهاجر به سمت خدا هستم و خدا عزيز و حكيم است . ابراهيم دراين آيه مي فرمايد كه من مهاجر هستم نه مسافر . بين مهاجر و مسافر فرق وجود دارد . اي كاش كسي كه مي خواهد به سمت خدا برود مهاجر باشد. مهاجر يعني كسي كه مي رود و ديگر برنمي گردد ولي مسافر يعني كسي كه مي رود و بر مي گردد . مسافر كسي است كه خيلي با خدا معامله نكرده است . و چه بسا دلهره دارد كه با خدا معامله كند . كسي كه مهاجر است تا آخرش با خدا معامله مي كند. خدا با دو تا اسم عزيز و حكيم از او استقبال مي كند . اگر كسي واقعا به سمت خدا برود خدا با اسم عزيزش از او استقبال مي كند و اسم عزيز يعني اينكه خدا نمي گذارد كه كسي درمانده بشود . يك كسي
ص: 529
در تاريكي از ساختمان به پايين پرت شد ، بند لباسش به جايي گير كرد . او به خدا گفت كه به من كمك كن . خدا گفت كه بند لباست را پاره كن . او ترسيد كه بيفتد و حرف خدا را گوش نكرد . صبح كه شد بند لباس او را خفه كرده بود . رهگذران مي ديدند كه او نيم متر با زمين فاصله داشته است . او مهاجر نبود و با خدا معامله نكرد زيرا ترسيد . در مسير هجرت ترديد راه ندارد . او مسافر بود و رفت و به سمت خودش برگشت . ابراهيم را در آتش پرت كردند . جبرئيل به ابراهيم گفت كه حاجتي داري ؟ ابراهيم گفت كه من به تو حاجتي ندارم ولي به خداي خودم پر از حاجتم . خدا هم دست ابراهيم را گرفت يعني هم عزيز بود و هم خدا حكيم بود كه خدا با حكمت آينده اش را رقم زد كه آنرا در آيه ي بعدي ذكر مي كند . ابراهيم چون مهاجر شد خدا به او فرزنداني داد كه اسحاق و يعقوب بودند و خط نبوت را در فرزندان او گذاشت . خدا مي فرمايد : اجر او را در دنيا داديم و آخرتش هم محفوظ است.
سوال – بعد از رجعت چه اتفاقي مي افتد ؟
پاسخ – در روايت داريم كه آخرين نفري كه از دنيا مي رود و بعد قيامت مي شود امام و حجت خداست . علامه مجلس در كتاب بحار بيش از صد روايت در اين مورد آورده است. خدا رحمت و فيض خودش را
ص: 530
به واسطه ي امام به مردم مي فرستد . در دعاي عديله مي خوانيم : با اوست كه دنيا برقرار است . زيرا حجت خدا و معصوم خليفة الله است و خدا عالم را به خاطر او خلق كرده است . پس اگر خليفة الله در زمين نباشد آفرينش لغو است . پس با بودن حجت خداست كه خدا رزق مي فرستد . اين مثل باغباني مي ماند كه يك درخت پر ميوه اي دارد كه باغ را بخاطر آن درخت آب مي دهد . ممكن است كه گلها وعلف هاي هرز هم به طفيل آن درخت آب بخورند ولي باغبان اگر آن درخت نباشد آن باغ را آب نمي دهد . پس آخرين كسي كه در دنيا هست امام است زيرا اگر او از بين برود عالم از هم پاشيده مي شود . در روايت معراج داريم كه پيامبر فرمود : در معراج خدا فرمود كه آخرين حجت علي است . امام صادق (ع) وقتي به جدش سلام مي دهد مي گويد : اي مظهر العجائب . اينكه اميرالمومنين آخرين فرد در دنيا است منظور اين نيست كه حكومت علي آخرين حكومت روي زمين است . اولين حكومت ، حكومت امام حسين (ع) است و بعد حكومت پيامبر و بعد حكومت علي (ع) است . امام علي (ع) حكومت مي كند و بعد از دنيا مي رود . بعد ائمه حكومت خواهند داشت و امام علي (ع) دوباره رجعت مي كند . امام علي (ع) مي فرمايد:من رجعت هاي متعددي دارم . ذو القرنين معصوم نبود ولي بعد از مرگش سه تا رجعت داشت
ص: 531
. وقتي امام علي (ع) از دنيا برود حوادث قيامت بوجود مي آيد .
سوال – در مورد دهه ي ذي الحجه توصيه اي بفرماييد .
پاسخ – دهه ي اول ذي الحجه استثنايي است . هيچ زماني اعمال صالح پيش خدا محبوب تر از اين دهه نيست . اين دهه را ازدست ندهيم . اين ده شب دو ركعت نماز بين مغرب و عشا دارد كه بعد از سوره حمد و توحيد آيه واعدنا موسي خوانده مي شود . اگر كسي اين نماز را بخواند در ثواب حاجيان شريك است . اگر كسي چند شب را از دست داده است نيابد شب هاي ديگر را از دست بدهد زيرا هر شبي ارزش خودش را دارد .
انشاء الله خدا به ما توفيق بدهد كه از همه ي ايام مخصوصا دهه ي اول ذي الحجه استفاده بكنيم .
3/8/90
سوال – تكليف انسانهاي روي زمين كه مسلمان نيستند چيست ؟ در مورد سوال و جواب قبر و قيامت آنها توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ – بحث سوال قبر جدي است و در ابتداي ورود به عالم قبر دو ملك وارد مي شوند و عمدتا اعتقادات انسان و بعضي از اعمال انسان را واكاوي مي كنند كه روشن بشود كه مسير به سمت رحمت الهي يا غضب الهي است . سوال از خدا ، دين ، پيامبر ،امام ، كتاب ، قبله و چگونگي صرف عمر و بدست آوردن اموال مي شود و همچنين در مورد نماز و روزه هم سوال خواهد شد . اين سوالات حدنصاب ورود به بهشت است يعني اين سوالات استانداري است
ص: 532
كه براي ورود به بهشت لازم است . در رابطه با افراد سوالات عوض نمي شود و سوالات همين است . كسي كه مي خواهد وارد بهشت بشود بايد عقايد حقه اي داشته باشد . خود مسلمانها هم معلوم نيست كه بتوانند جوابگوي اين سوالات باشند . كسي مي تواند جوابگوي سوالات اول قبر باشد كه اعتقاداتش رسوخ در قلبش داشته باشد زيرا قلب واكاوي مي شود و بايد اين اعتقادات باور شده باشد . پس هر مسلمان اسمي معلوم نيست كه بتواند اين سوالات را جواب بدهد . فيض كاشاني در كتاب عين اليقين مي گويد : خيلي از مسلمانها قرن ها از مرگشان مي گذرد و اسم پيامبر را يادشان نمي آيد . زيرا اين در قلب شان رسوخ نكرده است و با اين نام زندگي نكرده اند و زندگي شان مشابهتي با اين نام نداشته است . غير مسلمان ها دو دسته هستند . يك دسته كساني كه كافر هستند و كفرشان از بابت لجاجت وعناد است . يعني حق برايشان معلوم است ولي از سر استكبار و لجاجت حق را نپذيرفتند . اينفرد وقتي نمي تواند به اين سوالات جواب بدهد عذرش پذيرفته نيست زيرا خودش تقصير داشته است و روي لجبازي خودش لياقت جهنم را دارد . روايتي دارمي كه وقتي غدير خم گذشت و پيامبر علي را جانشين خودشان انتخاب كردند ، يكي از اصحاب پيش پيامبر آمد و گفت كه شهادت به يگانگي خدا داديم و شما را قبول كرديم و نماز و روزه و زكات هم داديم ، جانشين اين جوان از طرف خداست ؟ پيامبر فرمود
ص: 533
: جانشيني علي از طرف خداست و يك كلمه از خود من نيست . او گفت كه خدا اگر اين جانشني حق است يك سنگي از آسمان بعنوان عذاب بيايد كه من تحملش را ندارم ( آيه قرآن ) . ببينيد كه يك شخص چقدر لجوج باشد كه بخواند : خدايا يك عذابي براي من بفرست كه من تحمل آنرا ندارم . چنين شخص لجوجي نمي تواند رحمت خدا را بگيرد . اينكه خدا بعضي را به جهنم مي برد بخاطر اين نيست كه دلش خنك بشود بلكه آن طرف در رحمت خدا را را به روي خودش بسته است . پس كفاري هستند كه حق را شناخته اند و زير بار نمي روند . دسته ي دوم غير مسلماناني هستند كه اگر اين عقايد را نپذيرفتند ، از اين باب بوده است كه حق به آنها نرسيده است وحجت بر آنها تمام نشده است . آنها در شرايط اجتماعي بودند كه موانعي بوده كه حق به گوش آنها برسد . چه بسا كه اگر حق به گوش آنها مي رسيد مي پذيرفتند كه اكثر غير مسلمانها اين جوري هستند . افراد لجوج خيلي كم هستند كه اهل خلود در جهنم هستند . اكثر غير مسلمانها مستضعف فكري هستند . در مورد سوال قبر بايد گفت كه از دو دسته سوال قبر مي شود از دو دسته سوال قبر نمي شود . دو دسته اي كه از آنها سوال قبر مي شود كساني هستند كه در دنيا موضع ديني يا ضدديني داشته اند ، يا مومن بوده اند يا كافر لجوج بوده اند . دو
ص: 534
دسته اي كه از آنها سوال قبر نمي شود يك دسته كساني هستند كه مقام شان بالاتر از اين است كه از آنها سوال بشود مثل انبياء ، اولياء و شهيدان . دسته ي دوم كساني هستند كه كمتر از اين هستند كه ازآنها سوال بشود . چون موضعي ندارند و حق بر آنها روشن نشده است مثل مستضعفان فكري . اين افراد نه مومن و نه كافر ناميده مي شود . كار آنها به امر خدا واگذارشده است و از ظاهر آيات قرآن اين طور برمي آيد كه عفو خدا به اينها مي خورد ولي اينها سوال ندارند . اكثريتي كه مستضعف هستند سوالي ندارند . ممكن است كه به اينها بهشتي هم داده بشود اما با بهشتي كه مومن در اين دنيا زحمت كشيده است و آنرا بدست آورده است از لحاط درجه ، تفاوت دارد . پس سوالات عوض نمي شود ولي اين سوالات از مومنين و كافرين لجوج پرسيده مي شود .
سوال – چطور مي توانيم بفهميم كه اعتقادات ما دروني و قلبي است تا بتوانيم سوالات قبر را با اعتقادات مان پاسخ بدهيم ؟
پاسخ – در چهار آيه قرآن هست كه خدا مي فرمايد مومنين واقعي كه اعتقاد در قلبش رسوخ پيدا كرده است ، اين علائم را دارد . مومن در روابطش با بندگان حدا و خود خدا نشان مي دهد كه اعتقاد قلبي دارد . مومن خودش را در رعايت حقوق ديگران نشان مي دهد . در سوره ي حجرات مي فرمايد : مومن كسي است كه با ديگران رابطه ي برادري دارد و حقوق آنها
ص: 535
را رعايت مي كند و هر چه را كه براي خودش مي پسندد براي ديگران هم مي پسندد . مومني مي گفت كه من بيست سال است كه براي يك الحمدلله بيجا استغفار مي كنم . ايشانگفت كه مغازه ي من در بازار بود . صبح ديدم كه دهانه ي بازار آتش گرفته است و مردم مشغول خاموش كردن هستند.پيش خودم فكر كردم كه مغازه ي من هم آتش گرفته است . يكي دويد و گفت كه حاج آقا نگران نباش مغازه ي شما سالم است . گفتم : الحمدلله . پيش خودم گفتم مگر تو مومن نيستي و نبايد هر چه را كه براي خودت مي پسندي براي برادر ديني ات هم بپسندي و الان بيست سال است كه بخاطر الحمدلله استغفار مي كنم . انسان مومن خودش معيار است . چطور مي شود كه فردي ايمان قلبي داشته باشد و خدا را قبول داشته باشند اما ديگران را اذيت بكند و حق آنها را عايت نكنم ؟ حاج آقا مرتضي زاهد شب دير وقت به منزل رفته بود و ديد كه اگر الان در بزند همسرش اذيت مي شود بنابراين پشت در نشست .اتفاقي خانمش در را باز كرده بود و پرسيده بود كه چرا پشت در نشسته اي ؟ ايشان گفته بود كه حق شما بود كه استراحت مي كرد و چون من خودم دير آمدم بايد خودم جورش را مي كشيدم نه اينكه شما اذيت بشويد . انماالمومنون اخوة . خدا در سوره انفال آيه دو مي فرمايد : مومن كسي است كه وقتي اسم خدا مي آيد دلش مي لرزد
ص: 536
. در مقابل خدا احساس كوچكي مي كند و در هنگام گناه تمام روحش مي لرزد و نسبت به گناه بي تفاوت نيست . وقتي يك ميكروب وارد بدن شما مي شود سيستم دفاعي بدن شما علائمي از خودش نشان مي دهد مثل تب و لرز . يك مومن كه ارتباط قلبي اش با خدا قوي است وقتي عفونت گناه به سمت او مي آيد سيستم دفاعي روحش واكنش نشان مي دهد و خجالت مي شكند . حضرت يوسف وقتي با زليخا تنها بود ، زليخا روي مجسمه ي خودش كه بت كوچكي بود پارچه اي كشيد . يوسف گفت كه تو از يك سنگ كه بت خودت بود خجالت كشيدي ، من چطور در محضر خدا خجالت نكشم . مي فرمايد: وقتي پيامي يا حكمي از خدا را به مومن مي دهد ايمانش زياد مي شود و اعتراض نمي كند و در مقابل دستور خدا خاضع است . مي گويد كه اين ملك يك پروردگار دارد و من وظيفه ام را انجام مي دهم و نمي ترسم و خدا نتيجه را براي من خير رقم مي زند . كار خود گر به خدا باز گذاري حافظ اي دو صدعشق با بخت خدا داده كني . اينها صفات قلبي مومن است كه راسخ شده است . مومن اگر مي خواهد در جايي با خد ا معامله بكند نمي ترسد . بعضي ها درآمدهاي حرام و شبهه ناك دارند و وقتي به آنها تذكر مي دهيم مي گويند كه ما از اين شعل بيرون برويم چكار كنيم . مرحوم كربلايي كاظم از مراجع بزرگ تقليد در
ص: 537
اراك بود . او يك معجرهي قرن خودمان بود . او در جايي كه كار مي كرد اربابش زكات نمي داد . او چند بار تذكر داد ولي او گوش نكرد . او ديگر پيش او كار نكرد و رفت . اينها مومنين هستند . پس علامت اعتقاد قلبي اين است كه انسان به وظيفه اش در مورد خدا و بندگان خدا عمل مي كند و خدا در قلبش حضور دارد . اگر قرار باشد كه خدا در قلب من حضور داشته باشد بايد در زندگي من حاضر بشود . چون سوالات قبر را از زبان نمي پرسند و از بان دل مي پرسند يعني اعتقادات واكاوي مي شود ، كساني كه اعتقادات را با دل خودشان برده باشند آنجا مي توانند جواب بدهند .
سوال – من مادربزرگي داشتم كه براي من خيلي دعا مي كرد . آيا او بعد از مرگش هم مي تواند براي من دعا كند ؟
پاسخ – بله . شكي نيست كه بعد از مرگ ، شخص زنده است ومي فهمد و فهم او كامل تر شده است . اگر شخص اينجا مومن بوده است در آنجا معرفت بالاتري پيدا كرده است بخصوص براي كساني كه براي او هديه مي فرستند يا احساني مي كنند ، به آنها جواب مي دهد و متقابلا آنها را دعا مي كند . روايت داريم كه در كنار قبر پدر و مادرتان دعا بكنيد ، آنها هم آمين مي گويند . بزرگان دين ما دعا مي كنند . قرآن مي فرمايد : كساني كه گناه كرده اند ، اگر به سمت تو بيايند
ص: 538
، تو برايشان دعا كن . پس دعا امكان پذير است . در كامل الزيارات است كه ابا عبدالله الحسين در نزد پروردگارش است و اما براي كساني كه برايش اشك مي ريزند و با او رابطه دارند ، به آنها نگاه مي كند و براي آنها استغفار مي كند . دعاكردن فقط منحصر به اولياءالهي نيست . آنها زنده هستند و مي فهمند و به عالم دنيا توجه دارند و احسان را به بهترين شكل جواب مي دهند . يكي از جوابها دعا كردن براي كسي است كه به آنها احسان كرده است .
سوال – بعضي ها بودجه ساختن مدرسه و مسجد را ندارند . چكاري وجود دارد كه حتي پس از مرگ هم ثواب آن كار به مرده برسد ؟
پاسخ – معمولا ذهن ما در باقيات و صالحات در امور مادي است . و از دست همه بر نمي آيد كه وقف بكنند و پلي بسازد . كسي كه پول ندارد همين آرزو كردن براي او خيري است . كسي كه آرزو مي كند كه اي كاش مالي داشتم و مدرسه اي مي ساختم . روايت داريم كه نيت مومن از عمل او زيباتر است . چه بسا يك مومن درعمل موفق به كاري نشود ولي نيت آن كار را بكنيد زيرا خود نيت انسان را رشد مي دهد . اين نشانه ي ايمان فرد است كه آرزويي بر جانش افتاده است و دغدغه اي دارد . روايت داريم كه همين نيت ها ثوابش براي او نوشته مي شود. روايت داريم كه اگر كسي نيت كار خير را بكند براي او
ص: 539
حسنه نوشته مي شود و اگر كار خير را انجام بدهد براي او ده حسنه نوشته مي شود . ديگر اينكه باقيات و صالحات و صدقه ي جاريه فقط مالي نيست . اگر كسي سعي بكند كه اولاد صالحي تربيت بكند ، اين باقيات وصالحات او است . اگر كسي ازدواج بين دو تا جوان را فراهم بكند يا بتواند محبتي بين دو تا خانواده كه بين آنها كينه افتاد است را ترميم بكند و برگرداند تا وقتي آنها با يكديگر هستند براي شما هم ثواب نوشته مي شود. اينها صدقات جاريه است . پيامبر در جمعي از اصحاب فرمود : هر مسلماني هر روز صدقه بدهد . اصحاب گفتند كه اين كار از پس ما برنمي آيد كه هرروز صدقه بدهيم . پيامبر فرمود : اين كارها هم صدقه است : راه را پاكسازي كنيد كه مردم رد بشوند ، عيادت بيمار ، امر به معروف و نهي از منكر و جواب سلام دادن . در اصول كافي داريم كه سلامي كه خدا خيلي دوست دارد اين است كه بين دو تا مومن كه اختلافي پيش آمده باشد صلحي بشود و سلامي رد و بدل بشود . انجام دادن هر كار خير نشانه ي صدق ايمان است .
سوال – سوره قصص آيات 71 تا 77 را توضيح بفرماييد .
پاسخ – در آيه 73 خدا مي فرمايد : خدا از فضل خودش شب و روز را براي شما قرار داد . اين فضل ها خيلي بزرگ است و به چشم نمي آيد . اگر ما شب را بعنوان بستري براي آرامش نداشتيم در
ص: 540
روايات داريم كه شب را سه بخش بكنيد . يكي خوابيدن ، يكي با خانواده بودن و با خدا مناجات كردن . شب يكي از مظاهر رحمت خداست كه بستري است براي سكونت و آرامش است . خدا مي فرمايد : ما روز را هم بعنوان رحمتي براي شما قرارداديم كه در آن دنبال فضل خدا باشيد . يعني دنبال رزق هاي مادي يا معنوي . اين رحمت است و اينها را داديم كه شاكر باشيد.
سوال – آيا كارهاي بد فرزند بعد از مرگ پدر و مادر براي آنها اثر دارد . ؟
پاسخ – از باقيات و صالحات اموات فرزندان صالح آنها است . اگر فرزندي ناصالح بود و در تربيت اين فرزند پدر و مادر كوتاهي كرده اند و خود پدر و مادر اهل معصيت بوده اند و توجهي به عاصي بودن فرزند خود نمي دادند و برايشان مهم نبود و فرزندانشان را به كارهاي خير توصيه نمي كردند ، اين فرزند انحرافش از آثار و معلول پدر و مادر است ، براي اين پدر و مادر آثار منفي اعمال شان ثبت مي شود. در سوره ياسين داريم كه هم اعمال شما و هم آثار آن را ثبت و ضبط مي كنيم . پس آنها در گناه فرزند سهيم هستند . پيامبر فرمود : اگر كسي سنت حسنه اي تاسيس بكند اجر كساني كه آن كار حسنه را انجام داده اند براي او نوشته مي شود و اگر كسي تاسيس يك سنت زشتي را بكند تا وقتي سنت زشت برپا است براي فرد در پرونده اش گناه نوشته مي شود . فرزند
ص: 541
ناصالحي كه من تاثير در انحراف او داشته ام اين همان سنت زشتي است . اما اگر كسي در تربيت فرزندش كوتاهي نكرده است . حضرت نوح هم فرزند ناصالحي داشته است و فرزند امام هادي (ع) هم ادعاي پيامبري كرده بود كه همان جعفر كذاب است . اين فرزندان با همنشينان بد و اختيار خودشان منحرف شده اند .
سوال – نقش زياد صلوات فرستادن براي خودمان در عالم پس از مرگ را توضيح بدهيد .
پاسخ – امام رضا (ع) فرمود : اگر كسي دنبال سببي مي گردد كه گناهانش محو بشود زياد صلوات بفرستد .پيامبر در معراج ملك بسيار با عظمتي ديد و از جبرئيل پرسيد كه اين فرشته ي چيست ؟ جبرئيل گفت كه اين فرشته ي باران است و حساب تمام قطرات باران را دارد . پيامبر از فرشته سوال كرد كه تو واقعا حساب قطرات باران را داري ؟ فرشته گفت: من نه تنها حساب تعداد قطرات باران را دارم بلكه تعداد قطراتي كه بر بيابان و باغ ها و شوره زارها مي بارد را دارم . فقط حساب يك چيز از دستم در رفته است . و آن وقتي است كه كسي بر تو آل تو صلوات بفرستد و من ديگر نمي توانم آنرا حساب كنم . حالا چنين گوهري در دست ماست . پيامبر فرمايد : صلوات نوري براي قبر است زيرا صلوات ارتباط ما با اهل بيت را زياد مي كند . صلوات تجديد عهد با اهل بيت است بخصوص اگر كسي هم ظاهر صلوات و هم باطن صلوات را بفرستد . امام صادق (ع) فرمود
ص: 542
: ظاهر صلوات همان لفظ است ، باطن صلوات و سلموا تسليما است .
تسليم اهل بيت و اولياء خدا بودن باطن صلوات است . چنين فردي تمام مراتب عالم برزخ را طي مي كند .
سوال – آيا ممكن است كه انسان قبل از اينكه از دنيا برود از مرگ خودش با خبر بشود ؟
پاسخ – بله. ما موارد متعددي ديده ايم كه فرد قبلا از مرگ كارهاي متعددي مثل قرض خودش را ادا مي كند .البته روايتي نداريم كه افراد الزاما از مرگ خودشان با خبر مي شوند . بعضي از مومنين الهاماتي در زمان مرگشان به آنها مي شود كه آماده ي مرگ بشوند . مرحوم آيت الله احمدي ميانَجي مي فرمود پدرمن رفيقي داشت كه خودش مسجد ساخته بود و براي مسجد عالم مي آورد . او به غير از منزل خودش اتاق هاي متعددي داشت كه اگر كسي به آنجا مي آمد و جايي نداشت به او اتاق مي داد و هيچ مانعي براي او نمي شد . اين پير مرد سواد نداشت و هنگام زكات يك باغ را براي زكات مي گذاشت با اينكه چندين برابر زكات او مي شد. ايام قحطي او به خادم هايش مي گفت نان بپزيد و خودش نان ها را در خانه ها مي داد . پدر ايشان بيمار شد و به پسرش گفت كه من دارم از دنيا مي روم ، اينجا باش تا كارهاي من را انجام بدهي . نيمه شب حال پدرش بد شد و پدر شروع كرد به سلام دادن به چهارده معصوم . گفت : خدايا خودت فرمودي
ص: 543
كه به پير مردها احترام بكنيد من هم دارم مي آيم و بعد مُرد . او خودش از مرگش خبر داشت . مومنين با درجات بالا از مرگ خودشان خبر دارند .
1/8/90
مرقدَت ضرب المثل هاي مرا تغيير داد هر كه بامش بيش برفش نه كبوتر بيشتر ، چهار فصل مشهدت ازعطرگل آكنده است اين چنين يعني سه فصل از شهر قمصر بيشتر ، از غلامان شما هم مي شود دنيا گرفت من نيازت دارم روز محشر بيشتر ، اي كه راه انداختي امروز و فرداي مرا چشم در راه تو هستم روز آخر بيشتر .
سوال – در مورد مسئله ي رجعت توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ- خداوند از سر لطف و تفضل ، دو مقدمه اي را در دنيا براي انسانها قرار داده است كه آنها براي عرصه ي عظيم قيامت آماده بشوند . دوره ي رجعت بعنوان يكي از مسلمات شيعه است و بايد به آن بيشتر پرداخت . به بحث رجعت كمتر پرداخته مي شود و به همين دليل كه اينمسئله كمتر گفته و نوشته شده ، عده اي به شيعيان تهمت هايي زده اند و اين اعتقاد منظقي و اميد بخش را بگونه اي خرافي و غير عقلاني جلوه داده اند . بخاطر همين ما بايد بيشتر به آن بپردازيم . از ضرويات اعتقادي شيعه مسئلهي رجعت است . امام صادق (ع)فرمود : از ما نيست كسي كه اعتقادي به رجعت ما نداشته باشد . امام فرمود : اگر كسي به هفت چيز اقرار داشته باشد مومن است و يكي از آن چيزها ايمان به رجعت است . رجعت يعني
ص: 544
عده اي از مومنين خالص و عده اي از سران كفر و ضلالت در طول تاريخ ، در هنگام ظهور اين افراد به دنيا برمي گردند براي اينكه مومنين به كمال برسند و در تشكيل حكومت جهاني ولي عصر نقش و سهم داشته باشند و سران صلالت و شرك به دنيا بر مي گردند تا ذلتي را در همين دنيا بچشند تا شيريني هاي نفساني كه در دنيا چشيده بودند يادشان برود و از آنها انتقام ظلمها و ضرري كه به انسانيت زده اند گرفته مي شود . زمان شروع رجعت و بازگشت بعضي از مردگان به دنيا از زمان ظهور ولي عصر است . زمان رجعت هم زمان با ظهور ولي عصر شروع مي شود. زمان رجعت تا بعد از حكومت ولي عصر برقرار است و انبياء همديگر را مي بينند . در جلد دوم بحار الانوار مرحوم مجلسي داريم كه امام صادق (ع) مي فرمايد : هنگامي كه ولي عصر قيام كرد به سراغ مومن درعالم برزخ مي روند و به او مي گويند كه فلاني صاحب تو به دنيا آمده است اگر مي خواهي به او ملحق بشوي ملحق شو ، اگر هم مي خواهي در ناز و نعمت بهشت برزحي بماني بمان . مومنين كه آرزوي چنين لحظه اي را در هنگام زندگي خود داشتند و براي استقرار حكومت ولي عصر تلاش مي كردند بر مي گردند . بعضي ها اينكه در زمان رجعت عده اي از مومنين و كفار به دنيا برمي گردند انكاركرده اند . وقتي ما قبول داريم كه در قيامت همه زنده مي شوند و اين امكان
ص: 545
وجود دارد ، چطور اين قيامت كوچك و محدود را قبول نكنيم؟ شيعه و سُني مواردي را نقل كرده اند كه بعضي از مردگان در امت هاي گذشته زنده شده اند . پيامبر فرموده اند :هر اتفاقي كه براي امت هاي گذشته پيش آمده باشد براي امت ما هم پيش خواهد آمد . آيه 259 سوره بقره كه خدا داستان پيامبري از بني اسرائيل را نقل كرده است . اين پيامبر از محلي مي گذشتند كه ديدند عده اي مرده اند و بدنشان متلاشي شده است . چطور اينها زنده مي شوند ؟ او مي خواست چگونگي معاد را بيابد و اطمينان بيشتري پيدا كند . خدا او را مي ميراند . او صد سال از دنيا رفت و بعد خدا او را زنده كرد . خدا از او پرسيد چه مدت است كه تو مرده ا ي ؟ او گفت : گمان كنم يك روز يا نصف روز . خدا فرمود : صد سال بود كه تو توقف داشتي و در اين دنيا نبودي . مطلب ديگري كه همه آنرا قبول دارند زنده كردن مرگان توسط حضرت مسيح است . در سوره ي آل عمران آيه 49 مسيح مي فرمايد كه يكي از معجزات من اين است كه اموات را به اذن پروردگار زنده مي كنم . حواريون از ايشان خواستند كه سام فرزند خلف موسي را كه در كشتي با آنها بوده است را زنده بكند . ايشان با حواريون سر قبر سام آمدند و فرمودند كه به اذن پروردگار بلند شو . قبر شكافته شد و فرزند نوح بلند شد در حاليكه
ص: 546
خاك از سر و روي او مي ريخت و موهايش سفيد شده بود . حضرت از او پرسيدند كه تو با همين قيافه بودي كه از دنيا رفتي ؟ او گفت : من جوان بودم كه مُردم و الان گمان كردم كه براي قيامت زنده شده ام و از ترس موهايم سفيد شد . در قرآن داريم كه قيامت روزي است كه بچه ها از ترس پير مي شوند . حضرت مسيح پرسيد : دنيا را چطور ديدي ؟ او گفت : دنيا مثل يك منزل دو در است كه از يك در آمدم و از در بعدي بيرون رفتم . حضرت سوال كرد كه مي خواهي در دنيا بماني ؟ سام گفت : من مي خواهم برگردم بشرطي كه خدا من را از سكرات موت در امان بدارد . حضرت براي او دعا كرد و او دوباره برگشت ولي سكرات موت از او برداشته شد . در كافي جلد هشتم حديثي ازامام صادق (ع) داريم كه آيا داريم فردي را كه حضرت مسيح او زنده كرد و او دردنيا زندگي كرده باشد ؟ امام فرمود : بله .يكي از رفقاي حضرت مسيح از دنيا رفت . حضرت مسيح از مادرش پرسيد كه مي خواهي به اذن خدا او را زنده كنم . حضرت مسيح بالاي سر قبر او رفت و او را فراخواند . حضرت ديد كه وقتي مادر او را ديد گريه كرد . حضرت به جوان گفت كه مي خواهي در دنيا بماني و زندگي كني ؟ اوگفت :بشرطي كه مدتي باشد و رزق و روزي هم داشته باشم . حضرت فرمود
ص: 547
: بله . تو بيست سال در دنيا هستي و رزق و روزي هم داري و فرزنددار هم مي شوي . او در دنيا ماند و صاحب فرزند هم شد . چنين اتفاقاتي در قرآن هم نقل شده است . پس وقتي در تاريخ چنين سابقه ي زنده شدن وجود دارد چطور ممكن است كه در آخر تاريخ چنين اتفاقي وجود نداشته باشد . ممكن است كه سوال كنند در آن زمان شايد ضرورت داشت كه اين اتفاق بيفتد زيرا زنده شدن مردگان يكي از معجزات حضرت مسيح بود ولي در آخر الزمان چه ضرورتي دارد كه اين اتفاق بيفتد . برگشتن مردگان در آخرالزمان فلسفه ي حكيمانه اي دارد . در آخرالزمان حكومتي بوجودمي آيد كه در آن ظلمي نخواهد بود و عدل مطلق است . مومنين خالصي بدنيا برمي گردند كه استعداد كمالات در آنها بسيار بالا بود و ظرفيت آنها خيلي بالا بود ولي بخاطر ظلم زمان شان كسي آنها را تربيت نكرد و استعدادشان شكوفا نشد . به همين دليل اين استعدادها بالقوه باقي ماند . براي اينكه ظلمي به اين مومنين نشود آنها برمي گردند و استعدادهايشان به فعليت مي رسد و تكميل مي شود . از بارزترين مومني خود ائمه هستند كه برمي گردند . هر كدام از ائمه صلاحيت اين را داشتند كه دنيا را مديريت كنند ولي اين اتفاق در زمان آنها نيفتاد . در زمان آنها به خاطر ضعف مردم و ظلم حاكمان اين استعداد كه مديريت جهاني را داشته باشند به فعليت نرسيد و اين عبادت را انجام نداند . همه ي مردم را به
ص: 548
سمت خدا بردن عبادت بزرگي است . پس ائمه بعد از ولي عصر برمي گردند كه اين مديريت را داشته باشند و آن عبادت خدا را انجام بدهند . از طرفي سران كفار هم بر مي گردند تا ذلت و عذابي ببينند و انتقامي از آنها گرفته بشود كه بايد در دنيا اين انتقام از آنها گرفته بشود . اين در راستاي عدل است . امام صادق (ع) مي فرمايد : از فرزندان ما مهدي خواهد آمد كه انتقام ما را خواهد گرفت . اين يكي از القاب ولي عصر است . انتقامي كه ولي عصر مي گيرد انتقام شخصي نيست . مهمترين مصداق انتقام ، انتقام از ظلمي است كه به شخصيت ائمه روا شده است . يك ظلمي به شخص امام حسين (ع) شد كه به ايشان ظلم كردند ، ايشان و خانواده شان را تشنه نگه داشتند ، خيمه هايشان را آتش زدند و بچه هايشان را كتك زدند ، اينها ظلمهايي كه به جسم مظهر ايشان و فرزندان شان شد. ظلم بالاتري كه بر حضرت روا شد ظلم بر شخصيت و امامت امام بود . امامت ايشان هتك شد . اين ظلم را به بشريت كردند كه امامت ايشان به عالم نرسد . وقتي جلوي امامت را گرفتند تا نگذارند كه نماز و روزه و .. برقرار بشود .در زيارت ناحيه مي خوانيم كه با كشتن امام حسين (ع) اسلام را كشتند ، نماز و روزه را تعطيل كردند .وقتي جايگاه امام حسين (ع) هتك شد اسلام ضربه خورد و نماز و روزه از بين بردند و اركان ايمان را منهدم
ص: 549
كردند . اين ظلم بالاتر از ظلم به شخص است . ما معمولا در روضه خواني امام حسين (ع) براي شخص و جسم امام روضه مي خوانيم . از تشنگي و عطش مي گوييم ولي در مورد ظلم شخصيت امام نمي گوييم . در زيارت عاشورا روضه ي شخصيت امام خوانده شده است . نفرين بر آن قومي كه مقام و مرتبه ي شما را حرمت نگذاشتند و هتك كردند . انتقام شخص و جسم اميرالمومنين را امام حسن (ع) از قاتل ايشان گرفت و او را قصاص كرد. انتقام شهيدان كربلا را مختار از قاتلين گرفت . ولي عصر انتقام شخص را نمي گيرد انتقام شخصيت را مي گيرد . انتقام براي برقراري حكومت . سران كفار را بر مي گردانند تا آنها ببينند كه حكومت عدالت در جهان برقرار شده است . مهم اين است كه كافر در اين دنيا ذليل بشود و اِلا در قيامت به سيخ كشيدن و در آتش افتادن را ديده است . مهمترين تلخي براي سران كفار اين است كه حكومت الهي را ببينند و اين بيشترين شكنجه براي آنها است .
سوال – سوره قصص آيات 50 تا 59 را توضيح بفرماييد .
پاسخ – در آيه قبل خدا مي فرمايد : مومن كسي است كه بدي را با خوبي جواب بدهد . در آيه 55 مي فرمايد: وقتي مومن لغو و بيهوده اي را مي شنود را خودش در مجلس لغو شركت نمي كند و آنرا نمي شنود و اگر به گوش او هم بخورد نمي شنود و جواب آنها را مثل خودشان نمي دهد يعني
ص: 550
با بدي جواب نمي دهد بلكه مي گويد : شما كار خودتان را بكنيد و ما هم كار خودمان را مي كنيم و نتيجه اش را هم مي بينيم و خدا حافظ ، ما دنبال جاهلين نيستيم . اين درسي است كه مومن بايد تمرين بكند كه بدي را بدي جواب ندهد و به بهترين شكل جواب بدهد و اين يكي از شاخصه هاي دين داري است .
سوال – چه كساني در دوره ي رجعت برمي گردند ؟
پاسخ – ما در روايات داريم كه دو دسته افراد در دوره ي رجعت برمي گردند . يكي مومنين خالص و يكي كفار خالص . امام صادق (ع) فرمود : رجعت عمومي نيست . خصوصي است .كساني برمي كردند كه يا محض ايمان يا محض شرك هستند . از مصاديق بارز خالصي ايمان ائمه هستند . امام سجاد(ع) مي فرمايد : پيامبران و اميرالمومنين همه رجعت مي كنند . در زيارت جامه ي كبيره درچند جا به اين اشاره شده است : من به بازگشت شما ايمان دارم و من بازگشت شما را تصديق مي كنم . در زيارت آل ياسين كه در عصرهاي جمعه مي خوانيم : اهل بيت رجعت شما حق است . در زيارت وارث ، عرفه و اربعين به رجعت اشاره شده است . روايات متعددي داريم كه اولين امامي كه رجعت مي كند امام حسين (ع) است . امام حسين (ع ) همراه با هفتاد نفر از يارانش رجعت مي كنند . امام حسين (ع) در شب عاشورا رجعت را به يارانش گفته بود . وقتي همه ي مومنين اعتقاد پيدا
ص: 551
كردند كه اين آقا امام حسين (ع) است ، امام زمان (عج) به شهادت مي رسد و تجهيزات پس از مرگ ايشان را امام حسين (ع) بعهده دارد . امام حسين (ع) كفن و دفن ولي عصر را بعهده دارد . حكومت امام زمان (عج) را امام حسين (ع) تحويل مي گيرد . در مورد ساير ائمه كه چطور مي آيند ما روايتي معتبر نداريم . مرحوم شُبّر در كتب حق اليقين تصريح كرده است كه در رابطه با ائمه ترتيب ذكر نشده است . ما روايت داريم كه انبياء گذشته همه برمي گردند امام باقر (ع) فرمودند : هيچ پيامبري نيست از آدم تا خاتم ، مگر اينكه به دنيا برمي گردد و اميرالمومنين او را ياري خواهد داد . آن عصر شكوهمند است زيراهمه ي انسانيت و اخلاق با هم بر مي گردند و چهره هاي نوراني در كنار هم قرار مي گيرند و آرزوي هر مومني است كه آن زمان رادرك كند .
سوال – ما چطور مي توانيم دوره ي ولي عصر را درك بكنيم ؟
پاسخ – براي درك آن دوره بايد خالص شد . مجتهدي كه در عصر ما بود امام زمان (ع) را ديده بود و پرسيده بود كه من مي خواهم به شما نزديك بشوم ، چكار بايد بكنم ؟ حضرت فرموده بود : عمل خودت را عمل امام زمان خودت قرار بده . من پيش خودم گفتم كه يعني براي هر عمل ببين كه اگر امام زمان (عج) الان در پيش تو بود چكار مي كرد . پرسيدم چكار كنم كه عمل من امام زمان (عج)
ص: 552
پسند بشود ؟ حضرت فرمود : در عمل هايت خالص باشد و خدا را در نظر داشته باش . همه چيز در بندگي كردن است و اين كار ساده نيست . امام صادق (ع) فرمود : اگر كسي دعاي عهد را چهل صبح بخواند او از ياران مهدي ما خوهد بود و اگر آن زمان را درك نكند او را برمي گردانند . اين وعده اي است كه از طرف امام صادق (ع) داده شده است . در آخر عمر در بستر امام خميني دعاي عهد در لاي كتاب شان دعاي عهد بود . بعضي ها فقط الفاظ دعا را قرائت مي كنند . يك مومن بايد چهل صبح كه يك دوره ي تكاملي است عهد ببندد و بر عهد خودش بايستد يعني بايد پاي عهد خود بايستد . آن عهد در سرداب مقدس به اين صورت معني شده است : تمام سرمايه هاي مان را در خدمت امام قرار بدهيم . يعني كاري را مهمتر از كار امام مان ندانيم .
به فرموده ي ميرداماد زيارتي امام رضا (ع) در 25 ذي القعده افضل اعمال است . امام رضا (ع) وقتي نام امام زمان (عج) را در اشعار دعبل شنيد، بلند شد و دست راست خودشان را روي سرشان گذاشتند و خم شدند و اين دعا را خواندند : خدايا فرج و آمدن او را تعجيل بكن و به واسطه ي او ما را ياري كن .
24/7/90
هزار جهد بكردم كه سِر عشق بپوشم نبود بر سر آتش مُيَسرم كه نجوشم ، به هوش بودم از اول كه دل به كس نسپارم شمايل
ص: 553
تو بديدم نه عقل ماند و نه هوشم ، حكايتي ز دهانت به گوش جان آمد دگر حكايت مردم دگر نصيحت مردم حكايت است به گوشم ، مگر اينكه تو روي بپوشي و فتنه باز نشاني كه من قرار ندارم كه ديده از تو بپوشم ، مرا به هيچ بدادي و من هنوز بر آنم كه از وجود تو مويي به عالم نفروشم .
سوال – بعد از برزخ و قبل از قيامت چه اتفاقي مي افتد ؟
پاسخ- ما در قرآن و معارف اهل بيت مواردي داريم كه انسان و تمام موجودات عالم دو تا سير دارند . يك سير نزولي دارند يعني از عالم بالا تنزل پيدا كرده اند و يك سير صعودي دارند كه به سمت خدا برمي گردند . در سوره ي حجر آيه بيست مي فرمايد : هيچ موجودي در عالم پايين نيست مگر اينكه اصل و خزانه اش در عالم بالا است و ما يك نازله و يك وجود ضعيف شده اي را به پايين فرستاده ايم . بحث ما سير صعود و رجوع به خدا است .همه ي انسانها يك رجوع به سمت خداي متعال دارند كه همان سير معاد است . به اين سير صعودي در مثنوي مولوي هم اشاره شده است. بشنو از ني چون شكايت مي كند از جدايي ها شكايت مي كند تا مرا از نيستان ببريده اند از نفيرم مرد و زن ناليده اند . اصل انسان كه ني است در عالم بالا ست و يك سوزي دارد . اين ني از عالم بالا جدا شده است و دور افتاده است . هر
ص: 554
كسي كو دور ماند از اصل خويش باز جويد روزگار وصل خويش اين سير صعود است . وقتي ما مي گوييم رو به سوي خدا بر مي گرديم اين برگشت بايد يك آمدني داشته باشد . يكي از اصول دين معاد است . معاد يعني برگشت به سمت خدا و محل بازگشت به سوي خود خداست. ما مي خواهيم با حضرت حق ملاقات بكنيم . مقصد و هدف خود خداست . بهشت و جهنم منزل هستند، هدف نيستند . كسي كه مومن است و انسان خوبي است و مي خواهد خدا را با اسماء لطف و رحمت ديدار كند ، يك پذيرايي در بهشت از او مي كنند . كساني هم كه خدا را با اسماء غضب و قهر مي خواهند ملاقات كنند ، يك پذيرايي در جهنم از او مي كنند . پس هدف نهايي بهشت و جهنم نيست بلكه ملاقات پروردگار است . درعرصه ي قيامت اسماء خدا در آنجا ظهور مي كند و در آنجا همه مي فهمند كه خدا همه كاره است وهمه اهل لااله الاالله مي شوند و همه اهل توحيد مي شوند . در قرآن داريم كه در قيامت خدا مي فرمايد كه در روز قيامت همه كاره كيست ؟ صدايي از احدي نمي آيد .خطاب مي آيد : خداوند قاهر . در اينجا هم خدا همه كاره است ولي ظهور ندارد و آن بخاطر حجاب ها است. در عالم ماده لياقت و قابليت ظهور حضرت حق نيست . بخاطر همين بعضي ها هستند كه دست به سوي ديگران دراز مي كنند و رازق را كس ديگري مي دانند
ص: 555
و خدا را ناديده مي گيرند . رجبعلي خياط مي گفت كه من دلم براي خدا مي سوزد كه مشتري او كم است و كسي نيست كه براي او داد بي كسي بزند و از او بخواهد . آيت الله حجت از مراجع تقليد در زمان آيت الله بروجردي بود . ايشان خيلي مخلص بودند . طلبه اي مي گفت كه در منزل نزد ايشان رفتم و كاغذي كه اظهار نيازي بود به ايشان دادم . عده اي هم در آنجا بودند. آيت الله حجت زير كاغذ چيزي نوشت و من آنرا گرفتم . ايشان نوشته بودند هو الاول والآخر والظاهروالباطن . برو توبه كن . اين طلبه در نامه اش نوشته بود كه وقتي من از شهرستان خودم به حوزه آمدم اول اميدم به خدا بود و بعد اميدم به شما بود . آيت الله حجت ناراحت شدند و گفتند كه من چه كسي هستم كه نام من در كنار نام خدا برده بشود. عالم دنيا قابليت ظهور خداوند متعال را ندارد . ما حتي قابليت ديدن هورالعين را هم نداريم . روايت داريم كه ما تحمل ديدن يك لباس بهشتي را نداريم .در جلد هشتم بحارالانوار مرحوم مجلسي نقل كرده است كه بر بعضي از درختهاي بهشت زنگ هاي نقره اي نصب است . وقتي بهشتيان از خدا درخواست آهنگ لذت بخش مي كنند نسيمي از عرش الهي مي وزد و اين زنگ ها به صدا در مي آيند . آنچنان آهنگ زيباست كه اگر اهل دنيا اين آهنگ را بشنوند قالب تهي مي كنند و تحمل شنيدن آنرا ندارند . وقتي حضرت
ص: 556
موسي از خدا درخواست كرد كه خودت را به من نشان بده ، خدا فرمود كه در اين عالم دنيا نمي تواني من را ببيني ولي به كوهها نگاه كن ، بببين مي تواني آنرا تحمل كني . ناگهان كوه از هم پاشيد و حضرت موسي مدهوش افتاد . جلوه اي كه خدا بر كوه كرد اين بود كه ملكه ي كروبيان را به او نشان داد كه موسي غش كرد . پس وضعيت روحي ما طور ياست كه ما تحمل عرصه ي قيامت را در اين دنيا نداريم . وضعيت جسمي ما هم همين طور است و جسم ما هم در اين دنيا تحمل ندارد . جسم آخرتي بسيار متكامل است. جسم آخرتي جسمي است كه پيري ،خستگي ،خواب ، دفع و زوائد ندارد . پس اين جسم هم عوض مي شود و روح هم تكامل پيدا مي كند . پس وضع ما بايد يك جهشي در آن رخ بدهد تا ما تحمل عرصه ي قيامت را پيدا كنيم . خداوند از سر لطف خاص و تفضل دو تا مقدمه در اين دنيا قرار داده است كه انسانها بصورت جهشي تكامل پيدا بكنند . يكي ظهور امام عصر و يكي رجعت ائمه بعد از ظهور . خدا اين دو تامرحله را در دنيا گذاشته است كه انسانها بدون اينكه سختي بكشند ، رشد و جهش پيدا كنند ، تحمل قيامت را داشته باشند . اگر كسي مشمول اين لطف خاص نشد و در زمان ظهور نبودند ، اينها بايد در برزخ آماده بشوند . اگر كسي سعي بكند كه ظهور رخ بدهد ، لياقتي
ص: 557
پيدا مي كنند و تربيت خاص معصوم اين افراد را در همين دنيا رشد مي دهد . اين دو مرحله در اين دنيا است و سختي هاي آخرتي را ندارد . روايت داريم كه روزهاي خدا سه روز است ( يعني خدا جلوه ي ويژه اي دارد ) : روز ظهور ، رجعت و قيامت . در ظهور و رجعت عدالت و حاكميت در حد دنيا و در قيامت به حد قيامت است . در دنيا تا حدي كه دنيا اجازه مي دهد عدالت كاملا اجرا مي شود . شاخصه ي زمان ظهورعدالت است. اينها حاكميت خدا است كه دارد رخ مي دهد تا همه عدالت مطلقه ي خدا را در قيامت هضم كنند و بتوانند تحمل آنرا داشته باشند .
سوال – در مورد رشد و جهشي كه انسانها در زمان ظهور پيدا مي كنند توضيح بدهيد .
پاسخ – امام باقر (ع) فرمود : وقتي فرزند ما ظهور مي كند دست لطف خودش را بر سر بندگان مي گذارد ، عقل ها متمركز مي شود و اخلاق ها كامل مي شود. اين شامل كساني است كه در زمان ظهور حضرت خودشان را به ايشان سپرده اند كه اكثر قريب به اتفاق مردم اين طوري هستند . حضرت انسانها را بطور معجزه تربيت نمي كند بلكه ايشان راه تربيت انسان و كليد قفل انسان را مي داند . ما قفل هستيم و او كليد است . وقتي شيطنت ها از انسان دفع شد انسان بروز مي كند و انسان بي نهايت خودش را نشان مي دهد . فرمود : علم تا زمان ظهور دو
ص: 558
درجه براي انسانها كشف شده است و بيست و پنج درجه ي علم وقتي است كه حضرت ولي عصر ظهور مي كند . امامفرمود : كينه از دلها مي رود و هم با هم يكرنگ هستند . فردي در كوفه خدمت امام باقر (ع) آمد و گفت كه ما در كوفه آماده ي حكومت شما هستيم . امام فرمود كه شما به حدي با هم صميمي هستيد كه فرد موقع نياز بتواند از جيب برادرش به حد نياز پول بردارد ؟ فرد گفت : خير . امام فرمود : شما كه نسبت به مال تان بخل مي ورزيد نسبت به خون تان بيشتر بخل خواهيد ورزيد . وقتي مهدي ما ظهور كند .مردم آنقدر با هم صميمي مي شوند كه اگر فردي دست در جيب برادر خودش بكند ، او ناراحت نمي شود و به او سوء ظن ندارد . در زمان دفاع مقدس ما جلوه اي از اين را ديديم . در مورد عصر ظهور سالهايي ذكر كرده اند ، چهل سال تا سي صد سال ذكر شده است . اما بايد دانست كه اين دوران طولاني است . بعد از دوران ظهور دوران رجعت است كه براي آن رواياتي داريم كه فقط حكومت امام حسين (ع) 309 سال طول مي كشد. همه ي اينها مقدمه ي قيامت مي شود. ما الان در زندگي ما كشف شهود از اولياء مي شنويم . در روايت داريم كه در زمان ظهور كشف كرامات و شهود ها براي مردم معمولي خواهد بود و مردم معمولي رشد يافته اند . خدا آنچنان حوزه ي ديد و شنوايي آنها
ص: 559
را وسيع مي كند كه بين مردم و امام زمان (عج) حجابي نيست و هر كسي مي تواند او را ببيند و از او بشنود . سيد طاوس مي گويد كه وقتي من در سرداب امام زمان وارد شدم در پله ي اول ديدم كه صداي نجوامي آيد و فهميدم كه صداي حضرت ولي عصر است . امام دعا مي كردند : خدايا شيعيان ما از ما هستند اگر گناهاني مرتكب شده اند ،اگر آن گناهان حق الله است ، آنها را ببخش واگر حق الناس است ، آنقدر از خمس ما به آنها بده كه از هم راضي بشوند . در زمان ظهور ، فقط گوش سيد طاوس محرم نيست و همه مي توانند صداي امام زمان را بشنوند . اين جهش است .
سوال – آيات پاياني سوره نمل و ابتدايي سوره قصص را توضيح بفرماييد .
پاسخ – آيه 89 سوره نمل مي فرمايد : اگر كسي حسنه اي بياورد ، بهتر از آن چيزي كه او آورده ، خدا به او مي دهد . در آن روزي كه همه فريادهايشان بلند است آنها در امان هستند . در اين آيه گفته كه اگر كسي كار خوبي را بياورد نه اينكه كار خوبي را انجام بدهد زيرا گاهي ما كار خوبي را انجام مي دهيم ولي تا مي خواهيم آنرا به آخرت ببريم خرابش مي كنيم . استادي مي گفت كه شيطان سعي مي كند كه عمل انسان سبز نشود بعد كه عمل جوانه زد مي خواهد يكي جوري آنرا بكند بعد كه بزرگ شد ميوه ي آنرا كال مي كند و
ص: 560
وقتي ميوه به ثمر نشست يك كِرمي روي آن مي گذارد . شيطان اول نمي گذارد كه ما عمل خيري انجام بدهيم بعد كه انجام داديم در وسط عمل كاري مي كند كه باعث ريا بشود و وقتي كه شما عمل را بخوبي انجام دادي بعد شما را دچار عجب و غرور مي كند كه باعث مي شود در آن عمل كِرم قرار بگيرد . نگه داشتن عمل سخت تر از خود عمل است .
سوال – در مورد بحث رجعت توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ – خداوند از باب لطف خاص و تفضل دو مقدمه را در دنيا قرار داده است كه انسانها در استعدادهايشان جهش و رشد تكاملي پيدا بكنند و آماده براي عرصه ي حاكميت مطلق الهي در قيامت بشوند . اگر كسي مشمول ظهور يا رجعت نشد بايد در برزخ سير تكاملي خودش را ادامه بدهد البته در برزخ سختي هاي بيشتري دارد بخاطر همين ما بايد كاري بكنيم كه اين لطف خاص شامل حال ما بشود. اگر انسان لياقت هايي در خودش بروز بده و ظهور هم رخ نداد ، در زمان رجعت او را برمي گردانند . در زمان رجعت مومنين عاشق كه سعي و عمل خودشان را در زمان ظهور كرده بودند ولي ظهور را درك نكرده بودند برمي گردانند . در دعاي عهد داريم كه خدايا اگر مرگ بين من و امام من فاصله انداخت و نتوانستم ظهو ررا درك كنم و شرايط آماده نبود ، من را از عالم قبر برگردان كه بتوانم در زمان حكومت معصومين باشم . رجعت يكي از اعتقادات مسلم ما شيعيان است
ص: 561
و يكي از ضررويات اعتقادات ماست . در بحار داريم كه اگر اصول دين شش تا بود ششمين آنرا رجعت قرار مي دادند . مرحوم شيح حر عاملي نويسنده كتاب وسايل الشيعه ،كتابي دارند كه آيت الله جنتي آنرا ترجمه كرده اند كه در اين كتاب شش صد روايت نقل شده است و فرموده است كه ديگر عاقلي شك نمي كند . اين روايت متواتر است و احتمال دروغ در آن نيست . اين شش روايت به رجعت مي پردازد كه در زمان رجعت چه اتفاقاتي رخ مي دهد . اين روايات بيش از وجوب نماز و حرمت ربا است . اگر كسي با وجود اين روايات رجعت را نپذيريد ، ديگر هيچ روايت متواتري را نمي پذيرد . امام صادق (ع) فرمود : از ما اهل بيت نيست كسي كه رجعت ما را نپذيرد . در شب عاشورا امام به همه گفت كه هركس مي خواهد برود و عده اي رفتند و كساني كه باقي ماندند ، امام جايگاه بهشتي شان را به آنها نشان داد و بعد امام حسين (ع) به يارانش مي فرمايد: ( اين روايت را امام باقر (ع) كه بچه اي خرد سال در واقعه ي كربلا بود نقل كرده است ) امشب ، هم من و هم شما شهيد مي شوييم و من اين را از رسول خدا شنيدم . بعد امام فرمود : ما بعد از شهادت مان تا مدتي در عالم آخرت مي مانيم و بعد در زمان ظهور فرزند ما خدا ما را برمي گرداند . فرزند ما از ظالمين انتقام مي گيرد و ما آنرا
ص: 562
مشاهده مي كنيم . وقتي امام اين سخنان را به يارانش گفت آنها در روز عاشورا درد شمشير را احساس نمي كردند زيرا از عشق پر شده بودند. اين مثل همان است كه حضرت اميرالمومنين را هنگام نماز از پايش تير مي كشيدند . كساني كه فوتبال بازي مي كنند گاهي آنقدر عشق به فوتبال دارند كه با اينكه پاي شان خون مي آيد متوجه آن نمي شوند . زيرا هم و غم آنها چيز ديگري است . مرحوم آيت الله سيد احمدخوانساري فتوايي داشتند كه كسي كه بيهوش مي شود وكالتش باطل مي شود. ايشان در اواخرعمرشان عمل سنگيني داشتند و اگر بيهوش مي شدند وكالت هاي وكلائشان باطل مي شد ، بنابراين ايشان گفتند كه نمي خواهد من را بيهوش بكنيد. اطباء مي گفتند كه ايشان ذكر مي گفتند و اصلا متوجه عمل نبودند زيرا ايشان از جاي ديگري پر شده بودند .
انشاء الله خدا همه ي ما را لايق زمان ظهور و رجعت قرار بدهد .
سمت خدا – 17/7/90
آقاي عالي
در عين حال كه همه ي ما ايرانيان ائمه را از جان خود بيشتر دوست داريم ، اما همگي يك حس خاصي نسبت به امام غريب داريم . يك تعلق بيشتر نسبت به آن بزرگوار در خود حس مي كنيم . نه تنها به اين خاطر كه قبر بزرگوار ايشان در ايران است و هرگاه كه دل ما مي گيرد از دور و نزديك به ايشان سلام مي كنيم . بلكه شايد به اين خاطر باشد كه آمدن امام رضا (ع) به ايران باعث شد كه ايران پايگاه
ص: 563
اهل بيت شود . درست است كه قبل از ورود ايشان نيز در برخي از مناطق دوستداران و شيعيان ايشان بودند . اما به دنبال آمدن ايشان و امام زاده هاي با عظمت مانند حضرت معصومه (س) كه با كاروان از غرب ايران وارد شدند و حضرت شاه چراغ كه با كاروان بزرگي از جنوب ايران وارد شدند ، هر نقطه اي از ايران مركزي شد براي توسل به اهل بيت . منشأ اين تحول بزرگ و پايگاهي كه در ايران زده شده امام رضا (ع) است . بهتر است ما امروز يك هديه اي به امام رضا(ع) بدهيم . اين هديه يك عمل صالح باشد كه مطمئن هستيم امام دوست دارند . حتي مي تواند همين چند ركعت نماز روز يك شنبه ي ذي القعده باشد . اين نماز با فضيلتي است كه هر يكشنبه مي توان آن را بجا آورد . مي تواند تلاوت چند آيه از قرآن و هديه ي آن به روح با عظمت امام رضا (ع) باشد . حتي مي توانيم امروز يك سلام به زبان خود به امام رضا(ع) بكنند . اين سلام قطعاً به امام رضا(ع) مي رسد و جواب آن حتمي است . اين جواب مي تواند يك دعاي مستجاب باشد . در هر حال ائمه (ع) غيور و جوانمرد هستند . اگر كسي به آنها هديه بدهد ، خود را مديون نكرده و جبران مي كنند . روزي خدمتكار امام حسن (ع) يك شاخه ي گل به او داد . حضرت فرمود: تو در راه خدا آزاد هستي . آن فرد گفت با همين يك شاخه
ص: 564
گل . امام حسن (ع) فرمود : اين ادب قرآن است كه خدا به ما فرمود اگر كسي به شما خوبي كرد ، تلافي به احسن بكنيد . امام رضا (ع) بسيار رئوف هستند . در جايي مأمون كه دشمن ايشان بود از ايشان در خواست كرد كه من از يكي از همسران خود فرزند مي خواهم اما او بچه دار نمي شود ، شما دراين خصوص دعا بفرماييد. امام رضا(ع) فرمودند : به دنيا خواهد آورد . چند ماه گذشت و فرزند مأمون در دست او بود . الان در دفتري كه در آستان قدس است نام شفا يافتگان نوشته شده است . بسياري از اقليت هاي مذهبي و از كساني كه شيعه نيستند در بين اين افراد است . اسامي آنها به صورت مستند با اسم و عنوان ثبت است . اينكه ما امروز به حضرت سلام كنيم و ايشان ما را دعا كند كافي است . خوشا به حال كسي كه بداند از امام رضا (ع) چه چيزي بخواهد . توصيه ي ما اين است كه اولين چيزي كه از امام رضا (ع) مي خواهيم خود ايشان باشد . اگر به خود ايشان بسپاريم ، ايشان مي داند كه چه كاري بكند . يك كسي گفت اي امام رضا(ع) به اندازه ي كرم خود به ما بده . فرمود: نمي توانم . اين كار در امكان من نيست . چون اگر ايشان بخواهد به اندازه ي كرم خود بدهد ، كل دنيا را بدهد باز هم كم است . كرم امام رضا(ع) مقدم كرم الهي است و ما ظرفيت آن را نداريم
ص: 565
. آن فرد گفت : پس امام رضا (ع) به ندازه ي كرم من به من بده . امام رضا(ع) دويست دينار به او داد .
سوال – بعضي از افراد مي گويند كه اگر ما براي حضرت عزرائيل (ع) نماز يا كار خيري هديه كنيم ، قبض روح ما آسان تر مي شود . آيا صحت دارد يا خير ؟
پاسخ – من هم اين مسئله را در جاهايي شنيده ام . در واقع يعني يك جوري باب دوستي را با حضرت عزرائيل (ع) باز كنيد كه او هم مراعات كند . حضرت عزرائيل (ع) ملك مقرب الهي است و عقل محض است . هيچ جهالت و خطايي در او وجود ندارد . به تعبير قرآن هيچ عصيان و معصيت الهي ايشان ندارد . هركدام از ملائك يك حدي دارند كه نه بالاتر مي روند و نه پايين تر مي آيند . اين تعبير قرآن از زبان ملائك است كه هيچ ملائكي نيست مگر اينكه مقام او معلوم است . بنابراين هداياي ما زياد به درد آنها نمي خورد . اينطور نيست كه بتواند او را ارتقاء مقام داده و يا كمبودي را از او جبران كند . من در روايات اين مسئله را كه هديه به حضرت عزرائيل (ع) بكنيد نديده ام . اما يك چيزي است كه به درد ما مي خورد و در روايات هم آمده ، آن هم سلام و درود به ملائكه است . در دعاي سوم صحيفه ي سجاديه نحوه ي درود و سلام به ملائكه فرستادن و اينگونه ارتباط برقرار كردن با آنها را به ما ياد
ص: 566
داده است . البته اين سلام و درود و رفاقت باعث نمي شود كه او براي ما استثناء قائل شود . او به عدل الهي و همانگونه كه بايد ، قبض روح مي كند . اين سلام و درود و ارتباط باعث مي شود كه ما با عالم ملكوت انس بگيريم. اين انس با عالم ملكوت و توجه بيشتر براي لحظه ي مرگ خيلي موثر است . پيامبر اكرم (ص) فرمود : شبي كه من را به معراج بردند ، ملكي را ديدم كه به چپ و راست توجهي نداشت . و فقط متوجه كار خود بود . ازجبرائيل پرسيدم كه او كيست ؟ گفت ملك الموت است و مشغول قبض روح مي باشد . خواستم با او صحبت كنم . نزد او رفته و پرسيدم آيا همه ي انسان ها را تو قبض مي كني ؟ گفت بله . چون ملائك زيردست حضرت عزرائيل (ع) هم به دستور او كار مي كنند . پيامبر فرمود : گفتم همه جا حاضر هستي ؟ گفت بله . دنيا نزد من مانند سكه اي است در دست كسي كه هرطرف بخواهد آن را مي گرداند و مي بيند . هيچ خانه اي در دنيا نيست مگر آنكه روزي پنج بار من داخل آن بشوم . در برخي از روايات ديگر آمده كه هنگام نماز حضرت عزرائيل سركشي مي كند . وقتي كه يكي از اهل خانه را قبض روح كردم و بقيه گريه مي كنند . به آنها مي گويم براي چه كسي گريه مي كنيد ؟ بخدا قسم عمر او به پايان رسيده بود و تمام
ص: 567
روزي خود را از دنيا دريافت كرده بود . پرودگارش او را فراخواند و او دعوت حق را لبيك گفت . اگر مي خواهيد گريه كنيد براي خود گريه كنيد، كه يك چنين روزي را شما هم در پيش خواهيد داشت . من مكرر به شما سرزده و زماني كه اجل يكي از شما فرا برسد شما را قبض روح مي كنم . اين پيام حضرت عزرائيل (ع) بود كه به هرخانه اي سركشي مي كند . انشاء الله ما اين پيام را بگيريم .
سوال – از صحبت هاي شما اينگونه بر مي آيد كه كساني كه در بهشت برزخي هستند در قيامت هم در بهشت خواهند بود. آيا كساني كه در جهنم برزخي هستند در قيامت هم در جهنم خواهند بود ؟ اگر كسي بهشتي بودن خود را در برزخ فهميده باشد ، ديگر ترسي از حساب و كتاب قيامت كه اين همه در كتاب ها و روايات به آنها تأكيد شده نخواهد داشت ؟
پاسخ – در سيرآخرتي كه ما طي مي كنيم ، منزل به منزل عوالم را مي گذرانيم . يكي از آن مراحل و عوالم عالم برزخ است . اين عالم برزخ يكي از مراحل سير است . بهشت و جهنم برزخي جاويد نيست . بهشت و جهنمي كه اگر كسي وارد آن شود ديگر بيرون نمي آيد مربوط به قيامت است . چون برزخ يك منزل از منازل سير است، پس بهشت و جهنم آن هم موقت است . در برزخ عمدتاً از عقايد و افكار سوال مي شود ، اگر كسي نتوانست به اين سوالات پاسخ دهد
ص: 568
وارد جهنم مي شود . اين سوالات پرسيده مي شود كه مشخص شود مسير فرد از همان ابتدا مسير رحمت است يا مسير غضب . از برخي از كليات اعمال هم پرسيده مي شود اما اصلي ترين سوالات از افكار است كه اساس شخصيت انسان را شكل مي دهد . اگر كسي در برزخ وارد جهنم شد به اين معنا نيست كه اين جهنم خلود داشته باشد تا آخر . ممكن است يك زماني را در جهنم باشد . يا اگر در كل برزخ در جهنم باشد به مقداري است كه تطهير شود. برخي از افراد بخاطر سختي هايي كه در دنيا داشته اند ، برخي در زمان گرفتن روح ، برخي هنگام سوال و فشار قبر پاك شده اند . برخي نيز ممكن است جهنم برزخي شامل حال آنها شود . اما به اين معنا نيست كه هركس وارد جهنم برزخي شد، تا آخر در جهنم است . حتي كسي هم كه در برزخ در بهشت است به اين معنا نيست كه در قيامت هم در بهشت باشد . البته يك پاكي و صلاحيتي را داشته كه وارد بهشت برزخي شده است . اما در قيامت از او در خصوص جزئيات سوال مي كنند . ممكن است در قيامت او كم بياورد . حداقل نگراني او مي تواند اين باشد كه در برخي از مواقف محشر توقف داشته باشد . معناي آن اين نيست كه جهنمي باشد اما آن توقف ها سخت است . يا در برخي از روايات داريم كه كساني كه مومن هم بوده و اهل ولايت باشند ، ممكن است در
ص: 569
قيامت يك شعاع هايي از جهنم و سختي هاي آن را ببيند . البته نه آن جهنمي كه كفار و كساني كه اهل لجاجت با خدا بودند مي چشند . ما در قرآن داريم كه همه وارد جهنم مي شوند . چون صراطي كه افراد بايد از آن عبور كنند از روي جهنم مي گذرد . صراط در متن جهنم است نه پلي بر روي جهنم . از پيامبر (ص) پرسيدند كه آيا شما هم عبور مي كنيد . فرمود : بله من هم عبور مي كنم . بعضي از افراد رد مي شوند در حالي كه سرد است . برخي مانند برق عبور مي كنند . در روايت داريم كه برخي افتان و خيزان عبور مي كنند . صراط مستقيمي كه اين افراد در دنيا طي كرده اند باعث شده كه بتوانند از صراط عبور كنند اما گاهي اوقات اين افتان و خيزان باعث مي شود كه يك شعاع هايي از جهنم را بچشند . بنابراين اگر كسي در بهشت برزخي بود به اين معنا نيست كه ديگر كار تمام است . اين يك مرحله اي است كه فرد مي چشد و لذت مي برد . اما هنوز كارتمام نشده است . مثلاً اگر شما در مرحله ي اول مسابقه برنده شديد . چه بسا كه براي شما يك جايزه هم در نظر گرفته باشند. اما هنوز دورهاي بعدي مسابقه باقي مانده است . درست است كه اگر كسي در بهشت برزخ بود ، هيچگاه وارد جهنم اهل كفر نخواهد شد . اما ممكن است در آنجا سختي هايي داشته باشد. كسي هم كه
ص: 570
در جهنم برزخ است ، ممكن است پاك شود . اما در عين حال ممكن است در قيامت هم دچار جهنم شود. بنابراين هيچ چيزي قطعي نيست . در روايتي از اميرالمومنين (ع) داريم كه در زماني كه همه چيز را حسابرسي مي كنند حتي حلال هم حساب و كتاب دارد . اگر كسي حلال هاي زيادي دور خود جمع كرده باشد اين حسابرسي طول مي كشد . اين طول كشيدن سخت است .
سوال – در خصوص آيات 14 تا 22 سوره ي نمل توضيح بفرماييد .
پاسخ – حضرت سليمان لشكر عجيبي داشت . لشكريان او هم از انسان ها ، هم از جن و هم از برخي از پرندگان بودند. قرآن ذكر كرده كه ايشان راه صحبت كردن با حيوانات را كاملاً مي دانست . حضرت سليمان ديد كه در اين لشكر عظيم هدهد نيست . هدهد در اين لشكر كارهاي ويژه اي مي كرد . گفت چرا من هدهد را نمي بينم . آيا در بين شما است و من نمي بينم يا او غايب است . نكته اينجا است كه حضرت سليمان وقتي به يك عيب و كمبودي برخورد كردند اول از همه آن عيب و نقص را در خود ديدند . يعني ابتدا عيب را در ديگران جستجو نمي كنند بلكه اول در خود جستجو مي كنند . اين مسئله مكرر در قرآن ذكر شده كه انبياء الهي اينگونه بودند . مثلاً حضرت يونس وقتي كه در شكم نهنگ به عنوان يك تنبيه قرار مي گيرد ، فوراً مي گويد كه اي خدا من اشتباه كردم . حضرت آدم
ص: 571
و حوا وقتي كه از بهشت رانده شدند گفتند كه پروردگارا ما اشتباه كرديم . اما زماني كه شيطان از بهشت بيرون شد فوراً گفت كه تو من را گول زدي . با اينكه ضعف با خود او بود و تكبر داشت اما تقصير را به گردن نگرفت . اين درس بزرگي است كه اگر با ضعفي برخورد كرديم ، ابتدا عيب را در خود جستجو كنيم .
سوال – من فرزند خردسال خود را در اثر سرطان خون از دست دادم . سوالات و نگراني هاي زيادي در خصوص چگونگي وضعيت او در برزخ دارم . بسيار نگران هستم كه او فرصت زيادي براي درك معنويات و رشد معنوي نداشت. او حتي نمي دانست كه مرگ چيست و فرصت آماده شدن را هم نداشت .
پاسخ – دررابطه با اطفال مومنين به يك صورت برخورد مي شود و در رابطه با اطفال مشركين كه قبل از بلوغ از دنيا رفته اند به گونه ي ديگري برخورد مي شود . مومنين يعني كساني كه به خدا ، پيامبر و دين ايمان و اعتقاد دارند . البته ممكن هم است كه اشتباهاتي هم داشته باشند . يعني همين مومنين معمولي . در روايت داريم كه اين كودكان به احترام پدر و مادرشان در دامن حضرت ابراهيم (ع) و همسر ايشان ساره تربيت شده و رشد معرفتي به آنها داده مي شود . حتي آن اطفالي كه سقط شده اند در روايت داريم كه دم در بهشت مي ايستند ومي گويند كه ما وارد نمي شويم تا پدر و مادر ما بيايند . يعني به جبران آن
ص: 572
كوتاهي كه در دنيا در حق او شده، يك شفاعت به او داده مي شود. پيامبر مي فرمايد ك در معراج به پيرمردي برخورد كردم كه در اطراف او كودكاني بودند . از جبرائيل (ع) پرسيدم اين پيرمرد كيست ؟ گفت اين پدر تو ابراهيم است . گفتم اين اطفال چه كساني هستند . گفت اينها كساني هستند كه ابراهيم آنها را تغذيه كرده و رشد مي دهد . درروايت ديگري از امام صادق (ع) داريم كه فرمود: مادر ما زهراي اطهر فرزندان شيعيان را تربيت مي كند . اين مسئله با قبلي منافاتي ندارد . شايد اين مربوط به مومنيني است كه درجه ي بالاتري دارند . بنابراين به احترام مقام پدر و مادرشان ، حضرت زهرا(س) از ايشان پذيرايي ويژه مي كند . در قرآن آمده كه اين كودكان بعداً كه قيامت برپا شد و آمادگي پيدا كردند با پدر و مادر صالح خود همراه مي شوند . اين كودكان گناهي نكرده اند كه كمبود ها ونقصان هاي آنها با خيرات و مبرات جبران شود. البته براي ارتقاء درجه به هر انساني مي توان هديه كرد . اما از اين جهت كه رفع عذابي از آنها صورت بگيرد، ضرورتي براي خيرات وجود ندارد . اين خيرات براي افراد بالغ بسيار لازم است و آنها به آن نيازمند هستند . در قرآن سوره ي رعد آيه ي بيست و سه آمده كه اين كودكان با پدر و مادرهاي خود در قيامت جمع هستند . اما درخصوص اطفال مشركين ، چون پدر و مادر آنها مشرك بوده اند، اگر به آنها ملحق شوند نفعي به
ص: 573
حالشان نخواهد داشت . امام مجتبي (ع) در روايتي فرمود : اين كودكان گناهي ندارند كه به جهنم روند . از طرفي عمل صالحي هم ندارند كه به بهشت بروند . از طرفي به پاس احترام پدر و مادر نزد حضرت ابراهيم و حضرت زهرا (س) هم نمي روند . اين افراد خدمتكاران افراد بهشتي مي شوند . اينها نوجواناني هستند كه هميشه در نوجواني و نشاط باقي مانده و به بهشتيان خدمت مي كنند . و از اين خدمت كمال لذت را مي برند .
سوال – من و همسرم خيلي يكديگر را دوست داريم و يكي از آرزوهاي ما اين است كه پس از مرگ باز هم در كنار هم باشيم . در دنيا چكار كنيم كه به اين آرزوي خود برسيم؟
پاسخ – اگر در اين دنيا صالح باشند ، در آخرت صالحين در كنار هم جمع شده و از بالاترين لذت هاي بهشت اين است كه افراد با همسر خود باشند . در روايت داريم كه لذتي كه بهشتيان از همسران خود مي برند از خورد و خوراك نمي برند . به اين خاطر كه نيازي كه انسان به انيس و مونس دارد بيشتراز خورد و خوراك است . با اينكه لذتي كه خورد وخوراك آنجا دارد با اين دنيا قابل مقايسه نيست . اما با اين وجود لذتي كه از جمع شدن با همسران و يا پدر و مادر و فرزندان خود مي برند با هيچ چيز قابل مقايسه نيست . در روايت است كه زيبايي همسران به قدري خيره كننده خواهد بود كه حورالعين تعجب مي كنند . در
ص: 574
قرآن در سوره ي الرحمان داريم كه زنان دنيايي بخاطر اعمال نيكي كه در اين دنيا انجام داده اند از هر جهت حسن و زيبايي پيدا مي كنند. نور نماز و نور معرفت و حجاب در چهره ي حورالعين وجود ندارد . بايد در اين دنيا همسران صالح باشند كه بتوانند در آن دنيا به هم برسند.
سوال - آيا آرزوي مرگ كردن گناه است و آيا خداوند اين آرزو را برآورده مي كند ؟ من گرفتاري هاي زيادي در زندگي دارم كه مي خواهم اگر اشكالي نداشته باشد در دعاهاي خود آرزوي مرگ بكنم .
پاسخ – در عين حال كه در روايات و آيات قرآن است كه مومن بايد مشتاق لقاي الهي باشد ، اما آرزوي مرگ نداريم . در وسائل الشيعه جلد دو از رسول خدا نقل شده كه يك شخصي در نزد ايشان از مشكلات دنيا شكايت كرده وآرزوي مرگ مي كرد . پيامبر به ايشان فرمود : آرزوي مرگ نكن . اگر آدم خوبي باشي با بودن در دنيا خوبي هاي تو بيشتر مي شود . اگر آدم گناه كاري هم باشي مي تواني فرصت پيدا كرده و گناهان خود را جبران كني . تنها سرمايه ، عمر تو است . چرا درخواست مي كني كه اين فرصت از تو گرفته شود . اين يك فرصت است . درست است كه سختي هايي دارد اما با همين سختي ها است كه شما مراتب را طي مي كنيد . جاي توشه جمع كردن و يا جبران بدي همينجا است . اين تنها فرصت است و فرصت ديگري هم نيست . زماني
ص: 575
مي رسد كه ما محتاج گفتن يك لااله الا الله باشيم . محتاج فرصت يك استغفرالله بشويم اما به ما نمي دهند . شاگرد برادر مرحوم علامه طباطبايي با افلاطون ارتباط برقرار كرده بود . افلاطون به او گفته بود ما محتاج يك لااله الا الله هستيم . خوش بحال شما قدر آن را بدانيد . شخصي به نام شعيب نزد امام صادق (ع) آمد و گفت ما كلامي را از ابوذر شنيديم به اين مفهوم كه ايشان گفته من سه چيز را دوست دارم كه مردم آنها را دوست ندارند . مرگ ، فقر و بلا . امام صادق (ع) فرمود مقصود ابوذر آن چيزي نيست كه تو فهميده اي . مقصود او اين است كه مرگ در طاعت خدا را بيشتراز زندگي در معصيت دوست دارم . بلاي در طاعت خدا را بيشتر از سلامتي در معصيت دوست دارم . وفقر در طاعت خدا را بيشتر از ثروت در معصيت دوست دارم . بنابراين نه اينكه بيشتر دوست دارم كه آرزوي مرگ بكنم . پيامبر اكرم (ص) فرمود كه سعادت مرد طول عمر است . طول عمر در طاعت خدا است . لذا ما هيچ جايي درخواست مرگ نداريم . فقط در روايات است كه در دو جا درخواست مرگ شده است . يك – درخواست شهادت است . چون اين مرگ يك نوع جهش است . شما مي خواهيد در دنيا بمانيد كه كار كنيد . بالاترين كار شهادت است . پيامبر (ص) فرمود : بالاي هر خوبي يك خوبي است تا جايي كه فرد در راه خدا به شهادت برسد .
ص: 576
بالاتراز آن ديگر خوبي نيست . حضرت زهرا (س) در دعاي خود داشتند كه خدايا وفات من را زودتر برسان . چون وفات ايشان شهادت در راه خدا بود . دومين مرگ نيز در مورد كسي است كه عمر و زندگي او مرتع و چراگاه شيطان باشد . يعني هيچ خيري نداشته و فقط شيطان از او استفاده كند . براي معاويه ، صدام و امثال يزيد هر روز زودتر از اين دنيا بروند به نفع آنها است . در دعاي مكارم الاخلاق امام سجاد (ع) فرمود كه خدايا به من طول عمر بده تا زماني كه در راه تو باشم . اما زماني كه عمر من مرتع و چراگاه شيطان شد كه او از من استفاده كند من را قبض روح كن.
سوال - درخصوص امام رضا(ع) توضيح بفرماييد.
پاسخ – در اواخر كتاب اخبارالرضا از شيخ صدوق داريم كه يكي از صالحان، پيامبراكرم (ص) را در خواب ديد . سوال كرد يا رسول الله من مي خواهم به زيارت برخي از اولاد شما بروم ، به كجا بروم . پيامبر فرمود : برخي از اولاد من مقتول با شمشير ، در عالم ديگر به سمت من آمده اند . برخي مسموم شده و به سمت من آمدند . گفت يا رسول الله مي دانم كه فرزندان شما اينطور شدند، اما من به زيارت كداميك بروم ؟ پيامبر فرمود : به زيارت كسي برو كه در جوار شما است . آن شخص گفت رضا را مي گوييد . پيامبر سه بار فرمود : بگو درود خدا بر او . در روايت است كه پيامبر
ص: 577
(ص) فرمود پاره ي تن من در خراسان دفن مي شود . اگركسي او را زيارت كند دو اثر مي گيرد . اگر كسي گرفتاري داشته باشد ، گرفتاري او برطرف مي شود . گنه كاري آنجا نمي رود مگر دست عنايت خدا او را پاك مي كند . امام رضا(ع) فرمود: سه جاي قيامت است كه هولناك ترين جا است . كساني كه به زيارت من مي آيند در آنجا من به بازديد آنها مي آيم . مرحوم شيخ مرتضي حائري عاشق امام رضا(ع) بود . ايشان وقتي از كسي مي پرسيد كه اهل كجا هستيد و او مي گفت مشهد ، گريه مي كرد . مي گفت كه ما چهارده معصوم را در امام رضا(ع) خلاصه كرده ايم . مي فرمود : هركسي يك ذخيره اي در دنيا دارد و ذخيره ي من زيارت امام رضا(ع) است. در عمر خود هفتاد بار به سختي به زيارت امام رضا(ع) رفت . آخرين باري كه رفت امام رضا(ع) به او گفت كه ديگر تو نيا نوبت ما است . فهميد كه زيارت وداع است . آن كسي كه همراه ايشان بود مي گفت كه زماني كه ايشان وارد حرم مي شد ومي خواست خداحافظي كند، دوباره باز مي گشت . يعني نمي توانست دل بكند . گفتمش سير ببينم مگر از دل برود ، آنچنان جاي گرفته است كه مشكل برود . بعد از مرگ يكي از صالحين و شاگردانش او را در خواب ديد . گفت من آرزو دارم كه من را به دنيا بازگردانند تا بتوانم دوباره به زيارت امام رضا بروم .
ص: 578
چون به تعداد دفعاتي كه من رفته ام آقا به بازديد من آمده و يا خواهد آمد . آقاي مرعشي نجفي با ايشان عهد بسته بود كه هركس زودتر از دنيا برود خبر بدهد . چون ايشان زودتر از دنيا رفت در حالتي به آقاي مرعشي نجفي گفت وقتي از دنيا رفتم دو ملك به سراغ من آمدند . به حدي ترسيدم كه تا به حال اينقدر نترسيده بودم . ديدم يك صداي زيبايي از پشت سر مي گويد نترس . اين صدا نزديك شد و با نزديك شدن اين صدا اين دو ملك رفتند . وقتي كه صدا نزديك شد ديدم كه يك آقايي است او را نشناختم . گفت ترسيدي . گفتم آقا در عمرم اينقدر نترسيده بودم . فرمود ديگر باتو كاري ندارند. گفتم شما چه كسي هستيد . گفت اين يك بار بازديد تو است ، شصت و نه بار ديگر طلب داري . فهميدم امام رضا (ع) است . از دور و نزديك ايشان را زيارت كنيد .
10/7/90
من بي قرار هيچ قراري نبوده ام جز قراري كه با تو داشته ام و هرگز نيامدي .
سوال – در مورد ارتباط زنده ها با اموات توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ – اولين يكشنبه ي ذي القعده بايد غنيمت شمرده بشود. يك عمل پر فضيلتي براي امروز در مفاتيح وارد شده است كه يك گنج پنهان است . كسي كه فضيلت آنرا ببيند نمي تواند از آن بگذرد . البته يكشنبه هاي بعد هم مي توان اين اعمال را انجام داد ولي ولي اين اعمال براي يكشنبه ي ذي القعده وارد
ص: 579
شده است .
در ذيل اين بحث ما مطرح مي كنيم كه ما در خواب مي توانيم اموات را ببينيم يا ارواح را احضار بكنيم . در مقدمه ي اول بايد گفت كه بعد از مرگ زندگي در عالم برزخ به شكل متكامل تري ادامه دارد و اين طور نيست كه انسانها بعد از مرگ هيچ و پوچ بشوند . در قرآن بيست آيه وجود دارد كه اشاره به حيات برزخي دارد . در سوره ي مومنون آيه 100 خدا مي فرمايد : (يك عده وقتي چشمشان به حقايق بعد از مرگ آگاه مي شوند و حقايقي را مي بينند ، اظهار ندامت مي كنند و تقاضاي برگشت مي كنند . ) خدايا ما را برگردان شايد يك عمل صالحي از دست ما بربيايد كه انجام بدهم .خدا مي فرمايد كه اين امكان ندارد و اين باز حرف است . بعد از اين تا قيامت برزخ است . در اين آيه خدا از يك درخواست و گفتگو صحبت مي كند . پس اين اشاره به حيات برزخي است . در سوره مومن آيه 45 خدا مي فرمايد : از فرعونياني كه غرق شدند دچار عذاب بدي شدند . فرعونيان را به آتش عرصه مي كردند و آنها جايگاه خودشان را در جهنم مي ديدند . اين عذاب بد فرعونيان اين بود . وقتي قيامت برپا مي شود آنها را وارد آتش مي كند . مرحله ي اول عرضه بر آتش است كه عذاب خفيف تر است و همان عالم برزخ است ولي مرحله ي دوم وارد شدن به آتش است كه قيامت است و عذاب
ص: 580
شديدتر است . در برزخ صبح و شب آنها را بر آتش عرضه مي كنند و امام صادق (ع) فرمودند كه اين صبح و شب براي عالم برزخ است . در قيامت خورشيد و ماه و فلك از بين مي رود. اين دو آيه حيات برزخي را اثبات مي كند. روايات بي شماري وجود دارد كه نشان مي دهد اموات بعد از مرگ زندگي دارند . عالم برزخ جلوه اي از بهشت و جهنم قيامتي برقرار است . اميرالمومنين در نامه اي كه به محمد بن ابوبكر نوشتند : بعد از مرگ براي كسي كه خدا او را نيامرزيده است سخت تر از جان دادن است . از فشار تنگي و تاريكي قبر بترسيد ، قبر هر روز يك پيام و ندا دارد. من خانه ي تنهايي ، خاك و وحشت هستم ، من جايي هستم كه حشرات و حيوانات موذي در آنجا هستند . قبر يا باغي از باغهاي بهشت است يا حفره اي از جهنم است.
سوال – فلسفه ي وجودي عالم برزخ چيست ؟
پاسخ – مهمترين فلسفه ي وجودي عالم برزخ اين است كه اين عالم آمادگي براي قيامت است . ما در دنيا براي بعضي از كارها مراحل مقدماتي داريم . فردي كه مي خواهد در دانشگاه مدارج عاليه را طي كند بايد مراحلي را گذرانده باشد . او نمي تواند از مرحله ي ابتدايي به دانشگاه برود. مثلا كسي كه مي خواهد شنا ياد بگيرد ، در روز اول او را به عمق زياد نمي برند . ابتدا براي آمادگي او را در عمق هاي كم مي برند تا
ص: 581
شنا ياد بگيرد بعد وارد عمق زياد بشود. هيچ كس تحمل عذاب هاي قيامت را ندارد . درمورد عذاب هاي قيامتدارمي كه گاهي اوقات كه جبرئيل نازل مي شد و از جهنم صحبت مي كرد ، پيامبر رنگش عوض مي شد و بشدت گريه مي كرد. گاهي آنقدر پيامبر ناراحت مي شدند كه نمي توانستند با كسي حرف بزنند . يك روز كه جبرئيل نازل شد گفت : يا رسول الله ، آن زنجيري كه با آن جهنميان را مي كشند ، اگر يك حلقه از آن زنجير به عالم دنيا بيايد عالم دنيا از حرارت ذوب مي شود زيرا عالم مُلك تحمل عالم مَلكوت را ندارد . پيامبر به قدري گريه كردند كه اصحاب حضرت زهرا را مي آوردند كه كمي با پيامبر حرف بزند و پيامبر وقتي حضرت زهرا مي آمدند مي فرمودند كه او بوي بهشت را مي دهد. اگر يك لباس بهشتي يا يك هوري به عالم دنيا بيايد همه هلاك مي شوند . قيامت تحمل مي خواهد . خدا يك عالمي بنام برزخ گذاشته است كه از جهتي شبيه به دنياست و از جهتي شبيه به قيامت است . بين اين دو تا است . حكمت ديگر برزخ اين است كه درعالم برزخ بسياري از كساني كه كم آوردند يك فرصت جبران به آنها داده مي شود. درعالم برزخ خود شخص نمي تواند عملي انجام بدهد و دست خودش از عالم دنيا كوتاه است . ديگران مي توانند خيرات و مبراتي بفرستند كه درعالم برزخ به درد فرد بخورد يا باقيات و صالحات خود فرد به او برسد . حضرت
ص: 582
عيسي از قبرستاني گذر مي كردند و ديدند كه صاحب قبر دچار عذاب است . سال بعد از همان قبر گذر كردند و متوجه شدند كه عذاب برطرف شده است . خطاب آمد كه اين فرد فرزند صالحي داشته كه به حد بلوغ رسيد و كارهاي خيري انجام داد و اين خيرات به اين فرد رسيد و عذاب از او برداشته شد . اگر ما بلافاصله بعد از مرگ پرونده مان بسته مي شد و ارتباط قطع مي شد ، ما نمي توانستيم كمبودهاي عالم دنياي را جبران كنيم . اولين كاري كه بازماندگان اموات بايد انجام بدهند اين است كه اگر حق الله يا حق الناسي بر گردن اموات است آنها را بجا بياورند و اين باعث مي شود كه مشكلات اموات در عالم برزخ برطرف بشود. در بعد از مرگ منزل به منزل عالم متكامل تر مي شود و ما در سير به سمت خدا هستيم و هوشيارتر مي شويم . عالم مرحله به مرحله كامل تر مي شود و اموات مرحله به مرحله هوشيارتر مي شوند. بعد از جنگ بدر كه بسياري از مشركين شدند و در چاه بدر ريخته شدند .پيامبر بر دهانه ي آن چاه آمد و با اموات صحبت كرد : شما همسايه هاي بدي براي من بوديد . شما ما را از خانه و ديارمان بيرون كرديد . چيزي كه خدا به من وعده داده بود يافتم ، شما چطور ؟ چيزهايي كه شما به خدا گفته بود الان فهميديد كه واقعيت دارد. يكي از اصحاب پيامبر گفت كه الان چه فايده دارد كه با اموات صحبت مي
ص: 583
كنيد ؟ پيامبر گفت : آنها الان شنواتر از شما هستند . حضرت علي (ع) بعد از جنگ جمل در بين كشتگان حركت كرد و به قاضي بصره رسيد كه حمايلي از قرآن برداشته بود . حضرت قرآن را برداشتند كه بي احترامي به قرآن نشود . و فرمود : آيا آن چيز كه مي خواستي يافتي ؟ يكي ازاصحاب گفت كه با مرده ها حرف مي زني ؟ امام فرمود : اينها هوشيار و شنوا هستند . درآداب قبرستان اين است كه سلام بدهيد و بگوييد : السلام اهل لااله الاالله يا بگوييد كه شما جلوتر از ما رفتيد ، ما هم انشاءالله مي آييم .
سوال – سوره شعرا آيات 84 تا 111 را توضيح بفرماييد .
پاسخ – در آيه 84 خدا دعاهايي از حضرت ابراهيم را نقل مي كند. حضرت ابراهيم يكي از پيامبراني است كه بيشترين دعا را در قرآن از ايشان نقل كرده اند. اين دعاهاي ارزشمند را مي شود در قنوت ها استفاده كرد . خدايا به من يك ذكر خيري و نام نيكي در آيندگان به من بده كه از من خوب ياد بكنند. هر كس بايد اين را براي خودش در نظر بگيرد . خدا براي اين دعاي حضرت ابراهيم اميرالمومنين را به او داد كه از فرزندان ابراهيم است و باقيات و صالحات حضرت ابراهيم است . در آيه داريم كه ما براي آنها يادگاري علياً گذاشتيم كه امام صادق (ع) مي فرمايد : منظور همان علي است .
سوال – در مورد ادامه بحث فلسفه ي وجودي برزخ توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ – الان
ص: 584
خدا گوش و چشم و ... ابزارهاي برزخي را به ما داد است. غير از اين حواس پنجگانه كه با حيوانات مشترك هستند ، ما پنج حس ديگر داريم كه برتر است . پيامبر فرمود : هر انساني دو تا چشم در صورتش دارد كه امور دنيا را با آن مي بيند و دو تا چشم دل هم دارد كه با آن امور آخرتي و غيبي را مي بيند. اگر خدا عبدي را بخواهد آن دو تا چشم دل او را باز مي كند كه بيشتر به غيب ايمان بياورد.
ابزارهاي برزخي ما هنوز فعال نيست و ما آنرا به كار نينداختيم . در اثر اشتغالات زيادي كه ما در عالم دنيا داريم و توجهي كه به عالم ماده داريم و تعلق زياد به عالم دنيا و غفلت از آخرت ، ابزارهاي اين دنيايي ما فعال است و آن ابزارهاي هنوز بكار نيفتاده است . اگر انس با عالم دنيا و آلودگي ها كم بشود و يك انقطاع ( در مناجات شعبانيه داريم ) بر انسان حاصل بشود مي تواند عالم ديگر را ببيند يا بشنود. در خواب هم انقطاعي صورت مي گيرد و توفيق اجباري است البته فردي كه صلاحيت داشته باشد و روياهاي صادقه ببيند مي تواند چيزهايي را ببيند . اگر انسان زبان دل و چشم خود را آلوده نكند و دل را محل رفت و آمد هر كس نكند اين صلاحيت را پيدا مي كند . داريم كه اگر چشم بر گناه بپوشيد چشم ديگر شما باز مي شود و عجايب را مي بينيد . اگردلتان اين قدر شلوغ و هرج
ص: 585
و مرج نبود ، زياده گويي در كلام تان نبويد ، آنچه كه من مي ديدم و مي شنيدم شما هم مي ديديد و مي شنيديد . البته ديدن و شنيدن يك صلاحيت هايي مي خواهد . اگر كسي بتواند ببيند اطمينان بيشتري پيدا مي كند همان طور كه حضرت ابراهيم مي خواست ملكوت آسمانها و زمين را ببيند و بتواند احياء مردگان را ببيند و قلبش اطمينان پيدا بكند . منظور ما اين نيست كه اين كار را هدف قرار بدهيم . ديدن برزخ هدف نيست بلكه هدف بندگي است ولي اين نتيجه اي است كه در مراحلي كه روح ارتقاءپيدا كرد خدا به او مي دهد كه مي تواند چيزهايي ببيند يا بشنود . آيت الله اراكي مي فرمودند كه آقا نورالدين اراكي پاي كرسي نشسته بودند . به او خبر دادند كه يكي از علماي اراك كه به كربلا رفته بود فوت كرده است . ايشان پيشاني شان راروي كرسي گذاشتند و گفتند كه اين شايعه است . از ايشان پرسيدند كه شما از كجا مطمئن هستيد ؟ ايشان فرمودند كه وقتي مومني از دنيا برود هاتفي بين زمين و آسمان ندا مي كند كه او از دنيا رفته و وارد برزخ شده است . بعد خبر رسيد كه اين شايعه بوده است . نداشتن گوش و چشم برزخي نشانه ي نقص نيست . و نشانه ي كم ايماني نيست . لازمه ي رشد و ارتقاء روح اينها است . قرآن مي فرمايد : به ملكوت نگاه نمي كنيد؟ پس ارتباط اموات بعد از مرگ شدني است . در جنگ صفين پيرمردي
ص: 586
به حضرت علي (ع) سلام كرد و گفت كه واي بر اهل شامي كه با شما مي جنگند .خوشا به اهل عراق كه يار شما هستند . و بعد خدا حافظي كرد و رفت . ياران خوب حضرت به او گفتند كه اوچه كسي بود ؟ حضرت فرمودند كه او شمعون وزير حضرت عيسي بود . خدا او را فرستاده بود كه من را در اين جنگ تقويت بكند . شاگرد برادر علامه طباطبايي براحتي با اموات ارتباط برقرار مي كرد . حتي او با افلاطون ارتباط برقرار كرده بود و افلاطون به او گفته بود كه قدر مسلمان بودن خودتان را بدانيد. ما محتاج يك لااله الاالله گفتن هستيم .
سوال – آيا احضار روح امكان دارد يا خير و اگر امكان دارد اشكال شرعي دارد يا خير؟
پاسخ – احضار روح هايي كه ما در زمان خودمان مي بينيم واقعيت ندارد . زيرا ارتباط با اموات در عالم برزخ يك رشد روحي مي خواهد . بسياري از افرادي كه احضار روح مي كنند افراد متشرعي نيستند . و بعضي از آنها مقيد به مسائل شرعي نيستند . به فرض اگر انها دروغ نگويند وارتباط با موجودات ماورائي گرفته باشند ، چه بسا بيشتر ارتباط آنها با جن و شياطين است . و اخباري از آنها مي گيرند و به ما مي دهند . با يك رياضت هايي كه معمولا شرعي هم نيست ( رياضت شرعي همان نماز و روزه و ترك حرام است ) و ارتباط با جن و شيطان پيدا مي كنند و اينها قابل اعتماد نيستند . امام در كتاب وسيله
ص: 587
التحرير دارد كه احضار و تسخير ارواح حرام است و بر آن ضررهايي مترتب مي شود . احضار به اين شكلها كه ارواح را محكوم به اراده ي خود بكنيم حرام است.
سوال – كتاب هايي در مورد حيات برزخي معرفي بفرماييد .
پاسخ – حيات پس از مرگ نوشته ي آقاي محمد اسدي است . كتاب انسان در عالم برزخ نوشته ي محمد مظاهري است .
سوال – آيا ما مي توانيم طبق دستوراتي كه داده شده است انبياء رادر خواب بينيم ؟
پاسخ – بله . بزرگان ما مثل شيخ طوسي و سيد طاوس و فيض كاشاني در كتابهايشان دستورالعمل هايي نقل كرده اند كه ما بتوانيم خويشان يا ائمه را در خواب ببينيم . مرحوم محدث نوري در جلد سوم كتاب دارالسلام تمام دستورالعمل ها را آورده است . البته علاوه بر اي دستورالعمل ها بايد يك صلاحيتي هم باشد تا من بتوانم امام يا يكي از اقوام را در برزخ ببينم . اگر من در خواب كسي را ديدم كه به من دستوراتي داد اين حجت نيست . خواب براي ما حجيت ندارد .
امام رضا (ع) فرمود : اگر كسي من را زيارت بكند من در مواقف هولناك قيامت به ديدار او مي آيم . خدايا به حق امام رضا (ع) مواقف هولناك عالم آخرت ، برزخ و قيامت را بر ما آسان بگردان .
سمت خدا – 3/7/90
حجت الاسلام عالي
تيغ مردان خورشيد در مشت كورسوي شب تيره را كشت ، يك زبان زندگي يك زبان مرگ ذوالفقاري سخنگوي در پشت، قومي از زخم و خون نسل در
ص: 588
نسل از تبار جنون پشت در پشت ، سوزشان آتش تور موسي داغشان مهر محراب زردشت ، كوله بر پشت و سجاده در پيش جاده در پيش رو جاده در پشت ، مهر پايان مرداب در دست حكم آغاز طوفان در انگشت ،
سوال- در خصوص ارتباط اموات با قبورشان و ارتباط آنها با زائرين قبور توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – چهارمين بخشي كه نوع ارتباط اموات با عالم دنيا است ارتباط با قبور خاكي و زائرين قبر آنها است . درست است كه وقتي شخصي از دنيا مي رود ارتباط تدبيري روح او با بدن قطع مي شود . يعني ديگر روح ، بدن را مديريت نمي كند . و كنترل يك بدن سبكي به نام بدن برزخي و مثالي را به عهده مي گيرد اما چون سال ها با بدن خود بوده و با آن انس گرفته است بعد از مرگ نيز انس و علاقه ي او با اين بدن برقرار است . به بدن خود و قبري كه اين بدن در آن مدفون است توجه و علاقه دارد و به قبرها و بدن هاي ديگر كاري ندارد . بخصوص در ساعات و روزهاي اوليه ي پس از مرگ ، با اينكه روح از بدن جدا شده و در برزخ است اما آنقدر توجه و علاقه به آن دارد كه اگر اين بدن را حركت بدهند و تشييع كنند ، غسل بدهند و آنرا در داخل قبر قرار بدهند هنوز حس مي كند كه داخل بدن است و فكر مي كند كه اين وقايعي كه براي بدن اتفاق افتاده ، در واقع براي خود
ص: 589
او اتفاق افتاده است . همه ي ما در خواب اين مسئله را چشيده ايم . يك زماني است كه ما نمي دانيم خواب هستيم و بدن گوشتي ما زير لحاف است و با بدن سبك ديگري در خواب حركت مي كنيم . اما اين مسئله را نمي دانيم و فكر مي كنيم كه هنوز در بيداري هستيم . لذا اگر از يك بلندي بيفتيم فكر مي كنيم كه اگر به زمين بخوريم متلاشي مي شويم . در عين حال آن بدني كه در خواب است اگر زمين هم بخورد هيچ اتفاقي نمي افتد . اما چون روح به آن بدن گوشتي علاقه دارد فكر مي كند در خواب نيز همان است . اين اشتباه براي او رخ مي دهد . يك مرتبه فرياد زده و از خواب بيدار مي شود و تازه متوجه مي شود كه كابوس مي بيند . بخاطر شدت انس و علاقه ، اين اشتباهات رخ مي دهد . شخصي هم كه از دنيا رفته چون به شدت با بدن مادي خود علاقه و انس پيدا كرده است در آن ساعات و روزهاي اوليه كه با عالم برزخ را نيافته و با بدن برزخي خود انس نگرفته است ، هنوز گمان مي كند با بدن خاكي است و چيزهايي كه به سر آن بدن مي آيد فكر مي كند براي خود او اتفاق مي افتد . زماني كه بدن را به حفره ي خاكي مي برند فكر مي كند كه جاي زندگي او اينجا است . در حالي كه محل زندگي او برزخ است . اما چون با بدن ارتباط شديدي
ص: 590
دارد به اين صورت است . يك مدت كه از ساعات و روزهاي اوليه ي مرگ بگذرد و آرام آرام با آن عالم و بدن برزخي انس پيدا كند ، ديگر آن شدت و علاقه ي او با اين بدن مادي و خاكي كم مي شود . اما هيچگاه به طور كلي قطع نمي شود. حتي اگر سالها پس از مرگ بدن او در قبر بپوسد باز هم به آن ذرات بدن، انس و علاقه و توجه دارد . با توجه به اين مطلب اگر از ما بپرسند بهترين و نزديك ترين راه ارتباط با اموات كجا است ؟ مي گوييم كنار قبر آنها . چون اموات به قبر توجه دارند . بهترين و نزديك ترين جاي ارتباط با اموات جايي است كه كنار جسم آنها است . اين ميت از عالم برزخ هنوز به آن توجه و عنايت دارد . به همين جهت در دستورات ديني ما توصيه شده براي زيارت اهل قبور ، هديه دادن ، دعا ، استغفار و قرآن خواندن به كنار قبر آنها برويد با اينكه مي توان از راه دور قرآن بخوانيم و براي آنها هديه كنيم . اين مسئله نيز به آنها مي رسد اما بر سر مزار خصوصيت بيشتري دارد . چون نزديك تر است و راحت تر ارتباط برقرار مي شود . توجه اوليه ي اموات در عالم دنيا به آن مكان است . لذا اگر در آن مكان باشد سُرور زيادي براي آنها ايجاد مي شود . محمد بن مسلم از ياران بسيار خوب امام صادق (ع) از حضرت مي پرسد: آيا وقتي ما به
ص: 591
زيارت اهل قبور مي رويم آنها متوجه مي شوند ؟ امام صادق (ع) مي فرمايند: به خدا قسم بله . هم مي فهمند كه شما رفته ايد و هم خوشحال مي شوند و با شما انس مي گيرند . در روايت ديگري داريم كه وقتي زائر قبر اموات مي رود ،يك مقدار ترس و وحشت به آنها دست مي دهد . و از تنهايي دل آنها مي گيرد. بنابراين كنار قبر رفتن اين خصوصيت را دارد . چون نگاه شخص متوفي در عالم برزخ هنوز به اين جسم و قبري كه محل جسم او است برقرار است . به خاطر همين ارتباط و علاقه اي كه اموات با جسم خود دارند ، گفته شده كه بعد از مرگ به بدن احترام بگذاريد . فكر نكنيم كه شخص از دنيا رفته و هركاري مي خواهيم با بدن انجام دهيم . گفته شده كه هنگام دفن ، شخص را در محل آلوده دفن نكنيد . چون ارتباط روح و علاقه و توجه او با بدن هنوز برقرار است . اين احترام به بدن در واقع احترام به روح است . نبش قبر حرام است به اين خاطر كه روح اذيت مي شود از اينكه مي بيند به او بي احترامي مي شود . همانطور كه وقتي شخص زنده است اگر به او بي احترامي شود ناراحت مي شود. در آنجا نيز كه چون هنوز علاقه ي روح به بدن وجود دارد بي احترامي به بدن در واقع بي احترامي به آن شخص مومن است . به همين خاطر است كه در خصوص زيارت ائمه (ع) گفته اند
ص: 592
كه چه زيارت از دور و چه سلام دادن از نزديك هر دو خوب است اما زيارت از نزديك افضل است . چون ائمه به جسم مطهر خود و قبري كه جسم در آن قرار دارد عنايت دارند . فضاي آن مكان فضاي عنايت و توجه اهل بيت و يك فضاي معنوي ويژه است . از اين جهت گفته هرچقدر به كنار قبر آنها براي زيارت برويد بهتر است . به همين دليل است كه گفته اند وقتي كه كسي از دنيا رفت اگر امكان دارد در حرم هاي مطهر معصومين و نزديك قبور آنها دفن كنيد . چون وقتي كه معصوم به قبر خود عنايت دارد، آن محوطه يك معنويت خاص دارد . البته آن جسمي را كه به اماكن مقدسه مي برند بايد يك صلاحيت حداقلي داشته باشد كه بتواند از آن فضاي معنوي كه عنايت معصوم به جسم خود است بهره مند شود . به همين دليل توجه روح به جسم است كه برخي از بدن ها بعد از مرگ پوسيده نمي شود . برخي از روح هاي پاك و مطهر وقتي كه از دنيا مي روند ، خدا به احترام آن توجهي كه آنها به بدن خود دارند بدن را نگاه مي دارد . به عبارت ديگر آن روح مطهر و پاك ، با اجازه ي خداوند و با توجه به اين بدن ، كاري مي كند كه بدن پوسيده نشود . اين مسئله فقط در مورد انسان هاي خاص اتفاق مي افتد و براي همه نيست . فقط در مورد كساني كه روح هاي بسيار قوي و پاكي دارند .
ص: 593
چون به بدن خود توجه دارند به اذن پرودگار با اين توجه كاري مي كنند كه بدن پوسيده نشود . لذا بدن اولياي الهي هيچگاه نمي پوسد . بدن برخي از بندگان خوب خدا غير از معصومين نيز به اين صورت است . مرحوم ابن بابويه شيخ صدوق كه در همين نزديكي تهران است نزديك به هزار سال پيش در زمان غيبت صغري زندگي مي كرده است . كه ايشان به دعاي امام زمان (ع) هم به دنيا مي آيد. وقتي پدر ايشان از حضرت درخواست كرده بود كه دعا كنيد خداوند يك فرزند صالح به من بدهد . امام زمان (ع) دعا كرده و شيخ صدوق به دنيا آمده بودند . ايشان كتاب هاي بسيار ارزنده و متعددي دارند كه يكي از آنها از منابع چهارگانه ي حديثي شيعه است . در زمان فتحعلي شاه قاجار، حدود صد و نود سال پيش بر اثر يك بارندگي و سيلي كه كنار قبر ايشان راه افتاده بود ، قبر تخريب شده و بدن ايشان مشخص مي شود . برخي از بزرگان زمان به آن سرداب و زيرزمين براي ديدن بدن مي روند و مي بينند كاملاً سالم است . مرحوم آيت الله خوئي ، مرحوم آيت الله حكيم و مرحوم آيت الله شاهرودي رفتند و ديدند كه بدن مرحوم شيخ طوسي در نجف كاملاً سالم بود . شيخ طوسي نيز حدود هزار سال پيش زندگي مي كرده است . معروف است كه در زمان شاه اسماعيل صفوي قبر حر به دليلي شكافته مي شود ، بدن او كاملاً سالم بوده است. در تاريخ است كه به
ص: 594
دليل زخمي كه ايشان برداشته بود حضرت ابا عبدالله يك دستمالي بر روي سر ايشان بسته بودند . حتي آن دستمال نيز بود . بعد از آن شاه اسمعيل صفوي دستور داد كه يك بارگاه براي ايشان درست كنند . البته اين به آن معنا نيست كه اگر هر بدني پوسيد پس آدم خوبي نبوده است . به هرحال پس از مرگ ارتباط مديريتي روح از بدن برداشته مي شود و نمي تواند آن را حركت بدهد . اما علاقه به اين بدن وبه دنبال آن به قبري كه اين بدن در آن است ، وجود دارد . از راه دور نيز خيرات و مبرات به اموات مي رسد . البته اين را انكار نمي كنيم كه محل قبر يك توجهي دارد . كه اگر فرد بتواند قبري را پيدا كرده و به كنار آن برود بهتر است . در عين حال اگر قبري در دسترس نبود اينطور نيست كه هدايا نرسد .
سوال – اينكه گفته اند اگر زماني بسيار غمگين هستيد يا زماني كه بسيار خوشحال هستيد به قبرستان برويد چه سري دارد؟
پاسخ – اكثريت ما شايد خاطره ي خوشي از قبرستان نداشته باشيم . چون معمولاً گريه و ناله و غصه از آن شنيده ايم . يا در آنجا به خاك سپاري عزيزان خود رفته و دوري را در آنجا ديده ايم . و از آن بالاتر ، مي دانيم كه گذر ما هم به آنجا خواهد افتاد . همه ي اين موضوعات باعث مي شود كه قبرستان زياد خوشايند نباشد . اما اگر با نگاه ديگري به قبرستان نگاه كنيم
ص: 595
متوجه مي شويم كه خيلي هم ناخوشايند نيست . با اين نگاه كه قبرستان يك مدرسه ي تربيتي است . يك مركز فرهنگي است و در عين حال كه قبرستان است فرهنگستان نيز است . جايي است كه ملكوت با ملك ارتباط بسيار قوي دارد . آن ارواحي كه در عالم برزخ هستند همگي به آن قبرستاني كه بدن آنها دفن است توجه دارند. ارواح آنها در آن مكان در تردد است . البته آمدن ارواح به عالم دنيا اينطور نيست كه بخواهند راه بيايند. در واقع توجه است و به محض اينكه به جايي توجه كنند در آن مكان هستند . بنابراين قبرستان جايي است كه ارواحي كه در آنجا دفن هستند به آن مكان توجه دارند . ارواحي كه اهل لااله الا الله شده اند و از غفلت در آمده و هوشيار و بيدار شده اند . انسان به اين ديد نگاه كرده و هفته اي يك مرتبه به قبرستان برود . پيامبر اكرم (ص) هفته اي يك بار پنج شنبه ها به قبرستان مي رفتند . و توصيه مي كردند كه اموات خود را زيارت كنيد . به آنها سلام داده و مي توانيد از آنها عبرت بگيريد . در جاي ديگري پيامبر(ص) فرمودند: اگر قبور را نگاه كنيد غفلت ها مي ريزد . اگر كسي ده دقيقه به قبر نگاه كند شايد آن روز ديگر گناه نكند . اگر ده دقيقه داخل قبر را حتي اگر خالي هم باشد نگاه كند بعيد است كه آن روز غيبت كرده و دروغي بگويد . جنبه ي غفلت زدايي قبرستان بسيار قوي است .
ص: 596
افرادي كه عادت به گناه دارند و دوست دارند كه يك شوك به آنها وارد شود كه اين عادت را ترك كنند، قبرستان مي تواند آنها را تكان دهد . حتي ممكن است موعظه هم نتواند آنها را تكان بدهد .
سوال – ما چگونه بايد از قبرستان عبرت بگيريم ؟
پاسخ - رفتن به قبرستان و كناريك قبر نشستن . نگاه كردن به آن، ديدن يك ميت كه در قبر مي گذارند و همراه او بودن ، موثر است . در روايت داريم كه وقتي يك ميت را تشييع مي كنند و شما همراه آن مي رويد گمان كنيد كه خود شما داخل آن تابوت هستيد . جزو آدابي كه در روايات به آن اشاره شده اين است كه هنگام تشييع يك ميت فرض كنيد كه خود شما را حمل مي كنند . وقتي كه در قبر مي گذارند خودتان را در آن موقعيت فرض كنيد . چون همه ي اينها براي ما پيش مي آيد . به هرحال اينها براي ديگران نيست و براي خود ما هم است . اگر كسي مي خواهد بيشتر بداند مي تواند به مفاتيح آن قسمتي كه دعا و مناجات اميرالمومنين (ع) در مسجد كوفه است و آيات مربوط به آخرت را ايشان در آنجا جمع كرده است مراجعه كرده و با دقت آن را بخواند . همه ي آنها تذكري است كه انسان بايد از قبرستان بگيرد . متأسفانه تا حدي حتي در بين متدينين اين چيزها كم شده است . شما نگاه كنيد در كتاب هاي روانشناسي كه در رابطه با روان انسان است، يك صدم
ص: 597
آن مقداري كه در رابطه با غريزه ي جنسي يا هوش صحبت شده از مرگ سخني به ميان نيامده است . مي گويند به بچه ها در اين رابطه چيزي نگوييد . در كتاب ها ننويسيد . قبرستان ها هم كه در فضايي خارج از شهر است و سعي مي كنند آن را به صورت فضاي سبز و پارك تبديل كنند كه اگر كسي به آنجا رفت تفريح كند . اينها باعث مي شود كه انسان از اين فضا دور شود . در حالي كه اگر نگاه كنيد مي بينيد كه اهل بيت چگونه رفتار كرده و چگونه توصيه مي كردند . امام كاظم (ع) در حال عبور بودند كه تشييع جنازه اي را ديدند . ايشان با آن افراد همراه شدند . زماني كه خواستند شخص را در قبر بگذارند ، امام كاظم (ع) نگاه به قبر كردند و جمله اي فرمودند كه واقعاً تكان دهنده است . فرمودند: دنيايي كه آخر آن به جايي ختم مي شود كه انسان با يك كفن و دست خالي مي خواهد در دو متر جا قرار بگيرد ، از ابتدا نبايد به آن دل ببندد . و از آخرتي كه اول آن با اين شروع مي شود ، انسان بايد خيلي بترسد . اين درست است كه در روايات جمله ي هنگام شادي و غم بايد به قبرستان رفت ، وجود ندارد اما توصيه ي بسياري از اهل معرفت و بزرگان است . گفته اند به قبرستان برويد تا قبرستان شما را تعديل كند . قبرستان به كساني كه خيلي سرخوش هستند مي گويد : زياد خوشحال
ص: 598
نشويد. چون خوشي هاي اينجا پايدار نيست . به كساني كه خيلي ناراحت هستند قبرستان مي گويد : اين غم ها مي گذرد ، افسرده و مأيوس نشويد . هرچه را كه نپايد ، دلبستگي را نشايد . لذا عرفاي بزرگ ما هميشه به شاگردان خود توصيه مي كردند كه به قبرستان برويد . گفته شده كه آقاي قاضي زياد وادي السلام مي رفتند . زماني هم كه مي رفتند يك يا دو ساعت مي نشستند . حتي برخي از افراد اعتراض مي كردند كه مگر شما كار ديگري نداريد كه اينجا مي نشينيد . مشخص است كه اينها اين مسئله را جدي گرفته بودند . متأسفانه از خواص دنياي غفلت زا است كه جاي جدي و شوخي را عوض كرده است . ما حاضر هستيم براي يك فيلم يا يك بازي وقت زيادي بگذاريم ولي حاضر نيستيم براي جدي ترين مسئله ي زندگي خود، يعني ابديت آنقدر وقت بگذاريم . آقاي آقا جمال گلپايگاني برخي از شب ها در قبرستان مي ماندند . البته ظرفيت اين افراد به گونه اي بوده است كه مي توانستند شب در آن مكان بمانند . نوع استفاده ي آنها از قبرستان با نوع استفاده ي ما خيلي متفاوت بود . چون آنها چيزهايي مي ديدند و مي شنيدند . آقاي محمد تقي آملي از بزرگان تهران بودند و چهل سال پيش مرحوم شدند . ايشان مي گفتند كه من به قم رفته بودم . ايام محرم بود . بعد از زيارت حضرت معصومه (س) نشستم و يك روضه اي هم گوش كردم . بعد از آن به قبرستاني
ص: 599
كه نزديك حرم بود رفتم . وارد شده و به اهل قبور سلام كردم . ارواح با بدن هاي مثالي خود آنجا نشسته بودند و همه جواب سلام من را دادند . بعد ديدم كه همگي آنها چون زمان عاشورا بود براي اباعبدالله (ع) ذكر گرفته اند . هركسي به نوبه ي خود مي تواند از قبرستان بهره ببرد .
سوال – درخصوص آيات چهل و چهار تا پنجاه و پنج سوره ي مباركه ي فرقان توضيح بفرماييد.
پاسخ – خطاب خداوند متعال در آيه چهل و چهار اين سوره به برخي افراد هواپرست است كه همه ي زندگي خود را براساس هوا و هوس تنظيم مي كنند . اين اشخاص نه اهل گوش كردن به ديگران هستند كه نكته از ديگران بگيرند نه اينكه خود آنها به آن عقل و فكر لازمي كه بايد در زندگي برسند ، رسيده اند . اين بدترين نقطه ي سقوط براي يك فرد است كه اگر به او بگويند : چهار پا ، توهين به چهار پايان است . خدا مي فرمايد: اين افراد مانند چهار پا هستند بلكه هم بدتر . چون امكانات چهارپايان در همين حدي است كه دارند و تقصيري هم ندارند . اما امكانات بي نهايت در اختيار انسان گذاشته شده و سقوط كرده است . بنابراين اين طبيعي است كه از چهار پا عقب افتاده اند . بعلاوه چهارپايان در حيوانيت خود نفع دارند. چون در خدمت يك موجود برتر به نام انسان هستند . اما انسان هاي سقوط كرده چون در خدمت شيطان هستند فقط ضرر هستند . نكته اي كه در
ص: 600
اين آيه است اين است كه ملاك انسانيت اين است كه انسان يا بايد از درون خود اهل تعقل باشد و راه را پيدا كند يا حداقل از ديگري بشنود . آن فردي كه نه خود او اهل تعقل است و نه از ديگري مي شنود ملاك انسانيت را ندارد .
سوال – درمورد فوايد قبرستان توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ - يكي از مهمترين فوايد قبرستان موعظه اي است كه انسان از قبرستان مي گيرد و تذكري كه به گفته ي پيامبر اكرم (ص) باعث مي شود غفلت هاي انسان بريزد . فايده ي دومي كه سر زدن به اهل قبور دارد ، سرور و خوشحالي است كه براي آنها به ارمغان مي آورد . يعني فايده ديگر به ما باز نمي گردد بلكه به آنها باز مي گردد . هدايايي كه به كنار قبر آنها مي بريم ، دعا و استغفاري كه براي آنها مي كنيم و صدقاتي كه براي آنها داده مي شود، فوق العاده است . درست است كه هدايايي كه براي اموات مي دهيم اصل آن به ما باز مي گردد، ولي نفعي براي ميت دارد كه نبايد آن را كوچك بگيريم . يكي از آقايان مي گفت : من پدر خود را كه از اهل علم بود خواب ديدم . از ايشان پرسيدم هدايايي كه ما مي فرستيم به شما مي رسد؟ گفت براي اينكه بفهمي چه نفعي براي ما دارد مثالي مي زنم . در حمام هاي عمومي قديم گاهي به صورتي بود كه هوا خيلي گرم بوده و نفس كشيدن سخت مي شد . فرض كنيد در آن
ص: 601
لحظه در باز شود و يك نسيم خنك به داخل بيايد . چطور در آن زمان احساس راحتي و خوشي مي كنيد . هدايايي كه براي ما مي فرستيد اينطور ما را خوشحال مي كند . كارهاي خيري كه ما انجام مي دهيم و به اموات خود هديه مي كنيم ، در واقع اصل آن به خود ما باز مي گردد اما به آنها هم نفع مي رسد . آنها به اين نفع خيلي محتاج هستند و براي آنها ضروري است . يكي از فوائد ديگر سر زدن به قبرستان در مورد امواتي كه از خويشان ما هستند ، صله ي رحم است . بعد از مرگ اينطور نيست كه رابطه ي خويشاوندي قطع شود . در روايتي از امام صادق (ع) است كه خير كثيري به واسطه ي اين صله ي رحم به شخصي كه زائر قبر شده مي رسد. يكي مكان هايي كه حاجت انسان برآورده مي شود قبرستان است . بخصوص در كنار قبر پدر و مادر . دليل آن اين است كه شما وقتي يك هديه اي براي ميتي مي بريد بخصوص اگر اين ميت پدر و مادر باشد ، آنها را بسيار خوشحال مي كنيد. آنها شما را دعا كرده و دعاي شما را آمين مي گويند . در روايتي از اميرالمومنين (ع) است كه زيارت كنيد اموات خود را زيرا آنها خوشحال مي شوند . حاجت خود را در كنار قبر پدر و مادر خود بگوييد . بخاطر دعا و كاري كه براي آنها انجام داده ايد، آنها نيز تلافي مي كنند . از اين جهت است كه دعا
ص: 602
كردن در كنار قبر والدين ، بخصوص علما ، شهدا و اولياي الهي مستجاب مي شود . مرحوم آيت الله اراكي مي فرمايد: نشد كه من حاجتي داشته باشم و بر سر قبر ميرزاي قمي كه در قم است بروم ، سوره ي ياسين به او هديه كنم و حاجت من برآورده نشود . اگر قبري كه به زيارت او مي رويم قبر مطهر ولي خدا باشد ، بركت رفتن به زيارت فوق العاده مي شود . چون شما در محيطي قدم مي گذاريد كه فضاي پاك و مطهر است . شما در زيارت معصوم مي گوييد : شما پاك هستيد ،از افراد پاك به دنيا آمده ايد ، زميني كه در آن دفن شده ايد مطهر است . طبيعي است كه وقتي شما به اين فضا وارد مي شويد يك معنويت از آن مكان به شما منتقل مي شود . در سوره نساء آيه ي شصت و چهار خداوند متعال توصيه مي كند : اي پيامبر اگر افرادي گناه كرده و به خود ظلم كرده اند به زيارت تو بيايند (نه فقط در زمان حيات تو بلكه شامل بعد از مرگ هم مي شود ) اگر از خدا طلب مغفرت كنند و تو هم براي آنها بخواهي و واسطه شوي ، حتماً خدا آنها را مي بخشد . در اين آيه ي شريفه دو مطلب اثبات مي شود . يكي زيارت معصومين و يكي هم استمداد و توسل به آنها . هيچ قيدي در اين آيه نيست كه مربوط به حيات پيامبر در دنيا باشد . يعني هم شامل زمان حيات و هم بعد
ص: 603
از مرگ ايشان مي شود . برخي از فرقه ها از جمله وهابيون ، توسل به اموات و همچنين زيارت قبور اولياء را شرك مي دانند. همين آيه كاملاً هر دو مطلب را اثبات مي كند . متأسفانه اينها كه توسل و زيارت را حرام و شرك مي دانند به اين خاطر است كه حيات برزخي بعد از مرگ را قبول ندارند . چون مي گويند :وقتي يك نفر مُرد به يك توده ي خاك تبديل مي شود، تا زماني كه در قيامت برانگيخته شود . در اين ميان عالم برزخ را قبول ندارند . ما آيات و روايات متعددي در اين زمينه داريم كه حيات برزخي بعد از مرگ كاملاً موجود است . اهل سنت هم روايت نقل كرده اند و همه ي رهبران چهارگانه ي اهل سنت به مستحب بودن زيارت پيامبر اكرم (ص) فتوا داده اند .
سوال – چه زمان هايي براي زيارت قبور بهتر است ؟
پاسخ – همه ي زمان ها براي زيارت اهل قبور و سر زدن به آنها خوب است اما شب ها رفتن مكروه است . روايتي هم از پيامبر اكرم (ص) است كه فرمودند : روزها براي زيارت اهل قبور برويد و شب نرويد . البته اين در ارتباط با زيارت غير معصومين است . شايد علت آن اين باشد كه شب ها در محضر صاحب ولايت يك پذيرايي ويژه دارند، از اين جهت نبايد مزاحم آنها بشويم . اگر هم مي خواهيد چيزي شب به آنها برسد هديه از دور بدهيد. در خصوص روز نيز، روزهاي متعددي در روايات بيان شده است . داريم
ص: 604
كه پيامبر اكرم (ص) روزهاي پنج شنبه مي رفتند . حضرت زهرا نيز در روزهاي دوشنبه و پنج شنبه براي زيارت شهداي احد مي رفتند . در روايت ديگري هم داريم كه ايشان شنبه ها مي رفتند . اما در روايت صريحي از امام باقر (ع) داريم كه بهترين وقت بين الطلوعين صبح جمعه است . يعني بعد از اذان صبح تا زماني كه هنوز خورشيد سر نزده است . از امام باقر (ع) روايت است كه در روز جمعه قبور را زيارت كنيد . اگر يكي اموات در يك سختي باشد مابين طلوعين به او آزادي داده مي شود . و مي فهمند كسي آمده است . در روايتي از امام صادق (ع) داريم كه جواب هم مي دهند . بعد از طلوع خورشيد مي شنوند اما ديگر جواب نمي دهند . اهل سنت روايتي از پيامبر(ص) نقل كرده اند به اين مضمون كه اگر كسي بعد از مرگ من را زيارت كند مانند اين است كه در زمان حيات ، من را زيارت كرده است . و هركس قبر من را زيارت كند من شفيع او هستم . فقط وهابيون هستند كه مخالف اين مسئله هستند . آن هم به اين علت كه حيات برزخي را قبول ندارند .
27/6/90
گرچه چون موج مرا شوق زخود رستن بود موج موج دل من تشنه ي پيوستن بود ، يك دم آرام نديدم دل خود را همه عمر بس كه هر لحظه به صد حادثه آبستن بود ، خواستم از تو به غير از تو نخواهم اما خواستنها همه موقوف توانستن بود ، كاش
ص: 605
از روي ازل هيچ نمي دانستم كه هبوط ابدم از پي دانستن بود ، چشم تا باز كنم فرصت ديدار گذشت همه ي طول سفر يك چمدان بستن بود
سوال – در تكميل ارتباط اموات با عالم دنيا توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ – اعمال صالحي كه زندگان انجام مي دهند و مي تواند به اموات برسد دو چيز است . يكي باقيات و صالحات و آثاري كه خود اموات در زندگي شان به جا گذاشته اند و پس از مرگشان ادامه دارد . مثل فرزند صالح كتاب يا بناي مفيد . خوب است كه هر كس يك صدقه ي جاريه را براي خودش بگذارد . در قديم رسم وقف زياد بوده است . ديگري هدايا و خيرات و مبراتي بود كه زنده ها انجام مي دهند و هديه به اموات مي كنند . ممكن است كسي به ذهنش برسد كه اگر باقيان و صالحات اموات به خودشان برسد درست استزيرا دنباله ي عمل خود شخص است و در سوره ياسين داريم كه اعمال خودشان را در دنيا كه پيش فرست كرده اند وهم آثار اعمال را در پرونده شان ثبت مي كنيم . ازجهت عقلي هم اين چيز معقولي است زيرا خود فرد علت اعمال بوده است اما اينكه اعمال زنده ها به پاي اموات نوشته بشود ، بنظر مي آيد كه اين هم خلاف عقل وهم خلاف قرآن است . قرآن مي فرميا : هر كسي نتيجه ي عمل خودش به خودش مي رسد . قرآن مي فرمايد : هر كسي كه كار خيري كرد به نفع خودش است و هر كسي كه كار
ص: 606
شري كرد به ضرر خودش است . خوب و بد اعمال به خود شخص مي رسد . پس اگر بازماندگان ميت كار خوبي انجام مي دهند بايد به پاي خودشان نوشته بشود نه به پاي ميت . در ضمن اين خلاف عقد هم هست . هر كسي كه عملي انجام بدهد فايده ي عمل به خود فرد مي رسد . اگر ورزشكاري نرمش مي كند خودش قوي مي شود . اگر شما تمرين خط بكنيد خط خودتان زيبا مي شود . پس چطور مي گويند اگر بازماندگان كار خيري انجام بدهند و آنرا به ميت هديه كنند ، آثار آن به ميت مي رسد ؟ در واقع اين هدايايي كه زندگان براي اموات مي فرستند براي خودشان خواهد بود. شخصي كه صدقه مي رود روح سخاوت در او رشد مي كند ، كسي كه نماز مي خواند روح عبوديت در او تقويت مي شود اما با اين وجود نفعي هم به ميت مي رسد . به هر حال شما كه هديه اي براي متوفا مي دهيد يك صفتي در متوفا ديده ايد يا يك خصلت ارزنده اي ديده ايد كه باعث شده كار خيري انجام بدهيد و به او هديه كني . در واقع آن نكته ي مثبتي كه در متوفا بوده باعث شده كه شما اين عمل صالح را انجام بدهي يعني به گونه اي متوفا سبب اين كار خير شده است . خدا از سر لطف همين مقدار سببيت را هم قبول مي كند . البته غالب اين نفع به خود شخصي كه عمل را انجام داده است برمي گردد . در زمان
ص: 607
پيامبر شخصي از دنيا رفته بود و انبار خرمايي از او باقي مانده بود . بازماندگان او آن انبار خرما را از طرف متوفا صدقه دادند كه خيرش به او برسد . پيامبر يك دانه خرما را برداشت و گفت كه اگر اين يك دانه خرما را خود شخص صدقه مي داد بهتر از انبار خرمايي است كه بازماندگان براي او صدقه مي دهند . زيرا مهم اين بود كه روح سخاوت در او بوجود بيايد . هدايايي كه ديگران براي اموات شان مي فرستند فايده دارد ولي سرنوشت ساز نيست كه سرنوشت ابديت ميت با اين تعيين بشود. سرنوشت ابدي فرد با اعمال خودش در دنيا رقم مي خورد . تاثير اينها در حد ترفيع مقام يا رفع عذاب است ولي سرنوشت ساز اعمال خود فرد است . ما تا فرصت داريم خودمان با دست خودمان اعمال را انجام بدهيم . امام سجاد (ع) در يك شب تاريكي به سمتي مي رفتند كه كيسه اي هم بر دوشش بود . يكي از اصحاب امام را ديد و گفت كه اجازه بدهيد من كيسه را براي شما بياورم . حضرت قبول نكرد . حضرت فرمود : مسافرتي در پيش دارم و اين را در جايي مي گذارم كه محفوظ باشد . دو روز بعد فرد امام را ديد و گفت كه شما به مسافرت نرفتيد ؟ امام فرمود كه منظور من مسافرت آخرت بود . در آن هنگام ما توشه مي خواهيم . آن كيسه سهم فقرا بود كه من به آنها مي دادم كه اين براي سفر من محفوظ باشد . حضرت عيسي مادرشان
ص: 608
را در عالم برزخ صدا كردند و ارتباطي برقرار كردند و گفتند كه آيا مي خواهي به دنيا برگردي ؟ حضرت مريم فرمودند : بله . مي خواهم برگردم تا در روزهاي گرم روزه بگيرم و در شبهاي سرد براي نماز بلند بشوم . اين راه سخت است و توشه مي خواهد . اميرالمومنين به قبرستاني رفت و به اهل قبول سلام كرد ، جواب آمد سلام بر اميرالمومنين . حضرت فرمودند كه شما مي گوييد از آن طرف چه خبر يا اينكه من بگويم از اين طرف چه خبر . گوينده گفت كه شما بفرماييد از دنيا چه خبر ؟ حضرت فرمود كه بعد از شما اموال تان را تقسيم كردند و همسران تان هم ازدواج كردند و در خانه هاي شما هم ديگران نشسته اند . حضرت فرمود : از آن طرف چه خبر ؟ گوينده گفت كه بعد از مرگ كفن هاي ما پاره و پوسيده شد ، موهاي مان ريخت و بدن هاي مان متلاشي شد و حالت زشت و زننده پيدا كرد و اعمالي كه در دنيا انجام داديم به كارمان آمد و به درد ما خورد . اين توشه هايي كه در اين دنيا انسان براي خودش مهيا مي كند سرنوشت ساز است . هداياي براي ميت خوب است .
سوال – كساني هستند كه وقتي از دنيا مي روند مشهور به گناهي هستند يا مطرود جامعه ي ديني هستند يا مثلا خودكشي كرده اند . آيا ما مي توانيم براي آنها طلب استغفار بكنيم ؟
پاسخ – گاهي اوقات طبع متديني نمي گيرد كه اين افراد را دعا
ص: 609
بكنند . حتي ممكن است كه نفرين هم بكنند . تا وقتي بر فردي مسلمان بودن صدق مي كند (يعني نه اينكه عامل به همه ي دستورات اسلامي بوده بلكه اعتقاد ديني داشته است و جنگ با خدا و پيامبر نداشته است و از او كفر اظهار نشده است بلكه ممكن است كه محبتي هم به اهل بيت كرده و در مجلس اهل بيت شركت هم كرده است اين فرد اهل قبله حساب مي شود ) دستور صريح ديني ما اين است كه بعد از مرگ بر او نماز بخوانيد . پيامبر در رواياتي كه در وسايل الشيعه نقل شده فرمود: بر هر كسي كه مسلمان است نماز بخوان و تو خدايي نكن و وظيفه ات را انجام بده . ما در نماز مي گوييم كه خدايا ما جز خوبي از او نديديم . مقصود از اين خوبي يعني اسلام . يعني ما از او كفر نديدم . مقصود ما اين نيست كه همه ي اعمال او خوب بوده است . در روايتي پيامبر فرمود : بر كسي كه او را سنگسار كرده اند و كسي كه خودكشي كرده است نماز بخوانيد . خيلي از كساني كه خودكشي كرده اند جنون آني به آنها دست داده است و كساني نبودند كه جنگ با خدا و رسول داشته باشند . شما بعد از مرگ اين افراد به آنها رحم كنيد و برايشان كمكي بفرستيد نه اينكه آنها را نفرين كنيد . پيامبر فرمود : اموات تان را جز به خوبي از آنها ياد نكنيد . شما كه بد آنها را مي گوييد شايد در لحظه ي
ص: 610
آخر آنها توبه كرده باشند و در اين موقع شما جهنمي خواهيد بود. اگر اهل عذاب هستند ، برايشان كافي است و شما عذاب آنها را بيشتر نكنيد. سنت پيامبر اين بود كه براي همه اموات دعا مي كرد و برايشان نماز مي خواند . جز در موردي كه استثنا شد و آيه بر پيامبر نازل شد كه برمنافقيني كه كفرشان را ظاهر كرده اند اصلا نماز نخوان و برايشان دعا نكن . كسي كه بگونه اي با خدا مبارزه كرده است احترامي ندارد . كسي كه كافر بود نبايد برايش نماز خواند . در اينجا نبايد كسي مهرباني اش گل بكند . متاسفانه غزالي در كتاب سِرالعالمين گفته كه بر يزيد هم نبايد لعن كرد زيرا ممكن است كه او توبه كرده باشد و حسابش با خداست . يزدي كه نوه ي پيامبر را به شهادت رساند و در مجلس حضرت زينب صريحا كفر گفته است و فسق و فجور انجام داده است . اگر ما بر يزيد كه خلافت پسر رسول الله را غصب كرده لعن نكنيم پس چه كسي شايسته ي لعن است ؟ خداوند در قرآن كافرين و ظالمين را لعن كرده است . لعن و طلب مغفرت ما هم بايد اعتقادي باشد . ملاك بعد از مرگ موضع گيري اسلام و كفر است . آيت الله بهجت از قول آيت الله كشميري نقل كرده است كه بهيكي از شاگردانش گفته كه در نماز شب فقط سلمان و ابوذر را دعا نكن ، كسان ديگر هم محتاج هستند . اگر كسي ظلمي كرده و بدعتي در دين گذاشته است انسان كوتاه
ص: 611
نمي آيد ولي اگر كسي به ما ظلم كرده است و ظلم شخصي بوده است خصلت پيامبر اينطور بود كه مي بخشيد . اگر فردي به او ظلم كرده بود و در مي گذشت ، پيامبر همانجا از او مي گذشت . ما بگذريم تا خدا از ما بگذرد و نفع اين به خودمان مي رسد .
سوال – سوره نور آيات 54 تا 58 را توضيح بدهيد .
پاسخ – آيه 55 آيه اي معروفي در مورد ظهور حضرت ولي عصر است كه خدا به مومنين وعده داده است كه خلافت كل زمين را به آنها مي دهد . و در اين حكومت جهاني ديني كه مورد پسند خدا است بر زمين حاكم مي شود . در اين حكومت جهاني خوفي نيست و امنيت در همه جهات وجود دارد . در اين بستر جهاني بندگان خدا بندگي مي كنند كه هيچ مخلوط با شرك نيست . اگر كسي با اين زمينه ها بخواهد كافر باشد آنها خيلي بد هستند . در آيه ي امن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء...،خدا مي فرمايد كساني كه مضطر شده اند و دستشان از همه جا كوتاه شده است و متوسل به خدا شده اند مشكلات آنها را برطرف مي كند و آنها را خليفه مي كند . مضطر يعني كسي كه از نبودن امام زمان (عج) دردش بيايد و غصه بخورد و غافل از او نباشد و گمشده داشته باشد .
سوال – اگر همه ي اعمال خير خودمان را به اموات هديه كنيم آيا دست خودمان خالي نمي شود ؟
پاسخ – ما نبايد كارهاي
ص: 612
الهي را با كارهاي دنيايي مقايسه كنيم . معمولا در دنيا وقتي ما چيزي را به كسي مي دهيم ، دست خودمان خالي مي شود. اگر ما همه ي اعمال مستحبات خودمان را ( اعمال واجب را نمي توانيم هديه كنيم ) ببخشيم نه فقط چيزي از شما كم نمي شود بلكه طبق روايات اجر آن صد چندان برابر مي شود و غالب آن به فرد هديه كننده برمي گردد . البته نفعي هم به فرد ميت مي رسد . شما وقتي همه ي اعمال خودت را كه به آن احتياج داري سخاوتمندانه به ذوالحقوق خودت كه از دنيا رفته اند يا زنده هستند مي بخشي ، معنايش اين است كه تو روح بزرگي داري و ظرفيت تو وسيع است ، حالا كه شما اين كار را كردي خدا از بي نهايتش چيزي كم نمي شود و دنبال ظرف مي گردد .و شما با اين كار ظرف خودت را بزرگتر كردي . دردعاي افتتاح مي گوييم : خدا هر چه بخشد از او كم نمي شود بلكه زياد مي شود . گفته اند هر وقت كه دعا مي كنيد كه فقرتان برطرف بشود براي كل مردم دنيا كنيد اللهم اغن كل فقير . وقتي براي بيمارتان دعا مي كنيد كه شفا بگيرد ، براي همه ي بيماران دنيا دعا كنيد . اللهم اشف كل مريض . دين انسان را بزرگ و وسيع بار مي آورد . ما فكر نكنيم كه اگر ديگران را دعا كنيم بيمار ما در ميان آنها گم مي شود يا اينكه خدا يادش مي رود يا اينكه چون تعداد زياد بشود
ص: 613
اثرش كم مي شود. امام صادق (ع) فرمود : وقتي شما حج خودتان را به عده اي هديه مي كنيد ، ثواب آن همه به تك تك آنها مي رسد و هم به خود شما مي رسد . چون اين انسان وسعت روح دارد خدا به او بيشتر مي دهد و او صلاحيت بيشتر از خدا گرفتن را دارد . پس در دعا و هديه دادن به زنده ها و اموات ، تمام اعمال مستحب خودتان را هديه بكنيد. شما واسطه بشوييد كه خدا از كانال شما رحمت را به زنده ها و اموات بدهد . گاهي شما مي خواهيد آبي به درخت برسد .كانالي مي زنيد و از طريق اين كانال آب به درخت مي رسد . آب اول به خود كانال مي رسد و بعد به درخت مي رسد. وقتي شما واسطه ي خير مي شويد كه خير از كانال شما به اموات برسد ، اول شما شستشو مي شويد و رحمت وعنايت اول به شما مي رسد و خير از كانال شما به ديگران مي رسد . در ضمن از شما هم كم گذاشته نمي شود . پيامبر فرمود : اگر آيت الكرسي بخوانيد و ثواب آنرا براي تمام اموات در طول تاريخ مومنين بفرستيد ، خدا ثواب اين را به تك تك اموات مي دهد . خدا به ازاي هر كلمه ي آيت الكرسي يك فرشته خلق مي كند كه تا روز قيامت براي هديه دهنده تسبيح مي گويند . اگر شما سخاوتمند شدي خدا از شما سخاوتمندانه تر است . روايتي داريم كه اگر كسي وارد قبرستان شد و يك
ص: 614
سوره براي همه ي اهل قبرستان فرستاد ، عذاب از همه تخفيف پيدا مي كند و به تعداد افردي كه درآن قبرستان دفن هستند حسنه نوشته مي شود . اين هديه هايي كه شما براي رفتگان مي فرستيد ، اگر آنها از اقوام و خويشان شما باشند ، ثواب صله ي رحم هم براي شما اصافه مي شود. امام صادق (ع) از يكي از يارانشان پرسيد كه خوبي به پدر و مادر زنده يا مرده ي خودت مي كني ؟
سوال – بعضي مواقع مي گويند كه ثواب كار خير را به امامان معصوم هديه كنيد . آيا ما خودمان به اين خيرات بيشتر نيازمند نيستيم ؟
پاسخ- بهترين ها را بايد به بهترين ها هديه داد . بهترين انسانها معصومين بودند و شما بايد بهترين كارهاي عمرتان را به آنها هديه كنيد . اگر كسي به ائمه خوبي بكند آنها مديون نمي مانند. خدا ياد داده است كه اگر كسي تهيتي ( تهيت فقط سلام نيست در روايات به هر خوبي معنا شده است .) براي شما گفت ، شما خوبي او را با خوبي بهتر يا مساوي جواب بدهيد چه برسد به اينكه كسي به آنها خوبي بكند . اين ادب قرآني است. ائمه ي ما اگر كسي به آنها بدي مي كرد با خوبي به او پاسخ مي دادند . يكي از كنيزهاي امام حسن مجتبي (ع) يك گل به حضرت هديه داد و حضرت او را آزاد كرد. در پاسخ اينكه چرا او را آزاد كرديد ، امام اين آيه ي بالا را خواندند . حالا كسي اعمالي انجام داده است
ص: 615
و خودش به آن احتياج دارد ولي خاضعانه آنرا به ائمه هديه مي كند اين اعمال خيلي عجيب رشد مي كنند . سيدبن طاوس گفته كه هر كسي ثواب نماز مستحب خودش را به امام معصوم هديه دهد آنقدر ثواب نماز افزايش پيدا مي كند كه نفس از شمارش آن قطع مي شود . قبل از مرگ به اين فرد مي گويند كه هديه ي تو به ما رسيد و امروز روزي است كه تو بايد پاداش و تلافي كردن خوبي هاي توست ، دلت خوش و چشمت روشن باشد به خوبي هايي كه خدا براي تو فراهم كرده است . فردي به امام جواد (ع) گفت كه من وقتي به حج رفتم . يك روز طواف را به نيت پيامبر و روز بعد را به نيت امام علي (ع) و ... تا اينكه روز دهم را به شما هديه كردم و يك روز را به مادر شما حضرت زهرا هديه كردم . امام فرمود : اين كار را بكن .اين بهترين كار است . امام كاظم (ع) پرسيدند كه ما يك ختم قرآن را براي پيامبر و ختم قرآن بعدي را براي امام علي (ع) تا اينكه به شما هديه مي كنيم . امام فرمود : اگر اين كار را كرديد روز قيامت با اهل بيت هستيد . پس يك عمل انجام شد ولي نتيجه اش بي نهايت شد . پاسخ اينكه ما مي توانيم واسطه ي فيص براي معصومين باشيم يا خير انياست كه ما نمي توانيم واسطه ي فيض براي آنها باشيم زيرا آنهاخودشان واسطه ي فيض براي ما هستند اما اين
ص: 616
عمل صدها برابر رشد مي كند و ديگر اينكه هديه باعث محبت مي شود و ديگر اينكه وقتي انسان مي خواهد عملي را براي معصوم هديه كند آنرا با كيفيت بهتري انجام مي دهد . پس كيفيت اعمال بالا مي رود. انسان مي تواند همه ي اعمال زندگي اش را به معصوم بدهد ، سپس ثواب هديه ي به معصوم را به پدر و مادرش بدهد . يكي از شاگردان علامه طباطبايي كتابي را نوشتند و پيش ايشان بردند كه ببينند كه اين كتاب براي چاپ مشكلي دارد يا خير . علامه فرمود كه اين كتاب خوب است ولي عيبي دارد و آن اين است كه در مقدمه فقط براي خودت دعا كرده اي . رحمت خدا را واسعه بدان ، بخيل نباش و براي همه دعا كن .
دعاي امام سجاد (ع) كه مي فرمايد : اللهم الرزقني التجافي عن الدارالغرور....خدايا ما را آماده ي رفتن بكن .
20/6/90
سوال – در برزخ چه اعمالي به كار اموات مي آيد ؟
پاسخ- بطور كلي كمك هاي دنيوي و اعمال صالحي كه مي تواند به ميت برسد دو چيز است . يكي آثار اعمال خودميت ، اعمالي كه فرد در دنيا انجام داده است داراي آثاري است كه بعد از مرگ به او مي رسد كه باقيات و صالحات و صدقات جاريه نام دارد . تا وقتي كه اين آثار در دنيا هست ، به او مي رسد . دومي هدايا ، خيرات و مبراتي است كه ديگران براي ميت مي فرستند . درست است كه بعد از مرگ فرد در دنيا نيست تا عملي
ص: 617
انجام بدهد اما ممكن است كه فرد در دنيا كاري كرده است كه دنباله ي و بقاياي آن باقي است مثلا فرزند صالحي تربيت كرده است يا شاگردان خوبي تربيت كرده است كتاب خوبي نوشته است يا بنايي تاسيس كرده است مثل امور عام المنفعه اعم از مدرسه ، مسجد ، حسينيه و ... تا وقتي اين آثار در دنيا باقي است و مردم از اينها استفاده مي كنند براي فرد باني هم ثواب نوشته مي شود و در پرونده اش هم درج مي شود . در سوره ياسين خدا مي فرمايد : ما هم اعمالي كه دردنيا و جلوتر مي فرستاند در پرونده شان درج مي كنيم و هم دنباله ها و آثار آنها را هم درج مي كنيم . بعضي از اعمالي كه ما در دنيا انجام مي دهيم دنباله ندارد . وقتي شما نماز مي خواني و روزه مي گيري ، اين ديگر تمام مي شود. بعضي از آثار دنباله دارد ، باقي و جاري است ، باقيات صالح وصدقات جاريه است . مثل كتاب مفيد و فرزند صالح . پيامبر فرمود : حضرت عيسي از قبري عبور مي كردند كه صاحب قبر دچار عذاب سختي بود . بعد از يكسال كهاز آنقبر عبور كرد حضرت ديد كه عذاب از آن قبر برداشته شده است . از خدا خواست كه چهاتفاقي افتاده است. خدا به او خطاب كرد كه اين فرد در دنيا فرزندي داشت كه بالغ شد و راهي را براي مردم اصلاح كرد و يتيمي را سرپرستي كرد . به بركت اين فرزند عذاب از اين ميت برداشته شد .
ص: 618
در كارهاي خير نيت خيلي مهم است . چيزي كه در پرونده مي ماند عمل صالح است . عمل صالح دو تا مشخصه دارد . يكي اينكه براي مردم مفيد باشد و ديگري اينكه انگيزه ي الهي داشته باشد . بعني هم حُسن فعلي و هم حُسن فاعلي داشته باشد. هم فعل مفيد باشد وهم انجام دهنده ي فعل انگيزه ي الهي داشته باشد . ممكن است كه كسي كار خوبي را بخاطر شهرت ، تظاهر و ريا انجام بدهد . اينها به درد آخرت نمي خورد. امام صادق (ع) درمورد آثار اعمال مي فرمايد : بهترين چيزي كه انسان مي تواند از خودش بجا بگذارد سه چيز است . فرزند صالحي كه براي والدينش دعا بكند ، بتواند سنت خوبي بجا بگذارد . مرحوم سيد بن طاوس جشن تكليف را مرسوم كرد . تا وقتي اين عمل خير ادامه دارد براي او هم كه اين كار را تاسيس كرده است نوشته مي شود . ديگري صدقه ي جاريه يعني كار خيري كه بعد از فرد باقي باشد . گاهي آثار اعمال صدها هزار برابر خود اعمالي است كه در دنيا انجام داده ايم . بفرض من هفتاد سال در اين دنيا زندگي كرده ام و كارخير انجام داده ام . اما يك كتاب نوشتم كه اين كتاب بعد از من هفت صد سال ماند و آثار آن هم هفت صد سال مي ماند در حاليكه من در دنيا هفتاد سال بيشتر زندگي نكردم . كسي بنا يا مسجدي درست مي كند و اين هزار سال مي ماند و ميليون ها نفر در اين مسجد
ص: 619
نماز مي خوانند كه اين عبادت آنها براي فرد هم نوشته مي شود . پيامبر فرمود : اگر كسي سنت يا روش خوبي را بنيان گذاري بكند ، اين فرد در ثواب كساني كه به اين سنت عمل مي كنند شريك است بدون اينكه از ثواب عاملان چيزي كم بشود . اگر كسي بدعتي دردين بگذارد يا مركز فحشائي تاسيس بكند ، گناه تمام كساني كه در گناه مي افتند در پاي باني مي نويسند بدون اينكه از گناه افراد عامل هم كم بشود . مثلا رضا خان كشف حجابي را انجام داده است نسل هاي بعدي هم كه در اين دام افتاده اند ، گناهان آنها هم براي او نوشته مي شود. ديگري اموري است كه ديگران براي ميت انجام مي دهند . مثل خيرات و مبرات . امام صادق (ع) فرمود : ميت در عالم برزخ خوشحال مي شود اگر كسي براي او طلب آمرزش بكند . يعني در همين حد كه استغفاري براي ميت انجام بشود او خوشحال مي شود. همانطور كه اگر به زندگان هديه اي بدهيد خوشحال مي شوند. پيامبر فرمود : شخص متوفا مثل فردي است كه دارد غرق مي شود و هر لحظه منتظر كمكي است . همين كه مي بيند شخصي براي او خيراتي مي كند يا استغفار مي كند ، از اينكه هر چه در دنيا است به او بدهند ، خوشحال تر مي شود. يعني اگر دنيا را به او بدهند اين قدر خوشحال نمي شود كه يك استغفار بر اي او بكنند . ببينيد كه او چقدر محتاج است . حضرت : هديه اي
ص: 620
كه زنده ها مي توانند به مرده ها بدهند ، استغفار و دعا كردن است . اگر كسي كه فوت كرده است اگر فاميل نزديك باشد ، ما نبايد فكر كنيم كه طرف چون فوت كرده است صله ي رحم تمام شده است . يكي از مصاديق بزرگ صله ي رحم بعد ازمرگ است . زيرا او نيازمند است . امام باقر (ع ) مي فرمايد : بعضي از بچه ها وقتي والدين شان زنده بودند به آنها احترام مي گذاشتند اما چون بعد از مرگ به ياد آنها نيستند عاق والدين مي شوند . يعني والدين از آن طرف نفرين مي كنند . پدر و مادر بعد از فوت به فرزندان نيازمند هستند. امام فرمود : افرادي در زمان حيات به پدر و مادرشان احترم مي گذارد ولي وقتي پدر و مادرشان از دنيا مي روند دين آنها را ادا نمي كنند و برايشان دعا نمي كنند ، خدا فرزند ايشان را به عنوان عاق والدين محسوب مي كند . گاهي فرزندي در دنيا عاق والدين بوده است و به والدين خودش بي احترامي مي كرده ، ولي وقتي والدين او مي ميرند طرف بر مي گردد و شروع به خوبي مي كند و اين عاق والدين بودن برطرف مي شود . اگر كسي به والدين يا خويشان خود بعد از مرگ كمك برساند دو تا ثواب به او مي دهند. يكي ثواب رساندن نيكي به ميت و ديگري ثواب صله ي رحم به او مي دهند . سيد محمدطباطبايي شاگردي بنام اديب داشتند كه او براحتي مي توانست با اموات ارتباط بگيرد .
ص: 621
يك بار برادر علامه طباطبايي نامه اي به علامه فرستادند . نوشته بودند كه اين شاگرد با پدر تماس گرفته است ، روح پدر از شما گله مند است كه چرا شما در ثواب تفسيري كه نوشته اي پدر را شريك نكرده اي ؟ علامه خيلي تعجب كرد زيرا شاگرد برادرش اصلا او را نمي شناخت و خبر نداشت كه من تفسيري نوشته ام . اينكه ايشان پدرشان را در ثواب تفسير شريك نكرده بودند بخاطر اين بود كه كارشان را خيلي با ارزش نمي دانستند . وقتي اين نامه به علامه رسيد ايشان گريه كردند و گفتند كه خدايا اگر اين كار من پيش تو ارزشي دارد ، من ثواب آنرا به روح پدر و مادرم هديه مي كنم . قبل از اينكه علامه جواب نامه را بدهد نامه ي بعدي از تبريز رسيد كه برادرش نوشته بود كه شاگردم با روح پدر ارتباط گرفته است و پدر خيلي خوشحال بوده است و گفته هديه حسين به ما رسيد و خيلي به ما كمك كرد .
سوال – چه هديه هايي براي اموات مفيد است ؟
پاسخ – گاهي ما مي بينيم كه بعد فوت فردي ، آنچنان افراد خانواده درگير كارها هستند كه از اصل غافل شده اند . از چيزهايي كه اموات شان در هنگام ورود به برزخ نياز دارند غافل شده اند. شخص مرده هر لحظه چشم به راه است . اموات فريادهايي دارند ولي گوش افراد عادي آنها را نمي شنود. پيامبر فرمود : هر كدام از اموات با صداي محزون و گريه به خانواده هايشان فرياد مي زنند :
ص: 622
به ما رحم بكنيد خدا به شما رحم بكند . اينهايي كه اين جوري فرياد مي زنند برادران ديني شما بودند ، به آنها كمك بدهيد و ياد آنها باشيد . قبر ، حالات قبر ، نكير و منكر صبر نمي كنند تا مراسم سوم و هفت و چهل ميت تمام بشود . همان موقع كه ميت را در قبر مي گذارند و هنوز مردم در بالاي قبر ايستاده اند ،نكير و منكر مي آيند . تعبير روايت اين بود كه ميت هنوز صداي پاي تشييع كننده ها را مي شنود كه نكير و منكر مي آيند . در چنين موقعيت حساسي ميت كمك مي خواهد . حالا چه چيزي به درد آنها مي خورد؟ پنج چيز به درد اموات مي خورد. يكي اينكه بعد از دفن ميت تلقين بعد از دفن را بگويند و مدتي سر قبر بنشينند .البته تلقين قبل از دفن هم داريم كه مي خوانند . وقتي تلقين بعد از دفن خوانده مي شود نكير و منكر مي گويند كه حجت و دليلش را به او گفتند ، پس برويم . ببينيد يك تلقين بالاي قبر چقدر اثر دارد . انسان نبايد فقط گريه كند البته گريه تخليه است ولي گريه به درد ميت نمي خورد . گريه بر امام حسين (ع) و ائمه از باب ديگري است. پس اولين هديه اي كه مي توانند به شخص متوفا بدهند بعداز دفن خواندن تلقين و نشستن و قرآن خواندن است . دومين كاري كه بايد انجام بدهند اين است كه بدهي هاي ميت را بپردازند چه بدهي هاي مالي و غير مالي
ص: 623
. حج هم بدهي مالي و هم غير مالي است . پس بدهي هاي ميت را شروع به انجام دادن بكنند و پرداخت كردند يا خودشان اين كار را بكنند يا اجير بگيرند . براي ميت ثانيه ها خيلي سخت مي گذرد. سومين هديه مستحبات است . از پيامبر پرسيدند كه نيكي به والدين بعد از مرگ چيست؟ پيامبر فرمود : برايشان دعا بكند ، طلب مغفرت براي آنها بكند ، عهد و وصيت ميت را انجام بدهد ، صله رحم با خويشاوندان آنها بكند . يعني با از دنيا رفتن كسي ارتباط فاميلي قطع نشود ، اگر آنها دوستي داشتند به دوست آنها هم رسيدگي بكن . چهارمين هديه اين است كه انسان طوري رفتار كند كه براي پدر و مادر خدا بيامرزي بخرد . روايت داريم كه از گناهان كبيره است كه بچه ها كاري بكنند كه براي پدر و مادر نفرين بخرند . پنجمين هديه سرزدن به قبور آنها است . وقتي اموات تازه فوت كرده اند بيشتر به هديه ها نياز دارند مثل شب اول قبر كه بيشتر به هديه نياز دارند .
سوال – سوره نورآيات 1 تا 10 را توضيح بدهيد .
پاسخ – بخاطر آيه 34 اين سوره است كه به آن سوره ي نور گفته مي شود. محتواي كلي اين سوره عفت و پاكدامني است . در آيات اول مجازات كساني كه آلودگي جنسي دارند مطرح شده است ، مسئله ي پيشگيري از انحرافات جنسي، مسئله ي انحرافات چشم ، مسئله ي حجاب و ازدواج آسان مطرح شده است . كساني كه مي خواهند عفت و حيا
ص: 624
در خانواده هايشان باشد،توصيه شده است كه اين سوره را بخوانند و محتويات آنرا ياد بگيرند. آيه دوم مي فرمايد : كساني كه دچارعمل جنسي شده اند صد تا زيانه بزنيد . خدا مي فرمايد: مبادا در اينجا رحم كنيد ،اگر مومن هستيد . در ضمن بايد گروهي از مومنين هم ناظر اين كار باشند و ببينند كه افرادي كه اين كار زشت را انجام مي دهند بدانند كه فقط تازيانه نيست بلكه آبرورفتن هم هست . جامعه هم عبرت بگيرد . خدايي كه ارحم الراحمين است در اينجا مي فرمايد كه رحم نكنيد . دلسوزي در هر جايي ارزش ندارد . حالات خودتان را با خدا تنظيم كنيد.
سوال – در مورد زيارت اهل قبور توضيحاتي بدهيد .
پاسخ – پنجمين هديه زنده ها به اموات اين است كه به مرده ها سر بزنند و به سر قبر آنها بروند . وقتي ميت مي بيند كه كساني سر قبر او مي آيند بسيار خوشحال مي شود. اين خوشحالي از اُنسي است كه با دوستان و آشنايان مي گيرد و يك خوشحالي از دعايي است كه سر قبر مي كنند . بهترين زمان زيارت اموات عصر پنجشنبه است كه پيامبر گفته است. شايد بهتر از آن صبح جمعه بين الطلوعين باشد. از امام صادق (ع) سوال شد كه اگر شخص سر قبر كسي برود ، آيا او به درد آن شخص مي خورد ؟ امام فرمود : بله اين مثل هديه اي است كه به زنده ها مي دهيد و او را كاملا خوشحال مي كنيد . يكي ازنزديكان رجبعلي خياط مي گفت : ما
ص: 625
با ايشان به قبرستان ابن بابويه رفته بوديم و قبر مادر من هم آنجا دفن بود . من سر قبر مادرم نرفتم . سر چند تا قبر فاتحه خوانديم . وقتي مي خواستيم از قبرستان بيرون بياييم ، ايشان گفتند كه مادر شما اينجا دفن است ؟ گفتم :بله . گفت مادر شما در عالم برزخ داشت از شما گله مي كرد . برگشتيم و سر قبر مادرم رفتيم . كسي كه از دنيا رفته است رابطه اش قطع نشده است و هوشيارتر شده است . ما نبايد نظام آخرت را با دنيا قاطي كرد . گاهي تاج گلهاي آنچناني بر سر قبرها مي آورند . اين به كار ميت نمي آيد ، عمل صالح به كار ميت مي آيد . در كتاب سياحت غرب مرحوم قوچاني داريم ( اين كتاب بر اساس روايات اهل بيت و چيزهايي كه به مرحوم قوچاني نشان داده اند ) : هادي (كسي است كه در سفر آخرتي تجسم ولايت امير المومنين است ) به من گفت : من توشه ي صفر تو را كم مي بينم . بايد چند جمعه اي ايجا باشيم تا چيزي از دوستان برايت برسد كه پيامبر فرموده است كه در سفر هرچه زاد و توشه زياد باشد بهتر است . من بايد براي تو جواز عبور از سلطان دين و دنيا امير المومنين بگيرم . چنان كه در اين چند هفته كمكي از دنيا نرسيد ، شب جمعه به نزد اهل بيت خود برو شايد بطلب مغفرت يادي از تو بنمايند . هادي رفت و من به انتظار نشستم . بصورت پرنده اي
ص: 626
به خانه ي خودم رفتم . به كارهاي اهل بيت كه كه براي من روضه خواني راه انداخته بودند و آش و پلو ساخته بودند نظر داشتم . ديدم كارهايشان مفيد به حال من نيست . روح اعمال و مقصد اصلي شان آبروي خودشان است . يك فقير گرسنه را به اطعام خودشان دعوت نكرده بودند . مدعوين هم قصدشان خوردن غذا و كارهاش شخصي بود نه طلبي براي من و نه گريه اي براي امام حسين (ع) . اگر اهل بيت هم گريه اي داشتند فقط براي خودشان بود كه چرا بي سرپرست ماندند ... من با حالت ياس و سرشكستگي به منزل خود مراجعت نمودم . و نزديك بود كه بر اهل بيت و اولاد خود نفرين كنم ولي حالت علم مانع شد . وقتي داخل قبرم شدم ديدم كه هادي امده است و سبدي از سيب وسط حجره گذاشته شده است . هادي گفت : از رعيت اينجا كسي از قبرستان عبور مي كرد و فاتحه اي خواند و اين خاصيت نقدي اوست . خدا رحمت كند او را كه به موقع آورد.
سوال – اگر كار خيري كه مي كنيم ،به تعدادي از اموات هديه كنيم آيا از ثواب آن كم مي شود ؟
پاسخ – خير . اگر شما يك صلوات به كل اموات مومنين و مومنات هديه كنيد بخاطر كار ارزشمندي كه شما كرديد و همه را در نظر گرفتيد و بخل نورزيديد ، خدا ثوابش را به همه مي دهد و از هيچ كس هم ثوابي كم نمي شود. پيامبر فرمود : وقتي انسان آيت الكرسي را بخواند
ص: 627
و ثوابش را براي همه ي اهل قبورمومنين و مومنات بفرستد خدا ثواب را به هر كدام از اموات مي دهد . فردي از امام صادق (ع) پرسيد كه من يك حج انجام داده ام . آيا من مي توانم پدر و مادرم را كه از دنيا رفته اند در ثواب اين حج شريك كنم ؟ امام فرمود : بله . البته همه را مي تواند در اعمال مستحب شريك كرد . اگر شما يك عمل واجب براي كسي انجام مي دهي مثلا براي فردي نماز بجا مي آوريد اين براي خود ميت است . وقتي ما مي خواهيم ثواب مخصوصي مثلا به پدرمان برسد ، اين ثواب مي رسد و از كرم خدا چيزي كم نمي شود. يك اتفاق خوبي براي خود اهدا كننده مي افتد و هديه هاي نابي گير خودش مي آيد .
سوال – آيا هديه هايي كه ما براي اموات مي فرستيم فورا به آنها مي رسد ؟
پاسخ – بله . اين هديه ها همان موقع به اموات مي رسد . پيامبر فرمود:ساعتي سخت تر از عالم قبر نيست . رحم كنيد به صدقه .اگر صدقه براي او نداشتيد دو ركعت نماز بخوانيد . اگر اين كار را كرديد همان لحظه خدا هزار فرشته به سمت قبر مي فرستد با هر فرشته اي يك لباس بهشتي براي ميت هديه مي برند و قبرش قيامت وسعت پيدا مي كند .
سوال – شب اولق بر چه موقعي است ؟
پاسخ – شب اول قب444ر اولين شبي است كه فرد از دنيا مي رود. قبر خاكي مورد نظر نيست . ممكن
ص: 628
است كه فرد بيست سال در بياياني باشد يا حفره ي خاكي پيدا نكند. حكم فقهي داريم كه اگر كسي را بعد از چند سال دفن كردند ، نماز شب اول قبر را برايش بخوانند . نكير و منكر هم شب اول قبر مي آيند . ما روح سرگردان نداريم .
انشاء الله خدا همه ي ما را در اين عوالم در پناه اميرالمومنين و اولادش حفظ كند .
خرما نتوان خورد از اين خار كه كِشتي ديبا نتوان بافت از اين پشم كه رشتي ، روي معاصي خط عذري نكشيديم پهلوي كبائر حسناتي ننوشتيم ، ما كشته ي نفسيم بسا وقت كه برآيد از ما به قيامت كه چرا نفس نكشتيم ؟ پيري و جواني پس هم چون شب و روزند ما شب شد و روز آمد و بيدار نگشيتم . سوال – در مورد ارتباط اموات با عالم دنيا و انسانهاي زنده توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – سير انسان در عوالم بعد از مرگ چه در برزخ و چه در قيامت و چه در جايگاههاي مختلف سير انااليه راجعون است . يعني يك سير به سمت خدا رفتن است . يك سير تكاملي است كه مراحل به مراحل عوامل برتر و كامل تري خواهند شد . و ما به سمت كمال مي رويم . اين سير هيچ جا توقف ندارد . امكان ندارد كه ما يك روح سرگردان و بلا تكليف داشته باشيم زيرا اين سير تحول تكاملي طي مي شود و گريزي هم از آن نيست بخاطر همين ما روح سرگردان ، بلا تكليف و متوقف نداريم . عالم برزخ يك عالم
ص: 629
بالاتر و متكامل تر از دنيا است و بر دنيا اِشراف دارد . مثلا شما فكر كنيد كه در اتاقي هستيد كه ارتباط آن با بيرون يك پنجره است . شما از اين پنجره بيرون را نگاه مي كنيد . ميدان ديد شما محدود است و امكانات شما در همين اندازه است حتي اگر ديد شما خيلي قوي هم باشد باز ميدان ديد شما محدود است . حالا اگر شما روي پشت بام اين اتاق برويد ميدان ديد شما وسيع مي شود مگر اينكه مشكل از ديد خودتان باشد و اِلا موقعيت مكاني به شما اجازه مي دهد كه ديد وسيعي داشته باشيد . شما وقتي در عالم دنيا هستيد مثل اين است كه شما در آن اتاق هستيد و ميدان ديد شما محدود است ولي وقتي وارد عالم برزخ مي شويد گويي وارد پشت بام دنيا مي شويد و بر دنيا كاملا اِشراف پيدا مي كنيد . دنيا در چشم انداز شما هست مگر كسي كه ديد باطني خودش را در دنيا كور كرده باشد و كور باطن شده باشد . مثل كافر . كافر وقتي وارد عام برزخ مي شود بر عالم دنيا احاطه ندارد زيرا يك كوري باطني براي خودش درست كرده است . به تعبير قرآن ، در دنيا كسي كه حقايق برتر دنيا را نديده است و چشمش را روي آنها بسته است ، در عالم آخرت هم كور است . كسي كه ضعف ديد دارد مثلا كساني كه گناه كرده اند باعث مي شود كه حجاب هايي براي آنها درست بشود كه احاطه شان بر دنيا كم شده است
ص: 630
. افرادي كه در برزخ هستند بر حسب درجه و موقعيت مقامي شان بر دنيا اشراف دارند . كساني كه از درون حجابي ندارند بر دنيا اشراف دارند و براحتي مي توانند ارتباط برقرار بكنند . آنهايي كه درجات شان پايين تر است و حجاب هايي دارند دستشان بسته است و ارتباط شان كمتر است و اشراف آنها كمتراست . كسي كه كافر است اگر هم خبري از دنيا به او بدهند يا چيزي را به او نشان مي دهند از باب عذاب است و از باب اينكه حسرتي بخورد كه چه موقعيتهايي از دستش رفته است . در قيامت به جهنميان بهشت را نشان مي دهند البته از باب حسرت نه از باب اينكه مراتب قرب را شهود مي كنند . شخص وقتي از دنيا مي رود به چهار صورت مي تواند با عالم دنيا ارتباط داشته باشد . يكي از صورت ها اين است كه اشراف دارد كه بستگان او دارند چكار مي كنند و گاهي اوقات مي تواند به آنها كمك ها و هدايت هايي بكند . يك صورت آن آمدن و سر زدن و ملاقات كردن بستگان است . يك صورت آن بهره گيري از خيرات و مبراتي است كه به نيت مرده مي فرستند و هديه ها را دريافت مي كند . يك صورت ديگر آن ارتباطي است كه اموات با قبور در قبرستان با زائران خودشان دارند . يكي از صورت ها كه اشراف به عالم دنيا است و كمك رساني ها و هدايت ها و راهنمايي هايي كه مي توانند بكنند . البته همه اين اشراف را در
ص: 631
عالم برزخ پيدا نمي كنند . افرادي كه دراين دنيا حجاب هاي خودشان را كنار گذاشته اند و ديد باطني آنها ضعفي ندارد وقتي به عالم برزخ مي رسند اشراف كاملي دارند . نمونه عالي كساني كه اشراف دارند امامان و معصومين هستند كه كاملا اشراف دارند . بر همه ي انسانها اشراف دارند حتي بر افكار و نيات آنها باخبر هستند . در سوره توبه آيه صد و پنج خدا مي فرمايد : مردم اعمال خوب و بدتان را ادامه بدهيد ولي بدانيد كه شاهد داريد و كساني دارند شما را مي بينند كه در راس آنها خدا و بعد پيامبران و مومنين هستند كه اعمال شما را مي بينند . ( چه در دينا و چه بعد از مرگ ) كساني كه در دنيا اين اشراف را دارند در بعد از مرگ اشراف بيشتري دارند . چون آنجا از عالم دنيا كامل تر و برتر است . در جلد يك اصول كافي روايت داريم كه امام صادق (ع) به اصحابش فرمود كه چرا رسول خدا را ناراحت مي كنيد ؟ حضرت فرمود كه شما يك كارهايي مي كنيد كه رسول خدا آنها را مي بيند و بواسطه اعمال شما ناراحت مي شود . او را ناراحت نكنيد ، او را خوشحال بكنيد . فردي پيش امام رضا (ع) آمد و گفت كه براي من و خانواده ام دعا كنيد . امام فرمود : مگر من اين كار را نمي كنم . به خدا قسم اعمال شما صبح و شب بر ما عرصه مي شود و ما از اعمال و نيازهاي شما اطلاع داريم
ص: 632
. شخصي از ياران حضرت علي (ع) مي گفت كه من تب داشتم و بيمار بودم . روز جمعه احساس كردم كه حالم بهتر شده است . و به نماز جمعه رفتم كه به خطبه ها گوش بدهم . در آخر نماز تب من شديد شد ولي نماز را ادامه دادم . وقتي پشت سر حضرت بيرون مي آمدم . حضرت فرمود كه چرا بيمار هستي ؟ گفتم كه تب دارم . حضرت فرمود : هيچ مومني نيست كه بيمار بشود و ما بيمار نشويم ، هيچ مومني محزوني نمي شود مگر اينكه ما هم محزون بشويم ، هيچ مومني دعا نمي كند مگر اينكه ما هم براي او دعا مي كنيم . هيچ كسي در شرق وغرب عالم از ديد ما پنهان نيست . اگر اين اشراف در دنيا بوده است طبيعتا بعد از رحلت آنها صد چندان مي شود . اين مخصوص ائمه نيست . مومنين كه در درجه ي بالا هستند اين اشراف را دارند . مرحوم محدث زاده فززند حاج شيخ عباس محدث قمي كه فرد بسيار با تقوايي بود ، شهيد مطهري از ايشان نقل مي كردند كه آقاي محدث راده وضعيت مالي اش خيلي خراب شده بود و با خودش فكر كرد كه علاوه بر طلبگي در يكي از ادارات دولتي استخدام بشوم و حقوقي بگيرم . شب پدرش را در خواب ديد كه خيلي عصباني بود و گفت كه چه شده كه ديگر امام حسين (ع) را به اندازه ي يك رئيس اداره هم نمي داني كه تو را تامين بكند ؟ فكر مي كني كه آقا به
ص: 633
فكر تو نيست ؟ در عالم خواب به او پولي مي دهد و مي گويد كه با اين زندگي ات را تامين كن . بعد از مدتي وضع ايشان بهتر شد و ديگر به آن اداره نرفت . پدرم فكر من را خواند و در خواب من را نهي كرد و كمكي در خواب به من كرد كه در بيداري به من حواله شد . ايشان مي گفتند كه من يك بار منبر رفته بودم و روايتي خواندم . بعد از منبر آقايي به من گفت كه اين روايتي كه خوانديد منبع آن كجا بود ؟ من گفتم : يادم نيست . شب در خواب پدرم به من گفت كه پسرم بي مطالعه به منبر نرو . روايتي كه تو خواندي سندش در كتاب سفينه النجاة من است . يعني پدرش هم بر ايشان اشراف داشت و هم راهنمايي هايي به ايشان مي كرد . اين براي مومنين در درجات بالا است . افرادي كه در درجات بالا هم نيستد بگونه اي مي توانند در خواب افرادي كه صلاحيت دارند بيايند . افرادي كه درجات بالاي ايماني را دارند ، اشراف دارند و مي توانند بگونه اي راهنمايي هايي بكنند . البته همه مومنين هم اشراف ندارند و اين اشراف براي كساني است كه درجات بالاي ايمان را دارند . صورت ديگر ارتباط اموات با زنده ها ، ملاقات و سرزدن است . معمولا سوال مي شود كه اموات مي توانند به بستگانشان سر بزنند . ما در روايات بسيار زيادي داريم كه اموات مي توانند به خانواده هايشان سر بزنند . در روايات داريم
ص: 634
كه كساني كه درجه بندي شان بالاتر باشد در آمدن و سرزدن آزادتر هستند و دست شان بازتر است . هرچه درجه ي اموات پايين تر باشد آمدن براي آنها سخت تر است . از روايات اين طور برمي آيد كه حتي مومنيني كه درجه ي پايين را دارند حداقل هفته اي يك بار به آنها اجازه داده مي شود كه به بستگانشان سر بزنند . روح اموات با بدن مثالي به آن شهر يا خانه اي كه مي خواهند مي روند . در كتاب كافي جلد سوم داريم كه امام صادق (ع) مي فرمايد : مومن مي تواند خانواده اش را ملاقات بكند و آن چيزهايي را به او نشان مي دهند كه خوشايند او باشد و آن چيزهايي كه باعث كراهت او مي شود از او پوشانيده مي شود و بعضي مواقع به كافر هم نشان مي دهند اما آن چيزهايي را به او نشان مي دهند كه بدش مي آيد . گاهي اعمال صالح را از خويشان خودش مي بيند و حسرت مي خورد كه اي كاش اين اعمال صالح را من انجام مي دادم . و چيزهايي را كه دوست دارد از او پنهان مي ماند. بعضي از مومنين هر هفته بستگان خودشان را مي بينند و بعضي از مومنين به اندازه عمل شان بستگان را مي بينند . امام كاظم (ع) فرمود : مومن مي تواند خانواده اش را ببيند و به اندازه درجاتش مي تواند آنها را ملاقات كند. بعضي از مومنين هر روز مي توانند به خانواده هايشان سر بزنند و بعضي ها دو روز يك بار و
ص: 635
بعضي ها سه روز يك بار و كمترين درجه ي مومن مي تواند هفته اي يك بار بستگانش را ملاقات كند . غالبا آمدن آنها يك طرفه است . در روايت داريم كه بستگانش را مي بيند و سخنان آنها را مي شنود . ولي بستگان حضور آنها را درك نمي كنند اما گاهي روح با بدن مثالي خودش به خواب دوستش يا بستگانش مي رود . شخصي كه در خواب است از عالم دنيا منقطع است و يك مرگ خفيفي دارد . اگر شخصي كه در خواب است صلاحيتي داشته باشد ، اين دو تا روح با بدن هاي مثالي همديگر را در خواب ملاقات مي كنند و وقتي فرد از خواب بلند مي شود ، خواب را به ياد دارد . افرادي كه روح بسيار بلند و پاكي دارند در بيداري مي توانند اموات را ببينند و ما به اين مكاشفه مي گوييم كه بدن برزخي ميت را مي توانند ببينند و صداي او را بشنوند . حضرت خديجه هنگام وضع حمل زهرا تنها مانده بود و يك دفعه ديد كه چهار زن بسيار زيبا و نوراني وارد شدند كه خودشان را حوا ، مريم ، ساره و آسيه معرفي كردند كه از بهشت براي كمك به خديجه آمده بودند . و اين يك مكاشفه اي بود كه توانست آنها را ببيند . آقاي جمال گلپايگاني ازمراجع با عظمت نجف بودند . پسر ايشان مي گفتند كه پدرم به من گفت كه به منزل شيخ حسين اصفهاني معروف به كمپاني برو و ببين كه اتفاقي براي ايشان افتاده است يا نه . وقتي
ص: 636
به منزل ايشان رفتم ديدم كه شيخ سكته كرده است و از دنيا رفته است . مرحوم گلپايگاني فرمود كه قبل از اذان صبح من ديدم كه آقاي ضياء عراقي ( از بزرگان نجف بود كه مدتي قبل ازدنيا رفته بود ) از برزخ آمد . از ايشان سوال كردم كه براي چه آمده ايد ؟ گفت : براي تشييع آقا شيخ حسين آمده ام . منفهميدم كه اتفاقي براي شيخ افتاده است . اين چشم برزخي است ولي غالب اوقات اين ملاقات يك طرفه است . سوال – سوره مومنون آيات 18تا 27 را توضيح بدهيد . پاسخ – آيه هجدهم مي فرمايد : ما آبي از آسمان فرستاديم به اندازه ي معيني و اين را در زمين مستقر كرديم و مي توانيم آنرا ببريم . يكي از درس هايي كه مي شود از اين آيه گرفت اين است كه نعمتهاي خدا به اندازه مقدر مي شود و اين اندازه بستگي به لياقت ما دارد . يعني به اندازه ي ظرفيت ما رحمت را در آن مي ريزند و ديگر اينكه اگر اين نعمت داده شده شكرگزاري نشود مي تواند از شما گرفته بشود و اين نعمت هميشگي نيست . سوال – چگونه ارواح مثالي به اين عالم مي آيند ؟ پاسخ – وقتي اموات با بدن هاي مثالي به ملاقات اقوام خودشان مي آيند چطور مي آيند ؟ در روايت داريم كه آنها به شكل پرنده مي آيند . امام كاظم (ع) مي فرمايد : به شكل يك پرنده ي لطيف مي آيد . البته مراد اين نيست كه به شكل يك پرنده
ص: 637
ي محسوس روي ديوار مي نشيند . كسي از امام صادق (ع) پرسيد كه مي گويند اموات به شكل پرنده ي سبزي مي آيند و بالاي خانه ي بستگانشان مي نشينند . امام فرمود : مومن پيش خدا عزيزتر از آن است كه او را به شكل يك پرنده قرار بدهد . آنها در جسم مثالي هستند . پس منظور از پرنده يعني اينكه آنقدر آنها سريع مي آيند مثل يك پرواز پرنده است و اين يك تشبيه است يعني سرعت امدن اموات از عالم برزخ به دنيا بقدري سريع است كه مثل پرواز يك پرنده است . عالم برزخ و عالم دنيا با هم فاصله ي مكاني ندارد كه اموات اين مسافت را با وسيله اي طي بكنند . عالم برزخ رتبه اش بالاتر از عالم دنيا است و در باطن و ملكوت همين دنيا است كه اگر كسي چشم باطن داشته باشد همينجا هم مي بيند . بنابراين براي آمدن به اين دنيا احتياج به طي مسافت نيست . اگر خدا به آنها اجازه بدهد كه به عالم پايين بيايند به محض اينكه توجه يا اراده بكنند كه كجا مي خواهند بروند ، همانجا هست . حركت بدن مثالي توجه كردن و اراده كردن براي جايي است . يعني به محض اينكه اراده كند مي رود و خيلي سريع است . پرنده لطيف يعني پرنده نامحسوس . سوال – در مورد سريال هايي كه روح اموات را نشان مي دهند توضيحاتي بدهيد . پاسخ – در سريالي كه دو تا روح را نشان مي داد ، بعضي از قسمتهايي كه در اين سريال
ص: 638
نشان داده مي شد كاملا درست بود و در آن دقت شده بود . مثلا در مورد رفت و آمدهايشان اين طور بود كه وقتي اراده مي كردند كه جايي بروند ، همان جا بودند . يا گاهي در خواب كسي مي رفتند كه اين درست است . گاهي نقص هايي هم در اين سريال ها است . در قسمتي يكي از روح ها گفت كه من حسابم معلوم نيست و بايد تا قيامت صبر كنم . اين اشكال دارد . سير آخرت سير انا اليه راجعون است . ما توقف و روح بلا تكليف نداريم . در ابتداي قبر وقتي نكير و منكر براي سوال قبر مي آييد تا مسير شخص مشخص بشود كه به سمت رحمت يا غضب خداست . آنجا ايست ، توقف و بلاتكليفي نداريم . اينكه اكثر مردم بلاتكليف هستند يك برداشت سطحي از روايات است . درروايت داريم كه كساني كه از محض ايمان و محض كفر سوال مي شود و مابقي را رها مي شوند . محض ايمان و كفر عده ي كمي هستند و اكثريت سرگردان هستند . بزرگان ما گفته اند كه منظور اين است كه افرادي كه در اين دنيا موضع شان روشن است يعني يا مومن هستند يا كافر هستند و بقيه مستضعف هستند كه اينها هم بلاتكليف و سرگردان نيستند . خداوند تكليف شان را براي ما روشن نكرده است . سوال – آيا اينكه اموات به خواب اطرافيان شان نمي آيند ، حامل پيام منفي است ؟ پاسخ – خير . گاهي افرادي كه از دنيا رفته اند افراد بسيار خوبي هستند
ص: 639
و به خواب كسي هم نمي روند و اين دليل نمي شود كه حتما جايشان بد است كه به خواب كسي نمي آيند . علامه طباطبايي برادري داشت كه در تبريز بود . او شاگردي داشت كه با افراد برزخ خيلي راحت تماس مي گرفت . از روح ملاصدرا سوالات علمي مي كرد. او با روح دو نفر نتوانسته بود كه ارتباط برقرار بكند يكي سيد بن طاوس و يكي بحرالعلوم . اين دو فرموده بودند كه ما دربست در خدمت اميرالمومنين هستيم و فرصت پايين آمدن نداريم. گاهي نيامدن آنها بخاطر اين است كه به چيز بالاتري توجه دارند . سوال – ما بايد براي استمرار ماه رمضان امسال چكار بكنيم ؟ پاسخ – ما بايد عادتهاي خوبي كه در ماه رمضان بدست آورده ايم را راحت از دست ندهيم . يكي از عادتهاي خوب همان استمرار قرائت قرآن است كه از سال گذشته در اين برنامه شروع شده است . امام عسگري مي فرمايد : سفر به سوي خدا يك سفر بي نهايتي است كه كسي نمي تواند اين مسير طولاني را طي كند مگر اينكه از شب و سحر استفاده بكند و آن را مركب خودش قرار بدهد . مومنان سحرهايشان را استمرار بدهد . دعاي امام كاظم (ع) : اللهم اني اسئلك راحت عندالموت و العفو عندالحساب .خوب است كه مومنين اين را در قنوت نمازشان بخوانند .
90/6/6
سوال – ارواح در برزخ چگونه زندگي مي كنند ؟
پاسخ – در زندگي آخرت بعد از مرگ ، هر كسي ميهمان اخلاق ، اعمال ، ملكات و عقايد خودش است .
ص: 640
اين جور امور به لذت هايش تبديل مي شوند اگر به لذت تبديل بشود و به عذاب تبديل نشود . در عين اينكه نظام آخرت نظام اجتماعي است و در تامين نياز به ديگران وابستگي ندارد ، اما در عين حال مي توانند با هم جمع بشوند و همديگر را ببينند . يكي از لذت هاي خوب در بهشت ، ملاقات هايي است كه مومنين با هم دارند . روايتي در كتاب كافي از امام صادق (ع) داريم كه ارواح كه به شكل جسم هستند يعني صورت هاي مثالي دارند ، در بوستانها و باغ هاي بهشت هستند ، همديگر را مي شناسند و با هم سوال و پرسش دارند ، وقتي يك نفر از دنيا مي رود و به عالم روح مي پيوندد ، برزخيان مي گويند كه او را رها كنيد زيرا خسته است. او از وحشت بزرگي خلاص شده است و بعد از مدتي ، از احوالات قوم و خويش خودشان در دنيا از او سوال مي كنند . اگر بگويد كه وقتي من در دنيا بودم او زنده بود ، بهشتيان اميد دارند كه او در بهشت به آنها مي پيوندد . اگر بگويد كه او قبل از من مُرد ، بهشتيان مي گويند ، اي واي حتما او به برزخ سقوط كرده است . چون اگر بهشتي بود پيش ما مي آمد . اين نشان مي دهد كه بهشتيان در برزخ با هم ملاقات دارند . ملاقات بهشتيان با هم صرفا يك برخورد معمولي نيست كه از تنهايي دربياند و لذتي ببرند ، نيست و خيلي بالاتر از اين حرفهاست
ص: 641
. بهشتيان وقتي با هم ملاقات مي كنند ،صفا و نورانيت شان بهم منتقل مي شود چون آنها بهشتي هستند . وقتي دو نفر مومن در دنيا همديگر را ملاقات مي كنند به يكديگر ثواب و معرفت مي رسانند . سلامي كه مي كنند به يكديگر ثواب مي دهند ، وقتي با هم دست مي دهند ، به يكديگر نورانيت منتقل مي كنند و محبت مي ورزند . در آخرت هم ملاقات بهشتيان صرف يك ملاقات معمولي نيست . در اين ملاقات به يكديگر صفا و نورانيت مي دهند و رشد مي كنند . در قرآن ملاقات بهشتيان را طرح مي كند كه بهشتيان از هم سوال مي كنند و در تفسير مي گويند كه از معارف اهل بيت سوال مي كنند . در آنجا ملاقات دائم در معرفت و رشد است و لحظه اي هدر ندارند كه به بطلان بگذرد . بنابراين خود اين ملاقات براي آنها يك رشد است . ملاقات بهشتيان با يكديگر قانوني دارد . اين قانون هميشه برقرار است . قانون آنها اين است كه فردي كه درجه ي بالاتري دارد مي تواند به پايين بيايد و پاييني ها را ملاقات بكند ولي كسي كه درجه ي پاييني دارد نمي تواند به درجه ي بالا برود . اين يك قانون كلي هميشه ي بهشت است . كسي كه درجه ي پايين بهشت را دارد ، استحقاق اين را ندارد كه بالا برود . او بايد دردنيا استحقاق كسب مي كرد . ديگر اينكه آن كسي كه پايين است و به درجه ي بالاتر برود ، در آنجا احساس حقارت مي
ص: 642
كند و غصه مي خورد . ولي در بهشت غصه نيست . كفار هم با يكديگر ملاقات دارند و همديگر را مي شناسند ولي دين آنها عذاب است . كساني كه اهل فحش وكينه و عداوت هستند ، در همين دنيا وقتي همديگر را مي بينند ، در عذاب و فشار روحي هستند . روايتي از ابوبصير است كه از امام صادق (ع) سوال مي كند كه ارواح مومنين كجا مي روند ؟ امام فرمود : ارواح مومنين در جايگاههاي بهشتي خودشان هستند ، مي خورند ، مي آشامند و همديگر را ملاقات مي كنند . خوردن و آشاميدن در بهشت رشد است ، صرفا يك لذت طعام يا نوشيدني نيست . بهشتيان وقتي يك طعام را مي خورند علاوه بر لذت خوردن كه مي برند ، مهم برايشان دست حق است كه اين را به آنها مي دهد . اگر شما در اين دنيا يك هديه از بزرگي بگيريد كه خيلي ارزش مادي ندارد ولي لذت بالايي مي بريد زيرا لذت بخاطر اهداء است ، بخاطر آن دستي است كه آنرا به شما داده است . در اين دنيا هم هستند كساني كه لذتشان بيش از آنكه از خوردن ها و آشاميدن ها باشد از اطعام است . يعني از آن دستي كه داده و اين لذت بخش است . لذا غذا خوردن براي آنها قرب ، رشد و معرفت جديدي است .امام سجاد(ع) درمناجات الذاكرين ( يعني كساني كه حواسشان جمع است ) به خدا مي فرمايد كه خدايا هر لذتي كه در اين دنيا بردم و ذكر تو در آن نبود استغفرالله
ص: 643
. يك مومن هيچ كارش غافلانه نيست حتي خودنش هم همينطور است . چنين كسي در كارهاي دنيايي اش هم به ياد خداست يعني هيچ موقع غافل نيست . اين افراد وقتي طعام را مي بينند چون ازدست حق است ، از خدا تشكر مي كنند وديگر اينكه اسراف نمي كنند زيرا اسراف را بي احترامي به هديه مي دانند . آقا ميرزا رحيم ارباب كه در گلزار شهداي اصفهان دفن است ، وقتي داشت سبزي پاك مي كرد دانه دانه برگ هاي ريحان را پاك مي كرد و يك نفر گفت كه اگر شما همه را با هم بِكنيد ،كنده مي شود . ايشان گفت كه اگر من همه را با هم بكنم ممكن است كه يكي ازاين برگ ها كنده نشود و اگر از من گله بكند كه چرا هديه ي خدا را ضايع كردي من چه جوابي بدهم ؟ البته ما نمي خواهيم اين همه ريزبيني اولياء خدا را داشته باشيم اما از اين طور هم نباشد كه دانه درشت هاي اسراف را هم نبينيم . پس اسراف بي احترامي به هديه هاست . در بهشت خستگي از خوردن و آشاميدن نيست . بعضي ها فكر مي كنند كه ما اگر در بهشت صدسال غذاي خوب بخوريم ، بالاخره تكراري و يكنواخت مي شود . اگر بهشت يكي از باغ هاي دنيا بود كه فقط سيب و گلابي و كباب مي آورند ، بعد از مدتي تكراري مي شد . ولي اين طور نيست . خدا در قرآن مي فرمايد : بهشتيان نمي خواهند كه جايشان عوض بشود و جاي ديگر برود
ص: 644
. زيرا آنجا خدا ميهمان دار است و رزق مي دهد . دست خدا را مي بينند و خدا را ميزبان مي دانند . در عالم آخرت رشد عملي نيست . ولي معرفت مرحله به مرحله رشد مي كند . شما وقتي به قبرستان مي روييد ، مي گوييد : اسلام عليك يا اهل لا اله الا الله : سلام بر شما اهل توحيد . اينها به آن طرف رفتند و چشمان باز شد و چيزي را فهميدند كه تابحال نفهميده بودند . آنها فهميدند كه همه عالم را خدا اداره مي كند . لاحول و لا قوة الا بالله را درك كردند ، لذا اهل لا اله الا الله شدند و رشد كردند. مرحوم آيت الله بهاءالديني شاگردي داشت كه از نظر تقوا قوي بود ولي از نظر درسي ضعيف بود . اين شاگرد بعد از مدتي از دنيا رفت . آيت الله بهاءالديني فرمود كه او در برزخ چه رشدي كرده است . اگر آنرا در دنيا به او مي گفتند نمي فهميد ولي الان در آنجا چه رشدي كرده است . در آنجا دائم رشد علمي و معرفتي برقرار است . پس شغل اصلي آنها ملاقات ها و خوردن و آشاميدن هاست و دائما دارند رشد مي كنند. تمام اينها در بهشت بزرخي است . اين بهشت بلافاصله بعد از مرگ شروع مي شود. علاوه بر اين ملاقات ها و و خوردن و آشاميدن كه بهشتيان در منازل بهشتي خودشان دارند و جهنميان در جايگاه هاي جهنمي برزخ دارند ، از روايات برمي آيد كه يك ملاقات همگاني و يك پذيرايي ويژه
ص: 645
چه براي بهشتيان و چه براي جهنميان برقرار است . در روايات داريم كه اهل بهشت را هر روز به وادي السلام مي برند و يك پذيرايي ويژه از آنها مي كنند كه غير از پذيرايي است كه در منزل هاي بهشتي برزخي خودشان داشته اند و براي جهنميان هم چنين مجمعي در برهوت است كه در آنجا يك عذاب مضاعفي براي آنها هست . اين روايت در فروع كافي است كه مي فرمايد : يكي از اصحاب همراه حضرت امير از كوفه خارج شدم و به وادي السلام رسيديم . ( البته با وادي السلام فعلي قدري فرق مي كند ) حضرت امير توقف كرد و مثل اينكه داشت با عده اي حرف مي زد واين قدر امير ايستاد كه من خسته شدم و عباي خودم را روي زمين پهن كردم و گفتم كه آقا شما خسته شديد بفرماييد روي آن بنشينيد . اميرالمومنين فرمود : ايستادن من لحظه اي گفتگو با ارواح مومنين بود . اگر پرده از چشم تو كنار برود مي بيني كه ارواح مومنين با هم گفتگو دارند . هر شخص مومني كه از دنيا برود به او مي گويند كه به وادي السلام ملحق شو و اين قطعه اي از بهشت برين است . در بحارالانوار مرحوم مجلسي روايتي داريم كه قنبر و عده اي همراه با علي مي رفتند و به چند فرسخي كوفه رسيدند كه زمين برهوتي بود . ( وادي السلام زمان حضرت اميرالمومنين همين است . وادي السلام الان قبرستاني در نجف است ولي آن موقع شهر نجفي نبود . فقط شهر كوفه بود .
ص: 646
يك فرسخ بعد از كوفه بياباني وسيعي بود كه چند تا قبر در آن بود كه بعدا شهر نجف در آن بيابان وسيع قرار گرفت و در روايات منظور اين وادي السلامي است كه نجف در آن قرار گرفته است .) وقتي حضرت به اين سرزمين رسيدند نشستند . قنبر مي خواست چيزي پهن كند كه حضرت روي خاك ننشيند ولي حضرت قبول نكرد . حضرت فرمودند كه اينجا تربت يك مومني هست يا محل ملاقات مومنين است . يكي از اصحاب گفت : اينكه اينجا قبر يك مومني است يا بعدا قبر مومني مي شود معلوم است ولي اينكه محل ملاقات مومني است يعني چه ؟ حضرت فرمودند : اگر پرده از جلوي چشم شما كنار برود مي بيند كه در پشت كوفه مومنين گروه ، گروه نشسته اند و با هم ملاقات مي كنند .دراين پشت كوفه ارواح مومنين است و در برهوت ارواح كفار است .( برهوت بيابان وسيع ، مخوف و متعفني در يَمن است . منظور اين نيست كه ارواح در زمين خاكي وادي السلام يا برهوت هستند بلكه منظور اين است كه آنها در ملكوت وادي السلام يا برهوت هستند . يعني با چشم عادي ديده نمي شود. چون ارواح دربدن هاي مثالي هستند و روي خاك نمي نشينند . شخصي به امام صادق (ع) گفت كه برادر من در بغداد است و مي ترسم در آنجا كه جاي مقدسي نيست از دنيا برود. امام فرمود كه نگران نباش كه برادرت كجا مي ميرد . هيچ كسي در شرق و غرب عالم نمي ميرد مگر اينكه روحش را به
ص: 647
وادي السلام مي رسانند . طرف پرسيد وادي السلام كجاست ؟ امام فرمود : پشت كوفه .گويي من آنها را مي بينم كه با هم نشسته اند و با هم حرف مي زنند . مرحوم ملكي تبريزي استادحضرت امام فرمودند كه من در وادي السلام ديدم كه حلقه هاي ارواح مومنين با هم نشسته اند و با هم مجلس دارند .
سوال – سوره ي حج آيات 31 تا 38 را توضيح بدهيد .
پاسخ –آيه ي سي و دو مي فرمايد : اگر كسي شعارهاي الهي يعني نشانه هاي دين را احترام بگذارد و بزرگ بشمارد ، اين نشان مي دهد كه تقواي قلب و پاكي باطن دارد . يعني هر كس خداترس است و در باطنش از خدا حساب مي برد ، به نشانه هاي ديني احترام مي گذارد و اينها را آشكار مي كند . اين آيه درست خلاف حرف است كه بعضي ها مي گويند : باطن تو پاك باشد ظاهر را براي چه مي خواهي . مي گويند مگر دين داري اين است كه موقع عزا پرچم سياه بزني يا ريش بگذاري يا حجاب داشته باشي يا اسم ائمه را روي بچه ات بگذاري . دينداري ظواهري دارد . باطن كسي كه از خدا حساب مي برد بايد ظاهرش هم نشانه هايي داشته باشد . اگر شما تمام ظواهر را كنار بگذاريد محتوا هم از دست مي رود. پس كسي كه دين دار است بايد ظواهر دين خودش را آشكار بكند و اين معنايش تظاهر نيست بلكه مي خواهد نشانه هاي خدا را حفظ بكند و در ظاهر زندگي اش
ص: 648
داشته باشد . مثل اينكه ما اول غذا بلند مي گوييم بسم الله ارحمن الرحيم . و هنگام آمدن اسم پيامبر صلوات مي فرستيم .بايد اين شعائر را پاس داشت .
سوال – در سرزمين وادي السلام و برهوت پذيرايي ويژه اي از ارواح مي شود . توضيح بفرماييد.
پاسخ – در يك زمان مشخصي ارواح مومنين را از منزل هاي بهشتي خودشان به وادي السلام مي برند . در كتاب كافي به نقل از شيخ كليني روايتي داريم كه امام باقر مي فرمايد : در هنگام غروب يعني از اول شب آنها را به وادي السلام مي برند و آنجا متنعم مي شوند و همديگر رامي شناسند و با هم گفتگو دارند و اول صبح از آن بهشت خارج مي شوند . پس اين پذيرايي ويژه در شب است . در برهوت هم همين جور است . از قرائن روايات بدست مي آيد كه چهره ي دنيايي وادي السلام ارتباطي با چهره ي اميرالمومنين و نجف دارد . قبر حضرت علي از زمان حضرت آدم و نوح آمده شده بود . ما در هنگام سلام دادن به حضرت امير مي گوييم : سلام بر تو و آن دو نفري كه در كنار تو آرام گرفته اند . سرزمين وادي السلام ارتباطي با قبر اميرالمومنين و نجف و ولايت دارد . پس وادي السلام وادي سلامتي و امنيت است . يعني وادي ولايت است . هر كس وارد اين وادي ولايت بشود ايمن از همه ي عذابها است . ارواح مومنين در وادي ولايت در وادي السلام وارد مي شود و پذيرايي آن در محضر
ص: 649
ولايت رسيدن است واستفاده از جرعه هاي ناب از حضرت علي (ع) و ائمه است البته هر كس به تناسب لياقت و ظرفيت خودش . هر كسي در حد خودش يك جرعه اي از جام ولايت اميرالمومنين و محبت اهل بيت را مي چشد كه اين بالاترين لذت هاي بهشت است . خوردني هاي بهشت پايين ترين لذات بهشت است . در كامل الزياره كه استادشيخ مفيد آنرا نوشته است دارد كه در قيامت وقتي بهشت را براي يك عده آماده مي كنند ، آنها دور امام حسين (ع) مي چرخند و توجهي به بهشت ندارند و بهشت گله مند مي شود كه چرا آنها توجهي به من ندارند . زيرا آنها صاحب بهشت را پيدا كرده اند . كساني كه اهل معرفت هستند در بهشت دنبال اين لذت ها هستند . شاگرد مرحوم الهي قمشه اي نقل مي كردند كه ايشان وقتي نهج البلاغه را درس مي داند در قسمت هايي مي گفتند كه دعا كنيد كه به بهشت برويم و اين درس را از خود اميرالمومنين بگيريم . اينكه مي گويند : شبها به قبرستان رفتن مكروه است شايد وجهش اين است كه شبها مومنين را به پذيرايي مي برند ، مزاحم آنها نشويد . وقتي شما براي زيارت سر قبر مومني مي رويد ، صاحب قبر به شما كه زائر او هستيد توجه دارد و توجهش به وادي السلام كم مي شود يا مانع رفتن به آنجا مي شود . يكي از مادر شهدا شبها سر قبر شهيدش مي رفت . يك بار خواب ديد كه در قبرستان همه آمده هستند كه
ص: 650
به مسافرت بروند و از پسرش پرسيد كه اينها كجا مي روند ؟ پسرش گفت كه آنها به زيارت اميرالمومنين مي روند .( البته اين يك مويد است نه دليل مطلب ) مادرش گفت كه پس چرا تو نمي روي ؟ گفت : من به احترام شما نمي روم .از آن موقع ديگر مادر شهيد شبها به سر قبر پسرش نمي رفت و مي گفت كه من نمي خواهم مانع اين بشوم كه پسرم به زيارت اميرالمومنين برود. پس شايد وجه اينكه رفتن به قبرستان در شب كراهت دارد اين است كه ما مانع پذيرايي ويژه نشويم .
خدايا ، اگر در اين ماه رمضان تا الان مورد رحمت الهي قرار نگرفته ايم ، در همين لحظه مورد رحمت خدا قرار بگيريم .
90/5/30
امام رو به رهايي امام روي زمين قيامتي شد بعد از اقامه روي زمين ، خطوط آخر نهج البلاغه ريخت به خاك چكيد خون خدا در ادامه روي زمين ، خودت بگو به كه دل خوش كنند بعد از تو گرسنگان حجاز و روي زمين ، زمان به خواب ببيند كه باز اميراني رقم زنند به رسم تو نامه روي زمين مرا بس است همين يك دو قرص نان زجهان مرا بس است همين يك دوجامه روي زمين ، تو رفته اي و زمين مانده است و ما اينك و ميزهاي پر از بخش نامه روي زمين .
سوال – اعمال ما چگونه مجسم مي شوند ؟
پاسخ – بحث تجسم اعمال يكي از مباحث مهم آخرت ( برزخ و قيامت ) است . ما در اين زمينه آيات و روايات
ص: 651
زيادي داريم . ما آخرت خودمان را خودمان مي سازيم . در قرآن مي فرمايد : جزاي شما همان اعمال شماست . چه اعمال خوب و چه اعمال بد مجازات دارد . منتها مجازات آخرتي با مجازاتي دنيايي تفاوتي دارد . ما در دنيا مي توانيم پاداش هايي بعنوان تشويق يا كيفرهايي براي تنبيه قرار بدهيم . مثلا اگر كسي در اداره اي منظم و خوش اخلاق باشد ، در آخر سال براي او پاداشي در نظر مي گيرند . اين پاداش با نظر مدير است و مي تواند پول يا سكه يا لوازم منزل باشد . مثلا تخلف از قوانين راهنمايي و رانندگي مجازات هاي مختلفي دارد . اما مجازات هاي آخرتي قراردادي نيست بلكه اينها با عمل ما تناسب دارد . حتي خود عمل ماست . صورت هاي آخرتي اعمال ما در روايات توضيح داده شده است . معراج هاي متعدد پيامبر كه بهشتيان و جهنميان را ديده اند ، اينها گوياي تجسم اعمال است . پيامبر فرمودند : در معراج كساني را در جهنم ديدم كه سفره هاي پر از گوشت هاي پاكيزه درجلويشان بود ولي گوشت هاي آلوده را مي خورند . از جبرئيل پرسيدم اينها چه كساني هستند ؟جبرئيل گفت كه اينها كساني هستند كه در دنيا روزي حلال دنيا را رها كرده اند و به دنبال روي حرام رفته اند . مي فرمايد بعد به كساني رسيديم كه لبان كلفتي مثل شتران داشتند وگوشتهاي بدن خودشان را مي كندند و مي خوردند . جبرئيل گفت كه اينها كساني هستند كه در دنيا سخن چيني مي كردند و بين افراد
ص: 652
تفرقه و سخن چيني مي كردند . بعد به افرادي رسيديم كه آتش مي خورند و آنها كساني بودند كه در دنيا اموال يتيم مي خوردند . در قرآن داريم كساني كه مال يتيم مي خورند همين الان دارند آتش مي خورند . پس صورت آخرتي مال يتيم خوردن ، خوردن آتش است . بعد به عده اي رسيديم كه شكم هاي متورمي داشتند و نمي توانستند از جايشان بلند بشوند و جبرئيل گفت كه اينها در دنيا رباخوار بودند . در قرآن داريم كه كساني كه ربا مي خورند نمي توانند از جاي خودشان بلند بشوند مگر مثل كساني كه از گول خوردن حالت تلو تلو خوران بلند مي شوند . چون ربا خوار در جامعه تعادل را بهم زده بود و باعث درست شدن يك زندگي طبقاتي شده بود ، در آخرت تعادل خودش بهم مي خورد. و نمي تواند راه برود و اگر راه برود تِلو تِلو مي خورد . اعمال صالح در برزخ بصورت زيبا ظهور مي كنند . امام صادق (ع) مي فرمايند : در جاي جاي سفر آخرتي و در مراحل بسيار هولناك يك صورت زيبايي مي آيد و فرد را دلداري مي دهد كه نترسد و با بشارت هايي كه در مورد آينده مي دهد سروري در انسان بوجود مي آورد . متوفا از آن صورت زيبا مي پرسد كه توچه كسي هستي كه من هر وقت تو را مي بينم شاد مي شوم ، آن صورت زيبا مي گويد كه من ادخال سروري هستي كه تو براي مومن خودت كردي . ادخال سرور صرفا جوك تعريف كردن
ص: 653
نيست . بهترين ادخال سرور در دنيا اين است كه انسان گره اي از برادر مومن خودش باز كند و دست كسي را بگيرد . اين چنين شادي در سفر آخرت مراه شما مي شود و در مراحل هول ناك باعث سرور شما مي شود. امام مي فرمايد : در محشر گرماي شديدي است كه فقط بعضي ها زير سايه هايي هستند و اين سايه هاي صدقاتي هستند كه انسان در دنيا مي دهد كه در آخرت بصورت سايه هايي در مي آيد . صدقه در اينجا يك چتر حمايتي بود كه شما بر سر يتيمي گذاشتي و اين چتر حمايتي خودت را در آخرت تامين مي كند . در كتاب بحارالانوار داريم كه امام صادق (ع) فرمودند وقتي شخصي از دنيا مي رود در عالم قبر و برزخ او شش صورت زيبا همراه او مي شوند كه يكي از اينها خوش بوتر و پاكيزه تر است . اين شش صورت از شش جهت فرد متوفا را در عالم برزخ در بر مي گيرند . اينها بصورت سپرهايي مي شود كه از شش سمت به طرف مومن مي آيد . صورتي كه بالاي سر است و از همه زيباتر است مي گويد كه صورت هاي ديگر خودشان را معرفي بكنند. صورت سمت راست مي گويد كه من نماز هستم ، صورت سمت چپ مي گويد كه من زكات هستم و صورت جلو مي گويد كه من روزه است صورتي كه در پشت است مي گويد كه من حج و عمره هستم صورتي كه پايين است مي گويد من خوبي هايي هستم كه به مومنين كردي
ص: 654
. اين پنج صورت از صورتي كه بالاي سر است مي پرسند كه تو كه هستي ؟ او مي گويد كه من ولايت آل محمد هستم كه اين فرد مومن تحت سرپرستي ولايت اداره مي شد . اين مطلب بزرگي است كه اين شش صورت جلوي خطرات مومن را مي گيرند . اين شش صورت از همين دنيا بايد اتفاق بيفتد . پس بايد اين شش كار را در دنيا انجام بدهيم تا بتواند جلوي انحرافات در دنيا را بگيرد و در آخرت سپر ما باشد . اين كارها به هيچ وجه جايگزين ندارد. مثلا اينكه بگوييم بجاي خواند نماز بگوييم : الحمدلله . درروايات ما آمده است كه فقط اعمال مجسم نمي شوند بلكه اخلاق ،صفات و ملكات باطني خوب يا بد و عقايد حق و باطل مجسم مي شود . پيامبر فرمود : اگر تند خويي و بداخلاقي قيافه پيدا مي كرد كه شما مي توانستيد آنرا ببينيد چيزي زشت تر از آن وجود نداشت . اهل معرفتي در خانه با همسرش دعوا مي كرد و تند خو شده بود و د رهمان حال قيلفه اش را به او نشان دادند و او همانجا دست همسرش را بوسيد و از او عذرخواهي كرد . صفات زشت ما ما قيافه هاي عجيبي پيدا مي كنند . پيامبر فرمود : اگر بدزباني قيافه پيدا مي كرد و مي توانستيد آنرا ببينيد خيلي زشت بود. اگر ما به مرور زمان صفات زشت خودمان را درست نكنيم اينها ريشه دارتر مي شوند . و بصورت ملكات ثابت اخلاقي در مي آيند . و انسان از دست آنها
ص: 655
رهايي ندارد و آنها بر انسان مسلط هستند . شخص خودش متوجه مي شود كه چرا اين قدركينه اي و حسود و بددهان دروغگو است .چون اينها ملكه او شده است و بخاطر ضعف اراده نمي تواند از دست آنها خلاص بشود . اگر اراده قوي باشد با هر زحمتي مي تواند اين صفات را از خودش دور بكند . انسان تا وقتي دردنيا هست قابل تغيير است . حالا اگر اين صفات را تغيير نداد و عادات زشت او ماند ، در عالم آخرت اينها بر او مسلط هستند و ديگر از دست آنها خلاصي ندارد . كسي كه در اين دنيا نتوانسته از عادات زشت خودش خلاصي پيدا كند در آخرت هم اينها همراه او هستند و در آنجا هم رنج است . در كتاب عدل الهي ، استاد مطهري از استادش مرحوم شيرازي تعريف مي كند كه روزي وقتي استاد مي خواست درس را شروع كند زير گريه زد و هاي هاي گريه مي كرد . ما تعجب كرديم . ايشان فرمودند كه من خواب ديدم كه از دنيا رفته ام .وقتي من را داخل قبر مي كردند سگ مهيبي هم وارد قبر شد كه من خيلي ترسيدم . بعد فهميدم اينها بداخلاقي هايي بوده كه من در خانه مي كردم . تند خويي هاي ما به شكل حيوان درنده اي مي شود كه به جان ما مي افتد . اين هم تجسم صفات است . اين صفات و ملكات اگر در نفس انسان پابرجا بماند ، چهره و هويت باطني انسان و صورت انساني به شكل هاي ديگري در مي آورند
ص: 656
. در دنيا همه چهر ه ي انساني دارند . يزيد و شمر درنده خو هستند ولي قيافه ي انساني دارند . بعد از مرگ كه ظاهر انساني كنار مي رود و صورت ملكوتي انسان بيرون مي آيد ، هر كس شكل سيرت خودش است . يعني سيرت صورت مي شود و باطن رو مي آيد . پس ممكن است كه حيوانات بسيار زشتي كه نمونه ي بيروني ندارد از انسان درست بشود بواسطه اعمال و صفاتي كه هويت شخص را از هويت انساني يبرون آورده است . ابن بصير با امام صادق (ع) بحث مي كرد . امام دستي روي چشم او كشيد و
اوديد كه بعضي از افراد به شكل ميمون ، خوك و صورت هاي وحشتناكي دارند . او وحشت كرد .حضرت دوباره دستشان را به چشم او كشيدند و او دوباره بصورت عادي ديد . يعني يك صحنه از ملكوت و صورت هاي آخرتي را به او نشان دادند . امام خميني در شرح دعاي سحر نكته اي مي گويد كه لذتهاي عالم آخرت قابل جمع هستند و بين آنها تزاحم نيست . مي فرمايد كه در عالم دنيا لذت ها از هم جدا هستند . اگر شما غذاي خوشمره اي مي خوري ، حس چشايي شما لذت مي برد و لي حس بينايي شما لذت نمي برد و اگر منظره ي زيبايي را نگاه بكني حس بينايي لذت مي رود ولي حس شنوايي لذت نمي برد. در آخرت به سمت عالمي مي روييم كه در آنجا كمالات با هم قابل جمع هستند . وقتي شما يك جرعه آب خوري تمام
ص: 657
لذت ها در آن هست . در مورد عذاب هم همين طور است . آنكسي كه درنده است پلنگ مي شود و آنكسي كه كينه دارد گرگ مي شود و چون انسان خصلت هاي متعددي دارد ، اگر اين صفات بد را از خودش بيرون نكند ممكن است كه انسان چند شكل حيواني پيدا بكند و به شكل حيوان هاي مختلف در مي آيد و البته انسان را با همان شكل مي شناسند .حيوانات از چهره ي حيواني خودشان خجالت نمي كشند . اما انسان در آخرت صورت هاي عجيب وغريب دارد ولي درعين حال او را مي شناسند و اين برايش عذاب مي شود. انسانهايي كه باور دارند صفات زشت را با هر زحمتي كه شده از خودشان دور مي كنند.
سوال – در مورد مرگ و آخرت كتابهايي معرفي بفرماييد.
پاسخ – كتاب ياد معاد نوشته ي آيت الله جوادي آملي است . ديگري كتاب تصويري از بهشت و جهنم كه اقتباسي از بحار الانوار است كه نوشته ي احمد حبيبيان است .
سوال – سوره انبياء آيات 73تا 81 را توضيح بفرماييد .
پاسخ – مطلبي در مورد تمسك به قرآن عرض مي كنم . چهره ي زيبايي كه از انبياء هم بالاتر مي رود و در عرش الهي جاي دارد چهره ي قرآن است . ظاهر قرآن براي دستگيري ما نازل شده است ولي باطن قرآن در وهم ما نمي گنجد . در روايات داريم كه قرآن در آخرت از عده اي شكايت مي كند كه خدايا اينها حق من را ادا نكردند و از عده اي شفاعت مي كند كه
ص: 658
خدايا اينها كساني بودند كه من در دنيا مونس آنها بودم و سعي آنها بر اين بود كه من را تلاوت بكنند و سعي آنها اين بود كه با من زندگي بكنند و من را وادر زندگي شان بكنند . روايت داريم كه درجات بهشت براي شما به همان اندازه اي است كه قرآن تلاوت كرده باشيد . امشب كه شما وقتي قرآن بر سر مي گذاريد ، بگوييد كه خدايا ما در پناه قرآن و عترت هستيم . يعني همان حديث ثقلين . خدايا دست ما را از اين دو گوهر ميراث پيامبر خالي مگردان .
سوال – در مورد حب حضرت علي (ع) توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ – نكته اي از زندگي امام علي (ع) خيلي پند آموز است و آن اين است كه اولياء الهي كه آخرت را باور كرده اند ، در اين دنيا آخرتي زندگي مي كنند . در دنيا آخرتي زندگي كردن معنايش اين نيست كه انسان از ترس آخرت دست به سياه و سفيد نزد ، تفريح نكند و نخندد بلكه معنايش اين است كه زندگي اش را انجام بدهد ولي به دو چيز توجه داشته باشد يكي اينكه دنيا مقصد نيست كه براي آن همه چيزش را فدا بكند و به دنيا دل ببندد . و ديگر اينكه براي كارهايي كه در زنددگي انجام مي دهيد يك دليل و حجت براي خدا داشته باشيد . مثلا من فلان كار را كردم چون امام علي (ع) فرموده بود و ... امام علي(ع) در دنيا آخرتي زندگي مي كرد ولي مثل يك آتشفشان فعال بود . در هرلحظه اي
ص: 659
نمي بيند كه او نشسته باشد . ايشان از نه سالگي با پيامبر بودند و فداكاري هايش زبانزد بود . در جنگ اُحد خودش را سپر پيامبر كرده بود و بقدري بدنش زخم شده بود كه وقتي پيامبر به عيادت او رفت ، گريه اش گرفت . بعد از رحلت پيامبر و دوران علي باز او فعال بود . كسي او را در نخلستان ديد و گفت : اين كيسه چيست كه بر دوش توست ؟ امام فرمود كه انشاء الله يك نخلستان خرما زيرا در كيسه اش هسته ي خرما بود. امام چاه هاي زيادي در مدينه حفر كرد كه هنوز آثارش هست . گاهي تا آب از چاه بيرون مي زد مي فرمود كاغذ و قلم بياوريد تا من اين را وقف كنم . در زمان حكومتش از دارالخلافة اش بيرون مي آمد كه مردم معطل ديدارش نشوند . دائم در زحمت و رنج بود . از زمان ضربت خوردن تا زمان شهادتش به هوش مي آمد و به هر كدام از فرزندان وصيتي مي كرد و دوباره ازهوش مي رفت . سلمان را در خواب ديدند كه در بهشت جاي عظيمي دارد و از او پرسيدند بواسطه ي چه چيزي جاي به اين خوبي در بهشت داري ؟ سلمان گفت : من بعد از ايمان به خدا و رسول خدا چيزي بالاتر از حب علي پيدا نكردم . اميدوارم ما از كساني باشيم كه به محض اينكه سفر آخرت ما شروع مي شود حضرت علي (ع) با چهره ي خندان از ما استقبال بكند .
90/5/23
فروتنانه يادم كن تا مهرورزانه يادت
ص: 660
كنم ، روي خاك مرا بخاطر آور تا در زير خاك تو را بخاطر آورم ، در سلامتي و بي نيازي نامم ببر تا در سختي و گرفتاري نامت ببرم ، با ياري درماندگان به يادم باش تا در بهشت رضوان به يادت باشم ، در گمنامي و خلوت مرا بخوان تا در جمعيت و شهرت تو را بخوانم ، به زبانت با من سخن گوي تا در جانت با تو سخن بگويم .
سوال – عوامل كاهش فشار قبر چيست ؟
پاسخ – از عوامل رفع فشار قبر صدقه و نماز شب اول قبر براي ميت است . ديگري نماز شب است كه اگر فرد خودش بخواند فشار قبر او برداشته مي شود . ديگري خواندن قرآن است . اگر كسي براي خودش قرآن بخواند بخصوص سوره ي ياسين و ملك و سوره ي تكاثر هنگام خوابيدن و مداومت بر خواندن سوره ي زخرف . هم چنين قرآن خواندن بر سرقبر مرده بخصوص خواندن سوره ي ياسين و ملك . ديگري پاشيدن آب روي قبر بخصوص هنگام دفن و هر بار كه براي زيارت اهل قبور مي رويم .ديگري گذاشتن جريرتين در كفن است . ديگري مرگ از ظهر پنجشنبه تا ظهر جمعه است . هر كس بين او دو وقت فوت كند خدا عذاب را از او بر مي دارد . ديگري دفن در اماكن مقدس بخصوص كربلا و نجف . البته درست است كه خيلي از اين امور اعمال ميت در زمان حياتش نبوده است و اعمالي است كه ديگران براي ميت انجام مي دهند و اين تفضلات خاص الهي است منتها
ص: 661
براي كسي كه صلاحيت حداقلي براي اين تفضلات الهي را داشته باشد . يعني اينكه حق الناس عمده اي برگردنش نباشد و ظلم فاحشي از او سر نزده باشد . ممكن است كه خطاهايي هم كرده است ولي خدا درهاي لطفي براي اين افراد باز كرده است . اگر هنگام دفن چهل نفر بگويند كه ما از اين فرد بدي نديديم و فرد خوبي بود خدا او را مي آمرزد . اينها باب تفضلات الهي است كه صلاحيت حداقلي را داشته باشد اما اگر كسي آبروي كسي را برده يا مال كسي را خورده باشد با اين چيزها فشار قبر از او برداشته نمي شود. دميَري در كتاب حيات الحيوان نقل مي كند كه يكي از حكام مصر از دنيا رفت . حكومت قاري قرآني را با حقوق خوب سر قبر او گذاشت كه برايش قرآن بخواند . بعد از دو روز ديدن كه قاري نيست . او گفت من ديگر قرآن نمي خوانم . شبي در خواب روح متوفا با من درگير شد كه هر آيه اي كه تو مي خواني من را عذاب مي دهند . مثلا به آيه امربه معروف مي رسي ، من را كتك مي زنند كه چرا اين كار را نكردي و ... براي فرد ظالم ، اين قرآن خواندن فايده ندارد كه عذاب قبر او را كم كند . ديگري هدايا و خيرات و مبراتي است كه زنده ها به براي متوفا هديه مي كنند مثل نماز و خيرات . خيراتي كه فرزند صالح براي متوفا مي فرستد . مدت فشار قبر بستگي به آلودگي ها دارد .اگر
ص: 662
آلودگي ها و گناهان فرد زياد باشد بايد مدت زيادي عذاب آنها را پس بدهد . لذا اين هدايا بسيار مي تواند موثر باشد . در روايت از پيامبر داريم كه حضرت عيسي از قبرستاني رد مي شد و متوجه شد كه فردي در فشار قبر است . سال بعد از همانجا رد شد و متوجه شد كه عذاب قبر از او برداشته شده است . علت را خداوند پرسيد. خطاب رسيد كه اين شخص فرزند صالحي داشت كه به حد بلوغ رسيد و كارهاي خوب كرد و بواسطه آن خدا از گناهان صاحب قبر گذشت . البته كارهاي خير انجام دادن خوب است ولي مهم اين است كه ميت خودش خير و صالح باشد . يكي ديگر از عواملي كه رفع فشار قبر مي كند در مورد خانم ها است . پيامبر فرمود كه سه دسته از زنان فشار قبر ندارند و در قيامت با دخترم فاطمه زهرا مشهور مي شوند . يكي زناني كه با فقر شوهرشان بسازند و با او مدارا مي كند با فرض اينكه شوهر كوتاهي نمي كند ولي درآمدش كم است . ديگري زناني كه با بداخلاقي شوهرشان بسازند . البته اين حديث معنايش آزاد گذاشتن مرد در بداخلاقي نيست . در روايات ما تاكيد كرد اند كه اگر مرد بداخلاقي در خانه داشته باشد فشار قبر مي بيند . اگر مرد بداخلاق باشد بالاخره زن بايد كوتاه بيايد .ديگري زني كه مهريه ي خودش را ببخشد. مهريه حق زن است و مي تواند آنرا مطالبه بكند . مرد هم بايد بنا را بر پرداختن مهريه بگذارد ولي زندگي
ص: 663
زوجين يك معامله ي حقوقي نيست . زندگي بر اساس رفاقت ، اخلاق وسازش است .پس اگر زني مهريه اش را ببخشد يا آنرا در زندگي بياورد و باري از دوش شوهرش بردارد ، فشار قبر از او برداشته مي شود. خدا براي اينكه تعادلي در خانواده بوجود بيايد خيلي زيبا عمل كرده است . در حديث به مرد توصيه ي اكيد كرده است كه خانواده ي خودش را در رفاه نسبي قرار بدهد وتوسعه ايجادبكند واز طرفي به زن توصيه كرده است كه اگر مرد زحمت كشيد و نتوانست اي رفاه را فراهم كند تو با او بساز . از طرفي به مرد توصيه كرده كه خوش اخلاق باشد و اگر بداخلاقي باشد عقوبت دارد و از طرفي ديگر گفته كه اگر مرد بداخلاق بود و زن با او ساخت ، فشار قبر از زن برداشته مي شود. از طرفي به مرد گفته شده كه هنگام ازدواج مهريه را بعنوان يك دِين ببيند و بايد بدهيد .در روايت داريم كه اگر مردي بنا را بر اين بگذارد كه مهريه را ندهد اين دزدي است و سرقت بحساب مي آيد و از طرفي به زن توصيه شده كه مهريه را سبك بگيرد زيرا مهريه براي ايجاد مهر است و هديه اي است كه مرد به زن مي دهد . كينه ي سنگين عداوت و دشمني مي آورد. حتي اگر زن مي بيند كه بخشيدن مهريه محبت ايجاد مي كند آنرا ببخشد و با خدا معامله كند تا فشار قبر برداشته بشود . اين موهبتي براي خانم ها است كه اگر در فشار قرار گرفتند براي
ص: 664
اينكه جو تفاهم در خانه ايجاد بشود ابديت را براي خودشان بخرند و آخرين عامل بحث ولايت و محبت اهل بيت است . مهمترين عامل در برداشتن فشار قبر محبت اهل بيت است . ما در هنگام احتضار و سكرات موت ، هنگام قبض روح و آمدن ملكه ي مرگ ، هنگام ورود به عالم برزخ ، هنگام سوال نكير و منكر ، هنگام فشار قبر و ديدن مناظر هولناك قيامت به اهل بيت نياز داريم . در هيچ لحظه اي از دنيا و آخرت ما بي نياز از دستگيري اهل بيت نيستيم . دستگيريهاي اهل بيت شامل كسي خواهد بود كه در دنيا دستش را به اهل بيت داده باشد. شفاعت اهل بيت مثل واسطه گيري هاي دنيايي نيست كه با خواهش و تمنا بخواهند كاري را راه بيندازند . شفاعت اهل بيت سرمايه گذاري است كه اهل بيت براي بعضي ها انجام مي دهند . شفاعت شامل حال بعضي ها نمي شود. بعضي ها نمي توانند شفاعت اهل بيت را جذب بكنند. اهل بيت مي خواهند كه دست او را بگيرند ولي او دستش را به آنها نداده است . دستگيري و شفاعت اهل بيت از دنيا شروع مي شود. يعني اينها بگونه اي شروع به تربيت و دستگيري مي كنند . شبيه به معلمي كه براي تعليم و تربيت شاگردان سرمايه گذاري مي كند . در بين اين شاگردهاي شيطان و تنبل و باهوش هست . براي همه ي آنها زحمت مي كشد . در موقع امتحان از شاگردي زحمت خودش را كشيده باشد و نمره كم بياورد معلم به او كمك
ص: 665
مي كند و معلم به تناسب صلاحيت و لياقت كمك هايي مي كند . آيا كسي كه اصلا به مدرسه نيامده است مي تواند از كمك معلم برخوردار بشود ؟
حالا اگر كسي در دنيا به كلاس اهل بيت نيامده است كه درس اهل بيت را بگيرد .درس آنها صراط مستقيم است . پيامبر فرمود كه صراط مستقيم يكي است بقيه اش انحرافي است . اگر كسي در اين دنيا در كلاس آنها ننشيند از هدايت آنها بهره اي نمي برد. اين مثل شاگردي مي ماند كه در كلاس معلم نبوده است . پس او نبايد آخر سال توقع ارفاق داشته باشد و شفاعت شامل حال او نخواهد شد . در بين معصومين شفاعت امام حسين (ع) تاكيد شده است . خدا در آخرت به امام حسين (ع) شفاعت عجيبي داده است زيرا دستگيري عجيبي در دنيا داده است . شفاعت همان هدايت و دستگيري است . امام حسين (ع) در دنيا بخاطر شهادتش در قلبها نفوذ كرده است و همه حق طلبانه را جذب كرده است . شفاعت در آنجا تابع هدايت در اين دنيا است . كسي كه هدايت شد شفاعت را در آن دنيا مي گيرد . حتي امام حسين با شهادتش بعضي از افرادي كه مسلمان هم نيستند جذب كرده است . بخاطر همين خدا به امام حسين (ع) شفاعت گسترده اي داده است . در زيارت عاشورا مي خوانيم كه شفاعت حسين را در بدو ورود به عالم قبر و بعد از مرگ نصيب من بكن . در كتاب كامل الزيارة كه استادشيخ مفيد اين كتاب را نوشته است ،
ص: 666
امام باقر (ع) مي فرمايد : اگر فضايل زيارت اباعبدالله را مي دانستند جانشان براي اين كار پر مي كشيد . جزو فضايل زيارت امام حسين (ع) ( گاهي زيارت يك جمله است السلام عليك يا اباعبدالله ، السلام عليك رحمة الله و بركاته ) اين است كه عالم قبر توسعه پيدا مي كند و خدا او را از فشار قبر در امان نگه مي داد و از ترس سوال منكر و نكير او را در امان مي دارد . مرحوم رجبعلي خياط با عده اي وارد قبرستاني شدند و ايشان به امام حسين (ع) سلام داد . از او سوال كردند كه اين سلام براي چه بود؟ ايشان گفتند كه بوي خوشي را استشمام مي كنيد ؟ آنها گفتند : خير . از مسئول قبرستان پرسيد ه كسي را اينجا دفن كرده اند ؟ مسئول گفت كه يك ساعت پيش فردي را دفن كردند و رفتند . آنها سر قبر رفتند . ايشان گفتند كه صاحب اين قبر از محبين و متوسليان اباعبدالله بوده است و ايشان براي دفن او بر قبر آمده اند و بخاطر همين عذاب از اين قبرستان برداشته شد . مرحوم آيت الله مرعشي نجفي در وصيت نامه اش مي نويسد كه دستمالي كه من براي امام حسين (ع) گريه كرده ام در كفن ، روي سينه ام بگذاريد . بعد تابوت من را در حسينه ام ببريد . يك سر عمامه ي من را به تابوت و يك سر آنرا به منبري كه بر روي آن خوانده مي شد ببنديد و آنجا روضه بخوانيد . اينها به شفاعت اعتقاد
ص: 667
عجيب داشتند. وقتي نظام رشتي از دنيا رفت . پرسيدند كه در عالم قبر وضعت چطور است ؟ گفت : شكر خدا را كه در پناه حسينم در عالم از اين خوبتر پناه ندارم . كسي كه حب اباعبدالله در قلبش است ترديد نكند . وقتي من او را دوست دارم كم كم مي خواهم مثل او باشم . امام حسين (ع) خيلي از كساني كه با منبر و خدا قهر بوده اند آشتي داده است و اين اثر همان محبت است . منظور ما از محبت اهل بيت ، محبتي است كه انسان از آنها تربيت پذير شده باشد يعني بگونه اي كلاس آنها نشسته و دست به دست آنها داده است و فقط در حد ادعا نبوده است . اگر من رنگي از آنها در زندگي خودم نگرفته باشم و سعي نكنم كه آثار كمالات معلمين بزرگ را رد زندگي ام پررنگ تر بكنم معلوم است كه درسي نگرفته ام و در اين كلاس شركت نكرده ام و ادعاي شركت در آن كلاس را داشته ام . ما بايد سعي كنيم كه آثار اين محبت در زندگي مان بيايد .
سوال – سوره انبياء آيات 1 تا 10 را توضيح دهيد .
پاسخ – آيه اول يك موعظه ي الهي است و موعظه تكان دهنده اي است . خدا مي فرمايد : حسابرسي مردم نزديك شده است ولي به آن غافلانه پشت مي كنند و مي روند . درست است كه حسابرسي دقيق و جزء به جزء در روز قيامت است اما ما يك حسابرسي اجمالي بعد از مرگ داريم . از ابتداي
ص: 668
آخرت زمان حسابرسي شروع مي شود . در يك لحظه مي شود كه پرونده ي عمر كسي بسته بشود و وارد آخرت بشود . و همان لحظه شروع به حساب دادن بكند . پس حسابرسي اين قدر نزديك است و انسان در اثر غفلت پشت كرده و كارش خودش را مي كند . در آيه ي بعدي مي فرمايد كه آنچه از موعظه هاي خدا مي آيد كه مي تواند باعث تذكر او بشود همه را به بازي و شوخي مي گيرد .اگر دل زنده و روشني باشد و اين دو آيه را مرور بكند ، حتما هدف آيه كه تلنگر به دلها است تحقق پيدا مي كند .
سوال – تجسم اعمال به چه معناست ؟
پاسخ – بحث تجسم اعمال از مسلمات روايات و آيات ماست . ما از ابتدا تا انتهاي منزل آخرت ، هيچ چيزي از پاداش ها و كيفرها ، لذتها و عذابهاي خدا را نخواهيم ديد مگر اينكه همان اعمال خودمان را ببينيم . صورت دنياي ما در آخرت مجسم مي شود و صورت زشت يا زيبا پيدا مي كند. يعني ما بعد ازمرگ سر سفره ي خودمان هستيم . و به ما مي گويند كه دست پخت خودتان را بخوريد . در واقع خودمان بهشت و جهنم خودمان را مي سازيم . داريم كه بهشت خالي است. مصالح آن همان اعمال اين دنيا است . اگر اعمال خير بود آنجا لذت هاي بهشت مي شود ولي اگر اعمال شر بود مار و عقرب جهنم را از جاي ديگر براي ما نمي آورند . اين همان نيش هايي است
ص: 669
كه به كسي مي زنيم . البته اعمال دنيايي ما به اين شكل آن طرف نمي رود يعني اين طور نيست كه اگر من پولي به فقير دادم در برزخ پولي به من بدهند بلكه اي كمكي كه به فقير كردم باعث توانمند شدن او در زندگي مي شود و در آخرت و مسير زندگي آخرتي هم اين كار من را توانمند مي كند . اگر من در اينجا نيشي به كسي زدم يا طعنه اي زدم ، همين الان عقرب درست كرده ام ولي آنرا نمي بينم و فقط نيش آنرا مي بينم . اين عقرب در قبر همراه ما خواهد بود و بقول مولوي : آن سخن هاي چو مار و كژدمت مار و كژدم گردد و گيرد دمت . تجسم اعمال يعني اعمال انسان به شكل آخرتي به ما بر مي گردد و بصورت لذت هاي ياعذاب هاي عالم آخرت در مي آيد . خدا در قرآن مي فرمايد : هيچ جزايي نمي بيند مگر اعمال خودتان را . كيفرهاي آخرت نتيجه ي اعمال ما نيست بلكه خود اعمال ماست . مي فرمايد :هر كسي در گروي اعمال خودش است . يكي از اصحاب صحرا نشين به پيامبر گفت كه من را موعظه اي بكنيد. پيامبر فرمود كه تو بعد از مرگ با كسي همراه خواهي بود كه تا قيامت همراه تو هست . اگر همنشين تو كريم و زيبا باشد به تو احسان خواهد كرد ولي اگر همنشين تو زشت باشد در آنجا تو را تسليم بدبختي آخرت مي كند و همنشني تو عمل تو است. اين عمل اگر زشت باشد
ص: 670
چيزي است كه در قبر از آن وحشت مي كني . اين عملي است كه از آن سوال مي شود و هميشه با تو خواهد بود . مرحوم قاضي سعيد قمي يكي از عرفاي شيعه در كتاب اربعين از شيخ بهايي نقل مي كند كه ايشان مي گويد كه من رفيقي داشتم كه اهل معرفت بود . بيشتر مواقع به تنهايي به قبرستان مي رفت و فكر مي كرد . شيخ بهايي مي گويد كه از دوستم پرسيدم كه در قبرستان چيز عجيبي به چشم تو نخورد ؟ او گفت : ديروزي فردي را دفن كردند و رفتند . مكاشفه اي داشت م و ديدم كه يك جوان بسيار زيبارو و لباس فاخر و بوي خوش به قبر نزديك شد و بعد ناپديد شد . بعد از مدت كوتاهي ديدم بوي متعفني به مشام مي رسد كه نفسم گرفت ديدم كه سگي مي آيد و آن سگ به قبر نزديك شد . بعد ديدم همان جوان معطر از قبر خارج شد در حاليكه خونين است و داشت مي رفت . از او پرسيد كه اين داستان چيست؟ گفت كه من اعمال خوب اين شخص هستم و قرار بود كه همراه اوباشد . آن سگ تجسم اعمال زشت او بود . چون بديهايش بر خوبي هايش غلبه داشت من را خارج كرد. تا وقتي اعمالش تسويه بشود آن سگ همنشين او است تا من برگردم . اين واقعيتي است كه ما در تجسم اعمال خواهيم داشت . ما نبايد اعمال را شوخي بگيريم و هيچكدام از عمل من بي پاسخ نمي ماند و همه چيز ثبت
ص: 671
مي شود . پس بايد مراقبت بيشتري داشت .
سوال – در مورد كيفيت خواندن نماز شب توضيحاتي بدهيد .
پاسخ – در مفاتيح دستور العمل مفصلي آمده است . من دستور العمل ساده ي آنرا توضيح مي دهم . نماز شب يازده ركعت است كه چهار تا دو ركعتي به كيفيت نماز صبح و به نيت نماز شب خوانده مي شود . حتي مي توان آنرا نشسته خواند . دو ركعت نماز به نيت نماز شفع ( جفت ) بخواند كه در ركعت اول حمد و فلق و در ركعت دوم حمد و ناس خوانده مي شود . بعد يك ركعت نماز وتر ( فرد) خوانده مي شود كه يك مرتبه حمد ، سه مرتبه قل هوالله ، يك مرتبه سوره فلق و يك مرتبه سوره ناس در آن خوانده مي شود و در قنوت آن هفتاد مرتبه استغفر الله ربي و اتوب اليه و بعد چهل تا مومن زنده يا مرده را دعا كند . مي تواند به فارسي بگويد : خدايا فلاني را ببخش . حتي مي توانيم اقوام و دوستان را دعا كنيم و اين خودش يك نوع صله رحم است . يك نوع خير خواستن است . چهل نفر بعنوان حداقل است . بعد تشهد و سلام داد ه مي شود .
90/5/16
سوال – من يك اقليت مذهبي هستم و برنامه ي شما را خيلي دوست دارم اما هر كارشناسي كه راجع به زندگي پس از مرگ و معيار قبولي اعمال صحبت مي كند من دچار اضطراب و ترديد مي شوم كه اگر خدا بخواهد با اين معيارها
ص: 672
من را بسنجد من نمي دانم چه عاقبتي خواهم داشت و با خودم مي گويم كه اي كاش خدا من را خلق نكرده بود. وقتي شما مي گوييد كه سبك شمردن نماز باعث بي ارزش شدن و ساير اعمال مي شود من خيلي مضطرب مي شوم زيرا در دين ما نماز واجب نيست و با نخوان نماز شخص فقط لذت صحبت كردن با خدا را از دست داده است . همين طور حجاب و گوش دادن به موسيقي و ... من ارتباط با نامحرم را در حدي كه در اسلام گفته شده رعايت مي كنم و چند بار تصميم گرفتم كه به اين مجالس نروم ولي ديدم كه منزوي مي شوم . من حجاب را در حدعرف رعايت مي كنم . مثلا شما مي گوييد كه محبت اهل بيت مثل نخ اسكناس است ، وقتي من اين حرفها را مي شنوم احساس نااميدي مي كنم . لطف كنيد معيار اعمال را در مورد اقليت هاي مذهبي توضيح بدهيد .
پاسخ – ما در معارف ديني خودمان يك بحثي بنام مستضعف فكري داريم يعني كساني كه به هر دليلي حقيقت به آنها نرسيده است ،دسترسي نداشته اند وحجت بر آنها تمام نشده است ، اينها كساني نيستند كه كافر محسوب بشوند . در روايات ما تصريح شده است كه اين افراد نه بعنوان مومن محسوب مي شوند زيرا ايمان به آن معنا نداشته اند و نه كافر محسوب مي شوند زيرا آنها به حق پشت نكرده اند و با حق لجبازي نداشته اند . اين افراد به تعبير قرآن مستضعف فكري هستند و كارشان هم با
ص: 673
خداست . و از برآيند آيات و روايات برمي آيد كه عفو خدا شامل حال اينها مي شود منتها بشرطي كه مستضعف باشند . اگر كسي احتمال مي دهد كه حقيقتي در جايي هست نبايد از روبرو شدن با حقيقت وحشت داشته باشد. مثلا بترسد از اينكه منزوي بشود و نبايد به قضيه اين طور نگاه بكند . وقتي ما قبول كرديم كه حقيقت بزرگي هست كه اين حقيقت مسير زندگي دنيا و آخرت ما را تغيير مي دهد و ابديت ما را تضمين مي كند ، در اينجا ما نبايد از تحقيق كردن در مورد آن وحشت بكنيم . اگر اين طور باشد كلمه ي مستضعف بر اين انسان اطلاق نمي شود زيرا خودش دنبالش نرفته و خودش تقصير داشته است . مستضعف كسي است كه حق به او نرسيده است ولي اگر من خودم دست در گوشم بگذارم كه حق به من نرسد ، من جزو مستضعف نيستم . هيچ انصاف منصفي با پيدا كردن حق مشكلي ندارد. انسان مي تواند دنبال آن چيزي برود كه كه عقلش مي گويد . اگر عقل براي شما چيزي را اثبات كرد و حجيت بر شما تمام شد ، پاي آن بايستيد و از تبعات آن نترسيد بخصوص كه ما امدادهاي الهي را در پيش خواهيم داشت .
سوال – فشار قبر چيست ؟ آيا فشار قبر در مورد همه صدق مي كند ؟
پاسخ – فشار قبر يكي از مسلمات عقايد ماست و ما اين قدر در اين زمينه روايات داريم كه ترديد در آن نيست . فشار قبر الزاما به اين معنا نيست كه
ص: 674
اين فشاري بر روي قبر خاكي بيايد . در واقع فشار قبر گرفتاري ها ،سختي ها و عذاب هايي است كه شخص در اوايل ورود به عالم برزخ بخاطر آلودگي ها و تعلقاتي كه در دنيا داشته است دارد. مثلا شخص معتاد اگر مواد به او نرسد چه فشاري مي بيند ؟ اعتياد به چيزي دارد كه در اختيارش نيست و درد مي كشد . حالا اگر كسي به دنيا اعتياد داشته است وقتي از دنيا مي رود ، دنيا را به او نمي دهند ولي اعتياد و تعلقات او سرجايش است . او را از محبوبش جدا كرده اند و به او نمي دهند ، در اين صورت خيلي فشار مي بيند و مدت فشار آن بستگي به قطع وابستگي دارد و از اينجا مي فهميم كه فشارها با هم فرق دارد . اصل فشار هم براي افراد فرق مي كند . فردي كه تعلقاتش به دنيا بسيار كم است ، اصلا تعلقي به دنيا نداشته است و به دنيا دل نبسته است و با دنياي آخرت مانوس بوده است و علاقه اش به ائمه بوده است ، اين فرد فشار قبر ندارد يا كمي دارد . پس عالم برزخ فشاري به كسي نمي آورد . اين فشار ، انعكاس و پژواك دنيا است كه در عالم برزخ به ما برمي گردد . آلودگي ها و تعلقات ما در دنيا تبديل به فشار درعالم برزخ مي شود. فيض كاشاني مي گويد كه تنگي يا وسعت قبر بسته به كوچكي با بزرگي روح ماست . روحي كه در اين دنيا كوچك است يعني روحي كه
ص: 675
حسادت و كينه دارد و در همين دنيا هم با خودش درگير است ، اين فرد وقتي به عامل برزخ برود فشارهاي خودش را منتقل مي كند و فشار قبر او همين است ولي روحي كه بزرگ است يعني گذشت دارد و از كسي كينه ندارد و به ديگران اعتماد دارد ، اين فرد در همين دنيا برايش بهشت است . يك دسته از روايات ما مي گويند كه همه فشار قبر دارند ولي يك دسته از روايات مي گويند كه همه فشار قبر ندارند . پيامبر مي فرمايد : هيچ مومني نيست كه فشار قبر نداشته باشد . وقتي دختر پيامبر رقيه كه مظلومه اي بود از دنيا رفتد پيامبر براي او گريست وفرمود كه خدايا اين دختر در دنيا سختي زياد ديده است او را بر من ببخش و فشاري بر او نباشد . روايت ديگري داريم كه امام صادق (ع) فرمود : ما از فشار قبر به خدا پناه مي بريم . خيلي كم هستند كه فشار قبر نداشته باشند . روايت ديگري از امام صادق (ع) است كه مي فرمايد : مومن فشار قبر ندارد . اين روايت ها با هم تضاد دارند . و تضاد آنها اين طور حل مي شود كه مومنين با هم اختلاف دارند . بعضي از مومنين تعلق خاطر به دنيا دارند و بعضي ها اصلا به دنيا تعلق ندارند كه اين افراد خيلي كم هستند . اگر كسي تعلقش به دنيا كم است فشار او مثل مادري است كه سر بچه اش را فشار مي دهد يعني فشار قبر آنها خيلي كم است . كساني
ص: 676
كه تعلق به دنيا زياد داشته اند ، آنها طول مي كشد تا اعتيادشان به دنيا كم بشود . پس فشار قبر يكي ارتباط مستقيم با دلبستگي به دنيا دارد كه اين خيلي مهم است و ديگري آلودگي هاي اخلاقي باعث عذاب هاي ما در قبر مي شود. فشار قبر عذابها ، سختي ها و گرفتاري هايي است كه بخشي از آن به آلودگي هاي اخلاقي و رفتاري و اعتقادي ماست ولي بخشي ديگر آن بخاطر انس به دنيا است و كنده شدن از دنيا براي او سختي دارد .
سوال – زمان فشار قبر چه موقعي است ؟
پاسخ – به محض ورود به عالم برزخ ، فشار قبر شروع مي شود. وقتي انسان با دنياي برزخ روبرو مي شود فشارهايش شروع مي شود. در داستان تشييع سعدمعاذ روايتي از پيامبر داريم كه ايشان همان كه هنوز بالاي سر قبر او بودند ، فرمودند كه فشار قبر او را گرفت .
سوال – كساني كه قبر ندارند يا در زلزله از بين مي رود فشار قبرشان بچه صورت است ؟
پاسخ – فشار قبر از مسلمات است و اينكه فشار قبر به چه صورت است و ... بكار ما نمي آيد .مهم اين است كه ما چكار كنيم كه اين فشار قبر را نداشته باشيم يا كم داشته باشيم .
سوال – چه عواملي باعث فشار قبر مي شود ؟
پاسخ – بطور كلي فشار قبر ، سختي ها و عذاب ها نتيجه ي دلبستگي ، تلقات و آلودگي هاي ماست . اما در روايات بطور خاص روي چند چيز دست گذاشته شده است
ص: 677
كه باعث فشار قبر مي شود و ازعوامل فشار قبر هستند . روايت داريم كه يك سوم فشار قبر براي غيبت كردن است . متاسفانه چون غيبت كردن گناهي عادي شده است قبحش ريخته است و ما آنرا كوچك مي شماريم . بدترين گناهان ،گناهاني هستند كه به چشم نمي آيند . حضرت علي (ع ) مي فرمايد : بدترين گناه ، گناهي است كه آنرا كوچك بشماريم . در جامعه ي ما روابط نامشروع داشتن گناه بزرگي محسوب مي شود چون متداول نيست ولي با اينكه گناه غيبت شديدتر از داشتن روابط نامشروع است چون متداول شده است قبح آن ريخته است . آقاي ملكي تبريزي كه اهل سير و سلوك بود مي فرمود كه من در مجلسي بودم كه در آن شبه ي غيبت بود و من چهل روز عقب افتادم . يكي ديگر از عواملي كه در روايات آمده است اين است كه مردي بي جهت از زنش دوري بكند و وظايف شوهري را انجام ندهد يا زني باشد كه وظايف زناشويي را انجام ندهد . عوامل ديگر تند خويي و خشونت با خانواده است .
سوال – سوره طه آيات 52 تا 64 را توضيح بدهيد .
پاسخ – در آيه ي 54 بعد زا اينكه خدا در آيه ي قبلي مي فرمايد كه ما زمين را بگونه اي آماده كرده ايم كه شما در آن زندگي بكنيد نباتات و گياهان را براي ارتزاق شما فراهم كرديم و خدا در اين آيه مي فرمايد كه هم خودتان بخوريد و هم به چارپايان خودتان هم بدهيد . اينها نشانه هايي براي صاحبان
ص: 678
عقل است . يعني اين غذا خيلي چيز مهمي نيست چون هم شما بخوريد وهم به چاريايان بدهيد. اين زندگي دنيايي به درد ما نمي خورد و ما بايد به دنبال زندگي ديگري باشيم .
سوال – چه عواملي باعث افزايش فشار قبر مي شود ؟
پاسخ – يكي بحث غيبت است كه در روايات از آن نام برده شده است و گفته شده كه يك سوم فشار قبر بخاطر غيبت است . يكي ديگر از عوامل اين است كه زن يا شوهر بي جهت از همسرش كناره گيري بكند و وظايف مربوط به زناشويي انجام گرفته نشود . عامل ديگر فشار قبر بداخلاقي و تندي و خشونت نسبت به خانواده است . داستان تشييع سعدمعاذ معروف است كه سعد معاذ از اصحاب با عظمت پيامبر بود كه در جنگ هاي زيادي پيامبر را كمك مي كرد . در جنگ بدر احد و خندق بود . در جنگ خندق يا احزاب او تير خورد و مجروح شد . گاهي پيامبر از او پرستاري مي كرد ولي حال او وخيم شد تا اينكه پيامبر براي او دعا كرد كه خدايا سعد را بپذير . او از دنيا رفت . پيامبر پابرهنه جلوي تابوت او را گرفت و ايشان فرمودند كه هفتادهزار ملائكه در اين تشييع حضور دارند . بعد خود پيامبر او را در قبر گذاشت و روي قبر را پوشاند . مادر سعد وقتي احترام پيامبر را نسبت به سعد ديد ،گفت پسرم بهشت گواراي تو باد . پيامبر به مادر او گفت كه دستور براي خدا ننويس . همين الان فشار قبري او را
ص: 679
گرفت . حضرت فرمود : او يك بد اخلاقي با خانواده اش داشت . بداخلاقي زن نسبت به شوهر و شوهر نسبت به زن و هر دوي آنها نسبت به فرزندان . افرادي كه در خانه با اذيت ، خشونت و فشار بر ديگران آنرا تنگ مي كنند ، انعكاس اين كار در عالم آخرت براي خودشان است . رجبعلي خياط هنگام دفن خانم يكي از دوستانش به دوستش گفت : هنگامي كه خانم شما مُرد، در ابتدا گفت خوب مُردَم كه مُردَم ، چه شد ؟ اما الان يك سگ بزرگي را همراه او در قبر مي گذارند و آن بخاطر اين است كه او اخلاق تندي داشت . اين زن آنچنان ترسيده و نعره مي كشد كه مرا ببخشيد. و از تو مي خواهد كه تو او را ببخشي . شوهر گفت كه من از طرف خودم او را حلال كردم . بداخلاقي ها براي خودمان فشار ايجاد مي كند . سعد معاذ با آن عظمت از فشار قبر بخاطر بد اخلاقي رهايي پيدا نكرد . مدت فشار قبر ممكن است كه براي بعضي ها مدتها طول بكشد . در روايات داريم كه اين فشار براي مومنين كفاره ي گناهانشان است تا دلبستگي اش را به دنيا از دست بدهد يا اگرآلودگي داشته پاك بشود. اين بستگي به تعلق و گناهان او دارد . پس اين مدت بستگي به افراد دارد. عامل بعدي اسراف كردن نعمت هاي خداست . در روايت داريم كه از ضايع كردن نعمت ، فشار قبر بوجود مي آيد . عامل ديگر فشار قبر سبك شمردن نماز است .
ص: 680
سبك شمردن نماز از نماز نخواندن شروع مي شود . كسي كه نماز نمي خواند آنرا سبك شمرده و به آن اهانت كرده است . حالا ممكن است كه فردي يكي در ميان نماز مي خواند و اين هم بي اهميتي به نماز است . بعضي ها به وقت نماز بي اعتنا هستند و آنرا جدي نمي گيرند . حتي كساني كه سعي نمي كنند كه در نماز حضور قلب داشته باشند و حواس شان به نماز باشد جزو كساني هستنتد كه نماز را سبك مي شمارند . البته مصداق مهم سبك شمردن نماز همان است كه يكي درميان نماز مي خواند كه گاهي در وقت مي خواند و گاهي خارج از وقت مي خواند . در جلد هشتاد و سه بحارالانوار حضرت زهرا از پدرش سوال كرد كسي كه نماز را سبك مي شمارد چه عقوبتي دارد ؟ پيامبر فرمودند كه پانزده عقوبت شامل اين فرد مي شود . از اين پانزده عقوبت شش تاي آن در دنيا و سه تاي آن را در عالم برزخ و سه تاي آنرا در قيامت مي بيند . از شش عقوبتي كه فرد در دنيا مي بيند يكي اين است كه عمرش بي بركت مي شود ، نه خاصيتي براي خودش دارد و نه خاصيتي براي ديگران دارد . ديگر اينكه رزقش بي بركت مي شود. چه بسا فرد خيلي براي كار بدود ولي كفاف زندگي اش در نمي آيد. ديگر اينكه محو شدن سيما و چهره ي صالحين را از دست مي دهد . ديگر اينكه اعمالش بي نتيجه مي ماند . و در كارش گره
ص: 681
افتاده است . ديگر اينكه دعاي او قبول نمي شود و مشمول دعاي صالحين هم نمي شود. كسي كه به خدا بي اعتنايي مي كند خدا هم به او بي اعتنا مي شود. سه چيز هنگام مرگ يكي اين است كه مرگش با ذلت ،خواري ، گرسنگي و تشنگي خواهد بود . سه چيزي كه در برزخ نصيب او خواهد شد يكي فشار قبر است ، ملكي او راعذاب مي كند و قبر و منزل تاريكي خواهد داشت . سه چيزي كه در قيامت نصيب او مي شود اين است كه در محشر او را وارانه مي كشند . ديگر اينكه از او محاسبه ي شديدي مي شود و ديگري اينكه خدا به او نگاه نمي كند و در قيامت اين بالاترين غذاب است . عوامل ديگري كه باعث فشار قبر مي شود بي مبالاتي نسبت به نجاست است . در رويات داريم كه يك سوم فشار قبر بخاطر اهميت ندادن به نجاسات است . ما نمي خواهيم بگوييم كه شما دچار افراط و وسواس بشويد. اما از آن طرف هم تفريط نكنيم و به نجاسات ظاهري مثل خون و ادرار و چه به نجاسات باطني مثل كسي كه جنابت دارد و بايد غسل بكند حتي اگر ظاهر را هم تميز بكند باز بايد با غسل درونش را هم پاكيزه بكند .
سوال – آيا مي شود كاري بكنيم كه فشار قبر از ما برداشته بشود يا كم بشود ؟
پاسخ – در روايات ما از چندين عامل صحبت شده است . بعضي از اين عوامل را ما در بحث رفع وحشت قبر گفته ايم
ص: 682
.مثل صدقه ي شب اول قبر ، نماز ليلة الدفن و قرآن خواندن بخصوص سوره ي ساسين و ملك . اگر كسي هر شب قبل از خواب سوره تكاثر را بخواند ذاب قبر برداشته مي شود ، مداومت بر خواندن سوره ي زخرف باعث مي شود كه عذاب قبر برداشته بشود . عامل ديگر جريرتين است كه همراه مرده گذاشته مي شود كه عذاب قبر را كم مي كند . عامل ديگر اينكه اگر كسي بين ظهر پنجشنبه تا ظهر جمعه از دنيا برود عذاب قبر او برداشته مي شود . زمان مردن دست ما نيست . اموري كه رفع فشار قبر مي كند تفضلات الهي است و اعمال آن فردي كه از دنيا رفته نيست . قرآن خواندن يا جريرتين همراه مرده گذاشتن ،دست فرد مرده انيست و همه ي اينها تفضل الهي است و چون خدا بنايش بر رحمت است . آب پاشيدن بر روي قبر ميت مخصوصا وقتي او را قبر مي كنند و تا وقتي تازه باشد عذاب از او برداشته مي شود و دفن كردن در نجف همين طور است . اينها دست ميت نبوده است ولي خيرش به مرده مي رسد . تفضلات الهي حكيمانه است. خدا كسي را غير حكيمانه مورد رحمت قرار نمي دهد كه شب جمعه از دنيا برود . خدا كسي را مورد رحمت قرار مي دهد كه يك صلاحيت حداقلي از رحمت خدا را داشته باشد . سعدمعاذ با اينكه پيامبر او را تشييع كرد و آب هم روي قبرش پاشيدند ولي باز بخاطر اخلاق بدش عذاب قبر داشت .هارون الرشيد در مشهد كنار
ص: 683
امام رضا (ع) دفن است ولي اين از او دفع عذاب نمي كند. پس براي جذب رحمت بايد يك صلاحيت حداقلي باشد . صلاحيت حداقلي يعني اينكه حق الناس برگردنش نباشد . اگر كسي اين را مراعات كرده است و كمي حق الناس برگردنش هست اينها مي تواند به او كمك كند. پس حق الناس عمده به گردن نداشتن شرط است . يكي ديگر از عوامل كه باعث كم شدن فشار قبر مي شود خواندن نماز شب است . امام رضا (ع) فرمود كه اگر كسي نماز شب بخواند از عذاب قبر نجات پيدا مي كند ،عمرش طولاني مي شود و روزي اش زياد مي شود . مرحوم بحرالعلوم كه به تعبيري از رفقاي امام زمان (ع)بود ، چند روزي به كلاس درس نيامد و شاگردان از او پرسيدند كه چرا درس را تعطيل كرديد؟ ايشان فرمودند كه چند شب قبل من نيمه شب بيرون آمدم و ديدم كه چراغ خانه هايتان خاموش است و صداي گريه و مناجات از خانه هاي تان نمي آيد ،من براي چه كسي درس بدهم ؟ كساني كه اهل نماز شب نيستند علم به چه دردشان مي خورد. بزرگان مي گفتند كه اگر كسي به جايي رسيد با درك شب و سحر رسيد . در اين ماه كه بستر نماز شب فراهم است آنرا غنيمت بشماريم .
90/5/9
سوال – سوال هاي قبر چيست و چه زماني آنرا از ما مي پرسند ؟
پاسخ – يكي از مباحثي كه مربوط به برزخ و زندگي پس از مرگ است بحث سوال قبر است و از مسلمات معارف ديني ما
ص: 684
است . در زيارت آل ياسين كه يكي از زيارت هاي مربوط به حضرت ولي عصر است و روي خواندن آن هم تاكيد شده داريم كه اين سوال نكير و منكر سوال حقي است و واقعيت دارد . در روايتي از امام صادق (ع ) داريم كه اگر كسي اين سه چيز را انكار بكند از ما شيعيان نيست ، يكي معراج پيامبر و يكي سوال قبر و يكي شفاعت اهل بيت . سوال قبر يكي از عقايدشان همه ي شيعيان است . در روايات بسيار زيادي چگونگي سوال قبر موشكافي شده است و بسياري از مباحث در آن مطرح شده است . روايتي از پيامبر است كه مي فرمايد : خدا دو تا فرشته دارد كه به آنها منكر و نكير مي گويند ، وارد بر ميت مي شوند و از او سوال مي كنند . شايد علت اين كه به آنها نكر مي گويند اين است كه آنها ناشناخته هستند و فرد بواسطه ي آنها چيزي نمي فهمد . در بعضي از روايات داريم كه ورود اين دو ملك براي همه به يك شكل نيست . افرادي كه اهل معصيت هستند اينها به شكل عبوس بر آنها وارد مي شوند كه نكير و منكر هستند . براي مومنين اين دو ملك بنام مبشير و بشير هستند كه بشارت مي دهند و برخورد بسيار ملايمي دارند . در جلد سوم كافي داريم كه ابو بصير از امام صادق (ع) سوال كرد كه اين دو ملك براي مومن و كافر به يك شكل مي آيند ؟ ايشان فرمودند : خير به يك شكل نمي آيند
ص: 685
. دردعاي ماه رجب داشتيم كه خدايا من را از سوال برزخ نجات بده ، از من نكير و منكر را دور بكن و بشير و مبشر را براي من بفرست كه اينها با چهره هاي باز و بشارت دهنده هستند . در مورد زمان سوال قبر در روايات پاسخ داده شده است . در همان ابتداي ورود به عالم برزخ اين دو ملك مي آيند و تعيين تكليف مي كنند . عالم برزخ يعني عالم قبر . بعد از مرگ با بدن دنيايي كاري ندارند . شخص ميت ساعتها و روزهاي اوليه هنوز نمي تواند بين عالم دنيا و عالمي كه وارد آن شده است فرق بگذارد . و هنوز نمي فهمد كه از اين دنيا بيرون رفته است و گمانش اين است كه هنوز در اين دنيا است . پيامبر مي فرمايد وقتي شخص را در قبر مي گذارند ، وقتي صداي كفش كساني كه دارند مي روند مي شنود ، دو ملك مي آيند ، يعني اين دو ملك اين قدر سريع مي آيند . روايتي در نهج البلاغه است كه مي فرمايد : وقتي تشيع كنندگان رفتند و كساني كه گريه مي كردند برگشتند ، اين فرد را مي نشانند و از او سوال مي كنند و اين قدر اين سوال ناگهاني است و شخص از دنيا رفته ترس رد شدن از اين امتحان را دارد كه سوال را به آرامي جواب مي دهد . روايتي داريم كه شخصي كه از دنيا رفته را دو تا تلقين بكنيد ، يكي وقتي او را در قبر مي گذارند و يكي هم بعد
ص: 686
از دفن كه پوشانيده شد تلقين بكنيد و امام صادق (ع) مي فرمايد كه وقتي تلقين دوم را مي كنيد نكير و منكر مي گويند كه او را تلقين كردند پس برويم . پس همان موقعي كه شخص را تلقين مي كنند اين دو فرشته مي آيند . نكير و منكر به يكديگر مي گويند كه آن حجتي كه بايد همراه اين متوفا باشد به او تلقين شد ، برويم . آقاي حائري يزدي كه مرجع تقليد بيست و شش سال پيش بود ، يكي از دوستانشان فوت كرده بودند و ايشان وارد قبر شدند و كمي طول كشيد .از ايشان سوال كردند كه چرا اين قدر طول داديد؟ ايشان گفتند كه مي خواستم نكيرين كه آمدند بشنوم كه درست جواب داده است و خيالم راحت بشود . پس زمان سوال قبر همان اول ورود به عالم برزخ است . بخاطر همين گفتيم كه وقتي همه قبرستان را ترك مي كنند عده اي در كنار قبر بمانند و دعا و تلقين بخوانند كه اينها بسيار براي او موثر و مفيد است .
سوال – با توجه به اينكه ما بايد در روز قيامت هم اين سوالها را پاسخ بدهيم ، چه لزومي دارد كه در برزخ هم اين سوالات پاسخ بدهيم ؟
پاسخ – ما يك سوال در عالم برزخ داريم و يك سوال هم در عالم قيامت داريم . سوالاتي كه در عالم برزخ مي شود يك بازجويي اوليه است كه سوال از كليات و اصول عقايد و بعضي از اصول اعمال است ولي در قيامت از ريز و درشت عقايد اخلاقيات سوال مي
ص: 687
كنند . مثلا در برزخ از اصل نماز سوال مي كنند كه آيا نماز مي خواندي يا خيراما در قيامت مي پرسند كه فلان نمازي كه خواندي نيت تو چه بود و آيا لباس تو غصبي يود يا خير ؟ قرائت و ركوع و سجود تو درست بوده است يا خير ؟ جز به جز سوال مي كنند . در برزخ كليات عقايد را سوال مي كنند .يعني آن چيزي كه محور اصلي تشكيل شخصيت انسان است . اصلي ترين عنصري كه شخصيت انسان را و جهت گيري و مسير زندگي دنيايي انسان را تشكيل مي دهد باورها وعقايد او هست كه آيا عقايد كلي در زندگي را باور دارد يا ندارد. اين اوليه و مهمترين عنصر تشكيل دهنده ي شخصيت فرد است . درست است كه اخلاقيات و رفتارهاي انسان هم در شخصيت او اثرگذار است اما مهمترين عنصر تشكيل دهنده ي شخصيت عقايد است و لذا از آنها سوال مي كنند . مي پرسند كه معبود تو در اين عالم كه بود ؟ دين تو چه بود ؟ پيامبر و امام تو كه بود ؟ و از يك تعداد محدود اعمالي كه آن اعمال شاهد اعتقادات هستند . مثل نماز، روزه ،خمس ، حج . از انجام اين اعمال سوال مي كنند و ديگر اينكه مي پرسند كسب و درآمد تو از چه راهي بوده است حلال يا حرام ؟جواني و عمر خودت را در چه راهي مصرف كرده اي ؟ حالا چرا از اين اعمال مي پرسند؟ چون اين اعمال اصلي ترين اعمالي است كه شاهد بر صدق اعتقادات است . اگر
ص: 688
من بگويم كه من خدا را قبول دارم و اعتقادات را دارم ، بعد مي گويند نشانه ي تو كه نماز است كجاست ؟ تو كه مي گويي امام و پيامبر را قبول دارم چرا سهم امام را غصب كردي ؟ خمس ندادي ؟ چرا درآمد خودت را از هر راهي درآوردي ؟ چرا عمرت را به بطالت گذراندي و در راه معصيت خدا گذراندي ؟ پس از جزئيات نمي پرسد. اين سوالات مثل سوالات امتحاني پرسيده نمي شود كه وقتي براي آن بگذارند . ملائك خيلي راحت آنها را از فرد در مي آورند . داريم كه اگر سوال را سربلند جواب داد نتيجه اش اين مي شود كه عالم برزخ گشايش پيدا مي كند و دري از بهشت به او باز مي كنند . يعني از آن باغ ، يك باغچه اي به او مي دهند ، يك جلوه اي از بهشت قيامتي به او مي دهند كه در اين مدت راحت باشد. اما كسي كه از اين سوالات رد شد نتيجه اش اين مي شود كه يك دري از جهنم را براي او باز مي كنند . بايد تكليف فرد از همان قدم اول روشن بشود ،پس سوال قبر از همان ابتداي ورو به برزخ است . ما سرگرداني نداريم .
سوال – آيا همه انسانها سوال قبر را دارند ؟
پاسخ – مي گويند كه كسي وصيت كرده بود كه وقتي من مردم من را با يك كفن كهنه بپوشانيد كه وقتي نكير و منكر آمدند گمان كنند كه من مرده ي قديمي هستم و قبلا از من سوال كرده اند
ص: 689
. سوال قبر را از همه مي پرسند منتها از همه ي كساني كه در دنيا يك موضع اعتقادي يا ضد اعتقادي داشته اند . هر كسي كه در دنيا آنقدر آگاهي و فهم داشته كه براي خودش موضعي انتخاب بكند .حالا يا اين موضع درست ديني و اعتقادي است كه ما به آن مومن مي گوييم يا يك موضع ضددين است كه ما به آن كافر مي گوييم . از اين دو دسته سوال قبر مي شود . داريم كه سوال نمي شود مگر از كساني كه در طريق ثبيت دين يا در طريق تثبيت كفر بوده اند . اما دو دسته هستند كه سوال قبر ندارد . يك دسته كساني كه شان شان بالاتر از اين است كه از آنها سوال بپرسند ، مثل انبياء و امامان . بي معنا است كه از پيامبر بپرسند كه پيامبر تو كيست . آنها امتحان شان را در دنيا پس داده اند . پيامبر خودش دين و كتاب را آورده است .همچنين از شهدا هم سوال نمي شود . پيامبر فرمود : شهيد در قبر مورد سوال قرار نمي گيرد . پرسيدند كه چرا از مومنين سوال مي كنند ولي از شهدا سوال نمي كنند. پيامبر فرمود: همين كه او به زير تيغ شمشير بخاطر خدا رفت ، آن بالاترين امتحان براي شهيد است . عزيزي است كه دو چشم و دو دستش را براي خدا داده است. ايشان مي گفتند كه من زمان جنگ آرپيچي زن بودم . يكي از دوستان ما كه مجروح هم بود نزديك تانگ شد تا موشك بزند ولي موشك به
ص: 690
تانك اصابت نكرد . تانك از روي بدن او رد شد و من گوشت هاي بدن او را مي ديدم كه به اطراف پرت مي شد. من خودم را به بالين او رساندم . وقتي آخرين نفس هايش را مي كشيد مي گفت كه خدايا از من راضي شدي ؟ كسي كه اين جوري جانش را داده است و عملا اعتقادش را نشان داده ديگر احتياجي به سوال ندارد . يك دسته ي ديگر شان شان پايين تر از اين است كه از آنها سوال بشود . مثلا كساني كه درفرهنگ ديني ما مستضعف فرهنگي و فكري شمرده شده اند . يا در دنيا به حد رشد فكر نرسيده اند كه ايمان داشته باشند يا نداشته باشند مثل بچه ها يا ديوانگان كه تكليفي ندارند . كه اينها نه جزو مومن و نه جزو كافر به حساب مي آيند . يا كساني كه انسانهاي بالغي هستند كه حجت بر آنها تمام نشده است . كساني كه دين حق به آنها عرضه نشده است چه بسا اگر دين حق به آنها عرضه بشود آنها هيچ انكاري ندارند . اين جور افراد نه مومن هستند نه كافر . فردي كه اطلاعات در اختيار او قرار نگرفته است . يك وقت اطلاعات هست و ما بايد تحقيق بكنيم و اگر اين كار رانكنيم ما مقصر هستيم ولي يك موقع اصلا به فرد صدايي نرسيده است و مقصر نيست . ممكن است كه پيرو ديني بوده است و احتمال نمي داده كه اسلام دين حقي است كه برود سوال بكند. اين جور افراد كه دست رسي به حق نداشته
ص: 691
اند و حجت بر آنها تمام نشده است ، مستضعف نام دارند . رحمت خدا وسيع تر از اين است كه كساني كه حجت بر آنها تمام نشده عذاب بكند . به تعبير قرآن امر آنها به خداواگذار شده است . و خدا خودش مي داند كه با آنها چه رفتاري بكند. چيزي كه از آيه بر مي آيد اين است كه آنها مورد عفو خدا واقع مي شوند . در آيه ي متسضعفين مي فرمايد كه اميد است كه عفو خدا شامل حال آنها بشود. پس اين دو دسته سوال قبر ندارند .
سوال – سوره مريم آيات 39 تا 51 را توضيح بدهيد .
پاسخ – در اين آيه ي سي و نه خدا از روز حسرت نام مي برد ، روزي كه كار به پايان رسيده است . يك عده اي در غفلت هستند و به ايمان نمي رسند . آن روز حسرت بالايي است . يكي از اسامي روز قيامت يوم الحسرة است . پيامبر فرمود : به ازاي هر روز زندگي انسان بيست و چها رتا مخزن براي انسان در روز قيامت باز مي شود . وقتي در يك جعبه را باز مي كنند براي شخص مومن آنچنان نور و سروري و هديه اي است كه بقدري خوشحال مي شود كه اگر اين سرور و خوشخالي را در اهل جهنم توزيع بكنند مقداري از عذاب شان كاسته مي شود . وقتي يكي از اين خزانه ها را باز مي كنند بقدري وحشت و ظلمت وغم در آن است و آن ساعتي است كه در آن معصيت كرده است كه شخص
ص: 692
دچار عذاب مي شود كه اگر اين عذاب و ناراحتي را در بين اهل بهشت توزيع بكنند از خوشحالي آنها كم مي شود. يك خزانه را براي فرد باز مي كنند كه خالي است و فرد بقدري حسرت مي خورد كه اين حسرت براي فردي قاب درك نيست . اين يعني ساعتي كه فرد در دنيا از دست داده و نتوانسته كار مفيدي انجام بدهد . لذا اين ساعتها را غنيمت بشماريد .
سوال – با اينكه ما سوالات روز برزخ را مي دانيم چرا نمي توانيم آنها را پاسخ بدهيم و پاسخ دادن به آنها سخت است ؟
پاسخ – به ظاهر اين سوالات ساده است و پاسخ آن هم ساده است . چون ما اين سوالات را با سوالات دنيايي مقايسه مي كنيم . دردنيا وقتي از ما امتحان مي گيرند يا مسابقه اي هست از محفوظات ذهني ما مي پرسند . اگر كسي از قبل مطالبي را حفظ كرده مي تواند اينها را جواب بدهد . ما فكر مي كنيم كه سوالاتي كه در برزخ مي پرسند مثل سوال دنيايي است كه در محفوظات ما هست و جواب آن ساده است . در حاليكه ما نبايد سوال كردن دنيايي را با سوال كردن برزخي مقايسه بكنيم . سوالات برزخي از محفوظات ذهني نيست بلكه از باورهاي قلبي است يعني وقتي ملائكه سوال مي كنند عقايد و باورها را واكاوي مي كنند . بخاطر همين اينجا كار سخت مي شود. در اينجا لازم نيست كه ذهن كار بكند قلب بايد باورهايشا را رو بياورد . قلب بايدباورهاي محكمي داشته باشد كه وقتي سوال
ص: 693
كردند بتواند قلبا اعتقاد خودش را به آنها برساند و آنها مي فهمند كه تو به رب اعتقاد داري يا خير . فيض كاشاني مي گويد كه افرادي هستند كه قرن ها اسم پيامبر را فراموش مي كنند و يادشان نمي آيد . اين نشان مي دهد كه عقايد و باور به پيامبر در قلب شان نفوذ نكرده است . سوالات قبر را از بدن ظاهري و گوشتي نمي پرسند . سوالات را از باطن مي پرسند و در باطن دروغ نيست . در اين دنيا مي توان به ظاهر دروغ گفت ولي در برزخ ظاهر كنار رفته و دروغ معنا ندارد . مي پرسند كه در دنيا رب تو و معبود تو چه كسي بوده است ؟ كسي كه در دنيا معبودش مال و ثروتش بوده است ، مي گويد شيطان است . آنها خودشان درمي يابند و احتياج به گفتن نيست . اين عقيده و باطن مخفي نيست و رو است . اما كسي كه در دنيا معبود و هدفش خدا بوده است و باورش در دنيا اين بوده است ، وقتي از او مي پرسند امام تو كه بود ، چون در دنيا از علي و آل او تبعيت كرده است نام امامش را مي گويد ولي كسي كه دردنيا هر كاري خواسته كرده و از امام تبعيت نكرده است ، وقتي از او مي پرسند كه امام تو كه بوده است مي گويد : نفس من بوده است . چيزي كه به درد برزخ مي خورد عقايد و باورهاي قلبي است . قلب بايد خدا را بعنوان معبود باور كرده باشد
ص: 694
، امام را بعنوان يك جلودار قبول كرده باشد . در بعضي از روايات از اين دو فرشته بعنوان كسي كه خالص را از ناخالص جدا مي كند نام برده شده است يعني وقتي آنها واكاوي مي كنند قلب خالص از ناخالص را جدا مي كنند. اينها بسته به باورهايي دارد كه در دنيا براي خودمان تثبيت كرده ايم و واقعا در قلب مان نفوذ كرده است . كساني كه اين اعتقادات در قلب شان نفوذ كرده است و با نماز و روزه اعتقادات را تثبيت كرده اند ، آنها آنجا كاملا جوابگو هستند .
سوال – آيا مي شود كاري كرد كه ما پاسخ اين سوالات را براحتي بدهيم ؟
پاسخ – امام سجاد (ع) هر جمعه در مسجد النبي در مدينه موعظه مي كرد . در كتاب بحار جلد ششم داريم كه مي فرمايد : بعد از اين كه از خدا و پيامبر سوال مي كنند ، به هوش باش و به خودت فكر كن ، قبل از اينكه از تو سوال كنند دراين دنيا آماده باش . آمادگي اين امتحان به اين صورت نيست كه محفوظات ذهني مان را زياد كنيم يا كتاب بخوانيم كه جواب بدهيم بلكه بايد اعتقادات و باورهاي مان را در اين دنيا تقويت كنيم . وقتي بحران هاي زندگي به سراغ من مي آيد بحران هاي مالي ، سياسي ، جنسي و خانوادگي ، دست از اعتقادم برندارم و با كوچكترين مشكل با خدا قهر نكنم و نمازم را ترك نكنم . با بالا و پايين شدن مد دست از حجابم برندارم . با يك تغيير در
ص: 695
زندگي تمام عقايدم را دور نريزم . وقتي درا ينجا در باورهايم ثابت قدم هست در آنجا با غرش ملائكه ( در روايت داريم كه صداي اين دو ملك مثل غرش رعد است ) شخص نمي ترسد . زيرا در بحران هاي زندگي اعتقادش را نگه داشته است. حالا چطور باورهاي مان را تقويت كنيم كه بتوانيم پاسخ سوالات قبر را درست بدهيم . جواب سوالات ما باورهاست . قرآن مي فرمايد : اگر مي خواهي باورهايت قوي بشود بايد طبق باورهايت عمل بكني . من اگر طبق اعتقاداتم عمل بكنم در زندگي كسب و كار و ... اينها باورهاي من را تقويت مي كند. موقع نماز وقتي كارم را رها مي كنم و به سراغ نماز مي آيم ، اين باعث مي شود كه اعتقادات من محكم بشود . وقتي دلم مي خواهد هر جوري كاسبي بكنم ولي دلم را كنار مي گذارم و آنچيزي را كه خدا مي خواهد رفتار مي كنم اين باعث مي شود كه اعتقادات من قوي بشود . هر عملي برخلاف اعتقادات مثل موريانه اي است كه از درون اعتقادات ما را پوك مي كند . هر معصيت بند ارتباط با خدا را قطع مي كند . پس آن چيزي كه اعتقادات را تثبيت مي كند عمل بر طبق بندگي و دستورات الهي است . كسي كه در اين دنيا سعي اش را كرده است اگر در آن دنيا كم بياورد ائمه دست او را مي گيرند . روايتي از امام صادق (ع ) داريم كه در قبر از پنج چيز مي پرسند : از نماز ، روزه ،
ص: 696
حج ، زكات و ولايت . ولايت اهل بيت كناري مي ايستد و مي گويد هر جا شما كم آورديد من آنرا تكميل مي كنم . هر نقصي كه بر شما وارد شد من آنرا تمام مي كنم . مرحوم آيت الله حائري عاشق امام رضا (ع) بود . گاهي ايشان براي رفتن به مشهد بليط اتوبوس گيرش نمي آمد و اين پيرمرد روي پيت حلبي مي نشستند و به مشهد مي رفتند . مدتي هم كه در مشهد بود در حرم مي ماند . در طول عمرش هفتاد بار به مشهد رفته بود. در آخرين بار كه ايشان به مشهد رفته بودند مي گفتند كه امام رضا (ع) فرموده كه تو ديگر نيا ، نوبت ماست . ايشان مي گفت كه من فهميدم كه اين آخرين باري است كه به زيارت مي روم . مرحوم آيت الله مرعشي نجفي با آيت الله حائري با هم قراري گذاشته بودند كه هر كدام كه از دنيا بروند به يكديگر خبري بدهند . آيتالله حائري زودتر ازدنيا رفتند . آيت الله نجفي در حالتي ايشان را ديد و ايشان گفتند كه وقتي من از دنيا رفتم دو ملك براي سوال قبر آمدند كه من خيلي ترسيدم كه در عمرم اينقدر نترسيده بودم . يك دفعه يك صداي دلنوازي از پشت گفت كه نترس . با نزديك ترين شدن اين صدا ، اين دو ملك رفتند . وقتي چهره را ديدم پرسيدم شما چه كسي هستيد ؟ گفت : يك بار از آن هفتاد بار به ملاقات تو آمدم ، شصت و نه بار ديگر به ملاقات تو
ص: 697
مي آيم . اين كمكي ها براي كسي است كه اعمالي انجام داده و يك جايي كم آورده است .
سوال - يك تحفه اي در طليعه ي ماه مبارك رمضان به ما بدهيد تا قدر لحطات خودمان را بدانيم .
پاسخ – شما اين ماه مبارك رمضان را يك بستر مناسبي براي تقويت باورها قرار بدهيد . يكي از اين چيزهايي كه باورها را تقويت مي كند درك سحر است . خدا در سحر گنجي گذاشته است . در قرآن خدا مي فرمايد كه كسي نمي داند كه در اين سحر من چه چيزي برايشان مخفي كرده ام . امام حسن عسگري (ع) فرمود : راه رسيدن به خدا يك راه بي نهايت است كه يك مركبي مي خواهد كه بهترين مركب شب و سحر است . از شب استفاده كنيد . بخاطر همين براي پيامبر درك سحر و شب زنده داري واجب بود . وقتي حضرت علي (ع) مي خواست آخرين اذان صبحش را بگويد به فجر نگاهي كرد كه فجر يك شب چشم او را خفته نديده بود و او هميشه بيدار بود . ما مي توانيم سه ركعت نماز شب را در اين سحرهاي ماه رمضان بخوانيم .
2/5/90
سوال- چكار كنيم كه در روز قيامت برهنه محشور نشويم ؟
پاسخ – مسئله ي عريان بودن در قيامت و نه در برزخ در روايات بسيار زيادي مطرح شده است . در روايتي داريم كه يكي از همسران پيامبر همين سوال را از پيامبر اكرم (ص) پرسيد . پيغمبر (ص) فرمود: آنجا هر كسي به فكر خود است و وحشت بسياري وجود
ص: 698
دارد . اين مسئله آنقدر افراد را از يكديگر باز مي دارد كه مانند نظام دنيا چشم چراني و نگاه وجود ندارد . اما نكته ي مهمتر اين است كه در روايات داريم كه شيعيان و مومنين خالص كه ولايت اهل بيت (ع) را دارند مستور هستند . در روايتي از پيامبر اكرم (ص) است كه فرمود: شيعيان علي (ع) كساني هستند كه با لباس هاي سفيد در قيامت از قبر ها برانگيخته مي شوند . اين لباس هاي سفيد يا همان كفن ها است ويا اينكه به قدري نور آنها را فرا گرفته كه بدن آنها قابل ديدن نيست . درروايت ديگري از امام صادق (ع) داريم كه شيعيان ما از قبور برانگيخته مي شوند در حالي كه بدن آنها مستور و پوشيده هستند . بنابراين بايد ولايت خود نسبت به اهل بيت (ع) را تقويت كنيم و جزو همين شيعياني باشيم كه مستور هستند .
سوال – شب اول قبر چيست ؟ در شب اول قبر چه اتفاقي مي افتد كه همه ازآن وحشت دارند ؟ آيا اصولاً در آن زمان شب و روز مفهومي دارد يا خير؟
پاسخ – هر مسلمان معتقدي مي داند كه در آينده ي دور يا نزديك با چنين شبي روبرو خواهد بود . ما در روايات داريم كه كلمه ي قبر همان عالم برزخ است . اين قبري كه حفره اي است در قبرستان و بدن مادي را در داخل آن قرار مي دهند . ديگر با اين بدن دنيايي كاري ندارند و نظام دنيا برچيده مي شود . يك نظام كامل تري بعنوان عالم برزخ افتتاح
ص: 699
مي شود . و با اين بدن تا قيامت كاري نيست . بنابراين اگر گفته مي شود فشار قبر ، سوال اول قبر، وحشت قبر و تعبيراتي از اين قبيل ، مراد برزخ است . از همان زمان مرگ كه فرد از عالم دنيا مفارقت مي كند و روح از بدن جدا مي شود شخص وارد برزخ مي شود . از امام صادق (ع) سوال كردند كه برزخ چيست فرمود: برزخ همان قبر است ، از هنگام مرگ تا قيامت . اين فاصله ي زماني از زمان مرگ تا قيامت ، زندگي برزخي است . آن ساعات اوليه اي كه روح از بدن مفارقت كرده و جدا مي شود ، ساعات عجيبي است . و حتي روزهاي اوليه كه روح انسان از بدن جدا شده و فرد مي ميرد روزهاي عجيبي است . از اين جهت كه در عين حالي كه شخص از دنيا رفته هنوز به اين خاطر كه انس با آن عالم و موجودات برزخي نگرفته و سالها با اين بدن و نظام دنيوي انس گرفته ، آنچنان تحير و سردرگمي و ابهامي دارد كه درست نمي تواند دريابد كه كيست . يعني هنوز فكر مي كند همان بدن خاكي است كه در داخل حفره مي گذارند . با اينكه از آن بدن جدا شده اما به اين خاطر كه درست خود را نيافته گمان مي كند كه همان بدن است . بايد زمان بگذرد تا كم كم با عالم برزخ انس پيدا كرده و از اين عالم دنيا دور شده و بداند كه ديگر جدا شده است . در دين و توصيه
ص: 700
هاي ديني ما اكيداً گفته شده كه مراعات حالات اوليه ي ميت را بكنيد . كه او خود را بيابد و در درك آن حالات و رفع سردرگمي و گيجي او را كمك بدهيد . توصيه هاي ديني چقدر زيبا شما را پيش برده تا آن ميت بتواند خود را بيابد و درك كند كه كجا است . در قدم اول گفته شده كه هنگام غسل آب داغ بر روي فرد نريخته و ادب بدن را حفظ كنيد. در روايت داريم كه با او مدارا كرده و مهربان باشيد. چون شخص ميت در آن جا حضور داشته و گمان مي كند كه همان بدن است . چه بسا زماني كه مي خواهند او را چپ و راست كنند اذيت مي شود . او مانند تنه ي درخت نيست كه هركاري خواستند بكنند و آب داغ بر روي او بريزند . در روايتي از پيامبر اكرم (ص) است كه خدا غضب مي كند بر كسي كه با مومن ضعيفي مدارا نمي كند . اين ميت الان مومن ضعيف است و دست او از همه جا كوتاه بوده و كاري از او بر نمي آيد بنابراين بايد مراعات او را كرد . درقدم بعدي گفته شده وقتي او را تشييع مي كنيد و به سمت قبر مي بريد، آهسته آهسته ببريد . با شتاب نبرده و ناگهان او را وارد قبر نكنيد . چون او هنوز خود را نيافته و خيلي سخت است كه بدن او وارد حفره شود . امام صادق(ع) در روايتي فرمود كه ميت را در چند قدمي قبر بر روي زمين بگذاريد ،
ص: 701
چند لحظه صبر كنيد . بعد بلند كنيد و يك مقدار جلوتر ببريد ، براي بار دوم بر روي زمين بگذاريد . باز يك مقدار جلوتر ببريد و براي بار سوم همين كاررا تكرار كنيد . در آخر در كنار قبر بر روي زمين بگذاريد ، چون قبر وحشت هاي زيادي دارد . بگذاريد آمادگي پيدا كند . براي بار چهارم او را بلند كنيد و بدن را وارد قبر كنيد . چقدر خوب است افرادي كه اين آداب را مي دانند و مي خواهند اين كارها را بكنند در موقع دفن زيارت عاشورا بخوانند . يا صداي قرآن و ذكر و صلوات بلند شود . ما نمي دانيم ارتباط آن چيست ولي فقط مي دانيم كه ذكر به ميت كمك مي كند كه زودتر خود را بيابد. در قدم سوم گفته شده كه وقتي او را داخل قبر مي گذاريد تلقين همراه با تكان دادن بكنيد . يعني شخصي كه وارد قبر مي شود ميت را تكان داده و به او تفهيم كند كه كجا است . به او بگويد توجه داشته باش ، حواس خود را جمع كن و نترس . وقتي كه دو ملك مي آيند و از تو سوال مي كنند به آنها اين جواب ها را بده . چون ميت گيج است فوق العاده اين مسائل به درد او مي خورد . در قدم چهارم گفته شده كه وقتي روي قبر را پوشاندند ، نزديكان ميت كه او در زمان حيات با آنها انس داشته و صداي آنها براي او آشنا است در كنار او بمانند . يك بار ديگر
ص: 702
از روي قبر و در قسمت بالاي سر او را تلقين كنند . حضرت زهرا(س) در وصيت خود به اميرالمومنين (ع) فرمودند كه بعد از مرگ من بالاي سر من بنشين . بدرستي كه اين ساعتي است كه ميت نياز دارد كه افراد زنده يك انسي با او داشته باشند . يك دفعه نرفته و او را تنها نگذارند . متأسفانه گاهي اوقات در اين زمان برخي از افراد به زور بستگان ميت را از سر قبر دور مي كنند . درست است كه امكان دارد برخي از بستگان خيلي بي تابي كنند ولي اين بي تابي كردن ها در آن زمان بايد به گونه اي باشد كه بيشتر به درد فرد متوفي بخورد . يعني انسان فقط نخواهد كه غم خود را تخليه كند . چند نفر از آشنايان او بمانند و اين تلقينات را انجام دهند . اين كارها قدم به قدم باعث مي شود كه فرد متوفي انس بگيرد . او فريادهايي دارد كه ما نمي شنويم . مرحوم آيت الله انصاري همداني رضوان اله كه استاد شهيد دستغيب بودند مي گفتند يك بار در همدان در حال تشييع شخصي بودند كه من او را با بدن برزخي بالاي جنازه ديدم . البته كسي او را نمي ديد . مي ديدم كه او را به سمت تاريكي عميق و مبهمي مي برند . مي خواست فرياد بزند كه خدايا من را نجات بده اما زبان او به سمت كلمه ي خدا نمي چرخيد . من او را مي شناختم كه فرد بسيار ستمگر و از حكام آن زمان بود . زبان او
ص: 703
به خدا و كمك از خدا خواستن نمي چرخيد . او به مردم التماس مي كرد كه من را نبريد . واقعاً يك حالاتي است كه ما نمي شنويم . بنابراين حالات اوليه ، حالات تحير و ترس است . شب اول قبر همان شبي است كه فرد را دفن كرده اند . عالم برزخ بر خلاف قيامت شب و روز دارد . در قيامت خورشيد و ماه و شب و روز برچيده مي شود . اما در برزخ هنوز شب و روز وجود دارد . در قرآن در رابطه با فرعونيان داريم كه آنها صبح و شام بر آتش عرضه مي شوند . امام صادق (ع) فرمود: اين آيه مربوط به برزخ است كه صبح و شام گفته است ، چون قيامت روز و شب ندارد . در برزخ چون اولين شبي است كه فرد با يك عالم ناشناخته و موجودات ناشناخته برخورد مي كند و شب بودن نيز مزيد بر علت است . آيا كسي مي تواند به سادگي يك شب را در قبرستان بخوابد ؟ معمولاً افراد از اين كار وحشت دارند . حالا اين فرد از يك طرف در عالم نامأنوس و ناشناخته و با ديدن چهره هاي عجيب و غريب از طرف ديگر كه برخي از چهره هاي برزخي بسيار وحشتناك هستند وتنهايي و دلتنگي از كساني كه با آنها مأنوس بوده از طرف سوم، در يك تحير و ترس و اضطراب شديدي فرو مي رود. لذا پيامبراكرم(ص) فرمود: شديدترين ساعات بر ميت شب اول قبر است . اين همان شب اولي است كه او را دفن مي كنند. اما
ص: 704
چون تحيري دارد كه هنوز خود را نيافته و نمي خواهد در آن قبر زندگي كند ترس دارد . البته تعلق روح به بدن تعلق تدبيري نيست به آن معنا كه بدن را مديريت كرده و بتواند حركت كند . اما انسي كه از قبل بوده برقرار است . لذا كساني كه به زيارت قبر متوفي مي آيند، ميت متوجه مي شود و با آنها انس دارد .
سوال – چكار مي توان كرد كه از اين ترس و وحشت كاسته شود ؟
پاسخ – در همين روايتي كه پيامبر(ص) فرمود: سخت ترين ساعات شب اول قبر است . فرمود بر اموات خود رحم كنيد اولاً با صدقه دادن در آن هنگام و بعد اگر نتوانستيد دو ركعت نماز هديه كنيد . اين دوركعت نماز به غير از آن دو ركعت نماز ليلة الدفن است . دو ركعت نماز به كيفيت نماز صبح است كه آن را هديه مي كنيم . پيامبر(ص) در روايتي فرمود: اين دو ركعت نماز كه شما كوچك مي شماريد، نمي دانيد براي او چكار مي كند . و البته نماز ليلة الدفن كه بايد خوانده شود . و از همه مهمتر در اين دنيا انس با خداوند داشته باشيد . يا انيس من لا انيس له كه در تنهايي هاي ما در هميشه ي زندگي و پس از مرگ ، خدا است .
سوال – لطفاً درخصوص آيات 62 تا 74 سوره ي كهف توضيح بفرماييد.
پاسخ – در اين صفحه و صفحه ي بعدا داستان حضرت موسي و خضر كه يكي از داستان هاي بسيار زيبا و پر رمز
ص: 705
و راز قرآني است بيان شده . مرحوم علامه طباطبايي در الميزان فرمودند كه سوره ي كهف براي بيان سه داستان آمده است . يكي داستان موسي و خضر ، يكي داستان اصحاب كهف و سوم داستان ذوالقرنين است كه آنقدر اهميت داشته كه يك سوره براي آن آمده است . اين داستان حضرت موسي و خضر يك داستان به هم پيوسته است كه اگر قرار باشد كل نكات آن بيان شود بايد كل داستان مطرح شود . در آيه ي شصت و پنج و شصت و شش آداب استادي و شاگردي و آداب تعلم و تعليم بيان شده است . آيه ي شصت و پنج ويژگي هاي استاد را بيان مي كند . اينكه استاد كسي است كه بايد عبد باشد . مهمترين خصلت حضرت خضر كه موسي را براي شاگردي او فرستادند تا چيزهايي را به موسي بياموزد عبد بودن او بود . به خاطر همين خصلت او است كه خداوند فرمود: ما رحمت هم به او داده بوديم و علم هم به او داده بوديم . عبوديت درس اصلي است كه بايد محور همه ي درس هاي استاد باشد . حضرت موسي وقتي كه درخواست كرد اجازه مي دهيد يك مدت من از شما استفاده كنم ؟ تعبير حضرت موسي اين است كه اجازه مي دهيد من از علم شما در مسير رشد استفاده كنم ؟ يعني تعلم و يادگيري بايد در مسير رشد باشد . اگر غير از اين باشد تعلم ارزشي ندارد .
كلاً در ارتباط با زندگي برزخي دست ما كوتاه است و تا زماني كه ما به آنجا
ص: 706
نرويم نمي توانيم آن را درك كنيم . مرحوم حاج آقا بزرگ تهراني نقل مي كنند كه استاد ايشان آيت اله سيد احمد كربلايي كه از عرفا بود زماني كه از دنيا رفت در يك حالتي ايشان را ديد ( ظاهراً در حالت خواب بوده است ) دست ايشان را گرفت و گفت ازآن طرف چه خبر داريد؟ او با يك حالتي دست خود را كشيد و گفت بايد اينجا بيايي تا ببيني چه خبر است . شبيه همين مطلب را نيز مرحوم آيت الله گلپايگاني كه از مراجع بزرگ تقليد و همزمان با آيت الله بروجردي بود نقل مي كنند . ايشان مرحوم ميرزاي نائيني را در حالتي ديد و از ايشان پرسيد از عالم برزخ چه خبر؟ مرحوم نائيني فرمودند : يك چيزي مي گوييم ، يك چيزي مي شنويد و يك چيزي مي شنويم . بايد آن را ببينيد . اين واقعيت مسئله است. اما آن چيزي كه از اهل بيت به ما رسيده و ما به غير از اين سند ديگري نداريم اين است كه بعد از مرگ زندگي برزخي به اين شكل شروع مي شود كه روح كه تا به حال با اين بدن سنگين ، خاكي و گوشتي و استخواني كار مي كرد ، زندگي خود را با يك بدن سبك آغاز مي كند . بدن سبك همان بدن برزخي است كه به آن بدن مثالي هم مي گويند. چون شكل و مثل اين بدن است . از امام صادق (ع) پرسيدند كه بعد از مرگ چطور زندگي مي كنيم ؟ حضرت در يك روايتي فرمودند : در يك
ص: 707
بدن هايي مثل بدن هاي دنيايي . بهترين مثال شبيه همان چيزي است كه در خواب مي بينيم. در خواب بدن گوشتي زير لحاف است و هيچ تحركي ندارد ، اما آن بدن را مي بينيم كه كاملاً فعال است ، حركت مي كند ، مي فهمد ، مي خورد ، مي آشامد ، درد مي كشد و لذت مي برد . البته بدني كه با آن در برزخ هستيم اين بدن كه ما در خواب مي بينيم نيست . هزاران بار متكامل تر از اين بدن است چون بدن در خواب هنوز متعلق به عالم دنيا است . اما بدن برزخي ، ما از عالم دنيا بيرون رفته ايم و به عالم كامل تري رسيده ايم . در روايت ديگري امام صادق(ع) فرمود كه وقتي بعد از مرگ ما وارد عالم برخ مي شويم در يك شكل و قالبي مانند همين قالب دنيا هستيم . پس شكل و صورت دارد اما جرم و سنگيني ندارد . بدن برزخي مي خورد ، مي آشامد ، لذت مي برد و درك و فهم دارد . لذت و عذاب او يا درك و فهم او به مراتب قوي تر از درك و فهم و لذت و عذاب هايي است كه در عالم دنيا مي برد چون كامل تر بوده و حجاب هايي دنيايي برداشته شده است . شخصي از امام صادق (ع) پرسيد كه بعد از مرگ ارواح كجا مي روند ؟ امام صادق (ع) فرمود : ارواح مومنين در يك اتاق هايي مربوط به بهشت برزخي از غذاهاي آنجا مي خورند . از نوشيدني هاي آنجا
ص: 708
مي آشامند . البته خوردن و آشاميدن در بهشت مانند دنيا فقط تأمين غريزه نيست، آنجا قرب مي آورد . در اين دنيا بدن ما نياز دارد و يك تأمين غريزه است . حيوانات نيز مي خورند و مي آشامند . اما در آن جا خوردن براي شخص قرب به همراه مي آورد . بعد حضرت فرمودند : مومنين در برزخ يكديگر را مي بينند ، مي شناسند و با يكديگر انس داشته و مراوده دارند . شخصي كه از دنيا مي رود اگر بهشتي باشد به دور او جمع مي شوند . از او سوال كرده و راجع به فاميل مي پرسند . البته نظام زندگي برزخي اجتماعي نيست و نظام فردي است . زندگي ما در عالم دنيا اجتماعي است . در جامعه همه به يكديگر احتياج داريم. ما به مشاغل مختلف احتياج داريم و به تنهايي نمي توانيم نيازهاي خود را برآورده كنيم . احتياج به نانوا، قصاب ، پزشك و .. داريم . اما آنجا ديگر اينگونه نيست . آنجا زندگي هر نفر فردي است . يعني هر كسي در گرو اخلاقيات ، عقايد و اعمال خود است . زندگي اجتماعي به اين معنا كه به يكديگر وابسته بوده و به هم كمك كنيم وجود ندارد . اما مي تواند به صورت جمعي بوده و در كنار هم جمع شويم و يكديگر را ببينيم . يعني خانواده ها مي توانند يكديگر را ببينند . جزو لذت هاي بهشت برزخي اين است كه افراد يكديگر را ديده و با هم انس بگيرند . اين يك لذتي است كه شامل حال مومن مي
ص: 709
شود . از طرف ديگر شخصي كه دچار جهنم و عذاب برزخي مي شود هم خوردن و آشاميدن دارد اما اين خوردن و آشاميدن براي او عذاب است . درزندگي برزخي تكامل و رشد وجود دارد . اما تكامل برزخي ، تكامل عملي نيست . يعني آنگونه نيست كه ما آنجا بتوانيم اعمال انجام دهيم يعني خيرات كرده ، نماز بخوانيم و بتوانيم كارهاي خود را جبران كنيم . يعني دار عمل و مزرعه همين دنيا است . اما تكامل معرفتي و علمي است . يعني مرحله به مرحله حجاب ها كنار رفته و اسراري براي فرد كشف مي شود . افرادي كه اهل بهشت هستند با ديدن و فهميدن لذت آنها بيشتر مي شود . افرادي كه اهل عذاب هستند ، حسرت و عذاب آنها بيشتر مي شود . در روايتي از امام موسي ابن جعفر(ع) در جلد دوم اصول كافي است كه حضرت به يكي از افرادي كه در كنار ايشان نشسته بودند فرمودند كه دوست داريد در دنيا عمر شما طولاني شود ؟ آن شخص گفت بله. حضرت فرمود به چه دليل؟ گفت خيلي سوره ي قل هو الله احد را دوست دارم و دوست دارم كه اين سوره را زياد بخوانم . امام چند لحظه سكوت كردند و بعد فرمودند: شخصي از مومنين كه از دنيا برود اگر دردنيا قرآن را نياموخته باشد ( البته به شرطي كه براي آموختن كوتاهي نكرده باشد) در عالم قبر به او تعليم مي دهند . بنابراين تعليم و رشد علمي درآنجا وجود دارد . بعد حضرت فرمود : به اين خاطر كه درجه ي
ص: 710
او را بالا ببرند . چون درجات بهشت به اندازه ي آياتي است كه خوانده ايد و بر جان شما نشسته است ، به شما مي گويند بخوانيد و بالا برويد . لذا در آن دنيا به او تعليم مي دهند . دررواياتي است كه بچه ها ي كوچكي كه هنوز بالغ نشده و از دنيا مي روند و يا حتي سقط شده و از دنيا رفته اند در يك روايت است كه حضرت ابراهيم (ع) آنها را در عالم برزخ تربيت كرده و از جهت معرفتي آنها را رشد مي دهد . پيامبر فرمود: من در معراج ديدم كه بچه هاي زيادي به دور او نشسته بودند. در روايت ديگري است كه امام صادق (ع) فرمود: اطفال شيعيان ما كه از دنيا مي روند حضرت زهرا (س) تربيت مي كند. اينها همه تكامل هاي برزخي است . به همين خاطر است كه شما در دعاها صلوات براي اهل بيت فرستاده و ترفيع درجه براي آنها مي خواهيد . در تشهد نماز شما مي گوييد كه خدايا درجه ي پيامبر را بالا ببر. دعا براي ترفيع درجه نشان مي دهد كه درجات هنوز وجود دارد .
سوال – در بهشت برزخي اين رشد و تكامل مي تواند وجود داشته باشد ، آيا در جهنم برزخي نيز ممكن است رشد و تكاملي بوجود بيايد كه فرد ديگر بعد از برزخ وارد جهنم نشود؟
پاسخ – كساني كه حداقل هاي شرايط ورود به بهشت را دارند يعني اصل ايمان را دارند اما در دنيا گناهان زيادي مرتكب شده اند . كساني كه اصل ايمان ، اعتقاد به
ص: 711
پيامبر و ولايت اهل بيت را دارند يعني عقائد را دارند ولي عمل نداشته يا معصيت زياد دارند، بايد در مراحلي پاك شده و كفاره ي اعمال بدي را كه انجام داده اند ببينند . اين پاك شدن يا در فشار هنگام مرگ است ، يا شب اول قبر است و يا در مراحل برزخ است . لذا درروايتي داريم كه عذاب هاي برزخ براي مومنين كفاره ي گناهان است تا پاك شده و به بهشت بروند . اما براي كافران و كساني كه اعتقادات نداشته و با حضرت حق عناد دارند . يعني مستضعف فكري نبوده اند كه حق به آنها نرسيده ، رسيده اما قبول نكرده اند . اين افراد در جهنم برزخي هستند و تكامل آنها به سمت غضب خدا است . يعني مرحله به مرحله دركات آنها بالا رفته و بيشتر به باتلاق فرو مي روند . هرچه قدر حجاب ها بيشتر برداشته شود حسرت و پشيماني آنها بيشتر مي شود . خيلي از افراد مي پرسند برزخ كجا است ؟ فكر مي كنند برزخ در آسمان ها است . يعني يك گمان عوامانه اي در اذهان شكل مي گيرد كه گويي برزخ در آسمان ها و كهكشان ها است . به هيچ وجه اينگونه نيست . تمام آسمان ها و كهكشان ها كه با ملياردها سال نوري با ما فاصله داشته باشند هنوز در عالم دنيا هستند . فاصله ي عالم برزخ با ما فاصله ي مكاني نيست . فاصله ي زماني هم نيست كه چند ميليون سال ديگر به آن برسيم . فاصله ي رتبي است . مثلاً اگر
ص: 712
الان يك حيواني دريك مكان و يك زمان كنار ما باشد، ما چيزهايي مي فهميم كه او نمي فهمد . چون رتبه ي ما متفاوت است . پس الان رتبه ي ما پايين تر از برزخ است كه نمي توانيم بشنويم و درك كنيم . همين الان اينجا برزخ است . يعني در باطن اين عالم برزخ وجود دارد اما نبايد به سراغ بعد زماني و مكاني برويم. و اگر بخواهيم باطن را بفهميم اينگونه است كه ما موقع خواب ظاهر را از دست داده و به سراغ باطن مي رويم .
90/4/19
از باغ مي برند چراغانيت كنند تا كاج جشن هاي زمستانيت كنند ، پوشانده اند صبح تو را ابرهاي تار تنها به اين بهانه كه باراني ات كنند ، اي گل گمان نكن به شب جشن مي روي شايد به خاك مرده اي ارزانيت كنند ، يوسف به اين رها شدن از چاه دل مبند اين بار مي برند كه زنداني ات كنند ، يك نقطه بيش بين فرق رحيم و رجيم نيست از نقطه اي بترس كه شيطاني ات كنند ، آب طلب نكرده هميشه مراد نيست گاهي بهانه اي است كه قرباني ات كنند
سوال – گفتيد كه بر بالين فرد محتضر دعاي عديله خوانده شود . دعاي عديله حاوي چه مضاميني است ؟
پاسخ – اين دعا توصيه شده كه وقتي فرد در صحت و سلامتي است خوانده بشود و فرد يك دوره با خلوص اعتقاداتش را مرور بكند و اين دعا را بعنوان امانت به خدا بسپارد كه در هنگام سختي پروردگار آنرا به او برگرداند .
ص: 713
همچنين خواند اين دعا را بر بالين محتضر سفارش شده است كه بخوانيد بخصوص اگر شخص محتضر هم بتواند آنرا بخواند و دنبال بكند . اين دعا در مفاتيح قبل از دعاي جوشن كبير است . كلمه ي عديله به معني عدول از حق به باطل است. براي اينكه چنين اتفاقي رخ ندهد اين دعا خوانده مي شود . يعني اين دعا مانع ازعدول به سمت باطل بشود . اين دعا با شهادت به وحدانيت خدا آغاز مي شود . خود خدا به وحدانيت خودش شهادت مي دهد و خدا شهادت مي دهد كه معبودي جز خودش نيست و صاحبان خرد و علم و كساني كه با معرفت هستند . دين مقبول نزد خدا اسلام است . اقرار مي كنيم به اينكه خدايا من بنده اي هستم كه در مقابل الطاف بيكران تو مقصر هستم و كوتاهي كرده ام . من هم به وحدانيت خدا شهادت مي دهم همانطور كه ملائكه شهادت دادند . خدايي كه داراي كرم واحسان است . صفات خدا را مي شماريم تا آخر . خدايي كه رحمتش بر غضبش پيشي گرفته است . مگر ما كاري بكنيم كه غضب خدا را به دنبال داشته باشيم . خدا در ابتدا با غضب شروع نمي كند . صفت اصلي خدا رحمت است و غضب خدا به تبع اعمال صورت مي گيرد كه آن هم براي تاديب است نه براي انتقامجويي . هركسي كه طالب خدا باشد او را از دست نمي دهد و اين طور نيست كه نتواند به آن برسد . خدايي كه موانع تكليف را برطرف كرد و راه را
ص: 714
براي همه مساوي قرار داد و راه را آسان كرد تا همه تكاليف الهي را انجام بدهند و راه ترك حرام را آسان كرد و گمان نكنيم كه اين راه سخت است و نمي شود. تكليفي كه خدا خواسته حتما شدني است . تكليفي را خدا نفرستاد مگر اينكه قبلا طاقت و توانش را در انسان ايجاد كرده است. چيزي كه انسان طاقت و توانش را ندارد خدا از او نمي خواهد . بعد در اين دعا به بعثت انبياء اشاره مي كند . انبياء و اولياءالهي را فرستاد تا عدل الهي را محقق بكنند و نعمت هاي خدا را براي بندگان اظهار بكنند . ما را از امت پيامبر قرار داد از بهترين امت و جانشينان پيامبر . ايمان به پيامبر اكرم و قرآن داريم كه بر او نازل شده است . ايمان به وصي او كه در روز غدير پيامبر او را نصب كرد داريم . پيامبر اشاره كرد كه اين علي وصي و جانشين من است . بعد يكي يكي ائمه را اسم مي برد تا امام زمان كه ما انتظارش را مي كشيم . با بودن او دنيا برقرار است به بركت او هست كه آسمان و زمين روزي مي خورند.بواسطه ي او هست كه زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد پس از اينكه زمين از طلم و جور پر شده باشد . كلام شان بر من حجت است و تبعيت از آنها بر من واجب است . دوست آنها لازم و حتمي است . پيروي از آنها نجات بخش است و مخالفت با آنها هلاك كننده است
ص: 715
. سوال قبر حق است برانگيخته شدن از قبور حق است .بعد يك دوره اعتقادات مرور مي شود . مردم توجه كنند كه همه ي دعاها و از جمله اين دعا را با توجه بخوانند . ما نبايد فقط اين دعا را قرائت بكنيم بلكه بايد به مضامين آن توجه بكنيم . من اين اعتقاداتم را به وديعه گذاشته ام و تو بهترين امانتدار هستي . خودت به ما امر كردي كه امانت را برگردانيم . در هنگام مرگ اين اعتقادات را به من برگردان . مرحوم حائري مي گفتند كه در كنار آيت الله حجت كه از مراجع تقليد در زمان آيت الله بروجردي بودند دوبار دعاي عديله را خوانديم . ايشانبا اينكه به بالشتي تكيه داده بود با خلوص نيتي اين كلمات را مي گفت و وقتي به كلمه ي علي مي رسيديم ، اين اعتقاداتش را مرور مي كرد . بعد كه اين دعا تمام شد و آنرا به خدا وديعه سپرد ، چون ايشان بيمار بود مقداري آب با تربت خوردند و گفت كه آخرين توشه ي من تربت اباعبدالله است .
سوال – در مورد قبر و وحشت آن توضيحاتي بدهيد .
پاسخ – مسئله ي قبر و ورود به قبر براي هر كسي ترسناك است . بعد از قبض روح و توفي شخص كه شخص ميت شد ، اولين عالم آخرتي قبر است . پيامبر فرمود : اگر كسي از اين منزل بتواند خلاص بشود و نجات پيدا كند مراحل بعدي راحتتر است . اما اگر نتوانست از اين منزل خلاص بشود معلوم نيست كه مراحل بعدي راحتتر باشد
ص: 716
. اگر در دنيا پرونده اش به نوعي بوده كه آمادگي هايي كسب كرده و در اين منزل او راحت است و مشكلي برايش پيش نيامده دليلي ندارد كه در مراحل بعدي مشكل خاصي برايش پيش بيايد. در عالم قبر اين منزل به منرل بايد طي بشود و زمانش در مورد افراد مختلف فرق مي كند . بعضي ها هستند كه در دنيا بقدري براي خودشان آمادگي كسب كرده اند و بقدري تعلقات شان را رها كرده اند كه اين افراد منازل را به سرعت طي مي كنند. به تعبيري اين منازل را در دنيا طي كرده اند . پيامبر فرمودند : قبل از اينكه شما را ببرند خودتان برويد. ائمه و اولياء الهي كه در مراحلي را از كمال روح طي كرده اند ( عالم قبر طي كمالات روح است ) بعد از مرگ در كلاسي هستند كه تا آنجا رفته بودند . اين افراد كلاس هاي ابتدايي را گذرانده اند . پس گذراندن راهها متفاوت است . يكي اينها را در دنيا رد كرده است يا يك كسي ديرتر اينها را رد مي كند . اين منزل كه اولين منزل آخرت است مرحله ي سختي است . در تشييه جنازه اي امام كاظم (ع) حضور داشتند . وقتي شخص را در قبر گذاشتند امام دركنار قبر نشست و فرمود : دنيايي كه آخرش با يك كفن ساده ، يك قبر كوچك و دست خالي ختم مي شود شايسته است كه انسان از اول به آن دل نبندد . آخرتي كه اولش از اينجا شروع مي شود را بايد جدي گرفت . امام سجاد
ص: 717
(ع) در دعاي ابوحمزه اشك مي ريزد و مي گويد كه من گريه براي مرگ خودم ، براي تاريكي قبر و تنگي قبر گريه مي كنم . ترسي كه اين اولياء الهي با آن پاكي وصفا داشتند يك ترس مقدسي بود كه همه بايد آن ترس را داشته باشند . اين ترس از روي معرفت و ايمان است . از روي اين است كه آنها متوجه هستند كه دارند كجا مي روند . با اينكه اينها تمام اعمال شان كار صالح و خير بود اما تكيه به اعمال نداشتند و تكيه شان به خداوند بود . آنها خجل بودند از اينكه اعمالشان را اسم ببرند .چگونه سر زخجالت برآورم بر دوست كه خدمتي بسزا بر نيامد ازدستم . بعضي مواقع ما با دو تا عمل كوچك از خدا طلبكار مي شويم و گله مي كنيم و چرا هاي زيادي داريم . در حاليكه بيشتر مشكل آنها هم تقصير خودمان است. گاهي آنها مشكل اجتماعي است ولي ما آنرا به خدا نسبت مي دهيم . مرحوم مجلسي در جلد شش بحار اين روايت را آورده است . حضرت علي (ع) با گريه بر پيامبر وارد شدند و فرمود كه مادرم از دنيا رفت . پيامبر گفت كه او مثل مادر من بود و گاهي اگر بچه هايش گرسنه مي ماندند من را سير مي كرد. پيامبر گاهي او را مادر صدا مي زد . پيامبر به او لباسي دارد كه آنرا كفن بكنند و در تشييع پيامبر پاي برهنه و آهسته آهسته تشييع مي كردند . پيامبر نماز اين بانو را خواند و هفتاد مرتبه تكبير
ص: 718
گفت . وقتي مي خواستند او را در قبر بگذارند پيامبر ابتدا خودش در قبر خوابيد و بعد او را در قبر گذاشتند و پيامبر تلقين را فرمودند . وقتي مردم داشتند پراكنده مي شدند پيامبر فرمود : اَبنُك اَبنُك نه جعفر و نه عقيل ، علي بن ابيطالب . علت اين كارها را از پيامبر پرسيدند . پيامبر فرمودند كه يك روزي من از احوال آخرت مي گفتم و از قيامت مي گفتم كه همه عريان محشور مي شوند . يك دفعه فاطمه لرزيد و گفت : واي از خجلت آن روز . من لباس خودم را تن او كردم تا روز قيامت پوشيده محشور بشود . اينكه من آهسته آهسته تشييع مي كردم بخاطر ازدحام فرشته ها بود كه آهسته آهسته تشييع مي كردند و اينكه هفتادمرتبه در نماز تكبير گفتم بخاطر اين بود كه هفتاد صف از ملائكه بسته شده بود . اينكه در قبر خوابيدم بخاطر اين بود كه روزي براي او از عالم قبر مي گفتم ، ديدم فاطمه ترسيد و گفت : واي از ضعيفي من اين فشار را چطوري تحمل بكنم ؟ گفتم : مادرم من در قبر تو مي خوابم و از خدا مي خواهم كه اين قبر بر تو فشاري نياورد و اينكه آن فرياد را زدم به اين جهت بود كه دو تا ملك براي سوال پيش او آمدند . روايت داريم كه به محض ورود به عالم قبر دو ملك مي آيند . بعد از اينكه انسان مُرد روح جدا مي شود و روح به بدن برزخي تعلق مي گيرد . در لحظات اول
ص: 719
و بخصوص در شب اول قبر هنوز خودش را نيافته و با عالم برزخ اُنس نگرفته و هنوز درست متوجه اين نظام نشده است . سالها در اين بدن و در اين دنيا بوده است و در تحير است . بخاطر همين مي گويند كه سه تا تلقين به مرده بكنيد زيرا متحير است . و خودش را هنوز بدني مي بيند كه در قبر خاكي مي برند . فشار قبر و سوال قبر براي اين قبر دو متر در يك متر نيست . عالم قبر اسم ديگر برزخ است منتها شخص در اوايل هنوز متحير است . پيامبر فرمودكه وقتي دو ملك از او سوال كردند كه پروردگار و پيامبرت كيست ؟ ا گفت : خدا و محمد . وقتي سوال كردند كه ولي و امام تو كيست ؟ اين خانم خجالت كشيد كه بگويد : فرزندم . دسته گلي مثل علي در اين دامن پرورانده شده است ولي خجالت مي كشد كه بگويد من كاري كرده ام . من به او گفتم كه بگو : فرزندم علي بن ابيطالب نه جعفر نه عقيل . وقتي او اين را گفت ، خدا براي او رحمتي فرستاد كه او با چشم روشني در آن عالم زندگي مي كند. اولياء همه مي ترسيدند . حضرت زهرا در وصيتش به اميرالمومنين مي فرمود : بعد از اينكه من را در قبر گذاشتي نرو ، بنشين و قرآن بخوان . ميت احتياج به خواند قرآن دارد . در آداب دفن داريم كه وقتي شخص متوفا را دفن كردند و مردم داشتند پراكنده مي شدند چند نفر از نزديكان
ص: 720
متوفا در آنجا بمانند . اين توصيه ي اكيد است . مدتي بمانند و تلقين بخوانند . امام صادق (ع) فرمود : يكي از نزديكان ميت دستش را روي خاك بگذارد و با صداي بلند تلقين بخوانند . وقتي اين تلقين را گفتند ، آن دو ملك به همديگر مي گويند كه برويم حجت را به او تلقين كردند . آمده كه بعد از دفن بر سر قبر بنشينند و قرآن بخصوص سوره ي ياسين ، ملك ، حمد و يازده مرتبه قل هوالله ، حمد و هفت مرتبه انا انزلنا را بخوانند ، دعا بكنند و براي ميت طلب رحمت بكنند . در روايت داريم كه اگر چهل نفر كنار قبر و جنازه بيايند و طلب مغفرت براي ميت بكنند خداوند مي گويد كه من شهادت شما را پذيرفتم و او را مي بخشم .
سوال – سوره اسرا آيات 50 تا 58 را توضيح بدهيد .
پاسخ – آيه پنجاه و سه مي گويد كه يكي از ترفندهايي كه شيطان براي فريب انسان دارد تفرقه و فتنه انگيزي است . بيشتر فتنه گري ها با يكسري حرف هاي جزئي شروع مي شود . بين زن و شوهر ، برادر و خواهر ، دو تا دوست با يك طعنه و نيش اختلافي پيش مي آيد و شايد منظوري هم نداشته است . قرآن به ما درس مي دهد كه اين حربه را از دست شيطان بگيريد . مي فرمايد : اي پيامبر به بندگان من بگو بهترين نوع حرف زدن را با هم داشته باشند هم محتوا و هم شكل حرف زدن خوب باشد.
ص: 721
زيرا شيطان در كمين است كه تفرقه بيندازد . او دشمن آشكار شما است . مواظب باشيد كه حربه به دست او ندهيد .
سوال – چكار مي شود كرد كه از اين وحشت قبر كاسته بشود ؟
پاسخ – كساني كه مومن هستند و مي دانند فردي مثل فاطمه زهرا (س) و امام سجاد (ع) از اين مسئله اشك و ترس داشتند ، ما هم بايد از آنها ياد بگيريم ، ما كه پاك تر از آنها نيستيم . اين يكي از فريب هاي شيطان است كه مي گوييم خدا مهربانتر از آن است كه ما را عذاب بكند و باعث وحشت ما بشود . آنها با اينكه رحمت خدا را مي ديدند از مرگ هم خوف هم داشتند . ما نبايد اين را مفري براي خودمان قرار بدهيم كه هركاري دلمان خواست بكنيم . خدا بي ديني و لاابالي گري را نمي بخشد . ما نمي توانيم كلاه شرعي سرخودمان بگذاريم . خدا فردي را مي بخشد كه تمام سعي و تلاش خودش را دارد مي كند و يك جا كم آورده است . اما كسي كه سعي نمي كند و دستورات الهي را انجام نمي دهد خيلي جذب رحمت الهي نمي كند . مواظب باشيم كه گرفتار اين ترفند شيطان نشويم . عمده وحشت عالم قبر بخاطر اين است كه ما با عالم غيب نامانوس هستيم . ما با عالم آخرت و برزخ و ملائكه خيلي انس نداريم آنها براي ما نامانوس و وحشتناك هستند . از طرف ديگر تعلق زياد ما به اين دنيا باعث وحشت ما مي شود. اولين كاري
ص: 722
كه بايد بكنيم اين است كه انس خودمان را با خدا زياد بكنيم . وقتي انس با خدا كه معدن همه ي رحمتهاست و همه چيز در دست اوست ، ديگر در هيچ جا وحشتي به شما دست نمي دهد و شما ديگر تنهايي نداري . ديگر از تنهايي و غربت نمي ترسي زيرا هيچ جا تنها نيستي . بزرگي تنهايي نشسته بود و با خدا صحبت مي كرد فردي وارد شد وگفت كه ديدم شما تنها هستي و پيش شما بنشينم . بزرگ گفت كه من تنها نيستم . من الان با خدا مشغول بودم و شما بزم ما را بهم زدي . كسي كه با خدا مانوس است وقتي در تنهايي قرار مي گيريد لذت مي برد . امام كاظم (ع) وقتي در سخت ترين سياه چال ها زندانها قرار مي گرفت مي گفت : خدايا شكرت ، دنبال جاي خلوتي مي گشتم كه با تو انس بگيرم . پس انس خودمان را با خدا زياد كنيم . وقتي انس با خدا زياد بشود در امور خدايي هم با ملائك مانوس مي شويم . دومين مطلب كه در روايت به آن تكيه شده است صدقه و نماز وحشت يا ليلة الدفن است . شب اول قبر يعني ورودي ميت به عالم برزخ است كه هنوز وحشت بر او هست و مدتي كه بگذرد كار سبك تر مي شود. شب اول خيلي سخت است . پيامبر فرمود : سخت ترين ساعات بر اولاد آدم شب اول قبر است . با صدقه دادن به اموات تان رحم كنيد و اگر نتوانستيد دو ركعت نماز بخوانيد
ص: 723
كه همان نماز ليلة الدفن است . پس اگر مومني از دنيا رفت اولين كار براي او صدقه است . اين از نماز مهمتر است . به نيت ميت صدقه به فقير داده بشود تا خدا رحمتش را بر او نازل بكند . اين نماز بدين صورت است كه در ركعت اول بعد از حمد آيت الكرسي و در ركعت دوم بعد از حمد يازده ده مرتبه اناانزلنا دارد كه وقتي نماز تمام شد صلوات مي فرستيم و مي گوييم كه ثواب اين نماز را به فلاني بفرست . پيامبر فرمود كه اگر اين نماز را بخوانيد قبر او تا قيامت وسعت پيدا مي كند. منظور عالم برزخ است . خود شخصي كه نماز را خوانده به تعداد مخلوقات عالم ثواب مي برد زيرا بزرگترين خدمت را كرده است . استاد محدث نوري در كتاب دارالسلام از قول استادش ملا فتح علي سلطان آبادي كه از عرفا در نجف بود نقل مي كرد كه من عادتي داشتم كه وقتي مسلماني از دنيا مي رفت بعداز نماز عشا دو ركعت نماز ليلة الدفن براي او مي خواندم . يك كسي به من گفت كه من يك از اقوامي كه از دنيا رفت بود را در خواب ديدم . او به من گفت كه خدا رحمت كند پدر اين عالم بزرگوار را زيرا با دو ركعت نماز من آزاد شدم . سومين چيزي كه براي رفع وحشت موثر است خواندن قرآن است . خواندن سوره ي ياسين قبل از خواب موثر است . خواند سوره ياسين بر سر قبر كسي كه از دنيا رفته است بسيار موثر
ص: 724
است . چهارمين چيز صلوات فرستادن است . گاهي فرستادن يك صلوات قبرستاني را نوراني مي كند. ما نمي دانيم كه يك صلوات چيست . با يك صلوات ميت از سختي رهايي پيدا مي كند . كار ديگري كه در روايات تاكيد شده ركوع را كامل انجام دادن است . ما نمي دانيم چه ارتباطي بين دفع وحشت و انجام دادن كامل ركوع است . بعضي ها ركوع را مثل نوك زدن انجام مي دهد اين ركوع ناتمام است . يكي ديگر از تفضلات الهي اين است كه اگر كسي از ظهر پنجشنبه تا جمعه از دنيا برود عذاب قبر از او برداشته مي شود . ديگري محبت اهل بيت است . پيامبر فرمود : محبت من و اهل بيت درهفت جاي وحشتناك كه اولين آن مرگ قبر و ... است نجات بخش است .
سوال – بعضي ها وقتي فوت مي كنند در قبر قرار نمي گيرند مثلا در دريا غرق مي شوند يا دفن نمي شوند . آيا اينها هم شب اول قبر دارند ؟
پاسخ – بله . امام صادق (ع) فرمود كه اسم ديگر برزخ قبر است . قبر دو تا معنا دارد . يكي همين گودالي است كه در قبرستان است و جايگاه بدن گوشتي ما است . بعد از مرگ تا قيامت ديگر با اين بدن كاري نيست . يك بدن ديگري به ما داده مي شود كه روح به آن بدن تعلق مي گيرد بنام بدن برزخي كه مثل اين بدن است ولي سنگيني ندارد شبيه بدني است كه ما در خواب مي بينيم . البته هزاران بار
ص: 725
كامل تر از اين بدن ما است . عالم برزخ روح با بدن مثالي استك ه مثل اين بدن است .اگر كسي در دريا دنيا رفته است يا مثل هنديها كه مرده را مي سوزانند و بر باد مي دهند ، قبر خاكي ندارد. ما به اين قبر كاري نداريم .سوال و فشار قبر براي برزخ است . در عالم برزخ اين اتفاقات رخ مي دهد . قرآن در مورد قوم نوح مي فرمايد : بخاطر گناهانشان در دريا غرق شدند و وارد آتش شدند .
12/4/90
در آن نفس كه بميرم در آرزوي تو باشم بدان اميد دهم جان كه خاك كوي تو باشم، بوقت صبح قيامت كه سر زخاك برآرم به گفتگوي تو خيزم به جستجوي تو باشم، به مجمعي كه درآيند شاهدان دو عالم نظر به سوي تو دارم غلام روي تو باشم ، حديث روضه نگويم گل بهشت نبويم جمال حور نجويم دوان به سوي تو باشم ، مي بهشت ننوشم ز دست ساقي رضوان مرا به باده چه حاجت كه مست روي تو باشم .
سوال – اگر مرگ ناگهاني بسراغ ما بيايد و ما نتوانيم آداب قبل از آن را اجرا كنيم چه اتفاقي مي افتد ؟
پاسخ - الان بسياري از مرگ هايي كه اتفاق مي افتد مرگ هايي نيست كه افرادي در كنار محتضر نشسته باشند و او را رو به قبله كنند و آدابي را دركنار او انجام دهند . متأسفانه اينگونه مرگ ها كم شده و مرگ هاي ناگهاني زياد شده است . تصادفات ، حوادث غير مترقبه ، سكته هايي كه در اين
ص: 726
زمان خيلي زياد شده و يا حتي برخي از مريضي هايي كه باعث شده افراد بر روي تخت هاي بيمارستان باشند و بستگان آنها در كنارشان نباشند كه در اين صورت امكان اجراي آن آداب وجود ندارد . البته تقاضايي كه از پرسنل محترم بيمارستان ها اعم از پزشكان و پرستاراني كه زحمت مي كشند داريم اين است كه علاوه بر وظيفه ي شغلي خود ، وظيفه ي ايماني و ديني را نيز در نظر بگيرند . اگر مريضي در حالتي است كه آنها تشخيص مي دهند علائم مرگ در او مشخص شده حتي الامكان آن آداب واجب را كه رو به قبله كردن است انجام دهند . چقدر خوب است كه يك پرستار كه در لحظه ي آخر در كنار مريضي است كه همراهي ندارد تلقين شهادتين كرده ، اسم ائمه را گفته و يا يك سوره ي قرآن بالاي سر او بخواند . شبيه اين سوال را از پيغمبر اكرم كردند ، پيامبر اكرم (ص) در جمع تعدادي از اصحاب بود كه فرمود به شخصي كه در شرف موت است شهادتين را تلقين كنيد و اگر كسي آخرين كلام زبان او لااله الا الله باشد داخل بهشت مي شود . يك شخصي گفت در زمان سكرات موت ما آنقدر گيج و متحير هستيم كه حواس ما نيست اين كلمات را بگوييم و اين حرف ها را بزنيم . همان موقع جبرائيل نازل شد و به پيامبر اكرم (ص) فرمود الان كه در صحت و سلامتي هستيد ، زبان شما باز و حواس شما جمع است كلمه ي لا اله الا الله را بگوييد
ص: 727
اگر مي خواهيد اين كلمه در قلب شما باقي بماند . چون زبان صرف كه در قلب نباشد خيلي هنر و ارزشي ندارد . مهم اين است كه در قلب باشد ، اگر كسي توانست بگويد كه چه بهتر اما اگر فرصت نكرد عمده اعتقادات قلبي است . بنابراين به تعبير سعدي كنونت كه چشم است اشكي ببار زبان در دهان است عذري بيار، كنون بايدت عذر تقصير گفت نه چون نفس ناطق زگفتن بخفت. علامه محمد تقي جعفري شاگرد يكي از عرفاي نجف به نام شيخ مرتضي طالقاني بودند كه مرحوم آيت اله بهجت نيز مدتي شاگرد ايشان بودند . علامه جعفري مي گويد دو روز مانده بود به محرم طبق عادت هرروز براي گرفتن درس به خدمت ايشان رسيدم. وقتي وارد شدم ايشان گفتند براي چه آمده اي . گفتم براي گرفتن درس آمده ام . ايشان گفت درس تمام شد . آقاي جعفري مي گويد من گمان كردم ايشان روزها را اشتباه كرده و فكر مي كند ايام تعطيلي محرم شروع شده است . گفتم هنوز دو روز به محرم مانده و درس برقرار است . او گفتن نه درس ديگر تمام شد . اين تعبير را كردند كه خر طالقان رفته و فقط پالان او مانده ، روح رفته و فقط جسم مانده است. بعد از آن نيز يك لااله الا الله گفت و اشك ريخت . فهميدم كه در حال خبر دادن از چيزي است يعني خبر از مرگ مي دهد و اينكه تمام شدن درس را به طور كلي مي گويد . گفتم آقا حالا آن درس تمام شد
ص: 728
اگر مي شود يك درس ديگري به ما بدهيد . اين شعر را خواند : تا زدستت مي رسد شو كارگر چون فوتي از كار، خواهي زد به سر. ما مي بينيم در كلمات و دعاهاي معصومين به استعداد موت يعني آمادگي براي مرگ اينقدر اشاره شده است. امام سجاد(ع) يك دعاي بسيار زيبايي دارد ، تقاضاي من اين است كه افراد اين دعاي زيبا را كه كوتاه هم است ضبط كرده و حفظ كنند و در سجده ها و يا قنوت هاي خود بخوانند . دعا اين است : خدايا من از تو مي خواهم تعلق و چسبندگي من به دنيا را كم كني ، به آن سراي ابديت رو كنم و توجه من بيشتر به عالم ابدي باشد . خدايا آماده شوم براي مرگ قبل از فرا رسيدن آن . ما همه آشنا هستيم كه در معارف، توبه و جبران خطاها واجب فوري است . در مباحث و اعتقادات كلامي ما آمده و همه هم اين نظر را دارند و از قرآن مجيد نيز استفاده مي شود كه توبه واجب فوري است . به اين خاطر اگردر توبه و جبران خطا ها تأخير كنيم معلوم نيست كه فرصتي براي انسان باقي بماند . من اگر بگويم بعداً جبران مي كنم ممكن است بعداً وجود نداشته باشد . الان ماه شعبان است و سه عمل است كه در اين ماه خيلي به آن توصيه شده است . اول صدقه ، دوم صلوات مخصوصاً آن صلوات معروفي كه مومنين هنگام ظهر بعد از نماز ظهر مي خوانند و سوم استغفار است . درست است كه
ص: 729
هفتاد مرتبه استغفراله و اتوب عليه در اين ماه توصيه شده است ولي توبه و استغفار زماني كامل است كه آن خطاهايي را كه مي توانم ، جبران كنم و تأخير نيندازم . مرحوم شيخ مرتضي زاهد پنجاه يا شصت سال پيش در همين تهران زندگي مي كرد . پيرمردهايي هستند كه از ايشان خاطراتي دارند و من با برخي از آنها برخورد داشته ام . اين مرحوم نقل مي كند كه يك بار بعد از نماز مغرب و عشا كه مسئله مي گفتم يك مسئله را اشتباه گفتم . وقتي به منزل رفتم متوجه شدم كه اشتباه گفته ام. همان شب راه افتاده و به در خانه ي مسجدي هايي كه دور و بر منزل ايشان بودند و آنها را مي شناختند رفتند وبه آنها گفتند كه آن مسئله را اشتباه گفته اند. به در چند خانه كه رفتند يك نفر به او گفت حاج آقا چه عجله اي است حالا فردا شب ما مي آمديم آنجا شما آن را تصحيح مي كرديد . گفت شما عجله نداريد شايد حضرت عزرائيل (ع) عجله داشته باشد وفرصت به فردا نرسد كه من آن را تصحيح كنم . اين چقدر ارزشمند است و چقدر زندگي را شاد مي كند . اينكه رزمندگان در جبهه ها اينقدر نشاط داشتند و شوخ و راحت بودند به اين علت است كه با مرگ مشكلي نداشتند . درست است كه مرگ آنها نيز ناگهاني بود و در يك لحظه خمپاره يا گلوله اي مي آمد اما آن ناگهاني به گونه اي بود كه آمادگي قبلي داشتند . اين آمادگي با
ص: 730
اين چند چيز ايجاد مي شود : اول توبه و جبران خطاها . يعني مطمئن نباشيم كه فردايي است ، شايد نباشد . اگر حق الله ، نماز و روزه و حجي به گردن من است نبايد بي خيال آن باشم . معنا ندارد كه يك مومن بي خيال حقوقي كه از خداوند متعال ضايع كرده باشد . البته من نمي گويم كه فرد همه ي كارهاي خود را كنار بگذارد و بايستد فقط نماز بخواند و روزه بگيرد . اگر نماز يا روزه ي قضايي به گردن فرد است روزي يك نماز قضا بخواند . همين مقدار كه نشان دهد بي تفاوت نيست كافي است . نبايد با واجبات و حرام هاي خدا شوخي كنيم . از اميرالمومنين (ع) سوال كردند كه آمادگي براي مرگ چيست ؟ ايشان فرمودند : فرائض و واجبات خود را انجام بده و اگر يك زماني فوت شده قضاي آن را بجا بياور . حرام ها را ترك كرده و تا آنجا كه مي توانيد به صفات اخلاقي خوب مزين شويد. بعد ايشان فرمودند : اگر اينچنين شد ديگر براي فرد فرقي ندارد كه چه زماني مرگ فرا برسد . براي چنين شخصي مرگ ناگهاني به معناي غافلگيرانه معنا ندارد . چون هميشه آماده است و غافلگير نمي شود . من اين مطلب را از آقازاده مرحوم آقاي اراكي شنيدم كه يكي از خوبان نجف كه معاصر مرحوم ميرزاي شيرازي بود يعني آقاي فاضل اردكاني يك مرتبه نماز عشاي خود را كه خواند و شام خود را كه خورد گفت نماز خوبي خوانديم ، شام خوبي خورديم و مرگ
ص: 731
خوبي هم مي كنيم و همان شب از دنيا رفت . ببينيد براي اين افراد چقدر آسان و راحت است . پس در جبران حقوق گذشته همانطور كه همه ي مومنين مي دانند حق الله و بخصوص حق الناس مهم است . حضرت امام در وصيت ها و نصيحت هاي خود به مرحوم حاج احمد آقا فرزند بزرگوار ايشان مي فرمايد: بعد از مرگ آنجا كه كار ما با خدا باشد و حساب ما با او باشد الرحم الراحمين است . ولي آنجا كه كار ما با مردم باشد ، مردم ديگر ارحم الراحمين نيستند و به سادگي نمي گذرند چون همه كم دارند تا يك چيزي از تو نگيرند تو را رها نمي كنند . در سوره ي فجر از مرصاد نام برده شده است و در روايت داريم كه مرصاد گذرگاهي است در عالم آخرت . كسي از آن عبور نمي كند اگر حقي به گردن ديگري داشته باشد و مديون كسي باشد . يعني صاحبان حق بايد راضي باشند تا از آن گردنه و گذرگاه عبوركنيم . آنجا صاحبان حق را مي آورند و مي گويند تو بايد از آنها رضايت بگيري . آنجا ديگر رضايت به يك كلمه ي حلالم كن معمولي تمام نمي شود . پيغمبر در جمعي از اصحاب فرمود مي دانيد مفلس به چه كسي مي گويند ؟ اصحاب گفتند آن كه با جيب خالي كلي بار زندگي بر دوش داشته باشد . پيامبر فرمود اين مفلس نيست و فقط بي پول است . مفلس كسي است كه در عالم آخرت او را مي آورند درحالي كه كيسه
ص: 732
ي اعمال خير او خيلي پر است اما او را به همين مرصاد مي آورند . صاحبان حق كه حقي را از آنها ضايع كرده ، آبرويي ريخته و اذيتي كرده است و مالي از آنها خورده مي آورند و بايد رضايت بگيرد . در اين حالت از كيسه ي خيرات اين فرد بر مي دارند و به ديگران مي دهند تا راضي شوند . اگر اعمال خير او تمام شد از گناهان و بار ديگران بر روي دوش اين فرد مي گذارند . پيامبر فرمود مفلس اين فرد است كه اول باري از خيرات داشت اما الان كيسه اي از گناهان بر دوش دارد . بنابراين اولين وظيفه و آمادگي قبل از مرگ اين است . اينكه اگر حقي ضايع شده به وصيت نگذاريم تا ديگران براي ما انجام دهند . ديگران گاهي در اعمال خود مانده اند . بازماندگان ، بعد از مرگ تا چند روز داغ هستند و بعد شايد فراموش كنند . بعد از آن ما مي مانيم و كوله باري از سختي ها و معطلي هاي آن طرف. دومين وظيفه اين است كه افرادي كه مي توانند و براي آنها امكان پذير است كفن تهيه كنند . از مرحوم آيت الله بهجت است كه تهيه ي كفن عمر را طولاني مي كند . روايتي در وسايل الشيعه است كه مي فرمايد: اگر كسي كفن را تهيه كند و هر از گاهي به آن نگاه كند جزو غافلين نيست و هر موقع به آن نگاه كند اجر و ثواب به او مي دهند . سومين چيزي كه خيلي به آن توصيه
ص: 733
شده بحث وصيت است . در روايات ما وصيت نشانه ي عقل شمرده شده و حقي است به گردن يك مسلمان . ما حتي در آيه ي قرآن داريم كه كساني كه نشانه هاي مرگ براي آنها ظاهر شده الزام است كه وصيت كنند به عنوان يك وصيت شايسته براي خويشان و بستگان آنها ، اين يك حقي است به گردن متقين . نكته ي اول اينكه بهترين وقت وصيت در زمان صحت و سلامتي است كه انسان علائمي از مرگ را نمي بيند . ولي آخرين وقت وصيت زماني است كه انسان علائم مرگ را مي بيند . قرآن اشاره به اين آخرين وقت كرده كه وقتي انسان اين علائم را مي بيند ديگر آخر كار است . پيامبر اكرم (ص) يك تعبيري دارد كه وصيت را زير بستر و بالين خود قرار دهيد، منظور اينكه وصيت اينقدر در دسترس باشد . اگر كسي حقي به گردن خود دارد چه حق الله و چه حق الناس واجب است كه وصيت كند . اين وصيت يا مي تواند شفاهي باشد و يا اينكه آن را بنويسد . اما اگر حق الناس و حق اللهي به گردن او نيست ، خمس و زكات ، بدهي، نماز و روزه اي به گردن ندارد و حقي از كسي ضايع نكرده ، اين وصيت براي او مستحب موكد است . تكليف است كه اگر داراي اموالي است ديگران بدانند چه بايد بكنند . البته وصيت تنها بخاطر اموال نيست و مي تواند براي توصيه هاي خيري باشد كه تجربه هاي زندگي به او آموخته است . همانطور كه اميرالمومنين
ص: 734
(ع) به فرزند خود امام حسن (ع) آن وصيت هاي بسيار ارزشمند را دارد . اما در عين حال اگر كسي اموال دارد و حقوقي به گردن او نيست مستحب موكد است كه وصيت كند . سومين مطلب اين است كه وصيت ها عادلانه باشد . گاهي اوقات برخي از افراد خيلي مقدس مي شوند و همه ي اموال خود را مي بخشند و حق فرزندان ناديده گرفته مي شود و يا به بعضي از فرزندان بيشتر مي دهند . پيامبر اكرم (ص) شنيدند كه يكي از مسلمين تمامي اموال خود را در زمان حيات خود بخشيده در حالي كه فرزندان او محتاج هستند . پيامبر (ص) فرمود: با اين فرد چه كار كرديد . گفتند در قبرستان مسلمين او را دفن كرديم . پيامبر فرمود: اگر من بودم اجازه نمي دادم او را در قبرستان مسلمين دفن كنيد . كار اين فرد مومنانه نبوده . نكته ي چهارم مقدار وصيت است . درست است كه تا وقتي شخص زنده است مالك تمامي اموال و دارايي هاي خود است اما پس از مرگ فقط در يك سوم از اموال خود اختيار دارد . يعني فقط مالك ثلث اموال است . با اينكه همه ي اموال را او تهيه كرده اما دو سوم اموال بعد از مرگ متعلق به او نيست . اگر كسي مي خواهد وصيت كند كه بعد از مرگ من اين مقدار نماز و روزه براي من بگيريد ، يا بعد از مرگ من اموال من را وقف كنيد و يا خانه را به همسر من بدهيد، اين بخشش ها و وصيت ها
ص: 735
اگربيش از مقدار ثلث باشد ارزش ندارد . مثلاً اگر كل مال صدو بيست ميليون تومان است تا چهل ميليون تومان فقط مي تواند وصيت كند اگر بيشتر شد به شرطي كه همه ي وراث اجازه دهند قابل اجرا است واگر نه فقط تا ثلث . البته آن چيزي كه ما در روايات داريم اين است كه اگر شخصي كه مي خواهد وصيت كند ، فرزندان او احتياج دارند مستحب است تا يك چهارم و يك پنجم مال را وصيت كند . آخرين نكته اين است كه حضرت اميرالمومنين (ع) فرمودند : بهترين وصيت اين است كه خود فرد وصي خود باشد . يعني آن كارهايي كه ديگران مي خواهند براي او انجام دهند خود او انجام دهد . چرا انسان براي بعد بگذارد، انسان بهتر است تا وقتي كه زنده است ببخشد و فرزنداني را كه الان احتياج دارند تأمين كند تا آنها دعا كنند . داريم كه كسي وصيت كرد بعد از مرگ انبار خرمايي را به صدقه بدهند . بعد از مرگ او اين كار را كردند. پيغمبر اكرم (ص) رسيد يك عدد خرما در آن انبار مانده بود ، فرمود اگر اين يك عدد خرما را خود او در زماني كه زنده بود انفاق مي كرد بهتر از كل انبار خرمايي است كه بعد از او به صدقه داده شد. چون اسلام به دنبال رشد فرد است و اينكه تعلق او از دنيا كنده شود . درست است كه بعد از مرگ هم صدقه فايده دارد ولي آن كار قبل از مرگ فايده ي بيشتري دارد . پسري بود كه مدام
ص: 736
به پدر خود مي گفت يك مقدار از اين اموال را در راه خدا بده . آن پدر مي گفت بعداً وصيت مي كنم . يك شبي در كوچه اي در حال گذر بودند در آن زمان برق نبود ، اين پسر فانوس را كه بايد در جلوي پدر نگاه مي داشت تا كوچه روشن شود پشت سر او نگاه داشت . پدر گفت جلو بيا نور بايد جلو باشد چرا پشت سر رفته اي؟ پسر گفت من هم همين را مي گويم ، نور بايد جلو باشد و انسان عمل رابايد جلوجلو بفرستد. برگ سبزي به گورخويش فرست كس نيارد زپس، تو پيش فرست . اين نكات: توبه و جبران خطاها و حقوق ضايع شده ، وصيت ، تهيه ي كفن و احياناً تربت اباعبداله (ع) همان مصاديق آمادگي براي مرگ است .
سوال – لطفاً درخصوص سوره ي نحل آيات 111 تا 118 توضيح بفرماييد.
پاسخ – در آيه ي 114 پروردگار عالم مي فرمايد ازآن چيزي كه خداوند به شما رزق داد و روزي شما كرد بخوريد در حالي كه دو شرط داشته باشد يكي آنكه حلال باشد و آن طهارت باطني كه مخصوص خداوند است و باعث رشد مي شود در آن چيزي كه مي خواهيد استفاده كنيد باشد و دوم اينكه طيب باشد . يعني طهارت ظاهري داشته باشد . ممكن است گاهي اوقات يك چيزي حلال باشد اما نجس باشد يعني طهارت ظاهري نداشته باشد . بنابراين هر دو شرط هم طهارت باطني داشته باشد كه ما به حلال بودن تعبير مي كنيم كه باعث رشد معنوي انسان مي
ص: 737
شود و سوخت مناسبي است كه روح را ارتقاء مي دهد . هم اينكه طيب و طاهر باشد يعني ظاهر آن نيز آلوده نباشد . بعد خداوند متعال مي فرمايد: وقتي از روزي استفاده كرديد ما اين روزي را براي چيز ديگري گذاشته ايم كه از استفاده از آن مهمتر است ، روزي ها را استفاده كردن براي اين است كه انسان به شكر برسد . اگر روزي را استفاده كند و به شكر برسد اين روزي نعمت مي شود . در روايتي از امام كاظم (ع) است كه شكر نعمت بالاتراز خود نعمت است . يعني اگر شما غذايي را مي خوريد كه نعمت است شكر آن بالاتر از آن غذا است . اگر سلامت نعمت است شكر آن بالا تر از خود سلامتي است . چون نعمت ها براي اين است كه ما را به قرب خدا برساند و نعمت ها با شكر ما را به قرب مي رساند . وگرنه اگر نعمت باشد و خدا را در آن نبينيم ، نعمت تبديل به نقمت مي شود . در روز قيامت سوال مي شود كه چرا اين نعمت را حجاب خود كرديد ؟ اين بايد نردبان قرب مي شد در حالي كه آن را نردبان سقوط خود كرديد . بنابراين در اين آيه تعبير شده كه اگر بنده و عابد هستيد با شكر، نعمت ها را استفاده كنيد .
سوال – قبض روح چيست و در آن چه اتفاقي مي افتد؟
پاسخ – بحث قبض روح همان چيزي است كه ما از آن تعبير مرگ و جان دادن مي كنيم . در قرآن
ص: 738
با اين لفظ نيامده و ما در قرآن اصلاً تعبير قبض روح نداريم . البته در روايات داريم . در قرآن يك تعبير دقيق تري داريم به نام توفي كه كلمه ي وفات نيز از همين گرفته شده است . توفي يا وفات يعني تحويل گرفتن . اينكه ما به قبض روح مي گوييم توفي و در قرآن نيز آمده است يعني فرشته ي مرگ روح را تحويل گرفته و تعلق آن را از بدن قطع مي كند . روح موجود مجرد است و بدن مادي است . مانند آبي نيست كه از كوزه بيرون بيايد بلكه تعلق و رابطه ي آن قطع مي شود . گاهي اوقات ما به غلط به مرگ فوت مي گوييم . فوت به معناي تمام شدن و از بين رفتن است . در واقع از بين نمي رود بلكه وفات مي كند . وفات يعني تحويل گرفته شد و از اين عالم به يك عالم ديگري رفت . در قرآن براي دو مورد تعبير توفي و وفات بكار گرفته شده است : يكي در رابطه با موقع خواب و خوابيدن و يكي در رابطه با مرگ . در خواب نيز ما وفات پيدا مي كنيم و مكرر در چند آيه قرآن اين مسئله را بيان كرده است . قرآن مي فرمايد: خداوند متعال آن كسي است كه هنگام مرگ جان ها را توفي كرده و تحويل مي گيرد و آن كسي كه زمان مرگ او نرسيده هنگام خواب اين توفي براي او صورت مي گيرد . يعني تشابه خواب و مرگ همين است . درست است كه در هردو
ص: 739
توفي و وفات و تحويل گرفتن روح از اين جسم به يك عالم ديگر صورت مي گيرد كه همه ي ما در خواب آن را تجربه كرده ايم . يعني به نوعي همه ي ما وفات هاي متعدد داشته ايم و تجربه كرده ايم ولي فرق آن اين است كه در مرگ تعلق روح به بدن به طور كلي قطع مي شود و ديگر مديريت بدن را روح نخواهد داشت . ولي در هنگام خواب تعلق ورابطه ي روح با بدن ضعيف مي شود . لذا ضربان قلب و نبض كاهش پيدا مي كند وحرارت بدن پايين مي آيد بنابراين شبه مرگ است . وقتي از امام باقر (ع) سوال كردند كه مرگ چيست فرمود: همان خوابي است كه شما هر شب داريد ولي دراز مدت است . يعني مرگ يك خواب طولاني است و خواب يك مرگ سبك است . لذا پيامبر اكرم (ص) هر موقع مي خوابيدند يك آداب زيبايي را انجام مي دادند . مرحوم محدث قومي نقل كرده كه پيامبر(ص) هر موقع مي خوابيدند اينگونه دعا مي كردند : خدايا به نام تو كه مي خواهم بميرم و زنده شوم و زماني كه از خواب بيدار مي شد شكر مي كرد كه خدارا شكر كه ما را بعد از مرگ زنده كرد . اين تعابير را فارسي نيز بگوييم اشكالي ندارد بلكه مهم نوع برخورد با خدا و مرگ است . كه اينقدر دم دست و جلوي چشم باشد و انسان با آن مأنوس باشد . چقدر انسان آرزو مي كند در آن لحظات آخري كه از دنيا مي رود و
ص: 740
مرگ حتمي او فرارسيده كه خدايا يك لحظه ي ديگر به من فرصت بده . اما الان خدا را شكر مي كنيم كه ما را بعد از آنكه مرده بوديم بازگرداند . در معارف و فقه ما است كه اگر فرد در حال جنابت است نخوابد و اگر خواست در اين حالت بخوابد مستحب است كه وضو بگيرد . آن چيزي كه توصيه شده اين است كه شخص جنب وضو بگيرد و يا حداقل تيمم كند و بخوابد . در روايتي از اميرالمومنين (ع) است كه شخص طاهر باشد و اگر جنب بود وضو بگيرد و يا حداقل تيمم كند به اين خاطر كه روح را در هنگام خواب عروج مي دهند و به سمت خدا مي برند . واگر مرگ شخص در آن حالت برسد ديگر او را باز نمي گردانند وگرنه او را باز مي گردانند تا زمان مرگ او . بنابراين چون يك چنين اتفاقي مي خواهد رخ دهد كه روح در محضر الهي حاضر شده و در عالم بالاتري برود گفته اند كه در حالت جنابت مكروه است .
سوال – لطفاً درخصوص قابض و حضرت عزرائيل توضيح بفرماييد.
پاسخ – متأسفانه يكي از جفاهايي كه برخي از ما در رابطه با ملك الموت و حضرت عزرائيل انجام مي دهيم ديد بدي است كه نسبت به اين بزرگوار داريم . يعني گاهي از ملك مقرب الهي يك هيولا ترسيم مي كنيم . اين خيلي بد است كه بي جهت يك تنفري از ايشان در خود ايجاد كنيم . تعداد ملائك بي شمار است اما چهار فرشته رئيس فرشتگان هستند . يكي
ص: 741
از فرشتگان حضرت جبرائيل (ع) است كه ايشان و زير دستان او مأمور در علم ، معرفت ، وحي و الهام رساندن به اهل آن و در امداد هاي غيبي هستند . برخي از ملائكه مأمور رزق هستند و روزي ها را مي رسانند كه رئيس آنها حضرت ميكائيل (ع) است . دسته ي بزرگي از ملائكه هستند كه مأمور حيات و زندگي بخشيدن هستند . زماني كه روح در جنين دميده مي شود حيات در او القاء مي شود . يا هنگامي كه در قيامت همه از قبرها برانگيخته مي شوند و دوباره زنده مي شوند كه مأمور اين كار حضرت اسرافيل است . يك دسته ي عظيمي از ملائكه مأمورين گرفتن جان و قبض روح هستند كه اينها حضرت عزرائيل (ع) و مأمورين زير دست او هستند . حضرت عزرائيل جزو روساي ملائكه و مقرب الهي است . در قرآن داريم كه اينها بندگان بزرگوار الهي هستند كه هيچ معصيت ندارند . بنابراين حضرت عزرائيل ملك ، نوراني وبسيار زيبا است . يعني خود او چون ملك است و هيچ گناهي ندارد بنابراين بسيار زيبا است . مرحوم آيت اله خوانساري كه از اولياي الهي بود ايشان مي گفت من حضرت عزرائيل (ع) را ديدم كه چقدر زيبا است و اصلاً از او نترسيدم . هفت قدم به سمت من آمد از اين حركت فهميدم كه هفت روز ديگر بيشتر زنده نيستم و همينطور نيز شد . اينكه برخي از افراد ملائك مرگ را به چهره هاي ديگر مي بينند ، در واقع در ظرف ادراك آنها يك نوع زشتي است كه در
ص: 742
اين ظرف آن ملك را زشت مي بينند . مانند اينكه شما در يك ظرفي كه آلودگي دارد آب زلال بريزيد . بنابراين خود او زشت نيست و بسيار هم زيبا است اما براي برخي از افراد اين ملائكه زشت هستند . چون زشتي باطني خود آن فرد را نشان مي دهند و مانند آينه عمل مي كنند . در روايت داريم كه حضرت ابراهيم (ع) به حضرت عزرائيل (ع) گفت اگر مي شود آن طور كه افراد فاجر را قبض روح مي كني خود را نشان بده . گفت طاقت نداري ببيني ، حضرت ابراهيم گفت چرا . گفت روي خود را برگردان و بعد نگاه كن . حضرت ابراهيم (ع) روي خود را برگرداند و بعد نگاه كرد خود او توصيف مي كند كه چهره اي بسيار زشت و متعفن بود كه از دماغ و دهان او دود و آتش بيرون مي آمد حضرت بيهوش شد. بعد كه بهوش آمد گفت يا ملك الموت اگر آن فرد فاسق و فاجر هيچ عذابي نداشته باشد بجز ديدن تو، در لحظه ي آخر براي او بس است . اگر حضرت عزرائيل (ع) با اين چهره مي تواند براي فجار نشان داده شود براي مومن به حدي زيبا نشان داده مي شود كه ديدن او با آن نورانيت و عطر عجيبي كه دارد باعث مي شود كه روح از بدن پر بكشد . شما در قرآن ببينيد وقتي حضرت يوسف را زنان مصر ديدند دست هاي خود را بريدند . يعني جمال يوسف باعث شد كه از حالت عادي بيرون بروند . وقتي جمال ملكوتي حضرت
ص: 743
عزرائيل مي آيد چنان شخص از ديدن اين بزرگوار متحير خواهد بود كه پر مي كشد . بنابراين ما بايد ديد خود را از حضرت عزرائيل عوض كنيم و با احترام از او ياد كنيم به تعبير بعضي از اهل معرفت با او دوست شويم . برخي گفته اندكه بايد با او بيشتر دوست شد چون واسطه ي انتقال ما به عالم ربوبي است .
سوال – چطور در يك لحظه حضرت عزرائيل مي تواند جان هزاران نفر را بگيرد ؟
پاسخ – حضرت عزرائيل (ع) تنها نيست و هزاران ملك به او كمك مي كنند . لذا الزامي ندارد كه خود او بر بالين هر كسي باشد . شأن ملك مقرب بالا تر از اين است كه بالاي سر همه بيايد . براي برخي افراد ضعيف تر، ملائك پايين تر را مي فرستد و براي برخي افراد قوي تر درحد اولياء الهي خود او حاضر ميشود . حتي اگر ملائك مرگ متعدد نبود و خود حضرت عزرائيل تنها هم بود باز هم مشكلي نبود . به اين خاطر كه حضرت عزرائيل مادي نيست كه بخواهد از جايي به جاي ديگر برود . ما كه در عالم ماده هستيم زماني كه در يك مكان هستيم ديگر نمي توانيم درجاي ديگر حضور داشته باشيم . ولي او كه مجرد است احاطه به تمام عالم دارد لذا امام صادق (ع) از قول حضرت عزرائيل (ع) نقل كرده كه كل عالم در دست من مانند سكه اي است در دست شما .
سمت خدا – 5/4/90
حجت الاسلام عالي
دل شيخ نيشابور ، دل پير هرات است دل
ص: 744
نورمحمد ، عطر صلوات است ، دل گفتم و اين دل سجاده ي مكه است تسبيح مدينه است ، مهر عتبات است ، هوهوزدن دل، عشق است و جنون است حق حق زدن او ، صوم است و صلاة است، شعر از سر من دست برداشته اما بالاي سرم باز ابر كلمات است، پايان من و دل آغاز شگفتي است مي ميرم و مرگم در قيد حيات است .
سوال – در ادبيات ديني و در ادبيات مرگ، ما به واژه اي برخورد مي كنيم به اسم سكرات . سكرات با احتضار چه فرقي دارد ؟
پاسخ – اين واژه ي سكرات موت در ادبيات ديني ما وجود دارد . سكرات جمع سكره است كه كلمه ي سكر و مستي نيز از همين كلمه مشتق مي شود . و در قرآن مفرد اين كلمه به كار برده شده است . سكرات در واقع همان حالت احتضار است اما از آن جهت به حالت دم مرگ احتضار مي گويند كه وقت حضور مرگ ، وقت حضور ملائك است . و از آن جهت به آن سكرات مي گويند كه انسان در يك تحير ، سردرگمي و گيجي قرار مي گيرد شبيه افراد مست . از يك طرف انسان حسرت اين را مي خورد كه عمر او به پايان رسيده و درست استفاده نكرده است . و اندوه اين را مي خورد كه در حال جدا شدن از دنيا و امور مورد علاقه اي است كه عمري با آنها انس گرفته است و از طرف ديگر عوالم ناشناخته اي براي او جلوه مي كند كه وحشت آور
ص: 745
است . ديدن صحنه هايي كه تا به حال نديده است او ملائك و شياطين را كه حاضر شده اند مي بيند. و همينطور عمري فرد با بدن خود انس گرفته ، آن فشاري كه باعث شود روح از بدن جدا شود يك حالت سردردگمي و گيجي و تحيري ايجاد مي كند كه به آن سكرات مي گويند . اگر يك دندان ما شديداً درد بگيرد ما سردرگم و گيج مي شويم و خيلي چيزها را فراموش مي كنيم . دندان درد با حالات دم مرگ قابل مقايسه نيست . در قرآن يك تأبير ديگري هم وجود دارد به نام قمرات الموت . قمرات به معناي شدايد و سختي هاي مرگ است . يك تعبير اميرالمومنين (ع) در خطبه ي 109 نهج البلاغه دارد كه توصيف هنگام سكرات است . اين مطلب را اززبان كسي مي شنويم كه به جزئيات اين راه آگاه بوده است . حضرت مي فرمايند : آن هنگام قابل توصيف نيست . از يك طرف سكرات موت و سختي جان دادن و از طرف ديگر غم و اندوه فرصت هايي كه فرد از دست داده است تمام وجود او را مي گيرد . درآن لحظات سخت اعضاء بدن سست مي گردد و رنگ آنها تغيير مي كند . با لحظه لحظه زياد شدن آثار مرگ در پيكر، زبان از كار مي افتد ( يعني اولين عضوي است كه از كار مي افتد ) و قدرت سخن گفتن سلب مي گردد . ولي همچنان اعضاء خانواده ي خود را با چشم نگاه مي كند و با گوش هاي خود مي شنود ،
ص: 746
عقل او نيز سالم است . فكر مي كند كه عمر خود را به چه چيزهايي گذرانده و در چه راهي روزگار خود را تباه كرده است . به ياد اموالي مي افتد كه با خون دل آنها را جمع كرده و كاري به حلال و حرام آن نداشته است . اين نشان مي دهد كه حضرت كساني را توصيف مي كند كه اهل دنيا هستند . و حالا بايد برود و جوابگوي اين اموال باشد . لذت و استفاده ي آن براي ديگران و حساب پس دادن و بدبختي آن براي او مانده است . مرگ همچنان بر اعضاء بدن او چيره مي گردد تا آنجا كه گوش او نيزمانند زبان از كار مي افتد . و فقط به خانواده ي خود نگاه مي كند و حركت زبان آنها را مي بيند ولي ديگر صدايي نمي شوند . پس از مدتي چشم او نيز از كار مي افتد و روح از بدن خارج مي شود. مرداري خواهد شد در بين خانواده ي خود به طوري كه از نشستن نزد او وحشت مي كنند و از نزديك شدن به او دوري مي نمايند . در اين حال ديگر نه گريه كننده اي او را ياري مي كند و نه كسي به او جواب مي دهد . سپس او را برداشته و بسوي آخرين منزلگاه يعني قبر مي برند و او را آنجا تنها گذاشته و به دست اعمال خود مي سپارند و از ديدار او براي هميشه چشم مي پوشند . اين آن لحظه سكرات و قمرات است كه حضرت امير(ع) توصيف كرده و لحظه
ص: 747
ي سختي است .
سوال – ما چه كاري مي توانيم بكنيم كه اين سختي ها و شدايد آسان شود ؟
پاسخ – در روايات اهل بيت (ع) هم به عواملي اشاره شده كه باعث آسان شدن مرگ ، راحت از دنيا رفتن و سختي نكشيدن فرد مي شود و هم عواملي كه باعث مي شود فرد با سلامت از دنيا برود . اين دو نكته است ، اينكه هم انسان راحت از اين عالم به عالم ديگر منتقل شده و سختي نكشد . و هم با سلامت رفته و دچار آن وسوسه هايي كه شياطين در لحظه ي آخر انسان را مي كنند و تيرهاي آخر را به سمت او پرتاب مي كنند نشود . اينجا ديگر منزل آخري است كه دست شيطان به انسان مي رسد و در نتيجه تمام تلاش خود را در اين لحظه مي كند . اهل بيت در روايات مختلفي اشاره به عوامل آسان ، راحت و با سلامت از دنيا رفتن كرده اند . اصلي ترين مورد اين است كه انسان اعتقادات سالم و درستي داشته باشد . ترديدي نيست كه اگر من ايمان به خدا و آخرت داشته باشم و سيم اتصال من به خدا وصل باشد ، زماني كه مي خواهند من را به سمت خدا منتقل كنند وحشت نمي كنم . چرا كه من را به سمت دشمن نمي برند بلكه به سمت دوست مي برند . خود اين ايمان ، انسان را در لحظه ي آخر راحت مي كند . در روايت زيبايي است كه حضرت عزرائيل (ع) بر ابراهيم خليل الله وارد شد
ص: 748
. حضرت ابراهيم (ع) وقتي او را ديد پرسيد: آيا تو الان من را دعوت مي كني كه به اختيار آن طرف بيايم، يا زمان اختيار گذشته و خواهي نخواهي بايد بروم ؟ حضرت عزرائيل (ع) گفتند نه به اختيار خود شما است كه بياييد يا نياييد . حضرت ابراهيم چيزي گفت كه حضرت عزرائيل را به فكر وادار كرد : خدا دوست و خليل من است ، آيا ديده اي كه يك دوستي مرگ را به دوست خود هديه بدهد ؟ حضرت عزرائيل درمانده شد . از خداوند متعال خطاب به حضرت عزرائيل رسيد كه به او بگو آيا ديده اي كه دوستي از ديدار دوست خود بدش بيايد . تو به طرف دوست خود مي آيي و دوست مشتاق ديدن دوست است . اگر بخواهيم اين نگاه را به مرگ داشته باشيم مستلزم اين است كه ايمان داشته باشيم . در اين صورت چقدر اين لحظه براي فرد زيبا خواهد بود . در آيه بيست و هفت سوره ي ابراهيم داريم كه خداوند مومنين و افراد با ايمان را نگاه مي دارد و در دنيا و آخرت آنها را تثبيت مي كند . ما در روايات متعدد داريم كه حضرت عزرائيل (ع) مي گويد كه من از پدر و مادر مهربان بر مومن مهربان تر هستم . خود او مومنين را به شهادتين تلقين مي كند . ملائكه ي مرگ به او خوش آمد گفته و به استقبال او مي آيند . در روايتي داريم كه دو شاخه ي گل بسيار معطر از حرم الهي براي او آورده مي شود . بوي يكي
ص: 749
از آنها به گونه اي است كه فرد خانواده و اموال خودرا فراموش مي كند تا سختي نكشد . و بوي ديگري از نسيم رحمت الهي آنچنان حالتي در او ايجاد مي كند كه سخاوتمندانه جان خود را بدهد. اينها همه براي مومن است . يك روايتي است از حضرت امام صادق (ع) كه مي فرمايد: روزي گذر سلمان در كوفه به بازار آهنگرها افتاد . يك مرتبه ديد جواني بيهوش شده و مردم اطراف او را گرفته اند . سلمان كه از آن نزديكي عبور مي كرد، يكي از آن افراد دويد و به او گفت يا اباعبدالله اين جوان مريض و بيهوش است بيا يك دعايي بالاي سر او بخوان كه بهوش بيايد . حضرت سلمان وقتي نزديك شد و به بالين جوان رسيد او چشم باز كرد . تا سلمان را ديد سر خود را بلند كرد و گفت يا ابا عبدالله اينطور نيست كه مردم گمان مي كنند من بيمار هستم . وقتي گذر من به بازار آهنگرها افتاد و ديدم كه با چكش هاي آهني به ميله هاي سرخ مي كوبيدند ياد اين آيه افتادم : نگهبانان جهنم با چكش هاي آهنين بر دوزخيان مي زنند . در اين حالت ديگر نفهميدم و از هوش رفتم . سلمان ديد اين فرد با معرفت است با او دوست شد . بعد از يك مدتي اين جوان مريض شد ، سلمان به عيادت او رفت و ديد كه موقع مرگ او است . سلمان به حضرت عزرائيل (ع) خطاب كرد كه يا ملك الموت اين جوان برادر و دوست من است لطفاً
ص: 750
مراعات او را بكن . حضرت عزرائيل فرمود: يا ابا عبدالله من مراعات اين جوان و تمام مومنين را خواهم كرد و با آنها دوست هستم . بنابراين اصلي ترين شرط براي راحت مردن ايمان است . البته اگر مي خواهيم ايمان در لحظه ي مرگ و پس از آن در مراحل ابديت حافظ ما باشد بايد در دنيا حافظ ايمان خود باشيم . ما حافظ ايمان خود باشيم تا ايمان در سختي ها حافظ ما باشد . بعضي از افراد هستند كه از ايمان و اعتقادات خود محافظت ندارند . چه بسا كه اعتقادات آنها لغزنده و سست است . در روايت داريم كه اعتقادات و ايمان بعضي از افراد عاريه اي است ، از اين دست مي گيرند و از آن دست مي دهند . مثلاً تا يك مقدار وضع مالي جابجا مي شود ، حقوق كم و زياد مي شود و فشار زندگي وارد مي شود چه بسا افراد خدا را به ظلم متهم مي كنند . اينها خطرناك است . بايد ايمان ها را تثبيت كرده و نگاه داشت . تثبيت ايمان و اعتقادات هم فقط با خواندن كتاب و يا رفتن به كلاس عقيدتي نيست . اينها خوب است و مي تواند عقل را قانع كند . اما دل انسان نيز بايد قانع شود . بايد قلب انسان باور كند و ايمان در قلب رسوخ كند . باور قلب با عمل به دست مي آيد . هرچقدر ما اعمال خود را طبق وظايف و دستورات ديني انجام دهيم مانند چكشي كه بر ميخ مي رود و فرو مي رود باعث
ص: 751
تثبيت اعتقادات در قلب و باور آنها مي شود . اين آيه ي قرآن است : اگر مي خواهيد به يقين و باور قلبي برسيد ، عبوديت و بندگي انجام دهيد . عمل صالح هم حافظ و تثبيت كننده ي ايمان و هم ارتقاء دهنده ي آن است . هم ايمان عمل صالح را خالص تر مي كند و هم برعكس . هر گناه و معصيت بندهاي ايمان و اعتقادات را شل و پاره مي كند . چه بسا بعد از مدتي اگر انسان دچار معاصي و آلودگي ها شود و توبه نكرده و باز نگردد از درون خالي مي شود . و در اين صورت شايد در حادثه هاي سنگين مانند لحظه ي مرگ نتواند ايمان خود را حفظ كند . در لحظه ي مرگ فكر و محاسبات فكري خيلي كار نمي كند بلكه باورهاي دروني انسان بيرون مي ريزد . اگر كسي درون دل او هرز و كفر باشد بيرون مي ريزد . اگر درون دل او خدا و اعتقادات باشد او هم بيرون مي ريزد . مرحوم آيت الله كوهستاني چند سال قبل ازانقلاب فوت كردند . كساني كه در شمال ايران هستند يعني در استان مازندران و گلستان اين بزرگوار را كه از اولياي خدا بود خوب مي شناختند . الان هم در شهر كوهستان كه در نزديك ساري است ، مدرسه ي ايشان كه بسيار بامعنويت هم است برقرار است . كساني كه در هنگام مرگ اطراف ايشان بودند نقل مي كنند كه با اينكه آقا دو يا سه روز آخر حال حرف زدن نداشتند . اما در دم دماي
ص: 752
آخر يكي از اطرافيان از ايشان سوال كردند كه آيا شما ذكر خود را مي گوييد ؟ ايشان فرموده بودند كه خدا لعنت كند شيطان را من هرموقع مي خواهم ذكر بگويم سرفه ام مي گيرد . اما من به دهان او مي زنم و ذكر خود را مي گويم . اين افراد اين چيزها را فراموش نمي كنند چون در دل آنها بوده است . مرحوم آيت الله طباطبايي ، فارابي زمان ما ، در هنگام مرگ دچار فراموشي شديدي شده بودند . طوري كه بسياري از اصطلاحات علمي و فلسفه ها و قيل و قال هاي كلامي رافراموش كرده بودند . حتي رئيس بيمارستاني كه ايشان بستري بودند مي گفتند اگر يك ليوان آب به دست ايشان مي داديم همينطور در دست خود نگاه مي داشتند مگر اينكه به ايشان مي گفتيم آن را بخوريد . اما با اين وجود برخي از بستگان ايشان مي گفتند ما ديديم در لحظات آخر لب ايشان تكان مي خورد و گويي حرف مي زنند . از ايشان سوال كرديم كه چكار مي كنيد ؟ فرمودند تكلم . گفتيم تكلم با چه كسي ؟ گفت با حضرت حق . اين را فراموش نكرده چون در جان او رسوخ كرده است . پس اولين نكته ايمان و اعتقادات سالم و قوي است . دومين نكته محبت و ولايت اهل بيت (ع) خصوصاً اميرالمومنين علي (ع) است. ولايت اهل بيت (ع) جداي از توحيد نيست . در رواياتي از امام رضا (ع) و امام سجاد (ع) داريم كه فرمودند : ايمان و توحيد، لا اله الا الله ، محمد
ص: 753
رسول الله و علي ولي الله است و بعد فرمودند توحيد تا اينجا است . توحيد تا اشهدان علي ولي الله است . يعني ولايت معصومين شأني از شئون توحيد و شرط توحيد است . ولايت اهل بيت يك دستگاهي جداي از ولايت و سرپرستي خداوند عالم نيست . لطف اهل بيت (ع) در همه جا به محبين آنها مي رسد . هم در دنيا ، هم در مرگ و هم بعد از آن در برزخ و قيامت و در همه ي عوالم . در هيچ عالمي از عوالم نيست كه ما بي نياز از اهل بيت باشيم . در هيچ عالمي از عوالم نيست كه دست اهل بيت كوتاه و بسته باشد . در زيارت جامعه ي كبيره مي خوانيم كه اينها رحمت موصوله ي خدا هستند . رحمت موصوله يعني قطع نمي شود و دائم متصل است . ممكن است سوال كنيد كه ما رواياتي داريم كه مي فرمايد شفاعت ما اهل بيت در برزخ به شما نمي رسد . آن روايات بايد در جاي خود معنا شود . يا مقصود اين روايات اين است كه قيامت مراحل بسيار سختي دارد كه شفاعت اصلي ما آنجا بروز مي كند . اينجا شفاعت ما است اما شفاعت اصلي نيست . لذا شفاعت و دستگيري در برزخ هم است كه در آخر زيارت عاشورا مي گوييم : الهم الرزقني شفاعة الحسين يوم الورود . يعني از همان لحظه ي ورود به عالم آخرت شفاعت مي خواهد . پس شفاعت وجود دارد اما آن شفاعت اصلي مربوط به قيامت است . يا به اين دليل است
ص: 754
كه اسم لطف هايي كه اهل بيت در برزخ مي كنند شفاعت نيست . مانند لطف هايي كه در دنيا مي كنند . الان اهل بيت در دنيا لطف و عنايت مي كنند اما اسم آن را شفاعت نمي گوييم . آنجا هم اسم آن را كرامت و عنايت مي گوييم . پس دست اهل بيت در هيچ كجايي كوتاه نيست . حاج آقاي بهجت مي فرمودند انشاء اله ما جوري زندگي كرده و جوري اعمال انجام دهيم كه در لحظه ي آخر كه قرار است اهل بيت دستگيري كنند نگويند كه ما اين فرد را نمي شناسيم . او با ما كاري نداشت . بنابراين ولايت اهل بيت سكرات را آسان مي كند ،خصوصاً محبت اميرالمومنين علي (ع) . اينكه مي گوييم خصوصاً چون اميرالمومنين مرز و ملاك حق و باطل است . شيعه وسني از پيامبر (ص) نقل كرده اند كه فرمود: يا علي حب تو را داشتن ايمان است و بغض نسبت به تو داشتن كفر است . پيامبر اكرم (ص) فرمود: اگر كسي علي (ع) را دوست داشته باشد سكرات و سختي هاي مرگ براي او آسان مي شود . پيامبر در جمعي از اصحاب بودند فرمودند : چه كسي از شما است كه هر روز عمر خود روزه است ؟ سلمان بلند شد و گفت من . پيامبر فرمودند : چه كسي از شما است كه تمام شب هاي عمر خود را شب زنده داري كرده و عبادت مي كند ؟ سلمان بلند شد و گفت من . پيامبر باز فرمودند : چه كسي است كه در هر شبانه روز
ص: 755
يك بار ختم قرآن مي كند ؟ سلمان بلند شد و گفت من . يكي از اصحاب گفت او دروغ مي گويد . من خيلي از شب ها ديده ام كه او خوابيده است و شب زنده داري نمي كند . خيلي از روزها غذا مي خورد و روزه نمي گيرد . پيامبر فرمود: ساكت باش ، به لقمان امت اينگونه تهمت نزن از او بپرس. اين شخص از سلمان پرسيد كه سر اين ادعاي تو چيست ؟ گفت اينكه گفتم هر روز روزه هستم به اين علت است كه خداوند در قرآن فرموده اگر كسي كار خيري انجام دهد من آن را ده برابر مي كنم . من در هر ماه سه روز روزه مي گيرم ، اگر سه روز را ده برابر كنيم مي شود سي روز يعني كل ماه . اينكه من گفتم هر شب شب زنده داري مي كنم به اين علت است كه پيامبر خدا فرمود: هر كسي هرشب با وضو بخوابد گويي تمام شب را شب زنده داري كرده است و من هر شب با وضو مي خوابم . و اينكه گفتم هر روز ختم قرآن مي كنم چون پيامبر (ص) فرمود: يا علي مثل تو در امت من مانند قل هوالله احد است در قرآن . اگر كسي سوره ي قل هو الله را يك بار بخواند به منزله ي اين است كه يك سوم قرآن را خوانده است . دو بار بخواند دو سوم قرآن را خوانده است و سه باربخواند يك ختم قرآن كرده است . يا علي اگر كسي تو را با قلب دوست داشته
ص: 756
باشد يك سوم ايمان را دارد . اگر با قلب و زبان دوست داشته باشد دو سوم ، و اگر با قلب و زبان و عمل تو را دوست داشته باشد ايمان او كامل است. بعد پيامبر فرمود يا علي اگر چناچه آسمانيان و ملكوتيان تو را دوست دارند ، اهل زمين هم تو را دوست داشتند جهنم را خلق نمي كردم . بعد سلمان گفت طبق اين حديث پيامبر من در روز سه بار قل هو الله مي خوانم كه به منزله ي ختم قرآن است . منظورمن آن قسمت حديث است كه فرمود : اگر اهل زمين علي (ع) را دوست داشتند كسي اهل جهنم نمي شد . اين محبت و ولايت اهل بيت خود را در شدايد و سختي ها نشان مي دهد . مي گفتند مرحوم آيت الله شيخ حسن علي نخودكي اصفهاني در دو يا سه روز آخر عمر كه در بستر افتاده بود با اينكه با كسي حرف نمي زد و مشغول خود بود ، در شب جمعه اي سر ازبالين بلند كرد و روكرد به سمتي و گفت اي شيطان بر من كه وجودم پر از محبت علي (ع) و اولاد او است دست نخواهي يافت . سومين چيزي كه از عوامل آسان كردن مرگ است، صله ي رحم خصوصاً نسبت به والدين است . ارحام خويشاوندان است يعني برادر ، خواهر و فاميل نزديك . ارحام را كه به آن رحم مي گويند چون جلوه اي از رحمت خدا است . در روايت است كه خداوند متعال فرمود: من از صد جزء محبت و رحمت خود يك
ص: 757
جزء آن را در عالم دنيا فرستاده ام كه اين محبت ها بين پدر و مادر و فرزند و برادر و خواهر و فاميل درست شده است . بقيه ي آن را آن طرف مي بينيد . اگر رحم ، يك خاندان و يك خانواده كه بين آنها محبت است ، اين محبت را نسبت به هم قطع كنند ، يعني در واقع رحمت خدا را قطع كرده اند . به اين جهت است كه خيلي با آن برخورد شده كه قطع رحم نكنيد . وقتي رحمت خدا را قطع كرديد طبيعتاً در مرگ سختي مي بينيد . اما اگر كسي صله ي رحم كرد در حال جذب رحمت خدا است . بنابراين چون شما قدر رحمت خدا را خصوصاً نسبت به والدين دانسته ايد مرگ را آسان مي كند . آن فردي كه به مادر خود جفا كرده بود حتي نتوانست تلقين پيامبر را جواب دهد تا زماني كه مادر او راضي شد و او را بخشيد . يكي ديگر از چيزهايي كه خيلي توصيه شده تسبيحات حضرت زهرا(س) بعد از نمازهاي واجب است . من تقاضا مي كنم كه اين گنج است و آن را از دست ندهيد . امام باقر(ع) فرمود: اگر هديه اي بالاتر از تسبيحات زهرا(س) بود پيامبر آن هديه را به حضرت زهرا مي داد . امام صادق (ع) فرمود: ما به بچه هاي خود همانطور كه نماز را توصيه مي كنيم اين تسبيحات را هم توصيه مي كنيم . و بعد فرمود اگر كسي مداومت داشته باشد به خواندن تسبيحات حضرت زهرا (س) بعد ازهر نماز سختي هاي
ص: 758
مرگ بر او آسان مي شود . يكي ديگر از چيزها دست كردن انگشتر است . بخصوص انگشتر عقيق كه از علائم مومن است . يكي ديگر از عوامل آسان كردن مرگ كه در روايات آمده ، در تعقيبات نماز صبح و مغرب خواندن هفت بار : بِسمِ اللهِ اَلرحمنِ الرَحيم، لا حَولَ و لاقُوةَ اِلا بِالله العَليُ العَظيم . در مفاتيح نيز مرحوم محدث قومي اين را آورده است . در اصول كافي روايت داريم كه اين خيلي كمك مي كند . يكي ديگر از امور دعاي عديله است . مومنين حداقل يك بار در عمر خود اين دعاي عديله را بخوانند ، اعتقادات خود را صادقانه امانت نزد خدا بسپارند چون در آخر دعاي عديله داريم كه خدايا تو بهترين امانت دار هستي . اين اعتقادات خود را پيش تو امانت مي گذارم تا هنگام مرگ كه زماني است كه انسان خيلي چيزها را از ياد مي برد به من باز گردان . و آخرين چيز خواندن قرآن بعد از هر نماز است . پيامبر فرمود: اگر هر كسي بعد از نماز قرآن بخواند سكرات موت بر او آسان مي شود و خود ملك الموت شهادتين را بر او تلقين مي كند . نماز اول وقت نيز كه به آن اشاره شد .
سوال – لطفاً درخصوص سوره ي نحل آيات 55 تا 64 توضيح بفرماييد.
پاسخ - در آيه شصت و يك اين سوره ي مباركه خداوند متعال مي فرمايد كه اگر قرار بود به محض اينكه كسي ظلم مي كند ما از اينجا براي او عذاب بفرستيم و برخورد سنگين قيامتي
ص: 759
را در دنيا با او انجام دهيم هيچ جنبده اي در زمين نمي ماند . چون دنيا به گونه اي است كه ممكن است انسان تخلفاتي را انجام دهد اما خداوند براي او فرصت مي گذارد براي اينكه جبران كند . فوري با هر تخلف ، جرم و اشتباهي خداوند از سر لطف برخورد نمي كند تا لحظه ي مرگ . از اين فرصتي كه خدا داده و لطفي كه پروردگار عالم كرده است كه تا دم مرگ انسان مي تواند جبران كند بايد كمال استفاده را ببريم .
يك نكته اي را درخصوص صله ي رحم بگويم كه همانطور كه گفتم رحم و خويشاوندان يك جلوه اي از رحمت خدا است كه او بين اين جمع محبت انداخته است . و يكي از عوامل آسان شدن مرگ اين است كه اين رحمت را پس نزده و آن را قطع نكنيم . لذا در روايات قاطع رحم و كسي كه صله ي رحم را با خويشاوندان خود قطع كند خيلي مذمت شده است . هم خود ما نسبت به خويشان و بخصوص پدر و مادر قطع نكنيم و هم اينكه مانع از صله ي رحم ديگري نشويم . گاهي اوقات در برخي از خانواده ها ممكن است بعضي از افراد مانع از صله ي رحم شوند . مثلاً همسربگويد كه اجازه نداري با پدر و مادر و خويشان خود رفت و آمد داشته باشي . همانطور كه قطع رحم براي خود من تبعات سنگين به دنبال دارد ، مانع از ديگري شدن نيز همين تبعات را براي من دارد .
سوال – اگر ما با
ص: 760
كسي كه در حال احتضار است برخورد كرديم چه وظيفه اي داريم ؟
پاسخ - گاهي اوقات انسان با فردي مواجه مي شود كه در لحظات بسيار سخت و حساس احتضار است و نياز دارد كه كسي به او كمك بدهد، اما اطرافيان كه در كنار او هستند اصلاً نمي دانند كه چكاري بكنند . براي يك مسلمان زشت است كه در آن هنگام نداند چكار بايد بكند . در باره ي شخص محتضر يك وظيفه ي واجب و تعدادي نيز وظيفه ي مستحب داريم . وظيفه ي واجب اين است كه اگر مواجه شديم با فردي كه علائم مرگ در او مشخص شده و به نظر مي رسد در حال رفتن از دنيا است او را رو به قبله كنيم . اين كار بر هر مسلماني واجب است البته اگر كسي او را رو به قبله كرد از ديگران ساقط است يعني واجب كفايي است . بايد طوري او را به پشت بخوابانيم كه كف پاهاي او به سمت قبله باشد . البته اگر در جايي بود كه اين كار امكان پذيرنبود ، مثلاً بر روي تخت بيمارستان كه به فرد سرم و دستگاه هاي مختلفي وصل است و اين امكان وجود ندارد ، بايد حتي الامكان و تا جايي كه به اين شكل شبيه تر است او را قرار داد . اگر هم نشد كه ساقط است . در روايتي از پيامبر اكرم (ص) فلسفه ي اين كار گفته شده است . ايشان فرمود اگر كسي را اينگونه رو به قبله كنيد دائم تا زمان قبض روح ملائك الهي و خود خداوند با
ص: 761
رحمت خود به او رو مي كنند . آداب مستحبي نيز وجود دارد كه اولين آن مسئله ي تلقين است . اين را بايد در نظر بگيريم كه آن شخصي كه درسكرات موت قرار دارد به قدري در سرگرداني و تحير است كه چه بسا اسم خود را نيز به يا نمي آورد . او در يك حالت گيجي و تحير تام است . لذا در روايات متعدد گفته شده كه به او كمك بدهيد . شهادتين را به اين صورت به او تلقين كنيد ، در كنار او نشسته و آرام آرام نه با داد و بيداد و دعوا و اينطور چيزها كه بيشتر او را اذيت كند به دهان او بگذاريد كه بگو لااله الا الله ، خدا يكي است . اسم پيامبر را ببر و بگو محمد رسول الله . امام اول خود را بگو ، امير المومنين علي (ع) . پيامبر اكرم (ص) فرمود : اين كار را بكنيد و حرف هاي پراكنده ديگرنزنيد و سپس فرمود: اگر به اين صورت تلقين كنيد آن كسي كه بر زبان او اين كلمات باشد و با اينها از دنيا برود داخل بهشت مي شود . البته معلوم است كه از روي اعتقاد اين كلمات را مي گويد و طوطي واربيان نمي كند . دومين نكته تلقين دعاي فرج است . دعاي فرج آن چيزي است كه در قنوت ها در رساله ها گفته شده بخوانيد . افراد مي توانند در رساله ها قسمت قنوت مراجعه كنند . لا اله الا الله الحليم و الكريم ، لااله الا الله العلي العظيم ، سبحان اله
ص: 762
الرب السماوات و... در رساله ها به اين بخش رجوع بفرماييد . اين دعاي فرج است كه خود مرور اعتقادات توحيدي است . اين را آرام آرام بخوانيد كه شخص محتضر به دنبال شما بخواند . اميرالمومنين (ع) بر سر بالين هر محتضري كه مي رفتند و اين را مي خواندند مي فرمودند كه ديگر ترسي نيست . سومين نكته اي كه توصيه شده خواندن هر جاي قرآن ، خصوصاً آيت الكرسي ، سوره ي ياسين و صافات است . اين ها را بخوانيم و لازم نيست تلقين كنيم . درروايات داريم ياسين را كه مي خوانيد ملائك رحمت نازل مي شوند . صافات را كه مي خوانيد وسوسه هاي شيطان دفع مي شود . اينها آثار اين سوره ها است كه در آن هنگام خيلي مهم است . چهارمين چيزي كه ما به آن توصيه شده ايم القاء اميد است . خوف و رجاء و بيم و اميد يك مومن تا وقتي كه زنده است بايد مساوي باشد . هم از اعمال خود ، از آخرت و از عذاب بترسد و هم به رحمت خدا اميداور باشد . اما در روايات متعدد داريم كه هنگام مرگ بايد فقط اميد باشد . لذا به آن شخصي كه هنگام احتضار است رحمت خدا را القا كنيد . اهل بيت به توكمك مي دهند و جايي مي روي كه به استقبال تو مي آيند . ما در روايت داريم كه رحمت خدا در آخرت به گونه اي است كه حتي ابليس به آن طمع مي كند . ابليسي كه گناه اولين و آخرين به عهده ي او
ص: 763
است وقتي رحمت خدا را مي بيند مي گويد شايد ما را هم ببخشند . بايد اين رحمت را با خواندن همين روايات به فرد القاء كرد و اگر هم بلد نيستيم بگوييم كه لطف خداوند متعال بي نهايت است ، گناه ما محدود است اما رحمت او نامحدود است . لطف خدا بيشتر از جرم ماست نكته ي سربسته چه گويي خموش
سمت خدا – 29/3/90
حجت الاسلام آقاي عالي
تصوركن بهاري را كه از دست تو خواهد رفت همه گيسوي ياري را كه از دست تو خواهد رفت ، شبي در پيچ زلف موج در موجت تماشا كن نسيم بي قراري را كه از دست تو خواهد رفت ، مزن تير خطا آرام بنشين و مگير از خود تماشاي شكاري را كه از دست تو خواهد رفت ، هميشه رود با خود ميوه ي غلطان نخواهد داشت ، به دست آور اناري را كه از دست تو خواهد رفت ، به مرگي آسماني فكر كن محكم قدم بردار به حلق آويز داري را كه از دست تو خواهد رفت .
سوال – علت ترس ما از مرگ چيست ؟
پاسخ – اين يك چيز عمومي است كه همه ي افراد يك ترس و وحشتي از مرگ دارند . حتي برخي از افراد از نام مرگ هم فراري هستند . ما به طور كلي دو جور ترس از مرگ داريم . بعضي از ترس ها ، ترس هايي هستند كه ارزش و تقدسي ندارند و بايد كاري كنيم كه به تدريج از بين بروند . ولي برخي از ترس ها مقدس هستند .
ص: 764
منشأ برخي از ترس ها بدليل بي ايماني ، جهالت و ضعف و نقصي است كه دردرون انسان وجود دارد. در موارد زيادي در روايات به اينگونه ترس ها اشاره شده است . در روايت داريم كه امام هادي (ع) به بالين يكي از دوستان خود كه در حال احتضار بود رفتند . او خيلي گريه مي كرد و مي ترسيد . يك كسي از حضرت سوال كرد كه چرا ما اينقدر از مرگ مي ترسيم ؟ امام فرمودند : از مرگ مي ترسيم به اين خاطر كه نمي دانيم چيست و آن را نمي شناسيم . يك راننده اي كه در يك جاده ي تاريك و ناشناخته حركت مي كند، نگران است . از اين وحشت دارد كه هر لحظه چه اتفاقي مي خواهد پيش بيايد . امام هادي (ع) فرمودند : اگر به فرض چرك و كثافت بدن تو را گرفته باشد . در عين حال مريضي هاي پوستي و زخم هايي نيز به بدن تو وارد شده باشد. اگر همه ي اينها را با يك حمام رفت شستشو دهيد پاك مي شود و از رنج رهايي پيدا مي كنيد . آيا در اين صورت باز هم مي ترسيد حمام برويد و از آن بدتان مي آيد ؟ گفتند : نه . مرگ نيز يك چنين چيزي است براي كسي كه يك كثافات و آلودگي هايي بر جان او مانده و در دنيا پاك نشده ، بوسيله ي آن شستشو پيدا كرده و از رنج ها خلاصي پيدا مي كند . آن شخص با آرامش به استقبال مرگ رفت و چند لحظه ي
ص: 765
بعد از دنيا رفت . بسياري از دلايل ترس از مرگ جهالت است . در روايتي امام جواد (ع) فرمود : مانند بچه اي است كه چون خاصيت دارو را نمي داند از آن فراري است . اما آن كسي كه عاقل است و مي فهمد كه آن دارو او را از رنج خلاص مي كند به استقبال آن مي رود . گاهي اوقات سبب آن جهل است و گاهي نيز تعلقات شديد به دنيا است . اگر شما روي كف دست خود چسبي بزنيد كه مويي ندارد مي توانيد به راحتي و بدون درد آن را بكنيد . اما اگر آن را در جاي پرمويي ، مثلاً روي پا يا پشت دست خود بزنيد كه با صدها مو گره خورده، وقتي كه مي كنيد درد دارد . چه بسا انسان نسبت به امورات مختلف دنيا تعلقات شديد پيدا كرده و مانند هزاران زنجير به جان او وابسته شده است . طبيعتاً دل كندن از آنها و به سمت مرگ رفتن يعني دوري كردن از محبوب او . يك كسي خدمت پيامبر اكرم (ص) رسيد و گفت: من از مرگ مي ترسم و از آن بدم مي آيد . پيغمبر فرمود : آيا تو اموالي داري ؟ گفت بله . پيامبر فرمود: آيا در راه خدا چيزي را براي بعد از مرگ خود داده اي ؟ گفت نه . فرمود به خاطر همين مي ترسي چون به جان تو وابسته شده است . يكي ديگر از علل ترس از مرگ كه خيلي شيوع دارد ، گناهان ، ظلم ها و آلودگي هايي است كه در
ص: 766
وجود انسان است . همه ي ما مي دانيم كه پس از مرگ ميهمان سفره ي خود هستيم و بعد از مرگ دست پخت خودمان را مقابل ما مي گذارند . چيزي غير از اعمال ما نيست . اگر خوب باشد و آن را در دنيا خوشمزه درست كرده باشيم كه كار خودمان است و اگر هم تلخ باشد كه باز هم كار خودمان است . اگر بوته خار است خود كشته اي اگر پرنيان است خود رشته اي . مار و مور و حيوانات ديگر عالم قبر و جهنم را از جاي ديگري نمي آورند بلكه ما با اعمال خود آنها را درست كرده ايم . ظلمت هاي قبر ظلم هاي ما است . در روايتي از پيامبر اكرم (ص) است كه همان ظلم هايي كه مي كنيم ظلمت هاي روز قيامت مي شود . وگرنه اگر اينجا اعمال ما سالم باشد كاري با ما ندارند . دليلي ندارد كه خداوند بخواهد كسي را در فشار قرار دهد . نقل مي كنند كه كنار روستاي ملانصرالدين قبرستاني بود زماني كه در حال سرزدن به آنجا بود ديد يك قبري شكافته است . وارد آن قبر شد و دراز كشيد . نزديك غروب بود كه جمعي از دوستان با اسب و الاغ وارد قبرستان شدند . بخاطر سرو صدايي كه ايجاد شده بود ملانصرالدين فكر كرد كه نكير و منكر هستند كه آمده اند . ترسيد و يكباره از جاي خود بلند شد . وقتي آن افراد در تاريكي اين صحنه را ديدند، اسب و قاطرهاي آنها رم كرد و به هم ريختند . وقتي
ص: 767
فهميدند كه ملانصرالدين يك چنين كاري كرده است حسابي او را كتك زدند . او نيز با لباس پاره و خوني از دست آنها فراركرد و به منزل آمد . همسر او گفت چه شده است ؟ گفت كه من يك چنين كاري كردم . زماني كه يك مقدار آرام گرفت همسر از او پرسيد از عالم قبر چه خبر؟ ملانصرالدين گفت اگر قاطر كسي را رم ندهيد با شما كاري ندارند . درواقع اگر قاطر كسي را رم ندهيم و در دنيا ظلمي نكنيم با ما كاري ندارند . امام مجتبي (ع) يك دوستي داشتند كه بسيار شوخ بود . چند روز او را حضرت نديده بودند بعد از چند روز كه ديدند گفتند چطور هستيد ؟ گفت آقا يك جوري زندگي مي كنم كه نه خدا راضي است ، نه شيطان راضي است و نه خودم . حضرت لبخندي زدند و گفتند چطور؟ گفت خدا راضي نيست به اين خاطر كه مي خواهد مدام از او اطاعت كنم و معصيتي انجام ندهم كه من اينگونه نيستم . شيطان از من راضي نيست چون مي خواهد دائم معصيت كنم و هيچ اطاعتي نداشته باشم كه آن هم نيستم . خودم هم راضي نيستم چون دوست دارم كه تا آخر بمانم و هيچ گاه نميرم كه اينطور هم نيست . همان موقع يك نفر كناري ايستاده بود گفت ، چرا ما از مرگ بدمان مي آيد و هرگاه حرف مي زنيم مي گوييم نمي خواهيم بميريم. حضرت فرمودند : چون شما خرابكاري كرده ايد و اين طرف را آباد كرده ايد و مي ترسيد كه
ص: 768
از يك جايي كه آباد شده به يك جاي خراب برويد . بنابراين برخي از ضعف ها بخاطر نقطه ضعف ها ، جهل ، كم معرفتي و كم ايماني ما است. بنابراين اين ترس ها مقدس نيست ، چون منشأ آنها مقدس نيست . يك ضرب المثل معروفي است كه مي گويد اگر كسي خيانتي كرده مي ترسد . اگر كسي دزدي كرده و يا در اداره اي يك رشوه اي گرفته است مي ترسد. تا حسابرس ، بازپرس و پليس او را ببيند مي ترسد . اگر اين فرد نزد شما بيايد و بگويد چكار كنم كه نترسم ؟ مي گوييد خوب دزدي نكنيد تا نترسيد . اين ترس مقدس نيست . اينجا هم به همين صورت است ما بايد وابستگي هاي خود را كم كنيم . ما بايد در زندگي خود گناه نكنيم و يا اگر كرده ايم آنها را حذف كنيم . يكي از بهترين چيزهايي كه مي تواند جلوي گناهاني را كه به عادت تبديل شده و هم چنين محبت به دنيا را بگيرد ، همين ياد مرگ بودن و شنيدن موعظه هاي در رابطه با مرگ است . همچنين خواندن برخي دعاها كه ما را به ياد مرگ مي اندازد . من توصيه مي كنم مناجات حضرت اميرالمومنين در مسجد كوفه را دوستان زياد بخوانند . در اين مناجات اميرالمومنين تعبيرات قرآني را جمع آوري كرده است . اگر اين تعبيرها را ما بخوانيم و دقت كنيم واقعاً موثر است . بايد به مرور منشأ اين ترس را از بين برد تا خود آن از بين برود . اما يك
ص: 769
ترسي هم است كه برخي از اولياء خدا داشته اند . اين ترس ، ترس مقدسي است . شما شنيده ايد كه مومن بايد خوف و رجا داشته باشد . ترسي كه مومن از مرگ دارد جنس آن متفاوت است . اتفاقاً ترسي است كه ناشي از معرفت و ايمان بالا است . گاهي اوقات مي ترسيدند به اين خاطر كه مي دانستند بعد از مرگ بر چه عظيمي وارد مي شوند . وقتي كه شما بر شخصي وارد مي شويد كه به معرفت او واقف هستيد ، با اينكه مي دانيد شما را اذيت نمي كند و آدم خوبي هم است اما خود بخود يك ابهتي در دل شما ايجاد مي كند . مرحوم آيت اله شيخ محمد تقي آملي از مراجع صاحب رساله در تهران بودند . ايشان از اولين شاگردان مرحوم آقاي قاضي بودند . تشرفي خدمت امام زمان (ع) در مسجد سهله داشتند ، آنقدر جذبه و ابهت حضرت ايشان را گرفته بود كه فرار كرده بود و به حضرت قسم داده بود كه من ديگر نمي توانم جلوتر بيايم . اين ترس بخاطر درك عظمت و معرفت است . زماني امام مجتبي (ع) گريه مي كردند . بعضي افراد به ايشان گفتند كه چرا گريه مي كنيد ؟ شما فرزند رسول خدا هستيد و كسي هستيد كه بيست سفر پياده از مدينه به مكه رفته ايد . شما كسي هستيد كه سه بار تمام اموال خود را با فقرا تقسيم كرده ايد . شما چرا گريه مي كنيد ؟ حضرت فرمودند بخاطر دو چيز من گريه مي كنم : اول
ص: 770
اينكه دوستان خدايي را ترك مي كنم و دوم از حول و هراس به ورود عالمي كه حجاب ها برداشته مي شود . ايشان عظمت خدا را مي دانند وگرنه بحث اين نيست كه از اعمال خود مي ترسند. ايشان مي خواهند مرحله به مرحله در عوالمي حضور پيدا كنند كه سير، سير انا عليه راجعون است . يا گاهي اوقات فرد مومن است و اعمال زيادي هم دارد اما از كم و كيف اعمال خود مي ترسد كه لياقت نداشته باشد . مبادا اين اعمال براي سفر ابدي او كم باشد . يا آنقدر خالص نباشد كه لايق درگاه خدا باشد . گفت چگونه سرزخجالت برآورم بردوست كه خدمتي به سزا برنيامد از دستم . اينها اهل عمل بودند اما خيلي اعمال خود را نمي ديدند . حضرت خديجه (س) در آخر عمر خود كه در بستر بودند گريه مي كردند . حضرت رسول پرسيدند كه چرا شما گريه مي كنيد؟ ايشان گفتند من مي ترسم كه آيا خداي من از من راضي است يا خير. اين بانو فداكاري هاي بزرگي داشتند و اولين بانويي بودند كه به پيامبر اكرم ايمان آوردند. همانجا جبرائيل نازل شد و سلام خداوند را رساند و به حضرت رسول گفت به حضرت خديجه بفرماييد كه خداوند فرمود من كمال رضايت را از شما دارم . اين ترس از اين مسئله است كه مبادا اين اعمال لايق اعمال نباشد . حضرت آيت اله بروجردي هنگام مرگ خود گريه مي كردند . وقتي اطرافيان خواستند به ايشان تسلي دهند گفتند شما اين همه خدمات انجام داده ايد . اين تعداد
ص: 771
شاگرد تربيت كرده ايد ، مسجد ساخته ايد و كارهاي بزرگي انجام داده ايد . آيت اله بروجردي با همان گريه گفتند : عمل خالص را آنجا مي خرند و آن كسي كه اعمال را حسابرسي مي كند خيلي آگاه است . اين ترس از روي معرفت و ايمان است . اين ترس ترس مقدسي است و از فرد جدا نمي شود . سازنده است و اثر مثبت هم دارد . اثر مثبت آن اين است كه فرد مدام عمل خود را بيشتر و خالص تر خواهد كرد . از اين دو نوع ترسي كه گفتيم ، قسمت اول آن بايد از بين برود، اما قسمت دوم آن مقدس است .
سوال – لطفاً درخصوص آيات 71 تا 90 سوره ي حجر توضيح بفرماييد.
پاسخ – در آيه ي هشتاد و پنج مي فرمايد: ما آسمان ها و زمين و آنچه كه در بين آنها است ، هيچكدام را نيافريديم مگر به حق . هيچ بطلان و بيهودگي دركار ما نيست . عالم و خلقت هدفمند است . به دنبال آن مي فرمايد قيامتي وجود دارد كه در واقع اين مسئله به سير هدفمندي عالم اشاره مي كند . اين همان چيزي است كه در مباحث عقيدتي به آن برهان حكمت مي گويند . جهان و آفرينش را خدا حكيمانه خلق كرده است و به سمتي مي رود . بعد از آن خدا مي فرمايد : حالا كه قيامتي است از اينجا بگذر . اهل انتقام و كينه نباش . از آن كسي كه به تو جفايي كرد روي بگردان . البته اگر جفاي شخصي
ص: 772
باشد . گاهي اوقات يك فردي به دين خيانت مي كند كه البته نبايد از او گذشت . اما يك موقع است كه فردي در حق من يك اشتباهي مرتكب شده مي فرمايد : روي بگردان و نديده بگير . درروايات داريم كه روي گرداندن زيبا به اين معنا است كه هيچ عتابي هم نسبت به او نداشته باش و در دل تو نيز نسبت به او چيزي نباشد . اين نكته اي است كه اخلاق زيبا نتيجه ي اعتقاد به معاد است . من وقتي كه مي فهمم بهشت و جهنم را از جاي ديگر براي ما نمي آورند و ما با خود از اينجا مي بريم . من وقتي كه مي فهمم تنگي و فشار قبر ، از تنگي روح خودم است . حسد ، بخل و كينه ي من كه روح من را در تنگنا قرار داده ،باعث تنگي قبر من است . اگر من اين را بفهمم طبيعتاً خيلي جدي نمي گيرم و اگر كسي نسبت به شخص من خطايي كرد ، آنطور نيست كه در درون خود درگير باشم و كينه ي او را بپرورانم . از او مي گذرم تا خدا از من بگذرد .
سوال – احتضار چيست و هنگام آن چه اتفاقي مي افتد ؟
پاسخ – اولين مرحله و منزل از منازل آخرت وآخرين مرحله و منزل از منازل دنيا است . به زبان ما موقع جان دادن و قبض روح است . البته اسامي ديگري هم دارد به نام سكرات موت و قمرات موت كه در قرآن هم به آنها اشاره شده است . احتضار
ص: 773
يعني حاضر شدن، زماني است كه مرگ انسان و فرشتگان مرگ حاضر مي شوند . اين همان وقتي است كه در روايات به عنوان پايان وقت توبه از آن ياد شده است . چون فردي كه در زمان احتضار قرار مي گيرد در عين حال كه چشم او به دنيا است ، چيزهايي از آخرت را هم مي بيند . به طوركامل و واقعي ملك الموت را مي بيند . البته اين ديدن با چشم سر نيست كه ديگران هم كه در كنار فرد محتضر نشسته اند بتوانند آن را ببينند . اين ديدن با همان چشم برزخي است . شبيه آن چيزي كه درخواب بدن ما افتاده و چشم ما بسته است اما يك چيزهايي مي بينيم . اما اينجا در آستانه ي ورود به عالم ديگري هستيم و ملائكه را نيز مي بينيم . وقتي فرد مي بيند ديگر اينجا توبه فايده و ارزشي ندارد . چون توبه زماني ارزش دارد كه شما رجوع به خدا را انتخاب كنيد .اين كمال و رشد است اما آن موقع ديگر انتخابي در كار نيست شما را مي برند و چاره اي نداريد . ايمان اجباري و اضطراري رشد و كمالي براي انسان نمي آورد . درقرآن داريم كه فرعون هم در لحظات آخر توبه كرد . گفت من به خداي بني اسرائيل ايمان آوردم . همانجا خداوند خطاب كرد كه الان ايمان آوردي؟ اين ايمان ديگر فايده اي ندارد و رشدي براي تو نمي آورد . آن زماني است كه شخص محتضر مشاهداتي خواهد داشت . در عين حال كه چشمي به دنيا دارد اما
ص: 774
آن طرف را نيز مي بيند . پنج چيز را به عنوان مشاهدات محتضر از روايات پراكنده مي توان استخراج كرد . يكي از چيزهايي كه مي بيند جايگاه خود در بهشت و يا جهنم برزخ است . ما در چندين روايت داريم كه اجمالاً در آن موقع مي فهمد كه جاي او كجا است . در روايتي از امام صادق (ع) است كه وقتي كه جاي مومن را در بهشت برزخي به او نشان مي دهند ، به ملائكه ي مرگ خطاب مي كند كه به من اجازه مي دهيد به خانواده ي خود بگويم ؟ مي گويند ديگر فرصتي نيست . دومين چيز از مشاهدات شخص محتضر ، حضور حضرت عزرائيل (ع) يا ملائك زير دست او است . داريم كه موقع احتضار ملائكه ي رحمت و غضب صف مي كشند . اگر شخص محتضر از مومنين باشد ملائكه ي رحمت به او بشارت داده و به خوش آمد مي گويند و همينطور برخورد بسيار خوبي با او خواهند داشت . و اگر اهل عذاب باشد از همان لحظه و با برخورد سختي كه با او مي كنند عذاب او شروع مي شود . سومين چيزي كه مي بيند معصومين هستند . دهها روايت در اين زمينه داريم كه شخص معصومين را مي بيند . اولاً به چه علتي اميرالمومنين (ع) ، پيامبر اكرم و سيد الشهدا را مي بيند ؟ به يك جهت فلسفه ي اين ديدن كه درروايات به آن اشاره شده اين است كه شخص مومني كه عاشق و دوستدار اين افراد بود ، وقتي چهره ي زيباي آنها را
ص: 775
مي بيند از دنيا دل مي كند و راحت جان مي دهد . از طرف ديگر شخصي كه اين افراد را قبول نداشت و در جهت عكس مسير آنها و دشمني و بغض آنها قدم بر مي داشت مي بيند، شرمندگي عجيبي بر او وارد مي شود . و غمي بر غم هاي او افزوده مي شود كه من چه كساني را كه اينجا همه كاره هستند از دست داده ام . در فرازي از زيات اميرامومنين كه در مفاتيح هم آمده تعبير اين است : سلام بر آن علي (ع) كه نعمت خدا است بر ابرار و خوبان و نقمت خدا و نوعي عذاب براي بدان است . اين نشان مي دهد كه فلسفه ي آمدن آنها نوعي لذت و يا نوعي عذاب است . يكي از شاگردان خوب امام صادق (ع) سوال مي كند كه آيا مومن در موقع قبض روح خود ناراحت است ؟ آيا از مرگ كراهت دارد ؟ حضرت فرمودند نه . زماني كه ملك الموت براي قبض روح مي آيد ابتدا ناله اي سر مي دهد . ملك الموت مي گويد اي ولي و دوست خدا ناله نكن من از پدر براي تو مهربان تر هستم . چشم خود را باز كن و نگاه كن . مومن نگاه مي كند و در آن حال رسول خدا و اميرالمومنين (ع) ، حضرت زهرا (س) ، امام حسن (ع) و امام حسين (ع) و فرزندان آنها ، يعني همه ي معصومين را مي بيند . به مومن گفته مي شود اينها رفيقان و هم نشينان تو در بهشت هستند . مومن
ص: 776
نگاه مي كند ، در همين زمان خطاب مي رسد: اي كسي كه باور كردي و به اهل بيت اطمينان پيدا كردي ، به سمت خدا بيا در حالي كه با اين ولايتي كه داري رضايت داري ، خدا هم از تو رضايت دارد به ثواب و پاداشي كه به تو مي دهد ، بيا داخل اين بندگان من ، يعني حضرت محمد (ع) و اهل بيت او . در اين حال هيچ چيز براي او محبوب تر از اين نيست كه روح او از بدن جدا گردد و به اين بزرگواران ملحق شود . اما فقط اينكه آيا همه مي بينند و اينكه همه ي اهل بيت را مي بينند يا خير؟ آنچه كه قدر مطلق همه ي روايات است و از مجموع روايات بر مي آيد اين است كه همه بي استثناء ، مومن و كافر پيغمبر اكرم (ص) و اميرالمومنين(ع) را مي بينند . البته طبيعي است كه مومن آنها را با چهره ي باز و خندان مي بيند و از او استقبال مي كنند . و شخصي كه كافر و فاسق است كه در مسير خلاف آنها قدم گذاشته است ، طبيعتاً با روي غضبناك آنها را مي بيند و با آنها روبرو مي شود . از جزئيات قدم به قدم مسائل پس مرگ به جز اينكه روايات و آيات قرآن به ما خبر بدهند كس ديگري نمي توانست صادقانه خبر بدهد كه ما بتوانيم اطمينان داشته باشيم . اصل مسئله ي معاد با عقل اثبات مي شود كه از اصول دين است . اما جزئيات مراحل آخرت ، برزخ ،
ص: 777
قبر و عالم قيامت از روايات استخراج مي شود . چهارمين مشاهده شياطين هستند . چون اينجا آخرين مرحله ي دنيا است ، بعد از مرگ و در عالم برزخ ديگر شيطان نمي تواند دسترسي داشته باشد بنابراين تمام هم و غم او بر اين است كه بتواند وسوسه كند . اتفاقاً در اين لحظه ي آخر تمام توان خود را بكار مي برد كه مومن را نسبت به اعتقادات خود به شك بيندازد . اموري كه مورد علاقه ي فرد است در چشم او جلوه دهد كه از دل كندن از دنيا بيزار شود . يكي از آقايان مي گفت طلبه اي بود كه فرد خوبي هم بود اما موقع مرگ من به او تلقين مي گفتم و كلمه ي لا اله الا الله را مي گفتم اما مي گفت نگو نمي شكنم . بعد از يك مدت حال او خوب شد يعني به دنيا باز گشت . از او پرسيديم كه چه چيزي را مي گفتي ؟ گفت آن موقع شيطان را مي ديديم و يك ساعتي كه من خيلي به آن علاقه داشتم جلوي چشم من گرفته بود و مي گفت اگر بگويي لا اله الا الله من آن را مي شكنم . گفت آن ساعت را بياوريد كه من آن را به كسي ببخشم و از آن دل بكنم . بخاطر همين است كه گفته اند موقع مرگ و احتضار تلقين كنيد و كمك به فرد بدهيد كه در حال گيجي است . براي اينكه شيطان نتواند غالب شود خواند سوره ي ياسين و صافات موثر است . بخصوص سوره ي
ص: 778
صافات بسياري از وسوسه هاي شياطين را دفع مي كند . همچنين خواند دعاي عديله باعث مي شود كه فرد ايمان خود را از دست ندهد . آخرين مورد كه در روايت امير المومنين(ع) نيز به آن اشاره شد اين است كه اعمال ، اموال و فرزند فرد به گونه اي براي او مجسم مي شوند . همان روايتي كه فرد به اموال خود مي گويد من در جهان براي شما خيلي زحمت كشيدم ، شما براي من چكار مي كنيد ؟ گفتند كفني تهيه مي كنيم . به فرزندان خود خطاب مي كند ، گفتند ما تو را تا قبر مي بريم . به اعمال خود خطاب مي كند ، گفتند ما تا قيامت با تو هستيم . اين چيزهايي است كه محتضر در هنگام مرگ مشاهده مي كند .
سوال – گاهي اوقات در موقع احتضار ديده شده كه افراد خوبي هستند كه خيلي سخت جان مي دهند و بالعكس افراد بدي هستند كه خيلي راحت جان مي دهند علت آن چيست؟
پاسخ – اين سوال براي خيلي از افراد پيش مي آيد اولاً سختي و راحتي جان دادن صرفاً آن چيزي نيست كه ما با چشم خود مي بينيم . شما گاهي كنار رفيق خود نشسته ايد كه او خواب است و در هنگام خواب وحشتناك ترين كابوس را مي بيند . يك دفعه از خواب بيدار مي شود و مي گويد آيا تو ديدي آن چيزي را كه من ديديم ؟ مي گوييد نه من نديدم ، شما راحت خوابيده بوديد . ظاهر فرد خيلي راحت است اما در باطن او
ص: 779
چه اتفاقي رخ مي دهد . بنابراين صرف ظاهر را نبايد ملاك گرفت . آن چه كه از روايات برمي آيد اين است كه در لحظه ي آخر نوع جان دادن انسان ها چهار صورت است . بعضي از افراد آدم هاي خوبي هستند ، خيلي راحت هم از دنيا مي روند . درروايتي از پيامبر اكرم (ص) است كه ملك الموت دو شاخه ي گل براي اين فرد مي آورد . يكي از آنها باعث نسيان اموال و فرزندان مي شود كه فرد ديگر غصه نخورد . يكي ديگر بويي معطر از حرم الهي دارد و وقتي مومن اين گل را بو مي كند سخاوتمندانه جان مي دهد . در برخي از روايات است كه اين دو شاخه گل نيستند بلكه دو نسيم هستند كه از حرم الهي مي وزند . دو نسيم معطر و جان فزا كه يكي از آنها مونسيه و ديگري موسخيه است و فرد به راحتي جان مي دهد مانند بو كردن يك گل . اما برخي از خوبان هستند كه در لحظه ي آخر سخت جان مي دهند . در روايتي از پيامبر اكرم (ص) است كه الموت كفارةٌ لِذُنوب المُومنين . احياناً اگر گناهاني بوده كه فرد نتوانسته آنها را جبران كند و با بلاها ، مرض ها ، سختي ها و مشكلات دنيا پاك نشده است ، خداوند متعال در آخرين مرحله ي دنيا اين سختي را براي او بوجود مي آورد كه اينجا بي حساب شود . يعني پاك شود و ازآن طرف اول راحتي او شود. نوع سوم آدم هاي بدي هستند كه خوب مي
ص: 780
ميرند و در ظاهر راحت جان مي دهند . به اين دليل است كه خداوند متعال اجر كسي را ضايع نمي كند . از طرف ديگر خدا قسم ياد كرده كه درآن طرف ديگر خبري از احسان به كفار نيست . از اين جهت اگر كافري در اين دنيا عمل خيري انجام داده باشد ، همينجا جزاي او را مي دهند . جزاي او اين است كه راحت جان بدهد . روايتي از امام كاظم (ع) است كه حسنات كفار در همين دنيا با آنها تسويه مي شود . اگر كار خوبي كرده باشند در همين دنيا پاداش آن را مي بينند يعني آخرين لذت و راحتي آنها همين است . چهارمين نوع آدم هاي بدي هستند كه بد هم مي ميرند . مرحوم آيت اله اراكي مي فرمود من پاي منبر آقا شيخ عباس قمي صاحب مفاتيح بودم و شنيدم كه محدث قومي فرمود من وارد قبرستان وادي السلام شدم و صداي نعره شنيدم . چون صداي نعره ها بسيار بلند بود اول گمان كردم كه شتري را داغ مي كنند . هرچه نزديك تر مي شدم صداي نعره ها بيشتر مي شد . دقت كردم و ديدم كه اطرافيان نمي شوند و فقط من آن را مي شنوم . وقتي نزديك شدم ديدم جنازه اي را دفن مي كنند . ايشان مي گويند من متوجه شدم كه نعره ها از همين جنازه است . اين فرد چه انسان فاسق و فاجري بوده كه عذاب او از همين جا شروع شده است . اين آدم ها افرادي هستند كه بد هستند و بد نيز
ص: 781
مي ميرند . البته اين چهار قسم را كه گفتم ما نبايد فقط ظاهر را نگاه كنيم ، چيزهايي است كه با چشم و گوش ديگري است ديده وشنيده مي شود كه آنها ملاك است .
خدايا با فرج ولي خود همه ي مومنين را خوشحال كن . آن تعبيري كه در تعقيبات نماز در ماه مبارك رمضان داريم كه حتي بر اموات سرور است .
90/3/22
بي قرار توام و در دل تنگم گله هاست آه بي تاب شدن عادت كم حوصله هاست ، مثل عكس رخ مهتاب كه افتاده در آب دردلم هستي و بين من و تو فاصله هاست ، بي تو هر لحظه مرا بيم فرو ريختن است مثل شهري كه به روي گسل زلزله هاست ، باز مي پُرسَمَت از مسئله ي دوري عشق و سكوت تو جواب همه ي مسلئه هاست .
سوال – در مورد موضوع مرگ توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – ما مي خواهيم در مورد مهمترين بخش زندگي مان بحث بكنيم يعني درست است كه ما پاره اي از زندگي مان را دنيا مي دانيم ولي خش اعظم و مهم زندگي ما پس از مرگ است . ما مي خواهيم در رابطه با مرگ و مسائل پيرامون آن بحث بكنيم . اين بحث بسيار مهم است .بالاخره ما معتقد هستيم كه يك ابديتي در پيش داريم . ابديتي كه تمام زندگي دنيا در مقابل آن به اندازه ي پلك زدني هم نيست . اگر فكر كنيم كه ابديت يعني چه و بدانيم كه ابديت ميليون ها و ميلياردها سال نيست بلكه چيزي است كه انتها ندارد
ص: 782
. شاگردان علامه طباطبايي تعريف مي كردند كه ايشان در بين درس و بي مناسبت مي فرمود كه آقايان ما ابد در پيش داريم . و اين را تكرار مي كردند . انسان در لابلاي زندگي اش نبايد دچار غفلت بشود و فراموش كند كه چه چيزي را در پيش دارد . ده ها برابر عمر زندگي نوح در مقابل ابديت پلك زدني بيش نيست . نقل مي كنند كه وقتي حضرت عزرائيل براي قبض روح كردن حضرت نوح آمده بودند ، حضرت نوح پرسيد كه وقت اجل رسيد ؟ حضرت نوح با تعجب فرمود كه چقدر زود تمام شد .با اينكه عمر نوح خيلي طولاني بود و قرآن دوره ي نبوت ايشان را950 سال ذكر كرده است . حضرت عزرائيل فرمود كه پس عمر مردم آخر الزمان را چه مي گويي كه شصت هفتاد سال بيشتر نيست . نوح فرمود كه اگر عمر من شصت سال بود دنيا را با يك سجده تمام مي كردم . نوح هم مي گويد كه عمرش زود گذشته است . اعتقاد ما به زندگي ابدي است و اگر ما به اين زندگي نپزدازيم و از آن غفلت بكنيم و نسبت به آمدن عالم ديگر غافلگير بشويم و يك دفعه عالم عوض بشود ، ممكن است كه صحنه هاي هولناكي پيش بيايد . پس بايد بدانيم كه قبل از مرگ چه اتفاقاتي رخ مي دهد ، انسان هنگام احتضار چه مشاهداتي دارد ، ما چه آداب و وظايفي نسبت به خودمان و نسبت به فردي كه در حال احتضار است ، هنگامي كه ملك الموت مي آيد چه چيزي
ص: 783
ديده مي شود ، هنگام جان دادن چه اتفاقي رخ مي دهد ، چه عواملي باعث آسان يا سخت جان دادن مي شود . در روايات پانزده مورد گفته شده كه سكرات مرگ را آسان مي كند . پيامبر فرمود كه هر كسي بعد از هر نمازش مقداري قرآن بخواند سختي هاي هنگام جان دادن را نمي چشد . اگر كسي يك روز ماه رجب را روزه بگيرد سكرات مرگ بر او آسان مي شود .پيامبر فرمود : حضرت عزرائيل در هنگام خواندن نماز به همه ي مردم اشراف دارد ، اگر اين مردم را مواظب بر اوقات نماز ديد ، خود ايشان شهدتين را تلقين مي كند . امام صادق (ع) فرمود : اگر كسي نسبت به صله رحم مخصوصا نسبت به پدر و مادرش كوشش كند سكرات موت بر او راحت مي شود . مرحوم شيخ عباس قمي در كتاب منازل الاخرة ( من توصيه مي كنم كه اين كتاب بخوانيد . شايد اثر آن از صد تا سخنراني اخلاقي بالاتر باشد .) نقل كرده كه پيامبر بر بالين جواني بودند كه در حال احتضار بود . پيامبر ان جوان را تلقين كرد و گفت كه بگو لا اله الا الله . جوان زبانش بسته بود . پيامبر به مادرش گفت كه تو از او ناراضي هستي ؟ مادر گفت كه اوشش سال است كه به من جفا كرده است و من از او راضي نيستم . پيامبر فرمود كه الان وقت ناراضي بودن نيست . او در سختي است . زن گفت كه خدا بواسطه راضي بودن شما راضي باشد . زبان
ص: 784
جوان باز شد . پيامبر گفت كه چه مي بيني ؟ گفت : يك فرد بد هيكل و بد بود را مي بينم كه از بوي بد آن راه نفس من بسته شده است . پيامبر فرمود كه بگو : يا من يقبل اليسير و يعفوا عن الكسير اقبل من اليسير يعفوا عن الكثير . اي كسي كه از گناهان بزرگ ما مي گذري و اعمال كوچك و كم ما را قبول مي كني ، كم هاي ما را قبول بكن و گناهان زياد ما را ببخش . جوان اين را تكرار كرد . گفت: الان مي بينم كه آن سياه رو دور شد و سفيد رويي معطر وارد شد. بعد راحت جان داد . محدث قمي مي گويد كه نيكي نكردن به پدر و مادر باعث مي شود كه نتواند تلقين پيامبر را هم بگويد. ما بايد اينها را بدانيم . ما بايد در مورد سوال و فشار قبر بدانيم . فشار قبر براي چيست و چطور بايد سوالات قبر را جواب بدهيم. بايد بدانيم كه اموات با بازماندگان ارتباط دارند يا خير و مي توانند آنها را ببينند و به آنها سر بزنند. ما كمتر از اين بحث ها مي شنويم . ما معمولا از آن فرار مي كنيم و فرار كردن از مرگ مساوي با نيامدن مرگ نيست . به تعبير اميرالمومنين كه فرار كردن از او همان و در چنگ آن افتادن همان . ان الذي موت تفرون منه انه ملاقيكم . غافل بودن نتيجه اش غافلگير شدن است . ما مي خواهيم كه غافلگير نشويم . يكي از اصحاب پيامبر
ص: 785
مي فرمايد كه در تشييع جنازه اي پيامبر خودش را به سرعت به مردم رساند و كنار قبر نشست . پيامبر نگاهي به قبركرد و گريه كرد و فرمود : براي چنين موقعي خودتان را آماده كنيد.
سوال – شايد احساس بشود كه جوانان از شنيدن اين مباحث مكدر و ناراحت بشوند .نظر شما چيست ؟
پاسخ – جوانان ما بايد اين جواب را بشنوند و روي آن فكر بكنند . اولا واقعا كسي ضمانت نداده كه ما تا پيري برسيم و در جواني نمي ميريم . كسي به ما چنين تضميني نداده است . رابطه ي حضرت عزرائيل با گرفتن جان ما ، يك رابطه ي دفعي و آني است. ما در دنيايي زندگي مي كنيم كه همه چيز تدريجي است و عالم مادي همين است. وقتي مي خواهد باران بيايد ، قبل از آن هوا ابري مي شود و صداي رعد و برق مي آيد . قبل از آمدن شب و روز نشانه هايي است . ما به امور تدريجي و زماني عادت كرده ايم و فكر مي كنيم كه حضرت عزرائيل هم با سر و صدا و نشانه مي آيد و جان ما را مي گيرد . مثلا فكر مي كنيم كه اول بايد يك پيري يا بيماري بيايد بعد حضرت عزرائيل بيايد . حضرت عزرائيل موجود مجرد است نه مادي و جان ما را هم كه مي خواهد بگيرد مجرد است . رابطه ي حضرت عزرائيل با جان ما رابطه ي آني و دفعي است نه تدريجي . شبيه اراده كردن شماست . براي اراده كردن كه مي خواهد در جان
ص: 786
شما اتفاق بيفتد زمان برنمي دارد . همين كه اراده بكنيد كه آب بخوريد ، اين اراده آني است البته ممكن است براي اينكه بخواهيد حركت كنيد و ليوان آب را برداريد زماني طول بكشد چون بدن مادي است ولي اراده در جان شما آني مي آيد . وقتي اجل فرا برسد پير و جوان ندارد . حضرت امير در شعري مي فرمايد كه مرگ ناگهان مي رسد. آيت الله اراكي اشك مي ريخت و اين ابيات اميرالمومنين را مي خواند : اي كسي كه مشغول شدي و غافل شدي از مرگ ، مرگ ناگهان مي رسيد . كسي نبايد خودش را ايمن از مرگ بداند و بايد هميشه آماده باشد . به آيت الله شيرازي در كربلا گفتند كه اگر يقين داشته باشيد كه يك هفته ي ديگر مرگ شما فرا مي رسد چه كار مي كنيد ؟ گفت همان كاري كه تابحال مي كردم يعني از جواني حواسش بوده است . پس اولا كسي ايمن نيست و ثانيا جوان بايد دنبال اين مباحث باشد. براي اينكه از همان اول فرصت ها را بدست بياورد و فرصت سوزي نكند . چون وقتي سني از او مي گذرد ديگر نمي تواند كاري بكند و به گذشته اش با حسرت نگاه مي كند . وقتي سني از ما بگذرد براحتي نمي توانيم همه چيز را جبران بكنيم . بعضي از تلقات ريشه دارتر مي شود و نمي توانيم بعضي صفات را از خودمان دور كنيم . نمي توانيم بعضي از آداب زشت را از خودمان دور كنيم و بعضي خراب كاري ها را جبران كنيم. در
ص: 787
تاريخ است كه هارون الرشيد به اطرافيانش گفته بود كه ببينيد كسي از پيران هست كه در زمان پيامبر زنده بوده باشد و حديثي را بطور مستقيم از ايشان شنيده باشد . پيرمردي را پيدا كردند . او را در سبدي گذاشتند زيرا نمي توانست راه برود و پيش هارون الرشيد آوردند . او پرسيد كه تو پيامبر را ديده اي ؟ گفت : بله من هفت ساله بودم كه پيامبر را ديدم و يك جمله از او شنيدم . پيامبر فرمود : به مرور كه انسان پير مي شود دو خصلت در او جوان مي شود اگر خودش را تربيت نكند يكي حرص شدن و يكي آرزوهاي طولاني . هارون الرشيد خوشحال شد و كيسه ي دينار طلا به او داد . پيرمرد تا در خروج رفت ولي دوباره او را برگرداندند و پيرمرد گفت كه آيا هر ماه من اين مواجب را دارم ؟ هارون الرشيد خنديد و گفت رسول اكرم راست مي گفت . من داشتم فكر مي كردم كه تو تا دم در زنده مي ماني يا نه و آنوقت تو در فكر مواجب ماه بعد هستي . در پيري تعلقات بيشتر مي شود . پس ما بايد در جواني به خودمان برسيم و فرصت ها را از دست ندهيم و در جواني بتوانيم از بركات و آثار مرگ استفاده بكنيم . امير المومنين در نامه ي سي و يك نهج البلاغه به امام حسن (ع) مي فرمايد كه زياد ياد مرگ باش و ياد آن چيزي كه بعد از مرگ است تا مغلوب مرگ نشوي .
سوال – چرا در
ص: 788
روايات و آيات ما تاكيد به يادآوري مرگ شده است ؟
پاسخ – در منابع ديني ما بطور بسيار جدي به ياد مرگ پرداخته شده است . شما حدود يك هزار و دويست آيه در قرآن مي بينيد كه اسمي از مرگ ، منازل و مراحل بعد از مرگ در آن آمده است . اين نشان دهنده ي اهميت مسئله است. مرحوم علامه ي مجلسي در سه جلد بحارالانوار صدها هزار احاديث در اين مورد جمع آوري كرده است . در معارف ديني ما به اين مسئله پرداخته شده است . بعد از مسئله ي توحيد ما مسئله اي مهمتر از مسئله ي ياد مرگ نداريم . اين نشان مي دهد كه سِّر عميقي در اين مسئله است . ما آنرا جدي نمي گيريم . با بستن چشمهاي مان روي موضوع ، واقعيت حذف نمي شود . ياد نكردن مرگ به معناي نبودن مرگ نيست . معناي آن بد مردن است . اگر كسي ياد مرگ نباشد معنايش اين نيست كه مرگ به سراغش نمي آيد . ياد مرگ باعث نشاط و زنده دلي مي شود برخلاف آنچه كه تصور مي شود كه ياد مرگ باعث تلخكامي مي شود . از مهمترين آثار ياد مرگ سبكبالي است .
سوال – سوره ابراهيم آيات 25 تا33 را توضيح دهيد .
پاسخ – صفحه اي از قرآن نيست كه خالي از ياد مرگ يا آثار آن باشد. پنج آيه از اين صفحه مربوط به مسائل آخرتي و اشاره هايي به منازل بعد از مرگ كرده است . آيه بيست و هفتم مي فرمايد : مومنين كه ارتباط
ص: 789
با دين و خدا را نگه داشته اند خدا آنها را تثبيت مي كند با كلمه ي توحيد كه همان لا اله الا الله است . خدا روي اين كلمه آنها را نگه مي دارد و آنها را هم در دنيا و هم در آخرت امداد مي كند. در روايات داريم كه از هنگام قبض روح تا منازل بعدي مرگ ، امدادهاي خاصي به مومنين مي رسد . روايتي از امير المومنين از كتاب كافي نقل شده است كه انسان كه در آخرين روز دنيا و در آستانه ي آخرت است مال ، فرزند و اعمالش پيش چشم او مجسم مي شوند . او به مالش مي گويد كه من براي تهيه شما خيلي زحمت كشيده ام ما براي من چه مي كنيد ؟ گفتند كه از اين اموال كفني را براي تو تهيه مي كنيم كه مي تواني با خودت ببري . به فرزندانش مي گويد كه من محب شما بودند و براي بزرگ شدن شما زحمت زيادي كشيده ام . شما براي من چكار مي كنيد ؟ آنها مي گويند كه ما تو را تا قبر همراهي مي كنيم و بيشتر از اين كاري از دستشان بر نمي آيد . اعمال در ملكوت عالم باقي مي ماند و مجسم مي شود كه بعدا در مورد آن توضيح خواهيم داد . بعد به عمل خودش روي مي كند و مي گويد كه تو براي من چه مي كني ؟ مي گويد : تو نسبت به من خيلي راغب نبودي كه اعمال انجام بدهي ولي من هميشه با تو هستم . اگر اين شخص از
ص: 790
مومنين باشد زيباترين و خوش بوترين و خوش پوش ترين افراد به سمت او مي آيند و به او بشارت رحمت الهي را مي دهند و به او خير مقدم خواهند گفت . فرد به اين زيبارو مي گويد كه تو كه هستي ؟ مي گويد كه من عمل صالح تو هستم . از دنيا بيرون بيا و به سمت بهشت برزخي برو . بعد دو تا ملك براي سوال در قبر مي آيند . وقتي ملك از دين و خداي او سوال مي كند ، مي گويند كه خدا تو را محكم نگه دارد . امير المومنين مي فرمايد كه اين معناي آيه يثبت الله الذين امنو ... است و خدا اين جوري مومنين را امداد و دستگير مي كند .
سوال – در ادامه تاكيد آيات و روايات به ياد آوري مرگ توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ – آيات و روايات تاكيد دارند كه اين آثار مرگ انديشي از دست ما نرود . اكثر آيات مربوط به معاد و مرگ وآخرت در سوره هاي مكي قرآن است يعني سيزده سالي كه پيامبر در مكه بود و سخت ترين دوران را ميگذراند . دوراني كه بايد انسانهاي نابي تربيت بشوند كه بتوانند سختي هاي گسترش دين را تحمل بكنند و فداكاري بكنند و انسانهاي خود ساخته اي باشند . در اينجا از آثار ياد مرگ استفاده مي شود تا اين سازندگي عظيم ايجاد بشود . هيچ عاملي از نظر تربيتي و رشد و اهميت يادمرگ ، سازنده و مربي نيست . چه چيزي در هشت سال دفاع مقدس باعث شده بود كه اين قدر فداكاري
ص: 791
، اخلاق خوب ، گذشت ، ايثار ، رعفت ، صميميت و رعايت حقوق در بين جمع ايجاد بشود ؟ زيرا آنها خودشان را دائما در معرض مرگ مي ديدند . كسي كه خودش را دائم در معرض مرگ ببيند طبيعي است كه سبكبال و سبكبار است . در واقع شان دنيا را به اندازه آن مي بيند نه بيشتر . ودر مقابل ابديت دنيا را خيلي جدي نمي گيرد كه بخاطر آن حرص بزند ، با ديگران درگير بشود و به ديگران ظلم بكند . او مي داند از پس امروز فردايي هست كه اعمال و اخلاقش مجسم مي شود . من در باطن خودم اخلاقياتي دارم . حسد ، كينه ، سوءظن و بدبيني باعث شده كه روح من تنگ بشود . چه بسا اين تنگي ها كه در باطن من است زندگي آخرتي من را تنگ بكند . وقتي من اين چيزها را بدانم طبيعي است كه رفتار خودم راعوض مي كنم . در جبهه اين اتفاق افتاده بود و آنها بدون هيچ تعلقي سرباز خدا و ولي خدا شده بودند . تا كسي مشكل خودش را با مسئله ي مرگ حل نكند نمي تواند سرباز خوبي براي خدا و ولي او باشد . در جنگ تبوك پيامبر فراخواني داد كه نيروها جمع بشوند تا به سمت تبوك بروند . تبوك شش صد كيلومتر با مدينه فاصله داشت . و آنها مي خواستند كه با روم مقابله بكنند . تابستان بود . عده اي شروع به بهانه جويي كردند كه هوا گرم است و ممكن است كه چشم ما به دختر مسحيان
ص: 792
بيفتد و ما تحريك بشويم . آيا نازل شد وتعبيرش اين بود : آيا به زندگي دنيايي راضي شديد و سنگين بار شده ايد ؟ همين سنگين باري باعث شد كه آنها جواب رسول خدا را ندهند . در وصف ياران ولي عصر داريم كه آنها تمناي شهادت دارند . يعني تعلقات ندارند . معنايش اين است كه آنها سبك بار هستند نه اينكه الان مي خواهند شهيد بشوند . ياد مرگ است كه اين سبك بالي را بوجود مي آورد . عرفاي ما وقتي مي خواهند به شاگردان شان دستورالعمل بدهد ، ياد مرگ جزو دستورات شان است . آيت الله جمال گلپايگاني كه مرجع تقليد بزرگي بود و همدرس آيت الله بروجردي بود و عرفاي بزرگي بود . او تا وقتي كه در اصفهان شاگر آخوند كاشي بود ، به او توصيه كرده بود كه شب جمعه ها حتما به قبرستان برو و در آنجا توقف كن و درنگ و تامل بكن . ايشان در نجف از شاگردان مرحوم قاضي بود و ايشان هم همين توصيه را داشته اند . آقاي گلپايگاني خيلي به قبرستان وادي السلام مي رفت و در زميني كه قبري نبود مي نشست . بعد ها پس از مرگش همانجا محل قبر خودش شد . ايشانبه بعضي از خواص خودشان نقل كرده بودند كه من ارواحي از اين قبرستان را در مكاشفاتي ديدم . در هواي گرم بعضي از ارواح با حالت زننده اي به سمت من مي آمدند . من آنها را شناختم . آنها متكبريني بودند كه در دنيا هرچه از دنيا و آخرت به آنها مي
ص: 793
گفتيم مسخره مي كردند . آنها به من التماس مي كردند كه در اينجا ما در سختي هستيم چون تو از فرزندان رسول خدا هستي براي ما دعا بكن . ايشان پرخاش مي كردند و به آنها مي گفتند كه گم شويد تا وقتي در دنيا بوديد گوش نمي كرديد و حالا كه دست تان از دنيا كوتاه شده التماس مي كنيد . اين توصيه ها جزو دستورالعمل عرفا به شاگردان شان بوده است .ياد مرگ بودن از مهمترين عوامل تربيتي و سازنده است كه بخاطر همين توصيه شده است .
سوال – چكار كنيم كه مرتب به ياد مرگ باشيم ؟
پاسخ – ما بايد بهانه هاي مختلفي را براي مرگ انديش بودن ايجاد بكنيم . پيامبر وقتي بهار را مي ديد مي فرمود : بهار را كه ديديد به ياد قيامت بيفتيد. اين يك بهانه است كه انسان به ياد مرگ بيفتد و به آن توجه بكند . پيامبر وقتي از خواب بلند مي شد مي فرمود : خدارا شكر كه ما را زنده كرد پس از مردن . زيرا خواب يك مرگ سبك است كه در تعابير قرآن كنار مرگ گذاشته شده است . در خواب تعلق روح كاملا قطع نمي شود و اگر خدا اجازه بدهد روح بر مي گردد و اين تعبير قرآن است. تعبير پيامبر بعد از بلند شدن خواب اين بود كه الحمدلله زنده شديم . اين عاقل بودن و زيرك بودن فرد است . پيامبر فرمود : نشاني انسان عاقل اين است كه زياد ياد مرگ بكند . يكي از كارهايي كه مي تواند به انسان كمك
ص: 794
بكند رفتن به قبرستان است . البته نه قبرستاني كه به شكل فضاي سبز درآمده است . به شكلي كه در آنجا تامل بكنيم و خلوتي داشته باشيم و به قلب مان برسانيم كه ما هم به اينجا گذر خواهيم كرد . كار ديگري كه مي تواند به ما كمك كند شنيدن موعظه هاست . مثل موعظه هاي شنيداري زيرا ما احتياج به موعظه هاي شنيداري داريم . حضرت علي (ع) به بعضي افراد مي فرمودند كه من را موعظه كن . طرف گفت كه شما همه را مي دانيد . حضرت فرمودند : در شنيدن اثري است كه در دانستن نيست . انسان بايد بشنود . آقايي مي گفت كه پدرم وقتي مي خواست مادرم را براي نمازصبح اول وقت بيدار كند مي گفت : خانم بلند شو .آنقدر بخوابيم كه ديگر كسي نيست كه ما را صدا بزند . ما موعظه هاي نوشتاري هم داريم . كتاب منازل الاخرة از محدث قمي و كتاب سياحت غرب كه آقاي قوچاني نوشته است را بخوانيد . آقاي مطهري با آياالله قوچاني ارتباطي داشته و پرسده چطور از احوالات بعد از مرگ خودت نوشته اي ؟ ايشان فرمودند كه مقداري از احاديث و روايت كه فرموده اند آن طرف چه خبر است و بعد مكاشفات . مكاشفات خيالات و خواب نيست بلكه منطبق بر روايات است و با روايت تاييد مي شود .كار ديگر وصيت كردن است . كسي با وصيت كردن نمي ميرد.
سوال – ما جوان ترها وقتي مي گوييم كه مي خواهيم وصيت بكنيم يا از مرگ صحبت مي كنيم به ما مي
ص: 795
گويند كه اين حرفها را نزنيد . راهنمايي بفرماييد .
پاسخ – لازم نيست كه ما سر و صدا بكنيم . شما وصيتي بكنيد كه بتوانيد در اختيار كسي بگذاريد .گاهي وصيت كردن واجب است . هميشه مستحب نيست . نوشتن وصيت و هر چند وقت ديدن اين وصيت روي ما اثر مي گذارد . وصيت و كفن كسي را نمي ميراند اگر اجلش نرسيده باشد . ديدن كفن انسان را از دنيا جدا مي كند . به انسان تذكري مي دهد . اينها مي تواند به ما كمك بكند تا به ياد مرگ باشيم .
دعاي امام سجاد (ع) در سجده اين است كه مي فرمايد : خدايا كاري بكن كه ما از دنيا جدا بشويم كه پُر از غرور و فريب است ، توجه ما به دنياي ابديت باشد ، آماده و مهيا براي مرگ بشويم قبل از اينكه به سراغ ما بيايد .
21-08-91 رسيدم تا اجل اما رسيدن شد فراموشم، دميدم در ني دنيا دميدم شد فراموشم . سرم با خنده ي گل گرم شد در فصل گل چيني ، دلم چون سيب سرخ افتاد چيدن شد فراموشم . نداي ارجعي گل كرد برگشتم دمي تا خود، همين كه پر در آوردم پريدن شد فراموشم . چنان از آخرت گفتم كه دنيا گشت عقبايم ، چنان گرم تماشايم كه ديدن شد فراموشم . شب جانكدن آمد باز دل بستم به دل دادن، تب دل دادن آمد دل بريدن شد فراموشم . اگر گفتند نامت چيست در غوغاي من ربك، بگو من هم ملك بودم پريدن شد فراموشم . سوال – در
ص: 796
خصوص مشاهدات حضرت رسول در شب معراج توضيح بفرماييد. پاسخ – در روايات است كه كلاً سفر با عظمت پيامبر اكرم از مسجدالحرام به مسجد الاقصي و سيري كه در ملكوت و فوق آن داشتند حدوداً سه يا چهار ساعت طول كشيده است. در برخي جاها آمده كه اين سفر به حدي كوتاه بود كه زماني كه پيامبر رفتند و بازگشتند هنوز بستر ايشان گرم بود . يا زماني كه پيامبر به اين سفر مي رفتند بدن ايشان با كوبه ي در برخورد كرد . موقع بازگشت هنوز كوبه ي در درحال تكان خوردن بود . البته اين مسائل سند روايي ندارد. آن چيزي كه سند دارد اين است كه اين سفر حدوداً از مغرب تا اذان صبح طول كشيده است . سيري كه پيامبر در زمين پيمودند با مركب خاصي بود و به سرعت طي شد . و سيري كه ايشان در ملكوت و فوق آن طي كردند خارج از قوانين و فوق زمان بوده است . اصولاً قوانين عالم خواب با بيداري تفاوت دارد . ممكن است ما در عالم خواب مسافت هاي بسيار طولاني را در يك لحظه طي كنيم . شايد براي پيمودن مسافت هايي كه در عالم خواب طي مي شود در عالم بيداري ماه ها زمان نياز داشته باشد. مرحوم آيت الله علامه تهراني در كتاب معاد شناسي ذكر كرده اند كه روزي يكي از دوستان خوب ايشان براي زيارت به مشهد مشرف شدند . ايشان داخل صحن ايستادند و گفتند كه من معرفتي ندارم و همينجا مي ايستم تا زماني كه معرفتي پيدا كنم سپس وارد حرم مي
ص: 797
شوم . اين فرد مي گويد همينطور كه نشسته بودم خوابم برد . در خواب ديدم كه امام رضا (ع) آمدند و با نوك انگشت پاي خود آهسته به من زدند و گفتند كه بلند شو كاري انجام بده . تا متوجه شدم كه ايشان امام رضا(ع) هستند خم شدم پاي ايشان را ببوسم . حضرت زير بغل من را گرفتند و گفتند چكار مي كني بلند شود. اين فرد مي گويد همان لحظه از خواب بيدار شدم . به صحن گوهرشاد رفتم و وضو گرفتم . چون شب جمعه بود در يكي از ايوان ها نشستم و شروع بخواندن دعاي كميل كردم . در اواسط دعا مجدداً خوابم گرفت . در خواب يك فردي با محاسن زيبا به نزد من آمد و گفت مي خواهي باهم گردش كنيم ؟ گفتم من در خدمت شما هستم . آن فرد من را به مدينه و سپس به كربلا ، كاظمين و سامرا براي زيارت برد . بعد از آن در عالم ملكوت بالا رفتيم و ملائك را ديديم . در هنگام سفر آن فرد نكاتي را از جهت معرفتي به من گوشزد مي كرد . بعد از اينكه سفر تمام شد من را به مسجد گوهرشاد بازگرداند . سپس از من پرسيد مي داني اين سفر چقدر طول كشيد ؟ گفتم چقدر ؟ گفت : پنج دقيقه . اين زمان را هم براي اين گفتم كه شما وحشت نكنيد، وگرنه در ملكوت زمان و ساعت وجود ندارد . از خواب بيدار شدم و زمان را نگاه كردم ديدم كه همان پنج دقيقه گذشته است . مرحوم
ص: 798
علامه تهراني مي گويد: اين دوست من سه روز و هر روز به مدت چهار ساعت خواب خود را نقل مي كرد . ايشان مي فرمايد وقتي اين خواب را براي آيت الله انصاري همداني نقل كردم ، فرمودند از خواب هاي بي نظير است و مشخص است كه آن فرد بسيار قابل بوده است . البته سفري كه براي پيامبر رخ داد كه با اين خواب قابل مقايسه نيست . چرا كه سفر پيامبر در بيداري رخ داده و با استعداد دريافت ايشان هماهنگ بوده است. پيامبر مطالب را به سرعت دريافت كرده و نيازي به زمان نبوده است . سفر پيامبر معجزه بوده ولي با معجزه هاي ديگر تفاوت داشته است . برخي معجزه ها به گونه اي است كه ديگران هم آن را مي بينند . ولي امكان ديدن بعضي معجزه ها براي ديگران وجود ندارد . در روايات است كه سفر پيامبر از نظر آسماني و زميني به اندازه ي يك سوم شب طول كشيده است . پيامبر اكرم مي فرمايند كه من در اين سفر درهاي بهشت و جهنم را ديدم . در روايت است كه پيامبر مي فرمايند : جبرائيل به من گفت كه من مأمور هستم بهشت و جهنم را به شما نشان بدهم . وقتي درها را به من نشان داد ديدم كه بهشت هشت در دارد و بر روي هركدام چهار جمله نوشته شده است . سپس درهاي جهنم را به من نشان داد كه هفت در بود . بر روي هركدام از آنها سه جمله نوشته شده بود . همه ي اين جمله ها براي
ص: 799
كسي كه اهل عمل باشد از دنيا و آنچه كه داخل آن است بهتر است . يكي از اصحاب بزرگ پيامبر اكرم فرزند پسري داشت كه از دنيا رفت . به قدري از اين مسئله غصه دار شد كه در خانه ي خود محلي براي عبادت و مسجد قرار داد و تصميم گرفت كه مدتي از مردم دور باشد. اين خبر به پيامبر رسيد . پيامبر نزد وي رفت و فرمود از طرف خداوند براي ما رهبانيت نوشته نشده است . رهبانيت امت من در جهاد في سبيل الله است . سپس پيامبر فرمودند كه بهشت هشت در و جهنم هفت در دارد . تو خوشحال نمي شوي كه وقتي وارد يكي از درهاي بهشت شدي پسر خود را آنجا ببيني ، دست در دست تو بگذارد و شفاعت بخواهد ؟ به اين دليل تعداد درهاي بهشت بيشتر است كه راه هايي كه انسان را به سمت بهشت مي برد بيشتر است. امام باقر (ع) درروايتي فرمود كه نسبت به خدا حسن ظن داشته باشيد چون بهشت هشت در دارد . در برخي روايات نيز هفتاد و يك در براي بهشت ذكر شده است . روايتي در تفسير نورالثقلين آمده است كه حضرت امير (ع) فرمودند : بهشت هفتاد و يك در دارد . از هفتاد در شيعيان و اهل بيت من وارد مي شود . يك در مربوط به ديگران است كه اهل توحيد و لا اله الا الله بوده اند و با ما دشمني نداشته اند . مرحوم علامه طباطبايي در جلد چهارده بحار الانوار مي پرسند كه آيا درهاي بهشت و جهنم
ص: 800
مانند درهاي يك حياط است كه همه به يك نقطه منتهي مي شود ؟ يا اينكه منظور از درهاي بهشت و جهنم عوامل ، اسباب و راه هاي ورود بوده و هركدام انسان را به يك درجه و طبقه مي رساند ؟ بنابراين اينطور نيست كه همه ي درها به يك نقطه منتهي شود بلكه هركدام انسان را به يك طبقه و درجه انسان مي رساند . به تعبيري راه ها و عوامل اصلي ورود به بهشت هشت عدد است . عوامل و اسباب كلي ورود به جهنم نيز هفت عدد است . شايد منظور از هفت در، هفت عضوي باشد كه انسان با آنها مرتكب گناه مي شود . زبان ، چشم ، گوش ، دست ، پا ، شكم و شهوت . شايد هم هفت در جهنم اشاره به هفت ملكه ، صفت و خصلتي است كه هركدام ريشه ي گناهان بسياري است . مثلاً شيطنت يك ورودي به يكي از طبقات جهنم است . تند خويي و عصبانيت ورودي ديگر به طبقه ي ديگري از جهنم است . شهوت راني ورودي ديگر به طبقه ي ديگري است . هركدام از اين صفات ريشه ي گناهان زيادي است . مثلاً كسي كه عصباني مزاج و تند خو است مرتكب ده ها گناه ديگر مي شود . بنابراين تعداد درها كه در روايات مختلف گفته شده منافاتي با هم ندارد . مرحوم علامه طباطبايي مي فرمايند : درست است كه قرآن تأكيدي به اين مسئله ندارد . تنها در يكي از آيات قرآن هفت در جهنم ذكر شده است. علامه طباطبايي مي فرمايند :
ص: 801
در سوره ي زمر آيه ي هفتاد و دو يك نكته وجود دارد . در آن آيه مي فرمايد : كفار را دسته دسته به سمت جهنم مي آورند . زماني كه كفار به جهنم رسيدند ، درها را باز مي كنند . به كفار گفته مي شود كه وارد درها شويد . علامه طباطبايي مي گويند كه از اين سخن برمي آيد كه منظور از درها ، طبقه ها است . اگر منظور درهاي معمولي باشد، نبايد گفت وارد درها شويد، بلكه بايد گفت از درها وارد شويد . در واقع منظور از هر در ، سبب و اسبابي است كه انسان را وارد يك طبقه و درجه مي كند . در بسياري از روايات به يك كار خير به عنوان يك در بهشت اشاره شده است . مثلاً در روايتي از پيامبر اكرم است كه كارهاي خوب يك دري از بهشت است . اگر فردي روزه بگيرد ، دستي به سر يتيم بكشد ، كار فردي را راه بيندازد و غيره عاملي براي ورود به بهشت است .از پيامبر اكرم است كه راست بگوييد كه راست گويي ، دري از بهشت است . در نهج البلاغه است كه جهاد دري از درهاي بهشت است كه خدا به روي اولياء و بندگان خود باز كرده است . در بهشت درها نام گذاري دارد . يك در باب الصبر است كه براي صابرين است . يك در باب الشكر است براي كساني كه شكر مي كنند . يك در باب البلاء است براي كساني كه در دنيا بلا كشيده اند . در روايتي از امام
ص: 802
رضا (ع) است كه بهشت هشت در دارد يكي از آنها متعلق به اهل قم است . منظور از اهل قم صرفاً يك منطقه ي جغرافيايي وشهر نيست . اهل قم در روايات به عنوان يك جريان ناب اهل ولايت ، اهل شريعت ، اهل فقاهت ، اهل دينداري ، اهل عبادت و اهل علم است . در روايتي از امام صادق (ع) است كه فرمودند : قم معدن شيعيان ما است . درروايتي از امام كاظم (ع) است كه خوبان ولايت ما در آنجا جمع هستند. اولين منطقه اي كه ولايت اهل بيت را پذيرفتند قم و اطراف آن بوده است . قم به عنوان يك جريان است و هركسي در هر كجاي كه ايران زندگي كند و اين خصلت ها را داشته باشد قمي است . در روايت است كه عده اي از اهل ري به خدمت امام صادق (ع) در مدينه رسيدند و گفتند كه ما از اهل ري هستيم . امام فرمودند: مرحبا به برادران قمي ما خوش آمديد . آنها گفتند: ما اهل ري هستيم . امام باز فرمودند : خوش آمدند برادران قمي . براي بار سوم نيز امام همين سخنان را فرمودند . بنابراين معلوم مي شود افرادي كه اين جريان و مكتب را پذيرفته اند قمي هستند . سپس حضرت فرمودند : خداي متعال حرمي در مكه دارد . پيامبرحرمي در مدينه دارد ، علي ابن ابيطالب (ع) حرمي در كوفه دارد . حرم ما اهل بيت نيز در قم است . بنابراين هشت در اسباب كلي ورود به بهشت است . مثلاً كسي كه صبور باشد
ص: 803
ده ها خير از او سر مي زند . در روايت است كه امام حسين (ع) دري از درهاي بهشت است . اين در بسياري از افراد رابا خدا آشنا كرده و عاملي بسيار بزرگ و با عظمت است . با توجه به اينكه محرم نزديك است، افراد مي توانند آن را به عنوان يك دوره ي اخلاق و سير و سلوك قرار بدهند . با شركت در مراسم و عزاداري ها مي توان بسياري از آلودگي ها را سوزاند و پاك كرد . سوال - آيا اندازه ي درهاي بهشت متفاوت است ؟ پاسخ - اصولاً اين درها معمولي نيست و يك راه است . آنگونه نيست كه چون جمعيت زياد است درها را زياد كرده اند . در روايت است كه طول هركدام از اين درها به اندازه ي چهارصد سال راه رفتن است . مقياس هاي عالم آخرت با مقياس هاي دنيا تفاوت دارد . بنابراين تعدد درها به دليل كثرت جمعيت نيست . اينها ورودي ها و اسبابي است كه هركدام از آنها فرد را به يك طبقه مي رساند . در برخي از روايات به اين مسئله تصريح شده كه منظور از درهاي بهشت و جهنم ، طبقات آن است . در روايتي از پيامبر اكرم است كه بهشت هشت و جهنم هفت در دارد و برخي از اين درها بر ديگري برتر است . فردي از اميرالمومنين پرسيد كه درهاي بهشت و جهنم مانند درهاي خانه است ؟ حضرت فرمودند نه . سپس هركدام از دست هاي خود را بالاي ديگري قرار دادند . ( يعني طبقه طبقه است
ص: 804
) . مرحوم طبرسي در مجمع البيان نقل كرده است كه حضرت علي (ع) در رابطه با درهاي جهنم فرمودند : درها، طبقه طبقه ها است ، برخي از آنها بالاي ديگري است . بعد حضرت با دست هاي خود طبقه ها را نشان دادند . سپس فرمودند: بهشت را خدا مسطح قرار داده و درجات بهشت در عرض هم هستند . اما جهنم را طبقاتي قرار داده است . شايد به اين خاطر خدا جهنم را طبقه طبقه قرار داده كه كسي بيش از حد خود عذاب نبيند . هرچقدر در جهنم پايين تر برويم عذاب شديد تر مي شود . اما در بهشت، آن فردي كه در پايين ترين درجه است باز هم به تناسب خود نصيبي از درجات بالاتر دارد . سپس اميرالمومنين هركدام از طبقات جهنم را اسم بردند. كه در قرآن اسم هاي آن آمده است . اولين طبقه ي جهنم كه از قسمت هاي ديگر بهتر است هاويه است هرچقدر پايين تر برود سخت تر مي شود . حضرت مي فرمايند: در جهنم چاهي است كه اگر سر آن برداشته شود همه ي دوزخ را شعله ور مي كند . شبي امام صادق (ع) بر سر سفره نشسته بودند و شام مي خوردند . فردي مي گويد كه براي حضرت يك ظرف آبگوشت داغ آوردند .زماني كه دست حضرت نزديك ظرف شد و داغي آن را حس كردند فرمودند : پناه بر خدا از آتش جهنم . سپس حضرت فرمودند ما طاقت اين را نداريم تا چه برسد به جهنم . سوال - در خصوص آيات 119 تا 124
ص: 805
سوره ي انعام توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين سوره خداوند مي فرمايد : از حيواني كه موقع ذبح اسم خداوند بر آن برده نشده نخوريد . چرا كه اين كار فسق است . شياطين به دوستان خود پيام مي فرستند تا با شما مومنين درگير شوند . اگر شما هم از شياطين اطاعت كنيد مشرك هستيد . از اين آيه برمي آيد كه اگر كسي از چيزي كه با خدا ارتباط ندارد بخورد ، فسق بوده و فرد را آماده ي پذيرش وسوسه هاي شيطان مي كند . همانطور كه خداوند متعال و ملائكه وحي و الهاماتي براي دوستان خود دارند. شياطين نيز براي دوستان خود پيغام مي فرستند . آن چيزي كه فرد را آماده ي پذيرش پيام هاي شيطان مي كند ، لقمه هايي است كه رنگ و بوي الهي ندارد . سوال – منظور از درهاي بهشت و جهنم چيست ؟ پاسخ - مقصود از درهاي بهشت و جهنم ، ورودي هاي معمولي نيست بلكه اسباب ورود به بهشت و جهنم است . هركدام از كارهايي كه انسان را بهشتي و يا جهنمي مي كند، او را به يكي از درها و راه هاي بهشت و جهنم مرتبط مي كند . همه ي مباحث مربوط به بهشت و جهنم ما را براي رفتن به اين سفر ابدي آماده تر مي كند . امام سجاد (ع) در دعاي خود فرمودند : خدايا كاري كن كه من به دنيا نچسبم ، چشمي به عالم آخرت و سراي ابدي خود داشته باشم . جايي كه زندگي اصلي ما خواهد بود . آماده ي مرگ
ص: 806
شوم قبل از آمدن آن . مبادا در دنيايي كه عوامل غفلت در آن خيلي زياد است ، زمين گير شويم. آنقدر مشغول دنيا شويم كه بدون آمادگي با ملك الموت مواجه شويم . افرادي كه دوستان اهل بيت هستند بالاترين نور را دارند . ما بايد با پيروي از آنها نور خود را بدست بياوريم . امام صادق (ع) يك خادمي داشت كه هميشه با ايشان به مسجد مي رفت و در بيرون مسجد اسب حضرت را نگه مي داشت . يك روز دم در مسجد ايستاده بود، چند نفر از اهالي خراسان آمدند . يكي از آنها به خادم گفت: حاضر هستي كه من كار تو را بپذيرم ؟ من تمام اموال خود را كه خيلي هم زياد است به تو مي دهم. خادم گفت اجازه مي دهي كه من از امام صادق بپرسم . آن فرد قبول كرد . آن غلام خدمت حضرت آمد و گفت اگر خيري خدا براي ما فراهم كرده باشد شما مانع از آن مي شويد ؟ امام صادق (ع) فرمودند : خير من مانع اين كار نمي شوم . غلام گفت : كسي آمده و به من گفته كه تمام اموال خود را به من مي دهد تا جاي من را بگيرد . اگر اجازه بدهيد من اين كار را انجام دهم . امام صادق (ع) فرمودند: هرطور كه دوست داري عمل كن . زماني كه غلام شروع به رفتن كرد، امام فرمودند بازگرد، چون زياد نزد ما بوده اي مي خواهم يك نصيحتي به تو بكنم . روز قيامت زماني كه لحظات سخت آن پيش مي
ص: 807
آيد پيامبر اكرم به انوار الهي توسل مي جويد . امير المومنين به دامن پيامبر ، ما اهل بيت به دامن اميرالمومنين و شيعيان ما نيز دست به دامن ما مي شوند و ما آنها را به بهشت مي بريم . حالا تو هركاري كه مي خواهي انجام بده . غلام از نزد امام بيرون آمد و به آن شخص خراساني گفت: اگر تمام دنيا را به من بدهي دست از غلامي امام صادق (ع) بر نمي دارم . خدايا ما را براي سفر ابدي آماده كن قبل از اينكه فرا برسد .
91/8/14 سوال – در مورداحاديث قدسي يا معراجيه پيامبر توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – يكي از دستاوردهاي معراج پيامبر،احاديثي قدسي است. در يكي از احاديث قدسي خدا مي فرمايد كه وقتي هفت ويژگي در بنده ي من جمع بشود او عبد مي شود:تقوا داشته باشد، سكوت نسبت به حرفهاي بيهوده داشته باشد ،ترسي از خدا داشته باشد ،به اندازه ي نياز بخورد ،دنيا را هدف قرار ندهد زيرا من اين را دوست ندارم و از خوبان خوشش بيايد چون من از اين كار را خوشم مي آيد و در خلوتها از من حيا داشته باشد. خيلي ها در جلوي جمع گناه انجام نمي دهند و حيا مي كنند و اين حيا ،حيا از مردم است كه البته خوب است ولي حيا الهي اين است كه انسان در خلوت گناه نكند و خودش را حفظ كند. حاج شيخ كريم حائري مي فرمودند كه اگر من در خواب هم نامحرمي را ببينم چشم فرومي بندم. در زمان هاي ما خلوتگاه هاي زيادي وجود دارد
ص: 808
مثل خلوتگاه هاي مجازي اينترنت يا نگاه كردن ماهواره يا كنار هم بودن دوتا نامحرم در ساعت هاي طولاني .ابوبصير كه يكي از ياران امام صادق(ع) بودند به خانمي قرآن ياد مي دادند و روزي ايشان با اين خانم شوخي كردند. وقتي ايشان خدمت امام رسيدند امام فرمود: هر كسي در خلوت مرتكب گناهي شود خداوند براي او ارزشي قائل نيست. ابوبصير خجالت كشيد و توبه كرد. پيامبر فرمود: در قيامت گروهي هستند كه عذاب سختي دارند و خدا به آنها مي فرمايند شما در خلوت گناهان كبيره انجام مي داديد ولي وقتي با مردم بوديد متواضع بوديد. اين يك كار منافقانه است .اين نشانه ي ضعف ايمان و باور انسان است .معناي اينكار كوچك شمردن خداست. امام صادق (ع) مي فرمايد: اگر كسي خدا را حاضر و ناظر نداند، اين كفر است و اگر خدا را حاضر بداند و باز گناه كند، خدا را كوچك شمرده است .اگر كسي باور قوي داشته باشد دوربين خدا را در همه جا مي بيند. اميرالمومنين از بازار رد مي شدند كه ديد فردي قسم مي خورد كه قسم به خدايي كه در حجاب و آسمانها است . حضرت پرسيد چه كسي در حجاب است ؟ او گفت: خدا. حضرت فرمود: بين خدا و بنده حجابي نيست .اين را بدان كه تو هر جا هستي خدا هم هست. يكي از اهل معرفت مي گفتند كه در نيمه شبي بلند شدم و ديدم كه دايي ام درحال عبادت است و به او غبطه خوردم .دايي ام به من گفت كه تو تا سحر بگو يا حاضر يا ناظر. استادي
ص: 809
به شاگردانش گفت كه مرغي را در يك محل كه كسي آنجا نيست سر ببريد و آنرا بياوريد. همه با خودشان يك مرغ كشته شده آوردند ولي يك نفر با خودش مرغي نياورد و گفت كه من جايي را پيدا نكردم كه خلوت باشد زيرا در همه جا خدا ناظر براعمال ماست .امام رضا(ع) مي فرمايد: پنج كار نكن و بعد هر كاري مي خواهي بكن ، سرسفره ي خدا ننشين ، از سلطنت خدا بيرون برو، جايي برو كه خدا تو را نبيند و هر چه مي خواهي گناه كن،وقتي عزرائيل مي خواست جان تو را بگيرد او را بران و وقتي مالك نگهبان جهنم مي خواست تو را به جهنم ببرد به او بگو نمي آيم . ما تا جايي كه مي توانيم بايد خلوتگاه هاي مفسده انگيز نداشته باشيم و از خلوت گاه ها فرار كنيم .در ضمن اگر چنين خلوت هايي پيش آمد اهل بيت مي فرمايند كه در اين زمان ذكر خدا را زياد بگوييد. پيامبر به يكي از اصحابش فرمود: وقتي در خلوت هستيد ذكر خدا را بكنيد. خوب است كه انسان در زمان خلوت ،ذكر يا حاضر يا ناظر، يا رقيب يا رفيق را زياد بگويد. وقتي يوسف با زليخا در خلوت بود، زليخا روي مجسمه اش را كشيده بود زيرا از او خجالت مي كشيد و يوسف گفت كه ما بايد از خدا خجالت بكشيم و ذكر خدا را گفت و فرار كرد. شيخ رجبعلي خياط در شبي براي او زمينه ي گناه در خلوتي فراهم شد ولي او با خدا معامله كرد. و به خدا گفت
ص: 810
كه من از اين لذت حرام مي گذرم ، تو هم مرا تربيت كن و از آن موقع چشم و گوش او باز شد و ناديدني ها را مي ديد و ناشنيدني ها را مي شنيد. پس حيا يكي از صفات عبد شدن است. يكي ديگر از دستاوردهاي بزرگ پيامبر در معراج سفارش به ولايت اميرالمومنين بود. امام صادق(ع) مي فرمايد: پيامبر صد و بيست بار به معراج رفتند وهيچ دفعه اي نبود مگر اينكه خدا سفارش ولايت را به پيامبر كرد. سفارشي كه به ولايت اميرالمومنين و فرزندانش شد بيشتر از سفارش به واجبات بود. ابن عباس مي گويد: اولين كسي كه علي را اميرالمومنين خطاب كرد يپامبر بود.روزي با پيامبر نشسته بوديم و علي وارد شد و سلام كرد و پيامبر گفت :سلام اميرالمومنين.من تعجب كردم و پيامبر قسم خورد كه هيچ چيزي در مورد علي نمي گويم مگر اينكه آنرا ديده ام. پيامبر فرمود : در شب معراج ديدم كه در همه ي درهاي بهشت نوشته شده بود كه قبل از خلقت آدم، مشيت خدا اين بوده است كه علي بن ابيطالب اميرالمومنين بشود. بخاطر احترام ائمه به حضرت علي (ع)، آنها اجازه نمي دادند كه كسي آنها را اميرالمومنين خطاب كند. فردي از امام صادق (ع) پرسيد كه ما مي توانيم امام آخري يعني مهدي را اميرالمومنين خطاب كنيم؟ امام فرمود: خير. اين اسم مخصوص جدمان علي است و كسي اين اسم را بر خودش نمي گذارد مگر اينكه كافر باشد. امام فرمود، بگوييد: السلام عليك يا بقيةالله .از پيامبر سوال شد كه خدا در معراج با چه زباني با شما
ص: 811
صحبت كرد ؟ پيامبر فرمود: با صداي علي .پيامبر وقتي اين صدا را شنيد، پرسيد كه خدايا تو با من حرف مي زني يا علي؟ خدا خطاب كرد: من ديدم تمام زواياي قلب تو پر از محبت علي است. بنابراين با صداي آشنا با تو صحبت كردم كه آرامش بگيري .پيامبر فرمود: من در هر طبقه ي آسمان كه مي رفتم ملائك به من خوش آمد مي گفتند. جبرئيل گفت :اي محمد، اگر محبت علي در دل همه ي امت تو بود، خدا جهنم را خلق نمي كرد.خدا به پيامبر فرمود كه من يكي از اسامي خودم را براي توانتخاب كردم ،من محمود هستم و تو محمد وعلي را بعنوان جانشين تو انتخاب كردم و اسمي از خودم را بر او گذاشتم من اعلي هستم و او علي . خدا فرمود : تو، علي، فاطمه، حسن و حسين از نورالهي خلق شده ايد و اگر كسي به شما ايمان بياورد پيش من مومن است و اگر كسي به شما ايمان نياورد پيش من كافر است .اي احمد، مي خواهي جانشينان خودت را ببيني ؟ پيامبر فرمود: بله . خدا انوار پاك معصومين را نشان داد كه بصورت حلقه ي وار دور خدا خضوع كرده بودند.( در زيارت جامعه داريم :اهل بيت وقتي شما درعالم نور بوديد در عرش الهي طواف مي كرديد.)يكي از آنها مثل ستاره مي درخشيد كه او مهدي بود. و خدا فرمود كه او از ظلم ها انتقام مي گيرد.اين انتقام شخصي نيست و بخاطر ظلم هايي است كه كه به مقام ولايت و امامت شده است. پس پيامبر دستور جانشيني را
ص: 812
در معراج گرفت و بعد در قرآن داريم كه آنچه به تو رسيده است را به مردم بگو .پيامبر به جز روز غدير، در مكانهاي ديگري هم مسئله ي جانشيني را مطرح كرده بود. يكي ديگر از مشاهدات پيامبر در معراج ديدن بهشت و جهنم و ديدن بهشتي ها بود. معراج در سال سوم بعثت پيامبر بود. پيامبر وجود نوري ائمه را مشاهده كرد ولي بهشت و جهنمي كه در عالم ملكوت است را ديد . سوال – صفحه 106 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – اولين آيه اين صفحه مي فرمايد: انسانهاي با تقوا كه در مجلس گناه هستند بشرط اينكه به گناهكاران تذكر بدهند در آنجا بنشينند و با آنها همراه نباشند. دراين صورت مواخده گناهكاران پاي فرد با تقوا نوشته نمي شود. سوال- در مورد ديدن بهشت و جهنم پيامبر در معراج توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – يكي از دستاوردهاي معراج اين بود كه پيامبر بهشت و جهنم و خصوصيات آن را ببيند تا وقتي به مردم بشارت مي دهد يا آنها را مي ترساند، خودش به عين اليقين رسيده باشد. پيامبر فرمود : كساني كه پيامبر آنها را در حال عذاب ديدند عبارتند از :رباخوراران، زنان بي مبالات، كساني كه مال يتيم خورده اند و عالمان بي عمل .پيامبر عذاب آنها را ديده و توصيف كرده است .پيامبر بهشت و خصوصيات بهشت را هم ديد. پيامبر مي فرمود: بهشت را ديدم كه خالي بود و ملائك داشتند قصري مي ساختند با خشتي از طلا و خشتي از نقره ، گاهي اوقات از كار دست مي كشيدند و كار نمي كردند. پيامبر
ص: 813
سول كردند كه چرا گاهي اوقات كار نمي كنيد؟ آنها گفتند كه گاهي اوقات مصالح كار تمام مي شود. يك سبحان الله والحمدلله و... گفتن يا يك ذكر يك خشت است. با ذكر در آخرت به انسان قصر مي دهند ولي دردنيا با اين كلمات هيچ چيز به انسان نمي دهند. پيامبر فرمود: در بهشت قصر زيبايي را ديدم كه با ياقوت سرخ درست شده بود و خيلي جذاب بود. از جبرئيل پرسيدم اين قصر براي كيست؟ جبرئيل گفت: براي كساني كه كلامش درست باشد ،روزه بگيرد ،هميشه اطعام كند و هر شب از خواب بلند بشود در حاليكه ديگران خواب هستند.حضرت علي(ع) فرمود: مگر چنين فردي پيدا مي شود؟ پيامبر فرمود : پاكي سخن به اين است كه فرد بگويد سبحان الله والحمدلله ...و فردي كه هميشه روزه است يعني ماه رمضان را روزه بگيرد و كسي كه هميشه اطعام مي كند و به ديگران غذا مي دهد، اين همان كسي است كه مخارج زن و بچه اش را تامين مي كند و كسي هر شب بلند مي شود و تحجر دارد يعني كسي كه بين نماز مغرب و عشا نخوابد. آقا شيخ عبدالله گلپايگاني را در خواب ديدند و از ايشان پرسند كه بعد از مرگ چه اتفاقي براي شما افتاد؟( روايت داريم وقتي كسي ازدنيا مي رود بازماندگان مي گويند كه چه چيزي گذاشت و ملائك مي گويند كه چه چيزي با خودش آورده است ؟)ايشان گفتند كه از من سوال كردند كه چه چيزي با خودت آورده اي و من گفتم كه من مشغول درس و تدريس بوده ام ، باز
ص: 814
سوال كردند ديگر چه چيزي با خودت آورده اي ؟گفتم : اشك ،توسل و زيارات و باز سوال كردند كه چه چيزي آورده اي ؟ ايشان گفت كه دستم خالي است . ملائك گفتند كه تو گوهر گرانبهايي پيش ما داري .وقتي عده اي از دوستان تو به نجف آمده بودند تو پول نداشتي كه آنها را ميهمان كني و گفتي كه خدايا چرا بايد وضع مالي ما اين طور باشد ولي بعد پشيمان شدي و الحمدلله گفتي. اين الحمدلله همان گوهري است كه پيش ما داري . خدايا كم ما را بپذير، گناه زياد ما را ببخش .
91/8/7 تكرار نام تو شده آواز جبرئيل آگاهي از مقام تو اعجازجبرئيل ،تا اوج عرش در شب معراج رفته اي بالاتر از نهايت پرواز جبرئيل، مثل حرير روشني از جنس نور پهن شد در مقدم بُراق پر باز جبرئيل، مداح آستان تو و دوستان توست بايد شنيد وصف شما را ز جبرئيل، سر مست نام توست بزرگ فرشتگان پير غلام توست بزرگ فرشتگان. سوال – در مورد مشاهدات پيامبر در معراج توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – يكي ازمشاهدات پيامبر ديدن انبيا در آسمان هفتگانه بود، سوغاتي بزرگ معراج، نماز است و كيفيت نماز در معراج تثبيت شد. كيفيت وضو و اذكار و .. در معراج تثبيت شد . يكي ديگراز مشاهدات پيامبر ديدن ملائك و كارگزاران خدا بود .يكي از ملائكي كه پيامبر در معراج ديدند حضرت عزرائيل بود . در جلد هجدهم بحارالانوار داريم كه پيامبر فرمود :ديدم ملكي نشسته است و تمام دنيا بين دو زانوي و مقابل او است .و در دستش صفحه اي
ص: 815
از نور و نوشته اي بود كه آنها را نگاه مي كرد و مشغول كار خودش بود و به چپ و راست نگاه نمي كرد. و اين ملك چهره ي محزوني داشت .پيامبر پرسيد كه او كيست ؟ جبرئيل گفت كه او عزرائيل است كه دائما مشغول است و جان ها را قبض مي كند. پيامبر نزديكتر رفت و جبرئيل پيامبر را به عزرائيل معرفي كرد. حضرت عزرائيل خوش آمد گفت و خصوصيات امت او را گفت .جبرئيل گفت كه پركارترين ملك ،عزرائيل است .پيامبر پرسيد: آيا تمام كساني كه تا بحال مرده اند يا در آينده خواهند بوسيله ي عزرائيل قبض روح مي شوند ؟ جبرئيل گفت : بله. پيامبر سوال كرد :آيا او در همه جا هست ؟ جبرئيل گفت : بله او در همه جا هست .حضرت عزرائيل گفت : تمام دنيا در دست من ،مثل سكه اي در دست شما انسانهاست و به همه جا احاطه دارم. هيچ خانه اي نيست مگر اينكه من هر روز پنج مرتبه به آنجا سركشي نكنم .وقتي يكي فوت مي كند و ديگران براي او گريه مي كنند ، به آنها مي گويم كه گريه نكنيد نوبت شما هم مي رسد. من اين قدر مي آيم و شما را قبض روح مي كنم تا احدي از شما در اين عالم باقي نماند. شديدترين حادثه مرگ است. جبرئيل گفت : حادثه هاي بعد از مرگ شديدتر از خود مرگ است . يكي ديگر از هديه هايي كه پيامبر در معراج دريافت كرد، خمير مايه حضرت زهرا (س)بود. هديه به اندازه ي شأن هديه دهنده است و
ص: 816
خدا حضرت زهرا، ادامه دهنده ي نسل پيامبر را به حضرت هديه داد. در زيارت داريم كه سلام بر بتول( يكي از اسامي حضرت زهرا) هديه پيشكش الهي به پيامبر .پيامبر به درخت طوبي رسيد ، سيبي از آن برداشت كه بسيار معطر بود و سيب را به دو نيم كرد و نوري از آن ساطعه شد كه پيامبر تعجب كرد و جبرئيل گفت كه اين نور فاطمه در زمين است كه در آسمان به آن منصوره مي گويند. پيامبر پرسيد كه چرا او در آسمان به منصوره و در زمين به فاطمه معروف است ؟ جبرئيل گفت : كساني كه در دنيا پيرو فاطمه هستند در قيامت آنها را از آتش جهنم جدا مي كند. پس فاطمه يك لفظ يا اسم نيست بلكه اين حاكي از حقيقتي است .الفاظ آسماني كه براي ائمه انتخاب شده است يك مقام و شأن است .مثلا باقر يعني كسي كه كارش شكافنده ي علوم خواهد بود يا رضا يعني كسي درمقام رضا به نهايت رسيده است .مهدي يعني كسي كه از طرف خدا هدايت خاصي شده است و ديگران را هم دستگيري مي كند. فاطمه يعني كسي كه پيروانش را از جهنم قطع مي كنند .چون خدا فاطمه را براي شفاعت نصرت و ياري مي كند ، در آسمان به ايشان منصوره مي گويند. در كتاب كامل الزيارات از شفاعت گسترده ي اباعبدالله و حضرت فاطمه (س)صحبت مي كند. در روايات داريم كه حضرت زهرا بقدري شفاعت خواهند داشت كه به جز يك عده كافر هرز،در جهنم باقي نمي مانند. هر كس نوري در وجودش داشته باشد مورد
ص: 817
شفاعت آن حضرت قرار مي گيرد. در آن روز همه ي كافران آرزو مي كنند كه اي كاش ما فاطمي بوديم . پيامبر سيب بهشتي را خوردند و محصول اين سفر آسماني تولد حضرت زهرا بود. پيامبر مي فرمود : من هر وقت مشتاق بهشت مي شوم او را بو مي كنم .در زيارت نامه حضرت زهرا داريم كه حضرت ميوه ي بهشتي است . يكي ديگر از هديه هاي كه پيامبر از خدا گرفتند احاديث معراج است كه به آن احاديث قدسي مي گويند. قرآن كلام خداست و توسط جبرئيل بر پيامبر نازل شده است ولي در معراج ، زماني كه پيامبر در فوق ملكوت بود با خدا گفتگوهايي داشت و پيامبر آن گفتگوها را نقل مي كرد. بسياري از احاديث قدسي از پيامبر است .علامه ي مجلسي تعدادي از اين احاديث را جمع آوري كرده است . درجلد 77 بحاراالنوار داريم :اي احمد( خدا در معراج پيامبررا احمد ناميده است . در زمين نام پيامبر محمد يعني پسنديده است، رفتار و منش پيامبر آنقدر پسنديده بود كه به او محمد مي گويند. وقتي باطن پيامبر در ملكوت ظهور پيدا مي كنيد ، پيامبر علاوه بر محمد پسنديده ترين يا دلپذيرترين يعني احمد نام مي گيرد)آيا مي داني چه زماني بنده ي من به عبوديت مي رسد ؟ پيامبر فرمود: پروردگارا، من نمي دانم. خدا فرمود :كسي كه هفت صفت در او جمع بشود ،عبد من است ، يكي تقوا از گناهان. انسان بايد خودش را با گذشته مقايسه كند و ببيند كه حساسيتش به گناه بيشتر شده است يا خير. تعظيم در مقابل
ص: 818
خدا همان تقوا است .ما بايد در مقابل گناهان پيش خدا خاضع باشيم و اگر گناه هم بكنيم ،نبايد افتخار كنيم و سريع توبه مي كنيم. عالمي در مكاشفه ديد كه فردي كه مرد متين و متديني بود، دو سر دارد يكي سر حالت بالا و يكي سر حالت پايين . او سِّر اين كاشفه را نفهميد . هنگام مرگ اين فرد عده اي از علما دور او جمع بودند واو گفت كه خدايا شاهدي كه از وقتي كه من خودم را شناختم گناهي نكردم . بعد اين عالم سِّرمكاشفه را فهميد كه اين فرد در باطن پيش خدا سر فرود آورده است و او عبد خدا بود.ما بايد در مقابل خدا سر به زير باشيم و قلب مان تسليم خدا باشيم . عبد واقعي كسي است كه باطنش خضوع كرده است و به سجده افتاده است .دوم داشتن سكوت و نزدن حرف هاي بيهوده .كساني كه زياد صحبت مي كنند اشتباه هم زياد دارند .بعضي ها حرفهاي بيهوده مي زنند و نمي توانند جلوي خودشان را بگيرند. پس عبد كسي است كه زبانش دست خودش باشد. سوم اينكه خدا ترسي داشته باشد كه هر روز اشك و سوزش بيشتر باشد . ترس از خدا به چه معناست ؟در دعاي جوشن داريم : اي كسي كه ترسي از او نيست مگر از عدالتش يعني بايد از عدالت خدا ترسيد .عدالت خدا اقتضا مي كند كه اگر توجرمي وخطايي بكني ، دامن تو را بگيرد .ما مي ترسيم كه نكند مرتكب اشتباهي بشويم و عدالت خدا گردن ما را بگيرد . ترس ازخدا، به ترس از
ص: 819
خودمان بر مي گردد. امام سجاد (ع) در دعاي ابوحمزه ثمالي مي فرمايد: وقتي گناهانم را مي بينم به ترس و اضطراب مي افتم. خوف از عدالت خدا يعني خوف از اينكه من گناهي بكنم تا گير عدالت خدا بيفتم . كساني هم كه گناه ندارند در مقابل عظمت خدا خشيت وخوف دارند و خودشان را نمي بينند . معصومين از اين سنخ خشيت ها و دلهره داشته اند. مرحوم آخوند كاشي از شدت خشيت خدا درنمازش آنچنان مي لرزيد كه براي بعضي از شاگردانش اين سوال پيش آمده بود كه نماز ايشان با اين لرزش ها درست است يا خير ؟ آيت الله بهجت در نمازهاي شب جمعه وقتي به سوره اعلي مي رسيدند كه مي فرمايد :انسانهايي كه خشيت دارند حرف خدا را مي پذيرند و افراد شقي هستند حرف خدا را نمي پذيرند و به جهنم مي روند و جهنمي ها نه مرگ دارند كه از عذاب خلاص بشود نه زندگي دارند و ... ،ديگر صداي ايشان شنيده نمي شد. سوال – صفحه 129 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – آيه ده سوره انعام مي فرمايد :اي پيامبر ،انبياء قبلي را ههم مسخره مي كردند نگران نباش. بدان كه استهزاي افراد مسخره كننده به خودشان بر مي گردد و باعث عذاب و نكبت دردنيا و آخرت آنها مي شود. كساني كه براي دين داري خودشان و ديگران تلاش مي كنند با شنيدن متلك يا مسخره كردن ديگران، كنار نكشند. كتاب معراج پيامبر كه توسط آقاي زكي زاده جمع آوري شده است كتاب جامع و خوبي است . سوال – در مورد
ص: 820
ادامه ي مشاهدات پيامبر در معراج توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – چهارمين خصوصيات عبد اين است كه مهار شكمش را در دست داشته باشد و هر چيزي نخورد و به اندازه ي ضرورت بخورد. كسي كه زياد مي خورد و دير مي خوابد ،نمي تواند براي نماز صبح بيدار بشود. حضرت يحيي شيطان را تمثلي ديد و سوال كرد كه چه زماني از من خوشت مي آيد؟ شيطان گفت: زماني كه غذاي سنگيني مي خوري و مي خواهي صبح بلند بشوي. حضرت يحيي عهد بست كه ديگر غذاي سنگين نخورم و شيطان هم گفت كه من عهد مي بندم ديگر مومني را نصيحت نكند . يكي ديگر از ويژگي هاي بنده اين است كه از دنيا بدش بيايد چون خدا بدش مي آيد و از خوبان خوشش بيايد چون خدا خوشش مي آيد يعني حب و بغض بنده تابع خدا باشد. منظور از دنيا يعني كسي كه ظواهر دنيا را هدف قرار بدهد و در اين دنيا گير كند و ِالا اگر انسان از لذت هاي حلال خدا براي بندگي استفاده كند اشكالي ندارد و نبايد دلبستگي و وابستگي به دنيا نداشته باشد .پنجمين ويژگي هاي بنده، داشتن حيا است .
91/7/30 فواره وار سر به هوايي و سر بزير چون تلخي شراب دل آزار و دلپذير، ماهي تويي و آب من و توييم و روزگار من در حصار تو مي گويم و تو در مشت من اسير، مرداب زندگي همه را غرق كرده است اي عشق همتي بكن و دست مرا بگير، شيريني فراق كم از شور وصل نيست گر عشق مقصد است خوشا لذت
ص: 821
مسير، چشم انتظار حادثه ي ناگهان مباش با مرگ زندگي كن و با زندگي بمير . سوال – حقيقت معراج چيست ؟ پاسخ – از مسلمات اعتقادي ما اين است كه الان بهشت و جهنم برزخ و قيامت وجود دارد ولي ما شرايط درك آنرا نداريم .اگر كسي در دنيا برود برزخ را درك مي كند و وقتي نفخ صور دميده شود، بهشت و جهنم قيامتي درك مي شود. بهشت و جهنم در كجاست ؟ جاي بهشت و جهنم در عالم ظاهر و ملك دنيا نيست بلكه جاي بهشت و جهنم در ملكوت اين عالم دنيا است. يعني پشت پرده ي و باطن اين دنياست .وقتي شما خواب مي بينيد در عالم ظاهر هيچ اتفاقي نيفتاده است بلكه در عالم باطن خودتان اتفاقاتي افتاده است. پس ما براي ديدن بهشت و جهنم ملكوتي، ابزار مي خواهيم .بزرگترين مشاهده ي ملكوت عالم تا الان و تا قيامت ، مشاهده ي معراج پيامبر اكرم است. پيامبر ملكوت عالم را مشاهده كرد است كه براي احدي رخ نداده است. حضرت ابراهيم ملكوت را ديد ولي پيامبر به فوق ملكوت رفت . پس معراج مشاهده از غيب عالم است .بخشي از مشاهده اي غيب ، مشاهده ي بهشت و جهنم و بخشي مشاهده ي ملائك و بخشي مشاهده ي پيامبران بود. در سوره اسرا و نجم، بطور تصريح به معراج پيامبر اشاره شده است .امام صادق (ع) مي فرمايد: اگر كسي سه چيز را انكار كند از شيعيان ما نيست ،معراج ،سوال و جواب در قبر و شفاعت. امام صادق(ع) مي فرمايد: براي پيامبر صد و بيست مرتبه معراج
ص: 822
اتفاق افتاده است كه يكي از معراج هاي پيامبر استثنائي است و در قرآن به اين معراج اشاره شده است . خصوصيات معراج ايشان اين بود كه علاوه بر اينكه روح پيامبر به معراج رفت بود جسم پيامبر هم همراه پيامبر بود. معراج هاي ديگر پيامبر روحي بوده است يعني جسم پيامبر در همين عالم بوده است و روح پيامبر به بالا مي رفته است، مثل خواب .ما با بدن مثالي مان خواب مي بينيم . اين معراج پيامبر در سال سوم نبوت اتفاق افتاده است . اين سير و سفر پيامبر( معراج) سه تا سفر بوده است : سفر زميني (پيامبر از مسجد الحرام تا مسجد الاقصي رفتند و در مسجد الاقصي نماز خواندند )،از مسجدالاقصي تا ملكوت(سير دوم از عالم دنيا خارج مي شود .پيامبر تا مرز عالم ملكوت رفتند كه جبرئيل با او همسفر بود) و فوق ملكوت. ( در اين سفر احدي با پيامبر نبود و پيامبر با خدا تنها بود. حتي پيامبران هم تا قسمت دوم سفر را رفته اند . بخش سوم سفر پيامبر، عالم امكان بود و هيچ مخلوقي از آنجا بالاتر نرفته بود. اين از افتخارات ماست. امام سجاد (ع)مي فرمايد : من فرزند كسي هستم كه آنقدر بالا رفت كه از عالم ملكوت هم گذشت و خيلي به خداي خودش نزديك شد. اين سفر سوم فقط براي پيامبر اتفاق افتاده است .وقتي پيامبر با جبرئيل به مرزعالم ملكوت رسيدند،جبرئيل گفت كه پيامبر قبلي از اينجا جلوتر نمي رفتند ولي تو از اينجا رد مي شوي ولي من نمي توانم با تو بيايم .) اين سفر معراج
ص: 823
پيامبر غيرعادي است ولي چيزهاي غير عادي مثل معجزات اتفاق مي افتد. پس انسان مي تواند مسيري بالاتر از فرشته ها را طي كند. تنها عامل سير براي پيامبر بندگي پيامبر بود. خالصانه بندگي كردن و تسليم بودن پيامبر در برابر خدا باعث اين سفر عجيب شد. در سوره اسرا داريم : منزه است خدايي كه عبدش را به مسجدالاقصي برد. اين سير با قدم عبوديت بوده است و اين درس بزرگي براي ما است . اين معراج در توان پيامبر است ولي در مرتبه پايين تر، اين معراج براي انسانها امكان پذير است. قرآن مي فرمايد : آيا به ملكوت آسمانها و زمين نمي نگرند؟ اين معراج فقط با قدم بندگي امكان پذير است . روايت داريم :كسي كه متواضع است، خدا او را بالا مي برد ولي فرد متكبر به بالا نمي رود زيرا سنگين است و سقوط مي كند. علامه طباطبايي را در مسجد سهله به عالم ملكوت بردند (البته اين سفر روحي بوده است) تا جايي كه جسم خودش را مي ديد و حقيقت ص را به او نشان دادند . ص نهري در بهشت است .آيت الله طباطبايي مي فرمودند كه در تعقيبات نماز صبح ديدم كه برادرم با حضرت ادريس آمدند يعني ايشان هم بهشت و هم بهشتي ها را مي ديد .حضرت ادريس معارفي را به من گفتند. آيت الله طباطبايي مي فرمودند كه استادم مرحوم قاضي فرموده بودند كه اگر در سحر چيزهايي را ديديد به آن توجه نكنيد. روزي من در سحر مشغول نماز بودم كه حوريه بهشتي آمد و به من قدحي تعارف كرد ولي
ص: 824
من توجهي نكردم . علامه طباطبايي فرد مهربان و با تقوايي بود و نسبت به اهل بيت محب بود، اهل عمل و فوق العاده متواضع بود. مرحوم ميرزا آقاي تهراني مرگ اختياري داشت. ايشان به اختيار خودشان روح را خارج مي كردند و بر مي گرداند. ايشان فوق العاده مراقب بود كه به هيچ كس يا چيزي ظلم نكند. ايشان شبي دير به منزل رسيدند و تا صبح پشت در ايستادند ولي در نزدند كه اهالي خانه را بيدار كنند. اين افراد بندگي خدا را كردند و به مقاماتي رسيدند . پيامبر دراين معراج چيزهايي ديدند. خدا مي فرمايد :ما او را بالا برديم تا آيات الهي و اسرار را به او نشان بدهيم . در سوره نجم داريم: آيات بزرگ خدا را به پيامبر نشان داديم. در روايت داريم كه اين معراج يك سوم شب(سه ساعت) طول كشيده است .در سفر زميني پيامبر توسط جبرئيل با مركب بهشتي به مسجدالاقصي رفتند. از مسجدالاقصي با مركب ديگري رفت و از ملكوت به فوق ملكوت با امداد الهي پيش مي رفت. ما بسياري از جزئيات معراج را خبر نداريم. يكي از مشاهدات پيامبر در آسمانها، ديدن انبياء بود . پيامبر در آسمان اول حضرت آدم ،در آسمان دوم حضرت عيسي ،در آسمان ششم حضرت موسي و آسمان هفتم حضرت ابراهيم را ديد. وقتي پيامبر به هر كدام از پيامبران مي رسيد آنها اظهار ارادت مي كردند و خوش آمد مي گفتند. معصومين در برزخ نيستند و جايگاه بهشتي آنها بالاتر از برزخ است . برزخ در احاطه ي آنها است .يكي از هديه هايي كه به
ص: 825
پيامبر داده شده نماز است .پيامبر در معراج كيفيت نماز را گرفتند يعني نماز خواندن و وضو گرفتن را در معراج ياد گرفتند، و پيامبر خيلي از اسرار نماز را دريافت كردند. روايت نماز معراج پيامبر در علل الشرايع شيخ صدوق آورده شده است .كتاب اسرار الصلاة مرحوم ملكي تبريزي هم از همين نماز معراج پيامبر گرفته شده است .روايت داريم كه خدا فرمود: يا احمد، همانطور كه من بر پيامبر و امت هاي گذشته پنجاه بار نماز را واجب كردم ،به تو و امت تو پنجاه بار نماز را واجب مي كنم. حضرت موسي به پيامبر گفت كه امت تو ضعيف است ،پس از خدا بخواه كه در نماز تو تخفيف دهد .پيامبر از خدا اين را خواست و خدا پنجاه نماز را به اندازه ي پنج نماز تخفيف داد. منت خدا بر پيامبر، كم شدن بعضي فريضه هاست .انسان بايد خيلي تنبل باشد كه اين پنج نوبت نماز را نخواند يا آنرا سبك بشمارد. يكي ديگر از مشاهدات پيامبر انواع ملائك بود. پيامبر يكي از فرشتگان را ديد كه داراي تعداد زيادي انگشت است و در حال محاسبه است. پيامبر از جبرئيل سوال كرد كه اين كيست ؟جبرئيل گفت :اين ملك، حساب تمام قطرات باراني كه ريخته مي شود را دارد .پس يك قطره ي باران بي حساب نيست. پيامبر با آن ملك صحبت كرد و سوال كرد كه شما حساب تمام قطرات باران را داريد ؟ملك گفت كه من حساب تمام قطرات باراني كه در روي درياها يا صحراها ريخته مي شود را هم دارم . ولي حساب يك چيز از دست
ص: 826
من در رفته است و آن حساب كسي است كه بر تو صلوات بفرستد. پيامبر ديد كه يكي از ملائك حالت عبوس دارد و خيلي با ابهت بود. پيامبر پرسيد كه او كيست كه انسان از او مي ترسد ؟ جبرئيل گفت :او مالك، نگهبان جهنم است. از وقتي خدا او را خلق كرده است و مالك جهنم كرده است اصلا يك لبخند هم نزده است .پيامبر به مالك نزديك شد و او بشارت بهشت را به پيامبر داد. اسم نگهبان جهنم مالك و اسم نگهبان بهشت رضوان است .بهشت مظهر رضايت خداست و بخاطر همين اسم نگهبان بهشت رضوان است . جهنم جاي افراد متكبر هستند و در آنجا خدا به آنها مي فهماند كه مالك كيست و بخاطر همين اسم نگهبان جهنم مالك است. پيامبر مشاهدات ديگري هم داشتند. سوال – صفحه 122 قرآن را توضيح بفرماييد. پاسخ – آيه 87 سوره مائده مي فرمايد :چيزهايي كه خدا بر شما حلال كرده است بر خودتان حرام نكنيد. به حدودي كه خدا براي شما مقرر كرده است تجاز نكنيد. خدا اين افراد را دوست ندارد. ما بايد از لذت هاي حلال استفاده كنيم تا بتوانيم جلوي لذت هاي حرام را بگيريم .روايت داريم كه خدا دوست دارد از رخصت هاي خدا استفاده كنيد. اگر كسي حال كار مستحبي را ندارد بگويد :خدايا چون تو اجازه دادي من اين مستحب را ترك مي كنم ، براي اين فرد ثواب مي نويسند. محدث بهرامي در كتاب سير به سوي خدا دارد كه اگر كسي مي خواهد مستحبي را ترك كند، به نيت اين كه خدا به
ص: 827
او اجازه داده است ، خدا به او ثواب مي دهد زيرا فرد اين كار را در چارچوب بندگي انجام مي دهد. از رخصت هاي خدا و محدوده ي هاي باز خدا استفاده كنيد.
91/7/23 سوال – در ادامه ي ترجمه سوره واقعه در مورد بهشت و جهنم توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – قرآن مي فرمايد: اصحاب يمين افرادي هستند كه در بين سايه هاي درخت سدري كه خار ندارد زندگي مي كنند و از درخت موز كه برگ هاي پهني دارد و ميوه هاي چيده شده اي روي آن مي خورند، درختان بلند و كوچك در بهشت موجود است ، سايه هايي كه گسترش دارد و آبشارهايي كه جاري است ، ميوه هاي زيادي كه تمام نمي شود ،هيچ كس آنرا منع نمي كند . طبيعي است كه هواي بهشت معتدل ترين هواست. همسران ارزشمند و گرانقدر براي آنها موجود مي باشد ،ما آفرينش ديگري به همسران بهشتي مي دهيم، هميشه با طراوت و جوان هستند و بكر و تازه هستند (همسر مخصوص فرد است و زندگي مومن دنبال زندگي دنيايي اوست . مومني كه عفيف بوده است در آنجا هم عفيف است )، اين همسران شوهرشان را دوست دارند و با هم همسن هستند. لذت هايي كه در بهشت است براي كساني است كه از لذت هاي حرام دنيا پشم پوشي كرده اند. از امام صادق (ع) سوال كردند كه در بهشت موسيقي هم وجود دارد ؟ امام مي فرمايد :بله ، در بهشت درختي هست كه وقتي نسيم الهي به آن مي وزد از آن آهنگي بوجود مي آيد كه تابحال به
ص: 828
گوش كسي نخورده است و نغمه ي مست كننده دارد .اين نغمه ي بهشتي به گوش كسي مي خورد كه از شنيدن موسيقي هاي حرام در دنيا پرهيز كرده باشد. پيامبر فرمود: كسي كه شراب را در دنيا ترك كرده است در بهشت به او شراب بهشتي نوشانده مي شود. كسي كه صبر مي كند شاخه نبات هم بدست مي آورد. اين خصوصيات بهشت اصحاب يمين است. بيشتر توصيفاتي كه از بهشت شده است از لذت هاي جسماني است .بيشتر توصيفاتي هم كه از جهنم شده است از عذاب هاي جسماني است و از عذاب هاي روحاني كمتر صحبت شده است .روايت داريم كه اگر يك لباس بهشتي به دنيا بيايد اهل دنيا نمي توانند آنرا تحمل كنند. يكي از اهل معرفت مي گويد كه من در سحر بلند شدم و بدون مناجات خوابيدم ،در خواب صورتي از بهشتيان را به من نشان دادند و گفتند كه ما اشك هاي سحر تو هستيم ، اگر مي خواهي به ما برسي نبايد تنبلي كني ، از شوق اين خواب بيدارشدم و تا مدتي خواب نداشتم. مرحوم آيت الله اراكي مي فرمودند كه آيت الله حائري خيلي خوش مجلس بودند، ما فهميديم كه امام حسين (ع) مشتي نقل به ايشان داده بود و اين شيريني كلام براي خوردن آن نُقل ها بود. شيخ جعفر شوشتري با اينكه مجتهد و مرجع تقليد بودند، دوست داشتند كه روضه براي امام حسين (ع) بخوانند ولي نمي توانستند. ايشان شبي در خواب ديدند كه در روز عاشورا در خيمه ي امام حسين(ع) هستند و شنيدند كه امام به حبيب فرمود كه
ص: 829
ما آبي نداريم كه از شيخ پذيرايي كنيم ، حلوايي درست كن و به او بده. ايشان آن حلوا را خوردند و بعد كه از خواب بيدار شدند عاشورا را طوري ديگري مي فهميدند. ايشان اسراري از عاشورا را مي دانستند كه ديگران چنين فهم هايي ندارند. در لذت هاي جسماني بهشت معرفت هايي وجود دارد. امام صادق (ع) مي فرمايد: نوشيدني كه به بهشتي مي دهند علاوه براينكه از غير خدا كنده مي شود محبتش به خدا بيشتر مي شود. و همه ي آنها كمال است . دسته ي ديگر اصحاب شمال مي باشند كه اهل جهنم هستند. در سوره واقعه مي فرمايد : اصحاب شمال چه كساني هستند؟ در بين بادهاي بسيار داغ قرار گرفته اند و تشنگي شديد دارند و به آنها آب هاي داغ و گداخته مي دهند.( در روايت داريم : وقتي موهاي گوسفند را روي آتش مي سوزانند دندان هايشان بيرون مي آيد و جهنميان هم اين طور سوخته مي شوند. )از دور به سمت ابر مي روند و اين سايه دود غليظ است كه نه خنكي دارد و نه منفعتي دارد .در سوره اعلي داريم : جهنميان نه مي مي ميرند كه راحت بشوند و نه مي توانند زندگي كنند. در سوره مدثر داريم :آتش جهنم انسان را رها نمي كند. پيامبر دعاي مجير را براي رفع غم و شفاعت بيمار مي خواندند. در اين دعا 86 بار از آتش جهنم به خدا پناه مي بريم . در جهنم مرگ وجود ندارد. در سوره واقعه سه علت جهنمي شدن افراد را گفته است. قرآن مي فرمايد: جهنميان در
ص: 830
دنيا خوش گذران بودند ، به حلال و حرام كاري نداشتند (حضرت عيسي با حواريون از محلي رد مي شدند كه عذابي به آنها رسيده بود. حضرت عيسي يكي از آنها را زنده كرد و او گفت كه ما افراد خوش گذراني بوديم و رعايت حق همديگر را نمي كرديم و حاكم ظالمي داشتيم كه براي ما مهم نبود و از طاغوت تبعيت مي كرديم ،بخاطر همين دچار عذاب شديم.)،اصرار بر گناهان بزرگ داشتند و آخرت را تكذيب مي كردند. اينها علت هايي است كه عده اي جهنمي شده اند. در سوره واقعه علت جهنمي شدن را گفته است ولي علت بهشتي شدن را نگفته است ، درست است كه زمينه ساز بهشت اعمال ماست ولي بيشتر لطف خداست .اگر اعمال ما همراه با تفضل خدا باشد، بهشتي مي شويم. مثلا اگر نماز ما را پيش نماز امام علي(ع) بگذارند، ما بايد استغفار كنيم. روايت داريم كه بعد از نمازهاي واجب سه بار استغفار كنيد و بگوييد: استغفرالله الذي لااله الاهوالحي القيوم ذوالجلال والاكرام واتوب اليه. احتمالا اين استغفار براي اين است كه ما دچار عجب وغرور نشويم . روايت داريم كه قسم به كسي كه جانم در دست اوست ،احدي به صرف عمل، وارد بهشت نمي شود مگر اينكه كرم خدا ضميمه آن بشود. اصحاب پرسيدند حتي شما ؟ پيامبر فرمود : بله ،حتي من. مگر اينكه رحمت و فضل خدا شامل من بشود. يكي از عابدين بني اسرائيل مقامي نزد خدا نداشت و فرشته ها از خدا پرسيدند كه اين بنده با اينكه اين قدر عبادت مي كند چرا مقامي ندارد .خدا به
ص: 831
او پيام داد كه من مي خواهم با فضل خودم با تو برخورد بكنم نه با عدل خودم . عابد گفت :من نيازي به فضل خدا ندارم ، به خدا بگوييد كه با عدلش با من برخورد بكند. سهم من در روز يك قرص نان و يك انار بود .خدا به ملائك گفت كه يك قرص نان و انار را با او حساب كنيد. همه ي عبادت او به اندازه ي يك حبه انار شد. ما بايد عمل خودمان را انجام بدهيم تا فضل خدا هم شامل حال ما بشود. يكي از برادران امام رضا(ع) بنام زيدُالنار عده اي را در مسجد مرو جمع كرده بود و از خودش تعريف مي كرد. امام فرمود : زيد چه مي گويي ؟ اگر خدا بي عمل براي تو اين همه حساب باز كرده است پس وضع تو از پدرت موسي بن جعفر بهتر است زيرا پدرت اين همه زنداني كشيد و خدا به او چيزي داد و تو بدون عمل اينها را بدست آورده اي ؟ مردم را فريب نده. در دعاي ابوحمزه داريم :خدايا ،در نجات از جهنم به اعمال مان تكيه نمي كنيم بلكه به فضل تو تكيه مي كنيم. اگر انسان در مقابل خدا شكسته بشود فضل خدا شامل حال او خواهد شد . سوال – صفحه 115 قرآن را توضيح بفرماييد. پاسخ – در آيه 45 مي فرمايد :اگر كسي جان كسي را بگيرد بايد قصاص بشود و جانش گرفته بشود و گوش در مقابل گوش و چشم در مقابل چشم و ... گرفته مي شود .كسي كه اين قصاص را صدقه (
ص: 832
گذشتن از حق )بدهد، اين صدقه كفاره ي گناهانش مي شود. براي دست يابي به تفسير سوره واقعه مي توانيد به كتاب سراي ديگر نوشته شهيد آيت الله دستغيب مراجعه كنيد.
16/7/91 تو آن بتي كه پرستيدنت خطايي نيست ، اگر خطاست مرا از خطا ابايي نيست . بيا كه در شب گرداب زلف مواجت ، به غير گوشه ي چشم تو ناخدايي نيست . درون خاك دلم مي تپد هنوز اينجا ، بجز صداي قدم هاي تو صدايي نيست . نه حرف عقل بزن با كسي نه لاف جنون ، كه هركجا خبري هست ادعايي نيست . دليل عشق فراموش كردن دنياست ، وگرنه بين من و دوست ماجرايي نيست . سفر به مقصد سردرگمي رسيد ، چه خوب كه در ادامه ي اين راه ردپايين نيست. سوال – در خصوص ويژگي هاي بهشت و جهنم توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در سوره ها و آياتي از قرآن جزئيات بهشت و جهنم بيان شده است . تعداد اين آيات و روايات بسيار زياد است .در برخي از سوره هاي قرآن آيات مربوط به بهشت و جهنم به صورت متمركز عنوان شده است . مثلاً سوره ي واقعه و الرحمن تا حد زيادي اينگونه است . در سوره ي واقعه برخي جزئيات بهشت و جهنم آمده است . سوره ي واقعه داراي نود و شش آيه است كه تمامي آنها مربوط به قيامت است . اصولاً كلمه ي واقعه يكي از اسامي قيامت است . واقعه يعني چيزي كه حادث بوده و وقوع حتمي دارد . چون سوره ي واقعه در خصوص مرگ ، بهشت وجهنم
ص: 833
است ، تذكر خوبي بوده و غفلت انسان را از بين مي برد . در روايتي از پيامبر اكرم (س) است كه اگر كسي هر شب اين سوره را بخواند ، جزو غافلين نخواهد بود . در آخرالزمان عوامل غفلت خيلي زياد است و اگر انسان گردگيري نكند مدفون مي شود . و چه بسا كه نور ايمان در فرد كم رنگ و كم فروغ مي شود . بنابراين يكي از چيزهايي كه از انسان غفلت زدايي مي كند قرائت سوره ي واقعه همراه با توجه است . اگر آفت غفلت از زندگي انسان كم شود ، بركات زيادي وارد زندگي او مي شود . اين بركات هم معنوي و هم مادي است. اگر كسي سوره ي واقعه را هر شب جمعه بخواند و بر روي اين كار مداومت داشته باشد ، فقر از زندگي او بيرون مي رود . امام صادق (ع) فرموده اند : كسي كه هر شب جمعه سوره ي واقعه را بخواند ، هم خداوند او را دوست دارد و هم كاري مي كند كه او مورد محبت مردم قرار گيرد. اصولاً دل ها به دست خدا است و كسي كه محبوب خدا باشد محبوب مردم هم مي شود. و در دنيا گرفتگي و گره هاي كور وارد زندگي او نمي شود ، فقر نصيب او نشده و آفت هاي سخت عالم دنيا شامل حال او نمي شود . در ضمن از رفقاي اميرالمومنين(ع) خواهد بود . عبدالله بن مسعود يكي از اصحاب پيامبر اكرم (ص) بود كه در خيلي از جنگ ها با ايشان بود . بعد از رحلت پيامبر
ص: 834
(ص) نيز همراه اميرالمومنين بود . زماني كه موقع مرگ او فرارسيده بود ، خليفه ي وقت به عيادت ايشان رفت . خليفه از او پرسيد : آيا درد و ناراحتي داري؟ او گفت :درد دارم اما دردم از گناهان است . خليفه پرسيد: الان اشتهاي تو به چه چيزي است و چه چيزي ميل داري؟ گفت : رحمت پروردگار . خليفه پرسيد : مي خواهي طبيبي بربالين تو بياوريم ؟ گفت : طبيب من را بيمار كرده است . بخاطر مسائل سياسي حقوق عبدالله ابن مسعود را از بيت المال قطع كرده بودند . خليفه پرسيد : مي خواهي حقوق تو را دوباره برقرار كنيم ؟ او گفت : زماني كه من در زندگي به اين پول نياز داشتم آن را قطع كرديد، الان موقع مرگ من است و اين پول به كار من نمي آيد . خليفه گفت : مي تواني به دختران خود بدهي . او گفت : من به فرزندان خود ياد داده ام كه سوره ي واقعه را بخوانند تا فقير نشوند. از حبيبم رسول خدا (ص) شنيدم كه اگر كسي هر شب سوره ي واقعه را بخواند ، فقر نصيب او نمي شود . بنابراين اين سوره بركات زيادي دارد و اصلي ترين اثر آن هم غفلت زدايي است . در سوره ي واقعه بعد از اينكه خداوند در خصوص روز قيامت صحبت كرده است ، مردم را به سه دسته تقسيم مي كنند . دو دسته از اين افراد اهل بهشت بوده و يك دسته اهل جهنم هستند . يكي از اين سه دسته اصحاب اليمين يا اصحاب
ص: 835
الميمنه هستند . اصحاب الميمنه يعني افرادي كه ميمون و مبارك هستند . افراد خوبي كه در اين دنيا اهل صلاح بوده اند . ممكن است خطاهايي هم داشته باشند ولي جهت گيري اصلي آنها به سمت خدا بوده است . به اين افراد اصحاب اليمين هم مي گويند يعني كساني كه نامه ي عمل خود را از سمت راست دريافت مي كنند . مقصود از سمت راست ، سمت راست جغرافيايي نيست . بلكه منظور سمت راست عالم دنيا است . سمت راست عالم دنيا به تعميري ملكوت اعلي است يعني عالمي كه موجودات برتر در آنجا حضور دارند، اعمال خوب انسان در ملكوت اعلي نگهداشته مي شود . گروه دوم سابقون هستند يعني پيشگامان و پيشتازان . اين افراد از اصحاب يمين جلوتر هستند . كساني كه در همه ي خوبي ها و پاكي ها پيشتاز هستند . اين دو دسته اهل بهشت هستند . گروه سوم اصحاب الشمال يا دست چپي هستند . نامه ي اعمال اين افراد از دست چپ يعني ملكوت اسفل به آنها داده مي شود . اين افراد شوم بوده و اهل شقاوت هستند . خداوند متعال مي فرمايد: شما سه دسته شده ايد . يكي از آنها اصحاب الميمنه هستند كه باعظمت هستند . ديگري اصحاب المشمئه هستند كه چه مصيبتي هستند . دسته ي سوم پيشگامان و پيشتازان هستند كه تنها بايد در وصف آنها گفت :السابقون السابقون ، يعني پيشگامان ، پيشگامان . اينها افرادي هستند كه به وادي قرب خداوند متعال رسيده اند در بهشت هايي كه براي آنها است .اكثر اين سابقون متعلق
ص: 836
به اول تاريخ هستند . احتمالاً منظور اين آيه اين است كه متعلق به دوران انبياء گذشته هستند . تعداد انبياء گذشته خيلي زياد بوده است . انبياء نيز جزو السابقون هستند . اوصياء و جانشينان آنها نيز جزو السابقون هستند . سابقون و پيشگامان امت اسلامي ، پيامبر اكرم و معصومين و تعداد كمي از اصحاب خاص آنها هستند . اينكه خداوند مي فرمايد :اكثر سابقون مربوط به اولين هستند يعني افرادي كه قبل از اسلام بوده اند كه تعداد آنها بيشتر است . قليلٌ من الاخرين . السابقون بعدي كه همان امت اسلامي است ، تعداد كمي هستند . البته از لحاظ كمي قليل هستند ولي از لحاظ كيفي بسيار بالاتر هستند . سپس خداوند متعال جايگاه بهشتي سابقون را بيان مي كند . ابتدا خداوند جايگاه سابقون را در بهشت بيان مي كند ، سپس جايگاه اصحاب الميمنه را عنوان مي كند . اصحاب يمين درجه ي پايين تري دارند . در خصوص سابقون خداوند گفته است كه اين افراد در تخت هايي كه بافته شده و محكم است نشسته اند . بر روي اين تخت ها تكيه داده و استراحت مي كنند . در حالي كه روبروي يكديگر نشسته اند . دونكته در اين آيه وجود دارد . يكي اينكه روي تخت نشسته اند كه منظور راحت و آسوده نشستن است . السابقون كساني هستند كه در دنيا اهل زحمت بوده و راحتي نداشته اند . اين افراد بر روي نفس خود كنترل داشته و اجازه نمي دادند هر كاري را انجام دهد . به تعبير حضرت علي (ع) در خطبه
ص: 837
ي متقين، اين افراد كساني هستند كه جان و نفس آنها از دست آنها در سختي است ، چون اجازه نمي دهند هركاري را انجام دهند . اما مردم از دست اين افراد راحت هستند و به كسي آزار نمي رسانند . در روايت است كه وقتي كه مومني از دنيا مي رود و بر روي سنگ غسالخانه گذاشته مي شود، روح او در بالاي سر جسد قرار مي گيرد و همه ي كارها را تماشا مي كند . ملكي به او مي گويد كه آيا مي خواهي به دنيا بازگردي ؟ روح مومن مي گويد كه من شب ها و روزهاي طولاني سختي كشيده ام و الان راحت شده ام . به قول حافظ : در شمار ارچه نياورد كسي حافظ را ، شكر كان محنت بي حد و شمار آخر شد . حضور در آن دنيا براي اين افراد، ابتداي خوشي و راحتي خواهد بود . اين افراد گرد يكديگري مي نشينند و هيچيك بر ديگري فخر فروشي نمي كند . يكي از بهترين و بالاترين لذت هاي بهشتيان در عالم برزخ و قيامت ، نشستن دور يكديگر است . سه چيز است كه در بهشت بالاترين لذت ها را دارد . يكي از آنها خلود و جاودانگي است . انسان بهشتي مي داند كه ديگر از آنجا بيرون نمي رود و تا آخر لذت ها ادامه خواهد داشت . خوشي هاي دنيا هرچقدر هم زياد باشد اما باز هم فاني هستند يا انسان از اين دنيا مي رود و يا لذت از بين مي رود . بنابراين در اين دنيا انسان به
ص: 838
طور دائم در لذت نخواهد بود . اما لذت هاي بهشت به طور دائم و جاودانه است . همانطور كه خلود و جاودانه بودن جهنم براي برخي از اهل آن عذاب مضاعف است . حبس ابد اين افراد واقعي است . حبس ابد عالم دنيا موقت است . حبس ابد واقعي، ماندن به طور دائم در جهنم است . دومين لذت فوق العاده اي كه اهل بهشت دارند رضوان خدا و رضايت الهي است . مدام به اين افراد گفته مي شود كه خداوند از شما راضي است . لذت سوم بهشتيان ، مجالست با يكديگر است . ذره اي كدورت و آلودگي در دل بهشتيان وجود ندارد . اين افراد گرد يكديگر مي نشينند و از صفاي هم استفاده مي كنند . مهم ترين اشتغال و سرگرمي بهشتيان همين مجالست است . در روايت است كه سابقون ميهماني هاي عجيبي دارند . اين افراد هرروز خدمت يكي از پيامبران و انبياء هستند و يك روز نيز كه مانند جمعه ي ما در اين دنيا است ، خداوند متعال را ملاقات مي كنند . مستي و لذت اين ملاقات به حدي است كه از درك ما خارج است . در روايتي است كه پيامبر اكرم به اميرالمومنين فرمود: علي جان كساني كه شيعه ي تو هستند و در دنيا تسليم تو بوده اند ، هر هفته اي يك ملاقات با تو دارند . البته ملاقات هفته اي يك بار با اميرالمومنين مربوط به پايين ترين شيعيان است و الا برخي افراد اصلاً از اميرالمومنين جدا نمي شوند . مرحوم الهي طباطبايي شاگردي داشت به نام
ص: 839
اديب . اين فرد روحي قوي داشت و به راحتي مي توانست با ارواح مومنيني كه از دنيا رفته اند ارتباط برقرار كند . البته نه با استفاده از كارهاي باطلي كه در برخي از جلسات احضار روح انجام مي گيرد . اين فرد دستي بر روي چشم خود مي كشيد و اين ارتباط برقرار مي شد . اين ارتباط به صورت احضار نبود . احضار حرام است و روح را مقهور مي كند كه حتماً حضور داشته باشد . مرحوم الهي طباطبايي مي گفت كه ما با اين كار اشكالات برخي كتب را از مولفين آنها كه از دنيا رفته بودند مي پرسيديم . ايشان مي گفتند كه نتوانستيم با روح دو نفر ارتباط برقرار كنيم . يكي علامه بحرالعلوم و ديگري سيد بن طاووس بود . اين دو نفر گفتند كه ما مدام در خدمت اميرالمومنين هستيم و نمي توانيم پايين بياييم و با شما ارتباط برقرار كنيم . برخي از اصحاب امام حسين (ع) در كربلا نيز اينگونه بودند . مثلاً سيد بن عبدالله حنفي كه در هنگام نماز مقابل امام حسين (ع) ايستاد و تير خورد از جمله اين افراد است . در لحظات آخر عمر زماني كه حضرت بر بالين ايشان قرار گرفت فرمود : تو در بهشت جلوي من هستي . يعني مابين من و تو فاصله نيست . امام صادق (ع) در روايتي فرمود: در قيامت زير عرش الهي براي امام حسين (ع) منبري قرار مي دهند . امام حسين (ع) براي صحبت كردن بر روي آن مي نشيند . اطراف امام را دوستان و شيعيان او مي
ص: 840
گيرند . زماني كه حضرت شروع به صحبت كردن مي كنند ، از بهشت ندا مي رسد كه بهشت آماده است مي توانيد وارد شويد . يك نفر از آنها سر بلند نمي كند . از حورالعين خطاب مي رسد كه ما مشتاق شما هستيم . باز هم اين افراد سر خود را بلند نمي كنند . آنقدر اين افراد در مجلسي كه با اباعبدالله هستند سرور و خوشي مي بينند كه حس مي كنند اصل بهشت همانجا است . اين مجالست ها براي بهشتيان ، باعث رشد و معرفت دائمي است . بنابراين بالاترين سرگرمي و خوشي بهشتيان برزخي و قيامتي همين مجالست ها با انبياء ، پيامبران و خداوند است . در ادامه آيه مي فرمايد كه به طور دائم نوجوانان زيبا رويي به دور اين افراد مي چرخند و خدمتكار آنها هستند . ولدانٌ مخلدون ، نوجواناني هستند كه دائماً در اين سن مي مانند و پير نمي شوند . در روايت است كه اين نوجوانان ، اطفال مشركين و كفار هستند كه در كودكي از دنيا رفته اند . اطفال مومنين كه در كودكي از دنيا مي روند در عالم برزخ خدمت حضرت ابراهيم هستند و در تربيت مي شوند . در برخي روايات هم داريم كه خدمت حضرت زهرا مي روند . به تعبير قرآن اين كودكان در عالم قيامت به پدر و مادر بهشتي خود ملحق مي شوند . بنابراين ولدانٌ مخلدون كه خدمتكار بهشتيان هستند ، اطفال مشركين هستند . اين كودكان قبل از سن تكليف از دنيا رفته اند. از پيامبر سوال شد كه براي اطفال مشركين
ص: 841
چه اتفاقي مي افتد ؟ پيامبر فرمودند: اين افراد خدمتكاران اهل بهشت خواهند بود . اين افراد از اين خدمتكار بودن لذت مي برند و براي آنها سختي ندارد . جامي كه در آن شراب گوارا است براي بهشتيان آورده مي شود . شرابي كه در بهشت به بهشتيان داده مي شود باعث سردرد و مستي نمي شود بلكه باعث معرفت و رشد اين افراد مي شود . امام صادق (ع) مي فرمايد : نوشيدني كه در بهشت به بهشتيان داده مي شود از هرچيزي غير خدا ،اين افراد را جدا مي كند ، باعث توجه كامل اين افراد به پروردگار شده و جلوه هايي از خدا را در آن مي بينند و هر ميوه اي كه دوست داشته باشند براي آنها آورده مي شود . در روايت است كه بهشتيان، نعمت هاي بهشت را با اراده ي خود خلق مي كنند . اين امر بخصوص در مورد سابقون صادق است چرا كه همت و اراده ي آنها بسيار بلند است . اراده ي اين افراد مظهر اراده ي خدا است . حوريان بهشتي به قدري زيبايي و كمالات دارند كه از ديدن آنها انسان متحير مي شود . معناي ديگر حوري اين است كه داراي چشمان سياه هستند . اين حورالعين مانند مرواريد داخل صدف هستند . حوريان هم مانند مرواريدي كه داخل صدف است زيبا هستند و هم به تعبير ديگر نجيب و پوشيده هستند . يعني حوري هر فردي در دست خود اوست و در دسترس افراد ديگر قرار ندارد . در آيه اي خداوند مي فرمايد كه هر حوري فقط در
ص: 842
خيمه ي يك بهشتي است . يعني چشم فرد ديگري او را نمي بيند . در روايت است كه اگر لباس يك حوري در عالم دنيا قرار گيرد ، افراد تحمل ديدن زيبايي آن را ندارند . همسران مومنين در اين دنيا ، در بهشت از حوريان هم زيباتر هستند . به تعبير امام صادق (ع) ، زنان صالحه اي كه در دنيا بوده اند از حورالعين زيباتر هستند . حورالعين تجسم نماز و اعمال صالح هستند . بنابراين حورالعين تجسم عمل صالح يك انسان مومن است . شكي نيست كه انسان مومن از عمل او بالاتر است . يعني عامل بالاتر از عمل است . افرادي كه در اين دنيا متأهل بوده اند و زنان صالحه داشته اند در عالم آخرت با هم خواهند بود . كساني هم كه مجرد بوده اند در عالم آخرت همسر اختيار مي كنند . در آخر آيه نيز خداوند مي فرمايد كه اين چيزها جزاي عمل افراد است . لذايذي كه تا اينجاي سوره خداوند مي فرمايد مربوط به لذت هاي جسماني است . ادب و حياي قرآن اقتضا مي كند كه در مورد حورياني كه در نزد زنان هستند توضيحاتي ندهد . مشخص است كه براي زنان نيز در عالم آخرت همسراني وجود دارد . اولاً همسران اين زنان كه در دنيا صالح بوده اند در آخرت در نزد آنان خواهند بود و زيباتر از هرچيزي هستند . اما اگر زنان در اين دنيا همسر نداشته باشند و يا همسر آنها بهشتي نبوده و يا درجه ي آنها پايين تر باشد ، مي توانند همسر اختيار كنند
ص: 843
. سابقون در عالم آخرت سخنان لغو و بيهوده نمي شنوند. در عالم آخرت غيبت ، تهمت ، دروغ و مسخره كردن وجود ندارد. زبان اين افراد كنترل شده بوده و حرف نابجايي نيز نمي شنوند . حرف هاي اين گروه با يكديگر فقط سلام و سلامتي است . هم اين افراد به يكديگر سلام مي كنند و هم خدا و ملائكه به آنها سلام مي گويند. سلامٌ قولاً من رَبِ الرحيم . يكي از اسامي بهشت دارالسلام است . امام سجاد (ع) مي فرمايند كه من تعجب مي كنم با وجود اينهمه رحمت خدا، چگونه كسي جهنمي مي شود. سوال - درخصوص آيات ششم تا نهم سوره ي مباركه ي مائده توضيح بفرماييد. پاسخ – در آيه ي شش سوره ي مائده دستور وضو و تيمم آمده است . خداوند مي فرمايد : اگر در جايي آب پيدا نكرديد روي خاك پاك تيمم كنيد . سپس مي فرمايد: خدا در اين دستورات براي شما مشقت و سختي نخواسته است ، مي خواهد كه شما پاك شده و تقرب پيدا كنيد . خدا مي خواهيد با اين دستورات نعمت خود را بر شما تمام كند . مي خواهد همه ي آداب و ويژگي هاي بندگي را به شما بگويد تا درست شاكر خدا باشيد . در دستورات ديني هرجايي مشقت زا باشد برداشته مي شود . مثلاً اگر وضو گرفتن در جايي براي فرد مشقت داشته باشد برداشته مي شود . بنابراين اگر ما در دينداري دچار مشقت شديم ، مانند افرادي كه وسواسي هستند ، مشكل خود ما است و گره كوري به دينداري
ص: 844
خود زده ايم . سوال – آيا در مجالسي كه در حضور انبياء در بهشت وجود دارد خانم ها هم حضور دارند؟ پاسخ – بدون ترديد خانم ها هم حضور دارند . كمالات مربوط به روح است . زن و مرد بودن يك امر جسمي است . افرادي كه در بهشت حضور دارند و مي خواهند كمالات پيدا كنند ، تفاوتي ندارد كه زن باشند يا مرد . هر كمالي كه براي مرد گفته مي شود براي خانم ها هم وجود دارد. اگر در قرآن اين موضوع بوضوح بيان نشده مربوط به حيا و ادب قرآن است و اين به آن معنا نيست كه در آن دنيا از خانم ها كم مي گذارند . به تعبير قرآن هر كسي كه صالح باشد آن رشد را خواهد داشت . زنان بهشتي زيادي هستند كه درجات آنها از مردان بالاتر است .
نامه الكترونيك سمت خدا – 910709 سوال – در خصوص ويژگي هاي بهشت و جهنم توضيح بفرماييد . پاسخ – يكي از ويژگي هاي مهمي كه در عالم قيامت وجود دارد اين است كه باطن ها و اموري كه در عالم دنيا غيب بوده آشكار مي شود . مكرراً در قرآن گفته شده كه قيامت روزي است كه باطن ها آشكار مي شود . اين مسئله تنها مربوط به انسان نيست بلكه باطن و حقيقت تمام هستي مشخص مي شود . در سوره ي ابراهيم آيه ي چهل وهشت خداوند مي فرمايد : زمين و آسمان آن روز به گونه اي ديگر است و همه چيز بروز و ظهور پيدا مي كند . در پيشگاه
ص: 845
الهي ، نهان ها و پنهان ها آشكار مي شود . مهم ترين حقيقتي كه درآن روز براي همه آشكار مي شود ، توحيد و يگانگي خداوند است . آن روز ظهور لا اله الا الله ، لاحول و لاقوة الا بالله است . طبق فرهنگ ديني، ما اعتقاد داريم كه در عالم دنيا هر چيزي كه وجود دارد آيه و نشانه ي خدا است . پرتوي از اسماء و صفات خدا در همه ي موجودات عالم وجود دارد . هيچ موجودي نيست كه با خدا ارتباط نداشته باشد . همه ي موجودات مخلوق خدا هستند و مخلوق سهمي از كمالات خالق دارد . ولي چون ما در عالم دنيا ديد شرك آلود داريم و موحد بودن و بندگي ما كامل نشده ، اين مسئله را حس نمي كنيم . با ديدن عالم ، عقل ما به اين مسئله گواهي مي دهد ، اما نمي توانيم آن را به وضوح مشاهده كنيم . ما موجودات عالم را مستقل مي بينيم . اينكه هركدام براي خود يك آثار و خواصي داشته و يك سببيتي دارند . مثلاً آب رفع عطش مي كند ، غذا سير مي كند ، آتش مي سوزاند و غيره . بخاطر ضعف هايي كه داريم ، واقعيت ها و حقايق از ديد ما پنهان است . اگر يك لحظه عنايت پروردگار از اين عالم قطع شود، عالم پوچ مي شود . مثلاً شما در ذهن خود يك موجودي مانند يك انسان غول پيكر و قوي را خلق كنيد كه به راحتي مي تواند كارهاي خارق العاده انجام دهد . در صورتي كه
ص: 846
يك لحظه توجه خود را از او قطع كنيد و به چيز ديگري فكر كنيد ، مسلماً هيچ مي شود . تمام قدرت و قوت اين موجود قوي به شما متصل است و از خود هيچ چيزي ندارد . در صورتي كه توجه خود را از او قطع كنيد نه تنها وجود ندارد بلكه كمالات وجودي او نيز كه همان قدرت ، حركت و غيره است نيز از بين مي رود . تمام عالم وجود و مخلوقات نيز، نسبت به خداوند متعال همين ارتباط را دارند . يعني اگر خالق به مخلوق خود عنايت نداشته باشد ، باطل محض مي شود . مولوي در مثنوي مي فرمايد : ما همه شيران ولي شير علم ، حمله مان از باد باشد دم به دم . حمله مان از باد و نا پيداست باد ، جان فداي آنكه ناپيداست باد . ناصرالدين شاه در سفر خود به سبزوار به خدمت حاج ملاهادي سبزواري رفت . از او پرسيد اين بيت از شعر مولوي چه معنايي دارد ؟ آقاي ملا هادي سبزواري گفت : او لا حول و لا قوة الا بالله را تفسير مي كند . اينكه همه ي قدرت ها در عالم متعلق به خدا است . ما به خودي خود صفر و پوچ هستيم . مرحوم ميرداماد از اساتيد مرحوم ملاصدرا كه از فلاسفه و بزرگان ما است در رساله ي خود نوشته كه يك شب جمعه اي بود ، من نشسته بودم و ذكر مي گفتم . يك باره اظهار نياز موجودات به خدا را ديدم كه همگي مي گفتند يا غَنيُ يا يا
ص: 847
مُغَني . خدايا تو همه كاره و غني هستي . تو بي نياز كننده ي ما هستي ، چيزي به ما بده . تا زماني كه ما در دنيا هستيم به واسطه ي حجابي كه مقابل چشمان ما است اين مسئله را متوجه نمي شويم . عالم آخرت ، عالم لا اله الا الله است و به محض اينكه افراد از دنيا مي روند ، اهل لا اله الا الله مي شوند . هرچقدر كه ما در عالم آخرت جلوتر برويم ، صورت و چهره ي اصلي حقايق بيشتر براي ما آشكار مي شود. چيزهايي كه در قيامت است با چيزهايي كه در عالم برزخ است تفاوت دارد . ما به قيامت روز قيامت مي گوييم، با اينكه خورشيد وجود ندارد . روز بودن قيامت به دليل روشن شدن حقايق است . البته هنرمند است كه در عالم دنيا به اين درك رسيده باشد . در عالم آخرت چشم همه ي افراد باز مي شود. ولي مهم اين است كه چشم توحيدي ما در اين دنيا باز شود . موقعيت ما نسبت به خدا شبيه مخلوق ذهني ما است نسبت به خود ما . اگر ما اين مسئله را باور كنيم و در جان ما بنشيند ، غير خدا براي ما مهم نخواهد بود . در اين صورت فرد، ديگر از غير خدا ترس نداشته و براي او تملق و چاپلوسي نمي كند . تكيه ي انسان فقط به خدا خواهد بود و به دنبال چيز ديگري نمي رود . اميرالمومنين در نهج البلاغه مي فرمايد : وقتي خالق در دل مومنين بزرگ مي شود،
ص: 848
بقيه ي چيزها در چشم آنها كوچك مي شود . در يكي از جنگ ها پيامبر اكرم (ص) يك مقدار از لشكر خود دور شدند و زير سايه ي درختي استراحت كردند . يكي از افراد دشمن از دور ايشان را ديدند . آن فرد موقعيت را مناسب ديد كه پيامبر (ص) را ترور كند . آن فرد بالاي سر پيامبر (ص) رفت و يكباره فرياد زد و شمشير خود را كشيد . او گفت اي محمد چه كسي مي تواند تو را از دست من نجات دهد ؟ پيامبر (ص) چشم خود را باز كردند و فرمودند : ربي و ربك . آن فرد از اينكه پيامبر (ص) نترسيد خيلي عصباني شد . شمشير خود را بلند كرد وگفت خدا كيست ؟ سپس دست خود را بالا برد كه پيامبر (ص) را با شمشير بزند. يك دفعه سنگي زير پاي او لغزيد وزمين خورد . تا اين اتفاق افتاد پيامبر (ص) بلند شد و شمشير او را برداشت سپس فرمود : الان چه كسي مي تواند تو را نجات دهد . او گفت فقط عفو و كرم شما . پس از اين واقعه آن فرد مسلمان شد . كسي كه تكيه ي او به خدا است آرام و مطمئن است و درزندگي خود بن بست ندارد . در دعاهاي اوايل صحيفه ي سجاديه است كه خدايا اسباب به لطف تو اسباب هستند . اگر آتش مي سوزاند چون تو مي خواهي . همين به معناي لااله الا الله است . يك زن و شوهر پيري خدمت مرحوم شيخ نخودكي اصفهاني رفتند . گفتند عمر
ص: 849
ما گذشت و بچه دار نشديم . ايشان دعايي كردند و گفتند انشاء الله اولاد دار مي شويد. آن زن و شوهر خنده اي كردند و گفتند از ما گذشته است . شيخ نخودگي فرمودند : شما از خدا بچه خواستيد ايشان هم به شما مي دهد . در قرآن در مورد حضرت ابراهيم آمده است كه وقتي ملائكه به حضرت ابراهيم مژده ي فرزند دادند ، هم ايشان و هم همسر ايشان پير بودند . همسر ابراهيم گفت : من نمي توانم بچه به دنيا بياورم ، من پيرزن هستم . خطاب رسيد كه از كار خدا تعجب نكنيد . مرحوم شيخ نخودكي به آن زن و شوهر گفتند كه به اين كارها كار نداشته باشيد فقط اگر بدنيا آمد اسم او را حسن بگذاريد . در عالم آخرت ، توحيد و يگانگي خداوند براي همه ي افراد آشكار مي شود . يكي ديگر از چيزهايي كه در عالم قيامت براي همه آشكار مي شود ، باطن احكام و دستورات است . البته زماني كه فرد از دنيا مي رود اين چيزها صورت هاي برزخي پيدا مي كنند . ولي صورت برزخي يكي از چهره هاي آنها است ، لايه هاي اصلي تر آن در قيامت آشكار مي شود . مرحوم نجفي قوچاني در كتاب سياحت قبر ، از دو نفر ياد مي كند كه در سير برزخي همراه او بوده اند . يكي از آنها هادي است كه يك چهره ي نوراني است كه در تمام گرفتاري ها و سختي ها مرحوم نجفي قوچاني كمك مي كرده . ديگري يك شخص سياه و
ص: 850
بد بويي است كه هميشه باعث لغزش ايشان بوده است . هادي ، تجسم برزخي ولايت اميرالمومنين (ع) و اولاد ايشان است . آن شخص سياه ، تجسم جهالت و شيطنت هايي است كه در سنيني ايشان داشته است . ايشان مي فرمايند كه اين دو با هم جمع نمي شدند. هر موقع هادي حضور دارد، فرد سياه نبود و بالعكس . ولايت در برزخ اين چهره را دارد . چه بسا در قيامت چهره ي اصلي تري پيدا كند . مثلاً ولايت به شكل درخت طوبي و شيطنت به شكل زقوم ظهور پيدا مي كند . از جانب درخت طوبي نعمت هاي متنوع به انسان مي رسد و شاخه اي از آن در خانه ي هركدام از بهشتيان وجود دارد . زقوم نيز در جهنم است و شاخه اي از آن در منزلگاه هركدام از جهنميان وجود دارد . يكي ديگر از چيزهايي كه باطن آن در قيامت آشكار مي شود ، قرآن است . قرآني كه ما در اين دنيا با آن سروكار داريم ، آن را حفظ مي كنيم ، مي خوانيم و ... تنزل يافته است . يعني از يك مرتبه ي بالايي نازل شده و كم كم نزول پيدا كرده تا اين قرآني شده كه در دست ما است . در قيامت با چهره ي اصلي خود ، خود را نشان مي دهد . در جلد دوم اصول كافي روايتي از امام باقر (ع) آمده است كه ايشان فرمودند در روز قيامت قرآن به زيباترين شكل وجود دارد . قرآن در صفوف مسلمين قرار مي گيرد . مسلمين مي گويند
ص: 851
اين را مي شناختيم اما خيلي زيبا و نوراني است مشخص است كه از ما بالاتر است . قرآن بالاتر مي رود و در رتبه ي شهدا قرار مي گيرد . شهدا مي گويند ما اين را مي شناختيم اما خيلي نوراني تر است . قرآن در صف انبياء مي رود ، انبياء نيز همين را مي گويند . در صف ملائكه قرار مي گيرد ، آنها نيز همين را مي گويند . قرآن در مقابل ذات پروردگار چهره ي خود را عرضه مي كند و خداوند متعال مي فرمايد تو حجت من در زمين بودي. الان شفاعت كن كه شفاعت تو مورد قبول است . چه بسا در آن زمان مشخص شود كه باطن آن با باطن اميرالمومنين و اهل بيت (ع) يكي است . چون تمامي اسماء و صفات خداوند در قرآن است . در ضمن تمام اسماء و صفات خدا در اهل بيت نيز وجود دارد . قرآن و اهل بيت نسخه ي انسان كامل هستند . لذا پيامبر (ص) فرمود كه قرآن و عترت از هم جدا نمي شوند. يكي از چيزهاي ديگري كه خود را نشان مي دهد ، باطن خود ما است . در روز قيامت باطن ما مشخص مي شود بنابراين بايد خيلي مراقب باشيم . باطن ما هويتي است كه ما براي خود در دنيا درست كرده ايم . اگر ما بر چيزي استمرار و عادت داشته باشيم ، آرام آرام آن صفت ،خلق و خو و ملكه ي ما مي شود . اگر ما به بدي ها عادت كنيم و تبديل به خلق و خوي ما
ص: 852
شود ، شايد در آخرت چهره ي ما انساني نباشد . البته فضايل نيز چهره ي ما را زيبا مي كند . يكي از اصحاب نزد پيامبر (ص) آمد و پرسيد : اينكه در قرآن گفته شده دسته دسته مردم به عرصه ي قيامت مي آيند چه معنايي دارد ؟ پيامبر (ص) فرمود: مردم به ده شكل وارد مي شوند . برخي به شكل خوك ، برخي به شكل ميمون و... البته چهره ها ي بسيار نوراني و زيبايي نيز وجود دارد . اين مسئله بستگي دارد كه افراد اهل بهشت باشند يا اهل جهنم . البته اين مشكلات مربوط به افرادي است كه از خود مراقبت نكرده و توبه نيز نكرده اند . وگرنه خداوند متعال با توجه به ستاريتي كه دارد تا زماني كه كسي هتاكي نكند، باطن او را ظاهر نمي كند . هويت برخي افراد در واقع تغيير كرده و تبديل به يك حيوان شده است . اين افراد يك ظاهر انساني دارند كه با مرگ آنها تغيير مي كند . در آن زمان صورت انسان نشان دهنده ي سيرت او خواهد بود . ولي برخي افراد هستند كه در اين دنيا با دين و خداوند ارتباط داشته اند . احياناً اگر بدليل برخي گناهان صورت ظاهر آنها تغيير كرده باشد، طي مراحلي تطهير مي شوند . بعد از گذراندن آن مراحل وضعيت آنها تغيير كرده و چهره ي آنها تبديل به چهره ي انساني مي شود . اين افراد كساني هستند كه تا ابد در جهنم نمي مانند . بنابراين عالم آخرت ، عالمي است كه باطن ها و اسرار
ص: 853
آشكار مي شود . از خصوصيت ديگر عالم قيامت اين است كه لذت ها و يا عذاب هاي آن هم جسمي و هم روحي است . در قرآن و روايات مكرراً اين مسئله عنوان شده است . در قرآن از خوردني ها ، پوشيدني ها ، نهرهاي جاري ، باغات ، قصرها و حوريان گفته است . اين ها همگي لذت هاي جسمي است . در عين حال لذت هاي روحي فوق العاده اي نيز وجود دارد . در مورد غذاب نيز به همين صورت است . در عين حال كه آتش وجود دارد عذاب هاي روحي هم است . عذاب ها و لذت هاي بهشت و جهنم هم مادي است هم معنوي. به اين دليل كه انسان موجودي مركب از جسم و روح است . اگر انسان فقط روح بود و غرايز مادي نداشت ، مسلماً در عالم آخرت نيز فقط لذت ها روحي بود . اما وقتي كه انسان حس چشايي ، بوايي و غيره را با خود مي برد بايد اين حواس نيز تأمين شوند. باتوجه به مركب بودن انسان ، تمام عذاب ها و يا لذت هاي او بايد كامل باشد. غرايز جسماني كه انسان دارد در صورتي حيواني است كه موجب غفلت شده و جلوي كمال را بگيرد . اگر انسان مانند يك حيوان فقط به خوردن و خوابيدن فكر كند و توجهي به خدا ، كسب علم و معرف و كمك به ديگران نداشته باشد. يا اينكه خورد و خوراك فرد باعث ظلم به ديگران شده و جلوي كمال آنها را بگيرد ، تبديل به غرايز حيواني مي شود
ص: 854
. اما اگر غرايز جسماني فرد به گونه اي باشد كه از ياد خدا غافل نشود ، جلوي كمالات او را نگرفته و ظلم به ديگران هم نباشد ، ديگر حيواني نيست . انبياء و اولياء نيز غرايز جسماني داشتند ولي همه ي آنها براي نزديكي به خداوند بود . درآيه ي 22 سوره ي قيامت مي فرمايد: بهشتيان چهره ي خندان و شاد دارند و فقط و فقط به خدا نگاه مي كنند . يعني اگر به لذت هاي بهشت نگاه مي كنند ، جلوه ي خدا را در آنها مي بينند و غافل نمي شوند . تمام لذت هاي قيامت با معرفت ، شناخت و نزديكي به خداوند همراه است . بهشتيان به طور دائم رشد معرفتي پيدا مي كنند . سوال – در خصوص آيات 141 تا 147 سوره ي نساء توضيح بفرماييد. پاسخ – در آيه ي 147 خداوند متعال مي فرمايد: خدا كاري ندارد كه شما را غذاب كند در صورتي كه شاكر بوده ، قدردان نعمت ها باشيد و آنها را بجا بكار برده در ضمن مومن هم باشيد . در اين صورت هم خدا از شما تشكر مي كند و هم نيت شما را از شكر كردن مي داند . بنابراين عذابي كه خداوند براي برخي افراد در نظر مي گيرد بخاطر انتقام و غيره نيست . اگر انسان صالحانه و مومنانه نعمت را مصرف كند و ايمان هم داشته باشد مورد غذاب قرار نمي گيرد . بنابراين عذاب بخاطر اعمال نادرست ما است . در انتهاي آيه مي فرمايد هم خدا قدردان خوبي هاي شما است و
ص: 855
هم عليم است و مي داند كه افراد به چه صورت شكر مي كنند . خدا در بسياري از آيات قرآن مقابله به مثل هاي كريمانه و بزرگوارانه اي دارد . خدا مي فرمايد: اگر شما شكر من را بجا آورديد من نيز از شما تشكر مي كنم . قدرداني خداوند به اندازه ي خود او است . اين سخنان نشان مي دهد كه خداوند مشتاق تر از ما . عذاب ها و لذت هاي جهنم و بهشت هم جسمي و هم روحي است . احترام يكي از چيزهايي است كه جزو لذت هاي معنوي بهشت است . شخص مومن در بهشت بسيار محترم است . در بدو ورود ، نگهبانان بهشت با سلام و خوش آمد گويي از او استقبال مي كنند . در آيه ي قرآن است كه نگهبانان بهشت به بهشتيان مي گويند سلام عليكم، خوش آمديد وارد شويد و تا آخر نيز در همين مكان باشيد . ملائكه از هرطرف به بهشتيان سلام كرده و مي گويند سلام بر شما به واسطه ي صبري كه كرديد . واجبات سختي داشت ، ترك حرام سخت بود ، وارد شدن مصيبت سخت بود ، مسير بندگي فراز و نشيب داشت ولي در همه ي اين موارد شما صبر كرديد. چه خوش عاقبت شديد . از همه مهم تر سلام خداوند است . در جهنم نيز افراد دچار تحقير و توهين زيادي هستند . زماني كه جهنميان از خدا مي خواهند كه ما را از اين مكان خارج كنيد . اگر بعد از خروج از جهنم باز هم به كارهاي بد بازگشتيم ستمكار هستيم
ص: 856
. درآيه ي 108 سوره ي مومنون ، همان خدايي كه بسيار مهربان است با لحن بدي به جهنميان توهين كرده است . كلمه اي كه خداوند در اين آيه به كار برده است همه ي مفسرين مي گويند كه مربوط به دور كردن سگ است . بعد از آن مي فرمايد : ديگر با من حرف نزنيد . بدترين عذاب جهنم اين است كه خداوند به جهنميان مي گويد كه من با شما حرف نمي زنم و شما را نگاه هم نمي كنم . اميرالمومنين (ع) در نهج البلاغه مي فرمايد : با دوري تو چكار كنم . يكي ديگر از لذت ها يا عذاب هاي عالم قيامت رفقا هستند . بهشتيان رفقاي خوبي دارند . مهمترين كار بهشتيان ، ملاقات وارتباط با يكديگر است . در آيه ي 55 سوره ي يس مي فرمايد: بهشتيان خوش و سرگرم هستند . در ذيل اين آيه آمده است كه سرگرمي مهم بهشتيان ملاقات است . همه ي آنها تا جايي كه اجازه دارند خدمت انبياء مي روند . و يا انبياء به ملاقات بهشتيان مي آيند . در روايت است كه هر جمعه بهشتيان خدمت اميرالمومنين (ع) مي رسند . البته برخي از شيعيان هستند كه در بهشت دائم در خدمت اميرالمومنين (ع) هستند . مومنيني كه خانواده ي آنها نيز در بهشت حضور دارند با يكديگر ملاقات مي كنند . در قرآن است كه هم نشينيان جهنميان كساني هستند كه يكديگر را لعن و نفرين كرده و دشنام مي دهند .
91/7/2 من كيستم؟ كبوتر بي آشيانه ات محتاج دستهاي تو و آب و
ص: 857
دانه ات ،نامت بلند مثل غزل هاي كهكشان هفت آسمان نشسته به ايوان خانه ات، از كوچه باغ هاي نيشابور رد شدي با كوله باري از غم غربت روي شانه ات ،دل در مدينه عاشق روي تو شد ولي از كوچه هاي طوس گرفتند نشانه ات ،دست من و نگاه تو اي هشتمين بهار ما را رها نكن به تب عاشقانه ات. سوال – در ادامه ي بحث ويژگي هاي بهشت توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – ويژگي ديگر عالم آخرت زنده بودن و سرتاسر شعور است .درخت، سنگ ،ميوه و هر چيزي كه در بهشت و جهنم وجود دارد، داراي شعور و حيات است .در سوره عنكبوت آيه 64 مي فرمايد: سرتاسرعالم آخرت حيات و شعور است. حضرت موسي زميني را حفر مي كرد ، كِرم ريزي را در سنگ ديد و از خدا پرسيد كه چرا اين كرم ريز را در دل سنگ آفريدي ؟خطاب آمد كه اين كرم روزي چند بار مي پرسد كه چرا اين انسان را خلق كردي؟ ما فكر مي كنيم كه فقط خودمان درك داريم و مي فهميم .در روايت داريم كه حتي درك برزخي حيوانات از انسان ها بيشتر است .پيامبر فرمود :زماني كه من چوپان بودم ،گاهي مي ديدم كه گوسفندان بي جهت مي پرند و من از اين كار تعجب مي كردم ولي الان بعد از پيامبري فهميدم وقتي در برزخ كافري را عذاب مي كنند آنچنان ضربه اي به آن مي زنند كه تمام موجودات به جز انسان ها و جن ها، مي پَرَند. ما حد و اندازه درك و شعور حيوانات را نمي دانيم. ما
ص: 858
درك و شعور برزخي را در آخرت بدست مي آوريم ولي موجودات ديگر اين درك را دارند. تمام موجودات ذكر دارند. حيوانات حيات و شعور دارند كه ذكر هم دارند. در روايت داريم :حيواني كه در دام صياد مي افتد، ذكرش را فراموش كرده است .يكي از معجزات پيامبر اين بود كه مشتي از سنگ ريزه ها را برداشتند و ديگران صداي ذكر سنگ ها را شنيدند. معجزه پيامبر ذكر گفتن سنگ ريزه ها نبود بلكه باز كردن گوش ديگران بود. زيرا سنگ ريزه ها دائم الذكر هستند. فقط انسان است كه ذكر را فراموش مي كند. مرحوم بانو امين اصفهاني مي فرمودند كه وقتي من تفسير آيه همه ي عالم ذكر خدا را مي گويند( سوره جمعه)، را مي نوشتم ، من ذكر عالم را مي شنيدم. زنده بودن عالم آخرت به اين معنا است كه در آنجا گوش ما باز مي شود و الا در اين دنيا همه موجودات زنده هستند . در آخرت چون درك انسان آخرتي بالا مي رود و حجاب ها برداشته مي شود، حقايق را مي بيند و شعور آخرتي را درك مي كند. ثمره زنده بودن و شعور حيات براي فرد بهشتي اين است كه لذت هايش چندين برابر مي شود. وقتي در بهشت تمام موجودات به بهشتيان سلام مي دهند و ذكر مي گويند، لذت خاصي به بهشتيان دست مي دهد. پيامبر مي فرمايد :در بهشت ميوه هايي وجود دارد كه بسيار به انسان نزديك و در دسترس است .يكي از اين ميوه ها به ولي خدا ( همه ي بهشتي ها اولياء خدا هستند) مي گويند
ص: 859
كه من را بخور قبل از اينكه ميوه ي ديگري را بخوري يعني ميوه ها در خورده شدن از هم سبقت مي گيرند تا جزئي از وجود ولي خدا بشوند. اين لذت خاصي است. از طرفي اين شعور و درك آخرتي براي جهنمي ها باعث عذاب است. در آنجا آتش ، سنگ و ... با جهنمي ها با قهر و غضب برخورد مي كنند. اين خيلي غصه آور است . در قرآن داريم كه جهنم حرف مي زند و به جهنم مي گويند كه آيا اينها براي تو كافي است و جهنم مي گويد كه من باز هم جا دارم. در سوره فجر داريم كه جهنم را مي آورند. در روايتي از پيامبر داريم كه وقتي جهنم را مي آورند مثل يك حيوان درنده ،سركشي مي كند كه اگر ملائك آنرا كنترل نكنند آسمان و زمين را مي سوزاند. روايت ديگري داريم كه جهنم مثل حيوان درنده اي است كه طعمه اش را مي بيند ،به طرف آن حمله مي كند .طبق آيات قرآن صراط روي جهنم است . جهنم به مومنيني كه از آن رد مي شوند، خطاب مي كند: اي مومن سريع رد شو، نور تو شعله ي مرا خاموش كرد. در قرآن داريم :خدا به آتش خطاب مي كند به ابراهيم سرد باش. خطاب براي موجود با شعور است . يكي ديگر از خصوصيات بهشت اين است كه لذت هاي بهشت با اراده ي ما درست مي شود. لذت هاي اين عالم با زحمت همراه است .حتي انسان براي آب خوردن، بايد دستش را دراز كند و آب را بردارد. يعني مقداري
ص: 860
زحمت دارد. نظام عالم دنيا با دليل و تدريجي است. اگر فرزندي بخواهد ايجاد بشود بايد دوراني طي شود و زحمتي دارد. نظام آخرت ، تدريجي نيست و بدون زحمت است .خدا در سوره زخرف آيه 71 مي فرمايد: در بهشت ،هر چيزي كه شما ميل كنيد مي آيد. در جاي ديگر داريم :هر چي كه بخواهند مي آيد. اراده ي بهشتي اراده ي ولي خداست. شخص بهشتي ( با هر رتبه اي )هر چه بخواهد مي شود. پيامبر فرمود : در بهشت ملائكه اي نزد فرد بهشتي مي آيد و نامه اي از طرف خدا ابلاغ مي كند، از خداي حي قيوم به بنده اي كه حي قيوم است: من هر چه بخواهم مي شود، تو را طوري قرار داده ام كه هرچه بخواهي بشود. انسان در دنيا هم مي تواند به اين مقام برسد. اگر انسان در اين دنيا بندگي كند و اطاعت خدا را بكند، صفات خدا در او ( در حد خودش )ظهور مي كند و كامل مي شود. هر چه تسليم تر باشيم اين صفات بيشتر ظهور مي كند. اگر انسان مواظب چشمش باشد و حرام را نبيند ،اين چشم عين الله مي شود و چيزهاي ديگري را مي بيند. اگر كسي بندگي كرد در اين دنيا اراده ي او اراده ي خدا مي شود. درحديث قدسي داريم : اي بنده ي من ، در اين دنيا، تو از من اطاعت كن ،آنگاه هر چه بخواهي مي شود همان طور كه من هر چه بخواهم مي شود. اين رشد در اين دنيا هم بوجود مي آيد. مرحوم آخوند ملاعلي معصومي
ص: 861
همداني هم كلاسي امام خميني بودند.ايشان مي فرمودند: من در صحن اميرالمومنين نشسته بودم كه ديدم بچه اي از گلدسته ي به پايين پرت شد. مردم مبهوت مانده بودند. يك باربري گفت: بايست. اين بچه معلق ايستاد. مردم بچه را گرفتند و به مادرش دادند. از او سوال كردند كه چه ذكري گفتي كه خدا اجابت كرد. او گفت :يك عمر هرچه خدا گفت ،من چَشم گفتم و من الان حرفي زدم و خدا هم چَشم گفت .اين بخاطر بندگي فرد بود نه بخاطر ذكر او .اين كرامات لحظه اي نيست بلكه بخاطر بندگي است. ما مي خواهيم با ذكر دعاي مان مستجاب شود و وقتي دعاي مان مستجاب نمي شود از خدا گِله مي كنيم. ما بايد بندگي كنيم كه اين بندگي براي ما رشد ايجاد كند تا حرف ما به ملكوت برسد .اگر بهشتيان اولياء خدا شدند بخاطر اين است كه ازخدا اطاعت كردند و نتيجه ي عمل شان بهشت است كه آنرا دريافت كرده اند. تمام اراده ي بهشتيان اراده ي خداست ولي اراده ها با هم فرق مي كند. يكي در بهشت خواسته اش گلابي است و يكي خواسته اش همنشيني با اميرالمومنين است .يكي دنبال بهشت است و يكي دنبال بهشت آفرين است .سيدكريم محمودي تهراني معروف به سيد كفاش عاشق امام زمان (ع) بود. ايشان در يكي از تشرفاتي كه خدمت امام زمان(عج)رسيده بود، امام جاي او را در بهشت نشان داده بود و او از امام سوال كرده بود كه آيا شما هم در آنجا هستيد؟ حضرت فرمود: خير .سيد هم گفته من هم آنجا را نمي خواهم،
ص: 862
من دنبال شما هستم .اين همت بلند است . در دنيا همت ها هم متفاوت است . فردي نزد پيامبر آمد و گفت :من در طائف از شما پذيرايي كردم ، پيامبر گفت كه از ما چيزي بخواه. او گفت كه من 200 گوسفند و يك چوپان مي خواهم ،پيامبر اينها را تهيه كرد و گفت كه همت او خيلي كم بود، چرا او همت پيرزن بني اسرائيلي را نداشت؟ در زمان حضرت موسي خطاب رسيد كه از فلسطين به مصر برو و جنازه ي يوسف را هم با خودت ببر .حضرت موسي گفت كه من نمي دانم جنازه ي يوسف در كجا دفن است. خطاب رسيد كه از پيرزني كه در فلان جا است بپرس، حضرت موسي پيرزن را پيدا كرد و پير زن براي او شرط گذاشت. خطاب رسيد كه شرط او را بپذير. پيرزن گفت : من بايد در بهشت همنشين تو باشم . اين پير زن همت بلند داشت. اگر كسي مي خواهد كه در بهشت همت بلند داشته باشد بايد كارش را از اين دنيا شروع كند. سوال – صفحه ي 94 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – آيه صد مي فرمايد : اگر كسي بخاطر خدا هجرت كند هم جاي امن پيدا مي كند و هم در كارش گشايش مي شود. اگر كسي به سمت خدا و رسول هجرت بكند و به مقصد هم نرسد ، اگر مرگ به او برسد اين اجرش بر خداست و او غفور و رحيم است . اين آيه مربوط به هجرت است . ما نبايد هجرت را فقط هجرت مكاني نيست. اگر
ص: 863
انسان در محلي دچار گناه است، مي تواند هجرت كند و خدا شما را ضمانت مي كند. هر چيزي كه شما را از گناه بيرون ببرد و به سمت خدا ببرد، هجرت است. مهمترين هجرت، هجرت هاي باطني است . كسي كه عادت زشت دارد ، اگر آنرا ترك كند يعني هجرت كرده است .اين هجرت اصلي است. اميرالمومنين فرمود: كساني كه از گناهان هجرت كنند اينها مهاجر هستند. ما بايد هجرت را از خودمان شروع كنيم . سوال – چرا بهشت ملال آور نيست ؟ پاسخ – در آيه 108 سوره كهف داريم : بهشتيان درخواست منتقل شدن نمي كنند و احساس ملالت نمي كنند. ما فكر مي كنيم كه بهشت باغ بزرگي است كه بهترين لذت ها را دارد و ما بعد از چندين سال خسته مي شويم .اين فكر بخاطر اين است كه ما بهشت را با دنيا مقايسه مي كنيم. جنس لذت هاي بهشت نو به نو مي شود و شدت آن فرق مي كند. چرا ما از بالاترين لذت هاي دنيا خسته مي شويم ؟ انسان ذاتا دنبال كمال مطلق است و آن كمال مطلق خداست . وقتي انسان لذت دنيايي را بدست مي آورد فكر مي كند كه اين كمال مطلق است ولي بعد از مدتي مي فهمد كه اين نقص دارد. در بهشت نعمت ها و لذت هايي كه به انسان مي دهند همراه خداست .در بهشت خدا رزق مي دهد و شما دست و رضايت خدا را مي بينيد . اين همان چپزي است كه انسان به دنبال آن است و وقتي شما به اين مي رسيد
ص: 864
، در واقع به كمال اصلي رسيده ايد و ديگر دنبال چيز ديگري نيستيد . زيرا چيز ديگري در كار نيست . ما فقط دنبال خدا هستيم و اگر دنبال هر چيز ديگري برويم هيچ وقت سير نمي شويم زيرا مطلوب ما خداست . افرادي كه اين را مي فهمد ، به دنبال خدا مي روند و وقتي به آنها نعمتي مي رسد مي دانند كه اين نعمت از دست خداست و قدر آنرا مي دانند. ما بايد با نعمت ها درست برخورد كنيم .
91/6/26 بر چهره ي تو نقش تبسم هميشگي در چشمهاي تو غم مردم هميشگي ،درياي نمايش آرامشي ولي در پهنه ي دل تو تلاطم هميشگي، در وسعتي كه عطر سكوت مي وزد باراني از ترانه و ترنم هميشگي ، با حكمت ظريف تو مابين عشق و عقل سازش هميشگي تفاهم هميشگي، خورشيد جاودانه ي اشراق روي توست سرچشمه ي مكارم الاخلاق خوي توست . سوال – در مورد اهانتي كه پيامبر اسلام شده است توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – من اهانتي را كه به ساحت مقدس پيامبر اكرم شده ،به امام زمان (عج) و مومنين جهان تسليت عرض مي كنم .در اين اهانت مي خواهند ويژگي پيامبر را طور ديگري جلوه بدهند، اين همان خاك پاشيدن به سمت خورشيد است كه خاك روي سر خودشان برمي گردد و نمي توانند خورشيد را لكه دار كنند و خورشيد بيشتر براي مردم جهان آفتابي مي شود .آنها از بيداري اسلامي مي ترسند و طبيعي است كه بخواهند چهره ي پيامبر را خراب كنند. آنها با اين اهانت ها مي خواهند، اتفاقي كه
ص: 865
براي مقدسات مسيحي ها و يهودي ها افتاده است براي مسلمانان هم اتفاق بيفتد.در دنياي غرب اگر اهانتي به حضرت مسيح يا حضرت موسي بشود حساسيتي از مردم ديده نمي شود و آنها مي خواهند اين رفتار سكولار را گسترش بدهند و در واقع مقدس زدايي كنند تا مردم نسبت به دين و پيامبر بي تفاوت بشوند. درود بر مسلميني كه در اين اهانت كوتاه نيامده اند و حساسيت نشان داده اند.در اين وقايعه مقدسات ما نمايان تر مي شود. بعد از اين قضايا ،دنيا براي شناسائي پيامبر بيشتر به سوي اسلام روي خواهند آورد. خوب است كه مسلمانان بيشتر نام محمد را روي فرزندان شان بگذارند، سازنده ي اين فيلم ها را تحريم كنند و در مقابل آن فيلم هايي بسازند و بايد خلق و خوي ما محمدي تر بشود. گاهي يك فرد فاجر باعث مي شود كه مسلمين از دين خودشان بيشتر دفاع كنند و حساسيت نشان بدهند. سوال – در مورد موجود بودن بهشت و جهنم توضيحاتي بفرماييد .تكليف برزخ افرادي كه پيامبر ( در معراج)در بهشت و جهنم ديده اند، چه مي شود؟ پاسخ – بهشت و جهنم موجود است و روايتي از امام رضا(ع) و امام صادق(ع) داريم كه هر كس موجود بودن بهشت و جهنم را قبول نداشته باشد، از ما نيست .يكي از دلايل وجود بهشت و جهنم ، ديدن بهشت و جهنم در معراج پيامبر است .پيامبر درهاي بهشت و جهنم و نوشته هاي آنرا ديد .يكي ديگر از دلايل وجود بهشت و جهنم آيات و رواياتي است كه در قرآن آمده است ،در آيه 131 آل
ص: 866
عمران مي فرمايد :بهشت براي متقين آماده شده است و جهنم براي كفار آماده شده است .در سوره ي تكاثر داريم كه اگر شما به آخرت يقين مي داشتيد جهنم و بهشت را مي ديديد . يعني اگر حجاب ها كنار مي رفت شما بهشت و جهنم را همين الان مي ديد. امام صادق (ع) حوض كوثر را به بعضي از ياران شان نشان مي دادند. يكي از شاگردان علامه طباطبايي مي گفتند كه مرحوم طباطبايي فرمودند كه من در مسجد سهله بودم ،در مقام ادريس نماز وتيره و سوره ص را مي خواندم كه ديدم من را بالا بردند و در مكاشفه حقيقت ص را ديدم كه نهري در بهشت بود. ( در معراج،پيامبر در اين چشمه وضو گرفتند و نمار خواندند).پس بودند كساني كه در دنيا ،بهشت و جهنم را مي ديدند. در قرآن داريم كه الان جهنم كافران را فرا گرفته است يعني فردي كه گناه مي كند و كافر است همين الان در عذاب است ولي خودش نمي تواند آنرا درك كند. يكي ديگر از دلايل وجود بهشت و جهنم، تجسم اعمال ماست .عمل خوب و بد ما در اين دنيا، يك صورت دنيايي ،يك برزخي و يك صورت قيامتي دارد .پس الان، اعمال ما تجسم پيدا مي كند ولي ما بعد از مرگ مي توانيم اين اعمال را درك كنيم. پيامبر در ميان جمعي از اصحاب نشسته بودند و فرمودند كه سنگي از لبه ي جهنم افتاد و هفتاد سال طول كشيد كه به قعر جهنم بيفتد و الان اين سنگ به قعر جهنم رسيد و همان موقع صداي شيون
ص: 867
از خانه اي بلند شد و متوجه شدند كه يكي از مشركين كه هفتاد ساله بود از دنيا رفت .او هويت جمادي مثل سنگ براي خودش درست كرده بود. پيامبر برزخ و قيامت افراد را مي ديدند زيرا حجابي نداشتند . پس همين الان، دنياي برزخي ما را احاطه كرده است و مسافت مكاني يا زماني بين ما و برزخ يا قيامت نيست. اين طور نيست كه ما هفتاد سال بعد به برزخ برسيم زيرا برزخ همين الان موجود است و اين طور نيست كه هفتاد سال بعد عرصه ي قيامت بوجود بيايد. منتها اينها بطور لايه اي است و مراتب دارد يعني رتبه ي عالم وجودي برزخ از دنيا بالاتر است و رتبه ي قيامت از برزخ بالاتر است . مثلا انسان با گياه و حيوان فاصله ي مكاني يا زماني ندارد بلكه از نظر مراتب فاصله دارد ، بنابراين گياه و حيوان نمي تواند عالم دنيا را درك كند زيرا رتبه ي وجودي آنها ضعيف تر است . پس الان برزخ و قيامت وجود دارد ولي ما نمي توانيم آنرا درك كنيم زيرا حجاب ها نمي گذارد كه ما آنرا درك كنيم و رتبه ي وجودي ما ضعيف شده است. اگر كسي بتواند رتبه ي وجودي اش را بالا ببرد مي تواند ملكوت را ببيند . براي از بين بردن حجاب ها بايد تعلقات دنيايي را كم كرد .الزامي وجود ندارد كه انسان حتما بميرد و بعد برزخ را ببيند . اگر دلبستگي هاي انسان قطع بشود انسان مي تواند برزخ را ببيند، ممكن است كه اين قطع دلبستگي توسط مرگ اتفاق بيفتد
ص: 868
يا بصورت ارادي باشد .پس كساني را كه پيامبر در معراج مي ديد ، لازم نيست كه حتما مرده باشند بلكه مي توانند در كنار پيامبر باشند و پيامبر جايگاه آنها را در بهشت يا جهنم ببيند. تمام عوالم برزخ و آخرت وجود دارند ولي بخاطر حجابها ، ما آنها را درك نمي كنيم . اصل عالم بهشت و جهنم موجود است ولي ما مصالح آنها را تهيه مي كنيم و مي فرستيم . پيامبر فرمود: زمين بهشت خالي است ،شما مصالح آنرا بفرستيد . پيامبر در معراج ديدند كه عده اي از ملائكه قصري از طلا يا ياقوت درست مي كنند ولي بعضي مواقع از كار دست مي كشيدند و پيامبر از آنها سوال كرد كه چرا كار نمي كنيد ؟ آنها گفتند كه ما منتظر مصالح هستيم . خشت و آجرهاي قيامت همان اعمال ماست كه با آنها قصرها را درست مي كند. در بهشت به جز اعمال ما ، فضل خدا هم بهشت را مي سازد. در قرآن داريم كه همه چيز در بهشت است و ما هم به آن اضافه مي كنيم . در جهنم، خدا چيزي به اعمال ما اضافه نمي كند. سوال – صفحه ي 87 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – آيه 58 مي فرمايد : خداي شما به شما امر مي كند كه امانت را به اهلش برگردانيد و به آن خيانت نكنيد ،اگر مي خواهيد حاكم بشويد عادلانه قضاوت بكنيد، خدا شما را خوب موعظه اي مي كند خدا شنوا و بينا است . حضرت علي (ع) مي فرمايد كه بهشت با عمل به دست
ص: 869
مي آيد نه با آرزو . خدا امانت هايي به انسان داده است و انسان نبايد به اين امانت ها خيانت كند. در شان نزول اين آيه داريم كه وقتي پيامبر مكه را فتح كردند كليد را از كليد دارد كعبه گرفتند و بعد از پاك سازي از بت ها، باز كليد را به همان كليددار قبلي دادند. بعد پيامبر اين آيه را خواند. امام صادق (ع) مي فرمايد كه اگر مي خواهيد دين داري انسانها را بفهميد به امانتداري ،راستگويي ،انصاف آنها نگاه كنيد . اگر ما باور كنيم كه همان موقع كه داريم غيبت مي كنيم گوشت برادر مرده ي زير دندان مان است، ديگر اين كار را نمي كنيم . پيامبر در ماه رمضان به فردي گفتند كه تو روزه نيستي و او گفت كه من روزه هستم و پيامبر فرمود: قي كنيد و او استفراغ كرد. پيامبر ملكوت كار او را مي ديد. اگر انسان باور كند كه همين اعمال خودش آتش درست مي كند، ديگر اين كار را نمي كند . بعضي ها همين امروز در بهشت هستند. سوال- در مورد خصوصيات كلي بهشت و جهنم توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – يكي از خصوصيات بهشت اين است كه رنج ، غم ، خستگي ، دلزدگي و ملال در آنجا وجود ندارد .در آيه 34 فاطر داريم: خدا را شكر كه حزن و غصه را از ما دور كرد ... آن خدايي كه ما را وارد بهشت كرد ،در اينجا به ما رنج و خستگي نمي رسد . از امام صادق(ع) سوال كردند كه اگر فردي بهشتي باشد و قرار باشد كه
ص: 870
رنجي نبيند ولي بفهمد كه يكي از نزديكانش اهل عذاب باشد آيا مي تواند غصه نخورد ؟ امام صادق (ع) فرمود: اينها فاميل را فراموش مي كنند. شايد مقصود اين است كه دوستي هاي بهشتي، دوستي هاي خدايي است يعني اگر كسي به جهنم رفته است يعني با خدا دوست نبوده است ،بنابراين آنها فراموش مي شوند، زيرا تعلقات بهشتيان الهي است . حتي داريم كه اگر كسي گناهي در دنيا انجام داده است و بعد توبه كرده باشد، در بهشت اين گناهان را فراموش مي كند تا غصه نخورد و شرمنده نباشد. پس در بهشت ،هر چيزي كه باعث رنج بشود فراموش خواهد شد .در بهشت پيري، ضعف ،عيب هاي جسمي وجود ندارد .پيامبر به عمه ي پيرشان گفتند كه پيرها به بهشت نمي روند زيرا جوان مي شوند و بعد به بهشت مي روند. از فيض كاشاني داريم كه از امام زمان (عج) سوال كردند كه آيا در بهشت زاد و ولد هم وجود دارد كه باعث سختي بشود ؟ امام فرمودند: در آنجا نه دوران بارداري است نه وضع حملي است ،عادت ها و بيماريهاي مخصوص زنها هم نيست، بچه داري هم نيست .اگر كسي بخواهد بچه داشته باشد مي تواند اراده كند و دفعتاً فرزند دارد خواهد شد و سختي نمي كشد. انشاءالله چهره ي منور رسول اكرم براي همه جهانيان آفتابي بشود و همه تسليم وجود مقدس آن حضرت بشويم .
نه دِعبلم نه فَرَزدق كه شاعرت شده مقبول خاطرتم باشم، نه آهوم نه كبوتر كه ضامنم باشي و يا پرنده ي صحن مجاورت باشم، نه آن دلي كه به
ص: 871
معنا رسم نه آن چشمي كه مثل آهوي حيران ظاهرت باشم ،ولي زلطف مرا هم گداي خويش بخوان كه با تو ساحر دنيا و آخرت باشم، هميشه سفره ي مهمانوازي ات باز است اجازه مي دهي ام آنگاه زائرت باشم ؟ اجازه مي دهي ام گاه از تو بنويسم به عمر چندغزل آه شاعرت باشم . سوال – در مورد بهشت و جهنم توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – آخرين منزلگاه آخرت بهشت يا جهنم است. بعد از اينكه در قيامت همه ي انسانها محشور شدند و مراحل نشر و حشر را گذراندند و نامه ي عمل بدست شان آمد و مراحل حسابرسي را گذراندند و مواقف و ايستگاهها را طي كردند، حكم به بهشت يا جهنم داده مي شود. درك ما از مفاهيم و حقايق مربوط به عالم آخرت مخصوصا قيامت ناقص است زيرا ذهن ما به مفاهيم و حقايق اين دنيا عادت كرده است و وقتي از بهشت و جهنم مي شنويم آنرا با دنيا مقايسه مي كنيم و حق مطلب را درك نمي كنيم البته چاره اي نيست .خدا هم در قرآن الفاط را در همين حد بيان كرده است.وقتي ما از بهشت مي شنويم كه باغ هايي است كه زير آن نهرهايي جاري است ، باغ دنيايي بنظر ما مي آيد . در روايت داريم كه اگر لباس اهل بهشت به دنيا بيايد كسي طاقت ديدن آنرا ندارد، آهنگي در بهشت نواخته مي شود كه نوعي ذكر است و براي انسان تقرب مي آورد. يكي از ياران امام صادق (ع) سوال كرد كه آيا در بهشت موسيقي است كه براحتي بتوان آنرا
ص: 872
گوش داد و حرام نباشد ؟ امام فرمود: دربهشت درختي وجود دارد كه وقتي از عرش الهي مي وزد و به آن مي خورد ، آهنگي از آن بر مي آيد كه اهل دنيا تحمل شنيدن آنرا ندارند . اهل ملك تحمل عالم ملكوت را ندارند. در مورد منازل بهشتي فراتر از چيزي است كه به ذهن ما مي آيد .يكي از ملائك الهي براي اينكه وسعت بهشت را درك بكند هزاران سال با پرواز از بهشت عبور كرد و از خدا پرسيد كه من نيمي از بهشت را طي كرده ام ؟ يكي از حوري هاي بهشتي گفت : اي ملك الهي خودت را خسته نكن مدتهاست كه پرواز مي كني ولي هنوز از منزل يك مومن عبور نكرده اي .اينها طوري بيان شده است كه ما ذهن را از مسائل دنيايي فراتر ببريم .بعضي از آيات قرآن لذت هاي بهشت را زيبا و مبهم تعريف كرده است. مي فرمايد: چشم روشني هايي براي شما پنهان كرده ام كه كسي نمي فهمد يعني قابل درك و بيان نيست. در حديث قدسي داريم : براي بندگان صالح چيزهايي آماده كرده ام كه نه چشمي ديده و نه گوشي شنيده و نه به ذهن كسي خطور كرده است .اگر شما بخواهيد به جنين مادر، در مورد دنيا توصيفي بكنيد، او تصوري ندارد. جنيني كه تغذيه اش از خون است نمي تواند لذت خوردني هاي اين عالم را درك كند و تصوري ندارد. شيخ آقا بزرگ تهراني شاگرد سيد احمد كربلايي مي فرمود: وقتي استادم از دنيا رفت در خواب انگشت او را گرفتم و گفت :
ص: 873
آن طرف چه خبر است ؟ ايشان انگشت شان را كشيدند و فرمودند : تا به اينجا نيايي و نبيني، نمي تواني بفهمي. مومن بايد در خوف و رجا باشد، بنابراين بهشت و جهنم بايد با هم توصيف بشود. در توصيف بهشت و جهنم ما از كلمات خدا كه سازنده ي بهشت است و اهل بيت كه بهشت را ديده اند، استفاده مي كنيم و بهشت و جهنم را تصوير مي كنيم .عذاب هاي جهنم هم بالاتر از ادراك ماست .در روايت داريم : هفتاد مرتبه آتش جهنم تخفيف داده شده است و پايين آمده تا آتش هاي دنيايي شده است .نور خورشيد وقتي در ماه مي افتد اين همان نور ضعيف شده است، اگر در شب آئينه اي جلوي ماه بگذاريم اين هم خفيف تر از نور قبلي است يعني نور خورشيد مرتبه به مرتبه ضعيف مي شود. اگر فردي كه در آتش جهنم است را به آتش دنيا بياورند، او از راحتي در آتش دنيا خوابش مي برد. يعني آتش دنيا براي او سرد است و سوزانده نيست .مرحوم شوشتري در كتاب موعظه هايش مي نويسد كه اي مردم در قرآن وقتي وصف جهنم را مي گويد، مي فرمايد: جهنم آتشي است كه داغ و گرم است .اي مردم مگر آتش سرد هم داريم ؟ بله ، آتش دنيا در مقابل آتش آخرت سرد است . وقتي پيامبر اوصاف جهنم را از جبرئيل مي شنيد يا خودشان نقل مي كردند، رنگ شان عوض مي شد. وقتي اين آيه آمد كه جهنم هفت در دارد كه هر در آن مخصوصا گروه مشخصي است ،
ص: 874
پيامبر گريه كردند و اصحاب هم گريه كردند و براي اينكه پيامبر خوشحال بشود حضرت زهرا را آوردند تا اندوه حضرت كم شود. حاج آقا فائق در تهران در اطراف ميدان شهدا زندگي مي كردند و اهل باور بودند. آيت الله بهجت نماز ميت ايشان را خواندند و مي فرمودند: كه من از جواني ايشان را مي شناختم وعمل مكروهي از ايشان نديده بودم . اين فرد كه اهل عمل بود وقتي اسم جهنم را مي آورد اشك مي ريخت. اين افراد جهنم را باور كرده بودند. براي اينكه انسان ، فرد خوبي باشد نياز نيست كه به بهشت و جهنم يقين داشته باشد، اگر ما احتمال بهشت و جهنم را هم بدهيم ،باز تكان مي خوريم . خيلي از كساني كه دنبال تجارت هاي دنيا مي روند يقين ندارند كه سودي بدست مي آورند و با احتمال دنبال آن مي روند. اگر ما ده درصد احتمال بهشت و جهنم را بدهيم چه اتفاقي مي افتد؟ و اگر ما درست عمل بكنيم ضرر نمي كنيم .يكي از ياران امام صادق (ع) سوال كرد كه اگر بعد از دنيا خبري نبود ما كه اين قدر مراقب اعمال مان بوديم چه مي شود؟ امام فرمود: در اين صورت شما ضرري نمي كنيد ولي اگر خبري بود و شما عمل نكرده باشيد، ضرر بزرگي كرده ايد .پس اگر ما يقين و باور كامل هم نداشته باشيم بايد تكان بخوريم و اگر انسان حركت كرد يقين هم بدست مي آورد. بندگي اين است كه انسان ناديده ها را باور بكند بخاطر همين امام حسين(ع) در ابتدا جاي يارانش را
ص: 875
در بهشت به آنها نشان نداد و اِلا همه ياران با او مي ماندند .بعد از اينكه ياران خالص امام ماندند ، امام جاي آنها را در بهشت نشان داد.پس آنها بندگي كردند تا به آنها نشان دادند. اگر انسان بندگي كند باور و يقين بدست مي آورد. سوال - ماهيت و حقيقت بهشت و جهنم چيست ؟ پاخ - سير همه ي انسانها به سمت خداست . ما به سمت ملاقات خدا مي رويم. كساني كه تسليم بوده اند، خدا را با چهره ي جمال و رحمت او مي بينند. در تمام لذت هاي بهشت جمال الهي ديده مي ود و به خاطر همين بهشت خستگي ندارد. البته دنيا هم اين طوري است ولي ما نمي بينيم مگر كساني كه جلوه ي خدا را مي ديدند. و در همه چيز ذكر خدا را مي شنيدند ولي در بهشت ، همه خدا را درشكل هاي مختلف ملاقات مي كنند. حضرت موسي، زمزمه ي من خدا هستم را از درخت شنيد.اين زمزمه در همه جا است ولي در دنيا براي همه قابل مشاهده نيست .اهل جهنم هم خدا را در چهره غضب مي بينند. خداي ارحم الراحمين، منتفم هم هست .پس بهشت و جهنم دو چهره ي رحمت وغضب خداست يعني ما خدا را با اين پوشش ها ملاقات مي كنيم .بهشت و جهنم ظهور ولايت حق و ولايت باطل است . كساني كه در دنيا تحت سرپرستي خدا بوده اند و تسليم بوده اند، در بهشت اين ولايت براي آنها آشكار مي شود.ولايت حق سرتاسر نور و لطف و رحمت است .در بهشت ،پذيرايي با
ص: 876
حضرت علي (ع) است. در روايتي پيامبر فرمود: ريشه ي درخت طوبي در خانه ي من است و در روايت ديگري داريم كه ريشه ي درخت طوبي در خانه علي است .در خانه ي همه ي بهشتي ها شاخه اي از آن درخت است كه هر نعمت و لذتي كه بخواهند از آن شاخه به آنها مي رسد. بر تمام سردرهاي بهشت نوشته شده است : لا اله الاالله محمد ولي الله و وقتي بهشتيان مي خواهند وارد بهشت بشوند كوبه اي را مي زنند كه اين كوبه از ياقوت سرخ است كه روي صفحه ي فلزي مي خورد. وقتي بهشتي كوبه را روي صفحه مي خورد صداي و طنين آن ياعلي است. علامه طباطبايي فرمودند: وقتي شما مي خواهيد وارد خانه اي بشويد صاحبخانه را صدا مي زنيد و ميزبان بهشت، علي و اولاد طاهرين است .پس بهشت ظهور اسرار ولايت است. جهنم ظهور ولايت باطل است .در قرآن داريم كه جهنميان را به طرف ظلمات مي برند. سوال – صفحه 80 قرآن را توضيح بفرماييد. پاسخ – آيه 17 سوره نساء مي فرمايد :توبه اي كه برعهده ي خداست براي كساني است كه به ناداني كار زشتي انجام مي دهند و زود توبه مي كنند خدا توبه ي آنها را قبول مي كند. خدا هم علم دارد و هم حكمت دارد. پس اگر انسان توبه را به تاخير نيندازد خدا آنرا زود قبول مي كند و اين توبه بر خداست. اين از باب فضل است . توبه اي كه به تاخير مي افتد امكان دارد كه قبول نشود ولي توبه اي كه زود
ص: 877
انجام مي شود حتما مورد پذيرش خدا قرار مي گيرد. سوال – آيا بهشت و جهنم موجود است ؟ پاسخ – بعضي از اصحاب ائمه از آنها اين سوال را مي پرسيدند. اباصلت از امام رضا(ع) پرسيدند كه بهشت و جهنم وجود دارد يا بعدا بوجود مي آيد ؟ امام فرمود: پيامبر در شب معراج وارد بهشت شد و جهنم را به حضرت نشان دادند. اباصلت پرسيد: عده اي مي گويند كه بهشت و جهنم وجود ندارد و بعدا خلق مي شوند. امام فرمود : آنها از ما اهل بيت نيستند و ما هم از آنها نيستيم. پس اگر كسي وجود بهشت و جهنم را قبول نكند پيامبر را تكذيب كرده است. بدون ترديد بهشت و جهنم وجود دارد .حديث معراج بسيار عجيب و جالب است و گوياي بهشت و جهنم قيامتي است .پيامبر اين بهشت و جهنم را ديدند و پيامبر فرمود: من ميوه ي بهشت را خوردم كه مايه بوجود آمد حضرت زهرا شد. من حضرت آدم را ديدم كه سمت راستش دري بود كه بسيار معطر بود و سمت چپش دري بود كه بسيار متعفن بود. جبرئيل گفت كه اين درهاي بهشت و جهنم است. پيامبر افرادي كه در عذاب بودند، ديدند. در اصول كافي داريم كه جواني خدمت پيامبر آمد و گفت كه من اهل يقين شده ام و بهشت و جهنم را باور دارم .پيامبر فرمود : نشانه ي يقين تو چيست ؟ جوان گفت: من بهشتيان و جهنميان را مي بينم. او از پيامبر خواست كه برايش دعا كند كه به شهادت برسد و او در يكي از جنگها
ص: 878
به شهادت رسيد. در سوره تكاثر داريم كه اگر شما يقين داشتيد بهشت و جهنم را مي ديديد. يكي از شاگردان سيدبحر العلوم خيلي گريه مي كرد و مي گفت كه آقا در هنگام درس در حديثي فرمودند: احمدبن محمد و من گفتم كه محمد بن احمد درست است ولي ايشان قبول نكردند .ايشان فرمودند كه من او را مي شناسم و پدرش را هم مي شناسم و مي دانم كه هر كدام از شما اهل بهشت هستيد يا جهنم .وقتي ايشان اين كلمه را گفتند به من اشاره اي كردند و من مي ترسم كه عذاب شامل من هم بشود. پس اهل يقين مي بينند. اگر انسان بتواند تعلقات دنيايي را بردارد مي تواند بهشت و جهنم را ببيند، اين مشاهدات مخصوص ائمه نيست. آقازاده آيت الله اراكي از قول پدرشان مي فرمودند: من در جواني آتشي را از بعضي از قبرها مي ديدم . آقا شيخ عباس قمي مي فرمودند كه در وادي السلام، من صداي كساني را كه در عذاب بودند مي شنيدم . بهشت و جهنم برزخي و قيامت ،تجسم اعمال ماست .لذتهاي بهشت و عذاب هاي جهنم را خود ما فراهم مي كنيم .داريم كه زمين بهشت خالي است و بايد خودتان قصرها، نعمت و لذت ها را با اعمال تان بسازيد .آيت الله طباطبايي از يكي از عرفاي بزرگ نجف كه از وادي السلام برمي گشت پرسيدند كه از قبرستان چه خبر ؟ايشان فرمودند كه مي گويند : قبر مار و مور دارد ولي من مار و موري نديدم، ما خودمان اينها را مي آوريم .
12/6/91 حتي
ص: 879
به خنده اي شده ميهمانمان كنيد، زلفي نشان دهيد و پريشانمان كنيد ، از ما مسافران قدم دور خود زدن، سلمان شدن گذشت مسلمانمان كنيد، يك نورواحديد كه در چهارده افق ، تكرار مي شويد تا حيرانمان كنيد . سوال – در مورد حمزه عموي پيامبر توضيحاتي بفرماييد. پاسخ - امروز را كه روز شهادت عموي پيامبر (ص) ، حمزه سيد الشهدا است را تسليت مي گويم . حضرت حمزه در تنهايي ها و غربت پيامبر اكرم (ص) از بزرگترين مدافعان ايشان بود . بعد از حضرت علي (ع) و خديجه ي كبري (س) كه از همان اولين روزهاي رسالت در كنار پيامبر (ص) بودند ، حضرت حمزه بود كه با ابهتي كه داشت پشت پيامبر ايستاد . با آمدن ايشان ، مشركين به گونه ي ديگري با پيامبر اكرم (ص) برخورد مي كردند . در زيارت حضرت حمزه ، تعبير اسدالله و اسدالرسول براي ايشان آمده است . پيامبر (ص) فرمودند كه من اين تعبير را از جبرئيل شنيدم . درروايتي از امام باقر (ع) آمده كه بر ستوني از عرش نوشته شده حمزةٌ اسد الله و اسدالرسول و سيد الشهدا . در برخي از روايات آمده كه اگر بعد از رحلت پيامبر، حمزه و جعفرابن ابيطالب حضورداشتند ، مسائلي كه براي حضرت امير(ص) و حضرت زهرا (س) پيش آمد، رخ نمي داد . به همين خاطر پيامبر اكرم (ص) روز احد كه روز شهادت حضرت حمزه است را سنگين ترين روز براي خود تلقي كردند. در برخي از روايات داريم كه شأن نزول گروهي از آيات قرآن حضرت حمزه است . از جمله
ص: 880
آيه ي : بعضي از مومنين كساني هستند كه پاي عهد خود تا آخر ايستاده اند ( يا به شهادت رسيدند و يا منتظر شهادت هستند ) و اصلاً از عهد خود بازنگشتند . در روايتي از امام باقر (ع) است كه كساني كه تا هنگام شهادت پاي عهد خود ايستادند ، حمزه و جعفرابن ابيطالب بودند . البته مصاديق اين آيه منحصر به اين دو بزرگوار نيست . امام حسين (ع) در كربلا بر بالين برخي از شهدا كه مي رسيدند همين آيه را مي خواندند . ما نبايد فقط به صورت يك قضيه ي تاريخي به شهادت حضرت حمزه نگاه كنيم . ما همگي مديون اين بزرگوار هستيم . حضرت حمزه يكي از كساني است كه شهيد شد تا دين به عرصه رسيد و ما متدين شديم . حضرت زهرا (س) در تمام عمر خود، روزهاي دوشنبه و پنج شنبه به سر قبر شهداي احد و بخصوص حضرت حمزه رفته و فاتحه مي خواندند . سوال – اگر شفاعت حق بوده و در آخرت آنقدر گسترده است ،پس چرا قرآن در آياتي مانند آيه ي 48 سوره ي بقره آن را رد كرده است ؟ پاسخ – ما نبايد براي بيان يك موضوع فقط به يك آيه يا يك روايت استناد كنيم . بلكه بايد همه ي آيات و رواياتي كه مربوط به يك موضوع است را بررسي كنيم تا يك نگاه جامع داشته باشيم . درست است كه يك دسته از آيات قرآن شفاعت را رد كرده است . در آياتي مانند آيه ي 48 سوره ي بقره خداوند مي فرمايد :
ص: 881
روز قيامت روزي است كه نه كسي را بجاي ديگري مي گيرند و نه شفاعتي قبول مي شود . در برخي ديگر از آيات آمده كه (در آن روز) نه مي توان براي آسايش خود چيزي را خريد ، نه دوستي و رفاقتي بدرد مي خورد و نه شفاعتي . اما در آيات زيادي هم شفاعت اثبات شده است . مثلاً در آيت الكرسي آمده كه چه كسي مي تواند نزد خدا شفاعت كند ، مگر با اجازه ي خدا . بنابراين شفاعت وجود دارد ولي با اجازه ي خدا است . در بحث شرايط شفاعت شوندگان در آيه ي هشتاد و هفت سوره ي مريم آمده است كه كسي نمي تواند حق شفاعت داشته باشد مگر اينكه عهدي با خدا بسته باشد . در آيه ي بيست و هشت سوره ي انبياء آمده است كه ملائكه شفاعت نمي كنند مگر كسي كه خدا از او راضي باشد . بنابراين آيات دو دسته هستند . در برخي آيات شفاعت نفي شده و در برخي نيز اثبات شده است . يك شفاعتي وجود دارد كه مردود بوده و ما نيز آن را قبول نداريم . اين شفاعت در مباني ديني ما پسنديده نبوده و مستلزم نسبت شرك و يا ظلم به خدا دادن است . اگر تلقي شهادت همان پارتي بازي هاي دنيايي باشد كه برخي به آن توسل جسته و قانون را زير پا مي گذارند كه در واقع يك نوع ظلم و تبعيض است . اين شفاعت هيچگاه در حق خداوند متعال روا نبوده و در آخرت وجود ندارد . برخي از آيات قرآن
ص: 882
كه فرموده در آخرت شفاعت و رفاقتي نيست ، در واقع به اينگونه شفاعت اشاره دارد . شفاعتي كه حق بوده و ما آن را قبول داريم ، رابطه اي است كه از عالم دنيا شروع شده كه به واسطه ي آن شخص با خدا يا معصومين ارتباط پيدا مي كند . اين شخص داراي لياقت و شايستگي است كه بخاطر آن در روز قيامت مورد شفاعت قرار مي گيرد . بنابراين به ناحق چيزي به كسي داده نمي شود . برخي از مشركين نيز ديدگاهي راجع به شفاعت داشتند كه بت ها را شفيع خود مي دانستند . ديد آنها اين بود كه خدا عالم را خلق كرده و كناري نشسته است . كسي كه عالم را اداره مي كند يك سري موجودات آسماني هستند مانند ملائكه و ستارگان . چون دست ما به اين موجودات نمي رسد ،بت هايي مي سازيم كه نماد آن واسطه ها باشند . آرام آرام اين افراد بجاي احترام به اين بت ها آنها را پرستش مي كردند . اين ديدگاه مابين بت پرستان رواج داشت . قرآن اين ديدگاه را مردود مي داند . بنابراين شفاعتي كه در آن ظلم و تبعيض دنيايي وجود داشته باشد و يا شفاعت منهاي خدا باشد ، مردود است . اگر ما كه شيعه ي اهل بيت هستيم ، نگاهي استقلالي به شفيعان داشته باشيم و فكر كنيم كه مثلاً با جلب رضايت امام حسين (ع) نيازي به رضايت خدا نداريم نيز اشتباه كرده ايم .برخي افراد فكر مي كنند كه رضايت خدا با انجام واجبات و دوري از محرمات جلب
ص: 883
مي شود كه كار سختي است. اما رضايت امام حسين (ع) تنها با ريختن اشك جلب مي شود كه كار آساني است . اين اعتقاد شبيه همان شفاعت منهاي خدا است كه در قرآن رد شده است . قطعاً اولين كسي كه مخالف اين ديدگاه است ، خود امام حسين (ع) است . امام حسين (ع) تعبيري دارند كه رضايت خدا همان رضايت ما است . عده اي نزد اميرالمونين (ع) آمدند و گفتند كه تو همان كسي هستي كه بايد باشي . اين افراد نسبت به حضرت امير غلو كرده و يك مقام الوهيت براي ايشان قائل بودند . اميرالمونين (ع) در همان حال به سجده افتادند تا اين افراد بدانند كه ايشان بنده است. سپس بلند شدند و فرمودند كه از اين غلوي كه كرديد توبه كنيد والا برخورد سختي با شما خواهم داشت . در زيارت امام حسين (ع) گفته مي شود : اشهد انك قد اقمت الصلوة و اتيت الزكوة و امرت بالمعروف و نهيت ان المنكر ، معناي همه ي اين چيزها بندگي است . بنابراين ما بايد بدانيم كه شفيعان واسطه هايي هستند كه رحمت و مغفرت را از خدا مي گيرند و به زيردستان خود پخش مي كنند . در همه ي موارد خدا بايد راضي بوده و اجازه دهد . يعني هيچ موردي مستقل از خدا نيست . اگر انتهاي آيه اي كه در سوره ي بقره آمده و شفاعت را نفي مي كند را نگاه كنيد متوجه مي شويد منظور قرآن شفاعت در مورد كفار وهمينطور شفاعت شرك آلود است . سوال – شما گفتيد كه
ص: 884
اهل بيت حتي در مورد حق الناس هم شفاعت مي كنند . با اينكه همه مي دانيم خداوند حق الناس را به صاحبان حق سپرده است و نمي شود حق آنها را ناديده گرفت. پس شفاعت در اين مورد به چه معنايي است ؟ پاسخ – روايات متعددي در مورد معناي شفاعت اهل بيت نسبت به حق الناس وجود دارد . شفاعت در صورتي مستلزم ظلم است كه بدون دليل اهل بيت فرد گنهكاري را نجات دهند . اگر صرفاً اينگونه بود نشانه اي از ظلم و تبعيض وجود داشت . اما قطعاً اينگونه نيست . كسي مورد شفاعت قرار مي گيرد كه خدا از اعتقادات او راضي باشد . اين فرد بايد به خدا ايمان داشته و در محيط ولايت باشد . يك چنين كسي يك صلاحيت و لياقتي دارد . اين فرد با گنهكاري كه كافر بوده و رابطه اي با خدا و اهل بيت ندارد متفاوت است . فردي كه حق را پذيرفته است اما نقص و كمبودي دارد ممكن است مورد شفاعت قرار گيرد . البته ممكن است گناهان او باعث شود كه شفاعت دير به او برسد و يا سال ها و قرن ها در برزخ و قيامت باقي بماند . معطلي در برزخ و قيامت چيز كمي نيست . زماني كه اسم قيامت مي آمد ، رنگ پيامبر(ص) مي پريد . برقراري ارتباط با خدا و اهل بيت كاري است كه فرد كافر آن را انجام نداده است . پاداش برقراري ارتباط با خدا و اهل بيت، شفاعتي است كه شامل حال او مي شود . در روايتي در
ص: 885
كتاب كافي آمده است كه امام باقر (ع) با يكي از اصحاب خود در مسجد الحرام نشسته بودند . امام باقر (ع) به صحابه فرمودند: اين افرادي كه مي بيني برگشت آنها به سوي ما بوده و حساب آنها با ما است . سپس فرمودند : اگر گناهي بين خود و خداي خود داشته باشند ، ما بطور اكيد از خدا مي خواهيم كه آنها را ببخشد . خدا در اين مسئله جواب ما را مي دهد . اما در مورد گناهاني كه بين خود با هم داشته اند و ظلم به كسي كرده اند ، ما به سراغ صاحبان حق مي رويم واز آنها درخواست مي كنيم كه از حق خود بگذرند . به آنها مي گوييم كه در عوض اين كار خدا چيزهايي به شما مي دهد و ما شما را دعا مي كنيم . حق صاحبان حق زير پا گذاشته نمي شود بلكه اهل بيت از آنها درخواست مي كنند . بنابراين به اين معنا نيست كه اهل بيت دست فردي را كه ظلم كرده مي گيرند و به بهشت مي برند و صاحب حق ناديده گرفته مي شود . در اين مورد اهل بيت پادرمياني مي كنند ، همانطور كه در دنيا هم اين كار را مي كردند . مرحوم مجلسي در جلد پنجاه و سه بحار الانوار نقل كرده است كه سيد ابن طاووس كه از علماي بزرگ بود وارد سرداب مقدس سامرا شد . اين سرداب مكاني در منزل امام عسگري (ع) بوده كه امام زمان هم در همين سرداب به دنيا آمده اند . سيد ابن طاووس مي
ص: 886
گويد: زماني كه در پله هاي اول سرداب بودم صداي مناجاتي شنيدم . زماني كه دقت كردم ديدم صداي امام زمان (ع) است . در همان پله نشستم و ديدم كه حضرت از خدا درخواستي دارد به اين مضمون كه خدايا شيعيان ما از نور ما خلق شده اند و سنخيتي با ما دارند ، آنها گناهاني مرتكب شده اند . خدايا اگر گناهان آنها حق الهي بوده گذشت كن ، ما هم از آنها گذشتيم . اما در مورد گناهاني كه حق الناسي بوده ، بين آنها صلح ايجاد كن. خدايا آنقدر از مال ما به مال آنها بركت بده كه از همديگر بگذرند . شفاعت اهل بيت نسبت به حق الناس اينگونه است . سوال – در مورد آيات 174 تا 180 سوره ي آل عمران توضيح بفرماييد. پاسخ – در آيه ي 178 خداوند مي فرمايد : كفار گمان نكنند كه اگر ما طول عمري به آنها مي دهيم ، امكاناتي در اختيار آنها گذاشته مي شود و به ظاهر در رفاه هستند ، براي آنها خير و خوب است . ما اين امكانات را به آنها مي دهيم تا پيمانه ي خود را پر كنند و گناه خود را بيشتر كنند . در واقع آنقدر از چشم ما افتاده اند كه آنها را رها كرده ايم تا به انتهاي جهنم بروند . بعداً آنها خواهند ديد كه چه عذاب خوار كننده اي به سراغ آنها خواهد آمد . از اين آيه ي شريفه مشخص مي شود كه گاهي حساب ما با حساب خداوند متعال متفاوت است . اين آيات در ارتباط
ص: 887
با جنگ احد است . در اين جنگ، مومنين در ابتدا شكست خوردند و اين مسئله براي آنها خيلي سخت بود . در اين ارتباط خداوند متعال مي فرمايد كه حساب هاي خود را خدايي كنيد . فكر نكنيد كه اگر ما به كفار فرصتي مي دهيم براي آنها خوب است . ما نبايد قضاوت عجولانه داشته باشيم و صرف اينكه كسي صاحب سرمايه و امكانات است فكر كنيم كه خدا به او عنايت دارد . در مجلس يزيد زماني كه او با غرور پيروزي خود را بر امام حسين (ع) بازگو مي كرد ، حضرت زينب (س) همين آيه را خواندند . در روايات داريم كه مرگ براي كفار نعمت است . بايد بدانيم كه دادن ها و گرفتن هاي خدا براي امتحان است . مهم اين است كه ما در چه مسيري حركت مي كنيم . بايد ببينيم كه امكانات را در جهت خدا بكار مي بريم يا در جهت خلاف او . سوال – آيا كار خاصي وجود دارد كه رابطه ي ما را با اهل بيت كه قرار است شفيعان ما باشند عميق تر كند ؟ پاسخ – به طور كلي اصلي ترين كار اين است كه ارتباط ما با آنها محكم بوده و جذب آنها باشيم . هرچقدر شباهت و ارتباط ما با آنها قوي تر باشد ، از شفاعت سريع تر ، زود هنگام تر و عميق تري برخوردار خواهيم شد . در روايات براي تحقق اين امر ، به دو يا سه مورد اشاره شده است . يكي از موارد اين است كه فرد در اين دنيا از
ص: 888
ديگران دستگيري كرده و و كار ديگران را راه بيندازد . با اين كار در روز آخرت اهل بيت دست او را مي گيرند . در روايتي در بحار الانوار داريم كه امام صادق (ع) فرمودند : شما به مومنين كمك كنيد ، اي بسا در قيامت به مشكلي برخورد كنيد و همان مومني كه در اين دنيا حاجت او را برآورده كرده ايد ، شفاعت شما را بكند و شما را نجات دهد .امروز سالروز وفات حضرت عبدالعظيم است . يكي از خصوصيات ايشان اين بود كه زياد به ديگران كمك مي كرد . يكي از رفقاي شيخ رجب علي خياط مي گفت كه من از حضرت عبد العظيم سوال كردم كه چطور شما اين مقام عظيم را بدست آورديد ؟ ايشان فرمودند كه من در زمان خود با زحمت كار مي كردم و پولي بدست مي آوردم . مقدار زيادي از آن پول را احسان مي كردم . در روايتي از اميرالمونين (ع) است كه چهار گروه هستند كه من در روز قيامت شفاعت آنها را مي كنم . اول - كسي كه به فرزندان من احترام بگذارد. دوم – كسي كه نيازهاي آنها را برآورده كند . سوم – كسي كه در مورد كارهايي كه فرزندان من به مشكل برخورد مي كنند سعي و تلاش كند . چهارم – كسي كه با قلب و زبان محب آنها باشد . مرحوم آيت الله نخودكي اصفهاني مي فرمايند : من به هرجا كه رسيدم با سه چيز رسيدم : اول - احترام به سادات و فرزندان اهل بيت ، دوم - نماز اول وقت
ص: 889
، سوم - رزق حلال. مرحوم آيت الله تهراني حدود بيست سال پيش از دنيا رفتند . ايشان از پيشگامان خدمت و احترام به سادات بودند . روزي هنگام پاسخ دادن به يكي از شاگردان خود يك مقدار صداي خود را بلند كردند . بعد از درس، به شاگرد خود كه از سادات بود گفتند كه من بايد دست شما را ببوسم ، چرا كه صداي من بر فرزند زهرا (س) بلند شد . يكي از شاگردان ايشان مي گويد من دو ساعت وقت ايشان را گرفتم و ايشان ايستاده پاسخ سوالات من را دادند . براي اين كار من خيلي خجالت كشيدم وگفتم من را حلال كنيد . ايشان گفتند مزاحمتي نبود اما چون اصرار مي كني من يك تقاضايي از شما دارم . روز قيامت وقتي كه من را احياناً به سمت جهنم مي برند ، شفاعت من را نزد مادر خود زهرا(س) بكن . دومين كاري كه در روايات براي جلب توجه اهل بيت به آن خيلي سفارش شده ، اخلاق خوش است . در روايت است كه پيامبر (ص) فرمود : نزديك ترين شخص در روز قيامت به من و كسي كه شفاعت او واجب است ، كسي است كه اخلاق او از همه بهتر است .
تو صد مدينه داغي تو صد بقيع دردي ،يتيم مي شود خاك اگر تو برنگردي تمام شب نيفتاد صداي گريه ي باد چه بادهاي زردي چه كوچه هاي سردي ،دو قريه آن طرف تر بپيچ سمت لبخند شكوفه مي فروشد بهار دوره گردي، كسي مي آيد از راه چه ناگهان چه ناگاه خداي من
ص: 890
چه روزي خداي من چه مردي، از آسمان چهارم مسيح بازگشته است زمين ولي چه تنهاست مگر تو بازگردي . سوال – چه كساني در قيامت مورد شفاعت قرار مي گيرند ؟ پاسخ – امروز روز تخريب قبور ائمه بقيع است و ما اين روز را تسليت عرض مي كنيم .بايد امروز بعنوان يك روز عزا در بين مومنين شناخته شود. عده اي هويت خودشان را در تخريب مي بينند و روش كار آنها شبهه انگيزي و تخريب باورهاست . آنها بايد بطور منطقي حرف شان را بزنند و از عقايدشان دفاع بكنند ولي آنها حرف خاصي ندارند كه آنرا بگويند. در تاريخ ادياني كه بي ريشه و ساختني هستند ماندني نيستند. با اينكه ظواهر قبور از بين رفته است ولي اصل آنها باقي است و ياد آنها در بين همه اسماء است . در روايات ما، در مورد اينكه چه كساني مورد شفاعت قرار مي گيرند طوري مطرح شده است كه نه انسان صددرصد خيالش راحت شود كه شفاعت شامل حالش مي شود،نه اينكه از شفاعت نااميد شود. در واقع تضميني نشده است كه چه كساني شفاعت شامل حالشان مي شود. با اينكه فردي مومن و با ايمان است ولي معلوم نيست كه ايمانش را با خودش به قيامت ببرد. بسياري از افراد در هنگام مرگ ايمان شان را از دست داده اند و عاقبت به خير نشده اند. مشخص نيست كه شفاعت بلافاصله بعد از مرگ شامل حال انسان مومن بشود و ممكن است سالها طول بكشد. و حتي شفاعت در جهنم به او برسد. در روايت داريم كه خيلي از افراد نام
ص: 891
پيامبر را بعد از قرن ها يادشان مي آيد. اينها كساني هستند كه رابطه شان با شفيعان ضعيف بوده است و شفاعت به آنها دير مي رسد. آيا ما تحمل داريم كه بعد از چند صد سال مورد شفاعت قرار بگيريم ؟ پس ضمانتي نيست كه صد درصد شفاعت سريع به انسان برسد و از طرفي باب شفاعت را طوري مطرح كرده اند كه هر كسي اميدوار بشود. يعني فردي كه ايمان دارد و با خدا و اهل بيت دشمني ندارد اميدوار باشد. در روايات داريم كه در قيامت آنقدر خداوند از گناهان بنده هايش مي گذرد كه شيطان هم طمع مي كند كه شايد خدا او را ببخشد. اگر كسي ذره اي از محبت اهل بيت در دلش باشد در عذاب نمي ماند. شفاعت اهل بيت گسترده است و محدوديتي ندارد. از زمان احتضار تا قيامت، ائمه مي توانند دستگيري بكنند و اين شفاعت شامل همه ي گناهان حق اللهي و حق الناسي است. اينها اميد را زياد مي كند كه شخصي نااميد نباشد. حضرت موسي وقتي چوپان بود يكي از گوسفندانش گم شد و موسي خيلي تلاش كرد تا گوسفند را پيدا كرد و وقتي گوسفند را ديد، دستي به سر آن كشيد و گفت كه من دلم به حال خودت مي سوخت كه اسير گرگ بشوي، وحي آمد كه اي موسي چون ما تو را مهربانترين فرد يافتيم، تو را به پيامبري برگزيديم . وقتي پيامبري راضي نمي شود كه حيواني نصيب گرگ نشود، آيا راضي مي شود كه انساني نصيب جهنم بشود ؟ پس بحث شفاعت در آيات و روايات طوري
ص: 892
مطرح شده است كه انسان بين خوف و رجاء بماند و اين اصل باعث رشد انسان مي شود. شفاعت تجسم رابطه اي است كه انسان در دنيا با خدا و اولياء خدا برقرار كرده است ،شفاعت واسطه گري نيست يا پارتي بازي نيست تا كاري راه بيفتد حتي اگر قانوني زير پا گذاشته شود. شفاعت آخرت تكويني است و تجسم رابطه اي است كه در دنيا با آنها برقرار كرده ايم. كسي كه در عالم دنيا رابطه اي با خدا و اولياء الله خدا برقرار نكرده است ،در آخرت دستش به آنها نمي رسد و شفاعت شامل حالش نمي شود. كسي كه كمي حب در دلش دارد مشحص است كه دشمن نيست و با حق عناد ندارد و جزو مستضعفين است و بگونه اي از آنها دستگيري مي شود. اگر كسي به خدا و اولياء پشت كرده باشد محروم از شفاعت است . همه ي شفيعان بايد اجازه ي شفاعت را از پيامبر بگيرند و كسي فكر نكند كه مثلا شفيعان ديگري مثل همسايه ، زمين و ...،آنها را شفاعت مي كنند. در قيامت مثل عالم دنيا نيست كه با گريه و زاري بتوان كاري پيش برد. پس مهمترين شرط شفاعت داشتن ايمان و بودن در محيط ولايت و دشمني نداشتن با اهل بيت است. سوره مريم آيه 87 مي فرمايد: كسي نمي تواند داراي شفاعت بشود مگر كسي كه پيش پروردگار عهدي بسته باشد. امام صادق (ع) مي فرمايد :عهد يعني كسي كه اذن ولايت اهل بيت را به او داده شده باشند و به او اذن داده اند كه اهل ولايت بشود. عهد
ص: 893
با خدا يعني اينكه در صراط مستقيم و دنباله روي معصومين باشد. اگر كسي دشمن اهل بيت باشد شفاعت شامل حال او نمي شود. در جلد هشت بحارالانوار داريم كه فردي نزد امام باقر(ع) آمد و گفت كه همسايه ي ما اهل خلاف است و نماز نمي خواند. امام گفت كه بدتر از همسايه ي تو كسي است كه با ما خصومت دارد.البته امام اول تاسف خورد . امام مي فرمايد: هيچ بنده اي نيست كه اسم ما پيش او برده بشود و دلش نرم نشود مگر اينكه دست نوازش ملائكه بر سر او خواهد بود و گناهانش بخشيده مي شود. اين شفاعتي است كه گناهان را به حسنات تبديل مي كند. مگر گناهي كرده باشد كه ايمانش را از دست داد باشد. فرمودند : شفاعت مورد قبول قرار مي گيرد جز در مورد دشمنان ما .آقاي قاضي مي فرمودند كه فردي از همسايه هاي ما با اهل بيت خصومت داشت. او از دنيا رفت و شب اول قبر او را به دخترش نشان دادند.دختر ديده بود كه اميرالمومنين به فردي كه از دنيا رفته بود، فرموده كه او از ما نيست و او را بشدت عذاب كرده بودند و اين دختر از ترس موهايش سفيد شد. پس در حق دشمن اهل بيت شفاعتي نيست. سوره انبياء آيه 28 مي فرمايد : ملائكه هر كسي را شفا نمي كنند مگر آنكسي را كه خدا از او راضي باشد . امام رضا (ع) در تفسير اين آيه مي فرمايد كه خدا از كسي راضي مي شود كه دين و عقايد او را بپسندد. اگر عقايد كسي
ص: 894
شرك آلود نبود و پاك بود مشمول شفاعت مي شود. سوال – صفحه 66 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – عده اي تصميم داشتند كه با پيامبر به جنگ نروند ولي عده اي پشيمان شدند و همراه پيامبر رفتند .آيه 102 سوره آل عمران مي فرمايد : ياد بياوريد كه طائفه اي از شما تصميم گرفتند كه به جنگ نيايند، خدا ولي آنهاست و مومنين بايد توكل شان به خدا باشد . پس اگر كسي تصميم بر گناه گرفته باشد و ولي آنرا عملي نكند، از ولايت خدا بيرون نمي رود. البته انسان در هنگام هنگام از ولايت خدا خارج مي شود تا وقتي كه توبه كند و برگردد. دواي سستي هاي دين توكل است. براي رفتن به سمت خدا بايد به خدا تكيه كرد و خدا پشت ما را خالي نمي كند. سوال – فردي كه در عمل گناهكار كبيره انجام مي دهد شفاعت شامل حال آنها مي شود.خدا چطور مي شود كه از آنها راضي باشد؟ پاسخ – يكي از ياران امام كاظم (ع) اين سوال را پرسد و امام فرمود: گناهكار دو جور است: گناهكاري كه از گناه خوشش نمي آيد و گناه با ذات او همجنسي ندارد،اين نشانه ي اين است كه ذات او پاك است و از طينت اهل بيت است .يعني گناهان آنها از عمق ذات نيست. مومن كسي است كه از گناه اجتناب مي كند مگر از گناهاني كه با پشيماني همراه است و از گناه خوشش نمي آيد. اين فرد مثل الماسي است كه در لجن افتاده است . روايت داريم محبت اميرالمومنين نوري در ذات
ص: 895
انسان است كه گناه را پس مي زند و نمي گذارد گناه وارد عمق جان او بشود. اين فرد با شستشويي در دنيا پاك مي شود. اين فرد مي تواند مورد رضايت خدا باشد . از امام پرسيدند كه آيا شيعه ي شما گناه هم مي كند ؟ امام فرمود : بله، پرسيدند كه مي توان به آنها فاسق گفت ؟ امام فرمود: مي توان به آنها فاسق العمل و طيب الروح گفت. امام سجاد (ع) در دعاي ابوحمزه مي فرمايد : خدايا من گناه تو را كردم و تو جبران كننده هستي ، من كسي هستم كه بر آقاي خودش جرات ورزيدم و گناه كردم ، خدايا اگر گناه كردم نخواستم با تو دشمني كنم و هواي نفس بر من غالب شد و مي دانم اشتباه كردم. رسول تُرك در عيد نوروز به كربلا مي رفت . او مي گفت كه من در طول سال روسياه هستم و آخر سال به كربلا مي آيم تا بشفاعت امام حسين (ع) رو سفيد بشوم و برگردم. در ادامه امام فرمود: عده اي هستند كه از گناه كردن خوششان مي آيد و آنها مورد رضايت خدا نيستند. در سوره مدثر داريم كه بهشتيان از جهنميان مي پرسند كه چه چيزي باعث شد كه به جهنم برويد ؟ آنها گفتند : ما جزو نمازگران نبوديم ،به مساكين كاري نداشتيم ، غرق در دنيا بوديم و تكذيب قيامت را مي كرديم . شفاعت شامل اين افراد نمي شود. كساني هستند كه نماز را كوچك مي شمارند و نماز نمي خوانند ولي عده اي هستند كه نماز نمي خوانند ولي
ص: 896
اگر در جايي بفهند كه آنها نماز نمي خوانند، آنها خجالت مي كشد. ممكن است كه شفاعت به آنها دير برسد . پس كسي كه نماز نمي خواند و شرمنده است با كسي كه نماز نمي خواند و به آن اهميت نمي دهد فرق مي كند. اللهم الرزقنا شفاعت الحسين يوم ورود، خدايا علاوه بر شفاعت در آخرت ، توفيق دستگيري ائمه را در دنيا ، به ما عنايت بفرما.
سوال – چه كساني مي توانند شفاعت بكنند ؟ پاسخ – رحمت عام خدا دردنيا شامل همه مي شود ولي در آخرت رحمت خاص خدا شامل مومنين مي شود. اين رحمت خاص از كانال برترين عالم وجود يعني پيامبر و اهل بيت جذب مي شود و آنها اين رحمت را تقسيم مي كنند. بخاطر همين لقب پيامبر رحمت للعالمين و قاسم يعني قسمت كننده ي رحمت است. تمام كساني كه در مرتبه ي پايين تر از پيامبر هستند چه مومنين و چه گناهكاران ، چشم شان به شفاعت و دستگيري پيامبر است و به اين مقام پيامبر، مقام محمود مي گويند. در سوره ي اسراء آيه 79 خدا به پيامبر دستور مي دهد كه اگر مي خواهي به مقامي برسي كه همه تو را ستايش بكنند، بخشي از شب را بلند شو و نماز شب بخوان . در مورد پيامبر تحجر واجب بود. مرحوم طبرسي در مجمع البيان دارد كه پيامبر چندين سال و به مدت طولاني بيدار مي ماند و به عبادت مي ايستاد و سنگيني بدنش را روي پايش احساس مي كرد و بعد از مدتي بر اثر كثرت عبادت چشم هاي پيامبر
ص: 897
گود افتاده بود و پاهايش ورم كرده بود بعد آيه نازل شد كه اي پيامبر، ما قرآن را نازل نكرديم كه اين قدر خودت را به سختي بيندازي. پيامبر براي اينكه بتواند از همه دستگيري بكند اين همه صدمات را تحمل مي كرد. همه ي مفسرين شيعه و سني گفته اند كه اين مقام محمود همان مقام شفاعت كبري است .كلمه ي محمود از حمد يعني ستايش مي آيد ،پيامبر كاري مي كند كه مورد ستايش همه مي شود. پيامبر در روز قيامت چكار مي كند كه در قيامت همه او را ستايش مي كنند ؟ پيامبر از همه دستگيري خواهد كرد. سعدي در شعرهايش دارد كه همه ي پيامبران تحت ظل رسول اكرم هستند.در عالم دنيا نمي توانيم همت محمد را بفهيم و آن در روز قيامت مشخص مي شود. اگر مي خواهي جوان باشي و عاشقي كني ،طوري عاشقي كن كه در آخرت سربلند باشي و عشق محمد را داشته باشي . پيامبر مي فرمايد: همه ي پيامبران زير پرچم من هستند. يكي ازاهالي بصره خدمت امام باقر(ع) رسيد و گفت كه اميدواركننده ترين آيه در قرآن كدام است . امام از او سوال كرد كه به نظر تو اميدوار كننده ترين آيه كدام است ؟ او اين آيه را خواند: اي كساني كه گناهي كرده ايد و زياده روي كرده ايد خدا همه ي گناهان را مي بخشد . امام اين آيه را خواند: اي پيامبردر روز قيامت آنقدر خدا به تو مي بخشد تا خشنود بشوي . اين همام مقام شفاعت پيامبر است. آيا اين پيامبر راضي مي شود كه در
ص: 898
قيامت خودش در لذت هاي بهشتي باشد و عده اي از اهل اسلام كه خدا و پيامبر و اهل بيت را قبول داشتند و دشمن نبودند ولي شيطان آنها را به گناه كشيد ،در عذاب باشند ؟ پيامبر براي مشركين هم دلسوزي مي كرد. در جنگ بدر وقتي سران مشركين را اسير كرده بودند و از جلوي پيامبر عبورمي دادند پيامبر لبخند مي زند. يكي از آنها گفت كه تو ما را اسير كرده اي و مي خندي ؟ پيامبر گفت كه خنده ي من براي اين است كه من شما را با غل و زنجير به بهشت مي برم ولي شما نمي آييد. پس اين پيامبر در قيامت هم پادرمياني مي كند. پيامبر كه داراي اين مقام است يعني مقام دستگيري كل مردم ،راضي نمي شود كه خودش در بهشت باشد و مسلمانان درعذاب بمانند و خدا آنقدربه او مي بخشد تا پيامبر خشنود بشود. امام سجاد(ع) مي فرمايد: خدايا اگر من را به جهنم ببري شيطان خوشحال مي شود و اگر به بهشت ببري، پيامبرت خوشحال مي شود و من مي دانم كه تو خشنودي پيامبرت را مي خواهي. سوال – پيامبر و اهل بيت در شفاعت كردن هزينه اي پرداخت مي كنند . ما چكار كنيم كه آنها هزينه ي كمتري براي شفاعت ما پرداخت كنند؟ پاسخ – درجلد هشت بحارالانوار داريم كه پيامبر در هنگام مرگ در بستر خوابيده بودند و جبرئيل نازل شد و گفت كه بهشت براي شما آماده است و ملكوتيان براي استقبال شما صف كشيده اند .پيامبر فرمود كه براي امت من چه آورده اي ؟ جبرئيل
ص: 899
گفت كه چيزهايي كه خدا به شما مي دهد بغير از چيزهايي است كه به انبياء ديگر مي دهد،مقام محمود براي شماست و آنقدر خدا از انسانها به تومي بخشد تا خشنود بشوي .پيامبر گفت كه الان چشمم روشن شد و آنگاه پيامبر جان به جان تسليم كرد. پس مومني كه پيامبر و اهل بيت را دوست داشته است در عذاب باقي نخواهد ماند البته ممكن است كه اين شفاعت مدتي طول بكشد كه اين خيلي ترسناك است. هر لحظه ي قيامت برابر با سالهاي دنياست. اميدوار كننده اين است كه آنها قطعا مومنين را دستگيري مي كنند. به مرحوم كاشف القطاع خبر دادند كه يكي از شيوخ عرب از دنيا رفته است و براي نماز ميت به سراغ او مي آيند. ايشان به كتابخانه رفت و در آنجا خوابيد زيرا نمي خواست كه براي اين عرب كه فرد صالحي نبود نماز بخواند. در خواب ديد كه اين مرد عرب را براي دفن به صحن اميرالمومنين آوردند. چند جا را براي قبر كندند و به مانع برخورد كردند و بالاخره او را دفن كردند. بعد ديد كه دو تا ملك او را از قبر بيرون كشيدند و حضرت علي (ع) دستور داد كه او را بيرون بكشند زيرا فرد صالحي نبوده است. آن عرب به اميرالمومنين گفت كه من سوالي دارم .اگر مرا بيرون بيندازيد حق من است ولي الان مرا پيش دشمنان شما مي برند و آنها مي گويند كه تو يك عمر سنگ علي را به سينه مي زدي و آخر هم تو را پيش ما آوردند. پس علي چه شد ؟ اگر
ص: 900
دشمنان اين را بگويند من چه جوابي به آنها بدهم .اميرالمومنين فرمان داد كه او را رها كنند. علامه از خواب بيدار شد و به سمت حرم اميرالمومنين رفت .ديد كه شيخ عرب را آوردند و خواستند در چند محل او را دفن كنند ولي به مانع برخورد كردند و بعد او را دفن كردند و ايشان فهميدند كه رويايش صادقه بوده است . ايشان جلو رفت و براي ميت نماز خواند. پيامبر براي دستگيري هزينه اي را متقبل مي شوند بخصوص براي افرادي كه اهل جهنم هستند.كسي كه در بهشت است جايش خوب است حتي اگر شفاعت شامل او نشود. كسي كه اهل جهنم است پيامبر بايد براي آنها زحمت زيادي بكشد تا ضامن آنها بشود. سرپرستي مومنين پيامبر و آل معصوم هستند. آنها پدران اين امت هستند. پدر براي اهل خانه هزينه مي كند. پيامبر فرمود: من و علي پدران اين امت هستيم . آنها سرپرست هستند كه انسانها را به قرب برسانند. آنها مثل پدر مسئوليت پذير هستند و در راه ما را دستگيري مي كنند. همانطور كه پدر دلسوز سپر فرزندانشان مي شود ائمه و امامان هم سپر بلا مي شدند. موسي بن جعفر مي فرمود كه من سپر بلاي امتم شدم . در زيارت اربعين داريم كه امام حسين(ع) خون قلبش را داد و سرش را بالاي نيزه داد تا بندگان خدا را از ظلالت بيرون بياورد. پس ائمه در دنيا براي شفاعت شان هزينه پرداخت مي كنند. در روايت داريم كه وقتي شما در دنيا گناه مي كنيد اهل بيت شرمنده مي شوند. امام صادق (ع) دربين ياران شان
ص: 901
فرمودند كه چرا شما پيامبر را ناراحت مي كنيد ؟ آنها گفتند كه ما كاري نكرديم .امام فرمود : مگر نمي دانيد كه پيامبر ناظر براعمال شما است و او پدر شماست . وقتي شما گناه مي كنيد پيامبر ناراحت مي شود. پس پيامبر را ناراحت نكنيد بلكه او را خوشحال كنيد. پيامبر و اهل بيت سرپرستي بندگان را دردنيا و آخرت بعهده دارند تا آنها را به سمت خدا ببرند. پس آنها سرمايه گذاري را در دنيا و آخرت تحمل مي كنند. حتي پيامبر و اهل بيت براي كساني كه حق الله و حق الناس بر گردن شان هست پادرمياني مي كنند و آبرو گرو مي گذارند. پس آنها هم در دنيا متحمل سختي بوده اند و هم در آخرت ناظر و نگران آنها هستند و شفاعت مي كنند. داريم كه اگر مي خواهيد به ما اهل بيت كمك كنيد با تقوا باشيد . حضرت علي (ع) در نهج البلاغه مي فرمايد: با تقواي تان به علي كمك بدهيد. در بحارالانوار داريم كه اين كمك به اهل بيت كمك در شفاعت و دستگيري است .پدر مهرباني كه در گردنه هاي سخت دست بچه اش را مي گيرد و مي برد تا پرت نشود و اين بچه مي خواهد دستش را بكشد، مثل ائمه است كه ما انسانها با گناه دست مان را از دست آنها مي كشيم و به سمت شيطان مي رويم .اينكار باعث مي شود كه زحمت آنها بيشتر بشود و هزينه شان بالا برود . بزرگواري مي فرمودند كه امام زمان(عج) فرموده كه ما چاره اي نداريم جز اينكه شما را
ص: 902
با خودمان ببريم. اگر اين طور باشد در جايي بايد بلايي سر ما بيايد كه پاك بشويم . و ممكن است كه آن بلا بيماري طولاني باشد تا شما پاك بشويد كه باز هم در اينجا آنها ناراحت مي شوند . آنها فرموده اند كه با پاك بودن و عفت با ما راه بياييد و محكم در صراط مستقيم پيش برويد. با اين كمك ما مي توانيم هزينه ي اهل بيت را پايين بياوريم. اهل بيت براي همه ي مردم هزينه ي مي كنند ولي كساني كه دشمني با اهل بيت كرده اند ، در روز قيامت اهل بيت از آنها حمايت نمي كنند. كساني هم كه مستضعف بوده اند اهل بيت از آنها حمايت مي كند. از مرحوم رشتي در بعد از مرگ پرسيدند كه وضعيت تو در آنجا چطور است. ايشان گفتند: شكر خدا را كه در پناه حسينيم، عالم از اين خوبتر پناه ندارد . سوال – صفحه ي 45 قرآن را توضيح بفرماييد. پاسخ – خدا در آيه قبلي در مورد پرداخت انفاق توصيه كرده بود. و در آيه 268 سوره بقره مي فرمايد كه وقتي شما مي خواهيد انفاق كنيد شيطان دو تا كار انجام مي دهد. يكي اينكه تو را وسوسه مي كند كه فقير مي شويي و تو را از انفاق مي ترساند و از طرفي تو را امر به بدي مي كند . خدا به كساني كه انفاق مي كنند دو تا وعده مي دهد: يكي اينكه در آخرت به آنها مغفرت مي دهد و در اين دنيا به آنها بركت مي دهد . يكي از عوامل
ص: 903
وسعت روزي و بركت اموال انفاق است. اميرالمومنين در نهج البلاغه دارد كه وقتي فقير شديد با خدا معامله كنيد با صدقه دادن و خدا وسعت مي دهد و او عليم است . سوال – در مورد گروههاي شفاعت كننده توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در روايات حدود بيست دسته شفاعت كننده نامبرده شده است. دست اول خدا بعد پيامبر و بعد اهل بيت و دسته ي چهارم انبياء الهي هستند كه امت خودشان را شفاعت مي كنند . دسته ي چهارم علما هستند .در قيامت به عابد مي گويند كه به بهشت برو ولي به عالم مي گويند كه بايست و كساني را كه تربيت كرده اي ببين . دسته ي ششم شهدا هستند. داريم : انبياء ،علما و شهدا هم شفاعت مي كنند. شفاعت خدا و پيامبر و اهل بيت نامحدود است ولي شفاعت بقيه شفاعت كنندگان محدود است .مثلا شهدا خانواده و دوستان شان را مي توانند شفاعت كنند. گروه هفتم ملائكه هستند ،مثل دو ملكي كه اعمال ما را ثبت مي كنند يا ملكي كه سلام هاي زائرين را به امام حسين (ع) مي رسانند. هشتمين شفيع ما قرآن است . داريم كه قرآن را ياد بگيريد كه در قيامت شما را شفاعت مي كند. قرآن در قيامت به زيباتري چهره نمايان مي شود و به صف مسلمين مي آيد و مسلمين تعجب مي كنند و فكر مي كنند كه جزو شهدا است و بعد به صف بالاتر مي رود تا به زير عرش الهي قرار مي گيرد. قرآن در آنجا از بعضي شكايت مي كند و از بعضي شفاعت مي كند.
ص: 904
كساني كه با باطن قرآن ارتباط برقرار كرده اند شفاعت قرآن از آنها عميق تر است .اين حديث در كافي است . كمترين حدي كه يك مومن مي تواند شفاعت بكند تا سي نفر پايين تر از است . دهمين شافع رحم و خويشان هستند يعني كساني كه بالاتر هستند خويشاوند پايين تر را شفاعت مي كنند. يازدهمين شفاعت ما اعمال صالح است .يكي از كساني كه دست ما را مي گيرد اعمال ماست . داريم : شفيعي بهتر از توبه نيست. در جايي گفته شده كه صلوات دست ما را مي گيرد .دوازدهمين شفيع همسايه است .بخاطر همين رابطه با همسايه در دنيا و در آخرت خوب است . سيزدهمين شفيع بچه هاي سقط شده هستند. رحمت خاص شامل حال آنها مي شود و دم بهشت مي ايستند تا پدر ومادرشان بيايند. چهاردهمين دسته شفيع دوست است .كساني كه دوستي شان در دنيا صادقانه است در آخرت هم دست همديگر را مي گيرند. پانزدهمين دسته فقرا هستند. فقرا مومني كه با عزت زندگي كردند خدا براي آنها جبران مي كند و به آنها شفاعت مي دهد. آنها خانواده ي خودشان را شفاعت مي كنند كه فقر را تحمل كرده اند. صلوات، توبه، راست گويان، مجاهدين و دانشجوياني كه علم مفيد كسب مي كنند مي توانند شفاعت بكنند. انشاء الله ما جزو كساني باشيم كه از شفاعت گسترده ي اهل بيت بهره مند بشويم .
سوال – شفيعان ما چه كساني هستند ؟ پاسخ – از آيات و روايات اين طور برمي آيد كه بيست دسته هستند كه ما را شفاعت مي كنند. اين شفيعان
ص: 905
آبرومند هستند كه مي توانند دست ديگران را بگيرند. اصل دستگيري خداست .اولين شفيع خداوند است يعني شفاعت خداوند است كه از كانال خوبها، دست پايين ترها را مي گيرد. اين كشش رحمت و مغفرت خود خداست كه اين طور جلوه مي كند. خدا آفرينش عالم را با رحمت شروع كرد. و اين رحمت شامل همه چيز شد كه اين رحمت عالم است .بعضي ها از انسانها جذب رحمت خدا شدند و مومن شدند و بعضي از انسانها به خدا پشت كردند و رحمت را جذب نكردند. كساني كه با خدا آشتي كردند، مومن شدند و با ايمان شدند. درآخرت خداوند رحمت خاصي هم دارد و اين رحمت شامل همه ي انسانها نمي شود. اين رحمت خاص شامل كساني مي شود كه در دنيا اين رحمت را جذب كرده باشند يعني مومنين . پس شفاعت خدا شامل فرد مومن مي شود كه رحمت خدا را در عالم دنيا جذب كرده است و كساني كه در اين دنيا رحمت خدا را جذب نكرده اند رحمت خاص خدا شامل آنها نمي شود و غضب خدا شامل حال آنها مي شود. خدا هم صفت رحمت و هم صفت عدل دارد يعني خدا هم رحيم است و هم عادل. در قيامت خدا با مومنين با رحمتش برخورد مي كند. اين رحمت با رحمتي كه ما در دنيا از خدا مي بينيم خيلي فرق دارد. حضرت امير مي فرمايد :خدا رحيم است نسبت به مومنان .رحمت خدا صد قسمت است و يك قسمت از آن را به دنيا فرستاده است. تمام مهرباني و رحم بين انسانها و حيوانات آثار يك
ص: 906
جز رحمت خداست و نود و نه درصد آن در آخرت ظهور پيدا مي كند. خدا با مومنين با عدلش برخورد نمي كند. اگر خدا بخواهد در آخرت با عدلش برخورد بكند به جز چهارده معصوم همه مشكل دارند و مردود مي شوند. وقتي حضرت يونس ترك اولي انجام داد خدا او را در شكم نهنگ زنداني كرد و او در شكم نهنگ ذكر و تسبيح خدا را گفت و توبه كرد . خدا مي فرمود اگر يونس به ما متوسل نمي شد و ذكرنمي گفت تا قيامت در شكم ماهي مي ماند. اگر خدا بخواهد با عدلش با ما كه گناه كبيره و صغيره انجام مي دهيم رفتار كند چه مي شود ؟ ما متوجه گناه و حرمت شكني گناه نمي شويم و فكر مي كنيم كه گناه صغيره است . در روايت داريم كه شما به كوچكي گناه توجه نكنيد بلكه به كسي كه از او نافرماني كرده ايد توجه كنيد. اگر كسي به يك فرد عادي بي احترامي كند بد است ولي اگر به يك مرجع تقليد بي احترامي كند بدتر است و اگر به امام زمان بي احترامي كند خيلي بدتر است.اگر كسي به خدا بي احترامي كند خيلي خيلي بد است. پس گناه كوچك نيست اگر خدا بخواهد با عدلش برخورد بكند. علما براي خلاف ادب كوچكي كه از آنها سر مي زند اشك مي ريختند و ناراحت بودند. مرحوم ملكي تبريزي مي گفتند كه در مجلسي ،شبه غيبتي شد و من از آنجا بيرون آمدم و خيلي ناراحت بودم . ايشان مي گفت كه اين شبه غيبت چهل روز
ص: 907
من را عقب انداخت. زيرا بي حرمتي شد. آقا مصطفي فرزند امام خميني ديدند كه امام دارد گريه مي كند. همسرش گفت كه شايد نماز شبي از ايشان فوت شد يعني براي ترك مستحب گريه مي كردند زيرا آنها عظمت خدا را مي فهميدند. آنها مي ديدند كه اين گناه يا مكروه نسبت به چه كسي است. اگر خدا با مومن با عدلش برخورد بكند ظلمي نكرده است ولي خدا اين كار را نمي كند و از مومن مي گذرد . ولي كسي كه پشت به خدا كرده است خدا از او نمي گذرد. افاضه ي رحمت خدا قانون و قواعدي دارد. وقتي خدا رحمتش را مي فرستد اولين موجود در عالم كه از نظر مقام بالاتر است آنرا جذب مي كند و به مقام هاي پايين تر مي رساند، در واقع سلسله مراتب دارد. پس اين رحمت مستقيم به ما نمي رسد . وقتي استاد درس مي دهد مطالبي را مي گويد و شاگردي كه هوش بالاتري دارد آن مطلب را زودتر از همه را مي گيرد و ممكن است براي ديگران آنرا توضيح بدهد. يعني با مراتبي علم استاد به افراد مي رسد. رحمت خدا هم با مراتب مي رسد .اولين كسي كه رحمت خدا را در دنيا و آخرت مي گيرد پيامبر است .رحمت خاص خدا همان شفاعت خداست كه به پيامبر افاضه مي شود و بعد با سلسله مراتب به شفيعان ديگر مي دهد. ديگر شفيعان مثل انبيا، علما، شهدا و صالحين هم شفاعت را از پيامبر مي گيرند. نظام عامل نظام اسباب است. زيرا ما ظرفيت نداريم كه مستقيم از
ص: 908
خدا رحمت را بگيريم. وحي را خدا مي فرستد و شاگرد ممتاز گيرنده ي اين وحي است و با سلسله مراتب به مقام پايين تر مي دهد. حيات را خدا مي دهد و يك واسطه ي آن پيامبر و يك واسطه ي آن اسرافيل است و واسطه ي پايين تر ملائك زير دست اسرافيل است . يك واسطه ي حيات پدر و مادر است .رزق وشفا دادن هم همين طور است .تمام فيض هاي خداوند به اين شكل است. اين قانون دنيا وآخرت است .پس شفاعت همان رحمت و لطف خداست كه با واسطه به پيامبر و ... رسيده است. در سوره ي زمر آيه 44 داريم : همه ي شفاعت ها متعلق به خداست .اين نظام سلسله مراتب را از دست ندهيد .ما اسباب را واسطه مي دانيم .اگر ما از اهل بيت حاجت مي خواهيم و توسل مي كنيم آنها واسطه هستند. حضرت عيسي به اذن خدا مرده را زنده مي كرد. ديد ما نسبت به واسطه ها ديد شرك آلود نيست .گاهي اوقات در مورد توسل ما را محكوم به شرك مي كنند. ديد ما نسبت به آنها ديد واسطه اي است . مثلا وقتي مي گوييم كه يا رسول الله مشكل من را برطرف بكن ، مي دانيم كه آنها شفا را از خدا مي گيرند. آيت الله مجتهدي تهراني مي فرمود : من خدمت آيت الله خوانساري رسيدم و پرسيدم كه وقتي ما به امام رضا (ع) مي رويم، خدا را مخاطب قرار بدهيم يا بگوييم :اي امام رضا(ع) بچه ي من را شفا بده . ايشان فرمودند كه هر
ص: 909
دو خوب است ولي بهتر است كه به واسطه بگوييد و او به خدا بگويد. حتي سر قبر طبرسي برويد و از او بخواهيد كه از امام رضا (ع) بخواهد. آيت الله حسن زاده ي آملي مي گفتند كه استادم مي گفت كه گاهي من از امام رضا (ع) حاجتي مي خواهم ولي داده نمي شود و حاجتم را از شاه عبدالعظيم حسني مي گيرم و حواله اينجا داده مي شود. زيرا سنخيت ما با ايشان بيشتر است .پس اصل شفاعت خود خداوند است . سوال – صفحه ي 38 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – درآيه 237 سوره بقره خدا مي فرمايد : اگر شما مردها همه ي مهريه را ببخشيد( اگر ازدواج تمام صورت نگرفته است بايد نصف مهريه پرداخت بشود) و گذشت داشته باشيد اين به تقوا نزديكتر است.گذشت و فضل را بين خودتان فراموش نكنيد. خدا ناظر بر همه چيز است . خدا احكام حقوقي مربوط به ازدواج را با يك توصيه ي اخلاقي همراه مي كند.از نظر حقوقي خدا حكم را مي دهد ولي توصيه مي كند كه اگر آنرا ببخشي بهتر است. اين نشان مي دهد كه حقوق با اخلاق همراه است .حتي در طلاق هم رابطه بايد اخلاقي باشد. خداوند توصيه مي كند كه اگر عفو بكنيد بهتر است و فضل را فراموش نكنيد. خدايي كه به بنده اش اين توصيه را مي كند، آيا مي شود كه خودش با فضل با بنده اش رفتار نكند؟ سوال – چرا پيامبر رحمت لله العالمين است ؟ پاسخ – خدا رحمتش را به پيامبر مي دهد و او رحمت
ص: 910
لله العالمين مي شود يعني همه ي رحمت خدا را گرفته است و اين رحمت بايد بين تمام عوامل پخش بشود. پس لقب پيامبر رحمت لله العالمين است و كنيه اش ابوالقاسم است. ايشان تقسيم كننده ي رحمت هستند. در جلد 18 بحار داريم : در معراج، شبي كه جبرئيل هم با من نبود و من بالاتر از جبرئيل رفتم، هنگام برگشت خدا مرا ابوالقاسم ناميد و فرمود : برو هم تو راهنماي ديگران هستي و هم راه يافته هستي ،خوش آمدي وخوش رفتي ، خوش به حال تو و كسي كه تو را تصديق بكند. وقتي پيامبر پايين آمد و پيش جبرئيل رسيد و براي جبرئيل گفتگو را تعريف كرد و جبرئيل پرسيد كه چرا خدا شما را ابوالقاسم صدا زد . همانجا خطاب رسيد: اي احمد ،تو را ابوالقاسم گفتم زيرا تو صاحب قسمت كردن رحمت هستي. اگر پيامبر در قيامت رحمت را تقسيم مي كند در دنيا هم اين كار را مي كند. پس تمام كساني كه پايين تر از پيامبرهستند به رحمت پيامبر محتاج هستند، چه خوبان و چه گناهكاران . پس شفاعت پيامبر مخصوص گناهكاران نيست بلكه براي هر كسي است كه پايين تر از پيامبر است. منظور از گناهكار كسي است كه گناه كرده است و توبه نكرده است .اين شخص براي اينكه از جهنم خارج بشود نياز به شفاعت پيامبر دارد. حتي خوبان براي رفع ترس و وحشت از برزخ و قيامت نياز به شفاعت دارند. ما در قيامت نياز داريم كه سريع به حساب ما برسند و يا ما را بي حساب به بهشت ببرند. اينها نيازهاي
ص: 911
ماست. حتي كسي كه بي حساب به بهشت رفته است مثل انبياء، احتياج به رحمت بالاتر دارند . پس همه به رحمت پيامبر نياز داريم. ما در آنجا با زبان بي زبان مي گوييم كه نياز به رحمت داريم. كسي كه درجهنم است يا كسي كه در مواقف است اقتضاي حالش دريافت رحمت است .در جلد هشت بحار داريم كه امام رضا (ع)به يكي از اصحابش فرمود اگر حاجتي داشتي بگو: خدايا تو را به حق محمد وعلي مي خوانم . آنها پيش تو آبرو دارند به جهت اين شأن و مرتبه اي كه آنها دارند بر آنها صلوات بفرست و حاجت من را هم بده. امام فرمود :وقتي قيامت فرا برسد هيچ ملك مقرب ،هيچ پيامبر مرسل و هيچ مومن امتحان پس داده اي نيست كه احتياج به شفاعت آنها نداشته باشد . پيامبر همه را شفاعت مي كند. در روايات متواتر از شيعه و سني نقل شده است كه پيامبر فرمود : شفاعت من شامل كساني است كه اهل گناهان كبيره بوده اند و از دنيا رفته اند. پيامبر فرمود : من شفاعت خودم را براي كساني كه گناهان كبيره كرده اند و توبه نكرده اند و از دنيا رفته اند ،ذخيره كرده ام . كساني كه افراد خوب هستند نيازي به شفاعت ندارد . سند اين روايت خيلي محكم است . منظور پيامبر اين است كه انسانهاي خوب نياز به شفاعتي كه بايد از جهنم بيرون بيايند ندارند. روايات را بايد با هم خواند. اين روايت را بايد درست معني كرد .منظور اين است كه خوب ها نياز به شفاعت خروج از
ص: 912
جهنم را ندارند . شفاعتي كه براي ترفيع مقام است براي خوبان است . مقام محمود پيامبر هم همين است كه همه او را ستايش مي كنند . خدايا به حق پيامبر و اهل بيت،ما را جزو كساني كه با آنها محشور مي شوند و شفاعت شان شامل حال آنها مي شود، قرار بده .
سوال – در مورد حقيقت شفاعت توضيحاتي كامل تري بفرماييد . پاسخ- حقيقت شفاعت از ارتباط در دنيا شروع مي شود ، ارتباط با بعضي از انسانها كه اتحاد روحي و سنخيت ايجاد مي كند. اگر شما نسبت به بعضي از انسانها در دلت محبت داشته باشي و دلبستگي در دل شما ايجاد بشود و موحب تبعيت و پيروي از او بشود و شما او را رهبر خودت قرار بدهي ، تجسم اين ارتباط در قيامت بصورت شفاعت است . انسانهاي نوراني در اين دنيا همديگر را جذب مي كنند و در قيامت اين افراد بصورت شفاعت جذب مي شوند و اولياء آنها را به سمت بهشت مي روند. اهل جهنم در دنيا همديگر را جذب مي كنند و در دايره ي محبت آنها قرار مي گيرند و در آخرت هم با هم جمع مي شوند و به سمت جهنم خواهند رفت . ما روايات زيادي داريم كه ائمه حق و باطل پيروان شان را به سمت بهشت وجهنم مي كشانند. درجلد هشت بحارالانوار از امام صادق (ع) داريم : در محشر از طرف خداوند ندا دهنده اي صدا مي زند :آيا اين عدالت پروردگارتان نيست كه هر كسي كه در دنيا پيرو او بوديد با او محشور بشويد .
ص: 913
همانطور كه در آخرت اعمال ما تجسم پيدا مي كند ارتباطات ما هم در آخرت تجسم پيدا مي كند .بيابان نشيني از پيامبر سوال كرد كه قيامت چه زماني است ؟ پيامبر به نماز ايستاد و بعد از نماز پيامبر فرمود : چه چيزي براي قيامت آماده كرده اي ؟بيابانگرد گفت : من خيلي اهل اعمال مستحبي نيستم ولي خدا و رسول را دوست دارم . پيامبر فرمود : هر كسي با محبوبش همراه است . اگر دل شما را رسول خدا و اولياء خدا پر كرده است با آنها خواهيد بود . اگر پيوند شما با آلودگي ها و سران كفر است با آنها همنشين خواهيد شد. ما عنواني بنام الحاق و پيوند داريم اما ماهيت و حقيقت آن همان شفاعت است .در قرآن داريم كه در آخرت بعضي به بعضي ملحق مي شوند. درآيه 21 سوره ي طور داريم : كساني كه مومن هستند و در بهشت درجات بالايي دارند و ايمان خالص دارند ، اگر فرزندان آنها در ايمان از آنها تبيعيت كردند،(پدران اين امت مثل ائمه و اولياء )ما اين فرزندان را به پدران ملحق مي كنيم .( بدون اينكه خوبي از اعمال پدران كم بشود) . حالا اين سوال پيش مي آيد كه آيا اين ظلم نيست كه فرزندان بدون اينكه كارخوبي انجام بدهد به پدران ملحق مي شوند ؟ اين نشان مي دهد كه در اين شفاعت اتفاقي رخ مي دهد يعني صلاحيتي در كساني كه پايين تر هستند پيش مي آيد كه به پدران ملحق مي شوند . وقتي انسان معصيتي انجام مي دهد اثر سوء و منفي
ص: 914
در روح انسان بجا مي گذارد كه اگر گناهان زياد بشود چهره ي باطن عوض مي شود . امام باقر (ع) مي فرمايد : انساني كه بدنيا مي آيد روحش سفيد است ، اگر يك گناهي مرتكب شد نقطه سياهي روي روح او ثبت مي شود. اگر فرد توبه كرد آن نقطه پاك مي شود ولي اگر توبه نكرد اين نقاط سياه در روح فرد گسترش پيدا مي كند و به قول قرآن بر دل آنها مهر مي خورد . خداوند از سر لطف و رحمت ،وسيله هايي براي شستشو گذاشته است كه اين سياهي ها پاك بشود. بعضي از اين اعمال در اين دنيا وجود دارد مثل توبه كه با آن مي توان نقاط سياه را پاك كرد يا شهادت در راه خدا كه آثارگناه را پاك مي كند يا اعمال خوب و واجبات كه كارهاي بد را مي شويد يا دوري از گناهان كبيره باعث پاك شدن گناهان مي شود. اينها اسبابي است كه گناهان را پاك مي كند. بعضي از اسباب در آخرت باعث پاك شدن گناهان مي شود مثل شفاعت. الحاق به پدران و خوبي باعث مي شود كه آلودگي هاي انسان پاك بشود. در واقع شفاعت يكي از اسباب تطهير است .در قرآن مي فرمايد كه اگر شما در دايره ي جاذبه ي خوبان قرار بگيريد يعني كساني كه مومن هستند ما شما را به پدران تان ملحق مي كنيم بدون اينكه اعمالي از آنها را به شما بدهيم .يعني تغييري در شما رخ مي دهد و شما پاك مي شويد. در زيارت جامعه كبيره ( متن امام شناسي است
ص: 915
)داريم : ولايت شما اهل بيت مايه ي پاك شدن ماست . مرحوم مجتهدي كه مقاماتي داشتند مي فرمودند : ما به هر جا رسيديم با اشك و توسل به سيدالشهدا رسيديم . اين اشك انسان را تطهير مي كند. شايد حوض كوثر براي همين پاك كردن گناهان باشد. كساني كه تحت شفاعت از جهنم خارج مي شوند بايد پاك وارد بهشت بشوند و شايد در حوزه كوثر تطهير بشوند. آيه 21 سوره طور كه بحث الحاق است ،ماهيتش شفاعت است . محبت به اهل بيت انسان را در آخرت پاك مي كند. در مورد الحاق روايت داريم اگر شما اعمال خوب انجام بدهيد( خوش اخلاق باشيد) همنشين ما در بهشت خواهيد بود. البته همنشيني درجاتي دارد. هم سلمان و هم يك فرد معمولي همنشين پيامبر مي شوند. استاد كمپاني ،استادعلامه طباطبايي مي فرمود : من خواب پدرم را ديدم كه جاي خوبي در برزخ داشت و از ايشان پرسيدم كه جاي شما بهتر است يا ميرزاي شيرازي ؟ ايشان گفت :ما كجا و ميرزاي شيرازي كجا .من پرسيدم شيخ انصاري چطور ؟ ايشان گفت: او كه جايش فوق العاده است . پرسيدم آيا شما اباعبدالله را مي بينيد ؟ ايشان گفت كه هر چند گاهي ايشان را مي بينيم و مست مي شويم . هر چه ميزان پيروي و شباهت فرد با اهل بيت بيشتر باشد از شفاعت بيشتري در آخرت برخوردار خواهد بود . درجلد هشت بحارالانوار داريم كه فردي به پيامبر گفت: من خيلي به شما علاقه دارد و نمي توانم دوري شما را تحمل كنم و ترس من از روز قيامت
ص: 916
است كه چطور دوري شما را تحمل كنم . آيه نازل شد :هر كسي كه از خدا و رسول تبعيت بكند در آخرت همراهي با پيامبران و شاهدين و صالحين دارد .اين بشارت بزرگي است . ما از جهت عمل نقص داريم ولي چون اعتقاد ما را در دايره ي آنها قرار مي دهد، با آنها همنشين هستيم . روايتي داريم كه فردي از خراسان تا مدينه پياده رفته بود تا امام باقر (ع) را ببيند. در راه پايش تاول زده بود و خون راه افتاده بود .او پايش را به امام نشان داده و گفت كه چيزي جز محبت شما مرا به اينجا نكشيده است. امام فرمود : دين چيزي جز اين محبت نيست .اگر كسي ما را دوست داشته باشد خدا او را با ما محشور مي كند . پس انسان با محبوبش محشور مي شود. سوال – ما در مورد شفاعت بايد از چه چيزي بترسيم؟ پاسخ – ما بايد از اين بترسيم كه مبادا شفاعت شامل حال ما نشود. درست است كه ائمه فرموده اند كه ما شفيعان شما هستيم ولي ما هم بايد در دايره ولايت آنها بمانيم . امام صادق (ع )مي فرمايد : واي به حال كساني كه شفيعانش از او روي برگردانند. زيرا ما كاري كرده ايم كه با آنها سنخيتي نداريم و آنها ما را نمي شناسند. شمر در لشگر اميرالمومنين بود و درجنگ صفين مجروح شد ولي او در كربلا قاتل امام حسين (ع) شد . زبير از ياران امام علي (ع) بود ولي بعد از به حكومت رسيدن امام با او جنگيد. پس حب
ص: 917
و معرفت بايد با عمل همراه باشد . آلودگي ها و گناهان تحت ولايت ابليس است . آلودگي ها و گناهان ممكن است كه انسان را از ولايت خدا به ولايت شيطان ببرد . سوال - صفحه ي 31 قرآن كريم را توضيح بفرماييد . پاسخ – درآيه دويست سوره بقره داريم :بعضي ها در حج از خداÂ دنيا مي خواهند و بعضي ها در دنيا حسنه مي خواهند و حسنه ي آخرت را هم مي خواهند و از عذاب آتش جهنم به خدا پناه مي برند . بعضي ها حتي در عبادات شان هم دنبال دنيا مي گردند. بعضي ها فقط مي خواهند به دنيا برسند و كاري به خوبي يا بدي آن ندارند. اما بعضي ها همت بلند دارند كه هم حسنه دنيا و هم حسنه آخرت را مي خواهند. اگر كسي بخواهد خودش را خرج دنيا بكند، از خود كالاهاي دنيا كمتر است. در روايت داريم كه قيمت جسم شما بهشت است . حالا قيمت روح ما چقدر است ؟ سوال – در ادامه ي بحث شفاعت توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – شفاعت فقط مخصوص قيامت نيست و در برزخ هم هست . هيچ دنيايي نيست كه ائمه دست شان در آنجا بسته باشد و نتوانند دستگيري كنند. ما داريم كه هنگام وفات ائمه و حضرت امير مي آيد و در هنگام شب اول قبر ائمه به ما كمك مي كنند. پيامبر فرمود كه محبت من و اهل بيت من، هفت جا به شما كمك مي دهد :هنگام مرگ در برزخ و در ميزان و ... در زيارت جامعه ي كبيره داريم
ص: 918
كه ائمه رحمت متصل خداوند هستند و قطع نمي شوند. زيرا خدا هم رحمتش قطع نمي شود . آيت الله سيدجمال گلپايگاني مي گفتند كه در نجف زير نظر استاد كربلايي Â بودم و يافتم كه من عالم را فيض مي دهم و قدرت همه در دست من است . من مي دانستم كه اين اشتباه است ولي من اين را يافتم . نزد استادم رفتم و ايشان گفتند كه نزد اميرالمومنين برو. من اميرالمومنين را واسطه قرار دادم ولي نتيجه نگرفتم و بعد موسي بن جعفر(ع) را شفيع قرار دادم و به كاظمين رفتم و آنقدر گريه كردم كه اين حال را از من بگيرد. هنوز از گريه سر برنداشته بود كه لاحول ولاقوة الابالله را فهميدم . من عكس خدا را در آينه ديدم و فكر كردم كه خودم هستم . بعد تا چند روز اين حال توحيدي را يافتم و بعد سر قبر اميرالمومنين رفتم و چيزي يافتم كه خيلي بالاتر از آن بود كه من مي خواستم ، بعد فهميدم شفاعتي كه موسي بن جعفر(ع) در دنيا از من كرد، سرآغاز شفاعتي بود كه اميرالمومنين مي خواست از من بكند. پس در همه جا دست اهل بيت باز است . امام صادق (ع) مي فرمايد : من براي شما در برزخ مي ترسم ، اگر در قيامت كار بدست ما افتاد، ما مي دانيم چكار بكنيم . در مورد اين روايت بايد گفت كه روايت اهل بيت را بايد با هم ديد. طبق دلايلي كه ما گفتيم دست اهل بيت در همه جا باز است .اين روايت را بايد اين طور
ص: 919
معنا كرد كه شفاعت اصلي ما در قيامت است زيرا آنجا هولناك تر است . ائمه در دنيا و برزخ هم دست ما را مي گيرند ولي ما متوجه آن نيستيم . علامه طباطبايي در جلد يك الميزان مي فرمايد كه در برزخ و دنيا به شفاعت ، تصرف مي گويند . پس شفاعت اهل بيت در همه جا هست ولي شفاعت اصلي اهل بيت براي قيامت است . سوال – د رمورد ماه مبارك رمضان توصيه هايي بفرماييد. در ماه مبارك اولين قدم شما اين باشد كه چه كارهايي را نبايد بكنيد، اين مهم است.ما بدنبال ذكر و دعا مي گرديم ،بجاي اينكه دنبال اينها باشيم بدنبال اين باشيم كه چكار نكنيم . امير المومنين از پيامبر پرسيد كه بالاترين عمل در ماه رمضان چيست؟ پيامبر فرمود : بهترين كار اين است كه كارهايي را انجام ندهيد .پس ما بايد در ماه رمضان گناه و ظلم و آلودگي نداشته باشيم و ديگر اينكه ارتباط خودمان را با قرآن و اهل بيت بيشتر بكنيم ،از خواندن و قرائت قرآن ورود به تفسير قرآن هم داشته باشيم . يك سوم دعاي افتتاح در مورد امام زمان (عج) است. تعقيبات ماه رمضان ( خدايا همه فقير ها را غني بكن و همه اسيرها را آزاد بكن و ... )ترسيم جامعه ي ظهور است . شب قدر را كسي درك مي كند كه پيوندش را با اهل بيت و امام زمان (عج) زياد كند. انشاءالله ماه رمضان، ماه پيوند بيشتر ما با قرآن وعترت باشد.
91/4/25 سوال – در مورد شفاعت توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – يكي از
ص: 920
مهمترين مباحث معاد و عالم آخرت شفاعت است .اين مسئله پيچيده است . آيا شفاعت عده اي را برگناه تشويق نمي كند؟ آيا شفاعت شرك نيست؟( وهابيت ما را متهم به شرك مي كنند) آيا شفاعت نوعي پارتي بازي و ظلم نيست؟ آيا شفاعت مخصوص گناهكاران است يا خوبان هم به شفاعت نياز دارند ؟ آيا در برزخ هم شفاعت است ؟اينها سوالات مهمي است كه بخشي از معارف ما را تشكيل مي دهد و هر مومني بايد جواب اين سولات را بداند. امام صادق (ع) مي فرمايد: هر كس سه چيز را انكار بكند مومن نيست : معراج، سوال قبر و شفاعت .شفاعت يعني واسطه گيري و پادرمياني. شفاعت يعني اينكه يك موجود قويتر براي موجود ضعيف تر پا درمياني بكند. معصومين و اولياء خدا بتوانند موجودات پايين را دستگيري كنند. انسانهاي پايين تر يا در عذاب هستند كه دست آنها را مي گيرند و از جهنم بيرون مي آورند يا موجود پايين در بهشت است و درجه ي آنها راÂ بالاتر مي برند. شفاعت دو مصداق دارد و فقط مخصوص گناهكاران نيست و كمك مي كند تا خوبان هم به رتبه هاي بالا بروند. حتي انبياء بزرگ نياز به شفاعت پيامبر ما دارند.يكي از خدمتكاران امام سجاد(ع) حرف جسارت آميزي در خدمت امام باقر(ع) زدند . او گفت كه شما مردم را فريب مي دهيد و از شفاعت صحبت مي كنيد .امام فرمود : واي بر تو ،آيا دلت خوش شده است كه از حرام ها دوري مي كني و حلال ها را رعايت مي كني ،فكر مي كني كه تو به شفاعت
ص: 921
نياز نداري و به اعمالت دل خوش شده اي ؟ اگر بداني در قيامت چه مراحل هولناكي در پيش است،مي فهمي كه همه از اولين تا آخرين احتياج به شفاعت پيامبر دارند زيرا همه ي انسانها از مقام پيامبر پايين تر هستند. پس شفاعت مخصوص گناهكاران نيست . شفاعتي كه در عالم آخرت رخ مي دهد، تجسم يك ارتباطي است كه در دنيا بين انسانها است .اعمالي كه ما در دنيا انجام مي دهيم در آخرت تجسم پيدا مي كند ، رفتارهاي خوب و بد بصورت ملكوتي در عالم آخرت تجسم پيدا مي كند. علاوه بر اينكه اعمال ما تجسم پيدا مي كند، روابطي كه ما با انسانها داريم تجسم پيدا مي كند. وقتي شما كسي را دوست داريد، كم كم از او پيروي مي كنيد و رنگ او را به خودتان مي گيريد، او را محب خود قرار مي دهيم و بعد او را رهبر قرار مي دهيد و جذب او مي شويد، اين محبت و پيروي و ارتباط روز قيامت به شكل شفاعت و دستگيري و جذب در مي آيد .يعني در روز قيامت ، موجودي كه شما در دنيا جذب او بوده ايد و امام شما بود ،شما را جذب مي كند. وقتي شما كسي را محبوب قرار مي دهيد، ممكن است كه آن فرد از شما بالاتر نباشد ولي شما او را امام خودت قرار مي دهيد. ممكن است آن فرد فرعون باشد و شما او را رهبر خودت قرار داده اي .اين رابطه ي واقعي در قيامت شما را جذب مي كند چه اين امام حق باشد چه باطل .
ص: 922
در قرآن داريم : هر كسي را با امامش مي خوانند. در قرآن در مورد فرعون داريم : فرعون در روز قيامت جلو مي افتد و آنها را به سمت آتش مي برد .اولياء اللهي كه عده اي را جذب كرده اند و با آنها ارتباط برقرار كرده بودند ، آنها را جذب مي كنند و به سمت بهشت مي برند. هر مقداري كه ما در دنيا نسبت به آنها جذب شده ايم ، همان مقدار ما را در آخرت بالا مي برند. مثلا اگر كسي جذب انبياء شده است كه همه ي زندگي اش محو اينها شده است مثل سلمان، اين فرد شفاعت زيادي شامل حال او مي شود و بشدت جذب مي شود. پس شدت شفاعت به شدت جذبي است كه در دنيا وجود دارد.هر مقدار كه شما نسبت به حضرت علي (ع) علاقه داري ، در آخرت اين شدت بالا بردن ،به علاقه ي شما بستگي دارد . شفاعت روز قيامت تابع جذب و پيروي در دنيا است. شفاعت اهل بيت هم شامل گناهكاران مي شود بشرطي كه در دنيا فرد جذبي نسبت به اهل بيت داشته باشد يعني در دنيا دست شان در دست اهل بيت باشد تا در آن دنيا بصورت شفاعت ظهور كند. اگر كسي دشمن اهل بيت باشد و سنخيتي با اهل بين نداشته باشند، در قيامت جذب آنها نمي شوند.پس شفاعت شامل همه ي كساني كه با اهل بيت ارتباطÂ داشته اند مي شود . روايت داريم كه حضرت نوح ،عيسي،آدم و ... در تمام سختي ها و ترك اولي ها به اهل بيت متوسل مي شدند.
ص: 923
وقتي حضرت آدم به آن درخت نزديك شد و هبوط كرد، به زمين آمد و سالها گريه كرد.خدا به او كلماتي آموخت تا توبه اش قبول بشود و اين كلمات اسامي پنج تن بودند. حضرت ابراهيم در آتش به اهل بيت متوسل شدند. اينها در جاذبه ي اهل بيت بوده اند پس در قيامت هم، جاذبه ي اهل بيت شامل حالشان خواهد شد . كسي كه ايمان نداشته است و اهل ولايت نبوده است و از آنها پيروي نداشته است ،شفاعت شامل حال آنها نمي شود مگر مستضعفين كه چيزي از دين به آنها نرسيده است و عنادي با اهل بيت نداشته اند.در روايت داريم كه از هشت در بهشت يك در بهشت مخصوص كساني است كه خدا را قبول دارند و اهل توحيدند ولي اهل ولايت نبود، اينها مستضعف بوده اند. اين رابطه يك رابطه ي قراردادي نيست بلكه يك رابطه ي قراردادي و تجسمي است . كسي نمي تواند اعتراض كند كه چرا شفاعت شامل حال من شد يا نشد زيرا آنها تجسم رابطه ي ما است و كسي نمي تواند به آن اعتراض كند. شفاعت تكويني است و تابع رابطه اي است كه ما برقرار كرده ايم. اگر مومن گناهي مي كند ذاتش پشيمان است و به گناهش افتخار نمي كند. در روايت داريم كه علامت مومن بودن اين است كه وقتي گناه مي كند ذاتش او را پس مي زند و افتخار نمي كند. در قيامت جاذبه ي اهل بيت شامل حال چنين مومني مي شود زيراÂ به اهل بيت محبت داشته است . محبت يك عمل قلبي است و ارزشمند
ص: 924
است .پيامبر فرمود : محبت من به اهل بيت در هفت جا خودش را نشان مي دهد :هنگام مرگ ،در قبر،Â هنگام نشر ، هنگام حشر،دادن نامه عمل ، حساب ، ميزان و صراط . هر مقدار رابطه ي ما قويتر باشد در قيامت جاذبه بيشتر است . درهنگام قيامت ما قدر شفاعت را بيشتر درك مي كنيم .يكي از بالاترين لذت ها اين است كه انسان در دنيا تحت ولايت اهل بيت باشد، در آخرت اين لذت را همه درك مي كنند كه بالاتر از اين لذتي نيست . شفاعت امام حسين(ع) در قيامت خيلي گسترده است زيرا در دنيا جاذبه اش خيلي زياد است. بعضي بزرگان مي گويند كه دستگاه امام حسين (ع) مشتري اش از دستگاه خدا بيشتر است البته دستگاه امام حسين (ع) همان دستگاه خداست . بخاطر نوع محبتي كه امام حسين(ع) در دل مردم دارد شفاعت خيلي گسترده است .مرحوم شاه آبادي استاد امام خميني بودند وعده اي از بازاري هاي تهران شاگرد ايشان بودند و اهل كشف شده بودند . يكي از اين بازاري ها دوسال به خدمت ايشان نيامد و بعد از دوسال وقتي براي دادن خمس به محضر ايشان آمد، گفت :من در خواب عالم آخرت را ديدم و در آنجا كساني را كه مي شناختم در عذاب بودند و تا آنها من را ديدند به من گفتند كه براي ما كاري بكن ،يكي گفت كه به خدمت آقاي شاه آبادي برويم ، در عالم آخرت ما به خدمت شما آمديم و شما در آنجا جاي عجيبي داشتيد و به شما گفتيم كه ذكري به ما
ص: 925
بگوييد كه از اين گرفتاري خلاص بشويم . شما فرموديد كه يك صدا بگوييد: يا حسين ، ما اين را گفتيم و خلاص شديم . من فهميدم كه بايد پيش ما بيايم و اين قطع ارتباط اشتباه بوده است. سوال – صفحه ي 24 قرآن را توضيح بفرماييد. پاسخ – آيه 155 سوره بقره مي فرمايد : ما دردنيا شما را متحان مي كنيم (امتحان بعضي ناامني و خوف ، بعضي فقر، بعضي در جان است ) و در آخر خدا مي فرمايد : صابرين را بشارت بده . يعني صابر بودن در چنين مكانهايي براي انسان بدست مي آيد . اين امتحانات بخاطر اين است كه استعدادهاي انسان بروز پيدا كند. يعني اگر اينها نباشد شما صابر، شاكر و زاهد نمي شويد ،صفات خوب در دل امتحانات الهي بدست مي آيد .گاهي كساني كه در در رفاه هستند هم بايد شكر بكنند . اين فلسفه ي امتحانات الهي است . سوال – كتابي در مورد عالم پس از مرگ معرفي كنيد پاسخ – كتاب عالم پس از مرگ نوشته ي دكتر حبيب الله طاهري است . سوال – در مورد آثار اعتقاد به شفاعت توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – يكي از آثار ارزشمند شفاعت، اميد است .گاهي بعضي از افراد كه توبه مي كنند هنوز دلواپس هستند و از نظر وجدان ناراحت هستند . اگر انسان اميد به شفاعت داشته باشد ،در گناه توقف مي كند. فايده ي ديگر شفاعت اين است كه ما بايد شرايط آنرا در خودمان بيشتر كنيم .فايده ي ديگر شفاعت اين است كه ما ارتباط مان را با شفيعان مثل
ص: 926
اهل بيت، قرآن ، شهيدان وعلما گسترده تر بكنم زيرا اينها به درد ما مي خورند. يكي از شفيعان قرآن است و در ماه رمضان خوب است كه ما ارتباط مان را با آن بيشتر كنيم و سعي كنيم تفسير قرآن را بخوانيم مثل تفسير نمونه . يعني ورود به ماه رمضان ورود به عمق قرآن باشد . اللهم الرزقنا شفاعت الحسين يوم ورود .
91/4/18 سوال – در مورد شهود و گواهان روز قيام توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – شهود و گواهان روز قيامت متعدد هستند . تعدد اين شهود جنبه ي تربيتي دارد ازاين جهت كه باعث مي شود ما بيشتر مراقب باشيم .وقتي ما مي بينيم كه چشم هاي بيشتري ما را نگاه مي كند و مراقب ما است دقت مان روي اعمال مان بيشتر است و اگر ما بدانيم چشمهاي نگران ،چشمهاي مهرباني هستند كه نگاه آنها نگاه رحمت و لطف است، احساس امنيت و اميدي هم مي كنيم. اصلي ترين شاهد وجود مقدس خداوند متعال بود. او ناظر بر اعمال ما است و بر تمام اعمالي كه بر شهود مخفي است آگاه است و خبر دارد و مراقب است . در دعاي كميل داريم : خدايا همه ي گناهاني را كه من انجام داده ام و كرام الكاتبين آنها را ثبت كره اند ببخش ، كرام الكاتبيني كه شهود بر من هستند علاوه بر اعضا و جوارج ، خدايا تو بالاي سر همه ي شهود، شاهد و مراقب من هستي ، تو شاهد اعمالي هستي كه بر شهود ديگر مخفي است . اسرار و زوايايي است كه بر شاهدان ديگر
ص: 927
پنهان است . مرحوم محمد مهدي نراقي در جامعه السعادات روايتي از پيامبر دارد : خدايا حساب امت من را طوري برس كه هيچ كس اعمال آنها را نبيند، فقط من و تو آنها را ببينيم .خدا مي فرمايد : اي پيامبر اگر تو مهربان هستي من خالق مهرباني هستم و از تو مهربان تر هستم و اعمال آنها را به تو هم نشان نمي دهم وخودم آنها را محاسبه مي كنم . شاهد بعدي انبياء هستند كه در راس آنها پيامبر اسلام است، شاهدان بعدي ائمه هستند ، شاهدان بعدي ملائكه هستند كه همان كرام الكاتبين هستند .اينها فرشتگاني هستند اعمال ما را ثبت مي كند و مراقب ما هستند و براي ما امداد دعا هم دارند . مرحوم تبريزي در كتاب اسرارالصلاة و المراقبات دارد : كرام الكاتبين در سحر مومن را براي نماز شب صدا مي كنند اگر آنها بلند بشوند، آنهاÂ نورانيت و صفا پيدا مي كنند والا كسل مي شوند. بعضي صداي فرشتگان را مي شوند كه آنها را صدا مي زنند .اگر شما صداي آنها را نشنيدي باز به آنها سلامي بكنيد . ايشان با فرشتگان مراوده داشتند. انسان بايد طوري باشد كه اگر پايش لغزيد اين فرشتگان براي او دعا كنند و او را نگه دارند . شاهد بعدي زمين و مكان ها هستند. زمين شعور دارد و اعمال ما را ثبت مي كند و در روز قيامت خبرهايي كه در دلش نگه داشته است را بيرون مي ريزد . مستحب است كه انسان حجرالاسود را ببوسد يا دست بكشد و اگر شلوغ است از دور براي آن
ص: 928
دست تكان بدهد. در روز قيامت اين سنگ شهادت مي دهد. پيامبر فرمود: دست و صورت تان را به حجرالاسود بكشيد ، اين به منزله ي دست خدا در روي زمين است كه با انسانها بيعت مي كند و دست مي دهد مثل كسي كه به خدا پناه برده است . و در روز قيامت شهادت مي كند كه اين فرد تجديد بيعت كرد. گفته شده است كه نمازهاي مستحب را در مكان هاي مختلف بخوانيد. مرحوم قاضي فرموده است كه اگر حال نماز خواندن نداريد محل هاي عبادت تان را عوض كنيد. سوال – شاهدان روز قيامت عليه ما يا به نفع ما شهادت مي دهند ؟ پاسخ – شاهدان هم مي توانند به نفع ما و هم بر عليه ما شهادت بدهند، اين بستگي به اعمال ما دارد كه اگر انسان كار بد انجام بدهد آنها گواهي مي دهند و اين براي يك انسان تبهكار خجالت آور است و اگر انسان كار خوب انجام بدهد آنها گواهي مي دهند و اين گواهي ،براي مومن لذتي دارد . تعدد شهود براي فردي كه دچار عذاب و گناه است باعث رسوايي است و نمي تواند اعمال خودش را كتمان كند . سوال – در مورد شاهدان ديگر قيامت توضيحاتي بفرماييد . پاسخ - زمان هم در روز قيامت جزو گواهان است . نيمه شعبان و شب جمعه و تمام ايام براي خودش شخصيتي دارد .امام صادق (ع) مي فرمايد :هيچ روزي بر انسان نمي گذرد مگراينكه آنروز براي انسانها ندايي دارد :اي انسانها، من يك روز نويي هستم و شاهد هستم ، از من استفاده
ص: 929
كن و اعمال خير انجام بده. حتي شب جديد هم اين ندا را دارد . حتي زمين علاوه بر زمان شعور و خطاب دارد .پس هر روز و هر شب يك شخصيت و هويت جداگانه اي دارد .مثل انسانها كه هر كدام با هم فرق مي كنند. در هر روز كه شما اعمالي انجام بدهيد ، اين روز بسته و مهر مي شود. ما بايد قدر هر روز را بدانيم . نه تنها هر روز براي خودش شخصيت جداگانه اي دارد و شاهد است بلكه هر ساعت هم براي خودش شخصيت جداگانه اي دارد. پس تعداد شاهدان زمين هم خيلي زياد است . شهود بعدي اعضا و جوارح است . در سوره ياسين آيه 65 داريم : امروز كه روز قيامت است بر دهان شان مهر مي زنيم و دست و پاهاي آنها شهادت مي دهند. Â اين آيه مربوط به مشركين است كه در دنيا انسانهاي دروغگويي بودند و دروغ ملكه ي آنها شده است و در روز قيامت وقتي آنها مي خواهند حرف بزنند، باز هم دروغ مي گويند. حتي آنها وقتي اعمال شان را مي بينند باز قبول نمي كنند و وقتي ملائكه شهادت مي دهند آنها مي گويند كه ملائك بنفع خدا شهادت مي دهند و ما قبول نداريم . در اينجا خدا به دهان آنها مهر مي زند و دست و پاي آنها شهادت مي دهند. شهادت دادن دست به اين صورت است كه عمل را نشان مي دهد و در واقع آن عمل بازسازي مي شود. در اينجا ديگر جاي انكار نيست . مرحوم كوهستاني مي فرمود: من طوري
ص: 930
زندگي كرده ام كه در روز قيامت اعضا و جوارج عليه من شهادت ندهند. امام باقر(ع)Â در كتاب اصول كافي مي فرمايد : جوارح عليه مومن شهادت نمي دهد، بر كسي شهادت مي دهد كه عذاب بر او حتمي است، مومني كه اعمالش را بدست راستش مي دهند با خوشحالي مي رود. اعضا و جوارح به نفع مومن شهادت مي دهند. در كشف الاسرار داريم : مژه و چشم شهادت مي دهند كه اين مومن چقدر گريه كرده است، خدا اين مومن را مي آمرزد و مي فرمايد كه اين آمرزيده بواسطه ي تار مو است. پس اعضا و جوارح بنفع مومن شهادت مي دهند. شاهد بعدي وجدان انسان است ،وجداني كه بيدار شده است شهادت مي دهد. اين وجدان ها دروغ نمي گويند. شاهد بعدي تجسم خود اعمال است . يعني اعمال خوب ما به شكل ملكوتي درمي آيد و تجسم پيدا مي كنند. شاهد بعدي قرآن است . قرآن شهادت مي دهد كه خدايا فلاني با من بود يا اينكه فلاني من را ترك كرد. در واقع اين همان شكايت قرآن است .علامه مجلسي در جلد هفت اين روايت را آورده است : رفتارهايي كه افراد با قرآن كرده اند، در قيامت شهادت داده مي شود. بشرطي اعضا و جوارح ما در قيامت عليه ما شهادت نمي دهند كه ما مومن باشيم و ايمان خودمان را با خودمان به قيامت ببريم . اگر ما توبه بكنيم تمام اعمال بد ما بر همه ي شاهدان پوشانده مي شود . و در توبه ي واقعي بدي ها به خوبي تبديل مي شود. سوال – صفحه
ص: 931
ي 17 قرآن را توضيح بفرماييد. پاسخ – در آيه 110 سوره بقره ،خدا مي فرمايد : نماز بخوانيد و زكات بدهيد ،خيراتي كه براي خودتان مي فرستيد پيش خدا مي ماند و گم نمي شود. پس ما خيراتي كه آن طرف مي فرستيم براي خودمان مي ماند . و چيزهايي كه در اين دنيا مي ماند براي وارث است . پيامبر گوسفندي را ذبح كردند و آن را خيرات كردند .يكي از زنان پيامبر گفت كه شما همه ي گوسفند را داديد و چيزي نماند . پيامبر فرمود : همه ي اينها ماند يعني چيزهايي كه براي خدا داده ايم مي ماند. پس چيزهايي كه انسان براي خودش در دنيا پس انداز مي كند براي خودش نيست و اين براي ديگران است . چيزهايي كه ما براي آن طرف مي فرستيم، باقي است . سوال – در مورد ميزان روز قيامت توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – وقتي در دادگاه مي خواهند اعمال ما را بررسي كند بايد ملاك و ميزاني باشد. مثلا وقتي شما مي خواهيد ببيند كه خطي زيبا است يا خير آنرا با كامل ترين و زيباترين خط مي سنجيد. وقتي شما مي خواهيد ببينيد كه ديواري صاف است آنرا با شاقول ارزيابي مي كنيد. ميزان اعمال ما در قيامت حق و عدل است . يعني اعمال ما را با حق مي سنجند كه آيا عمل ما حق بوده است يا باطل . در آيه ي ديگر داريم كه عمل ما را با عدالت مي سنجند. در آيه 8 سوره ي اعراف داريم: ميزان در آن روز حق است و اعمال ما
ص: 932
را با حق مي سنجند و آيه 47 سوره انبيا داريم : ميزان هاي عدل را مي گسترانيم و اعمال را با آن مي سنجيم و به هيچ كس ظلم نمي شود. امام صادق (ع) مي فرمايد : پيامبر و جانشينان مصداق حق و عدل هستند كه در راس آنها چهارده معصوم است .آنها مصداق كامل عدالت و حقانيت هستند . نماز ما را با نماز آنها مي سنجند . پس آنها موازين هستند. در اين صورت اعمال ما خيلي با اعمال ائمه فاصله دارد و اين نگران كننده است. اگر كسي مي خواهد به ميزان حق نزديك باشد بايد دو كار انجام بدهد و اينها ميانبُرهستند:خوش اخلاقي و صلوات بر محمد و آل محمد .پيامبر فرمود : چيزي مثل خوش اخلاقي ترازوي عمل را سنگين نمي كند. انسان خوش اخلاق در دنيا اعتبار دارد و انسان بد اخلاق پوك است و ظاهري دارد و درون مايه ندارد. مرحوم ميرزا جواد آقاي تهراني مجسمه ي اخلاق بودند. ايشان وقتي فردي پيش او مي آمد تمام قد بلند مي شد و اگر فردي به ايشان مي گفت كه مرا موعظه كنيد ، ايشان مي فرموند كه اول شما مرا موعظه كنيد. روزي فردي به زور دست ايشان را بوسيد. ايشان از اتاق بيرون رفتند و در بازگشت فرمودند كه شما اهل علم هستيد كه دست مرا بوسيديد ، من هم كفش شما را بوسيدم .روزي ايشان وقتي داشت با شاگردش بحث مي كرد صدايش بالا رفت و اين شاگرد از سادات بود. بعد از درس ايشان مي خواستند دست او را ببوسند. روزي ايشان دير به
ص: 933
منزل آمده بود و تا صبح پشت در نشسته بود زيرا مي فرمود كه اگر من زنگ بزنم حق بچه ها ضايع مي شود. يكي از شاگردانش كه سادات بود مي گفت كه من دو ساعت ايشان را سرپا نگه داشتم تا از ايشان سوال كنم . من بخاطر اين معطلي از ايشان معذرت خواهي كردم .ايشان فرمودند كه در روز قيامت وقتي من را به طرف جهنم مي برند به مادرت زهرا بگو كه شفاعت من را بكند. امام صادق (ع) مي فرمايد : در نامه ي عمل چيزي سنگين تر از صلوات نيست .وقتي عمل انسان را وزن مي كنند وعمل انسان سبك است، در اينجا صلوات ها به كمك انسان مي آيد و ميزان را سنگين مي كند. صلوات نزديك شدن به سمت اهل بيت است و كم كردن فاصله با اهل بيت است. ظاهر صلوات همان ذكر است و باطن آن انجام دادن خواسته ي ائمه است . صلوات ظاهري و باطني هر دو انسان را به ائمه نزديك مي كند. از خداوند مي خواهيم كه ما در هيچ كدام از مواقف قيامت توقف نداشته باشيم و شفاي همه بيماران و گم شدگان را از خداوند خواستاريم.
91/4/11 سوال – چكار كنيم كه هميشه دست مان در دست امام زمان (عج) باشد؟ پاسخ – اين سوال براي هر مسلمان منتظر معتقدي پيش مي آيد كه چكار كنيم كه حضرت را تنها نگذاريم ،ما تنها نمانيم و از همين دنيا، شفاعت آخرت را به دستگيري از دنيا و دست در دست حضرت دادن فراهم بكنيم .مرحوم محدث نوري كه استاد محدث قمي
ص: 934
است در كتابي صد و هشتاد لقب براي امام زمان (عج) ذكر كرده است .اين اسم ها بي جهت روي حضرت گذاشته نشده است و هركدام بُعدي از حضرت را مشخص مي كند. مثلا مهدي ،منتظر، نور،اباصالح ،صاحب العصر ،صاحب الزمان و... يكي از القاب امام زمان غريب است . كه در روايتي از امام كاظم (ع) به اين لقب اشاره شده است . امام كاظم(ع) Â وصفي از اوصاف حضرت مهدي (ع) را ذكر كرده اند: او كسي كه رانده شده است از بين مردم، و مردم آن توجهي كه بايد به ايشان داشته باشند را ندارند ،تنهاست و دچار غربتي شده است .چرا امام زمان(عج) غريب است و غربت امام زمان (عج) به چه معنا است ؟ آيا ما در غربت امام زمان دخيل بوده ايم و آيا نقشي هم داشته ايم ؟ چه كار كنيم تا حضرت را از غربت در آوريم ؟ وقتي ما حضرت را از غربت دربياوريم ، دست مان را در دست حضرت گذاشته ايم . كلمه ي غريب يعني دور از وطن مثلا امام رضا(ع) وقتي مي خواست از مدينه به ايران هجرت بكنند و بيايند، در كنار قبر پيامبر گفت كه دارند من را از كنار جدم مي برند و من در غربت از دنيا خواهم رفت .امام زمان (عج) به اين معنا غربت داشته است. اميرالمومنين هجرتي نكرده است، امام حسن (ع) و امام سجاد (ع) و امام باقر به اين معنا غربتي نداشته اند. امام زمان شش ساله بودند كه به امامت رسيدند و زمان غيبت صغري شروع شد كه 79 سال طول كشيد.
ص: 935
ايشان به گفته ي پدرشان در محل هاي دور سكونت داشتند.زيرا امنيت براي امام نبود.امام مي فرمايد: پدرم با من عهد كرده است كه منÂ در دورترين مناطق سكونت كنم . مردم امام را خيلي نديده اند. ما در اين غيبت نقشي نداشته ايم . اما ما مي توانيم در ادامه ي اين غربت نقش داشته باشيم .اگر ما كاري بكنيم كه ظهور زودتر رخ بدهد و حضرت تشريف بياورند، از آن غربت در مي آيند. در زمان غيبت كبري الزاما امام نبايد در جاهاي دورباشند بلكه مي توانند در بين ما باشند .پس حضرت هنوز دور هستند. ما با زمينه سازي ظهور آن حضرت و كارهايي كه باعث استقرار دين الهي مي شود، مي توانيم آنرا خاتمه بدهيم .معناي ديگر غربت هم هست كه به ما مربوط مي شود . غريب كسي است كه ناشناخته مي ماند و قدرش مجهول مي ماند. وقتي يك عالم برجسته اي را در شهر نمي شناسند و قدر و كمالاتش را نمي دانندÂ Â و از علم و معرفتش استفاده نمي كنند ، اين عالم در شهر غريب است.مثلا قرآن در بين ما هست ولي قدر آن دانسته نمي شود، بخاطر همين قرآن در نزد ما غريب است .وجود حضرت ولي عصر به اين معنا آنچنان شناخته شده نيست. اينكه ايشان در غيرمسلمين شناخته شده نيستند طبيعي است ولي در بين مسلمين هم شناخته شده نيستند يعني مسلمين سر سفره ي او نشسته اند ولي او را نمي شناسند . در زيارت عديله داريم : هر كس هر چه دارد بواسطه ي امام زمان (ع)Â است .ولي قدر
ص: 936
اين ولي نعمت شناخته شده نيست . منظور ما جامعه ي شيعه است . ممكن است كه عده اي باشند كه حضرت را خيلي دوست دارند. درجات دوست داشتن متفاوت است. بعضي حضرت را دوست دارند ولي زندگي شان عوض نشده است و محور زندگي شان حضرت نيست. و هنوز محور زندگي اش ميل خودشان است، كار حضرت را مهمتر از كار خودشان نمي دانند ، حضرت را دوست دارند ولي اين طوري است. حالا عده اي هستند كه اصلا امام را نمي شناسند .گاهي ما گِله مي كنيم كه امام زمان (ع) به ياد ما نيست .يكي از خوبان حاجتي داشت كه برآورده نمي شد و ايشان از حضرت گله كرد كه تو ما را فراموش كرده اي و صداي ما را نمي شنوي، ايشان حضرت را ديد و گفت : بچه كه بودي ،وقتي از بلندي افتادي ما تو را گرفتيم، در فلان كار قرار بود كه بلايي سر تو بيايد و ما آنرا رفع كرديم و حضرت مواردي را نقل كردند.ايشان دست پشت پرده را نمي ديدند. ايشان از حضرت خجالت كشيدند. ما بجاي تشكر و قدرداني از حضرت گِله هم مي كنيم. در توقيعات (نامه ها)آن حضرت داريم : ما شما را فراموش و رها نكرده ايم. اگر ما شما را رها مي كرديم دشمنان شما را از بين مي بردند. محدث نوري ازدوتا از بزرگان نجف شنيده بودند كه فردي در نجف بنام شيخ حسين آل رحيم دچار فقر و بيماري شده بود .بخاطر اين فقر و بيماري به او زن نمي دادند. او چله نشيني كرد.داريم : Â درهفته
ص: 937
ي چهلم در بيرون از مسجد كوفه نشسته بودم وخيلي ناراحت بودم ،ديدم عربي از در مسجد بيرونÂ آمد و من را با اسم صدا زد.طائفه ي او را پرسيدم و او گفت كه من براي هر طائفه اي كه باشم به درد تو نمي خورم ، تو چرا به اينجا آمده اي ؟ من با تندي گفتم كه اين به درد تو نمي خورد . او با آرامش گفت كه شايد به درد خورد . من قهوه اي براي ايشان ريختم و ايشان مقداري لب زدند و گفت كه بقيه اش را تو بخور، من مشكلاتم را به او گفتم . او گفت كه بيماري تو خوب شد و فقر تو به صلاح تو است و در همين چند روز به تو همسر مي دهند .كساني كه به خدمت آن حضرت مي رسند متحير مي شوند و متوجه آن لحظات نمي شوند. من از آرامش او آرامش پيدا كردم .به او گفتم كه سر قبر مسلم مي آيي ؟گفت اول نماز بخوانيم ،با هم وارد مسجد شديم و او شروع به خواندن سوره حمد كرد و خيلي زيبا مي خواند و من فكر كردم كه نكند او حضرت امام زمان(عج) است و امام مثل نور شد و من به لرزه افتادم .با هم به سر قبر مسلم رفتيم و من فقط گريه مي كردم و ديگر آقا را نديدم . من فهميدم كه آقا به فكر ما هست و كار ما را راه مي اندازد ولي ما قدردان نيستيم . اين غربت امام تقصير ما است و ما بايد امام را بشناسيم. امام صادق
ص: 938
(ع) مي فرمايد :آخر الزمان، زمان سختي است و اگر آنرا درك كردي اين دعا را زياد بخوانيد: خدايا در زمان غيبت سه تا معرفت از تو مي خواهم: معرفت خودت، پيامبرت و حجتت. به ترتيب هم مي خواهم زيرا كسي كه خدا را نشناسد و خدا خواه نباشد، پيامبر و حجت خواه هم نخواهد بود. اگر دنيا فقط بعد حيواني بود انسان نياز به راهنما نداشت. اگر كسي مقصد خودش را خدا قرار بدهد وÂ آن راه بي نهايت را انتخاب كند ،آنگاه جلوي امام و پيامبر زانو مي زند و راهنما مي خواهد. امام باقر(ع) به ابوحمزه ي ثمالي مي فرمايد : وقتي راهي را كه نمي شناسيد و مي خواهيد برويد يك راهنما مي خواهيد، چطور براي رفتن به مسير ملكوت و آسمان راهنما نداريم ؟ اين معرفت ها فقط با مطالعه به دست نمي آيد البته مطالعه خيلي خوب است و ما بايد كاملا نسبت به امام زمان (عج) شناخت داشته باشيم ولي اين معرفت با تسليم بودن در برابر امام بدست مي آيد. اگر انسان به محكمات و واجبات دين عمل كند و از محرمات پرهيز كند، اخلاقيات دين را راعايت كند، اين معرفت را بدست مي آورد . اگر انسان اين معرفت را بدست بياورد ، هر قدر هم كه غيبت طول بكشد شكي در آن بوجود نمي آيد. داريم كه معرفت هاي تان را آنقدر بالا ببريد كه هرچقدر غيبت امام طول كشيد معرفت هاي شما به تزلزل نيفتد. معناي ديگر غربت فراموش شدن چيزي يا كسي است. اگر نعمتي فراموش شده باشد آن غريب است . پدر
ص: 939
و مادرهايي هستند كه در پيري در سالمندان گذاشته مي شوند و فراموش مي شوند يعني اين نعمت فراموش مي شود و پدر و مادر غريب مي شوند .گاهي پدر ومادري كه از دنيا رفته اند فرزندان آنها را فراموش مي كنند و پدرو مادر غريب مي شوند. امام زمان(عج) هم اين غربت را دارد. در رابطه با شيعيان و مومنين، ايشان فراموش شده اند. عده اي هستند كه حضرت را دوست دارند ولي به ياد حضرت نيستند. حضور حضرت چقدر در زندگي ما پررنگ است ؟ در مواقعي كه جشن است يا مشكلي پيدا مي كنيم ما به ياد امام زمان(عج) هستيم .به ياد او بودن يعني حضور پر رنگ او در زندگي، درس خواندن و روابط خانوادگي يعني محور بودن .مهم اين است كه انسان دغدغه و درد امام زمان(عج) را داشته باشد. ميرزا ابولفضلي بود كه از عاشقان حضرت بود و اگر در مجلسي غيبت يا گناهي بود، در گوشه اي مي نشست و با اشك شعرهايي زمزمه مي كرد و با حال خودش، حال مجلس را عوض مي كرد. ايشان به زيارت آقا علي عباس رفته بودند و توسلي به حضرت كرده بودند و از حال رفتند، عده اي مي گفتند كه براي او طبيب بياوريم و او به هوش آمد و گفت كه طبيب من را به اين حال انداخت. پس در زندگي ما، بايد حضور امام حي و حاضر پررنگ بشود ، اگر ما به كم به ياد امام باشيم يعني امام را غريب گذاشته ايم. از آيت الله بهجت پرسيدند كه جزيره ي خضرا ( مي گويند كه
ص: 940
ياران امام در آنجا هستند ولي اين موضوع سنديت ندارد ) وجود دارد ؟ ايشان فرمودند : جزيره ي خضرا دلي است كه به ياد امام باشد و سبز شده باشد و اگر آنرا تمرين بكنيد از نفس كشيدن براي شما راحت تر است . انسان مي تواند در روز خودش را به ياد حضرت بيندازد مثلا صد تا صلوات با عجل فرجهم بگويد و آنرا به حضرت هديه كند،صدقه دادن به نيت حضرت، گره مشكلات شما را باز مي كند. كم كم ما مي توانيم كارهاي مان را با حضرت تنظيم بكنيم همانطور كه اصحاب خاص اميرالمومنين اين كار را كردند. اين كار شدني است و تمرين ميÂ خواهد. معناي ديگر غربت بي يار و ياور بودن و بي كس بودن است .همه ي ائمه ما به اين معنا غريب بوده اند. امام صادق (ع) با فردي همراه شد و فرمود كه اگر ما به تعداد اين گوسفندان (تعداد آنها 27 تا بود)يار داشتيم عليه ظلم بني عباس قيام مي كرديم .امام ياران متعددي ندارد. امام جواد مي فرمايد : اگر 313 يار مخلص ( كابينه ي حضرت )حضرت فراهم بشود ظهور رخ مي دهد.اين كار بدست ماست . تربيت درست در خانواده و جامعه باعث بوجود آمدن ياران خاص مي شود. انسان مي تواند با همت بلند مثل حُر بشود. در مفاتيح دعايي از امام زمان (عج) داريم كه قبل از مناجات خمسه عشر است : اللهم الرزقنا توفيق الطاعه و... امام مي فرمايد: خدايا در جواني به ما توبه و انابه بدهد، خدايا به زنان ما عفت و حيا بده( مهمترين سرمايه
ص: 941
زن عفت و حيا است و اگر اين سقوط كند ممكن است كه مرد هم منحرف بشود. در شهرهاي بزرگ مواردي ديده مي شود كه دل امام را آزرده مي كند.)، خدايا به ثروتمندان بخشش عنايت بفرمايد(اگر شما بتوانيد دست يكي از ياران حضرت را بگيريد كه سقوط نكند، شما يار حضرت هستيد)، خدايا به فقرا قناعت بده و به رزمندگان پيروزي بده و خدايا به كارگزاران عدالت بده ( بعضي از مشكلات بخاطر سوء مديريت است )و دلسوز باشند، خدايا به مردم هم انصاف بده. ( مردم هم نبايد كارگزاراني كه كار مي كنند زير سوال ببرند.)
سوال –صفحه ي ده قرآن را توضيح بفرماييد. پاسخ – آيه 62 سوره بقره در مورد مستضعفيني كه ضد حقايق ديني نبوده اند و حق به آنها نرسيده است مي فرمايد :چه يهوديان، چه مسيحيان و چه صابري ها كساني كه ايمان به خدا و آخرت دارند و عمل صالح انجام داده اند، آنها محفوظ هستند و ترسي نداشته باشند بشرط اينكه ازسر لجبازي، دين اسلام را قبول نكرده باشند. زيرا فرد لجبازي كه دين اسلام را نپذيرفته باشد نمي تواند خدا پرست باشد. سوال – كتابهايي در مورد امام زمان (عج) معرفي بفرماييد. پاسخ – كتاب معرفت امام زمان و تكليف منتظران نوشته ابراهيم شفيعي ،كتاب وظايف شيعيان در زمان غيبت امام زمان (عج )نوشته سيد رضي سيد نژاد و كتاب جلوه هاي محبت امام زمان (عج) نوشته پورسيد آقايي است. انشاء الله ما دل حضرت را شاد بكنيم .
91/4/4 آسمان تكيه به دستان تو داردعباس مرغ دل خانه در ايوان تو دارد عباس
ص: 942
، در حريمت نه فقط دلشدگان حيرانند عشق دست به دامان تو داردعباس، شب از آن لحظه كه چشمان تو خاموش شده است رنگ گيسوي پريشان تو دارد عباس، ابر هر گاه كه مي بارد از انبوهي بغض شرم از تشنگي جان تو داردعباس ، تو به عشق است نگاه تو و موسي دلم بهره از مشرب عرفان تودارد عباس . سوال – در مورد شهود و گواهان روز قيامت توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – در قرآن داريم :روزي كه شاهدان گواهي مي دهند و بپا مي خيرند. از اين آيه مشخص مي شود كه شاهدان متعدد هستند .علاوه بر خداوند كه اولين و اصلي ترين شاهد ما دردنيا و گواه درقيامت است ، شاهدان ديگري هم هستند. در قرآن داريم كه خدا بر هر چيزي شاهد است و بر اعماق وجود ما احاطه دارد.ناظر و شاهد بودن خداوند در اين عالم از باب بربوبيت خدا است . شاهد بودن خدا در دنيا شبيه به مراقبت يك پرستار از بيمار يا مراقبت يك پدرومادر دلسوز از فرزندش است. پس نگاه خداوند نگاه امداد و تربيت است كه موجب رشد است نه نگاه يك پليس يا مراقب كه مي خواهد مچ بگيرد . البته خداوند شخصي را كه تخلف مي كند مي بيند ولي اصل نگاه خدا براي تربيت و ربوبيت است .اگر انسان به اين توجه داشته باشد خجالت مي كشد كه در مقابل خداي مهربان گناه بكند. طلبه اي كه درسش تمام شده بود و مي خواست به ايران برگردد ، يكي از علما به او گفت كه اين آيه را زياد بخوان كه
ص: 943
مي فرمايد: آيا نمي داني كه خدا تو را مي بيند . اين آيه بايد تكرار بشود تا در جان انسان بنشيند.حضرت اميرالمومنين مي فرمايد :بپرهيزيد از اينكه در خلوت معصيت كنيد زيرا كسي شما را نگاه مي كند كه خودش (حاكم) در قيامت شاهد است. از طرفي انسان بايد خوشحال باشد كه تحت نظارت چنين چشماني است. آيت الله اراكي مي فرمودند: سالها قبل دخترم كه بسيار متدين است مي خواست تنها به حج مشرف بشود و مي ترسيد . ايشان به من گفت كه من چكار كنم و من به او گفتم كه در آنجا شما ميهمان خدا هستي و ذكر يا حفيظ يا عليم را زياد بگو. وقتي دخترم برگشت به من گفت كه من وقتي سيل جمعيت را در طواف ديدم وحشت كردم و در گوشه اي از مسجد الحرام نشستم و ذكر يا حفيظ يا عليم را گفتم . يك دفعه ديدم كه تعدادي دور يك نفر حلقه زده اند و ايشان امام زمان (عج) بودند. من هم وارد آن حلقه شدم. من عباي حضرت را گرفتم و هفت مرتبه طواف كردم .در طول اين هفت دور يك تنه به من نخورد. در انتهاي طواف حضرت را نديدم. دختر آيت الله اراكي از حفاظت خدا استفاده كرد. پس شاهد بودن خدا براي امدادرساني است .حالا اگر خدا شاهد است پس چرا شهود ديگري هم هستند؟ اين جنبه ي تربيتي دارد .يك دسته از شهود ملائكه هستند و ناظر اعمال بد و خوب ما هستند. از امام صادق (ع) سوال شد كه چرا بجز خدا ملائك هم شاهد هستند. امام فرمود
ص: 944
:وقتي كسي بداند كه چشمهاي متعددي او را مي بيند بيشتر از خودش محافظت مي كند.در جاي خلوتي كه ما فكر مي كنيم كسي ما را نمي بيند دهها و صدها چشم ما را نگاه مي كند. شخصي نزد امام حسين (ع) آمد و گفت كه من اراده ي ضعيفي دارم و اهل گناه هستم .شما به من نصيحتي بكنيد. امام فرمود: پنج كار را بكن و هر گناهي خواستي انجام بده: از رزق خدا استفاده نكن ،از حكومت و ولايت خدا بيرون برو،جاي خلوتي پيدا كن كه خدا تو را نبيند ،وقتي ملك الموت آمد او را از خودت دفع كن يعني اين قدرت را داشته باش و وقتي ملك جهنم (مالك) خواست تو را وارد دوزخ بكند بگو كه من به دوزخ نمي روم و قدرت مقاومت داشته باش. در مورد مناجات شعبانيه داريم كه همه ي ائمه اين مناجات را مي خواندند و بر آن مداومت داشتند .يكي از فرازهاي اين دعا مي فرمايد : خدايا گناهاني را از من در دنيا پوشاندي در حالي كه من محتاج تر هستم كه در آخرت كسي آنها را نبيند ،خدايا من را در مقابل بينندگان آخرت رسوا نكن . ما بايد از خدا بخواهيم كه ستاريت خداوند در آخرت هم شامل حال ما بشود. شاهد بعدي انبياء هستند . در قرآن داريم : ما از هر امتي يك شاهد مي آوريم . شاهد كسي است كه در دنيا ديده است و از جزئيات اعمال خبر دارد و داراي عدالت است و آن را كم و زياد نمي كند .اين فرد، معصوم هر امت و
ص: 945
پيامبر آن امت است.هر پيامبري شاهد و گواه بر اعمال امتش است حتي اگر از دنيا برود باز هم از برزخ ناظر بر اعمال امتش است. در ادامه آيه مي فرمايد : و اي پيامبر، تو را شاهد بر همه ي آنها قرار مي دهيم . حضرت علي (ع)مي فرمايند: پيامبر شاهد بر همه ي شهدا ( انبياء) است. دسته ي بعدي شاهدان ائمه و معصومين هستند .در سوره توبه آيه 105 داريم: هركاري مي خواهيد بكنيد خدا ، رسول و مومنين اعمال شما را مي بينند. كدام مومن اين قدرت را دارد كه از زواياي قلب ما با خبر بشود و شهادت بدهد؟ اينها ائمه و معصومين هستند. فردي نزد امام رضا (ع) رسيد و گفت كه براي من و خانواده ام دعا كنيد. امام فرمود : مگر ما شما را دعا نمي كنيم؟ و بعد امام آيه بالا را خواندند. پس نظارت ائمه هم مثل نظارت خداست .ائمه مظهر رحمت خداهستند و آنها ما را نگاه مي كنند و براي ما دعا مي كنند.ائمه و پيامبران در قيامت هم شفيع ما هستند. واي به حال كساني كه قرار است ائمه شفيع آنها بشوند ولي خصم آنها بشوند. پس ما بايد مواظب باشيم كه از اين نگاه مهربان استفاده بكنيم نه سوءاستفاده .دسته بعدي شهود، ملائكه هستند. در سوره ي ق آيه 21 داريم:در محشر هر فردي فرشته اي در پشت دارد كه او را به سمت دادگاه مي برد و ملكي هم در جلو است كه شاهد است. به اين فرشتگان نويسندگان كريم مي گويند زيرا آنها در نوشتن اعمال خير ما عجله
ص: 946
دارند و آنرا ده برابر ثبت مي كنند. وقتي انساني عمل شري انجام مي دهد هر دو ملك محزون مي شوند ولي ملك سمت چپ تا هفت ساعت گناه را نمي نويسد و بعد اگر توبه نكرد آن گناه ثبت مي شود. اين دو ملك تمام اعمال ما را مي بينند. سوال – صفحه ي سوم قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ- در روايات ما به مداومت عمل تاكيد شده است.اگر يك عمل مستحب را شروع كرديم حتي اگر عمل كم باشد بايد ادامه پيدا كند.امام صادق (ع) مي فرمايد: بهترين عمل آن است كه عبد بر آن مداومت داشته باشدحتي اگر كم باشد. دراين صورت قرآن با جان ما عجين مي شود. آيه 7 سروه بقره مي فرمايد: خدا بردلهاي آنها مهر مي زند و هدايت نمي شوند، بر گوشها و بينايي آنها پرده مي كشد و حق را نمي شنوند و نمي بينند و دچارعذاب عظيم خواهند شد. پس خداست كه بر دلها مهر مي زند. در قرآن داريم كه خدا بعضي ها را گمراه مي كند يا مهر بر دلهاي آنها مي زند كه ديگر هدايت نمي شوند يا بيماري بعضي ها را زياد مي كند. اين صفات تبعي خداست كه به تبع اعمال ماست. كار ابتدايي خداوند هدايت و راهنمايي كردن است. مگر اينكه خود ما كاري بكنيم كه در رحمت به سوي ما بسته بشود. اگر ما از چشم و گوش استفاده درست نمي كنيم در هدايت را به سوي خودمان مي بنديم . پس خدا هدايت را از كسي كه در هدايت را به سوي خودش بسته است مي
ص: 947
گيرد . سوال – در مورد ادامه شهود و گواهان روز قيامت توضيحاتي بفرماييد. پاسخ- يكي ديگر از شاهدان روز قيامت زمين است .درسوره ي زلزال داريم كه زمين در روز قيامت چيزهاي سنگيني كه در خودش بوده است را بيرون مي دهد و زمين رازهاي خودش را برملا مي كند . زمين خبر مي دهد زيرا خداوند به او الهام كرده است . در فرهنگ ديني ما همه ي موجودات در عالم از كوچكترين ذرات تا بزرگترين اجرام داراي شعور و درك هستند . در عالم تمام موجودات حي هستند و ذكر دارند. در قرآن داريم :هيچ چيزي نيست مگر اينكه در اين عالم ذكر دارد ولي شما نمي فهميد. مرحوم ميرداماد فرمود كه من ذكر عالم را شنيدم كه همه ي عالم مي گفتند: يا غني (بي نياز) و يا مغني (بي نيازكننده) . يكي از شاگردان مرحوم آخوند كاشي مي گفت كه وقتي نيمه شب من از كنار حجره استادم رد مي شدم مي شنيدم كه درختان مي گفتند: سبوح قدوس ملائكته و روح . وقتي نگاه كردم ديدم كه استاد هم همين ذكر را در سجده مي گويد. صبح آن روز ايشان فرمودند :اينكه شما ذكر عالم را شنيده ايد تعجبي ندارد ، اينكه گوش شما باز شده است تعجب دارد. يكي از معجزات پيامبر اين بود كه پيامبر مقداري سنگ ريزه برمي داشتند و اين سنگ ريزه ها شروع به ذكر كردن مي كردند. معجزه ي پيامبر ذكر گفتن سنگ ريزه ها نبود بلكه معجزه ي پيامبر اين بود كه گوش كسي كه نمي توانست آن ذكر را بشنود باز
ص: 948
مي كردند .زمين كارهاي خوب و بد شما را مي بيند. داريم كه نمازهاي واجب را در يك جاي منزل بخوانيد يعني مصلي داشته باشيد ولي در مورد نمازهاي مستحب امام صادق (ع) فرمودند كه در جاهاي مختلف منزل تان نماز بخوانيد كه در روز قيامت براي شما شهادت بدهند. امام صادق (ع) مي فرمايد: وقتي شخصي گناهي مرتكب شده است بعد كه توبه مي كند خدا به زمين و جاهايي كه او گناه كرده است دستور مي دهد كه آنها را بپوشانند و كتمان كنند. توبه حجابي براي تمام گناهان درست مي كند. رسول ترك كه آزاد شده ي دست امام حسين (ع) بود، وقتي از محلي رد مي شد وارد مسجد آنجا مي شد و نماز مي خواند و در هر قسمتي از مسجد دو ركعت نماز مي خواند. يكي از رفقاي او گفت كه چرا تو در مسجد مي چرخي ؟رسول ترك گريه اش گرفت و گفت كه من زياد گناه كرده ام و حالا بايد آنقدر نماز بخوانم كه زمين شهادت بدهد كه من روي آن نماز خوانده ام. خدا را به باب الحوائج قسم مي دهيم كه حاجات شرعيه ي همه ي مومنين را برآورده بفرمايد .
91/2/31 در هر نفس كه بميرم در آرزوي تو باشم نه در اميد دهم جان كه خاك كوي تو باشم، به وقت صبح قيامت كه سر زخاك برآرم به گفتگوي تو خيزم به جستجوي تو باشم ، به مجمعي كه درآيند شاهدان دوعالم نظر به سوي تو دارم غلام كوي تو باشم، حديث روضه نگويم گل بهشت نَبويَم جمال هور نجويم دوان به
ص: 949
سوي تو باشم ، بوي بهشت ننوشم ز دست ساقي رضوان مرا به باده چه حاجت كه مست روي تو باشم . سوال – آيا در روايات ما در مورد مواقف پنجاه گانه قيامت توضيحاتي داده شده است ؟ پاسخ – پنجاه موقف بر صراط قرار دارد كه درآن به اعمال و وظايفي كه ما در دنيا داشتيم رسيدگي مي كنند. اين پنجاه موقف صريحا در روايات نام برده نشده است .از مجموعه روايات و سخنان بزرگان مثل شيخ صدوق اين طور برمي آيد كه اين پنجاه موقف وظايفي بوده است كه بر دوش ما بوده است .بطور كلي مواقف تكاليف و مسئوليت هايي است كه ما بايد درقبال خدا و مردم انجام مي داديم .يكي از اين مواقف نماز ، روزه ،خمس و زكات است. خمس حق ولايت و امامت است . اگر كسي شرايط پرداخت خمس را داشته باشد ولي آنرا ندهد، حق امام را غصب كرده است و او عملا يكي از غاصبين حقوق اهل بيت است .يكي ديگر از آن مواقف زكات است كه حق فقرا است .نپرداختن خمس و زكات بي بركتي هاي زيادي در زندگي انسان پيش مي آورد . در روايات داريم كه پرداخت خمس و زكات باعث سهولت زندگي و زياد شدن بركت رزق است و اين با تجربه هم بدست مي آيد. رئيس سازمان حوادث غيرمترقبه ي كشور مي گفتند كه در مناطقي زلزله يا خشكسالي آمده بود و دو تا مزرعه در كنارهم بوده اند كه يكي صد درصد سوخت شده بود و يك سالم مانده بود در حاليكه اگر خشكسالي يا سرمازدگي باشد بايد
ص: 950
هر دو از بين بروند. وقتي ما تفحص كرده ايم ، متوجه شديم كه صاحب يكي از آنها اهل خمس و زكات بوده است و يكي نبوده است .در قرآن داريم كه اگر مردم مومن باشند بركات زمين و آسمان بر آنها نازل مي شود. ما متوجه بسياري از مشكلات روحي و معنوي نمي شويم . يكي از كشاورزان اطراف مشهد به ديدن مرحوم شيخ نخودكي رفته بود و گفت كه آفت ملخ در مزارع خيلي زياد شده است و مزرعه ي من دارد از بين مي رود. ايشان گفتند كه شما زكات نمي دهيد و ملخ ها حق فقرا را از زمين شما مي خورند ، زكات بده تا كارت درست بشود. كشاورز عهد بست كه زكات بدهد و ايشان دعايي كرد و دستورالعملي به او داد. كشاورز مي گفت كه وقتي من به عهد خودم وفا كردم، مي ديدم كه ملخ ها اطراف ساقه ها مي نشينند ولي علف هاي هرز را مي خورند و ساقه هاي گندم را نمي خورند. اين از وعده هاي قرآني است. موقف بعدي صله رحم است كه در قيامت از آن سوال مي شود. صله ي رحم فقط صرف رفت و آمد نيست بلكه بايد بين آنها مودتي باشد و كار يكديگر را راه بيندازند . يكي از مواقف ، موقف امانت است .گاهي امانت مالي و گاهي غيرمالي است .حرفي كه فردي در مجلسي به شما مي زند يك امانت است و اگر شما آنرا جاي ديگر نقل كنيد ممكن است كه فتنه اي بپا بشود.يكي ديگر از مواقف ، موقف حج است .ما بايد اين
ص: 951
تكليف را مثل تكاليف ديگر جدي بگيريم .متدينيني هستند كه با توجه به اموال شان توان رفتن به حج را دارند ولي از اين مسئله غفلت مي كنند. وقتي خدا در قرآن حج را مطرح مي كند در ادامه ي آن مي فرمايد: هر كس كه كفر بورزد (بجاي ترك حج كلمه ي كفر را بكار برده است) يعني ترك حج در حد يك كفر عملي است .زيرا انسان به دستور ديني عمل نمي كند. پيامبر به حضرت علي (ع) مي فرمود : كسي كه مستطيع است و حج را ترك كند، او كافر است . دو دسته هستند كه در آخر عمر به آنها گفته مي شود كه غير مسلمان بميريد زيرا آنها مسلمان نيستند : يكي تارك زكات و يكي تارك حج . زيرا اگر كسي مسلمان بود به مسلمات دين اسلام پايبند بود. در ضمن كسي هم كه به حج رفته است بررسي مي كنند كه براي تفريح به حج رفته بود يا براي شهرت يا براي خدا ؟يكي ديگر از مواقف ،موقف سوال از نعمت هاست. نعمت هايي كه خدا بدون استحقاق به ما داده است مثل نعمت، سلامتي، جواني ،عمر ،ولايت، دين و ...اينها نعمت هايي است كه خدا به ما داده تا انسان مسير سعادت را با آنها براي خودش هموار بكند .نعمت جواني و سلامتي نعمت بزرگي است . اينها نعمت هايي است كه وقتي انسان آنرا از دست مي دهد تازه قدر آنها را مي داند. اگر ما مي گوييم كه از اين نعمت ها استفاده بكنيد منظورمان اين نيست كه شما دائم در گوشه اي بنشيند
ص: 952
و ذكر بگوييد يا عبادت به معناي خاص خودش انجام بدهيد .زندگي انسان بايد در چارچوب عبوديت باشد نه الزاما عبادت .يعني زندگي در قالب رضاي خدا باشد و در مسير بندگي باشد و خلاف رضاي خدا نباشد .اگر ما مي خواهيم جواني مان را هدر ندهيم بايد در تمام مسير زندگي در راه خدا باشيم و پشت به خدا نكنيم و در مسير دستورات حجت هاي الهي باشيم . فرقي كه يك فرد متدين با ديگران دارد فقط در كميت اعمالش نيست بلكه در جهت گيري آن است يعني جهت گيري زندگي او به سمت رضاي خدا باشد . نعمت فرزندان و مال خيلي بزرگ است . پيامبر فرمود: خوب چيزي است كه مال صالح دست انسان صالح بيفتد. حتي اگر اين براي توسعه ي زندگي اهل و عيال خودش باشد. در روايات داريم كه مرد بايد يك رفاه نسبي براي خانواده اش ايجاد بكند و اين براي مرد كار دنيا نيست بلكه يك كار آخرتي است. حضرت اميرالمومنين قهرمان توليد ثروت بود .حضرت از افراد فقيري نبودند كه در گوشه اي نشسته باشند .ايشان از پركارترين افراد و مولدترين افراد نسبت به ثروت بودند. در كتاب وسايل الشيعه داريم كه اميرالمومنين رفيق بيل و كلنگ بود. حضرت مي فرمودند كه روزي من از گرسنگي سنگ بر شكمم مي بستم ولي الان روزي چهل هزار دينار صدقه مي دهم . حضرت مي دانست كه چطور بدست بياورد و چطور خرج كند. دراين موقف مي پرسند كه اين اموال از كجا آورده اي و چگونه خرج كرده اي .ما بايد مواظب بدست آوردن ثروت و
ص: 953
خرج كردن آن باشيم . روزي حضرت امير به دفتر دار خود گفت كه يك خرواز گندم براي فلاني و يك خروار خرما براي فلاني بفرست و او گفت اين خيلي زياد است . حضرت فرمود : خدا امثال تو را زياد نكند . روزي حضرت امير وارد باغش شد و به كارگرش گفت كه چيزي داري كه من بخورم .؟ او گفت كه مقداري بادمجان با روغن شتر سرخ كرده ام با مقداري نان جو . او آنها را آورد و حضرت خورد. حضرت فرمود :از رحمت خدا دور است كسي كه براي شكم به جهنم برود، شكمي كه با مقداري نان جو سير مي شود حيف است كه انسان به خاطر آن به جهنم برود. بعد حضرت بلند شدند و چاه را كندند و آب بيرون زد. حضرت از چاه بيرون آمد و وقف نامه ي چاه را نوشت .حضرت در نهج البلاغه مي فرمايند : خودتان وصي اموال خودتان باشيد. مهم اين است كه مديريت كار را خودتان بدست بگيريد . در واقع مواقف مسئوليت هاي الهي است كه بر دوش انسان است .يكي از مواقف كه من به آن فريضه ي خاموش مي گويم زيرا الان خيلي به آن توجهي نمي شود ولي خيلي مهم است و حافظ دين است ،فريضه ي امر به معروف و نهي از منكر است ،از اين فريضه بصورت جدي سوال خواهد شد. در اين فريضه به منافع عده اي برمي خورد و بخاطر همين انجام آن مقداري زحمت دارد و با بهانه هايي اين فريضه را براحتي كنار مي گذارند بخصوص در آخرالزمان .در نماز
ص: 954
و حج به منفعت كسي ضرري نمي خورد با اينكه زحمت دارد ولي اينها انجام مي شود. در كتاب فروع كافي و وسايل اشيعه روايتي از امام باقر (ع) داريم: در آخر الزمان مردماني مي آيند كه ريا كار هستند، به همه ي دين پايبند نيستند، دعا و قرآن هم مي خوانند ولي رشد و شعور ديني را ندارند . دنبال امر به معروف و نهي از منكر نمي روند مگر اينكه مطمئن باشند براي شان ضرري ندارد ،براي خودشان بهانه و عذر مي آورند كه اين كار را انجام ندهند، به سمت نماز و روزه مي روند چون ضرري براي آنها ندارد و اگر همين نماز هم به آنها ضرر ،مالي ، جاني و حيثيتي بزند همين را هم كنار مي گذارند .در حاليكه بالاترين فرائض كه امر به معروف و نهي ازمنكر است را ترك كرده اند. اين واجب بزرگي است كه بواسطه ي اين است كه بقيه واجبات دين حفظ مي شود. امر به معروف و نهي از منكر روش انبياء و صلحا بوده است.بواسطه ي اين فريضه راهها امن مي شود و كسب ها حلال مي شود. اگر همه به خلاف كارها تذكر بدهند ديگر در آن جامعه رزق حرام بدست نمي آيد كه همه را بپوساند و مردم را بي حال كند. اگر اين فريضه كمرنگ بشود خسارت بزرگي به جامعه وارد مي شود. سوال – آيات سوره قريش ،ماعون و كوثر را توضيح بفرماييد. پاسخ – يكي از مواقف به اين مي پردازد كه شما با كتاب خدا و قرآن چكار كرديد. در روايت داريم كه در روز قيامت
ص: 955
قرآن از عده اي شكايت مي كند كه من كتاب تبرك آنها بودم ولي وارد زندگي شان نشدم . پس سعي كنيم كتاب خدا را در زندگي مان وارد كنيم و با قرائت و ختم قرآن ،كم كم به سمت فهم و عمل به قرآن برويم . بعضي از نظراعتقادي كفار بحساب نمي آيند ولي از جهت عملي كافر هستند مثل تارك نماز يا حج . در سوره ي ماعون خدا مي فرمايد : نديديد كسي را كه دين و آخرت را تكذيب كرد؟ ( كفر عملي )اين كسي است كه يتيم را از خودش مي راند و ديگران را تشويق به كمك كردن به يتيم نمي كند و به نماز اهميت نمي دهند و يكي درميان نماز مي خوانند .اينها اهل ريا هستند و جلوي كمك كردن به ديگران را مي گيرند . (ماعون) پس اين كفر عملي است نه اعتقادي . پس اين نشانه هاي كفر عملي است .انسان مي تواند مسلمان ظاهري باشد ولي كفر عملي داشته باشد . سوال – در مورد روش فريضه ي امر به معروف و نهي از منكر توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – كساني كه مي خواهند امر به معروف و نهي از منكر بكنند، بايد معروف و منكر را بشناسند . چيزهاي واجب را بايد امر كرد اگر كسي آنرا ترك بكند و منكر يعني گناهان . انسان بايد بداند كه اين كاري كه شخص دارد انجام مي دهد گناه است .گاهي طرف دارد كاري را انجام مي دهد كه گناه نيست ولي شما خيال مي كنيد كه گناه است .مثلا طرف كاري را طبق فتواي
ص: 956
مرجع خودش انجام مي دهد و شما خيال مي كنيد كه گناه است يا كار دو پهلويي انجام مي دهند كه هم مي تواند گناه باشد و هم مي تواند نباشد مثلا خانم يا آقايي باهم راه مي روند و دليلي ندارد كه شما تجسس بكنيد كه اينها زن و شوهر هستند يا خير، وقتي شما در ظاهر هيچ قرينه يا نشانه ي بدي نمي بيند آن را بر وجه خوب ببينيد .در واقع ما نبايد منكر تراشي بكنيم و بايد منكري رخ بدهد تا ما در مقابل آن بايستيم . درحمام هاي قديم وقتي مي خواستند از حمام بيرون بيايند پايشان را در حوضچه اي مي زدند و بيرون مي آمدند . پيرمردي كه حوله بر سرش بود پايش را در اين حوضچه نزد و حمامي با پرخاش گفت كه چرا اين كار را نكردي و تمام اينجا را نجس كردي .او گفت : مگر نجس است ؟ و بعد ديدم كه اين فرد آيت الله حائري بوده است . شايد يك چيزي منكر باشد ولي منكر آن در حدي است كه بايد به همان اندازه با آن برخورد بشود. يعني نبايد با نهي از منكر با شدت بيشتر از خودش برخورد بكنيم تا منكر بزرگتري از آن در بيايد. در زمان آيت الله نجفي اصفهاني عده اي نفس زنان پيش ايشان آمدند و گفتند كه در چند خانه آن طرف تر عروسي بود كه در آن بزن و بكوب بود،ما از روي پشت بام به آن مجلس رفتيم و عده اي را زديم و دف آنها را شكستيم و سيلي به عروس زديم
ص: 957
. آقا گفت كه شما اشتباه كرديد،شما به بهانه ي نهي از منكر چند تا منكر بزرگتر انجام داده ايد .شما از پشت بام مردم بالا رفتيد و درگير شده ايد شما با چه مجوزي اين كارها را كرده ايد ؟ديگر اينكه ما بايد شيوه ي امر به معروف ونهي از منكر را بدانيم . چيزي كه مهم است اين است كه معروف انجام بشود و منكر ترك بشود ولي شيوه ي آن به عهده ي ما گذاشته شده است كه به تناسب موقعيتها و شرايط آنرا انجام بدهيم . ممكن است كه يك منكر با يك تذكر آرام حل بشود و شما حق نداريد از اين مراحله ي فراتر برويد يا تندتر صحبت كنيد. مهم ترك منكر است. ممكن است كه شما با يك تذكر مهربانانه آن منكر را ترك بدهيد . گاهي ممكن است كه با سكوت يا اخم يا مهرباني اين كار انجام بشود. فردي خدمت امام صادق (ع) رسيد و گفت كه من از فردي طلبكار هستم و او طلب من را نمي دهد. امام فرمود : برو در خانه ي او بنشين و سكوت كن . مدتي بعد او توانست طلبش را بگيرد . در روايت داريم كه اگر بچه اي كاهل نماز است زياد به او نگوييد زيرا او لجبازتر مي شود ، با او قهر كنيد ولي قهرتان طول نكشد و با او سنگين باشيد . نبايد قهر كردن طول بكشد زيرا اثر تنبيهي خودش را از دست مي دهد . ديگر اينكه در رساله ها آمده است كه امر به معروف زماني است كه شما احتمال ترتيب
ص: 958
اثر را بدهيد . اگر من احتمال تاثير نمي دهم ، امر به معروف و نهي ازمنكر ديگر به گردن من نيست و اين مي تواند بهانه اي براي فرار كردن از اين امر باشد. ممكن است كه تنها گفتن من اثري نداشته باشد ولي وقتي چند نفر اين كار را انجام بدهند تاثير داشته باشد. در ضمن ممكن است كه اثر آن فوري نباشد . در زمان امام حسين (ع) مردمان نهي از منكر امام را قبو ل نكردند ولي در طول تاريخ اين امر به معروف اثر گذاشت. گاهي اثر صد درصد منكر را برنمي دارد و اثر آن جزئي است ولي اين هم خوب است . انسان نبايد امر به معروف و نهي از منكر كه حافظ اسلام است را با يك احتمال كنار بگذارد. انسان بايد فضاي اثرگذار را ايجاد كند . ما بايد شرايطي را ايجاد بكنيم كه كلام و رفتار ما اثرگذار باشد. مثلا اگر ما به يك فرد بد حجاب امر به معروف و نهي از منكر بكنيم ممكن است كه اثر نداشته باشد ولي اگر فضايي ايجاد كنيم كه با مهرباني و دادن هديه اين كار انجام بشود ، اثرگذار خواهد بود. پس ما مي توانيم با فضاي عاطفي تاثير را ايجاد بكنيم .
91/2/17 سوال – در مورد موقف حق الناس در قيامت توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – سخت ترين و مهمترين موقف در قيامت موقف حق الناس است .زيرا كمتر كسي است كه تواسنته باشد تمام حقوق را رعايت كند و هر كسي از جهتي گرفتار حق الناس است . بنابراين بايد به حق الناس
ص: 959
اهميت بدهيم .در قيامت به موقف حق الناس كه در آن به حقوق ديگران رسيدگي مي شود مرصاد مي گويند. در قرآن داريم كه خداي تو دركمينگاه است . يعني مراقب است و رصد مي كند. و اعمال انسان را يكي يكي بررسي مي كند. افرادي كه در اين دنيا مراقبت بيشتري داشته اند بررسي اعمال شان كمتر طول مي كشد ولي براي عده اي اين بررسي زياد طول مي كشد .وقتي درقيامت طلبكارها مي خواهند حق شان را بگيرند ، در آنجا كار سخت مي شود. در دعاي بيستم صحيفه ي سجاده ي داريم :خدايا رستگاري، پيروزي در معاد و سلامتي از اين گذرگاه و ايستگاه را از تو درخواست مي كنم . امام صادق (ع) مي فرمايد : كسي كه ظلمي كرده باشد از اين ايستگاه نمي تواند رد بشود و صلاحيت ورود به بهشت را پيدا بكند. حضرت امير جمله اي را از پروردگار در قيامت نقل مي كند كه امروز من بين شما با عدل حكم مي كنم و به هيچ كس ظلم نمي شود.در اينجا حق ضعيف را از طالم مي گيرم . كسي كه ظلمي به او شده، خدا حق او را مي گيرد و تلافي مي كند.در قيامت نوع تلافي كردن با سيئات و حسنات است.خوبي هايي كه شخص ظالم كرده است به حساب مظلوم مي رود تا مظلوم او را حلال كند . وقتي كه حسنات تمام مي شود از گناه ديگران برمي دارند تا آنها راضي بشوند.خدا مي فرمايد :كسي كه در قيامت از حقش بگذرد من ثواب زيادي به او مي دهم. ولي آنها مي
ص: 960
توانند از حق شان نگذرند. حضرت مي فرمايد: هيچ كس نمي تواند از اين گذرگاه رد بشود كه ديني بر گردن او باشد مگر ظلمي كه مورد بخشش قرار گيرد . حق الناس علاوه بر اينكه حق مردم است حق خدا هم هست . حق الله فقط حق خداست مثل نماز ولي حق الناس مثل تلف كردن مال كسي يا آبروي كسي را بردن ،حق خدا هم هست زيرا خدا امر كرده است و آن فرد مخلوق خدا است و كسي حق ندارد به مخلوق خدا بي احترامي كند. پس حق الناسي نوعي تمرد از خدا و ضايع كردن حق خدا هم هست . بخاطر همين حق الناس مهمتر است . پيامبر فرمود :مفلس كسي است كه در عرصه ي قيامت با اعمال خير مي آيد و در مرصاد (گردنه ي) وقتي مي خواهد طلبكارانش را راضي كند آنها مي گويند كه بايد اعمال خير خودت را به ما بدهي . اگر اعمال خير او تمام شد از بدهي هاي طرف بر مي دارند و به دوش او مي گذارند، اين مفلس و ورشكسته ي واقعي است. حق الناس علاوه بر قيامت در دنيا هم عقوباتي دارد .بعضي از ظلم ها در دنيا بسرعت پاسخ داده مي شود .امام صادق(ع) مي فرمايد: از ظلم كردن به كسي كه جز خدا ياوري ندارد بترس زيرا عقوبت آن سريع دامن شما را مي گيرد . عالمي در زمان ناصر الدين شاه نقل مي كند كه قحطي شده بود و جوان يهودي به نانوا التماس مي كرد كه ناني به او بدهد . نانوا او را كشيد و
ص: 961
به طرف تنور برد و مقداري سنگ ريزه هاي داغ را بر پشت گردن او ريخت . جوان سوخت و نفرين كرد و رفت . مدتي بعد خود نانوا فرياد مي زد كه سوختم و وقتي او را گرفتند، ديدند كه تا پايين گردن او تاول هاي بزرگي زده است. دكتر گفت كه جوان يهودي را بياوريد. به او گفتند كه هرچقدر پول بخواهي به تو مي دهيم تا تو از نانوا بگذري .جوان گفت: آن حالي كه من آن موقع داشتم و نفرين كردم الان ندارم كه براي او دعا بكنم تا موثر باشد . چند ساعت بعد نانوا از دنيا رفت . البته تمام ظلمهايي كه در دنيا مي شود حتما جزايش در همين دنيا است. اين كليت ندارد . دنيا، دنياي عمل و عكس العمل است .اينجا عالمي است كه اگر شما بزنيد، مي خوريد زيرا خدا حسيب است . حسيب بودن خدا به اين معنا است كه هيچ عملي رها و مهمل نمي ماند .پس هر عملي عكس العملي دارد ولي الزما عكس العمل آن در اين دنيا نيست . بخشي ازعالم وجود دنيا است ولي بخش مهمتر عالم وجود، آخرت است . پاداش و كيفر هر عملي همين الان هست ولي زمان آن مشخص نيست و بدست خدا است . ممكن است كه بنظر ماعملي كوچك باشد ولي پيش خدا ظلم بزرگي بحساب بيايد. پس استاندارد اين اعمال دست ما نيست .خدا مهلت مي دهد ولي كار را مُهمل نمي گذارد . حضرت امير مي فرمايد : ممكن است كه خدا به ظلم و مظلوم مهلت بدهد ولي خدا اين
ص: 962
ظلم را رها نمي گذارد كه گم بشود.ما به آخرت اعتقاد داريم. صدام هزاران نفر را كشت و به شهادت رساند.اين عالم فقط ظرفيت يك بار كشتن صدام را داشت. ولي عالم آخرت اين ظرفيت را دارد . مثلا كسي ظلمي مي كند وهمان موقع از دنيا مي رود .او در اين دنيا چيزي نمي بيند . در روايت داربم: ظلم كردن باعث بي بركت شدن رزق مي شود. وقتي شما حق كسي را مي خوريد، در عالم وجود رزق، حق شما هم خورده مي شود و رزق شما كم مي شود. پس ممكن است كه فردي چند شيفت كار كند ولي در زندگي اش به آرامش نمي رسد و چاله هاي زندگي اش زياد است. من از حرم امام رضا (ع) سوار تاكسي شدم . او فردي را سوار كرد و پول زيادتري از او گرفت . طرف متوجه شد ولي به روي خودش نياورد و پياده شد. راننده تاكسي به من گفت كه من خيلي كار مي كنم ولي دخلم به خرجم نمي رسد . آيا ذكري هست كه من بگويم ؟ من به او گفتم :اگر شما ظلم نكني، روزي ات زياد خواهد شد و نيازي به ذكر نيست . ظلم چاله اي در زندگي انسان درست مي كند كه با اشك، رياضت ،گريه و توسل پر نمي شود. ما بايد ظلم را جبران كنيم .پيامبر فرمود : اگر كسي چيزي از حقوق برادر مومنش را ضايع بكند خدا بركت رزق را از او مي گيرد مگر اينكه توبه بكند و آنرا جبران بكند . مثلا در غيبت ، اگر غيبتي شده
ص: 963
است كه به گوش او نرسيده است و اگر من به او بگويم، كدورت پيش مي آيد پس لازم نيست كه من به او بگويم. حق الناس در مسائل مالي ،جاني و آبرويي است . يكي ديگر از آثار دنيايي ظلم كردن و حق الناس اين است كه دعاي انسان پذيرفته نمي شود. مانع استجابت دعا ، اعمال ما است . امام صادق (ع) فرمود : اگر كسي مي خواهد دعايش برآورده بشود كسب حلال داشته باشد و گردنش را از مظالم بيرون آورده باشد.دعاي هيچ عبدي بالا نمي رود در صورتي كه مال حرام خورده باشد يا ظلمي به كسي كرده باشد. معصومين روي حق الناس خيلي تاكيد كرده اند .امام حسين (ع) در روز عاشورا به يارانش گفت كه اگر كسي حق الناسي بر گردنش است ،از ميان ما برود. پيامبر فرمود : اگر كسي از ما برود و برگردنش ديني باشد با شهادت آن دين جبران نمي شود. امام باقر (ع) مي فرمايد : اولين قطره ي خون شهيد گناهان او را پاك مي كند مگر دين هاي او . سوال – سوره ي مطففين آيات 7 تا 14 را توضيح بفرماييد . پاسخ – آيه ده مي فرمايد : واي بر كساني كه قيامت را تكذيب كردند . كساني كه قيامت را تكذيب مي كردند، شخص متجاوزي بودند كه گناه انجام مي دادند . يعني اين افراد با يك استدلالي به تكذيب قيامت نرسيدند . چون اعتقادات آنها آلوده بود باعث شد كه اعمال آنها هم آلوده بشود. فساد عمل باعث فساد اعتقاد مي شود. ما فكر مي كنم كه اعتقاد
ص: 964
باعث عمل است ولي اعمال روي اعتقادات انسان اثر مي گذارد.شخصي كه گناهكار است كم كم باورهاي ش را از دست مي دهد و به تكذيب مي رسد . وقتي آيات الهي به او مي رسد مي گويد كه اينها خرافه است و قرآن مي فرمايد : اعمال آنها باعث شده است كه دل آنها زنگار بگيرد . كسي كه اعمالش گناه آلود باشد كم كم اعتقاد به قيامت را از دست مي دهد . وقتي ما اعمالي انجام مي دهيم چيزي كسب مي كنيم ، اگر اعمال صالح باشد آنچه كه ما كسب مي كنيم نورانيت است و اگر اعمال فاسد باشد چيزي كه ما كسب مي كنيم آلودگي است كه اعتقاد را هم از بين مي برد. سوال – بعضي ها استدلال مي كنند كه ما فردي را كه به ما ظلم كرده است نمي بخشيم تا در روز قيامت از حسنات او بردارند و به حسنات ما اضافه بشود . آيا اين استدلال درست است ؟ پاسخ – به گفته ي قرآن معيار رفتن به بهشت داشتن قلب سليم و دل پاك است . اگر ما حالتي داشته باشيم كه بخواهيم كينه اي از كسي در دل مان بپرورانيم ممكن است كه صلاحيت رفتن به بهشت خودمان را منتفي بكنيم . ما فكر نكنيم كه با گرفتن چند تا حسنه از ديگران در قيامت بارمان سنگين تر مي شود زيرا ما خودمان هم بدهكار كس ديگري هستيم. اما صادق (ع) مي فرمايند :ببخشيد تا شما را هم ببخشند . كسي كه گذشت ندارد و مي خواهد تلافي كند، خودش هم ظلمهايي كرده
ص: 965
است كه آن طرف ها هم او را نمي بخشند. اگر در اين دنيا انسان كسي را حلال بكند معنايش اين نيست كه فرد ظالم به بهشت مي رود بلكه شما كه گذشت كردي اهل گذشت هستي و دلت صاف است و صلاحيت بهشتي براي خودت درست كرده اي. خدا ظلم هاي فردي كه به تو كرده است حساب مي كند . پس در حلال كردن ديگران ، بخش زيادي از آن، نصيب خود ما مي شود. در روايت ما توصيه شده است كه از يكديگر بگذريد. شما كار را به خدايي بسپاريد كه عادل است . يك قسمت حق الناس در مسائل مادي است. مثلا تلف كردن مال ديگري وهمه اين موارد را مي دانيم .يك قسمت آن آبروي بردن ديگران است. اگر كسي از ديگري قرضي گرفته است و مي تواند آنرا پرداخت كند و معطل مي كند اين كار دزدي است . مثلا در مورد مهريه حق زن است و مي تواند مطالبه بكند. اگر مرد در زمان حياتش يا بعد از فوت ( يعني وصيت نكند كه حق زن را بدهند ) آنرا نپردازد ،اين بر گردن مرد مي ماند و حق الناس است و اين هم نوعي دزدي است . اگر بعضي از وارثين وصيت ميت را نسبت به ثلث رعايت نكنند اين نوعي دزدي است يا اين كه يك ورثه نسبت به ديگران اجحاف بكند ، اين هم نوعي دزدي است. حالا اگر به عمر كسي ديگري لطمه بزند چه مي شود ؟ مثلا معلمي دير به سر كلاس بيايد يا كارمندي دير سر كار بيايد يا در اداره
ص: 966
مي تواند كاري را تسهيل بكند ولي او را به قسمت هاي ديگر ارجا بدهد و وقت او را تلف كند، اين هم حق الناس و دزدي است . حضرت امير گاهي اوقات به در دارالاماره مي نشست تا وقتي كسي با ايشان كار دارد تا داخل نيايد كه وقتش تلف بشود. پس تلف كردن حق مردم هم حق الناس است . مثلا آسيب هاي جسمي يا روحي به ديگران زدن يا آلودگي هاي صوتي كه در شهر ايجاد مي شود يا بوق زدن هاي غير وقت يا درهنگام استراحت مردم يا بوق زدن هاي غير متعارف كاروان عروس در شهر يا آلودگي هاي زيستي مثل سيگار كشيدن در محيط هاي بسته،اينها حق الناس است و حرام است . مثلا فردي بيماري دارد كه مسري است و مراقبت نمي كند و ديگران هم از او مي گيرند . اين از موارد حق الناس است. پيامبر روبروي خانه ي كعبه ايستاده بود و فرمود : اي كعبه حرمت تو خيلي بالا است ولي حرمت آبروي مومن از تو بالاتر است. زيرا خانه ي كعبه خودش محترم است ولي مومن مال، جان و آبرويش محترم است و بايد رعايت بشود. در اين رعايت ها است كه مسلماني پيدا مي شود.امام صادق (ع) مي فرمايند : به طول ركوع و سجود فرد نگاه نكنيد ،اگر مي خواهيد مسلماني بودن فردي را بدانيد، ببينيد امانت داري او چطور است و كارهايي كه بر عهده اش است خوب انجام مي دهد يا خير . خوب است كه انسان به يك اصولي پايبند باشد و حق ديگران را رعايت كند .كارواني
ص: 967
به سمت كربلا مي رفت و دچار راهزنان شد. يكي از اهالي كاروان فرار كرد و از تپه ها بالا رفت و چادرهايي را ديد و به پيرمردي رسيد و گفت كه من مي خواهم اموالم را به امانت نزد تو بگذارم .پيرمرد قبول كرد . در همان موقع دزدها به طرف چادر پيرمرد آمدند. و اموال دزديده شده را در چادر او گذاشتند. معلوم شد كه او رئيس دزدها بوده است. فرد خواست فرار كند ولي رئيس دزدها فرياد زد كه چرا مال خودت را نمي بري؟ زيرا تو آنرا نزد من به امانت سپردي . درست است كه ما دزدي مي كنيم ولي يك جايي آنرا رعايت مي كنيم . خوب است كه انسان به اصولي پايبند باشد. كتاب احكام حق الناس نوشته ي محمد اكبري و كتاب حق الناس نوشته ي علي محمدحيدر نرافي ، كتابه هاي خوبي براي مطالعه در مورد حق الناس است .
91/1/10 سوال – كساني كه نماز نمي خوانند، در قيامت چه برخوردي با آنها مي شود ؟ پاسخ – از پيامبر داريم : كسي كه عمدا نماز را ترك مي كند و به خدا اهانت مي كند كافر است . ترك نماز اهانت بزرگي به خداوند است مخصوصا در جامعه ي ما كه امكان ندارد كسي در مورد نماز چيزي به گوشش نرسيده باشد . بعضي ها بهانه مي كنند كه نماز ذكر و ياد خداست و ما به ياد خداهستيم ،پس ديگر نيازي به نمازخواندن نيست . با اين مغلطه ها نمي شود از زير فرمان الهي شانه خالي كرد . فرق بين اسلام و
ص: 968
كفر در نماز خواندن يا ترك نماز است .اين يك كفر حقيقي و عملي است. يعني فرد در عمل مثل كافر است .وقتي وصف جهنم مي آمد رنگ پيامبر عوض مي شد و گريه مي كرد . كسي كه ترك نماز مي كند و به خدا بي احترامي به خدا مي كند ممكن است كه به مرور اعتقاداتش را هم از دست بدهد و رابطه اش با خدا سست بشود. وقتي شخص اعتقاداتش را از دست بدهد، ديگري اميدي به شفاعت در روز قيامت نخواهد داشت . همه ي بدون استثنا نياز به شفاعت دارند حتي انبياء نياز به شفاعت چهارده معصوم دارند. شفاعت فقط براي خارج كردن فرد از جهنم نيست بلكه براي ارتقاء هم هست . اگر كسي تارك نماز باشد صلاحيت شفاعت را از دست مي دهد زيرا او در كلاس خدا و اهل بيت نيامده است تا اگر نمره ي كمي بگيرد،شفاعت شامل حال او بشود. در روايات داريم كه شفاعت ائمه شامل كساني كه نماز را سبك مي شمارند نمي شود . نماز خواندن صحيح نبايد فقط جلوي به جهنم رفتن انسان را بگيرد بلكه بايد باعث ارتقاء درجه ي انسان بشود و باعث قرب او بشود. اگر انسان بخواهد از اين كلاس خدا (نماز) استفاده بكند بايد نظم و آداب را رعايت كند . كه اينكار خيلي سخت نيست .انسان در هنگام وضو سعي كند كه با كسي حرف نزند و ذكر بفرستد و در جاي مخصوصي ازخانه نماز بخواند ،معطر باشد و لباس تميز بپوشد . درهنگام شروع نماز اذان و اقامه بگويند . كسي كه اذان و
ص: 969
اقامه مي گويد دو صف فرشته پشت سر او مي ايستد و اين نماز، نماز ارزشمندي مي شود. بعد از نماز، حداقل تعقيبات نماز كه تسبيحات حضرت زهرا است را انجام بدهد كه اين كيميا است. ميرزاعلي اكبر هسته اي مي فرمود : نماز را با دنباله اش بخوانيد زيرا بادبادك بي دنباله به هوا نمي رود .با رعايت كردن آداب ظاهري، ما به خودمان تلقين مي كنيم كه مي خواهيم كار مهمي را انجام بدهيم. فردي كه اذان و اقامه نمي گويد و تا آخرين لحظه با ديگران صحبت مي كند و بعد شروع به خواندن نماز مي كند يعني دارد كار بي اهميتي انجام مي دهد و چنين نمازي اثري ندارد و آثار آن در زندگي محقق نمي شود. بعد از رعايت نظم و انضباط ، انسان بايد حواسش باشد كه دارد با چه كسي صحبت مي كند . اگر وقتي ما داريم با يك بچه صحبت مي كنيم روي مان را برگردانيم ، آن كودك ناراحت مي شود . پس وقتي انسان مي خواهد با خدا صحبت بكند بايد حواسش را جمع بكند. آيت الله بهجت مي فرمودند: اگر در نماز سهوا حواس تان پرت مي شود اين خيلي به درد شيطان نمي خورد . اما وقتي شما متوجه شديد كه در نماز هستيد خودتان را نگه داريد و اين خيلي ارزشمند است و اگر اين كار ادامه پيدا بكند باعث مي شود كه انسان كنترل خودش را بدست بگيرد .اگر انسان عمدا در نماز حواسش پرت بشود و به دنبال شيطان برود،اين به درد شيطان مي خورد و به انسان ضربه
ص: 970
مي زند . شرط ديگر اين است كه شاگرد تكاليف قبل از كلاسش را انجام بدهد . يعني انسان قبل از اينكه وارد نماز بشود يك كارهايي بكند. نماز با حضور قلب و باحال، مزد تلاشي است كه انسان بايد انجام داده باشد و براي اين مزدها لياقتهايي طلبيده مي شود تا اين سوز و گريه به كسي داده شود. فردي خدمت اميرالمومنين رسيد و گفت كه من نمي توانم نماز شب بخوانم . امام فرمود : گناهان دست و پاي تو را گرفته اند . اگر قبل از نماز شما خوب باشد، نماز شما هم خوب خواهد بود. پس ما بايد تكاليف را قبل از نماز انجام بدهيم والا ممكن است كه نماز ما تكراري بشود. به هيچ وجه دوتا نماز تكرار همديگر نيستند . حتي نماز ركعت اول با دوم فرق دارد زيرا شما در ركعت دوم در پله اي هستيد كه از ركعت اول بالاتر هستيد .حتي شما در ركعت اول، در هر جمله بالاتر مي رويد. اول نماز اين طور شروع مي شود كه خدا رحمن و رحيم است بعد مي گوييم : خدايا تو را مي پرستم يعني اول شما حالت خطاب به خدا نداريد و حالت غيابي است ولي بعد از چند جمله شما به محضر مي رسي . اين نماز تكراري نيست زيرا شما در هر لحظه در يك جا هستيد و اوج مي گيريد . مثلا كلنگ هر لحظه به زمين مي خورد ولي هر خوردن آن يك اثري روي زمين دارد . ممكن است كه در ظاهر حالت تكرار باشد ولي در باطن هر لحظه اثر
ص: 971
خاصي دارد . در مورد تكاليف پيش از نماز ،جملاتي از امام سجاد (ع) داريم كه حضرت ده علت براي بي حالي و كسلي در نماز ذكر كرده است. اين علتها به چيزهايي كه قبل از نماز بايد رعايت بشود برمي گردد .يكي اينكه انسان حق خدا را كوچك بشمارد ، ديگر اينكه پشت به خدا بكند و دست خودش را در درست دشمنان خدا بگذارد ، وقتي انسان گناه مي كند دستش در دست شيطان است. و از تحت ولايت خدا خارج مي شود و به تحت ولايت شيطان مي رود ، ديگر اينكه در مقام بندگي دروغ بگويد يعني مي گويد كه من خدا و اهل بيت را دوست دارم ولي آثار اين دوستي در زندگي اش مشخص نيست ، ديگر اينكه انسان شاكر نعمت هاي خدا نباشد (اين چهار مورد در جلسه ي گذشته ذكر شده است )، امام مي فرمايد : شايد مرا در جلسه ي علما نديدي و من را محروم كردي . عالم كسي است كه هم خودش و هم خدا را شناخته است. و راه و مسير را شناخته است و به آن عمل كرده است. اگرانسان با چنين عالمي ارتباط نداشته باشد از يكسري روزي هايي محروم مي ماند . آنها واسطه ي بين ما و اهل بيت هستند يعني آنها معارف را از اهل بيت مي گيرند و به ما منتقل مي كنند. اگر كسي با آنها رابطه نداشته باشد اين چشمه خشك مي شود . زيرا رابطه انسان با خدا و اهل بيت قطع مي شود.در جلد دوم كتاب بحارالانوار از امام حسن عسگري (ع)
ص: 972
داريم : اگر عالمان دين كه در زمان غيبت مردم را به اهل بيت و خدا هدايت مي كنند نبودند همه از دين برمي گشتند .هر كه خواهد همنشيني خدا و نشيند در حضور اولياء ،صد قيامت در درون شان نقد هست كمترين شود همسايه مست . امام مي فرمايد :خدايا شايد من را جزو غافلين ديدي و من را از رحمتت مايوس كردي .معاشرت با افراد غافل انسان را مايوس مي كند. جنس روح ما آسماني و خدايي است . اگر ما با ملكوتيان بنشينيم احساس آرامش مي كنيم و اگر با غافلين بنشينيم دچار اضطراب مي شويم . زيرا اين روح، سنخيت با جاي ديگر و كس ديگري دارد . حافظ مي گويد : نخست موعظه ي پير مي فروش اين است كه از معاشر ناجنس احتراز كنيد . اين معاشرناجنس هر چيزغير خدايي است . فردي مي گفت كه من با آيت الله جمال گلپايگاني به سمت وادي السلام نجف حركت مي كرديم . هوا بسيار گرم بود ولي وقتي من با ايشان بودم هواي خنك و مطبوعي به ما مي خورد . من از دور فردي را ديدم كه اهل نبود . تا آن فرد آمد آن هواي مطبوع تبديل به هواي گرم شد . آن فرد رفت . آيت الله گلپايگاني فرمود : مواظب معاشرت هايتان باشيد .همنشين خيلي موثر است . در آخرالزمان غفلت هايي از جاهاي مختلف پمپاژ مي شود . ما بايد مراقب باشيم كه زير گرد و غبار اين غفلت ها مدفون نشويم. امام مي فرمايد : خدايا شايد من با انسانهايي كه اهل بطالت هستند،
ص: 973
نشست و برخاست دارم و تو مرا اين جوري ديدي . زيرا من با آنها انس و الفت دارم . فردي نزد آيت الله كشميري رسيده بود و درخواست ذكري را كرده بود .ايشان گفته بودند كه شما روزي صد بار بگوييد : يا ماست يا چغندر .ايشان مي دانست كه طرف در زندگي اهل هيچ رعايتي نيست و فقط يك ذكر مي خواهد . بعضي ها در زندگي مراقبتي ندارند ولي دعا يا ذكري مي خواهند كه ائمه را در خواب ببينند. انسان بدون تلاش و فقط با ذكر عارف نمي شود. فردي به آيت الله بهجت گفت كه دعايي بفرماييد كه من در نماز حضور قلب پيدا بكنم .ايشان فرمودند : اين چيزها دعايي نيست بلكه دوايي است و شما بايد خودتان را مداوا كنيد .ذكر بدون تلاش، شدني نيست . امام مي فرمايد : خدايا شايد ديگر دوست نداري صداي من را بشنوي و من را دور كردي . زيرا اين دعا بوي طمع و خودخواهي و ريا مي دهد . اگر من به در خانه ي تو آمدم به خاطر خودم بود نه بخاطر تو . بعضي ها عباداتشان بوي گناه مي دهد.يعني درعبادات شان دنبال كار خودشان هستند . اشكالي ندارد كه انسان حاجات خودش را بخواهد ولي اين بد است كه انسان فقط براي برآورده شدن حاجاتش به درخانه ي خدا برود. فردي با امام صادق (ع)همراه بود و خدم و حشم دولت بني عباس را مي ديد و آهي كشيد و گفت كه اي امام چه زماني دولت شما تشكيل مي شود .( او فرج آقا را خواست)
ص: 974
امام فرمود : تو هم دنيا طلب شدي ؟ يعني دعاي فرج اين فرد بوي دنيا مي داد تا اين فرد به مقامي برسد. انسان نبايد دعا و خدا را وسيله اي براي خودش قرار بدهد . انسان بايد خود خدا را هم بخواهد . طمع خودداشتن بد است .بعضي ها وقتي ناراحتي و غصه دارند به زيارت مي روند . مرحوم حاج آقا دولابي مي فرمودند كه امام رضا (ع) حق دارد كه از ما گله كند زيرا ما وقتي ناراحت هستيم پيش امام رضا(ع) مي رويم ،ما بايد خوشي هاي مان را هم پيش امام رضا(ع) ببريد . امام مي فرمايد : خدايا شايد بخاطر اينكه پيش تو حيا نداشته ام از من لذت عبادت را گرفته اي . امام سجاد (ع) در انتها درمان را هم ذكر مي كند . سوال – آيات پاياني سوره مرسلات را توضيح بفرماييد . پاسخ – در سوره ي مرسلات ده بار اين آيه تكرار مي شود : واي بر كساني كه روز قيامت را تكذيب كردند و كفر ورزيدند. مي فرمايد: وقتي آنها وارد جهنم مي شوند سايه اي بالاي سر آنها و اطراف آنها قرار مي گيرد كه خنكي ندارد و اين سايه خفگي و دود و آتش دارد . به سمت آنها آتش هايي مي آيد كه شراره اش مثل كاخ ها و قصرهايي است كه به سمت انسان پرتاب مي شود و جرقه هاي آن مثل شتران زرد رنگ است . ما بايد بتوانيم اعتقادات مان را با خودمان به قيامت ببريم . نكند كه در دم آخر ما به تكذيب و
ص: 975
كفر از دنيا برويم . حفظ اعتقادات وعميق شدن اعتقادات مهم است . انسان به آنچه كه مي داند عمل كند و اين باعث تثبيت اعتقادات ما مي شود. سوال – در مورد درمان بي حالي در عبادات در دعاي ابوحمزه توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – بعد از اينكه امام سجاد(ع) ده مورد از علت هاي بي حالي در عبادات را ذكر مي كند، درمان را هم ذكر مي كند. برخورد خدا با ما به تبع كارهايي است كه ما كرده ايم يعني من كاري كرده ام كه در رحمت خدا را به روي خودم بسته ام . پس خدا بواسطه ي اعمال خودمان با ما برخورد مي كند . حالا كساني كه دچار بي حالي در عبادت هستند مايوس و خسته نشوند.گاهي اين بي حالي ها فايده ي بيشتري نسبت به خوشي ها وحال ها دارد .گاهي تنبيه هاي خدا فايده اش بيشتر است مثل تنبيه هايي كه پدر و مادر براي بچه بكار مي برند . وقتي ليلي ظرف مجنون را شكست ، مجنون خيلي خوشحال شد. اگر با ديگرانش بود ليلي چرا ظرف مرا بشكست ليلي . گاهي تنبيه هاي خدا براي اين است كه ما به خودمان بياييم و عيب هاي مان را در زندگي پيدا كنيم و ديگر اينكه جلوي غرور و عجب را بگيريم . پس وقتي بي حالي و بي توفيقي بوجود مي آيد اول بايد خودمان را ببينيم و در خانه ي خدا بشكنيم و ادعاي زيادي نداشته باشيم . بعد كه شما عيب خودتان را ديديد، عفو خدا را هم ببينيد . در قسمت ديگر امام
ص: 976
مي فرمايد : خدايا وقتي خودم را مي بينم عيب مي بينم و مضطرب مي شوم ولي وقتي تو را مي بينم طمع به كرم تو دارم . بعد امام مي فرمايد: خدايا با همه ي بدي هايم از من بگذر مثل كساني كه قبلا از آنها گذشته اي زيرا صفت تو عفو است . مرحوم نراقي داستاني را نقل مي كند : جوان چوپاني عاشق دختر پادشاهي شده بود و در عشق او مي سوخت . مادر پادشاه به وزير گفت كه پسرم دارد از دست مي رود. وزير گفت ( من كاري مي كنم كه پادشاه دخترش را به پسر تو بدهد) كه به پسرت بگو در فلان كوه مشغول نمازخواندن بشود .و وقتي من شاه را به آن كوه آوردم اعتنا نكند تا من اشاره كنم . وزير در شهر شايعه كرد كه يك جوان مستجاب الدعوة اي در فلان كوه عبادت مي كند . اين شايعه به گوش پادشاه رسيد . پادشاه با وزير به ديدن جوان رفتند . وزير به جوان كه در حال نماز بود اشاره اي كرد ولي جوان اعتنا نكرد. پادشاه رفت . وزير برگشت و به جوان گفت كه چرا به اشاره ي من توجه نكردي . جوان گفت كه من نه تو و نه دختر پادشاه را مي خواهم . من يك عبادت دروغي كردم و خدا پادشاه را به پاي من انداخت، اگر من عبادت واقعي بكنم خدا چكار خواهد كرد .
91/2/3 سوال – در مورد موقف تكاليف توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – بعد از موقف اعتقادات كه اولين موقف بر صراط است
ص: 977
، مواقف بعدي بررسي تكاليفي است كه بر دوش انسان بوده است . اولين عملي كه بررسي مي شود نماز است . روايات متعددي از امام صادق(ع) وامام باقر(ع) داريم كه اولين عملي كه در قيامت محاسبه مي شود نماز است ، اگر نماز را قبول بكنند بقيه ي اعمال مورد تاييد قرار مي گيرد. ما از اين روايت متوجه مي شويم كه نماز در بين اعمال خصوصيتي دارد كه قبول شدن آن مشروط به اين است كه انسان كارهاي متعددي انجام بدهد كه در اين صورت زندگي انسان خداپسند خواهد شد . يعني نماز به اعمال ديگر ما جهت مي دهد . ما در نماز، قبول بودن و صحيح بودن داريم . صحيح بودن نماز مربوط به صورت ظاهري و پيكره ي نماز است يعني قرائت ركوع سجود و... درست باشد ولي قبولي نماز مربوط به روح و باطن نماز است كه نماز روح داشته باشد تا بتواند به عالم ملكوت برود و خداپسند باشد و بتواند روح انسان را ارتقاء بدهد . چنين نمازي شرايطي دارد . ممكن است كه نمازي صحيح باشد، اين نماز از انسان رفع تكليف مي كند اما اين نمازي نيست كه انسان را رشد بدهد و به معراج ببرد . در جلد هشتاد و چهار كتاب بحارالانوار داريم كه امام صادق (ع) فرمود : گاهي نصف يا ثلث يا ريع يا خمس آن قبول مي شود و به اندازه اي كه انسان حواسش در نماز باشد كه در محضر چه كسي ايستاده است مورد قبول قرار مي گيرد. امام فرمود : اگر كسي بخواهد بداند كه نمازش قبول
ص: 978
شده است بايد بيند كه نمازش چقدر او را از گناه بازمي دارد . يعني به اندازه اي كه نماز انسان را از آلودگي ها و فساد دور كند ،مورد قبول است . پس اگر من نماز مي خوانم ولي ظلم مي كنم يا رعايت حلال و حرام را نمي كنم ،بدانم كه نمازم مشكل دارد و اين نماز خداپسندانه نيست . به پيامبر گفتند :خانمي است كه اهل نماز و روزه است ولي بددهان است و اطرافيان و همسايه ها از گزند زبان او درامان نيستند .پيامبر فرمود : خيري در نماز او نيست و او اهل عذاب است . يعني اين نماز ارزشي ندارد و او را بالا نمي برد . زيرا او باعث اذيت ديگران شده است . در روايتي از امام باقر(ع ) داريم كه اگر كسي مشروب بخورد چهل روز نمازش بالا نمي رود. يعني اين نماز مانع از گناه شراب خواري نشده است . البته ما نبايد بگوييم پس در اين ايام فرد مشروب خوار نماز نخواند زيرا در اين صورت فرد تارك الصلاة بحساب مي آيد . در ادامه امام مي فرمايد : كسي كه نمازش را ترك بكند عذابش(بيشتر است) قابل مقايسه با همان فردي آلوده كه نمازش را مي خواند نيست . مرحوم قمي در سفينة البحار از پيامبر نقل كرده است : اگر كسي لقمه ي حرامي بخورد تا چهل روز نمازش قبول نمي شود و تا چهل روز دعايش مستجاب نمي شود. اينها موانعي است كه جلوي بالا رفتن نماز ما را مي گيرد و اگر كسي مي خواهد نمازش او را بالا ببرد
ص: 979
بايد كارهايي را رعايت بكند. در روايت داريم : خدا نماز كسي كه عاق (عاق والدين يا عاق اولاد) است قبول نمي شود مگر اينكه طرف او را ببخشد .پيامبر فرمود : اگر كسي غيبت مسلماني را بكند تا چهل روز نماز او قبول نمي شود مگر اينكه طرف (غيبت شونده) از او بگذرد. پيامبر فرمود : اگر زن و شوهر نسبت به يكديگر آزار داشته باشند ، خدا نماز آنها را قبول نيست مگر اينكه طرفي كه به او ظلم شده است ببخشد. نماز بگونه اي است كه اگر بخواهد قبول باشد شخص بايد مسائل مالي ،حقوق ديگران و حق خدا را رعايت بكند . خيلي از واجبات ديني اين طور نيست .اگر كسي بخواهد روزه بگيرد و اهل خمس و زكات نباشد ، در روزه ي او مشكلي ايجاد نمي شود و روزه اش قبول است . كسي كه نماز مقبول خوانده است يعني خيلي كارها را رعايت كرده است . كسي كه نماز مي خواند خدا و قيامت را قبول دارد، پس بايد به او تذكر داد كه اگرمي خواهي نمازت بالا برود ،بايد گناهان را كنار بگذاري . ما بايد نماز (مقبول) را حفظ بكنيم تا بعدا نماز هم ما را حفظ بكند. بخاطر همين است كه مي گويند اگر نماز قبول شد بقيه ي اعمال هم قبول مي شود . در قرآن به هيچ فرعي از اصول دين مثل نماز تاكيد نشده است . خدا در قرآن 122 بار كلمه ي نماز را آورده است ولي بعضي از فروع دين يك مرتبه يا چهارده مرتبه در قرآن آمده است و
ص: 980
هيچ كدام به اندازه ي نماز نيست . ما دو كتاب حديثي بنام وسائل الشيعه و مستدرك الوسائل داريم كه تمام احاديث و روايت فقهي در آن جمع شده است كه حدود شصت هزار روايت است كه حدود بيست هزار روايت در مورد نماز است ،اين اهميت نماز را مي رساند . پيامبر فرمود : در قبرستان مَلكي است كه هر روز صاحبان قبور را صدا مي زند ، شما به چه چيز دنيا غبطه مي خوريد ؟ آنها مي گويند: به اهل مساجد . زيرا كاري كه آنها در مسجد انجام مي دهند بسيار ارزشمند است . حضرت عيسي ،مادرش حضرت مريم را در مكاشفه اي ديد و پرسيد كه آيا دوست داري به دنيا برگردي ؟ حضرت گفت: بله .مي خواهم به دنيا برگردم كه شبهاي سرد براي نماز بلند بشوم و در روزهاي گرم روزه بگيرم ، اين راه سخت است و توشه مي خواهد . در مورد اهميت نماز زياد شنيده ايد ولي در مورد استفاده از نماز كمتر شنيده ايد، يك كلاس پنج نوبته ي نماز. يك روز امام صادق (ع) در نماز آنقدر اياك نعبدوا و اياك نستعين را تكرار كردند تا افتادند. از امام پرسيدند كه چه اتفاقي افتاد. امام فرمود : آنقدر اين را تكرار كردم كه صداي گوينده ي سوره حمد (يعني خدا ) را شنيدم . يعني در نماز يك گفتگوي دو طرفه است كه انسان مي گويد و از خدا مي شنود . كلاس نماز، كلاسي است كه هيچ نقصي ندارد و اگر اشكالي هم هست بخاطر ما شاگردان است كه از اين كلاس
ص: 981
استفاده نمي كنيم . همه ي هنر براي يك انسان مومن اين است كه از اين كلاس كمال استفاده را ببرد . يكي از شاگردان آيت الله بهاءالديني در خانه با خانواده اش مشاجره اي كرده بود و بعد پشت سر آقا نماز مغرب و عشا را مي خواند ولي حواسش به آن مشاجره بود. آيت الله بهاء الديني به ايشان گفت كه اين نماز نيست كه ما مي خوانيم، ما بايد از آن بيشتر استفاده كنيم . اگر كسي بخواهد در اين كلاس رشد معرفتي بكند،بايد كارهايي را رعايت بكند . اولا شاگرد بايد سر وقت به كلاس بيايد و منظم باشد . اگر شاگرد دير به كلاس برسد، استفاده ي كامل از آن كلاس را نمي برد . كسي كه اول وقت ورود به كلاس نماز نداشته باشد يعني نمازش را دير بخواند مخصوصا اگر عذري نداشته باشد، نمي تواند از كلاس استفاده ي كامل را ببرد . پس بايد آداب نماز را رعايت بكند . اگر ما اين آداب را رعايت بكنيم براحتي مي توانيم در نماز حضور قلب داشته باشيم .مثلا هنگام وضو گرفتن انسان توجه داشته باشد كه مي خواهد ورود به محضري داشته باشد و نبايد با كسي حرف بزند . در وضو مستحب است كه انسان رو به قبله باشد. امام خميني در بعضي مواقع كه شيرآب رو به قبله نبود ، يك مشت آب برمي داشت و شير را مي بست و رو به قبله مي ايستاد و وضو مي گرفت . مستحب است كه انسان يك محلي براي نماز داشته باشد . حداقل يك جاي خاص
ص: 982
در اتاق سجاده بيندازد كه وقتي وارد آن قسمت مي شود بداند كه مي خواهد با خدا حرف بزند و بخاطر همين است كه مي گويند : فرد محتضر را به محلي كه در آنجا نماز مي خوانده است ببريد . خوب است كه انسان موقع نماز خواندن معطر باشد و اذان و اقامه بگويد. ما نمي توانيم به نماز آيت الله قاضي ( ايشان مي گفتند كه من نمي دانم در برزخ از نمازم به اندازه ي دنيا لذت مي برم يا خير) و آيت الله بهجت برسيم . در اين دنيا كساني هستند كه لذتهاي زيادي از با خدا بودن مي برند كه حتي افرادي اين لذت را در بهشت برزخي نخواند داشت، آنها به نماز عشق مي ورزيدند . رسيدن به اين حضور قلب توجه و مراقبت مي خواهد ولي انسان مي تواند اين آداب ظاهري را رعايت كند . كسي كه به نماز اهميت نمي دهد نبايد توقع داشته باشد كه نماز او را بسازد و به بالا ببرد .پس ورود به كلاس آدابي دارد .شاگردي كه شلخته است نمي تواند از كلاس استفاده ببرد. ديگر اينكه اگر انسان بخواهد از كلاس نماز استفاده بكند بايد حضور قلب داشته باشد و حواسش پرت نباشد . شاگردي كه در كلاس بازيگوش باشد نمي تواند از درس استاد بهره ببرد. در كلاس نماز، انسان بايد خواسش را جمع بكند و بداند كه در محضر كيست ،اگر انسان مي تواند به معاني نماز توجه بكند و اگر نمي تواند لااقل اهميت بدهد كه در حضور كيست .ديگر اينكه شاگرد بايد تكاليفي را قبل از
ص: 983
كلاس انجام بدهد. اگر انسان بيرون كلاس تكاليفش را انجام نداده باشد نمي تواند بخوبي از كلاس استفاده بكند. ازعلامه طباطبايي سوال كردند كه چكار كنيم كه در نماز حواس مان جمع باشد؟ ايشان فرمودند: قبل از نماز مراقب زبان خودتان باشيد . نماز با حضور قلب مزد است و به هر كسي نمي دهند و اين هديه را به كسي مي دهند كه زحمت كشيده باشد. سوز ،اشك ،حال در نماز، دعا و زيارت ،مزد است . بقول حافظ : سوز دل ،اشك روان ،آه سحر، ناله ي شب ، همه را از نظر لطف شما مي بينم . اينها را به كساني مي دهند كه قبلا زحمتي كشيده باشد . امام سجاد (ع) در دعاي ابوحمزه به نكاتي اشاره كرده است كه چطور مي شود كه انسان در نماز بي حال است . حضرت به ده مورد اشاره مي كند .اين مراقبت هايي پيش از نماز است و انسان بايد آنرا مراعات كند . امام مي فرمايد :خداياهر وقت پيش خودم مي گويم كه آماده ي نماز هستم و در پيشگاه تو آمده ام بي حالي به من دست مي دهد كه حال مناجات از من گرفته مي شود ، شايد من خيلي حق تو را رعايت نكرده ام و به تو اهميت نداده ام و از اين جهت من را كوچك كردي و براي من بي حالي آمده است.(مثلا ممكن است كه فرد هر روز در سرما و تاريكي، صبح زود بلند بشود و به سركار برود ولي روز جمعه نمازش قضا مي شود.) خدايا شايد من به تو پشت كرده ام
ص: 984
و رو به دشمن تو كرده ام ( انسان در هنگام گناه تحت ولايت شيطان است و رابطه اش با خدا قطع است) و شايد تو من را اين جوري ديده اي و اين بي حالي ها بخاطر همين است. داريم : كمترين عقوبت كسي كه به من پشت كرده است وعادت بر گناه كرده است، اين است كه لذت مناجات را از او مي گيرم يعني انسان بي اشتها مي شود . خدايا شايد من دروغ مي گويم و تو من را دور كردي . خدايا شايد من شاكر نعمت هاي تو نبودم (يعني هيچ وقت داده هاي تو را نديدم و نداده ها را ديدم . من با زبان شاكر هستم ولي بصورت عملي شكر نمي كنم و نعمتها را در راه تو خرج نمي كنم .)تاجري خيلي ثروتمند بود و براي زيارت به مشهد رفته بود . او مي گفت كه در چند روز اول در زيارت نه اشكي ئ نه شوقي داشتم . او فكر كرد كه براي زيارت طلبيده نشده است بنابراين تصميم گرفت كه بليط بگيرد و برگردد . قبل از بازگشت او پير مردي را ديد كه به سختي چرخ دستي را مي برد ، به او كمك كرد و پيرمرد گفت كه من دختر دم بخت دارم و مجبورم كه خيلي كار كنم . تاجر به دنبال او براه افتاد و به داخل منزلش رفت و ديد كه وضع و اوضاع او خوب نيست . تاجر يك چك مبلغ بالا به پيرمرد داد. وقتي تاجر از آن خانه بيرون آمد ، پيرمرد به او گفت كه انشاءالله
ص: 985
امام رضا (ع) جواب تو را بدهد زيرا من چيزي ندارم كه به تو بدهم . تاجر وقتي براي خداحافظي با امام رضا (ع) به حرم رفت ، اشك در او بجوشش افتاد و اشكش سرازير شد . سوال – آيات ابتدايي سوره ي مزمل را توضيح بفرماييد . پاسخ – اين دومين يا سومين سوره اي بود كه بر پيامبرنازل شد . خدا مي فرمايد : اي كسي كه به خودت پارچه اي پيچيده اي و نشسته اي ، بلند شو . اگر بخواهي سختي هاي روز را تحمل كني، شب را از دست نده . پس كساني كه مي خواهند بندگي كنند، نبايدعبادت شب را از دست بدهند.
91/1/27 سوال – در مورد شرح حديث عنوان بصري توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – اولين موقف از مواقف پنجاه گانه طبق رواياتي كه ازاهل بيت رسيده است در مورد اعتقادات است. تنها چيزي كه اعتقادات را قلبي و عميق مي كند اين است كه انسان با اين اعتقادات زندگي بكند و به آنها عمل بكند. هر عملي كه ما بر طبق اعتقادات مان انجام مي دهيم مثل چكشي است كه بر ميخ مي خورد و فرو مي رود ، اعتقادات ما را عميق تر مي كند. و اگر هر تخلفي از اعتقادات صورت بگيرد ،يكي از بندهاي اعتقادات ما را سست و پاره مي كند . يكي از دستورالعمل هاي جامع و بسيار ارزنده اي كه براي عمل به بندگي در زندگي وجود دارد حديث عنوان بصري است كه از امام صادق (ع) به ما رسيده است .حضرت سه ركن را بعنوان اصول بندگي مطرح
ص: 986
كرده بودند . يكي اينكه انسان خودش را مالك سرمايه ها و امكاناتي كه داده شده نبيند و خدا را مالك بداند و بداند كه شان او امانت داري است و بايد اين امانت ها را در راه خدا خرج بكند . ديگر اينكه انسان تدبير امور را به خدا بسپارد و انسان بايد وظيفه ي بندگي اش را انجام بدهد اما نتيجه را به خدا بسپاريد و مطمئن باشد كه به خير اوست . ديگر اينكه عمده ي نگراني انسان بايد اين باشد كه دستورات الهي را انجام مي دهد يا خير . چون خدا دائما رب است ، پس تو هم دائما عبد باش . انسان بايد ببيند كه در چارچوب الهي حركت مي كند يا خير. اگر كسي اين سه اصل را در زندگي اش رعايت بكند ،مسلما پا روي اميال و هوس هاي خودش بگذارد و امر الهي را انجام بدهد ، منيت او از بين مي رود و ديگر حرص دنيا را نمي زند و اين به يك آرامش و نشاط باطني تبديل مي شود. جدي بودن دنيا در حدي است كه انسان توشه ي آخرتش را بردارد. از ما عمران دنيا را هم خواسته اند امام اگر انسان اصول امام را رعايت كند حرص زدن و دلبستگي به دنيا از انسان گرفته مي شود. و انسان به يك ثروت دروني مي رسد . امام خميني مي فرمودند: زماني كه رضا خان عمامه ها را برمي داشت ، من براي خريدن نان بيرون رفته بودم . از بزرگي كه عمامه اش را برداشته بود پرسيدم حالتان چطور است ؟ ايشان
ص: 987
گفت : الحمدلله . به ما گفتند كه عمامه تان را برداريد. من عمامه ام را به زني فقيري دادم كه براي بچه اش پيراهني درست بكند و الان هم ناني خورده ام و تا ظهر هم خدا بزرگ است . امام خميني مي فرمودند :من هنوزم در حسرت بي تعلقي او به دنيا هستم. اين افراد به تعبير روايات ما ثروت درون دارند حتي اگر ظاهر آنها ثروتمند نباشد. ما در روايات داريم كه از خدا بخواهيم ثروت و غناي ما را در جانمان قرار بدهد . بعضي ها در پول و ثروت هستند ولي چون درون شان فقير است ، حريص هستند و لذت نمي برند و راضي نيستند . من كه ره بردم به گنج حُسن بي پايان دوست ،صد گداي همچو خود را قارون كنم . حديث عنوان بصري چنين گنجي را به انسان مي دهد . كتاب علم آموزي و معرفت اندوزي نوشته ي رضا رمضاني گيلاني است كه شرحي بر اين حديث دارد .امام به عنوان بصري فرمود كه من نُه چيز را به تو ياد مي دهم كه در زندگي عملي خودت انجام بدهي. امام فرمود: سه چيز از اين نُه چيز در مهار نفس است كه انسان بتواند اميال نفس را كنترل بكند و يك تمريني داشته باشد ، سه چيز آن درمورد حلم و بردباري است كه در زندگي ناملايماتي پيش مي آيد كه انسان بايد بردبار باشد و سه چيز هم در مورد كسب علم و دانش است . سه چيزي كه درمهار نفس است: مبادا وقتي اشتها به چيزي نداري آنرا از سر سيري
ص: 988
بخوري. بعضي ها يخچال را زيارتگاه مي كنند و دائم سر يخچال مي روند . پس چيزي كه اشتها نداري نخور زيرا ممكن است كه باعث حماقت و كند ذهني بشود ، ديگر اينكه موقع گرسنگي غذا بخور و ديگر اينكه مراقب غذايت باش كه حلال باشد و نام خدا را هم ببر تا اين غذا بتواند سوخت تو براي رفتن به آخرت باشد. هر غذايي نمي تواند سوختي براي رشد انسان باشد. غذايي كه حرام است از طرف شيطان رسيده است و باعث صعود انسان نمي شود. امام علي (ع) وقتي به باغ خودش در مدينه رفته بودند به كارگرشان فرمودند : آيا غذايي داري كه بخوريم ؟ كارگر گفت : كدوي كمي داريم كه مي توانيم آنرا بخوريم . وقتي حضرت آنرا با نان جو خورد ، فرمود : حيف است شكمي كه با چند لقمه نان سير مي شود با حرام پر بشود . مرحوم حاج آقا حسن اصفهاني مي فرمود( به تعبير استاد مطهري خدا يكي از فوق العاده هايش را يعني اصفهاني در زمان ما بوجود آورد): من اگر به جايي رسيدم بخاطر اين سه كار بود: نمازاول وقت ، خدمت به سادات و فرزندان پيامبر و رزق حلال . مرحوم كربلايي كاظم ساروقي در اطراف اراك زندگي مي كردند . خدا به ايشان الطاف خاصي كرده بود. من از پسر ايشان پرسيدم كه چطور شد ايشان حافظ كل قرآن (بصورت عجيبي) شده بود . پسر ايشان گفت : پدر من رعيت بود و در مزرعه اي كار مي كرد . پدرم متوجه شد كه اربابش زكات نمي دهد و
ص: 989
چند بار هم به او تذكر داده بود ولي او گوش نكرده بود . پدرم از پيش او رفت. او رزاق را خدا مي دانست . پدرم هيزم مي آورد و در روستا مي فروخت . يك روز در كنار امامزاده اي براي رفع خستگي نشسته بود. دو مرد سيد كه معلوم بود اهل آن روستا نبودند به او گفتند كه با ما به امامزاده بيا . پدرم قبول كرد و با آنها به زيارتگاه رفت . يكي از آنها به پدرم گفت كه تو مي تواني اين كتيبه هاي اطراف امامزاده را بخواني ؟ پدرم گفت : نه ،من سواد ندارم . يكي از آن دو سيد ،شانه هاي پدر من را تكان شديدي داد و پدرم مي ديدم كه اينها غير عادي هستند و از هيبت آن دو بزرگوار از هوش رفت . بعد از به هوش آمدن آن دو سيد را نديد ولي مي توانست تمام كتبيه ها را بخواند. مرحوم نواب صفوي كه براي تبليغ به آن روستا رفته بود ، ايشان را كشف كرد و به قم در محضر آيت الله بروجردي آورد . تمام مراجع آن زمان و عده اي از بزرگان ايشان را امتحان كردند. ايشان آنقدر مسلط بودند كه آيات قرآن را از آخر به اول مي خواندند . مرحوم صدر پدر موسي صدر كه مرجع تقليد بودند مي گفتند من نمي توانم سوره ي حمد را برعكس بخوانم . حتي ايشان كلماتي كه به قصد قرآن نوشته مي شد تشخيص مي دادند و نور آن را متوجه مي شدند . او از خودش هنري نشان داده
ص: 990
بود كه خدا چيز نابي به او داده بود . او به اندازه اي كه اعتقاد داشت عمل كرد. عمل كردن به اعتقادات هم باعث رشد مي شود و هم باعث مي شود كه آثاري از اعتقادات و اعمال ديد بشود. بركات اعتقاد وعمل صالح همين است كه در زندگي نمي ماند . ممكن است كه انسان در زندگي به بن بست هايي برسد ولي خدا راه را براي او باز مي كند . در قرآن داريم : از آنجايي كه گمان نداري راه را باز مي كنم و رزق تو مي رسد . حضرت فرمود : سه چيز بندگي در حلم و بردباري است . اگر كسي به تو گفت كه اگر تو يك چيز به من بگويي، من ده چيز به تو جواب خواهم گفت ، تو به او بگو كه اگر تو ده چيز به من بگويي ،من يك چيز هم به تو جواب نمي دهم . اينها در مسائل فردي بين دو مسلمان است كه انسان بايد خودش را نگه دارد . دوم اينكه اگر كسي به تو دشمنام داد بگو : اگر در اين دشنامي كه به من دادي تو راست گفتي ، از خدا مي خواهم كه من را ببخشد و اگر تودروغ گفتي ،من از خدا مي خواهم كه تو را ببخشد . اگر كسي بخواهد اين طوري رفتار كند بايد مهار نفس بالايي داشته باشد . پسر عموي امام سجاد (ع) حرفهاي نامربوطي به حضرت زد و امام هيچي نگفت . فرداي آن روز حضرت به خانه ي پسرعمويش رفت و سلام كرد و گفت : اگر
ص: 991
چيزي كه ديروز به من گفتي در من باشد خدا من را ببخشد و اگر آن چيزي كه تو گفتي و در من نبود، خدا تو را ببخشد . پسرعموي حضرت شرمنده شد و امام را بوسيد و سوم اينكه اگر كسي تو را تهديد كرد تو او را نصيحت كن . سه چيز بندگي درعلم است : يكي اين كه چيزي كه نمي داني از علماي آن علم سوال كن . در اينجا محل حيا نيست . مبادا پرسش تو براي زمين زدن فرد باشد پرسش تو بايد براي علم آموختن باشد و ديگر اينكه مستبد به راي نباشد و ديگر اينكه از فتوا دادن و نظر دادن هايي كه به او مربوط نيست بپرهيزد. كساني كه صاحب نظر نيستند نبايد نظر بدهند مخصوصا اگر اين فتوا در مسائل ديني باشد كه ممكن است عده اي را به انحراف بكشاند. اگر كسي بتواند اين نه چيز را رعايت بكند مي تواند درجه ي تقوا را طي كند . سوال – سوره الحاقه آيات 9 تا 14 را توضيح بفرماييد . پاسخ – در آيه 9 خداوند از اقوامي نام مي برد كه در اثر سركشي و طغيان بلاهايي بر آنها نازل شد و از بين رفتند . خدا مي فرمايد : فرعونيان و كساني كه قبلا بودند زير و رو شدند و بواسطه ي گناه و خطا از بين رفتند . به رسول وفرستاده ي پروردگار تسليم نشدند و خدا آنها را سخت عذاب كرد . وقتي آب بالا آمد و طغيان كرد ما عده اي از مومنان را نجات داديم تا اين تذكري
ص: 992
براي آنها باشد . مثلا در مورد قوم ثمود خدا مي فرمايد كه آنها با يك عذاب سركش از بين رفتند يا يك صاعقه ي شديد آنها را از بين برد يا قوم عاد با يك باد سركش و طوفان شديد از بين رفتند يا قوم نوح با طغيان آب از بين رفتند . شايد اين آيات مي خواهد بگويد كه عذاب هاي اين اقوام ، طغيان طبيعت عليه آنها بود. اين عكس العمل طغيان خود آنها بود. چون آنها عليه نظام آفرينش طغيان كردند ، و در مقابل خدا سركشي كردند ، هستي هم عليه آنها طغيان كرد. در زمان ظهور چون مردم عبد هستند و تسليم خدا هستند، طبيعت هم تسليم مردم است و به آنها بركاتش را مي دهد. طبيعت لشكر خداست . ما سعي كنيم كه رام خدا باشيم تا بركات از آسمان و زمين بيايد . سوال – در مورد اعتقادات توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – تفاوتي كه سوال شب اول قبر با سوالات اولين موقف قيامت دارد اين است كه سوال شب اول قبر در برزخ از كليات عقايد است يعني از اصل وجود خدا ، نبوت ،امامت. اما در قيامت سوالات جزئي تر است . مثلا اگر شما خدا را قبول داشتي ، آيا خدا را بعنوان رزاق قبول داشتي يا رزاق را كس ديگري مي دانستي . يعني اعتقادات ريز مي شود. استاندارد يك مومن اين است كه خدا را در عالم همه كاره ، شفا دهنده،رزاق ،حكيم ، رب و ... بداند. ما معمولا اين ها را مي دانيم ولي به آنها عمل نمي كنيم .
ص: 993
حديث عنوان بصري براي اين است كه دانسته ها و ذهنيات وارد قلب ما بشود و با تمام جان بپذيريم كه خدا مالك است. دانستن كفايت نمي كند. در اعتقادات زباني ، وقتي زبان از كار مي افتد، آن اعتقادات هم از كار مي افتد . اعتقادات ذهني هم درهنگام مرگ بخاطر هول مرگ كار نمي كند. پس در آنجا ملكات و جان انسان است كه مي ماند . اينكه ما مي دانيم خدا رزاق و شفا دهنده است ،بايد وارد قلب ما بشود . ما بايد حرف خدا را از پيامبر بپذيريم و آنرا تصديق كنيم ، بعد از پيامبر بايد حرف معصوميني كه شان پيامبر را دارند بپذيرم . براي اينكه اين اعتقادات قلبي بشود انسان بايد به آن عمل بكند. انسان وقتي خدا را مالك دانست ديگر بخل ندارد. وقتي انسانها خمس و زكات را نمي دهند يعني خودشان را مالك مي دانند و اعتقادات آنها قلبي نمي شود. حديث عنوان بصري شيوه ي قلبي كردن اعتقادات است . البته دستورات ديني ديگر هم هست . ما دستورات صلاح دين را انجام مي دهيم كه اعتقادات مان محكم بشود. اگر اعتقادات وارد جانمان بشود و آنرا بپذيريم و در قلب ما نفوذ بكند، در قيامت مي توانيم از موقف اعتقادات عبور كنيم . اعتقاداتي كه وارد جان انسان مي شود نبايد شرك آلود باشد . يعني اعتقاداتي كه مربوط به فرهنگ دين نيست وارد وجود انسان نشده باشد . ممكن است كه اعتقادات انسان طوري باشد كه رگه هاي شرك يا خرافات در آن وجود داشته باشد . شاهرگ حيات همه ي
ص: 994
اعتقادات ولايت است كه درموقف اول از آن سوال مي كنند . ما كتاب الهي و وحي را مستقيم از خدا نگرفته ايم بلكه يك انسان معصومي آنها را گرفته و به ما رسانده است . اگر ما بخواهيم به خدا متصل بشويم بايد تسليم او باشيم و او را بپذيريم . باب رسيدن به خدا، معصوم است ، بعد از پيامبر اولياء الهي هستند يعني كساني كه خصوصيات پيامبر را دارند ، كتاب خدا را تبيين مي كنند ، دين خدا را تشريع و از انحراف آن جلوگيري مي كنند و دين خدا را اجرا مي كنند . پس بعد از پيامبر بايداعتقاد به اوليا الهي باشد . در روايات داريم كه از مسئله ي ولايت سوال مي شود . در سوره صافات آيه 24 داريم : آنها را نگه داريد تا از آنها سوال بشود . رواياتي داريم كه از ولايت اميرالمومنين سوال مي كنند . يعني از ميزان ولايت پذيري سوال مي كنند . در سوره تكاثر آيه آخر مي فرمايد : خدا در قيامت از نعمت مي پرسد . رواياتي داريم كه مهمترين نعمت، ولايت اهل بيت است . اگر اين نعمت نبود شما راهي به خدا نداشتيد . شيطان مي خواست بدون سجده به آدم معصوم ،به مقاماتي برسد ولي نرسد با آن همه عباداتي كه داشت. پس ما بدون اهل بيت به بهشت نمي رسيم . پيامبر فرمود : وقتي بهشتي ها مي خواهد وارد بهشت بشوند ، كوبه ي بهشت از ياقوت سرخ است و روي صفحه ي طلا مي خورد و طنين آن يا علي است .
ص: 995
علامه طباطبايي فرمود : وقتي شما در خانه اي را مي زنيد ، صاحب خانه را صدا مي زنيد ، صاحب بهشت علي و اولاد او هستند . در جلد هفتم بحارالانوار از پيامبر روايتي داريم : حضرت زهرا وارد صحنه ي محشر مي شود و تلاطمي بر جمعيت محشر وارد مي شود . خطاب مي رسد : چشم هايتان را ببنديد فاطمه مي خواهد عبور كند . (اين خطاب ،خطاب تكليفي نيست بلكه خطاب واقعي است يعني چشم ها فرو بيفتيد . زيرا چهره ملكوتي حضرت زهرا مي خواهد بروز بكند و هر چشم بهشتي در هر مرتبه اي نمي تواند آنرا ببيند) حضرت فاطمه در عرش الهي ظهور پيدا مي كند . حضرت پيراهن اباعبدالله را بلند مي كند و از دشمنان و ظالمين اهل بيت شكايت مي كند و بعد شروع به شفاعت انسانها مي كند مثل مرغي كه از زمين دانه جمع مي كند تمام محبين و دوستان اهل بيت را جمع مي كند . جز عده ي قليلي كه فقط به درد جهنم مي خورند همه را به سمت بهشت مي برند و در آنجا همه دعا مي كنند كه اي كاش از فاطميون بودند . بعد از موقف اعتقادات موقف عمل است كه اولين آن نماز است . انشاء الله كه ما بتوانيم زير سايه ي اهل بيت ،اعتقادات و اعمال مان را از اين مواقف عبور بدهيم .
90/1/20 سوال – در مورد مواقف روز قيامت توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – مواقف و ايستگاههاي براي بازرسي در صراط هست كه تعداد آنها پنجاه موقف است . امام صادق (ع)
ص: 996
فرمودند : در قيامت پنجاه موقف است . شيخ صدوق مي گويد كه اين مواقف تكاليفي است كه بر دوش ما بوده است كه بايد آنرا در صراط دنيا انجام مي داديم ،در واقع لوازم بندگي بوده است . در آنجا اعمال ما را بررسي مي كنند كه ما آنرا درست انجام داده ايم يا خير . در مورد ترتيب مواقف ،ما روايت صحيحي نداريم . البته اين مهم نيست . مهم اين است كه همه ي اينها بررسي مي شود. از روايات اين طور برمي آيد كه اولين موقف بر صراط ،بررسي اعتقادات حقي است كه بايد يك مومن يا انسان داشته باشد . در روايت داريم : از توحيد ،نبوت و ولايت اميرالمومنين سوال مي شود. پس ما بايد اعتقادات مان را با خودمان به قيامت ببريم و درضمن بايد اعتقادات صحيح باشد . و همراه با اعتقادات شرك آلود نباشد . در روايت داريم : ايمانها دوجور است بعضي از ايمان ها عاريه اي است يعني موقت است و با جان ما عجين نشده است . امام حسين (ع) مي فرمايد : نبايد دين به زبان باشد . وقتي هنگام مرگ زبان از كار بيفتد ،ايماني هم كه بر سرزبان بوده است از كار مي افتد و جان انسان بدون ايمان خواهد رفت . هنگام مرگ كم كم باطن انسان آشكار مي شود و انسان ديگر ملاحظه ي اطرافيان را نمي كند . اگرانسان جان شرك آلودي داشته باشد ، خودش را نشان مي دهد. در خواب انسان ملاحظه ي بيرون را نمي كند .انسان تا وقتي بيدار است ، ملاحظه مي
ص: 997
كند كه خودش را بيرون نريزد . در خواب روانكاوها با استفاده از هيپنوتيسم سعي مي كنند كه درون فرد را بفهمند . در مرحله ي مرگ ، انسان آنچه دردلش است بيرون مي ريزد . كساني كه ايمان شان سطحي بوده و با خدا زندگي نكرده اند ، كفر بيرون بريزد . پيامبر بر بالين شخص محتضري بود ، پيامبر اشهدان لااله الاالله را بر او تلقين كرد ولي او گفت كه من اين ذكر را نمي گويم و از آن بيزار هستم. و در همين حال هم از دنيا رفت . پيامبر از همسر او سوال كرد كه او عادت به چه گناهي داشت كه دچار سوء عاقبت شد ؟ همسرش گفت: او مشروب خوار بود . زمان انجام گناه ، انسان تحت ولايت خدا نيست . انسان در حين گناه تحت ولايت ابليس است . در روايت داريم : شخص هنگامي كه در حال انجام دادن فحشاء و دزدي است ، ايمان ندارد . عادت بر گناه هويتي براي انسان مي سازد كه تحت ولايت شيطان بودن براي او تثبيت مي شود و ايمان از او سلب مي شود .البته اينها قابل جبران و توبه است .اگر كسي با همين حالت وعدم اعتقاد درست بميرد ،دچار سوء عاقبت مي شود.در كتاب منازل الآخرة ، محدث قمي ، از فضيل عياض نقل كرده است كه او بر بالين يكي از شاگردانش سوره ي يس را خواند و شاگردش گفت : نحوان و او هم نخواند . بعد او تلقين اعتقادات را به او گفت . او گفت : من بيزار هستم و در
ص: 998
همين حال از دنيا رفت . فضيل شاگردش را خواب ديد كه در عذاب است و از او پرسيد : تو بهترين شاگرد من بودي ،چرا اين طورشدي ؟ او گفت : من مبتلا به سه گناه بودم : سخن چيني ،حسادت و مشروب خواري ( البته ابتداي آن بخاطر مداوا بوده است .خدا مي فرمايد كه ما مداوا را در شراب قرار نداديم.) انساني كه در زندگي با خدا بوده است و از صميم قلب خدا را دوست دارد . در آخر الزمان ، بعضي از افراد در اعمال كم مي آورند . و بخاطر همين خدا تخفيف داده است و مي فرمايد كه هر كس در آخرالزمان يك دهم اعمال را بجا بياورد اهل نجات است ولي در اعتقادات تخفيف داده نشده است زيرا اعتقادات قلبي است و سختي ندارد. در عمل بخاطر ضرورت هاي بيروني ، ممكن است مشكلاتي پيدا بشود البته ما نبايد تصميم بر بي ديني داشته باشيم . در اعتقاد قلبي ،ما مي توانيم عميقا پايبند باشيم و تخفيف داده نشده است . ما بايد اعتقادات مان را محكم بكنيم . شخصي كه در دنيا و حوادث سخت زندگي صراط مستقيم بندگي را از دست نداده و از چارچوب دين بيرون نرفته است ، اين شخص مي تواند براحتي در سختي هاي صراط آخرت جلو برود. رئيس بيمارستاني كه علامه طباطبايي درآخر عمرشان در آنجا بستري بودند نقل مي كردند : ايشان حافظه اش را از دست داده بود و اصطلاحات ديني و علمي را به ياد نداشت اما نزديكان ايشان نقل مي كنند كه در ده روز آخر
ص: 999
زبان ايشان دائم حركت مي كرد و با حضرت حق تكلم مي كرد .اينها اعتقادات را تا دم مرگ فراموش نكردند و اعتقادات هم آنها را در سفر آخرت نگه مي دارد . آيت الله بهجت مي فرمودند : اگر صراط آخرت از همين دنيا شروع مي شود ( كه از همين دنيا هم شروع مي شود) دعاي غريق را زياد بخوانيد كه در اين صراط ثابت قدم بمايند . در دعاي غريق امام صادق مي فرمايد : ياالله يا رحمن يا رحيم يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دينك مهم اين است كه ايمان قلبي تثبيت بشود. پيامبر به اصحاب شان فرمودند كه اگر شما كه من را مي بينيد و سوالات تان را از من مي پرسيد ،از اعمال يك دهم كم بگذاريد، در هلاكت هستيد ولي در آخرالزمان كساني كه به يك دهم عمل كنند اهل نجات هستند. اين براي كسي است كه هم و غم ديني اش را حفظ كرده است ولي مقتضيات زمان دست و پاي او را بسته است و او را مجبور مي كند . مثلا ممكن است كه فرد در مجلسي رفته باشد و ناخودآگاه با گناهي روبرو بشود و نتواند وظيفه ي خودش را انجام بدهد ولي در اعتقادات كسي جلوي او را نمي گيرد .تثبيت عقايد با آموختن خوب است ولي آنها عقل را قانع مي كند ولي اگر انسان مي خواهد اعتقادات به جانش رسوخ كند بايد به آنها عمل بكند . فقط علمي ياد گرفتن در مورد خدا خوب است ولي اين نمي تواند انسان را نگه دارد . در صراط مستقيم بودن
ص: 1000
يعني بندگي كردن . شيطان اطلاعات ديني زيادي دارد . در واقع شيطنت شيطان كار مي كند نه عقل او. اعتقادات شيطان در جانش رسوخ نكرده است . امام صادق (ع) حديثي بنام عنوان بصري در بحارالانوار داريم كه بندگي را تعريف مي كند و دستور بندگي را مي دهد . سيد علي قاضي به شاگردانش توصيه مي كرد كه اين حديث را همراه داشته باشند و در هفته دو بار آنرا بخوانند و خودشان را با آن تطبيق بدهند . ما بايد دنبال اين دستور العمل ها باشيم . بعضي ها دعاهايي از اهل بيت مي گويند كه از آنها وارد نشده است و سنديت ندارد مثل . دعاي شش قفل يا گنج العرش . بعضي ها دنبال دعاهاي عجيب هستند كه نه از خدا هست نه از پيامبر . شخصي خدمت امام مي رسد و از ايشان علم مي خواهد . امام مي فرمايد: اين باور قلبي (علم حقيقي ) با آموختن نيست . اين نوري است كه بايد خدا در قلب انسان بگذارد، . (در روايت داريم : معرفت كار خداست.) اگر تو اين علم را مي خواهي بايد زمينه اش را فراهم كني ، در ابتدا دنبال بندگي در خودت باشد و به علم عمل كن .امام صادق (ع) از كوچه اي رد مي شد و ديد كه صداي ساز و آواز مطرب مي آيد . امام از خادم پرسيد كه صاحب خانه عبد است يا آزاد است . خادم گفت : او آزاد است .امام فرمود كه او آزاد است كه هر كاري مي خواهد مي كند و اگر عبد
ص: 1001
بود اين كارها را نمي كرد . با شنيدن اين صحبت ها ، صاحب خانه پابرهنه به دنبال حضرت دويد و توبه كرد كه به او بُشر حافي مي گويند يعني بشر پابرهنه . ما بايد عبد بودن را در خودمان جستجو كنيم. آيا بندگي ما تا زماني است كه ميل ما است ؟ يا تا زمان راحتي ما است ؟ يا تا زماني است كه ما حال داريم بندگي مي كنيم و بنده ي خودمان هستيم ؟ بندگي خدا حد و اندازه ندارد . وقتي دستور از طرف خدا باشد فرقي نمي كند كه من حال داشته باشم يا نداشته باشم . امام فرمود : اگر به علم عمل بكني نورت زياد مي شود از خدا بخواه كه به تو بفهماند و خدا به تو مي فهماند . آن فرد پرسيد بندگي چيست كه من در خودم پيدا بكنم ؟ امام فرمود : بندگي سه ركن دارد : ركن اول بندگي اين است كه بنده سرمايه ها و امكانات را از خدا مي داند ( اگر علم ، زيبايي و قدرتي به تو دادند بدان كه از خداست نشانه ي اينكه اين سرمايه ها براي تو نيست اين است كه ما در زمان پيري خيلي از سرمايه ها را از دست مي دهيم . اگر ما ركن اول عبوديت را بدانيم و امانت هاي خدا را در در راه غير خدا خرج نكنيم و در مسير خدا بكار ببريم ، اگر ما اين را باور كنيم )، آن گاه بخشيدن سرمايه ها در راه خدا آسان مي شود . اگر انسان سرمايه ها را
ص: 1002
براي خدا بداند براحتي سرمايه ها را مي دهد . ندادن خمس يعني اينكه يك پنجم زندگي شما غصبي است و مال تو نيست و سهم امام است . يكي از بزرگان قم مي فرمود : به فردي گفتيم كه وصيت كن ، او گفت : خمس مُد نيست ، اگر من مردم ورثه زكات ندهد، اگر من زنده ماندم خودم يك كاري مي كنم . او از دنيا رفت و وارثان خسم و زكات نداندو بر گردن او ماند . ركن دوم عبوديت اين است كه شخص براي خودش تدبير و تقدير نكند . بگذاريد كه مديريت زندگي او را بعهده بگيرد . خدا از ما به ما مهربانتر است .ما بايد بندگي بكنيم و نتيجه را به خدا بسپاريم . يكي از بزرگان نقل مي كرد كه استاد من در زندان غصه مي خورد و در رنج بود ، حتي بدنش هم به عفونت افتاده بود ،او در زندان قرآن مي خواند : اگر در دنيا دو تا خدا باشد دنيا فاسد مي شود، من ديدم كه در من ، دوتا خدا حكومت مي كند يكي خود خدا و يكي خداي خودم . من خودم را كنار كشيدم و همه را به خدا سپرددم . بعد از آن چنان خوشي براي من پيش آمد كه باورم نمي شد و راحت بودم . سوال – آيات ابتدايي سوره ي تحريم را توضيح بفرماييد . پاسخ – آيه شش مي فرمايد: اي مومنين هم خودتان و هم اهل خانواده تان را از آتش جهنمي حفظ بكنيد كه هيزم آن خود مردم و سنگ ها است
ص: 1003
و در آتش جهنم ملائك سخت گيري هستند و تخلف و نافرماني ندارند و دستورات خدا را انجام مي دهند و ظلم نمي كنند. هيزم آنجا وجود خارجي ندارد كه انسان را در آن آتش بيندازند بلكه آتش از وجود خود انسان است . سنگ همان بت ها هستند ولي بعضي ها مي گويند كه منظور قلب هايي است كه مثل سنگ شده است . يعني ظاهر و باطن انسان مي سوزد .در دنيا ، آتش جسم را مي سوزاند ولي روح را نمي سوزاند . آتش جهنم دل را مي سوزاند . بقول قرآن آتش جهنم ، روح را مي سوزاند . يعني هم جسم مي سوزد و هم دلهاي سنگي . در روايات داريم كه وقتي اين آيه نازل شد ، پيامبر ديد شخصي كنار مسجد گريه مي كند . پيامبر پرسيد چرا گريه مي كني ؟ فرد گفت كه من چطور مي توانم خانواده ام را از آتش جهنم حفظ بكنم ؟ پيامبر فرمود : تو كار خودت را بكن ،امر به معروف و نهي از منكر بكن و اگر كسي گوش نداد بار مسئوليت از دوش تو برداشته خواهد شد . روايت داريم : اگر كسي در خانه تذكر بدهد كه مواظب نماز و روزهتان باشد ، اگر خانواده اطاعت تو را كردندتو وظيفه ات را انجام داده اي و اگر اطاعت تو را نكردند به گردن تو نيست. سوال – در مورد حديث عنوان بصري از امام صادق (ع) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – اين حديث اقتضائات بندگي است . اگر كسي مي خواهد در عمل مومن باشد و با دستورات
ص: 1004
خدا و ائمه زندگي كرد دين در قلب او تثبت مي شود و اين فرد در مواقف مشكل ندارد . و موقف عقايد را براحتي مي گذراند . امام صادق فرمود : بندگي سه ركن دارد : اول اينكه سرمايه ها را از خدا بدان و تو آنرا كسب نكرده اي و براحتي در راه خدا خرج كن ، دوم اينكه مديريت را به خدا بسپار و درگير قضا نشو . تو بندگي بكن و نتيجه را به خدا بسپار زيرا خدا از تو به تو دلسوز تر و آگاه تر است ، ركن سوم بندگي اين است كه مشغوليت بنده اين است كه آيا دائم امر خدا را انجام بدهيد يا ندهد ،خدايي كه دائم رب است آيا من دائم بنده هستم ؟ شخصي كه مي خواهد بنده باشد و ايمانش در قلبش تثبيت بشود ، دائم مراقب دستورات ديني است و از ديگران هم خجالت نمي كشند. اگر شما به روي كسي كه دارد غيبت مي كند بخندي خدا ناراحت مي شود ولي اگر به مردم نخندي ، بنده ي خدا ناراحت مي شود. نتيجه ي ركن سوم اين است كه چنني شخصي دنبال اين نيست كه دل ديگران را به خودش جلب كند يا فخرفروشي كند زيرا دستورات الهي براي او مهم است . چنين كسي عبد مي شود و نمونه ي اعلي عبويت مي شود . وقتي از پيامبر مي پريند كه تو كه هستي ؟ مي فرمايد : بنده ام ، پسر بنده ات . يعني خدا همه كاره است و ما فقط بنده هستيم . درويشي به يكي از
ص: 1005
شاه هاي قاجار احترام نكرد و شاه ناراحت شد ، درويش گفت كه مگر تو كه هستي ؟ شاه گفت : من شاه هستم . درويش گفت : بعد چه مي شوي ؟ شاه گفت : هيچي . درويش گفت كه من از الان هيچي هستم ، تو مي خواهي بعدا هيچي بشوي . مرحوم شيخ مرتضي انصاري مادري داشت كه بسيار متدين بود . ايشان براي ديدن پسرش از شوشتر به نجف رفته بود. زن هاي نجف به او خيلي احترام كردند . او از پسرش كه چرا خانم ها دست من را مي بوسند و احترام مي كنند ؟ شيخ گفت : زيرا شما نماز شب مي خواني . مادر گفت : خيلي ها نماز شب مي خوانيد . شيخ گفت : زيرا شما زياد به زيارت مي رويد . باز مادرش اين را قبول نكرد . شيخ گفت : آنها بخاطر من به شما احترام مي گذارند . مادر به او گفت : مرتضي ، مگر تو كي هستي ؟ اگر انسان باور بكند كه همه كاره خداست ، مي فهمد كه شان انسان بندگي است . ما بايد نوع نگاه مان را اصلاح بكنيم. امام صادق (ع) مي فرمايد : در آخرالزمان كه كار بر شما سخت مي شود دعاي غريق را زياد بخوانيد : ياالله يا رحمن يا رحيم يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دينك.
برنامه سمت خدا موضوع برنامه: يادي از امام عصر(عليه السلام) كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين عالي تاريخ پخش: 25/12/92 بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين بفرماييد فروردين شود اسفندهاي ما ***
ص: 1006
نه بر لب بلكه در دل گل كند لبخندهاي ما بفرماييد هر چيزي همان باشد كه مي خواهد *** همان يعني نه مانند من و مانندهاي ما سر مويي اگر با عاشقان داري سر ياري *** بيافشان زلف و مشكن حلقه ي پيوندهاي ما ببالايت قسم سرو و صنوبر با تو مي بالند *** بيا تا راست باشد عاقبت سوگندهاي ما شب و روز از تو مي گوييم و مي گويند كاري كن *** كه مي بينم بگيرد جاي مي گويندهاي ما نمي دانم كجايي يا كي اي آنقدر مي دانم *** كه مي آيي كه بگشايي گره از بندهاي ما بفرماييد فردا زودتر فردا شود امروز*** همين حالا بيايد وعده ي آينده هاي ما «اللهم عجل لوليك الفرج» آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان. دوستان خوب و گرامي. خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ما. آرزو مي كنم در هر كجا كه هستيد تنتان سالم باشد و قلبتان سليم و خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. افتخار داريم كه برنامه ي امروز را با حضور حاج آقاي عالي تقديم نگاه شما كنيم. سلام عليكم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد. حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي دوستان بزرگوار سلام و عرض ادب دارم و همچنين تسليت عرض مي كنم ايام شهادت ام الائمه، حضرت زهرا(س) را خدمت امام زمان(ع) و همه ي دوستان بيننده. آقاي شريعتي: انشاءالله عزاداري هاي همه ي بيننده هاي خوبمان هم قبول باشد. انشاءالله شفاعت حضرت زهرا(س) شامل حال همه ي ما شود. خوشحاليم كه روزهاي يكشنبه ما مزين و منور است به نام حضرت ولي عصر(عج). بحثي را كه هفته ي گذشته حاج آقاي عالي ارائه
ص: 1007
كردند بحث بسيار مفيد و خوبي بود و خيلي هم مورد استقبال دوستان بيننده ما قرار گرفت. خيلي ها منتظر هستند كه بحث امروز شما را بشنوند كه ادامه ي بحث جلسه ي گذشته است. حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. خصوصيات و ويژگي هاي حضرت وليعصر(ع) را بنا بود كه مطرح كنيم و اولين خصوصيت و ويژگي اين بزرگوار كه هر حجتي از حجت هاي الهي بايد اين ويژگي را داشته باشد، حيات، زنده بودن و حاضر بودن در زمين... اين ويژگي بود كه اين را بررسي مي كرديم كه امام عصر(ع)، بنابر عقيده ي ما شيعيان و بر خلاف ديدگاه هايي كه ساير اديان و مذاهب دارند، بايد زنده باشند. ما امام زمان را زنده و حي مي دانيم كه در بين ما زندگي مي كند. ديدگاهي كه، مكتب اهلبيت نسبت به وليعصر(ع)، ديدگاهي كه ما شيعيان نسبت به امام زمان(ع) داريم، حضرت را خيلي ملموس و عيني در بين خودمان مي دانيم، آنچنان كه هر روز صبح با سلام به حضرت شروع مي كنيم. با عهد بستن با حضرت شروع مي كنيم كه «اللَّهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَبِيحَةِ يَوْمِي هَذَا وَ مَا عِشْتُ مِنْ أَيَّامِي عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَيْعَةً» (بحارالانوار/ج53/ص95) خدايا من امروز صبح تا هروقت كه زنده هستم، با او عهد مي بندم. هر روز صبحمان را با دعا براي سلامتي حضرت، براي سلامتي ايشان، يعني هست و حضور دارد. يا صدقه دادن. مرحوم سيد بن طاووس در سفارش هايش به پسرش مي گويد: محمدم! صبح به صبح دعا براي سلامتي حضرت و صدقه را فراموش نكني. مقدم بر صدقه دادن براي خودت و فرزندانت و عزيزانت براي حضرت صدقه اي بده و دعا كن،
ص: 1008
تا او به تو توجه كند و با احسان او روز تو، روز با بركتي باشد. ما نگاهمان و ديدمان به حضرت آنچنان عيني هست كه اگر يك مشكلي داشته باشيم، عريضه مي نويسيم و بر امام زمان(ع) عرض حال مي كنيم. دردهايمان را به او مي گوييم. كه در مباحث بعد بحث عريضه نويسي و آدابي كه دارد را مي گويم. يعني اينقدر ما او را نزديك مي بينيم و در كنار خودمان حس مي كنيم كه مشكلات و عرض حال خودمان را به حضرت ارائه مي دهيم و اين بركاتي دارد كه عرض خواهم كرد. وقتي شما اينقدر حضرت را نزديك مي بيني كه در كنارت دارد زندگي مي كند، چه بركات و آثاري در زندگي ات دارد. به هر حال اين ديدگاهي است كه ما نسبت به امام زمان(ع) داريم. اينكه شما نگاه كنيد يك كسي آرزوي ديدن حضرت را دارد. يعني حضرت را در همين جهان مي بيند. مي داند كه مي گويد: «اللَّهُمَّ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَة» خدايا او را به من نشان بده. و بسياري از افراد با عظمت، موثق، راستگو، به هر حال در طول تاريخ بودند كه خدمت حضرت رسيدند و جزئيات شمايل حضرت و سيماي مبارك امام زمان(ع) را نقل كردند. چشمش چطور بود؟ ابروهايش چطور بود؟ صورت مباركش چطور بود؟ قد و قامتش چطور بود؟ چه لباسي تنش بود؟ ما حضرت را اينطور ملموس، عيني، در كنار خودمان و نزديك و حي و حاضر مي بينيم. در بين ما حضور دارد. ولو ظهور ندارد، شناخته شده نيست ولي حضور دارد و در بين ما زندگي مي كند. دلايل متعددي بر اين مسأله داريم. من تقاضا مي كنم دوستان اهلبيت، دوستان بزرگوار، مؤمنين،
ص: 1009
مسلمانان خوب ما، البته يك تعداد نسبتاً زيادي از علماي اهل سنت هم قائل هستند بر اينكه موعود زنده است. شايد حدود هفتاد نفر از آنها، كه آيت الله صافي گلپايگاني در كتاب «منتخب الاثر» اسامي آنها و كتبشان را نوشتند. ولو اكثر علماي اهل سنت هم قائل هستند او هنوز به دنيا نيامده است. منجي در آخرالزمان به دنيا خواهد آمد، ولي يك تعداد آنها هم همين عقيده ي ما شيعيان را دارند كه حي است و زنده است و در بين ما دارد زندگي مي كند. دلايل ما هم دلايل عقلي و هم نقلي است. من فقط به همان مقدار كه در ذهن دوستان بماند و به هر حال اعتقاد راسخي نسبت به اين مطلب پيدا كنند عرض كنم. اولين دليل اين است كه ما امام را حجت الله، خليفة الله و انسان كامل مي دانيم. نه صرفاً يك رهبر سياسي و حاكم بر جهان. صرفاً براي اين نمي آيد. حضرت خليفة الله و انسان كامل است. و او كسي است كه عبد مطلق خداست و حق بندگي خدا را بر جاي مي آورد. هدف آفرينش خدا را او تأمين مي كند. ببينيد خدا عالم را براي شيطنت نيافريد. عالم را براي فسق و فجور، براي فساد و خونريزي نيافريد. براي اين چيزها كه عالم را نيافريد. عالم دنيا را آفريد تا بندگي او، همانطور كه «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ» (ذاريات/56) تا بندگي صورت بگيرد و در آن بندگي رشد صورت مي گيرد و آن كسي كه بندگي كامل خدا را مي كند، انسان كامل است. خليفة الله است. او كامل ترين بندگي را مي كند. پس ببينيد هدف
ص: 1010
آفرينش اوست كه در رأس همه او هست كه بندگي خدا را برجاي مي آورد. بقيه بندگي هايشان آنچنان كامل نيستند كه حق بندگي را بر جاي آورند. پس بنابراين اگر خدا به اين عالم عنايتي مي كند به واسطه ي اين هست كه او در اين عالم وجود دارد، در عالم دنيا. يعني هدفش تأمين است. اگر حجت خدا و خليفه ي خدا در اين دنيا نبود، آفرينش اين دنيا ديگر لغو است. چون آن هدف تأمين نشده است. آن هدف الهي كه بندگي كاملي باشد، تأمين نشده است. بنابراين اگر عنايتي به اين عالم مي شود به يمن او است. «بيمنه رزق الوراء» كه در دعاي عديله آمده است، « و بوجوده ثبتت الارض و السماء» (مفاتيح الجنان، دعاي عديله) اين همان مطلب است. امام سجاد(ع) فرمود: «بِنَا يُنَزِّلُ الْغَيْثَ» (بحارالانوار/ج23/ص5) به واسطه ي ما بود كه خدا باران را فرستاد. «وَ بِنَا يَنْشُرُ الرَّحْمَة» رحمت را نشر داد «وَ يُخْرِجُ بَرَكَاتِ الْأَرْض» و بركات زمين را خارج كرد. ببينيد شما نگاه كنيد ما در رواياتمان داريم، گاهي مواقع به واسطه ي يك مؤمن بركاتي و عنايات خدا در زمين سرازير مي شود و بلاهايي دفع مي شود. روايت در اصول كافي هست كه امام صادق (ع) فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لَيَدْفَعُ بِمَنْ يُصَلِّي مِنْ شِيعَتِنَا عَمَّنْ لَا يُصَلِّي مِنْ شِيعَتِنَا» (كافي/ج2/ص451) خدا به واسطه ي آن شيعه ي نمازگزار، آن مؤمن نمازگزار بلا را از آنهايي كه نماز نمي خوانند دفع مي كند. «وَ لَوْ أَجْمَعُوا عَلَى تَرْكِ الصَّلَاةِ» اگر همه بي نماز بودند، «لَهَلَكُوا» هلاك مي شدند. «وَ إِنَّ اللَّهَ لَيَدْفَعُ بِمَنْ يُزَكِّي مِنْ شِيعَتِنَا عَمَّنْ لَا يُزَكِّي» خدا به واسطه ي آن مؤمني كه زكات مي دهد بلا را
ص: 1011
از مؤمني كه زكات نمي دهد هم دفع مي كند. و او بايد خيلي بلاها سرش بيايد. اگر همه بي زكات بودند، بر همه بلا نازل مي شد. يعني به واسطه ي آن مؤمني كه اهل عمل است ديگران هم روزي مي خورند، به ديگران هم بركاتي مي رسد و بلاهايي دفع مي شود. حالا اگر يك مؤمن اين چنين است كه منشأ خير شده و دفع بلا از ديگران مي كند، انسان كامل و خليفة الله كه مؤمن ترين انسان در عالم وجود است، او چطور؟ قطعاً به واسطه ي او بركات نازل مي شود. پس خداوند متعال به واسطه ي او بر عالم نظر مي كند. در قم يك قبرستاني نزديك حرم حضرت معصومه(س) هست به نام قبرستان شيخان، معروف است و قمي ها مي دانند. يك قبر بسيار با فضيلتي آنجا هست كه قبَه و بارگاهي دارد و محل زيارت است، قبر يكي از اصحاب امام رضا و امام جواد(ع) به نام زكريا بن آدم كه اين بزرگوار به قدري با فضيلت و با جلالت بوده كه در روايت دارد كه امام رضا(ع) شبي را با او يك بحث علمي داشت تا طلوع فجر. كه مرحوم محدث قمي در كتاب منتهي الآمال مي گويد: ظاهر اين روايت كه تا طلوع فجر موقع نماز صبح با هم بحث علمي داشتند، نشان مي دهد كه امام رضا(ع) نافله ي شبشان را آن شب نخواند. يعني چقدر مباحث مهمي و انتقال اسرار الهي به او بوده كه حضرت مهمتر دانستند كه ظاهر اين روايت اين هست كه تا طلوع فجر بحث علمي مي كردند. مي خواهم عظمت اين شخص را بگويم. ايشان يك مرتبه به امام رضا(ع) عرض كرد كه آقا من مي خواهم از قم بروم.
ص: 1012
بعضي از كساني كه دور و بر ما هستند، آدم هاي اهلي نيستند. امام رضا(ع) فرمودند: اين كار را نكن. به واسطه ي تو بلا از قم دفع مي شود. همانطور كه به واسطه ي پدرم موسي بن جعفر بلا از بغداد دفع شد. ببينيد يك مؤمن چه مقامي مي تواند پيدا كند كه امام رضا
(ع) به آن فرد، از معصومين كه نبود، يكي از اصحاب و شاگردانشان بود. فرمود: به واسطه ي تو بلا دفع مي شود. به واسطه ي تو بركات نازل مي شود. خدا آيت الله كوهستاني را رحمت كند. بين ساري و بهشهر، يك منطقه اي به نام كوهستان است، من رفته بودم. جايي هست كه هنوز هم مدرسه ي آيت الله كوهستاني هست. مرحوم آيت الله كوهستاني سال 56 تقريباً مرحوم شدند. ايشان فوق العاده بود. مرحوم آيت الله مرعشي نجفي راجع به ايشان مي گفت: لنگر زمين! باعث امنيت و امان مي شود. در يك منطقه اي، در يك سرزميني، در يك بلادي، در حوزه اي كه خودشان هستند. خوب ببينيد آدم هاي مؤمن وقتي به چنين مقاماتي مي رسند كه خدا به واسطه ي آنها عناياتي مي كند تا چه رسد به خليفة الله! پس بنابراين يك دليل بر اينكه ما مي گوييم: حجت خدا و امام عصر(ع) زنده است، اين است كه او انسان كاملي است كه عبوديت و بندگي را كه هدف آفرينش است محقق مي كند. دليل دوم اينكه خداوند متعال فيضش را كه به اين عالم مي دهد از طريق اسباب مي دهد. «أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَاب» (كافي/ج1/ص183) خدا كار را با اسباب مي كند. يعني فيضي اگر به اين عالم مي رساند اول به آن كسي مي رسد كه در وجود از همه كاملتر است.
ص: 1013
او مي گيرد بعد او به مرتبه ي پايين مي دهد. به مرتبه ي پايين، به مرتبه ي پايين، يك نظام طولي برقرار هست. يك نظام اسباب و مسببي و علت و معلولي برقرار هست. طبيعتاً فيض خداوند متعال، هر فيضي حيات باشد، موت باشد، رزق باشد، علم باشد، هدايت باشد، شفا باشد، هر فيضي، اول به آن كاملترين وجود مي رسد و كاملترين وجود در اين عالم انسان كامل است، خليفة الله است. قطعاً او بي واسطه از خود خداوند متعال مي گيرد و بعد ديگر او اين فيض و رحمت را تقسيم مي كند. يكي از كنيه هاي پيغمبر ابوالقاسم بود كه در معراج در روايت هست وقتي كه آنجايي رسيد كه با خداوند متعال خلوت كرد پروردگار عالم فرمود و بعد ديگر صحبت ها تمام شد. فرمود: «يَا أَبَا الْقَاسِمِ امْضِ هَادِياً مَهْدِيّا» (بحارالانوار/ج18/ص315) ديگر برو. برگرد در حالي كه هم هدايت شده هستي، هم هدايت كننده ي ديگران. پيغمبر وقتي كه در مرتبه ي پايين تري آمد و به جبرئيل مصادف شد، داستان گفتگوي خودش با خداي متعال را و اينكه با خطاب ابوالقاسم خدا به او خطاب كرد، اين را مطرح كرد. جبرئيل عرض كرد يا رسول الله! نپرسيدي براي چه خداوند متعال به شما ابوالقاسم گفت؟ پيغمبر فرمود: من از عظمت پروردگار عالم حيا كردم كه ديگر حرفي بزنم و بپرسم. همانجا خطاب رسيد اي رسول ما! به تو ابوالقاسم گفتيم، «لِأَنَّكَ تَقْسِمُ الرَّحْمَةَ مِنِّي بَيْنَ عِبَادِي» چون تو تقسيم كننده ي رحمت هستي و اين شأن را بعد از پيغمبر خليفة الله بعدي، اين شأن، شأن خليفة الله است كه تقسيم كننده ي فيض است. فقط براي شخص پيغمبر نيست. بعد از او خليفه ي
ص: 1014
بعدي آن انسان كامل، آن عبد مطلقي كه هست كه وصي و جانشين او است. بنابراين دليل ديگر ما كه مي گوييم: خليفة الله، حجت الله و امام عصر زنده است، اين است كه اگر او در زمين نباشد، هيچ فيضي به زمين نمي رسد. اين زمين مي ميرد. مثل روح در پيكره است، كه اگر روح در اين پيكره نباشد، اين بدن ديگر مرده است. اگر او حيات را نگيرد، رزق را نگيرد، علم و شفا و هرچيزي را نگيرد، به عالم دنيا چيزي نمي رسد. «لو لا الحجة لساخة الارض باهلها» او از يك دست از خدا مي گيرد و با يك دست ديگر به اين عالم مي دهد. نه فقط به عالم دنيا، به همه ي عوالم وجود، به ملائكه و تمام موجودات. ولي ما بحثمان در عالم دنيا است كه خود حضرت حضور دارد. آن حياتي كه بعداً حضرت مي دهد، آن يك تربيتي هم خواهد كرد. يعني اين حيات حتي همين حيات ظاهري ما، نه آن حيات طيبه، آن حيات طيبه كه به واسطه ي ظهور حضرت و حكومت حضرت و تحت تربيت قرار گرفتن انسان ها، آن ديگر حد اعلاي حيات است، حيات متعالي است. ولي حتي همين حياتي كه الآن داريم. همين زندگي كه الآن داريم، به يمن اوست. آقاي شريعتي: محبين حضرت يا همه ي عالميان؟ حاج آقاي عالي: هيچ فرقي نمي كند. آن فيضي كه حضرت از خداوند متعال مي گيرد و در عالم پخش مي كند، رحمتي كه مي گيرد، دو نوع است. يك رحمت عام است، يك رحمت خاص است. آن رحمت و فيض عام براي همه ي عالميان است چه او را بشناسند، چه او را نشناسند. چه او را
ص: 1015
قبول داشته باشند، چه او را قبول نداشته باشند؟ مثل خود خداوند متعال كه «يَا مَنْ يُعْطِي مَنْ سَأَلَهُ يَا مَنْ يُعْطِي مَنْ لَمْ يَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ تُحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَة» (بحارالانوار/ج95/ص390) حتي آن كسي كه خدا را نشناسد، و از او چيزي هم نخواهد خدا به او مي دهد. از جنس همان رحمت است. بله يك فيض و رحمت خاص است كه براي آن كساني است كه او را بشناسند، ارتباط برقرار كنند، دستي دراز كنند، آن رحمت خاص گيرشان مي آيد. پس بنابراين دليل دوم ما براي اينكه امام زمان(ع) حيّ است اين است كه در اين زمان او تقسيم كننده ي فيض است و اگر نباشد فيضي به عالم نمي رسد. خدا مرحوم جعفر مجتهدي را رحمت كند. ايشان از اولياي الهي بود. از بندگان صالحي بود، كه در حدود بيست سال قبل زنده بودند. ايشان قم بودند، يك مدتي مشهد بود، قم بود، گاهي در بعضي از شهرهاي ديگر بود. يكي از دوستان ايشان كه زمان دانشجويي اش در آلمان در شهر آخن درس مي خواند، الآن ديگر ايشان دكتر هستند، مي گفت: يك مرتبه من از محل كارم به خانه آمدم، ديدم روي ميز من نامه اي است. برداشتم ديدم جعفر آقا هست كه گفته: احمد جان! اين نامه كه بدست تو رسيد، بيا فلان جا من آنجا هستم. من تعجب كردم، جعفر آقا كجا؟ آلمان كجا؟ آن هم در اين شهر. آن آدرسي هم كه گفته بود بيا، يك جايي بود در حاشيه و حومه ي شهر، يك جاي برف گير و تپه اي بود. خلاصه مي گويد: من رفتم. يك تپه ي برفي بود كه گفتم: چه كنم؟ ديدم از
ص: 1016
بالاي تپه يك صدايي مي آيد كه احمد جان يا علي بگو و بالا بيا! مي گويد: من در آن سرما و برف اين راه را بالا رفتم، رفتم با ايشان روبوسي كردم و ديديم يك كلبه اي است. وارد كلبه شديم، ديديم پيرزني است، يك جواني كه معلوم مي شود تازه از يك بيماري بلند شده است. سلام و عليك كردم گفتم: حاج آقا براي چه اينجا آمديد؟ گفت: كاري بود آمديم و بايد مي آمديم. چند لحظه جعفر آقا بيرون رفت، من به زبان آلماني از آن پيرزن پرسيدم: شما ايشان را مي شناسيد؟ گفت: نه! ولي گمان مي كردم حضرت مسيح است. گفتم: چطور؟ گفت: من سه ماه است كه متوجه شدم، هيچكس را در اين دنيا ندارم، جز اين جوان، اين پسرم! سه ماه است كه متوجه شدم سرطان حنجره دارد و اين سرطان بدخيم هست. وقتي هم رفتيم ديديم كار از كار گذشته و دكترها گفتند: ديگر زمان چنداني از عمر ايشان باقي نمانده است. فقط بايد اميدوار باشيد. مي گويد: تا اينكه دو سه شب پيش ديدم حال او فوق العاده بد شد و من ديدم كه اين پسر را اگر از دست بدهم من هم ديگر از دست مي روم. ديگر كسي را ندارم! التماس كردم به حضرت مريم كه ايشان را شفا بدهد. خيلي گريه كردم. وقتي خوابيدم شب حضرت مريم را در خواب ديدم. حضرت مريم فرمودند: ديگر ايشان عمرش به سر آمده و ديگر از دنيا مي رود. گفتم: خانم فرزند شما مسيح مرده زنده مي كرد. پسر من هنوز زنده است، نمرده است. شما يك عنايتي كنيد. حضرت مريم گفتند: در اين زمان كار دست
ص: 1017
ما نيست. پيغمبر آخرالزمان اسمش محمد بود. او دختري به نام فاطمه داشت و آن دختر يكي از فرزندانش مهدي است كه در اين زمان او همه كاره است. از او بخواه! مي گويد: من از خواب بلند شدم، خيلي در خواب گريه كرده بودم. آن سه اسم در ذهنم ماند. محمد، فاطمه، مهدي! شروع به تكرار كردن كردم. به اسم آخر كه مي رسيدم چون فرموده بود كه كار دست او هست، يك توجه ديگري داشتم. مي گويد: يك مرتبه در كلبه را مي زنم و اين آقا آمد. آمد يك سلامي كرد و سراغ تخت پسر من كه افتاده بود و حالش هم فوق العاده بد بود، دستش را زير كمر او انداخت و يك اسمي برد، اسم چهارمي غير از آن سه اسمي كه در خواب به من ياد داده بود كه بدن من لرزيد و بعد از چند لحظه ديدم پسرم چشمش را باز كرد و كم كم حالش خوب شد و ديگر يواش يواش تا الآن كه خيلي خوب شده و نشسته است وحس مي كنم شفا پيدا كرده است. من به دست و پاي اين آقا افتادم گفتم: شما مسيح هستي. گفت: من مسيح نيستم. گفتم: شما مسيح هستيد. من ديدم كه پسرم را كه مرده بود و شما شفايش داديد. گفت: نه من مسيح نيستم. آن سه اسمي كه به تو ياد دادم، آن اسم سومي چه بود؟ گفتم: مهدي! گفت: من يكي از نوكران او هستم كه مأموريتي دارم بيايم و به هر حال يك شفايي به ايشان بدهم. مي گويد: در همين حين بود كه جعفر آقا از بيرون كلبه داخل شد. وقتي
ص: 1018
وارد شد گفتم: حاج آقا آن اسم چهارمي كه برديد چه بود؟ گفت: احمد جان با يك ياعلي كار را تمام كرديم! چون خيلي ايشان به اميرالمؤمنين علي(ع) علاقه داشت. مقصود اينكه در اين زمان حضرت هست كه شفا، هدايت، عنايت، موت هرچه كه هست تقسيم مي كند. پس اين دومين دليل ما كه حضرت واسطه ي فيض است و به خاطر اين ما او را حي و زنده مي دانيم. سومين دليل از قرآن است. شما سوره ي قدر را ببينيد. سوره ي «انا انزلناه» كه در روايات ما گفته شده سيد دين شما است. آقاي دينتان است. و اين سوره، سوره اي است كه مي شود با آن اثبات كرد حجت خدا زنده است و اين سوره را در نمازهايتان زياد بخواند. سوره ي ولايت است. اين در روايات ما هست. خوب در اين سوره يك آيه اي هست «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ» (قدر/4) تمام ملائكه و روح كه اعظم ملائكه هست، رئيس ملائكه هست در شب قدر پايين مي آيند. اولاً از اين آيه برمي آيد كه شب قدر هر سال هست. استمرار دارد. چون اين به تعبير ادبيات عرب صيغه ي مضارع است. «تَنَزَّلُ» نمي گويد: «تَنَزَّلَ». يعني در زمان پيغمبر فقط ملائكه نازل شدند و تمام شد. نخير! نازل مي شوند. يعني شب قدر استمرار دارد. در روايات هم هست «بل هي علي يوم القيامة» شب قدر تا روز قيامت هست. ثانياً مهم اين است كه اين تعداد ملائكه آن هم با آن مأموريتشان كه مقدرات هركسي را مي آورند «مِنْ كُلِّ أَمْرٍ» هرچيزي را مي آورند. هر چيزي را عرضه مي كنند، ملائكه بر چه كسي وارد مي شوند؟ ملائكه موجودات
ص: 1019
مادي نيستند كه روي زمين بيايند؟ بر روح وارد مي شوند. مگر هر فاسق و فاجري مي تواند، ملائكه مثل جبرئيل و ميكائيل و اينها بر او نازل شوند؟ اين نشان مي دهد كه حجت خدا زنده است. ببينيد ما اين دلايل را اگر داشته باشيم، يعني يكي از راه هايي كه خليفة الله هدف خلقت را تأمين مي كند بايد باشد. دوم اينكه واسطه ي فيض است، بايد باشد. سوم اينكه سوره ي قدر كه مي گويد: هرسال ملائكه مي آيند، بايد باشد تا بيايند و آن مأموريت را بر او عرضه دارند. از اين جهت ما حجت را زنده و حي مي دانيم كه با همين جسم فيزيكي در بين خودمان دارد زندگي مي كند. و اين ديدگاه بسيار متفاوت هست با آن ديدگاهي كه بگوييم: موعود در آينده خواهد آمد. منجي در آخرالزمان خواهد آمد و فقط يك نگاه آرماني داشته باشيم، نخير! حجت در بين ما است. آنوقت آثار اينكه ما حجت را در بين خودمان، امام زمان را در بين خودمان بدانيم، آثار فوق العاده اي است. يكي از آثار كه طبيعتاً به ذهن هركسي مي آيد وقتي ما بدانيم امام زمان آن هم با اين قدرتي كه به اذن خدا دارد، يعني واسطه ي تمام فيض ها هست، با اين قدرت و عنايت كه خدا همه ي كارش را به واسطه ي او انجام مي دهد. ايشان درست است مافوق انسان نيست، ولي انسان مافوق است. انساني متكامل و كامل است. آنوقت شما نگاه كنيد. اگر اين را باور داشته باشيد، كه اين مهربان در بين ما دارد زندگي مي كند، با غم ما غمناك مي شود، با شادي مؤمنين شاد مي شود. بي خبر نيست. اينطور نيست كه در قله ي
ص: 1020
قاف و در عالم ديگري باشد، در همين جا است. اميرالمؤمنين(ع) يكي از اصحابش به نام رُميله بود. مي گويد: من خيلي مريض بودم و تب شديدي داشتم. روز جمعه شد ديدم يك مقداري آرام شدم. گفتم: خوب است نماز جمعه بروم و از خطبه هاي حضرت امير استفاده كنم. رفتم نماز نشستم، بين خطبه ها تبم برگشت و حال من خيلي خراب شد. ولي خودم را نگه داشتم كه بتوانم نماز را بخوانم و بروم. نماز كه تمام شد از مسجد كوفه بيرون مي آمديم، اميرالمؤمنين(ع) ايستاد، فرمود: رميله چه بود؟ مريض بودي؟ ما هم ناراحت بوديم. تو مريض بودي ما هم ناراحت بوديم. بعد حضرت فرمود: مگر نمي داني «لَيْسَ مِنْ مُؤْمِنٍ يَمْرَضُ إِلَّا مَرِضْنَا بِمَرَضِه» (بحارالانوار/ج65/ص167) هيچ مؤمني نيست كه مريض شود مگر اينكه ما هم مريض شويم. «وَ لَا اغْتَمَّ إِلَّا اغْتَمَمْنَا لِغَمِّه» غمناك نمي شويم مگر اينكه ما هم اندوهناك شويم. در يك روايتي دارد شاد نمي شود مگر اينكه ما هم خوشحال شويم. دعا نمي كند مگر اينكه ما آمين بگوييم. ساكت نمي شود مگر اينكه ما برايش دعا مي كنيم. خوب يك چنين حجت دلسوزي وقتي هست چقدر مايه ي دلگرمي و آرامش است. اينطور نيست كه بي خبر از ما باشد. در طوقي و نامه اي كه به شيخ مفيد نوشت فرمود: اينطور نيست كه ما شما را رها كرده باشيم. بي توجه به شما باشيم. از شما خبر نداشته باشيم. «وَ لَا نَاسِينَ لِذِكْرِكُم» (بحارالانوار/ج53/ص174) و اگر ما به شما توجه نداشتيم كه «لَنَزَلَ بِكُمُ اللَّأْوَاء وَ اصْطَلَمَكُمُ الْأَعْدَاء» بلاها بر شما وارد مي شد، دشمنان شما را ريشه كن كرده بودند. نگوييد كه خوب حاج آقا پس چرا الآن بلاها بر ما
ص: 1021
نازل مي شود؟ ما الآن بلا مي بينيم. گرفتاري داريم، بلا داريم، قرض داريم، مريضي داريم، مشكلات داريم، مگر امام زمان نگفت كه بلاها را دفع مي كنيم. نه دقت بكنيد! امام زمان كه سنت هاي خدا را عوض نمي كند. عالم دنيا با همين گرفتاري هايش دنيا است. اينها امتحان است. كوره ي امتحان الهي را همين چيزها گرم مي كند. جمله ي حضرت را دقت كنيد. حضرت فرمود: اگر ما نبوديم بلايي مي آمد كه ريشه كن مي شديد. يعني آن بلاها را دفع مي كند. بلاهايي كه بنيان كن است نسبت به مؤمنين. از بين مي برد. در جنگ جهاني اول كه ايران محل تاخت و تاز متفقين و متحدين و گروه هاي مختلف و روس ها و انگليس ها، از جهات مختلف، قحطي شده بود. كشتارهاي متعدد در اين كشور به وجود آمده بود، مرحوم آيت الله نائيني كه به هر حال همه ي بزرگواران اين عالم با عظمت را مي شناسند. مي گفتند: ايشان خيلي نگران بود، خيلي غصه مي خورد كه كشور امام زمان محل تاخت و تاز شده است. چه اتفاقي دارد رخ مي دهد؟ با همين نگراني شبي بود كه در خواب ديد كه يك ديواري است به شكل نقشه ي ايران كه اين ديوار دارد مي افتد و سقوط مي كند و زير اين زن و بچه هايي نشستند. در همين حين كه ديد اين ديوار دارد سقوط مي كند، فرياد زد كه خدايا به داد برس! خودش مي گويد: در اين حين ديدم كه وجود مقدس امام زمان(ع) كه به من الهام شد كه حضرت وليعصر است، تشريف آوردند با يك انگشت اشاره به نقشه كردند، او را به جاي خودش برگرداندند. فرمودند: ممكن است خطر باشد، بشكند، ما اجازه نمي دهيم ايران
ص: 1022
سقوط كند. آن بلاهاي بنيان كن را خود حضرت فرمود و دست مقدسش هست و كمك مي كند. اين خيلي دلگرمي مي آورد. اين يك اثر است. اثر دوم همان است كه گفتيم، بودن حضرت و دعاي حضرت بركات نازل مي كند. اثر سومش اين است كه ما وقتي ببينيم رهبر ما در بين ما است، اين اثر اجتماعي است. رهبر يك لشگر وقتي در آن لشگر است، آن لشگر نمي پاشد. مدير يك اداره باعث انسجام آن اداره است. رئيس يك گروه باعث انسجام آن گروه است. رهبر يك امت مثل يك نخ تسبيح است. اين دانه ها را نگه داشته است. باعث انسجام و اتحاد آن گروه است. شما نگاه كنيد در جنگ احد يك شايعه اي پخش كردند كه پيغمبر كشته شد. «قُتِلَ محمد» تا اين شايعه پخش شد، يك عده فرار كردند. يك عده از مسلميني كه متأسفانه آن شجاعت لازم را نداشتند، فرار كردند. يك عده به لشگر دشمن پناه بردند. لشگر مسلمين پاشيده شد تا اينكه يك كسي فرياد زد نه زنده است، كه برگشتند. واقعيت همين است. كه رهبر يك امت باعث انسجام و اتحاد اوست و دور او جمع مي شوند. شما نگاه كنيد حضرت امام قبل از انقلاب ولو تبعيد بود، ولي چون بود حول محور او مردم جمع بودند و منسجم بودند. اين هم سومين اثر، انسجام و اتحاد يك امت. چهارمين اثر اين است كه وقتي بدانيم امام ما بين ما هست، تلاشي مضاعف خواهيم كرد. وقتي بدانيم امام ما در حبس است چه كار مي كنيم؟ امام راحل ما قبل از انقلاب در تبعيد بود. مردم چقدر زحمت مي كشيدند و كاري كنند
ص: 1023
او برگردد. اگر بدانيم امام ما حي است، هست ولي در حبس غيبت است. محبوس است. اين كلمه ي حبس را خود امام زمان در نامه اش به شيخ مفيد فرمود: «فما يحبسنا عنهم» هيچ چيزي ما را محبوس از مردم نكرده است مگر آن كارها و مشكلات و خلاف ها و گناهان و ظلم ها و اينها. حضرت در حبسي است. خوب آدم وقتي اين را بداند كه محبوبش آن كسي كه تمام فيض ها از او مي رسد، در زندان است، و كليد آن زندان هم دست تو است. چه مسؤوليتي بر گردن آدم مي آيد؟ اينها بعضي از آثار است و اهم آثار اين است كه ما حجت را در بين خودمان ببينيم و به علاوه وقتي ما مي بينيم هست سعي مي كنيم كسب رضايت او كنيم. سعي مي كنيم آن چيزي كه او مي خواهد مثل او شويم. يعني خودمان را با او تنظيم كنيم. يعني خيلي متفاوت است با آن ديد آرماني كه اصلاً بين ما حجتي نيست. اين آثار، اميد، دلگرمي، آرامش، نزول بركات، انسجام و اتحاد امت است. اينها آثار حيّ و حاضر ديدن حجت است. آقاي شريعتي: بسيار خوب، آقا خيلي ممنون و متشكرم. حالا شايد بيشتر معني آن بيت معروف را بفهميم كه شايد بارها شنيديم، «يك پلك زدن غافل از آن ماه نباشم *** شايد كه نگاهي كند و آگاه نباشم» خدا كند كه انشاءالله با اين نكاتي كه گفتند: حواسمان از اين به بعد بيشتر جمع باشد و انشاءالله نگاه حضرت هم شامل حال ما شود. قرار روزانه ي امروز ما تلاوت صفحه ي 31 قرآن كريم خواهد بود. تلاوت اين آيات را از مسجد مقدس
ص: 1024
جمكران خواهيم شنيد. آيات 197 تا 202 سوره ي مباركه ي بقره را جناب آقاي فروغي عزيز براي ما تلاوت مي كنند. برمي گرديم و خدمت شما هستيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم. «الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَّعْلُومَاتٌ فَمَن فَرَضَ فِيهِنَّ الحَْجَّ فَلَا رَفَثَ وَ لَا فُسُوقَ وَ لَا جِدَالَ فىِ الْحَجّ ِ وَ مَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَيرٍْ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ تَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَيرَْ الزَّادِ التَّقْوَى وَ اتَّقُونِ يَأُوْلىِ الْأَلْبَابِ(197) لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَبْتَغُواْ فَضْلًا مِّن رَّبِّكُمْ فَإِذَا أَفَضْتُم مِّنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُواْ اللَّهَ عِندَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَ اذْكُرُوهُ كَمَا هَدَئكُمْ وَ إِن كُنتُم مِّن قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ(198) ثُمَّ أَفِيضُواْ مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَ اسْتَغْفِرُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(199) فَإِذَا قَضَيْتُم مَّنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُواْ اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ ءَابَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرًا فَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ رَبَّنَا ءَاتِنَا فىِ الدُّنْيَا وَ مَا لَهُ فىِ الاَْخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ(200) وَ مِنْهُم مَّن يَقُولُ رَبَّنَا ءَاتِنَا فىِ الدُّنْيَا حَسَنَةً وَ فىِ الاَْخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ(201) أُوْلَئكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِّمَّا كَسَبُواْ وَ اللَّهُ سَرِيعُ الحِْسَابِ(202)» ترجمه آيات: «حج در ماه هاى معيّنى است. هر كه در آن ماه ها اين فريضه را ادا كند بايد كه در اثناى آن جماع نكند و فسقى از او سر نزند و مجادله نكند. هر كار نيكى كه انجام مى دهيد خدا از آن آگاه است. و توشه برداريد، كه بهترين توشه ها پرهيزگارى است. اى خردمندان، از من بترسيد. (197) اگر به هنگام حج طالب روزى خدا باشيد، مرتكب گناهى نشده ايد، و چون از عرفات بازگشتيد خدا را در مشعر الحرام ياد كنيد، از آن رو كه شما را هدايت كرده، در حالى كه پيش از آن
ص: 1025
گمراه بوده ايد. (198) سپس از آنجا كه ديگر مردم بازمى گردند، شما نيز بازگرديد و از خدا آمرزش بخواهيد كه آمرزنده و مهربان است. (199) چون مناسكتان را به جاى آورديد، هم چنان كه پدران خويش را ياد مى كرديد- حتى بيشتر از آن- خداى را ياد كنيد. برخى از مردم مى گويند: اى پروردگار ما، ما را در دنيا چيزى بخش. اينان را در آخرت نصيبى نيست. (200) و برخى از مردم مى گويند: اى پروردگار ما، ما را، هم در دنيا خيرى بخش و هم در آخرت، و ما را از عذاب آتش نگه دار. (201) اينان از آنچه خواسته اند، بهره مند مى شوند و خدا به سرعت به حساب هر كس مى رسد. (202)» آقاي شريعتي: اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم. حاج آقاي عالي اشاره ي قرآني را امروز را بفرماييد و بعد هم انشاءالله خدمتشان باشيم. حاج آقاي عالي: در آيه ي 200 و 201 سوره ي مباركه ي بقره خداي متعال مردم را دو دسته نام مي برد كه دسته اي از مردم كساني هستند كه همتشان خيلي كم است. معلوم است كه خدا را قبول دارند، از خدا چيزي مي خواهند. ولي از خدا وقتي مي خواهند دنيا را مي خواهند و كاري به خوب و بد و حلال و حرامش هم ندارند. ببينيد تعبير اين است. «فَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ رَبَّنَا ءَاتِنَا فىِ الدُّنْيَا» خدايا در دنيا به ما بده. چه به ما بدهد؟ حلال، حرام، خوب، بد، حسنه، سيئه، فقط در دنيا به ما بده. خدا مي فرمايد: اينها «وَ مَا لَهُ فىِ الاَْخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ» اينها در آخرت نصيب ندارند. يعني مي شود كسي باشد كه در عين
ص: 1026
حال كه خدا را قبول دارد، چون از خدا مي خواهد. ولي چون همتش فقط دنيا است، و خدا را فقط وسيله كرده است براي دنيا و كاري به حلال و حرامش هم ندارد، مشركانه مي خواهد. اين يك نوع شركي است. و چه بسا اين نصيبي از آخرت نداشته باشد. آنچه مطلوب خدا و دين هست، هماني است كه در قنوت هايتان مردم متدين مي خوانند و اين را خداوند متعال به ما ياد داده است كه «وَ مِنْهُم مَّن يَقُولُ» بعضي از مردم اينطور مي گويند: «رَبَّنَا ءَاتِنَا فىِ الدُّنْيَا حَسَنَةً» خدايا به ما در اين دنيا بده، اما يك قسمت دنيا، آن حسنه و خوبش را بده. حلالش را بده، پاكش را بده. «وَ فىِ الاَْخِرَةِ حَسَنَةً» ما در آخرت هم خوبش را مي خواهيم. چون در آخرت هم مي تواند عذاب باشد. بدي باشد، اين نگاه، نگاه درستي است كه «وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ» و ما را از عذاب جهنم نجات بده. بنابراين همتي كه بلند است وقتي هم از خدا چيز دنيايي مي خواهد، دنياي حلال مي خواهد كه در عين حال آخرتش هم محفوظ باشد. آقاي شريعتي: بسيار خوب، خيلي ممنون و متشكرم. فايل هاي صوتي و متني برنامه ي ما را مي توانيد در سايت ما ببينيد. Samtekhoda.tv3.ir يك اتفاق خوبي هم افتاده كه اين به عنوان هديه ي نوروزي برنامه ي سمت خدا است. فايل هاي متني برنامه ما كه دوستان زحمت كشيدند و بسيار هم زحمت كشيدند كه من صميمانه تشكر مي كنم. فايل هاي متني برنامه ي ما در قالب يك نرم افزار با قابليت جستجو انشاءالله به زودي رونمايي خواهد شد، براي اطلاع از جزئيات بيشتر هم شما مي توانيد به سايت ما
ص: 1027
مراجعه كنيد و اين نرم افزار را به صورت رايگان تقديم شما خواهد شد كه باز هم صميمانه از دوستان تشكر مي كنم. حاج آقاي عالي: اصل بحث همان سه دليلي بود كه ما بر حيّ و زنده بودن حجت خدا مطرح كرديم كه دو موردش دليل عقلي بود. يكي هم همان دليل سوره ي قدر بود. كه نشان دهنده ي اين است كه حجت خدا در بين ما هست و زنده است، و زندگي مي كند و آثاري كه به هر حال اين عقيده براي ما به دنبال خواهد داشت. من قط مي خواستم يك نكته را كه جلسه ي قبل خيلي گذرا به آن اشاره كرديم، بيان كنم كه با توجه به اين مباحث آن چيزي كه عرض كردم روشن مي شود. وجود مقدس ولي خدا و حجت خدا مثل روح است براي عالم وجود. چطور روح ما نسبت به پيكر ما حيات را به ارمغان مي آورد. اگر روح كاري به اين پيكر نداشته باشد، اين را مديريت نكند و جدا شود، اين بدن مرده است و افتاده است. وجود مقدس وليعصر(ع) هم نسبت به عالم، در هر عالمي است، اگر در عالم دنيا است، براي اين عالم دنيا روح كلي اين عالم است كه اگر نباشد، زنده نباشد، اين عالم نخواهد بود. به علاوه اينكه همانطور كه روح ما نه فقط مايه ي حيات ما است. روح ما به جزء جز بدن ما اشراف دارد. به تمام اجزاء بدنتان الان روح شما اشراف دارد. نمي شود يك ضربه اي، به يك جايي بخورد و روح متوجه نشود. اگر يك چنين چيزي باشد، آن قسمت ديگر مرده است. تمام انسان هايي كه در عالم
ص: 1028
زمين و اين كره ي خاكي هستند و در عوالم ديگري هستند، تحت اشراف و نظارت حجت خدا و ولي خدا هستند. او شاهد بر همه است. ناظر بر همه است. دعبل خزايي خدمت امام رضا(ع) رسيد. خواست آن اشعار معروف خودش، «مدارس آيات خلت من تلاوة» كه خيلي اشعار زيبايي است، خواست آن اشعار را بخواند، يك مرتبه حضرت شروع كرد چند بيت را خواند. اطرافيان يك نگاه معناداري به دعبل كردند كه اين شعرها براي خودت نبود. مثلاً از كسي ديگر گرفتي و اينجا آمدي. دعبل بنده ي خدا يكباره ماند. گفت: آقا من اين شعر را ديشب گفتم. پيش كسي هم نخوانده بودم. اول از همه اينجا آمدم. حضرت فرمود: بله! آن چيزي كه تو در ذهنت بود را من ارائه دادم. از نيات آگاه است. مشرف بر نيات است. من مي خواهم بگويم كه اين وجود مقدس كه اين چنين است، نبينيد به عنوان اينكه يك پليس بالاي سر ما است، كه مراقب ما است. ببينيد به عنوان اينكه يك پدر دلسوز بالاي سر ما است. نبينيد يك رقيب بالاي سر ما است كه فقط مي خواهد مچ گيري كند، ببينيد يك رفيق ناظر بر ماست كه مي خواهد دستگيري كند. همان كه امام رضا فرمود: «الْإِمَامُ الْأَنِيسُ الرَّفِيقُ وَ الْوَالِدُ الشَّفِيقُ وَ الْأَخُ الشَّقِيق ُ وَ الْأُمُّ الْبَرَّةُ بِالْوَلَدِ الصَّغِير» (كافي/ج1/ص198) يك چنين كسي است. حيف نيست با اين امام مهربان آدم انسش، رابطه اش، صميميتش بيشتر نباشد. خيلي از خوبان ما بودند، به هر حال جمكرانشان رها نمي شد. به هر حال شهرهاي دوري است، جاهايي هست كه همه ي دوستان بزرگوار نمي توانند بيايند، اما نيت كنند، سعي
ص: 1029
كنند. اولاً همان جايي كه هستند ارتباطشان را روزانه با حضرت بيشتر كنند. بيشتر به ياد حضرت باشند. و ثانياً اماكن و جاهايي كه بعدها خواهيم گفت كه منسوب به حضرت است، از جمله جمكران كه به هر حال خوباني اينجا چيزهايي ديدند و انشاءالله فرصت شود مي گويم اينجا چه بوده و چه خصوصياتي داشته است، ارتباطتان را بيشتر كنيد كه انشاءالله دست مقدس ان ولي مهربان خدا به طور خاص بر سر ما كشيده شود... آقاي شريعتي: خيلي ممنون و متشكرم. باز هم من يادآوري مي كنم كه به يمن نام مبارك حضرت صديقه ي كبري، حضرت فاطمه ي زهرا كه ايام، ايام شهادت ايشان هست. فايل هاي متني برنامه ي سمت خدا از ابتدا تا كنون در قالب يك نرم افزار به عنوان هديه ي نوروزي تقديم شما مخاطبين خوب خواهد شد. جزئياتش را بعد خدمت شما عرض خواهم كرد. مي توانيد به سايت ما Samtekhoda.tv3.ir مراجعه كنيد كه باز هم واقعاً از دوستانمان بسيار تقدير و تشكر مي كنم. حاج آقاي عالي دعا بفرماييد و بيننده هاي خوبمان هم انشاءالله آمين بگويند.. حاج آقاي عالي: حضرت يكي از القابش اين است كه منتَظَر است. يكي ديگر از القابش منتظِر است. او منتظر ما است كه ما كاري كنيم. او كه كامل است. عرض كرديم در حبسي است كه كليدش دست ماست. ما بايد ميلي متر، ميلي متر، سانتي متر، سانتي متر به سمت او برويم. به سمت ظهور برويم. ما بايد خودمان را لايق او كنيم و الا او كه لايق ترين فرد است. از اين جهت هست كه خدايا از تو مي خواهيم كه ما را لايق او كن و به ما سعي و تلاش و
ص: 1030
كوشش مناسب براي اينكه در مسير ظهور گام بردارم به همه ي ما عنايت بفرما. آقاي شريعتي: خيلي ممنون و متشكر هستم. ياد نامه اي افتادم كه حضرت به شيخ مفيد نوشتند و فرمودند: اگر شيعيان ما در اجراي عهدي كه با ما بسته بودند همدل و هم پيمان مي شدند، هيچ وقت توفيق ديدار ما از ايشان سلب نمي شد. سهم ما چقدر است؟ اللهم عجل لوليك الفرج.
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: يادي از امام عصر(عليه السلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عالي
تاريخ پخش: 18/12/92
بسم الله الرحمن الرحيم
و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين
لب ما و قصه ي زلف تو چه توهمي، چه حكايتي *** تو و سر زدن به خيال ما، چه ترحمي، چه عنايتي
به نماز صبح و شبت سلام و به نور در نصبت سلام *** و به خال كنج لبت سلام چه نشسته با چه ملاحتي
به جمال وارث كوثري، به خدا محمد ديگري*** به روايتي خود حيدري، چه شباهتي، چه اصالتي
بلغ الاولي به كمال تو، كشف الدجي به جمال تو *** به تو و قشنگي خال تو صلوات هر دم و ساعتي
تو كه آينه، تو كه آيتي، تو كه آبروي عبادتي *** تو كه با دل همه راحتي، تو قيام كن كه قيامتي
زد اگر كسي در خانه ات، دل ماست كرده بهانه ات *** همه جا گرفته نشانه ات، به چه حسرتي، به چه حالتي
نه مرا نبين، رصدم نكن، و نظر به خوب و بدم نكن*** ز درت بيا و ردم نكن، تو كه آستان سخاوتي
آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، همه ي آنهايي كه دعاي اللهم
ص: 1031
عجل لوليك الفرج ورد زبانشان است. خيلي خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ما. خوشحاليم كه امروز هم با سمت خدا از شبكه ي سه سيما همراه شما هستيم و در كنار شما و خدمت حاج آقاي عالي عزيز. آقا سلام عليكم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي دوستان و بينندگان مؤمني كه به هر حال در خدمتشان هستيم سلام و عرض ادب دارم.
آقاي شريعتي: خيلي خوشحال هستيم كه روزهاي يكشنبه، مزين و منور است به نام حضرت ولي عصر(عج). و خيل عظيم مشتاقان مباحث مهدويت با آن نگاهي كه در دور جديد برنامه ي سمت خدا نسبت به اين مسأله داريم، مترصد هستند و منتظر هستند كه مباحث امروز شما را بشنوند. ما خدمت شما هستيم.
حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. بله جناب آقاي شريعتي ما در واقع انشاءالله يك چشم اندازي را در جلسات قبل عرض كرديم كه مباحثي كه مطرح مي شود، در راستاي اين هست كه ما از ياد حضرت به اضطرار به حضرت برساند. يعني به هر حال خود اين مباحث اولاً موضوعيت دارد. چون در هر جلسه اي به ياد حضرت، به نام حضرت مباحثي مطرح مي شود و خود اين از غفلت جلوگيري مي كند دقايقي را ذهن و دل به ياد او بودن، حقيقتاً ارزشمند است. به علاوه اينكه خود اين مباحث و معارف به هر حال مي تواند آدم را كم كم دردمند و محتاج او و بلكه مضطر به او كند كه همانطور كه عرض كرديم كليد فرج و گشايش هست.
بنابراين حالا ما
ص: 1032
به هر حال مباحثي را كه انشاءالله مي خواهيم مطرح كنيم در همان راستا هست. به نظرم رسيد كه اگر بخواهد مباحث يك سيري داشته باشد، ما بياييم و در يك جلساتي ويژگي ها و خصوصيات حضرت وليعصر(ع) را بيان كنيم، بعد از اينكه حالا طي جلساتي اين خصوصيات و ويژگي هايي كه بعضي از اينها مختص خود حضرت است، و بعضي هايشان مشترك است بين هر كسي كه حجت و امام هست. به تعبير ديگر بعضي ها مخصوص حضرت هست، و شخصيت حقيقي شان و بعضي هم مربوط به شخصيت حقوقي او و منصب امامت است. هر معصومي، هر امامي، اين ويژگي را دارد. از جمله امام عصر(ع) هم دارد.
يك بخشي از مباحث در رابطه با ويژگي ها و مختصات حجت و امام عصر(ع) است. بخش دوم از مباحث، حقوقي است كه اين بزرگوار بر گردن ما دارد. به هر حال خداوند متعال وقتي يك چنين نعمتي كه بزرگترين نعمت اوست در عالم مي گذارد، حقوقي بر گردن ما مي آيد و سومين بخش از مباحث ما در آينده، وظايف و تكاليفي است كه ما در قبال او بر عهده داريم و به هر حال از پس آن حقوق كه او بر گردن ما دارد بايد بربياييم. اين مباحثي است كه انشاءالله طي جلسات آينده ادامه مي دهيم. البته همه ي دوستان مي دانند كه به هر حال راجع به شخصيت بزرگوار حضرت وليعصر(ع) اين وجود مقدس، از ابعاد مختلف بحث هاي متنوع و گوناگوني شده است. ولي خوب به هر حال ناگفته ها و ناشنيده ها هنوز خيلي زياد است. اين شخصيت ها، شخصيت هاي دريا گونه اي هستند كه هرچه وارد شوي، به عمق بيشتري مي رسي كه آدم مي بيند
ص: 1033
كه به هر حال كار امثال ما نيست. ما در آن سواحلش داريم پيش مي رويم. در آن عمق كمش داريم پيش مي رويم، آن هم با آن مقدار آموزه هايي كه در اختيار ما گذاشتند، به هر حال داريم پيش مي رويم.
من اجازه مي خواهم يكي از ويژگي هاي حضرت را كه به هر حال از خصوصيات مكتب اهلبيت و عقايد ما شيعيان است را مطرح كنم و يك مقداري پيرامون آن بحث كنيم. اين ويژگي اختصاص به حضرت وليعصر دارد؟ نخير! اصلاً. اين ويژگي مختص هركسي است كه امام است. هركسي است كه حجت خداست و از جمله اين حجت الهي كه در زمان ما هست، همه اين ويژگي را دارند و آن زنده بودن است، حي بودن است. امام و حجت خدا بايد زنده باشد. ما يك بابي در اصول كافي داريم كه مرحوم كليني آنجا مطرح كرده كه «لا تقوم الحجة لله عزَّ وَ جل علي خلقه الا بامام حيٍّ يُعرف» حجت بر مردم، حجت خدا بر مردم، قائم نمي شود، تمام نمي شود مگر اينكه زنده باشد كه او را بشناسند. «الا بامام حيٍّ يعرف» بنابراين اين يكي از خصوصياتي است كه به عقيده ي ما امام زمان و حجت هر عصري بايد داشته باشد و اين مي دانيد يكي از تفاوت هاي ديدگاه مكتب اهلبيت با بقيه ي اديان و مذاهب است. اجمالاً شما مي دانيد كه تمام اديان ابراهيمي و مذاهب همه مسأله ي منجي و موعود آخر الزمان را قبول دارند. اين يكي از عقايد مشترك بين همه ي اديان و مذاهب است.
در يكي از سلام هايي كه به امام مهدي(ع) مي دهيم اينطور است كه: «السلام علي مهدي الامم» سلام بر
ص: 1034
آن كسي كه مهدي است و در همه ي امت ها شناخته شده است. براي همه ي امت ها است. منتهي در عين حال كه همه به منجي عقيده دارند، كه عدالت را در آخرالزمان گسترش مي دهد و نجاتي براي بشريت از ظلم است، ولي يك تفاوت هايي بين ديدگاه ما و ديگران هست كه اين تفاوت ها بسيار قابل توجه است. مثلاً يكي از تفاوت ها كه ديدگاه ما، مكتب اهلبيت با بقيه ي اديان و مذاهب دارد، اين است كه ما مسأله ي ظهور حضرت وليعصر(ع) را يك مرحله از سير تكاملي عالم به سمت خدا مي دانيم. يعني عالم بشري در مراحل تكاملي اش كه مي خواهد به سمت خداوند متعال پيش برود يك مرحله اش ظهور است، يك مرحله ي ديگر رجعت است، يك مرحله ي ديگرش برزخ و قيامت است. ببينيد اينها سير تكاملي است كه پله پله و مرحله به مرحله بشريت پيش مي رود براي اينكه به هر حال به حضرت حق و به قرب حضرت حق برسد. اين ديدگاه را خوب بقيه ي اديان و مذاهب به اين صورت تحليل نمي كنند. اصلاً رجعت در بين آنها نيست. اين جزء خصوصيات مكتب اهلبيت است.
يكي ديگر از تفاوت هايي كه ما با بقيه ي اديان و مذاهب داريم، اين است كه آنها منجي را كه در آخرالزمان مي آيد منجي مي دانند. ولي ما او را علاوه بر آنكه منجي و نجات دهنده مي دانيم، حجت خدا هم مي دانيم. حجت يعني كسي كه از طرف خدا گذاشته شده و ديگر خدا با اين بر بندگانش احتجاج مي كند و ديگر كسي نمي تواند عذر و بهانه بياورد. مردم بايد خودشان را با او تنظيم كنند. زندگي شان را با او تنظيم كنند. يعني
ص: 1035
مسأله ي امام زمان(ع) و منجي براي ما يك مسأله ي آرماني فقط نيست كه در آينده يك اتفاقي مي خواهد بيفتد. نه همين الآن بايد در زندگي ما وارد شود، حجت است. كارهايمان را بايد با او تنظيم كنيم. شما روز قيامت ديگر عذر نداريد، بايد با رضايت او زندگي مان را تنظيم كنيم.
آقاي شريعتي: نه اينكه در عصر ظهور حجت باشد، الآن هم حجت خداوند است.
حاج آقاي عالي: ببينيد من مي خواهم بگويم نه اينكه در عصر ظهور فقط كسي مي آيد كه نجات بخش است. يعني فقط يك نگاه به آينده، يك نگاه آرماني و الآن ديگر كاري با او نداريم. نخير! حجت است يعني همين الآن تو بايد خودت را با اين تنظيم كني، چون خدا بعداً عذر و بهانه ي شما را نمي پذيرد و با او با شما احتجاج مي كند. مي گويد: من حجت را بر شما تمام كردم. بايد خودت را و زندگي ات را با رضايت او تنظيم مي كردي. اين هم تفاوت دومي كه ما داريم.
سومين تفاوت كه محل بحث امروز ما هست، اين هست كه اديان و مذاهب ديگر غير از مكتب اهل بيت شيعه موعود را مي گويند: الآن زنده نيست. مي گويند: در آينده، در آخر الزمان متولد مي شود. هنوز متولد نشده است. ولي ما طبق عقايدي كه داريم مي گوييم: موعود زنده است. حي است، در بين ما دارد زندگي مي كند با همين جسم فيزيكي اش. دارد در بين ما تردد مي كند. امام صادق(ع) فرمود: «صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ يَتَرَدَّدُ بَيْنَهُمْ وَ يَمْشِي فِي أَسْوَاقِهِمْ وَ يَطَأُ فُرُشَهُمْ» (بحارالانوار/ج52/ص154) بين شما حركت مي كند، در بازارهاي شما مي آيد. روي فرش هاي شما گام برمي دارد. «و إنه ليحضر
ص: 1036
الموسم كل سنة» (خرائج/ج3/ص1174) هر سال كه در مراسم حج هست كه خود اين جاي تأمل هست كه چه سري است كه امام زمان هر سال مكه تشريف دارند. كه انشاءالله در مباحث آينده اگر پيش آمد بعضي از خصوصياتش را، آن مقداري را كه به ذهن مي رسد عرض خواهيم كرد. اميرالمؤمنين(ع) در روايتي فرمود: «إِنَّ حُجَّتَهَا عَلَيْهَا قَائِمَة» (بحارالانوار/ج28/ص70) حجت خدا روي زمين ايستاده است، وجود دارد. «مَاشِيَةٌ فِي طُرُقَاتِهَا» در زمين مشي مي كند. در زمين حركت مي كند. «جَوَّالَةٌ فِي شَرْقِ هذه الْأَرْض» اين طرف و آن طرف مي رود. «يَسْمَعُ الْكَلَامَ وَ يُسَلِّمُ عَلَى الْجَمَاعَة» حرفتان را مي شنود. به شما سلام مي دهد. «يَرَوْنَهُ وَ لَا يَعْرِفُونَهُ» (وسايل الشيعه/ج9/ص399) مردم او را مي بينند ولي او را نمي شناسند. ببينيد ما ديدگاهمان نسبت به امام زمان(ع) و حجت خدا اين است كه اينقدر ملموس و عيني او را مي بينيم.
آقاي شريعتي: اينها همه تفسير و ترجمه ي همان چيزي است كه زمينه از حجت خدا خالي نيست.
حاج آقاي عالي: زنده است و در بين ما دارد زندگي مي كند و آثار متعددي دارد. قطعاً آن وظايفي كه به گردن ماست، مسؤوليت هايي كه به گردن ما مي آورد. اميدي كه براي ما مي آورد. امام زمان در بين ما است. با غم ما غمناك مي شود. با شادي هاي شيعيانش شاد مي شود. پدر مهرباني كه از فرزندانش دور نيست. ببينيد اين خيلي فرق مي كند با آن كسي كه مي گويد: الآن نيست. يا رهبري است كه بعداً خواهد آمد. نخير اين رهبر با سختي ها و مشكلات و به هر حال از خوشي هاي دوستانش، مؤمنين، مسلمين، همراه است. و آنوقت بعداً انس با او، ارتباط حتي
ص: 1037
با او برقرار كردن. ببينيد اينها چقدر فرق مي كند. با آن كسي كه صرفاً يك چيز آرماني، او را مي بيني كه خبري از او نيست. فقط بايد از آينده بيايد. اين همان تعبيري است كه گفت:
«يار نزديك تر از من به من است *** اين عجب تر كه من از وي دورم»
او خيلي نزديك است. منتهي خوب گاهي مواقع ما حجاب داريم، از او دور مي شود.
در هر حال اين عقيده اي است كه ما داريم. پروفسور كوربن كه به هر حال يك عالم دانشمند فرانسوي بود و خيلي با مرحوم علامه طباطبايي مباحثي داشت و رفت و آمدهاي زيادي داشت، آخر هم ايشان شيعه شد. ايشان يك سخنراني در دانشگاه سوربن فرانسه داشت. آنجا پروفسور كوربن يك تعبير بلندي كرد و واقعاً هم اين تعبير جزء معارف ما است كه تنها مكتبي كه همواره رابطه ي آسمان و زمين را برقرار مي داند مكتب اهلبيت است. كه هميشه اين رابطه برقرار است. اين قطع نيست. اين همان است كه در دعاي ندبه مي گوييم، «اين سبب المتصل بين الارض و السماء» آن رابط بين آسمان و زمين هميشه برقرار است.
خدا مرحوم آيت الله ميلاني را رحمت كند. ايشان در مشهد از بزرگان بودند. ايشان مي فرمودند: در روز بنشينيد هر روز يك مقدار با امام زمان درد و دل كنيد. خوب نيست اين شيعه روزش شب شود و شب اش روز شود، و اصلاً به ياد او نباشد. بنشينيد چند دقيقه ولو آدم حال هم نداشته باشد، مثلاً از مفاتيح دعايي بخواند، با همين زبان خودمان سلام و عليكي با آقا كند. با حضرت درد و دلي كند.
خدا
ص: 1038
مرحوم آيت الله بهجت را رحمت كند. يك حرف بلندي مي زد. مي گفت: بين دهان تا گوش شما كمتر از يك وجب است. يك وجب هم نيست. قبل از اينكه از دهان خودتان به گوش خودتان برسد، به گوش او رسيده است. نزديك است. درد و دل ها را مي شنود. با او حرف بزند، و ارتباط برقرار كند. در زمان امام هادي(ع) شخصي نامه اي نوشت از يكي از شهرهاي دور، نامه اي نوشت كه آقا من دور از شما هستم. گاهي حاجاتي دارم، مشكلاتي دارم، به هر حال چه كنم؟ حضرت در جواب ايشان نوشتند: «إِنْ كَانَتْ لَكَ حَاجَةٌ فَحَرِّكْ شَفَتَيْك» (بحارالانوار/ج53/ص306) لبت را حركت بده، حرف بزن. بگو. ما دور نيستيم. حالا بعداً خواهيم گفت كه وجود مقدس وليعصر و امام حي و زنده مثل يك روح مي ماند براي كل عالم وجود، نه فقط براي عالم دنيا. براي عالم ملائكه، براي عالم جن، براي تمام عوالم وجود هرچه كه موجود است، آن ولايت و سرپرستي تامي كه امام زمان(ع) دارد، اشراف دارد بر تمام عالم وجود. مثل يك روح!
شما الآن ببينيد روحتان بر جزء جزء و سلول سلول بدنتان اشراف دارد. اگر يك قطعه اي از بدن شما روح را اشراف نداشته باشد، و كاري به او نداشته باشد، آن قطعه مرده است. آن قطعه اي كه روح به آن كاري نداشته باشد، اصلاً حيات ندارد. او مرده است. فرض اگر يك سوزني كف پاي شما زده شود، لازم نيست كه حتماً مثلاً با اين چشم ببينيد تا دردتان بيايد. روح به همه جا اشراف دارد. از همه چيز اطلاع دارد. وجود مقدس ولي خدا كه خليفة الله در
ص: 1039
اين عالم است، اشرافي كه بر تمام عالم وجود دارد، مثل يك روح بر تمام اين پيكره است. بنابراين از همه ي افراد، از همه ي اجزا، از همه ي موجوات، از همه ي انسان ها اطلاع دارد. خبر دارد.
خوب اين ادعاي ما است كه ما حجت را زنده مي دانيم. ممكن است كسي سؤال كند چه دليلي بر اين مسأله است. چه ضرورتي است كه ما اصرار داريم كه حتماً حجت خدا بايد زنده باشد؟ چه اشكال دارد مثل آن كساني كه مي گويند: در آينده متولد مي شود، بگوييم در آينده، يعني در همان نزديكي ها و حوالي ظهورش متولد شود و بيايد، ظهور كند. عالم را نجات بدهد. چه نيازي هست كه ما بگوييم: هست و اين عمر طولاني كه الآن هزار و صد و خرده اي سال مي گذرد، اين عمر طولاني هم دارد و هرچقدر هم طول بكشد، عمر طولاني كه چيزي نيست به آن محاليت وجود داشته باشد. خداي متعال به هر حال عمر طولاني به ايشان داده است. چه لزومي دارد، چه دليلي دارد كه اصرار داريم كه ايشان بايد زنده باشد؟
ببينيد من اشاره اي در جلسات قبل كردم. ولي حالا اجازه مي خواهم باز به يك عنوان ديگري مطرح كنم. شما نگاه كنيد ببينيد تعريف ما از امام و حجت خدا صرفاً اين كسي نيست كه مي آيد و يك رهبري اجتماعي و سياسي را به عهده مي گيرد. مثلاً رهبري جهان را از جهت سياسي و اجتماعي بر عهده مي گيرد و مشي امور را مي كند. نه ديد ما فقط اين نيست كه شما بگوييد، خوب الآن كه جهان آماده نيست چه نيازي است كه او زنده باشد؟ ما ديدمان
ص: 1040
نسبت به امام اين هست كه يكي از كارهاي امام، يكي از شئون امام رهبري سياسي و اجتماعي است كه اگر مردم به او رو كردند، قبول مي كنيم. مثل پنج سالي كه به حضرت امير(ع) رو كردند و قبول كردند. مثل شش ماهي كه به امام حسن مجتبي (ع) رو كردند و قبول كرد و رهبري اجتماعي و حكومت را بدست گرفتند. اين يكي از شئون است. كه در صورت آمادگي هاي مردم و پذيرش مردم مي آيد. اما اگر بر فرض مردم هنوز پذيرش نداشتند. اينطور نيست كه زنگ تفريح امام باشد، كه ديگر بيكار باشد. آنوقت بگوييم: پس چه فايده اي؟ حالا كه بيكار است، اصلاً نباشد. نه! شئون و وظايف بسيار مهمي در عالم دارد. ما امام را خليفة الله مي دانيم. ما امام را حجت الله مي دانيم. ببينيد اين مفهوم خليفه در قرآن يك مفهوم بسيار بلندي است كه خداوند متعال اصلاً آفرينش را به هدف خلق او خلق كرد. شما در قرآن ببينيد وقتي خداوند متعال گفت: «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَة» (بقره/30) من مي خواهم خليفه روي زمين، جانشين روي زمين خلق كنم، ايجاد كنم. جانشين نه به اين معنايي كه ما الآن در ذهنمان است. كه مثلاً در فلان اداره رئيسي داريم و جانشينش، كه جانشين يعني در غياب آن رئيس مثلاً امضاء مي كند و كارهايي را انجام مي دهد. جانشين و خليفه ي خدا اين نيست كه در غياب خدا، خدا كه هيچ موقع غايب نمي شود، اينطور نيست كه نباشد، جانشين يعني كسي كه تمام صفات او را دارد. يعني كسي كه تمام كمالات و صفات خداوند متعال به او داده شده و مظهر تمام
ص: 1041
اسماء و صفات اوست. خداوند فرمود: من مي خواهم چنين كسي را خلق كنم. ملائكه گفتند: چه نيازي است كه يك آدمي خلق شود كه افساد كند، خونريزي كند و به هر حال اين كارها را انجام دهد. خداوند در جواب ملائكه فرمودند: من يك چيزي مي دانم كه شما نمي دانيد. «إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ» (بقره/30) چون شما نمي توانيد بدانيد. شما مظهر بعضي از اسماء و صفات خدا هستيد. شما موجودات همه بعدي نيستيد، نمي توانيد شأن آدم، خليفه ي خدا را بفهميد. او تمام صفات و اسماء را دارد. خوب ببينيد خدا مي خواهد يك چنين كسي را خلق كند و تمام عالم براي اوست.
در روايت هست كه خداي متعال فرمود: «يابن آدم خلقت الاشياء لاجلك، و خلقتك لاجلي» تمام عالم را براي تو خلق كردم، تو را براي خودم، كه بندگي خودم را بكني. خوب ببينيد پس بنابراين خليفة الله در اين عالم هست كه سر آفرينش است. هدف آفرينش است. اگر او نباشد، آفرينش لغو است. يعني اگر آن كسي كه مظهر تمام اسماء و صفات خداست، در اين عالم نباشد آفرينش لغو است. همه را براي او آفريده است. خدا فقط براي خوردن و خوابيدن و كارهاي اين چنيني نيافريده است. خدا آفريده كسي كه تمام اسماء و صفات او را نشان بدهد و به همه ي آن كمالات برسد.
آقاي شريعتي: در بحث ياد مرگ هم اگر خاطر دوستان باشد، در آستانه ي قيامت ما اشاره كرديم كه آخرين كسي كه روي زمين هست، حجت خداست.
حاج آقاي عالي: ببينيد اين روي همين حساب است. نكته همين جا است كه اگر خليفه ي الهي در زمين
ص: 1042
نباشد، بودن آن زمين لغو است. آن زمين برچيده مي شود. لذا هميشه بايد خليفه باشد. آخرين كسي كه در زمين هست كه با رفتن او قيامت برپا مي شود و عالم دنيا برچيده مي شود خليفه ي خداست. حجت خداست. كه در روايت هست كه به پيغمبر اكرم، خداي متعال در معراج فرمود: «يَا مُحَمَّدُ عَلِيٌّ آخِرُ مَنْ أَقْبِضُ رُوحَهُ مِنَ الْأَئِمَّة» (بحارالانوار/ج53/ص68) آخرين كسي از ائمه كه من روح او را قبض مي كنم، علي است. كه ايشان رجعت دارد. چند بار هم رجعت دارد. آخرين رجعتش خداوند متعال وقتي كه اين انسان شگفت انگيز و شگفت انگيزترين انسان را مظهر العجايب را وقتي قبض روح مي كند و از دنيا مي رود، آنوقت قيامت برپا مي شود. عالم دنيا برچيده مي شود. پس ببينيد ما كه مي گوييم: زمين خالي از امام و حجت نيست، چون حجت خليفه ي خداست. حجت خدا همان كسي است كه به واسطه ي او خدا به عالم نظر مي كند. تشبيه من مثل اين است كه در يك باغي، يك گل استثنايي، يك درخت ميوه ي استثنايي است، باغبان اگر آبي مي دهد، اگر رسيدگي به آن باغ مي كند، به واسطه ي او است. آب مي دهد ولو علف هاي ديگر هم بخورند. گياهان ديگر هم بخورند، اما نظر باغبان به اوست. حتي علف هرزها هم ممكن است استفاده كنند، اما باغبان به خاطر آن آب مي دهد. اگر آن گل نبود، اگر آن درخت ميوه ي استثنايي نبود، باغبان رسيدگي نمي كرد. باغبان عالم آفرينش، پروردگار عالم واسطه ي اين گل استثنايي است. وجود مقدس خليفة الله و حجت خدا است كه به عالم نظر مي كند، عنايت مي كند. اين يك معنايي است كه خداوند متعال فيض را به اين
ص: 1043
عالم به واسطه ي او مي رساند.
يك معناي ديگرش اين هست كه او كه واسطه ي فيض است، يعني اينكه اول موجود و برترين موجود كسي است كه ابتدا كمال را، فيض، علم، رزق را، هدايت را، شفا را، هر عنايت و رحمتي از خدا را، اول بالاترين موجود آن كمال را مي گيرد، بعد تقسيم مي كند. از كانال او به بقيه مي رسد. همان واسطه ي فيض بودن. امام زمان(ع) همان واسطه ي فيض است كه خدا كمالات را از او به بقيه مي دهد. نگوييد كه مگر خدا عاجز است، خودش مستقيم بدهد؟ خدا عاجز نيست، ما عاجز از گرفتن هستيم. همينطور كه ما نمي توانيم وحي را مستقيم بگيريم، كمالات را آن شاگرد اول كلاس خدا، خليفة الله، حجت الله، او هست كه مي گيرد و به بقيه مي دهد. تشبيه به يك كلاسي كه معلم مطالب سنگيني مي گويد، يك شاگرد اولي هست كه از همه با استعداد تر است. زودتر از همه مطلب را مي گيرد. و يك كلاس را او بعداً براي ديگران توضيح بدهد. يعني او فيض علم را از استاد گرفته و بعد به ديگران داده است. هيچ اجحافي هم به ديگران نيست. او كار كرده، زحمت كشيده، ظرفيتش را دارد.
ما ديدمان اين چنين است. خوب با اين ديد لحظه اي نمي تواند عالم دنيا بدون حجت خدا و خليفه ي خدا باشد. چون اگر خليفه ي خدا نباشد اصلاً فيضي به آدم نمي رسد. اين همان است كه در روايات بي شمار داريم. «لَوْ لَا ذَلِكَ لَسَاخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا» (بحارالانوار/ج57/ص213) زمين با اهلش فرو مي رود. آنوقت با اين ديد هست كه اگر ما احياناً حاجاتي از ائمه مي خواهيم، از امام زمان حاجت مي خواهيم،
ص: 1044
از امام رضا حاجت مي خواهيم، چون اينها واسطه ي فيض خدا هستند. ما مي دانيم اينها استقلال ندارند. خودشان فقير خدا هستند. پيغمبر اكرم فرمود: «الْفَقْرُ فَخْرِي» (بحارالانوار/ج69/ص30) نقلي كه از حضرت هست. خودشان افتخارشان به اين است كه چيزي از خودشان ندارند. عبد محض خدا هستند. فقير محض الي الله هستند و اين را با تمام اعماق وجودشان، سلول سلول وجودشان درك مي كردند و چون اين چنين بود خدا به اينها همه چيز داد. چون ذره اي معصيت و سركشي در مقابل خدا ندارند. ما اگر از اينها حاجت مي خواهيم از باب داشتن استقلال نيست، از باب واسطه بودن است. لذا مثلاً در دعاي فرج مي گوييم: «يا محمد يا علي، يا علي يا محمد، اكفياني فانكما كافيان و انصراني و فانكما ناصران» از خودشان چيز بخواهيم.
من يك مرتبه خدمت دوستان عرض كردم. خدا آيت الله مجتهدي تهراني را رحمت كند. از ايشان شنيدم. ايشان گفت: خيلي سال پيش بود، من خدمت آيت الله خوانساري مرجع با عظمت تقليد كه واقعاً يك فوق العادگي هايي ايشان داشت. آقاي مجتهدي مي گفت: من خدمت ايشان رسيدم، يك سؤالي كردم. گفتم: آقا ما زيارت مي رويم، مثلاً زيارت امام رضا(ع) مي رويم، چطور بخواهيم؟ بگوييم: خدايا به حق امام رضا فلان چيز را به ما بده؟ يا بگوييم: يا امام رضا شفا بده، يا امام رضا علم به ما بده، يا امام رضا كارهاي مرا درست كن. از امام رضا بخواهيم و او را مخاطب قرار بدهيم؟ آيت الله خوانساري فرمودند: هردو خوب است. اما آن دومي كه از امام رضا بخواهيد، كه امام رضا از خدا براي شما بخواهد، اين دومي بهتر
ص: 1045
است. واسطه ببريد. حتي بعضي ها مي گفتند كه واسطه ها را بيشتر كنيد. سر قبر بعضي از اولياي خدا برويد، بعضي از امامزاده ها، يا بعضي از علما و فقهاي با عظمت و بزرگوار، از آنها بخواهيد كه از ائمه بخواهند، كه از خدا بخواهند. واسطه ها بيشتر باشد. چون اين واسطه هاي پايين تر سنخيت شان با ما هم بيشتر است. نزديك تر به ما هستند.
خدا يكي از بزرگان تهران، آيت الله شاه تقي آملي را رحمت كند. از مراجع صاحب رساله در تهران بود. استاد بعضي از بزرگان فعلي ما كه هستند، ايشان نقلي كه مي فرمود، مي گفت: من گاهي حرم امام رضا(ع) كه مي روم، يك حاجت مي خواهم، آنجا نمي گيرم، مي روم حرم عبدالعظيم شهر ري مي گيرم. مي آيم اينجا مي گيرم. يعني گاهي اوقات آن بزرگواران به زير دستانشان مي دهند. براي اينكه اينها احيا شوند، مقصود اين هست كه اينها به عنوان واسطه ها هستند. ديد ما نسبت به امام و حجت اين است. لذا هميشه بايد زنده باشيم.
در روايات امام صادق(ع) فرمود: «الْحُجَّةُ قَبْلَ الْخَلْقِ وَ مَعَ الْخَلْقِ وَ بَعْدَ الْخَلْقِ» (كافي/ج1/ص177) قبل از خلقت دنيا حجت بوده است. در عوالم قبل كه ما وارد آن بحث نمي شويم. در هنگام خلقت دنيا و همراه با اين خلقت بوده و بعد از خلقت دنيا هم هست. هيچ عالمي از عوالم وجود خالي از حجت نيست. هر عالمي خالي از حجت باشد، فيض ديگر به آنجا نمي رسد. ديگر عنايت خدا به آنجا نمي رسد. رحمت خدا ديگر به آنجا نمي رسد. چون او سر آفرينش است. به واسطه ي او خدا به عالم نظر مي كند و نگاه مي كند. بنابراين وجود مقدس امام زمان(ع)، وليعصر زنده است. با
ص: 1046
همين جسم مطهرشان دارد در بين ما زندگي مي كند، نزديك ما است و همين نزديكي خيلي نزديك تر از آن چيزي است كه ما گمان مي كنيم هست و هر فيضي نه فقط اين نفس كشيدن ها، هر فيضي كه به ما مي رسد. آخر گاهي از مواقع بعضي ها آدم خجالت مي كشد واقعاً اين را مطرح كند كه بعضي ها گله مي كنند كه چرا به ياد ما نيستي؟ اين ها بي توجهي است، گاهي اينها بي معرفتي است. يك مقدار كه چه عرض كنم، براي آن كسي كه مؤمنانه به قضيه نگاه مي كند، مگر مي شود او به اينها نگاه نكند. نگاه نكند، نيستي. نگاه نكند نفسي بالا و پايين نمي آيد. نگاه نكند هيچ عنايتي به تو نيست. نباشد به اينكه اگر يك حاجتي احياناً يك جايي به آدم داده نشد، اين گلايه ها را آدم بكند.
يكي از خوبان بود، حاجتي داشت، مدتي به امام زمان توسل كرده بود. حاجاتش برآورده نمي شد. از حضرت گله كرد. گفت: آقا مثل اينكه شما به ياد ما نيستي؟ حضرت در يك حالت خوابي بود، بيدار شد، به ايشان فرمود: فلاني، از بچگي نبودي كه از فلان جا افتادي و ما تو را گرفتيم. آن حادثه براي تو پيش نيامد ما ردش كرديم. آن بلا پيش نيامد ما دفعش كرديم. آن مشكل پيش نيامد ما كار تو را راه انداختيم؟ يكي يكي شروع كرد از بچگي روند زندگي من و نكاتي را كه براي من يك جاهايي درست شده بود و من هم حس مي كردم كه خيلي در زندگي ام به هر حال يك جاهايي هست كه كار درست مي شود، ولي توجه به پشت پرده نداشتند. فقط اين طرف قضيه
ص: 1047
را مي ديدند. فقط اين ظواهر را مي بينيم و در بند همين ها قرار مي گيريم. آن دست مهربان را نمي بينيم. اين بنده ي خدايي كه عرض كردم از خوبان بود وسط صحبت گفت: آقا ديگر نفرماييد. شرمنده شدم! من فكر كردم شما به ياد ما نيستي. شما لحظه اي بي ياد ما نيستي.
خوب حالا شما نگاه كنيد اين ديد را ما داريم و در اين زمان، حرفي از يكي مي رسد، حتي اگر شما به بقيه ي معصومين توسل مي كنيد، اگر به امام رضا توسل مي كنيد، حضرت زهرا(س) توسل مي كنيد، ولو فعلاً توسل شما به يك معصوم ديگر است، آنچه كه قرار است به شما برسد از كانال امام حي و مجراي فيض ايشان است، واز ايشان به شما مي رسد. اين حالا يك بخش بحث است. باز اگر فرصت شد...
آقاي شريعتي: وقتي كه شنيدم از قول حضرت كه مي فرمايد: «إِنَّا غَيْرُ مُهْمِلِينَ لِمُرَاعَاتِكُمْ وَ لَا نَاسِينَ لِذِكْرِكُم» (بحارالانوار/ج53/ص174) يك وقت هايي واقعاً مي لرزم. يك وقت هايي شايد ما غافل باشيم از ياد حضرت. و اين نكته هم كه شما اشاره كردي كه حضرت هرگز از ما غافل نيست، خيلي مسأله ي بزرگي است. نبايد ساده از كنارش رد شد. و نكاتي هم كه حاج آقاي عالي اشاره كردند و عظمت حضرت را واقعاً حالا اين نكاتي كه شما گفتيد و اينكه حضرت محبوب خداوند متعال هستند، بزرگ هستند و عزيز هستند، تازه ما مي فهميم كه هيچي نيستيم و چرا بايد اضطرار ما نسبت به حضرت روز به روز بيشتر شود.
حاج آقاي عالي: در آينده يكي از خصوصيات حضرت مهرباني است. مهرباني حضرت را خواهيم گفت. كه آنوقت ما چقدر شرمنده مي شويم. يكي
ص: 1048
از خصوصيات همين مهرباني عجيب حضرت است. آنوقت مي بينيم نظر ايشان بر ما به چه صورت هست. كه كسي ديگر در مقابل اين مهرباني جز اينكه سر خجالت فرود بياورد چيز ديگري نيست.
آقاي شريعتي: بسيار خوب، امروز خيلي مباحث خوبي را شنيديم. خدا انشاءالله حفظتان كند. خيلي ممنون از توجه فرد فرد بينندگان خوبمان. مشرف شويم به محضر قرآن و انشاءالله زندگي همه ي ما منور به نور قرآن باشد و انوار اهلبيت(ع) مخصوصاً امام عصر(عج). صفحه ي 24 قرآن كريم آيات 154 تا 163 سوره ي مباركه ي بقره تلاوت مي شود. صميمانه تقاضا مي كنم كه بيننده ي بخش دوم گفتگوي ما با حاج آقاي عالي باشيد.
«وَ لَا تَقُولُواْ لِمَن يُقْتَلُ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتُ أَحْيَاءٌ وَ لَاكِن لَّا تَشْعُرُونَ(154) وَ لَنَبْلُوَنَّكُم بِشىَ ْءٍ مِّنَ الخَْوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابرِِينَ(155) الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ(156) أُوْلَئكَ عَلَيهِْمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ(157) * إِنَّ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةَ مِن شَعَائرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا وَ مَن تَطَوَّعَ خَيرًْا فَإِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ(158) إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَ الْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّهُ لِلنَّاسِ فىِ الْكِتَابِ أُوْلَئكَ يَلْعَنهُُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنهُُمُ اللَّعِنُونَ(159) إِلَّا الَّذِينَ تَابُواْ وَ أَصْلَحُواْ وَ بَيَّنُواْ فَأُوْلَئكَ أَتُوبُ عَلَيهِْمْ وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ(160) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَ مَاتُواْ وَ هُمْ كُفَّارٌ أُوْلَئكَ عَلَيهِْمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلَئكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ(161) خَالِدِينَ فِيهَا لَا يخَُفَّفُ عَنهُْمُ الْعَذَابُ وَ لَا هُمْ يُنظَرُونَ(162) وَ إِلَاهُكمُ ْ إِلَاهٌ وَاحِدٌ لَّا إِلَاهَ
ص: 1049
إِلَّا هُوَ الرَّحْمَانُ الرَّحِيمُ(163)»
ترجمه آيات:
«آنان را كه در راه خدا كشته مى شوند، مرده مخوانيد. آنها زنده اند و شما در نمى يابيد. (154) البته شما را به اندكى ترس و گرسنگى و بينوايى و بيمارى و نقصان در محصول مى آزماييم. و شكيبايان را بشارت ده. (155) كسانى كه چون مصيبتى به آنها رسيد گفتند: ما از آن خدا هستيم و به او باز مى گرديم. (156) صلوات و رحمت پروردگارشان بر آنان باد، كه هدايت يافتگانند. (157) صفا و مروه از شعاير خداست. پس كسانى كه حجّ خانه را به جاى مى آورند يا عُمره مى گزارند، اگر بر آن دو كوه طواف كنند مرتكب گناهى نشده اند. پس هر كه كار نيكى را به رغبت انجام دهد بداند كه خدا شكر گزارنده اى داناست. (158) كسانى را كه دلايل روشن و هدايت كننده ما را، پس از آنكه در كتاب براى مردم بيانشان كرده ايم، كتمان مى كنند هم خدا لعنت مى كند و هم ديگر لعنت كنندگان. (159) مگر آنها كه توبه كردند و به صلاح آمدند و آنچه پنهان داشته بودند آشكار ساختند، كه توبه شان را مى پذيرم و من توبه پذير و مهربانم. (160) بر آنان كه كافر بودند و در كافرى مُردند لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم باد. (161) جاودانه در لعنتند و در عذابشان تخفيف داده نشود و لحظه اى مهلتشان ندهند. (162) خداى شما خدايى است يكتا. خدايى جز او نيست بخشاينده و مهربان. (163)»
آقاي شريعتي: اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم. خيلي ممنون و متشكريم از دوستاني كه تلاوت قرآن كريم امروز را از جمكران براي ما محيا كردند. با صداي
ص: 1050
خوب قاري ارجمندمان جناب آقاي فروغي. حاج آقاي عالي اشاره ي قرآني را امروز را بفرمايند و بعد هم انشاءالله خدمتشان باشيم.
حاج آقاي عالي: آيه ي 159 سوره ي مباركه ي بقره خداوند متعال مي فرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَ الْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّهُ لِلنَّاسِ فىِ الْكِتَابِ أُوْلَئكَ يَلْعَنهُُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنهُُمُ اللَّعِنُونَ» خدا در اين آيه يك لعن بسيار شديدي، يك نفرين و دورباش از رحمت بسيار شديد در اين آيه دارند، كه در جاي ديگر از قرآن شايد به اين شكل لعن نشده باشد كه لعنت خدا و همه ي لعنت كنندگان بر آن كساني كه حقايق ديني را كتمان مي كنند. حقايقي را كه خداوند متعال در كتابش بيان كرده است. حقايقي كه باعث هدايت مردم مي شود. باعث روشنگري مردم مي شود. باعث اين مي شود كه گمراه نشوند. اگر كسي اين حقايق را كتمان و پنهان كند، به هر دليلي، به دليل ترسش، به دليل اينكه به هر حال، به عنوان مثال طمعي دارد. به خاطر وابستگي به جايي و كسي طمعي دارد و نمي تواند اين را بيان كند چون احياناً منافعش به خطر مي افتد، اگر كسي اين كار را بكند، هم لعنت خدا بر او خواهد بود طبق اين آيه «أُوْلَئكَ يَلْعَنهُُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنهُُمُ اللَّعِنُونَ» چون دارد حق خدايي را ضايع مي كند كه هدايت به مردم است، و هم لعنت به لعنت كنندگان مردم، چون حق مردم هم هست كه هدايت خدا را بگيرند. و اين كسي كه از حقايق اطلاع دارد و به آنها نمي گويد و كتمان مي كند، اين حق مردم را هم دارد ضايع مي كند. لذا لعنت از طرف آنها
ص: 1051
هم بر اين شخص خواهد بود. در روايات ما هست كه اين در رابطه با علمايي است كه از اميرالمؤمنين(ع) پرسيدند كه بهترين خلق كيست؟ حضرت امير(ع) فرمودند: علمايي كه صالح هستند، حقايق دين را بيان مي كنند. از حضرت پرسيدند كه بدترين خلق كيست؟ اميرالمؤمنين(ع) فرمودند، ذيل همين آيه در روايات است. فرمودند: علمايي كه حقايق ديني را پنهان مي كنند. درست است كه اين آيه شأن نزولش مربوط به يهود و علماي يهود بوده كه حقايقي را كه در كتب خودشان خوانده بودند، به يهوديان نمي گفتند: كه اين پيغمبر آخرالزمان است. حق است! اما خصوصيت ندارد براي علماي يهود. هر عالم ديني كه حقايق دين را در اختيار مردم نگذارد، اين شامل حالش خواهد بود.
آقاي شريعتي: بسيار خوب، خيلي ممنون و مشتكرم. يك نكته اي را من عرض كنم. همانطور كه ديروز هم اشاره كردم به مناسبت ميلاد با سعادت حضرت زينب كبري(س) تالار ايده هاي پايگاه اينترنتي برنامه ي سمت خدا افتتاح شد. و اين روزها آن چيزي كه متداول هست، و رايج است و مباحثي كه مطرح مي شود ضمن اينكه من خيلي تشكر مي كنم از همه ي دوستاني كه به سايت ما سر زدند، و وارد تالار ايده ها شدند و نظر گذاشتند. بحثي كه اين روزها خيلي رايج هست، بحث امر به معروف و نهي از منكر است كه از روز چهارشنبه حاج آقاي ماندگاري بحثي را مطرح كردند و خيلي هم مورد استقبال دوستان خوب ما قرار گرفته است. خيلي ها حاج آقاي عالي مشتاق هستند كه نظر شما را هم در مورد اقامه ي معروف بدانند. و اين لحظات پاياني را به اين اختصاص بدهيم.
ص: 1052
اج آقاي عالي: من چون فرصت كم هست، فقط يكي دو نكته عرض مي كنم. اولاً اين آيه اي كه الآن به اين اشاره شد، اگر يك عالم ديني باشد، حقايقي را در جامعه ببيند، منكري را در جامعه ببيند، و احكام دين را هم بداند كه اين طبق احكام دين منكر است، وظيفه دارد به مردم بگويد. نه وظيفه ي يك عالم به معناي اينكه يك روحاني باشد. آن كسي كه خبر از احكام دين دارد. همه ي مردم! امر به معروف و نهي از منكر مربوط به يك فرد خاص نيست. همه به خصوص عالمان دين. و اين را هم من عرض كنم اگر احياناً كارشناسان محترم اين برنامه يا هر برنامه ي ديني عالمانه وارد اين شدند، كه تذكري بدهند از باب امر به معروف، يا نهي از منكر در جامعه اين حقشان است و اگر اين كار را نكنند مشمول اين آيه هستند.
ببينيد يك عالم وارسته ي ديني وابستگي به هيچ جا ندارد. ما هچ كدام هيچ وابستگي به صدا و سيما نداريم. آن چيزي كه ما وابسته هستيم، ما نان خور امام زمان هستيم! ما به دينمان وابسته هستيم. يعني اگر قرار است آدم حسابي ببرد از حجت خدا حساب مي برد. از رهبر بزرگوارمان، از فرامين و دستورات او كه او هم نايب امام زمان(ع) هست، از او حساب مي برد. ديگر معطل كس ديگري نيست. بنابراين اين يك نكته كه در بيان حقايق عالمان دين با حريت بايد بيايند و بيان كنند.
نكته ي دوم اينكه در بحث امر به معروف و نهي از منكر يك فريضه اي است كه در روايت داريم بقيه ي اعمال خوب در مقابل اين
ص: 1053
فريضه مثل رطوبت دهان نسبت به دريا است. فاصله ي اعمال را ببينيد چقدر است؟ اين تعبير امام صادق(ع) است. كه «كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّي» تمام اعمال خوب، حتي «وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ إِلَّا كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّي» (وسايل الشيعه/ج16/ص134) مثل رطوبت دهان است در مقابل آب دريا. خوب ببينيد اگر اين فريضه خداي نكرده فراموش شود و زمين بخورد و كسي به هر حال بترسد، يا مثلاً فرض كنيد بي اعتنايي شود، ديگر چيزي نمي ماند. به خصوص بعضي از منكراتي كه به خاكستر مي نشاند. مردم را به خاك سياه مي نشاند. منكر درشتي مثل ربا، منكراتي مثل تجمل گرايي، منكراتي مثل خداي نكرده به فرهنگ ديني مردم در جاهايي لطمه زده اند، حالا ولو جاهايي باشند كساني كه ممكن است ندانند. بنابراين اين چيزي كه برادر بزرگوارمان جناب آقاي ماندگاري فرمودند، كاملاً برگرفته از ايده هاي ديني هست. ما از طرف خداوند متعال دستور داريم و دين ما كه يك عالم ديني بگويد. ايشان هم از يك منظر ديني وارد شدند و دست روي نقطه اي گذاشتند كه نقطه ي فسادي است. فرق نمي كند هرجا باشد. عرض كردم اگر هم در صدا و سيما احياناً يك جايي يك اتفاق افتاده در عين حال كه ما مديران صدا و سيما را متدين مي دانيم. ولي به هر حال روي ندانستن يا روي هر چيز ديگري كه هست، اين خبط را ممكن است بكنند. تذكر برايشان واجب است. و اين تذكر را اگر عالم ديني ندهد، روز قيامت مسؤول است. يك كسي مثل آقاي ماندگاري عزيزمان طبيعي است كه دردمندانه مي آيد اين را مي گويد و قطعاً هم نه
ص: 1054
از طرف ما، براي همه ي متدينين، وظيفه ي ديني است. بحث، بحث سياسي كاري و اين بحث ها نيست. قطعاً دفاع از اين به عنوان يك وظيفه براي ما واجب است.
آقاي شريعتي: بسيار خوب، خيلي ممنون و متشكرم. انساءالله همه ي اين اتفاقات و اين اقامه ي معروف منجر شود به اصلاح جامعه ي ما، انشاءالله اتفاقات خوبي در آن بيفتد، خيلي ممنون و متشكريم از همراهي فرد فرد دوستان بزرگواري كه در اين مسير همراه ما هستند و همينطور از كارشناسان بزرگوار و گرانقدر برنامه ي ما. حاج آقاي عالي خيلي ممنون و متشكريم از شما. دعا بفرماييد و بيننده هاي خوبمان هم انشاءالله آمين بگويند..
حاج آقاي عالي: خداوند متعال همه ي ما را به وظايفمان از جمله اين وظيفه ي بزرگ امر به معروف و نهي از منكر كه واقعاً فريضه ي خاموش و مغفولي است آشنا و انشاءالله عامل به آن قرار بدهد.
آقاي شريعتي: انشاءالله. خيلي ممنون و متشكر هستم. فردا انشاءالله با حضور حاج آقاي فرحزاد خدمت شما مي رسيم. دعوت مي كنم بيننده ي برنامه ي فردا هم باشيد. مثل هميشه بهترين ها را براي همه ي شما آرزو مي كنم. والحمدلله رب العالمين و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.
كليد واژه ها:
حجت
اضطرار
امام حي
حاجت
توسل
كتمان حقيقت
امر به معروف
نهي از منكر
برنامه سمت خدا موضوع برنامه: كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين عالي تاريخ پخش: 11/12/92 بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين گمان مبر كه همين جان سپرده ام بي تو *** قسم به جان عزيزت، كه مرده ام بي تو اگرچه دست خيالم به دامنت نرسيد *** خوشم كه دل به خيالت سپرده ام بي تو چه
ص: 1055
جاي غير تو حتي وجود خود را نيست*** كنار ياد تو از ياد برده ام بي تو ز اشك مردم در خون نشسته ام پيداست *** كه پاره هاي جگر را فشرده ام بي تو نمي رسند به اشكم ستاره هاي سپهر *** كه يك به يك همه شب را سپرده ام بي تو من آن شكوفه ي نشكفته ي خزان زده ام*** كه گل نكرده جنونم، فسرده ام بي تو بيا و هستي پروانه را نسوز اي گل *** كه پيش از آنكه بسوزيم مرده ام بي تو اللهم عجل لوليك الفرج آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان، دوستان خوب و گرانقدر. خيلي خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ما. آرزو مي كنم در هركجا كه هستيد، انشاء الله خداوند متعال پشت و پناهتان باشد و در همه ي لحظات زندگي انشاءالله موفق و مؤيد باشيد. حاج آقاي عالي، سلام عليكم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد. حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي دوستان سلام و عرض ادب دارم و در خدمت شما هستم. آقاي شريعتي: سلامت باشيد. ما خيلي خوشحال هستيم كه روزهاي يكشنبه، مزين و منور اين به حضرت ولي عصر(عج). قرار شد كه در مسير اضطرار به حضرت حجت گام برداريم و الحمدلله مباحث خوبي را در جلسات گذشته شنيديم و بازتاب خيلي خوبي هم خدارو شكر داشت. هفته ي گذشته انواع مختلف اضطرار را شما بيان كرديد، يك قسم آن طلب بيننده هاي خوبمان شد كه اين جلسه بشنوند. ما خدمت شما هستيم و بحث امروز را مي شنويم. حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. بله جناب آقاي شريعتي همينطور كه فرموديد ما اضطرار به حجت
ص: 1056
و وجود مقدس ولي اعظم خدا را سه قسمت كرديم كه انشاءالله بتوانيم در اين جلسه ي امروز اين بحث را كه در واقع ديگر اتمام يك بحث مقدماتي اين مباحث اضطرار بود، و ترسيم آن چشم انداز آينده مان بود، انشاءالله اين را بتوانيم در اين جلسه ي امروز تمام كنيم و ديگر وارد مباحث اصلي تري شويم كه حالا در رابطه با وجود مقدس ولي عصر(ع)، به خصوص در روايات ما يا احياناً در تعبير بعضي از آيات وجود دارد. ما عرض كرديم كه دردمندي و اضطرار به خحجت خدا و ولي خدا كه باب خدا و راه ورود به خدا هست، اين در سه صورت هست. اولين صورت اين هست كه گرفتاري ها و مشكلات و حوائج دنيا آدم را دردمند مي كند. به عقيده ي ما آدم هاي معمولي اينطوري هستيم كه در زماني كه به صورت عادي زندگي روزمره ي ما مي گذرد، آن نيازهايي كه داريم معمولاً رفع آن نيازها را با همان اسباب و وسايلي كه به طور عادي باز فراهم است، مي بينيم. و از اين جهت خيلي دردي حس نمي كنيم. سوزشي كه از نيازها در ما هست، به وسيله ي همين اسباب معمولي برطرف مي شود. اگر كسي فرض كنيد نياز به غذا دارد، خوب غذا هست كه رفع نياز را كند. اگر نياز به خواب دارد، خستگي برايش كه خودش يك نياز است، خوب خواب هست كه برطرف كند، اگر نياز به فرض كنيد، همه اش مريضي پيش آيد و اين نياز فراهم شود، دكتر و دوا برايش هست. اگر سرگرمي و تفريحاتي نياز دارد، وسايل مورد نيازش هست. براي اين طرف و آن طرف رفتن ما، وسايل نقليه هست.
ص: 1057
براي رفع به هر حال نيازهاي عاطفي و غريزي ما ازدواج و تشكيل خانواده و زندگي مي تواند رفع آن غرض را بكند. نيازهاي غريزي و عاطفي را. به هر حال نيازهاي مختلفي را آن پول و درآمدي كه احياناً داريم، اين وسيله مي شود براي اينكه اين نيازها برطرف شود. لذا خيلي دردي در خودمان آنچنان كه باشد حس نمي كنيم. مگر اينكه اوضاع غير عادي شود، و بعضي از اين اسباب از كار بيفتد. آن نياز ما باشد ولي به سبب ظاهري نباشد كه رفع نياز كند. تشنگي باشد، ولي آب نباشد. درد و بيماري باشد، ولي علاج نباشد. دوا و دكتري نباشد. ديگر جواب ندهد. به طور مثال فرض كنيد نيازهاي عاطفي و غريزي باشد ولي ازدواجي فراهم نباشد، خانه و زندگي فراهم نباشد. يا نيازهاي روزمره ي زندگي باشد، ولي پول و درآمدي به اندازه ي كفاف نباشد. در اينطور جاها ببينيد نياز هست، درد هست ولي اسباب ديگر از كار افتاده است. آقاي شريعتي: نمونه ي بارزش حاج آقا همين مريضي ها و گرفتاري هايي كه اتفاق مي افتد،كه ديگر پزشكان مي گويند: كاري از دست ما برنمي آيد، اوج اضطرار كاملاً محسوس است. حاج آقاي عالي: خوب در اينطور جاها آدم احتياج پيدا مي كند به يك جايي كه فراتر از اين اسباب ظاهري مي تواند كار كند، و فطرت ما به هر حال آنچه كه عقل ما، ما را راهنمايي كرده است، خداوند متعال، آنچه را كه واسطه ي خدا هست، طبيعتاً ما را نيازمند و دردمند مي كند به در خانه ي ولي خدا را رفتن. اينجا ديگر از سر سيري دعا نمي كنيم. اينجا ديگر واقعاً دردي است. اينجا ديگر گرفتاري و بلا
ص: 1058
و مشكل و همان چيزي كه شما فرموديد، مرض و قرض و امثال اينطور چيزها يك طور ديگري، چون راه ديگري نيست. اين همان اضطرار است. بيچاره شدن است. خدا آيت الله احمدي ميانجي را رحمت كند. ايشان در قم بودند، از خوبان قم و بزرگان اخلاقي قم بودند و به هر حال قمي ها و مؤمنين ايشان را مي شناسند، كه در مسجد بازار قم، ايشان آنجا به هر حال نزديك بازار قم صحبت مي كردند و معمولاً با اينكه مسجد كوچكي بود، هميشه جمعيت داشت. ايشان يك موقعي مي گفت: ما استادي داشتيم، كه به ما مي گفت: اگر دعا مي كنيد، دعاي مضطر كنيد كه او از سر درد دعا مي كند، نه از سر سيري. بعد آن استاد ما مي گفت، ايشان مي فرمود: اگر باور نداري، دعا مي كنم مضطر شوي تا ببيني دعاي مضطر چطور است؟ دعاي مضطر واقعاً دعاست و از صميم قلب چيزي را مي خواهد. خوب ما آدم هاي معمولي معمولاً اينطور هستيم كه در هنگام گرفتاري ها هست كه آن درد براي ما به وجود مي آيد. البته آن آدم هايي كه رشد يافته هستند، آدم هايي كه با خودشان كار كردند، به يك در جات بلندتري از ايمان رسيدند، آنها فقط اينطور نيست كه در بلا اضطرار پيدا كنند، نخير! در حالت نعمت و عافيت و راحتي آنجا هم خودشان را مضطر خدا مي بينند. يعني هميشه مي دانند كه آن رفع نيازكن واقعي، آن كسي كه همه ي اسباب به دست اوست و فوق اين اسباب دارد كار مي كند، خداست و بايد از طريق ولي خدا از خدا بگيرند، در همه جا. به اين مقام رسيدند كه هميشه مضطر هستند. اميرالمؤمنين (ع) در
ص: 1059
دعاي يستشير، اين دعا در مفاتيح است. پيغمبر اكرم به حضرت امير توصيه كرد، و فرمود: گنجي از گنج هاي عرش است و واقعاً هم دعاي ارزنده و فوق العاده اي است. آنجا اين تعبير را دارد كه حضرت مي فرمايد كه، به خداي متعال خطاب مي كند كه «انت المجير، و أنا المضطر» خدايا تو اجابت مي كني، من مضطر هستم. اين من مضطر هستم، اين نه فقط در بلا و گرفتاري مضطر هستم، يعني هميشه مضطر هستم. و واقعاً هم همين است. عرض كردم انسان هاي رشد يافته هميشه خودشان را مضطر خدا، هميشه نيازمند و فقير به خدا و ولي خدا مي دانند و حجت خدا مي دانند. يك روايت خيلي زيبايي از امام صادق(ع) است كه مرحوم مجلسي در بحار اين را نقل كردند، خيلي راحت و قابل توجه است از حضرت امير(ع) هست كه فرمود: «مَا الْمُبْتَلَى الَّذِي اسْتَدَرَّ بِهِ الْبَلَاءُ بِأَحْوَجَ إِلَى الدُّعَاءِ مِنَ الْمُعَافَى» (بحارالانوار/ج90/ص301) كسي كه در گرفتاري مبتلا است، و گرفتار بلا و مشكلات هست، اينطور نيست كه نيازش بيشتر باشد به دعا كردن از آن كسي كه در راحتي و عافيت است. آن كسي كه فقير است، فكر نكنيم بيشتر احتياج به دعا دارد نسبت به غني. اگر به قول سعدي نگوييم: آنان كه غني ترند، محتاج ترند. ولي حداقل هردو نياز دارند. هردو مضطر هستند. چرا؟ حضرت مي فرمايد: به خاطر اينكه آن كسي كه در عافيت و راحتي و سلامتي است، «الَّذِي لَا يَأْمَنُ الْبَلَاءَ» بدانيد كه به هر حال او هم در امان نيست. اين نيست كه در عالم دنيا كسي نسبت به بلاها، امنيت داشته باشد. كسي نسبت به بلاها و گرفتاري ها
ص: 1060
مصون باشد و تضمين داشته باشد كه برايش هيچ مريضي پيش نمي آيد. هيچ مشكلي پيش نمي آيد. هيچ فقري پيش نمي آيد. كسي تضمين ندارد. بلكه اگر با يك ديد ديگري ببينيم، گاهي اوقات اصلاً آدم دچار بلا هست و نمي داند. چه بسا همان فردي كه در سلامتي هست، يكي مثل همان بيماري هايي دارد كه پنهان است. چه بسا آن كسي كه حس مي كند عمر طولاني دارد، نيم ساعت بعد ديگر در اين دنيا نيست. و عجل در كمين اوست. مي خواهم عرض كنم ببينيد انسان اينطور است. امواج بلا اطرافش را گرفته است. يكي از بزرگان مي گفت: هر روز صدقه زياد بدهيد. هر روز صدقه يادتان نرود بدهيد. اگر بدانيد چه امواج بلايي اطراف شما است. اينطور نيست كه آدمي كه در راحتي است، فكر بكند كه واقعاً هيچ موجي اطرافش نيست. خطري در كمين اش نيست. پس بنابراين همه بايد خودشان را مضطر بدانند. همه بايد خودشان را نيازمند بدانند. ولي خوب عرض كردم، معمولاً ما انسان هاي عادي در موقع گرفتاري ها و بلاها هست كه حواسمان را جمع مي كنيم. همينطور كه در جلسات قبل گفتيم، اين اضطرار اشكالي ندارد. بالاخره آدم دردمند مي شود در خانه ي خدا مي رود. در خانه ي باب الله مي رود كه ولي خداست. شما بسياري از تشرفات را آقاي شريعتي ببينيد. در بحارالانوار در جلد 53 ، يا در كتاب نجم الثاقب، كه من به دوستان بزرگوار توصيه مي كنم. حالا بحارالانوار شايد عربي باشد، ترجمه هم شده است. ولي كتاب نجم الثاقب يكي از كتاب هاي بسيار ارزنده در باب مهدويت است كه ما بعدها از آن خيلي استفاده خواهيم كرد. اين كتاب فارسي است. «نجم الثاقب»
ص: 1061
ستاره ي درخشان! نجم الثاقب كه در واقع مقصود امام زمان(ع) هست. و اين كتاب را مرحوم محدث نوري، استاد محدث قمي صاحب مفاتيح فرمود: محدث نوري كه از علماي بزرگوار ما بوده، يك چيز حدود 120، 130 سال پيش و به هر حال فردي حديث شناس و خبره اي بوده است. اين كتاب را نوشته است. انصافاً كتاب ارزنده اي است چون احادث بسياري در اين كتاب در باب هاي مختلف آن آمده است. آنوقت يكي از باب هاي اين كتاب «نجم الثاقب» تشرفاتي است كه يك عده از مؤمنين خدمت حضرت ولي عصر(ع) رسيدند. سه تشرف را آنجا نقل كرده است. خوب شما مي بينيد در اين كتاب هايي كه بعضاً تشرفات را نقل كرده است، خيلي از اينهايي كه خدمت حضرت رسيدند، به واسطه ي همين گرفتاري هايشان بوده است. همين مشكلاتشان بوده است. يك مريضي داشتند كه احياناً لاعلاج بوده است. يك فقر سنگيني داشتند، يك قرض سنگيني داشتند. فرض كنيد قضيه ي اسماعيل هرقِلي كه در زمان سيد بن طاووس بود. قضيه ي شيخ حسين آل رحيم، كه در زمان نزديك خود مرحوم محدث قمي بود. كه مثلاً چهل هفته مسجد كوفه مي رفت، شب هاي چهارشنبه به مسجد كوفه مي رفت، تا اينكه بعد از چهل هفته خدمت حضرت ولي عصر(ع) رسيد، مشكلي كه داشت يكي مريضي بود كه داشت، مريضي ريوي بود كه سرفه زياد مي كرد و خون از سينه و گلويش مي آمد و فقر شديدي داشت و نياز به ازدواج كه به خاطر فقر به هر حال كسي به او همسر نمي داد. اين سه نياز باعث شده بود، اين سه گرفتاري باعث شده بود كه چهل هفته رفته بود و به حضرت
ص: 1062
ولي عصر(ع) توسل كرده بود و آخر هم توانست تشرف خدمت حضرت پيدا كند. حضرت يك مقداري از قهوه اي كه او درست كرده بود، از فنجان قهوه اش يك لب زد و فرمود: تو بخور. بعد حضرت فرمود: مريضي ات خوب مي شود. يعني ببينيد حضرت توبيخش نكرد كه چرا در خانه ي ما آمدي؟ چرا براي گرفتاري هاي دنيايي ات آمدي؟ نه! در خانه ي ولي خدا آمده است كه باب الله است. حضرت فرمود: مريضي ات را خوب مي شود. ازدواجت هم درست مي شود. ولي آن فقرت به صلاحت است. آن فقر با تو هست. به صلاح تو است. خوب ببينيد خيلي از تشرفات اينطور بوده است. نه فقط در رابطه با حضرت ولي عصر(ع)، زمان ائمه را شما ببينيد، خيلي از مردم كه به حضور ائمه مي رسيدند، مشكلات مادي و گرفتاري هاي دنيايي شان بوده است. حوائج شان بوده است كه مي رفتند. به خصوص خدمت امام جواد(ع) كه مي دانيد در زمان امام جواد(ع) به خاطر اينكه اولين امامي بود كه در خردسالي به امامت رسيد، و اين امتحان، امتحان سنگيني بود كه از شيعيان گرفته شد در آن زمان كه اين امام را با اين سن بپذيرند، كرامات زيادي به دست ايشان صادر شد كه به هر حال اين جا بيفتد. كرامات زيادي براي حضرت جواد(ع) بود، كه به هر حال امامت او را بپذيرند، اصلاً امام جواد به باب المراد معروف شد. كه مراد مي دهد. به باب المراد معروف شد. حالا ببينيد اين يك قسم اضطرار است كه اين قسم با وجود اينكه اشكالي ندارد، ولي اگر آدم فقط به همين اكتفا كند كه هنگام حاجت ها در خانه ي آنها برود، هنگام ناخوشي ها در خانه ي
ص: 1063
آنها برود، و هدفش فقط حاجات باشد، گفتيم عيبش اين است كه اگر حاجت آدم را دادند، چهار سال آدم كارش راه مي افتد ديگر، او را فراموش كند. و اگر حاجت آدم را ندادند، روي مصلحتي گله مند شود. قهر كند. مثل ان خانمي كه، من خودم در بيمارستاني بودم آقاي شريعتي، بعضي از جاها هم نقل كردم. واقعاً درسي براي خود من بود. يك بنده ي خدايي بود، البته خوب مريض داشت، در اتاق عمل بود، معلوم بود كه حالش هم حال خرابي است. اين خانم پشت درب اتاق عمل منتظر آن مريضش بود، بلند بلند فرياد مي زد كه خدايا اگر اين مريض ما را شفا دادي، دادي. اگر شفا ندادي، نه من، نه تو! من قهر مي كنم. نه نمازي مي خوانم. نه روزه اي مي گيرم. نه كاري انجام مي دهم. و اين از آفات اين راه است. آفتش اين است كه اگر فقط ديد ما حاجتي باشد، يعني براي ما فقط خداي نكرده، امام زمان (ع) و بالاتر وجود مقدس خداي متعال وسيله باشند براي حاجات، آنوقت وسيله آن موقع كه حاجت را ندهد، مي گويد: خوب ديگر چه فايده؟ امام زماني كه حاجت مرا نمي دهد، چه فايده؟ مي گويد: تو كه از دوست، چشمت به احسان اوست *** تو در بند خويشي، نه دربند دوست يعني آدم هنوز در بند خودش است. بنابراين آنچه ارزش دارد اين است كه از اين سطح بالاتر بياييم. اشتباه نكنيم. موقع حاجات در خانه شان برويم. اما به اين اكتفا نكنيم. همانطور كه در جلسه ي قبل از مرحوم حاج اسماعيل دولابي عرض كردم، مي گفت: موقع ناخوشي هايتان كه فقط نباشيد. موقع خوشي هايتان هم بياييد. ما
ص: 1064
اهلبيت مي خواهيم خنده ي شما را هم ببينيم. فقط موقع گرفتاري ها و براي حاجات اينچنين نباشد. قسم دوم اضطرار اين است كه انسان دردمند حضرت شود، اضطرار به حجت پيدا كند و بيچاره ي او شود. اما دردش نه به خاطر دنيا و حوائج دنيا و گرفتاري هاي دنيا باشد، بلكه به خاطر آخرت باشد. درد آخرت داشته باشد، و آن درد او را به ولي خدا كشيده باشد كه دستش را بگيرد. اين قسم دوم كه اگر خاطر شريف شما باشد عرض كرديم كه اگر كسي اعتقاد داشته باشد كه عمرش و زندگي اش فقط شصت، هفتاد سال نيست. امتداد دارد تا ابد، اولاً! و ثانياً تا ابد رفتن شوخي نيست. توشه مي خواهد. خرج دارد. بايد يك چيزهايي باشد كه توشه ي راه آدم در اين مسير طولاني باشد. كار آدم را راه بياندازد در منزل، منزل اين سفر ابدي، و همچنين آسيب هايي جاهايي هست كه بايد آن آسيب ها دفع شود. هركسي نمي تواند اين توشه ي ما را تعيين كند. هركسي نمي تواند ما را راه ببرد. دستگيري كند از آن خطرات نجات بدهد. يك كسي احتياج هست كه اين مسير ابدي را، يعني اين مسير رشد را تا آخر رفته است. بعد آمده و دست افتاده ها را مي گيرد. و در اين مسير مي برد و اينكس غير از حجت معصوم خدا كه خطايي در آن نيست، كس ديگري نيست. عرض كرديم قرآن ولو حجت است ولي به تنهايي نمي تواند اين مسير ما را ببرد. چون نسبت به قرآن، همه ي گروه ها و فرقه هاي اسلامي تمسك مي كنند و قرآن فيصله نمي دهد. فصل الخطاب نيست. رسول خدا هم در عين حال كه خحت است
ص: 1065
اما چون عمر شريفشان تا قيامت در دنيا نيست، كساني كه در عالم دنيا هستند، دستشان از ايشان كوتاه است كه قرآن را به ايشان تبيين كنند، مقاصد قرآن را، جلوي تحريف قرآن را بگيرد، اينها را از خطرات آگاه كند، و در اين مسير ببرد و راهنمايي كند. عقل هم به تنهايي كافي نيست. اولاً عقل كجا وسيله ي ابدي را مي داند، كه چه چيزهايي مي خواهد پيش بيايد، خطراتش چيه؟ توشه ي راه آن چه هست؟ عقل ما آشنايي به امور ندارد. در همين جا مي مانيم. در دنيا مي مانيم. درمانده مي شويم. به علاوه كه، چه كسي مي گويد ما بي عقل هستيم؟ همه ي فرقه ها و گروه هاي مخالف به همديگر مي گويند: حرف ما عاقلانه است. آنچه ما مي گوييم درست است. باز هم عقل فصل الخطاب نيست. لذا يك حجت زنده اي كه شبيه رسول خدا باشد، با همان صفات، با همان علم، و با همان عصمت، بايد باشد كه دست ما را بگيرد، تا ابديت. آقاي شريعتي: باز هم مسير منحصر مي شود در حضرت ولي عصر. حاج آقاي عالي: منحصر مي شود در حجت خدا و اين نوع اضطرار، اين قسم دوم اضطرار كه به خاطر رفتن به بهشت ابدي، و نرفتن به جهنم، و پرهيز از او، آدم زانو جلوي حضرت ولي عصر بزند، اين هم خيلي مرتبه ي بالايي است. خيلي ارزشمند است. آقاي شريعتي گاهي مواقع بعضي ها، متأسفانه بي خود كلاس مي گذارند. بي خود اينجا مي آيند مي گويند: نه، اين چيزي نيست كه آدم به خاطر بهشت، به طمع بهشت راه بيفتد به سمت خدا و ولي عصر برود و كارها را به طمع بهشت و شوق بهشت انجام دهد. از ترس جهنم،
ص: 1066
يك چيزهايي را ترك كند. اين مثلاً مرتبه ي ارزشمندي نيست. آقاي شريعتي: براساس روايت حضرت امير اين را مي گويند. حاج آقاي عالي: قطعاً همين است. حضرت امير(ع)، مردم را تقسيم مي كند. منتهي ببينيد. مقصود حضرت امير اين نيست كه اين هيچ ارزشي ندارد. اين در آن كلاس خودش و حد خودش فوق العاده است. و نسبت به آن كسي كه دردمند به حضرت مي شود، براي حوائج دنيا، آن بالاتر است. اين چشم به آخرت دارد. اصلاً ببينيد خود اميرالمؤمنين(ع)، خود حضرت امير دارد كه وقتي كه چاهي را حفر كرد و به آب رسيد، در نخلستان هايي كه چاه حفر مي كرد، به آب كه مي رسيد، وقتي كه به كارگرش گفت: دست مرا بكش و بالا بياور. تا بالا آمد، هنوز سر و صورت به هر حال گلي بود و هنوز خودش را تميز نكرده بود، فرمود: يك چيزي بياور من مي خواهم وقف كنم. مي خواهم يك وقف نامه اي بنويسم. بعد حضرت فرمود: اين چاه را علي بن ابي طالب وقف كرد براي اينكه خداوند متعال او را از آتش جهنم نجات بدهد. اينطور نيست كه خود اهلبيت، خود اميرالمؤمنين(ع) از آتش جهنم نمي ترسيدند. از عذاب جهنم نمي ترسيدند. شوق به بهشت نداشتند. ما حساب كنيم بهشت چه جايي است؟ بهشت مهمانسراي خدا است. بله اگر فكر كنيم بهشت يك باغي مثل باغ هاي شمال است، كه در آن شراب و كباب و حور و غسور و سيب و گلابي است. حالا يك مقدار بهتر از آنجا، اگر هست، و فقط آنجا آدم ها مي خورند و يك كيف و لذت نفساني و مثلاً مثل خوردن هاي اينجا انجام مي دهند، خوب بله اين
ص: 1067
چنگي به دل نمي زند. ولي اگر بدانيم بهشت مهمانسراي خداست، كه پروردگار عالم در ذره ذره آنجا جلوه كرده و خودش را نشان داده است، ما هنوز اين را نمي فهميم كه يعني چه؟ در آب آنجا جلوه ي خدا هست. در نهرهاي آنجا، در ريگ هاي آنجا، در خشت خشت آن قصرهايي كه آنجا هست. در حوري آنجا، در ميوه هاي آنجا، در درخت آنجا، شما هر ميوه اي، هر غذايي كه در بهشت مي خوري، قبل از اينكه لذت از آن ميوه و از آن طعام ببري، آن دستي كه به تو مي دهد، دست خداست. از آن لذت مي بري. از انعام جلوتر از نعمت لذت مي بري. لذا در مباحث خودمان، در مباحث گذشته عرض كرديم كه شما در بهشت هرچه كه مي خوري، خوردن، خوردن نفساني و لذت و كيف نفساني نيست. هرچه كه مي خوري بر معرفت تو افزون مي شود. هرچه كه مي خوري، جلوه ي خدا را در آن مي بيني. هرچه كه نگاه مي كني در آن جلوه ي خدا است. بهشت يك چنين جايي است كه فوق العادگي دارد كه وقتي آدم تصور بكند، يك لحظه نمي خواهد اينجا بماند. گاهي اوقات بعضي از كساني كه عزيزانشان از دست دادند، تصور كنند كه انشاءالله اينها مؤمن بودند و اهل ولايت بودند، اينها الآن كجا هستند؟ اينها جايي هستند كه خودش ما اگر آنجا را به شما نشان مي دادند، يك لحظه اينجا نمي ماني. اگر به آنها اختيار بدهند به دنيا برگرد، مي گويد: من برنمي گردم. بودند كساني كه صحنه ي آن طرف را ديدند، بعد خواستند آنها را اين طرف برگردانند، هنوز عجل حتمي شان فرا نرسيده بود اصلاً برايشان عذاب بود كه برگردند دوباره به دنيا. بنابراين
ص: 1068
بهشت، چيز كمي نيست. اين را آدم بايد در نظر بگيرد. اين خيلي ارزشمند است. از ان طرف جهنم هم همينطور است. جهنم مسأله ي غضب خداست، قهر خداست، مگر دردش چيزي هست كه آدم مي تواند به اين سادگي تحمل كند؟ لذا آن كساني كه سطح همتشان بالا رفته است، در زندگي چشمشان به آخرت است، و كارشان را با آنجا تنظيم مي كنند، و براي اينكه آن زندگي ابدي شان آباد شود، مضطر به حجت مي شوند. در خانه ي ولي خدا مي روند كه دستشان را در اين ابديت بگيرد، و ببرد و به انها كمك كند، خيلي آدم هاي بزرگي هستند. كسي كه خداوند متعال تمام رحمتش را به او داده است. كسي كه مهربان است، از پدر مهربان تر است. به كسي كه خطرات راه را مي داند و دلسوزانه سرمايه گذاري مي كند براي اينكه اين بچه هايش را ببرد. يك چنين كسي، مضطر هستيم، دست بدهيم تا برويم. شما اگر در يك راه ناشناخته اي بخواهي بروي، اصلاً شما نگاه كنيد، اگر سوار هواپيمايي شوي كه خلبانش خيلي راه را بلد نيست. از همان اول ترس فرا مي گيرد. ترس و اضطراب مي گيرد، كسي است كه اصلاً وارد نيست. اصلاً وارد به كارش نيست. وارد به اين رانندگي نيست كه تو را ببرد و راهنمايي كند و ببرد. اصلاً سوار آن هواپيما نمي شوي. اينچنين است. يك چنين كس كار بلدي را آدم جلويش زانو مي زند، عرض كردم اينطور آدم ها خيلي ارزشمند مي شوند. كارهاي دنيايي شان هم، كه در دنيا انجام مي دهند، قشنگ مي شود. يعني هر كاري مي كنند يك چشمي به آخرت دارند. اين كار ما باعث نشود خراب شود. ببينيد چقدر ارزشمند است. خدا
ص: 1069
مرحوم آقاي شيبخ مرتضي زاهد را رحمت كند. رضوان و رحمت خدا بر ايشان كه مرحوم آقاي مجتهدي تهراني هم به هر حال از ايشان استفاده كرده بود. خيلي سال نيست از دنيا رفته است. حضرت امام خيلي با ايشان رفيق بود. خيلي آقاي شيخ مرتضي زاهد را دوست داشت. مي گفتند كه يك مرتبه بعد از نماز، مسأله گفته بود براي مردم، مسأله مي گفت، اشتباه گفت. وقتي كه خانه آمد رساله را ديد، ديد مسأله را اشتباه گفته، همان شب راه افتاد، در خانه ي آن كساني كه پشت سرش نماز مي خواندند و مسجدي ها كه همسايه اش بودند، دوري و بري ها بودند، دانه دانه در خانه ي آنها رفت، آقا من مسأله را اشتباه گفتم. درستش اين است. خانه ي دوم، آقا من مسأله را اشتباه گفتم، درستش اين است. همينطور تا در خانه ي يكي از اينها كه رسيد، ان طرف گفت: حاج آقا چه عجله اي است، فردا شب بعد از نماز تصحيح مي كردي. درستش را مي گفتي. فرمود: عزيزم، تو عجله نداري، شايد حضرت عزرائيل عجله داشته باشد. و امشب ديگر به فردا نرسد. من بايد زود كارم را درست كنم. تصحيح كنم. ببينيد اينطور آدم ها معمولاً كارهايشان روي زمين نمي ماند. چاله هايشان را پر مي كنند. محيا هستند. اينها چقدر آدم هاي بلندي و بزرگي شدند. چقدر كارشان زيبا مي شود؟ اينها ظلم در زندگي شان نيست. اين هم قسم دوم اضطرار، كه اضطرار به ولي خدا و حجت خدا به خاطر آخرت. درد آخرت ما را در خانه ي او كشانده است. و دستمان را به دامن او وصل كرده است. قسم سوم اضطرار اين است كه آدم اضطرار به ولي خدا
ص: 1070
پيدا كند به خاطر خدا يعني چون درد خدا دارد، نه درد دنيا و حوائج دنيا، و گرفتاري هاي دنيا، نه درد آخرت، رسيدن بهشت و نرفتن به جهنم، بلكه درد خدا دارد. مي خواهد به خدا برسد. مگر نمي شود يك كسي درد دوستش را داشته باشد كه دور از او است. مگر نمي شود كسي كه دوست خدا شود، كسي كه دوست خدا و محب خدا بشود و عاشق خدا شود، خوب درد دارد. اين دردش اصلاً از همه ي دردها هم بيشتر است. اين درد از همه ي دردها هم بيشتر است. آنوقت طبيعتاً مي داند كه اگر بخواهد، به خدا برسد، از راهش بايد برود. ار هر راهي كه نمي شود به خدا رسيد. شيطان هم مي خواست از خودش يك راه من درآوردي در بياورد، و به خدا برسد، ولي جز رَجم هيچي نصيب او نشد با وجود شش هزار سال عبادت. از هر راهي نمي شود. صراط يكي بيشتر نيست. صراط مستقيم يكي بيشتر نيست. و قطعاً در آن يكي اهلبيت هستند. مگر مي شود آدم ترسيم كند صراط مستقيم اين است كه آدم را به خدا برساند ولي اهلبيت در آن نيستند. خوب اگر اهلبيت هستند بايد با اينها رفت. مضطر او شد و دست به دامن او شد كه او تو را به خدا مي رساند. ببينيد اين تيپ آدم ها، كه درد خود خدا را دارند، اينها كساني هستند كه كارهايي را كه در زندگي شان انجام مي دهند، كارهايشان براي رضايت خداست. من اين كار را انجام مي دهم، دنبال اين نيستم كه چيزي به من بدهند يا ندهند، دادند دادند، ندادند، نداند. همين هم خدا خوشش مي آيد. من اين كار
ص: 1071
را انجام مي دهم چون مي دانم روي لب امام زمان لبخند مي آيد. ببينيد كارها روي دوستي است. اصلاً منتظر نيست چيزي به من بدهند. همين كه او خوشش بيايد. نه من به جايي برسم. او خوشش بيايد. اين نوع خيلي خالص است. اين شدني است، و فقط براي معصومين نيست. فكر نكنيم اين فقط در حد حضرت امير(ع) و معصومين بوده است. نه! شدني است. كه آدم دوستي و محبتش به حدي برسد، كه عرض كردم كار را انجام مي دهد، همين كه امام زمان خوشش بيايد، براي من بس است. من مزدم را گرفتم. در بند اين نيستند كه چيزي به آنها بدهند يا ندهند. گفت: حافظ وظيفه ي تو دعا گفتن است و بس *** در بند آن مباش كه نشنيدي يا شنيد در بند اين نباش كه به تو چيزي دادند يا نه؟ اينها انطور نيست كه چهل شب جمكران بروند، طلبكار شوند كه ما بايد امام زمان را ببينيم. يعني خرج ديدن امام زمان فقط چهل شب است. كه آنوقت بعدش آدم توقع پيدا كند. طلبكار شود. يك كاري كردم بايد به من بدهي. يا احياناً چهار قطعه اشكي ريخته و مثلاً نماز شبي بلند شده، حالا از خدا توقع دارد كه خدايا ديگر من دعا كه مي كنم، هرچه گفتم بايد گوش بدهي. من بايد مستجاب الدعوة بشوم. اين طلبكاري و توقع، اين عمل را ديدن است. اين خود را ديدن است. ولي آنهايي كه حد خدا هستند، آنهايي كه در مسير بندگي اينقدر بندگي كردند و تمرين كردند كه ياد گرفتند پا روي خودشان بگذارند، و دوستي در وجودشان به شكلي شده كه
ص: 1072
اگر هم درد دارند، درد دوستي شان را دارند. و اگر درد دارند، درد فراق او را دارند. و اگر لذتي دارند، لذت وصل به او را دارند. يعني بييند اين تيپ دسته ي سوم است. نه اينكه از بهشت، هميان بهشت حور و غسور و امثال اينها، شوق به او ندارند، نه اينكه از جهنم بدشان نمي آيد و نمي ترسند، نه! بهشت و جهنمشان يك چيز ديگر شده است. بهشت شان و لذتشان با او بودن شده است. با دوست بودن! جهنم شان فراق شده است. مي دانيد بدترين جاي جهنم كجاست؟ بدترين جاي جهنم آتش و فرض كنيد سيخ و ميخ و اينطور چيزها نيست، بدترين جاي جهنم يك جايي است، كه خدا به يك عده مي گويد: من با شما قهر هستم. نه با شما حرف مي زنم و نه ديگر نگاهتان مي كنم. بدترين جاي جهنم، جهنم فراق است. كه خدا با يك عده قهر است. قرآن مي گويد: « ِ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَة» (آل عمران/77) در روز قيامت خدا با يك عده قهر است. اين دردش از همه جا بالاتر و بيشتر است. بالاترين جاي بهشت كه لذتش از همه ا بيشتر است، سيب و گلابي و حور و غسور با همه ي ارزششان نيست، بالاترين جايش «رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ» است. و رضوان، بهشت رضوان. « وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَر» (توبه/72) اين دسته ي سوم كساني هستند كه از جهنم فراق دردشان مي آيد، ار فراق! آنچه برايشان لذت دارد بهشت وصل است. حافظ اشاره به اين دارد كه: «شنيده ام سخني خوش، كه پير كنعان» يعقوب چون دچار فراق شده بود، درد فراق را چشيده بود. شنيده ام سخني
ص: 1073
خوش كه پير كنعان گفت *** فراق يار نه آن مي كند كه بتوان گفت حديث حول قيامت كه خوان بائض شهر *** حكايتي است كه از روزگار هجران گفت حديث حول قيامت آن هجرانش است. آن دوري اش است. براي اينطور آدم هاي دسته ي سوم همين هجران برايشان سخت است. درد هجران دارند. چرا دوري؟ چرا نزديك تر از اين نبايد شويم. چرا دور از امام زمان هستيم؟ درد خودش را دارد. مرحوم آ سيد كريم محمودي تهراني، حدود شصت سال پيش در همين تهران بود. خوبان و بزرگان تهران، آيت الله حاج شيخ عبدالنبي نوري كه ار مراجع بود، صاحب رساله بود. آيت الله ياسري، آيت الله مزد الدوله، آقا شيخ مرتضي زاهد كه شمردم اينها همه ارادت داشتند به اين سيد كريم محمودي تهراني، معروف بود به سيد كريم كفاش. چون يك دكه ي پينه دوزي و كفاشي داشت. ايشان تشرفات متعددي خدمت حضرت ولي عصر داشت، البته بي سر و صدا و فقط خواص مي دانستند. و خيلي حالت خاصي داشت. نقل مي كنند در يك از تشرفات خدمت حضرت ولي عصر(ع)، آقا جاي او را در بهشت به او نشان داد. اولين سؤالي كه كرد اين بود كه آقا شما هم آنجا هستيد؟ حضرت فرمود: نه! چون جاي حضرت خيلي بالاتر است. آنجا نيست. سيد كريم كفاش گفت: آقا من هم آنجا را نمي خواهم. جايي كه شما نباشي به چه درد من مي خورد؟ گفت: كدامين شهر زان ها خوشتر است *** گفت: آن شهري كه در آن دلبر است آنجايي كه تو در آنجا باشي براي من بهشت است. بهشت من شما هستي. ما هنوز لذت بودن با ولي خدا
ص: 1074
را، لذت سيب و گلابي و شراب و اينها را مي دانم ولي آن لذت را هنوز نمي دانيم. دسته ي سوم آدم هايي هستند كه همتشان بالا رفته است، و آن را ساحل بهشت را، او را هدف قرار مي دهند. دردشان او است. و به خاطر اينكه به خدا برسند از طريق ولي خدا زانو زدند كه به او برسد. آقاي شريعتي: بسيار خوب. خدا كند كه دردمند شويم از اين... حاج آقاي عالي: عرض كردم از صد درمان بهتر است. درد خواهم دوا نمي خواهم! آقاي شريعتي: خيلي خوب. مباحث خوبي را اشاره كرديد حاج آقاي عالي. خيلي ممنون از توجه دوستان. فضاي برنامه را منور كنيم به نور قرآن كريم. انشاءالله تمام لحظات زندگي ما منور به نور قرآن باشد. به نور حضرت ولي عصر(عج). حال و هواي تلاوت قرآن امروز ما متفاوت خواهد بود. دعوت مي كنم كه همراه ما باشيد. صفحه ي 17 مصحف شريف آيات 106 تا 112 سوره ي مباركه ي بقره تلاوت مي شود. باز مي گرديم همراه شما خواهيم بود. «مَا نَنسَخْ مِنْ ءَايَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بخَِيرٍْ مِّنهَْا أَوْ مِثْلِهَا أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلىَ كلُ ِّ شىَ ْءٍ قَدِيرٌ(106)أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا لَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِن وَلىِ ٍّ وَ لَا نَصِيرٍ(107) أَمْ تُرِيدُونَ أَن تَسَْلُواْ رَسُولَكُمْ كَمَا سُئلَ مُوسىَ مِن قَبْلُ وَ مَن يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالْايمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ(108) وَدَّ كَثِيرٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُم مِّن بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَينَ َ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُواْ وَ اصْفَحُواْ حَتىَ يَأْتىِ َ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلىَ كُلّ ِ شىَ ْءٍ قَدِيرٌ(109)وَ أَقِيمُواْ الصَّلَوةَ وَ ءَاتُواْ
ص: 1075
الزَّكَوةَ وَ مَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِكمُ مِّنْ خَيرٍْ تجَِدُوهُ عِندَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(110)وَ قَالُواْ لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَن كاَنَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ(111) بَلىَ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ محُْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يحَْزَنُونَ(112)» ترجمه آيات: «هيچ آيه اى را منسوخ يا ترك نمى كنيم مگر آنكه بهتر از آن يا همانند آن را مى آوريم. آيا نمى دانى كه خدا بر هر كارى تواناست؟ (106)آيا نمى دانى كه خدا فرمانرواى آسمانها و زمين است و شما را جز او يارى و ياورى نيست؟ (107) آيا مى خواهيد از پيامبر خود چيزى بپرسيد، هم چنان كه قوم موسى پيش از اين از موسى پرسيده بودند؟ آن كس كه كفر را به جاى ايمان برگزيند، چون كسى است كه راه راست را گم كرده باشد. (108) بسيارى از اهل كتاب با آنكه حقيقت بر آنها آشكار شده، از روى حسد، دوست دارند شما را پس از ايمان آوردنتان به كفر بازگردانند. عفو كنيد و گذشت كنيد، تا خدا فرمانش را بياورد، كه او بر هر كارى تواناست. (109) نماز بگزاريد و زكات بدهيد. هر نيكى را كه پيشاپيش براى خود روانه مى داريد نزد خدايش خواهيد يافت. هر آينه خدا به كارهايى كه مى كنيد بيناست. (110) گفتند: جز يهودان و ترسايان كسى به بهشت نمى رود. اين آرزوى آنهاست. بگو: اگر راست مى گوييد حجّت خويش بياوريد. (111) آرى، هر كس كه از روى اخلاص رو به خدا كند و نيكوكار بود، پاداشش را از پروردگارش خواهد گرفت و دستخوش بيم و اندوه نمى شود. (112)»
ص: 1076
آقاي شريعتي: تلاوت مصحف شريف از فضاي نوراني مسجد مقدس جمكران بود كه تقديم نگاه شما شد. انشاءالله روزهاي يكشنبه ي ما فضاي تلاوت ما همين فضا خواهد بود. تشكر مي كنم از همه ي دوستان خوبمان، كه زحمت كشيدند و اين فضاي نوراني را براي مهيا كردند. حاج آقاي عالي اشاره ي قرآني را امروز را بشنويم. حاج آقاي عالي: در آيه ي 111 سوره ي مباركه ي بقره خداوند متعال مي فرمايد: «وَ قَالُواْ لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَن كاَنَ هُودًا أَوْ نَصَارَى» يهودي ها و مسيحي ها به صورت يك تعصب نژادي مي آمدند مي گفتند: ما اهل بهشت هستيم. غير از ما كسي نيست. مسيحي ها مي گفتند: ما اهل بهشت هستيم. غير از ما ديگر كسي نيست. خداوند متعال مي فرمايد: «تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ» اينها آرزوها و به هر حال آن تمناهاي واهي هست كه همينطور ادعا دارند. «قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ» دليل شما چيه؟ اگر راست مي گوييد، دليل شما چيه كه شما فقط بهشتي هستيد؟ بهشت براي شما است؟ ببينيد اين نكته كه درس قشنگي است از اين آيه ي شريفه خداي متعال مي فرمايد: بايد نسبت به كارهايتان دليل داشته باشيد. نسبت به ادعاهايتان، نسبت به عقايدتان، اين خيلي نكته ي قشنگي است كه ما بياييم در زندگي مان نسبت به افكارمان، نسبت به عقايدمان، نسبت به چيزهايي كه از ديگران مي شنويم، چه كارهايي كه خودمان مي خواهيم بكنيم، چه حرف هايي كه خودمان مي خواهيم بزنيم. دليل داشته باشيم. يك حجتي داشته باشيم نزد خدا. كه اگر از ما پرسيد كه چرا اين حرف را زدي؟ چرا اين كار را كردي؟ چرا اين دستور العملي كه آمد به تو گفت، پذيرفتي؟ اين در كدام روايت بود. كجا بود؟ همينطور
ص: 1077
كه يك كسي آمد گفت: فلان ذكر را بگو، فلان دستور العمل را انجام بده، يا در خواب كسي به تو يك پيامي داد، مؤمن اهل اين آيه است. كه در هرجايي ببيند كه يك دليلي دارد و مي تواند پيش خدا عرضه كند. دليلي كه طبق بر آيات يا روايات يا دستور مرجع تقليدش يا رهبرش، يعني اين چيزهايي كه حجت شرعي است كه پيش خدا بتواند ارائه كند. صرف اينكه من از خودم، من درآوردي يك عقيده اي، يك حرفي، يك كاري كنم. بدون اينكه پشتوانه و دليل داشته باشد، اين همان توبيخ خدا به يهودي ها و مسيحي ها است كه بي دليل داريد. و اين حجت نيست. آقاي شريعتي: خيلي ممنون و مشتكرم حاج آقاي عالي. شايد خيلي فرصت نداشته باشيم تا پايان برنامه ي امروز، جمع بندي بفرماييد. حاج آقاي عالي: من فقط همين را عرض كنم كه آنچه كه قسم سوم اضطرار بود كه ارزشمندترين نوع است كه همت مؤمنين بايد تا آنجا باشد، خداوند متعال اصلاً تمام نيازهايي كه در ما گذاشته است، حتي نيازهاي مادي. حتي نياز به خواب و خوراك و غذا و همه ي اينها، براي اينكه انسان عجز پيدا كند به خدا و زانو بزند به جلوي پيشگاه پروردگار عالم، و به اضطرار او برسد. تمام نيازها در انسان، چه نيازهاي مادي، چه نيازهاي معنوي، همه فقر به خدا را مي خواهد براي ما ايجاد كند. «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ» (فاطر/15) اين ماحصل نيازهايي است كه خدا به ما گذاشته است. اگر ما نيازمند نمي بوديم، شايد مستكبرانه احساس استغناء مي كرديم و خودمان را غني مي دانستيم، زانو نمي زديم. اين نياز را در ما
ص: 1078
گذاشته است. خوب وقتي ما به خدا نياز داريم، بايد از طريق آن كسي كه مظهر همه ي اسماء خداست، و مي تواند ما را به او برساند، يعني ولي خدا را برسيم و غير از ان راهي نيست. اين هماني است كه به ما گفتند اين دعا را بخوانيد. «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّك َ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَك اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي» (بحارالانوار/ج52/ص146) يعني خدايا سه تا معرفت از تو مي خواهم، با اين ترتيب، اول معرفت خودت، تا خودت را نشناسم و مضطر به خودت نشوم، زانو جلوي نبي و ولي نمي زنم. اگر تو را شناختم و فهميدم براي رسيدن به تو بايد از طريق وسيله ي اي كه اسماء و صفات تو را معرفي مي كند، در بين خود ما انسان ها يعني نبي و ولي. از اين طريق است. اين مسير، مسيري است كه آدم را مي رساند. لذا نيازها را خدا گذاشته است. تا زانو بزنيم جلوي خدا و براي رسيدن به خدا از طريق اسماء اش كه نبي و ولي هستند. انشاءالله كه بتوانيم از اين طريق به آستان مقدس پروردگار عالم به اندازه ي خودمان برسيم. آقاي شريعتي: الهي آمين. آقا خيلي ممنون و متشكرم و خيلي ممنون از توجه همه ي دوستان خوبمان. حاج آقا دعا بكنند و همه ي ما آمين بگوييم. حاج آقاي عالي: من همين دعا را تأكيد مي كنم. «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّك َ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَك اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ
ص: 1079
إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي» آقاي شريعتي: بسيار ممنون و متشكر هستم. فردا انشاءالله با حضور حاج آقاي فرحزاد خدمت شما مي رسيم. چقدر خوب است كه در پايان برنامه امروز همه با هم براي سلامتي حضرت حجت، حضرت ولي عصر(ارواحنا فداه) دعا مي كنيم. بهترين ها را براي همه ي شما آرزو مي كنم.
برنامه سمت خدا موضوع برنامه: يادي از امام عصر(عليه السلام) كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين عالي تاريخ پخش: 04/12/92 بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين از بس براي آمدنت دير مي شود *** آخر نگاه آينه هم پير مي شود خواب هزار ساله ي شب هاي انتظار *** كي با صداي سبز تو تعبير مي شود بي تو غريب و شب زده ام، پس كي آفتاب *** از مشرق نگاه تو تكثير مي شود لبريزم از تهاجم يكريز مبهمي *** بغضي كه سخت بي تو نفس گير مي شود مولاي من به حرمت آلاله ها قسم *** بي تو دل از زمين و زمان سير مي شود صبحي طلوع كن و بزن رنگ تازه اي *** براين غروب كهنه كه دلگير مي شود آقاي شريعتي: اللهم عجل لوليك الفرج. سلام عليكم و رحمة الله. سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان. خيلي خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ما. آرزو مي كنم در هركجا كه هستيد انشاءالله تنتان سالم باشد و قلبتان سليم، و باغ ايمانتان آباد آباد. حاج آقاي عالي سلام عليكم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد. حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي دوستان محترم بيننده سلام و عرض ادب دارم و خدمت شما هستم. آقاي شريعتي: خيلي خوشحال هستيم كه
ص: 1080
خدمت شما هستيم. خدمت دوستان عزيز باز هم عرض كنم كه از اين هفته انشاءالله همانطور كه عرض كرديم روزهاي يكشنبه خدمت حاج آقاي عالي عزيز هستيم و روزهاي سه شنبه هم خدمت حاج آقاي حسيني قمي، و مشتاقان مباحث ايشان مي توانند بحث هاي ايشان را روز سه شنبه دنبال كنند. در هر صورت خيلي خوشحال هستيم كه در خدمت شما هستيم. سه شنبه ي گذشته بود كه اولين جلسه مان را با حاج آقاي عالي عزيز داشتيم. و چشم اندازي كه ايشان ترسيم كردند و قرار شد كه از اين به بعد روزهايي كه خدمت شما هستيم اين مباحث را بشنويم، يادي از امام عصر(عج) بود، مي دانم كه خيلي از شما مشتاق هستيد كه برنامه ي امروز را ببينيد و بشنويد. ما خدمت شما هستيم و سراپا گوش هستيم. حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. همينطور كه فرموديد به هر حال قرار شد كه موضوع بحث ما يادي از امام عصر(ع) باشد و اين حداقل چيزي است كه در مباحثمان دنبال مي كنيم. هرچند كه آن حداكثرش و آن اوج مباحث مربوط به امام زمان(ع) و امر ظهور حضرت آن موقعي است كه ما به اضطرار حضرت برسيم. همانطور كه در جلسه ي قبل عرض كردم و يك مقداري هم به نظرم مي رسد كه در اين جلسه از آن صحبت كنيم. آن چيزي كه كارگشا و راهگشا است و كليد براي رفع موانع فرج و ظهور حضرت وليعصر(ع) را محقق مي كند، صرفاً علم و اطلاعات ما نسبت به ايشان نيست. حتي صرفاً معرفت هاي قلبي ما نيست. آن چيزي كه كارگشا هست آن است كه ما نسبت به او دردمند شويم و مضطر به
ص: 1081
او شويم. و آنها ما را مي رساند به اينكه ما بفهميم راه فقط اوست. دارو فقط اوست. راه نجات او هست و غير از او نيست. بيچاره ي او و دردمند او شويم. تنها درمان اوست. اگر ما به چنين نقطه اي برسيم، طبق همان آيه ي اضطرار كه در سوره ي نمل، آيه ي 61 خداوند متعال فرمود، خداوند جواب شخص مضطر را مي دهد. «أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء» (نمل/62) گرفتاري، گره ها، و مشكلاتشان را رفع مي كند «وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ» و شما را جانشينان در زمين قرار مي دهد. بنابراين آن چيزي كه كارگشا است، اوست و در غير اين صورت حركتي در انسان ايجاد نمي شود. صرف علم تنها و معرفت تنها، بدون آن دردمندي شور و گرمي و حركت و تلاش را براي انسان نمي آورد. نيازي را بايد آدم در خودش حس كند تا به سمت او برود و حركت كند. شما نگاه كنيد همانطور كه جلسه ي قبل عرض كردم شيطان حتي شهود داشت، يعني عالم بالا را مي ديد. اما چون نيازي در خودش نمي ديد كه در مقابل ولي خدا خضوع كند، در مقابل انسان كامل و در مقابل آدم، خضوع كند، از اين جهت خودش را مستغني مي ديد روي همان استكباري كه داشت، وقتي خداوند متعال ملائكه را امر به سجده كرد، شيطان هم در زمره ي آنها بود، در روايت هست كه شيطان عرض كرد خدايا، مرا از اين سجده معارف كن، تو را آنچنان عبادتي مي كنم كه احدي اينگونه تو را عبادت نكرده است. خداوند متعال فرمود: من احتياج به عبادت تو ندارم. «إِنَّمَا أُرِيدُ أَنْ أُعْبَدَ مِنْ حَيْثُ أُرِيدُ لَا مِنْ حَيْثُ
ص: 1082
تُرِيد» (بحارالانوار/ج11/ص141) من مي خواهم از آن راهي كه من تعيين كردم، شما بياييد. راه فقط اين است. بقيه چاه است. راهي كه من تعيين كردم اين است. و شيطان زير بار خضوع در مقابل ولي خدا نرفت و لذا رجم شد. با وجود شهود عوالم بالا چون نيازي در خودش نديد، اضطراري به ولي خدا نديد، از اين جهت نتوانست استفاده اي كند، و بلكه از مسير قرب خدا دور شد. پس بنابراين كارگشا و نقطه ي كليدي تمام اين مباحث مهدويت و مسأله ي ظهور رسيدن به آن اضطرار و دردمندي نسبت به امام زمان(ع) است. من يك نكته اي را خدمت شما عرض كنم. نه فقط اضطرار و نياز حركتي را در ما به سمت او ايجاد مي كند، بلكه هرجا اضطرار باشد در هر بعدي از ابعاد دين، اضطرار و نياز ما ببينيم، بدانيم كه او چه خلأيي را از ما پر مي كند، چه نيازي از ما را برطرف مي كند، نسبت به او حركت بيشتري خواهيم داشت. نسبت به او توجه بيشتري خواهيم داشت. شما نگاه كنيد، مثلاً واجباتي كه خداوند متعال در دين گذاشته است، تمام واجبات استثناء و نقاط اضطرار ما هستند. يعني چيزهايي هستند كه ما به آنها مضطر هستيم، و در مسير ابديت به آنها نياز داريم و هيچ چيز جاي آنها را پر نمي كند. نه هيچ واجبي جاي واجب ديگر را مي گيرد و جايگزين مي شود، نه هيچ چيز ديگري جاي واجبي را مي گيرد. به عنوان مثال فرض كنيد نماز. نماز چيزي است كه به حد ضرورت و وجوب رسيده است. ما به آن مضطر هستيم اگر مي خواهيم شخصيت معنوي خودمان را
ص: 1083
بسازيم، اگر مي خواهيم براي خودمان شخصيت بهشتي درست كنيم، مجبور هستيم كه نماز را در زندگي مان داشته باشيم. نه روزه جاي نماز را مي گيرد، نه امر به معروف و نهي از منكر جاي نماز را مي گيرد، و نه هيچ واجب ديگري، يا مستحب ديگري جاي نماز را مي گيرد. آقاي شريعتي: حتي اگر اين احترام را نفهميم و متوجه نشويم. حاج آقاي عالي: قطعاً اينطور است ولي اگر بفهميم و متوجه شويم، با توجه بيشتري به سمت نماز مي رويم. اقبال بيشتري به سمتش خواهيم داشت. آدم از لحظه لحظه اش استفاده مي كند. مثل اعضاي بدن، چشم جاي گوش را نمي گيرد، كار آن را نمي كند. گوش جاي دست را نمي گيرد. دست جاي معده را نمي گيرد. هر كدام از اينها يك كاركردي دارند. يك خاصيتي دارند. هيچ كدام جايگزين ديگري نمي شود. واجبات يعني اموري كه به سر حد وجوب و اضطرار به ضرورت رسيدند كه اگر كسي بخواهد براي خودش شخصيت بهشتي درست كند و به قرب خدا برسد، ضرورت دارد بايد باشد. اينها واجبات الهي است. شما نگاه كنيد در روايتي هست ابن مسعود كه از اصحاب پيغمبر بود، دير به نماز پيغمبر رسيد. مقداري از نماز پيغمبر گذشته بود. بعد كه نماز تمام شد خدمت آقا رسيد و عرض كرد: يا رسول الله! اگر اين مقداري كه از من فوت شده است، به جايش مثلاً يك انفاقي كنم، مثلاً يك بنده آزاد كنم، جاي او را مي گيرد؟ پيغمبر فرمود: نه! گفت: اگر دو تا بنده آزاد كنم؟ پيغمبر فرمود: نه! حضرت فرمود: اگر تمام ثروت دنيا را بدهي، جاي اين مقداري كه از نماز تو فوت شده است
ص: 1084
را نمي گيرد. چون انفاق يك خاصيتي دارد كه جاي نماز را نمي گيرد. كمااينكه نماز هم جاي انفاق را نمي گيرد. اينها هر كدام كاركرد و خاصيت خودشان را دارند. يك روايتي هست از امام صادق(ع) كه خيلي روايت قابل توجهي است. من خاطرم هست كه در مباحث ياد مرگ و مباحث آخرت كه خدمت دوستان بوديم، اين روايت را آنجا به مناسبتي خوانده بودم. اجازه مي خواهم برگرديم و يكبار ديگر اين روايت را با اين ديدي كه الآن مي خواهيم ببينيم كه واجبات هركدامشان چه كاري دارند كه هيچ جايگزين و بديلي ندارند، با اين ديد به اين روايت نگاه كنيم. خيلي روايت قابل توجهي است. امام صادق(ع) فرمود: «إِذَا مَاتَ الْعَبْدُ الْمُؤْمِنُ دَخَلَ مَعَهُ فِي قَبْرِهِ سِتَّةُ صُوَرٍ» (بحارالانوار/ج6/ص234) وقتي شخص از دنيا مي رود و وارد قبر و عالم برزخ مي شود، شش تا صورت مثالي، نوراني و زيبا با اين مؤمن وارد قبر مي شوند، وارد آن منزلگاه برزخي اش مي شوند كه يكي از اين شش صورت از همه زيباتر و نوراني تر است. آنكه از همه نوراني تر و زيباتر است، بالاي سر او مي ايستد. آن پنج صورت ديگر پنج طرف او را مي گيرند. يكي سمت راست، يكي سمت چپ، يكي جلو، و يكي پشت سر و يكي هم پايين پا. اين شش صورت خودشان را معرفي مي كنند. آنكه سمت راست اين شخص مؤمن هست، مي گويد: من نماز هستم. نمازهايي كه در دنيا مي خوانيم. سمت چپ مي گويد: من زكات هستم. آن انفاقات مالي كه مي كردي. آنكه پيش رو هست، مي گويد: من روزه ي تو هستم. روزه هايي كه مي گرفتي. حالا به اين شكل درآمدند. آنكه پشت سر است مي گويد: من حج
ص: 1085
عمره ي تو هستم. آنكه پايين پا هست مي گويد: من آن احسان ها و خوبي هايي هستم كه تو به مؤمنين و به ديگران مي كردي. دست گيري هايي كه از ديگران مي كردي. اين پنج صورت از آنكه از همه زيباتر و نوراني تر است كه بالاي سر هست مي پرسند تو كه هستي كه از همه زيباتر هستي؟ او مي گويد: «أَنَا الْوَلَايَةُ لِآلِ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ» من آن ولايت اهلبيت هستم كه بالاي سر هستم. من تقاضا مي كنم از اين روايت زود نگذريد. ببينيد اين شش جهتي كه اين اعمال ما در دنيا به شكل هاي آخرتي آمدند اطراف ما را گرفتند، شش جهت جغرافيايي نيست كه همين سمت راست و سمت چپي كه الآن ما برايمان مرسوم است. اين نيست! اين كنايه از يك مطلبي است. سمت راست كنايه از آن قسمت خوبي ها، معنويات، دين، مقدسات، اين امور خوب است. يمين! سمت چپ كنايه از بدي ها، آلودگي ها، گناهان است. كه اگر خاطر شريف شما باشد مي گفتيم كه در ملائكه يكي ملك سمت راستي است، يعني آن ملكي است كه اعمال خوب را مي نويسد، سمت راست كنايه از آن سمت ميمنت است. و سمت چپ كنايه از آن سمت شوم است و ملكي كه سمت چپ است اعمال بد است. اصحاب اليمين كه به اصحاب الميمنه هم تعبير شده است، يعني اصحابي كه مبارك هستند. اصحاب الشمال يا اصحاب المشئمه آنهايي كه شوم و بدكار هستند. پس سمت راست و چپ يعني آن خطراتي كه از سمت راست ما مي آيد، نماز مي ايستد و جلوي آن خطرات را مي گيرد. زكات سمت چپ ما و آن خطراتي كه از سمت چپ مي آيد. جلوي
ص: 1086
ما و پيش روي ما يعني آن چيزهايي كه آمال و آرزوهاي هركسي است. ببينيد آمال و آرزوهاي هركسي پيش رويش است. آدم آرزوهايي در آينده دارد. در عالم دنيا آرزوهايي دارد كه از اين ناحيه مي تواند ضربه ها و آسيب هايي به آن وارد شود. گاهي مواقع آرزوهاي دراز باعث غفلت از آخرت مي شود. گاهي از مواقع آرزوهاي طولاني باعث وابستگي شديد به دنيا و تعلق به دنيا مي شود. گاهي مواقع باعث بخل مي شود. من براي اينكه به آن آرزو برسم، تنگ دست مي شوم و ديگر هرجايي خرج نمي كنم. پس بنابراين پيش رو اشاره از آمال و آرزوهاست. پشت سر يعني آن چيزي كه انسان پشت سر مي گذارد و در عالم آخرت مي رود. فرزندان، مال، مال و فرزندان را آدم پشت سر مي گذارد و مي رود. آسيب هايي از ناحيه ي پشت سر مي تواند بر آدم وارد شود. يعني از ناحيه ي مال و فرزندان! آنها مي تواند براي آدم فتنه شود. پايين پا اشاره از آن چيزهايي است كه از ناحيه ي زمين، از ناحيه ي دنيا، بلاها و آسيب هايي كه از اين ناحيه بر آدم وارد مي شود كه آدم دارد روي دنيا زندگي مي كند، آسيب هايي كه وارد مي شود، مثلاً فرض كنيد فقر، قرض، مرض، گرفتاري هاي دنيوي و چيزهايي كه در دنيا لازمه ي زندگي دنيايي است. بالاي سر هم اشاره به خداوند متعال است كه از طرف خدا مي تواند دست عنايت روي سر كسي باشد، مي تواند آسيب وارد شود. آسيبي كه از طرف خدا وارد مي شود، البته خدا كه آسيب نمي زند. ما كاري مي كنيم كه دست عنايت برداشته شود و آسيبي كه از بالا بيايد شك و شبهه در دين است. قساوت
ص: 1087
قلب است. يا خداي نكرده كفر است. وقتي كه شخص وارد عالم آخرت مي شود، كه عالم آخرت باطن عالم دنيا است. هر اتفاقي كه در دنيا رخ داده به شكل ديگري دارد در آخرت رخ مي دهد. به شكل ديگري براي ما متمثل مي شود، شش عمل ما در دنيا مي آيند به شكل هاي زيبا شش جهت را كه مي شود آسيب پذير باشد، مي گيرد. يعني اينها در دنيا آسيب هاي شش طرف را مي گرفتند. يعني نماز شما كه سمت راست است، آن آسيب هايي كه از خوبي ها و مقدسات مي توانست به تو وارد مي شود، يعني فرض كنيد به عنوان مثال ممكن است كسي دچار ريا شود در مسائل معنوي، در خوبي هايش. ممكن است كسي دچار افراط و تفريط شود، دچار وسواس شود. دچار يك سري امور، يعني از ناحيه ي خدا، دين، مقدسات، از اين ناحيه خوبي ها دچار يك آفت هايي شود. نماز جلوي آن آفت ها را مي گيرد. هرچه نماز پاكيزه تر و بهتر باشد، جلوي اين آسيب ها را بيشتر مي گيرد. در عالم آخرت نمود اين است. به ما نشان مي دهند. و الا در همين دنيا، نمازي كه در اين دنياست، آسيب هايي از سمت راست، يعني از ناحيه ي خوبي ها بر ما وارد مي شود، جلويش را مي گيرد. زكات آن آسيب هايي كه از ناحيه ي آلودگي ها، شهوات، گناهان، بر آدم مي تواند وارد شود، جلويش را مي گيرد. روزه يك سپري در مقابل آدم است كه آن آسيب هايي كه از ناحيه ي آمال و آرزوها مي تواند بر آدم وارد شود، جلويش را مي گيرد. حج و عمره از پشت سر آن آسيب هايي كه از ناحيه ي مال و فرزندان كه آدم پشت سر مي گذارد و مي رود. از آن ناحيه بر آدم وارد
ص: 1088
مي شود، جلويش را مي گيرد. احسان ها و خوبي هايي كه آدم به مؤمنين كرده و دست كسي را گرفته است، خيري به كسي رسانده است، اينها آسيب هايي است كه از پايين به انسان وارد مي شود، از پايين يعني آفات دنيوي، فقر و قرض و مرض و گرفتاري ها و امثال اينها مي تواند به جان آدم آسيب بزند و به روح آدم بزند، جلويش را مي گيرد. البته اين پنج عمل تحت اشراف ولايت است. ولايت بالاي سر است. اين پنج عملي كه خاصيت دارند و آسيب هايي از پنج جهت را مي گيرند، تا وقتي است كه تحت ولايت هستند. تا وقتي است كه آدم ولايت دارد. دست عنايت خدا روي سرش است والا اگر خداي نكرده كسي ولايت را از دست داد، آن دست عنايت حق، وقتي كه از كنار رفت، آنوقت ديگر آسيب ها از بالا هم مي آيد دچار شك و شبهه و قساوت قلب و حتي كفر مي شود. و آنوقت ديگر اين اعمالش هم ديگر خاصيتي نخواهد داشت. اين اعمال تا وقتي كه تحت ولايت است، آن ولايت از همه كاركردش بيشتر است. نوراني تر و زيباتر هست. اگر كسي ولايت داشت، ولي نماز نداشت، خوب آن آسيب هاي سمت راست از سمت خوبي ها بر او وارد مي شود و هيچ چيز هم جايگزين او نيست. اگر نماز داشت، زكات نداشت، از ناحيه ي سمت چپ، در دنيا آسيب هايي بر او وارد مي شود. آفتي به دينش مي رسد، از ناحيه ي بدي ها و آلودگي ها و همينطور. اين است كه اگر آدم بفهمد، علاوه بر خاصيت هاي بسيار زيادي كه نماز و روزه و حج و اين اعمال دارد، هركدام اين خاصيت ها را هم دارند. هركدام جلوي
ص: 1089
يكسري از بلاها را از طرفي مي گيرند كه فقط آن عمل جلوي آن بلا را از آن طرف مي گيرد. هيچ عمل ديگري جايگزين آن نيست. آنوقت اين آدم اگر باور داشته باشد، مي داند كه خلأ نماز را هيچ چيز ديگري پر نمي كند. من مضطر به او هستم. براي من ضرورت دارد. لذا قربي كه واجبات براي انسان مي آورد، خلأيي كه اگر انسان واجبات را انجام بدهد، پر مي شود، مستحبات را مي تواند پر كند. واجبات يك قربي براي آدم مي آورد، يك شخصيتي براي آدم درست مي كند كه مستحبات در آن حد نمي تواند. قرب فرايض بيشتر از قرب نوافل است. من مي خواهم اين را عرض كنم. اگر ما به اين درك برسيم، درك نيازمان، كه چقدر به اين اعمال واجب نياز داريم، آنوقت آدم ديگر اين اعمال را پشت گوش مي اندازد؟ تنبلي مي كند؟ اين اعمال را سرسري انجام مي دهد؟ يا خداي نكرده اصلاً در انجامش كوتاهي مي كند يا اينكه وقتي بداني كه تنها دواي درد او براي اينكه جلوي يكسري از آسيب هاي روحي را بگيرد، همين نماز است. همين روزه است. همين زكات است. آقاي شريعتي: انشاءالله مي رسد به آنجايي كه اين خلأ را مي تواند حس كند و اين منفذ را و از آن ناحيه آسيب پذير مي شود. حاج آقاي عالي: آنهايي كه اين مسائل را مي فهمند، نه فقط واجبات، حتي توسعه مي دهند. مي توانند كه هر كدام از مستحبات، اعمال خير هركدام يك چيزي هستند و خاصيتي دارند كه جايگزين آن چيز ديگري نيست. لذا گاهي اگر يك چيزي را از دست بدهند، عزايشان است. اينكه شما مي بينيد بعضي از خوبان اگر نماز شب نمي خواندند گريه مي كردند، تا
ص: 1090
چه برسد به اينكه نمازشان قضا شود. نماز واجبشان! اين را يك بلا براي خودشان مي دانستند. يك عذاب مي دانستند. روز مصيبت خودشان مي دانستند. يك دانشجويي در دفترچه ي خاطراتش خيلي زيبا نوشته بود. آفرين بر اين دانشجو! نوشته بود در تاريخ فلان روز يك نماز صبح از من قضا شد. اين بلايي بود كه امسال بر من وارد شد. چقدر قشنگ است. اينكه در زندگي حضرت امام (رض) مي گويند: ايشان از جواني هايش اهل تهجد و نماز شب بود. اگر يك نماز شب از ايشان فوت مي شد، مي نشست گريه مي كرد. مي دانستند كه اينها چيست كه... مرا در اين ظلمات كه رهنمايي كرد نياز نيمه شبي و گريه ي سحري خدا مرحوم آيت الله اراكي را رحمت كند. ببينيد اگر ما اضطرارمان به اين كارهاي خوب را بفهميم، آنوقت از هيچ كدام آنها سرسري عبور نمي كنيم. واجبات كه جاي خود دارد. مرحوم آيت الله اراكي كه رضوان خدا بر اين سلمان زمان ما باد، ايشان مي فرمودند كه: در نجف يك حاج شيخ عبدالله گلپايگاني بود از بهترين شاگردان مرجع بزرگ نجف، آخوند خراساني. اين حاج شيخ عبدالله گلپايگاني از دنيا رفت. يكي از خوبان ايشان را در خواب ديد و از او پرسيد، بعد از مرگ تو چه اتفاقي افتاد؟ گفت: وقتي من از دنيا رفتم، ملائكه براي سؤال از من آمدند. به من گفتند: تو با خودت چه چيزي اين طرف آوردي؟ من گفتم كه درس و بحث و خدمات علمي و تحقيقاتي كه داشتم و شاگردهايي كه تربيت كردم و اينها. يك ايراداتي و اشكالاتي را كردند. من نتوانستم جواب ايشان را بدهم. گفتند: خوب ديگر چه
ص: 1091
آوردي؟ گفتم: خوب نماز و روزه و عبادات و اين كارها. گفتند: از تو توقعي بيش از اين و بهتر از اين بود در اين كارهايي كه انجام دادي. نتوانستم جواب ايشان را بدهم. گفتند: خوب ديگر چه آوردي؟ گفتم: توسل و زيارت و اشك و روضه رفتن ها و اينها. گفتند: كساني كه كمتر از تو بودند، بيشتر از تو اين كارها را كردند. بيشتر از تو اين كارها را انجام دادند. ديگر چه آوردي؟ من گفتم: ديگر چيزي ندارم. ديگر چيزي نياوردم. گفت: چگونه سر ز خجالت برآورم بر دوست كه خدمتي بسزا بر نيامد از دستم من چيزي ندارم. گفتند: نه، يك چيزي داري. يك گوهر گرانبهايي پيش ما داري. من گفتم: من گوهر گرانبها خبر ندارم. ملائكه گفتند: نه، چرا داري. گفتند: يك موقعي يك تعدادي از همشهري هاي شما از گلپايگان به نجف براي زيارت اميرالمؤمنين آمدند، مهمان تو شدند. شب تو براي پذيرايي از آنها پولي نداشتي. آمدي بيرون براي اينكه از يكي از تجار قرض بگيري، پايت در تاريكي به يك چيزي خورد و خيلي درد آمد و خون افتاد. از رفتن عاجز شدي، نشستي. با ناراحتي گفتي: خدايا اين چه وضعي است؟ ما كه وضعيت علمي مان در اين حد است، اينقدر كار كرديم بايد اينقدر از جهت مالي ضعيف باشيم؟ يك حالت گله اي كرد، بعد خودت يك مرتبه در ذهنت اين آمد كه اينها مهمان هاي اميرالمؤمنين هستند، با خودشان بركت آوردند. پذيرايي از اينها براي آدم سعادت است. اين چه حرفي است كه مي زني. اين فكر در ذهنت آمد و الحمدلله گفتي. آن الحمدلله كه گفتي و آن فكر
ص: 1092
و نيتي كه در ذهنت آمد، آن گوهر گرانبهايي است كه پيش ما داري و برزخ تو را راه مي اندازد. گاهي آنهايي كه مي فهميدند، مي فهميدند هر عمل خيري چه كاركردي دارد. واجبات كه جاي خود را دارد. بنابراين من مي خوام عرض كنم اضطرار كه كليد گشايش و فرج بود در مسأله ي ظهور و امر وليعصر(ع)، اضطرار به حجت، در جاهاي ديگر دين هم اگر آدم اضطرار پيدا كند از تنبلي درمي آيد. دينداري اش يك طور ديگري مي شود. ارزش خودش را همه جا دارد. آن اضطرار همه جا كارگشاست. يك مطلبي كه من نياز مي بينم در اين بحث خودمان باز مطرح كنم، يك مطلب ديگري است. اين است كه اضطرار به امام زمان كه نقطه ي اوج ياد امام زمان، معرفت به امام زمان، انتظار امام زمان، نقطه ي اوجش رسيدن اضطرار به اوست، اين اضطرار از چه راه هايي حاصل مي شود. آقاي شريعتي: قبل از اينكه وارد اين بحث شويم با توجه به نكاتي كه در بخش اول صحبت هايتان شما اشاره كرديد، واقعاً مي شود فهميد و يا اهل معرفت خواهند فهميد كه هيچ چيزي جاي نياز به امام زمان و معرفت به امام زمان را پر نمي كند با توجه به نكاتي كه شما اشاره كرديد. حاج آقاي عالي: معرفت به امام زمان كه چيزي جاي آن را پر نمي كند، آن سر جاي خودش است. آنها مقدمه است و مقدمه ي ضروري هم هست. منتهي مي خواهم عرض كنم همه ي اينها بايد نهايتاً شخص مؤمن را به اين برساند كه بفهمد تنها درمان دردهاي دين و دنيا و آخرتش امام زمان است و آمدن اوست. دردمند او شود. من درد او را داشته باشد
ص: 1093
و بدانم او دواي درد من است. بدانم او تنها راه نجات است و چيز ديگري جاي او را پر نمي كند. بله براي رسيدن به اضطرار بايد امام زمان را بشناسم. بايد بفهمم كه امام زمان(ع) چه كارهايي دارد. آنها مقدمه است. ولي نهايتاً من بايد دردمند او شوم كه اگر اين اتفاق افتاد، آنوقت فرج رخ مي دهد. عرض كرديم حالا يا فرج شخصي براي آن شخصي كه دردمند شده است، يا اگر جامعه به اضطرار و دردمندي رسيده است، دردمندي نسبت به او؛ نسبت به امام زمان، يعني فهميدند او گره گشا است، آنوقت فرج عمومي رخ مي دهد. نكته اي كه مي خواستم عرض كنم اين است كه اضطرار و دردمندي ما به حضرت حجت و امام زمان(ع) سه نوع است. مي تواند با سه سبب حاصل شود. اولين سبب اين است كه اضطرار به خاطر دنيا حاصل شود، حاجات دنيايي ما را دردمند امام زمان مي كرده است. گرفتاري هاي دنيا و مشكلاتي كه داريم. خوب ببينيد ما در اين دنيا براي رسيدن به يكسري منافع يا براي اينكه دفع يكسري ضررها را كنيم، مشكلاتي كه براي ما پيش مي آيد، ضررهايي كه براي ما پيش مي آيد، مريضي، قرض، گرفتاري، خانه نداشتن، ازدواج، و به خاطر هزار و يك بلا و مشكلات توسل به حضرت كنيم، بعضي ها كه دردشان خيلي زياد است، گرفتاري هايشان خيلي زياد است و مي فهمند كه جاي ديگر كارگشا نيست، مضطر حضرت مي شوند و توسلاتي به او دارند. اين يك نوع اضطرار است كه سبب آن رسيدن به امور دنيايي است. همين دردهايي كه ما گرفتار آن هستيم. ببينيد اين هيچ اشكالي ندارد خيلي هم خوب
ص: 1094
است كه كسي به خاطر گرفتاري هايش در خانه ي امام زمان برود. چله بگيرد، مثلاً مسجد جمكران، مسجد سهله، مسجد كوفه، اگر گيرش بيايد. نماز استغاثه به حضرت حجت بخواند. در مفاتيح آمده است. كارهايي كه هست، توسلاتي كه هست. دردمند حضرت شده است، چه دردش آورده است؟ گرفتاري هاي دنيوي دردش آورده است. هيچ اشكالي هم ندارد. آدم پيش غريبه نمي رود. پيش ولي خدا مي رود. پيش كسي مي رود كه باب الله است و او نزد خداوند متعال واسطه مي شود و براي ما مي خواهد. از اين جهت هيچ دردمند او شدن مشكلي نيست. منتهي فقط اين يك عيب دارد. آن عيبي كه دارد و بايد مراقب اين مسأله باشيم اين هست كه فقط و فقط اگر براي حاجات دنيايي ياد او بيافتيم، فقط و فقط براي حاجات دنيايي اگر به او توسل كنيم، مضطر او شويم، شايد اين عيب را داشته باشد، آن موقع كه حاجتمان را دادند، و كار ما راه افتاد، ديگر ياد او را فراموش كنيم. يا اگر مصلحت ديدند و حاجت ما را ندادند، با آنها قهر كنيم. چون ما دنبال حاجتمان بوديم. به تعبير ديگر در اين نوع اضطرار حاجات ما هدف است و امام زمان وسيله است. ما مي خواهيم به هدفمان برسيم. اگر رسيديم خوب ديگر وسيله را براي چه مي خواهيم؟ به هدف رسيديم. اين همان است كه در قرآن مي گويد: بعضي ها وقتي در كشتي قرار گرفتند و دچار امواج بلا مي شوند، «فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ» (عنكبوت/65) با اخلاص خدا را مي خوانند. «فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ» وقتي نجاتشان داديم، به هرحال كارشان راه افتاد، «إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ» دوباره
ص: 1095
به همان شكل برمي گردند. اشكال اين مسأله همين است كه اگر ما به حاجت رسيديم ديگر وسيله را كنار مي گذاريم. اگر به دليلي مصلحت نديدند و به ما ندادند، چون ما دنبال آن هدف بوديم، باز مي گوييم: اين وسيله به چه درد ما مي خورد؟ باز كنار مي گذاريم. يعني مي خواهم عرض كنم نبايد خودمان به اين حد اكتفا كنيم. حاجاتمان را ببريم. ما در روايات متعدد داريم نمك طعامتان را هم از ما بخواهيد. بند كفشتان هم از ما بخواهيد. كنايه از كوچكترين چيزهاي زندگي است. چه اشكالي دارد آدم براي اين چيزها هم مرتب در خانه ي امام زمان(ع) برود؟ مرتب در خانه ي خدا برود؟ بلكه به اين بهانه ها در تور خود خدا بيافتد. خدا امام (ره) را رحمت كند. در درس هاي اخلاقي شان آن زمان كه در قم بود، قبل از سال 42 مي فرمود: دانه مي ريزند تا كبوتر بگيرند. گاهي مواقع با اين دانه ها ما مي رويم تا در تورشان بيافتيم، اين كبوتر را بگيرند. در مثنوي مي گويد: موسي وقتي شب با خانواده اش داشتند در بيابان تاريك مي رفتند، از دور يك نوري ديد، به خانواده اش گفت: هوا سرد است، راه را هم گم كرديم. من بروم آتش بياورم. فكر مي كرد آتش است. مي گويد: يعني شعر اينطور است. مي گويد: «بهر نان شخصي سوي نانوا دويد» رفت نان بخرد. «داد جان چون حسن نانوا را بديد» عاشق خود نانوا شد. در تور نانوا افتاد. «رفت موسي تا آتشي آرد به دست آتشي او ديد كز آتش برست» نور نبوت شامل حالش شد. يك چيز بالاتري گيرش آمد. گاهي آدم به اين بهانه ها در خانه ي امام زمان مي رود. يك چيز
ص: 1096
بالاتر گيرش مي آيد. عيبي ندارد ولي من مي خواهم بگويم: نبايد به اين اكتفا كرد. ياد امام زمان فقط نبايد موقع گريه ها و مشكلات باشد. خدا حاج آقاي دولابي را رحمت كند. مي گفت: بعضي ها فقط براي گريه هايشان در خانه ي امام رضا مي روند. امام رضا مي خواهد خنده هاي شما را هم ببيند. در خوشي هايتان هم بيايد. نه فقط در ناخوشي ها! يك آقايي در قم بود از علماي بزرگوار بود و الآن هم زنده هستند. ايشان مي فرمود: من در جواني يك زماني فقر شديدي پيدا كرده بودم. ما يحتاج اوليه ام را نداشتم. نشستم در حجره، يك عريضه اي، يك نامه اي، براي امام زمان نوشتم و حاجاتم را در آن ذكر كردم. مثلاً چند كيلو گوشت مي خواهم. چقدر برنج مي خواهم. چقدر روغن مي خواهم. اينها را نوشتم. اينها كه تمام شد، به محض اينكه تمام شد ديدم در مي زنند. رفتم در را باز كردم ديدم يك كسي روي سرش عبا كشيده و چهره اش درست پيدا نيست. يك كيسه ي بزرگي در دستش گذاشت جلوي سكوي، جلوي حجره گفت: اين آن چيزهايي است كه مي خواستي. اما امام زمان را فقط براي اينها نخواهيد. امام زمان را فقط براي اين چهار كيلو برنج و گوشت و روغن نخواهيد. مي گويد: من دقت كردم ببينم چه كسي است. ديدم خدا رحمت كند حاج آقاي فخر تهراني يكي از خوباني بود كه به هر حال خيلي از كساني كه در قم بودند يادشان هست. چند سالي است كه از دنيا رفته است. آن حواله را آورد ولي يك تذكري هم داد كه فقط در اين حد نخواهيد. گاهي مواقع آدم ائمه را تنزل مي دهد فقط در همين حد
ص: 1097
كه كارگشاي گرفتاري ها هستند، فقط توسل براي فقر و رسيدن به حاجاتش است. اينها بالاتر از اين هستند. نمي گويم اينها را نخواهيد ولي فقط براي اينها نخواهيد. اينها سلمان درست مي كردند. ابوذر درست مي كردند. آدم مي ساختند. سلماني درست مي كردند كه اگر دو روز در خانه ي اهلبيت دير مي رفت، اهلبيت گله مي كردند. مي گفتند: ما دلمان برايت تنگ مي شود. چقدر دير مي آيي. ما در روايت داريم كه شيعيان خاص ما كساني هستند كه ملائكه خادم آنها هستند و از ملائكه بالاتر هستند. «إِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَخُدَّامُنَا وَ خُدَّامُ مُحِبِّينَا» (بحارالانوار/ج18/ص345) يك چنين كساني را درست مي كردند. ما اهلبيت را در مسير آدم سازي ببينيم. آمدند براي چنين كاري نه اينكه شفا بدهند، يك قرضي را راه بياندازند، يك گرفتاري را راه بياندازند. اين قسم اول اضطرار است. قسم دوم اضطرار را در بخش ديگر خدمت شما مي گويم. آقاي شريعتي: بسيار خوب انشاءالله در بخش بعدي گفتگو. دوستان را دعوت مي كنيم كه انشاءالله بيننده ي بخش بعدي ما باشند و بخش دوم اضطرار را بفرماييد. خوش به حال همه ي كساني كه در مسير اضطرار به وجود حضرت وليعصر(عج) گام برمي دارند و انشاءالله برسيم به آنجا. همانطور كه حاج آقاي عالي در جلسه ي قبل هم اشاره و تأكيد كردند از بركاتش بهره مند شويم. و خوش به حال همه ي آنهايي كه متنعم نعمت ولايت امام عصر هستند و به اين باور رسيدند كه ولايت حضرت وليعصر(عج) نعمتي است كه با چيزي پر نخواهد شد و واقعاً تنها نياز آنهاست و اين نياز با چيزهاي ديگري پر نمي شود. اينطور اگر باشد همه ي ما قدر اين نعمت را خواهيم دانست. خيلي ممنون هستم از شما.
ص: 1098
امروز صفحه ي 10 مصحف شريف آيات 62 تا 69 سوره ي مباركه ي بقره در سمت خدا تلاوت مي شود. انشاءالله برمي گرديم دعوت مي كنم بيننده ي بخش بعدي برنامه هم باشيد به بركت صلوات بر محمد و آل محمد. «إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ الَّذِينَ هَادُواْ وَ النَّصَرَى وَ الصَّبِِينَ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَْخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لَا خَوْفٌ عَلَيهِْمْ وَ لَا هُمْ يحَْزَنُونَ(62) وَ إِذْ أَخَذْنَا مِيثَقَكُمْ وَ رَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُواْ مَا ءَاتَيْنَاكُم بِقُوَّةٍ وَ اذْكُرُواْ مَا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ(63) ثُمَّ تَوَلَّيْتُم مِّن بَعْدِ ذَالِكَ فَلَوْ لَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَكُنتُم مِّنَ الخَْاسِرِينَ(64) وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْاْ مِنكُمْ فىِ السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُواْ قِرَدَةً خَاسِِينَ(65) فجََعَلْنَاهَا نَكَالًا لِّمَا بَينْ َ يَدَيهَْا وَ مَا خَلْفَهَا وَ مَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ(66) وَ إِذْ قَالَ مُوسىَ لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تَذْبحَُواْ بَقَرَةً قَالُواْ أَ تَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الجَْاهِلِينَ(67) قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَينِ ّ لَّنَا مَا هِىَ قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنهََّا بَقَرَةٌ لَّا فَارِضٌ وَ لَا بِكْرٌ عَوَانُ بَينْ َ ذَالِكَ فَافْعَلُواْ مَا تُؤْمَرُونَ(68) قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَينِ ّ لَّنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنهََّا بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَّوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ(69)» ترجمه آيات: «كسانى كه ايمان آوردند و كسانى كه آيين يهودان و ترسايان و صابئان را برگزيدند، اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داشته باشند و كارى شايسته كنند، خدا به آنها پاداش نيك مى دهد و نه بيمناك مى شوند و نه محزون. (62) و به ياد آريد آن زمان را كه با شما پيمان بستيم و كوه طور را بر فراز سرتان بداشتيم. آنچه را كه
ص: 1099
به شما داده ايم با اطمينان بگيريد و آنچه را كه در آن است به خاطر بسپاريد. باشد كه پرهيزگار شويد. (63) ولى زان پس از فرمان سرباز زديد و اگر فضل و رحمت خدا نبود از زيانكاران مى بوديد. (64) و شناخته ايد آن گروه را كه در آن روز شنبه از حد خود تجاوز كردند، پس به آنها خطاب كرديم: بوزينگانى خوار و خاموش گرديد. (65) و آنها را عبرت معاصران و آيندگان و اندرزى براى پرهيزگاران گردانيديم. (66) و به ياد آريد آن هنگام را كه موسى به قوم خود گفت: خدا فرمان مى دهد كه گاوى را بكشيد. گفتند: آيا ما را به ريشخند مى گيرى؟ گفت: به خدا پناه مى برم اگر از نادانان باشم. (67) گفتند: براى ما پروردگارت را بخوان تا بيان كند كه آن چگونه گاوى است؟ گفت: مى گويد: گاوى است نه سخت پير و از كارافتاده، نه جوان و كارناكرده، ميانسال. اكنون بكنيد آنچه شما را مى فرمايند. (68) گفتند: براى ما پروردگارت را بخوان تا بگويد كه رنگ آن چيست؟ گفت: مى گويد: گاوى است به زرد تند كه رنگش بينندگان را شادمان مى سازد. (69)» آقاي شريعتي: انشاءالله به بركت صلوات بر محمد و آل محمد و به بركت اين آيات نوراني و به بركت حقيقت قرآن همه ي ما متنعم نعمت ولايت و قدردان آن باشيم. حاج آقاي عالي اشاره ي قرآني را امروز را بفرمايند و بعد هم انشاءالله خدمتشان باشيم. حاج آقاي عالي: آيه ي 65 و66 يك قضيه اي را خداوند نقل مي كند در رابطه با يك معصيتي كه بني اسرائيل انجام مي دادند و يك ديد شرعي را كه نسبت به
ص: 1100
يك وظيفه اي خداوند روي دوششان گذاشته بود، يك كلاه شرعي را به هر حال براي از زير بار آن وظيفه در رفتن انجام مي دادند. خدا به آنها فرموده بود كه روزهاي شنبه را براي عبادت تان قرار بدهيد و ديگر صيد نكنيد. كساني بودند كنار دريا زندگي مي كردند. براي آن ها يك امتحاني بود، اين وظيفه روي دوششان آمد. اينها يك نوعي كلاه شرعي درست كردند و يك فريبي كه از زير اين فرمان در بروند، اما ظاهراً صيد نكرده باشند. يعني يك طور راه ماهي ها را به يك سمتي منحرف كرده بودند كه در حوضچه هايي قرار بگيرند كه ديگر نتوانند به دريا برگردند. ولي به هر حال تور و مثلاً قلابي، چيزي هم صيد نكردند. خدا وقتي كه اينها اين كار معصيت به صورت مستمر مي كردند، و بر خودشان جايز مي دانستند، اين حرام را حلال كرده بودند، خداوند متعال اينها را دچار يك عقوبتي كرد كه اين ها را مسخ كرد كه اينها « كُونُواْ قِرَدَةً خَاسِِينَ» به شكل بوزينه هايي باشيد كه ذليلانه زندگي كنند كه تا سه روز هم اينها مسخ شده بودند و بعد ديگر نسلشلن منقرض شد. از بين رفتند. بعد دنباله ي آيه كه مقصود من اينجاست، خدا مي فرمايد: اين را ما يك عبرتي قرار داديم. « فجََعَلْنَاهَا نَكَالًا لِّمَا بَينْ َ يَدَيهَْا» يك عبرتي قرار داديم براي آن زمان، براي كساني كه آن زمان بودند، يك عقوبتي قرار داديم، «وَ مَا خَلْفَهَا» و كساني كه در آينده مي آيند. امام صادق(ع) فرمود: يعني ما مسلمان ها! كه براي ما عبرت باشد كه اگر كسي گناهي را مستمراً انجام دهد و حلال بشمارد، دچار اين عقوبت مي شود
ص: 1101
ولو ظاهرش به شكل بوزينه اي درنمي آيد ولي قلبش قلب حيواني مي شود. از اين جنبه هم گفته شده كه بوزينه اي كه بازيگري مي كند. يعني از اين جهت تبديل به اين حيوان مي شود. كسي كه بازيگري با دين خدا كند و حرام هاي خدا را به راحتي حلال بشمارد. در روايت دارد شراب خوردن، لهو و لعب، موسيقي هاي حرام، در روايت هست كسي كه براي خودش مجاز بداند، ولو يك كلاه شرعي هم براي خودش درست كند. آنوقت خداي نكرده «الصورة صورة الانسان و القلب قلب الحيوان» قلب به يك قلب حيواني تبديل مي شود. اين عقوبت همان عقوبتي است كه خداي متعال اينجا گفته بر سر كساني كه در آينده هم هستند، پرونده باز است. ممكن است بر سر آنها هم وارد شود. آقاي شريعتي: بسيار خوب، خيلي ممنون و مشتكرم. قسمت اول اضطرار را شما اشاره كرديد كه به واسطه ي بن بست ها و گرفتاري هايي كه در دنيا هست ما مضطر مي شويم و گفتيم خيلي مسير مطمئن نيست. قسمت دوم را در اين دقايق پاياني بفرماييد. حاج آقاي عالي: قسم دوم اضطرار اين هست كه كسي كه درد آخرت دارد مضطر به حجت مي شود. در قسم اول درد دنيا باعث شد كه آدم دردمند حضرت شود. در قسم دوم كسي كه درد آخرت دارد. درد ابديت دارد. از طرفي من باور دارم كه زندگي فقط محدود به شصت، هفتاد سال نيست و تا ابد زنده هستم. تا يك ميليارد و دو ميليارد و ده ميليارد نه! ديگر تمامي ندارم. حالا كه متولد شدم، در اين دنيا آمدم كه بمانم. اين از طرفي است. از طرف دوم من نمي دانم
ص: 1102
كه در مسير ابديتي به اين طولاني چه چيزهايي به درد من مي خورد. توشه هاي من چيست؟ من از نيم ساعت ديگر خودم خبر ندارم كه چه احتياجاتي دارم. نيم ساعت ديگر مثلاً فرض كنيد يك مشكلي براي من پيش مي آيد. يك مريضي پيش مي آيد، يك دردي پيش مي آيد كه دوايي مي خواهم. گرسنگي پيش مي آيد كه چه مي خواهم. آسيبي پيش مي آيد. آفتي پيش مي آيد. ببينيد من از هيچي خبر ندارم. ممكن است هر اتفاقي براي من بيافتد. خداي نكرده يك تصادفي كنم و براي من مشكلاتي پيش بيايد. چطور راه ابديت كه ميليارد سال جلوي من است، خبر دارم كه چه اينجا نياز است؟ چه چيزهايي از من دفع خطر مي كند؟ آسيب هاي مرا برطرف مي كند. چه چيزهايي توشه ي اين مسير طولاني من است؟ پس احتياج به يك راهنما دارم. يك كسي را مي خواهم كه بيايد مرا راهنمايي كند. نه فقط راهنمايي دست مرا بگيرد ببرد. كسي كه اين مسير را رفته باشد و برايش آشنا باشد. اين از طرف دوم است. پس اولين مورد زندگي من ابدي است و محدود به شصت، هفتاد سال نيست. در اين زندگي ابدي چون براي من ناشناخته است، توشه براي من مشخص نيست. خطراتش براي من مشخص نيست. من يك كسي را مي خواهم كه توشه ي راه را براي من راهنمايي كند. خطرات را رفع كند. دست من را بگيرد. شفاعت و دستگيري كند در مسير ابديت. اين دومين مورد است. از طرف سوم قرآن به تنهايي نمي تواند اين كار را كند. ممكن است شما بگويي: قرآن اين كار را كرده است. براي ما حجت است. قرآن مي گويد: چه كاري بكن،
ص: 1103
چه كاري نكن؟ توشه ات چيست؟ خطرات راه چيست؟ جواب اين است كه به قرآن همه ي فرقه ها تمسك مي كنند. قرآن فصل الخطاب نيست كه كار را قطع كند و تمام كند. احتياج دارد كه مقاصد قرآن تبيين شود، تفسير شود و گفته شود. آن مقصود خدا بيان شود. و الا شما نگاه كنيد هم خوارج تمسك به قرآن مي كردند و هم اميرالمؤمنين. هم معاويه به قرآن تمسك مي كرد و هم سپاه علي! اميرالمؤمنين وقتي ابن عباس را مي خواست براي بحث كردن با خوارج بفرستد، فرمود: با قرآن با آنها بحث نكن. چون تو يك آيه مي خواني و آنها يك آيه ي ديگر را مي خوانند. تو يك آيه مي خواني مي گويي: معنايش اين است. آنها مي گويند: نه! مقصود اين آيه چيز ديگري است. بحث ختم نمي شود. خوب پس ببينيد قرآن به تنهايي كافي نيست. رسول خدا هم حجت است ولي حجتي است كه در همه ي زمان ها، تا قيامت نيست. ببينيد بايد كسي باشد كه زنده باشد و در هر زماني حافظ قرآن باشد. از تحريفش جلوگيري كند. مقاصد و اهداف خدا در قرآن را در هر زمان تبيين كند. در هر زماني بگويد: به اقتضاي آن زمان چه كار بايد كرد و چه كار نبايد كرد؟ خطراتش چيست؟ و اينجاست كه باز هم ضروري است كه كسي مثل رسول خدا با همان علم، با همان عصمت و خطا ناپذيري باشد. مقاصد قرآن را تبيين كند. قرآن را از تحريف حفظ كند. دست ما را بگيرد و تا ابديت ببرد. پس بنابراين اگر كسي دردمند شد، آخرت و ابديت را باور دارد، آنوقت مجبور است جلوي حجت زانو بزند. چون
ص: 1104
مي داند كه در اين شب ظلماني و طولاني كسي غير از او نيست. من فقط مي خواهم بحثم را تمام كنم با اشاره به يك غزلي از حافظ كه اشاره به همين دارد. زان يار دلنوازم شكري است با شكايت گر نكته دان عشقي بشنو تو اين حكايت رندان تشنه لب را آبي نمي دهد كس گويي ولي شناسان رفتند از اين ولايت در اين شب سياهم گم گشت راه مقصود از گوشه اي برون آي اي كوكب هدايت او بايد در اين سياهي و تاريكي نجات بدهد. اين راه بي نهايت است. اين راه را نهايت صورت كجا توان بست كز صد هزار منزل بيش است در بدايت اولش صد هزار منزل دارد. پس او بايد بيايد. لذا در آخرين بيتش مي گويد: عشقت رسد به فرياد، گر خود بسان حافظ قرآن زبر بخواني با چهارده روايت اگر قرآن را با روايت چهارده نفر، با روايت چهارده معصوم و تبيين آنها بخواني به داد تو مي رسد. قسم سوم اضطرار به حجت است به خاطر خدا، نه درد دنيا، نه درد آخرت، درد خدا دارد و زانو مي زند، اين را جلسه ي بعد مي گذاريم. آقاي شريعتي: بسيار خوب، خيلي ممنون و متشكرم از توجه شما. وقتمان تمام شده. انشاءالله فردا با حضور حاج آقاي فرحزاد خدمت شما خواهيم رسيد و انشاءالله روز سه شنبه هم با حضور حضرت حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي در خدمت شما هستيم. دعا بفرماييد. حاج آقاي عالي: انشاءالله خداوند متعال همه ي ما را تحت ولايت اهلبيت، همان ولايتي كه عرض كرديم بالاي سر ما قرار مي گيرد و تمام اعمال با توجه به او خاصيت دارند و كار مي كنند
ص: 1105
و در قبر ما و در قيامت ما از همه نوراني تر و زيباتر دست ما را مي گيرد، انشاءالله ما هميشه در خانه ي آن ولايت برويم. آقاي شريعتي: انشاءالله. خيلي ممنون و متشكر هستم. مثل هميشه بهترين ها را براي همه ي شما آرزو مي كنم. والحمدلله رب العالمين و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.
برنامه سمت خدا موضوع برنامه: يادي از امام عصر(عليه السلام) كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين عالي تاريخ پخش: 29/11/92 بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين اگرچه در نظر خلق، اهل پرهيزيم *** به ياد گوشه ي چشم تو اشك مي ريزيم شنيده ايم كه فصل بهار مي آيي *** چقدر برگ به اين شاخه ها بياويزيم هنوز از كف دريا فروتريم اما *** به موج هاي فراگير درمي آميزيم تو مهرباني و با ذره مهر مي ورزي *** وگرنه پيش تو ما چون غبار ناچيزيم غبار روي زمينيم و آنچنان مغرور *** كه پيش پاي كسي جز تو برنمي خيزيم آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان. خيلي خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ما. آرزو مي كنم در هر كجا كه هستيد تنتان سالم باشد، و قلبتان سليم. همانطور كه وعده كرده بوديم و سه شنبه ي اين هفته خدمت حاج آقاي عالي عزيز هستيم. مي دانم خيلي ها مشتاق حضور ايشان بوديد. الحمدلله خدا را شكر مي كنيم كه يكبار ديگر توفيق درك محضر ايشان به همه ي ما دست داد. آقا سلام عليكم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد. حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي دوستان بيننده، متدينيني كه به هر حال چند سالي هست كه همراه اين برنامه
ص: 1106
هستند و با ما هستند سلام و عرض ادب دارم و خدا را شكر مي كنم كه يكبار ديگر توفيقي شد كه خدمت شما و دوستان عزيز باشيم. آقاي شريعتي: من بگويم دوستان چه وقت هايي كه ما را مي ديدند، چه از طريق پيامك، چه از طريق تلفن، چه از طريق ايميل جوياي احوال شما و مشتاق حضور شما در برنامه بودند. جاي حاج آقاي قرائتي عزيز در برنامه ي ما خالي است. انشاءالله باز هم شاهد حضور گرم ايشان در برنامه ي سمت خدا باشيم. تنها بيتي كه مي شود گفت اين است. «صد شكر كه اين آمد و صد حيف كه آن رفت» انشاءالله روزهاي سه شنبه ي ما از هفته ي آينده در خدمت حاج آقاي حسيني هستيم. حاج آقاي عالي از روز يكشنبه ي هفته ي آينده خدمتشان هستيم و يكشنبه ها شاهد حضور ايشان در برنامه ي سمت خدا هستيم. موضوع بحثي كه در خدمت حاج آقاي عالي هستيم، خيلي از دوستان خوب ما مي گفتند يك بحث معرفتي پيرامون حضرت حجت، امام عصر(عج) در برنامه ي سمت خدا خاليست. اگرچه ما مدت ها قبل با حضور حاج آقاي حيدري كاشاني يك چنين بحثي را داشتيم، و تقديم حضور بيننده هاي خوبمان كرديم. اما واقعاً هرچقدر از معرفت امام زمان (عج) بگوييم، كم گفتيم و اين معرفت و نياز به اين معرفت شايد بسيار محسوس است. لذا بحثي را پيشنهاد كرديم و آن هم بحث معرفت به امام عصر(عج) است و انشاءالله روزهايي كه خدمت حاج آقاي عالي هستيم، منور خواهد شد به نام و ياد امام عصر(عج). ما خدمت شما هستيم و فكر مي كنم روزهاي خوبي خواهد بود و انشاءالله مباحث خوبي را خدمت شما
ص: 1107
خواهيم داشت. حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. بنده هم با استمداد از وجود مقدس حضرت وليعصر(ع) كه توفيق دادند اين بحث كه راجع به حضرت هست، انشاءالله دقايقي را به ياد اين بزرگوار باشيم، اين بحث را شروع مي كنيم و بحثي هست كه همينطور كه دوستان مي دانند از اساسي ترين و محوري ترين اعتقادات شيعيان هست. مسأله ي اعتقاد به حجت، و مسأله ي امامت كه يك مسأله اي است كه در قرآن و روايات بسيار سهم وافري را به خودش اختصاص داده است. اينكه شيعه اعتقاد دارد كه بايد حجت زنده اي در هر زمان باشد، و هيچ موقع و هيچ زماني خالي از حجت نيست. روايات زيادي داريم كه حتي اگر در زمين دو نفر انسان زندگي كنند، يكي از آن دو نفر حجت است. جون او هست كه به هر حال حجت خدا بر زمين است و عضوي را بر كس ديگر، بري بندگي نكردن، براي ديندار نبودن باقي نمي گذارد. ديگر كسي نمي تواند بگويد من راه نداشتم، راهنما نداشتم. دين را نمي شناختم. كسي نبود از من دستگيري كند و گمراه شدم. با وجود حجت، و راهنمايي هاي او اين عضو بسته مي شود و حجت تمام مي شود. مباحثي را كه انشاءالله مطرح مي كنيم بحث هايي از همين دست است. كه اصلاً حجت كيست؟ چه شرايط و اوصافي دارد؟ چرا با وجود اينكه قرآن در بين ما هست و او حجت خداست، با وجود اينكه رسول خدا در ميان مسلمين بود و او حجت خدا بود، چه نيازي است كه در هر زماني حجت زنده اي علاوه بر قرآن و رسول، او هم باشد. طوري كه زمين نمي تواند خالي از
ص: 1108
آن باشد و چرا؟ چرا اگر حجت در زمين نباشد، زمان و زمين بر هم مي ريزد و نظام عالم برچيده مي شود؟ اين حجت چه كسي است و چه خصوصياتي دارد؟ حجت زمان ما چه صفاتي دارد؟ چه حقوقي ب گردن ما دارد و ما چه وظايفي نسبت به او داريم؟آيا ما مي توانيم با اين حجتي كه در اين زمان هست ارتباط برقرار كنيم؟ اگر نمي توانيم چه فايده اي دارد؟ حجتي كه غايب است و در دسترس نيست، چه فايده اي دارد؟ و اگر مي توانيم با چه شرايطي؟ به چه صورتي؟ اين سؤالات و امثال اين سؤالات كه دهها سؤال را تشكيل مي دهد مباحثي است كه انشاءالله ما به آن مي پردازيم. انشاءالله كه معرفتي را بر ما افزون كند. البته ما به هر حال آنچه را كه اميد داريم اين است كه همين دقايقي كه به ياد او باشيم، خود همين ارزشمند است. اينكه انسان دقايقي، فكرش، قلبش، ذهنش را او فرا بگيرد، انشاءالله اين دقايق تبديل به ساعات شود، تبديل به روزها شود. و كم كم عمر انسان طوري شود كه خودش را وقف كند، تمام زندگي اش را در مسير آنها قرار بدهد. در روايت اهلبيت هست «رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً حَبَسَ نَفْسَهُ عَلَيْنَا» (بحارالانوار/ج52/ص126) خدا رحمت كند آن كسي را كه خودش را وقف ما كرد. به هر حال ما انشاءالله اين بحث را تا جايي كه بضاعت ما باشد و توفيق باشد، شروع خواهيم كرد و ادامه خواهيم داد. در مباحث مهدويت و مسائل مربوط به امام مهدي(ع) و آمدن حضرت و تحقق ظهور، به نظر مي رسد كه محوري ترين و كليدي ترين موضوع چيزي به نام اضطرار
ص: 1109
به حجت است. اضطرار چيزي فراتر از نياز است. چيزي فراتر از احتياج است. ببينيد احتياج اين است كه فرض كنيد به غذا و آب احتياج داريم. به خواب احتياج داريم. انسان يك سري نيازهايي دارد. اما يك موقع هست كه انسان نياز به يك چيز را مي تواند برايش جانشين بگذارد. مشابه بگذارد، فرض كنيد شما يك دارويي را الآن نياز داري. اما اگر اين دارو پيدا نشد، مشابه اين هست. اين را نمي گويند: الآن شما مضطر شدي و ناچار هستي به آن دارو. چون شما هنوز چاره داري. نيازت منحصر به او نيست. اضطرار در جايي است كه انسان يك راه داشته باشد و غير از آن راه هيچ راه ديگري نداشته باشد. يك درمان و دارو داشته باشد و غير از آن هيچ مشابه و جانشيني نداشته باشد. ما اعتقادمان اين است كه آن چيزي كه كارگشا است و محوري ترين و كليدي ترين نقطه در موضوعات مهدويت هست، و ما بايد عملاً به آن سمت برويم، اين است كه مضطر و بيچاره ي حضرت شويم. دردمند حضرت شويم به نوعي كه هيچ چاره ي ديگري غير از او نداشته باشيم. ما بايد به اين نقطه برسيم. ببينيد اگر اين نقطه براي ما حاصل شد، اين نقطه فراتر از معرفت به حضرت است. فراتر از اثبات وجود امام زمان است. ممكن است ما معرفت به حضرت داشته باشيم، امام زمان را اثبات كنيم، منتظر حضرت باشيم اما هنوز مضطر نباشيم. تا به آن اضطرار و دردمندي نرسيم، درمان را براي ما نمي فرستند. لذا ما همين جا يك نقد كوچكي به اين تيتر و عنواني كه شما فرموديد، البته
ص: 1110
بسيار عنوان خوبي است ولي با اين وجود من به نظرم به جاي معرفت امام زمان و آن چيزي را مهمتر از معرفت است بايد مطرح كنيم، اضطرار به حجت، اضطرار به امام زمان است. آقاي شريعتي: به نظرم واقعاً رويكرد خيلي خوبي خواهد شد، با اين نكته اي كه شما فرموديد. ولي واقعاً بايد به اضطرار رسيد و اين نياز را درك و حس كرد و بدانيم كه تنها راه درمان و علاج ما حضور و وجود و ظهور حضرت حجت (عج) است. اما تا معرفت نباشد كه اين اضطرار رخ نمي دهد. يعني بايد اين معرفت و اين شناخت باشد كه ما مضطر شويم و بدانيم كه براي چه مي خواهيم به اينجا برسيم و به اين حالت اضطرار برسيم. حاج آقاي عالي: ببينيد اين چيزي كه مي فرماييد كاملاً درست است. هيچ شكي نيست كه تا معرفت نباشد، تا من نسبت به حضرت شناختي نداشته باشم، تا باوري در من شكل نگرفته باشد كه او چه نيازهايي را از من برطرف مي كند، چه خلأيي را پر مي كند، بيچاره ي او نمي شوم. دردمند او نمي شوم. تا معرفت نباشد اين اضطرار پيدا نمي شود. حرف در اين نيست. شكي در اين نيست كه اول بايد معرفت باشد تا آن اضطرار پيدا شود. اما بحث ما اين نيست كه اول چه، دوم چه؟ بحث ما اين است كه آن نقطه ي كليدي، آن محور، آنچه باعث فرج مي شود، آيا فقط معرفت است؟ در اين شكي نيست كه معرفت لازم هست ولي آيا كافي است؟ ما همين بحث را داريم. شكي نيست كه بايد بحث معرفت را داشته باشيم. تا اينكه به آن
ص: 1111
اضطرار برسيم. من مي خواهم آن ادعايي را كه بعد دلايلش را خدمت شما عرض مي كنم، ادعاي ما اين هست معرفت هاي عقلي، علمي و حتي قلبي، باورهاي قلبي، اين كافي نيست. انتظار كافي نيست با اينكه همه ي اينها لازم است. مگر اينكه اين مسيري شود و ما را به دردمندي و اضطرار برساند. او هست كه درمان است و باعث گشايش مي شود. اگر ما به آن برسيم، اين باعث فرج مي شود. اگر درد در حد اضطرار در ما ايجاد شود، درمان قطعاً وجود دارد. طبيب مسيح آدم است و مشفق دين چو درد در تو نبيند كه را دوا بكند يك دردي را بايد در ما ببيند. اين درد اگر در ما وجود بيايد، از صد درمان بهتر است. گفت: هركجا دردي، دوا آنجا رود هركجا آهي، شفا آنجا رود ما اگر آن درد را داشته باشيم، شفا هست. يكي از عاشقان امام زمان(ع) كه خيلي سال نيست از دنيا رفته است. اين بزرگوار در يك امامزاده اي نزديك كاشان كه آقاعلي عباس است. به هر حال متدينين اين امامزاده ي با فضيلت را مي شناسند، آنجا رفته بود و توسلي به امام زمان كرده بود. اشكي و آهي و مناجاتي و در آن دل سوزاني كه او داشت و دردمندي كه او داشت، اينقدر گريه كرد كه از حال رفت. دورش جمع شدند، آب به صورتش مي زدند. برايش آب قند مي آوردند. يك نفر گفت: برويم براي او طبيب بياوريم. او در همين حين چشمش را باز كرد و گفت: نمي خواهد طبيب بياوريد. خودت طبيب مرا به اين روز انداخته است. اين درد هم بايد از او خواست. اين
ص: 1112
درد از صد درمان بهتر است. اين درد خودش درمان است. واقعاً اين چنين است. بنابراين حرف ما اين است كه دنبال اين اضطرار بگرديم و آن بايد چشم انداز ما باشد. من يك مثال خيلي واضح بزنم. اين ليوان آب الآن جلوي ما است. به اين يقين هم داريم. شكي نداريم. حتي اگر يك دانشمند شيمي يا فيزيك هم باشد خواص شيميايي و فيزيكي اش را هم مي داند. تركيباتش را هم مي داند. حركتي در ما ايجاد نمي شود كه دست برداريم. اين آب را برداريم و بخوريم. چرا؟ چون نيازي در ما نيست. تا عطش نباشد، حركت ايجاد نمي شود. صرف يقين كافي نيست، اما يقين داريم هست ولي در ما حركت ايجاد نكرد. شما قرآن را مي بيني در سوره ي نمل آيه ي 15، حضرت موسي براي فرعونيان معجزاتي را نشان داد. معجزاتي را كه ديگر همه شك نداشتند اينها سحر نيست، اينها معجزه است. مي دانستند كه اين يك عصايي را انداخت، اژدها شد و رفت. همه ي سحرهاي آن ها را بلعيد، اين چيز ساده اي نيست. همه مي فهميدند. فرعونيان مي فهميدند. اما در عين حال قرآن مي گويد: با اينكه يقين داشتند، در مقابل موسي ايستادند. تعبير قرآن اين است. «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا» (نمل/14) در عين حال كه به اين آيات و معجزات يقين داشتند، اما كفر ورزيدند. امام صادق(ع) در ذيل اين آيه مي فرمايد: اين كفري كه ورزيدند، كفر با وجود معرفت بود. يعني با وجود اينكه يقين و معرفت داشتند اما اين معرفت به درد اينها نخورد. چون براي خودشان نيازي نسبت به موسي حس نمي كردند. نسبت به خداي موسي، كه تسليم شوند. بالاتر
ص: 1113
هم شيطان است. مگر شيطان عوالم بالا را نديده بود؟ مگر ملكوت را نديده بود؟ ملائكه را ديده بود. عوالم بالا را ديده بود. شهود كرده بود كه بالاتر از علم و يقين و اين حرف ها است. ديده بود اما با اين وجود چون نيازي در خودش در مقابل ولي خدا و حجت خدا نمي ديد، سجده كند، در مقابل انسان كامل سر فرود بياورد، نيازي نمي ديد، حتي خودش را بالاتر از او مي ديد. استكبارش طوري بود، تكبرش طوري بود كه خودش را بالاتر از او مي ديد، از اين جهت آن يقين و آن شهودش به درد نخورد و باعث رجم و طرد او شد. به درد او نخورد. پس ببينيد اگر انسان آن نياز و اضطرار در او به وجود نيايد، حتي آن يقين، علم، حتي شهود، باعث حركت در او و تسليم نسبت به خدا و لي خدا نمي شود. آقاي شريعتي: پس اگر ما مي گوييم كه منتظر هستيم، و اگر قرار هست كه به معناي واقعي كلمه منتظر باشيم و محيا شويم براي ظهور حضرت بايد به اين مقام اضطرار برسيم. آنوقت رسيدن به اين مقام اضطرار يك سري مقدماتي دارد. حاج آقاي عالي: همينطور است و شكي نيست. اين چيزي است كه در مباحث تمام سعي ما بر اين است، البته آن مقدار كه در حد توان ما است. اوج اين نكاتي را كه عرض كردم كه اضطرار كارگشا است و كليد گشايش و فرج است، اوجش در آيه ي اضطرار را خدمت شما عرض كنم. «أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء» (نمل/62) اين آيه را ببينيد. حيف كه ما اين آيه
ص: 1114
را فقط براي ختم ها و چندبار خواندن ها به كار مي بريم. البته اشكالي ندارد از باب تيمم و تبرك، مثلاً 5 بار يا چند بار اين آيه را خواندن. ما در روايتي اين وارد نشده كه براي شفاء چند بار اين آيه را بخوانيد. ولي خيلي خوب است اين آيه را به كار ببنديم. اين يك دستورالعمل است. يك نسخه است. انگار يك دكتري نسخه مي دهد كه سه بار اين شربت را در روز بخور، ما بنشينيم اين را تكرار كنيم. سه بار اين شربت را بخور! ذكر بگوييم. آقا عمل كن. اين دستورالعمل است. اينها دعايي نيست، اينها دوايي است. بايد خود را مداوا كرد. يك كسي خدمت آيت الله بهجت بود. گفت: آقا يك ذكري به ما بگوييد كه در نماز حضور قلب داشته باشيم. آقا فرمود: حضور قلب كه دعايي نيست، دوايي است. بايد آدم خودش را مداوا كند. بايد عمل كني. يك تمرين دارد. يك كارهايي دارد. شما در اين آيه نگاه كنيد. در اين آيه مي گوييم: «أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ» آن خدايي كه مضطر را كه بيچاره شده و دردمند شده، وقتي او را بخواند، خدا او را اجابت مي كند. بعد دنباله اش را ببينيد. خدا مضطر را اجابت مي كند «وَ يَكْشِفُ السُّوء» آن مشكل را برطرف مي كند. آن گره را باز مي كند. گشايش درست مي كند و بعد انتهاي آيه مي گويد: «وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ» و شما را جانشينان روي زمين مي كند. روايات ذيل آيه اگر نگاه كنيد مي گويند: مصداق تام اين آيه امام زمان(ع) است. اولاً او مضطري است كه در طول تاريخ به خاطر اينكه ظلم ها را ديده است،
ص: 1115
دردمند است. مضطر است. در هنگام ظهور، در آن هنگامي كه خروج مي كند، خدا را دعا مي كند. خدا را فرا مي خواند، و خدا «وَ يَكْشِفُ السُّوء» موانع را برطرف مي كند، «وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْض» و شما صالحان را جانشينان در زمين قرار مي دهد. چه شد كه باعث شد كه آن موانع برطرف شود و مشكلات برطرف شود؟ اضطرار! آن اضطرار باعث شد. بنابراين نقطه ي كليدي آن اضطرار هست. من مي خواهم از اين زود نگذريم. خود اين اضطرار و رسيدن و درك اين نياز خود يك نعمت بزرگي است. اگر كسي به اين اضطرار برسد. اين را بايد از خدا خواست كه خدايا مرا دردمند كن. من را درمند كن به آن نيازهاي واقعي خودم كه نيازهاي كاذب در زندگي من مرا به دنبال خود نكشد. دردهاي بي خودي تمام عمر مرا تلف نكند. نيازهاي اصلي، نياز به خدا، نياز به دين، نياز به آن چيزي كه ابديت من را مي تواند تشكيل بدهد. نياز من به حجت خدا، كه دست مرا مي گيرد. در اين مسير طولاني مرا هدايت مي كند و هيچ جا مرا رها نمي كند. اين نيازها را دنبال كنيم. امام حسين(ع) در دعاي عرفه يك تعبيري دارد از خدا مي خواهد كه خدايا! به من اضطرار بده. «وَ أَوْقِفْنِي عَلَى مَرَاكِزِ اضْطِرَارِي» (بحارالانوار/ج95/ص226) خدايا مرا واقف كن و به ريشه هاي اضطرار آگاهم كن! آن ريشه هاي نيازهاي من و آن نيازهاي اصلي من! آنها را به من نشان بده و واقفم كن. اين خودش يك نعمت است. اوج عشق، معرفت، انتظار، ما را به اضطرار مي رساند. اوج همه ي اين معرفت ها انتظارهايي هستند كه شايد مضطر شود. چون اگر مضطر
ص: 1116
شد گشايش حاصل مي شود. اگر گشايش عمومي براي همه ي جامعه ي جهاني هم حاصل نشد براي او حاصل مي شود. فرج كلي اگر حاصل نشد، فرج جزئي براي او راه باز مي شود. علاوه بر اينكه در راستاي آن فرج كلي و آن حكومت جهاني هست، براي خود شخص هم گشايش درست مي كند. پس بنابراين اوج همه ي اين حرف ها آن اضطرار است. آقاي شريعتي: در بخش بعدي انشاءالله گفتگوي مان را ادامه خواهيم داد. انشاءالله به مقام اضطرار برسيم، و در اين مسير گام برداريم. صفحه ي 5 مصحف شريف قرار روزانه ي امروز ما است، مشرف مي شويم به محضر قرآن آيات 25 تا 29سوره ي بقره در سمت خداي امروز تلاوت مي شود به بركت صلوات بر محمد و آل محمد. «وَ بَشِّرِ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لهَُمْ جَنَّاتٍ تجَْرِى مِن تحَْتِهَا الْأَنْهَرُ كُلَّمَا رُزِقُواْ مِنهَْا مِن ثَمَرَةٍ رِّزْقًا قَالُواْ هَاذَا الَّذِى رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَ أُتُواْ بِهِ مُتَشَابِهًا وَ لَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ(25) * إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْىِ أَن يَضْرِبَ مَثَلًا مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُواْ فَيَقُولُونَ مَا ذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَاذَا مَثَلًا يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَ يَهْدِى بِهِ كَثِيرًا وَ مَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ(26) الَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فىِ الْأَرْضِ أُوْلَئكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ(27) كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ كُنتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْيَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يحُْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ(28) هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَكُم مَّا فىِ الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلىَ السَّمَاءِ فَسَوَّئهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ هُوَ بِكلُ ِّ شىَ ْءٍ عَلِيمٌ(29)» ترجمه آيات:
ص: 1117
«به آنان كه ايمان آورده اند، و كارهاى شايسته كرده اند، بشارت ده كه برايشان بهشتهايى است كه در آن نهرها جارى است. و هر گاه كه از ميوه هاى آن برخوردار شوند گويند: پيش از اين، در دنيا، از چنين ميوه هايى برخوردار شده بوديم، كه اين ميوه ها شبيه به يكديگرند. و نيز در آنجا همسرانى پاكيزه دارند و در آنجا جاودانه باشند. (25) خدا ابايى ندارد كه به پشه و كمتر از آن مثل بزند. آنان كه ايمان آورده اند مى دانند كه آن مثل درست و از جانب پروردگار آنهاست. و امّا كافران مى گويند كه خدا از اين مثل چه مى خواسته است؟ بسيارى را بدان گمراه مى كند و بسيارى را هدايت. امّا تنها فاسقان را گمراه مى كند. (26) كسانى كه پيمان خدا را پس از بستن آن مى شكنند و آنچه را كه خدا به پيوستن آن فرمان داده مى گسلند و در زمين فساد مى كنند، زيانكارانند. (27) چگونه خدا را انكار مى كنيد، در حالى كه مُرده بوديد و او شما را زنده ساخت، باز مى ميراند و زنده مى كند و آن گاه به نزد او بازگردانده مى شويد؟ (28) اوست كه همه چيزهايى را كه در روى زمين است برايتان بيافريد، آن گاه به آسمان پرداخت و هر هفت آسمان را برافراشت و خود از هر چيزى آگاه است. (29)» آقاي شريعتي: انشاءالله به بركت اين آيات نوراني و به بركت صلوات بر محمد و آل محمد زندگي ما منور به نور قرآن و منور به نور حضرت حجت باشد. حاج آقاي عالي اشاره ي قرآني را امروز را بفرمايند و بعد هم انشاءالله خدمتشان باشيم. حاج آقاي عالي: در
ص: 1118
آيه ي 26 سوره ي مباركه ي بقره، تعبيري هست كه فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْىِ أَن يَضْرِبَ مَثَلًا مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا» خدا حيا نمي كند از اينكه وقتي مي خواهد براي هدايت مردم مثالي بزند، به پشه مثل بزند. به مگس مثل بزند. به عنكبوت مثل بزند. اين چيزهايي كه در قرآن آمده است. خداوند از اين مثل ها حيا نمي كند. يك نكته اين است كه ما در روايت داريم كه خداوند متعال با حياء است. «كَرِيمٌ يَسْتَحْيِي وَ يُحِبُّ أَهْلَ الْحَيَاء» (فقيه/ج3/ص506) حيا را دوست دارد. خداوند متعال حيا دارد. منتهي اين حيا را خداوند مي فرمايد: در جايي كه يك امر حقي است، خدا پاي آن ايستاده است. جاي حيا هم نيست. يك امر حقي را مي خواهد مطرح كند. اما در جايي كه يك امر قبيحي است، آنجا جاي اين هست كه به هر حال آدم حيا كند و آن كار را ترك كند. يك جاهايي جاي حيا نيست، در آن بيان حق جاي خجالت نيست. جايي كه من حيا كنم و حق را نگويم. يا يك عمل حقي را انجام ندهم. يك جاهايي جاي حيا است. جاي اينها نبايد جا به جا شود و عوض شود. متأسفانه شما نگاه كنيد گاهي ما بعضي از افراد هستند كه يك جايي كه بايد از حقشان دفاع كنند، پاي آن بايستند، خجالت مي كشند. طرف مثلاً فرض كنيد مي خواهد نماز بخواند. يك وقتي هست كه يك جمعي نشستند مي خواهد نماز بخواند. يا نماز اول وقت بخواند. خجالت مي كشد! يا مثلاً مردي است نماز صبح يا مغرب و عشايش را خجالت مي كشد بلند بخواند. عزيزم در اين چيزهايي كه مربوط به خداست و حق
ص: 1119
است و هيچ قبحي ندارد، اينجا جاي حيا كردن نيست. يا مثلاً دختر خانمي هست كه چادري هم هست، در جمعي كه فرض كنيد اين چنين نيستند، گويي مثلاً از اين كار خودش خجالت مي كشد. يا كساني هستند كه شغلي مثلاً دارند، با اينكه شغل حلالي هم دارند، يا پدرشان شغل حلال دارد، خجالت مي كشند بگويند: شغل پدرم اين است. يا مثلاً مادرم خانه دار است. در امور حق خدا حيا نمي كند. خدايي كه «كَرِيمٌ يَسْتَحْيِي» بسيار با حياء است، در اموري كه حق جاي ابرازش هست، حق را بايد گفت و جاي خجالت كشيدن و حيا ندارد. آن امور قبيحي است، آن امور زشت كه شرعاً و عرفاً زشت است، آنجا هست كه آدم بايد خجالت بكشد و حيا كند. آقاي شريعتي: بسيار خوب، خيلي ممنون و مشتكرم. حاج آقا يك وقت هايي ما در زندگي مان كم مي آوريم و واقعاً به بن بست مي رسيم و شايد اين اضطرار را در آن لحظات زندگي مان حس كنيم. آن اضطراري كه در مسائل مادي و مشكلاتي كه در زندگي روزمره رخ مي دهد، در راستاي همين اضطرار مي تواند باشد يا نه؟ حاج آقاي عالي: اتفاقاً يكي از حكمت ها و فوايد بلاها و گرفتاري هايي كه گاهي براي يك شخصي پيش مي آيد همين است كه به اضطرار برسد. عرض كردم خود اضطرار به يك معنا نعمتي است چون آدم بيچاره ي خدا مي شود. برمي گردد به فطرت خودش. غفلت ها را كنار مي زند. و از اين جهت هست كه يكي از فوايد گرفتار ي ها همين است كه بتواند از مسائل ديگر ببرد و وصل شود به آن كسي كه بايد وصل شود. شما قرآن را ببينيد.
ص: 1120
در قرآن دارد ما انبيايي را براي امت هاي خودشان مي فرستاديم، «فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاء» (انعام/42) براي آنها بلاها و سختي ها و مشكلاتي پيش مي آورديم، «لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُون» تا تضرع كنند، در خانه ي خدا اظهار عجز و لابه كنند. اين خيلي ارزشمند است كه آدم دردمند شود. ببينيد اصلاً به تعبيري اينكه اضطرار باعث كارگشايي است اين است كه آدم وقتي مضطر مي شود و از خدا چيزي مي خواهد تازه دعا مي كند. تازه دعاي او دعاست و به آسمان مي رود. تا وقتي آدم مضطر نشده و از سر سيري يك چيزي را مي خواهد هنوز دعايش دعا نيست. ولي مضطر دعايش، دعا است. نقل مي كنند كه نادر شاه كه خيلي معروف بود به ابهت و قاطعيت، يك مرتبه به مشهد مي رفت، دم در حرم ديد يك فقيري هست، نابينا هست و گدايي مي كند. به او گفت: چه مدت اينجا اين كار را مي كني؟ شخص نابينا گفت: شش سال! گفت: تو شش سال دم حرم امام رضا داري گدايي مي كني، هنوز شفايت را از حضرت نگرفتي؟ من الآن مي روم نيم ساعت زيارت مي كنم، برمي گردم اگر شفايت را نگرفته باشي مي دهم گردنت را بزنند! دو تا مأمور هم گذاشت آنجا بايستند كه اين فرار نكند. وقتي كه رفت اين بنده ي خدا به امام رضا رو كرد و شروع كرد مضطرانه از حضرت درخواست كرد. ديگر راهي نمانده بود. بعد از نيم ساعت كه نادر برگشت. ديد اين شفايش را گرفته است. برگشت به او گفت: تو تا به حال با امام رضا شوخي مي كردي. تو تا به حال گدا نبودي. و الا شش سال پيش شفايت را گرفته بودي. نياز به
ص: 1121
اين فرصت نبود! واقعاً همين است. تازه دعايت بالا رفت. اگر الآن بحرين، منامه شما تشريف ببريد. بحرين مردم بسيار خوبي دارد كه خدا انشاءالله از اين گرفتاري ها و مظلوميت هايي كه به وجود آمده بر آنها و ظلمي كه خليفه بر آنها مي كند نجات پيدا كنند. يك محله اي آنجا به نام رُمانه است. يك گنبد و بارگاه و ضريحي آنجا هست كه خيلي هم با معنويت است. قبر يكي از علماي بحرين در ساليان گذشته به نام محمد بن عيسي بوده است. مرحوم محدث نوري در كتاب نجم الثاقبش داستان محمد بن عيسي بحريني را آنجا ذكر كرده است. من خيلي خلاصه مي گويم. در زمان او يك مشكل بزرگي از طرف حكومت وقت كه خيلي با شيعيان بد بود، يك بلاي سنگيني براي شيعه به وجود آمد. علماي شيعه از حكومت براي اينكه بتوانند اين بلا را از خودشان دفع كنند سه روز مهلت خواستند. سه نفر از بهترين اخيار علمايشان با هم قرار گذاشتند كه هر شبي ايشان برود و استغاثه به امام زمان كند كه از اين بلا نجاتشان بدهد. واقعاً بلا، بلاي مهلكي بود. نفر اول شب اول رفت استغاثه كرد، خبري نشد. نفر دوم شب دوم رفت، خبري نشد. شب سوم همين محمد بن عيسي، اين جنابي كه عرض كردم ضريحش آنجا است، رفت و شروع كرد با اضطرار، چون شب آخر هم بود. «المستغاث بك يا صاحب الزمان» شروع به دعا و استغاثه كردند. وجود مقدس حضرت وليعصر(ع) تشريف آوردند. محمد بن عيسي به حضرت عرض كرد كه آقا! شيعه ي شما به مويي بند شد. حضرت راه چاره را به
ص: 1122
ايشان گفت و بعد كه تمام شد، محمد بن عيسي گفت: آقا چرا شب اول نفرموديد كه ما در اين دلهره باشيم؟ حضرت فرمود: خودتان سه روز مهلت خواستيد. اگر آن حالي كه تو امشب داشتي، همان شب اول آن كسي كه آمده بود داشت، گرفته بود. تو الآن مضطرانه آمدي. عاشق كه شد كه يار به حالش نظر نكرد اي خواجه درد نيست، وگرنه طبيب هست اگر در ما اين اضطرار ايجاد شود شك نكنيد، اضطرار به حجت همان و اثبات اينكه حجتي هست در زمان و زمين همان. چون قطعاً اگر يك نيازي در ما باشد و اين نياز يك نياز واقعي باشد، خدا او را بي پاسخ نگذاشته است. من اين را در جلسه ي بعد بيشتر توضيح مي دهم. كه نيازي نيست ما حجت را اثبات كنيم. اگر به اضطرار برسيم نشان بر اين است كه قطعاً حجت وجود دارد. اين را بعداً خواهيم گفت. اگر من نياز به آب دارم، خداي حكيم در عالم آب قرار داده است. اگر من نياز به خواب دارم، خدا به ازاي آن كه رفع نياز مرا بكند گذاشته است. خدا نياز هيچ اسيري را بي پاسخ نگذاشته است. اگر من نياز به حجت داشته باشم چطور مي شود خداي حكيم در عالم نگذاشته باشد؟ نياز به راهنما داشته باشم، كه مرا تا ابديت ببرد، چطور خدا نگذاشته و مرا رها كرده است؟ بنابراين اين اضطرار اوج مباحث است. البته ما بايد يك مقداري متواضعانه برخورد كنيم. ما خيلي نمي خواهيم گام بلند برداريم و خيلي بلند پرواز باشيم. انشاءالله كه اينطور شود و به آن برسيم. اما مقصود ما از
ص: 1123
اين مباحث اين است كه قدم اول را برداريم. ما هنوز بچه مدرسه اي هستيم. قدم اول را در مدرسه ي امام زمان برداريم. قدم اول اين است كه ياد حضرت باشيم و اين غفلت كم شود. اين بحث هاي ما بهانه است كه بتوانيم غفلت زدايي كنيم. آن قدم اول را برداريم. در دعا هست كه خدايا مرا نسبت به ياد او فراموشي نيانداز كه فراموش كنم. اگر اين ياد بيايد، يواش يواش ما را به آن اضطرار مي كشاند. ما آن قدم اول را برمي داريم. حافظ در آن غزل قشنگش مي گويد: اي پادشه خوبان داد از غم تنهايي جان بي تو به لب آمد وقت است كه باز آيي در اين غزل به هر حال مفصلي كه دارد يك قسمتش اين است كه: اي درد تو هم درمان در بستر ناكامي اي ياد تو هم مونس،در گوشه ي تنهايي اگر ما به اين ياد برسيم خودش خيلي كمك مي كند. اين غفلت هايي كه متأسفانه در دنيا فراگير مي شود، ما بتوانيم آن غفلت ها را با يك چيزهايي از بين ببريم. يكي از آن چيزها ياد ولي خداست كه قطعاً باعث مي شود كه او هم دعاگوي ما باشد. هست ولي به طور خاص! عنايت خاص او بر سر ما بيايد. ما دنبال اين هستيم. انشاءالله بتوانيم در مباحثمان اين كارها را بكنيم. مرحوم كليني كه رضوان خدا بر اين عالم بزرگوار باشد. شما ببينيد چقدر خوش سليقه بوده است. در كتاب كافي وقتي بحث امامت را شروع كرده است، آن قسمت «كتاب الحجة» اولين بابي كه قرار داده است، اثبات حجت نيست. بياييم حجت را اثبات كنيم. نه اضطرار الي الحجة است.
ص: 1124
اولين بابي كه مرحوم كليني قرار داده اضطرار به حجت است. نياز ما به حجت است. اگر اين نياز ثابت شد، خدا هيچ نياز اسيري را بي پاسخ نگذاشته است. امكان ندارد اين خدا يك نيازي را كه خودش در ما قرار داده است، بي پاسخ بگذارد. نيازهاي كاذب را خدا قرار نداده است. نيازهاي كاذب نيازهايي است كه در همه ي مردم نيست. در همه نيست. مثلاً اگر كسي خداي نكرده معتاد شود و نياز به مواد مخدر پيدا كند، علاوه به اينكه نياز به آب و خواب و غذا دارد، نيازهاي مختلف و طبيعي دارد، يك نياز ديگر هم در او پيدا شد. نياز به مواد مخدر! اين نياز كاذب است. دليلش اين است كه در بقيه نيست. اگر يك نياز اصلي و واقعي بود هر انساني بايد اين را داشت. اين نياز كاذب است. اينقدر اين نياز براي خودش جا باز مي كند كه جاي آن نيازهاي ديگر را هم مي گيرد. اين نياز را كاري ندارم. اما نيازهاي واقعي كه خود خدا در ما گذاشته است، و نشانه اش اين است كه در همه ي انسان ها هست، در فطرت همه هست، امكان ندارد خداي حكيم اين نياز را بگذارد، ولي ما به ازاي آن را در عالم خارج نگذارد. لذا ما مي گوييم اگر اضطرار به حجت در ما ايجاد شد، قطعاً وجود حجت هست. آقاي شريعتي: آنوقت در زندگي مان و در اين مسيري كه مي خواهيم گام برداريم، وجود حضرت حجت(عج) صرف عنايات ايشان است كه شامل حال ما مي شود. يا اينكه نه باز اين گشايش ها با توجه به عنايات حضرت براي ما خواهد بود. يا اتفاقات ديگري براي
ص: 1125
ما مي افتد. حاج آقاي عالي: شكي نيست و ما بعداً هم اين را طبق ادله اي كه داريم مطرح خواهيم كرد. هر عنايتي، هر نعمتي كه در اين عالم وجود دارد، هر نفسي كه از ما بالا و پايين مي رود، لحظه لحظه اي كه عمر ما استمرار پيدا مي كند، اگر نعمت علمي براي ما به وجود مي آيد، اگر نعمت كار خيري از ما به وجود مي آيد، عبادتي، عمل خيري به وجود بيايد، هر چيزي كه هست اين نعمت ها از خداست. و باب نعمت ها حجت زمان است. از كانال او به ما مي رسد. اينها به عنايت حضرت است. اين هماني است كه در دعا هست، به يمن حضرت هست كه مردم روزي مي خورند. حتي اگر به اضطرار نرسيده باشند. ببينيد ما كه مي خواهيم به اضطرار برسيم، از اين باب هست كه بتوانيم آن فرج را چه براي خودمان، چه فرج كلي را ايجاد كنيم. اما اگر هم ما به آن اضطرار نرسيديم، هرچه به ما از رزق و روزي مي رسد، ولو ندانيم و نشناسيم، مگر آن كساني كه الآن خدا را نمي شناسند، مگر به آنها روزي نمي رسد؟ به آنها مي رسد. آن تعبيري كه در دعاي رجب هست، كه خداوند متعال به آن كسي كه «لَمْ يَسْأَلْهُ وَ لَمْ يَعْرِفْه» نه او را مي شناسد و نه معرفتي به او دارد، باز خدا به او روزي مي دهد. او رحمت عامش گسترده است. وجود مقدس وليعصر(ع) كه واسطه ي فيض خدا و رحمت خدا هست، آن هم يك رحمت عمومي براي همه دارد، ولو براي كسي كه او را نشناسد. اما ما دنبال آن عنايت و رحمت خاص او هستيم. آن رحمت
ص: 1126
خصوصي كه به آن كساني مي رسد كه به ياد او هستند. بعديك قدم بالاتر معرفت به او دارند. بعد يك قدم بالاتر اضطرار به او پيدا كردند. اينها درجات رشدي است كه يك مؤمن بايد به كم اكتفا نكند. قدم به قدم بردارد، از ياد حضرت و رفع غفلت از او گرفته تا معرفت ها، تا عميق شدن اين معرفت ها، تا پيدا شدن يك نياز جدي به او، و اينكه اين نياز را هيچكس ديگري غير از او نمي تواند پر كند. يعني اضطرار به او كه تنها راه اوست. اين درجات معرفتي تا به اضطرار باعث مي شود آن عنايت خاص حضرت شامل حال ما شود والا رزق عام را كه به همه مي دهد. آقاي شريعتي: ولذا فكر مي كنم اگر به مقام اضطرار برسيم، لحظه به لحظه به ياد او خواهيم بود. يعني كوچه به كوچه، شهر به شهر دنبال او خواهيم گشت. حاج آقاي عالي: عرض كردم عطش باعث مي شود شما راه بيفتي. شما اگر در يك بياباني عطش داشته باشي، يقين به آب هم نداشته باشي، حتي احتمال هم بدهي، كيلومترها دنبالش مي دوي. اما اگر عطش و نيازي نداشته باشي، يقين به آب هم داشته باشي، حركتي در شما ايجاد نمي شود. پس آن كسي كه گرما مي آورد، شور مي آورد، حركت مي آورد، تلاش مي آورد، اضطرار است. ولي عرض كردم كه چون خيلي مقام بلندي است پله پله بايد به سمت آن رفت. ما قدم اول را كه همان ياد حضرت است از اين مباحث دنبال مي كنيم. من تقاضا مي كنم اگر اين عنوان بحث و تيتر بحث را مثلاً به جاي معرفت امام زمان كه بسيار ارزشمند
ص: 1127
است، بگذاريم در نقطه ي كليدي بحث يعني اضطرار به امام زمان، يا قدم اول و عملي بحث كه يادي از امام عصر(ع) است. ياد امام مهدي(ع). آقاي شريعتي: كه اين ياد و معرفت انشاءالله ما را برساند به آن مقام اضطرار كه اشاره كردند، مقام بلندي است و در واقع ما در اين مسير در طول مباحث و سير مباحث كه خدمت حاج آقاي عالي هستيم، داريم گام برمي داريم. خيلي روز خوبي بود خدمت شما بوديم. انشاءالله فردا با حضور حاج آقاي ماندگاري خدمت شما خواهيم رسيد، ايشان به سؤالات شما پاسخ خواهند داد. باز هم من يادآوري كنم كه انشاءالله از هفته ي آينده روزهاي يكشنبه ما خدمت حاج آقاي عالي هستيم و حاج آقاي حسيني قمي روزهاي سه شنبه از اين به بعد در خدمتشان هستيم. بهترين ها را براي همه ي شما آرزو منديم. حاج آقا دعا كنند، همه آمين بگوييم. حاج آقاي عالي: همان دعايي كه اباعبدالله(ع) در دعاي عرفه به خداوند متعال عرض كردند، عرض مي كنيم كه خدايا ما را به اضطرار خودمان آگاه كن. «وَ أَوْقِفْنِي عَلَى مَرَاكِزِ اضْطِرَارِي» انشاءالله كه مضطر حضرت وليعصر(ع) شويم و گامي در ظهور او بتوانيم برداريم. آقاي شريعتي: انشاءالله. بهترين ها را براي همه ي شما آرزو مي كنم. «خليل آتشين سخن، تبر به دوش بت شكن، خداي ما دوباره سنگ و چوب شد، نيامدي!» والحمدلله رب العالمين و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.
بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين بي تو اينجا همه در حبس ابد تبعيدند سالها هجري و شمسي همه بي خورشيدند سير تقويم جلالي به جمال تو خوش است فصل ها
ص: 1128
را همه با فاصله ات سنجيدند تو بيايي همه ساعت ها و ثانيه ها از همين روز، همين لحظه، همين دم عيدند آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان، ايام سال نو انشاءالله مباركتان باشد. خيلي خوشحاليم كه با سمت خدا مهمان خانه هاي شما هستيم. آرزو مي كنم در اين روزهاي بهاري انشاءالله تن و جسم و روحتان بهاري بهاري باشد. انشاءالله! حاج آقاي عالي عزيز در استديو حضور دارند، از طرف شما و از طرف خودم خدمت ايشان سلام عرض مي كنم و خوش آمد مي گويم. ايام مباركتان باشد. حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي دوستان متدين و مؤمن بيننده سلام و عرض ادب دارم و حلول سال نو را تبريك عرض مي كنم. انشاءالله زير سايه ي امام زمان(ع) همه سال خوبي داشته باشند. آقاي شريعتي: از طرف خودم و از طرف بيننده هاي خوبمان سال جديد را به شما و خانواده ي محترمتان تبريك مي گويم. انشاءالله سال پر خير و بركتي را داشته باشيد. در اين مدتي كه با شما هستيم، اميدوارم كه لحظات مفيدي را با هم داشته باشيم، ببينيم كه امروز حاج آقا براي ما چه به ارمغان آوردند و عيدي ايشان براي بيننده هاي خوب سمت خدا چيست؟ حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. من نكته اي را به نظرم رسيد در اين فرصتي كه خدمت دوستان بزرگوار هستم عرض كنم و آن نگاهي است كه دين ما به عيد دارد. اين جالب است اگر دوستان توجه كنند. به طور كلي اعياد در اسلام آن ايام و اوقاتي هست كه يك زمينه ي قربي براي انسان نسبت به خداوند
ص: 1129
متعال فراهم شده است. يك زمينه ي وصالي فراهم شده كه آن روز قرار است يك صله و يك پاداشي به آدم داده شود. آن موقع به عنوان عيد، يعني روزي كه يك عود و برگشتي به سمت خدا براي آدم تحقق پيدا كرده است. مثلاً شما ماه مبارك رمضان سي روز روزه مي گيريد، زحمت مي كشيد، شب زنده داري ها، احياها، قرآن بر سر گرفتن ها، درك شب قدر، توجه كردن و مراقبه هايي كه آدم مرتكب حرام نشود. يك شستشو و تطهيري براي آدم فراهم مي شود، اين زمينه قرب وقتي فراهم شد، روز اول شوال را با توجه به اين مرتبه و موقعيتي كه آدم در اين يك ماه بدست آورده، به عنوان روزي كه خدا مي خواهد صله و پاداش بدهد، روز جايزه به عنوان عيد گرفته شده است. به تعبير حافظ: روز عيد است و من مانده در اين تدبيرم *** كه دهم حاصل سي روزه و ساغر گيرم اين سي روز را مي دهد و يك چيزي مي گيرد. مثلاً فرض كنيد وقتي حاجي رفته مناسك را انجام داده، زحمت كشيده، سعي و طواف و بيابان گردي، آن وقوف هايي كه در عرفات و مشعر و منا هست، قرباني و رجم و امثال اينها، بعد روز دهم ذي الحجه را به عنوان اينكه اين زحماتي كه براي انسان يك قربي حاصل كرده، يك قدمي جلو رفته است، يك درب خاصي از رحمت به رويش باز شده، حالا مي خواهيم با توجه به اين زحماتي كه كشيدي، يك پاداشي به تو بدهيم. آن روز عيد قربان است. اعياد ديگر هم همينطور هستند. عيد غدير روزي است كه به عنوان بزرگترين عيد شيعه
ص: 1130
روزي است كه نصب امامت است و با نصب امامت، منشأ همه ي قرب ها و منشأ همه خيرات است و نعمت تمام مي شود. عيد نوروز ولو اينكه به عنوان يك عيد و مناسبت اسلامي مطرح نبوده، چون قبل از اسلام در ايران يك سنت بوده است. مثل مبعث و غدير و فطر و اينها نيست. يك سنتي بوده كه ايراني ها روي خوش سليقگي شان تحول سال و سال نو را گذاشتند آن موقع كه طبيعت نو مي شود و بهار به وجود مي آيد. يعني اول بهار كه يك اتفاق تكويني و طبيعي رخ مي دهد، اين را مبدأ تحول سال هم قرار داده اند. اسلام و اهلبيت(عليهم السلام) با اين مسأله مخالفتي نكردند. هيچ مخالفتي نداشتند و بلكه از اين فرصت به نفع دين و براي تقرب استفاده كردند. لذا گفتند: هنگام حلول سال آن دعاي معروف «يا مقلب القلوب والابصار» را تا آخر بخوانيد. روزه گرفتن در روز عيد، از اين فرصت براي يك قرب و براي يك وصالي با حضرت حق استفاده شده است. يا مثلاً فرض كنيد كارهايي كه در عيد مي شود اين چيزهايي است كه مورد توصيه ي دين است. شادماني سالم، ديد و بازديد ها و كنار گذاشتن كينه ها، مسافرت رفتن، هديه دادن، پاكيزه بودن، لباس نو پوشيدن، تميز بودن، اينها چيزهايي است كه مورد تأكيد است. در واقع ولو ديني نبوده، اما دين هيچ مخالفتي كه نكرده هيچ، بلكه از اين فرصت براي نزديك كردن انسان به خدا، استفاده كرده است. پس ديدگاه دين به عيد آن موقعيتي است كه يك زمينه ي قرب و صعود و وصولي براي انسان حاصل مي شود. خوب اين خوشي دارد. اگر كسي
ص: 1131
يك قدم جلو رفته است، يك قدم بالا رفته است، به خدا نزديك تر شده است، اين شادي دارد. البته شادي اين متناسب با خود عيد است. اگر قرب ايجاد شده است، شادي هم بايد متناسب باشد و يك شادي مؤمنانه باشد. شادي مبتذل و غافلانه نباشد، كه آدم بايد كاري كند كه آنوقت قربش هم از بين برود. در همان مسير قرب باشد. شادي هم در همان مسير باشد. در روزهاي عيد در مناسبت هاي اسلامي يك دستوراتي به عنوان مستحبات داده شده است. يعني همه بندگي است در عين اينكه شادي هست كه هست، ولي يك شادي غافلانه نباشد. امام حسين مجتبي(ع) با جمعي از دوستانشان از يك جايي مي گذشتند روز عيد بود. يك جمعي مشغول بزن و بكوب و عياشي و كيّافي بودند. امام(ع) فرمود: «من تعجب مي كنم! خيلي تعجب مي كنم از آن كسي كه امروز را به اهو و لعب مي گذراند، امروزي كه رحمت را تقسيم مي كنند. امروز كه لطف تقسيم مي كنند.» روز شادي است، ولي نه شادي كه پشت پا بزند به آن پاداش و صله اي كه خدا قرار است بدهد. گاهي مواقع شما مي بينيد، نيمه ش شعبان كه تولد ولي اعظم الهي بوده كه ما مفتخر هستيم در آن زمان زندگي مي كنيم. اين تولد مثل جشن تولدهاي معمولي نيست كه خداي نكرده مثلاً يك آهنگ هاي آن چناني گذاشته شود كه اصلاً تناسبي ندارد. البته در آن گونه جشن تولدها هم نبايد خداي نكرده كار خلافي صورت بگيرد. ولي به خصوص در اين روز احياناً بخواهيم شادي را تبديل به يك شادي غافلانه كنيم، اين اصلاً تناسب با آن عيد و ديدگاهي
ص: 1132
كه اسلام با عيد دارد، ندارد. روزي كه بستر براي قرب فراهم است، يك در خاص رحمت باز شده است، خدا مي خواهد صله بدهد، اينجا ما نبايد پشت پا و لگد به چنين چيزهايي بزنيم. يك نكته ي بسيار قابل توجه هست كه من دوستان بزرگوار را به آن نكته توجه مي دهم و آن اين است كه در عين حال كه در تمام اعياد، چه اعياد ديني، چه عيد نوروزي كه دين از آن استفاده كرده و يك نگاه ديني به آن انداخته است، ما را به يك چيزي توجه دادند كه مبادا از آن اصلي ترين عيد و حقيقي ترين عيد غافل شويد. درست است شاد باشيد، همان شادي مناسب، ولي در عين حال توجه داشته باشيد كه هنوز عيد حقيقي نيامده است. مبادا از آن غفلت كنيد. در چهار عيد گفته شده كه دعاي ندبه مستحب است. ندبه كردن مستحب است. عيد غدير، عيد فطر، عيد قربان و عيد جمعه! جمعه ها خود يك عيد است. گفته شده كه دعاي ندبه مستحب است.عجب! ندبه، گريه، چه تناسبي با عيد دارد؟ حالا چرا در شادي دعاي ندبه را خواستند؟ مي خواستند شادي ما را خراب كنند كه اشك ما را دربياورند يا اينكه نه، در عين حال كه امروز عيد است، آن شادي سر جاي خودش است، اما در عين حال غافل نباشيد از اينكه هنوز عيد حقيقي كه ظهور دولت حق و در واقع قرب اصلي كامل ترين قرب در زمان ظهور رخ مي دهد. اگر عيد تقربي هست، اصلي ترين تقرب، زمان ظهور است. اصلي ترين قرب و كامل ترين قرب در عالم دنيا زمان ظهور است و بعد هم رجعت است.
ص: 1133
پس از آن قرب نبايد غافل باشد. نبايد بي توجه باشد. نكند من خسارت ببينم و آن قرب را پيدا نكنم. من آن دوره را نبينم! نكند طوري باشد كه من الآن در يك خوشي هستم، توجه نداشته باشم به اينكه دينداري الآن در يك زماني است كه براي دين و دينداري زمان خطري است. زماني است كه ولي اعظم خدا در بلا است. در دعاي ندبه مي خوانيم، «عَزِيزٌ عَلَيَّ أَنْ تُحِيطَ بِكَ دُونِيَ الْبَلْوَى» بلاها شما را احاطه كرده است. الآن زماني است كه ولي اعظم خدا محبوس است. زنداني است، به تعبير خود حضرت ما در حبس هستيم. اگر عزيزترين كس آدم، فرض كنيد فرزندش، پدرش، مادرش، يك عزيزي، اگر در حبسي باشد، در عين حال كه روز عيد است، هيچ جاي انكار نيست، اما مي تواند بي توجه به او باشد؟ آقاي شريعتي: يعني به عبارتي اين خوشي امروز ما، ما را از خوشي بزرگتر غافل نكند و به اين قانع نباشيم. حاج آقاي عالي: تمام حرف همين است. لذا امام باقر(ع) فرمود: هيچ عيد فطر و قرباني بر ما نمي گذرد، مگر اينكه يك حزني هم كنار آن براي ما تازه شود و آن اينكه حق ما اهلبيت ادا نشده است. حق اهلبيت آن زماني ادا مي شود كه دولت حق برقرار باشد. آن موقعي ادا مي شود كه دولت اهلبيت كه همان دولت خداست، دولت الهي است، فرج امام زمان، فرج الله است. يك گشايشي هست كه خدا ظهور مي كند و بالاترين قرب براي انسان حاصل مي شود. امام باقر(ع) فرمود: هيچ عيدي نمي گذرد مگر اينكه يك حزن آن گونه هم داريم. در كنار اين شادي، آن هم
ص: 1134
هست. دعبل خزايي وقتي خدمت امام رضا(ع) آن قصيده را خواند. به اين دو بيت رسيد. «من سهم اهلبيت و حق اهلبيت را مي بينم كه در دستشان نيست و خودشان دست خالي هستند.» حق اهلبيت كه اولياي الهي هستند، اولياي معصوم هستند. آن علم سرشار و آن عصمت و آن مهرباني، حقشان است كه اينها حاكمان بر جهان باشند. نه شياطين، نه دستگاه شيطان و ابليس، نه يك فرهنگ شيطاني، دعبال وقتي اين شعر را خواند، بيت قبلي اش مي گويد: سي سال هست كه شب و روز در حسرت مي گذرانم. چون مي بينم كه حق اهلبيت در دستشان نيست و دستشان خالي از حقشان است. به اينجا كه رسيد امام رضا(ع) گريه كرد. فرمود: درست گفتي. بنابراين اين نگاه را بايد در هر عيدي داشته باشيم. از آن حقيقي ترين عيد و عيد حقيقي غافل نباشيم. جا دارد كه در ايام شادي و عيد كه مي شود، حالات ولي اعظم خدا را در نظر بگيريم، الآن دست آن بزرگوار بسته است. الآن آن كاري كه با همه ي كمالاتي كه او دارد و آمادگي براي همه چيز در آن هست، اينطور نيست كه علم امام زمان بعداً بايد تكميل شود، الآن ندارد. براي مديريتش بايد درس مديريت بخواند. تجربه ي مديريت پيدا كند. كمالات به وفور و به نهايت در ايشان جمع است. ولي بستر فراهم نيست. طبيعتاً اين بزرگوار، از اين جهت خوش نيست. ناراحت است مثل اجداد طاهرينش امام رضا و امام باقر(عليهم السلام) كه عرض كردم. يك مؤمن روي اين جهت هست كه در ايام عيد اين توجه را نبايد از دست بدهد. در دعاي ندبه هست «عَزِيزٌ عَلَيَّ
ص: 1135
أَنْ أَرَى الْخَلْقَ وَ لَا تُرَى وَ لَا أَسْمَعَ لَكَ حَسِيساً وَ لَا نَجْوَى عَزِيزٌ عَلَيَّ أَنْ تُحِيطَ بِكَ دُونِيَ الْبَلْوَى» آقا! چقدر براي من سنگين و سخت و ناگوار است كه همه را مي بينم و شما را نمي بينم. صدا و نجوايي از شما را نمي شنوم. من به فكر شما هستم، حالا من نوعي و امثال افراد مؤمن ولي همه به فكر شما نيستند. خدا يكي از خوبان و عاشقان امام زمان(ع) را رحمت كند. شايد مثلاً ده، پانزده سال پيش مرحوم شد. ميرزا ابالفضل در قم بود. ايشان خيلي نسبت به امام زمان (ع) توجه داشت و اشك و شوق داشت و نجواها با حضرت داشت. ايشان در يك جلسه در يك جايي مي نشست، ديد و بازديد هايي كه مي رفت، اگر مي ديد يك جايي مثلاً غيبتي مي كنند، حرف لغوي مي زنند، با زبان نمي گفت: اين كار را نكنيد. نه! همان گوشه اي كه خودش نشسته بود، شروع مي كرد اشعاري را براي امام زمان مي خواند و اشك مي ريخت. با حالش حال جلسه را عوض مي كرد و نهي از منكر مي كرد. با اينكه خيلي سواد آن چناني هم نداشت، اما دلش پر از نور معرفت بود. بس كه او در عشق فاني گشته بود *** آن زميني، آسماني گشته بود طور ديگري بود. مي گفتند: ايشان شب هاي چهارشنبه و جمعه شب ها جمكرانش ترك نمي شود. سه شنبه بعد از ظهرها، جمعه بعداز ظهرها مي رفت. در بازار قم يك قهوه خانه اي داشت و چاي مي داد. يك موقع بعضي از بازاري ها به او گفته بودند: ميرزا ابالفضل، اگر جمعه ها مي خواهي بروي، برو براي خودت! اما سه شنبه ها نرو. ما چاي مي خواهيم، غذايي مي خواهيم، تعطيل نكن! گفت:
ص: 1136
نه! من تعطيل مي كنم. من جمكران را ترك نمي كنم. به او گفتند: اگر اين بار رفتي ما در مغازه ات را قفل مي كنيم. تهديدش كردند. گفت: هركاري مي خواهيد بكنيد. سه شنبه بعد از ظهر رفت، شب خواب ديد كه امام زمان(ع) فرمود: ميرزا ابالفضل، مي خواهند در مغازه ي تو را ببندند. گفت: آقا من فداي شما شوم. من مغازه را براي چه مي خواهم؟ فردا كه بلند شد رفت و ديد كه پايين كركره ي مغازه را قفل زدند. خودش رفت و يك قفل بزرگتر زد و دو قفله اش كرد، كه اگر شما شوخي مي كنيد، من جدي هستم.با اين چيزها از ميدان به در نمي روم! ايشان يك مرتبه خدمت حضرت تشرفي در جمكران داشته اند، سؤال كرده بود كه آقا شما تشريف نمي آوريد؟ اين همه خواهان هستند، اين همه از شما مي گويند. حضرت فرمود: ميرزا ابالفضل، آنهايي كه خواهان خود من هستند، زياد نيستند. خيلي ها دنبال حاجت هاي خودشان هستند، ولي خواهان من نيستند. يك عيازي پيدا نشد كه بگويد: خودت را مي خواهم! مي گويند: سلطان محمود غزنوي، در همه ي اطرافيانش به عياز كه يك غلام سياه چرده اي بود خيلي علاقه داشت. طوري كه باعث حسادت اطرافيان شده بود. كه اين چه دارد كه سلطان محمود اينقدر او را دوست دارد. روز عيد شد، سلطان محمود يك جوايزي را به عنوان صله گذاشت كه صله بدهد. همه را آماده كرد، اطرافيان همه بودند. گفت: بياييد برداريد. يكوقت همه ريختند، ازدحام كردند كه هركس يك چيزي بردارد، عياز همان ته ايستاده بود! اصلاً نيامد. هيچ كس هم توجه نداشت كه عياز اصلاً جلو نيامده است. بعد كه هركس يك چيزي برداشت و سر جايش
ص: 1137
رفت، ديدند عياز تازه دارد يواش يواش جلو مي رود. جلو رفت و دستش را روي شانه ي سلطان محمود گذاشت. يعني من خودت را مي خواهم! سلطان محمود گفت: ديديد فرق اين با بقيه چيست؟! شما مرا براي اين چيزها مي خواهيد، ولي او خود مرا مي خواهد. گفت طلب كن ز دوست، آنچه تو را آرزوست، چون همه هستي از اوست گفتمش اي دوست، دوست! گفت: كه مرد خدا چيست تو را مدعا از در اهل ولا گفتمش اي دوست، دوست! آنهايي كه اين منطق را دارند، خيلي قشنگ است. با آن توجهي كه خواستند به ما در شادي ها بدهند، يك گوشه ي چشمي هم به آن عيد حقيقي داشته باشيد. در شادي هايتان از آن موقعيت غافل نشويد. آقاي شريعتي: در آن متن و بطن هم يك نشاط و شادي در همان حزن هست. حاج آقاي عالي: دقيقاً همينطور است. ما حزن سياه داريم و حزن سبز! يك موقع حزن كسي براي او افسردگي مي آورد. اين حزن سياه است. آن هايي كه حرص دنيا مي زنند. آن هايي كه حسادت مي كنند از اين كه كسي چرا در يك مسأله اي جلو افتاده است؟ اينها حزن هاي سياه است. آدم را تاريك مي كند. افسرده مي كند. اما يك حزن سبز داريم. آدم را رشد مي دهد. با نشاط و خرم مي كند. گفت: غم دنياي دني چند خوري، باده بخور *** حيف باشد دل دانا كه مشوش باشد آن غم را نبايد خورد. غم دنياي دني چند خوري؟ آن فايده ندارد. اما اين غم چرا. هر آن دل را كه سوزي نيست، دل نيست! اين سوز را بايد داشت. چون اين رشد است. اين دل را دل مي كند.
ص: 1138
آنوقت با توجه به اين چيزي كه در فرهنگ ديني ما هست كه خواستند ما را به آن عيد حقيقي و آن ولي معصوم الهي توجه بدهند، اين است. روايتي داريم كه در مورد عيد نوروز است. اين روايت از امام صادق(ع) به شاگردشان است. فرمود: «يَوْمُ النَّيْرُوزِ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي يَظْهَرُ فِيهِ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَيْت» (بحارالانوار/ج52/ص308) روز نوروز آن روزي است كه مهدي ما ظهور مي كند. يك روز ديگري غير از روزهاي ديگر است. نوروز اصلي آن است. روزي است كه مهدي ما مي آيد. آنوقت خود حضرت قرينه ي اينكه ان نوروز اصلي آن است، نمي خواهيم بگوييم: اينها نوروز نيست. قرينه اش اين است كه حضرت فرمود: «وَ مَا مِنْ يَوْمِ نَيْرُوزٍ إِلَّا وَ نَحْنُ نَتَوَقَّعُ فِيهِ الْفَرَج» (بحارالانوار/ج52/ص308) هيچ نوروزي نمي آيد، مگر اينكه ما انتظار فرج را داريم. انتظار آن نوروز اصلي و حقيقي را داريم. در آنجاست كه بهار حقيقي است. نه فقط به قول حافظ كه گفت: نفس باد صبا مشك فشان خواهد شد *** عالم پير دگرباره جوان خواهد شد نه فقط عالم پير جوان مي شود، بالاتر از اين رخ مي دهد. به تعبير قرآن زنده مي شود و حيات ديگري به وجود مي آيد. «يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» (روم/19) كه خداوند متعال با آمدن ولي اش يك حيات ديگري را ايجاد مي كند، پس آن روز واقعاً نوروز است. يك روز نو و جديدي است و تازه خرمي و نشاط انسان آن موقع است. نشاطي كه ديگر حزني در آن نيست. واقعاً نشاط است. شادي واقعي است. لذا در سلام هايي براي امام زمان گفته شده: «السَّلَامُ عَلَى رَبِيعِ الْأَنَامِ وَ نَضْرَةِ الْأَيَّام» (بحارالانوار/ج99/ص101) سلام بر تو
ص: 1139
اي كسي كه بهار مردم هستي و آن شادابي و نشاط ايام هستي. آن نشاط و خوشي و طراوت و سبزي واقعيتش آن زمان است. و به خاطر همين هم هست كه يك عده از كسان مؤمني كه از دنيا رفتند، برمي گردند. تا از آن موقع استفاده كنند. آن مؤمنيني كه تا وقتي در دنيا بودند، زحمت كشيدند، كارشان را كردند، وظيفه شان را انجام دادند، انچه از دستشان برمي آمده است كوتاهي نكردند، و غافل نبودند، آنها آن زمان برمي گردند تا از آن شادابي و سرخوشي و آن زندگي واقعي و انساني آن موقع بهره مند شوند و كمال بيشتري پيدا كنند. من بحثم را با غزلي از حافظ تمام كنم. يا رب آن آهوي مشكين به ختن باز رسان *** آن سهي سرو خرامان به چمن باز رسان سهي يعني راست قامت. سر راست قامت. دل آزرده ي ما را به نسيمي بنواز *** يعني آن جان ز تن رفته به تن باز رسان جان جهان به او برمي گردد. «يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» انشاءالله كه بتوانيم استفاده كنيم و به خاطر همين است كه در روايات ما زمان ظهور و فرج امام زمان، فرج الله تعبير شده است. اين خيلي تعبير بلندي است. يعني فرج حضرت وليعصر(ع) گشايش است. براي خداست يعني چه؟ يعني پروردگار عالم به مقداري كه عالم دنيا ظرفيت دارد، ظهور مي كند. كمالاتش، علمش، رحمتش، عنايتش، هدايتش، در همه ي زمينه ها است. چه اتفاقي مي افتد، واقعاً به يك معنا براي ما قابل تصور نيست. مردم معمولي در آن زمان همه اولياي خدا هستند. يعني اين مكاشفه هايي كه براي ما از سيد بحر العلوم و ديگران
ص: 1140
نقل مي شود، مردم معمولي آن زمان، البته هركدام به اندازه ي ظرف خودشان صاحب كرامت مي شود. چرا؟ چون آن موقع همه ولي خدا هستند. همه بندگان خوبي هستند كه تحت تربيت ولي اعظم الهي قرار گرفتند. اين دوران، دوران هست كه واقعاً الآن بايد آدم حسرتش را بخورد. آقاي شريعتي: اگر همه هم ولي خدا هستند، ديگر ترس و حزن و خوفي هم ندارند. حاج آقاي عالي: شادي، شادي واقعي است. اصل شادي آن زمان است. آقاي شريعتي: خيلي ممنون و متشكرم. امروز نكات خيلي خوبي را شنيديم. با نگاهي كه شما داشتيد، و من فكر مي كنم كه انشاءالله نوروز ما و عيد ما يك تمريني باشد و يك مسير قربي كه شما اشاره كرديد، براي رسيدن به نوروز واقعي و منتظر آن روز بودن كه خودش اتفاق بسيار خوبي است و بسيار سازنده است و باعث رشد و تعالي ما خواهد شد. خيلي خيلي از توجه شما ممنون هستيم. بهترين ها را در سال جديد براي شما آرزو مي كنيم. ضمن اينكه خيلي خوشحال هستيم كه در ايام عيد نوروز هم مهمان خانه هاي شما هستيم.حاج آقاي عالي دعا بفرمايند و بيننده هاي خوبمان هم انشاءالله آمين بگويند. حاج آقاي عالي: دعاي ما همين دعا است كه اين دوره را خداوند متعال طوري قرار دهد كه همه ي ما توفيق درك آن را داشته باشيم، و در رفتن به سمتش، سعي و تلاش به سمت او رفتن همه سهيم باشيم. آقاي شريعتي: انشاءالله. گفت بهارهاي شگفتي در راهند، فردا گلي مي شكفد كه بادها را پرپر مي كند. به اميد آن روز. والحمدلله رب العالمين ئ صل الله علي محمدٍ و آله
ص: 1141
الطاهرين. صفحه ي 38 قرآن كريم: «وَ الَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْوَاجًا يَترََبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشهُْرٍ وَ عَشْرًا فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكمُ ْ فِيمَا فَعَلْنَ فىِ أَنفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ(234) وَ لَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا عَرَّضْتُم بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّسَاءِ أَوْ أَكْنَنتُمْ فىِ أَنفُسِكُمْ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ وَ لَاكِن لَّا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّا أَن تَقُولُواْ قَوْلًا مَّعْرُوفًا وَ لَا تَعْزِمُواْ عُقْدَةَ النِّكَاحِ حَتىَ يَبْلُغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ وَ اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فىِ أَنفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ وَ اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ(235) لَّا جُنَاحَ عَلَيْكمُ ْ إِن طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُواْ لَهُنَّ فَرِيضَةً وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلىَ المُْوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلىَ الْمُقْترِِ قَدَرُهُ مَتَاعَا بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلىَ المُْحْسِنِينَ(236) وَ إِن طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إِلَّا أَن يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَاْ الَّذِى بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاَحِ وَ أَن تَعْفُواْ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَ لَا تَنسَوُاْ الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(237)» ترجمه آيات: «كسانى كه از شما بميرند و زنانى بر جاى گذارند، آن زنان بايد كه چهار ماه و ده روز انتظار كشند و چون مدّتشان به سرآمد، اگر درباره خويش كارى شايسته و در خور كنند، بر شما گناهى نيست، كه خدا به كارهايى كه مى كنيد آگاه است. (234) و اگر به كنايت از آن زنان خواستگارى كنيد يا انديشه خود در دل نهان داريد، گناهى بر شما نيست. زيرا خدا مى داند كه از آنها به زودى ياد خواهيد كرد. ولى در نهان با آنان وعده منهيد، مگر آنكه به وجهى نيكو سخن گوييد و آهنگ بستن نكاح مكنيد تا آن مدت
ص: 1142
به سر آيد، و بدانيد كه خدا به آنچه در دل داريد آگاه است. از او بترسيد و بدانيد كه او آمرزنده و بردبار است. (235) اگر زنانى را كه با آنها نزديكى نكرده ايد و مهرى برايشان مقرر نداشته ايد طلاق گوييد، گناهى نكرده ايد. ولى آنها را به چيزى در خور بهره مند سازيد: توانگر به قدر توانش و درويش به قدر توانش. اين كارى است شايسته نيكوكاران. (236) اگر برايشان مهرى معين كرده ايد و پيش از نزديكى طلاقشان مى گوييد، نصف آنچه مقرر كرده ايد بپردازيد مگر آنكه ايشان خود، يا كسى كه عقد نكاح به دست اوست، آن را ببخشد. و بخشيدن شما به پرهيزگارى نزديكتر است. و فضيلت را ميان خود فراموش مكنيد، كه خدا به كارهايى كه مى كنيد بيناست. (237)»
بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين چقدر پنجره را بي بهار بگذاري *** و يا نيايي و چشم انتظار بگذاري مگر قرار نشد شيشه اي از آن مي ناب *** براي روز مبادا كنار بگذاري بيا كه روز مباداي ما رسيد از راه *** كه گفته است كه ما را خمار بگذاري گمان كنم تو هم اي گل بدت نمي آيد *** هميشه سر به سر روزگار بگذاري نيايي و همه ي سر رسيدهامان را *** مدام چشم به راه بهار بگذاري به پاي بوس تو خون دانه مي كنيم و رواست *** كه نام ديگر ما را انار بگذاري گمان كنم وسط كوچه ي دوازدهم *** قرار بود با ما قرار بگذاري چراغ بر كفو روشن بيا، مگر داغي *** به جان اين شب دنباله دار بگذاري «السلام علي ربيع الانام و نضرة
ص: 1143
الايام» آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان، خيلي خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ما. رزو مي كنم در اين روزهاي بهاري قلب و جانتان بهاري بهاري باشد. انشاءالله! حاج آقاي عالي سلام عليكم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد. حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي دوستان بيننده سلام و عرض ادب دارم. انشاءالله كه همه سال خوبي داشته باشند، سال توأم با سعادت و بركت و پيشاپيش هم فرا رسيدن سوگواري مادر اهلبيت (ع) را خدمت همه ي دوستان اهلبيت، به خصوص مولايمان امام زمان (ع) تسليت عرض مي كنم. آقاي شريعتي: آرزو مي كنم اين روزها روزهاي پر بركتي براي همه ي ما باشد و انشاءالله بهار ما كه با نام حضرن زهرا(س) عجين شده است باعث شود كه هم بهار و هم همه ي زندگي ما فاطمي باشد. حاج آقاي عالي امروز مي خواهند از تحول براي ما صحبت كنند. دعوت مي كنم بيننده ي برنامه ي امروز باشيد. قطعاً بحث ايشان مثل هميشه براي ما شنيدني خواهد بود. حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. نكته اي كه فرموديد، مطلبي هست كه به طور طبيعي همه ي ما اين را يافتيم. كه هر موقع كه يك تغييري در ايام، در مكان ها، در موقعيت ها براي انسان به وجود آيد، يك سرفصل جديدي در زندگي اش مي خواهد شروع شود اين مقدمه اي باشد براي تحول در درونش، يعني يك تحول بيروني، مثلاً خانه اش را عوض مي كند. مثلاً فرض كنيد سال عوض مي شود. فرض كنيد به عنوان مثال يك فصلي در زندگي اش عوض مي شود. مجرد بود، حالا متأهل مي شود. اينها هركدام درست است
ص: 1144
كه در بيرون آدم دارد اتفاق مي افتد. ولي مي تواند يك مقدمه اي باشد كه انسان در درون خودش يك استارتي بزند، يك شروعي كند، يك بازنگري كند، يك تغييري بدهد، به تعبير بهتر بگويم يك گردگيري كند. به خصوص در اين زمان و اين دوران ما نياز به اين گردگيري ها، به اين تجديد نظرها، به اينكه يك مقداري به خودمان جلال بدهيم، داريم. در دنيايي داريم زندگي مي كنيم كه از جاهاي مختلف غفلت هايي پمپاژ مي شود. اگر ما اين گردگيري ها، اين تحولات را در درون خودمان نداشته باشيم، خداي نكرده زير گرد و غبار غفلت ها مدفون مي شويم و دل مي ميرد. نياز دارد با يك چيزهاي كمكي براي خودمان جلالء بدهيم. خودمان را شارژ كنيم. از آن اموري كه باعث صيقلي دادن، صفا دادن، گردگيري كردن ما مي شود، استفاده كنيم. مثلاً شما نگاه كنيد قرآن به عنوان يكي از چيزهايي كه جلاء دهنده است، اسم برده شده است. ياد مرگ يكي از چيزهايي است كه جلا دهنده ي انسان است كه غافل نباشد. لذا گفتند: آن زمان كه خيلي شاد هستيد، آن زمان كه خيلي غمناك هستيد، به قبرستان برويد. آدم وقتي ياد كند تنظيم مي شود. متعادل مي شود. خيلي شاد است سرمست و ذوق زده و غافل نمي شود. خودش را تنظيم مي كند. خيلي غمگين هست، اينجا مي رود باز خودش را تنظيم مي كند. به هر حال دنيا ابدي نيست. عالم دنيا با همين چيزها دنيا است. يكي از چيزهايي كه خيلي توصيه شده است، و من يك مقدار مي خواهم بيشتر راجع به اين صحبت كنم، استفاده از موعظه هاست. استفاده از موعظه ي كساني به خصوص كه صاحب نفس هستند، اهل
ص: 1145
عمل هستند. ولي دو قدم از ما جلوتر رفتند. آدم از اينها استفاده كند و يك گردگيري و يك خانه تكاني واقعي از درون انجام دهد. اصلاً ببينيد نه حتماً شنيدن موعظه ها، نشستن با آدم هاي خوب، نشستن با آدم هاي بزرگ دل آدم را جلا مي دهد. بسيار مؤثر است. ولو شما خيلي صحبت و سخنراني پند هم نشنوي، بنشيني. حتي اگر راجع به آب و هوا هم صحبت كني، نگاهش، نگاه قشنگي است. ياد دهنده است. نگاهي است كه ديد آدم راوسيع مي كند. اين همان حرفي است كه گفت: هركه خواهد هم نشيني خدا *** مي نشيند در حضور اولياء صد قيامت در درونشان نقد هست *** اولي آنكه شود همسايه مست اينها در خودشان قيامتي برپا شده، اولين هنرشان اين است كه هم نشين شان را مست مي كنند. صد قيامت در درونشان نقد هست، اولي آنكه شود همسايه مست. مولوي در ديوان شمس، داستان ملاقات خودش با شمس تبريزي را نقل كرده و خيلي شيرين است. مولوي تا چهل سالگي اهل شعر و مباحث عرفاني نبود. در قونيه ي تركيه كه الآن قبرش آنجا است، تدريس مي كرد. به هر حال درس مي داد، شخصيتي بود دستش را مي بوسيدند و دورش را مي گرفتند. تا اينكه يك ملاقاتي با شمس تبريزي داشت كه باعث يك تحول شد. يك گردگيري حسابي از او كرد، و يك تحول اساسي به وجود آورد. خود مولوي حاصل ملاقاتش با شمس را آنجا نقل كرده است. شما به شخص توجه نكنيد، به اصل محتوا و مطلب توجه كنيد كه پيش بزرگي بودن چه اتفاقي را مي تواند در انسان ايجاد كند. اين مهم است كه انسان را از افسردگي
ص: 1146
و دل مردگي درمي آورد. مي گويد: گريه بدم خنده شدم، مرده بدم زنده شدم *** دولت عشق آمد و من، دولت پاينده شدم ديده ي سير است مرا، جان دلير است مرا *** زهره ي شير است مرا، زهره ي تابنده شدم چشم و دلم سير شد. يك عشقي به دستم آمد، يك غذاي روحي براي من فراهم شد، كه ديگر من به چيزهاي ديگر توجه ندارم. دل انسان احتياج به غذا دارد. اگر غذاي اصلي اش را به او دادي، دادي. اگر ندادي، سراغ غذاهاي بدلي مي رود. سراغ غذاهاي كاذب مي رود. غذاي اصلي روح انسان خداست. غذاي اصلي روح انسان دين است. غذاي اصلي روح انسان معنويت سالم و پاك است. غذاي انسان دستورات اهلبيت است كه آدم احساس آرامش مي كند. شما سير شدي و آرامش پيدا كردي. ديگر دغدغه نداري. چيزهاي ديگر آدم را سير نمي كند. لذا مرتب دنبالشان هستي و مثل سرابي كه آدم به آن مي رسد، مي بيند كه سير نشد و هنوز تشنه است. دنبال يك چيز ديگر است. مي گويد: ديده ي سير است مرا، جان دلير است مرا *** زهره ي شير است مرا، زهره ي تابنده شدم ديگر مي توانم با آلودگي ها مبارزه كنم. «زهره ي شير است مرا، زهره ي تابنده شدم» آن تحول دروني اتفاق افتاد. «گفت كه شيخي و سَري» شمس به من گفت: تو براي خودت بزرگي شدي. دور تو را گرفتند و دست تو را گرفتند. اين تعلقات را بايد دور بريزي. گفت كه شيخي و سري، پيشرو و راهبري *** شيخ نيم، پيش نيم، امر تو را بنده شدم گفت كه سرمست نه اي، رو كه از اين دست نه اي *** رفتم و سرمست شدم
ص: 1147
و از طرب آكنده شدم گفت كه تو كشته در طرب آغشته نه اي *** پيش رخ زنده كنش، كشته و افكنده شدم «گفت كه تو شمع شدي، قبله ي اين جمع شدي» دو تو را گرفتند، شخصيتي شدي، «شمع ني ام، جمع ني ام، دود پراكنده شدم» هركاري او گفت انجام دادم و تعلقات را دور ريختم. چون چشم و دلم از جاي ديگري سير شده بود. هركسي نمي تواند تعلقات خودش را دور بريزد. آن كسي مي تواند كه يك عشق بزرگتري را به دست آورده باشد و نشستن با اين بزرگان اينطور آدم را بزرگ مي كند. پيش آدم هاي زنده، آدم زنده مي شود. درونش تحول ايجاد مي شود. بعد از همه ي اينها مي گويد: تابش جان يافت دلم، وا شد و بشكافت دلم *** يوسف بودم زكنون، يوسف زاينده شدم تا حالا يوسف بودم، قشنگ بودم، الآن يوسف ها از من زاييده مي شود. حرف هايم هم قشنگ است. اعمالم هم قشنگ است. در قبرستان تخت فولاد اصفهان، قبر يكي از بزرگاني هست كه محل حاجت از عرفا و فلاسفه ي بزرگ سده ي اخير مرحوم چهانگير خان قشقايي است. ايشان واقعاً آدم با عظمتي بود. شاگردان فوق العاده اي داشت كه بسياري از آنها از مراجع بزرگ تقليد بودند، در عين حال كه عارف بودند، آيت الله بروجردي، آيت الله آقا جمال گلپايگاني، آيت الله آ شيخ جمال يزدي، آ ميرزا رحيم ارباب، آقاي قوچاني و خيلي از بزرگان ديگر بودند كه همه شاگردان جهانگيرخان قشقايي بودند. جهانگير خان تا چهل سالگي اهل دين و دينداري نبود. تا چهل سالگي در ال قشقايي بود، از اهالي سميرم بود. تار مي زد و اين طرف و آن طرف
ص: 1148
مي رفت. يك برخورد با يك بزرگي براي او حاصل شد. همان هايي كه صد قيامت در درونشان نقد است كه آدم را متحول مي كنند، گردگيري مي كنند. تارش خراب بود براي تعمير تار به اصفهان آمد. به يك بزرگي برخورد كرد. پدر استاد جلال الدين همايي كه هما بود به او برخورد كرد. از اين پيرمرد پرسيد: مغازه ي تعمير تار كجاست؟ او گفت: جوان مغازه ي تعمير تار در فلان كوچه است. ما همينطور كه تار آدم خراب مي شود احتياج به تعمير دارد، خود آدم هم خراب مي شود و احتياج به تعمير دارد. جهانگير خان گفت: آدم را كجا تعمير مي كنند؟ يك مدرسه اي به نام مدرسه ي «ملا عبدالله يزدي» آنجا بود. حوزه ي علميه بود. آنجا رفت و نامه نوشت، پدر و مادر! من ديگر اينجا هستم. آنقدر ماند تا آيت الله جهانگير خان قشقايي شد. واقعيت اين است كه گاهي مواقع برخورد كردن با اين بزرگان و يك جمله شان درست به هدف بخورد. وقتي كه آدم برود و از اين موعظه ها استفاده كند، ممكن است از يك ساعت موعظه يك جمله به كارشان بيايد. شما در داروخانه كه مي روي، همه ي داروها را برنمي داري بخوري. يك دارو، داروي درد شماست. اما همان دارو زندگي شما را نجات مي دهد. در موعظه شنيدن ها گاهي يك جمله به كار شما مي آيد اما همان زندگي آدم را نجات مي دهد نه زندگي دنيايي آدم را، بلكه تا ابد آدم را نجات مي دهد. از اين جهت آدم با اينها نشست و برخواست داشته باشد. تقاضا مي كنم دوستان بزرگوار به اين جمله ي امام سجاد(ع) در دعاي ابوحمزه توجه كنيد. امام آنجا مي گويد: خدايا شايد مرا نديدي
ص: 1149
كه با علما همنشين باشم و در مجالس شان باشم. از اين جهت مرا كوچك شمردي، در نظر نگرفتي و اعتنا نكردي. يعني با علما نشست و برخاست نداشتن، در محضر آنها نرفتن، آدم را كوچك مي كند و با آنها نشستن آدم را بزرگ مي كند. اين نكته خيلي قابل توجه است. البته اين نكته كه امام سجاد(ع) در اينجا ذكر مي كنند، همان عالمان دين شناس عامل به دين هستند. علماي اهلبيتي با همان تعريفي كه اهلبيت دارند. در يك روايتي معروف است، حواريون از حضرت عيسي پرسيدند كه با چه كسي نشست و برخاست كنيم؟ حضرت عيسي فرمودند: «مَنْ يُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ رُؤْيَتُهُ» (كافي/ج1/ص39) با كسي كه وقتي او را مي بينيد، ياد خدا بيافتيد. اين يك ويژگي اش است. اخلاق و عرفان بيش از آنكه شنيدني و خواندني باشد، ديدني است. يعني بايد در كسي ببيند. همين كه حضرت عيسي مي گويد: با ديدنش ياد خدا بيافتد. اين يك ويژگي عالم است. آن علمايي كه آدم با آنها نشست و برخاست دارد، يك ويژگي اش اين است كه آدم وقتي او را ببيند، رفتارش را ببيند، وقتي نوع حرف زدن و محتواي حرف زدن او را ببيند، پاك حرف مي زند، پاك فكر مي كند، پاك دستور مي دهد، عملش، عمل پاكي است. شيطنت و حقه بازي در آن نيست. اين يك ويژگي است. ويژگي دومي كه حضرت عيسي اشاره كرد كه از آن ها استفاده كنيد و با او نشست و برخاست كنيد، «وَ يَزِيدُ فِي عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ» وقتي حرف مي زند، علم شما را زياد كند. وقتي از پاي مجلس اش بلند مي شوي، حس مي كنيد بر شما افزوده شده است. حس مي كنيد يك تصميمي
ص: 1150
گرفتيد. اين نشان دهنده ي اين است كه تأثير داشته است، كاري داريد مي خواهيد بكنيد. اين تحول در آدم ايجاد شده است. اينكه انسان علم پيدا مي كند، يك چيز خنثايي نيست. مثل اينكه انسان يك پول اضافه اي داشته باشد، در بانك بگذارد، و بگويد: نه من با او كار دارم، نه او با من كار دارد. علمي كه آدم از بيرون مي گيرد، خنثي نيست. يا مفيد است، يا مضر است. حالت خنثي ندارد. نمي توانيم بگوييم من گوشه ي دلم و ذهنم مي گذرم، نه من با او كار دارم، نه او با من كار دارد. پس چون علمي كه آدم مي گيرد، با آدم كار دارد، مي تواند مضر باشد، مي تواند مفيد باشد، بگرديم دنبال كسي كه به هر حال براي ما مفيد است و بر عليه ما اضافه مي كند. سوم اينكه «وَ يُرَغِّبُكُمْ فِي الْآخِرَةِ عَمَلُهُ» (كافي/ج1/ص39) با آن كسي نشست و برخاست كنيد كه شما را ترغيب به آخرت كند. شما را حريص به دنيا نكند. به شما بفهماند كه جاي ديگري هم هست. من به عنوان نمونه عرض مي كنم. خدا آيت الله بهجت را رحمت كند. اگر آدم ايشان را مي ديد، اين ويژگي ها درونش بود. ديدنش آدم را به ياد خدا مي انداخت. حرف زدنش علم آدم را زياد مي كرد. عملش آدم را راغب به آخرت مي كرد. من يك موقعي خدمت دوستان بزرگوار مي گفتم، حداقل هفتاد سال هر روز صبح در حرم بود. نجف بود، در حرم اميرالمؤمنين بود. كربلا بود، حرم امام حسين مي رفت. مشهد بود حرم امام رضا مي رفت. قم بود، حرم حضرت معصومه مي رفت. هر روز صبح بعد از نماز در يك حرم بود. و
ص: 1151
هر روز زيارت راه مي خواند، زيارت جامعه كبيره مي خواند. نماز جعفر طيار مي خواند، هر روز هفتاد سال است. من نمي خواهم بگويم كسي اين كارها را بكند. اين كارها براي افراد كمرشكن است. مثل اين است كه شما بخواهي روز اول يك وزنه ي دويست كيلويي را بزني. اين فوق طاقت شما است. ولي وقتي اين فرد را آدم مي بيند، به خودش مي آيد كه بابا خيلي عقب افتاده است. چه خبر است كه اين دارد اينطور كار مي كند؟ تضميني به كسي ندادم، آنكسي كه در تمام عمرش با پاكي زندگي كرده است، اينطور عمل انجام مي دهد. اينطور مراقب است. در هر حال نشستن با علما، كوچك شدن در چشم خدا را باعث مي شود. نشستن با آنها بزرگ شدن براي آدم را مي آورد. از دل مردگي نجات پيدا كردن را مي آورد. ما اين روزها هميشه و به خصوص در اين زمانه اي كه در آن به سر مي بريم، به شدن نياز به شنيدن اين موعظه ها داريم. همه هم احتياج داريم. در جايي كه اميرالمؤمنين به كسي مي گفت: فلاني، مرا موعظه كن. پيغمبر به جبرئيل مي گفت: مرا موعظه كن. اين طرف به اميرالمؤمنين مي گفت: من شما را چه موعظه اي كنم؟ اصلاً شما ديدنتان موعظه است. من به شما چه بگويم كه بلد نيستي؟ همه را مي داني. حضرت فرمود: در شنيدن اثري است كه در دانستن نيست. آدم بايد بشنود. چقدر خوب است كه آدم حداقل هفته اي يكبار بشنود. در نامه ي 31 نهج البلاغه، حضرت امير به امام مجتبي مي فرمايد: «أَحْيِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَة» (شرح نهج البلاغه/ج16/ص62). واقعاً هم اين است. گاهي از مواقع يك جمله اش براي گرفتن تمام توشه ي آخرت كافي است. نقل
ص: 1152
مي كنند ابوسعيد ابوالخير در مسجدي براي سخنراني رفته بود. ازدحام جمعيت و همه نشسته بودند. آن زمان بلندگو نبود و بايد به صورت عادي صحبت مي كرد. چون جمعيت خيلي زياد بود و از درب مسجد هم بيرون رفته بود. يكي بلند شد از آن ته، گفت: خدا رحمت كند آن كسي را كه بلند شود و دو قدم جلو برود. ديدند ابو سعيد ابوالخير كه روي منبر نشسته بود، شروع به سخنراني نكرد. همه نشستند صلوات ها فرستاده شده، ديدند از منبر پايين آمد و راه افتاد رفت. آقا ما اين همه براي شما نشستيم. گفت: حرف هماني بود كه او زد! خدا رحمت كند آن كسي را كه بلند شود و دو قدم جلو برود. گاهي يك جمله مي تواند آدم را متحول كند. شنيدن يك جمله براي آدم بس است. مي خواهم عرض كنم آدم از اين حرف ها استفاده كند. البته بگردد پيدا كند. باز هم من دارم تأكيد مي كنم. موعظه هاي حضوري يك چيز ديگري است. اين ايام، ايام فاطميه هم هست. خيلي خوب است كه دوستان بزرگوار به مجالس بروند. به تلويزيون به ديدن از پشت شيشه اكتفا نكنند. مقام معظم رهبري مي فرمود: اين منبر يك ويژگي است كه هيچئ مكتب ديگري به اين شكل ندارد. اين نعمتي است كه آدم برود بنشيند. فكر نكند كه نشستن پاي تلويزيون هم همان اثر را دارد. نخير! اگر هم يك جايي احياناً گيرش نيامد، بحمدلله موعظه هاي آقاي احمدي ميانجي، آيت الله مجتهدي تهراني در سايت ها و در سي دي ها هست، خيلي خوب است از اينها استفاده كنند. دلا نزد كسي بنشين كه او از دل خبر دارد ***
ص: 1153
به پيش آن درختي رو، كه او گلهاي تر دارد در اين بازار عطاران مرو هرسو چو بيكاران *** به دكان كسي بنشين، كه در دكان شكر دارد البته بايد خيلي هم مراقب بود كه در اينطور جاها حواس ما جمع باشد كه گول شيادان را نخوريم. دكان دارهايي هستند كه به اسم عرفان و سالك الي الله و شاگرد فلاني بودن و به عنوان مريد جمع كردن دكان داري مي كنند، مواظب باشيم. به هركسي نمي شود اعتنا كرد. آن فرد دين شناس، فقيه، راه رفته، اگر هم او را نمي شناسم بايد پيش خواص معروف باشد، شناخته شده باشد. او را بشناسند. علمي كه انسان از بيرون مي گيرد، خنثي نيست. يا مفيد است، يا مضر است. ذهن و دل خودمان را به كسي نسپاريم. به آن كسي كه راهي رفته است، عملي كرده است. عملش آدم را ترغيب مي كند. ديدنش براي آدم مؤثر است و حرفش هم تكان براي آدم ايجاد مي كند. متأسفانه بعضي از اين عرفان هاي كاذب و بعضي از ان جلسات قارچ گونه اي كه گاهي مواقع ممكن است در باغ سبزي هم نشان بدهند و يك چيز خارق العاده اي به عنوان كرامت هم ارائه بدهند، به هيچ وجه اينها ملاك نيست. من يك روايت خدمت شما عرض كنم، اين شنيدني است. امام صادق(ع) از يك جايي رد مي شد. ديد مردم دور يك نفر جمع شدند و يك معركه اي گرفتند. حضرت فرمودند: اين چه كسي است؟ گفتند: يكي از جوكي هاي هند است، از مرتاض ها است كه از غيب عالم خبر مي دهد. اصلاً نه مسلمان بود، نه مؤمن بود. با رياضت به اينجا رسيده بود. حضرت فرمود: او
ص: 1154
را بياوريد. آقا دست خودش را مشت كرد، فرمود: در مشت من چه چيزي است؟ يك تأملي كرد، گفت: دوري در زمين زدم،تخم كبوتري در لانه اش نبود. در دست شماست. حضرت دستش را باز كرد، گفت: راست مي گويي. راست گفت و اين خبري كه داد، دروغ تبود. واقعيت داشت، حقانيت نداشت. شيطان هم در بيرون يك واقعيتي است. ولي مگر هرچه واقعيت دارد، حق هم هست؟ شيطان الآن در بيرون هست. يك واقعيت خارجي است. توصيه هايي هم دارد، ولي آيا حق است؟ واقعيت داشت يعني در خارج بود. امام صادق(ع) فرمود: چطور به اين علم و مهارت رسيدي؟ گفت: هرچه نفسم خواست، مخالفت كردم. يعني آن لم و سر مطلب را پيدا كرده بود كه مخالفت با نفس است. نه براي خدا، براي رسيدن به اين قدرت ها! حضرت فرمود: اسلام موافق نفس توست يا مخالف نفس توست؟ گفت: من آن مقداري كه از دستورات اسلام مي دانم، مخالف نفس است. فرض كنيد آدم صبح مي خواهد بخوابد، مي گويد: بلند شو نماز بخوان. فرض كنيد روزهاي گرم ماه رمضان دوست دارد آب بخورد، مي گويد: نه! روي نفست پا بگذار و آب نخور. حضرت فرمود: خوب اسلام بياور. قرار شد هرچه مخالف نفس تو باشد، انجام بدهي. خودت يك چنين قراري داشتي. اگر اسلام خلاف نفس توست، اسلام بياور. او گفت: تا به حال كسي اينگونه با من بحث نكرده بود. و چون با خودم اين عهد را كرده بودم، مسلمان مي شوم. مسلمان شد، اين قدرت از او گرفته شد. خدمت امام صادق(ع) آمد گفت: آقا چه شد؟ اين قدرت از ما گرفته شد. حضرت فرمود: آن زحمتي كه
ص: 1155
كشيدي، خدا بي پاسخ نمي گذارد. جزاي تو همان مهارتي بود كه در دنيا بدست آورده بودي. در آخرت هيچ نصيبي نداشتي. اما الآن اين از تو گرفته شد كه خودت سعي كني، زحمت بكشي براي خدا كار كني. بالاتر از آن هم گيرت مي آيد و آخرت تو هم محفوظ است. مي خواهم در اين داستان اين نكته را بگويم كه صرف اينكه يك چيز خارق العاده نشان داد، كه دليل بر حقانيت نيست كه آدم دور كسي جمع شود. بنابراين در عين حال كه استفاده مي كند، آدم هاي باتقوا و دين شناس و راه رفته، در عين حال مراقب دكان دار و شياد هم باشيم. در هر حال در زمان غيبت ولي عصر(ع) ما را به عالمان رباني ارجاع دادند. به اينطور كساني كه با يك دست از اهلبيت مي گيرند، با دست ديگري مي دهند. امام حسن عسگري(ع) در يك روايتي كه در جلد دوم بحار علامه مجلسي نقل كردند، فرمودند: علماي دين اگر نبودند، يتيمان آل محمد در دام شياطين مي افتادند، «لَمَا بَقِيَ أَحَدٌ إِلَّا ارْتَدَّ عَنْ دِينِ اللَّه» (بحارالانوار/ج2/ص6) احدي نمي ماند مگر اينكه از دين برمي گشت. كاركرد علماي دين در عصر غيبت اين چنين است. با يك دست از اهلبيت مي گيرند، با دست ديگري به مردم مي دهند. در زمان غيبت آنها حجت هستند. آنها گذاشته شدند. در مسايل اجتماعي و سياسي بدون ترديد فقيه، عادل، شجاع، مدير و مدبر كه ما به عنوان ولي فقيه او را مي شناسيم، كه امام زمان در آن نامه شان كه پرسيده بود: آقا من در زمان غيبت چه كار كنم، به چه كسي رجوع كنم؟ حضرت فرمود: «أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَة فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ
ص: 1156
حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ الْخَبَرَ» (بحارالانوار/ج2/ص90) حجتي كه من براي شما گذاشتم، آن كارشناسان دين هست كه فقيه هستند، روايات ما را مي دانند. خبره ي روايات ما هستند، اينها حجت من بر شما و من حجت خدا هستم. اگر كسي آنها را رد كند، مرا رد كرده است. اگر كسي مرا رد كند، خدا را رد كرده است. در مسائل ديگر هم غير از مرجع تقليد يا رهبر بزرگوار و فقيه زمان ولي فقيه كه در مسائل اجتماعي و سياسي هست، در مسائل اخلاقي عالمان برجسته اي هستند، علماي راه رفته اي هستند كه آدم از اينها استفاده كند، و انشاءالله بتواند آن تحول را در خودش ايجاد كند. آقاي شريعتي: بسيار ممنون و متشكرم. يا محول الحول والاحوال، حول حالنا الي احسن الحال. انشاءالله اين احسن الحال نصيب همه ي ما بشود خيلي بحث خوبي بود. خدا شما را حفظ كند. از بيننده هاي خوبمان هم بسيار بسيار سپاسگزاريم. فردا انشاءالله با حضور حاج آقاي فرحزاد خدمت شما خواهيم رسيد. امروز صفحه ي 45 مصحف شريف را با هم تلاوت مي كنيم. آيات 265 تا 269 سوره ي مباركه ي بقره و انشاءالله با تلاوت اين آيات همه ي ما از ثوابش بهره مند شويم. حاج آقاي عالي دعا بفرمايند و ما هم آمين بگوييم. حاج آقاي عالي: من فقط يك نكته عرض كنم. آن نكته اين است اگر نشستن با عالمان دين اين تحول را ايجاد كند، ارتباط با اهلبيت برقرار كردن، در مجالس آن ها رفتن،دست به دامن آنها شدن، به خصوص ام الائمه، وجود مقدس حضرت زهرا(س) كه خود اهلبيت دست به دامن او بودند، ديگر چه تحولي در
ص: 1157
آدم ايجاد مي كند. اينكه روز قيامت همه حسرت مي خورند كه اي كاش ما فاطمي بوديم، از اين جهت تا در دنيا هستيم، در مجالس حضرت زهرا شركت كنيم و به هر حال ارتباط با اين بزرگوار را در مناسبت هاي مختلف، هميشه ي روزگار و به خصوص اين ايام از دست ندهيم. آقاي شريعتي: بهارهاي شگفتي در راهند، فردا گلي مي شكفد كه بادها را پر پر مي كند. به اميد آن روز، همه ي شما را به خداوند بزرگ و مهربان مي سپارم. والحمدلله رب العالمين و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين. صفحه ي 45 قرآن كريم: «وَ مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَ تَثْبِيتًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةِ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فََاتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَينْ ِ فَإِن لَّمْ يُصِبهَْا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(265) أَ يَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَن تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِّن نَّخِيلٍ وَ أَعْنَابٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَرُ لَهُ فِيهَا مِن كُلّ ِ الثَّمَرَاتِ وَ أَصَابَهُ الْكِبرَُ وَ لَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفَاءُ فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِيهِ نَارٌ فَاحْترََقَتْ كَذَالِكَ يُبَينِ ُّ اللَّهُ لَكُمُ الاَْيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ(266) يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَنفِقُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُم مِّنَ الْأَرْضِ وَ لَا تَيَمَّمُواْ الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنفِقُونَ وَ لَسْتُم بَِاخِذِيهِ إِلَّا أَن تُغْمِضُواْ فِيهِ وَ اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ غَنىِ ٌّ حَمِيدٌ(267) الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَاءِ وَ اللَّهُ يَعِدُكُم مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَ فَضْلًا وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ(268) يُؤْتىِ الْحِكْمَةَ مَن يَشَاءُ وَ مَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتىِ َ خَيرًْا كَثِيرًا وَ مَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ(269)» ترجمه آيات: «و مثَل كسانى كه اموال خويش را براى طلب رضاى خدا از روى يقين و اعتقاد انفاق مى كنند، مثَل بوستانى است بر تپه اى،
ص: 1158
كه بارانى تند، بر آن بارد و دو چندان ميوه دهد، و اگر نه بارانى تند كه نرم بارانى بر آن بارد. خدا به كارهاى شما بيناست. (265) آيا از ميان شما كسى هست كه دوست داشته باشد كه او را بوستانى از خرما و انگور بوده باشد، و جويها در پاى درختانش جارى باشد، و هر گونه ميوه اى دهد، و خود پير شده و فرزندانى ناتوان داشته باشد، به ناگاه گرد بادى آتشناك در آن بوستان افتد و بسوزد؟ خدا آيات خود را براى شما اينچنين بيان مى كند، باشد كه بينديشيد. (266) اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از دستاوردهاى نيكوى خويش و از آنچه برايتان از زمين رويانيده ايم انفاق كنيد، نه از چيزهاى ناپاك و بد، كه خود آنها را جز از روى اغماض نمى ستانيد. و بدانيد كه خدا بى نياز و ستودنى است. (267) شيطان شما را از بينوايى مى ترساند و به كارهاى زشت وا مى دارد، در حالى كه خدا شما را به آمرزش خويش و افزونى وعده مى دهد. خدا گشايش دهنده و داناست. (268) به هر كه خواهد حكمت عطا كند. و به هر كه حكمت عطا شده نيكى فراوان داده شده. و جز خردمندان پند نپذيرند. (269)»
بسم الله الرحمن الرحيم
و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين
آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان. دوستان خوب و گرامي. خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ما كه از كرمان ديار كريمان تقديم نگاه دريايي شما مي شود. خيلي خوشحاليم خدمت شما هستيم. آرزو مي كنم امروز هم روز پر بركتي براي همه ي شما باشد، حاج آقاي عالي عزيز
ص: 1159
در كرمان بودند، مهمان مردم خوب و متدين ولايتمدار كرمان و ما هم خدمتشان رسيديم، مهمان مردم خوب كرمان هستيم. حاج آقاي عالي سلام عليكم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد. حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي بينندگان متدين و بزرگوار عرض سلام دارم و تشكر مي كنم از دوستان كرماني مان كه چنين موقعيتي را در صدا و سيما فراهم كردند و خسته نباشيد مي گويم به شما كه تشريف آورديد. آقاي شريعتي: خيلي خوشحاليم كه خدمت شما هستيم. ضمن اينكه تشكر مي كنم از همه ي دوستان و همكاران در صداي و سيماي مركز كرمان كه دست به دست هم دادند، تا اين ارتباط به صورت زنده و مستقيم تقديم ما شود. در مسير حركت ما در مباحث به حضرت وليعصر رسيديم و يادي از امام عصر براي رسيدن به آن اضطرار كه گفتيم هدف نهايي ماست و بسيار هم مؤثر و تأثيرگزار است. در جلسه ي سال گذشته و آخرين جلسه اي كه خدمت حاج آقاي عالي بوديم به يكي از خصوصيات حضرت وليعصر اشاره كرديد، و آن هم حي بودن حضرت است. ما در خدمت شما هستيم. حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. همينطور كه فرموديد موضوع بحث درمورد يادي از حضرت وليعصر(ع) بود. به اميد اينكه انشاءالله اين ياد حضرت باعث شود به اضطرار امام زمان(ع) برسيم. دردمند او شويم و انشاءالله درمان را بفرستند. بحث مان را از ويژگي هاي حضرت و به هر حال از اولين ويژگي حضرت كه زنده بودن و حي بودن بود، شروع كرديم كه اين ويژگي عرض شد كه مخصوص مكتب اهلبيت است. يعني
ص: 1160
در بين تمام اديان و مذاهب مذهب شيعه است كه اين انتقاد را دارد كه منجي و موعود زنده است و در بين ما دارد زندگي مي كند و به هر حال خصوصياتي كه در جلسه ي قبل عرض كرديم. يكي ديگر از ويژگي ها كه در اين جلسه لازم شود خدمت دوستان محترم عرض كنيم، رحمت واسعه بودن، مهرباني گسترده و رأفت بي كراني از امام زمان(ع) كه انصافاً اگر ما اين مهرباني را بشناسيم، و بدانيم اين قلب رئوف و چهره ي مهربان چه خصوصيتي دارد و چه رحمتي دارد، هر لحظه آدم لحظه شماري مي كند كه بتواند خودش را به زمان ظهور و در ركاب حضرت برساند. رحمت واسعه ي حضرت كه در زيارت آل ياسين كه يكي از بهترين زيارت هاي حضرت است، من توصيه مي كنم به دوستان بزرگوار كه اين زيارتآل ياسين را كه خيلي هم زيارت مفصلي نيست، در پنج دقيقه مي شود اين زيارت را خواند. خود حضرت هم توصيه كرده كه اگر خواستيد ما را زيارت كنيد و به ما سلام بدهيد، با اين زيارت ما را زيارت كنيد. ابتدايش با سلام علي آل ياسين شروع مي شود و در مفاتيح با دعاي ندبه آمده است. در اين زيارت ارزشمند يك سلامي به حضرت در يك فرازي داده مي شود كه: «السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ وَ الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ» (بحارالانوار/ج53/ص171) سلام بر تو اي پرچم افراشته، و اي علم لبريز خدا! علم سرريز خدا «وَ الْغَوْثُ وَ الرَّحْمَةُ الْوَاسِعَةُ» سلام بر تو اي فرياد رس و اي كسي كه رحمت گسترده ي پرودرگار هستي. آقاي شريعتي: اين رحمت فراگير و گسترده مخصوص امام عصر (ارواحنا فداه) است؟ حاج
ص: 1161
آقاي عالي: اصل اين گستردگي رحمت و اين مهرباني بي حد و نهايتي كه مظهرش وجود مقدس وليعصر است، مخصوص اين حجت خدا نيست، همه ي ائمه معدن رحمت خدا بودند. ولي يك ويژگي در امام زمان(ع) است كه آن ويژگي را انشاءالله عرض خواهيم كرد. آن مخصوص خود حضرت است. در بحث رحمت و رأفت اصل رحمت ورأفت براي همه ي ائمه است، اما يك خصوصيتي امام زمان دارد كه بايد به آن پرداخته شود كه انشاءالله اين نكته ي شنيدني است كه در خلال مباحث خواهي گفت. متأسفانه يكي از جفاها و ظلم هايي كه به امام زمان(ع) مي شود همين است كه چهره ي حضرت را بعضي ها متأسفانه چهره ي خشني شناختند. حالا يا در اثر جهالت ها و بي معرفتي ها، يا در اثر بد معرفي كردن ها، يا در اثر غرض ورزي ها، به هر حال هرچه كه هست بعضي ها اين چهره ي نوراني و اين دل رئوف و منور را خشن فرض كردند كه خيلي سختگير است و نعوذ بالله يك شمشيري در دستش هست كه همينطور از كشته، پشته مي سازد و جوي هاي خون راه مي اندازد. مي دانيد اين نگاه به وليعصر(ع) باعث مي شود كه ميل به ظهور را در بعضي ها بگيرد. بعضي ها حتي دعا براي ظهور هم نمي كنند. بعضي ها مي گويند: ما آلوده هستيم، گناهكار هستيم. حضرت وقتي اينطور بخواهد بيايد، ظهور كند، برخورد داشته باشد و سختگير باشد، طبيعتاً مي خواهد با ما برخورد كند. پس براي چه دعا كنيم كه بيايد؟ دعا كنيم كه با ما برخوردي صورت بگيرد؟ يا حداقل اينطور مي گويند كه: چون گنهكار و آلوده هستيم، جزء ياران حضرت كه نمي توانيم باشيم. بنابراين جايگاه و موقعيت و ارزشي در
ص: 1162
حكومت و دولت حضرت نخواهيم داشت. پس ديگر آمدن و نيامدنش براي ما چيزي ندارد. آمدنش براي ما حسني ندارد. اين نگاه خيلي نگاه اشتباهي است. اگر ديده شود كه سختگيري حضرت براي مردم نيست. براي يك عده علف هرزهايي است، معاند، لجوج، عنود كه با وجود اينكه حق بر آنها آشكار شده و حجت بر آنها تمام شده مهلت به آنها داده شده كه حقيقت را بفهمند، و همه گونه دلايل و براهن براي آنها آورده مي شود يك عده كافر لجوج يا مشرك منافق يا امثال اين تيپ افراد كه علف هرزهاي انسانيت هستند، اينها برداشته مي شوند. و الا بقيه ي مردم، حتي آنهايي كه گناهاني داشتند، آلودگي ها و اشتباهات و خطاهايي در اثر تربيت هاي نامناسب اجتماعي داشتند، در اثر حكومت ها و حاكميت هاي اشتباه بر جهان و ولايت هاي ابليسي داشتند، با همه ي آنها با رأفت و رحمت برخورد خواهد شد و به گونه اي كه انسان از اين رأفت شرمنده مي شود. خدا آيت الله بهاءالديني را رحمت كند. اين بزرگوار كه فقيه عادل برجسته اي بود و امام هم خيلي ايشان را دوست داشت، چون به يك صورت هم دوره با هم بودند، و فرزند حضرت امام حاج آقا مصطفي خميني نزد ايشان شاگردي كرده بود. آيت الله بهاءالديني يك تشرفي خدمت حضرت وليعصر(ع) داشت كه خودشان فرموده بودند: حضرت از همين در منزل ما وارد شدند، سلامي به من كرد كه من كه هشتاد سال از خدا عمر گرفته بودم، چنين سلام به اين مهرباني و لطافت نشنيده بودم. اصلاً نفهميدم كه جواب سلام حضرت را چگونه دادم. واقعاً در آن رأفت گم شده بودند. اولاً
ص: 1163
ما عرض كرديم كه همه ي اهلبيت معدن رحمت خدا بودند كه در زيارت جامعه ي كبيره «معدن الرحمة» يكي از فضيلت هايشان ذكر شده است. يعني اينكه تمام رحمت خدا، كه به عوالم پايين مي رسد، نه عوالم دنيا، همه ي عوالم وجود، عالم ملائكه، عالم جن، به تمام ملائكه كه مي رسد از كانال اهلبيت مي رسد و بعد آنها تقسيم مي كنند. ما يك روايت معروفي است كه بارها در اين برنامه گفته شده است. در يك روايتي هست كه خداي متعال فرمود: رحمت من صد جزء است كه يك جز از آن صد جز رحمت خدا به عالم دنيا نازل شده است. 99 جز از آن گنجايش ندارد كه در عالم دنيا نازل شود. آن يك جز رحمت خدا كه تازه در عالم دنيا تنزل پيدا كرده است، از اول تاريخ تا قيامت، هرچه مهرباني در اين عالم هست، شما حساب كنيد بين پدر و مادر و فرزندان، بين همسران با همديگر، بين برادر و خواهر با همديگر، بين ارحام، بين فاميل ها، بين دوستان، هرچه مهرباني در اين دنيا هست. نه فقط بين انسان ها، بين حيوانات، رأفت ها و مهرباني ها، هر نوع رشته ي محبت در عالم دنيا هست محصول يك جزء از آن صد جزء رحمت خداست. از ابتداي آفرينش تا قيامت! 99 مورد براي عالم بالاست، چون عالم پايين ديگر گنجايش ندارد. در عالم آخرت نمايان مي شود. بعلاوه همان يك جز كه اصلش آنجاست. يعني باز همان صد جز آنجا ظهور پيدا مي كند. تمام اين صد جز رحمت خدا را اهلبيت گرفتند. چون معدن رحمت هستند. چون آنها در دنيا و آخرت اين رحمت را مي گيرند و تقسيم مي كنند.
ص: 1164
نه فقط در دنيا! اهلبيت فقط اينطور نيست كه يك جز رحمت خدا در دنيا را واسطه باشند. در دنيا و آخرت هم همينطور! لذا در جلسات قبل عرض كرديم كه در معراج وقتي به پيغمبر خطاب شد، «يَا أَبَا الْقَاسِمِ امْضِ هَادِياً مَهْدِيّاً» (بحارالانوار/ج18/ص312) برو ديگر هدايت شده و هدايتگر مردم هستي، جبرئيل وقتي از پيغمبر پرسيد، براي چه خدا به شما گفت: ابالقاسم؟ خود پيغمبر فرمود: جلالت پروردگارم مانع شد كه من اين سؤال را كنم كه چرا به من ابالقاسم گفت؟ همان جا خطاب از خداوند متعال رسيد كه: رسول ما به تو ابالقاسم گفتيم، «لِأَنَّكَ تَقْسِمُ الرَّحْمَةَ مِنِّي بَيْنَ عِبَادِي يَوْمَ الْقِيَامَة» (بحارالانوار/ج18/ص315) چون رحمت من را در روز قيامت تو تقسيم مي كني. و البته قيامت ظهور دنيا است، ارتباط با دنيا دارد. در همين دنيا هم او تقصير كار است كه رحمة للعالمين است. آن صد جز رحمت خدا كه تصورش را شما وقتي يك لحظه بكنيد، يك جز آن تمام مهرباني هاي عالم دنيا مي شود. آن صد جزء كانالش اهلبيت هستند. آنها تقسيم مي كنند. منتهي من يك نكته را باز عرض كنم كه خيلي دوستان توجه كنند. اينكه ما به اهلبيت مي گوييم: رحمت خدا را تقسيم مي كنند. يا علم را از خدا مي گيرد، تقسيم مي كند. هدايت را مي گيرد تقسيم مي كند. كانال فيض آنها هستند. اين واسطه بودن و كانال بودن نه مثل واسطه بودن كارمند بانك است كه پول را از يك دست مي گيرد و به يك دست ديگر مي دهد. ميليون ها تومان را رد و بدل مي كند، فقط از يك دست مي گيرد و مي دهد. واسطه است اما خودش هيچ نصيبي ندارد.
ص: 1165
خود طوري نيست كه از آن پول نصيبش شود. چه بسا حتي خودش هم فقيرانه زندگي كند. واسطه بودن اهلبيت اينطور نيست كه رحمتي را بگيرد و به ديگري بدهد و خودش اين وسط هيچ بهره اي نداشته باشد. علم را از خدا بگيرد، به ديگران بدهد و خودش هيچ بهره اي نداشته باشد. بهترين مثالي كه مي شود اينجا زد، مثال شاگرد اول يك كلاس است. شاگرد اول با استعداد وقتي استاد مطالب سنگيني را مي گويد، ديگران شايد متوجه نشوند، او مي گيرد. او وقتي اين را مي گيرد، خودش اول از همه عالم مي شود. قبل از ديگران علم را كه مي گيرد، خودش عالم مي شود. بعد مي ورد به ديگران توضيح مي دهد كه او به استاد چه گفت، به ديگران هم مي رساند. فقط يك ضبط صورت نيست كه يك صدايي را گرفته و به ديگري داده، خودش اين وسط عالم نيست. اهلبيت اينطور هستند. وقتي صد جزء رحمت خدا را مي گيرند، خودشان مهربان مي شوند. آن هم چه مهرباني! وقتي كه علم را از خدا مي گيرند، از معدن رُبابان معدن علم و خزانه ي علم الهي هستند. خودشان عالم مي شوند. همينطور صفات ديگر و اسماء ديگر را كه مي گيرند كه مظهر اسماء و صفات هستند، و اين الطاف خدا را در عالم جاري كنند. حالا ما راجع به يك صفت خدا كه رحمت و مهرباني اش است بحث مي كرديم. حالا اينكه ما مي گوييم: اهلبيت معدن رحمت هستند، واسطه ي رحمت هستند، واسطه به اين معنا كه خودشان اول مهربان هستند. خودشان اينقدر ظرفيت دارند كه همه ي آن رحمت را جذب كنند، و اينگونه مي شود كه آنها معدن رحمت مي شوند. از آن يك
ص: 1166
جزء رحمتي كه به عالم دنيا پايين آمده بود، و براي همه ي موجودات عالم دنيا از ابتدا تا انتها بود، سهم مادرها كه سنبل مهرباني هستند، يك جلوه اي از آن يك جزء مي شود كه در كل تاريخ در كل دنيا پخش شده است. مادر ضرب المثل مهرباني شده است. در داستان ها، در ادبيات، در شعرها، مادر معيار محبت شده است. حالا آن پيغمبري كه نه فقط جلوه اي از آن يك جزء، بلكه يك جزء بعلاوه ي آن 99 جزء، همه را گرفته است، آنوقت چه هست و كه هست؟ اين چهارده نفر چه رحمت و مهرباني دارند، واقعاً با اين رواياتي كه جزء جزء مطرح كرده تا ما بفهميم، صد جزء و يك جزء و 99 جزء را يك مقدار مي شود فهميد. در زندگي پيغمبر هست كه گاهي يك گوشه مي نشستند و گريه مي كردند. از ايشان سؤال مي كردند: يا رسول الله! براي چه گريه مي كنيد؟ مي فرمودند: «رَحْمَةٌ لِلْأَشْقِيَاء» (بحارالانوار/ج74/ص601) دلم راي اشقياء مي سوزد. دلم مي سوزد مي خواهند جهنم بروند. آدم مي تواند اين تصور را بكند كه كسي دلش براي ابوجهل بسوزد!؟ كسي دلش براي ابولهب بسوزد؟ پيغمبر دوست ندارد يك نفر جهنم برود. يك نفر دچار عذاب بشود. در جنگ احد سخت ترين روز بر پيغمبر بود. سخت ترين جنگ بر پيغمبر بود، كه حامي بزرگ پيغمبر حضرت حمزه شهيد شدند با آن طرز فجيع كه او را مثله كردند. خود پيغمبر جراحت هاي سنگين برداشتند. اميرالمؤمنين جنايت هاي بسيار سنگين برداشت. بسياري از مسلمان ها شهيد شدند. روز سختي بر پيغمبر بود. اصحاب به پيغمبر گفتند: يا رسول الله! اين قوم را نفرين كنيد كه اين همه سختي بر شما
ص: 1167
وارد كردند. پيغمبر فرمود: من براي نفرين كردن و درخواست عذاب براي مردم نيامدم. «و لكني بهثت داعياً و رحمة» من آمدم دعوت به هدايت كنم. من آمدم براي مردم رحمت باشم. اگر هم يكجا در يك جنگي شمشير مي زد، مثل آن تيغي است كه پزشك متخصص و جراح بر يك غده اي مي زند كه دارد يك بدن را فاسد مي كند. آن هم از روي دلسوزي است. براي بشريت هست كه آن غده هايي كه ديگر قابل علاج نيستند، از بين بروند. مثل باغباني است كه براي اينكه باغ حفظ شود، علف هاي هرز را از بين مي برد. بنابراين اين خصوصيتي است كه وجودات مقدس اين معصومين، اين چهارده نفر، كه معدن رحمت خدا هستند، دارند. البته انبياي ديگر و اولياي ديگر هم همينطور بودند. ولي در رأُسشان اين چهارده نفر كه معدن رحمت الهي هستند و اينقدر ظرفيت دارند كه تمام مهرباني خدا را جذب كردند. رحمتي هم كه دارند، رحمت موصوله است. يكي ديگر از فضايل اهلبيت كه در زيارت جامعه ي كبيره دوستان خواندند، اين است كه رحمت اهلبيت هميشه برقرار است. متصل است. منقطع نيست. در همه ي عوالم استمرار دارد. در همه جا هست. ببينيد بعضي از مهرباني ها، مهرباني هاي مقطعي است. يك زمان هست، يك زمان نيست. مثلاً محبت هاي غريزي كه در عالم دنيا هست، محبت پدر و مادر به فرزندشان يك محبت غريزي است. اين محبت داده شده براي آنكه امور دنيا بگذرد. چون بتوانند بچه را تر و خشك كنند تا نسل ادامه پيدا كند و الا اگر در دل مادر رحمتي نبود، اصلاً چه كسي مي رسيد به اينكه كارهاي بچه را
ص: 1168
انجام بدهد؟ تر و خشك كند و بزرگ كند. اين يك محبت غريزي است كه در انسان ها قوي تر است و در حيوانات هم در يك رده ي ديگري است. براي اينكه تكثير نسل صورت بگيرد. براي اينكه ادامه پيدا كند. اين محبت غريزي ديگر در آخرت نيست. در آخرت ديگر اينطور محبت بين پدر و مادر و فرزندان نيست. چون آنجا كه به اين شكل تكثير نسل و بزرگ كردن بچه و تر و خشك كردن نيست. اگر در اينجا اين پدر و مادرهايي كه محبت غريزي داشتند، محبت هاي الهي هم داشته باشند، آنجا برقرار است. مي گويد: «يَوْمَ لَا يَنفَعُ مَالٌ وَ لَا بَنُونَ، إِلَّا مَنْ أَتىَ اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ» (شعرا/88 و89) آنجا ديگر مال و فرزندان به درد كسي نمي خورد مگر به درد آن كساني كه قلب سليم دارند و محبتشان الهي بوده است. و الا محبت هاي غريزي جايش فقط اينجاست. محبت اهلبيت كه معدن رحمت خدا بودند، محبت الهي است چون صد جز رحمت خدا را گرفتند. همه جا برقرار است و براي همه برقرار است. رحمة للعالمين هستند. رحمت واسعه هستند. طبيعي است در عين حال كه رحمت واسعه و گسترده براي همه هستند، در عين حال براي يك عده يك رحمت ويژه اي و مهرباني خاصي هستند. ديگر اينها بستگي دارد ما جز كدام افراد ويژه باشيم، كه آن كساني كه تبعيت خاص از اينها دارند، طبيعي است كه يك عنايت خاص هم به اينها بشود. آن معلمي كه در كلاس مي آيد و درس مي دهد براي همه درس مي دهد حتي براي آن بچه ي بازيگوش. اما طبيعي است آن شاگرد اول زحمتكش بهره ي بيشتري
ص: 1169
مي برد. اين مربوط به خود آن شاگرد است. و الا خود اين استاد علمش را در اختيار همه مي گذارد. اهلبيت رحمتشلان مخصوص يك عالم و غير از عالم ديگري نيست. در هر جايي آن دست رحمتشان برقرار است. در عالم دنيا يك شكل است، بلكه در عالم قبل از دنيا كه ما وارد دنيا نمي شويم. در عالم دنيا به يك صورت دستگيري مي كنند، در عالم آخرت دستگيري هايشان به شكل ديگري است. در مباحث ياد مرگ روي همين دليل بود كه ما مي گفتيم شفاعت اهلبيت در برزخ هم هست. چون معنا ندارد رمت خداوند متعال در برزخ قطع شود. اگر رحمت خدا همه جا هست، اهلبيت هستند كه واسطه ي رحمت خدا هستند، و رحمت موصوله و متصله ي خدا هستند، آنجا رحمتشان قطع نمي شود. آنجايي كه ما نيازمان هم بيشتر است. آنجا دليلش را گفتيم كه آنجا نمي گويند: كه چرا شفاعت ما در برزخ نيست؟ گفتم يا به اين دليل هست كه اصلي ترين كارشان در قيامت است. آن شفاعت اصلي شان كه در مقابل آن وحشت هاي قيامت آنجا شفاعت اصلي شان نمايان مي شود كه دستگيري هاي برزخ خيلي به چشم نمي آيد. يا اينكه نه در برزخ دستگيري و كمك هست ولي اصطلاحاً به آن شفاعت نمي گويند. كمااينكه در دنيا دستگيري اهلبيت است. اگر اهلبيت دست ما را نگرفته باشند، كه بيچاره مي شويم. اگر اينجا دست ما را نگيرند كه بيچاره ايم. ولي اصطلاحاً به اين شفاعت نمي گويند. مي گويند: كرامت و دستگيري و لطف. بنابراين رحمتشان، رحمت موصوله و متصل است. تا اينجا هرچه گفتيم راجع به چهارده معصوم بود. اما داستان در مورد حضرت وليعصر(ع) است. وجود مقدس انگار
ص: 1170
طور ديگري است. انگار رحمتي كه براي ايشان هست، يك خصوصيت و ويژگي براي خود ايشان دارد. مختص خود حضرت است. من مي خواهم روايتي را بخوانم كه ما با همين وارد شويم كه ببينيم آن خصوصيت امام زمان(ع) به چه صورت است. مرحوم علامه مجلسي در جلد 26 بحار، از عيون الاخبار الرضا نقل كردند. كه خداوند متعال اسم پنج تن را بر ساق عرض نوشته بود. اين اسمي مقدسه را به حضرت آدم نشان داد. حضرت آدم در ساق عرش اين اسامي مقدسه را ديد، و سؤال كرد كه «يَا رَبِّ مَنْ هَؤُلَاءِ» اينها چه كساني هستند؟ خداوند متعال فرمود: «فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ» (بحارالانوار/ج11/ص164) اينها از بچه هاي تو هستند. از نسل تو هستند. «وَ هُمْ خَيْرٌ مِنْكَ وَ مِنْ جَمِيعِ خَلْقِي» اينها از تو بهتر هستند. اينها از تمام خلايق و از تمام مخلوقات بهتر هستند. «وَ لَوْلَاهُمْ مَا خَلَقْتُكَ» اگر اينها نبودند، تو را خلق نمي كردم. يعني هدف خلقت آنها هستند. همان خليفة الله و انسان كاملي كه عبوديت و بندگي خودش را بر جاي آورد. حق بندگي را بر جاي آورد. «وَ لَا خَلَقْتُ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ وَ لَا السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ» بهشت و جهنم و آسمان و زمين را خلق نمي كرد، اگر آنها نبودند. در يك روايت ديگر دارد كه انوار بقيه ي معصومين علاوه بر اين پنج تن به حضرت آدم تا حضرت مهدي(ع) نشان داده است كه حضرت آدم ديد آن نفر آخر، حضرت وليعصر(ع)، آن نور مقدسش، مردي است كهنسال كه عمر طولاني دارد، بعد دارد كه «كَمَا يَزْهَرُ كَوْكَبُ الصُّبْح» (بحارالانوار/ج21/ص311) نور او مثل ستاره ي
ص: 1171
صبح بين انوار معصومين مي درخشد. ستاره ي صبح در آن ابتداي شب كه آسمان شفاف است، آن ستاره كاملاً پيداست كه يواش يواش ستاره ها پنهان مي شوند. خداوند به حضرت آدم مي فرمايد: «وَ بِعَبْدِي هَذَا السَّعِيد» با اين بنده ي سعادتمندم، «أَفُكُّ عَنْ عِبَادِيَ الْأَغْلَال» غل و زنجيرها را از بندگانم برمي دارم. «وَ أَضَعُ عَنْهُمُ الْآصَار» بارهاي گران سنگ و سنگين را كه كمرشان را خم كرده بود، من با او برمي دارم. «وَ أَمْلَأُ أَرْضِي بِهِ حَنَاناً وَ رَأْفَةً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ مِنْ قَبْلِهِ قَسْوَةً وَ قَشْعَرِيَّةً وَ جَوْراً» من اين زمين را با اين بنده ي خودم كه آخرين امام و آخرين هادي و رهبر است، با اين پر از عدالت و رأفت و رحمت و مهرباني مي كنم. يعني فقط حضرت عدالت را گسترش نمي دهد. رأفت و مهرباني را هم گسترش مي دهد. همانطور كه قبلش جور و ستم و قساوت و نامهرباني ها گسترش داشت و گسترده بود. اين بنده ي من عدالت و مهرباني را گسترش مي دهد. در مباحث بعد مي گوييم كه حضرت كه رحمت و مهرباني و رأفت را گسترش مي دهد كه آن عجيب است كه در خلال مباحث خواهيم گفت، در بستر عدالت است. وقتي عدالت گسترش پيدا كند، انوقت مهرباني ها ظهور پيدا مي كند. همه به همديگر دل رحم مي شوند. بستر آن مهرباني گسترده، عدالت گسترده است. اين عدالت است كه باعث مي شود انقلابي نه فقط در بيرون مردم، در دلهاي مردم رخ مي دهد. در افكار مردم رخ مي دهد. اينكه در اين روايت خداي متعال مي فرمايد: اين بنده ي من خواهد آمد و غل و زنجيرها را برمي دارد، اين غل و زنجيرها، غل و زنجيرهاي مادي نيست
ص: 1172
كه به دست و پا بسته باشد. اين غل و زنجيرها همان است كه در سووره ي اعراف وارد شده كه در رابطه با هدف پيغمبر كه «وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتي كانَتْ عَلَيْهِم» (اعراف/157) پيغمبر آمده كه زنجيرها را از مردم بر دارد. اين غل و زنجيرها آن افكار شرك آلود، افكار جاهلي، آداب و رسوم غلط، سنت هاي خرافاتي است كه مثل بند شده، اينها را نگه داشته است و مانع رشدشان است. وجود مقدس وليعصر(ع) مي آيد اين موانع رشد را برمي دارد. عقل ها و دلها رشد مي كند. لذا امام باقر(ع) فرمود: وقتي مهدي (ع) مي آيد، دستش را روي سر بندگان مي گذارد، دست به معناي اين دست مادي نيست. يعني آن رحمت خودش، آن دست رحمت الهي را روي سر بندگان مي گذارد و تحت تربيت او قرار مي گيرند. امام باقر(ع) فرمود: «وَضَعَ يَدَهُ عَلَى رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهِ عُقُولَهُمْ» (بحارالانوار/ج52/ص336) عقلشان متمركز مي شود. عقل هاي پراكنده كه درست كار نمي كرد، جمع مي شود. «وَ أَكْمَلَ بِهِ أَخْلَاقَهُمْ» اخلاق مردم كامل مي شود، هم عقل ها متمركز است. جمع شده است. كارآيي كامل خودش را دارد. هم اخلاق مردم كامل مي شود. چرا؟ چون موانع رشدشان برداشته شد. آن آداب و رسوم غلط و افكار شرك آلود غلط، سنت هاي خرافي برداشته شده است. خصوصياتش به شكلي مي شود كه فرمودند: «وَ لَذَهَبَتِ الشَّحْنَاءُ مِنْ قُلُوبِ الْعِبَادِ» (بحارالانوار/ج10/ص104) كينه از دل ها برداشته مي شود. «أُلْقِيَ الرَّأْفَةُ وَ الرَّحْمَةُ بَيْنَهُم» (بحارالانوار/ج52/ص384) اين را عنايت كنيد. اينكه اهلبيت مي گويند: اين اتفاق در زمان ظهور رخ مي دهد، رأفت و رحمت بين مردم مطرح مي كند و بزرگتر به كوچكتر رحم مي كند و كوچكتر به بزرگتر رحم مي كند، اين
ص: 1173
در زماني است كه پيش از آمدن اين دست رحمت خدا، پيش از آمدن وليعصر مردم به هم رحم نداشتند. در روايات ما هست به قدري ناهنجاري در اجتماع زياد بوده كه دلها از هم دور بوده است. پيوندهاي دوستي، عاطفي، انساني، قطع شده بود. من چند روايت را براي ترسيم قبل از ظهور عرض كنم. امام صادق(ع) فرمود: قبل از ظهور امام زمان «رَأَيْتَ الصَّغِيرَ يَسْتَحْقِرُ بِالْكَبِير» (كافي/ج8/ص38) كوچك، كسي كه سن اش كمتر است، بي اعتنايي مي كند و به بزرگتر بي احترامي مي كند. «وَ رَأَيْتَ الْجَارَ يُؤْذِي جَارَهُ وَ لَيْسَ لَهُ مَانِعٌ» همسايه، همسايه را آزار مي دهد. هيچ كس هم جلودارش نيست.«رَأَيْتَ الْعُقُوقَ قَدْ ظَهَرَ» (كافي/ج8/ص40) عاق شدن، چه بچه ها عاق والدين شوند، چه والدين عاق فرزندان شوند. ما قبلاً گفته بوديم كه عقوق، عاق شدن، يك طرفه نيست. اگر طوري باشد كه بي احترامي و ظلم به پدر و مادر كنند، عاق والدين شوند و مورد نفرين آنها قرار بگيرند. هم پدر و مادر اگر به بچه ها ظلم كنند، در روايات داريم عاق فرزندان مي شوند. ممكن است آن فرزند چون كوچكتر هست، نتواند چيزي بگويد، رويش نشود و ملاحظه كند، ولي عاق او هم اثر مي گذارد. روايت پيامبر است و در روايات متعدد ديگر هم داريم كه پدر و مادرها هم عاق فرزندان مي شوند. اگر حق فرزندان را رعايت نكنند و ظلم به اينها كنند. اين عقوق را امام صادق مي فرمايد: عاق طرفين در زمان اخر الزمان و پيش از ظهور اتفاق مي افتد. اين از ناهنجاري هاي آن اجتماع هست. «وَ رَأَيْتَ الْأَرْحَامَ قَدْ تَقَطَّعَت» ارحام و خويشاوندي ها قطع شده است. عاطفه ها كم شده است. اين آسيب براي
ص: 1174
قبل از ظهور است. آنوقت با آمدن حضرت يك مرتبه ورق برمي گردد. اين چنين دلها به هم مهربان مي شود كه «أُلْقِيَ الرَّأْفَةُ وَ الرَّحْمَةُ بَيْنَهُم» بينشان رحمت و رأفت «فَيَتَوَاسَوْنَ» از هم براي ديگري مي گذرند. فداكاري و مواسات براي ديگري مي كنند. حضرت صرفاً معجزه ندارد. اينطور نيست كه بيايد يك معجزه كند و همه زير و رو شود. نه! حضرت يك عدالتي را گسترش مي دهد، و بعلاوه عملاً خودش و كارگزارانش با يك عطوفت و مهرباني كه نسبت به مردم دارند كه وقتي عملاً مي بينند، اينها مربيانشان قرار مي گيرند. چرا ما آنگونه نبوديم. طبيعتاً اينگونه خواهند شد. يعني در واقع برگشت به فطرت ها، يك بهشتي قبل از بهشت آخرت در اين دنيا جلوه مي كند و عجيب اينجاست كه نه فقط در عالم انساني اين اتفاق رخ مي دهد، حتي در حيوانات، گياهان و جمادات يك حيات برتري به وجود مي آيد. شما نگاه كنيد در بهشت آخرت گياه دارد؟ بله. جمادات و سنگ ريزه است، آب هست، قصرهايي است كه آجر دارد. اما جماداتش، آبش، درختش، اگر حيواني آنجا در بهشت است، آيا مثل همين دنيا است؟ يعني مثلاً حيوان را آنجا گاز بگيرد، حيوان آنجا اذيت مي كند، گياهان آنجا مثل گياهان اينجا يك حيات برتري است. قطعاً حيات برتري است. در زمان وليعصر(ع) يك جلوه اي از بهشت در عالم دنيا به وجود مي آيد، اين حيات برتر شامل حال حتي حيوانات و گياهان و جمادات خواهد بود. يعني آن رحمت گسترده اي كه دلهاي مردم را منقلب مي كند، درنده خويي ها، گزندگي ها در حيوانات و آزار و اذيت آنها را هم از بين مي برد. آقاي شريعتي: بسيار خوب، آقا
ص: 1175
خيلي ممنون و متشكرم. خيلي مباحث خوبي شنيديم. انشاءالله در آن بهشتي كه حاج آقا ترسيم كردند، در روزگار آمدن و در عصر ظهور باشيم. خيلي ممنون از توجه شما. به قرار روزانه ي امروز مي رسيم. صفحه ي 52 قرآن كريم در برنامه ي سمت خداي امروز تلاوت مي شود. آيات شانزدهم تا 22 سوره ي مباركه ي آل عمران. از كرمان باز هم به همه ي شما سلام مي گوييم، به همه ي بيننده هاي خوب سمت خدا، قبل از اينكه به قرار روزانه مان برسيم، من يك نكته را عرض كنم. اين روزها سعي كنيم در مسير احياي فرهنگ ايماني گام برداريم، همه ي ما مخصوصاً سمت خدايي ها و چقدر خوب است كه ايده هاي خودمان را در راستاي تقويت جناح فرهنگي مؤمن و همينطور ترويج و بسط توسعه ي فرهنگ ايماني، ابزارهايي كه به ذهنتان مي رسد را با ما درميان بگذاريد و از طريق سايت سمت خدا، samtekhoda3.ir به تالار ايده ها سر بزنيد و نظرات و پيشنهادات خودتان را مطرح كنيد و با ديگران به اشتراك بگذاريد. منتظر شما هستيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم. «الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا ءَامَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ(16) الصَّبرِِينَ وَ الصَّدِقِينَ وَ الْقَنِتِينَ وَ الْمُنفِقِينَ وَ الْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحَارِ(17) شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلَئكَةُ وَ أُوْلُواْ الْعِلْمِ قَائمَا بِالْقِسْطِ لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ(18) إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الْاسْلَامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيَا بَيْنَهُمْ وَ مَن يَكْفُرْ بَِايَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الحِْسَابِ(19) فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِىَ لِلَّهِ وَ مَنِ اتَّبَعَنِ وَ قُل لِّلَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ
ص: 1176
وَ الْأُمِّيِّنَ ءَ أَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُواْ فَقَدِ اهْتَدَواْ وَّ إِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ وَ اللَّهُ بَصِيرُ بِالْعِبَادِ(20) إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بَِايَاتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّنَ بِغَيرِْ حَقٍ ّ وَ يَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ(21) أُوْلَئكَ الَّذِينَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فىِ الدُّنْيَا وَ الاَْخِرَةِ وَ مَا لَهُم مِّن نَّاصِرِينَ(22)» ترجمه آيات: «كسانى كه مى گويند: اى پروردگار ما، ايمان آورديم. گناهان ما را بيامرز و ما را از عذاب آتش حفظ كن، (16) شكيبايان و راستگويان و فرمانبرداران و انفاق كنندگان و آنان كه در سحرگاهان آمرزش مى طلبند. (17) اللَّه حكم كرد- و فرشتگان و دانشمندان نيز- كه هيچ خدايى بر پاى دارنده عدل جز او نيست. خدايى جز او نيست كه پيروزمند و حكيم است. (18) هر آينه دين در نزد خدا دين اسلام است. و اهل كتاب راه خلاف نرفتند، مگر از آن پس كه به حقّانيّت آن دين آگاه شدند، و نيز از روى حسد. آنان كه به آيات خدا كافر شوند، بدانند كه او به زودى به حسابها خواهد رسيد. (19) اگر با تو به داورى برخيزند بگوى: من و پيروانم در دين خويش به خدا اخلاص ورزيديم. به اهل كتاب و مشركان بگو: آيا شما هم به خدا اخلاص ورزيده ايد؟ اگر اخلاص ورزيده اند پس هدايت يافته اند و اگر رويگردان شده اند، بر تو تبليغ است و بس، و خدا بندگان را مى بيند. (20) كسانى را كه به آيات خدا ايمان نمى آورند، و پيامبران را به ناحق مى كشند و مردمى را كه از روى عدل فرمان مى دهند مى كشند، به عذابى دردآور بشارت ده. (21) اعمال اينان در دنيا و آخرت
ص: 1177
تباه شده است و هيچ ياورى ندارند. (22)» آقاي شريعتي: تلاوت آيات را از مسجد مقدس جمكران ديديم و شنيديم. از قاري محترم جناب آقاي فروغي تشكر مي كنيم. اشاره ي قرآني را امروز را بفرماييد و بعد هم انشاءالله خدمتشان باشيم. حاج آقاي عالي: در آيه ي 19 سوره ي مباركه ي آل عمران خداي متعال مي فرمايد: «إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الْاسْلَامُ» پيش خدا آن ديني كه مقبول هست، دين اسلام است. «وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيَا بَيْنَهُمْ وَ مَن يَكْفُرْ بَِايَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الحِْسَابِ» اگر اهل كتاب اختلافي كردند در اين مسأله، بعد از اينكه حجت بر آنها تمام شد، از باب ظلم و از باب گردن كشي و تمرد بوده است. والا آنچه كه دين حق هست، دين حق اسلام است. اسلام در اينجا به معناي تسليم بودن است. روح دين و حقيقت دين نزد خدا تسليم بودن است. منتهي تسليم بودن در هر زمان اقتضاي خودش را دارد. در زمان حضرت موسي تسليم حق بودن اين است كه به دين موسي گرايش پيدا كنند. در زمان حضرت عيسي تسليم حق بودن و تسيلم خدا بودن، اين است كه به دين حضرت عيسي گرايش پيدا كند. و در زمان پيغمبر اكرم تسليم بودن و آن ديني كه خدا پسنديده است، كه همين تسليم بودن است، اين است كه ديگر اديان قبلي از بين مي رود، و به اين دين تسليم مي شود. روح ديانت تسليم بودن نسبت به حق است. هم راجع به اصول دين، هم راجع به جزئيات زندگي، اگر كسي بخواهد جايي مسلمان بودن خودش را محك بزند،
ص: 1178
ببيند چقدر تسليم حق است. اگر كسي حرف حق زد، كه حرف حق بود، مطابق با قرآن و روايات بود، مطابق با عقل بود، اگر تو تسليم او شدي، اين معلوم مي شود كه روح ديانت در او هست. اگر در يك اختلاف و نزاعي طرف مقابل تو حق داشت، توانستي روي خودت پا بگذاري، معلوم مي شود روح ديانت در او هست. مقدار ديانت خودمان را با اين محك بزنيم. «إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الْاسْلَامُ» آن دين پيش خدا تسليم حق بودن است. هرچقدر تسليم حق باشي، بيشتر ديندار هستي . آقاي شريعتي: خيلي ممنون و متشكرم. اگر نكته اي هست، بفرماييد. حاج آقاي عالي: رحمت گسترده ي امام زمان فقط شامل حال انسان ها نخواهد بود كه تحولي در دلها و قلب ها ايجاد كند و همه را نسبت به همديگر مهربان كند، بلكه يك انقلابي در ماهيت موجودات ديگر هم گويي رخ مي دهد. در حيوانات، در گياهان، در جمادات، الآن ما در دوره اي كه زندگي مي كنيم، متأسفانه دوران غيبت امام زمان در روايات دوران غضب شمرده شده است. امام باقر فرمود: وقتي خدا غضب مي كند ما اهلبيت را از مردم دور مي كند. چرا دوران غضب؟ چون دوراني هست كه كفران نعمت شده است. يعني بزرگترين نعمت خدا در اين عالم كه نعمت امام است، كه او ولي نعمت ها و واسطه ي نعمت ها است، خودش ناديده گرفته شده است. يعني قدر امامت و ولايت را ندانسته است. خود او واسطه ي همه ي نعمت هاي ما است. خود او ولي نعمت است و خيرات به واسطه ي او به ما مي رسد. آنوقت به خود او بي توجهي اگر باشد، آنوقت اين كفران نعمت است و
ص: 1179
خيلي ظلم است. و بناي خدا اين است كه اگر ظلمي در جايي باشد، بي بركتي خواهد بود. ظلم ها، گناهان، ستم ها، كفران نعمت ها بي بركتي مي آورد. مشكلات زندگي مي آورد، گره در زندگي مي اندازد. ناامني مي آورد، اينها واقعاً چيزهايي هست كه شما در دعاي كميل مي خوانيد. «اللهم اغفر لي الذنوب التي تنزل النعم»، «تغير النعم»، «تحبس الدعا»، «تنزل البلاء» گناهان و ظلم ها پيامد دارد. پيامدش در همين دنيا بي بركتي ها و مشكلات و گراني ها و سختي ها است. ما منكر نيستيم. شكي نيست كه بخشي از گراني ها و مشكلات به خاطر سوء مديريت ها و ضعف مديريت ها است. اما بخشي هم ستم ها و ظلم ها و آلودگي ها و گناهان است. حتي بيماري ها، امام رضا(ع) فرمودند: هر گناه جديد يك بيماري جديد به دنبال دارد. خوب اين مشكلات، مشكلاتي است كه در اثر ظلم به وجود آمده است. آنوقت حساب كنيد آن بالاترين ظلم كه كفران آن نعمت ولي نعمت است، چقدر مشكلات در اين عالم ايجاد مي كند، و باعث مي شود اين عالم با مردم چنگ و دندان نشان بدهد. بركاتش را عرضه نكند. زمين و آسمان بركات خودش را نشان نمي دهد. اگر چيزي هم به مردم مي رساند، به صورت قهر و غضبي است. به صورت سيل است، به صورت زلزله است. اين گره ها در اثر يك كفران نعمت بزرگي است، كه آن ولي نعمت نيست. در حبس است و دستش بسته است. كاري كرديم كه او نيايد. عالمي كه در آن داريم زندگي مي كنيم، بيدار است. هوشيار است. زنده است. ما خيال مي كنيم اين در و ديوار و اين سنگ و چوب و گياه و امثال اينها، مرده هستند. نه واقعاً بيدار
ص: 1180
هستند. مثل ماشين هايي كه دزدگير دارند كه كسي يك لگدي به آنها مي زند، واكنش نشان مي دهد و آژير مي كشد. اين عالم اگر كسي لگد پراني به خدا و دين بكند، اين عالم واكنش نشان مي دهد. اگر كسي لگد پراني كند و ظلم كند به دين خدا، به خدا و ولي خدا عالم واكنش نشان مي دهد. واكنش اش به شكل همين مشكلات و سختي ها است. وقتي وليعصر(ع) مي آيد، آنوقت عالم آشتي مي كند. زمين و آسمان بركاتشان را مي دهند، نه فقط زمين و آسمان، گياهان در روايات داريم كه اينها آن محصولاتشان مضاعف مي شود و براي مردم دو چندان مي شود. حيوانات درنده خويي شان را كنار مي گذارند. با هم صلح مي كنند. يك حيات برتري به وجود مي آيد. در عالم دنيا بالاترين حياتي كه قبل از آخرت در دنيا امكان پذير است، ايجاد مي شود، ماهيت موجدات عوض مي شود. عرض كرديم شبيه بهشت كه در بهشت ماهيت موجودات يك حيات برتري پيدا مي كنند. در عالم ظهور و زمان ظهور كه يك مرحله به سمت بهشت رفتن و عالم آخرت رفتن است، اين حيات برتر باعث مي شود كه حيوانات با همديگر آن درندگي و گزندگي شان را كنار مي گذارند. روايت داريم كه «اصْطَلَحَتِ السِّبَاعُ وَ الْبَهَائِم» (بحارالانوار/ج10/ص104) بهائم با هم صلح مي كنند. در يك روايتي كه در صحف ابليس در روايات ما نقل شده است، «وَ أُلْقِيَ فِي تِلْكَ الزَّمَانِ الْأَمَانَةُ» (بحارالانوار/ج52/ص384) ايمني به وجود مي آيد. نه حيوانات از همديگر احساس خطر مي كنند، نه انسان ها از حيوانات احساس خطر مي كنند.گزند و آسيبي به كسي نمي رسد. «فَلَا يَضُرُّ شَيْ ءٌ شَيْئا» چيزي به چيز ديگر ضرر نمي زند. «وَ لَا يَخَافُ شَيْ ءٌ مِنْ شَيْ ء» چيزي از
ص: 1181
چيز ديگر نمي ترسد. اين چيز يعني نه انساني از انسان ديگر، نه حيواني از حيوان ديگر، نه انساني از حيوان، نه حيواني از انسان، اين يك رشد است. اين براي چه به وجود آمده است. اين مهرباني، رفتن كينه و درنده خويي، رفتن گزندگي، به واسطه ي آن رحمت واسعه و گسترده همه جا به فعليت رسيده است و آن ويژگي است كه عرض كردم. در زمان وليعصر آن رحمت گسترده به فعليت مي رسد و تحقق پيدا مي كند. در زمان پيغمبر اكرم و اهلبيت اينها داشتند، ولي موقعيت فراهم نشد كه همه جا اين رأفت و رحمت گسترش پيدا كند. اما در زمان وليعصر نه فقط در عالم انساني، در تمام موجودات اين بالفعل مي شود. قاي شريعتي: انشاءالله در هفته ي آينده يادي از امام عصر (ع) را دنبال مي كنيم. خيلي ممنون از توجهتان. حاج آقاي عالي دعا بفرماييد و بيننده هاي خوبمان هم انشاءالله آمين بگويند.. حاج آقاي عالي: من فقط يك تشكري از مردم بزرگواري كه اين چند روز در خدمتشان هستيم، و انشاءالله خدا همه ي ما را، همه ي دوستان اهلبيت، همه ي دوستان بيننده، همه ي كساني كه به هر حال محبت وليعصر(ع) در دلشان هست كه نشان اين است كه حضرت دوستشان دارد، همه از ياوران وليعصر (ع) باشيم. آقاي شريعتي: مثل هميشه بهترين ها را برايتان آرزو مي كنم. دوباره مي آييم و زيره ي عشق به كرمانتان مي آوريم. والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.
بسم الله الرحمن الرحيم
و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين
هواي پنجره را باز کن، بهار بيايد
بيا که پرده کمي با دلم کنار بيايد
ص: 1182
چهار فصل زمين گيج سايه هاي ملخ هاست
زمانه را بتکان دسته دسته سار بيايد
بياد گوشه چشم تو، گوشه گوشه خرابيم
که بوي مستي از آن نرگس خمار بيايد
نشسته ايم و به تکرار مي کشيم تو را آه اگر سوار بيايد
تو هر زمان دلت آمد، سوار جاده شو اما
بلند شو بنشين، يک نفس غبار بيايد
آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان. آرزو مي کنم در هر کجا که هستيد انشاءالله تنتان سالم باشد و قلبتان سليم. حاج آقاي عالي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي بينندگان بزرگوار عرض سلام دارم.
آقاي شريعتي: خيلي خوشحاليم که روزهاي يکشنبه ما منور و معطر است به نام و ياد حضرت وليعصر(عج). اين اتفاق بسيار خوب است و خيلي از دوستان خوبمان هم ازمباحث روزهاي يکشنبه و از مباحث حاج آقاي عالي استفاده مي کنند. امروز هم برنامه ما حال و هواي امام زمان(عج) را خواهد داشت. حاج آقا در خدمت شما هستيم. بفرماييد.
حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. اگر خاطرتان باشد بحث در رابطه با ويژگي ها و خصوصيات حضرت وليعصر(ع) بود که ما يکي، دو مورد از خصوصيات ايشان را ذکر کرديم. 1- حيّ بودن و زنده بودن 2- رأفت و عطوفت و رحمت بي کران حضرت امام زمان(ع).
سومين ويژگي که در اين جلسه مطرح مي کنيم، يکي از خصوصيات شناخته شده حضرت است. همان چيزي که ما آن را به عنوان امام غايب مي دانيم. يعني غيبت حضرت وليعصر(ع) که از ويژگي هاي
ص: 1183
انحصاري حضرت در بين ائمه است. در کتاب مرحوم محدث نوري، کتاب نجم الثاقب که جلسه قبل عرض کرديم، حدود 180 اسم و عنوان براي امام زمان ذکر شده است، يکي از عناوين و القاب حضرت غيب است که در ذيل آيه ي شريفه در سوره ي بقره که خداوند مؤمنين را وصف مي کند، مي فرمايد: «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب » (بقره/3) ذيل آن از امام صادق(ع) روايت داريم که «الغيب هو الحجة الغائب» (تأويل الآيات/ص34) يکي از مصاديق غيب، نه اينکه منحصراً مقصود از غيب، امام زمان است. يکي از مصاديق غيب که متقين کساني هستند که ايمان دارند به نوري که حس نمي شود، فقط و فقط کافي نيست که ديده شود، امام زمان(ع) است.
در روايتي است که پيغمبر اکرم در جمعي از اصحاب نشسته بودند، روايت معروفي است. فرمودند: من خيلي مشتاق ديدار برادرانم هستم. اصحاب گفتند: ما برادران شما هستيم. پيغمبر فرمودند: شما اصحاب من هستيد. برادران من هستيد، کساني که نسبتشان با پيغمبر خيلي بالاتر است. در حد برادر بودن کساني هستند که در آخر الزمان با اينکه امامشان را نمي بينند، با اينکه برايشان غيب است، اما به او ايمان دارند. مصداق «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب » هستند. اين يکي از ويژگي هاي حضرت است. در صلواتي که معروف به صلوات خواجه نصير الدين طوسي است، که اين بزرگوار نقل کرده است، گاهي مواقع به صورت ختم هم خوانده مي شود و ويژگي هاي اهل بيت و چهارده معصوم در آن ذکر شده است. در آن صلوات اينطور آمده است. «اللهم و صل على صاحب الدعوة النبوية و الصولة الحيدرية و العصمة [الشهب ] الفاطمية و الصلابة [الصلاة] الحسنية و الاستقامة
ص: 1184
الحسينية و العبادة السجادية و المآثر الباقرية و الآثار الجعفرية و العلوم الكاظمية و الحجج الرضوية و الشروع المحمدية و القضايا العلوية و الهيبة العسكرية القائم بالحق » (مصباح الكفعمي/ص719) يعني وقتي ويژگي هاي چهارده معصوم را ذکر مي کند، دعوت الهي پيغمبر، حمله هاي حيدري، عصمت فاطمي، حلم حسني، شجاعت حسيني، عبادت امام سجاد، معاصر و يادگارهاي امام باقر، آثار امام صادق، علوم امام کاظم، مناظرات و حجج امام رضا(ع)، جود و بخشش امام جواد، و آن پاکي و طهارت امام نقي(ع)، هيبت امام عسگري و غيبت الهي امام زمان از ويژگي هايي است که اين غيبت از طرف خداوند متعال براي حضرت وليعصر(ع) تقدير شده است. که بعد حکمت و اسرار آن را خواهيم گفت.
وجود مقدس وليعصر(ع) را اگر در همه مراحل زندگي اش ببينيد، در همه مراحل خفا، پنهان زيستن، ناشناس بودن، در همه مراحلش است. چه در دوران حمل و تولد ايشان، چه در دوران کودکي، چه در دوراني که با پدر بزرگوارشان امام عسگري(ع) بودند، چه در دوران غيبت صغري، چه در دوران غيبت کبري، تمام دوره هاي زندگي اين بزرگوار، دوران غيبت و پنهان زيستن است.
در رابطه با تولد حضرت داريم که شب نيمه شعبان سال 255 هجري، امام حسن عسگري(ع) به عمه شان حضرت حکيمه گفتند: امشب را بمانيد، موعود متولد خواهد شد. حضرت حکيمه عمه بزرگوار امام عسگري(ع) تعجب مي کند. مي گويد: آثار حملي در حضرت نرگس نمي بينم. امام عسگري فرمود: بله، ولادت او شبيه ولادت حضرت موسي است. که وقتي مادر ايشان حضرت موسي را حامله بود، آثار حمل در ايشان نبود. ولادت مخفي بود. چون به شدت اخبار تولد منجي
ص: 1185
که طومار ظلم را در هم مي پيچد و حکمت الهي را برقرار مي کند، پيچيده بود. از زمان پيغمبر اکرم خلفايبني عباس به شدت دنبال مي کردند. به خصوص در رابطه با اين ائمه آخر خيلي مراقبت و کنترل شديد در خانه داشتند. به خصوص امام عسگري(ع) در سامرا برايشان خيلي سخت بود. لذا طبيعتاً تقديري بود که ولادت حضرت مخفي باشد. بعد هم که حضرت متولد شد، نمي توانستند خيلي ايشان را نشان بدهند. امام عسگري تا حدود 5 سال امام زمان(ع) را به کسي نشان نمي داد، مگر خواصي از شيعه که آنها امام بعدي را ببينند و بعداً متحير نشوند. بعد هم در حدود سن 5 سالگي امام زمان، سال 260 هجري که امام عسگري به شهادت رسيد، آنجا امام زمان(ع) براي خواندن نماز بر پدرشان تشريف بردند. آنجا ديگر ظاهر شدند. ديگر کساني که ايشان را ديدند، از جمله خلفاي بني عباس ديگر کاملاً متوجه شدند که موعود متولد شده است و به شدت ايشان را دنبال کردند. براي اينکه ايشان را بگيرند و از بين ببرند. از همان جا بود که غيبت صغري شروع شد. بعد از شهادت امام حسن عسگري، دوران امامت امام زمان با غيبت شروع شد. غيبت صغري بود که 69 سال طول کشيد. تا سال 329 هجري که در اين 69 سال توسط چهار ناقل با مردم ارتباط داشتند که همان نواب اربعه اي هستند که الآن در بغداد دفن هستند و از خوبان روزگار و زمان خودشان بودند. بعد از سال 329 که دوران غيبت کبري شروع شد، ديگر دوراني بود که قرار بود مردم دين و احکام دينشان را از
ص: 1186
علما و فقها بگيرند. از علماي عالم و عادل و باتقواي دين شناس، که خود اهل بيت فرمودند: در زمان غيبت به آنها رجوع کنيد. امام زمان(ع) در نامه اي که يکي از شيعيان به نام اسحاق بن يعقوب برادر مرحوم محمد بن يعقوب کليني بودند، يک سؤالي از حضرت درباره ي دوران غيبت صغري کرد. سؤال کرد که در زمان غيبت کبري چه کنيم؟ حضرت فرمودند: «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّه » (وسايل الشيعه/ج27/ص140) در زمان غيبت شما مهمل و رها نشديد. ما شما را به عالمان و دين شناساني مي سپاريم که احاديث ما را مي شناسند و راويان احاديث ما هستند. در بعضي از روايات ديگر خصوصيات آنها را بيان کردند. «مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوه » (وسايل الشيعه/ج27/ص131) که مسأله ي مرجعيت بر شيعه و به تعبير ديگري ولايت فقيه از همين جا شروع شد. يک چيز ساختگي نيست. چيزي هست که توسط خود اهل بيت، توسط خود امام زمان به آن اشاره شده، که در زمان غيبت به آنها رجوع کنيد، «فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ» حجت من بر شما همان ها هستند. «و أنا حجت الله» خود من حجت خدا هستم. گرچه امام معصوم الآن نيست كه ما خدمت ايشان برسيم و استفاده كنيم، اما عالمان عادل كه درصد خطايشان از ديگران كمتر است، به خصوص در مسائل اجتماعي و به تعبير خود حضرت «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ» حوادثي كه براي شيعه روي مي دهد و به وجود مي آيد، به كارشناسان دين ما مراجعه كنيد كه با تقوا و عادل هستند.
پس
ص: 1187
ببينيد در همه دوران مراحل زندگي حضرت اين مسأله ي غيبت بوده است. اين تقدير براي حضرت بوده است. شعري حافظ دارد كه من هر زمان مي بينم، ياد حضرت مي افتم.
شربتي از لب لعلش نچشيديم و برفت *** روي مه پيكر او سير نديديم و برفت
گويي از صحبت ما نيك به تنگ آمده بود *** بار بر بست و به گردش نرسيديم و برفت
گويي راجع به حضرت است كه زمانه اصلاً لياقت نداشت كه ايشان را درك بكند و آن زمان دوران اختناق و سختي بود. بعد هم كه شرايط براي ظهورشان تا به حال فراهم نشده كه هزار و صد و خرده اي سال از عمر شريف ايشان مي گذرد. در هر حال اين از ويژگي هاي امام زمان(ع) و تقدير حضرت به يك معنا بلاي بزرگي براي شيعيان و يك امتحان سنگين براي مؤمنين است. دوراني است كه در عين حال كه فتنه هاي شديدي از طرف دسته هاي شيطان براي زمين گير كردن مؤمنين و لغزاندن آنها از دينشان به وجود خواهد آمد، دسترسي هم به امامشان به سادگي امكان پذير نيست. مي بينيد اقسام حملاتي كه به سمت مؤمنين مي شود، به چه شكل است. اين همان است كه فرياد يك مؤمن را به عنوان يك گلايه از دوران غيبت بلند مي كند، در دعاي افتتاح مي گويد: «اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْك غَيْبَةَ نَبِيِّنَا وَ كَثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ قِلَّةَ عَدَدِنَا وَ شِدَّةَ الزَّمَانِ عَلَيْنَا وَ ظُهُورَ الْفِتَنِ عَلَيْنَا» خدايا ما گله مي كنيم، شكايت داريم، از اينكه پيغمبر ما نيست. از اينكه ولي ما غايب است. دشمنان ما زياد است و تعداد ما كم است. فتنه ها در آخر
ص: 1188
الزمان شديد است. اين همان غزلي است كه حافط در جاي ديگر آورده است و از اين معارف بسيار استفاده كرده است. كسي مي گفت: ديوان حافظ و عرفان حافظ، عرفان مهدوي بوده است. كليد فهمش اين است. بسياري از جاها كه به آن زيبارويي اشاره كرده است، خداوند متعال نيست. چون اوصاف بشري را براي او نقل كرده است.
زان يار دلنوازم شكري است، با شكايت *** گر نكته دان عشقي بشنو تو اين حكايت
رندان تشنه لب را آبي نمي دهد كس *** گويي ولي شناسان رفتند از اين ولايت
در اين شب سياهم، [دوران غيبت] گم گشت راه مقصود *** از گوشه اي برون آي، اي كوكب هدايت
اين اشاره هايي است كه كاملاً مي شود نشان داد كه حافظ به چه كسي دارد مي گويد و كجا را نشانه گرفته است. بعضي از جاها حافظ اسم برده است، «مهدي دين پناه»، «يوسف گمگشته باز آيد به كنعان غم مخور»، آنجا ديگر خيلي صريح مي گويد.
اهل بيت(ع) چون مي دانستند اين بلاي سنگين غيبت دوراني هست كه شيعيان بايد خيلي مراقبت كنند و خودشان را آماده كنند و خيلي مواظب باشند. لذا ائمه غصه مي خوردند از اينكه بعضي از افراد اين مراقبه را ندارند و دچار لغزش مي شوند، و در عين حال كه مردم را از زمان پيغمبر به اين طرف آماده مي كردند، اما باز هم از دوران سختي كه براي شيعيانشان خواهد بود غصه مي خوردند.
صديق سيد عبدي مي گويد: با چند نفر از شاگردان امام صادق خدمت حضرت رفتيم ديديم، اقا فرش و زير انداز را كنار زده و روي زمين نشسته است. مثل
ص: 1189
كسي كه عزاي سنگين و مصيبت سنگيني بر او وارد شده، گريبان چاك كرده و گريه مي كند. ما متعجب شديم كه چه مصيبتي بر خانه امام صادق(ع) وارد شده است. ديديم حضرت در بين گريه هايش اين جمله را تكرار مي كنند. «سَيِّدِي غَيْبَتُكَ نَفَتْ رُقَادِي وَ ضَيَّقَتْ عَلَيَّ مِهَادِي » (بحارالانوار/ج51/ص219) آقاي من!غيبت تو خواب را از چشم من ربوده و آرامش را از من گرفته است. ما تعجب كرديم كه چه شده امام صادق اين سخنان را مي گويد؟ آن زمان هنوز خيلي براي اينها اين چيزها روشن نبود. امام ششم است. مي گويد: وقتي تمام شد، گفتيم: آقا خبري شده؟ مصيبتي وارد شده است؟ حضرت فرمود: كتاب «جف» كه از منابع علوم اهل بيت است را مي ديدم. دوران آخرالزمان و دوران غيبت فرزندمان مهدي، دوراني است كه سختي هايي بر شيعيان ما خواهد بود و عده اي دچار لغزش و ريزش مي شوند، از اين رو ناله ي من بلند شد.
براي ما يك مقدار سنگيني دوران غيبت عادي شده است و از اين رو حس نمي شود. در دسترس نبودن امام را خيلي حس نمي كنيم. و الا آنهايي كه خوب مي فهميدند، خيلي دردشان مي آمد.
در همين جنوب شهر خودمان، هفتاد سال پيش مي گفتند: شخصي به نام مشهدي امام قلي ترك كه از ترك هاي قفقاز بوده است، سالها در ايران زندگي مي كرده و كفاشي داشته است. آدم بسيار متدين و حلال خور و اهل مراقبهو رعايت حقوق ديگران بوده و حواسش بسيار جمع بوده است. از عاشقان حضرت وليعصر(ع) بوده و نجواهايي هم با حضرت داشته است. يكي از بزرگان اين را نقل مي كرد و مي گفت: ايشان در يك مرتبه اي به حضرت
ص: 1190
عرض كرد: آقا اگر ظهور شما به اين نزديكي ها نيست، دعا كنيد من از دنيا بروم. درد فراق شما براي ما بسيار سنگين شده است. من ظرفيت و تحملش را ندارم. در نيمه ي ماه مبارك رمضان سال 1365 هجري قمري، حدود هفتاد و خرده اي سال پيش ايشان از دنيا رفت، قبر ايشان در نزديكي شهر ري جايي معروف به بي بي شهربانو است. مي گويند: حاج شيخ رجبعلي خياط هر زمان سر قبر ايشان مي رفتند، مي گفتند: من اينجا عنايت امام زمان را مي بينم. حضرت به اين قبر خيلي عنايت دارد. درد فراق داشت. اين دسته از افراد كساني هستند كه اگر ظهور را در زمان حيات درك نكنند، جزء رجعتيون خواهند بود كه برمي گردند. ولي مقصود اين است كه بلا، بلاي سنگيني است كه دوران غيبت مقدر شده است.
اينكه عرض كرديم در بين چهارده معصوم تنها حضرت وليعصر(ع) غيبت داشتند، چون بقيه غيبت به اين شكل نداشتند. بله انبياء سابق، غيبت هايي داشتند كه از انذار دور مي شدند، از چشم مردمشان دور مي شدند.
سَدير صيرفي از امام صادق(ع) نقل كرد كه: مهدي ما غيبتي دارد، كه طولاني مي شود. سَدير مي گويد: پرسيدم اين غيبت طولاني براي چيست؟ حضرت فرمود: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَبَى إِلَّا أَنْ يُجْرِيَ فِيهِ سُنَنَ الْأَنْبِيَاء» (بحارالانوار/ج51/ص142) خداوند متعال نخواسته اين مطلب را مگر اينكه آن سنت ها و خصوصيات انبياء گذشته در ايشان جمع شود. از جمله اين غيبت ها است. «إِلَّا أَنْ يُجْرِيَ فِيهِ سُنَنَ الْأَنْبِيَاءِ ع فِي غَيْبَاتِهِم » آن غيبت هايي كه انبياء داشتند در اين وجود مقدس جمع شود. «وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لَهُ يَا سَدِيرُ مِنِ اسْتِيفَاءِ مَدَدِ غَيْبَاتِهِمْ»
ص: 1191
مدت هاي غيبت هاي انبياء همه در ايشان جمع است. مثلاً فرض كنيد حضرت يوسف بيست سال غيبت داشته است. پيغمبر ديگر يك سال غيبت داشته است. اين يكي از سنت هاي انبياء گذشته بود كه در اين وجود مقدس هست.
شما اگر قرآن را نگاه كنيد، بعضي از اين غيبت ها از جمله براي حضرت يوسف ذكر شده است. در سوره ي يوسف هست كه حضرت يوسف دار فراق و دوري از خانواده شد. برادران حسودش وقتي او را در چاه انداختند، او را به عنوان برده در بازار مصر فروختند و در خانه عزيز مصر دچار آن سختي ها و مشكلات شد. به او تهمت زدند. زنداني شد، بعد هم دوران عزيز بودن خودش به عنوان بزرگ مصر شد، اين دوران گذشت. درست است كه حضرت يعقوب و خانواده ي او نمي دانستند كه حضرت يوسف كجاست، اما يوسف كه مي دانست خانه شان كجاست. مي توانست برگردد. مي دانست خانه شان در كنعان است. در روايت هست هجده روز راه بود. آهسته آهسته مي رفتند، هجده روز راه بود. خوب براي چه يوسف بيست سال اين غيبت را تحمل كرد؟ چون يوسف مي دانست كه اگر قبل از موعد مناسبش برگردد، برادران حسودش او را مي كشتند. تحملش را ندارند. در اين دوران كه دوران آمادگي است، ولو يوسف يك سختي هايي مي كشد، ولو تهمت مي خورد و بلا مي بيند، اما در اين دوران آن برادرها به يك حدي مي رسند، نيازمند مي شوند، مضطر مي شوند، به حالتي مي رسند كه وقتي يوسف خودش را به آنها معرفي مي كند، كاملاً او را مي پذيرند و از او عذرخواهي هم مي كنند. بعضي ها غيبت هايشان به اين صورت است. يعني گاهي مواقع به عنوان آخرين چاره
ص: 1192
است. در قومشان هدايت كردند، راهنمايي كردند، گفتند، عمل كردند، سختي كشيدند، خون دل خوردند، وقتي مي بينيد كه وجدان يك عده هنوز خوابيده، هوا و هوس ها آنچنان بر آنها حاكم است، طمع ها انچنان بر آنها حاكم است كه حرف حق را گوش نمي دهند، چند مدتي اينها را وا بگذارند و دور مي شوند. تا يك سختي هايي ببينند. تا در اثر نبود خدا، خلأهايي را حس كنند، مضطر شوند، دست نيازي را دراز كنند، آنوقت وقتي او آمد، ديگر كاملا بپذيرند.
آقاي شريعتي: ولي فكر نمي كنم انبياء اينقدر منتظر دلسوخته مثل دوران ما براي حضرت ولي عصر داشتند.
حاج آقاي عالي: كاري كه حضرت مي خواهد بكند، كار سنگيني است. كار فقط كار منطقه اي نيست. يك كار بسيار بزرگي است. از اين جهت آن انتظار نبايد فقط در گوشه اي رخ بدهد و يك انتظار جهاني باشد. يعني شاخص هايي كه براي آمدن حضرت وليعصر (ع) است، متناسب با كار خودش است. كار انبياي سابق در اين حد نبود. روي اين جهت است كه غيبت حضرت هم يك غيبت خاصي است كه يك آمادگي كلي بايد به وجود بيايد. در عين حال كه مي فرماييد: ممكن است در يك گوشه اي اتفاقات خوبي افتاده باشد.
مرحوم شيخ صدوق، كتابي دارند كه من توصيه مي كنم اين كتاب را بخوانند. اين كتاب كه نامش «كمال الدين و تمام النعمه» است، از منابع مباحث مهدويت است. ايشان در مقدمه ي اين كتاب مي گويد: من حضرت وليعصر(ع) را خواب ديدم. مي گويد: در روياي صادقه اي حضرت را ديدم. حضرت به من فرمود: كتابي راجع به من بنويس. گفتم: آقا راجع به شما كتاب زياد
ص: 1193
نوشته شده است. حضرت فرمود: نه! به اين شكل بنويس كه در آن كتاب، از غيبت هاي انبياي گذشته در آنجا ذكر كني. كه اين غييبت من يك چيز غير مترقبه اي كه هيچ سابقه اي نداشته باشد، نيست. اولياء و انبياء گذشته هم دوران هايي بودند كه دور از انذار بودند. مرحوم شيخ صدوق مي گويد: من بعد از آن، اين كتاب را به دستور حضرت نوشتم. لذا اين كتاب از جمله كتاب هاي با بركتي است كه الآن جز منابع مهدويت است. غيبت هاي انبياء مثل حضرت ابراهيم، حضرت عيسي، حضرت موسي، حضرت يوسف، حضرت يونس، حضرت ادريس، حضرت الياس و بسياري ديگر را در اين كتاب ذكر كرده است.
يازده امام ما، قبل از امام زمان(ع) غيبت به اين معنا نداشتند. يعني شخصشان در بين مردم بوده است. مردم مي شناختند و ايشان را مي ديدند. يك نوع غيبت ديگر هست كه همه ائمه ما داشتند و آن اينكه شخصشان غايب نبوده است، اما شخصيت شان از معرفت ها غايب بوده است. يعني شخصيت شان ناشناخته بوده است. شخصيت شان را نمي شناختند و قدر نمي دانستند. در دعاي ندبه شما سرگذشت جفاها را مي بينيد. «لَمْ يُمْتَثَلْ أَمْرُ رَسُولِ اللَّهِ ص فِي الْهَادِينَ بَعْدَ الْهَادِينَ وَ الْأُمَّةُ مُصِرَّةٌ عَلَى مَقْتِهِ مُجْتَمِعَةٌ عَلَى قَطِيعَةِ رَحِمِهِ وَ إِقْصَاءِ وُلْدِهِ إِلَّا الْقَلِيلَ مِمَّنْ وَفَى لِرِعَايَةِ الْحَق ِّ فِيهِمْ فَقُتِلَ مَنْ قُتِلَ وَ سُبِيَ مَنْ سُبِيَ وَ أُقْصِيَ مَنْ أُقْصِيَ» (بحارالانوار/ج99/ص106) اين داستان جفا به اهل بيت، بعد از پيغمبر اكرم است. كه گويي بسياري از امت بر جفاي به فرزندان پيغمبر جمع شده بودند و آن بلاهايي را كه بر سرشان آوردند. اين چقدر قدر ناشناسي و بي معرفتي است كه
ص: 1194
وقتي معدن علم خدا، اميرالمؤمنين مي گويد: هرچه مي خواهيد از من سؤال كنيد. من از آسمان ها بيش از زمين خبر دارم. كسي بلند شد گفت: تعداد موهايي كه روي صورت من است، چقدر است؟ اين بي معرفتي است. اينكه اميرالمؤمنين(ع) 25 سال در نخلستان برود و درخت بزرگ كند، اين خسارت و بي معرفتي مردان آن زمان است. چرا علي(ع) بايد درخت رشد بدهد. اميرالمؤمنين بايد انسان رشد بدهد.
بعضي از بزرگان ما از شاگردان مرحوم آيت الله قاضي، اين عارف كم نظير نقل مي كنند كه اگر كسي دو سال شاگردي ايشان را مي كرد، به مقاماتي مي رسيد. در مسائل معنوي به مقاماتي مي رسيد. دو سال شاگردي آقاي قاضي اينچنين است. آقاي قاضي خاك پاي اميرالمؤمنين است. آنوقت اگر كسي شاكردي اميرالمؤمنين را مي كرد، به كجا مي رسيد؟ اين چقدر خسارت است كه 25 سال بايد برود بيل بزند. چاه حفر كند و درخت رشد بدهد. اين از خسارت ها است.
وقتي سر اباعبدالله و يارانش منزل به منزل مي رود و خاندان او به اسارت مي رود، ديگر شما ببينيد عمق فاجعه چقدر است. هركدام از ائمه همينطور بودند. وقتي امام سجاد نمي تواند حرف بزند، بايد در غالب دعاهايش معارف را بگويد. وقتي حد امام باقر و امام صادق كه خيلي معروف است شاگردان زيادي داشتند، اما همان شاگردان فقط در خانه امام صادق نمي آمدند، جاهاي ديگر هم مي رفتند. يعني اينطور نبود كه فقط اينجا زانو بزنند. جاهاي ديگر هم مي رفتند و به نظر خودشان از جاي ديگر كسب معرفت مي كردند. اين كمال بي معرفتي است، وقتي مخزن علم خدا اينجاست، بروند از جاي ديگري استفاده كنند. اين غيبت ها به اين شكل
ص: 1195
بوده است. به تعبيري يك نوع كفران نعمتي نسبت به يازده امام صورت گرفته است. كفران بزرگترين نعمت خدا در اين عالم، كه با وجود امام هست كه نعمت هاي ديگر، نعمت هستند. آنها «اولياء النعم» هستند. آنها كساني هستند كه اگر اين نعمت ما را به قرب خدا مي رساند به واسطه ي آنهاست. حالا اگر خود آنها كفران نعمت شوند، اين بزرگترين كفران نعمت در اين عالم است و عذاب دارد.
آقاي شريعتي: باز يك پلي به مباحث ياد مرگ بزنيم، كه در آنجا در بحث رجعت در بعد از عصر ظهور، شما اشاره كرديد كه شأن ائمه در زمان خودشان، آنطور كه بايد و شايد شناخته نشد، در آن زمان در واقع به نوعي ظهور آنها هم هست.
حاج آقاي عالي: يكي از فلسفه هاي رجعت اين است كه آن بزرگواران برمي گردند كه شأنشان در همين دنيا شناخته شود. در اين غيبت وقتي اين كفران نعمت براي يازده امام صورت گرفت، خدا خودش در قرآن يك سنت، يك فرمول، يك قانون داده است. «وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابي لَشَديدٌ» (ابراهيم/7) كفران نعمت عذاب دارد، آن هم اگر بالاترين نعمت خدا كفران شود، يعني يازده امام، آنوقت در دوازدهمي كه ديگر بقية الله و آخرين ذخيره ي خداست، شخصش هم غايب مي شود. ناشناخته مي شود. در جلسات گذشته عرض كردم كه غيبت امام زمان يك نوع غضب خداست. جواب كفران نعمت است. امام باقر(ع) فرمود: «إِذَا غَضِبَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَى خَلْقِهِ نَحَّانَا عَنْ جِوَارِهِمْ» (كافي/ج1/ص343) وقتي خدا غضب كند، ما اهل بيت را دور مي كنيم.
پس در غيبت
ص: 1196
شخص امام زمان، اين محصول آن بي حرمتي ها و كفران نعمت ها به شخصيت آن يازده امام قبلي بوده و طبق سنت الهي پيش رفته است. بنابراين مسأله ي غيبت حضرت يك چيز علي القاعده اي است و طبق قوانين سنت و آفرينش و قوانين الهي است. در روايتي هست كه غيبت حضرت يك سري دارد كه تا زماني كه خودش نيايد، روشن نمي شود. حالا با قطع نظر از او اگر ما غيبت را تحليل كنيم، مي بينيم محصول كفران نعمت است. كفران نعمت عذاب دارد، اين هم عذابش است. كما اينكه ظهور حضرت هم طبق قاعده است. طبق سنت هاي الهي است و يك چيز معجزه و ار نيست. ظهور حضرت بايد در شرايطي اتفاق بيافتد و آن كفران از بين برود. آن بي معرفتي ها از بين برود. به تعبير شهيد مطهري ظهور يك انقلاب است و يك انفجار نيست. كه شما ظلم ها را زياد كن تا انفجار شود. شما آمادگي او را پيدا كن. شما سنخيت با او پيدا كن.
آقاي شريعتي: خيلي ممنون از شما و توجه بينندگان خوبمان. من يك سؤالي بپرسم. غيبت براي خود حضرت سخت نيست؟
حاج آقاي عالي: خود اين غيبت براي حضرت بلايي سنگين است. حضرت دستش بسته است و ظلم ها را مي بيند و خبر دارد. كس كه همه توان ها را دارد. همه ويژگي ها را دارد، اما در عين حال به خاطر اينكه مردم هنوز آمادگي اش را ندارند، دستش بسته است و نمي تواند با ظلم ها مقابله كند. براي او خيلي سخت است. آن دل رئوف وقتي مظلوميت ها را مي بيند، چقدر غصه مي خورد. در دعاي ندبه است كه «عَزِيزٌ عَلَيَّ أَنْ تُحِيطَ بِكَ دُونِيَ الْبَلْوَى »
ص: 1197
بلاها سر شما ريخته است. و اين خيلي سخت است. اگر يك دل سوخته اين را فكر كند، خيلي خوب است.
آقاي شريعتي: حاج آقاي عالي دو كتاب خوب هم معرفي كردند، يكي «كمال الدين و تمام النعمه» شيخ صدوق، و ديگري هم كتاب «نجم الثاقب» مرحوم محدث نوري كه انشاءالله دوستان هم در سايت قرار خواهند داد و شما مي توانيد از اين كتاب ها استفاده كنيد. صفحه 72 مصحف شريف قرار روزانه امروز ماست. آيات 174 تا 180 سوره ي مباركه ي آل عمران در سمت خداي امروز تلاوت مي شود. ايام ولادت حضرت زهرا را پشت سر گذاشتيبم. چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات را به روح بلند مادر گرامي حضرت امام زمان، نرجس خاتون(عليها السلام) هديه كنيم. باز مي گرديم به بركت صلوات بر محمد و آل محمد.
«فَانقَلَبُواْ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَّمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُواْ رِضْوَانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ(174) إِنَّمَا ذَالِكُمُ الشَّيْطَانُ يخَُوِّفُ أَوْلِيَاءَهُ فَلَا تخََافُوهُمْ وَ خَافُونِ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ(175) وَ لَا يحَْزُنكَ الَّذِينَ يُسَرِعُونَ فىِ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَن يَضرُُّواْ اللَّهَ شَيًْا يُرِيدُ اللَّهُ أَلَّا يجَْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فىِ الاَْخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ(176) إِنَّ الَّذِينَ اشْترََوُاْ الْكُفْرَ بِالْايمَانِ لَن يَضُرُّواْ اللَّهَ شَيًْا وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(177) وَ لَا يحَْسَبنَ َّ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلىِ لَهُمْ خَيرٌْ لّأَِنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلىِ لَهُمْ لِيزَْدَادُواْ إِثْمًا وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ(178) مَّا كاَنَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلىَ مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ حَتىَ يَمِيزَ الخَْبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ مَا كاَنَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلىَ الْغَيْبِ وَ لَاكِنَّ اللَّهَ يجَْتَبىِ مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاءُ فََامِنُواْ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِن تُؤْمِنُواْ وَ تَتَّقُواْ فَلَكُمْ
ص: 1198
أَجْرٌ عَظِيمٌ(179) وَ لَا يحَْسَبنَ َّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا ءَاتَئهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَيرًْا لَّهُم بَلْ هُوَ شرٌَّ لَّهُمْ سَيُطَوَّقُونَ مَا بخَِلُواْ بِهِ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وَ لِلَّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بمَِا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ(180)»
ترجمه آيات:
«پس از جنگ بازگشتند، در حالى كه نعمت و فضل خدا را به همراه داشتند و هيچ آسيبى به آنها نرسيده بود. اينان به راه خشنودى خدا رفتند و خدا را بخشايشى عظيم است. (174) آن شيطان است كه در دل دوستان خود بيم مى افكند. اگر ايمان آورده ايد از آنها مترسيد، از من بترسيد. (175) آنان كه به كفر مى شتابند تو را غمگين نسازند. اينان هيچ زيانى به خدا نمى رسانند. خدا مى خواهد آنها را در آخرت بى بهره گرداند، و برايشان عذابى است بزرگ. (176) هر آينه آنان كه ايمان دادند و كفر خريدند، هيچ زيانى به خدا نمى رسانند و برايشان عذابى دردناك است. (177) كافران مپندارند كه در مهلتى كه به آنها مى دهيم خير آنهاست. به آنها مهلت مى دهيم تا بيشتر به گناهانشان بيفزايند، و براى آنهاست عذابى خواركننده. (178) خدا بر آن نيست كه شما مؤمنان را بدين حال كه اكنون هستيد رها كند. مى آزمايد تا ناپاك را از پاك جدا سازد. و خدا بر آن نيست كه شما را از غيب بياگاهاند، ولى برخى از پيامبرانش را كه خود بخواهد برمى گزيند. پس به خدا و پيامبرانش ايمان بياوريد. و اگر ايمان بياوريد و پرهيزگارى كنيد، اجرى عظيم يابيد. (179) آنان كه در نعمتى كه خدا به آنها عطا كرده است بخل مى ورزند، مپندارند كه در بخل ورزيدن برايشان خير است. نه، شر است.
ص: 1199
در روز قيامت آنچه را كه در بخشيدنش بخل مى ورزيدند چون طوقى به گردنشان خواهند آويخت. و از آن خداست ميراث آسمانها و زمين و او به هر كارى كه مى كنيد آگاه است. (180)»
آقاي شريعتي: انشاءالله زندگي همه ما منور به نور قرآن باشد و ياد امام عصر(عج). فرصت خوبي دست داد در ايام ولادت حضرت فاطمه زهرا و آن هم افتتاح كتابخانه مجازي ما بود، خيلي الحمدلله استقبال شد. دوست داران كتاب و كتابخواني فرصت را از دست ندهند. كتاب «احتضار و عالم قبر» از مجموعه سرنوشت انسان كه حاج آقاي عالي زحمت كشيدند و آن را به رشته ي تأليف درآوردند. مي توانيد از كتابخانه مجازي ما استفاده كنيد.
حاج آقاي عالي: آيه ي 179 سوره ي مباركه آل عمران «مَّا كاَنَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلىَ مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ حَتىَ يَمِيزَ الخَْبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ» خداوند متعال مي فرمايد: مؤمنين فكر مي كنند، ما آنها را با همان وضعيتي كه دارند، در دنيا رها مي كنيم. وضعيتي كه مؤمن دارد، اين است كه آن مدعي از آن مؤمن واقعي جدا نشده است. بايد محك بخوريد. بايد امتحان شويد. خدا مي فرمايد: من اينجا امتحان مي كنم. امتحان خدا در دنيا نه براي استعلام فهم خداست. امتحان هاي خدا تربيت خداست. پرورش استعداد و رشد است. براي بعضي كه استعداد رشد دارند، بعضي هم كه خودشان را خداي نكرده جا زدند و به هر حال جزء مؤمنين واقعي نيستند، اينها بايد صفشان جدا شود. «حَتىَ يَمِيزَ الخَْبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ» يكي از علل غيبت امام زمان(ع) همين است كه در اين دوران كاملاً مردم محك بخورند. مؤمنين واقعي بمانند، تا وقتي حضرت آمد ديگر
ص: 1200
مثل دوران زمان اميرالمؤمنين يا امام حسن، پشت حضرت را خالي نكنند. خالص ها بمانند. انشاءالله همه دوستان جزء همان خالص ها باشند.
من گفتم كه غيبت امام زمان(ع) طبق سنت هاي خدا بوده است. وقتي كفران نعمت راجع به يازده امام صورت مي گيرد، راجع به دوازدهمي خدا مي فرمايد: «إِنَّ عَذابي لَشَديد» غيبت شخص حضرت رخ مي دهد. ظهور حضرت هم طبق قاعده و سنت هاي خداست. اگر مردم خودشان را عوض كنند، خداوند متعال مي فرمايد: «وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُد» (انفال/19) اگر شما برگرديد، ما هم برمي گرديم. ما هم شرايط را عوض مي كنيم.
نكته اي كه مي خواهم بگويم، اين است. حالا كه مي فهميم ظهور طبق قواعد و قوانين است، دنبال قواعد و قوانين ظهور برويم. برويم كاري كنيم آن سنت هاي خدا كه زمينه ساز ظهور حضرت است تحقق پيدا كند. آن قواعد و شرايط ظهور كه بستر آمدن امام زمان را مي سازد، آمادگي ما، عدالت خواهي ما، معنويت خواهي ما، ولايت پذيري ما است. صرف اينكه ما دنبال علائم برويم، اين خيلي كار مناسبي نيست. بعضي ها هستند كه خيلي افراطي دنبال يك سري نشانه ها و علائم مي روند، گاهي مواقع خيلي ناشيانه افراط هم مي كنند. به عنوان مثال فرض كنيد كه يَماني فلان كس است. سيد خراساني فلان كس است، شعيب بن صالح، فلان كس هست. سفياني در شخصيت هاي منفي فلان كس است. باور مي كنيد بعضي از سايت هايي كه در خدمت نظام استكباري است، چندين سال تبليغ مي كردند، بن لادن همان يماني است كه مي آيد و به عنوان يكي از پرچم هاي هدايت قبل از منجي مي آيد. بعضي ها از دور خودشان را به سپاه بن لادن مي رساندند كه جزء سپاهش باشند. اين تطبيق هاي قطعي
ص: 1201
علائم خيلي مورد سوء استفاده قرار مي گيرد. يا گاهي مواقع برخي از پيشگويي ها، مثلاً فرض كنيد اشعاري كه شاه نعمت الله ولي گفته است. يا نوستراداموس پيشگويي كرده است. چرا ما دنبال چنين چيزهاي متشابه و مشتبه برويم كه بازار دكان داري را، بازار سوء استفاده و زمين خوردن و خطرات را براي مؤمنين باز كند. نمي خواهم بگويم كه علايم و نشانه ها را نبينيم. نه! اما اولويت بيشتر اين هست كه اولاً آن رواياتي كه علائم را بيان كرده، احتياج به سند شناسي دارد، احتياج به يك فرد متخصص دارد كه اين را بفهمد و بيان كند. ثانياً بر اين حادثه و آن حادثه تطبيق قطعي ندهيم. بعضي مي گفتند: يازده سپتامبر يك زمينه است. دنبال شرايي باشيم كه زمينه ساز ظهور حضرت است.
آقاي شريعتي: من اين بشارت را هم بدهم كه در ادامه مباحث انشاءالله حاج آقاي عالي به وظايف منتظران در عصر غيبت هم اشاره خواهند كرد. حاج آقا دعا بفرماييد.
حاج آقاي عالي: دعاي ما همين است كه انشاءالله ما بتوانيم اين توفيق را داشته باشيم كه به اندازه ي خودمان زمينه ساز ظهور حضرت باشيم. ولو مي دانيم بيشترين زمينه سازي و بستري سازي به دعاي خود حضرت است و با كارهاي خود حضرت است. ولي آن مقداري كه وظيفه ي ما است به عنوان آمادگي ها، خدا را قسم مي دهيم به حق اهل بيت توفيق اين آمادگي را به همه ما عنايت بفرما.
آقاي شريعتي:
بيرون شو اي همايون، از پشت پرده ي غيب *** تا درسگاه مستي، شوريده تر بخوانم.
والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.
بخشي از
ص: 1202
بيانات مقام معظم رهبري
مسأله ي فرهنگ، مسأله ي مهمي است. اساس اين ايستادگي و اين حركت و در نهايت انشاءالله پيروزي بر حفظ فرهنگ اسلامي و انقلابي است و تقويت جناح فرهنگي مؤمن. بشريت در طول تاريخ مثل همان سرنشينان يك كشتي طوفان زده هميشه گرفتار مشكلاتي از سوي قدرتمندان و ستمگران و مسلطين در امور انسان هاي مظلوم، قوي دستان در حيات اجتماعي، هميشه دچار اين افراد بودند. اميد موجب مي شود كه انسان مبارزه كند، راه باز كند، پيش برود. وقتي به شما مي گويند: انتظار بكشيد، يعني اين وضعيتي كه امروز شما را رنج مي دهد، و دل شما را به درد مي آورد، اين وضعيت ابدي نيست. اين تمام شدني است. ببينيد چقدر انسان حيلات و نشاط پيدا مي كند. اين نقش اعتقاد به امام زمان (ارواحناه فداه) است. اين نقش اعتقاد به مهدي موعود است. اين است كه شيعه را تا امروز، از آن همه پيچ و خم هاي عجيب و غريبي كه در سر راه او قرار داده بودند، عبور داده است و امروز بحمدلله عزت اسلام و پرچم سربلندي اسلام و قرآن در دست شما ملت مسلمان و شيعه ي ايران است. هرجايي يك چنين اعتقادي وجود داشته باشد، همين اميد و مبارزه وجود دارد.
بسم الله الرحمن الرحيم
و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين
گر قطره ايم از آب وضويي چكيده ايم *** گر ذره ايم گرد عبايي دويده ايم
مثل نسيم قصه ي دل هاي تنگ را *** با شرح صبر، غنچه به غنچه شنيده ايم
در هم شكست گربه ي گردون و كوه را *** باري كه ما به شانه ي زخمي كشيده ايم
آوازه مان به عالم
ص: 1203
و آدم رسيده است *** هر چند خود ز عالم و آدم بريده ايم
آسان و سخت، عشق سوا كردني نبود *** ما نيز مهر و قهر تو در هم خريده ايم
ما را فراغ بال نداد اين زمين، ولي *** يك چند پلك خواب پريدن كه ديده ايم
خوابي است تلخ، اين قفس تنگ، اين جهان *** پلكي به هم زنيد از اينجا پريده ايم
آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان. به سمت خداي امروز خوش امديد. اميدواريم لحظات و دقايقي كه در كنار شما هستيم، لحظات مفيدي باشد. حاج آقاي عالي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي بينندگان بزرگوار عرض سلام دارم.
آقاي شريعتي: خيلي خوشحاليم که روزهاي يکشنبه ما منور و معطر است به نام و ياد حضرت وليعصر(عج). هفته گذشته يكي از خصوصيات و ويژگي هاي حضرت را اشاره كرديد، آن هم بحث غيبت بود. بسيار بحث خوبي بود و بازتاب هاي خوبي هم داشت، و مورد استقابل دوستان قرار گرفت. در اين جلسه حاج آقا مي خواهند از علت و فلسفه ي غيبت براي ما بگويند. و حاج آقا در خدمت شما هستيم. بفرماييد.
حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. بحث در رابطه با اين ويژگي امام زمان(ع) يعني غايب بودن حضرت بود كه از ويژگي هاي منحصر به فرد حضرت در بين امامان ما هست، كه اين بزرگوار شخصشان هم غايب و به صورت ناشناس در بين مردم زندگي مي كنند. گفتيم در بين انبياي گذشته اين غيبت ها و پنهان
ص: 1204
زيستن ها و دور شدن ن از انظار سابقه داشته است. ولي در بين اهل بيت امام زمان اين ويژگي غيبت را داشته است. در روايات ما، حكمت ها و علت هايي را ذكر كردند، كه ما يك مرور اجمالي بر اين روايت داريم. يكي از دلايلي كه ما متعدد روايت در آن داريم، در رابطه با علت غيبت ذكر شده است، ترس از كشته شدن است. ناامن بودن محيط براي حضرت ولي عصر است. چون محيط ناامن است، چون محيط طوري است كه براي حضرت مورد تهديد واقع مي شود و جان اين بزرگوار مورد تهديد قرار مي گيرد، از اين جهت ناشناس و پنهاني در بين مردم زندگي مي كند.
در روايت خيلي داريم «يَخَافُ الْقَتْلَ» (بحارالانوار/ج52/ص90)، ترس از كشتن دارد. در يك روايتي است كه زراره از امام صادق(ع) پرسيد: حضرت ولي عصر(ع)، امام آخرين براي چه غيبت دارند؟ امام صادق(ع) فرمود: به خاطر ترس از جانش!
در زيارت روز جمعه حضرت هم هست كه اگر مفاتيح را دوستان در روز جمعه ببينند، ما با اين سلام به امام زمان خطاب مي كنيم. سلام بر آن امام پاك و خائف! كه از القاب امام زمان، از جمله همان 180 لقبي كه مرحوم محدث نوري ذكر كردند، همين لقب خائف هست كه ترسي براي حضرت وجود دارد. منتهي يك نكته ي بسيار مهمي كه لازم است بگويم، اين ترس مضموم نيست. اين ترس بد نيست. ترس از جان، در اينجا يك نوع خودخواهي نيست. اتفاقاً كمال دين خواهي و خدا خواهي است. من توضيحش را خدمت شما عرض مي كنم.
زندگي اميرالمؤمنين را به عنوان نمونه نگاه كنيد، حضرت اميري كه عاشق
ص: 1205
شهادت بود. حضرت اميري كه وقتي پيغمبر خبر شهادتش را به او داد، شكر كرد. حضرت اميري كه در نهج البلاغه تعبير خود حضرت هست، «وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِي طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْيِ أُمِّه » (شرح نهج البلاغه/ج1/ص213) فرزند ابوطالب، علي علاقه اش به شهادت از علاقه اي كه طفل شيرخوار به سينه مادر دارد بيشتر است. علي كه در ميدان هاي جنگ، فريادهاي بلندش زهره ي پهلوان هاي رزم را آب مي كرد. اما همين علي بعد از رحلت پيغمبر در قضايايي كه پيش آمد و حق ايشان ضايع شد، در نهج البلاغه در خطبه ي 17 است كه حضرت امير فرمود: من آنجا از دادن جان خودم، وقتي ديدم يار كم دارم و همراهان من كم هستند و جز خاندان من كسي نيست، «فَضَنَنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَنِيَّة» (شرح نهج البلاغه/ج11/ص109) از مرگ بخل ورزيدم كه جان خودم و ديگران را به خر بياندازم. چرا؟ چون آنجا كشته شدن اميرالمؤمنين اگر مي خواست قيام كند، با يك تبليغاتي كه عليه او مي كردند، مي گفتند: قدرت طلب بوده، به خاطر رياست و قدرت يك قيامي كرد و كشته شد. هيچ دردي را كه دوا نمي كرد، هيچ! حجت خدا هم جانش از بين مي رفت و كشته مي شد و خونش هدر مي شد. هر خون دادني كه ارزش ندارد. آن خون دادني كه با آن دين خدا محفوظ بماند. آن خون دادني كه ثمره اي در راه خدا داشته باشد و نتيجه اي داشته باشد، بله! و الا هدر شدن ارزشي ندارد. در آنجا ولي خدا بايد جانش را حفظ كند و اولين كسي كه بر او حفظ جان حجت خدا واجب است، خود حجت خداست. حجت خدا بايد جان خودش را
ص: 1206
حفظ كند. بحث شخص نيست و بحث كسي است كه محور دين است. پس بنابراين حفظ او، حفظ دين است. حفظ او، حفظ كيان دين است. بله، در جايي كه اگر بخواهيد دين محفوظ و باقي بماند، آنجا بايد خون ريخته شود و جان داده شود، مثل ابا عبدالله(ع)! آنجا ديگر ترسي بر اين مسأله نيست.
بقية الله، بقية الله و آخرين ذخيره ي خداست. امامان قبلي اگر يكي شهيد مي شد، كس ديگري بود كه راهش را ادامه بدهد. اما اين امام، آخرين ذخيره است. بعلاوه امام قبلي ادعاي عدالت جهاني و حكومت جهاني و مبارزه با تمام ظالمان و گردن كشان عالم را نداشتند، با اين وجود آنچنان با آنها برخورد شد. اين بزرگوار كه چنان داعي هايي هم دارد، خطر راجع به ايشان صد چندان است. تهديد راجع به جان امام زمان(ع) بسيار جدي است. لذا شما ببينيد در زمان خود حضرت ولي عصر(ع) و حتي آباء بزرگوارشان و جدشان خيلي فشار و تهديد بر خاندان امام زياد بود تا ببينند اگر به دنيا بيايد، او را از بين ببرند. يعني از قبل محاصره كرده بودند و اين خانه را تحت مراقبت شديد قرار داده بودند. بنابراين نسبت به بقية الله تهديد خيلي بيشتر است. بخاطر همين هم وقتي امام زمان به دنيا آمد، پدر بزرگوارشان امام عسكري سيصد گوسفند براي ايشان عقيقه كردند. با اينكه عقيقه كردن يك عدد است. اما اين استثنايي است. چون اين وجود استثنايي است. اين كسي هست كه اگر كارش ناقص و ابتر بماند، زحمت تمام انبياء و اولياء در طول تاريخ لغو مي شود. بايد بماند تا وعده ها محقق شود
ص: 1207
و تا وقتش فرا نرسيده بايد جانش را حفظ كند. اين حفظ جان خودخواهي نيست. اين خدا خواهي و دين خواهي است. اين مضموم نيست چون مورد تهديد شديد است و بيشترين تهديدها هم در رابطه با ولي خدا از طرف شخص ابليس و اعوان و انصارش است كه محور تهديدها آنها هستند.
در روايات ما هست كه وقتي ولي خدا به دنيا مي آيد، شيطان از همان ابتدا بر او كمين مي گذارد. در روايت هست كه از ناراحتي فرياد مي زند. كه ولي خدا به دنيا آمده، بعد اعوان و انصارش را جمع مي كند. شيطان يك موجود تخيلي نيست، يك موجود واقعي است. لشگركشي دارد و جنود دارد. لشگرياني از جنس خودش و از انسان ها كه اوليائش هستند. اين واقعاً يك تهديد براي ولي خداست. آنها را جمع مي كند و به آنها خبر مي دهد كه ولي خدا به دنيا آمده است. كسي كه مي خواهد دين را گسترش بدهد. اين محور تهديدها هست.
آقاي شريعتي: حضرت ولي عصر از ديد شيطان و جنودش غايب هستند، از ديد آنها هم غايب هستند؟
حاج آقاي عالي: ما روايت صريحي نداريم ولي علي القاعده بايد همينطور باشد. حضرت ولي عصر(ع) وقتي پنهان است، فقط از ديد انسان ها پنهان نيست. وقتي ناشناس است، در رابطه با اين وجود مقدس، اين خصوصيت ناشناس بودن برقرار است. كه شيطان هم نمي تواند. شيطان بر خود اولياي خدا نفوذ ندارد. بر كساني كه به تعبير قرآن از مخلصين هستند، خود شيطان گفت: «قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ، إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ» (ص/82 و83) من بر آنها نفوذ و سلطه اي ندارم. اما شيطان مي تواند بر كسان
ص: 1208
ديگري سلطه پيدا كند و كاري كند به ولي خدا ضربه بزنند. اگر ولي خدا پنهان و ناشناس نباشد. شيطان مي تواند اين كار را بكند، كما اينكه راجع به ائمه قبلي كه يك عده آمدند و آنها را شهيد كردند، اينها اولياي شيطان بودند. شيطان آنها را مثل ابن ملجم تحريك كرد. مثل كساني كه آمدند با ائمه مبارزه كردند. اينها دستشان در دست شيطان بود. آدم هاي اين چنين بود. خوب شيطان مي تواند كسان ديگري را تحريك كند كه سر راه معصوم قرار بدهد و ضربه به خود او و كار او بزند.
قرآن در سوره ي قصص يك داستان زيبايي را نقل كرده است. واقعاً قابل توجه است. حضرت موسي قبل از اينكه فرجش رخ بدهد، و به رسالت مبعوث شود، تحت تعقيب فرعونيان بود. فرعونيان به گونه اي در كتب سابق خوانده بودند كه كسي خواهد آمد و بساطشان را به هم خواهد ريخت، حدس شديد مي زدند كه ايشان باشد. از اين جهت تحت تعقيب بود و حضرت موسي بيرون از مصر به صورت مخفيانه زندگي مي كرد. گهگاهي به شهر سر مي زد. در سوره ي قصص هست كه حضرت موسي يك زماني وارد شهر شد، «وَ دَخَلَ الْمَدينَةَ عَلى حينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها» (قصص/15) ديد دو نفر به قصد گشت دارند با هم دعوا مي كنند. «فَوَجَدَ فيها رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلان » همديگر را مي زنند، «هذا مِنْ شيعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّه » يكي از فرعونيان از دشمنانش بود و يكي از بني اسرائيل، از شيعيانش بود. به محض اينكه چشم آن هوادار موسي، به ايشان خورد، «فَاسْتَغاثَهُ الَّذي مِنْ شيعَتِه عَلَى الَّذي مِنْ عَدُوِّه » استغاثه كرد و از
ص: 1209
موسي كمك خواست. حضرت موسي جلو رفت «فَوَكَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَيْهِ» يك مشتي به سمت آن فرعوني پرتاب كرد و او در جا افتاد و زمين خورد و مُرد. تعبير قرآن اين است « فَقَضى عَلَيْهِ» مُرد! حضرت موسي فرمود: «قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبينٌ» در روايت از امام رضا(ع) در عيون و جاي ديگر هست كه اينكه حضرت موسي فرمود: «قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ» يعني اين دعوا، اين نزاع، شيطان اين دو را به جان هم انداخت، در مسير ولي خدا قرار داد، كه حضرت موسايي كه قرار است با فرجش بساط فرعون و ظالمان را جمع كند، كاري به آن بزرگي انجام بدهد، بخاطر يك دعوا خرج يك سرباز فرعوني شود. يعني مي خواهد جلوي آن كار بزرگ موسي را بگيرد. اينجا گير بيفتد. بر حضرت موسي سلطه ندارد، ولي مي تواند ديگران را تحريك كند جلوي او قرار بدهد و ضربه بزند. جلوي كار و رسالت ولي خدا را بگيرد. در قرآن يك نمونه اش آمده است. بنابراين اگر حضرت ناشناس شد، مخفي شد، غايب شد، به خاطر اينكه در معرض تهديدهاي جدي است، تهديدهايي كه هم در زمان تولدشان و زمان كودكي شان توسط خلفا بوده است. هم الآن توسط شيطان و اعوان و انصار شيطان است. به خصوص كه باز شيطان اين را مي داند. كه وفتي ولي عصر(ع) تشريف بياورد، اجل شيطان فرا مي رسد. پس ولي خدا خيلي برايش خطرناك است. همه ي هم و غمّش را مي گذارد. لذا اين پنهان بودن، غايب بودن حضرت ادامه دارد تا زماني كه يك امنيت نسبي براي حضرت از طرف مردمان، از طرف دوستان، از
ص: 1210
طرف افرادي كه طالب او بشوند، يك امنيت نسبي برقرار شود و بعد حضرت تشريف بياورند. بنابراين يكي از دلايل غيبت، كه در روايت متعدد گفته شده است، همين ترس از جان است. منتهي عرض كرديم هيچ خودخواهي در آن نيست. يكي از دلايلي كه براي غيبت امام زمان(ع) گفته شده است، اين است كه حضرت از بيعت تواقيت آزاد باشد. زير بيعت هيچكدام از حاكمان نرود. امام رضا(ع) فرمود: «لِأَنَّ إِمَامَهُمْ يَغِيبُ عَنْهُم » (بحارالانوار/ج51/ص152) امام شيعيان و امام مسلمين و مؤمنين، از آنها غايب مي شود. «لِئَلَّا يَكُونَ فِي عُنُقِهِ لِأَحَدٍ بَيْعَةٌ» تا بر گردنش بيعتي نسبت به حكام نباشد. «إِذَا قَامَ بِالسَّيْفِ» وقتي مي آيد، اينطور نباشد كه زماني كه بيايد تقيه كند، با كسي مدارا كند. در نامه اي كه از خود امام زمان است، در توقيعي كه از خود امام زمان است، در كتاب هاي متعددي آمده كه هم در بحار است و هم در احتجاج است، خود ولي عصر(ع) اينطور مرقوم كردند و نوشتند، «وَ أَمَّا عِلَّةُ مَا وَقَعَ مِنَ الْغَيْبَةِ» (بحارالانوار/ج52/ص92) علت غيبت، «إِنَّهُ لَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنْ آبَائِي» هيچ كدام از پدران من از امامان قبلي نبود، «إِلَّا وَقَعَتْ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ لِطَاغِيَةِ زَمَانِهِ» مگر اينكه بر گردنش نسبت به آن حاكم زمان بيعتي بود. «وَ إِنِّي أَخْرُجُ حِينَ أَخْرُجُ» ولي وقتي من خروج مي كنم زماني است كه «وَ لَا بَيْعَةَ لِأَحَدٍ مِنَ الطَّوَاغِيتِ فِي عُنُقِي» بيعت كسي بر گردن من نيست.
تمام ائمه قبلي در زمانشان بايد تقيه مي كردند. مجبور به مدارا و مراعات بودند. چون هنوز آن شرايط برايشان فراهم نبود و هنوز تعداد ياران برايشان فراهم نبود. لذا مجبور بودند
ص: 1211
نسبت به حكومت زمان به گونه اي تقيه كنند. به گونه اي براي حفظ جان شيعيانشان در رد خطر سازش و مدارا داشته باشند. امام حسيني كه عليه حاكم زمان خودش يزيد خروج كرد، در ده سال زمان معاويه مدارا كرد. چون علي الظاهر تحت بيعت بود. امامان قبلي يك از مظلوميت هايشان اين بوده است كه حكام ديو سيرت و پستي كه در زمانشان بوده است، مجبور بودند، چاره اي نداشتند چون يار نداشتند. حتي گاهي مواقع واقعاً اين از مظلوميت هايشان هست كه بعضي از اين خلفاي جور و ظلم، از باب تقيه اميرالمؤمنين مي گفتند. از باب اينكه فيتيله ي ظلمشان را مقداري پايين بكشند. لقب اميرالمؤمنين را حتي به خودشان هم اجازه نمي دادند كه كسي اميرالمؤمنين بگويد و مي گفتند: اين لقب مختص جدمان علي است ولي با اين وجود از باب تقيه و مدارا كردن و مماشات كردن و حفظ جان خودشان. شيعيانشان كه همين الآن گفتيم حفظ جانشان واجب بوده است، به اين حكام جور اميرالمؤمنين مي گفتند. مخالفان بني عباس اينطور مي گفتند. امام زمان(ع) ديگر قرار نيست كه بيايد و باز هم سكوت كند. در مقابل آنها باز هم تقيه و مدارا كند. نخير! اينقدر در غيبت مي ماند كه وقتي آمد، ديگر قيام داشته باشد و عليه آنها ديگر قعود و مماشات نداشته باشد. هيچ ملاحظه اي نداشته باشد. قرن ها از موعظه كردن ستمگران و چپاول گران گذشته و ديگر قرار نيست امام زمان بيايد و باز موعظه و مدارا كند. اينها هرچه بخواهند موعظه كنند، شنيدند. ديگر حضرت وقتي مي آيد با آنها برخورد مي كند. حضرت وقتي مي آيد ديگر قيام دارد و سر تا پا قيام است. لذا از
ص: 1212
القاب مشهور حضرت قائم است كه مستحب است مؤمنين وقتي اين لقب را مي شنوند، وقتي اين عنوان را مي شنوند مستحب است كه بايستند و مي دانيد اين ايستادن هم از زمان امام صادق(ع) در بين مؤمنين بوده است. از امام رضا(ع) نقل شده كه وقتي حضرت در خراسان بودند، اين اسم مبارك را مي شنيدند، دستشان را روي سرشان مي گذاشتند، و مي خواندند: «وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَه » (مستدرك/ج5/ص74) از امام صادق هم نقل شده كه: از ايشان پرسيدند براي چه مستحب است كه وقتي اين نام شنيده مي شود، بلند شويم؟ امام صادق فرمودند: وقتي اين اسم برده مي شود، امام زمان(ع) به آن كسي كه اين اسم را برده است، يك عنايت و توجهي مي كند. چون تو الآن تحت توجه هستي، مستحب است كه به احترام او بايستي. چون تحت توجه امامت هستي، مستحب است كه به احترام حضرت بايستي. علاوه بر اين بعضي ديگر از بزرگان حرف قشنگي زدند. گفتند: علاوه بر اينكه ايستادن هنگام شنيدن اين اسم، نشانه احترام است. نشانه ي آمادگي براي قيام هم هست. كه ما بلند مي شويم كه ما هم در آن قيام همراه و همگام هستيم. امام زمان(ع) قائم است. ديگر قاعد نيست و قرار نيست بيايد بنشيند. سر تا پا قيام است. بنابراين ديگر با كسي مدارا ندارد. با ظالمان و مستكبريني كه ديگر پيمانه ي ظلمشان پر شده است، و هيچ جاي مماشاتي با آنها نيست، برخورد مي كنند. در يك روايت خيلي زيبايي كه در جلد 51 بحار است، مرحوم مجلسي آورده است كه از امام باقر(ع) پرسيدند: آقا، مگر همه شما قائم بالحق نيستيد. همه شما قيام بالحق داريد.
ص: 1213
امام باقر فرمود: بله همينطور است. گفتم: پس چرا به امام مهدي(ع) عنوان قائم گفته مي شود؟ براي ايشان مشهور است. امام باقر فرمود: وقتي جدم اب عبدالله الحسين به شهادت رسيد، ملائكه در ملكوت گريه كردند. كه در زيارت رجبيه هم هست كه اهل آسمان هم گريه كردند. ملائكه به خداي متعال عرض كردند: خدايا، قاتلين فرزند پيغمبرت را كه به آن شكل به شهادت رساندند، رها مي كني؟ قرار است اينها همينطور آزاد باشند. كاري با آنها نباشد. خدا فرمود: ملائكه من آرام بگيريد. انتقام اينها تا يك زماني خواهد بود. بعد خدا يك صحنه اي را به ملائكه نشان داد. فرزندان معصوم امام حسين(ع) و امامان بعدي را نشان داد كه نهمين نفر از آنها ايستاده است. قائم است، يعني امام مهدي است. بعد خداوند به ملائكه فرمود: «بِذَلِكَ الْقَائِمِ أَنْتَقِمُ مِنْهُمْ» (بحارالانوار/ج37/ص294) با اين از آن گردن كشان و از آن ظالمان در طول تاريخ انتقام مي گيرد. امام زمان وقتي كه قائم است، پس ديگر قرار نيست بيايد و سكوت كند. با ظلم بسازد. تقيه كند، اينقدر غيبتش طولاني مي شود تا شرايط قيام فراهم شود و بعد تشريف بياورند. اين هم يك نكته است كه دليل غيبت حضرت در روايات گفته شده براي اينكه بيعت با كسي بر گردنش نباشد. تقيه نكند، از اين جهت در پرده ي غيب هستند.
دليل سومي كه در بعضي از روايات گفته شده است، اين را هم مؤمنين بايد خيلي توجه كنند. چندين روايت هست و اين است كه خداي متعال در اين دوران غيبت، به خصوص مؤمنين را بخواهد محك بزند. مؤمنين بايد امتحان پس بدهند كه ايمان هاي
ص: 1214
واقعي از ايمان هاي عاريه اي جدا شود. خالص ها از ناخالص ها جدا شوند. ما روايت متعدد داريم. من فقط يك موردش را عرض مي كنم. از امام باقر(ع) سؤال كردند: «مَتَى يَكُونُ فَرَجُكُم » (بحارالانوار/ج52/ص113) فرج شما چه زماني خواهد بود؟ امام باقر(ع) فرمودند: «هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لَا يَكُونُ فَرَجُنَا حَتَّى تُغَرْبَلُوا ثُمَّ تُغَرْبَلُوا ثُمَّ تُغَرْبَلُوا» اينقدر مردم غربال شوند و محك بخورند، در امتحان ها، «يَقُولُهَا ثَلَاثاً حَتَّى يَذْهَبَ الْكَدِرُ وَ يَبْقَى الصَّفْوُ» تا خالص ها بمانند و ناخالص ها بريزند. ديگر قرار نيست امام زمان وقتي تشريف بياورد، افرادي كه مدعي بودند، دورش را بگيرند و پشتش را خالي كنند. مثل اجداد طاهرينش، امام حسن(ع) كه يك عده كه مدعي ايمان داري داشتند، دورش را گرفتند، اما در زمان سختي پشت او را خالي كردند. خيلي از ائمه همينطور بودند. در رابطه با امام زمان اينقدر غيبتش طول مي كشد، كه فقط خالص ها بمانند. هم خود طولاني شدن غيبت امتحان مردم آخرالزمان و مؤمنين است. كه در اثر طولاني شدن غيبت يك عده از ضعيف الايمان ها مي گويند: خبري نيست. اصلاً امامي نيست. كسي نيست! نه فقط طولاني شدن غيبت، حوادث و پيشامدهاي سخت كه پيش مي آيد مثل بلاها، مرض ها، فقرها، بالا و پايين رفتن ها، كسادي ها، گراني ها، انواع و اقسام بلاهاي آسماني و زميني، آن آدم هاي مؤمن هستند كه در دل اين بلاها ايمانشان قوي مي شود و ايمان به غيب دارند و خودشان را نگه مي دارند. آن خالص ها مي مانند و آن ضعيف ها مي ريزند كه امام صادق(ع) در يك روايتي فرمود: «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ» (بقره/155) كه انواع و اقسام
ص: 1215
امتحانات كه خدا در اين آيه ذكر كرده است براي قبل از ظهور مهدي ما هست كه در اين دوران پيش مي آيد كه انصافاً مؤمنين بايد ايمان خودشان را تقويت كنند، ما يك بحثي قبلاً به نام دين داري در آخرالزمان داشتيم، كه بايد مؤمنين جداً خودشان را در اينجا عميق كنند.
خدا مرحوم آيت الله مرعشي نجفي را رحمت كند. از اين بزرگوار نقل شده كه به شاگردانش مي گفت: آقايان من صبح كه از خانه بيرون مي آيم، خدا را به چهارده معصوم قسم مي دهم كه ظهر ديندار برگردم. دينداري در آخر الزمان سخت مي شود. در روايت هست طرف صبح دين دارد و شب دينش را از دست داده است. شب دين دارد و صبح دينش را از دست داده است. با يك معامله اي يك مرتبه دينش را از دست مي دهد. با يك حادثه اي يك مرتبه كفر مي گويد. دينداري سخت مي شود و شخص مي خواهد اين را رها كند و بياندازد. در اشعار فيض كاشاني هست كه بايد صادقانه اين اشعار را بخوانيم و از امام زمان بخواهيم.
اي رهنماي گمشدگان اهدنا الصراط *** اي نور چشم رهروان اهدنا الصراط
در دوزخ هوا و هوس مانده ايم زار *** گم كرده ايم راه جنان اهدنا الصراط
ره دور و بخت دير و شب تار و صد خطر *** مركب ضعيف و جاده نهان اهدنا الصراط
هر دم ز گوشه اي ره گمگشته اي مي زنند *** آه از سفير راهزنان اهدنا الصراط
رفتند اهل دل همه با كاروان جان *** ما مانده ايم از دل و جان اهدنا الصراط
واقعاً بايد از خود حضرت ولي عصر(ع) صادقانه
ص: 1216
كمك بخواهيم. ديندار باشيم، حلال خور باشيم، با عالمان واقعي دين رابطه داشته باشيم، عوامل دينداري خودمان را تقويت كنيم كه اين دوران، دوران سختي است.
آقاي شريعتي: انشاءالله همه ما در مسير دينداري مان به بركت اين آيات نوراني ثابت قدم باشيم. صفحه 80 مصحف شريف قرار روزانه امروز ماست. آيات 15 تا 19 سوره ي مباركه ي نساء در سمت خداي امروز تلاوت مي شود. باز مي گرديم به بركت صلوات بر محمد و آل محمد.
«وَ الَّاتىِ يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِن نِّسَائكُمْ فَاسْتَشهِْدُواْ عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِّنكُمْ فَإِن شهَِدُواْ فَأَمْسِكُوهُنَّ فىِ الْبُيُوتِ حَتىَ يَتَوَفَّئهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يجَْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا(15) وَ الَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنكُمْ فََاذُوهُمَا فَإِن تَابَا وَ أَصْلَحَا فَأَعْرِضُواْ عَنْهُمَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ تَوَّابًا رَّحِيمًا(16) إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلىَ اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بجَِهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ فَأُوْلَئكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيهِْمْ وَ كاَنَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا(17) وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيَِّاتِ حَتىَّ إِذَا حَضرََ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنىّ ِ تُبْتُ الَْانَ وَ لَا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفَّارٌ أُوْلَئكَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا(18) يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا يحَِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُواْ النِّسَاءَ كَرْهًا وَ لَا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُواْ بِبَعْضِ مَا ءَاتَيْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ وَ عَاشرُِوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِن كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسىَ أَن تَكْرَهُواْ شَيًْا وَ يجَْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيرًْا كَثِيرًا(19)»
ترجمه آيات:
«و از زنان شما آنان كه مرتكب فحشا مى شوند، از چهار تن از خودتان بر ضد آنها شهادت بخواهيد. اگر شهادت دادند زنان را در خانه محبوس داريد تا مرگشان فرا رسد يا خدا راهى پيش پايشان نهد. (15)و آن دو تن را كه مرتكب آن عمل شده اند، بيازاريد. و چون توبه
ص: 1217
كنند و به صلاح آيند از آزارشان دست برداريد زيرا خدا توبه پذير و مهربان است. (16) جز اين نيست كه توبه از آن كسانى است كه به نادانى مرتكب كارى زشت مى شوند و زود توبه مى كنند. خدا توبه اينان را مى پذيرد و خدا دانا و حكيم است. (17) توبه كسانى كه كارهاى زشت مى كنند و چون مرگشان فرا مى رسد مى گويند كه اكنون توبه كرديم، و نيز آنان كه كافر بميرند، پذيرفته نخواهد شد. براى اينان عذابى دردآور مهيا كرده ايم. (18) اى كسانى كه ايمان آورده ايد، شما را حلال نيست كه زنان را بر خلاف ميلشان به ارث ببريد. و تا قسمتى از آنچه را كه به آنها داده ايد بازپس ستانيد بر آنها سخت مگيريد، مگر آنكه مرتكب فحشايى به ثبوت رسيده شده باشند. و با آنان به نيكويى رفتار كنيد. و اگر شما را از زنان خوش نيامد، چه بسا چيزها كه شما را از آن خوش نمى آيد در حالى كه خدا خير كثيرى در آن نهاده باشد. (19)»
آقاي شريعتي: انشاءالله به بركت اين آيات نوراني خداوند به ما توفيق تشرف به مسجد مقدس جمكران را بدهد. تلاوت آيات را از مسجد مقدس جمكران ديديم و شنيديم. اشاره ي قرآني امروز را بشنويم.
حاج آقاي عالي: آيه ي 17 سوره ي مباركه ي نساء خداوند متعال مي فرمايد: «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلىَ اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بجَِهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ» آن توبه اي كه بر خدا لازم است، فرد توبه كننده را ببخشد، البته اينكه بر خدا واجب است، كسي بر خدا واجب نكرده است. كسي رساله ي اوليه بر خدا ننوشته كه خدايا اين بر تو واجب است.
ص: 1218
خدا از بابا رحمتش بر خودش لازم كرده است كه ببخشد، آن توبه اي است كه فرد «يَعْمَلُونَ السُّوءَ بجَِهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ» اگر احياناً يك كار زشتي انجام مي دهدف نه از باب عناد و لجبازي با خدا و كفر باشد، بلكه از باب اينكه عواقب اين گناه را نمي دانسته و غفلت و هوا و هوس بر او غالب شده است، از باب دشمني با خدا نبوده است. بعد هم فوري پشيمان شود. درست است كه اگر فوري هم پشيمان نشد، بعدها هم پشيمان شد، خدا مي گذرد. اما خدا مي گويد: آن توبه اي كه بر خدا لازم است را من دارم مي گويم. خيلي خوب است كه اگر آدم خداي نكرده يك جايي از دستش در رفت، سريع پشيمان شود. ما در روايت داريم كه تا هفت ساعت گناه را در نامه عمل نمي نويسند. اين ننوشتن گناه در نامه عمل خيلي ارزش دارد. آدم نگويد: خوب بنويسند، بعداً توبه مي كنيم، پاك مي كنند. نخير! وقتي نمي نويسند، آن آثارش تو را نمي گيرد. ريشه در وجودت نمي دواند. وقتي سريع آدم توبه كند، هنوز در وجود آدم عمق پيدا نكرده است. از اين جهت هست كه خدا مي فرمايد: آن توبه اي كه بر خدا لازم است كه از باب رحمت خدا توبه كننده را ببخشد، آن است كه وقتي روي جهالت يك كار زشتي انجام مي دهد، يك كار زشتي انجام مي دهد.
آقاي شريعتي: در ماه رجب هم كه ماه استغفار است انشاءالله زندگي همه ما معطر به عطر استغفار باشد. در ايام برپايي نمايشگاه بين المللي كتاب تهران، دوستداران ما مي توانند به نمايشگاه بين المللي در شبستان اصلي، راهروي 16 غرفه ي 20، غرفه ي
ص: 1219
شبكه 3 سيما برنامه سمت خداست، شما مي توانيد در آنجا كتاب هاي اساتيد ما را تهيه كنيد. حاج آقاي عالي از دلايل غيبت ولي عصر(عج) مي گويند، به سه علت اشاره كرديد، يكي خائف بودن حضرت است. ترس از جان كه گفتيد: اين بحث شخصي نيست. حضرت تحت بيعت كسي نباشند و طولاني شدن غيبت و نكته ي سوم هم ابتلا و امتحان براي خود ما و مردم آخرالزمان است.
حاج آقاي عالي: يكي از دلايل چيزي است كه ما در جلسه ي قبل گفتيم، در روايات ما هم اشاره شده كه همان حكمتي و همان علتي كه در غيبت هاي انبياي گذشته بود، بخاطر اينكه آخرين چاره را اين مي ديدند كه يك مدتي دور شوند تا مردم قدرشناس شوند. آن كفران نعمتي كه صورت گرفته، آن كفران نعمت با يك مقدار رفتن دود در چشمانشان، كتك خوردن ها و بلاها و نبود يك ولي الهي كه سرپرستي آنها را كند، يك معصوم بي خطا، يك مقدار كتك بخورند و بلا سرشان بياورند تا قدردان شوند. چاره اي نيست اين آخرين چاره است. بله اگر خود مردم بدون غيبت ولي خدا در زمان انبياي صادق خودشان در مقابل او خضوع مي كردند، هيچ احتياجي به غيبت نبود. اما اين اتفاق نيفتاد. در رابطه با امام زمان يكي از حكمت ها اين است.
يك مسأله ي ديگر هم كه باز در بعضي از روايات گفته شده اين است كه غيبت به خاطر آن است كه آن ياران حضرت فراهم شوند. يعني دوران غيبت يك دوران سازندگي هم هست كه آن ياران خالص حضرت چه آن 313 نفر و چه ياران ديگر. يعني ما فقط در
ص: 1220
زمان غيبت سياهي نبينيم. زمان غيبت زماني هست كه خورشيدهايي در آن به وجود مي آيند. نورهايي در آن تربيت مي شوند. افراد پاك، همان هايي كه ولو در امتحان هاي سنگين يك عده ريزش مي كنند اما آنهايي كه باقي مي مانند، متدينين و مؤمنيني هستند كه بسيار ارزشمند هستند. اين همان است كه پيغمبر مي فرمود: برادران من در آخرالزمان آنهايي هستند كه در سختي ها و مشكلات با آنكه ما را نمي بينند، بر دينشان باقي مي مانند، ثواب دين داري آخرالزماني ها، يعني مردم مؤمن اين زمان پنجاه برابر اصحاب من است. اصحاب من مرا مي بينند، هر مشكلي پيش آمد از من مي پرسند. معجزات را با چشم مي بينند. اما آخرالزماني ها اين امتيازات را ندارند و بر دينشان مانده اند. اين افراد ساخته شوند خودش يك حكمتي است كه اين افراد خوب در آن ساخته شوند. من فقط اشاره به يك نكته اي مي كنم. همه ي اين عللي كه گفته شد، در روايت سر جاي خودش است. اما يك روايتي كه معروف به روايت عبدالله بن فضل هاشمي است. امام صادق(ع) در آن روايت فرمود: سر اصلي غيبت اينها نيست. يك چيز ديگري است، كه ما اجازه نداريم بگوييم. امام داشت راجع به غيبت صحبت مي كرد كه آخرين امام حضرت مهدي يك غيبتي دارد كه به ناچار آن غيبت رخ خواهد داد. عبدالله بن فضل هاشمي سؤال كرد كه آن غيبت براي چيست؟ امام صادق فرمود: «لِأَمْرٍ لَمْ يُؤْذَنْ لَنَا فِي كَشْفِه » (بحارالانوار/ج52/ص91) بخاطر يك چيزي كه ما اذن نداريم به شما بگوييم. بعد خود حضرت فرمود: وقتي خود آقا بيايند، خودشان مطرح مي كنند، شبيه خضر كه حضرت خضر بعد از آن كارهايي كه انجام داد
ص: 1221
و موسي تحملش را نداشت و اعتراض كرد، خود حضرت خضر به حضرت موسي علت آن كارها را گفت. تا وقتي نگفته بود، كشف نشده بود. امام زمان هم تا وقت ظهورشان علت اصلي مكشوف نيست. امام صادق(ع) فرمودند: «إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ سِرٌّ مِنَ اللَّهِ وَ غَيْبٌ مِنْ غَيْبِ اللَّه» يكي از اسرار است كه صلاح نيست بدانيد. چه بسا با دانستن اين اسرار و سرك كشيدن در اينها، هم لطمه اي به امر عظيم و رسالت عظيمي كه امام(ع) به عهده دارد و هم به خودتان بزنيد. مثل يك سربازي كه در اتاق فرماندهي سرك بكشد و بخواهد اسرار آنجا را بداند. چه بسا عمليات را لو مي دهد، هم با اين كار ضربه به خودش مي زند. سرباز بايد سرباز باشد. اين اسرار را همين مقدارهايي كه گفته شده خودشان فرمودند. بله اگر كسي ظرفيت داشته باشد، ممكن است يك چيزهايي به او گفته شود. بعضي ها ظرفيت هاي بزرگ دارند.
حسين بن روح سومين نائب امام زمان(ع) از نواب اربعه اي است كه در زمان غيبت صغري نائب شد. از يكي از علماي آن زمان به نام احمد اسحاق قمي كه از اصحاب امام عسگري بود، و الآن هم قبرشان در سر پل ذهاب است، و مرقدي دارد. از ايشان سؤال كردند: شما با اينكه عالم تر و خيلي باتقواتر هستيد، چرا امام زمان شما را نائب نكرده است؟ احمد بن اسحاق قمي گفت: براي اينكه حسين بن روح آنقدر دهانش محكم و قرص است كه اگر امام زمان زير عبايش باشد، سرش را زير تيغ ببرند، عبايش را بلند نمي كند، حضرت
ص: 1222
را لو بدهد. من اينگونه نيستم. اين سر نگهدار بودن روح بسيار بلندي را مي خواهد.
آقاي شريعتي: بسيار ممنون و متشكر، خيلي مباحث خوبي بود. انشاءالله همه ما براي آمدنش دعا كنيم. همان كه مژده باران سبز شالي هاست، خدا كند كه بيايد، همين حوالي هاست! حاج آقا دعا بفرماييد.
حاج آقاي عالي: خدا را به حق ولي عصر(ع) ما را لايق اين قرار بده كه همراه او باشيم. هم در زمان غيبت يار او باشيم، و هم در زمان ظهور خدمت ايشان باشيم. مريض هايي هستند كه چشم به همين دعاها دارند. من تقاضا دارم مؤمنين دعا كنند. خدا را قسم مي دهيم به حق امام زمان(ع) مريض هاي منظور به خصوص شفاي عاجل عنايت فرمايند.
آقاي شريعتي: بهترين ها را براي همه شما آرزو مي كنم. به اميد طلوع دوباره خورشيد سلام. والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.
بخشي از بيانات مقام معظم رهبري
شما جوانان عزيز كه در آغاز زندگي و تلاش خود هستيد، بايد تلاش كنيد تا زمينه را براي آنچنان دوراني آماده كنيد. دوراني كه در آن ظلم و ستم به هيچ شكلي وجود ندارد. دوراني كه در آن انديشه بشري و عقول بشر از هميشه فعالتر و خلاق تر و آفريننده تر هست. دوراني كه ملت ها با يكديگر نمي جنگند، دست هاي جنگ افروز عالم همان هايي كه امروز مي بينيم چگونه جنگ هاي منطقه اي و جهاني را در گذشته به راه انداخته اند و مي اندازند. اين جنگ ها در آن دوران ديگر نيست. صلح است، امنيت كامل است، در مقياس عالم بايد براي آن دوران تلاش كرد. قبل از دوران مهدي موعود آسايش و
ص: 1223
راحت طلبي و عافيت نيست. «وَ اللَّهِ لَتُمَحَّصُن » (بحارالانوار/ج5/ص216)، «وَ اللَّهِ لَتُغَرْبَلُن »، به شدت امتحان مي شويد، امتحان كجا و چه موقع است؟ آنوقتي كه ميداني است، ميدان مجاهدتي است، در ميدان هاي مجاهدت قبل از ظهور مهدي موعود، انسان هاي پاك امتحان مي شوند و در كوره هاي آزمايش وارد مي شوند و سربلند بيرون مي آيند و جهان به دوران آرماني و هدفي مهدي موعود روز به روز نزديك تر مي شود. اين همان اميد بزرگ است.
بسم الله الرحمن الرحيم
و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين
آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان. به سمت خداي امروز خوش امديد. آرزو مي كنم در هركجا كه هستيد، تنتان سالم باشد و قلبتان سليم باشد. حاج آقاي عالي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي بينندگان بزرگوار عرض سلام دارم.
آقاي شريعتي: خيلي خوشحاليم که روزهاي يکشنبه ما منور و معطر به نام و ياد حضرت وليعصر(عج) است. هفته گذشته نكاتي را در مورد غيبت حضرت گفتند و ادله آن را بيان كردند، كه مباحث خيلي خوبي هم بود. سؤالي كه شايد اينجا مطرح شود، اين است كه آيا در عصر غيبت راه ارتباطي ما با حضرت ولي عصر همچنان برقرار است. آيا مي شود ارتباط داشت و اگر مي شود چگونه است؟
حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. يكي از سؤالات بسيار مهمي كه در مباحث مهدويت به طور عموم و خاص در بحث غيبت امام زمان همين سؤال است. حالا كه زمان غيبت است،و حكمت ها و فلسلفه هايي كه
ص: 1224
در روايات براي غيبت امام زمان ذكر شده بود، مثلاً فرض كنيد به خاطر ناامن بودن بر جان حضرت، حضرت غايب است. بخاطر امتحان شدن مردم در زمان غيبت، مردم به همين غيبت امتحان شوند، حضرت غايب است، يا بخاطر قدرشناس شدن دوراني نباشد، سختي هايي ببينند، تا قدرشناس شوند. اين فلسفه ها و اين حكمت ها اقتضا مي كند كه ارتباط كاملاً قطع شود. اگر ما اينها را در نظر بگيريم، علي القاعده به طور معمولي و عادي نمي شود با حضرت ارتباط برقرار كرد. منتهي آيا واقعاً همين است كه به طور كلي و كامل ارتباط و هرگونه ارتباطي قطع است، يا اينكه نه احياناً ارتباط هست. به هر حال بعضي از علماي ما بودند كه معتقد بودند نمي شود در زمان غيبت ارتباط برقرار كرد. ملاقات در زمان غيبت امكان پذير نيست. بعضي ها گفتند: هست و براي خودشان دلايلي داشتند. اينها بحثي است كه واقعاً بايد مطرح شود، به خصوص با توجه به اينكه متأسفانه بعضي ها دكان داري هايي كردند، ادعاهايي كردند، اينها بايد صحت و سقمش معلوم شود. يك جايي كاملاً بحث روشن شود تا دوستان اهل بيت به آن چيزي كه آموزه هاي ديني ما اقتضاء مي كند، بتوانند روي اين بحث كاملاً اشراف داشته باشند. از اين جهت اجازه مي خواهم اين بحث را يك مقدار كامل تر مطرح كنم. اميدوار هستيم در همين يك جلسه بتوانيم پرونده اش را بينديم.
سؤالي كه ما اينجا مطرح مي كنيم، ارتباط با حضرت در زمان غيبت امكان پذير هست يا نه؟ مقصود ما ارتباط معنوي و قلبي و باطني نيست. آنكه مسلم برقرار است. ارتباط قلبي و باطني هر مؤمني بايد با امامش داشته باشد.
ص: 1225
بعداً انشاءالله عرض خواهيم كرد كه راه هاي ارتباط باطني و قلبي با حضرت چيست؟ آن محل بحث نيست. آنچه الآن مي خواهيم بحث كنيم، ارتباط ظاهري، ملاقات، ديدار حضرت به صورت حضوري، اين محل بحث ما است كه اين شدني است يا نه؟ در اين رابطه هم بايد خدمت شما عرض كنم كه ديدار حضرت انواعي دارد. ما انواعش را بگوييم، و ببينيم كدام نوعش است كه محل اختلاف بين بزرگان و علماي ما هست و بعضي ها مي گويند: نمي شود و بعضي مي گويند: مي شود. اگر ما بخواهيم اقسام ارتباط ديداري با حضرت را مطرح كنيم، چند قسم است؟ يكي ديدن حضرت در عالم، رؤيا و خواب است. حضرت در خواب ببيند. عالم خواب، عالمي است. واقعيتي دارد. همينطور كه در قرآن رؤياها و خواب هايي از حضرت يوسف، حضرت ابراهيم، پيغمبر اكرم(ص) نقل شده است، عالم خواب عالم خواب هاي راست و صادق عالمي هست كه قابل توجه است. درست است كه خواب هاي غير معصومين سنديت و حجيت ندارد و خيلي نمي شود اعتباري برايش قائل شد. ولي در عين حال يك راهي براي ديدن است. اين محل بحث نيست. امام زمان(ع) را در خواب ديدن، كما اينكه ساير معصومين را مي شود در خواب ديد، چيزي است كه همه قبول دارند. ما در رواياتمان حتي دستورالعمل هايي براي خواب ديدن نسبت به ائمه و پيغمبر است. حتي نسبت به خويشان فرد كسي از دنيا رفته بخواهند خواب او را ببينند. اين را مرحوم محدث قمي در مفاتيح هم ذكر كرده است. مرحوم محدث نوري هم در كتاب دارالسلام كه چهار جلد كتاب مربوط به رؤيا است، مباحث بسيار عميقي را آنجا
ص: 1226
مطرح كرده است، آنوقت آنجا ايشان ذكر كردند كه حدود سي راه از روايات برداشت كردند، براي كساني كه مي خواهند ائمه را خواب ببينند، امام زمان را خواب ببينند، حتي بعضي از خويشان را كه از دنيا رفتند، بعضي از آن دستورالعمل ها را در اواخر كتاب نجم الثاقب هم آورده است. بنابراين اين از محل بحث ما بيرون است. عالم رؤيا و خواب را هيچ كسي انكار نكرده است. قسم دوم ديدن حضرت، ديدار حضرت در عالم مكاشفه است. عالم مكاشفه اين است كه كسي در بيداري چيزهايي را ببيند، همانطور كه گاهي آدم در خواب عوالمي را مي بيند كه ديگران نمي بينند.
آدم هايي كه روحشان ضعيف و معمولي است، كساني كه اشتغالاتشان به عالم بيرون خيلي زياد است. حواسشان خيلي مشغول است. تعلقاتشان و مشغولياتشان به بيرون خيلي زياد است، طبيعتاً اين حواس درگير امور دنيايي و بيروني است. چشمشان همين چيزهايي را مي بيند كه همه مي بينند.گوششان همين صداهايي را مي شنود كه همه مي شنوند. غير از اين حواس و محسوسات به اين حواس چيز ديگري را نمي توانند درك كنند. مگر اينكه به صورت قهري و جبري در عالم خواب اين حواس از بيرون قطع شود بتوانند عوالم ديگري را دريافت كنند. اين آنتنشان گيرندگي امواج ديگري را داشته باشد. روح هايي كه قوي هستند در همين عالم بيداري در عين حال كه بيدار هستند، مي توانند منقطع شوند، مي توانند اشتغالاتشان را قطع كنند. تملقي ندارند، كه اين كار نياز باشد. لذا در عين حال كه بيدارند چيزهاي ديگري را مي توانند ببينند. چشم باز است ولي دل يك جاي ديگر است و مشغوليت به يك عالم ديگر و
ص: 1227
به يك امور ديگري است. فراتر از زمان، فراتر از مكان، فراتر از حواس ظاهري كه ديگران نمي بينند او مي بيند. اين مكاشفه است كه براي بعضي از افراد اين رخ مي دهد. اين قسم دوم هم يعني ديدن امام زمان(ع) در عالم مكاشفه اين هم محل بحث نيست. اين هم، همه قبول دارند. كه براي بعضي افراد معمولي ديگر امكان پذير نيست. بعضي روح ها بسيار قوي امكان پذير است، شبيه خواب چيزي را مي بيند كه ديگران نمي بينند.
عالم مكاشفه طوري است كه حجاب هايي كه براي ديگران حجاب است، كنار مي زند و با واقعيت مرتبط است. اين تخيل نيست. اوهام و خيالات نيست. همانطور كه خواب هاي شيطاني و رحماني داريم، مكاشفه هاي شيطاني و رحماني هم داريم. ولي با فرض اينكه فردي باشد كه صالح باشد، با صداقت باشد، روح قوي داشته باشد، همانطور كه در رؤياي صادقه اي مي تواند امام زمان را ببيند، در مكاشفه ي صادقه اي هم مي تواند حضرت را ببيند.
مرحوم آيت الله گلپايگاني كه رضوان خدا بر اين فقيه زاهد اهل بيت كه به هر حال در همين زمان نزديك خود ما بود، اين بزرگوار سرپرست تيم پزشكي و رئيس بيمارستان گلپايگاني هم بود كه آن زمان دكتر متدين و بزرگواري كه الآن هم هست، ايشان مي گفت: در سال 65 ، يك مرتبه آقاي گلپايگاني به ما گفته بود: من خيلي در ناحيه شكم درد احساس مي كنم. مي گويد: آقا را بيمارستان گلپايگاني قم برديم، آنجا آزمايشات انجام شد و تيم پزشكي جلسه گرفتند و طبق آن آزمايشات و معايناتي كه كرديم، متوجه شديم كه آقا يك تومور سرطاني در ناحيه اثني عشرشان هست و سرطان
ص: 1228
دارند. منتهي به ايشان نگفتيم. براي اينكه مطمئن شويم به تهران آمديم. پزشكان تهران هم به همين نتيجه رسيدند و گفتند: هرچه زودتر بايد عمل شوند، آن زمان هم تشخيصشان اين بود كه تجهيزاتي كه در بيمارستان كرانول لندن هست، تجهيزات كامل و پيشرفته اي است كه به هر حال اگر آنجا عمل شوند، خيلي بهتر است. به هر حال اين بزرگوار بركت روي زمين بود. فقها و علما و مراجع بركت روي زمين هستند. حفظ اين بزرگواران واقعاً اينطور هست كه بر ديگران ضرورت دارد. اين يك وجوبي دارد. دكتري كه با ايشان بود و رئيس تيم پزشكي ايشان بود، همراه آقازاده ي ايشان همراه شدند كه به لندن بروند. ايشان گفت: ساعت به ساعت حال آقا سنگين تر مي شد و خيلي درد مي كشيد. طوري كه در هواپيما نه مي توانست از درد روي صندلي بنشيند، نه حتي مي توانست روي تخت دراز بكشد. هيچ چيزي هم نمي خورد. آقا را به بيمارستان بردند و معاينات اوليه انجام شد. به همين نتيجه رسيدند كه بايد سريع عمل شوند، قرار شد فردا صبح عمل شود. اين دكتر متدين مي گفت: من شب تا ديروقت در اتاق آقا بودم. چند ساعت نيمه شب در اتاق مجاور براي استراحت رفتم. شايد سه چهار ساعتي بود و بعد از نماز صبح سريع آمدم. وقتي آمدم ديدم، آقا كه از درد به خودش مي پيچيد، خيلي آرام نشسته است. من با ايشان سلام عليك كردم. گفتم: آقا حالتان چطور است؟ فرمودند: الحمدلله خوبم! گفتند: آقاي دكتر اگر مي شود به اين پزشك ها بگوييد: مرا يك معاينه ديگري كنند. مي گويند: من فهميدم خبري شده است. به ايشان گفتم:
ص: 1229
من مي گويم، ولي چيزي شده است. آقا فرمودند: حضرت ولي عصر(ع) عنايت كردند و شفا دادند. ايشان مي گفت: من خشك شده بودم و حال بد ايشان را ديده بودم. الآن را مي بينم، خوب خوب هستند. ايشان گفتند: بگوييد صبحانه بياورند، من خيلي ضعف دارم. پزشكان مجدداً معاينه كردند، گفتند: اصلاً خبري از اين غده سرطاني نيست. به طرز معجزه آسايي ايشان خوب شدند، نيازي به عمل نيست، مرخص هستند. ايشان گفتند: ما به قم رفتيم. اين دكتر مي گويد: من وقتي رسيدم خانم من به من گفت: آقاي دكتر! جعفري آقاي مجتهدي يك تماسي گرفتند و گفتند: اگر مي شود به منزلشان برويد. ايشان مي گويد: من منزل جعفر آقا رفتم. جعفر آقا به من گفت: آقاي دكتر ما كه با حضرت آقا لندن رفتيم، يك اتفاقي براي من افتاد، مي خواستم از شما سؤال كنم. ديشب من دعا مي كردم، حجابي از جلوي من برداشته شد، بيمارستان را ديدم در اتاقي كه آقا آنجا بودند. مي گفت: ديدم در آن بيمارستان آقا روي تخت هستند و حضرت ولي عصر(ع) كنارشان هستند. آقاي گلپايگاني با تضرع و خضوع عرض كرد كه آقا شما عنايتي بفرماييد و دعايي كنيد. حضرت ولي عصر(ع) فرمود: خداوند متعال شما را شفا داد. آقاي دكتر من اين صحنه را ديدم، درست است؟ اتفاقي افتاده است؟ دكتر گفت: بغض گلوي مرا گرفت و گريه كردم. كه آن چيزي كه من خودم از آقا شنيدم، ايشان اينجا در قم ديد. صحنه را ديد. گفتم: بله، حضرت ولي عصر(ع) عنايتي كردند و شفا پيدا كردند و بدون نياز به عمل ما برگشتيم. اين يك مكاشفه اي بود كه ايشان صادقانه اين صحنه را ديده
ص: 1230
بود. خوش به حال آن دردي كه اينطور درماني دارد و آن چشمي كه جاب را برمي دارد و اينگونه مي تواند ببيند.
خوشا دردي كه درمانش تو باشي *** خوشا راهي كه پايانش تو باشي
خوشا چشمي كه بيند روي ماهت *** خوشا ملكي كه سلطانش تو باشي
اين هم يك قسم از ديدن است كه به صورت مكاشفه هاي صادق است، و هيچ كسي هم در اين محل بحث ندارد. قسم سوم ديدار حضرت ديدن در بيداري هست، نه در خواب و مكاشفه، اما بدون آنكه حضرت را بشناسد و تا آخر هم نمي شناسند. ما در روايات داريم كه امام صادق(ع) فرمود: وقتي حضرت ولي عصر(ع) تشريف بياورند، بسياري از اين مردم مي گويند: ما ايشان را ديده بوديم ولي نمي شناختيم. تا آخر نشناختند، مگر اينكه زمان ظهور شود حضرت را ببينند، يا بدون اينكه بشناسند از دنيا مي روند. «يَرَوْنَهُ وَ لَا يَعْرِفُونَهُ» (وسايل الشيعه/ج11/ص135) اين هم قسم سوم است.
قسم چهارم ديدن حضرت در بيداري است كه در آن هنگامي كه دارد حضرت را مي بيند با وجود قرائن و نشانه هاي بسياري كه اين فرد معمولي نيست. اين معصوم است. اين ولي خداست. آن موقع منتقل نمي شود و اصلاً ذهن كشش ندارد. بعد كه ملاقات تمام شد، آنوقت از روي قرائني مي فهمد كه خدمت آقا بوده است. خيلي از كساني بودند كه واقعاً راستگو بودند در تشرفات اين را نقل كردند. آن زماني كه خدمت حضرت بودند، يك حالت تحيّر و گيجي كه انگار حواس تا يك جايي كار كرده و از اينجا به بعد ديگر ذهن نمي كشد كه بفهمي اين چه كسي است؟ با وجود
ص: 1231
اين همه نشانه ها مثلاً فرض كنيد كنار حضرت راه مي رفته در فصل زمستان، يكباره ميوه هاي غير فصل كنار خودش ديده است. حضرت اسمش را برده است. چيزهايي از زندگي اش گفته، مطالبي گفته كه غير از معصوم كس ديگري نمي تواند اين مطالب را بگويد. اينكه متوجه نيست براي اين است كه حضرت صلاح نمي داند و در ذهن او تصرف كرده است. همينطور كه الآن حواس ما تحت روح ما كار مي كند، ما روح را كه داريم، چشم ما مي بيند. اعضا و جوارح ما كار مي كند، دست ما حركت مي كند. اين حواس ما تحت روح جزئي ماست و تحت روح كلي عالم وجود حضرت ولي عصر نيست. اين حواس در اختيار و در مديريت روح ما كار مي كند. آنوقت حضرت ولي عصر كه روح كلي عالم وجود است. طبيعتاً اگر بخواهد تصرفي كند كه كسي مصلحت نباشد كه الآن ذهنش به ايشان منتقل شود، نمي تواند بفهمد.
آيت الله مرعشي نجفي بعضي از تشرفاتي كه خدمت حضرت ولي عصر(ع) دارند، اگر دوستان زندگي اين بزرگوار را دنبال كنند، چند مرتبه خدمت حضرت ولي عصر(ع) تشرف داشتند. آن زماني كه خدمت آقا بوده بسيار نشانه هاي فراوان بوده، اما منتقل نشده است. بعداً متوجه شدند كه خدمت حضرت بوده است. دوستان مفاتيح را نگاه كنند.
اين تشرف حاجي علي بغدادي، كه مرحوم محدث قمي در مفاتيح آورده و از قول استادشان مرحوم محدث نوري صاحب نجم الثاقب فرمودند. ايشان در كتاب نجم الثاقب فرموده: اين قضيه از قضاياي يقيني است كه در زمان خود من اتفاق افتاده و من از خود حاج علي بغدادي پرسيدم. فرد بسيار صالح و با صداقت و
ص: 1232
مؤمن بود. مرحوم محدث نوري مي گويد: اگر در اين كتاب من هيچ چيزي جز اين قضيه نبود، كافي بود. كه نكات بسيار زيادي از آن استفاده مي شود. چون معمولاً اين حكايت در مفاتيح هم طولاني است و هم نسلش قديمي است، شايد كمتر دوستان به آن توجه داشته باشند و خوانده باشند. مي توانند به راحتي در مفاتيح پيدا كنند.
مرحوم حاج علي بغدادي ريسندگي و كارخانه در بغداد داشته است. براي دادن خمس در نجف مي رود كه خمس مالش را با بزرگان نجف، آيت الله شيخ مرتضي انصاري، شيخ اعظم و مرحوم كاظميني آنجا رفتند. وجوهاتش را حساب كرده، صبح پنجشنبه اي بوده است. بعد هم زيارت كاظمين رفته، نجف و كاظمين را زيارت كرده است. بعد به بغداد برگشته است. مي گويد: در مسير برگشت با يك كسي برخورد كردم، كه به من فرمود: حاج علي حال شما چطور است؟ بعد ايشان فرمودند: حاج علي مي آيي به كاظمين برگرديم، امشب، شب جمعه است. زيارت اجداد من در كاظمين باشد كه نزديك است. من هم گفتم: چشم! من برمي گردم. يك مؤمني به من پيشنهادي داده است. بعد ايشان گفت: برگرديد تا من شهادت بدهم تو از دوستان ما هستي. گفتم: شما چطور شهادت مي دهيد؟ مگر چقدر مرا مي شناسيد؟ گفت: من چطور نشناسم آن كسي را كه حق ما را به ما مي رساند؟ گفتم: كدام حق؟ گفت: خمسي كه به وكلاي ما دادي. گفت: من باز متوجه نبودم. ايشان شيخ انصاري را وكيل خودش مي داند. برگشتيم و همينطور كه مي آمديم، كنار راه ميوه هايي را مي ديدم كه براي اين فصل نيست. فصل، فصل زمستان بود. ميوه ها طور
ص: 1233
ديگري بود. هوا را طور ديگري مي ديدم و عطرآگين بود. همينطور كه با هم راه مي رفتيم، سؤالاتي از ايشان پرسيدم. مثلاً مولانا اينكه بعضي دوستان ما زيارت مشهد مشرف شدند، مي خواستم بدانم زيارت فلاني قبول است؟ فرمود: انشاءالله قبول است. فلاني هم مشرف شده است، زيارتش قبول است؟ انشاءالله قبول است. فلاني هم مشرف شده، قبول است؟ ديدم سكوت كردند. گفتم: بعضي از كساني كه اهل منبر هستند، مي گويند: اگر كسي شب جمعه زيارت ابا عبدالله الحسين را بخواند، «زيارت الحسين امانٌ من النار» آدم را از جهنم ايمن مي كند. اين حديث درست است؟ ديدند چشمانش اشك زده است و اسم حسين را كه شنيد، فرمود: بله، درست است. «زيارت الحسين امانٌ من النار» بعد به كاظمين رسيديم. شروع به سلام دادن به ائمه كرد. تك تك سلام داد به اسم امام زمان رسيد، سؤال كرد: حاج علي امام زمان خودت را مي شناسي؟ گفتم: چطور نشناسم. معلوم است مي شناسم. گفت: خوب سلام بده. گفتم: «السلام عليك يا حجة الله، السلام عليك يا صاحب الزمان، يابن الحسن» گفت: «عليك السلام و رحمة الله و بركاته» جواب سلام مرا داد، باز من متوجه نبودم. در اين سلام كسي كه خبر از قبولي زيارت بعضي ها، خبر از چيزهايي كه غير معصوم نمي تواند بدهد. مراجع مل شيخ انصاري را نماينده خودش مي داند. خمس را مي گويد: حق ما است. براي خواندن نماز زيارت ايستاديم. نماز كه تمام شد، آخر نماز به ذهن من آمد، اين قرائن و نشانه ها براي حضرت بوده است. نماز كه تمام شد، نگاه كردم ديدم حضرت نيست. در آن زمان يك حالت گيجي و تحير بوده
ص: 1234
است. ولي بعد با قرائني متوجه مي شويم چه حسرت سنگيني است. از طرفي هم خوشا به حالشان كه همين مقدار نصيبشان شده است. از طرفي هم آن زمان صلاح نبوده است. اين قسم چهارم است.
قسم پنجم كامل ترين قسم است. در بيداري حضرت را ببيند، قد و قامت و مكاشفه را بشناسد، همان هنگام ديدن هم بشناسد. و كلمات و حرف هايي هم رد و بدل مي شود. اين قسم پنجم و قسم چهارم محل نزال است. چون اين دو قسم مي تواند يك ادعاهايي به وجود بياورد. اين دو قسم است كه مي تواند مثلاً ادعا به وجود بياورد من با حضرت ارتباط دارم. من نماينده حضرت هستم. بخصوص اين قسم پنجم! بعضي از بزرگان مثل شيخ مفيد، در برخي از رسائل مثل مرحوم نعماني كه صاحب كتاب «غيبت» هستند، مثل مرحوم فيض كاشاني، مثل مرحوم كاشف الخطاب، بعضي از بزرگان ما قائل بودند كه اين قسم پنجم امكان ندارد.
دليل اينها اين است، مي گويند: غير از حكمت هايي كه براي غيبت است، كه در زمان غيبت مردم امتحان مي شوند. قرار نيست كه به طور عادي و معمولي حضرت را ببينند. خود غيبت موضوع امتحان است. قرار نيست باب باز شود. قرار است غيبت باشد تا مردم قدرشناس باشند. قرار است غيبت باشد تا حضرت ولي عصر(ع) جانش ايمن باشد. قرار نيست اين در ملاقات ها باز شود. حضرت به خطر بيفتد و او را بشناسند. دليل مهم تر و اصلي ترين دليل آن نامه اي است كه امام زمان به چهارمين نايبشان علي بن محمد سمري، در زمان انتهاي غيبت صغري امام زمان(ع) به نايبشان نامه اي نوشتند، كه شما شش روز
ص: 1235
ديگر بيشتر زنده نيستي. كارهايت را جمع كن و ديگر به كسي سفارش نكن كه براي تو جانشين باشد. «فَقَدْ وَقَعَتِ الْغَيْبَةُ التَّامَّةُ» (بحارالانوار/ج56/ص360) غيبت كامل و تامه كه شروع شده ديگر ظهوري در كار نخواهد بود تا زماني كه علائم ظهور برسد. بعد حضرت فرمود: بعضي از شيعيان خواهند آمد كه «وَ سَيَأْتِي شِيعَتِي مَنْ يَدَّعِي الْمُشَاهَدَة» ادعاي مشاهده مي كنند. «أَلَا فَمَنِ ادَّعَى الْمُشَاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْيَانِيِّ وَ الصَّيْحَةِ فَهُوَ كَذَّابٌ مُفْتَر» اگر كسي قبل از علائم آخر الزمان، سفياني و صيحه آسماني ادعاي مشاهده كرد، «فَهُوَ كَذَّابٌ مُفْتَر» اين دروغگو هست و افترا و تهمت مي زند. بزرگان روي اين نامه ي حضرت ولي عصر(ع)، بزرگان اينطور گفتند. ولي مشهور علماي ما در مقابل اين بزرگواران گفتند: آن حكمت هايي كه براي غيبت گفته شده، كه خود غيبت بايد موضوع امتحان باشد، بله قرار نيست ظهور براي همه به طور عادي رخ بدهد. ملاقات خاص است و موارد استثنايي است. و الا قبول داريم زمان غيبت، زمان غيبت است. باب ملاقات باز نيست كه هركس دلش خواست مثل زمان ظهور كه خدمت معصومين مي رسيدند، الآن كسي بتواند خدمت حضرت برسد. اختيار ملاقات در زمان غيبت با كسي نيست. هرچقدر هم رياضت داشته باشد، فكر نكند اين كارهايش يك علت تامه است كه بتواند خدمت حضرت برسد. نخير هركار هم كند باز مصلحت ديد حضرت است و چه بسا اگر مصلحت نبينند، نه! ديدن حضرت در زمان غيبت يك روال عادي نيست. استثناء است، آن نامه اي هم كه به چهارمين نايبشان نوشتند، به قرينه اينكه حضرت به علي بن محمد ثمري مي گويد: ديگر براي نيابت خاص به كسي
ص: 1236
سفارش نكن. هركسي ادعاي مشاهده كرد، يعني مشاهده از آن سنخي كه شما چهار نايب كه ما در ارتباط هستيم، اگر كاري داريد بگوييد: به حضرت بگوييم. ما مرتبط با حضرت هستيم. اگر كسي ادعاي ديدن با نيابت كرد، اين كذاب و مُفتر است. مفتر به اين خاطر كه دارد به من نسبت مي دهد كه من او را وكيل كردم، من چنين وكالتي به كسي نخواهم داد. كسي نايب خاص من نيست. حضرت فرموده: «كَذَّابٌ مُفْتَر» هم دروغ مي گويد و هم افترا مي زند. تهمت نسبت ناروا دادن است. خوب اين كسي كه ادعاي مشاهده مي كند و مي گويد: من نايب حضرت هستم، نسبت ناروايي به حضرت مي دهد. كه حضرت مرا نايب خودش كرده است. اين دروغ و تهمت است. اين بابش بسته شده است. و الا اگر كسي حضرت را ملاقات كند و هيچ ادعايي هم ندارد، صدها نفر از خوبان، پاكان، بزرگان كه هيچ شكي در صداقتشان نبود و ذره اي هم ادعا نداشتند. خيلي از بزرگان ما نظير سيد بحر العلوم، سيد بن طاووس، شيخ انصاري ادعا نداشتند. اگر هم به كسي مي گفتند قول مي گرفتند به هيچ كس نگوييد.حضرت مي گويد: آن كسي كه مدعي مشاهده است، ادعا دارد و در بوق كرده، مي خواهد سوء استفاده كند، در اين شك كنيد. و الا اصل ملاقات را در اين نامه منكر نشده است. نفرموده: مشاهده امكان ندارد. ادعاي مشاهده! بنابراين اصل ملاقات امكان پذير است. اين نامه حضرت نازل به جاي ديگري است. صدها نفر از خوبان ديدند، اما اولاً ديدن يك روال معمولي نيست و براي هركسي اتفاق نمي افتد، ثانياً اگر هم كسي ديده قرار نيست داد
ص: 1237
و بيدادي داشته باشد.
آقاي شريعتي: خيلي ممنون و متشكرم، مباحث خوبي را شنيديم. صفحه 87 مصحف شريف قرار روزانه امروز ماست. آيات 52 تا 59 سوره ي مباركه ي نساء در سمت خداي امروز تلاوت مي شود. باز مي گرديم به بركت صلوات بر محمد و آل محمد.
«أُوْلَئكَ الَّذِينَ لَعَنهَُمُ اللَّهُ وَ مَن يَلْعَنِ اللَّهُ فَلَن تجَِدَ لَهُ نَصِيرًا(52) أَمْ لهَُمْ نَصِيبٌ مِّنَ الْمُلْكِ فَإِذًا لَّا يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيرًا(53) أَمْ يحَْسُدُونَ النَّاسَ عَلىَ مَا ءَاتَئهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ ءَاتَيْنَا ءَالَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَ الحِْكْمَةَ وَ ءَاتَيْنَاهُم مُّلْكا عَظِيمًا(54) فَمِنهُْم مَّنْ ءَامَنَ بِهِ وَ مِنهُْم مَّن صَدَّ عَنْهُ وَ كَفَى بجَِهَنَّمَ سَعِيرًا(55) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بَِايَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ نَارًا كلَُّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَيرَْهَا لِيَذُوقُواْ الْعَذَابَ إِنَّ اللَّهَ كاَنَ عَزِيزًا حَكِيمًا(56) وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تجَْرِى مِن تحَْتهَِا الْأَنهَْارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا لهَُّمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَ نُدْخِلُهُمْ ظِلاًّ ظَلِيلاً(57) إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّواْ الْأَمَانَاتِ إِلىَ أَهْلِهَا وَ إِذَا حَكَمْتُم بَينْ َ النَّاسِ أَن تحَْكُمُواْ بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكمُ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كاَنَ سمَِيعَا بَصِيرًا(58) يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلىِ الْأَمْرِ مِنكمُ ْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فىِ شىَ ْءٍ فَرُدُّوهُ إِلىَ اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَْخِرِ ذَالِكَ خَيرٌْ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلاً(59)»
ترجمه آيات:
«اينان آن كسانند كه خدا لعنتشان كرده است و هر كس را كه خدا لعنت كند براى او هيچ ياورى نيابى. (52) يا از پادشاهى نصيبى برده اند؟ كه در اين صورت به قدر آن گودى كه بر پشت هسته خرماست به مردم سودى نمى رسانند. (53) يا بر
ص: 1238
مردم به خاطر نعمتى كه خدا از فضل خويش به آنان ارزانى داشته حسد مى برند؟ در حالى كه ما به خاندان ابراهيم كتاب و حكمت داديم و فرمانروايى بزرگ ارزانى داشتيم. (54) بعضى بدان ايمان آوردند و بعضى از آن اعراض كردند. دوزخ، آن آتش افروخته، ايشان را بس. (55) آنان را كه به آيات ما كافر شدند به آتش خواهيم افكند. هر گاه پوست تنشان بپزد پوستى ديگرشان دهيم، تا عذاب خدا را بچشند. خدا پيروزمند و حكيم است. (56) و آنان را كه ايمان آورده و كارهاى نيكو كرده اند به بهشتهايى كه در آن نهرها جارى است درآوريم، تا ابد در آنجا خواهند بود. و در آنجا صاحب زنان پاك و بى عيب شوند و در سايه هاى پيوسته و خنك جايشان مى دهيم. (57) خدا به شما فرمان مى دهد كه امانتها را به صاحبانشان بازگردانيد. و چون در ميان مردم به داورى نشينيد به عدل داورى كنيد. خدا شما را چه نيكو پند مى دهد. هر آينه او شنوا و بيناست. (58) اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از خدا اطاعت كنيد و از رسول و اولو الامر خويش فرمان بريد. و چون در امرى اختلاف كرديد اگر- به خدا و روز قيامت ايمان داريد- به خدا و پيامبر رجوع كنيد. در اين خير شماست و سرانجامى بهتر دارد. (59)»
آقاي شريعتي:
چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنيدن *** به رخت نظاره كردن، سخن خدا شنيدن
اشاره ي قرآني امروز را بشنويم.
حاج آقاي عالي: آيه 58 سوره مباركه نساء خداوند متعال مي فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّواْ الْأَمَانَاتِ إِلىَ أَهْلِهَا
ص: 1239
وَ إِذَا حَكَمْتُم» امانات را به اهل آن بسپاريد. امانت هايي كه خدا فرموده است، فقط امانت هاي مالي نيست. فقط حق نيست. هر امكانات و سرمايه اي كه خدا به ما داده است كه بايد درست خرج شود و در جاي خودش مصرف شود، مشمول اين آيه است. به عنوان مثال اگر خدا علمي به ما داده است، اين علم فقط بايد در سينه بماند يا اينكه بايد پخش شود آن جايي كه بايد گفته شود. اين خودش امانت را نزد اهلش بردن است. مخاطبيني كه تشنه اين علم هستند. اگر خدا به كسي قدرت و پست و مقامي داد، اگر خودش اهلش نيست، ما از اميرالمؤمنين(ع) روايت داريم كه اگر كسي موقعيت و مقام و پستي داشت، و ديد كس ديگري در بين مردم هست كه از او صلاحيت بيشتري دارد، اگر اين پست را واگذار نكند، «فَقَدْ خَانَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْمُؤْمِنِين » (وسايل الشيعه/ج16/ص383) خيانت به خدا و رسول و مؤمنين كرده است. بايد به اهلش بدهد. از جهت مالي هم اگر حق كسي بود، ما در روايات داريم كه اگر مي خواهيد مؤمن را بشناسيد، ببينيد چقدر امانت دار است. چقدر به اهلش رد امانت مي كند. اگر اين كار را كنيم، اين يكي از محك هاي ايماني است كه خدا اينجا به ما ياد داده است.
آقاي شريعتي: بحث ديدار با امام زمان شد، اين شوقي كه در فرد فرد ما وجود دارد. روايت ظاهراً از امام حسين(ع) است كه فرمود: «لَوْ أَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَيَّامَ حَيَاتِي» (بحارالانوار/ج56/ص148) اگر من ايام حياتم با ديدن حضرت مهدي مصادف شود، خدمت او را خواهم كرد. بالاخره اين شوق در
ص: 1240
اهل بيت بوده و در ما هم هست. ولي يكوقت هايي ما تمام فكرمان اين مي شود كه حضرت را ببينيم. آيا اين درست است يا نه؟
حاج آقاي عالي: اين جمله كه فرموديد، در عين حال كه از اباعبدالله(ع) هم نقل شده، بيشتر مشهور از امام صادق(ع) است. «لَوْ أَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَيَّامَ حَيَاتِي» اگر من مي توانستم مهدي اهل بيت را درك كنم، تمام عمر به او خدمت مي كردم. امام صادق علامه عالم وجود است. او وقتي مي گويد: اگر مهدي را درك مي كردم، تا آخر عمر خادمش بودم، ديگر ما چه بايد بگوييم؟ اشتياق داشتن لازمه مؤمن بودن است. هر مؤمني درجه ايمانش بالاتر برود، شوقش به ديدار حضرت زياد مي شود. اين شوق خيلي خوب است. حتي در دعاها به ما ياد دادند كه اين اشتياق را داشته باشيد. در دعاها خود اهل بيت اين را به زبان گذاشتند كه بگوييم: «اللَّهُمَّ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَةَ وَ الْغُرَّةَ الْحَمِيدَة» در دعاي عهد است كه خدايا آن ماه رخسار را به من نشان بده. اين شوق و اشتياق از لوازم يك منتظر است. اما اينكه يك مرتبه به يك هدف تبديل شود، طوري كه ما تمام همّ و غم مان را براي ديدار ظاهري حضرت و ديدن جسم فيزيكي امام زمان(ع) بگذاريم. چهله گرفتن ها، ختم گرفتن ها، به بعضي از علوم غريبه رجوع كردن ها، احياناً افتادن به اين چيزها، اين مقدار اصرار را ما ديگر در جايي نداريم كه به اين شكل كار كنيم و تبديل به يك هدف شود.
احمد بن ابراهيم از خوباني بود كه در زمان غيبت صغري امام زمان با جناب محمد بن عثمان امري، دومين نايب امام
ص: 1241
زمان مصادف بود. خيلي مشتاق ديدار حضرت ولي عصر(ع) بود. محمد بن عثمان كه از خوبان و نايب امام زمان بود يك توصيه كرد. احمد بن ابراهيم وقتي اشتياقشان را پيش ايشان گفت كه مي خواهم آقا را ببينم، خدمت حضرت برسم.، محمد بن عثمان گفت: خداوند پاداش شوق تو را بدهد. انشاءالله ديدارش را روزي تو كند. بعد گفت: ابا عبدالله، اصرار به ديدنش نداشته باش. مثل ديدار امامان قبلي كه طرف مي توانست از خراسان به مدينه خدمت امام صادق(ع) برود. در اين زمان به اختيار تو نيست، كه هر موقع دلت بخواهد برسي و اصرار بكني و بروي. گفت: اين يكي از خط قرمزهايي است كه خدا گذاشته است. در زمان غيبت اينطور نيست كه خيلي راحت به اختيار خودمان بتوانيم خدمت حضرت برسيم. آنچه كه مهم است تسليم بودن به او هست كه بهتر است. دنبال اين باش و حضرت را زيارت كن. يعني ارتباط معنوي و روحي داشته باش. به ياد او باش و از او غافل نباش. كارهايي كه انجام مي دهي، رضايت او را داشته باش. اين مهم است. آنچه روز قيامت از ما مي خواهند و مي پرسند، اين نيست كه چرا حضرت را نديدي؟ مي گويند: چرا رضايت او را كسب نكردي؟ چرا تحت ولايت او نبودي؟
خدا آقاي بهلول را رحمت كند. پير فرزانه و انسان عجيب و غريب كه به تعبير مقام معظم رهبري در آن نامه اي كه در رحلت ايشان داده بود كه ايشان فردي بود كه خيلي عجايب داشت. ايشان مي گفت: بهتر از آن چيزي كه خودت را در چشم حضرت جا بدهي، اين است كه در دل
ص: 1242
حضرت جا بدهي. يا جلوي حضرت بايستي كه در چشم حضرت بيافتي. خودت را در دل حضرت جا بدهي. اصل اين است. بعد ايشان مي گفت: من در تمام عمرم يك كاري را هرگز ترك نكردم و يك كاري را هرگز انجام ندادم. آن كاري را كه هرگز انجام ندادم، اين بود كه در تمام عمرم دروغ نگفتم. آن كاري را كه هرگز ترك نكردم و هميشه هم انجام دادم، اين بود كه هميشه اهل نماز شب بودم. اهل نافله بودم. دنبال يك چيزي است كه حضرت وقتي نگاهش كند، لبخند به او بزند. اينها ارزشمند هستند. اگر فرد دنبال رضايت او باشد، آنجايي كه خود حضرت صلاح بداند، آن اتفاق هم مي افتد. مالك اشتر وقتي به شهادت رسيد، اميرالمؤمنين به پهناي صورت اشك ريخت، و اين يار بزرگ را از دست داد. اين مالك اشتر نمي گفت: علي جان بايست، من قد و بالاي تو را ببينم. اصلاً از علي دور مي شد و سمت مصر مي رفت تا ولايت مصر را بر عهده بگيرد و يك باري را از دوش علي بردارد. مهم اين است كه از روي دوش امام زمان بار برداريم. از روي دوش ولي خدا بار برداريم. صرف اينكه ببينم و تمام همّ و غم بر اين باشد، باز هم عرض مي كنم كه دعا كردن و مشتاق ديدار بودن از لوازم يك مؤمن است. الآن بعضي از كتاب ها هست كه نوع چهله گرفتن و ختم گرفتن و رياضت هايي كه آدم بتواند خدمت حضرت برسد را بيان كرده است. ما در چه روايتي داريم كه اين چهله گرفتن ها براي ديدن حضرت را توصيه كرده اند؟ آنهايي
ص: 1243
كه حضرت را ديدند، با اين چهله ها نديدند. من نمي خواهم بگويم: اينها باطل است. مي خواهم بگويم اين اصرار زياد خداي نكرده مي تواند دكان داري را باب كند.
ديدار حضرت در بيداري به صورتي كه بشناسد، كار افرادي است در حد سيد بن طاووس، يا افرادي كه مضطر شدند و واقعاً به يك اضطرار رسيدند. بسياري از كساني كه به تشرف خدمت حضرت رسيدند و صادق هم بودند و دروغ هم نگفتند، مدعي هم نبودند، نمي گوييم. كساني كه گفتند: ما خدمت حضرت رسيديم، مشكلي داشتيم، مريضي داشتيم، شفا پيدا كرديم، حاجتي داشتيم برآورده شد، بسياري از اينها كه مي گفتند: يك شخص جليل القدري آمد كار ما را راه انداخت، الزماً خدمت حضرت نرسيدند. با توسلاتي كه در حين اضطرار و بيچارگي داشتند، خدمت يك بزرگي رسيدند و كارشان را حل كرده است، چه بسا خدمت ياران ولي عصر رسيدند. ما در روايات داريم كه سي نفر دور امام زمان(ع) هستند كه مأموريت هايي كه حضرت بر عهده شان مي گذارد، انجام مي دهند. آنچه من در روايات ديدم و مرحوم مجلسي هم در بحار آورده است، سي نفر است. بعضي از برزگان ما مثل مرحوم كفعمي صاحب مصباح كه فرد با عظمتي بوده، ايشان فرموده: دور حضرت را چهار نفر از اوتاد و هفت نفر از ابدال و چهل نفر از نقبا و 360 نفر از رجال الغيب و صلحا گرفتند. يعني با حساب ايشان يك چيزي حدود چهارصد نفر دور حضرت را گرفتند. اين بزرگوار هم فردي نبوده كه از هر جايي حرف بزند. مأموريت هايي كه حضرت در عالم به اينها مي دهد، انجام مي دهند، چه بسا بعضي از كساني كه
ص: 1244
در هنگام اضطرار خدمت بزرگي رسيدند و حاجتي از آنها برآورده شده، خدمت اينها رسيدند و فكر كردند خدمت حضرت رسيدند. خدمت حضرت رسيدن غير ممكن نيست. محال نيست و شدني است. اما با اين وجود كار ساده اي نيست. بنابراين اين را مواظب باشيم اگر كسي جايي بوي عطري به مشامش رسيد، نگويد: من امام زمان را ديدم. اصلاً آدم بايد با شك برخورد كند.
سيد بحر العلوم نشسته بود. كسي آمد پرسيد: آقا مي شود در اين زمان حضرت ولي عصر را ديد؟ شاگرد بحر العلوم مي گويد: من كنار او نشسته بودم. بحر العلوم سرش را پايين انداخت و آهسته گفت: چه بگويم كه آقا مرا در آغوش گرفت. ولي بعد گفت: به ما گفتند كه در زمان غيبت اگر كسي ادعاي مشاهده و ملاقات كند را تكذيب كنيم. اينها در بوق نمي كردند و داد و فرياد نمي كردند. فقط خواصي كه دهانشان بسته بود و اهل سر بودند، به آنها مي گفتند و از آنها قول گرفته بودند كه تا وقتي زنده هستند، نگوييد. اينطور مواردي هست كه صداقت هست. آنهايي كه داد و بيداد مي كنند، خيلي باور نكنيد.
آقاي شريعتي: بسيار ممنون و متشكر، خيلي مباحث خوبي بود. حاج آقا دعا بفرماييد.
حاج آقاي عالي: خدا را به حق ولي عصر(ع) قسم مي دهيم توفيق كسب رضايت حضرت و تحت ولايت حضرت زندگي اداره كردن را به همه ما عنايت بفرمايد.
آقاي شريعتي:
ما را به جبر هم كه شده سر به زير كن *** خيري نديده ايم از اين اختيارها
بايد براي ديدن تو مهزيار شد *** يعني گذشتن از همگان محض
ص: 1245
يارها
والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.
بخشي از بيانات مقام معظم رهبري
شما جوانان عزيز كه در آغاز زندگي و تلاش خود هستيد، بايد تلاش كنيد تا زمينه را براي آنچنان دوراني آماده كنيد. دوراني كه در آن ظلم و ستم به هيچ شكلي وجود ندارد. دوراني كه در آن انديشه بشري و عقول بشر از هميشه فعالتر و خلاق تر و آفريننده تر هست. دوراني كه ملت ها با يكديگر نمي جنگند، دست هاي جنگ افروز عالم همان هايي كه امروز مي بينيم چگونه جنگ هاي منطقه اي و جهاني را در گذشته به راه انداخته اند و مي اندازند. اين جنگ ها در آن دوران ديگر نيست. صلح است، امنيت كامل است، در مقياس عالم بايد براي آن دوران تلاش كرد. قبل از دوران مهدي موعود آسايش و راحت طلبي و عافيت نيست. «وَ اللَّهِ لَتُمَحَّصُن » (بحارالانوار/ج5/ص216)، «وَ اللَّهِ لَتُغَرْبَلُن »، به شدت امتحان مي شويد، امتحان كجا و چه موقع است؟ آنوقتي كه ميداني است، ميدان مجاهدتي است، در ميدان هاي مجاهدت قبل از ظهور مهدي موعود، انسان هاي پاك امتحان مي شوند و در كوره هاي آزمايش وارد مي شوند و سربلند بيرون مي آيند و جهان به دوران آرماني و هدفي مهدي موعود روز به روز نزديك تر مي شود. اين همان اميد بزرگ است.
بسم الله الرحمن الرحيم
و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين
هنوز اسير سكوت تو اند زندان ها *** و پايبند نگاهت دل نگهبان ها
تو مثل يك نفس تازه حبس مي گشتي *** تويي كه در نفست گم شدند طوفان ها
چه خلوت خوشي آرام، زير لب گفتي *** و سجده كردي جاي تمام انسان ها
ص: 1246
نشد طلوع كني تا تو را طواف كنند *** تقيه كار شدند، آفتاب گردان ها
تو يوسفي و مجازات يوسفي اين است *** چنين دهند گواهي تمام قرآن ها
آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان. به سمت خداي امروز خوش امديد. فرا رسيدن سالروز شهادت امام موسي كاظم(ع) را به همه شما تسليت و تعزيت مي گويم. خوشحاليم كه در اين لحظات و دقايق همراه شما هستيم. حاج آقاي عالي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي بينندگان بزرگوار عرض سلام دارم. امروز را كه روز شهادت باب الحوائج، امام هفتم، امام كاظم(ع) است را خدمت مولايمان امام زمان(ع) و همه دوستان و مؤمنين بيننده تسليت عرض مي كنم.
آقاي شريعتي: خيلي خوشحاليم که روزهاي يکشنبه ما منور و معطر به نام و ياد حضرت وليعصر(عج) است. جلسات گذشته مواردي را در مورد غيبت حضرت اشاره كردند، مباحث بسيار خوبي را شنيديم. نكاتي از مباحث جلسه گذشته باقي مانده بود، انشاءالله در اين جلسه خواهيم شنيد و يادي هم از امام كاظم(ع) خواهيم كرد و برنامه امروز ما معطر خواهد شد به عطر نام و ياد اين بزرگوار.
حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. اگر خاطرتان باشد بحث ما راجع به اين ويژگي منحصر به فرد امام زمان(ع) بود، ويژگي غيبت كه عرض كرديم يازده امام قبلي اين خصوصيت را نداشتند. اين امام بزرگوار اين نوع غيبت طولاني را داشته و اين منحصر به او هست. فلسفه ي غيبت و حكمت هايي كه در روايات ذكر شده اين مطرح شد و بحث ملاقات حضرت در زمان غيبت كه
ص: 1247
آيا اين امكان پذير هست يا نه؟ ما انواع ديدار حضرت و ملاقات هاي حضرت را پنج قسم كرديم. ملاقات در خواب، در مكاشفه، در بيداري به طور ناشناس، در بيداري به شكل هيمان بود. آن هنگام كه حضرت را مي بينند حالت تحيّر دارند و ناشناخته است، آخرين قسم و پنجمين قسم ديدن حضرت با شناخت كامل در هنگام بيداري است كه اين قسم مورد نزاع بود و عرض كرديم بعضي از بزرگان مثل فيض كاشاني مي گفتند: اين قسم امكان پذير نيست، چون با فلسفه غيبت نمي سازد. غيبت زماني هست كه قرار نيست حضرت ظهور و بروزي داشته باشد. و به آن روايت و نامه حضرت استناد كردند كه خود حضرت به آخرين نايبشان فرمود: اگر كسي در زمان غيبت ادعاي مشاهده كند، او كذاب و مفتر است.
اصل در زمان غيبت، حضور و بروز و ظهور و ملاقات و ارتباط نيست. اصل اين است كه خورشيد از پس ابر بايد بتابد و فوايد امام از پس حجاب به مردم مي رسد. بايد در اثر كفران نعمت هايي كه از امام و قدرناشناسي هايي كه شده است يك دودي در چشم بايد برود، تا مردم برگردند و آماده شوند و اضطرار ايجاد شود. حتي بعضي گفتند: اصل در زمان غيبت عدم ارتباط و ناشناخته بودن امام زمان است، به همين خاطر هست كه حضرت مثلاً ازدواج نكردند. بحث ازدواج حضرت كه گاهي مواقع مطرح مي شود و ما هم نمي خواهيم به آن بپردازيم، چون بحثي نيست كه خيلي فايده براي ما داشته باشد. فقط مي خواهم يك اشاره كنم كه حتي بعضي گفتند: چون زمان، زمان ناشناخته بودن حضرت است،
ص: 1248
پس اين مصلحت به قدري مهم است كه مي شود به خاطر آن، آن سنت مؤكد ازدواج را تأخير انداخت يا اصلاً هنگامي كه ظهورشان رخ داد، آن زمان ازدواج كنند. البته خوب بعضي جواب دادند كه نه، چه بسا ازدواج را حضرت در زمان غيبت صغري كه آنچنان غيبتي نداشتند انجام دادند كه به آن سنت عمل كرده باشند. يا نه در زمان غيبت كبري باشد ولي خوب اشكالي ندارد كه همسر ايشان به عنوان امام ايشان را نشناسد. به عنوان اينكه امام معصوم است، نشناسد. به عنوان فردي كه متدين و بزرگ است. ما در زمان غيبت كبري در همين زمان هم درست است كه اصل بر عدم ارتباط و ناشناخته بودن است. اما در روايت داريم كه عده اي مستثني هستند، عده اي كه ملازم امام هستند، ياران حضرت كه در كنار حضرت هستند، در روايتي تعداد آنها سي نفر ذكر شده است، اينها ملازم حضرت هستند. مأموريت هايي كه حضرت به عهده آنها مي گذارد، انجام مي دهند. چه اشكالي دارد كه همسر حضرت هم جز همين ملازميني باشد كه از آن مورد ناشناخته بودن حضرت براي آنها مستثني است.
به خصوص اينكه ما در بعضي از زيارت ها، مثلاً زيارت روز جمعه را ببينند، آنجا كه به حضرت سلام مي دهيم و صلوات مي فرستيم، مي گوييم: صلوات الله عليه و علي اهل بيتك! سلام بر اهل بيت حضرت. ايشان ديگر اهل بيت دارد. من اين بحث را فقط از اين جهت گفتم كه بعضي روي همان جهت كه دوران غيبت دوران ناشناخته بودن است و اصل اين است، حتي قائل به ازدواج حضرت هم نيستند. اين را گفتيم كه حتي
ص: 1249
بسياري از كساني كه در زمان غيبت گفتند: ما خدمت حضرت ولي عصر رسيديم، در واقع خدمت امام زمان نرسيدند. درست است كه در زمان غيبت مي شود خدمت حضرت رسيد، ما گفتيم: جواب بزرگاني كه گفتند: ارتباط در اين زمان قطع است، مثل شيخ مفيد و فيض كاشاني و مشهور علما گفتند كه امكان پذير است و آن چيزي كه گفتند: اگر كسي ادعاي مشاهده كرد، كذاب و مفتر است، براي آنهايي است كه ادعاي بابيت دارند و اينكه نايب خاص حضرت هستند. هر بار بخواهيم خدمت حضرت مي رسيم. اينها را بايد تكذيب كرد. ولي آن كساني كه هيچ ادعايي ندارند، خوبان و صلحايي هستند كه خدمت حضرت ولي عصر(ع) مي رسند و هيچ ادعايي هم ندارند، اين امكان پذير است. منتهي ملاقات در اين زمان و در زمان غيبت خيلي محدود است و مواردش كم است. اين مورد را بايد در نظر بگيريم كه ملاقات اختيارش به دست ما نيست، همانطور كه قبلاً گفته شد. هرچقدر هم كسي رياضتي، چهله اي، ختمي، اعمالي را انجام دهد، مثلاً فرض كنيد اين كارها را بكند، معنايش اين نيست كه علت تامه است و بايد خدمت حضرت برسد و طلبكار باشد. اختيار و مصلحت ديد ملاقات به دست حضرت است. ثانياً خيلي از آنهايي كه حاجتي و مريضي و مشكلي داشتند، خدمت بزرگي رسيدند، آن مشكلشان حل شده و مريضشان شفا داده شده، چه بسا آن بزرگ امام زمان(ع) نبوده است. خدمت ياران حضرت رسيدند، كارشان را راه انداختند، آنها گمان كردند خدمت حضرت رسيدند. البته در اينكه توجه كردند شكي نيست، ولي اينكه آيا حتماً ملاقات با حضرت داشتند، ملاقات
ص: 1250
با حضرت در زمان غيبت خيلي محدود است. منحصر به افرادي است كه يا در حد و اندازه هاي مثل سيد بن طاووس و سيد بحر العلوم و اينها از جهت تقوا و معرفت باشند. يا واقعاً كارد به استخوان رسيده باشد و مضطر شده باشند و حضرت با مصلحتي دست عنايتي به سرشان كشيده و ملاقاتي صورت گرفته است. و الا بسياري از افراد هستند، ممكن هم هست دردمند هم باشند، مشكلي هم داشته باشند و كارشان هم راه افتاده، اما با ياران حضرت بودند.
در روايت هست كه مرحوم مجلسي در بحار نقل كرده كه سي نفر هستند كه دور حضرت را گرفتند و هميشه هستند. اين سي نفرذ غير از آن 313 نفري است كه در هنگام ظهور كابينه حضرت را تشكيل مي دهند و كمك حضرت در تشكيل حكومت هستند. آن 313 نفر چيز ديگري است. اين در زمان غيبت دور حضرت را گرفتند. آنچه مرحوم مجلسي در روايت نقل كرده است، سي نفر هستند كه مأموريت هايي كه امام زمان در عالم بر عهده اينها مي گذارد، براي كمك كردن و راه انداختن و راهنمايي كردن كسي، اين مأموريت ها را انجام مي دهند.
مرحوم كفعمي كه از علماي بزرگ شيعه در صاحب مصباح بوده است، مي فرمايد: تعداد بيشتري دور حضرت را در اين زمان گرفتند و ملازم حضرت هستند. چهار نفر از اوتاد در حلقه اول و رتبه اول هستند. هفت نفر در رتبه دوم ابدال، چهل نفر در رتبه ي سوم نقبا و افرادي كه بسيار صالح و انتخاب شده هستند. 360 نفر در رتبه ي چهارم از صلحا و رجال الغيب هستند. افرادي
ص: 1251
كه ناشناخته هستند و در بين مردم گم شدند. شايد كسي عددي هم حسابشان نكند. اين تعدادي كه مرحوم كفعمي به صرت طبقه بندي شده و رتبه بندي شده و حلقه حلقه ذكر مي كند، چيزي حدود چهارصد و خرده اي نفر است. شايد آن چيزي كه در دعاي ام داود، دوستداران اهل بيت در 15 ماه رجب خواندند كه در انجا درود بر اوتاد و ابدال فرستاده مي شود، همين اوتاد و ابدالي باشند كه از دوستان امام زمان(ع)، ياران حضرت در كنار حضرت هستند.
يكي از مراجع فعلي در درسي يك زماني مي گفتند: كه خودشان با يك واسطه ي بسيار موثق از يك دكتري كه در مشهد بوده، اين واسطه ي مرجع بزرگوار هم دو تا از خوبان مشهد بودند. آيت الله ميرزا علي اكبر نهاوندي و آيت الله ميرزا علي اكبر نوقاني. اين مرجع بزرگوار از اين دو عالم و اين دو عالم از خود آن دكتري كه در زمان جنگ جهاني دوم طبابت مي كرده و در مشهد مطب داشته است، شنيده بودند كه اين دكتر مي گفت: در آن زمان كه روس ها و انگليس ها وارد ايران شده بودند و فتنه درست شده بود و قحطي و دردسرها و مشكلات، با اينكه ايران در جنگ نبود، ولي محل تاخت و تاز اين اجانب بود، اين دكتر مي گويد: من در مطبم بودم، يكباره ديدم فردي كه به كتفش تير خورده بود وارد شد. از من پرسيد: شما جراح هستيد؟ گفتم: بله، گفت: من تير خوردم. اگر مي شود اين تير را خارج كنيد. گفتم: اينطور نمي شود. شما بايد به بيمارستاني كه من هستم بياييد، آنجا وسايل بيهوشي و تجهيزات است.
ص: 1252
گفت: وسايل بيهوشي لازم نيست. شما اگر همان وسايل اوليه براي خارج كردن تير را داريد، احتياج به بيهوشي نيست. گفت: من ديدم حاضر است درد بكشد، گفتم: روي تخت بخواب. وسايل را آماده كردم، به من گفت: هر زمان خواستيد شروع كنيد به من بگوييد. مي گويد: من وقتي خواستم شروع كنم به او گفتم. او شروع كرد و گفت: «بسم الله الرحمن الرحيم، بسم الله نور» و ديدم افتاد. فهميدم كه خلع كرده و روح خودش را خارج كرده و يك آدم معمولي نيست. اين را جراحي كردم و تير را خارج كردم. بخيه و پانسمان كردم، كارها كه تمام شد، بعد از چند لحظه ديدم چشم ها باز و بسته شد. باز همان اذكار را گفت و بلند شد نشست. اين دكتر مي گويد: من فهميدم گوهري پيدا كرده است. اين فرد، فرد خاصي است. يك مقداري با او صحبت كردم و بعد ديگر با هم رفيق شديم، رفت و آمدهايي با هم داشتيم. فهميدم كه اين از كساني است كه جزء ياران حضرت است. از او سؤال كردم كه شما خدمت حضرت هم مي رسيد. گفت: ما مرتبط با هفت نفر هستيم كه آنها بيشتر خدمت حضرت مي رسند. فهميدم در آن حلقه سوم هستند. گفتم: آقا نمي خواهند نظري كنند؟ گفت: به چه؟ گفتم: اين وضعيت وموجود و اين فتنه ها! مشكلاتي كه اين اجانب براي كشور درست كردند. گفت: روس ها را مي گويي؟ گفت: روس ها مي روند، به زودي مي روند. مي گويد: عصر همان روز بود كه ما متوجه شديم تلگرافي از طرف مركز روسيه آن زمان آمده است كه قشون برگردند و همه ايران را ترك كردند و
ص: 1253
خارج شدند. اين مرجع بزرگوار مي گفت: اين دو عالم از خودش شنيده بودند كه ايشان جزء همان رتبه بندي ها و حلقه ها بود. خدا مرحوم آيت الله شيخ مرتضي حائري را كه استاد مقام معظم رهبري هم بود. يك كتابي نوشته آيت الله استادي است از خاطرات حاج شيخ مرتضي حائري كه بسيار كتاب خوبي است. ايشان در آنجا ملاقات هايي را كه با حضرت وليعصر داشته را ذكر كرده است. اين مرجع بزرگوار آيت الله حائري آدم ساده و زودباوري نبود كه فوري يك بوي عطري، يك صدايي بشنود و ادعايي كند. اصلاً اينطور نبود. بسيار دقيق النظر و با احتياط بود. حرف كه مي زد، روي هر حرفش حواسش جمع بود كه خلاف نشود. آنوقت اين كتاب كه بسيار كتاب موثقي است، خاطراتي است كه ايشان در ملاقات با ياران حضرت ولي عصر داشتند.
خدا مرحوم آيت الله العظمي اراكي را رحمت كند. مرجع بسيار با عظمت و سلمان زمان ما بودند. من يكبار از آقازاده ايشان كه استاد خود بنده هم بودند، آيت الله مصلحي كه رحمت خدا بر ايشان باد، از ايشان پرسيدم: پدر بزرگوارتان آيت الله العظمي اراكي خدمت امام زمان(ع) رسيدند. ايشان گفتند: من نمي دانم ولي خدمت ياران حضرت رسيده بودند.
مي خواهم بگويم حضرت يك چنين ياراني دارند و عمر اينها مثل عمر حضرت طولاني نيست. يكي از اينها كه از دنيا رفت، يكي از آن حلقه پايين تر، جايگزين بالايي مي شود، اگر از حلقه ها و رتبه هاي بالايي باشد، آن يك نفري كه خالي شده از مردم و متدينين همان زمان، آنهايي كه در بين ما راه مي روند و ناشناس هستند، جايگزين
ص: 1254
مي شوند. اينكه در روايات هست خدا چند چيز را پنهان كرده است، يكي ولي خودش در بين مردم است. از اين جهت است كه گاهي مواقع اينها كه تابلو و سر و صدا ندارند، الآن هم حضرت يار مي گيرد. الآن هم حضرت جزء يارانشان مي پذيرد. اگر ما نتوانستيم جزء اين ياران محدود باشيم، جزء انبوهي از ياران حضرت مي توانيم باشيم. اين شدني است. سعدي در اشعار خيلي زيبايي در بوستان مي گويد:
اي سرو بالاي سهي، كز صورت حال آگهي *** وز هركه در عالم بهي، ما نيز هم بد نيستيم
گفتي به رنگ من گلي، هرگز نبيند بلبلي*** آري نكو گفتي ولي ما نيز هم بد نيستيم
اي شاهد هر مجلسي، آرام جان هركسي *** گر دوستان داري بسي، ما نيز هم بد نيستيم
اين زبان حالي است كه بايد به امام زمان(ع) بگوييم. آن بزرگوار كريم است و من خدمت رفقا و دوستان اهل بيت عرض كنم كه كسي نگويد: ما نمي توانيم يار حضرت شويم. اين اشتباه است. او كريم است. اگر كسي يك مقدار از خودش مراقبت و مواظبت كند، او را مي پذيريم. اينهايي كه محب و دوستدار اهل بيت هستند، اينهايي كه دوستدار حق و حقيقت هستند، اينها را مي پذيرند.
من مي خواهم يك اشاره اي به زمان امام كاظم(ع) بكنم كه در آن زمان كه سختي ها و مشكلات فراوان بود، اختناق بسيار شديد بود، امام كاظم چه دوستان و ياراني پيدا كرد. در همان سختي ها درست شدند. كسي نگويد اين زمان نمي شود. كسي نگويد: مشكل است.
تو نگو ما را بدان شه بار نيست *** با كريمان كارها دشوار
ص: 1255
نيست
آدم يك مقدار مراقب خودش باشد. زمان امام كاظم(ع) شايد در بين اهل بيت پر فشار ترين و پر اختناق ترين دوران ها بوده است. زماني بود كه حكومت بني عباس شكل گرفته بود، حالا زمان امام صادق و امام باقر، هنوز اوايل حكومتشان بود و پا نگرفته بود، امام صادق و امام باقر دستشان باز بود و مي توانستند كلاس بگذارند و شاگرد تربيت كنند. ولي وقتي مستقر شدند، به خصوص آن زماني كه امام كاظم با هارون الرشيد بود. امام كاظم مصادف با چهار خليفه صفاك عباسي بود. ده سال با منصور دوانقي، ده سال با مهدي عباسي، يك سال با هادي عباسي، چهارده سال با هارون الرشيد. يعني در مجموع سي و پنج سال دوران حضرت است و از بيست سالگي به امامت رسيد، 35 سال هم دوران امامتشان بود اين چهارده سال آخر كه با هارون بود، اوج اقتدار بني عباس بود. طوري كه هارون الرشيد معروف است. به خورشيد روي مي كرد و مي گفت: خورشيد، هرجا مي خواهي بتابي، بتاب. اينجا حكومت من است. اينقدر سرزمين هايش پهناور شده بود و اقتدار داشت و ديگر اين حكومت جا افتاده بود. هركسي كه بويي از مخالفت مي داد، هركسي كه به گونه اي زمينه اي مخالفت با بني عباس در او بود، به شدت سركوب مي شد، خصوصاً كسي مثل امام كاظم(ع) طبيعي است كه اينها مي دانستند اينها چقدر مورد توجه هستند. از اين جهت شما نگاه كنيد وقتي شيعيان مي خواستند از امام چيزي نقل كنند، نمي توانستند به اسم امام نقل كنند. گاهي مواقع مي گفتند: «قال عبد الصالح» عبد صالح اينطور گفت. گاهي وقت ها عالم مي گفتند. گاهي مي گفتند: صابر،
ص: 1256
يعني به صورت كنايه مي گفتند. ما دوران ائمه ديگر هم داشتيم كه اصل تقيه بوده است. ولي نه به اين شدت! با كنايه اسم مي بردند. به قدري وحشت داشتند كه در خانه امام رفت و آمد كنند كه حضرت معصومه(س) حدود 28 ساله بود ولي نتوانست ازدواج كند. چون مي ترسيدند با خانواده امام كاظم وصلت كنند. رفت و آمد با اين خانه داشته باشند. چون اين خانه يك خانه ي سياسي بود. يك خانه اي بود كه مي دانستند مورد خشم حكومت هست و از اين جهت بعضي گفتند: به اين دليل وصلت صورت نگرفته است. هارون به انحا مختلف مي خواست حضرت را در بين مردم بشكند. آن زمان مثل اين زمان نبود. آن زمان حتي اگر كسي امام را به عنوان امام معرفي مي كرد، يعني كسي كه واجب الاطاعه است، همين خطرناك بود. همين مقدار كه ايشان را به عنوان واجب الاطاعه معرفي كنند كه بايد از اين اطاعت كرد، طبيعتاً وقتي هارون اين را مي فهميد كه كسي واجب الاطاعه است و اگر فرمان به جهاد بدهد، يك عده بسيج مي شوند برايش خيلي خطرناك بود. لذا همين هم غدغن بود و مورد تقيه بود كه ياران امام نبايد به گونه اي اشاره به امام بودن ايشان مي كردند. دوران بسيار سختي است.
حتي هارون مي خواست كاري كند كه اولاد رسول الله بودن اينها زير سؤال برود. چون آن زمان اگر كسي به عنوان فرزند رسول خدا شناخته مي شد، يك نمره مثبت بود. اين نقطه مثبتي است. هارون مي خواست اين را هم با يك تبليغاتي، البته اين از زمان بني اميه شروع شده بود. امام حسن و امام حسين
ص: 1257
و فرزندان اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا را مي گفتند: اينها اولاد علي هستند. يعني منسوب به پيغمبر نمي كردند. چون مي گفتند: از طريق پدر نسبت سرايت مي كند. يك مرتبه هارون به امام كاظم(ع) گفت: شما فضيلتي بر ما نداريد. امتيازي بر ما نداريد. شما بچه هاي علي هستيد كه به ابوطالب منتهي مي شويد. ابوطالب عموي پيغمبر بود. ما هم بچه هاي عباس هستيم كه او هم عموي پيغمبر بود. ما همه عموزاده هاي پيغمبر هستيم. فرقي با هم نداريم. امام كاظم(ع) فرمود: ما بچه هاي فاطمه زهرا هستيم و از طريق فاطمه زهرا مي رسيم. بعد او گفت: نه! شما فرزندان علي هستيد. اين خودش يك مبارزه ي سياسي بود. الآن براي ما ساده است. در تبليغات بني اميه و بني عباس مهم بود كه اينها را بچه هاي پيغمبر ندانند. امام كاظم يك استدلالي كرد. گفت آيه ي 85 سوره ي انعام وقتي اولاد ابراهيم را نام مي برد، «وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنا وَ نُوحاً هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ، وَ زَكَرِيَّا وَ يحَْيىَ وَ عِيسىَ وَ إِلْيَاسَ كلُ ٌّ مِّنَ الصَّالِحِينَ» (انعام/84 و85) عيسي را جزء فرزندان ابراهيم مي داند. در حالي كه حضرت عيسي از طريق مادر به حضرت ابراهيم متصل مي شود. پدر بشري نداشت. هارون ساكت شد. بعد حضرت يك مطلب ديگر فرمود كه اين ديگر كاملاً او را خلع سلاح كرد. حضرت فرمود: اگر پيغمبر اكرم براي خواستگاري دختر تو بيايد، به او دختر مي دهي؟ گفت: بله، با افتخار مي دهم. موسي بن جعفر فرمود: اما اگر پيغمبر براي خواستگاري دختر من بيايد، من نمي توانم
ص: 1258
به او بدهم. چون محرم است و جد مادري دختر من است. هارون گفت: درست گفتي!
آنهايي كه مادرشان سيد هست و از طريق مادر به پيغمبر مي رسند، چون خيلي اوقات سؤال مي كنند، اگر كسي مادرش سيد باشد، او هم سيد است يا نه؟ من به بحث فقهي اش كار ندارم. در مباحث فقهي خمس و امثال اينها كه سهم ساداتي آنجا هست، يك ادله اي دارد. ولي از جهت فضيلت و انتساب به پيغمبر اگر كسي از طريق مادر به پيغمبر اكرم منتسب شود، او هم سيد است. به همين دلايلي كه موسي بن جعفر گفتند. به همان آيه قرآن كه از طريق مادر هم صورت مي گيرد. بنابراين همان فضيلت را دارد. آنهايي كه مادرشان هم سيده است، اينها منتسب به پيغمبر اكرم هستند و از اين جهت براي اينها امتيازي است.
يك زماني هارون در مسير مكه، اول مدينه آمد. همه براي استقبال از او آمده بودند. حضرت موسي بن جعفر را هم آورده بودند. هارون كنار مرقد پيغمبر آمد و خواست سلام بدهد كه مثلاً ما جزء منسوبين شما هستيم. به پيغمبر اينطور سلام داد كه «السلام عليك يا رسول الله، يابن العم» امام كاظم(ع) ايستاده بود، فرموده بود: «السلام عليك يا ابا» سلام بر تو اي پدر! ما اين را خيلي ساده مي بينيم. مثلاً هارون خطاب به پيغمبر كرد، به عنوان پسر عمو، امام كاظم(ع) به ميدان آمد. به عنوان يك پدر سلام داد. ما خيلي ساده مي بينيم. ولي اين يك مبارزه ي بسيار شديد سياسي است. چون امام كاظم(ع) مي خواهد آن انتساب به پيغمبر را كه اينها به گونه اي تحت تبليغاتشان
ص: 1259
داشتند و نفي مي كردند، اثبات كند. اين است كه گفت: چون هارون قبلاً استدلالش را شنيده بود،گفت: بله شهادت مي دهم كه شما فرزند پيغمبر هستي ولي بعداً همين يك علتي براي دستگيري امام شد. چون هارون فهميد به هر حال اين تبليغات ديگر خنثي شده است و اينها به عنوان فرزندان پيغمبر در بين مردم جا افتاده اند.
در چنين جو پر فشاري كه حتي فرزند پيغمبر بودن اينها هم با تبليغات مي خواست زير سؤال برود، در اين جو امام كاظم شاگردان و ياراني برايش درست شد كه دور حضرت را گرفتند و به حضرت كمك مي دادند كه سرآمد روزگار شدند. مي خواهم خدمت دوستان بگويم كه در هر زماني مي شود يار شد. كسي نگويد: زمان ما زمان سختي است. زمان مشكلات است. زمان چه هست. اينها عذر و بهانه نيست. در هر زمان مي شود يار شد.
آقاي شريعتي: صفحه 97 مصحف شريف قرار روزانه امروز ماست. آيات 114 تا 121 سوره ي مباركه ي نساء در سمت خداي امروز تلاوت مي شود. چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات را به روح بلند امام موسي كاظم(ع) هديه كنيم كه در سالروز شهادتشان هستيم. باز مي گرديم به بركت صلوات بر محمد و آل محمد.
«لَّا خَيرَْ فىِ كَثِيرٍ مِّن نَّجْوَئهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلَحِ بَينْ َ النَّاسِ وَ مَن يَفْعَلْ ذَالِكَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا(114)وَ مَن يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَينَ َ لَهُ الْهُدَى وَ يَتَّبِعْ غَيرَْ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلىَ وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ سَاءَتْ مَصِيرًا(115) إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَن يُشرَْكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذَالِكَ لِمَن
ص: 1260
يَشَاءُ وَ مَن يُشرِْكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالَا بَعِيدًا(116) إِن يَدْعُونَ مِن دُونِهِ إِلَّا إِنَاثًا وَ إِن يَدْعُونَ إِلَّا شَيْطَنًا مَّرِيدًا(117) لَّعَنَهُ اللَّهُ وَ قَالَ لَأَتخَِّذَنَّ مِنْ عِبَادِكَ نَصِيبًا مَّفْرُوضًا(118) وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ وَ لاََمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ ءَاذَانَ الْأَنْعَامِ وَ لاََمُرَنهَُّمْ فَلَيُغَيرُِّنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَ مَن يَتَّخِذِ الشَّيْطَنَ وَلِيًّا مِّن دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُّبِينًا(119) يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ وَ مَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَنُ إِلَّا غُرُورًا(120) أُوْلَئكَ مَأْوَئهُمْ جَهَنَّمُ وَ لَا يجَِدُونَ عَنهَْا محَِيصًا(121)»
ترجمه آيات:
«در بسيارى از نجواهايشان فايده اى نيست، مگر در سخن آنان كه به صدقه دادن يا نيكى كردن و يا آشتى جويى فرمان مى دهند. و آن كس را كه براى خشنودى خداى چنين كند مزد بزرگى خواهيم داد. (114) هر كه پس از آشكار شدن راه هدايت با پيامبر مخالفت ورزد و از شيوه اى جز شيوه مؤمنان پيروى كند، بدان سوى كه پسند اوست بگردانيمش و به جهنمش افكنيم، و جهنم سرانجام بدى است. (115) خدا كسى را كه براى او شريكى قرار دهد نمى آمرزد و جز آن هر گناهى را براى هر كه خواهد، مى آمرزد. و هر كس كه براى خدا شريكى قرار دهد سخت به گمراهى افتاده است. (116) نمى خوانند سواى اللّه مگر الاهه هايى را و نمى خوانند سواى اللَّه مگر شيطانى سركش را. (117) خدايش لعنت كرد. و شيطان گفت: گروهى معيّن از بندگانت را به فرمان خويش مى گيرم. (118) و البته گمراهشان مى كنم و آرزوهاى باطل در دلشان مى افكنم و به آنان فرمان مى دهم تا گوشهاى چارپايان را بشكافند. و به آنان فرمان مى دهم تا خلقت خدا را دگرگون سازند. و هر كس كه به جاى خدا شيطان
ص: 1261
را به دوستى برگزيند زيانى آشكار كرده است. (119) به آنها وعده مى دهد و به آرزوشان مى افكند و شيطان آنان را جز به فريب وعده ندهد. (120) مكانشان در جهنم است و در آنجا راه گريزى نخواهند يافت. (121)»
آقاي شريعتي: انشاءالله زيارت كاظمين و عتبات عاليات نصيب همه با شود. اشاره ي قرآني امروز را بشنويم.
حاج آقاي عالي: آيه ي 114 سوره ي مباركه نساء خداوند متعال مي فرمايد: «لَّا خَيرَْ فىِ كَثِيرٍ مِّن نَّجْوَئهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلَحِ بَينْ َ النَّاسِ» اين يكي از آداب ديني است كه اصلاً خود ترجمه اش كافي است كه آن عدد ديني را از اين آيه شريفه بفهميم. خدا مي فرمايد: خير در بسياري از نجواها و در گوشي نيست. در گوشي حرف زدن و پنهان، در جايي كه در جمع نشستيم، اين مذمت شده و خوب نيست.چه بسا موجب سوء ظن ديگران هم شود. شايد در گوشي صحبت كردن باعث اين شود كه ديگران بگويند: در مورد ما صبحت مي گويند. گفته شده اين كار را نكنيد، مگر در بعضي موارد. «إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ» مگر آنجايي كه در رابطه با يك كمك مالي باشد، اينجا براي حفظ آبروي او پنهاني گفتن باشد و به فلاني كمك بدهيم، اينجا اشكالي ندارد. «أَوْ مَعْرُوفٍ» يك تذكر خوبي را بخواهم به كسي بدهد. يك كار خيري را بخواهد به ديگري بدهد. گاهي مواقع بعضي از امر به معروف ها لازم نيست داد و بيدادي باشد. چه بسا اگر داد و بيدادي باشد، باعث لجاجت، باعث غرور و برخوردن به كسي بشود و آن را عملي نكنيم. اما اگر آهسته در
ص: 1262
جمع بگوييم، عملي كند. «أَوْ إِصْلَحِ بَينْ َ النَّاسِ» يا جايي كه به هر حال مي خواهد بين بعضي اصلاح و پا درمياني كند. انجا چه بسا پنهاني بخواهد با اين طرف يا با كس ديگر صحبت كند، در جمع نباشد. در اين موارد كه قصد خير هست، در اينطور موارد از در گوشي صحبت كردن و نجواي مضموم استثنا شده است.
آقاي شريعتي: حاج آقا اشاره كردند در زمان امام كاظم و فضاي آن زمان را تشريح كردند، شاگرداني را حضرت تربيت كردند، در اين عصر هم مي شود پا در ركاب حضرت بود، چگونه است؟
حاج آقاي عالي: من به بعضي از ياران اشاره مي كنم. يكي از ياران امام كاظم(ع) شخصي به نام محمد بن ابي عمير بود. از اصحاب امام صادق هم بود. امام كاظم و امام رضا(ع) را هم درك كرد. اين بزرگوار را يك مرتبه دستگير كردند. اسامي شيعيان عراق و كوفه را داشت. به قدري در زندان شكنجه كردند. طوري كه آويزانش كرده بودند و تازيانه مي زدند، ابن ابي عمير مي گويد: در فشار تازيانه ها طوري بود كه ديگر مي خواستم زبان باز كنم و اسامي شيعيان طرفدار امام كاظم را لو بدهم. صداي يكي از هم زنداني ها بلند شد كه ابن عمير به ياد بياور آن زماني را كه نزد خدا همه ما را نگه مي دارند. آن زمان را به ياد آور. كاري بكن كه آنجا جواب داشته باشي. مي گويد: حالا من تازيانه مي خوردم. ديگر مي خواست دهان من باز شود، يك مرتبه اين جمله را گفت. مي گويد: اصلاً انگار روح گرفتم. گفتم: هرچه مي زنند، بزنند. اين بزرگوار را چهار سال در
ص: 1263
زندان نگه داشتند. اموالش، خانه اش و كتاب هاي احاديثش از بين رفت. ايشان كسي است كه در بين اصحاب امام، جزء اصحاب اجماع است. از كساني است كه اگر سلسله ي سند به اين شخص برسد، ديگر ماقبل از او را بررسي نمي كنند. اينقدر موثق است كه مي دانند كه از فرد موثق نقل مي كند. ابن ابي عمير يك مرتبه ديگر هيچي نداشت. همه اموالش از بين رفته بود. طلبي از يك مؤمني داشت. ده هزار درهم طلب داشت. آن فرد براي اينكه بيايد طلب را بدهد، خانه اش را فروخت. و ده هزار درهم را جلوي او گذاشت. ابن ابي عمير گفت: اين را از كجا آوردي؟ ارثي رسيده يا كسي به تو بخشيده است؟ گفت: نه خانه ام را فروختم. او گفت: از مولايم امام صادق شنيدم كه كسي را از خانه اش به خاطر قرض بيرون نمي كنند. يعني خانه را نبايد فروخت. با اينكه من محتاج يك درهم تو هستم، ابدا اين ده هزار درهم را برنمي دارم. اين را بردار و ببر. جوانمرد بودند! اينطور نبود كه وقتي پول را ببينند خودشان را گم كنند.
يكي ديگر از ياران حضرت علي بن يقطين بود. از وزراي هارون بود كه به اجازه ي امام كاظم در درباره مانده بود. از ياران امام كاظم بود كه حضرت فرموده بودند: اگر كسي مي خواهد كسي از اهل بهشت را ببيند، علي بن يقطين را نگاه كند. حضرت به علي بن يقطين گفته بود كه به شيعيان برس و كمك بده. البته تقيه مي كرد. يك مرتبه يكي از شيعيان به نام ابراهيم جمّال به دربار آمد و علي بن يقطين به او
ص: 1264
بي اعتنايي كرد. او هم به شهر خودش بازگشت. علي بن يقطين همان سال به حج رفت و بعد از مناسك حج به مدينه آمد. امام او را راه نداد. اين صحابي با عظمت خودش را كه وزير هم بود، به خانه راه نداد. اينقدر دم در خانه پرسه زد، راه رفت كه به بهانه امام كاظم بيرون بيايد. وقتي امام در كوچه آمد، علي بن يقطين گفت: من كاري كردم كه مرا راه نداديد؟ حضرت فرمود: تو به يكي از شيعيان ما بي اعتنايي كردي و ما هم به تو بي اعتنايي كرديم.
ائمه ما، اهل بيت(ع) نسبت به شيعيان و دوستانشان حساس بودند. اگر كسي به يكي از آنها بي اعتنايي مي كرد، بي اعتنايي به او را بي اعتنايي به خودشان تلقي مي كردند. از اين جهت رفقا بايد خيلي مراقب باشند كه به همديگر ظلمي نداشته باشند. يك مرتبه امام صادق(ع) به يكي از اصحابش فرمود: چرا ما را تحقير كردي؟ گفت: من چه وقت شما را تحقير كردم؟ من دائم به شما احترام مي گذارم. فرمود: يك مرتبه داشتي مي رفتي، در جاده، روي مركب هوا گرم بود، يك نفر به تو گفت: مرا دو كيلومتر سوار كن. تو كه در مركبت جا داري. تو با بي اعتنايي به او رد شدي. مگر نمي داني اگر كسي يك مؤمني را تحقير كند، ما را تحقير كرده است. امام به علي بن يقطين فرمود: تو به يكي از دوستان ما و شيعيان و مؤمنين بي اعتنايي كردي، ما هم به تو بي اعتنايي كرديم. اگر مي خواهي خدا حج تو را قبول كند، حلاليت بطلب. علي بن يقطين همان شب آمد، خانه ابراهيم جمّال رفت. رفت
ص: 1265
براي حلاليت عذرخواهي كرد. وقتي ابراهيم آمد، گفت: خدا تو را ببخشد، من بخشيدم. گفت: اينطور نه! گفت: پايت را روي صورت من بگذار. وقتي ابراهيم پايش را روي صورت اين گذاشت، همانطور كه صورتش زير پاي او بود، گفت: خدايا آنچه از من براي طلب حلاليت برمي آمد، انجام دادم. ديگر از من راضي باش و دل امام را به من نرم كن. وزير بود اما همه چيز را زير پا گذاشت. برگشت و در خانه ي امام كاظم رفت، ديد امام حسابي او را تحويل گرفت. دوستانشان را تنبيه مي كردند، اگر كسي خطا مي كرد،تنبيه اش مي كردند. ولي آنها هم قهر نمي كردند. اگر فوري يك تنبيهي مي ديدند، مي رفتند جبران كنند و تسليم بودند. براي اينكه رضايت امام را بدست آورند. همه حرف همين است. شخص مي دانست كه اگر رضايت امام را از دست بدهد، رضايت خدا را از دست داده است.با اين كار خودش را بيش از گذشته در دل امام جاي مي كرد. اگر كسي سقوط كرده، خطايي كرده، گناه و اشتباهي كرده، فكر نكند كار تمام شده است. مي شود دوباره برگشت. مي شود دوباره جبران كرد. مي شود دوباره در آغوش امام خود را جا كرد.
يكي از ياران امام صفوان بن يحيي بود. از بزرگان بود. كه زيارت وارث را از امام صادق نقل كرده است. دعاي علقمه كه بعد از زيارت عاشورا است را او از امام صادق نقل كرده است. زيارت ماه رجب امام حسين(ع)، زيارت رجبيه را او نقل كرده است. اين شخص دو رفيق داشت. عبدالله بن جندب و علي بن نعمان كه بسيار با هم رفيق بودند. يك مرتبه كنار خانه
ص: 1266
خدا با هم عهد بستند كه اگر يكي از ما از دنيا رفت، ديگري عبادتي كه از او باقي مانده است انجام دهد. هردو از دنيا رفتند. صفان بن يحيي ماند. مي گفتند: ايشان روزانه علاوه بر 51 ركعت نماز واجب و مستحبي خودش، 51 ركعت براي علي بن نعمان مي خواند. 51 ركعت هم براي علي بن جندب مي خواند. زكات يا خمس اگر مي داد، سه برابر مي داد. سه ماه سال را روزه مي گرفت. اينها يار بودند. يار ادعايي نيست. يار بودن غير از بار بودن است. يار كسي است كه همراه امام، كسي است كه بار روي دوش امام نيست و كسي است كه بار برمي دارد. كسي است كه جوانمرد و رفيق و باوفا است. اگر خطايي كرد، جبران مي كند. اهل توجه به رعايت حقوق ديگران است. خانه اش را فروخت و آمد پولش را داد، قبول نكرد. اينطور افراد بودند كه مي توانستند براي ما يار باشند.
امام كاظم(ع) باب الحوائج است. به يك معنا ايران ما كشور همه اهل بيت است. به خصوص كشور بچه هاي امام كاظم است. شما نگاه كنيد حرم هاي اهل بيت در ايران را، اولين حرم اهل بيت در ايران مشهد علي بن موسي الرضا است. دومين حرم، حرم حضرت معصومه(س) دختر موسي بن جعفر است. شاهچراغ شيراز، حرم احمد بن موسي است. ايرانيان در خانه ي امام موسي بن جعفر هستند. غير از دعاي توسل معروف يك دعاي توسل غير معروفي در مفاتيح آمده است. آنجا تك تك ائمه هستند كه چه چيزي از آنها بگيريم. از اميرالمؤمنين چه چيزي بگيريم. از امام رضا چه چيزي بگيريم؟ به امام كاظم كه مي رسد مي گويد: عافيت در
ص: 1267
ظاهر و باطن. جسم و روح! اين عافيت را از امام بزرگوارمان بخواهيم.
آقاي شريعتي: انشاءالله بهترين ها نصيب شما شود.
ما را به جبر هم كه شده سر به زير كن *** خيري نديده ايم از اين اختيارها
بايد براي ديدن تو مهزيار شد *** كمي گذشتن از همگان محض يارها
والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.
بسم الله الرحمن الرحيم
و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين
اي گردش چشمان تو سرچشمه ي هستي *** ما محو تو هستيم، تو حيران كه هستي
خورشيد كه سرچشمه ي زيبايي و نور است *** از ميكده ي چشم تو آموخته مستي
از چهار طرف محو تماشاي تو هستند *** هفتاد و آيينه ي توحيد پرستي
وا كردن در مسجد الاقصاي يقين را *** تكبيرة الاحرام نمازي كه تو بستي
تا وا شدن پنجره هرگز نزدي پلك *** تا خون شدن حنجره از پا ننشستي
يك گوشه ي چشم تو مرا از دو جهان بست *** اي گردش چشمان تو سرچشمه ي هستي
آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان. به سمت خداي امروز خوش آمديد. عيد ميلاد امام حسين(ع) خيلي مبارك باشد. انشاءالله امروز بهترين ها نصيب شما شود. حاج آقاي عالي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد. ايام بر شما هم مبارك باشد.
حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي بينندگان بزرگوار عرض سلام دارم. اين ايام را كه اقعاً ايام با سعادتي است، اعياد شعبانيه و به خصوص امروز كه ميلاد
ص: 1268
مباركحضرت اباعبدالله (ع) است. نيمه شعبان شب قدري براي مؤمنين است، اين ايام را تبريك عرض مي كنم.
آقاي شريعتي: انشاءالله اين ايام بر همه مبارك باشد و بركاتش بر فرد فرد شما نازل شود. برنامه امروز ما رنگ و بوي امام حسين را خواهد داشت و هم رنگ و بوي حضرت ولي عصر(عج).
حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. اگر كسي با معارف ديني خصوصاً روايات اهل بيت آشنا باشد، يك ارتباط عجيبي بين امام حسين(ع) و وجود مقدس حضرت ولي عصر(ع) مي بيند. درست است كه حضرت ولي عصر با همه ائمه و پدرانشان ارتباط داشت. با اجداد طاهرينشان ارتباط داشت. اما امام حسين(ع) يك خصوصيتي در بين ائمه دارد كه اين ويژگي در بقيه ي ائمه نيست. من سعي مي كنم بحث امروز به اين سمت برود كه ارتباط اين دو بزرگوار را مطرح كنيم و از خلال اين ارتباط بتوانيم به درس هايي برسيم. انشاءالله بتواند مسير راهي براي ما باشد.
به عنوان مقدمه بحث امروز زيارت و دعايي وارد شده است. امروز يك دعايي از ناحيه مقدسه وارد شده است. ناحيه مقدسه به دو جا اطلاق مي شد. يك از ناحيه مقدسه امام زمان است، معمولاً نامه هايي كه در زمان غيبت صغري مي آمده است، تعبير به ناحيه مقدسه مي كردند. در زمان امام عسگري(ع) هم همينطور بوده است. چون حضرت عسگري هم زمانشان طوري بوده كه اختلاط زيادي با مردم نداشتند، به گونه اي بوده گاهي نامه هايي به نماينده هايشان مي دادند تا به شيعيانشان برسانند. اين دعايي كه براي سوم شعبان و امروز ميلاد امام حسين(ع) وارد شده از ناحيه ي امام عسگري است كه به دست قاسم بن
ص: 1269
علا همداني از نماينده هاي امام رسيده و او صادر كرده كه به دست ما رسيده است. جزء اعمال روز سوم ماه شعبان است.
من مي خواهم ترجمه ي چند جمله ابتدايي اش را خدمت شما عرض كنم كه ورود بحث ما باشد. «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ الْمَوْلُودِ فِي هَذَا الْيَوْمِ الْمَوْعُودِ بِشَهَادَتِهِ قَبْلَ اسْتِهْلَالِهِ وَ وِلَادَتِهِ» (بحارالانوار/ج98/ص347) خدايا از تو درخواست مي كنيم به حق آن كسي كه امروز به دنيا آمد كه وعده ي شهادت او را پيشاپيش قبل از اينكه به اين دنيا چشم باز كند و متولد شود، وعده شهادتش را داده بودند. همه ما اين را شنيديم كه شهادت امام حسين(ع) از سالها قبل مطرح شده بود. مرحوم مجلسي در جلد 44 بحارالانوار، روايت نقل كرده كه جبرئيل خبر شهادت فرزند پيغمبر آخرالزمان اباعبدالله الحسين را به تمام انبياء داده بود. يعني از حضرت آدم تا خاتم خبر شهادت امام حسين را توسط جبرئيل شنيده بودند. در رابطه با حضرت آدم دارد كه وقتي از بهشت رانده شد و اشك مي ريخت و از خداوند متعال طلب بخشش مي كرد، «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ» (بقره/37) خدا يك كلماتي به آدم ياد داد كه به واسطه آن كلمات حضرت آدم توبه كرد. آن كلمات در روايات گفته شده كه اسامي پنج تن بوده است كه به او نشان دادند كه به اينها متوسل شود. نور اينها در عرش الهي بوده است. حضرت آدم متوسل شد و نام اين پنج تن را كه برد، به نام پنجمي كه امام حسين است، رسيد، سؤال كرد: «فِي ذِكْرِ الْخَامِسِ يَنْكَسِرُ قَلْبِي » (بحارالانوار/ج44/ص345) به اين پنجمي كه مي رسم، چرا
ص: 1270
دلم مي شكند؟ چرا من يك حالت رقت قلبي پيدا مي كنم؟ خطاب رسيد كه اين پنجمي فرزند پيغمبر خاتم، پيغمبر آخرالزمان است كه او را به ظلم مي كشند، و به تعبيري روضه ي امام حسين را براي حضرت آدم خواندند، كه حضرت آدم خيلي گريه كرد. حضرت زكريا، حضرت ابراهيم، حضرت موسي، حضرت عيسي، همه اينها در روايات ما ذكر شده كه پيغمبر اكرم از ميلاد امام حسين خبر شهادت را به بعضي داده بود، از جمله به حضرت زهرا(س) مادر بزرگوارشان داده بود. حضرت زهرا خيلي محزون شدند كه چنين حملي خواهند داشت. در آيه ي قرآن داريم «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً» (احقاف/15) مادرش او را با سختي و با مشكلات به دنيا مي آورد. با سختي و مشكلات هنگام وضع حملش است. اين در روايات به حضرت زهرا تشبيه شده كه امام حسين را با اين غم و غصه به دنيا آورد. منتهي بعد پيغمبر اكرم به او بشارت داد كه از نسل او ائمه اي خواهند بود، و آخرينشان كسي خواهد بود كه از همين نسل اباعبدالله(ع) كه جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد. به هر حال اين خبر شهادت امام حسين پيشاپيش قبل از ولادت داده شده بود. لذا در اين دعا مي گوييم: «الْمَوْعُودِ بِشَهَادَتِهِ» وعده شهادتش را قبل از تولدش داده بودند. «بَكَتْهُ السَّمَاءُ وَ مَنْ فِيهَا وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ عَلَيْهَا وَ لَمَّا يَطَأْ لَابَتَيْهَا» آسمان و زمين و كساني كه ساكن آسمان و زمين بودند، بر او گريستند، در حالي كه هنوز بر زمين پا نگذاشته بود، آسمان و زمين بر او گريستند.
ص: 1271
ما در اين زمينه هم خيلي داريم. به قول نيّر تبريزي، اين از روايات گرفته شده كه موجودات آسمان و زمين و ملائكه بر امام حسين گريستند. گفت:
اي در غم تو ارض و سماء خون گريسته *** ماهي به آب و وحش به هامون گريسته
همه عالم بر او گريه كردند. خدا يكي از اولياي خدا را رحمت كند كه ايشان از خداوند متعال در روز عاشورا درخواست كرد كه خدايا من مي دانم كه امروز عالم از آن وجهه باطني شان بر امام حسين گريانند. ولي من مي خواهم گريه ي عالم بر او را ببينم. مي گويد: به من نشان دادند كه تمام عالم با چشم گريان براي اباعبدالله(ع) بود. همه بر او گريسته بودند. روز ميلاد است و به گريه و شهادت اشاره دارد.
در روايت هست كه امام رضا(ع) در روايت ريان بن شبيب فرمود: چهار هزار ملك نازل شدند و در ملكوت كربلا هستند و پريشان و گريان تا زمان ظهور ولي عصر(ع) كه اين چهار هزار ملك با شعار «يا لثارات الحسين» آماده كمك و امداد به حضرت ولي عصر هستند. كه او به هر حال انتقام اين خون ها و اين ظلم هايي كه شده را بگيرد. اين چهار هزار ملك عزاداران امام حسين هستند از آن ملائكه اي كه نازل شدند. و الا تمام آن ملائكه بر غم او گريستند. «قَتِيلِ الْعَبْرَةِ وَ سَيِّدِ الْأُسْرَةِ الْمَمْدُودِ بِالنُّصْرَةِ يَوْمَ الْكَرَّةِ» اباعبدالله اين مولود امروز، كسي بود كه كشته اشك است. سيد و آقاي خاندانش كه خداوند متعال به او در رجعت كمك مي دهد. در رجعت كه بعد از ظهور امام حسين برمي گردد، كمك خواهد
ص: 1272
داد. اين تعبير «قتيل العبره» را در روايت زياد داريم. مرحوم محدث نوري از خود امام حسين(ع) در مستدرك الوسايل نقل كرده است كه اباعبدالله فرمود: «انا قتيل العبرة» من كشته اشك هستم. اين خيلي نكته مهمي است كه گاهي افراد از اين جمله مي گذرند. اين يعني چه كه امام حسين مي گويد: من كشته شدم براي گريه كردن مردم، يعني من كشته شدم براي اينكه مردم گريه كنند. يعني هدف امام حسين از كشته شدن گريه مردم بوده است. بايد توجه داشته باشيم كه گريه اباعبدالله با گريه هاي ديگر فرق مي كند.
من تقاضا مي كنم دوستان بزرگواري كه اهل مطالعه هستند، كتابي به نام «البكاء للحسين» است. آيت الله علامه مير جهاني كه كنار قبر مرحوم مجلسي دفن هستند و خيلي سال نيست از دنيا رفته است. تشرفاتي هم خدمت حضرت ولي عصر(ع) داشته و آدم بسيار با عظمتي بود. يكي از كتاب هايش اين كتاب است كه دوستان آنجا بخوانند و ببينند بحث گريه و اشك جيست. اولاً گريه عالم بر امام حسين را بدانند. بعد گريه ما بر امام حسين تا اين جمله دعا كه امام حسين كشته اشك است بفهمند كه اين اشك بر امام حسين صرفاً اشكي است كه يك انفعال دروني و رقت قلب براي كسي كه از دنيا رفته نيست. اين اشك يك تنفر و اعتراضي به ظلم است. آن كسي كه گريه مي كند، از درون آنچنان دچار هيجان است كه از كساني كه اين كار را كردند، بدش مي آيد. از دستگاه باطل بدش مي آيد. از دستگاه ابليس كه اين ظلم را مرتكب شدند، بدش مي آيد و از آن طرف با
ص: 1273
اين گريه دارد اعلام مي كند كه من با تو هستم و من به خاطر تو دارم اشك مي ريزم. من طرفدار تو هستم. يعني خود اين اشك يك تولي و تبري عملي است. يك اعلان جبهه است كه من در جبهه حسين هستم. در جبهه باطل نيستم. اين كم چيزي است! آنوقت اشكي كه تمام وجود تحت تأثيرش است. چون آدم تا رقت قلبي پيدا نكند، اشك نمي آيد. تا تمام وجودش يك اهتزاز پيدا نكند و ارتقايي پيدا نكند، اين روح براي آن انسان بزرگ اشك نمي ريزد. اشك يك اشك حماسي است. اشك براي كسي كه از دنيا رفته و نعوذ بالله نفله شده كه نيست. و لذا نتيجه ي اين اشك تاريكي و سنگيني نيست. نتيجه اش نشاط است. يعني نتيجه ي سرور دارد. نتيجه اش سبك شدن است. بعد از روضه ها اين را تجريه كرديم. روز ميلاد است ولي از اشك براي امام حسين گفته مي شود. نتيجه اش از صد سرور بالاتر است. اهتزاز روح است. اما در عين حال خود اين اشك يك حماسه است و اعلان تولي و تبري و مرزبندي و جبهه گيري عملي است.از اين جهت هست كه اگر امام حسين مي گويد: من كشته اشك هستم، چون اين اشك خيلي خاصيت عجيبي دارد. لذا در روايت افضل عبادت شمرده شده است. در روايت هست كه اگر كسي بر امام حسين اشك بريزد، حق ما اهل بيت را ادا كرده است. حق رسالت را ادا كرده است. دين را با آن احيا كرده است. بخاطر اين دين را احيا كرده است، اين اشك چه خاصيتي دارد. رشد مي دهد و رشدي كه مي دهد هيچ بديلي ندارد. هيچ جانشيني ندارد.
ص: 1274
نمي توانيم بگوييم به جاي اشك ريختن براي امام حسين و مجلس عزا گرفتن كنفرانس مي گيريم و مباحث استدلالي و عقلي در رابطه با امام حسين(ع) برگزار مي كنيم. اينها خوب است اما جاي اشك را نمي گيرد.
«الْمُعَوَّضِ مِنْ قَتْلِهِ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ نَسْلِهِ وَ الشِّفَاءَ فِي تُرْبَتِهِ وَ الْفَوْزَ مَعَهُ فِي أَوْبَتِهِ» در اين دعا هست كه خداوند متعال به عوض اين شهادت به امام حسين سه چيز داد. آن سه چيزي كه در اين دعا گفته مي شود، اين است كه ائمه از نسل حسين هستند. امامان بعدي از نسل اباعبدالله هستند. دوم اينكه شفا در تربت امام حسين است. سوم اينكه خدا كمك مي كند و او را در رجعت پيروز مي كند كه گويي امام حسين ادامه كاري كه نيمه تمام در عاشورا است، آنجا بايد تمام مي كند. كمكش مي كند «وَ الْفَوْزَ مَعَهُ فِي أَوْبَتِهِ وَ الْأَوْصِيَاءَ مِنْ عِتْرَتِهِ» به او و فرزندان معصومي كه رجعت مي كنند كه آن حكومت الهيه را برپا كنند. در اين دعا به عوض شهادت به امام حسين سه چيز داده شده است. در بعضي ديگر از روايات هست كه چهار چيز داده شده است. با هم هيچ منافاتي ندارند. به هر حال امام حسين(ع) يك ويژگي هايي برايش قرار داده شده است. روايتي است كه اين روايت را محمد بن مسلم كه از اصحاب امام باقر و امام صادق(ع) بود از هردو بزرگوار نقل كرده است. مرحوم ابن فهد حلّي، كه از بزرگان اخلاقي ما در كتاب عدةالداعي بود، من توصيه مي كنم دوستان بزرگوار، آنهايي كه اهل دعا و مناجات هستند و مي خواهند چيزهاي ناب از دعا و مناجات گيرشان
ص: 1275
بيايد، اين كتاب عدة الداعي را مراجعه كنند. مرحوم علامه طباطبايي مي فرمود: در بين علماي اسلام و شيعه سه عالم اخلاقي هستند كه منحصر به فرد هستند. سيد بحرالعلوم، سيد بن طاووس، ابن فهد حلي هستند. مرحوم مجلسي هم در جلد 44 بحارالانوار اين روايت را از امام باقر و امام صادق(ع) نقل كرده است. «أن الله سبحانه و تعالى عوض الحسين ع من قتله بأربع خصال» (عدة الداعي/ص57) به عوض شهادت به امام حسين چهار خصلت داد. 1- «جعل الشفاء في تربته» خداوند شفا را در تربت امام حسين و خاك قبر امام حسين قرار داده است. همه ما مي دانيم كه خوردن خاك حرام است. حتي خاك قبر پيغمبر! امام كاظم(ع) در وصيت خود فرمود: وقتي من از دنيا رفتم، مرا دفن كنيد. قبر من را به اندازه چهار انگشت بالاتر آوريد كه معلوم شود قبر است. ولي از خاك قبر برنداريد. خاك قبر مرا برنداريد. اين خاك قبر را خوردن حرام است. تنها خاكي كه مي شود خورد، خاك تربت قبر جدم اباعبدالله الحسين است. به اندازه ي يك نخود مي شود خورد. در بعضي روايت داريم قبر امام حسين چهار فرسخ در چهار فرسخ است. البته هرچه نزديك تر به قبر باشد، افضل است. هرچه به مرقد شريف اباعبدالله الحسين باشد، افضل است. اين تربت يك چيز ديگر است. در روايات ما سرزمين كربلا و خاك كربلا طور ديگري است. قبل از شهادت امام حسين نسبت به اين سرزمين نگاه ديگري بود.
مرحوم قمي كه استاد شيخ مفيد بودند در كتاب كامل الزيارات آوردند، سرزميني كه كعبه بر آن بنا نهاده شده، خواست با همان زبان
ص: 1276
خودش افتخار كند كه من هم زميني هستم كه خانه خدا بر من نهاده شده است. سرزمين كربلا فرياد زد: خاموش! تو را چه به اينكه افتخار كني؟ من آن جايي هستم كه حسين بن علي بعداً در من دفن مي شود. اين سرزمين، سرزميني هست كه از ابتدا مورد نظر و عنايت بوده است. بعد از شهادت ابا عبدالله كه نور امام حسين به اين خاك تابيد و جلوه امام حسين بر اين تربت افتاد، آنوقت همه اين تربت كيميا شد. در اين تربت شفا هست. امام صادق(ع) فرمود: اين خاك «رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ» (كافي/ج3/ص242) يك باغي از باغ هاي بهشت است. اين خاك طور ديگري است.
مرحوم تنكابني در قصص العلما نقل مي كند كه در زمان صفويه مرحوم فيض كاشاني كه از علماي بسيار بزرگوار ما بوده، ايشان با يك عالمي كه به هر حال مسلمان هم نبوده و اهل كتاب و اهل علوم غريبه بوده كه يك خبرهايي هم داشته است. راجع به حقانيت مذهب تشيع بحث مي كرده است. مرحوم فيض كاشاني براي اينكه يك مقدار واضح تر حقانيت را اثبات كند، چون مي دانست يك چيزهايي مي فهمد، دست كرد در جيبش و تسبيحي كه از تربت امام حسين تهيه شده بود درآورد و در مشتش گرفت. به اين شخص گفت: در مشت من چيست؟ چند دقيقه آن فرد متحير فقط نگاه كرد. فيض كاشاني گفت: چرا متحير ماندي؟ گفت: چيزي كه در دست شماست خاك است، ولي من متحير هستم از اينجا كه اين خاك براي اين دنيا نيست. فيض كاشاني باز كرد و گفت: بله، اين خاك كربلا و براي فرزند پيغمبر
ص: 1277
ما است. آن عالم چون اهل و با انصاف بود و خودش به عينه ديد و فهميد، مسلمان شد و در خانه اهل بيت زانو زد. اين خاك واقعاً از بهشت است. براي همين است كه نه فقط شفا در اين تربت است، به اندازه ي يك نخود، يك عدس آن كس كه مريض است، بخورد.
خدا آيت الله بهجت را رحمت كند. مي فرمود: اگر به اندازه ي يك نخود تربت امام حسين(ع) را در يك ليوان آب زمزم، حل كنند، هفت بار يا هفتاد بار سوره حمد را براي شفا بخوانند و بعد هر روز به اندازه ي يك قاشق چاي خوري به آن فرد مريض بدهند. بسياري بودند كه جلوي چشم خود ما شفا گرفتند. فقط شفا نيست، گفته شد: كه اگر روي اين تربت سجده كنيد، حجاب هاي هفتگانه را پاره مي كند. امام صادق(ع) يك كيسه داشت كه هميشه تربت امام حسين در آن بود كه براي سجده و نماز از اين خاك برمي داشت. تسبيحي كه با تربت امام حسين ساخته شود، در روايت هست اگر با اين تسبيح ذكر هم نگفتي، اين تسبيح كار ذكر را براي شما مي كند. گفتند: كام بچه اي كه به دنيا مي آيد، تربت امام حسين را روي دست بماليد، و كام بچه را برداريد. جلوي صورت ميت و جاهايي كه بي احترامي نباشد گذاشته شود كه از عذاب قبر و حول و تكان هاي عوالم ايمن شود.
در قم در زمان مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي، يك سيل بسيار عظيمي آمده بود كه خيلي خطرناك بود. رودخانه بالا آمده بود و خطر براي كل شهر بود. مرحوم آيت الله حاج شيخ
ص: 1278
عبدالكريم حائري يزدي يك مقدار از تربت امام حسين در رودخانه ريختند. سيل نشست. تربت امام حسين اگر اين كار را بكند كه نور امام حسين و جلوه اباعبدالله به آن رسيده اينگونه شده است، آنان كه خاك را به نظر كيميا كنند، خود امام حسين چه مي كند؟ در عالم آخرت خود اباعبدالله چه مي كند.
آقاي شريعتي: صفحه 102 مصحف شريف قرار روزانه امروز ماست. آيات 148 تا 154 سوره ي مباركه ي نساء در سمت خداي امروز تلاوت مي شود. چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات را به روح بلند و آسماني امام حسين(ع) هديه كنيم. باز مي گرديم به بركت صلوات بر محمد و آل محمد.
«لَّا يحُِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَن ظُلِمَ وَ كاَنَ اللَّهُ سمَِيعًا عَلِيمًا(148) إِن تُبْدُواْ خَيرًْا أَوْ تخُْفُوهُ أَوْ تَعْفُواْ عَن سُوءٍ فَإِنَّ اللَّهَ كاَنَ عَفُوًّا قَدِيرًا(149) إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُواْ بَينْ َ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَ يُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُواْ بَينْ َ ذَالِكَ سَبِيلاً(150) أُوْلَئكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُّهِينًا(151) وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لَمْ يُفَرِّقُواْ بَينْ َ أَحَدٍ مِّنهُْمْ أُوْلَئكَ سَوْفَ يُؤْتِيهِمْ أُجُورَهُمْ وَ كاَنَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا(152) يَسَْلُكَ أَهْلُ الْكِتَابِ أَن تُنزَِّلَ عَلَيهِْمْ كِتَابًا مِّنَ السَّمَاءِ فَقَدْ سَأَلُواْ مُوسىَ أَكْبرََ مِن ذَالِكَ فَقَالُواْ أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتخََّذُواْ الْعِجْلَ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ فَعَفَوْنَا عَن ذَالِكَ وَ ءَاتَيْنَا مُوسىَ سُلْطَانًا مُّبِينًا(153) وَ رَفَعْنَا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِيثَاقِهِمْ وَ قُلْنَا لهَُمُ ادْخُلُواْ الْبَابَ سجَُّدًا وَ قُلْنَا لهَُمْ لَا تَعْدُواْ فىِ السَّبْتِ وَ أَخَذْنَا مِنهُْم مِّيثَاقًا
ص: 1279
غَلِيظًا(154)»
ترجمه آيات:
«خدا بلند كردن صدا را به بدگويى دوست ندارد، مگر از آن كس كه به او ستمى شده باشد، و خدا شنوا و داناست. (148) اگر كار نيكى را به آشكار انجام دهيد يا به پنهان يا كردارى ناپسند را درگذريد، خدا عفوكننده و تواناست. (149) كسانى هستند كه به خدا و پيامبرانش كافر مى شوند و مى خواهند ميان خدا و پيامبرانش جدايى افكنند و مى گويند كه بعضى را مى پذيريم و بعضى را نمى پذيريم و مى خواهند در اين ميانه راهى برگزينند. (150) اينان در حقيقت كافرانند و ما براى كافران عذابى خواركننده آماده ساخته ايم. (151) و كسانى كه به خدا و پيامبرانش ايمان آورده اند و ميان پيامبرانش جدايى نيفكنده اند پاداششان را خدا خواهد داد، و خدا آمرزنده و مهربان است. (152) اهل كتاب از تو مى خواهند كه برايشان كتابى از آسمان نازل كنى. اينان بزرگتر از اين را از موسى طلب كردند و گفتند: خدا را به آشكار به ما بنماى. به سبب اين سخن كفرآميزشان صاعقه آنان را فرو گرفت. و پس از آنكه معجزه هايى برايشان آمده بود گوساله اى را به خدايى گرفتند و ما آنان را بخشيديم و موسى را حجتى آشكار ارزانى داشتيم. (153) و به خاطر پيمانى كه با آنها بسته بوديم كوه طور را بر فراز سرشان بداشتيم و گفتيم: سجده كنان از آن در داخل شويد و در روز شنبه تجاوز مكنيد. و از ايشان پيمانى سخت گرفتيم. (154)»
آقاي شريعتي: «دريا كه دست تو، ملوانان كه مست تو *** بر كشتي اش چه خوب خدا ناخدا گذاشت» انشاءالله تمام زندگي ما منور به نور امام
ص: 1280
حسين(ع) باشد. اشاره قرآني امروز را حاج آقاي عالي بفرمايند.
حاج آقاي عالي: آيه ي 148 سوره ي مباركه نساء، خداوند متعال مي فرمايد: «لَّا يحُِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَن ظُلِمَ وَ كاَنَ اللَّهُ سمَِيعًا عَلِيمًا» دوست ندارد كه عيوب مردم و نقايص مردم را آدم اين طرف و آن طرف بگويد. بلند به اين و آن نقل كند. اگر يك عيبي از كسي ديدي، و نقصي از كسي سراغ داري، اين رف و آن طرف نقل نكن و نگو. چه به طنز و چه حكايت كردن و خبر دادن، به هر شكلي گفته نشود. همانطور كه خدا ستار العيوب است و عيب هاي ما را پوشانده است، دوست ندارد كه بندگانش عيب هاي همديگر را آشكار كنند. فقط يكجا هست كه استثناء است. آن يكجا جايي است كه اگر كسي يك بدي و ظلمي به شما كرد، يعني اينطور نيست كه يك عيب شخصي داشته باشد، يك نقص شخصي داشته باشد، بلكه آن بدي و ظلمش به شما رسيد، اينجا ديگر اگر شما بخواهي ساكت شوي، ظالم پروري مي شود. ظالم سوء استفاده مي كند. مي گويد: خدا گفته: قرار نيست كسي از بدي ها چيزي بگويد. ما بدي مي كنيم. همين كه ظالم پروري نشود، خدا مي فرمايد: «إِلَّا مَن ظُلِمَ» آن كسي كه مظلوم واقع شده، مي تواند آن بدي كه شخص ظالم به او كرده را براي ديگران بگويد. البته نه چيزهاي ديگر را، همان بدي اش را بگويد. چون اگر بخواهد بيشتر بگويد: «وَ كاَنَ اللَّهُ سمَِيعًا عَلِيمًا» خدا مي شنود و علم دارد. بيشتر از آن ديگر تجاوز نكن. ولي در اين مورد استثناء از غيبت هم است كه
ص: 1281
اگر كسي مظلوم واقع شده گفتن ظلم هيچ عيبي ندارد.
اولين چيزي كه عرض كردم، «الشفاء في تربته» شفا در تربت امام حسين بود. دومين چيزي كه به امام حسين داده شده است، «و إجابة الدعاء تحت قبته» زير قبه ي امام حسين و در حرم اباعبدالله دعا مستجاب است. ما از امام صادق داريم، از امام هادي هم داريم كه اين دو بزرگوار مريض بودند، فردي را آنجا فرستادند كه براي ما دعا كنيد. هم از امام صادق داريم، هم از امام هادي داريم. امام هادي در سامرا بودند، حضرت يك فردي را از شيعيان به نام اباهاشم جعفري كه برو حائر حسيني، حرم امام حسين(ع) دعا كن. او وقتي از خدمت امام هادي بيرون آمد، يكي از شيعيان به او گفت: خود امام هادي حائر است. خودش زيارتگاه است. خودش حجت خداست. چور مي خواهد شما را آنجا بفرستد. اين برايش سؤال شد و خدمت آقا آمد و پرسيد: خود شما كه حجت الهي هستيد، من بروم آنجا و براي شما دعا كنم. امام هادي(ع) فرمودند: خداوند متعال به پيغمبر فرمود: دور خانه ي خدا طواف كن، حجرالاسود را ببوس. با اينكه مقام پيامبر هم از خانه خدا بالاتر است و هم از حجرالاسود بالاتر است. ولي هرجايي يك آدابي دارد. به پيغمبرش دستور داد كه در سرزمين عرفات روز عرفه وقوف داشته باش. آنجا مثلاً فرض كنيد يك مدتي را بيتوته كن و وقوف داشته باش. با اينكه مقام پيغمبر از وقوف و عرفات و همه اينها بالاتر است. ولي هرجايي يك آدابي دارد. از آداب حرم امام حسين و از حقوق آن حرم
ص: 1282
اين است كه آنجا دعا شود و آن حق بايد ادا شود. خدا دوست دارد كه آن حق آنجا ادا شود. لذا براي من برو آنجا دعا كن.
سومين چيزي كه به اباعبدالله(ع) داده شده همان است كه در اين دعا هم بود كه از نسل امام حسين «و الأئمة من ذريته» نه امام بعدي از فرزندان امام حسين هستند. و چهارمين چيزي كه به اباعبدالله عوض شهادتش داده شده، «و أن لا يعد أيام زائريه من أعمارهم» شب و روزي كه زائر براي كربلا مي رود، اين جزء عمرش حساب نمي شود. آن مدتي كه براي زيارت مي گذارد، از اين سؤال نمي شود.
يك مطلبي است كه بسيار عميق و دقيق است. من از دوستان تقاضا مي كنم اين را عنايت كنند. مطلب بلندي در روايات است، ارتباط خيلي وسيع و عميقي بين امام حسين و امام زمان هست كه اين ارتباط خاص است. شما اگر به روايات و زيارات نگاه كنيد، يك كدها و رمزهايي بين اين دو بزرگوار مي بينيد كه من به بعضي از آنها اشاره مي كنم و بعد يك تحليل و جمع بندي كه اين كد و رمزها چه چيزهايي را مي خواهد بگويد. اشاره ها و رمزهايي از امام حسين مي بينيد. يك اشاراتي از امام زمان به امام حسين مي بينيد. اين پدر و پسر به همديگر اشاراتي دارند. اين اشاره ها براي چيست.
امام باقر مي فرمايد: من چهار ساله بودم و در كربلا بودم. تمام جزئيات كربلا را در ياد دارم. شب عاشورا جدم اباعبدالله الحسين به يارانش فرمود: ياران من فردا بلاي سنگيني است كه همه ما به شهادت مي رسيم. ولي شما را به
ص: 1283
بهشت بشارت مي دهم و اينكه ما برمي گرديم و مهدي ما خواهد آمد. دو بار هم روز عاشورا فرمود: اول كسي كه برمي گردد و رجعت مي كند امام حسين است. ما روايات متعدد داريم كه ائمه برمي گردند. «أَوَّلُ مَنْ يَرْجِعُ إِلَى الدُّنْيَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ ع » (بحارالانوار/ج53/ص46) اولين كس امام حسين(ع) است كه رجعت مي كند. روز عاشورا در زيارت عاشورا دو جا هست كه خدايا روزي من كن كه خونخواهي امام حسين را با امام زمان انجام دهم. «ان يرزقي طلب ثاري مع امام منصور من اهل بيت محمد (ص)» روز عاشورا امام باقر فرمود: اگر مي خواهيد به همديگر تسليت بگوييد، اينطور تسليت بگوييد كه «عَظَّمَ اللَّهُ أُجُورَنَا بِمُصَابِنَا بِالْحُسَيْنِ ع وَ جَعَلَنَا» (مستدرك/ج10/ص315) و ما را در خونخواهي امام حسين قرار بده كه با امام زمان باشيم. اينها اشاراتي است كه از دستگاه امام حسين يا خود اباعبدالله الحسين به امام زمان مي شود. از آن طرف وقتي امام زمان تشريف مي آورد، اولين جمله اي كه مي گويد، وقتي پشت به كعبه مي كند، در خانه خدا خودش را معرفي مي كند. «انا بقية الله» من فرزند كسي هستم «الذي قتلوك عطشانا» كه او را عطشان كشتند. او را عريان انداختند و رها كردند. در معرفي خودش به امام حسين اشاره مي كند. شعار ياران امام زمان «يا لثارات الحسين» است. خونخواه امام حسين! اصلاً منتقمي است كه از القاب امام زمان(ع) است. در زيارت ناحيه مقدسه است كه جد غريبم يا ابا عبدالله، صبح و شب بر تو گريه مي كنم. امام زمان نسبت به اين جدش با اينكه به همه اجدادش ظلم شده، پيغمبر اكرم كه مقامش بالاتر از امام حسين
ص: 1284
بوده است. چه خصوصيتي است كه امام زمان و امام حسين اين اشارات را نسبت به همديگر دارند. ارتباط وسيع بين اين دو چيست؟ آن چيزي كه مي شود از مجموع فهميد و تحليل كرد اين است كه ظهور امام زمان(ع) با معجزه رخ نمي دهد. يعني با يك جبر بيروني مردم خوب نمي شوند. اينطور نيست كه مثلاً مردم يك روز بلند شوند ببينند همه خوب شدند و يك معجزه رخ داده است. نخير! اصلاً سنت خدا بر اين نيست. اگر قرار بود اين چنين باشد زمان پيغمبر اين اتفاق مي افتاد كه مقام پيغمبر از همه ائمه هم بالاتر بود. اصلاً اگر قرار بود اينطور باشد خدا همه را خوب خلق مي كرد. اگر قرار بود با معجزه خوب شوند، براي چه خدا بدها را در اين عالم، شيطان را در اين عالم آورد؟ پس از بيرون قرار نيست يك معجزه اي براي ظهور رخ بدهد. بلكه در خود ما بايد يك اتفاقي بيافتد. در درون ما يك تحولي رخ بدهد تا در بيرون ما يك ظهوري رخ بدهد. در درون عقل ها، قلب ها، دل ها و روح ها بايد رشد كنند. يك عدالت خواهي و يك معنويت خواهي، به سمت خوبي رفتن و انتخاب كردن، عبوديت و بندگي را انتخاب كردن، اگر اين اتفاق در درون اتفاق بيافتد، در بيرون هم خبرهايي مي شود.
حضرت زهرا در قبرستان احد بود وقتي زيارت قبور را كرد كه حضرت حمزه هم آنجا است، يك شخصي به نام ابوعمر مي گويد: من جلو رفتم و پرسيدم: خانم، حق با علي بود يا نه؟ آيا پيغمبر، علي را به عنوان جانشين بعد از خود نصب كرد يا
ص: 1285
نه؟ حضرت زهرا فرمود: بله در غدير همه شما بوديد و ديديد كه علي را به عنوان امام بعد از خود نصب كرد. بعد ابوعمر يك سؤالي كرد. گفت: اگر اينچنين است چرا علي خانه نشين شد؟ چرا بلند نشد و حق خودش را بگيرد؟ چرا قعود كرد؟ حضرت زهرا جواب داد: امام مثل يك كعبه است. مردم بايد به سمت او بروند. او به زور نمي آيد. اقبال مردم بايد باشد تا وقتي دست بيعت به او بدهند، آنوقت او مي آيد هدايت را به دست مي گيرد. تحميلي و اجباري نيست.
وقتي به امام باقر گفتند: ظهور شما و دولت شما چه زمان رخ مي دهد؟ امام باقر زمانه را تا ظهور سه دوره كرد. زمانه گرگ، زمانه ميش و زمانه ترازو. اين در روضه ي كافي است. زمانه گرگ زمانه اي است كه گرگ صفتي در جامعه حاكم مي شود. ظلم به غلبه زياد مي شود. اين زمان، زمان غصب ما اهل بيت است. زمانه ي ميش زماني است كه مظلوميت هست ولي يك مظلوميتي به صورت ازدحام كه بلند نمي شود حق خودش را بگيرد، يعني مثل ميش و گوسفند، ظلم پذير است. دوره سوم دوره ترازو است. عدالت خواهي است. وقتي مردم به آن دوره رسيدند كه عدالت خواه شدند، ظهور ما رخ مي دهد. پس خود مردم بايد بخواهند. مردم چگونه اين رشد و اصلاح در آنها ايجاد مي شود و اين تحول دروني در آنها به وجود مي آيد؟ اباعبدالله(ع) اين كار را بر عهده دارد. عاشوراي امام حسين دستگاهي است كه در دين تعبيه شده، كه اين عاشورا قرار است اين رشد و اصلاح را ايجاد كند. يعني همان گريه اي كه عرض كرديم يك
ص: 1286
حماسه است. اين گريه اي كه يواش يواش وجدان ها را بيدار مي كند. مردم را حق طلب مي كند، نسبت به اين جبهه طرفدار و تنفر از جبهه باطل و يواش يواش به سمت تعصي به امام حسين رفتن كه خودش عدالتخواه بود. خودش ظلم ستيز بود. اين تعصي در مردم رخ مي دهد يار براي امام زمان درست مي شود. دستگاه امام حسين براي امام زمان يار درست مي كند. اين يك متب تربيتي و اصلاحي كامل است. و لذا فرمود: من خروج مي كنم براي اينكه امت جدم را اصلاح كنم. اول امت جدش و همه مسلمين را، موج بعد انسان هاي ديگري كه در دنيا حق طلب هستند كه با امام حسين و مكتب امام حسين حق را بشناسند و عدالت را بشناسند، به اين سمت بيايند و براي امام زمان يار درست شود. مسير ظهور از كربلا و از امام حسين مي گذرد.
تمام ائمه، امامان قبل از امام حسين، امام حسين را براي كربلا آماده كردند، امامان بعد از امام حسين عاشورا را نگه داشتند. چون اين دستگاه قرار است كه آن رشد را ايجاد كند. خود امام زمان هم صبح و شب گريه مي كند. تعصي به امام زمان است كه انسان وقتي كه آن اشك حماسي را مي ريزد، براي امام زمان يار مي شود.
سيد كريم محمود تهراني از خوبان بود و علماي بزرگ دوستدارش بودند. ايشان تشرفات زيادي خدمت حضرت ولي عصر داشت. مي گفت: من زماني كه هنوز حضرت را نديده بودم، مشتاق ديدن حضرت بودم، پيغمبر را در خواب ديدم. گفتم: يا رسول الله من مي خواهم خدمت ولي زمانم امام عصر برسم. چه كنم باب
ص: 1287
بر من باز شود؟ فرمود: سيد كريم صبح و شب بر حسينم گريه كن. اين در را باز مي كند و تو را شبيه به خود امام زمان مي كند كه صبح و شب به ياد او هست. لذا سعي كنيم هر روز يكبار ياد امام حسين باشيم. «السلام عليك يا اباعبدالله، السلام عليك و رحمة الله و بركاته».
آقاي شريعتي: بسيار ممنون و متشكرم. نكات بسيار خوبي بود. در روز ميلاد امام حسين (ع) من فكر مي كنم امروز خيلي ها عهدي را با امام حسين و با امام زمانشان تازه كردند كه هر روز و هر شام به ياد امام حسين باشند، و انشاءالله در اين مكتب تربيتي رشد كنند براي اينكه عصر ظهور را درك كنند. انشاءالله بهترين ها نصيب شما شود. والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.
بخشي از بيانات مقام معظم رهبري- (14/03/90)
تمام راه هايي كه مي شود فرزند پيغمبر از ان راه ها استفاده كند براي حفظ ميراث عظيم اسلام كه ميراث جد او و پدر او و پيروان راستين آنهاست در زندگي سيدالشهداء محسوس است. از تبيين و انذار از تحرك تبليغاتي، از بيدار كردن و حساس كردن وجدان هاي عناصر خاص همين خواص كه ما تعبير مي كنيم در آن خطبه منا، اينها همه در طول زندگي سيد الشهدا است. بعد هم ايستادگي در مقابل يك انحراف بزرگ، با قصد مجاهدت با جان نه اينكه امام حسين از سرنوشت اين حركت بي اطلاع بود. نه! اينها امام بودند. مسأله ي معرفت امام و علم امام و آگاهي وسيع امام بالاتر از اين حرف هايي است كه ما در ذهنمان مي گنجد. بلكه به
ص: 1288
معناي ترسيم يك دستورالعمل مي ايستد و تسليم نمي شود. مردم را به ياري مي طلبد، بعد هم وقتي يك عده اي پيدا مي شوند كه همان اهل كوفه باشند و اظهار مي كنند كه حاضر هستند در كنار آن بزرگوار در اين راه قدم بگذارند، حضرت درخواست آنها را اجابت مي كند و طرف آنها مي رود. بعد هم در ميانه ي راه پشيمان نمي شود. بيانات امام را كه انسان نگاه مي كند، مي بيند حضرت عازم و جازم بوده است براي اينكه اين كار را به پايان ببرد. اين كه در مقابله با حركت انحرافي فوق العاده خطرناك آن روز، امام حسين (ع) مي ايستد و اين يك درس مي شود.
بسم الله الرحمن الرحيم
و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين
بي قرار توام و در دل تنگم گله هاست *** آه بي تاب شدن، عادت كم حوصله هاست
مثل عكس رخ مهتاب افتاده در آب *** در دلم هستي و بين من و تو فاصله هاست
بي تو هر لحظه مرا بيم فرو ريختن است *** مثل شهري كه به روي گسل زلزله هاست
باز مي پرسمت از مسأله دوري و عشق *** و سكوت تو جواب همه مسأله هاست
«اللهم عجل لوليك الفرج»
آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان. به سمت خداي امروز خوش آمديد. حاج آقاي عالي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي بينندگان بزرگوار عرض سلام دارم. آقاي شريعتي: بحث ما با حاج آقاي عالي يادي از امام عصر(ع) است. خوشحاليم كه روزهاي يكشنبه ما منور به نور حضرت مهدي(عج)
ص: 1289
است. در ذيل همين بحث به خصايص و ويژگي هاي حضرت رسيديم. كه بحث زنده بودن را حاج آقا اشاره كردند. بحث غيبت و بحث رحمت واسعه بودن ايشان را اشاره كردند. امروز به يكي ديگر از ويژگي ها و مختصات حضرت اشاره خواهند كرد.
حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. اگر خاطر شريفتان باشد بحث در همين موضوع بود كه خصوصيات حضرت ولي عصر(عج) بيان مي شد. يكي از برجسته ترين و معروف ترين ويژگي هاي حضرت خصوصيت عدالت حضرت است كه اصلاً به قدري بحث عدالت و عدالت گستري با امام زمان توأم است، كه هر زمان اسم ان بزرگوار مي آيد، اصلاً مهدي يعني عدالت. عدالت يعني مهدي! واقعاً هم همين است. در دعاها و روايات متعدد حضرت را با اين وصف و خصوصيت توصيف كردند. در دعاي افتتاح كه مؤمنين شب هاي ماه مبارك رمضان مي خوانند، اين تعبير را آنجا مي خوانند كه «وَ صَلِّ عَلَى وَلِيِّ أَمْرِكَ الْقَائِمِ الْمُؤَمِّلِ وَ الْعَدْلِ الْمُنْتَظَرِ» (تهذيب/ج3/ص110) خدايا درود و رحمت خودت را بر قيام كننده اي بفرست كه مردم آرزو و اميد به او دارند و او عدالت مورد انتظار است. اصلاً امام زمان به عدالت توصيف شده است. نه اينكه عادل است، اصلاً عدالت عدل محض است. سر تا پاي او عدل است. مجسمه ي عدالت است.
شيخ صدوق در كمال الدين يك روايتي را از پيامبر اكرم نقل كردند، «مهدي أول العدل و آخره » (كمال الدين/ ج1/ص268) امام زمان را به اول و آخر عدل توصيف كردند. يعني صفر تا صد عدل را او محقق مي كند. از ابتدا تا انتهايش را او مي رود. درست است كه تمام انبياء و اولياء و
ص: 1290
معصومين همه هم خودشان در حد ممتاز و اعلي عادل بودند و هم عدالتخواه بودند و هم در صدد اين بودند كه هر مقدار كه امكان دارد، عدالت را تحقق ببخشند. اما اين وييژگي منحصر به فرد براي امام زمان(ع) هست كه اوست كه عدل را در جهان محقق مي كند. نه فقط تحقق مي بخشد كه پر مي كند. تعبيراتي كه در رابطه با امام زمان است، «فَيَمْلَأَ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا» (وسايل الشيعه/ج16/ص240) خداوند متعال زمين را به واسطه او پر از عدل و داد مي كند. اين تعبير بسيار تعبير بلندي است. ما يك خانه ي سه، چهار نفري را نمي توانيم پر از عدل و داد كنيم. او كل عالم دنيا را پر از عدل و داد مي كند كه در روايت شيعه و سني اين تعبير آمده است. ايشان اين ويژگي منحصر به فرد را دارد. در شب ميلاد مبارك امام زمان(ع) كه سحر نيمه شعبان سال 255 بود، كه اين هفته هم هفته ميلاد امام زمان است، شب جمعه اي كه در پيش داريم. نيمه هاي شب هنگام سحر بود كه حضرت حكيمه خاتون كه عمه ي امام عسگري بودند، و امام عسگري خواسته بودند امشب را بمانند. گفتند: عمه جان بمان كه آن وعده ي الهي امشب محقق مي شود. وقتي امام زمان(ع) متولد شد، حضرت همان هنگام جملاتي را گفتند. شبيه حضرت عيسي كه در قرآن همه خوانديم كه همان ابتدا كه متولد شد، سخناني گفت. «قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَني نَبِيًّا» (مريم/30) امام زمان جزء ان جملات اوليه اي كه فرمودند، اولاً شهادتين اول سخني بود كه گفتند. «اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك
ص: 1291
له و ان جدي محمدا رسول الله (ص) و ان ابي اميرالمؤمنين» حضرت دانه دانه امام قبلي را گواهي دادند، تا به خودشان رسيدند. وقتي به خودشان رسيدند، اين دعا را خواندند. «اللَّهُمَّ أَنْجِزْ لِي مَا وَعَدْتَنِي» (بحارالانوار/ج51/ص13) خدايا آن وعده اي كه به من دادي، آن وعده را برآورده كن. انجاز و محقق كن. «وَ أَتْمِمْ لِي أَمْرِي وَ ثَبِّتْ وَطْأَتِي» قدم مرا استوار قرار بده و كار مرا در اين عالم تمام كن، «وَ امْلَأِ الْأَرْضَ بِي عَدْلًا وَ قِسْطاً» و زمين را به واسطه من پر از عدل و داد كن. اولين سخن حضرت در هنگام ميلادشان، همين بود. در كمتر حديثي است كه يادي از امام زمان(ع) آمده باشد و يادي از عدل و قسط و عدالت حضرت نيامده باشد.
آقاي شريعتي: بقيه اهل بيت(ع) هم در اين مسير گام برمي داشتند.
حاج آقاي عالي: اصلاً زمينه ساز آن بزرگواران بودند. نه فقط امامان، همه پيغمبران. يعني در واقع يك سير تاريخي را اولياي الهي طي كردند، كه كلاس كلاس و مرحله مرحله بشريت را پيش بردند، تا به هر حال بشر بتواند به آن نقطه اوج كه نطقه بندگي و نقطه پر شدن عدالت هست، و تازه شروع زندگي انساني است. ما فكر نكنيم آخرالزمان تمام مي شود. تازه شروع مي شود. تازه به معناي واقعي كلمه زندگي انساني شروع مي شود. در هر حال اين خصوصيت حضرت است كه ويژگي منحصر به فرد اين بزرگوار هست و مسأله ي عدل و عدالت گستري، منتهي من يكي دو نكته را مي خواهم به عنوان اين بحث مطرح كنم.
اولين نكته كه يادم هست قبلاً در مباحث
ص: 1292
ياد مرگ به تناسب و مناسبتي اشاره كرديم، اين هست. درست است كه مسأله ي ظهور منجي و موعود در آخرالزمان يك ديدگاهي است كه مشترك بين همه اديان و مذاهب است. اما ديدگاهي كه شيعه و مكتب اهل بيت به واسطه ي آموزه هاي اهل بيت دارد، برخي تفاوت ها را دارد كه ديدگاهش را بسيار عميق مي كند. يكي از تفاوت هايي كه بين ديدگاهي كه ما داريم و ساير اديان و مذاهب اين است كه قبلاً گفتيم. ما حضرت را زنده مي دانيم. ما منجي را زنده مي دانيم كه در عالم با همين جسم فيزيكي زندگي مي كند و دلايلش هم قبلاً گفتيم. يكي ديگر از تفاوت هايي كه در ديدگاه ما با ديدگاه ساير اديان و مذاهب هست، اين است كه ما ظهور عدالت گستر و منجي را يكي از مراحل تكاملي به سمت خدا در سير «انا اليه الراجعون» به تعبير ديگر در راستاي معاد مي دانيم. يكي از مراحل تكاملي ظهور است.
در قيامت خداوند متعال با تمام اسماء و صفاتش در حدي كه مخلوقاتش گنجايش دارند، خدا ظهور مي كند. آنجا يوم القيامه است. روز است. با اينكه خورشيد نيست. خورشيد تاريك شده است. خورشيد و ستاره نيست. اما آنجا همه حقايق آفتابي مي شود. ظهور پروردگار هم هست. گفت:
يار بي پرده از در و ديوار *** در تجلي است يا اولوالابصار
يكي هست و نيست غير از او *** وحده لا اله الا هو
آنجا خداوند متعال، عدالت مطلق پروردگار در آنجا هست كه ظهور مي كند. آنجا مالكيت خدا، سلطنت خدا، قدرت خدا، علم خدا، همه كاره بودن خدا، كه خدا در اين عالم همه كاره است،
ص: 1293
آنجا ظهور مي كند. البته خدا اينجا هم همه كاره است. اينطور نيست كه خدا يكجايي مثلاً همه كاره باشد، جاي ديگر بيكار باشد. نخير! اينجا هم «لا حول و لا قوة الا بالله» است. منتهي اينجا ظهور ندارد. عالم دنيا گنجايش ندارد. آنجا به اين حقيقت مي رسيم و آن ظهور رخ مي دهد. در اينجا اصلاً اين از ضعف هاي عالم دنيا است و از كوچك بودن و كم ظرفيت بودن عالم دنيا كه خدا در اين عالم محجوب است. پنهان است. ما خودمان را مي بينيم، خدا را نمي بينيم. يعني شما نگاه كنيد چقدر چپ و وارونه است. با ايينكه نور عالم است، «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض » (نور/35) ولي ما ظلمت ها را مي بينيم، آن اصل نور را نمي بينيم.
خدا مرحوم حاج شيخ رجبعلي خياط را رحمت كند. تعبير قشنگي از ايشان نقل شده كه مي فرمودند: من دلم براي خدا مي سوزد. مشتري خدا كم است. همه دنبال همه چيز مي روند و دنبال خدا نمي روند. خدا را همه كاره نمي بينند. براي رزقشان، شفايشان، براي علمشان و چيزهاي ديگر دنبال همه چيز مي روند، اما ياد خدا نيستند.
رضوان خدا و رحمت خدا بر مرحوم آيت الله حجت كوه كمرده اي كه از بزرگان مراجع و بسيار با اخلاص و متواضع بودند. در دوره هاي نه چندان دور اين بزرگوار بودند. يك مقدار قبل از آيت الله بروجردي و يا تقريباً معاصر با آقاي بروجردي بودند. اين بزرگوار نقل مي كنند يك مرتبه با يك جمعي در منزلشان نشسته بودند. اين آقاي طلبه اي آمد يك نامه اي به ايشان داد. اين نامه را گرفت، زير اين نامه يك چيزي نوشت، گفت: بيا بگير.
ص: 1294
نامه را به ايشان داد، طلبه خداحافظي كرد و رفت. بيرون منزل نامه را نگاه كرد و ديد زير آن نوشته: «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَليمٌ» (حديد/3) برو توبه كن. اين بنده خدا هرچه فكر كرد، گفت: مگر من چه گناهي كردم كه بروم توبه كنم. كاري نكردم. نفهميد! بعد يك مقدار دقت كرد و ديد در نامه اش براي آقا نوشته كه آقا من از آن زماني كه از شهرمان به قم آمدم، اميدم اول به خدا بود، بعد به شما. الان يك احتياج مالي دارم، آمدم اگر شود شما مساعدتي بكنيد. ايشان نوشته كه «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ» همه كاره خداست. من چه كسي هستم كه اسم مرا كنار خدا مي بري؟ اول خدا، بعد شما. برو توبه كن!
به هر حال اين ديد شرك آلود در دنيا هست، منتهي در عالم آخرت مراحلي كه انسان تكامل پيدا مي كند، تا قيامت آنجا ديگر اين ديد شرك آلود كنار مي رود و همه اهل «لا اله الا الله» مي شوند. و آنجا همه عدالت محض خدا را مي بينند. «وَ نَضَعُ الْمَوازينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ» (انبياء/47) آنجا ترازوهاي عدل گسترده مي شود و مو را از ماست بيرون مي كشد. هيچ ظلمي و ضربه ظلمي در آنجا نيست. «لا ظُلْمَ الْيَوْم » (غافر/17) عالم دنيا عالمي است كه كم ظرفيت است. واقعاً يك ظلم هايي مي شود كه قابل جبران هم نيست. يك كسي ممكن است هزاران نفر را كشته باشد. يك بمب اتم را در جايي رها كرده، هزاران نفر كشته شدند. به فرض اگر او را دستگير كنند و
ص: 1295
به فرض اگر او را بكشند، فقط يك جان را از او گرفتند. او هزاران جان گرفته است، از او يك جان گرفتند. اين عدالت نيست ولي عالم دنيا گنجايش بيشتر از اين را ندارد. چون وقتي جان او را مي گيرند، تمام مي شود. ديگر نمي توانند كاري با او بكنند. اما در عالم آخرت اينگونه نيست. گنجايش اين را دارد كه بارها برگردد و عقوبت شود. بنابراين عدالت محض و مطلق كه اگر كسي اينجا خوبي كرده است و كسي نفهميده است، ولي آن كسي كه بايد بفهمد، آنجا فهميده است. ذره اي در اين عالم نه كم مي شود و نه گم مي شود. ظلم هم همينطور است. اين عدالت عجيب و غريبي كه آنجا هست، و همه صفات و اسماء خدا، ما با اين وضعيت روحي كه در عالم دنيا داريم، اصلاً تحمل آنجا را نداريم. صلاحيت ورود به قيامت را نداريم.
از روايات اهل بيت گفتم، كه نه فقط صلاحيت ملاقات با خدا را نداريم، يك صداي آهنگ بهشتي، موسيقي بهشت كه در روايات دارد نسيمي در درختان بهشت مي افتد، موسيقي و آهنگي پخش مي شود، كه اگر اهل دنيا بشنوند، از شوق مي ميرند. يا مثلاً در بعضي از روايات دارد كه لباس يك بهشتي وقتي در عالم دنيا بيايد، عالم دنيا گنجايش ندارد. ما چطور با اين وضعيت روحي و شخصيتي كه اينجا داريم تحمل كنيم. خدا از سر لطف و تفضل، دو مرحله مقدماتي گذاشت كه انسان ها اگر عاقل باشند، اگر زرنگ باشند، اين دو مرحله را محقق مي كنند. به آساني رشد مي كنند و آماده قيامت كه عدالت محض خدا هست، مي شوند، يكي ظهور عدالت
ص: 1296
گستر و دوم رجعت است. رجعت معصومين كه به گونه ي ادامه ي همان دولت عدالت است.
در بهشت يكي از مشخصاتي كه خيلي روي آن تأكيد شده است، عدالت خداست. زمان ظهور هم خيلي روي عدالت تأكيد شده است. اين يك مرحله مقدماتي و آماده سازي از سر لطف است. من اين كلمه لطف و تفضل را تكرار مي كنم، قصدي دارم.
اگر انسان ها خودشان اين لطف خدا را پذيرفتند، يعني خودشان را محيا كردند و اين آمادگي هاي لازم براي دريافت اين لطف خدا را در خودشان به وجود آوردند. ظهور رخ داد، به آساني يك رشدي در آنها محقق مي شود، تربيتي كه حضرت اينها را خواهد كرد، آن تحمل عدالت در آنها به وجود بيايد، مرحله بعدي رجعت معصومين است. و به آساني وارد مرحله بعدي كه ملاقات با حضرت حق است، مي شوند.
آقاي شريعتي: يك نكته اي هست و آن هم اين است كه احساس مي شود اين منحصر به افرادي است كه در عصر ظهور و رجعت هستند، ما چطور؟ يا آنهايي كه از دنيا رفتند چه؟
حاج آقاي عالي: نكته همين جا است. خوب دست خود ما است. خودت يك كاري كن كه ظهور رخ بدهد. ممكن است شما بگويي: مگر دست من است؟ بله، بايد يك جمعي براي ظهور آماده شوند. ولي در رجعت كه مي شود برگردي. يعني به هر حال يا شما آمادگي ظهور را به صورت جمعي در جامعه ات مي تواني فراهم بكني، يا نه به صورت فردي اگر ديگران تنبل هستند و خودشان را براي حكومت عدل و معصوم محيا نمي كنند و تحت تربيت او قرار گرفتند، تو خودت
ص: 1297
تنهايي شرايط را در خودت محيا كني، زمان ظهور را هم درك نكردي، رجعت است. يعني تو را برمي گردانند. اصلاً براي خود ظهور هم برمي گردانند. براي كمك به امام زمان هم برمي گردانند. پس بنابراين راه براي كسي بسته نيست. اگر كسي بخواهد اين لطف و تفضل خدا را دريافت كند و اين دو مرحله مقدماتي را، راه باز است. ولي اگر كسي شرايط اين لطف و تفضل خدا براي خودش را فراهم نكرد. نه ظهور و نه رجعت، اين دو مقدمه را براي دريافت غيابت به آساني، ورود به بهشت را محيا نكرد. ديگر بايد همين راه عمومي آمادگي براي قيامت يعني برزخ، كه آنوقت ممكن است سختي هايي هم داشته باشد، قبر و شب اول و قبر و مراحل ديگر بزرخ، ان راه عمومي است. اگر همين دو مقدمه را كسي در همين دنيا نديد، بالاخره بايد از آن راه براي قيامت و صحنه ملاقات با خداي متعال آماده شود.
ديد ما نسبت به ظهور حضرت ولي عصر و رجعت چنين ديدي است كه يك نمونه اي از بهشت است. يك جلوه اي از بهشت و يك پيش درآمدي از بهشت است براي ورود به همان بهشتي كه ملاقات خدا در آن صورت مي گيرد. لذا در بعضي از روايات يك نكته اي هست. در بعضي روايات فرج امام زمان به فرج الله تعبير شده است. در روايتي از پيغمبر اكرم هست كه «أَفْضَلُ أَعْمَالِ أُمَّتِي انْتِظَارُ فَرَجِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» (بحارالانوار/ج52/ص122) بالاترين عبادت امت من انتظار فرج است. نگفته فرج امام زمان. گفته: انتظار فرج خدا، يعني خداوند متعال گويي در اين دوره يك گشايشي برايش پيدا
ص: 1298
مي شود كه ظهوري كند. نه اينكه به كار خدا گره افتاده است. نه حجاب براي ما است. انوقت اين حجاب كه برداشته شود، آن گشايش رخ مي دهد و خدا ظهوري در حد عالم دنيا مي كند. ولي در حد عالم دنيايي كه اصلاً قابل مقايسه با قبلش نيست. زمان ظهور حضرت ولي عصر(ع) كه لطف خدا، عنايت خدا، علم خدا، عدالت خدا، به دست معصوم و بعدش رجعت با دست معصومين ظهور مي كند، قابل مقايسه با قبل نيست. هرچند كه به يك معنا هنوز خيلي با قيامت فاصله دارد ولي در دنيا، اوج عالم دنيا و ظهور خدا در عالم دنياست. اگر كسي اين مراحل را درك كرد، كه هيچ. اگر نكرد همان راه عمومي برزخ است.
نكته دوم هم اين است كه همانطور كه آن بهشت آخرتي محصول يك زحمت ها و تلاش هايي است كه در عالم دنيا كسي كشيده است. بندگي كرده تا بهشت را به او بدهند. در اثر اين بندگي ها و تلاش ها لياقت پيدا كرده كه بهشت را تحمل كند. يعني روح تكامل پيدا كند، بتواند وارد بهشت شود. بهشت مهدوي و عدالت مهدوي، يك ترقي و رشدي مي طلبد. يك آمادگي مي طلبد كه انسان بتواند عدالت مهدوي را هم تحمل كند. بهشت مهدوي هم محصول يك زحمت و يك كاري است. همينطور كه بهشت آخرتي را ما بايد يك كاري كنيم تا آن بهشت را به ما بدهند، يك كاري كنيم تا لياقت و صلاحيت ورود به آن بهشت را داشته باشيم. به تعبير شهيد بهشتي كه مي گويند: بهشت را به بها مي دهند نه به بهانه. هرچند اعمال ما هم خيلي بهايي ندارد
ص: 1299
ولي بالاخره همين اعمال را بايد داشته باشيم. بهشت مهدوي را هم به بها مي دهند. يعني ظهور محصول صلاحيت ها و آمادگي هايي است كه ما پيدا مي كنيم.
نه اينكه حضرت بايد يك كاري كند. حضرت بايد آماده شود. او بايد يك رشدي كند. او تمام رشدش را كرده است. ما بايد اين رشد را انجام بدهيم. اينكه آيه قرآن مي فرمايد: تمام انبياء آمدند تا بشريت يك رشد براي عدالت پيدا كند. آيه اي در سوره ي حديد هست كه «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (حديد/25) ما انبياء را با كتاب و معجزه و امثال اينها فرستاديم تا مردم خودشان برخيزند و قيام به عدالت كنند. نه اينكه آنها را به زور به سمت عدالت ببرند. خودشان برخيزند. خودشان عدالتخواه شوند. بنابراين مهم اين نكته اي است كه ما بايد خودمان را مناسب كنيم و تمرين كنيم، استعدادش را همين حالا پيدا كنيم.
همانطور كه همه مي دانيم عدالت حرف زدنش آسان است. اميرالمؤمنين در نهج البلاغه دارد كه عدالت «أَوْسَعُ الْأَشْيَاءِ فِي التَّوَاصُف » (شرح نهج البلاغه/ج11/ص88) وسيع ترين حوزه را در حرافي دارد. آدم خيلي مي تواند راجع به اين حرف بزند. ولي نوبت به عمل كه شد خيلي ضيغ مي شود. عدالت از چيزهايي است كه وقتي نوبت به خود آدم رسيد، سخت است. مثل امر به معروف و نهي از منكر كه وقتي نوبت به خود آدم مي رسد، سخت مي شود. مثل انتقاد كه وقتي نوبت به خود آدم مي رسد، سخت مي شود و تلخي دارد. خيلي ها از دور اميرالمؤمنين(ع) كه پراكنده شدند، به خاطر همين بود.
يكي از اصحاب حضرت علي(ع) شاعري بود. نامش
ص: 1300
نجاشي بود و اهل يمن بود. شعر مي گفت و از محبين اميرالمؤمنين بود. از همان شعرايي بود كه اهل بزم بود و محب هم بود. يك بار در ماه رمضان اين را به مجلس بزمي دعوت كردند. آنجا يك لبي هم تر كرد و يك شرابي هم خورد. حضرت علي(ع) اين را فهميدند، اين را گرفت و حد را بر او جاري كرد. بعضي گفتند: آقا ايشان از محبين شما هستند. مردم چه مي گويند؟ حضرت علي محبان خود را هم مي زند! حضرت علي فرمود: در حد الهي از اين حرف ها نيست. بيست شلاق هم اضافه زد چون حرمت ماه رمضان را شكسته بود كه نجاشي از او پرسيد: اين بيست ضربه براي چيست؟ گفت: براي اين است كه حرمت اين ماه را شكستي. يك عده از افراد يمني كه از دوستان او بودند. از جمله شخصي به نام طارق بن عبدالله كه خيلي با نجاشي رفيق بود، با پرخاش خدمت اميرالمؤمنين آمد، گفت: يا اميرالمؤمنين فكر نمي كرديم تو اينطور باشي! فكر نمي كرديم بين موافق و مخالف فرق نگذاري. او محب تو بود. ما دلمان از كينه پر مي شود. حضرت فرمود: تو مي گويي من كسي را كه حد خدا و حدود الهي را زير پا گذاشته است، چون مرا دوست دارد، حكم خدا را در مورد او پياده نكنم؟ «وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعينَ» (بقره/45) بله اين عدالت سخت است. مگر براي آنها كه متواضع هستند. در خانه خدا افتاده هستند. من اين كار را كردم و از اين جهت هيچ چيزي هم بر من نيست. او بلند شد سمت معاويه رفت. حضرت يك مرتبه
ص: 1301
با مالك اشتر نشسته بود. خيلي صحنه عجيبي است. ابن ابي الحديد در جلد دوم شرح نهج البلاغه اش نقل مي كند. اميرالمؤمنين يك مرتبه با مالك اشتر نشسته بود و درد دل مي كرد. مي گفت: مالك، بعضي از اينها چرا از عدل ما فرار مي كنند و به سمت ظلم ما مي روند. مالك گفت: اجازه بدهيد من بگويم. گفت: شما عمل به عدالت مي كنيد. اين حرف را مي زنيد و پاي آن هم ايستاديد. تحملش را ندارند. «فَإِنْ تَبْذُلِ الْمَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ تَمِلْ إِلَيْكَ أَعْنَاقُ الرِّجَال » (شرح نهج البلاغه/ج2/ص197) اگر يك مقدار سر كيسه را شل كني، يك خرده ريخت و پاش داشته باشي، گردن ها به سمت تو كج مي شود. البته اگر كسي نعوذ بالله گمان كند مالك اشتر خواست توصيه ريخت و پاي به علي كند، واقعيت زمان را به علي مي گويد. حضرت امير(ع) فرمود: مالك چه مي گويي؟ من همين مقداري هم كه عمل مي كنم مي ترسم. مي ترسم آنچه خدا مي خواهد نكرده باشم.
تحمل عدالت سخت است، حرفش راحت است. به قول همان ضرب المثل معروف كه مرگ خوب است ولي براي همسايه. از اين قبيل هست. لذا تحمل عدالت مهدوي احتياج به آمادگي دارد. تمرين مي خواهد. تمرين عدالت مي خواهد. اگر تا الآن فرج رخ نداده است، نشان مي دهد كه هنوز نخواستيم و هنوز آن آمادگي ها در ما به وجود نيامده است.
آقاي شريعتي: صفحه 106 مصحف شريف قرار روزانه امروز ماست. آيات پاياني سوره مباركه نساء، و آيات ابتدايي سوره مباركه مائده در سمت خداي امروز تلاوت مي شود. باز مي گرديم به بركت صلوات بر محمد و آل محمد.
«يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فىِ الْكَلَالَةِ إِنِ امْرُؤٌاْ هَلَكَ
ص: 1302
لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَ هُوَ يَرِثُهَا إِن لَّمْ يَكُن لهََّا وَلَدٌ فَإِن كاَنَتَا اثْنَتَينْ ِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ ممَِّا تَرَكَ وَ إِن كاَنُواْ إِخْوَةً رِّجَالًا وَ نِسَاءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنثَيَينْ ِ يُبَينِ ُّ اللَّهُ لَكُمْ أَن تَضِلُّواْ وَ اللَّهُ بِكلُ ِّ شىَ ْءٍ عَلِيمُ (176)»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُم بهَِيمَةُ الْأَنْعَمِ إِلَّا مَا يُتْلىَ عَلَيْكُمْ غَيرَْ محُِلىّ ِ الصَّيْدِ وَ أَنتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللَّهَ يحَْكُمُ مَا يُرِيدُ(1) يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تحُِلُّواْ شَعَئرَِ اللَّهِ وَ لَا الشهَّْرَ الحَْرَامَ وَ لَا الهَْدْىَ وَ لَا الْقَلَئدَ وَ لَا ءَامِّينَ الْبَيْتَ الحَْرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّن رَّبهِِّمْ وَ رِضْوَانًا وَ إِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُواْ وَ لَا يجَْرِمَنَّكُمْ شَنََانُ قَوْمٍ أَن صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الحَْرَامِ أَن تَعْتَدُواْ وَ تَعَاوَنُواْ عَلىَ الْبرِِّ وَ التَّقْوَى وَ لَا تَعَاوَنُواْ عَلىَ الْاثْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ(2)»
ترجمه آيات:
«از تو فتوى مى خواهند، بگوى كه خدا درباره كلاله برايتان فتوى مى دهد: هر گاه مردى كه فرزندى نداشته باشد بميرد و او را خواهرى باشد، به آن خواهر نصف ميراث او مى رسد. اگر خواهر را نيز فرزندى نباشد، برادر از او ارث مى برد. اگر آن خواهران دو تن بودند، دو ثلث دارايى را به ارث مى برند. و اگر چند برادر و خواهر بودند، هر مرد برابر دو زن مى برد. خدا براى شما بيان مى كند تا گمراه نشويد، و او از هر چيزى آگاه است. (176)
به نام خداى بخشاينده مهربان ، اى كسانى كه ايمان آورده ايد، به پيمانها وفا كنيد. حيوانات چهارپا مگر آنهايى كه از اين پس برايتان گفته
ص: 1303
مى شود، بر شما حلال شده اند و آنچه را كه در حال احرام صيد مى كنيد حلال مشماريد. خدا به هر چه مى خواهد حكم مى كند. (1) اى كسانى كه ايمان آورده ايد، شعاير خدا و ماه حرام و قربانى را چه بدون قلاده و چه با قلاده حرمت مشكنيد و آزار آنان را كه به طلب روزى و خشنودى پروردگارشان آهنگ بيت الحرام كرده اند، روا مداريد. و چون از احرام به در آمديد صيد كنيد و دشمنى با قومى كه شما را از مسجد الحرام بازداشتند وادارتان نسازد كه از حد خويش تجاوز كنيد، و در نيكوكارى و پرهيز همكارى كنيد نه در گناه و تجاوز. و از خداى بترسيد كه او به سختى عقوبت مى كند. (2)»
آقاي شريعتي: انشاءالله زندگي همه ما منور به نور صلوات و منور به نور امام عصر(عج) باشد. اشاره قرآني امروز را حاج آقاي عالي بفرمايند.
حاج آقاي عالي: آيه ي دوم سوره مباركه مائده كه آيه مفصلي است. بخشي از اين آيه جمله معروفي است كه خداوند متعال مي فرمايند: «وَ تَعَاوَنُواْ عَلىَ الْبرِِّ وَ التَّقْوَى وَ لَا تَعَاوَنُواْ عَلىَ الْاثْمِ وَ الْعُدْوَانِ» براي اينكه انسان الهي و يك مؤمن باشد، فقط اينكه خودش به صورت فردي خوبي را انجام بدهد و از شر و بدي دوري كند، كافي نيست. بلكه لازم هست به همديگر هم در انجام خوبي ها و در پرهيز از بدي ها كمك بدهند! اين آيه اين مطلب را اشاره مي كند. يك قانون و قاعده اي است كه «وَ تَعَاوَنُواْ عَلىَ الْبرِِّ وَ التَّقْوَى» همديگر را كمك كنيد. يعني فقط خودت خوبي را انجام نده. كاري كن كه ديگري را
ص: 1304
براي خوبي كردن و دوري كردن از بدي راه بياندازي. «وَ تَعَاوَنُواْ عَلىَ الْبرِِّ وَ التَّقْوَى وَ لَا تَعَاوَنُواْ عَلىَ الْاثْمِ وَ الْعُدْوَانِ» اگر من مي بينم كه خانه ام يا مغازه ام محل گناه مي شود، اينجا دادن مغازه يا خانه، يا دادن زمين براي چنين جايي تعاون بر اثم و عدوان است. تعاون بر گناه است. كمك به كس ديگر در اين مسير است. لذا فقهاي ما گفتند: اگر كسي انگور را بفروشد به كسي كه مي خواهد از آن شراب بسازد، ولو اين انگور را فروخته، ولي چون مي داند كه آن فرد در اين مسير مي خواهد به كار ببرد و نتيجه اش يك كار حرامي است، اين آيه شامل اين مي شود كه نبايد اين كار را بكند و او را بر گناه تعاون كند. كما اينكه بر عكس آن اگر شما فرض كنيد براي يك محيط علمي كتابخانه درست كردن، كارهاي خير كردن، اگر قدمي بردارد، اين تعاون بر برّ و تقوا است. به هر حال انجام خوبي ها و ترك بدي ها نه فقط بايد فردي باشد، بلكه بايد تشويق به خوبي ها و منع ديگري از بدي ها به صورت جمعي هم باشد كه اين توصيه خدا در اين آيه است.
آقاي شريعتي: بسيار ممنون و متشكرم. از ويژگي هاي حضرت بحث عدالت را مطرح كردند. انشاءالله ادامه اين بحث براي هفته آينده بماند. در اين دقايقي كه در خدمت شما هستيم. با توجه به مباحث جلسات گذشته چند سؤال از سؤالات شما انتخاب كرديم كه حاج آقاي عالي به آنها پاسخ بدهند و انشاءالله مورد استفاده شما هم قرار بگيرد.
گفتند: اينكه حاج آقاي عالي كفتند خواندن
ص: 1305
«امن يجيب» به صورت ختم سند ندارد، در لعال المخزونه فيض كاشاني، آمده براي حصول مهمات عظيمه و برآمدن حاجات و شفاي مريض و اداي ديون آيه ي «امن يجيب» را دوازده هزار بار بخوانند، در همان هفته به مراد مي رسند. پس چرا ايشان فرمودند كه اين آيه سند ندارد؟
حاج آقاي عالي: ما گفتيم شرط اصلي آمدن امام زمان اضطرار ما است و اين آيه را مطرح كرديم. گفتيم: مهم اين است كه به اين آيه عمل كنيم. نه اينكه فقط به صورت ختم بخوانيم. هرچند كه منعي نمي كنيم كسي را كه پشت سر هم اين را تكرار كند. پنج مرتبه، يا هفت مرتبه، يا دوازده هزار مرتبه، ولي گفتيم: اين سند روايي ندارد. اينكه اين بزرگوار در لعال المخزونه فيض كاشاني گفته شده: دوازده هزار مرتبه به صورت ختم، روايت نقل نكرديم. خود ايشان فرموده است. حالا كه خود ايشان يك مدرك و سندي داشته است، ايشان خيلي بزرگوار هستند. ولي حجت ما روايات معصومين است. روايتي در اين رابطه به صورت ختم بخوانيد، و تكرار كنيد نيست. هرچند رجاعاً و به قصد ثواب اشكالي ندارد اگر كسي اين را چند مرتبه بخواند. همينطور كه براي شفاي مريضان و معمولاً بعد از جلسات دعا گرفته مي شود. اشكالي ندارد ولي عرض كردم سند روايي هم ندارد.
آقاي شريعتي: در خصوص آيه ي «امن يجيب» گفتند كه شما گفتيد: امام زمان مضطر واقعي هستند. پس چرا همين حالا اين آيه «امن يجيب» را نمي خوانند تا موانع برطرف شود؟
حاج آقاي عالي: حضرت در روايات متعدد به عنوان مضطر واقعي و مصداق واقعي همان آيه
ص: 1306
«امن يجيب المضطر» شمرده شده است. اين بزرگوار سؤال كردند: اگر اين مضطر واقعي است. خوب خدا هم كه دعاي مضطر را اجابت مي كند، پس چطور هست؟ ما در روايات داريم كه حضرت اين دعا را هنگامي كه ظهور كردند، اين آيه را مي خوانند و دعا مي كنند كه موانع برطرف شود. يعني خود حضرت ولي عصر(ع) اين را مي دانند كه يك شرايطي بايد فراهم شود. شكي نيست كه دعاي مضطر مستجاب مي شود چون بعضي هم سؤال كردند كه ما مضطر مي شويم. چرا دعاي ما مستجاب نمي شود؟ استجابت دعاي مضطر سر جاي خود، ولي خدا خلاف سنت هايش كه رفتار نمي كند. من الآن مضطر هستم و با اضطرار دعا مي كنم كه خدايا من ديگر نميرم. ديگر مرگ سراغ من نيايد. خدا اين را مستجاب نمي كند. بر خلاف سنت است. من مريض هستم و هيچ تكاني نمي خورم. هيچ سعي نمي كنم. مضطرانه و ملتمسانه از خدا مي خواهم كه خدايا مرا شفا بده. يك كارهايي بايد صورت بگيرد تا دعا سر جايش باشد و خدا بر خلاف سنت دعاها را مستجاب نمي كند. امام زمان(ع) چون سنت هاي الهي را مي داند، مي داند بايد يك شرايطي در مردم فراهم شود. اينها دوايي است و دعايي نيست. بايد مداوا شود. آنوقت به موقعش براي برطرف شدن يك سري از موانع هنگام ظهور دعا مي كنند، و خدا هم دعايشان را مستجاب مي كند.
آقاي شريعتي: اينكه حضرت در زمان ظهور به مردم كمك مي كنند حق الناس را جبران كنند و جزء ياران حضرت باشند، اين ظلم به كساني كه در آن زمان نيستند، نمي شود. اگر ما هم در آن زمان بوديم پاك مي شديم و دچار عذاب برزخ
ص: 1307
نمي شديم و ديگر اين همه سختي هم نمي كشيديم.
حاج آقاي عالي: حضرت در زمان خودشان كمك مي دهند كه مردم زمانشان، حق الناس هايي كه بر گردنشان هست، بپردازند و از بعضي ديون خلاص شوند. اين يك ظلم است كه براي زمان خودشان اين ارفاق رخ مي دهد، ولي ما كه براي آن زمان هستيم، درك نكنيم، نه! جواب اين است كه آنهايي كه آن زمان را درك كردند يك كاري كردند. يك سعي كردند. تصادفي نيست. كساني كه آن زمان را درك كردند يك زحمتي كشيدند و يك لياقتي براي خودشان تحصيل كردند كه آن زمان را درك كردند و اين ارفاق به آنها مي شود. ما قبلاً گفتيم: راه برگشت براي همه افراد به صورت رجعت است. يعني رجعت در هنگام ظهور است. يعني افرادي كه در غير از زمان ظهور هستند، مي توانند كاري كنند و آمادگي براي خودشان فراهم كنند كه در هنگام ظهور اگر هم از دنيا رفتند در هنگام ظهور برگردند و آن ارفاق هايي كه حضرت در زمان ظهور براي افراد مي كند، براي آنها هم خواهد كرد.
در مورد امواتي كه در حال برزخ هستند، نه. چون آنها زمان ظهور را درك نكردند. كه آن حق الناس را در دنيا بدهند. بحث شفاعت معصومين كه در عالم آخرت هست، اينكه در چه مرحله اي شامل حالشان مي شود، شامل حالشان خواهد شد. اگر برگشتند باز در همين عالم دنيا همان چيزي كه امام زمان در حق افراد در هنگام ظهور انجام مي دهند، در حق آنها هم انجام مي دهند.
آقاي شريعتي: اشاره كرديد امام زمان با شادي ما شاد مي شوند و با غم ما غمگين
ص: 1308
و با بيماري ما بيمار مي شوند. پس همزمان كه چندين نفر شاد و غمناك و بيمار هستند، چطور مي شود؟
حاج آقاي عالي: ما در روايات گفتيم كه امام، چه امام زمان(ع)، چه امام معصوم، فرمودند: ما با غم شيعيانمان غمگين مي شويم، با شادي شان شاد مي شويم و با بيماري شان بيمار مي شويم. خيلي از دوستان هستند بعضي شاد هستند. بعضي غمناك هستند. بعضي بيمار هستند. بعضي سالم هستند. در آن واحد امام چگونه مي تواند همه اين حالات را داشته باشد؟ اولاً من يك تشبيه مي كنم. پدر يا مادر در خانواده، وقتي يكي از بچه ها مريض است و يكي سالم است، يكي شاد است و غمناك است، معمولاً پدري كه دلسوز همه است، مادري كه براي همه دلسوز است، حالتي دارند كه همه اين حالت ها در آن است. يعني با توجه به يكي يك حالت دارد. با توجه به يكي يك حالت ديگر دارد. خلاف عقل نيست. مثلاً فرض كنيد هنگام ازدواج يكي از بچه هايش در آن واحد يكي از بچه هاي ديگرش مريض است. اين حالت را درك مي كند. به علاوه اينكه امام وسعت روحش طوري است كه آن صفت خدا كه خداوند متعال «لَا يَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْن » (مستدرك/ج5/ص48) يك كاري او را از كار ديگر باز نمي دارند. يك مشغوليتي او را از يك مشغوليت ديگر باز نمي دارد. اين صفت خدا چون مظهرش ائمه هستند، اگر به واسطه ي يك شيعه اين حالت را دارند، باعث نمي شود كه اين مشغولشان كند و مانع توجه به شيء ديگري شود.
آقاي شريعتي: دعا بفرماييد و همه آمين بگوييم.
حاج آقاي عالي: چون نزديك ايام نيمه شعبان هستيم،
ص: 1309
خدا را قسم مي دهيم به حق ولي اش كه اولاً ما را لايق او قرار بدهد كه در زمان غيبت و ظهورش بتوانيم سربازي او را بكنيم. ثانياً بتوانيم در همين زمان خودمان ظهور حضرت را درك كنيم. خدايا تو را قسم مي دهيم به حق ولي ات ظهور و فرجش را تعجيل بفرما.
آقاي شريعتي: انشاءالله بهترين ها نصيب شما شود.
خليل آتشين سخن، تبر به دوش بت شكن *** خداي ما دوباره سنگ و چوب شد، نيامدي
والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.
بخشي از بيانات مقام معظم رهبري
اعتقاد به ظهور مهدي در يك دوراني از تاريخ مخصوص شيعه نيست. همه مسلمانان اعم از شيعه وسني به اين معنا معتقد هستند. بلكه غير مسلمانان هم به يك معنا، به يك صورت به آن معتقد هستند. منتهي امتياز شيعه در اين است كه اين شخصيت نجات بخش بشريت را با نام و نشان و خصوصيات مي شناسند. و معتقد است كه او همواره براي دريافت دستور الهي حاضر و آماده است. هروقتي كه پروردگار عالم به او دستور بدهد او آماده ي شروع آن كار عظيمي است كه بنا است بشريت و تاريخ را متحول كند. آنچه ما به عنوان يك درس و تعليم معرفتي و علمي از اين قضيه بايد بگيريم، مهم است.
بسم الله الرحمن الرحيم
و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين
بگذار تا مقابل روي تو بگذريم *** دزديده در شمايل خوب تو بنگريم
شوق است در جدايي و جور است در نظر *** هم جور به كه طاقت شوقت نياوريم
ص: 1310
رو گر به روي ما نكني حكم از آن توست *** باز آ كه روي در قدمانت بگستريم
ما را سري است با تو كه در خلق روزگار *** دشمن شوند و سر بروند هم بر آن سريم
گفتي ز خاك بيشترند اهل عشق من *** از خاك بيشتر نه كه از خاك كمتريم
ما خود نمي رويم دوان از قفاي كس *** آن مي برد كه ماه به كمند وي اندريم
سعدي تو كيستي كه در اين حلقه ي كمند *** چندان فتاده اند كه ما صيد لا غريم
آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان. به سمت خداي امروز خوش آمديد. حاج آقاي عالي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي بينندگان بزرگوار عرض سلام دارم. من هم ايام مبارك و فرخنده حضرت ولي عصر(ع) را خدمت همه دوستان تبريك عرض مي كنم.
آقاي شريعتي: خوشحاليم كه روزهاي يكشنبه ما منور به نور حضرت مهدي(عج) است. بحث ما با حاج آقاي عالي در هفته گذشته عدالت حضرت بود. كه به عنوان يكي از مختصات و ويژگي هاي حضرت به آن اشاره شد و امروز قرار شد وارد جزئيات بيشتري شويم.
حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. اگر خاطر شريفتان باشد بحث در همين موضوع بود كه از ويژگي هاي منحصر به فرد حضرت همين مسأله ي عدالت و گستردگي عدالت در زمان ايشان است. اين صفتي كه امام زمان(ع) را معمولاً همه با اين صفت مي شناسند. برجسته ترين ويژگي حضرت همين بحث عدل حضرت است كه مظهر آن عدل الهي خداوند متعال است و در قيامت ظهور پيدا مي كند يك مرحله و
ص: 1311
يك جلوه از آن در زمان امام زمان(ع) تجلي مي كند.
در روايات ما هم شايد بيشترين چيزي كه بر آن تأكيد شده است، همين ويژگي عدالت گستري حضرت است. ما همه مي دانيم كه اين مسأله منجي و موعود جزء معتقدات همه اديان و مذاهب است. همه آنها آن منجي را به عنوان عدالت گستر مي شناسند، يعني ويژگي هاي ديگر آنجا خيلي مطرح نيست. معمولاً آن ديدي كه يهودي ها و مسيحي ها و تمام اديان و مذاهبي كه الآن هست، نسبت به آن منجي و موعود دارند، و حتي بعضي از كساني كه دين و مذهبي هم ندارند ولي عقايدشان تأثيريافته از اديان ابراهيمي است. آنها آن منجي را به عنوان عدالت گستر مي شناسند. چون يك نياز فطري است كه حس مي كنند در دنيا تأمين نشده و امكان ندارد كه خداوند متعال فقط و فقط عالم را براي وحشي گري و درنده خويي و بدي ها خلق كرده باشد. دوره اي هم خواهد كه دوره ي انسانيت است. دوره ظهور عدالت است. اين ويژگي حضرت خيلي برجسته است.
در بعضي از روايات است كه امام زمان(ع) اين حكومت دولت و عدلش آخرين دولت ها و حكومت ها است. حكمت اين تأخير دولت امام زمان و آخرين بودنش اين است كه همه گروه ها و اصناف و احزابي كه ادعايي دارند، بيايند حكومت كنند و بفهمند كه عاجز هستند. بدانند كه عدالت گسترده را يك كس ديگري كه ولي الهي است از طرف او بايد بيايد و جلوي او زانو بزنند. امام صادق(ع) فرمود: «مَا يَكُونُ هَذَا الْأَمْرُ حَتَّى لَا يَبْقَى صِنْفٌ مِنَ النَّاسِ إِلَّا قَدْ وُلُّوا عَلَى النَّاسِ» (بحارالانوار/ج52/ص244) اين فرج و حكومت
ص: 1312
اهل بيت و دولت مهدي (ع) رخ نمي دهد، اين ظهور رخ نمي دهد مگر اينكه هيچ گروه و صنفي از بين مردم نباشد، الا اينكه بيايند و حكومت را بدست بگيرند. همه اقسام و اصناف مردم در طول تاريخ حكومت را بدست بگيرند،«حَتَّى لَا يَقُولَ قَائِلٌ إِنَّا لَوْ وُلِّينَا لَعَدَلْنَا» تا اينكه مبادا اگر زماني شود كه حكومت ما بيايد، و دولت مهدي(ع) گسترش پيدا كند، ديگران هم ادعا داشته باشند، ما هم مي توانستيم اين كار را بكنيم. نه، همه تسليم باشند. همه بدانند كه عاجز هستند. «ثُمَّ يَقُومُ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ وَ الْعَدْلِ» بعد از اينكه اين دوره گذشت و همه به عجزي رسيدند و تسليم بودند و در مقابل يك قديس و منجي كه از طرف خداوند متعال بيايد، زانو زدند آنوقت اين دولت عدالت گستر خواهد آمد.
يك نكته اي عرض كنم اينكه در اين روايت است كه گسترش عدالت كار كسي جز او نيست. و دولت او آخرين دولت ها است كه همه بدانند عاجز هستند، اين به اين معنا نيست كه توصيه شده حالا كه اينگونه است پس بي خودي دست به عدالت نزنيم. ما گمان نكنيم يا صد يا هيچ! و ديگر هيچ تلاشي نكنيم. ولو شما بتواني بيست درصد يكجايي عدالت برقرار كني، بايد تلاش كني. آن عدالت مطلق و كامل كار حضرت است.
خدا امام راحل را رحمت كند مي گفت: پر كردن عدالت كار ما نيست. اگر مي توانستيم وظيفه داشتيم ولي در عين حال بايد محيا كنيم. به هر حال حضرت يار مي خواهد. حضرت كساني را مي خواهد كه تجربه داشته باشند و مجرب باشند. شما وظيفه داري كه در هر منطقه اي
ص: 1313
كه بتواني عدالت برقرار كني. نمي شود از سهم خودمان كوتاهي كنيم به بهانه ي اينكه ما نمي توانيم عدالت را گسترش بدهيم.
مقام معظم رهبري يك تشبيه خيلي زيبايي داشتند. ايشان مي فرمودند: شما فرض كنيد در يك شب تاريك به اميد اينكه فردا خورشيد مي خواهد بيايد همه جا را روشن كند، مي توانيد الآن در تاريكي بنشينيد؟ ولو در يك چاهي بيافتيد. اين عاقلانه نيست. شما به اندازه خودت و دور و اطراف خودت چراغي روشن كن و استفاده كن.بله تو نمي تواني خورشيد را بياوري، خورشيد كار كس ديگري است و او روز را مي آورد. اما به اندازه يك چراغ كه مي تواني روشن كني. اين وظيفه ساقط نمي شود.
اينكه امام زمان(ع) عدالت گسترده اي را خواهند آورد و به تعبير روايات «يَمْلَأُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا» (بحارالانوار/ج36/ص315) زمين را از عدالت پر مي كند. حضرت ابزارهايي براي اينكار دارد. يك زمينه ها و بسترهايي آماده است براي اينكه حضرت بتواند اين عدالت را گسترش بدهد. انبياء و اولياي سابق و معصومين در گذشته هم بودند. ويژگي هاي كمي نداشتند. يازده امام قبلي اينطور نبوده كه به عنوان مثال از جهت خصوصيات فردي كمتر از امام زمان داشته باشند. منتهي چه خصوصيات و ابزارهايي براي امام زمان فراهم مي شود، كه مي تواند اينچنين عدالت را گسترش بدهد. چه شرايط و زمينه هايي براي او فراهم مي شود كه مي تواند اينچنين همه جا را از عدالت پر كند. اين يك سؤال است. جوابش اين است كه گسترش عدالت چند وسيله و ابزار مي خواهد. يكي از ابزار و وسيله هايش حاكم عادل است. اينكه وجود مقدس حضرت فوق عدالت را دارد. او عصمت دارد و خطا در
ص: 1314
كارش نيست. نه علمي كه دارد علم اشتباهي است. نه عملش، عمل خطايي است. هيچ ظلم و نقطه سياهي در زندگي اش نيست.
دومين چيزي كه براي گسترش عدالت در يك جامعه ولو جامعه جهاني نياز هست، قوانين عادلانه است. آن قوانيني كه ما به واسطه ي او بخواهيم آن جامعه را اداره كنيم. نبايد اشتباه باشد. نبايد در قوانين ظلم باشد. قوانيني كه حضرت آنها را دستور كار خودش قرار مي دهد، از قرآن هست و سنت صحيح رسول خدا كه پيش اهل بيت و امام زمان (ع) است كه هيچ اشتباهي هم در آن نيست. ان هم با تفسير و تأويلي كه خود امام زمان از قرآن دارد. اشرافي كه خود امام زمان به زوايا و جزئيات قرآن دارد. طبيعتاً چيزي نيست كه از علوم قرآن خارج باشد و عترت كه پيش امام زمان نباشد. همه در اختيار اوست. ما مي دانيم در طول زمان كه الآن ما در آن هستيم، قرآن و سنت دچار بد فهمي ها و سوء برداشت ها، دچار به فراموشي سپردن ها، پشت گوش انداختن ها، ولي حضرت مي آيد اينها را احيا مي كند و به اصل خودش برمي گرداند.
در دعاي ندبه تعبيراتي هست «أَيْنَ الْمُدَّخَرُ لِتَجْدِيدِ الْفَرَائِضِ وَ السُّنَنِ أَيْنَ الْمُتَخَيَّرُ لِإِعَادَةِ الْمِلَّةِ وَ الشَّرِيعَةِ أَيْنَ الْمُؤَمَّلُ لِإِحْيَاءِ الْكِتَابِ وَ حُدُودِهِ» (بحارالانوار/ج99/ص106) در اين تعبيرات مي گوييم: كجاست آن كسي كه خدا او را ذخيره كرده است براي اينكه واجبات و مستحبات و احكام را تازه كند. نه اينكه احكام جديدي است، اين احكام گاهي مواقع مرده بوده و عمل به آن نمي شده است. كجاست كسي كه خدا او را انتخاب كرده براي انكه شريعت و
ص: 1315
آئين و دين را احيا كند. كجاست كسي كه خدا براي احياي قرآن و دستورات قرآن آرزوي او را داريم و خدا او را محيا كرده است. بنابراين قوانين هم يك قوانين عادلانه اي است.
سومين چيزي كه براي گسترش عدالت جز ابزارها و بسترها هست، كارگزاران و دولتمردان عادل است. اين بسيار مهم است. امام زمان(ع) تنها نيستند. دولتمردان و مجرياني دارند كه در سر تا سر دنيا با همه گستردگي اش بروند و حكومت را بدست بگيرند و قانون را اجرا كنند. اين دولتمردان كساني هستند كه ائمه قبل كه احياناً مشكلي داشتند، يك جهتش اين بوده كه اينها را نداشتند. يار نداشتند. آنها هم عصمت داشتند، اين شرط اول است. هم رآن و سنت را داشتند. ولي كارگزاراني كه عادل باشند و ياران همراه را نداشتند. به اندازه لازم يار نداشتند. اميرالمؤمنين(ع) هم در تاريخ نامش با عدالت اجين است. در نهج البلاغه حضرت پر است از نامه هايي كه حضرت به عنوان گلايه و توبيخ به كارگزارانش نوشته است. ابن عباس در بصره، ريخت و پاش هايي كرده بود. حضرت به شدت او را توبيخ كرد. عثمان بن حنيف كه يكي از كارگزاران حضرت بود، يك مهماني اشرافي رفته بود. كميل با آن همه عظمت و خوبي ولي در عين حال يك سستي و كوتاهي كرده بود. كارگزاران اميرالمؤمنين فرشته نبودند. يكي پدر ابن زياد بود كه استاندار فارس بود. فارس در ايران استان بسيار وسيعي بود. يك مدتي بود زياده بن ابيه پدر ابن زياد استاندار آنجا بود. حضرت او را به خاطر خطاها و خيانت هايش توبيخ كرد. منذر بن جارود حاكم استخر، منطقه اي
ص: 1316
در فارس بود. حضرت توبيخش كرد. شريح قاضي را كه يك خانه اشرافي براي خود خريده بود، حضرت توبيخ كرد.
معروف هست كه سوده همدانيه زني بود بسيار با تقوا و شجاع كه در جنگ صفين از طرفداران اميرالمؤمنين بود و با شعرهاي حماسي كه مي خواند، سربازان اميرالمؤمنين را به جنگيدن تشويق مي كرد. اميرالمؤمنين به شهادت رسيد. دوران حكومت معاويه بود. سوده همدانيه از منطقه خودشان براي شكايت از يكي از مأموران معاويه به شام رفت. معاويه ترتيب اثر نداد و اعتنايي نكرد. سوده گفت: خاطره اي از علي برايت بگويم. يكي از مأمورين مالياتي علي خطايي كرد. من به كوفه آمدم براي اينكه علي را ببينم. در مسجد نماز مي خواند. نماز را سريع تمام كرد. با مهرباني به من گفت: كاري داري؟ گفتم: يكي از كارگزاران شما به مردم ظلم كرده است. علي به پهناي صورت گريه كرد و به سمت آسمان رو كرد و گفت:«اللَّهُمَّ أَنْتَ الشَّاهِدُ عَلَيَّ وَ عَلَيْهِمْ وَ أَنِّي لَمْ آمُرْهُمْ بِظُلْم » (بحارالنوار/ج41/ص119) خدا تو شاهد هستي من كسي را براي ظلم به بندگانت نفرستادم. بعد همانجا يك چيزي را نوشت و به دست من داد و گفت: برو اين را به حاكم منطقه خودت بده. به محض اينكه به دستش رسيد، اين فرد را بركنار كن. فرق تو با علي اين است! علي اگر يكي از كارگزارانش را مي ديد اهميت ميداد و با ظلم برخورد مي كرد. يك چنين كساني دور حضرت امير بودند. اين اواخر گاهي مواقع حضرت اظهار خستگي مي كرد كه اينها يار نيستند، بار هستند. بلكه خار جلوي پاي من هستند. گاهي مي گفتند: من مي خواهم به واسطه
ص: 1317
شما كار انجام بدهم. مثل كسي هستم كه وقتي در دستش خاري رفته است، مي خواهد با يك خار ديگر آن را دربياورد، آن هم در دستش مي رود و درد مضاعف مي شود. شما درد مضاعف من هستيد.
در زمان حضرت ولي عصر(ع) ديگر چنين اتفاقي نمي افتد. دولت امام زمان يك مطلب استثنايي دارد كه در هيچ دولتي در طول تاريخ نيست. حضرت قبل از آمدن آن دولت يارانش را تربيت مي كند. ديگر تمام اين امتحان ها پس داده شده است. آن 313 نفر كه نخبه هاي عالم هستند، نخبه هاي تاريخ هستند و فوق عدالت هستند، كساني مثل سلمان و مالك اشتر، اين افراد هستند. كساني هستند كه حضرت آنها را تربيت مي كند. اينها كارگزار هستند. كساني كه امام صادق(ع) در وصفشان مي فرمايد: اينها آنچنان اهل عبادت و زهد هستند كه زاهدان شب و شيران روز هستند. كساني كه قلب و دلشان به قدري در محبت ما محكم است كه تطميع نمي شوند. اينطور نيست كه دنيا آنها را عوض كند. مثل پاره هاي آهن است و دلهاي استوار و محكمي دارند. توان هركدامشان به اندازه چهل مرد است و شل و ول نيستند. كاري و پر تلاش هستند. راحت طلب نيستند.
اميرالمؤمنين(ع) در وصف ياران حضرت ولي عصر(ع) فرمود: «لم يسبقهم سابق و لم يحلقهم لاحق » (نهج الحق/ص257) نه از پيشينيان كسي به گرد آنها مي رسد و نه از آيندگان كسي به آنها مي رسد.
در زمان خودمان شما امام راحل عظيم الشأن را در نظر بگيريد. اين مرد با عظمتي كه ذره اي قبل از حكومت و بعد از حكومت عوض نشد بلكه بر زهد و پارسايي و سادگي اش افزوده شد كه
ص: 1318
چيزي عوض نشد. نه عبادتش كم شد. نه مهرباني اش كم شد. در زمان جنگ شايد خيلي از مؤمنين يادشان هست، آن زماني كه موشك باران بود، جماران يكي از جاهايي بود كه منطقه اصلي بود كه از همه جا پر خطرتر بود. خيلي به امام سفارش مي كردند كه شما در پناهگاه برويد. ايشان فرمود: هر زمان همه مردم پناهگاه داشتند، من هم مي روم.
ياران ولي عصر(ع) با وجود اينكه اينچنين ياراني هستند، كارگزاران و دولتمردان حضرت هستند، با اين وجود ابتداي قيام و شروع نهضت امام زمان(ع) چه بيعت و عهدي از آنها مي گيرد. از اين 313 نفر بيعتي مي گيرد. نكند به مسلماني دشنام بدهيد. حتك حرمت يك حريمي را نداشته باشيد. هيچ حريمي را بي احترامي نكنيد. هجوم به منزلي نبريد. كسي را به ناحق نزنيد. زندگي اشرافي درست نكنيد. براي خودتان گنج ذخيره نكنيد. پول روي پول نگذاريد. خوراكي هاي مورد نياز مردم را احتكار نكنيد. مال ايتام را نخوريد. لباس هاي فاخر و اشرافي نپوشيد. زندگي تان ساده باشد. حضرت به اينها عادت داده كه صورت روي خاك بگذاريد. حضرت در آخر مي فرمايند: من هم همين كارها را مي كنم. من هم با شما عهد مي بندم كه اينگونه باشم. همه آنها به كم قانع هستند. از زندگي به حد كفاف بلكه كمتر قانع هستند. حضرت اين بيعت را از ياران مي گيرد و اين ياران اهل خيانت نيستند. اين ياران عهد مي بندند.
اين اوصاف روايات ما است و قطعاً توقعي نيست كه ما اين شكلي باشيم. ولي شباهت ها به ياران حضرت، به آن سمت حركت كردن، زندگي هاي اشرافي و ريخت و پاش نداشتن، ساده زندگي كردن و
ص: 1319
احترام گذاشتن به حقوق ديگران. من نمي توانم صبح به صبح با امام زمانم عهد ببندم، صبح هاي جمعه هم دعاي ندبه بروم. بعد وقتي در جامعه و بازار و خانه و خيابان آمدم، ظلم هم كنم و دشمنام هم بدهم. اين خيانت به عهد است.
مرحوم شيخ حسن علي تهراني كه رحمت خدا بر او باد. ايشان زمان ميرزاي شيرازي زندگي مي كرد. جد مادري آيت الله مرواريد كه در مشهد بودند. آيت الله حاج شيخ حسن تهراني يك مرتبه يكي از رفقايشان مريض شد، مريضي بسيار سخت كه حصبه گرفته بود. او را رو به قبله كرده بودند و خيلي حالشان وخيم بود. ايشان براي عيادت رفت. از اطرافيان مريض پرسيد: حالش چطور است؟ گفتند: حالش خيلي بد است. طب روده دارد. و دكتر گفته اگر عرق شديدي بكند، شايد طب قطع شود. اما ما هرچه روي او لحاف و پتو مي اندازيم عرق نمي كند. آقا فرمودند: چيزي نيست. يك چايي درست كنيد بخوريم، اين هم عرق مي كند و خوب مي شود. تا رفتند چاي درست كردند و آوردند، يك ربع طول كشيد. در همين حين اين مريض شدت عرقش زيادتر مي شد. طوري كه ديگر وقتي ايشان استكان را در نلبكي گذاشت و چاي را خورد، مريض نشست. مرده زنده شد. همه تعجب كردند! ايشان يك مقدار با اين مريض احوالپرسي كرد و دعايش كرد و رفت. دو نفر رفتند و گفتند: آقا چه شد شما چطور به اين محكمي از آن اول گفتيد: تا يك چاي درست كنيد، بخوريم اين هم خوب مي شود؟ گفتند: من از زماني كه اين لباس را پوشيدم به امام زمانم خيانت
ص: 1320
نكردم. روي عهد با او ايستادم. مي دانستم اگر حرفي بزنم، آقا پشت من است. مي دانستم آقا حرف مرا زمين نمي زند. اينها پيمان شكن نيستند و اهل عهد هستند.
چقدر حافظ زيبا گفت:
هرگزم مهر تو از لوح دل و جان نرود *** هرگز از خاطرم آن سرو خرامان نرود
در ازل بست دلم با سر زلفت پيوند *** تا ابد سرنكشد و از سر پيمان نرود
اينها سرشان مي رود ولي پيمانشان نمي رود. آنوقت حضرت اينها را مي فرستد. بعد هم كه فرستاد مي فرمايد: وظيفه ات در دستت است. ببين چيست و به همان شيوه عمل كن. هرجا هم نفهميدي، در آن نگاه كن. بعد ما خواهيم گفت كه رابطه اي كه هر فردي از مؤمنين در زمان ولي عصر با امام زمان دارد رابطه اي است كه در اين عالم هيچ كسي جز شما و امام زمان نيست. به راحتي ارتباط برقرار مي كند، چه برسد به كارگزارانش. مؤمنين معمولي اهل كشف و شهود مي شوند، چه برسد به كارگزاران حضرت. راحت با حضرت ارتباط برقرار مي كنند. اين ارتباط راحت معجزه نيست، نه بحث رشد است. انسان فقط اين چشم و گوش حيواني را ندارد. چم و گوش ديگري هم دارد. اين ابزار، ابزار عدالت گستري است. حاكم عادل، قوانين عادلانه و كارگزاران عادل و شيوه حكومتي و نظارت حضرت بر آنها. در روايت هست كه حضرت نسبت به كارگزارانش با قاطعيت برخورد مي كند. تعارف ندارد. در عين اينكه با درماندگان و مردم معمولي خيلي مهربان است، اما نسبت به كارگزارانش محكم و قاطع است. پيش شرط تمام اينها يك كلمه است. آمادگي مردم براي عدالت پيش شرط است.
ص: 1321
خود مردم بايد عدالتخواه باشند كه حضرت تشريف بياورند و فرض بر اين است كه مردم تا آن زمان عدالت خواه شدند.
آقاي شريعتي: صفحه 113 مصحف شريف قرار روزانه امروز ماست. آيات 32 تا 36 سوره مباركه مائده در سمت خداي امروز تلاوت مي شود. باز مي گرديم به بركت صلوات بر محمد و آل محمد.
«مِنْ أَجْلِ ذَالِكَ كَتَبْنَا عَلىَ بَنىِ إِسرَْ ءِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسَا بِغَيرِْ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فىِ الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا وَ لَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم بَعْدَ ذَالِكَ فىِ الْأَرْضِ لَمُسرِْفُونَ(32) إِنَّمَا جَزَ ؤُاْ الَّذِينَ يحَُارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فىِ الْأَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُواْ أَوْ يُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُم مِّنْ خِلَافٍ أَوْ يُنفَوْاْ مِنَ الْأَرْضِ ذَالِكَ لَهُمْ خِزْىٌ فىِ الدُّنْيَا وَ لَهُمْ فىِ الاَْخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ(33) إِلَّا الَّذِينَ تَابُواْ مِن قَبْلِ أَن تَقْدِرُواْ عَلَيهِْمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(34) يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ ابْتَغُواْ إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جَاهِدُواْ فىِ سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ(35) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْ أَنَّ لَهُم مَّا فىِ الْأَرْضِ جَمِيعًا وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لِيَفْتَدُواْ بِهِ مِنْ عَذَابِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَا تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَ لهَُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(36)»
ترجمه آيات:
«از اين رو بر بنى اسرائيل مقرر داشتيم كه هر كس كس ديگر را نه به قصاص قتل كسى يا ارتكاب فسادى بر روى زمين بكشد، چنان است كه همه مردم را كشته باشد. و هر كس كه به او حيات بخشد چون كسى است كه همه مردم را حيات بخشيده باشد. و به تحقيق پيامبران ما همراه
ص: 1322
با دلايل روشن بر آنها مبعوث شدند، باز هم بسيارى از آنها هم چنان بر روى زمين از حد خويش تجاوز مى كردند. (32) جزاى كسانى كه با خدا و پيامبرش جنگ مى كنند و در زمين به فساد مى كوشند، آن است كه كشته شوند، يا بردار گردند يا دستها و پاهايشان يكى از چپ و يكى از راست بريده شود يا از سرزمين خود تبعيد شوند. اينها رسواييشان در اين جهان است و در آخرت نيز به عذابى بزرگ گرفتار آيند. (33) مگر كسانى كه پيش از آنكه شما بر آنها دست يابيد توبه كنند. پس بدانيد كه خدا آمرزنده و مهربان است. (34) اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از خدا بترسيد و به او تقرب جوييد و در راهش جهاد كنيد. باشد كه رستگار گرديد. (35) آنان كه كافر شده اند اگر همه آنچه در روى زمين است و همانند آن متعلق به آنها باشد و بخواهند خود را با آن از عذاب روز قيامت باز خرند، از ايشان پذيرفته نيايد و به عذاب دردآور گرفتار آيند. (36)»
آقاي شريعتي: انشاءالله زندگي همه ما منور به نور قرآن و منور به نور امام عصر(عج) باشد. اشاره قرآني امروز را حاج آقاي عالي بفرمايند.
حاج آقاي عالي: اولين آيه ي صفحه 113 جمله ي بسيار شناخته شده اي است و يك اصل بزرگي را مطرح مي كند. خداوند متعال مي فرمايد: «مَن قَتَلَ نَفْسَا بِغَيرِْ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فىِ الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا» اگر كسي يك شخصي را بي گناه و به ناحق بكشد، يك زمان هست كه به حق مي كشند، مثل اينكه
ص: 1323
از باب قصاص است. يا از باب آنكه آن فرد مفسد في الارض است. اما يك زمان يك كسي عمداً ديگري را به ناحق مي كشد. خدا مي فرمايد: گويي بشريت را كشته است. «فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا» گويي همه مردم را كشته است. از آن طرف هم اگر كسي يك نفر را احيا كند، «فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا» اين نكته بسيار مهمي است كه شرافت و ارزش يك انسان در پيشگاه خدا به منزله انسانيت است. اين تشبيهي كه مي گويد: اگر يك نفر را كشت، گويي بشريت را كشته است، يعني ارزش يك نفر ارزش انسانيت است. فكر نكنيم چون يك نفر است خيلي مهم نيست. آنوقت دقت كنيد كه كشتن هم كشتن جسم است، ممكن است كسي، كسي را بكشد. گويي اين بشريت را كشته است. سقط جنين ها هم شامل اين مي شود. به خصوص از زماني كه روح در جنين دميده شده است، چهار ماهگي ديگر يك انسان كامل است. اگر اين جنين را سقط كنند، اين مشغول همين آيه مي شود. چه جسم كسي را بكشند، چه روح او را بكشند. روح را گمراه مي كنند. روح را فاسد كردن و از يك حيات به سمت مرگ ببرد. گويي همه را كشته است. نقطه مقابل اين است كه اگر كسي، كسي را احيا كند، شغل هاي بسيار شريفي است كه احياگر هستند. آنهايي كه پرستار و امدادگر و آتش نشان هستند. يا جسم را احيا كند، يا روح كسي را احيا كند، آن كسي كه استاد و معلم است و به سمت هدايت مي برد، اينها بسيار شرافت دارند گويي بشريت را زنده كردند.
آقاي شريعتي: قسط
ص: 1324
و عدل با هم فرق دارند؟
حاج آقاي عالي: معمولاً وقتي اين دو جداي از هم مي آيد، يعني قسط به تنهايي و عدل به تنهايي در جايي بيايند، هم معنا هستند. اما اگر كنار هم بيايند قاعدتاً يك فرقي با هم دارند. عدل ظاهراً اشاره به عدل فردي است كه حضرت عدالت را به صورت فردي گسترش مي دهد يعني فرد را عادل مي كند. قسط عدالت اجتماعي است.
آقاي شريعتي: وقتي در زمان حضرت اين قسط و عدل فراگير مي شود، در سؤال ها آمده بود كه چگونه مي شود در آن زمان علي رغم اينكه عدل فراگير است، باز كسي هست كه حضرت را به شهادت مي رساند؟
حاج آقاي عالي: درست است كه حضرت همه جا عدالت را گسترش مي دهند. در جامعه يعني حكومت عادلانه است و هيچ كسي نمي تواند ظلم كند. هيچ كسي نمي تواند ظلم گسترده اي داشته باشد. اما راجع به تك تك افراد حضرت به زور كسي را مؤمن نمي كند. بله شرايط را براي خوب شدن فراهم مي كند. كسي در بيرون نمي تواند به كسي ظلم كند. اما آلودگي هاي درون خودش هم بايد اجباراً از بين برود؟ نه! درست است كه آلودگي ها، بداخلاقي ها، گناهان در زمان حضرت نسبت به تك تك افراد ميل به صفر مي كند اما صفر نمي شود و همه معصوم نمي شوند. از اين جهت ممكن است فردي هم باشد كه يك شقاوت دروني داشته باشد، آنوقت يكجا بروز بدهد. آنجا كه بروز بدهد همان مسأله شهادت حضرت پيش مي آيد كه به دست يك شقي اتفاق مي افتد. آن ظلم گسترده اجتماعي كه كسي بتواند به مردم ظلم كند، منتفي است. حاكميت ظالم منتفي است.
ص: 1325
افراد هم نوعاً عادل مي شوند، يا به عدالت ميل مي كنند اما اجباري نيست.از اين جهت مي تواند كسي شقاوت ها و آلودگي هاي پنهان داشته باشد، آنوقت يكجا اين را بروز بدهد.
آقاي شريعتي: در تعابير آمده كه قسط و عدل فراگير مي شود و همه جا را پر مي كند. اين تعابير بلند و عميقي است. اين يعني چه؟
حاج آقاي عالي: اين نكته بسيار مهمي است. اكثر روايتي كه ما در اين زمينه بحث عدل حضرت داريم، پر كردن عدالت است. صرفاً تحقق عدالت نيست. «يَمْلَأُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا» مملو مي كند. در بعضي روايات هست همينطور كه سرما و گرما وارد خانه ها مي شود، عدالت حضرت هم اينطور وارد همه جا مي شود. اين نشان دهنده اين است كه عدالت حضرت نه فقط در صحنه ي جغرافياي زمين گسترش دارد و جهاني است. بلكه عمق هم دارد. يعني همه ابعاد و عرصه هاي زندگي را مي گيرد. هم فردي است، هم اجتماعي است.
اميرالمؤمنين(ع) در خطبه 174 نهج البلاغه ظلم را كه نقطه مقابل عدل است، سه قسم كرده است. اتفاقاً قبل از آمدن امام زمان(ع) ظلم فراگير شده بوده است. آنوقت حضرت كه مي آيد آن سه قسم ظلم را تبديل به عدل مي كند. اگر ما اين سه قسم ظلم را بشناسيم، نقطه مقابلش اقسام عدل است كه متوجه مي شويم. اميرالمؤمنين فرمودند: يك ظلمي هست كه خدا نمي بخشد و آن شرك است كه در قرآن دارد «إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِه » (نساء/48) خدا شرك را نمي بخشد. البته اين شركي كه خدا نمي بخشد، يعني كسي كه مشرك است و از دنيا برود. و الا اگر كسي مشرك بود
ص: 1326
و توبه كرد، او را مي بخشد. ولي اگر كسي مشركانه از دنيا برود، اين يك ظلم است. «إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ» (لقمان/13) ظلم به خدا يك نوع ظلم است. ظلمي كه بخشيده نمي شود، ظلم به خداست.
قسم دوم ظلم، ظلمي است كه بخشيده مي شود و خيلي خدا او را دنبال نمي كند. ظلم شخص به خودش است. گناهان شخصي كه جايي پايش لغزيده و زمين خورده است. اشتباهي بوده و از دست او در رفته است.
سومين قسم ظلم، ظلمي است كه از آن بازخواست مي شود. ظلمي كه به هر حال دنبال آن را مي گيرند و آن ظلم، ظلم مردم به همديگر است. يعني حضرت سه نوع ظلم را اينجا مطرح كردند. يك ظلم در رابطه با خداست، شرك است. يك ظلم در رابطه با خود ما است، گناهان شخصي است. يك ظلم در رابطه با ديگران است. آن حق ديگران را ضايع كردن است. حضرت ولي عصر(ع) وقتي مي آيد، اين سه رابطه را اصلاح مي كند و به عدالت تبديل مي كند. يعني رابطه ما انسان ها با خدا، ديگر شرك نيست. در دعاي ندبه مي خوانيم «أَيْنَ هَادِمُ أَبْنِيَةِ الشِّرْكِ وَ النِّفَاق » تمام بناهاي شرك و نفاق، تمام زيربناها و بناها، چه بناهاي ساختماني، چه افكار شرك آلود، همه از بين مي رود.
قسم دوم ظلم شخص به خودش است. اين را هم حضرت كاري مي كند كه با تربيت كه شخص عادل شود. شخص خودش به اعتدال برسد و اين كجي هاي درونش كه حجاب شده است. همين ها مانع شده است، به تعبير ديگر ضرت كليد ما را دارد و ما را باز مي كند. كه آن استعدادها شكوفا
ص: 1327
شود. انسان بي نهايت است. الآن در صندوقچه اي گير كرده و كوچك شده است. حضرت مي آيد آن را باز مي كند. آن صندوقچه اي كه ما را كوچك كرده است، هوا و هوس هاي ما است.
سومين عدالتي كه حضرت مي آورد، رابطه انسان ها با ديگران است و آن عدالت اجتماعي است. پس حضرت هم عدالت فردي، هم عدالت اجتماعي و هم عدالت در افكار و عقايد همه اينها را اصلاح مي كند.
آقاي شريعتي: انشاءالله بهترين ها نصيب شما شود. دعا مي كنم كه خدايا چنان كن كه وقت ظهور حضرت توان برخاستن داشته باشيم و آنقدر زمين گير دنيا نباشيم. والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.
بخشي از بيانات مقام معظم رهبري- 30/07/81
انتظار منتظران مهدي موعود در درجه اول انتظار استقرار عدالت است. درد بزرگ بشريت امروز همين مسأله ي فقدان عدالت است. هميشه دستگاه هاي ظلم و جور در سطح دنيا به شكل هاي مختلف بر مردم جفا كردند و بشريت را زير فشار قرار دادند و انسان ها را از حقوق طبيعي خودشان محروم كردند، اما امروز اين معنا از هميشه تاريخ بيشتر است و اين را انسان از ظهور مهدي موعود مي طلبد و انتظار دارد. مسأله، مسأله ي طلب عدالت است.
بسم الله الرحمن الرحيم
و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين
بعد تو چندين قيامت دير شد، ما را ببخش *** مهر مرد و ماه در زنجير شد، ما را ببخش
راوي اين قصه از يعقوب هم يادي نكرد *** يوسف اين قصه ديگر پير شد، ما را ببخش
نازنينا عدل ما را كشت، تو ديگر نكش ***
ص: 1328
مهربانا ظلم عالمگير شد، ما را ببخش
از حديث قدسي چشمت كسي شرحي نخواند *** مصحف ظلم تو بد تفسير شد، ما را ببخش
مدتي گر عاشقي از ياد رفت، از ما مرنج *** اندكي گر مثنوي تحقير شد، ما را ببخش
آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان. به سمت خداي امروز خوش آمديد. حاج آقاي عالي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي بينندگان بزرگوار عرض سلام دارم.
آقاي شريعتي: آرزو مي كنم كه خداوند متعال توفيق استفاده از فرصت باقيمانده شعبان را به ما بدهد، انشاءالله همه به رمضان المبارك برسيم. خوشحاليم كه روزهاي يكشنبه ما منور به نور حضرت مهدي(عج) است. در ادامه مباحثي كه خدمت حاج آقاي عالي هستيم به بحث عدل و عدالت رسيديم نكات خوبي را شنيديم. امروز همينطور كه وعده داده بودند، به جزئيات بيشتري در مورد عدالت خواهند پرداخت.
حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. همانطور كه فرموديد بحث ما در مورد ين ويژگي منحر به فرد حضرت است كه بحث عدالت وسيع و گسترده اي است كه در زمان ايشان محقق مي شود. اگر بخواهيم در يك كلمه برجسته ترين ويژگي فرهنگ مهدوي را بيان كنيم، همين مسأله عدالت گستري هست كه مظهر حكومت حضرت و جامعه مهدوي عدالت است و نماد تمام بدي ها ظلم گسترده اي است كه قبل از او بوده و بايد برچيده شود و از بين برود. در هر حال اين خصوصيت حضرت يكي از مهمترين اهداف حضرت است.
ص: 1329
عدالت نه به عنوان اينكه هدف اصلي و نهايي حضرت است، هدف اصلي و نهايي حضرت اين است كه بندگي هاي خدا را گسترش بدهد. همه بايد به آن بندگي برسد.همه به قرب خدا برسند. اينها آن هدف اصلي است. اگر آن قرب و بندگي و توحيد بخواهد به صورت واقعي در خارج از عرصه هاي زندگي تحقق پيدا كند،انسان فقط در مسجد بنده خدا نباشد. در اداره هم بندگي كند. در خانه خودش بندگي كند. در سياست و حكومت داري هم همينطور است. در همه عرصه هاي زندگي اگر بخواهند بندگي داشته باشد، قطعاً بايد در بستر عدالت باشد.چون اگر ظلم و كجي باشد، در زندگي فردي و اجتماعي استعدادها رشد نمي كند. بندگي درست تحقق پيدا نمي كند. اخلاقيات زشت مي آيد. در بستر ظلم كجي ها رشد مي كند و بنابراين نمي شود شخص بنده باشد. هركاري هم كرد، حتي فرد هم فرد خوبي باشد، ولي جامعه، جامعه خوبي نباشد، چه بسا آن رشد كامل را نخواهد داشت. لذا از اين جهت هست كه شاه كليد حكومت مهدوي و جامعه مهدوي كه همه قفل ها و گره ها را باز مي كند، مسأله عدالت است.
عدالت حضرت همه جا را پر مي كند، فقط يك عدالت در عرصه بيرون ما نيست. يعني فقط اينطور نيست كه در اقتصاد ما، در سياست ما، در فرهنگ و آموزش ما، در مسائل حقوقي و قضايي و دادگاه هاي ما، فقط در اين مسائل عدالت باشد. او هست ولي بالاتر از اين است. عدالتي كه حضرت مي خواهد گسترش بدهد، نه فقط در بيرون، بلكه در درون ما يعني به تعبيري عدالت فردي هم هست. علاوه بر عدالت اجتماعي، عدالت فردي از اين جهت بالاتر است كه در درون انسان ها، در عمق است. يعني فقط ساختارهاي بيرون انسان نيست كه يك نظام عادلانه اي پيدا مي كند. بلكه كجي هاي درون انسان صاف مي شود. كجي هاي اعتقادي، فكري، اخلاقي، رفتاري، هر گناه كه انسان انجام مي دهد، مثلاً دروغ مي گويد. اين كجي از فطرتي است كه خدا انسان ها بر او ساخته است. انسان كه نبايد اينطور باشد. مگر انسان ها بايد چنگ و دندان به هم نشان بدهند، مگر بايد همديگر را گاز بگيرند. مگر بايد از سر و كول هم بالا بروند. مگر بايد درنده خو باشند. اينها همه كجي هاست كه به تعبير ديگر ظلم است. چون اعتدال نيست. عدالت يعني استوا، يعني صاف بودن. يك كجي و انحراف است. پس حضرت ولي عصر(ع) درون انسان ها را هم صاف مي كند.
خدا حضرت امام را رحمت كند. اگر افراد توجه داشته باشند كه درون انسان ها به يك صلاح به يك عدالت مي رسد، آنوقت مي بيند كه اين تعبيري كه به وسيله ي او همه جا پر مي شود. اين فقط بيرون ما نيست، اين درون ما است. اين درون ما هم پر از عدالت مي شود. حضرت
ص: 1330
امام تعبير بلندي داشتند كه در زمان او اعوجاجات و كجي ها را در درون انسان درست مي كند. درست است كه گاهي ما به بعضي ها عارف كامل مي گوييم، ولي در زمان غيبت اصلاً انسان كاملي وجود ندارد. اصلاً نمي تواني به كمال برسي. تا تحت تربيت مستقيم ولي خدا قرار نگيرد، نمي تواند انسان كاملي شود. گاهي در تعبيرات عرفا و بزرگان هست كه مثلاً عارف كامل مي گويند. عارف كامل به صورت نسبي عيبي ندارد، مثلاً نسبت به ديگري كاملتر بوده است. اما واقعاً در زمان غيبت كه در پس پرده ابرها فيض از امام زمان مي گيري و مستقيم تحت تربيت او نيستيم، كسي به كمال نمي رسد. آن خلأ تربيت مستقيم دقيقاً وجود دارد. اصلاً شما سيد بحرالعلوم و آيت الله قاضي باش. حضرت امام خودمان كه در زمان خودمان بوديم، باش. ولي چون جامعه به هر حال يك تأثيراتي روي فرد دارد، هرچقدر هم فرد بزرگ مي شود، آن تأثيراتي كه از جامعه مي پذيرد، باعث مي شود كه كامل نشود.
يكي از فلسفه ها و حكمت هايي كه بعضي از انسان هاي با استعداد و خوب كه تمام زحمتشان را در دنيا براي خوب بودن كشيدند، اما يك چيزهايي ديگر دست خودشان نبود. ديگر خوبتر از آن نمي توانستند، باشند. چون جامعه و بيرونشان آنها را كمك نمي كرد، اين افراد در زمان رجعت برمي گردند، تا آن كمالشان را پيدا كنند. چون استعدادش را داشتند و زحمتش را هم كشيدند. ديگر تقصيري نداشتند، آنجا هم اگر ظلمي به آنها نشود در زمان رجعت به كمال مي رسند. در زمان ظهور امام زمان(ع) درون انسان ها هم به اعتدال مي رسد. حضرت كسي را به زور عادل
ص: 1331
نمي كند. بسترهايي را فراهم مي كند و رشد مي دهد. وقتي عقل انسان ها رشد پيدا كرد و فهميدند كه گناه و آلودگي و شرك و ظلم و امثال اينها، اينها را به كجاها مي برد، وقتي عقل رشد پيدا كرد، كه در زمان حضرت اين رشد را پيدا مي كند، طبيعتاً تربيت حضرت را مي پذيرند. آلودگي ها به سمت صفر مي رود. فرد اين را مي فهمد، به اينجا مي رسد. خودش را در اختيار تربيت امام زمان(ع) قرار مي دهد.
روايتي از امام صادق(ع) است كه مرحوم مجلسي در جلد 52 بحار آورده است. «إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ يَدَهُ عَلَى رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ» (بحارالانوار/ج52/ص336) وقتي مهدي ما مي آيد دستش را بر سر عباد مي كشد، «وَضَعَ يَدَهُ» بعضي گفتند: يا خداوند متعال آن دست رحمتش را بر سر بندگان مي گذارد. با هم هيچ منافاتي ندارد. دست حضرت همان يد الله است. دستش را بر سر بندگان خدا مي كشد و آن سايه رحمتش را بر آنها قرار مي دهد. عقل ها از پراكندگي درمي آيد، و كامل مي شود. «وَ أَكْمَلَ بِهِ أَخْلَاقَهُم » اخلاق را كامل مي كند. اخلاق وقتي رشد پيدا مي كند، خلق و خو هم كامل مي شود. آن صفات زشت را دور مي ريزد.
امام باقر در روايتي فرمود: وقتي مهدي ما بيايد، كينه از دلها مي رود. كينه كه يك خصلت غير انساني است از دلها مي رود و صفا و صميميت كه صفت اهل بهشت است. خدا فرمود: «وَ نَزَعْنا ما في صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلينَ» (حجر/47) اينها را از دلها مي گيريم، بهشتي ها برادرانه روبروي هم مي نشينند و مي گويند و مي خندند. اين تجلي از آنجا در واقع اينجا هست. در يك روايت
ص: 1332
ديگري از حضرت امير هست كه فرمود: خدا فرجي را به واسطه مهدي درست مي كند. دلها را پر از عبادت و بندگي مي كند. عدلش آنچنان وسعت و فراگير خواهد شد، فراگيري پيدا خواهد كرد كه دروغ ريشه كن مي شود. يك كجي اخلاقي است، يك كجي رفتاري ريشه كن مي شود. آن زمانه درنده خويي برداشته مي شود. گرگ صفتي، از هم كندن، نسبت به همديگر دشمني داشتن، اين حالت درنده خويي و حيواني است، در دوران انسانيت خبري از آن نيست.
آقاي شريعتي: يكوقت هايي مي شنويم كه مي گويند: اگر دروغ نگوييم امورات ما نمي گذرد. آنوقت انسان ها دروغ مي گويند بخاطر اينكه منافعشان تأمين شود. در آن عصر با ترسيمي كه شما كرديد، احساس مي كنم اين صداقت است كه منافع افراد را تأمين مي كند.
حاج آقاي عالي: اين شخصي كه مي گويد: دروغ مي گويم تا منفعت شخص من تأمين شود، با فرض اينكه اينطور شود، ولي به خاطر اينكه اين باعث شود ديگري هم به او همين را هديه كند و اين دروغ در جامعه ترويج پيدا كند، بنابراين قطعاً خسارت بيشتري خواهد خورد. آخرتش بماند. آن رشد عقلي كه اتفاق مي افتد، اينها را به اين نقطه مي رساند. يعني واقعاً عقل اين را مي فهمد كه هم سعادت دنياي ما و هم سعادت آخرت ما در چيست. دليلي ندارد كه خودمان را در چاه بياندازيم. دليلي ندارد كه خودمان را در چاهي بياندازيم كه دنيا و آخرتمان را از دست بدهيم. اين روايات همه اين اتفاقاتي است كه در درون رخ مي دهد و آن اعتدالي كه حضرت در درون درست مي كند و اعواج و انحراف را از فكر و اخلاق و رفتار
ص: 1333
همه را بيرون مي برد، اين را ترسيم مي كند. همين چيزها هست كه ما را بيچاره كرده است. حجاب هاي ما همين ها است. آن انسانيتي كه قرار است تا بي نهايت برسد، الآن در يك ظرف كوچك در بسته اي حبس شده است و اجازه رشد ندارد.
حتماً داستان علي بن مهزيار اهوازي را شنيده ايد. مرقد ايشان در اهواز يك ضريح و بارگاهي دارد كه جاي بسياري با معنويتي است. علي بن ابراهيم بم مهزيار، كه در زمان هاي نزديك غيبت صغري بوده، معروف است. مرحوم مجلسي در جلد 53 بحار نقل كرده است، مرحوم محدث نوري در كتاب نجم الثاقب نقل كرده است، مرحوم محدث بحراني در كتاب عوالم نقل كرده است كه علي بن مهزيار كه از خوبان بود، 19 سال به عشق ديدن امام زمان مكه رفت. در روايت هست كه امام زمان ايام حج را در مكه هستند. نتوانست حضرت را ببيند، به عشق او رفته بود.
حاجي به ره كعبه و من طالب ديدار *** او خانه همي جويد و من صاحب خانه
ديگر تصميم گرفت نرود. در حالتي به او گفتند: امسال هم بيا و خسته نشو. با آن مشكلات سفرهاي قديمي و راهزن هاي بين راه و پياده رفتن ها و امثال اينها سال بيستم و بار بيستم هم حج رفت. مناسك را انجام داد و اعمال داشت تمام مي شد. يك شبي در مسجدالحرام كسل نشسته بود، به خودش و حالات خودش افسوس مي خورد كه باز همنصيب ما نشد. من بي لياقت بودم!
چون من گدايي بي نشان، مشكل شود يار فلان *** سلطان كجا عيش نهان با رند بازاري كند
در
ص: 1334
همين حالا اشك مي ريخت. جواني آمد به او نزديك شد و گفت: شما علي بن مهزيار اهوازي هستيد؟ گفت: بله! گفت: مژده كه راه بر شما باز شد. بعد يك چيزي از او پرسيد. گفت: يا ابالحسن، كنيه علي بن مهزيار، ابالحسن بود. گفت: دنبال چه مي گردي؟ او گفت: دنبال آن امامي مي گردم كه محجوب از عالم است. پنهان است و پوشيده است. آن جواني كه راهنما بود و آمده بود علي بن مهزيار را ببرد، گفت: علي بن مهزيار، امام تو محجوب نيست.بدي هاي خودتان هست كه شما را در حجاب كرده است.
گفتم كه روي ماهت از ما چرا نهان است *** گفتا تو خود حجابي، ورنه رخم عيان است
مقصود من اينجاست. علي بن مهزيار گفت: آن جوان مرا خدمت حضرت برد. درب خيبر را كنار زدند و وارد خيمه شدم. ديدم آقا نشسته است. سلام عرض كردم، حضرت با مهرباني جواب سلام مرا داد و خستگي اين بيست سال در رفت. اينقدر ليف با من برخورد كرد، جزئيات شمايل امام زمان راآنجا نقل كرده است. اينكه حضرت چه شكلي بود. ابروهايشان چطور بود. چشمانشان چطور بود. لباسشان چطور بود. چطور نشسته بود. همه را نقل كرده است. مي گويد: حضرت يك جمله اي به من گفت كه من شرمنده شدم. از محبتي كه حضرت به من داشت، حضرت فرمود: يا ابالحسن! علي بن مهزيار ما شب و روز منتظر تو بوديم. چرا دير كردي؟ يعني فكر نكن عاشق هستي، بيست سال ايام حج دنبال من آمدي. من شب و روز منتظر تو بودم.
سايه معشوق گر افتاد بر عاشق چه شد
ص: 1335
*** ما به او محتاج بوديم، او به ما مشتاق بود
سؤال حضرت اين بود كه چرا دير كردي و زودتر از اين نيامدي؟ گفت: آقا راهنما نداشتم. كسي را نداشتم كه مرا پيش شما آورد. مي گويد: تا اين را گفتم، حضرت سر مباركش را پايين انداخت و بعد فرمود: اينطور نيست. راهنما چيست؟ مگر من در كره ي ديگر هستم؟ مگر من در كوه و بيابان هستم كه حتماً بايد كسي بيايد و تو را اينطور برساند؟ دوري مكاني نيست. من كنارت هستم، چشمش را نداشتي. گوشش را نداشتي كه صدا را بشنوي. حضرت فرمودند: نه اين نيست. بگو: مهدي فاطمه ديگر از ما دلبري نكرد. بگو: دلبرهايمان را عوض كرديم. بگو: دنبال تكاثر رفتيم. دنبال دنيا طلبي رفتيم. زور گفتيم به آنهايي كه ضعيف بودند. صفا و صميميت بين شما نيست. مشكل شما اين چيزهاست. اينها حجاب هاي شماست. اينها مانع است. نه اينكه راهنما نداشتي. اين نكته اي است كه حضرت وقتي دارد دست مي گذارد، همين موانعي را مي گويد كه در ما است. موقعي كه آقا تشريف مي آورند، اين اعوجاجات نمي گذارد ما رشد كنيم. چون زمان حضرت زمان رشد است. زمان انسانيت است. اينها باعث مي شود كه انسان حيواني زندگي كند و درنده خو باشد. اينها را آقا با تربيت مستقيم خودشان برمي دارند. منتهي اين يك بعد بسيار مهم دوران ظهور و عدالت مهدوي است. كل اين مبحث عدالتي كه مي گوييم، چه عدالت فردي، چه عدالت اجتماعي، زمينه و علتش چيست؟ علتش همان رشد عقل است. وقتي فهم و شعور و عقل بالا مي رود، انسان هم خودش را تحت تربيت ولي اش قرار مي دهد، و
ص: 1336
هم جامعه را در اختيار او قرار مي دهد، و عدلت پذير مي شود. بستر عدالت مهدوي چه عدالت دروني، چه عدالت بيروني، چه عدالت فردي، چه عدالت اجتماعي بسترش عقلانيت است. رشد عقلي است كه حضرت دست يد اللهي را بر سرها مي كشند. البته اينكه حالا اين به شكل يك معجزه اي است يا نه، به گونه اي است كه حضرت مي آيد، الگوي تام و تمام انسانيت است و به هر حال مي تواند قفل انسان ها را با كليدي كه دارد باز كند، فهم و عقل رشد پيدا مي كند و به آن عدالت مي رسد.
با توجه به اين زماني كه مردم از ظلم ها سرخورده شدند و خسته شدند، و طبيعتاً حاضر هستند خودشان را بسپارند به قديسي كه او زميني نيست. در زمين هست ولي يك روح بلند و آسماني دارد. طبيعتاً اين رشدها در آنها به وجود مي آيد ولي با رشد عقلانيت است كه اين اتفاق ها مي افتد.
بخش دوم كه آن هم فوق العاده است و كاري است كه در طول تاريخ انجام نشده و به دست حضرت انجام خواهد شد، اين است كه حضرت انسان ها را در تمام حوزه ها و زمينه هاي اجتماعي شان به عدالت مي رساند. به تعبير ديگر جامعه و نظام هاي اجتماعي، چه فرهنگي، چه اقتصادي، چه حقوقي و قضايي، سياسي، امنيتي و خانوادگي و هرچيزي كه عرصه اجتماع است. عرصه ارتباط انسان با ديگران است. در تمام اينها عدالت را گسترش مي دهد.
كتابي به نام «عصر زندگي» است كه آقاي محمد حكيمي اين كتاب را نوشتند و كتاب بسيار ارزشمندي است. بخش مهمي از مبحث عدالت حضرت، بيشتر عدالت اجتماعي در اين كتاب هست.
ص: 1337
يكي از عرصه هاي عدالت اجتماعي حضرت بحث عدالت فرهنگي است. يعني اينكه حضرت در حوزه فرهنگ عمومي مردم و آن ديدگاهي كه بايد داشته باشند، گذشته از اينكه موانع رشد فرهنگي و فكري را از بين مي برد، موانع كفر است. خرافات است، بدفهمي از دين است. جهالت است، اينها همه چيزهايي است كه مانع از اين مي شود كه فكر درست كار كند و به حقيقت برسد. گذشته از اين آنچنان بستري براي آموزش انسان ها و علم آموزي و گسترش علم، آن هم آن علمي كه حضرت در منطق اهل بيت علم است. هرچيزي را اهل بيت علم نمي دانند. آن چيزي كه در منطق اهل بيت علم نافع است كه با حقيقت هستي مرتبط مي كند. اين زمينه را فراهم مي كند. از اين جهت است كه در روايات هست كه رشد علمي در زمان حضرت به صورت جهشي به گونه ي عجيبي است كه وقتي روايت تشبيه كرده اينطور گفته است. گفته از ابتداي خلقت بشر تا زمان ظهور، دو حرف از 27 حرف علم براي انسان ها كشف شده است. 25 حرف علم در زمان ظهور است. يعني اگر علم را قامت انسان تصور كنيم، ما تا زمان ظهور به اندازه ي قوزك پاي انسان فهميديم. بقيه در زماني است كه حضرت مي آيند. ذهن ها به يك معنا هنوز آك بند است. هنوز افكار آن رشدي كه بايد بكند را ندارد.
از امام باقر(ع) روايتي هست كه «وَ تُؤْتَوْنَ الْحِكْمَةَ فِي زَمَانِهِ حَتَّى إِنَّ الْمَرْأَةَ لَتَقْضِي فِي بَيْتِهَا بِكِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ص» (بحارالانوار/ج52/ص352) حضرت آنچنان حكمت را در زمان خودش، علوم الهي و حقيقت هستي را به انسان ها
ص: 1338
مي شناساند، تا آنجايي كه زن هايي كه در خانه هستند، به عنوان كساني كه مثلاً فرض كنيد در طول تاريخ چه بسا كساني بودند كه با اينكه بسيار استدلال هم داشتند، اما امكانات آموزش برايشان فراهم نشد. حضرت آنچنان علوم را گسترش مي دهند كه زن هايي كه در خانه هستند، با كتاب و سنت به اجتهاد حكم مي كنند. «لَتَقْضِي فِي بَيْتِهَا بِكِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ص» يعني ديگر فقط بانو امينه اصفهاني نيست كه دهها كتاب تفسير و معارف بنويسد. بلكه تمام زنان مؤمن كه در خانه هستند خودشان حكم الهي را استنباط مي كنند. يك رد فرهنگي بسيار گسترده و فكري در زمان حضرت اتفاق مي افتد.
آقاي شريعتي: صفحه 120 مصحف شريف قرار روزانه امروز ماست. آيات 71 تا 76 سوره مباركه مائده در سمت خداي امروز تلاوت مي شود. باز مي گرديم به بركت صلوات بر محمد و آل محمد.
«وَ حَسِبُواْ أَلَّا تَكُونَ فِتْنَةٌ فَعَمُواْ وَ صَمُّواْ ثُمَّ تَابَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ثُمَّ عَمُواْ وَ صَمُّواْ كَثِيرٌ مِّنهُْمْ وَ اللَّهُ بَصِيرُ بِمَا يَعْمَلُونَ(71) لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَ قَالَ الْمَسِيحُ يَابَنىِ إِسرَْ ءِيلَ اعْبُدُواْ اللَّهَ رَبىّ ِ وَ رَبَّكُمْ إِنَّهُ مَن يُشرِْكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْوَئهُ النَّارُ وَ مَا لِلظَّلِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ(72) لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلَثَةٍ وَ مَا مِنْ إِلَاهٍ إِلَّا إِلَاهٌ وَاحِدٌ وَ إِن لَّمْ يَنتَهُواْ عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(73) أَ فَلَا يَتُوبُونَ إِلىَ اللَّهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَهُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(74) مَّا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ
ص: 1339
كَانَا يَأْكُلَانِ الطَّعَامَ انظُرْ كَيْفَ نُبَينِ ُّ لَهُمُ الاَْيَاتِ ثُمَّ انظُرْ أَنىَ يُؤْفَكُونَ(75) قُلْ أَ تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَمْلِكُ لَكُمْ ضرًَّا وَ لَا نَفْعًا وَ اللَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ(76)»
ترجمه آيات:
«و پنداشتند كه عقوبتى نخواهد بود. پس كور و كر شدند. آن گاه خدا توبه شان بپذيرفت. باز بسيارى از آنها كور و كر شدند. هر چه مى كنند خدا مى بيند. (71) به تحقيق آنان كه گفتند كه خدا همان مسيح پسر مريم است، كافر شدند. مسيح گفت: اى بنى اسرائيل، اللَّه پروردگار من و پروردگار خود را بپرستيد. زيرا هر كس كه براى خداوند شريكى قرار دهد خدا بهشت را بر او حرام كند، و جايگاه او آتش است و ستمكاران را ياورى نيست. (72) آنان كه گفتند: اللَّه سومين سه است، كافر شدند. در حالى كه هيچ خدايى جز اللَّه نيست. اگر از آنچه مى گويند باز نايستند به كافرانشان عذابى دردآور خواهد رسيد. (73) آيا به درگاه خدا توبه نمى كنند و از او آمرزش نمى خواهند؟ خدا آمرزنده و مهربان است. (74) مسيح پسر مريم جز پيامبرى نبود، كه پيامبرانى پيش از او بوده اند، و مادرش زنى راستگوى بود كه هر دو غذا مى خوردند. بنگر كه چگونه آيات را برايشان بيان مى كنيم. سپس بنگر كه چگونه از حق روى مى گردانند. (75) بگو: آيا جز اللَّه خداى ديگرى را كه براى شما مالك هيچ سود و زيانى نيست مى پرستيد و حال آنكه اللَّه شنوا و داناست؟ (76)»
آقاي شريعتي: امام رضا(ع) فرمودند: اين روزها زياد دعا كنيم، خدايا اگر در اين فرصت كه از ما گذشت، ما را نيامرزيدي در باقي
ص: 1340
ماه شعبان ما را ببخش و بيامرز. اشاره قرآني امروز را حاج آقاي عالي بفرمايند.
حاج آقاي عالي: آيه 74 سوره مائده در راستاي همين مطلبي است كه فرموديد. در ماه شعبان مهمترين عمل ما همين است كه لحظه لحظه اش و ساعات و روزها و شب هايش، بخواهيم كه خدايا از ما بگذر. ما وارد ماه مبارك رمضان شويم و سر سفره تو قرار بگيريم. خداوند متعال فرمود: «أَ فَلَا يَتُوبُونَ إِلىَ اللَّهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَهُ» اين آيه بعد از اينكه خداوند متعال از شرك و مذمت افكار شرك آلودي كه بعضي از اهل كتاب داشتند، بعد از او آمده است. مي فرمايد: آيا توبه نمي كنيد؟ يعني حتي اگر از شرك هم توبه كنيد، خدا مي بخشد. با اينكه در جاي ديگر قرآن خدا فرموده كه خدا شرك را نمي بخشد. آن در جايي هست كه كسي بي توبه مشركانه از دنيا برود. و الا اگر كسي توبه كند، هرگناهي ولو شرك باشد، خدا مي بخشد. «أَ فَلَا يَتُوبُونَ إِلىَ اللَّهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَهُ» آيا سمت خدا برنمي گرديد و استغفار نمي كنيد. «وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» خدا مي بخشد و رحمت خاصش را شامل حال شما مي كند. در اين باقيمانده ماه شعبان اين استغفارهايي كه در روز گفته شده، در روز هركسي صد بار بگويد: «استغفرالله و اسئله التوبه». اگر هم نه با همان زبان ساده پشيماني را اظهار كنند، خدا مي بخشد.
آقاي شريعتي: امروز روز مبلغان حوزه دين است. امروز را به همه مبلغان عرصه دين و همه مجاهدان عرصه تبليغ تبريك و خدا قوت مي گوييم. فرصت در اختيار شماست، بفرماييد.
حاج آقاي عالي: يكي از ابعاد عدالت اجتماعي همان
ص: 1341
عدالت فرهنگي بود. يكي ديگر از ابعاد كه بسيار مهم است مسأله ي عدالت اقتصادي است. اگر از افراد معمولي مي پرسيد: كه در زمان امام زمان چه اتفاقي رخ مي دهد، بيشتر اين عدالت اقتصادي در ذهنشان مي آيد، حضرت در امر معيشت و رفاه يك عدالت و اعتدالي برقرار مي كنند، جلوگيري مي كند از آن جامعه طبقاتي كه يك عده آنقدر بخورند كه به هر حال از سيري آروغ بزنند. يك عده هم از زور گرسنگي مجبور مي شوند كه در ضروريات زندگي شان محتاج باشند. تا امكانات توليدي،منابع درآمد در اختيار همه قرار نگيرد، تا اينكه رانت خواري ها و ويژه خواري ها و امتياز طلبي هاي بي جا برچيده نشود، رشد فرهنگي هم صورت نمي گيرد. ولو آن عدالت فرهنگي مهمتر است. ولي تا معيشت مردم به سامان نشود، ان اخلاقيات زشت و آن روحيات زشت و ناامني ها از جامعه برچيده نخواهد شد. لذا اميرالمؤمنين(ع) در دوره ي پنج ساله ي حكومت خودشان، كه در اين پنج سال هم جنگ هاي متعددي بر حضرت تحميل شد. ولي با اين وجود خود حضرت فرمودند: در اين مدت در حوزه حكومت من كسي نيست كه گرسنه سر به بالين بگذارد يا سرپناه نداشته باشد. يعني معيشت مردم را به سامان كرده بود. كسي نيست كه از جهت غذا و مسكن مشكل داشته باشد. چون مشخص است كه يك حاكم اين را مي داند ولي اگر معيشت مردم نابسامان باشد، جنبه هاي اخلاقي و ديني شان هم مشكل پيدا مي كند.
در جامعه اي كه حاكم، حاكم عادلي است. قانوني كه اجرا مي شود كار مردم را گره نمي زند. مشكل را باز مي كند، كتاب و سنت است. كارگزاران كساني هستند كه شايسته هستند و تخصص اين
ص: 1342
كار را دارند، مديريتش را دارند. تقوا و عدالت فوق العاده هم دارند. هرجا به مشكل برخوردند، از خود حضرت مي پرسند. آن چيزهايي كه موانع رشد اقتصادي است، دست افراد چپاول گر كوتاه مي شود. طبيعي هست كه رشد اقتصادي صورت بگيرد. طبيعي هست كه ديگر نيازمندي نخواهد بود.
امام صادق(ع) در روايتي فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ لَا يَتْرُكُ شَيْئاً مِنْ صُنُوفِ الْأَمْوَالِ إِلَّا وَ قَدْ قَسَمَهُ وَ أَعْطَى كُلَّ ذِي حَقٍّ حَقَّه » (تهذيب/ج4/ص130) خداوند متعال از ثروت ها و اموال و منابع درآمد ثروت به همه داده است. براي همه مقدر كرده است. «الْخَاصَّةِ وَ الْعَامَّةِ» به خواص و عوام داده است. منتهي «وَ كُلِّ ضَرْبٍ مِنْ صُنُوفِ النَّاسِ» خدا به همه اصناف تقدير كرده است. اگر كسي خيانت نكند، اگر كسي جلوگيري نكند، خدا ارزاق را درست تقسيم كرده است. بعضي از افراد ظالم هستند كه رزق ديگري را كه خداوند بر او مقدر كرده است، مي چاپند. بعد حضرت فرمود: «وَ قَالَ لَوْ عُدِلَ بَيْنَ النَّاسِ اسْتَغْنَوْا» اگر عدالت در بين مردم برقرار شود، همه بي نياز مي شوند. در زمان حضرت ولي عصر(ع) اين اتفاق رخ مي دهد. در روايات ما مكرر و متعدد داريم كه حضرت وقتي «يقسم بالسويه» هيچ كسي كه محتاج به زكات باشد ما در آن زمان نخواهيم داشت. طوري كه در روايت هست فرد مي گردد به دنبال اينكه خمس مال يا زكات مالش را جايي بدهد، كسي ديگر نيازمند نيست. منتهي مهمتر از اين مطلب چيز ديگري است كه در آن شيوه اقتصادي و عدالت اقتصادي كه برقرار مي كند هست. و آن اين است كه نه فقط مردم در ظاهر بي نياز مي شوند و
ص: 1343
از ثروت بيرون بي نياز مي شوند. رفاه تقسيم مي شود، در حد معقول و مورد نيازش است. اما باطن انسان ها هم به يك غنايي مي رسد كه ديگر حرص نمي زنند. آن خصلت ها و اخلاق نظام هاي سرمايه داري و سرمايه سالاري برچيده مي شود. تعبير پيغمبر اكرم اين است كه خدا بي نيازي را در قلب ها قرار مي دهد.
كسي نزد امام صادق(ع) آمد و گفت: من يك روايتي از پيغمبر ديدم، «رِبْحُ الْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ رِبًا» (كافي/ج5/ص154) يك مؤمن از مؤمن ديگر سود بگيرد، ربا است. حضرت فرمود: نه! اين روايتي كه تو خواندي، براي زمان ظهور است. الآن عيب ندارد اگر عادلانه از هم سود بگيريد، عيبي ندارد. در زمان ظهور هست كه آنجا خدمت رساني صلواتي است. يعني به تعبير ديگر نظام ارزشي انسان ها آنچنان عوض مي شود، كار كه مي كنند، كارهاي دنيايي شان به يك هدف ديگري است. به اندازه اي كه خرجشان دربيايد و اينقدر هم بركات زميني بر آنها زياد است، زندگي شان اداره مي شود. الآن شايد مقداري پذيرش اينها سخت باشد. هرچند در زمان جبهه ها اين اتفاق افتاده بود كه فرد لقمه خودش را به ديگري مي داد و صلواتي كار كردن خيلي عادي بود. ما بايد با اين اخلاقيات به آن سمت برويم. كسي كه حرص مي زند و زياده خواه است، از امام عادل و مسلم دور مي شود.
اگر ما بخواهيم به سمت جامعه عدالت گستر برويم، بايد عدالت را در همه عرصه ها تمرين كنيم. به همان مقدار كه مي دانيد، در كاسبي هايمان، در روابط خانوادگي مان، در روابط اجتماعي مان، عادل بودن و زياده خواه نبودن و از حق خود تجاوز نكردن را تمرين كنيم.
آقاي شريعتي: انشاءالله عرصه هاي
ص: 1344
عدالت اجتماعي را هفته هاي آتي با حضور حاج آقاي عالي پي خواهيم گرفت. دعا بفرماييد.
حاج آقاي عالي: خدايا ما را لايق او قرار بده. او كه لايق هست، ما بايد لايق او باشيم.
آقاي شريعتي: انشاءالله بهترين ها نصيب شما شود. والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.
بخشي از بيانات مقام معظم رهبري- 30/07/88
در زيارت آل ياسين وقتي كه خصوصيات آن بزرگوار را ذكر مي كنيم يكي از برجسته ترين آن خصوصيات اين است كه «الَّذِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً» (كافي/ج1/ص328) انتظار اين است كه او همه عالم را نه يك نقطه را سرشار از عدالت كند. قسط را در همه جا مستقر كند.
بسم الله الرحمن الرحيم
و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين
السلام اي ماه پنهان پشت استهلال ماه *** ما به دنبال تو مي گرديم و تو دنبال ما
ماه پيدا، ماه پنهان، ماه روشن، ماه گم *** رؤيت اين ماه يعني نامه اعمال ما
خاص اين شب ها كه ابر و باد و باران با من است *** خاص اين شب ها كه تعريفي ندارد، حال ما
كاش در تقدير ما باشد، همه شبهاي قدر *** كاش حول حالنايي تر شود احوال ما
اين سحرها در زلال ربنا گم مي شويم *** اين سحرها آسمان گم مي شود، در بال ما
ما به استقبال ما از خويش تا بيرون زديم *** ماه با پاي خودش آمد به استقبال ما
گوشه ي چشمي به ما بنماي اي ابرو هلال *** تا همه خورشيد گردد روزي امسال ما
آقاي شريعتي: سلام
ص: 1345
مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان. حلول ماه مبارك رمضان، اين ضيافت پر نور مبارك همه شما باشد. داريم با هم لقمه لقمه نخوردن، جرعه جرعه ننوشيدن و بال بال آسماني شدن را ترجمه مي كنيم. حاج آقاي عالي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي بينندگان بزرگوار عرض سلام دارم. حلول ماه مبارك، ماه مهماني خدا را تبريك عرض مي كنم. انشاءالله همه سلامت باشند و بتوانند از اين ماه كمال استفاده را بكنند.
آقاي شريعتي: روزهاي يكشنبه ما منور به نور حضرت مهدي(عج) است. چون اولين روز ماه مبارك رمضان را تجربه مي كنيم، حاج آقاي عالي از فضيلت ماه مبارك خواهند گفت و بعد در ادامه با ادامه مبحث حضرت ولي عصر در خدمت شما خواهيم بود. هفته گذشته به بحث عدل و عدالت رسيديم نكات خوبي را شنيديم. امروز همينطور كه وعده داده بودند، به جزئيات بيشتري در مورد عدالت خواهند پرداخت.
حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. همانطور كه همه دوستان مي دانند اين ماه، ماه خاصي هست. يعني اگر در ماه هاي ديگر خدا مشت مشت رحمتش را مي دهد، در اين ماه خروار خروار مي دهد. خود كلمه ي رمضان به معناي ريزش برگ پاييز است كه به اندك بهانه اي اين برگ ها مي افتد. نسيم آرامي مي آيد و برگ مي ريزد. پايي به درخت بخورد، برگ مي ريزد. گاهي اصلاً بهانه هم نمي خواهد برگ ها مي ريزد. اين ريزش بي بهانه همان اتفاقي است كه در ماه رمضان در مورد رحمت خدا مي افتد. يعني پروردگار عالم در اين ماه رحمتش اينگونه ريزش دارد
ص: 1346
و گناهان هم همينگونه است. از اين جهت اين ماه ويژگي هايي دارد كه منحصر به فرد هست و قابل استفاده فراوان است.
از روايات و معارف اهل بيت برمي آيد كه حقيقت اين ماه چيزي فراتر از يك ظرف زماني و صرفاً يك ماه است. ما در يك روايتي از اميرالمؤمنين داريم كه مرحوم سيد بن طاووس در اقبال اين روايت را نقل كرده اند. اميرالمؤمنين(ع) فرمود: نگوييد رمضان. يك احترام بگذاريد، ماه رمضان يا ماه مبارك. يعني يك پسوند و پيشوندي به كار ببريد. شما نمي دانيد ماه رمضان چيست. اگر كسي همينطور بگويد: رمضان، «لَا تَقُولُوا رَمَضَانُ فَإِنَّكُمْ لَا تَدْرُونَ مَا رَمَضَانُ فَمَنْ قَالَهُ فَلْيَتَصَدَّقْ وَ لْيَصُمْ كَفَّارَةً لِقَوْلِه » (اقبال/ج3) بايد صدقه و كفاره بدهد، به خاطر اينكه بي حرمتي و بي اعتنايي كرده است. «و لكن قولوا شهر رمضان كما قال الله» همانطور كه خدا در قرآن فرموده: شهر رمضان، وقتي كه حتي ادب لفظش را به كار بردن يك آداب خاص و حرمت خاصي دارد، اين نشان مي دهد كه حقيقت اين ماه چيزي فراتر از يك ظرف زماني است، يعني اتفاقي كه در عالم بالا مي افتد كه نازله اي از اين اتفاق همين چيزي است كه در اين ماه به ما مي رسد. يعني حقايق برتري در عوالم بالاتر در اين ماه و در اين ظرف زماني رخ مي دهد كه به خاطر آن اتفاقات اين ماه ارزش ويژه پيدا مي كند. بعضي از مكان ها با مكان ديگر فرقي ندارد، منتهي در باطن و ملكوت اين زمين ها اتفاقاتي هست كه ما نمي دانيم.
اميرالمؤمنين(ع) از جنگ صفين كه برمي گشتند ظهر بود. بعضي گفتند: آقا نماز بخوانيم. حضرت فرمودند: من اينجا
ص: 1347
نماز نمي خوانم. جاي ديگر برويم. گفتند: چه اشكالي دارد؟ حضرت فرمودند: نه، من اينجا نمي خوانم. خدا مرحوم ميرزا تخت فولادي، استاد آ شيخ علي نخودكي اصفهاني بود. مي گفتند: در قبرستان تخت فولاد كه الآن قبرشان هم آنجاست، در زمان حيات خودشان رفته بودند براي اينكه قبري را تهيه كند. به شخصي كه آنجا بود، گفت: اين زمين را براي من بكن. زمين را كند و خودش در قبر خوابيد. بعد بلند شد، گفت: اينجا جاي من نيست! جاي ديگر را بكن. يكجاي ديگر را كند و خوابيد، گفت: اينجا جاي من است. براي ما اين زمين و با زمين ديگر فرقي ندارد، حتماً باطن اين زمين ها با هم فرق دارد. زمان ها هم همينگونه است. اتفاقاتي كه در باطن اين زمان در عالم بالا رخ مي دهد، به خصوص در شب هاي قدر كه وضعيت عالم ملكوت دگرگون است و شوخي نيست كه تمام ملائكه روح پايين مي آيند. يعني به گونه اي عالم ملكوت به عالم مُلك و پايين متصل مي شود. اين ماه، ماهي است كه قرآن در آن نازل شد. اين حقيقت با عظمت كلام الهي در آن نازل شده است. بنابراين يك رويه و نازله اي از آن حقايق باعث مي شود كه آن حرمت ها براي اين ماه محفوظ بماند و اين ظرف زماني يك چيز ديگري شود.
مرحوم ملكي تبريزي در كتاب المراقباتشان فرمودند: بعضي از كساني كه اهل بودند، به محض اينكه ماه رمضان امسال تمام مي شد، شروع به آمادگي ماه رمضان بعد مي كردند. از يك سال قبل براي ماه مبارك بعدي محيا مي شدند. اگر كسي نتوانست در آن حد كه يكسال خودش را آماده كند و
ص: 1348
حتي نتوانست دو ماه رجب و شعبان، خودش را آماده كند، حداقل از اول ماه مبارك رمضان مراقبت هايي داشته باشد و به يك مراتبي از آن باطن و حقيقت ماه، از آن اتفاقات نوراني كه در باطن اين ماه رخ مي دهد و اصلش هم براي مهمان اصلي خدا يعني ولي الله است، اين اتفاقات براي او رخ مي دهد، ما هم بتوانيم يك نازله اي از آن سفره بهره ببريم. در شب هاي قدر خواهيم گفت كه مهمان اصلي خدا در اين ضيافت ولي معصوم الهي است و ما هم از سفره او بهره مند مي شويم و ريز خوار او هستيم. در هر حال بايد در اين ماه مراقبت خاص كرد.
امام صادق(ع) در يك روايتي فرمود: ماه رمضان اول سال است. فرمود: «إِذَا سَلِمَ شَهْرُ رَمَضَانَ سَلِمَتِ السَّنَةُ» (وسايل الشيعه/ج10/ص311) اگر ماه رمضان را سالم نگه داشتي و توانستي حرمت را حفظ كني، سالت خوب است. سؤالي كه هست اين است كه شما در سال قمري، محرم اول سال است. چرا امام صادق(ع) ماه مبارك رمضان را اول سال دانستند؟ مرحوم سيد بن طاووس اين را در يكي از كتاب هايش جواب داده و جواب بسيار ارزشمندي داده است. ايشان فرموده كه اول سال به حسب افراد و اصناف فرق مي كند. مثلاً اول سال يك دانش آموز مهر است. اول سال يك كشاورز زماني است كه محصولش را درو مي كند. اول سال تاريخي كه حوادث در آن رخ مي دهد، همين محرم است. ولي اول سال بندگي، اول سال سالك و كسي كه مي خواهد گام هاي بلندي در بندگي بردارد، شروعش با رمضان المبارك است. اينجا مي تواند استارت هايي را بزند كه به
ص: 1349
اندازه ي يك عمر نه، بلكه به اندازه ابديت توشه بردارد. بعد از اين ماه آدم ديگري باشد.
گفت پيغمبر كه نفحت هاي حق *** اندر اين ايام مي آرد سبق
اوش هشداريد اين اوقات را *** در رباييد اين چنين نفحات را
نفحه اي آمد شما را ديد و رفت *** هركه را مي خواست جان بخشيد و رفت
نفحه ي ديگر رسيد، آماده باش *** تا از اين هم وا نماني خواجه تاش
وجود مقدس پيغمبر اكرم (ص) در خطبه ي معروف شعبانيه شان كه آخرين جمعه شعبان بود. فرمودند: «فَسَلُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ بِنِيَّاتٍ صَادِقَةٍ وَ قُلُوبٍ طَاهِرَة» خدا را با نيت هاي صادق و راست و قلب هاي پاك بخوانيد. با خدا رو راست باشيد. در اين ماه از خدا واقعاً بخواهيد.
يك آقايي مي گفت: من از حرم امام رضا بيرون آمدم، ديدم يك پيرمردي هم بيرون آمد، گفت: خدا، باز هم خدا، باز هم خدا! من به او گفتم: پيرمرد راست مي گويي؟ گفت: نه، اينقدر مي گويم خدا كه يكي راست دربيايد. اما اگر يكي راست در بيايد، خدا را آدم واقعي بخواند، خوب است. ما در كل عمرمان اينقدر «اياك نعبد و اياك نستعين» مي گوييم كه يكي درست دربيايد.
خدا مرحوم علامه طباطبايي را رحمت كند، در الميزان نكته ي قشنگي دارند، مي فرمايد: يكي از دلايل اينكه دعاي بعضي بالا نمي رود و مستجاب نمي شود اين هست كه به خدا راست نمي گويند. رو راست نيستند. بعد ايشان مي گويد: آنجا يكي از چيزهايي كه مي تواند آدم را نسبت به خداي متعال رو راست نكند، گناهان است. گناهان باعث مي شود كه آدم عملاً با خدا رو راست نباشد. ممكن است من زباني بگويم: خدايا من
ص: 1350
دوستت دارم. اما آن كسي كه اهل گناه است و سعي هم نمي كند دست بردارد، در عمل مي گويد: خدايا نه اينطور نيست. ممكن است من بگويم: يا صاحب الزمان! عجل علي ظهورك! اما گاهي موقع كارهايي مي كنم كه وقتي بي انصاف هستم، ظالم هستم، از كارهاي خودم دست برنمي دارم، مي گويم: آقا نيا، من تحمل ندارم. عمل واقعيت آدم است. خداي متعال به زبان ها نگاه نمي كند. مرحوم علامه طباطبايي مي گويد: يكي از چيزهايي كه باعث مي شود آدم رو راست نباشد، آن زمان كه يا الله مي گويد، رو راست نباشد، اين است كه آدم گناه داشته باشد و نخواهد از اين گناهانش فاصله بگيرد. نخواهد گناهانش را ترك كند. پيغمبر فرمودند: خدا را با قلب هاي پاك بخواهيد. نيت راست وقتي است كه آدم عملش رو راست باشد و سعي كند در عمل رو راست باشد. در ماه رمضان بايد اينها را تمرين كنيم. پيغمبر فرمود: «فَسَلُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ بِنِيَّاتٍ صَادِقَةٍ وَ قُلُوبٍ طَاهِرَة» با نيت راست و قلب پاك از خدا بخواهيد، «أَنْ يُوَفِّقَكُمْ لِصِيَامِهِ وَ تِلَاوَةِ كِتَابِه » (بحارالانوار/ج93/ص356) از خدا بخواهيد به شما توفيق روزه داري را بدهد. همه مي دانيم روزه اي كه از ما خواستند، يك درجه پايين تر نخوردن و نياشاميدن است. اينكه آدم واقعاً اعضاء و جوارحش را در اين ماه كه شياطين در غل و زنجير هستند، آدم راحت تر مي تواند بر خودش تسلط پيدا كند، چشمش هم روزه باشد. گناهي نكند. حرامي نبيند. زبانش هم روزه باشد. سعي كند. گوشش هم روزه باشد. هر آهنگي را گوش نكند. هر حرفي را گوش نكند. به خصوص اذيت ديگران، خار بودن به تن و بدن ديگران بودن،
ص: 1351
اينها همان چيزهايي است كه باعث مي شود روزه واقعي نباشد.
پيغمبر از محلي عبور مي كرد، ايام ماه مبارك بود. ديد فردي ايستاده و فحش مي داد. پيغمبر با تعجب به او نگاه كرد و فرمود: روزه هستي و اينگونه حرف مي زني؟ يك مرتبه خدمت پيغمبر آمدند و گفتند: آقا، خانمي است كه اهل نماز و روزه است، ولي زخم زبان در كلامش زياد است. به همسايه اش و اطرافيانش و همسرش نيش مي زند. پيغمبر فرمود: «لَا خَيْرَ فِيهَا» خيري در او نيست. كاري كنيم كه رمضان المبارك، مبارك باشد. براي همه با بركت باشد. كاري كنيم كه حتي بچه هاي كوچكي هم كه در خانه هستند، و اعضاي خانواده حس كنند اين ماه با ماه هاي ديگر فرق دارد. در اين ماه همه با هم مهربان و صميمي هستند. همه مراقب هستند اذيت نكنند.
مي گويند: يك كسي در ايام محرم به ايران آمده بود. ديد شب ها هم سفره مي اندازند و هم ظهرها اطعام هست. ديده بود خيلي ايام خوبي است. يك ايام ديگري آمد، در ماه رمضان بود. آمد ديد ظهرها هيچكسي چيزي نمي خورد، تازه اگر هم بخواهد بخورد، مي گويند: نخور. شب ها هم مسجد مناجات و دعا و سخنراني و اشك و گريه است. پرسيد: آن قبلي چه بود، اين چيست؟ گفتند: قبلي محرم الحرام بود. اين رمضان المبارك است. گفت: نخير، آن قبلي محرم المبارك بود! اين رمضان الحرام است. ما كاري كنيم كه اين رمضان براي ديگران و اطرافيانمان هم رمضان المبارك باشد.
خدا مرحوم شهيد مطهري را رحمت كند. مي گفت: يكي از آشنايان اداري بود، اول ماه مبارك اداره رفت. ديد يك همكار جديدي كنار ميز
ص: 1352
او نشسته است. به او تبريك گفت و سلام عليك كردند. همينطور نشست، همكار جديد گفت: روز اول رفاقت است، من يك چيزي به شما بگويم: من عصبي مزاج هستم به خصوص در ماه رمضان دست خودم نيست. يك مرتبه ديدي فحش را به جان تو كشيدم. يك مقدار مراعات مرا كن. اين بنده خدا مي گويد: من ديدم همين روز اول دارد گربه را دم حجله مي كشد و همينطور براي ما خط و نشان مي كشد، بخواهيم كوتاه بياييم، سر ما كلاه مي رود. خيلي عادي خودم را نشان دادم و گفتم: خدا پدرت را بيامرزد، چقدر خوب است اين رفاقت هاي راست و حسيني! اتفاقاً من هم همينطور هستم. من هم عصبي مزاج هستم. منتهي تو فحش مي دهي، فحش باد هوا است، چيزي نيست. من اين قندان را بر سرت رها مي كنم. يك مرتبه گفت: اوه! پس بايد مراقب هم باشيم. گفتم: بله، بايد حواسمان را جمع كنيم.
ماه رمضان گاهي ممكن است آدم روزه دار را عصباني كند. حواس ها جمع باشد. كساني اگر عذر دارند و نمي توانند روزه بگيرند، اين روزه ي واقعي كه اعضاء و جوارح روزه باشد، بگيرند. چشم و گوششان روزه باشد. درست است به خاطر بيماري و ضرر نمي توانند روزه دار باشند، بايد بخورند. اما در عين حال اعضاء و جوارحشان روزه دار باشد.
پيغمبر فرمود: علاوه بر اينكه توفيق روزه اين ماه را از خدا بخواهيم، يكي از مهمترين اعمال همينطور كه مي دانيم، بحث تلاوت قرآن است كه ماه مبارك رمضان را خداوند با تلاوت قرآن معرفي مي كند. مي فرمايد: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ» (بقره/185) با نزول قرآن معرفي مي كند. بنابراين اين
ص: 1353
بحث قرآن را آدم به هر شكلي جدي بگيرد. ديدن قرآن، شنيدن قرآن، خواندن قرآن، تدبر در قرآن، خواندن تفسير قرآن، به هرگونه اي انس با قرآن داشتن مهم است. حتي خانم هايي كه عذر دارند، روزهايي كه نمي توانند روزه بگيرند، فكر نكنند نمي شود اين اعمال را انجام داد. اصلاً اينطور نيست. غير از چهار سوره اي كه سجده واجب دارد از قرآن استفاده كنند و ثوابش را دارد. اين ماه را به يك ماهي تبديل كنيم كه توشه ابديت ما باشد و واقعاً تمام اسباب در اين ماه محيا است. شوخي نيست كه شياطين در غل و زنجير هستند. ممكن است يك نفس اماره اي باشد و برود غل و زنجيرشان را باز كند، اما در عين حال مؤمنين نمي خواهند و دوست دارند واقعاً بندگي كنند. سعي كنند و در اين روز اول مراقب خاص خودشان را داشته باشند.
آقاي شريعتي: انشاءالله از اين فرصت نابي كه در اختيار ما قرار گرفته است بهره مند شويم. انشاءالله هر آنچه خير است در اين ماه نصيب همه دوستان خوب ما شود. صفحه 127 مصحف شريف قرار روزانه امروز ماست. آيات 114 تا 120 سوره مباركه مائده در سمت خداي امروز تلاوت مي شود. باز مي گرديم به بركت صلوات بر محمد و آل محمد.
«قَالَ عِيسىَ ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنزِلْ عَلَيْنَا مَائدَةً مِّنَ السَّمَاءِ تَكُونُ لَنَا عِيدًا لّأَِوَّلِنَا وَ ءَاخِرِنَا وَ ءَايَةً مِّنكَ وَ ارْزُقْنَا وَ أَنتَ خَيرُ الرَّازِقِينَ(114) قَالَ اللَّهُ إِنىّ ِ مُنزَِّلُهَا عَلَيْكُمْ فَمَن يَكْفُرْ بَعْدُ مِنكُمْ فَإِنىّ ِ أُعَذِّبُهُ عَذَابًا لَّا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِّنَ الْعَالَمِينَ(115) وَ إِذْ قَالَ اللَّهُ يَاعِيسىَ ابْنَ مَرْيَمَ ءَ أَنتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتخَِّذُونىِ وَ أُمِّىَ إِلَاهَينْ ِ
ص: 1354
مِن دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لىِ أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لىِ بِحَقّ ٍ إِن كُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فىِ نَفْسىِ وَ لَا أَعْلَمُ مَا فىِ نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ(116) مَا قُلْتُ لهَُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنىِ بِهِ أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ رَبىّ ِ وَ رَبَّكُمْ وَ كُنتُ عَلَيهِْمْ شهَِيدًا مَّا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنىِ كُنتَ أَنتَ الرَّقِيبَ عَلَيهِْمْ وَ أَنتَ عَلىَ كلُ ِّ شىَ ْءٍ شهَِيدٌ(117) إِن تُعَذِّبهُْمْ فَإِنهَُّمْ عِبَادُكَ وَ إِن تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الحَْكِيمُ(118) قَالَ اللَّهُ هَاذَا يَوْمُ يَنفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ لهَُمْ جَنَّاتٌ تجَْرِى مِن تحَْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا رَّضىِ َ اللَّهُ عَنهُْمْ وَ رَضُواْ عَنْهُ ذَالِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(119) لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا فِيهِنَّ وَ هُوَ عَلىَ كلُ ِّ شىَ ْءٍ قَدِيرُ (120)»
ترجمه آيات:
«عيسى بن مريم گفت: بار خدايا، اى پروردگار ما، براى ما مائده اى از آسمان بفرست، تا ما را و آنان را كه بعد از ما مى آيند عيدى و نشانى از تو باشد، و ما را روزى ده كه تو بهترين روزى دهندگان هستى. (114) خدا گفت: من آن مائده را براى شما مى فرستم ولى هر كه از شما از آن پس كافر شود چنان عذابش مى كنم كه هيچ يك از مردم جهان را آن چنان عذاب نكرده باشم. (115) و آن گاه كه خدا به عيسى بن مريم گفت: آيا تو به مردم گفتى كه مرا و مادرم را سواى اللَّه به خدايى گيريد؟ گفت: به پاكى ياد مى كنم تو را. نسزد مرا كه چيزى گويم كه نه شايسته آن باشم. اگر من چنين گفته بودم تو خود مى دانستى زيرا به آنچه در ضمير من مى گذرد
ص: 1355
دانايى و من از آنچه در ذات تو است بى خبرم. زيرا تو داناترين كسان به غيب هستى. (116) من به آنان جز آنچه تو فرمانم داده بودى نگفتم. گفتم كه اللَّه پروردگار مرا و پروردگار خود را بپرستيد. و من تا در ميانشان بودم نگهبان عقيدتشان بودم و چون مرا ميرانيدى تو خود نگهبان عقيدتشان گشتى. و تو بر هر چيزى آگاهى. (117) اگر آنان را عذاب كنى، بندگان تو هستند و اگر آنان را بيامرزى، تو پيروزمند و حكيمى. (118) خدا گفت: اين روزى است كه راستگويان را راستى گفتارشان سود دهد. از آن آنهاست بهشتهايى كه در آن نهرها جارى است. همواره در آن جاويدان خواهند بود. خدا از آنان خشنود است و آنان نيز از خدا خشنودند. و اين كاميابى بزرگى است. (119) از آن خداست فرمانروايى آسمانها و زمين و آنچه ميان آنهاست. و او بر هر كارى تواناست. (120)»
آقاي شريعتي: خيلي ها ماه رمضان گذشته در بين ما بودند، امروز در ميان ما نيستند و دستشان از اين دنيا كوتاه است. چقدر خوب است در بهار قرآن كه كار خير ثواب زيادي دارد، گهگاهي هم ياد كساني كنيم كه چشم انتظار خيرات ما از اين دنيا هستند. اشاره قرآني امروز را حاج آقاي عالي بفرمايند.
حاج آقاي عالي: آيه 114 سوره مباركه مائده، كه اصلاً مائده بودن نام اين سوره از همين جا است. چون اصحاب حضرت عيسي(ع) و حواريون از حضرت عيسي درخواست كردند كه خداي متعال براي ما يك مائده آسماني و طعام آسماني پهن كند، كه يقين ما بيشتر شود. ما رزق خدا را به طور مستقيم ببينيم
ص: 1356
كه براي ما نازل شده است. حضرت عيسي هم اين را از خداي متعال درخواست كرد كه «قَالَ عِيسىَ ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنزِلْ عَلَيْنَا مَائدَةً مِّنَ السَّمَاءِ» خدايا يك مائده آسماني بفرست، «تَكُونُ لَنَا عِيدًا لّأَِوَّلِنَا وَ ءَاخِرِنَا» اين براي اولين و آخرين ما به عنوان يك عيدي باشد كه برگشت به تو باشد. «وَ ءَايَةً مِّنكَ» نشانه اي از تو باشد، «وَ ارْزُقْنَا وَ أَنتَ خَيرُ الرَّازِقِينَ» تو روزي به ما بده كه بهترين روزي دهندگان هستي. خدا در آيه بعدي مي فرمايد: «قَالَ اللَّهُ إِنىّ ِ مُنزَِّلُهَا عَلَيْكُمْ» من اين مائده آسماني را بر شما نازل مي كنم، «فَمَن يَكْفُرْ بَعْدُ مِنكُمْ» اگر بعد از اين كسي كافر شود و اين نشانه را نديد، «فَإِنىّ ِ أُعَذِّبُهُ عَذَابًا لَّا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِّنَ الْعَالَمِينَ» آنچنان عذابش كنم كه ديگر احدي از عالميان را آنچنان عذاب نكردم. چون كسي كه ديگر به شهود رسيده و دست الهي را مستقيم ديده، از او طبيعتاً توقع ديگري مي رود. اين همان مطلبي هست كه بايد توجه داشت. يكي از درس هاي اين آيه اين است كه آن كسي را كه به او عنايت هايي را مي كنند، چيزهايي را مي بيند مسؤوليت او بيشتر مي شود. اگر نديده بود، مشاهده نكرده بود و نفهميده بود، توقع از او كمتر بود. اما «هركه بارش بيش، برفش بيشتر» هركسي كه سطح ديني و معرفتي او بالا بيايد، از او توقع بيشتري است. در روايات هست كه كسي كه سنش از چهل سال بگذرد، خدا از او بيشتر توقع دارد. چون يك تجربه اي كرده است. در روايات هست از مردم معمولي هفتاد گناه بخشيده مي شود، از عالم يك گناه بخشيده
ص: 1357
نمي شود. بخاطر همين است. هركسي كه سطحش بالاتر است، چه از جهت سني و معرفتي و دانستن مسائل ديني، توقع خدا هم از او بيشتر مي شود. براي همين هم است كه شما مي بينيد اگر انبياء كوچكترين كاري كه گناه هم محسوب نمي شود، ترك اولي مي كردند، خدا چطور با آنها برخورد مي كرد.
حضرت يونس ترك اولي كرد. خدا وقتي او را در شكم نهنگ قرار داد، فرمود: اگر يونس در شكم نهنگ تسبيح ما و ذكر ما را نمي گفت، « فَلَوْ لَا أَنَّهُ كاَنَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ، لَلَبِثَ فىِ بَطْنِهِ إِلىَ يَوْمِ يُبْعَثُونَ» (صافات/143 و144) تا قيامت آنجا زنداني اش مي كردم. از اين جهت هركسي خودش را نگاه بكند، اگر يك كلاس بالاتر مي رود، در عين حال كه يك چيزي بيشتر گيرش مي آيد اما مسؤوليتش هم بيشتر مي شود چون داشته هايش بيشتر مي شود.
آقاي شريعتي: هفته گذشته يكي از مختصات حضرت ولي عصر(عج) را اشاره كردند و آن هم ويژگي عدالت حضرت بود. عدالت فردي را اشاره كرديد، شاخه هاي عدالت اجتماعي را بيان كرديد. امروز بحث عدالت تمام خواهد شد. فرصت در اختيار شماست، بفرماييد.
حاج آقاي عالي: اين تعبير پر كردن تعبيري است كه هرچه بيشتر دقت مي كنيد سنگيني كار حضرت را بيشتر مي بينيم. عمق و وسعتش را بيشتر درك مي كنيم. ما در خانه خودمان گاهي مواقع سه، چهار نفر بيشتر نيستند. اينجا نمي توانيم مملوء از عدالت كنيم. پيغمبر اكرم نشسته بود، يك كسي هم خدمت پيغمبر آمده بود. بچه هايش هم در بغلش بود. يكي از بچه هايش را بوسيد. پيغمبر فرمود: چرا ديگري را نبوسيدي؟ عدالت نكردي. گاهي مواقع آدم اينچنين است. وجود مقدس حضرت ولي عصر در
ص: 1358
دنيايي كه ظلم فراگير شده بود، مي خواهد ورق را برگرداند و پر از عدالت كند. اين عدالت فقط در بيرون زندگي ما نيست. بلكه در درون ما هم حضرت اين عدالت را برقرار مي كنند. يعني انسان ها را از جهت فردي به يك اعتدال مي رسانند. نه به زور بلكه بستر تربيت را فراهم مي كنند. از اين جهت فكرشان از كجي درمي آيد.
ابعاد عدالت بيروني و اجتماعي حضرت اينگونه است كه در بعد عدالت فرهنگي يعني حضرت امكانات آموزشي و ارتقاء سطح فرهنگي و علمي، آن هم آن علمي كه پيش اهل بيت علم است. علم حقيقي كه حقايق هستي را بفهمد. گاهي مواقع بعضي ها اينقدر قال و قيل در ذهنشان هست، اما هيچ حقيقتي را نمي دانند و با خدا آشنا نيستند. يعني با اصلي ترين حقيقت اين عالم آشنا نيستند. اگر من دكترا و فوق دكترا بگيرم، اگر فوق تخصص بگيرم اما با خدا آشنا نباشم، اين علم است؟ چه بسا جهالت هايي كه نفعش از بعضي علوم ظاهري بيشتر است. علم حقيقتاً علمي است كه در جان يك شخص نوري ايجاد كند و با حقايق هستي و واقعيت هاي هستي عميق تر از قبل آشنا شود. بلكه نور الانوار عالم را يعني خدا را نمي بينند، عالم نيستند. آن علمي كه اهل بيت گسترش مي دهند، علمي است كه حقايق هستي و در رأس آن وجود خداوند متعال را در جان ها مي نشاند. اين كاري است كه حضرت مي كنند و به گونه اي گسترش علمي و فرهنگي خواهد بود كه در روايت هست كه «حَتَّى إِنَّ الْمَرْأَةَ لَتَقْضِي فِي بَيْتِهَا بِكِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ص» (بحارالانوار/ج52/ص352) با كتاب و سنت در خانه
ص: 1359
خودش حكم مي كند. يعني اين رشد را پيدا مي كند.
بعد ديگر عدالت حضرت كه معمولاً در اذهان بيشتر است، بحث عدالت اقتصادي است كه سطح معيشت مردم و رفاه را به صورت نسبي در يك زندگي معقول حضرت آنچنان مي كند كه توقع در جامعه نباشد. ديگر كسي آنچنان سير نباشد كه از سيري آروغ بزند و يكي از گرسنگي پوستش به استخوان رسيده باشد. در بعضي كشورها الآن مي بينيم استخوان ها بيرون زده است. اينها انسان هستند. بعضي ها از حيوانات حمايت مي كنند، اما توجه نمي كنند كه اين انسان ها كنار آنها اينگونه زندگي مي كنند. زمان حضرت ديگر چنين چيزهايي نخواهد بود. حضرت امكانات درآمدي و منابع ثروت را براي همه قرار مي دهد كه يكسري چپاول گري كه از باندهاي قدرت و ثروت استفاده كردند، نخواهد بود. هركسي به اندازه زحمت خودش به نتيجه برسد. حق او را كس ديگر نخورد. حضرت اين كار را خواهند كرد. از اين مهمتر كه حضرت يك رفاه بيروني در حد معقول يك زندگي درست مي كند طوري كه ديگر محتاجي نباشد. از اين بالاتر حضرت يك ثروتي در درون انسان ها درست مي كند كه اخلاق مادي و دنيا طلبانه، اخلاقي كه براي جوامع سرمايه سالار است، يعني حرص و طمع و زياده خواهي و تكاثر را عوض مي كند. «وَ يَجْعَلُ اللَّهُ الْغِنَى فِي قُلُوبِ هَذِهِ الْأُمَّة» (بحارالانوار/ج51/ص84) مهدي ما ثروت را در قلب ها قرار مي دهد. درونش ثروتمند است.
در روايت هست كه حضرت مي فرمايد: اگر كسي نياز دارد بيايد بردارد. هيچكسي نمي آيد جز يك نفر، حضرت مي فرمايد: به مقدار نياز بردار. او برمي دارد و مقداري كه مي رود پيش خودش مي گويد: من حريص تر از
ص: 1360
همه بودم. برمي گردد و مي گويد: اين بيش از نياز من است. يعني حرص نمي زند. به صرف اينكه چيزي مي دهند، ولو نياز هم نداشته باشد، اين اتفاق نيست.
به خاطر اينكه ديدشان و ارزش هايشان عوض شده است. ديد مسابقه دادن در دنيا از همديگر نيست. مسابقه در جاي ديگر است. مناعت طبع، قناعت در زندگي دنيايي و سبك بودن، در عين حال كه زندگي شان را مي كنند. رفاه نسبي قطعاً و بدون ترديد هست. نه به اندازه اي كه دچار تجمل و تشريفات و وابستگي هاي دنيا شوند. بلكه به اندازه اي كه گذران زندگي شان راحت بگذرد تا اينكه فكر دغدغه هاي اصلي شان باشند. يعني به فكر چيزهاي بزرگتر باشند. از اين جهت هست كه طبيعتاً اين صفا و يك رنگي و صميمت و عدم حرص و قناعت باعث مي شود كه يك رشد معنوي سرشاري در آن اتفاق بيافتد.
امام باقر(ع) فرمود: در زمان مهدي ما آنچنان صميميت و يكرنگي برقرار مي شود كه اگر يك مؤمن نيازي داشته باشد دست در جيب برادرش مي كند، يعني اينقدر خودشان را يكي مي بينند. به اندازه نيازش برمي دارد، نه بيشتر كه سوء استفاده كند. او هم هيچ سوء ظني به اين پيدا نمي كند. يعني همه برادر بودن كه در روايات ما هست، شما برادر هستي اين برادر بودن به طور واقعي پياده مي شود. الآن ممكن است حتي دو برادر هم به هم رحم نكنند. ولي آن زمان مؤمنين طعم برادر بودن را مي چشند. طعم اينكه براي همديگر بگذرند. مسابقه در مواسات و ايثار است. نه استيصار و كندن. نظام ارزشي عوض شده است.
در يك روايتي هست كه در اصول كافي است. سيد اعمال و
ص: 1361
آقاي اعمال سه چيز هست. «سَيِّدُ الْأَعْمَالِ ثَلَاثَةٌ إِنْصَافُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِكَ» (كافي/ج2/ص144) اينكه آدم با انصاف باشد. آنچه براي خودش مي خواهد، براي ديگران هم بخواهد. اين انصاف آن زمان به طور كامل در مردم ايجاد مي شود. 2- «وَ مُوَاسَاتُكَ الْأَخَ فِي الْمَالِ» برادر نسبت به برادر مواسات داشته باشد. تحقق اين را ما نمي بينيم ولي در آن عصر به طور كامل محقق مي شود. 3- «وَ ذِكْرُ اللَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ» ذكر خدا در هر حالتي است.
نقل است عالم بزرگواري در نجف مدت ها براي اينكه خدمت حضرت ولي عصر(ع) برسد، اين در و آن در مي زد. چهل شب چهارشنبه مسجد سهله، رياضت كشيدن و روزه گرفتن و شب زنده داري كردن كشيد، اما نصيبش نشد. به بعضي از علوم غريبه پناه برد كه با اين علوم جاي حضرت را پيدا كند. نتوانست حضرت را ببيند. اما در اثر اين رياضت ها و شب زنده داري ها يك صفايي پيدا كرده بود گاهي مواقع در خواب و بيداري يك چيزهايي مي ديد. به او گفتند: فلان شهر برو. از نجف چند روزي به شهر ديگري رفت. آنجا هم همين مراقبت ها و رياضت ها را كشيد. در حالتي به او گفتند: اگر مي خواهي حضرت را ببيني، همين الآن به بازار برو، فلان مغازه قفل سازي است، آنجا برو. به سرعت رفت و طبق آدرس جايي را پيدا كرد، ديد حضرت نشستند چهره ملكوتي و با آن پيرمرد قفل ساز خيلي صميمي و در حال صحبت هستند. وارد شد و سلامي عرض كرد. حضرت جواب سلامش را داد و اشاره كرد سكوت كن و بايست. چند لحظه گذشت پيرزني وارد شد، به هر سه
ص: 1362
نفر سلام كرد. قفلي را به قفل ساز داد، و گفت: اگر مي شود اين را سه ريال از من بخر! من نياز به اين پول دارم. به اين قفل نگاه كرد و گفت: مادرم اين قفل سالم است. چيزي كم ندارد، يك كليد كم دارد كه من برايش مي سازم. اين قفل هشت ريال مي ارزد. پيرزن خيال كرد او را مسخره مي كند. گفت: تو سه ريال از من بخر. قفل ساز گفت: تو مسلمان هستي و من هم ادعاي مسلماني مي كنم. قفل سالم است و هشت ريال ارزش دارد، من چون كاسب هستم و مي خواهم سودي كنم هفت ريال از تو مي خرم. يك ريال خودم سود كنم. حاضر هستي؟ گفت: خدا به تو جزاي خير بدهد. قفل را خريد و پولش را داد و پيرمرد دعا كنان از مغازه بيرو رفت. تا بيرون رفت حضرت به عالم رو كرد، گفت: احتياج به اين رياضت ها و علوم غريبه نيست. شما مثل اين آقا باشيد ما خودمان مي آييم. ما جاي دوري نيستيم. بايد اين حجاب برداشته شود كه ببينيد. بعد حضرت فرمود: در كل اين بازار من مغازه اين فرد را انتخاب كردم. يك كار او اين انصافش است. اين پيرزن در مغازه هاي ديگر رفته بود. چون ديدند به اين پول نياز دارد در سر مالش زدند، و سه ريال هم نخريدند. اما اين خدا را در نظر گرفت، و با انصاف برخورد كرد.
من اگر مي خواهم اخلاقم امام زماني باشد، بايد با عدالت و انصاف باشد. بايد ظلم را كنار بگذارم. اگر عمل من ظلم باشد، با عملم مي گويم: آقا نيا. من هنوز تحملت را ندارم.
بعد
ص: 1363
سوم عدالت سياسي است. عدالت سياسي يعني حضرت منصب ها را عادلانه تقسيم مي كند. يعني قدرت در حكومت عادلانه تقسيم مي شود. نور چشمي و رابطه بازي ها و به اين و آن دادن خبري نيست. اينكه گاهي مواقع كسي مدير جايي مي شود و با ناشايستگي هرچه تمام فقط به خاطر اينكه آشناي فلاني هست، در زمان حضرت خبري نيست. اميرالمؤمنين فرمود: اگر كسي شايسته ي يك پستي نباشد، آن پست را بگيرد، ولي بداند كسي بهتر از او هم هست، «فَقَدْ خَانَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْمُؤْمِنِين » (بحارالانوار/ج72/ص175) خيانت به خدا و رسول و مؤمنين كرده است. در اين كشور اگر كسي مدير است، مي داند بهتر از او كسي است كه مي تواند بهتر كار كند، خيانت به مؤمنين و رسول كرده اگر آنجا بايستد. در زمان حضرت اين عدالت برقرار مي شود كه افراد ناشايست ديگر سر كار نيستند. حتي حضرت شايستگي را در ياران اوليه اش، آن 313 نفر آنچنان رعايت كرده كه از يك نژاد خاصي نيستند. شايسته سالاري به معناي واقعي است. حتي فقط از مردها نيست، زن هاي شايسته تا 50 نفر جزء ياران حضرت هستند. حتي نه فقط از زندگان، بعضي از مردگان هم برمي گردند. عدالت اين است.
آخرين بعد عدالت، عدالت قضايي و حقوقي است. محكمه ها و قضاوت ها است. در حكومت آخرين پناهگاه مردم دادگاه و دادگستري است. خدا نكند اگر جايي در يك محكمه و دادگاهي ظلم شود، در روايات تأكيد بسيار شده كه قاضي لبه ي جهنم است.اگر خداي نكرده خلاف باشد، اين لبه جهنم است كه سقوط مي كند. در عين حال اگر با تقوا باشد، امين باشد و حكم درست بدهد، درجات فوق
ص: 1364
العاده اي را خدا از بهشت به او مي دهد چون كار سختي است. ولي از آن طرف هم بر او سخت مي گيرند. در زمان حضرت ولي عصر قضاوت حضرت با زمان هاي ديگر تفاوت دارد كه در آن اشتباهي نيست. يعني حضرت ولي عصر(ع) حكم و قضاوتي كه مي كنند با بينه و شهود نيست بلكه به واقع است. قضات ديگر هم با حضرت مرتبط هستند. ممكن است بگوييد: مگر آن زمان دعوا رخ مي دهد؟ مگر نگفتيد عدالت همه جا هست؟ در بحث شهادت حضرت گفتيم. درست است كه تربيت مردم طوري خواهد شد كه خطاها و حق خوري ها به صفر مي رسد، ولي باز هم ممكن است باشد. از اين جهت در محاكمه ها و قضاوت هايي كه رخ مي دهد، خطايي نيست. از اين جهت سيره حضرت سيره پيامبر و اميرالمؤمنين است و عادلانه است.
آقاي شريعتي: انشاءالله بهترين ها نصيب شما شود. والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.
بخشي از بيانات مقام معظم رهبري- 30/07/88
در دعاي ندبه وقتي كه شروع مي كنيم صفات آن بزرگوار را بيان كردن و شمردن، بعد از نسبت او به پدران بزرگوارش و خاندان مطهرش اولين جمله اي كه در دعاي ندبه ذكر مي كنيد اين است كه «أَيْنَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دَابِرِ الظَّلَمَة أَيْنَ الْمُنْتَظَرُ لِإِقَامَةِ الْأَمْتِ وَ الْعِوَجِ أَيْنَ الْمُرْتَجَى لِإِزَالَةِ الْجَوْرِ وَ الْعُدْوَانِ»، يعني دل بشريت مي تپد تا ان نجات بخش بيايد و ستم را ريشه كن كند. بناي ظلم را كه در تاريخ بشر از زمان هاي گذشته همواره وجود داشته است، امروز هم با شدت وجود دارد، اين بنا را ويران كند.
بسم الله الرحمن الرحيم
و صل الله علي محمدٍ
ص: 1365
و آله الطاهرين
ما شيعه ي توييم، دل شادمان بده *** ويران شديم، خانه ي آبادمان بده
حاكم تويي، حكومت گلها به دست توست *** شاهد تويي، مشاهده را يادمان بده
ما دانه هاي باغ بهارآور توييم *** يك دم عنايتي كن و بر بادمان بده
خاليست از دعا لب سجاده هايمان *** جامي ز عاشقانه ي سجادمان بده
شور ابوذر و دل سلمانمان ببخش *** ايمان مالك و غم مقدادمان بده
هر سو ثقيفه اي است كه بيداد مي كند *** تا كي سكوت، جرأت فريادمان بده
آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان. طاعات و عباداتتان قبول باشد. داريم با هم لقمه لقمه نخوردن، جرعه جرعه ننوشيدن و بال بال آسماني شدن را تجربه مي كنيم. حاج آقاي عالي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي بينندگان بزرگوار عرض سلام دارم. انشاءالله طاعاتشان قبول باشد.
آقاي شريعتي: در جلسات گذشته بحث ما در ذيل بحث يادي از امام عصر (عج)، بحث عدالت حضرت بود. نكات خوبي را شنيديم. سؤالي كه در بين سؤالات دوستان فراوان بود، اين بود كه گفتند: از حاج آقا بپرسيد، اين عدالتي كه حضرت مي آورد و همه جا را پر مي كند، غير از عدالتي است كه نبي مكرم اسلام، اميرالمؤمنين(ع)، انبياء و اولياي گذشته به دنبال آن بودند. يعني جنس عدالت ايشان فرق مي كند؟
حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. اين سؤال بسيار قابل توجه است از اين جهت كه يك فصلي از تاريخ مصادف با
ص: 1366
برقراري عدالت بود ولو در يك محدوده خاصي در زمان پيغمبر اكرم، حكومت مدينه و همچنين در زمان اميرالمؤمنين(ع) در كوفه بود. آن چيزي كه ولي عصر (ع) در آخرالزمان خواهد آورد، دنباله همان است؟ از جنس همان عدالت است يا چيزي فراتر از آن است؟ از جهتي دنباله همان و از جهتي فراتر از آن است.
از اين جهت دنباله آن است، چون ظهور امام زمان و حكومت حضرت ولي عصر(ع) دنباله همان زحمات تمام انبياء و اولياء و ثمره ي آنهاست. همه انبياء و اولياء در طول تاريخ به دنبال تحقق عدالت و گسترش عدالت بودند. به دنبال يك چيز بودند و هدف يك چيز بوده كه يك عدالتي در جامعه گسترش پيدا كند و در بستر آن عدالت بندگي خدا محقق شود. توحيد محقق شود.
جنس عدالت امام زمان از همان جنس است. مهدويت دنباله همان نبوت و امامت است و امام مهدي(ع) دنباله پيغمبر و حضرت علي(ع) و امام حسن و امام حسين است. فقط چيزي كه هست يكي از جهت عرض و طول اين عدالت است، يعني گستره ي عدالت مهدوي بسيار فراگير و بسيار گسترده تر است. يعني در سطح زمين در تمام عرصه هاي جامعه اين عدالت پياده مي شود. در آن زمان نبود. دومين مورد اينكه درجات عدالت خيلي عميق تر و رشد يافته تر خواهد بود. اولاً اصل جنس عدالت همان است.
در روايتي از امام صادق(ع) است كه فرمود: «مهدي ما همان سيره پيغمبر و همان زندگي اميرالمؤمنين را خواهد داشت.» از همان جنس است. چون اين آدم از همان جنس آدم ها است. از همان جنس انسان هاي پاك و صالحي
ص: 1367
است كه تمام هم و غم شان هدف الهي و برقراري حكومت خدا در زمين بوده است.
در تواريخ معتبر هست كه پيغمبر اكرم بعد از فتح مكه، يكي از افراد طايفه ي قبيله ي بني مخزوم، از قبايل با اهميت قريش بوده است. زني سرقتي كرد، آنها مي دانستند كه پيغمبر اكرم در اجراي حد الهي و قوانين الهي مسامحه نمي كند. دور هم جمع شدند كه اگر اين كيفر ببيند، از قبايل قريش است، آبروريزي است. چطور به پيغمبر بگوييم؟ به نظرشان رسيد كه اسامه بن زيد را كه فردي محبوب پيغمبر بود و پيغمبر به او علاقه داشت را شفيع و واسطه قرار بدهند كه بگويد: از اين بگذريد. اسامه به پيغمبر گفت، پيغمبر بسيار ناراحت شد طوري كه رنگ چهره شان عوض شد، فرمود: شما در رابطه با يكي از قانون هاي خدا واسطه مي شوي كه من زير پا بگذارم. بعد كه حضرت حس كرد كه شايد يك ذهنيتي در بعضي از افراد هست، و آن قوميت و قبايل باعث شوند حكم خدا زير پا گذاشته شود، شب در مسجد بعد از نماز يك خطبه اي خواندند و يك جمله را بيان كردند كه اين خيلي گويا است. به خصوص در زمان ما براي كساني كه در اين كشور مسؤوليتي دارند، حواسشان را جمع كنند. فرمودند: پيشينيان شما و امت هاي گذشته اگر احياناً دچار هلاكت و عذاب شدند به اين خاطر بوده كه تبعيض آميز رفتار مي كردند. اگر بزرگي در بين آنها سرقت مي كرد، او را رها مي كردند. ولي اگر آدم ضعيف و بي دست و پايي بود كه كس و كاري نداشت، اگر او يك خطايي مي كرد،
ص: 1368
حد را بر او جاري مي كردند. همان مثل خودمان كه شتر دزد را رها مي كردند، آفتابه دزد را مي گرفتند. پيغمبر فرمود: به خدا قسم اگر دخترم فاطمه، چيزي را سرقت كند، دست او را قطع مي كنم. آنچنان برخوردي كرد كه همه حساب كار خودشان را بكنند. در قانون الهي تبعيض و پارتي بازي و ميانجي گري نيست.
موردي در مدينه اتفاق افتاد كه خانه اي سرقت شد، دو نفر متهم بود. يك نفر يهودي و يك نفر مسلمان بود. يك عده مسلمان روي همين مصلحت جويي هايي كه گاهي دلسوزي فراتر از خدا و رسول مي كنند، نزد پيغمبر آمدند و گفتند: يا رسول الله! اگر قرار باشد شما به اين مسلمان گير بدهيد، آبروي مسلمين مي رود. پيغمبر فرمود: اين حرف ها نيست. بايد ببينيم چه كسي بوده است. هركسي بوده فرقي ندارد. گفتند: يا رسول الله! يهودي ها خيلي به ما ظلم كردند. به فرض هم اگر مسلمان بوده، شما اين يهودي را دم چشم قرار بدهيد. به او شك كنيد به تلافي ظلم هايي كه به ما كرده اند. پيغمبر فرمود: ربطي به هم ندارد. آن ظلم ها جاي ديگري بوده است. ما قرار نيست ظلم كنيم. «وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلاَّ تَعْدِلُوا» (مائده/8) قرار نيست دشمني با گروهي ما را به ظلم وادار كند. اتفاقاً وقتي بررسي كردند، مسلمان مقصر بود. پيغمبر گفت: آبروريزي يعني اينكه ما احكام خدا را جاري نكنيم. الآن هم بعضي هستند كه براي اينكه آبروي ما نرود، وجه خوبي در جهان ندارد، دست از احكام الهي مي كشند و توصيه مي كنند. آن چيزي كه آبروي ما را حفظ مي كند، اين است كه طبق
ص: 1369
آن چيزي كه خداي متعال فرموده است عمل كنيم. خدا مي داند كه آبرو كجا محفوظ است و كجا مي ريزد. اين چيزها بود كه دين را محبوب مردم كرد و از اقوام و ملل ديگر جذب اسلام مي شدند. چون مي ديدند كه با عدالت است. چون مي ديدند تبعيض و ظلم در آن نيست. اي در تاريخ معروف است كه اميرالمؤمنين(ع) مي رفتند. چون زره حضرت گم شده بوده، چشمش افتاد كه زره ايشان دست يك مسيحي است. از او در دادگاه شكايت كرد. آن زمان شريح قاضي در زمان حكومت اميرالمؤمنين قاضي بود. حضرت علي(ع) خليفه بود. از يك فرد معمولي مسيحي شكايت كرد كه او زره مرا برداشته است. وقتي دادگاه آمدند، شريح قاضي خواست به احترام اميرالمؤمنين بلند شود، حضرت اشاره كردند. من اينجا به عنوان اميرالمؤمنين و خليفه نيستم. من شاكي و او متشاكي است. شريح گفت: داستان چه هست؟ حضرت فرمودند: من زره خودم را گم كردم. آن زره را نه به ايشان فروختم و نه بخشيدم. الآن در دست او است! شريح از او پرسيد: حرف شما چيست؟ مسيحي گفت: نه! من اين زره را از كسي ندزديدم ولي علي را هم دروغگو نمي دانم. شريح به اميرالمؤمنين گفت: شما شاهدي داريد؟ دليلي داريد؟ حضرت فرمودند: نه! شريح گفت: پس من نمي توانم حق را به شما بدهم. اين زره دست ايشان است و براي ايشان است. حضرت سخني نگفتند و از محكمه بيرون آمدند. چند قدم دور شدند، مسيحي برگشت، گفت: شهادت مي دهم اين دين، دين حق است. اين قانون، قانون خداست و اين رفتار، رفتار انبياء است. من در كنار حاكم و خليفه
ص: 1370
وقت، هيچي فرقي بين من و او گذاشته نشود و او از فرق گذاري خوشش نمي آيد، و وقتي هم حكم عليه او شد، نه زوري و نه استبدادي و نه دشنامي، از موقعيتش هيچ استفاده نكرد. من حق را بر اين دين مي دانم و شهادت مي دهم اين دين حق است. شهادتين را جاري كرد و گفت: يا اميرالمؤمنين اين زره شما در جنگ صفين از شتر افتاد و من برداشتم. الآن هم تقديم شما مي كنم. حضرت فرمود: حالا كه مسلمان شدي براي خودت باشد!
رضوان خدا بر امام راحل ما باشد. يكي از نزديكان ايشان در يكي از شهرها يك خطايي كرد، آن زمان هنوز نيروي انتظامي تشكيل نشده بود، افراد كميته خواستند ايشان را دستگير كنند، ظاهراً ايشان پرخاش كرده بود و برخورد كرده بود. طوري بود به امام خبر داده بودند. حضرت امام متوجه شد كه او حتي اسلحه هم دارد. از اقوام نزديك امام بود. امام فرمودند: او را بگيريد، برداريد و بياوريد. اگر خواست براي شما اسلحه بكشد، او را بزنيد. درود خدا بر او كه مانند اجداد طاهرينش قصدش از اين انقلاب ظلم ستيزي و زمينه براي وجود مقدس حضرت ولي عصر(ع) بود. آدم هايي كه عادل هستند مي توانند ياور امام عدالت باشند.
شما به هر مقداري كه بتواني از ظلم كم كني، بار امام زمان را كم كردي. سختي كار را از دوش حضرت برداشتي. اين جنس عدالتي است كه بر ائمه طاهرين بوده و امام زمان(ع) هم اصل عدالتي كه خواهند آورد، همين است. منتهي فرق آن اين است كه اولاً در همه عرصه هاي فردي و اجتماعي گسترش
ص: 1371
مي دهند. ثانياً درجات عدالت در زمان امام زمان(ع) و تحت ولايت حضرت و تربيت حضرت درجات عدالت عميق تر و رشد يافته تر مي شود.
چطور در بندگي، درجات بندگي رشد يافته مي شود. ما هم بندگي مي كنيم، سلمان هم بندگي مي كند، اميرالمؤمنين هم بندگي مي كند. ولي اين بندگي كجا، بندگي سلمان و اميرالمؤمنين كجا؟ درجات تسليم بودن با هم فرق دارد. كلاس ها و مراتبش با هم فرق دارد. طوري كه اگر اعمال كلاس پايين را كلاس بالايي به جا آورد، برايش گناه حساب مي شود. اگر نماز ما را سلمان بخواند، گناه حساب مي شود. چون از سلمان اين نماز توقع نيست. مثل اين است كه استاد خطي، خطي را بنويسد كه كلاس اول ابتدايي مي نوشت. در كلاس بالا اين توقع از او نيست و خطا است. «أن حسنات الأبرار سيئات المقربين » (بحارالانوار/ج11/ص256) آن اعمالي كه براي ابرار كه مقامشان پايين تر است حسنه حساب مي شود، براي مقربين سيئه حساب مي شود. اگر ما يك مكروهي انجام دهيم، گناه نيست. اما اگر يكي از انبياء انجام دهد، مكروه كه بماند، ترك اولي، يعني چيزي كه اولويت داشت و بهتر بود انجام بدهد. اگر انجام بدهد براي او گناه مي نويسند. كلاس ها فرق مي كند. من وقتي كلاسم در بندگي، كلاسم در عدالت، بالاتر برود ترازوي من دقيق تر مي شود. اگر در كلاس پايين براي اعمالي به خودم بيست مي دادم، الآن ديگر صفر هم نمي دهم. كلاس بالا آمده است. ترازو دقيق شده است. يك چيزهايي را در زدگي ظلم نمي ديدم، اما چون الآن آدم دقيق تري است، مي بيند حواسش جمع تر شده است.
ما بايد در بندگي اينطور باشيم. بايد هرچه جلوتر مي رويم، ترازوي ما پيشرفته
ص: 1372
تر و دقيق تر باشد. اين باسكول هايي كه با كاميون بار روي آن مي رود، دو، سه كيلو را نشان نمي دهد. ولي ترازوهايي كه در طلافروشي هست مثقال را نشان مي دهد. ترازوهايي كه از آن دقيق تر است كه فشار هوا روي آن اثر گذار است. اولياي خدا و آنهايي كه كلاس بالايي در بندگي و ولايت دارند و درجاتي را طي كردند، يك چيزهايي را ظلم مي دانند كه به چشم ما ظلم نمي آيد.
مرحوم آيت الله ميرزا رحيم ارباب، در تخت فولاد اصفهان دفن هستند. ايشان عارف، مجتهد، فقيه و دين شناسي بود و در زمان مرحوم بروجردي معاصر بودند. خيلي از زمان ايشان نگذشته است، ايشان زماني در خانه سبزي پاك مي كردند، برگ هاي سبزي را وقتي جدا مي كرد، خيلي با دقت جدا مي كردند. يك نفر گفت: آقا همينطور از ساقه بكش، همه يكباره كنده شود. گفت: نه! اگر يكي از اين برگ ها از زير دست من در برود و كنده نشود، آنوقت بعد نزد خدا گلايه كند كه خدايا من اين همه راه را طي كردم، براي يك مؤمن يك چيزي مفيد شوم كه بتواند بخورد و من وارد بدن او شوم و كمال پيدا كند. مي دانيد غذا از طريق بدن مؤمن به ذكر تبديل مي شود. كمال غذا اين است كه از طريق شما به ملكوت برود و به نماز و روزه و ذكر تبديل شود. آنوقت اگر اين برگ بگويد: خدايا به من ظلم شد. مرا مهمل گذاشتند. آنوقت من چه جوابي بدهم.
خدا شهيد مطهري را رحمت كند. ايشان فرمود: من به استادم ميرزا علي شيرازي، كه خيلي از اوقات مرحوم آيت
ص: 1373
الله بروجردي ايشان را از اصفهان دعوت مي كرد كه بيايند و مجالسي را كه موعظه اي بود، آيت الله ميرزا علي آقا شيرازي سخنراني مي كرد، و از ابتدا تا انتهاي مجلس شانه ها بود كه از گريه تكان مي خورد. شهيد مطهري كه آدم دقيقي بود، مي فرمود: ما خداشناسي را از ايشان ياد گرفتيم. از ايشان فهميديم كه مي گويند:«شب مردان خدا صبح جهان افروز است» يعني چه؟ شب زنده دار و زاهد بود. شهيد مطهري فرمود: ما شب جمعه اي با ايشان به مهماني رفتيم. جلسه اي بود و علما و طلبه ها بودند و بحث از شعر و شاعري پيش آمد. هركس شعري از يك شاعر خواند. ميرزا علي آقا شيرازي، هم آن شب هم شعرهاي زيادي خواندند و هم اظهار نظر مي كردند و شعرها را نقد مي كردند و نكته سنجي مي كردند كه آقاي مطهري مي فرمود: ما فهميديم كه يد طولايي در شعر هم دارند. وقتي جلسه تمام شد، بيرون آمديم، نزديك خانه كه رسيديم، ديدم ايشان مي لرزد و حال ترسي بر او افتاده است. اگر ما گناه كبيره كنيم، آنچنان حالت ترس و لرز و اضطراب نمي شود. گفتم: چه شده است؟ گفت: من بارها با خودم عهد كردم، شب هاي جمعه شعر نخوانم. روايتي هست كه شب هاي جمعه شعر خواندن مكروه است. اشعار كه لغويات درونش بوده، نه اشعار حكمت آميز! الآن اشعاري هستند، روضه ها با شعر خوانده مي شود. اين شعرها همه حكمت و معارف است. آقاي مطهري مي گويد: ايشان عادتش اين بود كه معمولاً پاسي از سحر را بلند شود و شب زنده داري كند، آن شب نتوانست بيدار شود. اذان صبح كه بلند شد، به ما رو
ص: 1374
كرد و گفت: ببينيد! اين اثر همان كاري است كه ديشب كردم! ممكن است اين عمل براي ما چيزي نباشد، منتهي چون ترازوي او دقيق تر شده است، حس مي كند.
حضرت ولي عصر(ع) مي آيد و يك تربيت ولايي مي كند. سطح بندگي را بالا مي برد. جنس عدالت فرق نمي كند، جنس عدالت اين است كه حق هر ذي حقي به او داده مي شود. وقتي كسي تحت تربيت ولايي امام زمان قرار مي گيرد، گفتيم: افراد معمولي و عادي در زمان حضرت از اولياي خدا هستند. تعبير روايت اين است كه چشم و گوششان باز مي شود. وقتي اين مردم اينچنان رشد يافتند، طبيعي است كه درجه عدالتي را كه رعايت مي كنند، همان درجه اي نيست كه در كلاس هاي پايين تر رعايت كردند. بين اميرالمؤمنين و حضرت مهدي فرقي نيست. بحث سر عدالتي است كه حضرت محقق مي كند. سطح درك مردم از عدالت درجه درجه بالا مي رود. كما اينكه سطح ولايت مردم درجه درجه بالا مي رود. پس بنابراين امام زمان با اميرالمؤمنين فرقي نمي كند، منتهي حضرت امير موقعيت پيدا نكرد. امام زمان هم در طول و عرض اين گسترش را خواهد داد، هم در عمق و هم در درجات عدالت، چيزي است كه در زمان حضرت اتفاق خواهد افتاد.
آقاي شريعتي: انشاءالله برسيم به جايي كه از ما خواسته شده است. صفحه 134 مصحف شريف قرار روزانه امروز ماست. آيات 53 تا 59 سوره مباركه انعام در سمت خداي امروز تلاوت مي شود. باز مي گرديم به بركت صلوات بر محمد و آل محمد.
«وَ كَذَالِكَ فَتَنَّا بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لِّيَقُولُواْ أَ هَؤُلَاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْهِم مِّن بَيْنِنَا أَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّكِرِينَ(53)وَ
ص: 1375
إِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بَِايَاتِنَا فَقُلْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلىَ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنكُمْ سُوءَ ا بجَِهَلَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(54) وَ كَذَالِكَ نُفَصِّلُ الاَْيَاتِ وَ لِتَسْتَبِينَ سَبِيلُ الْمُجْرِمِينَ(55) قُلْ إِنىّ ِ نهُِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ قُل لَّا أَتَّبِعُ أَهْوَاءَكُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذًا وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ(56) قُلْ إِنىّ ِ عَلىَ بَيِّنَةٍ مِّن رَّبىّ ِ وَ كَذَّبْتُم بِهِ مَا عِندِى مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَيرُْ الْفَاصِلِينَ(57) قُل لَّوْ أَنَّ عِندِى مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضىِ َ الْأَمْرُ بَيْنىِ وَ بَيْنَكُمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِالظَّلِمِينَ(58) * وَ عِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَ يَعْلَمُ مَا فىِ الْبرَِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَ لَا حَبَّةٍ فىِ ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا يَابِسٍ إِلَّا فىِ كِتَابٍ مُّبِينٍ(59)»
ترجمه آيات:
«همچنين بعضى را به بعضى آزموديم، تا بگويند: آيا از ميان ما اينان بودند كه خدا به آنها نعمت داد؟ آيا خدا به سپاسگزاران داناتر نيست؟ (53) چون ايمان آوردگان به آيات ما نزد تو آمدند، بگو: سلام بر شما، خدا بر خويش مقرر كرده كه شما را رحمت كند، زيرا هر كس از شما كه از روى نادانى كارى بد كند، آن گاه توبه كند و نيكوكار شود، بداند كه خدا آمرزنده و مهربان است. (54) و اين چنين آيات را به تفصيل بيان مى كنيم، تا راه و رسم مجرمان آشكار گردد. (55) بگو: مرا منع كرده اند كه آن خدايانى را كه جز اللَّه مى خوانيد پرستش كنم. بگو: از هوسهاى شما متابعت
ص: 1376
نمى كنم تا مبادا گمراه شوم و از هدايت يافتگان نباشم. (56) بگو: من از پروردگارم دليلى روشن دارم و شما آن دليل را دروغ مى خوانيد. آنچه بدين شتاب مى طلبيد به دست من نيست. حكم تنها حكم خداست. حقيقت را بيان مى كند و او بهترين داوران است. (57) بگو: اگر آنچه را كه بدين شتاب مى طلبيد به دست من بود، ميان من و شما كار به پايان مى رسيد، زيرا خدا به ستمكاران داناتر است. (58) كليدهاى غيب نزد اوست. جز او كسى را از غيب آگاهى نيست. هر چه را كه در خشكى و درياست مى داند. هيچ برگى از درختى نمى افتد مگر آنكه از آن آگاه است. و هيچ دانه اى در تاريكيهاى زمين و هيچ ترى و خشكى نيست جز آنكه در كتاب مبين آمده است. (59)»
آقاي شريعتي: خدايا چنين زمين گير دنيايمان نكن كه وقت ظهور حضرت توان برخاستن نداشته باشيم. انشاءالله زندگي همه شما منور به نور قرآن باشد. اشاره قرآني امروز را حاج آقاي عالي بفرمايند.
حاج آقاي عالي: آيه 59 سوره انعام كه معمولاً در نماز غفليه در ركعت دوم خوانده مي شود. اگر آدم بتواند اين آيه را در زندگي داشته باشد، خيلي مي تواند تذكر و موعظه خوبي باشد. خداوند متعال مي فرمايد: «وَ عِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَ يَعْلَمُ مَا فىِ الْبرَِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَ لَا حَبَّةٍ فىِ ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا يَابِسٍ إِلَّا فىِ كِتَابٍ مُّبِينٍ(59)»
«وَ عِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ» نزد خدا كليدهاي غيب هست. خزانه هاي رزق خدا، علم خدا، كليدش
ص: 1377
دست خداست كه غير از خدا كسي او را نمي بيند. «وَ يَعْلَمُ مَا فىِ الْبرَِّ وَ الْبَحْرِ» آنچه در خشكي ها و درياها هست، خدا همه را مي داند. «وَ مَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا» هيچ برگي از درخت نمي افتد مگر آنكه خدا بداند. «وَ لَا حَبَّةٍ فىِ ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ» هيچ دانه اي در زمين نمي رويد مگر اينكه خدا بخواهد. شما تصور كنيد چقدر برگ از درخت مي افتد و چقدر دانه سبز مي شود. اصلاً جزء چيزهايي هست كه در تصور ما هم نمي گنجد. «وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا يَابِسٍ إِلَّا فىِ كِتَابٍ مُّبِينٍ» هيچ تر و خشكي نيست. در اين عالم چيزي نيست مگر اينكه در سطح علم الهي، كتاب مبين، يا لوح محفوظ، يك مرتبه اي از علم الهي است، آنجا ثبت است.
اگر كسي اين را باور داشته باشد كه يك مولكول در اين عالم جا به جا نمي شود، مگر اينكه خداوند متعال به آن اشراف و احاطه دارد. يك برگ از درخت نمي افتد. بعد آنوقت لحظه اي مي تواند غافل شود از اينكه چشم مهرباني او را نگاه مي كند. اين اثرش همين است كه بدان در سختي ها تو در چشم خدا هستي. از سنگين ترين جاهاي عاشورا تيري بود كه به گلوي علي اصغر خورد. اباعبدالله(ع) وقتي خواست خودش را آرام كند، گفت: خدايا آن چيزي كه اين حادثه را بر من آسان مي كند اين است كه داري مي بيني.
عارفي در نجف بود، شاگردش خواست ايران بيايد. گفت: در ذهن من چه باشد؟ گفت: در ذهنت دائم اين باشد كه چشمان خدا ناظر بر تو هست. «أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى » (علق/14) به هر حال
ص: 1378
اين آيه خيلي اثر تربيتي دارد.
آقاي شريعتي: واقعاً همه چيز حساب و كتاب دارد و خداوند متعال آمار همه را دارد. در بحث ياد مرگ بحث حسيب بودن خدا را گفتيد، يك نگاهي را براي من القاء كرد كه خيلي از اتفاقات با آن قابل حل شدن بود. بحث از گسترش عدالت در زمان حضرت ولي عصر(عج) شد، و آن هم اينكه يك گسترش همه جانبه با وسعت و عمق بسيار فراوان ايجاد مي شود. آيا اين پر شدن عدالت توسط خود حضرت با معجزه اتفاق مي افتد؟ يعني معجزه رخ مي دهد كه ورق از ظلم به عدل برمي گردد. يا اينكه اين توانايي حضرت است و يا همانكه شما اشاره كرديد، شرايط جامعه به گونه اي است كه شرايط اين عدل فراهم مي شود؟
حاج آقاي عالي: در مباحث مهدويت نكته بسيار درس آموزي است كه آدم بعضاً از روايات هم مي بيند، اين هست كه حضرت آن ظلم گسترده در آخر الزمان را و آن كار كارستان كه مي خواهند ورق را به عدالت برگردانند، جز با معجزه نمي شود.ولي بايد در نظر داشت كه معجزه وجهه قالبي كارهاي معصومين نيست. قرار نيست انبيا و اولياء با معجزه كارهايشان را پيش ببرند. شكي در اين نيست كه امدادهاي غيبي خدا در رابطه با همه مؤمنين مي رسد. اما همه كارها با معجزه و امداد غيبي پيش نمي رود. اگر قرار بود وجهه قالبي و اصل كار حضرت با معجزه باشد، نياز نبود براي به سامان شدن جامعه اين همه طول بكشد. پيغمبر اكرم مقامش بالاتر از همه ائمه است. اباعبدالله در واقعه عاشورا معجزه مي كردند. بنا بر اين نيست.
ص: 1379
اتفاقي كه در زمان حضرت ولي عصر(ع) مي افتد، او بستر عدالت است كه در جلسه قبل هم اشاره كرديم. عقل و فهم مردم بالا مي رود. ريشه ي تحمل عدالت مردم كه اجازه مي دهند حضرت عدالت را گسترش دهد، عقل ها و فهم ها هست كه رشد مي كند و بالا مي رود. از طرفي هم موانع عدالت كنار مي رود.
اينكه عقل و عقلانيت ريشه عدالت است، حديثي در اصول كافي است، معروف است. حديث جنود هقل و جهل است. امام صادق(ع) فرمود: خدا در وجود ما عقل و جهل را قرار داده و لشگرياني براي عقل و براي جهل قرار داده است. 75 صفت از صفات فضيلت، تواضع، شكر، اخلاص، اينها از صفاتي هستند كه از جنود عقل هستند، 75 صفت هم از لشگريان جهل هستند. بخل و تكبر و ريا و امثال اينها است. اين جنود عقل و جهل در درون ما يك نمايي، جلوه اي از جنگ حق و باطل در بيرون يا به تعبيري صف بندي ولايت الهي و اولياي خدا با شيطان است.
يكي از آن 75 صفت، كه زير مجموعه عقل است، عدل است. در روايت امام صادق عقل از جنود و لشگريان عقل است. يعني زير مجموعه عقل است. پس عقل اصل است. عقلانيت است كه باعث مي شود شخصي كه عاقل مي شود، عادل هم مي شود.
در جلسه قبل روايتي را از امام باقر گفتيم كه وقتي امام زمان(ع) ظهور مي كند، وقتي قيام مي كند، «إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ اللَّهُ يَدَهُ عَلَى رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ» (كافي/ج1/ص25) دست عنايتش را روي سر بندگان مي كشد و عقل ها كامل مي شود. تحت شرايطي كه امام زمان دارد، خود حضرت ولي عصر(ع) مي آيد، اين عقل ها رشد پيدا مي كند آنوقت آمادگي تحمل آن عدالت را خواهد داشت. چه عدالت فردي و چه عدالت اجتماعي! يعني وقتي اين شعور پيدا شود كه ظلم چه آثاري دارد؟ چه تبعاتي دارد؟ طبيعي است كه اين را مي پذيرند. از آن طرف موانع عدالت است كه
ص: 1380
مهمترين مانع عدالت شيطان است. در زمان حضرت ولي عصر(ع) ذبح مي شود. اصلاً فلسفه وجودي شيطان در زمان حضرت ولي عصر تمام مي شود.
شيطان در دستگاه آفرينش درست است كه شيطنت كرده و به اختيار خودش تمرّد كرده و به هر حال از در خانه خدا رانده شده است، اما با اين وجود اين چنين نيست كه حكومت خدا را بر هم زده باشد و يك چيزي خلاف حكومت خدا باشد. شيطان در واقع يكي دو راهي درست مي كند كه يك راهش را انبياء درست كردند، راه خير است. يك راهش را شيطان درست مي كند، راه باطل است. كه در سر اين دوراهي انسان قرار بگيرد، و انسان انتخاب كند. اگر دوراهي نبود، فقط سر راه ما بندگي و كار خوب بود. اينكه ديگر نيازي نبود خدا انسان را خلق كند. ملائكه را داشت، بندگي مي كردند و كار خوب مي كردند و گناه هم نداشتند. خدا براي اينكه موجودات برتر از ملائكه بيافريند، موجوداتي كه خودشان در عين اينكه مي توانند به سمت شر بروند، ولي در عين حال خوبي و بندگي را انتخاب مي كنند. خدا انسان را خلق كرد و سر راهش دو راهي قرار داد. راه خير را انبياء و راه شر را شيطان آمد و نشان داد.
دو علم افراشت، اسپيد و سياه *** آن يكي آدم، دگر ابليس راه
بنابراين ابليس يكي از اين دو راه را ايجاد مي كند. فلسفه وجودي انسان اين است كه راه دوم را درست كند و تمام آن زحماتي كه انبياء مي كشند، در مقابلش شيطان هم براي گمراهي مي كشد. يك موجود تخيلي نيست. يك موجود واقعي
ص: 1381
است كه نقشه مي كشد. فقط انبياء و اولياء نبودند كه سر راحت بر بالين نمي گذاشتند. شيطان هم همينطور است. خستگي ناپذير كار مي كند. من به يكي از علما گفتم: شيطان هم خواب دارد؟ فرمود: اگر مي خوابيد ما از دستش راحت مي شديم. خواب ندارد!
خدا مرحوم آ شيخ مرتضي زاهد را رحمت كند. از اكثر جاهاي تهران مي آمدند كه پشت سر ايشان نماز بخوانند. بعد هم براي مردم صحبت و موعظه مي كرد. يك مرتبه بعضي از كساني كه پشت سرش بودند، ديدند در نماز يكي دو جا را پس و پيش خواند. حواسشان آنچنان كه بايد و شايد نيست. بعد از نماز هم پراكنده گويي مي كرد و صحبت ها منسجم نيست. حتي يكي از كساني كه با ايشان خانه مي رفت، مي گفت: من در خيابان دستش را گرفتم ماشين به او نزند. دو سه روز اين حالت پريشاني را داشت، بعضي از او پرسيدند: آقا شما دو سه روز است پريشان هستي. جريان چيست؟ گفت: بله كه پريشان هستم! من دو سه شب پيش يك روايت از پيغمبر خواندم، آن روايت مرا پريشان كرد. چون اهل باور بود، روايات اهل بيت را هم باور داشت. پيغمبر به اميرالمؤمنين فرمود: يا علي! به تعدادي كه تو از خوبي ها و راه هاي هدايت مي داني، شيطان هم از بدي ها و راه هاي گمراه كردن بلد است. به تعدادي كه تو مي داني او هم مي داند. يك چنين موجودي است. فلسفه وجودي اش همين دو راهي درست كردن است.
در زمان ظهور وقتي مردم به حدي از رشد رسيدند كه بندگي را انتخاب كردند، راه بندگي و خير و سعادت را انتخاب كردند، كه ظهور
ص: 1382
رخ بدهد، ديگر فلسفه وجودي شيطان كه درست كردن دو راهي بود، تمام مي شود. چون مردم انتخاب كردند. قريب به اتفاق مردم خوبي را انتخاب كردند. و لذا در قرآن وقتي به خدا فرمود: «رَبّ ِ فَأَنظِرْنىِ إِلىَ يَوْمِ يُبْعَثُونَ» (حجر/36) از بهشت كه رانده شد به خدا گفت: خدايا تا قيامت به من فرصت بده. خدا نفرمود: باشد. فرمود: «قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ، إِلىَ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» (حجر/37 و38) به تو تا يك وقت معين فرصت مي دهم. امام صادق(ع) فرمود: آن وقت معين كه عجل شيطان فرا مي رسد عصر ظهور است كه در مسجد كوفه به دست مهدي ما از بين مي رود. البته شيطان به عنوان يك عامل بيروني گمراهي و مانع عدالت از بين مي رود. نفس از بين نمي رود. مانع اصلي عدالت كه شيطان بود برداشته مي شود. از اين جهت هم عقل رشد مي كند و هم مانع برداشته مي شود. لذا حضرت در اين بستر عدالت را گسترش مي دهند.
خدا را به آبروي امام زمان(ع) قسم مي دهيم كه ما را از ياران حضرت قرار دهند، انشاءالله بتوانيم باري از حضرت برداريم با كم كردن ظلم و گناهان خودمان، هرچه بار حضرت را كمتر كنيم، كار حضرت راحت تر است.
آقاي شريعتي: از خداوند متعال توفيق بندگي مي خواهيم. از او مي خواهيم آنچنان رفتار كنيم كه او مي پسندد و او راضي است. والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.
بخشي از بيانات مقام معظم رهبري- 30/07/88
در دعاي ندبه وقتي كه شروع مي كنيم صفات آن بزرگوار را بيان كردن و شمردن، بعد از نسبت او به پدران بزرگوارش و
ص: 1383
خاندان مطهرش اولين جمله اي كه در دعاي ندبه ذكر مي كنيد اين است كه «أَيْنَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دَابِرِ الظَّلَمَة أَيْنَ الْمُنْتَظَرُ لِإِقَامَةِ الْأَمْتِ وَ الْعِوَجِ أَيْنَ الْمُرْتَجَى لِإِزَالَةِ الْجَوْرِ وَ الْعُدْوَانِ»، يعني دل بشريت مي تپد تا ان نجات بخش بيايد و ستم را ريشه كن كند. بناي ظلم را كه در تاريخ بشر از زمان هاي گذشته همواره وجود داشته است، امروز هم با شدت وجود دارد، اين بنا را ويران كند.
بسم الله الرحمن الرحيم
و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين
زير پايش خدا غزل مي ريخت *** غزلي را كه از ازل مي ريخت
آن امامي كه تا سحر ديشب *** روي لب هاي من غزل مي ريخت
آنكه در جيب كودكان يتيم *** قمر و زهره و زحل مي ريخت
آن كريمي كه در پياله دست *** هرچه مي ريخت، لم يزل مي ريخت
از هر آن كوچه اي كه رد مي شد *** حسن يوسف در آن محل مي ريخت
تيغ خشمش ولي زمان نبرد *** رنگ از چهره اجل مي ريخت
شتر سرخ را به خون غلتاد *** لرزه بر لشگر جمل مي ريخت
آن امامي كه روز عاشورا *** از لب قاسمش عسل مي ريخت
آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان. طاعات و عباداتتان قبول باشد. عيد ميلاد با سعادت امام حسن مجتبي بر شما مبارك باشد. حاج آقاي عالي سلام عليکم و رحمة الله.
حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي بينندگان بزرگوار عرض سلام دارم. انشاءالله طاعاتشان قبول باشد. عرض تبريك روز
ص: 1384
ميلاد را براي همه مؤمنين دارم. انشاءالله دعاي امام حسن مجتبي شامل حال همه ما شود.
آقاي شريعتي: بحث ما يادي از امام عصر (عج) است. خدمت شما هستيم و بحث شما را مي شنويم.
حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. اجازه مي خواهم در ورود بحث يادي از امام مجتبي(ع) و بعضي از فضايل اين بزرگوار شود و بعد وارد بحث اصلي خودمان شويم. روايتي از پيامبر اكرم هست كه فرمودند: اگر عل به شكل انساني مجسم شد، آن عقل مجسم حسن است. وجود مقدس امام حسن(ع)، اگر كسي زندگي و اخلاقيات و كرامات حضرت را ببيند، اگر كسي آن عمل محوري زندگي اش و آن صلحش را كه خودشان فرمودند: بهتر از چيزي بود كه آفتاب بر او بتابد، و اينكه چه كار باعظمتي را انجام داد، چقدر شجاعت داشت، صلح شجاعت بيشتري از جنگ مي طلبد. زنده بودن شجاعت بيشتري از شهادت مي طلبد.
وجود مقدس پيغمبر اكرم عجيب نسبت به اين دو بزرگوار، امام حسن و امام حسين(ع) عشق مي ورزيد. در جايي فرمود: اگر كسي مرا دوست دارد، بايد او را دوست داشته باشد، در روايتي فرمود: هركس مرا دوست دارد، بايد او را هم دوست بدارد، اين پيام را به هركس كه غايب است، برسانيد. در روايتي ديگر فرمود: من حسن را دوست دارم، هركس او را دوست دارد، من دوستش دارم. از اين جهت خوش به حال مؤمنين بزرگواري كه همه آنها محبت امام حسن مجتبي(ع) را در دل دارند كه پيغمبر فرمود: من دوستشان دارم. عملاً يك كارهايي از پيغمبر مي ديدند، به گونه اي كه پيامبر مي خواستند اين علاقه را
ص: 1385
اظهار كنند.
پيغمبر روي منبر نشسته بود، وقتي اين دو بزرگوار كه كودك بودند وارد مي شدند، پيغمبر از منبر پايين مي آمدند. اينها را مي بوسيد و روي منبر مي رفت. در نماز بارها ديده بودند كه وقتي پيغمبر در حال سجده بود، ان دو بزرگوار روي دوش پيغمبر اكرم مي رفتند، اينقدر سجده را طولاني مي كردند، تا خودشان پايين بيايند و پيغمبر سر بلند كنند. رعايت هاي خاصي داشتند.گاهي در كوچه پيغمبر با عظمت با اصحاب كه مي رفتند، پيغمبر اين دو بزرگوار را كه در كوچه مي ديد، دنبال اينها مي دويد. اينها را مي گرفت و مي نشست اين دو عزيز را غرق در بوسه مي كرد. پيغمبر اكرم همه جا و به شكل هاي مختلف فضل و فضيلت و آقايي اين دو بزرگوار و اينكه معيار حق هستند را بارها گفته بود. مرحوم مجلسي در جلد 43 بحار، دهها روايت در اين رابطه آوردند كه پيغمبر اكرم نسبت به اين دو بزرگوار معيار حق بودند، و اينكه اين دو بزرگوار ملاك حق هستند و هركجا باشند حق همانجاست. گذشته از كارهاي پيغمبر، خود مردم هم آقايي و بزرگي اينها را خيلي ديده بودند. اينقدر دست لطف و رحمت امام حسن بر سر مردم كشيده شده بود، اصلاً خانه امام حسن پناهگاه براي مردم و آن كساني بود كه از ظلم فرار كردند.
شخصي به نام سيد بن ابي سَرح است، از شيعيان بودند كه در كوفه بودند. مورد ظلم فرماندار كوفه يعني زياد بن ابي پدر ابن زياد قرار مي گرفت. سيد بن ابي سرح از كوفه فرار كرد، حتي خانواده اش را نياورد، به مدينه خدمت امام حسن مجتبي(ع) آمد. آنجا براي
ص: 1386
اينكه او را در مخمصه قرار بدهند، خانواده اش را در كوفه دستگير كردند و خانه اش را خراب كردند. اين خبر رسيد، به امام مجتبي گفت: چه كنم؟ حضرت نامه اي به زياد فرماندار مدينه نوشت. با يك توبيخي فرمودند كه اين را رها كن. زياد هم جواب حضرت را با درشتي داد و اعتنايي نكرد. حضرت با اينكه خوب اين كار سنگين و سختي بود به معاويه نامه نوشت كه فرماندارت را توبيخ كن، چنين كاري را كرده است. معاويه هم چون برايش غنيمت بود كه براي امام حسين كاري كند، با زياد برخورد كرد و شخصي كه به امام حسن مجتبي پناه برده بود را خلاص كرد. از جهت نيازمندي ها هم كساني كه نيازمند بودند، يكي از اصلي ترين جاها برايشان خانه امام حسن مجتبي بود. اينكه به كريم اهل بيت معروف شد به همين علت بود.
تعدادي بودند به صورت مستمري ماهيانه حقوق داشتند. بعضي ها هم موردي بودند. هيچكسي نبود كه در خانه امام حسن مجتبي بيايد و كمكي به او نشود. يكبار از حضرت پرسيدند: چرا هر نيازمندي كه مي آيد شما به او چيزي مي دهيد؟ حضرت فرمود: چون من گداي خانه خدا هستم. چون من نيازمند در خانه خدا هستم. مي خواهم خدا هم به من چيزي بدهد و مرا رد نكند. از اين جهت من هم سائلي را رد نمي كنم. كسي خدمت امام مجتبي آمد، گفت: آقا تو را به كسي كه خيلي كرامت ها و نعمت ها داده است، به داد من برس. دشمن به من حمله كرده است. دشمني كه كوچك و بزرگ نمي شناسد. حضرت فرمودند: چه كسي؟ گفت: فقر! مرا بيچاره كرده است.
ص: 1387
حرت به خادمشان فرمودند: هرچه هست بردار و بياور. پنج هزار درهم آورد. پنج هزار درهم، درهم نقره بوده است، هر ده درهم يك دينار بوده است. يعني پنج هزار درهم پانصد دينار مي شود. هر دينار يك مثقال طلا است. يعني پانصد مثقال طلا! اهل بيت وقتي مي دادند اينطور نبود كه كم بدهند. فرمودند: طوري به فقير بدهيد كه مشكلاتش برطرف شود. گاهي 12 هزار درهم مي دادند.
كسي خدمت امام مجتبي(ع) آمد و اظهار نياز كرد. حضرت فرمود: آدم نبايد اظهار نياز كند مگر در سه صورت. چون مي دانيد قرض گرفتن، درخواست چيزي را از ديگران كردن به خودي خود مكروه است. خدا نمي پسندد يك مؤمني ذليل شود. شايد از كسي پول بخواهي، او بر سر تو منت بگذارد. يك ذلتي در آن باشد، اگر مي خواهي شأنت محفوظ باشد، به خودي خود قرض گرفتن مكروه است. امام حسن مجتبي فرمودند: سؤال كردن و درخواست كردن صلاح نيست مگر در سه مورد. اول اينكه بدهي كمرشكن پيش بيايد. يكمرتبه كسي ورشكست مي شود. يا ديه اي سنگين برايش مي شود. در اينجا اگر درخواست كند، قرض كند، عيبي ندارد.
دوم در جايي كه فقري باشد كه آدم را سياه بخت كند. فقري كه كارد را به استخوان رسانده باشد. فقري كه نشود تحمل كرد. اينكه آدم زود با كوچكترين نيازي درخواست كند، اين درست نيست.
سومين مورد جايي است كه يك فشار ناگهاني در زندگي آدم وارد مي شود. مثلاً فرض كنيد سيلي، زلزله اي شود و خانه از بين برود. اينجا بحث كاسبي و ورشكستگي نيست. در اين سه مورد اشكالي ندارد.
حضرت صد دينار به اين
ص: 1388
فرد دادند. اين فرد خدمت امام حسين(ع) رسيد. در عين حال كه در بين ما كريم اهل بيت به امام حسن معروف است. اما در روايت هست كه پيغمبر اكرم فرمود: من دو چيز را به حسن ارث دادم. يكي آن عظمت خودم و دوم صبر و حلم و بردابري ام. به حسين شجاعت و سخاوتم را ارث دادم. اباعبدالله(ع) هم فوق العاده سخاوتمند بود. مرد به امام حسين عرض كرد: برادر بزرگ شما صد دينار به من دادند. شما هم كمكي كنيد. حضرت به احترام امام حسن 99 دينار داد.
بعد نزد يكي از شخصيت هاي معروف مدينه رسيد. گفت: يك كمكي هم شما كن. هفت دينار داد. گفت: چقدر كم! گفت: مرا با آن دو مقايسه نكن. حسن و حسين معدن كرم هستند. اينها به عظمت و بزرگي و كرامت معروف بودند. دست عنايت و محبتشان روي سر همه كشيده شده بود.
نكته اي است كه اين آدم هاي بزرگ اصلاًد انگار زمانه شان كوچكتر از اين بود كه جاي اينها باشد. مثل اينكه نسبت به زمان خودشان و ظرف زمان خودشان هم نمي گنجيدند. يا به تعبيري زمان لياقت نداشت كه اين آدم ها در آن زمانه جاي بگيرند. لذا تنها بودند. غريب مي شدند و مظلوم واقع مي شدند. اين يك درد و يك بليه ي عمومي است كه تمام بزرگان و انبياء و اولياء در طول تاريخ داشتند. با اينكه خوب ترين آدم ها بودند. تعبير مظلوم و غريب را در روايت ها خيلي داريم. امام زمان(ع) هم در زمان ما همينطور است. مرحوم صدوق در كمال الدين نقل كردند، شخصي از امام كاظم (ع) وصف مهدي(عج) را پرسيد. امام كاظم(ع) فرمود:
ص: 1389
او كسي است كه طرد شده در مردم زمان خودش است. غريب بودن به معني دور از وطن بودن نيست. گاهي آدم در خانه خودش غريب است. امام حسن مجتبي در خانه اش غريب بود. غريب بودن به اين معنا است كه معرفتي به او نيست. او را نمي شناسند و قدرش را نمي دانند. يار ندارد. وجود مقدس ولي عصر(ع) به دو معنا غريب هستند. يكي به اين معنا كه قدرش را نشناخته است. حتي در بين دوستان و شيعيانش كه وقت براي همه چيز دارند، براي او ندارند. همينكه ياران لازم را ندارند. امام صادق(ع) فرمود: اگر آن 313 نفر ياران حضرت فراهم شود، فرج رخ مي دهد. پس تنها بودند و يار نداشتند. راجع به همه ائمه اين اتفاق رخ داده است. اين معروف است كه امام صادق(ع) با يكي از شاگردانشان در اطراف مدينه مي رفتند. شاگردشان سؤال كردند: شما عليه اين ظلم و چپاولي كه بني عباس دارند، قيام نمي كنيد؟ امام صادق(ع) فرمودند: با كدام يار؟ فرمود: شما كه خيلي يار داري. حضرت فرمودند: چند تا؟ گفت: صد هزار نفر! حضرت متعجب شد و فرمود: من صد هزار يار دارم. بلكه بيشتر! امام صادق با تعجب گفت: يعني ما دويست هزار نفر يار داريم؟ گفت: بلكه بيشتر! نيمي از جهان اسلام جزء ياران شما هستند و شما را دوست دارند. حضرت چيزي نگفتند. همينطور كه با هم سوار مركبي بودند و مي رفتند، به منطقه اي در اطراف مدينه به نام ينبع رسيدند. تعدادي گوسفند مشغول چريدن بودند. حضرت فرمود: اگر ما به تعداد اين گوسفندان يار داشتيم، قيام مي كرديم. حضرت مي گويد: من گوسفندان را شمردم، 17 تا
ص: 1390
بيشتر نبود. ما مي گوييم امام حسين مظلوم بود و غريب بود، اما امام حسين در بين ائمه از همه بيشتر يار داشت. با اينكه 72 نفر بيشتر نبودند، ولي از همه بيشتر يار داشتند. آن هم اصحابي كه فرمودند: من باوفاتر از شما نديدم. بقيه ائمه خيلي مظلوم تر از اين بودند.
خدا آقا ميرزا ابوالفضل را رحمت كند. خيلي ايشان نسبت به امام زمان ارادت داشتند و يكي از بزرگان قم بودند. خيلي عاشق بود. حالاتش طور ديگري بود.
بس كه او در عشق فاني گشته بود *** آن زميني، آسماني گشته بود
خيلي اهل اشك بود. تشرفاتي هم در خواب يا بيداري داشت. يك مرتبه در جمكران خدمت حضرت رسيده بود. از حضرت سؤال كرده بود: نمي خواهيد نشريف بياوريد؟ ما كه مرديم! حضرت فرمود: ميرزا ابوالفضل با چه كسي؟ گفت: آقا اين همه محب، اين همه يار! حضرت فرمود: خيلي از اينها مشغول كار خودشان هستند. يك نفر عياض پيدا نشد بگويد: يا صاحب الزمان خودت را مي خواهم!
سلطان محمود غزنوي در بين خدمتكارانش غلام سياه چرده اي به نام عياض داشت. خيلي او را دوست داشت، اينقدر محبت به او داشت كه مورد حسادت اطرافيان بود. يك مرتبه روز عيد بود، يك تعدادي هديه و كادو و صله گذاشته بود كه به اطرافيان و درباريان بدهد. همه ايستاده بودند. سلطان محمود اشاره كرد بياييد برداريد. ظاهراً مي خواست امتحاني كند. گفت: بياييد برداريد. يك مرتبه همه ريختند كه هر كدام يك كاويي بردارند. عياض گوشه اي ايستاده بود. جلو نيامد. وقتي همه كادوهايشان را برداشتند و عقب رفتند، تازه فهميدند كه عياض
ص: 1391
اصلاً نيامده است. بعد او شروع به آمدن كرد. آرام آرام قدم برداشت. ديدند سراغ سلطان محمود آمد و دستش را روي شانه ايشان گذاشت. گفت: خودت را مي خواهم! سلطان محمود گفت: فرق او با شما اين است. شما مرا به خاطر اين چيزها مي خواهيد. اما او مرا به خاطر خودم مي خواهد. گفت:
طلب كن ز دوست، هرچه تو را آرزوست
چون همه هستي از اوست
گفتمش اي دوست، دوست
گفت كه مرد خدا چيست تو را مدعا
گفتمش اي دوست دوست
اينطور ياران هم زياد نيستند. وجود مقدس امام حسن مجتبي(ع) هم از اين جهت خيلي غريب بود. هم در خانه اش غريب و تنها بود. هم در بين يارانش، ياري نداشت. متأسفانه خيلي از كساني كه حتي اطراف حضرت را گرفته بودند، افرادي بودند كه فقط هياهو و سر و صدا داشتند، آدم هاي بودند كه روز سختي، حاضر مي شدند حضرت را دست بسته تحويل معاويه بدهند.وقتي حضرت به حكومت نشست، اميرالمؤمنين(ع) بعد از خودش در كوفه، امام حسن مجتبي(ع) را معرفي كرده بود. مردم هم جمع شدند و يكي از كساني كه خيلي سعي و تلاش كرد، عبيد الله بن عباس بود. برادر عبدالله بن عباس بود. عبيدالله بن عباس خيلي سر و صدا كرد كه با حسن بيعت كنيد و خودش هم با امام حسن بيعت كرد. حضرت وقتي حكومت را گرفت، معاويه از شام يك سپاه سنگيني راه انداخت براي اينكه عراق را بگيرد. فكر مي كرد الآن چون حكومت نوپا است، مي تواند حكومت را به دست بگيرد. سپاهي شصت هزار نفري راه انداخت. امام حسن هم
ص: 1392
براي مقابله چهل هزار نفر لشگر تدارك كرد و از اين چهل هزار نفر، دوازده هزار نفر را با فرماندهي همين عبيدالله بن عباس براي مقابله با معاويه فرستاد. عبيدالله بن عباس كسي بود كه در زمان اميرالمؤمنين والي يمن بود. آنجا وقتي معاويه با لشگري براي ضربه زدن حمله كرده بود، اين فرار كرده بود و خانواده اش مانده بود. لشگر معاويه خانواده اين و دو بچه اش را جلوي چشم مادر به طرز فجيعي كشتند. اين عبيدالله عباس كينه داشت. در حكومت امام حسن و بيعت مردم هم نقش داشت. پسرعموي فرزندان عباس، عموي پيغمبر بودند. با يك سپاه ده هزار نفري امام حسن مجتبي را فرستاد كه با معاويه مقابله كند. شب معاويه اين را با يك ميليون درهم تطميع كرد. با يك ميليون درهم او را خريد. عبيدالله بن عباس دو فرزندش كشته شده بود و خودش با امام حسن بيعت كرده بود، عبيد الله بن عباسي كه از فاميل خاندان وحي بود. همه اينها را زير پا گذاشت و با هشت هزار نفر از بين دوازده هزار نفر به سمت معاويه فرار كردند. حضرت براي همين تنها بودند. از اين دسته ياران داشتند. تا وقتي ياران بي بصيرت، ياراني كه نتوانند حق و ناحق را تشخيص دهند، يا بي تقوا باشند، و طمع هاي ديگر آنها را مي كشاند و مي برد، امام تا چنين افرادي هستند، تنها است. استقامت بايد هم در تقوا و دينداري باشد و هم استقامت در بصيرت باشد. بتواند بفهمد و موقعيت ها را تشخيص دهد.
آقاي شريعتي: صفحه 141 مصحف شريف قرار روزانه امروز ماست. آيات 102 تا 110 سوره مباركه
ص: 1393
انعام در سمت خداي امروز تلاوت مي شود. چه خوب است ثواب تلاوت اين آيات را به روح بلند امام حسن مجتبي هديه كنيم. باز مي گرديم به بركت صلوات بر محمد و آل محمد.
«ذَالِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ خَلِقُ كُلّ ِ شىَ ْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلىَ كلُ ِّ شىَ ْءٍ وَكِيلٌ(102) لَّا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الخَْبِيرُ(103) قَدْ جَاءَكُم بَصَائرُ مِن رَّبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصرََ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِىَ فَعَلَيْهَا وَ مَا أَنَا عَلَيْكُم بحَِفِيظٍ(104) وَ كَذَالِكَ نُصرَِّفُ الاَْيَاتِ وَ لِيَقُولُواْ دَرَسْتَ وَ لِنُبَيِّنَهُ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ(105) اتَّبِعْ مَا أُوحِىَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشرِْكِينَ(106) وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكُواْ وَ مَا جَعَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا وَ مَا أَنتَ عَلَيهِْم بِوَكِيلٍ(107) وَ لَا تَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّواْ اللَّهَ عَدْوَا بِغَيرِْ عِلْمٍ كَذَالِكَ زَيَّنَّا لِكلُ ِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلىَ رَبهِِّم مَّرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا كاَنُواْ يَعْمَلُونَ(108) وَ أَقْسَمُواْ بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانهِِمْ لَئنِ جَاءَتهُْمْ ءَايَةٌ لَّيُؤْمِننُ َّ بهَِا قُلْ إِنَّمَا الاَْيَاتُ عِندَ اللَّهِ وَ مَا يُشْعِرُكُمْ أَنَّهَا إِذَا جَاءَتْ لَا يُؤْمِنُونَ(109) وَ نُقَلِّبُ أَفِْدَتهَُمْ وَ أَبْصَارَهُمْ كَمَا لَمْ يُؤْمِنُواْ بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ نَذَرُهُمْ فىِ طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ(110)»
ترجمه آيات:
«اين است خداى يكتا كه پروردگار شماست. خدايى جز او نيست. آفريننده هر چيزى. پس او را بپرستيد كه نگهبان هر چيزى است. (102) چشمها او را نمى بينند و او بينندگان را مى بيند. دقيق و آگاه است. (103) از سوى پروردگارتان براى شما نشانه هاى روشن آمد. هر كه از روى بصيرت مى نگرد به سود اوست و هر كه چشم بصيرت برهم نهد به زيان اوست. و
ص: 1394
من نگهدارنده شما نيستم. (104) آيات خدا را اينچنين گونه گون بيان مى كنيم، تا مباد كه بگويند كه از كس درس گرفته اى و ما اين آيات را براى اهل دانش بيان مى كنيم. (105) از هر چه از جانب پروردگارت بر تو وحى شده است پيروى كن. هيچ خدايى جز او نيست. و از مشركان روى برتاب. (106) اگر خدا مى خواست، آنان شرك نمى آوردند، و ما تو را نگهبانشان نساخته ايم و تو كارسازشان نيستى. (107) چيزهايى را كه آنان به جاى اللَّه مى خوانند، دشنام مدهيد كه آنان نيز بى هيچ دانشى، از روى كينه توزى به اللَّه دشنام دهند. اينچنين عمل هر قومى را در چشمشان آراسته ايم. پس بازگشت همگان به پروردگارشان است و او همه را از كارهايى كه كرده اند آگاه مى سازد. (108) تا آنجا كه توانستند، به سخت ترين قسمها، به خدا سوگند ياد كردند كه اگر معجزه اى برايشان نازل شود بدان ايمان آورند. بگو: همه معجزه ها نزد خداست و شما از كجا مى دانيد كه اگر معجزه اى نازل شود ايمان نمى آورند؟ (109) و هم چنان كه در آغاز به آن ايمان نياوردند، اين بار نيز در دلها و ديدگانشان تصرف مى كنيم و آنان را سرگردان در طغيانشان رها مى سازيم. (110)»
آقاي شريعتي: گفت: طبع من شكوفا شد با نسيم اهل البيت *** دست من و دامانت يا كريم اهل البيت
انشاءالله امام حسن مجتبي در دنيا و آخرت دست ما را بگيرند. اشاره قرآني امروز را حاج آقاي عالي بفرمايند.
حاج آقاي عالي: آيه 108 سوره مباركه انعام خداوند متعال مي فرمايند: «وَ لَا تَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّواْ اللَّهَ عَدْوَا بِغَيرِْ عِلْمٍ» يك ادبي
ص: 1395
را براي مؤمنين خداوند ترسيم كرده است. مي فرمايد: به كساني كه مشرك هستند، اهل حق نيستند و اهل باطل هستند. فحش ندهيد. سَبّ و دشنام نكنيد. چون آنها هم خدا را سبّ و دشنام مي كنند. مقدسات را سبّ و دشنام مي كنند. خداوند متعال اين كار را نهي كرده است. اين به عنوان يك ادب قرآني ذكر شده است.
ما در روايت داريم كه به نظر من الآن در اين زمان كه گاهي ممكن است اختلافات فرقه اي باعث شود خداي نكرده از روي جهالت بعضي يك حرفي براي كساني كه هم مسلك آنها نيستند، بزنند. اميرالمؤمنين در جنگ صفين ديد بعضي از لشگريانش دارند به لشگر معاويه دشنام مي دهند. اين در نهج البلاغه است كه حضرت فرمود: «إِنِّي أَكْرَهُ لَكُمْ أَنْ تَكُونُوا سَبَّابِين » (نهج البلاغه/ص323) من خوشم نمي آيد كه شما اهل فحش باشيد. فحش غير از لعني است كه در قرآن است. در قرآن داريم «لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمينَ» (اعراف/44) خدا لعن كرده است. ولي فحش و حرف ركيك زدن به بهانه ي اينكه آنها باطل هستند، دشنام دادن اينچنيني نهي شده است.
به امام صادق(ع) گفتند: در مسجد مدينه يكي از دوستان شما هست كه به مخالفين فحش مي دهد. حضرت فرمود: «لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَرَّضَ بِنَا» (بحارالانوار/ج71/ص217) خدا او را لعنت كند. ظلم بزرگي كرده است. متعرض ما شده است. يعني كاري كرده كه ديگران هم به ما دشنام بدهند. خيلي مراقب باشيد آنهايي كه اهل تولي هستند، لازمه تولي و تبري فحش دادن به كسي نيست. آن چيزي كه خدا در قرآن ترسيم كرده سر جاي خود است. در فتواي فقها از جمله مقام معظم رهبري
ص: 1396
هم خيلي روي اين نكته اشاره شده است كه كسي نبايد به مخالف خودش دشنام بدهد.
وقتي عبيدالله بن عباس از ان لشگر دوازده هزار نفري، هشت هزار نفر را برد. لشگر در واقع از هم پاشيد. يك نفر بود كه جانشين عبيدالله بن عباس بود به نام غيث بن سعد بن عباده بود. غيث فرزند سعد بن عباده بود. سعد بن عباده از اصحاب پيغمبر و رئيس قبيله خزرج بود كه مسلمان شده بود. غيث بن سعد از محبين اهل بيت بود. از شيعيان اميرالمؤمنين بود. در زمان حضرت امير اولين كسي كه اميرالمؤمنين به عنوان وادي مصر فرستاد، قبل از محمد بن ابوبكر، غيث بود. اولين نفر او را فرستاد. چون اول حكومت حضرت بود و جنگ هايي بود، از جمله جنگ صفين در حال شكل گيري بود. حضرت به غيث فرمود: يك تعداد از سپاهيان را بردار و به مصر برو. برو براي اينكه بتواني آنجا را آرام نگه داري. غيث گفت: شما به اين سربازها احتياج داريد. خودم مي روم! مردانگي و فهم و وفاداري را ببينيد. بدون محافظ به مصر رفت. نيرو را با خود نبرد، حضرت علي نياز ه نيرو داشت. اينها آن بصيرت ها و وفاداري ها و تقواهايي است بعضي ياران داشتند. به مصر رفت و فرماندار آنجا بود، آنجا را كاملاً مديريت كرد. بعد كه به كوفه برگشت، اميرالمؤمنين به شهادت رسيد و پنج سال اميرالمؤمنين تمام شد. امام مجتبي(ع) حاكم شدند. لشگري كه در مقابله با معاويه فرستاد، غيث به عنوان نفر دوم بود. حضرت عبيدالله بن عباس را نفر اول گذاشت. به دليل اينكه او هم جنگاور بود
ص: 1397
و هم سابقه دار و كينه معاويه را داشت. ولي وقتي او با هشت هزار نفر فرار كرد، غيث بود كه آمد و اين تعداد را جمع كرد. از طرف معاويه تطميع شد. براي غيث هم پيكي فرستادند كه يك ميليون درهم به تو مي دهيم! غيث جواب داد: بين من و تو فقط شمشير حاكم است. شازشي بين من و تو نيست. معاويه يكبار ديگر هم زماني كه غيث در مصر بود، غيث را تطميع كرد. نيمي از حاكميت اسلام در آن زمان را مي خواست به غيث بدهد. چون معاويه مي دانست اين چه مهره اي است. گفت: تقريباً نيمي از سرزمين هاي اسلامي را به تو مي دهم، دست از علي بردار و به سمت من بيا. غيث گفت: من با بهترين خلق روزگار بعد از پيغمبر دست بيعت دادم. و با بدترين خلق روزگار چون تو دست بيعت نمي دهم!!! كوه بود. يك ميليون درهم در اين زمانه ما ميلياردي است. صد هزار دينار، معادل صد هزار مثقال طلا است. معاويه گاهي براي جعل حديث پانصد هزار درهم مي داد. و گاهي بعضي ها قبول نمي كردند. مي گفت: برويد بياوريد ببيند چه مقدار است!!! وقتي مي آوردند تا سقف اين كيسه ها بالا مي رفت. بعد كه مي ديدند قبول مي كردند. غيث با هزار درهم تطميع نشد. اين آدم ها هستند كه اگر كنار اهل بيت باشند، هيچ موقع كم نمي آورند.
امام زمان(ع) هم اين چنين افرادي را در هسته مركزي اش مي خواهد. در وصف ياران ولي عصر هست كه شك و تزلزل در آنها پيدا نمي شود. خدا را خوب مي شناسند. در روايت امام صادق(ع) وقتي وصف ياران حضرت مهدي(ع) گفته شده، اين است كه سجده پيشاني
ص: 1398
آنها را اثر گذاشته است، پينه بسته است. در روز شير هستند، كار مي كنند و خدمت مي كنند. ولي در شب زاهد هستند. هر كدام به اندازه چهل مرد كار مي كنند. خستگي ناپذير هستند. دلهايشان چون تكه هاي آهن است. در محبت ما راسخ هستند. دور امام مي چرخند و خود را سپر امام قرار مي دهند. ياران ولي عصر(ع) اينچنين هستند. اگر زمان غيبت طولاني است، براي اين است كه آن غربت دوباره تكرار نشود. وقتي حضرت تشريف مي آورند، دور ايشان خالي نشود. انشاءالله ما بتوانيم جزء كساني باشيم كه در همين زمان غيبت سازندگي هاي خودمان را انجام دهيم.
ما گاهي مواقع روي حساب خودمان مي گوييم: همه چيز هست، ما آماده هستيم. براي چه نمي آيي؟ حضرت ولي عصر يك محاسبات ديگري دارند. مناسبت ما را با آن دوره مي بينند. تناسب ما را مي بينند. در اصول كافي روايت عجيبي از امام باقر و امام صادق هست كه در جلد دو اصول كافي است. «كَانَ وَقَّتَ هَذَا الْأَمْرَ فِي السَّبْعِين » خدا فرج ما اهل بيت را در سال 70 قرار داده بود. يعني سال هفتاد هجري خدا دولت اهل بيت را قرار تشكيل داده بود.
مسأله ي ظهور و فرج امام زمان از امور بداعي است. امور بداعي يعني مقدراتي كه قابل پس و پيش شدن است. مقدراتي كه مي تواند يك اتفاقي بيافتد جلوتر بيايد يا عقب تر برود. فرج ما اهل بيت قرار بود سال 70 هجري رخ بدهد. فرج معجزه وار نيست، بايد آمادگي هايي در مردم باشد. بايد يارهاي با معرفتي باشند كه دولت اهل بيت را حمايت كنند. ولي وقتي آن اتفاق نيفتاد، شهادت امام حسين(ع) در كربلا رخ داد. يك
ص: 1399
نشانه ي عدم آمادگي از مسلمين و مؤمنين بود كه در مقابل ظلم از ابا عبدالله حمايت نكردند. اگر آمادگي بود با امام حسين عليه ظلم قيام مي كردند. واقعه عاشورا اتفاق نمي افتاد. چه از خواص و چه از عوام آنهايي كه كوتاهي كردند. «فَلَمَّا أَنْ قُتِلَ الْحُسَيْنُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ تَعَالَى » غضب خداوند متعال بر مردم شديد شد. «عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ فَأَخَّرَهُ إِلَى أَرْبَعِينَ وَ مِائَةٍ» تا سال 140 هجري خدا عقب انداخت. تقدير عوض شد. سال 140 هجري هم باز آن آمادگي هايي كه بايد از طرف مؤمنين و مسلمين باشد، كه امامشان را ياري بدهند، نبود. «وَ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ بَعْدَ ذَلِكَ وَقْتاً عِنْدَنَا» ديگر فرج عقب افتاد و ديگر وقت خاصي ندارد. تا هر موقع آمادگي حاصل شود. به صرف اينكه ما از روي محاسبات خودمان بگوييم: آماده هستيم، كافي نيست. البته هركسي بايد سعي خودش را بكند. ولي محاسبه اي كه خدا و حضرت دارند چيز ديگري است. وظيفه ي ما اين هست كه دو صفت را كه در ياران امام حسن مجتبي نبود و او را غريب گذاشتند در خودمان تقويت كنيم. 1- تقوا و عمق ديني كه آدم با دنيا و ثروت و شهرت و شهوت تطميع نشود. 2- بصيرت است كه آدم بتواند در تاريكي ها و فتنه ها حق را گم نكند. مثل بعضي از ياران امام حسن نباشند كه با يك شايعه از جانب معاويه يكباره به خيمه امام حسن حمله مي كردند. اگر اين تناسب برقرار شود از غربت خارج مي شوند.
خدا را به كريم اهل بيت قسم مي دهيم در نيمه ماه رمضان كه فرا رسيده است، ما
ص: 1400
را براي شب هاي قدر آماده كند و امروز را به عنوان عيدي همه مؤمنين بخشش گناهان، دست لطف امام زمان بر سرشان كشيده شدن و رفع فقر و نياز از شيعيان، شفاي مريض ها را خداوند به يمن امام حسن مجتبي(ع) مقدر كنند.
آقاي شريعتي:
روزه ي هجر تو از پاي درآورد مرا *** كي شود با رطب روي تو افطار كنم.
والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.
بسم الله الرحمن الرحيم
و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين
آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان. طاعات و عباداتتان قبول باشد. فرا رسيدن ايام شهادت اميرالمؤمنين (ع) را تسليت مي گويم. حاج آقاي عالي سلام عليکم و رحمة الله.
حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي بينندگان بزرگوار عرض سلام دارم. ايام شهادت اميرالمؤمنين(ع) را تسليت مي گويم. انشاءالله بتوانند از اين ايام كه به ليالي قدر معروف است، كمال استفاده را بكنند.
آقاي شريعتي: بحث ما يادي از امام عصر (عج) است. خدمت شما هستيم و بحث شما را مي شنويم.
حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. شب قدر از استثنايي ترين شب سال است. شبي است كه اتفاقات عجيبي در آن رخ مي دهد. اين سه شب مبهم است كه مردم بتوانند از اين سه شب استفاده كنند. در خانه خدا بيشتر زحمت بكشند. خداوند مرحوم سيد بن طاووس را رحمت كند. ايشان مي فرمودند: اگر كسي به شما بگويد: در اين يك متر مربع جا گنجي هست، شما تمام آن
ص: 1401
زمين را از جا مي كنيد. گفته شده: در يكي از اين سه شب گنجي است، كه بايد به آن دست پيدا كرد. در امم قبلي و به انبياي قبلي هم شب قدر داده شده بود. يعني از ابتداي خلقت زمين شب قدر با همان فضيلت و ارزش هايش بوده است.
امام جواد(ع) فرمودند: خداوند متعال شب قدر را در اول خلقت دنيا قرار داده و اين شب از اول بوده است. خداوند از همان ابتدا پيغمبر و وصي او را هم خلق كرد و خلقتش را مقدر كرد. خدا در هر سال يك شبي را قرار داد كه جزئيات امور تبيين شود. بر معصوم آن زمان تقديرها عرضه شود.
در روايتي هست كه حضرت موسي از خداوند خواست كه من تقرب به تو را مي خواهم. «إِلَهِي أُرِيدُ قُرْبَكَ» خداوند به موسي فرمود: يا موسي! «قَالَ قُرْبِي لِمَنِ اسْتَيْقَظَ لَيْلَةَ الْقَدْر» (وسايل الشيعه/ج8/ص20) تقرب من براي كسي است كه شب قدر را درك كند. اين يك دسته از روايات است كه اينچنين بيان مي كنند. شب قدر از ابتدا بوده است.
بعضي از روايات مي گويد: شب قدر مخصوص امت پيغمبر و امت اسلامي است. پيغمبر اكرم فرمود: خداوند متعال به امت من ليلة القدري را داده كه به امت هاي قبلي داده نشده است. شايد بهترين جمع به اين است كه ليلة القدر را انبياء و اوصياي گذشته داشتند. يعني در واقع يك عمل اختصاصي و يك سري نزد انبياء بوده است. آنها اين شب را احيا مي داشتند و قدر مي داشتند. در رابطه با پيغمبر اكرم(ص) فرمود: به امت من داده شده است. يعني
ص: 1402
در واقع سر انبياء گذشته و عبادت خصوصي آنها براي اين امت عمومي شده است. چقدر ارزشمند است! عبادتي كه انبياء و اولياء اختصاصي انجام مي دادند، در اين امت به پاس اهل بيت و به يمن اهل بيت به امتشان داده شده است.
امشب شبي هست كه همه مي دانند ليلة القدر تقدير همه انسان ها، تك تك انسان هاست. همه مقدراتشان و همه آن حوادثي كه در طول سال مي خواهد براي آنها به وجود بيايد، چه خوب و چه بد، تمامشان را وقتي ملائكه پايين مي آيند مقدرات انسان ها را مي آورند و بر ولي و معصوم آن زمان عرضه مي كنند. شب تقدير است. امام باقر(ع) فرمود: هرچيزي كه براي انسان مي خواهد اتفاق بيفتد در شب قدر رقم مي خورد و پرونده اش بسته مي شود. اگر بچه اي بخواهد در طول آن سال متولد شود، در زندگي به كسي داده شود، يا مرگ كسي، يا رزقي كه داده مي شود، يا بركتي گرفته مي شود. شفايي به كسي داده مي شود. سلامتي يا مريضي به كسي داده مي شود.
اين تقديري كه شب هاي قدر رقم مي خورد، چيزي نيست كه ما خيال بكنيم با قطع نظر از اعمال ما و اختيار و اراده و خاص ما يك تقدير و سرنوشتي رقم بخورد، مثل يك لباس از پيش دوخته شده اي كه به زور تن آدم كنند. اينطور نيست كه اعمال ما در آن تقدير دخالتي نداشته باشد. ديد عاميانه ممكن است از سرنوشت و پيشاني نوشت و تقدير و اينها چيزي باشد كه از قبل براي انسان ها نوشتند، بخواهند يا نخواهند. ممكن است يك ديد عوامي اينطور باشد كه همان چيزي است كه حافظ گفته:
ص: 1403
بارها گفته ام و بار دگر مي گويم *** كه من دلشده اين ره نه به خود مي پويم
در پس آينه طوطي صفتم داشته اند *** آنچه استاد ازل گفت بگو، مي گويم
من اگر خارم و گر گل، چمن آرايي هست *** كه به هر دست كه مي پروردم مي رويم
ابتدا آدم يك ديد جبري از اين مي فهمد. حافظ يك معناي عميقي را كه توحيد افعالي است مي خواهد بگويد كه هيچ منافاتي با اختيار ما ندارد. خداوند متعال با ملاحظه اعمال ما تقديرها را رقم مي زند. تقدير و سرنوشت مجموع عوامل و عللي است كه در حوادث زندگي ما دخيل است كه از جمله عوامل اعمال ما است.
همه ما مي دانيم كه خداوند متعال اين عالم دنيا را با اسباب و واسطه ها اداره مي كند. اگر خدا رزق مي دهد، هزاران واسطه در كار است تا روزي و رزقي به ما برسد. «ابر و باد و مه و خورشيد و فلك دركارند» خيلي واسطه در كار است.
يكي از عابدان بني اسرائيل كه در گذشته ها شب و روز در گوشه اي انزوا پيشه كرده بودند. عابدي 60، 70 سال روزها روزه بود، شب ها، شب زنده داري مي كرد. ملائكه ديدند اين چندان مقامي پيش خدا ندارد. با وجود اين همه عبادت تعجب مي كردند. خداوند متعال فرمود: از طرف من بشارتي به او بدهيد، خودتان متوجه درجه و مقام او مي شويد. به او بشارت بدهيد كه خدا مي خواهد با فضلش با شما رفتار كند نه با عدلش! خدا اگر بخواهد با عدلش با ما برخورد كند و مو را از ماست بيرون بكشد، چهارده معصوم را كنار بگذاريد. همه مردود مي شويم. چون اگر قرار باشد كه تمام جزئيات اعمال و
ص: 1404
عبادت ها، آن استاندارد كامل باشد، ما كم مي آوريم. پروردگار عالم با فضلش برخورد مي كند. امام سجاد در دعاي ابوحمزه دارد خدايا! «لست أتكل في النجاة من عقابك على أعمالنا بل بفضلك علينا» اينطور نيست كه ما در نجات از عقاب به اعمالمان تكيه داشته باشيم. آن به فضل و گذشت و رحمت تو است. ملائكه آمدند به اين عابد بشارت دادند كه خداوند متعال مي خواهد با فضل خودش با تو برخورد كند. اين عابد گفت: نه! بگوييد: خدا با عدلش با من برخورد كند. من در بندگي چيزي كم نگذاشتم. من شب و روز بندگي مي كردم، سهم من از اين دنيا يك قرص نان و دانه اناري بود. چيزي بيشتر از اين نداشتم. اين عجب و غرور اين همه به چشمش آمد. ملائكه وقتي اين سخن را شنيدند، به خداوند گفتند: اين حرفي كه زد يعني چه؟ پروردگار عالم فرمود: به رخ او نكشيد كه توفيق 60، 70 سال عبادت را چه كسي به تو داده بود؟ ترازوي عدل بگذاريد، حساب كنيد روزي يك قرص نان و اناري كه به او دادم، در مقابل اين عبادت هايي كه كرده جوابگوي آن نعمت ها هست يا نه؟ وقتي ملائكه دقيق حساب كردند ديدند، تمام اين چند سال عبادتش در ازاي يك حبه انار شد. نه يك ميوه كامل! چون اين حبه انار وقتي از ملكوت رزق برسد و واسطه هايي كه در كار هستند، هزاران ملكي كه در كار هست، تا به عالم دنيا و واسطه هايي كه در عالم دنيا در كار هستند، اين حبه خيلي واسطه هست. خيلي كار برده است. كارهايي كه از هيچكس ديگر برنمي آيد. حالا
ص: 1405
يك عبادت هايي انجام داده كه، ناخالصي هم داشته است. واسطه هاي بسيار زيادي در كار هستند. خدا با اسباب و وسايطش كار مي كند و شفا مي دهد. اگر علم مي دهد، با اسباب و وسايطش است. اگر خدا مي خواهد علم بدهد، كتاب و دفتر و مدرسه و استاد مي خواهد. شفا اگر مي خواهيم، دكتر و دوا و تلاش و زحمت مي خواهد. اگر كسي بخواهد بدون اين واسطه ها بگيرد، خلاف سنت خداست.
در روايات داريم كه مرحوم نراقي در جامع السعادات نقل كرده است. يكي از انبياء مريض شده بود. اين دنبال داروهاي گياهي نرفت. گفت به خدا توكل مي كنم. مدتي كه گذشت شفا پيدا نكرد. گفت: خدايا من بر تو توكل كردم، چرا شفا نيامد. خدا فرمود: تو مي خواهي با توكل خودت، حكمت ما را باطل كني. ما آن گياه دارويي را حكيمانه خلق كرديم. سنت ما اين است كه بايد دنبالش بروي از آن واسطه و اسباب استفاده كني.
يكي از طلبه ها در نجف ديده بود بعضي توسلات زيادي به اميرالمؤمنين دارند. گفت: ما توسل كنيم. چرا اينقدر زحمت زيادي بكشيم؟ آقا معدن علم است. توسلي كرد، از آن تنبل ها هم بود. سختش بود سر كلاس بنشيند. شب خواب ديد كه حضرت امير با دو نفر مي آيند، فرمود: اين را بگيريد، به فلك ببنديد. گفت: براي چه؟ ما به شما توسل كرديم. حضرت فرمود: تو تنبل همين كتك را مي خواهي. اينجا اين خبرها نيست، بايد زحمت بكشي.
سنت خدا در عالم دنيا اين است كه با اسباب بدهد. اين خيلي روشن است. تقدير خدا اين هست كه وقتي مي خواهد حادثه اي رخ بدهد،
ص: 1406
خدا تمام عواملش را در نظر مي گيرد. عوامل و علل و اسباب پديد آمدن آن حادثه را بررسي مي كند. فرض كنيد يك شفايي بخواهد رخ بدهد. ظاهرش دارو و درمان و دكتر است. اما خيلي دست هاي ديگر هم در ملكوت عالم هست كه شفا از خداوند متعال به من برسد. رزق بخواهد برسد، علم برسد، هدايت برسد همه اينگونه است. تمام علل ملكوتي و ملكي، علل ظاهري و باطني را براي به وجود آمدن يك حادثه، شفا، مرگ، تولد، رزق، بركت، بي بركتي، علل و عوامل را خدا مي داند كه تعداد اينها چه چيزهايي است. ما بسياري از اينها را نمي دانيم چيست. تقدير يعني خدا مجموعه عوامل را كه از جمله اراده و عمل ما در پديد آمدن يك حادثه است، در نظر بگيريم.
اگر كسي خداي نكرده بخواهد خودكشي كند، از يك ساختمان بلندي خودش را پرت كند. يا اينكه سمي بخورد. اين يك عملي انجام داده است. حالا تقدير و سرنوشت او مردن است يا نيست، اين پديده مردن و نمردن بستگي به خيلي عوامل دارد. يكي از عواملش اراده خودش است. يكي از عوامل عمل خودش است. اين عمل را انجام داده و براي اين كار تلاش كرده است. يكي از عوامل كه در اين حادثه دخيل است، صدقه اي است كه صبح وقتي از خانه بيرون مي آمده يك صدقه اي انداخته است يا همسرش انداخته است. يكي ديگر از عوامل دعايي است كه مادرش برايش كرده است يا نكرده است. پدرش حلال خور بوده يا نبوده است. روزهاي گذشته صله رحمي انجام داده يا نداده است. جايي كار خوبي كرده كه او
ص: 1407
را دعا كردند، يا كار شري كرده كه او را نفرين كردند. اجدادش انسان هاي صالحي بودند كه براي نسل و اولادشان دعا كردند و آن صالح بودنشان تأثير گذار بوده است. تمام اين عوامل حساب كردنش از عهده ما خارج است. اينها چيزهاي ظاهري است حساب اينها را دارد كه چه چيزهايي دخيل است و چه اتفاقي افتاده است. آن صدقه داده شده يا نه؟دعا شده يا نه؟ صله رحم كرده يا نه؟ اجدادش چطور بودند؟ نه فقط كمي و تعداد اين عوامل بلكه تأثير كيفي اش يعني اينكه فرض كنيد 20 عامل شد كه دخيل هستند. هركدام چقدر اثر گذار است. مثلاً عمل خودم كه خودم را از بلندي پرت كردم، خيلي در آن مردن اثر گذار است. صدقه اي كه دادم چند درصد مانع او است. دعاي مادرش چند درصد مانع است. تقدير اين است كه جز از خداي متعال از احدي برنمي آيد. برآيند و محاسبه مجموع اين عوامل كه از جمله اين عوامل و از مهمترين عوامل خواست خود انسان و عمل خود انسان است. برآيند و محاسبه اش تقدير مي شود. شب قدر تا يكسال، عواملي كه براي هر حادثه اي در يك پرونده قرار مي گيرد. براي يك پرونده شفا گرفتن يا شفا نگرفتن است. رزق داشتن يا نداشتن، آن حادثه هايي كه مي خواهد رخ بدهد، عواملش را در نظر مي گيرد، كه يكي از عوامل هم عمل ماست. منتهي خداوند متعال چون جلوتر مي داند، همه چيزهايي كه مي خواهد رخ بدهد را در نظر مي گيرد. اين شب قدر يك چنين اتفاقي مي افتد كه خدا مقدر مي كند. عواملي كه مي خواهد به وجود بيايد، جمع مي زند. شب قدر گفتند
ص: 1408
كه تضرع كنيم. گريه كنيم. ناله كنيم. آنوقت همان گريه و ناله هم جزء همان عوامل است براي اينكه حوادث خوب براي شما رقم بخورد نوشته مي شود. دعا آن مقدرات را عوض مي كند، بخاطر اين است كه دعاي من هم يكي از عوامل مي شود. اگر شب قدر دعا نكنم و تضرع نكنم، طبق همان چيزي كه در طي سال مي خواهد رخ بدهد، حوادث بر من نوشته مي شود. اما اگر دعا و توسل داشته باشم، اين دعا هم ضميمه مي شود براي اينكه درصد تأثيرگزاري دعا به خصوص در شب قدر، كه شب قدر بستري است كه بذر در آن خيلي رشد مي كند، از اين جهت هست كه مي تواند مقدرات را عوض كند. لذا در يكي از دعاهاي شب قدر ما از خدا مي خواهيم كه خدايا اگر من در مقدرات تو جزء اشقياء بودم، مرا از آن ليست پاك كن و در زمره خوبان قرار بده. تقدير خدا براساس عواملي است كه مي خواهد در به وجود آمدن يك حادثه اي رخ بدهد و از جمله عمل و اراده ما رقم مي خورد. دعاي امشب ما مي تواند تأثير گذار باشد. اين اتفاقي است كه مي خواهد رخ بدهد و از اين جهت جا دارد كه مؤمنين تضرع خالصانه داشته باشند. نكته بسيار مهم ارتباط مقدرات و تقديري است كه براي ما امشب با امام زمان رقم مي خورد. اينكه نقش حضرت در مقدرات ما چيست؟
آقاي شريعتي: صفحه 148 مصحف شريف قرار روزانه امروز ماست. آيات 147 تا 151 سوره مباركه انعام در سمت خداي امروز تلاوت مي شود. باز مي گرديم به بركت صلوات بر محمد و آل محمد.
ص: 1409
فَإِن كَذَّبُوكَ فَقُل رَّبُّكُمْ ذُو رَحْمَةٍ وَاسِعَةٍ وَ لَا يُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ(147) سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشرَْكُواْ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشرَْكْنَا وَ لَا ءَابَاؤُنَا وَ لَا حَرَّمْنَا مِن شىَ ْءٍ كَذَالِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ حَتىَ ذَاقُواْ بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِندَكُم مِّنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا تخَْرُصُونَ(148) قُلْ فَللهِ َِّ الحُْجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَئكُمْ أَجْمَعِينَ(149) قُلْ هَلُمَّ شهَُدَاءَكُمُ الَّذِينَ يَشهَْدُونَ أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ هَاذَا فَإِن شهَِدُواْ فَلَا تَشْهَدْ مَعَهُمْ وَ لَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِايَاتِنَا وَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالاَْخِرَةِ وَ هُم بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ(150) قُلْ تَعَالَوْاْ أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلَّا تُشرِْكُواْ بِهِ شَيًْا وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَنًا وَ لَا تَقْتُلُواْ أَوْلَادَكُم مِّنْ إِمْلَاقٍ نحَّْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ وَ لَا تَقْرَبُواْ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ وَ لَا تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتىِ حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقّ ِ ذَالِكمُ ْ وَصَّئكُم بِهِ لَعَلَّكمُ ْ تَعْقِلُونَ(151)»
ترجمه آيات:
«اگر تو را تكذيب كردند، بگو: پروردگار شما صاحب رحمتى گسترده است، و خشم و عذابش از مجرمان بازداشته نخواهد شد. (147) مشركان خواهند گفت: اگر خدا مى خواست، ما و پدرانمان مشرك نمى شديم و چيزى را حرام نمى كرديم. همچنين كسانى كه پيش از آنها بودند پيامبران را تكذيب كردند و خشم و عذاب ما را چشيدند. بگو: اگر شما را دانشى هست آن را براى ما آشكار سازيد. ولى شما، تنها، از گمان خويش پيروى مى كنيد و گزافه گويانى بيش نيستند. (148) بگو: خاص خداست دليل محكم و رسا، اگر مى خواست همه شما را هدايت مى كرد. (149) بگو: گواهانتان را كه گواهى مى دهند كه خدا اين يا آن را حرام
ص: 1410
كرده است بياوريد. پس اگر گواهى دادند تو با آنان گواهى مده، و از خواسته هاى آنان كه آيات ما را تكذيب كرده اند و به آخرت ايمان ندارند و كسانى را با پروردگارشان برابر مى دارند، پيروى مكن. (150) بگو: بياييد تا آنچه را كه پروردگارتان بر شما حرام كرده است برايتان بخوانم. اينكه به خدا شرك مياوريد. و به پدر و مادر نيكى كنيد. و از بيم درويشى فرزندان خود را مكشيد. ما به شما و ايشان روزى مى دهيم. و به كارهاى زشت چه پنهان و چه آشكارا نزديك مشويد. و كسى را كه خدا كشتنش را حرام كرده است- مگر به حق- مكشيد. اينهاست آنچه خدا شما را بدان سفارش مى كند، باشد كه به عقل دريابيد. (151)»
آقاي شريعتي: اشاره قرآني امروز را حاج آقاي عالي بفرمايند.
حاج آقاي عالي: آيه 149 سوره مباركه انعام، خداوند متعال مي فرمايد: «قُلْ فَللهِ َِّ الحُْجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَئكُمْ أَجْمَعِينَ» پيغمبر به مردم بگو: خدا يك حجتي دارد كه اين حجت بر همه غلبه مي كند. خدا مغلوب كسي نمي شود. در ذيل اين آيه روايات زيادي هست كه در قيامت خداوند متعال با دو سؤال بندگان خدا را كه تقصير كردند، در بندگي كوتاهي كردند، به تعبير امروز كيش و ماتشان مي كند كه ديگر هيچ تكاني نتواند بخورد. هيچ حجتي عليه خدا و در مقابل خدا نداشته باشد، خداوند متعال مي فرمايد: چرا بندگي مرا نكردي؟ اگر كسي بگويد: خدايا، من نمي دانستم. خداوند متعل مي فرمايد: چرا نرفتي ياد بگيري؟ ما عقل و هوش به تو داديم. كتاب ها در اختيارت بود. عالم در اختيارت بود. بنابراين اگر كسي
ص: 1411
بگويد: خدايا من نمي دانستم اين كار را چگونه انجام بدهم. خداوند متعال مي فرمايد: چرا نرفتي ياد بگيري؟
در كشور ما ندانستن معني ندارد. در كشوري هستيم كه عصر ارتباط است. به راحتي مي شود اين را فهميد. اگر در روز قيامت خداي متعال از كسي سؤال كند چرا عمل نكردي؟ اگر بگويد: نمي دانستم، مي گويد: ياد مي گرفتي. اگر بگويد: مي دانستم. خدا مي فرمايد: چرا عمل نكردي؟ ندانستن عذر نيست، دانستن و عمل نكردن بد است. آنهايي كه مقصر بودند و عمل نكردند، پروردگار عالم حجت را بر آنها تمام مي كند.
انسان بايد التماس كند و از خداوند بخواهد كه خدايا درك شب قدر را براي ما ميسر كن، به خصوص شب آخر كه شب 23 است. در روايتي خيلي زيباست كه گفته شده بود هر سه شب دخيل است. شب نوزدهم شب تقدير است. شب 21 شب تحكيم است. يعني همان تقدير محكم تر مي شود. شب 23 شب قضا است. به گونه اي امضا مي شود. مثل مراحل حكمي است كه يك قاضي مي خواهد بدهد. يك حكمي در ذهن شكل مي گيرد. مرحله بعد اين حكم را مي دهد. يعني حكم صادر مي كند. بعد احياناً يك دادگاه ثانوي ديوان عالي مي آيد و آن را تثبيت مي كند. ديگر وقتي حكم از طرف ديوان عالي آمد قابل تجديد نظر نيست. شب 23 از همه مهمتر است، كه اگر در دو شب قبل كوتاهي شده است، در اين شب مي تواند جبران كرد.
همه ما مي دانيم كه در كل ماه رمضان، مهمان اصلي خدا ولي خدا و ولي مطلق خداست و تمام ملائكه بر او نازل مي شوند. قرآن مي گويد: «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ»
ص: 1412
(قدر/4)، «تنزل» صيغه مضارع است. ماضي نيست كه بگويي: در زمان پيغمبر نزول ملائكه اي رخ داده و تمام شده است. «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ» ملائكه نازل مي شوند، هرساله اين شب، شب قدر هست. پيغمبر هم وقتي اميرالمؤمنين كنارش نشسته بود، به دو نفر اين آيه را تذكر داد. پيغمبر فرمود: آيه قرآن كه مي گويد: هر سال ملائكه مي آيند، ملائكه بعد از من بر چه كسي مي آيند؟ حضرت فرمودند: بر امام مي آيند. چون معصوم است كه فقط تحمل اين را دارد كه تمام ملائكه بر او وارد شوند. ملائكه موجودات مادي بر روي زمين نيستند. ملائكه موجود مجرد هستند. موجود مجرد روي قلب و روح وارد مي شود. كدام روح مي تواند تحمل و ظرفيت اين را داشته باشد كه تمام ملائكه بر او وارد شوند. جز معصوم هيچكس ديگري توان اين و ظرفيت اين را ندارد. بنابراين شب قدر، شب مهماني است كه براي ولي خدا ضيافت و مهماني فراهم مي شود و تمام ملائك بر او وارد مي شوند و مقدرات همه انسان ها را تا يكسال براي او بياورند.
اينكه براي خود او و در رابطه با خود او و خدا چه اتفاقي رخ مي دهد از فهم ما خارج است. خدا مي داند و ولي او! اما آنچه ما مي فهميم، ترشحاتي از مهماني خاص خدا با ولي اش در شب قدر است كه به ديگران مي رسد. آن چيزي كه از سر ريز آن سفره به ديگران مي رسد، «لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيرٌْ مِّنْ أَلْفِ شهَْرٍ» (قدر/3) يك شب را اگر درك كنيد، از هزار ماه يعني هشتاد و خرده اي سال، يعني يك عمر، از يك عمر بندگي بهتر است. يعني شما اگر
ص: 1413
بتواني يك شب را درك كني، درك شب قدر فقط بيدار بودن نيست. درك شب قدر اين است كه شما بتواني براي صاحب شب قدر كه در زمان ما حجة ابن الحسن است، با او پيوند بخوري. پيوندي كه بيش از چيزي است كه تا حالا بوده است. اگر من بخواهم بگويم امشب را درك كردم، يعني از سفره او چيزي گير من آمده باشد. چون اصل مهماني بين خدا و او است. من وقتي شب قدر را درك مي كنم كه از آن سفره چيزي نصيب من شود. براي همين است كه آنهايي كه در محيط ولايت معصومين هستند، چيزي گيرشان مي آيد. آنهايي كه خارج از محيط معصومين هستند، از ولايت معصوم خارج هستند و شب قدر ندارند. بنابراين مؤمنين در شب هاي قدر وقتي قرآن بر سرشان مي گذارند بعد از بك يا الله، بمحمد، بعلي، بفاطمه، توسلشان را مي گويند كه ما در محيط ولايت شما هستيم.
شب قدر را كسي درك مي كند كه علاوه بر بيدار بودن بتواند يك اتفاق جديد برايش رخ بدهد و آن يك انس و پيوند و رابطه ي بيشتر با ولي خدا داشته باشد. آن موقع هست كه آن مقدراتي كه براي اين رقم مي خورد، و به امضاي ولي خدا مي رسد كه آن يد الله است، در طول سال مقدرات خوبي خواهد بود. رابطه عاطفي كه صرفاً رابطه بدون منطق نيست. شما وقتي به ولايت او نزديك شدي، يعني به خدا نزديك شدي. او باب الله است، پس بنابراين بهره بيشتري از رحمت خدا بردي. از اين جهت هست كه مقدرات سال فرق مي كند. اين شب ها التماس كنيم
ص: 1414
كه خدا ما را با ولي اش پيوند بدهد و بتوانيم انس بيشتري با ايشان داشته باشيم. خوشا به حال آنهايي كه از اين شب ها انس گرفتند.
رحمت و رضوان خدا بر مرحوم آيت الله بافقي كه از كساني بود يك كتاب راجع به ايشان حرف هست. مرحوم بافقي در زمان آيت الله حائري يزدي به كمك او حوزه علميه را تأسيس كردند. ايشان خيلي رفيق خدا بود. نسبت به امام زمان خيلي عشق داشت. يك آدم فوق العاده اي بود. ايشان در ابتدا كه حوزه علميه مي خواست تأسيس شود، به شيخ عبدالكريم حائري گفت: شما جلو برو، من كنارت هستم. هرجا به مشكل خوردي من از امام زمان(ع) مي گيرم. چندين بار در شهريه دادن طلبه ها كمك كردند. آيت الله حائري به مشكل خورد. به ايشان گفت: بيا درست كن. مرحوم بافقي گفت: اگر من تا عصر نگيرم بنده خدا نيستم. آيت الله گلپايگاني فرمود: در زمان حاج شيخ عبدالكريم حائري 400 طلبه در قم بيشتر نبوديم. زمستان سردي بود، بعضي طلبه ها گفته بودند: سرد است، اگر مي شود عباي زمستاني كه يك مقدار كلفت تر هست براي ما تهيه كنيد. آيت الله حائري گفت: من پولي ندارم كه عباي زمستاني بگيرم. آقاي بافقي نشسته بودند گفتند: من برايشان مي گيرم. من از حضرت برايشان مي گيرم. شب جمعه بود جمكران رفت و تا صبح ماند. برگشت به آقاي حائري گفت: تا شنبه حواله شده برسد. شنبه بود كه چهارصد عباي زمستاني فراهم شد. اين بزرگوار در زمان كشف حجاب با رضاخان درافتاده بود. ايشان را از قم تبعيد كرده بودند و در كنار حضرت عبدالعظيم آورده بودند. ايشان
ص: 1415
به طلبه ها مي گفتند: اگر مي خواهيد برويد مؤمني را ببينيد، كه شياطين تسليم او هستند، برويد آقاي بافقي را ببينيد. آن رفاقت ها قشنگ است. اين شب ها شب قدر آخر و شب 23 هست، وقت گرفتن اين رفاقت ها از خود حضرت است. انشاءالله همين باعث مي شود مقدرات سال ما رقم بخورد. امشب رزق ويژه است. چون حضرت مهماني خاص دارد و ما ريزه خوار آن سفره هستيم. از آن سفره بهره مند شويم.
خدا را به حق محمد و آل محمد قسم مي دهيم كه توفيق درك شب قدر را به همه ما عنايت كند. انشاءالله امشب ديگران را در نظر داشته باشيم.
والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
به ظاهر زائرم اما زيارت را نمي فهمم * * * من بي چاره لطف آشکارت را نمي فهمم
تو از من بيشتر مشتاق ديداري و من حتي * * * بدين افتادن گاه و گدارت را نمي فهمم
زيارت نامه مي خوانم دلم از نور لبريز است * * * اگر چه گاه معناي عبارت را نمي فهمم
تو پرواز مرا در اوج مي خواهي و مي داني * * * من از بس در قفس بوده ام اسارت را نمي فهمم
به جاي غربت تو ازدحام صحن را ديدم * * * غريبي آه درد بيشمارت را نمي فهمم
به هر زائر سه جا سر مي زني دلگرمي ام اين است * * * زيارت نه ولي قول و قرارت را که مي فهمم
به
ص: 1416
ظاهر زائرم اما زيارت را نمي فهمم
شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان خانم ها و اقايان خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز آرزو مي کنم در هر کجا که هستيد خداوند متعال پشت و پناهتان باشد و زندگيتان منور باشد به نور امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف ايام دهه کرامت مبارکتان باشد هر چه خير و برکت است در اين ايام به سمت شما سرازير شود. حاج آقاي عالي سلام عليکم و رحمة الله ايام را خدمت شما تبريک مي گويم خوشحاليم در خدمت شما هستيم.
حاج آقا عالي: سلام عليکم و رحمة الله بنده هم خدمت حضرت عالي و همه ي دوستان بزرگوار بينندگان محترم سلام و عرض ادب دارم تبريک مي گويم اين ايام را که ايام مواليد مطهره است به خصوص وجود مقدس امام رضا عليه السلام ان شاء الله از اين برکات استفاده همه مان بتوانيم بکنيم.
شريعتي: ان شاء الله حال دوستانمان خوب باشد اين دقايق که خدمتشان هستيم لحظات مفيدي باشد در ذيل بحث يادي از امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف به بحث وظايف فردي منتظران رسيديم نکات خيلي خوبي را در جلسات قبلي شنيديم دوستان مي توانند به سايت ما مراجعه بکنند فايل هاي صوتي و متني آن موجود است samtekhoda3.ir هفته ي گذشته بحث تجديد عهد با حضرت را شما بيان کرديد به عنوان يکي از مهمترين وظايف و دغدغه هاي منتظران که آثار تربيتي بسيار فراواني را دارد بحث ناتمام ماند طلب دوستان مان شد که بحث را حاج آقا اين هفته تقديم دوستان بکنند ما و بيننده هاي خوب سراپا گوشيم و مي شنويم.
ص: 1417
اج آقا عالي: بسم الله الرحمن الرحيم همان طور که حضرت عالي هم فرموديد بحث ما در رابطه با وظايف منتظران رسيد به يکي از مهم ترين وظايفي که در واقع از لوازم يک منتظر از لوازم اصلي يک مومن است که اين مسئله را دنبال بکند بحث تجديد عهد و وفاي به عهد با حضرت ولي عصر عليه السلام است ما عرض کرديم در روايات و آيات بسياري يک عهدي مطرح شده که مفاد آن عهد خيلي شفاف در زيارت سرداب مقدس آن جا ذکر شده که عهد آن عهد همان عهدي است که ما عبوديت داشته باشيم در صراط مستقيم الهي منتها تحت ولايت معصوم با رهبري يک رهبر الهي آن عهد اين بود که وَ هُوَ عَهْدِي إِلَيْكَ وَ مِيثَاقِي لَدَيْكَ ... فَأَبْذُلُ نَفْسِي وَ مَالِي وَ وَلَدِي وَ أَهْلِي وَ جَمِيعَ مَا خَوَّلَنِي رَبِّي بَيْنَ يَدَيْكَ که انسان تمام سرمايه هاي خودش را تسليم ولي خدا بکند اموال ما سرمايه هاي ماست علم ما مهارت هاي ما قدرت ما آبروي ما فرزندان ما خانواده ي ما اين ها سرمايه هاي ماست تمام اين سرمايه ها را و امکاناتي را که در اختيار او است اين ها را اگر مي خواهد برکت پيدا کند رشد بکند اگر مي خواهد اين ها بماند اين ها را تسليم ولي خدا بکند ما سرمايه هايمان يک جايي بايد خرج بکنيم بالاخره بايد يک جايي به کار ببريم اگر خرج ولي خدا کرديم شکرش را به جا آورده ايم طبيعتا رشد مي کند اين ها زياد مي شود علم ما را اگر علم ما را در اين مسير به کار برديم ثروتمان را در راه رضايت خدا و ولي اش به کار برديم آبرويمان را خرج کرديم
ص: 1418
براي خدا و جايي که ولي اش رضايت دارد اين ها زياد تر مي شوند اين ها بيشتر مي شود و الا اگر نه هدر مي روند و خرج شيطان مي شوند يک آقايي مي گفت من يک انگشتري داشتم خيلي وابسته به آن داشتم علاقه به آن داشتم يک مرتبه يکي از رفقا به من گفت اين انگشترت را يادگاري به من بده گفتم نه هر چه اصرار کرد گفتم نه رفتم دستشويي وضو بگيرم برگردم بيايم با خنده بهش گفتم انگشتري که در راه خدا رفتيم چاه توالت از ما گرفت بالاخره اين طوري است آدم در راه خدا ندهد يک راه ديگر بايد خرج شود چه بسا خرج اولياء شيطان مي شود در زمان حضرت علي عليه السلام اين معروف است يکي از شخصيت هاي معروف آن زمان که به ظاهر خيلي مقدس گري در مي آورد اين احتياط شرعي کرد در زمان خلافت اميرالمومنين با حضرت بيعت نکرد يکي از آقازاده هاي آن زمان و فرزندان بزرگان آن زمان بود با حضرت امير عليه السلام بيعت نکرد دوران اميرالمومنين تمام شد و به شهادت رسيد دوران امام مجتبي هم بيعت نکرد با حضرت امام مجتبي هم دوران امامتش با شهادتش تمام شد دوران امام حسين عليه السلام هم عهدي با حضرت نبست و با امام حسين هم بيعتي نکرد کنار کشيده بود به هر حال گوشه ي عافيتي براي خودش طلبيده بود زمان امام سجاد مصادف بود با دو تن از خلفاي اموي که خيلي جنايت کار بودند يکي عبدالملک مروان يکي هم هشام بن عبدالملک که يکي از کارگزاران اين ها حجاج بن يوسف معروفي بود که در کوفه حاکم بود و در خونريزي
ص: 1419
به خصوص نسبت به شيعيان و علويين زبان زد بود تا حدود صد و بيست هزار نفر کساني که به دست او کشته شدند در تاريخ نوشته اند شب در منزل حجاج بن يوسف را زدند نگهبان رفت دم در ديد همان شخصيتي که با اميرالمومنين امام حسن امام حسين بيعت نکرده بود عهدي نبسته بود آمده دم در گفت من کار ضروري دارم با حاکم گفت اين موقع شب؟ گفت بله خيلي فوري است اين آمد داخل و حجاج داشت مي خوابيد در بسترش دراز کشيده بود گفت چه کار داري؟ گفت جناب حاکم من حديثي از پيغمبر را شنيده ام که مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ ماتَ مَيْتَةً جاهِلِيَّةً اگر کسي شب بميرد و امام زماني نداشته باشد و بيعتي بر گردنش نسبت به او نباشد به مرگ جاهلي مرده من مي ترسم امشب بميرم با امام زمانم بيعت نداشته باشم آمدم با شما بيعتي بکنم
شريعتي: با حجاج به عنوان امام بيعت بکند؟
حاج آقا عالي: بله به عنوان امام، حجاج همين طور که دراز کشيده بود بلند نشد پايش را از زير آن رو انداز در آورد گفت من حال ندارم بلند شوم با دستم بيعت کنم با پايم بيعت کن بس است او هم با پاي حجاج بيعت کرد و رفت ببينيد آن کسي که امکانات خودش را خرج ولي خدا نکند بايد ذليلانه اين چنين با پاي شيطان بيعت بکند در هر حال «فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ» (يونس/32) به تعبير قرآن بعد از حق چيزي جز ضلالت نيست يا امام حق است يا امام باطل يا امام نور
ص: 1420
است يا امام نار ديگر بيشتر از اين نيست پس آن عهدي که ما داشتيم آن عهد ولايت که همان عهد بندگي در صراط مستقيم است اين است که تمام سرمايه هايمان و امکاناتمان را تسليم او بکنيم و در رضاي او به کار ببريم، که او مي خواهد او مي پسندد او دستورش را به ما داده ما گفتيم براي اين که بتوانيم پايبند به اين عهد باشيم بتوانيم خودمان را به صورت تام و تمام و در بست در اختيار ولي خدا قرار بدهيم و وفاي به عهدمان بکنيم کارهايي را بايد انجام دهيم يعني مصاديقي دارد وفاي به عهد يکي اش همان بود که جلسه ي قبل اشاره کرديم که روزانه تجديد عهد داشته باشيم با حضرت اين خودش بسيار ارزشمند است به خصوص در همان وقت هايي که متعلق به امام زمان است که يکي از وقت ها را مي گفتيم اول روز و آخر روز يعني اول صبح و آخر روز که موقع غروب است اول صبح بعد از نماز صبح يا اول روز آدم با يک عهدي روزش را شروع بکند يا همان دعاي عهد معروف يا دعاي عهد مختصر يا به هر حال به زبان خودماني سلامي بدهد و تجديد عهد بکند غافل نباشيم از حضرت يکي ديگر از مصاديق وفاي به عهد و پاي عهد با ولي خدا ايستادن اين است که انسان روزش شبانه روزش در غفلت از او نگذرد ما در رواياتمان است امام صادق عليه السلام فرمود خدا رحمت کند آن کسي را که خودش را وقف ما اهل بيت بکند رَحِمَ الله اِنَّ رَحِمَنا حَبسُ نَفسَهُ عَلَينا خدا رحمت کند آن
ص: 1421
کسي را که خودش را دربست وقف ما بکند ما حالا دربست هم اگر وقف نکرديم لا اقل در بست غافل نباشيم 24 ساعتمان طوري نباشد که بگذرد و يادي از آن بزرگواران به خصوص امام حي و زنده ي ما که همه ي نعمت ها از او به ما مي رسد يادي از او نداشته باشيم اميرالمومنين عليه السلام در غرر الحکم است مَنْ أَحَبَّ شَيْئاً لَهِجَ بِذِكْرِهِ اگر کسي را دوست داشته باشد يادش مي کند به زبان مي آورد او را نقل مي کنند که زليخا که خيلي علاقه به يوسف داشت اسم همه چيز را يوسف گذاشته بود مي خواست هيچ چيز جز يوسف در ذهنش و زبانش نباشد گفت آن زليخا از سپندان تا به عود نام جمله چيز يوسف کرده بود همه چيز را اسمش را گذاشته بود يوسف در قرآن در سوره ي يوسف ببينيد. سوره ي يوسف واقعا از زيبا ترين قصه هاي قرآني است و به تعبير خود قرآن احسن القصص است در سوره ي يوسف حضرت يعقوب نماد يک منتظر است يعني اگر خصوصيات يک منتظر را آدم بخواهد چيست در فراق يک عزيزي حضرت يعقوب را ببيند که آن جا چطور بود يکي از خصوصيات يعقوب اين بود که با اين که بيست سال يا طبق نقلي چهل سال دچار فراغ يوسف شد يادش نرفت اين طور نبود که طول مدت باعث شود که يواش يواش عادي شود برايش غيبت يوسف يواش يواش فراق يوسف برايش عادي شود و مشغول کارهايش باشد و فراموشي او بگذراند برادر هاي يوسف که به او جفا کردند و باعث غيبت او شدند دنبال کار و زندگي اش يادشان رفتند و غافل شدند ولي
ص: 1422
حضرت يعقوب اشک چشمش خشک نمي شد دائم به ياد او بود «وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِيمٌ» (يونس/84) حتي تعبير قرآن اين است که او نابينا شد از شدت گريه اي که در فراق او مي کرد و اين قدر يوسف يوسف مي گفت که به او مي گفت «تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضًا أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهَالِكِينَ» (يونس/85) اين قدر يوسف يوسف مي گويي يا مريض مي شوي و يا خودت را هلاک مي کني اين حالت را داشت ببينيد اين يک واقعيتي است که نمي شود يک کسي منتظر باشد و شب و روزش با غفلت از او بگذرد خدا رحمت کند آيت الله ميلاني را رضوان خدا بر اين مرجع بزرگوار باشد مي گفت مومن حداقل در روزي يک ربع بيست دقيقه 24 ساعت نه که خودمان را وقف او کنيم اين مقدار خوب است که به ياد او باشد بنشيند يک درد دلي بکند بنشيند دعايي بخواند صلوات هايي هديه کند به حضرت
شريعتي: قسمت دردناک ماجرا اين جاست که حاج آقاي عالي حضرت مدام به ياد ما هستند وَ لا ناسينَ لِذِكْرِكُمْ و از اين طرف ما اين کم لطفي را در حق حضرت داريم.
حاج آقا عالي: اگر باشد خيلي جفا مي شود حقيقتا همين طور است اين از بلاهاي بزرگ ماست که دچار فراموشي باشيم بايد بدانيم که چه گناهاني باعث مي شود که انسان اين قدر غافل مي شود از اين گناهان به خدا پناه ببريم در سوره ي طه است وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا که خداوند متعال مي فرمايد که اگر کسي از ياد من اعراض بکند از ياد من دوري بکند اين دچار معيشت
ص: 1423
ضنک مي شود زندگي و معيشت تنگ و پر فشار مي شود خوش نمي گذرد برايش آرامش ندارد ممکن است خيلي چيزهايي که آسان کننده ي زندگي باشد برايش باشد آسايش داشته باشد ولي آرامش در زندگي اش نيست آساني برايش است ولي آرامش نيست آن وقت اين که خدا در اين جا فرموده اگر کسي از ياد من و ذکر من دوري بکند يکي از مصاديق ذکر اهل بيت اند خود اهل بيت اند «قَدْ أَنزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْرًا رَّسُولًا» (طلاق/11) خدا در قرآن رسولش را به عنوان ذکر ياد کرده امام صادق عليه السلام فرمود ذکر ما ذکر خداست واقعا هم همين طور است حال اگر کسي از ياد اهل بيت از ياد امام زمان عليه السلام غافل شود زندگي اش زندگي اي مي شود که يواش يواش دچار شدت هاي زندگي دچار گرفتاري هاي زندگي آن چنان در چنبره ي زندگي پيچيده مي شود که دائم شب و روزش مي گذرد ولي در عين حال نمي داند چطور عمرش دارد تلف مي شود بر خلاف آن کسي که سعي بکند در روز ياد حضرت را در خودش بيشتر بکند سعي خودش را انجام بدهد او داراي آرامش است چون ذکر خدا را دارد ثانيا دعاي حضرت شامل حالش است وقتي من به ياد او هستم او دعاي ويژه در حق من دارد ثالثا وقتي که من به ياد امام زمان عليه السلام هستم خود اين مانع بسياري از گناهان است آدم خجالت مي کشد وقتي با ياد او هست با ذکر او است خودش را در محضر او مي بيند آن وقت گناهي هم بکند معمولا گناه ها محصول غفلت هاست محصول فراموشي هاست اگر آدم خودش را به حالت ذکر برساند
ص: 1424
به حالت ياد برساند خود اين مانع بسياري از گناهان مي شود خدا رحمت کند مرحوم آقاي شيخ علي رجب علي خياط را اين روزها سالگردش است ما انتقاد کوچکي از صدا و سيماي خودمان داريم که تجليل خوبي نکرد از مرحوم آقاي شيخ رجبعلي خياط به جاست که از اين بندگان صالح خدا اگر هم بخواهد صحبتي شود يادي به ميان ايد از يک عالمي از يک عارفي از کسي که در اين وادي هاست استفاده شود من برنامه اي را که ديدم واقعا مناسب نبود فردي بود که ما خداي نکرده بي احترامي نمي کنيم ولي در اين وادي ها نبود براي معرفي آقاي شيخ رجب علي خياط خانمي بود ولو با عنوان کارشناس بود معلوم بود که خيلي در اين زمينه دستي بر آتش از نزديک ندارد اين خوب نيست ما اولياء خدا را نبايد اين شکلي تبديل بکنيم به معرفي موزه ها و مثلاً اين که گردشگري است مي خواهيم توضيح بدهيم که اين چه کسي بوده نه بايد کسي باشد که خودش هم اهل دل باشد عالم باشد که شأن آن بنده ي خوب خدا حفظ شود به هر حال مرحوم آقاي شيخ رجبعلي خياط ايشان از شاگردانشان کسي بود از ايشان مي گفت که دائم به ياد حضرت بود و همه را به ياد مي انداخت صلوات هايش بدون عجل فرجهم نبود آروزيش جز فرج چيزي نبود و در مجالسش هميشه دعاي فرج را مي خواند و مي گفت چيزي جز از فرج امام زمان نخواهيد چون که صد ايد نود هم پيش ماست وقتي او بيايد همه چيز است خود ايشان مي گفت آن چه که مهم است در زمان غيبت آمادگي و
ص: 1425
وارستگي است اين را نقل مي کرد که حضرت داود از يک بياباني عبور مي کرد چشمش به يک مورچه اي انداخت که خاک را دارد جابه جا مي کند مي رود برمي گردد خاکي را برمي دارد مي برد اين بزرگوار نطق و حرف زدن حيوانات را مي دانست از آن مورچه سوال کرد که چيست اين خاکي که جا به جا مي کني گفت محبوبي دارم که شرط وصال خودش را اين دانسته که من خاک اين تپه را جا به جا بکنم به آن سمت ديگر ببرم حضرت داود خنديد گفت تمام عمرت هم يک کوچکي از اين خاک را برمي داري جا به جا مي کني عمرت کفاف نمي کند مورچه گفت خودم مي دانم فقط دلم خوش است که اگر هم بميرم مرگم در تلاش و سعي اين است که آن کاري که او مي خواهد انجام بدهم در راه رضاي او حضرت داود به گريه افتاد فهميد که درسي بوده که در مسير او قرارش دادند که آدم وقتي يک محبوبي دارد نبايد غافل از او باشد دائم بايد به گونه اي تلاش داشته باشد گفت در بحر او مي تراش و مي خراش تا دم آخر دم غافل مباش گاهي مواقع ما يک لحظه غفلتمان باعث محروميت از يک عنايت است حتي آن موقعي که خداي نکرده موقع معصيت است بماند اين هيچ اما غفلتش مرحوم آقاي آيت الله شيخ محمد تقي بافقي رضوان خدا بر ايشان باد واقعا از عاشقان امام زمان بود زندگي ايشان درس است اگر دوستان جايي زندگي نامه اي از ايشان ديدند حتما دنبال بکنند در همين زمان هاي نه چندان دور ما با رضا خان هم در قضيه ي کشف حجاب درافتاده بود تبعيد شده بود و زنداني چشيده
ص: 1426
بود و فرد عجيبي بود ايشان خودشان در خاطراتش که برادرشان نقل کرده مي گويد من جواني هايم نجف بودم هنوز ايران نيامده بود مي گويد يک مرتبه براي زيارت امام رضا عليه السلام پياده راه افتادم که از نجف پياده بيايم ايشان هر شب جمعه بي استثناء از نجف پياده مي رفت کربلا مثل خيلي از خوباني که آن زمان بودند از صلحايي که آن زمان بودند اين عادت ها را داشتند که تنبل نبودند اين عادت ها را داشتند که نخواهند بنشينند يک جايي و همان جا حرفي برايشان سقف آسمان سوراخ شود چيزهايي برايشان بريز پايين پياده راه افتاده بود بيايد به سمت ايران از قسمت غرب وارد ايران شده بود خود ايشان مي گويد که طرف هاي غروب بود به يک گردنه اي رسيدم که خيلي برفي بود هوا هم بسيار سرد من يک قهوه خانه اي را ديدم گفتم مي روم آن جا شب را همين جا هستم صبح به راهم ادامه مي دهم همين که رفتم مي خواستم وارد قهوه خانه بشوم ديدم داخل قهوه خانه يک تعداد دارند قمار بازي مي کنند وسايل قمار است مي گويد من ماندم که اگر وارد شوم اين ها آدم هايي نيستند که با امر به معروف و نهي از منکر حرف ما را گوش بدهند از طرفي که من نمي توانم شب را بمانم پيش اين ها بيرون بخواهم بمانم هوا کشنده است هلاک مي شوم متحير ايستاده بودم يک مرتبه يک صدايي از پشت سر آمد که محمد تقي بيا اين جا جاي شما اين جا نيست نگاه کردم ديدم فردي زير درختي نشسته وقتي رفتم نزديکش شدم ديدم زير درخت فضاي زير درخت هوا ملايم است اصلا هواي بهاري است تا چشم کار
ص: 1427
بکند همه جا برف است مي گفت فرد هم فردي است از عظمت و ابهت و معنويتش کاملاً حس کردم از قرائني که از ايشان ديدم خدمت امام زمان ام آن شب را تا صبح خدمت آقا بودم و آن چه که لياقت داشتم استفاده کردم بعد گفتم آقا امکانش است من خدمت شما باشم حضرت فرمود نه شما تحملش را نداريد شما برو مسيرت برو گفت کي ديگر مي توانم خدمت شما برسم آقا فرمودند دو بار ديگر در اين مسير مشهد که داري مي روي زيارت جدم دو بار ديگر مي روي من را يکي قم حرم عمه ام يکي آن جا و يکي نزديک سبزوار مي گويد من خداحافظي کردم و با شوق آمدم يک چند روز گذشت وقتي قم رسيدم سه روزي قم بودم هم زيارت حضرت معصومه سلام الله عليها کردم هم منتظر بودم آن تشرف حاصل شود نديدم آقا را و تعجب کردم چرا اين شکلي شد راه افتادم رفتم سبزوار شايد بيست روز يک ماه بعد چون پياده مي رفتم رسيدم نزديکي هاي سبزوار آن جا حضرت را ديدم جزئياتي دارد من آن ها را نمي گويم از آقا پرسيدم که آقا چطور شد دفعه ي اول قرار بود قم ما خدمت شما برسيم تشرف حاصل نشد حضرت فرمود من آمدم در حرم عمه ام حضرت معصومه سلام الله عليها منتها شما آن جا مشغول بوديد کسي از کنارت من گذشتم توجه نکردي يک حجابي براي ايشان پيش آمده بود که نتوانسته بود ببيند يک لحظه غفلت يک عنايت و يک ديدار را از دست مي دهد.
شريعتي: حتي اگر يک عمر در مسير باشد.
حاج آقا عالي: بله حتي اگر يک کسي مثل
ص: 1428
آيت الله محمد تقي بافقي از عاشق هاي امام زمان که اين طور لياقت ها را داشت اما در غفلت بود اما شما نگاه کنيد اگر کسي خداي نکرده در غفلتش يک معصيتي باشد خيلي باعث حجاب سنگين برايش مي شود در هر حال ما سعي بکنيم ياد حضرت را در خودمان بيشتر بکنيم خود اين يکي از موارد و مصاديق وفاي به عهد است بعد از مدتي يواش يواش اين عادي مي شود برايمان يعني ديگر مي توانيم همه ي کارهايمان را انجام بدهيم به ياد او هم باشيم و آن وقت اين دل دل سبزي است و با نشاط است و زندگي اش واقعا زندگي خوبي است اين امکان پذير است متاسفانه بعضي از ما همان ابتدا تا يک کاري را مي شنويم فوري حس مي کنيم اين مال آن اولياء بزرگ است و شدني نيست کاملاً شدني است شما نگاه کنيد اگر خداي نکرده دچار مصيبت عزيزي شده باشيد فرض کنيد به عنوان مثال يکي از نزديکان عزيز آدم از دنيا رفته باشد يا فرزندي از کسي گم شده باشد مثلا عرض مي کنم او ولو اين که ممکن است کارهاي ديگرش انجام بدهد اما ياد او در او هست حداقل تا يک مدتي حالا اگر اين را آدم تمرين بکند آن وقت يواش يواش مي تواند خود را در محضر حضرت بداند و لياقت هاي بالاتر از اين را هم پيدا بکند ان شاء الله که اين چنين باشيم و طبق دعايي که خود امام زمان يادمان دادند از ناحيه ي مقدسه رسيده اين دعا را زياد بخوانيم که اللّهُمَّ لا تُنْسِنَا ذِكْرَهُ وَ انْتِظَارَهُ خدايا ياد او را ما را دچار فراموشي نسبت
ص: 1429
به ياد او قرار نده هم هميشه ياد او باشيم هم منتظر او.
شريعتي: ان شاء الله خيلي ممنون خيلي نکات خوبي را شنيديم شايد همين جاست که داخل پرانتز عرض کنم توضيحات شما و نکاتي که شما مطرح کرديد اين که مي گويند نماز اول وقت آثار و برکاتي دارد هر کسي رفته دستوري بگيرد از بزرگان دينمان توصيه مي کردند نماز اول وقت چون سر قرار آدم غافل نمي شود اثرات سازنده و برکات را دارد آدم هميشه حواسش است
حاج آقا عالي: اگر ما اين را بدانيم نسبت به ياد حضرت که ياد خداست اگر بتوانيم اين کار را بکنيم شبيه همين است که کساني که اول وقت اند اين براي آدم حاصل مي شود
شريعتي: ان شاء الله نصيب همه تان شود خيلي ممنون. مشرف مي شويم به محضر قرآن کريم چقدر خوب است ثواب اين تلاوت را هديه بکنيم به ساحت مقدس حضرت ولي عصر اراوحنا فداه آيات 21 ام تا 26 ام سوره ي مبارکه توبه در سمت خداي امروز تلاوت مي شود قرار روزانه ي سمت خدايي هاست باز مي گرديم همراه شما به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
اللهم صل و سلم علي الرسول و آل النبي العظيم
يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُم بِرَحْمَةٍ مِّنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَّهُمْ فِيهَا نَعِيمٌ مُّقِيمٌ ?21? خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ ?22? يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا آبَاءَكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمَانِ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ ?23? قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ
ص: 1430
فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ ?24? لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنكُمْ شَيْئًا وَضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُم مُّدْبِرِينَ ?25? ثُمَّ أَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَنزَلَ جُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَذَلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ ?26?
ترجمه:
پروردگارشان آنان را نزد خود به رحمت و خشنودي و بهشت هايي که براي آنان در آنها نعمت هاي پايدار است، مژده مي دهد. (??) همواره در آنجا جاودانه اند؛ يقيناً نزد خدا پاداشي بزرگ است. (??) اي اهل ايمان! اگر پدرانتان و برادرانتان کفر را بر ايمان ترجيح دهند، آنان را دوستان و سرپرستان خود مگيريد؛ و کساني از شما که آنان را دوست و سرپرست خود گيرند، هم اينانند که ستمکارند. (??) بگو: اگر پدرانتان و فرزندانتان و برادرانتان و همسرانتان و خويشانتان و اموالي که فراهم آورده ايد و تجارتي که از بي رونقي و کسادي اش مي ترسيد و خانه هايي که به آنها دل خوش کرده ايد، نزد شما از خدا و پيامبرش و جهاد در راهش محبوب ترند، پس منتظر بمانيد تا خدا فرمان عذابش را بياورد؛ و خدا گروه فاسقان را هدايت نمي کند. (??) بي ترديد خدا شما را در جبهه هاي زياد و عرصه هاي بسيار ياري کرد و [به ويژه] روز [نبرد] حنين، آن زمان که فزوني افرادتان شما را مغرور و شگفت زده کرد، ولي [فزوني عدد] چيزي از خطر را از شما برطرف نکرد، و زمين با همه وسعت و فراخي اش بر شما تنگ شد،
ص: 1431
سپس پشت به دشمن از عرصه نبرد گريختيد. (??) آن گاه خدا آرامش خود را [که حالت طمأنينه قلبي است] بر پيامبرش و مؤمنان نازل کرد، و لشکرياني که آنان را نمي ديديد [براي ياري مؤمنان] فرود آورد، و کساني را که کفر مي ورزيدند، به عذاب سختي مجازات کرد؛ و اين است کيفر کفرپيشگان. (??)
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شريعتي: چه کنم ديده و دل را که مدام دل تو را مي طلبد ديده تو را مي جويد، ان شاء الله تمام لحظاتتان غرين ياد حضرت باشد اشاره ي امروز را حاج آقاي عالي بفرمايند در ادامه همراه شما خواهيم بود.
حاج آقا عالي: آيه ي 23 سوره ي مبارکه ي توبه خداي متعال مي فرمايد که مومنين پدرتان برادرتان خويشتان اگر کافر بودند اين کفر را بر ايمان ترجيح ندهيد آن ها ديگر ولايتي ندارند پدر در جايي که کافر باشد يا نه کافر نباشد دستوري به کفر بدهد واجبي را ترک بکن حرامي را انجام بده در مجلس گناه بيا اين جاها ولايت ديگر ندارند در جايي ولايت براي کسي است براي پدر است براي به عنوان مثال پدر بزرگ است براي مادر در جايي دستور دادنش که بايد آدم اطاعت بکند که خلاف ولايت خدا و دستور خدا نباشد در جايي که آن ها خلاف دستور خداوند دادند در عين حفظ به احترامشان آن احترام سر جاي خودش حتي اگر کافر يا مشرک هم باشند در دستورات دينمان داريم که احترام بگذاريد اما اطاعت نداشته باشيد از آن ها چون آن جا اطاعت خداوند متعال و ولايت خدا مقدم است.
ص: 1432
ريعتي: خيلي ممنون يک شنبه ي ماه ذي القعده يک ويژگي دارد و يک نمازي دارد که آثار و برکاتش بسيار بسيار فراوان است دوستان قديم سمت خدا مي دانند که هر سال قرار يک شنبه هاي سمت خدايي ها بود که اين نماز را بخوانند و براي هم دعا بکنند خيلي ها گفتند اگر زحمتي نيست حاج آقاي عالي نماز را يک بار ديگر تذکر بدهيد و ياد آوري کنيد.
حاج آقا عالي: توفيق بزرگي است اگر کسي چهار رکعت نماز را بتواند انجام بدهد فضائل اين نماز را دوستان اگر در مفاتيح ببينند روايات پيغمبر است که توبه شان قبول مي شود گناهانشان بخشيده مي شود عاقبت بخير و با ايمان از دنيا مي رود والدينشان از آن ها راضي خواهد بود به والدينشان خيرات مي رسد اموال و رزقشان با برکت مي شود خيلي برکات دارد اين چهار رکعت در يکي از يک شنبه ها حال اگر اين يک شنبه کسي توانست اين يک شنبه اگر نه هر کدام از يک شنبه هاي ماه ذي القعده مي تواند اين عمل را انجام بدهد غسلي بکند وضو بگيرد بعد از آن چهار رکعت دو تا دو رکعتي در رکعت اول بعد از حمد سه مرتبه قل هو الله بعدش معوذتين قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب الفلق را بخواند و بعد از اتمام اين چهار رکعت هفتاد مرتبه استغفار بکند و بعد يک دعايي دارد که يا عزيز يا غفار مي توانند به مفاتيح مراجعه بکنند اين عمل را انجام بدهند خيلي با فضيلت است.
شريعتي: حتما به مفاتيح مراجعه بکنند و ما را هم دعا بکنند نماز يک شنبه ي ماه ذي القعده قبل
ص: 1433
از اين که نکات پاياني حاج آقاي عالي در مورد بحث امروز و وظايف فردي منتظران ان شاء الله هفته ي آينده اگر توفيقي بود حاج آقاي عالي به بخشي از دوستان ما پاسخ خواهند داد دعوت مي کنم بيننده ي برنامه ي هفته ي آينده هم باشيد خدمت شما هستيم وقت در اختيار شماست.
حاج آقا عالي: يکي ديگر از مصاديق وفاي به عهد نسبت به امام زمان عليه السلام اداي حقوق مالي حضرت است آن حقوقي که به هر حال چه واجب چه مستحب نسبت به امام زمان عليه السلام آدم بايد خرج بکند و هزينه بکند اين ها را در آن بخل نورزد حقوق واجب حضرت که در راسش همان خمس است مسئله ي خمس است که حق اهل بيت است يک پنجم درآمد کساني که کاسب هستند درآمدي دارند بعد از اين که در طول سال خرج هايشان را کردند هزينه هاي زندگيشان را کردند اگر اضافه آمد آن اضافه بر هزينه هايشان يک پنجمش را به عنوان سهم خدا و رسول و ذوي القربي که ما مي گوييم سهم امام که سهم امام نصفش سهم امام است نصفش سهم سادات فقير است که در سوره ي انفال آيه ي 41 آمده که «وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّ_هِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ» که در واقع همان بحث خمس را که يک پنجم در آمد است اين را در اين آيه مطرح مي کند من روايتي را از امام رضا عليه السلام بخوانم در اصول کافي آمده اين روايت خيلي قابل توجه است من تقاضا مي کنم به خصوص دوستان بزرگواري که مخارج خانواده به عهده ي آن هاست رزق خانواده
ص: 1434
را آن ها مي دهند چون گاهي مواقع بعضي از بچه ها دانش آموز اند دانشجو اند در آمد ندارند در يک خانه سوال مي کنند ما چه کار بکنيم پدرمان خمس نمي دهد مي خواهيم نماز بخوانيم مقيد نيست آدم دلش مي سوزد يا مادران نگران اند اين روايت را ببينيد از امام رضا عليه السلام چه برکاتي است اگر کسي حق امام يعني بحث خمس و سادات را بدهد اين در اصول کافي جلد يک است آخرين حديثش است که يکي از تجار فارس از شيعيان اهل بيت نامه اي به امام رضا عليه السلام نوشت که اگر مي شود ما را از خمس معاف کنيد حلال بکنيد که امسال خمس ندهيم امام رضا عليه السلام در جواب اين گونه نوشت بسم الله الرحمن الرحيم إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ کَرِيمٌ ضَمِنَ عَلَى الْعَمَلِ الثَّوَابَ خداوند متعال کريم است رحمت وسيعي دارد ثواب هر عملي را ضامن است حالا جزئياتي دارد آن ها را نمي خوانم خمسي که شما مي دهيد اين کمکي است که ما بتوانيم دين را پيش ببريم پيش برد دين است و خانواده مان را با آن تامين بکنيم دريغ نکنيد خمستان را از ما، خودتان را محروم از دعاي ما نکنيد.
شريعتي: يعني وقتي خمس مي دهيد ما دعايتان مي کنيم.
حاج آقا عالي: بله دعايتان مي کنيم، اگر شما خمس را اخراج بکنيد از مالتان خارج بکنيد گشايش در رزقتان است برکت رزقتان است، گناهانتان پاک مي شود، در روز قيامت که دچار فقر و بيچارگي هستيد آن موقع دستتان را مي گيرد، مسلمان آن کسي است که پاي عهدش مي ايستد بحث خمس و پرداخت دين مالي به حضرت را جزء وفاي به عهد امام رضا عليه
ص: 1435
السلام دانستند در قرآن هم جايي دارد که اگر کسي اين انفاقات مالي را در راه خدا بکند خداوند متعال به پيغمبر مي گويد »خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاَتَكَ» (توبه/103) پيغمبر من شما اموال مردم را که در راه خدا مي دهند بگيرد و خرج کن سه فايده برايشان دارد پاک مي شوند خودشان رشد مي کنند هم خودشان هم زندگيشان هم اموالشان برکت پيدا مي کند و تو دعا کن برايشان طلب رحمت کن برايشان »إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ» مايه آرامش مي شود عذاب برداشته مي شود هم در زندگي رنجشان کم مي شود هم در آخرت بنابراين اين بحث دين مالي حضرت را اداره کردن اين را کوچک نگيريم خدا رحمت کند مرحوم آيت الله شاه آبادي را اين عارف بزرگ استاد حضرت امام بود بسياري از کاسب ها و بازاري هاي تهران شاگردش بودند خيلي از شاگردانشان بازاري هاي متديني که در عين حال که کاسب بودند دنبال معرفت هم بودند اطراف اين عارف با عظمت که حضرت امام ايشان را انسان کامل تعبير قرار داده عارف کامل مي دانست دنبال ايشان بودند يک مرتبه ايشان با تشر آمد به بعضي از همين شاگردانش گفت چه است که ما هر چه مي گوييم گوش نمي دهيد کار خودتان را مي کنيد در جا مي زنيد يا عقب گرد مي کنيد همين طور عمرتان دارد مي گذرد بندگان خدا برق از چشمشان پريد گفتند چه مي فرماييد گفت ما هر چه مي گوييم شما گوش نمي دهيد که آمدند خدمت آقا گفتند هر چه بفرماييد ما گوش مي دهيم ايشان فرمودند که نمازهايتان اول وقت است بي بهانه و عذر هر روز يک زيارت عاشورا هم بخوانيد خمستان را همه
ص: 1436
سالي يک بار حساب مي کنند شما روزانه آخر روز حساب بکنيد طبق اين آيه هر کسي درآمدي پيدا کند همان موقع بايد خمسش را بدهد اهل بيت يک فرجه داده اند که يک سال بگذرد اگر کسي خواست روزانه هم حساب بکند اشکالي ندارد ايشان فرمود احتياط کنيد اين عمل را انجام بدهيد هر روز حساب بکنيد اين را نمي خواهم به عنوان يک دستورالعمل حساب بکنم ولي مقصودم اين است هم مسئله ماليشان هم عباديشان اين ها عمل کردند من وارد جزئيات نمي شوم بعضي هايشان صاحب کراماتي شدند از شاگردان آقاي شاه آبادي توجه به اين مسئله داشتند خمس حق اهل بيت است من قبلاً در آن قضيه ي حاج علي بغدادي قضايايي است که بعضي از فقهاي ما طبقش نظرات فقهي را استنباط کردند قضيه ي حاج علي بغدادي که مرحوم محدث نوري در کتاب نجم الثاقبش ايشان فرمود که اگر چيزي در کتاب من نبود جزء اين قضيه که خودم شنيدم خودم رفتم از حاج علي بغدادي که فرد بسيار صالح و با تقوايي است در خدمت مراجع نجف مرحوم کاظميني قضيه را از خودش شنيدم جزئياتش را قبلا گفته ايم اين آقاي حاج علي بغدادي وقتي خمسش را در نجف پيش مراجع نجف شيخ انصاري و بعضي از بزرگان حساب کرد داشت برمي گشت به بغداد حضرت ولي عصر عليه السلام را ابتدا به صورت ناشناس مي بيند حضرت اسم مي آورد که حاج علي کجا مي روي شب جمعه است برگرد که زيارت جد ما کربلا را داشته باشي او مي گويد شما از کجا من را مي شناسي حضرت فرمود من چطور نمي شناسم آن کسي که حق ما را به وکلاي ما
ص: 1437
مي دهد او گفت چه حقي؟ گفت خمسي که امروز دادي چطور من نمي شناسم کسي که حق ما را به وکلاي ما مي دهد شهادت مي دهم به اين که تو مومني خدا رحمت کند من از مرحوم آيت الله اراکي از استادشان شيخ عبدالکريم حائري شنيدم که آقاي حائري ايشان مي فرمودند که طبق همين قضيه دادن خمس به مراجع به عنوان وکيل حضرت امضا شده به عنوان وکلاي حضرت حضرت راضي اند که خمس داده شود بنابراين هم خمس به عنوان يکي از انفاقات واجب هم بعضي از انفاقات مستحب مجلس گرفتن براي اهل بيت به خصوص سيد الشهدا و فضايل را گفتن زيارت آن ها رفتن خرج آدم بکند هزينه بکند صدقه دادن روزانه هديه دادن براي آن ها اين ها همه خرج هايي است که در راه حضرت است ان شاء الله حساب مي شود.
شريعتي: ان شاء الله خيلي ممنونم فردا ان شاء الله با حضور حاج آقاي فرحزاد خدمت شما خواهيم رسيد صحن تو و ضريح تو و بارگاه تو هر حاجت نگفته گمانم روا شود.
اللهم صل علي علي بن موسي الرضا المرتضي
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
هميشه قبل هر حرفي برايت شعر مي خوانم * * * قبولم کن من آداب زيارت را نمي دانم
نمي دانم چرا اين قدر با من مهربان هستي * * * نمي دانم کنارت ميزبانم يا که مهمانم
نگاهم رو به روي تو بلا تکليف مي ماند * * * که از لبخند لبريزم که از گريه فراوانم
به دريا مي زنم دريا ضريح توست غرقم کن * * *
ص: 1438
در اين امواج پر شوري که من يک قطره از آنم
سکوت هر چه آيينه نمازم را تو معني نه * * * بريز آرامشي ديرينه در سينه پريشانم
تماشا مي شوي آيه به آيه در قنوت من * * * تويي شرط و شروط من اگر باري مسلمانم
اگر سلطان تويي ديگر ابايي نيست مي گويم * * * که من يک شاعر درباري ام مداح سلطانم
شريعتي: السلام عليک يا علي بن موسي الرضا سلام مي گويم به همه ي هم وطنان عيد ميلاد امام رئوف مبارکتان باشد بهترين ها را در اين روز بسيار پر نور در اين روز بسيار فرخنده براي همه ي شما آرزو مي کنم خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ما حاج آقاي عالي سلام عليکم و رحمة الله عيد شما مبارک
حاج آقا عالي: سلام عليکم بنده هم خدمت شما دوستان بزرگوار بينندگان محترم متدين سلام و عرض ادب دارم تبريک عرض مي کنم امروز را که واقعاً روز با عظمتي است روز ميلاد امام رئوف امام رضا عليه السلام را خدمت مولايمان امام زمان عليه السلام و همه ي دوستان بزرگوار بيننده سلام عرض مي کنم و خدمت شما هستيم.
شريعتي: خوشحاليم در اين روز مبارک به صورت زنده و مستقيم کنار شما هستيم و بيننده هاي خوبمان ان شاءالله زيارت مشهد مقدس نصيبتان باشد دوستان در مشهد هم حتما نائب الزياره ما خواهند بود ما قرار گذاشته بوديم امروز به سوال هاي بينندگان پاسخ بدهيم اما اجازه مي خواهيم که اين قرار را موکول مي کنيم به هفته ي آينده ان شاء الله و هفته ي آينده به سوالات شما پاسخ مي دهند. برنامه ي امروز ما
ص: 1439
يک برنامه ويژه اي است که هم رنگ و بوي امام رضا عليه السلام را خواهد داشت و هم رنگ و بوي حضرت مهدي عليه السلام.
حاج آقا عالي: بسم الله الرحمن الرحيم همان طور که همه ي دوستان بزرگوار مي دانند ما ايراني ها نسبت به همه ي ائمه ارادت خاص و وِيژه داريم و وظيفه مان است ولي نسبت به امام رضا عليه السلام يک ارادت ديگري است امام رضا به هر حال جوري است که همه زير سايه اش هستيم اين وجود مقدس دو سه سال بيشتر در ايران نبود سال 200 هجري وارد ايران شد سال 202 به شهادت رسيد در واقع حدود سه سال اما در عين حال به قدري برکات داشت بودن امام رضا عليه السلام در ايران که اگر آن مقداري که ما مي توانيم بفهميم از آن برکات آن چيزهايي که نمي دانيم و اسراري که در آمدن ايشان بوده و احيانا شايد در طول تاريخ بيشتر روشن شود آن ها را کاري نداريم اما همان مقداري که براي ما روشن است واقعا برکات فوق العاده بود اجازه مي خواهم به يکي دو تا از اين برکات در طي برنامه ي امروز ان شاء الله اشاره بکنم يکي از مهم ترين برکات امام رضا عليه السلام گسترش تشيع در ايران و کم کم ايران را تبديل کردن به پايگاه شيعه بلکه پايتخت شيعه بوده است و اين چيز بسيار قابل توجهي است اهل بيت عليهم السلام از همان ابتدا از زمان پيغمبر اکرم نسبت به ايراني ها واقعا عنايت داشتند لطف داشتند محبت داشتند خود ايراني ها هم نسبت به اهل بيت همين طور بود چون در آن ها صفا و صميميت و
ص: 1440
تواضع و اخلاق و همه چيز را مي ديدند آن تکبر و بزرگمنشي که در پادشاهان ايراني ديده بودند در طول تاريخ ايران قبل از اسلام ديده بودند يا شنيده بودند در اين خانه خبري از آن چيز ها نبود از افتادگي و تواضع و صداقت بود لذا از آن اول صادقانه زانو زدند در مقابل اهل بيت پيغمبر اکرم در روايتي فرمود ايراني ها طرفداران و دوستاران ما اهل بيت هستند آيات بسياري از قرآن را اگر به تفاسير مراجعه کنيد و شان نزولش را ببينيد اشاره کرد که اين مربوط به قوم فارس است قوم سلمان است به ايراني هاست يک مورد را عرض مي کنم در سوره ي محمد صلي الله عليه و آله در آيه ي 38 خداوند متعال مي فرمايد «وَإِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ» اگر شما که در زمان پيغمبر هستيد دور پيغمبر را گرفتيد همان عرب هايي که دور پيغمبر بودند خدا مي فرمايد اگر شما پشت کنيد به پيغمبر آن کاري که بايد انجام بدهيد را ندهيد يک قوم ديگري را به جاي شما مي آورم شما را تبديل مي کنم قوم ديگري را به جاي شما مي آورم که خدمت برساند اصحاب وقتي اين آيه نازل شد از پيغمبر سوال کردند که آن قوم ديگري که خدا در اين آيه مي گويد من مي آورم به جاي شما کيست؟ سلمان کنار پيغمبر نشسته بود پيغمبر اکرم دست به پاي او زد فرمود اين و قوم و قبيله اش هم وطنانش بعد پيغمبر فرمود دنباله ي همين حديث است اگر لَوْ کَانَ الْإِيمَانُ مَنُوطاً بِالثُّرَيَّا لَتَنَاوَلَهُ رِجَالٌ مِنْ فَارِسَ اگر ايمان و دين در ستاره ي پروين که آن زمان به عنوان مظهر دور بودن
ص: 1441
اين ستاره بوده است اگر در آن جا هم باشد ايراني ها مي روند و او را به دست مي آورند همت بلند است دنبال دين هستند روايت ديگري در کنزالعمال نقل کرده که پيغمبر فرمود اَعظَمُ النّاس نَصيباً فِي الاِسلام اَهلُ فارس بيشترين کساني که نصيب دارند در دين در وفاداري به دين در کوشا بودن در عمل به دين و در گسترش دين ايراني ها هستند. تمجيد کمي نيست بعد از رحلت پيغمبر اکرم متاسفانه تبعيض بين عرب و عجم قائل شد و نسبت به غير عرب ها به خصوص ايراني ها خيلي بي مهري روا مي شد در بيت المال حقوق و سهمشان خيلي کم تر بود مشاغل پست اجتماعي و کارهاي خدماتي را به ايشان مي دادند زمان خلافت اميرالمومنين عليه السلام که رسيد سال 35 هجري تقريبا حدود فرض کنيد بيست سال بعد از رحلت پيغمبر حضرت امير ورق را برگرداند مثل خود پيغمبر اکرم عنايتش به همه يکسان بود نسبت به ايراني ها که خيلي بي مهري شده بود حضرت خيلي محبت مي کرد ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه اش نقل کرده که اميرالمومنين يک مرتبه خطبه مي خواند يک فردي به نام اشعث بن قيس واقعا فرد منافقي بود همان کسي بود که دخترش زن امام حسن بود که او را مسموم کرد پسرش محمد بن اشعث در کربلا جز قاتلين سيد الشهدا عليه السلام بود خودش جز خوارج بعد ها شد او وقتي ديد ايراني ها دور اميرالمومنين را گرفتند کنار منبر و دور حضرت نشستند با يک تعصبي پا گذاشت روي شانه ها و آمد جلو و پرخاش کرد به اميرالمومنين که چه هست که اين سرخ رويان را اطراف
ص: 1442
خودت جمع کردي و بر ما غلبه دادي حضرت امير ناراحت شدند فرمودند که اين افراد راحت طلب خودشان بستر گرم و نرم را رها نمي کنند و اهل زحمت و کار نيستند اين بندگان خدا را که در روز گرم براي يک لقمه نان حلال تلاش مي کنند مي خواهند که من از خودم دور کنم من هرگز اين کار را نمي کنم حضرت فرمود من مقصودم اين جاست اميرالمومنين فرمود که از حبيبم رسول خدا شنيدم که تعبير اين است، همان طور که در ابتدا شما ايراني ها را وارد دين کرديد در انتها در آخر الزمان ايراني ها شما را وارد دين مي کنند واقعا اين يک نکته ي بسيار قابل توجهي است که در روايات ما مکرر به اين اشاره شده متعدد اشاره شده که زمينه سازان ظهور در آخرالزمان ايراني ها هستند اين نه از باب يک نژاد پرستي باشد اصلا اين حرف ها نيست نه از باب اين که ايراني ها خالصانه پاي دين ايستادند صادقانه دين را قبول کردند پايش برداشتند و اين مسئوليت بزرگ روي دوش ايراني ها افتاد پيغمبر اکرم فرمود گروهي از مشرق (مشرق نسبت به حجاز عربستان آن زمان ايران و مغرب روم آن زمان بود دنياي غرب آن زمان بود مشرق ايران بود) زمين هست که قيام مي کنند و زمينه ساز حکومت مهدي ما خواهند بود مقدمات ظهور را اين ها فراهم مي کنند و سهمشان در اين زمينه خيلي زياد است و آن کسي که ايران را آماده کرد براي چنين مسئوليت بزرگي امام رضا عليه السلام بود وجود مقدس امام رضا وقتي به ايران آمد ايران را تبديل کرد به يک پايگاه براي تشيع براي
ص: 1443
رشد به ارادت به اهل بيت و معرفت به اهل بيت و به تدريج پايتخت و ام القراي شيعه شدن است درست قبل از امام رضا جاهايي مثل قم و سبزوار در ايران شيعيان بودند اما اين گسترشي که با آمدن امام رضا عليه السلام در همان دو سه سال و ارادتي که به اهل بيت پيدا شد در هيچ دوره اي نبود خيلي ها به خاطر حضرت اين جا جمع شدند وقتي امام رضا آمد ياد پيغمبر را ايراني ها نديده بودند تجسم عيني پيغمبر را ديدند همان فرد با همان چيزهايي که از پيغمبر شنيده بودند سادگي صفا تواضع محبت علم و درايت که عالم آل محمد لقب گرفت امام رضا عليه السلام رأفت و رحمت و صميمتش اين که فرق نمي گذاشت بين اشراف و بين طبقات پايين اجتماعي و با همه يکسان برخورد مي کرد اين روحيات باعث شد که زانو بزنند و حتي بعضي از کساني که آن موقع شيعه نبودند واقعا گرايش به اهل بيت برايشان خيلي زياد شد حتي خانواده ي خود مأمون مادر و همسر و خانواده اش جذب حضرت شدند ارادت داشتند به امام رضا کار به کجا رسيد که مأمون و خاندان عباسي به شدت نسبت به اهل بيت اين موضع را داشتند و شديدا نسبت به شيعيان برخورد مي کردند طوري بود که برخورد شديد اين ها با شيعيان اهل بيت از بني اميه هيچ کمتر نداشت تهمت شيعه گري کافي بود که کسي را زندان بکنند زندان هاي مرگ آور تا يک زمان هايي اسم علي جرم بود در زمان امام رضا کاملا ورق برگشت طوري که مأمون خودش ادعاي تشيع مي کرد و
ص: 1444
حتي بعضي از نويسندگان عجيب اين جاست که اين ادعا را هم پذيرفته اند گفته اند شيعه بوده شهادت امام رضا به دست مأمون را بعضا نپذيرفتند تا اين حد.
شريعتي: اين قدر فضا آماده بود.
حاج آقا عالي: به نفع تشيع برگشت به نفع اهل بيت برگشت که حتي او از اين فرصت بخواهد استفاده بکند اين طور ادعايي بکند که بعضي ها پذيرفته اند البته شکي نيست مشهور و ان چيزي که قرائن متعدد است بدون ترديد شهيد کردن امام رضا عليه السلام کار اوست مي خواهم عرض کنم فضا اين شکلي شده بود در هر حال از همان موقع به بعد بود که شيعه نزج گرفت و ارادت به اهل بيت در ايران طوري شد که حتي بعضي از مذاهب ديگري که در ايران بودند علاقه پيدا کردند ولو يهودي بود مسيحي بود ولو کساني بودند که مخالف اهل بيت بودند اما نسبت به امام رضا عليه السلام چون مي دانستند خيلي متخلق اند عالم اند حضرت سرکشي مي کردند مسيحي مريض مي شد حضرت مي رفتند ديدنش عيادت مي کرد گاهي مواقع امام رضا در ايران تا الآنش هم همين طور است اقوام مختلفي در آن است زبان هاي مختلفي در آن است لهجه ها و گويش هاي مختلف امام رضا ايراني صحبت مي کرد و با لهجه مثلا فرض کنيد گاهي مواقع نمي خواهم لهجه هاي مختلف را بگويم ولي لهجه هايي که در ايران است ترکي است کردي است گيلکي است مازني بلوچ است حضرت گاهي مواقع با اين زبان ها در روايت داريم حرف مي زد يک مرتبه اباصلت کنار حضرت نشسته بود امام رضا عليه السلام فارسي صحبت کرد اباصلت يک مرتبه خيلي تعجب کرد که
ص: 1445
شما همه ي لغات با گويش ها و لهجه ها را بلديد؟ امام رضا فرمود اين روايت در عيون اخبار رضا است فرمود من حجت خداوند بر مردم ام خدا هيچ گونه کسي را حجت بر قومي قرار نمي دهد که زبان آن ها را بلد نباشد مگر اين کلام حضرت امير جدم به تو نرسيد که فرمود خدا به ما فصل الخطاب را داده يک معناي فصل الخطاب اين است امام رضا مي فرمايند فصل الخطاب چيزي جز اين نيست که زبان هاي مختلف را آدم بداند و بتواند با آن زبان ها حرف بزند. در هر حال عنايت اهل بيت عليهم السلام و به خصوص امام رضا به اين کشور از همان ابتدا بوده و در طول تاريخ هم بوده و الآن هم وجود مقدس امام زمان عليه السلام همين عنايت را دارد از سفير انگلستان نقل مي کنند در يکي از دوره هاي گذشته چهل پنجاه سال گذشته ايشان مي گفته که من در عجب ام من تاريخ ايران را خيلي رويش کار کردم و به خصوص دوره هاي معاصر و اخير را حوادثي که بر ايران گذشته تاخت و تازهايي که در ايران بوده توطئه هايي که در ايران بوده چه در خارج چه در داخل به گونه اي بوده با مطالعاتي که من کردم هفده مرتبه قرار بوده اين کشور از نقشه محو شود اصلا نباشد روي نقشه توطئه هاي بسيار سنگين در طول تاريخ ما دوران مغول ها را داشتيم در جنگ جهاني کشور محل تاخت و تاز بود هفده مرتبه بايد از نقشه محو مي شد اما در عجب ام که چه سري است که اين کشور هنوز باقي مانده اين سري که او نفهميد غير از
ص: 1446
ظواهر مسئله و ايران را باقي نگه داشته در طول تاريخ اين است که دست مقدس معصومين عليهم السلام و فوق آن ها دست مقدس پروردگار عالم که يک معنا خود معصومين هستند نگاه داشته اين کشور را در جنگ جهاني اول که ايران محل تاخت و تاز متحدين و متفقين و روس ها و انگليس ها و آلمان ها و غيره بود قطحي شديد کشتارهايي در ايران به وجود آمده بود مرحوم آيت الله نائيني استاد آيت الله خوئي استاد آيت الله حکيم و خيلي از مراجع اين يکي از بزرگان علماي ما بوده ايشان خيلي ناراحت بود خيلي غصه مي خورد که اين کشور دارد از بين مي رود با اين وضعيتي که الآن است توسلي کرده بود شب با گريه و غصه و ناراحتي خوابش برده بود در خواب ديد که يک ديواري به شکل نقشه ي ايران است اين ديوار دارد خراب مي شود و مي افتد زير آن ديوار هم زن و بچه نشسته اند اين ديوار کج شده و دارد مي افتد روي آن ها ايشان در همان عالم خواب فرياد زد که خدايا به فرياد برس ايران دارد از بين مي رود مي گويد در همان حين ديدم که حضرت ولي عصر عليه السلام تشريف آوردند با دست مبارکشان اشاره کرد ديوار را برگرداند سر جايش فرمود خطراتي براي اين کشور شايد باشد بلاهايي مي ايد سختي هاي مي بينند اما ما نمي گذاريم اين کشور سقوط بکند ما نمي گذاريم سقوط بکند از اين جهت عنايات اهل بيت هميشه بوده ما در اين سي و پنج سال بعد انقلاب مکرر ديديم مقام معظم رهبري مي فرمود مني که در همه جا بودم مي فهمم که قضيه چه است
ص: 1447
ايشان تشبيه قشنگي داشت مي فرمود ما مي فهميديم در خيلي از حوادثي که براي انقلاب پيش آمد مثل يک ماشيني که در جاده ي چالوس مثلا در آن پيچ و خم ها مي ايد پايين يک اتوبوس با سرعت مي آيد پايين مسافرها هم آسوده گرفتند خوابيدند نمي دانند چه خطراتي اطرافشان است دره هايي که هست بعد ما مي رويم آن جلو براي اين که کنترل کنيم مي بينيم فرمان نيست يعني فرمان در اختيار ما نيست مي گويد اين را ما به وضوح ديديم که فرمان در اختيار کس ديگري است از اين جهت بايد خدا را شکر کرد منتها بايد اين لياقت و قابليت را حفظ کرد خدا با هيچ قومي قوم و خويشي ندارد همين تعبيري که در اين آيه است، اگر شما پشت کنيد خدا اين پرچم را به دست گروه ديگري مي دهد قوم ديگري مي دهد به هر حال بايد اين را حفظ بکنيد و اين زمينه ي عنايت را امام رضا عليه السلام براي ايران فراهم کرد از اين جهت حق بزرگي به گردن ما دارد فقط اين نيست که قبل مطهر امام رضا اين جاست اين سر جاي خودش اما اين که ايران را آماده کرد براي چنين مسئوليت بزرگ زمينه سازي تمدن مهدوي اين کار امام رضا بود يکي ديگر از برکاتش است من برکت ديگر را بعد از ميان برنامه عرض مي کنم.
شريعتي: ان شاء الله نکات خوبي شنيديم خداوند شما را حفظ بکند به قرار روزانه مي رسيم چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات را هديه کنيم به روح بلند و آسماني امام رضا عليه السلام ولي نعمت همه ي ما و ان شاء الله از برکاتش بهره مند شويم
ص: 1448
در روايتي شنيدم امام رضا عليه السلام فرمودند يک موقع وقتي که نامه هاي عمل را مي دهند و يکي سر پل صراط و سوم پاي حساب کتاب ان شاء الله حضرت سر قرار تشريف بياورند و دست همه ي ما را بگيرند به برکت همين آيات نوراني. امروز صفحه ي 197 آيات 62 ام تا 67 ام سوره ي مبارکه ي توبه است که امروز با تدبر تلاوت بکنيم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
يَحْلِفُونَ بِاللَّ_هِ لَكُمْ لِيُرْضُوكُمْ وَاللَّ_هُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَن يُرْضُوهُ إِن كَانُوا مُؤْمِنِينَ ?62? أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّهُ مَن يُحَادِدِ اللَّ_هَ وَرَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدًا فِيهَا ذَلِكَ الْخِزْيُ الْعَظِيمُ ?63? يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِي قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِئُوا إِنَّ اللَّ_هَ مُخْرِجٌ مَّا تَحْذَرُونَ ?64? وَلَئِن سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللَّ_هِ وَآيَاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ ?65? لَا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ إِن نَّعْفُ عَن طَائِفَةٍ مِّنكُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً بِأَنَّهُمْ كَانُوا مُجْرِمِينَ ?66? الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُم مِّن بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنكَرِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَيَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ نَسُوا اللَّ_هَ فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ?67? وَعَدَ اللَّ_هُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا هِيَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللَّ_هُ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّقِيمٌ ?68?
ترجمه:
آنان براي شما [از روي حيله و تزوير براي معذور نشان دادن خود نسبت به کارهاي ناهنجارشان] به خدا سوگند مي خورند تا شما را راضي و خشنود سازند، در صورتي که اگر مؤمن بودند، شايسته تر آن بود که خدا و رسولش را خشنود کنند. (??) آيا ندانسته اند که هر کس با خدا و
ص: 1449
رسولش دشمني و مخالفت کند، مسلماً آتش دوزخ براي اوست که در آن جاودانه است؛ اين [همان] رسوايي بزرگ است. (??) منافقان از اينکه سوره اي بر ضدشان نازل شود که آنان را از اسراري که [در جهت دشمني با خدا، پيامبر، مؤمنان و حکومت اسلامي] در دل هايشان وجود دارد، آگاه نمايد اظهار ترس و نگراني مي کنند؛ بگو: مسخره کنيد، خدا آنچه را از آن بيمناک و نگرانيد، آشکار خواهد کرد. (??) و اگر [نسبت به اعمال ناهنجار و گفتار باطلشان] از آنان بازخواست کني، قاطعانه مي گويند: فقط شوخي وبازي کرديم! بگو: آيا خدا وآيات او و پيامبرش را مسخره مي کرديد؟! (??) [بگو: نسبت به اعمال و گفتارتان] عذرخواهي نکنيد که [عذرخواهي شما را پايه واساسي نيست] يقيناً شما پس از ايمانتان کافر شديد؛ اگر از گروهي از شما [که تابع و دنباله رو بوديد] درگذريم، گروه ديگر را [که سردمداران برنامه هاي منافقانه بودند] به سبب آنکه همواره [در جامعه اسلامي] دست به جرم و خطا مي زدند، قطعاً عذاب مي کنيم. (??) مردان و زنان منافق همانند و مشابه يکديگرند، به کار بد فرمان مي دهند و از کار نيک باز مي دارند و از انفاق در راه خدا امساک مي ورزند، خدا را فراموش کردند و خدا هم آنان را [از لطف و رحمت خود] محروم کرد؛ يقيناً منافقانند که فاسق اند. (??) خدا آتش دوزخ را به مردان و زنان منافق و کافران وعده داده، در آن جاودانه اند، همان براي آنان بس است و خدا لعنتشان کرده و براي آنان عذابي پايدار است. (??)
اللهم
ص: 1450
صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شريعتي: گفت همه آهوان صحرا سر خود نهاده بر کف به اميد آن که روزي به شکار خواهي آمد ان شاء الله هر چه زودتر در ظهور حضرت تعجيل شود نکته ي قرآني را حاج آقا بفرمايند.
حاج آقا عالي: آيه ي 62 سوره ي توبه مي فرمايد «وَاللَّ_هُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَن يُرْضُوهُ إِن كَانُوا مُؤْمِنِينَ» اين سوره در مورد منافقين صحبت مي کنيد يکي از انواع نفاق را اشاره مي کنند قسم مي خورند که مردم را راضي بکنند قسم مي خورند براي رضايت ديگران خوشان را شيرين مي کنند تا در دل ديگران خودشان را جا بکنند خدا مي فرمايد خدا و رسول اين ها اولي هستند به اين که اين ها را بايد راضي بکنيد اگر مومنيد دنبال او باشيد درست است منافقين اصطلاحي و معروف تماما دنبال رضايت اين بودند که مردم را راضي بکنند و محبوبيت در دل اين ها ايجاد بکنند کاري به خدا و رسول نداشتند اما اين مصداق نفاق است و هر مقداري که انسان توجه اش به جاي راضي کردن خدا و اهل بيت برود دنبال اين که خودش را در دل ديگران جا بکند برود دنبال اين که زندگي اش را تنظيم کند تا ديگران بگويند به به با خوشايند ديگران زندگي اش را فقط بخواهند تنظيم کنند بعضي ها در اين زمينه وسواس پيدا مي کنند کارهايشان را جوري مي کنند که ديگران ببينند چه مي شوند معيار مي شود مردم و نگاه آن ها بله گاهي مواقع ديد مردم مهم است اما در چارچوبه ي رضايت خدا نه اين که اين ديد بشود ملاک ديد مردم و اين که مردم چه مي گويند بشود ملاک ملاک اگر
ص: 1451
اين باشد اين به گونه اي رگه هاي اخلاق نفاق است و اين خوب نيست مگر ما قرار است که خودمان را در دل مردم جا بکنيم اگر خدا را راضي بکنيم در زيارت امين الله است که خدايا ما را محبوب بکن در بين مردم مَحْبُوبَةً فِي أَرْضِكَ وَ سَمَائِكَ ولي تو ما را محبوب بکن نه خودمان نه اين که خودمان خودمان را به هر شکلي و با هر قيمتي در دل ها جا بکنيم.
شريعتي: آن هايي که معيارشان خداست و با تقوا با مردم رفتار مي کنند بين مردم محبوب هستند.
حاج آقا عالي: بله چون دل ها دست خداست خداوند متعال محبت آن هايي را که برخلاف آن کسي که مي خواهد فقط ديگران را راضي کند کاري به خدا ندارد درست عکسش است آن چه که مهم باشد برايمان و تنظيم زندگيمان رضايت خدا و اهل بيت باشد.
شريعتي: خيلي ممنون دومين برکت حضور حضرت را مي شنويم.
حاج آقا عالي: يکي ديگر از برکات امام رضا عليه السلام با آمدنشان در ايران اين بود که ايرانيان را اهل زيارت و توسل بار آورد درست است که قبل از امام رضا در روايات متعدد اهل بيت اشاره شده به زيارت کردن توسل داشتن و در آياتي از قرآن اشاره به اين داد اما امام رضا عليه السلام عملا کاري کرد ايراني ها اهل زيارت و توسل بشوند هم در زمان حياتشان آن دو سه سالي که بودند گروه گروه مي رفتند براي زيارت حضرت و بعد از شهادتشان هميشه و هر سال روز افزون مي کند زائران حضرت از داخل و خارج کشور طوري که آمار
ص: 1452
زيارت امام رضا عليه السلام در طول سال بيش از آمار زيارت مکه است براي حج. اين اهل زيارت و توسل کردن کار بسيار ارزشمند و فوق العاده اي است چيز کمي نيست در روايات ما از خود امام رضا عليه السلام است که يکي از مصاديق وفاي به عهد که قبلا صحبت کرديم که ما عهدي نسبت به اولياء خدا و حضرات معصوم داريم يکي از مصاديقش همين زيارت است و توسل من روايتش را از امام رضا مي خوانم فرمود هر امامي يک عهدي بر گردن شيعيان و دوستانش دارد چيزي که به عنوان تکميل به وفاي به عهد است زيارت قبر آن هاست اگر کسي از سر شق برورد زيارتشان و اشتياق به زيارتشان داشته باشد و اشتياق به پاداش هاي زيارت داشته باشد اولياء دين اهل بيت شفيعان او در روز قيامت خواهند بود با اين ديد و اين نگاه که زيارت مي شود وفاي به عهد مي شود تجديد عهد با اين نگاه زيارت کردن صرف عمل استحبابي معمولي مثل نماز مستحب نافله نيست يا مثل روزه ي مستحبي گرفتن نيست مي شود يک وظيفه و يک تکليف که شما بايد وفاي به عهد داشته باشيد و يکي از بهترين انواع ارتباط که جايگزين هم ندارد زيارت است شبهه اي که مي گويند آقا پول زيارت را بده براي فلان فقير فلان کار آن ها سر جاي خودش خيرات و مبرات سر جاي خودش اما اين معنا ندارد که پول زيارت را بده آن جا زيارت نرو بله يک کسي است خيلي زياد از اندازه مي خواهد برود زيارت بله اين يک مقدارش را کمک بکند به ديگران اما
ص: 1453
اين که حداقل سالي يکي دو مرتبه بخواهد برود اين درست نيست اگر بخواهيم خدمت به ديگران هم بکنيم براي خدا باشد براي خدا بودن آن جا تنظيم مي شود.
شريعتي: همان انفاق و دستگيري و کمک در سايه ي امام رضا و روحيه اي که آن جا ايجاد مي شود.
حاج آقا عالي: اين روحيه را به آدم مي دهد و الا يواش بواش تزوير و ريا مي ايد و الا در خدمت رساني چشم و هم جشمي پيش مي ايد آدم وقتي مي رود آن جا اشک مي ريزد او را تنظيم مي کند پاک مي کند همه مان تجربه کرده ايم همين که وارد حرم مي شويم فضا عوض مي شود چون ملائکه دائم در تردد اند چون آن جا دائم ذکر خدا گفته مي شود چون آن جا معصيتي نيست فضا فضاي سبکي است آدم اين سبکي را حس مي کند در امام حسين وقتي اشاره مي کنيم در زيارت شب اول رجب در مفاتيح است مي گوييم اَشهَدُ اَنَّكَ طُهرٌ طاهِرٌ مُطَهَّرٌ مِن طُهر طاهِر مُطَهَّر يعني همه اش طهارت و پاکي خودتان پاکيد پدرتان پاک است حرمتان هم پاک است در اين حمام آدم وارد شود طبيعي است عوض مي شد طبيعي است آلودگي هايش مي رود شستشويي کن آن گه به خرابات خرام تا نگردد ز تو اين دير خراب آلوده بايد وارد اين جاها شد تا آدم جاي ديگري آلودگي ايجاد نکند از اين جهت زيارت آن ها رفتن وفاي به عهد است بهترين متن زيارتي در حرم هاي معصومين يا از دور اگر کسي برايش امکان نيست که از نزديک زيارت بکند خود اهل بيت به ما ياد دادند از دور زيارت بکنيد جاي آن را ان شاء الله مي گيرد درست
ص: 1454
است ممکن است کمتر فضيلت داشته باشد اما از هيچ خيلي بالاتر است قابل مقايسه نيست بهترين متن براي همه ي معصومين زيارت جامعه ي کبيره است و براي امام زمان عليه السلام زيارت آل يس است و به خصوص است که مومنين همه وقت مي توانند بخوانند به خصوص عصر جمعه. از دور و نزديک مرحوم شيخ صدوق در عيون نقل مي کند که يکي از صالحان پيغمبر اکرم را در خواب ديد قبلا گفته ام اما به مناسبت عرض مي کنم به پيغمبر عرض کرد مي خواهم به زيارت فرزندان شما بروم زيارت کدامشان بروم پيغمبر فرمود فرزندان من بعضي ها با شمشير کشته شدند بعضي ها مسموم شدند تا آمدند پيش من در اين عالم آن طرف جواب نگرفت چون سوالش اين بود کجا بروم دوباره پرسيد پيغمبر فرمود زيارت آن کسي برو که در همسايگي شماست چون اين فرد ايراني بود گفت رضا را مي گوييد پيغمبر فرمود بگو صلي الله علي بگو صلي الله عليه بگو صلي الله عليه بگو درود خدا بر او زيارت همسايه تان بگو زيارت امام رضا عليه السلام در بعضي روايات چيز عجيبي است زيارت امام رضا از زيارت امام حسين بالاتر دانسته شده امام جواد اين روايت را فرموده البته شکي نيست که در کل افضل زيارات زيارت اباعبدالله الحسين است اما امام رضا عليه السلام يک خصوصيتي به تعبير طلبگي از يک حيث و جهت زيارتش افضل است البته خود امام جواد در آن روايت فرموده که زيارت جدم ابي عبدالله الحسين را موافق و مخالف خواص و عوام مي روند اما زيارت پدرم امام رضا را خاصه مي گويند شيعيان مي روند و يک جهتش اين
ص: 1455
است که در ايران بايد زيارت ها در آن زياد شود تا بشود پايگاه از اين جهت خيلي توصيه به زيارت امام رضا شده همان طور که شما هم روايتش را نقل کرديد فرمود اگر کسي با دوري راه من را زيارت بکند در سه جا که هولناک ترين جاي قيامت است من به بازديدش مي ايم در سه جا از هول و وحشت هاي او خلاصش مي کنم يکي نامه ي عمل را به آدم ارائه مي دهند که خيلي وحشتناک است يکي در صراط است و يکي هم آن جايي که اعمال انسان را مي خواهند وزن بکنند آن جا وزن کشي اعمال است البته اين که امام رضا فرموده اين سه جا منحصر به اين سه جا نيست اين سه جا سخت ترين جايي است که اشاره کرده امام رضا امام رئوف است آن هايي که به ديدنش مي روند آقا مديون کسي نمي شود دو تا هم رويش مي گذارد مي ايد رئوف يعني اين که يک جوري با تو برخورد مي کند که کم نمي گذارد برايت مهرباني اش به گونه اي است که کم برايت نمي گذارد يکي از اصحاب امام رضا به نام موسي بن سيار است مي گويد با امام رضا مي رفتيم توس اولين بارمان بود که وارد شهر مي شديم صداي شيون و گريه همان ابتداي شهر به گوش رسيد ديديم تشييع جنازه اي است نگاهم به حضرت بود ديدم حضرت از مرکب آمد پايين به سرعت رفت در جمع تشييع جنازه کن ها و خودش را مثل يک مادر که به بچه مي چسبد به جنازه چسبيد و زير جنازه را گرفت همراه شد تعجب کردم اولين بار بود توس آمده بود بعيد مي دانستم آن آقا را
ص: 1456
بشناسد يک مقدار که حضرت جنازه را تشييع کرد برد جلو جدا که شد خدمت آقا گفتم اين فرد را مي شناختيد؟ حضرت فرمود نمي داني که تشييع جنازه ي يک مومن از دوستان ما جوري است که فردي که تشييع مي کند تمام گناهانش پاک مي شود انگار که از مادر متولد شده و گناهي ندارد آن جنازه را کنار قبر گذاشتند مي خواستند داخل بکنند ديدم حضرت رفت جلو دستش را گذاشت روي سينه ي فرد متوفا فرمود ديگر نترس بشارت مي دهم تو را به بهشت باز من از حضرت پرسيدم که خيلي عجيب است شما مي شناختيد؟ حضرت فرمود مگر نمي دانيد اعمال شما شب و روز بر ما عرضه مي شود اگر کسي از شما کوتاهي تقصير داشته باشد دعا مي کنيم و اگر کار خيري داشته باشد دعا مي کنيم خدا پاداش بدهد مي شناختم چون اعمالش عرضه مي شود همان موقع آمد اين فقط مال آن زمان که جسم فيزيکي حضرت بود نيست من يک مرتبه عرض کردم همه ي دوستان شنيده اند مرحوم آيت الله حائري آشيخ مرتضي رضوان خدا بر او عاشق امام رضا بود آ شيخ مرتضي حائري يزدي استاد مقام معظم رهبري از مراجع فوق العاده ي ما بود بيست و دو سه سال پيش مرحوم شد ايشان دو سه روز اگر حوزه علميه قم تعطيل بود مي رفت مشهد اگر بليط اتوبوس گيرش نمي آمد روي پيت حلبي ته اتوبوس مي نشست تا مشهد اين قدر مقيد بود وقتي هم که مي آمد با يک شور و شوقي مي آمد بعضي ها ديده بودند ايشان را که بي تکلف صاف مي رفت در حرم يک جاهايي را با عبايش جارو مي کرد که جارو کش حرم امام رضا محسوب
ص: 1457
شود ايشان مي گفت ما چهارده معصوم را خلاصه کرديم در امام رضا هر موقع از کسي مي پرسيد مال کجايي مي گفت مشهد گريه مي افتاد حدود شايد هفتاد بار در کل عمرش مشرف شد آخرين باري که از حرم آمد بيرون به يکي از شاگردانش گفت با گريه گفت اين دفعه ي آخر من است پابوس امام رضا آمدم شاگردش گفت از کجا مي گويي؟ گفت چون خود امام رضا فرمود شما ديگر نيا ما ديگر مي آييم به ديدنت حال چطور ديده بود نمي دانيم معلوم است که عمرم ديگر کفاف نمي دهد به زيارت امام رضا بيايم آيت الله آقاي مرعشي نجفي با ايشان يک قراري گذاشتند آقازاده ي آقاي مرعشي مي فرمودند يک قرار گذاشتند هر کدام زود تر از دنيا رفت به ديگري خبر بدهد پس از مرگ چه شد آيت الله حائري زود تر از دنيا رفت آيت الله مرعشي ايشان را ديد حال يا در خواب يا در چيز ديگري پرسيد از آن طرف چه خبر آقاي آشيخ مرتضي حائري گفت من وقتي از دنيا رفتم دو ملک آمدند براي سوال از من خيلي ترسيدم مي گويد يک مرتبه صداي دلنوازي از پشت سر که نمي ديدم کيست صدا را مي شنيدم گفت نترس نترس مي گفت من خيلي آرام شدم اين صدا نزديک مي شد نترس اين دو ملک دور مي شدند تا اين که صاحب صدا آمد و دو تا ملک کاملا رفتند ترس من هم به کلي برطرف شد آرام گرفته بودم چهره زيبا منور به من گفتش ترسيدي؟ گفتم در عمرم اين قدر نترسيده بودم بعد فرمود ديگر ترسي بر تو نيست راحت باش گفتم آقا شما؟ گفت هفتاد بار زيارت من
ص: 1458
آمدي اين دفعه ي اول بازديد من است 69 بار ديگر طلب داري وجود مقدس امام رئوف امام رضا عليه السلام دست شيعياني که اين طور ارادت به ايشان دارند از دور و نزديک رها نمي کنند آن هايي که مشرف هستند مشهد خوش به حالشان آن هايي هم که نه از دور مي توانند سلامي بدهند زيارتي بکنند تجديد عهدي بکنند با اين امام بزرگواري که هر موقع اسم فرزندشان مهدي مي آمد بلند مي شد دستش را روي سرش مي گذاشت ياد داد ادب محضر امام زمان را ما را آماده کرد براي ظهور ما را اهل زيارت و تجديد عهد با اهل بيت کرد خيلي مديون امام رضا هستيم اين امام بزرگوار در مسائل معنوي خيلي گره گشاست در همه ي مسائل خيلي گره گشاست آنهايي که به جاهايي رسيدند عرفا بزرگان با امام رضا خيلي ارتباط داشتند هفتاد سال آقاي بهجت زيارتش را ترک نمي کرد هر موقع مشهد بود هر روز حرم امام رضا بود هر روز صبح حرم امام رضا عليه السلام بود از اين جهت خيلي خوب است که دوستان حضرت شيعيان حضرت يک روزشان را من يادم است طرح قشنگي يک زماني طرح خادمين معنوي خيلي طرح قشنگي است که آدم يک روزش را وقف امام رضا بکند.
شريعتي: دل را گره مي زني هر کاري مي کني به خاطر امام رضا باشد.
حاج آقا عالي: بله در خانه کار مي کند زحمت مي کشد کسي که بيرون کار مي کند کارهايي که انجام مي دهد امام رضا عليه السلام را در نظر داشته باشد حداقلش اين باشد کارهاي خويش را هديه کنيم به امام رضا اين مي تواند پيوند ما را
ص: 1459
با حضرت بيشتر کند.
شريعتي: اين که فرموديد امام رضا ما را اهل زيارت کردند آداب زيارت هم خيلي مهم است ديگر؟
حاج آقا عالي: مهم ترين ادب که مرحوم علامه مجلسي در بحار ذکر کرده اند دل شکسته است يعني در عين حال که آداب ظاهري اش را اين ها همه سر جاي خودش اما آدم با دل شکسته برود لذا بعضي خوباني بود مي خواستند بروند مشهد اگر دلشان آمادگي نداشت اين قدر صلوات مي فرستند يا يارئوف مي گفتند که اين دل بشکند آماده شود اين اذن دخول است بعد وارد مي شدند و استفاده مي کردند من يک نکته ي درس را هم از امام رضا عليه السلام عرض بکنم علاوه بر اين که زيارت از دور هم قبول مي کنند و خودشان يادمان دادند يک چيز ديگر هم يادمان دادند هم از امام رضا هم از پدر بزرگشان امام موسي کاظم در کامل الزيارات است فرمودند اگر کسي نمي تواند ما را زيارت بکند دوستان و شيعيان ما را زيارت بکند پاي ما بنويسد يعني بعضي از خوبان و شيعيان را آدم به صله ي آن ها و صله رحم هم است ديدنشان برود اهل بيت فرمودند که اين را مي توانيد پاي ما بنويسيد به عنوان زيارت ما نوشته مي شود دوستان خوب ما را برويد زيارت بکنيد علما صلحا امام زاده هايي که مدفون هستند خوباني که زنده هستند به ديدن اين ها برويد به پاي ما بنويسيد
شريعتي: خيلي ممنون خيلي بحث خوبي بود در سال روز عيد ميلاد با سعادت امام رضا عليه السلام ان شاء الله زيارت مشهد الرضا نصيب همه شود و اگر مشرف شدند حتما ما را دعا بکنند حاج
ص: 1460
آقا فرحزاد يادآوري کردند نماز روز يک شنبه را يادآوري کنيد حاج آقا عالي فرمودند به مفاتيح رجوع کنيد در اعمال ماه ذي القعده نماز روز يک شنبه را تعقيب بفرمايند. حاج آقا دعا بفرمايند آمين بگوييم
حاج آقا عالي: التماس دعا داريم از همه دوستان اهل بيت آن هايي که مشرف اند آن هايي که از دور سلام مي دهند از خداوند متعال مي خواهيم به حق امام رئوف امام رضا عليه السلام دست ما را در دنيا و آخرت از دامانشان کوتاه نکند
شريعتي: الهي امين فردا ان شاء الله با حضور حاج آقا فرحزاد خدمت شما خواهيم رسيد گفت صحن تو و ضريح تو و بارگاه تو هر حاجت نگفته گمانم روا شود اللهم صل علي علي بن موسي الرضا المرتضي الامام التقي النقي و حجتک علي من فوق الارض و من تحت الثري الصديق الشهيد صلوه کثره تامه زاکيه متواصله متواتره مترادفه کافضل ما صليت علي احد من اوليائک.
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
صبحي گره از زلف تو وا خواهد شد * * * راز شب تار برملا خواهد شد
تو آيه ي وحدتي که با آمدنت * * * هر قطب نما قبله نما خواهد شد
شريعتي: سلام مي گويم به همه ي هم وطنان خوب مان خانم ها و آقايان دوستان خوب برنامه ي سمت خدا خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ما. حاج آقاي عالي سلام عليکم و رحمة الله خيلي خوش آمديد.
حاج آقا عالي: سلام عليکم و رحمة الله بنده هم خدمت همه ي دوستان بيننده و حضرت عالي عرض سلام
ص: 1461
و ادب دارم و خدمت شما هستيم.
شريعتي: سلامت باشيد خيلي خوشحاليم که در خدمت شما هستيم امروز ما زمان کوتاه تري را خدمت دوستان خوبمان هستيم به دليل پخش مسابقات کشتي و بازي هاي آسيايي لذا بحث امروز شما را در ذيل بحث وظايف منتظران مي شنويم.
حاج آقا عالي: بسم الله الرحمن الرحيم همان طور که خاطر شريف دوستان است ما يکي از وظايف مهم و بسيار بسيار مهم منتظر را تجديد عهد با حضرت ولي عضر عليه السلام و وفاي به آن عهد دانستيم که اين وظيفه يک وظيفه اي است که نسبت به همه ي اهل بيت شيعيان دارند همه ي شيعيان نسبت به امام شان عهدي دارند که به هر حال با آن عهد بايد ثابت قدم و پابرجا باشند «وَأَلَّوِ اسْتَقَامُواA عَلَي الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُمA مَّاءA غَدَقًا» (جن/16) خداي متعال در سوره ي جن مي فرمايد اگر کسي بر آن صراط و طريق مستقيم استقامت داشته باشد آب فراواني را به او مي چشانيم آن آب فراوان هم مي تواند آب ظاهري باشد و نعمت ها باشد و هم مي تواند علوم اهل بيت باشد در روايات است که به آن ها داده مي شود نعمت ها و برکات فراوان منتها به شرط استقامت بر آن راه و صراط بعضي ها ممکن است خوب راه بيفتند اما خوب ادامه نمي دهند در ادامه ي راه کم مي آورند حافظ گفت که عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشکل ها داستان سيمرغ عطار که براي رسيدن به قله ي قاف تعداد زيادي بودند ولي وقتي رسيدند تعداد اندکي ماندند يک واقعيتي است که اين مسير مشکلات و سختي هايي دارد که ماندن اش خيلي هنر است و استقامت بر آن
ص: 1462
عهدي که با اهل بيت داشتيم ما عهد با امام مان داريم با ائمه داريم با امام زمان داريم خوش به آن کساني که بر اين عهد ثابت قدم اند اين يکي از وظايفي بود که گفتيم و مصاديقي را بيان کرديم مثلا عهد با حضرت يک مصداق اش زيارت اهل بيت و زيارت امام زمان يکي از مصاديق وفاي به عهد است يکي ديگر از مصاديق وفاي به عهد عرض مي کنيم اين است که انسان نسبت به نائبان امام زمان آن کساني که جانشين حضرت در زمان غيبت هستند نسبت به آن ها التزام داشته باشد اعتقاد به آن ها داشته باشد هم گامي و همراهي و تبعيت داشته باشد فقهاي عادل که با عنوان مرجع يا به خصوص به عنوان فقيهي که ولايت دارد ولي فقيه است اين ها به عنوان نائبان امام هستند کسي نمي تواند ادعا بکند که من شيعه هستم اهل ولايت ام امام زماني هستم اما کاري با مرجعيت و کاري با ولايت فقيه و جانشين امام زمان در زمان غيبت ندارم.
شريعتي: يعني همان قدري که در قبال امام زمان مان مسئوليم در قبال نائبان حضرت هم مسئوليم.
حاج آقا عالي: در زمان اميرالمومنين اگر مالک اشتر را به عنوان نماينده مي فرستاد جايي مثلا مصر کساني که علوي بودند بايد از مالک اشتر تبعيت مي کردند بنابراين اين خيلي بد است بعضي ادعاي ولايي بودن را بکنند ولي تکليف شان با مسئله ي مرجعيت تقليد در مسائل احکام دين شان در مسائل اجتماعي شان بحث ولايت فقيه روشن نباشد طبيعتا رابطه شان با امام شان سست مي شود طبيعتا ضربه به دين شان مي خورد کساني که اعتقاد نداشته باشند با عالمان دين شان
ص: 1463
خصوصا جانشينان آن هايي که صلاحيت جانشيني حضرت ولي عصر را در زمان غيبت دارند طبيعتا زمينه برايشان فراهم مي شود که در طول شيطان بيفتند.
شريعتي: پذيرش اش سخت نيست که همان تبعيتي که بايد از امام زمان داشته باشيم از نائب ايشان داشته باشيم.
حاج آقا عالي: حال عرض مي کنيم طبيعتا ما در چه جهاتي بايد تبعيت داشته باشيم؟ ولي در همان محدوده اي که بايد تبعيت بکنيم اين جا تکليف بايد روشن باشد اين جا بايد اعتقاد و التزام هم به صورت اعتقادي هم التزام عملي داشته باشيم اين يک واقعيتي است امام عسکري عليه السلام در يک روايتي فرمود آن کساني که با عالمان دين شان با کساني که شرايطي که اهل بيت فرمودند در آن ها است تقوا و اهل عمل بودن و اهل عدالت بودن را دارند ارتباط شان با اين ها قطع مي شود زمينه براي اين که در شبکه و تور ابليس و جنودش بيفتند دارند در واقع اين عالمان دين واسطه هاي مردم با اهل بيت اند که خيلي از روزي ها را از اهل بيت مي گيرند و به ديگران مي دهند و آن کساني که با اين ها ارتباط ندارد از خيلي از روزي هاي معنوي و معرفتي محروم مي ماند در دعاي ابوحمزه يک تعبيري امام سجاد عليه السلام دارند لَعَلَّکَ فَقَدْتَنىA مِنْA مَجالِسِ الْعُلَمآءِ فَخَذَلْتَنى خدايا شايد من را نديدي که مجالست داشته باشم با عالمان دين ام از چشم ات افتادم و کوچک شدم در نظر تو خار شدم واقعا همين است به هر حال خيلي برکات را آدم از دست مي دهد ظرفيت اش کم مي شود خدا رحمت کند مرحوم آيت الله شاه آبادي
ص: 1464
در تهران عالم عارف با عظمت مجتهدي بود که حضرت امام شاگرد ايشان بود و فوق العاده احترام داشت يک تعدادي از بازاري هاي متدين هم شاگرد ايشان بودند يکي از کساني که نماز ايشان مي آمد درس اخلاق ايشان مي آمد يک دو سال ارتباط اش با ايشان قطع شد بعد از دو سال براي حساب خمس و اين ها خدمت ايشان رسيد گفت نپرسيديد از من که دو سال پيش شما نبودم کجا نبودم آيت الله شاه آبادي فرمود ما طلبي از شما نداريم اگر خواستيد اختيار با خود شماست تشريف بياوريد وگرنه نه گفت واقع اش اين است که به يک دليلي انقطاعي از شما حاصل شد بعد از اين يکي دو سال تازگي ها يک خوابي ديدم يک روياي صادقه اي بود که خود را در صحنه ي محشر ديدم در قيامت همراه يک جمعي خيلي ترسيده بوديم خيلي هول و تکان هاي قيامت ما را ترسانده بود چون من آدم خوبي بودم و مردم حسن ظن به من داشتند اين تعدادي که من را مي شناختند دورم جمع شدند گفتند دعا بکنيد از اين وضعيت خلاص شويم من گفتم من که هستم که دعا بکنم برويم خدمت آيت الله شاه آبادي آن جا شما در ذهن ام بوديد مي گويد با اين جمع آمديم خدمت شما و شما در يک آرامشي بوديد در يک وضعيت خيلي خوبي بوديد به شما گفتيم اگر مي شود يک دعايي بکنيد يا به ما ياد بدهيد که از اين وضعيت نجات پيدا کنيم شما فرموديد که همه تان به صورت جمعي بگوييد يا جسين که اسم اعظم خداست کيمياست ما اين را گفتيم خيلي آرام
ص: 1465
شديم از اين وضعيت نجات پيدا کرديم من از خواب بيدار شدم فهميدم اين دو سالي که از شما قطع شده خيلي در دست انداز افتادم دارم مشکل پيدا مي کنم بايد خدمت شما برسم واقعا همين است خداي نکرده اگر ارتباط ما با عالمان با تقوا و عادل و اهل عمل و آن کساني که صلاحيت جانشيني اهل بيت به خصوص در زمان غيبت را دارند خداي نکرده چه بسا مصون نمانيم و ضربه به دين مان بخورد اين را بايد خيلي مراقب باشيم در هر حال اهل بيت عليهم السلام همان طور که عرض کردم عالمان ما به عنوان واسطه هاي مردم با اهل بيت هستند در همان زمان حضور خودشان اين واسطه بودن برقرار بوده يعني فرض کنيم زمان امام صادق عليه السلام زمان امام جواد عليه السلام زمان امام عسکري عليه السلام نماينده هايي مي فرستادند به عنوان نماينده هاي خودشان در جاهايي که دور بودند و مردم دسترسي به اهل بيت نداشتند از طريق آن ها ارتباط برقرار بکنند فردي است به نام علي بن مصيب اين را مرحوم مقدس قمي در سفينه البحار نقل مي کند خدمت امام رضا عليه السلام رسيد گفت راه ام از شما دور است هر موقع بخواهم خدمت شما نمي توانم برسم از چه کسي بگيرم احکام دين و مسائل دين ام را. به هر حال شهر هايشان دور بود از اهل بيت امام رضا عليه السلام فرمود از زکريا بن آدم بگير از قم معلوم بوده که اين شخص قمي بوده. فرمود مورد اطمينان بوده در مسائل ديني و دنيايي کسي است که در امان هستي ابن آدم عالم برجسته اي که
ص: 1466
قبر ايشان نزديک حرم حضرت معصومه سلام الله عليها است و آن جا دفن است از اصحاب امام رضا و امام جواد عليهما السلام عالم تقوا برجسته کسي که مي خواست از قم بيايد بيرون امام رضا عليه السلام فرمود نه تو بمان به واسطه ي تو بلا از اهل قم دفع مي شود همان طور که به واسطه ي پدرم امام موسي بن جعفر از بغداد بلا دفع مي شود يک کسي مانند ايشان نماينده ي امام رضا عليه السلام در قم بوده يا احمد بن اسحاق قمي که در زمان امام عسکري نماينده ي امام عسکري در قم بود که مردم وجوهات مي دادند يا مسئله ي شرعي از ايشان مي پرسيدند ايشان خدمت امام عسکري مي برد هر از گاهي که اتفاقا در مسير برگشت سر پل ذهاب بود که مرحوم شد و الآن قبر ايشان به صورت گنبد و بارگاهي در سرپل ذهاب است مقصود اين که در زمان خود حيات معصومين هم نماينده هايي مي فرستادند جاهاي ديگر و به يک معنا بحث مرجعيت از همان موقع جا افتاد از همان موقع اهل بيت علمايي که خودشان تربيت کرده بودند مي فرستادند به عنوان مرجع مردم.
شريعتي: اين طور نبوده که مردم در زمان حيات اهل بيت مکرر و مرتب با آن ها در ارتباط باشند.
حاج آقا عالي: نه واقعا نبوده از همان موقع بحث شبکه ي نمايندگي و جانشيني را به گونه اي جا انداخته بودند امام صادق عليه السلام به يکي از شاگردان اش فرمود در آن شهرت بنشين و در مسجد شهرت بنشين و فتوا بده معنايش همان مرجعيت است ديگر در مسائل ديني آن چيزهايي که از امام ات
ص: 1467
ياد گرفتي من دوست دارم مثل تو در شيعيان ام باشند اين يک چيزي است که در آن زمان راه افتاد در زمان غيبت امام زمان عليه السلام طبيعتا همان خط ادامه دارد يعني در نظام امامت و ولايت رابطه ي مردم با رهبر الهي هيچ موقع قطع نمي شود حالا يا مستقيم با رهبر الهي مرتبط است يا با واسطه. رابطه ي زمين و آسمان هيچ موقع قطع نمي شود و اين نقطه ي قوت مکتب اهل بيت است که رها شده نيستند به واسطه ي آن رهبري که منصوب از طرف خداست مردم با او ارتباط دارند يا بي واسطه يا با واسطه و از اين جهت خيلي ارزشمند است در زمان غيبت حضرت ولي عصر اين زماني که ما در آن هستيم طبيعتا امام زمان نائب خاص ندارد که يک شخصي با اسم و رسم خاصي او معرفي شود به عنوان نائب. نائبان عام يعني اهل بيت و امام زمان ضابطه هايي داده اند شرايطي را داده اند که اين شرايط در هر کسي باشد به عنوان نائب و جانشين حضرت در زمان غيبت محسوب مي شود روايتي از امام عسکري عليه السلام است معروف است در احتجاج طبرسي و کتاب هاي ديگر وسائل الشيعه نقل شده ايشان فرموده اند کساني که فقيه باشند دين شناس باشند به صورت سطحي چهار مطلب به گوش آن ها نخورده باشد عميقا دين و جوامع دين را بشناسند و همچنين کسب باشد که هواي نفس نداشته باشد بتواند مهار نفس خودش را نگاه دارد مخالف هواي نفس اش باشد براي قوم و قبيله و زن و بچه ي خودش امتيازات قائل نشود تقواي ديني و عدالت را داشته
ص: 1468
باشد و همچنين حافظ دين اش باشد شجاعت داشته باشد غيرت ديني داشته باشد و همچنين آگاهي زمان داشته باشد که بتواند از دين حفاظت بکند هم آگاهي داشته باشد در زمان خودش هم شجاعت و غيرت ديني باشد که حفاظت بکند و تسليم خداوند متعال باشد کسي که اين شرايط را داشته باشد فردي دين شناس عادل آگاه به زمان شجاع و داراي غيرت ديني مردم از اين تقليد بکنند تبعيت بکنند اين به عنوان جانشين ما است در جايي که دسترسي به ما نداريد بعد خود امام عسکري عليه السلام فرمود اين شرايط در همه جمع نمي شود اين در بعضي ها است يعني در واقع بحث در رابطه با تقليد، تقليد از آن کسي است که نزديک ترين افراد به اهل بيت است درست است که خود اهل بيت هيچ خطاي علمي و عملي ندارند معصوم اند و در زمان غيبت افراد ديگر غير معصوم هستند اما غير معصوم درصد خطاهايشان با هم فرق مي کند يک فقيه دين شناسي که عدالت اين چنيني و تقواي اين چنيني دارد طبيعتا درصد خطايش از ديگران بسيار کمتر است و از اين جهت حجت است اين ها حجت قرار گرفته شده براي مردم و مردم بايد از آن ها تبعيت بکنند اين تبعيت همان کاري است که همه ي عقلا مي کنند که در مسائل فني و تخصصي رجوع به متخصص مي کنند در اين جهت هم همين طور است. مرحوم سيد البحرالعلوم اين را خواهر زاده ي ايشان سيد جواد آملي که از فقها بود صاحب کتاب مفتاح الکرامه که بسيار ارزشمند است ايشان مي گويد که علامه ي بحرالعلوم که دايي اش بود دنبال ايشان
ص: 1469
رفتم که از شهر خارج شد مسجد کوفه بود يا جايي بود با امام زمان عليه السلام در يک تشرفي بود که حضرت ولي عصر عليه السلام به ايشان فرموده بود شما در اين زمان مامور به ادله ي ظاهري هستيد ادله و احکام ظاهري يعني خود معصوم حکمي که مي گويد حکم واقعي است خطا ندارد اما ما در زمان خودمان آن چيزي که بر ما حجت است فتواي مرجع ماست ولو خطا هم باشد چون او تلاش اش را کرده ولو راه ديگري نداريم براي ما حجت است.
شريعتي: خود معصومين هم اين را از ما خواستند.
حاج آقا عالي: بله شرايطي است که خودشان فرمودند در زمان غيبت. معصومين ما را ارجاع دادند به فقهايي که واجد اين شرايط هستند منتها يک سوال مهمي که پيش مي آيد اين است که آيا همه ي فقها جانشين معصوم اند؟ نائب امام اند؟ در زمان غيبت همه شان نائب امام هستند؟ جواب اين است که همه ي فقها که اين شرايط را داشته باشند در منصب فتوا جانشين معصوم اند يعني خود معصوم يکي از شئون اش يکي از کارهايش اين است که فتوا بدهد احکام دين را براي مردم تبيين بکند در زمان غيبت در تبيين احکام دين همه ي فقهايي که واجد شرايط هستند جانشين اند.
شريعتي: يعني همان رساله هاي عمليه؟
حاج آقا عالي: آفرين که محصولش مي شود اين رساله هاي عمليه. تعدد اين ها هيچ اشکالي ندارد و هم چنين در منصب قضاوت همين طور اين منصب که يکي ديگر از مناصب معصومين است که رفع خصومت مي کنند اين ها هم اگر مثلا مراجع متعددي باشند که قضاوت
ص: 1470
بکنند اشکالي ندارد مگر اين که بگوييم چون بايد يک وحدت رويه ي قضايي باشد از اين جهت تعدد نبايد باشد اما در يکي ديگر از مناصب اهل بيت که منصب اداره ي جامعه است يکي از کارهايي که اهل بيت اگر برايشان موقعيت پيش بيايد مديريت و حکومت است در اين شان اين طور نيست که همه ي علما جانشين باشند همه ي فقها جانشين باشند اين جا فقط يک نفر است حتي در زمان خود معصومين هم در جايي که دو معصوم در يک زمان بودند فقط يکي شان مديريت جامعه را و به تعبيري امامت را به عهده داشت در زمان اميرالمومنين و پيغمبر اکرم که هر دو معصوم بودند پيغمبر بود که امامت و رهبري جامعه را داشت در زمان امام حسن و امام حسين يکي شان امام بودند پس بنابراين در مسئله ي حاکميت اداره ي جامعه اين جا معنا ندارد که همه ي فقها حاکميت داشته باشند که هرج و مرج است و انسجام جامعه به هم مي خورد طبيعتا اين جا فقط يک نفر آن وقت اين يک نفري که در اداره ي جامعه مي خواهد جامعه را به دست بگيرد در عين حال که شرايط فقاهت و بقيه را دارد ولي شرايط سنگين تري دارد يعني مديريت مدبريت آگاهي بسيار وسيع به وضعيت پيجيده و معادلات پيچيده ي جهاني باشد تا حفظ بکند.
شريعتي: يعني فراتر از آن روايت امام حسن عسکري؟
حاج آقا عالي: يعني فراتر از آن مقداري که يک فقيه در منصب فتوا و قضاوت مي خواهد داشته باشد اين در منصب حاکميت بر مردم است طبيعتا اين شرايط بسيار شرايط محدودي خواهد بود که ما اين
ص: 1471
را به عنوان ولايت فقيه مي شناسيم ولايت و سرپرستي جامعه را فقيه به عهده مي گيرد و اين را خود معصومين گذاشتند امام زمان عليه السلام در يک توقيعي که يعقوب بن اسحاق اين سوال را کرده بود در زمان غيبت صغري که از حضرت سوال کرده بود به واسطه ي دومين نائب حضرت محمد بن عثمان امري که از حضرت بپرسيد در زمان غيبت در حوادثي که پيش مي آيد و مشکلاتي که پيش مي آيد به چه کسي رجوع کنيم امام زمان عليه السلام مرقوم کردند در توقيع شان فرمودند أمَّا الْحَوادِثُA الْواقِعَةُA فَارْجِعُوا فيها إلي رُواةِA حَديثِنا در حوادثي که پيش مي آيد نه در احکام حوادث در خود اتفاقات جاري اجتماع حوادثي که چه بسا بنيان کن است يعني مي تواند جامعه ي شيعه را از هم بپاشد در اين طور حوادث به راوايان حديث ما رجوع کنيد راويان نه آن کساني که فقط روايات را نقل مي کنند مثل ضبط صوت يعني کساني که مي فهمند و فهم ديني دارند يعني فقيهان و کارشناسان ديني که بعضي از شرايط را در جاهاي ديگر مثل همان روايت امام حسن عسکري گفته شده بعد امام زمان عليه السلام فرمود فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْA وَأَنَا حُجَّةُ اللَّهِ اين ها همان طور که من حجت بر شما هستم اين ها هم حجت من هستند بنابراين در يک مسئله ي ديني هستيم اين بحث يک بحث سياسي نيست اگر کسي مشکل داشته باشد با مسئله ي مرجعيت و ولايت فقيه به خصوص مشکل با بالاتر اش دارد يعني با خود ولي الله اعظم.
شريعتي: پس يک مسئله ي کاملا اعتقادي است؟
حاج آقا عالي: بله و دستور خود اهل
ص: 1472
بيت است و اگر کسي رد بکند اين را در بعضي از روايات است که رد بر آن ها رد بر ما اهل بيت است رد بر نمايندگان و جانشين ما رد بر ما اهل بيت است و کسي که ما را رد بکند خدا را رد کرده لذا از اين جهت اين مسئله را انصافا بايد جدي گرفت اين که حضرت امام رضوان خدا بر ايشان باد مي فرمود ما که ولايت فقيه را نياورديم اين همان ولايت رسول الله است اين چيزي است که اهل بيت به ما ياد دادند و اگر کسي اين رابطه را وثيق داشته باشد واقعا با خود امام زمان و اهل بيت رابطه ي محکم تري خواهد داشت من نمي دانم اگر يک دو سه دقيقه اي وقت است.
شريعتي: بله من فقط خواهش مي کنم از دوستان با توجه به اين که زمان امروز ما کوتاه تر است خودشان تلاوت بکنند صفحه ي 218 قرآن کريم را که قرار امروز سمت خدايي هاست آيات 79 تا 88 سوره ي مبارکه ي يونس و ان شاء الله از ثواب تلاوت اش بهره مند شوند و از برکات آن مستفيض.
وَقَالَ فِرْعَوْنُ ائْتُونِي بِكُلِّ سَاحِرٍ عَلِيمٍ ?79? فَلَمَّا جَاءَ السَّحَرَةُ قَالَ لَهُم مُّوسَى أَلْقُوا مَا أَنتُم مُّلْقُونَ ?80? فَلَمَّا أَلْقَوْا قَالَ مُوسَى مَا جِئْتُم بِهِ السِّحْرُ A إِنَّ اللَّ_هَ سَيُبْطِلُهُ إِنَّ اللَّ_هَ لَا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ ?81? وَيُحِقُّ اللَّ_هُ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ ?82? فَمَا آمَنَ لِمُوسَى إِلَّا ذُرِّيَّةٌ مِّن قَوْمِهِ عَلَى خَوْفٍ مِّن فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِمْ أَن يَفْتِنَهُمْ وَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِي الْأَرْضِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِينَ ?83? وَقَالَ مُوسَى يَا قَوْمِ إِن كُنتُمْ آمَنتُم بِاللَّ_هِ
ص: 1473
فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُوا إِن كُنتُم مُّسْلِمِينَ ?84? فَقَالُوا عَلَى اللَّ_هِ تَوَكَّلْنَا رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ?85? وَنَجِّنَا بِرَحْمَتِكَ مِنَ الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ ?86? وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى وَأَخِيهِ أَن تَبَوَّآ لِقَوْمِكُمَا بِمِصْرَ بُيُوتًا وَاجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ ?87? وَقَالَ مُوسَى رَبَّنَا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلَأَهُ زِينَةً وَأَمْوَالًا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا رَبَّنَا لِيُضِلُّوا عَن سَبِيلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُوا حَتَّى يَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ ?88?
ترجمه:
و فرعون گفت: [براي درهم کوبيدن اين دو نفر] هر جادوگر دانا و زبردستي را نزد من آوريد. (??) چون جادوگران آمدند، موسي به آنان گفت: آنچه را بر افکندن آن مصمم هستيد، بيفکنيد. (??) پس هنگامي که افکندند، موسي گفت: آنچه را در اين صحنه آورديد، جادوست؛ مسلماً خدا آن را به زودي باطل مي کند، قطعاً خدا، کار مفسدان را [که براي تقويت طاغيان انجام مي دهند] به سامان نمي آورد. (??) و خدا حق را با دلايل و معجزاتش ثابت و پابرجا مي کند، گرچه گنهکاران خوش نداشته باشند. (??) پس [در ابتداي کار] کسي به موسي ايمان نياورد، مگر فرزنداني [انگشت شمار] از قومش آن هم با ترسي [شديد] از فرعون و اشراف و سران قوم خودشان که مبادا فرعونيان آنان را شکنجه و عذاب دهند؛ و مسلماً فرعون در سرزمين مصر برتري خواه، و [در گناه، معصيت و ستم] از اسراف کاران بود. (??) و موسي گفت: اي قوم من! اگر به خدا ايمان آورده ايد، پس بر او توکل کنيد اگر از تسليم شدگان [در برابر فرمان هاي حق] هستيد. (??) پس گفتند: ما فقط بر
ص: 1474
خدا توکل کرديم. پروردگارا! ما را دستخوش شکنجه و عذاب ستمکاران قرار مده. (??) و ما را به رحمتت از گروه کافران رهايي ده. (??) و به موسي و برادرش وحي کرديم که خانه هايي در سرزمين مصر براي قوم خود فراهم آوريد، و خانه هايتان را روبروي هم قرار دهيد، و نماز را برپا داريد، و مؤمنان را [به رهايي از چنگال فرعونيان] مژده ده. (??) و موسي گفت: پروردگارا! فرعون و اشراف و سرانش را در زندگي دنيا زيور و زينت [بسيار] و اموال [فراوان] داده اي که [نهايتاً مردم را] از راه تو گمراه کنند، پروردگارا! اموالشان را نابود کن و دل هايشان را سخت گردان که ايمان نياورند تا آنکه عذاب دردناک را ببينند. (??)
حاج آقا عالي: مرحوم آيت الله آشيخ عبدالنبي نوري از مراجع بزرگوار بوده است فقهايي بود که خيلي با کرامت بود ايشان تقريبا پنجاه سال پيش مرحوم شده و در قم دفن است ايشان گفت من اوايل نجف بودم و آن موقع هم که ايشان نجف بود از جهت علمي اين قدر وزين بود که با مرجع زمان خودش آسيد ابوالحسن اصفهاني حتي گاهي اوقات خودش را برتر مي دانست از جهت علمي نه اين که خداي نکرده خلاف تقوا باشد از جهت علمي خودش را اعلم مي دانست و بعضي از جاها اين را نقل کرده بود ايشان مي گفت يک عارفي در نجف آمده بود که من خيلي اعتقاد داشتم به او و رياضت هاي درستي کشيده بود من يک مرتبه از ايشان سوال کردم که ختمي ذکري رياضتي چيزي داشته باشد که زمينه براي تشرف خدمت
ص: 1475
امام زمان آماده شود او به من يک ختمي داد آشيخ عبدالنبي نوري مي گويد من در اطراف سهله آن ختم و رياضت را انجام دادم و بعد از اين که تمام شد يک سيدي که عمامه اي سرش بود و من فهميدم سيدي است و آدم با معنويتي بود به من نزديک شد گفت شما کاري نداريد؟ من گفتم نه با شما کاري ندارم که گفت شما ظاهرا با من کاري داشتيد گفتم نه من کاري با شما نداشتم متحير اصلا من انگار گيج بودم که اين همه ختم را انجام داده ام که خدمت حضرت برسم ايشان رفت يک مرتبه A A A A به خودم آمدم که نکند خود حضرت بود ما اين ختم را انجام داديم که براي اين خيلي آدم با خلوص نيتي بود مي گويد دويدم دنبال اش ديدم نمي رسم کفش ام را در آوردم عبايم را زير بغل زدم دويدم ديدم باز هم نمي رسم مي گويد نگاه کردم با چشم ديدم وارد يک منزلي شد يک مقدار نفس تازه کردم رسيدم دم در در زدم يک کسي آمد بيرون گفتم مي خواهم خدمت آقا برسم گفت بايست من اجازه بگيرم اجازه گرفت رفتم داخل مي گويد نشستم حضرت اجازه داد مي گويد م چهارده مسئله از قبل آماده کرده بودم که از آقا بپرسم همه اش يادم رفت هر چه به ذهن ام فشار آوردم سرم را بالا کردم ديدم حضرت منتظر است خيلي خجالت کشيدم گفتم اجازه مي فرماييد که من مرخص شوم از خجالت ام حضرت فرمودند بفرماييد مي گويد رفتم از خانه بيرون يک مقدار که دور شدم آن چهارده مسئله يادم افتاد
ص: 1476
گفتم که نمي شود اين ها را از دست داد بايد از اهل بيت پررويي کرد و از آن ها گرفت دو مرتبه برگشتم خدا رحمت کند مرحوم اهل بيت مي فرمود حاجات را به زور هم که شده بايد از اين خاندان کرم گرفت مي گويد برگشتم دو مرتبه دم در همان خانه آن شخصي که صاحب منزل بود باز آمد دم در گفتم من مي خواهم خدمت آقا برسم گفت آقا نيست گفتم دروغ نگو من همين الآن رسيدم گفت استغفار بکن اگر من دروغ گو بودم جايم اين جا نبود من عذرخواهي کردم حلاليت طلبيدم گفت اين آقا مثل بقيه نيست کارهايش مثل بقيه نيست ولي اگر مي خواهي جانشين آقا هست نائب آقا هست گفتم خيلي خوب است نمي فهميدم يعني چي ايشان مي گويد من را برد داخل ديدم روي همان تختي که آقا نشسته بود آيت الله آ سيد ابوالحسن اصفهاني نشسته مي گويد يک لبخندي به من زد با همان لهجه ي اصفهاني به من سلام کرد و احوال پرسي کرد من سوالاتم را از ايشان پرسيدم دقيق سوالاتم را جواب داد با آدرس با سند بعدش هم من خداحافظي کردم آمدم بيرون دست اش را بوسيدم آمدم بيرون مي گويد آمدم در راه با خودم گفتم که نکند آسيد ابوالحسن نبود اين شخصي شبيه او بود مي گويد گفتم بروم در خانه اش نجف آمدم نجف رفتم در خانه ي آيت الله آسيد ابوالحسن اصفهاني وارد ايشان شدم ديدم با همان لبخند و احوال پرسي سوالات را که پرسيدم دقيقا همان طور جواب داد بعد که سوالات تمام شد گفت شکّت برطرف شد؟ بعد گفت و از من قول گرفت که
ص: 1477
تا زنده ام نگو وقتي مردم خواستي بگويي بگو مسئله همين است که جانشيني را به او نشان دادند.
چون که گل رفت و گلستان شد خراب *** بوي گل را از که جوييم از گلاب
ان شاء الله که همه مان بتوانيم.
شريعتي: ان شاء الله خيلي ممنون وقت ما امروز کوتاه بود مطالب خيلي بيشتر.
حاج آقا عالي: ان شاء الله دوستان بزرگوار اين را به پاي اين نگذارند که کار ديگري داريم مهم تر از کار امام زمان بدانيم ان شاء الله که بگذارند بر پاي اين که کساني هم هستند که مي خواهند آن برنامه را ببينند.
شريعتي: ان شاء الله. براي ورزشکاران در عرصه ي ورزش آرزوي توفيق مي کنيم. والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
مولاي ما نمونه ي ديگر نداشته است * * * اعجاز خلقت است و برابر نداشته است
وقت طواف دور حرم فکر مي کنم * * * اين خانه بي دليل ترک برنداشته است
ديديم در غدير که دنيا به جز علي * * * آيينه اي براي پيمبر نداشته است
سوگند مي خورم که نبي شهر علم بود * * * شهري که جز علي در ديگر نداشته است
طوري ز چارچوب در قلعه کنده است * * * انگار قلعه هيچ زمان در نداشته است
يا غير لافتي صفتي در خورش نبود * * * يا جبرِييل واژه ي بهتر نداشته است
چون روز روشن است که در جهل گمشده است
ص: 1478
* * * هر کس که ختم نادعلي بر نداشته است
اين شعر استعاره ندارد براي او * * * تقصير من که نيست برابر نداشته است
شريعتي: سلام مي گويم به همه ي هم وطنان خوب خانم ها و آقايان پيشاپيش عيد بزرگ غدير اين عيدالله اکبر مبارک شما باشد. ان شاء الله اين ايام براي همه ي ما پر از خير و برکت باشد الحمدلله الذي جعلنا من المتمسکين بولايت علي بن ابي طالب. با سمت خدا مهمان خانه هاي شما هستيم و خدمت حاج آقاي عالي هستيم سلام عليکم و رحمة الله خيلي خوشA آمديد ايام را تبريک مي گويم.
حاج آقا عالي: سلام عليکم و رحمة الله بنده هم خدمت حضرت عالي و همه ي دوستان وA همه ي مومنين سلام و عرض ادب دارم و تبريک مي گويم اين ايام را که ايام با ارزشي است عيدالله اکبر عيد ولايت و امامت را خدمت امام زمان عليه السلام خدمت همه ي دوستان اهل بيت تبريک عرض مي کنم خدمت شما هستيم.
شريعتي: ان شاء الله حال دوستان مان خوب باشد و در اين لحظات ما را همراهي بکنند برنامه ي سمت خدا را با احترام تقديم آن ها مي کنيم ببينيم که عيدي و ارمغان حاج آقا براي بحث امروز چيست؟ بحث ما يادي از امام زمان عليه السلام است. بحث تجديد عهد و تجديد بيعت بود در جلسات گذشته در مورد آن صحبت کرديم بحث امروز را مي شنويم.
حاج آقا عالي: بسم الله الرحمن الرحيم اگر اجازه بفرماييد چون ايام خاصي است اشاره اي داشته باشم به ايام غدير و ان شاء الله بتوانيم به گونه اي ارتباط با
ص: 1479
بحث خودمان هم داشته باشيم ما قبلا در يک مناسبتي عرض کرديم عيدهايي که در اسلام به عنوان عيد مطرح شده و به بزرگ داشت آن ها به عنوان تعظيم شعاير الهي توصيه شده اين ها روزهايي هستند و ايامي هستند که يک درب خاص رحمت خدا باز شده است يک اتفاقي در عالم افتاده که آن روز به هر حال زمينه ي قرب و وصول بندگان خدا به خدا فراهم است آن روز به عنوان روز عيد يعني عود يعنيA عود الي الله برگشت به خدا همين طوري هر روزي را در دين مقدس اسلام به عنوان عيد مطرح نمي کنند مثلا سي روز شخص روزه گرفته بندگي کرده رياضت کشيده مراقبت کرده از خودش احيانا شب زنده داري هايي داشته احيا کرده بعضي از شب ها را به خصوص شب هاي قدر را ارتباط با قرآن داشته اين سي روز خيلي آمادگي در نفس انسان به وجود مي آورد آن وقت روز اول شوال را که با توجه به اين مقدمات فرد يک رشدي کرده و زمينه ي ورودش به ساحت مقدس پروردگار عالم فراهم شده به عنوان عيد فطر مطرح مي کنند يا مثلا فرض کنيد حاجي از راه هاي دور و نزديک رفته مکه مناسک را انجام داده مناسک عظيم احرام و سعي و طواف و وقوف در عرفات و مشعور و منا و بيابان گردي هايي را به هر حال سختي کشيدن هايي که در آن جا به تناسب خودش دارد تا رجم و تا اين که يک آمادگي در نفس اش پيدا مي شود بعد از اين مدت دوري از خانواده و بيابان گردي به خاطر خدا و سختي هايي را تحمل کردن آن وقت
ص: 1480
روز دهم ذي الحجه را به عنوان روز عيد قربان مطرح مي کنند چون يک زمينه اي و مقدماتي فراهم شده که امروز مي تواند براي او قرب ايجاد بکند آن روز مي شود عيد چه براي آن کسي که نزديک است چه آن کساني که دور هستند عيد غدير هم که به عنوان عيدالله الاکبر است واقعا حادثه اي که اتفاق افتاده حادثه اي است که درب خاص رحمت خدا تا قيامت به روي بندگان باز شده دربي که شيطان را به فرياد درآورده اين روز روز کوچکي نيست فقط يک حادثه ي تاريخي نيست که در 18 ذي الحجه سال دهم هجري در يک محلي به نام غدير خم اتفاق افتاد و مثلا پيغمبر اکرم دست اميرالمومنين عليه السلام را گرفت بلند کرد به عنوان اين که بعد از من تو براي مردم اين جا جامعه ي آن زمان سرپرست باش و رهبري داشته باش نه خيلي فراتر از اين است اصلا پيغمبر اکرم از طرف خداوند متعال ماموريت پيدا کرد که رسالت اش را پيوند بزند به جريان امامت که تا قيامت باقي بماند يعني اگر نبود امامتA که دنباله ي همان رسالت پيغمبر است که جريان رسالت پيغمبر و دين را به همان شکلي که خود نبي در زمان حيات اش بوده ادامه بدهد تا قيامت رسالت هم از بين مي رفت رسالت هم ابتر مي شد لذا در آن آيه اي که روز غدير بر پيغمبر آمد که در آيه ي 67 سوره ي مائده است «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَA إِلَيْكَ مِنA رَّبِّكَA وَإِنA لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» اگر ابلاغ نکردي اين کار را رسالت ات را اصلا انجام ندادي رسالت کامل نيست رسالت
ص: 1481
نا تمام است چون تمام نمي شود مثل ساير ادياني که در قبل بودند دچار تحريف شدند دچار انحراف شدند کتب آسماني قبلي دچار تحريف شد چرا؟A اين دين خاتم است تا قيامت بايد بماند کسي که ويژگي هايش شبيه ويژگي هاي پيغمبر است از جهت علم از جهت عصمت از جهت دوري از خطا از جهت مهربان بودن و دلسوز بودن به مردم از جهت شجاعت همان ويژگي هاي پيغمبر را دارد فقط نبوت ندارد به نام امام اين بايد بيايد ادامه بدهد کار پيغمبر را و دين را نگاه دارد و مردم را به قرب خدا برساند تعريف مسئله ي امامت و تعيين شخص امام فقط هم کلي امامت شخص امام هم بايد تعيين شود و آن نه فقط اميرالمومنين عليه السلام شما در خطبه ي غدير پيغمبر اکرم درست است که شکي نيست در آن زمان حضرت امير بايد معرفي شود به عنوان رأس امامت به عنوان ابوالائمه که بلافاصله بعد از پيغمبر اکرم او خلافت و امامت دارد اما در خطبه ي غديريه پيغمبر معرفي کرده همه ي ائمه را تا امام مهدي عليه السلام سه چهار مرتبه اسم امام زمان را پيغمبر در خطبه ي غديريه اش برده من تقاضا مي کنم دوستان اهل بيت خطبه ي غديريه را ببينند که اگر خود خطبه ديده شود ديگر بعضي از اين شبهات که کلمه ي من کنت مولاه فهذا علي مولاه به معناي دوستي و اين ها اصلا خود به خود زدوده مي شود.
شريعتي: يعني کل اين خطبه را با هم ببينيم.
حاج آقا عالي: بله خطبه را کسي با هم ببيند مي فهمد که بحث دوستي نبوده که حالا کاري نداريم به آن
ص: 1482
قرائن بيروني قضيه که پيغمبر در آن گرماي ظهر بعد از نماز ظهر بود صد و بيست هزار نفر را جمع بکند و طوري که اين قدر هوا گرم باشد لباس هايشان را بعضي ها جوري بکنند زير پايشان بگذارند پايشان نسوزد يا روي سرشان بکشند که سرشان نسوزد بعد از اعمال حج که همه مي خواهند زود تر برگردند بروند به خانه هايشان پيغمبر صد و بيست هزار نفر را جمع بکند و آن وقت مثلا حدود يک ساعت خطبه بخواند تقريبا خطبه ي پيغمبر حدودا اين مقدار شد ما فقط يک جمله ي من کنت مولاه فهذا علي مولاه در ذهن مان است بعد که اسم ائمه ي ديگر را هم بياورد اسم امام مهدي عليه السلام را سه مرتبه هم بياورد آن وقت با اين وجود ما بگوييم نه اين کلمه يعني فقط خواسته اعلان دوستي بکند اين اصلا شايسته ي يک فردي که معمولي است يک عقل معمولي دارد نيست تا چه برسد به آن کسي که رئيس عقلا است و آن کسي که حکمت اش تام است مثل پيغمبر اکرم به هر حال مقصود اين است که اين حادثه حادثه اي است که تعريف امامت و تعيين امام تا قيامت است براي اين که مردم بتوانند راه قرب خدا را طي بکنند براي اين که دين تا ابد مصون بماند محفوظ بماند از اين جهت است که ناله ي شيطان بلند شد حس مي کند که ديگر نمي تواند اين دين را از بين ببرد اين دين حافظ دارد بيمه شده امامA صادقA عليه السلام فرمود چهار جا شيطان فرياد زد در چهار موضع يکي يوم لعن آن روز که رجمA شد مورد
ص: 1483
طرد و لعن خدا قرار گرفت و يکي روزي که هبوط کرد به زمين و از بهشت رانده شد روزي که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مبعوث شد و چهارم روز غدير اين جا فرياد شيطان بلند شد چون او حس مي کند که چه اتفاقي دارد مي افتد مي فهمد که هر چه که رشته بود پنبه شد در يک روايت ديگري خيلي روايت زيبايي است از امام صادق عليه السلام فرمود تمام انبياء از ابتدا چون خبر غدير را و وصايت اميرالمومنين عليه السلام و ائمه براي پيغمبر خاتم را به انبيا گذشته گفته بودند امام صادق عليه السلام فرمود تمام انبيا اين روز را عيد مي گرفتند روز غدير را فرمود آن روز عيد الله الاکبر است وَA مَا بَعَثَ اللَّهُA عَزَّ وَ جَلَّ نَبِيّاً قَطُّA إِلَّاA وَA تَعَيَّدَ فِي هَذَا الْيَوْمِA اين روز غدير را عيد مي گرفت A وَ عَرَفَ حُرْمَتَهُ حرمت و احترامش را حفظ مي کرد وَ اسْمُهُ فِي السَّمَاءِ يَوْمُ الْعَهْدِ الْمَعْهُودِ اسم غدير در عالم ملکوت روز عهد است و در زمين روز ميثاق است.
شريعتي: يعني حقيقت اين روز از ابتدا بوده.
حاج آقا عالي: بوده و يک عهدي است که ما وارد آن عهد نمي شويم که قبل از عالم دنيا عهد اش گرفته شده بود و در اين عالم هم پيغمبر اکرم قبل از غدير هم چند بار ديگري بود که در تاريخ است چند دفعه ي ديگري بود که پيغمبر اکرم مسئله ي امامت را و خلافت بعد از خودش را مطرح کرد غدير آخرين بار بود البته يک مرتبه ي ديگر هم هنگام رحلت پيغمبر بود که
ص: 1484
در بستر بود منتها آن جا ديگر به صورت اسم بردن نبود در هر حال يک روايتي است من دوست دارم خصوصيات اين روز را براي اين که دوستان اهل بيت فردا را خيلي از آن استفاده بکنند من يک روايتي از امام رضا عليه السلام است مرحوم سيد بن طاووس در اقبال اين روايت را نقل کرده که روايت زيبايي است من بعضي از جاهايش را مي خوانم فرمود روز غدير روز کمال دين است همان الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ و روزي است که شيطان بيني اش به خاک ماليده شد شکست خورد ذليل شد و روزي است که اعمال شيعيان و محبين اهل بيت قبول مي شود هر زماني به اين سهولت نيست که اين قدر راحت عمل را بپذيرند يک بستري است که بذر زود رشد پيدا مي کند در آن اگر بپاشيم يک خبري است در عالم روزي است که خداوند متعال قصد مي کند و اعمال مخالفين دين را به هدر مي دهد آن اعمال رشد نمي کنند آن اعمال خنثي مي شود بعد فرمود روزي است که جبرئيل کرسي کرامتي را در بيت المامور آسمان چهارم آن جا نصب مي کند و خودش بالا مي رود و ملائکه اطرافش جمع مي شوند و ثنا و ستايش مي کنند پيغمبر را و استغفار مي کنند براي شيعيان ببينيد فقط در عالم پايين اعمال ما نيست از بالا هم کمکي و امداد داريم استغفار ملائکه و دعاي ملائکه در روز عيد غدير از فرزندان حضرت آدم که دوستان اهل بيت هستند اين استغفار را برايشان دارند خدا برکت مي دهد آن کسي که در آن روز بندگي بکند و در خانه يک توسعه اي بدهد يک
ص: 1485
رفاهي ايجاد بکند يک فرقي بايد روز غدير با روزهاي ديگر در خانه داشته باشد کساني که در خانه هستند سعي بکنند از جهت رفاه خانواده و سروري که در خانواده است توسعه بدهند.
شريعتي: حتي شده مثلا مادرها براي بچه هايشان براي خانواده غذاي لذيذ تري درست کنند.
حاج آقا عالي: بله اين است مسئله ي هديه است مسئله ي لباس نو است اين ها چيزهايي است که اگر مجموعا عمل شود واقعا هم در ظاهر عالم يک اتفاقي مي افتد هم برکات اين تعبيري که در اين روايت از امام رضا عليه السلام مي فرمايد خدا برکت مي دهد به چنين کساني که اين کارها را بکنند يک هيايويي بايد بيرون اتفاق بيفتد بعدا عرض خواهيم کرد که جزء اعمال گفته شده زينت و آراستگي است هم زينت شخص هم زينت شهر هم زينت خانه يوم الزينة است آن کسي که زينت بکند در روز غدير خدا تمام گناهان اش را مي بخشد يعني آن کسي که جشن را در ظاهرش سرور را در ظاهرش هم ابراز مي کند علاوه بر اين که در دلش است در باطن اش است در ظاهرش هم ابراز بکند روز بسيار با عظمتي است اين روز که دوستان اهل بيت بايد قدر بدانند اما يک نکته اي را بايد دقت کرد و آن اين که سرور در روزهاي عيد و عيدهايي که درب قرب خداوند متعال و رحمت خدا است و رحمت خدا باز مي شود سرورش بايد تناسب با خود عيد داشته باشد يعني جشن و سرورش و خوشي اش ابتذال و غفلت نيست بايد تناسب با روزي که دست بيعت داري با يدالله مي دهي باشد دست
ص: 1486
در دست او داري مي گذاري داشته باشد بنابراين در عين حال که سرور و خوشي و جشن و چراغاني کردن نقل و شيريني و شربت پخش کردن است اطعام دادنA است مجلس گرفتن است فضائل اهل بيت را گفتن است هديه دادن است به ملاقات هم ديگر رفتن است در عين حال که همه ي اين چيزها که از لوازم يک جشن و سرور است برقرار است اما شما نگاه بکنيد در امروز يکي از مهم ترين چيزها اين است که هيچ گناهي آدم نکند واقعا از آن ابتداي روز قصد بکند آدم هيچ گناهي نکند به خصوص در روايت از اميرالمومنين عليه السلام است اول روز يازده مرتبه قل هوالله بخوانيد خدا کمک تان مي کند براي گناه نکردن اين روايت در ثواب الاعمال است هر روز آدم يازده مرتبه بعد از نماز صبح اول روز سوره ي توحيد را بخواند اميرالمومنين عليه السلام فرمود اين کمک الهي است براي اين که آدم گناه نکند معنايش اين نيست که آدم معصوم مي شود اما يک امداد است يک عنايتي است که آدم اين کار را انجام بدهد بداند که روز عيد روز عهد با ولي خداست روزي است که ولي خدا کاري کرده که بيني شيطان به خاک ماليده شده و ذليل شده تو هم يک کاري بکند که ذليل شود آدم با گناه نکردن آن روز و مومنانه رفتار کردن اش هم اهل بيت را خوشحال مي کند هم داد شيطان را بيشتر در مي آورد از اين جهت خوشي ها بايد مومنانه باشد بايد تناسب با قرب داشته باشد امام مجتبي عليه السلام روز عيدي بود ظاهرا عيد فطر بود داشتند از
ص: 1487
يک کوچه اي رد مي شدند ديدند يک عده مشغول بزن و بکوب هستند مشغول لهو و لعب هستند حضرت فرمود تعجب مي کنم خيلي تعجب مي کنم از آن کسي که امروز که دارند رحمت تقسيم مي کنند اين طور لهو و لعب مي کند و غافل است و احيانا دارد درب آن رحمتي را که دارند پخش مي کنند به روي خودش مي بندد چرا آدم اين کار را بکند آدم ظرفش وقتي وارونه شود باران که بيايد در اين ظرف نمي آيد تقصير باران نيست من ظرفم را وارونه گرفتم اين روز روزي است که آدم با غفلت بگذراند از شب غدير يعني امشب اعمال دادند اعمال بسيار با عظمتي را گفتند تا فردا. من يک اشاره اي مي کنم به بعضي از اعمال امشب مهم ترين عمل اش علاوه بر مجالس مناقب اهل بيت رفتن و شرکت کردن و شنيدن دوازده رکعت وارد شده که مرحوم سيد بن طاووس اين را در اقبال آورده مرحوم مقدس قمي در مفاتيح فقط اشاره کرده شرح اش را نگفته کيفيت اش به اين صورت است اين دوازده رکعت يک سلام بيشتر ندارد يعني دوازده رکعت متصل است به هم ديگر و اين از آن نمازهاي خاص است چون معمولا نمازهاي مستحبي دو رکعت دو رکعت سلام داده مي شود ولي در اين جا سر هر دو رکعت فقط تشهد است يعني رکعت دوم چهارم ششم هشتم دهم آن رکعت دوازدهم است که هم تشهد است و هم سلام است در هر رکعت ده بار حمد و سوره دارد يعني رکعت اول ده تا حمد و سوره حمد سوره حمد سوره بعد يک آيت الکرسي رکعت دوم باز ده بار حمد
ص: 1488
و سوره و يک آيت الکرسي تا رکعت دوازدهم که در رکعت دوازدهم هفت بار حمد و سوره و رکعت آخر آيت الکرسي ندارد اين عمل امشب است که دوازده رکعت به اين شکل است اما فرداA A که فوق العاده است دوستان اهل بيت از دست ندهند هر مقدارش را که مي توانند آن هايي که برايشان امکان پذير است روزه بگيرند روزه ي روز غدير امام صادق عليه السلام فرمود کفاره ي گناهان شصت سال است و ثوابش ثواب روزه ي عمر دنياست يعني اگر کسي عمرش اين قدر طولاني باشد در کل عمر دنيا بتواند روزه بگيرد اين قدر ثواب دارد خيلي عجيب است الان روزها کوتاه است اگر کسي رحمت خدا را بفهمد اين ها چيزي نيست در برابر رحمت خدا بزرگ در نظرمان نيايد که يک روز اين قدر است اين ها قطره اي هم در کنار رحمت خدا حساب نمي شود آن روز بايد با عظمت شمرده شود آن روز بايد روزي باشد که تجليل شود روزه ي ما روزه ي شکر است اين روزه روزه اي است که خدايا ممنون ات هستيم که چنين چيزي را به ما دادي نعمت ولايت را بله کم چيزي نيست به علاوه غسل فردا است که مستحب است و دو رکعت نماز عيد غدير است نيم ساعت سه ربع به اذان ظهر مانده که دو رکعت است آن در مفاتيح است چون است من آن را نمي گويم و بعد از آن امام صادق عليه السلام فرمود حاجت ات را بخواه بعد امام صادق نکته اي فرموده اند سه مرتبه قسم خورده اند که والله والله والله آن حوائج را خدا مي دهد ان شاء الله و اين حاجات را بخواهيد
ص: 1489
و بعد زيارت اميرالمومنين را داشته باشيد آن هايي که مي توانند از نزديک خوشا به حال شان ولي آن هايي که هم نمي توانند از دور که سه زيارت وارد شده حداقل زيارت امين الله کوتاه هم است بسيار زيارت ارزشمندي است البته يک زيارتي است که امام هادي عليه السلام اين را نقل کرده اند زيارت اميرالمومنين را که دوستان اهل بيت مي توانند ببينند در باب همان زياراتي که مربوط به غدير است در مفاتيح آمده است که خيلي از فضائل حضرت امير و آياتي که فضائل اميرالمومنين را در آن گفته امام هادي عليه السلام ضمن آن زيارت بيان کرده يعني يک دور مرور علي شناسي است اين بعد از آن دوA رکعتA نماز است بعد اين زيارت وارد شده يکي ديگر از چيزهايي که در عيد است اکثار صلوات است زياد صلوات فرستادن که فوق العاده است و هيچ چيز در کفه ي اعمال آدم و آن ترازو و ميزان عمل آدم در قيامت به سنگيني صلوات نيست که ان شاءالله اين را هم در نظر گرفته باشند و آخرين مطلب که من اين را عرض مي کنم خدمت شما بقيه را بعد از ميان برنامه مي گذاريم دعاي ندبه است و اين خيلي چيز عجيبي است که روز جشن و سرور و عيد چه تناسب دارد با ندبه و اشک اين نکته اش خيلي مهم است که گريه و خنده ي عشاق ز جاي ديگر است هم خنده مان حساب دارد هم گريه مان حساب دارد که اين را بعد از ميان برنامه عرض خواهيم کرد.
شريعتي: اطعام روز عيد غدير هم سفارش ويژه شده.
حاج آقا عالي: بله عرض کردم
ص: 1490
که در مجالس اطعام شود اگر امکان پذير است يا مجالس يا مجالس خانگي به هر شکلي اطعام خيلي ارزشمند است ان شاء الله از ثواب و برکات روز عيد غدير همه بهره مند شوند و مستفيذ ما را هم از دعاي خيرشان فراموش نکنند چقدر خوب است ثواب تلاوت آيات نوراني امروز را هديه بکنيم به روح بلند مولي الموحدين اميرالمومنين علي عليه السلام و ان شاء الله از برکاتش همه مان بهره مند شويم قرار امروز سمت خدايي ها تلاوت آيات صفحه ي 232 قرآن کريم است آيات 89 تا 97 سوره ي مبارکه ي هود.
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
وَيَا قَوْمِ لَا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقَاقِي أَن يُصِيبَكُم مِّثْلُ مَا أَصَابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صَالِحٍ وَمَا قَوْمُ لُوطٍ مِّنكُم بِبَعِيدٍ ?89? وَاسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ ?90? قَالُوا يَا شُعَيْبُ مَا نَفْقَهُ كَثِيرًا مِّمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَاكَ فِينَا ضَعِيفًا وَلَوْلَا رَهْطُكَ لَرَجَمْنَاكَ وَمَا أَنتَ عَلَيْنَا بِعَزِيزٍ ?91? قَالَ يَا قَوْمِ أَرَهْطِي أَعَزُّ عَلَيْكُم مِّنَ اللَّ_هِ وَاتَّخَذْتُمُوهُ وَرَاءَكُمْ ظِهْرِيًّا إِنَّ رَبِّي بِمَا تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ ?92? وَيَا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلَى مَكَانَتِكُمْ إِنِّي عَامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَمَنْ هُوَ كَاذِبٌ وَارْتَقِبُوا إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ ?93? وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا شُعَيْبًا وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَأَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيَارِهِمْ جَاثِمِينَ ?94? كَأَن لَّمْ يَغْنَوْا فِيهَا أَلَا بُعْدًا لِّمَدْيَنَ كَمَا بَعِدَتْ ثَمُودُ ?95? وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِينٍ ?96? إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ ?97?
ترجمه:
اي قوم من! دشمني و مخالفت با
ص: 1491
من، شما را به جايي نرساند، که [عذابي] مانند آنچه به قوم نوح يا قوم هود يا قوم صالح رسيد به شما هم برسد، و قوم لوط از شما [چه از جهت زمان و چه از جهت مکان] چندان دور نيست. (??) از پروردگارتان آمرزش بطلبيد، سپس به سوي او بازگرديد؛ زيرا پروردگارم مهربان و بسيار دوستدار [توبه کنندگان] است. (??) گفتند: اي شعيب! بسياري از مطالبي که مي گويي نمي فهميم، و به راستي تو را در [مقايسه با] خود، ناتوان و ضعيف مي بينيم، و اگر عشيره ات نبودند، بي ترديد سنگسارت مي کرديم، وتو بر ما پيروز نيستي. (??) گفت: اي قوم من! آيا عشيره کوچکم نزد شما از خدا عزيزتر است که او را پشت سر قرار داده و فراموشش کرده ايد؟! يقيناً پروردگارم به همه اعمالي که انجام مي دهيد، احاطه دارد. (??) و اي قوم من! به اندازه اي که در قدرت و توان شماست، عمل کنيد، من [هم] بي ترديد [به وظيفه الهي خود] عمل مي کنم؛ به زودي خواهيد دانست، چه کسي را عذاب رسوا کننده خواهد آمد و دروغگو کيست؟! و منتظر بمانيد که من هم با شما منتظرم. (??) و هنگامي که عذاب ما رسيد، شعيب و کساني را که با او ايمان آورده بودند، با رحمتي از سوي خود نجات داديم، و کساني را که [به آيات ما] ستم کردند، فرياد مرگبار فرا گرفت، پس در خانه هايشان به رو در افتاده جسمي بي جان شدند. (??) گويي در آنجا اقامت نداشتند. آگاه باشيد! مَدين [از رحمت خدا] دور باد، همان گونه که ثمود
ص: 1492
دور شد. (??) همانا موسي را با نشانه هاي خود و برهاني روشن فرستاديم، (??) به سوي فرعون و اشراف و سرانِ [قومِ] او، ولي [آنان براي حفظ مقام و مال خود] از فرمان فرعون پيروي کردند، در حالي که فرمان فرعون راهنماي به سوي سعادت و خوشبختي نبود. (??)
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شريعتي: الحمدلله الذي جعلنا من المتمسکين بولايت علي بن ابي طالب عيدتان مبارک باشد ان شاء الله اين ايام بر همه تان پر خير و برکت باشد اشاره ي قرآني امروز را حاج آقا بفرمايند
حاج آقا عالي: آيه ي 90 سوره ي مبارکه ي هود خداوند از زبان حضرت هود به قوم اش اين طور مي فرمايد «وَاسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ» ايشان حضرت هود به قوم اش مي گفت که از گناهان تان استغفار کنيد و برگرديد به پروردگارتان استغفار از گناهان بکنيد و رجوع به خدا بکنيد به او برگرديد «إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ» خدا هم مهربان است هم ودود است اين را حضرت هود دارد به بت پرست ها مي گويد نه به آدم هايي که فقط گناه مي کنند به آدم هايي که دشمن خدا هستند به آن ها مي گويد آن وقت رحمت خدا را وقتيA به آن ها مي گويد مي گويد «إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ» هم رحيم است هم ودود است ودود درست است که به معناي محب است اما خود کلمه ي محب را چه معني کنيم نفرمود خداي من هم مهربان است هم مي گذرد از شما مي بخشدتان نه فرمود دوست تان دارد و آن کلمه ي دوست تان دارد با کلمه ي ودود گفته گفت اگر استغفار بکنيد خدا دوست تان دارد ودود دوستي اي
ص: 1493
که آثارش هم در زندگي تان ظاهر مي شود برکات اش هم به شما برمي گردد يک دوستي اين چنين است آن وقتA اين را دارد به بت پرست ها مي گويد از اين جهت آن کساني که احيانا يک جا لغزشي پيدا کردند زمين خوردند اين را به خودشان بگيرند که «وَاسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ»
شريعتي: بسيار خوب خيلي ممنون پيش بيني مي کنم که اين بخش گفتگوي مان با حاج آقاي عالي با توجه به يکي از اعمال روز غدير که دعاي ندبه است رنگ و بوي علوي و مهدوي خواهند داشت منتها قبل از وارد شدن به اين بحث خيلي از دوستان پيگير اند بروند مطالعه بکنند و مطالب بيشتري را بيابند حيف است در ايام عيد غدير يادي نکنيم از مرحوم علامه اميني با آن کتاب الغدير که واقعا ماندگار و مانا است خيلي خوب اگر اهل مطالعه باشند اهل تحقيق باشند مراجعه مي کنند دوستان درخواست داشتند کتاب ديگري آيا هست در زمينه ي غدير ما بتوانيم مطالعه بکنيم.
حاج آقا عالي: بله ممنون از لطف شما که اين را پرسيديد خود الغدير همان طور که فرموديد کتاب مفصلي است معمولا خود آن کساني که محقق هستند مراجعه مي کنند چندين جلد هست حتي يک خلاصه شده اي هم که چاپ شده آن هم باز قطور است در عين حال آن هايي که اهل مطالعه اند خيلي ارزشمند است ببينند اماA يک کتابي است که شايد دوستان شنيده اند شب هاي پيشاور که کتاب بسيار ارزشمندي است مرحوم سلطان الواعظين شيرازي اين کتاب را نوشته مناظراتي است که در پيشاور داشته با آن زماني که ظاهرا هنوز جزء هند بوده
ص: 1494
جزء پاکستان نبوده مناظراتي با کساني که شيعه هم نبودند از علماي مخالفين شيعه بودند و ايشان تعهد کرده که در اين کتاب از منابع غير شيعه استفاده بکند و حقيقتا از پس اش برآمده و اين کتاب خيلي کتاب ارزشمندي است ايشان از شاگردان مرحوم آيت الله بروجردي بوده بسيار توان مند عالم بوده اين کتاب را من توصيه مي کنم شب هاي پيشاور سلطان الواعظين شيرازي اين کتاب خيلي ارزشمند است.
شريعتي: بسيار خوب نثر خيلي خوبي هم دارد خيلي هم شيرين است دوستان مطالعه بکنند با مضامين بسيار بلند و عالي. خيلي خوب خدمت شما هستيم پس فرموديد يکي از اعمال روز عيد غدير فردا دعاي ندبه است.
حاج آقا عالي: بله کما اين که در سه تا عيد ديگر هم توصيه شده يکي عيد فطر يکي عيد قربان و يکي عيد جمعه خود جمعه يکي از اعياد است که صبح اين اعياد ندبه بخوانند ببينيد واقع اش وجه اش اين است که در روايات ما اهل بيت فرموده اند امام باقر عليه السلام فرمود هيچ عيدي نيست که بر ما بگذرد مگر اين که از جهتي حزن ما هم تازه مي شود از اين جهت که به هر حال ثمره ي غدير هنوز به بار ننشسته ثمره ي غدير اين بود که امامت و ولايت محور جامعه شود و سرپرستي مردم را در همه ي عرصه هاي زندگي به عهده بگيرد اين اتفاق هنوز نيفتاده است هنوز آن آثار ولايت آن چنان که بايد ظهور پيدا نکرده طبيعتا اين حزن دارد هنوز ولي الله در زمان غيبت در بلا است عَزيزٌ عَلَيَّ اَنْ تُحيطَ بِكَ دُونِيَA الْبَلْوى از اين جهت
ص: 1495
امام باقر عليه السلام فرمود هيچ عيدي نيست که بر ما بگذرد مگر اين که از جهتي حزني هم بر ما تازه مي شود که حق خودمان را در دست ديگران مي بينيم حق خودمان را پايمال شده مي بينيم دعبل خزاعي خدمت امام رضا عليه السلام اشعارش را مي خواند به اين بيت رسيد که نمي بيني که سي سال است که دائم حسرت مي خورم چون حق اهل بيت را که حق آن ها است در دست خودشان نمي بينم و ديگران را مي بينم که آمدند حق آن ها را غصب کردند و از اين جهت حسرت مي خورم امام رضا عليه السلام گريه کرد فرمود درست مي گويي از اين جهت وقتي که يک مومن يک شيعه ي علوي و مهدوي مي بيند که آن ثمره ي غدير هنوز به بار ننشسته طبيعتا غصه دار مي شود و ندبه مي کند خيلي خوب است که اگر دوستان امکان پذير بود برايشان اين کار را انجام بدهند روز غدير وقتي که دارند فرياد مي زنند فَأَغِثْ يا غِياثَ الْمُسْتَغيثينَ، عُبَيْدَكَ الْمُبْتَلى، وَA أَرِهِ سَيِّدَهُ يا شَديدَ الْقُوى در دعاي ندبه است خدايا به فرياد بنده ي خودت برس و مولاي خودش را نشان اش بده قطعا امام زمان عليه السلام نگاه ويژه اي خواهند داشت قطعا آن دل مهربان ترديد نداشته باشيد که در چنين روزي که فرد اين قد حواس اش جمع است يک نگاه خاصي به او خواهد داشت خدا رحمت کند آقاي آشيخ عباس آقاي زاهد را که از بزرگان تهران بودند ايشان دعاي ندبه اي را بعضي از روزهاي عيد و جمعه اين ها مي خواندند يکي از متدينين بود که اوتاد و اولياء و علماء و بزرگان و متقين هم مي آمدند وقتي
ص: 1496
مي رسيد به اين جمله أَيْنَ الْحَسَنُ أَيْنَ الْحُسَيْنُ؟A أَيْنَ أَبْناءُ الْحُسَيْنِ؟A صالِحٌ بَعْدَ صالِحٍ، وَA صادِقٌ بَعْدَ صادِقٍ، ديگر مي گفتند آن هايي که در آن مجلس بودند مي گفتند که تا آخر جلسه گريه بود و تکان خوردن شانه ها و حال و سوز يکي از اين مرتبه هايي که اين دعا تمام شد کريم محمودي تهراني سيد کريم کفاش که ايشان به هر حال از خوباني بود که تشرفات اش به خدمت حضرت ولي عصر از مسلمات بود ايشان بعد از جلسه آمد آشيخ آقاي خوانسار گفت حضرت تشريف داشتند داشتيد دعا مي خوانديد و در اين حالات حضرت تشريف داشتند و داشتند نگاه مي کردند جاي حضرت نشان داد که آشيخ عباس آقاي زاهد خيلي گريه کرد و گفت من نتوانستم بشناسم در هر حال اين يکي از اعمال است واقعا همين طور است ما هنوز عظمت و خسران انحراف از غدير را متوجه نشديم ما هنوز متوجه نشديم که اگر ولايت ظهور بکند آن وقت چه اتفاقي در اين عالم مي افتد اين که ما در زمان ظهور ولي عصر عليه السلام شنيديم واقعا همين است که استعداد ها رشد پيدا مي کند يعني کامل مي شود اخلاق کامل مي شود علم به نهايت خودش مي رسد يعني آن مقداري که دنيا تحمل ظهور ولايت را دارد اين جا پديد مي آيد يک جلوه اي از بهشت مي دانيد که بهشت دارالولايه است بهشت ظهور کامل اسرار ولايت است لذا سر در بهشت در روايت ما است که بر هر هشت در لا اله الا الله محمد رسول الله علي ولي الله دارد که ورودي بهشت همان ها که در دنيا باب الله بود آن جا هم باب هستند
ص: 1497
و بعد در روايت پيغمبر است که حلقه ي درب بهشت از ياقوت سرخ است که مي خورد روي صفحه هاي طلايي وقتي که دق الباب مي کند بهشتي کوبه ي در بهشت را و صفحه ي طلا طنين اش يا علي است بعضي از شاگردان علامه طباطبايي از آن ها سوال کردند که چرا طنين و صداي کوبه ي درب بهشت يا علي است ايشان فرمود وقتي شما در يک خانه اي مي رويد صاحب اش را صدا مي زنيد همان کسي که در دنيا دست تان را گرفت و به قرب خدا رساند آن جا هم قرار است در ضيافت خانه ي خدا راهنمايي تان بکند سر سفره ي او بنشينيد درخت طوبي که در بهشت روايت اش مفصل است که در خانه ي اميرالمومنين ريشه اش است در روايت است در خانه ي پيغمبر ريشه اش است خود اهل بيت فرمودند چون خانه شان يکي است ريشه ي درخت طوبي در خانه ي اميرالمومنين است شاخه هايش در خانه هاي بهشتي ها است مومنين بهشتي است و تمام نعمت هاي بهشت از آن راه به آن ها مي رسد ظهور اسرار ولايت آن جا است اما در خود زمان ولايت حضرت عصر عليه السلام به حدي که تناسب دارد ديگر آن وقت امثال سيد بن طاووس و سيد بحرالعلوم و شيخ انصاري و مقدس اردبيلي فقط اين ها محرم راز نيستند در زمان ظهور اين قدر مردم رشد پيدا مي کنند و مومنين که آن ها هم به اندازه ي خودشان محرم سرّ مي شوند و گوش شان توان شنيدن اسرار ولايت را از امام زمان عليه السلام خواهد داشت.
شريعتي: همه جا پر مي شود از آن نور ولايت.
حاج آقا عالي: و رشد. اين کراماتي که ما الآن از اوليا خدا مي شنويم آن موقع مال
ص: 1498
مومنين معمولي خواهند بود يعني مومنين معمولي آن موقع معمولي نيستند آن موقع همه ولي خدا هستند
شريعتي: اين ولايت است که موجب رشد مي شود
حاج آقا عالي: او است که تربيت مي کند او است که اين بذرها را رشد مي دهد در زمان غيبت اين بذرها بذر هستند با اين که استعداد دارند ولي رشد پيدا نکردند در آن زمان ولي خدا مي آيد اين رشد را ايجاد مي کند.
شريعتي: حاج آقاي ميرباقري مي فرمودند که دنياي عصر زمان دنياي ديگري است که خيلي ها آرزو مي کنند که رجعت کنند و برگردند.
حاج آقا عالي: قطعا همين است يکي از فلسفه هاي رجعت همين است که آن هايي که استعدادش را در دنيا داشتند براي کمال ولي زمانه زمانه اي نبود که به آن ها اجازه ي رشد بدهد مي آيند تا آن استعدادشان شکوفا شود مي آيند تا تربيت ولايي را مستقيم ببينند در بعضي از روايات دارد که زمان ظهور فرج الله است يعني فرج امام زمان تعبير نيست فرج الله است يعني گشايش کار خداست انگار. انگار اسماء خدا به عالم پايين ظهور پيدا مي کند علم خدا حکمت خدا قدرت خدا شفاي خدا همه ي اسماء پروردگار عالم هدايت خدا به اندازه اي که عالم دنيا گنجايشش را دارد ظهور پيدا مي کند و عرض کردم که مسئله ي کوچکي نيست که آن وقت هر کسي شاگرد مستقيم امام زمان مي شود من بارها اين را عرض کردم فکر نکنيد در زمان ولي عصر عليه السلام اين قدر شلوغ مي شود که ما دست مان به امام نمي رسد در روايات ما هست که رابطه ي هر فرد با امام زمان جوري است که انگار هيچ کسي
ص: 1499
در عالم نيست جز تو و امام زمان يعني اين قدر ارتباط راحت است با حضرت خدا يک کششي در گوش ها و چشم ها درست مي کند که راحت ارتباط برقرار مي کنند مي شنوند يک کسي مثل مجلسي اول در روضه المتقين مي گويد من در حرم اميرالمومنين بودم ولي عصر عليه السلام را ديدم پيش آقا نشستم حضرت چيزهايي به من گفت که به کسي نمي گويم من عقل هاي ضعيف نمي تواند تحمل بکند او محرم است مي شنود ولي در زمان ظهور ديگر اين طور نيست که کسي نکشد و يک کسي محرم باشد آن موقع ديگر همه مي توانند.
شريعتي: ان شاء الله باشيم و ببينيم خيلي ممنون نکات خيلي خوبي شنيديم حاج آقا دعا بکنند و همه ي ما آمين بگوييم خدا را قسم مي دهيم به حق علي عليه السلام ما را متمسکين به ولايت او و فرزندان اش قرار بدهد و در دنيا وA آخرت نسل ما را و نسل و اولاد ما را از دامان اش محروم نکند.
شريعتي: الهي آمين خيلي ممنون از توجه شما بنياد غدير دهه ي ولايت هر روزش را يک اسمي گذاشته و امروز روز ولايت و دفاع از مظلومين است آن ها را فراموش نکنيم حداقل برايشان دعا بکنيم که ان شاء الله خداوند به آن ها توفيق بدهد و شر ظالمين را از آن ها دفع بکند. بهترين ها را براي شما آرزو مي کنم هر چه خير و برکت است به سمت شما نازل شود تبريک من و همه ي همکاران را در برنامه ي سمت خدا که کاري است از گروه فرهنگ و معارف شبکه ي 3 بپذيريد ما را از دعاي خير فراموش نکنيد گفت
راز
ص: 1500
خلقت همه پنهان شده در عين علي است * * * کهکشان ها همه نخي از وصله ي نعلين علي است
الحمدلله الذي جعلنا من المتمسکين بولايه علي بن ابي طالب عليه السلام
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
گفتمت خورشيد اما آسمان زيباتر است گفتمت باران وليکن ابر از آن زيباتر است
در رگانت مي دود خون تمام انبياء خواندن نام تو با پيغمبران زيباتر است
در سکوت چاه هاي کر نمي جويم تو را جستن ات در لا زمان در لا مکان زيباتر است
گرچه فيض آسمان جاريست اما باز هم روي دوش ماه گوني هاي نان زيباتر است
گوش دل دادم به نجواي جهان ديدم چقدر ذکر نام ات در حديث ديگران زيباتر است
از تمام سوژه هايم گفتن از مردي که داشت در گلوي سال هايش استخوان زيباتر است
ابتدا گفتم رکوع و دادن انگشتري بعد ديدم سجده و تقديم جان زيباتر است
شريعتي: سلام مي گويم به همه ي هم وطنان خوب مان خانم ها و آقايان خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز آرزو مي کنم در هر کجا که هستيد ايام بسيار مبارک باشد براي فرد فرد شما. حاج آقاي عالي سلام عليکم ورحمة الله ايام را تبريک مي گويم.
حاج آقا عالي: سلام عليکم و رحمة الله بنده هم خدمت حضرت عالي و همه ي دوستان عرض سلام دارم و تبريک مي گويم اين ايام بسيار با عظمتي که منسوب به اهل بيت به خصوص اميرمومنان عليه السلام است روز مباهله و آيه ي تطهير و آيه ي هل اتي مناسبت هايي که هر کدام شان يک
ص: 1501
فصلي است بسيار درخشان که در زندگي اهل که جاي توضيحات فراون دارد ان شاءالله که برکات اين روز شامل حال همه باشد.
شريعتي: ان شاء الله از برکات نام و ياد و وجود اميرالمومنين همه بهره مند شويم امروز روز مباهله است روز نزول آيه ي تطهير خاتم بخشي حضرت امير نزول آيه ي إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ ان شاء الله که روزهايمان و شب هايمان منور باشد و مزين باشد به نام اهل بيت عليهم السلام بحث مان را با نام و ياد خدا شروع مي کنيم در ذيل بحث يادي از امام عصر و ذيل بحث وظايف منتظران رسيديم و نکات بسيار خوبي را شنيديم که مي توانيد به فايل ما مراجعه کنيد فايل هاي صوتي و متني موجود است. خدمت حاج آقاي عالي هستيم.
حاج آقا عالي: بسم الله الرحمن الرحيم يکي از وظايف بسيار مهم که دوستان بزرگوار بيننده و مومن بايد در رابطه با وجود مقدس امام زمان عليه السلام و مسئله ي ظهور خيلي به آن اهتمام بورزند نزديک ديدن ظهور است ما در روايات مان به عناوين مختلف و تعابير مختلف اين توصيه را از اهل بيت داريم که ظهور را نزديک ببينيد چند روايت را عرض مي کنم که فضاي رواياتي که در اين رابطه رسيده دست دوستان بيايد از امام هادي عليه السلام روايت است که فرمود وقتي که الم شما پرچم شما از بين تان برداشته شد الم يعني امام تان چون امام پرچم دين است پرچم ايمان است پرچم توحيد است در زيارت جامعه ي کبيره خطاب به اهل بيت داريم پرچم هاي تقوا در زيارت هاي آل ياسين خطاب به امام زمان که
ص: 1502
سلام مي دهيم اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصوُبُ اي پرچم افراشته اين ها پرچم هاي افراشته ي دين و ايمان و تقوا و توحيد اند امام هادي مي فرمايند وقتي اين پرچم در زمان غيبت از بين شما برداشته شد از زير پاهاي تان منتظر فرج باشيد مرحوم مجلسي مي فرمايد اين که از زير پاهايتان يعني همان جايي که ايستاديد و تکان نخوريد يعني عبور نکرده ممکن است فرج برسد يعني اين شکلي است که از جهت زمان و مکان طوري است که خيلي سريع در هر زمان و هر مکاني امکان پذير است باز يک روايت ديگري از امام باقر عليه السلام است که به فضيل بن يسار شاگرد خوب شان فرمود وقتي که نيازمندي و حاجات مردم زياد شد و به هم ديگر به خاطر کاري رجوع کردند ولي بعضي ها آن برادر مومن اش را انکار کرد و رد کرد عرض مي کنيم يعني چه اين موقع منتظر فرج باشيد صبح و شب. صبح و شب دائما منتظر فرج باشيد شاگرد امام باقر عليه السلام سوال کرد که يعني چه بعضي ها بعضي ها را انکار بکنند امام باقر فرمود که وقتي براي يک حاجتي پيش برادر مومن اش مي رود يک جور ديگر با او برخورد مي کند جوري که قبلا اين گونه نبود حالا که براي احتياج آمده سرد برخورد مي کند تحويل نمي گيرد يک جور ديگر با او حرف مي زد که قبلا اين طور با او حرف نمي زد يکي از آسيب هاي آخرالزمان را حضرت مي گويد که رابطه ها سرد است مومنين هنگام حاجات شان کاري با هم ندارند از هم رو برمي گردانند در يک چنين وقتي که ارزش هاي اخلاقي افول کرده و ارزش هاي مادي غلبه پيدا کرده اين
ص: 1503
طور مواقعي که تاريکي است توقع فرج داشته باشيد صبح و شب يعني شب که شد بگوييد فردا صبح. فردا صبح که شد بگوييد شب.
شريعتي: اين وقت تعيين کردن نيست؟
حاج آقا عالي: اين وقت معين نيست وقت تعيين کردي که گفته شده ممنوع است اين که وقت خاصي را فلان روز فلان تاريخ فلان سال ممنوع است اما بگوييد هر صبح و شام نمي گوييم کدام يک از اين صبح ها کدام يک از اين شب ها امام زمان مي آيد که وقت تعيين شده باشد ولي مقصود نزديک ديدن است که شما اگر شب گذشت حتي تا شب بعدي هم نگو که نمي آيد فردا صبح ممکن است بيايد
شريعتي: يعني اين قدر نزديک ببينيم؟
حاج آقا عالي: بله اين قدر نزديک ببينيم که اين ها خيلي آثاري در زندگي ما دارد. باز يک روايت ديگري است که يک عنوان ديگري است از چندين روايت که امر ظهور و فرج ولي عصر عليه السلام دفعي و يک مرتبه رخ مي دهد مثل قيامت روايت از اميرالمومنين عليه السلام است که فرمود خداوند متعال فرج را به طور ناگهاني محقق مي کند به واسطه ي يکي از ماه اهل بيت. باز در توقيعي که خود امام زمان به شيخ مفيد دارند يک جمله اين است که خداوند امر فرج ما را به طور ناگهاني محقق مي کند در کمال الدين صدوق مرحوم شيخ صدوق از امام رضا عليه السلام روايت نقل کرده که امام رضا فرمودند که از پيغمبر اکرم کسي سوال کرد که مهدي شما اسم مبارک آقا است که مستحب است بلند شدن آن را عرض نمي کنم
ص: 1504
فرزند شما چه وقت ظهور مي کند پيغمبر اکرم فرمود مثل مهدي ما و داستان آن مثل قيامت مي ماند کسي کشف از وقت او نمي کند مگر خود خدا بعد پيغمبر فرمود ناگهاني فرا مي رسد اين هم يک دسته عناوين که نشان مي دهد در آن زمان که شايد قالب مردم غافل اند حواس شان نيست چون براي آن ها ناگهاني اند يک عده اي که آماده اند منتظرند حواس شان جمع است براي آن ها ناگهاني نيست آن ها غافلگير نمي شوند ولي آن هايي که غافل اند نشان مي دهد که خيلي ها اين طوري مي شوند يک مرتبه اتفاق مي افتد
شريعتي: روايت نداريم که حتي خود حضرت هم نمي داند که کي ظهور مي کند؟
حاج آقا عالي: اين را يک اشاره اي مي کنيم به مناسبتي يک روايتي که در آن يک اشاره اي است که گويي وقت پيش اهل بيت داده نشده وقت ظهور. بعضي اين را گفته اند که اهل بيت از جمله امام زمان عليه السلام نمي دانند آن جا خواهيم گفت که آن روايت را مي شود با بعضي از رواياتي که ظاهرش اين است که تمام اسرار الهي پيش اهل بيت است چه طور جمع کرد؟ يک روايت ديگري است که باز يک عنواني که چندين روايت ما در اين زمينه داريم که خداوند متعال امر فرج را يک شبه اصلاح مي کند در يک شب مقدر مي کند و زمينه فراهم مي شود براي ظهور امام صادق عليه السلام فرمود امر فرج مهدي ما در يک شب اصلاح مي شود و موانع اش برطرف مي شود کما اين که خدا در يک شب امر نبوت حضرت موسي را فراهم کرد و اصلاح کرد و آن وقت ولي ما را مهدي ما را از غيبت و
ص: 1505
از حيرت در مي آورد به دوران فرج و ظهور او. اين که در يک شب چطور امر او را اصلاح مي کند کما اين که امر نبوت حضرت موسي را در يک شب اصلاح کرد خود امام صادق در ابتداي اين روايت که روايت طولاني است فرمود که حضرت موسي وقتي در بيابان با خانواده اش مي رفتند در قرآن آمده هوا تاريک بود راه را گم کرده بودند خيلي سرد هم بود از دور نوري ديد اصلا هيچ انتظار نبوت هيچ وعده اي از قبل به ايشان داده شود هيچ خبري قرائني نبود از دور نوري ديد به خانواده اش گفت من مي روم سمت آن آتش گمان کرد آتشي است مي روم يک مقداري را مي آورم هم گرم شويم هم راه را پيدا کنيم «لَّعَلِّي آتِيكُم مِّنْهَا بِقَبَسٍ» (طه/10) وقتي که حضرت موسي عليه السلام آن جا خطاب رسيد که «فَاخْلَعْA نَعْلَيْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًي» (طه/12) در سرزمين مقدسي هستي کفش هايت را در بياور آن نور آتش نبود نور خاصي بود همان جا خدا با او صحبت کرد حضرت موسي هم با خدا و کليم الله شد.
رفت موسي کاتشي آرد به دست * * * آتشي او ديد کز آتش برست
يک نور ديگري شامل حال اش شد حضرت امام صادق عليه السلام مي فرمايد امر نبوت عبد اش موسي را خداوند در يک شب درست کرد بنابراين امر فرج مهدي ما هم همين طور است چه بسا در آن زماني که شايد به ظاهر قرائني نباشد بسياري از مردم در غفلت هستند به طور ناگهان فرا مي رسد لذا ما در روايات داريم که فرمود در نا اميدي ها
ص: 1506
خيلي اميدوار باشيد. خدا رحمت کند حافظ را که اشاره به اين دارد
هان مشو ناميد چون واقف نئي از سر غيب * * * هست اندر پرده بازي هاي پنهان غم مخور
واقع اين است که محاسباتي است که امر فرج در يک شب به فرموده ي اهل بيت عليهم السلام اصلاح مي شود اين جا يک نکته اي تذکر مي دهم که در عين حال که در روايات مختلف با تعابير و عناوين مختلف به ما گفته اند فرج را نزديک ببينيد صبح و شب و دائم. اما از آن طرف هم ما بايد مراقب باشيم که دو مطلب را در نظر بگيريم يک اين که اگر فرج به هر دليلي تاخير افتاد خداوند متعال مصلحت مي داند تاخير ظهور را. خداي نکرده صدها سال هم به عقب افتاد اين قدر بايد معرفت داشته باشيم اين قدر بايد تسليم امر خدا باشيم اين قدر بايد صبر داشته باشيم و استقامت که در اثر طولاني شدن به شک نيفتيم به حيرت نيفتيم به اين که چه شد به اين که وعده اي که به ما دادند چه شد خداي نکرده دچار سوء ظن و بدگماني نشويم اين را بدانيم که فرج مسئله ي کوچکي نيست تمام شرايط اش که خداوند متعال همه ي آن ها را مي داند بايد فراهم شود اگر يک چنين تاخيري افتاد دچار شک و تحير و سوء ظن نشويم اين يک و از آن طرف بام هم نيفتد که نزديک ديدن ما الآن گفتيم توصيه ي اهل بيت اين بود فرج را نزديک ببينيم ظهور را دفعي ببينيم که چه بسا مقدمات هم فراهم نباشد با محاسبه ي ما و آدم بگويد
ص: 1507
فراهم نيست اما اتفاق بيفتد اين باعث نشود بيفتيم در استعجال و توقيت در عجله کردن و وقت کردن آن هايي که مغرض اند را کاري نداريم اما بعضي ها روي حساب ندانم کاري و ندانستن عجله که مي کنند مي خواهند از در و ديوار قرائني درست بکنند براي اين که ظهور نزديک است اين قدر عجله مي کنند و شتاب دارند در اين کار و کاري ندارند به اين که در اين مسئله بايد تسليم بود چه بسا ممکن است آسمان ريسماني را به همديگر ببافند يک پيشگويي هايي با حساب حروف ابجد يک چيزهايي را در نظر گرفتن پيشگويي هاي فلان رياضي دان فرانسوي پيش گويي هاي فلان شاعر شاه نعمت الله ولي و بعد سال تعيين بکنند وقت تعيين بکنند که بگويند فلان وقت ديگر مي آيد اهل بيت خيلي با اين مسئله هم برخورد کردند که در عين حال که ظهور را نزديک ببينيد نه عجله کنيد و پيش از موعد بخواهيد خودتان جلو جلو بياوريد فرج را کَذَبَ الوَقّاتون وَ هَلَکَ المُستَعجِلون کساني که وقت تعيين کردند دروغ مي گويند و آن هايي که عجله کردند هلاک مي شوند بله به ما گفتند از خدا بخواهيد که خدا تعجيل بکند در فرج خدا وقتي عجله بکند مي داند چه کند تعجيل را بخواهيد بخصوص در صلوات ها و عجل فرجهم اما شما عجله نکنيد تعجيل خدا به اين شکل است که مسائل را طوري درست مي کند که چيزي خراب نشود ولي ما نبايد عجله کنيم يک مومن منتظر کسي است که در دعاها اهل بيت به ما ياد دادند که اين قدر تسليم است که نه دوست دارد آن چيزي که خدا مي خواهد عقب
ص: 1508
بيفتد جلو بيفتد و آن چيزي که خدا مي خواهد جلو بيفتد عقب بيفتد اين تسليم است اين درست است به هر حال آن چيزي که يکي از وظايف مومنين است اين است که فرج را و ظهور را نزديک بدانند و آمادگي ها را تسريع بکنند و اقداماتي که بايد براي اين که غافل گير نشوند را فراهم بکنند.
شريعتي: شما گفتيد که اين ناگهاني اتفاق مي افتد پس علائمي که براي ظهور گفته اند چه مي شود؟
حاج آقا عالي: اين يکي از اشکالات بسيار جدي است من اجازه مي خواهم بعد از يک روايتي که ديد يک مومني که خيلي زيبا پيش امام باقر عليه السلام آمد عقايد خودش را مطرح کرد که نسبت به ظهور و فرج چطور است را عرض مي کنم چون اين ديد بايد ديد ما باشد اين روايت در روضه ي کافي است که امام باقر با يک تعداد از شاگردان نشسته بودند پيرمردي آمد سلام کرد به حضرت عصا دست اش بود به آقا گفت که من پير شدم يک جايي کنار خودتان براي من باز کنيد بيايم بنشينم خيلي معلوم بود پيرمرد باصفا و با نشاطي بود رفت پيش حضرت نشست گفت من مي خواهم چيزي از شما بپرسم و آن اين است که من شما را دوست دارم نه به خاطر طمعي از دشمنان شما هم بدم مي آيد نه اين که کينه ي شخصي داشته باشم حلال شما را حلال مي دانم حرام شما را حرام مي دانم منتظر فرج شما هم هستم منتظر دولت شما هم هستم انتظار مي کشم يک روايتي داريم کسي خدمت امام صادق رسيد شبيه اين روايت است گفت من صبح
ص: 1509
و شب منتظر ام امسال مي گويم سال بعد اين ماه مي گويم ماه بعد اين هفته مي گويم هفته ي بعد منتظر فرج شما حکومت و دولت شما اهل بيت. چون اين ها دولت اهل بيت و فرج اهل بيت را از زمان پيغمبر احاديث اش را شنيده بودند که فردي از ما اهل بيت مي آيد و حکومت خدا را در زمين مستقر مي کند لذا همه ي مومنين خالص منتظر بودند روايت را شنيده بودند در اين روايت دارد پيش امام صادق آمد گفت من دائم اين شکلي منتظر هستم امام صادق عليه السلام اشک ريخت و گريه افتاد حال در اين جا هم اين فرد آمده به امام باقر شبيه همين را مي گويد گفت اين به درد من مي خورد که اين چنين منتظر ام؟ امام باقر عليه السلام فرمود همين سوالت را کسي از پدرم امام سجاد عليه السلام پرسيد پدرم فرمود اگر تو زنده بماني که دولت ما را ببيني که چشم ات روشن و اگر قبل از آن از دنيا بروي مهمان رسول خدا و اميرالمومنين خواهي بود اين پيرمرد زرنگ بود گفت بگذاريد من دو مرتبه اين حرف شما را بگوييم ببينم درست فهميدم راجع من کلي نمي خواهم راجع به خودم که اگر من زنده ماندم دولت شما را درک کردم چشم ام روشن؟ آن وقت همراه شما هستم و اگر از دنيا رفتم مهمان رسول خدا و اميرالمومنين خواهم بود؟ امام باقر فرمودند بله براي شما هم گفتم او شروع کرد آن چنان گريه کردن مي گويد ديدم تمام مجلس گريه شد از حال اين پيرمرد امام باقر دست مي کشيد به صورت اش اشک اش را پاک مي کرد اين پيرمرد دست امام
ص: 1510
باقر را گرفت کشيد روي سينه اش و بعد بلند شد هق هق کنان رفت امام باقر رو کرد به اطرافيان اش فرمود اگر مي خواهيد يکي از اهل بهشت را ببينيد ببينيد. اين راوي مي گويد که تا به حال يک چنين مجلسي به اين با حالي من نديده بودم اين ديد است که من منتظر ام منتظر او هستم ولي نه عجله مي کنم حضرت فرمود که اگر باشي چشم ات روشن اگر از دنيا بروي و نتواني ببيني ميان اهل بيت مهمان هستي اين انتظار ثمره اش را دارد که رشد براي تو ايجاد مي کند اين خاصيت مومن است اين سوالي که حضرت عالي فرموديد که سوال بسيار بسيار مهم و اشکال جدي است اگر اهل بيت فرمودند که دائم شما منتظر باشيد خب از طرفي علائمي را گفتند خواهد آمد حالا ما کاري به علائم غير حتمي که تعداد اش بسيار زياد است ندارم حداقل 5 علائم حتمي بايد رخ بدهد خب آن ها نيست پس ما چطور بگوييم امشب اتفاق مي افتد با اين که آن علائم نيست پنج علامت حتمي يکي بروز سفياني است که در رأس دشمنان حضرت ولي عصر است و از مشرکين است و کشتارهاي زيادي به خصوص در منطقه ي شامات و خاورميانه خواهد داشت دوم خسف بالبيداء است يعني همين لشکريان در يک منطقه اي بين مکه و مدينه زمين گير مي شوند و از بين مي روند سوم قتل نفس زکيه است که يک انسان بسيار پاکدامن و با تقوايي در مکه است گردن زده مي شود او را به ظلم مي کشند چهارم خروج يماني است که از يمن خروج مي کند و پرچم حقي را بلند مي کند و پنجم
ص: 1511
سيهه ي آسماني است که يک سيهه اي در شب 23 ام ماه مبارک رمضان زده مي شود از طرف جبرئيل که جزئيات اش را نمي گويم اين 5 علائم حتمي است اين ها که هنوز نيامده چطور بگوييم امشب به علاوه به ما گفته اند ظهور جمعه در زيارت روز جمعه سيد بن طاووس نقل کرده ظهور در جمعه است چطور ما وسط هفته منتظر باشيم و در اين چند روز بگوييم خبري نيست و نا اميد باشيم اين مسئله بسيار جدي است اين روايات چطور با هم جمع مي شود؟ جواب اين است که يکي از اعتقادات مسلم شيعه که انصافا اگر کسي اين مسئله ي اعتقادي به آن پي ببرد به عظمت مکتب اهل بيت پي مي برد و آن مسئله ي بداء است بداء به طور خيلي خلاصه اين است که دست خدا بسته نيست خدا مقدرات را عوض مي کند «بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ» (مائده/64) دست خدا که بسته نيست خدا مقدرات را عوض مي کند کما اين که شما نگاه کنيد در دعاهايمان در تضرعات در توبه ها شب هاي قدر ما در دعاها اين طور داريم که اللهمَّ ان کُنتَ کَتَبتَنِي عِندَکَ فِي اُمُّ الکِتَابِ شَقِيَّاًA ... فامحني من الاشقيا فاکتبني من السعدا خدايا اگر من در قضا قدر تو اگر در کتاب حتمي و لوح محفوظ تو جزء اشقيا هستم من را از اين ليست محو بکن و جزء سعادت مندان بده اين همان بداء است تغيير مقدرات «يَمْحُواA اللَّهُ ما يَشاءُA وَA يُثْبِتُ»A (رعد/39) يک چيزي را محو مي کند يک چيزي را اثبات مي کند و به خاطر همين است که ما در روايت داريم کسي مقدر بوده عمر اش شصت سال باشد صله رحم
ص: 1512
مي کند صدقه مي دهد احسان مي کند توسل مي کند عمرش طولاني مي شود اين تغيير مقدرات است عمري که قرار بود شصت سال باشد اضافه مي شود يک مرتبه عرض کردم مرحوم آيت الله شيخ عبدالکريم حائري يزدي که به او وعده داده بودند ده روز ديگر از دنيا مي روي در کربلا بودند جوان بودند با جمعي در باغي بودند فراموش کرده بود اين وعده را سر آن ده روز که در آن باغ بود احساس دل درد بسيار شديد کرد که او را آوردند رو به قبله شد خود ايشان بعد ها مي گفت مرحوم آيت الله اراکي شاگرد ايشان و آقازاده شان نقل مي کرد گفت ديدم ملائکه را که به قبض روح آمدند توسل کردم به امام حسين چون فوق العاده ارادت داشت به امام حسين مي گفت توسل کردم ديدم خود اباعبدالله تشريف آوردند آن ها را رد کردند فرمودند ما عمر گرفتيم از خداوند به شما و ايشان گفت که تقاضايشان اين بود که من مرگ را حق مي دانم ولي کاري نکردم براي آخرت ام يک فرصتي براي من بگيريد که اين فرصت را گرفتند و حوزه ي علميه ي قم را تاسيس کرد که مرحوم آيت الله اراکي مي گفت که حوزه ي علميه ي قم هديه ي امام حسين است از برکات عمر با برکت ايشان است. اين تغيير مقدرات است.
شريعتي: مسئله ي بداء به چه کار مان مي آيد؟
حاج آقا عالي: مسئله ي بداء که دست خدا باز است و مقدرات را عوض مي کند در علائم حتمي هم است علائم حتمي هم مشمول بداء مي تواند بشود علائم حتمي که دست خدا را نمي بندد اگر مردم آمادگي هايي داشته باشند و مردم تشنه باشند و طالب
ص: 1513
منجي باشند و به مقام اضطرار برسند بدون اين که آن علائم رخ دهد ظهور رخ مي دهد اين متن روايتي است معتبر و صحيح السند که در کتب غيبت لقماني آمده مرحوم مجلسي هم در بحار آورده مرحوم شيخ حر عاملي هم در اثبات الهدات آمده يکي از اصحاب خوب امام جواد عليه السلام به نام داود بن قاسم جعفري مي گويد در خدمت امام جواد حرف از سفياني و علائم حتمي شد و من سوال کردم آيا خدا در علائم حتمي هم بداء دارد؟ مقدرات را عوض مي کند؟ امام جواد فرمودند بله آن را هم مي تواند بعد يک سوال خيلي دقيقي کرد اين شاگرد امام جواد گفت خب اگر اين طوري است اصل ظهور امام زمان هم ممکن است که مشمول بداء شود و حضرت ديگر تشريف نياورند مقدرات او را هم عوض بکند امام جواد يک جواب بسيار قوي دادند که غير از معصوم نمي تواند اين جواب را بدهد فرمودند که ظهور از وعده هاي خداست «إِنَّA اللّهَ لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ» (آل عمران/9) خدا خلف وعده نمي کند اما علائم که جزء وعده ها نيست بله به روال طبيعي و معمولي علائم رخ مي دهد اما اگر مردم تغييري در خودشان ايجاد بکنند آن تشنگي پيدا شود مي تواند بدون آن علائم هم ظهور رخ بدهد در علائم حتمي اين چنين است تا چه رسد به مسئله ي جمعه که روز جمعه جزء علائم حتمي هم نيست پس هر زمان مي شود اين انتظار را داشت.
شريعتي: خيلي ممنون به قرار روزانه مان مي رسيم به برکت همين آيات نوراني ان شاء الله خداوند متعال ظهور حضرت را نزديک و نزديک تر
ص: 1514
بکند آيات 31 ام تا 37 ام سوره ي مبارکه ي يوسف در سمت خداي امروز تلاوت مي شود صفحه ي 239 قرار امروز سمت خدايي هاست زندگي تان منور به نور قرآن باشد به برکت بر صلوات بر محمد و آل محمد
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَآتَتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِّنْهُنَّ سِكِّينًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلَّ_هِ مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَذَا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ ?31? قَالَتْ فَذَلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَلَقَدْ رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِن لَّمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُونًا مِّنَ الصَّاغِرِينَ ?32? قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُن مِّنَ الْجَاهِلِينَ ?33? فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ?34? ثُمَّ بَدَا لَهُم مِّن بَعْدِ مَا رَأَوُا الْآيَاتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِينٍ ?35? وَدَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيَانِ قَالَ أَحَدُهُمَا إِنِّي أَرَانِي أَعْصِرُ خَمْرًا وَقَالَ الْآخَرُ إِنِّي أَرَانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزًا تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِّئْنَا بِتَأْوِيلِهِ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ ?36? قَالَ لَا يَأْتِيكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلَّا نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَن يَأْتِيَكُمَا ذَلِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لَّا يُؤْمِنُونَ بِاللَّ_هِ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ ?37?
ترجمه:
پس هنگامي که بانوي کاخ گفتارِ مکرآميز آنان را شنيد [براي آنکه به آنان ثابت کند که در اين رابطه، سخني نابجا دارند] به مهماني دعوتشان کرد، و براي آنان تکيه گاه آماده نمود و به هر يک از آنان [براي خوردن ميوه] کاردي داد و به يوسف گفت: به مجلس آنان در آي. هنگامي
ص: 1515
که او را ديدند به حقيقت در نظرشان بزرگ [و بسيار زيبا] يافتند و [از شدت شگفتي و حيرت به جاي ميوه] دست هايشان را بريدند و گفتند: حاشا که اين بشر باشد! او جز فرشته اي بزرگوار نيست. (??) بانوي کاخ گفت: اين همان کسي است که مرا درباره عشق او سرزنش کرديد. به راستي من از او خواستار کام جويي شدم، ولي او در برابر خواست من به شدت خودداري کرد، و اگر فرمانم را اجرا نکند يقيناً خوار و حقير به زندان خواهد رفت. (??) يوسف گفت: پروردگارا! زندان نزد من محبوب تر است از عملي که مرا به آن مي خوانند، و اگر نيرنگشان را از من نگرداني به آنان رغبت مي کنم و از نادانان مي شوم. (??) پس پروردگارش خواسته اش را اجابت کرد و نيرنگ زنان را از او بگردانيد؛ زيرا خدا شنوا و داناست. (??) آن گاه آنان پس از آنکه نشانه ها [يِ پاکي و پاکدامني يوسف] را ديده بودند، عزمشان بر اين جزم شد که تا مدتي او را به زندان اندازند. (??) و دو غلام [پادشاه مصر] با يوسف به زندان افتادند. يکي از آن دو نفر گفت: من پي در پي خواب مي بينم که [براي] شراب، [انگور] مي فشارم، و ديگري گفت: من خواب مي بينم که بر سر خود نان حمل مي کنم [و] پرندگان از آن مي خورند، از تعبير آن ما را خبر ده؛ زيرا ما تو را از نيکوکاران مي دانيم. (??) گفت: هيچ جيره غذايي براي شما نمي آيد مگر آنکه من شما را پيش از آمدنش
ص: 1516
از تعبير آن خواب آگاه مي کنم، اين از حقايقي است که خدا به من آموخته است؛ زيرا من آيين مردمي را که به خدا ايمان ندارند و به سراي آخرت کافرند، رها کرده ام. (??)
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شريعتي: خيلي خوشحاليم که با سمت خدا همراه شما هستيم خيلي فرصت نداريم تا پايان ما خدمت حاج آقاي عالي هستيم ظاهرا حاج آقا مي خواهند تفسير سوره ي مبارکه را بگويند.
حاج آقا عالي: همان طور که فرموديد امروز روز مباهله است من يک اشاره اي نه به عنوان تفسير به اين آيه داشته باشم و فضيلت امروز که واقعا به يک معنا غديري است براي خودش و روز عيد است براي شيعه کما اين که عيد اهل بيت بوده اولا خود مباهله يعني اين که دو گروه يا دو نفر هم ديگر را نفرين بکنند در جايي که استدلال و بحث هاي عقلي و دليل آوردن جواب ندهد آن جا ديگر بنا بر اين است که فرض کنيد اگر با هم ديگر نفرين بکنند که هر کس که دروغ مي گويد و باطل است هلاک خدا نفرين و لعنت خدا بر او باد اين معناي مباهله است اصطلاحا و قضيه اش هم اين بوده که نصاراي نجران که يک منطقه اي در جنوب عربستان بوده تقريبا هم مرز با يمن که مسيحي نشين بوده از قديم و يکي از قطب هاي مسيحيت بوده از قديم الايام وقتي پيغمبر اکرم اين دين را اعلام کردند و مبعوث شدند و دعوت کردند در سال نهم هجري نامه اي نوشتند به مسيحي هاي نجران که آن ها را
ص: 1517
هم چون پيغمبر حکومت تشکيل داده بود در مدينه آن ها را هم دعوت کردند به اسلام و از آن ها هم درخواست کردند که بپذيريد يا اگر نه بايد جزيه بدهيد و اگر هيچ کدام نشد ماليات هم نخواهيد بدهيد اسلام را هم نپذيريد بنايشان بر اين بود که در غير اين صورت چون اين ها مانع مردم هستند از پذيرش دعوت حق با آن ها برخورد بکند پيغمبر. مسيحي هاي نجران آمدند به مدينه خدمت پيغمبر اکرم هزار و خورده اي کيلومتر راه را آمدند و استدلال پيغمبر را شنيدند و نهايتا به مباهله کشيده شد و اين آيه آمد و اين دستور را خداوند داد که «فَمَنْ حَآجَّكَA فِيهِA مِن بَعْدِ مَاA جَاءكَA مِنَ الْعِلْمِ» اگر کسي بعد از اين با تو در رابطه ي حق محاجه و جدل بکند بگو «تَعَالَوْاْA نَدْعُA أَبْنَاءنَاA وَأَبْنَاءکُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءکُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللّهِA عَلَي الْکَاذِبِينَ» بگو شما برويد خويشان و خوبان تان را بياوريد فرزندان تان را بياوريد زنان تان را بياوريد و جان خودتان را و عزيزان خودتان را بياوريد ما هم عزيزان خودمان را فرزندان مان را زنان مان را و جان خودمان را مي آوريم يعني آن کسي که مثل خود ما است و الا جان خودش که هست يک کسي که مثل جان خودم است را مي آورم شما هم بياوريد که معلوم شود که پاي اين درخواست هلاکت اين قدر حق هستيد که عزيزان تان را بياوريد اين قدر بر حق هستيد که نزديک ترين عزيزان تان را بياوريد 24 ام ذي الحجه شد مثل هم چنين روزي در يک جايي بيرون مدينه الآن ديگر داخل شهر مدينه افتاده جمع شدند پيغمبر اکرم
ص: 1518
را ديدند که آمد من اين جمله ي مفسر بزرگ اهل سنت زمخشري را چون اين قضيه اي که مي گويم هيچ مخالفي ندارد شيعه و سني عين اين مطلب را نقل کرده اند زمخشري در تفسير کشاف اين طور مي گويد رسول الله در حالي که حسين را در آغوش داشت چون کوچک بود دست حسن را هم در دست گرفته بود فاطمه پشت سر پيغمبر بود و علي هم پشت سر فاطمه بود و پيغمبر فرمود من وقتي دعا کردم شما آمين بگوييد يعني اين ها بايد باشند که دعاي پيغمبر ضميمه شود به آمين اين ها تا اثر بکند اسقف نجران که بزرگ کشيش ها و علماي نصارا و مسيحي ها بود گفت من چهره هايي را دارم مي بينم که اگر خدا بخواهد کوه ها را به واسطه ي اين ها جا به جا بکند مي کند با اين ها مباهله نکنيد هلاک مي شويد ديگر تا قيامت مسيحي روي زمين نمي ماند مباهله هم نکردند آمدند مصالحه با پيغمبر کردند قرار شد ماليات بدهند هر ساله. اين را زمخشري از مفسرين بزرگ اهل سنت نقل کرده و در آخر ببينيد امروز چه روزي است دوستان اهل بيت همه ي بينندگان محترم توجه داشته باشند زمخشري مي گويد در اين قضيه در اين حديث مباهله دليلي است که قوي تر از آن دليلي بر فضيلت اصحاب کساء نيست اگر در اين آيه آمده که خداوند متعال گفته پيغمبر فرمود که ما فرزندان مان را مي آوريم حسن و حسين را آورد زنان مان را مي آوريم يک نفر را فقط آورد فقط فاطمه ي زهرا سلام الله عليها جان خودمان را مي آوريم و اميرالمومنين را آورد و احدي غير از اين نقل کرده ايشان مي گويد بالاترين
ص: 1519
فضلت و قوي ترين دليل است بر فضيلت کسا يعني اميرالمومنين که جان پيغمبر است جزء مسئله ي نبوت همه ي خصوصيت پيغمبر را داشت اگر پيغمبر افضل از تمام انبياء حتي اولوالعظم هم است اگر افضل از تمام مردم و لايق ولايت بر همه است اميرالمومنين هم است بنابراين در اين آيه رد خور ندارد اين آيه بالاترين فضيلت را به گفته ي ايشان و مفسرين ديگر بر اهل بيت اثبات مي کند ان شاء الله قدر امروز را که اعمالي هم دارد بدانيم دوستان به مفاتيح رجوع کنند.
شريعتي: حاج آقاي عالي امروز يک ارمغاني آوردند دوستاني که اهل مطالعه هستند مباحثي که تا به حال در مورد يادي از امام عصر عليه السلام در خدمت شما بوديم کتاب شده دوستان مي توانند مراجعه بکنند کتاب را تهيه بکنند کتاب بسيار خوب و رواني است مجموعه ي مباحث برنامه ي سمت خدا با عنوان مسئله ي مهدويت ويژگي هاي امام عصر است نوشته ي حضرت حجة الاسلام و المسلمين حاج آقاي عالي است خسته نباشيد به شما مي گوييم.
حاج آقا عالي: من هم ممنون هستم از شما زحمات سوال ها و آقاي رکني عزيز که به يک معنا ايشان هم خيلي زحمت کشيدند و همه ي دوستان ديگري که تشريف دارند خدا به همه تان جزا بدهد.
شريعتي: يک خبري هم به دوستان خوب مي دهم امروز متاسفانه بايد بگويم آخرين جلسه اي است که خدمت حاج آقاي عالي هستيم به دليل مشغله هاي فراواني که داشتند ايشان خيلي مدت ها قبل بايد خداحافظي مي کردند اما خيلي لطف کردند به خاطر سفرهاي تبليغي متعددي که دارند و منبرهايي که در ماه محرم و صفر قول دادند من
ص: 1520
ناراحت هستم از هفته ي ديگر خدمت حاج آقاي عالي نيستم در اين مدت با مباحث شما با خود حضرت عالي انس گرفتيم روزهاي خوبي بود روزهاي يک شنبه ي ما در اين مدت ما خدمت شما هستيم و نکات شما را مي شنويم.
حاج آقا عالي: براي ما هم اولا توفيقي بود يک مدتي که در خدمت همه ي دوستان بوديم و من همان طور که تشکر کردم مجددا تشکر مي کنم دوستاني که خيلي زحمت کشيدند با اين که تصويري از آن ها نيست چيزي از آن ها نيست ما ياد از آن ها مي کنيم همه ي دوستان دست اندرکار عوامل برنامه خصوصا آقاي رکني عزيز که عمر گذاشتند براي اين برنامه من اميدوارم اگر توفيقي باشد بحث هنوز تمام نشده ما هنوز وظايف فردي را بيان کرديم بعد از ويژگي هاي امام عصر عليه السلام وظايف فردي را بيان کرديم هنوز وظايف اجتماعي و جامعه ي منتظر را خصوصيت اش را نگفتيم اگر توفيقي بود يک فرصت ديگري ان شاء الله بتوانيم خدمت دوستان باشيم.
شريعتي: من يک تشکر ويژه مي کنم هم از طرف خودم هم از طرف بيننده ها به خاطر وقتي که گذاشتيد با مشغله هاي فراوان تشريف آورديد با مطالعه مباحث را ارائه کرديد از طرف جناب آقاي زين العابديني جناب آقاي تورنگ مدير محترم شبکه ي سيما و مدير محترم گروه معارف از شما تشکر مي کنم از همه ي دست اندر کاران و بچه هاي سمت خدا صميمانه سپاسگزارم هر کجا هستيد موفق و مويد باشيد من اين قول را مي گيرم که به زودي در سمت خدا شما را ببينيم.
شريعتي: ان شاء الله از هفته اي آينده خدمت حاج آقاي رنجبر خواهيم
ص: 1521
بود. حاج آقاي عالي دعا بکنند.
حاج آقا عالي: دعاي ما اولا و آخرا اللهم عجل لوليک الفرج واجعلنا خير من انصاره و اعوانه و الذابين عنه و اجعلنا من المستشهدين بين يديه باشد خدا به ما توفيق ياري حضرت و در رکاب او به شهادت رسيدن را عنايت بفرمايد.
شريعتي: ما دل مان به شما تنگ مي شود ان شاء الله زود شما را ببينيم مي دانم که خيلي ها اين مدت با حاج آقاي عالي مانوس شدند پيام هاي خيلي خوبي داشتيم روزهاي يک شنبه يکي از روزهاي پر مخاطب ما بود. فردا ان شاء الله با حضور حاج آقاي فرحزاد خدمت شما خواهيم رسيد و بهترين ها را براي شما آرزو مي کنم والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين.
بسم الله الرحمن الرحيم
«اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم»
شريعتي: سلام مي کنم به همه بيننده هاي خوب و نازنين مان، يک سلام مخصوص و ويژه به همه شنوندگان خوب راديو قرن داريم. ايام ميلاد با سعادت نبي مکرم اسلام، حضرت محمد مصطفي(ص) و همينطور ميلاد با سعادت امام صادق بر شما مبارک باشد. انشاءالله در اين ايام بهترين ها براي شما رقم بخورد. قبلاً گفتيم جمعي از دوستان عزيز ما از خانواده بزرگ سمت خدايي ها عازم مشهد الرضا شدند. کساني که تا به حال توفيق تشرف نداشتند و براي اولين بار است که صحن و سراي امام هشتم را مي بينند. حال و هواي اين دوستان بسيار بي نظير است و من خيلي وقت ها به حالشان غبطه خوردم. يک تشکر مخصوص هم از همه شما مردم عزيز بکنم که با مشارکت و
ص: 1522
سهيم شدنتان باعث اين کار خير شديد و همينطور دوستان عزيز ما در سازمان اوقاف و امور خيريه که دست به دست هم دادند و اين اتفاق در ايام ماه ربيع، ايامي که مزين و منور به نام نبي ختمي حضرت محمد(ص) است، افتاد و دل خيلي ها شاد شد. در اين هفته حاج آقاي عالي زائر اولي ها را همراهي مي کنند و در جمعشان صحبت کردند. امروز سخنراني حاج آقاي عالي را در جمع اين زائرين خواهيد شنيد و انشاءالله بهره مند خواهيد شد.
حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم، سعادتي است که در ايام ولادت با سعادت پيغمبر اکرم، دوستان بزرگوار به محضر مبارک امام رضا(ع) مشرف شدند. اين ايام نورٌ علي نور است. به خصوص که اکثريت و شايد همه دوستان بزرگواري که مشرف شدند کساني هستند که براي اولين بار زائر بودند. زيارت اول غير از زيارت هاي بعدي است. حال و هوايي که دارد تکرار شدني نيست. چه زائر مکه، چه زائر مدينه و حرم هاي معصومين، وقتي چشم به مکان مقدس مي افتد، حسي در دل زائر هست که کسي جز خدا از آن خبر ندارد. شايد به همين جهت است که خيلي از اوقات معمولاً اولين باري که آدم در اين مکان هاي مقدس وارد مي شود و مواجه مي شود، يک مرتبه مثلاً با خانه ِي خدا، ضريح مطهر پيغمبر اکرم، گنبد و حرم امام رضا(ع) و معصومين، از خودش بي خود مي شود. ديگر خودش خيلي حواسش نيست. از اين جهت هست که گفتند: سه حاجت اول زائر برآورده هست. چون حال و هواي خوديت ديگر نيست. در آن معصوم محو است. در آن قداست و
ص: 1523
حرم محو است. شايد به اين جهت گفته شده که سه حاجت زائر اول مستجاب هست.
خدا مرحوم آيت الله سيد علي آقاي قاضي را رحمت کند که از علماي بي نظير شيعه بودند. ايشان مي فرمودند: اگر به حرم علي بن موسي الرضا مشرف شدند، سه حاجت خودتان را اول در نظر داشته باشيد. اين ايامي که اينجا هستيد اينکه بدانيد چه بخواهيد خودش هنر است. خوشا به حال شما که در اين ايام مشرف شديد. انشاءالله وجود مقدس امام رضا(ع) عنايت خاص خودش را به همه دوستان و شيعيانش هرجايي که هستند، خصوصاً شما که در جوار حرم مطهرش هستيد عنايت کند. چون ايام ميلاد پيغمبر هست، يکي دو مطلب در مورد اين بزرگوار عرض کنم. شخصي از اميرالمؤمنين سؤال کرد: اوصاف پيغمبر را و اخلاقياتش را براي من بشمار. حضرت علي فرمود: نمي توانم! قادر نيستم. طرف تعجب کرد. اميرالمؤمنين وقتي تعجب او را ديد، يک سؤال کرد. گفت: نعمت هاي خدا در دنيا را مي تواني بشماري؟ گفت: نه! اميرالمؤمنين فرمود: تو نعمت هاي خدا در دنيا را نمي تواني بشماري، «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» (ابراهيم/34) حال که خدا فرموده: «مَتاعُ الدُّنْيا قَلِيلٌ» (نساء/77) چيزهايي که در دنيا داده شده قليل است. آنوقت من چطور مي توانم اوصاف پيغمبر را بشمارم، حال اينکه خدا فرمود: «وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ» (قلم/4) خدا پيغمبر را به عظمت وصف کرده است. دنيا را که به قليل بودن و کم بودن وصف کرده است، تو نمي تواني نعمت هايش را بشماري. چطور من اوصاف پيغمبر را که خدا به عظمت اينها را ياد کرده بتوانم بشمارم؟ پيغمبر اکرم فرمود: يا
ص: 1524
علي! خدا را نشناخت کسي جز من و تو، من را نشناخت کسي جز خدا و تو، تو را نشناخت کسي جز خدا و من، پيغمبر را نشناخت کسي جز خدا و ولي خدا که جان معصوم و نفس معصوم هست.
در جلد ششم کافي نقل شده شخصي به نام ابوهارون از اصحاب امام صادق(ع) آمد خدمت آقا، يک چند روز نزد امام صادق نيامده بود. امام فرمود: چند روز نيامدي؟ کجا بودي؟ ابوهارون گفت: خدا به من فرزند پسري داد ديگر درگير شدم. چند روزي نتوانستم خدمت شما برسم. امام صادق فرمود: اسم فرزندت را چه گذاشتي؟ ابوهارون گفت: محمد! همانطور که امام صادق نشسته بود به علامت تعظيم چند بار شروع کرد اين اسم را بردن و هربار که اسم محمد را مي برد، صورتش را به علامت تعظيم پايين تر مي آورد. آنقدر پايين آورد که ديگر صورتش نزديک زمين رسيد. بعد امام صادق فرمود: چون هم اسم پيغمبر هست مواظب باش به او احترام کني. فحش و ناسزا به او ندهي و او را اذيت نکني. در روايات هست اگر در خانه اي پسري به دنيا مي آيد، تا هفت روز اسمش را محمد بگذاريد و صدايش کنيد. و اگر دختر بود تا هفت روز فاطمه صدايش کنيد. از روز هفتم اگر خواستيد همين اسم باشد که بهتر، اگر هم خواستيد عوض کنيد لااقل هفت روز اين اسم مبارک در خانه صدا شده است. خانه اي که در آن اسم محمد، احمد، علي، حيدر، فاطمه، حسن و حسين باشد اين خانه ها با برکت است. در روايت داريم خداي متعال به احترام اسم پيغمبر اگر کسي هم اسم
ص: 1525
پيغمبر باشد، خدا حيا مي کند او را عذاب بکند و روز قيامت جهنم را شامل حال او مي کند.
ايام بسيار باعظمتي است. عبد مطلق خدا پيغمبر اکرم که تمام انبياء شاگردش بودند، در عالم ارواح که قبل از عالم دنيا بود، همينطور که بعد از عالم دنيا عوالمي را در پيش داريم، برزخ و قيامت، قبل از آمدن به دنيا هم عوالمي را پشت سر گذاشتيم. يکي از آن عوالم عالم ارواح بوده است. امام صادق فرمود: در عالم ارواح که قبل از اجسام است، قبل از اينکه جسم به دنيا بيايد و عالم دنيايي باشد، پيغمبر اکرم نبي بر انبياء بوده است. «و انهم دَعاهُم الي توحيد الله و طاعة» از پيغمبر توحيد و بندگي خدا را ياد گرفتند. پيغمبر به آنها درس بندگي داد. يعني تمام انبياء شاگردان پيغمبر بودند. اين پيغمبر با عظمت به دنيا آمد تا اينکه بندگي را ترويج کند و توحيد خدا گسترش بدهد، دست ما را بگيرد و به قرب خدا برساند. گدايي کردن در خانه خدا را به ما ياد بدهد. پيغمبر براي اين آمد که بندگان خدا را به توحيد و قرب خدا برساند. منتهي توحيد و رسيدن به قرب خدا زير سايه ي ولي خداست. يعني با رهبري يک رهبري الهي! پيغمبر آمد به ما بندگي ياد بدهد به شرط اينکه جلوي ما و جلودار ما يک معصوم باشد که دست ما را مي گيرد. بندگي خدا را بکنيم ولي با هدايت يک ولي خدا، با هدايت يک معصوم. اين همان هست که همه شنيديد.
امام رضا(ع) فرمود: اگر کسي مي خواهد به «لا اله الا الله» و
ص: 1526
توحيد برسد، «و أنا من شروطها» شرط رسيدن به توحيد من هستم. شرط رسيدن به توحيد و قرب خدا ولي خداست، معصوم است. اينکه شما زيارت مي آييد، اين زيارت در اقع دست شما را در دست ولي خدا گذاشتن است. اين زيارت باعث مي شود ولايت شما تقويت شود. زيارت مثل روضه گوش دادن و اشک ريختن براي اهل بيت و سينه زني کردن و اظهار ارادت کردن، اين امور ولو مستحب است اما صدها واجب را همين مستحبات نگه داشته است. فکر نکنيد زيارت يک مستحب معمولي است مثل باقي مستحبات، ابداً! زيارت جزء تولي و تبري هست که به بقيه اعمال ارزش مي دهد.
شما نماز مي خوانيد. روزه مي گيريد، حج هم مي رويد، انفاق مي کنيد و صدقه مي دهيد، قرآن مي خوانيد و کار خير هم مي کنيد، بلا تشبيه خوارج هم قرآن مي خواندند. نماز مي خواندند. روزه مي گرفتند و حج هم مي رفتند. پس از جهت انجام عمل هم شما اعمال را انجام مي دهي و هم خوارج انجام مي دادند. معاويه هم انجام مي داد. اما جهت شما به سمت خداست و او پشت به خداست. چرا؟ چون شما با اين اعمالي که انجام مي دهي، نماز و روزه و قرآن و کارهاي خير که انجام مي دهيد زير سايه معصوم يعني يک رهبر الهي هست که شما را هدايت مي کند و رشد مي دهد و به سمت خدا مي برد. آن کسي که ولي خدا بالاي سرش هست، اين اعمالش جهت دارد و جهتش به سمت خداست. تولي و تبري، ولايت، در واقع ولي خدا جهت به ما مي دهد. شما که اينجا براي زيارت مي آييد، براي اينکه آن جهت گيري شما در زندگي درست باشد. براي اينکه
ص: 1527
بدانيد به سمت خدا برويد. و الا اعمال مثل غذا است. شما وقتي غذايي مي خوريد، مواد غذايي وارد بدن مي شود. ويتامين، پروتئين، کلسيم، آهن، مواد غذايي مي خوريد بدن قوي مي شود. اين بدن قوي هم مي تواند کار خوب انجام بدهد، هم مي تواند کار بد انجام بدهد. غذا فقط بدن را قوي مي کند اما جهت گيري را نشان نمي دهد که اين بدن کارهايي که انجام داده به سمت کار خوب باشد يا بد باشد.
وقتي شما نماز مي خوانيد، روزه مي گيريد، اعمال خير انجام مي دهيد، اينها غذاي روح است. روح قوي مي شود. اين روح قوي اگر به سمت خدا باشد قرب پيدا مي کند. اگر به سمت خدا نباشد از خدا دورتر مي شود. ولو روزه و نماز و امثال اينها آدم را از خدا دورتر مي کند. اگر ولي خدا بالاي سر آدم نباشد. اميرالمؤمنين با کميل يک شبي در کوچه هاي کوفه حرکت مي کردند. کميل مي گويد: وقتي داشتيم مي رفتيم صداي يک تلاوت زيباي قرآن به گوش من خورد و به قدري زيبا قرآن را قرائت مي کرد، پاهاي من شل شد. «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ» (زمر/9) کميل مي گويد: در دلم گفتم: آفرين به کسي که قرآن مي خواند. اميرالمؤمنين(ع) يک مرتبه به من گفت: کميل! وز وز اين آدم تو را فريب ندهد! اين اهل جهنم است. کميل مي گويد: من تعجب کردم. هم از اين جهت که اميرالمؤمنين آنچه در دلم بود را زود گفت. هم از اين جهت که عاقبت اين فرد را قاطع گفت که اين اهل جهنم است. هيچي نگفتم! گذشت و بعد از مدت ها جنگ با خوارج پيش آمد.
ص: 1528
بعد از اينکه جنگ تمام شد با اميرالمؤمنين در بين کشته ها حرکت مي کرديم. حضرت علي به يک پيکر کشته اي رسيد و پايش را آرام به آن جسد زد و گفت: «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ» اين همان کسي است که آن شب داشت قرآن مي خواند. کميل به پاي حضرت افتاد و گفت: حقاً خودت هستي که اول و آخر آدم ها را مي داني. اين همان کسي بود که قرآن را زيبا مي خواند.
الآن داعشي ها که خدا لعنتشان کند، اين آدم هاي فوق جنايتکار، در بعضي از سنگرهايشان قرآن بوده است. در ديوار سنگر گاهي نوشته بودند «لا تنسي ذکر الله» ذکر خدا را فراموش نکنيد. اما همين آدم هاي خبيث جنايت هايي مي کردند که اگر الآن آدم نقل کند اين را شايد حالش به هم بخورد. جنايت هايي مرتکب مي شدند که وحشتناک بود. کارهاي خوب روح را قوي مي کند اما جهت گيري بستگي به اين دارد که تو ولايتت ولايت حق باشد يا ولايت باطل باشد. اگر ولايت حق، ولايت ولي خدا بالاي سر تو باشد، اگر در محيط ولايت باشي آنوقت اعمال خوبت به سمت خدا تو را مي برد. اما اگر ولي خدا بالاي سرت نباشد، جهت گيري، ولي شيطان بالاي سر آدم باشد، اعمال خوب آدم را دورتر مي کند و به سمت شيطان مي برد. نماز و روزه و امثال اينها خوارج را از خدا دورتر مي کرد. عجب و غرورشان فقط بيشتر مي شد. دست آنها گرفته نمي شد. از اين جهت هست که ولايت جهت گيري را نشان مي دهد.
روي همين حساب است که امام رضا(ع) در روايتي فرمود: هر شيعه اي يک عهدي با امامش بر گردنش است،
ص: 1529
«وَ إِنَّ مِنْ تَمَامِ الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ وَ حُسْنِ الادَاءِ زِيَارَةَ قُبُورِهِمْ» (كافي، ج 4، ص 567) زيارت قبور ائمه يکي از مصاديق وفاي به عهد است. جزئي از وفاي به عهد است، يعني اگر کسي بخواهد به عهدش با اهل بيت وفا کند بايد زائر آنها باشد. بايد به زيارتشان برود. دست در دست آنها بگذارد. بعضي عذر دارند و نمي توانند زيارت بيايند ولو سالها، اما کسي که عذر ندارد و فقط از باب تنبلي کردن عقب مي اندازد و نمي رود جفاکار هست. پيغمبر اکرم بعد از رحلتش، مرحوم علامه اميني در کتاب الغدير نقل کرده است که بعد از رحلت پيغمبر بلال حبشي که مؤذن پيامبر بود از مدينه بيرون رفت. يک جاي ديگري سکني گزيد به خاطر مسائلي که بعد از رحلت پيغمبر پيش آمده بود قهر کرد و از مدينه بيرون رفت. بعد از چند مدت پيغمبر اکرم را خواب ديد. پيغمبر فرمود: بلال! اين چه جفايي است که به ما مي کني؟ چرا به زيارت ما نمي آيي؟ بلال از خواب بيدار شد و سريعاً به مدينه آمد براي زيارت قبر پيامبر.
خدا آيت الله حسن زاده آملي را حفظ کند. اين بزرگوار که از مفاخر ما هستند. ايشان مي گفت: من در اثر کثرت درس و بحث و کارهاي علمي که در قم داشتم، چند مدت دير شد و به زيارت حرم حضرت معصومه نرفتم. در خواب حضرت معصومه(س) را ديدم از من گله کرد. فلاني چرا به زيارت نمي آيي!؟ آن کسي که بدون عذر زيارت نمي آيد، اهل بيت اين را جفا مي دانند و آن کسي که زيارت مي آيد اين را وفاي به عهد مي داند. وفاي
ص: 1530
به عهد ولايتي که بر گردن ما هست. در همين زيارت ها هست که چه بسا منشأيي براي تحول زندگي آدم مي شود. زندگي آدم زير و رو مي شود. در همين زيارت هاست. به خدا قسم خيلي ها بودند در اين زيارت ها آمدند و آدم ديگري شدند و برگشتند. خدا رحمت کند مرحوم آيت الله صمد آقاي خوانساري در تهران، ايشان مرجع تقليد فوق العاده اي بود. سال 63 بعد از انقلاب مرحوم شد. صاحب نفس بود و فوق العاده بود. يک مرتبه يکي از آقايان از متدينين تهران خدمت ايشان رسيد و گفت: حاج آقا من يک برادري دارم اهل هر خلافي هست. چاقوکش هست، مشروب خور هست. اهل فحشا و منکر هست و ما از دست او خسته شديم. گفتيم: ازدواج کند بلکه شايد آدم شود. ازدواجش را فراهم کرديم باز نشد. آبرو براي ما نگذاشته است. اگر مي شود او را نزد شما بياورم و شما چهار کلمه او را نصيحت کن. آيت الله صمد آقاي خوانساري گفت: با اين اوصافي که شما از برادرت مي گويي، نصيحت من هم به درد او نمي خورد. گفت: پس چه کنيم؟ شما مرجع تقليد ما هستي. شما راهي را جلوي ما بگذار. چه کنيم؟ آيت الله خوانساري سرش را پايين آورد و چند لحظه فکر کرد و گفت: يک راه به ذهنم مي رسد، اگر اين راهي که مي گويم جواب داد، بعد برادرتان را نزد من بياوريد او را نصيحت کنم. اگر اين راهي که مي گويم جواب نداد ديگر قابل هدايت نيست. گفت: چه کنيم؟ آقاي خوانساري فرمود: او را به زيارت سيدالشهداء کربلا ببريد. اگر در حرم امام حسين گريه کرد، معلوم
ص: 1531
مي شود نور در وجودش هست. آنوقت نزد من بياوريد که نصيحت کنم. اما اگر در حرم امام حسين گريه نکرد ديگر قابل هدايت نيست. آن بنده خدا تشکر کرد و رفت. حدود يک ماه بعد نزد آقاي خوانساري آمد و گفت: او را برديم. آقاي خوانساري گفت: چه شد؟ گفت: اول که به او گفتم: بيا زيارت برويم، گفت: برو بابا کي حال زيارت دارد! اصلاً اهل اين حرف ها نبود. با يک ترفندي او را به کربلا بردم. وقتي رفتيم به سمت حرم سيدالشهداء بازي مي کرد. هي اين طرف و آن طرف را نگاه مي کرد. اهل زيارت نبود. وقتي وارد صحن مطهر امام حسين شديم. سرش را پايين انداخت. گريه نمي کرد اما سرش را پايين انداخته بود. وقتي کنار ضريح امام حسين رسيديم شروع به ضجه زدن کرد و ناله کرد و بلند بلند گريه کرد. آيت الله خوانساري گفت: حالا درست شد و معلوم است نور در وجودش هست. حالا او را نزد من بياوريد چهار کلمه هم من نصيحت کنم. برادر گفت: ديگر نيازي به نصيحت نيست. من همان جا کنار ضريح سيدالشهداء به او گفتم: برادر من! تو که با امام حسين قهر نيستي و آشتي هستي و اينطور گريه مي کني، بيا با اربابت عهد ببند و خلاف هايت را کنار بگذار. همان جا عهد بست و تمام شد. من اسم برادر خلاف را نياوردم چون ايشان يکي از شهداي بزرگ اين انقلاب شد. سر قبر ايشان در تهران ديدم که حاجت مي خواهند. همان آدمي که اهل هر خلافي بود. با يک زيارت زير و رو شد و با يک زيارت اهل بيت خريدار او
ص: 1532
شدند. آدم مي تواند با يک زيارت زندگي اش را عوض کند و منشاء يک تحول بزرگ در زندگي اش بشود.
خدمت هر معصومي که مي رسيم، الآن اينجا خدمت امام رضا هستيم. سعي کنيم خيلي چيزهاي بزرگ بخواهيم. همانطور که مي دانيد آداب زيارت را حواسمان باشد. ادب محضر معصوم را حفظ کنيم. آداب زيارت هم يک آداب ظاهري و هم آداب باطني را براي اينکه چيزي گير ما بيايد. آدم مي تواند همينطور سرش را پايين بياندازد و برود. اما معلوم نيست چيزي گيرش بيايد. هم آداب ظاهري زيارت را حفظ کنيم که انشاءالله شما همه به جا مي آوريد. هم اينکه آدم با طهارت باشد. وقتي مي خواهد وارد شود اذن دخول بخواند. مرحوم مجلسي(ره) در بحارالانوار فرمود: اذن دخول حرم ائمه به خصوص امام حسين اشک است. يعني آدم دلش بشکند و بعد وارد شود. اگر يک موقع آدم خواست وارد حرم معصوم شود ببيند دلش سنگين است و حال ندارد، بعضي از کساني که رند بودند يک گوشه مي نشستند و آنقدر صلوات هديه مي کردند و آنقدر يا رئوف مي گفتند، صفت امام رضا است. آنقدر صلوات هديه مي کردند که دل بشکند و بعد وارد مي شدند. دل شکسته و اشک روان معنايش اين است که بيا تو! اذن دخول اصلي اين است. اين اذن دخول هايي که نوشتند هم درست است. منتهي اين اذن دخول مقدمه ي اين است که آدم دلش بشکند و اشکش جاري شود. وقتي وارد حرم معصوم مي شويم و کنار ضريح مي رسيم، مواظب باشيم شأن معصوم را حفظ کنيم. کسي را هول ندهيم. بعضي هستند فکر مي کنند لمس ضريح هدف است. هول مي دهند! لزومي ندارد کسي را اذيت
ص: 1533
کنيم. يا اينکه در حرم بلند بلند حرف زدن، با همديگر حرف زدن و خنديدن! يا مثلاً بعضي ها را ديدم که پشت به ضريح عکس سلفي مي گيرد. امام(ع) اينجا نشسته و اينجا تشريف دارند. ما نمي توانيم ببينيم! در زيارتنامه مي خوانيد «اشهد انک تَشهَدُ مقامي و تسمع کلامي و ترد سلامي» شهادت مي دهم که شما شاهد هستي. مرا مي بيني و جواب سلام مرا مي دهي. آقا اينجا هست.
خدا آيت الله بهاءالديني را رحمت کند. بعضي از شاگردان ايشان مي گفتند: وقتي به حرم امام رضا با ايشان مي آمديم، آقا يک زيارت مي کرد و خيلي سريع برمي گشت. چند دقيقه بيشتر طول نمي کشيد. شاگردان ايشان مي گفتند: ما تعجب مي کرديم که آقاي بهاءالديني چرا اينقدر کم در حرم هستند. سؤال کرديم که چرا اينقدر زيارت شما کوتاه است؟ ايشان گفت: من آدم سلام کردم و جواب سلام را از آقا شنيدم. آقا تشريف دارند لذا ادب در محضر امام رضا(ع) را حفظ کنيم. ادب محضر معصوم را حفظ کنيم. اين آداب، آداب ظاهري هست. ادب باطني زيارت هم همان است که در روايت داريم زائري که «عارفاً بحق» به معصوم معرفت داشته باشد که اين ولي خداست. معرفت داشته باشد که اين صاحب اختيار ما هست. ولي خدا از خود ما به خود ما آگاهتر و از مسائل ما آگاهتر و از خود ما به ما دلسوزتر است. اگر تو اختيار خودت را داري، ولي الله اختياردار تر از تو به خودت هست. اين معرفت اگر باشد آنوقت زيارت ارزش پيدا مي کند. اين آداب هست و اين ادب هست که آدم را به جايي مي رساند و باعث مي شود آدم بتواند آثار
ص: 1534
زيارت را بگيرد و با خودش ببرد.
يک کسي از امام پرسيد: ما تربت جد شما سيد الشهداء را برديم و شفا پيدا نکرديم. مگر تربت امام حسين شفاي هر دردي نيست؟ امام فرمود: تو تربت را در خورجين مرکبت نگه مي داري. تو ادب نداري. تربت را در خورجين مرکب نگه مي داري. آنوقت مي خواهي او تو را شفا بدهد؟ برايت اثر داشته باشد. اگر آدم آداب را حفظ کند آنوقت اثر دارد. زيارت امام رضا آثار فراواني دارد. بالاترين مقام معنوي که مقام رضاء هست از طريق امام رضا داده مي شود. اين لقب رضا که بي خود روي امام رضا گذاشته نشده است. القاب معصومين، لقب ها و اسامي معصومين از طرف خداست و هرکدام روي حساب است. اسم هايي که معصومين دارند، هرکدام اشاره به يکي از کمالات است. يکي از شئون و مأموريت هايي است که در عالم دارند. يک کسي از امام رضا پرسيد: چرا به پيغمبر ابوالقاسم مي گويند؟ يکي از کنيه هاي پيغمبر، ابوالقاسم است. امام رضا اول يک جوابي در خور فهم اين طرف داد. گفت: براي اينکه پيغمبر فرزندي به نام قاسم داشت و از اين جهت به پيغمبر ابوالقاسم مي گويند. طرف آدم زرنگي بود. گفت: آقا اگر مرا اهل مي دانيد يک مقدار بيشتر بگوييد. امام رضا يک پرده اي را کنار زد. امام رضا فرمود: مگر علي بن ابي طالب قاسم نيست؟ «قسيم الجنة و النار» مگر علي بن ابي طالب نيست که اگر کسي ولايت او را داشته باشد بهشتي است و اگر نداشته باشد اهل جهنم است. مگر علي قاسم نيست؟ طرف گفت: چرا. امام رضا فرمود: پس پيغمبر ابوالقاسم است. اگر
ص: 1535
علي قاسم است، پيغمبر ابوالقاسم است. يعني علي بن ابي طالب در دامن پيغمبر بزرگ شد.
در بعضي از روايات يک لايه دقيق ترين مطرح شده است. در بعضي روايات دارد پيغمبر اکرم وقتي معراج بود، وقتي که فقط و فقط خودش بود و خداوند متعال، با خدا گفتگو کرد. وقتي گفتگوي پيغمبر با خدا تمام شد، خدا فرمود: يا ابالقاسم، اولين کسي که خطاب به ابوالقاسم کرد، خدا بود. فرمود: يا ابالقاسم، برو در حالي که هم هدايت شدي و هم ديگران را هدايت کني. پيغمبر وقتي از آن مقام تنزل پيدا کرد، با جبرئيل برخورد کرد. جبرئيل سؤال کرد: يا رسول الله! بين شما و خدا چه گذشت؟ پيغمبر فرمود: خدا به من خطاب ابوالقاسم کرد. جبرئيل گفت: يا رسول الله! از خدا پرسيديد که براي چه به شما ابوالقاسم گفت؟ پيغمبر فرمود: نه! عظمت خدا مانع از اين شد که من چيزي بپرسم. همان جا خطاب رسيد که حبيب ما! به تو گفتيم ابوالقاسم! «لانک تقسم رحمة مني بين عبادي» چون تقسيم کننده رحمت در عالم تو هستي. ابوالقاسم يعني صاحب قسمت، يعني رحمت و عنايت و لطف خدا را پيغمبر تقسيم مي کند. ببينيد يک اسم پيامبر چه معاني دارد. هرکدام هم درست است. اشاره به شئون و مقامات پيغمبر و مأموريت هايي است که دارد. اسم فاطمه اشاره به مأموريت هاي حضرت زهرا و کمالاتي هست که دارد. هرکدام از القاب و اسامي معصومين روي حساب است.
امام رضا(ع) لقب معروفش همين رضا است. اسمش علي بود. علي بن موسي، رضا لقبش بود. اين لقب را خدا به امام رضا داده است. اين لقب يعني
ص: 1536
اگر کسي نه اينکه فقط خود امام رضا به مقام رضا رسيده است. اينکه معلوم است. اگر کسي در اين عالم بخواهد به مقام رضا برسد و راضي به تقديرات خدا باشد، راضي به قضا و قدر الهي باشد، بالاترين مقام در بندگي است. اينکه آدم راضي باشد به مديريت خدا در اين عالم. بعضي از مسلمان ها خيلي معذرت مي خواهم، حتي خود ما کساني هستيم که يک جاهايي کارهاي خدا را ظلم مي دانيم و با خدا درگير مي شويم. با خدا قهر مي کنيم. گاهي اوقات دو تا مرگ و مير در خانه اي رخ مي دهد بعضي کفر مي گويند. بعضي وقتي مريض مي شوند کفر مي گويند. زماني من پشت درب اتاق عملي در بيمارستان بود. خانمي پشت درب اتاق عمل بود و معلوم بود يک مريض سنگيني دارد. بلند بلند مي گفت: خدايا! اگر اين مريض ما را شفا دادي که دادي. اگر شفا ندادي نه من و نه تو! ديگر قبولت ندارم و نه نماز مي خوانم و نه روزه مي گيرم و نه هيچي! اين آدمي که اينطور است مي گويد: خدايا اگر آنجايي که فرض کنيد به عنوان مثال اين مريض ما مرگش مقدر شده است، من ديگر قبول ندارم و اين را ظلم مي دانم.
امام راحل ما يک خاطره اي را نقل مي کرد. من يادم هست زماني که حضرت امام اين خاطره را نقل مي کرد، دو سه مرتبه هي گفت: معاذ الله! پناه بر خدا. اين خاطره را حضرت امام تا جايي که دنبال کردم از حضرت آيت الله گلپايگاني گرفته است. آيت الله گلپايگاني مي گفت: من در جواني که در قم بودم و درس مي خواندم، رفيقي داشتم که با
ص: 1537
من هم درس و هم بحث بود. چند سال که درس ما جلو رفت، و از جهت علمي بالاتر رفتيم اين رفيق ما به شهرش بازگشت و ديگر از قم رفت. ما همچنان با همديگر مکاتبه داشتيم و نامه نوشتيم. پس از يک مدتي آقاي گلپايگاني گفت: شنيدم اين رفيق ما مريضي سنگيني دارد چه بسا ديگر از آن بستر مرض ديگر بلند نشود. من به شهر او براي عيادت رفتم. وقتي رفتم ديدم او را رو به قبله کردند و حالش بد است. کنارش نشستم و ديدم نعوذ بالله دارد کفر مي گويد و آخر عمر رو به قبله شده کفر مي گويد. مي گفت: من بچه هاي کوچک و صغير دارم. احتياج به سرپرست دارند. خدا دارد مرا از دنيا مي برد. ظلمي که خدا به من کرد احدي به من نکرد!! نعوذ بالله! من بچه کوچک دارم و خدا دارد مرا از دنيا مي برد. بعضي ها نعوذ بالله با خدا درگير مي شوند. اينکه کسي به مقدرات الهي راضي باشد. راضي به مديريت خدا در اين عالم باشد، خيلي مقام بلندي است. شما در دعاهايتان، در دعاي ابوحمزه آخرين جمله را برداريد، حفظ کنيد. يک جمله بيشتر نيست. در قنوت ها و در سجده هايتان بخوانيد. به قدري دعاي قشنگي است. «اللهم اني اسئلک ايماناً تباشر به قلبي و يقيناً حتي اعلم انه لن يصيبني الا ما کتبت لي و رضني من العيش بما قسمت لي يا ارحم الراحمين»
در يک کلاس درسي يک استاد با خدايي بود، داشت از خدا مي گفت. يکي از شاگردان گفت: استاد اين خدايي که مي گوييد: همه جا هست، کو؟ چرا ما حس نمي کنيم؟ کجاست؟ اين
ص: 1538
استاد خيلي زرنگ بود. از وسط اين نيمکت ها رد شد و آخر کلاس رفت. اين شاگردان همه رو به تخته بودند. به آن شاگرد گفت: فلاني مرا مي بيني؟ گفت: نه! گفت: چرا؟ گفت: چون پشتم به شماست. اگر برگردم و رو به شما کنم شما را مي بينم. گفت: ما هم همينطور هستيم. ما پشت مان به خداست که خدا را درک نمي کنيم. اگر به سمت خدا باشيم خدا را درک مي کنيم. خدا از تو يک ايماني مي خواهد که هميشه تو را حاضر ببيند. «و يقيناً حتي اعلم انه لن يصيبني الا ما کتبت لي» خدا از تو يک باور و يقيني مي خواهد که بداند تو در اين عالم مديريت مي کني. حوادثي که به سر من مي آيد شانسي و اتفاقي نيست. ما در اين عالم شانسي نداريم. يک برگ از درخت بيافتد روي حساب و کتاب است. يک مولکول در اين عالم روي حساب و کتاب جا به جا مي شود. ما شانسي نداريم. خدا اين عالم را مديريت مي کند. خدايا به من يک باور و يقيني بده که بدانم تو داري مديريت مي کني، تو داري ربوبيت مي کني. شما گاهي يک بلايي بر سرت مي آيد، سرت درد مي گيرد، يا کابوس مي بيني و از خواب مي پري، يا پايت به سنگي گير مي کند و حالت زمين خوردن به تو دست مي دهد، معمولاً مي گوييم: شانسي تيغ در دستم رفت. پايم به سنگ گير کرد. شانسي چيست؟ همه چيز روي حساب است. چون حساب دستمان نيست مي گوييم: شانسي. «و رضني من العيش بما قسمت لي يا ارحم الراحمين» خدايا مرا به زندگي راضي کن! به قسمت راضي کن. راضي به قسمت بودن
ص: 1539
معناي جبري ندارد. تنبلي آدم مي کند و بعد مي گويد: هرچه به سرم آمد راضي هستم. نخير تو بندگي کن، هرچه از دستت برآمد انجام بده. آنوقت نتيجه هرچه بود، آن را خدا درست کرده است. تو کوتاهي نکن آنوقت مطمئن باش نتيجه را خدا به مصلحت تو رقم مي زند. آنوقت آدم راضي به تقديرات هست. اين آثار زيارت امام رضا و از همه مهمتر و بالاتر مقام رضاست. از امام رضا خود امام رضا را بخواهيم. همت بلند داشته باشيم. بخواهيم که آقا همنشين شما باشيم. همينطور که شنيده ايد امام رضا فرمود: هرکسي زيارت مرا انجام بدهد، من سه جا در هولناک ترين جاهاي قيامت به بازديدش مي روم. تو يکبار زيارت من آمدي، امام رضا فرمود: من سه بار در سخت ترين جاهاي قيامت که همه فرياد وانفسايشان بلند است، من به زيارت او مي آيم. يکي جايي که نامه عمل را ارائه مي دهند. هفتاد سال عمر کردي، تمام نامه عمل را ارائه مي دهند که همه ببينند. خيلي زمان خطرناکي است. يکي زماني که بخواهي از صراط رد شوي. يکي هم «عند الميزان» وقتي اعمال ما را وزن مي کنند. اعمال ما را با ترازو وزن نمي کنند. اعمال ما را کنار اعمال اميرالمؤمنين مي گذارند. نماز ما را کنار نماز او مي گذارند. او ميزان الاعمال است. امام رضا فرمود من سراغ شما مي آيم.
نه اينکه فقط اين سه جا بيايند. اين سه جا هولناک ترين جاهاست. و الا آنها به تعدادي که شما زائرش مي شويد زائر شما هستند. خدا مرحوم آيت الله بهجت را رحمت کند. آقازاده ي ايشان مي فرمودند: پانزده سال قبل، چند سال قبل از اينکه پدرشان از دنيا برود.
ص: 1540
آيت الله فهري به خانه ما آمد. آيت الله فهري ده سال پيش مرحوم شد. حدود هشتاد سال سن داشتند. نماينده حضرت امام در سوريه بودند و بعد از اينکه امام از دنيا رفتند، نماينده مقام معظم رهبري در سوريه بودند. آدم بسيار با عظمتي بودند. آيت الله فهري خيلي خدمت کردند. آقازاده ي آقاي بهجت مي گفتند: آيت الله فهري به خانه ي ما آمدند. با پدرم از جواني در نجف رفيق بودند. آقاي فهري به پدرم رو کرد و گفت: من و شما از جواني با هم رفيق بوديم. اما شما حق رفاقت را به جاي نياورديد. شما فهميدي چه کار کني و به يک جايي رسيدي. من سيد اولاد پيغمبر خام بودم و بلد نبودم چه کار کنم. تو بايد دست مرا مي گرفتي. تو که رفيق من بودي بايد دست مرا مي گرفتي. ايشان هم خيلي بزرگوار بود. ولي به آقاي بهجت اينطور مي گفت: عمر من تلف شد. چرا دست مرا نگرفتي؟ اينقدر از اين حرف ها زد که آقاي بهجت گريه کرد. پسر ايشان مي گويد: ديدم اشک پدرم درآمد. آقاي فهري گفت: الآن ديگر من پير شدم. الآن اگر به من بگويي: بيا مي خواهم يک نسخه و دستورالعملي به تو بدهم، ديگر نمي آيم. چون ديگر به درد من نمي خورد. اما امروز مهمان تو هستم. از خانه شما نمي روم تا يکي از عناياتي که امام رضا به شما کرد را به من بگويي. آقاي بهجت که منقلب شده بود گفت: آقاي فهري اگر کسي غير از تو و غير از اين حرف هايي که زدي بود، هيچي نمي گفتم. اما چون تو رفيق قديمي هستي و اين حرف ها را
ص: 1541
زدي يک چيزي به تو بگويم. آقاي بهجت فرمود: من خدمت امام رضا رسيدم. امام رضا(ع) ده چيز به من داد. يکي از آن ده چيز را به شما مي گويم. امام رضا به من فرمود: فلاني مگر امکان دارد کسي به ما پناه بياورد و ما به او پناه ندهيم؟يا امام رضا شما ضامن آهو بودي، اينها شيعيان شما هستند. محبين شما هستند، مجلس گرم کن هاي جد شما امام حسين هستند. شده يک عاشورا در عمر شما بگذرد و در مجلس امام حسين نباشيد و روضه گوش ندهيد؟ اين رفاقت است. يا امام رضا شما ضامن آهو شديد، ضامن اين شيعيانت که در خانه ات به گدايي آمدند، اينها هرکدام حاجاتي دارند و با کوله باري از حاجات آمدند. خيلي ها هم به اينها التماس دعا گفتند. زائراني هستند که ما هيچکدام نمي دانيم شايد آخرين زيارت ما باشد و ديگر به اينجا برنگرديم. يا امام رضا آن چيزي که از شما مي خواهيم اين است که در دنيا و آخرت دست ما از دامانت کوتاه نشود. خدايا به آبروي امام رئوف دست ما را در دنيا و آخرت از دامانشان کوتاه نفرما.
شريعتي:
صحن تو و ضريح تو و بارگاه تو *** هر حاجت نگفته گمانم روا شود
خوشا به حال همه کساني که هواي مشهد الرضا را نفس مي کشند و به پابوسي امام رضا مشرف هستند. از همه عزيزان و همينطور حاج آقاي عالي که وقت گذاشتند و در جمع زائرين حاضر شدند، تشکر مي کنم. امروز صفحه 161 قرآن کريم، آيات 82 تا 87 سوره مبارکه اعراف در سمت خدا تلاوت خواهد شد.
«وَ ما كانَ جَوابَ
ص: 1542
قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ «82» فَأَنْجَيْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ «83» وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ «84» وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ قَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ «85» وَ لا تَقْعُدُوا بِكُلِّ صِراطٍ تُوعِدُونَ وَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ تَبْغُونَها عِوَجاً وَ اذْكُرُوا إِذْ كُنْتُمْ قَلِيلًا فَكَثَّرَكُمْ وَ انْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ «86» وَ إِنْ كانَ طائِفَةٌ مِنْكُمْ آمَنُوا بِالَّذِي أُرْسِلْتُ بِهِ وَ طائِفَةٌ لَمْ يُؤْمِنُوا فَاصْبِرُوا حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ بَيْنَنا وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ «87»
ترجمه: و جواب قوم لوط، جز اين نبود كه گفتند: آنان را از آبادى خود بيرون كنيد، زيرا آنان مردمى هستند كه پاكدامنى را مى طلبند (و با ما نيستند). پس ما لوط و خاندان او را به جز همسرش، كه از بازماندگان (در عذاب) بود، نجات داديم. و ما بارانى (از سنگ) بر آنان بارانديم. پس بنگر كه سرانجام گنهكاران چه شد؟ و به سوى (مردم) مَديَن، برادرشان شعيب را (فرستاديم. آن حضرت) گفت: اى قوم من! (تنها) خدا را بپرستيد، جز او خدايى براى شما نيست. همانا از طرف پروردگارتان (معجزه و) دليلى روشن برايتان آمده است. پس پيمانه و ترازو را (در داد و ستدها) تمام ادا كنيد و كالاهاى مردم را كم نگذاريد و در زمين پس از اصلاح آن فساد نكنيد. اين (رهنمودها) برايتان بهتر است،
ص: 1543
اگر مؤمن باشيد. و بر سر هر راهى منشينيد تا مؤمنان را تهديد كنيد و (آنان را) از راه خدا، كه كج جلوه مى دهيد بازداريد و ياد كنيد زمانى را كه اندك بوديد، پس خداوند شما را بسيار گرداند و بنگريد كه عاقبت مفسدان چگونه بود! و اگر گروهى از شما به آنچه من براى آن فرستاده شده ام ايمان آورده و گروهى ايمان نياورده اند، پس (عجله نكنيد كه لطف و قهر خدا چه شد؟) صبر كنيد تا خداوند ميان ما داورى كند و او بهترين داوران است.
شريعتي: خيلي از عزيزان التماس دعاي ويژه گفتند. براي آنهايي که مريض دارند، گرفتاري دارند، براي آنهايي که درد دارند، براي آنهايي که قرض دارند، اجاره خانه شان عقب افتاده، براي صاحب خانه شدنشان، براي گرفتاري زندانيان، براي موفقيت بچه ها و خوشبخت شدن بچه هايمان دعا کنيم و در رأي خواسته هايمان ظهور حضرت ولي عصر(عج) است.
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين»
بي قرار توام و در دل تنگم گله هاست آه بي تاب شدن عادت کم حوصله هاست ، مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب دردلم هستي و بين من و تو فاصله هاست ، بي تو هر لحظه مرا بيم فرو ريختن است مثل شهري که به روي گسل زلزله هاست ، باز مي پُرسَمَت از مسئله ي دوري عشق و سکوت تو جواب همه ي مسلئه هاست .
سوال – در مورد موضوع مرگ توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – ما مي خواهيم در مورد مهمترين بخش زندگي مان بحث بکنيم يعني درست است که ما پاره اي از زندگي مان را دنيا
ص: 1544
مي دانيم ولي خش اعظم و مهم زندگي ما پس از مرگ است . ما مي خواهيم در رابطه با مرگ و مسائل پيرامون آن بحث بکنيم . اين بحث بسيار مهم است .بالاخره ما معتقد هستيم که يک ابديتي در پيش داريم . ابديتي که تمام زندگي دنيا در مقابل آن به اندازه ي پلک زدني هم نيست . اگر فکر کنيم که ابديت يعني چه و بدانيم که ابديت ميليون ها و ميلياردها سال نيست بلکه چيزي است که انتها ندارد . شاگردان علامه طباطبايي تعريف مي کردند که ايشان در بين درس و بي مناسبت مي فرمود که آقايان ما ابد در پيش داريم . و اين را تکرار مي کردند . انسان در لابلاي زندگي اش نبايد دچار غفلت بشود و فراموش کند که چه چيزي را در پيش دارد . ده ها برابر عمر زندگي نوح در مقابل ابديت پلک زدني بيش نيست . نقل مي کنند که وقتي حضرت عزرائيل براي قبض روح کردن حضرت نوح آمده بودند ، حضرت نوح پرسيد که وقت اجل رسيد ؟ حضرت نوح با تعجب فرمود که چقدر زود تمام شد .با اينکه عمر نوح خيلي طولاني بود و قرآن دوره ي نبوت ايشان را950 سال ذکر کرده است . حضرت عزرائيل فرمود که پس عمر مردم آخر الزمان را چه مي گويي که شصت هفتاد سال بيشتر نيست . نوح فرمود که اگر عمر من شصت سال بود دنيا را با يک سجده تمام مي کردم . نوح هم مي گويد که عمرش زود گذشته است . اعتقاد ما به زندگي ابدي
ص: 1545
است و اگر ما به اين زندگي نپزدازيم و از آن غفلت بکنيم و نسبت به آمدن عالم ديگر غافلگير بشويم و يک دفعه عالم عوض بشود ، ممکن است که صحنه هاي هولناکي پيش بيايد . پس بايد بدانيم که قبل از مرگ چه اتفاقاتي رخ مي دهد ، انسان هنگام احتضار چه مشاهداتي دارد ، ما چه آداب و وظايفي نسبت به خودمان و نسبت به فردي که در حال احتضار است ، هنگامي که ملک الموت مي آيد چه چيزي ديده مي شود ، هنگام جان دادن چه اتفاقي رخ مي دهد ، چه عواملي باعث آسان يا سخت جان دادن مي شود . در روايات پانزده مورد گفته شده که سکرات مرگ را آسان مي کند . پيامبر فرمود که هر کسي بعد از هر نمازش مقداري قرآن بخواند سختي هاي هنگام جان دادن را نمي چشد . اگر کسي يک روز ماه رجب را روزه بگيرد سکرات مرگ بر او آسان مي شود .پيامبر فرمود : حضرت عزرائيل در هنگام خواندن نماز به همه ي مردم اشراف دارد ، اگر اين مردم را مواظب بر اوقات نماز ديد ، خود ايشان شهدتين را تلقين مي کند . امام صادق (ع) فرمود : اگر کسي نسبت به صله رحم مخصوصا نسبت به پدر و مادرش کوشش کند سکرات موت بر او راحت مي شود . مرحوم شيخ عباس قمي در کتاب منازل الاخرة ( من توصيه مي کنم که اين کتاب بخوانيد . شايد اثر آن از صد تا سخنراني اخلاقي بالاتر باشد .) نقل کرده که پيامبر بر بالين جواني
ص: 1546
بودند که در حال احتضار بود . پيامبر ان جوان را تلقين کرد و گفت که بگو لا اله الا الله . جوان زبانش بسته بود . پيامبر به مادرش گفت که تو از او ناراضي هستي ؟ مادر گفت که اوشش سال است که به من جفا کرده است و من از او راضي نيستم . پيامبر فرمود که الان وقت ناراضي بودن نيست . او در سختي است . زن گفت که خدا بواسطه راضي بودن شما راضي باشد . زبان جوان باز شد . پيامبر گفت که چه مي بيني ؟ گفت : يک فرد بد هيکل و بد بود را مي بينم که از بوي بد آن راه نفس من بسته شده است . پيامبر فرمود که بگو : يا من يقبل اليسير و يعفوا عن الکسير اقبل من اليسير يعفوا عن الکثير . اي کسي که از گناهان بزرگ ما مي گذري و اعمال کوچک و کم ما را قبول مي کني ، کم هاي ما را قبول بکن و گناهان زياد ما را ببخش . جوان اين را تکرار کرد . گفت: الان مي بينم که آن سياه رو دور شد و سفيد رويي معطر وارد شد. بعد راحت جان داد . محدث قمي مي گويد که نيکي نکردن به پدر و مادر باعث مي شود که نتواند تلقين پيامبر را هم بگويد. ما بايد اينها را بدانيم . ما بايد در مورد سوال و فشار قبر بدانيم . فشار قبر براي چيست و چطور بايد سوالات قبر را جواب بدهيم. بايد بدانيم که اموات با بازماندگان ارتباط دارند
ص: 1547
يا خير و مي توانند آنها را ببينند و به آنها سر بزنند. ما کمتر از اين بحث ها مي شنويم . ما معمولا از آن فرار مي کنيم و فرار کردن از مرگ مساوي با نيامدن مرگ نيست . به تعبير اميرالمومنين که فرار کردن از او همان و در چنگ آن افتادن همان . ان الذي موت تفرون منه انه ملاقيکم . غافل بودن نتيجه اش غافلگير شدن است . ما مي خواهيم که غافلگير نشويم . يکي از اصحاب پيامبر مي فرمايد که در تشييع جنازه اي پيامبر خودش را به سرعت به مردم رساند و کنار قبر نشست . پيامبر نگاهي به قبرکرد و گريه کرد و فرمود : براي چنين موقعي خودتان را آماده کنيد.
سوال – شايد احساس بشود که جوانان از شنيدن اين مباحث مکدر و ناراحت بشوند .نظر شما چيست ؟
پاسخ – جوانان ما بايد اين جواب را بشنوند و روي آن فکر بکنند . اولا واقعا کسي ضمانت نداده که ما تا پيري برسيم و در جواني نمي ميريم . کسي به ما چنين تضميني نداده است . رابطه ي حضرت عزرائيل با گرفتن جان ما ، يک رابطه ي دفعي و آني است. ما در دنيايي زندگي مي کنيم که همه چيز تدريجي است و عالم مادي همين است. وقتي مي خواهد باران بيايد ، قبل از آن هوا ابري مي شود و صداي رعد و برق مي آيد . قبل از آمدن شب و روز نشانه هايي است . ما به امور تدريجي و زماني عادت کرده ايم و فکر مي کنيم که
ص: 1548
حضرت عزرائيل هم با سر و صدا و نشانه مي آيد و جان ما را مي گيرد . مثلا فکر مي کنيم که اول بايد يک پيري يا بيماري بيايد بعد حضرت عزرائيل بيايد . حضرت عزرائيل موجود مجرد است نه مادي و جان ما را هم که مي خواهد بگيرد مجرد است . رابطه ي حضرت عزرائيل با جان ما رابطه ي آني و دفعي است نه تدريجي . شبيه اراده کردن شماست . براي اراده کردن که مي خواهد در جان شما اتفاق بيفتد زمان برنمي دارد . همين که اراده بکنيد که آب بخوريد ، اين اراده آني است البته ممکن است براي اينکه بخواهيد حرکت کنيد و ليوان آب را برداريد زماني طول بکشد چون بدن مادي است ولي اراده در جان شما آني مي آيد . وقتي اجل فرا برسد پير و جوان ندارد . حضرت امير در شعري مي فرمايد که مرگ ناگهان مي رسد. آيت الله اراکي اشک مي ريخت و اين ابيات اميرالمومنين را مي خواند : اي کسي که مشغول شدي و غافل شدي از مرگ ، مرگ ناگهان مي رسيد . کسي نبايد خودش را ايمن از مرگ بداند و بايد هميشه آماده باشد . به آيت الله شيرازي در کربلا گفتند که اگر يقين داشته باشيد که يک هفته ي ديگر مرگ شما فرا مي رسد چه کار مي کنيد ؟ گفت همان کاري که تابحال مي کردم يعني از جواني حواسش بوده است . پس اولا کسي ايمن نيست و ثانيا جوان بايد دنبال اين مباحث باشد. براي اينکه از همان اول فرصت
ص: 1549
ها را بدست بياورد و فرصت سوزي نکند . چون وقتي سني از او مي گذرد ديگر نمي تواند کاري بکند و به گذشته اش با حسرت نگاه مي کند . وقتي سني از ما بگذرد براحتي نمي توانيم همه چيز را جبران بکنيم . بعضي از تلقات ريشه دارتر مي شود و نمي توانيم بعضي صفات را از خودمان دور کنيم . نمي توانيم بعضي از آداب زشت را از خودمان دور کنيم و بعضي خراب کاري ها را جبران کنيم. در تاريخ است که هارون الرشيد به اطرافيانش گفته بود که ببينيد کسي از پيران هست که در زمان پيامبر زنده بوده باشد و حديثي را بطور مستقيم از ايشان شنيده باشد . پيرمردي را پيدا کردند . او را در سبدي گذاشتند زيرا نمي توانست راه برود و پيش هارون الرشيد آوردند . او پرسيد که تو پيامبر را ديده اي ؟ گفت : بله من هفت ساله بودم که پيامبر را ديدم و يک جمله از او شنيدم . پيامبر فرمود : به مرور که انسان پير مي شود دو خصلت در او جوان مي شود اگر خودش را تربيت نکند يکي حرص شدن و يکي آرزوهاي طولاني . هارون الرشيد خوشحال شد و کيسه ي دينار طلا به او داد . پيرمرد تا در خروج رفت ولي دوباره او را برگرداندند و پيرمرد گفت که آيا هر ماه من اين مواجب را دارم ؟ هارون الرشيد خنديد و گفت رسول اکرم راست مي گفت . من داشتم فکر مي کردم که تو تا دم در زنده مي ماني يا نه
ص: 1550
و آنوقت تو در فکر مواجب ماه بعد هستي . در پيري تعلقات بيشتر مي شود . پس ما بايد در جواني به خودمان برسيم و فرصت ها را از دست ندهيم و در جواني بتوانيم از برکات و آثار مرگ استفاده بکنيم . امير المومنين در نامه ي سي و يک نهج البلاغه به امام حسن (ع) مي فرمايد که زياد ياد مرگ باش و ياد آن چيزي که بعد از مرگ است تا مغلوب مرگ نشوي .
سوال – چرا در روايات و آيات ما تاکيد به يادآوري مرگ شده است ؟
پاسخ – در منابع ديني ما بطور بسيار جدي به ياد مرگ پرداخته شده است . شما حدود يک هزار و دويست آيه در قرآن مي بينيد که اسمي از مرگ ، منازل و مراحل بعد از مرگ در آن آمده است . اين نشان دهنده ي اهميت مسئله است. مرحوم علامه ي مجلسي در سه جلد بحارالانوار صدها هزار احاديث در اين مورد جمع آوري کرده است . در معارف ديني ما به اين مسئله پرداخته شده است . بعد از مسئله ي توحيد ما مسئله اي مهمتر از مسئله ي ياد مرگ نداريم . اين نشان مي دهد که سِّر عميقي در اين مسئله است . ما آنرا جدي نمي گيريم . با بستن چشمهاي مان روي موضوع ، واقعيت حذف نمي شود . ياد نکردن مرگ به معناي نبودن مرگ نيست . معناي آن بد مردن است . اگر کسي ياد مرگ نباشد معنايش اين نيست که مرگ به سراغش نمي آيد . ياد مرگ باعث نشاط و
ص: 1551
زنده دلي مي شود برخلاف آنچه که تصور مي شود که ياد مرگ باعث تلخکامي مي شود . از مهمترين آثار ياد مرگ سبکبالي است .
سوال – سوره ابراهيم آيات 25 تا33 را توضيح دهيد .
پاسخ – صفحه اي از قرآن نيست که خالي از ياد مرگ يا آثار آن باشد. پنج آيه از اين صفحه مربوط به مسائل آخرتي و اشاره هايي به منازل بعد از مرگ کرده است . آيه بيست و هفتم مي فرمايد : مومنين که ارتباط با دين و خدا را نگه داشته اند خدا آنها را تثبيت مي کند با کلمه ي توحيد که همان لا اله الا الله است . خدا روي اين کلمه آنها را نگه مي دارد و آنها را هم در دنيا و هم در آخرت امداد مي کند. در روايات داريم که از هنگام قبض روح تا منازل بعدي مرگ ، امدادهاي خاصي به مومنين مي رسد . روايتي از امير المومنين از کتاب کافي نقل شده است که انسان که در آخرين روز دنيا و در آستانه ي آخرت است مال ، فرزند و اعمالش پيش چشم او مجسم مي شوند . او به مالش مي گويد که من براي تهيه شما خيلي زحمت کشيده ام ما براي من چه مي کنيد ؟ گفتند که از اين اموال کفني را براي تو تهيه مي کنيم که مي تواني با خودت ببري . به فرزندانش مي گويد که من محب شما بودند و براي بزرگ شدن شما زحمت زيادي کشيده ام . شما براي من چکار مي کنيد ؟ آنها مي گويند
ص: 1552
که ما تو را تا قبر همراهي مي کنيم و بيشتر از اين کاري از دستشان بر نمي آيد . اعمال در ملکوت عالم باقي مي ماند و مجسم مي شود که بعدا در مورد آن توضيح خواهيم داد . بعد به عمل خودش روي مي کند و مي گويد که تو براي من چه مي کني ؟ مي گويد : تو نسبت به من خيلي راغب نبودي که اعمال انجام بدهي ولي من هميشه با تو هستم . اگر اين شخص از مومنين باشد زيباترين و خوش بوترين و خوش پوش ترين افراد به سمت او مي آيند و به او بشارت رحمت الهي را مي دهند و به او خير مقدم خواهند گفت . فرد به اين زيبارو مي گويد که تو که هستي ؟ مي گويد که من عمل صالح تو هستم . از دنيا بيرون بيا و به سمت بهشت برزخي برو . بعد دو تا ملک براي سوال در قبر مي آيند . وقتي ملک از دين و خداي او سوال مي کند ، مي گويند که خدا تو را محکم نگه دارد . امير المومنين مي فرمايد که اين معناي آيه يثبت الله الذين امنو ... است و خدا اين جوري مومنين را امداد و دستگير مي کند .
سوال – در ادامه تاکيد آيات و روايات به ياد آوري مرگ توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ – آيات و روايات تاکيد دارند که اين آثار مرگ انديشي از دست ما نرود . اکثر آيات مربوط به معاد و مرگ وآخرت در سوره هاي مکي قرآن است يعني سيزده سالي که
ص: 1553
پيامبر در مکه بود و سخت ترين دوران را ميگذراند . دوراني که بايد انسانهاي نابي تربيت بشوند که بتوانند سختي هاي گسترش دين را تحمل بکنند و فداکاري بکنند و انسانهاي خود ساخته اي باشند . در اينجا از آثار ياد مرگ استفاده مي شود تا اين سازندگي عظيم ايجاد بشود . هيچ عاملي از نظر تربيتي و رشد و اهميت يادمرگ ، سازنده و مربي نيست . چه چيزي در هشت سال دفاع مقدس باعث شده بود که اين قدر فداکاري ، اخلاق خوب ، گذشت ، ايثار ، رعفت ، صميميت و رعايت حقوق در بين جمع ايجاد بشود ؟ زيرا آنها خودشان را دائما در معرض مرگ مي ديدند . کسي که خودش را دائم در معرض مرگ ببيند طبيعي است که سبکبال و سبکبار است . در واقع شان دنيا را به اندازه آن مي بيند نه بيشتر . ودر مقابل ابديت دنيا را خيلي جدي نمي گيرد که بخاطر آن حرص بزند ، با ديگران درگير بشود و به ديگران ظلم بکند . او مي داند از پس امروز فردايي هست که اعمال و اخلاقش مجسم مي شود . من در باطن خودم اخلاقياتي دارم . حسد ، کينه ، سوءظن و بدبيني باعث شده که روح من تنگ بشود . چه بسا اين تنگي ها که در باطن من است زندگي آخرتي من را تنگ بکند . وقتي من اين چيزها را بدانم طبيعي است که رفتار خودم راعوض مي کنم . در جبهه اين اتفاق افتاده بود و آنها بدون هيچ تعلقي سرباز خدا و ولي خدا
ص: 1554
شده بودند . تا کسي مشکل خودش را با مسئله ي مرگ حل نکند نمي تواند سرباز خوبي براي خدا و ولي او باشد . در جنگ تبوک پيامبر فراخواني داد که نيروها جمع بشوند تا به سمت تبوک بروند . تبوک شش صد کيلومتر با مدينه فاصله داشت . و آنها مي خواستند که با روم مقابله بکنند . تابستان بود . عده اي شروع به بهانه جويي کردند که هوا گرم است و ممکن است که چشم ما به دختر مسحيان بيفتد و ما تحريک بشويم . آيا نازل شد وتعبيرش اين بود : آيا به زندگي دنيايي راضي شديد و سنگين بار شده ايد ؟ همين سنگين باري باعث شد که آنها جواب رسول خدا را ندهند . در وصف ياران ولي عصر داريم که آنها تمناي شهادت دارند . يعني تعلقات ندارند . معنايش اين است که آنها سبک بار هستند نه اينکه الان مي خواهند شهيد بشوند . ياد مرگ است که اين سبک بالي را بوجود مي آورد . عرفاي ما وقتي مي خواهند به شاگردان شان دستورالعمل بدهد ، ياد مرگ جزو دستورات شان است . آيت الله جمال گلپايگاني که مرجع تقليد بزرگي بود و همدرس آيت الله بروجردي بود و عرفاي بزرگي بود . او تا وقتي که در اصفهان شاگر آخوند کاشي بود ، به او توصيه کرده بود که شب جمعه ها حتما به قبرستان برو و در آنجا توقف کن و درنگ و تامل بکن . ايشان در نجف از شاگردان مرحوم قاضي بود و ايشان هم همين توصيه را داشته اند .
ص: 1555
آقاي گلپايگاني خيلي به قبرستان وادي السلام مي رفت و در زميني که قبري نبود مي نشست . بعد ها پس از مرگش همانجا محل قبر خودش شد . ايشانبه بعضي از خواص خودشان نقل کرده بودند که من ارواحي از اين قبرستان را در مکاشفاتي ديدم . در هواي گرم بعضي از ارواح با حالت زننده اي به سمت من مي آمدند . من آنها را شناختم . آنها متکبريني بودند که در دنيا هرچه از دنيا و آخرت به آنها مي گفتيم مسخره مي کردند . آنها به من التماس مي کردند که در اينجا ما در سختي هستيم چون تو از فرزندان رسول خدا هستي براي ما دعا بکن . ايشان پرخاش مي کردند و به آنها مي گفتند که گم شويد تا وقتي در دنيا بوديد گوش نمي کرديد و حالا که دست تان از دنيا کوتاه شده التماس مي کنيد . اين توصيه ها جزو دستورالعمل عرفا به شاگردان شان بوده است .ياد مرگ بودن از مهمترين عوامل تربيتي و سازنده است که بخاطر همين توصيه شده است .
سوال – چکار کنيم که مرتب به ياد مرگ باشيم ؟
پاسخ – ما بايد بهانه هاي مختلفي را براي مرگ انديش بودن ايجاد بکنيم . پيامبر وقتي بهار را مي ديد مي فرمود : بهار را که ديديد به ياد قيامت بيفتيد. اين يک بهانه است که انسان به ياد مرگ بيفتد و به آن توجه بکند . پيامبر وقتي از خواب بلند مي شد مي فرمود : خدارا شکر که ما را زنده کرد پس از مردن . زيرا
ص: 1556
خواب يک مرگ سبک است که در تعابير قرآن کنار مرگ گذاشته شده است . در خواب تعلق روح کاملا قطع نمي شود و اگر خدا اجازه بدهد روح بر مي گردد و اين تعبير قرآن است. تعبير پيامبر بعد از بلند شدن خواب اين بود که الحمدلله زنده شديم . اين عاقل بودن و زيرک بودن فرد است . پيامبر فرمود : نشاني انسان عاقل اين است که زياد ياد مرگ بکند . يکي از کارهايي که مي تواند به انسان کمک بکند رفتن به قبرستان است . البته نه قبرستاني که به شکل فضاي سبز درآمده است . به شکلي که در آنجا تامل بکنيم و خلوتي داشته باشيم و به قلب مان برسانيم که ما هم به اينجا گذر خواهيم کرد . کار ديگري که مي تواند به ما کمک کند شنيدن موعظه هاست . مثل موعظه هاي شنيداري زيرا ما احتياج به موعظه هاي شنيداري داريم . حضرت علي (ع) به بعضي افراد مي فرمودند که من را موعظه کن . طرف گفت که شما همه را مي دانيد . حضرت فرمودند : در شنيدن اثري است که در دانستن نيست . انسان بايد بشنود . آقايي مي گفت که پدرم وقتي مي خواست مادرم را براي نمازصبح اول وقت بيدار کند مي گفت : خانم بلند شو .آنقدر بخوابيم که ديگر کسي نيست که ما را صدا بزند . ما موعظه هاي نوشتاري هم داريم . کتاب منازل الاخرة از محدث قمي و کتاب سياحت غرب که آقاي قوچاني نوشته است را بخوانيد . آقاي مطهري با آياالله قوچاني ارتباطي
ص: 1557
داشته و پرسده چطور از احوالات بعد از مرگ خودت نوشته اي ؟ ايشان فرمودند که مقداري از احاديث و روايت که فرموده اند آن طرف چه خبر است و بعد مکاشفات . مکاشفات خيالات و خواب نيست بلکه منطبق بر روايات است و با روايت تاييد مي شود .کار ديگر وصيت کردن است . کسي با وصيت کردن نمي ميرد.
سوال – ما جوان ترها وقتي مي گوييم که مي خواهيم وصيت بکنيم يا از مرگ صحبت مي کنيم به ما مي گويند که اين حرفها را نزنيد . راهنمايي بفرماييد .
پاسخ – لازم نيست که ما سر و صدا بکنيم . شما وصيتي بکنيد که بتوانيد در اختيار کسي بگذاريد .گاهي وصيت کردن واجب است . هميشه مستحب نيست . نوشتن وصيت و هر چند وقت ديدن اين وصيت روي ما اثر مي گذارد . وصيت و کفن کسي را نمي ميراند اگر اجلش نرسيده باشد . ديدن کفن انسان را از دنيا جدا مي کند . به انسان تذکري مي دهد . اينها مي تواند به ما کمک بکند تا به ياد مرگ باشيم .
دعاي امام سجاد (ع) در سجده اين است که مي فرمايد : خدايا کاري بکن که ما از دنيا جدا بشويم که پُر از غرور و فريب است ، توجه ما به دنياي ابديت باشد ، آماده و مهيا براي مرگ بشويم قبل از اينکه به سراغ ما بيايد .
تصورکن بهاري را که از دست تو خواهد رفت همه گيسوي ياري را که از دست تو خواهد رفت، شبي در پيچ زلف موج در موجت
ص: 1558
تماشا کن نسيم بي قراري را که از دست تو خواهد رفت، مزن تير خطا آرام بنشين و مگير از خود تماشاي شکاري را که از دست تو خواهد رفت، هميشه رود با خود ميوه ي غلطان نخواهد داشت، به دست آور اناري را که از دست تو خواهد رفت، به مرگي آسماني فکر کن محکم قدم بردار به حلق آويز داري را که از دست تو خواهد رفت.
سوال – علت ترس ما از مرگ چيست ؟
پاسخ – اين يک چيز عمومي است که همه ي افراد يک ترس و وحشتي از مرگ دارند. حتي برخي از افراد از نام مرگ هم فراري هستند. ما به طور کلي دو جور ترس از مرگ داريم. بعضي از ترس ها، ترس هايي هستند که ارزش و تقدسي ندارند و بايد کاري کنيم که به تدريج از بين بروند. ولي برخي از ترس ها مقدس هستند. منشأ برخي از ترس ها بدليل بي ايماني، جهالت و ضعف و نقصي است که دردرون انسان وجود دارد. در موارد زيادي در روايات به اينگونه ترس ها اشاره شده است. در روايت داريم که امام هادي (ع) به بالين يکي از دوستان خود که در حال احتضار بود رفتند. او خيلي گريه مي کرد و مي ترسيد. يک کسي از حضرت سوال کرد که چرا ما اينقدر از مرگ مي ترسيم ؟ امام فرمودند: از مرگ مي ترسيم به اين خاطر که نمي دانيم چيست و آن را نمي شناسيم. يک راننده اي که در يک جاده ي تاريک و ناشناخته حرکت مي کند، نگران است. از اين وحشت
ص: 1559
دارد که هر لحظه چه اتفاقي مي خواهد پيش بيايد. امام هادي (ع) فرمودند: اگر به فرض چرک و کثافت بدن تو را گرفته باشد. در عين حال مريضي هاي پوستي و زخم هايي نيز به بدن تو وارد شده باشد. اگر همه ي اينها را با يک حمام رفت شستشو دهيد پاک مي شود و از رنج رهايي پيدا مي کنيد. آيا در اين صورت باز هم مي ترسيد حمام برويد و از آن بدتان مي آيد ؟ گفتند: نه. مرگ نيز يک چنين چيزي است براي کسي که يک کثافات و آلودگي هايي بر جان او مانده و در دنيا پاک نشده، بوسيله ي آن شستشو پيدا کرده و از رنج ها خلاصي پيدا مي کند. آن شخص با آرامش به استقبال مرگ رفت و چند لحظه ي بعد از دنيا رفت. بسياري از دلايل ترس از مرگ جهالت است. در روايتي امام جواد (ع) فرمود: مانند بچه اي است که چون خاصيت دارو را نمي داند از آن فراري است. اما آن کسي که عاقل است و مي فهمد که آن دارو او را از رنج خلاص مي کند به استقبال آن مي رود. گاهي اوقات سبب آن جهل است و گاهي نيز تعلقات شديد به دنيا است. اگر شما روي کف دست خود چسبي بزنيد که مويي ندارد مي توانيد به راحتي و بدون درد آن را بکنيد. اما اگر آن را در جاي پرمويي، مثلاً روي پا يا پشت دست خود بزنيد که با صدها مو گره خورده، وقتي که مي کنيد درد دارد. چه بسا انسان نسبت به امورات
ص: 1560
مختلف دنيا تعلقات شديد پيدا کرده و مانند هزاران زنجير به جان او وابسته شده است. طبيعتاً دل کندن از آنها و به سمت مرگ رفتن يعني دوري کردن از محبوب او. يک کسي خدمت پيامبر اکرم (ص) رسيد و گفت: من از مرگ مي ترسم و از آن بدم مي آيد. پيغمبر فرمود: آيا تو اموالي داري ؟ گفت بله. پيامبر فرمود: آيا در راه خدا چيزي را براي بعد از مرگ خود داده اي ؟ گفت نه. فرمود به خاطر همين مي ترسي چون به جان تو وابسته شده است. يکي ديگر از علل ترس از مرگ که خيلي شيوع دارد، گناهان، ظلم ها و آلودگي هايي است که در وجود انسان است. همه ي ما مي دانيم که پس از مرگ ميهمان سفره ي خود هستيم و بعد از مرگ دست پخت خودمان را مقابل ما مي گذارند. چيزي غير از اعمال ما نيست. اگر خوب باشد و آن را در دنيا خوشمزه درست کرده باشيم که کار خودمان است و اگر هم تلخ باشد که باز هم کار خودمان است. اگر بوته خار است خود کشته اي اگر پرنيان است خود رشته اي. مار و مور و حيوانات ديگر عالم قبر و جهنم را از جاي ديگري نمي آورند بلکه ما با اعمال خود آنها را درست کرده ايم. ظلمت هاي قبر ظلم هاي ما است. در روايتي از پيامبر اکرم (ص) است که همان ظلم هايي که مي کنيم ظلمت هاي روز قيامت مي شود. وگرنه اگر اينجا اعمال ما سالم باشد کاري با ما ندارند. دليلي ندارد که خداوند
ص: 1561
بخواهد کسي را در فشار قرار دهد. نقل مي کنند که کنار روستاي ملانصرالدين قبرستاني بود زماني که در حال سرزدن به آنجا بود ديد يک قبري شکافته است. وارد آن قبر شد و دراز کشيد. نزديک غروب بود که جمعي از دوستان با اسب و الاغ وارد قبرستان شدند. بخاطر سرو صدايي که ايجاد شده بود ملانصرالدين فکر کرد که نکير و منکر هستند که آمده اند. ترسيد و يکباره از جاي خود بلند شد. وقتي آن افراد در تاريکي اين صحنه را ديدند، اسب و قاطرهاي آنها رم کرد و به هم ريختند. وقتي فهميدند که ملانصرالدين يک چنين کاري کرده است حسابي او را کتک زدند. او نيز با لباس پاره و خوني از دست آنها فرارکرد و به منزل آمد. همسر او گفت چه شده است ؟ گفت که من يک چنين کاري کردم. زماني که يک مقدار آرام گرفت همسر از او پرسيد از عالم قبر چه خبر؟ ملانصرالدين گفت اگر قاطر کسي را رم ندهيد با شما کاري ندارند. درواقع اگر قاطر کسي را رم ندهيم و در دنيا ظلمي نکنيم با ما کاري ندارند. امام مجتبي (ع) يک دوستي داشتند که بسيار شوخ بود. چند روز او را حضرت نديده بودند بعد از چند روز که ديدند گفتند چطور هستيد ؟ گفت آقا يک جوري زندگي مي کنم که نه خدا راضي است، نه شيطان راضي است و نه خودم. حضرت لبخندي زدند و گفتند چطور؟ گفت خدا راضي نيست به اين خاطر که مي خواهد مدام از او اطاعت کنم و معصيتي انجام ندهم که من اينگونه
ص: 1562
نيستم. شيطان از من راضي نيست چون مي خواهد دائم معصيت کنم و هيچ اطاعتي نداشته باشم که آن هم نيستم. خودم هم راضي نيستم چون دوست دارم که تا آخر بمانم و هيچ گاه نميرم که اينطور هم نيست. همان موقع يک نفر کناري ايستاده بود گفت، چرا ما از مرگ بدمان مي آيد و هرگاه حرف مي زنيم مي گوييم نمي خواهيم بميريم. حضرت فرمودند: چون شما خرابکاري کرده ايد و اين طرف را آباد کرده ايد و مي ترسيد که از يک جايي که آباد شده به يک جاي خراب برويد. بنابراين برخي از ضعف ها بخاطر نقطه ضعف ها، جهل، کم معرفتي و کم ايماني ما است. بنابراين اين ترس ها مقدس نيست، چون منشأ آنها مقدس نيست. يک ضرب المثل معروفي است که مي گويد اگر کسي خيانتي کرده مي ترسد. اگر کسي دزدي کرده و يا در اداره اي يک رشوه اي گرفته است مي ترسد. تا حسابرس، بازپرس و پليس او را ببيند مي ترسد. اگر اين فرد نزد شما بيايد و بگويد چکار کنم که نترسم ؟ مي گوييد خوب دزدي نکنيد تا نترسيد. اين ترس مقدس نيست. اينجا هم به همين صورت است ما بايد وابستگي هاي خود را کم کنيم. ما بايد در زندگي خود گناه نکنيم و يا اگر کرده ايم آنها را حذف کنيم. يکي از بهترين چيزهايي که مي تواند جلوي گناهاني را که به عادت تبديل شده و هم چنين محبت به دنيا را بگيرد، همين ياد مرگ بودن و شنيدن موعظه هاي در رابطه با مرگ است. همچنين خواندن برخي
ص: 1563
دعاها که ما را به ياد مرگ مي اندازد. من توصيه مي کنم مناجات حضرت اميرالمومنين در مسجد کوفه را دوستان زياد بخوانند. در اين مناجات اميرالمومنين تعبيرات قرآني را جمع آوري کرده است. اگر اين تعبيرها را ما بخوانيم و دقت کنيم واقعاً موثر است. بايد به مرور منشأ اين ترس را از بين برد تا خود آن از بين برود. اما يک ترسي هم است که برخي از اولياء خدا داشته اند. اين ترس، ترس مقدسي است. شما شنيده ايد که مومن بايد خوف و رجا داشته باشد. ترسي که مومن از مرگ دارد جنس آن متفاوت است. اتفاقاً ترسي است که ناشي از معرفت و ايمان بالا است. گاهي اوقات مي ترسيدند به اين خاطر که مي دانستند بعد از مرگ بر چه عظيمي وارد مي شوند. وقتي که شما بر شخصي وارد مي شويد که به معرفت او واقف هستيد، با اينکه مي دانيد شما را اذيت نمي کند و آدم خوبي هم است اما خود بخود يک ابهتي در دل شما ايجاد مي کند. مرحوم آيت اله شيخ محمد تقي آملي از مراجع صاحب رساله در تهران بودند. ايشان از اولين شاگردان مرحوم آقاي قاضي بودند. تشرفي خدمت امام زمان (ع) در مسجد سهله داشتند، آنقدر جذبه و ابهت حضرت ايشان را گرفته بود که فرار کرده بود و به حضرت قسم داده بود که من ديگر نمي توانم جلوتر بيايم. اين ترس بخاطر درک عظمت و معرفت است. زماني امام مجتبي (ع) گريه مي کردند. بعضي افراد به ايشان گفتند که چرا گريه مي کنيد ؟ شما فرزند رسول
ص: 1564
خدا هستيد و کسي هستيد که بيست سفر پياده از مدينه به مکه رفته ايد. شما کسي هستيد که سه بار تمام اموال خود را با فقرا تقسيم کرده ايد. شما چرا گريه مي کنيد ؟ حضرت فرمودند بخاطر دو چيز من گريه مي کنم: اول اينکه دوستان خدايي را ترک مي کنم و دوم از حول و هراس به ورود عالمي که حجاب ها برداشته مي شود. ايشان عظمت خدا را مي دانند وگرنه بحث اين نيست که از اعمال خود مي ترسند. ايشان مي خواهند مرحله به مرحله در عوالمي حضور پيدا کنند که سير، سير انا عليه راجعون است. يا گاهي اوقات فرد مومن است و اعمال زيادي هم دارد اما از کم و کيف اعمال خود مي ترسد که لياقت نداشته باشد. مبادا اين اعمال براي سفر ابدي او کم باشد. يا آنقدر خالص نباشد که لايق درگاه خدا باشد. گفت چگونه سرزخجالت برآورم بردوست که خدمتي به سزا برنيامد از دستم. اينها اهل عمل بودند اما خيلي اعمال خود را نمي ديدند. حضرت خديجه (س) در آخر عمر خود که در بستر بودند گريه مي کردند. حضرت رسول پرسيدند که چرا شما گريه مي کنيد؟ ايشان گفتند من مي ترسم که آيا خداي من از من راضي است يا خير. اين بانو فداکاري هاي بزرگي داشتند و اولين بانويي بودند که به پيامبر اکرم ايمان آوردند. همانجا جبرائيل نازل شد و سلام خداوند را رساند و به حضرت رسول گفت به حضرت خديجه بفرماييد که خداوند فرمود من کمال رضايت را از شما دارم. اين ترس از اين مسئله است
ص: 1565
که مبادا اين اعمال لايق اعمال نباشد. حضرت آيت اله بروجردي هنگام مرگ خود گريه مي کردند. وقتي اطرافيان خواستند به ايشان تسلي دهند گفتند شما اين همه خدمات انجام داده ايد. اين تعداد شاگرد تربيت کرده ايد، مسجد ساخته ايد و کارهاي بزرگي انجام داده ايد. آيت اله بروجردي با همان گريه گفتند: عمل خالص را آنجا مي خرند و آن کسي که اعمال را حسابرسي مي کند خيلي آگاه است. اين ترس از روي معرفت و ايمان است. اين ترس ترس مقدسي است و از فرد جدا نمي شود. سازنده است و اثر مثبت هم دارد. اثر مثبت آن اين است که فرد مدام عمل خود را بيشتر و خالص تر خواهد کرد. از اين دو نوع ترسي که گفتيم، قسمت اول آن بايد از بين برود، اما قسمت دوم آن مقدس است.
سوال – لطفاً درخصوص آيات 71 تا 90 سوره ي حجر توضيح بفرماييد.
پاسخ – در آيه ي هشتاد و پنج مي فرمايد: ما آسمان ها و زمين و آنچه که در بين آنها است، هيچکدام را نيافريديم مگر به حق. هيچ بطلان و بيهودگي درکار ما نيست. عالم و خلقت هدفمند است. به دنبال آن مي فرمايد قيامتي وجود دارد که در واقع اين مسئله به سير هدفمندي عالم اشاره مي کند. اين همان چيزي است که در مباحث عقيدتي به آن برهان حکمت مي گويند. جهان و آفرينش را خدا حکيمانه خلق کرده است و به سمتي مي رود. بعد از آن خدا مي فرمايد: حالا که قيامتي است از اينجا بگذر. اهل انتقام و کينه نباش. از
ص: 1566
آن کسي که به تو جفايي کرد روي بگردان. البته اگر جفاي شخصي باشد. گاهي اوقات يک فردي به دين خيانت مي کند که البته نبايد از او گذشت. اما يک موقع است که فردي در حق من يک اشتباهي مرتکب شده مي فرمايد: روي بگردان و نديده بگير. درروايات داريم که روي گرداندن زيبا به اين معنا است که هيچ عتابي هم نسبت به او نداشته باش و در دل تو نيز نسبت به او چيزي نباشد. اين نکته اي است که اخلاق زيبا نتيجه ي اعتقاد به معاد است. من وقتي که مي فهمم بهشت و جهنم را از جاي ديگر براي ما نمي آورند و ما با خود از اينجا مي بريم. من وقتي که مي فهمم تنگي و فشار قبر، از تنگي روح خودم است. حسد، بخل و کينه ي من که روح من را در تنگنا قرار داده، باعث تنگي قبر من است. اگر من اين را بفهمم طبيعتاً خيلي جدي نمي گيرم و اگر کسي نسبت به شخص من خطايي کرد، آنطور نيست که در درون خود درگير باشم و کينه ي او را بپرورانم. از او مي گذرم تا خدا از من بگذرد.
سوال – احتضار چيست و هنگام آن چه اتفاقي مي افتد ؟
پاسخ – اولين مرحله و منزل از منازل آخرت وآخرين مرحله و منزل از منازل دنيا است. به زبان ما موقع جان دادن و قبض روح است. البته اسامي ديگري هم دارد به نام سکرات موت و قمرات موت که در قرآن هم به آنها اشاره شده است. احتضار يعني حاضر شدن، زماني
ص: 1567
است که مرگ انسان و فرشتگان مرگ حاضر مي شوند. اين همان وقتي است که در روايات به عنوان پايان وقت توبه از آن ياد شده است. چون فردي که در زمان احتضار قرار مي گيرد در عين حال که چشم او به دنيا است، چيزهايي از آخرت را هم مي بيند. به طورکامل و واقعي ملک الموت را مي بيند. البته اين ديدن با چشم سر نيست که ديگران هم که در کنار فرد محتضر نشسته اند بتوانند آن را ببينند. اين ديدن با همان چشم برزخي است. شبيه آن چيزي که درخواب بدن ما افتاده و چشم ما بسته است اما يک چيزهايي مي بينيم. اما اينجا در آستانه ي ورود به عالم ديگري هستيم و ملائکه را نيز مي بينيم. وقتي فرد مي بيند ديگر اينجا توبه فايده و ارزشي ندارد. چون توبه زماني ارزش دارد که شما رجوع به خدا را انتخاب کنيد. اين کمال و رشد است اما آن موقع ديگر انتخابي در کار نيست شما را مي برند و چاره اي نداريد. ايمان اجباري و اضطراري رشد و کمالي براي انسان نمي آورد. درقرآن داريم که فرعون هم در لحظات آخر توبه کرد. گفت من به خداي بني اسرائيل ايمان آوردم. همانجا خداوند خطاب کرد که الان ايمان آوردي؟ اين ايمان ديگر فايده اي ندارد و رشدي براي تو نمي آورد. آن زماني است که شخص محتضر مشاهداتي خواهد داشت. در عين حال که چشمي به دنيا دارد اما آن طرف را نيز مي بيند. پنج چيز را به عنوان مشاهدات محتضر از روايات پراکنده مي توان استخراج کرد.
ص: 1568
يکي از چيزهايي که مي بيند جايگاه خود در بهشت و يا جهنم برزخ است. ما در چندين روايت داريم که اجمالاً در آن موقع مي فهمد که جاي او کجا است. در روايتي از امام صادق (ع) است که وقتي که جاي مومن را در بهشت برزخي به او نشان مي دهند، به ملائکه ي مرگ خطاب مي کند که به من اجازه مي دهيد به خانواده ي خود بگويم ؟ مي گويند ديگر فرصتي نيست. دومين چيز از مشاهدات شخص محتضر، حضور حضرت عزرائيل (ع) يا ملائک زير دست او است. داريم که موقع احتضار ملائکه ي رحمت و غضب صف مي کشند. اگر شخص محتضر از مومنين باشد ملائکه ي رحمت به او بشارت داده و به خوش آمد مي گويند و همينطور برخورد بسيار خوبي با او خواهند داشت. و اگر اهل عذاب باشد از همان لحظه و با برخورد سختي که با او مي کنند عذاب او شروع مي شود. سومين چيزي که مي بيند معصومين هستند. دهها روايت در اين زمينه داريم که شخص معصومين را مي بيند. اولاً به چه علتي اميرالمومنين (ع)، پيامبر اکرم و سيد الشهدا را مي بيند ؟ به يک جهت فلسفه ي اين ديدن که درروايات به آن اشاره شده اين است که شخص مومني که عاشق و دوستدار اين افراد بود، وقتي چهره ي زيباي آنها را مي بيند از دنيا دل مي کند و راحت جان مي دهد. از طرف ديگر شخصي که اين افراد را قبول نداشت و در جهت عکس مسير آنها و دشمني و بغض آنها قدم بر
ص: 1569
مي داشت مي بيند، شرمندگي عجيبي بر او وارد مي شود. و غمي بر غم هاي او افزوده مي شود که من چه کساني را که اينجا همه کاره هستند از دست داده ام. در فرازي از زيات اميرامومنين که در مفاتيح هم آمده تعبير اين است: سلام بر آن علي (ع) که نعمت خدا است بر ابرار و خوبان و نقمت خدا و نوعي عذاب براي بدان است. اين نشان مي دهد که فلسفه ي آمدن آنها نوعي لذت و يا نوعي عذاب است. يکي از شاگردان خوب امام صادق (ع) سوال مي کند که آيا مومن در موقع قبض روح خود ناراحت است ؟ آيا از مرگ کراهت دارد ؟ حضرت فرمودند نه. زماني که ملک الموت براي قبض روح مي آيد ابتدا ناله اي سر مي دهد. ملک الموت مي گويد اي ولي و دوست خدا ناله نکن من از پدر براي تو مهربان تر هستم. چشم خود را باز کن و نگاه کن. مومن نگاه مي کند و در آن حال رسول خدا و اميرالمومنين (ع)، حضرت زهرا (س)، امام حسن (ع) و امام حسين (ع) و فرزندان آنها، يعني همه ي معصومين را مي بيند. به مومن گفته مي شود اينها رفيقان و هم نشينان تو در بهشت هستند. مومن نگاه مي کند، در همين زمان خطاب مي رسد: اي کسي که باور کردي و به اهل بيت اطمينان پيدا کردي، به سمت خدا بيا در حالي که با اين ولايتي که داري رضايت داري، خدا هم از تو رضايت دارد به ثواب و پاداشي که به تو مي دهد،
ص: 1570
بيا داخل اين بندگان من، يعني حضرت محمد (ع) و اهل بيت او. در اين حال هيچ چيز براي او محبوب تر از اين نيست که روح او از بدن جدا گردد و به اين بزرگواران ملحق شود. اما فقط اينکه آيا همه مي بينند و اينکه همه ي اهل بيت را مي بينند يا خير؟ آنچه که قدر مطلق همه ي روايات است و از مجموع روايات بر مي آيد اين است که همه بي استثناء، مومن و کافر پيغمبر اکرم (ص) و اميرالمومنين(ع) را مي بينند. البته طبيعي است که مومن آنها را با چهره ي باز و خندان مي بيند و از او استقبال مي کنند. و شخصي که کافر و فاسق است که در مسير خلاف آنها قدم گذاشته است، طبيعتاً با روي غضبناک آنها را مي بيند و با آنها روبرو مي شود. از جزئيات قدم به قدم مسائل پس مرگ به جز اينکه روايات و آيات قرآن به ما خبر بدهند کس ديگري نمي توانست صادقانه خبر بدهد که ما بتوانيم اطمينان داشته باشيم. اصل مسئله ي معاد با عقل اثبات مي شود که از اصول دين است. اما جزئيات مراحل آخرت، برزخ، قبر و عالم قيامت از روايات استخراج مي شود. چهارمين مشاهده شياطين هستند. چون اينجا آخرين مرحله ي دنيا است، بعد از مرگ و در عالم برزخ ديگر شيطان نمي تواند دسترسي داشته باشد بنابراين تمام هم و غم او بر اين است که بتواند وسوسه کند. اتفاقاً در اين لحظه ي آخر تمام توان خود را بکار مي برد که مومن را نسبت به اعتقادات
ص: 1571
خود به شک بيندازد. اموري که مورد علاقه ي فرد است در چشم او جلوه دهد که از دل کندن از دنيا بيزار شود. يکي از آقايان مي گفت طلبه اي بود که فرد خوبي هم بود اما موقع مرگ من به او تلقين مي گفتم و کلمه ي لا اله الا الله را مي گفتم اما مي گفت نگو نمي شکنم. بعد از يک مدت حال او خوب شد يعني به دنيا باز گشت. از او پرسيديم که چه چيزي را مي گفتي ؟ گفت آن موقع شيطان را مي ديديم و يک ساعتي که من خيلي به آن علاقه داشتم جلوي چشم من گرفته بود و مي گفت اگر بگويي لا اله الا الله من آن را مي شکنم. گفت آن ساعت را بياوريد که من آن را به کسي ببخشم و از آن دل بکنم. بخاطر همين است که گفته اند موقع مرگ و احتضار تلقين کنيد و کمک به فرد بدهيد که در حال گيجي است. براي اينکه شيطان نتواند غالب شود خواند سوره ي ياسين و صافات موثر است. بخصوص سوره ي صافات بسياري از وسوسه هاي شياطين را دفع مي کند. همچنين خواند دعاي عديله باعث مي شود که فرد ايمان خود را از دست ندهد. آخرين مورد که در روايت امير المومنين(ع) نيز به آن اشاره شد اين است که اعمال، اموال و فرزند فرد به گونه اي براي او مجسم مي شوند. همان روايتي که فرد به اموال خود مي گويد من در جهان براي شما خيلي زحمت کشيدم، شما براي من چکار مي کنيد ؟ گفتند
ص: 1572
کفني تهيه مي کنيم. به فرزندان خود خطاب مي کند، گفتند ما تو را تا قبر مي بريم. به اعمال خود خطاب مي کند، گفتند ما تا قيامت با تو هستيم. اين چيزهايي است که محتضر در هنگام مرگ مشاهده مي کند.
سوال – گاهي اوقات موقع احتضار افراد خوبي هستند که خيلي سخت جان مي دهند و بالعکس افراد بدي هستند که خيلي راحت جان مي دهند علت آن چيست؟
پاسخ – اين سوال براي خيلي از افراد پيش مي آيد اولاً سختي و راحتي جان دادن صرفاً آن چيزي نيست که ما با چشم خود مي بينيم. شما گاهي کنار رفيق خود نشسته ايد که او خواب است و در هنگام خواب وحشتناک ترين کابوس را مي بيند. يک دفعه از خواب بيدار مي شود و مي گويد آيا تو ديدي آن چيزي را که من ديديم ؟ مي گوييد نه من نديدم، شما راحت خوابيده بوديد. ظاهر فرد خيلي راحت است اما در باطن او چه اتفاقي رخ مي دهد. بنابراين صرف ظاهر را نبايد ملاک گرفت. آن چه که از روايات برمي آيد اين است که در لحظه ي آخر نوع جان دادن انسان ها چهار صورت است. بعضي از افراد آدم هاي خوبي هستند، خيلي راحت هم از دنيا مي روند. درروايتي از پيامبر اکرم (ص) است که ملک الموت دو شاخه ي گل براي اين فرد مي آورد. يکي از آنها باعث نسيان اموال و فرزندان مي شود که فرد ديگر غصه نخورد. يکي ديگر بويي معطر از حرم الهي دارد و وقتي مومن اين گل را بو مي
ص: 1573
کند سخاوتمندانه جان مي دهد. در برخي از روايات است که اين دو شاخه گل نيستند بلکه دو نسيم هستند که از حرم الهي مي وزند. دو نسيم معطر و جان فزا که يکي از آنها مونسيه و ديگري موسخيه است و فرد به راحتي جان مي دهد مانند بو کردن يک گل. اما برخي از خوبان هستند که در لحظه ي آخر سخت جان مي دهند. در روايتي از پيامبر اکرم (ص) است که الموت کفارةٌ لِذُنوب المُومنين. احياناً اگر گناهاني بوده که فرد نتوانسته آنها را جبران کند و با بلاها، مرض ها، سختي ها و مشکلات دنيا پاک نشده است، خداوند متعال در آخرين مرحله ي دنيا اين سختي را براي او بوجود مي آورد که اينجا بي حساب شود. يعني پاک شود و ازآن طرف اول راحتي او شود. نوع سوم آدم هاي بدي هستند که خوب مي ميرند و در ظاهر راحت جان مي دهند. به اين دليل است که خداوند متعال اجر کسي را ضايع نمي کند. از طرف ديگر خدا قسم ياد کرده که درآن طرف ديگر خبري از احسان به کفار نيست. از اين جهت اگر کافري در اين دنيا عمل خيري انجام داده باشد، همينجا جزاي او را مي دهند. جزاي او اين است که راحت جان بدهد. روايتي از امام کاظم (ع) است که حسنات کفار در همين دنيا با آنها تسويه مي شود. اگر کار خوبي کرده باشند در همين دنيا پاداش آن را مي بينند يعني آخرين لذت و راحتي آنها همين است. چهارمين نوع آدم هاي بدي هستند که بد هم مي
ص: 1574
ميرند. مرحوم آيت اله اراکي مي فرمود من پاي منبر آقا شيخ عباس قمي صاحب مفاتيح بودم و شنيدم که محدث قومي فرمود من وارد قبرستان وادي السلام شدم و صداي نعره شنيدم. چون صداي نعره ها بسيار بلند بود اول گمان کردم که شتري را داغ مي کنند. هرچه نزديک تر مي شدم صداي نعره ها بيشتر مي شد. دقت کردم و ديدم که اطرافيان نمي شوند و فقط من آن را مي شنوم. وقتي نزديک شدم ديدم جنازه اي را دفن مي کنند. ايشان مي گويند من متوجه شدم که نعره ها از همين جنازه است. اين فرد چه انسان فاسق و فاجري بوده که عذاب او از همين جا شروع شده است. اين آدم ها افرادي هستند که بد هستند و بد نيز مي ميرند. البته اين چهار قسم را که گفتم ما نبايد فقط ظاهر را نگاه کنيم، چيزهايي است که با چشم و گوش ديگري است ديده وشنيده مي شود که آنها ملاک است.
خدايا با فرج ولي خود همه ي مومنين را خوشحال کن. آن تعبيري که در تعقيبات نماز در ماه مبارک رمضان داريم که حتي بر اموات سرور است.
دل شيخ نيشابور، دل پير هرات است دل نورمحمد، عطر صلوات است، دل گفتم و اين دل سجاده ي مکه است تسبيح مدينه است، مهر عتبات است، هوهوزدن دل، عشق است و جنون است حق حق زدن او، صوم است و صلاة است، شعر از سر من دست برداشته اما بالاي سرم باز ابر کلمات است، پايان من و دل آغاز شگفتي است مي ميرم و مرگم در
ص: 1575
قيد حيات است.
سوال – در ادبيات ديني و در ادبيات مرگ، ما به واژه اي برخورد مي کنيم به اسم سکرات. سکرات با احتضار چه فرقي دارد؟
پاسخ – اين واژه ي سکرات موت در ادبيات ديني ما وجود دارد. سکرات جمع سکره است که کلمه ي سکر و مستي نيز از همين کلمه مشتق مي شود. و در قرآن مفرد اين کلمه به کار برده شده است. سکرات در واقع همان حالت احتضار است اما از آن جهت به حالت دم مرگ احتضار مي گويند که وقت حضور مرگ، وقت حضور ملائک است. و از آن جهت به آن سکرات مي گويند که انسان در يک تحير، سردرگمي و گيجي قرار مي گيرد شبيه افراد مست. از يک طرف انسان حسرت اين را مي خورد که عمر او به پايان رسيده و درست استفاده نکرده است. و اندوه اين را مي خورد که در حال جدا شدن از دنيا و امور مورد علاقه اي است که عمري با آنها انس گرفته است و از طرف ديگر عوالم ناشناخته اي براي او جلوه مي کند که وحشت آور است. ديدن صحنه هايي که تا به حال نديده است او ملائک و شياطين را که حاضر شده اند مي بيند. و همينطور عمري فرد با بدن خود انس گرفته، آن فشاري که باعث شود روح از بدن جدا شود يک حالت سردردگمي و گيجي و تحيري ايجاد مي کند که به آن سکرات مي گويند. اگر يک دندان ما شديداً درد بگيرد ما سردرگم و گيج مي شويم و خيلي چيزها را فراموش مي کنيم.
ص: 1576
دندان درد با حالات دم مرگ قابل مقايسه نيست. در قرآن يک تأبير ديگري هم وجود دارد به نام قمرات الموت. قمرات به معناي شدايد و سختي هاي مرگ است. يک تعبير اميرالمومنين (ع) در خطبه ي 109 نهج البلاغه دارد که توصيف هنگام سکرات است. اين مطلب را اززبان کسي مي شنويم که به جزئيات اين راه آگاه بوده است. حضرت مي فرمايند: آن هنگام قابل توصيف نيست. از يک طرف سکرات موت و سختي جان دادن و از طرف ديگر غم و اندوه فرصت هايي که فرد از دست داده است تمام وجود او را مي گيرد. درآن لحظات سخت اعضاء بدن سست مي گردد و رنگ آنها تغيير مي کند. با لحظه لحظه زياد شدن آثار مرگ در پيکر، زبان از کار مي افتد ( يعني اولين عضوي است که از کار مي افتد ) و قدرت سخن گفتن سلب مي گردد. ولي همچنان اعضاء خانواده ي خود را با چشم نگاه مي کند و با گوش هاي خود مي شنود، عقل او نيز سالم است. فکر مي کند که عمر خود را به چه چيزهايي گذرانده و در چه راهي روزگار خود را تباه کرده است. به ياد اموالي مي افتد که با خون دل آنها را جمع کرده و کاري به حلال و حرام آن نداشته است. اين نشان مي دهد که حضرت کساني را توصيف مي کند که اهل دنيا هستند. و حالا بايد برود و جوابگوي اين اموال باشد. لذت و استفاده ي آن براي ديگران و حساب پس دادن و بدبختي آن براي او مانده است. مرگ
ص: 1577
همچنان بر اعضاء بدن او چيره مي گردد تا آنجا که گوش او نيزمانند زبان از کار مي افتد. و فقط به خانواده ي خود نگاه مي کند و حرکت زبان آنها را مي بيند ولي ديگر صدايي نمي شوند. پس از مدتي چشم او نيز از کار مي افتد و روح از بدن خارج مي شود. مرداري خواهد شد در بين خانواده ي خود به طوري که از نشستن نزد او وحشت مي کنند و از نزديک شدن به او دوري مي نمايند. در اين حال ديگر نه گريه کننده اي او را ياري مي کند و نه کسي به او جواب مي دهد. سپس او را برداشته و بسوي آخرين منزلگاه يعني قبر مي برند و او را آنجا تنها گذاشته و به دست اعمال خود مي سپارند و از ديدار او براي هميشه چشم مي پوشند. اين آن لحظه سکرات و قمرات است که حضرت امير(ع) توصيف کرده و لحظه ي سختي است.
سوال – ما چه کاري مي توانيم بکنيم که اين سختي ها و شدايد آسان شود؟
پاسخ – در روايات اهل بيت (ع) هم به عواملي اشاره شده که باعث آسان شدن مرگ، راحت از دنيا رفتن و سختي نکشيدن فرد مي شود و هم عواملي که باعث مي شود فرد با سلامت از دنيا برود. اين دو نکته است، اينکه هم انسان راحت از اين عالم به عالم ديگر منتقل شده و سختي نکشد. و هم با سلامت رفته و دچار آن وسوسه هايي که شياطين در لحظه ي آخر انسان را مي کنند و تيرهاي آخر را
ص: 1578
به سمت او پرتاب مي کنند نشود. اينجا ديگر منزل آخري است که دست شيطان به انسان مي رسد و در نتيجه تمام تلاش خود را در اين لحظه مي کند. اهل بيت در روايات مختلفي اشاره به عوامل آسان، راحت و با سلامت از دنيا رفتن کرده اند. اصلي ترين مورد اين است که انسان اعتقادات سالم و درستي داشته باشد. ترديدي نيست که اگر من ايمان به خدا و آخرت داشته باشم و سيم اتصال من به خدا وصل باشد، زماني که مي خواهند من را به سمت خدا منتقل کنند وحشت نمي کنم. چرا که من را به سمت دشمن نمي برند بلکه به سمت دوست مي برند. خود اين ايمان، انسان را در لحظه ي آخر راحت مي کند. در روايت زيبايي است که حضرت عزرائيل (ع) بر ابراهيم خليل الله وارد شد. حضرت ابراهيم (ع) وقتي او را ديد پرسيد: آيا تو الان من را دعوت مي کني که به اختيار آن طرف بيايم، يا زمان اختيار گذشته و خواهي نخواهي بايد بروم؟ حضرت عزرائيل (ع) گفتند نه به اختيار خود شما است که بياييد يا نياييد. حضرت ابراهيم چيزي گفت که حضرت عزرائيل را به فکر وادار کرد: خدا دوست و خليل من است، آيا ديده اي که يک دوستي مرگ را به دوست خود هديه بدهد؟ حضرت عزرائيل درمانده شد. از خداوند متعال خطاب به حضرت عزرائيل رسيد که به او بگو آيا ديده اي که دوستي از ديدار دوست خود بدش بيايد. تو به طرف دوست خود مي آيي و دوست مشتاق ديدن دوست است. اگر بخواهيم
ص: 1579
اين نگاه را به مرگ داشته باشيم مستلزم اين است که ايمان داشته باشيم. در اين صورت چقدر اين لحظه براي فرد زيبا خواهد بود. در آيه بيست و هفت سوره ي ابراهيم داريم که خداوند مومنين و افراد با ايمان را نگاه مي دارد و در دنيا و آخرت آنها را تثبيت مي کند. ما در روايات متعدد داريم که حضرت عزرائيل (ع) مي گويد که من از پدر و مادر مهربان بر مومن مهربان تر هستم. خود او مومنين را به شهادتين تلقين مي کند. ملائکه ي مرگ به او خوش آمد گفته و به استقبال او مي آيند. در روايتي داريم که دو شاخه ي گل بسيار معطر از حرم الهي براي او آورده مي شود. بوي يکي از آنها به گونه اي است که فرد خانواده و اموال خودرا فراموش مي کند تا سختي نکشد. و بوي ديگري از نسيم رحمت الهي آنچنان حالتي در او ايجاد مي کند که سخاوتمندانه جان خود را بدهد. اينها همه براي مومن است. يک روايتي است از حضرت امام صادق (ع) که مي فرمايد: روزي گذر سلمان در کوفه به بازار آهنگرها افتاد. يک مرتبه ديد جواني بيهوش شده و مردم اطراف او را گرفته اند. سلمان که از آن نزديکي عبور مي کرد، يکي از آن افراد دويد و به او گفت يا اباعبدالله اين جوان مريض و بيهوش است بيا يک دعايي بالاي سر او بخوان که بهوش بيايد. حضرت سلمان وقتي نزديک شد و به بالين جوان رسيد او چشم باز کرد. تا سلمان را ديد سر خود را بلند کرد
ص: 1580
و گفت يا ابا عبدالله اينطور نيست که مردم گمان مي کنند من بيمار هستم. وقتي گذر من به بازار آهنگرها افتاد و ديدم که با چکش هاي آهني به ميله هاي سرخ مي کوبيدند ياد اين آيه افتادم: نگهبانان جهنم با چکش هاي آهنين بر دوزخيان مي زنند. در اين حالت ديگر نفهميدم و از هوش رفتم. سلمان ديد اين فرد با معرفت است با او دوست شد. بعد از يک مدتي اين جوان مريض شد، سلمان به عيادت او رفت و ديد که موقع مرگ او است. سلمان به حضرت عزرائيل (ع) خطاب کرد که يا ملک الموت اين جوان برادر و دوست من است لطفاً مراعات او را بکن. حضرت عزرائيل فرمود: يا ابا عبدالله من مراعات اين جوان و تمام مومنين را خواهم کرد و با آنها دوست هستم. بنابراين اصلي ترين شرط براي راحت مردن ايمان است. البته اگر مي خواهيم ايمان در لحظه ي مرگ و پس از آن در مراحل ابديت حافظ ما باشد بايد در دنيا حافظ ايمان خود باشيم. ما حافظ ايمان خود باشيم تا ايمان در سختي ها حافظ ما باشد. بعضي از افراد هستند که از ايمان و اعتقادات خود محافظت ندارند. چه بسا که اعتقادات آنها لغزنده و سست است. در روايت داريم که اعتقادات و ايمان بعضي از افراد عاريه اي است، از اين دست مي گيرند و از آن دست مي دهند. مثلاً تا يک مقدار وضع مالي جابجا مي شود، حقوق کم و زياد مي شود و فشار زندگي وارد مي شود چه بسا افراد خدا را به ظلم متهم
ص: 1581
مي کنند. اينها خطرناک است. بايد ايمان ها را تثبيت کرده و نگاه داشت. تثبيت ايمان و اعتقادات هم فقط با خواندن کتاب و يا رفتن به کلاس عقيدتي نيست. اينها خوب است و مي تواند عقل را قانع کند. اما دل انسان نيز بايد قانع شود. بايد قلب انسان باور کند و ايمان در قلب رسوخ کند. باور قلب با عمل به دست مي آيد. هرچقدر ما اعمال خود را طبق وظايف و دستورات ديني انجام دهيم مانند چکشي که بر ميخ مي رود و فرو مي رود باعث تثبيت اعتقادات در قلب و باور آنها مي شود. اين آيه ي قرآن است: اگر مي خواهيد به يقين و باور قلبي برسيد، عبوديت و بندگي انجام دهيد. عمل صالح هم حافظ و تثبيت کننده ي ايمان و هم ارتقاء دهنده ي آن است. هم ايمان عمل صالح را خالص تر مي کند و هم برعکس. هر گناه و معصيت بندهاي ايمان و اعتقادات را شل و پاره مي کند. چه بسا بعد از مدتي اگر انسان دچار معاصي و آلودگي ها شود و توبه نکرده و باز نگردد از درون خالي مي شود. و در اين صورت شايد در حادثه هاي سنگين مانند لحظه ي مرگ نتواند ايمان خود را حفظ کند. در لحظه ي مرگ فکر و محاسبات فکري خيلي کار نمي کند بلکه باورهاي دروني انسان بيرون مي ريزد. اگر کسي درون دل او هرز و کفر باشد بيرون مي ريزد. اگر درون دل او خدا و اعتقادات باشد او هم بيرون مي ريزد. مرحوم آيت الله کوهستاني چند سال قبل ازانقلاب
ص: 1582
فوت کردند. کساني که در شمال ايران هستند يعني در استان مازندران و گلستان اين بزرگوار را که از اولياي خدا بود خوب مي شناختند. الان هم در شهر کوهستان که در نزديک ساري است، مدرسه ي ايشان که بسيار بامعنويت هم است برقرار است. کساني که در هنگام مرگ اطراف ايشان بودند نقل مي کنند که با اينکه آقا دو يا سه روز آخر حال حرف زدن نداشتند. اما در دم دماي آخر يکي از اطرافيان از ايشان سوال کردند که آيا شما ذکر خود را مي گوييد؟ ايشان فرموده بودند که خدا لعنت کند شيطان را من هرموقع مي خواهم ذکر بگويم سرفه ام مي گيرد. اما من به دهان او مي زنم و ذکر خود را مي گويم. اين افراد اين چيزها را فراموش نمي کنند چون در دل آنها بوده است. مرحوم آيت الله طباطبايي، فارابي زمان ما، در هنگام مرگ دچار فراموشي شديدي شده بودند. طوري که بسياري از اصطلاحات علمي و فلسفه ها و قيل و قال هاي کلامي رافراموش کرده بودند. حتي رئيس بيمارستاني که ايشان بستري بودند مي گفتند اگر يک ليوان آب به دست ايشان مي داديم همينطور در دست خود نگاه مي داشتند مگر اينکه به ايشان مي گفتيم آن را بخوريد. اما با اين وجود برخي از بستگان ايشان مي گفتند ما ديديم در لحظات آخر لب ايشان تکان مي خورد و گويي حرف مي زنند. از ايشان سوال کرديم که چکار مي کنيد؟ فرمودند تکلم. گفتيم تکلم با چه کسي؟ گفت با حضرت حق. اين را فراموش نکرده چون در جان او رسوخ
ص: 1583
کرده است. پس اولين نکته ايمان و اعتقادات سالم و قوي است. دومين نکته محبت و ولايت اهل بيت (ع) خصوصاً اميرالمومنين علي (ع) است. ولايت اهل بيت (ع) جداي از توحيد نيست. در رواياتي از امام رضا (ع) و امام سجاد (ع) داريم که فرمودند: ايمان و توحيد، لا اله الا الله، محمد رسول الله و علي ولي الله است و بعد فرمودند توحيد تا اينجا است. توحيد تا اشهدان علي ولي الله است. يعني ولايت معصومين شأني از شئون توحيد و شرط توحيد است. ولايت اهل بيت يک دستگاهي جداي از ولايت و سرپرستي خداوند عالم نيست. لطف اهل بيت (ع) در همه جا به محبين آنها مي رسد. هم در دنيا، هم در مرگ و هم بعد از آن در برزخ و قيامت و در همه ي عوالم. در هيچ عالمي از عوالم نيست که ما بي نياز از اهل بيت باشيم. در هيچ عالمي از عوالم نيست که دست اهل بيت کوتاه و بسته باشد. در زيارت جامعه ي کبيره مي خوانيم که اينها رحمت موصوله ي خدا هستند. رحمت موصوله يعني قطع نمي شود و دائم متصل است. ممکن است سوال کنيد که ما رواياتي داريم که مي فرمايد شفاعت ما اهل بيت در برزخ به شما نمي رسد. آن روايات بايد در جاي خود معنا شود. يا مقصود اين روايات اين است که قيامت مراحل بسيار سختي دارد که شفاعت اصلي ما آنجا بروز مي کند. اينجا شفاعت ما است اما شفاعت اصلي نيست. لذا شفاعت و دستگيري در برزخ هم است که در آخر زيارت عاشورا مي گوييم:
ص: 1584
الهم الرزقني شفاعة الحسين يوم الورود. يعني از همان لحظه ي ورود به عالم آخرت شفاعت مي خواهد. پس شفاعت وجود دارد اما آن شفاعت اصلي مربوط به قيامت است. يا به اين دليل است که اسم لطف هايي که اهل بيت در برزخ مي کنند شفاعت نيست. مانند لطف هايي که در دنيا مي کنند. الان اهل بيت در دنيا لطف و عنايت مي کنند اما اسم آن را شفاعت نمي گوييم. آنجا هم اسم آن را کرامت و عنايت مي گوييم. پس دست اهل بيت در هيچ کجايي کوتاه نيست. حاج آقاي بهجت مي فرمودند انشاء اله ما جوري زندگي کرده و جوري اعمال انجام دهيم که در لحظه ي آخر که قرار است اهل بيت دستگيري کنند نگويند که ما اين فرد را نمي شناسيم. او با ما کاري نداشت. بنابراين ولايت اهل بيت سکرات را آسان مي کند، خصوصاً محبت اميرالمومنين علي (ع). اينکه مي گوييم خصوصاً چون اميرالمومنين مرز و ملاک حق و باطل است. شيعه وسني از پيامبر (ص) نقل کرده اند که فرمود: يا علي حب تو را داشتن ايمان است و بغض نسبت به تو داشتن کفر است. پيامبر اکرم (ص) فرمود: اگر کسي علي (ع) را دوست داشته باشد سکرات و سختي هاي مرگ براي او آسان مي شود. پيامبر در جمعي از اصحاب بودند فرمودند: چه کسي از شما است که هر روز عمر خود روزه است؟ سلمان بلند شد و گفت من. پيامبر فرمودند: چه کسي از شما است که تمام شب هاي عمر خود را شب زنده داري کرده و عبادت مي کند؟
ص: 1585
سلمان بلند شد و گفت من. پيامبر باز فرمودند: چه کسي است که در هر شبانه روز يک بار ختم قرآن مي کند؟ سلمان بلند شد و گفت من. يکي از اصحاب گفت او دروغ مي گويد. من خيلي از شب ها ديده ام که او خوابيده است و شب زنده داري نمي کند. خيلي از روزها غذا مي خورد و روزه نمي گيرد. پيامبر فرمود: ساکت باش، به لقمان امت اينگونه تهمت نزن از او بپرس. اين شخص از سلمان پرسيد که سر اين ادعاي تو چيست؟ گفت اينکه گفتم هر روز روزه هستم به اين علت است که خداوند در قرآن فرموده اگر کسي کار خيري انجام دهد من آن را ده برابر مي کنم. من در هر ماه سه روز روزه مي گيرم، اگر سه روز را ده برابر کنيم مي شود سي روز يعني کل ماه. اينکه من گفتم هر شب شب زنده داري مي کنم به اين علت است که پيامبر خدا فرمود: هر کسي هرشب با وضو بخوابد گويي تمام شب را شب زنده داري کرده است و من هر شب با وضو مي خوابم. و اينکه گفتم هر روز ختم قرآن مي کنم چون پيامبر (ص) فرمود: يا علي مثل تو در امت من مانند قل هوالله احد است در قرآن. اگر کسي سوره ي قل هو الله را يک بار بخواند به منزله ي اين است که يک سوم قرآن را خوانده است. دو بار بخواند دو سوم قرآن را خوانده است و سه باربخواند يک ختم قرآن کرده است. يا علي اگر کسي تو را با
ص: 1586
قلب دوست داشته باشد يک سوم ايمان را دارد. اگر با قلب و زبان دوست داشته باشد دو سوم، و اگر با قلب و زبان و عمل تو را دوست داشته باشد ايمان او کامل است. بعد پيامبر فرمود يا علي اگر چناچه آسمانيان و ملکوتيان تو را دوست دارند، اهل زمين هم تو را دوست داشتند جهنم را خلق نمي کردم. بعد سلمان گفت طبق اين حديث پيامبر من در روز سه بار قل هو الله مي خوانم که به منزله ي ختم قرآن است. منظورمن آن قسمت حديث است که فرمود: اگر اهل زمين علي (ع) را دوست داشتند کسي اهل جهنم نمي شد. اين محبت و ولايت اهل بيت خود را در شدايد و سختي ها نشان مي دهد. مي گفتند مرحوم آيت الله شيخ حسن علي نخودکي اصفهاني در دو يا سه روز آخر عمر که در بستر افتاده بود با اينکه با کسي حرف نمي زد و مشغول خود بود، در شب جمعه اي سر ازبالين بلند کرد و روکرد به سمتي و گفت اي شيطان بر من که وجودم پر از محبت علي (ع) و اولاد او است دست نخواهي يافت. سومين چيزي که از عوامل آسان کردن مرگ است، صله ي رحم خصوصاً نسبت به والدين است. ارحام خويشاوندان است يعني برادر، خواهر و فاميل نزديک. ارحام را که به آن رحم مي گويند چون جلوه اي از رحمت خدا است. در روايت است که خداوند متعال فرمود: من از صد جزء محبت و رحمت خود يک جزء آن را در عالم دنيا فرستاده ام که اين محبت
ص: 1587
ها بين پدر و مادر و فرزند و برادر و خواهر و فاميل درست شده است. بقيه ي آن را آن طرف مي بينيد. اگر رحم، يک خاندان و يک خانواده که بين آنها محبت است، اين محبت را نسبت به هم قطع کنند، يعني در واقع رحمت خدا را قطع کرده اند. به اين جهت است که خيلي با آن برخورد شده که قطع رحم نکنيد. وقتي رحمت خدا را قطع کرديد طبيعتاً در مرگ سختي مي بينيد. اما اگر کسي صله ي رحم کرد در حال جذب رحمت خدا است. بنابراين چون شما قدر رحمت خدا را خصوصاً نسبت به والدين دانسته ايد مرگ را آسان مي کند. آن فردي که به مادر خود جفا کرده بود حتي نتوانست تلقين پيامبر را جواب دهد تا زماني که مادر او راضي شد و او را بخشيد. يکي ديگر از چيزهايي که خيلي توصيه شده تسبيحات حضرت زهرا(س) بعد از نمازهاي واجب است. من تقاضا مي کنم که اين گنج است و آن را از دست ندهيد. امام باقر(ع) فرمود: اگر هديه اي بالاتر از تسبيحات زهرا(س) بود پيامبر آن هديه را به حضرت زهرا مي داد. امام صادق (ع) فرمود: ما به بچه هاي خود همانطور که نماز را توصيه مي کنيم اين تسبيحات را هم توصيه مي کنيم. و بعد فرمود اگر کسي مداومت داشته باشد به خواندن تسبيحات حضرت زهرا (س) بعد ازهر نماز سختي هاي مرگ بر او آسان مي شود. يکي ديگر از چيزها دست کردن انگشتر است. بخصوص انگشتر عقيق که از علائم مومن است. يکي ديگر از عوامل
ص: 1588
آسان کردن مرگ که در روايات آمده، در تعقيبات نماز صبح و مغرب خواندن هفت بار: بِسمِ اللهِ اَلرحمنِ الرَحيم، لا حَولَ و لاقُوةَ اِلا بِالله العَليُ العَظيم. در مفاتيح نيز مرحوم محدث قومي اين را آورده است. در اصول کافي روايت داريم که اين خيلي کمک مي کند. يکي ديگر از امور دعاي عديله است. مومنين حداقل يک بار در عمر خود اين دعاي عديله را بخوانند، اعتقادات خود را صادقانه امانت نزد خدا بسپارند چون در آخر دعاي عديله داريم که خدايا تو بهترين امانت دار هستي. اين اعتقادات خود را پيش تو امانت مي گذارم تا هنگام مرگ که زماني است که انسان خيلي چيزها را از ياد مي برد به من باز گردان. و آخرين چيز خواندن قرآن بعد از هر نماز است. پيامبر فرمود: اگر هر کسي بعد از نماز قرآن بخواند سکرات موت بر او آسان مي شود و خود ملک الموت شهادتين را بر او تلقين مي کند. نماز اول وقت نيز که به آن اشاره شد.
سوال – لطفاً درخصوص سوره ي نحل آيات 55 تا 64 توضيح بفرماييد.
پاسخ - در آيه شصت و يک اين سوره ي مبارکه خداوند متعال مي فرمايد که اگر قرار بود به محض اينکه کسي ظلم مي کند ما از اينجا براي او عذاب بفرستيم و برخورد سنگين قيامتي را در دنيا با او انجام دهيم هيچ جنبده اي در زمين نمي ماند. چون دنيا به گونه اي است که ممکن است انسان تخلفاتي را انجام دهد اما خداوند براي او فرصت مي گذارد براي اينکه جبران کند. فوري با
ص: 1589
هر تخلف، جرم و اشتباهي خداوند از سر لطف برخورد نمي کند تا لحظه ي مرگ. از اين فرصتي که خدا داده و لطفي که پروردگار عالم کرده است که تا دم مرگ انسان مي تواند جبران کند بايد کمال استفاده را ببريم.
يک نکته اي را درخصوص صله ي رحم بگويم که همانطور که گفتم رحم و خويشاوندان يک جلوه اي از رحمت خدا است که او بين اين جمع محبت انداخته است. و يکي از عوامل آسان شدن مرگ اين است که اين رحمت را پس نزده و آن را قطع نکنيم. لذا در روايات قاطع رحم و کسي که صله ي رحم را با خويشاوندان خود قطع کند خيلي مذمت شده است. هم خود ما نسبت به خويشان و بخصوص پدر و مادر قطع نکنيم و هم اينکه مانع از صله ي رحم ديگري نشويم. گاهي اوقات در برخي از خانواده ها ممکن است بعضي از افراد مانع از صله ي رحم شوند. مثلاً همسربگويد که اجازه نداري با پدر و مادر و خويشان خود رفت و آمد داشته باشي. همانطور که قطع رحم براي خود من تبعات سنگين به دنبال دارد، مانع از ديگري شدن نيز همين تبعات را براي من دارد.
سوال – اگر ما با کسي که در حال احتضار است برخورد کرديم چه وظيفه اي داريم؟
پاسخ - گاهي اوقات انسان با فردي مواجه مي شود که در لحظات بسيار سخت و حساس احتضار است و نياز دارد که کسي به او کمک بدهد، اما اطرافيان که در کنار او هستند اصلاً نمي دانند که چکاري بکنند. براي
ص: 1590
يک مسلمان زشت است که در آن هنگام نداند چکار بايد بکند. در باره ي شخص محتضر يک وظيفه ي واجب و تعدادي نيز وظيفه ي مستحب داريم. وظيفه ي واجب اين است که اگر مواجه شديم با فردي که علائم مرگ در او مشخص شده و به نظر مي رسد در حال رفتن از دنيا است او را رو به قبله کنيم. اين کار بر هر مسلماني واجب است البته اگر کسي او را رو به قبله کرد از ديگران ساقط است يعني واجب کفايي است. بايد طوري او را به پشت بخوابانيم که کف پاهاي او به سمت قبله باشد. البته اگر در جايي بود که اين کار امکان پذيرنبود، مثلاً بر روي تخت بيمارستان که به فرد سرم و دستگاه هاي مختلفي وصل است و اين امکان وجود ندارد، بايد حتي الامکان و تا جايي که به اين شکل شبيه تر است او را قرار داد. اگر هم نشد که ساقط است. در روايتي از پيامبر اکرم (ص) فلسفه ي اين کار گفته شده است. ايشان فرمود اگر کسي را اينگونه رو به قبله کنيد دائم تا زمان قبض روح ملائک الهي و خود خداوند با رحمت خود به او رو مي کنند. آداب مستحبي نيز وجود دارد که اولين آن مسئله ي تلقين است. اين را بايد در نظر بگيريم که آن شخصي که درسکرات موت قرار دارد به قدري در سرگرداني و تحير است که چه بسا اسم خود را نيز به يا نمي آورد. او در يک حالت گيجي و تحير تام است. لذا در روايات متعدد گفته شده
ص: 1591
که به او کمک بدهيد. شهادتين را به اين صورت به او تلقين کنيد، در کنار او نشسته و آرام آرام نه با داد و بيداد و دعوا و اينطور چيزها که بيشتر او را اذيت کند به دهان او بگذاريد که بگو لااله الا الله، خدا يکي است. اسم پيامبر را ببر و بگو محمد رسول الله. امام اول خود را بگو، امير المومنين علي (ع). پيامبر اکرم (ص) فرمود: اين کار را بکنيد و حرف هاي پراکنده ديگرنزنيد و سپس فرمود: اگر به اين صورت تلقين کنيد آن کسي که بر زبان او اين کلمات باشد و با اينها از دنيا برود داخل بهشت مي شود. البته معلوم است که از روي اعتقاد اين کلمات را مي گويد و طوطي واربيان نمي کند. دومين نکته تلقين دعاي فرج است. دعاي فرج آن چيزي است که در قنوت ها در رساله ها گفته شده بخوانيد. افراد مي توانند در رساله ها قسمت قنوت مراجعه کنند. لا اله الا الله الحليم و الکريم، لااله الا الله العلي العظيم، سبحان اله الرب السماوات و... در رساله ها به اين بخش رجوع بفرماييد. اين دعاي فرج است که خود مرور اعتقادات توحيدي است. اين را آرام آرام بخوانيد که شخص محتضر به دنبال شما بخواند. اميرالمومنين (ع) بر سر بالين هر محتضري که مي رفتند و اين را مي خواندند مي فرمودند که ديگر ترسي نيست. سومين نکته اي که توصيه شده خواندن هر جاي قرآن، خصوصاً آيت الکرسي، سوره ي ياسين و صافات است. اين ها را بخوانيم و لازم نيست تلقين کنيم. درروايات داريم ياسين
ص: 1592
را که مي خوانيد ملائک رحمت نازل مي شوند. صافات را که مي خوانيد وسوسه هاي شيطان دفع مي شود. اينها آثار اين سوره ها است که در آن هنگام خيلي مهم است. چهارمين چيزي که ما به آن توصيه شده ايم القاء اميد است. خوف و رجاء و بيم و اميد يک مومن تا وقتي که زنده است بايد مساوي باشد. هم از اعمال خود، از آخرت و از عذاب بترسد و هم به رحمت خدا اميداور باشد. اما در روايات متعدد داريم که هنگام مرگ بايد فقط اميد باشد. لذا به آن شخصي که هنگام احتضار است رحمت خدا را القا کنيد. اهل بيت به توکمک مي دهند و جايي مي روي که به استقبال تو مي آيند. ما در روايت داريم که رحمت خدا در آخرت به گونه اي است که حتي ابليس به آن طمع مي کند. ابليسي که گناه اولين و آخرين به عهده ي او است وقتي رحمت خدا را مي بيند مي گويد شايد ما را هم ببخشند. بايد اين رحمت را با خواندن همين روايات به فرد القاء کرد و اگر هم بلد نيستيم بگوييم که لطف خداوند متعال بي نهايت است، گناه ما محدود است اما رحمت او نامحدود است. لطف خدا بيشتر از جرم ماست نکته ي سربسته چه گويي خموش
در آن نفس که بميرم در آرزوي تو باشم بدان اميد دهم جان که خاک کوي تو باشم، بوقت صبح قيامت که سر زخاک برآرم به گفتگوي تو خيزم به جستجوي تو باشم، به مجمعي که درآيند شاهدان دو عالم نظر به سوي تو
ص: 1593
دارم غلام روي تو باشم، حديث روضه نگويم گل بهشت نبويم جمال حور نجويم دوان به سوي تو باشم، مي بهشت ننوشم ز دست ساقي رضوان مرا به باده چه حاجت که مست روي تو باشم.
سوال – اگر مرگ ناگهاني به سراغ ما بيايد و ما نتوانيم آداب قبل از آن را اجرا کنيم چه اتفاقي مي افتد؟
پاسخ - الان بسياري از مرگ هايي که اتفاق مي افتد مرگ هايي نيست که افرادي در کنار محتضر نشسته باشند و او را رو به قبله کنند و آدابي را درکنار او انجام دهند. متأسفانه اينگونه مرگ ها کم شده و مرگ هاي ناگهاني زياد شده است. تصادفات، حوادث غير مترقبه، سکته هايي که در اين زمان خيلي زياد شده و يا حتي برخي از مريضي هايي که باعث شده افراد بر روي تخت هاي بيمارستان باشند و بستگان آنها در کنارشان نباشند که در اين صورت امکان اجراي آن آداب وجود ندارد. البته تقاضايي که از پرسنل محترم بيمارستان ها اعم از پزشکان و پرستاراني که زحمت مي کشند داريم اين است که علاوه بر وظيفه ي شغلي خود، وظيفه ي ايماني و ديني را نيز در نظر بگيرند. اگر مريضي در حالتي است که آنها تشخيص مي دهند علائم مرگ در او مشخص شده حتي الامکان آن آداب واجب را که رو به قبله کردن است انجام دهند. چقدر خوب است که يک پرستار که در لحظه ي آخر در کنار مريضي است که همراهي ندارد تلقين شهادتين کرده، اسم ائمه را گفته و يا يک سوره ي قرآن بالاي سر او بخواند.
ص: 1594
شبيه اين سوال را از پيغمبر اکرم کردند، پيامبر اکرم (ص) در جمع تعدادي از اصحاب بود که فرمود به شخصي که در شرف موت است شهادتين را تلقين کنيد و اگر کسي آخرين کلام زبان او لااله الا الله باشد داخل بهشت مي شود. يک شخصي گفت در زمان سکرات موت ما آنقدر گيج و متحير هستيم که حواس ما نيست اين کلمات را بگوييم و اين حرف ها را بزنيم. همان موقع جبرائيل نازل شد و به پيامبر اکرم (ص) فرمود الان که در صحت و سلامتي هستيد، زبان شما باز و حواس شما جمع است کلمه ي لا اله الا الله را بگوييد اگر مي خواهيد اين کلمه در قلب شما باقي بماند. چون زبان صرف که در قلب نباشد خيلي هنر و ارزشي ندارد. مهم اين است که در قلب باشد، اگر کسي توانست بگويد که چه بهتر اما اگر فرصت نکرد عمده اعتقادات قلبي است. بنابراين به تعبير سعدي کنونت که چشم است اشکي ببار زبان در دهان است عذري بيار، کنون بايدت عذر تقصير گفت نه چون نفس ناطق زگفتن بخفت.
علامه محمد تقي جعفري شاگرد يکي از عرفاي نجف به نام شيخ مرتضي طالقاني بودند که مرحوم آيت اله بهجت نيز مدتي شاگرد ايشان بودند. علامه جعفري مي گويد دو روز مانده بود به محرم طبق عادت هرروز براي گرفتن درس به خدمت ايشان رسيدم. وقتي وارد شدم ايشان گفتند براي چه آمده اي. گفتم براي گرفتن درس آمده ام. ايشان گفت درس تمام شد. آقاي جعفري مي گويد من گمان کردم ايشان روزها را اشتباه کرده
ص: 1595
و فکر مي کند ايام تعطيلي محرم شروع شده است. گفتم هنوز دو روز به محرم مانده و درس برقرار است. او گفتن نه درس ديگر تمام شد. اين تعبير را کردند که خر طالقان رفته و فقط پالان او مانده، روح رفته و فقط جسم مانده است. بعد از آن نيز يک لااله الا الله گفت و اشک ريخت. فهميدم که در حال خبر دادن از چيزي است يعني خبر از مرگ مي دهد و اينکه تمام شدن درس را به طور کلي مي گويد. گفتم آقا حالا آن درس تمام شد اگر مي شود يک درس ديگري به ما بدهيد. اين شعر را خواند: تا زدستت مي رسد شو کارگر چون فوتي از کار، خواهي زد به سر. ما مي بينيم در کلمات و دعاهاي معصومين به استعداد موت يعني آمادگي براي مرگ اينقدر اشاره شده است. امام سجاد(ع) يک دعاي بسيار زيبايي دارد، تقاضاي من اين است که افراد اين دعاي زيبا را که کوتاه هم است ضبط کرده و حفظ کنند و در سجده ها و يا قنوت هاي خود بخوانند. دعا اين است: خدايا من از تو مي خواهم تعلق و چسبندگي من به دنيا را کم کني، به آن سراي ابديت رو کنم و توجه من بيشتر به عالم ابدي باشد. خدايا آماده شوم براي مرگ قبل از فرا رسيدن آن. ما همه آشنا هستيم که در معارف، توبه و جبران خطاها واجب فوري است. در مباحث و اعتقادات کلامي ما آمده و همه هم اين نظر را دارند و از قرآن مجيد نيز استفاده مي شود که توبه
ص: 1596
واجب فوري است. به اين خاطر اگردر توبه و جبران خطا ها تأخير کنيم معلوم نيست که فرصتي براي انسان باقي بماند. من اگر بگويم بعداً جبران مي کنم ممکن است بعداً وجود نداشته باشد. الان ماه شعبان است و سه عمل است که در اين ماه خيلي به آن توصيه شده است. اول صدقه، دوم صلوات مخصوصاً آن صلوات معروفي که مومنين هنگام ظهر بعد از نماز ظهر مي خوانند و سوم استغفار است. درست است که هفتاد مرتبه استغفراله و اتوب عليه در اين ماه توصيه شده است ولي توبه و استغفار زماني کامل است که آن خطاهايي را که مي توانم، جبران کنم و تأخير نيندازم. مرحوم شيخ مرتضي زاهد پنجاه يا شصت سال پيش در همين تهران زندگي مي کرد.
پيرمردهايي هستند که از ايشان خاطراتي دارند و من با برخي از آنها برخورد داشته ام. اين مرحوم نقل مي کند که يک بار بعد از نماز مغرب و عشا که مسئله مي گفتم يک مسئله را اشتباه گفتم. وقتي به منزل رفتم متوجه شدم که اشتباه گفته ام. همان شب راه افتاده و به در خانه ي مسجدي هايي که دور و بر منزل ايشان بودند و آنها را مي شناختند رفتند وبه آنها گفتند که آن مسئله را اشتباه گفته اند. به در چند خانه که رفتند يک نفر به او گفت حاج آقا چه عجله اي است حالا فردا شب ما مي آمديم آنجا شما آن را تصحيح مي کرديد. گفت شما عجله نداريد شايد حضرت عزرائيل (ع) عجله داشته باشد وفرصت به فردا نرسد که من
ص: 1597
آن را تصحيح کنم. اين چقدر ارزشمند است و چقدر زندگي را شاد مي کند. اينکه رزمندگان در جبهه ها اينقدر نشاط داشتند و شوخ و راحت بودند به اين علت است که با مرگ مشکلي نداشتند. درست است که مرگ آنها نيز ناگهاني بود و در يک لحظه خمپاره يا گلوله اي مي آمد اما آن ناگهاني به گونه اي بود که آمادگي قبلي داشتند. اين آمادگي با اين چند چيز ايجاد مي شود: اول توبه و جبران خطاها. يعني مطمئن نباشيم که فردايي است، شايد نباشد. اگر حق الله، نماز و روزه و حجي به گردن من است نبايد بي خيال آن باشم. معنا ندارد که يک مومن بي خيال حقوقي که از خداوند متعال ضايع کرده باشد. البته من نمي گويم که فرد همه ي کارهاي خود را کنار بگذارد و بايستد فقط نماز بخواند و روزه بگيرد. اگر نماز يا روزه ي قضايي به گردن فرد است روزي يک نماز قضا بخواند. همين مقدار که نشان دهد بي تفاوت نيست کافي است. نبايد با واجبات و حرام هاي خدا شوخي کنيم.
از اميرالمومنين (ع) سوال کردند که آمادگي براي مرگ چيست؟ ايشان فرمودند: فرائض و واجبات خود را انجام بده و اگر يک زماني فوت شده قضاي آن را بجا بياور. حرام ها را ترک کرده و تا آنجا که مي توانيد به صفات اخلاقي خوب مزين شويد. بعد ايشان فرمودند: اگر اينچنين شد ديگر براي فرد فرقي ندارد که چه زماني مرگ فرا برسد. براي چنين شخصي مرگ ناگهاني به معناي غافلگيرانه معنا ندارد. چون هميشه آماده است و
ص: 1598
غافلگير نمي شود. من اين مطلب را از آقازاده مرحوم آقاي اراکي شنيدم که يکي از خوبان نجف که معاصر مرحوم ميرزاي شيرازي بود يعني آقاي فاضل اردکاني يک مرتبه نماز عشاي خود را که خواند و شام خود را که خورد گفت نماز خوبي خوانديم، شام خوبي خورديم و مرگ خوبي هم مي کنيم و همان شب از دنيا رفت. ببينيد براي اين افراد چقدر آسان و راحت است. پس در جبران حقوق گذشته همانطور که همه ي مومنين مي دانند حق الله و بخصوص حق الناس مهم است. حضرت امام در وصيت ها و نصيحت هاي خود به مرحوم حاج احمد آقا فرزند بزرگوار ايشان مي فرمايد: بعد از مرگ آنجا که کار ما با خدا باشد و حساب ما با او باشد الرحم الراحمين است. ولي آنجا که کار ما با مردم باشد، مردم ديگر ارحم الراحمين نيستند و به سادگي نمي گذرند چون همه کم دارند تا يک چيزي از تو نگيرند تو را رها نمي کنند. در سوره ي فجر از مرصاد نام برده شده است و در روايت داريم که مرصاد گذرگاهي است در عالم آخرت. کسي از آن عبور نمي کند اگر حقي به گردن ديگري داشته باشد و مديون کسي باشد. يعني صاحبان حق بايد راضي باشند تا از آن گردنه و گذرگاه عبورکنيم. آنجا صاحبان حق را مي آورند و مي گويند تو بايد از آنها رضايت بگيري. آنجا ديگر رضايت به يک کلمه ي حلالم کن معمولي تمام نمي شود. پيغمبر در جمعي از اصحاب فرمود مي دانيد مفلس به چه کسي مي گويند ؟
ص: 1599
اصحاب گفتند آن که با جيب خالي کلي بار زندگي بر دوش داشته باشد. پيامبر فرمود اين مفلس نيست و فقط بي پول است. مفلس کسي است که در عالم آخرت او را مي آورند درحالي که کيسه ي اعمال خير او خيلي پر است اما او را به همين مرصاد مي آورند. صاحبان حق که حقي را از آنها ضايع کرده، آبرويي ريخته و اذيتي کرده است و مالي از آنها خورده مي آورند و بايد رضايت بگيرد. در اين حالت از کيسه ي خيرات اين فرد بر مي دارند و به ديگران مي دهند تا راضي شوند. اگر اعمال خير او تمام شد از گناهان و بار ديگران بر روي دوش اين فرد مي گذارند. پيامبر فرمود مفلس اين فرد است که اول باري از خيرات داشت اما الان کيسه اي از گناهان بر دوش دارد. بنابراين اولين وظيفه و آمادگي قبل از مرگ اين است.
اينکه اگر حقي ضايع شده به وصيت نگذاريم تا ديگران براي ما انجام دهند. ديگران گاهي در اعمال خود مانده اند. بازماندگان، بعد از مرگ تا چند روز داغ هستند و بعد شايد فراموش کنند. بعد از آن ما مي مانيم و کوله باري از سختي ها و معطلي هاي آن طرف. دومين وظيفه اين است که افرادي که مي توانند و براي آنها امکان پذير است کفن تهيه کنند. از مرحوم آيت الله بهجت است که تهيه ي کفن عمر را طولاني مي کند. روايتي در وسايل الشيعه است که مي فرمايد: اگر کسي کفن را تهيه کند و هر از گاهي به آن نگاه
ص: 1600
کند جزو غافلين نيست و هر موقع به آن نگاه کند اجر و ثواب به او مي دهند. سومين چيزي که خيلي به آن توصيه شده بحث وصيت است. در روايات ما وصيت نشانه ي عقل شمرده شده و حقي است به گردن يک مسلمان. ما حتي در آيه ي قرآن داريم که کساني که نشانه هاي مرگ براي آنها ظاهر شده الزام است که وصيت کنند به عنوان يک وصيت شايسته براي خويشان و بستگان آنها، اين يک حقي است به گردن متقين. نکته ي اول اينکه بهترين وقت وصيت در زمان صحت و سلامتي است که انسان علائمي از مرگ را نمي بيند. ولي آخرين وقت وصيت زماني است که انسان علائم مرگ را مي بيند. قرآن اشاره به اين آخرين وقت کرده که وقتي انسان اين علائم را مي بيند ديگر آخر کار است. پيامبر اکرم (ص) يک تعبيري دارد که وصيت را زير بستر و بالين خود قرار دهيد، منظور اينکه وصيت اينقدر در دسترس باشد. اگر کسي حقي به گردن خود دارد چه حق الله و چه حق الناس واجب است که وصيت کند. اين وصيت يا مي تواند شفاهي باشد و يا اينکه آن را بنويسد. اما اگر حق الناس و حق اللهي به گردن او نيست، خمس و زکات، بدهي، نماز و روزه اي به گردن ندارد و حقي از کسي ضايع نکرده، اين وصيت براي او مستحب موکد است. تکليف است که اگر داراي اموالي است ديگران بدانند چه بايد بکنند. البته وصيت تنها بخاطر اموال نيست و مي تواند براي توصيه هاي خيري باشد که تجربه
ص: 1601
هاي زندگي به او آموخته است. همانطور که اميرالمومنين (ع) به فرزند خود امام حسن (ع) آن وصيت هاي بسيار ارزشمند را دارد. اما در عين حال اگر کسي اموال دارد و حقوقي به گردن او نيست مستحب موکد است که وصيت کند. سومين مطلب اين است که وصيت ها عادلانه باشد. گاهي اوقات برخي از افراد خيلي مقدس مي شوند و همه ي اموال خود را مي بخشند و حق فرزندان ناديده گرفته مي شود و يا به بعضي از فرزندان بيشتر مي دهند. پيامبر اکرم (ص) شنيدند که يکي از مسلمين تمامي اموال خود را در زمان حيات خود بخشيده در حالي که فرزندان او محتاج هستند.
پيامبر (ص) فرمود: با اين فرد چه کار کرديد. گفتند در قبرستان مسلمين او را دفن کرديم. پيامبر فرمود: اگر من بودم اجازه نمي دادم او را در قبرستان مسلمين دفن کنيد. کار اين فرد مومنانه نبوده. نکته ي چهارم مقدار وصيت است. درست است که تا وقتي شخص زنده است مالک تمامي اموال و دارايي هاي خود است اما پس از مرگ فقط در يک سوم از اموال خود اختيار دارد. يعني فقط مالک ثلث اموال است. با اينکه همه ي اموال را او تهيه کرده اما دو سوم اموال بعد از مرگ متعلق به او نيست. اگر کسي مي خواهد وصيت کند که بعد از مرگ من اين مقدار نماز و روزه براي من بگيريد، يا بعد از مرگ من اموال من را وقف کنيد و يا خانه را به همسر من بدهيد، اين بخشش ها و وصيت ها اگربيش از مقدار ثلث
ص: 1602
باشد ارزش ندارد. مثلاً اگر کل مال صدو بيست ميليون تومان است تا چهل ميليون تومان فقط مي تواند وصيت کند اگر بيشتر شد به شرطي که همه ي وراث اجازه دهند قابل اجرا است واگر نه فقط تا ثلث. البته آن چيزي که ما در روايات داريم اين است که اگر شخصي که مي خواهد وصيت کند، فرزندان او احتياج دارند مستحب است تا يک چهارم و يک پنجم مال را وصيت کند. آخرين نکته اين است که حضرت اميرالمومنين (ع) فرمودند: بهترين وصيت اين است که خود فرد وصي خود باشد. يعني آن کارهايي که ديگران مي خواهند براي او انجام دهند خود او انجام دهد. چرا انسان براي بعد بگذارد، انسان بهتر است تا وقتي که زنده است ببخشد و فرزنداني را که الان احتياج دارند تأمين کند تا آنها دعا کنند. داريم که کسي وصيت کرد بعد از مرگ انبار خرمايي را به صدقه بدهند. بعد از مرگ او اين کار را کردند.
پيغمبر اکرم (ص) رسيد يک عدد خرما در آن انبار مانده بود، فرمود اگر اين يک عدد خرما را خود او در زماني که زنده بود انفاق مي کرد بهتر از کل انبار خرمايي است که بعد از او به صدقه داده شد. چون اسلام به دنبال رشد فرد است و اينکه تعلق او از دنيا کنده شود. درست است که بعد از مرگ هم صدقه فايده دارد ولي آن کار قبل از مرگ فايده ي بيشتري دارد. پسري بود که مدام به پدر خود مي گفت يک مقدار از اين اموال را در راه خدا بده.
ص: 1603
آن پدر مي گفت بعداً وصيت مي کنم. يک شبي در کوچه اي در حال گذر بودند در آن زمان برق نبود، اين پسر فانوس را که بايد در جلوي پدر نگاه مي داشت تا کوچه روشن شود پشت سر او نگاه داشت. پدر گفت جلو بيا نور بايد جلو باشد چرا پشت سر رفته اي؟ پسر گفت من هم همين را مي گويم، نور بايد جلو باشد و انسان عمل رابايد جلوجلو بفرستد. برگ سبزي به گورخويش فرست کس نيارد زپس، تو پيش فرست. اين نکات: توبه و جبران خطاها و حقوق ضايع شده، وصيت، تهيه ي کفن و احياناً تربت اباعبداله (ع) همان مصاديق آمادگي براي مرگ است.
سوال – لطفاً درخصوص سوره ي نحل آيات 111 تا 118 توضيح بفرماييد.
پاسخ – در آيه ي 114 پروردگار عالم مي فرمايد ازآن چيزي که خداوند به شما رزق داد و روزي شما کرد بخوريد در حالي که دو شرط داشته باشد يکي آنکه حلال باشد و آن طهارت باطني که مخصوص خداوند است و باعث رشد مي شود در آن چيزي که مي خواهيد استفاده کنيد باشد و دوم اينکه طيب باشد. يعني طهارت ظاهري داشته باشد. ممکن است گاهي اوقات يک چيزي حلال باشد اما نجس باشد يعني طهارت ظاهري نداشته باشد. بنابراين هر دو شرط هم طهارت باطني داشته باشد که ما به حلال بودن تعبير مي کنيم که باعث رشد معنوي انسان مي شود و سوخت مناسبي است که روح را ارتقاء مي دهد. هم اينکه طيب و طاهر باشد يعني ظاهر آن نيز آلوده نباشد. بعد خداوند متعال مي
ص: 1604
فرمايد: وقتي از روزي استفاده کرديد ما اين روزي را براي چيز ديگري گذاشته ايم که از استفاده از آن مهمتر است، روزي ها را استفاده کردن براي اين است که انسان به شکر برسد. اگر روزي را استفاده کند و به شکر برسد اين روزي نعمت مي شود. در روايتي از امام کاظم (ع) است که شکر نعمت بالاتراز خود نعمت است. يعني اگر شما غذايي را مي خوريد که نعمت است شکر آن بالاتر از آن غذا است. اگر سلامت نعمت است شکر آن بالا تر از خود سلامتي است. چون نعمت ها براي اين است که ما را به قرب خدا برساند و نعمت ها با شکر ما را به قرب مي رساند. وگرنه اگر نعمت باشد و خدا را در آن نبينيم، نعمت تبديل به نقمت مي شود. در روز قيامت سوال مي شود که چرا اين نعمت را حجاب خود کرديد ؟ اين بايد نردبان قرب مي شد در حالي که آن را نردبان سقوط خود کرديد. بنابراين در اين آيه تعبير شده که اگر بنده و عابد هستيد با شکر، نعمت ها را استفاده کنيد.
سوال – قبض روح چيست و در آن چه اتفاقي مي افتد؟
پاسخ – بحث قبض روح همان چيزي است که ما از آن تعبير مرگ و جان دادن مي کنيم. در قرآن با اين لفظ نيامده و ما در قرآن اصلاً تعبير قبض روح نداريم. البته در روايات داريم. در قرآن يک تعبير دقيق تري داريم به نام توفي که کلمه ي وفات نيز از همين گرفته شده است. توفي يا وفات يعني
ص: 1605
تحويل گرفتن. اينکه ما به قبض روح مي گوييم توفي و در قرآن نيز آمده است يعني فرشته ي مرگ روح را تحويل گرفته و تعلق آن را از بدن قطع مي کند. روح موجود مجرد است و بدن مادي است. مانند آبي نيست که از کوزه بيرون بيايد بلکه تعلق و رابطه ي آن قطع مي شود. گاهي اوقات ما به غلط به مرگ فوت مي گوييم. فوت به معناي تمام شدن و از بين رفتن است. در واقع از بين نمي رود بلکه وفات مي کند. وفات يعني تحويل گرفته شد و از اين عالم به يک عالم ديگري رفت. در قرآن براي دو مورد تعبير توفي و وفات بکار گرفته شده است: يکي در رابطه با موقع خواب و خوابيدن و يکي در رابطه با مرگ. در خواب نيز ما وفات پيدا مي کنيم و مکرر در چند آيه قرآن اين مسئله را بيان کرده است. قرآن مي فرمايد: خداوند متعال آن کسي است که هنگام مرگ جان ها را توفي کرده و تحويل مي گيرد و آن کسي که زمان مرگ او نرسيده هنگام خواب اين توفي براي او صورت مي گيرد. يعني تشابه خواب و مرگ همين است. درست است که در هردو توفي و وفات و تحويل گرفتن روح از اين جسم به يک عالم ديگر صورت مي گيرد که همه ي ما در خواب آن را تجربه کرده ايم. يعني به نوعي همه ي ما وفات هاي متعدد داشته ايم و تجربه کرده ايم ولي فرق آن اين است که در مرگ تعلق روح به بدن به طور
ص: 1606
کلي قطع مي شود و ديگر مديريت بدن را روح نخواهد داشت. ولي در هنگام خواب تعلق ورابطه ي روح با بدن ضعيف مي شود. لذا ضربان قلب و نبض کاهش پيدا مي کند وحرارت بدن پايين مي آيد بنابراين شبه مرگ است. وقتي از امام باقر (ع) سوال کردند که مرگ چيست فرمود: همان خوابي است که شما هر شب داريد ولي دراز مدت است. يعني مرگ يک خواب طولاني است و خواب يک مرگ سبک است. لذا پيامبر اکرم (ص) هر موقع مي خوابيدند يک آداب زيبايي را انجام مي دادند. مرحوم محدث قومي نقل کرده که پيامبر(ص) هر موقع مي خوابيدند اينگونه دعا مي کردند: خدايا به نام تو که مي خواهم بميرم و زنده شوم و زماني که از خواب بيدار مي شد شکر مي کرد که خدارا شکر که ما را بعد از مرگ زنده کرد. اين تعابير را فارسي نيز بگوييم اشکالي ندارد بلکه مهم نوع برخورد با خدا و مرگ است. که اينقدر دم دست و جلوي چشم باشد و انسان با آن مأنوس باشد. چقدر انسان آرزو مي کند در آن لحظات آخري که از دنيا مي رود و مرگ حتمي او فرارسيده که خدايا يک لحظه ي ديگر به من فرصت بده. اما الان خدا را شکر مي کنيم که ما را بعد از آنکه مرده بوديم بازگرداند. در معارف و فقه ما است که اگر فرد در حال جنابت است نخوابد و اگر خواست در اين حالت بخوابد مستحب است که وضو بگيرد. آن چيزي که توصيه شده اين است که شخص جنب وضو بگيرد
ص: 1607
و يا حداقل تيمم کند و بخوابد. در روايتي از اميرالمومنين (ع) است که شخص طاهر باشد و اگر جنب بود وضو بگيرد و يا حداقل تيمم کند به اين خاطر که روح را در هنگام خواب عروج مي دهند و به سمت خدا مي برند. واگر مرگ شخص در آن حالت برسد ديگر او را باز نمي گردانند وگرنه او را باز مي گردانند تا زمان مرگ او. بنابراين چون يک چنين اتفاقي مي خواهد رخ دهد که روح در محضر الهي حاضر شده و در عالم بالاتري برود گفته اند که در حالت جنابت مکروه است.
سوال – لطفاً درخصوص قابض و حضرت عزرائيل توضيح بفرماييد.
پاسخ – متأسفانه يکي از جفاهايي که برخي از ما در رابطه با ملک الموت و حضرت عزرائيل انجام مي دهيم ديد بدي است که نسبت به اين بزرگوار داريم. يعني گاهي از ملک مقرب الهي يک هيولا ترسيم مي کنيم. اين خيلي بد است که بي جهت يک تنفري از ايشان در خود ايجاد کنيم. تعداد ملائک بي شمار است اما چهار فرشته رئيس فرشتگان هستند. يکي از فرشتگان حضرت جبرائيل (ع) است که ايشان و زير دستان او مأمور در علم، معرفت، وحي و الهام رساندن به اهل آن و در امداد هاي غيبي هستند. برخي از ملائکه مأمور رزق هستند و روزي ها را مي رسانند که رئيس آنها حضرت ميکائيل (ع) است. دسته ي بزرگي از ملائکه هستند که مأمور حيات و زندگي بخشيدن هستند. زماني که روح در جنين دميده مي شود حيات در او القاء مي شود. يا هنگامي که در
ص: 1608
قيامت همه از قبرها برانگيخته مي شوند و دوباره زنده مي شوند که مأمور اين کار حضرت اسرافيل است. يک دسته ي عظيمي از ملائکه مأمورين گرفتن جان و قبض روح هستند که اينها حضرت عزرائيل (ع) و مأمورين زير دست او هستند. حضرت عزرائيل جزو روساي ملائکه و مقرب الهي است. در قرآن داريم که اينها بندگان بزرگوار الهي هستند که هيچ معصيت ندارند. بنابراين حضرت عزرائيل ملک، نوراني وبسيار زيبا است. يعني خود او چون ملک است و هيچ گناهي ندارد بنابراين بسيار زيبا است. مرحوم آيت اله خوانساري که از اولياي الهي بود ايشان مي گفت من حضرت عزرائيل (ع) را ديدم که چقدر زيبا است و اصلاً از او نترسيدم. هفت قدم به سمت من آمد از اين حرکت فهميدم که هفت روز ديگر بيشتر زنده نيستم و همينطور نيز شد. اينکه برخي از افراد ملائک مرگ را به چهره هاي ديگر مي بينند، در واقع در ظرف ادراک آنها يک نوع زشتي است که در اين ظرف آن ملک را زشت مي بينند. مانند اينکه شما در يک ظرفي که آلودگي دارد آب زلال بريزيد. بنابراين خود او زشت نيست و بسيار هم زيبا است اما براي برخي از افراد اين ملائکه زشت هستند. چون زشتي باطني خود آن فرد را نشان مي دهند و مانند آينه عمل مي کنند. در روايت داريم که حضرت ابراهيم (ع) به حضرت عزرائيل (ع) گفت اگر مي شود آن طور که افراد فاجر را قبض روح مي کني خود را نشان بده. گفت طاقت نداري ببيني، حضرت ابراهيم گفت چرا. گفت روي خود
ص: 1609
را برگردان و بعد نگاه کن. حضرت ابراهيم (ع) روي خود را برگرداند و بعد نگاه کرد خود او توصيف مي کند که چهره اي بسيار زشت و متعفن بود که از دماغ و دهان او دود و آتش بيرون مي آمد حضرت بيهوش شد. بعد که بهوش آمد گفت يا ملک الموت اگر آن فرد فاسق و فاجر هيچ عذابي نداشته باشد بجز ديدن تو، در لحظه ي آخر براي او بس است. اگر حضرت عزرائيل (ع) با اين چهره مي تواند براي فجار نشان داده شود براي مومن به حدي زيبا نشان داده مي شود که ديدن او با آن نورانيت و عطر عجيبي که دارد باعث مي شود که روح از بدن پر بکشد. شما در قرآن ببينيد وقتي حضرت يوسف را زنان مصر ديدند دست هاي خود را بريدند. يعني جمال يوسف باعث شد که از حالت عادي بيرون بروند. وقتي جمال ملکوتي حضرت عزرائيل مي آيد چنان شخص از ديدن اين بزرگوار متحير خواهد بود که پر مي کشد. بنابراين ما بايد ديد خود را از حضرت عزرائيل عوض کنيم و با احترام از او ياد کنيم به تعبير بعضي از اهل معرفت با او دوست شويم. برخي گفته اندکه بايد با او بيشتر دوست شد چون واسطه ي انتقال ما به عالم ربوبي است.
سوال – چطور در يک لحظه حضرت عزرائيل مي تواند جان هزاران نفر را بگيرد؟
پاسخ – حضرت عزرائيل (ع) تنها نيست و هزاران ملک به او کمک مي کنند. لذا الزامي ندارد که خود او بر بالين هر کسي باشد. شأن ملک مقرب بالا
ص: 1610
تر از اين است که بالاي سر همه بيايد. براي برخي افراد ضعيف تر، ملائک پايين تر را مي فرستد و براي برخي افراد قوي تر درحد اولياء الهي خود او حاضر ميشود. حتي اگر ملائک مرگ متعدد نبود و خود حضرت عزرائيل تنها هم بود باز هم مشکلي نبود. به اين خاطر که حضرت عزرائيل مادي نيست که بخواهد از جايي به جاي ديگر برود. ما که در عالم ماده هستيم زماني که در يک مکان هستيم ديگر نمي توانيم درجاي ديگر حضور داشته باشيم. ولي او که مجرد است احاطه به تمام عالم دارد لذا امام صادق (ع) از قول حضرت عزرائيل (ع) نقل کرده که کل عالم در دست من مانند سکه اي است در دست شما.
از باغ مي برند چراغانيت کنند تا کاج جشن هاي زمستانيت کنند، پوشانده اند صبح تو را ابرهاي تار تنها به اين بهانه که باراني ات کنند، اي گل گمان نکن به شب جشن مي روي شايد به خاک مرده اي ارزانيت کنند، يوسف به اين رها شدن از چاه دل مبند اين بار مي برند که زنداني ات کنند، يک نقطه بيش بين فرق رحيم و رجيم نيست از نقطه اي بترس که شيطاني ات کنند، آب طلب نکرده هميشه مراد نيست گاهي بهانه اي است که قرباني ات کنند
سوال – گفتيد که بر بالين فرد محتضر دعاي عديله خوانده شود. دعاي عديله حاوي چه مضاميني است؟
پاسخ – اين دعا توصيه شده که وقتي فرد در صحت و سلامتي است خوانده بشود و فرد يک دوره با خلوص اعتقاداتش را مرور بکند
ص: 1611
و اين دعا را بعنوان امانت به خدا بسپارد که در هنگام سختي پروردگار آنرا به او برگرداند. همچنين خواند اين دعا را بر بالين محتضر سفارش شده است که بخوانيد بخصوص اگر شخص محتضر هم بتواند آنرا بخواند و دنبال بکند. اين دعا در مفاتيح قبل از دعاي جوشن کبير است. کلمه ي عديله به معني عدول از حق به باطل است. براي اينکه چنين اتفاقي رخ ندهد اين دعا خوانده مي شود. يعني اين دعا مانع ازعدول به سمت باطل بشود. اين دعا با شهادت به وحدانيت خدا آغاز مي شود. خود خدا به وحدانيت خودش شهادت مي دهد و خدا شهادت مي دهد که معبودي جز خودش نيست و صاحبان خرد و علم و کساني که با معرفت هستند. دين مقبول نزد خدا اسلام است. اقرار مي کنيم به اينکه خدايا من بنده اي هستم که در مقابل الطاف بيکران تو مقصر هستم و کوتاهي کرده ام. من هم به وحدانيت خدا شهادت مي دهم همانطور که ملائکه شهادت دادند. خدايي که داراي کرم واحسان است. صفات خدا را مي شماريم تا آخر. خدايي که رحمتش بر غضبش پيشي گرفته است. مگر ما کاري بکنيم که غضب خدا را به دنبال داشته باشيم. خدا در ابتدا با غضب شروع نمي کند. صفت اصلي خدا رحمت است و غضب خدا به تبع اعمال صورت مي گيرد که آن هم براي تاديب است نه براي انتقامجويي. هرکسي که طالب خدا باشد او را از دست نمي دهد و اين طور نيست که نتواند به آن برسد. خدايي که موانع تکليف را برطرف کرد و
ص: 1612
راه را براي همه مساوي قرار داد و راه را آسان کرد تا همه تکاليف الهي را انجام بدهند و راه ترک حرام را آسان کرد و گمان نکنيم که اين راه سخت است و نمي شود. تکليفي که خدا خواسته حتما شدني است. تکليفي را خدا نفرستاد مگر اينکه قبلا طاقت و توانش را در انسان ايجاد کرده است. چيزي که انسان طاقت و توانش را ندارد خدا از او نمي خواهد. بعد در اين دعا به بعثت انبياء اشاره مي کند. انبياء و اولياءالهي را فرستاد تا عدل الهي را محقق بکنند و نعمت هاي خدا را براي بندگان اظهار بکنند. ما را از امت پيامبر قرار داد از بهترين امت و جانشينان پيامبر. ايمان به پيامبر اکرم و قرآن داريم که بر او نازل شده است. ايمان به وصي او که در روز غدير پيامبر او را نصب کرد داريم. پيامبر اشاره کرد که اين علي وصي و جانشين من است. بعد يکي يکي ائمه را اسم مي برد تا امام زمان که ما انتظارش را مي کشيم. با بودن او دنيا برقرار است به برکت او هست که آسمان و زمين روزي مي خورند.بواسطه ي او هست که زمين را پر از عدل و داد خواهد کرد پس از اينکه زمين از طلم و جور پر شده باشد. کلام شان بر من حجت است و تبعيت از آنها بر من واجب است. دوست آنها لازم و حتمي است. پيروي از آنها نجات بخش است و مخالفت با آنها هلاک کننده است. سوال قبر حق است برانگيخته شدن از قبور حق است.
ص: 1613
بعد يک دوره اعتقادات مرور مي شود. مردم توجه کنند که همه ي دعاها و از جمله اين دعا را با توجه بخوانند. ما نبايد فقط اين دعا را قرائت بکنيم بلکه بايد به مضامين آن توجه بکنيم. من اين اعتقاداتم را به وديعه گذاشته ام و تو بهترين امانتدار هستي. خودت به ما امر کردي که امانت را برگردانيم. در هنگام مرگ اين اعتقادات را به من برگردان. مرحوم حائري مي گفتند که در کنار آيت الله حجت که از مراجع تقليد در زمان آيت الله بروجردي بودند دوبار دعاي عديله را خوانديم. ايشانبا اينکه به بالشتي تکيه داده بود با خلوص نيتي اين کلمات را مي گفت و وقتي به کلمه ي علي مي رسيديم، اين اعتقاداتش را مرور مي کرد. بعد که اين دعا تمام شد و آنرا به خدا وديعه سپرد، چون ايشان بيمار بود مقداري آب با تربت خوردند و گفت که آخرين توشه ي من تربت اباعبدالله است.
سوال – در مورد قبر و وحشت آن توضيحاتي بدهيد.
پاسخ – مسئله ي قبر و ورود به قبر براي هر کسي ترسناک است. بعد از قبض روح و توفي شخص که شخص ميت شد، اولين عالم آخرتي قبر است. پيامبر فرمود: اگر کسي از اين منزل بتواند خلاص بشود و نجات پيدا کند مراحل بعدي راحتتر است. اما اگر نتوانست از اين منزل خلاص بشود معلوم نيست که مراحل بعدي راحتتر باشد. اگر در دنيا پرونده اش به نوعي بوده که آمادگي هايي کسب کرده و در اين منزل او راحت است و مشکلي برايش پيش نيامده دليلي ندارد که
ص: 1614
در مراحل بعدي مشکل خاصي برايش پيش بيايد. در عالم قبر اين منزل به منرل بايد طي بشود و زمانش در مورد افراد مختلف فرق مي کند. بعضي ها هستند که در دنيا بقدري براي خودشان آمادگي کسب کرده اند و بقدري تعلقات شان را رها کرده اند که اين افراد منازل را به سرعت طي مي کنند. به تعبيري اين منازل را در دنيا طي کرده اند. پيامبر فرمودند: قبل از اينکه شما را ببرند خودتان برويد. ائمه و اولياء الهي که در مراحلي را از کمال روح طي کرده اند ( عالم قبر طي کمالات روح است ) بعد از مرگ در کلاسي هستند که تا آنجا رفته بودند. اين افراد کلاس هاي ابتدايي را گذرانده اند. پس گذراندن راهها متفاوت است. يکي اينها را در دنيا رد کرده است يا يک کسي ديرتر اينها را رد مي کند.
اين منزل که اولين منزل آخرت است مرحله ي سختي است. در تشييه جنازه اي امام کاظم (ع) حضور داشتند. وقتي شخص را در قبر گذاشتند امام درکنار قبر نشست و فرمود: دنيايي که آخرش با يک کفن ساده، يک قبر کوچک و دست خالي ختم مي شود شايسته است که انسان از اول به آن دل نبندد. آخرتي که اولش از اينجا شروع مي شود را بايد جدي گرفت. امام سجاد (ع) در دعاي ابوحمزه اشک مي ريزد و مي گويد که من گريه براي مرگ خودم، براي تاريکي قبر و تنگي قبر گريه مي کنم. ترسي که اين اولياء الهي با آن پاکي وصفا داشتند يک ترس مقدسي بود که همه
ص: 1615
بايد آن ترس را داشته باشند. اين ترس از روي معرفت و ايمان است. از روي اين است که آنها متوجه هستند که دارند کجا مي روند. با اينکه اينها تمام اعمال شان کار صالح و خير بود اما تکيه به اعمال نداشتند و تکيه شان به خداوند بود. آنها خجل بودند از اينکه اعمالشان را اسم ببرند. چگونه سر زخجالت برآورم بر دوست که خدمتي بسزا بر نيامد ازدستم. بعضي مواقع ما با دو تا عمل کوچک از خدا طلبکار مي شويم و گله مي کنيم و چرا هاي زيادي داريم. در حاليکه بيشتر مشکل آنها هم تقصير خودمان است. گاهي آنها مشکل اجتماعي است ولي ما آنرا به خدا نسبت مي دهيم. مرحوم مجلسي در جلد شش بحار اين روايت را آورده است. حضرت علي (ع) با گريه بر پيامبر وارد شدند و فرمود که مادرم از دنيا رفت. پيامبر گفت که او مثل مادر من بود و گاهي اگر بچه هايش گرسنه مي ماندند من را سير مي کرد. پيامبر گاهي او را مادر صدا مي زد. پيامبر به او لباسي دارد که آنرا کفن بکنند و در تشييع پيامبر پاي برهنه و آهسته آهسته تشييع مي کردند. پيامبر نماز اين بانو را خواند و هفتاد مرتبه تکبير گفت. وقتي مي خواستند او را در قبر بگذارند پيامبر ابتدا خودش در قبر خوابيد و بعد او را در قبر گذاشتند و پيامبر تلقين را فرمودند. وقتي مردم داشتند پراکنده مي شدند پيامبر فرمود: اَبنُک اَبنُک نه جعفر و نه عقيل، علي بن ابيطالب. علت اين کارها را از پيامبر پرسيدند. پيامبر فرمودند
ص: 1616
که يک روزي من از احوال آخرت مي گفتم و از قيامت مي گفتم که همه عريان محشور مي شوند. يک دفعه فاطمه لرزيد و گفت: واي از خجلت آن روز. من لباس خودم را تن او کردم تا روز قيامت پوشيده محشور بشود. اينکه من آهسته آهسته تشييع مي کردم بخاطر ازدحام فرشته ها بود که آهسته آهسته تشييع مي کردند و اينکه هفتادمرتبه در نماز تکبير گفتم بخاطر اين بود که هفتاد صف از ملائکه بسته شده بود. اينکه در قبر خوابيدم بخاطر اين بود که روزي براي او از عالم قبر مي گفتم، ديدم فاطمه ترسيد و گفت: واي از ضعيفي من اين فشار را چطوري تحمل بکنم ؟ گفتم: مادرم من در قبر تو مي خوابم و از خدا مي خواهم که اين قبر بر تو فشاري نياورد و اينکه آن فرياد را زدم به اين جهت بود که دو تا ملک براي سوال پيش او آمدند. روايت داريم که به محض ورود به عالم قبر دو ملک مي آيند. بعد از اينکه انسان مُرد روح جدا مي شود و روح به بدن برزخي تعلق مي گيرد. در لحظات اول و بخصوص در شب اول قبر هنوز خودش را نيافته و با عالم برزخ اُنس نگرفته و هنوز درست متوجه اين نظام نشده است. سالها در اين بدن و در اين دنيا بوده است و در تحير است. بخاطر همين مي گويند که سه تا تلقين به مرده بکنيد زيرا متحير است. و خودش را هنوز بدني مي بيند که در قبر خاکي مي برند. فشار قبر و سوال قبر براي
ص: 1617
اين قبر دو متر در يک متر نيست. عالم قبر اسم ديگر برزخ است منتها شخص در اوايل هنوز متحير است. پيامبر فرمود وقتي دو ملک از او سوال کردند که پروردگار و پيامبرت کيست ؟ گفت: خدا و محمد. وقتي سوال کردند که ولي و امام تو کيست ؟ اين خانم خجالت کشيد که بگويد: فرزندم. دسته گلي مثل علي در اين دامن پرورانده شده است ولي خجالت مي کشد که بگويد من کاري کرده ام. من به او گفتم که بگو: فرزندم علي بن ابيطالب نه جعفر نه عقيل. وقتي او اين را گفت، خدا براي او رحمتي فرستاد که او با چشم روشني در آن عالم زندگي مي کند. اولياء همه مي ترسيدند. حضرت زهرا در وصيتش به اميرالمومنين مي فرمود: بعد از اينکه من را در قبر گذاشتي نرو، بنشين و قرآن بخوان. ميت احتياج به خواند قرآن دارد. در آداب دفن داريم که وقتي شخص متوفا را دفن کردند و مردم داشتند پراکنده مي شدند چند نفر از نزديکان متوفا در آنجا بمانند. اين توصيه ي اکيد است. مدتي بمانند و تلقين بخوانند. امام صادق (ع) فرمود: يکي از نزديکان ميت دستش را روي خاک بگذارد و با صداي بلند تلقين بخوانند. وقتي اين تلقين را گفتند، آن دو ملک به همديگر مي گويند که برويم حجت را به او تلقين کردند. آمده که بعد از دفن بر سر قبر بنشينند و قرآن بخصوص سوره ي ياسين، ملک، حمد و يازده مرتبه قل هوالله، حمد و هفت مرتبه انا انزلنا را بخوانند، دعا بکنند و براي ميت طلب رحمت بکنند.
ص: 1618
در روايت داريم که اگر چهل نفر کنار قبر و جنازه بيايند و طلب مغفرت براي ميت بکنند خداوند مي گويد که من شهادت شما را پذيرفتم و او را مي بخشم.
سوال – سوره اسرا آيات 50 تا 58 را توضيح بدهيد.
پاسخ – آيه پنجاه و سه مي گويد که يکي از ترفندهايي که شيطان براي فريب انسان دارد تفرقه و فتنه انگيزي است. بيشتر فتنه گري ها با يکسري حرف هاي جزئي شروع مي شود. بين زن و شوهر، برادر و خواهر، دو تا دوست با يک طعنه و نيش اختلافي پيش مي آيد و شايد منظوري هم نداشته است. قرآن به ما درس مي دهد که اين حربه را از دست شيطان بگيريد. مي فرمايد: اي پيامبر به بندگان من بگو بهترين نوع حرف زدن را با هم داشته باشند هم محتوا و هم شکل حرف زدن خوب باشد. زيرا شيطان در کمين است که تفرقه بيندازد. او دشمن آشکار شما است. مواظب باشيد که حربه به دست او ندهيد.
سوال – چکار مي شود کرد که از اين وحشت قبر کاسته بشود؟
پاسخ – کساني که مومن هستند و مي دانند فردي مثل فاطمه زهرا (س) و امام سجاد (ع) از اين مسئله اشک و ترس داشتند، ما هم بايد از آنها ياد بگيريم، ما که پاک تر از آنها نيستيم. اين يکي از فريب هاي شيطان است که مي گوييم خدا مهربانتر از آن است که ما را عذاب بکند و باعث وحشت ما بشود. آنها با اينکه رحمت خدا را مي ديدند از مرگ هم خوف هم داشتند.
ص: 1619
ما نبايد اين را مفري براي خودمان قرار بدهيم که هرکاري دلمان خواست بکنيم. خدا بي ديني و لاابالي گري را نمي بخشد. ما نمي توانيم کلاه شرعي سرخودمان بگذاريم. خدا فردي را مي بخشد که تمام سعي و تلاش خودش را دارد مي کند و يک جا کم آورده است. اما کسي که سعي نمي کند و دستورات الهي را انجام نمي دهد خيلي جذب رحمت الهي نمي کند. مواظب باشيم که گرفتار اين ترفند شيطان نشويم. عمده وحشت عالم قبر بخاطر اين است که ما با عالم غيب نامانوس هستيم. ما با عالم آخرت و برزخ و ملائکه خيلي انس نداريم آنها براي ما نامانوس و وحشتناک هستند. از طرف ديگر تعلق زياد ما به اين دنيا باعث وحشت ما مي شود. اولين کاري که بايد بکنيم اين است که انس خودمان را با خدا زياد بکنيم. وقتي انس با خدا که معدن همه ي رحمتهاست و همه چيز در دست اوست، ديگر در هيچ جا وحشتي به شما دست نمي دهد و شما ديگر تنهايي نداري. ديگر از تنهايي و غربت نمي ترسي زيرا هيچ جا تنها نيستي. بزرگي تنهايي نشسته بود و با خدا صحبت مي کرد فردي وارد شد وگفت که ديدم شما تنها هستي و پيش شما بنشينم. بزرگ گفت که من تنها نيستم. من الان با خدا مشغول بودم و شما بزم ما را بهم زدي. کسي که با خدا مانوس است وقتي در تنهايي قرار مي گيريد لذت مي برد. امام کاظم (ع) وقتي در سخت ترين سياه چال ها زندانها قرار مي گرفت مي گفت: خدايا
ص: 1620
شکرت، دنبال جاي خلوتي مي گشتم که با تو انس بگيرم. پس انس خودمان را با خدا زياد کنيم. وقتي انس با خدا زياد بشود در امور خدايي هم با ملائک مانوس مي شويم. دومين مطلب که در روايت به آن تکيه شده است صدقه و نماز وحشت يا ليلة الدفن است. شب اول قبر يعني ورودي ميت به عالم برزخ است که هنوز وحشت بر او هست و مدتي که بگذرد کار سبک تر مي شود. شب اول خيلي سخت است. پيامبر فرمود: سخت ترين ساعات بر اولاد آدم شب اول قبر است. با صدقه دادن به اموات تان رحم کنيد و اگر نتوانستيد دو رکعت نماز بخوانيد که همان نماز ليلة الدفن است. پس اگر مومني از دنيا رفت اولين کار براي او صدقه است. اين از نماز مهمتر است. به نيت ميت صدقه به فقير داده بشود تا خدا رحمتش را بر او نازل بکند. اين نماز بدين صورت است که در رکعت اول بعد از حمد آيت الکرسي و در رکعت دوم بعد از حمد يازده ده مرتبه اناانزلنا دارد که وقتي نماز تمام شد صلوات مي فرستيم و مي گوييم که ثواب اين نماز را به فلاني بفرست. پيامبر فرمود که اگر اين نماز را بخوانيد قبر او تا قيامت وسعت پيدا مي کند. منظور عالم برزخ است. خود شخصي که نماز را خوانده به تعداد مخلوقات عالم ثواب مي برد زيرا بزرگترين خدمت را کرده است. استاد محدث نوري در کتاب دارالسلام از قول استادش ملا فتح علي سلطان آبادي که از عرفا در نجف بود نقل مي کرد
ص: 1621
که من عادتي داشتم که وقتي مسلماني از دنيا مي رفت بعداز نماز عشا دو رکعت نماز ليلة الدفن براي او مي خواندم. يک کسي به من گفت که من يک از اقوامي که از دنيا رفت بود را در خواب ديدم. او به من گفت که خدا رحمت کند پدر اين عالم بزرگوار را زيرا با دو رکعت نماز من آزاد شدم. سومين چيزي که براي رفع وحشت موثر است خواندن قرآن است. خواندن سوره ي ياسين قبل از خواب موثر است. خواند سوره ياسين بر سر قبر کسي که از دنيا رفته است بسيار موثر است. چهارمين چيز صلوات فرستادن است. گاهي فرستادن يک صلوات قبرستاني را نوراني مي کند. ما نمي دانيم که يک صلوات چيست. با يک صلوات ميت از سختي رهايي پيدا مي کند. کار ديگري که در روايات تاکيد شده رکوع را کامل انجام دادن است. ما نمي دانيم چه ارتباطي بين دفع وحشت و انجام دادن کامل رکوع است. بعضي ها رکوع را مثل نوک زدن انجام مي دهد اين رکوع ناتمام است. يکي ديگر از تفضلات الهي اين است که اگر کسي از ظهر پنجشنبه تا جمعه از دنيا برود عذاب قبر از او برداشته مي شود. ديگري محبت اهل بيت است. پيامبر فرمود: محبت من و اهل بيت درهفت جاي وحشتناک که اولين آن مرگ قبر و... است نجات بخش است.
سوال – بعضي ها وقتي فوت مي کنند در قبر قرار نمي گيرند مثلا در دريا غرق مي شوند يا دفن نمي شوند. آيا اينها هم شب اول قبر دارند ؟
پاسخ – بله. امام
ص: 1622
صادق (ع) فرمود که اسم ديگر برزخ قبر است. قبر دو تا معنا دارد. يکي همين گودالي است که در قبرستان است و جايگاه بدن گوشتي ما است. بعد از مرگ تا قيامت ديگر با اين بدن کاري نيست. يک بدن ديگري به ما داده مي شود که روح به آن بدن تعلق مي گيرد بنام بدن برزخي که مثل اين بدن است ولي سنگيني ندارد شبيه بدني است که ما در خواب مي بينيم. البته هزاران بار کامل تر از اين بدن ما است. عالم برزخ روح با بدن مثالي استک ه مثل اين بدن است. اگر کسي در دريا دنيا رفته است يا مثل هنديها که مرده را مي سوزانند و بر باد مي دهند، قبر خاکي ندارد. ما به اين قبر کاري نداريم. سوال و فشار قبر براي برزخ است. در عالم برزخ اين اتفاقات رخ مي دهد. قرآن در مورد قوم نوح مي فرمايد: بخاطر گناهانشان در دريا غرق شدند و وارد آتش شدند.
سوال- چکار کنيم که در روز قيامت برهنه محشور نشويم؟
پاسخ – مسئله ي عريان بودن در قيامت و نه در برزخ در روايات بسيار زيادي مطرح شده است. در روايتي داريم که يکي از همسران پيامبر همين سوال را از پيامبر اکرم (ص) پرسيد. پيغمبر (ص) فرمود: آنجا هر کسي به فکر خود است و وحشت بسياري وجود دارد. اين مسئله آنقدر افراد را از يکديگر باز مي دارد که مانند نظام دنيا چشم چراني و نگاه وجود ندارد. اما نکته ي مهمتر اين است که در روايات داريم که شيعيان و مومنين خالص که ولايت
ص: 1623
اهل بيت (ع) را دارند مستور هستند. در روايتي از پيامبر اکرم (ص) است که فرمود: شيعيان علي (ع) کساني هستند که با لباس هاي سفيد در قيامت از قبر ها برانگيخته مي شوند. اين لباس هاي سفيد يا همان کفن ها است ويا اينکه به قدري نور آنها را فرا گرفته که بدن آنها قابل ديدن نيست. درروايت ديگري از امام صادق (ع) داريم که شيعيان ما از قبور برانگيخته مي شوند در حالي که بدن آنها مستور و پوشيده هستند. بنابراين بايد ولايت خود نسبت به اهل بيت (ع) را تقويت کنيم و جزو همين شيعياني باشيم که مستور هستند.
سوال – شب اول قبر چيست؟ در شب اول قبر چه اتفاقي مي افتد که همه ازآن وحشت دارند؟ آيا اصولاً در آن زمان شب و روز مفهومي دارد يا خير؟
پاسخ – هر مسلمان معتقدي مي داند که در آينده ي دور يا نزديک با چنين شبي روبرو خواهد بود. ما در روايات داريم که کلمه ي قبر همان عالم برزخ است. اين قبري که حفره اي است در قبرستان و بدن مادي را در داخل آن قرار مي دهند. ديگر با اين بدن دنيايي کاري ندارند و نظام دنيا برچيده مي شود. يک نظام کامل تري بعنوان عالم برزخ افتتاح مي شود. و با اين بدن تا قيامت کاري نيست. بنابراين اگر گفته مي شود فشار قبر، سوال اول قبر، وحشت قبر و تعبيراتي از اين قبيل، مراد برزخ است. از همان زمان مرگ که فرد از عالم دنيا مفارقت مي کند و روح از بدن جدا مي شود شخص وارد
ص: 1624
برزخ مي شود. از امام صادق (ع) سوال کردند که برزخ چيست فرمود: برزخ همان قبر است، از هنگام مرگ تا قيامت. اين فاصله ي زماني از زمان مرگ تا قيامت، زندگي برزخي است. آن ساعات اوليه اي که روح از بدن مفارقت کرده و جدا مي شود، ساعات عجيبي است و حتي روزهاي اوليه که روح انسان از بدن جدا شده و فرد مي ميرد روزهاي عجيبي است. از اين جهت که در عين حالي که شخص از دنيا رفته هنوز به اين خاطر که انس با آن عالم و موجودات برزخي نگرفته و سالها با اين بدن و نظام دنيوي انس گرفته، آنچنان تحير و سردرگمي و ابهامي دارد که درست نمي تواند دريابد که کيست. يعني هنوز فکر مي کند همان بدن خاکي است که در داخل حفره مي گذارند. با اينکه از آن بدن جدا شده اما به اين خاطر که درست خود را نيافته گمان مي کند که همان بدن است. بايد زمان بگذرد تا کم کم با عالم برزخ انس پيدا کرده و از اين عالم دنيا دور شده و بداند که ديگر جدا شده است. در دين و توصيه هاي ديني ما اکيداً گفته شده که مراعات حالات اوليه ي ميت را بکنيد. که او خود را بيابد و در درک آن حالات و رفع سردرگمي و گيجي او را کمک بدهيد. توصيه هاي ديني چقدر زيبا شما را پيش برده تا آن ميت بتواند خود را بيابد و درک کند که کجا است. در قدم اول گفته شده که هنگام غسل آب داغ بر روي فرد نريخته
ص: 1625
و ادب بدن را حفظ کنيد. در روايت داريم که با او مدارا کرده و مهربان باشيد. چون شخص ميت در آن جا حضور داشته و گمان مي کند که همان بدن است. چه بسا زماني که مي خواهند او را چپ و راست کنند اذيت مي شود. او مانند تنه ي درخت نيست که هرکاري خواستند بکنند و آب داغ بر روي او بريزند. در روايتي از پيامبر اکرم (ص) است که خدا غضب مي کند بر کسي که با مومن ضعيفي مدارا نمي کند. اين ميت الان مومن ضعيف است و دست او از همه جا کوتاه بوده و کاري از او بر نمي آيد بنابراين بايد مراعات او را کرد. درقدم بعدي گفته شده وقتي او را تشييع مي کنيد و به سمت قبر مي بريد، آهسته آهسته ببريد. با شتاب نبرده و ناگهان او را وارد قبر نکنيد. چون او هنوز خود را نيافته و خيلي سخت است که بدن او وارد حفره شود. امام صادق(ع) در روايتي فرمود که ميت را در چند قدمي قبر بر روي زمين بگذاريد، چند لحظه صبر کنيد. بعد بلند کنيد و يک مقدار جلوتر ببريد، براي بار دوم بر روي زمين بگذاريد. باز يک مقدار جلوتر ببريد و براي بار سوم همين کاررا تکرار کنيد. در آخر در کنار قبر بر روي زمين بگذاريد، چون قبر وحشت هاي زيادي دارد. بگذاريد آمادگي پيدا کند. براي بار چهارم او را بلند کنيد و بدن را وارد قبر کنيد. چقدر خوب است افرادي که اين آداب را مي دانند و مي خواهند اين کارها را بکنند
ص: 1626
در موقع دفن زيارت عاشورا بخوانند. يا صداي قرآن و ذکر و صلوات بلند شود. ما نمي دانيم ارتباط آن چيست ولي فقط مي دانيم که ذکر به ميت کمک مي کند که زودتر خود را بيابد. در قدم سوم گفته شده که وقتي او را داخل قبر مي گذاريد تلقين همراه با تکان دادن بکنيد. يعني شخصي که وارد قبر مي شود ميت را تکان داده و به او تفهيم کند که کجا است. به او بگويد توجه داشته باش، حواس خود را جمع کن و نترس. وقتي که دو ملک مي آيند و از تو سوال مي کنند به آنها اين جواب ها را بده. چون ميت گيج است فوق العاده اين مسائل به درد او مي خورد. در قدم چهارم گفته شده که وقتي روي قبر را پوشاندند، نزديکان ميت که او در زمان حيات با آنها انس داشته و صداي آنها براي او آشنا است در کنار او بمانند. يک بار ديگر از روي قبر و در قسمت بالاي سر او را تلقين کنند. حضرت زهرا(س) در وصيت خود به اميرالمومنين (ع) فرمودند که بعد از مرگ من بالاي سر من بنشين. بدرستي که اين ساعتي است که ميت نياز دارد که افراد زنده يک انسي با او داشته باشند. يک دفعه نرفته و او را تنها نگذارند. متأسفانه گاهي اوقات در اين زمان برخي از افراد به زور بستگان ميت را از سر قبر دور مي کنند. درست است که امکان دارد برخي از بستگان خيلي بي تابي کنند ولي اين بي تابي کردن ها در آن زمان بايد به
ص: 1627
گونه اي باشد که بيشتر به درد فرد متوفي بخورد. يعني انسان فقط نخواهد که غم خود را تخليه کند. چند نفر از آشنايان او بمانند و اين تلقينات را انجام دهند. اين کارها قدم به قدم باعث مي شود که فرد متوفي انس بگيرد. او فريادهايي دارد که ما نمي شنويم. مرحوم آيت الله انصاري همداني رضوان اله که استاد شهيد دستغيب بودند مي گفتند يک بار در همدان در حال تشييع شخصي بودند که من او را با بدن برزخي بالاي جنازه ديدم. البته کسي او را نمي ديد. مي ديدم که او را به سمت تاريکي عميق و مبهمي مي برند. مي خواست فرياد بزند که خدايا من را نجات بده اما زبان او به سمت کلمه ي خدا نمي چرخيد. من او را مي شناختم که فرد بسيار ستمگر و از حکام آن زمان بود. زبان او به خدا و کمک از خدا خواستن نمي چرخيد. او به مردم التماس مي کرد که من را نبريد. واقعاً يک حالاتي است که ما نمي شنويم. بنابراين حالات اوليه، حالات تحير و ترس است. شب اول قبر همان شبي است که فرد را دفن کرده اند. عالم برزخ بر خلاف قيامت شب و روز دارد. در قيامت خورشيد و ماه و شب و روز برچيده مي شود. اما در برزخ هنوز شب و روز وجود دارد. در قرآن در رابطه با فرعونيان داريم که آنها صبح و شام بر آتش عرضه مي شوند. امام صادق (ع) فرمود: اين آيه مربوط به برزخ است که صبح و شام گفته است، چون قيامت روز و
ص: 1628
شب ندارد. در برزخ چون اولين شبي است که فرد با يک عالم ناشناخته و موجودات ناشناخته برخورد مي کند و شب بودن نيز مزيد بر علت است. آيا کسي مي تواند به سادگي يک شب را در قبرستان بخوابد ؟ معمولاً افراد از اين کار وحشت دارند. حالا اين فرد از يک طرف در عالم نامأنوس و ناشناخته و با ديدن چهره هاي عجيب و غريب از طرف ديگر که برخي از چهره هاي برزخي بسيار وحشتناک هستند وتنهايي و دلتنگي از کساني که با آنها مأنوس بوده از طرف سوم، در يک تحير و ترس و اضطراب شديدي فرو مي رود. لذا پيامبراکرم(ص) فرمود: شديدترين ساعات بر ميت شب اول قبر است. اين همان شب اولي است که او را دفن مي کنند. اما چون تحيري دارد که هنوز خود را نيافته و نمي خواهد در آن قبر زندگي کند ترس دارد. البته تعلق روح به بدن تعلق تدبيري نيست به آن معنا که بدن را مديريت کرده و بتواند حرکت کند. اما انسي که از قبل بوده برقرار است. لذا کساني که به زيارت قبر متوفي مي آيند، ميت متوجه مي شود و با آنها انس دارد.
سوال – چکار مي توان کرد که از اين ترس و وحشت کاسته شود؟
پاسخ – در همين روايتي که پيامبر(ص) فرمود: سخت ترين ساعات شب اول قبر است. فرمود بر اموات خود رحم کنيد اولاً با صدقه دادن در آن هنگام و بعد اگر نتوانستيد دو رکعت نماز هديه کنيد. اين دورکعت نماز به غير از آن دو رکعت نماز ليلة الدفن است. دو
ص: 1629
رکعت نماز به کيفيت نماز صبح است که آن را هديه مي کنيم. پيامبر(ص) در روايتي فرمود: اين دو رکعت نماز که شما کوچک مي شماريد، نمي دانيد براي او چکار مي کند. و البته نماز ليلة الدفن که بايد خوانده شود. و از همه مهمتر در اين دنيا انس با خداوند داشته باشيد. يا انيس من لا انيس له که در تنهايي هاي ما در هميشه ي زندگي و پس از مرگ، خدا است.
سوال – لطفاً درخصوص آيات 62 تا 74 سوره ي کهف توضيح بفرماييد.
پاسخ – در اين صفحه و صفحه ي بعدا داستان حضرت موسي و خضر که يکي از داستان هاي بسيار زيبا و پر رمز و راز قرآني است بيان شده. مرحوم علامه طباطبايي در الميزان فرمودند که سوره ي کهف براي بيان سه داستان آمده است. يکي داستان موسي و خضر، يکي داستان اصحاب کهف و سوم داستان ذوالقرنين است که آنقدر اهميت داشته که يک سوره براي آن آمده است. اين داستان حضرت موسي و خضر يک داستان به هم پيوسته است که اگر قرار باشد کل نکات آن بيان شود بايد کل داستان مطرح شود. در آيه ي شصت و پنج و شصت و شش آداب استادي و شاگردي و آداب تعلم و تعليم بيان شده است. آيه ي شصت و پنج ويژگي هاي استاد را بيان مي کند. اينکه استاد کسي است که بايد عبد باشد. مهمترين خصلت حضرت خضر که موسي را براي شاگردي او فرستادند تا چيزهايي را به موسي بياموزد عبد بودن او بود. به خاطر همين خصلت او است که
ص: 1630
خداوند فرمود: ما رحمت هم به او داده بوديم و علم هم به او داده بوديم. عبوديت درس اصلي است که بايد محور همه ي درس هاي استاد باشد. حضرت موسي وقتي که درخواست کرد اجازه مي دهيد يک مدت من از شما استفاده کنم ؟ تعبير حضرت موسي اين است که اجازه مي دهيد من از علم شما در مسير رشد استفاده کنم ؟ يعني تعلم و يادگيري بايد در مسير رشد باشد. اگر غير از اين باشد تعلم ارزشي ندارد.
کلاً در ارتباط با زندگي برزخي دست ما کوتاه است و تا زماني که ما به آنجا نرويم نمي توانيم آن را درک کنيم. مرحوم حاج آقا بزرگ تهراني نقل مي کنند که استاد ايشان آيت اله سيد احمد کربلايي که از عرفا بود زماني که از دنيا رفت در يک حالتي ايشان را ديد ( ظاهراً در حالت خواب بوده است ) دست ايشان را گرفت و گفت ازآن طرف چه خبر داريد؟ او با يک حالتي دست خود را کشيد و گفت بايد اينجا بيايي تا ببيني چه خبر است. شبيه همين مطلب را نيز مرحوم آيت الله گلپايگاني که از مراجع بزرگ تقليد و همزمان با آيت الله بروجردي بود نقل مي کنند. ايشان مرحوم ميرزاي نائيني را در حالتي ديد و از ايشان پرسيد از عالم برزخ چه خبر؟ مرحوم نائيني فرمودند: يک چيزي مي گوييم، يک چيزي مي شنويد و يک چيزي مي شنويم. بايد آن را ببينيد. اين واقعيت مسئله است. اما آن چيزي که از اهل بيت به ما رسيده و ما به غير از اين
ص: 1631
سند ديگري نداريم اين است که بعد از مرگ زندگي برزخي به اين شکل شروع مي شود که روح که تا به حال با اين بدن سنگين، خاکي و گوشتي و استخواني کار مي کرد، زندگي خود را با يک بدن سبک آغاز مي کند. بدن سبک همان بدن برزخي است که به آن بدن مثالي هم مي گويند. چون شکل و مثل اين بدن است. از امام صادق (ع) پرسيدند که بعد از مرگ چطور زندگي مي کنيم ؟ حضرت در يک روايتي فرمودند: در يک بدن هايي مثل بدن هاي دنيايي. بهترين مثال شبيه همان چيزي است که در خواب مي بينيم. در خواب بدن گوشتي زير لحاف است و هيچ تحرکي ندارد، اما آن بدن را مي بينيم که کاملاً فعال است، حرکت مي کند، مي فهمد، مي خورد، مي آشامد، درد مي کشد و لذت مي برد. البته بدني که با آن در برزخ هستيم اين بدن که ما در خواب مي بينيم نيست. هزاران بار متکامل تر از اين بدن است چون بدن در خواب هنوز متعلق به عالم دنيا است. اما بدن برزخي، ما از عالم دنيا بيرون رفته ايم و به عالم کامل تري رسيده ايم. در روايت ديگري امام صادق(ع) فرمود که وقتي بعد از مرگ ما وارد عالم برخ مي شويم در يک شکل و قالبي مانند همين قالب دنيا هستيم. پس شکل و صورت دارد اما جرم و سنگيني ندارد. بدن برزخي مي خورد، مي آشامد، لذت مي برد و درک و فهم دارد. لذت و عذاب او يا درک و فهم او به مراتب
ص: 1632
قوي تر از درک و فهم و لذت و عذاب هايي است که در عالم دنيا مي برد چون کامل تر بوده و حجاب هايي دنيايي برداشته شده است. شخصي از امام صادق (ع) پرسيد که بعد از مرگ ارواح کجا مي روند ؟ امام صادق (ع) فرمود: ارواح مومنين در يک اتاق هايي مربوط به بهشت برزخي از غذاهاي آنجا مي خورند. از نوشيدني هاي آنجا مي آشامند. البته خوردن و آشاميدن در بهشت مانند دنيا فقط تأمين غريزه نيست، آنجا قرب مي آورد. در اين دنيا بدن ما نياز دارد و يک تأمين غريزه است. حيوانات نيز مي خورند و مي آشامند. اما در آن جا خوردن براي شخص قرب به همراه مي آورد. بعد حضرت فرمودند: مومنين در برزخ يکديگر را مي بينند، مي شناسند و با يکديگر انس داشته و مراوده دارند. شخصي که از دنيا مي رود اگر بهشتي باشد به دور او جمع مي شوند. از او سوال کرده و راجع به فاميل مي پرسند. البته نظام زندگي برزخي اجتماعي نيست و نظام فردي است. زندگي ما در عالم دنيا اجتماعي است. در جامعه همه به يکديگر احتياج داريم. ما به مشاغل مختلف احتياج داريم و به تنهايي نمي توانيم نيازهاي خود را برآورده کنيم. احتياج به نانوا، قصاب، پزشک و.. داريم. اما آنجا ديگر اينگونه نيست. آنجا زندگي هر نفر فردي است. يعني هر کسي در گرو اخلاقيات، عقايد و اعمال خود است. زندگي اجتماعي به اين معنا که به يکديگر وابسته بوده و به هم کمک کنيم وجود ندارد. اما مي تواند به صورت جمعي بوده و
ص: 1633
در کنار هم جمع شويم و يکديگر را ببينيم. يعني خانواده ها مي توانند يکديگر را ببينند. جزو لذت هاي بهشت برزخي اين است که افراد يکديگر را ديده و با هم انس بگيرند. اين يک لذتي است که شامل حال مومن مي شود. از طرف ديگر شخصي که دچار جهنم و عذاب برزخي مي شود هم خوردن و آشاميدن دارد اما اين خوردن و آشاميدن براي او عذاب است. درزندگي برزخي تکامل و رشد وجود دارد. اما تکامل برزخي، تکامل عملي نيست. يعني آنگونه نيست که ما آنجا بتوانيم اعمال انجام دهيم يعني خيرات کرده، نماز بخوانيم و بتوانيم کارهاي خود را جبران کنيم. يعني دار عمل و مزرعه همين دنيا است. اما تکامل معرفتي و علمي است. يعني مرحله به مرحله حجاب ها کنار رفته و اسراري براي فرد کشف مي شود. افرادي که اهل بهشت هستند با ديدن و فهميدن لذت آنها بيشتر مي شود. افرادي که اهل عذاب هستند، حسرت و عذاب آنها بيشتر مي شود. در روايتي از امام موسي ابن جعفر(ع) در جلد دوم اصول کافي است که حضرت به يکي از افرادي که در کنار ايشان نشسته بودند فرمودند که دوست داريد در دنيا عمر شما طولاني شود ؟ آن شخص گفت بله. حضرت فرمود به چه دليل؟ گفت خيلي سوره ي قل هو الله احد را دوست دارم و دوست دارم که اين سوره را زياد بخوانم. امام چند لحظه سکوت کردند و بعد فرمودند: شخصي از مومنين که از دنيا برود اگر دردنيا قرآن را نياموخته باشد (البته به شرطي که براي آموختن کوتاهي نکرده باشد)
ص: 1634
در عالم قبر به او تعليم مي دهند. بنابراين تعليم و رشد علمي درآنجا وجود دارد. بعد حضرت فرمود: به اين خاطر که درجه ي او را بالا ببرند. چون درجات بهشت به اندازه ي آياتي است که خوانده ايد و بر جان شما نشسته است، به شما مي گويند بخوانيد و بالا برويد. لذا در آن دنيا به او تعليم مي دهند. دررواياتي است که بچه ها ي کوچکي که هنوز بالغ نشده و از دنيا مي روند و يا حتي سقط شده و از دنيا رفته اند در يک روايت است که حضرت ابراهيم (ع) آنها را در عالم برزخ تربيت کرده و از جهت معرفتي آنها را رشد مي دهد. پيامبر فرمود: من در معراج ديدم که بچه هاي زيادي به دور او نشسته بودند. در روايت ديگري است که امام صادق (ع) فرمود: اطفال شيعيان ما که از دنيا مي روند حضرت زهرا (س) تربيت مي کند. اينها همه تکامل هاي برزخي است. به همين خاطر است که شما در دعاها صلوات براي اهل بيت فرستاده و ترفيع درجه براي آنها مي خواهيد. در تشهد نماز شما مي گوييد که خدايا درجه ي پيامبر را بالا ببر. دعا براي ترفيع درجه نشان مي دهد که درجات هنوز وجود دارد.
سوال – در بهشت برزخي اين رشد و تکامل مي تواند وجود داشته باشد، آيا در جهنم برزخي نيز ممکن است رشد و تکاملي بوجود بيايد که فرد ديگر بعد از برزخ وارد جهنم نشود؟
پاسخ – کساني که حداقل هاي شرايط ورود به بهشت را دارند يعني اصل ايمان را دارند
ص: 1635
اما در دنيا گناهان زيادي مرتکب شده اند. کساني که اصل ايمان، اعتقاد به پيامبر و ولايت اهل بيت را دارند يعني عقائد را دارند ولي عمل نداشته يا معصيت زياد دارند، بايد در مراحلي پاک شده و کفاره ي اعمال بدي را که انجام داده اند ببينند. اين پاک شدن يا در فشار هنگام مرگ است، يا شب اول قبر است و يا در مراحل برزخ است. لذا درروايتي داريم که عذاب هاي برزخ براي مومنين کفاره ي گناهان است تا پاک شده و به بهشت بروند. اما براي کافران و کساني که اعتقادات نداشته و با حضرت حق عناد دارند. يعني مستضعف فکري نبوده اند که حق به آنها نرسيده، رسيده اما قبول نکرده اند. اين افراد در جهنم برزخي هستند و تکامل آنها به سمت غضب خدا است. يعني مرحله به مرحله درکات آنها بالا رفته و بيشتر به باتلاق فرو مي روند. هرچه قدر حجاب ها بيشتر برداشته شود حسرت و پشيماني آنها بيشتر مي شود. خيلي از افراد مي پرسند برزخ کجا است ؟ فکر مي کنند برزخ در آسمان ها است. يعني يک گمان عوامانه اي در اذهان شکل مي گيرد که گويي برزخ در آسمان ها و کهکشان ها است. به هيچ وجه اينگونه نيست. تمام آسمان ها و کهکشان ها که با ملياردها سال نوري با ما فاصله داشته باشند هنوز در عالم دنيا هستند. فاصله ي عالم برزخ با ما فاصله ي مکاني نيست. فاصله ي زماني هم نيست که چند ميليون سال ديگر به آن برسيم. فاصله ي رتبي است. مثلاً اگر الان يک حيواني
ص: 1636
دريک مکان و يک زمان کنار ما باشد، ما چيزهايي مي فهميم که او نمي فهمد. چون رتبه ي ما متفاوت است. پس الان رتبه ي ما پايين تر از برزخ است که نمي توانيم بشنويم و درک کنيم. همين الان اينجا برزخ است. يعني در باطن اين عالم برزخ وجود دارد اما نبايد به سراغ بعد زماني و مکاني برويم. و اگر بخواهيم باطن را بفهميم اينگونه است که ما موقع خواب ظاهر را از دست داده و به سراغ باطن مي رويم.
سوال – سوال هاي قبر چيست و چه زماني آنرا از ما مي پرسند ؟
پاسخ – يکي از مباحثي که مربوط به برزخ و زندگي پس از مرگ است بحث سوال قبر است و از مسلمات معارف ديني ما است . در زيارت آل ياسين که يکي از زيارت هاي مربوط به حضرت ولي عصر است و روي خواندن آن هم تاکيد شده داريم که اين سوال نکير و منکر سوال حقي است و واقعيت دارد . در روايتي از امام صادق (ع ) داريم که اگر کسي اين سه چيز را انکار بکند از ما شيعيان نيست ، يکي معراج پيامبر و يکي سوال قبر و يکي شفاعت اهل بيت . سوال قبر يکي از عقايدشان همه ي شيعيان است . در روايات بسيار زيادي چگونگي سوال قبر موشکافي شده است و بسياري از مباحث در آن مطرح شده است . روايتي از پيامبر است که مي فرمايد : خدا دو تا فرشته دارد که به آنها منکر و نکير مي گويند ، وارد بر ميت مي شوند و
ص: 1637
از او سوال مي کنند . شايد علت اين که به آنها نکر مي گويند اين است که آنها ناشناخته هستند و فرد بواسطه ي آنها چيزي نمي فهمد . در بعضي از روايات داريم که ورود اين دو ملک براي همه به يک شکل نيست . افرادي که اهل معصيت هستند اينها به شکل عبوس بر آنها وارد مي شوند که نکير و منکر هستند . براي مومنين اين دو ملک بنام مبشير و بشير هستند که بشارت مي دهند و برخورد بسيار ملايمي دارند . در جلد سوم کافي داريم که ابو بصير از امام صادق (ع) سوال کرد که اين دو ملک براي مومن و کافر به يک شکل مي آيند ؟ ايشان فرمودند : خير به يک شکل نمي آيند . دردعاي ماه رجب داشتيم که خدايا من را از سوال برزخ نجات بده ، از من نکير و منکر را دور بکن و بشير و مبشر را براي من بفرست که اينها با چهره هاي باز و بشارت دهنده هستند . در مورد زمان سوال قبر در روايات پاسخ داده شده است . در همان ابتداي ورود به عالم برزخ اين دو ملک مي آيند و تعيين تکليف مي کنند . عالم برزخ يعني عالم قبر . بعد از مرگ با بدن دنيايي کاري ندارند . شخص ميت ساعتها و روزهاي اوليه هنوز نمي تواند بين عالم دنيا و عالمي که وارد آن شده است فرق بگذارد . و هنوز نمي فهمد که از اين دنيا بيرون رفته است و گمانش اين است که هنوز در اين دنيا است .
ص: 1638
پيامبر مي فرمايد وقتي شخص را در قبر مي گذارند ، وقتي صداي کفش کساني که دارند مي روند مي شنود ، دو ملک مي آيند ، يعني اين دو ملک اين قدر سريع مي آيند . روايتي در نهج البلاغه است که مي فرمايد : وقتي تشيع کنندگان رفتند و کساني که گريه مي کردند برگشتند ، اين فرد را مي نشانند و از او سوال مي کنند و اين قدر اين سوال ناگهاني است و شخص از دنيا رفته ترس رد شدن از اين امتحان را دارد که سوال را به آرامي جواب مي دهد . روايتي داريم که شخصي که از دنيا رفته را دو تا تلقين بکنيد ، يکي وقتي او را در قبر مي گذارند و يکي هم بعد از دفن که پوشانيده شد تلقين بکنيد و امام صادق (ع) مي فرمايد که وقتي تلقين دوم را مي کنيد نکير و منکر مي گويند که او را تلقين کردند پس برويم . پس همان موقعي که شخص را تلقين مي کنند اين دو فرشته مي آيند . نکير و منکر به يکديگر مي گويند که آن حجتي که بايد همراه اين متوفا باشد به او تلقين شد ، برويم . آقاي حائري يزدي که مرجع تقليد بيست و شش سال پيش بود ، يکي از دوستانشان فوت کرده بودند و ايشان وارد قبر شدند و کمي طول کشيد .از ايشان سوال کردند که چرا اين قدر طول داديد؟ ايشان گفتند که مي خواستم نکيرين که آمدند بشنوم که درست جواب داده است و خيالم راحت بشود . پس زمان سوال
ص: 1639
قبر همان اول ورود به عالم برزخ است . بخاطر همين گفتيم که وقتي همه قبرستان را ترک مي کنند عده اي در کنار قبر بمانند و دعا و تلقين بخوانند که اينها بسيار براي او موثر و مفيد است .
سوال – با توجه به اينکه ما بايد در روز قيامت هم اين سوالها را پاسخ بدهيم ، چه لزومي دارد که در برزخ هم اين سوالات پاسخ بدهيم ؟
پاسخ – ما يک سوال در عالم برزخ داريم و يک سوال هم در عالم قيامت داريم . سوالاتي که در عالم برزخ مي شود يک بازجويي اوليه است که سوال از کليات و اصول عقايد و بعضي از اصول اعمال است ولي در قيامت از ريز و درشت عقايد اخلاقيات سوال مي کنند . مثلا در برزخ از اصل نماز سوال مي کنند که آيا نماز مي خواندي يا خيراما در قيامت مي پرسند که فلان نمازي که خواندي نيت تو چه بود و آيا لباس تو غصبي يود يا خير ؟ قرائت و رکوع و سجود تو درست بوده است يا خير ؟ جز به جز سوال مي کنند . در برزخ کليات عقايد را سوال مي کنند .يعني آن چيزي که محور اصلي تشکيل شخصيت انسان است . اصلي ترين عنصري که شخصيت انسان را و جهت گيري و مسير زندگي دنيايي انسان را تشکيل مي دهد باورها وعقايد او هست که آيا عقايد کلي در زندگي را باور دارد يا ندارد. اين اوليه و مهمترين عنصر تشکيل دهنده ي شخصيت فرد است . درست است که اخلاقيات و رفتارهاي انسان
ص: 1640
هم در شخصيت او اثرگذار است اما مهمترين عنصر تشکيل دهنده ي شخصيت عقايد است و لذا از آنها سوال مي کنند . مي پرسند که معبود تو در اين عالم که بود ؟ دين تو چه بود ؟ پيامبر و امام تو که بود ؟ و از يک تعداد محدود اعمالي که آن اعمال شاهد اعتقادات هستند . مثل نماز، روزه ،خمس ، حج . از انجام اين اعمال سوال مي کنند و ديگر اينکه مي پرسند کسب و درآمد تو از چه راهي بوده است حلال يا حرام ؟جواني و عمر خودت را در چه راهي مصرف کرده اي ؟ حالا چرا از اين اعمال مي پرسند؟ چون اين اعمال اصلي ترين اعمالي است که شاهد بر صدق اعتقادات است . اگر من بگويم که من خدا را قبول دارم و اعتقادات را دارم ، بعد مي گويند نشانه ي تو که نماز است کجاست ؟ تو که مي گويي امام و پيامبر را قبول دارم چرا سهم امام را غصب کردي ؟ خمس ندادي ؟ چرا درآمد خودت را از هر راهي درآوردي ؟ چرا عمرت را به بطالت گذراندي و در راه معصيت خدا گذراندي ؟ پس از جزئيات نمي پرسد. اين سوالات مثل سوالات امتحاني پرسيده نمي شود که وقتي براي آن بگذارند . ملائک خيلي راحت آنها را از فرد در مي آورند . داريم که اگر سوال را سربلند جواب داد نتيجه اش اين مي شود که عالم برزخ گشايش پيدا مي کند و دري از بهشت به او باز مي کنند . يعني از آن باغ ،
ص: 1641
يک باغچه اي به او مي دهند ، يک جلوه اي از بهشت قيامتي به او مي دهند که در اين مدت راحت باشد. اما کسي که از اين سوالات رد شد نتيجه اش اين مي شود که يک دري از جهنم را براي او باز مي کنند . بايد تکليف فرد از همان قدم اول روشن بشود ،پس سوال قبر از همان ابتداي ورو به برزخ است . ما سرگرداني نداريم .
سوال – آيا همه انسانها سوال قبر را دارند ؟
پاسخ – مي گويند که کسي وصيت کرده بود که وقتي من مردم من را با يک کفن کهنه بپوشانيد که وقتي نکير و منکر آمدند گمان کنند که من مرده ي قديمي هستم و قبلا از من سوال کرده اند . سوال قبر را از همه مي پرسند منتها از همه ي کساني که در دنيا يک موضع اعتقادي يا ضد اعتقادي داشته اند . هر کسي که در دنيا آنقدر آگاهي و فهم داشته که براي خودش موضعي انتخاب بکند .حالا يا اين موضع درست ديني و اعتقادي است که ما به آن مومن مي گوييم يا يک موضع ضددين است که ما به آن کافر مي گوييم . از اين دو دسته سوال قبر مي شود . داريم که سوال نمي شود مگر از کساني که در طريق ثبيت دين يا در طريق تثبيت کفر بوده اند . اما دو دسته هستند که سوال قبر ندارد . يک دسته کساني که شان شان بالاتر از اين است که از آنها سوال بپرسند ، مثل انبياء و امامان . بي
ص: 1642
معنا است که از پيامبر بپرسند که پيامبر تو کيست . آنها امتحان شان را در دنيا پس داده اند . پيامبر خودش دين و کتاب را آورده است .همچنين از شهدا هم سوال نمي شود . پيامبر فرمود : شهيد در قبر مورد سوال قرار نمي گيرد . پرسيدند که چرا از مومنين سوال مي کنند ولي از شهدا سوال نمي کنند. پيامبر فرمود: همين که او به زير تيغ شمشير بخاطر خدا رفت ، آن بالاترين امتحان براي شهيد است . عزيزي است که دو چشم و دو دستش را براي خدا داده است. ايشان مي گفتند که من زمان جنگ آرپيچي زن بودم . يکي از دوستان ما که مجروح هم بود نزديک تانگ شد تا موشک بزند ولي موشک به تانک اصابت نکرد . تانک از روي بدن او رد شد و من گوشت هاي بدن او را مي ديدم که به اطراف پرت مي شد. من خودم را به بالين او رساندم . وقتي آخرين نفس هايش را مي کشيد مي گفت که خدايا از من راضي شدي ؟ کسي که اين جوري جانش را داده است و عملا اعتقادش را نشان داده ديگر احتياجي به سوال ندارد . يک دسته ي ديگر شان شان پايين تر از اين است که از آنها سوال بشود . مثلا کساني که درفرهنگ ديني ما مستضعف فرهنگي و فکري شمرده شده اند . يا در دنيا به حد رشد فکر نرسيده اند که ايمان داشته باشند يا نداشته باشند مثل بچه ها يا ديوانگان که تکليفي ندارند . که اينها نه جزو مومن
ص: 1643
و نه جزو کافر به حساب مي آيند . يا کساني که انسانهاي بالغي هستند که حجت بر آنها تمام نشده است . کساني که دين حق به آنها عرضه نشده است چه بسا اگر دين حق به آنها عرضه بشود آنها هيچ انکاري ندارند . اين جور افراد نه مومن هستند نه کافر . فردي که اطلاعات در اختيار او قرار نگرفته است . يک وقت اطلاعات هست و ما بايد تحقيق بکنيم و اگر اين کار رانکنيم ما مقصر هستيم ولي يک موقع اصلا به فرد صدايي نرسيده است و مقصر نيست . ممکن است که پيرو ديني بوده است و احتمال نمي داده که اسلام دين حقي است که برود سوال بکند. اين جور افراد که دست رسي به حق نداشته اند و حجت بر آنها تمام نشده است ، مستضعف نام دارند . رحمت خدا وسيع تر از اين است که کساني که حجت بر آنها تمام نشده عذاب بکند . به تعبير قرآن امر آنها به خداواگذار شده است . و خدا خودش مي داند که با آنها چه رفتاري بکند. چيزي که از آيه بر مي آيد اين است که آنها مورد عفو خدا واقع مي شوند . در آيه ي متسضعفين مي فرمايد که اميد است که عفو خدا شامل حال آنها بشود. پس اين دو دسته سوال قبر ندارند .
سوال – سوره مريم آيات 39 تا 51 را توضيح بدهيد .
پاسخ – در اين آيه ي سي و نه خدا از روز حسرت نام مي برد ، روزي که کار به پايان رسيده است .
ص: 1644
يک عده اي در غفلت هستند و به ايمان نمي رسند . آن روز حسرت بالايي است . يکي از اسامي روز قيامت يوم الحسرة است . پيامبر فرمود : به ازاي هر روز زندگي انسان بيست و چها رتا مخزن براي انسان در روز قيامت باز مي شود . وقتي در يک جعبه را باز مي کنند براي شخص مومن آنچنان نور و سروري و هديه اي است که بقدري خوشحال مي شود که اگر اين سرور و خوشخالي را در اهل جهنم توزيع بکنند مقداري از عذاب شان کاسته مي شود . وقتي يکي از اين خزانه ها را باز مي کنند بقدري وحشت و ظلمت وغم در آن است و آن ساعتي است که در آن معصيت کرده است که شخص دچار عذاب مي شود که اگر اين عذاب و ناراحتي را در بين اهل بهشت توزيع بکنند از خوشحالي آنها کم مي شود. يک خزانه را براي فرد باز مي کنند که خالي است و فرد بقدري حسرت مي خورد که اين حسرت براي فردي قاب درک نيست . اين يعني ساعتي که فرد در دنيا از دست داده و نتوانسته کار مفيدي انجام بدهد . لذا اين ساعتها را غنيمت بشماريد .
سوال – با اينکه ما سوالات روز برزخ را مي دانيم چرا نمي توانيم آنها را پاسخ بدهيم و پاسخ دادن به آنها سخت است ؟
پاسخ – به ظاهر اين سوالات ساده است و پاسخ آن هم ساده است . چون ما اين سوالات را با سوالات دنيايي مقايسه مي کنيم . دردنيا وقتي از ما امتحان
ص: 1645
مي گيرند يا مسابقه اي هست از محفوظات ذهني ما مي پرسند . اگر کسي از قبل مطالبي را حفظ کرده مي تواند اينها را جواب بدهد . ما فکر مي کنيم که سوالاتي که در برزخ مي پرسند مثل سوال دنيايي است که در محفوظات ما هست و جواب آن ساده است . در حاليکه ما نبايد سوال کردن دنيايي را با سوال کردن برزخي مقايسه بکنيم . سوالات برزخي از محفوظات ذهني نيست بلکه از باورهاي قلبي است يعني وقتي ملائکه سوال مي کنند عقايد و باورها را واکاوي مي کنند . بخاطر همين اينجا کار سخت مي شود. در اينجا لازم نيست که ذهن کار بکند قلب بايد باورهايشا را رو بياورد . قلب بايدباورهاي محکمي داشته باشد که وقتي سوال کردند بتواند قلبا اعتقاد خودش را به آنها برساند و آنها مي فهمند که تو به رب اعتقاد داري يا خير . فيض کاشاني مي گويد که افرادي هستند که قرن ها اسم پيامبر را فراموش مي کنند و يادشان نمي آيد . اين نشان مي دهد که عقايد و باور به پيامبر در قلب شان نفوذ نکرده است . سوالات قبر را از بدن ظاهري و گوشتي نمي پرسند . سوالات را از باطن مي پرسند و در باطن دروغ نيست . در اين دنيا مي توان به ظاهر دروغ گفت ولي در برزخ ظاهر کنار رفته و دروغ معنا ندارد . مي پرسند که در دنيا رب تو و معبود تو چه کسي بوده است ؟ کسي که در دنيا معبودش مال و ثروتش بوده است ، مي گويد
ص: 1646
شيطان است . آنها خودشان درمي يابند و احتياج به گفتن نيست . اين عقيده و باطن مخفي نيست و رو است . اما کسي که در دنيا معبود و هدفش خدا بوده است و باورش در دنيا اين بوده است ، وقتي از او مي پرسند امام تو که بود ، چون در دنيا از علي و آل او تبعيت کرده است نام امامش را مي گويد ولي کسي که دردنيا هر کاري خواسته کرده و از امام تبعيت نکرده است ، وقتي از او مي پرسند که امام تو که بوده است مي گويد : نفس من بوده است . چيزي که به درد برزخ مي خورد عقايد و باورهاي قلبي است . قلب بايد خدا را بعنوان معبود باور کرده باشد ، امام را بعنوان يک جلودار قبول کرده باشد . در بعضي از روايات از اين دو فرشته بعنوان کسي که خالص را از ناخالص جدا مي کند نام برده شده است يعني وقتي آنها واکاوي مي کنند قلب خالص از ناخالص را جدا مي کنند. اينها بسته به باورهايي دارد که در دنيا براي خودمان تثبيت کرده ايم و واقعا در قلب مان نفوذ کرده است . کساني که اين اعتقادات در قلب شان نفوذ کرده است و با نماز و روزه اعتقادات را تثبيت کرده اند ، آنها آنجا کاملا جوابگو هستند .
سوال – آيا مي شود کاري کرد که ما پاسخ اين سوالات را براحتي بدهيم ؟
پاسخ – امام سجاد (ع) هر جمعه در مسجد النبي در مدينه موعظه مي کرد . در کتاب بحار جلد
ص: 1647
ششم داريم که مي فرمايد : بعد از اين که از خدا و پيامبر سوال مي کنند ، به هوش باش و به خودت فکر کن ، قبل از اينکه از تو سوال کنند دراين دنيا آماده باش . آمادگي اين امتحان به اين صورت نيست که محفوظات ذهني مان را زياد کنيم يا کتاب بخوانيم که جواب بدهيم بلکه بايد اعتقادات و باورهاي مان را در اين دنيا تقويت کنيم . وقتي بحران هاي زندگي به سراغ من مي آيد بحران هاي مالي ، سياسي ، جنسي و خانوادگي ، دست از اعتقادم برندارم و با کوچکترين مشکل با خدا قهر نکنم و نمازم را ترک نکنم . با بالا و پايين شدن مد دست از حجابم برندارم . با يک تغيير در زندگي تمام عقايدم را دور نريزم . وقتي درا ينجا در باورهايم ثابت قدم هست در آنجا با غرش ملائکه ( در روايت داريم که صداي اين دو ملک مثل غرش رعد است ) شخص نمي ترسد . زيرا در بحران هاي زندگي اعتقادش را نگه داشته است. حالا چطور باورهاي مان را تقويت کنيم که بتوانيم پاسخ سوالات قبر را درست بدهيم . جواب سوالات ما باورهاست . قرآن مي فرمايد : اگر مي خواهي باورهايت قوي بشود بايد طبق باورهايت عمل بکني . من اگر طبق اعتقاداتم عمل بکنم در زندگي کسب و کار و ... اينها باورهاي من را تقويت مي کند. موقع نماز وقتي کارم را رها مي کنم و به سراغ نماز مي آيم ، اين باعث مي شود که اعتقادات من محکم بشود . وقتي
ص: 1648
دلم مي خواهد هر جوري کاسبي بکنم ولي دلم را کنار مي گذارم و آنچيزي را که خدا مي خواهد رفتار مي کنم اين باعث مي شود که اعتقادات من قوي بشود . هر عملي برخلاف اعتقادات مثل موريانه اي است که از درون اعتقادات ما را پوک مي کند . هر معصيت بند ارتباط با خدا را قطع مي کند . پس آن چيزي که اعتقادات را تثبيت مي کند عمل بر طبق بندگي و دستورات الهي است . کسي که در اين دنيا سعي اش را کرده است اگر در آن دنيا کم بياورد ائمه دست او را مي گيرند . روايتي از امام صادق (ع ) داريم که در قبر از پنج چيز مي پرسند : از نماز ، روزه ، حج ، زکات و ولايت . ولايت اهل بيت کناري مي ايستد و مي گويد هر جا شما کم آورديد من آنرا تکميل مي کنم . هر نقصي که بر شما وارد شد من آنرا تمام مي کنم . مرحوم آيت الله حائري عاشق امام رضا (ع) بود . گاهي ايشان براي رفتن به مشهد بليط اتوبوس گيرش نمي آمد و اين پيرمرد روي پيت حلبي مي نشستند و به مشهد مي رفتند . مدتي هم که در مشهد بود در حرم مي ماند . در طول عمرش هفتاد بار به مشهد رفته بود. در آخرين بار که ايشان به مشهد رفته بودند مي گفتند که امام رضا (ع) فرموده که تو ديگر نيا ، نوبت ماست . ايشان مي گفت که من فهميدم که اين آخرين باري است که به
ص: 1649
زيارت مي روم . مرحوم آيت الله مرعشي نجفي با آيت الله حائري با هم قراري گذاشته بودند که هر کدام که از دنيا بروند به يکديگر خبري بدهند . آيتالله حائري زودتر ازدنيا رفتند . آيت الله نجفي در حالتي ايشان را ديد و ايشان گفتند که وقتي من از دنيا رفتم دو ملک براي سوال قبر آمدند که من خيلي ترسيدم که در عمرم اينقدر نترسيده بودم . يک دفعه يک صداي دلنوازي از پشت گفت که نترس . با نزديک ترين شدن اين صدا ، اين دو ملک رفتند . وقتي چهره را ديدم پرسيدم شما چه کسي هستيد ؟ گفت : يک بار از آن هفتاد بار به ملاقات تو آمدم ، شصت و نه بار ديگر به ملاقات تو مي آيم . اين کمکي ها براي کسي است که اعمالي انجام داده و يک جايي کم آورده است .
سوال - يک تحفه اي در طليعه ي ماه مبارک رمضان به ما بدهيد تا قدر لحطات خودمان را بدانيم .
پاسخ – شما اين ماه مبارک رمضان را يک بستر مناسبي براي تقويت باورها قرار بدهيد . يکي از اين چيزهايي که باورها را تقويت مي کند درک سحر است . خدا در سحر گنجي گذاشته است . در قرآن خدا مي فرمايد که کسي نمي داند که در اين سحر من چه چيزي برايشان مخفي کرده ام . امام حسن عسگري (ع) فرمود : راه رسيدن به خدا يک راه بي نهايت است که يک مرکبي مي خواهد که بهترين مرکب شب و سحر است . از شب استفاده
ص: 1650
کنيد . بخاطر همين براي پيامبر درک سحر و شب زنده داري واجب بود . وقتي حضرت علي (ع) مي خواست آخرين اذان صبحش را بگويد به فجر نگاهي کرد که فجر يک شب چشم او را خفته نديده بود و او هميشه بيدار بود . ما مي توانيم سه رکعت نماز شب را در اين سحرهاي ماه رمضان بخوانيم .
سوال – من يک اقليت مذهبي هستم و برنامه ي شما را خيلي دوست دارم اما هر کارشناسي که راجع به زندگي پس از مرگ و معيار قبولي اعمال صحبت مي کند من دچار اضطراب و ترديد مي شوم که اگر خدا بخواهد با اين معيارها من را بسنجد من نمي دانم چه عاقبتي خواهم داشت و با خودم مي گويم که اي کاش خدا من را خلق نکرده بود. وقتي شما مي گوييد که سبک شمردن نماز باعث بي ارزش شدن و ساير اعمال مي شود من خيلي مضطرب مي شوم زيرا در دين ما نماز واجب نيست و با نخوان نماز شخص فقط لذت صحبت کردن با خدا را از دست داده است. همين طور حجاب و گوش دادن به موسيقي و. .. من ارتباط با نامحرم را در حدي که در اسلام گفته شده رعايت مي کنم و چند بار تصميم گرفتم که به اين مجالس نروم ولي ديدم که منزوي مي شوم. من حجاب را در حدعرف رعايت مي کنم. مثلا شما مي گوييد که محبت اهل بيت مثل نخ اسکناس است، وقتي من اين حرفها را مي شنوم احساس نااميدي مي کنم. لطف کنيد معيار اعمال را در مورد
ص: 1651
اقليت هاي مذهبي توضيح بدهيد.
پاسخ – ما در معارف ديني خودمان يک بحثي بنام مستضعف فکري داريم يعني کساني که به هر دليلي حقيقت به آنها نرسيده است، دسترسي نداشته اند وحجت بر آنها تمام نشده است، اينها کساني نيستند که کافر محسوب بشوند. در روايات ما تصريح شده است که اين افراد نه بعنوان مومن محسوب مي شوند زيرا ايمان به آن معنا نداشته اند و نه کافر محسوب مي شوند زيرا آنها به حق پشت نکرده اند و با حق لجبازي نداشته اند. اين افراد به تعبير قرآن مستضعف فکري هستند و کارشان هم با خداست. و از برآيند آيات و روايات برمي آيد که عفو خدا شامل حال اينها مي شود منتها بشرطي که مستضعف باشند. اگر کسي احتمال مي دهد که حقيقتي در جايي هست نبايد از روبرو شدن با حقيقت وحشت داشته باشد. مثلا بترسد از اينکه منزوي بشود و نبايد به قضيه اين طور نگاه بکند. وقتي ما قبول کرديم که حقيقت بزرگي هست که اين حقيقت مسير زندگي دنيا و آخرت ما را تغيير مي دهد و ابديت ما را تضمين مي کند، در اينجا ما نبايد از تحقيق کردن در مورد آن وحشت بکنيم. اگر اين طور باشد کلمه ي مستضعف بر اين انسان اطلاق نمي شود زيرا خودش دنبالش نرفته و خودش تقصير داشته است. مستضعف کسي است که حق به او نرسيده است ولي اگر من خودم دست در گوشم بگذارم که حق به من نرسد، من جزو مستضعف نيستم. هيچ انصاف منصفي با پيدا کردن حق مشکلي ندارد. انسان مي تواند دنبال آن
ص: 1652
چيزي برود که که عقلش مي گويد. اگر عقل براي شما چيزي را اثبات کرد و حجيت بر شما تمام شد، پاي آن بايستيد و از تبعات آن نترسيد بخصوص که ما امدادهاي الهي را در پيش خواهيم داشت.
سوال – فشار قبر چيست؟ آيا فشار قبر در مورد همه صدق مي کند؟
پاسخ – فشار قبر يکي از مسلمات عقايد ماست و ما اين قدر در اين زمينه روايات داريم که ترديد در آن نيست. فشار قبر الزاما به اين معنا نيست که اين فشاري بر روي قبر خاکي بيايد. در واقع فشار قبر گرفتاري ها، سختي ها و عذاب هايي است که شخص در اوايل ورود به عالم برزخ بخاطر آلودگي ها و تعلقاتي که در دنيا داشته است دارد. مثلا شخص معتاد اگر مواد به او نرسد چه فشاري مي بيند ؟ اعتياد به چيزي دارد که در اختيارش نيست و درد مي کشد. حالا اگر کسي به دنيا اعتياد داشته است وقتي از دنيا مي رود، دنيا را به او نمي دهند ولي اعتياد و تعلقات او سرجايش است. او را از محبوبش جدا کرده اند و به او نمي دهند، در اين صورت خيلي فشار مي بيند و مدت فشار آن بستگي به قطع وابستگي دارد و از اينجا مي فهميم که فشارها با هم فرق دارد. اصل فشار هم براي افراد فرق مي کند. فردي که تعلقاتش به دنيا بسيار کم است، اصلا تعلقي به دنيا نداشته است و به دنيا دل نبسته است و با دنياي آخرت مانوس بوده است و علاقه اش به ائمه بوده است، اين
ص: 1653
فرد فشار قبر ندارد يا کمي دارد. پس عالم برزخ فشاري به کسي نمي آورد. اين فشار، انعکاس و پژواک دنيا است که در عالم برزخ به ما برمي گردد. آلودگي ها و تعلقات ما در دنيا تبديل به فشار درعالم برزخ مي شود. فيض کاشاني مي گويد که تنگي يا وسعت قبر بسته به کوچکي با بزرگي روح ماست. روحي که در اين دنيا کوچک است يعني روحي که حسادت و کينه دارد و در همين دنيا هم با خودش درگير است، اين فرد وقتي به عامل برزخ برود فشارهاي خودش را منتقل مي کند و فشار قبر او همين است ولي روحي که بزرگ است يعني گذشت دارد و از کسي کينه ندارد و به ديگران اعتماد دارد، اين فرد در همين دنيا برايش بهشت است. يک دسته از روايات ما مي گويند که همه فشار قبر دارند ولي يک دسته از روايات مي گويند که همه فشار قبر ندارند. پيامبر مي فرمايد: هيچ مومني نيست که فشار قبر نداشته باشد. وقتي دختر پيامبر رقيه که مظلومه اي بود از دنيا رفتد پيامبر براي او گريست وفرمود که خدايا اين دختر در دنيا سختي زياد ديده است او را بر من ببخش و فشاري بر او نباشد. روايت ديگري داريم که امام صادق (ع) فرمود: ما از فشار قبر به خدا پناه مي بريم. خيلي کم هستند که فشار قبر نداشته باشند. روايت ديگري از امام صادق (ع) است که مي فرمايد: مومن فشار قبر ندارد. اين روايت ها با هم تضاد دارند. و تضاد آنها اين طور حل مي شود که مومنين
ص: 1654
با هم اختلاف دارند. بعضي از مومنين تعلق خاطر به دنيا دارند و بعضي ها اصلا به دنيا تعلق ندارند که اين افراد خيلي کم هستند. اگر کسي تعلقش به دنيا کم است فشار او مثل مادري است که سر بچه اش را فشار مي دهد يعني فشار قبر آنها خيلي کم است. کساني که تعلق به دنيا زياد داشته اند، آنها طول مي کشد تا اعتيادشان به دنيا کم بشود. پس فشار قبر يکي ارتباط مستقيم با دلبستگي به دنيا دارد که اين خيلي مهم است و ديگري آلودگي هاي اخلاقي باعث عذاب هاي ما در قبر مي شود. فشار قبر عذابها، سختي ها و گرفتاري هايي است که بخشي از آن به آلودگي هاي اخلاقي و رفتاري و اعتقادي ماست ولي بخشي ديگر آن بخاطر انس به دنيا است و کنده شدن از دنيا براي او سختي دارد.
سوال – زمان فشار قبر چه موقعي است؟
پاسخ – به محض ورود به عالم برزخ، فشار قبر شروع مي شود. وقتي انسان با دنياي برزخ روبرو مي شود فشارهايش شروع مي شود. در داستان تشييع سعدمعاذ روايتي از پيامبر داريم که ايشان همان که هنوز بالاي سر قبر او بودند، فرمودند که فشار قبر او را گرفت.
سوال – کساني که قبر ندارند يا در زلزله از بين مي رود فشار قبرشان بچه صورت است؟
پاسخ – فشار قبر از مسلمات است و اينکه فشار قبر به چه صورت است و. .. به کار ما نمي آيد. مهم اين است که ما چکار کنيم که اين فشار قبر را نداشته باشيم يا کم داشته
ص: 1655
باشيم.
سوال – چه عواملي باعث فشار قبر مي شود؟
پاسخ – بطور کلي فشار قبر، سختي ها و عذاب ها نتيجه ي دلبستگي، تلقات و آلودگي هاي ماست. اما در روايات بطور خاص روي چند چيز دست گذاشته شده است که باعث فشار قبر مي شود و ازعوامل فشار قبر هستند. روايت داريم که يک سوم فشار قبر براي غيبت کردن است. متاسفانه چون غيبت کردن گناهي عادي شده است قبحش ريخته است و ما آنرا کوچک مي شماريم. بدترين گناهان، گناهاني هستند که به چشم نمي آيند. حضرت علي (ع ) مي فرمايد: بدترين گناه، گناهي است که آنرا کوچک بشماريم. در جامعه ي ما روابط نامشروع داشتن گناه بزرگي محسوب مي شود چون متداول نيست ولي با اينکه گناه غيبت شديدتر از داشتن روابط نامشروع است چون متداول شده است قبح آن ريخته است. آقاي ملکي تبريزي که اهل سير و سلوک بود مي فرمود که من در مجلسي بودم که در آن شبه ي غيبت بود و من چهل روز عقب افتادم. يکي ديگر از عواملي که در روايات آمده است اين است که مردي بي جهت از زنش دوري بکند و وظايف شوهري را انجام ندهد يا زني باشد که وظايف زناشويي را انجام ندهد. عوامل ديگر تند خويي و خشونت با خانواده است.
سوال – سوره طه آيات 52 تا 64 را توضيح بدهيد.
پاسخ – در آيه ي 54 بعد زا اينکه خدا در آيه ي قبلي مي فرمايد که ما زمين را به گونه اي آماده کرده ايم که شما در آن زندگي بکنيد نباتات و گياهان
ص: 1656
را براي ارتزاق شما فراهم کرديم و خدا در اين آيه مي فرمايد که هم خودتان بخوريد و هم به چارپايان خودتان هم بدهيد. اينها نشانه هايي براي صاحبان عقل است. يعني اين غذا خيلي چيز مهمي نيست چون هم شما بخوريد وهم به چاريايان بدهيد. اين زندگي دنيايي به درد ما نمي خورد و ما بايد به دنبال زندگي ديگري باشيم.
سوال – چه عواملي باعث افزايش فشار قبر مي شود؟
پاسخ – يکي بحث غيبت است که در روايات از آن نام برده شده است و گفته شده که يک سوم فشار قبر به خاطر غيبت است. يکي ديگر از عوامل اين است که زن يا شوهر بي جهت از همسرش کناره گيري بکند و وظايف مربوط به زناشويي انجام گرفته نشود. عامل ديگر فشار قبر بداخلاقي و تندي و خشونت نسبت به خانواده است. داستان تشييع سعدمعاذ معروف است که سعد معاذ از اصحاب با عظمت پيامبر بود که در جنگ هاي زيادي پيامبر را کمک مي کرد. در جنگ بدر احد و خندق بود. در جنگ خندق يا احزاب او تير خورد و مجروح شد. گاهي پيامبر از او پرستاري مي کرد ولي حال او وخيم شد تا اينکه پيامبر براي او دعا کرد که خدايا سعد را بپذير. او از دنيا رفت. پيامبر پابرهنه جلوي تابوت او را گرفت و ايشان فرمودند که هفتادهزار ملائکه در اين تشييع حضور دارند. بعد خود پيامبر او را در قبر گذاشت و روي قبر را پوشاند. مادر سعد وقتي احترام پيامبر را نسبت به سعد ديد، گفت پسرم بهشت گواراي تو باد. پيامبر
ص: 1657
به مادر او گفت که دستور براي خدا ننويس. همين الان فشار قبري او را گرفت. حضرت فرمود: او يک بد اخلاقي با خانواده اش داشت. بداخلاقي زن نسبت به شوهر و شوهر نسبت به زن و هر دوي آنها نسبت به فرزندان. افرادي که در خانه با اذيت، خشونت و فشار بر ديگران آنرا تنگ مي کنند، انعکاس اين کار در عالم آخرت براي خودشان است. رجبعلي خياط هنگام دفن خانم يکي از دوستانش به دوستش گفت: هنگامي که خانم شما مُرد، در ابتدا گفت خوب مُردَم که مُردَم، چه شد ؟ اما الان يک سگ بزرگي را همراه او در قبر مي گذارند و آن بخاطر اين است که او اخلاق تندي داشت. اين زن آنچنان ترسيده و نعره مي کشد که مرا ببخشيد. و از تو مي خواهد که تو او را ببخشي. شوهر گفت که من از طرف خودم او را حلال کردم. بداخلاقي ها براي خودمان فشار ايجاد مي کند. سعد معاذ با آن عظمت از فشار قبر بخاطر بد اخلاقي رهايي پيدا نکرد. مدت فشار قبر ممکن است که براي بعضي ها مدتها طول بکشد. در روايات داريم که اين فشار براي مومنين کفاره ي گناهانشان است تا دلبستگي اش را به دنيا از دست بدهد يا اگرآلودگي داشته پاک بشود. اين بستگي به تعلق و گناهان او دارد. پس اين مدت بستگي به افراد دارد. عامل بعدي اسراف کردن نعمت هاي خداست. در روايت داريم که از ضايع کردن نعمت، فشار قبر بوجود مي آيد. عامل ديگر فشار قبر سبک شمردن نماز است. سبک شمردن نماز از نماز
ص: 1658
نخواندن شروع مي شود. کسي که نماز نمي خواند آنرا سبک شمرده و به آن اهانت کرده است. حالا ممکن است که فردي يکي در ميان نماز مي خواند و اين هم بي اهميتي به نماز است. بعضي ها به وقت نماز بي اعتنا هستند و آنرا جدي نمي گيرند. حتي کساني که سعي نمي کنند که در نماز حضور قلب داشته باشند و حواس شان به نماز باشد جزو کساني هستنتد که نماز را سبک مي شمارند. البته مصداق مهم سبک شمردن نماز همان است که يکي درميان نماز مي خواند که گاهي در وقت مي خواند و گاهي خارج از وقت مي خواند. در جلد هشتاد و سه بحارالانوار حضرت زهرا از پدرش سوال کرد کسي که نماز را سبک مي شمارد چه عقوبتي دارد ؟ پيامبر فرمودند که پانزده عقوبت شامل اين فرد مي شود. از اين پانزده عقوبت شش تاي آن در دنيا و سه تاي آن را در عالم برزخ و سه تاي آنرا در قيامت مي بيند. از شش عقوبتي که فرد در دنيا مي بيند يکي اين است که عمرش بي برکت مي شود، نه خاصيتي براي خودش دارد و نه خاصيتي براي ديگران دارد. ديگر اينکه رزقش بي برکت مي شود. چه بسا فرد خيلي براي کار بدود ولي کفاف زندگي اش در نمي آيد. ديگر اينکه محو شدن سيما و چهره ي صالحين را از دست مي دهد. ديگر اينکه اعمالش بي نتيجه مي ماند. و در کارش گره افتاده است. ديگر اينکه دعاي او قبول نمي شود و مشمول دعاي صالحين هم نمي شود. کسي
ص: 1659
که به خدا بي اعتنايي مي کند خدا هم به او بي اعتنا مي شود. سه چيز هنگام مرگ يکي اين است که مرگش با ذلت، خواري، گرسنگي و تشنگي خواهد بود. سه چيزي که در برزخ نصيب او خواهد شد يکي فشار قبر است، ملکي او راعذاب مي کند و قبر و منزل تاريکي خواهد داشت. سه چيزي که در قيامت نصيب او مي شود اين است که در محشر او را وارانه مي کشند. ديگر اينکه از او محاسبه ي شديدي مي شود و ديگري اينکه خدا به او نگاه نمي کند و در قيامت اين بالاترين غذاب است. عوامل ديگري که باعث فشار قبر مي شود بي مبالاتي نسبت به نجاست است. در رويات داريم که يک سوم فشار قبر بخاطر اهميت ندادن به نجاسات است. ما نمي خواهيم بگوييم که شما دچار افراط و وسواس بشويد. اما از آن طرف هم تفريط نکنيم و به نجاسات ظاهري مثل خون و ادرار و چه به نجاسات باطني مثل کسي که جنابت دارد و بايد غسل بکند حتي اگر ظاهر را هم تميز بکند باز بايد با غسل درونش را هم پاکيزه بکند.
سوال – آيا مي شود کاري بکنيم که فشار قبر از ما برداشته بشود يا کم بشود؟
پاسخ – در روايات ما از چندين عامل صحبت شده است. بعضي از اين عوامل را ما در بحث رفع وحشت قبر گفته ايم. مثل صدقه ي شب اول قبر، نماز ليلة الدفن و قرآن خواندن بخصوص سوره ي ساسين و ملک. اگر کسي هر شب قبل از خواب سوره تکاثر را بخواند
ص: 1660
ذاب قبر برداشته مي شود، مداومت بر خواندن سوره ي زخرف باعث مي شود که عذاب قبر برداشته بشود. عامل ديگر جريرتين است که همراه مرده گذاشته مي شود که عذاب قبر را کم مي کند. عامل ديگر اينکه اگر کسي بين ظهر پنجشنبه تا ظهر جمعه از دنيا برود عذاب قبر او برداشته مي شود. زمان مردن دست ما نيست. اموري که رفع فشار قبر مي کند تفضلات الهي است و اعمال آن فردي که از دنيا رفته نيست. قرآن خواندن يا جريرتين همراه مرده گذاشتن، دست فرد مرده انيست و همه ي اينها تفضل الهي است و چون خدا بنايش بر رحمت است. آب پاشيدن بر روي قبر ميت مخصوصا وقتي او را قبر مي کنند و تا وقتي تازه باشد عذاب از او برداشته مي شود و دفن کردن در نجف همين طور است. اينها دست ميت نبوده است ولي خيرش به مرده مي رسد. تفضلات الهي حکيمانه است. خدا کسي را غير حکيمانه مورد رحمت قرار نمي دهد که شب جمعه از دنيا برود. خدا کسي را مورد رحمت قرار مي دهد که يک صلاحيت حداقلي از رحمت خدا را داشته باشد. سعدمعاذ با اينکه پيامبر او را تشييع کرد و آب هم روي قبرش پاشيدند ولي باز بخاطر اخلاق بدش عذاب قبر داشت. هارون الرشيد در مشهد کنار امام رضا (ع) دفن است ولي اين از او دفع عذاب نمي کند. پس براي جذب رحمت بايد يک صلاحيت حداقلي باشد. صلاحيت حداقلي يعني اينکه حق الناس برگردنش نباشد. اگر کسي اين را مراعات کرده است و کمي حق الناس برگردنش
ص: 1661
هست اينها مي تواند به او کمک کند. پس حق الناس عمده به گردن نداشتن شرط است. يکي ديگر از عوامل که باعث کم شدن فشار قبر مي شود خواندن نماز شب است. امام رضا (ع) فرمود که اگر کسي نماز شب بخواند از عذاب قبر نجات پيدا مي کند، عمرش طولاني مي شود و روزي اش زياد مي شود. مرحوم بحرالعلوم که به تعبيري از رفقاي امام زمان (ع)بود، چند روزي به کلاس درس نيامد و شاگردان از او پرسيدند که چرا درس را تعطيل کرديد؟ ايشان فرمودند که چند شب قبل من نيمه شب بيرون آمدم و ديدم که چراغ خانه هايتان خاموش است و صداي گريه و مناجات از خانه هاي تان نمي آيد، من براي چه کسي درس بدهم ؟ کساني که اهل نماز شب نيستند علم به چه دردشان مي خورد. بزرگان مي گفتند که اگر کسي به جايي رسيد با درک شب و سحر رسيد. در اين ماه که بستر نماز شب فراهم است آنرا غنيمت بشماريم.
فروتنانه يادم کن تا مهرورزانه يادت کنم، روي خاک مرا بخاطر آور تا در زير خاک تو را بخاطر آورم، در سلامتي و بي نيازي نامم ببر تا در سختي و گرفتاري نامت ببرم، با ياري درماندگان به يادم باش تا در بهشت رضوان به يادت باشم، در گمنامي و خلوت مرا بخوان تا در جمعيت و شهرت تو را بخوانم، به زبانت با من سخن گوي تا در جانت با تو سخن بگويم.
سوال – عوامل کاهش فشار قبر چيست ؟
پاسخ – از عوامل رفع فشار قبر صدقه و نماز
ص: 1662
شب اول قبر براي ميت است. ديگري نماز شب است که اگر فرد خودش بخواند فشار قبر او برداشته مي شود. ديگري خواندن قرآن است. اگر کسي براي خودش قرآن بخواند بخصوص سوره ي ياسين و ملک و سوره ي تکاثر هنگام خوابيدن و مداومت بر خواندن سوره ي زخرف. هم چنين قرآن خواندن بر سرقبر مرده بخصوص خواندن سوره ي ياسين و ملک. ديگري پاشيدن آب روي قبر بخصوص هنگام دفن و هر بار که براي زيارت اهل قبور مي رويم. ديگري گذاشتن جريرتين در کفن است. ديگري مرگ از ظهر پنجشنبه تا ظهر جمعه است. هر کس بين او دو وقت فوت کند خدا عذاب را از او بر مي دارد. ديگري دفن در اماکن مقدس بخصوص کربلا و نجف. البته درست است که خيلي از اين امور اعمال ميت در زمان حياتش نبوده است و اعمالي است که ديگران براي ميت انجام مي دهند و اين تفضلات خاص الهي است منتها براي کسي که صلاحيت حداقلي براي اين تفضلات الهي را داشته باشد. يعني اينکه حق الناس عمده اي برگردنش نباشد و ظلم فاحشي از او سر نزده باشد. ممکن است که خطاهايي هم کرده است ولي خدا درهاي لطفي براي اين افراد باز کرده است. اگر هنگام دفن چهل نفر بگويند که ما از اين فرد بدي نديديم و فرد خوبي بود خدا او را مي آمرزد. اينها باب تفضلات الهي است که صلاحيت حداقلي را داشته باشد اما اگر کسي آبروي کسي را برده يا مال کسي را خورده باشد با اين چيزها فشار قبر از او برداشته نمي شود.
ص: 1663
دميَري در کتاب حيات الحيوان نقل مي کند که يکي از حکام مصر از دنيا رفت. حکومت قاري قرآني را با حقوق خوب سر قبر او گذاشت که برايش قرآن بخواند. بعد از دو روز ديدن که قاري نيست. او گفت من ديگر قرآن نمي خوانم. شبي در خواب روح متوفا با من درگير شد که هر آيه اي که تو مي خواني من را عذاب مي دهند. مثلا به آيه امربه معروف مي رسي، من را کتک مي زنند که چرا اين کار را نکردي و. .. براي فرد ظالم، اين قرآن خواندن فايده ندارد که عذاب قبر او را کم کند. ديگري هدايا و خيرات و مبراتي است که زنده ها به براي متوفا هديه مي کنند مثل نماز و خيرات. خيراتي که فرزند صالح براي متوفا مي فرستد. مدت فشار قبر بستگي به آلودگي ها دارد. اگر آلودگي ها و گناهان فرد زياد باشد بايد مدت زيادي عذاب آنها را پس بدهد. لذا اين هدايا بسيار مي تواند موثر باشد. در روايت از پيامبر داريم که حضرت عيسي از قبرستاني رد مي شد و متوجه شد که فردي در فشار قبر است. سال بعد از همانجا رد شد و متوجه شد که عذاب قبر از او برداشته شده است. علت را خداوند پرسيد. خطاب رسيد که اين شخص فرزند صالحي داشت که به حد بلوغ رسيد و کارهاي خوب کرد و بواسطه آن خدا از گناهان صاحب قبر گذشت. البته کارهاي خير انجام دادن خوب است ولي مهم اين است که ميت خودش خير و صالح باشد. يکي ديگر از عواملي که
ص: 1664
رفع فشار قبر مي کند در مورد خانم ها است. پيامبر فرمود که سه دسته از زنان فشار قبر ندارند و در قيامت با دخترم فاطمه زهرا مشهور مي شوند. يکي زناني که با فقر شوهرشان بسازند و با او مدارا مي کند با فرض اينکه شوهر کوتاهي نمي کند ولي درآمدش کم است. ديگري زناني که با بداخلاقي شوهرشان بسازند. البته اين حديث معنايش آزاد گذاشتن مرد در بداخلاقي نيست. در روايات ما تاکيد کرد اند که اگر مرد بداخلاقي در خانه داشته باشد فشار قبر مي بيند. اگر مرد بداخلاق باشد بالاخره زن بايد کوتاه بيايد. ديگري زني که مهريه ي خودش را ببخشد. مهريه حق زن است و مي تواند آنرا مطالبه بکند. مرد هم بايد بنا را بر پرداختن مهريه بگذارد ولي زندگي زوجين يک معامله ي حقوقي نيست. زندگي بر اساس رفاقت، اخلاق وسازش است. پس اگر زني مهريه اش را ببخشد يا آنرا در زندگي بياورد و باري از دوش شوهرش بردارد، فشار قبر از او برداشته مي شود. خدا براي اينکه تعادلي در خانواده بوجود بيايد خيلي زيبا عمل کرده است. در حديث به مرد توصيه ي اکيد کرده است که خانواده ي خودش را در رفاه نسبي قرار بدهد وتوسعه ايجادبکند واز طرفي به زن توصيه کرده است که اگر مرد زحمت کشيد و نتوانست اي رفاه را فراهم کند تو با او بساز. از طرفي به مرد توصيه کرده که خوش اخلاق باشد و اگر بداخلاقي باشد عقوبت دارد و از طرفي ديگر گفته که اگر مرد بداخلاق بود و زن با او ساخت، فشار قبر
ص: 1665
از زن برداشته مي شود. از طرفي به مرد گفته شده که هنگام ازدواج مهريه را بعنوان يک دِين ببيند و بايد بدهيد. در روايت داريم که اگر مردي بنا را بر اين بگذارد که مهريه را ندهد اين دزدي است و سرقت بحساب مي آيد و از طرفي به زن توصيه شده که مهريه را سبک بگيرد زيرا مهريه براي ايجاد مهر است و هديه اي است که مرد به زن مي دهد. کينه ي سنگين عداوت و دشمني مي آورد. حتي اگر زن مي بيند که بخشيدن مهريه محبت ايجاد مي کند آنرا ببخشد و با خدا معامله کند تا فشار قبر برداشته بشود. اين موهبتي براي خانم ها است که اگر در فشار قرار گرفتند براي اينکه جو تفاهم در خانه ايجاد بشود ابديت را براي خودشان بخرند و آخرين عامل بحث ولايت و محبت اهل بيت است. مهمترين عامل در برداشتن فشار قبر محبت اهل بيت است. ما در هنگام احتضار و سکرات موت، هنگام قبض روح و آمدن ملکه ي مرگ، هنگام ورود به عالم برزخ، هنگام سوال نکير و منکر، هنگام فشار قبر و ديدن مناظر هولناک قيامت به اهل بيت نياز داريم. در هيچ لحظه اي از دنيا و آخرت ما بي نياز از دستگيري اهل بيت نيستيم. دستگيريهاي اهل بيت شامل کسي خواهد بود که در دنيا دستش را به اهل بيت داده باشد. شفاعت اهل بيت مثل واسطه گيري هاي دنيايي نيست که با خواهش و تمنا بخواهند کاري را راه بيندازند. شفاعت اهل بيت سرمايه گذاري است که اهل بيت براي بعضي ها انجام مي
ص: 1666
دهند. شفاعت شامل حال بعضي ها نمي شود. بعضي ها نمي توانند شفاعت اهل بيت را جذب بکنند. اهل بيت مي خواهند که دست او را بگيرند ولي او دستش را به آنها نداده است. دستگيري و شفاعت اهل بيت از دنيا شروع مي شود. يعني اينها بگونه اي شروع به تربيت و دستگيري مي کنند. شبيه به معلمي که براي تعليم و تربيت شاگردان سرمايه گذاري مي کند. در بين اين شاگردهاي شيطان و تنبل و باهوش هست. براي همه ي آنها زحمت مي کشد. در موقع امتحان از شاگردي زحمت خودش را کشيده باشد و نمره کم بياورد معلم به او کمک مي کند و معلم به تناسب صلاحيت و لياقت کمک هايي مي کند. آيا کسي که اصلا به مدرسه نيامده است مي تواند از کمک معلم برخوردار بشود ؟
حالا اگر کسي در دنيا به کلاس اهل بيت نيامده است که درس اهل بيت را بگيرد. درس آنها صراط مستقيم است. پيامبر فرمود که صراط مستقيم يکي است بقيه اش انحرافي است. اگر کسي در اين دنيا در کلاس آنها ننشيند از هدايت آنها بهره اي نمي برد. اين مثل شاگردي مي ماند که در کلاس معلم نبوده است. پس او نبايد آخر سال توقع ارفاق داشته باشد و شفاعت شامل حال او نخواهد شد. در بين معصومين شفاعت امام حسين (ع) تاکيد شده است. خدا در آخرت به امام حسين (ع) شفاعت عجيبي داده است زيرا دستگيري عجيبي در دنيا داده است. شفاعت همان هدايت و دستگيري است. امام حسين (ع) در دنيا بخاطر شهادتش در قلبها نفوذ کرده است
ص: 1667
و همه حق طلبانه را جذب کرده است. شفاعت در آنجا تابع هدايت در اين دنيا است. کسي که هدايت شد شفاعت را در آن دنيا مي گيرد. حتي امام حسين با شهادتش بعضي از افرادي که مسلمان هم نيستند جذب کرده است. بخاطر همين خدا به امام حسين (ع) شفاعت گسترده اي داده است. در زيارت عاشورا مي خوانيم که شفاعت حسين را در بدو ورود به عالم قبر و بعد از مرگ نصيب من بکن. در کتاب کامل الزيارة که استادشيخ مفيد اين کتاب را نوشته است، امام باقر (ع) مي فرمايد: اگر فضايل زيارت اباعبدالله را مي دانستند جانشان براي اين کار پر مي کشيد. جزو فضايل زيارت امام حسين (ع) ( گاهي زيارت يک جمله است السلام عليک يا اباعبدالله، السلام عليک رحمة الله و برکاته ) اين است که عالم قبر توسعه پيدا مي کند و خدا او را از فشار قبر در امان نگه مي داد و از ترس سوال منکر و نکير او را در امان مي دارد. مرحوم رجبعلي خياط با عده اي وارد قبرستاني شدند و ايشان به امام حسين (ع) سلام داد. از او سوال کردند که اين سلام براي چه بود؟ ايشان گفتند که بوي خوشي را استشمام مي کنيد ؟ آنها گفتند: خير. از مسئول قبرستان پرسيد ه کسي را اينجا دفن کرده اند ؟ مسئول گفت که يک ساعت پيش فردي را دفن کردند و رفتند. آنها سر قبر رفتند. ايشان گفتند که صاحب اين قبر از محبين و متوسليان اباعبدالله بوده است و ايشان براي دفن او بر قبر آمده اند
ص: 1668
و بخاطر همين عذاب از اين قبرستان برداشته شد. مرحوم آيت الله مرعشي نجفي در وصيت نامه اش مي نويسد که دستمالي که من براي امام حسين (ع) گريه کرده ام در کفن، روي سينه ام بگذاريد. بعد تابوت من را در حسينه ام ببريد. يک سر عمامه ي من را به تابوت و يک سر آنرا به منبري که بر روي آن خوانده مي شد ببنديد و آنجا روضه بخوانيد. اينها به شفاعت اعتقاد عجيب داشتند. وقتي نظام رشتي از دنيا رفت. پرسيدند که در عالم قبر وضعت چطور است ؟ گفت: شکر خدا را که در پناه حسينم در عالم از اين خوبتر پناه ندارم. کسي که حب اباعبدالله در قلبش است ترديد نکند. وقتي من او را دوست دارم کم کم مي خواهم مثل او باشم. امام حسين (ع) خيلي از کساني که با منبر و خدا قهر بوده اند آشتي داده است و اين اثر همان محبت است. منظور ما از محبت اهل بيت، محبتي است که انسان از آنها تربيت پذير شده باشد يعني بگونه اي کلاس آنها نشسته و دست به دست آنها داده است و فقط در حد ادعا نبوده است. اگر من رنگي از آنها در زندگي خودم نگرفته باشم و سعي نکنم که آثار کمالات معلمين بزرگ را رد زندگي ام پررنگ تر بکنم معلوم است که درسي نگرفته ام و در اين کلاس شرکت نکرده ام و ادعاي شرکت در آن کلاس را داشته ام. ما بايد سعي کنيم که آثار اين محبت در زندگي مان بيايد.
سوال – سوره انبياء آيات 1 تا 10
ص: 1669
را توضيح دهيد.
پاسخ – آيه اول يک موعظه ي الهي است و موعظه تکان دهنده اي است. خدا مي فرمايد: حسابرسي مردم نزديک شده است ولي به آن غافلانه پشت مي کنند و مي روند. درست است که حسابرسي دقيق و جزء به جزء در روز قيامت است اما ما يک حسابرسي اجمالي بعد از مرگ داريم. از ابتداي آخرت زمان حسابرسي شروع مي شود. در يک لحظه مي شود که پرونده ي عمر کسي بسته بشود و وارد آخرت بشود. و همان لحظه شروع به حساب دادن بکند. پس حسابرسي اين قدر نزديک است و انسان در اثر غفلت پشت کرده و کارش خودش را مي کند. در آيه ي بعدي مي فرمايد که آنچه از موعظه هاي خدا مي آيد که مي تواند باعث تذکر او بشود همه را به بازي و شوخي مي گيرد. اگر دل زنده و روشني باشد و اين دو آيه را مرور بکند، حتما هدف آيه که تلنگر به دلها است تحقق پيدا مي کند.
سوال – تجسم اعمال به چه معناست ؟
پاسخ – بحث تجسم اعمال از مسلمات روايات و آيات ماست. ما از ابتدا تا انتهاي منزل آخرت، هيچ چيزي از پاداش ها و کيفرها، لذتها و عذابهاي خدا را نخواهيم ديد مگر اينکه همان اعمال خودمان را ببينيم. صورت دنياي ما در آخرت مجسم مي شود و صورت زشت يا زيبا پيدا مي کند. يعني ما بعد ازمرگ سر سفره ي خودمان هستيم. و به ما مي گويند که دست پخت خودتان را بخوريد. در واقع خودمان بهشت و جهنم خودمان را مي
ص: 1670
سازيم. داريم که بهشت خالي است. مصالح آن همان اعمال اين دنيا است. اگر اعمال خير بود آنجا لذت هاي بهشت مي شود ولي اگر اعمال شر بود مار و عقرب جهنم را از جاي ديگر براي ما نمي آورند. اين همان نيش هايي است که به کسي مي زنيم. البته اعمال دنيايي ما به اين شکل آن طرف نمي رود يعني اين طور نيست که اگر من پولي به فقير دادم در برزخ پولي به من بدهند بلکه اي کمکي که به فقير کردم باعث توانمند شدن او در زندگي مي شود و در آخرت و مسير زندگي آخرتي هم اين کار من را توانمند مي کند. اگر من در اينجا نيشي به کسي زدم يا طعنه اي زدم، همين الان عقرب درست کرده ام ولي آنرا نمي بينم و فقط نيش آنرا مي بينم. اين عقرب در قبر همراه ما خواهد بود و بقول مولوي: آن سخن هاي چو مار و کژدمت مار و کژدم گردد و گيرد دمت. تجسم اعمال يعني اعمال انسان به شکل آخرتي به ما بر مي گردد و بصورت لذت هاي ياعذاب هاي عالم آخرت در مي آيد. خدا در قرآن مي فرمايد: هيچ جزايي نمي بيند مگر اعمال خودتان را. کيفرهاي آخرت نتيجه ي اعمال ما نيست بلکه خود اعمال ماست. مي فرمايد: هر کسي در گروي اعمال خودش است. يکي از اصحاب صحرا نشين به پيامبر گفت که من را موعظه اي بکنيد. پيامبر فرمود که تو بعد از مرگ با کسي همراه خواهي بود که تا قيامت همراه تو هست. اگر همنشين تو کريم و
ص: 1671
زيبا باشد به تو احسان خواهد کرد ولي اگر همنشين تو زشت باشد در آنجا تو را تسليم بدبختي آخرت مي کند و همنشني تو عمل تو است. اين عمل اگر زشت باشد چيزي است که در قبر از آن وحشت مي کني. اين عملي است که از آن سوال مي شود و هميشه با تو خواهد بود. مرحوم قاضي سعيد قمي يکي از عرفاي شيعه در کتاب اربعين از شيخ بهايي نقل مي کند که ايشان مي گويد که من رفيقي داشتم که اهل معرفت بود. بيشتر مواقع به تنهايي به قبرستان مي رفت و فکر مي کرد. شيخ بهايي مي گويد که از دوستم پرسيدم که در قبرستان چيز عجيبي به چشم تو نخورد ؟ او گفت: ديروزي فردي را دفن کردند و رفتند. مکاشفه اي داشت م و ديدم که يک جوان بسيار زيبارو و لباس فاخر و بوي خوش به قبر نزديک شد و بعد ناپديد شد. بعد از مدت کوتاهي ديدم بوي متعفني به مشام مي رسد که نفسم گرفت ديدم که سگي مي آيد و آن سگ به قبر نزديک شد. بعد ديدم همان جوان معطر از قبر خارج شد در حاليکه خونين است و داشت مي رفت. از او پرسيد که اين داستان چيست؟ گفت که من اعمال خوب اين شخص هستم و قرار بود که همراه اوباشد. آن سگ تجسم اعمال زشت او بود. چون بديهايش بر خوبي هايش غلبه داشت من را خارج کرد. تا وقتي اعمالش تسويه بشود آن سگ همنشين او است تا من برگردم. اين واقعيتي است که ما در تجسم اعمال خواهيم
ص: 1672
داشت. ما نبايد اعمال را شوخي بگيريم و هيچکدام از عمل من بي پاسخ نمي ماند و همه چيز ثبت مي شود. پس بايد مراقبت بيشتري داشت.
سوال – در مورد کيفيت خواندن نماز شب توضيحاتي بدهيد.
پاسخ – در مفاتيح دستور العمل مفصلي آمده است. من دستور العمل ساده ي آنرا توضيح مي دهم. نماز شب يازده رکعت است که چهار تا دو رکعتي به کيفيت نماز صبح و به نيت نماز شب خوانده مي شود. حتي مي توان آنرا نشسته خواند. دو رکعت نماز به نيت نماز شفع ( جفت ) بخواند که در رکعت اول حمد و فلق و در رکعت دوم حمد و ناس خوانده مي شود. بعد يک رکعت نماز وتر ( فرد) خوانده مي شود که يک مرتبه حمد، سه مرتبه قل هوالله، يک مرتبه سوره فلق و يک مرتبه سوره ناس در آن خوانده مي شود و در قنوت آن هفتاد مرتبه استغفر الله ربي و اتوب اليه و بعد چهل تا مومن زنده يا مرده را دعا کند. مي تواند به فارسي بگويد: خدايا فلاني را ببخش. حتي مي توانيم اقوام و دوستان را دعا کنيم و اين خودش يک نوع صله رحم است. يک نوع خير خواستن است. چهل نفر بعنوان حداقل است. بعد تشهد و سلام داد ه مي شود.
سوال – ارواح در برزخ چگونه زندگي مي کنند ؟
پاسخ – در زندگي آخرت بعد از مرگ، هر کسي ميهمان اخلاق، اعمال، ملکات و عقايد خودش است. اين جور امور به لذت هايش تبديل مي شوند اگر به لذت تبديل بشود و به عذاب
ص: 1673
تبديل نشود. در عين اينکه نظام آخرت نظام اجتماعي است و در تامين نياز به ديگران وابستگي ندارد، اما در عين حال مي توانند با هم جمع بشوند و همديگر را ببينند. يکي از لذت هاي خوب در بهشت، ملاقات هايي است که مومنين با هم دارند. روايتي در کتاب کافي از امام صادق (ع) داريم که ارواح که به شکل جسم هستند يعني صورت هاي مثالي دارند، در بوستانها و باغ هاي بهشت هستند، همديگر را مي شناسند و با هم سوال و پرسش دارند، وقتي يک نفر از دنيا مي رود و به عالم روح مي پيوندد، برزخيان مي گويند که او را رها کنيد زيرا خسته است. او از وحشت بزرگي خلاص شده است و بعد از مدتي، از احوالات قوم و خويش خودشان در دنيا از او سوال مي کنند. اگر بگويد که وقتي من در دنيا بودم او زنده بود، بهشتيان اميد دارند که او در بهشت به آنها مي پيوندد. اگر بگويد که او قبل از من مُرد، بهشتيان مي گويند، اي واي حتما او به برزخ سقوط کرده است. چون اگر بهشتي بود پيش ما مي آمد. اين نشان مي دهد که بهشتيان در برزخ با هم ملاقات دارند. ملاقات بهشتيان با هم صرفا يک برخورد معمولي نيست که از تنهايي دربياند و لذتي ببرند، نيست و خيلي بالاتر از اين حرفهاست. بهشتيان وقتي با هم ملاقات مي کنند، صفا و نورانيت شان بهم منتقل مي شود چون آنها بهشتي هستند. وقتي دو نفر مومن در دنيا همديگر را ملاقات مي کنند به يکديگر ثواب و معرفت مي
ص: 1674
رسانند. سلامي که مي کنند به يکديگر ثواب مي دهند، وقتي با هم دست مي دهند، به يکديگر نورانيت منتقل مي کنند و محبت مي ورزند. در آخرت هم ملاقات بهشتيان صرف يک ملاقات معمولي نيست. در اين ملاقات به يکديگر صفا و نورانيت مي دهند و رشد مي کنند. در قرآن ملاقات بهشتيان را طرح مي کند که بهشتيان از هم سوال مي کنند و در تفسير مي گويند که از معارف اهل بيت سوال مي کنند. در آنجا ملاقات دائم در معرفت و رشد است و لحظه اي هدر ندارند که به بطلان بگذرد. بنابراين خود اين ملاقات براي آنها يک رشد است. ملاقات بهشتيان با يکديگر قانوني دارد. اين قانون هميشه برقرار است. قانون آنها اين است که فردي که درجه ي بالاتري دارد مي تواند به پايين بيايد و پاييني ها را ملاقات بکند ولي کسي که درجه ي پاييني دارد نمي تواند به درجه ي بالا برود. اين يک قانون کلي هميشه ي بهشت است. کسي که درجه ي پايين بهشت را دارد، استحقاق اين را ندارد که بالا برود. او بايد دردنيا استحقاق کسب مي کرد. ديگر اينکه آن کسي که پايين است و به درجه ي بالاتر برود، در آنجا احساس حقارت مي کند و غصه مي خورد. ولي در بهشت غصه نيست. کفار هم با يکديگر ملاقات دارند و همديگر را مي شناسند ولي دين آنها عذاب است. کساني که اهل فحش وکينه و عداوت هستند، در همين دنيا وقتي همديگر را مي بينند، در عذاب و فشار روحي هستند. روايتي از ابوبصير است که از امام
ص: 1675
صادق (ع) سوال مي کند که ارواح مومنين کجا مي روند ؟ امام فرمود: ارواح مومنين در جايگاههاي بهشتي خودشان هستند، مي خورند، مي آشامند و همديگر را ملاقات مي کنند. خوردن و آشاميدن در بهشت رشد است، صرفا يک لذت طعام يا نوشيدني نيست. بهشتيان وقتي يک طعام را مي خورند علاوه بر لذت خوردن که مي برند، مهم برايشان دست حق است که اين را به آنها مي دهد. اگر شما در اين دنيا يک هديه از بزرگي بگيريد که خيلي ارزش مادي ندارد ولي لذت بالايي مي بريد زيرا لذت بخاطر اهداء است، بخاطر آن دستي است که آنرا به شما داده است. در اين دنيا هم هستند کساني که لذتشان بيش از آنکه از خوردن ها و آشاميدن ها باشد از اطعام است. يعني از آن دستي که داده و اين لذت بخش است. لذا غذا خوردن براي آنها قرب، رشد و معرفت جديدي است. امام سجاد(ع) درمناجات الذاکرين ( يعني کساني که حواسشان جمع است ) به خدا مي فرمايد که خدايا هر لذتي که در اين دنيا بردم و ذکر تو در آن نبود استغفرالله. يک مومن هيچ کارش غافلانه نيست حتي خودنش هم همينطور است. چنين کسي در کارهاي دنيايي اش هم به ياد خداست يعني هيچ موقع غافل نيست. اين افراد وقتي طعام را مي بينند چون ازدست حق است، از خدا تشکر مي کنند وديگر اينکه اسراف نمي کنند زيرا اسراف را بي احترامي به هديه مي دانند. آقا ميرزا رحيم ارباب که در گلزار شهداي اصفهان دفن است، وقتي داشت سبزي پاک مي کرد دانه
ص: 1676
دانه برگ هاي ريحان را پاک مي کرد و يک نفر گفت که اگر شما همه را با هم بِکنيد، کنده مي شود. ايشان گفت که اگر من همه را با هم بکنم ممکن است که يکي ازاين برگ ها کنده نشود و اگر از من گله بکند که چرا هديه ي خدا را ضايع کردي من چه جوابي بدهم ؟ البته ما نمي خواهيم اين همه ريزبيني اولياء خدا را داشته باشيم اما از اين طور هم نباشد که دانه درشت هاي اسراف را هم نبينيم. پس اسراف بي احترامي به هديه هاست. در بهشت خستگي از خوردن و آشاميدن نيست. بعضي ها فکر مي کنند که ما اگر در بهشت صدسال غذاي خوب بخوريم، بالاخره تکراري و يکنواخت مي شود. اگر بهشت يکي از باغ هاي دنيا بود که فقط سيب و گلابي و کباب مي آورند، بعد از مدتي تکراري مي شد. ولي اين طور نيست. خدا در قرآن مي فرمايد: بهشتيان نمي خواهند که جايشان عوض بشود و جاي ديگر برود. زيرا آنجا خدا ميهمان دار است و رزق مي دهد. دست خدا را مي بينند و خدا را ميزبان مي دانند. در عالم آخرت رشد عملي نيست. ولي معرفت مرحله به مرحله رشد مي کند. شما وقتي به قبرستان مي روييد، مي گوييد: اسلام عليک يا اهل لا اله الا الله: سلام بر شما اهل توحيد. اينها به آن طرف رفتند و چشمان باز شد و چيزي را فهميدند که تابحال نفهميده بودند. آنها فهميدند که همه عالم را خدا اداره مي کند. لاحول و لا قوة الا بالله را
ص: 1677
درک کردند، لذا اهل لا اله الا الله شدند و رشد کردند. مرحوم آيت الله بهاءالديني شاگردي داشت که از نظر تقوا قوي بود ولي از نظر درسي ضعيف بود. اين شاگرد بعد از مدتي از دنيا رفت. آيت الله بهاءالديني فرمود که او در برزخ چه رشدي کرده است. اگر آنرا در دنيا به او مي گفتند نمي فهميد ولي الان در آنجا چه رشدي کرده است. در آنجا دائم رشد علمي و معرفتي برقرار است. پس شغل اصلي آنها ملاقات ها و خوردن و آشاميدن هاست و دائما دارند رشد مي کنند. تمام اينها در بهشت بزرخي است. اين بهشت بلافاصله بعد از مرگ شروع مي شود. علاوه بر اين ملاقات ها و و خوردن و آشاميدن که بهشتيان در منازل بهشتي خودشان دارند و جهنميان در جايگاه هاي جهنمي برزخ دارند، از روايات برمي آيد که يک ملاقات همگاني و يک پذيرايي ويژه چه براي بهشتيان و چه براي جهنميان برقرار است. در روايات داريم که اهل بهشت را هر روز به وادي السلام مي برند و يک پذيرايي ويژه از آنها مي کنند که غير از پذيرايي است که در منزل هاي بهشتي برزخي خودشان داشته اند و براي جهنميان هم چنين مجمعي در برهوت است که در آنجا يک عذاب مضاعفي براي آنها هست. اين روايت در فروع کافي است که مي فرمايد: يکي از اصحاب همراه حضرت امير از کوفه خارج شدم و به وادي السلام رسيديم. ( البته با وادي السلام فعلي قدري فرق مي کند ) حضرت امير توقف کرد و مثل اينکه داشت با عده اي
ص: 1678
حرف مي زد واين قدر امير ايستاد که من خسته شدم و عباي خودم را روي زمين پهن کردم و گفتم که آقا شما خسته شديد بفرماييد روي آن بنشينيد. اميرالمومنين فرمود: ايستادن من لحظه اي گفتگو با ارواح مومنين بود. اگر پرده از چشم تو کنار برود مي بيني که ارواح مومنين با هم گفتگو دارند. هر شخص مومني که از دنيا برود به او مي گويند که به وادي السلام ملحق شو و اين قطعه اي از بهشت برين است. در بحارالانوار مرحوم مجلسي روايتي داريم که قنبر و عده اي همراه با علي مي رفتند و به چند فرسخي کوفه رسيدند که زمين برهوتي بود. ( وادي السلام زمان حضرت اميرالمومنين همين است. وادي السلام الان قبرستاني در نجف است ولي آن موقع شهر نجفي نبود. فقط شهر کوفه بود. يک فرسخ بعد از کوفه بياباني وسيعي بود که چند تا قبر در آن بود که بعدا شهر نجف در آن بيابان وسيع قرار گرفت و در روايات منظور اين وادي السلامي است که نجف در آن قرار گرفته است. ) وقتي حضرت به اين سرزمين رسيدند نشستند. قنبر مي خواست چيزي پهن کند که حضرت روي خاک ننشيند ولي حضرت قبول نکرد. حضرت فرمودند که اينجا تربت يک مومني هست يا محل ملاقات مومنين است. يکي از اصحاب گفت: اينکه اينجا قبر يک مومني است يا بعدا قبر مومني مي شود معلوم است ولي اينکه محل ملاقات مومني است يعني چه ؟ حضرت فرمودند: اگر پرده از جلوي چشم شما کنار برود مي بيند که در پشت کوفه مومنين گروه، گروه
ص: 1679
نشسته اند و با هم ملاقات مي کنند. دراين پشت کوفه ارواح مومنين است و در برهوت ارواح کفار است. ( برهوت بيابان وسيع، مخوف و متعفني در يَمن است. منظور اين نيست که ارواح در زمين خاکي وادي السلام يا برهوت هستند بلکه منظور اين است که آنها در ملکوت وادي السلام يا برهوت هستند. يعني با چشم عادي ديده نمي شود. چون ارواح دربدن هاي مثالي هستند و روي خاک نمي نشينند. شخصي به امام صادق (ع) گفت که برادر من در بغداد است و مي ترسم در آنجا که جاي مقدسي نيست از دنيا برود. امام فرمود که نگران نباش که برادرت کجا مي ميرد. هيچ کسي در شرق و غرب عالم نمي ميرد مگر اينکه روحش را به وادي السلام مي رسانند. طرف پرسيد وادي السلام کجاست ؟ امام فرمود: پشت کوفه. گويي من آنها را مي بينم که با هم نشسته اند و با هم حرف مي زنند. مرحوم ملکي تبريزي استادحضرت امام فرمودند که من در وادي السلام ديدم که حلقه هاي ارواح مومنين با هم نشسته اند و با هم مجلس دارند.
سوال – سوره ي حج آيات 31 تا 38 را توضيح بدهيد.
پاسخ –آيه ي سي و دو مي فرمايد: اگر کسي شعارهاي الهي يعني نشانه هاي دين را احترام بگذارد و بزرگ بشمارد، اين نشان مي دهد که تقواي قلب و پاکي باطن دارد. يعني هر کس خداترس است و در باطنش از خدا حساب مي برد، به نشانه هاي ديني احترام مي گذارد و اينها را آشکار مي کند. اين آيه درست خلاف حرف
ص: 1680
است که بعضي ها مي گويند: باطن تو پاک باشد ظاهر را براي چه مي خواهي. مي گويند مگر دين داري اين است که موقع عزا پرچم سياه بزني يا ريش بگذاري يا حجاب داشته باشي يا اسم ائمه را روي بچه ات بگذاري. دينداري ظواهري دارد. باطن کسي که از خدا حساب مي برد بايد ظاهرش هم نشانه هايي داشته باشد. اگر شما تمام ظواهر را کنار بگذاريد محتوا هم از دست مي رود. پس کسي که دين دار است بايد ظواهر دين خودش را آشکار بکند و اين معنايش تظاهر نيست بلکه مي خواهد نشانه هاي خدا را حفظ بکند و در ظاهر زندگي اش داشته باشد. مثل اينکه ما اول غذا بلند مي گوييم بسم الله ارحمن الرحيم. و هنگام آمدن اسم پيامبر صلوات مي فرستيم. بايد اين شعائر را پاس داشت.
سوال – در سرزمين وادي السلام و برهوت پذيرايي ويژه اي از ارواح مي شود. توضيح بفرماييد.
پاسخ – در يک زمان مشخصي ارواح مومنين را از منزل هاي بهشتي خودشان به وادي السلام مي برند. در کتاب کافي به نقل از شيخ کليني روايتي داريم که امام باقر مي فرمايد: در هنگام غروب يعني از اول شب آنها را به وادي السلام مي برند و آنجا متنعم مي شوند و همديگر رامي شناسند و با هم گفتگو دارند و اول صبح از آن بهشت خارج مي شوند. پس اين پذيرايي ويژه در شب است. در برهوت هم همين جور است. از قرائن روايات بدست مي آيد که چهره ي دنيايي وادي السلام ارتباطي با چهره ي اميرالمومنين و نجف
ص: 1681
دارد. قبر حضرت علي از زمان حضرت آدم و نوح آمده شده بود. ما در هنگام سلام دادن به حضرت امير مي گوييم: سلام بر تو و آن دو نفري که در کنار تو آرام گرفته اند. سرزمين وادي السلام ارتباطي با قبر اميرالمومنين و نجف و ولايت دارد. پس وادي السلام وادي سلامتي و امنيت است. يعني وادي ولايت است. هر کس وارد اين وادي ولايت بشود ايمن از همه ي عذابها است. ارواح مومنين در وادي ولايت در وادي السلام وارد مي شود و پذيرايي آن در محضر ولايت رسيدن است واستفاده از جرعه هاي ناب از حضرت علي (ع) و ائمه است البته هر کس به تناسب لياقت و ظرفيت خودش. هر کسي در حد خودش يک جرعه اي از جام ولايت اميرالمومنين و محبت اهل بيت را مي چشد که اين بالاترين لذت هاي بهشت است. خوردني هاي بهشت پايين ترين لذات بهشت است. در کامل الزياره که استادشيخ مفيد آنرا نوشته است دارد که در قيامت وقتي بهشت را براي يک عده آماده مي کنند، آنها دور امام حسين (ع) مي چرخند و توجهي به بهشت ندارند و بهشت گله مند مي شود که چرا آنها توجهي به من ندارند. زيرا آنها صاحب بهشت را پيدا کرده اند. کساني که اهل معرفت هستند در بهشت دنبال اين لذت ها هستند. شاگرد مرحوم الهي قمشه اي نقل مي کردند که ايشان وقتي نهج البلاغه را درس مي داند در قسمت هايي مي گفتند که دعا کنيد که به بهشت برويم و اين درس را از خود اميرالمومنين بگيريم. اينکه مي گويند:
ص: 1682
شبها به قبرستان رفتن مکروه است شايد وجهش اين است که شبها مومنين را به پذيرايي مي برند، مزاحم آنها نشويد. وقتي شما براي زيارت سر قبر مومني مي رويد، صاحب قبر به شما که زائر او هستيد توجه دارد و توجهش به وادي السلام کم مي شود يا مانع رفتن به آنجا مي شود. يکي از مادر شهدا شبها سر قبر شهيدش مي رفت. يک بار خواب ديد که در قبرستان همه آمده هستند که به مسافرت بروند و از پسرش پرسيد که اينها کجا مي روند؟ پسرش گفت که آنها به زيارت اميرالمومنين مي روند. (البته اين يک مويد است نه دليل مطلب) مادرش گفت که پس چرا تو نمي روي ؟ گفت: من به احترام شما نمي روم. از آن موقع ديگر مادر شهيد شبها به سر قبر پسرش نمي رفت و مي گفت که من نمي خواهم مانع اين بشوم که پسرم به زيارت اميرالمومنين برود. پس شايد وجه اينکه رفتن به قبرستان در شب کراهت دارد اين است که ما مانع پذيرايي ويژه نشويم.
خدايا، اگر در اين ماه رمضان تا الان مورد رحمت الهي قرار نگرفته ايم، در همين لحظه مورد رحمت خدا قرار بگيريم.
هرجا که سر زدم همه در مرز بودن است، کو مرز تازه اي که فرا تر ز بودن است. پروانه وار بال و پر گر گرفته ام، پروانه ي عبور من از مرز بودن است. کو عمر خضر، رو طلب مرگ سرخ کن، کين شيوه جاودانه ترين طرز بودن است. خاموش مي شويم و فراموش مي شويم، ما را اگر که وسوسه در سر،
ص: 1683
ز بودن است.
سوال – در خصوص قيامت توضيح بفرماييد.
پاسخ – بعد از عالم برزخ، وارد مرحله ي بسيار هولناک و بسيارعظيمي مي شويم که عالم قيامت است. صحنه هاي عجيبي در قيامت اتفاق مي افتد که شايد تصور برخي از صحنه هاي آن براي ما مشکل باشد. زماني که قرآن مي خواهد قيامت را توصيف کند مي فرمايد: قيامت سنگين است. بار گراني بر آسمانيان و بر اهل زمين است. قيامت به ناگهان فرا مي رسد. در روايتي داريم که حضرت عيسي (ع) از جبرائيل پرسيدند که قيامت چه زماني فرا مي رسد؟ حضرت جبرائيل وقتي اسم قيامت را شنيدند به خود لرزيدند. سپس گفتند که از کسي چيزي پرسيدي که در اين مسئله داناتر از شما نيست. فقط همينقدر به شما بگويم که بر آسمان ها و زمين سنگين است. و ناگهان فرا مي رسد. علامه مجلسي در جلد شانزده بحار الانوار نقل کرده که امام باقر (ع) فرمودند: روزي پيامبر اکرم (ص) و جبرائيل نشسته بودند. يک مرتبه جبرائيل به عالم بالا توجهي کرد. و رنگ او تغيير کرد. در روايت است که پيامبر فرمودند جبرائيل از ترس زرد شد. به همان نقطه اي که او نگاه کرد، من هم نگاه کردم. ديدم فرشته ي بسيار عظيمي که مغرب و مشرق عالم را پر کرده بود، به طرف پايين آمده و به من نزديک شد. گفت: يا محمد (ص) خداي متعال فرموده که من تو را بين دو چيز مخير کنم. اينکه پادشاه يا سلطاني باشي يا عبد و بنده باشي. پيامبر مي فرمايد من به جبرائيل نگاه کردم ديدم که
ص: 1684
حال او به حالت عادي بازگشت. بعد به من گفت که يا رسول الله (ص) انتخاب کن که عبد باشي. پيامبر اکرم (ص) فرمود که من مي خواهم عبد و بنده اي از بندگان خدا باشم. آن فرشته بازگشت. پيامبراکرم (ص) از جبرائيل سوال کردند: چرا حال تو تغيير کرد ؟ از ترس و نگراني تو من به قدري هراسناک شدم که تا بحال اينقدر نگران نشده بودم. جبرائيل گفت: يا رسول الله اين ملک را مي شناسيد ؟ اين ملک اسرافيل بود. ( دربين ملائک مقرب الهي که چهار ملک هستند. طبق روايات اسرافيل از همه مقرب تر است ). جبرائيل گفت: از زمان خلق آسمان ها و زمين تا به امروز اين ملک به عالم پايين نيامده بود. الان که اينجا آمد من فکر کردم که براي امر قيامت آمده است. به همين خاطر ترسيدم. بعد از آن متوجه شدم که مأموريتي دارد. آمده است که شما را بين اين دو امر مخير کند. برخي از افرادي که اين موضوع را مي فهميدند، خيلي مي ترسيدند. موي برخي از مردگاني که حضرت عيسي (ع) زنده مي کرد از ترس سفيد شده بود. زماني که حضرت عيسي (ع) پسر حضرت نوح را زنده کرد، همه ديدند که موي او سفيد است. حضرت عيسي سوال کردند که شما در همين سن پيري از دنيا رفتيد؟ گفت من جوان بودم. اما الان چون به اذن خدا شما من را زنده کرديد گمان کردم که بخاطر قيامت بلند شده ام. به همين خاطر از ترس موهاي سر من سفيد شد. البته قيامت براي همه هولناک نيست. در
ص: 1685
قرآن هم آمده است که برخي از افراد از قيامت در امان هستند. البته اينطور نيست که کسي از قبل تضميني داشته باشد که از قيامت نترسد. وقتي که پيامبر(ص) و اولياي خدا اينگونه ترس داشتند. ما چقدر مي توانيم مطمئن باشيم؟ هرزماني پيامبر اکرم (ص) ياد قيامت مي کردند، رنگ ايشان عوض شده و اشک مي ريختند. شايد برخي از دوستاني که به قم مشرف شده و نماز حضرت آيت الله بهجت را بودند فراموش نکنند. اين بزرگوار نمازهاي عجيبي داشتند. بدون استثناء در همه ي نماز ها منقلب مي شدند. اما نماز شب جمعه ي ايشان نماز ديگري بود. گويي در و ديوار مسجد گريه مي کرد. ايشان در شب هاي جمعه در رکعت اول بعد از حمد سوره ي جمعه را مي خواندند. در رکعت دوم بعد از حمد سوره ي ديگري را مي خواندند. زماني که سوره ي جمعه را مي خواندند و به اين آيه مي رسيدند که مي گويد اي پيامبر به مردم بگو آن مرگي که از آن فرار مي کنيد، يک روز به سراغ شما مي آيد. شما را به محضر آن کسي مي برند که به همه چيز عالم است. هم به پنهان و هم به ظاهر شما آگاه است. خدا به آن کارهايي که مي کرديد خبر مي دهد. آيت الله بهجت به اينجا که مي رسيدند، کاملاً مشخص بود که منقلب شده اند. در رکعت دوم زماني که به اين آيه مي رسيدند که مي گويد اي پيامبر به مردم تذکر بده و آنها را موعظه کن شايد فايده اي داشته باشد. اما آن
ص: 1686
کسي از موعظه ها و تذکرات تو نفع مي برد که دل زنده اي داشته و خدا ترس باشد. آدم شقي و کسي که قساوت دل، او را گرفته از اين موعظه ها دوري مي کند. آن کسي است که وارد بزرگترين آتش مي شود. آيت الله بهجت به اينجا که مي رسيد سکوت مي کرد. گويي ديگر توان خواندن نداشت. ما درروايت داريم که آتش هاي دنيا نسبت به آتش قيامت هفتاد مرتبه تنزل پيدا کرده اند. شما حتي نمي توانيد نزديک آتش کوره هاي ذوب آهن و يا ريخته گري ها شويد. با اين حال اين آتش هفتاد مرتبه تنزل يافته ي آتش جهنم است. البته در جهنم تنها آتش نيست بلکه چيزهاي ديگري هم است که عذاب آن از آتش بيشتر است. آقاي بهجت بعد از چند لحظه با يک صداي بسيار ضعيف ادامه ي آيه را قرائت مي کردند. آن کسي که در آن آتش بزرگ رفته نه مي ميرد که رهايي پيدا کند و نه مي تواند زندگي کند. بين مرگ و زندگي دست و پا مي زند. آقاي بهجت هفتاد سال، هر روز زيارت عاشورا، زيارت جامعه ي کبيره، نماز جعفر طيار مي خواندند و هر روز بين الطلوعين بيدار بودند. و هر روز نيز به زيارت حرم مي رفتند. آن موقعي که در نجف بودند به زيارت حرم آن مکان مي رفتند و زماني که قم بودند به زيارت حرم حضرت معصومه (س) و زماني که در مشهد بودند به زيارت حرم حضرت امام رضا (ع) مي رفتند. گاهي ما هفتاد روز و يا هفت روز هم نمي
ص: 1687
توانيم اين کار را بکنيم. اما ايشان هفتاد سال اين کار را تکرار مي کردند. اما باز هم اينگونه ترس داشتند. درجات معرفت انسان متفاوت است و نسبت به اين درجات، حالات فرد نيز مختلف است. ما نيز بايد يک شباهتي با انبياء و اوليا و يا اين کساني که شاگردان آنها بودند داشته باشيم. اما گاهي اوقات حتي ترس آن را هم نداريم. يک نفر پيامک زده بود به اين مضمون که من با اينکه گناهان بزرگي مرتکب شده ام که خدا مي داند، اما ترسي از مرگ و عالم آخرت ندارم. در جواب ايشان بايد گفت که يا شما نمي دانيد گناه چيست و چه عواقبي دارد و يا مرگ و آخرت را نمي شناسيد. وگرنه اگر انسان مرگ را شناخته و بداند که به چه جايي مي رود و يا حتي احتمال آن را بدهد، بسيار تکان دهنده است. درروايت است که اميرالمومنين (ع) زماني که حاکم بودند، به نزديک بازار مي آمدند و از اينکه مي ديدند همه مشغول کار خود هستند گريه مي کردند. مي فرمودند: بندگان خدا بانگ کوچ زده اند، حواس خود را جمع کرده و غافل نباشيد. يک ابديتي در پيش داريد. اين سال هاي کوتاه که به اندازه ي يک پلک به هم زدن هم نيست، شما را مشغول نکند. اين حالات را اين بندگان بزرگ الهي داشته اند. گاهي برخي از جملات براي ما يک تخيلي ايجاد مي کند. اميرالمومنين (ع) اينگونه مي فرمودند، ولي گاهي برخي از ما مي گوييم که ما علي داريم چه غم داريم. گويي اميرالمومنين (ع) خداي نخواسته يک بيمه
ص: 1688
ي گناهي است که به ما مي گويد شما هرکاري مي خواهيد بکنيد. يک نفر از حضرت سوال کرد که چرا شما اينقدر عبادت مي کنيد ؟ ايشان فرمود: مي ترسم به برادرم رسول خدا نرسم. يک زماني امام سجاد (ع) روي چهار دست و پا حرکت مي کردند. از بسياري سجده ورکوع نمي توانستند روي پاي خود بايستند. امام باقر(ع) فرزند ايشان مي فرمايد که من نوجوان بودم. وقتي پدر خود را با پيشاني پينه بسته و چهره ي نوراني ديدم که اين چنين چهار دست و پا حرکت مي کند، گريه کردم. گفتم: پدر جان شما خيلي سخت مي گيريد.
امام سجاد (ع) فرمود: فرزندم کتاب جدم علي (ع) را بياور. وقتي کتاب اميرالمومنين که حالاتي از ايشان در آن نوشته شده بود را آوردم. امام سجاد (ع) چند ورقي را نگاه کرده و آن را کنار گذاشتند. سپس فرمودند: چه کسي مي تواند به عبادت هاي علي (ع) برسد. حضرت علي (ع) اينگونه بودند. آنوقت گاهي برخي از ما مي گوييم که علي داريم چه غم داريم. با اين حرف گويي مي خواهيم بابي از تنبلي رابراي خود باز کنيم. يک شاعري بود به اسم حاجب که شعري به اين مضمون گفت که حاجب اگر معامله ي حشر با علي است، آسوده باش هرچه بخواهي گناه کن. آن حضرت را در خواب ديد. ايشان فرمود: اين چه حرف اشتباهي است که زدي ؟ اينگونه بگو: حاجب اگر معامله ي حشر با علي است، شرم از رخ علي کن و کمتر گناه کن. کسي که وارد ولايت اميرالمومنين (ع) مي شود اهل
ص: 1689
عمل است. در روايت است کساني که اهل ولايت هستند، اهل تقوا بوده و در آن شهري که آنها زندگي مي کنند از همه باتقوا تر و خدا ترس تر هستند. کساني که اهل ولايت هستند حقوق ديگران را رعايت مي کنند. يک عده اي براي ديدن امام رضا(ع) به مرو رفتند. خادم ايشان به نزديک در آمده و گفت چکار داريد ؟ گفتند ما يک عده از شيعيان اميرالمومنين (ع) هستيم و از راه دور آمده ايم که به خدمت امام رضا(ع) برسيم. خادم به نزد امام رضا(ع) آمده و گفت يک عده از شيعيان جد شما هستند و مي خواهند با شما ملاقات کنند. امام فرمودند بگوييد بروند من الان فرصت ندارم. خادم به آنها گفت برويد امام وقت ندارند. فردا آمدند بازهم امام ايشان را نپذيرفتند. در روايت است که تا دو ماه امام رضا (ع) ايشان را راه ندادند. بعد از دو ماه آنها به خادم گفتند از آقا بپرسيد مگر ما چه جفايي کرده ايم که اينگونه ما را دشمن شاد مي کنيد. حضرت فرمود: مي توانيد داخل شويد. سپس به آنها فرمود: شما واجبات خدا را درست انجام نمي دهيد. حرام هاي خدا را مرتکب شده و حقوق يکديگر را هم مراعات نمي کنيد. آنوقت مي خواهيد من شما را به خانه ي خود راه بدهم. شيعه کسي است که از همه اهل عمل تر و باتقواتر است. ما که شيعه ي اميرالمومنين (ع) سعي کنيم که به سمت قله هايي که اهل بيت دوست داشتند، برويم. به تعبير امام رضا (ع) شيعه کسي است که در زندگي او
ص: 1690
حضرت علي (ع) و اهل بيت وارد شده باشند. حضرت امير(ع) فرمود که شما نمي توانيد مانند من باشيد ولي زحمت خود را بکشيد. ما هم دست شما را مي گيريم. شفاعت مربوط به کسي است که در کلاس اهل بيت نشسته و احياناً در جايي کم آورده است. در اين صورت اهل بيت به او کمک مي کنند. امام صادق (ع) فرمود که روزغدير در عالم بالا، به معناي روز عهد است. يعني روزي است که ما بايد تجديد عهد کنيم. اينکه کارهايي که از ما خواسته شده، انجام داده ايم يا خير. امام ما خداترس و اهل عمل بود. اين را نيز به ما توصيه مي کند.
سوال – آيا قيامت ذاتاً هولناک است؟
پاسخ – در مورد قيامت ما به طور کلي سه مرحله بحث داريم. اولين مرحله اي که بايد در ارتباط با آن بحث کنيم، نفخ صور است. همان دميدن حضرت اسرافيل در صور است. نفخ صور باعث ميراندن يک عده و بعد از آن زنده شدن تمام اموات خواهد شد. مرحله ي دوم قيامت: بعد از اينکه همه از قبر ها برخواسته و روح به جسم بازگشت و تعلق دوباره گرفت. و همه در عرصه ي محشر جمع شدند. تمام خلايق و انسان ها از اولين تا آخرين حضور پيدا مي کنند. همه ي انسان ها بايد در صحنه ي محشر، از توقف گاه هايي عبور کنند. به تعبير قرآن و برخي روايات عقبه ها و گردنه هايي وجود دارد. شما ديده ايد که در کوه ها گاهي اوقات گردنه هاي صعب العبوري وجود دارد. اين هم به همين
ص: 1691
صورت است. کلاً پنجاه توقفگاه است که ما بايد در هرکدام از آنها توقف کنيم. جماعت محشر بايد حرکت کرده و به هرکدام از اين توقفگاه ها برسند. البته هرکسي حساب خود را دارد و اينطور نيست که مثلاً در صف بايستند. هيچ کس به ديگري کاري نداشته و مشغول کار خود است. اگر کسي از اين توقفگاه هاي پنجاه گانه عبور کرد به جزايي که يا بهشت و يا جهنم است، مي رسد. اينجا ديگر ابدي و جاودانه است. کسي که وارد بهشت مي شود ديگر بيرون نمي آيد. اما کسي که وارد جهنم مي شود تا زماني که تطهير شود در آنجا باقي مي ماند. در جهنم سختي هايي را مي چشيم که باز تاب اعمال خود ما در دنيا است. به تعبير مکرر قرآن، سختي ها و آساني هاي آخرت فقط مربوط به اعمال انسان در دنيا است.
سوال –در خصوص سوره ي لقمان آيات بيست تا بيست و هشت توضيح بفرماييد.
پاسخ- در آيه ي بيست اين سوره خداوند متعال مي فرمايد: نمي بينيد که خدا همه ي موجودات آسمان و زمين را مسخر و در خدمت انسان قرار داد. گويي همه چيز مقدمه اي است براي اينکه در خدمت انسان باشد و انسان بتواند رشد کند. خدا نعمت هاي خود را گسترده و فراوان سرازير کرد. نعمت هاي ظاهري همين نعمت هاي مادي است که به چشم مي آيد. مانند بدن سالم، خانواده ي آبرومند، عقل و هوش و غيره. اما نعمت هاي باطني، نعمت هاي معنوي است. مثل معرفت به خدا، دين، حب اهل بيت وغيره که خيلي اوقات
ص: 1692
ناديده مي گيريم. من زماني خدمت آيت الله اراکي ره بودم. ايشان اشک مي ريخت و نعمت هاي خدا را اسم مي برد. که اگر من الان بگويم شايد برخي بخندند. ايشان مي گفت: خدا ابروي ما را بالاي چشم قرار داده است. اگر اين ابرو زير چشم بود چقدر زشت بود. انگشت ها با هم مساوي نيست. اگر مساوي بود ما يک دکمه را هم نمي توانستيم ببنديم. اينها چيزهايي است که به چشم نمي آيد و ما فکر مي کنيم عادي است. هرچقدر انسان لطيف تر باشد، اين نعمت ها بيشتر به چشم او مي آيد. در اين آيه خداوند مي فرمايد که نعمت هاي مادي و معنوي خود را سرازير کرده است. اما با اين وجود بازهم برخي از مردم با خدا جدل مي کنند. بدون اينکه علمي داشته باشند و يا فطرت، آنها را راهنمايي کند و نه اينکه کتاب آسماني آنها را هدايت کند. يعني بدون هيچ حجت و دليلي اين کار را مي کنند. اينها همه نعمت ها و نشانه هايي است براي اينکه انسان، با خداوند آشتي کند. اما باز هم لجوجانه بر روي موضع خود مي ايستد.
سوال – لطفاً چند کتاب درخصوص رجعت معرفي بفرماييد.
کتاب بازگشت به دنيا در پايان تاريخ – از آقاي خدامراد سليميان. کتاب ارزنده اي است که بسيارروان درخصوص رجعت نوشته شده است. از انتشارات بوستان کتاب. کتاب دوم: عصر شکوهمند رجعت است. از آقاي محمد رضا اکبري. کتابي است که در آن رواياتي که درخصوص رجعت است به خوبي بررسي شده است. کتاب سوم: رجعت بازگشت بزرگ در هنگام ظهور
ص: 1693
است. از آقاي حسين شهميري. کتاب چهارم: زيبايي مرگ در کلام عارفان. از آقاي محمد جواد شعباني مفرد.
سوال – در خصوص زمان هاي توقف در زمان حشر توضيح بفرماييد.
پاسخ – در قرآن در سوره ي معارج خداوند متعال فرموده که ملائکه و روح که کارگزاران حکومت الهي هستند بالا مي روند، گويي کار آنها تمام شده است. روز قيامت همان روز محشر است. اين يک روز است اما روزي که به تعبير قرآن به اندازه ي پنجاه هزار سال است. البته مي تواند نسبت به افراد متفاوت باشد. در روايتي از امام صادق (ع) است که قيامت پنجاه موقف است که هرکدام هزار سال طول مي کشد. در جلد هفت بحارالانوار روايت شده که امام صادق (ع) فرمود: خود شما در اينجا به حساب خود رسيدگي کنيد، قبل از اينکه در قيامت از شما حساب بکشند. در قيامت هر موقف هزار سال است. مرحوم شيخ صدوق قرموده که در هرکدام از اين توقف گاه ها يک تکليفي از تکاليف بررسي مي شود. يک موقف مربوط به نماز. يکي مربوط به ذکات است. يکي مربوط به ولايت است. يکي مربوط به صله ي رحم است. يکي مربوط به حق الناس است. که در روايت است اسم آن مرصاد است. مرصاد در آيه ي قرآن نيز آمده است. پيامبر فرمودند: در همين مرصاد که توقفگاهي است که حق الناس را بررسي مي کنند، مي دانيد مفلس چه کسي است؟ اصحاب گفتند: مفلس کسي است که پولي نداشته و هزينه هاي زيادي بر روي دوش او است. پيامبر(ص) فرمودند: نه مفلس کسي است که با کوله
ص: 1694
باري از خيرات و حسنات وارد موقف مرصاد مي شود. اما آنجا طلبکاران او را مي آورند. چون حق الناس است و بايد از آنها حلاليت بطلبد. در آنجا آنقدر بايد از کيسه ي خيرات خود به اين طلبکاران بدهد تا او را حلال کنند. همه چون نياز دارند، به سادگي فرد را حلال نمي کنند. اگر اين کيسه ي خيرات تمام شد، از گناهان فرد طلبکار برداشته و داخل کيسه ي او مي گذارند. مفلس اين فرد است که ابتدا با کيسه اي از حسنات وارد شده، اما الان کيسه اي پر از گناهان دارد. نبايد گفت که اين مسئله خلاف قرآن است. البته قرآن گفته است که کسي گناه ديگري را بردوش نمي کشد. پس چطور گناه ديگران را بر روي دوش ما مي گذارند. اين گناه ديگران، درواقع تاوان عمل خود ما است. ما که در دنيا ظلمي کرده ايم و حالا بايد از آن افراد حلاليت بطلبيم. در دنيا مي توانستيم با دو کلمه حلاليت بطلبيم. يا از اول مراقب بوديم که حقي از ديگران ضايع نمي کرديم. در قيامت بايد حلاليت طلبيد، اما کسي پول نياز ندارد. حسنات هم که تمام شده است. بنابراين بايد باري از دوش فرد طلبکار برداريم تا ما را حلال کند. وگرنه بايد در اين موقف هزار سال باقي بمانيم. يک آيه ي ديگري در سوره ي حج است که گفته زمان روز قيامت هزار سال است. اما در سوره ي ديگري پنجاه هزار سال گفته است. البته اينها با هم منافات ندارد. چون آيه ي سوره ي حج تنها يک موقف را گفته است.
ص: 1695
گاهي مي پرسند مگر سال از گردش زمين به دور خورشيد بوجود نمي آيد ؟ در قيامت به فرموده ي قرآن، خورشيد و زمين وجود ندارد، پس اين سال چگونه است. جواب در خود آيه آمده است. منظور پنجاه هزار سال، از سال هايي است که شما مي شماريد. يعني مقدار آن طولاني است و اگر شما بخواهيد با مقياس هاي دنيايي آن را اندازه بگيريد، به اندازه ي پنجاه هزار سال است. از پيامبر(ص) سوال کردند که اين مدت خيلي طولاني است. با وجود پنجاه هزار سال ديگر رمقي نداريم که به بهشت برسيم. پيامبر(ص) فرمود: قسم به خدايي که جان من در دست او است. براي يک مومن از خواندن يک نماز واجب کمتر طول مي کشد. مومن بايد تا آنجا که مي تواند نماز اول وقت بخواند. نماز خود را بي جهت قضا نکند. مي تواند اين پنجاه هزار سال را با نماز کوتاه کند. بنابراين براي شخص مومن سريع مي گذرد. افرادي که اهل ولايت هستند، از ترس روز قيامت در امان خواهند بود. البته اهل ولايت بايد تلاش کند. در جايي که مشکل پيدا کردند، ولايت از آنها دست گيري خواهد کرد.
دل اين سوره فجر پشت اين صبح مبين به تفاسير نگاه تو اگر گرم نبود، شب ظلماني يخبندان را هيچ از قالب تکرار زدن شرم نبود، آه اي عالم رباني عشق در کتابي ابدي شرح منظومه ي بيداري ما را بنويس.
سوال – در مورد نفخ صور و آثار آن توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – شروع قيامت با صيحه و فرياد کوبنده اي است. کساني که در عالم دنيا
ص: 1696
به سرمي برند با اين صيحه وارد برزخ بشوند و بعد از آن دو تا نفخ توسط حضرت اسرافيل صورت مي گيرد. نفخ اول نفخ مرگ است و کساني که در عالم بالا هستند مثل ملائک فاني مي شوند و نفخ دوم که پس از مدتي صورت خواهد گرفت نفخ حيات است که موجودات مجدد زنده مي شوند و وارد قيامت مي شوند. اولين اثري که در نفخ اول رخ مي دهد فزع و ترس بسيار شديدي است که همه را در بر مي گيرد به جز يک عده. قرآن مي فرمايد:همه به فزع مي افتند جز يک عده. شيخ مفيد در کتاب ارشاد نقل کرده است که وقتي پيامبر از جنگ تبوک بر مي گشتند، به يکي از سران کفر که خيلي به شجاعت معروف بود گفت که اسلام بياور تا تو در بزرگترين ترس ها در امان باشي. او با قلدري گفت که من از چيزي نمي ترسم. پيامبر فرمود: تو نمي داني چه اتفاقي خواهد افتاد. همه با نفخ اول صور مي ميرند و با نخ دوم صور همه زنده مي شوند، آسمان و کوهها به حرکت در مي آيند و منهدم مي شوند و در آن روزه همه در فکر خويش هستند. تو در آن روز چکار مي کني؟ او گفت: اين چيزهاي جديدي که مي شنوم ترسناک است و همانجا با عده اي که همراهش بودند به اسلام ايمان آورد. در آن روز اگر کسي در پناه خدا نباشد قطعا کم خواهد آورد. حضرت علي (ع) مناجاتي بنام مناجات مسجد کوفه دارد. خوب است که گاهي اين مناجات در خلوت
ص: 1697
قبرستان خوانده بشود و خوب است که به معاني آن توجه بشود. بعضي از دعاهاي آنرا مي توان در قنوت و سجده نماز خواند. حضرت مي فرمايد: خدايا من از تو پناه و ايمني مي خواهم براي روزي که هيچ چيز به درد نمي خورد نه مال و نه فرزندان، سرمايه ي انسان قلب بدون شرک است که مي تواند به خدا ارائه بدهد، خدايا از تو امان مي طلبم از آن روزي که ظالم آنچنان دو دست خودش را از پشيماني به دندان مي گيرد و مي گويد که اي کاش با رسول خدا همگامي مي کردم و از او عقب نمي افتم، خدايا از تو پناه مي خواهم از آن روزي که مجرمين را با چهره شان مي شناسند موي پيشاني يا پاهاي او را مي کشند و مي برند. (کسي که در فکرش گناه مي کرده او را از موي پيشاني مي گيرند وکسي که با پا گناه کرده او را از پا مي گيرند.)، خدايا از تو امان مي طلبم از آنروزي که هيچ پدري از فرزندش حمايت نمي کند و هيچ فرزندي به درد پدرش نمي خورد، وعده ي خدا حق است خدايا از تو ايمني مي طلبم از آن روزي که معذرت خواهي ظالم به دردش نمي خورد ( در دنيا انسان مي توانست معذرت خواهي بکند و خدا او را مي بخشيد ولي در آن دنيا معذرت خواهي رشدي براي انسان ندارد ) آن موقع فقط عاقبت بد است که شامل انساني مي شود که در اين دنيا از خدا معذرت نخواسته است، خدايا از تو ايمني مي
ص: 1698
خواهم از آن روزي که هيچ کسي مال کسي نيست و خدا مالک همه چيز است ( البته الان هم خدا مالک همه چيز است ولي ظهوري ندارد و انسان فکر مي کند که خودش مالک است)، خدايا از تو امان مي طلبم از روزي که هر کسي عزيزاني داشته از آن فراري است (يکي از اين جهت که نبيند که خجالت بکشد و يکي از اين جهت که هرکس مشغول کار خودش است ) هر کس مشغول خودش است، در آن روز نه تنها از عزيزانش فرار مي کند بلکه مي خواهد آنها را گِرو بگذارد تا خودش خلاص بشود زيرا گرفتاري شديد است و انسان مي خواهد خودش را نجات بدهد. فراز بعدي اين دنيا مولاي يا مولا است. در اين فراز حضرت مي فرمايد که تو مولا هستي و من عبد هستم و من مشمول بخشش تو هستم زيرا تو بزرگ هستي و اگر قرار است که کسي ببخشد تو بايد بر من ببخشي زيرا تو غني هستي و من فقير هستم، خدايا اگر قرار باشد که کسي بر کسي ترحم کند تو هستي که بايد به من کمک بدهي، تو راهنما هستي و من سرگردان، راه بلد بايد به سرگردان کمک بدهد و من چيزي از خودم ندارم. ما در قرآن داريم که عده اي از اين هول و اضطراب قيامت در امان هستند. ترس بزرگ آنها را محزون نمي کند و آنها خوش هستند. در روايات ما گفته شده که ده گروه هستند که از آن فزع اکبر درامان هستند. دسته ي اول معصومين و کساني که در پرتوي معصومين
ص: 1699
و تحت ولايت معصومين زندگي شان را سپري کرده اند. اگر معصومين به آرامش مطلق رسيده اند.بخاطر اين است که به خدا وصل شده اند و هيچ چيز آنها را نگران نمي کند. قرآن مي فرمايد: کساني که مومن هستند و عمل هم انجام داده اند که در ايمان وعملشان شرک نيستند، اين افراد امنيت دارند. امام حسين (ع) در روز عاشورا همه ي عالم مضطرب بودند که ولي خدا را آن طور به شهادت مي رسانند. در زيارت اول رجب زيارت امام حسين (ع) داريم: من شهادت مي دهم که در خون شما پايه هاي عرش خدا لرزيد و مضطراب شد و تمام مخلوقات آسمان و زمني بر شما گريه کردند، ساکنين آسمان و درياها و بيابان ها. نير تبريزي در ديوان آتشکده مي گويد: اي در غم تو ارض و سماء خون گريسته ماهي به آب و وحش به هامون گريسته، جعفر آقاي مجتهدي وقتي به اين شعر رسيده بود گفت: يا اباعبدالله من مي دانم تمام عالم در مصيبت تو گريستند ولي من مي خواهم گريه عالم را ببينم. به ايشان صحنه اي نشان دادند که تمام عالم يک چشم گرياني براي اباعبدالله در عاشورا دارد. محتشم کاشاني مي گويد: در بارگاه قدس که جاي ملال نيست سرهاي قدسيان همه بر زانوي غم است. وقتي محتشم به اين مصرع رسيد: گرچه از ملال بري ذات ذوالجلال، ديگر نتوانست قسمت دوم را بگويد. چه چيزي بگويد که جسارت به خدا نباشد. خدا بري از ملال است و نتوانست مصرع دوم را بگويد. او خوابيد و در خواب مصرع دوم را به او الهام
ص: 1700
کردند. بگو: او در دل است و هيچ دلي نيست بي ملال. در روز عاشورا که همه مضطرب بودند يک دلي بود که آرام بود و خطاب يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي. ... بود. ( آخر سوره ي فجر ) اين نفس آرام متلاطم نمي شود حتي در روز قيامت. وقتي حضرت ابراهيم را در کوه آتش پرتاب مي کردند، روايت داريم که جبرئيل بر او نازل شد و گفت که تو حاجتي داري؟ ابراهيم گفت: من به تو احتياجي ندارم ولي به خداي خودم خيلي حاجت دارم و خدا مي داند که من چه مي خواهم. معصوم و ولي خدا کسي است که خدا و قدرت او را باور کرده است، لاحول و لاقوه الا بالله را باورکرده است و باور کرده که يک برگ بدون قدرت خدا از درخت نمي افتد. بخاطر همين راحت خودش را به خدا مي سپارد و متلاطم نمي شود. کساني که در تحت ولايت ولي خدا هم هستند از هول قيامت در امان هستند. تحت ولايت معصوم بودن يعني اينکه چارچوب زندگي انسان با معيارهايي که آنها داده اند تنظيم بشود، بايد و نبايد هايي که آنها ترسيم کرده اند. معيارهايي که آنها بيان کرده اند همان معيارهايي است که خدا براي بندگي تنظيم کرده است و کل زندگي چنين انساني خضوع و يک سجده در مقابل خدا مي شود. در مقابل معيارهاي خدا از خودش چيزي در نمي آورد. چنين فردي در حصار معصومين وارد شده است. اين چارچوب ابتدا با يک اعتقاد شروع مي شود. کسي که به سرپرستي و امامت آنها اعتقاد دارد، اين خودش
ص: 1701
گام بلندي است. کسي که محبت اهل بيت را دارد و اعتقاد به سرپرستي آنها دارد، اين خودش ورود به قلعه ي ولايت است. منتها هرکس که بتواند تمام زندگي اش را با آنها تنظيم کند به آنها نزديکتر است. سلمان بدون اجازه ي اميرالمومنين آب نمي خورد. سلمان در اين مرتبه بود. حالا ممکن است که کسي در مرتبه اي باشد که گناهاني هم داشته باشد، درست است که گناهان او بد است. از امام کاظم (ع) پرسيدند که شيعه ي شما گناه هم مي کند ؟ امام فرمود: بله. سوال کردندکه مي شود از آنها تبري بجوييم؟ امام فرمود: خير، بايد از اعمال آنها تبري بجوييد. ذات آنها خوب است ولي اعمال شان بد است مثل الماسي که در لجن افتاده است و مي توان آنرا تطهير کرد. پس ما نبايد نااميد باشيم. بعضي ها محبت اهل بيت را ناديده مي گيرند و مي گويند که ما بايد فقط عمل را انجام بدهيم. محبت و اعتقاد يک عمل قلبي است و ورود به چارچوب ولايت است. اين باعث مي شود که ذات الماس بشود. هرچه انسان بتواند اخلاق و رفتارش را به آنها نزديکتر بکند خودش را به کانون معرفت که معصومين هستند نزديکتر مي کند. آيت الله بهجت هفتاد سال هر روز زيارت عاشورا، زيارت جامعه کبيره و نماز جعفر طيار مي خواندند، نماز سحر ايشان ترک نمي شود و هر روز به زيارت يک امام يا امام زاده مي رفتند. بعضي ها مي گويند که اگر تحت ولايت اينها است ما نمي توانيم اين کارها را بکنيم زيرا وقت نداريم. شايد
ص: 1702
ما نتوانيم حتي هفت روز اين کارها را انجام بدهيم. حتي اميرالمومنين هم خودش را در امان نمي دانست. ما وقت هاي هدر زياد داريم. طلبه به مرحوم حاج شيخ انصاري گفت: من يک ساعت مانده به اذان صبح بيدار مي شوم، خوب است که در اين ساعت عبادت کنم يا درس بخوانم؟ ايشان گفتند که در روز حرف زدن زيادت را ترک کن که هم به نماز شب برسي و در روز هم به درس خواندن برسي. ما گاهي دو ساعت مسابقه ي فوتبال را مي بينيم و وقت براي مان مهم نيست ولي وقتي به عبادت مي رسيم همان نيم ساعت براي ما مهم مي شود. تمام کارشناسان اين برنامه گفته اند که مي شود کل زندگي را به بندگي تبديل کرد. ما نمي خواهيم عبادت را از زندگي جدا بکنيم. زندگي معمولي انسان مي تواند عبادت باشد. انسان بايد سعي بکند که تمام اعمالش را از يک فيلتر رضايت معصوم که همان رضايت خداست عبور بدهد. اگر انسان همه ي کارهاي روزمره را در چارچوب و معيار قرار بدهد همه ي اينها سجده مي شود. خوشا آنان که دائم در نمازند. نشانه ي ملموس که انسان بتواند خودش را بسنجد که ببيند راهش چقدر همگام با معصوم است، اين است که خودش را با گذشته مقايسه کند و ببيند که ترازويش چقدر حساس تر شده است. من بايد خودم را با ده سال پيش مقايسه کنم و ببينيم که ترازوي من در وزن کردن گناهان حساس تر شده است يا خير. مثلا اگر قبلا نسبت به مال حرام يا شبه ناک بي
ص: 1703
تفاوت بودم اما الان مي ترسم و نسبت به آن حساس شده ام و بي تفاوت نيستم. اين نشانه ي رشد است. بعضي از ترازوها مثقال ها را حساب مي کند زيرا خيلي حساس است ولي بعضي از ترازو ها حتي کيلوها را هم حساب نمي کند. قرآن مي فرمايد: وقتي شيطان به يک مومن نزديک مي شود تمام وجودشان آژير مي کشد و حساس مي شوند. مرحوم عبدالکريم حائري يزدي اگر به سمت غذايي دست مي بردند که نمي دانستند حرام است، حالت تهوع به او دست مي داد. ايشان اينقدر تمرين کرده بود که وجودشان با حرام هيچ سنخيتي نداشت. اياشندر ميهماني رفته بودند تا آمدند ميوه را بردارند دست کشيدند. صاحب خانه اصرار کرد که من خمس ميوه ها را داده ام. ايشان فرمودند که من وقتي دستم را به سمت اين مبوه ها بردم حالت تهوع به من دست داد. بعد طرف فهميد که پسرش بخاطر اينکه ميهمان داشته اند ميوه ها را از باغ همسايه بدون اجازه چيده است. حساسيت ترازوها با هم فرق دارد. هر کس بايد خودش را با خودش مقايسه کند نه با ديگران. اگر ترازوي ما حساسيتش را از دست داده است معلوم مي شود که ما از ولايت دور شده ايم. ولي اگر ما حساس تر شده باشيم يعني به کانون پاکي نزديکتر شده ايم.
سوال – آيات پاياني سوره ي احزاب را توضيح بفرماييد.
پاسخ – آيه هفتاد مي فرمايد: اي مومنين کساني که اعتقاد داريد در عمل هم خدا را مراقب باشيد کلامتان حق و محکم باشد. قول سديد دو ويژگي دارد. يکي
ص: 1704
اينکه دروغ نباشد و ديگري اينکه بيهوده نباشد و مفيد باشد. اين گفتار ميتواند انسان را بهشتي يا جهنمي بکند. روايت داريم که هر روز صبح با ساير اعضا احوال پرسي مي کند. اعضا و جوارح مي گويند که اگر تو بگذاري ما خوب هستيم. هيچ اعضاي مثل زبان نمي تواند پرگناه باشد. سي گناه از زبان امکان پذير است. مي فرمايد: اگر انسان بتواند زبان را کنترل کند زندگي تان خوب مي شود و گناهانتان بخشوده مي کند و اطاعت از خدا و رسول شما را به سعادت مي رساند.
در مشک تشنه جرعه ي آبي هنوز هست اما به خيمه ها برسد با کدام دست ؟ برخاست با تلاوت خون بانگ يا اخاه وقتي در کنار درک تو کوه از کمر شکست، تيري زدند و ساقي مستان ز دست رفت سنگي زدند و کوزه ي لب تشنگان شکست، شد شعله هاي العطش تشنگان بلند باران تيري روي چشمها نشست، ناگاه بانگ ساقي اول بلند شد پيمانه پر کنيد هلا عاشقان مست، باران مي گرفت و سبوح ها که پر شدند در موج تشنگي چه صدف ها که دُر شدند.
سوال – در مورد حوادثي که بعد از نفخ صور اتفاق مي افتد توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – دوتا نفخ صور توسط حضرت اسرافيل دميده مي شود که نفخ اول نفخ مرگ است. يا اين نفس رحماني تمام کساني که در اين عالم هستند و همه ي موجودات اعم از ملائکه و جن مي ميرند. اولين حادثه اي که بعد از نفخ صور اتفاق مي افتد همان هراس و ترسي است که درموجودات ايجاد مي
ص: 1705
شود. جز ده گروه که از فزع و ترس قيامت در امان هستند ولي بقيه باوحشتي مي ميرند البته کساني هم که از فزع قيامت در امان هستند هم مي ميرند. حادثه ي بعدي بعد از نفخ اول اين است که نظام کائنات و عالم ماده بهم مي خورد. وقتي کرات و سيارات ازمدار خارج مي شوند، برخوردهاي شديدي بين آنها رخ مي دهد و بر کل عالم لرزه اي مي افتد. هنگامي که خورشيد تاريک مي شود، ستاره ها مي ريزند يعني اجرام آسماني از بين مي روند. زمين بشدت کوبيده مي شود بصورتي که کوههاي از جا در مي آيند و به حرکت در مي آيند و در اثر کوبيده شدن کوهها مثل پنبه حلاجي شده مي شوند. به اين شکل نظام دنيا برچيده مي شود. در صيحه ي آسماني همه انسانها مي ميرند و به برزخ مي روند. بعد نفخ صور اول شروع مي شود. در اين نفخ همه ي موجودات عالم مي ميرند. منظور از مُردن جن و ملائک چيست ؟ آيا آنها معدوم مي شوند ؟ به تعبير علامه طباطبايي حقيقت مطلب خيلي براي ما روشن نيست. چيزي که از قرآن و روايات برمي آيد اين است که در نفخ اول که همه مي ميرند يعني وجه ي ظاهري موجودات که وجه استقلال و بي ربط بودن با خداست فاني مي شود. تمام موجوداتي که اطراف ما هستند، با اينکه همه مخلوق خدا هستند و با خدا ارتباط دارند و هستي و کمالاتي که دارند را از خدا مي گيرند، وجود و خاصيت هايي دارند. آتش وجودي دارد و خاصيت
ص: 1706
آن سوزاندن است. غذا وجودي دارد و خاصيت آن سيرکنندگي است. ما مي بينيم که آب رفع عطش مي کند و دوا است که شفا مي دهد ولي در واقع اين طور نيست. ما مي بينيم که ديوار يک تکيه گاه است و اين ديورا پشت ما را گرفته است که به آن تکيه مي دهيم يعني تمام موجودات اين طور نشان مي دهند که مستقل هستند و متکي به خودشان هستند. حقيقت اين است که تمام عالم فقر محض است و از خودش چيزي ندارد، لا حول ولاقوة الا بالله. هيچ چيز کمال وزيبايي و اثر و وجودش براي خودش نيست اما اينها ظهور ندارد و چيزي که الان در موجودات ظهور دارد. قرآن مي فرمايد: شما فقير هستيد و چيزي از خودتان نداريد. خدا صمد است. مرحوم ميرداماد استاد مرحوم ملاصدرا نقل مي کند که در جمعه اي نشسته بودم و ذکر يا غني ( اي بي نياز ) و يا مغني ( اي بي نياز کننده ) مي گفتم. يک مرتبه ديدم تمام عالم وجود مي گويند يا غني نو يا مغني. اين براي فردي که صاحب چشم بود لحظه اي نمود پيدا کرد. پس در نفخ اول وجه ظاهري از بين مي رود. در نفخ دوم چهره ي ديگر موجودات نمود پيدا مي کند. نفخ دوم احيا موجودات بصورت چهره ي واقعي شان است. چيزي که الان ظهور ندارد ظهور پيدا مي کند. پس نفخ دوم همان حيات اول نيست و باطن موجودات است. زمين و آسمان جور ديگري مي شود و خدا نما بودن همه موجودات نشان داده مي شود.
ص: 1707
بعد شما مي بينيد که زمين و آسمان و درخت و. .. همه ذکر مي گويند. الان شما ذکر موجودات را نمي شنويد ولي در آن موقع که باطن موجودات ظاهر بشود شما مي بينيد که همه خدانما هستند و ذکر مي گويند. البته الان هم اين طور هستند ولي چشم مي خواهد که بتواند اينها را ببيند. آيت الله کاشي که استاد آيت الله بروجردي و آيت الله قوچاني بود. يکي از طلبه هايي که در محضر آيت الله کاشي بود گفت که شبي از کنار اتاق استادم رد شدم و يک لحظه متوجه شدم که ايشان در سجده ذکر مي گويد و يک مرتبه ديدم که تمام عالم ذکر مي گويد. چون اولين بار بود که گوشم اين را شنيده بود وحشتي به من دست داد ولي لذتي هم به من دست داد. فردا صبح به آيت الله کاشي گفتم که من شنيدم که همه ي عالم ذکرمي گفتند. ايشان فرمودند: ذکر گفتن عالم که تعجب ندارد، تعجب اين است که گوش شما باز شده است. پس در نفخ دوم موجودات با باطن به محضر قيامت مي آيند و اولين اثر نفخ دوم اين است که همه با چهره خدانما به عرصه ي محشر مي آيند. در قيامت که همه جمع مي شوند و روز جمع است و در آن روز همه احساس غبن مي کنند و آن روز، روز تغابن است اما نظام قيامت فردي است. نظام برزخ و قيامت فردي است. داريم که همه شما تنها مي آييد. در قيامت همه جمع مي شوند ولي کسي به کسي کمک نمي کند
ص: 1708
و زندگي اجتماعي نيست. در آنجا هر کس ميهمان اعمال و اخلاق خودش است. از اين جهت نظام آخرت فردي است حتي اگر با جمع هم همراه باشيم اما کسي به کسي کمک نمي دهد و کاري ندارد. فرد يک حشري با امام، رهبر و کساني که در دنيا از آنها تبعيت مي کرد دارد زيرا از نظر سرنوشت با هم شريک هستند و با هم محشور مي شوند. تيپ ها و گروهها در کنار هم قرار مي گيرند. کساني که در دنيا طرفدار امام حق يا باطل بودند با آنها محشور مي شوند. مولوي مي گويد: ذره ذره کاندر اين ارض و سماست/ جنس خود را همچو کاه و کهرباست/ نوريان مر نوريان را جاذبند/ ناريان مر ناريان را طالبند.
پس هر کسي به سمت هم سنخ خودش مي رود. زيرا کسي که از رهبري تبعيت کرده است يک سنخيتي بين محب و محبوب برقرار شده است که باعث شده اينها يک تيپ را تشکيل بدهند. در واقع آن پيشوا و محبوب، جزئي از هويت ما مي شود. شخصي وقت ظهر نزد پيامبر آمد و پرسيد قيامت چه وقت برپا مي شود. پيامبر نماز را خواندند. بعد پيامبر به آن فرد فرمودند: تو براي قيامت چه چيزي آماده کرده اي ؟ او گفت که من خيلي اعمال ندارم و اهل مستحبات نيستم ولي خدا و رسول را دوست دارم. پيامبر فرمود: هر کسي با محبوبش همراه است. کسي که دل من را برده است کم کم جزئي از وجود من مي شود. فرهنگ، اخلاق و رفتار محبوب جزئي از هويت محب مي شود.
ص: 1709
امام رضا (ع) فرمود: اگر کسي هر چيزي را دوست داشته باشد با او محشور مي شود حتي اگر سنگي باشد. يکي از دوستان رجبعلي خياط مي گويد که ما منزل را عوض کرديم و ميزي در اين منزل جديد جا نشد. در هنگام نماز، اين ميز در ذهن من بود که آنرا جايي جاي بدهم. بعد از نماز رجبعلي خياط به او گفت که اين چيست که من در گوشه ي دلت مي بينم. من گفتم: ميزي در اتاق جا نشدم و من آنرا در دلم جاي دادم. اينها هستم که تعلقات قلبي انسان را مي سازند. گاهي انسان به انگشتر که سنگي بيش نيست چنان دل مي بندد که سليمان به ملکش دل نمي بندد. پس لازم نيست که ما براي دل بستن يک ثروت انبوه داشته باشيم. گاهي انسان به تسبيح خودش دل مي بندد. محشور شدن هر فردي با امام و محبوبش است. هزار سال از شهادت اباعبدالله مي گذرد ولي اين سوز در مومنين هنوز از بين نرفته است و ما بايد خدا را شکر بکنيم. پيامبر فرمود: سوزي از شهادت حسين در قلب مومن است که خنک نمي شود. کسي که اين سوز را دارد نشانه ي ايمان او است. ائمه اول محرم غمناک مي شدند. امام رضا (ع) مي فرمود: از اول محرم غم بر پدرم غالب مي شد تا روز عاشورا. امام زمان (عج) در مرم چنان عزادار است که در زيارت ناحيه مي فرمايد: صبح و شب بر تو گريه مي کنم. اگر اشک چشم من خشک شدن خون گريه مي کنم. پس هر کس سوز
ص: 1710
بيشتري دارد شباهت بيشتري با امام خودش دارد و طبيعي است که اين پيوندها باعث محشور شدن با هم مي شوند.
سوال – آيات آخر سوره سبأ و اول سوره ي فاطر را توضيح بفرماييد.
پاسخ – آيه دوم سوره فاطر مي فرمايد: اگر خدا در رحمتي را به سوي فردي باز کند، ديگر کسي نمي تواند آنرا ببندد و اگر دري بسته بشود کسي نمي تواند آنرا باز بکند. دادن يا محروميت تحت دو تا اسم است. يکي اينکه خدا عزيز است و کسي نمي تواند بر آن غالب بشود و ديگر اينکه کار خدا حکيمانه است. اين حکيمانه بودن بدون ارتباط با اعمال ما نيست. يعني ما هستيم که ظرفي فراهم مي کنيم که خدا به ما مي دهد. و ما خودمان هستيم که مي توانيم خودمان را محروم کنيم. وقتي کسي لياقت را ازخودش سلب کرد رحمت از او گرفته مي شود و اين حکيمانه است. پس دادن يا پس گرفتن خدا مستبدانه نيست زيرا او حکيم است.
سوال – در ادامه اتفاقاتي که بعد از نفخ صور مي افتد توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – پيامبر فرمود: يکي از چشمهايي که در آخرت خندان است چشمي است که بر حسين گريه کند. او خوشحال و مسرور است. پس دراين شبها بايد بگرييم. مرحوم ملکي تبريزي در کتاب المراقبات مي گويد: من فرزند خردسالي داشتم که در ايام محرم خودبخود محزون مي شد و حتي غذاي او کم مي شد. مومنين در روز عاشورا مي توانند سنخيت خودشان را دريابند. کسي که مي خواهد در عزاداري و مراسم عاشورا باشد سنخيت دارد ولي اين
ص: 1711
سنخيت درجاتي دارد. امام صادق (ع) به يکي از اصحابشان فرمود: جدم اباعبدالله حسين را زيارت مي کني ؟ گفت: من خيلي نمي توانم زيرا خطرناک است. امام فرمود: مصيبت هاي جدم را ياد مي کني ؟ گفت: بله. گاهي بخاطر مصيبت هاي آن حضرت کاملا بهم مي ريزم و اهل و عيال هم متوجه ي اين مطلب مي شوند. اما فرمود: تو از شيعيان ما هستي. تو از کساني هستي که آنجايي که ما در امنيت هستيم تو هم در امنيت هستي و آنجايي که ما خوف داريم تو هم خوف داري. وقتي در قيامت ائمه امنيت دارند شيعيان و کساني که با آنها سنخيت دارند در امنيت هستند. شخصي از انصار نزد پيامبر آمد و گفت که من بقدري شما را دوست دارم که وفتي شما را نمي بينم دل تنگ مي شوم و دوست دارم که يک جوري شما را ببينم و ناراحتي من از اين است که وقتي شما را در اعلي عليين مي برند من را به آنجا نمي برند و من شما را نمي بينم. پيامبر فرمود: اگر کسي تابع خدا و رسول باشد روز قيامت با اينکه او از دسته ي آل الله نيست ولي او را به انبياء، صديقين، شهدا و صالحين ملحق مي کنند.
سوال – در مورد کساني که در روز قيامت از هول و ترس در امان هستند توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – کساني که صحنه ي شهوت و حرامي برايشان پيش مي آيد و از آن دست مي کشند از کساني هستند که از هول و ترس قيامت در امان هستند. دسته ي دوم
ص: 1712
کساني هستند که آتش خشم خودشان را مهار مي کنند. دسته ي سوم کساني هستند که به سالخورده ها تکريم و احترام مي کنند. دسته ي چهارم کساني که گره گشا و خدمت رسان به مومنين باشند. دسته پنجم کساني که در نمازهايشان سوره ي والعصر يا دخان را مي خوانند و کساني که سوره ي يوسف را در شب مي خوانند. دسته ي ششم کساني هستند که سر قبر مومنين هفت مرتبه انا انزلناه را مي خوانند. دسته ي هفتم کساني هستند که شبي در راه خدا بيدار بمانند يا اشکي براي حسين بريزند.
سوال – در مورد علي اکبر امام حسين (ع) توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – در زيارت ناحيه داريم که سلام بر اولين کشته و شهيد از نسل اهل بيت. وقتي همه ي افراد امام حسين (ع) به ميدان رفتند، اولين فردي که از خاندان امام به ميدان رفتند حضرت علي اکبر بود. امام حضرت علي اکبر را بسيار دوست داشت ولي تا ايشان اجازه ي ميدان گرفتند امام به او اجازه داد. عاطفه هاي اهل بيت به فرزندانشان بيشتر از افراد عادي است ولي اين تعلق ايجاد نمي کند که باعث مانع بشود. وقتي حضرت علي اکبر به ميدان رفت امام بلند بلند پشت سر ايشان گريه کرد. فرمود: خدا قطع بکند نسل تو را که نسل من را قطع کردي. ما کسي را فرستاديم که شبيه پيامبر بود و هر وقت ما دلمان براي پيامبر تنگ مي شد به اونگاه مي کرديم هم چهره و اخلاقش شبيه پيامبر بود. شيخ جعفر شوشتري فرمود: امام حسين (ع) در روز عاشورا هم
ص: 1713
مسموم شد، هم شهيد شد و هم مُرد. مسموم شدن ايشان وقتي بود که تير سمي هرمله به سينه ي امام نشست. شهيد شدن امام وقتي بود که از اسب به زير افتاد. امام وقتي مُرد که صورتش را بر صورت خوني علي اکبر گذاشت. امام فرمود: خاک بر دنيايي که تو در آن نباشي.
سوال – در مورد مرحله ي حشر قيامت توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ - اولين مرحله بعد از نفخ صور دوم برخاستن انسانها از قبور ورود به عرصه ي محشر است. ميلياردها انسان از بدو خلقت تا آخر هراسان از قبر بلند مي شوند و به نقطه اي سرازير مي شوند. امام رضا (ع) مي فرمايد: سه روز است که خيلي وحشتناک است. يکي وقتي که بچه بدنيا مي آيد زيرا براي اولين بار دنيا را مي بيند و براي او وحشت آور است، يکي وقتي که انسان مي ميرد و چشمش به عالم برزخ مي خورد و يکي روز رستاخير و برخاستن از قبور است که براي انسان ناشناخته است. ما برزخ را بهتر مي توانيم تصور بکنيم زيرا به دنيا نزديکتر است. ولي قيامت براي ما دورتر است. قرآن مرحله ي برخاستن از قبر و حاضر شدن در قيامت را در چند آيه ترسيم کرده است. در سوره يس آيه 51 مي فرمايد: وقتي در صور دميده مي شود ناگهان و بدون آمادگي قبلي همه از قبرها بر مي خيزند و به سمت خدا سرازير مي شوند. عده اي که اين حرفها را قبول نداشتند و فقط دنيا را مي بينند، وقتي از قبر برمي خيزند و اين صحنه ي
ص: 1714
عجيب را مي بينند مي گويد: اي واي بر ما چه کسي ما را از اين قبور بلند کرده است. فرشتگان مي گويند: اين همان وعده اي است که خدا به شما داده بود و شما حرف پيامبران را جدي نمي گرفتيد. سوره قمر آيه 6 مي فرمايد: هنگامي که يک صداي ناشناخته مردم را به سمتي دعوت مي کند، در حاليکه چشم هايش با ترس همراه است و چشمهايشان فرو افتاده است از قبور برمي خيزند مثل ملخ هايي که درهوا پراکنده هستند با شتاب و عجله به سمت صدا زننده مي روند و در اين حال کفار مي گويند که چه روز سختي است. در سوره معارج آيه 42 مي فرمايد: پيامبر ما، غصه ي اينها را نخور بگذار آنها با بازيچه هاي دنيا مشغول باشند تا ملاقات کنند روزي را که به آنها وعده داده شده بود. روزي که همه با سرعت از قبرها بلند مي شوند و گويي به سوي تابلوهاي مشخصي مي روند. چشمها از ترس فرو افتاده و غبار ذلت بر چشمها نشسته است. اين همان روزي است که به آنها وعده داده شده بود و آنها جدي نمي گرفتند. اين آيات در مورد کساني است که قيامت را قبول نداشته اند. و عمدتا اين هول و هراس براي کافران است. عرصه ي محشر يا صحراي محشر زميني است که هموار شده است و در آن کوهي وجود ندارد. زميني است که متناسب با عرصه ي قيامت و خدانما شده است. قرآن مي فرمايد: اين زمين غير از اين زمين است. امام صادق (ع) مي فرمايد: زمين است که
ص: 1715
پستي و بلندي ندارد و مسطح است. يکي از خصوصيات صحراي محشر گرماي سخت و فوق العاده ي آن است. امام مي فرمايد: جنس زمين قيامت از آتش است جز سايه ي مومن که آنجا خنکي دارد. گرماي زمين و ازدحام جمعيت ( مثل تير دان هايي که در ترکش هستند ) باعث عرق مي شود که راه نفس گرفتن را مي بندند. امام علي (ع) در خطبه ي دو مي فرمايد: در آن روز خوش شانس ترين افراد کساني هستند که بتوانند در آنجا جاي پايي پيدا بکنند که بتوانند بايستند و نفسي بکشند. روايت داريم که اين يکي از مواقف هزار ساله است. امام صادق (ع) فرمود: در اين گرماي شديد مومنين سايه اي دارند که در خنکاي آن هم نفسي مي کشند وهم راحت هستند. سايه آنها صدقاتي است که در دنيا داده اند. وقتي شما در اين دنيا صدقه اي داده اي و سايه بان کسي شده اي، اين صدقات در آنجا سايه ي سر خودت مي شود. بقول فروغي بسطامي همان دست که دادند همان دست گرفتند. در جلد 72 بحارالانوار داريم که پيامبر فرمود: هر مسلمان بايد هر روز صدقه بدهد. فردي پرسيد: مگر ما چقدر پول داريم که هر روز صدقه بدهيم ؟ پيامبر فرمود: صدقه فقط مالي نيست. اگر شما راهي را هموار بکني و بتواني باعث بشوي که کسي راهي را برود ( راه علم، تقوا، دينداري يا راه عبور )، بتواني جاهلي را هدايت بکني، عيادت مريض بکني، جواب سلام بدهي، اينها صدقه است. پس هر گونه دستگيري و کمک به مومن که نوعي خدمت
ص: 1716
رساني و دستگيري مومني باشد و سايه ات را بر سر او مي بري يا سايه ي محبت خودت را بر سر کسي با جواب سلام دادن مي بري، اين سايه عطوفت پهن کردن است. کار خير گاهي فردي است و گاهي خير آن به همه مي رسد، منظور از صدقه کار خيري است که به همه مي رسد. صدقه ي نشانه ي صدق ايمان ما است. اگر کسي اين کار را انجام بدهد، در آن گرماي عجيب اين صدقه کمکش مي کند. علامه مجلسي با تيمي بحارالانوار را جمع آوري کردند. سيد نعمت الله جزايري از شاگردان علامه مجلسي بود و در جمع آوري اين کتاب به سيد کمک کرد. آنها بين خودشان قرار گذاشتند که هر کس که زودتر از دنيا رفت خبري به ديگري بدهد. علامه مجلسي از دنيا رفت. جزايري دوست داشت که استادش را ببيند. او روزي بر سر قبر علامه رفت و برايش قرآن خواند و گريه کرد و همانجا خوابش برد. در خواب استاد را ديدم که در وضعيت بسيار خوبي بود. هم لباس فاخري بر تن داشت و هم روي زيبايي داشت. من از ايشان پرسيدم که بعد از مرگ چه شد. در هنگام مرگ من بخاطر بيماري جسمي که داشتم از خدا خواستم که فرجي براي من بفرستد. ناگهان يک چهره ي زيبايي ديدم. او به من گفت که درد مي کشي ؟ دستهايش را روي پايم گذاشت و پايم بهتر شد. دستهايش را به همه جا کشيد تا به سينه ام رسيد، در آن لحظه روح خودم را در آن طرف اتاق ديدم، ديدم جسمم
ص: 1717
افتاده است و همه گريه مي کنند. من فرياد مي زدم که من خوب شده ام ولي ديگران نمي شنيدند و گريه مي کردند. بعد از اينکه من را غسل دادند و در قبر گذاشتند ندايي آمد براي ما چه آورده اي ؟ يک دفعه ياد چيزي افتادم. از بازار اصفهان عبور مي کردم. ديدم چند نفر دارند يک نفر را مي زنند و مي گويند که طلب ما را بده. هرچه او مي گفت که من طلب شما را مي دهم، آبروي من را نبريد، آنها گوش نمي کردند. من طلب او را دادم و آبروي او را حفظ کردم. او براي من دعايي کرد که آبروي من را حفظ کردي انشاءالله خدا تو را حفظ کند. چيزي که در عالم قيامت دست من را گرفت اين بود. در آنجا ما خيلي محتاج هستيم. البته مرحوم مجلسي خدمات علمي ايشان به جاي خودش بوده است. بقول حضرت امام در آنجا محل بروز علم نبوده است و محل آن جاي ديگري بوده است. پس چيزي که اول انسان را دستگيري مي کند دستگيري فردي در اين دنيا است. ما درعرصه ي محشر برهنگي داريم. امام باقر (ع) فرمود: خدا در قيامت همه ي انسانها را بر مي انگيرد درحاليکه همه ي انسانها پابرهنه و عريان هستند. در دعاي ابوحمزه ي ثمالي امام سجاد (ع) توصيف ظريفي دارد: گريه مي کنم براي روزي که از قبر خارج مي شوم در حالي که برهنه هستم و بار اعمال سنگين اعمالم بر دوشم سنگيني مي کند. اطراف خودم را نگاه مي کنم که کسي به من کمک بدهد
ص: 1718
ولي هر کس مشغول کار خودش است. آنجا چهره ها متفاوت است. عده اي خندان هستند و به آنها بشارتي داده اند اما گروهي هستند که غبار تيرگي و ذلت بر چهره ي آنها نشسته است و غمناک هستند.
برهنگي و گرما براي غيرمومنين است. مومني که در اين دنيا زشتي هايش را از خودش دور کرده است در آن دنيا زشتي هايش آشکار نمي شود. خوبي ها و اعمال صالح نوري مي شود که پوشش آنها مي شود. زشتي ها براي کساني است که در اينجا زشت بوده اند. ابن مسعود مي گويد که حضرت علي (ع) فرمود: قيامت پنجاه موقف دارد و اوج هر کدام هزار سال است. اولين موقف خروج از قبر و محشر است. در محشر هزارسال نگه داشته مي شوند. انسانها نگه داشته مي شوند تا مومنين بروز پيدا بکنند که همان داشتن سايه بر سر است. از همان ابتدا ثمره ي مومن بودن مشخص مي شود. بعد مرحله ي دادن عمل است. در اينجا وقتي کارنامه ي قبولي به مومنين مي دهند آنها با افتخار مي گويند: بياييد بخوانيد. اين مرحله هزار سال طول مي کشد در حالي که گرسنه، تشنه و پابرهنه هستند. امام مي فرمايد: اگر کسي که از قبر بر مي خيزد ايمان به خدا و قيامت داشته است، پيامبر، رسالت و دستورات او را قبول داشته باشد، از سختي و گرسنگي نجات پيدا مي کند. جبرئيل به پيامبر گفت که به قبرستان بقي برويم. جبرئيل بالاي يک قبر صدا زد که برخيز، فردي سفيد رو بلند شد و خودش را تکاند. وقتي که او برخاست
ص: 1719
ذکر الله اکبر را گفت و گفت: الحمدلله. جبرئيل گفت که با اذن خدا به قبرت برگرد. باز جبرئيل پيامبر را سر قبر ديگري برد و گفت که برخيز. شخصي سياه رويي بلندشد و اولين کلمه اش اي واي بر من و هلاکت بر من بود. جبرئيل گفت: برگرد و او به قبر بازگشت. جبرئيل گفت که در قيامت مردگان اين طوري از قبور برمي خيزند، مومنين با چهرهاي نوراني و ذکر خدا ولي کفار با روي سياه و با ذکر وا حسرتا بر مي خيزند. پس عمده ي اضطراب ها براي غير مومنين است. درست است که نگراني ها و سختي ها در قيامت براي غير مومنين است اما بشرطي که بتوانيم ايمان خودمان را تا دم مرگ ببريم. کساني بوده اند که سابقه هايي در علم، عبادت، جهاد و جنگ داشته اند ولي سقوط کرده اند. در تاريخ و قرآن داريم افرادي که عاقبت به خير نشده اند. اولياء خدا هراس داشته اند زيرا خدا به کسي ضمانت نامه نداده است که تا آخر بماني. خود انسان بايد سعي بکند که ايمانش را ثابت نگه دارد. وقتي پيامبر به حضرت علي (ع) گفت که تو شهيد مي شوي، اولين سوالي که حضرت پرسيد اين بود که آيا در هنگام شهادت دين من سالم است؟ پيامبر گفت: بله و حضرت شکر کرد. حفظ کردن دين سخت نيست. اگر ما حداقل هايي که خدا مي خواهد انجام بدهيم دين مان را حفظ کرده ايم. اگر کسي يک مرحله را برود، در مراحل بعدي امدادهاي الهي به سراغ او مي آيد. خدا مي فرمايد: شما تلاش
ص: 1720
خودتان را بکنيد ما هم دست شما را مي گيريم. پس دين دار بودن سخت نيست. اگر ما سعي بکنيم خودمان را در مسير الهي قرار بدهيم و در چارچوب زندگي حلال و حرام خدا را رعايت بکنيم، اگر جايي از دست ما در رفت خدا براي ما کمکي گذاشته است. در زمان امام سجاد (ع) فردي بنام حسن بصري گفت: من تعجب مي کنم با اين همه شيطان و عوامل غفلت و سقوط چطور انسان مي تواند به بهشت برود ؟ امام فرمود: من تعجب مي کنم با اين همه رحمت خدا چطور کسي به جهنم مي رود. خدا به بهانه هاي مختلفي شما را کمک مي کند. مرحوم آيت الله کوهستاني مي فرمودند: من جوري زندگي کرده ام که در روز قيامت اعضا و جوارح من عليه من شهادت ندهند. مرحوم شيخ مرتضي زاهد در آخر عمر در بستر فوت مي کرد و مي گفت که دنيا را فوت مي کنم. اين کسي بود که يک عمر دنيا را فوت مي کرد و به دنيا نچسبيد. اين دنيا بايد به اندازه اي باشد که انسان بتواند توشه اش را بردارد و خوب زندگي بکند و در چارچوبه ي حلال تفريح داشته باشد. خدا در کنار هر لذت حرام، لذت حلال را در کنارش گذاشته است. هيچ کدام از واجبات ما سختي طاقت فرسايي ندارد. هر کاري در دين ما به هرج رسيد، دين آنرا از ما نمي خواهد. دين ما آسان گرفته است.
سوال – سوره ي صافات آيات 52 تا 76 را توضيح بفرماييد.
پاسخ – نوح وقتي در سختي قرار گرفت
ص: 1721
دعا کرد که خدايا آنهايي که بايد هدايت مي شدند هدايت شدند و بقيه را روي زمين نگذار. در آيه 75 خدا مي فرمايد: نوح ما را صدا زد. ما چه خوب جواب دهنده هايي هستيم. اين معنايش اين نيست که هرچه نوح خواست ما همان را به او داديم. يکي از خواسته هاي نوح اين بود که پسرش که داشت غرق مي شد نجات پيدا کند. خدا فرزند او را نجات نداد. پس جواب دادن خدا به دعاها الزاما اين نيست که ما هرچه بخواهيم بشود. خدا مي فرمايد: ما بيش از آن چيزي که نوح مي خواست به او داديم. او فقط مي خواست از زخم زبان ها ي کفار و از طوفان نجات پيدا کند ولي ما افراد با ايمان او را از سختي نجات داديم. فرزندان او را درزمين گذاشتيم و فرزندان خوب او را تا قيامت در زمين گذاشتيم سلامتي روح در تمام عوالم.
گاهي انسان چيزي را مي خواهد و خدا سه تا چيز ديگر به او مي دهد، پس ما خيلي گله مند نباشيم. وظيفه ي ما خواستن است و دادن را به خدا بسپاريم.
سوال – در مورد دادن نامه اعمال در صحنه ي محشر توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – اين بحث مورد توجه روايات ما است و در قرآن مکرر به آن اضافه شده است. نامه ي عملي که به ما مي دهند ( بدست مي دهند که البته ما در روايتي نداريم که نامه را به دست مي دهند چون ما ذهن دنيايي پيدا کرده ايم اين کلمه را مي گوييم)، در واقع آنرا به ما
ص: 1722
ارائه و نشان مي دهند. مسلم نامه عمل نوشته ي با کاغذ و قلم نيست. حتي نامه ي عمل مثل فيلم نيست که در جلوي انسان گذاشته بشود يعني بيرون انسان چيزي باشد که انسان را نشان بدهد. در واقع در آنجا کل اعمال عمرت را طوري مي بيني مثل اينکه الان داري آنرا انجام مي دهيد. امام صادق (ع) فرمود:وقتي روز قييامتمي شود نامه ي عملش را به او مي دهند و به او مي گويند: بخوان. هيچ لحظه ي از عمرش نيست، هيچ کلمه اي که از دهانش خارج شده نيست، هيچ قدمي که در زندگي اش برداشته نيست مگر اينکه يادش بيايد و جوري يادش مي آيد مثل اينکه دارد آنرا انجام مي دهد. عده اي در آنجا مي گويند: واي اين چه کتابي است که ريز و درشت زندگي ما را حساب کرده است، ما فکر نمي کرديم که اين قدر دقيق است. خواندن نامه ي عمل يعني تذکر و يادآوري. يعني شما يکجا بر اعمال هشتاد ساله ي خودت احاطه پيدا مي کني. به تعبير قرآن متذکر مي شوند و عملشان را حاضر مي بينند. علي القاعده نامه عمل باز است. قرآن مي فرمايد: نامه ي عمل را مي بيند در حاليکه باز است. يعني هم هشتاد سال عمر را مي بيند و هم اينکه همه آنرا مي بينند. يکي از رسوايي هاي قيامت همين است. يکي از دعاها اين است که خدايا ما را رسوا مکن و نامه ي عمل ما را به کسي نشان نده. چيزي که در نامه ي عمل تاکيد شده اين است که ريز و
ص: 1723
درشت حساب شده است و هيچ چيزي فراموش نشده است. بعضي از گناهان براي ما عادي شده است و ما توجه نداريم که اينها ثبت مي شود. ما بايد به اينها بيشتر دقت کنيم.
در کتاب اصول کافي از امام صادق (ع) داريم که پيامبر در صحرايي که هيچ چيزي در آن بود به يارانشان فرمودند که هيزم جمع کنيد. اصحاب گفتند که در اينجا هيزمي نيست. پيامبر گفت: بيشتر دقت کنيد. وقتي آنها هيزم جمع کردند. پيامبر فرمود: گناهان هم اين جوري با دقت جمع مي شوند. بترسيد از گناهان کوچکي که انسان به آن بي اعتنا مي کند. گاهي قسم خوردن به خدا و قرآن تکه کلام شده است و گاهي آنرا بعنوان دروغ حساب مي کنند. گاهي هم غيبت و نگاههاي آلوده براي ما عادي شده است. اين عادي شدن براي ما به اين معنا نيست که اين براي ما گناه محسوب نمي شود. گاهي دروغ ها، ناسزاها، فحش ها و تکه کلامهاي شوخي که دل مي شکند هم همين طور است. فرمود: هر چيزي يک طالبي دارد. خواهان گناهان کوچک ما ملک ثبت اعمال است که آنها را مي نويسد. انشاءالله ما نامه ي عمل خودمان را طوري بنويسيم که آن ملک هميشه بيکار باشد.
اللهم الرزقنا شفاعة الحسين يوم الورود.
هزار جهد بکردم که سِر عشق بپوشم نبود بر سر آتش ميسرم که نجوشم، به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم شمايل تو بديدم نه عقل ماند و نه هوشم، حکايتي ز دهانت به گوش جان آمد دگر نصيحت مردم حکايت است به گوشم، مگر تو روي
ص: 1724
بپوشي و فتنه باز نشاني که من قرار مدارم که ديده از تو بپوشم، مرا به هيچ بدادي و من هنوز بر آنم که از وجود تو مويي به عالم نفروشم.
سوال – وقتي ما اموات خود را در خواب مي بينيم يا خوشحال هستند يا ناراحت يا بيمار هستند يا چيزهايي از ما مي خواهند. اين خواب ها چه پيامي براي ما دارد؟
پاسخ – خواب بخشي از زندگي ما هست. همه ي ما خواب ديدن (رويا) را تجربه کرده ايم. براي معصومين خواب ديدن روياي صادقه اي است که اتصال به عالم ملکوت است. به تعبيري اتصال به عالم بالا و لوح محفوظ است، آنها اخباري را که در آينده مي خواهد اتفاق بيفتد يا دستورات الهي را از روياي خود مي گيرند. اين خوابها نوعي الهام است. روايت داريم که اين خوابها نوعي وحي است. پيامبر در ابتداي نبوت، دريافت وحي از طريق روياهاي شان بوده است. بعد بحث جبرئيل و ملکه ي وحي پيش آمد. هيچ تصرف و خطايي از طرف شيطان در روياهاي آنها نيست. حتي تخيلات خودشان هم، در خواب تصرفي ندارد که خواب را به يک خواب خطا و اشتباه تبديل بکند. حتي بعضي از انبياء تکاليف خودشان را در خواب مي گرفتند. حضرت ابراهيم به فرزندش گفت که من در خواب ديدم که سر تو را مي برم و ابراهيم اين تکليف را از خواب گرفت. قبل از فتح مکه در خواب به پيامبر فهماندند که وارد مکه مي شود و در امان هستي. خواب حضرت يوسف شفاف نبود هم بود. البته اين خواب رازگونه بود و
ص: 1725
تعبير مي خواست. او ديد که يازده ماه و خورشيد برمن سجده مي کردند. روياهاي انبياء که هيچ تصرفاتي از بيرون از طرف شيطان و از درون توسط نفس در آن نيست، صادق است. اما بعضي از خوابها و روياهايي که ما مي بينيم روياهاي صادقه است مخصوصا اگر فرد راستگو باشد. روايت داريم که هرکس راست تر است روياهايش هم راست تر است. پس راست گويي در نوع ديدن خواب تاثير مي گذارد. چيزهايي در روياهاي ما تاثيرگذار است. از درون نفس، تخيلات، افکار و آرزوهاي ما مي تواند در خواب هاي ما تاثيرگذار باشد. از طرفي از بيرون هم شيطان مي تواند القائاتي داشته باشد. البته ديدن روياهاي صادقه هم براي ما امکان پذير است. آيت الله اراکي از استادش آيت الله حائري شيرازي نقل مي کرد که من در خواب ديدم که به من گفتند که تا ده روز ديگر بيشتر زنده نيستي. من به خواب توجهي نکردم. همان روز دهم، با دوستان به باغي رفته بوديم. من دچار لرز شديدي شدم. به خانه برگشتيم و حالم بسيار بد بود. ديدم که دو تا ملک براي قبض روح من آمده اند. در آن موقع آن خواب به ياد من آمد. مرحوم حائري نسبت به امام حسين (ع) ارادت داشت و در بعضي دسته جات خودشان نوحه مي خواندند. او توسل به امام حسين (ع) کرد و خواست که زنده بماند زيرا توشه اي براي آخرت نداشت. لحظاتي بعد امام حسين (ع) آمد و به آن دو ملک گفت که ما براي او مهلت گرفته ايم، شما برويد. بعد از لحظه اي چشمهايم
ص: 1726
را باز کردم و ديدم که پارچه اي روي من انداخته اند زيرا فکر مي کردند که من مرده ام. مرحوم آيت الله اراکي مي فرمودند:حدس قوي من اين است که تاسيس حوزه ي علميه قم همان ذخيره اي بود که فرصتش را از امام حسين (ع) گرفت. اينها روياهاي صادقه است. چون عالم خواب عالم پر رمزي است، خيلي نمي توان روي آن حساب باز کرد. امام صادق (ع) مي فرمايد: خواب صادق و کاذب در هم است. خيلي روي خواب حساب باز نکنيد. بخاطر همين مي گويند که خواب حجيت نيست. خيلي به خواب اعتماد نکنيد. اگر در خواب ديديد که مي گويند: فلان نماز را با فلان کيفيت بخوانيد يا چهل بار فلان سوره را در نمازتان بخوانيد يا فلان ذکر ار به فلان عدد بگوييد، نبايد روي اينها تکيه بشود. اين دستورات عبادي بايد از يک منبعي صادر بشود که کاملا حجت باشد. وقتي شما مي خواهيد خدا را عبادت کنيد نبايد شکل عبادت را از خودتان در آورده باشيد. ما بايد خواب هاي مان را در کنار قرآن و سنت قرار بدهيم تا ببينيم که خواب ما صادق است يا خير. البته به شرط اينکه قرآن و سنت را بشناسيم. تعبيري کننده ي علاوه بر اينکه بايد رموز تعبير خواب را بداند، بايد کسي باشد که رموز ديني را هم بشناسد. و بتواند خواب را با کتاب و سنت تطبيق بدهد تا ببينيد که اين خواب صادق است يا کاذب. بخاطر همين تعداد کساني که تعبير کننده خواب هستند زياد نيست. ما در روايت داريم که خواب را براي هر
ص: 1727
کسي نقل نکنيد. خواب را فقط پيش اهلش نقل کنيد. وقتي حضرت يعقوب خواب يوسف را شنيد به او گفت که خواب خودت را پيش برادرانت نگو. زيرا آنها نااهل هستند. اهل کسي است که بتواند خواب را تعبير بکند يا مومن نجيب سِر نگهداري باشد که وقتي اين خواب را نقل مي کنيم سوء استفاده نکند. تعبير خواب با رمالي و کتب تعبير خواب ميسر نيست. اين طور نيست که مثلا هر کس خواب فلان چيز را ببيند تعبيرش فلان چيز است. کتاب هاي تعبير خواب هم تعبيري بوده است که مثلا ابن سيرين براي فردي تعبير کرده است. اين تعبير بنا به شخصيت و موقعيت فرد بوده است. معبر بايد شرايط شما، مزاج شما را حتي از نظر فيزيکي و شرايط روحي شما را هم بفهمد. علاوه بر آن معبر بايد رموز آيات و روايات را هم بداند که بتواند خواب را با آنها تطبيق بدهد تا پيام خواب را بفهمد و بداند که اين مطابق کتاب و سنت است که شما به آن عمل بکنيد. مثلا ما در خواب مي بينيم که فردي از دنيا رفته است، تعبيرش از دنيا رفتن فرد نيست. ممکن است که اين خواب پيام ديگري داشته باشد. اگر ما در خواب وضعيت بد فردي را مي بينيم الزاما اين طور نيست که وضعيت فرد خراب است. گاهي ما در خواب مي بينيم که اموات به ما مي گويند که خيرات کنيد. اينکار مشکلي ندارد زيرا در بيداري هم به ما مي گويند که اين کار را بکنيد. يک وقت اموات مي گويند که فلان ملک يا زمين
ص: 1728
را بفروشيد، در اينجا انسان نبايد به خودش اعتماد بکند. ما نبايد به ظاهر خواب توجه بکنيم. فردي به ابن سيرين گفت که من خواب ديدم دنيا و آخرت را از دست داده ام. ابن سيرين او را آرام کرد. فرد ديگري گفت که من خواب ديدم که دنيا و آخرت را بدست آورده ام. ابن سيرين گفت که شما قرآن خودت را گم نکرده اي؟ آن فرد اول گفت: بله. ابن سيرين به فرد دوم گفت که تو قرآني پيدا نکردي ؟ او گفت: بله. ابن سيرين گفت که اين همان قرآني است که گم شده است. دنيا و آخرت همان قرآن بود. روياهاي صادقه اي که تعريف مي کنند با قرائن و شواهد کاملا محرز شده است.
کتاب خواب ها با ما چه مي گويند نوشته ي آقاي مجتبي بلوچيان، کتاب خوبي است. اين کتاب قواعد حاکم بر رويا را ذکر کرده است و از روايات اهل بيت کمک گرفته است.
سوال – آيا حضرت اسرافيل با نفخ اول مي ميرد؟ چه کسي او را مي ميراند؟ تکيلف حضرت عزرائيل چه مي شود؟
پاسخ – در روايات داريم که خدا به حضرت اسرافيل مي فرمايد: بمير. يعني خدا او را قبض مي کند. در هنگام احيا، خدا اول حاملين عرش را زنده مي کند از جمله حضرت اسرافيل و بعد احياء توسط نفخ صور دوم اتفاق مي افتد. در جلد شش بحار امام سجاد مي فرمايد: وقتي اسرافيل در صور دميد هيچ صاحب روحي نمي ماند و همه ي آسماني ها هم مي ميرند بجز اسرافيل و خدا با اسرافيل مي گويد که
ص: 1729
تو هم بمير. بعد در همين حالت مي مانند تا نفخ دوم دميده مي شود. بعد خدا به آسمانها و زمين مي گويد که بهم بريزند و بعد حاملين عرش زنده مي شود و نفخ دوم دميده مي شود. جان حضرت عزرائيل را اسرافيل مي گيرد. اسرافيل با عظمت تر از حضرت عزرائيل و ملائک ديگر است.
سوال – گناهاني که ما توبه کرده ايم آيا باز در نامه ي اعمال ما ديده مي شود و ديگران از آن آگاهي مي يابند يا خير؟
پاسخ – امام صادق (ع) فرمود: اگر بنده اي توبه ي واقعي بکند خدا او را دوست دارد. خدا در دنيا و آخرت او را مي پوشاند. دو ملکي که نويسنده ي اعمال هستند، خدا آنها را به فراموشي مي اندازد. خدا به اعضا و جوارح دستور مي دهد که گناهش را بپوشانيد. و ديگر اعضا و جوارح عليه انسان شهادت نمي دهند. خدا به زمين مي فرمايد که بر او بپوشانيد که در روز قيامت نتواند شهادت بدهد. خدا را ملاقات مي کند در حاليکه هيچ چيزي نيست که شهادت بدهند که او گناه کرده است.
درقرآن داريم که اگر کسي صادقانه توبه کند و اعمالش را جبران بکند، نه فقط گناهان او پاک مي شود بلکه آن گناهان به حسنه تبديل مي شود. اگر کسي تک تک گناهان را به ياد بياورد و پشيمان بشود و اشکي بريزد و خضوعي نشان بدهد، خدا آن اشک و خضوع را مي نويسد. و بعد گناه به حسنه تبديل مي شود زيرا کنار هر گناه يک اشک و طاعت است. امام باقر
ص: 1730
(ع) مي فرمايد: روز قيامت مومن گناهکار را مي آورند در موقف حسابرسي، خدا خودش حسابرسي اين شخص مي شود. هيچ کسي بر حساب او آگاه نيست. زيرا مومن است و دين و خدا را قبول دارد ولي دراعمالش کم آورده است. خدا گناهان او را به او ارائه مي دهد. اين شخص مي گويد که خدايا من اقرار مي کنم که اين کارها را کرده ام. خدا به نويسندگان اعمال مي گويد که اينها را به حسنه تبديل کنيد و به مردم نشان بدهيد. وقتي مردم نامه ي اعمال شخص توبه کننده را مي بينند، مي گويند که اين فرد يک گناه هم نداشته است ؟ خدا مي فرمايد که او را به بهشت ببريد. اين براي شيعيان گناهکار ماست. آنها در تحت ولايت حضرت علي (ع) هستند و در محيط رحمت هستند. کساني که مومن نيستند، خدا حساب آنها را در پيشگاه مردم مي کند که همه مي بينند.
پس کساني که شيعه علي (ع) هستند تا گناه کردند فورا توبه مي کنند.
سوال – سوره ي ص آيات 27 تا 42 را توضيح بفرماييد.
پاسخ – آيا سي ام مي فرمايد: ما سليمان را به داود داديم. سليمان خوب بنده اي بود. او زياد به در خانه ي خدا رجوع مي کرد و دور نمي شد. هنگام عصر او از رژه اسب سواران ديدن مي کرد. سليمان فرمود: من اينها را دوست دارم ولي اين دوست داشتن ناشي از ياد خدا بودن است. کسي که زياد به درخانه ي خدا رجوع مي کند کسي است که فرزند و همسر و اموالش را
ص: 1731
دوست دارد ولي او اينها را بخاطر اينکه ابزاري هستند که انسان را به خدا نزديک مي کند دوست دارد. ما مي توانيم دنيايي ترين چيز را بخاطر خدا دوست داشته باشيم. بزرگي مي فرمود: کساني که دنيايي هستند حتي عبادات آنها هم بوي دنيا مي دهد اما کساني که ياد خدا هستند کارهاي دنيايي آنها هم بوي خدا مي دهد. پس شما چيزهاي دنيايي را دوست داشته باشيد ولي اينها نبايد شما را از خدا دور کند.
سوال – در مورد خواب هايي که ما بصورت مکرر در مورد اموات مان مي بينيم توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – ما نيازهاي اموات را گفتيم. نيازهاي آنها از جمله دادن ديون، حق الناس، حق الله و خيرات است. پس پيام آنها در همين چارچوب است. اگر شما پيامهاي عجيبي از آنها دريافت مي کنيد مکلف نيستيد تا وقتي که به يک تعبير کننده خواب موثق را پيدا نکنيم. همان چيزهايي که ما از روايات گفتيم براي اموات انجام بدهند.
سوال – آيا کساني که در بهشت برزخي هستند امکان دارد که در قيامت به جهنم بروند و کساني که در جهنم برزخي هستند در قيامت به بهشت بروند ؟
پاسخ – کساني که در جهنم برزخي هستند تا تطهير بشوند امکان خارج شدن از آنجا وجود دارد. حتي در قيامت هم ممکن است افرادي که خيلي آلودگي داشته باشند وارد جهنم بشوند ولي خلود نداشته باشند که تا آخر آنجا باشند تا يک مرحله اي در آنجا هستند و بعد به بهشت مي روند. خروج از جهنم و بهشت امکان پذير است هم در برزخ و در
ص: 1732
قيامت. کساني که وارد بهشت مي شوند امکان ندارد که به جهنم بروند. کسي که وارد بهشت برزخي شده است صلاحيت ها و ظرفيت هايي را داشته که وارد وادي رحمت خدا شده است. منتها اين بهشت جزاي اين مرحله است. در برزخ اعتقادات و اعمال کلي را مورد بررسي قرار مي دهند. وقتي اين فرد به قيامت مي آيد وارد جهنم نمي شود ولي بايد از مواقف عبور کند. در آنجا بحث طول کشيدن است. اين فرد در صراط معطل مي شود و اين معطلي باعث مي شود که شعاع هايي از سطح جهنم را ببيند و اين برايش سخت است. روايت داريم که کسي که اهل ولايت اميرالمومنين باشد و نسبت به دشمنان اهل بيت موضع داشته باشند و دوستان اهل بيت را دوست داشته باشد، او جهنم را با چشم نمي بيند که وارد آن بشود مگر همان مقداري که مي بيند که برايش سخت است.
سوال – توصيه اي در مورد آخرين روز ماه محرم بفرماييد.
پاسخ – دوستان يک عادتي را بعنوان توشه اي از محرم براي خودشان درست کنند: هر روز يک سلامي به امام حسين (ع) بدهند. امام صادق به شاگردش فرمود: هر روز جد ما را زيارت مي کنيد؟ او گفت که من در مدينه هستم و هر روز نمي توان به کربلا بروم. امام فرمود بگو: السلام عليک يا ابا عبدالله، السلام عليک و رحمة الله و برکاته. اگر اين را بخواني ثواب يک حج در نامه اعمالت نوشته مي شود. او اين کار را در روز تا بيست بار انجام مي داد. پس ما هر
ص: 1733
روز يک سلام به امام حسين (ع) را داشته باشيم.
حتي به خنده اي شده مهمان مان کنيد زلفي نشان دهيد و پريشانمان کنيد، از ما مسافران قدم دور خود زدن سلمان شدن گذشت مسلمانمان کنيد، يک نور واحديد که در چهارده افق تکرار مي شويد که حيران مان کنيد.
سوال – در مورد بحث نامه ي اعمال توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – اولين بحثي که ما در مورد محشر بيان کرديم بحث نامه ي عمل بود که اين اولين اتفاقي است که در محشر بعد از جمع شدن تمام خلائق ازابتدا تا انتها رخ مي دهد. حسابرسي بر اساس نامه ي عمل است. قطعا نامه ي عمل يک نوشته يا کتاب نيست که به دست کسي بدهند حتي يک فيلمي از تما زندگي نيست که فيلم وعکس اعمال ما را نشان بدهند بلکه خود عمل ما حاضر مي شود بصورتي که گويي ما داريم آن عمل را انجام مي دهيم. قرآن مي فرمايد: کاري را که انجام مي دادند حاضر مي بينند. يعني عمل را در همان حال مي بينند و امکان انکار آن وجودنداردو خدا مي فرمايد: نامه ي عمل خودت را بخوان. امام صادق (ع) در روايتي جمله ي نامه عمل خودت را بخوان را به اين صورت معني کرده است که متذکر تمام اعمال عمر خودت بشو. منظور از خواندن قرائت از روي کتاب نيست بلکه يعني تمام اعمال حاضر مي شود و درنظرت آنها را مرور مي کني. امام مي فرمايد: هيچ لحظه از عمر و هيچ کلمه اي و حرفي که زديم نيست مگراينکه آنها آنچنان حاضر مي شود مثل
ص: 1734
اين است که داري همان لحظه آنرا انجام مي دهي. علاوه بر اعمال ظاهري، اعمال باطني ما هم ظاهر مي شود يعني هر نيتي، فکري، تصميمي و اراده اي از انسان صادر شده است ظاهر مي شود. شخصي از امام کاظم (ع) سوال کرد که آيا فرشته ها هم از نيت ها هم خبر دارند ؟ امام فرمود: بله. شخص پرسيد که فرشتگان چطور از اعمال خوب و بد ما آگاه مي شوند ؟ امام فرمود: زماني که انسان نيت کار خيري را مي کند نفس او بوي عطر و خوش دارد و وقتي که انسان نيت کار شر را مي کند نفس او بوي بد دارد.
سوال – اينکه نامه اعمال را به دست راست يا چپ مي دهند به چه معناست؟
پاسخ - در روز قيامت نامه اعمال بعضي ها را به دست راست آنها مي دهند که به آنها اصحاب اليمين مي گويند که آنها با خوشحالي به بهشت مي روند. بعضي از مردم نامه ي اعمالشان از پشت سر به آنها مي دهند که به آنها اصحاب الشمال مي گويند. اين افراد با غم وغصه راهي جهنم مي شوند. قرآن مي فرمايد: کسي که نامه ي عملش را به دست راستش مي دهند با خوشحالي مي گويد که بياييد نامه ي عمل من را بخوانيد. من اعتقاد به چنين روزي داشتم. چنين شخصي در زندگي متنعمي غوطه ور خواهد بود. و آنها اهل بهشت است. اما کسي که نامه ي عملش را بدست چپش مي دهند با شرمندگي مي گويد که اي کاش نامه ي عمل ما را به ما
ص: 1735
نمي داند و اي کاش حساب خودم را نمي دانستم. گرفتن نامه عمل به دست چپ و راست چه معنايي دارد؟ در دنيا و عالم ماده، عالم ديگري هم اطراف ما را گرفته است مثل عالم ملکوت که ناديدني است. چه ملکوت اعلي که فرشتگان و ارواح طيبه در آن قرار دارند و چه ملکوت اسفل که قسمتي از ملکوت است که حتي ازعالم دنيا هم پست تر است که در آن شياطين و ارواح خبيثه هستند. پس يک سمت ما قسمت ملکوت اعلي است که قسمت رحمت است و يک سمت ما ملکوت اسفل است که سمت غضب خدا است. وقتي ما عملي انجام مي دهيم چه عمل ظاهري و چه عمل باطني، اگر اين عمل پاک و صالح باشد به سمت ملکوت اعلي بالا مي رود. در واقع صورت ملکوتي عمل ما بالا مي رود. هر عمل شکلي دارد مثلا نماز خواندن يک صورت ملکوتي و شکلي دارد. پس هر کارخيري يک صورت ملکوتي دارد که اين بالا مي رود. اين اعمال خير به گفته ي قرآن در عليين ثبت و نگه داشته مي شود. در قرآن داريم اعمال انسانهاي خوب به عليين مي رود. اعمال زشت و آلوده هم با زشت ترين چهره به ملکوت اسفل مي روند و در آنجا نگه داشته مي شوند. به تعبير قرآن به سجين مي رود. ناسزا، غضب و غيبت چهره هاي بسيار زشتي دارند. در بعضي مواقع اين چهره هاي زشت به بعضي افراد در دنيا نشان داده مي شود.يک اهل معرفتي مي گفت:زماني که با همسرم دعوا مي کردم و غضبناک شده بودم، چهره
ص: 1736
ي غضب را به من نشان دادند. از اين خلق غضب آلود زشت بقدري ترسيده بودم که همانجا از همسرم عذرخواهي کردم و دست او را بوسيدم. او باطن عملش را ديد. شهيد مطهري در کتاب عدل الهي فرموده است: ميرزا علي آقاي شيرازي استاد ما که فرد با عظمتي بود، يک روز سر درس شروع به گريه کردن کرد و گريه او را امان نمي داد که صحبت بکند. ايشان مي گفت که من ديشب خواب ديدم که از دنيا رفته ام و وقتي من را وارد قبر کردند يک سگ بسيار بزرگ و مهيبي با من وارد قبر شد. من با خودم گفت که بالاخره سگ به اين طرف آمدي. او فوق العاده عاشق امام حسين (ع) بود. من به امام حسين (ع) متوسل شدم و ايشان آن سگ را رد کردند. اين سگ تند خوئي هاي من بود. اين صورت اخلاق اعمال يا عقايد ملکوتي اعلي يا اسفل ما است. در سوره ي فاطر داريم: عقايد پاک بالا مي رود و عمل صالح اين ايمان را تقويت مي کند و بالا مي برد. عمل صالح و ايمان بالا مي رود و رتبه ي خود انسان هم بالا مي رود. پس اعمال انسان را بالا مي برد يا باعث سقوط انسان مي شود. يعني ما بواسطه ي اعمال خودمان همين الان در دنيا بالا مي رويم يا سقوط مي کنيم. پيامبر با اصحاب نشسته بود و يک دفعه فرمود: الله اکبر. پيامبر فرمود: يک سنگي از لبه ي جهنم پرت شد و هفتاد سال به طرف قعر جهنم مي رفت و الان به
ص: 1737
ته جهنم رسيد. ناگهان صداي گريه از اطراف خانه ي حضرت بلند شد. اصحاب فهميدند که يکي از مشرکين از دنيا رفته است. سنگي از لبه ي جهنم پرت شد همين شخص مشرک بود که هويت انساني او به سنگ تبديل شده بود و هفتاد سال بوده که به سمت جهنم مي رفته است. ما همين الان به سمت جهنم يا بهشت مي رويم. امام باقر (ع) مي فرمايد: شخصي عمل صالحي انجام مي دهد وعمل او را به عليين مي برند. بعد او عملش را به ديگران مي گويد و ريا مي شود و بعد خدا دستور مي فرمايد که ثواب او را به يک ثواب عمل آشکار تبديل کنيد يعني درجه اش از عليين پايين تر مي آيد. بار ديگر شخص ريا مي کند و خدا مي فرمايد که اين عمل را برداريد و براي او گناه بنويسيد يعني او را در سجين ببريد. پس ما بين دوعالم ملکوت اعلي و اسفل و دو عالم خوبي و بدي هستيم، عالمي که اعمال خوب ما در آن جمع مي شود به آن يمين مي گويند. زيرا يمن و برکت در آن است. منظور دست راست، راست جغرافيايي نيست. راست يعني آن قسمتي که يمن و برکت در آن است يعني ملکوت اعلي. اصحاب اليمين يعني اصحابي که با ميمنت هستند. در سوره ي واقعه اصحاب يمين را اصحاب ميمنه (اصحاب مبارک) گفته است. ملکوت اسفل که قسمت شر و شقات است همان چپ است. يعني شمال و مشمئه. نامه ي اعمال بعضي را از سمت راست يعني ميمنه مي آورند يعني اعمالي که در
ص: 1738
عليين ثبت شده است را مي آورند. اگر اعمال در سمت سجين يعني چپ ثبت شده است آن اعمال را مي آورند. پس از سمت راست يا چپ يعني از قسمت رحمت يا شقاوت. همان اعمالي که ما تمام عمر بصورتي در عليين يا سجين ثبت کرده ايم را مي آورند و انسان به آن اشراف پيدا مي کند.
سوال – در مورد دو فرشته اي که اعمال خوب و بد انسان را ثبت مي کند توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – ما دو ملک داريم بنام رقيب عتيد که اين دو ملک مامور ثبت اعمال هستند. قرآن مي فرمايد: بخاطر بياوريد وقتي که دو فرشته از چپ و راست هستند اعمال تان را دريافت مي کنند و آنها را حفظ مي کنند. هيچ گفتار يا عملي از انسان صادر نمي شود مگر در کنار آن ملک رقيب عتيد است. ملک سمت راست ملکي است که اعمال سعادت آميز و اعمالي که انسان را به سمت بهشت مي برند ثبت مي کند. ملک سمت چپ اعمال بد را ثبت مي کند و به سجين مي برد. پس در اينجا هم چپ و راست همان سمت رحمت و سمت غضب است. حضرت علي (ع) در نهج البلاغه تعبيري دارد که هيچ چيزي از اين دو ملک پوشيده نيست. اين دو ملک حتي برنيت شما هم آگاه هستند. وقتي شخص مي خواهد از دنيا برود، اين دوملک با شخص گفتگويي دارند. پيامبر مي فرمايد: اين دو ملک که اعمال فرد را ثبت مي کردند در هنگام مرگ با او گفتگويي دارند. اگر فرد اعمال صالح انجام مي داده است،
ص: 1739
اين شخص را دعا مي کنند که ما در اين عمر جز خوبي از تو نديديم، از تو جز خوبي چيزي نشنيديم و چقدر ما را به مجالس خوب و حلال بردي و او را دعا مي کنند. اين دو ملک مي گويند: امروز ما آن جوري خواهيم بود که تو دوست داري. ما شفيع تو نزد پروردگار مي شويم و به نفع تو شهادت مي دهيم که تو انسان خوبي بوده اي. اگر فردي که مي خواهد از دنيا برود فرد بدي بوده باشد اين دو ملک او را نفرين مي کنند و مي گويند که ما در اين مدت چقدر معذب بوديم و تو ما را در مجالس آلوده بردي. امرزو در نزد پروردگار ما دشمن تو هستيم و عليه تو شهادت مي دهيم. کسي از اميرالمومنين نزد پيامبر گله کرد. پيامبر فرمود: جبرئيل به من گفت که من با دو ملک علي ملاقات کردم. اين دو ملک گفتند: از زماني که علي بدنيا آمده است تاکنون يک عمل آلوده و شر از او بالا نبرده ايم و ملک سمت چپ بيکار بوده است. دو ملکي که براي علي هستند بر تمام ملائک افتخار مي کنند و مي گويند که ما دو ملکي هستيم که هيچ چيز بدي که باعث خشم خداب شود از او نديده ايم.
سوال – سوره ي زمر آيات 32 تا 40 را توضيح بفرماييد.
پاسخ – امروز بنا به رواياتي شهادت امام حسن مجتبي (ع) و تولد امام کاظم (ع) است. گاهي در رسم الخط هاي کوفي چون نقطه گذاري انجام نمي شده است بطور کامل نمي توان
ص: 1740
اعداد را در روايات تشخيص داد. مثلا در مورد شهادت حضرت فاطمه (س) در روايت داريم: خمس تسعين البته بدون نقطه نوشته شده است که اين مي تواند خمس سبعين هم خوانده بشود که بخاطر همين ما دو نقل براي شهادت حضرت فاطمه داريم. اين باعث اختلاف است. ما چون علم امامت نداريم نمي توانيم تکليف را مشخص کنيم.
آيه 33 مي فرمايد: اگر کسي در زندگي صداقت بياورد و صداقتي را هم در جايي ديد تسليم او باشد و مانع آن نشود، اين فرد باتقوا است. خوب است که معيارهاي ما با معيارهاي قرآن در مورد متقين و مومن يکي باشد. ازنظر قرآن صدافت معيار باتقوا بودن است. گاهي ما به رفتارهايي امتياز مي دهيم که خدا امتياز نمي دهد و گاهي ما به رفتارهايي امتياز نمي دهيم که خدا امتيازمي دهد. بايد معيارهاي ما با خدا يکي باشد.
سوال – مي گويند: بعد از گناه بلافاصله توبه کنيد تا ملائک آنرا ثبت نکرده اند. در اين مورد توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ –دو ملک که اعمال خوب و بد ما را ثبت مي کنند يعني آن عمل را نگه مي دارند نه اينکه با قلم آنرا مي نويسند. در سوره ي انفطال داريم: مردم بر شما ملائکه اي هستندکه ناظر و حافظ هستند که اعمال شما را حفظ مي کنند. کاتبين و ثبت کنندگان بزرگواري هستند و هر کاري شما بکنيد آنها مي دانند. اينکه مي گويند اين کاتبين بزرگوار هستند بخاطر اين است که وقتي شخصي کار خيري انجام مي دهد ملکي که حسنات را ثبت مي کند فورا آن عمل خير را ده
ص: 1741
برابر مي نويسد. اگر کسي گناهي انجام بدهد ملک رحمت به ملک شقاوت مي گويد که عجله نکن، ننويس، هفت ساعت ( در بعضي روايت دايم به اندازه يک شب تا صبح ) مهلت بده که اگر توبه کرد چيزي نوشته نشده باشد. يعني در نامه ي عمل فرد ثبت نمي شود. بخاطر همين مي گويند که توبه واجب فوري است. بعد از هفت ساعت اگر فرد توبه نکرد ملک سمت راست که حکم رئيس را دارد مي گويد که ثبت کن. در روايت داريم که دو تا ملک از غروب تا اذان صبح با ما هستند و بعد از اذان صبح دو ملک ديگر جاي شان را با هم عوض مي کنند و مي آيند. هر دو ملک شب و روز اذان صبح را نگاه مي کنند به خاطر همين مي گويند که نماز صبح اول وقت خيلي با فضيلت است. آيت الله ملکي تبريزي در کتاب المراقبات فرمودند: دو ملکي که در شب با ما هستند، موقع سحر براي نماز شب ما را صدا مي زنند. بعضي ها صداي دو ملک را مي شنوند که بنام آقا آنها را صدا مي زنند. اگر شخص بلند بشود آن دو ملک خير و رحمت براي ما مي فرستند و براي انسان حال ايجاد مي کنند و اگر فرد بلند نشد براي او کسلي مي نويسند و مي روند. ايشان مي گويند که اگر بلند شديد و آن دو ملک را نديديد حداقل به آنها سلامي بکنيد و از آنها تشکر بکنيد. اين افراد با فرشته ها همنشين بودند و صداي آنها را مي شنيدند. انصاري
ص: 1742
همداني استاد شهيد دستغيب موقع نماز مغرب به موذن گفت که اذان را بگو. موذن گفت: هنوز موقع اذان نشده است. ايشان فرمودند که مگر نمي بيني ملائک جايشان را عوض کرده اند. از امام صادق (ع) سوال شد، با اينکه خدا خودش ناظر است اين ملائک چکاره هستند؟ امام فرمود: هر چه چشم بيشتر باشد مراقبت انسان از اعمالش بيشتر است. اگر انسان بفهمد که علاوه بر خداوند متعال چشمان ملائکه هم دائما ناظر اوست و معصومين هم او را مي بيند بيشتر مراقب خودش است. پس فلسفه ي وجودي اين ملائکه مراقبت بييشتر ما از اعمال مان است.
انشاء الله ملکي که اعمال خير ما را بالا مي برد پرکار باشد و ملکي که اعمال بد ما را به پايين مي برد بيکار باشد.
دلم امروز گواه است کسي مي آيد حتم دارم خبري هست گمانم بايد فال حافظ هم هر بار که مي گيرم باز مژده اي دل مسيحا نفسي مي آيد، بايد از جاده بپرسم که چرا مي رقصد مست موسيقي گامي شده باشد شايد ماه در دست بدنبال که اينگونه زمين مست مي چرخد و يک لحظه نمي آسايد، گُِله کم نيست ولي لب ز سخن خواهم بست اگر آن چهره به لبخند لبي بگشايد.
سوال – در مورد پل صراط که يکي از مراحل قيامت است توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ- در صحنه ي محشر بعد از اينکه نامه ي عمل را ارائه کردند و انسان به اعمال خودش دست پيدا کرد، جهنم را مي آوردند و بر جهنم صراطي زده مي شود که انسانهايي که مي خواهند به بهشت بروند
ص: 1743
بايد از آن عبور بکنند. روايت داريم که پل صراط نازکتر از مو و بُرنده تر از شمشير است. در سوره ي فجر داريم: موقعي که زمين به شدت کوبيده بشود و عرشه ي محشر آماده بشود و پروردگار ظهور بکند و ملائک صحنه ي حسابرسي را آمده بکنند جهنم آورده مي شود. پيامبر فرمود: هزاران ملک زمام جهنم را در دست دارند و آنرا وارد محشر مي کنند. جهنم مثل يک حيوان سرکش و درنده سرکشي مي کند و اگر خدا آنرا نگه ندارد همه جا را مي سوزاند. جهنم و بهشت يک موجود زنده هستند. در قرآن صحبت کردن و شنيدن جهنم نقل شده است. جهنم ناله و صدا دارد. در سوره ي فرقان آيه دوازده مي فرمايد: وقتي جهنم مجرمين را از راه دور مي بيند يک مرتبه مجرمين يک صداي غضبناک را از جهنم مي شنوند. پس جهنم حي است. امام سجاد (ع) در دعاي سي دو صحيفه ي سجاديه مي فرمايد: پناه مي برم از جهنمي که آسان آن هم سخت است. مثل اينکه ما چيزي را مي گوييم که کم آن هم زياد است. يکي از شاگردان سيد بحرالعلوم خيلي گريه مي کرد. از او پرسيدند که تو چرا اينقدر گريه مي کني؟ او گفت: من يک روز در درس علامه بحر العلوم بودم که ايشان حديثي از احمدبن محمد نقل کردند. من به آقا گفتم که اسم او محمدبن احمد است. علامه بحر العلوم فرمودند: خير نام ايشان احمدبن محمد است. من خودش و پدر و اجدادش را مي شنام. من تمام افرادي که در اين مجلس نشسته
ص: 1744
ام را مي شناسم و حتي مي دانم چه کسي بهشتي و چه کسي جهنمي است و با چشم به من اشاره اي کرد. از آن موقع ترسي در من افتاده است که نکند من جهنمي باشم. ما نمي دانيم که جهنم را از کجا مي آورند. ظاهرا جهنم يکي از اسماء خداست. يعني يک تنزلي از اسم منتقم الهي است. اسماء رحمت خدا ظهور بهشت و اسماء قهر وغضب ظهور جهنم است. پس جهنم آورده مي شود و همه بي استثنا بايد وارد جهنم بشوند حتي اولياء و معصومين. در سوره ي مريم آيه 71 خدا مي فرمايد: همه بايد وارد جهنم بشويد و اين حکم قطعي خداست. از پيامبر پرسيدند که شما هم وارد جهنم مي شويد ؟ پيامبر فرمود: بله ولي مثل باد از آن عبور مي کنم. وقتي اين آيه نازل شد پيامبر خيلي گريه کرد. ادامه آيه نازل شد. مي فرمايد: انسانهاي با تقوا را نجات مي دهيم ولي ظالمين در جهنم به زانو درمي آيند و در آنجا مي مانند. در مجمع البيان مرحوم طبرسي روايتي است که وقتي مومنين مي خواهند از جهنم عبور کنند جهنم مي گويد که زود رد بشويد، شما با نوريتان آتش من را خاموش کرديد. پيامبر فرمود: کساني که وارد جهنم مي شوند دو فرقه هستند. يک فرقه فريادشان از جهنم بلند مي شود و يک فرقه که جهنم فريادشان از آنها بلند مي شود که با نورتان آتش من را خاموش کرديد. روايت داريم وقتي اهل بهشت به بهشت رسيدند با همديگر صحبت مي کنند و مي گويند: اينکه مي گفتند ما
ص: 1745
بايد از جهنم رد بشويم تا به بهشت برسيم را ما نديديم. مي فرمايد: رد شديد ولي آتش جهنم سرد بود. جنس شما سوختني نبود و جنس مومن سوختني نيست. شبيه آتشي که ابراهيم را نسوزاند. عبور مومنين از جهنم نسبت به درجات شان با هم تفاوت هايي دارد. چون قرآن مي فرمايد که همه بايد وارد جهنم بشوند پس معلوم است که صراط توي جهنم است. مرحوم فيض کاشاني هم مي گويد که صراط داخل جهنم است نه بالاي جهنم. کساني که آهسته رد مي شوند شعاع هايي از جهنم به آنها مي خورد و کساني که در مواقفگاه ها معطل مي شوند سختي هايي مي بينند. چه سِّري وجود دارد که همه بايد وارد جهنم بشوند؟ چرا راه بهشت از جهنم مي گذرد؟ عالم آخرت بگونه اي نمود باطن اين عالم دنيا و خصوصيات اعمال و وضعيت ما در اين دنياست. جهنم در آنجا چهره ي باطني دنياست. در آنجا همه ي باطن ها رو مي آيد از جمله باطن خودمان و باطن خود دنيا. باطن دنيا در آنجا به شکل آتش و جهنم است. البته دنياي حرام مثل باطن آلودگي ها، گناهان، شهوت ها، غضب ها و شيطنت ها. دنياي حلال نعمت خداست که در اختيار ما قرار داده مي شود. اگر کسي از چارچوب حلال دنيا استفاده کند، اين سرمايه آخرت فرد مي شود. اين مذموم نيست. فردي نزد حضرت اميرالمومنين آمد و به مذمت دنيا پرداخت. حضرت اميرالمومنين فرمود: اي کسي که فريفته ي دنيا هستي و دشنام مي دهي، تو به دنيا بد کرده اي يا دنيا به تو
ص: 1746
بد کرده است ؟ دنيا محل عبادت دوستان خداست. مردان خدا در همين دنيا معامله مي کنند. سرمايه ي آخرت ما از همين دنياست. رشد عملي و شکوفايي ما در اين دنياست. ما در اينجا مي توانيم نهال وجود خودمان را به درخت تبديل بکنيم تا بار بدهد. اگر کسي با اعمال خودش انسانيتش را شکوفا نکرد، در برزخ و آخرت جاي شکوفايي نيست. پس دنيا به اين معنا بد نيست. يکي از اصحاب امام صادق (ع) گفت که فلاني اهل دنياست و هر روز به دنبال کار مي رود. اگر کسي براي توسعه ي زندگي واهل وعيالش به دنبال کار مي رود اين عين آخرت است. دنياي مذموم که در آخرت چهره اش به شکل جهنم است همان کارهاي حرامي است که ما در اين دنيا انجام مي دهيم و يا تعلقات و دلبستگي هايي است که انسان را از خدا و خودش غافل مي کند. مثل اينکه شما به زيارت مي رويد و هدف تان زيارت است و بعد به يک هتل مي رويد و به اتاق مي پردازيد و همه اش در فکر دکوراسيون اتاق هستيد و از زيارت باز مي مانيد يا اينکه اگر هم به زيارت مي رويد در فکر اتاق هستيد. حضرت علي (ع) مي فرمايد: دنياي مذموم ظاهر زيبايي دارد ولي باطن آن سم است. حافظ مي گويد ما براي بندگي به اين دنيا آمده ايم. گاهي ما اين هدف را گم مي کنيم. مرحوم کوهستاني نمازهاي عجيبي داشت. او مي گفت که يک لحظه نمازم را با حکومت دنيا عوض نمي کنم. ايشان در آخر عمرشان بخاطر
ص: 1747
کهولت سن، رکعات نمازشان را اشتباه مي کردند و شک مي کردند. ايشان به اطرافيانشان مي گفتند که زندگي کردن در اين دنيا که رکعت هاي نمازش اين شکلي شده است ديگر فايده ندارد. ايشان زندگي را براي ارتباط باخدا و مناجات و قرب مي خواستند. بعضي از افراد مناجات را کار نمي دانند و براي آن وقت نمي گذارند. درواقع دنياي مذموم ما هستيم. دنيا طبيعت که مذموم نيست. نوع نگاه و برخورد ما به اين نعمت خداهاي باعث مي شود که اين دنيا براي ما مذموم باشد يا اينکه دنيا براي ما توشه ي آخرت باشد. پس همه وارد جهنم يعني باطن دنيا مي شوند. انبياء و اولياء به دنيا دل نبستند و مرتکب حرام نشدند و گذشتند. بخاطر همين پيامبر فرمود: ما از جهنم رد شديم و خاموش بود. آنها در اين دنيا دلبستگي پيدا نکردند که زمين گير بشوند. بنابراين از دنيا رد شدند و يک لحظه هدف را فراموش نکردند. هر کسي که مرتکب حرام شد در آن جهنم مي ماند. کساني که از امتحانات دنيا گذشتند و آلوده نشدند و به قرب الهي رسيدند، صراط مستقيم را طي کردند يعني صراط بندگي و دين و تمسک به دستورات الهي. اين راه عمل به دستورات الهي است. آنها اين راه را طي کردند و توانستند به سعادت برسند. پس صراط درعالم آخرت، باطن صراط مستقيم است که انسان را از دنيا عبور مي دهد. پيامبر فرمود: صراط مستقيم يکي بيشتر نيست. کسي که در اين دنيا به صراط مستقيم يعني دين ثابت قدم بوده است در آخرت هم بر صراط
ص: 1748
مستقيم ثابت قدم است و رد مي شود تا به بهشت برسد. هر کس در صراط لغزيد در آخرت هم روي صراط مي لغزد. امام صادق (ع) فرمود: مردم مختلف روي صراط عبور مي کنند. صراط از مو باريکتر است (زيرا تشخيص صراط مستقيم مو شکافانه است و از شمشير تيزتر است يعني وقتي شما راه را تشخيص دادي، رفتن آن هم دقت مي خواهد. پس وقتي شما وظيفه را تشخيص مي دهيد انجام دادن آن هم سخت است.) بعضي ها مثل برق از آن عبور مي کنند که در اين دنيا روي صراط مستقيم محکم و استوار باقي مانده بودند. بعضي ها مثل دويدن با اسب از آن عبور مي کند اينها کساني هستند که همت دسته ي اول را نداشتند و بعضي ها مثل دونده از صراط عبور مي کنند. اينها کساني هستند که در اين دنيا مقداري تعلقات پيدا کرده اند ولي باز هدف را گم نکرده اند. بعضي ها روي صراط پياده مي روند که گرماي و سختي را مي چشند، اينها کساني هستند که در دنيا کند مي رفتند يعني بي جهت کار خير را به تاخير مي انداختند. بعضي ها افتان و خيزان مي رفتند يعني پرت مي شوند و آويزان مي شوند و دوباره خودشان را بالا مي کشند اينها کساني هستند که حرام هايي مرتکب شده اند ولي دين را از دست نداده اند. کساني که در اين دنيا دين و صراط را از دست مي دهند در آتش جهنم پرت مي شوند. مرحوم آيت الله بهجت مي فرمودند: اگر صراط آخرت از اينجا شروع مي شود
ص: 1749
براي اينکه ما نلغزيم دعاي غريق ( که امام صادق (ع) ياد داده است ) را بخوانيد: ياالله يا رحمن يارحيم يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دينک.
سوال – سوره غافر آيات 17 تا 25 را توضيح بفرماييد.
پاسخ – آيه 19 مي فرمايد: خدا هم خيانت هاي چشم و هم نگاههاي آلوده را مي داند ( محاسبه مي کند ) و هم آن چيزهايي که شما در افکار و نيات خوتان پنهان مي کنيد. به جز چشم ساير اعضا هم خيانت دارند مثلا دست و پا هم مي توانند خيانت بکنند اما خيانت چشم خيلي زياد است و خيلي ظريف است و کسي متوجه آن نمي شود. خوب است که اين آيه را بعنوان يادآوري هر روز تکرار کنيم. يکي از علما وقتي مي خواست از نجف به شهر خودش باز گردد به استادش گفت که نصيحتي به من بکنيد. ايشان فرمودند: اين آيه را هر روز با خودت تکرار کن: مگر نمي داني خدا تو را مي بيند.
سوال – شما گفتيد که هر نيتي که از ما صادر مي شود ثبت مي شود. داريم که اگر ما فکر و نيت گناه داشته باشيم ولي عمل نکنيم، اين گناه محسوب نمي شود. آيا اين دو جمله با هم تناقض ندارد ؟
پاسخ – ما در روايات داريم که نيت گناه بعنوان گناه براي ما نوشته نمي شود اما خدا آنرا حساب مي کند. آيا خدا بايد با کسي که نيت گناه مي کند با کسي که نيت گناه نمي کند يکسان برخورد بکند ؟ پروردگار اينها را در محاسبه اش دخيل مي
ص: 1750
کند. کسي که نيت گناه مي کند مورد عذاب قرار نمي گيرد چون گناه نکرده است ولي در درجه بندي از کسي که نيت گناه نکرده است پايين تر است. خدا نيت ها را خبر دارد و حساب مي کند. با نيت گناه درجه ي ما پايين مي آيد ولي ما عذاب نمي شويم.
سوال – در ادامه ي توصيف صراط توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – صراط آخرت که ما را از جهنم به سمت بهشت عبور مي دهد نمود صراط مستقيمي است که در اين دنيا اگر کسي به آن پايبند باشد انسان را عبور مي دهد و از دنيايي که مي تواند انسان را در آلودگي ها فرو ببرد به سعادت برساند. صراط مستقيم در اين دنيا يک جاده آسفالت نيست بلکه همان دستورات الهي است. و همان چيزي است که دين ارائه داده است. اين دستورات الهي که صراط مستقيم را تشکيل مي دهد در وجود معصومين تجسم يافته است. معصوم تمام دستورات را در خودش عملي کرده است و مجسمه ي دستورات الهي شده است. معصوم کسي است که هم عقايدش پاک است و شرک در آن نيست و هم اخلاقش پسنديده است و صفات عاليه را در اوج دارد و هم رفتارش صالح و سالم است. مجسمه ي صراط خود معصومين است. روايت داريم که علي صراط است. امام صادق (ع) فرمود: ما اهل بيت صراط مستقيم هستيم. در زيارت جامعه کبيره داريم که شما اهل بيت صراط مستقيم هستيد. اگر کسي تحت ولايت اهل بيت باشد و اخلاق و رفتار و عقايدش را به آنها نزديک بکند، در آخرت تحت
ص: 1751
ولايت اميرالمومنين خواهد بود. ما بايد سطح زندگي و اخلاق خودمان را به آنها نزديک بکنيم. سلمان خودش را مطابق ميل اميرالمومنين کرده بود. پس اگر کسي خودش را نزديک به اخلاق و رفتار معصومين بکند در واقع خودش را به کانون ولايت نزديک تر کرده است. وعبورش از صراط آخرت راحت تر است. در روايت داريم که کسي نمي تواند از صراط عبور کند مگر اينکه علي جوازعبور او را بدهد. کسي که تحت ولايت اميرالمومنين بوده است در آنجا جواز عبور دارد. در جلد هشت بحارالانوار مفضل بن عمر مي گويد از امام صادق (ع) در مورد صراط سوال کردند و حضرت فرمود: راه به سمت خداست و ما دو تا صراط داريم يکي صراط در دنيا و يک صراط در آخرت. صراط دنيا که ما بايد با سلامت عبور بکنيم امام است. اگر کسي به او معرفت پيدا کرد و از او پيروي کرد راحت از صراط آخرت مي گذرد ولي کسي که در دنيا کاري به ولايت نداشته و مقابل آن ايستاده، به جهنم مي افتد (ظلم به اولياء خدا ظلم به خداست. در روايت داريم که خدا به موسي گفت که چرا به عيادت من نيامدي ؟ موسي گفت: مگر شما بيمار مي شويد ؟ خدا فرمود: مومني از اولياء من بيمار شد و بايد به عيادت او مي رفتي. پس خدا بيماري بنده ي مومن را بيماري خودش دانسته است.) او در صراط آخرت لغزش دارد. صراط اين دنيا همان صراط مستقيم است و تجسم آن در معصومين است. حضرت زهرا از پيامبر پرسيد که مردم در روز قيامت
ص: 1752
چطوري هستند ؟ پيامبر فرمود: در آن روز همه مشغول کار خودشان هستند و کسي به کسي نگاه نمي کند. حضرت زهرا پرسيدند که آيا در هنگام بيرون آمدن از قبرها در بدن مرده ها کفن هست؟ پيامبر فرمود: کفن ها مي پوسد و بدن ها از قبر خارج مي شوند ولي مومنين پوشيده هستند و کفار برهنه هستند. نوري که مومنين دارند آنچنان درخشان هست که اجازه نمي دهد بدنشان ديده بشود. حضرت زهرا سوال کردند که در روز قيامت من شما را کجا ببينم؟ پيامبر فرمود: سه جا من را ببين. يکي در پاي ميزان اعمال که من مي گويم: خدايا ترازوي مومنين را سنگين کن و يکي در جايي که نامه ي اعمال را ارائه مي دهند که من مي گويم: خدايا با امت من آسان حساب کن و ديگري در کنار صراط که وقتي مسلمانان مي خواهند عبور کنند مي گويم: خدايا امت من را به سلامت بدار.
ما را کبوترانه وفادار کرده است آزاده کرده و گرفتارکرده است، بامت بلند باد که دلتنگي ات مرا از هر چه هست غير توبيزار کرده است، خوشبخت آن دلي که گناه نکرده را در پيشگاه لطف تو اقرار کرده است، تنها گناه ما طمع بخشش تو بود ما را کرامت تو گنهکار کرده است، چون سرو سرفرازم و نزد تو سربزير قربان آن گلي که مرا خار کرده است.
سوال – در مورد حسابرسي و رسيدگي توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – در صحنه ي محشر وقتي جهنم آورده مي شود همه بايد وارد جهنم بشوند و از طريق صراط عبور بکنند. مواقف ايستگاههايي
ص: 1753
است که تکاليفي از انسان را باز خواست مي کنند و اين امر روي صراط اتفاق مي افتد. پس بحث رسيدگي و حسابرسي اعمال پيش مي آيد.
مهمترين مبحث قيامت بخش حسابرسي است. در اين بخش به اعمال ما رسيدگي مي شود. در اين دادگاه قاضي خودش شاهد بوده است. يعني آن کسي که شاهد است خودش مي خواهد حکم بکند. کل نظام آخرت همه براي رسيدگي به اعمال و حسابرسي است. خدا اسمائي دارد که در دعاي جوشن هزار اسم خدا نام برده شده است. اين دعا صد بند است که در هر بندي ده اسم خدا آمده است. اين دعا توسط جبرئيل به پيامبر و پيامبر به امامان داده است. اين دعا يک زره اي است که انسان را از خطرات نگه مي دارد. امام علي (ع) وصيت کرد که دعاي جوشن را بر کفن من بنويسيد. يکي از مستحبات نوشتن دعاي جوشن کبير بر کفن است. در روايت است که اين دعا عذاب ها را دفن مي کند. اين دعا بايد اعتقاد نوشته بشود البته صرف نوشتن هم اثر دارد ولي اثر مهم را کسي مي گيرد که با اين اسماء ارتباطي داشته است. سعي کنيد اين دعا را در غير ماه رمضان بخوانيد. اسم خدا با اسم ما فرق مي کند. اسم ما لفظي است که بصورت قراردادي روي فردي مي گذارند و ممکن است که آن اسم با فرد تناسب نداشته باشد. ممکن است که يک فرد خيلي ترسو باشد و اسم او هيبت الله باشد. ممکن است که فردي خيلي زيبارو نباشد ولي نامش حسن باشد اما اسماء الهي
ص: 1754
صرف نامگذاري نيست و هر کدام از اسماء کمالي از کمالات الهي است و هر کدام هم آثاري دارد. يکي از اسماء خدا خالق است. خدا با اين جنبه ي کمالي عالم را خلق کرده است. يکي از اسماء خدا رحمن است. چون خدا شان رحمانيت را دارد رحمت عام خودش را درعالم وجود سرازير کرده است. تمام عالم به تناسب خودشان فهم و شعور دارند. بخاطر همين همه ي موجودات عالم ذکر و تسبح دارند. در سوره ي نور مي فرمايد : هر موجودي به تسبيح خودش آگاهي دارد. تمام کمالاتي که درعالم وجود هست منشا آن اسم هاي خداست يعني اسمهاي خدا آثاري را در اين عالم پخش کرده است. خدا با اسماء خودش عالم را اداره مي کند. در دعاي کميل اميرالمومنين مي فرمايد : اسماء تو عالم را پر کرده است. يکي از اسماء خدا حسيب است يعني حساب کننده و حسابرس. اين اسم خدا فقط براي روز قيامت نيست. اين اسم حسيب آثاري دارد. اثر اين اسم اين است که در اين عالم هيچ حرکتي وعملي از ذره گرفته تا بزرگترين اجرام، بي حساب و رها نيست. اين طور نيست که انسان کاري را بکند و مثل باشد که آنکار را نکرده باشد. شما هرکاري در اين دنيا بکني نتيجه اي دارد. يک دانه در زير زمين حرکتي را شروع مي کند و به سمت ميوه شدن مي رود و اگر به مانعي برخورد نکند اثرش اين است که به يک محصول تبديل بشود و اگر به مانع بخورد بکند به ميوه تبديل نمي شود. هر عملي نتيجه اي دارد.
ص: 1755
ما عملي نداريم که هيچ خاصيتي نداشته باشد. محدث نوري رواياتي را آورده است که اگر خاري در دستتان فرومي رود يا سنگي پرت مي شود و به صورت کسي مي خورد يا کابوسي مي بينيد، اينها همه روي حساب است. ما مي گوييم که شانسي بود که يک تيغ در دستمان فرو رفت. يک برگ بي حساب از روي اين درخت نمي افتد. اگر اين اتفاق بيفتد يعني از حکومت خدا خارج است و خدا روي اين تسلط ندارد. معناي حسابگر بودن خدا اين نيست که مثل حساب دنيايي باشد که ما بخواهيم جواب مسئله اي را بدست بياوريم. براي خدا چيزي مجهول نيست. مرحوم نخودکي اصفهاني مي فرمود در کل عمرم يک نماز صبح از من قضا شد و آن روز چنان بلايي بر سر من آمد که اگر الان يک نماز شب از من فوت بشود منتظر بلايي هستم. حضرت يعقوب هر روز سفره اي پهن مي کند و اطعام مي داد. روزي گدايي به در منزل آمد ولي اهل خانه احراز نکردند که او نيازمند است. و به او توجهي نکردند و اتفاقا او نيازمند بود. نيازمند به خدا شکايت کرد که من به در خانه ي ولي تو رفتم ولي چيزي به من نداند. از طرف خدا به يعقوب خطاب شد که منتظر بلايي باش و بلا همان فراق يوسف بود که حدود چهل سال يا بيست سال طول کشيد. آن بلا در اثر يک غفلت بود. يوسف وقتي در زندان بود به هم زنداني خودش که قرار بود آزاد بشود گفت : وقتي پيش پادشاه رفتي من را هم
ص: 1756
ياد بياورد. در انسانهاي معمولي اين گفتار خلاف نيست ولي اين گفتار از يوسف پسنديده نبود و همانا جبرئيل نازل شد و گفت که اي يوسف چه کسي تو را از همه زيباتر کرده است و چه کسي تو را محبوب يعقوب قرار داد ؟ چه کسي قابفله را به سمت چاه فرستاد تا تو نجات پيدا کني؟ چه کسي حسادت زنان مصري را نسبت به تو دفع کرد ؟ يوسف گفت : خدا. پس چرا تو حاجت خودت را به نزد پادشاه بردي؟ پس چند سال ديگر در زندان مي ماني. اتفاقا آن هم زنداني يوسف يادش رفت که اسم او را به پادشاه بگويد. پس عالم بي حساب نيست. و خدا همه چيز را حساب مي کند. پس هر عملي عکس العملي دارد همان حسابگري خداست. اگر شما در دلتان نيتي بکنيد چه شما آنرا پنهان کنيد چه آشکار، خدا آنرا حساب مي کند. اين نيت يک وجودي است که در شما آمده است، اين حرکت وعملي که در شما شکل گرفته است ثمري دارد و خدا همه را حساب مي کند. خدا سريع الحساب است و دقيق حساب مي کند. هيچ چيزي از نظر خدا پنهان نمي ماند. خيلي از بندگان صالح الهي نسبت به اعمال شان مراقبت دارند زيرا مي دانند که تبعات آن عمل دامن آنها را مي گيرد. مرحوم مرشد چلويي (احمد نهاوندي ) ديوان شعري بنام سوخته دارد. ايشان اهل معرفتي بود. ايشان از رفقاي رجبعلي خياط بود. يک روز از وضع کاسبي نزد رجبعلي خياط گله مي کرد. رجبعلي خياط گفت که تقصير خودت است زيرا مشتري
ص: 1757
هاي خودت را مي پراني. ايشان گفتند که من حتي يک لقمه به شاگردهاي مغازه مي دهم. رجبعلي خياط گفت که چند روز پيش، سيدي سه روز پيش در مغازه ي تو غذاي نسيه خورد و در روز چهارم توبه او غذا ندادي. اين بي برکتي کاسبي تو به خاطر آن کارت است. ايشان آن سيد را پيدا کرد و از او حلاليت خواست. از آن پس ايشان يک تابلويي درمغازه اش زد: " نسيه داده مي شود حتي به شما در حدتوان، وجه دستي هم داده مي شود. " مراقبت اين بزرگان بخاطر اين است که مي دانند عالم بي حساب نيست. چرا انسان خيلي از اوقات نمي تواند نماز اول وقت خودش را بخواند ؟ يک موقع انسان مي بيند که نمي تواند اين کار را بکند البته يک وقت عذري دارد. چرا خيلي ازاوقات انسان حال دعا و زيارت ندارد؟ چرا عمر ما برکت ندارد؟ چرا انسان در زندگي آرامش ندارد ؟ ما يک کاري کرده ايم که نتيجه اش اين شده است. اينها بي جهت و بي دليل نيست. استادمطهري در شب جمعه همراه با استادش ميرزا آقا علي شيرازي به محفلي رفته بودند. استاد اشعاري خواند و اشعار را نقد کرد. شب برگشتند و خوابيدند. استادهنگام اذان صبح بلند شد درحالي که هميشه قبل از اذان براي نماز شب بلند مي شد و استاد گفت که اين بخاطر شعر خواندن ديشب بود زيرا در شب جمعه شعر خواندن مکروه است. صفت حسيب خدا فقط براي قيامت نيست. گاهي عکس العمل عمل ما در همين دنيا به ما مي رسد يعني
ص: 1758
کاري که اينجا انجام مي دهيم بخصوص کار بد، در همين جا چوب آنرا مي خوريم و بي حساب مي شويم که اميرالمومنين مي فرمايد که خدا شيعيان ما را به سختي ها مبتلا مي کند که در همين دنيا بي حساب بشوند. گاهي عکس العمل عمل ما در آن دنيا به ما داده مي شود. ممکن است که جنايتکاري در هنگام جنايت از بين برود يعني نتواند اثرش را در دنيا ببيند. و اثر آن به آخرت مي رود. خدا آثار عمل کفار را به قيامت مي گذارد. پس هيچ عملي بي اثر نمي ماند. خدا سريع الحساب است زيرا شما هر کاري انجام بدهيد اثرش بوجود مي آيد. پس شما هر عملي انجام بدهي سريع عکس العملش بوجود مي آيد و منظور از سرعت اين است. پس در قيامت هر عملي حسابش روشن است. در روايت داريم که خدا مثل يک چشم بهم زدن حساب مي کند. حساب کردن خدا سريع است ولي حساب پس دادن ما طول مي کشد. توقف در مواقف صراط ما را تطهير مي کند. پس خدا حساب را طول نمي دهد زيرا او سريع الحساب است. حساب پس دادن ما طول مي کشد. ما بايد تاوان کارهايي که در دنيا نداده ايم، در آنجا بدهيم. زوايد زندگي و تجملات انسان را در مواقف قيامت نگه مي دارد البته منظور ضرويات زندگي نيست. از مسکن و پوشاک و خوراک در حد کفاف و شان طرف سوال نمي شود اما تشريفاتي که باعث دلبستگي ها شده است سوال مي شود. حسابرسي در قيامت گوشه اي از حسابرسي خدا در عوالم
ص: 1759
ديگر است. خداهمه جا حسيب بوده است. خدا از همه حساب مي کشد. ما گفتيم که کفار خالص بي حساب به جهنم مي روند و مومنين خالص هم بي حساب به بهشت مي روند. اگر عده اي بي حساب به بهشت و جهنم مي روند پس حسابرسي خدا چه مي شود ؟ مومنين خالص و کفار خالص مرحله ي روي صراط را ندارند نه اينکه هيچ حسابرسي نداشته باشند. آنها فقط نيازي به توقف گاهها ندارند. ولي خدا در مورد آنها هم حسيب است. حسيب بودن خدا دراينجا يعني آنها بخاطر کار خوب به بهشت يا جهنم مي روند ولي ديگر حساب روي صراط را ندارند. اگر کسي در اينجا حسابرسي کند و به کارهايش برسد ديگر در قيامت نيازي به حسابرسي نداريد. خداوند دو بار از کسي حساب پس نمي گيرد.
سوال – سوره غافر آيات 78 تا 85 را توضيح بفرماييد.
پاسخ – آيه 85 مي فرمايد : بعضي ها زماني به ما ايمان مي آورند که عذاب رسيده باشد اين ايمان ديگر به درد نمي خورد. (زيرا اين ايمان رشد ندارد و ايمان اجباري است. ) اينکه ما ايمان اجباري را نمي پذيريم يک سنت است. در آن لحظه کافران احساس خسران مي کنند.
ما بايد قبل از اينکه ملائک قبض روح بيايند کارهاي مان را درست کنيم.
سوال – در سوره ي واقعه گروهي بنام سابقون داريم. آيا اين افراد با اصحاب يمين فرق دارند؟
پاسخ – اصحاب يمين کساني هستند که از سمت ملکوت اعلي نامه ي عملشان را بهآنها ارائه مي دهند. اصحاب شمال کساني هستند که از سمت
ص: 1760
ملکوت اسفل، نامه ي اعمال شان به آنها ارائه مي شود. در قرآن گروه سومي بنام سابقون معرفي شده است. سابقون کساني که در راه الهي پيشي گرفتند مقربين هستند. اين افراد نامه ي عمل ندارند. به تعبير ديگر قرآن سابقون همان مخلصين هستند. آنهامراحل قيامت را ندارند و بي حساب به بهشت مي روند زيرا در دنيا اين مراحل را زودتر رفته اند و سبقت گرفته اند. قرآن مي فرمايد : همه را در عرصه ي محشر جمع مي کنند بجز مخلصين. مخلصين همان مقربين هستند. اين مراحل براي کساني است که مي خواند تطهير بشوند تا لايق بهشت بشوند. کساني که اين مراحل را در دنيا رفته اند و مخلَص شده اند و نيازي به تطهير ندارند. ( مخلِص کسي است که تازه وارد وادي اخلاص شده است ) پس مقربون کساني هستند که نامه ي عمل ندارند. و مراحل محشر را ندارند.
سوال – در دعاي کميل داريم :خداوند شاهد چيزهايي است که بر فرشتگان پوشيده است ولي شما گفتيد که ملائک تمام کارهاي ما را ثبت مي کنند. راهنمايي بفرماييد.
پاسخ - دو فرشته هستند که همه ي اعمال ما و حتي نيات ما را ثبت مي کنند. در دعاي کميل حضرت امير مي فرمايد که خداوند تو خودت شاهد هستي بر چيزهايي که بر فرشتگان مخفي است. انسان لايه هاي عميقي دارد که حتي بعضي از لايه هاي دروني انسان برخودش هم پنهان است. امروزه به آن ضمير ناخودآگاه مي گويند. امام صادق (ع) مي فرمايد : خدا هم سِر شما را و هم پنهان تر از سِر شما را
ص: 1761
مي داند. سر شما يعني چيزي که من مي دانم ولي ديگران نمي دانند. پنهان تر از سِر اين است که نه تنها ديگران هم نمي دانند بلکه خودم هم نمي دانم. يعني چيزي در اعماق وجود من هست که فراموش شده است و خودم هم به آن آگاهي ندارم. ملائک از بعضي از اين لايه هاي پنهان خبر ندارند. ذات انسان که ريشه ي اعمال خوب يابد انسان است و گاهي در انسان بروز مي کند، مخفي است. اين يکي از الطاف الهي است که کسي از ذات انسان خبر پيدا نکند. ستاريت خدا باعث مي شود که فرشتگان از ذات ما خبر نداشته باشند.
سوال – چطور مي شود فهميد که خدا جواب ظلم انساني را در همين دنيا به او مي دهد؟
پاسخ – ظلم درجاتي دارد و بعضي از ظلم ها خيلي شديد است. ظلم گاهي باعث ساقط شدن زندگي فردي يا آبروريختن فردي مي شود. ظلم هاي شديد آثار و تبعات سنگيني دارد و خدا آنرا جواب آنرا براي آخرت گذاتشه است. زيرا در اين دنيا جزاي کامل عمل داده نمي شود. زيرا دنيا محدود است. کسي که چندين نفر را مي کشد نمي تواند او را چند بار کشت. البته اصل اين است که خدا جواب مومنين را در همين دنيا بدهد مگر اينکه ظلم خيلي سنگين باشد که بايد مقداري از آن به برزخ يا قيامت واگذار بشود.
انشاء الله خدا با ستاريت خودش لايه هاي درون ما را بپوشاند
سوال – در مورد حسابرسي و حسابگري خداوند توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – مهمترين مرحله ي قيامت، مرحله ي
ص: 1762
حسابرسي خداوند است. خداوند پرونده هاي ما را در دادگاههايي که حاکم آن خود اوست بررسي مي کند. بزرگواري مي گفت: کاري بکنيد و حرفي بزنيد که در قيامت بتوانيد جواب خداپسندانه بدهيد و دليل کارهايتان را بياوريد. بابا طاهر مي گويد: مکن کاري که بعدها سنگت آيد جهان با اين فراخي تنگت آيد، چو فردا نامه خوانان نامه خوانند تو بيني نامه ات را ننگت آيد. به مرحوم ميرزاي شيرازي گفتند که اگر به شما خبر بدهند که يک هفته ديگر زنده نيستيد، اين يک هفته را چطور زندگي مي کنيد. ايشان فرمودند: همانطور که تابحال زندگي مي کردم. من در زندگي سعي کرده ام وقتي مي خواهم کاري انجام بدهم اول پاسخ آنرا در آخرت در نظر مي گيرم و بعد آن کار را انجام مي دهم. مرحوم کوهستاني مي فرمود: من طوري زندگي کرده ام که اعضا و جوارح من در قيامت عليه من شهادت ندهند. گوش و چشمم نگويند که تو به ما خيانت کردي و من آنجا خجل بشوم. از اسماء حسناي خدا حسيب است يعني در اين عالم هيچ عملي بي عکس العمل نيست. اثر هر عملي يا در اين عالم به ما مي رسد يا در عالم قيامت به ما برمي گردد. پس ريزترين عمل ما رها و محمل نيست. حسابرسي خدا در قيامت يک گوشه اي از قانون کلي اسم حسيب خداست. يعني خدا درا ين عالم هم هيچ عملي را بي حساب نمي گذارد. پس هيچ چيزي اتفاقي و بي حساب نيست ولي ظهور کامل اسم حسيب در روز قيامت است. يوم الحساب يعني اينکه خدا
ص: 1763
در روي صراط حسابگر اعمال ما خواهد بود.
سوال – شما فرموديد که تمام آن چيزهايي که به ما مي رسد نتيجه ي اعمال ماست. آيا منظور شما اين است که بيماري، فقر و مصيبت هاي دنيوي نتيجه ي گناهان ماست ؟
پاسخ – اثر و نتيجه ي اينکه خدا حسيب است اين است که هيچ عملي بي نتيجه و بي عکس العمل نيست. بنابراين هر اتفاق خوشايند يا ناخوشايند شانسي نيست. اگر خاري در دست ما مي رود يا سنگي به سر ما مي خورد تصادفي نيست. هيچ اتفاقي شانسي نيست و اثر يک عمل است ولي الزاما اين طور نيست که اثر يک گناه باشد. گاهي اتفاقاتي ناخوشايندي که براي ما بوجود مي آيد بخاطر گناهي نيست که انجام داده ايم. در روايات داريم که بلاهايي که بر سر ما مي آيد بخشي از آن بخاطر کفاره ي گناهان ما است. اميرالمومنين مي فرمايد: مومنين در همين دنيا تنبيه مي شوند. اما بخشي ديگر از بلاها ترفيعي و ارتقائي است. يعني خدا دارد زمينه اي پيش مي آورد که ظرفيت فرد را بالا ببرد. نمونه ي آن بلاهايي است که بر سر اهل بيت آمده است. اهل بيت بخاطر اينکه گناه کرده اند اين بلاها سرشان نيامده است. در مجلس يزيد، يزيد به امام سجاد(ع)گفت که اين بلاهايي که بر سر شما مي آيد بخاطر گناهان شماست. امام فرمود: بعضي مواقع بلاها بخاطر بالابردن ظرفيت است. پس اگر بلايي بر سر کسي آمد ما سوء ظن پيدا نکنيم که طرف حتما گناهي کرده است. شايد خدا او را بواسطه بلا بالا مي برد.
ص: 1764
مقتضاي زرنگ بودن يک مومن اين است که اگر براي خودش بلايي پيش آمد خودش را زير ذره بين بگذارد که نکند بخاطر گناهي که کرده اين بلا بر سرش آمده است و به خودش سوء ظن داشته باشد. اتفاقاتي که براي ما پيش مي آيد در اثر اعمال ماست نه بخاطر گناهان ما.
سوال – يکي ديگر از موارد حسيب بودن خداوند را مطرح بفرماييد.
پاسخ – ما از طرفي گفتيم که خدا حسابگر است. از طرفي در روايات و دعاهاي اهل بيت داريم که حساب خلاق در دست ائمه و معصومين است. ما در آيه 25سوره ي غاشيه داريم: رجوع مردم به ماست و حسابگري آنها با ماست. اهل بيت در ذيل اين آيه مي فرمايند که ما هستيم که ماموريت حسابگري خدا را برعهده داريم. امام کاظم (ع) فرمود: رجوع مردم به ماست و حساب آنها با ما اهل بيت است. امام صادق (ع)هر امتي حسابش با امام زمان خودش است و ائمه دوستان و دشمنان شان را در هنگام حسابرسي مي شناسند. ما با چهره مردم را مي شناسيم. در زيارت جامعه کبيره از زيارات معصومين است و بهترين متن امام شناسي است. خوب است که مومنين ماهي يک بار زيارت جامعه کبيره را بخوانند. اين زيارت سفارش امام زمان (عج) و بزرگان است. داريم: اهل بيت، رجوع مردم به شماست و حساب آنها برعده ي شماست. در واقع بايد گفت که حسابگري ائمه منافاتي با حسابگري خدا ندارد زيرا آنها واسطه هاي اسم حسيب خدا هستند. مظهر اسم حسيب خدا اهل بيت هستند. اولياء خدا کساني هستند که تجسم صراط
ص: 1765
مستقيم هستند و بر دل و اخلاق و رفتار آنها جز اراده خدا چيزي حاکم نيست. وجود آنها سرتاسر وجود الهي است. آنها خليفة الله هستند. در روايات بسياري داريم که خدا حالات اولياء الهي را به خودش نسبت مي دهد. خدا به موسي گفت: چرا من بيمار شدم به عيادتم نيامدي ؟ موسي گفت که مگر شما بيمار مي شوي ؟ خدا فرمود: بله. يکي از اولياء من بيمار شد و تو به عيادت او نرفتي، عيادت او عيادت ماست. در روايات توصيه شده است که به افردي که نمي شناسيد احترام بکنيد زيرا ممکن است که او ولي خدا باشد و با اهانت به او عقوبت آنرا بچشيد. مرحوم شاه آبادي استاد امام خميني (هر وقت امام اسم ايشان را مي آورد مي فرمود: روحي فدا ) به يک حمام قديمي رفته بود. و آهسته آهسته از پله ها پايين مي رفت. فردي به ايشان گفت که زودتر پايين بيا و توهيني به ايشان کرد. آقاي شاه آبادي حرفي نزد. فرد توهين کننده در همان حمام به زمين خورد و سرش به سنگ خورد. جسم بيجان او را از حمام بيرون بردند. در روايات داريم که خدا چهار چيز را پنهان کرده است: يکي اولياء خود را در بين مردم، يکي شب قدر را در ميان شبها، يکي گناهي را بين گناهان که اگر کسي آنرا انجام بدهد شايد ديگر توفيق توبه پيدا نکند و يکي طاعاتي را بين عبادت که هر کس آن عبادت را انجام بدهد توشه ي آخرتش را برداشته است. از آن مرد خدا در ديده ي عامي بود
ص: 1766
پنهان که عارف داغ بر دل دارد و زاهد به پيشاني. پس مراقب باشيد که به ولي خدا توهين نکنيد. هر کس به ولي خدا توهين کند در حکم جنگ با خداست. در قرآن داريم سوره ي زخرف آيه 55 وقتي فرعونيان ما را متاسف کردند ما انتقام گرفتيم و همه را غرق کرديم. خدا ناراحتي و خوشحالي ندارد ولي خدا تاسف و خوشحالي اولياء خودش را تاسف و خوشحالي خودش معرفي کرده است. زيرادل آنها حرم خداست. روايت معروف شيعه و سني در مورد حضرت فاطمه داريم: رضايت و غضب حضرت زهرا معيار و ملاک خشنودي و غضب خداست. اين حسابگري اولياء همان حسابگري خداست. حسابگري کل خلق با ائمه است. شيعيان و مومنين بايد خدا را شکر بکنند که کساني حسابگر آنها هستند علاوه بر اينکه مظهر اسم حسيب خدا هستند، مظهر اسم رحيم (مهرباني خاص) خدا هم هستند. امام صادق فرمود(ع): ما حساب شيعيان را مي رسيم. ما از خدا مي خواهيم حق هاي الهي (حق الله) که به گردن شيعيان است ببخشد. خداهم آنها را بخشد. در مورد حق الناس ما از خدا مي خواهيم که آنقدر به صاحبان حق ببخشد که آنها هم از مومنين بگذرند و آنها هم مي گذرند. باز اين به نفع آنهاست. حقوقي از ما که شيعيان ضايع کرده اند ما از آنها مي گذريم و اين حسابگري ماست. اين روايت نبايد مايه ي غرور مومنين بشود که فکر کنند که بيمه گناه هستند. اينکه ائمه ما را دستگيري بکنند براي آنها هزينه دارد. پيامبر فرمود: سوره ي هود من را پير کرد. کساني که سعي
ص: 1767
کرده اند در کلاس اهل بيت باشند و تحت ولايت آنها باشد و گناهي از دستش در رفته است ائمه شفاعت آنها را مي کنند ولي کساني که عمدا حق الناسي را ضايع مي کنند ممکن است که از کلاس اهل بيت بيرون بروند. مثلا کسي نبايد فکر کند که حق الناس سخت است ولي خدا حق الله را مي بخشد پس ما نماز نخوانيم. کسي که نماز را عامدا کنار بگذارد در حد کفر است. ائمه به کساني کمک مي کنند که گناهان حق الناسي را کوچک نشمرده اند. حسابرسي ما با کساني است که کريم هستند.
سوال – سوره ي زخرف آيات 11 تا 22 را توضيح بفرماييد.
پاسخ – در آيه 12 خدا به نعمت مرکب ها اشاره کرده است و مي فرمايد: خدا کشتي و چارپايان را قرارداد تا بتوانيد با آن سفر کنيد و بر پشت آنها بنشينيد. بعد شما نعمت پروردگاراتان را متذکر بشويد. خدا در هر چيزي مي خواهد ربط آن چيز با خدا را به ما نشان بدهد. اين حيوان رام و کشتي نعمتي است. پس ياد خدا بکنيد و بگوييد: (دعاي سفر آيه 13 سوره ي زخرف) منزه خدايي که اين مرکب را مسخر و رام ما کرد و ما خودمان نمي توانستيم از آن استفاه کنيم و خدا اين کار را کرد. و ياد سفر آخرت هم بکنيد.
سوال – در مورد ويژگي هاي حسابرسي خدا در روز قيامت توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – در روايات و قرآن ما به سه ويژگي حسابرسي خدا تاکيد شده است. يکي اينکه يوم الحساب را نزديک ببينيد. آيه اول
ص: 1768
سوره ي انبياء مي فرمايد: حساب خيلي نزديک است ولي مردم غافل هستند و کار خودشان را مي کنند. اگر کل دنيا را نسبت به عمر آخرت حساب بکنيم عمر دنيا خيلي کم است و نزديک به آخرت است. عمر دنيا در مقابل عمر آخرت نامحدود است و تمام مي شود. وقتي حضرت عزرائيل براي گرفتن جان نوح آمده بود، نوح گفت: که وقت ما تمام شد ؟ حضرت عزرائيل گفت که عمر شما خيلي طولاني بود. در آخر الزمان بيشتر از هفتاد سال عمر نمي کنند. در قرآن دوران نبوت حضرت نوح 950 سال آمده است. نوح گفت: اگر عمر من هفتاد سال بود با يک سجده آنرا تمام مي کردم. کل عمر دنيا پلک بهم زدن است. نزديک دين آخرت ثمراتي دارد. دومين خصوصيتي که در قرآن و روايات به آن اشاره شده است سرعت حسابرسي خداست. حسابرسي خدا نوبت به نوبت و يکي يکي نيست. حسابرسي خدا طول نمي کشد. اميرالمومنين فرمود: همان طور که خدا به همه يک دفعه رزق مي دهد، يک دفعه هم به حساب همه مي رسد. اينکه مي گويند: در صراط حساب بعضي ها طول مي کشد بخاطر حسابرسي خدا نيست بلکه بخاطر حساب پس دادن ما است. به تعبيري انسان در آنجا براي تطهير نگه داشته مي شود. داريم که حسابرسي خدا در حد يک چشم بهم زدن است. امام صادق (ع) مي فرمايد: دو نفر يکي فقير و يکي پولدار را در نزد خدا مي آورند. فرد فقير مي گويد که من مال و سرمايه اي نداشته ام که خيلي بتوانم کاري بکنم. خدا دستور
ص: 1769
مي دهد او را به بهشت ببرند. فرد ثروتمند متوقف مي ماند تا پاسخ کارهاي خودش را بدهد. حتي حلال هاي خدا هم حساب و کتاب دارد. بعد از مدتي که اين فرد پولدار به بهشت مي رود به فرد فقير برخورد مي کند. فرد پولدار فرد فقير را نمي شناسد ولي فرد فقير مي گويد: حسابرسي تو چقدر طول کشيد. فرد ثروتمند مي گويد: من بخاطر قصوري که در بعضي از اموالم داشتم معطل شدم، زيرا حساب هاي من يکي يکي در جلوي من آورده مي شد. البته خدا به رحمت خودش من را بخشيد. دراينحا اين طول کشيدن مربوط به خود شخص بوده است. فرد فقير از نعمت هاي الهي در بهشت استفاده کرده بود و به شکل فعلي درآمده بود. سومين خصوصيت دقت در حسابرسي خداوند است. سوره لقمان آيه 16 ميفرمايد: اگر يک عمل خوب يا بد شما به اندازه دانه ي خردل (دانه ي فلفل ) در صخره يا آسمان پنهان باشد خدا آنرا حساب مي کند، خدا آگاه و با دقت است. آيت الله بروجردي در آخر عمرش غمگين بودند و گريه مي کردند و مي فرمودند که من دارم دست خالي مي روم. اطرافيان به ايشان مي گفتند که شما اين همه شاگرد تربيت کرده ايد واين همه اعمال ارزشمندي انجام داده ايد. ايشان فرمودند: اعمال شما بايد خالص باشد. کسي که در آنجا اعمال را حسابرسي مي کند خيلي دقيق است. امام صادق (ع) از فردي پرسيد که اين آيه که ما حساب همه چيز را داريم چطور معنا مي کني؟ فرد گفت: يعني اينکه خدا حساب
ص: 1770
ايام عمر همه ي بندگان و مخلوقات را دارد. امام فرمود: خدا حساب نفس هاي بندگانش را دارد و هر نفسي که در طاعت يا معصيت خرج بشود به دقت حساب مي شود. براي بعضي از افراد اين حسابرسي دقيق وجود ندارد. در روايت داريم: کساني که به زن و بچه هايشان سخت نمي گيرند، افرادي که در اين عالم سختگير نبوده اند، کساني که صله ي رحم انجام مي دادند، کساني که براي خانواده شان توسعه بوجود مي آوردند، کساني که در معامله مخصوصا با نزديکان سخت نمي گرفتند، خدا به اين افراد در قيامت تخفيف مي دهد. پس ما استثنايي داريم که خدا به آنها تخفيف مي دهد. اصل دقت خدا در حساب است. خدا در حساب فريب نمي خورد. اگر کسي بخواهد توجيح بکند خدا در آنجا دقت دارد. يکي اينکه خدا همه ي جهت اعمال را در نظر مي گيرد و ديگر اينکه خدا آگاه به اعمال است و فريب نمي خورد. پس خدا توجيحات را قبول نمي کند. اگر کسي بگويد که من در بالاي شهر زندگي مي کردم، خدا مثال آسيه را براي او مي آورد که او جوان بود و در خانه ي فرعون زندگي مي کرد ولي ايمانش را حفظ کرد. اگر کسي بگويد که من زيبا بودم و فريب خوردم، خدا براي مردها يوسف و براي خانم ها مريم را مثال مي زند که اينها خودشان را حفظ کردند. قرار نيست که اين امکانات و سرمايه ها باعث گناه بشود. خدا حجت غالبي بر همه دارد.
انشاء الله خدا ما را جزو کساني قرار بدهد که
ص: 1771
در حساب به آنها تخفيف مي دهد.
با آمدن بهار برمي گرديم چون ميوه به شاخسار برمي گرديم، وقتي برسيم دستها مي چينند هر سال سر قرار برمي گرديم، مانند مسافران کشتي از بحر با رجعت روزگاربرمي گرديم، هر قدر که رود پر غروري باشيم با سيلي آبشار برمي گرديم، گر شانه به شانه بي نشان مي چرخيم چنگيم و به زلف يار برمي گرديم، اندازه دل سپردني ميهمانيم آنک همگي دچار برمي گرديم.
سوال – در مورد حبط و تکفير اعمال توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – يکي از بحث هايي که در مورد حسابرسي روز قيامت مطرح مي شود بحث حبط و تکفير اعمال است. اين دو واژه از قرآن گرفته شده است. در موقف حساب، بعضي از افراد در پرونده ي حساب شان، اعمال خوب و صالح شان را نمي بينند. آنها سوال مي کنند اعمال خوب ما کجاست؟ خدا مي فرمايد که تو عمل زشتي انجام داده اي که آن عمل زشت تو باعث شد که اعمال خوب تو از بين برود. به اين عمل حبط يا سوخت شدن عمل مي گويند. بعضي از اين گناهان به قدري زشت هستند که تمام اعمال خوب گذشته را از بين مي برد و بعضي از اين گناهان، بعضي از اعمال خوب را از بين مي برند که به نوع گناه و زشتي آن گناه بستگي دارد. پيامبر در جمعي از اصحاب فرمودند: هر کس که يک بار ذکر " سبحان الله والحمدلله و لا اله الاالله والله اکبر" بگويد به ازاي آن ده درخت در بهشت براي او کاشته مي شود. بعضي از اصحاب گفتند
ص: 1772
که ما باغ بزرگي از پيش براي خودمان در بهشت فراهم کرده ايم. زيرا اين ذکر را زياد گفته ايم. پيامبر فرمود : به شرط اينکه آنرا نسوزانده باشيد. بعضي از افراد در روز قيامت مي بينند که در پرونده شان هيچ گناهي نيست. آنها تعجب مي کنند که گناهان شان در پرونده نيست. به آنها مي گويند که شما کارهاي خوبي کرده ايد که بعضي از گناهان تان را از بين برده است. به اين کار تکفير ( پوشانيدن ) مي گويند.
سوال – اعمالي که باعث حبط و تکفير مي شوند کدامند؟
پاسخ – قانون اوليه در اعمال اين است که همه ي اعمال محفوظ باقي بماند و چيزي از آن از بين نرود. فمن يعمل مثقال ذرة خيره يره، فمن يعمل مثقال ذرة شره يره. اما بعضي از اعمال آنقدر زشت هستند که اعمال خوب ما را از بين مي برند و همچنين بعضي از اعمال خوب آنقدر خوب هستند که اعمال بد را از بين مي برند. پس قانون اوليه بقاي اعمال است ولي بعضي از اعمال مي توانند روي هم اثر بگذارند. بنابراين برايند کلي اعمال محاسبه مي شود. چيزي که باعث حبط و سوختن تمام اعمال مي شود کفر و ارتداد است. يعني اينکه انسان در مقابل خدا و دين بايستد. اين انسان اگر توبه نکند و از دنيا برود، تمام اعمال خوبش از بين مي رود. در سوره کهف آيه چهار داريم : کساني که به آيات الهي کافر شدند اعمال خوب شان از بين مي رود و در روز قيامت براي آنها ميزان نمي گذاريم. آنها بي
ص: 1773
حساب به جهنم مي روند. کار ديگر که باعث حبط اعمال مي شود بي ادبي و تمسخر در حد بي معرفتي است که در حدکفر نيست. در زمان پيامبر وقتي مي خواستند حضرت را صدا بزنند با صداي بلند و بي ادب ايشان را صدا مي زدند و صدايشان را در محضر پيامبر بالا مي بردند. سوره ي حجرات آيا دوم مي فرمايد : اي مومنين، صداي تان را بالاتر از صداي پيامبر نبريد و همانطور که خودتان را صدا مي زنيد پيامبر را صدا نزنيد، مبادا که اعمال شما حبط بشود در حاليکه نمي دانيد. الان ما بايد ادب را نسبت به اولياء خدا رعايت کنيم. حساب اولياء در نزد خدا حساب خاصي است. امام خميني وقتي معصومين را اسم مي بردند با القاب آنها را مي خواندند مثل حضرت امير يا سيدالشهدا. امام صادق (ع) وقتي اسم پيامبر را مي شنيدند بعلامت تعظيم نشسته سرشان را خم مي کردند و سر و صورت امام به زمين مي رسيد. خود معصومين هم ادب الهي را رعايت مي کردند. ما حتي در مورد روايات و اولاد معصومين هم بايد ادب را رعايت کنيم. مثلا ما نبايد به عزاداران سيد الشهدا و روايات معصومين بي احترامي بکنيم. بعضي ها کتب معصومين را با وضو مي خواندند و اگر روايتي را از معصوم مي ديدند، در مقابل آن نظر نداشتند. اين بي ادبي است که انسان فوري يک روايت را کنار بزند. بخاطر همين است که ما ضريح و ديوار حرم معصومين را مي بوسيم. در قرآن داريم که وقتي پيراهن يوسف را براي پدرش آوردند، او
ص: 1774
پيراهن رابه چشم هايش ماليد و بينا شد و شفا گرفت. وقتي پيراهن يوسف شفا مي دهد پس چيزهايي هم که متعلق به معصومين هست مي تواند شفا بدهد. مرحوم علامه اميني صاحب کتاب الغدير نسبت به اهل بيت و فرزندانشان محبت شديد داشت. فردي به ايشان گفت که اگر من تعبيرات بلندي نسبت به حضرت ابوالفضل نداشته باشم آيا اشکالي دارد ؟ ايشان با حالت تندي گفت : اگر شما حتي به من هم که فرزند او هستم بي احترامي بکني دچار عذاب الهي مي شوي. اگر شما به بچه اي بي احترامي بکنيد پدر او ناراحت مي شود و اين بي احترامي را نسبت به خودش تلقي مي کند. يکي ديگر از کارهايي که باعث حبط اعمال مي شود عُجب است. اگر انسان قدرت يا ثروتي دارد فوري به خودش مي نازد و غروري به او دست مي دهد و خودش ار بزرگ مي شمارد و ديگران را کوچک مي شمارد. کسي که خودش را بزرگ مي بيند وقتي کسي را مي بيند که داراي کمال است روي او عيب مي گذارد. کسي که دچار غرور است از خدا هم طلبکار است. اين صف يک کفر خفيف است زيرا انسان کمالات خودش را مي بيند نه خدا را. در روايت داريم : عجب اعمال صالح را فاسد مي کند. يکي از اصحاب امام رضا (ع) نزد امام رفت و شام در محضر ايشان بود و شب هم همانجا خوابيد، او پيش خودش دچار فخر و افتخار شد، امام رضا (ع) فرمود: اميرالمومنين به عيادت يک از اصحابش رفته بود و به او گفت
ص: 1775
که مبادا عيادت من را افتحاري براي خودت حساب بکني، تو مراقب خودت باشد، امام هم فرمود: پس تو هم مواظب خودت باشد. در دعا داريم : عبادات من را با عجب خراب نکن. محدث قمي به مساجد کم جمعيت مي رفت تا آنجا آباد بشود. وقتي ايشان در مسجدگوهرشاد نماز مي خواندند جمعيت زيادي در پشت سر ايشان نماز مي خواندند و صداي يا الله از دور به گوش مي رسيد. ايشان در يک لحظه گفتند که عجب جمعيتي. ايشان بلافاصله بعد از نماز مغرب از مسجد بيرون رفتند و نماز عشا را نخواندند. و گفتند که من صلاحيت خواندن اين نماز را ندارم. آنها در اعمال شان ريز بودند و نمي گذاشتند که چيزي وارد اعمال شان بشود. حسد هم باعث حبط عمل مي شود. حسد با غبطه فرق دارد. غبطه از صفات مومنين است. يعني وقتي شما خوبي در اعمال کسي مي بيند دوست داريد که مثل او بشويد، اين صفت بدي نيست و مقدمه ي تلاش است ولي حسد بد خواهي است و من دوست ندارم که آن صفت خوب از طرف گرفته بشود. امام باقر(ع): مواظب حسد باشيد که حسنات را از بين مي برد مثل آتشي که کم کم همه چيز را مي سوزاند و از بين مي برد. کار ديگر که باعث حبط اعمال مي شود غيبت کردن است. الان اين گناه رايج است و ما آنرا جدي نمي گيريم زيرا قبح آن ريخته شده است. اميرالمومنين مي فرمايد : بدترين گناه، گناهي است که انسان آنرا کوچک بشمارد. در بحارالانوار روايتي از پيامبر داريم که در قيامت
ص: 1776
وقتي نامه ي اعمال بعضي را بدست شان مي دهند، اعمال خوب خودشان را در آن نمي بينند. به خدا مي گويد : من اعمال خوبي داشته ام ولي آنرا درA پرونده ام نمي بينم. به او مي گويند: توغيبت فردي را کرده اي که به واسطه ي آن اعمال تو از بين رفته و به پرونده ي فرد غيبت شونده منتقل شده است. فرد غيبت شونده وقتي نامه ي اعمالش را مي بيند، فکر مي کند که پرونده ي خودش نيست ولي به او مي گويند : چون فرد غيبت کننده آبروي تو را برده، به مقداري که به تو ضربه زده، از اعمال او برداشته و به اعمال تو اضافه مي شود. يکي از بزرگان مي گفت که من غيبت فردي را کرده بودم. او نزد من آمد و گفت که من ديشب خواب ديدم که چند تا باربر از خانه ي شما براي من اثاثيه مي آورند و گفتند که اين اثاثيه را فلاني فرستاده است و من خوشحال شدم. اين بزرگ فهميد که اعمال صالح خودش به طرف او رفته است. چند روز بعد اين بزرگ از آن فرد حلاليت طلبيد. چند روز بعد آن فرد گفت که خواب ديدم چند تا باربر آن اثاثيه اي که آورده بودند برگرداندند. توبه کردن باعث مي شود که کارها جبران بشود. کسي که خودش را مي شکند و از کسي که غيبتش را کرده، حلاليت مي طلبد گناهش پاک مي شود البته بشرط اينکه با حلاليت طلبيدن کينه ي جديدي درست نشود. اگر انسان غيبت کسي را کرده و حلاليت طلبيدن باعث کدورت
ص: 1777
بشود لازم نيست که انسان حلاليت بطلبد و استغفار و انجام دادن اعمال خير به نيت آن فرد کافي است. توبه باعث تکفير همه ي اعمال بد مي شود. حتي اگر کسي که کافر است توبه بکند باعث مي شود که اعمال صالح فرد باقي بماند.عمل ديگر که باعث حبط اعمال مي شود ظلم به پدر و مادر است ( عاق والدين ). کسي که پدر و مادرش را آزرده و آنها را ناراحت کرده است، اعمالش به درد نمي خورد و به او مي گويند : هر کاري مي خواهي بکن. امام صادق (ع) مي فرمايد: کسي که نگاه خشمگينانه به پدر و مادرش مي کند نمازش قبول نيست. بحث حقوق والدين وعاق آنها فقط مربوط به زنده بودن پدر و مادر نيست. اگر ديني بر گردن پدر و مادر بوده و فرزندان به آن بي اعتنايي کرده اند، اين باعث عاق والدين مي شود. پس عاق والدين بعد از مرگ آنها هم امکان پذير است. آنها بعد از مرگ حيات ندارند ولي حق شان پابرجاست و هنوز پدر و مادر هستند. ما عاق اولاد هم داريم. همانطور که فرزند مي تواند مورد خشم پدر و مادر قرار بگيرد، پدر و مادر هم مي توانند موردخشم فرزندان قرار بگيرند، پدر و مادري که به بچه هايشان ظلم مي کنند يا تبعيض بيجا بين فرزندان شان مي گذارند، پدر و مادرهايي که دخالت هاي بيجا در زندگي فرزندان شان مي کنند مخصوصا وقتي که آنها متاهل هستند، پدر ومادري که سخت گير هستند و باعث مي شوند که بچه بي احترامي بکند، پدر و مادري
ص: 1778
که کارهاي سخت به بچه مي دهد و باعث مي شود که بچه زير کار سخت بماند، اين پدر و مادر عاق اولاد مي شوند. پيامبر فرمود : عاق والدين شدني که براي فرزندان بوجود مي آيد براي پدر و مادر هم بوجود مي آيد و آنها عاق فرزندانAA مي شوند. حقوق دو طرفه است البته حقوق پدر و مادر خيلي بالاتر است. مورد ديگر بداخلاقي و آزاردادن به ديگران است. اگر مسلماني بد اخلاق باشد باعث مي شود که اعمل خوبش از بين برود. به پيامبر گفتند : خانمي است که زياد عبادت مي کند اما بددهان است. با توهين و فحش اطرافيانش را آزار مي دهد. پيامبر فرمود : خيري در او نيست و او اهل آتش است. امام صادق (ع) فرمود : بداخلاقي اعمال خوب را از بين مي برد و ديگر چيزي نيست که اين فردرا به بهشت ببرد. مسلمان بودن فقط به نماز و روزه و... نيست. مهربان بودن و نرنجاندن هم جزو مسلماني است. پيامبر فرمود: مسلمان مثل گل است و ديگران از آن استفاده مي کنند. مسلمان مثل خار نيست که ديگران را آزار بدهد. بسياري از بي توفيقي ها در نماز و دعا و قرآن خواندن بخاطر سوء اخلاق ها ونيش زدن هاست. شخصي شبي ميهمان سيد بن طاوس شد. سيد ايشان را خيلي تحويل نگرفت. البته به او بي ادبي نکرد. وقتي ايشان براي نماز شب بلند شد، ديد که براي خواندن نماز شب حال ندارد. هنگام صبح ميهمان گفت: من را تحويل نگرفتي، آنها هم تو را تحويل نگرفتند. موارد ديگر ريا و منت گذاشتن
ص: 1779
است که در قرآن وجود دارد.
سوال – سوره احقاف آيات 15 تا 20 را توضيح بفرماييد.
پاسخ – آيه پانزده مي فرمايد : ما به انسان سفارش کرديم که به پدر و مادر نيکي و محبت کنيد. سه تا چيز مربوط به انسان است يکي وفاي بعهد است، برگرداندن امانت و احسان به والدين است. خيلي از افراد به پيامبر مي گفتند که پدر و مادر ما مسلمان نيستند ولي پيامبر مي فرمود که به آنها محبت بکند و احترام بگذار. احسان به والدين يکي از مواردي است که باعث تکفير مي شود. يعني باعث مي شود که گناهان انسان پوشانده بشود و از بين برود. در ادامه مي فرمايد : کساني که به پدر و مادر احسان مي کنند ما بهترين اعمال آنها را قبول مي کنيم و از گناهان آنها مي گذريم و آنها را به بهشت مي بريم.
خدا از باب رحمت اعمالي را گذاشته است که باعث از بين رفتن گناهان ما مي شود. امام رضا (ع): اگر انسان چيزي ندارد که باعث تکفير گناهان او بشود بر محمد و آل او صلوات بفرستد که اين باعث تکفير گناهان او مي شود.
هر مومني بايد اعمالي که باعث حبط مي شود ميل غبت وحسد و... را در خودش پيدا بکند و آنرا در ديگران جستجو نکند. ما بايد مراقب خودمان باشيم. هرکس بايد بازنگري در خودش بکند.
چشم مي بندم نبايد جاده سرگرمم کند چند کوه و آبشار ساده سرگرمم کند، راه را در شهرهاي پر خيابان گم کنم يا دهي آرام و دور افتاده سرگرمم کند، هم نبايد کنج
ص: 1780
مسجدهاي دنج بين راه سجده سرگرمم کند سجاده سرگرمم کند، دل به راهي داده ام چون رود و شرمم باد اگر برکه اي دل به ماهي داده سرگرمم کند، مي روم چون آهوان از مردمان ترسيده ام چشم آهوي کنار جاده سرگرمم کند.
سوال – در مورد تکفير گناهان توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – قانون اوليه اعمال ما اين است که اعمال خوب ما به سمت راست عالم وجود مي روند يعني در ملکوت اعلي و در آنجا محفوظ بمانند و اعمال بد ما به سمت چپ عالم که همان سجين است برود و در آنجا محفوظ بماند. از بسياري از روايات و آيات قرآن اين طور بر مي آيد که اعمال ما در عالم ملکوت و سجين با هم بي ارتباط نيستند. بعضي از گناهان ما بقدري زشت هستند که اعمال خوب و صالح ما را مي سوزانند و آنرا پاک مي کنند که اين همان بحث حبط اعمال است. بعضي از اعمال خوب بقدري مثبت هستند که همه ي يا بعضي اعمال بد را مي سوزانند و از بين مي برند که اين همان بحث تکفير است. ازعواملي که باعث تکفير و گناهان گذشته مي شود اسلام و ايمان است. اگر کسي سالها مشرک بوده است و بعد ايمان بياورد و مسلمان بشود، اين اسلام آوردن او اعمال بدش را مي پوشاند. در روايت داريم که اسلام گذشته را جبران مي کند. کساني که در دم آخر مسلمان مي شوند و وقتي هم براي انجام اعمال ندارند، خداوند اعمال حق الله آنها را مي پوشاند. اين افراد چون تسليم خدا مي شوند
ص: 1781
يعني مسلمان مي شود، خدا از حق خودش مي گذرد. پيامبر براي جوان يهودي که به مسلمين خواندن و نوشتن ياد مي داد، تلقين خواند و او چند دقيقه قبل از مرگش شهادتين را گفت و بعد او از دنيا رفت. پيامبر دستور داد که او را در قبرستان مسلمين دفع کنند. در سوره ي مائده آيه 65 مي فرمايد : اگر اهل کتاب ايمان بياوند و تقوي پيشه کنند ما گناهان آنها را مي پوشانيم. ( مغفرت ) اين لطف خداست. ممکن است که اين ذهنيت پيش بيايد که آنها عملي انجام نداده اند. مستضعف کساني هستند که حق به آنها نرسيده است و مسلمان هم نشده اند ولي کساني که کافر هستند و مسلمان مي شوند، اعمالي داشته اند. زيباترين عملي که خدا دوست دارد تسليم شدن در برابر حق است. يعني فرد با حضرت حق عناد و لجبازي نداشته باشد. بدترين صفتي که خداوند از او بدش مي آيد در مقابل حق ايستادن و استکبار است. استکبار يکي از صفت هاي شيطان است که باعث رانده شدن او شد. اعمالي مثل کفر، شرک، ريا، حسد، عُجب، غرور، منت گذاشتن بر کسي و آزار دادن ديگران باعث حبط اعمال ما مي شوند وريشه ي اين اعمال کفر يا کفر خفي است. مثلا ريا يک کفر خفي است. خدا از اين کفر و عناد بدش مي آيد. ريشه ي تکفير به تسليم بودن و خضوع در برابر حق برمي گردد. پس فردي که مسلمان مي شود يعني تسليم در برابر خدا شده است و اين کار کمي نيست که بدون هيچ کاري فرد به
ص: 1782
بهشت برود. بهشت درجاتي دارد. قرآن مي فرمايد : درجات هر کس در بر طبق عملش است. عملي که باعث تکفير و آمرزش گناهان مي شود مسلمان شدن است. عمل ديگري که باعث تکفير گناهان مي شود شهادت در راه خدا است. شهادت بالاترين تسليم عملي در برابر حق است. کسي که شهيد مي شود با عملش اثبات مي کند که تسليم حق است. سوره ي آل عمران آيه 195 مي فرمايد : کساني که در راه من شهر خودشان را ترک کردند و در راه من جهاد کردند و کشته شدند، گناهان آنها را مي پوشانيم و آنها را داخل بهشت مي کنيم. امام باقر (ع) مي فرمايد : اولين قطره از خون شهيد که نشانه ي استقامت برعهد الهي است مي ريزد کفاره ي همه ي گناهان او مي شود مگر حق الناس. کفاره ي او بايد پرداخت بشود. در روز عاشورا امام حسين (ع) به يارانش فرمود: کساني که بدهي دارند بروند و آنرا ادا بکنند. من از رسول خدا شنيدم اگر کسي بميرد و بدهي برگردنش باشد، در روز قيامت از حسنات او برمي دارند و به طلبکار او مي دهند. امام حسين (ع ) مي خواست کساني که خالص هستند بمانند و حادثه ي عاشورا را رقم بزنند. عمل ديگر توبه کردن است که باعث تکفير گناهان مي شود. توبه در واقع يک نوع زانو زدن در برابر حق است. تمام موارد تکفيرAA آمرزش گناهان به خضوع در برابر حق برمي گردد. در اينجا من از بين مي رود. آبرو مي رود اي ابر خطاپوش ببار که به ديوان عمل
ص: 1783
نام سياه آمده ايم. ابر خطاپوش همان توبه است. توبه باران رحمت الهي است که از طرف خدا شروع مي شود، توبه يعني رجوع. اول خدا به دل کسي رجوع مي کند. يعني به دل طرف مي انداز که از گناه بدش بيايد و بويي از حقيقت به مشام او مي رساند. در قرآن داريم که اول خدا توبه (رجوع ) مي کند و بعد فرد توبه مي کند. وقتي که فرد فکر مي کند که بي حرمتي کرده و بايد کاري بکند، آن موقع پشيمان مي شود و به سمت خدا توبه مي کند و بعد خدا توبه ي او را قبول مي کند. يعني در توبه دو بار خدا رجوع مي کند. بنابراين خدا تواب و بخشنده است. توبه نه تنها باعث آمرزش گناهان قبل مي شود بلکه باعث تبديل سيئات به حسنات مي شود. سوره فرقان آيه 70 مي فرمايد : کسي که توبه کند و بعد ايمان به خدا را داشته باشد و بجاي هر گناه عمل صالحي انجام بدهد، خدا گناهان او را به تبديل به حسنات مي کند. توبه بالاتر از تکفير است. کسي که خودش را شکسته و پيش خدا آمده است و پاي هر گناه او شرمنده اي هست، پاي هر گناهش يک شکستگي است و خدا اين را دوست دارد. رسول ترک بعد از اينکه توبه کرد (امام حسين واسطه ي کار او شده بود) به هر مسجدي که مي رسيد دو رکعت نماز مي خواند يا اگر در مسجدي بود که تا موقع نماز وقت داشت در هر گوشه ي مسجد نماز مي خواند. رفيقش
ص: 1784
به او گفت که چرا درهر گوشه ي مسجد نماز مي خواني، ممکن است که ما را مسخره کنند. او گفت: در اين شهر جايي نيست که من در آنجا گناه نکرده باشم. من مي خواهم در هر قسمت مقدس زمين عبادت بکنم تا در روز قيامت آنها شهادت بدهند که من در هر گناهم، کار خوبي انجام داده ام. در جلد هفت بحارالانوار داريم که امام باقر (ع) مي فرمايد : در روز قيامت در موقف حسابرسي مومن گناهکار را مي آورند. خدا خودش متولي حسابرسي به او مي شود، احدي را بر حساب او مطلع نمي کند، خدا گناهان فرد را به او مي گويد ولي کسي اينها را نمي شنود حتي خدا اين صحنه ي دادرسي را به پيامبر هم نشان نمي دهد تا فرد خجالت نکشد. خدا مي فرمايد که بدي هاي او را به خوبي تبديل کنيد و بعد پرونده ي او را به همه نشان بدهيد. اين فرد عبد مذنبي بوده است که توبه کرده است. پس از آثار توبه تبديل گناهان به خوبي هاست. اگر انسان اين شرمندگي ها را بعد از هر نمازش بگويد و توبه کند، در آن روز شرمندگي نخواهد داشت. اگر کسي توبه مي کند و بدي هاي او به خوبي تبديل مي شود، بايد در ظاهر اين فرد هم تحول ايجاد بشود. پيامبر فرمود : تائب واقعي کسي است که اگر استغفرالله بگويد ولي دِين خودش را به ديگران ادا نکند، اين توبه اش واقعي نيست، اگر کسي توبه کرد ولي عبادتش اضافه نشده است و رابطه اش با خدا بيشتر نشده است
ص: 1785
اين توبه ي واقعي نيست، اگر کسي توبه کرد ولي ظاهرش عوض نشود توبه ي او واقعي نيست، اگر کسي توبه کرد ولي رفقايش همان رفقاي قديمي اش هستند اين توبه واقعي نيست، اگر کسي توبه کرد ولي روحياتش عوض نشود اين توبه ي واقعي نيست. توبه بايد در درون و ظاهر ما تغييراتي ايجاد بکند. خدا توبه اي را قبول مي کند که فرد هم در ظاهر و هم در باطن تسليم حق بشود و تغييراتي در او ايجاد بشود.
سوال – آيات ابتدايي سوره ي فتح آيات را توضيح بفرماييد.
پاسخ – آيه چهارم در مورد کساني است که آرامش دارند. خدا مي فرمايد :خداست که آرامش را به قلب مومنين قرار مي دهد. تا علاوه بر ايماني که داشتند ايمان شان اضافه بشود. بدانيد که آسمان و زمين لشکر خداست. (اگر کسي باور بکند که همه چيز لشکر خداست حيلي آرام است. در حادثه ي طبس امام فرمودند : شن هاي طبس هم از سربازهاي خدا بودند. علامه ي طباطبايي به طلبه هايش مي فرمود : خدا مي فرمايد که شما به ياد من باشيد، من به ياد شما هستم. يعني اينکه خدا پشت شماست.) خدا عليم و حکيم است.
پس اگر انسان بداند که همه ي آسمان و زمين لشکر خدا هستند و خدا عليم و حکيم است، آرامش براي انسان بوجود مي آيد.
سوال – در مورد عوامل ديگر تکفير توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – يکي ديگر از عواملي که باعث مي شود که گناهان ما پوشانده بشود شفاعت است. يکي ديگر از عوامل تکفير، گذشتن
ص: 1786
از گناهان کبيره است. در قرآن براي گناهان کبيره وعده ي آتش داده شده است. شما سعي کنيد گناهان کبيره را بشناسيد. بهترين کتاب، کتاب گناهان کبيره شهيد دستغيب است. خدا در قرآن مي فرمايد: اگر از کبائر پرهيز بکنيد ما از گناهان صغيره ي شما مي گذريم. ممکن است که اين تلقي پيش بيايد که آيه باعث تجري بر گناه مي شود، ولي اين طور نيست. اين برداشت اشتباهي از آيه است. مقصود آيه اين است که اگر کسي اين قدر خدا ترس و باتقوا هست که از گناهان کبيره دوري بکند، خدا کم کم در وجودش آثار گناهان صغيره را از بين مي برد. مثلا اگر کسي مواد مخدر و غذاهاي مضر را ترک بکند، مزاجش سالم مي شود و اگر مزاجش سالم شد، مي تواند بعضي از غذاي ناسالم را دفع بکند. اگر کسي از گناهان کبيره اجتناب بکند روح سالم مي شود و آن وقت آثار گناه صغيره خيلي نمي تواند در زندگي فرد ضرر بزند. اگر کسي گناه صغيره را کوچک بشمارد و به آن بي اعتنا بکند اين به بدترين گناهان تبديل مي شد. اميرالمومنين مي فرمايد : بدترين گناه اين است که شخص انجام بدهد و بگويد اين چيزي نيست. حالا اگر اين فرد توبه نکند و گناه براي او عادت بشود و بر گناه اصرار بورزد، اين خودش گناه کبيره است. گناه صغيره يکي از تورهاي شيطان است که اگر کسي آنرا انجام داد به سمت گناه کبيره هم مي رود. اين همان دانه پاشيدن شيطان است. يکي ديگر از موارد تکفير کهولت سن است. همان طور
ص: 1787
که خدا مي فرمايد به پيرها احترام کنيد، خودش هم به پيرها احترام مي کند. کهولت سن باعث مي شود که خدا از بعضي گناهان آنها بگذرد. کسي که پير مي شود در مقابل خدا خاضع مي شود و گردن کشي ندارد و اين خودش تسليم در برابر خداست. کهولت سن يک نعمت است. وقتي ما طفل هستيم هيچ قدرتي نداريم ولي بعد که جوان شديم مغرور مي شويم. اگر انسان هميشه جوان بماند مغرورمي ماند ولي بعد از مدتي همه چيز از انسان گرفته مي شود و انسان پير مي شود و مي فهمد که اين نعمت ها از طرف خدا بوده است و اين باعث مي شود که در مقابل خدا خاضع بشود. البته پيرها هم بايد حياي ديني داشته باشند. داريم کسي که از سن چهل مي گذرد خدا از او توقع دارد، وقتي سن انسان به شصت و هفتاد سالگي رسيد خدا از او توقع بيشتري دارد که حياي ديني نسبت به خدا داشته باشد. آيت الله احمدي ميانَجي مي فرمودند : پدر من رفيقي داشت که سواد نداشت و اموال زيادي داشت و وقتي هنگام زکات مي شد چون سواد نداشت مي گفت: اين باغ براي زکات. (با اينکه آن باغ خيلي بيشتر از زکات مي شد) ايشان خانه اي داشت که اتاق هاي متعددي داشت و به مسافران مي داد و در محرم و صفر در آنجا مراسم برپا مي کرد. روزي او بيمار شد و گفت که من مي خواهم بميرم. ايشان به پدرآيت الله ميانَجي فرمودند که تو امشب اينجا بمان تا من را غسل و کفن
ص: 1788
بدهي. در نيمه شب او بلند شد و به چهارده معصوم سلام داد و گفت :خدايا خودت فرمودي و ما هم شنيديم که به پيرها احترام کنيد. من هم پير شدم بعد او جان داد.
ما شهيدان جنون بوديم ازعهد قديم سنگ قبر ماست دريا نبش قبر ما نسيم، شهر ما آنسوي آبي هاست دور از دسترس شهر ابراهيم ادهم شهر لقمان حکيم، اندکي بالاتر از آبادي تسليم محض صاف مي آيي سر کوي صراط المستقيم، خاک آن عرشي است گلهايش زيارت نامه خوان سنگ فرش آسمانش بال هاي ياکريم، شهر ما آبادي عشق است اما راز عشق عشق يعني واژه هاي رمز قرآن کريم، عشق يعني قاف و لام قل هوالله احد عشق يعني باي بسم الله الرحمن الرحيم.
سوال – در مورد عوامل تکفير توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – بدترين و منفورترين صفت در نزد خدا تکبر و لجاجت و خصوع نکردن در برابر در مقابل حق است. ريشه ي تمام عواملي که اعمال خوب ما را از بين مي برد همان خود محوري و خودراي بودن است. محبوب ترين حالت نزد خدا خضوع و شکستگي در مقابل حق و تسليم خدا بودن است. روح تمام عواملي که باعث آمرزش گناهان و تکفير مي شود به خضوع در برابر حق برمي گردد. مثلا اگر کافري عمري را در شرک بوده و بعد مسلمان بشود اين مسلمان شدن باعث مي شود که گناهانش آمرزيده بشود زيرا تسليم خدا شده است. يکي ديگر ازعوامل تکفيري شهادت در راه خداست. زيرا شهادت تسليم عملي در مقابل خداست. توبه هم شکستن در برابر خداست و يکي
ص: 1789
از عوامل ديگر تکفير است. عوامل ديگر تکفير شفاعت، اجتناب از گناهان کبيره و کهولت سن است. خداوند از باب تفضل بخشي از گناهان اشخاص پير را مي بخشد. عوامل تکفير يا همه ي گناهان گذشته را پاک مي کند مثل توبه يا بخشي از گناهان گذشته را پاک مي کند. البته بخشش گناهان حق الناس به فرد صاحب حق برمي گردد. از عوامل ديگر آمرزش گناهان بلاها، مصيبت ها و رنج هايي است که انسانها در دنيا تحمل مي کنند. حتي اگر اين بلاها در اثر عمل خود آنها باشد و منشا بلا مهم نيست. اگر کسي در اين دنيا بلا و سختي بکشد خداوند از باب کرمش گناهان او را مي بخشد. اما اينکه چه مقدار از گناهان پاک مي شود را خدا مي داند. انسان به تناسب رنج وبلايي که مي کشد باعث پاک شدن برخي از گناهانش مي شود. زيرا وقتي کسي دچار بلا و مصيبت ميشود، درخانه ي خدا مي شکند و عجز او ظاهر مي شود و بايد به خدا التماس بکند و اين تضرع در مقابل خدا باعث آمرزش گناهان مي شود. کسي کارهاي عبادي را انجام بدهد ممکن است که دچار عجب و غرور بشود. و از خدا طلبکار بشود و به خود و اعمالش تکيه بکند. امام سجاد (ع) در دعاي ابوحمزه مي فرمايد: خدايا من براي اينکه از جهنم عبور بکنم نمي توانم به کشتي شکسته ي اعمال خودم تکيه بکنم و بايد به رحمت تو تکيه بکنم. بلاها از طريق شکستن انسان را بالا مي برد. بلاهايي که انسان در دنيا دچار آن مي
ص: 1790
شود بخشي از آن بخاطر اعمال انسان است و بخشي از آن براي ترفيع است. پس وقتي ما در دنيا دچار بلا و رنج مي شويم خدا گناهان ما را پاک مي کند و اگر بلا خيلي سنگين باشد ممکن است که حساب ما با خدا صفر بشود. اميرالمومنين فرمود: اگر خدا کسي را در اين دنيا عقاب بکند، خدا کريم تر از آن است که او را يک بارديگر در آخرت عقاب بکند. سلمان بيمار بود و پيامبر به عيادت او رفته بود. پيامبر به سلمان فرمود: تو در اين بيماري سه امتياز داري: اولين امتياز تو اين است که تو مورد توجه خاص خدا هستي، دومين امتياز تو اين است که در حال بيماري دعايت مستجاب مي شود ( يکي از آداب عيادت اين است که از بيمار بخواهيد براي شما دعا بکند.درروايت دارمي که دعاي بيمار، دعاي ملائکه است) و سومين امتياز تو اين است که اين بيماري براي تو گناهي نمي گذارد و آنها را پاک مي کند. يکي از فدائيان بنام عبدالله بن يحيي اميرالمومنين خدمت ايشان آمد و روي تختي نشست. او از تخت ليز خورد، افتاد، سرش به جايي خورد و شکست. او خودش از اين اتفاق تعجب کرد. حضرت فرمود: خدا را شکر که خداوند شيعيان ما را در همين دنيا عقوبت مي کند که در آخرت بي حساب بشوند. او گفت که من چه گناهي کردم که اين بلا به سرم آمد ؟ حضرت فرمود: وقتي تو روي تخت نشستي بسم الله الرحمن الرحيم نگفتي. ( البته بسم الله نگفتن گناه نيست.اين به مراتب درجات است.
ص: 1791
گناه انبياء غيبت کردن و دروغ گفتن نيست. ترک اولي براي آنها گناه محسوب مي شود. حاج شيخ حسن اصفهاني مي فرمود: در تمام عمرم يک نماز صبح از من قضا شد که بلاي سنگيني بر سر من آمد که از آن به بعد هر وقت که نماز شب من قضا مي شود منتظر بلا هستم. خدا با اين افراد جور ديگري برخورد مي کند.) بندگان خدا و اهل بيت وقتي بلايي بر سرشان مي آمد خدا را شکر مي کردند. وقتي آيه 4 سوره ي نساء نازل شد: هر کسي که کار بدي بکند کيفر آنرا مي بيند، خدمت رسول خدا رسيدند و گفتند که با اين آيه کار خيلي سخت شد. پيامبر فرمود: شما در همين دنيا مبتلا به سختي مي شويد و خدا اينها را هم حساب مي کند. خدا رنج هاي بندگانش را حساب مي کند. پيامبر فرمود: اگر کسي سرددردي بگيرد کفاره يکسال گناهان او است. حتي ممکن است که اين سردرد بخاطر کوتاهي خودمان باشد. پيامبر فرمود: وقتي خانمي از ايام عادتش خارج مي شود همه ي گناهانش گذشته آمرزيده مي شود. در ايام بارداري هم همين طور است. داريم که اگر کسي در ايام عادت از دنيا برود خدا او را شهيده حساب مي کند. جبران خدا با اين رنج قابل مقايسه نيست. غم و غصه هايي که شخص براي تامين زندگي مي خورد، کفاره ي گناهان انسان بحساب مي آيد. پيامبر فرمود: گناهاني است که با عبادت پاک نمي شود، غم و غصه هايي که براي تامين معيشت زندگي است آنرا پاک مي کند. ( البته در
ص: 1792
حديک زندگي معمولي و در حد شان انسان ) در کتاب بحارالانوار داريم که فردي صورتش لک و پيس داشت.او خدمت رسول اکرم آمد و گفت که واجبات چيست ؟ نماز و روزه. او گفت که من فقط واجبات را انجام مي دهم، اين چه قيافه اي است که خدا به من داده است. همان موقع جبرئيل نازل شد و گفت که خدا به تو سلام مي رساند و در آخرت خدا مي خواهد چهره جبرئيل را به تو بدهد. او خيلي خوشحال شد و گفت که من ديگر در راه خدا چيزي را کم نمي گذارم. اگر ديد ما نسبت به بلاها اين ديد باشد، حتما شکرگزاري مي کنيم. در روايات به ما ياد داده اند که از خدا عافيت را بخواهيم اما اگر بلا آمد، انسان بايد آن بلا را هديه اي بداند و جزع و فزع نکند و علاوه بر صبر، شکر هم مي کند. در آخر زيارت عاشورا داريم: اللهم لک الحمد حمد الشاکرين. امام سجاد (ع) در 35 صحيفه ي سجاديه مي فرمايد: خدايا شکر من را در بلا بيشتر قرار بده. وحشي بافقي از عاشقان امام زمان (عج) بود. او در آخرعمر سکته اي کرده بود و زمين گير شده بود و دستهايش از کار افتاده بود. فردي به عيادت او رفت و گفت: حال تان چطور است ؟ ايشان فرمودند: از اين بهتر نمي شود. از صبح تا بحال ناز دستهايم را مي کِشند و مي گويند که کار نکنيد، ما غذا در دهانت مي گذاريم. آنها بلا را نمي خواستند ولي اگر بلا مي آمد مي دانستند
ص: 1793
که خدا آنرا جبران مي کند. اگر کسي يک شب تب داشته باشد گناهان يکسال او پاک مي شود. پس اگر مصيبت بيشتر باشد گناهان بيشتري پاک خواهد شد. يکي ديگر از عوامل تکفير گناهان واجبات است. پس يکي از خاصيت واجبات صفر کردن گناهان ما است.
سوال – سوره ق آيات ابتدايي را توضيح بفرماييد.
پاسخ – آيه شش و هفت خدا مردم را دعوت مي کند که به خلقت زمين و آسمان نگاه کنند. بعد خدا در آيه هشتم مي فرمايد: اينها را ببينيد تا باعث بصيرت و آگاهي بيشتر شما بشود.کسي مي تواند متذکر بشود و موعظه بگيرد کسي است که مي تواند به حق رجوع کند.
عالم هستي براي کسي مي تواند موعظه باشد که صلاحيتي در خودش ايجاد کرده باشد يعني انصاف داشته باشد و حق طلب باشد. بالاترين موعظه که قرآن است در فردي که در خودش زمينه ايجاد نکرده باشد تاثير گذار نيست. کساني که در امر تربيت کار مي کنند بدانند که اول بايد زمينه ي پذيرش تربيت را آماده بکنند تا فرد بتواند آنها را بپذيرد.
سوال – عوامل ديگر تکفير را توضيح بفرماييد.
پاسخ – يکي ديگر از عوامل تکفير عباداتي است که خداوند بر ما واجب کرده است مثل نماز، روزه، حج، جهاد.اين واجبات عبادي اموري هستند که علاوه بر اينکه خودشان خاصيت دارند، هيچ کدام جاي ديگري را نمي گيرد. همانطور که جسم انسان به ويتامين هاي مختلف نياز دارد روح انسان هم به ويتامين هاي مختلف نياز دارد که عبادت هر کدام بخشي را تامين مي کند.
ص: 1794
روزه جاي نماز و نماز جاي روزه را نمي گيرد. با اينکه هر کدام از عبادات خصوصيات خاصي دارند ولي يک خصوصيت مشترک دارند و آن اين است که اين عبادات گناهان را پاک مي کنند. اين خاصيت عمومي عبادات واجب است. روح همه ي عوامل آمرزش به خضوع و تسليم در برابر خدا برمي گردد. عبادات باعث مي شود که منيت از انسان کنار برود و انسان در مقابل خدا تسليم بشود. اين تسليم بودن در برابر خدا باعث مي شود که وجود خدا بر ما حاکم بشود و ميل هاي نفساني کنار برود. مرحوم آخوند کاشي وقتي مي خواست وضو بگيرد خيلي مواظب بود که آب وضوي ديگران به او ترشح نکند. فرد روستايي پيش ايشان رفت و وضوگرفت و آب وضو به مرحوم آخوند خراساني ترشح مي کرد. ايشان به فرد روستايي گفتند که اين وضو به درد خودت مي خورد. فرد روستايي گفت: شما از کتاب و قرآن سردر مي آوري، من آمده ام که يک وضو بگيرم که به خدا بگويم که من ياغي نيستم. همانجا ايشان سرش را در زانو گرفت و گريست و فرمود: او خدا را شناخته است. وقتي ما وضو مي گيريم مي خواهيم بگوييم: خدايا ما به ياد تو هستيم و ياغي نيستيم. ممکن است که بعضي از نمازهايي که ما مي خوانيم راست نباشد و حضور قلب در آن نباشد، اما بالاخره ممکن است يکي از اياک نعبد بگيرد و انسان به خضوع کامل در برابر خدا برسد. واجبات انسان را در مقابل خدا خاضع مي کند. آيه 115 سوره هود مي فرمايد: اول
ص: 1795
روز نماز بخوان و بعد نماز ظهر و عصر و بعد نماز مغرب و عشا را بخوان، همانا کارهاي خوب کارهاي بد را از بين مي برد. مظهر کارهاي حسنات همان نماز وعبادات است که بدي ها را از بين مي برد. شخصي در هنگام نماز گفت: يا رسول الله من گناهي انجام داده ام. کفاره ي گناه من چيست ؟ پيامبر نماز را خواندند و آن مرد دوباره سوالش را تکرار کرد. پيامبر فرمود: همين نمازي که خواندي تو را پاک مي کند. پيامبر فرمود: مسلمان وقتي وضو بگيرد و نماز پنجگانه اش را بخواند گناهانش مي ريزيد مثل برگ هاي درخت که در ايام پاييز مي ريزد. سلمان با شخصي زير درختي نشسته بود، شاخه اي از آن درخت را تکان داد و برگهاي آن ريخت. سلمان گفت من روزي با پيامبر بودم و پيامبر اين کار را انجام داد و فرمود: وقتي شما نماز مي خوانيد گناهان شما اين طوري فرو مي ريزد. اميرالمومنين مسابقه اي در مسجد برگزار کرد و سوال کردند که اميدوار کننده ترين آيه ي قرآن کدام است ؟ فردي گفت که اين آيه است: خدا همه ي گناهان را مي بحشد جز شرک را. فرد ديگري گفت اين آيه است: اگر کسي گناهي بکند و توبه بکند خدا او را مي بخشد.فرد ديگري گفت اين آيه است: اي کساني که گناه کرده ايد نااميد از رحمت خدا نباشيد خدا همه ي گناهان را مي بخشد. حضرت فرمودند که اين ها خوب است ولي اين آيات نيست. آيه 115 سوره يهود مي فرمايد: در اول روز، در ظهر
ص: 1796
و شب نماز بخوان، همانان حسنات سيئات را از بين مي برد. اگر نمازها در وقت خودش خوانده بشود فاصله ي نمازها هفت ساعت بيشتر نيست. گناهان تا هفت ساعت نوشته نمي شود. ملائکه مي گويند که گناهان را ننويسيد شايد فرد توبه بکند يا کار خوبي انجام بدهد. پس اگر کسي گناهي بکند و به نماز برخور بکند، آن نماز گناه را پاک مي کند. اين هديه اي است که خدا براي نمازگزاران قرار داده است. عوامل ديگر تکفير احسان به پدر و مادر، صلوات فرستادن، به مظلوم کمک کردن و خوش اخلاقي است.
انشاء الله خدا همه ي گناهان ما را در اين دنيا پاک بکند که در آن دنيا بي حساب بشويم.
بي قرار توام و در دل تنگم گله هاست آه بي تاب شدن عادت کم حوصله هاست، مثل عکس رخ مهتاب که افتاده درآب در دلم هستي و بين من و تو فاصله هاهست، بي تو هر لحظه مرا بيم فروريختن است مثل شهري که به روي گسل زلزله هاست، باز مي پرسمت از مسئله دوري و عشق و سکوت تو جواب همه ي مسئله هاست.
سوال – آيا ما بايد در قيامت هر موقفي به سوالات جواب بدهيم ؟
پاسخ – تمام تشکيلات قيامت براي اين است که اعمال ما بررسي بشود. تا در دادگاه الهي مشخص بشود که اعمال چه کسي احتياج به تطهير يا جايزه دارد. مقتضاي اسم حسيب خدا اين است که هيچ عملي رها و محمل و بي عکس العمل نباشد. لذا ريز و درشت اعمال ما در قيامت مورد سوال قرار
ص: 1797
مي گيرد. حتي لايه هاي عميق باطني ما مشخص مي شود تا خدا پاداش هر عملي را بدهد. در سوره ي نحل آيه نود و سه مي فرمايد: به پروردگارت قسم که از همه ي گارهايي که کرده ايد سوال مي شود و از همه کس سوال خواهد شد. فرق سوالاتي که در قيامت مي شود با سوالاتي که در برزخ مي شود در اين است که سوالات برزخ يک بازپرسي اجمالي است از کليات عقايد و از اصول عقايد که شخصيت انسان را تشکيل مي دهد مثل قبول داشتن خدا، پيامبر و کتاب. و همچنين برخي از کليات اعمال مثل اصل نماز، خمس، روزه زکات. پس اصلي ترين سوال در برزخ در مورد اعتقادات است که مسير بهشت برزخي يا جهنم برزخي را روشن مي کند. ولي در قيامت کوچکترين عمل و نتيجه اش معلوم بشود. مثلا در مورد نماز به رکعت، سجده نماز و تمام حرکات رسيدگي و سوال مي شود.
روي صراط مواقف متعددي است و در هر مواقف ( ايستگاه ) يک عمل با همه ي جزئيات به آن پرداخته مي شود. پس در هر ايستگاه به يک عمل و جزئيات آن پرداخته مي شود. پس در قيامت به جزئيات اعمال مي پردازند تا اسم حسيب خدا پديدار بشود. بحث سوال کردن در قيامت از بحث حسيب بودن خداست. چون خدا حسيب است بايد همه چيز را حساب بکند. تجلي بودن اسم حسيب خدا با سوالات است. اميرالمومنين فرمود: منو معاويه بايد پاسخگوي کساني که در صفين کشته شده اند باشيم. هر کس بايد پاسخگوي اعمال باشد. چرا به قيامت
ص: 1798
روز قيامت مي گويند در حاليکه آنجا خورشيد نيست ؟ در آنجا روز معنا ندارد زيرا خورشيد از بين رفته است. در آنجا خورشيد ديگري است و حقايق آفتابي مي شود. و چيزي مخفي نيست يعني چون حقيقت روشن است روز است. در آنجا حقيقت بالا مي آيد. مرحوم يزدي صاحب کتاب عروةالوثقي فتواهاي زيادي در کتابش داده است. فردي به ايشان گفت: سيد براي روز قيامت بايد براي اين فتواها جواب آماده بکني. ايشان فرمودند: من اول جوابش را داده ام که فتوا داده ام. اينها انسانهايي هستند که اول جواب اعمالشان را آماده مي کنند بعد عمل مي کنند. از اميرالمومنين در نهج البلاغه داريم که در قيامت از زمين ( محيط زيست )، از شما سوال مي کنند. پيامبر از محلي رد مي شدند و ديدند که روي شتر، باري بسته شده و شتر معطل بود. پيامبر فرمودند: صاحب اين شتر خودش را براي جوابگويي در قيامت آماده کند ( شتر را معطل گذاشته است ). حضرت علي (ع) در شب نوزدهم وقتي از خانه دخترشان بيرون مي رفتند مرغابي ها خيلي سر و صدا مي کردند، حضرت فرمودند: يا به اين مرغابي ها بِرس يا اينکه آنها را آزاد کن، اينها جواب دارد. در عرصه ي قيامت از همه ي کارهاي ريز و درشت ما سوال مي شود. اين سوالات براي اين نيست که به علم خدا افزوده بشود زيرا خدا همه چيز را مي داند در سوره ياعراف آيه شش مي فرمايد: هم از مردم سوال مي کنيم و هم از پيامبراني که براين مردم فرستاده شده اند، فکر نکنيد
ص: 1799
که سوال کردن ما بخاطر اين است که ما نمي دانيم ما خودمان شاهد بوديم. سوال خدا از ما براي اين است که اتمام حجت بشود. وقتي کسي جوابگوي اعمال خودش (اعمالي که جلوي چشمش است يا گويي دارد همه را انجام مي دهد. امام صادق مي فرمايد: اعمال چنان مجسم مي شود که گويي فرد دارد اعمال هفتادساله ي خودش را انجام مي دهد. ) خواهد بود و اقرار بکند، وقتي در قيامت بخواهند به او جزا بدهند عذر نمي آورد که خدايا چرا درجه ي من در بهشت کم بود يا چرا من عذاب مي شوم. اگر کسي توجيهي براي عملش دارد بايد بگويد. در اينجا راه عذر بسته مي شود. مرحوم مجلسي در جلد هفت بحارالانوار بعد از مبحث سوال کردن، بابي بنام اتمام حجت دارد. در اين باب رواياتي هست که خدا با چند سوال باب عذر را بر بندگان مي بندد که بعدا کسي عليه خدا اعتراض نداشته باشد. خدا مي فرمايد: فلان کاري که کردي مي دانستي يا نمي دانستي ؟ اگر بنده بگويد که من مي دانستم فلان چيز حرام است و انجام دادم، خدا سوال مي کند که چرا به دانسته هايت عمل نکردي ؟ (آنجايي که بايد حرف مي زدي سکوت کردي و آنجا که بايد سکوت مي کردي حرف زدي، آنجا که بايد اخم مي کردي خنديدي و آنجا که بايد مي خنديدي اخم کردي،آنجا که بايد مي شنيدي نشنيدي و آنجا که بايد نمي شنيدي شنيدي. فردي خدمت خواجه نصيرالدين طوسي رسيد و خطايي انجام داد. او خيلي خجالت کشيد. خواجه خودش را به
ص: 1800
نشنيدن زد. و وقتي اين فرد سوال کرد مي گفت که من نمي شنوم، بلندتر سوال کن. اين فرد خدا را شکر کرد که آبرويش پيش خواجه محفوظ ماند. خواجه تا آخر عمر وقتي اين فرد را مي ديديد خودش را به نشنيدن مي زد. ) در اينجا فرد عذري ندارد. اگر فرد بگويد که من نمي دانستم، خدا مي فرمايد: چرا ياد نگرفتي ؟ بي خبري عذر نيست. معمولا ما حال يادگرفتن نداريم. پس در قيامت عذرها شنيده و رد مي شود. در روايت داريم که اگر ما به خدا بگوييم جوان بودم و پدر و مادرم اهل دين و رعايت نبودند و من به اين خاطر به گناه افتادم، خداوند آسيه زن فرعون را جلو مي آورد و مي گويد او در خانه ي فرعون زندگي مي کرد ولي خودش را حفظ کرد. اگر فردي بگويد که من بخاطر زيبايي ام گول خوردم، خداوند براي زنها حضرت مريم و براي مردها حضرت يوسف را مي آورد. پس عذر با حجت ها تمام است. وقتي خدا از پيامبران سوال مي کند از باب تشويق آنهاست نه از باب تنبيه آنها. پس سوالاتي که خدا از انبياء مي پرسد بخاطر تشويق است و سوالاتي که از ديگران مي پرسد بخاطر اتمام حجت است. سوالات در قيامت مثل سوالات در دادگاههاي بشري نيست که قاضي مي خواهد چيزي را روشن بکند زيرا خدا همه ي حقايق را مي داند.
اگر ما سوال و جواب روز قيامت را باور بکنيم، اگر حتي جهنمي هم وجود نداشته باشد انسان پيش خدا شرمنده مي شود و اين شرمندگي
ص: 1801
براي انسان کامل است. پس خوب است که انسان هر عمل يا حرفي را مي زند اول حجت آنرا براي روز قيامت آماده بکند. از ميرزاي شيرازي سوال کردند که اگر به شما خبر بدهند که تا يک هفته ي ديگر بيشتر زنده نيستند چکار مي کنيد. ايشان فرمودند: همان کاري که تا الان انجام مي دادم. زيرا من هر کاري که مي کنم جواب آن طرف را هم آماده مي کنم و در نظر مي گيرم. بخاطر همين من آماده هستم و روند زندگي من عوض نمي شود حتي اگر بخواهم يک هفته ي ديگر بميرم.
سوال – چه کسي سوالات محشر را از ما مي پرسد ؟
پاسخ – ما در مورد اينکه چه کسي سوال مي کند تصريحي نداريم. چه بسا در روز قيامت مامورين خدا کار مي کنند همانطور که در دنيا کار مي کردند يا ممکن است که خود خداوند متکلف سوال ازانبياء و اولياء بشود و آنها متکلف سوال از امت هايشان بشوند يعني مامورين خدا پيامبران و انبياء باشند. مهم عرصه ي سوال است که برقرار است و سوال کننده مهم نيست. در بعضي از مواقف سوال و جواب به اين صورت نيست. در آنجا مهر بر دهان ها زده مي شود و آنجا چهرها، قيافه ها، اعضا و جوارح هستند که شهادت مي دهند چکار کرده اند و ديگري نيازي نيست که زبان جواب بدهد. در سوره ي الرحمن خدا مي فرمايد: سوالي از انس و جن نمي شود. بنظر مي رسد که تناقضي در قرآن است.
ولي اين طور نيست. اميرالمومنين مي فرمايد:
ص: 1802
مواقف آن فرق مي کند. در سوره الرحمن مي فرمايد: مجرم ها به چهره شناخته مي شوند. وقتي آيه هجده سوره نبا نازل شد: روزي که در صور دميده مي شود و شما به عرصه ي قيامت دسته دسته مي آييد. پيامبر فرمود: ده دسته از دسته جات امت من با چهره هاي ديگر به قيامت مي آيند و پيامبر براي آنها گريه کرد و فرمود: آنهايي که حرام خور هستند به شکل خوک مي آيند، آنهايي که سخن چين و نمام هستند به چهره ي ميمون مي آيند، آنهايي که ربا خوار هستند به چهره ي واژگون مي آيند، آنهايي که شراب خوار هستند آنقدر بوي بد مي دهند که تمام اهل قيامت از بوي آنها ناراحت هستند. مرحوم کاشي چهره ي واقعي فردي را ديده بود و از هوش رفته بود. اين چهره ها خيلي عجيب و غريب است. اين افراد ديگر سوال و جواب ندارند. اين با ستاريت خداوند تناقض ندارد. افرادي که چهره ي باطني شان کشف مي شود و پرده از آنها برداشته مي شود کساني هستند که در دنيا از گناه حيا نداشته اند و آبروي خودشان را نگه نداشته اند. وقتي خود فرد حيا را کنار مي گذارد واز گناهش ناراحت نمي شود در قيامت رسوا مي شود. در فقه ما غيبت افرادي که تجاهل به گناه مي کنند اشکالي ندارد. يعني فسق و گناه شان راعملي کرده اند و اگر در مورد گناه شان غيبت بکنند اشکالي ندارد. کساني که آبروي ديگران را مي برند خدا در روز قيات آبروي آنها را مي برد و پرده ي
ص: 1803
ستاريت را از آنها برمي دارد. پس مواقف و افراد با هم فرق مي کنند.
سوال – آيات پاياني سوره طور را توضيح بفرماييد.
پاسخ – دو آيه آخر اين سوره فرمولي را دراختيار انسان مي گذارد. کساني که مي خواهند در زندگي استقامت و صبر بر گناه داشته باشند مي فرمايد: اي رسول ما در مقابل حکم خداي خودت صبر داشته باش هم حکم تکويني و هم حکم تشريعي خدا استفامت کن، ما تو را مي بينيم، اهل ذکر باش و مناجات داشته باش، اين حمد و تسبيح کفاره ي اين مجلس است، در شب هم تسبيح بکن و همان موقعي که ستاره ها افول مي کنند. اگر انسان باور کند که خدا او را مي بيند گناه نمي کند. امام حسين (ع) فرمود: چيزي که اين مصيبت سنگين را براي من ساده مي کند اين است که خدا دارد من ما را مي بيند. پيامبر از هر مجلسي که بلند مي شد سبحان الله مي گفت که اگر حرف لغويي در آن مجلس زده شده است کفاره ي آن باشد. اگر انسان بداند که خدا او را مي بيند اهل ذکر و مناجات مي شود.
سوال – در قيامت چند موقف وجود دارد ؟
پاسخ – در قيامت پنجاه موقف يا دادگاه وجود دارد که اينها روي صراط است. مرحوم شيخ صدوق مي فرمايد: در هر موقف سوالاتي از ما مي کنند که بر دوش ما بوده است و جزو تکاليف ما بوده است. مواقف عبارتند از: عقايد، روزه، حج، خمس، نماز، زکات، صله ي رحم، امانت، حق الناس،
ص: 1804
نعمت ها ( عمر، جواني، اموال، سلامتي و. .. )
اينکه اولين موقف کدام است در روايات مختلف است. در بعضي از روايات داريم که اولين سوال از اعتقادات است يعني از خدا و رسول و ولايت علي. در بعضي از روايات داريم که اولين چيزي که سوال مي کنند نماز است که اگر آن قبول بشود بقيه اعمال پذيرفته مي شود. پيامبر فرمود: شخص روز قيامت حرکتي نمي کند مگر اينکه از چهار چيز سوال از او بشود: عمر( بخل در عمر خوب است. فخر رازي مي گويد: من در تابستان ديدم که فردي يخ مي فروشد و فرياد مي زد: رحم کنيد به فردي که سرمايه اش دارد آب مي شود و من همانجا فهميدم که تفسير سوره ي والعصر همين است. زيرا خدا به زمان قسم مي خورد )، جواني ( جواني بخشي از عمر است که حساس است و از آن سوال مي کنند. بيشتر بزرگان زحمات علمي خودشان را در جواني کشيده اند ولي انسان نبايد نااميد بشود و تا وقتي زنده است مي تواند عوض بشود. علامه طباطبايي مي فرمودند: من دوازده سال در نجف بودم و دوازده روز تعطيلي داشتم يعني سالي يک روز و آن روز عاشورا بود. زماني رسيد که پزشک به ايشان گفته بودند که مطالعه نکنيد واز آن به بعد ايشان بيست جلد الميزان را نوشتند )، مال ( مال خودت را از کجا بدست آورده اي و کجا مصرف کرده اي )، محبت اهل بيت.
از مطالعه ي روايت اين برمي آيد که مهمترين چيز اعتقادات انسان است لذا اولين سوالي
ص: 1805
که در قيامت از انسان مي شود در مورد اعتقادات است. بعد اولين عمل، نماز است که در قيامت از آن سوال مي شود.
هوا، هواي لطيفي ست طراوت و ترنم و شبنم است و شقايق، هواي هم همه دارند ابر و تندر و باران، هواي زمزمه دارند بيد و باد و بنفشه و من هواي تو را دارم.
سوال – در تعاليم ديني گفته مي شود که ياد مرگ نشاط انگيز است ولي نمي دانم چرا من هر وقت به مرگ فکر مي کنم دچار استرس و نگراني زيادي مي شوم که حتي دل و دماغ انجام کارهاي روزمره زندگي ام را هم ندارم. راهنمايي بفرماييد.
پاسخ – بعضي ها با يادآوري مرگ و قيامت دچار اضطراب و استرس مي شوند. و اين نشان دهنده ي اين است که در اين کار افراطي صورت گرفته است. علي القاعده اعتقاد به آخرت و عوالم بعد از مرگ و ياد آنها بودن، نشاط آور است و باعث رقت قلب و از بين بردن قساوت قلب مي شود. پيامبر مي فرمايد: دلها زنگار مي گيرد همان طور که آهن زنگ مي زند. از حضرت پرسيدند: چه چيزي باعث از بين رفتن زنگار دلها مي شود ؟ پيامبر فرمود: ذکر آخرت باعث مي شود که دل صفا پيدا بکند. اگر ياد مرگ باعث نشاط و شادي مي شود باعث يک نشاط و شادي واقعي مي شود نه بي خيال بودن. شايد اين موضوع آنچنان که بايد خوب بيان نشده است يا ما به دنبال آن نرفته باشيم. اولا ما بايد بدانيم که بعد از اين دنيا،
ص: 1806
عالم بزرگتر و بهتر در انتظار ما هست. پيامبر فرمود: وضعيت انسان در دنيا مثل وضعيت جنين در شکم مادر هست. با مرگ انسان به دنيا ي بهتر و غير قابل مقايسه با دنيا مي رود. جنين وابستگي هايي به مادر پيدا کرده است و اگر دنيا را برايش توضيح بدهند متوجه نمي شود ولي وقتي جنين به دنيا مي آيد با ترس و گريه مي آيد و وقتي وارد اين دنيا مي شود و با لذت هاي غير قابل مقايسه با رحم مواجه مي شود ديگر نمي خواهد به عالم رحم برگردد. ثانيا بدانيم که چشم هيا مهربان و آغوش هاي گرم در انتطار ماست. خدا مي فرمايد: يک جز از صد جز مهرباني خودم را در اين عالم پخش کرده ام. مهرباني بين فرزند و والدين، خواهر و برادر و دوستان، يک جلوه از صد جلوه ي محبت خداست. در اصول کافي داريم: در قيامت وقتي بنده ي گنهکاري که اعمال صالحي نداشته است را حکم به عذاب مي کنند و به سمت جهنم مي برند، او ملتمسانه نگاه مي کند و مي گويد که نگاه من به تو اين نبود، خدا خطاب مي کند که او را برگردانيد. با اينکه او دردنيا خيلي به من خوش گمان نبود او را برگردانيد. همچنين ملائکه اي که پاک هستند با بندگان مهربان هستند. در روايت داريم که حضرت عزرائيل و ملائکه ديگر خودشان به مومنين تلقين مي کنند و از پدرA ومادر به آنها مهربانتر هستند. سلمان از بازار آهنگرهاي کوفه رد مي شد، او ديد جواني افتاده است و مردم دور او جمع
ص: 1807
شده اند. مردم به سلمان گفتند که شما دعايي بکنيد که اين جوان بلند بشود. اين جوان گفت که من وقتي از بازار رد مي شدم صداي چکش آهنگرها را شنيدم و ياد اين آيه قرآن افتادم که در جهنم دوزخيان را با گرزهاي آتشين مي زنند. و افتادم. سلمان متوجه شد که او اهل معرفت است. سلمان با او دوست شد. بعد از مدتي اين جوان به حال احتضار افتاد. سلمان به حضرت عزرائيل گفت: رعايت اين دوست من را بکن. حضرت عزرائيل فرمود: من براي همه ي مومنين از پدر مهربانتر هستم و با همه ي آنها مدارا مي کنم. در روايت داريم کساني که مراقبت در نماز اول وقت دارند خود ملک الموت آنها را تلقين مي کند و شياطين را از اين مومن دور مي کند. در جلد شش بحارالانوار داريم: اهل بيت هنگام مرگ مومن ظاهر مي شوند و آنها را ياران خودشان مي دانند و براحتي از دنيا دل مي کند. فردي از امام صادق (ع) پرسيد: آيا مومن هنگام مرگ ناراحت است و کراهت دارد ؟ امام فرمود: خير. زماني که ملک الموت براي قبض روح مي آيد ابتدا مومن جزع و فزعي نشان مي دهد. ( اين نشان مي دهد مومن يک انسان معمولي و درجه ي پايين است ) ملک الموت مي گويد اين دوست خدا جزع نکن، قسم به خدا من از پدر به تو مهربانترهستم. چشمهايت را باز کن. بعد ائمه و پيامبر بر مومن ظاهر مي شوند و دوستان او معرفي مي شوند. خطاب مي رسد: اي کسي که پيامبر و آل او
ص: 1808
را باور داشتي، به سمت پروردگارت بيا در حالي که تو از خدا راضي هستي بواسطه ي ولايتي که داري و خدا هم از تو راضي است بخاطر ثوابي که به تو مي دهد. و هيچ چيز براي مومن محبوب تر از اين نيست که برود و ديگر برنگردد. آيت الله حائري داماد آيت الله حجت بودند. وقتي دم آخر دعاي عديله را براي او خوانديم و تربت به دهانش ريختيم. و ايشان گفتند: اين تربت آخرين توشه ي من است. آيت الله حجت فرمود: آقا علي (ع) دارد مي آيد. ما بايد باور بکنيم که بعد از مرگ چنين آغوش هاي گرمي باز است. فردي مي گفت: يک طلبه ي هندي در مدرسه نجف بود که در دفترهايش نوشته بود: يا حضرت عزرائيل ادرکني يعني با حضرت عزرائيل دوست بود. ما بعضي مواقع جفا مي کنيم و از اين فرشته ي مهربان خدا هيولايي درست مي کنيم. ثالثا اگر عذاب و ناراحتي که در آن دنيا هست، بخاطر عکس العمل کارهاي خودمان است نه اينکه خدا براي ما عذاب بخواند. زشتي و معصت ما در اين دنيا، عذاب هاي آن دنيا را درست مي کند. علامه طباطبايي از عارفي که از قبرستان وادي السلام برمي گشت پرسيدند: چه خبر ؟ ايشان گفتند که از بعضي از قبرها سوال کردم که شما هم مار و مور داريد؟ قبرها گفتند: خير ما چيزي نداريم. اگر ما بدانيم اينها از اعمال خود ما است دو چيز را در دنيا رعايت مي کنيم. يکي اينکه دنيا محل گذر است و نبايد براي خودمان تعلقاتي درست کنيم که فکر
ص: 1809
کنيم هميشه مي خواهيم در آن بمانيم. اگر ما عزيزي را از دست داديم بدانيم شان دنيا همين است. اگر شئ ارزشمندي بشکند شما ناراحت مي شويد ولي اگر به شما بگويند که اين شئ شکستني است، شما مي دانيد که اين شئ قرار است که بشکند و ماندني نبوده است. يک موقع مي گويند که فلاني از دنيا رفت و يک موقع مي گويند که طرف رفتني بود. پس قرار نيست که در اين دنيا چيزي بماند و هر چيزي در دنيا رفتني است. شما بايد دنيا را مثل يک مسافرخانه اي بدانيد که بايد مدتي در آن زندگي کنيد و بعد از آنجا برويد. پس انسان بايد شان دنيا را بداند و به آن دلبستگي پيدا نکند. ديگر اينکه هر کاري که انسان در اين دنيا مي کند بايد حجت آخرتي آنرا آماده بکند. يعني انسان بتواند جوابگوي کارهايش باشد. پس اگر شما ديد خودتان را نسبت به مرگ اصلاح کنيد و بدانيد که چه آغوئش هاي گرمي منتظر ما هستند و اگر مي دانيد سختي هايي در آن دنيا است بايد به اين دنيا دل نبنديد و هر کاري که در دنيا مي کنيد حجت آخرتي براي آن داشته باشيد. اگر ديد انسان اين طور باشد، مرگ صيقل دهنده است نه ترساننده. اگر انسان با اين ديد از مرگ بترسد اين يک ترس مقدس و مفيدي است. اولياءهم اين ترس را دارند. پس بايد از مرگ ترسيد ولي نبايد اضطراب داشت. اگر انسان به مر اشتياق داشته باشد هميشه آماده ي مرگ است. اين دنيا با دنيا بعد از مرگ، قابل مقايسه
ص: 1810
نيست که باعث بشود انسان به اين دنيا دل ببندد.
سوال – برادرزاده ي من يک دخترکاملا خوب و محجبه و مومني بود که مخارج خانواده اش را تامين مي کرد ولي بخاطر مخالفت پدرش با ازدواج او، دست به خودکشي زد. ديد گاه خدا و دين نسبت به افرادي که به نفس خودشان ظلم کرده اند چيست و وظيفه ي بازماندگان براي طلب مغفرت از درگاه خداوند متعال بايد به چه نحويي باشد ؟
پاسخ – خودکشي يکي از گناهان کبيره است. نفس خود را از بين بردن يعني هديه الهي را از بين بردن. روح انسان جلوه اي از روح خدا است. همان طور که قتل فرد ديگري گناه کبيره محسوب مي شود خودکشي هم گناه کبيره محسوب مي شود. کسي نمي تواند بگويد که من اختيار جان خودم را دارم. انسان نسبت به جان خودش حقي ندارد. خدا اجازه ي برخورد انسان با جان خودش را به او نداده است. خدا به انسان وعده داده است که من گره ها و بن بست ها را باز مي کنم. البته انسان بايد با خدا معامله بکند و خدا هم گره هاي او را باز مي کند. مورچه اي در آب افتاده بود و فرياد مي زد که آب دارد عالم را مي برد. مورچه ي ديگري که در خشکي بود گفت: آب داردتو را مي برد نه عالم را. ما گاهي فکر مي کنيم که اگر ما در بن بست هستيم خدا هم در بن بست است. اگر ما با خدا معامله بکنيم خدا گره را باز مي کند. در قرآن
ص: 1811
داريم: کساني که در راه ما کار مي کنند، ماراه را براي آنها باز مي کنيم. در سوره طلاق داريم: از آنجايي که انسان به گمانش نمي رسد براي او روزي مي فرستيم. پس کسي که خودکشي مي کند علاوه بر اينکه هديه الهي يعني روح را از بين مي برد، نسبت به خدا بي اعتمادي دارد. حالا کساني که خودکشي مي کنند همه عامداً نمي خواهند در مقابل خدا مقاومت کنند. گاهي افراد در زندگي به يک مشکلي برمي خوردند و جنون آني به آنها دست مي دهد و مغزشان کار نمي کند و دست به خودکشي مي زنند. ما مواردي داشته ايم که بعد از خودکشي از کارشان پشيمان شده اند البته آنهايي که زنده مانده اند يعني دچار جنوني آني شده اند و خداوند اينها را درنظر دارد. وظيفه ي ما پي بردن به نيت فردي که خودکشي کرده است نيست بلکه ما بايد مثل يک مسلمان با او برخورد بکنيم. در وسايل الشيعه داريم که پيامبر فرمود: هر کس که اهل قبله است شما براي او نماز بخوانيد و براي او خدايي نکنيد. وظيفه ي ما اين است که براي اين فرد نماز بخوانيم و در نماز بگوييم خدايي ما جز خوبي از او نديديم منظور از خوبي يعني اينکه ما از او کفري نديديم. پيامبر تصريح فرمود: بر کسي که سنگسار شده يا کسي که خودکشي کرده نماز بخوانيد و فرمود: از آنها به بدي ياد نکنيد. و بازماندگانبايدبراي او خيرات انجام بدهند و اگر واجباتي بر گردن او هست برايش بجا بياورند. اينها براي فرد مرده، فايده ي زيادي
ص: 1812
دارد حتي اگر ما براي کفار کارخوبي انجام بدهيم، باعث تخفيف عذابش مي شود.
سوال – افرادي بوده اند که مرتکب گناهان آشکاري شده اند و الان از دنيا رفته اند. وظيفه ي ما چيست ؟
پاسخ – وظيفه ي ما همان دستورات پيامبر است يعني کارهايي را که ما براي يک مسلمان انجام مي دهيم براي اين فرد هم انجام بدهيم. مرحوم آيت الله بهجت از قول استاد آيت الله قاضي، مرحوم کشميري نقل مي کردند که ايشان مي فرموند: در نمازشبهاي تان فقط ابوذر و سلمان را دعا نکنيد بلکه گناهکاران را هم دعا کنيد زيرا آنها محتاج تر هستند. مومنني هم اين توصيه را رعايت بکنند.
سوال – سوره الرحمن آيات 17 تا 40 را توضيح بفرماييد.
پاسخ – در اين سوره يک آيه حدود سي مرتبه تکرار مي شود که خدا خطاب به جن و انس مي فرمايد: کداميک از نعمتهاي پروردگارتان را تکذيب مي کنيد ؟ در روايت داريم که با شنيدن اين آيه بگوييم: خدايا من تکذيب هيچ کدام از نعمتها را نمي کنم. اين سوره عروس قرآن است زيرا خدا نعمت ها و زينت ها را مي شمارد و يادآوري مي کند. ديدن نعمتهاي خدا لطافت مي خواهد. بعضي ها هزاران نعمت خدا را که به آنها داده است نمي بينند ولي يک نعمت که خدا به آنها نداده است را مي بينند و اعتراض مي کنند. دعاي جوشن صغير که از امام کاظم (ع) است به انسان ياد مي دهد که نعمتها را ببيند و شاکر باشد. در اين دعا امام نقص ها
ص: 1813
را مي بيند که مثلا الان افرادي در بيمارستان دچار درد هستند ولي من به تعداد اين بيمارها، سلامتي دارم و تو را شکر مي کنم. عده اي در زندان دچار مشکلاتي هستند ولي من اين طور نيستم و تو را شکر مي کنم. حضرت با ديدن نقص ها، کمالات را يادآوري مي کند.
سوال – من نوزده سال دارم و افکار پست و گناه آلود به سراغ من مي آيد و من بخاطر اين موضوع خيلي عذاب مي کشم. گاهي دچار افسردگي ميش وم واحساس مي کنم گناهکارترين افراد هستم. من نماز و دعا مي خوانم ولي اين افکار هنوز هم هست. دو سال است که ترس از گناه باعث شده است که اين افکار به سراغ من بيايد. آيا الان من يک فرد گناهکار محسوب مي شوم ؟
پاسخ – گاهي افکاري مثل پارازيت در ذهن ما مي آيد چه بسا که اين افکار در مورد مقدسات باشد، ممکن است که اين افکار در نماز يا غير نماز بيآيد. با توجه به اينکه خدا نيات ما را هم محاسبه مي کند، اگر خدا بخواهد اين کار را انجام بدهد ما خيلي کم مي آوريم. اين افکار که دست انسان هم نيست و يک شعبه اي از وسواس فکري است، ( در وسواس فکري فرد مقهور اين تفکرات و خطورات است ) بدانيد که اين افکار گناه محسوب نمي شود و مواخده ندارد. زيرا اينها بي اختيار است. اينها القائاتي از شيطان است. در جلد دوم اصول کافي در باب حديث نفس و وسوسه داريم که از پيامبر سوال مي کردند که
ص: 1814
چنني خطوراتي در مورد خدا به ذهن ما آمده است. پيامبر مي فرمايد: اين نشانه ي ايمان است زيرا تو از گناه مي ترسي. پيامبر فرمود: وقتي شيطان نمي تواند در عمل بر شما مسلط بشود به افکار شما ورود پيدا مي کند تا تعادل شما را بهم بزند. شما نبايد از اينها بترسيد. در اين زمان شما بايد خدا را به ياد بياوريد و لااله الاالله، لاحول ولا قوة الا بالله بگوييد و وقتي اين افکار به ذهن شما آمد سعي کنيد که تغيير حالت بدهيد و ذکر بگوييد. ديگر اينها به اين افکار اعتنا نکنيد و کارتان را ادامهA بدهيد. در روايت داريم که اگر شما به شيطان بي اعتنايي بکنيد، شيطان ديگر به سراغ شما نمي آيد. زيرا او متکبر است. مثل اينکه شما در خيابان ويترين ها را مي بينيد ولي نمي ايستيد و مي رويد. پس شما در مقابل اين افکار نايستيد و رد شويد. با اين کار بعد از مدتي اين مشکل برطرف مي شود.
سوال – در مورد آداب زيارت اهل قبور توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – يکي از سنتهاي خوب ايام سال تحويل ديد و بازديد اقوام، اموات و شهدا است. با يک ديد، قبرستان محل ناخوشايندي است زيرا در آنجا عزيزانمان را جا گذاشته ايم ومي دانيم که روزي هم خودمان به اينجا مي آييم ولي از ديد ديگر قبرستان، يک فرهنگستان است که انسان مي تواند در آن تربيت بشود و ياد بگيرد. بزرگان ما به شاگردان خودشان مي گفتند که در قبرستان بنشينيد و فکر بکنيد و زيارت مناجات اميرالمومنين در مسجد کوفه
ص: 1815
را با تفکر بخوانيد. اينها همه به انسان درس مي دهد علاوه بر اينکه براي اموات هديه مي برد. در روايت داريم که اموات با هديه هاي شما خوشحال مي شوند و اينها باعث مغفرت خود فرد هم مي شود. امام رضا (ع) مي فرمايد: هر کسي که يک حمد و هفت تا قل هوالله براي مرده بخواند خدا او و مرده را مي آمرزد. بهترين زمان براي رفتن به زيارت اموات عصر پنج شنبه تا صبح جمعه است. در اين موقع ارواح مرخصي مي گيرند تا هديه ها را با خودشان ببرند. البته هر موقع ديگري خوب است ولي شب کراهت دارد. از آداب رفتن به قبرستان اين است که با وضو وارد بشويد و سلام بدهيد ( السلام اهل لاالله الاالله ) ديگر اينکه هديه براي مومن ببريم. بهترين هديه خواندن آيت الکرسي، سوره ي ياسين، ملک، حمد و هفت مرتبه قل هوالله، حمد و يازده مرتبه اناانزلناه است. توصيه اکيد روايات ما اين است که اين هدايا را به ارواح کل مومنين هديه کنيد. اين ثواب به همه ي مي رسد بدون اينکه از يکي کم بشود. شما خيال نکنيد که اگر شما ثواب را به فرد ديگري بفرستيم، از ثواب عزيز شما کم مي شود. در روايت داريم: وقتي شما آيت الکرسي را بخوانيد و ثواب آنرا براي همه ي اهل قبور قرار بدهيد، خدا ثواب آنرا به هر ميتي مي رساند. وقتي شما ثواب را به همه ي اموات هديه کنيد، خدا از اين کار بيشتر خوشش مي آيد و اين کار نشان مي دهد که شما بخل نداريد و
ص: 1816
رحمت خدا را وسيع ديده ايد. هنگام خواندن قرآن انسان بايد روبه قبله باشد و سر قبر بنشيند. خواستن حاجت خصوصا در کنار قبر پدر ومادر است. يکي از مکان هايي که براي گرفتن حاجات تاکيد شده است کنار قبر مومنين، بزرگان، شهدا و پدر و مادر است. مرحوم آيت الله اراکي مي فرمودند: من هر وقت حاجتي داشتم، به سر قبر ميرزاي قمي در قم مي رفتم، يک سوره ي ياسين هديه مي کردم و حتما حاجتم را مي گرفتم. يکي ديگر از آداب زيارت آب پاشيدن روي قبر است البته هنگام دفن اين کار توصيه شده است. از باب تفضل الهي تا زماني که قبر مرطوب است عذاب از مرده برداشته مي شود. خيرات و مبرّات جزو آداب زيارت اموات نيست ولي مي توان در قبرستان يا غير قبرستان خيرات و مبرّات داد.
سوال – در مورد دعاي غريق توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – امام صادق (ع) وقتي در مورد سختي دين داري و لغزش هاي دوره ي آخر الزمان فرمودند، بعضي از شاگردان آن حضرت ترسيدند و سوال کردند که اگر ما آن زمان را درک کرديم چکار کنيم ؟ امام فرمودند: دعاي غريق را بخوانيد. اين دعا براي کسي است که در حال غرق است و مضطر و بيچاره شده است: ياالله يا رحمان يا رحيم يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دينک: خدايا دل من را در دين خودت ثابت قدم بدارد.
بي تو اينجا همه در حبس ابد تبعيدند سالها هجري و شمسي همه بي خورشيدند، سير تقويم جلالي به جمال تو خوش است فصل ها را همه
ص: 1817
با فاصله ات سنجيده اند، تو بيايي همه ساعتها و همه ثانيه ها از همين امروز همين لحظه همين دم عيدند.
سوال – بعضي مواقع که سختي هاي زندگي به من فشار مي آورد نااميدي مرا فرامي گيرد و احساس مي کنم که خداوند ما را آفريده و افرادي زيادي از فرشته ها، ائمه و اولياء را قرارداده است که اگر ما خطايي کرديم، آنها اين اعمال را ثبت کنند. اين فکرها من را نسبت به مهرباني خدا دلسرد مي کند و من احساس مي کنم توجه خدا و اولياء خدا به رفتارهاي ما، ما را دچار تشويش خاطر مي کند. راهنمايي بفرماييد.
پاسخ – اينکه ما در زير چشمان افرادي مثل ائمه و اولياء خدا هستيم درست است. آنها جزو شاهدان روز قيامت هستند. در اين دنيا ما ما محلي را نداريم که خلوت ما باشد و بتوانيم در آنجا تنها باشيم. خدا و اولياء خدا وديگر موجودات شاهد ما هستند. شخصي خدمت امام حسين (ع) رسيد. و گفت که من مرتکب گناهاني مي شوم، مرا نصيحت بکنيد. حضرت فرمود: يک جاي خلوتي پيدا کن که کسي تو را آنجا نبيند بعد برو گناه بکن. پس خدا و اولياء رقيب و مراقب ما است. ايشان معناي مراقب بودن خدا را درست در نظر نگرفته اند. مراقب بودن خدا مثل يک نگاه بازرس و پليس نيست که ما تحت نظر باشيم. پليس در شهر دنبال متخلف مي گردد تا مچ او را بگيرد. نگاه خدا، نگاه مچ گيرانه نيست. مراقبت خدا مثل مراقبت پدر و مادر از بچه ي کوچک شان است. يعني مراقبت براي
ص: 1818
رشد، کمک و تربيت است. مراقبت پرستار براي بيمار براي بهبودي است نه مچ گيري. اگر بيمار صدايي از درد بلند کند، پرستار با او برخورد نمي کند. خدا رب است يعني نگاه خدا، نگاه تربيتي است. خدا به اقتضاي حالات و موقعيت انسان چيزهايي را تقدير مي کند. براي بعضي ها بلا و براي بعضي ها فقير يا غنا را تقدير مي کند. اميرالمومنين مي فرمايد: در حديث قدسي خدا مي فرمايد که من به اقتضاي حال بندگانم دارويي تجويز مي کنم، من عالم تر هستم که صلاح دين هر کس چيست و سرنوشت او را رقم مي زنم. خدا در هر حالتي يک جور لطف مي کند. در اصول کافي روايت داريم: بعضي از بندگان مومن خدا بعد از مدتي دچار عجب و غرور مي شوند و به عبادات خودشان مي نازند، خدا که مراقب آنها است، چند شبي آنها را به خواب مي اندازد تا براي نماز بلند نشود. اين فرد وقتي مي بيند براي نماز خواب مانده است خودش را سرزنش مي کند و به خودش فحش مي دهد. او با اين شکستن به خدا نزديک مي شود. تقديرات الهي همان اقدامات خداوند است که اگر ما داريم از خدا دور مي شويم آنرا تجويز مي کند. بعضي ها که دچارنااميد مي شوند، خدا نسيم هاي لطف مي فرستد. ما پشت صحنه هايي که خدا مديريت مي کند را نمي بينيم. و ممکن است که از خدا گِله بکنيم. گاهي پدر و مادر تشر يا پشت دستي به بچه شان مي زنند و همين بلا براي بچه ها مفيد است. بعضي
ص: 1819
از داده ها براي ما بُت مي شود و به آن دلدادگي پيدا مي کنيم. چه بسا براي اينکه اينها به وابستگي تبديل نشود خدا بلاهايي را بر سر ما مي آورد. ما چون اينها را نمي دانيم با خدا درگير مي شويم. مرحوم شيخ بافقي با رضا خان درافتاده بود و رضا خان او را زنداني کرده بود. او از غذاي زندان استفاده نمي کرد. از مقداري نخود و کشمش هاي خودش استفاده مي کرد و بعد اينها هم تمام شد. او به خدا گفت که در قرآن فرموده اي هيچ جنبده اي نيست مگر اينکه رزقش با من باشد. همان روز يک ملاقاتي از بيرون آمد و براي من ناهار آورد. خدا زود گله ي من را جواب دارد. خدا و اولياء قبل از اينکه رقيب باشند رفيق هستند. آنها از باب رفاقت مراقبت مي کنند. خداوند به مصلحت ما تقديراتي را رقم مي زند که ما بتوانيم درست جلو برويم. اگر ديد ما عوض بشود، نگاه خدا و اولياء را سنگين نمي بينيم. مشکل ما اين است که اولا ما خوبي ها و لطف هاي خدا را نمي بينم و ثانيا بدي هاي خودمان را پاي خدا مي گذاريم. اگر خوبي هايي که خدا در تربيتش به ما مي کند به ما بگويد ما شرمنده مي شويم. شيخ بهايي در ديوان اشعارش بنام نان و حلوا، داستاني را نقل مي کند: عابدي در کوه لبنان مقيم بود و شبها و روزها عبادت مي کرد. غذاي مختصري به او مي رسد و از کوه هم پايين نمي آيد. خدا خواست او را محک
ص: 1820
بزند. دو روز غذاي او نرسيد. او از کوه پايين آمد و به منزل گبري رفت و دو قرص نان از او گرفت. وقتي خواست از خانه بيرون بيايد سگ گرسنه به او حمله کرد و او قرص نان را بطرف او پرت کرد و فرار کرد. سگ نانها را خورد و باز به سمت او حمله ور شد. او به سگ گفت که من هر چه صاحبت به من داده بود را به تو دادم. چرا اين قدر تو بي حيا هستي ؟ سگ گفت: من بي حيا هستم يا تو ؟ من در خانه ي اين گبر بزرگ شدم و نگهبان او بودم. الان هم که پير هستم هنوز اينجا هستم. او گاهي به من غذا مي دهد و گاهي هم فراموش مي کند که به من غذا بدهد. گاهي هم من را با چوب يا سنگ مي زند. ولي من هيچ جا نمي روم. من به او وفادار هستم اما يک شب نان تو نيامد و تو خدا را رها کردي و پيش دشمن او آمدي. اي سگ نفس بهايي ياد گير، اين وفا را ازآن سگ گبر پير. گاهي خدا وابستگي هاي ما را مي شکند و بلايي بر سر ما مي آورد و ما شروع به بد و بيراه گفتن مي کنيم و از درخانه ي خدا قهر مي کنيم. در دعاي افتتاح داريم: خدايا گويي من در کارهايم بر تو منت مي گذارم اگر چيزي را با تاخير به من بدهي من عتاب مي کنم بخاطر جهالتي که دارم، شايد اين دير دادن به مصلحت من بود که اگر
ص: 1821
من مي دانستم از تو تشکر مي کردم، خدايا با اين همه بدهي هايم، مولايي صبورتر از تو بر خودم نديدم، خدايا تو من را دعوت مي کني و من به تو پشت مي کنم، تو به من خوبي مي کني و من روي به سوي تو نمي آورم گويي من بر تو منت دارم، با اين وجود تو کرم خودت را ديدي و بدي هاي من را بخشيدي و آنها را نديدي. پس ما بايد لطف هاي خدا را ببينيم و بدهاي خودمان را تقصير خدا نيندازيم. بديها آثاري در دنيا و آخرت دارد. بي برکتي و نقص ها آثار اعمال ماست و ما آنرا تقصير خدا مي گذاريم و از خدا گله مي کنيم. جاي افتخار دارد که خدا ما را نگاه مي کند. خدا به پيامبر فرمود: نسبت به تقديرات صبر کن، تو جلوي چشم ما هستي. ما بايد بدانيم جلوي چشم خدا بودن انسان را اميدوار تر مي کند. سايه ي خدا بر ما سنگين نيست. ما بايد ديد خودمان را درست کنيم، بجاي هراس بيجا طرح رفاقت با خدا بريزيم.
سوال – من از توبه هاي مداوم و توبه شکستن هايم خسته شده ام. شما دعا يا ذکري به من ياد بدهيد که بتوانم در توبه هايم، پايدار بشوم.
پاسخ – بزرگواري مي گفت که ما ميهماني داشتيم و پسر او مي خواست با پسر من که قويتر از او بود کشتي بگيرد. من به پسرم گفت که تو زمين بخور زيرا آنها ميهمان ما هستند. پسر من زمين خورد. پسر من خيلي ناراحت بود ولي دفعه ي بعد که
ص: 1822
با او کشتي گرفت، او را چنان به زمين زد که جبران دفعه ي اول را هم کرد. وقتي در کسي تواضع ريشه دار نيست، دوام ندارد و دوباره به حالت اوليه برمي گردد. گاهي ما مي خواهيم گناهي را ترک کنيم اما چون هنوز ريشه خوبي ها در ما شکل نگرفته است، ريشه ي آن بدي ها بر ما غالب مي شود. ممکن است که ما بخاطر مجلس باحال يا فيلم باحال جو گير بشويم و گناهي را ترک کنيم ولي چون ريشه ي آن گناه در ما هست، آن گناه برمي گردد. اهل معرفت مي گويند که اگر شما مي خواهيد آلودگي را ترک کنيد ريشه ي محکم تري براي خودتان درست کنيد يعني بجاي حب نفس، حب خدا را جايگزين بکنيد. وقتي اين محبت مي آيد، خودبخود آن آلودگي ها کنار مي رود. مولوي در ديوان شمس داستاني را نقل مي کند (ظاهر داستان خودش با شمس تبريزي است). مولوي اهل شعر نبود، او فقط تدريس مي کرد. وقتي او با شمس تبريزي ملاقاتي کرد، خودش نقل مي کند: مرده بودم زنده شدم گريه بودم خنده شدم دولت عشق آمد و من دولت پاينده شدم. يعني از افسردگي در آمدم و يک عشقي در دل من آمد. بعد مي گويد: ديده سير است مرا جان دلير است مرا، زَهره ي شير است مرا، زُهره ي تابنده شدم. حالا که آن عشق آمد، ديگر دنبال هر چيزي نمي روم. انسان وقتي غذاي اصلي گيرش بيايد، ديگر دنبال غذاي کاذب نمي رود. وقتي حب خدا آمد، انسان ديگر دنبال حب نفس دنيا و آلودگي
ص: 1823
ها نمي رود. انسان بايد زمينه ي محبت را در خودش ايجاد بکند. امام خميني در درس هاي اخلاق شان مي فرمودند: خدا دانه هايي را مي پاشد و مناسبت هايي را ايجاد مي کند تا اين صيد وحشي را بگيرد و ما بايد از آن دانه ها استفاده بکنيم.
سوال – سوره ي حديد آيات 12 تا 18 را توضيح بفرماييد.
پاسخ – آيه 13 مي فرمايد: روز قيامت مومنين نوري همراهشان هست که با اين نور راهشان را پيدا مي کنند ولي کفار در ظلمت هستند. مردان و زنان منافق به مومنين مي گويند که به ما نگاه بکنيد تا ما از نور شما استفاده بکنيم. به آنها گفته مي شود که شما بايد در دنيا نورتان را تهيه مي کرديد. بعد بين دسته ي مومنين و منافقين جدايي بوجود مي آيد که از سمت مومنين رحمت و از سمت منافقان عذاب است. پيامبر فرمود: وقتي نماز مي خوانيد، طوري نماز بخوانيد مثل اينکه آخرين نمازتان است. خوب است که ما اين توصيه ي پيامبر را در مورد تمام اعمال خير بکار ببريم. قرآني را که شما مي خوانيد گمان کنيد آخرين قرآني است که مي خوانيد. اگر انسان سعي بکند که در هر کار خوبي حس بکند که اين آخرين فرصت است، کيفيت اعمال بالا مي رود.
سوال – يک راه کار عملي در مورد پايداري توبه ها بفرماييد.
پاسخ – اگر ما مي خواهيم به عادات زشت مان برنگرديم، بايد يک محبت بالاتر از گناهان در خودمان بوجود بياوريم. زمينه هايي است که اين محبت و انس خدا در ما ايجاد
ص: 1824
بشود تا کامي را شيرين بکند که ديگر لذت گناه براي آن شيرين نباشد. يکي از آن راهها موعظه است که مي تواند به انسان کمک بکند. شما حداقل هفته اي يک بار موعظه بشنويد يا در جايي بنشينيد يا سخنراني هايي را گوش بدهيد. اميرالمومنين به فردي گفت که من را موعظه کن. آن فرد گفت که شما همه چيز را مي دانيد. اميرالمومنين فرمود: در موعظه اثري است که در دانستن نيست، انسان بايد بشنود. گاهي انسان با شنيدن يک جمله، مسير زندگي انسان عوض مي شود. مرحوم جهانگير خان قشقايي تا چهل سالگي اهل نماز و خدا نبود. روزي او براي تعمير تارش به اصفهان آمده بود و از پيرمردي سوال مي کند که معازه ي تعمير تار کجاست. پيرمرد آدرس را داد و گفت: همان طور که تار انسان نياز به تعمير دارد، خود انسان هم نياز به تعمير دارد. او پرسيد: انسان را کجا تعمير مي کنند؟ پيرمرد مدرسه اي را به او نشان داد. او به آنجا رفت و مسير زندگي اش عوض شد و آيت الله جهانگير خان قشقايي و عارف بزرگي شد. آيت الله بروجردي و آيت الله نجفي قوچاني ازشاگردان ايشان بودند. راه ديگر ياد مرگ است که مي تواند اثر گذار باشد. رفتن به قبرستان براي تدبر نه فقط براي يک فاتحه خواندن. راه سوم خواندن و شنيدن قرآن. وقتي ما قرآن مي خوانيم، خوب است که ثواب آنرا به اولياء الهي يا پدر و مادرمان هديه کنيم. راه ديگر مراقبت کوتاه مدت است. اگر انسان گناهي دارد، يک روز با خودش عهد بکند که
ص: 1825
آن عادت را ترک بکند و اگر اراده اش ضعيف است نذر بکند. وقتي انسان در يک روز موفق به ترک آن گناه بشود اعتمادبه نفس پيدا مي کند و آنرا طولاني تر تا چهل روز مي کند. راه ديگر انس با مناجاتها و دعاها است. انسان بايد با ارتباط داشته باشد حتي اگر به يک صفحه. انسان نبايد بگويد که وقت ندارم و گرفتار هستم. ما چون به اينها نمي رسيم گرفتار هستيم. ما نبايد براي ترک گناه دنبال ذکر باشيم. اينها دانه هايي است تا آن صيد و کبوتر را بگيرند. ما با اين کار به تور خداوند مي افتيم.
سوال – من به امام زمان (عج) معتقد هستم ولي براي ظهور ايشان بطور جدي دعا نمي کنم. آيا من براي اين کوتاهي ام، مواخذه مي شوم؟
پاسخ – ما در برابر امام مان وظايفي داريم. به تعبيري امام بر گردن ما حقوقي دارد. اولين حقوق اين است که امامت ايشان را بپذيريم و دومين حقوق اين است که سعي بکنيم که براي آمدن ايشان دعا بکنيم. حضرت مهدي فرمود: در امر فرج من، زياد دعا بکنيد.
نگاه شما بايد اين باشد که وقتي شما براي اين امر دعا نمي کنيد، چه فوايدي را از دست مي دهيد، شما فايده ي رفاقت و انس با حضرت را از دست مي دهد و کم کم باعث مي شود که از حضرت دور بشويد و دل تان پژمرده بشود. بحث فقط بازخواست نيست بلکه خود ما از فوايد آن محروم مي شويم. حضرت يعقوب در فراق يوسف اشکها ريخت و به رشد رسيد ولي برادرانش
ص: 1826
به دنبال کار خودشان بودند. اگر شما به ياد امام زمان (عج) باشيد اولين فايده ي اين کار به شما برمي گردد. در سال تحويل و آمدن بهار همه خانه تکاني مي کنند، خوب است که ما هم براي آمدن اين بهار ( آمدن مهدي ) خانه تکاني بکنيم و خودمان را عوض بکنيم.
سوال – در مورد مواقف روز قيامت توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – مواقف و ايستگاههايي براي بازرسي در صراط هست که تعداد آنها پنجاه موقف است. امام صادق (ع) فرمودند: در قيامت پنجاه موقف است. شيخ صدوق مي گويد که اين مواقف تکاليفي است که بر دوش ما بوده است که بايد آنرا در صراط دنيا انجام مي داديم، در واقع لوازم بندگي بوده است. در آنجا اعمال ما را بررسي مي کنند که ما آنرا درست انجام داده ايم يا خير. در مورد ترتيب مواقف، ما روايت صحيحي نداريم. البته اين مهم نيست. مهم اين است که همه ي اينها بررسي مي شود. از روايات اين طور برمي آيد که اولين موقف بر صراط، بررسي اعتقادات حقي است که بايد يک مومن يا انسان داشته باشد. در روايت داريم: از توحيد، نبوت و ولايت اميرالمومنين سوال مي شود. پس ما بايد اعتقادات مان را با خودمان به قيامت ببريم و درضمن بايد اعتقادات صحيح باشد. و همراه با اعتقادات شرک آلود نباشد. در روايت داريم: ايمانها دوجور است بعضي از ايمان ها عاريه اي است يعني موقت است و با جان ما عجين نشده است. امام حسين (ع) مي فرمايد: نبايد دين به زبان باشد. وقتي هنگام مرگ زبان از
ص: 1827
کار بيفتد، ايماني هم که بر سرزبان بوده است از کار مي افتد و جان انسان بدون ايمان خواهد رفت. هنگام مرگ کم کم باطن انسان آشکار مي شود و انسان ديگر ملاحظه ي اطرافيان را نمي کند. اگرانسان جان شرک آلودي داشته باشد، خودش را نشان مي دهد. در خواب انسان ملاحظه ي بيرون را نمي کند. انسان تا وقتي بيدار است، ملاحظه مي کند که خودش را بيرون نريزد. در خواب روانکاوها با استفاده از هيپنوتيسم سعي مي کنند که درون فرد را بفهمند. در مرحله ي مرگ، انسان آنچه دردلش است بيرون مي ريزد. کساني که ايمان شان سطحي بوده و با خدا زندگي نکرده اند، کفر بيرون بريزد. پيامبر بر بالين شخص محتضري بود، پيامبر اشهدان لااله الاالله را بر او تلقين کرد ولي او گفت که من اين ذکر را نمي گويم و از آن بيزار هستم. و در همين حال هم از دنيا رفت. پيامبر از همسر او سوال کرد که او عادت به چه گناهي داشت که دچار سوء عاقبت شد؟ همسرش گفت: او مشروب خوار بود. زمان انجام گناه، انسان تحت ولايت خدا نيست. انسان در حين گناه تحت ولايت ابليس است. در روايت داريم: شخص هنگامي که در حال انجام دادن فحشاء و دزدي است، ايمان ندارد. عادت بر گناه هويتي براي انسان مي سازد که تحت ولايت شيطان بودن براي او تثبيت مي شود و ايمان از او سلب مي شود. البته اينها قابل جبران و توبه است. اگر کسي با همين حالت وعدم اعتقاد درست بميرد، دچار سوء عاقبت مي شود.در کتاب منازل الآخرة،
ص: 1828
محدث قمي، از فضيل عياض نقل کرده است که او بر بالين يکي از شاگردانش سوره ي يس را خواند و شاگردش گفت: نحوان و او هم نخواند. بعد او تلقين اعتقادات را به او گفت. او گفت: من بيزار هستم و در همين حال از دنيا رفت. فضيل شاگردش را خواب ديد که در عذاب است و از او پرسيد: تو بهترين شاگرد من بودي، چرا اين طورشدي ؟ او گفت: من مبتلا به سه گناه بودم: سخن چيني، حسادت و مشروب خواري ( البته ابتداي آن بخاطر مداوا بوده است. خدا مي فرمايد که ما مداوا را در شراب قرار نداديم.) انساني که در زندگي با خدا بوده است و از صميم قلب خدا را دوست دارد. در آخر الزمان، بعضي از افراد در اعمال کم مي آورند. و بخاطر همين خدا تخفيف داده است و مي فرمايد که هر کس در آخرالزمان يک دهم اعمال را بجا بياورد اهل نجات است ولي در اعتقادات تخفيف داده نشده است زيرا اعتقادات قلبي است و سختي ندارد. در عمل بخاطر ضرورت هاي بيروني، ممکن است مشکلاتي پيدا بشود البته ما نبايد تصميم بر بي ديني داشته باشيم. در اعتقاد قلبي، ما مي توانيم عميقا پايبند باشيم و تخفيف داده نشده است. ما بايد اعتقاداتمان را محکم بکنيم. شخصي که در دنيا و حوادث سخت زندگي صراط مستقيم بندگي را از دست نداده و از چارچوب دين بيرون نرفته است، اين شخص مي تواند براحتي در سختي هاي صراط آخرت جلو برود. رئيس بيمارستاني که علامه طباطبايي درآخر عمرشان در آنجا بستري بودند نقل مي
ص: 1829
کردند: ايشان حافظه اش را از دست داده بود و اصطلاحات ديني و علمي را به ياد نداشت اما نزديکان ايشان نقل مي کنند که در ده روز آخر زبان ايشان دائم حرکت مي کرد و با حضرت حق تکلم مي کرد. اينها اعتقادات را تا دم مرگ فراموش نکردند و اعتقادات هم آنها را در سفر آخرت نگه مي دارد. آيت الله بهجت مي فرمودند: اگر صراط آخرت از همين دنيا شروع مي شود ( که از همين دنيا هم شروع مي شود) دعاي غريق را زياد بخوانيد که در اين صراط ثابت قدم بمايند. در دعاي غريق امام صادق مي فرمايد: ياالله يا رحمن يا رحيم يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دينک مهم اين است که ايمان قلبي تثبيت بشود. پيامبر به اصحاب شان فرمودند که اگر شما که من را مي بينيد و سوالاتتان را از من مي پرسيد، از اعمال يک دهم کم بگذاريد، در هلاکت هستيد ولي در آخرالزمان کساني که به يک دهم عمل کنند اهل نجات هستند. اين براي کسي است که هم و غم ديني اش را حفظ کرده است ولي مقتضيات زمان دست و پاي او را بسته است و او را مجبور مي کند. مثلا ممکن است که فرد در مجلسي رفته باشد و ناخودآگاه با گناهي روبرو بشود و نتواند وظيفه ي خودش را انجام بدهد ولي در اعتقادات کسي جلوي او را نمي گيرد. تثبيت عقايد با آموختن خوب است ولي آنها عقل را قانع مي کند ولي اگر انسان مي خواهد اعتقادات به جانش رسوخ کند بايد به آنها عمل بکند.
ص: 1830
فقط علمي ياد گرفتن در مورد خدا خوب است ولي اين نمي تواند انسان را نگه دارد. در صراط مستقيم بودن يعني بندگي کردن. شيطان اطلاعات ديني زيادي دارد. در واقع شيطنت شيطان کار مي کند نه عقل او. اعتقادات شيطان در جانش رسوخ نکرده است. امام صادق (ع) حديثي بنام عنوان بصري در بحارالانوار داريم که بندگي را تعريف مي کند و دستور بندگي را مي دهد. سيد علي قاضي به شاگردانش توصيه مي کرد که اين حديث را همراه داشته باشند و در هفته دو بار آنرا بخوانند و خودشان را با آن تطبيق بدهند. ما بايد دنبال اين دستور العمل ها باشيم. بعضي ها دعاهايي از اهل بيت مي گويند که از آنها وارد نشده است و سنديت ندارد مثل. دعاي شش قفل يا گنج العرش. بعضي ها دنبال دعاهاي عجيب هستند که نه از خدا هست نه از پيامبر. شخصي خدمت امام مي رسد و از ايشان علم مي خواهد. امام مي فرمايد: اين باور قلبي (علم حقيقي ) با آموختن نيست. اين نوري است که بايد خدا در قلب انسان بگذارد،. (در روايت داريم: معرفت کار خداست.) اگر تو اين علم را مي خواهي بايد زمينه اش را فراهم کني، در ابتدا دنبال بندگي در خودت باشد و به علم عمل کن. امام صادق (ع) از کوچه اي رد مي شد و ديد که صداي ساز و آواز مطرب مي آيد. امام از خادم پرسيد که صاحب خانه عبد است يا آزاد است. خادم گفت: او آزاد است. امام فرمود که او آزاد است که هر کاري مي خواهد مي
ص: 1831
کند و اگر عبد بود اين کارها را نمي کرد. با شنيدن اين صحبت ها، صاحب خانه پابرهنه به دنبال حضرت دويد و توبه کرد که به او بُشر حافي مي گويند يعني بشر پابرهنه. ما بايد عبد بودن را در خودمان جستجو کنيم. آيا بندگي ما تا زماني است که ميل ما است ؟ يا تا زمان راحتي ما است ؟ يا تا زماني است که ما حال داريم بندگي مي کنيم و بنده ي خودمان هستيم ؟ بندگي خدا حد و اندازه ندارد. وقتي دستور از طرف خدا باشد فرقي نمي کند که من حال داشته باشم يا نداشته باشم. امام فرمود: اگر به علم عمل بکني نورت زياد مي شود از خدا بخواه که به تو بفهماند و خدا به تو مي فهماند. آن فرد پرسيد بندگي چيست که من در خودم پيدا بکنم ؟ امام فرمود: بندگي سه رکن دارد: رکن اول بندگي اين است که بنده سرمايه ها و امکانات را از خدا مي داند ( اگر علم، زيبايي و قدرتي به تو دادند بدان که از خداست نشانه ي اينکه اين سرمايه ها براي تو نيست اين است که ما در زمان پيري خيلي از سرمايه ها را از دست مي دهيم. اگر ما رکن اول عبوديت را بدانيم و امانت هاي خدا را در در راه غير خدا خرج نکنيم و در مسير خدا بکار ببريم، اگر ما اين را باور کنيم )، آن گاه بخشيدن سرمايه ها در راه خدا آسان مي شود. اگر انسان سرمايه ها را براي خدا بداند براحتي سرمايه ها را مي دهد.
ص: 1832
ندادن خمس يعني اينکه يک پنجم زندگي شما غصبي است و مال تو نيست و سهم امام است. يکي از بزرگان قم مي فرمود: به فردي گفتيم که وصيت کن، او گفت: خمس مُد نيست، اگر من مردم ورثه زکات ندهد، اگر من زنده ماندم خودم يک کاري مي کنم. او از دنيا رفت و وارثان خسم و زکات نداندو بر گردن او ماند. رکن دوم عبوديت اين است که شخص براي خودش تدبير و تقدير نکند. بگذاريد که مديريت زندگي او را بعهده بگيرد. خدا از ما به ما مهربانتر است. ما بايد بندگي بکنيم و نتيجه را به خدا بسپاريم. يکي از بزرگان نقل مي کرد که استاد من در زندان غصه مي خورد و در رنج بود، حتي بدنش هم به عفونت افتاده بود، او در زندان قرآن مي خواند: اگر در دنيا دو تا خدا باشد دنيا فاسد مي شود، من ديدم که در من، دوتا خدا حکومت مي کند يکي خود خدا و يکي خداي خودم. من خودم را کنار کشيدم و همه را به خدا سپرددم. بعد از آن چنان خوشي براي من پيش آمد که باورم نمي شد و راحت بودم.
سوال – آيات ابتدايي سوره ي تحريم را توضيح بفرماييد.
پاسخ – آيه شش مي فرمايد: اي مومنين هم خودتان و هم اهل خانواده تان را از آتش جهنمي حفظ بکنيد که هيزم آن خود مردم و سنگ ها است و در آتش جهنم ملائک سخت گيري هستند و تخلف و نافرماني ندارند و دستورات خدا را انجام مي دهند و ظلم نمي کنند. هيزم
ص: 1833
آنجا وجود خارجي ندارد که انسان را در آن آتش بيندازند بلکه آتش از وجود خود انسان است. سنگ همان بت ها هستند ولي بعضي ها مي گويند که منظور قلب هايي است که مثل سنگ شده است. يعني ظاهر و باطن انسان مي سوزد. در دنيا، آتش جسم را مي سوزاند ولي روح را نمي سوزاند. آتش جهنم دل را مي سوزاند. بقول قرآن آتش جهنم، روح را مي سوزاند. يعني هم جسم مي سوزد و هم دلهاي سنگي.
در روايات داريم که وقتي اين آيه نازل شد، پيامبر ديد شخصي کنار مسجد گريه مي کند. پيامبر پرسيد چرا گريه مي کني؟ فرد گفت که من چطور مي توانم خانواده ام را از آتش جهنم حفظ بکنم ؟ پيامبر فرمود: تو کار خودت را بکن، امر به معروف و نهي از منکر بکن و اگر کسي گوش نداد بار مسئوليت از دوش تو برداشته خواهد شد. روايت داريم: اگر کسي در خانه تذکر بدهد که مواظب نماز و روزهتان باشد، اگر خانواده اطاعت تو را کردندتو وظيفه ات را انجام داده اي و اگر اطاعت تو را نکردند به گردن تو نيست.
سوال – در مورد حديث عنوان بصري از امام صادق (ع) توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – اين حديث اقتضائات بندگي است. اگر کسي مي خواهد در عمل مومن باشد و با دستورات خدا و ائمه زندگي کرد دين در قلب او تثبت مي شود و اين فرد در مواقف مشکل ندارد. و موقف عقايد را براحتي مي گذراند. امام صادق فرمود: بندگي سه رکن دارد: اول اينکه سرمايه ها را
ص: 1834
از خدا بدان و تو آنرا کسب نکرده اي و براحتي در راه خدا خرج کن، دوم اينکه مديريت را به خدا بسپار و درگير قضا نشو. تو بندگي بکن و نتيجه را به خدا بسپار زيرا خدا از تو به تو دلسوز تر و آگاه تر است، رکن سوم بندگي اين است که مشغوليت بنده اين است که آيا دائم امر خدا را انجام بدهيد يا ندهد، خدايي که دائم رب است آيا من دائم بنده هستم ؟ شخصي که مي خواهد بنده باشد و ايمانش در قلبش تثبيت بشود، دائم مراقب دستورات ديني است و از ديگران هم خجالت نمي کشند. اگر شما به روي کسي که دارد غيبت مي کند بخندي خدا ناراحت مي شود ولي اگر به مردم نخندي، بنده ي خدا ناراحت مي شود. نتيجه ي رکن سوم اين است که چنني شخصي دنبال اين نيست که دل ديگران را به خودش جلب کند يا فخرفروشي کند زيرا دستورات الهي براي او مهم است. چنين کسي عبد مي شود و نمونه ي اعلي عبويت مي شود. وقتي از پيامبر مي پريند که تو که هستي ؟ مي فرمايد: بنده ام، پسر بنده ات. يعني خدا همه کاره است و ما فقط بنده هستيم. درويشي به يکي از شاه هاي قاجار احترام نکرد و شاه ناراحت شد، درويش گفت که مگر تو که هستي ؟ شاه گفت: من شاه هستم. درويش گفت: بعد چه مي شوي ؟ شاه گفت: هيچي. درويش گفت که من از الان هيچي هستم، تو مي خواهي بعدا هيچي بشوي. مرحوم شيخ مرتضي انصاري مادري داشت که
ص: 1835
بسيار متدين بود. ايشان براي ديدن پسرش از شوشتر به نجف رفته بود. زن هاي نجف به او خيلي احترام کردند. او از پسرش که چرا خانم ها دست من را مي بوسند و احترام مي کنند ؟ شيخ گفت: زيرا شما نماز شب مي خواني. مادر گفت: خيلي ها نماز شب مي خوانيد. شيخ گفت: زيرا شما زياد به زيارت مي رويد. باز مادرش اين را قبول نکرد. شيخ گفت: آنها بخاطر من به شما احترام مي گذارند. مادر به او گفت: مرتضي، مگر تو کي هستي ؟ اگر انسان باور بکند که همه کاره خداست، مي فهمد که شان انسان بندگي است. ما بايد نوع نگاه مان را اصلاح بکنيم.
امام صادق (ع) مي فرمايد: در آخرالزمان که کار بر شما سخت مي شود دعاي غريق را زياد بخوانيد: ياالله يا رحمن يا رحيم يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دينک.
سوال – در مورد شرح حديث عنوان بصري توضيحاتي بفرماييد.
حجت الاسلام عالي: اولين موقف از مواقف پنجاه گانه طبق رواياتي که ازاهل بيت رسيده است در مورد اعتقادات است. تنها چيزي که اعتقادات را قلبي و عميق مي کند اين است که انسان با اين اعتقادات زندگي بکند و به آنها عمل بکند. هر عملي که ما بر طبق اعتقادات مان انجام مي دهيم مثل چکشي است که بر ميخ مي خورد و فرو مي رود، اعتقادات ما را عميق تر مي کند و اگر هر تخلفي از اعتقادات صورت بگيرد، يکي از بندهاي اعتقادات ما را سست و پاره مي کند. يکي از دستورالعمل هاي جامع و بسيار
ص: 1836
ارزنده اي که براي عمل به بندگي در زندگي وجود دارد حديث عنوان بصري است که از امام صادق (ع) به ما رسيده است. حضرت سه رکن را بعنوان اصول بندگي مطرح کرده بودند. يکي اينکه انسان خودش را مالک سرمايه ها و امکاناتي که داده شده نبيند و خدا را مالک بداند و بداند که شان او امانت داري است و بايد اين امانت ها را در راه خدا خرج بکند. ديگر اينکه انسان تدبير امور را به خدا بسپارد و انسان بايد وظيفه ي بندگي اش را انجام بدهد اما نتيجه را به خدا بسپاريد و مطمئن باشد که به خير اوست. ديگر اينکه عمده ي نگراني انسان بايد اين باشد که دستورات الهي را انجام مي دهد يا خير. چون خدا دائما رب است، پس تو هم دائما عبد باش. انسان بايد ببيند که در چارچوب الهي حرکت مي کند يا خير. اگر کسي اين سه اصل را در زندگي اش رعايت بکند، مسلما پا روي اميال و هوس هاي خودش بگذارد و امر الهي را انجام بدهد، منيت او از بين مي رود و ديگر حرص دنيا را نمي زند و اين به يک آرامش و نشاط باطني تبديل مي شود.جدي بودن دنيا در حدي است که انسان توشه ي آخرتش را بردارد. از ما عمران دنيا را هم خواسته اند امام اگر انسان اصول امام را رعايت کند حرص زدن و دلبستگي به دنيا از انسان گرفته مي شود. و انسان به يک ثروت دروني مي رسد. امام خميني مي فرمودند: زماني که رضا خان عمامه ها را برمي داشت،
ص: 1837
من براي خريدن نان بيرون رفته بودم. از بزرگي که عمامه اش را برداشته بود پرسيدم حالتان چطور است؟ ايشان گفت: الحمدلله. به ما گفتند که عمامه تان را برداريد. من عمامه ام را به زني فقيري دادم که براي بچه اش پيراهني درست بکند و الان هم نانيخورده ام و تا ظهر هم خدا بزرگ است. امام خميني مي فرمودند: من هنوزم در حسرت بي تعلقي او به دنيا هستم. اين افراد به تعبير روايات ما ثروت درون دارند حتي اگر ظاهر آنها ثروتمند نباشد. ما در روايات داريم که از خدا بخواهيم ثروت و غناي ما را در جانمان قرار بدهد. بعضي ها در پول و ثروت هستند ولي چون درون شان فقير است، حريص هستند و لذت نمي برند و راضي نيستند. من که ره بردم به گنج حُسن بي پايان دوست، صد گداي همچو خود را قارون کنم. حديث عنوان بصري چنين گنجي را به انسان مي دهد. کتاب علم آموزي و معرفت اندوزي نوشته ي رضا رمضاني گيلاني است که شرحي بر اين حديث دارد. امام به عنوان بصري فرمود که من نُه چيز را به تو ياد مي دهم که در زندگي عملي خودت انجام بدهي. امام فرمود: سه چيز از اين نُه چيز در مهار نفس است که انسان بتواند اميال نفس را کنترل بکند و يک تمريني داشته باشد، سه چيز آن درمورد حلم و بردباري است که در زندگي ناملايماتي پيش مي آيد که انسان بايد بردبار باشد و سه چيز هم در مورد کسب علم و دانش است. سه چيزي که درمهار نفس است: مبادا
ص: 1838
وقتي اشتها به چيزي نداري آنرا از سر سيري بخوري. بعضي ها يخچال را زيارتگاه مي کنند و دائم سر يخچال مي روند. پس چيزي که اشتها نداري نخور زيرا ممکن است که باعث حماقت و کند ذهني بشود، ديگر اينکه موقع گرسنگي غذا بخور و ديگر اينکه مراقب غذايت باش که حلال باشد و نام خدا را هم ببر تا اين غذا بتواند سوخت تو براي رفتن به آخرت باشد. هر غذايي نمي تواند سوختي براي رشد انسان باشد. غذايي که حرام است از طرف شيطان رسيده است و باعث صعود انسان نمي شود. امام علي (ع) وقتي به باغ خودش در مدينه رفته بودند به کارگرشان فرمودند: آيا غذايي داري که بخوريم ؟ کارگر گفت: کدوي کمي داريم که مي توانيم آنرا بخوريم. وقتي حضرت آنرا با نان جو خورد، فرمود: حيف است شکمي که با چند لقمه نان سير مي شود با حرام پر بشود. مرحوم حاج آقا حسن اصفهاني مي فرمود( به تعبير استاد مطهري خدا يکي از فوق العاده هايش را يعني اصفهاني در زمان ما بوجود آورد): من اگر به جايي رسيدم بخاطر اين سه کار بود: نمازاول وقت، خدمت به سادات و فرزندان پيامبر و رزق حلال. مرحوم کربلايي کاظم ساروقي در اطراف اراک زندگي مي کردند. خدا به ايشان الطاف خاصي کرده بود. من از پسر ايشان پرسيدم که چطور شد ايشان حافظ کل قرآن (بصورت عجيبي) شده بود. پسر ايشان گفت: پدر من رعيت بود و در مزرعه اي کار مي کرد. پدرم متوجه شد که اربابش زکات نمي دهد و چند بار هم به او
ص: 1839
تذکر داده بود ولي او گوش نکرده بود. پدرم از پيش او رفت. او رزاق را خدا مي دانست. پدرم هيزم مي آورد و در روستا مي فروخت. يک روز در کنار امامزاده اي براي رفع خستگي نشسته بود. دو مرد سيد که معلوم بود اهل آن روستا نبودند به او گفتند که با ما به امامزاده بيا. پدرم قبول کرد و با آنها به زيارتگاه رفت. يکي از آنها به پدرم گفت که تو مي تواني اين کتيبه هاي اطراف امامزاده را بخواني ؟ پدرم گفت: نه، من سواد ندارم. يکي از آن دو سيد، شانه هاي پدر من را تکان شديدي داد و پدرم مي ديدم که اينها غير عادي هستند و از هيبت آن دو بزرگوار از هوش رفت. بعد از به هوش آمدن آن دو سيد را نديد ولي مي توانست تمام کتبيه ها را بخواند. مرحوم نواب صفوي که براي تبليغ به آن روستا رفته بود، ايشان را کشف کرد و به قم در محضر آيت الله بروجردي آورد. تمام مراجع آن زمان و عده اي از بزرگان ايشان را امتحان کردند. ايشان آنقدر مسلط بودند که آيات قرآن را از آخر به اول مي خواندند. مرحوم صدر پدر موسي صدر که مرجع تقليد بودند مي گفتند من نمي توانم سوره ي حمد را برعکس بخوانم. حتي ايشان کلماتي که به قصد قرآن نوشته مي شد تشخيص مي دادند و نور آن را متوجه مي شدند. او از خودش هنري نشان داده بود که خدا چيز نابي به او داده بود. او به اندازه اي که اعتقاد داشت عمل کرد.
ص: 1840
عمل کردن به اعتقادات هم باعث رشد مي شود و هم باعث مي شود که آثاري از اعتقادات و اعمال ديد بشود. برکات اعتقاد وعمل صالح همين است که در زندگي نمي ماند. ممکن است که انسان در زندگي به بن بست هايي برسد ولي خدا راه را براي او باز مي کند. در قرآن داريم: از آنجايي که گمان نداري راه را باز مي کنم و رزق تو مي رسد. حضرت فرمود: سه چيز بندگي در حلم و بردباري است. اگر کسي به تو گفت که اگر تو يک چيز به من بگويي، من ده چيز به تو جواب خواهم گفت، تو به او بگو که اگر تو ده چيز به من بگويي، من يک چيز هم به تو جواب نمي دهم. اينها در مسائل فردي بين دو مسلمان است که انسان بايد خودش را نگه دارد. دوم اينکه اگر کسي به تو دشمنام داد بگو: اگر در اين دشنامي که به من دادي تو راست گفتي، از خدا مي خواهم که من را ببخشد و اگر تودروغ گفتي، من از خدا مي خواهم که تو را ببخشد. اگر کسي بخواهد اين طوري رفتار کند بايد مهار نفس بالايي داشته باشد. پسر عموي امام سجاد (ع) حرفهاي نامربوطي به حضرت زد و امام هيچي نگفت. فرداي آن روز حضرت به خانه ي پسرعمويش رفت و سلام کرد و گفت: اگر چيزي که ديروز به من گفتي در من باشد خدا من را ببخشد و اگر آن چيزي که تو گفتي و در من نبود، خدا تو را ببخشد. پسرعموي حضرت شرمنده شد و امام
ص: 1841
را بوسيد و سوم اينکه اگر کسي تو را تهديد کرد تو او را نصيحت کن. سه چيز بندگي درعلم است: يکي اين که چيزي که نمي داني از علماي آن علم سوال کن. در اينجا محل حيا نيست. مبادا پرسش تو براي زمين زدن فرد باشد پرسش تو بايد براي علم آموختن باشد و ديگر اينکه مستبد به راي نباشد و ديگر اينکه از فتوا دادن و نظر دادن هايي که به او مربوط نيست بپرهيزد. کساني که صاحب نظر نيستند نبايد نظر بدهند مخصوصا اگر اين فتوا در مسائل ديني باشد که ممکن است عده اي را به انحراف بکشاند. اگر کسي بتواند اين نه چيز را رعايت بکند مي تواند درجه ي تقوا را طي کند.
سوال – سوره الحاقه آيات 9 تا 14 را توضيح بفرماييد.
حجت الاسلام عالي: در آيه 9 خداوند از اقوامي نام مي برد که در اثر سرکشي و طغيان بلاهايي بر آنها نازل شد و از بين رفتند. خدا مي فرمايد: فرعونيان و کساني که قبلا بودند زير و رو شدند و بواسطه ي گناه و خطا از بين رفتند. به رسول وفرستاده ي پروردگار تسليم نشدند و خدا آنها را سخت عذاب کرد. وقتي آب بالا آمد و طغيان کرد ما عده اي از مومنان را نجات داديم تا اين تذکري براي آنها باشد. مثلا در مورد قوم ثمود خدا مي فرمايد که آنها با يک عذاب سرکش از بين رفتند يا يک صاعقه ي شديد آنها را از بين برد يا قوم عاد با يک باد سرکش و طوفان شديد از بين
ص: 1842
رفتند يا قوم نوح با طغيان آب از بين رفتند. شايد اين آيات مي خواهد بگويد که عذاب هاي اين اقوام، طغيان طبيعت عليه آنها بود. اين عکس العمل طغيان خود آنها بود. چون آنها عليه نظام آفرينش طغيان کردند، و در مقابل خدا سرکشي کردند، هستي هم عليه آنها طغيان کرد. در زمان ظهور چون مردم عبد هستند و تسليم خدا هستند، طبيعت هم تسليم مردم است و به آنها برکاتش را مي دهد. طبيعت لشکر خداست. ما سعي کنيم که رام خدا باشيم تا برکات از آسمان و زمين بيايد.
شريعتي: در مورد اعتقادات توضيحاتي بفرماييد.
حجت الاسلام عالي: تفاوتي که سوال شب اول قبر با سوالات اولين موقف قيامت دارد اين است که سوال شب اول قبر در برزخ از کليات عقايد است يعني از اصل وجود خدا، نبوت، امامت. اما در قيامت سوالات جزئي تر است. مثلا اگر شما خدا را قبول داشتي، آيا خدا را بعنوان رزاق قبول داشتي يا رزاق را کس ديگري مي دانستي. يعني اعتقادات ريز مي شود. استاندارد يک مومن اين است که خدا را در عالم همه کاره، شفا دهنده،رزاق، حکيم، رب و. .. بداند. ما معمولا اين ها را مي دانيم ولي به آنها عمل نمي کنيم. حديث عنوان بصري براي اين است که دانسته ها و ذهنيات وارد قلب ما بشود و با تمام جان بپذيريم که خدا مالک است. دانستن کفايت نمي کند. در اعتقادات زباني، وقتي زبان از کار مي افتد، آن اعتقادات هم از کار مي افتد. اعتقادات ذهني هم درهنگام مرگ بخاطر هول مرگ کار نمي
ص: 1843
کند. پس در آنجا ملکات و جان انسان است که مي ماند. اينکه ما مي دانيم خدا رزاق و شفا دهنده است، بايد وارد قلب ما بشود. ما بايد حرف خدا را از پيامبر بپذيريم و آنرا تصديق کنيم، بعد از پيامبر بايد حرف معصوميني که شان پيامبر را دارند بپذيرم. براي اينکه اين اعتقادات قلبي بشود انسان بايد به آن عمل بکند. انسان وقتي خدا را مالک دانست ديگر بخل ندارد. وقتي انسانها خمس و زکات را نمي دهند يعني خودشان را مالک مي دانند و اعتقادات آنها قلبي نمي شود. حديث عنوان بصري شيوه ي قلبي کردن اعتقادات است. البته دستورات ديني ديگر هم هست. ما دستورات صلاح دين را انجام مي دهيم که اعتقادات مان محکم بشود. اگر اعتقادات وارد جانمان بشود و آنرا بپذيريم و در قلب ما نفوذ بکند، در قيامت مي توانيم از موقف اعتقادات عبور کنيم. اعتقاداتي که وارد جان انسان مي شود نبايد شرک آلود باشد. يعني اعتقاداتي که مربوط به فرهنگ دين نيست وارد وجود انسان نشده باشد. ممکن است که اعتقادات انسان طوري باشد که رگه هاي شرک يا خرافات در آن وجود داشته باشد. شاهرگ حيات همه ي اعتقادات ولايت است که درموقف اول از آن سوال مي کنند. ما کتاب الهي و وحي را مستقيم از خدا نگرفته ايم بلکه يک انسان معصومي آنها را گرفته و به ما رسانده است. اگر ما بخواهيم به خدا متصل بشويم بايد تسليم او باشيم و او را بپذيريم. باب رسيدن به خدا، معصوم است، بعد از پيامبر اولياء الهي هستند يعني کساني که خصوصيات پيامبر
ص: 1844
را دارند، کتاب خدا را تبيين مي کنند، دين خدا را تشريع و از انحراف آن جلوگيري مي کنند و دين خدا را اجرا مي کنند. پس بعد از پيامبر بايداعتقاد به اوليا الهي باشد. در روايات داريم که از مسئله ي ولايت سوال مي شود. در سوره صافات آيه 24 داريم: آنها را نگه داريد تا از آنها سوال بشود. رواياتي داريم که از ولايت اميرالمومنين سوال مي کنند. يعني از ميزان ولايت پذيري سوال مي کنند. در سوره تکاثر آيه آخر مي فرمايد: خدا در قيامت از نعمت مي پرسد. رواياتي داريم که مهمترين نعمت، ولايت اهل بيت است. اگر اين نعمت نبود شما راهي به خدا نداشتيد. شيطان مي خواست بدون سجده به آدم معصوم، به مقاماتي برسد ولي نرسد با آن همه عباداتي که داشت. پس ما بدون اهل بيت به بهشت نمي رسيم. پيامبر فرمود: وقتي بهشتي ها مي خواهد وارد بهشت بشوند، کوبه ي بهشت از ياقوت سرخ است و روي صفحه ي طلا مي خورد و طنين آن يا علي است. علامه طباطبايي فرمود: وقتي شما در خانه اي را مي زنيد، صاحب خانه را صدا مي زنيد، صاحب بهشت علي و اولاد او هستند. در جلد هفتم بحارالانوار از پيامبر روايتي داريم: حضرت زهرا وارد صحنه ي محشر مي شود و تلاطمي بر جمعيت محشر وارد مي شود. خطاب مي رسد: چشم هايتان را ببنديد فاطمه مي خواهد عبور کند. (اين خطاب، خطاب تکليفي نيست بلکه خطاب واقعي است يعني چشم ها فرو بيفتيد. زيرا چهره ملکوتي حضرت زهرا مي خواهد بروز بکند و هر چشم بهشتي
ص: 1845
در هر مرتبه اي نمي تواند آنرا ببيند) حضرت فاطمه در عرش الهي ظهور پيدا مي کند. حضرت پيراهن اباعبدالله را بلند مي کند و از دشمنان و ظالمين اهل بيت شکايت مي کند و بعد شروع به شفاعت انسانها مي کند مثل مرغي که از زمين دانه جمع مي کند تمام محبين و دوستان اهل بيت را جمع مي کند. جز عده ي قليلي که فقط به درد جهنم مي خورند همه را به سمت بهشت مي برند و در آنجا همه دعا مي کنند که اي کاش از فاطميون بودند. بعد از موقف اعتقادات موقف عمل است که اولين آن نماز است.
شريعتي: انشاء الله که ما بتوانيم زير سايه ي اهل بيت، اعتقادات و اعمال مان را از اين مواقف عبور بدهيم.
سوال – در مورد موقف تکاليف توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – بعد از موقف اعتقادات که اولين موقف بر صراط است، مواقف بعدي بررسي تکاليفي است که بر دوش انسان بوده است. اولين عملي که بررسي مي شود نماز است. روايات متعددي از امام صادق(ع) وامام باقر(ع) داريم که اولين عملي که در قيامت محاسبه مي شود نماز است، اگر نماز را قبول بکنند بقيه ي اعمال مورد تاييد قرار مي گيرد. ما از اين روايت متوجه مي شويم که نماز در بين اعمال خصوصيتي دارد که قبول شدن آن مشروط به اين است که انسان کارهاي متعددي انجام بدهد که در اين صورت زندگي انسان خداپسند خواهد شد. يعني نماز به اعمال ديگر ما جهت مي دهد. ما در نماز، قبول بودن و صحيح بودن داريم. صحيح بودن
ص: 1846
نماز مربوط به صورت ظاهري و پيکره ي نماز است يعني قرائت رکوع سجود و... درست باشد ولي قبولي نماز مربوط به روح و باطن نماز است که نماز روح داشته باشد تا بتواند به عالم ملکوت برود و خداپسند باشد و بتواند روح انسان را ارتقاء بدهد. چنين نمازي شرايطي دارد. ممکن است که نمازي صحيح باشد، اين نماز از انسان رفع تکليف مي کند اما اين نمازي نيست که انسان را رشد بدهد و به معراج ببرد. در جلد هشتاد و چهار کتاب بحارالانوار داريم که امام صادق (ع) فرمود: گاهي نصف يا ثلث يا ريع يا خمس آن قبول مي شود و به اندازه اي که انسان حواسش در نماز باشد که در محضر چه کسي ايستاده است مورد قبول قرار مي گيرد. امام فرمود: اگر کسي بخواهد بداند که نمازش قبول شده است بايد بيند که نمازش چقدر او را از گناه بازمي دارد. يعني به اندازه اي که نماز انسان را از آلودگي ها و فساد دور کند، مورد قبول است. پس اگر من نماز مي خوانم ولي ظلم مي کنم يا رعايت حلال و حرام را نمي کنم، بدانم که نمازم مشکل دارد و اين نماز خداپسندانه نيست. به پيامبر گفتند: خانمي است که اهل نماز و روزه است ولي بددهان است و اطرافيان و همسايه ها از گزند زبان او درامان نيستند. پيامبر فرمود: خيري در نماز او نيست و او اهل عذاب است. يعني اين نماز ارزشي ندارد و او را بالا نمي برد. زيرا او باعث اذيت ديگران شده است. در روايتي از امام باقر(ع )
ص: 1847
داريم که اگر کسي مشروب بخورد چهل روز نمازش بالا نمي رود. يعني اين نماز مانع از گناه شراب خواري نشده است. البته ما نبايد بگوييم پس در اين ايام فرد مشروب خوار نماز نخواند زيرا در اين صورت فرد تارک الصلاة بحساب مي آيد. در ادامه امام مي فرمايد: کسي که نمازش را ترک بکند عذابش(بيشتر است) قابل مقايسه با همان فردي آلوده که نمازش را مي خواند نيست. مرحوم قمي در سفينة البحار از پيامبر نقل کرده است: اگر کسي لقمه ي حرامي بخورد تا چهل روز نمازش قبول نمي شود و تا چهل روز دعايش مستجاب نمي شود. اينها موانعي است که جلوي بالا رفتن نماز ما را مي گيرد و اگر کسي مي خواهد نمازش او را بالا ببرد بايد کارهايي را رعايت بکند. در روايت داريم: خدا نماز کسي که عاق (عاق والدين يا عاق اولاد) است قبول نمي شود مگر اينکه طرف او را ببخشد. پيامبر فرمود: اگر کسي غيبت مسلماني را بکند تا چهل روز نماز او قبول نمي شود مگر اينکه طرف (غيبت شونده) از او بگذرد. پيامبر فرمود: اگر زن و شوهر نسبت به يکديگر آزار داشته باشند، خدا نماز آنها را قبول نيست مگر اينکه طرفي که به او ظلم شده است ببخشد. نماز بگونه اي است که اگر بخواهد قبول باشد شخص بايد مسائل مالي، حقوق ديگران و حق خدا را رعايت بکند. خيلي از واجبات ديني اين طور نيست. اگر کسي بخواهد روزه بگيرد و اهل خمس و زکات نباشد، در روزه ي او مشکلي ايجاد نمي شود و روزه اش قبول است.
ص: 1848
کسي که نماز مقبول خوانده است يعني خيلي کارها را رعايت کرده است. کسي که نماز مي خواند خدا و قيامت را قبول دارد، پس بايد به او تذکر داد که اگرمي خواهي نمازت بالا برود، بايد گناهان را کنار بگذاري. ما بايد نماز (مقبول) را حفظ بکنيم تا بعدا نماز هم ما را حفظ بکند. بخاطر همين است که مي گويند اگر نماز قبول شد بقيه ي اعمال هم قبول مي شود. در قرآن به هيچ فرعي از اصول دين مثل نماز تاکيد نشده است. خدا در قرآن 122 بار کلمه ي نماز را آورده است ولي بعضي از فروع دين يک مرتبه يا چهارده مرتبه در قرآن آمده است و هيچ کدام به اندازه ي نماز نيست. ما دو کتاب حديثي بنام وسائل الشيعه و مستدرک الوسائل داريم که تمام احاديث و روايت فقهي در آن جمع شده است که حدود شصت هزار روايت است که حدود بيست هزار روايت در مورد نماز است، اين اهميت نماز را مي رساند. پيامبر فرمود: در قبرستان مَلکي است که هر روز صاحبان قبور را صدا مي زند، شما به چه چيز دنيا غبطه مي خوريد ؟ آنها مي گويند: به اهل مساجد. زيرا کاري که آنها در مسجد انجام مي دهند بسيار ارزشمند است. حضرت عيسي، مادرش حضرت مريم را در مکاشفه اي ديد و پرسيد که آيا دوست داري به دنيا برگردي ؟ حضرت گفت: بله. مي خواهم به دنيا برگردم که شبهاي سرد براي نماز بلند بشوم و در روزهاي گرم روزه بگيرم، اين راه سخت است و توشه مي خواهد. در مورد
ص: 1849
اهميت نماز زياد شنيده ايد ولي در مورد استفاده از نماز کمتر شنيده ايد، يک کلاس پنج نوبته ي نماز. يک روز امام صادق (ع) در نماز آنقدر اياک نعبدوا و اياک نستعين را تکرار کردند تا افتادند. از امام پرسيدند که چه اتفاقي افتاد. امام فرمود: آنقدر اين را تکرار کردم که صداي گوينده ي سوره حمد (يعني خدا ) را شنيدم. يعني در نماز يک گفتگوي دو طرفه است که انسان مي گويد و از خدا مي شنود. کلاس نماز، کلاسي است که هيچ نقصي ندارد و اگر اشکالي هم هست بخاطر ما شاگردان است که از اين کلاس استفاده نمي کنيم. همه ي هنر براي يک انسان مومن اين است که از اين کلاس کمال استفاده را ببرد. يکي از شاگردان آيت الله بهاءالديني در خانه با خانواده اش مشاجره اي کرده بود و بعد پشت سر آقا نماز مغرب و عشا را مي خواند ولي حواسش به آن مشاجره بود. آيت الله بهاء الديني به ايشان گفت که اين نماز نيست که ما مي خوانيم، ما بايد از آن بيشتر استفاده کنيم. اگر کسي بخواهد در اين کلاس رشد معرفتي بکند،بايد کارهايي را رعايت بکند. اولا شاگرد بايد سر وقت به کلاس بيايد و منظم باشد. اگر شاگرد دير به کلاس برسد، استفاده ي کامل از آن کلاس را نمي برد. کسي که اول وقت ورود به کلاس نماز نداشته باشد يعني نمازش را دير بخواند مخصوصا اگر عذري نداشته باشد، نمي تواند از کلاس استفاده ي کامل را ببرد. پس بايد آداب نماز را رعايت بکند. اگر ما اين آداب
ص: 1850
را رعايت بکنيم براحتي مي توانيم در نماز حضور قلب داشته باشيم. مثلا هنگام وضو گرفتن انسان توجه داشته باشد که مي خواهد ورود به محضري داشته باشد و نبايد با کسي حرف بزند. در وضو مستحب است که انسان رو به قبله باشد. امام خميني در بعضي مواقع که شيرآب رو به قبله نبود، يک مشت آب برمي داشت و شير را مي بست و رو به قبله مي ايستاد و وضو مي گرفت. مستحب است که انسان يک محلي براي نماز داشته باشد. حداقل يک جاي خاص در اتاق سجاده بيندازد که وقتي وارد آن قسمت مي شود بداند که مي خواهد با خدا حرف بزند و بخاطر همين است که مي گويند: فرد محتضر را به محلي که در آنجا نماز مي خوانده است ببريد. خوب است که انسان موقع نماز خواندن معطر باشد و اذان و اقامه بگويد. ما نمي توانيم به نماز آيت الله قاضي (ايشان مي گفتند که من نمي دانم در برزخ از نمازم به اندازه ي دنيا لذت مي برم يا خير) و آيت الله بهجت برسيم. در اين دنيا کساني هستند که لذتهاي زيادي از با خدا بودن مي برند که حتي افرادي اين لذت را در بهشت برزخي نخواند داشت، آنها به نماز عشق مي ورزيدند. رسيدن به اين حضور قلب توجه و مراقبت مي خواهد ولي انسان مي تواند اين آداب ظاهري را رعايت کند. کسي که به نماز اهميت نمي دهد نبايد توقع داشته باشد که نماز او را بسازد و به بالا ببرد. پس ورود به کلاس آدابي دارد. شاگردي که شلخته
ص: 1851
است نمي تواند از کلاس استفاده ببرد. ديگر اينکه اگر انسان بخواهد از کلاس نماز استفاده بکند بايد حضور قلب داشته باشد و حواسش پرت نباشد. شاگردي که در کلاس بازيگوش باشد نمي تواند از درس استاد بهره ببرد. در کلاس نماز، انسان بايد خواسش را جمع بکند و بداند که در محضر کيست، اگر انسان مي تواند به معاني نماز توجه بکند و اگر نمي تواند لااقل اهميت بدهد که در حضور کيست. ديگر اينکه شاگرد بايد تکاليفي را قبل از کلاس انجام بدهد. اگر انسان بيرون کلاس تکاليفش را انجام نداده باشد نمي تواند بخوبي از کلاس استفاده بکند. ازعلامه طباطبايي سوال کردند که چکار کنيم که در نماز حواس مان جمع باشد؟ ايشان فرمودند: قبل از نماز مراقب زبان خودتان باشيد. نماز با حضور قلب مزد است و به هر کسي نمي دهند و اين هديه را به کسي مي دهند که زحمت کشيده باشد. سوز، اشک، حال در نماز، دعا و زيارت، مزد است. بقول حافظ: سوز دل، اشک روان، آه سحر، ناله ي شب، همه را از نظر لطف شما مي بينم. اينها را به کساني مي دهند که قبلا زحمتي کشيده باشد.
امام سجاد (ع) در دعاي ابوحمزه به نکاتي اشاره کرده است که چطور مي شود که انسان در نماز بي حال است. حضرت به ده مورد اشاره مي کند. اين مراقبت هايي پيش از نماز است و انسان بايد آنرا مراعات کند. امام مي فرمايد: خداياهر وقت پيش خودم مي گويم که آماده ي نماز هستم و در پيشگاه تو آمده ام بي حالي به من
ص: 1852
دست مي دهد که حال مناجات از من گرفته مي شود، شايد من خيلي حق تو را رعايت نکرده ام و به تو اهميت نداده ام و از اين جهت من را کوچک کردي و براي من بي حالي آمده است.(مثلا ممکن است که فرد هر روز در سرما و تاريکي، صبح زود بلند بشود و به سرکار برود ولي روز جمعه نمازش قضا مي شود.) خدايا شايد من به تو پشت کرده ام و رو به دشمن تو کرده ام (انسان در هنگام گناه تحت ولايت شيطان است و رابطه اش با خدا قطع است) و شايد تو من را اين جوري ديده اي و اين بي حالي ها بخاطر همين است. داريم: کمترين عقوبت کسي که به من پشت کرده است وعادت بر گناه کرده است، اين است که لذت مناجات را از او مي گيرم يعني انسان بي اشتها مي شود. خدايا شايد من دروغ مي گويم و تو من را دور کردي. خدايا شايد من شاکر نعمت هاي تو نبودم (يعني هيچ وقت داده هاي تو را نديدم و نداده ها را ديدم. من با زبان شاکر هستم ولي بصورت عملي شکر نمي کنم و نعمتها را در راه تو خرج نمي کنم. )تاجري خيلي ثروتمند بود و براي زيارت به مشهد رفته بود. او مي گفت که در چند روز اول در زيارت نه اشکي ئ نه شوقي داشتم. او فکر کرد که براي زيارت طلبيده نشده است بنابراين تصميم گرفت که بليط بگيرد و برگردد. قبل از بازگشت او پير مردي را ديد که به سختي چرخ دستي را
ص: 1853
مي برد، به او کمک کرد و پيرمرد گفت که من دختر دم بخت دارم و مجبورم که خيلي کار کنم. تاجر به دنبال او براه افتاد و به داخل منزلش رفت و ديد که وضع و اوضاع او خوب نيست. تاجر يک چک مبلغ بالا به پيرمرد داد. وقتي تاجر از آن خانه بيرون آمد، پيرمرد به او گفت که انشاءالله امام رضا (ع) جواب تو را بدهد زيرا من چيزي ندارم که به تو بدهم. تاجر وقتي براي خداحافظي با امام رضا (ع) به حرم رفت، اشک در او بجوشش افتاد و اشکش سرازير شد.
سوال – آيات ابتدايي سوره ي مزمل را توضيح بفرماييد.
پاسخ – اين دومين يا سومين سوره اي بود که بر پيامبرنازل شد. خدا مي فرمايد: اي کسي که به خودت پارچه اي پيچيده اي و نشسته اي، بلند شو. اگر بخواهي سختي هاي روز را تحمل کني، شب را از دست نده.
پس کساني که مي خواهند بندگي کنند، نبايدعبادت شب را از دست بدهند.
سوال – در مورد موقف حق الناس در قيامت توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – سخت ترين و مهمترين موقف در قيامت موقف حق الناس است. زيرا کمتر کسي است که تواسنته باشد تمام حقوق را رعايت کند و هر کسي از جهتي گرفتار حق الناس است. بنابراين بايد به حق الناس اهميت بدهيم. در قيامت به موقف حق الناس که در آن به حقوق ديگران رسيدگي مي شود مرصاد مي گويند. در قرآن داريم که خداي تو درکمينگاه است. يعني مراقب است و رصد مي کند و اعمال انسان
ص: 1854
را يکي يکي بررسي مي کند. افرادي که در اين دنيا مراقبت بيشتري داشته اند بررسي اعمال شان کمتر طول مي کشد ولي براي عده اي اين بررسي زياد طول مي کشد. وقتي درقيامت طلبکارها مي خواهند حق شان را بگيرند، در آنجا کار سخت مي شود. در دعاي بيستم صحيفه ي سجاده ي داريم: خدايا رستگاري، پيروزي در معاد و سلامتي از اين گذرگاه و ايستگاه را از تو درخواست مي کنم. امام صادق (ع) مي فرمايد: کسي که ظلمي کرده باشد از اين ايستگاه نمي تواند رد بشود و صلاحيت ورود به بهشت را پيدا بکند. حضرت امير جمله اي را از پروردگار در قيامت نقل مي کند که امروز من بين شما با عدل حکم مي کنم و به هيچ کس ظلم نمي شود.در اينجا حق ضعيف را از طالم مي گيرم. کسي که ظلمي به او شده، خدا حق او را مي گيرد و تلافي مي کند.در قيامت نوع تلافي کردن با سيئات و حسنات است.خوبي هايي که شخص ظالم کرده است به حساب مظلوم مي رود تا مظلوم او را حلال کند. وقتي که حسنات تمام مي شود از گناه ديگران برمي دارند تا آنها راضي بشوند.خدا مي فرمايد: کسي که در قيامت از حقش بگذرد من ثواب زيادي به او مي دهم. ولي آنها مي توانند از حق شان نگذرند. حضرت مي فرمايد: هيچ کس نمي تواند از اين گذرگاه رد بشود که ديني بر گردن او باشد مگر ظلمي که مورد بخشش قرار گيرد. حق الناس علاوه بر اينکه حق مردم است حق خدا هم هست. حق الله
ص: 1855
فقط حق خداست مثل نماز ولي حق الناس مثل تلف کردن مال کسي يا آبروي کسي را بردن، حق خدا هم هست زيرا خدا امر کرده است و آن فرد مخلوق خدا است و کسي حق ندارد به مخلوق خدا بي احترامي کند. پس حق الناسي نوعي تمرد از خدا و ضايع کردن حق خدا هم هست. بخاطر همين حق الناس مهمتر است. پيامبر فرمود: مفلس کسي است که در عرصه ي قيامت با اعمال خير مي آيد و در مرصاد (گردنه ي) وقتي مي خواهد طلبکارانش را راضي کند آنها مي گويند که بايد اعمال خير خودت را به ما بدهي. اگر اعمال خير او تمام شد از بدهي هاي طرف بر مي دارند و به دوش او مي گذارند، اين مفلس و ورشکسته ي واقعي است. حق الناس علاوه بر قيامت در دنيا هم عقوباتي دارد. بعضي از ظلم ها در دنيا بسرعت پاسخ داده مي شود. امام صادق(ع) مي فرمايد: از ظلم کردن به کسي که جز خدا ياوري ندارد بترس زيرا عقوبت آن سريع دامن شما را مي گيرد. عالمي در زمان ناصر الدين شاه نقل مي کند که قحطي شده بود و جوان يهودي به نانوا التماس مي کرد که ناني به او بدهد. نانوا او را کشيد و به طرف تنور برد و مقداري سنگ ريزه هاي داغ را بر پشت گردن او ريخت. جوان سوخت و نفرين کرد و رفت. مدتي بعد خود نانوا فرياد مي زد که سوختم و وقتي او را گرفتند، ديدند که تا پايين گردن او تاول هاي بزرگي زده است. دکتر گفت که
ص: 1856
جوان يهودي را بياوريد. به او گفتند که هرچقدر پول بخواهي به تو مي دهيم تا تو از نانوا بگذري. جوان گفت: آن حالي که من آن موقع داشتم و نفرين کردم الان ندارم که براي او دعا بکنم تا موثر باشد. چند ساعت بعد نانوا از دنيا رفت. البته تمام ظلمهايي که در دنيا مي شود حتما جزايش در همين دنيا است. اين کليت ندارد. دنيا، دنياي عمل و عکس العمل است. اينجا عالمي است که اگر شما بزنيد، مي خوريد زيرا خدا حسيب است. حسيب بودن خدا به اين معنا است که هيچ عملي رها و مهمل نمي ماند. پس هر عملي عکس العملي دارد ولي الزما عکس العمل آن در اين دنيا نيست. بخشي ازعالم وجود دنيا است ولي بخش مهمتر عالم وجود، آخرت است. پاداش و کيفر هر عملي همين الان هست ولي زمان آن مشخص نيست و بدست خدا است. ممکن است که بنظر ماعملي کوچک باشد ولي پيش خدا ظلم بزرگي بحساب بيايد. پس استاندارد اين اعمال دست ما نيست. خدا مهلت مي دهد ولي کار را مُهمل نمي گذارد. حضرت امير مي فرمايد: ممکن است که خدا به ظلم و مظلوم مهلت بدهد ولي خدا اين ظلم را رها نمي گذارد که گم بشود.ما به آخرت اعتقاد داريم. صدام هزاران نفر را کشت و به شهادت رساند.اين عالم فقط ظرفيت يک بار کشتن صدام را داشت. ولي عالم آخرت اين ظرفيت را دارد. مثلا کسي ظلمي مي کند وهمان موقع از دنيا مي رود. او در اين دنيا چيزي نمي بيند. در روايت داربم: ظلم کردن باعث بي
ص: 1857
برکت شدن رزق مي شود. وقتي شما حق کسي را مي خوريد، در عالم وجود رزق، حق شما هم خورده مي شود و رزق شما کم مي شود. پس ممکن است که فردي چند شيفت کار کند ولي در زندگي اش به آرامش نمي رسد و چاله هاي زندگي اش زياد است. من از حرم امام رضا (ع) سوار تاکسي شدم. او فردي را سوار کرد و پول زيادتري از او گرفت. طرف متوجه شد ولي به روي خودش نياورد و پياده شد. راننده تاکسي به من گفت که من خيلي کار مي کنم ولي دخلم به خرجم نمي رسد. آيا ذکري هست که من بگويم ؟ من به او گفتم: اگر شما ظلم نکني، روزي ات زياد خواهد شد و نيازي به ذکر نيست. ظلم چاله اي در زندگي انسان درست مي کند که با اشک، رياضت، گريه و توسل پر نمي شود. ما بايد ظلم را جبران کنيم. پيامبر فرمود: اگر کسي چيزي از حقوق برادر مومنش را ضايع بکند خدا برکت رزق را از او مي گيرد مگر اينکه توبه بکند و آنرا جبران بکند. مثلا در غيبت، اگر غيبتي شده است که به گوش او نرسيده است و اگر من به او بگويم، کدورت پيش مي آيد پس لازم نيست که من به او بگويم. حق الناس در مسائل مالي، جاني و آبرويي است. يکي ديگر از آثار دنيايي ظلم کردن و حق الناس اين است که دعاي انسان پذيرفته نمي شود. مانع استجابت دعا، اعمال ما است. امام صادق (ع) فرمود: اگر کسي مي خواهد دعايش برآورده بشود کسب حلال
ص: 1858
داشته باشد و گردنش را از مظالم بيرون آورده باشد.دعاي هيچ عبدي بالا نمي رود در صورتي که مال حرام خورده باشد يا ظلمي به کسي کرده باشد. معصومين روي حق الناس خيلي تاکيد کرده اند. امام حسين (ع) در روز عاشورا به يارانش گفت که اگر کسي حق الناسي بر گردنش است، از ميان ما برود. پيامبر فرمود: اگر کسي از ما برود و برگردنش ديني باشد با شهادت آن دين جبران نمي شود. امام باقر (ع) مي فرمايد: اولين قطره ي خون شهيد گناهان او را پاک مي کند مگر دين هاي او.
سوال – سوره ي مطففين آيات 7 تا 14 را توضيح بفرماييد.
پاسخ – آيه ده مي فرمايد: واي بر کساني که قيامت را تکذيب کردند. کساني که قيامت را تکذيب مي کردند، شخص متجاوزي بودند که گناه انجام مي دادند. يعني اين افراد با يک استدلالي به تکذيب قيامت نرسيدند. چون اعتقادات آنها آلوده بود باعث شد که اعمال آنها هم آلوده بشود. فساد عمل باعث فساد اعتقاد مي شود. ما فکر مي کنم که اعتقاد باعث عمل است ولي اعمال روي اعتقادات انسان اثر مي گذارد.شخصي که گناهکار است کم کم باورهاي ش را از دست مي دهد و به تکذيب مي رسد. وقتي آيات الهي به او مي رسد مي گويد که اينها خرافه است و قرآن مي فرمايد: اعمال آنها باعث شده است که دل آنها زنگار بگيرد. کسي که اعمالش گناه آلود باشد کم کم اعتقاد به قيامت را از دست مي دهد. وقتي ما اعمالي انجام مي دهيم چيزي کسب مي کنيم،
ص: 1859
اگر اعمال صالح باشد آنچه که ما کسب مي کنيم نورانيت است و اگر اعمال فاسد باشد چيزي که ما کسب مي کنيم آلودگي است که اعتقاد را هم از بين مي برد.
سوال – بعضي ها استدلال مي کنند که ما فردي را که به ما ظلم کرده است نمي بخشيم تا در روز قيامت از حسنات او بردارند و به حسنات ما اضافه بشود. آيا اين استدلال درست است ؟
پاسخ – به گفته ي قرآن معيار رفتن به بهشت داشتن قلب سليم و دل پاک است. اگر ما حالتي داشته باشيم که بخواهيم کينه اي از کسي در دل مان بپرورانيم ممکن است که صلاحيت رفتن به بهشت خودمان را منتفي بکنيم. ما فکر نکنيم که با گرفتن چند تا حسنه از ديگران در قيامت بارمان سنگين تر مي شود زيرا ما خودمان هم بدهکار کس ديگري هستيم. اما صادق (ع) مي فرمايند: ببخشيد تا شما را هم ببخشند. کسي که گذشت ندارد و مي خواهد تلافي کند، خودش هم ظلمهايي کرده است که آن طرف ها هم او را نمي بخشند. اگر در اين دنيا انسان کسي را حلال بکند معنايش اين نيست که فرد ظالم به بهشت مي رود بلکه شما که گذشت کردي اهل گذشت هستي و دلت صاف است و صلاحيت بهشتي براي خودت درست کرده اي. خدا ظلم هاي فردي که به تو کرده است حساب مي کند. پس در حلال کردن ديگران، بخش زيادي از آن، نصيب خود ما مي شود. در روايت ما توصيه شده است که از يکديگر بگذريد. شما کار را
ص: 1860
به خدايي بسپاريد که عادل است. يک قسمت حق الناس در مسائل مادي است. مثلا تلف کردن مال ديگري وهمه اين موارد را مي دانيم. يک قسمت آن آبروي بردن ديگران است. اگر کسي از ديگري قرضي گرفته است و مي تواند آنرا پرداخت کند و معطل مي کند اين کار دزدي است. مثلا در مورد مهريه حق زن است و مي تواند مطالبه بکند. اگر مرد در زمان حياتش يا بعد از فوت (يعني وصيت نکند که حق زن را بدهند) آنرا نپردازد، اين بر گردن مرد مي ماند و حق الناس است و اين هم نوعي دزدي است. اگر بعضي از وارثين وصيت ميت را نسبت به ثلث رعايت نکنند اين نوعي دزدي است يا اين که يک ورثه نسبت به ديگران اجحاف بکند، اين هم نوعي دزدي است.حالا اگر به عمر کسي ديگري لطمه بزند چه مي شود؟ مثلا معلمي دير به سر کلاس بيايد يا کارمندي دير سر کار بيايد يا در اداره مي تواند کاري را تسهيل بکند ولي او را به قسمت هاي ديگر ارجا بدهد و وقت او را تلف کند، اين هم حق الناس و دزدي است. حضرت امير گاهي اوقات به در دارالاماره مي نشست تا وقتي کسي با ايشان کار دارد تا داخل نيايد که وقتش تلف بشود. پس تلف کردن حق مردم هم حق الناس است. مثلا آسيب هاي جسمي يا روحي به ديگران زدن يا آلودگي هاي صوتي که در شهر ايجاد مي شود يا بوق زدن هاي غير وقت يا درهنگام استراحت مردم يا بوق زدن هاي غير متعارف کاروان عروس در
ص: 1861
شهر يا آلودگي هاي زيستي مثل سيگار کشيدن در محيط هاي بسته،اينها حق الناس است و حرام است. مثلا فردي بيماري دارد که مسري است و مراقبت نمي کند و ديگران هم از او مي گيرند. اين از موارد حق الناس است. پيامبر روبروي خانه ي کعبه ايستاده بود و فرمود: اي کعبه حرمت تو خيلي بالا است ولي حرمت آبروي مومن از تو بالاتر است. زيرا خانه ي کعبه خودش محترم است ولي مومن مال، جان و آبرويش محترم است و بايد رعايت بشود. در اين رعايت ها است که مسلماني پيدا مي شود.امام صادق (ع) مي فرمايند: به طول رکوع و سجود فرد نگاه نکنيد، اگر مي خواهيد مسلماني بودن فردي را بدانيد، ببينيد امانت داري او چطور است و کارهايي که بر عهده اش است خوب انجام مي دهد يا خير. خوب است که انسان به يک اصولي پايبند باشد و حق ديگران را رعايت کند. کارواني به سمت کربلا مي رفت و دچار راهزنان شد. يکي از اهالي کاروان فرار کرد و از تپه ها بالا رفت و چادرهايي را ديد و به پيرمردي رسيد و گفت که من مي خواهم اموالم را به امانت نزد تو بگذارم. پيرمرد قبول کرد. در همان موقع دزدها به طرف چادر پيرمرد آمدند. و اموال دزديده شده را در چادر او گذاشتند. معلوم شد که او رئيس دزدها بوده است. فرد خواست فرار کند ولي رئيس دزدها فرياد زد که چرا مال خودت را نمي بري؟ زيرا تو آنرا نزد من به امانت سپردي. درست است که ما دزدي مي کنيم ولي يک جايي
ص: 1862
آنرا رعايت مي کنيم. خوب است که انسان به اصولي پايبند باشد.
کتاب احکام حق الناس نوشته ي محمد اکبري و کتاب حق الناس نوشته ي علي محمدحيدر نراقي، کتابه هاي خوبي براي مطالعه در مورد حق الناس است.
سوال – کساني که نماز نمي خوانند، در قيامت چه برخوردي با آنها مي شود؟
پاسخ – از پيامبر داريم: کسي که عمدا نماز را ترک مي کند و به خدا اهانت مي کند کافر است. ترک نماز اهانت بزرگي به خداوند است مخصوصا در جامعه ي ما که امکان ندارد کسي در مورد نماز چيزي به گوشش نرسيده باشد. بعضي ها بهانه مي کنند که نماز ذکر و ياد خداست و ما به ياد خداهستيم، پس ديگر نيازي به نمازخواندن نيست. با اين مغلطه ها نمي شود از زير فرمان الهي شانه خالي کرد. فرق بين اسلام و کفر در نماز خواندن يا ترک نماز است. اين يک کفر حقيقي و عملي است. يعني فرد در عمل مثل کافر است.وقتي وصف جهنم مي آمد رنگ پيامبر عوض مي شد و گريه مي کرد. کسي که ترک نماز مي کند و به خدا بي احترامي به خدا مي کند ممکن است که به مرور اعتقاداتش را هم از دست بدهد و رابطه اش با خدا سست بشود. وقتي شخص اعتقاداتش را از دست بدهد، ديگري اميدي به شفاعت در روز قيامت نخواهد داشت. همه ي بدون استثنا نياز به شفاعت دارند حتي انبياء نياز به شفاعت چهارده معصوم دارند. شفاعت فقط براي خارج کردن فرد از جهنم نيست بلکه براي ارتقاء هم هست. اگر
ص: 1863
کسي تارک نماز باشد صلاحيت شفاعت را از دست مي دهد زيرا او در کلاس خدا و اهل بيت نيامده است تا اگر نمره ي کمي بگيرد،شفاعت شامل حال او بشود. در روايات داريم که شفاعت ائمه شامل کساني که نماز را سبک مي شمارند نمي شود. نماز خواندن صحيح نبايد فقط جلوي به جهنم رفتن انسان را بگيرد بلکه بايد باعث ارتقاء درجه ي انسان بشود و باعث قرب او بشود. اگر انسان بخواهد از اين کلاس خدا (نماز) استفاده بکند بايد نظم و آداب را رعايت کند. که اينکار خيلي سخت نيست. انسان در هنگام وضو سعي کند که با کسي حرف نزند و ذکر بفرستد و در جاي مخصوصي ازخانه نماز بخواند، معطر باشد و لباس تميز بپوشد. درهنگام شروع نماز اذان و اقامه بگويند. کسي که اذان و اقامه مي گويد دو صف فرشته پشت سر او مي ايستد و اين نماز، نماز ارزشمندي مي شود. بعد از نماز، حداقل تعقيبات نماز که تسبيحات حضرت زهرا است را انجام بدهد که اين کيميا است. ميرزاعلي اکبر هسته اي مي فرمود: نماز را با دنباله اش بخوانيد زيرا بادبادک بي دنباله به هوا نمي رود. با رعايت کردن آداب ظاهري، ما به خودمان تلقين مي کنيم که مي خواهيم کار مهمي را انجام بدهيم. فردي که اذان و اقامه نمي گويد و تا آخرين لحظه با ديگران صحبت مي کند و بعد شروع به خواندن نماز مي کند يعني دارد کار بي اهميتي انجام مي دهد و چنين نمازي اثري ندارد و آثار آن در زندگي محقق نمي شود. بعد از رعايت
ص: 1864
نظم و انضباط، انسان بايد حواسش باشد که دارد با چه کسي صحبت مي کند. اگر وقتي ما داريم با يک بچه صحبت مي کنيم روي مان را برگردانيم، آن کودک ناراحت مي شود. پس وقتي انسان مي خواهد با خدا صحبت بکند بايد حواسش را جمع بکند. آيت الله بهجت مي فرمودند: اگر در نماز سهوا حواس تان پرت مي شود اين خيلي به درد شيطان نمي خورد. اما وقتي شما متوجه شديد که در نماز هستيد خودتان را نگه داريد و اين خيلي ارزشمند است و اگر اين کار ادامه پيدا بکند باعث مي شود که انسان کنترل خودش را بدست بگيرد. اگر انسان عمدا در نماز حواسش پرت بشود و به دنبال شيطان برود،اين به درد شيطان مي خورد و به انسان ضربه مي زند. شرط ديگر اين است که شاگرد تکاليف قبل از کلاسش را انجام بدهد. يعني انسان قبل از اينکه وارد نماز بشود يک کارهايي بکند. نماز با حضور قلب و باحال، مزد تلاشي است که انسان بايد انجام داده باشد و براي اين مزدها لياقتهايي طلبيده مي شود تا اين سوز و گريه به کسي داده شود. فردي خدمت اميرالمومنين رسيد و گفت که من نمي توانم نماز شب بخوانم. امام فرمود: گناهان دست و پاي تو را گرفته اند. اگر قبل از نماز شما خوب باشد، نماز شما هم خوب خواهد بود. پس ما بايد تکاليف را قبل از نماز انجام بدهيم والا ممکن است که نماز ما تکراري بشود. به هيچ وجه دوتا نماز تکرار همديگر نيستند. حتي نماز رکعت اول با دوم فرق دارد زيرا
ص: 1865
شما در رکعت دوم در پله اي هستيد که از رکعت اول بالاتر هستيد. حتي شما در رکعت اول، در هر جمله بالاتر مي رويد. اول نماز اين طور شروع مي شود که خدا رحمن و رحيم است بعد مي گوييم: خدايا تو را مي پرستم يعني اول شما حالت خطاب به خدا نداريد و حالت غيابي است ولي بعد از چند جمله شما به محضر مي رسي. اين نماز تکراري نيست زيرا شما در هر لحظه در يک جا هستيد و اوج مي گيريد. مثلا کلنگ هر لحظه به زمين مي خورد ولي هر خوردن آن يک اثري روي زمين دارد. ممکن است که در ظاهر حالت تکرار باشد ولي در باطن هر لحظه اثر خاصي دارد. در مورد تکاليف پيش از نماز، جملاتي از امام سجاد (ع) داريم که حضرت ده علت براي بي حالي و کسلي در نماز ذکر کرده است. اين علتها به چيزهايي که قبل از نماز بايد رعايت بشود برمي گردد. يکي اينکه انسان حق خدا را کوچک بشمارد، ديگر اينکه پشت به خدا بکند و دست خودش را در درست دشمنان خدا بگذارد، وقتي انسان گناه مي کند دستش در دست شيطان است. و از تحت ولايت خدا خارج مي شود و به تحت ولايت شيطان مي رود، ديگر اينکه در مقام بندگي دروغ بگويد يعني مي گويد که من خدا و اهل بيت را دوست دارم ولي آثار اين دوستي در زندگي اش مشخص نيست، ديگر اينکه انسان شاکر نعمت هاي خدا نباشد (اين چهار مورد در جلسه ي گذشته ذکر شده است )، امام مي فرمايد:
ص: 1866
شايد مرا در جلسه ي علما نديدي و من را محروم کردي. عالم کسي است که هم خودش و هم خدا را شناخته است. و راه و مسير را شناخته است و به آن عمل کرده است. اگرانسان با چنين عالمي ارتباط نداشته باشد از يکسري روزي هايي محروم مي ماند. آنها واسطه ي بين ما و اهل بيت هستند يعني آنها معارف را از اهل بيت مي گيرند و به ما منتقل مي کنند. اگر کسي با آنها رابطه نداشته باشد اين چشمه خشک مي شود. زيرا رابطه انسان با خدا و اهل بيت قطع مي شود.در جلد دوم کتاب بحارالانوار از امام حسن عسگري (ع) داريم: اگر عالمان دين که در زمان غيبت مردم را به اهل بيت و خدا هدايت مي کنند نبودند همه از دين برمي گشتند. هر که خواهد همنشيني خدا و نشيند در حضور اولياء، صد قيامت در درون شان نقد هست کمترين شود همسايه مست. امام مي فرمايد: خدايا شايد من را جزو غافلين ديدي و من را از رحمتت مايوس کردي. معاشرت با افراد غافل انسان را مايوس مي کند. جنس روح ما آسماني و خدايي است. اگر ما با ملکوتيان بنشينيم احساس آرامش مي کنيم و اگر با غافلين بنشينيم دچار اضطراب مي شويم. زيرا اين روح، سنخيت با جاي ديگر و کس ديگري دارد. حافظ مي گويد: نخست موعظه ي پير مي فروش اين است که از معاشر ناجنس احتراز کنيد. اين معاشرناجنس هر چيزغير خدايي است. فردي مي گفت که من با آيت الله جمال گلپايگاني به سمت وادي السلام نجف حرکت مي کرديم.
ص: 1867
هوا بسيار گرم بود ولي وقتي من با ايشان بودم هواي خنک و مطبوعي به ما مي خورد. من از دور فردي را ديدم که اهل نبود. تا آن فرد آمد آن هواي مطبوع تبديل به هواي گرم شد. آن فرد رفت. آيت الله گلپايگاني فرمود: مواظب معاشرت هايتان باشيد. همنشين خيلي موثر است. در آخرالزمان غفلت هايي از جاهاي مختلف پمپاژ مي شود. ما بايد مراقب باشيم که زير گرد و غبار اين غفلت ها مدفون نشويم. امام مي فرمايد: خدايا شايد من با انسانهايي که اهل بطالت هستند، نشست و برخاست دارم و تو مرا اين جوري ديدي. زيرا من با آنها انس و الفت دارم. فردي نزد آيت الله کشميري رسيده بود و درخواست ذکري را کرده بود. ايشان گفته بودند که شما روزي صد بار بگوييد: يا ماست يا چغندر. ايشان مي دانست که طرف در زندگي اهل هيچ رعايتي نيست و فقط يک ذکر مي خواهد. بعضي ها در زندگي مراقبتي ندارند ولي دعا يا ذکري مي خواهند که ائمه را در خواب ببينند. انسان بدون تلاش و فقط با ذکر عارف نمي شود. فردي به آيت الله بهجت گفت که دعايي بفرماييد که من در نماز حضور قلب پيدا بکنم. ايشان فرمودند: اين چيزها دعايي نيست بلکه دوايي است و شما بايد خودتان را مداوا کنيد. ذکر بدون تلاش، شدني نيست. امام مي فرمايد: خدايا شايد ديگر دوست نداري صداي من را بشنوي و من را دور کردي. زيرا اين دعا بوي طمع و خودخواهي و ريا مي دهد. اگر من به در خانه ي تو آمدم به خاطر
ص: 1868
خودم بود نه بخاطر تو. بعضي ها عباداتشان بوي گناه مي دهد.يعني درعبادات شان دنبال کار خودشان هستند. اشکالي ندارد که انسان حاجات خودش را بخواهد ولي اين بد است که انسان فقط براي برآورده شدن حاجاتش به درخانه ي خدا برود. فردي با امام صادق (ع)همراه بود و خدم و حشم دولت بني عباس را مي ديد و آهي کشيد و گفت که اي امام چه زماني دولت شما تشکيل مي شود. (او فرج آقا را خواست) امام فرمود: تو هم دنيا طلب شدي؟ يعني دعاي فرج اين فرد بوي دنيا مي داد تا اين فرد به مقامي برسد. انسان نبايد دعا و خدا را وسيله اي براي خودش قرار بدهد. انسان بايد خود خدا را هم بخواهد. طمع خودداشتن بد است. بعضي ها وقتي ناراحتي و غصه دارند به زيارت مي روند. مرحوم حاج آقا دولابي مي فرمودند که امام رضا (ع) حق دارد که از ما گله کند زيرا ما وقتي ناراحت هستيم پيش امام رضا(ع) مي رويم، ما بايد خوشي هاي مان را هم پيش امام رضا(ع) ببريد. امام مي فرمايد: خدايا شايد بخاطر اينکه پيش تو حيا نداشته ام از من لذت عبادت را گرفته اي.
امام سجاد (ع) در انتها درمان را هم ذکر مي کند.
سوال – آيات پاياني سوره مرسلات را توضيح بفرماييد.
پاسخ – در سوره ي مرسلات ده بار اين آيه تکرار مي شود: واي بر کساني که روز قيامت را تکذيب کردند و کفر ورزيدند. مي فرمايد: وقتي آنها وارد جهنم مي شوند سايه اي بالاي سر آنها و اطراف آنها
ص: 1869
قرار مي گيرد که خنکي ندارد و اين سايه خفگي و دود و آتش دارد. به سمت آنها آتش هايي مي آيد که شراره اش مثل کاخ ها و قصرهايي است که به سمت انسان پرتاب مي شود و جرقه هاي آن مثل شتران زرد رنگ است.
ما بايد بتوانيم اعتقادات مان را با خودمان به قيامت ببريم. نکند که در دم آخر ما به تکذيب و کفر از دنيا برويم. حفظ اعتقادات وعميق شدن اعتقادات مهم است. انسان به آنچه که مي داند عمل کند و اين باعث تثبيت اعتقادات ما مي شود.
سوال – در مورد درمان بي حالي در عبادات در دعاي ابوحمزه توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – بعد از اينکه امام سجاد(ع) ده مورد از علت هاي بي حالي در عبادات را ذکر مي کند، درمان را هم ذکر مي کند. برخورد خدا با ما به تبع کارهايي است که ما کرده ايم يعني من کاري کرده ام که در رحمت خدا را به روي خودم بسته ام. پس خدا بواسطه ي اعمال خودمان با ما برخورد مي کند.
حالا کساني که دچار بي حالي در عبادت هستند مايوس و خسته نشوند.گاهي اين بي حالي ها فايده ي بيشتري نسبت به خوشي ها وحال ها دارد. گاهي تنبيه هاي خدا فايده اش بيشتر است مثل تنبيه هايي که پدر و مادر براي بچه بکار مي برند. وقتي ليلي ظرف مجنون را شکست، مجنون خيلي خوشحال شد. اگر با ديگرانش بود ليلي چرا ظرف مرا بشکست ليلي. گاهي تنبيه هاي خدا براي اين است که ما به خودمان بياييم
ص: 1870
و عيب هاي مان را در زندگي پيدا کنيم و ديگر اينکه جلوي غرور و عجب را بگيريم. پس وقتي بي حالي و بي توفيقي بوجود مي آيد اول بايد خودمان را ببينيم و در خانه ي خدا بشکنيم و ادعاي زيادي نداشته باشيم. بعد که شما عيب خودتان را ديديد، عفو خدا را هم ببينيد. در قسمت ديگر امام مي فرمايد: خدايا وقتي خودم را مي بينم عيب مي بينم و مضطرب مي شوم ولي وقتي تو را مي بينم طمع به کرم تو دارم. بعد امام مي فرمايد: خدايا با همه ي بدي هايم از من بگذر مثل کساني که قبلا از آنها گذشته اي زيرا صفت تو عفو است. مرحوم نراقي داستاني را نقل مي کند: جوان چوپاني عاشق دختر پادشاهي شده بود و در عشق او مي سوخت. مادر پادشاه به وزير گفت که پسرم دارد از دست مي رود. وزير گفت ( من کاري مي کنم که پادشاه دخترش را به پسر تو بدهد) که به پسرت بگو در فلان کوه مشغول نمازخواندن بشود. و وقتي من شاه را به آن کوه آوردم اعتنا نکند تا من اشاره کنم. وزير در شهر شايعه کرد که يک جوان مستجاب الدعوة اي در فلان کوه عبادت مي کند. اين شايعه به گوش پادشاه رسيد. پادشاه با وزير به ديدن جوان رفتند. وزير به جوان که در حال نماز بود اشاره اي کرد ولي جوان اعتنا نکرد. پادشاه رفت. وزير برگشت و به جوان گفت که چرا به اشاره ي من توجه نکردي. جوان گفت که من نه تو و نه دختر پادشاه
ص: 1871
را مي خواهم. من يک عبادت دروغي کردم و خدا پادشاه را به پاي من انداخت، اگر من عبادت واقعي بکنم خدا چکار خواهد کرد.
در آن نفس که بميرم در آرزوي تو باشم نه در اميد دهم جان که خاک کوي تو باشم، به وقت صبح قيامت که سر زخاک برآرم به گفتگوي تو خيزم به جستجوي تو باشم، به مجمعي که درآيند شاهدان دوعالم نظر به سوي تو دارم غلام کوي تو باشم، حديث روضه نگويم گل بهشت نَبويَم جمال هور نجويم دوان به سوي تو باشم، بوي بهشت ننوشم ز دست ساقي رضوان مرا به باده چه حاجت که مست روي تو باشم.
سوال – آيا در روايات ما در مورد مواقف پنجاه گانه قيامت توضيحاتي داده شده است؟
پاسخ – پنجاه موقف بر صراط قرار دارد که درآن به اعمال و وظايفي که ما در دنيا داشتيم رسيدگي مي کنند. اين پنجاه موقف صريحا در روايات نام برده نشده است. از مجموعه روايات و سخنان بزرگان مثل شيخ صدوق اين طور برمي آيد که اين پنجاه موقف وظايفي بوده است که بر دوش ما بوده است. بطور کلي مواقف تکاليف و مسئوليت هايي است که ما بايد درقبال خدا و مردم انجام مي داديم. يکي از اين مواقف نماز، روزه، خمس و زکات است. خمس حق ولايت و امامت است. اگر کسي شرايط پرداخت خمس را داشته باشد ولي آنرا ندهد، حق امام را غصب کرده است و او عملا يکي از غاصبين حقوق اهل بيت است. يکي ديگر از آن مواقف زکات است که حق فقرا است. نپرداختن
ص: 1872
خمس و زکات بي برکتي هاي زيادي در زندگي انسان پيش مي آورد. در روايات داريم که پرداخت خمس و زکات باعث سهولت زندگي و زياد شدن برکت رزق است و اين با تجربه هم بدست مي آيد. رئيس سازمان حوادث غيرمترقبه ي کشور مي گفتند که در مناطقي زلزله يا خشکسالي آمده بود و دو تا مزرعه در کنارهم بوده اند که يکي صد درصد سوخت شده بود و يک سالم مانده بود در حاليکه اگر خشکسالي يا سرمازدگي باشد بايد هر دو از بين بروند. وقتي ما تفحص کرده ايم، متوجه شديم که صاحب يکي از آنها اهل خمس و زکات بوده است و يکي نبوده است. در قرآن داريم که اگر مردم مومن باشند برکات زمين و آسمان بر آنها نازل مي شود. ما متوجه بسياري از مشکلات روحي و معنوي نمي شويم. يکي از کشاورزان اطراف مشهد به ديدن مرحوم شيخ نخودکي رفته بود و گفت که آفت ملخ در مزارع خيلي زياد شده است و مزرعه ي من دارد از بين مي رود. ايشان گفتند که شما زکات نمي دهيد و ملخ ها حق فقرا را از زمين شما مي خورند، زکات بده تا کارت درست بشود. کشاورز عهد بست که زکات بدهد و ايشان دعايي کرد و دستورالعملي به او داد. کشاورز مي گفت که وقتي من به عهد خودم وفا کردم، مي ديدم که ملخ ها اطراف ساقه ها مي نشينند ولي علف هاي هرز را مي خورند و ساقه هاي گندم را نمي خورند. اين از وعده هاي قرآني است. موقف بعدي صله رحم است که در
ص: 1873
قيامت از آن سوال مي شود. صله ي رحم فقط صرف رفت و آمد نيست بلکه بايد بين آنها مودتي باشد و کار يکديگر را راه بيندازند. يکي از مواقف، موقف امانت است. گاهي امانت مالي و گاهي غيرمالي است. حرفي که فردي در مجلسي به شما مي زند يک امانت است و اگر شما آنرا جاي ديگر نقل کنيد ممکن است که فتنه اي بپا بشود.يکي ديگر از مواقف، موقف حج است. ما بايد اين تکليف را مثل تکاليف ديگر جدي بگيريم. متدينيني هستند که با توجه به اموال شان توان رفتن به حج را دارند ولي از اين مسئله غفلت مي کنند. وقتي خدا در قرآن حج را مطرح مي کند در ادامه ي آن مي فرمايد: هر کس که کفر بورزد (بجاي ترک حج کلمه ي کفر را بکار برده است) يعني ترک حج در حد يک کفر عملي است. زيرا انسان به دستور ديني عمل نمي کند. پيامبر به حضرت علي (ع) مي فرمود: کسي که مستطيع است و حج را ترک کند، او کافر است. دو دسته هستند که در آخر عمر به آنها گفته مي شود که غير مسلمان بميريد زيرا آنها مسلمان نيستند: يکي تارک زکات و يکي تارک حج. زيرا اگر کسي مسلمان بود به مسلمات دين اسلام پايبند بود. در ضمن کسي هم که به حج رفته است بررسي مي کنند که براي تفريح به حج رفته بود يا براي شهرت يا براي خدا ؟يکي ديگر از مواقف، موقف سوال از نعمت هاست. نعمت هايي که خدا بدون استحقاق به ما داده است مثل نعمت، سلامتي،
ص: 1874
جواني، عمر، ولايت، دين و. ..اينها نعمت هايي است که خدا به ما داده تا انسان مسير سعادت را با آنها براي خودش هموار بکند. نعمت جواني و سلامتي نعمت بزرگي است. اينها نعمت هايي است که وقتي انسان آنرا از دست مي دهد تازه قدر آنها را مي داند. اگر ما مي گوييم که از اين نعمت ها استفاده بکنيد منظورمان اين نيست که شما دائم در گوشه اي بنشيند و ذکر بگوييد يا عبادت به معناي خاص خودش انجام بدهيد. زندگي انسان بايد در چارچوب عبوديت باشد نه الزاما عبادت. يعني زندگي در قالب رضاي خدا باشد و در مسير بندگي باشد و خلاف رضاي خدا نباشد. اگر ما مي خواهيم جواني مان را هدر ندهيم بايد در تمام مسير زندگي در راه خدا باشيم و پشت به خدا نکنيم و در مسير دستورات حجت هاي الهي باشيم. فرقي که يک فرد متدين با ديگران دارد فقط در کميت اعمالش نيست بلکه در جهت گيري آن است يعني جهت گيري زندگي او به سمت رضاي خدا باشد. نعمت فرزندان و مال خيلي بزرگ است. پيامبر فرمود: خوب چيزي است که مال صالح دست انسان صالح بيفتد. حتي اگر اين براي توسعه ي زندگي اهل و عيال خودش باشد. در روايات داريم که مرد بايد يک رفاه نسبي براي خانواده اش ايجاد بکند و اين براي مرد کار دنيا نيست بلکه يک کار آخرتي است. حضرت اميرالمومنين قهرمان توليد ثروت بود. حضرت از افراد فقيري نبودند که در گوشه اي نشسته باشند. ايشان از پرکارترين افراد و مولدترين افراد نسبت به ثروت بودند. در
ص: 1875
کتاب وسايل الشيعه داريم که اميرالمومنين رفيق بيل و کلنگ بود. حضرت مي فرمودند که روزي من از گرسنگي سنگ بر شکمم مي بستم ولي الان روزي چهل هزار دينار صدقه مي دهم. حضرت مي دانست که چطور بدست بياورد و چطور خرج کند. دراين موقف مي پرسند که اين اموال از کجا آورده اي و چگونه خرج کرده اي. ما بايد مواظب بدست آوردن ثروت و خرج کردن آن باشيم. روزي حضرت امير به دفتر دار خود گفت که يک خرواز گندم براي فلاني و يک خروار خرما براي فلاني بفرست و او گفت اين خيلي زياد است. حضرت فرمود: خدا امثال تو را زياد نکند. روزي حضرت امير وارد باغش شد و به کارگرش گفت که چيزي داري که من بخورم. ؟ او گفت که مقداري بادمجان با روغن شتر سرخ کرده ام با مقداري نان جو. او آنها را آورد و حضرت خورد. حضرت فرمود: از رحمت خدا دور است کسي که براي شکم به جهنم برود، شکمي که با مقداري نان جو سير مي شود حيف است که انسان به خاطر آن به جهنم برود. بعد حضرت بلند شدند و چاه را کندند و آب بيرون زد. حضرت از چاه بيرون آمد و وقف نامه ي چاه را نوشت. حضرت در نهج البلاغه مي فرمايند: خودتان وصي اموال خودتان باشيد. مهم اين است که مديريت کار را خودتان بدست بگيريد. در واقع مواقف مسئوليت هاي الهي است که بر دوش انسان است. يکي از مواقف که من به آن فريضه ي خاموش مي گويم زيرا الان خيلي به آن توجهي نمي
ص: 1876
شود ولي خيلي مهم است و حافظ دين است، فريضه ي امر به معروف و نهي از منکر است، از اين فريضه بصورت جدي سوال خواهد شد. در اين فريضه به منافع عده اي برمي خورد و بخاطر همين انجام آن مقداري زحمت دارد و با بهانه هايي اين فريضه را براحتي کنار مي گذارند بخصوص در آخرالزمان. در نماز و حج به منفعت کسي ضرري نمي خورد با اينکه زحمت دارد ولي اينها انجام مي شود. در کتاب فروع کافي و وسايل اشيعه روايتي از امام باقر (ع) داريم: در آخر الزمان مردماني مي آيند که ريا کار هستند، به همه ي دين پايبند نيستند، دعا و قرآن هم مي خوانند ولي رشد و شعور ديني را ندارند. دنبال امر به معروف و نهي از منکر نمي روند مگر اينکه مطمئن باشند براي شان ضرري ندارد، براي خودشان بهانه و عذر مي آورند که اين کار را انجام ندهند، به سمت نماز و روزه مي روند چون ضرري براي آنها ندارد و اگر همين نماز هم به آنها ضرر، مالي، جاني و حيثيتي بزند همين را هم کنار مي گذارند. در حاليکه بالاترين فرائض که امر به معروف و نهي ازمنکر است را ترک کرده اند. اين واجب بزرگي است که بواسطه ي اين است که بقيه واجبات دين حفظ مي شود. امر به معروف و نهي از منکر روش انبياء و صلحا بوده است.بواسطه ي اين فريضه راهها امن مي شود و کسب ها حلال مي شود.
اگر همه به خلاف کارها تذکر بدهند ديگر در آن جامعه رزق حرام بدست نمي
ص: 1877
آيد که همه را بپوساند و مردم را بي حال کند. اگر اين فريضه کمرنگ بشود خسارت بزرگي به جامعه وارد مي شود.
سوال – آيات سوره قريش، ماعون و کوثر را توضيح بفرماييد.
پاسخ – يکي از مواقف به اين مي پردازد که شما با کتاب خدا و قرآن چکار کرديد. در روايت داريم که در روز قيامت قرآن از عده اي شکايت مي کند که من کتاب تبرک آنها بودم ولي وارد زندگي شان نشدم. پس سعي کنيم کتاب خدا را در زندگي مان وارد کنيم و با قرائت و ختم قرآن، کم کم به سمت فهم و عمل به قرآن برويم.
بعضي از نظراعتقادي کفار بحساب نمي آيند ولي از جهت عملي کافر هستند مثل تارک نماز يا حج. در سوره ي ماعون خدا مي فرمايد: نديديد کسي را که دين و آخرت را تکذيب کرد؟ ( کفر عملي )اين کسي است که يتيم را از خودش مي راند و ديگران را تشويق به کمک کردن به يتيم نمي کند و به نماز اهميت نمي دهند و يکي درميان نماز مي خوانند. اينها اهل ريا هستند و جلوي کمک کردن به ديگران را مي گيرند. (ماعون)
پس اين کفر عملي است نه اعتقادي. پس اين نشانه هاي کفر عملي است. انسان مي تواند مسلمان ظاهري باشد ولي کفر عملي داشته باشد.
سوال – در مورد روش فريضه ي امر به معروف و نهي از منکر توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – کساني که مي خواهند امر به معروف و نهي از منکر بکنند، بايد معروف و منکر را
ص: 1878
بشناسند. چيزهاي واجب را بايد امر کرد اگر کسي آنرا ترک بکند و منکر يعني گناهان. انسان بايد بداند که اين کاري که شخص دارد انجام مي دهد گناه است. گاهي طرف دارد کاري را انجام مي دهد که گناه نيست ولي شما خيال مي کنيد که گناه است. مثلا طرف کاري را طبق فتواي مرجع خودش انجام مي دهد و شما خيال مي کنيد که گناه است يا کار دو پهلويي انجام مي دهند که هم مي تواند گناه باشد و هم مي تواند نباشد مثلا خانم يا آقايي باهم راه مي روند و دليلي ندارد که شما تجسس بکنيد که اينها زن و شوهر هستند يا خير، وقتي شما در ظاهر هيچ قرينه يا نشانه ي بدي نمي بيند آن را بر وجه خوب ببينيد. در واقع ما نبايد منکر تراشي بکنيم و بايد منکري رخ بدهد تا ما در مقابل آن بايستيم. درحمام هاي قديم وقتي مي خواستند از حمام بيرون بيايند پايشان را در حوضچه اي مي زدند و بيرون مي آمدند. پيرمردي که حوله بر سرش بود پايش را در اين حوضچه نزد و حمامي با پرخاش گفت که چرا اين کار را نکردي و تمام اينجا را نجس کردي. او گفت: مگر نجس است ؟ و بعد ديدم که اين فرد آيت الله حائري بوده است. شايد يک چيزي منکر باشد ولي منکر آن در حدي است که بايد به همان اندازه با آن برخورد بشود. يعني نبايد با نهي از منکر با شدت بيشتر از خودش برخورد بکنيم تا منکر بزرگتري از آن در بيايد. در زمان آيت
ص: 1879
الله نجفي اصفهاني عده اي نفس زنان پيش ايشان آمدند و گفتند که در چند خانه آن طرف تر عروسي بود که در آن بزن و بکوب بود،ما از روي پشت بام به آن مجلس رفتيم و عده اي را زديم و دف آنها را شکستيم و سيلي به عروس زديم. آقا گفت که شما اشتباه کرديد،شما به بهانه ي نهي از منکر چند تا منکر بزرگتر انجام داده ايد. شما از پشت بام مردم بالا رفتيد و درگير شده ايد شما با چه مجوزي اين کارها را کرده ايد ؟ديگر اينکه ما بايد شيوه ي امر به معروف ونهي از منکر را بدانيم. چيزي که مهم است اين است که معروف انجام بشود و منکر ترک بشود ولي شيوه ي آن به عهده ي ما گذاشته شده است که به تناسب موقعيتها و شرايط آنرا انجام بدهيم. ممکن است که يک منکر با يک تذکر آرام حل بشود وشما حق نداريد از اين مراحله ي فراتر برويد يا تندتر صحبت کنيد. مهم ترک منکر است. ممکن است که شما با يک تذکر مهربانانه آن منکر را ترک بدهيد. گاهي ممکن است که با سکوت يا اخم يا مهرباني اين کار انجام بشود. فردي خدمت امام صادق (ع) رسيد و گفت که من از فردي طلبکار هستم و او طلب من را نمي دهد. امام فرمود: برو در خانه ي او بنشين و سکوت کن. مدتي بعد او توانست طلبش را بگيرد. در روايت داريم که اگر بچه اي کاهل نماز است زياد به او نگوييد زيرا او لجبازتر مي شود، با او قهر کنيد
ص: 1880
ولي قهرتان طول نکشد و با او سنگين باشيد. نبايد قهر کردن طول بکشد زيرا اثر تنبيهي خودش را از دست مي دهد.
ديگر اينکه در رساله ها آمده است که امر به معروف زماني است که شما احتمال ترتيب اثر را بدهيد. اگر من احتمال تاثير نمي دهم، امر به معروف و نهي ازمنکر ديگر به گردن من نيست و اين مي تواند بهانه اي براي فرار کردن از اين امر باشد. ممکن است که تنها گفتن من اثري نداشته باشد ولي وقتي چند نفر اين کار را انجام بدهند تاثير داشته باشد. در ضمن ممکن است که اثر آن فوري نباشد. در زمان امام حسين (ع) مردمان نهي از منکر امام را قبو ل نکردند ولي در طول تاريخ اين امر به معروف اثر گذاشت. گاهي اثر صد درصد منکر را برنمي دارد و اثر آن جزئي است ولي اين هم خوب است. انسان نبايد امر به معروف و نهي از منکر که حافظ اسلام است را با يک احتمال کنار بگذارد. انسان بايد فضاي اثرگذار را ايجاد کند. ما بايد شرايطي را ايجاد بکنيم که کلام و رفتار ما اثرگذار باشد. مثلا اگر ما به يک فرد بد حجاب امر به معروف و نهي از منکر بکنيم ممکن است که اثر نداشته باشد ولي اگر فضايي ايجاد کنيم که با مهرباني و دادن هديه اين کار انجام بشود، اثرگذار خواهد بود. پس ما مي توانيم با فضاي عاطفي تاثير را ايجاد بکنيم.
سوال – در مورد شهود و گواهان روز قيامت توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – در قرآن داريم: روزي که
ص: 1881
شاهدان گواهي مي دهند و بپا مي خيرند. از اين آيه مشخص مي شود که شاهدان متعدد هستند. علاوه بر خداوند که اولين و اصلي ترين شاهد ما دردنيا و گواه درقيامت است، شاهدان ديگري هم هستند. در قرآن داريم که خدا بر هر چيزي شاهد است و بر اعماق وجود ما احاطه دارد.ناظر و شاهد بودن خداوند در اين عالم از باب بربوبيت خدا است. شاهد بودن خدا در دنيا شبيه به مراقبت يک پرستار از بيمار يا مراقبت يک پدرومادر دلسوز از فرزندش است. پس نگاه خداوند نگاه امداد و تربيت است که موجب رشد است نه نگاه يک پليس يا مراقب که مي خواهد مچ بگيرد. البته خداوند شخصي را که تخلف مي کند مي بيند ولي اصل نگاه خدا براي تربيت و ربوبيت است. اگر انسان به اين توجه داشته باشد خجالت مي کشد که در مقابل خداي مهربان گناه بکند. طلبه اي که درسش تمام شده بود و مي خواست به ايران برگردد، يکي از علما به او گفت که اين آيه را زياد بخوان که مي فرمايد: آيا نمي داني که خدا تو را مي بيند. اين آيه بايد تکرار بشود تا در جان انسان بنشيند.حضرت اميرالمومنين مي فرمايد: بپرهيزيد از اينکه در خلوت معصيت کنيد زيرا کسي شما را نگاه مي کند که خودش (حاکم) در قيامت شاهد است. از طرفي انسان بايد خوشحال باشد که تحت نظارت چنين چشماني است. آيت الله اراکي مي فرمودند: سالها قبل دخترم که بسيار متدين است مي خواست تنها به حج مشرف بشود و مي ترسيد. ايشان به من گفت که
ص: 1882
من چکار کنم و من به او گفتم که در آنجا شما ميهمان خدا هستي و ذکر يا حفيظ يا عليم را زياد بگو. وقتي دخترم برگشت به من گفت که من وقتي سيل جمعيت را در طواف ديدم وحشت کردم و در گوشه اي از مسجد الحرام نشستم و ذکر يا حفيظ يا عليم را گفتم. يک دفعه ديدم که تعدادي دور يک نفر حلقه زده اند و ايشان امام زمان (عج) بودند. من هم وارد آن حلقه شدم. من عباي حضرت را گرفتم و هفت مرتبه طواف کردم. در طول اين هفت دور يک تنه به من نخورد. در انتهاي طواف حضرت را نديدم. دختر آيت الله اراکي از حفاظت خدا استفاده کرد. پس شاهد بودن خدا براي امدادرساني است. حالا اگر خدا شاهد است پس چرا شهود ديگري هم هستند؟ اين جنبه ي تربيتي دارد. يک دسته از شهود ملائکه هستند و ناظر اعمال بد و خوب ما هستند. از امام صادق (ع) سوال شد که چرا بجز خدا ملائک هم شاهد هستند. امام فرمود: وقتي کسي بداند که چشمهاي متعددي او را مي بيند بيشتر از خودش محافظت مي کند.در جاي خلوتي که ما فکر مي کنيم کسي ما را نمي بيند دهها و صدها چشم ما را نگاه مي کند. شخصي نزد امام حسين (ع) آمد و گفت که من اراده ي ضعيفي دارم و اهل گناه هستم. شما به من نصيحتي بکنيد. امام فرمود: پنج کار را بکن و هر گناهي خواستي انجام بده: از رزق خدا استفاده نکن، از حکومت و ولايت خدا بيرون برو،جاي خلوتي پيدا کن
ص: 1883
که خدا تو را نبيند، وقتي ملک الموت آمد او را از خودت دفع کن يعني اين قدرت را داشته باش و وقتي ملک جهنم (مالک) خواست تو را وارد دوزخ بکند بگو که من به دوزخ نمي روم و قدرت مقاومت داشته باش.
در مورد مناجات شعبانيه داريم که همه ي ائمه اين مناجات را مي خواندند و بر آن مداومت داشتند. يکي از فرازهاي اين دعا مي فرمايد: خدايا گناهاني را از من در دنيا پوشاندي در حالي که من محتاج تر هستم که در آخرت کسي آنها را نبيند، خدايا من را در مقابل بينندگان آخرت رسوا نکن. ما بايد از خدا بخواهيم که ستاريت خداوند در آخرت هم شامل حال ما بشود. شاهد بعدي انبياء هستند. در قرآن داريم: ما از هر امتي يک شاهد مي آوريم. شاهد کسي است که در دنيا ديده است و از جزئيات اعمال خبر دارد و داراي عدالت است و آن را کم و زياد نمي کند. اين فرد، معصوم هر امت و پيامبر آن امت است.هر پيامبري شاهد و گواه بر اعمال امتش است حتي اگر از دنيا برود باز هم از برزخ ناظر بر اعمال امتش است. در ادامه آيه مي فرمايد: و اي پيامبر، تو را شاهد بر همه ي آنها قرار مي دهيم. حضرت علي (ع)مي فرمايند: پيامبر شاهد بر همه ي شهدا ( انبياء) است. دسته ي بعدي شاهدان ائمه و معصومين هستند. در سوره توبه آيه 105 داريم: هرکاري مي خواهيد بکنيد خدا، رسول و مومنين اعمال شما را مي بينند. کدام مومن اين قدرت را دارد که
ص: 1884
از زواياي قلب ما با خبر بشود و شهادت بدهد؟ اينها ائمه و معصومين هستند. فردي نزد امام رضا (ع) رسيد و گفت که براي من و خانواده ام دعا کنيد. امام فرمود: مگر ما شما را دعا نمي کنيم؟ و بعد امام آيه بالا را خواندند. پس نظارت ائمه هم مثل نظارت خداست. ائمه مظهر رحمت خداهستند و آنها ما را نگاه مي کنند و براي ما دعا مي کنند.ائمه و پيامبران در قيامت هم شفيع ما هستند. واي به حال کساني که قرار است ائمه شفيع آنها بشوند ولي خصم آنها بشوند. پس ما بايد مواظب باشيم که از اين نگاه مهربان استفاده بکنيم نه سوءاستفاده. دسته بعدي شهود، ملائکه هستند. در سوره ي ق آيه 21 داريم:در محشر هر فردي فرشته اي در پشت دارد که او را به سمت دادگاه مي برد و ملکي هم در جلو است که شاهد است. به اين فرشتگان نويسندگان کريم مي گويند زيرا آنها در نوشتن اعمال خير ما عجله دارند و آنرا ده برابر ثبت مي کنند. وقتي انساني عمل شري انجام مي دهد هر دو ملک محزون مي شوند ولي ملک سمت چپ تا هفت ساعت گناه را نمي نويسد و بعد اگر توبه نکرد آن گناه ثبت مي شود. اين دو ملک تمام اعمال ما را مي بينند.
سوال – صفحه ي سوم قرآن کريم را توضيح بفرماييد.
پاسخ- در روايات ما به مداومت عمل تاکيد شده است. اگر يک عمل مستحب را شروع کرديم حتي اگر عمل کم باشد بايد ادامه پيدا کند.امام صادق (ع) مي فرمايد: بهترين عمل
ص: 1885
آن است که عبد بر آن مداومت داشته باشدحتي اگر کم باشد. دراين صورت قرآن با جان ما عجين مي شود.
آيه 7 سروه بقره مي فرمايد: خدا بردلهاي آنها مهر مي زند و هدايت نمي شوند، بر گوشها و بينايي آنها پرده مي کشد و حق را نمي شنوند و نمي بينند و دچارعذاب عظيم خواهند شد. پس خداست که بر دلها مهر مي زند. در قرآن داريم که خدا بعضي ها را گمراه مي کند يا مهر بر دلهاي آنها مي زند که ديگر هدايت نمي شوند يا بيماري بعضي ها را زياد مي کند. اين صفات تبعي خداست که به تبع اعمال ماست. کار ابتدايي خداوند هدايت و راهنمايي کردن است. مگر اينکه خود ما کاري بکنيم که در رحمت به سوي ما بسته بشود. اگر ما از چشم و گوش استفاده درست نمي کنيم در هدايت را به سوي خودمان مي بنديم. پس خدا هدايت را از کسي که در هدايت را به سوي خودش بسته است مي گيرد.
سوال – در مورد ادامه شهود و گواهان روز قيامت توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ- يکي ديگر از شاهدان روز قيامت زمين است. درسوره ي زلزال داريم که زمين در روز قيامت چيزهاي سنگيني که در خودش بوده است را بيرون مي دهد و زمين رازهاي خودش را برملا مي کند. زمين خبر مي دهد زيرا خداوند به او الهام کرده است. در فرهنگ ديني ما همه ي موجودات در عالم از کوچکترين ذرات تا بزرگترين اجرام داراي شعور و درک هستند. در عالم تمام موجودات حي هستند و ذکر دارند.
ص: 1886
در قرآن داريم: هيچ چيزي نيست مگر اينکه در اين عالم ذکر دارد ولي شما نمي فهميد. مرحوم ميرداماد فرمود که من ذکر عالم را شنيدم که همه ي عالم مي گفتند: يا غني (بي نياز) و يا مغني (بي نيازکننده). يکي از شاگردان مرحوم آخوند کاشي مي گفت که وقتي نيمه شب من از کنار حجره استادم رد مي شدم مي شنيدم که درختان مي گفتند: سبوح قدوس ملائکته و روح. وقتي نگاه کردم ديدم که استاد هم همين ذکر را در سجده مي گويد. صبح آن روز ايشان فرمودند: اينکه شما ذکر عالم را شنيده ايد تعجبي ندارد، اينکه گوش شما باز شده است تعجب دارد. يکي از معجزات پيامبر اين بود که پيامبر مقداري سنگ ريزه برمي داشتند و اين سنگ ريزه ها شروع به ذکر کردن مي کردند. معجزه ي پيامبر ذکر گفتن سنگ ريزه ها نبود بلکه معجزه ي پيامبر اين بود که گوش کسي که نمي توانست آن ذکر را بشنود باز مي کردند. زمين کارهاي خوب و بد شما را مي بيند. داريم که نمازهاي واجب را در يک جاي منزل بخوانيد يعني مصلي داشته باشيد ولي در مورد نمازهاي مستحب امام صادق (ع) فرمودند که در جاهاي مختلف منزل تان نماز بخوانيد که در روز قيامت براي شما شهادت بدهند.
امام صادق (ع) مي فرمايد: وقتي شخصي گناهي مرتکب شده است بعد که توبه مي کند خدا به زمين و جاهايي که او گناه کرده است دستور مي دهد که آنها را بپوشانند و کتمان کنند. توبه حجابي براي تمام گناهان درست مي کند. رسول ترک
ص: 1887
که آزاد شده ي دست امام حسين (ع) بود، وقتي از محلي رد مي شد وارد مسجد آنجا مي شد و نماز مي خواند و در هر قسمتي از مسجد دو رکعت نماز مي خواند. يکي از رفقاي او گفت که چرا تو در مسجد مي چرخي؟ رسول ترک گريه اش گرفت و گفت که من زياد گناه کرده ام و حالا بايد آنقدر نماز بخوانم که زمين شهادت بدهد که من روي آن نماز خوانده ام.
خدا را به باب الحوائج قسم مي دهيم که حاجات شرعيه ي همه ي مومنين را برآورده بفرمايد.
سوال – در مورد شهود و گواهان روز قيام توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – شهود و گواهان روز قيامت متعدد هستند. تعدد اين شهود جنبه ي تربيتي دارد ازاين جهت که باعث مي شود ما بيشتر مراقب باشيم. وقتي ما مي بينيم که چشم هاي بيشتري ما را نگاه مي کند و مراقب ما است دقت مان روي اعمال مان بيشتر است و اگر ما بدانيم چشمهاي نگران، چشمهاي مهرباني هستند که نگاه آنها نگاه رحمت و لطف است، احساس امنيت و اميدي هم مي کنيم. اصلي ترين شاهد وجود مقدس خداوند متعال بود. او ناظر بر اعمال ما است و بر تمام اعمالي که بر شهود مخفي است آگاه است و خبر دارد و مراقب است. در دعاي کميل داريم: خدايا همه ي گناهاني را که من انجام داده ام و کرام الکاتبين آنها را ثبت کره اند ببخش، کرام الکاتبيني که شهود بر من هستند علاوه بر اعضا و جوارج، خدايا تو بالاي سرهمه ي شهود، شاهد
ص: 1888
و مراقب من هستي، تو شاهد اعمالي هستي که بر شهود ديگر مخفي است. اسرار و زوايايي است که بر شاهدان ديگر پنهان است. مرحوم محمد مهدي نراقي در جامعه السعادات روايتي از پيامبر دارد: خدايا حساب امت من را طوري برس که هيچ کس اعمال آنها را نبيند، فقط من و تو آنها را ببينيم. خدا مي فرمايد: اي پيامبر اگر تو مهربان هستي من خالق مهرباني هستم و از تو مهربان تر هستم و اعمال آنها را به تو هم نشان نمي دهم وخودم آنها را محاسبه مي کنم. شاهد بعدي انبياء هستند که در راس آنها پيامبر اسلام است، شاهدان بعدي ائمه هستند، شاهدان بعدي ملائکه هستند که همان کرام الکاتبين هستند. اينها فرشتگاني هستند اعمال ما را ثبت مي کند و مراقب ما هستند و براي ما امداد دعا هم دارند. مرحوم تبريزي در کتاب اسرارالصلاة و المراقبات دارد: کرام الکاتبين در سحر مومن را براي نماز شب صدا مي کنند اگر آنها بلند بشوند، آنها نورانيت و صفا پيدا مي کنند والا کسل مي شوند. بعضي صداي فرشتگان را مي شوند که آنها را صدا مي زنند. اگر شما صداي آنها را نشنيدي باز به آنها سلامي بکنيد. ايشان با فرشتگان مراوده داشتند. انسان بايد طوري باشد که اگر پايش لغزيد اين فرشتگان براي او دعا کنند و او را نگه دارند. شاهد بعدي زمين و مکان ها هستند. زمين شعور دارد و اعمال ما را ثبت مي کند و در روز قيامت خبرهايي که در دلش نگه داشته است را بيرون مي ريزد. مستحب است که انسان حجرالاسود را
ص: 1889
ببوسد يا دست بکشد و اگر شلوغ است از دور براي آن دست تکان بدهد. در روز قيامت اين سنگ شهادت مي دهد. پيامبر فرمود: دست و صورت تان را به حجرالاسود بکشيد، اين به منزله ي دست خدا در روي زمين است که با انسانها بيعت مي کند و دست مي دهد مثل کسي که به خدا پناه برده است. و در روز قيامت شهادت مي کند که اين فرد تجديد بيعت کرد. گفته شده است که نمازهاي مستحب را در مکان هاي مختلف بخوانيد. مرحوم قاضي فرموده است که اگر حال نماز خواندن نداريد محل هاي عبادت تان را عوض کنيد.
سوال – شاهدان روز قيامت عليه ما يا به نفع ما شهادت مي دهند؟
پاسخ – شاهدان هم مي توانند به نفع ما و هم بر عليه ما شهادت بدهند، اين بستگي به اعمال ما دارد که اگر انسان کار بد انجام بدهد آنها گواهي مي دهند و اين براي يک انسان تبهکار خجالت آور است و اگر انسان کار خوب انجام بدهد آنها گواهي مي دهند و اين گواهي، براي مومن لذتي دارد. تعدد شهود براي فردي که دچار عذاب و گناه است باعث رسوايي است و نمي تواند اعمال خودش را کتمان کند.
سوال – در مورد شاهدان ديگر قيامت توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ - زمان هم در روز قيامت جزو گواهان است. نيمه شعبان و شب جمعه و تمام ايام براي خودش شخصيتي دارد. امام صادق (ع) مي فرمايد: هيچ روزي بر انسان نمي گذرد مگراينکه آنروز براي انسانها ندايي دارد: اي انسانها، من يک روز
ص: 1890
نويي هستم و شاهد هستم، از من استفاده کن و اعمال خير انجام بده. حتي شب جديد هم اين ندا را دارد. حتي زمين علاوه بر زمان شعور و خطاب دارد. پس هر روز و هر شب يک شخصيت و هويت جداگانه اي دارد. مثل انسانها که هر کدام با هم فرق مي کنند. در هر روز که شما اعمالي انجام بدهيد، اين روز بسته و مهر مي شود. ما بايد قدر هر روز را بدانيم. نه تنها هر روز براي خودش شخصيت جداگانه اي دارد و شاهد است بلکه هر ساعت هم براي خودش شخصيت جداگانه اي دارد. پس تعداد شاهدان زمين هم خيلي زياد است. شهود بعدي اعضا و جوارح است. در سوره ياسين آيه 65 داريم: امروز که روز قيامت است بر دهان شان مهر مي زنيم و دست و پاهاي آنها شهادت مي دهند. اين آيه مربوط به مشرکين است که در دنيا انسانهاي دروغگويي بودند و دروغ ملکه ي آنها شده است و در روز قيامت وقتي آنها مي خواهند حرف بزنند، باز هم دروغ مي گويند. حتي آنها وقتي اعمال شان را مي بينند باز قبول نمي کنند و وقتي ملائکه شهادت مي دهند آنها مي گويند که ملائک بنفع خدا شهادت مي دهند و ما قبول نداريم. در اينجا خدا به دهان آنها مهر مي زند و دست و پاي آنها شهادت مي دهند. شهادت دادن دست به اين صورت است که عمل را نشان مي دهد و در واقع آن عمل بازسازي مي شود. در اينجا ديگر جاي انکار نيست. مرحوم کوهستاني مي فرمود: من طوري زندگي
ص: 1891
کرده ام که در روز قيامت اعضا و جوارج عليه من شهادت ندهند. امام باقر(ع) در کتاب اصول کافي مي فرمايد: جوارح عليه مومن شهادت نمي دهد، بر کسي شهادت مي دهد که عذاب بر او حتمي است، مومني که اعمالش را بدست راستش مي دهند با خوشحالي مي رود. اعضا و جوارح به نفع مومن شهادت مي دهند. در کشف الاسرار داريم: مژه و چشم شهادت مي دهند که اين مومن چقدر گريه کرده است، خدا اين مومن را مي آمرزد و مي فرمايد که اين آمرزيده بواسطه ي تار مو است. پس اعضا و جوارح بنفع مومن شهادت مي دهند. شاهد بعدي وجدان انسان است، وجداني که بيدار شده است شهادت مي دهد. اين وجدان ها دروغ نمي گويند. شاهد بعدي تجسم خود اعمال است. يعني اعمال خوب ما به شکل ملکوتي درمي آيد و تجسم پيدا مي کنند. شاهد بعدي قرآن است. قرآن شهادت مي دهد که خدايا فلاني با من بود يا اينکه فلاني من را ترک کرد. در واقع اين همان شکايت قرآن است. علامه مجلسي در جلد هفت اين روايت را آورده است: رفتارهايي که افراد با قرآن کرده اند، در قيامت شهادت داده مي شود. بشرطي اعضا و جوارح ما در قيامت عليه ما شهادت نمي دهند که ما مومن باشيم و ايمان خودمان را با خودمان به قيامت ببريم.
اگر ما توبه بکنيم تمام اعمال بد ما بر همه ي شاهدان پوشانده مي شود. و در توبه ي واقعي بدي ها به خوبي تبديل مي شود.
سوال – صفحه ي 17 قرآن را توضيح بفرماييد.
ص: 1892
پاسخ – در آيه 110 سوره بقره، خدا مي فرمايد: نماز بخوانيد و زکات بدهيد، خيراتي که براي خودتان مي فرستيد پيش خدا مي ماند و گم نمي شود.
پس ما خيراتي که آن طرف مي فرستيم براي خودمان مي ماند. و چيزهايي که در اين دنيا مي ماند براي وارث است. پيامبر گوسفندي را ذبح کردند و آن را خيرات کردند. يکي از زنان پيامبر گفت که شما همه ي گوسفند را داديد و چيزي نماند. پيامبر فرمود: همه ي اينها ماند يعني چيزهايي که براي خدا داده ايم مي ماند. پس چيزهايي که انسان براي خودش در دنيا پس انداز مي کند براي خودش نيست و اين براي ديگران است. چيزهايي که ما براي آن طرف مي فرستيم، باقي است.
سوال – در مورد ميزان روز قيامت توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – وقتي در دادگاه مي خواهند اعمال ما را بررسي کند بايد ملاک و ميزاني باشد. مثلا وقتي شما مي خواهيد ببيند که خطي زيبا است يا خير آنرا با کامل ترين و زيباترين خط مي سنجيد. وقتي شما مي خواهيد ببينيد که ديواري صاف است آنرا با شاقول ارزيابي مي کنيد. ميزان اعمال ما در قيامت حق و عدل است. يعني اعمال ما را با حق مي سنجند که آيا عمل ما حق بوده است يا باطل. در آيه ي ديگر داريم که عمل ما را با عدالت مي سنجند. در آيه 8 سوره ي اعراف داريم: ميزان در آن روز حق است و اعمال ما را با حق مي سنجند و آيه 47 سوره انبيا داريم: ميزان هاي عدل را مي گسترانيم و اعمال را با آن مي سنجيم و به هيچ کس ظلم نمي شود. امام صادق (ع) مي فرمايد: پيامبر و جانشينان مصداق حق
ص: 1893
و عدل هستند که در راس آنها چهارده معصوم است. آنها مصداق کامل عدالت و حقانيت هستند. نماز ما را با نماز آنها مي سنجند. پس آنها موازين هستند. در اين صورت اعمال ما خيلي با اعمال ائمه فاصله دارد و اين نگران کننده است. اگر کسي مي خواهد به ميزان حق نزديک باشد بايد دو کار انجام بدهد و اينها ميانبُرهستند:خوش اخلاقي و صلوات بر محمد و آل محمد. پيامبر فرمود: چيزي مثل خوش اخلاقي ترازوي عمل را سنگين نمي کند. انسان خوش اخلاق در دنيا اعتبار دارد و انسان بد اخلاق پوک است و ظاهري دارد و درون مايه ندارد. مرحوم ميرزا جواد آقاي تهراني مجسمه ي اخلاق بودند. ايشان وقتي فردي پيش او مي آمد تمام قد بلند مي شد و اگر فردي به ايشان مي گفت که مرا موعظه کنيد، ايشان مي فرموند که اول شما مرا موعظه کنيد. روزي فردي به زور دست ايشان را بوسيد. ايشان از اتاق بيرون رفتند و در بازگشت فرمودند که شما اهل علم هستيد که دست مرا بوسيديد، من هم کفش شما را بوسيدم. روزي ايشان وقتي داشت با شاگردش بحث مي کرد صدايش بالا رفت و اين شاگرد از سادات بود. بعد از درس ايشان مي خواستند دست او را ببوسند. روزي ايشان دير به منزل آمده بود و تا صبح پشت در نشسته بود زيرا مي فرمود که اگر من زنگ بزنم حق بچه ها ضايع مي شود. يکي از شاگردانش که سادات بود مي گفت که من دو ساعت ايشان را سرپا نگه داشتم تا از ايشان سوال کنم. من بخاطر
ص: 1894
اين معطلي از ايشان معذرت خواهي کردم. ايشان فرمودند که در روز قيامت وقتي من را به طرف جهنم مي برند به مادرت زهرا بگو که شفاعت من را بکند. امام صادق (ع) مي فرمايد: در نامه ي عمل چيزي سنگين تر از صلوات نيست. وقتي عمل انسان را وزن مي کنند وعمل انسان سبک است، در اينجا صلوات ها به کمک انسان مي آيد و ميزان را سنگين مي کند.
صلوات نزديک شدن به سمت اهل بيت است و کم کردن فاصله با اهل بيت است. ظاهر صلوات همان ذکر است و باطن آن انجام دادن خواسته ي ائمه است. صلوات ظاهري و باطني هر دو انسان را به ائمه نزديک مي کند.
از خداوند مي خواهيم که ما در هيچ کدام از مواقف قيامت توقف نداشته باشيم و شفاي همه بيماران و گم شدگان را از خداوند خواستاريم.
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد.
بفرماييد فروردين شود اسفندهاي ما *** نه بر لب بلکه در دل گل کند لبخندهاي ما
بفرماييد هر چيزي همان باشد که مي خواهد *** همان يعني نه مانند من و مانندهاي ما
سر مويي اگر با عاشقان داري سر ياري *** بيافشان زلف و مشکن حلقه ي پيوندهاي ما
به بالايت قسم سر و صنوبر با تو مي بالند *** بيا تا راست باشد عاقبت سوگندهاي ما
نمي دانم کجايي يا کي اي، آنقدر مي دانم *** که مي آيي که بگشايي گره از بندهاي ما
سلام مي کنم به همه بيننده ها و شنونده هاي گرانقدرمان، خيلي خوشحاليم که با سمت خدا مهمان لحظات شما هستيم. با
ص: 1895
احترام در اين ايام از عيد ميلاد حضرت زهرا تا عيد ميلاد حضرت اميرمؤمنان خدمت کارشناسان عزيزمان هستيم که طي اين سالها از محضرشان استفاده مي کرديم. با افتخار و احترام در محضر حاج آقاي عالي هستيم. سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عالي: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم.
شريعتي: خيلي خوشحاليم در خدمت شما هستيم و قرار هست از اصحاب و ياران خاص اميرالمؤمنان علي(ع) بگويند، اينکه اين اصحاب چه ويژگي داشتند که اينقدر به حضرت نزديک شدند. امروز در مورد عمار ياسر خواهيم شنيد.
حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم، در رابطه با شخصيت جناب عمار که يکي از شخصيت هاي بسيار با عظمت است و از اصحاب پيغمبر اکرم و اميرالمؤمنين بود. خصوصيتي دارد که بي نظير است يعني يک جهتي هست که اين جهت باعث مي شود شخصيت ايشان ممتاز باشد. پرداخت به ايشان براي ما خيلي درس ها داشته باشد. آن جهت بي نظير ايشان در بين اصحاب با عظمت پيغمبر اکرم و اميرالمؤمنين(ع) اين است که عمار يک عمر طولاني داشت که هم دوران نبوت را از ابتدا تا انتها و هم دوران امامت اميرالمؤمنين جز دو سه سال آخر را درک کرد. در اين دوران در صف اول با پيغمبر و اميرالمؤمنين بود. در همه جا حضور مؤثر داشت و هيچيک از اصحاب اين خصوصيت را نداشتند. ايشان يک تاريخ شفاهي بود که احاديث پيغمبر را همه جا مي گفت و سند بود و همه به او اعتماد داشتند. در صف اول بود و آدم کنار نشسته اي
ص: 1896
نبود که فقط چيزي را بداند، در وسط ميدان بود. اصحاب ديگر مثل ابوذر سال 32 هجري به شهادت رسيدند و از دنيا رفتند. يعني هنوز خلافت و حکومت اميرالمؤمنين را درک نکرد يا مقداد سال 33 به شهادت رسيد، سلمان سال 35 به شهادت رسيد و باز هم درک نکرد. اميرالمؤمنين اواخر سال 35 و 36 بود تا 40 هجري که به شهادت رسيد. اين چند سال بودند ولي عمار تا سال 37 هجري بود. يعني تا دو سه سال قبل از شهادت اميرالمؤمنين بود. از اين جهت اين شخصيت خيلي ممتاز بود که وقتي به شهادت رسيد، اميرالمؤمنين در بالينش گريه کرد و از خدا درخواست مرگ کرد. اميرالمؤمنين فرمود: کسي اگر در شهادت عمار مصيبت زده نباشد و او را بزرگ نداند بهره اي از اسلام ندارد.
باز در آخرين خطبه ، خطبه 182 فرمودند و بعد ضربت خوردند، در آخر خطبه که حسرت ياران شهيدشان را مي خوردند، اولين کسي را که اسم برد «أين عمار» بود. عمار کجاست؟ «أَيْنَ عَمَّارٌ وَ أَيْنَ ابْنُ التَّيِّهَانِ وَ أَيْنَ ذُو الشَّهَادَتَيْنِ» بعد اسم ديگران را بردند. امام رضا(ع) در نامه اي که مأمون درخواست کرد خلاصه اسلام را براي من بنويسيد. اين را مرحوم صدوق در کتاب عيون آورده است. امام رضا(ع) در يک تعبيري خيلي اين تعبير قابل توجه است، فرمودند: يکي از شروط مسلمان بودن ولايت و تولي داشتن نسبت به اميرالمؤمنين و آن کساني که بر همان شيوه پيغمبر بودند و عوض نشدند. مثل سلمان، ابوذر، مقداد، عمار! اينها ثابت قدم هستند که يکي از شروط مسلماني دوست داشتن اينهاست. امام رضا(ع) مي گويد، همان
ص: 1897
که در زيارت عاشورا هم در فرازي يک اشاره مي شود «و اسئل الله الذي اکرمني بمعرفتکم و معرفة اوليائکم» اشاره مي کنيم هم معرفت اهل بيت و هم معرفت اولياء و دوستان اهل بيت، اين مهم است. چيزي است که خدا بايد به آدم کرامت کند. در مسير رشد يک شخصيتي اگر آدم بخواهد به آن بلوغ ديني و معرفتي برسد، آن هم يک کسي مثل جناب عمار. در رابطه با عمار مرحوم علامه اميني در الغدير، آياتي که شأن نزولش عمار بوده، اين نکته است. مثلاً آيه تقيه، چون اولين کسي که در اسلام تقيه کرد، عمار بود. يعني اصل تقيه را بنيان گذاشت. يکي از اصول مترقي اسلام که در مکتب تشيع روي آن بسيار سفارش شده است.
اوايل صدر اسلام که عمار را مشرکين شکنجه مي کردند، به قدري به او فشار آمد، پدر و مادرش را به شهادت رساندند. سميه و ياسر که اولين شهداي اسلام بودند. اين يکي از خصوصيات عمار است که فرزند اولين شهداي اسلام است. هم پدر، هم مادر و هم برادرش، خود عمار که شکنجه خيلي زياد دادند و تا دم مرگ رفت، از او خواستند نسبت به پيغمبر بيزاري بجويد که عمار با اينکه قلبش مالامال محبت پيغمبر و ايمان نسبت به نبوت پيغمبر و خداوند متعال بود، روي زبانش بيزاري جست و خيلي ناراحت بود. نزد پيغمبر آمد، پيغمبر اشک هايش را پاک کرد و گفت: قلب تو از من تبري نجسته است. روي زبانت فشار بوده است. عمار گفت: بله. پيغمبر فرمود: اگر بار ديگر هم اين کار را کردند، همين کار را کن. اين تقيه است، آيه
ص: 1898
نازل شد «مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ» (نحل/106) اگر کسي را مجبور کنند در حالي که قلباً استحکام دارد و محکم و مطمئن است نسبت به خداوند متعال و مؤمن هست، ولي مجبورش کنند روي زبان چيزي را جاري کند اشکالي ندارد، چيزي نيست که مورد غضب خدا باشد و گناه حساب شود. اين همان اصل تقيه است که در واقع يک سپر حفاظتي است که انساني که در يک مبارزه ديني واقع شده، تقيه سازش با دشمن نيست، سستي نيست بلکه سپري هست همانطور که آدم در جنگ پشت سپر پنهان مي شود، يک سپر و شيوه مبارزه است. قلب در عين اينکه اعتقادات دارد، يک جاهايي واجب مي شود تقيه. اينکه شأن نزول يک آيه مربوط به عمار بود. علامه اميني آيات ديگري که مصداقشان عمار هست را ذکر کرده است.
تعابيري در کلمات بزرگان دين ما در تاريخ در مورد عمار و بعضي ديگر از خوبان وارد شده که قابل توجه است. مرحوم شيخ طوسي در کتاب رجال عمار را جزء ارکان اربعه مي داند. يعني پايه هاي چهارگانه دين، دين که حقيقتش اميرالمؤمنين و ولايت اميرالمؤمنين است، ولايت و حکومتش روي چهار تا پايه استقرار پيدا کرد. يکي سلمان، يکي ابوذر، يکي مقداد و يکي عمار، جزء ارکان اربعه و روايت هست از پيغمبر که بهشت مشتاق چهار نفر است که يکي عمار است. عمار جزء هفت نفري بود از اصحاب که در تشييع جنازه حضرت زهرا(س) که خصوصي ترين تشييع جنازه بود و فقط خواص بودند، حضور داشت. در مورد خصوصيات آن هفت نفر در روايات ما
ص: 1899
گفته شده است. جزء دوازده نفري بود که در دفاع از اميرالمؤمنين در مسجد؛، آن زمان که حضرت را براي بيعت برده بودند، فقط دوازده نفر به حرف زدن بلند شدند و البته بسيار خطرناک بود و برايشان خطر جاني داشت. عمار يکي بود که بلند شد فضايل اميرالمؤمنين و آنچه از پيامبر شنيده بود را در مورد اميرالمؤمنين گفت. عمار جزء شرطة الخميس بود. شرطة الخميس کساني بود که فداييان اميرالمؤمنين بودند با حضرت شرط کرده بودند ما خدمت شما هستيم و تسليم شما هستيم، هرکاري شما بگويي اعتراض نداريم فقط در بهشت با شما باشيم. همراه شما باشيم و از شما جدا نشويم. در سالهاي اخير اسم عمار به يک دليل خيلي برجسته شد. در دوراني که شبهات و فتنه ها خصوصاً سال 88 که فضاي غبار آلودي بود، رهبر بزرگوارمان چند بار اسم عمار را به عنوان نماد بصيرت، به عنوان نشانه و شاخص روشنگري که اين شخصيت بايد در اينطور موقع ها بايد بروز پيدا کنند. خواص تأثيرگذار که بتوانند فضاي شبهه و غبار آلود را بخوابانند. آن موقع چراغ راه شوند.
يکي از برجستگي هاي عمار همين است، منتهي يک نکته را اشاره کنم، اينکه اين شخصيت ها اينقدر بزرگ مي شوند، اين شخصيت هاي با عظمت در دين ايجاد مي شود، چه سرّي دارد؟ چون اين شخصيت ها اينطور نيست که تکرار نشوند. چهارده معصوم فقط همين چهارده نفر هستند. آنها ديگر تکرار نمي شوند و آنها قله ها هستند. اما کساني که به قله ها نزديک مي شوند، کساني که برجستگي هايي درون آنها به وجود مي آيد که آينه مي شوند براي آنهايي که بعد از هزار و خرده اي سال هنوز در
ص: 1900
مورد آنها حرف مي زنيم و از آنها درس مي گيريم. چطور مي شود اين شخصيت ها در دين اينقدر با عظمت مي شوند؟ ما در اعمال ديني و مناسک ديني مان شيوه بزرگ شدن را خدا گفته است. گاهي موقع ها بعضي سؤال مي کنند: چه کنيم؟ اعمال و مناسک ديني، واجبات و مستحبات که عمل آنها باعث رشد و قرب به خدا مي شود، محرمات و مکروهات که تا جايي که مي شود ترک آنها باعث رشد و قرب به خدا مي شود، اين اعمال ديني يک ظاهري دارند. اين ظاهر اعمال است. نماز و روزه هست، حج و خمس و زکات است، قرآن خواندن و نماز شب است، روضه گوش کردن و سينه زدن و انفاق کردن است، امثال چيزهايي که در دين هست، يکسري از واجبات و مستحبات. منتهي اين اعمال يک روحي دارد. يعني بايد ما را به نتيجه اي برساند. ما را بايد به يک محصول برساند. محصول اين اعمال بايد پاکي و طهارت و تهذيب نفس، رحم و مروت، انصاف و عدالت، اخلاق خوش و مهار کردن نفس از اينکه هر چيزي نگويد، هر چيزي نخورد، هر جايي نرود و هر چيزي را گوش نکند. اين اعمال يک خروجي بايد داشته باشد. درخت نماز بايد يک ميوه اي داشته باشد. من که نماز مي خوانم اين نماز بايد يک پاکي در روح انسان ايجاد کند. «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر» اين نتيجه اش است. از پيامبر سؤال کردند: جواني هست که دزدي مي کند. در روايت ديگر هست از پيامبر سؤال کردند: جواني هست چشم چران است. مراقب چشمش نيست. در هردو مورد پيغمبر فرمود: نماز مي خواند؟ گفتند: بله، فرمود: نماز درستش
ص: 1901
مي کند. اگر اين نماز را ادامه بدهد، نماز محصول دارد. پاکي در او ايجاد مي کند، در کسي زودتر و در کسي ديرتر، به هر حال يک معرفت ها و پاکي هايي ايجاد مي کند. روزه که باعث مي شود آدم نفس خودش را ضبط کند و هرچه دلش مي خواهد نخورد، بايد يک کنترل و يک قدرت کنترل در آدم ايجاد کند که بعد از ماه رمضان هم همينطور باشد. حرام در زندگي اش نيايد و حرام خور نباشد. بتواند جلوي حرام گفتن را حداقل بگيرد. مراقب چشم باشد، روزه بايد يک قدرت کنترلي در آدم ايجاد کند و يک محصول داشته باشد. خمس و زکات بايد يک قدرت ارتباط با فقرا که بتوانم راحت نسبت به فقرا نگاه و دستگيري داشته باشم، کسي که توسل به اهل بيت مي کند، سينه زني مي کند، زيارت مي رود و روضه گوش مي دهد بايد بتواند با اهل بيت ارتباطي پيدا کند. تعالي روح، اتصال به معصوم در زندگي او پيدا شود. اينها محصولات اعمال است که اين محصولات همان چيزي است که ما به آن عبوديت مي گوييم. يعني اعمال عبادت هستند اما نتيجه بايد عبوديت و بندگي باشد. بايد خلوص و پاکي باشد. و الا اگر نتيجه نداشته باشد، خوارج هم نماز مي خواندند و روزه مي گرفتند، بيشتر از ما. قرآن را زيباتر از ما مي خواندند اما شکم زن حامله اي که محب اميرالمؤمنين بود را مي دريدند و جنين را از شکم بيرون مي کشيدند و جلوي چشم مادر که نفس هاي آخر را مي کشيد سر مي بريدند.
اعمال محصول نداده و رحم ايجاد نکرده، عقلانيت و رشد ايجاد نکرده است. داعشي هايي که امروز بچه شش ساله را به جرم شيعه بودن،
ص: 1902
سر بريدند. فرض کنيد نوجوان سيزده ساله را لب وانت بگذارد و با خنده سر ببرد. اين معلوم است که فرض هم اگر ديني داشته باشد، آن کسي که عمليات انتحاري مي کند و خيال مي کند به بهشت مي رود، باطن و روح دين در او به بار ننشسته است. نماز و روزه و حج در او محصول نداده و رحم ايجاد نکرده است. بايد خودمان را هم ببينيم. اگر در اين وضعيت سخت اقتصادي که در آن هستيم، اگر بعضي از کساني که نمازخوان و روزه گير و روضه گوش کن هستند، اما در مسائل سخت معيشتي رحم ندارند، گران مي کنند، از جنس مي زنند و از کار مي زنند، کم فروش و گران فروش هستند، اهل اختلاس هستند، اهل ويژه خواري هايي هستند که حق ديگران را ضايع مي کنند. اين بايد در نماز خواندنش تجديد نظر کند. در روضه گوش کردنش تجديد نظر کند، چون من اگر روضه گوش کردم و متصل به اهل بيت شوم مي توانم بي رحم باشم. مي توانم طوري باشم که يک مؤمن ديگري را توجه نکنم. اميرالمؤمنين(ع) در گرماي کوفه بيرون دار الاماره مي نشست و نگهبان مي گفت: آقا داخل اتاقتان برويد، ارباب رجوع آمد پيش شما مي فرستم. مي فرمود: نه، الآن کسي پيش من نيست. مي آيم اينجا تا اگر ارباب رجوع آمد، به همين مقدار که بايد نگهبان ها را رد کند و به من برسد اين فاصله حذف شود و زودتر کارش را راه بياندازم. من چطور مي توانم در محيط کارم شيعه اميرالمؤمنين باشم، روضه اش را گوش بدهم و برايش سينه زني کنم، اما ارباب رجوع را از اين دفتر به آن دفتر بدوانم. اينها يک
ص: 1903
مقدار نياز به تجديد نظر دارد. رحم محصول اعمال ديني ماست. اعمال و مناسک دين ما بايد به بار بنشيند. خدا رحمت کند مرحوم آ سيد مهدي قوام يکي از بزرگان اخلاقي تهران بود که پيرمردهاي تهران هنوز که هنوز است با ايشان مأنوس بودند و از ايشان خاطره دارند. خودم با بعضي از کساني که مستقيم با ايشان بودند، ايشان وقتي از دنيا رفت، يکي از کساني که دستفروش بود و روي گاري دستي ميوه مي فروخت خيلي گريه و بي تابي مي کرد. به او گفتم: چرا اينقدر گريه مي کني؟ تو قوم و خويش نبودي؟ گفت: سيد مهدي قوام بود که مرا از جهنم به بهشت آورد؟ گفتند: چطور؟ گفت: من دزد بودم. يک مرتبه خانه ايشان براي دزدي رفتم. فکر کردم کسي نيست و داشتم فرشي را لوله مي کردم. ايشان خوابيده بود. همينطور سرش را بلند کرد ديد من دارم فرش را لوله مي کنم، گفت: اين را تنهايي نبر، اين يک لنگه است. لنگه ديگر هم بردار، از تو بهتر مي خرند. فلان سرا در بازار برو و بگو: سيد مهدي تو را فرستاده است، بهتر از تو مي خرند. بعد برو يک گاري دستي بخر و ميوه رويش بگذار و بفروش. دم غروب ها هم مي آيم هرچه ميوه مانده از تو مي خرم که ضرر نکني. سيد مهدي قوام بود که مرا حلال خور کرد. دل مي سوزاند که يک جواني که دارد اين کار را مي کند، چرا اين کار را مي کند؟ اگر مي توانم کمکي کنم. ايشان يک دهه محرم، وقتي دهه اول محرم تمام شد ششصد تومان آن زمان در پاکت به او داد. وقتي تهران آمد
ص: 1904
به يکي از رفقا گفت: مي آيي با هم جايي برويم؟ گفت: کجا؟ گفت: بيا برويم. او را در يک کوچه برد. گفت: اين خانه را مي بيني؟ اين پاکت را به آن خانه بده. گفت: چرا خودت نمي روي؟ سيد مهدي قوام گفت: مرا مي شناسند. خجالت مي کشند. تو برو بده و بگو: هديه است. او رفت داد و آنها از خوشحالي گريه کردند. خيلي محتاج بودند. وقتي آمد سيد مهدي قوام گفت: فلاني پنج ريال داري به من قرض بدهي؟ من نان ندارم. هرچه داشت داد، رحم در وجودش بود. اينها کساني هستند که دين برايشان محصول داده است. اعمالي که انجام دادند، اعمال و عبادات به عبوديت و بندگي و حق طلبي رسيده و آنوقت در درونشان يک تقواي قلبي و باطني دارند. يعني عميقاً با تقوا هستند. اين همان است که قرآن مي گويد: «و من يتق الله يجعل له فرقانا» آن کسي که تقواي قلب و تقواي باطني را داشته باشد، خدا به او فرقان مي دهد که حق و باطل را مي تواند جدا کند. در شبهات نلغزد. حق را گم نکند. بصير باشد و بصيرت داشته باشد. نه فقط خودش، دست ديگران را هم بگيرد، چراغ راه شود. هر مقدار که اين تقواي واقعي و باطني، نه فقط ظاهر ديني و اعمال ظاهري، بلکه آن روح اعمال در وجود انسان به بار بنشيند، آنوقت فرقان را پيدا مي کند. عمار چون خالصاً اين اعمال را انجام مي داد، اعمال ديني را صادقانه انجام مي داد، دين در او به بار نشسته بود. مهمترين خصوصيتي که پيدا کرد همين فرقان و همين فرق گذاشتن بين حق و باطل و
ص: 1905
همين چراغ راه شدن بود. اين تکرار پذير است. فقط اينطور نيست که يک عماري بوده و پرونده او بسته شده است. پرونده باز است و عمارها مي توانند به وجود بيايند.
چند مورد از خصوصيت عمار که اشاره به بعضي از نقاط برجسته زندگي عمار هم بشود، يک اشاره اي بکنم. يکي از ويژگي هاي عمار، عمار از 90 تا 94 سال عمرش را ذکر کردند. عمر ايشان عمر طولاني بود که عرض کردم ايشان از زمان قبل از بعثت پيغمبر که پيغمبر اکرم چوپان بودند با عمار رفيق بودند و با هم گوسفندان را مي بردند. حتي در ازدواج پيغمبر با حضرت خديجه واسطه بود. تقريباً همسن پيغمبر بود، براي همين پيغمبر 63 سالگي از دنيا رفتند، ايشان سي سال بعد حدوداً نود و خرده اي سال از دنيا رفتند. عمار جزء «والسابقون» بود «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصار» (توبه/100) يکي از مصاديق بسيار بارزش عمار است. در اين جهت بي نظير است. هيچکسي آن سابقه را به اين مدت طولاني ندارد. هيچکدام از اصحاب ندارند. يکي از خصوصيات اصحاب حضور هميشه در صحنه است که حضور پر تلاش و مؤثر، حضوري که در صف اول است. در هجرت به حبشه با جعفر بن ابي طالب برادر اميرالمؤمنين، حدود بيست نفر از مسلمين که خيلي در فشار بودند، پيغمبر فرمود: برويد که از فشار در امان باشيد. هجرت به حبشه کرد و وقتي پيغمبر به مدينه آمد، سيزده سال مکه تمام شد و ده سال مدينه شروع شد، عمار هم به سرعت خودش را رساند و در مدينه بود. مسجد قبا که اولين مسجد اسلامي بود
ص: 1906
به پيشنهاد عمار بود که يک جايي را بسازيد که نماز بخوانيم. وقتي به شهر مدينه رسيدند، اولين مسجد که مسجد النبي بود بنا شد، عمار معروف بود که دو برابر همه کار مي کرد. دو تا خشت بزرگ برمي داشت. که وقتي مي گفتند: چرا؟ مي گفت: يکي به نيت پيغمبر است. اينقدر پيغمبر را دوست داشت با اينکه پيغمبر خودش مشغول کار بود. بعضي از روي زرنگي بار را خيلي بيشتر روي دوش او مي گذاشتند. عمار مي آمد شوخي مي کرد و مي فرمود: يا رسول الله! اصحاب شما مرا کشتند. پيغمبر يک جمله معروفي گفت: «انک لن تموت» نه اينجا نمي ميري. «تقتلکَ الفئة الباغيه» تو را يک گروه ستمگر مي کشند که اين جمله ديگر براي عمار به عنوان يک شاخص ماند که در هر جبهه اي باشد، جبهه مقابلش گروه ستمگر است. يعني يک شاخصي پيغمبر به عمار داد.
عمار اشعار دارد و يکي از کارها و خصوصيات عمار کار تبليغاتي و فرهنگي با شعرهايش است. شعري که آنوقت رسانه بود. شعرهاي حماسي و ساده و رجزگونه داشت. در زماني که مسجدالنبي را مي ساختند، شروع مي کرد اشعار را خواندن و همه حتي پيغمبر تکرار مي کردند. «لا يستوي من يعمرٌ مساجدا» همه مي گفتند: مساجدا مساجدا. «يدعب فيه قائماً و قاعدا» مساوي نيست آن کسي که مسجد مي سازد، مي نشيند و بلند مي شود و تلاش مي کند، «و من يري من الغبار حائدا» با آن کسي که يک کناري نشسته و عافيت طلب است. آن کسي که جهاد مي کند با کسي که عافيت طلب است مساوي نيست. عمار در همه جنگ ها با پيغمبر بود. جنگاور بود، سياه لشگر معمولي نبود. در بدر درخشيد، در
ص: 1907
جنگ احد که يکي از جنگ هاي سخت پيغمبر بود پيشاپيش پيغمبر مي جنگيد. مرحوم اميني در الغدير آورده و مرحوم مجلسي هم در بحار آورده است. جبرئيل به پيغمبر اکرم نازل شد. جبرئيل عرض کرد: يا رسول الله! بشارت بده به عمار، «ابشره بالجنه حُرمت النار علي عمار» آتش جهنم بر عمار حرام است. اين در احد بود. بعد از پيغمبر اکرم در تمامي مراحل با اميرالمؤمنين بود. مي گفت: اگر علي هيچکسي را نداشته باشد من او را تنها نمي گذارم. اين حضور خستگي ناپذير و فعال، در جنگ جمل و صفين ديگر عمار حدود نود سال داشت. يک لحظه آرام و قرار نداشت. دائم هم شمشير مي زد و هم کار رواني مي کرد، اگر کسي دچار شبهه مي شد فوري سراغش مي رفت و احاديث پيغمبر را برايش مي خواند و شبهه او را حل مي کرد و مانند يک جوان کار مي کرد. اين درس همين است که ما وقتي در دين آمديم با جو عوض نشويم، عقب ننشينيم، خسته نشويم، اگر دو تا فحش شنيديم، دختر خانمي که حجاب دارد دو تا متلک شنيد، يا نماز مي خواند متلک شنيد، فوري سرد نشود. اگر جايي حاجتي خواست به او ندادند. يک مشکلي در زندگي برايش پيش آمد. با خدا قهر نکند. «إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ» (فصلت/30) آنهايي که گفتند: خدا و پاي آن ايستادند. عمار اينطور بود.
خصوصيت دوم عمار اينکه نسبت به ولايت اميرالمؤمنين تعصب و غيرت داشت. نسبت به ولايت اميرالمؤمنين ذره اي کوتاه نمي آمد. به محض اينکه قضاياي بعد از رحلت پيغمبر که يک فتنه اي در امت بود و انحرافي افتاد، عمار به
ص: 1908
کمک اميرالمؤمنين شتافت. سلمان و ابوذر و مقداد هم بودند. اميرالمؤمنين مي فرمود: اگر من چهل نفر مثل اين چهار نفر داشتم اين اتفاقات رخ نمي داد. وقتي حضرت امير را به سمت مسجد مي بردند اين چهار نفر بودند پشت سر اميرالمؤمنين مثل محالفظ مي رفتند. وارد مسجد شدند اشاره کردند جان ما فداي شما، اگر بايد کاري کنيم، بکنيم. اميرالمؤمنين فرمود: پيغمبر عهد کرده که در اين زمان آشوب و فتنه درست نشود و صبر کنيد. بعداً در يک تجمعي که در مسجد بود که دوازده نفر از خصيصين و حواريون اميرالمؤمنين که يکي عمار بود رفتند سخنراني کردند و فضايل اميرالمؤمنين و احاديثي که از پيغمبر شنيده بودند را گفتند. شايد اين نکته قابل توجه باشد که عمار از بنيان گذاران حکومت علوي بود. يعني در زمان خليفه سوم وقتي خليفه سوم کشته شد و انقلابي رخ داد عمار مردم را به خانه اميرالمؤمنين دعوت کرد براي بيعت با حضرت، خودش بعد از اينکه حضرت علي حکومت را تشکيل داد، حضرت او را مشاور خود کرد. عمار کنار حضرت علي بود و مشاور حضرت بود و بعد فرمانده نيروي انتظامي اميرالمؤمنين شد. عمار دو جنگ مهم را درک کرد. جمل بود که اولين جنگ بود و بعد صفين بود که دومين جنگ حضرت علي بود و در صفين به شهادت رسيد و ديگر به نهروان نرسيد ولي در اين دو جنگ فرماندهي قسمت هايي را به عهده داشت. در مسير ولايت بسيار محکم بود. اين يکي ديگر از خصوصيات عمار بود که پيغمبر اين را به عنوان يک بشارت گفته بود. پيغمبر فرموده بود: «يا أبا اليقضان
ص: 1909
فانک اخو عليٍ في ديانة» تو برادر علي هستي در ديانت و دينداري، «و من افاز اهل ولاية» از بزرگان اهل ولايت هستي «و من المقتولين في محبة» در محبت اميرالمؤمنين به شهادت مي رسي. «تقتلک الفئة الباغيه» يک گروه ستمگر تو را به شهادت مي رسانند «و آخر زادک من الدنيا ضياحٌ من لبن» آخرين توشه ي تو از دنيا يک مقدار شير هست. « و يلحق روحک بارواح محمدٍ و آل الفاضلين» روح تو به پيامبر ملحق و اهل بيت مي شود. «فأنت من خيار شيعتي» تو از برگزيدگان شيعيان من هستي.
شريعتي: چقدر امروز محتاج هستيم که عمارگونه زندگي کنيم و راهمان را پيدا کنيم.
حاج آقاي عالي: سنگين ترين امتحان خدا امتحان به ولايت است چون گوهر دين است. گوهر را به سادگي نمي دهند. اهل بيت در کلماتشان هست که امر ولايت ما اهل بيت سنگين است و هرکس نمي تواند تحمل کند و پاي آن بايستد. عمار کسي بود که تا آخر پايش ايستاد. اين بلا را اگر آدم کم نياورد و دچار فتنه نشود و سست نشود، اين براي امروز ما درس است. ما ولايت امام زمان را در اين زمان به عنوان امام حيّ داريم اما در زمان غيبت ما را ارجاع داده خود حضرت ولي عصر(ع) به رهبر فقيه شجاع عادل جامعه، يعني باز ولايت رشته اش قطع نمي شود. در شيعه رشته ولايت قطع نمي شود. اتصال آسمان و زمين هيچوقت قطع نمي شود. امام زمان(ع) الآن تشريف دارند ولي نايب ايشان کارهايي را انجام مي دهند. اگر کسي نائب امام را جفا کند، به خود امام جفا کرده است. آنهايي که در کربلا و کوفه به حضرت مسلم جفا کردند
ص: 1910
که نايب و سفير امام حسين بود، به امام حسين هم جفا کردند. لذا اين نکته که با ولايت همراه بودن و در مسير ولايت بودن، درس عمار است.
سومين خصوصيت ساده زيستي عمار بود. حتي وقتي که مسئوليت گرفت، عمار در زمان خليفه دوم عمر او را به عنوان حاکم کوفه قرار داد. کوفه آن زمان بسيار مهم بود و بخش مهم حکومت ديني بود. به اجازه اميرالمؤمنين قبول کرد وقتي آنجا رفت عمار ساده زيستي اش زبانزد بود. خودش در بازار خريد مي کرد. گاهي علوفه براي مرکبش را روش پشتش مي گذاشت و مي آمد. طوري که بعضي از افراد اشرافي که منافعشان با بودن عمار به خطر افتاده بود خبرچيني کردند که خليفه دوم ايشان را عزل کرد. وقتي عزل کرد از عمار پرسيد: از عزلت ناراحت شدي؟ گفت: نه آن موقع که به من دادي خوشحال شدم و نه زماني که از من گرفتي ناراحت شدم. اينها براي من مهم نيست. مسئولين عزيز ما توجه داشته باشند. کسي که اشرافي زندگي کند يواش يواش اشرافي فکر مي کند، تمايلاتش اشرافي مي شود. در تصميم گيري هايش مستضعفين مورد لحاظ نيستند.
کسي که اشرافي زندگي مي کند و در سطحي که با سطح معمول مردم هماهنگ نيست زندگي مي کند استقامت مردم را در هم مي شکند. يعني مردمي که پاي انقلاب ايستادند وقتي رهبرشان را مي بينند که ساده زيست هستند اين استقامت برايشان پيدا مي شود. مسئولين هم بايد همينطور باشند. يعني وقتي آنها ساده زيست زندگي کنند اين باعث مي شود با سختي ها بسازند. در تحريم ها بتوانند مقاومت کنند. لذا اين مسأله ساده زيستي در مسئولين خيلي مهم است. عمار يکي از
ص: 1911
خصوصياتش اين است. آخرين خصوصيت بحث بصيرت عمار است که گاهي اميرالمؤمنين افرادي که دچار شبهه بودن را نزد عمار مي فرستاد. اين خيلي نکته است. در جنگ صفين عمار بصيرت خودش را از هر زماني بيشتر نشان داد. دليلش اين است که در جنگ صفين جنگ رواني سنگيني از طرف معاويه با عمروعاص صورت گرفت، اوج فتنه در صفين بود. احاديثي را جعل کرده بودند، فضيلت هايي را براي بعضي درست کرده بودند در مذمت اميرالمؤمنين احادث جعل کرده بودند. اوج غبار و تاريکي آن زمان بود و بعضي دچار شبهه شدند. علامه مجلسي در بحار نقل کرده که در جنگ صفين خدمت اميرالمؤمنين آمد و گفت: آن زمان که از خانواده ام جدا شدم و براي جنگ آمدم هيچ شبهه نداشتم تا ديشب، ديشب وقتي که منادي ما اذان گفت براي نماز، ديدم آن طرف هم منادي دارد اذان مي گويد. همان جملاتي که آن طرف مي گويد، اين طرف هم مي گويد. نمازي که ما خوانديم آن طرف هم مي خوانند. همين پيغمبر و خدا را هم آنها قبول دارند. همين قرآن را هم آنها قبول دارند. اينجا بايد چه کار کنيم؟ دو طرف يک چيزي دارند. يک دين و يک خدا و يک پيغمبر و يک قرآن دارند. چرا مقابل هم ايستاديم؟ من دچار شک شدم و از ديشب نخوابيدم. اميرالمؤمنين(ع) گفت: عمار را ديدي؟ گفت: نه، گفت: نزد عمار برو.
ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه مي نويسد از مظلوميت هاي اميرالمؤمنين اين است که اميرالمؤمنين بايد کسي را نزد عمار بفرستد. شاخص خودش است، خود اميرالمؤمنين شاخص است. مگر آن مقدار که پيغمبر در مورد اميرالمؤمنين گفت، کمتر
ص: 1912
بود از چيزي که در مورد عمار گفت. صدها برابرش را در رابطه با اميرالمؤمنين گفت. «عليٌ مع الحق و الحق مع علي» اين از مظلوميت اميرالمؤمنين است. وقتي نزد عمار فرستاد، عمار به او گفت: پرچم را مي بيني دست عمروعاص هست، در لشگر معاويه، پرچم سياهي بود. اين طرف گفت: بله. گفت: اين پرچم را قبلاً ديده بودي؟ گفت: نه، گفت: من سه بار قبلاً ديده بودم. در جنگ بدر، در جنگ احد و در جنگ احزاب، اين پرچم، پرچم کفر است که در آن سه جنگ من با پيغمبر بودم و اين پرچم در مقابل ما بود. همان پرچم در مقابل علي است. الآن با علي هستي، برو هيچ شک نکن. خيلي عمار در جنگ صفين کار کرد و نهايتاً هم روز سوم جنگ صفين بود که عمار نزد حضرت علي آمد و گفت: همان روزي نيست که حبيبم رسول خدا به من وعده داده است. اميرالمؤمنين گفت: برو سر جايت! دو بار ديگر عمار آمد و اميرالمؤمنين او را برگرداند. بار سوم که آمد اميرالمؤمنين از اسب پياده شد. او را بغل کرد، گريه کرد و بعد دعايش کرد و گفت: عمار خدا به تو جزاي خير بدهد. خوب رفيق و برادري بودي. بعد عمار يک جمله گفت: آقا اين مدت که با تو بودم، همه از روي آگاهي و بصيرت بود. پيغمبر به من فرمود: در غبار فتنه ها ببين علي کجاست با علي باش. همه از روي فهم و دستور بود. بعد رفت وقتي به شهادت رسيد، شب هنگام بود که اميرالمؤمنين رفت در پيکرها براي جستجو، بالين کسي يک عمر
ص: 1913
بر حق بود و از حق دم زد. حضرت امير گريه کرد و دعا کرد خدايا چقدر دوستان من دارند مي روند. عمر علي را هم بگير! مرگ را درخواست کرد. بعد گفت: «رحم الله عماراً حين اسلم رحم الله عماراً حين قُتِل و رحم الله عماراً حينَ يبعث حيّا» رحمت خدا بر عمار آن زمان که در اسلام وارد شد. آن زمان که به شهادت رسيد و آن زمان که روز قيامت برانگيخته مي شود. طبق سفارش عمار با لباس خونين، چون شهيد غسل و کفن ندارد. بر او نماز خواند و دفنش کرد و اين شد که اميرالمؤمنين بعدها هر موقع ياد او مي افتاد که من ديگر فرصت نيست، دوستان خطبه 182 را ببينند، ياد عمار طولاني اميرالمؤمنين گريه مي کرد. طولاني گريه مي کرد و مي فرمود: «أين عمار» عمار کجاست؟ انشاءالله بتوانيم عمارگونه زندگي کنيم.
شريعتي: انشاءالله، عماري که خود روشن بود و هم به ديگران روشني مي بخشيد و طي اين قرن ها همچنان چراغ راه عمار بلد راه ماست. امروز روز درختکاري هم بود، انشاءالله همه مردم يک نهال به نام اميرالمؤمنين و به نيت و نشانه محبت اميرالمؤمنين بکاريم و با اين اميد و آرزو که نهال ولايت در وجود همه ما ريشه دار شود، انشاءالله. دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي عالي: انشاءالله خدا زندگي و مرگ ما را علوي قرار بدهد و با ولايت اميرالمؤمنين زندگي کنيم و با ولايت اميرالمؤمنين از دنيا برويم.
شريعتي: فردا با حضور آقاي دکتر رفيعي در خدمت شما خواهيم بود. «والحمدلله الذي جعلنا من المتمسکين بولاية اميرالمؤمنين عليه السلام»
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، «اللهم صل
ص: 1914
علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم»
مي چرخم و دلم به مدار تو دلخوش است *** پاييز اين جهان به بهار تو دلخوش است
صبر و قرار رفته از اين عالم و هنوز *** اين وعده باز دل به قرار تو دلخوش است
گفتي به دار مي کشي ام وعده ي خوشي است *** اصلاً دلم به وعده دار تو دلخوش است
خاکستري که مانده به جا تا جوان شود *** هر لحظه دم به دم به شرار تو دلخوش است
من نقش مي زنم که جهان تازه تر شود *** اما دلم به نقش و نگار تو دلخوش است
يار صبور، دست مرا آن جهان بگير *** اين غرق در گنه به تبار تو دلخوش است
سلام مي کنم به همه بيننده هاي خوب و نازنين مان، انشاءالله در اين روزهاي بهاري دل و جانتان بهاري و سبز باشد. خيلي خوش آمديد به سمت خدايي که در روزهاي ابتدايي سال منور به حکمت هاي ناب نهج البلاغه تقديم شما مي شود. حاج آقاي عالي سلام عليکم، خيلي خوشحاليم خدمت شما هستيم. سال نو مبارک.
حاج آقاي عالي: سلام عليکم و رحمة الله، بسم الله الرحمن الرحيم، بنده هم خدمت شما و همه بيننده ها سال نو را تبريک مي گويم. انشاءالله اين ايام که مقارن است با ايام رجب، ايام بندگي خدا، ايام ريزش رحمت الهي، بر همه مبارک باشد و برکات الهي شامل حال همه ما باشد.
شريعتي: قرار هست يکي از حکمت هاي ناب نهج البلاغه را بشنويم. با دل و جان بحث شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عالي: حکمتي که از وجود مقدس اميرالمؤمنين در اين برنامه تقديم مي کنيم، حکمت 154 نهج البلاغه
ص: 1915
هست، اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايد: «الرَّاضِي بِفِعْلِ قَوْمٍ كَالدَّاخِلِ فِيهِ مَعَهُمْ» کسي که رضايت داشته باشد با عمل جبهه و گروهي، گويي خودش در همان گروه است. «وَ عَلَى كُلِّ دَاخِلٍ فِي بَاطِلٍ إِثْمَانِ» نتيجه اين مي شود که اگر کسي به جبهه باطل رضايت داشته باشد و کارهايي که در جبهه باطل و کفر، جبهه ظلم، به آنها رضايت داشته باشد، دو گناه دارد. يک گناه، يکي اينکه عمل به آن ظلم مي کند اگر داخل شود، «إِثْمُ الْعَمَلِ بِهِ وَ إِثْمُ [الرِّضَا] الرِّضَى بِه » گناه رضايت به اين جبهه. اگر بخواهيم عباداتي که در اسلام انجام مي شود تقسيم کنيم، سه نوع عبادت داريم. يک عبادت فردي داريم، عبادت فردي اين است که شخص خودش با قطع نظر از اينکه اصلاً کسي باشد يا نباشد، مثل روزه، مثل عبادتي را انجام مي دهد. يا فرض کنيد حج انجام مي دهد. نماز شب مي خواند. کارهايي که به تنهايي انجام مي دهد. اما عباداتي داريم جمعي است، که عبادات اجتماعي يک مرتبه ارزش و ثوابش فوق العاده زياد مي شود و تصاعدي بالا مي رود. فرض کنيد در مورد نماز جماعت، از يک تعدادي اگر عدد جماعت از يک تعداد بالا برود عددش قابل شمارش نيست. مثلاً اگر از ده نفر بالاتر رود، در روايات هم شنيديم که ديگر ثوابش را جن و انس هم نمي توانند بنويسند. اين عبادت جمعي است که تا جمع نباشد من نمي توانم اين عبادت را انجام بدهم.
يا کارهايي که فرد با تأهل در ازدواج يا در خانواده انجام مي دهد. شما به تنهايي اگر باشيد يک کارهاي فردي انجام مي دهيد اما يک کارها و ثواب هايي است که فقط در
ص: 1916
تشکيل خانواده و با تعامل با همسر و فرزندان حاصل مي شود و جاي ديگر نيست. به عنوان مثال در روايت هست که پيغمبر اکرم فرمود: «جُلُوسُ الْمَرْءِ عِنْدَ عِيَالِهِ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى مِنِ اعْتِكَافٍ فِي مَسْجِدِي هَذَا» (مجموعه ورام/ج2/ص122) اگر زن و مرد با همديگر در خانه بنشينند و درد دل کنند و بگو و بخند کنند، نزد خداوند از اعتکاف در مسجد پيغمبر بالاتر است. يا امام صادق فرمود: «مَا مِنِ امْرَأَةٍ تَسْقِي زَوْجَهَا شَرْبَةَ مَاءٍ» (ارشاد القلوب/ج1/ص175) اگر زني يک ظرف آب دست شوهرش بدهد به اين عنوان که من حواسم به تو هست و صميميتي هست، «إِلَّا كَانَ خَيْراً لَهَا مِنْ سَنَةٍ» از عبادت يک سال برايش بالاتر است که «صِيَامٍ نَهَارُهَا وَ قِيَامٍ لَيْلُهَا» روزها روزه باشد و شب ها، شب زنده داري کند. باز پيغمبر فرمود: اگر مردي يک ساعت در خدمت خانواده باشد، اگر خريد دارد، کمک نياز دارد در کارهاي منزل، از عبادت هزار سال برايش بهتر است.
امثال اينطور روايت زياد است، روايت متعدد و بسياري در وسايل الشيعه و مستدرک الوسايل و کتب روايي ديگر هست که عباداتي که با کارهاي ساده، يک ظرف آب دست همسر دادن، يک ساعت کمک کردن، نشستن و بگو و بخند کردن، اينها چيزهايي هست که خيلي رياضت نياز ندارد. اما خداوند متعال خروار خروار ثواب ريخته است. چرا؟ بخاطر حفظ کيان خانواده که اين جمع که محبوب خداست اينجا برقرار بماند. خانه معبد است و محل عبادت است. همانطور که مسجد معبد است، خانه هم معبد است و عبادت هايي در آن صورت مي گيرد که در مسجد صورت نمي گيرد. اينها عبادت
ص: 1917
جمعي است. بايد يک جمع دو نفره، سه نفره و چند نفره باشند تا اين عبادت ها صورت بگيرد. ثواب و ارزش آن از عبادت هاي فردي بالاتر است.
اما قسم سوم عبادت غير از عبادت فردي و جمعي است، عبادت تاريخي که انسان خودش را وارد کند در عباداتي که در طول تاريخ تمام انبياء و اولياء و خوبان انجام دادند. خودمان را وارد کنيم در ثوابي که آنها در کارهايشان در طول تاريخ بدست آوردند و شامل حال ما هم شود. عبادت تاريخي اين است که در جبهه حق وارد مي شويد. اين مربوط به جبهه است. ما مي دانيم جبهه حق و باطل يک جبهه تاريخي هستند که صف بندي در طول تاريخ داشتند. ديگر بحث فرد و جمع در زمان ما نيست، بحث تاريخ است. شما اگر در جبهه تاريخي انبياء و اولياء وارد شوي، ثوابي که آنها داشتند را شريک شوي، طبيعتاً نه به اين معنا که آنهايي که در کربلا به امام حسين شمشير زدند، عين آن را به من که راضي هستم به اينکه امام حسين آن کار را انجام داده، به من هم مي دهند اما در عين حال من در همان جبهه هستم. ثوابي از همان جبهه گير من مي آيد. اين عبادت تاريخي که ديگر ارزشش قابل مقايسه با عبادت هاي فردي و جمعي نيست براي ما با رضايت حاصل مي شود. با نيت، اينکه انسان در قلب و دلش نسبت به جبهه حق و کارهايي که خوبان و انبياء در جبهه حق در طول تاريخ انجام دادند، من راضي باشم. اينکه به ما ياد دادند که هر موقع ياد کربلا افتاديد، بگوييد:
ص: 1918
«يا ليتني کنتُ معکم» اي کاش ما با شما بوديم! يعني ما دلمان با شماست و در جبهه شما هستيم. اين باعث مي شود که شما جهت گيري زندگي و فکري و قلبي ات با جبهه حق باشد و وصل به درياي خروشان حق شوي. اينها تخيل نيست، چيزهاي مجاز گويي و شاعرانه حرف زدن نيست. اينها واقعيت است که با رضايت قلبي به يک جبهه مي پيوندي.
در مسابقه فوتبال يازده نفري که در زمين هستند، يک مربي و تيم هم کنار زمين هستند. اما تشويق هاي ديگران هم خيلي در برد آن جبهه تأثير دارد. در روحيه دادن يا تضييع روحيه شان، خراب کردن روحيه شان خيلي اثر دارد. حساب کنيد اگر کساني را داشته باشند که حامي اش باشند، کساني باشند که راضي به آنها باشند، اين جبهه در کل تاريخ يک جبهه تاريخي مي شود. يک جبهه تاريخي و اين جبهه تاريخي همه در اقامه حق با هم شريک مي شوند. البته سهم هريک از اين شريک ها مثل سهم يک شرکت سهامي که سهم هريک با هم فرق دارد، سهم ها متفاوت است. يکي رئيس است، يکي فرمانده است، يکي آبدارچي است. اما در عين حال اين شرکت با همه اين مجموعه مي چرخد. طبيعتاً وقتي جهت گيري من با نيت، اين جبهه حق باشد بدون شک در اعمال من تأثير گذار است. آن جهت گيري يک چيز واقعي است که نيت من به صورت واقعي اين است که تمام قلبم، ميلم، محبتم، با جبهه حق است. بغضم و تنفرم از جبهه باطل است.
چطور مي شود محبت من، هرچه درجه محبت بالاتر در اعمال ظهور بيشتري پيدا مي کند. بنابراين از رضايت و ميل قلبي
ص: 1919
شروع مي شود. اما اين جهت گيري را تنظيم مي کند. مثلاً ما بخاطر محدوديت زماني و مکاني که داريم براي اين زمان و مکان هستيم. در صفين نيستيم با اميرالمؤمنين، در کربلا با سيد الشهداء نيستيم. در بدر و احد با پيغمبر نيستيم. اما در عين حال وقتي قلب ما راضي است و قلباً مي خواهيم با آنها باشيم، اين همان است که در اين حکمت فرمولش را دادند،«الرَّاضِي بِفِعْلِ قَوْمٍ كَالدَّاخِلِ فِيهِ مَعَهُمْ» کسي که رضايت به عمل يک جبهه دارد، گويي داخل آنهاست. اما آنهايي که با ميل و رضايتشان همراهي مي کنند، بالاخره همراهي مي کنند و فرقي مي کند با کساني که پشت به جبهه حق هستند. از اين جهت من وقتي اينچنين باشم، با اميرالمؤمنين در صفين هستم و با پيغمبر در بدر و احد هستم. ثواب که يارانشان بردند ما هم داريم. در کربلاي سيد الشهداء با همان اعلان رضايت قلبي شريک هستم. يک جاي ديگر نهج البلاغه حضرت امير هست که در جنگ جمل وقتي جنگ تمام شد، يا اواسط جنگ يکي از ياران حضرت حسرت خورد که من برادري دارم که خيلي دوست داشت همراه شما باشد، نتوانست. حضرت عرض کرد: ميل برادرت با ما بود؟ گفت: بله، خيلي دوست داشت بيايد ولي عذر پيدا کرد. حضرت فرمود: او هم با ماست، کساني که در طول زمان مي آيند و هنوز در اصلاب پدران و ارحام مادران هستند و به دنيا نيامدند، اگر ميل قلبي شان با ما باشد، آنها هم با ما هستند. اين همان است که همه دوستان بيننده شنيدند، جابر بن عبدالله انصاري در اربعين به سيدالشهدا، وقتي با عطيه کوفي که
ص: 1920
از علما بود دو نفري وارد شدند سر قبر مطهر امام حسين، جابر بن عبدالله انصاري خيلي گريه کرد. گفت: ما هم با شهداي کربلا در ثوابشان شريک هستيم. عطيه کوفي که از علما و مفسرين بود، گفت: چطور شريک هستيم؟ ما که نبوديم در کربلا، نه دستي از ما جدا شد و نه سري از تن جدا شد. ما که نبوديم! جابر حديثي را از پيغمبر نقل کرد چون جابر پيغمبر را درک کرده بود. گفت: از حبيبم رسول خدا شنيدم، اگر کسي دوست داشته باشد يک جبهه را و شريک شود با آنها در ثواب آنها شريک است. ما هم عمل اصحاب سيد الشهداء و ياران کربلايي اش را دوست داشتيم، پس ما هم شريک هستيم. اين ميل قلبي آدم را شبيه او و هم جبهه با او مي کند. شبيه تماشاگران در يک مسابقه، و در اين سير تاريخي همراه مي شوي. نقطه مقابلش هم همينطور است. اگر خداي نکرده کسي ميلش با جبهه باطل باشد و رضايت داشته باشد با جبهه باطل، طبيعتاً شريک با آنها مي شود. اگر کسي يک سنت سيئه اي در تاريخ داشته باشد، مثلاً رضاخان کشف حجاب را در ايران بنا گذاشت، اگر کسي راضي به عمل او باشد، چه کار خوبي کرد. يا بعضي از کارهايي که ظلمه در طول تاريخ داشتند، اين هم با آنها شريک است.
مرحوم شيخ رجبعلي خياط، بعد از مرگ يکي از کساني که آدم به ظاهر مقدس و خوبي بود، بعد از مرگش برزخش را ديد. عالم قبرش را ديد در يک مکاشفه اي که آنجا دچار يک عذابي و يک ناراحتي هست، دليلش را
ص: 1921
آن شخصي که متوفي بود، شيخ رجبعلي خياط مي گفت: من يک مرتبه در رژيم سابق که ظلم فراوان بود. من يک مرتبه اظهار کردم عجب کارهاي خوبي کرده است. من يک مرتبه اظهار رضايت با اين جبهه کردم، رضايت با اين رژيمي که پشت به دين بود، پشت به خدا بود. در اين ترديدي نيست. مي گويد: من وقتي که اظهار رضايت کردم الآن دارم چوب آن را مي خورم که تو هم شريک با آنها هستي. تو هم با همان کساني که اعوان ظلم بودند، شريک هستي. صفوان جمال از اصحاب امام کاظم بود و آدم بزرگوار و متدين و خوبي بود. ايشان شتر کرايه مي داد. آن زمان مرکب شتر بود و کرايه مي داد. شترش را به هارون الرشيد کرايه داده بود. امام کاظم تذکر داد که شنيدم چنين کردي! گفت: براي حج است، براي عياشي و براي فسق و فجور و گناه نيست. حضرت سؤال کرد: آيا شما به همين مقدار که پولت را بگيري، دوست داري آن ظالم زنده بماند که برگردد و کرايه شما را بدهد. گفت: بله، به همين مقدار با او شريک هستي. آنها کساني نيستند که ظلم شخصي بکنند، دارند ظلم را اقامه مي کنند. شما وقتي ميل داري جبهه ظلم باقي باشد به همين اندازه شريک با آنها هستي. صفوان فوري رفت و آن قرارداد را باطل کرد و قرارداد کرايه شترها را فسخ کرد. هارون الرشيد گفت: اگر سابقه دوستي با تو نبود مي گفتم گردنت را بزنند. مي دانم از کجا اين مسأله آب مي خورد. بحث فقط بحث هاي فردي و جمعي نيست يک بحث تاريخي هم هست که انسان با
ص: 1922
تولي و تبري خودش مي تواند ورود به جبهه حق و پشت به جبهه باطل کند و خداي نکرده اگر ميل به جبهه باطل پيدا کند، همين ميل يک شرکت در جبهه باطل است.
شريعتي: در روزگار ما فضاي مجازي خيلي مي تواند در اين مسير هم خوب باشد و هم بد. يعني همين لايک کردن يک پست، در واقع اين مصداق همين است.
حاج آقاي عالي: اگر انسان در يک مقياس بزرگتر اين کار را ببيند، يعني بحث را يک بحث کوچک شخصي نداند، فرض کنيد من در اين فضا حالا يک لايک کردم، اينطور نبيند. اگر اينطور باشد، مي گويد: تو هم يکي از همان تشويق کننده ها هستي. صد هزار نفري که در استاديوم آزادي هستند، تک تک مشوق هستند در روحيه دادن به تيم خودي، آن کسي که در فضاي مجازي، يک نفر از هزاران نفر دارد يک جبهه را با همديگر تشکيل مي دهند. اگر امر باطلي باشد، در امر باطل تأييد مي کند.
شريعتي: اگر توصيه اي داريد بفرماييد و بعد هم دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي عالي: در سلام ها و زياراتي که در مورد وجود امام زمان هست، تعبير «السلام علي ربيع الأنام و نضرة الايام» سلام بر بهار ايام، بهاري که وقتي مي آيد به هرحال طراوت و تازگي و خرمي اش احياء مي کند. مرده ها را جان مي بخشد و اين وجود نازنين امام زمان (ع) است. در اين ايامي که ايام خرمي و بهار است، اولاً فراموش نکنيم حضرت را که بهار اصلي اوست و از خداي متعال بخواهيم اين بهار را هرچه زودتر تعجيل بکند.
شريعتي: چه خوب گفت: بهارهاي شگفتي در راه
ص: 1923
است، فردا گلي مي شکفد که بادها را پر پر مي کند.
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين»
شريعتي : در مورد شفاعت توضيحاتي بفرماييد.
حجت الاسلام عالي: يکي از مهمترين مباحث معاد وعالم آخرت شفاعت است. اين مسئله پيچيده است. آيا شفاعت عده اي را برگناه تشويق نمي کند؟ آيا شفاعت شرک نيست؟(وهابيت ما را متهم به شرک مي کنند) آيا شفاعت نوعي پارتي بازي و ظلم نيست؟ آيا شفاعت مخصوص گناهکاران است يا خوبان هم به شفاعت نياز دارند؟ آيا در برزخ هم شفاعت است ؟اينها سوالات مهمي است که بخشي از معارف ما را تشکيل مي دهد و هر مومني بايد جواب اين سولات را بداند. امام صادق (ع) مي فرمايد: هر کس سه چيز را انکار بکند مومن نيست: معراج، سوال قبر و شفاعت. شفاعت يعني واسطه گيري و پادرمياني. شفاعت يعني اينکه يک موجود قويتر براي موجود ضعيف تر پا درمياني بکند. معصومين و اولياء خدا بتوانند موجودات پايين را دستگيري کنند. انسانهاي پايين تر يا در عذاب هستند که دست آنها را مي گيرند و از جهنم بيرون مي آورند يا موجود پايين در بهشت است و درجه ي آنها را بالاتر مي برند. شفاعت دو مصداق دارد و فقط مخصوص گناهکاران نيست و کمک مي کند تا خوبان هم به رتبه هاي بالا بروند. حتي انبياء بزرگ نياز به شفاعت پيامبر ما دارند.يکي از خدمتکاران امام سجاد(ع) حرف جسارت آميزي در خدمت امام باقر(ع) زدند. او گفت که شما مردم را فريب مي دهيد و از شفاعت صحبت مي کنيد. امام فرمود: واي بر
ص: 1924
تو، آيا دلت خوش شده است که از حرام ها دوري مي کني و حلال ها را رعايت مي کني، فکر مي کني که تو به شفاعت نياز نداري و به اعمالت دل خوش شده اي ؟ اگر بداني در قيامت چه مراحل هولناکي در پيش است، مي فهمي که همه از اولين تا آخرين احتياج به شفاعت پيامبر دارند زيرا همه ي انسانها از مقام پيامبر پايين تر هستند. پس شفاعت مخصوص گناهکاران نيست.
شفاعتي که در عالم آخرت رخ مي دهد، تجسم يک ارتباطي است که در دنيا بين انسانها است. اعمالي که ما در دنيا انجام مي دهيم در آخرت تجسم پيدا مي کند، رفتارهاي خوب و بد بصورت ملکوتي در عالم آخرت تجسم پيدا مي کند. علاوه بر اينکه اعمال ما تجسم پيدا مي کند، روابطي که ما با انسانها داريم تجسم پيدا مي کند. وقتي شما کسي را دوست داريد، کم کم از او پيروي مي کنيد و رنگ او را به خودتان مي گيريد، او را محب خود قرار مي دهيم و بعد او را رهبر قرار مي دهيد و جذب او مي شويد، اين محبت و پيروي و ارتباط روز قيامت به شکل شفاعت و دستگيري و جذب در مي آيد. يعني در روز قيامت، موجودي که شما در دنيا جذب او بوده ايد و امام شما بود، شما را جذب مي کند. وقتي شما کسي را محبوب قرار مي دهيد، ممکن است که آن فرد از شما بالاتر نباشد ولي شما او را امام خودت قرار مي دهيد. ممکن است آن فرد فرعون باشد و شما
ص: 1925
او را رهبر خودت قرار داده اي. اين رابطه ي واقعي در قيامت شما را جذب مي کند چه اين امام حق باشد چه باطل. در قرآن داريم: هر کسي را با امامش مي خوانند. در قرآن در مورد فرعون داريم: فرعون در روز قيامت جلو مي افتد و آنها را به سمت آتش مي برد. اولياء اللهي که عده اي را جذب کرده اند و با آنها ارتباط برقرار کرده بودند، آنها را جذب مي کنند و به سمت بهشت مي برند. هر مقداري که ما در دنيا نسبت به آنها جذب شده ايم، همان مقدار ما را در آخرت بالا مي برند. مثلا اگر کسي جذب انبياء شده است که همه ي زندگي اش محو اينها شده است مثل سلمان، اين فرد شفاعت زيادي شامل حال او مي شود و بشدت جذب مي شود.
پس شدت شفاعت به شدت جذبي است که در دنيا وجود دارد. هر مقدار که شما نسبت به حضرت علي (ع) علاقه داري، در آخرت اين شدت بالا بردن، به علاقه ي شما بستگي دارد. شفاعت روز قيامت تابع جذب و پيروي در دنيا است. شفاعت اهل بيت هم شامل گناهکاران مي شود بشرطي که در دنيا فرد جذبي نسبت به اهل بيت داشته باشد يعني در دنيا دست شان در دست اهل بيت باشد تا در آن دنيا بصورت شفاعت ظهور کند. اگر کسي دشمن اهل بيت باشد و سنخيتي با اهل بين نداشته باشند، در قيامت جذب آنها نمي شوند.پس شفاعت شامل همه ي کساني که با اهل بيت ارتباط داشته اند مي شود. روايت داريم
ص: 1926
که حضرت نوح، عيسي،آدم و... در تمام سختي ها و ترک اولي ها به اهل بيت متوسل مي شدند. وقتي حضرت آدم به آن درخت نزديک شد و هبوط کرد، به زمين آمد و سالها گريه کرد.خدا به او کلماتي آموخت تا توبه اش قبول بشود و اين کلمات اسامي پنج تن بودند. حضرت ابراهيم در آتش به اهل بيت متوسل شدند. اينها در جاذبه ي اهل بيت بوده اند پس در قيامت هم، جاذبه ي اهل بيت شامل حالشان خواهد شد. کسي که ايمان نداشته است و اهل ولايت نبوده است و از آنها پيروي نداشته است، شفاعت شامل حال آنها نمي شود مگر مستضعفين که چيزي از دين به آنها نرسيده است و عنادي با اهل بيت نداشته اند.در روايت داريم که از هشت در بهشت يک در بهشت مخصوص کساني است که خدا را قبول دارند و اهل توحيدند ولي اهل ولايت نبود، اينها مستضعف بوده اند. اين رابطه يک رابطه ي قراردادي نيست بلکه يک رابطه ي قراردادي و تجسمي است. کسي نمي تواند اعتراض کند که چرا شفاعت شامل حال من شد يا نشد زيرا آنها تجسم رابطه ي ما است و کسي نمي تواند به آن اعتراض کند. شفاعت تکويني است و تابع رابطه اي است که ما برقرار کرده ايم.
اگر مومن گناهي مي کند ذاتش پشيمان است و به گناهش افتخار نمي کند. در روايت داريم که علامت مومن بودن اين است که وقتي گناه مي کند ذاتش او را پس مي زند و افتخار نمي کند. در قيامت جاذبه ي اهل بيت شامل حال چنين
ص: 1927
مومني مي شود زيرا به اهل بيت محبت داشته است. محبت يک عمل قلبي است و ارزشمند است. پيامبر فرمود: محبت من به اهل بيت در هفت جا خودش را نشان مي دهد: هنگام مرگ، در قبر، هنگام نشر، هنگام حشر، دادن نامه عمل، حساب، ميزان و صراط. هر مقدار رابطه ي ما قويتر باشد در قيامت جاذبه بيشتر است. درهنگام قيامت ما قدر شفاعت را بيشتر درک مي کنيم. يکي از بالاترين لذت ها اين است که انسان در دنيا تحت ولايت اهل بيت باشد، در آخرت اين لذت را همه درک مي کنند که بالاتر از اين لذتي نيست. شفاعت امام حسين(ع) در قيامت خيلي گسترده است زيرا در دنيا جاذبه اش خيلي زياد است. بعضي بزرگان مي گويند که دستگاه امام حسين (ع) مشتري اش از دستگاه خدا بيشتر است البته دستگاه امام حسين (ع) همان دستگاه خداست. بخاطر نوع محبتي که امام حسين(ع) در دل مردم دارد شفاعت خيلي گسترده است. مرحوم شاه آبادي استاد امام خميني بودند وعده اي از بازاري هاي تهران شاگرد ايشان بودند و اهل کشف شده بودند. يکي از اين بازاري ها دوسال به خدمت ايشان نيامد و بعد از دوسال وقتي براي دادن خمس به محضر ايشان آمد، گفت: من در خواب عالم آخرت را ديدم و در آنجا کساني را که مي شناختم در عذاب بودند و تا آنها من را ديدند به من گفتند که براي ما کاري بکن، يکي گفت که به خدمت آقاي شاه آبادي برويم، در عالم آخرت ما به خدمت شما آمديم و شما در آنجا جاي عجيبي داشتيد
ص: 1928
و به شما گفتيم که ذکري به ما بگوييد که از اين گرفتاري خلاص بشويم. شما فرموديد که يک صدا بگوييد: يا حسين، ما اين را گفتيم و خلاص شديم. من فهميدم که بايد پيش ما بيايم و اين قطع ارتباط اشتباه بوده است.
شريعتي: صفحه ي 24 قرآن را توضيح بفرماييد.
حجت الاسلام عالي: آيه 155 سوره بقره مي فرمايد: ما دردنيا شما را متحان مي کنيم (امتحان بعضي ناامني و خوف، بعضي فقر، بعضي در جان است ) و در آخر خدا مي فرمايد: صابرين را بشارت بده. يعني صابر بودن در چنين مکانهايي براي انسان بدست مي آيد. اين امتحانات بخاطر اين است که استعدادهاي انسان بروز پيدا کند. يعني اگر اينها نباشد شما صابر، شاکر و زاهد نمي شويد، صفات خوب در دل امتحانات الهي بدست مي آيد. گاهي کساني که در در رفاه هستند هم بايد شکر بکنند. اين فلسفه ي امتحانات الهي است.
شريعتي: کتابي در مورد عالم پس از مرگ معرفي کنيد
حجت الاسلام عالي: کتاب عالم پس از مرگ نوشته ي دکتر حبيب الله طاهري است.
شريعتي: در مورد آثار اعتقاد به شفاعت توضيحاتي بفرماييد.
حجت الاسلام عالي: يکي از آثار ارزشمند شفاعت، اميد است. گاهي بعضي از افراد که توبه مي کنند هنوز دلواپس هستند و از نظر وجدان ناراحت هستند. اگر انسان اميد به شفاعت داشته باشد، در گناه توقف مي کند. فايده ي ديگر شفاعت اين است که ما بايد شرايط آنرا در خودمان بيشتر کنيم. فايده ي ديگر شفاعت اين است که ما ارتباط مان را با
ص: 1929
شفيعان مثل اهل بيت، قرآن، شهيدان وعلما گسترده تر بکنم زيرا اينها به درد ما مي خورند. يکي از شفيعان قرآن است و در ماه رمضان خوب است که ما ارتباط مان را با آن بيشتر کنيم و سعي کنيم تفسير قرآن را بخوانيم مثل تفسير نمونه. يعني ورود به ماه رمضان ورود به عمق قرآن باشد.
اللهم الرزقنا شفاعت الحسين يوم ورود.
سوال – در مورد حقيقت شفاعت توضيحاتي کامل تري بفرماييد.
پاسخ- حقيقت شفاعت از ارتباط در دنيا شروع مي شود، ارتباط با بعضي از انسانها که اتحاد روحي و سنخيت ايجاد مي کند. اگر شما نسبت به بعضي از انسانها در دلت محبت داشته باشي و دلبستگي در دل شما ايجاد بشود و موحب تبعيت و پيروي از او بشود و شما او را رهبر خودت قرار بدهي، تجسم اين ارتباط در قيامت بصورت شفاعت است. انسانهاي نوراني در اين دنيا همديگر را جذب مي کنند و در قيامت اين افراد بصورت شفاعت جذب مي شوند و اولياء آنها را به سمت بهشت مي روند. اهل جهنم در دنيا همديگر را جذب مي کنند و در دايره ي محبت آنها قرار مي گيرند و در آخرت هم با هم جمع مي شوند و به سمت جهنم خواهند رفت. ما روايات زيادي داريم که ائمه حق و باطل پيروان شان را به سمت بهشت وجهنم مي کشانند. درجلد هشت بحارالانوار از امام صادق (ع) داريم: در محشر از طرف خداوند ندا دهنده اي صدا مي زند: آيا اين عدالت پروردگارتان نيست که هر کسي که در دنيا پيرو او بوديد با او
ص: 1930
محشور بشويد.
همانطور که در آخرت اعمال ما تجسم پيدا مي کند ارتباطات ما هم در آخرت تجسم پيدا مي کند. بيابان نشيني از پيامبر سوال کرد که قيامت چه زماني است ؟ پيامبر به نماز ايستاد و بعد از نماز پيامبر فرمود: چه چيزي براي قيامت آماده کرده اي؟ بيابانگرد گفت: من خيلي اهل اعمال مستحبي نيستم ولي خدا و رسول را دوست دارم. پيامبر فرمود: هر کسي با محبوبش همراه است. اگر دل شما را رسول خدا و اولياء خدا پر کرده است با آنها خواهيد بود. اگر پيوند شما با آلودگي ها و سران کفر است با آنها همنشين خواهيد شد.
ما عنواني بنام الحاق و پيوند داريم اما ماهيت و حقيقت آن همان شفاعت است. در قرآن داريم که در آخرت بعضي به بعضي ملحق مي شوند. درآيه 21 سوره ي طور داريم: کساني که مومن هستند و در بهشت درجات بالايي دارند و ايمان خالص دارند، اگر فرزندان آنها در ايمان از آنها تبيعيت کردند،(پدران اين امت مثل ائمه و اولياء )ما اين فرزندان را به پدران ملحق مي کنيم. (بدون اينکه خوبي از اعمال پدران کم بشود). حالا اين سوال پيش مي آيد که آيا اين ظلم نيست که فرزندان بدون اينکه کارخوبي انجام بدهد به پدران ملحق مي شوند ؟ اين نشان مي دهد که در اين شفاعت اتفاقي رخ مي دهد يعني صلاحيتي در کساني که پايين تر هستند پيش مي آيد که به پدران ملحق مي شوند. وقتي انسان معصيتي انجام مي دهد اثر سوء و منفي در روح انسان بجا مي گذارد که اگر گناهان
ص: 1931
زياد بشود چهره ي باطن عوض مي شود. امام باقر (ع) مي فرمايد: انساني که بدنيا مي آيد روحش سفيد است، اگر يک گناهي مرتکب شد نقطه سياهي روي روح او ثبت مي شود. اگر فرد توبه کرد آن نقطه پاک مي شود ولي اگر توبه نکرد اين نقاط سياه در روح فرد گسترش پيدا مي کند و به قول قرآن بر دل آنها مهر مي خورد. خداوند از سر لطف و رحمت، وسيله هايي براي شستشو گذاشته است که اين سياهي ها پاک بشود. بعضي از اين اعمال در اين دنيا وجود دارد مثل توبه که با آن مي توان نقاط سياه را پاک کرد يا شهادت در راه خدا که آثارگناه را پاک مي کند يا اعمال خوب و واجبات که کارهاي بد را مي شويد يا دوري از گناهان کبيره باعث پاک شدن گناهان مي شود. اينها اسبابي است که گناهان را پاک مي کند. بعضي از اسباب در آخرت باعث پاک شدن گناهان مي شود مثل شفاعت. الحاق به پدران و خوبي باعث مي شود که آلودگي هاي انسان پاک بشود. در واقع شفاعت يکي از اسباب تطهير است. در قرآن مي فرمايد که اگر شما در دايره ي جاذبه ي خوبان قرار بگيريد يعني کساني که مومن هستند ما شما را به پدران تان ملحق مي کنيم بدون اينکه اعمالي از آنها را به شما بدهيم. يعني تغييري در شما رخ مي دهد و شما پاک مي شويد. در زيارت جامعه کبيره (متن امام شناسي است)داريم: ولايت شما اهل بيت مايه ي پاک شدن ماست. مرحوم مجتهدي که مقاماتي داشتند
ص: 1932
مي فرمودند: ما به هر جا رسيديم با اشک و توسل به سيدالشهدا رسيديم. اين اشک انسان را تطهير مي کند. شايد حوض کوثر براي همين پاک کردن گناهان باشد. کساني که تحت شفاعت از جهنم خارج مي شوند بايد پاک وارد بهشت بشوند و شايد در حوزه کوثر تطهير بشوند. آيه 21 سوره طور که بحث الحاق است، ماهيتش شفاعت است. محبت به اهل بيت انسان را در آخرت پاک مي کند. در مورد الحاق روايت داريم اگر شما اعمال خوب انجام بدهيد(خوش اخلاق باشيد) همنشين ما در بهشت خواهيد بود. البته همنشيني درجاتي دارد. هم سلمان و هم يک فرد معمولي همنشين پيامبر مي شوند. استاد کمپاني، استادعلامه طباطبايي مي فرمود: من خواب پدرم را ديدم که جاي خوبي در برزخ داشت و از ايشان پرسيدم که جاي شما بهتر است يا ميرزاي شيرازي؟ ايشان گفت: ما کجا و ميرزاي شيرازي کجا. من پرسيدم شيخ انصاري چطور؟ ايشان گفت: او که جايش فوق العاده است. پرسيدم آيا شما اباعبدالله را مي بينيد؟ ايشان گفت که هر چند گاهي ايشان را مي بينيم و مست مي شويم. هر چه ميزان پيروي و شباهت فرد با اهل بيت بيشتر باشد از شفاعت بيشتري در آخرت برخوردار خواهد بود.
درجلد هشت بحارالانوار داريم که فردي به پيامبر گفت: من خيلي به شما علاقه دارد و نمي توانم دوري شما را تحمل کنم و ترس من از روز قيامت است که چطور دوري شما را تحمل کنم. آيه نازل شد: هر کسي که از خدا و رسول تبعيت بکند در آخرت همراهي با پيامبران و شاهدين و
ص: 1933
صالحين دارد. اين بشارت بزرگي است. ما از جهت عمل نقص داريم ولي چون اعتقاد ما را در دايره ي آنها قرار مي دهد، با آنها همنشين هستيم.
روايتي داريم که فردي از خراسان تا مدينه پياده رفته بود تا امام باقر (ع) را ببيند. در راه پايش تاول زده بود و خون راه افتاده بود. او پايش را به امام نشان داده و گفت که چيزي جز محبت شما مرا به اينجا نکشيده است. امام فرمود: دين چيزي جز اين محبت نيست. اگر کسي ما را دوست داشته باشد خدا او را با ما محشور مي کند. پس انسان با محبوبش محشور مي شود.
سوال – ما در مورد شفاعت بايد از چه چيزي بترسيم؟
پاسخ – ما بايد از اين بترسيم که مبادا شفاعت شامل حال ما نشود. درست است که ائمه فرموده اند که ما شفيعان شما هستيم ولي ما هم بايد در دايره ولايت آنها بمانيم. امام صادق (ع )مي فرمايد: واي به حال کساني که شفيعانش از او روي برگردانند. زيرا ما کاري کرده ايم که با آنها سنخيتي نداريم و آنها ما را نمي شناسند. شمر در لشگر اميرالمومنين بود و درجنگ صفين مجروح شد ولي او در کربلا قاتل امام حسين (ع) شد. زبير از ياران امام علي (ع) بود ولي بعد از به حکومت رسيدن امام با او جنگيد. پس حب و معرفت بايد با عمل همراه باشد. آلودگي ها و گناهان تحت ولايت ابليس است. آلودگي ها و گناهان ممکن است که انسان را از ولايت خدا به ولايت شيطان ببرد.
سوال - صفحه ي 31
ص: 1934
قرآن کريم را توضيح بفرماييد.
پاسخ – درآيه دويست سوره بقره داريم: بعضي ها در حج از خدا دنيا مي خواهند و بعضي ها در دنيا حسنه مي خواهند و حسنه ي آخرت را هم مي خواهند و از عذاب آتش جهنم به خدا پناه مي برند.
بعضي ها حتي در عبادات شان هم دنبال دنيا مي گردند. بعضي ها فقط مي خواهند به دنيا برسند و کاري به خوبي يا بدي آن ندارند. اما بعضي ها همت بلند دارند که هم حسنه دنيا و هم حسنه آخرت را مي خواهند. اگر کسي بخواهد خودش را خرج دنيا بکند، از خود کالاهاي دنيا کمتر است. در روايت داريم که قيمت جسم شما بهشت است. حالا قيمت روح ما چقدر است ؟
سوال – در ادامه ي بحث شفاعت توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – شفاعت فقط مخصوص قيامت نيست و در برزخ هم هست. هيچ دنيايي نيست که ائمه دست شان در آنجا بسته باشد و نتوانند دستگيري کنند. ما داريم که هنگام وفات ائمه و حضرت امير مي آيد و در هنگام شب اول قبر ائمه به ما کمک مي کنند. پيامبر فرمود که محبت من و اهل بيت من، هفت جا به شما کمک مي دهد: هنگام مرگ در برزخ و در ميزان و. .. در زيارت جامعه ي کبيره داريم که ائمه رحمت متصل خداوند هستند و قطع نمي شوند. زيرا خدا هم رحمتش قطع نمي شود. آيت الله سيدجمال گلپايگاني مي گفتند که در نجف زير نظر استاد کربلايي بودم و يافتم که من عالم را فيض مي دهم و قدرت همه در
ص: 1935
دست من است. من مي دانستم که اين اشتباه است ولي من اين را يافتم. نزد استادم رفتم و ايشان گفتند که نزد اميرالمومنين برو. من اميرالمومنين را واسطه قرار دادم ولي نتيجه نگرفتم و بعد موسي بن جعفر(ع) را شفيع قرار دادم و به کاظمين رفتم و آنقدر گريه کردم که اين حال را از من بگيرد. هنوز از گريه سر برنداشته بود که لاحول ولاقوة الابالله را فهميدم. من عکس خدا را در آينه ديدم و فکر کردم که خودم هستم. بعد تا چند روز اين حال توحيدي را يافتم و بعد سر قبر اميرالمومنين رفتم و چيزي يافتم که خيلي بالاتر از آن بود که من مي خواستم، بعد فهميدم شفاعتي که موسي بن جعفر(ع) در دنيا از من کرد، سرآغاز شفاعتي بود که اميرالمومنين مي خواست از من بکند. پس در همه جا دست اهل بيت باز است.
امام صادق (ع) مي فرمايد: من براي شما در برزخ مي ترسم، اگر در قيامت کار بدست ما افتاد، ما مي دانيم چکار بکنيم. در مورد اين روايت بايد گفت که روايت اهل بيت را بايد با هم ديد. طبق دلايلي که ما گفتيم دست اهل بيت در همه جا باز است. اين روايت را بايد اين طور معنا کرد که شفاعت اصلي ما در قيامت است زيرا آنجا هولناک تر است. ائمه در دنيا و برزخ هم دست ما را مي گيرند ولي ما متوجه آن نيستيم. علامه طباطبايي در جلد يک الميزان مي فرمايد که در برزخ و دنيا به شفاعت، تصرف مي گويند. پس شفاعت اهل بيت در همه جا
ص: 1936
هست ولي شفاعت اصلي اهل بيت براي قيامت است.
سوال – د رمورد ماه مبارک رمضان توصيه هايي بفرماييد.
در ماه مبارک اولين قدم شما اين باشد که چه کارهايي را نبايد بکنيد، اين مهم است.ما بدنبال ذکر و دعا مي گرديم، بجاي اينکه دنبال اينها باشيم بدنبال اين باشيم که چکار نکنيم. امير المومنين از پيامبر پرسيد که بالاترين عمل در ماه رمضان چيست؟ پيامبر فرمود: بهترين کار اين است که کارهايي را انجام ندهيد. پس ما بايد در ماه رمضان گناه و ظلم و آلودگي نداشته باشيم و ديگر اينکه ارتباط خودمان را با قرآن و اهل بيت بيشتر بکنيم، از خواندن و قرائت قرآن ورود به تفسير قرآن هم داشته باشيم. يک سوم دعاي افتتاح در مورد امام زمان (عج) است. تعقيبات ماه رمضان (خدايا همه فقير ها را غني بکن و همه اسيرها را آزاد بکن و. .. )ترسيم جامعه ي ظهور است. شب قدر را کسي درک مي کند که پيوندش را با اهل بيت و امام زمان (عج) زياد کند.
انشاءالله ماه رمضان، ماه پيوند بيشتر ما با قرآن وعترت باشد.
سوال – شفيعان ما چه کساني هستند ؟
پاسخ – از آيات و روايات اين طور برمي آيد که بيست دسته هستند که ما را شفاعت مي کنند. اين شفيعان آبرومند هستند که مي توانند دست ديگران را بگيرند. اصل دستگيري خداست. اولين شفيع خداوند است يعني شفاعت خداوند است که از کانال خوبها، دست پايين ترها را مي گيرد. اين کشش رحمت و مغفرت خود خداست که اين طور جلوه مي کند. خدا آفرينش عالم را
ص: 1937
با رحمت شروع کرد. و اين رحمت شامل همه چيز شد که اين رحمت عالم است. بعضي ها از انسانها جذب رحمت خدا شدند و مومن شدند و بعضي از انسانها به خدا پشت کردند و رحمت را جذب نکردند. کساني که با خدا آشتي کردند، مومن شدند و با ايمان شدند. درآخرت خداوند رحمت خاصي هم دارد و اين رحمت شامل همه ي انسانها نمي شود. اين رحمت خاص شامل کساني مي شود که در دنيا اين رحمت را جذب کرده باشند يعني مومنين. پس شفاعت خدا شامل فرد مومن مي شود که رحمت خدا را در عالم دنيا جذب کرده است و کساني که در اين دنيا رحمت خدا را جذب نکرده اند رحمت خاص خدا شامل آنها نمي شود و غضب خدا شامل حال آنها مي شود. خدا هم صفت رحمت و هم صفت عدل دارد يعني خدا هم رحيم است و هم عادل. در قيامت خدا با مومنين با رحمتش برخورد مي کند. اين رحمت با رحمتي که ما در دنيا از خدا مي بينيم خيلي فرق دارد. حضرت امير مي فرمايد: خدا رحيم است نسبت به مومنان. رحمت خدا صد قسمت است و يک قسمت از آن را به دنيا فرستاده است. تمام مهرباني و رحم بين انسانها و حيوانات آثار يک جز رحمت خداست و نود و نه درصد آن در آخرت ظهور پيدا مي کند. خدا با مومنين با عدلش برخورد نمي کند. اگر خدا بخواهد در آخرت با عدلش برخورد بکند به جز چهارده معصوم همه مشکل دارند و مردود مي شوند. وقتي حضرت يونس ترک اولي
ص: 1938
انجام داد خدا او را در شکم نهنگ زنداني کرد و او در شکم نهنگ ذکر و تسبيح خدا را گفت و توبه کرد. خدا مي فرمود اگر يونس به ما متوسل نمي شد و ذکرنمي گفت تا قيامت در شکم ماهي مي ماند. اگر خدا بخواهد با عدلش با ما که گناه کبيره و صغيره انجام مي دهيم رفتار کند چه مي شود ؟ ما متوجه گناه و حرمت شکني گناه نمي شويم و فکر مي کنيم که گناه صغيره است. در روايت داريم که شما به کوچکي گناه توجه نکنيد بلکه به کسي که از او نافرماني کرده ايد توجه کنيد. اگر کسي به يک فرد عادي بي احترامي کند بد است ولي اگر به يک مرجع تقليد بي احترامي کند بدتر است و اگر به امام زمان بي احترامي کند خيلي بدتر است.اگر کسي به خدا بي احترامي کند خيلي خيلي بد است. پس گناه کوچک نيست اگر خدا بخواهد با عدلش برخورد بکند. علما براي خلاف ادب کوچکي که از آنها سر مي زند اشک مي ريختند و ناراحت بودند. مرحوم ملکي تبريزي مي گفتند که در مجلسي، شبه غيبتي شد و من از آنجا بيرون آمدم و خيلي ناراحت بودم. ايشان مي گفت که اين شبه غيبت چهل روز من را عقب انداخت. زيرا بي حرمتي شد. آقا مصطفي فرزند امام خميني ديدند که امام دارد گريه مي کند. همسرش گفت که شايد نماز شبي از ايشان فوت شد يعني براي ترک مستحب گريه مي کردند زيرا آنها عظمت خدا را مي فهميدند. آنها مي ديدند که اين گناه يا
ص: 1939
مکروه نسبت به چه کسي است. اگر خدا با مومن با عدلش برخورد بکند ظلمي نکرده است ولي خدا اين کار را نمي کند و از مومن مي گذرد. ولي کسي که پشت به خدا کرده است خدا از او نمي گذرد.
افاضه ي رحمت خدا قانون و قواعدي دارد. وقتي خدا رحمتش را مي فرستد اولين موجود در عالم که از نظر مقام بالاتر است آنرا جذب مي کند و به مقام هاي پايين تر مي رساند، در واقع سلسله مراتب دارد. پس اين رحمت مستقيم به ما نمي رسد. وقتي استاد درس مي دهد مطالبي را مي گويد و شاگردي که هوش بالاتري دارد آن مطلب را زودتر از همه را مي گيرد و ممکن است براي ديگران آنرا توضيح بدهد. يعني با مراتبي علم استاد به افراد مي رسد. رحمت خدا هم با مراتب مي رسد. اولين کسي که رحمت خدا را در دنيا و آخرت مي گيرد پيامبر است. رحمت خاص خدا همان شفاعت خداست که به پيامبر افاضه مي شود و بعد با سلسله مراتب به شفيعان ديگر مي دهد. ديگر شفيعان مثل انبيا، علما، شهدا و صالحين هم شفاعت را از پيامبر مي گيرند. نظام عامل نظام اسباب است. زيرا ما ظرفيت نداريم که مستقيم از خدا رحمت را بگيريم. وحي را خدا مي فرستد و شاگرد ممتاز گيرنده ي اين وحي است و با سلسله مراتب به مقام پايين تر مي دهد. حيات را خدا مي دهد و يک واسطه ي آن پيامبر و يک واسطه ي آن اسرافيل است و واسطه ي پايين تر ملائک زير
ص: 1940
دست اسرافيل است. يک واسطه ي حيات پدر و مادر است. رزق وشفا دادن هم همين طور است. تمام فيض هاي خداوند به اين شکل است. اين قانون دنيا وآخرت است. پس شفاعت همان رحمت و لطف خداست که با واسطه به پيامبر و. .. رسيده است. در سوره ي زمر آيه 44 داريم: همه ي شفاعت ها متعلق به خداست. اين نظام سلسله مراتب را از دست ندهيد. ما اسباب را واسطه مي دانيم. اگر ما از اهل بيت حاجت مي خواهيم و توسل مي کنيم آنها واسطه هستند. حضرت عيسي به اذن خدا مرده را زنده مي کرد. ديد ما نسبت به واسطه ها ديد شرک آلود نيست. گاهي اوقات در مورد توسل ما را محکوم به شرک مي کنند. ديد ما نسبت به آنها ديد واسطه اي است. مثلا وقتي مي گوييم که يا رسول الله مشکل من را برطرف بکن، مي دانيم که آنها شفا را از خدا مي گيرند. آيت الله مجتهدي تهراني مي فرمود: من خدمت آيت الله خوانساري رسيدم و پرسيدم که وقتي ما به امام رضا (ع) مي رويم، خدا را مخاطب قرار بدهيم يا بگوييم: اي امام رضا(ع) بچه ي من را شفا بده. ايشان فرمودند که هر دو خوب است ولي بهتر است که به واسطه بگوييد و او به خدا بگويد. حتي سر قبر طبرسي برويد و از او بخواهيد که از امام رضا (ع) بخواهد. آيت الله حسن زاده ي آملي مي گفتند که استادم مي گفت که گاهي من از امام رضا (ع) حاجتي مي خواهم ولي داده نمي شود و حاجتم
ص: 1941
را از شاه عبدالعظيم حسني مي گيرم و حواله اينجا داده مي شود. زيرا سنخيت ما با ايشان بيشتر است. پس اصل شفاعت خود خداوند است.
سوال – صفحه ي 38 قرآن کريم را توضيح بفرماييد.
پاسخ – درآيه 237 سوره بقره خدا مي فرمايد: اگر شما مردها همه ي مهريه را ببخشيد( اگر ازدواج تمام صورت نگرفته است بايد نصف مهريه پرداخت بشود) و گذشت داشته باشيد اين به تقوا نزديکتر است.گذشت و فضل را بين خودتان فراموش نکنيد. خدا ناظر بر همه چيز است.
خدا احکام حقوقي مربوط به ازدواج را با يک توصيه ي اخلاقي همراه مي کند.از نظر حقوقي خدا حکم را مي دهد ولي توصيه مي کند که اگر آنرا ببخشي بهتر است. اين نشان مي دهد که حقوق با اخلاق همراه است. حتي در طلاق هم رابطه بايد اخلاقي باشد. خداوند توصيه مي کند که اگر عفو بکنيد بهتر است و فضل را فراموش نکنيد. خدايي که به بنده اش اين توصيه را مي کند، آيا مي شود که خودش با فضل با بنده اش رفتار نکند؟
سوال – چرا پيامبر رحمت لله العالمين است ؟
پاسخ – خدا رحمتش را به پيامبر مي دهد و او رحمت لله العالمين مي شود يعني همه ي رحمت خدا را گرفته است و اين رحمت بايد بين تمام عوامل پخش بشود. پس لقب پيامبر رحمت لله العالمين است و کنيه اش ابوالقاسم است. ايشان تقسيم کننده ي رحمت هستند. در جلد 18 بحار داريم: در معراج، شبي که جبرئيل هم با من نبود و من بالاتر
ص: 1942
از جبرئيل رفتم، هنگام برگشت خدا مرا ابوالقاسم ناميد و فرمود: برو هم تو راهنماي ديگران هستي و هم راه يافته هستي، خوش آمدي وخوش رفتي، خوش به حال تو و کسي که تو را تصديق بکند. وقتي پيامبر پايين آمد و پيش جبرئيل رسيد و براي جبرئيل گفتگو را تعريف کرد و جبرئيل پرسيد که چرا خدا شما را ابوالقاسم صدا زد. همانجا خطاب رسيد: اي احمد، تو را ابوالقاسم گفتم زيرا تو صاحب قسمت کردن رحمت هستي. اگر پيامبر در قيامت رحمت را تقسيم مي کند در دنيا هم اين کار را مي کند.
پس تمام کساني که پايين تر از پيامبرهستند به رحمت پيامبر محتاج هستند، چه خوبان و چه گناهکاران. پس شفاعت پيامبر مخصوص گناهکاران نيست بلکه براي هر کسي است که پايين تر از پيامبر است. منظور از گناهکار کسي است که گناه کرده است و توبه نکرده است. اين شخص براي اينکه از جهنم خارج بشود نياز به شفاعت پيامبر دارد. حتي خوبان براي رفع ترس و وحشت از برزخ و قيامت نياز به شفاعت دارند. ما در قيامت نياز داريم که سريع به حساب ما برسند و يا ما را بي حساب به بهشت ببرند. اينها نيازهاي ماست. حتي کسي که بي حساب به بهشت رفته است مثل انبياء، احتياج به رحمت بالاتر دارند. پس همه به رحمت پيامبر نياز داريم. ما در آنجا با زبان بي زبان مي گوييم که نياز به رحمت داريم. کسي که درجهنم است يا کسي که در مواقف است اقتضاي حالش دريافت رحمت است. در جلد هشت بحار داريم که امام
ص: 1943
رضا (ع)به يکي از اصحابش فرمود اگر حاجتي داشتي بگو: خدايا تو را به حق محمد وعلي مي خوانم. آنها پيش تو آبرو دارند به جهت اين شأن و مرتبه اي که آنها دارند بر آنها صلوات بفرست و حاجت من را هم بده. امام فرمود: وقتي قيامت فرا برسد هيچ ملک مقرب، هيچ پيامبر مرسل و هيچ مومن امتحان پس داده اي نيست که احتياج به شفاعت آنها نداشته باشد. پيامبر همه را شفاعت مي کند. در روايات متواتر از شيعه و سني نقل شده است که پيامبر فرمود: شفاعت من شامل کساني است که اهل گناهان کبيره بوده اند و از دنيا رفته اند. پيامبر فرمود: من شفاعت خودم را براي کساني که گناهان کبيره کرده اند و توبه نکرده اند و از دنيا رفته اند، ذخيره کرده ام. کساني که افراد خوب هستند نيازي به شفاعت ندارد. سند اين روايت خيلي محکم است. منظور پيامبر اين است که انسانهاي خوب نياز به شفاعتي که بايد از جهنم بيرون بيايند ندارند. روايات را بايد با هم خواند. اين روايت را بايد درست معني کرد. منظور اين است که خوب ها نياز به شفاعت خروج از جهنم را ندارند. شفاعتي که براي ترفيع مقام است براي خوبان است. مقام محمود پيامبر هم همين است که همه او را ستايش مي کنند.
خدايا به حق پيامبر و اهل بيت،ما را جزو کساني که با آنها محشور مي شوند و شفاعت شان شامل حال آنها مي شود، قرار بده.
سوال – چه کساني مي توانند شفاعت بکنند؟
پاسخ – رحمت عام خدا دردنيا شامل همه
ص: 1944
مي شود ولي در آخرت رحمت خاص خدا شامل مومنين مي شود. اين رحمت خاص از کانال برترين عالم وجود يعني پيامبر و اهل بيت جذب مي شود و آنها اين رحمت را تقسيم مي کنند. بخاطر همين لقب پيامبر رحمت للعالمين و قاسم يعني قسمت کننده ي رحمت است. تمام کساني که در مرتبه ي پايين تر از پيامبر هستند چه مومنين و چه گناهکاران، چشم شان به شفاعت و دستگيري پيامبر است و به اين مقام پيامبر، مقام محمود مي گويند. در سوره ي اسراء آيه 79 خدا به پيامبر دستور مي دهد که اگر مي خواهي به مقامي برسي که همه تو را ستايش بکنند، بخشي از شب را بلند شو و نماز شب بخوان. در مورد پيامبر تحجر واجب بود. مرحوم طبرسي در مجمع البيان دارد که پيامبر چندين سال و به مدت طولاني بيدار مي ماند و به عبادت مي ايستاد و سنگيني بدنش را روي پايش احساس مي کرد و بعد از مدتي بر اثر کثرت عبادت چشم هاي پيامبر گود افتاده بود و پاهايش ورم کرده بود بعد آيه نازل شد که اي پيامبر، ما قرآن را نازل نکرديم که اين قدر خودت را به سختي بيندازي. پيامبر براي اينکه بتواند از همه دستگيري بکند اين همه صدمات را تحمل مي کرد. همه ي مفسرين شيعه و سني گفته اند که اين مقام محمود همان مقام شفاعت کبري است. کلمه ي محمود از حمد يعني ستايش مي آيد، پيامبر کاري مي کند که مورد ستايش همه مي شود. پيامبر در روز قيامت چکار مي کند که در قيامت
ص: 1945
همه او را ستايش مي کنند؟ پيامبر از همه دستگيري خواهد کرد.
سعدي در شعرهايش دارد که همه ي پيامبران تحت ظل رسول اکرم هستند. در عالم دنيا نمي توانيم همت محمد را بفهيم و آن در روز قيامت مشخص مي شود. اگر مي خواهي جوان باشي و عاشقي کني، طوري عاشقي کن که در آخرت سربلند باشي و عشق محمد را داشته باشي. پيامبر مي فرمايد: همه ي پيامبران زير پرچم من هستند.
يکي ازاهالي بصره خدمت امام باقر(ع) رسيد و گفت که اميدوارکننده ترين آيه در قرآن کدام است. امام از او سوال کرد که به نظر تو اميدوار کننده ترين آيه کدام است؟ او اين آيه را خواند: اي کساني که گناهي کرده ايد و زياده روي کرده ايد خدا همه ي گناهان را مي بخشد. امام اين آيه را خواند: اي پيامبردر روز قيامت آنقدر خدا به تو مي بخشد تا خشنود بشوي. اين همام مقام شفاعت پيامبر است. آيا اين پيامبر راضي مي شود که در قيامت خودش در لذت هاي بهشتي باشد و عده اي از اهل اسلام که خدا و پيامبر و اهل بيت را قبول داشتند و دشمن نبودند ولي شيطان آنها را به گناه کشيد، در عذاب باشند؟ پيامبر براي مشرکين هم دلسوزي مي کرد. در جنگ بدر وقتي سران مشرکين را اسير کرده بودند و از جلوي پيامبر عبورمي دادند پيامبر لبخند مي زند. يکي از آنها گفت که تو ما را اسير کرده اي و مي خندي؟ پيامبر گفت که خنده ي من براي اين است که من شما را با غل و زنجير
ص: 1946
به بهشت مي برم ولي شما نمي آييد. پس اين پيامبر در قيامت هم پادرمياني مي کند.
پيامبر که داراي اين مقام است يعني مقام دستگيري کل مردم، راضي نمي شود که خودش در بهشت باشد و مسلمانان درعذاب بمانند و خدا آنقدربه او مي بخشد تا پيامبر خشنود بشود. امام سجاد(ع)مي فرمايد: خدايا اگر من را به جهنم ببري شيطان خوشحال مي شود و اگر به بهشت ببري، پيامبرت خوشحال مي شود و من مي دانم که تو خشنودي پيامبرت را مي خواهي.
سوال – پيامبر و اهل بيت در شفاعت کردن هزينه اي پرداخت مي کنند. ما چکار کنيم که آنها هزينه ي کمتري براي شفاعت ما پرداخت کنند؟
پاسخ – درجلد هشت بحارالانوار داريم که پيامبر در هنگام مرگ در بستر خوابيده بودند و جبرئيل نازل شد و گفت که بهشت براي شما آماده است و ملکوتيان براي استقبال شما صف کشيده اند. پيامبر فرمود که براي امت من چه آورده اي؟ جبرئيل گفت که چيزهايي که خدا به شما مي دهد بغير از چيزهايي است که به انبياء ديگر مي دهد،مقام محمود براي شماست و آنقدر خدا از انسانها به تومي بخشد تا خشنود بشوي. پيامبر گفت که الان چشمم روشن شد و آنگاه پيامبر جان به جان تسليم کرد. پس مومني که پيامبر و اهل بيت را دوست داشته است در عذاب باقي نخواهد ماند البته ممکن است که اين شفاعت مدتي طول بکشد که اين خيلي ترسناک است. هر لحظه ي قيامت برابر با سالهاي دنياست. اميدوار کننده اين است که آنها قطعا مومنين را دستگيري مي کنند. به
ص: 1947
مرحوم کاشف القطاع خبر دادند که يکي از شيوخ عرب از دنيا رفته است و براي نماز ميت به سراغ او مي آيند. ايشان به کتابخانه رفت و در آنجا خوابيد زيرا نمي خواست که براي اين عرب که فرد صالحي نبود نماز بخواند. در خواب ديد که اين مرد عرب را براي دفن به صحن اميرالمومنين آوردند. چند جا را براي قبر کندند و به مانع برخورد کردند و بالاخره او را دفن کردند. بعد ديد که دو تا ملک او را از قبر بيرون کشيدند و حضرت علي (ع) دستور داد که او را بيرون بکشند زيرا فرد صالحي نبوده است. آن عرب به اميرالمومنين گفت که من سوالي دارم. اگر مرا بيرون بيندازيد حق من است ولي الان مرا پيش دشمنان شما مي برند و آنها مي گويند که تو يک عمر سنگ علي را به سينه مي زدي و آخر هم تو را پيش ما آوردند. پس علي چه شد؟ اگر دشمنان اين را بگويند من چه جوابي به آنها بدهم. اميرالمومنين فرمان داد که او را رها کنند. علامه از خواب بيدار شد و به سمت حرم اميرالمومنين رفت. ديد که شيخ عرب را آوردند و خواستند در چند محل او را دفن کنند ولي به مانع برخورد کردند و بعد او را دفن کردند و ايشان فهميدند که رويايش صادقه بوده است. ايشان جلو رفت و براي ميت نماز خواند.
پيامبر براي دستگيري هزينه اي را متقبل مي شوند بخصوص براي افرادي که اهل جهنم هستند. کسي که در بهشت است جايش خوب است حتي اگر شفاعت شامل او
ص: 1948
نشود. کسي که اهل جهنم است پيامبر بايد براي آنها زحمت زيادي بکشد تا ضامن آنها بشود.
سرپرستي مومنين پيامبر و آل معصوم هستند. آنها پدران اين امت هستند. پدر براي اهل خانه هزينه مي کند. پيامبر فرمود: من و علي پدران اين امت هستيم. آنها سرپرست هستند که انسانها را به قرب برسانند. آنها مثل پدر مسئوليت پذير هستند و در راه ما را دستگيري مي کنند. همانطور که پدر دلسوز سپر فرزندانشان مي شود ائمه و امامان هم سپر بلا مي شدند. موسي بن جعفر مي فرمود که من سپر بلاي امتم شدم. در زيارت اربعين داريم که امام حسين(ع) خون قلبش را داد و سرش را بالاي نيزه داد تا بندگان خدا را از ظلالت بيرون بياورد. پس ائمه در دنيا براي شفاعت شان هزينه پرداخت مي کنند. در روايت داريم که وقتي شما در دنيا گناه مي کنيد اهل بيت شرمنده مي شوند.امام صادق (ع) دربين ياران شان فرمودند که چرا شما پيامبر را ناراحت مي کنيد؟ آنها گفتند که ما کاري نکرديم. امام فرمود: مگر نمي دانيد که پيامبر ناظر براعمال شما است و او پدر شماست. وقتي شما گناه مي کنيد پيامبر ناراحت مي شود. پس پيامبر را ناراحت نکنيد بلکه او را خوشحال کنيد. پيامبر و اهل بيت سرپرستي بندگان را دردنيا و آخرت بعهده دارند تا آنها را به سمت خدا ببرند. پس آنها سرمايه گذاري را در دنيا و آخرت تحمل مي کنند. حتي پيامبر و اهل بيت براي کساني که حق الله و حق الناس بر گردن شان هست پادرمياني مي کنند و آبرو گرو
ص: 1949
مي گذارند. پس آنها هم در دنيا متحمل سختي بوده اند و هم در آخرت ناظر و نگران آنها هستند و شفاعت مي کنند. داريم که اگر مي خواهيد به ما اهل بيت کمک کنيد با تقوا باشيد. حضرت علي (ع) در نهج البلاغه مي فرمايد: با تقواي تان به علي کمک بدهيد. در بحارالانوار داريم که اين کمک به اهل بيت کمک در شفاعت و دستگيري است. پدر مهرباني که در گردنه هاي سخت دست بچه اش را مي گيرد و مي برد تا پرت نشود و اين بچه مي خواهد دستش را بکشد، مثل ائمه است که ما انسانها با گناه دست مان را از دست آنها مي کشيم و به سمت شيطان مي رويم. اينکار باعث مي شود که زحمت آنها بيشتر بشود و هزينه شان بالا برود. بزرگواري مي فرمودند که امام زمان(عج) فرموده که ما چاره اي نداريم جز اينکه شما را با خودمان ببريم. اگر اين طور باشد در جايي بايد بلايي سر ما بيايد که پاک بشويم. و ممکن است که آن بلا بيماري طولاني باشد تا شما پاک بشويد که باز هم در اينجا آنها ناراحت مي شوند. آنها فرموده اند که با پاک بودن و عفت با ما راه بياييد و محکم در صراط مستقيم پيش برويد. با اين کمک ما مي توانيم هزينه ي اهل بيت را پايين بياوريم. اهل بيت براي همه ي مردم هزينه ي مي کنند ولي کساني که دشمني با اهل بيت کرده اند، در روز قيامت اهل بيت از آنها حمايت نمي کنند. کساني هم که مستضعف بوده اند اهل
ص: 1950
بيت از آنها حمايت مي کند. از مرحوم رشتي در بعد از مرگ پرسيدند که وضعيت تو در آنجا چطور است. ايشان گفتند: شکر خدا را که در پناه حسينيم، عالم از اين خوبتر پناه ندارد.
سوال – صفحه ي 45 قرآن را توضيح بفرماييد.
پاسخ – خدا در آيه قبلي در مورد پرداخت انفاق توصيه کرده بود. و در آيه 268 سوره بقره مي فرمايد که وقتي شما مي خواهيد انفاق کنيد شيطان دو تا کار انجام مي دهد. يکي اينکه تو را وسوسه مي کند که فقير مي شويي و تو را از انفاق مي ترساند و از طرفي تو را امر به بدي مي کند. خدا به کساني که انفاق مي کنند دو تا وعده مي دهد: يکي اينکه در آخرت به آنها مغفرت مي دهد و در اين دنيا به آنها برکت مي دهد. يکي از عوامل وسعت روزي و برکت اموال انفاق است. اميرالمومنين در نهج البلاغه دارد که وقتي فقير شديد با خدا معامله کنيد با صدقه دادن و خدا وسعت مي دهد و او عليم است.
سوال – در مورد گروههاي شفاعت کننده توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – در روايات حدود بيست دسته شفاعت کننده نامبرده شده است. دست اول خدا بعد پيامبر و بعد اهل بيت و دسته ي چهارم انبياء الهي هستند که امت خودشان را شفاعت مي کنند. دسته ي چهارم علما هستند. در قيامت به عابد مي گويند که به بهشت برو ولي به عالم مي گويند که بايست و کساني را که تربيت کرده اي ببين. دسته ي ششم شهدا هستند. داريم: انبياء، علما
ص: 1951
و شهدا هم شفاعت مي کنند. شفاعت خدا و پيامبر و اهل بيت نامحدود است ولي شفاعت بقيه شفاعت کنندگان محدود است. مثلا شهدا خانواده و دوستان شان را مي توانند شفاعت کنند. گروه هفتم ملائکه هستند، مثل دو ملکي که اعمال ما را ثبت مي کنند يا ملکي که سلام هاي زائرين را به امام حسين (ع) مي رسانند. هشتمين شفيع ما قرآن است. داريم که قرآن را ياد بگيريد که در قيامت شما را شفاعت مي کند. قرآن در قيامت به زيباتري چهره نمايان مي شود و به صف مسلمين مي آيد و مسلمين تعجب مي کنند و فکر مي کنند که جزو شهدا است و بعد به صف بالاتر مي رود تا به زير عرش الهي قرار مي گيرد. قرآن در آنجا از بعضي شکايت مي کند و از بعضي شفاعت مي کند. کساني که با باطن قرآن ارتباط برقرار کرده اند شفاعت قرآن از آنها عميق تر است. اين حديث در کافي است. کمترين حدي که يک مومن مي تواند شفاعت بکند تا سي نفر پايين تر از است. دهمين شافع رحم و خويشان هستند يعني کساني که بالاتر هستند خويشاوند پايين تر را شفاعت مي کنند. يازدهمين شفاعت ما اعمال صالح است. يکي از کساني که دست ما را مي گيرد اعمال ماست. داريم: شفيعي بهتر از توبه نيست. در جايي گفته شده که صلوات دست ما را مي گيرد. دوازدهمين شفيع همسايه است. بخاطر همين رابطه با همسايه در دنيا و در آخرت خوب است. سيزدهمين شفيع بچه هاي سقط شده هستند. رحمت خاص شامل حال آنها مي شود
ص: 1952
و دم بهشت مي ايستند تا پدر ومادرشان بيايند. چهاردهمين دسته شفيع دوست است. کساني که دوستي شان در دنيا صادقانه است در آخرت هم دست همديگر را مي گيرند. پانزدهمين دسته فقرا هستند. فقرا مومني که با عزت زندگي کردند خدا براي آنها جبران مي کند و به آنها شفاعت مي دهد. آنها خانواده ي خودشان را شفاعت مي کنند که فقر را تحمل کرده اند. صلوات، توبه، راست گويان، مجاهدين و دانشجوياني که علم مفيد کسب مي کنند مي توانند شفاعت بکنند.
انشاء الله ما جزو کساني باشيم که از شفاعت گسترده ي اهل بيت بهره مند بشويم.
تو صد مدينه داغي تو صد بقيع دردي، يتيم مي شود خاک اگر تو برنگردي تمام شب نيفتاد صداي گريه ي باد چه بادهاي زردي چه کوچه هاي سردي، دو قريه آن طرف تر بپيچ سمت لبخند شکوفه مي فروشد بهار دوره گردي، کسي مي آيد از راه چه ناگهان چه ناگاه خداي من چه روزي خداي من چه مردي، از آسمان چهارم مسيح بازگشته است زمين ولي چه تنهاست مگر تو بازگردي.
سوال – چه کساني در قيامت مورد شفاعت قرار مي گيرند؟
پاسخ – امروز روز تخريب قبور ائمه بقيع است و ما اين روز را تسليت عرض مي کنيم. بايد امروز بعنوان يک روز عزا در بين مومنين شناخته شود. عده اي هويت خودشان را در تخريب مي بينند و روش کار آنها شبهه انگيزي و تخريب باورهاست. آنها بايد بطور منطقي حرف شان را بزنند و از عقايدشان دفاع بکنند ولي آنها حرف خاصي ندارند که آنرا بگويند. در
ص: 1953
تاريخ ادياني که بي ريشه و ساختني هستند ماندني نيستند. با اينکه ظواهر قبور از بين رفته است ولي اصل آنها باقي است و ياد آنها در بين همه اسماء است.
در روايات ما، در مورد اينکه چه کساني مورد شفاعت قرار مي گيرند طوري مطرح شده است که نه انسان صددرصد خيالش راحت شود که شفاعت شامل حالش مي شود،نه اينکه از شفاعت نااميد شود. در واقع تضميني نشده است که چه کساني شفاعت شامل حالشان مي شود. با اينکه فردي مومن و با ايمان است ولي معلوم نيست که ايمانش را با خودش به قيامت ببرد. بسياري از افراد در هنگام مرگ ايمان شان را از دست داده اند و عاقبت به خير نشده اند. مشخص نيست که شفاعت بلافاصله بعد از مرگ شامل حال انسان مومن بشود و ممکن است سالها طول بکشد. و حتي شفاعت در جهنم به او برسد. در روايت داريم که خيلي از افراد نام پيامبر را بعد از قرن ها يادشان مي آيد. اينها کساني هستند که رابطه شان با شفيعان ضعيف بوده است و شفاعت به آنها دير مي رسد. آيا ما تحمل داريم که بعد از چند صد سال مورد شفاعت قرار بگيريم؟ پس ضمانتي نيست که صد درصد شفاعت سريع به انسان برسد و از طرفي باب شفاعت را طوري مطرح کرده اند که هر کسي اميدوار بشود. يعني فردي که ايمان دارد و با خدا و اهل بيت دشمني ندارد اميدوار باشد. در روايات داريم که در قيامت آنقدر خداوند از گناهان بنده هايش مي گذرد که شيطان هم طمع مي کند
ص: 1954
که شايد خدا او را ببخشد. اگر کسي ذره اي از محبت اهل بيت در دلش باشد در عذاب نمي ماند. شفاعت اهل بيت گسترده است و محدوديتي ندارد. از زمان احتضار تا قيامت، ائمه مي توانند دستگيري بکنند و اين شفاعت شامل همه ي گناهان حق اللهي و حق الناسي است. اينها اميد را زياد مي کند که شخصي نااميد نباشد. حضرت موسي وقتي چوپان بود يکي از گوسفندانش گم شد و موسي خيلي تلاش کرد تا گوسفند را پيدا کرد و وقتي گوسفند را ديد، دستي به سر آن کشيد و گفت که من دلم به حال خودت مي سوخت که اسير گرگ بشوي، وحي آمد که اي موسي چون ما تو را مهربانترين فرد يافتيم، تو را به پيامبري برگزيديم. وقتي پيامبري راضي نمي شود که حيواني نصيب گرگ نشود، آيا راضي مي شود که انساني نصيب جهنم بشود؟ پس بحث شفاعت در آيات و روايات طوري مطرح شده است که انسان بين خوف و رجاء بماند و اين اصل باعث رشد انسان مي شود.
شفاعت تجسم رابطه اي است که انسان در دنيا با خدا و اولياء خدا برقرار کرده است، شفاعت واسطه گري نيست يا پارتي بازي نيست تا کاري راه بيفتد حتي اگر قانوني زير پا گذاشته شود. شفاعت آخرت تکويني است و تجسم رابطه اي است که در دنيا با آنها برقرار کرده ايم. کسي که در عالم دنيا رابطه اي با خدا و اولياء الله خدا برقرار نکرده است، در آخرت دستش به آنها نمي رسد و شفاعت شامل حالش نمي شود. کسي که کمي حب
ص: 1955
در دلش دارد مشخص است که دشمن نيست و با حق عناد ندارد و جزو مستضعفين است و بگونه اي از آنها دستگيري مي شود. اگر کسي به خدا و اولياء پشت کرده باشد محروم از شفاعت است. همه ي شفيعان بايد اجازه ي شفاعت را از پيامبر بگيرند و کسي فکر نکند که مثلا شفيعان ديگري مثل همسايه، زمين و. ..،آنها را شفاعت مي کنند. در قيامت مثل عالم دنيا نيست که با گريه و زاري بتوان کاري پيش برد. پس مهمترين شرط شفاعت داشتن ايمان و بودن در محيط ولايت و دشمني نداشتن با اهل بيت است. سوره مريم آيه 87 مي فرمايد: کسي نمي تواند داراي شفاعت بشود مگر کسي که پيش پروردگار عهدي بسته باشد. امام صادق (ع) مي فرمايد: عهد يعني کسي که اذن ولايت اهل بيت را به او داده شده باشند و به او اذن داده اند که اهل ولايت بشود. عهد با خدا يعني اينکه در صراط مستقيم و دنباله روي معصومين باشد. اگر کسي دشمن اهل بيت باشد شفاعت شامل حال او نمي شود. در جلد هشت بحارالانوار داريم که فردي نزد امام باقر(ع) آمد و گفت که همسايه ي ما اهل خلاف است و نماز نمي خواند. امام گفت که بدتر از همسايه ي تو کسي است که با ما خصومت دارد.البته امام اول تاسف خورد. امام مي فرمايد: هيچ بنده اي نيست که اسم ما پيش او برده بشود و دلش نرم نشود مگر اينکه دست نوازش ملائکه بر سر او خواهد بود و گناهانش بخشيده مي شود. اين شفاعتي است که گناهان را
ص: 1956
به حسنات تبديل مي کند. مگر گناهي کرده باشد که ايمانش را از دست داد باشد. فرمودند: شفاعت مورد قبول قرار مي گيرد جز در مورد دشمنان ما. آقاي قاضي مي فرمودند که فردي از همسايه هاي ما با اهل بيت خصومت داشت. او از دنيا رفت و شب اول قبر او را به دخترش نشان دادند.دختر ديده بود که اميرالمومنين به فردي که از دنيا رفته بود، فرموده که او از ما نيست و او را بشدت عذاب کرده بودند و اين دختر از ترس موهايش سفيد شد. پس در حق دشمن اهل بيت شفاعتي نيست. سوره انبياء آيه 28 مي فرمايد: ملائکه هر کسي را شفا نمي کنند مگر آنکسي را که خدا از او راضي باشد. امام رضا (ع) در تفسير اين آيه مي فرمايد که خدا از کسي راضي مي شود که دين و عقايد او را بپسندد. اگر عقايد کسي شرک آلود نبود و پاک بود مشمول شفاعت مي شود.
سوال – صفحه 66 قرآن کريم را توضيح بفرماييد.
پاسخ – عده اي تصميم داشتند که با پيامبر به جنگ نروند ولي عده اي پشيمان شدند و همراه پيامبر رفتند. آيه 102 سوره آل عمران مي فرمايد: ياد بياوريد که طائفه اي از شما تصميم گرفتند که به جنگ نيايند، خدا ولي آنهاست و مومنين بايد توکل شان به خدا باشد. پس اگر کسي تصميم بر گناه گرفته باشد و ولي آنرا عملي نکند، از ولايت خدا بيرون نمي رود. البته انسان در هنگام هنگام از ولايت خدا خارج مي شود تا وقتي که توبه کند و برگردد.
ص: 1957
دواي سستي هاي دين توکل است. براي رفتن به سمت خدا بايد به خدا تکيه کرد و خدا پشت ما را خالي نمي کند.
سوال –فردي که در عمل گناهکار کبيره انجام مي دهد شفاعت شامل حال آنها مي شود. خدا چطور مي شود که از آنها راضي باشد؟
پاسخ – يکي از ياران امام کاظم (ع) اين سوال را پرسد و امام فرمود: گناهکار دو جور است: گناهکاري که از گناه خوشش نمي آيد و گناه با ذات او همجنسي ندارد،اين نشانه ي اين است که ذات او پاک است و از طينت اهل بيت است. يعني گناهان آنها از عمق ذات نيست. مومن کسي است که از گناه اجتناب مي کند مگر از گناهاني که با پشيماني همراه است و از گناه خوشش نمي آيد. اين فرد مثل الماسي است که در لجن افتاده است. روايت داريم محبت اميرالمومنين نوري در ذات انسان است که گناه را پس مي زند و نمي گذارد گناه وارد عمق جان او بشود. اين فرد با شستشويي در دنيا پاک مي شود. اين فرد مي تواند مورد رضايت خدا باشد. از امام پرسيدند که آيا شيعه ي شما گناه هم مي کند؟ امام فرمود: بله، پرسيدند که مي توان به آنها فاسق گفت؟ امام فرمود: مي توان به آنها فاسق العمل و طيب الروح گفت.امام سجاد (ع) در دعاي ابوحمزه مي فرمايد: خدايا من گناه تو را کردم و تو جبران کننده هستي، من کسي هستم که بر آقاي خودش جرات ورزيدم و گناه کردم، خدايا اگر گناه کردم نخواستم با تو دشمني کنم و هواي نفس بر من غالب شد و مي دانم اشتباه کردم. رسول تُرک در عيد نوروز به کربلا مي رفت. او مي گفت
ص: 1958
که من در طول سال روسياه هستم و آخر سال به کربلا مي آيم تا بشفاعت امام حسين(ع) رو سفيد بشوم و برگردم. در ادامه امام فرمود: عده اي هستند که از گناه کردن خوششان مي آيد و آنها مورد رضايت خدا نيستند.
در سوره مدثر داريم که بهشتيان از جهنميان مي پرسند که چه چيزي باعث شد که به جهنم برويد؟ آنها گفتند: ما جزو نمازگران نبوديم، به مساکين کاري نداشتيم، غرق در دنيا بوديم و تکذيب قيامت را مي کرديم. شفاعت شامل اين افراد نمي شود.
کساني هستند که نماز را کوچک مي شمارند و نماز نمي خوانند ولي عده اي هستند که نماز نمي خوانند ولي اگر در جايي بفهند که آنها نماز نمي خوانند، آنها خجالت مي کشد. ممکن است که شفاعت به آنها دير برسد. پس کسي که نماز نمي خواند و شرمنده است با کسي که نماز نمي خواند و به آن اهميت نمي دهد فرق مي کند.
اللهم الرزقنا شفاعت الحسين يوم ورود، خدايا علاوه بر شفاعت در آخرت، توفيق دستگيري ائمه را در دنيا، به ما عنايت بفرما.
حتي به خنده اي شده ميهمانمان کنيد، زلفي نشان دهيد و پريشانمان کنيد، از ما مسافران قدم دور خود زدن، سلمان شدن گذشت مسلمانمان کنيد، يک نورواحديد که در چهارده افق، تکرار مي شويد تا حيرانمان کنيد.
سوال – در مورد حمزه عموي پيامبر توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ - امروز را که روز شهادت عموي پيامبر (ص)، حمزه سيد الشهدا است را تسليت مي گويم. حضرت حمزه در تنهايي ها و غربت پيامبر اکرم (ص)
ص: 1959
از بزرگترين مدافعان ايشان بود. بعد از حضرت علي (ع) و خديجه ي کبري (س) که از همان اولين روزهاي رسالت در کنار پيامبر (ص) بودند، حضرت حمزه بود که با ابهتي که داشت پشت پيامبر ايستاد. با آمدن ايشان، مشرکين به گونه ي ديگري با پيامبر اکرم (ص) برخورد مي کردند.در زيارت حضرت حمزه، تعبير اسدالله و اسدالرسول براي ايشان آمده است. پيامبر (ص) فرمودند که من اين تعبير را از جبرئيل شنيدم. درروايتي از امام باقر (ع) آمده که بر ستوني از عرش نوشته شده حمزةٌ اسد الله و اسدالرسول و سيد الشهدا. در برخي از روايات آمده که اگر بعد از رحلت پيامبر، حمزه و جعفرابن ابيطالب حضورداشتند، مسائلي که براي حضرت امير(ص) و حضرت زهرا (س) پيش آمد، رخ نمي داد. به همين خاطر پيامبر اکرم (ص) روز احد که روز شهادت حضرت حمزه است را سنگين ترين روز براي خود تلقي کردند. در برخي از روايات داريم که شأن نزول گروهي از آيات قرآن حضرت حمزه است. از جمله آيه ي: بعضي از مومنين کساني هستند که پاي عهد خود تا آخر ايستاده اند ( يا به شهادت رسيدند و يا منتظر شهادت هستند) و اصلاً از عهد خود بازنگشتند. در روايتي از امام باقر (ع) است که کساني که تا هنگام شهادت پاي عهد خود ايستادند، حمزه و جعفرابن ابيطالب بودند. البته مصاديق اين آيه منحصر به اين دو بزرگوار نيست. امام حسين (ع) در کربلا بر بالين برخي از شهدا که مي رسيدند همين آيه رامي خواندند. ما نبايد فقط به صورت يک قضيه ي تاريخي به شهادت
ص: 1960
حضرت حمزه نگاه کنيم. ما همگي مديون اين بزرگوار هستيم. حضرت حمزه يکي از کساني است که شهيد شد تا دين به عرصه رسيد و ما متدين شديم. حضرت زهرا (س) در تمام عمر خود، روزهاي دوشنبه و پنج شنبه به سر قبر شهداي احد و بخصوص حضرت حمزه رفته و فاتحه مي خواندند.
سوال – اگر شفاعت حق بوده و در آخرت آنقدر گسترده است، پس چرا قرآن در آياتي مانند آيه ي 48 سوره ي بقره آن را رد کرده است؟
پاسخ – ما نبايد براي بيان يک موضوع فقط به يک آيه يا يک روايت استناد کنيم. بلکه بايد همه ي آيات و رواياتي که مربوط به يک موضوع است را بررسي کنيم تا يک نگاه جامع داشته باشيم. درست است که يک دسته از آيات قرآن شفاعت را رد کرده است. در آياتي مانند آيه ي 48 سوره ي بقره خداوند مي فرمايد: روز قيامت روزي است که نه کسي را بجاي ديگري مي گيرند و نه شفاعتي قبول مي شود. در برخي ديگر از آيات آمده که (در آن روز) نه مي توان براي آسايش خود چيزي را خريد، نه دوستي و رفاقتي بدرد مي خورد و نه شفاعتي. اما در آيات زيادي هم شفاعت اثبات شده است. مثلاً در آيت الکرسي آمده که چه کسي مي تواند نزد خدا شفاعت کند، مگر با اجازه ي خدا. بنابراين شفاعت وجود دارد ولي با اجازه ي خدا است. در بحث شرايط شفاعت شوندگان در آيه ي هشتاد و هفت سوره ي مريم آمده است که کسي نمي تواند حق
ص: 1961
شفاعت داشته باشد مگر اينکه عهدي با خدا بسته باشد. در آيه ي بيست و هشت سوره ي انبياء آمده است که ملائکه شفاعت نمي کنند مگر کسي که خدا از او راضي باشد. بنابراين آيات دو دسته هستند. در برخي آيات شفاعت نفي شده و در برخي نيز اثبات شده است. يک شفاعتي وجود دارد که مردود بوده و ما نيز آن را قبول نداريم. اين شفاعت در مباني ديني ما پسنديده نبوده و مستلزم نسبت شرک و يا ظلم به خدا دادن است. اگر تلقي شهادت همان پارتي بازي هاي دنيايي باشد که برخي به آن توسل جسته و قانون را زير پا مي گذارند که در واقع يک نوع ظلم و تبعيض است. اين شفاعت هيچگاه در حق خداوند متعال روا نبوده و در آخرت وجود ندارد. برخي از آيات قرآن که فرموده در آخرت شفاعت و رفاقتي نيست، در واقع به اينگونه شفاعت اشاره دارد. شفاعتي که حق بوده و ما آن را قبول داريم، رابطه اي است که از عالم دنيا شروع شده که به واسطه ي آن شخص با خدا يا معصومين ارتباط پيدا مي کند. اين شخص داراي لياقت و شايستگي است که بخاطر آن در روز قيامت مورد شفاعت قرار مي گيرد. بنابراين به ناحق چيزي به کسي داده نمي شود. برخي از مشرکين نيز ديدگاهي راجع به شفاعت داشتند که بت ها را شفيع خود مي دانستند. ديد آنها اين بود که خدا عالم را خلق کرده و کناري نشسته است. کسي که عالم را اداره مي کند يک سري موجودات آسماني هستند مانند ملائکه و
ص: 1962
ستارگان. چون دست ما به اين موجودات نمي رسد، بت هايي مي سازيم که نماد آن واسطه ها باشند. آرام آرام اين افراد بجاي احترام به اين بت ها آنها را پرستش مي کردند. اين ديدگاه مابين بت پرستان رواج داشت. قرآن اين ديدگاه را مردود مي داند. بنابراين شفاعتي که در آن ظلم و تبعيض دنيايي وجود داشته باشد و يا شفاعت منهاي خدا باشد، مردود است. اگر ما که شيعه ي اهل بيت هستيم، نگاهي استقلالي به شفيعان داشته باشيم و فکر کنيم که مثلاً با جلب رضايت امام حسين (ع) نيازي به رضايت خدا نداريم نيز اشتباه کرده ايم. برخي افراد فکر مي کنند که رضايت خدا با انجام واجبات و دوري از محرمات جلب مي شود که کار سختي است.اما رضايت امام حسين (ع) تنها با ريختن اشک جلب مي شود که کار آساني است. اين اعتقاد شبيه همان شفاعت منهاي خدا است که در قرآن رد شده است. قطعاً اولين کسي که مخالف اين ديدگاه است، خود امام حسين (ع) است. امام حسين (ع) تعبيري دارند که رضايت خدا همان رضايت ماست. عده اي نزد اميرالمونين (ع) آمدند و گفتند که تو همان کسي هستي که بايد باشي. اين افراد نسبت به حضرت امير غلو کرده و يک مقام الوهيت براي ايشان قائل بودند. اميرالمونين (ع) در همان حال به سجده افتادند تا اين افراد بدانند که ايشان بنده است. سپس بلند شدند و فرمودند که از اين غلوي که کرديد توبه کنيد والا برخورد سختي با شما خواهم داشت. در زيارت امام حسين (ع) گفته مي شود: اشهد انک
ص: 1963
قد اقمت الصلوة و اتيت الزکوة و امرت بالمعروف و نهيت ان المنکر، معناي همه ي اين چيزها بندگي است. بنابراين ما بايد بدانيم که شفيعان واسطه هايي هستند که رحمت و مغفرت را از خدا مي گيرند و به زيردستان خود پخش مي کنند. در همه ي موارد خدا بايد راضي بوده و اجازه دهد. يعني هيچ موردي مستقل از خدا نيست. اگر انتهاي آيه اي که در سوره ي بقره آمده و شفاعت را نفي مي کند را نگاه کنيد متوجه مي شويد منظور قرآن شفاعت در مورد کفار وهمينطور شفاعت شرک آلود است.
سوال – شما گفتيد که اهل بيت حتي در مورد حق الناس هم شفاعت مي کنند. با اينکه همه مي دانيم خداوند حق الناس را به صاحبان حق سپرده است و نمي شود حق آنها را ناديده گرفت. پس شفاعت در اين مورد به چه معنايي است؟
پاسخ – روايات متعددي در مورد معناي شفاعت اهل بيت نسبت به حق الناس وجود دارد. شفاعت در صورتي مستلزم ظلم است که بدون دليل اهل بيت فرد گنهکاري را نجات دهند. اگر صرفاً اينگونه بود نشانه اي از ظلم و تبعيض وجود داشت. اما قطعاً اينگونه نيست. کسي مورد شفاعت قرار مي گيرد که خدا از اعتقادات او راضي باشد. اين فرد بايد به خدا ايمان داشته و در محيط ولايت باشد. يک چنين کسي يک صلاحيت و لياقتي دارد. اين فرد با گنهکاري که کافر بوده و رابطه اي با خدا و اهل بيت ندارد متفاوت است. فردي که حق را پذيرفته است اما نقص و کمبودي دارد
ص: 1964
ممکن است مورد شفاعت قرار گيرد. البته ممکن است گناهان او باعث شود که شفاعت دير به او برسد و يا سال ها و قرن ها در برزخ و قيامت باقي بماند. معطلي در برزخ و قيامت چيز کمي نيست. زماني که اسم قيامت مي آمد، رنگ پيامبر(ص) مي پريد. برقراري ارتباط با خدا و اهل بيت کاري است که فرد کافر آن را انجام نداده است. پاداش برقراري ارتباط با خدا و اهل بيت، شفاعتي است که شامل حال او مي شود. در روايتي در کتاب کافي آمده است که امام باقر (ع) با يکي از اصحاب خود در مسجد الحرام نشسته بودند. امام باقر (ع) به صحابه فرمودند: اين افرادي که مي بيني برگشت آنها به سوي ما بوده و حساب آنها با ما است. سپس فرمودند: اگر گناهي بين خود و خداي خود داشته باشند، ما بطور اکيد از خدا مي خواهيم که آنها را ببخشد. خدا در اين مسئله جواب ما را مي دهد. اما در مورد گناهاني که بين خود با هم داشته اند و ظلم به کسي کرده اند، ما به سراغ صاحبان حق مي رويم واز آنها درخواست مي کنيم که از حق خود بگذرند. به آنها مي گوييم که در عوض اين کار خدا چيزهايي به شما مي دهد و ما شما را دعا مي کنيم. حق صاحبان حق زير پا گذاشته نمي شود بلکه اهل بيت از آنها درخواست مي کنند. بنابراين به اين معنا نيست که اهل بيت دست فردي را که ظلم کرده مي گيرند و به بهشت مي برند و صاحب حق ناديده
ص: 1965
گرفته مي شود. در اين مورد اهل بيت پادرمياني مي کنند، همانطور که در دنيا هم اين کار را مي کردند. مرحوم مجلسي در جلد پنجاه و سه بحار الانوار نقل کرده است که سيد ابن طاووس که از علماي بزرگ بود وارد سرداب مقدس سامرا شد. اين سرداب مکاني در منزل امام عسگري (ع) بوده که امام زمان هم در همين سرداب به دنيا آمده اند. سيد ابن طاووس مي گويد: زماني که در پله هاي اول سرداب بودم صداي مناجاتي شنيدم. زماني که دقت کردم ديدم صداي امام زمان (ع) است. در همان پله نشستم و ديدم که حضرت از خدا درخواستي دارد به اين مضمون که خدايا شيعيان ما از نور ما خلق شده اند و سنخيتي با ما دارند، آنها گناهاني مرتکب شده اند. خدايا اگر گناهان آنها حق الهي بوده گذشت کن، ما هم از آنها گذشتيم. اما در مورد گناهاني که حق الناسي بوده، بين آنها صلح ايجاد کن. خدايا آنقدر از مال ما به مال آنها برکت بده که از همديگر بگذرند. شفاعت اهل بيت نسبت به حق الناس اينگونه است.
سوال – در مورد آيات 174 تا 180 سوره ي آل عمران توضيح بفرماييد.
پاسخ – در آيه ي 178 خداوند مي فرمايد: کفار گمان نکنند که اگر ما طول عمري به آنها مي دهيم، امکاناتي در اختيار آنها گذاشته مي شود و به ظاهر در رفاه هستند، براي آنها خير و خوب است. ما اين امکانات را به آنها مي دهيم تا پيمانه ي خود را پر کنند و گناه خود را بيشتر کنند.
ص: 1966
در واقع آنقدر از چشم ما افتاده اند که آنها را رها کرده ايم تا به انتهاي جهنم بروند. بعداً آنها خواهند ديد که چه عذاب خوار کننده اي به سراغ آنها خواهد آمد. از اين آيه ي شريفه مشخص مي شود که گاهي حساب ما با حساب خداوند متعال متفاوت است. اين آيات در ارتباط با جنگ احد است. در اين جنگ، مومنين در ابتدا شکست خوردند و اين مسئله براي آنها خيلي سخت بود. در اين ارتباط خداوند متعال مي فرمايد که حساب هاي خود را خدايي کنيد. فکر نکنيد که اگر ما به کفار فرصتي مي دهيم براي آنها خوب است. ما نبايد قضاوت عجولانه داشته باشيم و صرف اينکه کسي صاحب سرمايه و امکانات است فکر کنيم که خدا به او عنايت دارد. در مجلس يزيد زماني که او با غرور پيروزي خود را بر امام حسين (ع) بازگو مي کرد، حضرت زينب (س) همين آيه را خواندند. در روايات داريم که مرگ براي کفار نعمت است. بايد بدانيم که دادن ها و گرفتن هاي خدا براي امتحان است. مهم اين است که ما در چه مسيري حرکت مي کنيم. بايد ببينيم که امکانات را در جهت خدا بکار مي بريم يا در جهت خلاف او.
سوال – آيا کار خاصي وجود دارد که رابطه ي ما را با اهل بيت که قرار است شفيعان ما باشند عميق تر کند؟
پاسخ – به طور کلي اصلي ترين کار اين است که ارتباط ما با آنها محکم بوده و جذب آنها باشيم. هرچقدر شباهت و ارتباط ما با آنها قوي
ص: 1967
تر باشد، از شفاعت سريع تر، زود هنگام تر وعميق تري برخوردار خواهيم شد. در روايات براي تحقق اين امر، به دو يا سه مورد اشاره شده است. يکي از موارد اين است که فرد در اين دنيا از ديگران دستگيري کرده و و کار ديگران را راه بيندازد. با اين کار در روز آخرت اهل بيت دست او را مي گيرند. در روايتي در بحار الانوار داريم که امام صادق (ع) فرمودند: شما به مومنين کمک کنيد، اي بسا در قيامت به مشکلي برخورد کنيد و همان مومني که در اين دنيا حاجت او را برآورده کرده ايد، شفاعت شما را بکند و شما را نجات دهد. امروز سالروز وفات حضرت عبدالعظيم است. يکي از خصوصيات ايشان اين بود که زياد به ديگران کمک مي کرد. يکي از رفقاي شيخ رجب علي خياط مي گفت که من از حضرت عبد العظيم سوال کردم که چطور شما اين مقام عظيم را بدست آورديد؟ ايشان فرمودند که من در زمان خود با زحمت کار مي کردم و پولي بدست مي آوردم. مقدار زيادي از آن پول را احسان مي کردم. در روايتي از اميرالمونين (ع) است که چهار گروه هستند که من در روز قيامت شفاعت آنها را مي کنم. اول -کسي که به فرزندان من احترام بگذارد. دوم – کسي که نيازهاي آنها را برآورده کند. سوم – کسي که در مورد کارهايي که فرزندان من به مشکل برخورد مي کنند سعي و تلاش کند. چهارم – کسي که با قلب و زبان محب آنها باشد. مرحوم آيت الله نخودکي اصفهاني مي فرمايند: من به
ص: 1968
هرجا که رسيدم با سه چيز رسيدم: اول - احترام به سادات و فرزندان اهل بيت، دوم - نماز اول وقت، سوم - رزق حلال. مرحوم آيت الله تهراني حدود بيست سال پيش از دنيا رفتند. ايشان از پيشگامان خدمت و احترام به سادات بودند. روزي هنگام پاسخ دادن به يکي از شاگردان خود يک مقدار صداي خود را بلند کردند. بعد از درس، به شاگرد خود که از سادات بود گفتند که من بايد دست شما را ببوسم، چرا که صداي من بر فرزند زهرا (س) بلند شد. يکي از شاگردان ايشان مي گويد من دو ساعت وقت ايشان را گرفتم و ايشان ايستاده پاسخ سوالات من را دادند. براي اين کار من خيلي خجالت کشيدمA وگفتم من را حلال کنيد. ايشان گفتند مزاحمتي نبود اما چون اصرار مي کني من يک تقاضايي از شما دارم. روز قيامت وقتي که من را احياناً به سمت جهنم مي برند، شفاعت من را نزد مادر خود زهرا(س) بکن. دومين کاري که در روايات براي جلب توجه اهل بيت به آن خيلي سفارش شده، اخلاق خوش است. در روايت است که پيامبر (ص) فرمود: نزديک ترين شخص در روز قيامت به من و کسي که شفاعت او واجب است، کسي است که اخلاق او از همه بهتر است.
نه دِعبلم نه فَرَزدق که شاعرت شده مقبول خاطرتم باشم، نه آهوم نه کبوتر که ضامنم باشي و يا پرنده ي صحن مجاورت باشم، نه آن دلي که به معنا رسم نه آن چشمي که مثل آهوي حيران ظاهرت باشم، ولي زلطف مرا هم گداي خويش بخوان که با
ص: 1969
تو ساحر دنيا و آخرت باشم، هميشه سفره ي مهمانوازي ات باز است اجازه مي دهي ام آنگاه زائرت باشم ؟ اجازه مي دهي ام گاه از تو بنويسم به عمر چندغزل آه شاعرت باشم.
سوال – در مورد بهشت و جهنم توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – آخرين منزلگاه آخرت بهشت يا جهنم است. بعد از اينکه در قيامت همه ي انسانها محشور شدند و مراحل نشر و حشر را گذراندند و نامه ي عمل بدست شان آمد و مراحل حسابرسي را گذراندند و مواقف و ايستگاهها را طي کردند، حکم به بهشت يا جهنم داده مي شود.
درک ما از مفاهيم و حقايق مربوط به عالم آخرت مخصوصا قيامت ناقص است زيرا ذهن ما به مفاهيم و حقايق اين دنيا عادت کرده است و وقتي از بهشت و جهنم مي شنويم آنرا با دنيا مقايسه مي کنيم و حق مطلب را درک نمي کنيم البته چاره اي نيست. خدا هم در قرآن الفاط را در همين حد بيان کرده است.وقتي ما از بهشت مي شنويم که باغ هايي است که زير آن نهرهايي جاري است، باغ دنيايي بنظر ما مي آيد. در روايت داريم که اگر لباس اهل بهشت به دنيا بيايد کسي طاقت ديدن آنرا ندارد، آهنگي در بهشت نواخته مي شود که نوعي ذکر است و براي انسان تقرب مي آورد. يکي از ياران امام صادق (ع) سوال کرد که آيا در بهشت موسيقي است که براحتي بتوان آنرا گوش داد و حرام نباشد؟ امام فرمود: دربهشت درختي وجود دارد که وقتي از عرش الهي مي وزد و به آن
ص: 1970
مي خورد، آهنگي از آن بر مي آيد که اهل دنيا تحمل شنيدن آنرا ندارند. اهل ملک تحمل عالم ملکوت را ندارند. در مورد منازل بهشتي فراتر از چيزي است که به ذهن ما مي آيد. يکي از ملائک الهي براي اينکه وسعت بهشت را درک بکند هزاران سال با پرواز از بهشت عبور کرد و از خدا پرسيد که من نيمي از بهشت را طي کرده ام ؟ يکي از حوري هاي بهشتي گفت: اي ملک الهي خودت را خسته نکن مدتهاست که پرواز مي کني ولي هنوز از منزل يک مومن عبور نکرده اي. اينها طوري بيان شده است که ما ذهن را از مسائل دنيايي فراتر ببريم. بعضي از آيات قرآن لذت هاي بهشت را زيبا و مبهم تعريف کرده است. مي فرمايد: چشم روشني هايي براي شما پنهان کرده ام که کسي نمي فهمد يعني قابل درک و بيان نيست. در حديث قدسي داريم : براي بندگان صالح چيزهايي آماده کرده ام که نه چشمي ديده و نه گوشي شنيده و نه به ذهن کسي خطور کرده است. اگر شما بخواهيد به جنين مادر، در مورد دنيا توصيفي بکنيد، او تصوري ندارد. جنيني که تغذيه اش از خون است نمي تواند لذت خوردني هاي اين عالم را درک کند و تصوري ندارد. شيخ آقا بزرگ تهراني شاگرد سيد احمد کربلايي مي فرمود: وقتي استادم از دنيا رفت در خواب انگشت او را گرفتم و گفت: آن طرف چه خبر است؟ ايشان انگشت شان را کشيدند و فرمودند : تا به اينجا نيايي و نبيني، نمي تواني بفهمي. مومن بايد در خوف
ص: 1971
و رجا باشد، بنابراين بهشت و جهنم بايد با هم توصيف بشود. در توصيف بهشت و جهنم ما از کلمات خدا که سازنده ي بهشت است و اهل بيت که بهشت را ديده اند، استفاده مي کنيم و بهشت و جهنم را تصوير مي کنيم. عذاب هاي جهنم هم بالاتر از ادراک ماست. در روايت داريم : هفتاد مرتبه آتش جهنم تخفيف داده شده است و پايين آمده تا آتش هاي دنيايي شده است. نور خورشيد وقتي در ماه مي افتد اين همان نور ضعيف شده است، اگر در شب آئينه اي جلوي ماه بگذاريم اين هم خفيف تر از نور قبلي است يعني نور خورشيد مرتبه به مرتبه ضعيف مي شود. اگر فردي که در آتش جهنم است را به آتش دنيا بياورند، او از راحتي در آتش دنيا خوابش مي برد. يعني آتش دنيا براي او سرد است و سوزانده نيست. مرحوم شوشتري در کتاب موعظه هايش مي نويسد که اي مردم در قرآن وقتي وصف جهنم را مي گويد، مي فرمايد: جهنم آتشي است که داغ و گرم است. اي مردم مگر آتش سرد هم داريم ؟ بله، آتش دنيا در مقابل آتش آخرت سرد است.
وقتي پيامبر اوصاف جهنم را از جبرئيل مي شنيد يا خودشان نقل مي کردند، رنگ شان عوض مي شد. وقتي اين آيه آمد که جهنم هفت در دارد که هر در آن مخصوصا گروه مشخصي است، پيامبر گريه کردند و اصحاب هم گريه کردند و براي اينکه پيامبر خوشحال بشود حضرت زهرا را آوردند تا اندوه حضرت کم شود. حاج آقا فائق در تهران در
ص: 1972
اطراف ميدان شهدا زندگي مي کردند و اهل باور بودند. آيت الله بهجت نماز ميت ايشان را خواندند و مي فرمودند: که من از جواني ايشان را مي شناختم وعمل مکروهي از ايشان نديده بودم. اين فرد که اهل عمل بود وقتي اسم جهنم را مي آورد اشک مي ريخت. اين افراد جهنم را باور کرده بودند. براي اينکه انسان، فرد خوبي باشد نياز نيست که به بهشت و جهنم يقين داشته باشد، اگر ما احتمال بهشت و جهنم را هم بدهيم، باز تکان مي خوريم. خيلي از کساني که دنبال تجارت هاي دنيا مي روند يقين ندارند که سودي بدست مي آورند و با احتمال دنبال آن مي روند. اگر ما ده درصد احتمال بهشت و جهنم را بدهيم چه اتفاقي مي افتد؟ و اگر ما درست عمل بکنيم ضرر نمي کنيم. يکي از ياران امام صادق (ع) سوال کرد که اگر بعد از دنيا خبري نبود ما که اين قدر مراقب اعمال مان بوديم چه مي شود؟ امام فرمود: در اين صورت شما ضرري نمي کنيد ولي اگر خبري بود و شما عمل نکرده باشيد، ضرر بزرگي کرده ايد. پس اگر ما يقين و باور کامل هم نداشته باشيم بايد تکان بخوريم و اگر انسان حرکت کرد يقين هم بدست مي آورد.
بندگي اين است که انسان ناديده ها را باور بکند بخاطر همين امام حسين(ع) در ابتدا جاي يارانش را در بهشت به آنها نشان نداد و اِلا همه ياران با او مي ماندند. بعد از اينکه ياران خالص امام ماندند، امام جاي آنها را در بهشت نشان داد.پس آنها بندگي
ص: 1973
کردند تا به آنها نشان دادند. اگر انسان بندگي کند باور و يقين بدست مي آورد.
سوال - ماهيت و حقيقت بهشت و جهنم چيست ؟
پاخ - سير همه ي انسانها به سمت خداست. ما به سمت ملاقات خدا مي رويم. کساني که تسليم بوده اند، خدا را با چهره ي جمال و رحمت او مي بينند. در تمام لذت هاي بهشت جمال الهي ديده مي شود و به خاطر همين بهشت خستگي ندارد. البته دنيا هم اين طوري است ولي ما نمي بينيم مگر کساني که جلوه ي خدا را مي ديدند. و در همه چيز ذکر خدا را مي شنيدند ولي در بهشت، همه خدا را درشکل هاي مختلف ملاقات مي کنند. حضرت موسي، زمزمه ي من خدا هستم را از درخت شنيد.اين زمزمه در همه جا است ولي در دنيا براي همه قابل مشاهده نيست. اهل جهنم هم خدا را در چهره غضب مي بينند. خداي ارحم الراحمين، منتفم هم هست. پس بهشت و جهنم دو چهره ي رحمت وغضب خداست يعني ما خدا را با اين پوشش ها ملاقات مي کنيم. بهشت و جهنم ظهور ولايت حق و ولايت باطل است. کساني که در دنيا تحت سرپرستي خدا بوده اند و تسليم بوده اند، در بهشت اين ولايت براي آنها آشکار مي شود.ولايت حق سرتاسر نور و لطف و رحمت است. در بهشت، پذيرايي با حضرت علي (ع) است. در روايتي پيامبر فرمود: ريشه ي درخت طوبي در خانه ي من است و در روايت ديگري داريم که ريشه ي درخت طوبي در خانه علي است. در خانه
ص: 1974
ي همه ي بهشتي ها شاخه اي از آن درخت است که هر نعمت و لذتي که بخواهند از آن شاخه به آنها مي رسد. بر تمام سردرهاي بهشت نوشته شده است: لا اله الاالله محمد ولي الله و وقتي بهشتيان مي خواهند وارد بهشت بشوند کوبه اي را مي زنند که اين کوبه از ياقوت سرخ است که روي صفحه ي فلزي مي خورد. وقتي بهشتي کوبه را روي صفحه مي خورد صداي و طنين آن ياعلي است. علامه طباطبايي فرمودند: وقتي شما مي خواهيد وارد خانه اي بشويد صاحبخانه را صدا مي زنيد و ميزبان بهشت، علي و اولاد طاهرين است. پس بهشت ظهور اسرار ولايت است. جهنم ظهور ولايت باطل است. در قرآن داريم که جهنميان را به طرف ظلمات مي برند.
سوال – صفحه 80 قرآن را توضيح بفرماييد.
پاسخ – آيه 17 سوره نساء مي فرمايد :توبه اي که برعهده ي خداست براي کساني است که به ناداني کار زشتي انجام مي دهند و زود توبه مي کنند خدا توبه ي آنها را قبول مي کند. خدا هم علم دارد و هم حکمت دارد.
پس اگر انسان توبه را به تاخير نيندازد خدا آنرا زود قبول مي کند و اين توبه بر خداست. اين از باب فضل است. توبه اي که به تاخير مي افتد امکان دارد که قبول نشود ولي توبه اي که زود انجام مي شود حتما مورد پذيرش خدا قرار مي گيرد.
سوال – آيا بهشت و جهنم موجود است ؟
پاسخ – بعضي از اصحاب ائمه از آنها اين سوال را
ص: 1975
مي پرسيدند. اباصلت از امام رضا(ع) پرسيدند که بهشت و جهنم وجود دارد يا بعدا بوجود مي آيد ؟ امام فرمود: پيامبر در شب معراج وارد بهشت شد و جهنم را به حضرت نشان دادند. اباصلت پرسيد: عده اي مي گويند که بهشت و جهنم وجود ندارد و بعدا خلق مي شوند. امام فرمود : آنها از ما اهل بيت نيستند و ما هم از آنها نيستيم. پس اگر کسي وجود بهشت و جهنم را قبول نکند پيامبر را تکذيب کرده است. بدون ترديد بهشت و جهنم وجود دارد. حديث معراج بسيار عجيب و جالب است و گوياي بهشت و جهنم قيامتي است. پيامبر اين بهشت و جهنم را ديدند و پيامبر فرمود: من ميوه ي بهشت را خوردم که مايه بوجود آمد حضرت زهرا شد. من حضرت آدم را ديدم که سمت راستش دري بود که بسيار معطر بود و سمت چپش دري بود که بسيار متعفن بود. جبرئيل گفت که اين درهاي بهشت و جهنم است. پيامبر افرادي که در عذاب بودند، ديدند. در اصول کافي داريم که جواني خدمت پيامبر آمد و گفت که من اهل يقين شده ام و بهشت و جهنم را باور دارم. پيامبر فرمود: نشانه ي يقين تو چيست؟ جوان گفت: من بهشتيان و جهنميان را مي بينم. او از پيامبر خواست که برايش دعا کند که به شهادت برسد و او در يکي از جنگها به شهادت رسيد. در سوره تکاثر داريم که اگر شما يقين داشتيد بهشت و جهنم را مي ديديد. يکي از شاگردان سيدبحر العلوم خيلي گريه مي کرد و مي گفت که آقا
ص: 1976
در هنگام درس در حديثي فرمودند: احمدبن محمد و من گفتم که محمد بن احمد درست است ولي ايشان قبول نکردند. ايشان فرمودند که من او را مي شناسم و پدرش را هم مي شناسم و مي دانم که هر کدام از شما اهل بهشت هستيد يا جهنم. وقتي ايشان اين کلمه را گفتند به من اشاره اي کردند و من مي ترسم که عذاب شامل من هم بشود. پس اهل يقين مي بينند.
اگر انسان بتواند تعلقات دنيايي را بردارد مي تواند بهشت و جهنم را ببيند، اين مشاهدات مخصوص ائمه نيست. آقازاده آيت الله اراکي از قول پدرشان مي فرمودند: من در جواني آتشي را از بعضي از قبرها مي ديدم. آقا شيخ عباس قمي مي فرمودند که در وادي السلام، من صداي کساني را که در عذاب بودند مي شنيدم.
بهشت و جهنم برزخي و قيامت، تجسم اعمال ماست. لذتهاي بهشت و عذاب هاي جهنم را خود ما فراهم مي کنيم. داريم که زمين بهشت خالي است و بايد خودتان قصرها، نعمت و لذت ها را با اعمال تان بسازيد. آيت الله طباطبايي از يکي از عرفاي بزرگ نجف که از وادي السلام برمي گشت پرسيدند که از قبرستان چه خبر ؟ايشان فرمودند که مي گويند : قبر مار و مور دارد ولي من مار و موري نديدم، ما خودمان اينها را مي آوريم.
بر چهره ي تو نقش تبسم هميشگي در چشمهاي تو غم مردم هميشگي، درياي نمايش آرامشي ولي در پهنه ي دل تو تلاطم هميشگي، در وسعتي که عطر سکوت مي وزد باراني از ترانه و ترنم
ص: 1977
هميشگي، با حکمت ظريف تو مابين عشق و عقل سازش هميشگي تفاهم هميشگي، خورشيد جاودانه ي اشراق روي توست سرچشمه ي مکارم الاخلاق خوي توست.
سوال – در مورد موجود بودن بهشت و جهنم توضيحاتي بفرماييد. تکليف برزخ افرادي که پيامبر ( در معراج)در بهشت و جهنم ديده اند، چه مي شود؟
پاسخ – بهشت و جهنم موجود است و روايتي از امام رضا(ع) و امام صادق(ع) داريم که هر کس موجود بودن بهشت و جهنم را قبول نداشته باشد، از ما نيست. يکي از دلايل وجود بهشت و جهنم، ديدن بهشت و جهنم در معراج پيامبر است. پيامبر درهاي بهشت و جهنم و نوشته هاي آنرا ديد. يکي ديگر از دلايل وجود بهشت و جهنم آيات و رواياتي است که در قرآن آمده است، در آيه 131 آل عمران مي فرمايد: بهشت براي متقين آماده شده است و جهنم براي کفار آماده شده است. در سوره ي تکاثر داريم که اگر شما به آخرت يقين مي داشتيد جهنم و بهشت را مي ديديد. يعني اگر حجاب ها کنار مي رفت شما بهشت و جهنم را همين الان مي ديد. امام صادق (ع) حوض کوثر را به بعضي از ياران شان نشان مي دادند. يکي از شاگردان علامه طباطبايي مي گفتند که مرحوم طباطبايي فرمودند که من در مسجد سهله بودم، در مقام ادريس نماز وتيره و سوره ص را مي خواندم که ديدم من را بالا بردند و در مکاشفه حقيقت ص را ديدم که نهري در بهشت بود. ( در معراج،پيامبر در اين چشمه وضو گرفتند و نمار خواندند).پس بودند کساني
ص: 1978
که در دنيا، بهشت و جهنم را مي ديدند. در قرآن داريم که الان جهنم کافران را فرا گرفته است يعني فردي که گناه مي کند و کافر است همين الان در عذاب است ولي خودش نمي تواند آنرا درک کند. يکي ديگر از دلايل وجود بهشت و جهنم، تجسم اعمال ماست. عمل خوب و بد ما در اين دنيا، يک صورت دنيايي، يک برزخي و يک صورت قيامتي دارد. پس الان، اعمال ما تجسم پيدا مي کند ولي ما بعد از مرگ مي توانيم اين اعمال را درک کنيم. پيامبر در ميان جمعي از اصحاب نشسته بودند و فرمودند که سنگي از لبه ي جهنم افتاد و هفتاد سال طول کشيد که به قعر جهنم بيفتد و الان اين سنگ به قعر جهنم رسيد و همان موقع صداي شيون از خانه اي بلند شد و متوجه شدند که يکي از مشرکين که هفتاد ساله بود از دنيا رفت. او هويت جمادي مثل سنگ براي خودش درست کرده بود. پيامبر برزخ و قيامت افراد را مي ديدند زيرا حجابي نداشتند.
پس همين الان، دنياي برزخي ما را احاطه کرده است و مسافت مکاني يا زماني بين ما و برزخ يا قيامت نيست. اين طور نيست که ما هفتاد سال بعد به برزخ برسيم زيرا برزخ همين الان موجود است و اين طور نيست که هفتاد سال بعد عرصه ي قيامت بوجود بيايد. منتها اينها بطور لايه اي است و مراتب دارد يعني رتبه ي عالم وجودي برزخ از دنيا بالاتر است و رتبه ي قيامت از برزخ بالاتر است. مثلا انسان با گياه و
ص: 1979
حيوان فاصله ي مکاني يا زماني ندارد بلکه از نظر مراتب فاصله دارد، بنابراين گياه و حيوان نمي تواند عالم دنيا را درک کند زيرا رتبه ي وجودي آنها ضعيف تر است. پس الان برزخ و قيامت وجود دارد ولي ما نمي توانيم آنرا درک کنيم زيرا حجاب ها نمي گذارد که ما آنرا درک کنيم و رتبه ي وجودي ما ضعيف شده است. اگر کسي بتواند رتبه ي وجودي اش را بالا ببرد مي تواند ملکوت را ببيند. براي از بين بردن حجاب ها بايد تعلقات دنيايي را کم کرد. الزامي وجود ندارد که انسان حتما بميرد و بعد برزخ را ببيند. اگر دلبستگي هاي انسان قطع بشود انسان مي تواند برزخ را ببيند، ممکن است که اين قطع دلبستگي توسط مرگ اتفاق بيفتد يا بصورت ارادي باشد. پس کساني را که پيامبر در معراج مي ديد، لازم نيست که حتما مرده باشند بلکه مي توانند در کنار پيامبر باشند و پيامبر جايگاه آنها را در بهشت يا جهنم ببيند. تمام عوالم برزخ و آخرت وجود دارند ولي بخاطر حجابها، ما آنها را درک نمي کنيم. اصل عالم بهشت و جهنم موجود است ولي ما مصالح آنها را تهيه مي کنيم و مي فرستيم. پيامبر فرمود: زمين بهشت خالي است، شما مصالح آنرا بفرستيد. پيامبر در معراج ديدند که عده اي از ملائکه قصري از طلا يا ياقوت درست مي کنند ولي بعضي مواقع از کار دست مي کشيدند و پيامبر از آنها سوال کرد که چرا کار نمي کنيد ؟ آنها گفتند که ما منتظر مصالح هستيم. خشت و آجرهاي قيامت همان اعمال
ص: 1980
ماست که با آنها قصرها را درست مي کند. در بهشت به جز اعمال ما، فضل خدا هم بهشت را مي سازد. در قرآن داريم که همه چيز در بهشت است و ما هم به آن اضافه مي کنيم. در جهنم، خدا چيزي به اعمال ما اضافه نمي کند.
سوال – صفحه ي 87 قرآن کريم را توضيح بفرماييد.
پاسخ – آيه 58 مي فرمايد: خداي شما به شما امر مي کند که امانت را به اهلش برگردانيد و به آن خيانت نکنيد، اگر مي خواهيد حاکم بشويد عادلانه قضاوت بکنيد، خدا شما را خوب موعظه اي مي کند خدا شنوا و بينا است.
حضرت علي (ع) مي فرمايد که بهشت با عمل به دست مي آيد نه با آرزو. خدا امانت هايي به انسان داده است و انسان نبايد به اين امانت ها خيانت کند. در شان نزول اين آيه داريم که وقتي پيامبر مکه را فتح کردند کليد را از کليد دارد کعبه گرفتند و بعد از پاک سازي از بت ها، باز کليد را به همان کليددار قبلي دادند. بعد پيامبر اين آيه را خواند. امام صادق (ع) مي فرمايد که اگر مي خواهيد دين داري انسانها را بفهميد به امانتداري، راستگويي، انصاف آنها نگاه کنيد.
اگر ما باور کنيم که همان موقع که داريم غيبت مي کنيم گوشت برادر مرده ي زير دندان مان است، ديگر اين کار را نمي کنيم. پيامبر در ماه رمضان به فردي گفتند که تو روزه نيستي و او گفت که من روزه هستم و پيامبر فرمود: قي کنيد و او استفراغ
ص: 1981
کرد. پيامبر ملکوت کار او را مي ديد. اگر انسان باور کند که همين اعمال خودش آتش درست مي کند، ديگر اين کار را نمي کند. بعضي ها همين امروز در بهشت هستند.
سوال- در مورد خصوصيات کلي بهشت و جهنم توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – يکي از خصوصيات بهشت اين است که رنج، غم، خستگي، دلزدگي و ملال در آنجا وجود ندارد. در آيه 34 فاطر داريم: خدا را شکر که حزن و غصه را از ما دور کرد... آن خدايي که ما را وارد بهشت کرد، در اينجا به ما رنج و خستگي نمي رسد.
از امام صادق(ع) سوال کردند که اگر فردي بهشتي باشد و قرار باشد که رنجي نبيند ولي بفهمد که يکي از نزديکانش اهل عذاب باشد آيا مي تواند غصه نخورد؟ امام صادق (ع) فرمود: اينها فاميل را فراموش مي کنند. شايد مقصود اين است که دوستي هاي بهشتي، دوستي هاي خدايي است يعني اگر کسي به جهنم رفته است يعني با خدا دوست نبوده است، بنابراين آنها فراموش مي شوند، زيرا تعلقات بهشتيان الهي است. حتي داريم که اگر کسي گناهي در دنيا انجام داده است و بعد توبه کرده باشد، در بهشت اين گناهان را فراموش مي کند تا غصه نخورد و شرمنده نباشد. پس در بهشت، هر چيزي که باعث رنج بشود فراموش خواهد شد. در بهشت پيري، ضعف، عيب هاي جسمي وجود ندارد. پيامبر به عمه ي پيرشان گفتند که پيرها به بهشت نمي روند زيرا جوان مي شوند و بعد به بهشت مي روند. از فيض کاشاني داريم که از امام زمان
ص: 1982
(عج) سوال کردند که آيا در بهشت زاد و ولد هم وجود دارد که باعث سختي بشود؟ امام فرمودند: در آنجا نه دوران بارداري است نه وضع حملي است، عادت ها و بيماريهاي مخصوص زنها هم نيست، بچه داري هم نيست. اگر کسي بخواهد بچه داشته باشد مي تواند اراده کند و دفعتاً فرزند دارد خواهد شد و سختي نمي کشد.
انشاءالله چهره ي منور رسول اکرم براي همه جهانيان آفتابي بشود و همه تسليم وجود مقدس آن حضرت بشويم.
من کيستم؟ کبوتر بي آشيانه ات محتاج دستهاي تو و آب و دانه ات، نامت بلند مثل غزل هاي کهکشان هفت آسمان نشسته به ايوان خانه ات، از کوچه باغ هاي نيشابور رد شدي با کوله باري از غم غربت روي شانه ات، دل در مدينه عاشق روي تو شد ولي از کوچه هاي طوس گرفتند نشانه ات، دست من و نگاه تو اي هشتمين بهار ما را رها نکن به تب عاشقانه ات.
سوال – در ادامه ي بحث ويژگي هاي بهشت توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – ويژگي ديگر عالم آخرت زنده بودن و سرتاسر شعور است. درخت، سنگ، ميوه و هر چيزي که در بهشت و جهنم وجود دارد، داراي شعور و حيات است. در سوره عنکبوت آيه 64 مي فرمايد: سرتاسرعالم آخرت حيات و شعور است. حضرت موسي زميني را حفر مي کرد، کِرم ريزي را در سنگ ديد و از خدا پرسيد که چرا اين کرم ريز را در دل سنگ آفريدي ؟خطاب آمد که اين کرم روزي چند بار مي پرسد که چرا اين انسان را خلق کردي؟ ما فکر
ص: 1983
مي کنيم که فقط خودمان درک داريم و مي فهميم. در روايت داريم که حتي درک برزخي حيوانات از انسان ها بيشتر است. پيامبر فرمود: زماني که من چوپان بودم، گاهي مي ديدم که گوسفندان بي جهت مي پرند و من از اين کار تعجب مي کردم ولي الان بعد از پيامبري فهميدم وقتي در برزخ کافري را عذاب مي کنند آنچنان ضربه اي به آن مي زنند که تمام موجودات به جز انسان ها و جن ها، مي پَرَند. ما حد و اندازه درک و شعور حيوانات را نمي دانيم. ما درک و شعور برزخي را در آخرت بدست مي آوريم ولي موجودات ديگر اين درک را دارند. تمام موجودات ذکر دارند. حيوانات حيات و شعور دارند که ذکر هم دارند. در روايت داريم: حيواني که در دام صياد مي افتد، ذکرش را فراموش کرده است. يکي از معجزات پيامبر اين بود که مشتي از سنگ ريزه ها را برداشتند و ديگران صداي ذکر سنگ ها را شنيدند. معجزه پيامبر ذکر گفتن سنگ ريزه ها نبود بلکه باز کردن گوش ديگران بود. زيرا سنگ ريزه ها دائم الذکر هستند. فقط انسان است که ذکر را فراموش مي کند. مرحوم بانو امين اصفهاني مي فرمودند که وقتي من تفسير آيه همه ي عالم ذکر خدا را مي گويند( سوره جمعه)، را مي نوشتم، من ذکر عالم را مي شنيدم. زنده بودن عالم آخرت به اين معنا است که در آنجا گوش ما باز مي شود و الا در اين دنيا همه موجودات زنده هستند. در آخرت چون درک انسان آخرتي بالا مي رود و حجاب
ص: 1984
ها برداشته مي شود، حقايق را مي بيند و شعور آخرتي را درک مي کند. ثمره زنده بودن و شعور حيات براي فرد بهشتي اين است که لذت هايش چندين برابر مي شود. وقتي در بهشت تمام موجودات به بهشتيان سلام مي دهند و ذکر مي گويند، لذت خاصي به بهشتيان دست مي دهد. پيامبر مي فرمايد: در بهشت ميوه هايي وجود دارد که بسيار به انسان نزديک و در دسترس است. يکي از اين ميوه ها به ولي خدا ( همه ي بهشتي ها اولياء خدا هستند) مي گويند که من را بخور قبل از اينکه ميوه ي ديگري را بخوري يعني ميوه ها در خورده شدن از هم سبقت مي گيرند تا جزئي از وجود ولي خدا بشوند. اين لذت خاصي است. از طرفي اين شعور و درک آخرتي براي جهنمي ها باعث عذاب است. در آنجا آتش، سنگ و. .. با جهنمي ها با قهر و غضب برخورد مي کنند. اين خيلي غصه آور است. در قرآن داريم که جهنم حرف مي زند و به جهنم مي گويند که آيا اينها براي تو کافي است و جهنم مي گويد که من باز هم جا دارم. در سوره فجر داريم که جهنم را مي آورند. در روايتي از پيامبر داريم که وقتي جهنم را مي آورند مثل يک حيوان درنده، سرکشي مي کند که اگر ملائک آنرا کنترل نکنند آسمان و زمين را مي سوزاند. روايت ديگري داريم که جهنم مثل حيوان درنده اي است که طعمه اش را مي بيند، به طرف آن حمله مي کند. طبق آيات قرآن صراط روي جهنم
ص: 1985
است. جهنم به مومنيني که از آن رد مي شوند، خطاب مي کند: اي مومن سريع رد شو، نور تو شعله ي مرا خاموش کرد. در قرآن داريم: خدا به آتش خطاب مي کند به ابراهيم سرد باش. خطاب براي موجود با شعور است.
يکي ديگر از خصوصيات بهشت اين است که لذت هاي بهشت با اراده ي ما درست مي شود. لذت هاي اين عالم با زحمت همراه است. حتي انسان براي آب خوردن، بايد دستش را دراز کند و آب را بردارد. يعني مقداري زحمت دارد. نظام عالم دنيا با دليل و تدريجي است. اگر فرزندي بخواهد ايجاد بشود بايد دوراني طي شود و زحمتي دارد. نظام آخرت، تدريجي نيست و بدون زحمت است. خدا در سوره زخرف آيه 71 مي فرمايد: در بهشت، هر چيزي که شما ميل کنيد مي آيد. در جاي ديگر داريم: هر چي که بخواهند مي آيد. اراده ي بهشتي اراده ي ولي خداست. شخص بهشتي ( با هر رتبه اي )هر چه بخواهد مي شود. پيامبر فرمود: در بهشت ملائکه اي نزد فرد بهشتي مي آيد و نامه اي از طرف خدا ابلاغ مي کند، از خداي حي قيوم به بنده اي که حي قيوم است: من هر چه بخواهم مي شود، تو را طوري قرار داده ام که هرچه بخواهي بشود.
انسان در دنيا هم مي تواند به اين مقام برسد. اگر انسان در اين دنيا بندگي کند و اطاعت خدا را بکند، صفات خدا در او ( در حد خودش )ظهور مي کند و کامل مي شود. هر چه تسليم تر باشيم اين صفات بيشتر
ص: 1986
ظهور مي کند. اگر انسان مواظب چشمش باشد و حرام را نبيند، اين چشم عين الله مي شود و چيزهاي ديگري را مي بيند. اگر کسي بندگي کرد در اين دنيا اراده ي او اراده ي خدا مي شود. درحديث قدسي داريم: اي بنده ي من، در اين دنيا، تو از من اطاعت کن، آنگاه هر چه بخواهي مي شود همان طور که من هر چه بخواهم مي شود. اين رشد در اين دنيا هم بوجود مي آيد. مرحوم آخوند ملاعلي معصومي همداني هم کلاسي امام خميني بودند.ايشان مي فرمودند: من در صحن اميرالمومنين نشسته بودم که ديدم بچه اي از گلدسته ي به پايين پرت شد. مردم مبهوت مانده بودند. يک باربري گفت: بايست. اين بچه معلق ايستاد. مردم بچه را گرفتند و به مادرش دادند. از او سوال کردند که چه ذکري گفتي که خدا اجابت کرد. او گفت: يک عمر هرچه خدا گفت، من چَشم گفتم و من الان حرفي زدم و خدا هم چَشم گفت. اين بخاطر بندگي فرد بود نه بخاطر ذکر او. اين کرامات لحظه اي نيست بلکه بخاطر بندگي است. ما مي خواهيم با ذکر دعاي مان مستجاب شود و وقتي دعاي مان مستجاب نمي شود از خدا گِله مي کنيم. ما بايد بندگي کنيم که اين بندگي براي ما رشد ايجاد کند تا حرف ما به ملکوت برسد. اگر بهشتيان اولياء خدا شدند بخاطر اين است که ازخدا اطاعت کردند و نتيجه ي عمل شان بهشت است که آنرا دريافت کرده اند. تمام اراده ي بهشتيان اراده ي خداست ولي اراده ها با هم فرق مي کند.
ص: 1987
يکي در بهشت خواسته اش گلابي است و يکي خواسته اش همنشيني با اميرالمومنين است. يکي دنبال بهشت است و يکي دنبال بهشت آفرين است. سيدکريم محمودي تهراني معروف به سيد کفاش عاشق امام زمان (ع) بود. ايشان در يکي از تشرفاتي که خدمت امام زمان(عج)رسيده بود، امام جاي او را در بهشت نشان داده بود و او از امام سوال کرده بود که آيا شما هم در آنجا هستيد؟ حضرت فرمود: خير. سيد هم گفته من هم آنجا را نمي خواهم، من دنبال شما هستم. اين همت بلند است. در دنيا همت ها هم متفاوت است. فردي نزد پيامبر آمد و گفت: من در طائف از شما پذيرايي کردم، پيامبر گفت که از ما چيزي بخواه. او گفت که من 200 گوسفند و يک چوپان مي خواهم، پيامبر اينها را تهيه کرد و گفت که همت او خيلي کم بود، چرا او همت پيرزن بني اسرائيلي را نداشت؟ در زمان حضرت موسي خطاب رسيد که از فلسطين به مصر برو و جنازه ي يوسف را هم با خودت ببر. حضرت موسي گفت که من نمي دانم جنازه ي يوسف در کجا دفن است. خطاب رسيد که از پيرزني که در فلان جا است بپرس، حضرت موسي پيرزن را پيدا کرد و پير زن براي او شرط گذاشت. خطاب رسيد که شرط او را بپذير. پيرزن گفت: من بايد در بهشت همنشين تو باشم. اين پير زن همت بلند داشت. اگر کسي مي خواهد که در بهشت همت بلند داشته باشد بايد کارش را از اين دنيا شروع کند.
سوال – صفحه ي 94 قرآن
ص: 1988
کريم را توضيح بفرماييد.
پاسخ – آيه صد مي فرمايد: اگر کسي بخاطر خدا هجرت کند هم جاي امن پيدا مي کند و هم در کارش گشايش مي شود. اگر کسي به سمت خدا و رسول هجرت بکند و به مقصد هم نرسد، اگر مرگ به او برسد اين اجرش بر خداست و او غفور و رحيم است.
اين آيه مربوط به هجرت است. ما نبايد هجرت را فقط هجرت مکاني نيست. اگر انسان در محلي دچار گناه است، مي تواند هجرت کند و خدا شما را ضمانت مي کند. هر چيزي که شما را از گناه بيرون ببرد و به سمت خدا ببرد، هجرت است. مهمترين هجرت، هجرت هاي باطني است. کسي که عادت زشت دارد، اگر آنرا ترک کند يعني هجرت کرده است. اين هجرت اصلي است. اميرالمومنين فرمود: کساني که از گناهان هجرت کنند اينها مهاجر هستند. ما بايد هجرت را از خودمان شروع کنيم.
سوال – چرا بهشت ملال آور نيست؟
پاسخ – در آيه 108 سوره کهف داريم: بهشتيان درخواست منتقل شدن نمي کنند و احساس ملالت نمي کنند.
ما فکر مي کنيم که بهشت باغ بزرگي است که بهترين لذت ها را دارد و ما بعد از چندين سال خسته مي شويم. اين فکر بخاطر اين است که ما بهشت را با دنيا مقايسه مي کنيم. جنس لذت هاي بهشت نو به نو مي شود و شدت آن فرق مي کند. چرا ما از بالاترين لذت هاي دنيا خسته مي شويم ؟ انسان ذاتا دنبال کمال مطلق است و آن کمال مطلق خداست. وقتي انسان لذت دنيايي را بدست
ص: 1989
مي آورد فکر مي کند که اين کمال مطلق است ولي بعد از مدتي مي فهمد که اين نقص دارد. در بهشت نعمت ها و لذت هايي که به انسان مي دهند همراه خداست. در بهشت خدا رزق مي دهد و شما دست و رضايت خدا را مي بينيد. اين همان چپزي است که انسان به دنبال آن است و وقتي شما به اين مي رسيد، در واقع به کمال اصلي رسيده ايد و ديگر دنبال چيز ديگري نيستيد. زيرا چيز ديگري در کار نيست. ما فقط دنبال خدا هستيم و اگر دنبال هر چيز ديگري برويم هيچ وقت سير نمي شويم زيرا مطلوب ما خداست. افرادي که اين را مي فهمد، به دنبال خدا مي روند و وقتي به آنها نعمتي مي رسد مي دانند که اين نعمت از دست خداست و قدر آنرا مي دانند. ما بايد با نعمت ها درست برخورد کنيم.
به نام او که در طلوع نگاهش قامتم قد مي کشد به دو رکعت صلاه عشق. بي تو اينجا همه در حبس ابد تبعيدند، سالها هجري و شمسي همه بي خورشيدند، سير تقويم جلالي به جمال تو خوش است فصل ها را همه با فاصله ات سنجيدند، تو بيايي همه ساعت ها و ثانيه ها از همين روز همين لحظه همين دم عيدند.
سوال: من به يک روايت برخوردم که روايت تکان دهنده اي بود. نمي دانم بايد بترسم و يا خوشحال باشم. رسول خدا (ص) فرمود: گروهي دين خود را به بهايي اندک مي فروشند، کسي که در اين آن روز به دين خود چنگ زده و پاي
ص: 1990
بند است مثل کسي است که گلوله اي از آتش را در دل گرفته و يا بوته خاري را در دست مي فشارد. دينداري در آخر زمان خيلي سخت است. بسيار از حضرات معصوم (ع) روايت شده که در اين دوره ما زياد امتحان و غربال و آزمايش مي شويم و اين آزمايش هم در امر دين است. خوش به حال آنهايي که دين خودشان را حفظ مي کنند اگر چه سخت است. خيلي ها مي گويند عجب دور و زمانه اي است که ما بارها در محاوره ها شنيده ايم که مي گويند آخرالزمان است ديگه، خدا به داد بچه هايمان برسد. پدر و مادر نگران فرزندانش است و شوهرها نگران خانمهايشان هستند و خانمهايشان نگران شوهرانشان هستند. جوانها و بچه ها مي گويند ما چه گناهي کرديم که بايد در اين دوره متولد بشويم و دوران پدر و مادر ما براي دينداري راحتتر بود. آيا واقعاً بايد از آخرالزمان ترسيد؟ آيا اصلاً ما در آخرالزمان قرار داريم؟
پاسخ: شروعتان زيبا بود چون بخشي از آخرالزمان را ترسيم کرديد يعني آن بخش تهديدها و ترسها را. بله واقعيت اين است که طبق آموزه هاي ديني و روايات ما که هم شيعه و هم اهل سنت و حتي برخي از ديگر از اديان مسيحي ها و يهوديها اين تهديدها و ترسهاي آخر الزمان را نقل کردند. به هر حال اين سختي هاي دينداري و فتنه ها و لغزشها و لغزشگاهها واقعيتي است که در آموزه هاي ديني بخصوص در روايات اهل بيت به وفور از آن نام برده شده است که اصلاً قابل انکار
ص: 1991
نيست. کتب متعددي از علماي ما جمع آوري کرده که همين فتنه ها و سختي ها و آشوبها را که اصلاً در کتب آخر الزماني مهدوي به کتاب مَلاهم و فِتَن يعني آشوبها و فتنه ها معروف است که اصلاً يک مبحث مجزا و شناخته شده در مباحث مهدويت است. منتها اين بخشي از واقعيت آخرالزمان است يعني قسمتي که واقعاً تهديد و ترس است و شوخي هم نيست و تعارف بردار هم نيست. واقعيتي که حتي با قطع نظر از روايات، مردم به صورت عيني و ملموس آن را مي بينند يعني در زندگي خودشان سختي دينداري را لمس کردند. با توجه به زمينه هاي فتنه و لغزش که اي چه بسا در گذشته نبوده حتي در اين عمر کوتاه اگر با گذشته خودشان مقايسه مي کنند مي بينند زمينه لغزش فراوانتر شده است و هم کميت و هم کيفيت اش شدت پيدا کرده است، هم تعداد آنها بسيار شده و هم کيفيت آنها طوري شده که جذاب تر انسان را به سمت شيطنت و تمرد و دوري از خداوند متعال سوق مي دهد. منتها بخش ديگري از واقعيت آخرالزمان اميدها و روشنايي ها دوره آخرالزمان است که نبايد از آن هم غافل بود يعني اين هم در آموزه هاي ديني ما هم است که بايد به آن توجه شود که بهترين انسانها و ياران خالص امام زمان (ع) در آخرالزمان پرورنده مي شوند. دو روايت براي شما بگويم که خيلي زيباست. روايت خيلي معروف از پيامبر اکرم (ص) است که حضرت در جمعي از اصحاب نشسته بودند و با يک آه و شوقي
ص: 1992
فرمود: خدايا برادران مرا به من نشان بده خيلي مشتاق آنها هستم. اصحابي که دور پيامبر نشسته بودند گفتند يا رسول الله مگر ما برادران شما نيستيم فرمودند نه شما اصحاب من هستيد برداران من کساني در آخرالزمان مي آيند که بدون اينکه ما را ببينند و بدون اينکه حجت حق را با چشم فيزيکي بتوانند رويت کنند، اما ما را باور و قبول دارند و بر دين خودشان ايستادند. بعد پيغمبر فرمود که استقامت هر يک از آنها در دين خود از کندن خار با دست و به دست گرفتن آتش گداخته سخت تر است. آنها مشعلهاي هدايت هستند که خداوند آنها را از فتنه هاي تيره و تار نجات مي بخشد. اينها هم در آخرالزمان هستند منتها مشعلهاي هدايت و حجت هاي خدا هستند که در روز قيامت پروردگار عالم مي تواند به عنوان الگو به همه نشان دهد و حجت را تمام کند که آخرالزمان چنين کساني هم بودند و دينشان را حفظ کردند و بلکه بهترين ياوران دين شدند. روايت ديگري که بسيار زيبا است در جلد پنجم بحارالانوار علامه مجلسي نقل کردند که بزودي پس از شما کساني مي آيند که يک نفر از آنها پاداش 50 نفر از شما را دارد. اصحاب پيامبر گفتند يا رسول الله ما در رکاب شما بوديم در جنگهاي بدر، حنين و احد شرکت کرديم و آياتي از قرآن در مدح ما آمده است پس چطور آخرالزماني ها هر نفرشان اجر 50 نفر را ما را دارد. پيامبر دليل فرمودند که چون آنچه از سختيها بر آنها مي آيد (تحملي که آخرالزمانيها که بايد
ص: 1993
در دينداريشان انجام بدهند)، اگر بر شما وارد بيايد معلوم نيست که شما بتوانيد تحمل کنيد. آن افراد با استقامت ارزش دينداريشان فوق العاده خواهد بود. در آخرالزمان با ديد ترس و اميد بايد ديد، هم بايد ترسيد چون شوخي بردار نيست. ما حدود دو هزار روايات در اين زمينه داريم که فقط روايات بخش آخرالزمان است و کل روايات مبحث مهدويت شايد حدود شش هزار روايات است ولي حدود دو هزار روايات درباره علائم و نشانه ها، خصوصيات آخرالزمان و بحث فتنه ها و مقابله با فتنه ها و مباحث اينچنين است. پس معلوم است که يک امر جدي است و بايد ترسيد. اما در عين حال از آنطرف نقطه هاي اميد و روشني هم فراوان است که اگر کساني در اين زمينه بتوانند مراقبت از خودشان داشته باشند و عوامل تقويت دينداري را در خودشان و اطرافيانشان فراوان بکنند که در مباحث آينده به آن خواهيم پرداخت، اين جزء کساني خواهد بود که رسول خدا (ص) مشتاق آنها خواهد بود و مي فرمود در آخرالزمان هر نفر آنها اجر 50 نفر از اصحابي که در بدر، حنين و احد شرکت کردند، را خواهد داشت. براي پاسخ به بخش دوم سوال شما که در آخرالزمان هستيم يا نه، بايد فضاي آخرالزمان را آنچنان که در روايات ما ترسيم کردند، ما مقداري بتوانيم ترسيم کنيم.
سوال: آيا ضرورت دارد که ما دنبال علائم آخرالزمان باشيم و بفهميم در آخرالزمان هستيم يا نه؟
پاسخ: بله کاملاً يکي از ضروري ترين مباحث معارف ما که از تاکيدات زياد ائمه که تعداد روايات آن را عرض
ص: 1994
کردم، نشان مي دهد که براي آنها خيلي مهم است که مومنين و شيعيان و پيروان آنها به اين مبحث توجه کنند، همين مبحث آخرالزمان است که بايد دنبال شود. چرا يک ضرورت انکارناپذير دنبال کردن آخرالزمان است؟ از اين باب که آن آمادگي لازم را در مقابل آن داشته باشيم و بتوانيم در مقابل آن تهديدها، تهديدها را به يک فرصت تبديل کنيم و اين طبيعتاً براي کسي امکان خواهد داشت که آمادگي از قبل براي خودش پيدا بکند و زمانه اش را بفهمد و در چه زمان بودنش را متوجه باشد. لذا از اين جهت يک ضرورت انکارناپذير است با تاکيدات بسيار فراوان خود ائمه که اين بخش را بايد جدي بگيريم. شناسايي دوره و زمانه که در آن زندگي مي کنيم به ما کمک مي کند که بيشتر مراقب باشيم. براي جواب دادن اينکه الان آخرالزمان است يا نه؟ ابتداء فضاي آخرالزمان را ترسيم کنم بعد بطور طبيعي مي شود فهميد که در اخرالزمان هستيم يا نه؟ من بعضي از خصوصياتش را عرض کنم اولاً اين آخرالزمان کي است؟ چه تعريفي براي آن است؟ از روايات مي توان دو تا تعريف براي آخرالزمان بدست آورد. يک تعريف که در روايات ما که متعدد به آن پرداخته شده از زمان بعثت پيغمبر اکرم (ص) به بعد آخرالزمان مي شود چون در روايات ما مکرراً از زبان انبياء گذشته حضرت عيسي و حضرت سليمان و در روايات داريم که وقتي مي خواستند پيغمبر خاتم را معرفي کنند مي گفتند در آخرالزمان پيغمبري خواهد آمد، پيغمبر آخرالزمان. در روايتي از حضرت سليمان است که وقتي
ص: 1995
حضرت سليمان در سفري به همين منطقه مدينه رسيده بودندکه شهر پيغمبر بعداً در آن بوجود مي آمد، حضرت سليمان به اطرافيانش فرمودند که اين مکان، مکاني است که نبي آخرالزمان در آن خواهد آمد. خوشا به حال آن کسي که از او تبعيت کند و به او ايمان آورد. پيامبر اکرم (ص) فرمود که بعد از من نبي ديگري نخواهد آمد من آخرين نبي و نبي دوره آخر هستم يعني آن آخر زمان دنيا که متصل به قيامت مي شود، زمان پيغمبر اکرم (ص) است. پيغمبر در يک جمعي دو تا انگشتشان را نشان دادند و فرمودند: من و قيامت مثل اين دو انگشت هستيم که بعد از من قيامت است و ديگر چيز ديگر نيست يعني بعد از دوره نبوت من، که دوره نبوت پيامبر، تمام آخرالزمان را مي گيرد. اين معني عام است. ولي معني رايجتر و معروفتر آخرالزمان که معمولاً در مباحث مهدوي مقصود ماست، بخشي از زمان نبوت پيامبر اکرم (ص) است که متصل به ظهور حضرت ولي عصر (ع) است که در واقع در دوران غيبت، آن بخشي که متصل به ظهور و نزديک به ظهور است. البته نزديک بودن به اين معني که چند سال تا ظهور است، به هيچ وجه روشن نيست. در بحث اين را بايد متوجه باشيم که ائمه ما به شدت از اينکه در تشخيص دادن زمان ظهور را مشخص بکنيم، به شدت نهي کردند و فرمودند: ما وقت نمي گذاريم و کساني که وقت تعيين مي کنند دروغ مي گويند. بنابر اين اينکه ما مي گويم دوره آخرالزمان يک دوره متصل و نزديک
ص: 1996
به ظهور است معنايش اين نيست که مقدار سال را تا ظهور را بگوييم و اين نزديکي نسبي است. نزديکي يک دوره نسبي است که فقط در اين دوره نزديک به ظهور و هر چه که نزديکتر مي شويم شدت فتنه ها و هم آسيب هاي اجتماعي از قبيل لغزشها و گناهان و مفاسد و هم بلاهاي طبيعي مثل سيلها و زلزله ها و توفانها که بسياري از آنها نتيجه گناهان است که بايد روي آن بحث شود و هم بحرانهايي که در زندگي مردم بوجود مي آيد مثل بحرانهاي اخلاقي و اعتقادي که از جهت اعتقادي که چه بسا سرگرداني براي بعضي بوجود مي آيد از جهات اخلاقي در سقوط هاي اخلاقي قرار خواهند گرفت. بحرانهاي زيست محيطي و بحرانهاي اقتصادي، اينها اموري است که در آخرالزمان گفته شده و پيش خواهد آمد. معناي آخرالزمان که ما الان روي آن بحث مي کنيم به معناي دوم است يعني آن معناي نزديک به ظهور و قبل از ظهور است. در اين دوره علائمي گفته شده است که البته من در اينجا مطلبي را عرض کنم که اين علائم و نشانه هاي آخرالزمان را ما دو جور مي توانيم برخورد کنيم يکي اينکه اين علائم و نشانه ها را ببينيم و فقط دنبال شناسايي آن برويم و تشخيص بدهيم که اين علامت چيست؟ فرض کنيد در روايات ما است که صيحه آسماني در 23 ماه رمضان زده خواهد شد، يا خروج يماني و يا خروج سفياني، اين علائمي که قبل از ظهور گفته شده است. اين يک نوع برخورد است که به نظرم اين برخورد را
ص: 1997
بسپاريم به کارشناسان فني که سند روايات را مي توانند تشخيص بدهند و قرائني که اطراف اين علائم است را مي توانند تشخيص بدهند و اينها خيلي بين مردم پخش نشود تا هر کس بخواهد راجع به آن اظهار نظر کند چون به ما لطمه مي زند. برخورد دومي که به علائم و نشانه هاي آخرالزمان و آن اين است که ما علائم را بشناسيم به قصد اينکه وظيفه اي براي خودمان در آخرالزمان ترسيم کنيم که تهديدها تبديل به فرصت شود و يک سکوي پرش شود. اين نگاه ما فقط نگاه شناسانه علائم نباشد بلکه نگاه وظيفه شناسانه باشد که از اين نشانه ها وظيفه در بياوريم و آمادگي خودمان را بالا ببريم. مثلاً در رابطه با بحث آخرالزمان و نشانه هايي که عرض کردم پيغمبر اکرم (ص) در يک حديث معروفي دوره هايي که بشر با آن مواجه خواهند بود به خصوص جامعه مسلمين، سه دوره کردند، يک دوره خواهد آمد که مردم امر به معروف و نهي از منکر را ترک خواهند کرد، اصحاب با تعجب گفتند آقا يعني اين امکان دارد که امر به خوبي ها و نهي از بديها را مردم ترک کنند. پيغمبر فرمود بالاتر، زماني برسد که مردم همديگر امر به منکر و نهي از معروف کنند. دوباره اصحاب با تعجب گفتند يعني اين امکان دارد که امر به بديها و نهي از خوبيها کنند. پيغمبر فرمود: بالاتر زماني برسد که جاي معروف و منکر و خوبي و بدي عوض شود. يعني پيغمبر اکرم (ص) سه دوره را ترسيم کردند که در دوره اول ارزشها کمرنگ مي شود
ص: 1998
و به آن اعتناء نمي شود و دوره دوم دوره مقابله با ارزشها در جامعه بشري صورت مي گيرد و دوره سوم دوره وارونه شدن ارزشها است و جاي خوب و بد عوض مي شود. آخرالزمان با دوره سوم منطبق مي شود که دوره اي است که سقوط بيشتر خواهد بود و متاسفانه شيطان در ذائقه هاي بشري نفوذ بيشتري خواهد کرد. شيطان در آخرالزمان هر چيزي که در چَنته دارد روي سيني مي ريزد هر تيري دارد در ترکش دارد به سمت انسان ها و انسانيت رها مي کند چون مي داند که فرصت و عجل او دارد به پايان مي رسد. شما در قرآن خوانده ايد که شيطان از بهشت رانده شد از خداوند متعال خواست که به او تا قيامت مهلت بدهد ربنا انزني يوبعثون. خداوند متعال نفرمود که تا هر وقت که خواستي مهلت مي دهم فرمود: و انک منزين عن الوقت المعلوم: من تا وقت معيني به تو مهلت مي دهم که در روايت است که وقت معين وقت ظهور حضرت ولي عصر (ع) است که فلسفه وجودي شيطان تمام خواهد شد. شيطان اين را مي داند که عجلش نامحدود نيست، لذا در آخرالزمان که نزديک ظهور است سعي او بر اين است که لغزشها را بيشتر کند و هر چه دارد رو مي کند و اين دوراني است که آن سختي ها بر آن شمرده شده است. يکي از شاگردان آيت الله مرعشي نجفي که مرحوم اشتهاردي بودند که در حرم حضرت معصومه نماز مي خواندند مي گفتند آيت الله مرعشي در درس مي فرمودند آقايان من صبح که
ص: 1999
از خانه بيرون مي آيم خدا را به چهارده معصوم قسم مي دهم که ظهر ديندار به خانه برگردم. چه بسا سرعت سقوط چقدر زياد مي شود. در روايت است که شخص صبح ديندار است و شب دينش را از دست مي دهد و يا شب ديندار است و صبح دينش را از دست مي دهد، به خاطر اين است که عوامل سقوط زياد است که اگر کسي مراقب نباشد از اين جهت سقوط انسانها بسيار خواهد بود.
سوال: گفتيم در آخرالزمان ارزشها جابجا مي شود. اگر ما ديدم ارزشها جابجا شد آيا مي توانيم دست روي دست بگذاريم که اين از ويژگيهاي آخرالزمان است و نمي شود کاري کرد؟
پاسخ: اين روايت کاملاً همين را بيان مي کند که اين دوره خواهد آمد و شما مراقب خودتان باشيد. اهل بيت نخواستند فقط يک دوره اي را ترسيم کنند که ما حسرت لغزشها را بخوريم به افرادي که لغزيدند. نه اين را مي گويند تا اين دوره سخت، دوره اي است که صرف يک دين شناسنامه ايي کافي نيست و دين بايد عميق باشد. يکي از چيزهايي که خطر اين دوره را زياد مي کند اين است که اشخاص متوجه بدي اين دوره نمي شوند يعني آنچنان با فاسد عادت کردند که خودشان را تطبيق مي دهند يعني اگر قرار شد جاي خوب و بد عوض شود، اي چه بسا مني که مراقب نباشم و معيارهاي ديني را از دست داده باشم، من هم بد را خوب ببينم و ديگر با آن مبارزه نکنم. اين را نشان دادند و فرمودند تا انسان خودش
ص: 2000
يک باز بيني داشته باشد. ما بزرگي مثل عبدالعظيم حسني در شهر ري به پابوسي او مي رويم، مي ببينيم که ايشان از بزرگان و محدثين شيعه است و خودش از امامزادگان بزرگوار بود، خدمت امام هادي (ع) مي رسد و دين خودش را بازگو مي کند و مي گويد اعتقادات من اين است و اگر اشکالات دارد به من بفرماييد. آنوقت ما گاهي اِبا داريم که بيايم يک بازنگري در دين خودمان کنيم. اي چه بسا اين دين احتياج به يک عالمي و کارشناس دين عرضه شود و آن لغزشگاههاي آن و محلي که ممکن است باعث سقوط من شود، جلويش گرفته شود. اين خطر بيماري که مي تواند بي درد باشد و من نمي توانم بفهمم مگر آن کسي که از قبل با اين روايات حساس شده است و بيشتر به دين خودش بپردازد و حداقل يک بازنگري کند و آنجاهايي که احتياج دارد تعميق شود. اين را هم بايد با يک نگاه وظيفه شناسانه پرداخته شود. نهايتاً وقتي ما اين علائم و روايات را مي بينيم مي توانيم تا حدي اطمينان پيدا کنيم که با توجه به شدت يافتن فتنه ها و لغزشها و آشوبها و بلاها که چه بسا بعضي از اين بلاها در دهه هاي اخير در طول تاريخ از نظر کيفيت و کميت سابقه نداشته است. مي تواند انسان يک اطميناني پيدا کند که دوره اي به سر مي برد، دوره آخرالزمان است، حداقل به عنوان يک احتياط، يک مومن بايد اين دوره را به عنوان دوره آخرالزمان که احتمال معقول بدهد تا بتواند آن لوازم ورود به اين
ص: 2001
دوره و تبديل کردن آن تهديدها به فرصت را در خودش و اطرافيانش ايجاد کند و به شدت مراقب باشد که دينش حفظ شود. با توجه به روايت پيامبر اکرم (ص) که سه دوره اي خواهد آمد و آن دوره که دوره انحطاط و سقوط بشري که جاي خوب و بد عوض مي شود، ذهنم بي اختيار مي رود به چيزي که متاسفانه در دنياي فعلي اتفاق مي افتد. شما به عنوان مصداق بارز ببينيد بعضي از منکرات درشت و قبيح، قبح خودش را از دست داده است. پديده اي مثل همجنس گرايي که پديده بسيار کثيف و آلوده است در بعضي از اين کشورها قبح خودش را از دست داده است يعني همجنس گراها افرادي هستند که حقوق قانوني دارند و از آنها حمايت مي شود و افرادي هستند که اتحاديه و صنفيه دارند و افرادي هستند که براي خودشان فلسفه و تئوري در کار خودشان ترسيم کردند. کساني هستند که کارشان نه تنها قبيح شمرده نمي شود، بلکه نشاندهنده روشن انديشه بودن هم شمرده مي شود و در ايام انتخابات رياست جمهوري و محلي که مي شود کانديدها سعي مي کنند که راي اينها را براي خودشان جمع کنند. در دانشگاه کلمبيا رئيس جمهور ما که مي رود به عنوان اعتراض و نه سوال مي گويند چرا در ايران اين آزاد نيست. اين پديده قبح خودش را از دست مي دهد و اين منکر، معروف مي شود و از آنطرف با عفاف و حجاب مبارزه مي شود. با روسري و مقنعه در بسياري از کشورهايي که دم از آزادي مي زنند، مبارزه مي
ص: 2002
شود و به عنوان نشانه و نماد عقب ماندگي و تحجر شمرده مي شود و در دادگاهها آن خانم محجبه 18 تا ضربه چاقو مي خورد اما در عين حال کسي از او دفاع نمي کند و بعد مطبوعات از او حمايت نمي کنند. من گاهي فکر مي کردم که اين 18 ضربه چاقو 18 تير مسلسل که نيست که در يک لحظه رها شود، طول مي کشد و مي توانستند جلوي آن را بگيرند ولي مي بينيد که اين برخورد صورت نمي گيرد. آدم ياد حکايت سعدي مي افتد سعدي يک حکايتي در گلستان نقل کرده است که شاعري در ديار دزدان راهش افتاد وقتي او را نزد سردسته دزدان بردند يک شعري در مدح آنها گفت. رئيس دزدها خوشش نيامد و گفت اموال اين را بگيرد و رهايش کنيد. اموالش را گرفتند و شاعر بيچاره را رها کردند. وقتي از آن منطقه بيرون مي رفت هوا بسيار سرد بود و يک تعداد سگ دنبالش کردند. سعدي مي گويد اين دست کرد که يک سنگي را بردارد و سگ را بزند ديد اين سنگ روي زمين يخ زده است. گفت خدايا اينجا ديگر چه جهنمي است سنگ را بستند و سگ را آزاد گذاشتند. آدم گاهي متحير مي ماند که شبيه آن را مي بينيم که سنگ را بستند وقتي شوهر آن زن براي دفاع مي رود به او حمله مي کنند ولي سگ را آزاد مي گذارند. اين جابجا شدن ارزشها که آدم نمونه هاي بارز آن را مي بيند اين همان است که مي تواند اطمينان پيدا کند که در دوره آخرالزمان
ص: 2003
به سر مي برد و آمادگي هاي لازم جايش همين موقع است.
سوال: از امام صادق (ع) نقل شده است که اميرالمومنين (ع) در سخنرانيهاي خود اين جمله را بسيار مي گفت اي مردم ديندار باشيد ديندار. اگر گناه کنيد و ديندار باشيد بهتر از آن است که ثواب کنيد و بي دين باشيد زيرا گناه در دينداري آمرزيده مي شود و ثواب و نيکي در بي ديني پذيرفته نمي شود. اگز نکته اي درباره علائم اخرالزمان مانده است بفرماييد.
پاسخ: من نکته اي را عرض کنم که در روايات ما است و خيلي نکته زيبا و قابل توجهي است و آن اين است که خداوند متعال به ازاي سختي هايي که در دوران آخرالزمان است و همان فتنه ها و لغزشهايي که عرض کرديم و در روايات ما هم به آن تاکيد شده است يک سادگي و ساده گرفتني را پرودگار عالم در آخرالزمان قرار داده يعني نمره قبولي که به آدمها مي دهد خيلي ساده و بالا است. من روايتي را عرض کنم بهترين چيز خود روايت گوياي مطلب است. پيغمبر اکرم (ص) به مخاطبين زمان خودش فرمود: اگر در زمان شما اگر يک دهم وظايف ديني اش را ترک کند اهل هلاکت است يعني شما عذري نداريد و کنار پيغمبر هستيد و الگوي مجسم دين را مي بينيد و الگوي مجسم اخلاق و پاکي و طهارت را مي بينيد و اگر مشکلي هم داشته باشيد، خيلي راحت مي توانيد آن را حل کنيد و اما روزگاري خواهد آمد که اگر کسي به يک دهم از تکاليف عمل کند نجات خواهد
ص: 2004
يافت. البته اين معنايش اين نيست که ما بياييم سهل انگار باشيم چون اين امري است که خداوند متعال در اين سختي ها تفضل خودش را مي کند و ما بايد کار خودمان را بکنيم. اين حديث نبايد براي ما اين را ايجاد کند که ما سهل بگيريم و اي چه بسا کسي اين را انجام بدهد آن يک دهم هم برايش نمي ماند يعني من بايد سعي خودم را بکنم و همانطور که در روايات آمده ما موظف هستيم که به دانستني هاي خودمان را پاي بند باشيم و پاي او بيايستيم. اما از طرف خداوند به خاطر سختي هاي اين دوره ارفاقهايي خواهد بود. اين موجب اين نشود که ما سهل بگيريم خدا دارد سهل مي گيرد و ما بايد وظيفه بندگي امان را انجام بدهيم و ما که خدا نيستيم و خدا، خدايي اش را بلد است که چگونه برخورد کند.
سوال: بسياري از پدر و مادرها نگران فرزندانشان هستند و خيلي از فرزندان نگران پدر و مادرشان هستند و خيلي ها نگران دوستان خود هستند و خيلي ها نگران همسرنشان هستند. چگونه مي توان در اين دوره از دينداري بهترشان کمک بکنيم. راهنمايي شما را مي شنويم.
پاسخ: ما يک قدم عقب تر برويم و آن بحث مربوط به تقويت دينداري را در مرحله بعد مطرح مي کنيم. اصلاً ما چه نيازي به دينداري داريم؟ حالا اينکه چگونه دينداري را تقويت کنيم سوال ديگري است. اصلاً ما چه نيازي به دين داريم؟ دين چه خلايي را در زندگي ما پر مي کند و چه نيازي از نيازهاي ما را
ص: 2005
برآورده مي کند؟ چه بسا گاه مي گويند دلت پاک باشد و چکار داري که اينطور باشي و احتياجي به مديريت دين نمي بينيم و گاهي هم مي گويند ما آنقدر بزرگ شديم که نيازي به دين نداشته باشيم يعني عقل جاي دين و وحي را بگيرد. وقتي قرآن مي خواهد مسائل ديني و مناسک ديني را به ما معرفي کند نماز، روزه و حج را. يک نگاه بيان فايده در هر کدام از معرفي امور دارد. مثلاً وقتي وجوب روزه را مي خواهد بيان کند مي فرمايد روزه بگيريد که پاک شويد. وقتي نماز را مي خواهد واجب کند فقط يک دستور خشک نيست بلکه فايده آن را هم بيان مي کند که در زندگي چه اتفاقي رُخ مي دهد. ان الصلاة تنهى عن الفحشاء والمنكر والبغي (سوره عنکبوت –آيه 45) که باعث مي شود رذايل و آلودگي شما برطرف شود و با نماز خداوند متعال دست روي قلبها مي گذارد و آرام آرام تطهير مي کند. اگر ما با همين نگاه به دين نگاه کنيم يعني آن نگاهي که قرآن دارد. اين عصري که روانشناسان به عصر اضطراب ناميدند دوره اي که بحران هويت و معنويت است. اصلاً براي چي زندگي کنيم که چي بشود؟ اگر دين در زندگي ما بيايد و باورها و اخلاق ما را درست کند شما ديگر از اين اضطراب و نگرانيها رهايي مي يابيد. انسان به پوچي مي رسد. ببينيد با وجود رفاه در بعضي از کشورها آمار خودکشي و افسردگي بالاست. مشکل فقط فقر و اقتصادي نيست، بلکه مشکل روحي به يک بحران رسيده است. بنابر اين
ص: 2006
اين نکته اگر مورد توجه قرار بگيرد که من در باورم اين باشد که اين ملک خدايي دارد که عالم را اداره مي کند و کسي که از من به من عالم تر و آگاهتر است و هم از من به خودم مهربانتر است والله غالب علي امره (سوره يوسف-آيه 21): و او کسي است که سوار بر کار است و مديريت کار را بعهده گرفته است. کسي است که اسباب به دست اوست و سبب ساز و سبب سوز اوست. اگر باور داشته باشيد که لاحول و لا قوه الا بالله که حول و قوه دست اوست و تاثيرگذاري در اين دنيا دست اوست و اسباب به اذن او تاثير در اين عالم مي گذارند، آتش مي سوزاند، آب تشنگي را رفع مي کند و غذا سير مي کند و دارد به اجازه او شفا مي دهد. اگر انسان اين باور را داشته باشد و در دينداريش محکم باشد کجاي زندگي اش به بن بست مي رسد و کجا کم مي آورد. بن بست ها براي ماست و براي خدا نيست. وقتي حضرت موسي (ع) بني اسرائيل را از چنگ فرعونيان نجات داد، به رود نيل رسيدند و از آنطرف لشگر فرعون به تاخت دنبال آنها آمدند. به تعبير قرآن آنها آنقدر نزديک شدند که اين دو جمعيت همديگر را مي ديدند فلما تراءى الجمعان قال أصحاب موسى إنا لمدركون (سوره شعراء-آيه 61). اينها شروع به اعتراض به موسي کردند که اي موسي ما بيچاره شديم و گير افتاديم يعني بريدند و کم آوردند و به بن بست رسيدند. حضرت موسي با اينکه نمي
ص: 2007
دانست چه اتفاقي مي خواهد رُخ دهد، اما مي دانست اين عالم خدايي دارد که آن خدا دارد اداره مي کند و اگر من بندگي ام را بکنم او کم نمي گذارد و از من به من مهربانتر است اگر من وظيفه ام را انجام بدهم. لذا با اطمينان به آن جمع بريده فرمود: إن معي ربي سيهدين (سوره شعراء-آيه 62): ما ربي داريم که ما را هدايت مي کند و آنجا دستور رسيد که با عصايت به دريا بزن که شکافته شود و عبور کنيد. اگر انسان اينطور باور داشته باشد اين دين باعث مي شود که هيچوقت در بن بست نماند و دچار افسردگي و پزمردگي نشود و خلاء روحي هيچگاه پيدا نکند. بعلاوه اگر قيامت را باور داشته باشم و يک ذره کار خير و يا شر در اين عالم نه کم مي شود و نه گم مي شود و همه محفوظ است فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره فمن يعمل مثقال ذره شرا يره (سوزه زلزال-آيه 7و8). اگر اين را باور داشته باشم مي توانم به کسي ظلم کنم و حق کسي را پايمال کنم و مي توانم در خانه به همسرم و پدر و مادرم اجحاف کنم ، مگر باورها ضعيف باشد که ا« احتياج به تقويت و عوامل تقويت دارد. ولي دين اين خلاءها را پر مي کند. باور به دين باعث مي شود انسان در زندگي آرامش داشته باشد و نبُرد و باعث مي شود که انسان حقوق ديگران را رعايت کند و به حق خودش قانع باشد. يک نکته ديگر هم عرض کنم. اگر من واقعاً باور
ص: 2008
داشته باشم که خداوند متعال تقديرات را به عهده دارد و مقدرات بر اساس تلاش، وظيفه شناسي ماست. اگر اين را باور داشته باشم و يک مشکلي و بلايي در زندگي پيش آمد نه فقط راحت مي توانم صبر کنم بلکه مي توانم شکر بکنم. اين خيلي حرف است که انسان بتواند در بلاها نه فقط صابر باشد بلکه شاکر باشد. اينکه وجود مقدس اباعبدالله الحسين (ع) در سنگين ترين بلاهاي عاشورا، شب عاشورا شکر مي کرد. مرحوم بافقي که يکي از علماي خوب ما در زمان حاج عبدالکريم حائري موسس حوزه قم بوده است، ايشان در آخر عمر دچار سکته مي شود و حالش خيلي وخيم شده بود. اتفاقاً در همان حين يک سکته دومي برايش پيش آمد که دستهايش از کار افتاده بود. وقتي حالشان را از او سوال مي کنند. ايشان گفته بود الحمدالله از صبح تا حالا ناز دستانم را مي کشم و غذا در دهانم مي گذارند. چنين کسي وقتي نگاهش اين است که من بندگي ام را کرده ام ديگر هر چه پيش آيد خوش آيد. کسي مقدرات را رقم مي زند که هم حکيم و عالم است و عالمتر از من به مصالح من و همربانتر از خودم به خودم است. اين آدم هيچ وقت در زندگي اش بن بست ندارد. دين در اينجاست که جاي آن بدل ندارد. ما دين را خوب نشناختيم. شکي نيست که درصورتي دين اين فوايد را خواهد داشت که يک باور باشد و عمل به آن شود و من صرفاً اداي دينداري را بخواهم در بياورم فوايد دينداري به من نمي رسد.
ص: 2009
همان ضرب المثل معروف که با حلوا حلوا گفتن دهان شيرين نمي شود. من بايد اين را بچشم و دين هم بايد چشيده شود و هضم شود و باورهايش يک باور براي من باشد و اخلاقياتش صفات اخلاقي در زندگي من وارد شده باشد. اگر به من دستورات ديني مي دهند من نخواهم بهانه بياورم و توجيه کنم. اين توجيه ناپسندي است که از متدينين سزاوار نيست که بگويند دلت پاک باشد. مگر منافات دارد که هم آدم دلش پاک باشد و هم ظاهر آدم زيبا و پاک باشد. هم دل زيبا باشد و هم ظاهر رفتار و پوشش و اعمال آدم هم زيبا باشد. به خصوص اينکه دستورات دين را کساني دادند که دلشان از همه پاکتر بود و آنها اين توجيه را نکردند و خودشان از همه بيشتر سخت کوشتر بودند. اگر کسي بگويد دلم پاک است و رفتارم هر چه دلم مي خواهد انجام مي دهد، آن دل پاک نخواهد ماند يعني ظاهر انسان ظاهر خود انسان است و بيگانه با من نيست و در من تاثير مي گذارد. بنابر اين هم پاکي دل بر پاکي رفتار و اخلاق تاثير مي گذارد و هم از آنطرف رعايت کردن امور ظاهري در پاک کردن دل تاثير گذار است. اينها ارتباطشان با هم مستقيم است.
خدايا اين دوره آخرالزمان را اگر درآن به سر مي بريم براي ما جزء بهترين دوره هايي که پيغمبر فرمود برادران ما در آخرالزمان هستند جزء آن بهترين دوران هاي ما که جزء برادران رسول خدا (ص) و ياوران حضرت ولي عصر (ع) باشيم قرار بده.
مي
ص: 2010
گفت به انتظار نشستن، بزرگترين خطاي بشريت است و من به انتظار تو مي دوم. منتظر واقعي باشيد.
به نام او که در طلوع نگاهش قامتم قد مي کشد به دو رکعت صلاه عشق. ماه امشب کامل است و آسمان گيسوي او، سيزده شب ماهها در انتظار روي او، ماه معصومم اگرچه رو گرفته از چشمه ها از وراي ابرها هم مي رسد سو سوي او، پشت پلکم خم شد از اين غم که عمري چشم من بر تمام خلق رو انداخت الا روي او، گاه خورشيد آرزو دارد که شب روشن شود تا زمين يک دم ببيند ماه را پهلوي او.
سوال: هفته پيش بحثي به نام دينداري در آخرالزمان، با رويکرد وظيفه شناسي نه نشانه شناسي شروع کرديم. از آخرالزمان و نشانه هاي آن صحبت شد و با نگاه کلان به ضرورت توجه به اين پرداختيم که دين در زندگي امان چه نقشي دارد. از سختي دينداري در آخرالزمان گفتيم انسان هاي موفق کساني هستند که از اين تهديدها به عنوان فرصت و سکوي پرش در زندگيشان استفاده مي کنند. بهانه همه اين روايتي بود که از حضرت رسول اکرم (ص) عرض کردم که اجازه مي خواهم يک بار ديگر بخوانم. حضرت فرمودند: گروهي دين خود را به بهايي اندک مي فروشند، کسي که در اين روز به دين خود چنگ زده و پاي بند است (مثل آخرالزمان) مثل کسي است که گلوله اي از آتش را در دست گرفته و يا بوته خاري را در دست مي فشارد. اين چکيده مباحث هفته گذشته بود. خواهش مي کنم يک چشم اندازي براي
ص: 2011
ما براي ورود به بحث ترسيم کنيد که از کجا مي خواهيم شروع کنيم و به کجا مي خواهيم برسيم؟
پاسخ: در روايت اهل بيت در مورد آخرالزمان، دو جور تهديد را اشاره کردند. يکي تهديدهايي که متوجه دين و دينداران است قطع نظر از اينکه از چه قشر و صنفي هستند، مرد و زن، جوان و پير و عالم و عامي، به تمام اقشاري که افراد متدين هستند خطرات و آسيبهايي متوجه مي شود که طبيعتاً بايد راههاي مقابله با آن را بررسي کنيم. يک بخش ديگري که در روايات که بحث مفصلي است که تهديدهايي است که به اصناف و اقشار مختلفي وارد مي شود و آسيبهايي که به خانواده وارد مي شود آسيب هايي که مربوط به زنان و مردان است. آسيب هايي که مربوط به کسبه و تجار است. آسيب هايي که به عالمان و تحصيل کرده ها و قاريان قرآن متوجه مي شود. اينجا هم شناخت آنها و به خصوص اهم اين آسيب ها چون شناخت تک تک آنها به فرصت بسيار زيادي احتياج دارد، و پيدا کردن راههاي مقابله با اين آسيب ها يک بخش ديگر بحث است که ما از بخش اول يعني آسيب هاي عمومي شروع کنيم. آسيب هاي عمومي که کلي است مثل دنيازدگي. شيطان يکي از کساني است که در آخرالزمان ترفندهاي خاصي دارد و شناخت آن ترفندها و ابزار و وسايلي که تمرد معصيت را اشاعه مي دهد،
سوال: اصولاً حقيقت دين چيست اصلاً دين در کجاي زندگي ماست و قرار است با زندگي ما چکار کند و چه ضرورتي دارد که توجه
ص: 2012
به دين کنيم و اينقدر از دينداري در آخرالزمان مي گوييم و اصلاً ضرورتي دارد که ما ديندار باشيم يا نه؟
پاسخ: اگر بخواهيم دين را به زبان ساده ترسيم کنيم، دين طرح و برنامه اي است که از طرف خداوند متعال براي رسيدن بشر به سعادت دنيا و آخرت و براي رسيدن به کمالاتي که يک انسان مي تواند به آن کمالات برسد، نقشه راه و طرح و برنامه و دفترچه راهنمايي است که از طرف خداوند توسط انبياء براي بشريت آورده شده است. الان شما بخواهيد وسيله اي بخريد يک دفترچه راهنمايي يا کاتالوگ به همراه آن وسيله قرار داده مي شود که عمداً دو نقش دارد يکي اينکه ظرفيتها و امکانات و استعدادهايي که اين وسيله دارد را معرفي مي کند و طريقه بهره برداري از آن امکانات و استفاده ها. چه بسا کسي تلفن همراه دارد و بسياري از امکاناتش را استفاده نمي کند چون او نمي داند و آن دفترچه راهنما اين امکانات را براي فرد به فعليت مي اندازد. دوم اينکه باعث مي شود که آن وسيله عمر مفيد طولاني تر پيدا کند و استفاده بهينه از آن شود. براي مثال براي ماشين لباسشويي از پودر و کابل مناسب استفاده نکنيد بعد از مدتي کارايي خودش را از دست مي دهد و عمر مفيدش کوتاه مي شود. دين دفترچه راهنمايي است که خداوند متعال که سازنده عالم و آدم و اين دستگاه آفرينش است که براي انسان آفريده که اولاً استعدادها و ظرفيت هايش به فعليت برسد و از امکاناتش استفاده کند و الان ما از امکاناتمان استفاده نمي
ص: 2013
کنيم و انسان در بين مخلوقات الهي موجودي با بي نهايت استعداد و ظرفيت است و تنها موجودي است که بي حد است هم در طرف خوبي و صعود و هم در طرف بديها و سقوط. شما دعاي سحر ماه رمضان را ببينيد اهل بيت به ما ياد دادند که از خدا بخواهيم: اَللّهُمَّ اِنّي اَسْئَلُكَ مِنْ جَمالِكَ بِاَجْمَلِهِ وَكُلُّ جَمالِكَ جَميلٌ اَللّهُمَّ اِنّي اَسْئَلُكَ بِجَمالِكَ كُلِّهِ، اللّهُمَّ اِنّي اَسْئَلُكَ مِنْ جَلالِكَ بِاَجَلِّهِ وَكُلُّ جَلالِكَ جَليلٌ اَللّهُمَّ اِنّي اَسْئَلُكَ بِجَلالِكَ كُلِّهِ: خدايا جمالت و جلالت و علمت و رحمتت و مشيتت را مي خواهم. به تعبير يکي از بزرگان قم که درس اخلاق مي گفتند، مرحوم شيخ عباس تهراني، زماني که حضرت امام خميني در قم بودند و درس اخلاق مي گفتند از ايشان نقل مي کنند وقتي اين دعاي سحر را مي گفت يعني خدايا مي خواهم مثل خودت باشم يعني صفات خودت را داشته باشم. انسان اين ظرفيت را دارد که صفات الهي را بتواند براي خودش کسب کند. در روايت خيلي معروف که حديث قدسي است که از طرف خداوند متعال که فرمود: بنده من مرا اطاعت کن تا من تو را مثل خودم قرار بدهم صفات من در تو تسري پيدا کند. همانجور که من مي گويم هر چيزي را که اراده کنم خواهد شد تو هم اگر اراده کني هر چيزي که بخواهي خواهد شد. اين دور از دسترس است چون ما به دفترچه راهنما عمل نمي کنيم. اصلاً اين دفترچه راهنما براي همين است و چيزي دور از دسترس نيست. طبيعتاً موانعي دارد که بايد پشت سر گذاشته شود.
ص: 2014
انسانهايي که به قله ها برسند خيلي زياد نباشند همه اهل قله ها نيستند، اما اين ظرفيتي است که دين ايجاد مي کند و مقصود من اين نيست که الزاماً همه مي رسند. نمونه هايي هم داشتيم. اگر نمونه اي نداشت آنوقت مي گفتيم ديني که هيچ نمونه اي ندارد فقط يک آرمان و تخيل است. دين دفترچه راهنمايي است که آمده اين ظرفيتهاي بي نهايت انسان را بکار بگيرد و بتواند آن را به فعليت برساند. ما شايد الان از يکصدم ظرفيت هايمان استفاده نمي کنيم مانند آن تلفن همراه که از امکاناتش بهره برداري نمي شود و فقط احياناً براي تلفن زدن است، اما امکانات متعددي که دارد از آن بهره برداري نمي شود. انسان هم الان همينطور است. در روايت ظهور امام زمان (ع) است که فرمودند از ابتداي خلقت بشر تا زمان ظهور حضرت ولي عصر (ع) دو حرف از 27 حرف علم کشف مي شود و 25 حرف علم را حضرت مي آورد. معلوم است که خيلي از امکانات استفاده نشده است. آنوقت زمان ظهور وقتي شما مختصات جامعه مهدوي و انساني که در آن زمان است تحت تربيت معصوم قرار گرفته مي بينيد وقتي اين ظرفيت ها به فعليت مي رسد در روايات گفته شده که عقلها و اخلاقها کامل مي شود دروغ و کينه ها از دلها دور مي شود و بطون قرآن را امام زمان (ع) براي مردم مي آورد و مردم متدين محرم سِر مي شوند آنقدر رشد پيدا مي کنند که به تناسب محرم سِر مي شوند و کراماتي که از بعضي از اولياي خدا
ص: 2015
مي شنويم آنزمان براي مردم معمولي خواهد بود چون مردم آنزمان مردم رشد يافته هستند. اين نشاندهنده ظرفيت انسان است. چرا در آن زمان اينقدر به فعليت مي رسند؟ قرآن را در سوره نور آيه 55 ببينيد که مي فرمايد: دليل اينکه مردم به اين شکوفايي استعدادها مي رسند و زمين و زمان زنده مي شود و دوران زندگي انساني در واقع است چون آن ديني که خداوند براي آنها پسنديده مستقر مي شود و چون دين تحقق پيدا مي کند آنوقت اين شکوفايي رخ مي دهد. اين شکوفايي در واقع عمل به اين دفترچه راهنما است. بنابر اين اين نکته اول که دين ظرفيت ها را به جريان و بفعليت مي اندازد. نکته دوم اين است که اين دفترچه راهنما عمر مفيد را براي انسان طولاني مي کند. بسياري از ما يا برخي از ما، يا عمر مفيد نداريم و يا کم داريم. ياقوت حموي کتاب معروف به معجم البولدان دارد که مربوط به شناسايي مناطق و سرزمين هاي مختلفي است. آنجا يک نکته زيبايي اشاره کرده است. مي گويد: به يک سرزميني گذرم افتاد که ديدم قبور جلوي خانه ها مردم است، تعجب کردم قبرستان که از منازل دور نيست!! نگاهم به سنگهاي قبر افتاد، ديدم سن و سال همه انهايي که از دنيا رفته اند، کم است، يک ساله و دو ساله و سه ساله، خدايا اينجا همه بچه مردند؟ از يک نفر از اهالي سوال کردم. او گفت: اينکه قبور را در خانه ها مي گذاريم، براي اينکه بفهميم از پس امروز، فردا هم است و هر روز بفهميم که دنيا
ص: 2016
ابدي نيست و آخرتي هم است و به فکر آن باشيم. برخلاف بعضي جاها که قبرستانها مي خواهد ياد مرگ حذف شود و ثانياً اينکه شما ديديد سن و سالها کم هستند چون ما عمر مفيد را فقط درج مي کنيم، آن مقداري که شخص زندگي انساني داشته است. يکي از بزرگان مي گفت: بنابر اين بعضي ها سقط جنين هستند يعني چه بسا عمر مفيدي در دنيا نداشته اند. ما متاسفانه خيلي وقت پِرت و هدر داريم و عمر مفيد ما خيلي زياد نيست. من اينجا در پرانتز لازم است عرض کنم که ما اگر نگاه کنيم که چقدر وقتهاي هدر و اتلاف وقت در زندگي ما است. در انتظارها براي مثال در مطب ما وقت را 2-1 ساعت سخاوتمندانه از دست مي دهيم، با آنکه مي شد، آنجا استفاده کرد. گاهي براي ديدن يک مسابقه ورزشي، جوان يک روز منتظر مي ماند و براي ديدن يک ساعت مسابقه، زمانش را از دست مي دهد. در ترافيک ها وقتهايي مي گذرد. با يک حساب سر انگشتي کسي حساب کرده بود که اگر عمر من 70 سال باشد بر فرض اينکه در روز 7-6 ساعت مي خوابم يعني حدود 20 سال را خواب بودم و اگر در روز 2 ساعت مشغول خورد و خوراک بوديم، تقريباً 4 سال در کل عمرمان در خوردن بوديم. اگر روزي 3 ساعت پاي تلويزيون بنشينيم يعني يک هشتم روز، کل عمر يک هشتم اش حدود 9 سال مي شود. همين سه قلم را جمع کنيم 33 سال يعني نيم عمر رفته است. يعني نخوابيم و نخوريم؟ نه مقصود اصلاً
ص: 2017
اين نيست، تفريح و خواب لازمه زندگي است، اينها گريس کاري و روغن کاري است که پيچ و مهره ها خوب کار بکنند، وگرنه اصلاً انسان خشک و بي نشاط نمي تواند ادامه دهد و عمر مفيدش هم کم خواهد شد. بحث اين است که اتلاف وقت نداشته باشيم و برنامه و مديريت براي زمان خودمان داشته باشيم. ما مي گوييم عمر طلاست با اينکه قابل مقايسه با طلا نيست چون طلا قابل جبران است اگر از دست برود و سرقت شود، ولي عمر قابل جبران نيست. بعلاوه شما با وقت طلا گير مي آوريد و با طلا وقت گير نمي آوريد. نگاه کنيد اگر يک انگشتر يا سکه طلا داريم از آن محافظت مي کنيم، ولي وقت را چه بسا به راحتي هدر مي دهيم و وقت کشي هم مي کنيم که به تعبير بعضي روايات وقت کشي، خودکشي است. روايتي يسيار زيبا از پيغمبر (ص) است که فرمود: تو به تعداد روزها و ايامت هستي يعني ايام عمر هر کس لباسي است که به قد و قواره او دوخته شده است، 60 يا 70 سال، هر چقدر عمر دارد. هر چقدر از روزت برود يک تکه از تو رفته است و يک مقدار از خودت رفته است. اينطوري بايد به عمر نگاه کرد که سرمايه اي است که هيچ چيز ديگر بديل و جايگزين ندارد. فخر رازي يکي از علماي بزرگ اهل سنت است و يک تفسيري به نام تفسير کبير دارد، در آن تفسير مي گويد من در يک تابستان گرم از جايي عبور مي کردم مي ديدم شخصي يخ مي فروشد
ص: 2018
و دقت کردم ديدم اينجوري کالاي خودش را تبليغ مي کند. مي گفت: مردم بيايد به کسي که سرمايه اش دارد ذوب مي شود، رحم کنيد و يخ را بخريد و همانجا فهميدم اين تفسير سوره والعصر است که خدا قسم به زمان مي خورد که ان الانسان لفي خسر، انسان آرام آرام آب مي شود و سرمايه اش به هدر مي رود، الا الذين آمنوا و عمل صالحات، مگر ان کساني که با دينداري بتوانند عمر مفيد براي خودشان درست کنند. چکار بايد بکنند؟ انسانهاي با فضيلت و موفق کساني هستند که بتوانند براي وقت خودشان برنامه ريزي کنن و مديريت وقت داشته باشند. اصلاً مقصودم اين نيست که استراحت، تفريح و ديد و بازديدها را کنار بگذاريم، مقصودم اين است که جلوي اتلاف را بگيريم. ببينيد دزد طلا يک چيزي است و دزد وقت گاهي بي برنامگي و جلسات بي فايده و بي حوصلگي و تنبلي و خواب زياد است. وقت خودبخود نمي آيد، همه از کمبود وقت مي نالند و چه بسا وقتشان آنقدر مفيد نباشد. وقت را بايد ايجاد کرد. اگر براي خودمان برنامه بريزيم و روزي يک ساعت براي خودمان خالي کنيم يعني در ماه سي ساعت و 365 ساعت در سال يعني حدود 45 روز کاري مفيد براي خودتان خالي کرديد. مي توانيد براي خودتان مطالعه بگذاريد و يا مهارتهايي که در زندگي و شغل ات لازم داريد، آموزش ببينيد و يا يک زبان ياد بگيريد و يا قرآن را حفظ کنيد.
سوال: دين چکار مي کند؟ شايد جوامعي که ديندار نباشند، آدمهايي که اهل دين نباشند اين
ص: 2019
برنامه ريزي را داشته باشند و چه بسا خيلي هم از وقتشان بهتر از ما استفاده مي کنند.
پاسخ: يک نکته اي را من عرض کنم. در اين استفاده از وقتها، اگر بتوانيم از اين وقتهاي پِرت و هدر استفاده کنيم. من که يک تا دو ساعت وقتم در ترافيک مي گذرد، اگر راننده هستم با يک نوار و سي دي آموزشي و سخنراني و نوار قرآن يا هر چيزي که بتواند براي عمر من مفيد باشد. يکي از دوستان مي گفت من اکثر آثار شهيد مطهري را در ماشين گوش کردم. يا يک کتاب کوچک جيبي و يا قرآن کوچکي داشته باشم، مي توان از بسياري وقتها استفاده کرد. موقع خوابيدن چند دقيقه اي که قبل از خواب است و معمولاً شخص طول مي کشد که بخواب برود، مي تواند يک مطالعه سبک کند. بهتر اين است که در روايت ما داريم که براي ورود به خواب که شبيه مرگ است، اذکار خواب را بگويد. حضرت زهرا (س) فرمودند: پدرم پيغمبر نزديک خواب من که رختخواب را پهن کرده بودم، وارد شد. بعد فرمود دخترم مخواب مگر اينکه چهار کار را انجام داده باشي. يکي اينکه ختم قرآن کرده باشي، دوم شفاعت انبياء را براي خودت جلب کرده باشي، سوم حج و عمره اي بجا آورده باشي و چهارم اينکه خوشنودي همه مومنين را براي خودت جلب کرده باشي و فوري مشغول نماز شد. حضرت زهرا (س) فرمودند من منتظر نماز پدرم بودم تا تمام شد و گفتم: يا رسول الله اصلاً در اين وقت نمي شود اينکار را کرد، چکار کنيم؟ پيغمبر ياد
ص: 2020
دادند. دين خيلي از اين استفاده ها را براي موقعيت هاي مختلف ياد مي دهد. پيغمبر فرمودند اگر شما سه تا سوره قل هو الله احد (توحيد) را بخوانيد، يک ختم قرآن کرديد و اگر شما موقع خواب درود و صلواتي بر من و انبياء پيشين بفرستيد اللهم صل ال محمد و آل محمد و صل علي الانبياء و المرسلين، شفاعت ما را به خودت جلب کردي و اگر استغفار کني براي همه مومنين اللهم اغفر المومنين و المومنات، کاري کردي که خوشنودي مومنين را درک کردي و اگر يکبار بگويي، سبحان الله و الحمدالله و لا اله الا الله و الله اکبر، گويا حج و عمره را بجا آوردي. دين کاري که در زندگي مي کند و استفاده بهينه مي دهد، اين است که شما را به يک برنامه ريزي مي کشاند که اولاً نيت خالصانه در زندگي ات داشته باشي و خود اين نيت بسياري از وقتها و کارها را مفيد مي کند. آن کسي که صبح براي کسب و کار بيرون مي رود، نيت اش آن است که خانواده خودم را از کسب حلال تامين کنم، سرتاسر اين زندگي اش که براي کسب کار رفته است، در عبادت مي گذرد. خانمي که در خانه مشغول کار، تربيت و مديريت در خانه است و زحمت خانه را مي کشد با اين نيت که من خانه جوري اداره کنم که اين تربيت در خانواده صورت بگيرد و آرامش و سکونتي که قرآن مي گويد و يکي از اهداف زندگي است، در خانه تحقق پيدا کند، سرتاسر کارهايي که در منزل مي کنيم، عبادت مي
ص: 2021
شود. حتماً لازم نيست که مانند نماز نيت کند و به زبان بياورد و حتي در نمازش هم لازم نيست و حتي بعضي گفتن مکروه است که به زبان بياورد چون بعد از اذان و اقامه گفتن، ديگر آدم نبايد چيزي به زبان بياورد. نيت همان امر قلبي است و مي داني چکار داري مي کني. سرتاسر آن زندگي عبادت مي شود. آن کسي که گفت: خوشا آنان که دائم در نمازند، مقصودش اين بود که شخص دائم در نماز مي شود و منظور اين نيست يک سجاده بياندازم و فقط رکوع و سجود کنم، بلکه دائم در بندگي قرار مي گيرند و اين بالا بردن کيفيت زندگي است، کميت شايد فرق نکند چون شما اعمالت را اضافه نکردي. بر اعمال روزت نيافزودي، هر چند خود آن اعمال روز به تناسب ظرفيت، اگر آدم نشاط داشته باشد مي تواند اضافه شود، همان که گفتم يک ساعت مي تواند در وقت خود اضافه کند و کارها ي مفيد را در کار بياورد، اما حتي آن هم نباشد، حداقل دين کيفيت زندگي را بالا مي برد. شما با يک نيت خالص تمام اعمالت، عمل صالح مي شود. معجزه دين اين است که زندگي شما مي توانيد زندگي پاک و سالم و آرامش بخشي کنيد. شما آدم را فقط براي زندگي دنيا تعريف نمي کنيد، ما زندگي را فقط سعادت دنيا تعريف نمي کنيم، بلکه زندگي را تا ابد تعريف مي کنيم نه 60 و 70 سال. اگر ما تمام اين مدت را ببينيم، آنوقت کارآيي دين مشخص مي شود. شما در اين 60 و 70 سال زندگي
ص: 2022
که مزرعه آخرت است، کاشت درست داشته باشيد و وقت پِرت و هدر نداشته باشيد. هم کميت کارهايت به تناسب ظرفيت و قدرت خودت درست باشد که بتوانيد کارهاي مفيد در زندگي انجام بدهيد، ديد و بازديد درست و جلسات مضر را حذف کند که دين اينکار را مي کند. جلساتي که کارکرد منفي دارد و از انسان کم مي کند، جلويش را بگيرد. به هر حال دين خط قرمزهايي را قرار مي دهد که اگر شما در آنجا وارد شويد، استعدادهايت کشته مي شود خودت هدر مي روي. دين مي تواند هم اين کميتها را يعني اين محدودها را درست کند و هم در اين محدوده يک کيفيتي به زندگي ات بدهد که سرتاسر زندگي ات در بندگي باشد و در رشد باشي. دين در زندگي امان مهندسي مي کند و اين چيز کمي نيست. ما نياز داريم يک کسي به ما برنامه بدهد و دستورهاي ديني همين برنامه است که اگر ما بتوانيم اين برنامه را، آن واجبات و محرمات که پايه و فونداسيون شخصيت انسان است و تعداد آن کم يا زياد براي انسانها ندارد و همه بايد رعايت کنند. يک محدوده کاملاً مشخص است. در ناحيه مستحبات و آداب به مقداري که شما نشاط داريد و به مقداري که قدرت و توان داريد و البته به مرور اين توان بالا مي رود و قدرت و ظرفيت استفاده از آداب و مستحبات روزافزون مي شود. اين مسير يک مسير تدريجي است که اگر کسي رعايت کرد و اين همان دفترچه راهنما است. زندگي را نبايد تعطيل کرد و سراغ دين رفت، اصلاً
ص: 2023
دين بيرون زندگي نيست و آميخته با زندگي است. کدام يک از ائمه ما بيرون از زندگي بودند، کار مي کردند. امام محمد باقر (ع) مزرعه داشت و ائمه ما بعضاً کار مي کردند و هيچکدام يک گوشه اي بنشيند، نبود. در خانه و خانواده و کار و هرجايي که است مي تواند دين را عملي کند و اتفاقاً محک دينداري آدمها اين است که در زندگي اشان ديندار باشند. اگر قرار باشد من گوشه اي فقط بروم، اين که هنر نيست. هنر اين است که شما در کسب و کار انصاف داشته باشيد و در مسائل مالي دقت داشته باشيد و حقوق ديگران را رعايت کند و در خانه احتياج دارد فداکاري کند و وقتي بخواهد آرامش برقرار شود، من کوتاه بيايم و مشاجره را قطع کنم، حتي اگر حق با من است. اينها همان دستورات ديني است و دينداري آدمها در اينجا معلوم مي شود. اينکه در روايت امام صادق (ع) فرمود دينداري را به طول رکوع و سجود نبيند، دينداري را در صداقت و امانتداري ببينيد. دينداري را در مسائل مالي، گذشت و کوتاه آمدن در مشاجرات در خانه ببينيد. دين دستور زندگي است که آميخته با زندگي است. اگر کسي اينکار را کرد، انسانهاي عصر ظهور اينکار را مي کنند که آنچنان رشد مي يابند و زندگي عصر ظهور زندگي انساني است چون به تعبير قرآن در سوره نور آيه 55 دين تمکن و استقرار در زندگي اشان کرده و قدم به قدم با دين جلو مي روند.
روايتي از امام علي (ع) که فرمودند براي اهل دين نشانه هايي است
ص: 2024
که به واسطه آنها شناخته مي شود راستي در گفتار، اداي امانت، وفاي به عهد، صله ارحام، ترحم به ضعيفان، بذر خوبها، اخلاق نيکو، پيروي از علم و آگاهي و آنچه آدمي را به خداي متعال نزديک مي سازد.
مقام معظم رهبري فرمودند: اگر دنيا را خورشيدي روشن کرد اين به آن معنا نيست که تا آمدن آن خورشيد نوراني در تاريکي بنشينيم.
سوال: نشانه هاي اهل دين در دو روايت بالا ذکر شد، بعضي مي گويند ما که آدم راستگويي هستيم و امانتدار هم هستيم خيلي هم دلمان براي ضعفا مي سوزد و خيلي صله رحم انجام مي دهيم و ديد و بازديد مي کنيم، ولي انجام واجبات و ترک محرمات را از ما نخواهيد چون در توانمان نيست که مثلاً روزه بگيريم. سوال در اين است که چرا نشانه هاي دينداري را حضرات معصوم (ع) اين موارد را برشمردند، چرا خواندن نماز و گرفتن روزه نيست؟
پاسخ: اين سوال بسيار ارزنده اي است، منتها اين مطلب را بايد گفت که دين يک مجموعه به هم پيوسته است و يک دفترچه راهنمايي است که اگر کامل به آن عمل شود، خاصيت هاي خودش را خواهد داشت. شما نمي توانيد به بعضي از دستورات عمل کنيد چون بخشي از وجود شما معطل مانده است و بخشي از استعدادهايي که براي کمال انسان است، رشد پيدا نمي کند. دين مجموعه اي از عقايد و دستورات عملي است عقايدي که آدم بايد به آن باور داشته باشد و دستورات عملي است که بايد در زندگي در مسائل احکامي و اخلاقي و فردي و اجتماعي پياده
ص: 2025
کند. اين مجموعه به هم پيوسته است که مي تواند آن خاصيت خودش را داشته باشد. اگر مي بينيد در بعضي روايات اين نشانه هاي اهل دين را مي گويند، اين را نشان نمي دهد که شما نماز و روزه را کنار بگذاريد، گفته فقط او را نبينيد يعني در واقع آن ديد سطحي که گاهي وقتها بعضي ها دارند و ملاک دين را فقط در طول رکوع و سجود مي بينند و فقط اعمال ظاهري مي بينند، اينجا ائمه گفتند فقط او را نبينيد و ملاک دينداري جاهاي ديگر در عينيت زندگي است، اما جاي ديگر گفتند که نماز بخوانيد و روزه بگيرد، اين بخش مهم دين است و اين شخصيت انساني، انسان است و شخصيت ديني انسان با همين واجبات است و پايه است و هيچ چيز جايگزين آن نيست، بنابر اين اگر ما اين را بپذيريم که در يک فضايي که ائمه وقتي مي بينند افراد بطور سطحي نمره دينداري را به کساني مي دهند که همان ظواهر دين را و بعضي از مناسک دين را عمل مي کنند، حتي جاي ديگر اخلاق ندارد. شخص ممکن است رکوع و سجودش طولاني داشته باشد، اما در خانه اخلاق ندارد. اي چه بسا با ديد سطحي بگويند چه آدم متديني است، اين که آدم متديني نيست. ائمه جلوي اين را دارند مي گيرند فقط تدين را به آنجا نمره ندهيد، بلکه تدين يک مجموعه است و او نمره اش کم است و يک بخش را بجا آورده و به همان حد به او نمره بدهيد و نمره متدين و کمال دين به او ندهيد
ص: 2026
چون شخصيت اش ناقص است نگاه به صداقت، امانتداري و انصاف و گذشت کنيد. ائمه مي خواهند بگويند منحصراً يک يا دو عمل را نبينيد، ولي معنايش اين نيست که اصلاً نبينيد و يکي اين نتيجه را بگيرد پس ما آنها را عمل نمي کنيم. مثل چيزي که بعضي در توصيف بعضي از افرادي که در کشورهاي ديگر هستند مي گويند آدمهاي با نظمي، راستگو و با وجدان کاري هستند و از همه خيلي متدين تر هستند، اين ديگر مرتبه اقرار و جوگير شدن است که يک مرتبه از آنطرف مي افتيم و اين به معني اين نيست که آدم متديني است، تدين يک اعتقادات دارد و يک رفتار و تعبدات دارد. اين مجموعه را بايد در نظر بگيريم.
سوال: آيا حقيقت دين به معناي کلمه سخت است يا آسان؟ اگر اين مشخص شود خيلي چيزها براي ما حل مي شود.
پاسخ: اين سوال از آن سوالاتي است که کليد خيلي از مشکلات و گره هايي است که بعداً مي تواند يک کسي با آن مواجه شود. ببينيد اگر ما اثبات بکنيم که ديني که از ناحيه خدا آمده است، آموزه هاي ديني چه از ناحيه اعتقادات و باورهاي و چه در ناحيه دستورالعملها سهل و دينداري راحت است. اگر ما اين را اثبات کنيم آنوقت مي فهميم که اگر يکجا ما در سختي افتاديم اين سختي براي دين نيست و يک امر بيروني بر دين عارض شده و يک مشکلي در ما بوجود آمده است، از ناحيه خدا آن دستورالعمل شاقي نيست و غيرقابل عملي نيست. اگر غير قابل عمل باشد، آن خدايي
ص: 2027
که خودش سازنده انسان است و مي داند توانش چقدر است، بيشتر از توان نمي خواهد. گاهي وقتها مي گوييم اين دختر بچه ما نمي تواند روزه بگيرد و يا نماز بخواند، عزيز من دلسوزتر از تو به او، خداي او است، او وقتي يک سني را براي تکليف تعيين کرده او مي داند که او اين توان را دارد، بعد راهکاري گذاشته است اگر در يک مورد خاصي به مشقت و سختي افتاد، يک راه حل دادند، گفتند اگر به تعبير ديني به حَرج افتاد، او مي تواند يک کار ديگر جايگزين او کند و يا يک وقت ديگر آن را انجام بدهد. بنابراين اگر اين را اثبات کردم که دين سهل است که اثبات خواهيم کرد، سختي ها و مشکلاتي که بعداً بوجود مي آيد، از ناحيه ماست. براي مثال عرض مي کنم ببينيد اشخاصي که دچار وسواس شدند به خصوص در اعمال ديني اشان کار دارم. در وضو گرفتن و يا غسل کردن چند بار تکرار مي کند مدتها به مشقت مي افتد در نماز و قرائت نماز گاهي وقتها مي شکند و گاهي اعاده مي کند و به سختي افتاده و دين در ذائقه اش تلخ شده و اتفاقاً شيطان همين را مي خواهد که دين را به کام افراد تلخ شود و او بگويد ديني که چنين است چه فايده دارد و دين را رها کند. اين سختي دينداري براي چه کسي است؟ خدا که در قرآن فرموده: يريد الله بکم اليسر ولا يريد بکم العسر (سوره بقره-آيه 185): خدا براي شما ساده گرفته و آساني را مي خواهد و
ص: 2028
من که الان در مشقت و سختي افتادم، اين معلوم است که مشکل در من است. نقش محيط براي دين نيست اين به خاطر کوتاهي وظيفه ماست که محيط را نساختيم. نقش دين بع عنوان آموزه هايي که خداوند متعال داده، خود عمل به دين سخت نيست. چون شما نگاه کنيد هم اعتقادات و باورهاي ديني را خدا نخواسته تحميل بکند و مطابق با عقل و فطرت و وجدان است و هم باورهاي ديني چنين است و خلاف عقل نيست و يک باور غيرمعمول و غير منطقي نيست. منطق برايش است اصلاً برايش گفته اعتقاداتت را با منطق بپذير و هم دستورات ديني، دستورات شاق و فوق قدرت انسان نيست. پيغمبر در يک روايت بسيار زيبا فرمود: من را خدا با شريعتي فرستاده که هم سماحت يا با گذشت دارد و دين لجوج و يکدنده نيست و اگر گفته براي نماز وضو بگيريد و غسل بکنيد، به جاي آن گفته اگر براي شما ضرر داشت و يا احتمال ضرر را داشتيد، تيمم کنيد. ببينيد در جاي خودش مي گذرد. اگر گفته روزه بگيريد، خود همين دين گفته در صورتي که در سفر بوديم و براي شما مشقت دارد، روزه نگيريد. بعضي مي گويند آسان بودن يعني اينکه روزه نگيريم. نه به اين معني نيست که بي دين باشيد. بي دين بودن را ما گفتيم آن دفترچه راهنما بايد کارش را بکند. بي دين بودن باعث مي شود که فرد به سعادت خودش نرسد. اين دين دستوراتي که براي سعادت آورده شده، عمل به آن ساده است، نه اينکه عمل نکنيم و بگوييم خدا ساده و
ص: 2029
آسان مي گيرد. نه همان خدا فرموده اين کارها را بکنيد و اگر اين خط قرمزها را رعايت نکنيد و واجبات و محرمات را عمل نکنيد کيفر دارد.
سوال: شما مي گوييد اين دين مطابق با فطرت ماست و عمل کردن به آن بسيار ساده است. اگر اينطور باشد ما در مدينه فاضله زندگي مي کرديم؟
پاسخ: گفتم سختي هايش از ناحيه ماست. چرا شخصي که دچار وسواس است، يراي او دينداري سخت است. چرا ديگران همين نماز و روزه و وضو و غسل را خيلي راحت انجام مي دهند، براي او يک اختلالي بوجود آمده است و او يک عدم تعادلي در شخصيت اش بوجود آمده است. من مي خواهم بگوييم آنچه که از ناحيه خداوند آمده به تناسب انسان و قدرت او، چيزي است که بتواند عمل کند و به مشقت هم نيافتد. ببينيد در همين آيه اي که مربوط به روزه است اگر شما مريض بوديد و يا در مسافرت بوديد: من کان مريضا او علي سفر فهده من ايام اخر يريد الله بکم اليسر ولا يريد بکم العسر (سوره بقره-آيه 185): روزه نگيريد و يک وقت ديگر قضايش را به جا بياوريد و بعد خدا مي فرمايد: خدا براي شما سختي نمي خواهد و خدا براي شما سهولت مي خواهد. ديني که با نيت انسان، نيتي که خيلي زحمت ندارد، نمره مثبت مي دهد. شما نيت کنيد، رشد مي کنيد. ديني که خداي او سريع الرضا است که بهانه براي بخشيدن مي گيرد و نه بهانه براي جهنم بردن. مچ گيري نمي کند، دستگيري مي کند. در روايت اصول کافي امام
ص: 2030
باقر (ع) فرمود: وقتي حضرت آدم از بهشت رانده شد به خدا گفت خدايا شيطان اين چنين قوي را بر ما مسلط کردي و مثل خون در رگ و پي ما جاري است و نفوذ در ما مي کند وسوسه مي کند و به تعداد هر انساني که بدنيا مي آيد دو تا شيطان هست که تعدادشان خيلي زياد است، خدايا براي من هم يک چيز امدادي و کمکي قرار بده و خداوند متعال فرمود: براي تو و فرزندانت اين را قرار مي دهم تا روز قيامت، اگر از بين شما نيت کار خوب را کرد، براي او يک حسنه مي نويسم و اگر آن کار خوب را انجام داد ده حسنه مي نويسم و از آنطرف اگر نيت کار بد را کرد براي او نمي نويسم، ولي اگر عمل بد و شر را انجام داد تا هفت ساعت نوشته نمي شود اگر شخص توبه کند و اگر اينکار را نکرد براي او يک دانه فقط مي نويسم. حضرت آدم فرمود: بيشتر مي خواهم. خدا فرمود همان يک معصيت را هم که براي فرد گناهکار نوشتم تا آخر عمر از آن پشيمان شود و برگردد، او را مخفي مي کنم و آن سئيه را تبديل به حسنه مي کنم. چنين خدايي سخت گير است.
بي قرار توام و در دل تنگم گله هاست، آه بي تاب شدن عادت کم حوصله هاست، مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب در دلم هستي و بين من و تو فاصله هاست، بي تو هر لحظه مرا بيم فروريختن است مثل شهري که به روي گسل زلزله
ص: 2031
هاست، باز مي پرسمت از مسئله ي دوري و عشق، و سکوت تو جواب همه ي مسئله هاست.
سوال: هفته گذشته اشاره شد که کارکردهاي دين براي زندگي امروز ما چي است و دين دفترچه نماي زندگي ماست. آنهايي که مي خواهند سعادتمند شوند و به آنجايي برسند که شايسته است، بايد با دين قدم به قدم جلو بروند. نکته دوم اين بود که دين به زندگي ايمان جهت مي دهد و باعث مي شود که استفاده مفيدي از عمرمان داشته باشيم و تمام عمرمان پر برکت شود آنجوري که بايسته و شايسته است. حتي شما به چند تا ذکر اشاره کرديد که باعث مي شد که ما بهترين استفاده را از اوقات و عمرمان داشته باشيم. حاج آقا عالي اشاره کردند که دينداري سهل و آسان است، نکته اينجاست که وقتي به دين نگاه مي کنيم مي بينيم کلي دستور و بايد و نبايد دارد. بهتر نبود که دين اينقدر دستور نداشت و اينهمه بايد و نبايد نداشت و بهتر نبود که ما را آزادتر مي گذاشت. اينهمه دستور و بايد و نبايد براي چيست؟ آيا با اين که گفتيد دين سهل و آسان است، منافات ندارد؟
پاسخ: اين مطلبي که شما فرموديد خيلي از اديان و فرقه هاي انحرافي و حتي عرفانهاي بدلي و کاذب از همين نقطه استفاده کردند يعني به اين معني که چون طبع انسان ساده پسند و آسان پسند است از اين جهت استفاده کردند و در عين اينکه دين و معنويت را حذف نکردند چون وجدان بشري آن را نمي تواند حذف کند، اما يک دين ساده
ص: 2032
و بدون دستوري القاء کردند که شما يکسري اعتقادات داشته باشيم، کافي است، اما دستورات شريعت را بخواهيد عملي کنيد، لازم نيست. آيا دين بدون دستوري وجود دارد؟ اينها اين را القاء کردند که دين همان ايمان قلبي است و همين فقط کفايت مي کند تا به بهشت و سعادت برسي، ولي در عمل آزاد باشي و دستورات دست و پاگير نداشته باشي. در زمان ائمه هم يک گروه مورجِه بودند، به خصوص در زمان خلافت بني اميه و بني عباس که به اين اعتقاد دامن مي زدند يعني اين به نفع آنها بود چون خودشان به دستورات ديني عمل نمي کردند و طبيعتاً وقتي که قرار شد دين دستورات نداشته باشد، مچ آنها گرفته نمي شد. ائمه هم به شدت با اين طرز تفکر برخورد مي کردند. امام صادق در روايتي فرمودند: ملعون ملعون من قال الايمان قول بلاعمل: اگر کسي بگويد ايمان فقط يک گرايش بدون عمل است و فقط اعتقاد است، مورد نفرين خدا است. واقع مطلب اين است که اگر ما بخواهيم يک جواب درست به آن بدهيم، اگر کسي هدفي در زندگي نداشته باشد مي تواند آزاد هر کاري دلش مي خواهد، انجام بدهد. امکان ندارد کسي هدف مشخصي داشته باشد اما دستورالعمل و برنامه ريزي براي رسيدن به آن هدف نداشته باشد. براي مثال فرض کنيد خانمهايي که هدفشان است که قورمه سبزي درست کنند، اما به او بگويم هر جور مي خواهي عمل کن با هر موادي و هر شکلي که مي خواهي بپز. اصلاً امکان ندارد. يعني اگر هدفي باشد يک مسيري و برنامه اي، انسان را
ص: 2033
به آن هدف مي رساند. يا مثل اين است که شما را در يک بياباني تاريک رها بکنند، بگويند هدف رسيدن به مشهد است، اما از هر راهي که مي خواهي برو. اين شدني نيست، آن مسير مشخص خودش را دارد. اگر بي هدف باشندمي تواند هر راهي باشد ولي دچار سرگرداني مي شوند. اگر بنا شد دين و اعتقاداتي و هدفي داشته باشيم، آنوقت معنا ندارد که براي رسيدن به آن هدف از هر راهي بتوانيم برويم. اين حديث از پيغمبر (ص) معروف است که حضرت جايي در بين اصحاب نشسته بودند با يک چوب خطوط متعدد کج و ماوج به اطراف کشيدند و يک خط مستقيم هم کشيدند و بعد فرمودند که راههاي انحرافي بي شمار هستند و صراط مستقيم که به هدف مي رساند يکي بيشتر نيست. پيغمبر اکرم (ص) مي فرمايد آن مسيري که انسان را به هدف مي رساند دو تا هم نيست، تا چه به آن برسد که هر راهي که دلت خواست. پس چرا مي گويند که راههاي رسيدن به خدا به تعداد خلايق است؟ اين يک حرف ديگري است. اين بحث به ان معنا نيست که صراط ها متعدد است، صراط خدا يکي است. اين مثل اين مي مانند که شما در يک اتوبان که چند لاين دارد به تناسب ماشينت در يکي از اين لاينها حرکت کني، يعني محدوده را رعايت مي کني. نه اينکه از محدوده دين بيرون برود و بگويد هر جور دلم خواست. اصلاً بندگي با دل بخواهگي سازگار نيست. ديني که انسان را بخواهد بنده کند و نسبت به خداي متعال خاضع
ص: 2034
کند، بايد برنامه ريزي با او باشد. برنامه اي که براي رشد و پرورش استعدادها است براي رسيدن به قرب اوست. از هر راهي نمي شود به قرب او رسيد. اين همان داستان شيطان در داستان آفرينش است که خداوند متعال وقتي که به او و تمام ملائکه دستور داد که سجده کنيد در روايت است که خدايا من را از اين سجده بر آدم معاف بکن، تو را آنچنان عبادتي بکنم که احدي آنچنان عبادت نکرده است. خداوند متعال فرمود: من احتياج به عبادت تو ندارم من مي خواهم تو مرا بندگي کني از آن راهي که من مي گويم نه آن راهي که تو دلت مي خواهد که منيت تو را افزون مي کند. اما آن چيزي که من مي خواهم آن خداپرستي و بندگي تو را افزون مي کند و اين باعث رشد است. بنابر اين اگر ما در زندگي هدف داشته باشيم که اين ادعاي فرد متدين است و مي خواهد به قرب خدا برسد. قرب خدا هر راهي و هر مسيري نيست. مسيري است که خود خدا تعيين کرده و هماني است که ما نام آن را دين مي گذاريم که دستورالعمل است و همان کاتالوگي است که انسان را پرورش مي دهد و دستگاه پيچيده را رشد مي دهد طوري که صفات الهي در او بروز کند. اين بروز صفات الهي شيوه دارد و دين براي خوب شدن انسان و رسيدن به قرب خدا دستورالعمل دارد که ما آن را به عنوان شريعت مي شناسيم و هيچ راه ديگري هم غير از اين نيست. لذا اولياء بزرگ دين که
ص: 2035
بزرگترين معتقدان از نظر عملي بودند و کساني بودند که عاملترين افراد به اين دستورات بودند.
سوال: اگر دين يک کاتالوگ و دفترچه راهنما است و اگر ما را آزاد گذاشت که هر طور خواستيم زندگي کنيم، مثل دستگاهي که با يک کاتالوگ که در همه شرايط کار مي کند، اين در واقع نشاندهنده نقص و خالي بند بودن آن است، درست است؟
پاسخ: کليدي که به هر قفل بخورد، فقط هوا است. همچنين کليدي ساخته نشده است که توي هر قفلي برود. اگر دستگاهي باشد که هر جور دلت خواست از آن استفاده کني و بهره هاي لازم از آن ببري، چنين دستگاهي نداريم و اگر کسي ادعا کند دروغي پيش نيست چون اين دستگاه با ظرفيت هايي که دارد براي رسيدن به بهره وري خودش و آن اهدافي که سازنده ساخته، اين بايد با شيوه خاصي از آن کار کشيده شود. هر شيوه اي نمي شود و اين يک چيز طبيعي است. عرض کردم يک موقع هدف ندارد و بهره وري ندارد، آنموقع هر جور خواستيد استفاده بکنيد. اما يک موقع مي خواهيد به يک هدفي برسيد که آن مسير مشخص دارد و از هر مسيري نمي شود به هدف رسيد. در رابطه با دينداري همين است. اگر واقعاً هدف است و خدا را قبول دارد و اين راه بي نهايت را بايد طي بکند و اين راه بي نهايت احتياج به دستورالعمل دارد و دستورالعمل آن هم هر جور که من بخواهم، نيست چون من نمي دانم اين راه بي نهايت را چگونه طي بکنم و چگونه استعدادهاي خودم را بتوانم
ص: 2036
به پرورش برسانم. اينجاست که دين از طرف خداوند مي آيد و اين بهره وري را از انسان مي گيرد.
سوال: شما فرموديد دينداري آسان و سهل است، من که نگاه مي کنم اين همه دستور و امر به انجام واجبات مثل حجاب و خمس و روزه که هيچکدام ساده نيست و هر کدام سختي خودش را دارد و ترک محرمات که از خيلي از لذت ها بايد چشم پوشي کنيم و براي خدا ترک کنيم. اصولاً ما مکلف هستيم و تکليف يعني کلفت يعني سختي و مشقت و زحمت و اين منافات با بحث اينکه دينداري سهل و ساده است، ندارد؟
پاسخ: اين بحث که از جلسه قبل گفتيم، پايه است و بايد براي انسان هضم و حل شود. از جمله مطالبش همين سوال شما است که در ذهن بسياري از ديندارها است. تعبير پيامبر اکرم (ص) که مي فرمايد شريعت با گذشت و سهل و آساني را آوردم، چگونه با سختي اين تکاليف جمع مي شود؟ حقيقت اينکه آن ادعايي که ما کرديم و از دلايل ديني امان مطرح کرديم اين است که آن چيزي که خداوند متعال براي بندگانش خواسته سهولت و رواني دينداري است و چشيدن شيريني هاي دين در زندگي اشان است. خدا سختي و مشقت و تلخ کامي براي بندگانش نخواسته است. منتها چشيدن سهولت و شيريني هاي دين دو تا شرط دارد، اول بايد به مجموع و کليت دين عمل کند. دين مجموع اعتقادات و دستورالعمل اخلاقي و احکامي و رفتاري است مثل نسخه اي است که شما از طبيب مي گيريد و اگر بخشي از آن
ص: 2037
را عمل کنيد و بخش ديگر را عمل نکنيد، طبيعتاً خوب نمي شويد و شيريني سلامتي را نمي چشيد و اينجا نمي توانيد برويد به دکتر اعتراض کنيد و از او گله کنيد که چرا نسخه ات عمل نکرد. دين مثل يک پازل مي ماند و بايد تمام اجزاء و قطعات کنار هم جمع شود يک شکل زيبا بدست مي آيد. ولي اگر شما بعضي از قطعات را سرجايش بگذاريد و بعضي را نه، آثار خود را نخواهد داشت. بگذاريد چند مثال بزنم و ببينيم که آيا اين در زندگي ما است. جمعي از دينداران هستند که آرزوي حضور قلب و شيريني در نماز را دارند، اما چه بسا خيلي اين را نمي چشند. اين به خاطر اين است که بيرون نماز کارهايي که بايد انجام بدهيم، انجام نمي دهيم، زبان، چشم و گوشمان را مراقب نيستيم، بعد مي خواهيم 5 دقيقه در نماز به معراج برويم و اگر نرفتيم، گله کنيم که چرا اينطور است؟ اينجا کجاي کار خراب است؟ آيا نماز و مناجات با خدا لذت ندارد؟ آيت الله بهجت از استادشان مرحوم قاضي نقل مي کردند که فرمودند لذتي در دنيا بالاتر از لذت نماز نيست. ايشان نقل مي کنند که من چند روز است که در فکر هستم که در بهشت اگر نگذارند نماز بخوانيم چکار بکنيم، آنقدر لذت مي برد. خود آيت الله بهجت مي فرمود: اگر لذتي را که نماز دارد اهل دنيا مي چشيدند به هيچ عنوان دنبال لذتهاي مادي و نفساني نمي رفتند. اين که من نمي چشم، ذائقه من خراب است. مريض هم نمي تواند لذت
ص: 2038
غذاي خوشمزه را درک کند. بيرون نماز آن کارهايي که بايد انجام بدهم، انجام نمي دهم. نماز اول وقت و با حضور قلب و درک سحر اينها گنج هايي است که مجاني داده نمي شود. اينها احتياج به مراقبت هايي قبل از نماز دارد. من جاهاي ديگرخودم را در هزار بند کردم، آنوقت مي خواهم در نماز پرواز کنم. خمس ام را نمي دهم و خودم را در بند فقرا و سادات کردم، اينجا مي خواهم پرواز کنم. چشم و گوش و زبانم بيرون نماز آزادانه کار مي کنند و خودم را در بند کردم و مديون بسياري از حقوقي که از مومنين ضايع کردم (حق الناس)، اينجا مي خواهم پرواز کنم. در خانه و اداره و در محيط کار و جاهاي ديگر اخلاقم درست نيست. مرحوم ميرزا آقا ملک تبريزي کلامي در کتاب اسرار الصلوه دارند که خيلي زيبا است، ايشان مي فرمايد همه ما مي دانيم که اگر لباسمان در نماز نجس باشد، اين نماز قبول نيست. لباس نجس باعث مي شود که نماز بالا نرود با اينکه لباس يک پوستيه بيروني است و جزء وجود نيست. آنوقت اگر کسي درونش خُم نجاست باشد، اخلاق نجس و کثيفي باشد آيا اين معراج پيدا مي کند. يک جاي خراب است و ما يک جاي دين را که عمل نکرديم يک جاي ديگر سخت مي شود و همه چيز زنجبروار به هم مرتبط است. اين خيلي مهم است. خدمت علامه طباطبايي رسيدند گفتند حضور قلب در نماز مي خواهيم، چکار کنيم؟ فرمودند: زبانتان را مراقب باشيد. کسي خدمت اميرالمومنين (ع) رسيد گفت آقا من محروم
ص: 2039
از نماز شب هستم دوست دارم نماز شب بخوانم، اما نمي توانم. حضرت فرمودند: گناهان تو را در بند کرده و دست و پايت را گرفته است. امام صادق (ع) فرمود اگر کسي دروغي بگويد و اين دروغ باعث محروميت او از نماز شب و از رزق بسيار گسترده مي شود چون مي دانيد يکي از چيزهايي که روزه را وسيع مي کند هم روزي دنيايي را و هم روزي معنوي را، درک سحر است. به تجربه آنها که اهل سحر هستند روزيشان وسيع است. هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ، از يُمن دعاي شب و ورد سحري بود. منتها اين لازم است که من قبل خودم را درست کرده باشم. يک بخش کار خراب است و اثرش اينجا پيدا مي شود. مي گويند شبي دزدي با اره آهن بر قفلي را مي بريد يک کسي عبور مي کرد گفت داري چکار مي کني؟ گفت: دارم ساز مي زنم. گفت: پس چرا صدا ندارد؟ گفت: صداش فردا در مي آيد. حالا بسياري از کارهايي ما که در روز مي کنيم صدايش شب، سحر، نخواندن نماز اول وقت و نچشيدن شيريني نماز در مي آيد. کسي که اخلاق خوبي ندارد و به واجبات مالي اش عمل نمي کند و زبانش را نمي تواند کنترل کند اين شخص نمي تواند از دينداريش لذت ببرد. به هر مقدار که کم گذاشته، از آنجا کم مي گذارند. دينداري براي ما کلفت و سختي پيدا مي کند چون شيريني آن را نمي توانيم خيلي درک کنيم و خيلي به بار نمي نشيند. طبيعي هم است چون دين مثل
ص: 2040
پازل مي ماند. شما آن بخش از واجبات دين را و ترک حرامهاي دين را عمل کنيد همراه با اعتقاداتي که داريد، قطعاً مي تواند برسيد. پس ما نمي گوييم با تمام اداب و مستحبات، آنها در کلاس بالاتر است. کا کاريکاتوري عمل مي کنيم. در کاريکاتور بيني بزرگ است ولي بخشهاي ديگر کوچک است ما در يک چيز حساس مي شويم در چيز ديگر نه. يک موقع از حرم امام رضا (ع) بيرون مي آمدم، يک کسي مسافرکشي مي کرد سوار ماشين اش شدم، اين يک نفر ديگر را سوار کرد که در مسافت کوتاهي پياده شد اين راننده ديد اين غريب است يک کرايه چند برابر از او گرفت. آن طرف هم فهميد اما چون عجله داشت يک غرولندي کرد و رفت. اين راننده شروع کرد با من درد دل کردن، گفت حاج آقا نمي دانم چرا روزيم آنچنان که بايد برکت ندارد، دو شيفت و سه شيفت دارم کار مي کنم. پيش يک حاج آقايي رفتم به من چله ايي داده که دارم انجام مي دهم. گفتم خدا پدرت را بيامرزد شما چند دقيقه پيش ظلمي کرديد و حقي به گردن او داريد و آنوقت شما مي خواهيد روزيتان برکت پيدا کند. شما آن کار را نکن، چله نگهداشتن هم نمي خواهد و رياضت هم نمي خواهد. اين مشکل ماست. گاهي فرد متدين است يعني به بعضي از اعمال دين عمل مي کند. بعد مي بينيد يک جشن ازدواجي مي گيرد که انواع گناهان در آن مي شود. بعد از او مي پرسي تو چرا اينکار را مي کني مي گويد: حاج
ص: 2041
آقا يک شب است. يک شب که خيلي زياد است يک لحظه از چشم خدا و از چشم امام زمان مي افتد. در يک لحظه مي گويد فلاني تو که رفيق ما بودي از تو انتظار نداشتيم. اين خيلي مهم است که آدم خيال نکند اگر از يک جاي دين چشم پوشيد و نتيجه لازم را نگرفت از خدا گله مند شود. تشريفات و مشکلات ايجاد شده در ازدواج که مفاسد اخلاق اجتماعي را بدنبال دارد، اين براي دستور خداست يا ما سادگي ازدواج را رعايت نکرديم. مجالس عزا هم همينطور است. توصيه دين اين است که فقط سه روز مجلس عزا بگيريد و براي شخص صاحب عزا غذا ببريد که او راحت بنشيند و عزاداري اش را بکند، اما آن را سخت کرديم. اول نگاه جامع به دين داشته باشيم و دين مثل يک پازل است. نکته دوم اين است که تربيت يک امر تدريجي است. شما وقتي مي خواهيد يک نهال را بکاريد حتي همه کود و بذر را فراهم کنيد بايد آرام آرام رشد کند، عجله نبايد داشته باشيد. اگر انسان بخواهد استعدادهايش رشد کند، وقتي بدنيا مي آيد غرايز بر او حاکم است و آن استعدادهاي انساني اش بايد بتدريج پرورش پيدا کند، بايد از هوا و هوس و منيت ها به سمت خداي متعال و خضوع و از کبر به تواضع و از ريا به خلوص برسد. اينها در مسير از منيت ها تا خدا بايد طي شود. دين براي اين مسير به ما برنامه مي دهد. وقتي شما در اين برنامه قرار مي گيريد يک درگيري رُخ مي دهد
ص: 2042
و يک مقدار کار سخت مي شود و هوا وهوس در جريان تربيت با اين برنامه خدا درگير مي شود يعني سد راه ما مي شوند. خدا مي گويد اين برنامه را انجام بده، دل نمي خواهم و چشم مي خواهد هرچه را ببيند و زبان مي خواهد هر چه را بگويد و گوش مي خواهد هرچه را بشنود. اينجا در اين فرآيند تربيت يک مقدار طول مي کشد تا رشد کند و آنوقت که استعدادهاي انساني اش رشد کرد و طبق دين عمل کرد اين برنامه اي که قبلاً در آن سختي مي کشيد، ديگر تکليف را کلفت نمي بيند و تشريف و عنايت خدا مي بيند. مرحوم سيد طاووس که از علماي بزرگ شيعه است، در زمان تکليف جشن گرفت مثل همين جشن تکليفي که الان مرسوم است، سنتي است سيد طاووس گذاشت يعني حس او اين بود که الان خداوند متعال من را قابل دانسته که دارد به من خطاب مي کند. اين کار را بکن و اين کار را نکن. بکن و نکن را تشريف و عنايت خدا و شرافت خودش مي دانست. ما لطف خدا را به خودمان در رزق مي بينيم که خدا به ما روزي داده است. خدا رزق را به حيوانات هم مي دهد. عنايت خاص خدا در تکاليف است، من فقط به تو تکليف مي کنم و به بره ها تکليف نمي کنم، تو را مي خواهم و تو در آغوش من بيا و لذا هر که را بيشتر دوست داشته باشم، بيشتر تکليف مي کنم. پيغمبر خدا از همه بيشتر تکليف دارد. آنوقت انسان ذائقه
ص: 2043
اش مي تواند بچشد. بنابر اين اگر اين دو مطلب را در نظر بگيريم اول دين را تا انجا که مي توانيم همه قسمت هايش را عمل کنيم و هر مقدار به جامعيت و کليت دين عمل کرديم به همان مقدار شيريني اش را مي چشيم و دوم اينکه اين تدريج را رعايت کنيم و تحمل داشته باشيم و توقع زيادي از خودمان نداشته باشيم. اين روند بايد طي شود. البته استعدادها فرق مي کند. يکي استعدادش زياد است و اين فرآيند را سريع طي مي کند.
سوال: اگر ما بخواهيم اين مسير را طي کنيم، امروز هر چه مي توانيم به خدا بگوييم چشم. اين تمرين براي روزهاي ديگر مي شود و زود نبايد نااميد شد چون خيلي ها مي گويند ما اين مسير را رفتيم، ولي به نتيجه نرسيديم و اين نبايد مانع شود.
پاسخ: بدون ترديد. يک وزنه بردار که يک وزنه 200 کيلوگرم را بالاي سر مي برد، روز اول اينطور نبود و با وزنه هاي خيلي کم شروع کرده و از خودش به اندازه کارش تواقع دارد يعني اگر از خودمان زيادي تواقع داشته باشيم، دلسرد مي شويم. بايد تحمل داشته باشيم و اين راه بايد آهسته آهسته بايد طي شود. لذا اگر اين کار را انجام بدهيم يعني افراط و تواقع زياد نداشته باشيم و حد خودمان را بشناسيم. البته خداوند لذتهاي نقد را هم براي افرادي که در اين جهاد قرار مي گيرند، در نظر مي گيرد و اين امدادهاي و تفضلهاي خداست. آنکه کل سهولت و شيريني را همه جا ديدند اين دو شرط را
ص: 2044
دارد، وگرنه در بين راه خدا امدادهايي را دارد و اين ترديدي نيست.
سوال: هفته گذشته يکسري اذکاري و دستوراتي در راستاي دينداري ما گفتند که از عمرمان مفيد استفاده کنيم، يکبار ديگر اين نکات را بفرماييد.
پاسخ: گفتيم دين براي انسان عمر مفيد درست مي کند. شما زندگيت را از دين جدا نمي کنيد، بلکه زندگي دين مدارانه انجام مي دهيد. دين با زندگي ات عجين مي شود و کيفيت زندگي را بالا مي برد. شما اينطور نيست که ديندار باشيد نخوابيد و نخوريد و تفريح نکنيد، اما مي توانيد تمام اين را تحت پوشش بندگي ببريد. آنوقت تمام زندگيت عبوديت مي شود و آن کسي که مي گويد خوشا آنان که دائم در نمازند، مقصودش همين بود. در اين راستا عرض کردم که براي مثال شما يک خواب را که جزء لاينفک زندگي است و نمي شود حذف کرد، اما اين خواب را مي شود، مفيد کرد و صرفاً يک خواب باشد. خوابي که براي ما عبادت باشد. از کسي که در روز حدود 7-6 ساعت بخوابد 70 سال هم عمرش باشد 20 سالش در خواب رفته است. حالا حيف نيست اين بيست سال را تبديل به بيست سال عبادت نکند. در روايت است که پيغمبر (ص) در موقع خواب به خانه دخترشان رفتند. حضرت زهرا (س) فرمودند: پدرم وقتي من رختخواب را پهن کرده بودم، وارد شد. بعد فرمود دخترم مخواب مگر اينکه چهار کار را قبل آن انجام داده باشي. يکي اينکه ختم قرآن کرده باشي، دوم شفاعت انبياء را براي خودت جلب کرده باشي، سوم حج و عمره اي بجا
ص: 2045
آورده باشي و چهارم اينکه خوشنودي همه مومنين را براي خودت جلب کرده باشي و فوري مشغول نماز شد. حضرت زهرا (س) فرمودند من منتظر نماز پدرم بودم تا تمام شد و گفتم: يا رسول الله اصلاً در اين وقت نمي شود اينکار را کرد، چکار کنيم؟ پيغمبر ياد دادند. دين خيلي از اين استفاده ها را براي موقعيت هاي مختلف ياد مي دهد. پيغمبر فرمودند اگر شما سه تا سوره قل هو الله احد (توحيد) را بخوانيد، يک ختم قرآن کرديد و اگر شما موقع خواب درود و صلواتي بر من و انبياء پيشين بفرستيد اللهم صل ال محمد و آل محمد و صل علي الانبياء و المرسلين، شفاعت ما را به خودت جلب کردي و اگر استغفار کني براي همه مومنين اللهم اغفر المومنين و المومنات، کاري کردي که خوشنودي مومنين را درک کردي و اگر يکبار بگويي، سبحان الله و الحمدالله و لا اله الا الله و الله اکبر، گويا حج و عمره را بجا آوردي. اگر اينکار را انجام بدهي اين خواب عبادت مي شود.
بحث ما دينداري در آخرالزمان است. قبلاً گفتيم که رويکرد ما وظيفه شناسي است نه نشانه شناسي، چرا که احساس مي کنم وظيفه امان را بشناسيم و به بهترين شکل ممکن منتظر باشيم. امام راحل فرمودند منتظران مصلح خود بايد صالح باشند.
سوال: شما به شرايط آخرالزمان اشاره کرديد و زمينه هايي که در اين دوره به تضعيف دينداري مي انجامد. در فرهنگ ديني و فرهنگ شفاهي ما مردي به نام دَجال اشاره شده است که مثلاً يک چشم دارد و عده اي را هوادار
ص: 2046
خود مي کند. آيا واقعاً چنين فردي با چنين اتفاقاتي رُخ خواهد داد و او سارق دين مردم خواهد بود يا خير؟
پاسخ: من ابتدا يک نکته اي را عرض کنم که از اين سوال ممنونم که اين چنين سوالات رويکرد ما بايد نسبت به علائم و نشانه ها آخرالزمان به همين سمت برود. گاهي اوقات ما مي توانيم سوالاتي مطرح کنيم که خاصيتي در زندگي ما نداشته باشد و نتيجه و ثمره و کاربرد عملي نداشته باشد. براي مثال مي پرسند حضرت امام زمان (ع) ازدواج کرده اند يا نه؟ آيا خانواده حضرت در جزيره خضراء زندگي مي کنند يا نه؟ من نمي خواهم نفي کنم اينها اطلاعات عمومي است، ولي اين در زندگي آدم چقدر تاثير دارد؟ اما دنبال اين سوال برويم که من چکار کنم در دل امام زمان (ع) جا کنم؟ حضرت از من چه توقعي دارد؟ همانطور که ما منتظر او هستيم، او هم منتظر ماست. چکار کنيم خوشحال مي شود؟ اين سوالاتي است که مي تواند براي يک فردي که مي خواهد واقعاً يک خاصيتي و عمر بهينه اي در زندگي اش داشته باشد، و بايد به سمت آن برود و سوالات از روي بي دردي و سيري به درد نمي خورد. مولوي در مثنوي مي گويد يک کسي نشسته بود، يک فردي از پشت سر يک سيلي از پشت گردن به او زد. اين سوخت و برگشت و تا اين عکس العمل نشان دهد، اين فردي که زننده بود گفت يک سوالي از تو دارم، اين صداي ترقي که آمد از کف دست من بود يا پشت گردن
ص: 2047
تو. اين تراق از دست من بود يا از قفاگاه تو از فخر کيا. بنده خدا گفت اين سوالات براي آدمهاي بي درد است. من که درد دارم دنبال اين حرفها نمي روم. آدمي که دردمند صاحب زمان (ع) است دنبال چيزي مي گردد که آمادگي خودش و ديگران را بيشتر کند. اين سوال که شد، ارزنده است که از دجال و يا چيزهاي ديگر به عنوان فتنه ها و راهزنان دين هستند، تعبير جالبي در اين سوال است يعني سارق دين. من در روايات نديديم که عين اين تعبير آمده باشد، ولي واقعيتي است. در رابطه با دجال بحث زياد است. در روايات ما خصوصياتي براي دجال گفته شده است که نشاندهنده اين است که دجال به تعبير شهيد صدر در کتاب موسوه الامام المهدي يک جريان فرهنگي فاسد در آخرالزمان قبل از آمدن ولي عصر (ع) است که فتنه و فسادش شرق و غرب را مي گيرد و گسترش پيدا مي کند. دجال يک شخص خاص نيست. علائمي که براي دجال گفتند که از مادري يهودي بدنيا مي آيد که اي چه بسا مقصود اين باشد اگر الان بخواهيم تطبيق بدهيم که صهيونيست ها باشند که فرهنگ را توليد مي کند و متاسفانه مراکز عمده فرهنگي دست آنهاست. دجال يک جريان فرهنگي فاسد و مادي است که حرص به دنيا، بي حيايي و هرزگي را توليد مي کند که چه بسا در جذاب ترين شکل در دنيا پخش مي کند. الان شما نگاه کنيد هاليود به عنوان غول تصويري غرب که هفت تا کمپاني در کنار هم قرار گرفتند و 78 درصد سينماي
ص: 2048
دنيا را تغذيه مي کنند و فيلمهايشان، جوان را 3-2 ساعت هيپنوتيزم مي کند. روساي هر هفت شرکت هاليودي يهودي صهيونيست هستند، نژادپرستاني که متاسفانه ارزش هاي انساني را هدف گرفتند. بنابر اين دجال هيچ بعدي ندارد که همان جريان فرهنگي فاسد باشد و آن علائمي که اهل بيت فرمودند همه تطبيق مي کند، اما در عين حال همانطور که در جلسه اول عرض کرديم راجع به تطبيق اين علائم با احتياط حرف مي زنيم و مي گوييم احتمال معقولي است که دجال با اين علائم، مقصود همين جريان فرهنگي باشد که در مقابلش بايد اقدامات لازم را انجام داد که انشاءالله در جلسات بعد اقداماتي که براي حفظ و تقويت دين در مقابل عوامل سستي و تضعيف دين است، بيان مي کنيم.
سوال: تمام علائم و نشانه هاي ظهور در آخرالزمان تعبير و تفسيردارند و يا اينکه علائم قطعي هم است.
پاسخ: بله بعضي از علائم داريم که خيلي صريح است. بعضي از علائم اسم يک منطقه اي را بردند مثلاً علم در آخرالزمان به قم کوچ خواهد کرد، اين تعبير ديگري ندارد. در زمان اهل بيت هم قم بوده و بعد هم همان شهر است. اما بعضي علائم است که احتمال تاويل است، لذا محققين ما در مبحث مهدويت روي آن بحث دارند مثل سُفياني که کي است آيا يک شخص است و يا يک جريان است؟
سوال – در خصوص ويژگي هاي بهشت و جهنم توضيح بفرماييد.
پاسخ – يکي از ويژگي هاي مهمي که در عالم قيامت وجود دارد اين است که باطن ها و اموري که در عالم
ص: 2049
دنيا غيب بوده آشکار مي شود. مکرراً در قرآن گفته شده که قيامت روزي است که باطن ها آشکار مي شود. اين مسئله تنها مربوط به انسان نيست بلکه باطن و حقيقت تمام هستي مشخص مي شود. در سوره ي ابراهيم آيه ي چهل وهشت خداوند مي فرمايد: زمين و آسمان آن روز به گونه اي ديگر است و همه چيز بروز و ظهور پيدا مي کند. در پيشگاه الهي، نهان ها و پنهان ها آشکار مي شود. مهم ترين حقيقتي که درآن روز براي همه آشکار مي شود، توحيد و يگانگي خداوند است. آن روز ظهور لا اله الا الله، لاحول و لاقوة الا بالله است. طبق فرهنگ ديني، ما اعتقاد داريم که در عالم دنيا هر چيزي که وجود دارد آيه و نشانه ي خدا است. پرتوي از اسماء و صفات خدا در همه ي موجودات عالم وجود دارد. هيچ موجودي نيست که با خدا ارتباط نداشته باشد. همه ي موجودات مخلوق خدا هستند و مخلوق سهمي از کمالات خالق دارد. ولي چون ما در عالم دنيا ديد شرک آلود داريم و موحد بودن و بندگي ما کامل نشده، اين مسئله را حس نمي کنيم. با ديدن عالم، عقل ما به اين مسئله گواهي مي دهد، اما نمي توانيم آن را به وضوح مشاهده کنيم. ما موجودات عالم را مستقل مي بينيم. اينکه هرکدام براي خود يک آثار و خواصي داشته و يک سببيتي دارند. مثلاً آب رفع عطش مي کند، غذا سير مي کند، آتش مي سوزاند و غيره. بخاطر ضعف هايي که داريم، واقعيت ها و حقايق از ديد ما پنهان
ص: 2050
است. اگر يک لحظه عنايت پروردگار از اين عالم قطع شود، عالم پوچ مي شود. مثلاً شما در ذهن خود يک موجودي مانند يک انسان غول پيکر و قوي را خلق کنيد که به راحتي مي تواند کارهاي خارق العاده انجام دهد. در صورتي که يک لحظه توجه خود را از او قطع کنيد و به چيز ديگري فکر کنيد، مسلماً هيچ مي شود. تمام قدرت و قوت اين موجود قوي به شما متصل است و از خود هيچ چيزي ندارد. در صورتي که توجه خود را از او قطع کنيد نه تنها وجود ندارد بلکه کمالات وجودي او نيز که همان قدرت، حرکت و غيره است نيز از بين مي رود. تمام عالم وجود و مخلوقات نيز، نسبت به خداوند متعال همين ارتباط را دارند. يعني اگر خالق به مخلوق خود عنايت نداشته باشد، باطل محض مي شود. مولوي در مثنوي مي فرمايد: ما همه شيران ولي شير علم، حمله مان از باد باشد دم به دم. حمله مان از باد و نا پيداست باد، جان فداي آنکه ناپيداست باد. ناصرالدين شاه در سفر خود به سبزوار به خدمت حاج ملاهادي سبزواري رفت. از او پرسيد اين بيت از شعر مولوي چه معنايي دارد ؟ آقاي ملا هادي سبزواري گفت: او لا حول و لا قوة الا بالله را تفسير مي کند. اينکه همه ي قدرت ها در عالم متعلق به خدا است. ما به خودي خود صفر و پوچ هستيم. مرحوم ميرداماد از اساتيد مرحوم ملاصدرا که از فلاسفه و بزرگان ما است در رساله ي خود نوشته که يک شب جمعه اي
ص: 2051
بود، من نشسته بودم و ذکر مي گفتم. يک باره اظهار نياز موجودات به خدا را ديدم که همگي مي گفتند يا غَنيُ يا يا مُغَني. خدايا تو همه کاره و غني هستي. تو بي نياز کننده ي ما هستي، چيزي به ما بده. تا زماني که ما در دنيا هستيم به واسطه ي حجابي که مقابل چشمان ما است اين مسئله را متوجه نمي شويم. عالم آخرت، عالم لا اله الا الله است و به محض اينکه افراد از دنيا مي روند، اهل لا اله الا الله مي شوند. هرچقدر که ما در عالم آخرت جلوتر برويم، صورت و چهره ي اصلي حقايق بيشتر براي ما آشکار مي شود. چيزهايي که در قيامت است با چيزهايي که در عالم برزخ است تفاوت دارد. ما به قيامت روز قيامت مي گوييم، با اينکه خورشيد وجود ندارد. روز بودن قيامت به دليل روشن شدن حقايق است.البته هنرمند است که در عالم دنيا به اين درک رسيده باشد. در عالم آخرت چشم همه ي افراد باز مي شود. ولي مهم اين است که چشم توحيدي ما در اين دنيا باز شود. موقعيت ما نسبت به خدا شبيه مخلوق ذهني ما است نسبت به خود ما.اگر ما اين مسئله را باور کنيم و در جان ما بنشيند، غير خدا براي ما مهم نخواهد بود.در اين صورت فرد، ديگر از غير خدا ترس نداشته و براي او تملق و چاپلوسي نمي کند. تکيه ي انسان فقط به خدا خواهد بود و به دنبال چيز ديگري نمي رود. اميرالمومنين در نهج البلاغه مي فرمايد: وقتي خالق در دل مومنين بزرگ
ص: 2052
مي شود، بقيه ي چيزها در چشم آنها کوچک مي شود. در يکي از جنگ ها پيامبر اکرم (ص) يک مقدار از لشکر خود دور شدند و زير سايه ي درختي استراحت کردند. يکي از افراد دشمن از دور ايشان را ديدند. آن فرد موقعيت را مناسب ديد که پيامبر (ص) را ترور کند. آن فرد بالاي سر پيامبر (ص) رفت و يکباره فرياد زد و شمشير خود را کشيد. او گفت اي محمد چه کسي مي تواند تو را از دست من نجات دهد ؟ پيامبر (ص) چشم خود را باز کردند و فرمودند: ربي و ربک. آن فرد از اينکه پيامبر (ص) نترسيد خيلي عصباني شد. شمشير خود را بلند کرد وگفت خدا کيست ؟ سپس دست خود را بالا برد که پيامبر (ص) را با شمشير بزند. يک دفعه سنگي زير پاي او لغزيد وزمين خورد. تا اين اتفاق افتاد پيامبر (ص) بلند شد و شمشير او را برداشت سپس فرمود: الان چه کسي مي تواند تو را نجات دهد. او گفت فقط عفو و کرم شما. پس از اين واقعه آن فرد مسلمان شد. کسي که تکيه ي او به خدا است آرام و مطمئن است و درزندگي خود بن بست ندارد. در دعاهاي اوايل صحيفه ي سجاديه است که خدايا اسباب به لطف تو اسباب هستند. اگر آتش مي سوزاند چون تو مي خواهي. همين به معناي لااله الا الله است. يک زن و شوهر پيري خدمت مرحوم شيخ نخودکي اصفهاني رفتند. گفتند عمر ما گذشت و بچه دار نشديم. ايشان دعايي کردند و گفتند انشاء الله اولاد دار مي
ص: 2053
شويد. آن زن و شوهر خنده اي کردند و گفتند از ما گذشته است. شيخ نخودگي فرمودند: شما از خدا بچه خواستيد ايشان هم به شما مي دهد. در قرآن در مورد حضرت ابراهيم آمده است که وقتي ملائکه به حضرت ابراهيم مژده ي فرزند دادند، هم ايشان و هم همسر ايشان پير بودند. همسر ابراهيم گفت: من نمي توانم بچه به دنيا بياورم، من پيرزن هستم. خطاب رسيد که از کار خدا تعجب نکنيد.مرحوم شيخ نخودکي به آن زن و شوهر گفتند که به اين کارها کار نداشته باشيد فقط اگر بدنيا آمد اسم او را حسن بگذاريد. در عالم آخرت، توحيد و يگانگي خداوند براي همه ي افراد آشکار مي شود. يکي ديگر از چيزهايي که در عالم قيامت براي همه آشکار مي شود، باطن احکام و دستورات است. البته زماني که فرد از دنيا مي رود اين چيزها صورت هاي برزخي پيدا مي کنند. ولي صورت برزخي يکي از چهره هاي آنها است، لايه هاي اصلي تر آن در قيامت آشکار مي شود. مرحوم نجفي قوچاني در کتاب سياحت قبر، از دو نفر ياد مي کند که در سير برزخي همراه او بوده اند.يکي از آنها هادي است که يک چهره ي نوراني است که در تمام گرفتاري ها و سختي ها مرحوم نجفي قوچاني کمک مي کرده. ديگري يک شخص سياه و بد بويي است که هميشه باعث لغزش ايشان بوده است. هادي، تجسم برزخي ولايت اميرالمومنين (ع) و اولاد ايشان است. آن شخص سياه، تجسم جهالت و شيطنت هايي است که در سنيني ايشان داشته است. ايشان مي فرمايند که
ص: 2054
اين دو با هم جمع نمي شدند. هر موقع هادي حضور دارد، فرد سياه نبود و بالعکس. ولايت در برزخ اين چهره را دارد. چه بسا در قيامت چهره ي اصلي تري پيدا کند. مثلاً ولايت به شکل درخت طوبي و شيطنت به شکل زقوم ظهور پيدا مي کند. از جانب درخت طوبي نعمت هاي متنوع به انسان مي رسد و شاخه اي از آن در خانه ي هرکدام از بهشتيان وجود دارد. زقوم نيز در جهنم است و شاخه اي از آن در منزلگاه هرکدام از جهنميان وجود دارد. يکي ديگر از چيزهايي که باطن آن در قيامت آشکار مي شود، قرآن است. قرآني که ما در اين دنيا با آن سروکار داريم، آن را حفظ مي کنيم، مي خوانيم و...تنزل يافته است. يعني از يک مرتبه ي بالايي نازل شده و کم کم نزول پيدا کرده تا اين قرآني شده که در دست ما است. در قيامت با چهره ي اصلي خود، خود را نشان مي دهد. در جلد دوم اصول کافي روايتي از امام باقر (ع) آمده است که ايشان فرمودند در روز قيامت قرآن به زيباترين شکل وجود دارد. قرآن در صفوف مسلمين قرار مي گيرد. مسلمين مي گويند اين را مي شناختيم اما خيلي زيبا و نوراني است مشخص است که از ما بالاتر است. قرآن بالاتر مي رود و در رتبه ي شهدا قرار مي گيرد. شهدا مي گويند ما اين را مي شناختيم اما خيلي نوراني تر است. قرآن در صف انبياء مي رود، انبياء نيز همين را مي گويند. در صف ملائکه قرار مي گيرد، آنها نيز
ص: 2055
همين را مي گويند. قرآن در مقابل ذات پروردگار چهره ي خود را عرضه مي کند و خداوند متعال مي فرمايد تو حجت من در زمين بودي. الان شفاعت کن که شفاعت تو مورد قبول است. چه بسا در آن زمان مشخص شود که باطن آن با باطن اميرالمومنين و اهل بيت (ع) يکي است.چون تمامي اسماء و صفات خداوند در قرآن است. در ضمن تمام اسماء و صفات خدا در اهل بيت نيز وجود دارد. قرآن و اهل بيت نسخه ي انسان کامل هستند. لذا پيامبر (ص) فرمود که قرآن و عترت از هم جدا نمي شوند. يکي از چيزهاي ديگري که خود را نشان مي دهد، باطن خود ما است. در روز قيامت باطن ما مشخص مي شود بنابراين بايد خيلي مراقب باشيم. باطن ما هويتي است که ما براي خود در دنيا درست کرده ايم. اگر ما بر چيزي استمرار و عادت داشته باشيم، آرام آرام آن صفت، خلق و خو و ملکه ي ما مي شود. اگر ما به بدي ها عادت کنيم و تبديل به خلق و خوي ما شود، شايد در آخرت چهره ي ما انساني نباشد. البته فضايل نيز چهره ي ما را زيبا مي کند. يکي از اصحاب نزد پيامبر (ص) آمد و پرسيد: اينکه در قرآن گفته شده دسته دسته مردم به عرصه ي قيامت مي آيند چه معنايي دارد ؟ پيامبر (ص) فرمود: مردم به ده شکل وارد مي شوند. برخي به شکل خوک، برخي به شکل ميمون و... البته چهره ها ي بسيار نوراني و زيبايي نيز وجود دارد. اين مسئله بستگي دارد که
ص: 2056
افراد اهل بهشت باشند يا اهل جهنم. البته اين مشکلات مربوط به افرادي است که از خود مراقبت نکرده و توبه نيز نکرده اند. وگرنه خداوند متعال با توجه به ستاريتي که دارد تا زماني که کسي هتاکي نکند، باطن او را ظاهر نمي کند. هويت برخي افراد در واقع تغيير کرده و تبديل به يک حيوان شده است. اين افراد يک ظاهر انساني دارند که با مرگ آنها تغيير مي کند. در آن زمان صورت انسان نشان دهنده ي سيرت او خواهد بود. ولي برخي افراد هستند که در اين دنيا با دين و خداوند ارتباط داشته اند. احياناً اگر بدليل برخي گناهان صورت ظاهر آنها تغيير کرده باشد، طي مراحلي تطهير مي شوند. بعد از گذراندن آن مراحل وضعيت آنها تغيير کرده و چهره ي آنها تبديل به چهره ي انساني مي شود. اين افراد کساني هستند که تا ابد در جهنم نمي مانند. بنابراين عالم آخرت، عالمي است که باطن ها و اسرار آشکار مي شود. از خصوصيت ديگر عالم قيامت اين است که لذت ها و يا عذاب هاي آن هم جسمي و هم روحي است. در قرآن و روايات مکرراً اين مسئله عنوان شده است. در قرآن از خوردني ها، پوشيدني ها، نهرهاي جاري، باغات، قصرها و حوريان گفته است. اين ها همگي لذت هاي جسمي است. در عين حال لذت هاي روحي فوق العاده اي نيز وجود دارد. در مورد غذاب نيز به همين صورت است. در عين حال که آتش وجود دارد عذاب هاي روحي هم است. عذاب ها و لذت هاي بهشت و جهنم هم مادي است
ص: 2057
هم معنوي. به اين دليل که انسان موجودي مرکب از جسم و روح است. اگر انسان فقط روح بود و غرايز مادي نداشت، مسلماً در عالم آخرت نيز فقط لذت ها روحي بود. اما وقتي که انسان حس چشايي، بوايي و غيره را با خود مي برد بايد اين حواس نيز تأمين شوند. باتوجه به مرکب بودن انسان، تمام عذاب ها و يا لذت هاي او بايد کامل باشد. غرايز جسماني که انسان دارد در صورتي حيواني است که موجب غفلت شده و جلوي کمال را بگيرد. اگر انسان مانند يک حيوان فقط به خوردن و خوابيدن فکر کند و توجهي به خدا، کسب علم و معرف و کمک به ديگران نداشته باشد. يا اينکه خورد و خوراک فرد باعث ظلم به ديگران شده و جلوي کمال آنها را بگيرد، تبديل به غرايز حيواني مي شود. اما اگر غرايز جسماني فرد به گونه اي باشد که از ياد خدا غافل نشود، جلوي کمالات او را نگرفته و ظلم به ديگران هم نباشد، ديگر حيواني نيست. انبياء و اولياء نيز غرايز جسماني داشتند ولي همه ي آنها براي نزديکي به خداوند بود. درآيه ي 22 سوره ي قيامت مي فرمايد: بهشتيان چهره ي خندان و شاد دارند و فقط و فقط به خدا نگاه مي کنند. يعني اگر به لذت هاي بهشت نگاه مي کنند، جلوه ي خدا را در آنها مي بينند و غافل نمي شوند. تمام لذت هاي قيامت با معرفت، شناخت و نزديکي به خداوند همراه است. بهشتيان به طور دائم رشد معرفتي پيدا مي کنند.
سوال – در خصوص آيات 141
ص: 2058
تا 147 سوره ي نساء توضيح بفرماييد.
پاسخ – در آيه ي 147 خداوند متعال مي فرمايد: خدا کاري ندارد که شما را غذاب کند در صورتي که شاکر بوده، قدردان نعمت ها باشيد و آنها را بجا بکار برده در ضمن مومن هم باشيد. در اين صورت هم خدا از شما تشکر مي کند و هم نيت شما را از شکر کردن مي داند. بنابراين عذابي که خداوند براي برخي افراد در نظر مي گيرد بخاطر انتقام و غيره نيست. اگر انسان صالحانه و مومنانه نعمت را مصرف کند و ايمان هم داشته باشد مورد غذاب قرار نمي گيرد. بنابراين عذاب بخاطر اعمال نادرست ما است. در انتهاي آيه مي فرمايد هم خدا قدردان خوبي هاي شما است و هم عليم است و مي داند که افراد به چه صورت شکرمي کنند. خدا در بسياري از آيات قرآن مقابله به مثل هاي کريمانه و بزرگوارانه اي دارد. خدا مي فرمايد: اگر شما شکر من را بجا آورديد من نيز از شما تشکر مي کنم. قدرداني خداوند به اندازه ي خود او است. اين سخنان نشان مي دهد که خداوند مشتاق تر از ما.
عذاب ها و لذت هاي جهنم و بهشت هم جسمي و هم روحي است. احترام يکي از چيزهايي است که جزو لذت هاي معنوي بهشت است. شخص مومن در بهشت بسيار محترم است. در بدو ورود، نگهبانان بهشت با سلام و خوش آمد گويي از او استقبال مي کنند. در آيه ي قرآن است که نگهبانان بهشت به بهشتيان مي گويند سلام عليکم، خوش آمديد وارد شويد و تا
ص: 2059
آخر نيز در همين مکان باشيد. ملائکه از هرطرف به بهشتيان سلام کرده و مي گويند سلام بر شما به واسطه ي صبري که کرديد. واجبات سختي داشت، ترک حرام سخت بود، وارد شدن مصيبت سخت بود، مسير بندگي فراز و نشيب داشت ولي در همه ي اين موارد شما صبر کرديد. چه خوش عاقبت شديد. از همه مهم تر سلام خداوند است. در جهنم نيز افراد دچار تحقير و توهين زيادي هستند. زماني که جهنميان از خدا مي خواهند که ما را از اين مکان خارج کنيد. اگر بعد از خروج از جهنم باز هم به کارهاي بد بازگشتيم ستمکار هستيم. درآيه ي 108 سوره ي مومنون، همان خدايي که بسيار مهربان است با لحن بدي به جهنميان توهين کرده است. کلمه اي که خداوند در اين آيه به کار برده است همه ي مفسرين مي گويند که مربوط به دور کردن سگ است. بعد از آن مي فرمايد: ديگر با من حرف نزنيد. بدترين عذاب جهنم اين است که خداوند به جهنميان مي گويد که من با شما حرف نمي زنم و شما را نگاه هم نمي کنم. اميرالمومنين (ع) در نهج البلاغه مي فرمايد: با دوري تو چکار کنم. يکي ديگر از لذت ها يا عذاب هاي عالم قيامت رفقا هستند. بهشتيان رفقاي خوبي دارند. مهمترين کار بهشتيان، ملاقات وارتباط با يکديگر است. در آيه ي 55 سوره ي يس مي فرمايد: بهشتيان خوش و سرگرم هستند. در ذيل اين آيه آمده است که سرگرمي مهم بهشتيان ملاقات است. همه ي آنها تا جايي که اجازه دارند خدمت انبياء مي روند. و
ص: 2060
يا انبياء به ملاقات بهشتيان مي آيند. در روايت است که هر جمعه بهشتيان خدمت اميرالمومنين (ع) مي رسند. البته برخي از شيعيان هستند که در بهشت دائم در خدمت اميرالمومنين (ع) هستند. مومنيني که خانواده ي آنها نيز در بهشت حضور دارند با يکديگر ملاقات مي کنند. در قرآن است که هم نشينيان جهنميان کساني هستند که يکديگر را لعن و نفرين کرده و دشنام مي دهند.
تو آن بتي که پرستيدنت خطايي نيست، اگر خطاست مرا از خطا ابايي نيست. بيا که در شب گرداب زلف مواجت، به غير گوشه ي چشم تو ناخدايي نيست. درون خاک دلم مي تپد هنوز اينجا، بجز صداي قدم هاي تو صدايي نيست. نه حرف عقل بزن با کسي نه لاف جنون، که هرکجا خبري هست ادعايي نيست. دليل عشق فراموش کردن دنياست، وگرنه بين من و دوست ماجرايي نيست. سفر به مقصد سردرگمي رسيد، چه خوب که در ادامه ي اين راه ردپايين نيست.
سوال – در خصوص ويژگي هاي بهشت و جهنم توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – در سوره ها و آياتي از قرآن جزئيات بهشت و جهنم بيان شده است. تعداد اين آيات و روايات بسيار زياد است. در برخي از سوره هاي قرآن آيات مربوط به بهشت و جهنم به صورت متمرکز عنوان شده است. مثلاً سوره ي واقعه و الرحمن تا حد زيادي اينگونه است. در سوره ي واقعه برخي جزئيات بهشت و جهنم آمده است. سوره ي واقعه داراي نود و شش آيه است که تمامي آنها مربوط به قيامت است. اصولاً کلمه ي واقعه يکي از اسامي قيامت است. واقعه
ص: 2061
يعني چيزي که حادث بوده و وقوع حتمي دارد. چون سوره ي واقعه در خصوص مرگ، بهشت وجهنم است، تذکر خوبي بوده و غفلت انسان را از بين مي برد. در روايتي از پيامبر اکرم (س) است که اگر کسي هر شب اين سوره را بخواند، جزو غافلين نخواهد بود. در آخرالزمان عوامل غفلت خيلي زياد است و اگر انسان گردگيري نکند مدفون مي شود. و چه بسا که نور ايمان در فرد کم رنگ و کم فروغ مي شود. بنابراين يکي از چيزهايي که از انسان غفلت زدايي مي کند قرائت سوره ي واقعه همراه با توجه است. اگر آفت غفلت از زندگي انسان کم شود، برکات زيادي وارد زندگي او مي شود. اين برکات هم معنوي و هم مادي است. اگر کسي سوره ي واقعه را هر شب جمعه بخواند و بر روي اين کار مداومت داشته باشد، فقر از زندگي او بيرون مي رود. امام صادق (ع) فرموده اند: کسي که هر شب جمعه سوره ي واقعه را بخواند، هم خداوند او را دوست دارد و هم کاري مي کند که او مورد محبت مردم قرار گيرد. اصولاً دل ها به دست خدا است و کسي که محبوب خدا باشد محبوب مردم هم مي شود. و در دنيا گرفتگي و گره هاي کور وارد زندگي او نمي شود، فقر نصيب او نشده و آفت هاي سخت عالم دنيا شامل حال او نمي شود. در ضمن از رفقاي اميرالمومنين(ع) خواهد بود. عبدالله بن مسعود يکي از اصحاب پيامبر اکرم (ص) بود که در خيلي از جنگ ها با ايشان بود. بعد از رحلت
ص: 2062
پيامبر (ص) نيز همراه اميرالمومنين بود. زماني که موقع مرگ او فرارسيده بود، خليفه ي وقت به عيادت ايشان رفت. خليفه از او پرسيد: آيا درد و ناراحتي داري؟ او گفت: درد دارم اما دردم از گناهان است. خليفه پرسيد: الان اشتهاي تو به چه چيزي است و چه چيزي ميل داري؟ گفت: رحمت پروردگار. خليفه پرسيد: مي خواهي طبيبي بربالين تو بياوريم ؟ گفت: طبيب من را بيمار کرده است. بخاطر مسائل سياسي حقوق عبدالله ابن مسعود را از بيت المال قطع کرده بودند. خليفه پرسيد: مي خواهي حقوق تو را دوباره برقرار کنيم؟ او گفت: زماني که من در زندگي به اين پول نياز داشتم آن را قطع کرديد، الان موقع مرگ من است و اين پول به کار من نمي آيد. خليفه گفت: مي تواني به دختران خود بدهي. او گفت: من به فرزندان خود ياد داده ام که سوره ي واقعه را بخوانند تا فقير نشوند. از حبيبم رسول خدا (ص) شنيدم که اگر کسي هر شب سوره ي واقعه را بخواند، فقر نصيب او نمي شود. بنابراين اين سوره برکات زيادي دارد و اصلي ترين اثر آن هم غفلت زدايي است. در سوره ي واقعه بعد از اينکه خداوند در خصوص روز قيامت صحبت کرده است، مردم را به سه دسته تقسيم مي کنند. دو دسته از اين افراد اهل بهشت بوده و يک دسته اهل جهنم هستند. يکي از اين سه دسته اصحاب اليمين يا اصحاب الميمنه هستند. اصحاب الميمنه يعني افرادي که ميمون و مبارک هستند. افراد خوبي که در اين دنيا اهل صلاح بوده اند. ممکن است
ص: 2063
خطاهايي هم داشته باشند ولي جهت گيري اصلي آنها به سمت خدا بوده است. به اين افراد اصحاب اليمين هم مي گويند يعني کساني که نامه ي عمل خود را از سمت راست دريافت مي کنند. مقصود از سمت راست، سمت راست جغرافيايي نيست. بلکه منظور سمت راست عالم دنيا است.سمت راست عالم دنيا به تعميري ملکوت اعلي است يعني عالمي که موجودات برتر در آنجا حضور دارند، اعمال خوب انسان در ملکوت اعلي نگهداشته مي شود. گروه دوم سابقون هستند يعني پيشگامان و پيشتازان. اين افراد از اصحاب يمين جلوترهستند. کساني که در همه ي خوبي ها و پاکي ها پيشتاز هستند. اين دو دسته اهل بهشت هستند. گروه سوم اصحاب الشمال يا دست چپي هستند. نامه ي اعمال اين افراد از دست چپ يعني ملکوت اسفل به آنها داده مي شود. اين افراد شوم بوده و اهل شقاوت هستند. خداوند متعال مي فرمايد: شما سه دسته شده ايد. يکي از آنها اصحاب الميمنه هستند که باعظمت هستند. ديگري اصحاب المشمئه هستند که چه مصيبتي هستند. دسته ي سوم پيشگامان و پيشتازان هستند که تنها بايد در وصف آنها گفت: السابقون السابقون، يعني پيشگامان، پيشگامان. اينها افرادي هستند که به وادي قرب خداوند متعال رسيده اند در بهشت هايي که براي آنها است. اکثر اين سابقون متعلق به اول تاريخ هستند. احتمالاً منظور اين آيه اين است که متعلق به دوران انبياء گذشته هستند. تعداد انبياء گذشته خيلي زياد بوده است. انبياء نيز جزو السابقون هستند.اوصياء و جانشينان آنها نيز جزو السابقون هستند. سابقون و پيشگامان امت اسلامي، پيامبر اکرم و معصومين و تعداد
ص: 2064
کمي از اصحاب خاص آنها هستند. اينکه خداوند مي فرمايد: اکثر سابقون مربوط به اولين هستند يعني افرادي که قبل از اسلام بوده اند که تعداد آنها بيشتر است. قليلٌ من الاخرين. السابقون بعدي که همان امت اسلامي است، تعداد کمي هستند.البته از لحاظ کمي قليل هستند ولي از لحاظ کيفي بسيار بالاتر هستند. سپس خداوند متعال جايگاه بهشتي سابقون را بيان مي کند. ابتدا خداوند جايگاه سابقون را در بهشت بيان مي کند، سپس جايگاه اصحاب الميمنه را عنوان مي کند. اصحاب يمين درجه ي پايين تري دارند. در خصوص سابقون خداوند گفته است که اين افراد در تخت هايي که بافته شده و محکم است نشسته اند. بر روي اين تخت ها تکيه داده و استراحت مي کنند. در حالي که روبروي يکديگر نشسته اند. دونکته در اين آيه وجود دارد. يکي اينکه روي تخت نشسته اند که منظور راحت و آسوده نشستن است.السابقون کساني هستند که در دنيا اهل زحمت بوده و راحتي نداشته اند. اين افراد بر روي نفس خود کنترل داشته و اجازه نمي دادند هر کاري را انجام دهد. به تعبير حضرت علي (ع) در خطبه ي متقين، اين افراد کساني هستند که جان و نفس آنها از دست آنها در سختي است، چون اجازه نمي دهند هرکاري را انجام دهند. اما مردم از دست اين افراد راحت هستند و به کسي آزار نمي رسانند. در روايت است که وقتي که مومني از دنيا مي رود و بر روي سنگ غسالخانه گذاشته مي شود، روح او در بالاي سر جسد قرار مي گيرد و همه ي کارها را تماشا
ص: 2065
مي کند. ملکي به او مي گويد که آيا مي خواهي به دنيا بازگردي؟ روح مومن مي گويد که من شب ها و روزهاي طولاني سختي کشيده ام و الان راحت شده ام. به قول حافظ: در شمار ارچه نياورد کسي حافظ را، شکر کان محنت بي حد و شمار آخر شد. حضور در آن دنيا براي اين افراد، ابتداي خوشي و راحتي خواهد بود. اين افراد گرد يکديگري مي نشينند و هيچيک بر ديگري فخر فروشي نمي کند. يکي از بهترين و بالاترين لذت هاي بهشتيان در عالم برزخ و قيامت، نشستن دور يکديگر است. سه چيز است که در بهشت بالاترين لذت ها را دارد. يکي از آنها خلود و جاودانگي است. انسان بهشتي مي داند که ديگر از آنجا بيرون نمي رود و تا آخر لذت ها ادامه خواهد داشت. خوشي هاي دنيا هرچقدر هم زياد باشد اما باز هم فاني هستند يا انسان از اين دنيا مي رود و يا لذت از بين مي رود. بنابراين در اين دنيا انسان به طور دائم در لذت نخواهد بود. اما لذت هاي بهشت به طور دائم و جاودانه است. همانطور که خلود و جاودانه بودن جهنم براي برخي از اهل آن عذاب مضاعف است. حبس ابد اين افراد واقعي است. حبس ابد عالم دنيا موقت است. حبس ابد واقعي، ماندن به طور دائم در جهنم است. دومين لذت فوق العاده اي که اهل بهشت دارند رضوان خدا و رضايت الهي است. مدام به اين افراد گفته مي شود که خداوند از شما راضي است. لذت سوم بهشتيان، مجالست با يکديگر است. ذره اي
ص: 2066
کدورت و آلودگي در دل بهشتيان وجود ندارد. اين افراد گرد يکديگر مي نشينند و از صفاي هم استفاده مي کنند. مهم ترين اشتغال و سرگرمي بهشتيان همين مجالست است. در روايت است که سابقون ميهماني هاي عجيبي دارند. اين افراد هرروز خدمت يکي از پيامبران و انبياء هستند و يک روز نيز که مانند جمعه ي ما در اين دنيا است، خداوند متعال را ملاقات مي کنند. مستي و لذت اين ملاقات به حدي است که از درک ما خارج است. در روايتي است که پيامبر اکرم به اميرالمومنين فرمود: علي جان کساني که شيعه ي تو هستند و در دنيا تسليم تو بوده اند، هر هفته اي يک ملاقات با تو دارند. البته ملاقات هفته اي يک بار با اميرالمومنين مربوط به پايين ترين شيعيان است و الا برخي افراد اصلاً از اميرالمومنين جدا نمي شوند. مرحوم الهي طباطبايي شاگردي داشت به نام اديب. اين فرد روحي قوي داشت و به راحتي مي توانست با ارواح مومنيني که از دنيا رفته اند ارتباط برقرار کند. البته نه با استفاده از کارهاي باطلي که در برخي از جلسات احضار روح انجام مي گيرد. اين فرد دستي بر روي چشم خود مي کشيد و اين ارتباط برقرار مي شد. اين ارتباط به صورت احضار نبود. احضار حرام است و روح را مقهور مي کند که حتماً حضور داشته باشد. مرحوم الهي طباطبايي مي گفت که ما با اين کار اشکالات برخي کتب را از مولفين آنها که از دنيا رفته بودند مي پرسيديم. ايشان مي گفتند که نتوانستيم با روح دو نفر ارتباط برقرار کنيم.
ص: 2067
يکي علامه بحرالعلوم و ديگري سيد بن طاووس بود. اين دو نفر گفتند که ما مدام در خدمت اميرالمومنين هستيم و نمي توانيم پايين بياييم و با شما ارتباط برقرار کنيم. برخي از اصحاب امام حسين (ع) در کربلا نيز اينگونه بودند. مثلاً سيد بن عبدالله حنفي که در هنگام نماز مقابل امام حسين (ع) ايستاد و تير خورد از جمله اين افراد است. در لحظات آخر عمر زماني که حضرت بر بالين ايشان قرار گرفت فرمود: تو در بهشت جلوي من هستي. يعني مابين من و تو فاصله نيست. امام صادق (ع) در روايتي فرمود: در قيامت زير عرش الهي براي امام حسين (ع) منبري قرار مي دهند. امام حسين (ع) براي صحبت کردن بر روي آن مي نشيند. اطراف امام را دوستان و شيعيان او مي گيرند. زماني که حضرت شروع به صحبت کردن مي کنند، از بهشت ندا مي رسد که بهشت آماده است مي توانيد وارد شويد. يک نفر از آنها سر بلند نمي کند. از حورالعين خطاب مي رسد که ما مشتاق شما هستيم. باز هم اين افراد سر خود را بلند نمي کنند. آنقدر اين افراد در مجلسي که با اباعبدالله هستند سرور و خوشي مي بينند که حس مي کنند اصل بهشت همانجا است. اين مجالست ها براي بهشتيان، باعث رشد و معرفت دائمي است. بنابراين بالاترين سرگرمي و خوشي بهشتيان برزخي و قيامتي همين مجالست ها با انبياء، پيامبران و خداوند است. در ادامه آيه مي فرمايد که به طور دائم نوجوانان زيبا رويي به دور اين افراد مي چرخند و خدمتکار آنها هستند. ولدانٌ مخلدون، نوجواناني
ص: 2068
هستند که دائماً در اين سن مي مانند و پير نمي شوند. در روايت است که اين نوجوانان، اطفال مشرکين و کفار هستند که در کودکي از دنيا رفته اند. اطفال مومنين که در کودکي از دنيا مي روند در عالم برزخ خدمت حضرت ابراهيم هستند و در تربيت مي شوند. در برخي روايات هم داريم که خدمت حضرت زهرا مي روند. به تعبير قرآن اين کودکان در عالم قيامت به پدر و مادر بهشتي خود ملحق مي شوند. بنابراين ولدانٌ مخلدون که خدمتکار بهشتيان هستند، اطفال مشرکين هستند. اين کودکان قبل از سن تکليف از دنيا رفته اند. از پيامبر سوال شد که براي اطفال مشرکين چه اتفاقي مي افتد؟ پيامبر فرمودند: اين افراد خدمتکاران اهل بهشت خواهند بود. اين افراد از اين خدمتکار بودن لذت مي برند و براي آنها سختي ندارد. جامي که در آن شراب گوارا است براي بهشتيان آورده مي شود. شرابي که در بهشت به بهشتيان داده مي شود باعث سردرد و مستي نمي شود بلکه باعث معرفت و رشد اين افراد مي شود. امام صادق (ع) مي فرمايد: نوشيدني که در بهشت به بهشتيان داده مي شود از هرچيزي غير خدا، اين افراد را جدا مي کند، باعث توجه کامل اين افراد به پروردگار شده و جلوه هايي از خدا را در آن مي بينند و هر ميوه اي که دوست داشته باشند براي آنها آورده مي شود. در روايت است که بهشتيان، نعمت هاي بهشت را با اراده ي خود خلق مي کنند. اين امر بخصوص در مورد سابقون صادق است چرا که همت و اراده ي
ص: 2069
آنها بسيار بلند است. اراده ي اين افراد مظهر اراده ي خدا است. حوريان بهشتي به قدري زيبايي و کمالات دارند که از ديدن آنها انسان متحير مي شود. معناي ديگر حوري اين است که داراي چشمان سياه هستند. اين حورالعين مانند مرواريد داخل صدف هستند. حوريان هم مانند مرواريدي که داخل صدف است زيبا هستند و هم به تعبير ديگر نجيب و پوشيده هستند. يعني حوري هر فردي در دست خود اوست و در دسترس افراد ديگر قرار ندارد. در آيه اي خداوند مي فرمايد که هر حوري فقط در خيمه ي يک بهشتي است. يعني چشم فرد ديگري او را نمي بيند. در روايت است که اگر لباس يک حوري در عالم دنيا قرار گيرد، افراد تحمل ديدن زيبايي آن را ندارند. همسران مومنين در اين دنيا، در بهشت از حوريان هم زيباتر هستند. به تعبير امام صادق (ع)، زنان صالحه اي که در دنيا بوده اند از حورالعين زيباتر هستند. حورالعين تجسم نماز و اعمال صالح هستند. بنابراين حورالعين تجسم عمل صالح يک انسان مومن است. شکي نيست که انسان مومن از عمل او بالاتر است. يعني عامل بالاتر از عمل است. افرادي که در اين دنيا متأهل بوده اند و زنان صالحه داشته اند در عالم آخرت با هم خواهند بود. کساني هم که مجرد بوده اند در عالم آخرت همسر اختيار مي کنند. در آخر آيه نيز خداوند مي فرمايد که اين چيزها جزاي عمل افراد است. لذايذي که تا اينجاي سوره خداوند مي فرمايد مربوط به لذت هاي جسماني است. ادب و حياي قرآن اقتضا مي کند که در
ص: 2070
مورد حورياني که در نزد زنان هستند توضيحاتي ندهد. مشخص است که براي زنان نيز در عالم آخرت همسراني وجود دارد. اولاً همسران اين زنان که در دنيا صالح بوده اند در آخرت در نزد آنان خواهند بود و زيباتر از هرچيزي هستند. اما اگر زنان در اين دنيا همسر نداشته باشند و يا همسر آنها بهشتي نبوده و يا درجه ي آنها پايين تر باشد، مي توانند همسر اختيار کنند. سابقون در عالم آخرت سخنان لغو و بيهوده نمي شنوند. در عالم آخرت غيبت، تهمت، دروغ و مسخره کردن وجود ندارد. زبان اين افراد کنترل شده بوده و حرف نابجايي نيز نمي شنوند. حرف هاي اين گروه با يکديگر فقط سلام و سلامتي است. هم اين افراد به يکديگر سلام مي کنند و هم خدا و ملائکه به آنها سلام مي گويند. سلامٌ قولاً من رَبِ الرحيم. يکي از اسامي بهشت دارالسلام است. امام سجاد (ع) مي فرمايند که من تعجب مي کنم با وجود اينهمه رحمت خدا، چگونه کسي جهنمي مي شود.
سوال - درخصوص آيات ششم تا نهم سوره ي مبارکه ي مائده توضيح بفرماييد.
پاسخ – در آيه ي شش سوره ي مائده دستور وضو و تيمم آمده است. خداوند مي فرمايد: اگر در جايي آب پيدا نکرديد روي خاک پاک تيمم کنيد. سپس مي فرمايد: خدا در اين دستورات براي شما مشقت و سختي نخواسته است، مي خواهد که شما پاک شده و تقرب پيدا کنيد. خدا مي خواهيد با اين دستورات نعمت خود را بر شما تمام کند. مي خواهد همه ي آداب و ويژگي هاي بندگي را
ص: 2071
به شما بگويد تا درست شاکر خدا باشيد. در دستورات ديني هرجايي مشقت زا باشد برداشته مي شود. مثلاً اگر وضو گرفتن در جايي براي فرد مشقت داشته باشد برداشته مي شود. بنابراين اگر ما در دينداري دچار مشقت شديم، مانند افرادي که وسواسي هستند، مشکل خود ما است و گره کوري به دينداري خود زده ايم.
سوال – آيا در مجالسي که در حضور انبياء در بهشت وجود دارد خانم ها هم حضور دارند؟
پاسخ – بدون ترديد خانم ها هم حضور دارند. کمالات مربوط به روح است. زن و مرد بودن يک امر جسمي است. افرادي که در بهشت حضور دارند و مي خواهند کمالات پيدا کنند، تفاوتي ندارد که زن باشند يا مرد. هر کمالي که براي مرد گفته مي شود براي خانم ها هم وجود دارد. اگر در قرآن اين موضوع بوضوح بيان نشده مربوط به حيا و ادب قرآن است و اين به آن معنا نيست که در آن دنيا از خانم ها کم مي گذارند. به تعبير قرآن هر کسي که صالح باشد آن رشد را خواهد داشت. زنان بهشتي زيادي هستند که درجات آنها از مردان بالاتر است.
90/12/27 آري هوا خوش است و غزل خيز در بهار باريده است خنده ي يك ريز در بهار ، از باد نوبهار حديث است تن مپوش بايد دريد جامه ي پرهيز در بهار ، اما خدا نياورد آن روز را كه آه گيرد دلي بهانه ي پاييز در بهار ، بي ديد و بازديد تو تبريك عيد چيست ؟ چندين دروغ مصلحت آميز در بهار ، با ديدنم پُر
ص: 2072
از عرق شرم مي شوند گلهاي شادكام دل انگيز در بهار . سوال – آيا مي شود نوروز بهانه اي براي رفتن به سمت خدا باشد ؟ پاسخ – بله ، نوروز فرصت خوبي براي رفتن به سمت خدا هست . انتخاب كردن اين فصل براي عيد نوروز نشانه ي هوش و ذكاوت ايرانيان است . در فصلي كه سرما شكسته شده است و گرما نيامده است ، زمان خوبي براي استفاده از طبيعت است . نوروز پيام هاي ارزشمندي دارد : بحث ديد و بازديد، مسافرت ، صله ي ارحام ، هديه دادن و خانه تكاني .در كتاب تهذيب شيخ طوسي داريم كه زمان نوروز بود و براي پيامبر فالوده شيريني آوردند ، براي عربها اين شيريني رسم نبود . پيامبر مناسبت اين شيريني را پرسيدند و ايرانيان گفتند ( به نقلي آن فرد سلمان فارسي بوده است ) كه اين شيريني نوروز ماست . پيامبر فرمودند : اگر مي توانيد هر روز ما را ، نوروز قرار بدهيد . نوروز جشن است و ما بايد آنرا به عيد تبديل بكنيم . واژه ي عيد از بازگشت است يعني الان بازگشت طبيعت است . ما چه بخواهيم و چه نخواهيم طبيعت عيد گرفته است . آيا ما هم عيد داريم يا فقط مراسم جشن داريم ؟ طبيعت بازگشت دارد و ما هم بايد اين بازگشت را در زندگي مان داشته باشيم ، ما در هنگام سال تحويل مي خوانيم : حول حالنا الي احسن الحال . اگر اين حال در ما تحويل شد ، ما هم عيد داريم . اگر ما اخلاق هاي خوب
ص: 2073
را در زندگي مان شكوفا كنيم و مثل طبيعت ، اخلاق هاي خوب را احيا كنيم ، ما هم عيد داريم . پس ما جشن كه همان مراسم است را داريم ولي اگر بخواهيم عيد داشته باشيم بايد بازگشت داشته باشيم . حتي در اعياد مذهبي مثل عيد قربان و غدير هم بايد اين نگاه را داشته باشيم . عيد صرفا به غذا و پوشاك نيست ، اينها جشن و شادي است ولي بازگشت نيست . اميرالمومنين بعد از نماز عيد فطر ، مشغول خوردن غذاي ساده اي بودند . فردي امام را ديد ، تعجب كرد و گفت : امروز هم كه عيد است شما اين غذاي ساده را مي خوريد ؟ حضرت فرمود :( در نهج البلاغه حكمت 428) اگر كسي روزه اش قبول شده باشد و تلاش او در ماه رمضان مورد قبول خدا باشد ، آن فرد عيد دارد . هر روزي كه انسان گناه نكند آن روز عيد است . در روايت داريم : فردي نزد اميرالمومنين آمد و ديد كه حضرت غذايش را پنهان كرد . فرد تعجب كرد و گفت كه مگر شما بخيل هستيد ؟ حضرت فرمود : دوست ندارم غذايي را مصرف كنم كه مسيرش را نمي دانم . منظور غذاي حلال است . (البته خوردن غذاهاي متنوع در جشن عيد خوب است.) در آخر سال همه حساب و كتاب مالي دارند ما هم بايد براي اعمال خودمان حساب و كتاب بكنيم و به اصل خودمان برگرديم . در مفاتيح در اعمال اول ماه محرم يعني اول ماه قمري كه سال قمري عوض مي شود از
ص: 2074
پيامبر دعايي داريم . امام رضا (ع) مي فرمودند : در روز اول سال پيامبر دو ركعت نماز مي خواند و اين دعا را مي خواندند : خدايا سال نو مي شود ولي تو ابدي و ازلي هستي ، من سه تا تقاضا داريم : از شر شيطان محفوظ بمانم ، از شر نفس اماره محفوظ بمانم و تصميم بگيريم مشغول چيزهايي بشوم كه به تو نزديك بشوم . خوب است كه انسان هنگام تحويل سال با اين نگاه شروع بكند . اگر انسان اين نگاه را به زندگي داشته باشد ، هر روز نوروز است و زندگي زيباتر مي شود. در كتاب كافي داريم كه امام صادق (ع) فرمودند : هر روزي كه بر انسان مي گذرد ، آن روز با انسان سخن مي گويد و به انسان مي گويد : من نوروز( يك روز نو) هستم و من از گواهان تو هستم ، بنا بگذار از اين روز نو كار خوب انجام بدهي . در نوروز همه ي نگاهها اين است كه سال 90 تمام شد و سال 91 شروع مي شود . كسي كمتر مي گويد كه سال 90 تمام شد و ما يك سال را از دست داديم يا يك سال از عمر ما گذشت . همه منتظر آمدن سال هستند ولي ما بايد بگوييم كه يك سال قبل گذشت . امام حسن مجتبي (ع) مي فرمايد : اي انسان ، تو از روزي كه بدنيا آمدي هر روز دارد از عمرت كم مي شود. شما به از دست دادن عمر توجه بكنيد و ببيند كه تابحال چه كرده ايد .
ص: 2075
وقتي يك سال جديد مي رسد ، يكسال از عمر ما كم مي شود . فردي نزد امام صادق (ع) آمد و سوال كرد كه معناي آيه : ما حساب هاي نفس هاي شما را داريم چيست ؟ امام فرمود : نظر شما در مورد اين آيه چيست ؟ او گفت :من فكر مي كنم كه منظور حساب سال و روز عمر ماست . حضرت فرمود : خدا حساب نفس هاي ما را دارد . حالا چكار كنيم كه ما عيد و بازگشت در زندگي داشته باشيم ؟ خداي نوروز با خداي شبهاي قدر يكي است . ما نبايد فكر بكنيم كه چون نوروز است ما آزادي هايي داريم . خداي مكه و مدينه با خداي شهرهاي ديگري يكي است . امام صادق (ع) از لقمان حكيم آداب سفر را نقل مي كند ، در سفر با همسفرانت خوش اخلاق باش ، با هسمفرانت هماهنگ باش مگر در گناه (پس در سفر حدود را رعايت كنيم ). انسان بايد مواظب گناه كردن باشد . بعضي از مراجع بزرگوار به خانمها مي گفتند كه چادر شما از عباي ما مقدس تر است . خانمي مي گفتند كه من خيلي معتقد و مومن هستم ولي با مردهاي اقوام دست مي دهم و هيچ قصدي ندارم . احتمالا ما در گفتن احكام كوتاهي كرده ايم . ما روايت داريم : اگر كسي با نامحرم دست بدهد خشم الهي را براي خودش خريده است و در قياما اين دست در غل و زنجير است . گاهي مي گويند كه خيلي سخت نگيريد . خوب است شما به حوادث رجوع
ص: 2076
كنيد و ببيند كه سرمنشا خيلي از گناهان همين كارهاي كوچك است . امام مي فرمايد : در سه مسئله جلوتر از همسفرانت باشد ، يكي در سكوت طولاني (البته مزاح خوب است ولي نبايد كسي را اذيت كنيم يا كسي را مسخره كنيم يا غيبت كسي را بكنيم . غيبت يعني اينكه شما در مورد برادر مومن خودت حرفي بزنيد كه او ناراحت بشود )، ديگري در نماز و ديگري بخشش . آداب بعدي سفر قرآن و ذكرخواندن است . ما در عيد نوروز سه هفته ي تعطيلي داريم و مي توانيم استفاده هاي مفيدي از اين ايام بكنيم . شما مي توانيد نذر بكنيد كه در اين ايام روزي دو ساعت مطالعه بكنيد . كتاب بخوانيم و تلاوت قرآن انجام بدهيم . سريال و سرگمي هم حدي دارد . ما نمي توانيم تمام وقت ، خودمان را سرگرم كنيم . چقدر سرگرمي لازم است؟ كاري كنيم كه خنده بر دل ديگران بيايد نه بر لب ديگران . در روايات داريم كه ادخال سرور بايد در قلب مومن باشد . امام صادق ( ع)مي فرمايد : اگر كسي به بازار برود و براي خانواده اش هديه بخرد اين مثل صدقه است . اميرالمومنين فرمودند : من هديه دادن را بيشتر از صدقه دادن دوست دارم و صدقه دادن را بيشتر از هديه دادن دوست دارم . يك گروه كه عذاب قبر از آنها برداشته مي شود زناني هستند كه به تنگدستي شوهرشان صبر مي كنند و آنها با فاطمه ي زهرا محشور خواهند شد . آقايان تا آنجا كه در توان شان است هديه
ص: 2077
بدهند و خانواده را به مسافرت ببرند و خانم ها هم به همسران شان فشار نياورند اگر مرد خانه توانايي ندارد . سوال – سوره حديد آيات 4 تا 11 را توضيح بفرماييد . پاسخ – شما حتما تفسير سوره حديد را مطالعه كنيد . سوره حديد يكي از سوره هايي است كه با سبح شروع مي شود و به آن مسبحات مي گويند . سوره ي حشر ، صف ، جمعه و تغابن هم جزو سوره مسبحات است . در اين سوره ي مسبحات آيه اي است كه پيامبر مي فرمايد : ثواب آن از هزار آيه بالاتر است كه ممكن است آن آيه آخر سوره ي حشر باشد . فردي اميرالمومنين را قسم داد كه بهترين هديه اي كه پيامبر به شما داده است را به ما بدهيد . حضرت فرمودند : شش آيه اول سوره ي حديد و چهار آيه آخر سوره ي حشر را بخوان كه نام اعظم خدا در اين آيات هست . بعد اين دعا را بخوانيد : اي خدايي كه اين اوصاف تو هست و بر محمد صلوات بفرست و بعد حاجت خود را بخواه . بيست اوصاف خداوند در اين آيات آمده است . امام سجاد (ع) فرمود : خداوند مي دانست كه در آخر الزمان مردماني ژرف انديش مي آيند ، بنابراين سوره ي توحيد و آيات اول سوره حديد را نازل كرده است . بعد از اينكه خدا به بيست وصف معرفي مي كند در آخر آيات خدا از مردم تقاضايي دارد . در آيه 11 خدا به مردم مي گويد : شما جانشين من
ص: 2078
در روي زمين هستيد . به من قرض بدهيد . در روايت داريم : اگر كسي بتواند به برادر مومنش قرض بدهد و اين كار را نكند ، بوي بهشت بر او حرام مي شود . در خطبه ي 183 حضرت به اين آيات اشاره كرده است و مي فرمايد : نه اينكه خدا از سر كمبود تقاضاي وام كرده است بلكه مي خواسته شما را امتحان بكند . اگر در بين اقوام كسي باشد كه نياز به كمك داشته باشد ، او در اولويت است . هر كس كه به سفر زيارتي مي رود دست اندركاران برنامه ي سمت خدا را دعا بكند .
90/12/20 بفرماييد فروردين شود اسفندهاي ما نه بر لب بلكه دردل گل كند لبخندهاي ما ، بفرماييد هر چيزي همان باشد كه مي خواهد همان يعني نه مانند من و مانندهاي ما ، بفرماييد اين بي چارتر كار عالم عشق رها باشد از اين چون و چرا و چندهاي ما ، سر مويي اگر با عاشقان داري سر ياري بيفشان زلف و مشكن حلقه ي پيوندهاي ما ، به بالايت قسم سرو و صنوبر با تو مي بالند بيا تا راست باشد عاقبت سوگندهاي ما ، نمي دانم كجايي يا كي آنقدر مي دانم كه مي آيي بگشايي گره از بندهاي ما . سوال – در آستانه ي بهار توصيه هايي بفرماييد . پاسخ – اگر نگاه به قبه بارگاه حضرت معصومه دلها را معنوي مي كند ، خوب است كه در آستانه ي عيد سفرهاي مان به زيارتگاهها باشد . خوب است كه پدر و مادرها در سفر سهم
ص: 2079
فرزندان شان را در نظر بگيرند يعني به جايي بروند كه هم زيارت و هم سياحت باشد . من در يك سفر عمره ي دانشجويي با صد و هشتاد دانشجو بودم . يكي از اين دانشجوها در طواف، سه ختم قرآن كرده بود ، دانشجويي بود كه در ميقات مسجد شجره آنقدر گريه مي كرد كه من لبيك گفتن را به او يادآوري كردم . اين زيارت ها روي جوانان اثر مي گذارد . الان سفرهاي راهيان نور هم هست كه خيلي خوب است . حالا اگر شما به سفرهايي مي روييد كه بار مثبت ندارد اشكالي ندارد ولي سعي كنيد به سفرهايي كه بار منفي دارد نروييد . وقتي ما از سفر برمي گرديم بايد اخلاق و ايمان فرزندمان كم نشده باشد. ما بايد در آستانه ي عيد ، عيد را براي همه بخواهيم . اگر در نوروز هزينه ي ما اضافه مي شود خوب است كه ما پنج درصد از اين هزينه ها را به فقرا اختصاص بدهيم . در روايت داريم كه اگر ما در بين خويشاوندان خود نيامند داشته باشيم صدقه به ديگران نمي رسد . حتي ما مي توانيم به كساني كه مشكل مالي دارند ، پول قرض بدهيم .حضرت اميرالمومنين مي فرمايند : من قرض دادن را بيشتر از صدقه دادن دوست دارم . در روايت داريم : اگر كسي بتواند به برادر مسلمانش قرض بدهد و اين كار را نكند ، خدا بوي بهشت را بر او حرام مي كند . پس ما با كمك كردن ، قرض دادن و هديه دادن عيد را براي همه بخواهيم .
ص: 2080
يك فرد زنداني كه اشتباه كرده است نياز به كمك شما دارد . فردي در اردبيل بخاطر سي ميليون ديه ، دوازده سال زندان بوده و در سفر هيئت دولت آزاد شده است . ما بايد خنده را در دل مومن ايجاد بكنيم ، خنده فقط بر لب نيست . پس مردم و و دولت كمك كنند تا عيد وشادي براي همه باشد . سوال – در مورد ادامه بحث صبر بر معصيت توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – ترك گناه ثوابش خيلي بالاتر از انجام عبادات است .انجام عبادات كار خيلي سختي نيست . اگر انسان بتواند در برابر گناه بايستد باعث سير و سلوك و تكامل انسان مي شود . در كتاب سِّر دلبران ، آيت الله حائري داستاني را از آقا سيد محمد فشاركي استاد آيت الله حائري نقل كرده اند . برادرم پسرش را براي طلبگي به من سپرد و گفت كه شما مواظب معنويات او باش . او خوب درس مي خواند اما شبي دير به خانه آمد . به او گفتم : كجا بودي ؟ او گفت : كه من استادعرفاني بنام ملافتحعلي سلطان آبادي را پيدا كرده ام . و مي خواهم به سير و سلوك راه پيدا كنم . ايشان دستور چله نشيني به من داده است . آيت الله فشاركي به او گفته بود كه من دستور ديگري به تو مي دهم . ايشان به او فرمودند : از امشب تا چهل شب اعمال خودت را بررسي كن . سعي كن هر شب تعداد گناهانت را كم كني و اگر در شب چهلم گناهي مرتكب نشده بودي
ص: 2081
، سير و سلوك تو به نتيجه رسيده است . ايشان توصيه ي ذكر ونماز و .. را نمي كند بلكه توصيه به محاسبه و گناه نكردن مي كند . در كافي ( از كتب اربعه است ) داريم : انساني خيلي مومن بود و مواظب اعمال خودش بود . شيطان نگران بود كه چرا نمي تواند او را وسوسه كند . شيطان شاگردان خودش را جمع كرد و گفت : چه كسي مي تواند اين انسان مومن را به گمراهي بكشاند ؟ يكي از شاگردان شيطان گفت كه من از راه جلوه دادن دنيا او را مي فريبم ، ديگري گفت : من از راه ارتباط نامشروع او را مي فريبم ، ديگري گفت : از راه خوبي ها و عبادات او را مي فريبم . شيطان به سراغ اين مومن آمد و در كنار سجاده ي او ، سجاده اي پهن كرد ( داريم كه شيطان براي فريب انسان مي تواند در چشم او ظاهر بشود ) و بيش تر از آن فرد مومن نماز عبادت كرد . انسان مومن تعجب كرد و به او گفت كه تو از اين همه عبادت خسته نمي شوي ؟ شيطان گفت : من گناهي مرتكب شده ام و هر وقت به ياد آن گناه مي افتم عبادتم تقويت مي شود. پس تو بايد گناهي بكني تا رابطه ات با خدا قويتر بشود . شيطان به او آدرس زني را داد كه با او ارتباط نامشروع برقرار بكند و گفت كه بعد از اينكه از اين گناه برگشتي انگيزه ي عبادت تو بيشتر مي شود. اين انسان
ص: 2082
مومن فريب وسوسه ي شيطان را خورد و به سراغ آن زن رفت . زن به او گفت كه به قيافه ي تو نمي آيد كه اهل اين كارها باشي . زن به او گفت : كه تو اشتباه مي كني كسي از گناه به عبادت نمي رسد . ترك گناه بهتر از توبه است . مومن برگشت . امام صادق (ع) فرمود : اين زن در فاصله ي كوتاهي از دنيا رفت . خداوند به پيامبر زمانش خطاب كرد كه بر جنازه ي او نماز بخوان . خداوند فرمود :من گناه او را آمرزيدم زيرا يك نفر را از گناه باز داشت ( اگر يك نفر بد بود و گناهي انجام مي داد، دليلي ندارد كه در همه ي اعمال بد سقوط كرده باشد . ممكن است كه آن فرد اعمال خوب هم داشته باشد) سوال – در مورد ادامه ي صبر بر گناه غيبت توضيحاتي بفرماييد . پاسخ - روايتي داريم كه فردي داشت سنگسار مي شد و دو نفر از اصحاب پيامبر با هم گفتند : مثل سگ سنگسار شد . پيامبر فرمود : او الان در بهشت است و شما گرفتار غيبت شده ايد . ( اين طور نيست كه همه در بدترين درجه باشند و ما خوب باشيم . اين عجب است ) . پس تمام سير و سلوك ، صبر و مقاومت در برابر گناه است . گاهي ما با گناه اعمال خوب مان را از بين مي بريم . ما گاهي در موعظه ها و نصيحت ها خسته مي شويم . ولي اين درست نيست . اگر ما
ص: 2083
بتوانيم بر گناه غيبت صبر كنيم خداوند پاداش هاي فراواني به ما مي دهد . الان نزديك عيد است . در نوروز ما كارهاي زيبايي انجام مي دهيم . مثل : صله ي رحم كه آثار زيادي دارد، هديه دادن، سفر رفتن و خانه تكاني. حضرت اميرالمومنين مي فرمايد: من هديه دادن را بيشتر از صدقه دادن دوست دارم . ما در بهترين فصل كار بهترين كارها را انجام مي دهيم . ما بايد مواظب باشيم كه اين زيبايي هاي عيد را با گناه از بين نبريم . امام خميني ، آيت الله حائري و آيت الله زنجاني با هم عهد بسته بودند كه در جلسات شان غيبت نكنند با اينكه آنها اهل غيبت نبودند ولي باز با هم شرط مي كردند . ما هم در ايام نوروز در ميهماني ها شرط كنيم كه غيبت نكنيم تا زيبايي نوروز خراب نشود . در كافي داريم كه اگر كسي غيبت بكند روزه اش باطل مي شود. شيخ طوسي در كتاب تهذيب آورده است كه كسي كه غيبت مي كند و روزه است ، غذا خوردن بر او واجب است . ملاصدرا در شرح اصول كافي دارد كه اگر ما يك قطره آب بخوريم روزه مان باطل مي شود پس چطور وقتي گوشت برادر ( غيبت كردن ) را مي خوريم روزه مان باطل نمي شود ؟ فقهاي ما مي فرمايند : با غيبت ثواب روزه كم مي شود ولي خواجه نصرالدين طوسي كه در اوج فتوا دادن بود مي فرمايد كه با غيبت كردن روزه ي فرد باطل مي شود . روايت داريم : كسي كه
ص: 2084
غيبت مي كند وقتي وارد صحراي محشر مي شود ، دهانش بوي بدتر از مردار مي دهد و تمام اهل محشر از بوي بد دهان او ناراحت مي شوند . اين گناه جزو گناهان كبيره است . در كتاب ابن فهم حلي روايتي داريم كه از معاذبن جبل سوال كردند كه آيا شما خودت حديثي را از پيامبر شنيده اي كه براي ما نقل كني ؟ معاذبن جبل اشكش جاري شد و گفت : خداوند در هر آسماني فرشته اي بعنوان نگهبان است . اعمالي كه ما انجام مي دهيم در غروب به آسمان مي رود و فرشته ي هر آسماني آنرا كنترل مي كند . مثلا در يك آسمان فرشته اي مسئول غيبت است و اگر كسي غيبتي كرده باشد ، اين فرشته نمي گذارد كه اعمالش از طبقه ي اول آسمان بالاتر برود. در روايت داريم : اين عمل را برگردانيد و به صورت صاحبش بزنيد . پس در كنار هر كار خيري ، اگر غيبتي باشد ، آن كار خير من از آسمان اول بالا نمي رود. بعضي ها مي گويند كه من جلوي خودش هم عيبش را مي گويم يا مي گويند كه وصف او است ، اينها توجيحي براي غيبت نيست . ابوذر از پيامبر پرسيد : غيبت چيست ؟ پيامبر فرمود : حرفي بزني كه برادر تو از آن حرف بدش بيايد . ابوذر گفت اگر عيبي در طرف باشد و ما آنرا بگوييم باز غيبت است ؟ پيامبر فرمود : اگر عيبي در طرف باشد و شما آنرا بگوييد، غيبت است ولي اگر آن عيب در طرف نباشد
ص: 2085
تهمت است . پس ما تعطيلات زيباي عيد را با آبرو بردن ديگران خراب نكنيم . وعده هاي الهي در مورد كساني كه غيبت را ترك كنند اين است : پيامبر فرمود كه اگر انسان غيبتي را ترك كند ، ثوابش از ده هزار نماز مستحبي بيشتر است . در روايت ديگري پيامبر فرمود : اگر در جلسه اي غيبت فردي را بكنند و شما از آن فرد ( آبروي فرد ) دفاع كنيد يا نگذاريد كه غيبت او را بكنند ، خدا شما را از آتش جهنم نجات مي دهد . از شيخ صدوق در كتاب امالي و من لا يحذر داريم كه اگر كسي غيبت مسلماني را بشنود و از آبروي او دفاع كند ، خدا باب هزار بدي را بر او مي بندد . اما اگر او از آبروي فرد مسلمان دفاع نكرد ، خدا هفتاد گناه براي او مي نويسد در حاليكه براي غيبت كننده يك گناه مي نويسد . سوال – آيات پاياني سوره قمر و آيات ابتدايي سوره ي الرحمن را توضيح بفرماييد. پاسخ – در مجلسي فردي كه مي خواست سخنراني بكند به خانواده ي فردي كه جاويدالاثر بود گفت كه من مي دانم جنازه ي فرزند شما كجاست .ايشان به بالاي منبر رفتند . و آيه پاياني سوره ي قمر را خواندند و گفتند كه فرزند شما اينجا هستند . اين آيه آرامشي براي كساني است كه فرزندش جاويدالاثر مي باشد . با خواندن سوره ي الرحمن مي فهميم كه خدا مظهر رحمت است . 113 سوره قرآن با بسم الله شروع شده است . در قرآن
ص: 2086
146 بار واژه ي رحمن و 157 بار واژه رحيم آمده است . در قرآن واژه هاي رحمت ، مغفرت ، عفو و گذشت ، توبه ، كريم ، 920 بار تكرار شده است يعني يك ششم آيات قرآن در مورد اين پنج واژه است . در آيه 60 سوره الرحمن داريم : آيا جواب نيكويي جز نيكويي است . سوره فصلت آيه 34 مي فرمايد بدي را به خوبي جواب بدهيد . سعي كنيد به اين آيات قرآن عمل كنيم .
90/12/13 با همين چشمهاي خودم ديدم زير باران بي امان بانو در حرم قطره قطره مي افتاد آسمان روي آسمان بانو، صورتم قطره قطره حس كرده است چادرت خيس مي شود اما به خدا گريه هاي من گاهي دست من نيست مهربان بانو ، گم شده خاطرات كودكيم گريه گريه در ازدحام حرم باز هم امدم گم بشوم من همان كودكم همان بانو ، باز هم مثل كودكي هر سو مي دوم در رواق تودرتو دفترم دستم و واژه ها آهو گفتم آهو و ناگهان بانو شاعري در قطار اُمتت تاب مي خورد و مي گفت : شك ندارم كه زندگي يعني طعم سوهان زعفران بانو ، شعر از دست واژه ها خسته است بغض راه گلوي را بسته است بغض يعني نگفته هايم را از نگاهم خودت بخوان بانو . سوال – نقش و جايگاه حضرت فاطمه ي معصومه و زنان در تاريخ چگونه بوده است ؟ پاسخ – ما در تاريخ قطعه اي نداريم كه در آن قطعه بانوان نقش آفريني نكرده باشند . ما در اين مورد بيش از
ص: 2087
ده نمونه ي قرآني داريم . استاد مطهري مي فرمود كه اگر سه زن در تاريخ نقش آفريني نكرده بودند ما پيامبري بنام موسي نداشتيم . مادر موسي ، خواهر موسي و آسيه . در سوره ي قصص آيات هفتم تا بيست و هفتم به اين نقش اشاره شده است . در آيه هفتم داريم كه خدا به مادر موسي مي فرمايد كه او را در دريا رها كن و ما او را محافظت مي كنيم . مادر موسي به خدا اعتماد كرد . مي فرمايد : مادر به دخترش گفت كه تو به دنبال اين جعبه برو تا ببيني امواج اين كودك را به كجا مي برد . در آيه بيست و هفتم داريم كه آسيه نگذاشت كه كودك را به قتل برسانند . در مورد نقش حضرت معصومه كتابها بايد نوشت . زيرا ايشان نقش مهمي در شهر مقدس قم براي جلالت ، عظمت دين ، تشيع و اسلام داشتند . امام خميني مي فرمودند: ما زماني در حوزه عليمه به قم چهارصد طلبه ي ورشكسته بوديم . به بركت اين بانوي بزرگوار امروز حوزه علميه ي قم در اوج است . آيت الله حائري براي زيارت اين بانو بزرگوار به قم آمدند و حوزه ي علميه را تاسيس كردند ، بعد آيت الله بروجردي براي زيارت به قم آمدند و كار آيت الله حائري را ادامه دادند . امروزه دهها هزارنفر طلاب ايراني و خارجي از هفتاد و دو كشور دنيا در اين حوزه درس مي خوانند . همه ي اينها به بركت حضرت فاطمه معصومه است دارمي كه ائمه خبر دادند
ص: 2088
كه از قم اسلام به دنيا منتشر مي شود . ما در روايات خبري از تشكيل حوزه در نجف يا مشهد نداريم ولي ائمه از تشكيل حوزه در قم خبر داده اند . حضرت معصومه در ساوه بودند و بيمار شدند و از اطرافيان سوال كردند كه تا قم چقدر راه است . به ايشان گفتند كه ده كيلومتر راه است و حضرت فرمودند كه زودتر مرا به قم برسانيد . قم قبل از حضور حضرت فاطمه مركز محدثين بزرگ بوده است . شيعيان خيلي قوي در قم حضور داشتند . قبل از حضرت محدثين قمي و محدثين تشيع بوده اند و بعد از ايشان توسعه پيدا كرده است . شيخ صدوق ، علي بن بابويه پدر شيخ صدوق ، ذكربن آدم ، احمدبن اسحاق قمي از اصحاب خاص امام عسگري (ع) ، ابن بويه پدر و پسر صاحب كتاب كامل الزيارات و علي بن ابراهيم قمي از محدثين قم مي باشند . در كتاب كافي ما شانزده هزار حديث داريم كه نُه هزار حديث آن از علي بن ابراهيم قمي به ما رسيده است . پس حضرت فاطمه معصومه بخاطر محدثين و ارادتمندان شيعه سراغ قم را گرفتند . چهل و پنج سال قبل از اينكه حضرت فاطمه معصومه بدنيا بيايد امام صادق (ع) از حضور حضرت در قم خبر دادند . امام صادق (ع) مي فرمايند : پاره اي از تن ما در قم به خاك سپرده مي شود ، به زيارت او برويد و از او شفاعت بخواهيد . عده اي از ري نزد امام صادق (ع) رسيدند و گفتند كه ما
ص: 2089
از ري آمده ايم . امام فرمود: آفرين بر برادران ما از قم . آنها فكر كردند كه امام متوجه نشدند ولي امام باز سخن خودش را تكرار كرد . بعد فرمود : سلام خدا بر اهل قم . زيرا آنها اهل بندگي و سجده هستند و آنها علما و وفقها هستند و اهل درك و فهم حديث هستند . پس حضرت معصومه بخاطر مردم اين شهر را انتحاب كردند . پس اگر مردم قم يا هر شهر ديگري اهل ركوع ، سجود ، درك ، فهم دين باشند ، سلام امام صادق (ع) شامل آنها مي شود . يكي از بهترين ياران اميرالمومنين به شام رفت . معاويه گفت كه شام هم مركز مهم و مقدسي است .او به معاويه گفت كه تو اشتباه مي كني ، زمين به كسي تقدس نمي دهد بلكه عمل صالح است كه به مردم يك سرزمين تقدس مي دهد . بعضي از كمالات حضرت معصومه تفضلي است يعني در خانواده ي خوبي بوده است و خواهر امام رضا (ع) و ... بوده است . امام صادق(ع) ، امام رضا(ع) و امام جواد(ع) اين تعبير را دارند كه هركس فاطمه ي معصومه را زيارت كند بهشت بر او واجب مي شود . چرا اين همه سفارش شده است ؟ قطعا بخاطر اينكه جزو خانواده اش نبوده است . خيلي از امامزاده ها جلالت ندارند . جعفر كذاب فرزند ، برادر و عموي امام بود . حضرت معصومه برادري داشتند كه به او زيدالنار مي گفتند . پس ملاك ، فضيلت هايي كه اين بانو بدست آورده است . حضرت
ص: 2090
فاطمه معصومه در سال صد و هفتاد وسه بدنيا آمدند و ده ساله بودند كه پدرشان به شهادت رسيد . ايشان در اين ده سال پدر را كمتر مي ديدند . اين بانو برشهادت پدرشان صبر كردند ، همچنين دوري برادر را تحمل كردند . ايشان بيست و هشت سال عمر كردند و در شرايطي بودند كه نمي توانستند ازدواج كنند . زيرا پدر ايشان در زندان بودند و كسي جرات نمي كرد كه با حضرت ارتباط خويشاوندي برقرار كند . ايشان در اوج عفاف و پاكدامني بودند . عده اي ازخانم ها به آيت الله صافي گفتند كه اجازه بدهيد ما عباي شما را ببوسيم و ايشان فرمودند : از عباي من مقدس تر چادر شماست . در نزديكي قم محلي بنام بيت النور است كه آنجا عبادتگاه مخصوص حضرت است . ( ايشان هجده روز در آنجا عبادت كردند) . اين محل هزار و دويست سال است كه زيارتگاه است . يكي از مراجع مي فرمودند : اگر مردم عظمت بيت النور را مي دانستند ،همان اندازه كه به زيارت حرم مي رفتند به زيارت اين محل مي رفتند . اين بانوي بزرگوار محدثه بودند . مرحوم علامه اميني در كتاب الغدير حديثي نقل مي كنند كه سند آن حضرت فاطمه معصومه است . امروزه هزاران نفر از بانوان به بركت اين بانوي بزرگوار مشغول به تحصيل علوم حوزوي هستند . بانو مجتهده امين اصفهاني از چهل و هفت سالگي تا نود و هفت سالگي گواهي اجتهاد داشتند و گواهي اجتهاد خودشان را از آيت الله حائري گرفته اند . قبر حضرت فاطمه
ص: 2091
معصومين به دليل كمالات و امتيازات اين بانو مورد توجه علماي بزرگ اسلام بوده است . ملاصدرا مدتي در اطراف قم زندگي مي كرد . ملاصدرا در حاشيه بحث اتحاد عاقل و معقول كه بحص مشكلي است نوشته است : وقتي من اين مطلب را مي نوشتم براي قابل درك نبود لذا به به زيارت حضرت فاطمه معصومه رفتم و ازاين بانو كمك گرفتم . علامه طباطبايي هر روز ماه رمضان ، افطارشان را با بوسه بر ضريح حضرت معصومه باز مي كردند. مرحوم ملكي تبريزي در هفت سال آخر عمر نمي توانست از خانه بيرون بيايد ولي قبل از اذن صبح به زيارت حضرت معصومه مي رفتند . در وصيت نامه آيت الله بروجردي آمده است كه مرا در اينجا دفن كنيد زيرا مي خواهم در زير پاي زوار حضرت معصومه باشم . مي گويند كه اسلام به جايگاه بانوان اهميت نداده است . در حاليكه بزرگي درهمايش فرموند : در كجاي دنيا براي يك بانو اين همه بارگاه و قُبه ساخته اند . حدود نود سال پيش آيت الله حائري در قم حوزه را تاسيس كردند . امام خميني يكي از دست پروده هاي اين بانوي بزرگوار بودند . سوال – سوره طور آيات 15 تا 31 را توضيح بفرماييد . پاسخ – در اين آيات مي فرمايد : كساني كه ايمان آوردند و ذريه شان به بهشت مي روند بشرطي كه ذريه آنها با ايمان همراه ايشان باشند . علامه طباطبايي مي فرمايد : اگر پدر مومن درجه بالا است ، ذريه اش خيلي هم درجه ي بالاي ايمان را نداشتند به
ص: 2092
بهشت مي روند ولي حتما بايد ايمان باشد . اگر حضرت فاطمه به مقامي رسيده است بخاطر اين است كه در اوج ايمان رهرو پدر بزرگوارشان بوده است . سوال – در مورد كرامات حضرت فاطمه معصومه را توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – مرحوم آيت الله صدر پدر امام موسي صدر كه قبرشان در نزديك حرم است نقل كرده اند : بعد از فوت آيت الله حائري ( سه نفر مرجعيت قم را اداره مي كردند : آيت الله صدر، آيت الله خوانساري و آيت الله حجت ) اداره حوزه براي ما سخت بود و مشكلات زيادي از طرف حكومت رضاشاه براي ما ايجاد مي شد . آيت الله صدر پذيرفته بودند كه ماهي سه تومان به طلبه ها شهريه بدهم . چند ماه گذشته بود و من پول نداشتم كه به طلبه ها بدهم . وقتي حساب كردم ديدم كه يازده هراز تومان بدهكار هستم . من اعلام كردم كه از فردا كمك هزينه نمي دهم . طلبه ها پيش من آمدند و يكي از آنها درد و دل كرد و من خيلي ناراحت شدم و گفتم كه تا فردا صبر كنيد . نيمه شب به حرم حضرت معصومه آمدم و با حضرت درد دل كردم و گفتم كه اگر شما نمي خواهيد اين حوزه اداره بشود تكليف ما را مشخص كنيد ، اگر خودت قدرتي نداري از برادرت و جدت كمك بگيرد . من ديگر به زيارت شما نمي آيم .( اين حرف يك مرجع بزرگ است ) وقتي من به خانه آمدم ديدم كه در مي زنند و آقايي با من كار
ص: 2093
داشت . اين آقا دست من را بوسيد و عذرخواهي كرد كه بد موقع آمده است . ايشان گفت كه من به اصفهان مي رفتم ولي وقتي چشمم به بارگاه حضرت معصومه افتاد ، به دلم برات شد كه الان وجوه شرعي خودم را به شما بپردازم . من مي دانم كه الان بين الطلوعين است و كسي خانه ي يك مرجع نمي رود. ايشان پولي داد كه علاوه بر اينكه بدهي را دادم ، شهريه يكسال طلبه ها هم تامين شد . من به حرم رفتم تا هم از حضرت تشكر كنم و هم عذرخواهي كنم و بگويم كه همه ي عالم در اختيار شماست و لازم نيست كه شما از برادر يا جدتان كمك بگيريد . انشاءالله به بركت اين بانوي بزرگوار حاجت متوسلين برآورده بشود .
90/12/6 جمعه ها طبع من احساس تغزل دارد ناخودآگاه به سمت تو تمايل دارد ، بي توچندي ست كه در كار زمين حيرانم مانده ام بي تو باغچه مان گل دارد ، شايد اين باغچه ده قرن به استقبالت فرش گسترده و در دست گلايول دارد ، يازده پله زمين رفت به سمت ملكوت يك قدم مانده زمين شوق تكامل دارد ، هيچ سنگي نشود سنگ صبورم تنها تكيه بر كعبه بزن كعبه تحمل دارد . سوال – من يك پسر بيست و دوساله و دانشجو هستم . ما چطور مي توانيم با اين وضع حجاب و تيپ و قيافه هايي كه خانم ها دارند گناه نكنيم . من هرچقدر كه سعي مي كنم به نامحرم نگاه نكنم نمي شود و اين كار خيلي سخت است
ص: 2094
. من خودم دوست دارم كه گناه نكنم . لطفا من را راهنمايي بفرماييد . پاسخ – كار اين جواني كه مي خواهد خودش را حفظ بكند واقعا دشوار است . ما در مورد وعده هاي الهي در صبر بر گناه مي گوييم ولي اين كفايت نمي كند . يكي از راههاي مقاومت در برابر گناه اين است كه ما زمينه هاي گناه را از بين ببريم . من واقعا نمي دانم كه بايد چه جوابي به اين سوال بدهم . كساني كه مسئول اصلاح اين محيط ها هستند بايد به اين سوال جواب بدهند . وقتي يك جوان در دانشگاه زمينه ي گناه را فراهم مي بينند براي او خيلي سخت است كه گناه نكند . كساني كه مسئول هستند بايد سعي كنند كه در اين مكان ها زمينه ي گناه كمتر بشود . ما نبايد زمينه ي گناه را فراهم كنيم و بعد بگوييم كه شما در برابر اين گناهان مقاومت كنيد . ما وعده هاي الهي را در مورد صبر بر گناه گفته ايم . اگر اين وعده ها داده شده است بخاطر سختي كار است . صبر در برابر گناه جهاد اكبر است و زمان ومكان نمي شناسد و اين كار واقعا سخت است . وقتي عده اي داشتند از جنگ برمي گشتند ، پيامبر به آنها گفت كه شما از جهاد اكبر برمي گرديد و آماده ي جهاد اكبر يعني جهاد نفس باشيد . جهاد با نفس يك جنگ هميشگي است و واقعا مشكل است . در كافي داريم كه پيامبر فرمود : اگر كسي بخاطر خدا گناهي را ترك
ص: 2095
كرد در قيامت خدا او را راضي مي كند . يكي از شارحين مي فرمايد كه در اين حديث نفرموده است كه خدا چگونه او را راضي مي كند . زيرا عقل ما به حقيقت پاداش خدا نمي رسد . پاداش بقدري عظيم است كه پيامبر در مورد آن توضيحي نداده است . خدا در مورد نماز شب مي فرمايد كه كسي نمي داند ما چه چيزي براي آنها نگه داشته ايم . در واقع ما كنه حقيقت و لطف خدا را در مورد صابران بر گناه درك نمي كنيم . سوره توبه آيه 72 مي فرمايد : خدا به مومنين و مومنات وعده مي دهد كه بهشت ، كاخ ها و بهشت جاودانه را به آنها مي دهد و همچنين رضايت خداي بزرگ را به آنها مي دهد . حديثي است كه جابر از پيامب رنقل مي كند كه وقتي مومنين به بهشت مي روند ،خدا به آنها مي گويد كه آيا چيز ديگري هم مي خواهيد ؟ آنها مي گويند كه ما به همه چيز رسيديم ، مگر چيز ديگري هم هست ؟ خدا مي فرمايد : بله ، اينكه شما از من راضي باشيد و من هم از شما راضي باشم . اگر ما به اين پاداش ها باور داشته باشيم مقابله با گناه براي ما راحت تر است . پيامبر مي فرمايد : هفت گروه هستند كه در قيامت خدا آنها را زير سايه ي خودش قرار مي دهد . در روايت داريم كه در قيامت زمين آتش است . فقط رد زير سايه ي مومن آتش نيست . پس خدا
ص: 2096
به هفت گروه در قيامت سايه مي دهد : آن جواني است كه بخاطر صحنه ي گناه چشمش را بپوشاند ، كسي كه زمينه ي گناه براي او پيش مي آيد ولي او بگويد كه من از خدا مي ترسم ، جواني كه وقتي به جواني مي رسد و نشاط و قدرت دارد ، بگويد كه خدايا من همه چيز دارم و ولي گناه نمي كنم ، جواني كه به ياد خدا بيفتد و اشكش از خوف خدا جاري بشود ، كسي كه دلداده ي مسجد و خانه ي خداست و تعلقات ديني دارد ، كسي كه صدقه مخفي مي دهد و كسي كه به بدهكاري مهلت بدهد . خوب است كه بدهكار ، بدهي خود را بدهد ولي طلبكارها هم بايد به بدهكاران فرصت بدهند . روايت داريم : اگر كسي به طلبكارش مهلت بدهد خدا براي هر روز مهلت ثواب صدقه را مي نويسد . پس كسي كه به طلبكار مهلت مي دهد در واقع صدقه هم مي دهد . كسي كه با طلبكار كنار مي آيد خداوند هم در قيامت با او كنار مي آيد . ما به خدا بدهكار هستيم و خدا از ما خيلي طلبكار است . امام باقر (ع) مي فرمايد : در قيامت خدا عده اي را محشورمي كند كه چهره و لباس وجايگاه هايشان نوراني است . اهل بهشت سوال مي كنند كه اين ها پيامبران يا شهدا هستند ؟ خطاب مي شود : خير اينها كساني هستند كه با طلبكارها كنار مي آمدند . محمدبن عمير فردي بود كه امام كاظم (ع) ، امام جواد (ع)
ص: 2097
و امام رضا (ع) را درك كرده بود. بعد از شهادت امام رضا (ع) او چهار سال در زندان بود و شكنجه مي شد. بعد از چهار سال كه او از زندان آزاد شد هيچ چيزي نداشت . فردي به خانه ي او آمد و گفت كه من ده هزار درهم به شما بدهكار بودم . من خانه ام را فروخته ام وطلب خودم را آورده ام . او گفت : به خدا قسم چون از مولايم شنيده ام ، با اينكه محتاج يك درهم هستم ولي درهمي را از تو نمي گيرم . ( خانه جزو استثنائات است كه نمي توان آنرا بعنوان طلب برداشت .) اگر كسي زمينه ي گناه را از بين ببرد ثواب اين وعده ها را مي برد . سوال – ما چكار كنيم كه وقتي موقعيت گناه براي ما پيش مي آيد سخنان اهل بيت در گوش مان باشد و ما را از گناه باز دارد ؟ راهنمايي بفرماييد . پاسخ – راههاي صبر برگناه فراوان است . يكي اينكه ما زمينه ي گناه را فراهم نكنيم و در بستر گناه نرويم . ما نگوييم كه ما قدرت مقاومت در برابر گناه را داريم . ما نبايد وارد مجلس گناه بشويم زيرا كسي ما را تضمين نكرده است كه گناه نكنيم . امام صادق (ع) را به ميهماني دعوت كردند . در هنگام غذا فردي گفت كه من آب مي خواهم و صاحبخانه شراب آورد . همان لحظه امام بلند شد و از مجلس بيرون آمد . فردي گفت كه كسي به ذهنش خطور نمي كند كه شما گناه
ص: 2098
بكنيد . امام فرمود كه من از پيامبر شنيدم كه دور از رحمت خداست كه انسان سر سفره اي بنشيند كه ديگري شراب مي خورد و گناه مي كند . بعضي از دوستان زشتي گناه را براي ما زيبا جلوه مي دهند . مثلا مي گويند كه يك شب اتفاقي نمي افتد ؟ داريم : بدترين همنشين كسي است كه گناه را براي تو زيبا جلوه بدهد . ديگري فكر گناه است . كسي كه در گناه زياد فكر بكند به طرف گناه كشيده مي شود . فكر گناه زمينه ي گناه را ايجاد مي كند . دينداري تزريقي نيست كه فرد در عرض يك شب دين دار بشود. ما بايد فرزندان مان را با باورهاي ديني بزرگ كنيم . يعني شركت در مجالس ديني، كتاب و ... انسان تحت تاثير بدي قرار مي گيرد . اگر كسي باورهاي ديني اش قوي باشد اشكالي ندارد كه شب زنده داري هم نداشته باشد . پس ما بايد زمينه ي گناه را برطرف بكنيم ، فكر گناه را از بين ببريم ،در مجالس گناه شركت نكنيم ، از رفيقي كه گناه را براي ما زيبا جلوه مي دهد بپرهيزيم و باورهاي ديني داشته باشيم . سوال – سوره ي حجرات آيات 12 تا 18 را توضيح بفرماييد . پاسخ – در تفسير سوره حجرات نكات اخلاقي خاصي وجود دارد . در اين آيات در مورد بدگماني ، سوء ظن ، حرمت تجسس وغيبت صحبت شده است . امام خميني با آيت الله حائري و آيت الله زنجاني خيلي با هم رفيق بودند و با هم به تفريح
ص: 2099
مي رفتند و جلسات آنها سه تا شرط داشت : غيبت در آنجا نباشد ، نماز شب بخوانند و مباحث علمي مطرح نشود ( آخر هفته خسته مي شدند و مباحث علمي مطرح نمي كردند ). در مورد غيبت يكي سنگيني غيبت است و يكي بحث ايستادن در برابر فرد غيبت كننده است . گاهي در جلسه اي فردي غيبت مي كند و وقتي فرد ديگري مي گويد كه غيبت نكن ، به او مي گويد كه مقدس نمايي نكن . انسان نبايد در برابر اين حرفها كوتاه بيايد . پيامبر فرمود: اگر كسي در مجلسي غيبت برادر مسلمان را شنيد و از آبروي مومن دفاع كرد بهشت بر او واجب مي شود . ( رسول خدا دوره خانه ي كعبه طواف مي كردند و به كعبه خطاب كردند كه حرمت تو چقدر بالاست ، به خدا قسم حرمت مومن از تو بالاتر است . ما با غيبت گناه سنگين تر از شكستن كعبه را انجام مي دهيم ) دفاع از مومن كار بزرگي است . در تفسير درالمنصور داريم : در زمان پيامبر فردي سنگسار شد و فردي به رفيقش گفت : ديدي مثل سگ او را سنگسار كردند . پيامبر اين صحبت را شنيد . مدتي بعد پيامبر به آنها گفت كه از مردار اين حيوان بخوريد ولي آنها امتناع كردند .پيامبر به آنها گفت كه كاري كه شما الان كرديد از اين هم بدتر است . پيامبر فرمود : بر اين فرد حد جاري شد و او پاك شد و او الان در نهرهاي بهشتي فرو مي رود ولي شما گرفتار اين
ص: 2100
گناه سنگين شديد. ما نمي توانيم پشت سر يك گناهكار صحبت بكنيم . غيبت فرد فاسق البته با شرايط آن استثنا است . گاهي فردي غيبت مي كند و مي گويد كه اين وصف طرف است . پيامبر فرمود : اگر فردي عيبي را دارد و پشت او حرف برنيد اين غيبت است واگر آن عيب را نداشته باشد تهمت است . پس گناه غيبت خيلي سنگين است . حالا اگر ما در جلسه اي قرار گرفتيم كه در آنجا غيبت مي شد ،اگر ما آنرا گوش بدهيم ، در گناه غيبت كننده شريك هستيم . پيامبر فرمود : اگر كسي از غيبت شونده دفاع كند خدا هزار باب شر را از او برمي دارد . در روايات غيبت را به خوردن گوشت برادر مرده تعبير كرده اند زيرا اگر شما گوشت انسان زنده را برداريد باز جايش پر مي شود ولي اگر از مرده گوشتي جدا بشود ديگر قابل بازگشت نيست . پس اگر آبروي مومن برود بسادگي قابل بازگشت نيست . در ضمن آن فرد در جلسه نيست تا از خودش دفاع كند . الان در تبليغات انتخاباتي هستم . تبليغات نبايد بصورت تخريب باشد . تهمت و غيبت زيبنده ي جامعه ي ديني نيست . اگر كسي دنبال عيبت كسي بگردد تا روزي او را رسوا كند ، خدا هم عيوب او را پيدا مي كند و او را رسوا مي كند .
29/11/90 عشق از نگاه من و تو تشكيل مي شود گاهي تمام من به تو تبديل مي شود ، وقتي به داستان نگاه تو مي رسم يكباره شعر
ص: 2101
وارد تمثيل مي شود ،اي عابر بزرگ كه با گام هاي تو از انتظار پنجره تجليل مي شود تا كي سكوت مبهم شبهاي انتظار بر ديده گان غم زده تحميل مي شود يك روز هم به پاس غزل هاي چشم تو بازار بزم و قافيه تعطيل مي شود آن روز هفت سين اهورايي بهار با سلام تو تكميل مي شود . سوال – خلاصه اي از بحث صبر بر معصيت بفرماييد . پاسخ – پيامبر در مورد درجات صبر بر مصيبت و صبر بر طاعت و معصيت ، مي فرمايد : درجه ي صبر بر گناه از بقيه بالاتر است . كساني كه صبر بر مصيبت مي كنند خداوند سي صد درجه كمال به آنها عطا مي كند اما كساني كه صبر بر طاعت دارند ، خداوند شش صد درجه ي كمال به آنها عطا مي كند و كساني كه صبر بر گناه دارند خداوند نُه صد درجه كمال به آنها عطا مي كند . علامه مجلسي فرموده اند : ما در واجبات خيلي مشكل نداريم و آنها را انجام مي دهيم ولي ما در برابر گناه كمتر صبر مي كنيم و بيشتر در مورد پايداري در برابر گناه مشكل داريم . انجام واجبات و مستحبات خيلي دشوار نيست . ما براي مستحبات و زيارات خيلي آمادگي داريم ولي در مورد صبر بر گناه آمادگي لازم را نداريم . نماز خواندن كار خيلي سنگيني نيست . اگر انسان در مقابل گناه مقاومت كند هنر كرده است . در مورد تقسيم گناهان كبيره و صغيره ، داريم : هيچ گناه صغيره اي نيست كه با اصرار
ص: 2102
بر آن به كبيره تبديل نشود . اگر انسان گناه كبيره اي مرتكب شد و توبه كرد ، نبايد هيچ گناهي را كبيره بشمارد . ما نبايد بگوييم كه اين گناه كوچك است و اشكالي ندارد يا ما كه قتل نكرده ايم و به آن عادت كرديم ، در اين صورت همان گناه صغيره تبديل به گناه كبيره مي شود. ديگر اينكه صبر بر معصيت كار دشواري است . بخاطر همين است كه خداوند به كساني كه در برابر معصيت صبر مي كنند پاداش زيادي داده است . مقاومت در برابر گناه جهاداكبر در سراسر عمر انسان است .ما دشمن بيروني و دروني داريم . دشمن از چهار طرفه به ما حمله مي كند و نفس هم از درون به ما جمله مي كند . وقتي از مقدس اردبيلي كه ضرب المثل قدس و طهارت است مي پرسند كه اگر در برابر موقعيت نامشروع قرار بگيريد چه مي كنيد ، ايشان مي فرمايند : استعاذ بالله . ايشان نگفتند كه من قطعا اين گناه را انجام نمي دهم . پس اين كار دشوار است . روايت داريم : در قيامت ندا مي رسد كه صابران كجا هستند ، به بهشت بروند . عده اي مي گويند كه ما از صابراين هستيم و به طرف بهشت مي روند . از آنها مي پرسند كه شما چكار كرديد كه از صابران شديد؟ آنها مي گويند كه ما صبر برگناه كرديم . سوال – درادامه ي صبر بر معصيت و گناه توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – مرحوم فلسفي مي فرمودند : پزشكان براي درمان بيماري دو راه را
ص: 2103
ارائه مي دهند . يكي اينكه دارو مي دهند و ديگر اينكه يك سري پرهيزهايي به بيمار مي دهند . اگر بيماري بگويد كه من بخش دارو را مي خورم و هر چه شما بگوييد انجام مي دهم ولي در مورد پرهيز نمي توانم كاري انجام بدهم و من بايد همه چيزهايي كه قبلا مي خوردم باز هم بخورم . كسي كه بيمار ديابت يا چربي دارد بايد علاوه بر دارو حتما پرهيز هم بكند . كسي كه جراحي قلب انجام مي دهد بايد يكسري دارو و پرهيزهايي مي دهند كه بيمار بايد حتما اينها را انجام بدهد. اگر بيماري پرهيزها را انجام ندهد ، قطعا بيماري اش خوب نمي شود . در مورد گناهان هم همين طور است . اگر ما نماز را بخوانيم و روزه ماه رمضان را هم بگيريم ولي در برابر گناه مقاومت نكنيم ، اين اثري ندارد . همان طور كه در بخش درمان ما بايد پرهيزها را رعايت كنيم در مورد گناه هم بايد نبايد ها را رعايت كنيم . فردي نزد امام صادق (ع) آمد و سوالاتي در مورد مستحبات آب خوردن و كيفيت آن كرد .امام فرمود : به خدا قسم من از اين بابت نگران شما نيستم ، من نگران بخش محرمات و گناهان هستم . انسان بايد بتواند محرمات را ترك كند . پس اگر ما نبايدها را رعايت نكنيم ، بايدها اثر خودش را نمي گذارد. طلبه هاي جوان خدمت آيت الله احمدي ميانَجي مي آمدند و مي گفتند كه دستورات اخلاقي به ما بدهيد. اياشن مكرر مي فرمودند : شما بهترين غذاها را
ص: 2104
استفاده كنيد و بهترين لذت هاي زندگي را ببريد ولي مواظب گناه در زندگي تان باشيد . مهمتر از انجام مستحبات و مكروهات ، ترك گناه است.آيت الله بهجت و بزرگان به جوانان مي فرمودند : سير و سلوك همين رساله ي عمليه است . واجبات و محرمات را انجام بدهيد . تا زماني كه ما فرصت داريم بايد براي مقاومت در برابر گناه يا همان صبر بر معصيت تصميم بگيريم . زيرا اگر دير بشود كار ترك گناه مشكل مي شود. بعضي جوانان مي گويند كه ما حالا وقت براي توبه كردن داريم و اگر گناهاني انجام مي دهيم در آينده توبه مي كنيم . اگر انسان در آغاز گرفتاري به گناه مبارزه نكند و آن گناه در زندگي ريشه بدواند كار توبه كردن سخت مي شود . يكي از شاعران اهل بين معاصر با امام صادق است و در زمان بني عباس براي اهل بيت شعر مي گفته و خودش ادعا مي كرد كه كسي نمي تواند صفتي براي اميرالمومنين بگويد كه من آن را در قالب شعر در نياورده باشم . يعني همه ي فضايل اميرالمومنين را بصورت شعر گفته بود. شعر گفتن براي اهل بيت در زمان بين عباس يعني اينكه شاعر چوبه ي دار را به دوش مي كشيد . و كار آساني نبود . او علني فرياد مي زد . در آن زمان شعر كار رسانه را انجام مي داد. در آن زمان يك شاعر با يك شعر ، گاهي يك دولت را نابود مي كرد ، با يك قصيده بازارها تعطيل مي شود و مملكت بهم مي ريخت
ص: 2105
. او در آن شرايط سخت براي حضرت امير شعر مي گفت . با تمام اين فضايل او آلوده به گناهي بود كه مي گفت نمي تواند آنرا ترك كند . او گرفتار شرب خمر بود . البته او شراب خواري خودش را مخفي مي كرد . او مي گويد : روزي ظرف شرابي را تهيه كرده بودم و به خانه مي رفتم . در راه با امام صادق (ع) برخورد كردم .ايشان گفتند كه در ظرفت چه داري ؟ من گفتم : در ظرف شير است . امام فرمود : مقداري شير در دست من بريز . وقتي او شراب را روي دست امام ريخت ، ديد شير در دست امام جاري شد . با يك نگاه ولايي و تكويني امام ، ظرف شراب به ظرف شير تبديل شد . مشكل ديگر اين شاعر اين بود كه معتقد به امامت محمد حنفيه بود . امام پرسيد : امام كيست ؟ او گفت :امام من كسي است كه با يك نگاه شراب مرا به شير تبديل كرد و همانجا شعري گفت و توبه كرد . روايتي داريم كه امام حسن عسگري (ع) از پدرشان و ايشان از پدرشان و ... و پيامبر وپيامير از ميكائيل و ميكائيل از جبرائيل نقل مي كنند كه مي فرمايد : ( يازده معصوم قسم به خدا و خدا را شاهد مي گيرند كه اين حديث از سول خداست ... ) خدا فرمود : كسي كه گرفتار شرب خمر است مثل بت پرست است . ما تصور مي كنيم كه مسلماني با بعضي از گناهان سازگاري دارد . بعضي ها
ص: 2106
مي گويند كه ما مسلمان هستيم ، نماز مي خوانيم و روزه هم مي گيريم ولي گناهي هم انجام مي دهيم و نمي توانيم آنرا ترك كنيم . اين درست نيست . ما نبايد هيچ گناهي را كوچك بشماريم . بعضي ها مي گويند كه ما كمي مشروب مي خوريم و محرم و رمضان توبه مي كنيم . يا اينكه ما نماز مي خوانيم ولي گرفتار ارتباط نامشروعي هم شده ايم . از كجا معلوم كه شما به توبه برسيد ؟ اگر ما در روزهاي اول با گناه مبارزه نكنيم ، گرفتار مي شويم . ماهشدارهاي جدي داريم . پس گناهان با مسلماني قابل جمع نيست . در كتاب منازل الاخرة داريم كه جواني در كوچه نشسته بود و خانمي آدرس حمامي را از او پرسيد . اين جوان بجاي آدرس حمام ،آدرس منزل خودش را داد . اين خانم متوجه نشد كه وارد خانه ي آن جوان شده است ولي وقتي وارد شد متوجه شد اسير هوسبازي اين جوان شده است . زن فكري به ذهنش رسيد و گفت كه براي گناه بايد بساط عيش و نوشي راه بيندازي . مرد با اين صحبت از خانه بيرون رفت و زن خودش را نجات داد. وقتي جوان برگشت ديد كه زن فرار كرده است . اين جوان تا آخر عمر در حسرت اين گناه باقي ماند . محدث قمي مي نويسد : موقع سكرات مرگ بجاي اينكه لااله الاالله بگويد ، شعري در مورد آن زن مي خواند : كجا رفت آن زني كه سراغ حمام را از من گرفت و از خانه ي من
ص: 2107
فرار كرد . گاهي اگر انسان گرفتار گناه بشود ممكن است كه ديگر نتواند از دست آن خلاص بشود . انسان وقتي وارد راه شيطان مي شود ، شيطان او را گام به گام مي برد و انسان مي بيند كه همه چيز خودش را از دست داده است . البته خدا توبه را مي پذيرد و انسان نبايد نااميد باشد. گاهي انسان فكر مي كند با يك ارتباط نامشروع كار تمام مي شود ولي بعد مي بيند كه اين كار در تمام زندگي او تاثير گذاشته و زندگي اش را نابود مي كند. شيطان انسان را قدم به قدم مي برد تا جايي كه ديگر راهي براي بازگشت انسان باقي نماند . سوال – در مورد وعده هاي الهي در مورد صبر بر معصيت توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – ما معتقد به باورهاي ديني هستيم . پيامبر مي فرمايد : اگر مومني از يك گناه كنار برود ، ثواب آن از هفتاد حج مقبول بالاتر است . ترك گناه خيلي مهم است . حضرت علي (ع) از پيامبر سوال كرد كه در ماه رمضان چه عملي از همه بالاتر است ؟ پيامبر فرمود : ترك گناه . اگر شما در ماه رمضان يك آيه قرآن بخوانيد ثواب يك ختم قرآن را دارد. ولي باز پيامبر مي فرمايد كه ترك گناه از همه اعمال بالاتراست . بعضي ها وقتي اين روايات را مي شنوند ، دست از گناه بر مي دارند . عبادت به شب زنده داري و نماز شب نيست .از يك جوان انتظار شب زنده داري نيست ولي اگر جوان واجبات را انجام
ص: 2108
بدهد و گناه نكند برايش كافي است . امام سجاد (ع) مي فرمايد : كسي كه از گناه دوري بكند عابدترين مردم است . عابد يك پيرمرد سر سجاده نيست . امام صادق (ع) فرمود كه خدا به موسي گفت : بالاترين وسيله ي تقرب به خدا دوري از گناه است . اميرالمومنين فرمود : بالاتر از كسب حسنات و مستحبات ، ترك گناه است . اميرالمومنين (ع) به امام حسن (ع) فرمود : هيچ نفعي بالاتر از دوري از گناه نيست . موثرتر از همه هچيز دوري از گناه است . امام هادي (ع) مي فرمايد : بالاترين عبادت دوري از گناه است . سوال – در مورد سوره محمد (ص) آيات 31 تا 38 توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – در آيات اول در مورد منافقين است . خدا به پيامبر مي گويد كه اگر ما بخواهيم منافقين را به تو نشان بدهيم ، نشان مي دهيم و آنها نمي توانند كتمان كنند و فكر نكنند كه خدا خبر ندارد . قرآن مي فرمايد : اي پيامبر اگر بخواهي منافقين را بشناسي از روي صحبت هايشان مي تواني آنها را بشناسي . در تفسير دُرالمنصور كه يكي از مهمترين كتاب هاي تفسير اهل سنت است از دو صحابي پيامبر نقل مي كند كه وقتي اين آيه كه تو مي تواني منافقان را از روي صحبت هايشان بشناسي نازل شد ، هر كس كه با اميرالمومنين دشمني داشت ، او را منافق مي دانستند . سوال – شما دوست داريد كه قرآن جيبي به چه كساني هديه بشود ؟ پاسخ – ما بايد همدلي ايجاد
ص: 2109
بكنيم . من قرآن را به كساني كه در آرزوي فرزند هستند و خداوند به آنها فرزندي عنايت نكرده است هديه مي دهم . البته بدانيد كه همه ي خيرات در فرزند دار بودن نيست . بعضي از بزرگان تمام خيرات در آثار و كتاب هايشان است . كساني كه در آرزوي فرزند بوده اند و خدا به آنها فرزند داده است ، اولا براي كساني كه فرزند ندارند دعا كنند و ثانيا خوب است كه اين افراد به كساني كه در آرزوي بچه هستند قرآن هديه بكنند . سوال – در مورد رد مظالم توضيحاتي بفرماييد . پاسخ- من از مراجع تقليد و از مردم تشكر مي كنم . بسياري از مردم موفق شدند كه در ماه ربيع رد مظالم تا صد هزارتومان را كه مراجع تقليد اجازه فرمودند به فقراء غير سيد بپردازند . ما از آقاي ركني تهيه كننده اين برنامه كه اين طرح را دادند تشكر مي كنيم . از فرصتي كه از مراجع گرفته شده چهار روز ديگر باقي است يعني تا آخر ماه ربيع . سعي كنيد حتما اين كار را انجام بدهيد . اگر در آينده بخواهيد رد مظالم بپردازيد بايد از مرجع تقليد اجازه بگيريد . ما تقاضا مي كنيم كه آقايان بخشي از پول را در اختيار خانم ها قرار بدهند تا آنها هم بتوانند رد مظالم را بپردازند . اينكار باعث آرامش انسان در دنيا و آخرت مي شود. زيرا مردم از دِين بيرون مي آيند . اين راه شرعي و فقهي است . ما مي توانيم به نيابت گذشتگان هم رد مظالم بدهيم .
ص: 2110
5/11/90
غزل تر از غرل گل تر از گل زيباتر از زيبا تو از الله اكبر آمدي از اشهد ان لا، شهادت مي دهم معراج يعني چشم هاي تو شهادت مي دهم چشم تو يعني سوره ي اسراء ، غريبه نيستي اين روزها بسيار دلتنگم براي اين دل تنهاترم دستي ببر بالا ، دلم زرد است شبهايم همه سرد است يا خورشيد ، بقي ستان اشكم بسته شده يا قبة الخضراء تو مي گويي : زمان ديدن باز هم فردا من مي گويم : امشب زودتر حالا همين حالا .
سوال – چطور مي شود كه رحمت الهي شامل حال ما هم بشود و مظاهر رحمت زندگي در كجاي زندگي ما است ؟
پاسخ – خيلي كامل نيست كه ما ايام ولادت پيامبر اسلام رابا يم جشن وچراغاني و تعطيلي سپري كنيم . خوب است كه در اين هفته ي وحدت و رحمت يك اقدام عملي هم صورت بگيرد . يكي از نگراني هاي مردم بحث رد مظالم است كه اگر اموالي از مردم را ضايع كرده اند آيا راه حلي براي حل اين مشكل وجود دارد يا خير . ما در زندگي بصورت خواسته يا ناخواسته اموالي از زندگي مان را تلف كرده ايم يا به حق كسي تجاوزي كرديم و به اين افراد دسترسي نداريم . اين حقوقي كه بر گردن ما است مانعي براي درياقت رحمت الهي مي شود. و ما بايد اين مانع را برطرف بكنيم . هر كسي كه در زندگي اين نگراني را دارد و مديون ديگران هستند و مي خواهد اين حق را ادا كند بايد اقدام عملي
ص: 2111
بكند .
سوال – در مورد اهميت حق الناس و رد مظالم توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ – گاهي پيامبر را دعوت مي كردند كه بر جنازه ي مسلمانان نماز بخواند . پيامبر سوال مي كردند كه اين فرد مديوم بوده و بدهي و ديني داشته است يا خير ، اگر فرد بدهي نداشته حضرت بر اين فرد نماز مي خواند . اگر فرد بدهكار بود حضرت سوال مي كردند كه آيا او ارثي دارد كه بدهي او پرداخت بشود ، اگر جواب مثبت بود ، پيامبر نماز را مي خواند ولي اگر فرد مديون بوده و ارثي هم باقي نگذاشته ، پيامبر بر او نماز نمي خواندند . از امام صادق (ع) سوال كردند كه آيا اين حديث صحت دارد ؟ امام فرمود : بله . پيامبر بر آن فرد نماز نمي خواند ولي فرد ديگري نماز مي خواند زيرا نماز ميت واجب است كه بر ميت خوانده بشود . پيامبر اين كار را انجام مي داند كه حق الناس در پيش مردم مهم جلوه كند . پيامبر مي خواستند براي فردي نماز ميت بخوانند و اين سوال را كردند و متوجه شدند كه اين فرد بدهكار است و ارثي هم از خودش باقي نگذاشته است كه با آن اداي دِين بكند ، پيامبر فرمودند كه فرد ديگري نماز بخواند و در همان موقع حضرت علي (ع) فرمودند: كه من دين هاي اين فرد را ضمانت مي كنم . پيامبر برگشتند و بر اين فرد نماز خواندند و دعا كردند كه كسي كه بدهي كسي را در اين دنيا بپردازد خداوند در قياميت بدهي هاي
ص: 2112
او را خواهد مي پردازد. پس اداي دِين بقدري مهم است كه پيامبر براي حق الناس اين عمل را انجام مي داند. دِين بخشي از زندگي ماست . حالا اين طور نيست كه ما ديگر در زندگي مان قرض نگيريم . در احكام اسلامي داريم كه تا انسان مجبور نشده است قرض نگيرد . هر چقدر كه در اسلام به دادن قرض سفارش شده است به همان مقدار هم به نگرفتن آن سفارش شده است . گرفتن قرض مكروه است مگر اينكه ضروريتي در زندگي پيش بيايد كه انسان مجبور باشد قرض بگيرد . خيلي از دِين هاي ما بخاطر ضروريات نيست . و بخاطر تشريفات و تجملات است. بدهي داشتن اشكالي ندارد. پيامبر وقتي از دنيا رفتند دِين بر گردن شان داشتند . امام حسين (ع) و امام حسن(ع) هم در هنگام شهادت دين بر گردن شان داشتند ولي ارثي هم داشتند كه دين شان را ادا كنند. در مكتون فقهي داريم كه اگر فردي بدهكار است و طلبكار براي وصول طلب نزد او آمده باشد ، اگر اين فرد نمازش را در اول وقت بخواند نمازش صحيح نيست . زيرا زمان پرداخت دين محدود است و طلبكار ايستاده است ولي زمان خواندن نماز در اول وقت موسع است . امام صادق (ع) فرمود : اگر كسي از كسي قرضي بگيرد و از اول نيت پرداخت آنرا نداشته باشد ، اين فرد مثل دزد مي ماند . ولي اگر نيت پرداخت داشته باشد خدا به او كمك مي كند . مرحوم آيت الله گلپايگاني زماني مستاجر بودند و در هنگام نماز در مسجد صاحبخانه
ص: 2113
به ايشان گفت كه كم كم خانه را تحويل بدهيد من خودم آنرا لازم دارم . ايشان از نماز به خانه برنگشتند و خانه ي ديگري پيدا كردند و اثاث ها را به آن خانه ي جديد منتقل كردند . ما بايد اين طوري به حق الناس اهميت بدهيم . اميرالمومنين همه ساله در حساس ترين روز و مكان يعني در سرزمين مقدس منا و در روز عيد قربان ، فردي را مامور كرده بودند كه به مردم بگويد كه اگر از پيامبر طلبي دارند اعلام كنند تا حضرت اين طلب را بپردازد . اينها نشانه ي اهميت حق الناس است . همين كار را امام حسن (ع) بعد از شهادت حضرت امير مي كردند . همين كار را امام حسين (ع ) بعد از امام حسن (ع) مي كردند . اين پيامي براي ما است كه حق الناس را جدي بگيريم . مرحوم احمدي ميانجي در وصيت نامه شان نوشته بودند كه من مايل نيستم مجالس ختم آنچناني براي من بگيريد زيرا اين مجالس ختم ، بيش از اينكه بزرگداشت ميت باشد بزرگداشت بازماندگان است . اگر ما به فكر بزرگداشت ميت هستيم بايد ببينيم كه آن ميت بدهي داشته است يا خير و آنرا ادا كنيم . كسي به اين كار كمتر توجه مي كند .خوب است كه مردم در مجالس ختم اعلام كنند كه اگر كسي از ميت طلبي دارد اعلام بكند . اين خيلي بهتر از آن تشريفات است . اگر ما مي خواهيم آبروي ميت را حفظ كنيم بايد بدهي او را بپردازيم . درتحريرالوسيله داريم كه اگر فردي از
ص: 2114
دنيا برود دين هاي ا و به روز مي شود يعني اگر من قرضي گرفته ام كه بايد شش ماهه ديگر آنرا پرداخت كنم بعد از فوت دين من به حال مي شود و بايد پرداخت بشود . يعني قبل از تقسيم ارث بايد اين بدهي ها پرداخت بشود . چيزي كه در مورد درگذشتگان ما مهم است اين است كه دِيني به گردن ما نباشد . در نزديك غروب مالي را به بيت المال آوردند . اميرالمومنين فرمودند : اين مال را الان تقسيم كنيد . ماموران بيت المال گفتند كه الان شب شده است ، فردا اين كار را انجام مي دهيم . حضرت فرمودند : شما ضمانت مي دهيد كه من تا فردا زنده بمانم . اگر مي خواهيم رحمت الهي شامل حال ما بشود بايد حق الناس را ادا كنيم . در روايت داريم : اگر شما مي خواهيد دعايتان مستجاب بشود بايد كسب تان حلال باشد و از حق الناس مردم بيرون بياييد .
سوال – در اداي دِين ،اگر ما صاحبان حق را نشناسيم چكار بايد بكنيم ؟
پاسخ – مورد بحث رد مظالم در اين خصوص است . يك وقت ما بدهي داريم و طرف را مي شناسيم ، در اينجا رد مظالم معنا ندارد . ما بايد بدهي را به فرد يا وارثان او بدهيم . اگر ما به فردي بدهي داريم كه او را نمي شناسيم ، در اينجا رد مظالم معنا دارد . فردي مي گويد كه من هشتاد سال دارم ، در جواني ديگران را كتك مي زدم والان پشيمان هستم يا اينكه ما
ص: 2115
سوار تاكسي مي شويم و راننده پول اضافي به ما مي دهد يا فرزندان ما حق كسي را از بين برده اند ، ما در اينجا مي توانيم رد مظالم بدهيم . پس اگر ما مالي از كسي را از بين برده ايم و طرف را نمي شناسيم يا يك وقت مالي را پيدا كرده ايم و بايد اعلام مي كرديم ولي اين كار را نكرديم ، در اين موارد بايد رد مظالم بدهيم . در رد مظالم ما چون فرد را نمي شناسيم مبلغي را بعنوان صدقه به نيابت آن فرد مي دهيم . اگر من كسي را كتك زده ام بايد به مبلغ ديه به نيت آن فرد صدقه بدهم . از نظر فقهي دادن اين صدقه اجازه ي مجتهد را لازم دارد . اگر انسان ميزان را ندارد بايد به حدي مبلغ را بدهد كه يقين پيدا كند كه بري الذمه شده است . اين مال ، مال مجهول المالك است و اختيار آن در دست حاكم شرع است . پس ما براي اين بدهي ها بايد از مجتهد اجازه بگيريم . ممكن است كه فردي مي خواهد مبلغ كمي را بعنوان رد مظالم بپردازد و اجازه گرفتن براي او سخت باشد،ما براي پرداخت ردمظالم تا صد هزارتومان از مراجع تقليد اجازه گرفته ايم كه اين مبلغ حتما بايد به فقير پرداخت بشود. ( آيت الله مكارم شيرازي ، آيت الله نوري همداني ، آيت الله صافي گلپايگاني ، آيت الله وحيد خراساني ، آيت الله سيستاني )
صدقات روزانه با رد مظالم فرق مي كند . ما يك اجازه ي كلي
ص: 2116
از مراجع گرفته ايم كه مشكل مردم حل بشود . فقهاء تاكيد كرده اند كه اين ردمظالم به فقراي غير سادات پرداخت بشود. و حتما به فقير پرداخت بشود وبراي كارهاي خيريه استفاده نشود . فقير كسي است كه خرجس سالش را نداشته باشد . اين ردمظالم به فقيري پرداخت بشود كه ظاهر اسلامي را رعايت مي كند و ظاهرش نشان بدهد كه پايبند به اصول اسلامي باشد. ما مي توانيم صدقات روزانه را به نيت رد مظالم بدهيم . اگر ما غيبت كسي را كرده ايم مي توانيم با ردمظالم آنرا حل كنيم .
سوال – نامه ي برنامه ي سمت خدا به مراجع براي اجازه ي پرداخت رد مظالم : با توجه به اينكه دغدغه ي مومنين براي پرداخت رد مظالم مي باشد چنانچه حضرتعالي اجازه مي فرماييد مومنين تا مبلغ يك صد هزار تومان از رد مظالم را با اجازه ي حضرت عالي به فقرا پرداخت نمايند .
پاسخ – آيت الله نوري همداني : باعرض تبريكات بمناسبت تولد پيامبر و امام جعفر صادق (ع) و امامت امام زمان (عج) ، با دادن اجازه براي پرداخت ردمظالم تا صدهزار تومان به فقرا موافقت مي كنم . البته اين مبلغ فقط بايد به فقرا داده بشود و براي ساخت مسجد و... اجازه داده نمي شود .
آيت الله مكارم شيرازي : با تبريك آغاز ولايت حجت بن الحسن ،به مومنين اجازه پرداخت رد مظالم تا يك صد هزارتومان به فقرا داده مي شود ولي اين مبلغ براي ساخت مسجد و كارهاي ديگر نبايد مورد استفاده قرار بگيرد و فقط بايد به نيازمندان داده
ص: 2117
بشود .
آيت الله خامنه اي : در اين باب ايشان بحث احتياط را مطرح نموده اند بنابراين مقلدين مقام معظم رهبري مي توانند به يكي از مراجع عظام رجوع كنند و با اجازه ي عمومي كه آنها داده اند عمل كنند .
سوال – در مورد ادامه ي مبحث ردمظالم توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ- در رد مظالم اجازه ي مجتهد لازم است . همه ي ما يكسري بدهي ها و دين هايي داريم كه در اين ايام خوب است آنرا پرداخت كنيم تا در ماه ربيع رحمت الهي شامل حال ما هم بشود . مراجع هم در اين برنامه اجازه ي چندتن از مراجع را گرفتيم كه شما بتوانيد در اين ماه در مظالم خودتان را بدهيد . خوب است كه آقايان بگويند اگر همسر و فرزندان ما مبلغي از پول ما بدون اجازه برداشته اند آنها را بري الذمه مي كنيم . اگر آقايان مي خواهند ردمظالم بدهند از طرف خانم و همسرشان هم اين كار را انجام بدهند .
در روز عرفه آيت الله مشكيني سخنراني كردند و فرمودند : من طواف واجب را انجام دادم و فقط يك طواف مستحبي انجام دادم و آنرا به نزد خدا براي روز قيامت به امانت گذاشتم كه اگر كسي از من طلبي داشت و من طلب او را پرداخت نكرده بودم، اين جايگزين آن بشود .
8/11/90
از نو شگفت نرگس چشم انتظاري ام گل كرد خار خار شب بي قراري ام ، تا شد هزار پاره دل از يك نگاه تو ديدم هزار چشم در آيينه كاري ام ، گر من به شوق
ص: 2118
ديدنت از خويش مي روم از خويش مي روم كه تو با خود بياري ام ، بود و نبود من همه از دست رفته است باري مگر تو دست برآري به ياري ام ، كاري به كار غير ندارم كه عاقبت مرهم نهاد نام تو بر زخم كاري ام ، تا ساحل قرار تو چون موج بي قرار با رود رو به سوي تو دارم كه جاري ام ، با ناخنم به سنگ نوشتم : بيا بيا زان بيشتر كه پاك شود يادگاري ام .
سوال¬ – در مورد صبر بر معصيت توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ – در روايت صبر به قسم است : صبر بر مصيبت ، صبر بر طاعت و صبر بر معصيت . صبر بر طاعت يعني انجام عبادت و واجبات و صبر بر طاعت يعني ترك گناه و ايستادگي در برابر گناه و وسوسه هاي شيطاني . ما آيات فراواني داريم كه اجر صبر بر معصيت دو برابر اجر صبر بر مصيبت است . صبر بر طاعت و بندگي خوب است ولي بيشترين پاداش ها براي صبر برگناهان است .
سوال – صبر بر معصيت خيلي سخت است و كار ساده اي نيست . راهنمايي بفرماييد .
پاسخ – علت اينكه پاداش صبر بر معصيت ( ايستادگي در برابر گناه ) بيشتر است بخاطر اين است كه ايستادگي در برابر گناه كار سختي است . بيشتر ما در انجام واجبات مشكلي نداريم يعني نماز صبح و ... را مي خوانيم و واجبات را انجام مي دهيم و حتي ترك مكروهات را هم انجام مي دهيم ولي كار سخت تر
ص: 2119
اين است كه در برابر گناه ايستادگي كنيم . عبدالملك نزد امام صادق (ع) آمد و سوال كرد كه آيا اشكال ندارد كه من ايستاده آب مي نوشم . امام فرمود : اشكالي ندارد . بعد سوال كرد كه آيا اشكال دارد كه من همه ي يك ليوان آب را با يك نفس بنوشم . امام فرمود :اشكالي ندارد . بعد سوال كرد كه هنگام نماز آيا اشكال دارد كه دست من بيرون جامه ام نباشد . امام فرمود : مانعي ندارد . به خدا قسم من از اين چيزها بر شما نگران نيستم . نگراني ائمه در مورد صبر برگناه است . بالاتر ازعبادت ترك گناه است . در خطبه ي شعبانيه پيامبر فرمود : اگر كسي در ماه رمضان يك آيه تلاوت كند ثواب يك ختم قرآن را دارد . در پايان اين حديث اميرالمومنين مي فرمايد كه در اين ماه بهترين كار چيست ؟ پيامبر فرمود : بهترين كار ترك گناه است . درحج بيت الله حرام امام صادق (ع) فرمود : كساني كه به زيارت خانه ي خدا مي روند خدا به آنها عنايتي ندارد مگر اينكه سه ويژگي در آنها نباشد : ترك گناه ، حلم و بردباري و اخلاقي كه بتواند با مردم مدارا بكند. در روايت داريم : كسي كه به حج مشرف مي شود تا وقتي گناه نكند نور حج در او باقي مي ماند . كسي كه به حج مستحب مي رود بايد نگران باشد كه نكند به مردم بدهكار باشد يا خمس مالش را نداده باشد . اين كارها براي ما سخت است. مهمتر از
ص: 2120
اينها ترك گناه و ايستادگي در برابر گناه است . چرا صبر در برابر گناه سخت است ؟ زيرا ما هم دشمن بيروني ( شيطان ) و هم دشمن دروني ( نفس ) داريم . در قرآن ده آيه است كه مي فرمايد : شيطان را دشمن بپنداريد و دشمني شيطان آشكار است . حضرت علي (ع) در خطبه ي 192 نهج البلاغه مي فرمايد: از شيطان اين دشمن خدا برحذر باشيد . شيطان بيماري واگيرداري دارد و مي خواهد اين بيماري را به شما منتقل كند. شيطان مي خواهد احساسات شما را تحريك كند و شما را به سمت گناه ببرد . او دشمني است كه با سپاه سواره و پياده مي آيد . شيطان شما را از نزديك شما را نشانه كرده است . در سوره ي اعراف داريم كه شيطان از چهار طرف شما را محاصره كرده است . اگر انسان بندگي و عبوديت خدا را فراموش نكند شيطان اختيار را از انسان سلب نمي كند . اينكه شيطان از چهارطرف مي آيد . امام صادق (ع) مي فرمايد : وقتي شيطان از روبرو مي آيد مي گويد كه آخرت خيلي مهم نيست . وقتي شيطان از پشت سر مي آيد انسان را تشويق به جمع كردن مال و بخل مي كند . وقتي شيطان از راست مي آيد شبه افكني مي كند و اعتقادات انسان را متزلزل مي كند . وقتي شيطان از چپ مي آيد انسان را ترغيب به گناهان شهوت انگيز مي كند. ولي شيطان از بالا نمي آيد زيرا بالا مسير رحمت الهي است و انسان از آن
ص: 2121
طريق مي تواند با خدا ارتباط برقرار بكند . امام باقر (ع ) مي فرمايد : از سخت ترين كارها اين است انسان هميشه به ياد خدا باشد . وقتي گناه پيش مي آيد انسان به ياد خدا باشد و اين ياد خدا سدي بين او و گناه ايجاد مي كند . (سوره ي اعراف) در برابر شيطان اگرانسان به ياد خدا باشد چشمهايش باز مي شود . پس صبر بر معصيت كار سختي است ولي انسان امكان ايستادن در مقابل اين سختي را دارد . مثلا براي جواني امكان ازدواج پيش نيامده است و ما به او مي گوييم كه صبر بر گناه بكند . ما مي دانيم كه اين كار سختي است . حضرت يوسف مي فرمايد كه من خودم را تبرئه نمي كنم . ما در مقابل نفس اماره ، نفس لوامه و نفس مطمئنه داريم و بايد آنها را تقويت كنيم . در كتاب جواهرالكلام داريم كه به مرحوم مقدس اردبيلي گفتند كه اگر يك گناهي مثل ارتباط نامشروع با يك زن براي شما پيش بيايد شما چه مي كنيد ؟ ايشان مي فرمايد : اگر در چنين آزمايشي در قرار بگيرم به خدا پناه مي برم .
بعضي ها مي گويند: شما پاداش صبر بر مصيبتها را در برابر پاداش شهيد قرار داده ايد و با اينكار اجر شهيد را پايين آورده ايد . خير اين طور نيست . مجاهد چندس ال در جهاد اصغر است . ولي انسان هشتاد سال در جهاد اكبر است . داستان برسيساي عابد در سوره حشر آيه 16 است . در تفسير داريم
ص: 2122
كه عابدي در بني اسرائيل بود كه هفتاد سال سابقه ي عبادت داشت . ولي در صومعه اي يك خانمي آمد و ... اين عابد نبايد اين خانم را مي پذيرفت و فكر مي كرد كه مي تواند در مقابل او مقاومت كند. در روايت داريم : در جايي كه يك زن و مرد نامحرم قرار بگيرند نفر سوم شيطان است . چرا بعضي ها به خودشان گارانتي مي دهند كه گناه نمي كنند ؟ اسلام مي خواهد جلوي زمينه را بگيرد تا ما به گرفتاري ها نرسيم . انگيزه ي بسياري از مفاسد بخاطر اين انگيزه هاست . برسيساي عابد دچار گناه شد و شيطان او را وسوسه كرد تا آن زن را از بين ببرد تا آبرويش نرود. گناهان به دنبال همديگر مي آيد . وقتي برسيساي عابد را به بالاي دار بردند ، شيطان گفت كه همه ي اينها نقشه ي من بود . اگر بر من سجده كني همه ي كارها را درست مي كنم . در قرآن داريم كه واي بر روزي كه انسان از شيطان برائت كند . انسان بايد هر لحظه به ياد خدا باشد. و نفس لوامه و مطمئنه را بكار بيندازد . هنر اين است كه انسان در موقعيت گناه قرار بگيرد ولي آنرا انجام ندهد. هنر پاكدامني از قرار گرفتن انسان در برابر گناه بدست مي آيد . در روايت داريم : اگر كسي گرفتار گناه ارتباط نامشروع و شرب خمر شد، از ايمان خارج مي شود همانطور كه پيراهن از تن انسان جدا مي شود ايمان هم از انسان جدا مي شود . هر
ص: 2123
كاري از كم شروع مي شود و بعد زياد مي شود . افراد سيگاري با يك سيگار در روز شروع كرده اند ولي الان يك پاكت سيگار مي كشند و مي گويند كه نمي توانند آنرا ترك كنند. در مورد گناه هم همين طور است . پيامبر مي فرمايد : من بعد از خودم نگران گناهان شهوات جنسي هستم . پس اين كار سخت است . با تمام سختي كار ، نبايد نااميد شد .
سوال – آيات پاياني سوره ي شوري و ابتدايي سوره ي زخرف را توضيح بفرماييد .
پاسخ – در آيات پاياني سوره ي شوري مي فرمايد : اي پيامبر تو از ايمان به آيات قرآن خبر نداشتي . اگر پيامبر از قرآن خبر نداشتند پس قبل از رسالت پيامبر چه آييني داشتند ؟ اميرالمومنين مي فرمايد: خدا از دوران كودكي فرشته اي را مامور پيامبر كرد كه به او مكارم اخلاق را ياد مي داد يعني پيامبر آيين خاصي را عمل مي كردند. بعضي ها گفته اند كه پيامبر قبل از اسلام به آيين مسيح يا آيين ابراهيم عمل مي كردند. پيامبر آيين خاصي را با آموزش خدا داشتند . علامه مجلسي مي فرمايد : پيامبر قبل از رسالت ، نبوت داشتند و وحي را دريافت مي كردند . رسالت ايشان از زمان بعثت آغاز شد . ما گزارشي از پيامبر نداريم كه قبل از اسلام به معبد يهوديان يا معبد مسيحيان رفته باشد .
سوال – در مورد پاداش صبر بر معصيت (ايستادگي در برابر گناه) توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – با تمام سختي ها و با داشتن دشمني
ص: 2124
مثل شيطان ، اگر انسان بتواند با ياد خدا در برابر دشمن مقاومت بكند ، ديگر پاداش ها خيلي عجيب به نظر نمي آيد . پيامبر مي فرمايد : اولين كسي كه وارد بهشت مي شود جوان پاكدامن دارد يا با سختي در برابر گناه مقاومت مي كند .پيامبر مي فرمايد : بالاترين عبادت اين است كه انسان بتواند در برابر ارتباط نامشروع خودش را حفظ بكند. امام صادق (ع ) مي فرمايد : بالاترين عبادت پاكدامني است . در روايت داريم كه فرداي قيامت همه چشمها گريان است به جز سه چشم ، يكي چشمي كه در راه خدا شب زنده داري كرده است ، يكي چشمي كه بخاطر خدا از صحنه ي حرام فرو بسته شود و چشمي كه از خوف خدا اشك مي ريزد . ما نبايد خودمان را در اين شرايط قرار بدهيم . روايت داريم : در روز قيامت خدا همه ي خلق عالم را جمع مي كند . از طرف خدا خطاب مي شود : كساني كه در دنيا اهل صبر بودند كجا هستند ؟ گروهي مي گويند : ما هستيم . فرشتگان به آنها مي گويند: شما چه صبري كرده ايد ؟ آنها مي گويند : ما در برابر گناهان صبر كرده ايم . منادي از پيشگاه خدا ندا مي كند كه اينها راست مي گويند . ندا مي رسد : بفرماييد بهشت ، اين مزد ايستادگي شما در برابر گناهان است . روايت داريم : صبر بر معصيت بالاترين جهاد است . روايت داريم : نگاه تيري از تيرهاي مسموم شيطان است و لذت آن يك ساعت
ص: 2125
است ولي غم و غصه ي طولاني همراه آن است .
1/11/90
سوال – توضيحاتي در مورد صبر در سيره ي عملي رسول اكرم (ص ) بفرماييد .
پاسخ- اي از همه ممكنات اقدم گفتار تو بر خرد مقدم ، اي مير امم امير لولاك اي فخر بشر نبي اكرم ، اي شرف بندگان يزدان اي سرور سروان عالم ، خلاق جهان نموده وصفت گويند فرشتگان ثنايت ، بيگانه به درگاه خداوند هركس كه نگشت آشنايت ، لولاك ولاخلقت افلاك گفته است به وصف تو خدايت ،اي مبدا آفرينش خلق اي بهر نجات ما دعايت .
ما مي خواهيم صبر را در سيره ي عملي پيامبر مطرح كنيم . در قرآن 103 واژه با آيه صبر داريم . ما بيست بار واژه صبر را در قرآن داريم كه خطاب به پيامبر است . در سوره يهود آيه 115 مي فرمايد : صبر كنيد ، اجرنيكوكاران زايل نمي شود. نگران مكر و نقشه هاي دشمنان نباش و صبر پيشه كن . سوره ي روم داريم : وعده هاي الهي حق است صبر براي او آسان مي شود . درسوره لقمان هم دستور صبر را به پيامبر داريم .
در سوره ي غافر آيه 55 داريم كه همه ي پيامبران سختي ها را تحمل كردند ، سوره ي معارج آيه5 هم داريم . گاهي خدا پيامبر را با سرگذشت پيامبر گذشته كه براي رسالت شان سختي هايي زيادي را تحمل كرده بودند تسلي مي داد . در سوره ي قلم داريم : صبر كن ، مثل يونس نباش ، او زود نفرين كرد و گرفتار
ص: 2126
سختي ها شد . اگر او تسبيح نمي گفت در شكم ماهي مي ماند . همه ي پيامبران مقرب بودند ولي درجات انبياء متفاوت است . اين نمونه هايي از فرمان هاي صبر به پيامبر است. تمام صبرهايي كه ما تابحال گفته ايم در درجات اعلا در زندگي پيامبر وجود داشته است . يكي صبر بر اذيت ها و آزارها . پيامبر فرمود : هيچ پيامبري به اندازه ي من اذيت نشد . پبامبر بر همه ي اين اذيت ها صبر كرد . روايت داريم كه پيامبر خدا در بازار مكه قدم مي زد و دنبال دلهاي آماده اي مي گشت كه آنها را به يكتا پرستي دعوت كند . فرياد مي زد : قولوا لااله الاالله تفلحوا، ابولهب دنبال پيامبر مي رفت و با سنگ به پاي پيامبر مي زد و مي گفت كه او كذاب است ، به حرفهاي او گوش نكنيد . وقتي پيامبر قلب آماده اي را پيدا مي كرد و با او در مورد اسلام صحبت مي كرد ، وقتي پيامبر از آنجا مي رفت ابولهب به سراغ آن فرد مي رفت و مي گفت كه به حرف او گوش نكن ، او مجنون است و ما مشغول درمان جنون او هستيم . من عموي او هستم و او را بهتر مي شناسم . در داستان ديگر داريم كه پيامبر مشغول طواف بود و به پيامبر دشنام دادند وعمامه ي پيامبر را پايين كشاندند و پيامبر را كشان كشان از مسجدالحرام بيرون بردند . وقتي پيامبر براي دعوت به دين اسلام به طائف رفته بودند . در هنگام برگشت مشركين
ص: 2127
در دو صف نشسته بودند و از دو طرف پاي حضرت را نشان مي رفتند و سنگ مي زدند . وقتي به پيامبر مي گفتند كه نفرين كنيد .پيامبر مي فرمود : من براي نفرين نيامده ام . پيامبر آنها را دعا مي كرد و مي فرمود : خدايا قوم من را هدايت كن . نزديكترين نزديكان پيامبر دشمن او بودند . با اين حال پيامبر در برابر آنها صبر مي كرد و آنها را دعا مي كرد . اگر انسان باور بكند كه در مقابل ديد خدا هست صبر بر او آسان مي شود . صبر بعدي صبر بر شماتت ها و سرزنش هاي دشمن بود . درسوره ي حجر آيه ششم مي فرمايد : به پيامبر مجنون مي گفتند . گاهي ياران آن حضرت را سفيه و نادان مي شمردند . وقتي مي گفتند كه به پيامبر ايمان بياوريد آنها مي گفتند كه يكسري افراد سفيه و نادان در اطراف او هستند . در سوره ي طور آيه سي مي فرمايد : ما منتظر مرگ تو هستيم . به پيامبر شاعر ،كاهن ،مجنون و ساحر مي گفتند . زخم شمشير خوب مي شود ولي چيزي زخم زبان را درمان نمي كند . سوره يس آيه سي مي فرمايد : هر پيامبري مي آمد مردم مسخره مي كردند ولي پيامبران حسرت وغصه مي خوردند . پيامبر آنقدر حسرت مسلمان نشدن كفار را خوردند كه خدا در سوره ي فاطر آيه هشت مي فرمايد : پيامبر اين قدر غصه نخور ،تو داري جان خودت را از دست مي دهي . خداوند به پيامبر دلداري مي
ص: 2128
داد . در شوره ي شعرا مي فرمايد : داري جان خودت را از دست مي دهي كه مشركان ايمان نمي آورند ، آنها ايمان نمي آورند . پيامبر در برابر آزار و اذيت و شماتت ها فقط حسرت و غصه ي مي خوردند . سوره ي كهف هم اين را داريم . پيامبر در مقابل حركتهاي گسترده ي ايذائي دشمن صبر مي كردند . صبر مفاهيم فراواني دارد .گاهي پيامبر در برابر دشمنان مي ايستاد كه اين شجاعت است . پيامبر سيزده سال در مكه بودند و تمام دشمني ها و آزارها را تحمل كردند . بعد به مدينه حجرت كردند . باز دشمن او را تعقيب كرد و جنگ هايي بر او تحميل كرد . پس پيامبر باز هم بر دشمن صبر كرد . ما از شجاعت علي درميدان نبرد زياد شنيده ايم . در نهج البلاغه در نامه ي نهم اميرالمومنين داريم : وقتي كار خيلي سخت مي شد ما به پيامبر پناه مي برديم وادي از پيامبربه دشمن نزديك نبود يعني پيامبر در صف اول جنگ بودند . ايشان يك كوه صبر بودند . اميرالمومنين در جنگ بدر به معاويه فرمودند : تو ما را در روز بدر ديدي كه ما به پيامبر پناه مي برديم . پيامبر در صف اول محكم مي ايستاد . پس پيامبر در مقابل لشكر آنها هم صبر و ايستادگي كردند . صبر ديگر صبر اجتماعي و خانوادگي آن حضرت است . آيه اول تا پنجم سوره ي تحريم در مورد اذيت و آزراهايي كه همسران پيامبر . پيامبر رازي را به همسرانشان مي گفت .
ص: 2129
آنها نه تنها رازداري نمي كردند بلكه پيامبرراهم اذيت كردند . پيامبر نسبت به اذيت و آزار دوتن از همسران خودش به بيرون از مدينه رفتند و بسيار ناراحت بودند . قرآن به آنها مي فرمايد : اگر توبه كنيد اينجا محل توبه است زيرا دلهاي شما از حق منحرف شده است و اگر توبه نكنيد و به اذيت و آزار ادامه بدهيد خدا ، جبرئيل و بندگان صالح خدا با پيامبر هستند . اين هم صبر پيامبر بر بداخلاقي هاي همسر بود . البته پيامبر همسران با وفايي هم داشتند . مثل خديجه ي كبري كه در سيزده سالي كه پيامبر در مكه بودند يار و ياور پيامبر بودند . وقتي خديجه از دنيا رفت، به فاصله ي كوتاهي ابوطالب هم از دنيا رفت . آن سال ، سال غم و اندوه براي پيامبر شد . پيامبر به حضرت خديجه خيلي علاقه داشت و هر كس كه نام خديجه را مي برد متاثر مي شد .
سوال – سوره فصلت آيات 47 تا 54 را توضيح بفرماييد .
پاسخ – آيه 49 مي فرمايد: يكي از ويژگي هاي بد انسان اين است كه از اينكه چيزهاي خير از خدا بطلبد خسته نمي شود و اگر شري به او برسد نااميد مي شود و هميشه مي خواهد زندگي همان طور باشد كه او مي خواهد . مي فرمايد : وقتي به او رحمت مي رسد مي گويد اين از خدا نيست اما وقتي سختي به او مي رسد از خدا شكايت مي كند و مي گويد : معلوم نيست كه قيامتي در كار باشد
ص: 2130
. وقتي موسي به قارون مي گفت كه زكات مال خودت را بپرداز ،قارون مي گفت كه اين ثروت ها مال خودم است و معلوم نيست كه قيامتي در كار باشد و من كه در دنيا زندگي خوبي داشتم در قيامت هم زندگي خوبي خواهم داشت. سوره ي يونس آيه 12 مي فرمايد: وقتي انسان گرفتار مي شود به دعا و نيايش مي پردازد . وقتي ناراحتي او برطرف مي شود گويا خدا را نمي شناسد .
سوال – در مورد صبر پيامبر بر مصيبت ها توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ – پيامبر در طول نزدگاني مصيبت هاي سنگيني ديدند ولي بر همه ي اين مصيبت ها صبر كردند . پيامبر در دوران كودكي پدر و مادرشان را از دست دادند. پيامبر فرزندي هجده ماهه اي بنام ابراهيم داشتند . او از دنيا رفت . پيامبر در تشييع جنازه ي او گريه مي كرد . قبر او در قبرستان بقيع است . به پيامبران گفتند: مگر شما نگفتيد صبر كنيد . پيامبر فرمود : من نگفتم كه گريه نكنيد . پيامبر وقتي خديجه را ازدست داد گريه هاي زيادي مي كرد. پيامبر حتي تا پيايان عمرشان وقتي گوسفندي قرباني مي كردند به دوستان خديجه هم مي دادند . پيامبر ،ابوطالب را در همان سال از دست داد . پيامبر اسم آن سال را سال حزن گذاشتند. پيامبر در جنگ بدر يكي از عموهايش بنام عبيده را از دست داد و در جنگ احد عمويش حمزه را از دست دارد . زندگي بيست و سه سال پيامبر همراه با سختي ها و گرفتاري ها بوده است
ص: 2131
. در جنگ احزاب وقتي پيامبر علي را به جنگ با عمربن عبدود فرستاد ، فرمود : خدايا در بدر عمويم عبيده را از من گرفتي و در جنگ احد عموي حمزه را از من گرفتي ، من را تنها نگذار وعلي را براي من نگه دارد. در جنگ ها عده اي از اصحاب پيامبر به شهادت مي رسيدند و اين داغ ها قلب پيامبر را آزرده مي كرد . قلب پبامبرخيلي صبور بود . مشركين مي گفتند كه چرا پيامبر بصورت فرشته نيامده است . الگوي انسان ها بايد انسان باشد. اگر پيامبر يك چهره ي ملكوتي بود ،ما نمي توانستيم از او الگو بگيريم . خدا مي فرمايد: پيامبر الگوي خوبي براي شما است . يك بخش ديگر صبر پيامبر ، صبر بر طاعت بود . پيامبر اصحاب خودش را به عبادت دعوت مي كرد ولي خودش مقدم بر همه بود و براي خودش هم استثنائي قائل نبود . عبادتهايي كه بر ما مستحب است بر پيامبر واجب بود مثل خواندن نماز شب . ما براي خواندن نماز شب يازده ركعت نماز شب مي خوانيم و بعد نماز صبح را مي خوانيم . امام پيامبر مي خوابيدند بعد بلند مي شدند و چهار ركعت نماز شب مي خواندند و دوباره استراحت مي كردند و دوباره بيدار مي شدند و چهار ركعت ديگر نماز شب مي خواندند و براي سومين بار بيدار مي شدند و سه ركعت باقي مانده را مي خواندند و بعد نماز صبح را مي خواندند . پس ايشان نماز شب را باعشق وعلاقه مي خواندند . پيامبر ركوع و سجود
ص: 2132
طولاني داشتند . سوره ي طه آيا يكم مي فرمايد : پيامبر آنقدر خودش را به زحمت مي انداخت كه خدا گفت نياز نيست براي عبادت اين قدر خودت را به زحمت بيندازي . پيامبر بايد الگوي ما در صبر باشد . اگر ما از دشمن آزار و اذيتي ديديم بايد تحمل كنيم و دربرابر دشمن مقاومت كنيم و اگر در خانه بداخلاقي از همسران ديديم تحمل كنيم . ما نماز واجب را آنطور كه خدا مي پسندد انجام بدهيم .
اميرالمومنين در خطبه 197 نهج البلاغه لحظات پاياني زندگي پيامبر را اينطور نقل مي كند : پيامبر در حالي از دنيا رفتند كه سر پيامبر روي سينه ي من بود و سر حسن و حسين روي سينه ي پيامبر بود .( چيزي نبايد روي سينه ي محتضر باشد كه راحت تر جان بدهد ) من سر آن دو آقازاده را برداشتم ولي پيامبر گفت: بگذار حسن و حسين روي سينه ي من باشد تا آنها از من توشه بگيرند و من آنها را ببويم . فاطمه در كنار بستر نشسته بودند و گريه مي كردند. پيامبر به فاطمه خبر داد كه او اولين كسي است كه به پيامبرملحق مي شود.
روح هستي در ميان بستر است لحظه هاي آخر پيامبر است
گاه گويد با حسن رازي مگو گاه بوسد از حسين زير گلو
گاه گويد با غم و درد و محن غم مخور هستي من زهراي من
اولين كس تو به من ملحق شوي بعد من حامي دست حق شوي
از مهر كسي تسلي آن خسته جان نداد ميخواست باعلي سوي مسجد رود
ص: 2133
لي ميخواست تا كه دهد جان به پشت در چون بي كسي علي ديد جان نداد
هر قهرمان كند به نشان خود افتخار زهرا نشان خود به علي هم نشان نداد
مردم پيامبر را با اسم صدا مي ردند ، سوره نور آيه 63 نازل شد : اي مردم رسول خدا را خوب صدا بزنيد . پيامبر وارد خانه ي زهرا شدند ، ايشان به احترام اين آيه صدا زدند: يا رسول الله . پيامبر فرمودند: چرا من را با كنيه صدا زني ؟ تو به من بابا بگو ، وقتي تو به من بابا مي گويي قلب من زنده مي شود و خدا راضي تر است .
اميدواريم كه خدا به همه ي ما توفيق عمل به سيره ي پيامبر را بدهد .
17/10/90
چشمها را مي گشايي عشق مي ريزد زمين با گل لبخندتان باشد بياويزد زمين ، آيه ي تطهير مي بارد نگاهت مرد صبح باشد از خواب هزاران ساله برخيزد زمين ، كي هواي تو كبوتر مي وزد اي ناگهان كِي بگو كِي مي شود از خون بپرهيزد زمين كِي عنايت مي كني كي سيصد و چندين صباح .
سوال – در مورد صبر بر معصيت توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ – در بسياري از روايات داريم كه صبر سه شاخه دارد: صبر بر مصيبت ، صبر بر طاعت و صبر بر معصيت . صبر بر معصيت يعني انسان بتواند در برابر گناه مقاومت كند و آن گناه را انجام ندهد . در مورد جايگاه صبر بر معصيت از پيامبر داريم : كسي كه بر مصيبت صبر كند ،خداوند سي صد
ص: 2134
درجه براي او مي نويسد(علامه مجلسي مي فرمايند كه اين سي صد درجه مي تواند سي صد درجه در بهشت باشد يا سي صد كمال از كمالات انساني باشد ) كسي كه بر طاعت صبر كند خداوند شش صد درجه براي او مي نويسد و كسي كه بر معصيت صبر كند خدواند نُه صد درجه براي او مي نويسد . صبر بر مصيبت و دوري از گناه بالاترين پاداش را دارد . امير المومنين مي فرمايد : صبر بر مصيبت زيباست ولي بهتر از مصيبت صبر بر گناه است .ذكر دو نوع است يكي ذكردر هنگام مصيبت و يكي ذكر در هنگام گناه . در هنگام گناه انسان بايد ياد خدا باشد و مرتكب معصيت نشود. پس صبر بر معصيت در درجه ي اول و بعد صبر بر طاعت و بعد صبر برمصيبت است . علامه مجلسي مي فرمايد كه انجام طاعت از ترك گناه سخت تر است. انسان طاعت ها را انجام مي دهد اما ترك گناه و گذشتن از گناه سخت است . كساني هستند كه واجبات شان را انجام مي دهند ، روزه مي گيرند ، نمازهاي واجب را مي خوانند ، حج خانه را انجام مي دهند . پس آمادگي ما براي واجبات و حتي مستحبات خوب است . ولي مشكل ما وقتي است پاي گناه به ميان مي آيد . ما در عين حال كه عبادات را انجام مي دهيم ولي گرفتار خيلي از گناهان هستيم مثل گناه رايج زبان ، چشم و گوش . ما چقدر غيبت ها را مي شنويم درحالي كه نماز صبح مان را هم خوانده
ص: 2135
ايم . ما در برابر گناه مقاومت نمي كنيم . ممكن است كسي همه ي واجبات را انجام بدهد ولي گرفتار غيبت است . روايت داريم وقتي در قيامت نامه ي عمل فرد غيبت كننده را به او مي دهند او فكر مي كند كه اشتباه شده است و مي گويد كه من كارهاي خوبي انجام داده ام . به او مي گويند : تو بخاطر غيبتي كه انجام داده اي تمام حسناتت به فردي كه غيبتش را كرده اي منتقل شده است . داريم كه اگر فرد غيبت كننده توبه كرد ، او آخرين فردي است كه وارد بهشت مي شود و اگر توبه نكرد ، او جزو اولين گروهي است كه وارد جهنم مي شود . يكي از راههايي كه باعث مي شود ما گناه نكنيم اين است كه ما هيچ گناهي را كوچك نشماريم . امام سجاد (ع) در صحيفه ي سجاديه در دعاي هشتم مي فرمايد : خدايا من به تو پناه مي برم از اينكه من گناه را كوچك بشمارم و طاعتم را بزرگ بشمارم . پيامبر فرمود : كسي كه گناه را با خنده مرتكب مي شود وارد آتش مي شود در حالي كه گريان است . امام سجاد(ع) مي فرمايد : اگر گناهي انجام دادي شاد نباش و توبه كن . اميرالمومنين فرمود : سنگين ترين گناه اين است كه صاحبش بگويد اين چيزي نيست . امام صادق (ع) فرمود : از گناهان كوچك بپرهيزيد . گناه كوچك گناهي است كه فرد گناه كننده بگويد اين چيزي نيست . در واقع اين گناهان كوچك را جمع مي كنند
ص: 2136
و بزرگ مي شود . پيامبر در بياباني به اصحاب شان گفتند كه هيزم جمع كنيد . اصحاب گفتند كه در اين بيابان هيزم نيست . بعد همه به جمع كردن هيزم پرداختند و مقدار زيادي هيزم جمع كردند و پيامبر فرمود : گناهان هم مثل اين هيزم روي هم جمع مي شوند . پيامبر فرمود : چهار چيز نشانه ي شقاوت انسان است : اصرار برگناه ، حريص بودن براي روزي ، قساوت قلب و داشتن چشم خشك . در دعا داريم كه خدايا به من كمك كن كه خودم گريه كنم . در آداب دعا داريم كه بايد چشم گريان داشته باشيم . پس ما نبايد اصرار بر گناه داشته باشيم . امام باقر (ع) مي فرمايد : هيچ گناهي با اصرار كوچك نيست . پس ما ديگر گناه صغيره نداريم . بعضي ها مي گويند كه مگر ما شراب خورديم يا انسان كشتيم ، ما فقط پشت سر كسي حرفي زديم يا كسي را دست انداخته ايم . اما جماعت بايد مرتكب گناه كبيره نشود و اصرار بر گناه صغيره نداشته باشد . پس اگر كسي اصرار بر گناه صغيره داشت ، آن گناه كبيره مي شود. روايت داريم كه اگر استغفار كردي گناه كبيره نداري . پس ما با استغفار گناه كبيره نداريم . ما نبايد دچار ياس بشويم. امام علي (ع) فرمود : اصرار بر گناه يعني انسان گناهي را انجام بدهد و در فكر توبه آن گناه نباشد. ما نبايد از پرده پوشي خدا سوء استفاده نكنيم . پيامبر فرمود : اگر پرده ها كنار مي رفت كسي حاضر
ص: 2137
نبود جنازه ي ديگري را به خاك بسپارد . خدا ستار است .در سوره ي مجادله داريم كه مشركان با استهزاء به پيامبر مي گفتند : چرا خدا ما را عذاب نمي كند ؟ ما نبايد گناهان مان را ذكر كنيم . بيان گناه خودش گناه است . امام رضا (ع) مي فرمايد : كسي كه گناهش را مي پوشاند خدا او را مي آمرزد ولي كسي كه گناه را اشاعه مي دهد خدا او را نمي بخشد .
پيشگيري بر درمان مقدم است . پيامبر فرمود : از توبه بالاتر اين است كه انسان گناه را مرتكب نشود . در واقع گناه نكردن آسانتر از توبه كردن است . ما بايد زمينه هاي گناه را برداريم . با زمينه ي گناه ، ترك گناه خيلي دشوار است . چرا ما در جايي برويم كه در آنجا زمينه ي گناه باشد . الان فيلم هايي كه در ماهواره ها نمايش داده مي شود مشكلات اخلاقي در خانواده ها بوجود آورده است . يك منظره ي گناه ممكن است كه زندگي را دگرگون بكند . مثلا كتاب هاي رمان هم مي تواند انسان را در زمينه گناه قرار بدهد . حتي انسان ممكن است كه تحت تاثير سخن ديگران قرار بگيرد . روايت داريم : كسي كه به سخن ديگري گوش مي كند او را مي پرستد ، اگر او از خدا سخن مي گويد يعني فرد دارد خدا را مي پرستد . پس انسان هرچه را كه مي بيند و مي شنود يعني دارد آنرا پرستش مي كند. ديگر اينكه اوقات فراغت مهم است .
ص: 2138
ما نبايد انساني را به لبه پرتگاه ببريم و بعد بگوييم كه مواظب باش . چرا ما بايد نزديك پرتگاه بشويم ؟ خيلي از افراد مسئله ي محرم و نامحرمي را جدي نمي گيرند . مثلا فردي در روز با هزاران خانم سر و كار دارد كه حدود را رعايت نمي كنند ، ما به ايشان نمي توانيم بگوييم كه صبر بر معصيت بكن . مثلا نمي شود بدحجابي در جامعه زياد باشد و ما به جوان بگوييم كه صبر بر معصيت بكن ، اينكار سخت است. ما نمي توانيم هم زمين هي گناه را داشته باشيم و هم بگوييم كه صبر بر معصيت بكنيد. اين دو با هم ناسازگار است .
حالا ممكن است كه عده اي گرفتار گناه شدند وظيفه ي ما چيست ؟ ما نبايد فقط به ظاهر افراد توجه كنيم . وقتي خدا موسي و هارون را به سوي فرعون مي فرستد ، مي فرمايد : با فرعون نرم صحبت كنيد . حضرت علي (ع) مي فرمايد: اگر شما راست مي گوييد كه گناهكار نيستيد يك گناهكار را مورد محبت خودتان قرار بدهيد . اي بنده ي خدا در عيب ديگري عجله نكن شايد خدا او را آمرزيده ولي بر خودت مطمئن نباش شايد تو بر اين گناه عذاب بكشي و او آمرزيده شده باشد .
سوال – سوره زمر آيات پاياني و 1 تا 7 سوره ي غافر را توضيح بفرماييد .
پاسخ – عده اي اعتراف به گناه مي كنند ولي اينكار را در روز قيامت انجام مي دهند. ولي در آنجا راه بازگشتي نيست . در اين آيات
ص: 2139
مي فرمايد : خدايا دو مرتبه ما را ميراندي و دو مرتبه ما را زنده كردي . الان ما بعد از دو حيات بيدار شديم و اعتراف مي كنيم . همه ي انسان يك بار مي ميرد و به حيات برزخي مي رود و بعد دوباره اين مرحله به پايان مي رسد و مرگ برزخي فرا مي رسد . همه از دنيا مي رويم و بعد از اين مرگ دوم حيات قيامت است . انسان بايد در اين دنيا بيدار بشود . در تاريخ داريم كه خيلي از افراد در هنگام مرگ شان حرفهاي زيبايي زدند .
مأمون قبل از مرگش در بلندي كه مشرف به لشكريانش بود گفت : اي خدايي كه ملك تو زوال پذير نيست به من رحم كن كه به پايان خط رسيده ام . پس بعد از اين دنيا اعتراف به گناه فايده اي ندارد .
سوال – وظيفه ما در قبال كساني كه گناه مي كنند چيست ؟
پاسخ – حضرت علي (ع) در خطبه ي هشت نهج البلاغه مي فرمايد : وظيفه ي ما اين است كه آنها را جذب كنيم و مورد محبت قرار بدهيم . البته ما نمي خواهيم در جامعه گناه را تشويق كنيم ولي بايد فردي كه گناه مي كند تشويق كنيم تا از گناهش برگردد . امام مي فرمايد : شما گناهان بدتري مرتكب شده ايد ، شما بدگويي ، غيبت و سرزنش ديگران را مي كنيد پس چرا آنها را سرزنش مي كنيد ؟ اين خودش بالاترين گناه است.
اگر كسي در برابر گناه صبر كرد يا وارد گناه شد و
ص: 2140
توبه كرد خدا مي فرمايد : بدي هاي او را به نيكي تبديل مي كنيم . بعضي ها فكر مي كنند اگر وارد آلودگي شده اند تمام درهاي رحمت خدا به روي آنها بسته شده است . اين بالاترين خطر است . داريم كه نااميدي از گناهان كبيره است . كسي كه توانايي برگناه نداشته است با كسي كه صبر بر گناه مي كند فرق دارد . اگر كسي در اوج جواني است ولي بخاطر خدا به نامحرم نگاه نكرد با فردي كه نابينا است و نگاه نمي كند فرق دارد . دادگاه هاي دنيا با دادگاه آخرت فرق دارد . در دنيا بر اساس اسناد و شاهد حكم مي كنند . پيامبر فرمود : در قيامت شاهد و حاكم خداست. اگر ما در نزد قاضي جرميانجام بدهيم نمي توانيم منكركارمان بشويم . اگر انسان باور كند كه تمام گناهاني كه انجام مي دهد توسط قاضي كه خودش شاهد است مورد قضاوت قرار مي گيرد ، ديگر هرگز گناه نمي كند .
اميدواريم خدا همه ي ما را به ترك گناه ، صبر بر معصيت و توبه سريع موفق بدارد .
10/10/90
جمعه ها طبع من احساس تغزل دارد ناخودآگاه به سمت تو تمايل دارد ، بي تو چندي است كه در كار زمين حيرانم مانده ام بي تو چرا باغچه مان گل دارد ، شايد اين باغچه ده قرن به استقبالت فرش گسترده و در دست گلايول دارد ، يازده پله زمين رفت به سمت ملكوت يك قدم مانده زمين شوق تكامل دارد ، هيچ سنگي نشود سنگ صبورت تنها تكيه بر كعبه بِزَن
ص: 2141
كعبه تحمل دارد .
سوال – در مورد آداب عيادت از بيمار توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ – يكي از كارهاي خوبي كه ما بايد انجام بدهيم اين است كه آلام روحي بيماران را كم كنيم يعني كسي كه گرفتار بيماري است حداقل گرفتاري روحي ديگري نداشته باشد . خدا به بيماران پاداش عنايت مي كند و بيماران فكر نكنند كه اين بيماري حتما عقوبت يا مواخذه اي است . سرزنش بيمار صحيح نيست . نظر ما اين است كه بيماري روحي به بيماري جسمي بيمار اضافه نشود. در اسلام به عيادت بيمار خيلي سفارش شده است . بعضي ها وقتي در بستر بيماري مي افتند فراموش مي شوند. گاهي افرادي چندسال بيمار مي شوند و فراموش مي شوند مخصوصا افرادي كه در جامعه نقش فعال يا حضور فعال در جامعه داشته اند . انسان در ارتباط با جامعه است و با افراد رفت و آمد دارد ولي وقتي انسان بيمار مي شود ممكن است جز خانواده ي خودش كسي ديگري را نبيند . اين خيلي سخت است . بيماري براي هر كسي ممكن است كه پيش بيايد . جامعه بايد به اين سو برود كه بيمار را فراموش نكند . افرادي هستند كه عجيب اهل روابط هستند و بعد چندين سال بيمار مي شوند و فراموش مي شوند . اين يك نوع ناسپاسي و كم لطفي از سوي ما هست . ما با يك برنامه ي دائمي بايد به سمت عيادت بيماران پيش برويم . روايت داريم : پيامبر وقتي نماز صبح شان تمام مي شد به سوي مردم مي آمدند و سوال مي كردند
ص: 2142
كه كسي بيمار نيست كه ما به عيادت او برويم. ( اين يكي از برنامه هاي روزانه پيامبر بوده است و پيامبر به اينكار اهتمام مي ورزيدند . پيامبر باهمه ي گرفتاريهايي كه داشتند به عيادت بيماران مي رفتند . زيرا اين كار در رديف كارهاي مهمي زندگي شان بود. حضرت علي (ع) پنج مسير را پياده و پابرهنه مي رفتند : وقتي به نماز عيد فطر مي رفتند ، وقتي به نماز عيد قربان مي رفتند ، وقتي به نماز جمعه مي رفتند ، وقتي به عيادت بيمار مي رفتند و وقتي تشييع جنازه اي مي رفتند . ايشان مي فرمودند اينها مسيرهاي الهي است و من مي خواهم اين مسيرها را پابرهنه به سمت خدا بروم . حضرت در تعبيري ديگري مي فرمايند : از بهترين كارهاي خير ، عيادت بيمار است . ما فكر مي كنيم بهترين كارها مثلا خواندن يك جز قرآن است البته اين كار خيلي خوب است ولي بهترين كار عيادت بيمار است . موسي از خدا سوال كرد كه بندگان پيش تو محبوب تر هستند ؟ خطاب شد سه گروه : كساني كه عيادت بيمار مي روند ، كساني كه به مصيبت زده تسليت مي گويند و كساني كه به تشييع جنازه مي روند . اين در واقع اين بحث روابط عمومي در اسلام است . اين نگاه ، نگاه اجتماعي است . ما بايد همه را از خود بدانيم . پيامبر به اصحاب شان فرمودند : در روز قيامت خدا بعضي از بندگانش را توبيخ مي كند و به بنده مي گويد كه چرا وقتي من بيمار
ص: 2143
شدم تو به عيادت من نيامدي ؟ بنده مي گويد : خدايا تو منزه هستي و بيماري درباره ي تو معنا ندارد . برادر ايماني تو بيمار شد و تو به عيادت او نرفتي يعني اين قدر بنده ي من پيش من كرامت دارد كه عيادت او مثل عيادت من است . ما داريم كه خدا مي فرمايد : به من قرض بدهيد يا من را ياري كنيد . همه ي مردم الان گرفتاري هاي زيادي دارند ولي با برنامه ريزي و توجه به اين مسئله مي توانيم آنرا انجام بدهيم . يكي از مصاديق صله ي ارحام ديدن حضوري است . در عيادت بيمار هم همين طور است .انسان مي تواند از طريق تلفن تماس بگيرد و از او مطلع بشود. در واقع ما بايد از بيمار خبر داشته باشيم .
در متون ديني ما چند ادب در ارتباط با آداب عيادت بيمار آمده است . ادب اول اين است كه پيامبر سه روز صبر مي كردند و بعد اگر اصحابشان را نمي ديدند از آنها سراغ مي گرفتند . اگر آن فرد مسافرت بود پيامبر براي او دعا مي كردند و اگر آن فرد بيمار بود پيامبر به عيادتش مي رفتند. پس عيادت بيمار پس از گذشت سه روز است . قبل از سه روز ممكن است كه بيماريهاي ساده اي باشد و تمام بشود. ادب دوم اين است كه پيامبر فرمود : به عيادت كسي برو كه به عيادت تو نيامده است زيرا تو به خاطر خدا قدم بر مي داري.روايت داريم: به كسي هديه بده كه به توهديه نمي دهد.ولي ما
ص: 2144
مي گوييم بايد به كسي هديه بدهيم كه قبلا به ما هديه داده است و حواسش به ما بوده است . ادب سوم اين است كه هنگام رفتن پيش بيمار هديه اي براي او ببريم . پيامبر عده اي را ديدند كه به عيادت بيمار مي رفتند . به آنها فرمودند كه من هم با شما مي آيم، آيا شما هديه يا ميوه اي براي او تهيه كرده ايد ؟ آنها گفتند : نه. پيامبر گفت صبر كنيد تا هديه اي براي او فراهم كنيم . زيرا همين هديه كوچك او را خوشحال مي كند . ادب چهارم اين است كه عيادت بيمار كوتاه باشد و آن حضرت فرمودند : پاداش عيادتي بيشتر است كه كوتاهتر باشد مگر اينكه خود بيمار بخواهد شما مدت بيشتري در آنجا بمانيد . ادب پنجم اين است كه پيامبر فرمود : وقتي بيمار را مي بينيد حمد خدا را بگوييد. اما يك جوري باشد كه به گوش بيمار نرسد . يعني يك جوري نگوييم الحمدلله كه طرف فكر كند كه يعني يك اشكالي در كار شما بوده است كه گرفتار بيماري شده اي .
فردي خدمت امام موسي كاظم (ع) آمد و گفت كه همه ي اهل وعيال من بيمار هستم . من چكار كنم ؟ امام فرمود : با صدقه بيماران خودت را درمان كن . دعا همراه با صدقه به اجابت مي رسد . نفع چيزي براي بيمار بالاتر از صدقه نيست . امام صادق (ع) فرمود : بيمار خودش به نيازمند كمك كند و به آن نيازمند بگويد كه تو براي سلامتي من دعا كن .
ص: 2145
اين خيلي موثر است . ما خيلي داريم كه از بزرگان سوال شده كه براي بيماري و مشكلات چكار كنيم و آنها فرموده اند كه صدقه بدهيد و گوسفند قرباني كنيد . روايت داريم : بعد از نفخ صور هر كسي كه سر از قبر برمي دارد به خدا التماس مي كند كه به من رحم كن . خطاب مي رسد امروز رحمت براي كسي است كه در دنيا به كسي رحم كرده باشد . اگر ما مي خواهيم لطف و عنايت خدا شامل حال ما بشود حتما بايد لطف وعنايت ما شامل حال ديگران بشود. (دعاي پانزده صحيفه ي سجاديه )وقتي امام سجاد (ع) بيمار مي شدند اين دعا را مي خواندند . پيام دعا اين است كه ما هنگام بيماري به داده هاي الهي هم توجه كنيم . گاهي ما وقت سختي ها و بيماريها را مي بينيم . امام مي فرمايد : حمد مختص توست . خدايا من ساليان سال از نعمت سلامتي برخوردار بودم . سپاسگزار هستم كه اين بيماري را پيدا كردم . من نمي دانم كدام حالات را سپاسگزار باشم ، آن دوران سلامت كه از نعمت هاي سلامتي برخوردار بوده ام يا اين دوران بيماري كه براي من نعمتهايي است و اين دوراني كه باعث تطهير من شد. روايت داريم كه حضرت اميرالمومنين وقتي بيماري را مي ديدند كه خوب مي شد حضرت به او تبريك و تهنيت مي گفت و مي فرمود : پاكي از گناهان مبارك شما باشد. امام مي فرمايد: آنقدر فرشته ها در اين دوران بيماري براي من خوبي نوشته اند كه كسي تصور
ص: 2146
نمي كند . خدايا من را به درجه اي برسان كه اگر بيمار شدم راضي باشم ، اين سختي را براي من آسان كن و شيريني عافيت را دوباره به من برگردان . پيامبر به عيادت اميرالمومنين آمدند و اين دعا را به ايشان ياد دادند : اللهم اني اسئلك تعجيل عافيتك او صبرا علي بليَّتك : خدايا من از تو مي خواهم كه سلامت را به زودي به من برگرداني يا به من صبر بر بيماري بدهي .
سوال – سوره زمر آيات 22 تا 31 را توضيح بفرماييد .
پاسخ – در آيه 22 در مورد قلب قاسيه سخن مي گويد. قرآن تعبير قلب سليم ، قلب قسي ، قلب مريض و قلب مهر شده را دارد . در اينجا تعبير قاسيه است .گاهي قلب انسان دچار قساوت مي شود و هيچ سخن حقي در او اثر نمي كند . چه مي شود كه قلب انسان قساوت پيدا مي كند ؟ روايات عوامل فراواني را ذكر كرده اند . يكي از علت هاي آن گناه روي گناه است كه قساوت قلب مي آورد . ما بايد موانع قلب را كنار بگذاريم تا سخن حق در آن اثر كند . علت ديگر قساوت قلب حرف لغو و بيهوده است . علت ديگر قساوت قلب اين است كه پيامبر فرمود : مثل اربابي كه به بنده اش نگاه مي كند شما به گناهان بندگان نگاه نكنيد ، سراغ خودتان بروييد . ما عيب ديگران را مي بينيم ولي عيب خودمان را نمي بينيم . اگر انسان سراغ خودش نرود غفلت مي كند .
سوال
ص: 2147
– دختر نوزده ساله اي هستم كه امسال كنكور دارم . من تا كنون بخاطر سختي كار پرستاري نسبت به آن ديد خوبي نداشتم . اما بعد از شنيدن سخنان شما تصميم گرفتم هنگام انتخاب رشته ، پرستاري را هم انتخاب كنم . آيا كسي كه شغل او پرستاري است با كسي كه داوطلبانه اينكار را انجام مي دهد ثواب يكساني مي برند البته من اين شغل را بخاطر رضايت خدا انتخاب مي كنم ؟
پاسخ – به تمام پرستاران با اين نگاه بايد تبريك گفت . همه ي ثوابها شامل حال پرستاران مي شود . ما در زندگي مان مي توانيم هر كاري را به نيت عبادت و بندگي انجام بدهيم . پيامبر وقتي به جنگ مي رفتند يكسري خانمها بعنوان پرستار به همراه پيامبر مي آمدند . پيامبر به يكي از اين پرستارها گردنبندي هديه داد. در جنگ خيبر وقتي يكي از پرستارها تعدادي از مجروحين را مداوا كرد ، در پايان جنگ پيامبر گردنبندي به او هديه كردند . تا آخر عمر كسي نتوانست اين گردنبند را از او بگيرد زيرا مي گفت كه اين افتخار من است كه اين هديه را از خود پيامبر گرفته ام . ما مي خواهيم آلام روحي بيمار كم بشود. كساني كه در كم شدن آلام روحي بيماران نقش دارند پرستاران هستند .
سوال – همسر من جانباز هفتاد درصد بود كه الان پنج سال است كه شهيد شده است . من بيست سال بخاطر خدا و رضاي دل خودم در كنار او بودم و با جان و دل و توكل به خدا مواظب او بودم
ص: 2148
. آيا اين ثواب ها شامل حال ما هم مي شود زيرا او مجروح جنگي بود نه بيمار ؟
پاسخ – اگر جانبازان و همسران شان مشمول اين روايات نباشند چه كسي مي خواهد مشمول اين روايات باشد ؟ خوشا به حال همسر فداكاري كه سالها اين خدمت را به شوهر جانبازش داشته است . خدمت به جانبازان در راس همه ي خدمت هايي است كه ما گفته ايم . ما مديون جانبازان هستيم . جانبازي مي گفت كه من در روز دو تا كپسول يازده كيلويي اكيسژن مصرف مي كنم . اين عزيزان سي سال است كه راه شهيدان را لحظه به لحظه طي مي كنند . مسلما بالاترين خدمت ، خدمت به جانبازان است .
سوال – شما فرمويد كه به سادگي به طبيب مراجعه نكنيد . لطف كنيد اين را اصلاح كنيد . زيرا الان با يك چكاب مي توان بيماري را غربال گري كرد . بعضي ها اين قدر به علائم بيماري شان بي تفاوت هستند كه وقتي به پزشك مراجعه مي كنند كه بيماري شان غير قابل درمان است . راهنمايي بفرماييد .
پاسخ – قطعا پيام ما اين نبوده است كه به طبيب مراجعه نكنيد . حضرت علي (ع) مي فرمايد : اگر كسي بيماري اش را از پزشك پنهان بكند به خودش و بدنش خيانت كرده است . خيلي از بيماريها با مراجعه به موقع و بررسي درمان مي شود . ما چون به پزشك دير مراجعه مي كنيم آثار منفي در زندگي مان دارد . حرف اين است كه وقتي كسي بيمار شد بيماري را سخت
ص: 2149
نگيرد . بعضي ها وقتي دچار بيماري كوچكي مي شوند مي گويند كه عزرائيل دارد مي آيد . ما تا مي توانيم بايد با بيماري كنار بياييم .
سوال – بعضي ها معتقد هستند افرادي كه ظلم وستم مي كنند مجازات آنرا در اين دنيا بصورت بيماري مي بينند. راهنمايي بفرماييد .
پاسخ – اين طور نمي تواند باشد. هيچ بيماري نمي تواند نشانه ي عقوبت باشد و سلامتي هم نمي تواند نشانه ي لطف الهي باشد . كسي كه بيمار شده ، نمي توان گفت كه اين نسانه ي عقوبت اوست . در هر زماني انسان بايد از بيماري و سلامتي براي نزديكي به خدا استفاده كند .
هفتم صفر ولادت امام كاظم (ع) است و به روايتي شهادت امام حسن محتبي(ع) است . در قم در اين روز مراسم عزاداري برپا است . امام حسن مجتبي (ع) وقتي به شهادت رسيدند معاويه خوشحال شد . در آن هنگام ابن عباس كه از صحابه رسول خدا بود ونابينا شده بود و اواخر عمرش بود ، در شام بود . وقتي او مي خواست پيش معاويه برود به همراهش گفت : دست من را رها كن ، خودم مي روم . زيرا مي گفت كه معاويه من را شماتت مي كند . ابن عباس گفت كه او مي گويد اين چوب خداست . كساني بيماران را سرزنش مي كنند كه بويي از خدا نبرده اند . بر معاويه وارد شد و معاويه به او گفت كه حسن بن علي كشته شده است . ابن عباس گفت : انالله وانااليه راجعون و از هوش رفت
ص: 2150
.
ابن عباس به معاويه گفت كه خبر دارم در كشته شدن امام حسن (ع) شادي كرده اي . فكر نكن با شهادت امام حسن (ع) تو عمر جاودانه خواهي داشت . اين طور نيست كه تو هر كاري بخواهي انجام بدهي و تو هم عقوبت كار خودت را خواهي ديد ، ما مصيبت هاي سنگيني تر از اين را در زندگي ديده ايم و صبر كرده ايم . مصيبت پيامبر را ديديم و صبر كرديم و خدا ولايت اميرالمومنين را براي ما قرار داد . معاويه گفت : شينده ام كه حسن بن علي بچه هاي خردسالي دارد . (قاسم در هنگام مرگ پدرش سه ساله بوده است و در حادثه ي كربلا سيزده سال داشته است) ابن عباس گفت : تو نگران آنها نباش . خدا آنها را بزرگ مي كند . دكتر رياضي يزدي مي گويد :
اي علوي زا تو خداي صفات صدرنشين همه ي كائنات
سيد و سالار شباب بهشت دست قضا و قلم سرنوشت
شاخه ي طوبي و بهشت برين نور خدا در ظلمات زمين
پاك ترين گوهر نسل بشر از همه خوبان بشر خوبتر
نام حسن روي حسن خوي حسن نورخدا چهارمي پنج تن
صبر هم از صبر تو بي تاب شد زهر شد و كوزه شد و آب شد
بعد از شهادت نكشيد از تو دست تير شد و بر تن پاكت نشست .
3/10/90
سوال – من شنيده ام كه بيماري عقوبت گناهان ماست . من مدتي است كه دچار بيماري سختي شده ام كه خلاصي از آن بسيار سخت است و هر چه
ص: 2151
به اعمال خودم نگاه مي كنم گناه آنچناني نمي بينم . آيا واقعا من بخاطر گناهانم عقوبت مي شوم ؟
گاهي اطرافيان ما را شماتت مي كنند كه ببين چه كار كردي كه به اين بيماري دچار شده اي . راهنمايي بفرماييد .
پاسخ – گاهي شماتت افراد مشكل را بيشتر مي كند. آيا مگر انبياء الهي و اولياء معصوم نبودند ؟ ما در تاريخ مي بينيم كه آنها مصيبت هاي سنگيني داشته اند . آيا انبياء بيمار نمي شدند ؟ در روايتي داريم كه اميرالمومنين دچار چشم درد شديدي شدند به حدي كه فرياد مي زدند . صيحه ي بيمار ثواب تسبيح دارد و ناله ي بيمار ثواب ذكر دارد . پيامبر پيش حضرت آمدند و براي آرام كردن اميرالمومنين از راهي استفاده كردند . پيامبر اشاره اي به سختي جان گرفتن و جان دادن كفاركردند و مقداري از عذاب هاي الهي را مطرح كردند . اميرالمومنين نشست و گفت كه من درد خودم را فراموش كردم .يك بار ديگر اينها را تكرار كنيد. كسي فكر نكند كه بيماري الزاما بخاطر عقوبت است . امام حسن(ع) و امام حسين (ع) بشدت بيمار شدند به حدي كه براي سلامتي آن دو بزرگوار نذر كردند كه سه روز ، روزه بگيرند . امام حسين (ع) به همراه پدرشان عازم سفر حج بودند و در بين مسير بيمار شدند . بقدري بيماري شدت پيدا كرد كه امام نتوانست به مكه برود و همانجا امام علي (ع) گوسفندي قرباني كردند و امام حسين (ع) از نيمه راه برگشت . اگر ما گرفتار چنين مشكلي بشويم ، ديگران مي
ص: 2152
گويند ببين كه توچه گناهي مرتكب شدي كه خدا تو را از مدينه برگرداند ، تو قابليت نداشتي و پيامبر و خدا تو را نپذيرفت . ممكن است كه بيماري طبيعي باشد . در كافي داريم كه حضرت امام سجاد (ع) سه بار آنچنان بيماري شان شديد شد كه وصيت نامه نوشتند ولي باز بهبودي پيدا مي كرند . امام موسي بن جعفر (ع) فرمودند : من هفده ماه است كه دچار تب هستم و اين تب من را رها نمي كند. قرآن در سه جاي داستان حضرت ايوب و بيماري او را نقل مي كند . امام صادق (ع) فرمود : بيماري حضرت ايوب هفت سال طول كشيد . ايشان چه گناهي كرده بودند ؟ در زمان ايوب هيچ كس عزيزتر از ايوب در نزد خدا نبود ولي گرفتار بيماري بود. همسر ايوب در اين هفت سال با ايوب ماند . اين فكر قديمي است . يونس بن عمار يكي از اصحاب امام صادق (ع) بود و از بيماري رنج مي برد . او به امام گفت : مردم به من مي گويند كه خدا به تو نظر نداشته كه تو دچار بيماري هستي . امام فرموند :آنها اشتباه مي كنند ، مگر داستان آل ياسين را نخوانده اي ؟ آيه 20 سوره يس مي فرمايد : آل ياسين بيماري سختي در دستش داشت . در حديثي داريم كه وقتي بيماري ايوب تمام شد و خوب شد ، از او پرسيدند دراين هفت سال مشكل ترين چيز براي توچه بود ؟ ايوب فرمود : كساني كه من را شماتت مي كردند . امام صادق
ص: 2153
(ع) فرمود : كسي را شماتت نكنيد . زيرا ممكن است كه او خوب بشود و تو به آن بيماري يا گناه مبتلا بشويد . پيامبر فرمود : وقتي ديديد كه كسي دچار بيماري است ، در كنار تخت او ، حمد خدا را نگوييد از اينكه سلامت هستيد زيرا ممكن است كه اين كار معني دار باشد . بيماري مي توان امتحان باشد. حتي اگر بيماري عقوبت هم باشد كسي حق ندارد كه شماتت بكند و حق ندارد كه در كنار تخت بيماري الحمد لله بگويد . اگر كسي بيماري را بخاطر عقوبت دارد خيلي خوب است زيرا در همين دنيا فرصت داشته كه عقوبت كارش را ببيند كه به قيامت كشيده نشود. اين عنايت خداست . حضرت زينب وقتي در نزد يزيد بودند ، او اهل بيت را سرزنش مي كرد و مي گفت كه خدا خواسته ما عزيز باشيم و شما اسير دست ما باشيد .حضرت فرمود : اين آيه براي تو نيست بلكه اين آيه براي توست : گناهكار خيلي نكند كه اگر مجازات نمي شود خير اوست . پس اگر بيماري ما بخاطر عقوبت گناهان هم باشد باز اين جاي حمد دارد . و اگر اين بيماري بخاطر امتحان است باز جاي حمد دارد . مگر بيماري اختصاص به ما مسلمانان دارد ؟ ما با وعده هاي الهي آرامشي پيدا مي كنيم .
سوال – خدا به من فرزند معلولي داده است كه من در روز چهارساعت مي خوابم . من فرصت انجام نمازهاي مستحب و خواندن قرآن و رفتن به مسجد را ندارم . من براي رضاي خدا اين
ص: 2154
كار را مي كنم ولي بعضي مواقع خيلي خسته مي شوم .راهنمايي بفرماييد .
پاسخ – باورهاي ديني ما را نگه مي دارد. دو نفر همسفر به مدينه رفتند . يكي از آنها بيمار شد و فرد ديگر هر روز به زيارت مي رفت و از او مراقبت نمي كرد . بيمار به كسي پيغام داد و اين پيغام را به امام صادق (ع) رساندند . امام پيغام دادند كه به اين آقا بگوييد : اگر كنار همسفر بنشيني و از همسفرت مراقبت كني ثوابش از نماز در مسجدالنبي بيشتر است . در مسجدالنبي يك ركعت نماز معادل ده هزار ركعت نماز است . پس پرستاري از اين بالاتر است .كسي كه از بيمار پرستاري مي كند نبايد نگران از دست دادن كارهاي مستحب باشد زيرا اين كار او ، فضيلتش بالاتر از اعمال مستحب است . امام خميني به دخترشان كه از اذيت هاي فرزندش گله داشت فرمودند كه من حاضرم تمام عبادات خودم را بدهم و ثواب بزگ كردن بچه ها و سختي آنها را بگيرم . ما در محاسبات مان دقيق نيستيم . امام خميني با دوستان شان به مشهد مشرف شدند . امام زودتر از همه ي همسفران بر مي گشتند و همه چيز را آماده مي كردند . از ايشان پرسيدند كه چرا شما اين قدر زود برگشتيد ؟ امام مي فرموند : زيرا ثواب اين كار بيشتر از زيارت است . مابايد باور كنيم كه خدمت پاداش زيادي دارد. حالا اگر اين خدمت به بيمار باشد پاداش آن خيلي بيشتر است . فردي به امام صادق (ع) گفت كه
ص: 2155
من با عده اي به سفر حج رفتم و آنها وسايل شان را پيش من گذاشتند و به زيارت خانه ي خدا رفتند و من از وسايل آنها نگهداري كردم . امام فرمود : بدان ثواب تو از همه بيشتر است . پيامبر فرمود : روايت داريم كه اگر غذاي خاصي براي بيماري غذا درست كند ، خدا از ميوه هاي بهشتي به او مي دهد . اگر ما به اينها باور داشته باشيم ديگران نگران نيستيم كه چرا كارهاي مستحبي انجام نداده ايم . كساني كه توفيق پرستاري از بيمار را دارند خودشان به اينها باور دارند . من در سفر حج جواني را مي ديدم كه همه بخاطر توفيقي كه داشت همه به او حسرت مي خوردند . او همسري داشت كه روي ويلچر بود . اين جوان بجاي هر كاري به اين خانم خدمت مي كرد . كساني هستند كه ده سال است كه به مادرشوهرشان خدمت مي كنند . اگر ايمان به وعده هاي الهي نبود قطعا اين افراد تحمل در اين راه را نداشتند .
سوال – در مورد سوره ص آيات 17 تا 26 توضيح بفرماييد .
پاسخ – در قرآن آيه 17 در مورد صبر است . در قرآن 103 بار واژه ي صبر آمده است . در شانزده آيه قبل خدا به حرفهايي كه مشركين مي زنند مي پردازد . آنها به پيامبر زخم زبان مي زدند . از جمله اينكه مي فرمايد : آنها پيامبر را مسخره مي كردند و مي گفتند كه اگر عذابي هست همين الان آنرا براي ما بياور . خدا به پيامبر
ص: 2156
فرمود : صبر كن . ( سليمان ، ايوب ، يعقوب و ... سختيهاي زيادي كشيدند .) بدان پيروزي با ماست . فردي به امام سجاد (ع) گفت : درحادثه ي كربلا چه كسي پيروز شد ؟ امام فرمود : صبر كن ظهر بشود و اذان بگويند . اگر هنوز نماز برپا بود معلوم مي شود كه حسين پيروز است. پس قطعا پيروزي از انبياء است . در اين آيه با ذكر نُه پيامبر و زندگي آنها خدا به پيامبر دلداري مي دهد .
سوال – در مورد پرستاري از بيماران توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ- ما نمي توانيم بگوييم كه بيماري عقوبت است . كسي نمي تواند بگويد كه اين بيماري در فرد ، مواخذه ي الهي است . ما نمي توانيم اين را تشخيص بدهيم . ما در مورد پاداش بيمارها و پرستارها گفته ايم . ما از بيماران تقاضا مي كنيم كه با پرستاران شان كنار بيايند و البته پرستاران هم مراعات حال آنها را بكنند . حضرت علي (ع) در نهج البلاغه مي فرمايد : تا بيماري با تو كنار بيايد ، تو با بيماري كنار بيا . يكي از دوستان مي گفت كه پدر و پدر بزرگم بيمار بودند . پدر بزرگم هميشه با بيماري كنار مي آمد ولي پدرم اين كار را نمي كرد . ما تا كسالتي پيدا مي كنيم سريع در رختخواب مي خوابيم . انسان بايد بتواند از نظر روحي و رواني خودش را نگه دارد . داريم كه تا مجبور نشديد به طبيب مراجعه نكنيد . البته منظور ما اين نيست كه بيماري خودمان را
ص: 2157
از طبيب كتمان كنيم . درهنگام بيماري سعي كنيم كه تحمل مان بالا باشد ، در هنگام بيماري سخت نگيريم ، اعتراض نكنيم و فرياد نزنيم و با پرستارمان طوري رفتار كنيم كه آنها بتوانند از ما مراقبت كنند .
امشب آخرين شب محرم است و آغاز فضل زمستان و شب يلدا است . امام صادق (ع) فرمودند : زمستان بهار مومن است . زيرا اين فصل شبهاي طولاني دارد و انسان فرصت شب زنده داري پيدا مي كند و روزهاي آن كوتاه است و انسان فرصت روزه داري پيدا مي كنيد . در اين شبهاي طولاني ما بايد مقداري را براي عبادت با خدا بگذاريم . اگر ما نماز قضا و روزه ي قضا داريم خوب است كه الان آنرا بجا بياوريم . اگر كسي روزه ي قضا دارد نمي تواند روزه ي مستحبي بگيرد . جواني را در اروپا ديدم كه تمام سه ماه رجب ، شعبان و رمضان را روزه مي گرفت .
در زمان پيامبر ، يكي از خدماتي كه خانم ها در جنگ انجام مي دادند پرستاري بود . مثلا حضرت فاطمه (س) ، ام سلمه و.. اين خدمت را انجام مي داند . بانويي مي گفت : بخاطر پرستاري كه من در جنگ انجام مي دادم ، پيامبر به من گردنبندي هديه داد . اگر امروزه پيامبر خدا بودند قطعا به تمام پرستاران اين هديه را مي دادند . پرستاران مستحق اين هديه هستند .
خدايا دعاي بيماران را در حق خودشان ، ما و پرستاران شان مستجاب بگردان .
26/9/90
سوال – در مورد صبر بر بيماري
ص: 2158
توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – يكي از نگراني هاي فردي كه به مدت طولاني بيمار است اين است كه آنها مي گويند ما در گذشته توفيقاتي داشته ايم . مثلا نمازمان را در اول وقت مي خوانديم ، مسجد و زيارت مي رفتيم . يكي از نگراني جدي بيماران اين است كه خيلي از فيوضات مثل رفتن به مكه و كربلا را از دست داده اند . اين نگراني روحي گاهي نگراني جسمي را هم تشديد مي كند. در كتاب كافي كه يكي از كتب اربعه است حديثي از امام صادق (ع) است كه از پيامبر داستاني را روايت مي كند . اصحاب در نزد پيامبر نشسته بودند . آنها ديدند كه پيامبر نگاهي به آسمان كردند و تبسمي كردند . اصحاب علت را سوال كردند . پيامبر فرمود : دو فرشته ي الهي از آسمان آمدند تا ثواب نمازهاي بنده ي مومني كه هميشه نمازهايش را مي خواند بنويسند ، آنها ديدند كه او در جاي عبادتش نيست . فرشتگان به آسمان رفتند و به خدا گفتند كه اين فرد در جايگاهش نيست . خدا فرمود : مثل همان پاداشي كه در صحت و سلامتي براي اومي نوشتيد الان بنويسيد. چون من او را در اين موقعيت يا بيماري قرارداده ام. پس اگر فرد جزو سينه زنان امام حسين (ع) بوده است ، مطمئن باشد كه امسال هم همان ثواب را برايش در مراسمي كه حضور نداشته است مي نويسند و تمام عزاداري هايي كه در دو ماه محرم انجام مي داده است برايش نوشته مي شود. پيامبر مي فرمايد : خداوند به فرشته
ص: 2159
دستورمي دهد براي سالخورده اي كه قبلا عباداتي را انجام مي داده است و الان نمي تواند انجام بدهد ، نوشته بشود آنچه كه وقتي كه جوان بوده است نوشته مي شده است . ( در بيماري هم آنچه در زمان صحت و سلامت انجام مي داده است نوشته مي شود.) پيامبر مي فرمايد : چهار گروه هستند كه بايد عمل شان را از نو صفر شروع بكنند . يكي وقتي حاجي از حج برمي گردد ( در روز عرفه خدا به حاجي مي گويد : گناهانت بحشيده شد از اول شروع كن ) ديگر كسي كه با خدا آشنا نبوده است و مسلمان بشود ، ديگري كسي كه از نماز جمعه برمي گردد ( نماز جمعه اي كه اثر تربيتي داشته باشد ) و ديگري وقتي بيماري بهبودي پيدا كرد . امام حسين (ع) مي فرمايد : اميرالمومنين به عيادت سلمان فارسي آمدند . حضرت پرسيدند : حالت چطور است ؟ سلمان گفت : حمد خدا مي كنم ولي شكايت هم مي كنم . حضرت فرمود : شكايت نكن . وقتي تو بيمار هستي خدا از سه جهت به تو پاداش مي دهد .يكي بخاطر صبر بر اين بيماري و ديگري بخاطر رقت قلب و ديگري بخاطر دعاهايي كه دارد . خدا حسنات را براي شما مي نويسد و درجات شما را بالا مي برد . ساعاتي كه انسان درد را تحمل مي كند ساعات خطا و گناه را از بين مي برد به تعبيري بيماري كفاره ي گناهان است . پيامبر در خطبه ي شعبانيه فرمود كه در ماه رمضان خواب شما عبادت
ص: 2160
است . پيامبر خطاب به اميرالمومنين فرمود : خواب بيمار در بسترعبادت است ، ناله اي كه مي زند ثواب سبحان الله دارد ، فريادي كه مي زند ثواب لا اله الا الله دارد و اينكه بيمار از اين پهلو به آن پهلو مي شود ثواب مجاهدي كه در راه خدا مي جنگد را دارد . پس بيمار بايد باور داشته باشد كه خدا به او تفضل دارد . طبيعت بيماري اين طور است كه انسان رقت قلب دارد ، خلوتي دارد و انسان فرصتي دارد كه به اعمالش بينديشد . گذشته را به ياد مي آورد و به تعبير پيامبر قطره اي اشك از او جاري مي شود و خدا گناهان او را پاك مي كند . امام صادق (ع) فرمود : از آداب عبادت بيمار اين است كه وقتي به عيادت بيمار مي رويد از او بخواهيد كه براي شما دعا بكند . اين دعاي بيمار معادل دعاي فرشتگان است . بخشي از بيماري بخاطر اين است كه انسان متذكر بشود . انسان سالم كمتر با خودش خلوت و رقت قلب دارد ولي بيمار اين خلوت و رقت قلب را بيشتر دارد و بخاطر همين دعايش معادل دعاي فرشتگان است . البته شرطش اين است كه در برابر بيمار شكايت نكند و سپاسگزار باشد .حضرت فرمودند : تا آنجا كه ممكن است بيماري اش را به ديگران نگويد و شكايت نكند . در بيماري هم مثل مصيبت بايد صبر جميل داشت . آقاي سيداحمد خوانساري ازمراجع تقليد بودند . فردي به ملاقات ايشان رفت . از اطرافيان پرسيد كه حال آقا چطوراست ؟
ص: 2161
آنها گفتند كه آقا تا صبح نخوابيده است . ايشان از خود آقا سوال كردند كه حالتان چطور است ؟ ايشان فرمودند : ديشب تا صبح و جمله را قطع كردند و ادامه دادند : ديشب تا صبح الحمدلله . در حكمت 289 اميرالمومنين مي فرمايد : من يك برادري ايماني داشتم كه اين ده تا ويژگي را دارد . يكي از ويژگي آن اين است كه برادر من از بيماري خودش شكايت نمي كرد مگر موقعي كه خوب مي شد و به شرح علامه ي مجلسي آن ديگر شكايت نبود ، الحمدلله بود. در روايت زيادي داريم كه بيمار با بيماري مدارا بكند . امام صادق (ع) فرمود : شكايت اين است كه شما بگوييد كه من بيماري دارم كه هيچ كسي اين درد و بيماري من ار ندارد . هر كسي هر بيماري كه دارد مي گويد كه اين بدترين بيماري است . كساني كه بيماري ميگرن دارد مي گويند كه اين از همه ي دردها بدتر است . البته اگر بگويد كه تا صبح نخوابيدم اشكالي ندارد ولي بالاترين درجه اش همان است كه الحمدلله بگويد . پيامبر مي فرمايد : چهار چيز از گنج هاي بهشت است : پنهان كردن فقر ( گفتن فقر به ديگران تاثيري ندارد ، اگر فرد دوست شما باشد ناراحت مي شود و اگر دشمن شما باشد خوشحال مي شود )، پنهان كردن صدقه و انفاق ( امامان وقتي انفاق شان مشخص مي شد كه از دنيا مي رفتند ) ، پنهان كردن مصيبت ( البته اگر مصيبت خيلي سنگين نباشد و امكان پنهان كردن آن
ص: 2162
باشد . ) ، پنهان كردن بيماري . بيماري اختصاص به ما ندارد . بعضي ها فكر مي كنند كه نظر خدا از آنها برگشته است كه دچار بيماري شده اند . روايت داريم كه ائمه هم دچار بيماريهاي سخت مي شدند و بيماري بخشي از زندگي است . اينكه ديگران بگويند مگر چكار كردي كه دچار بيماري شده اي ، اثر منفي بيشتري دارد .
سوال – سوره صافات آيات 25 تا 51 را توضيح بفرماييد .
پاسخ – داريم كه وقتي ظالمان را به سمت جهنم مي برند دستور مي آيد كه متوقف بشويد و اين سوال پيش مي آيد كه اگر حكم قطعي شده است چرا متوقف مي شوند ؟ اين بصورت يك مجازات رواني بيشتري است . در روايات داريم : ايستادن در صحراي محشر آنچنان سنگين است كه خيلي ها التماس مي كند از اين مرحله زودتر عبور كنند. كسي كه حكم او آمده است و به سمت آتش مي رود خوشحالند كه از اين موقف قيامت عبور مي كنند ولي آنها را نگاه مي دارند تا باز از آنها سوال كنند و آنها اعتراف كنند . مي فرمايد : بقدري موقف محشر براي آنها سنگين است كه التماس مي كنند خدايا بي نوبت به حساب ما رسيدگي كن ، ما را زودتر به آتش برسان ولي اينجا نايستيم . وقتي آنها را نگه مي داند مي پرسند كه چرا از كسي كمك نمي خواهيد و كسي به كمك شما نمي آيد .انسان در دنيا فسق و فجور مي كند و فكر مي كند كه پشتيباني دارد ولي در
ص: 2163
آنجا هيچ پشتيباني ندارد . در جنگ بدر ابوجهل شعار مي داده است كه ما همديگر را ياري مي كنيم . مي فرمايد : آنها وقتي به طرف آتش مي روند از كساني كه آنها را گمراه كرده اند مي گويند كه شما ما را فريب داديد و شما به اسم خير خواهي ما را گمراه كرده ايد . آنها جواب مي دادندكه ما شمارا مجبور نكرديم مي خواستيد دعوت ما را قبول نكنيد و در آنجا شيطان از انسان اعلام برائت مي كند. آنها مي گويند مگر انبياء هم شما را دعوت نكردند ، چرا دعوت آنها را نپذيرفتيد ؟ يكي از اسامي قيامت يوم الفرار است ، در آن روز همه از هم فرار مي كنند و كسي به فكر كسي نيست . در تفسير روح المعاني اهل سنت از پيامبر داريم كه يكي از سوالهايي كه در آنجا مي پرسند از ولايت اميرالمومنين علي (ع) است .
سوال – آيا صبر بر مصيبت حضرت زينب (س) با صبر بر مصيبتي كه بر اثر سوء تدبير هاي ما بوجود آمده است مساوي است ؟ آيا صبر كردن بر مصيبت هايي كه ما خودمان بوجود مي آوريم هم اجر و پاداش دارد ؟
پاسخ – عرب زبانان رسمي دارند كه در شب عاشورا مقتل خواني مي كنند و اين رسم پسنديده اي است و تمام مصيبت هاي اصحاب و بني هاشم را مي خوانند . خوب است در كنار اين رسم پسنديده رسم خطبه خواني امام حسين (ع) هم رايج بشود .
صبر حضرت زينب (س) يك نوع صبر است . مصيبت يك وسيله
ص: 2164
اي براي تَنَبُه و بيداري ماست . اجر مصيبتي كه ما بدست خودمان ايجاد كرده ايم قابل مقايسه با اجر مصيبت حصرت زينب (س) نيست ولي نبايد نااميد شد. اگر همين مصيبت باعث بيداري ما باشد خوب است . روايت داريم كه اگر كسي سرش كلاه رفت و ضرر كرد اجر و پاداشي پيش خدا ندارد و نه ستايش مي شود . انسان بايد مواظب باشد كه اين اتفاق نيفتد و اگر هم اتفاق باعث بيداري ما مي شود . مثلا مادري كه بر مصيبت فرزندش كه در حادثه اي كشته شده است و فرزند هم مقصر است صبر مي كند قطعا اجر دارد . ما بايد جلوي مصبت هاي دست ساز را بگيريم . دونفر براي قضاوت نزد پيامبر آمدند .يكي از آنها ادله را بهترنقل مي كردند و پيامبر هم طبق ادله حكم دادند . نفر بعدي در دفاع كوتاهي مي كرد و محكوم شد . فرد محكوم شده گفت اشكالي ندارد ، خدا به ما اجر مي دهد . پيامبر ناراحت شد و دستش را تكان دادند و گفت كه از حق خودت دفاع كن. اين دفاع نكردن اجري ندارد.
خدايا به حق محمد وآل محمد و سيدالشهدا ، دعاي كساني كه الان در بستر بيماري هستند ، در حق خودشان و ديگران به اجابت برسان .
19/9/90
همينكه دست قلم در دوات مي لرزد به ياد مهر تو چشم فرات مي لرزد ، نهفته راز اذا زلزلت ماند بدون عشق تو بي شك صراط مي لرزد ، هزار نكته باريكتر از مو اينجاست اگر اشاره كني كائنات مي لرزد
ص: 2165
، تو را به كوثر و تطهير و نور گريه مكن كه آيه آيه تن محكمات مي لرزد ، غزل تمام نشد چند كوچه بالاتر ميان چشم سواري فرات مي لرزد ، سپس سوار مي افتد تو مي رسي از راه كه روضه خواني شوي اما صدات مي لرزد .
سوال – فرعون اگر بد اخلاق و بي خدا بود ، معتاد نبود و پولدار هم بود . تحمل كردن فرعون راحت تر از مرد بي ادبي است كه خرجي خانه را هم نمي دهد . همسر من به مواد مخدر و مشروبات الكلي معتاد است . راهنمايي بفرماييد .
پاسخ – سر و جان در ره جانان چو بداد از دل و جان ، جان جانان شد و محبوب به جانان آمد بود ، چون خون خدا و پسر خون خدا ، خون بهايش به جزا ايزد منان آمد .
سخن ايشان صحيح است . داريم كه اگر كسي به بداخلاقي شوهرش صبر بكند خدا ثوابي كه به آسيه داده ، به او خواهد داد . ما نمي توانيم بين ادعاي مسلماني و بعضي از گناهاني كه افرادي گرفتار آن هستند جمع ببنديم . عده اي مي گويند :اشكالي ندارد كه مشروباتي هم مي خوريم و محرم و صفر هم تعطيل مي كنيم . تصور بعضي اين است كه مي توان هم مسلمان بود و هم مشروب خورد . در كتاب شيخ صدوق داريم كه پيامبر مي فرمايد : شراب خوار مثل بت پرست مي ماند . پيامبر مي فرمايد : چهار چيز را در مورد شراب خوار فرموده است . با او همنشيني
ص: 2166
نكنيد ، به او دختر ندهيد ، اگر بيمار شد به عيادت او نرويد و اگر مُرد به تشييع جنازه ي او نرويد . بعضي ها مي گويند كه همه گرفتار گناهاني هستند و ما هم گرفتار اين گناه هستيم . اين گناه با مسلماني قابل جمع نيست . داريم كسي كه شراب مي خورد در روز قيامت با چهره ي سياه مي آيد . حتي اگر كسي مسلمان هم نباشد ، آثار اجتماعي شراب خواري خيلي خطرناك است . پيامبر فرمود : چهار چيز است كه اگر وارد خانه اي شد آن خانه خراب مي شود و بركت در آن خانه نيست و يكي از آنها شرب خمر است . آقايي مي گفتند كه من مشروبات الكلي مصرف مي كردم و خانواده ام خبر نداشتند البته در شب دوم محرم خوردن مشروبات الكلي را ترك كرده بودند . همسرم به من مي گفت كه تو چرا اين قدر پرخاشگر و عصباني شده اي . البته اين آقا مي گفتند كه ترك مشروبات الكلي خيلي سخت است و در واقع خانه خراب مي شود . روايت داريم هر كس بخاطر خدا شراب را ترك بكند فرداي قيامت خدا از شراب هاي بهشتي به او مي دهد حتي اگر براي غير خدا ترك كند خدا او را پاداش مي دهد . سوال شد چرا براي غير خدا ؟ فرمودند : زيرا جان و روح خودش را حفظ بكند . بعضي ها مي گويند كه در مورد مضرات مشروبات الكلي مي دانيم ولي ما كم مصرف مي كنيم يا از درصد كم آن مصرف مي كنيم .
ص: 2167
زمان آيت الله بروجردي عده اي از خارج به دين ايشان آمده بودند . در خارج عده اي مخالف سر سخت مشروبات الكلي هستند . آنها از آيت الله بروجردي سوال كردند كه چرا اسلام حتي با يك قطره مشروب مخالف است . ايشان فرمودند : انسان را جز خدا كسي نمي شناسد . انسان كسي نيست كه اگر وارد آلودگي شد به كم آن راضي بشود. اگر شما از تمام كساني كه به موادي معتاد هستند سوال كنيد ، همه ي آنها خواهند گفت كه از خيلي كم شروع كرده اند . حالا ببينيم وظيفه ي خانواده در مقابل اين فرد چيست ؟ خانم ها بايد صبر كنند ولي در كنار آن بايد سعي كنند كه همسرانشان را به ترك تشويق كنند . داريم ترك عادت بد معجزه است . اگر خانم توان معجزه را دارد مي تواند اين كار را بكند . با اينكه اين كار سخت است ولي اجر و پاداش آن زياد است . اين مشكل كل خانواده را درگير مي كند .
ممكن است كه افراد معتادي بگويند كه خرجي خانه را مي دهيم و از خانه چيزي كم نمي گذاريم ولي آنها بايد بدانند كه تكريم از همه چيز بالاتر است . اگر انسان موقعيتش از دست برود تحملش از گرسنگي خيلي سخت تر است . اگر شما همه ي اهانت ها را به فردي بكنيد و بعد به او بگوييد كه امروز ناهار ميهمان من باشيد ، مطمئنا فرد مي گويد من گرسنه باشم بهتر از اهانت هايي است كه به من كردي . حفظ شأن و جايگاه
ص: 2168
اجتماعي مهمتر است . ممكن است كه آقايي بگويد كه من خوش اخلاق هستم و خرجي هم مي دهم ولي با اينها نمي شود آن جايگاه را جبران كرد . ممكن است كه آقا خانم و فرزندانش را به كارهاي غير شرع مجبور كند كه اين جزو صبر نيست . صبر كردن تا مرز دين است . مثلا آقايي به خانمش مي گويد كه نبايد حجاب را رعايت بكني ، در اينجا صبر درست نيست . داريم كه احترام به والدين واجب است حتي اگر آنها مشرك باشند ولي اگر تقاضايي دارند كه با سخنان خدا منافات دارد در اينجا احترام واجب نيست .
سوال – در مورد صبر و اجر خانم هايي كه همسرشان را از دست داده اند توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ – داريم كه اگر انسان مصيبتي ديد از خدا بخواهد كه براي او اين مصيبت را جبران بكند . ما بايد باور بكنيم كه خدا با عدالتش اين مصيبت را جبران مي كند. يكي از اصحاب پيامبر ابو سلمه بود . او از اولين كساني بود كه به مدينه هجرت كرد . او تمام احاديثي كه از پيامبر مي شنيد براي خانواده اش نقل مي كرد . او براي خانواده اش اين حديث را نقل كرد كه پيامبر فرمود : اگر كسي مصيبتي بر او وارد شد اول بگويد : انالله وانااليه راجعون و ديگر اينكه از خدا اجر و پاداش بخواهد و ديگر اينكه بگويد : خدا تو براي من جبران كن . مدتي گذشت و ابوسلمه مُرد . همسر او به ياد اين حديث افتاد و از خدا
ص: 2169
خواست كه اين مصيبت را براي او جبران بكند ولي پيش خودش گفت كه چه كسي بهتر از ابوسلمه پيدا مي شود . چند ماهي گذشت و پيامبر به خواستگاري او آمد كه پس از خديجه او يكي از بهترين زنان پيامبر بود . او به پيامبر گفت كه من از ابو سلمه بچه هايي دارم و ديگر اينكه از من سني گذشته است و ديگر اينكه من غيرتي دارم . پيامبر فرمود : بچه هاي او بچه هاي من هستند و از من هم سني گذشته است و من هم دعا مي كنم كه اين غيرت از تو گرفته بشود. پس ما بايد باور كنيم كه خدا مصيبت را براي ما جبران مي كند.
سوال – چكار كنيم كه در مصيبت ها بيشتر صبر كنيم ؟ آيا ذكرهاي خاصي هست كه در اين مواقع به ما كمك كند ؟
پاسخ – واستعينوا بالصبر و الصلاة. رسول خدا وقتي براي اهل خانه مشكلي پيش مي آمد دستور مي داند كه آنها نماز بخوانند و اگر براي خودشان هم مشكلي پيش مي آمد نماز مي خواندند . نماز بالاترين ذكر است . اميرالمومنين بعد از خاك سپاري همسرش به نماز ايستادند و از نماز كمك گرفتند . امام صادق (ع) فرمود : هر كس برايش غم يا مشكلي پيش آمد وضو بگيرد و به مسجد برود . وضو گرفتن مقدمه ي ارتباط با خداست و در فضاي مسجد انسان مي فهمد كه همه چيز دنيايي نيست و خود بخود آرامش پيدا مي كند . داريم كه اگر كسي مشكلي برايش پيش آمد نماز بخواند و
ص: 2170
روزه بگيرد . يكي از ذكرهاي موثر نماز و روزه است . رفتن به اماكن مذهبي خيلي موثر است . كسي كه شوهرش را از دست داده است خوب است كه به زيارت مرقد امام رضا (ع) يا زيارت مرقد امام حسين (ع) برود تا در آنجا مصيبت خودش از يادش برود .
سوال – خانمي پس از مرگ فرزندش با خودش عهد كرده است كه در هيچ مراسم شادي شركت نكند . آيا اين كار صحيح است ؟ ما براي افراد فاميل بايد تا چه زماني عزاداري كنيم ؟
پاسخ - خير اين كار صحيح نيست . اگر خانمي شوهرش را از دست بدهد از نظر شرعي بايد مدتي صبر بكند ولي در مورد فرزند اين طور نيست . كسي به مادرش وصيت كرده بود كه وقتي من مُردم ، از افردي كه براي مراسم من آمده اند بگو كساني كه مصيبتي ديده اند بروند و وقتي مادر اين را به افراد گفت : همه ي آنها رفتند يعني هيچ كسي نيست كه مصيبت نديده باشد . اينكه كسي اگر فرزندش را از دست داد ديگر نبايد به مراسم شادي برود از توصيه هاي ديني نيست . اين كار روي روحيه آنها هم اثر منفي خواهد داشت .
سوال – آيات پاياني سوره فاطر و ابتدايي سوره ي يس را توضيح بفرماييد .
پاسخ – آيات قبلي سوره ي فاطر در مورد تهديد مجرمها بود . آيه بعدي در جواب اين سوال است كه چرا مشركين مكه مجازات نمي شوند . آيه جواب مي دهد : اگر قرار باشد كه خدا هر مجرمي را
ص: 2171
بلافاصله مواخذه بكند ديگر احدي باقي نمي ماند . خدا به آنها مهلت مي دهد . خوب است كه ما از مهلتي كه خدا به ما داده سوء استفاده نكنيم . حضرت زينب در مجلس يزيد فرمودند : آرام ، آرام ، فكر نكن كه چون انسان خوبي هستي بدي مي كني و خدا با تو كاري ندارد .(سوره آل عمران) پيامبر فرمود : سوره ي يس قلب قرآن است . فضيلت سوره يس فراوان است . كمتر سوره اي مثل يس داريم كه سفارش به خواندن آن شده باشد . پيام هاي بسيار مهم ديني دارد . سفارش شده كه روز تان را با سوره يس شروع كنيد . نكات مهم در اين سوره اين است كه كساني مي توانند از حق استفاده كنند كه موانع شناخت را كنار بگذارد . در اين سوره مي فرمايد : اگر كسي غل و زنجير در گردنش بود روي صلاح و رستگاري نخواهد ديد . هوا و هوس و خود پرستي پيش داوري و ... مانع پذيرفتن حق است . انسان مي تواند كارش را به جايي برساند كه انذار روي آن تاثيري نداشته باشد . و خدا بر قلبهاي آنان مهر مي زند . تلاوت سوره يس را در برنامه ي روزانه خود قرار بدهيد .
سوال – در مورد خسوف (ماه گرفتگي ) توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ – در هنگام ماه گرفتگي بايد نماز آيات خواند . وقت اين نماز از زمان ماه گرفتگي شروع مي شود . بنابر احتياط واجب نبايد آنرا به تاخير بيندازند كه ماه شروع به بازشدن بكند . نماز
ص: 2172
آيات از نمازهاي واجب است . اگر كسي از دنيا برود و اين نماز را نخواند ، بايد اين نماز را براي او قضا كنند. اگر كسي تا زمان باز شدن ماه ، نماز را به تاخير انداخت بايد نيت نماز ما في الذمه بكند ولي بعد از پايان ماه گرفتگي بايد نيت نماز قضا بشود . اين نماز به دو طريق است . دو ركعت نماز كه در هر ركعت حمد و يك سوره خوانده مي شود . و در هر ركعت سوره را به پنج قسمت تقسيم مي كنند و در هر قسمت يك ركوع دارد. طريق ديگر اين است كه در هر دو ركعت پنج حمد و سوره خوانده شود و بعد از هر حمد و سوره ي يك ركوع بجا آورده مي شود . در ماه گرفتگي ما دستور داريم كه بايد نماز آيات خوانده بشود . در زمان پيامبر ، ابراهيم فرزند ايشان از دنيا رفت و بعد از آن خورشيد گرفتگي اتفاق افتاد. خيلي ها گفتند كه بخاطر مرگ فرزند پيامبر خورشيد گرفت . پيامبر فرمود : خورشيد و ماه از نشانه هاي خدا هستند و بخاطر مرگ كسي اين اتفاق نمي افتد .
ما در دين خودمان آنقدر مسلمات ديني داريم كه نيازي نداريم به سراغ چيزهاي غير صحيح برويم . پيامبر اهل عوام فريبي نبودند . وقتي سعد بن معاذ شهيد شد ، يكي از اصحاب پيامبر به ايشان گفتند كه وقتي او مرد من صداي لرزش عرش الهي را شنيدم . پيامبر فرمود : خير آن صداي شكستگي تخت او بوده است . ماه گرفتگي يكي
ص: 2173
از نشانه هاي الهي است .
12/9/90
اين اشك ها به پاي شما آتشم زدند شكر خدا براي شما آتشم زدند من جبرئيل سوخته بالم نگاه كن معراج چشمهاي شما آتشم زدند ، سر تا به پا خليل گلستان نشين شدم هر جا كه در عزاي شما آتشم زدند از آن طرف مدينه و هيزم از اين طرف داغ كربلاي شما آتشم زدند ، بردند روي نيزه دلم را و بعد از آن يك عمر در تبار شما آتشم زدند ، گفتم كجاست خانه ي خورشيد شعله ور گفتند : بورياي شما آتشم زدند .
سوال – در مورد صبر در واقعه عاشورا توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ – كربلا مظهر انواع صبر است . ايمان در صبر خلاصه مي شود . زيرا صبر بايد در تمام مظاهر زندگي ما خودش را نشان بدهد و كربلا نمايشگاه صبر بود. صبر بر مصيبت ، طاعت، گناه و غصب بود. صبر بر غضب همان حلم است و صبر در مقابل دشمن همان شجاعت است . ما مي خواهيم واژه صبر در سخنان امام را جستجو مي كنيم . امام روز هشتم ذي الحجه از مكه بيرون آمدند كه به آن يوم الترويه مي گويند . به يوم الترويه محمل ببستند جملگي در آن نشستند ، همه قربانيان كعبه ي دل بروم خرگه زدند ازكعبه ي گِل ، حرم را از حرم كردند بيرون همه سرگشته اند در دشت و هامون ، كساني را كه درعالم پناهند بيرون كردند از بيت خداوند . اما در روز هفتم خطبه اي خواند . امام فرمود : الحمد الله ، ماشاء
ص: 2174
الله ، لا قوة الابالله ، مرگ بر انسان نوشته شده است . من مي دانم كجا مي روم . دارم يك عده گرگ هاي بيابان را كربلا مي بينم كه مي خواهند من را قطعه قطعه كنند . رضاي خدا رضاي ماست و ما بر اين مصيبت ها صبر مي كنيم . و خدا پاداش ما را بي حساب مي دهد . هر كس حاضر است خون قلبش را تقديم بكند فردا صبح با ما حركت كند . حجت الاسلام نير تبريزي پيام امام را در قالب شعر در آورده است . گفت اي گروه هر كه ندارد هواي ما سر گيرد و برون رود از كربلا ي ما ، اين عرصه نيست جلوه گر روبَه و گراز شيرافكن است باديه ي ابتلاي ما ، تا دست و رو به خون نشست مي نيافت كس راه طواف در حرم كبريا ، ما پروريم دشمن و به خون كشيم دوست كس را وقوف نيست چون و چراي ما ، يزدان ذوالجلال به خلوت سراي عشق آراسته است بزم ضيافت براي ما ، ما را هواي سلطنت ملك ديگر است كين عرصه نيست در خور فر هماي ما . امام فرمود : برگردد آنكه با هوس كشور آمده سرناور به افسر شاهي گداي ما ، برگشت هر كه طاقت تير و سنان نداشت چون شاه تشنه كاري به شمر و سنان نداشت . شروع سخنان امام با صبر است و پايان سخن هم با صبر است . در گودال قتلگاه تعبير امام باز صبر بر قضا است . در تاريخ طبري داريم كه روز نهم محرم
ص: 2175
دو نفر از كوفه براي امام حسين (ع) خبري آوردند كه اين كوفه همان كوفه اي نيست كه هجده هزار نامه براي شما نوشت . آنها همه بر عليه شما بسيج شده اند . امام فرمود : ما وكالت كار خودمان را به خدا سپرده ايم . در قرآن داريم كه به مسلمانان مي گفتند كه همه عليه شما بسيج شده اند و ايمان آنها بيشتر مي شد . جمعي از اصحاب به شهادت رسيده بودند و عده ي كمي مانده بودند . امام براي آنها خطبه اي خواند تا در مقابل دشمن مقاومت كنند . امام فرمود : اي بزرگ زادگان صبر كنيد زيرا مرگ يك پل ارتباطي است كه شما را از مشكلات دنيا عبور مي دهد . چه كسي ناراحت است كه از زندان دنيا به قصر الهي و روضوان الهي مي رود ؟ بخاطر اين سخنان امام در روز عاشورا ياران با هم مسابقه مي دادند . در روايت داريم كه در صبح عاشورا دو تا پسر عمو گريه مي كردند كه چرا بيشتر از يك جان ندارند كه در راه امام تقديم كنند . پس امام اصحابشان را به صبر دعوت مي كردند . امام اهل بيت را به صببر دعوت مي كردند. اما در عصر عاشورا كه ديگر كسي نمانده بود به اهل بيت خودش گفت كه صبر كنيد . به خدا سخن شما هرگز روي ذلت را نخواهيد ديد و دشم شما ذليلي خواهد شد . شما با صبر عظيم مي شويد . اهل بيت صبر كردند و عزت عالمي پيدا كردند . ابن حديد سني در شرح
ص: 2176
نهج البلاغه دارد كه ما به تاريخ كاري نداريم ، معلم آزادگي حسين است . مصيبت علي اكبر مصيبت سنگيني براي امام بود. امام خيلي زود اجازه داد كه علي اكبر به ميدان برود. ولي اين اجازه براي پدر آسان نبود . گمان مدار كه گفتم برو دل از تو بريدم نفس شمرده زدم همرهت پياده دويدم ، نه تيغ شمر مرا مي كشد نه نيزه خولي زمانه كشت مرا لحظه اي كه داغ تو ديدم ، كنار كشته ي تو با خدا معامله كردم نجات خلق جهان را به خون بهائت خريدم ( علامه اميني مي گويد كه امام آنچه داشت در راه خدا داد و خدا آنچه دارد به امام حسين (ع) مي دهد ) .انسان در داغ عزيزان بعد از مدتي ديگر اشك نمي ريزد . مي گويند كه اگر كسي نام امام حسين (ع) را در نزد امام صادق (ع) مي آورد ، امام تا شب لبخند بر لبشان نمي آمد . علي اكبر شبيه پيامبر بود . عده اي از يَمَني ها به مدينه آمدند و گفتند كه اي كاش زودتر مي آمديم كه پيامبر را مي ديديم . مردم به آنها گفتند كه اگر علي اكبر را ببينند مثل اين است كه پيامبر را ديده ايد . صبح روز عاشورا امام حسين (ع) به ماذن گفت كه امروز اذان نگو ، بگذار علي اكبر اذان بگويد . امام در آخرين وداع به علي اكبر به فرمود : عزيزم صبر كن ، روز به شب نمي رسد مگر اينكه از دست جدت سيراب بشوي . خوب است كه ما از
ص: 2177
عاشوراي براي زندگي مان درس و الگو بگيريم . گرفتاري ها در زندگي پيش مي آيد .
سوال – سوره ي سبأ آيات 40 تا 48 را توضيح بفرماييد .
پاسخ – آيه46 پيام هاي فراواني دارد . اساس قيام همين انبياء و اولياء بر اساس همين دعوت است . مي فرمايد : من يك موعظه دارم و آن قيام براي خداست . اگر تنها يا چند نفر هم بوديد قيام كنيد و تفكر كنيد . تفكر ريشه ي هر انقلابي است . ريشه ي هر انقلابي بايد فكري باشد . در حادثه ي كربلا حر كمي تفكر كرد و تغيير كرد . از كجا به كجا رسيد . كسي كه بايد نامش در زمره ي كساني كه در تاريخ مورد لعن و نفرين قرار بگيرند باشند با كمي فكر كردن جزو كساني شد كه در طول تاريخ همه ي اولياء خدا به او بگويند : بابي انتم و امي . گاهي انسان تنهاست ولي باز بايد قيام كند . محمد حنفيه از سر خير خواهي به امام حسين (ع) گفت : اگر شما نمي خواهيد با يزيد بيعت كنيد به يمن برويد . در آنجا شيعه و مسلمانان خوب زياد است و به شما پناه مي دهند . امام مي فرمايد : قسم به خدا اگر در همه ي عالم پناهگاهي نداشته باشم من با يزيد بيعت نمي كنم . امام خميني مي فرمودند : اگر در هيچ جاي عالم من را راه ندهند ، من در درياها مي نشينم و صحبت خودم را مي كنم .
سوال – در مورد ادامه
ص: 2178
ي واژه ي صبر در سيره ي امام حسين (ع) توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ – در تمام حركت نوراني امام از هفتم ذي الحجه كه خطبه خواندند و در هشتم ذي الحجه كه حركت كردند تا گودال قتلگاه ، واژه ي صبر حضور دارد . خبر شهادت مسلم بن عقيل را در راه به امام حسين (ع) دادند . در راه عده ي زيادي به امام پيوسته بودند ولي وقتي شهادت مسلم و هاني را به امام دادند مردم فهميدند كه مردمان كوفه پشتيبان امام نيستند . امام اتمام حجت كردند . امام فرمود : هركس كه حاضر است بر طعم نيزه ها و شمشيرها صبر كند ، با ما بيايد . به تعبير فيض كاشاني در محجةالبيضا : صبر وقتي در برابر دشمن است همان صبر است و شجاعت تلقي مي شود . امام فرمود : هر كس اين شجاعت را دارد بماند . همه رفتند . برگشت هر كس طاقت تير وسنان نداشت . كساني كه ماندند تا آخر ماندند و اينكه مي گويند : عده اي در شب عاشورا رفتند اينطور نيست . رفتني ها از همانجا رفتند و در شب عاشورا كسي نرفت و همه ماندند .پاداش اين صبر چه شد ؟ در شب عاشورا وقتي همه ماندند ، امام تصرفي ولايي در ديدگان اصحاب خودشان كردند و فرمود : سرهايتان را بالا بياوريد و جايگاه خودتان را در بهشت ببينيد . در روزعاشورا عابز فرد شجاعي بود و به ميدان آمد . لشكريان كوفه فرار كردند . او زره و كلاه خودش را برداشت و گفت : وقت آن آمد
ص: 2179
كه من عريان شوم تن گذارم سراسر جان شوم . باز دشمنان جرات نكردند كه به او نزديك شوند و از دور او را سنگ باران مي كردند . اصحاب معصوم نبودند ولي باور كرده بودند و چون جايگاه خودشان را در بهشت ديدند اين طور جانفشاني مي كردند .
امام حسين (ع) يكي از مظاهر صبري كه در كربلا به ما ياد داد صبر در برابر خشم ، حلم و بردباري بود . در كربلا به امام زخم زبان زيادي زدند ولي امام صبر كرد . امام دور خيمه خندقي كندند كه بعد از عاشورا خطر حمله از پشت به خيمه ها نباشد . و آتشي هم در خندق ها روشن كرده بودند . فردي از لشكريان عمر سعد به امام گفت : قبل از اينكه در آتش آخرت بسوزي در اينجا براي خودت آتش روشن كرده اي . فرد ديگري گفت : به آب فراتنگاه كن مثل شكم مار موج مي زند ولي قطره اي از اين آب را به شما نخواهيم داد تا طعم مرگ را بچشيد . محمدبن اشعث جزو سپاهيان كوفه بود . در سخنراني امام فرمود : خدايا ما فرزندان پيامبر تو هستيم . اشعث فرياد زد : تو چه قوم و خويشي با پيامبر داري ؟ در ظهر عاشورا امام براي نماز از لشكر دشمن فرصت خواستند . حبيب بن مظاهر براي گرفتن فرصت نماز نزد لشكر دشمن رفت . وقتي حبيب نزد آنها رفت ، يكي از آنها فرياد زد : ياحسين ، وقت نماز براي چه مي خواهي ؟ نماز تو قبول نيست . وقتي شمر
ص: 2180
روي سينه ي امام حسين (ع) نشست و محاسن امام را در دست گرفت تا سر از بدن امام جدا كند ، امام تبسمي كرد و فرمود : اَتَقتُلني . حتي امام مي خواست در لحظه ي آخر يك نفر را برگرداند . سوال – در مورد شهادت علي اصغر توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ - امروز مردم ما براي علي اصغر خيلي اشك ريختند . سخت ترين مصيبت براي امام همين مصيبت بود. امام گفت : اين غنچه ام از سوز عطش افسرده من هم از داغ لبش لاله صفت مي سوزم ، گرچه امروز در اين جنگ مرا هست شكست ولي اين طفل كند تا ابد پيروزم . خيلي از غير مسلمانها به حادثه ي عاشورا پرداختند و گفتند كه اين جنگي بوده كه خيلي ها كشته شده اند ولي وقتي به داستان حضرت علي اصغر رسيدند متوقف شدند . امام فرمود : قهرمان همه ي عشاق فداكار منم اين مدالي است كه حق عطا كرده امروزم . در پيايان شعرداريم : هرمله جست زجا گفت كه با تير اكنون اين مدالت به روي سينه ي تو مي دوزم ، تير حلق پسر و سينه شرح دوخت بهم . مصيبت خيلي سنگين بود. فقط در اين مورد است كه در كربلا به امام دلداري داده شد . پيك و وحي الهي آمد : اي حسين ، علي اصغر را به ما واگذار ، امام حسين (ع) نتوانست به طرف خيمه ها برگردد و مادرعلي اصغر هم از خيمه ها بيرون نيامد . يعني نه سيد الشهدا مي توانست به خيمه برود و نه رباب
ص: 2181
مي توانست از خيمه بيرون بيايد .نوشته اند : امام با قلاف شمشير قبر كوچكي آماده كردند ، خون گلوي علي اصغر را به قنداقه ي او ماليدند و نماز خواندند ( بر طفل شش ماهه واجب نيست كه نماز خوانده بشود ) بعضي ها مي گويند كه نماز صبر بوده است . امام از نماز كمك خواست تا اين مصيبت را تحمل كند. بعضي ها مي گويند كه اين نماز شكر بوده است . شايد نمازي بوده كه اميرالمومنين بعد از بخاك سپردن حضرت فاطمه خواندند . به رباب خبر دادند كه اگر الان نيايي ديگر علي اصغر را نخواهي ديد . مادر دويد و با افغان و زاري گفت كه اي اصغر مگر مادر نداري ؟
5/9/90
غزل تر از عزل گل تر زگل زيباتر از زيبا تو از الله اكبر آمدي از اشهد ان لا ، شهادت مي دهم معراج يعني چشم هاي تو شهادت مي دهم چشم تو يعني سوره ي اسراء ، غريبه نيستي اين روزها بسيار دلتنگم براي اين دل تنها ترم دستي ببر ، دلم زرد است شبهايم همه سرد است يا خورشيد بقي سِتان اشكم بسته شد يا حبة الخضراء ، تو مي گويي زمان دين هم باز هم فردا و من مي گويم امشب زودتر همين حالا .
سوال – در مورد فقر و تنگ دستي همسر و صبر بر آن توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – گاهي آقايان در تلاش و كوشش روزي كوتاهي مي كنند . در كتاب كافي داريم كه يكي از اصحاب امام صادق (ع) گفت كه روزي من دير به سر كار
ص: 2182
مي رفتم .امام من را ديد و ناراحت شد و فرمودند : صبح زود سراغ عزت خودت برو .يعني امام از كسب و تلاش ، تعبير به عزت مي كند . يكي از راههاي اينكه انسان عزيز باشد اين است كه انسان كار و تلاش كند و صبح زود حركت بكند . فردي نزد امام صادق (ع) آمد و توضيحاتي در مورد خودش داد و از امام خواست كه او را راهنمايي كند . او گفت : من به دنبال دنيا مي روم و دوست دارم كه ثروتي فراهم كنم ، آيا من دنيا پرست نيستم ؟ امام فرمود : با اين كسبي كه داري چه مي كني ؟ او گفت : هزينه ي خودم و زن و فرزندم را تامين مي كنم ، هر سال حج و عمره مي روم ، به خويشاوندانم مي رسم و صدقه هم مي دهم . امام فرمود : اگر درآمد اين طور كسب مي شود اين درآمد ديگر دنيايي نيست بلكه سرمايه گذاري براي آخرت است . امام صادق (ع) به يكي از اصحابش گفت : همه سال زن و همسرت را به حج وعمره و زيارت ببر . داريم كه كسي كه براي زن و فرزندش از حلال تهيه مي كند مانند مجاهد در راه خداست . پس ما بايد باور داشته باشيم كه كاسب حبيب خداست . بهترين مردان به تعبير امام كسي است كه بيشتر براي زن و فرزندانش هزينه و خرج بكند . ما فكر مي كنيم كار خير اين است كه به ديگران كمك بكنيم و صدقه را فقط به فقرا بدهيم .
ص: 2183
امام موسي بن جعفر (ع) فرمود : اگر كسي به بازار برود و هديه اي براي خانمش تهيه بكند و در خانه به خانمش بدهد ، اينكار مثل صدقه است . پيامبر فرمود : بهترين مردان كسي است كه مجبور نمي كند زن و همسرش دستش پيش كسي دراز باشد . مرد نبايد كاري بكند كه نياز همسرش از فرزندش فراهم بشود . در حالات آيت الله احمد ميانَجي داريم كه ايشان را به حج بيت الله دعوت كرده بودن كه ميهمان باشند . ايشان قبول نكرده بودند و گفته بودند كه اگر به حج بروم همسرم در خانه تنها مي ماند . فرزندان ايشان گفتند كه ما پيش مادرمان هستيم . ايشان فرمودند كه مادرتان با من راحت تر است تا با فرزندان . بدترين مردان كساني هستند كه همسرشان مجبور مي شود نيازشان را از ديگران فراهم كند . روايت داريم : دور است از رحمت خدا ، كسي كه حق زن و فرزند خودش را ضايع مي كند يا كسي كه زحمت خودش را بر گردن ديگران مي اندازد . روايت داريم : از ما نيست كسي كه امكانات دارد و بر زن و فرزندش سخت مي گيرد . از ما نيست كسي كه ندارد و در بدست آوردن درآمد و تهيه زندگي كوتاهي مي كند . در مشكلات زندگي ، سخت ترين آزمون فقر است . اگر ما خودمان فقر را بوجود مي آوريم چرا بايد اين كار را بكنيم ؟ يك وقت ما تلاش خودمان را مي كنيم ولي فقير هستيم . خدا به ابراهيم خطاب كرد كه من امتحانات
ص: 2184
سختي از تو كردم و تو را در آتش انداختم و تو سرافراز بيرون آمدي ، اگر من تو را به فقر امتحان مي كردم تو چه مي كردي ؟ ابراهيم گفت : فقر از آتش نمرود سخت تر است . لقمان حكيم به پسرش گفت : من انواع سختي ها را كشيده ام ، من سخت تر از فقر نديده ام . پس اگر در توان ما هست حتما بايد كار و تلاش بكنيم اما جايز نيست كه بواسطه ي تنبلي خودمان را در اين آزمون الهي قرار بدهيم . البته اكثر آقايان اين طور هستند كه كار و تلاش مي كنند ولي اگر آقاياني كوتاهي كنند اسلام آنرا نمي پسند . يك مرد در حد توان و در حد معقول بايد كار و تلاش بكند. افراط و تفريط هم خوب نيست . خوب نيست كه آقايان بيش از حد توان و بخاطر توقعات بالاي خانم ها كار و تلاش بكنند . ساعات كار يك حدي دارد . مرد بايد در حد ساعت كار تمام كار و تلاش خودش را بكند . اگر مرد همه تلاش خودش را كرد ولي باز دچار فقر شد اينجا نوبت خانمهاست . در اينجا خانم ها بايد هماهنگ باشند . روايت داريم : بهترين زنها كسي است كه اگر زندگي خوب است سپاسگزار باشد اما اگر زندگي خوب نبود با وضعيت موجود صبر بكند . روايت داريم : اگر زني با شوهرش مدارا نمي كند و از او انتظاراتي دارد كه او در توان آن مرد نيست خدا از او هيچ حسنه اي را نمي پذيرد و خدا
ص: 2185
از او غضبناك است . در نهج البلاغه نامه ي 69 ، امام نامه اي به يكي از اصحابش كه عارف زمان خودش بوده است مي نويسد .در اين نامه حضرت سي و سه دستور دادند . دستور بيست و پنجم نامه اين است كه يادت باشد كه در زندگي هميشه به زير دست خودت نگاه كن كه اين باعث شكرگزاري مي شود . پس خانم ها بايد صبر و مدارا را داشته باشند .
امام علي (ع) فرمود : اگر كسي مومني را بخاطر فقرش سرزنش كند ، در پل قيامت خدا او را انگشت نما مي كند . اين سرزنش مردي است كه تلاش كرده ولي باز فقير بوده است . چند روزي از ازدواج حضرت فاطمه (س) گذشته بود . پيامبر ديد كه فاطمه با سختي كارهاي خانه را انجام مي دهد . ايشان آسياب مي كردند ، فرزند نگه مي داشتند و كارهاي خانه را مي كردند . رسول اكرم فرمود : سختي هاي دنيا را تحمل كن كه راحتي هاي آخرت در پيش است . عمر حضرت در زندگي مشترك نه سال بوده است كه در اين سالها داراي چهار فرزند شده اند . در ده سال مدينه حضرت امير هم در جنگ بوده اند . حضرت امير در هشتاد جهاد همراه رسول اكرم بوده اند. حضرت فاطمه (س) آنقدر اين خانه را زيبا اداره مي كردند كه حتي پدر خبر نمي شد كه سه روز در اين خانه نان پيدا نمي شود . در آن دوران آنها واقعا چيزي نداشتند . حضرت فاطمه (س) فرمود : من نمي دانم
ص: 2186
چگونه شكر خدا را بكنم . شكر نعمت باعث زيادي نعمت مي شود . وقتي جهيزيه ي حرت را نزد پيامبر آوردند اشك پيامبر جاري شد و فرمود : خدايا مبارك بگردان اين زندگي كه بيشتر ظرف هاي گِلي است . از اين زندگي ساده راضي بودند . روزي من خدمت آيت الله بهجت رسيدم و گفتم كه فردي به من سفارش كرده است كه وقتي نزد شما مي آيم حتما به شما بگويم براي اين فرد دعا كنيد زيرا مشكل مالي شديدي دارد . ايشان گفتند كه باشد من دعا مي كنم و فرمودند : كسي پيش استاد اخلاق وعرفان آيت الله قاضي آمد و گفت كه علم كيميا را به ما ياد بدهيد . علم كيميا يك علم و دانش واقعي است . آيت الله قاضي فرموده بودند كه نيازي نيست كه اين علم را ياد بگيريد . كيميا اين چيزي است كه من به شما تعليم مي دهم . كيميا اين است كه اين دعا در زندگي شما واقعي باشد ، الهي اَغنني بحلالك من حرامك و بطاعتك عن معصيتك و بفضلك عن من سواك : خدايا ما را به جايي برسان كه به حلال زندگي قانع باشيم ودنبال مال حرام نرويم ، خدايا به فضل ت قانع باشيم وبه بندگي واطاعت دنبال گناه نرويم . فرعون مي گفت كه من خداي بزرگ هستم .اگر انسان به قناعت زندگي نرسد به هر درجه اي برسد قانع نخواهد شد . اگر ما به حلال راضي باشيم اين براي زندگي ما كافي است . من خيلي شنيده ام كه خانمها به همسرشان مي گويند
ص: 2187
كه براي ما نان حلال بياور . فرداي قيامت ما به خدا مي گوييم كه ما به حلال راضي بوديم . اينكه بعضي آقايان به دنبال مال حرام مي روند بيشتر بخاطر فشار درون خانه است .
سوال – سوره احزاب 55 تا 62 را توضيح بفرماييد .
پاسخ – در آيه 55 ، صلواتي كه خدا بر پيامبر مي فرستد رحمت الهي است و صلواتي كه ما بر پيامبر مي فرستيم طلب رحمت براي پيامبر است . در روايتي داريم كه امام صادق (ع) فرمود : كسي كه يك صلوات بر محمد بفرستد خدا هزار صلوات بر او مي فرستد . تفسير دُرالمنصور مهمترين تفسير اهل سنت است . سي آيه در ذيل اين ايه است . از پيامبر سوال مي كردند كه ما چطور بر شما صلوات بفرستيم ؟ پيامبر فرمود : اللهم صل علي محمد و آل محمد . صلوات در تشهد واجب است . شافعي ها هم در تشهد صلوات را واجب مي دانند . امام شافعي مي گويد : در عظمت شما اهل بيت همين كافي است كه اگر كسي بر شما صلوات نفرستد نمازش باطل است . اين عظمت صلوات است . در آيه 56 داريم كه به زنان مومن بگو كه از جلباب استفاده كنند. جلباب روسري هاي بزرگي است كه از چادر كوچكتر است كه تمام بدن را مي پوشاند و اين آيه صريح قرآن در مورد حجاب است .
سوال – در مورد ويژگي هاي ماه محرم توضيحاتي بدهيد .
پاسخ – ماه محرم ماه آشتي با خداست . در ماه محرم آشتي با
ص: 2188
خدا بيشتر از ماه رمضان است . در اين ماه مردم به بركت قصه هايي كه مي شوند با خدا آشتي مي كنند. آيا گناهي از گناه حُر بالاتر بود ؟ حُر گفت : خدايا من دل اولياء تو را به لرزه انداختم .اگر حُر جلوي امام (ع) را نمي گرفت و امام به كوفه مي رسيد شايد مسائل به صورت ديگري اتفاق مي افتاد. حُر وقتي پيش امام آمد سرش را پايين انداخت . امام به او گفت كه سرت را بالا بگير . امام حسين (ع) با اين ميهمان تازه وارد كاري كرد كه با ابوالفضل و علي اكبر نكرد . وقتي امام كنار بدن حُر نشستند ، ديدند كه علي اكبر ايستاده ، به ايشان گفتند : پسرم براي حُر مرثيه بخوان . امام سر حر را به دامن گرفته بود و با مرثيه علي اكبر گريه مي كرد . امام او را از ديگران بيشتر و بهتر تحويل گرفتند . در ماه محرم از كساني كه مسئول هيئات هستند تقاضا دارم كساني كه چهره هايشان نشان مي دهد كه با امام حسين (ع ) رابطه ي كمتري دارند ( من به خطا اين طور فكر مي كنم ) ، بيشتر تحويل بگيرند . مطمئنا اجر و ثوابش بيشتر است . ديدم همه جا بر در و ديوار حريمت جايي ننوشته است گنه كار نيايد . گناهكاران بايد بيايند و در اقيانوس پاك بشوند . همه ي اهل بيت كشتي نجات هستند ولي كشتي حسين گسترش و سرعتش بيشتر است . مرحوم شوشتري مي گويد كه اگر از باب التوبه راهت نداند
ص: 2189
از باب الحسين بيا . اگر مي خواهيم از اين شبها بهره ي بيشتري ببريم مراقبت روزهاي مان را بيشتر كنيم . ما مي توانيم بخاطر سيدالشهدا در اين دهه ي نمازمان را اول وقت بخوانيم . به احترام امام حسين (ع) در اين دهه ي محرم ما مي توانيم حجاب و پوشش مان را بهتر بكنيم . مرحوم شهريار مي گويد : شيعيان ديگر هواي كربلا دارد حسين روي دل با كاروان نينوا دارد حسين ، از حريم كعبه ي جدش به اشكي شست است مره پشت سرنهاد اما صفا دارد حسين ، مي برد به همراه خود هفتاد و دو ذبح عظيم بيش از اينها حرمت كوي منا دارد حسين ، بردن اهل حرم دستور بود و سِر غيب ور نه اين بي حرمت ها كي دارد حسين . بقول علامه اميني امام حسين (ع) هر چه داشت در راه خدا داد و خدا آنچه دارد به امام حسين (ع) دارد .
ما هر گناهي را مرتكب شده باشد به گناهان حُر نمي رسد كه او توبه كرد و بر ديگران مقدم شد . باب الحسين انسان را زودتر مي رساند .در روايت داريم كه نزديكترين حالتي كه انسان با خدا دارد حالتي است كه در سجده اشك جاري بشود . مداحان بايد از فرصت ها استفاده كنند و هنگامي كه اشك ها جاري شده است بهترين زمان بازگشت و اتصال با خداست .انسان براي كسي گريه مي كند كه او را دوست دارد. فردي نزد امام صادق (ع) آمد و پرسيد من حال حضور و گريه ندارم . من مي خواهم نماز
ص: 2190
شب بخوانم ولي آمادگي ندارم . امام فرمود : گاهي انسان در روز يك دروغ مي گويد و از نماز شب محروم مي شود . اگر ما در اين شبها مي خواهيم حال حضور داشته باشيم مراقبتهاي روزمان را بيشتر كنيم . زبان مان را بيشتر كنترل كنيم و نمازمان را سر وقت بخوانيم تا حال حضور بيشتر بشود
28/8/90
سوال – در مورد كيفر بداخلاقي ها و آثار حُسن خلق در خانه توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – رسول اكرم مي فرمايد : اگر خانمي همسرش را با زبان آزار بدهد ( زخم زبان خيلي سخت است . زخم شمشير قابل التيام است ولي زخم زبان قابل التيام نيست و خيلي سخت تر است.) خدا هيچ عبادتي را از او نمي پذيرد عبادات واجب ، مستحب و توبه . حتي اگر تمام عمرش را روزه بگيرد و اموالش را در راه خدا بدهد مگر اينكه همسرش را راضي بكند . و اگر مرد هم اين طور باشد همين است . شكستن دل همسر با نماز و روزه و كارهاي ثواب ديگر جبران نمي شود . در روايتي امام مي فرمايد : اگر خانمي به همسرش بگويد كه ما در زندگي از تو خير نديديم ، عملش حبط مي شود . حبط عمل يعني نابودي همه ي گذشته . اگر كسي بعد از پنجاه سال كافر بشود همه ي اعمالش حبط مي شود . سعدبن معاذ يكي از اصحاب رسول خدا بود . ويژگي فراواني داشت ودر جنگ بدر و احد حضور داشت و يكي از مجاهدين بود . او در جنگ احد مجروح شد .
ص: 2191
و بعد جانباز شد . او را به مدينه منتقل كردند و در اثر شدت جراحات به شهادت رسيد . پيامبر خودشان ناظر بر غسل او بودند . پيامبر پابرهنه به تشييع جنازه آمدند و گاهي سمت راست و گاهي سمت تابوت را مي گرفتند و پيامبر فرمود كه هفتاد هزار فرشته در تشييع جنازه ي او حضور دارند . پيامبر او نماز خواند و او را در قبر گذاشت . مادر شهيد گفت : گوارا باد بر تو . پيامبر فرمودند : در مورد كار خدا جزمي صحبت نكن توچه مي داني ؟ پيامبر فرمود : او الان دچار فشار قلب شد زيرا در خانه زبانش تند بود. البته داريم كه همه ي گناهان شهيد بخشيده مي شود به جز حق الناس . اخلاق حق الناس است و در تعامل با ديگران است . پيامبر فرمود : بدترين مردها كسي است كه سه ويژگي داشته باشد يكي مردي كه به همسرش تهمت مي زند . مردي كه به زنش تهمت بزند او از همه ي حسنات و كارهاي خوبش بيرون مي رود . اگر صد سال كار خوب داشته باشد به خاطر تهمتي كه زده ، همه ي كارهاي خوب از بين مي رود و ديگري مردي كه بدزبان باشد . البته زن بايد بر بداخلاقي شوهرش صبر كند و ديگري مردي كه زن و همسرش را مي زند . پيامبر فرمود : من تعجب مي كنم از مردي كه زن و بچه اش را مي زند در حاليكه خودش شايسته ي زدن است . ما حتي حق نداريم كه فرزندان مان را بزنيم
ص: 2192
. اگر پدر و مادري فرزند خودش را بزند و صورت او سرخ بشود ديه دارد و بايد يك مثقال و نيم ديه بدهد . و اگر از سرخي بالاتر شد و كبود شد سه مثقال ديه و اگر سياه شد شش مثقال ديه دارد . در نهج البلاغه خطبه ي 204 داريم كه در جنگ صفين حضرت علي ديدند كه بعضي از رزمندگان به سپاه معاويه دشنام مي دهند و امام فرمودند : من دوست ندارم كه ياران من به دشمن دشنام بدهند . بجاي آن دعا كنيد . بگوييد : خدايا بين ما و سپاه معاويه صلح برقرار كن . خون ما و خون سپاه معاويه را حفظ كن . امام راضي نيست كه به دشمن درجنگ دشنام داده بشود . شهيدمطهري مي فرمودند كه من چهار استاد داشتم كه بيشتر از همه در تعليم و تربيت من نقش داستند : آيت الله بروجردي،امام خميني ، آيت الله طباطبايي و آيت الله حاج علي آقا شيرازي كه ايشان عارف بزرگي بودند و من را با نهج البلاغه آشنا كرده است . در كتاب عدل الهي شهيد مطهري مي گويد كه روزي اين استاد به سر كلاس آمدند و گريه كردند و نتوانستند درس را آغاز كنند . استاد گفتند كه من از ديشب رويايي ديده ام كه ديگر گريه در اختيار من نيست . فرمودند : من خواب ديدم كه مُردَم و من را به خاك سپردند . يك سگ وارد قبر من شد . همانجا احساس كردم كه اين سگ تجسم تند خويي من است . من گاهي بداخلاقي مي كنم .
ص: 2193
يك مرتبه ديدم كه از طرف ديگر قبر من سيد الشهدا وارد قبر شدند و فرمودند كه نگران نباش ، من تو را از دست اين سگ نجات مي دهم . اين عارف با اين خواب بيدار شد . اخلاق با همسر و فرزند و ديگران جزو حق الناس است و بايد آنرا رعايت كرد . پس ما سفارش به صبر داريم ولي اينها مجوز اين نمي شود كه ما سوء استفاده بكنيم . يكي از موارد حُسن خلق در خانه اين است كه ما بدانيم حدود انتظار همسر در خانه چقدر است . يكي از همسران پيامبر بنام ام سلمه است كه بعد از خديجه از برترين همسران پيامبران بوده است . ام سلمه از پيامبر در مورد فضليت خدمت زنها به شوهرانشان سوال كرد . پيامبر در سه بخش به سه پاداش اشاره كردند . پيامبر فرمود : هر زني كه در خانه كار كند خداوند نظر رحمتش را به سوي او مي گرداند و دچار عذاب نمي شود. اگر خانمي باور بكند كه تمام زحمت روزانه كه او تحمل مي كند باعث مي شود كه خدا نظر رحمت به سوي او داشته باشد ، مشكلات را براحتي تحمل مي كند . پيامبر فرمود : وقتي زن دوران بارداري اش فرا مي رسد خداوند پاداشي به او عنايت مي كند مثل مجاهدي در ميدان نبرد . و وقتي فرزندي را بدنيا مي آورد خدا به او خطاب مي كند كه من گذشته ي تو را بخشيدم و از نو شروع كن . در روزعرفه خدا به حاجي مي گويد كه گذشته ي تو
ص: 2194
را بخشيديم . از نو شروع كن . پيامبر فرمود : كسي كه ابائي نداشته باشد از اينكه به همسرش در خانه كمك بكند بي حساب وارد بهشت مي شود . حضرت فرمود: كمك به زن در خانه ، كفاره ي گناهان كبيره است . كار درخانه خشم الهي را خاموش مي كند . حضرت فرمود : كسي در خانه خدمت مي كند كه خدا خير در دنيا و آخرت را براي او اراده كرده باشد. اميرالمومنان سه كار را در خانه انجام مي داند : تهيه ي سوخت ، آب و جارو و نظافت. در محجةالبيضاء داريم كه وقتي پيامبر به خانه مي آمد ، از همسرش درخواست غذا نمي كرد و حتي ميل خودش را بر آنها تحميل نمي كرد . اگر به او غذايي مي دادند ميل مي كرد هر غذايي كه بود و هيچ غذاي خاصي را سوال نمي كردند و نه غذاي خاصي را رد مي كردند و كسي را متكلف نمي كرد . گاهي در خانه خرما بود يا نان يا شيرتنها بود و آنها را ميل مي كرد . خانمي مي گفت : بعد از پنجاه سال ، هنوز وقتي آقا زنگ خانه را مي زند من مي ترسم كه نكند چيزي را كم گذاشته باشم . اگر ما حق و وظيفه را بدانيم ديگر اين اتفاقات نمي افتاد . اين سيره ي پيامبر بود . انس بن مالك ده سال خدمتكار پيامبر بود و مادرش او را به پيامبر داده بود . او مي گويد كه در طي اين ده سال يك بار پيامبر به من نگفت
ص: 2195
كه چرا اين كار را كردي يا نكردي ؟ اگر ما در تعاملات خودمان اينها را رعايت كنيم مشكلات مان حل مي شود.
سوال – در مورد سوره ي احزاب آيات 10 تا 15 را توضيح بفرماييد .
پاسخ – آيه ده مي فرمايد كه ما از پيامبران اولوالعزم عهد گرفته ايم . اگر اين حق در آيه قبل براي پيامبران گذاشته شد در آيه بعد مسئوليت پيامبران را اعلام مي كند . پيام آيه اين است كه هر كجا كه مسئوليتي بود تكليفي هم هست . ما انسانها بخش اختيارات را به ياد داريم ولي تكاليف را فراموش مي كنيم . در 24 و 25 ذي الحجه داستان ولايت ادامه دارد . در 24 ذي الحجه داستان مباهله ، نزول آيه تطهير و آيه خاتم بخشي امير المومنان و در 25 ذي الحجه نزول آيات هل اتي است .
سمت خدا – 21/8/90
آقاي حسيني
سوال – آيا تحمل رفتار و اخلاق بد همسران از ديدگاه خداوند متعال داراي اجر است يا خير؟
پاسخ – اگرچه اين صبر كمتر از صبر بر مصيبت ، طاعت و يا گناه است ، اما صبر بسيار مهمي است . و در زمره ي جهاد اكبر بوده و زمان آن طولاني است . جهاد اصغر ،به معناي مبارزه با دشمن است كه زمان كوتاهي داشته و تمام مي شود . اما يك آقا و يا يك خانم بايد در ميدان زندگي پنجاه يا شصت سال صبر كرده واين جهاد را تحمل كند . اما اينكه آيا واقعاً اين صبر لازم است و اجر و پاداشي دارد يا خير،
ص: 2196
جاي صحبت دارد . زندگي خانوادگي گاهي به جايي مي رسد كه ديگر امكان گسستن آن وجود ندارد . بسياري از خانم ها و آقايان اين مسئله را تصديق مي كنند . اگر به اطراف خود نگاه كنيد ، خانم هايي را مي بينيد كه چند سالي است از زندگي آنها گذشته و داراي فرزند و گاهي نوه و نتيجه هستند . با آقايي زندگي كرده اند كه خوش اخلاق نبوده و اخلاق اسلامي نداشته است . آيا واقعاً امكان دارد كه اين زندگي در اين شرايط به هم ريخته و گسسته شود . يكي از اساتيد بزرگوار تعبيري را مي كردند كه بسيار جالب بود . ايشان مي گفتند : پيامبر خدا فرموده اند كه بد ترين حلال ها ، طلاق است . درست است كه طلاق جايز است اما خدا آن را نمي پسندد. در روايت داريم كه در هنگام طلاق ،عرش خداوند به لرزه در مي آيد . آيا پيامبر (ص) نمي دانستند كه درصد قابل توجهي از زندگي ها داراي مشكلات است ؟ خانم ها وآقاياني هستند كه گرفتار بداخلاقي هاي همسر خود مي باشند . پيامبر(ص) مي دانستند اما در عين حال مي فرمودند: تا آنجا كه مي شود به سراغ طلاق نرويد . مگر اينكه واقعاً امكاني براي زندگي وجود نداشته باشد . الان به گونه اي شده كه افراد طلاق را به عنوان اولين راه در نظر مي گيرند. در حالي كه واقعاً طلاق حلالي است كه بايد به عنوان راه آخر در نظر گرفته شود. پيامبر خدا با اينكه مي دانستند زندگي ها داراي مشكلات زيادي است
ص: 2197
اما با اين حال مي فرمودند كه تا آنجا كه امكان دارد صبر كنيد . يكي از روان شناسان مي گفت كه انصافاً اگر شما در همه ي عالم بگرديد دو نفر را پيدا نمي كنيد كه با هم توافق صد در صد داشته باشند . ايشان مي گفت كه گاهي انسان با خودش هم توافق ندارد . يعني كاري را خود ما انجام داده ايم اما باز هم پشيمان مي شويم . پس چطور دو جنس زن و مرد با دو نوع احساسات و عواطف با هم توافق كامل داشته باشند . اگر اين دو جنس مخالف در كنار هم قرار بگيرند،اختلاف نظر هاي زيادي ممكن است پيش بيايد. پس با و جود اينكه هيچ دو نفري نيستند كه با هم هماهنگي كامل داشته باشند و پيامبر خدا نيز اين مسئله را مي دانستند ، باز هم مي فرمودند كه از طلاق پرهيز كنيد . گاهي زندگي ها در يك مرحله اي است كه واقعاً نمي توانند زوجين حرف از جدايي بزنند . تا آنجايي كه امكان دارد ما بايد زندگي را نگاه داشته و مدارا كنيم . مگر اينكه موارد خاصي باشد . خانم بايد به زندگي خود نگاه كند . درست است كه شايد شوهر او بد اخلاق است و گاهي حرف هايي را مي زند كه شايسته نيست . اما با وجود مثلاً دو نوه و سي سال زندگي كجا مي خواهد برود . اين نوع زندگي ها يكي از آن موارد شاخصي است كه حتماً صبر لازم است . در سوره ي مباركه ي نساء قرآن سفارش مي كند كه
ص: 2198
آقايان بايد با خوبي با همسران خود برخورد كنند . اما اگر ديدند كه با خانم خود سازگاري ندارند ، (جدا نشوند ) چه بسا كه خير كثير براي آنها به همراه داشته باشد . چطور قرآن سفارش كرده است كه بايد با شوهر و يا خانم بدزبان زندگي كرده و صبر كرد . از روي چه معيار و ملاكي اين مسئله را فرموده است . مفسرين گفته اند كه خير كثير دو معنا دارد . اولاً ممكن است مشكلاتي كه الان در زندگي آنها موجود است بعدها به خوبي و الفت تبديل شود . مخصوصاً من به دختر خانم ها و آقا پسرهايي كه تازه زندگي خود را شروع كرده اند توصيه مي كنم كه عجله نكنند. اگر الان سري به دادگاه هاي خانواده زده و پرونده ها را مطالعه كنيم ، اشك ما جاري مي شود . مي بينيم كه زوجين چقدر زود تصميم گرفته اند . يعني بجاي اينكه طلاق را به عنوان آخرين راه انتخاب كنند ، از آن به عنوان اولين راه استفاده كرده اند . اگر از برخي از آنها بپرسيد كه چه مدت است ازدواج كرده ايد ، مي گويند دو يا شش ماه است . آيا واقعاً اين افراد در اين شش ماه به اين نتيجه رسيده اند كه ديگر هيچ راهي وجود ندارد ؟ قرآن مي فرمايد كه اگر صبر كنيد خير كثيري براي شما به همراه دارد . يكي از اين خيرهاي كثير همين است كه بعد از مدتي با هم كنار آمده و اخلاق و رفتار آنها با هم هماهنگ خواهد شد. دوم اينكه
ص: 2199
خداوند فرزندان خوبي به آنها عنايت خواهد كرد . از خانمي كه از همسر خود ناراحت است بايد سوال كرد كه آيا همه ي عالم در وجود اين شوهر خلاصه مي شود . مثلاً برخي از افراد فكر مي كنند كه همه ي خيرات در وجود اولاد است . و اگر فرزند نداشته باشند خداوند در همه ي خيرات را به روي آنها بسته است . اما خيلي از بزرگان دين ما هستند كه نام آنها به واسطه ي فرزندشان جاويدان نشده است . بلكه بخاطر خدمات و تأليفاتي كه انجام داشته اند نام آنها باقي مانده است . همينطور نبايد فكر كنيم كه اگرشوهر كسي بداخلاق است و يا همسر كسي بداخلاق است، درهاي سعادت به روي او بسته است . اگر اجر و پاداشي را كه خداوند به خاطر اين صبر به اين افراد عطا مي كند باور كنيم، شايد بسياري از خانم ها يا آقايان آرزو كنند كه موقعيت آنها را داشته باشند . در روايتي از پيامبر(ص) در كتاب وسائل الشيعه داريم كه سه گروه از خانم ها، گرفتار عذاب قبر نمي شوند . و با فاطمه ي زهرا (س) محشور مي شوند . گروه اول خانم هايي هستند كه بداخلاقي شوهر خود را تحمل كنند . پيامبر خدا مي دانستند خيلي از زندگي ها اين مشكلات را دارد اما باز هم مي گفتند كه با هم سازش كنيد . هيچ دونفري نيستند كه توافق صد در صد داشته باشند . خانمي كه با وجود بداخلاقي شوهر خود صبر مي كند و با در نظر گرفتن اين مسئله كه زندگي او
ص: 2200
در مرحله اي است كه امكان جدايي وجود ندارد . با خداي خود راز و نياز كرده و مي گويد كه خدايا من بخاطر تو صبر مي كنم ، بخاطر وعده اي كه قرآن و پيامبر خدا داده اند صبر مي كنم ، پاداش دريافت مي كند . آيا اگر به كسي تضمين بدهند كه با تحمل اين سختي با فاطمه زهرا(س) محشور مي شود ، آن را تحمل نمي كند ؟ دسته ي دوم خانم هايي هستند كه بر نداري و تنگدستي شوهر خود صبر دارند . امروزه يكي از مشكلات همين است . البته مرد وظيفه دارد كه كار و تلاش كرده و اسلام نيز به او سفارش نموده است . اما اگر كسي با وجود كارو تلاش ، نتوانست زندگي راحتي فراهم كند و همسر او با اين مسئله كنار آمده و تحمل كند ،گرفتار عذاب قبر نمي شود . يك نفر نزد پيامبر(ص) آمده و گفت من يك همسري دارم كه وقتي ناراحت هستم ، علت آن را از من جويا مي شود . مي گويد اگر مسائل مالي فكر تو را مشغول كرده ، غصه نخور . فقط روزي حلال به سر سفره ي ما بياور . پيامبر (ص) در جواب ايشان فرمود: اين خانمي كه با تنگدستي شوهر خود مي سازد و سفارش مي كند كه بخاطر ما به دنبال لقمه ي حرام نباش. خداي متعال روي زمين كارگزاراني دارد كه اين خانم يكي از آنها است . و خداوند نيمي از اجر شهيد را نصيب او مي كند . البته مسلم است كه تحمل تنگدستي مشكل است .
ص: 2201
اما اگر كار بزرگي نبود كه پاداش به اين بزرگي و حشر با فاطمه زهرا (س) را به همراه نداشت. بايد ديد كه فاطمه زهرا (س) چه كارهايي را كرده كه بانوي بهشتي شده است . دسته ي سوم كساني هستند كه مهريه ي خود را به شوهر خود مي بخشند . البته مهريه در آغاز زندگي خوب بوده و نشانه ي صداقت است . و به عنوان يك پشتوانه مي باشد . اما اگر زندگي به جايي رسيد كه ديگر صفا و صميميت حرف اول را مي زد ، يكي از نشانه هاي اين صفا و صميميت بخشش مهريه است . البته اسلام توصيه كرده كه مرد موظف است مهر همسر خود را مانند يك دين بداند . ما روايتي از امام حسين (ع) داريم كه فرمودند ما مهر همسر خود را مي داديم . اما امروزه در خصوص مهر مي گويند كه چه كسي آن را داده و چه كسي گرفته است . در روايتي داريم كه اگر كسي مهري را تعيين كند ولي نيت پرداخت آن را نداشته باشد ، مانند سارق است . بنابراين نبايد مهر را به عنوان تشريفات در نظر گرفت .امام موسي ابن جعفر(ص) فرمودند كه ما از پاك ترين اموال خود مهر همسران خود را مي پردازيم . ممكن است آقايان الان فكر كنند كه ما فقط در مورد خانم ها صحبت كرديم و درخصوص مردهايي كه زن هاي بد اخلاق را تحمل مي كنند صحبتي نكرده ايم . يك جمله اي را من از علامه طباطبايي صاحب تفسير الميزان شنيدم كه خيلي قابل توجه است .
ص: 2202
ايشان مي فرمودند : اخلاق ، برخورد و تحمل ما در خانه ، سير و سلوك ما است . الان خيلي از جوان ها فكر مي كنند كه سير و سلوك فقط نافله ي شب، چله نشيني و دعا و نيايش است . از علامه طباطبايي كسي وارسته تر و بزرگ تر نمي توان سراغ داشت . ايشان فقيه ، عارف و مرد بزرگي بود . با اين وجود توصيه مي كردند كه تحمل ، اخلاق خوب و بردباري در خانه سير و سلوك است . مگر مقدمات سير و سلوك ، تحمل سختي و رياضت نيست . چه رياضتي از اين بالاتر است . يكي از اساتيد بزرگوار مي فرمودند كه بالاترين رياضت ، همين رياضت در خانه است . براي كساني كه به دنبال سير و سلوك بوده و سختي ها را بر خود هموار مي كنند ، اين بالاترين كلاس خود سازي است . و در واقع جهاد اكبر است . چون فرد شب و روز در خانه است . و بايد بد اخلاقي هاي همسر خود را تحمل كند . در روايتي از پيامبر خدا (ص) داريم كه اگر كسي بر بد اخلاقي همسر خود صبر كرد ، پاداشي كه خداوند به پيامبران بزرگ خود مانند داوود و ديگر پيامبران در تحمل مصيبت ها داد ، نصيب او مي كند . در اين روايت است كه اگر خانمي بر بداخلاقي شوهرخود صبر كرد ، ثوابي مانند آسيه خواهد داشت . شوهري از فرعون كه بدتر نيست . قرآن كريم در سوره ي تحريم ، همسر فرعون را به عنوان ضرب المثلي
ص: 2203
از زنان مومن در نظر مي گيرد . ايشان زني است كه به خاطر تحمل خود ضرب المثلي براي زنان و مردان شد. يكي از اساتيد بزرگوار مي فرمودند كه قرآن كريم از قول خيلي از افراد نقل مي كند كه آرزوي بهشت داشته اند . ولي بهشتي كه آسيه از خدا خواست ، يك بهشت استثنايي بود . او گفت من هر بهشتي را نمي خواهم، بلكه بهشتي را مي خواهم كه در كنار خود تو باشد. بنابراين سفارش قرآن اين است كه اگر انسان صبر و پايداري كرده و باعث نشود كه زندگي از هم بپاشد ، خدا به او فرزندان خوبي عطا كرده و از آنها خير مي بيند. خيلي از افراد هستند كه خودشان تصديق مي كنند كه همسر خوبي ندارند ، اما فرزندان بسيار خوبي دارند. حتي در زندگي از نوه هاي خود خير ديده اند . داماد خوب ، عروس خوب ، فرزند ونوه ي خوب نيز از مواهب زندگي است . چرا ما اين همه خيرات و خوبي ها را نمي بينيم . يكي از سختي هايي كه علاوه بر اخلاق بد شوهر، خانم ها با آن درگير هستند ، همكاري نكردن شوهر در كارهاي خانه و پرورش فرزندان است . با توجه به اخلاق بد شوهر و مشكلات ديگر ، نگهداري و تربيت فرزندان بسيار سخت تر مي شود . در روايات بسياري، مردان بداخلاق و بد دهان نكوهش شده اند . در خاطرات امام (ره) است كه گاهي دختر خانم ها و عروس خانم ها نزد ايشان مي آمدند و بچه هاي خردسال خود را به
ص: 2204
همراه نمي آوردند . امام مي فرمودند: چرا بچه هاي خود را نياورديد كه من آنها را ببينم . مي گفتند همينقدر كه ما را اذيت مي كنند كافي است . نخواستيم كه باعث آزار و اذيت شما هم بشوند. گاهي يك سخن زندگي انسان را از اين رو به آن رو مي كند . وتحولي در ذهن انسان ايجاد مي كند . امام (ره) به دختر خانم ها و عروس خانم هاي خود فرموده بودند : آيا حاضر هستيد يك معامله با من بكنيد . پرسيده بودند چه معامله اي ؟ ايشان فرموده بودند : من حاضر هستم تمام عبادات هشتاد يا نود سال عمر خود را به شما بدهم ولي ثوابي را كه خداوند از تحمل اذيت و تربيت فرزندان به شما مي دهد، به من بدهيد. امام يك فقيه ، عارف و مفسر بودند و هرگز مبالغه نمي كردند .
سوال – لطفاً درخصوص آيات 12 تا 19 سوره ي مباركه ي لقمان توضيح بفرماييد.
پاسخ – در قرآن كريم نسبت به احسان به پدر و مادر آيات فراواني داريم . خداوند احسان به پدر و مادر را در كنار يكتا پرستي قرار داده است . در اين آيات نيز خداوند شكرو سپاسگزاري از پدر و مادر را ، در كنار سپاسگزاري از خود قرار داده است . در اينجا قرآن اين نكته را بيان فرموده كه ما هميشه به انسان راجع به پدر و مادر سفارش كرده ايم ، اما صد حيف كه انسان فراموش مي كند . ما از روز اول به او گفتيم . اما او زماني به
ص: 2205
ياد مي آورد كه به سن چهل سالگي و رشد عقلي رسيده است . مفسرين گفته اند كه چرا انسان كه اين مقدار سفارش قرآن را مي بيند در چهل سالگي احسان به پدر و مادر را به ياد مي آورد. چون در آن سن است كه اكثر آقايان و خانم ها ، پدرو مادر شده اند . و سختي آن را درك كرده اند .
قرآن كريم در سوره ي نساء آيه ي نوزده به آقايان سفارش مي كند كه معاشرت خوبي با همسران خود داشته باشد . اگر احياناً ناراحتي و كراهت پيش آمد بدانيد كه خداوند خير زيادي در آن قرار داده است . گاهي با الفت و مهرباني بعدي و گاهي نيز با فرزندان خوب جبران مي شود . پيامبر اكرم (ص) فرمود كه سه گروه از بانوان عذاب قبر ندارند. و فرداي قيامت با فاطمه ي زهرا(س) محشور مي شوند . دسته ي اول خانم هايي كه با بداخلاقي شوهر خود بسازند . دسته ي دوم خانمي كه با تنگدستي شوهر خود كنارآمده و صبر كند . دسته ي سوم خانم هايي كه از روي صداقت و محبت ، مهريه ي خود را به همسر خود ببخشند . در روايت آمده است كه اگر آقايي بداخلاقي همسر خود را تحمل كند ، خداوند پاداشي را به او مي دهد كه به پيامبراني مانند داوود داده است . اين پيامبران بزرگ در امتحانات و مصيبت ها صبر كرده و خداوند پاداش بزرگي نصيب آنها كرده است . به اين آقايان نيز خداوند همين پاداش را عنايت خواهد كرد.
سوال – لطفاً
ص: 2206
درخصوص امام هادي (ع) توضيح بفرماييد.
پاسخ – از عيد قربان تا عيد غدير را دهه ي امامت ناميده اند . در نيمه ي ماه ذي الحجه نيز ولادت امام هادي (ع) است . خوشا به حال كساني كه توفيق زيارت حضرت را دارند . يكي از بهترين يادگاراني كه از امام هادي (ع) براي ما باقي مانده ، زيارت جامعه ي كبيره است . يك تعبيري مرحومه علامه مجلسي در خصوص اين زيارت ،كه يك زيارت استثنايي در ميان زيارت هاي ما است، دارد . عصر امام هادي (ع) دوراني بود كه ايشان گرفتار گروه هاي افراطي و تفريطي فراواني بودند . يك عده در خصوص ائمه (ع) زياده گويي كرده و شأن ايشان را از آن چيزي كه بود بالاتر مي بردند . عده اي در طول تاريخ بوده اند كه اميرالمومنين (ع) را خدا مي دانستند . از طرف ديگر كساني هم بودند كه حتي نسبت به جايگاهي هم كه خداوند به ائمه (ع) داده بود ، معرفت نداشتند .امام هادي (ع) در زيارت جامعه ي كبيره ، امام شناسي را خيلي زيبا بيان كرده اند . بايد به اوصافي كه در اين زيارت ، امام هادي (ع) در مورد امامت بيان كرده اند توجه كرد . اگر ما تمام روايات ها ، دعاها و زيارت هايي را كه در بحث امامت وجود دارد جستجو كنيم ، چيزي به عظمت زيارت جامعه ي كبيره نداريم . حدود سيصد ويژگي براي امام در اين زيارت بيان شده است . ما درروايتي از امام رضا (ع) داريم كه هفتاد ويژگي بيان شده است .
ص: 2207
هدف امام هادي (ع) مبارزه با همين حركت هاي افراطي و تفريطي بوده است . علامه مجلسي مي فرمايد كه سند اين زيارت از همه ي زيارت هاي ديگر صحيح تر است . البته اينگونه زيارت ها نياز به سند ندارد . يعني متن آنقدر بلند و بالا است كه امكان ندارد جعلي باشد . مانند نهج البلاغه اميرالمومنين علي (ع) . همينطور تنها زيارتي است كه با استفاده از آن شما مي توانيد هر امامي را زيارت كنيد . از نظر فصاحت و بلاغت نيز زيارتي مانند زيارت جامعه ي كبيره وجود ندارد . بعضي از علما و بزرگان گفته اند كه اين زيارت براي اين بوجود آمده كه عقايد ما را اصلاح كند . هركسي مي خواهد امام را بشناسد ، معيار و ميزان، اين زيارت است . يكي از امتيازات حضرت عبدالعظيم حسني اين بود كه در دوران امام هادي (ع) به محضر ايشان رسيد . ما بايد دين خود را به معارفي كه از اهل بيت (ع) به ما رسيده است عرضه كنيم. معيار و ميزان آنها هستند . حضرت عبدالعظيم نزد امام هادي (ع) آمد و گفت من مي خواهم دين خود را به شما عرضه كنم . شما بگوييد كه آيا اعتقادات من درست است يا خير. ايشان يك يك اعتقادات خود را در محضر امام هادي (ع) بر شمرد . زيارت جامعه ي كبيره نيز چنين نقشي را دارد . در واقع يك ميزان و ترازو است كه هر كسي مي خواهد راجع به امام شناسي سخني بگويد مي تواند از آن استفاده كند .
14/8/90 ما گدايان
ص: 2208
خيل سلطانيم ، شهروند هواي جانانيم . بنده را نام خويشتن نبود ، هرچه ما را لقب دهند آنيم . گربرانند و گرببخشايند ، ره بجاي دگر نمي دانيم . چون دل آرا مي زند شمشير ، سر ببازيم و رخ نگردانيم . دوستان در هواي صحبت يار ، زرفشانند و ما سرافشانيم . هرگلي نو كه در جهان آيد ، ما به عشقش هزار دستانيم . تنگ چشمان نظر به ميوه كنند ، ما در آثار صبح حيرانيم . هرچه گفتيم جز حكايت دوست ، در همه عمر از آن پشيمانيم . سعديا بي وجود صحبت يار، همه عالم به هيچ نستانيم.
سوال - زوج هاي بسياري هستند كه خداوند به آنها فرزندي عطا نكرده است . در مورد پاداش اين دسته از افراد صحبت بفرماييد.
پاسخ – در يكي از آيات سوره ي مباركه ي شوري خداوند در ابتدا مي فرمايد ملك آسمان و زمين متعلق به من است و من هر چه بخواهم مي آفرينم .به بعضي از افراد دختر داده وبه برخي پسر مي دهم . در ادامه ي آيه مي فرمايد برخي از افراد هم پسر داشته و هم دختر دارند . برخي نيز اصلاً فرزند ندارند .نكته ي اول اين است كه ما تسليم مشيت الهي باشيم . همان خدايي كه مي گويد ملك آسمان و زمين متعلق به من است ، همان خدا مي فرمايد مشيت من اين است كه به برخي دختر داده و به برخي پسر بدهم . و به بعضي از افراد نيز اصلاً فرزند ندهم . پس از خدايي خدا كم نمي شود اگر
ص: 2209
به همه فرزند بدهد . خدا در ابتدا مي فرمايد كه در قدرت من ضعفي نيست . و در پايان مي فرمايد كه من عالم به مصالح انسان ها هستم . اين توصيفاتي كه در انتهاي آيه مي آيد با مضمون آيه هماهنگي دارد. مفسرين پيامبران الهي را نيز مشمول اين آيه دانسته اند . يعني در مورد آنها نيز اين چهار تقسيم وجود دارد . پيامبران بزرگ الهي بوده اند كه فقط فرزند دختر داشته اند . شعيب پيامبر پسر نداشت . پيامبراني هم بودند كه فقط پسر داشتند . مانند حضرت ابراهيم كه هفت يا هشت پسر داشت و اصلاً دختر نداشت . پيامبراني هم بودند كه هم پسر و هم دختر داشتند مانند پيامبر اسلام . روي اين نكته تأكيد مي كنم كه پيامبراني داشتيم كه اصلاً فرزند نداشتند . ولي در عين حال آوازه ي آنها عالم را پر كرده است . مثلاً حضرت عيسي و حضرت يحيي فرزند نداشتند ولي پيام و سخن آنها عالم گير شده است . پس ما در ابتدا بايد تسليم مشيت الهي باشيم . خدايي كه صاحب ملك و سماوات است، به مصالح ما عليم است . نكته ي دوم اين است كه گاهي ما فكر مي كنيم همه ي خيرات در داشتن فرزند است . فكر مي كنيم كه تنها با داشتن فرزند است كه باقيات صالحات از ما باقي مي ماند . همه ي خيرات به داشتن فرزند نيست . متأسفانه ما فكر مي كنيم كه اگر چيزي را نداشته باشيم همه ي درها بسوي ما بسته شده است . در حالي كه
ص: 2210
اينطور نيست . برخي عالمان بزرگ و طراز اول شيعه بوده اند كه از نظر خدمت همتا نداشته اند. از جمله مي توان از شيخ صدوق ، شيخ مفيد و مرحوم كليني نام برد . به شيخ صدوق ، شيخ المحدثين مي گفتند . ايشان سيصد كتاب تأليف كرده است . كليني صاحب يكي از كتب اربعه است . آيا نام اين افرادي كه ما نظير آنها را در تاريخ شيعه نداشته ايم، به چه علت باقي مانده است . ما الان كسي را نمي توانيم از نسل كليني به عنوان فرزند يا نوادگان ايشان نام ببريم . اما كتاب اين بزرگوار جاودانه شده است . تأليفات شيخ صدوق و شيخ مفيد جاودانه شده است . ما مديون تعليفات اين بزرگواران هستيم . اگر تأليفات اين سه بزرگوار را جمع كنند ، خزانه ي ما خالي مي شود . چه باقيات و صالحاتي بهتر از اين است . راز ماندگاري صرفاً در داشتن فرزند نيست . خيلي از افراد هستند كه آثار فراواني از خود بجا گذاشته اند . مساجد و مدارسي ساخته و كارهاي خيري انجام داده اند . صدها سال است كه آنها از دنيا رفته اند اما آثار آنها باقي است . معلوم نيست كه فرزندان ما آنقدر كه ما فكر مي كنيم در آينده به ياد ما باشند . چقدر ما الان به فكر پدرها و پدر بزرگ هاي خود هستيم . اگر در ابتدا تسليم مشيت الهي بوديم و خواستيم براي خود باقيات و صالحات باقي بگذاريم ، خداوند اين راه را براي ما قرار داده است . فكر نكنيم
ص: 2211
اگر خداوند به ما فرزند نداده حتماً ما گناهي را مرتكب شده ايم كه لياقت آن را نداشته ايم . يكي از علماي بزرگ بودند كه داراي فرزند نمي شدند .خيلي از اين جهت نگران بوده و بسيار به سيد الشهدا متوسل مي شدند . در عالم رويا ، سيد الشهدا (س) را خواب ديدند . آقا به اين عالم فرمودند كه اصرار نكن ، مصلحت تو نيست. اين عالم بزرگوار گفتند كه من بعد از اين رويا يك آرامش روحي پيدا كردم . لازم نيست كه ما حتماً رويا ببينيم تا به آرامش برسيم . خداوند در قرآن فرموده كه به مصالح ما آگاه است . و همه ي راه ها نيز به فرزند منتهي نمي شود . اگر انسان تسليم مشيت الهي بوده و برآن چيزي كه خداوند براي او مقدر كرده صبر داشته باشد ، قطعاً پاداش دارد .
سوال - شما از صبر بر مصيبت و صبر جميل صحبت كرديد و گفتيد از نشانه هاي صبر جميل اين است كه ما شكوه نكنيم . آيا گريه كردن در از دست دادن يك عزيز ، شكوه محسوب مي شودو اجر صبر ما را كم مي كند يا خير ؟
پاسخ – صبر به معناي گريه نكردن نيست . ما نمونه هاي تاريخي فراواني را داريم . پيامبر خدا ، انبياء و اولياء در مصيبت هايي كه به آنها مي رسيد گريه مي كردند . زماني كه حمزه سيدالشهدا در احد به شهادت رسيدند در شهر مدينه غريب بودند . انصاري كه در اين جنگ به شهادت رسيده بودند ، چون در
ص: 2212
شهر مدينه ساكن بودند ، افرادي را داشتند كه براي آنها گريه كنند . پيامبر در خصوص حضرت حمزه فرمودند كه عموي من حمزه كسي را ندارد كه براي او گريه كند . از آن به بعد رسم شد كه هركس مي خواست براي شهيد خود گريه كند ، به سفارش پيامبر ابتدا براي حضرت حمزه عزاداري مي كرد . اميرالمومنين (ع) برادري داشتند به اسم جعفرابن ابيطالب كه در موته به شهادت رسيد . ايشان فرزندي دارد به اسم عبدالله كه اين قصه را نقل مي كند . مي گويد روزي كه پدر من به شهادت رسيد ما بچه هاي خردسالي بوديم . پيامبر به خانه ي ما آمدند و ما را در آغوش گرفته و گريه كردند . اشك چشم پيامبر روي صورت ما مي ريخت . بنابراين پيامبر در شهادت حمزه و عبدالله ابن جعفر گريه كردند . پيامبر فرزند هيجده ماهه اي داشتند كه از دست دادند . كساني كه به حج مشرف مي شوند در قبرستان بقيع به كنار قبر فرزند پيامبر مي روند . حضرت در مصيبت ابراهيم بسيار گريه كردند . يا ايشان گاهي به كنار قبر مادر خود رفته و گريه مي كردند . پيامبر مادر خود را در كودكي از دست داده بودند . و آنقدر در كنار قبر مادر خود متأثر مي شدند كه كساني كه در كنار ايشان بودند نيز از گريه ي ايشان به گريه مي افتادند .پيامبر خدا تنها در مصبيت ها گريه نمي كردند . ايشان نوه اي داشتند به اسم عمامه كه دختر زينب بود . يك زماني اين دختر
ص: 2213
بيمار شد . موقعي كه پيامبر نوه ي عزيز بيمار خود را ديدند ، اشك ايشان جاري شد. اصحاب به پيامبر (ص) نگاه كرده و متعجب بودند كه چرا ايشان گريه مي كند . پيامبر (ص) فرمودند كه چرا نگاه مي كنيد اين رحمتي است كه خداوند در قلب من قرار داده است . بنابراين قطعاً گريه ايرادي ندارد . گاهي اصحاب به پيامبر (ص) مي گفتند كه شما ما را به صبر دعوت مي كنيد پس چرا خود شما گريه مي كنيد ؟ حضرت مي فرمودند : بعد از مصيبت انسان دو حالت دارد . اگر آثار اين مصيبت در قلب و چشم ظاهر شد نشانه ي رحمت انسان است . انسان ، مخصوصاً مادر ، مظهر مهر و محبت و عاطفه است . قلب او مي سوزد و اشك او جاري مي شود . در تشييع جنازه ي فرزند هيجده ماهه پيامبر (ص) ايشان گريه مي كردند و مي فرمودند كه قلب من مي سوزد و اشك من جاري مي شود . آنچه در چشم و در قلب است نشانه ي رحمت است . اما اگر اثر مصيبت باعث شد كه انسان مصيبت زده سخني را به زبان جاري كند كه ناشكري نسبت به خداوند باشد. و عدل الهي را زير سوال ببرد ، رد پاي شيطان است . اگر فرد مصيبت زده با دست خود نيز كارهايي انجام دهد . مثلاً به سرو صورت خود زده و كارهايي از اين قبيل هم انجام دهد ، رد پاي شيطان است . حديثي را به پيامبر خدا نسبت مي دهند كه ايشان ديدند يك
ص: 2214
نفر در حال گريه است ، فرمودند چرا اين فرد گريه مي كند . اين گريه باعث عذاب فردي مي شود كه از دنيا رفته است . از اين حديث استفاده كرده و مي گويند كه بنابراين به گفته ي پيامبر (ص) گريه ي بستگان باعث عذاب ميت مي شود . اين حديث را در تمام منابع شيعه و سني نقل كرده اند . اما جالب است كه وقتي از يكي از همسران پيامبر پرسيدند كه آيا پيامبر اين سخن را در خصوص گريه گفته است . ايشان گفتند كه پيامبر اينطور نگفته است . آن افرادي كه نقل كرده اند اشتباه شنيده اند . اين داستان مورد خاصي بوده . يك نفر از دنيا رفته بود كه شايسته ي عذاب بود . پيامبر خدا فرمود: در حالي كه بستگان اين ميت گريه مي كنند ، او در عذاب الهي است . نه اينكه اين افراد چون گريه مي كنند آن ميت عذاب مي كشد . پس مطمئناً اينگونه نيست و خلاف عدالت الهي است كه ما گريه كنيم و ميت عذاب بكشد. قطعاً گريه منافاتي با صبر نداشته و باعث آرامش انسان مي شود .
سوال – آيا بلاهايي كه به ما مي رسد قطعاً به دليل عقوبت گناهاني است كه ما مرتكب شده ايم ؟ مثلاً اگر ما در جواني به سبب جهالت گناهي مرتكب شده ايم ، ممكن است با از دست دادن فرزند عقوبت شويم ؟
پاسخ – فكر نكنيم كه هميشه بلا نشانه ي عقوبت است . يك تعبير زيبايي از مرحوم علامه ي طبرسي در تفسير مجمع البيان است
ص: 2215
به اين مضمون كه در زمان ايوب پيامبر ، هيچكس به اندازه ي ايشان در نزد خدا گرامي نبود . ايشان پيامبر بزرگ الهي بود و بالاترين مقام را در نزد خداوند داشت . اما خدا او را به آزمايش هاي سنگيني مبتلا كرد . بلا هميشه الزاماً عقوبت نيست و گاهي آزمايش الهي است . حضرت ايوب از جانب ديگران مورد سرزنش قرار مي گرفت . در قرآن آمده كه افراد نزد ايوب مي آمدند و مي گفتند كه اين بيماري تو بخاطر گناهاني است كه مرتكب شده اي. با اينكه به تعبير علامه طبرسي ، در آن زمان كسي گرامي تر از ايوب در نزد خداوند نبود ولي در معرض امتحان الهي قرار گرفت . در خصوص حضرت ابراهيم نيز به همين صورت است . كسي از ايشان در نزد خداوند مقرب تر نبود . در عين حال مورد آزمايشات سنگيني قرار گرفت . حضرت يوسف (س) نيز از پيامبراني است كه امتحانات سنگيني داشته است . ايشان چندين سال در زندان بود . امام صادق (ع) فرمود: روزي كه يوسف به زندان رفت دوازده سال سن داشت و هيجده سال به جرم پاكدامني در زندان بود . اگر ما به مصيبت هايي كه حضرت يوسف ، ايوب ، ابراهيم و همينطور بلاها و مصيبت هايي كه اهل بيت كشيدند مبتلا مي شديم ، چطور مي توانستيم تفسير كنيم . هميشه بلا عقوبت نيست . به همين خاطر است كه اين بزرگواران به اين درجات رسيدند. پيامبر (ص) به امام حسين (ع) فرمودند كه تو مقاماتي داري كه بدون ابتلا به سختي ها
ص: 2216
به آنها نمي رسي.
سوال – ما در قبال خانواده هايي كه عزيزي را از دست داده اند و مصيبت زده هستند چه وظيفه اي به عهده داريم ؟
پاسخ – در دين اسلام در اين خصوص زياد سفارش شده است . ما مي توانيم با كمك خود باعث شويم كه درد و مصيبت اين افراد كم شود . ما بايد حداقل از دو راه استفاده كنيم . راه اول اظهار همدردي است . وقتي يكي از عموزاده هاي امام صادق (ع) مصيبت ديدند ، حضرت نامه اي به ايشان نوشته و آيات قرآن را درخصوص صبر به آنها يادآوري كردند . بنابراين ما بايد اظهار همدردي بكنيم . اگر توانستيم به صورت حضوري و اگر نتوانستيم با نامه و يا چيزهاي ديگر . اين مراسمي كه ما براي فرد از دنيا رفته داريم ، بسيار خوب و پسنديده است . در روايت داريم كه امام رضا(ع) در يك تشييع جنازه شركت كردند . هنگامي كه برگشتند به كسي كه همراه ايشان بود گفتند : اگر كسي به تشييع جنازه ي مومن برود ، زماني كه باز مي گردد خداوند همه ي گناهان او را مي آمرزد . اين امر به خاطر تسلي بازماندگان است . اسلام براي عواطف و احساسات فرد مصيبت زده احترام زيادي قائل است . وعده هاي الهي به صابر جاي خود دارد اما ما هم وظيفه اي داريم . در روايت ديگري داريم كه اولين حاجتي كه از فرد از دنيا رفته برآورده مي شود اين است كه او از خدا مي خواهد افرادي كه در تشييع جنازه ي او
ص: 2217
شركت كرده اند را مورد رحمت خود قرار دهد . تشييع جنازه ي مومن اينقدر مهم است . يكي از چيزهايي كه يك مقدار در جامعه ي ما مورد غفلت قرار گرفته ، كمك به فرد مصيبت زده است . جعفر ابن ابيطالب برادر حضرت امير (ع) بود كه در موته دو دست خود را در راه خدا از دست داد و به شهادت رسيد. پيامبر در خصوص ايشان فرمود : خداوند بجاي اين دو دست به او دو بال مي دهد . زماني كه جعفر به شهاد رسيد ، پيامبر (ص) به دختر خود فاطمه ي زهرا فرمودند كه شما به خانه ي ايشان برويد . سه روز در خانه ي ايشان مراسم عزا را برگزار كنيد اما غذا را خود شما ببريد . اما الان يكي از مصيبت هايي كه مصيبت ديدگان در فكر آن هستند و گاهي از اصل مصيبت براي آنها سنگين تر است پذيرايي از ميهمان ها است . در حالي كه دقيقاً عكس اين مسئله در دستورات ديني ما آمده است . پيامبر خدا به حضرت زهرا(س) فرمود كه شما غذا را آماده كنيد و به خانه ي جعفر ببريد . پس هم بايد اظهار همدردي كرد و هم هرنوع كمك و ياري كه از دست انسان برمي آيد براي آنها انجام داد . گاهي ممكن است به فردي يك مصيبتي رسيده باشد و ما احساس كنيم كه براي هزينه ها مشكل دارد . بايد بدون اينكه آنها از ما ياري بخواهند ، به آنها كمك مالي بكنيم . فرد عزادار فقط بايد به فكر مصيبت خود بوده و
ص: 2218
مصيبت ديگري نبايد به او تحميل شود .
سوال - درخصوص آيات شش تا پانزده سوره ي مباركه ي روم توضيح بفرماييد.
پاسخ – قرآن مي فرمايد: پايان گناه اين است كه انسان آيات الهي را تكذيب كرده و مسخره كند . يعني اينطور نيست كه انسان هميشه در محدوده ي همان گناهي كه انجام مي دهد باقي بماند . خداوند مي فرمايد: اي كساني كه ايمان آورده ايد از قدم هاي شيطان پيروي نكنيد . مفسرين گفته اند كه چرا قرآن مي فرمايد قدم ها چرا نمي گويد قدم . به اين خاطر كه شيطان قدم به قدم انسان را پيش مي برد . يعني از يك جايي شروع مي كند اما پايان را نشان نمي دهد . چون اگر انسان پايان را ببيند به دنبال او نمي رود . اين آيه هشدار مي دهد كه مراقب باشيد ، گناه، انسان را به جايي مي رساند كه همه چيز را منكر مي شود . اين آيه را زينب كبري (س) در مجلس يزيد خطاب به او خواند. يزيد آيات ديگري را مي خواند كه بگويد همه چيز به نفع ما است . اما حضرت فرمودند كه آيه ي تو آنهايي كه مي خواني نيست بلكه آيه ي تو اين است . كار تو به جايي رسيده كه همه چيز را مسخره مي كني . اگر انسان در گناه توقف نكرده و باز نگردد از آثار آن همين مسئله است . و اگر انسان به اين نقطه برسد ، بازگشت بسيار سخت است . يعني پايان گناه كذبوا بايات الله است .
سوال – از
ص: 2219
فضيلت اعمال شب و روز عرفه صحبت بفرماييد.
پاسخ - نيت مومن از عمل او بالاتر است . همه ي افرادي كه قلب آنها متوجه صحراي عرفات است قطعاً در اين ثواب ها شريك خواهند بود . در روايت است كه در روز عرفه ابتدا خداوند به زائران قبر سيدالشهدا (س) نظر مي كند . احياء شب عرفه مستحب است . يعني مانند شب قدر است وروز عرفه مانند روز قدر است . زيارت امام حسين (ع) در اين شب مستحب است . امام حسين (ع) حج خود را نيمه كاره گذاشته و به سمت سرزمين مقدس كربلا رفتند . ولي چون خداوند اين نيت و عمل خالص را از ايشان ديد ، در روز عرفه ابتدا به زائران قبر سيد الشهدا نظر مي كند . از آداب مستحب صحراي عرفات، خواندن زيارت كربلا است . دستور آمده كه در روزعرفه ما نماز ظهر و عصر خود را زير آسمان بخوانيم . يعني هيچ حجاب و مانعي بين ما و خداوند نباشد . بعد از نماز ظهر و عصر نيز دو ركعت نماز مانند نماز صبح بخوانيم و بعد از آن به گناهان خود اعتراف كنيم . اگر انسان نزد بندگان خدا اعتراف كند ، گناه است . ولي اعتراف به گناه نزد خداوند متعال، زمينه ي بخشش و آمرزش را فراهم مي كند . در روايت داريم كه خداوند ثواب عرفاتيان را به كساني مي دهد كه اين نماز و اين اعتراف را بجا بياورند . بعد از اين نماز يك نماز دوركعتي ديگر هم است كه ركعت اول آن حمد و توحيد است
ص: 2220
و ركعت دوم ، حمد و قل يا ايها الكافرون است . بهتر است كه افراد بعد از ظهر روز عرفه را كاملاً به دعا و مناجات با خدا اختصاص دهند . مهمترين فراز اين دعاها نيز دعاي حضرت امام حسين (ع) در صحراي عرفات است . كساني كه فكر مي كنند خداوند به آنها توجه ندارد و گناهكار هستند در روز عرفه بيشتر به مناجات بپردازند . در حديث قدسي داريم كه خداوند متعال مي فرمايد: اگر كساني كه با ما قهر كرده اند بدانند كه من چقدر مشتاق آنها هستم ، از شدت شوق جان به جان آفرين تسليم مي كنند . هيچكس با سنگين ترين بار گناه نبايد نااميد باشد . ما در روايات داريم اگر كسي در ماه رمضان آمرزيده نشد بايد فرصت عرفه را از دست ندهد . اگر در زواياي قلب كسي در ماه رمضان كمي نا اميدي بوده بايد با تمام اميد وارد روز عرفه بشود . نبايد كسي بگويد كه من مشمول عفو خدا نمي شوم . اتفاقاً خداوند كساني را كه فكر مي كنند مشمول عفو نمي شوند بيشتر دوست دارد كه به سمت او بيايند . مرحوم كليني يك روايتي را دارد به اين مضمون كه فرداي قيامت فرمان مي رسد كه بنده اي را به سمت آتش ببرند . وقتي كه اين بنده را فرشتگان الهي مي برند ، در ميان راه باز مي گردد و به پشت سر خود نگاه مي كند . خطاب مي رسد كه او را نگاه داريد . خداوند از او مي پرسد چرا برگشتي و پشت سر خود
ص: 2221
را نگاه كردي؟ مي گويد من فكر نمي كردم كه مشمول عذاب شوم . خداوند متعال سوال مي كند چه گماني به من داشتي ؟ مي گويد من فكر مي كردم كه خطاي من را مي بخشيد و من را به بهشت مي بريد . خطاب مي رسد كه بخاطر اين حسن ظني كه به من داشته است از نيمه ي راه جهنم او را باز گردانيد . خدا به دنبال بهانه است كه گناهان ما را ببخشد .در دعاي افتتاح در شب هاي رمضان ما خوانديم كه خدايا من مولايي مثل تو نديدم كه بر گناهان و بدي ما صبر داشته باشد . خدايا تو من را صدا مي زني و من بر مي گردم . تو به من مهرباني مي كني ولي من با دشمني جواب مي دهم . لطف تو به ما مي رسد ولي ما قبول نمي كنيم . خدايا ما به گونه اي با تو برخورد مي كنيم كه گويي ما بر تو منت داريم . ولي با تمام اين بدي ها ، مانع نمي شود كه تو بر ما لطف داشته باشي . كساني كه فراري هستند بايد بدون ذره اي يأس و نااميدي به در خانه ي خدا بيايند . من به دوستان و كساني كه خادمان حرم هاي مقدس هستند مي گويم به كساني بيشتر جا و پناه بدهيد كه وقتي از در وارد مي شوند، به ظاهر زياد با آن مكان مقدس مأنوس نباشند . اينها ميهمان ويژه هستند و خدا بيشتر به آنها توجه دارد . اين افراد خيلي زودتر نظر خدا را جلب مي
ص: 2222
كنند . با وجود اينكه روزه ي روز عرفه معادل شصت سال است ولي گفته اند اگر اين روزه باعث شود كه انسان حال دعا نداشته باشد نبايد روزه بگيرد .
7/8/90
مي چرخم و دلم به مدار تو دل خوش است پاييز اين جهان به بهار تو دل خوش است ، صبر و قرار رفته از اين عالم و هنوز اين وعده باز دل به قرار تو دل خوش است ، گفتي به دار مي كشي ام وعده ي خوشي ست اصلا دلم به وعده ي دار تو دل خوش است ، خاكستري كه مانده به جا تا جوان شود هر لحظه دم به دم به شرار تو دل خوش است ، من نقش مي زنم كه جهان تازه تر شود اما دلم به نقش و نگار تو دل خوش است ، يار صبور مدست مرا آن حهان بگير اين غرق در گنه به تبار تو دل خوش است .
سوال – در مورد سالروز ازدواج حضرت علي (ع) و حضرت فاطمه (س ) توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ – اول ذي الحجه سالروز ازدواج حضرت علي (ع) و حضرت فاطمه (س) است . زندگي اين دو حضرت مخصوصا داستان ازدواج اين دو بزرگوار براي ما الگو است . ما سه اصل را مورد بحث قرار مي دهيم . يكي اصل وظيفه ي پدر و مادر در ازدواج فرزندان و ديگري وظيفه ي جامعه در قبال ازدواج جوانان و ديگري وظيفه ي خود جوانان است . اصل اول در مورد پدر و مادر است . حديثي در كتاب مجمع البيان طبرسي است .
ص: 2223
پيامبر فرمودند : اگر كسي جواني دارد و مي تواند براي ازدواج او اقدام بكند ولي اين كار را نكند ، اگر اين جوان مرتكب گناهي بشود ، پدر و مادر در گناه جوان شريك هستند و گناه به پاي هر دو نفر آنها نوشته مي شود . روايت داريم كه اگر كسي ازدواج كند نصف دين خودش را حفظ كرده است . بسياري از مشكلات و دوري ما از تقوا بخاطر ازدواج نكردن است. كسي كه ازدواج كرده است در پايگاه امني قرار مي گيرد و در نيمه ي باقي مانده بايد تقوا را پيشه كند . مطلب ديگر آسان گرفتن ازدواج است كه اين هم يكي از وظايف پدر و مادرهاست . فردي به امام صادق (ع) نوشت كه دختر من خواستگاري دارد من بايد چكار كنم ؟ امام نوشتند : اگر از دين و امانتداري اين جوان راضي هستي ، حتما دخترت را به ازدواج او در بياور و اگر اين كار را نكنيد ، فساد بزرگي روي زمين پيش مي آيد ( سوره انفال آيه 73 ) . بسياري از مفاسد اخلاقي به مسئله ي ازدواج برمي گردد . پس وظيفه ي پدر و مادرها اين است كه در مسئله ي ازدواج سخت نگيرند . الان ما شرايط ازدواج را سخت گرفته ايم . ما در كنار دين ،اخلاق و امانت داري ، چه معيارهايي داريم ؟ اين معيارهاي اصلي كم كم فراموش يا كم رنگ شده است و خيلي مواقع ما معيارهاي اصلي را نمي بينيم و سراغ معيارهاي ديگر مي رويم . پس پدر و مادرها اصل ازدواج را
ص: 2224
اقدام كنند و ازدواج را آسان بگيرند . وظيفه ي جامعه در قرآن اين طور بيان مي شود . در سوره نور مي فرمايد : واسطه ازدواج دو نفر را فراهم كنيد . خيلي از خانواده ها هستند كه دنبال دختر خوب مي گردند ولي سراغ ندارند و اين وظيفه ي همه ي ما است كه واسطه ازدواج دو نفر بشويم. امام موسي كاظم (ع) مي فرمايند : سه گروه در روز قيامت در سايه ي عرش الهي قرار مي گيرند . يك گروه كسي است كه در راه ازدواج برادر مسلمان خودش قدم بردارد . ديگر اينكه كسي هزينه هاي ازدواج ديگران را بپردازد . مثلا مقداري از هزينه ي ازدواج فرزندش را به جوانان ديگر اختصاص بدهد . خيلي از افراد با همين مبالغ كم با هم ازدواج مي كنند . امام فرمود : براي هر قدمي كه بر مي دارد خداوند ثواب يكسال عبادت را براي او مي نويسد . ممكن است كه اين حديث بنظر مبالغه آميز بيايد . وقتي حضرت علي (ع) در بستر شهادت بودند سفارش كردند كه بين دو نفر را اصلاح كنيد . امام فرمود : اصلاح بين دو نفر بالاتر از تمام نمازها و روزه ها است . بخش ديگر وطيفه ي جامعه بحث مهريه ، جهيزيه و... است كه مشكلاتي ايجاد كرده است . ما بايد در جامعه تغييراتي ايجاد بكنيم و در قرآن داريم خدا سرنوشت جامعه اي را تغيير نمي دهد مگر اينكه خودشان بخواهند . جامعه بايد بفهمند كه اين موانعي كه در سر راه ازدواج ايجاد كرده است خوب نيست .
ص: 2225
اين عوامل مانع ازدواج مي شود . اصل سوم وظيفه ي خود جوان است . حالا اگر خانواده و جامعه به وظيفه ي خودش عمل نكرد جوان بايد چكار كند ؟ سوره ي نور آيه 33 مي فرمايد : اگر پسر و دختري نتوانست ازدواج بكند بايد عفاف و پاكدامني را پيشه كند . يكي از مهمترين مراتب صبر ، صبر بر گناه و معصيت است . در بخش قصار نهج البلاغه حضرت علي (ع) مي فرمايد : پاداش مجاهد شهيد در راه خدا بالاتر از آن نيست كه جواني امكان گناه دارد ولي پاكدامني پيشه مي كند . در يكي از جنگ هاي سخت ياران پيامبر از جنگ برمي گشتند . پيامبر فرمود كه از جهاد كوچك برگشتيد و جهاد بزرگتر در راه است . اصحاب فكر كردند كه جنگ سخت تري در راه است . پيامبر فرمود : جهاد بزرگتر مبارزه با نفس است . عرصه ي جهاد اكبر هميشه هست . حضرت فرمود : شهيد بالاتر از اين جوان پاكدامن نيست . در شرح نهج البلاغه ابن حديد داريم : اگر كسي عاشق شد ،كتمان كرد ،صبر كرد و پاكدامني پيشه كرد جايگاه او در بهشت است . بالاترين عبادت پاكدامني است . در اينجا بايد صبر كرد . وقتي زمينه ي گناه براي جوان پيش مي آيد بايد كاري بكند كه به آن گناه فكر نكند و بايد از خدا كمك بگيرند . پس اگر كسي بر گناه صبر كند اجرش از شهيد بالاتر است . يكي از مهمترين وعده الهي به جوانان كه پاكدامني را پيشه مي كنند اين است
ص: 2226
كه خدا به آنها چشم باطن عنايت مي كند . مظهر پاكدامني در قرآن حضرت يوسف است . يوسف به علم تعبير خواب رسيد . درتاريخ داريم كه ابن سيرين هم خواب تعبير مي كرد . البته تعبير خواب به اين راحتي نيست و هر خوابي نبايد ما را نگران كند . البته ما روياي صادقه داريم . پيامبر از اصحاب خودشان مي پرسيدند كه در رويا به كسي بشارتي نرسيده است ؟ استادي مي گفتند كه اين براي كسي است كه روز خوبي داشته باشد و ما كه بيداري مان با دروغ است چطور مي خواهيم خواب مان صادق باشد . ابن سيرين بخاطر يك گناه نكردن به علم تعبير خواب رسيد . ابن سيرين جوان خوش سيمايي بود . يك صحنه ي گناهي براي او پيش آمد ولي او خودش را از آن صحنه نجات داد . ما مطمئن باشيم كه اگر ما خدا را حكيم مي دانيم خدا آنرا جبران مي كند . اگر جوانان سختي را تحمل مي كنند بدانند كه خدا آنرا جبران خواهد كرد . قرآن در سوره يوسف آيه 90 هم اين بشارت را به كساني كه تقوا و صبر پيشه مي كنند مي دهد .
سوال - سوره ي عنكبوت آيات 15 تا 23 را توضيح بفرماييد .
پاسخ – در اين آيات در مورد رزق صحبت مي كند . خدا مي فرمايد كه روزي دست من است و از من روزي بخواهيد . هيچ كاري را بخاطر طلب روزي از كسي نخواهيد . گاهي پيامبر مشغول نماز جمعه بودند و خطبه مي خواندند و در اين
ص: 2227
بين وقتي مسلمانان صداي فروشنده اي را مي شنيدند خطبه ي پيامبر را رها مي كردند . خدا در سوره ي جمعه مي فرمايد كه خدا خيرالرازقين است . خدا در سوره مزمل مي فرمايد كه كارتان را به من بسپاريد و خدا وكيل شما است . در ابتدا خداوند حيطه ي وكالت خودش را شرق و غرب ( همه ي عالم ) معرفي مي كند . باور كنيم كه رزاق خداست و بازگشت ما به خداست و همه چيز در دست خداست. در عين اينكه ما تلاش خودمان را انجام مي دهيم كار خودمان را به خدا بسپاريم .
سوال – كساني كه زمينه ي ازدواج براي آنها فراهم نشده است عفت پيشه مي كنند ولي اطرافيان جوري به آنها نگاه مي كنند مثل اينكه جايي از كار آنها اشتباه بوده است . راهنمايي بفرماييد .
پاسخ – اين مشكل در بحث مصيبت ها هم هست . گاهي فردي كه به او مصيبتي رسيده صبر و پايداري خوبي دارد ولي اطرافيان مي گويند كه حتما شما گناهي كرده اي و اين چوب الهي است . امام صادق (ع) كنار كعبه بودند و اشاره به كعبه كردند و فرمود : چقدر حرمت تو بالاست ! كعبه بدان كه تو بالاترين نيستي ، از تو بالاتر حرمت مومن است . اگر ما با يك سخن طعنه دل مومني را شكستيم يا اگر جواني كه عفت پيشه مي كند و وعده هاي الهي را باور دارد با طعنه باعث لغزش او بشويم ، بايد خودمان را مقصر بدانيم .
سوال – در مورد ماه ذي الحجه توضيحاتي
ص: 2228
بفرماييد .
پاسخ – وعده ي موسي در ده روز ماه ذي الحجه كامل شد ( يك ماه ذي القعده براي موسي كافي نبود و با ده روز ذي الحجه ،اربعين موسي كامل شد) . پيامبر اگر روزه اي از ماه رمضان شان قضا مي شد در اين ده روز بجا مي آوردند . نماز ذي الحجه مثل نماز صبح است و بعد از حمد و سوره ، آيه 142 سوره ي اعراف را مي خوانيد . امام باقر (ع) فرمودند : كسي كه در اين ده شب اين نماز را بخواند در ثواب حجاج بيت الحرام شريك خواهد بود . اين نماز بين نماز مغرب و عشا خوانده مي شود . اول ذي الحجه خواندن نماز حضرت زهرا مستحب است كه دو تا دو ركعت است و بعد از حمد 50 مرتبه قل هوالله خوانده مي شود .
30/7/90
ما غريبيم و تو از ما آشناتر با خدايي پرده پوش آبروي گريه هاي بي صدايي ، ضامن چشمان آهوي گريزان از خجالت حاجتي دلهاي مشتاقان از دنيا جدايي ، قبله ي طاعات محروم مان بي نام و نشاني سفره ي حاجات مظلومان بي نام و نوايي ، بهر بي آغاز لطفي قسمت خويش و غريبي گنج بي پايان عشقي روزي شاه و گدايي ، بي پناهم قسمت كن تا به پابوس تو آيم گرچه تو خود اينجا غريبي با غريبان آشنايي .
سوال – روايت داريم : كساني كه در مصيبت از دست دادن فرزندشان صبر مي كنند اگر يك فرزند را در دنيا از دست بدهند خداوند پاداشي برابر هفتاد فرزندي را
ص: 2229
كه در ركاب حضرت حجت تقديم كرده باشند به آنها مي دهد يا اگر مادر و پدر داغ فرزند ببينند آن فرزند دم در بهشت مي ايستد تا پدر و مادرش وارد بهشت بشوند . آيا اين مضامين مبالغه نيست ؟ آيا اين متن ها برداشت شهيد ثاني است يا متن روايت است ؟
پاسخ – من به متن چند حديث ديگر اشاره مي كنم تا بينندگان بدانند كه احاديث بالا هم از متن روايت است و در كتاب كافي مرحوم كليني يا در كتاب من لا يحذرالفقيه شيخ صدوق آمده است : پيامبر خدا مي فرمايد : وقتي كه پدر و مادري در داغ فرزندي مي نشيند خداوند به فرشتگان خطاب مي كند كه شما فرزند اين بنده ي من را از او گرفتيد ؟ فرشتگان مي گويند :بله . دوباره خطاب مي شود : ميوه ي قلب پدر و مادر را از او گرفتيد ؟ قرشتگان مي گويند : بله . خطاب مي شود : اين پدر و مادر داغ ديده در اين مصيبت چه گفت ؟ فرشتگان مي گويند :آنها گفتند كه انالله وانااليه راجعون . خطاب مي شود كه براي اين پدر و مادر فرزند خانه اي بسازيد كه نام آن خانه ي حمد و سپاس باشد . يعني پاداش مصيبت ديده اي كه با يك انااليه وانااليه راجعون و يك حمد در برابر مصيبت قرار مي گيرد ، خانه اي بنام بيت الحمد در بهشت است . در روايت ديگري داريم كه پيامبر فرمود : اگر در مصيبت صبر كنيد پيش من محبوب تر است از اينكه كسي عمل همه
ص: 2230
ي انسانها را در پرونده اش داشته باشد . در حديثي داريم كه همه ي ايمان در صبر خلاصه شده است . اين همه پاداش بخاطر اين است كه در مصيبت هاست كه ايمان انسانها محك زده مي شود . ما كه ادعاي مومني مي كنيم بايد آزموني بدهيم كه واقعا در عمل مشخص بشود كه ما مومن هستيم . روايت ديگري داريم كه پيامبر فرمود : انساني كه وارد قبر مي شود اگر مي خواهد گرفتار عذاب الهي بشود ، در قبر فرشته ي عذاب از بالاي سر مي آيد ولي فرد بخاطر قرآن هايي كه خوانده است فرشته عذاب نمي تواند از بالاي سر بيايد ، فرشته ي عذاب مي خواهد از بغل وارد بشود ولي بخاطر دستي كه صدقه داده است اين عذاب هم رد مي شود. وقتي آنها مي خواهند از پايين پا وارد بشوند ، رفتن به مسجد مانع اين عذاب است . در تعبير ديگري زكات ، نماز و خوبي كه در حق ديگران انجام داده است سپر عذاب فرد مي شود. صبر در گوشه اي ايستاده است و به اين اعمال مي گويد كه اگر شما نتوانستيد اين عذاب را از فرد دور كنيد آنگاه من به كمك شما مي آيم و من كفايت مي كنم . يعني صدقه دادن ، قرآن خواندن ، كارهاي خوب انجام دادن ، به مسجد رفتن و زكات يك طرف است و اگر اينها نتوانند كاري بكنند صبر وارد مي شود. يعني همه ي آنها يك طرف و صبر هم يك طرف است . صبر نشانه ي ايمان است و بايد خودش
ص: 2231
را در تمام مظاهر زندگي نشان بدهد . در تفسير دُرالمنصور داريم كه پيامبر فرمود : براي مصيبت زده ترازوي عمل برقرار نمي شود زيرا در سوره زمر مي فرمايد : كسي كه قرار است به او پاداش بي حساب داده بشود هرچه هم خطا داشته باشد در كنار آن پاداش بي حساب پاك مي شود . كفه ي ترازو با صبر سنگين مي شود . در كتاب حديث كنزالعُمال داريم كه پيامبر مي فرمايد : خدا مي فرمايد كه اگر من مصيبتي براي بنده ي خودم رساندم و بنده ي من صبر جميل كرد يعني صبري كه در آن شكايت نباشد ، من حيا مي كنم كه در قيامت دوباره ترازوي حساب و كتاب برپا كنم . از رسول خدا سوال كردند كه چرا شهيد سوال اول قبر ندارد ؟ حضرت فرمود: شهيد زير برق شمشيرها جانش را از دست داده است . او امتحانش را پس داده است . زندگي بدون حادثه نيست . هميشه زندگي بر وفق مراد ما نيست . بادها در درياها برخلاف ميل ناخداها حركت مي كنند .
سوال – نامه اي كه امام صادق (ع) به يكي از بستگان شان نوشته بودند را توضيح بدهيد .
پاسخ – در مسكن الفواد شهيدثاني اين حديث آورده شده است . يكي از عموزادگان ا مام صادق (ع) مصبتي ديدند . در نامه فقط به آيات قرآن تاكيد شده است . در آغاز نامه حضرت مي فرمايد : همان مصيبتي كه تو ديدي من هم ديده ام و در غم تو شريك هستم . من هم اين مصيبت را ديدم و
ص: 2232
به سراغ قرآن رفتم . ( ما 103 آيه در قرآن با واژه ي صبر داريم . امام به دوازده آيه كه بيشتر در مورد مصيبت است اشاره مي كند ). من اين آيات را ديدم . پيامبر صبر كن ما تو را مي بينيم . هيچ چيزي از چشم خدا مخفي نيست . سخت ترين مصيبت شهادت طفل شش ماهه امام حسين (ع) است . وقتي امام حسين (ع) اين مصيبت را ديدي گفت : اين مصيبت بر من آسان است . زيرا خدا مي بيند . انسان بايد باور كند كه اگر مصيبتي مي بيند خدا ناظر بر مصيبت ماست و آنرا جبران مي كند .دنيا حساب و كتاب دارد . اين آيات بر كليه ي مصيبت ها دلالت دارد . سوره بقره آيات 155 تا 157 مي فرمايد : مصيبت بر اموال ، جان ، فرزند ، شوهر يا زن است . هر كدام از اينها يك امتحان است . امام صادق (ع) اين آيه را در نامه آورده اند كه به صابران بشارت مي دهد . يعني كساني كه وقتي مصيبتي به آنها مي رسد مي گويند: انالله وانا اليه راجعون . سوره ي زمر آيه دهم مي فرمايد : خداوند بدون حساب به صابران پاداش مي دهد . بسياري از خوبي ها در قرآن در كنار صبر است . در سوره ي رعد آيه 24 مي فرمايد : وقتي بهشتيان وارد بهشت مي شوند ، فرشتگان به اينها سلام مي كنند بخاطر صبر آنها . در سوره ي مومنون مي فرمايد : چون صبر كردند امروز پاداش آنها بهشت است
ص: 2233
. در سوره فرقان ، انسان ، نحل آيه 96 و سوره لقمان هم آمده است . اگر انسان پاداش اخروي و پاداش دنيايي مي خواهد بايد صبر كند و صبر انسان را به پيشوايي مي رساند . و مصيبت را بر ما آسان مي كند . اميرالمومنين مي فرمايند كه اگر صبري پيش بيايد اگر صبر نكني خودت را گرفتار مي كني و اگر صبر كني اجر و پاداشي هم داري . دركتاب كافي داريم كه اميرالمومنين ديدند كه شخصي در مسجد نشسته است و خيلي ناراحت است . او در حادثه اي پدر و مادر و برادرش را از دست داده بود و مي ترسيد كه دق كند . امام فرمود كه اگر توصبر كني خدا به تو اجر و پاداش مي دهد و اگر صبر نكني مصبت را چند برابر مي كني . بعضي ها وقتي به آنها مصيبتي مي رسد دچار بيماريهاي روحي مي شوند . در داستاني داريم كه يكي از اصحاب امام كاظم (ع) خيلي ناراحت بود. امام از او سوال كرد كه چرا ناراحت هستي . او گفت كه من تمام اموال خودم را از دست داده ام و خانه نشين شده ام . امام فرمود: چرا امسال به حج نرفته اي ؟ گفت كه مالي ندارم . امام به او گفت كه اگر صبر كني مورد غبطه ي ديگران قرار مي گيري . او توانست دوباره خودش را در زندگي جمع بكند .
سوال – سوره قصص آيات 44تا 50 را توضيح بفرماييد .
پاسخ – در آيات قبل مي فرمايد كه خدا پيامبراني مي فرستد تا
ص: 2234
مردم نگويند كه چرا پيامبري براي ما نيامد . حالا كه ما پيامبر را فرستاديم شروع به بهانه گيري مي كنند و مي گويند كه چرا معجزه شما با معجره ي موسي فرق مي كند . قرآن مي فرمايد : مگر وقتي موسي با آن معجزات آمد مخالف نداشت . چرا انسانها بهانه گير مي شوند ؟ قرآن در ادامه آيه مي فرمايد كه اگر شما قبول نداريد يك معجزه بياوريد . هوا پرستي با حق پرستي قابل جمع نيست . پس هوا پرستي ، لجاجت ، تعصب و آلوده شدن به گناه نمي گذارد كه انسان حق را بپذيرد.
سوال – در ادامه روايات صبر بر داغ فرزند توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ – كسي كه داغ يك فرزند را ببيند ثوابش از داشتن هفتاد فرزندي كه در ركاب امام زمان (عج) حضور داشته باشند بيشتر است . حضرت به فردي كه در خانه نشين شده بود و فرزندش را از دست داده بود فرمود : از هر دري بخواهي وارد بهشت بشوي فرزند تو آنجا نشسته است و دامن تو را مي گيرد و مي گويد كه بايد با هم وارد بهشت بشويم . اگر كساني كه هنوز فرزندشان بدنيا نيامده است و دچار مشكل صدق جنين مي شود به حديث بعدي توجه كنند . اين حديث در كافي است . پيامبر فرمود : اين فرزند سقطي در كنار در بهشت منتظر است و وارد نمي شود . او مي گويد : تا پدر و مادرم نيايند من وارد بهشت نمي شوم . اين وعده هاي الهي به صابران را باور كنيم .
سوال
ص: 2235
– دحوالارض چه روزي است و در مورد آداب آن توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ – 25 ذي القعده روز گسترش زمين از زير كعبه است و دحوالارض نام دارد . اين روز جزو چهار روزي است كه روزه گرفتن در آن ممتاز است . در 25 ذي القعده گرفتن روزه معادل هفتادسال است . البته اگر كسي روزه ي قضا دارند نمي تواند روزه ي مستحبي بگيرد . پس همان روزه ي قضا را نيت بكنند انشاء الله ثواب اين روز را هم مي برند . در روايتي داريم كه روزه گرفتن در اين روز كفاره ي گناهان هفتاد ساله ي انسان است . در اين روز دو ركعت نماز دارد. بعد از سوره حمد ، پنج مرتبه سوره ي و الشمس و الضحي خوانده مي شود . و دعايي هم دارد كه در مفاتيح آمده است . نماز روز يكشنبه ذي القعده هم در مفاتيح آمده است . پيامبر فرمود : كسي كه اين نماز را بخواند به او مي گويند كه بخشيده شده اي از نو شروع كن .غروب روز عرفه فرشتگان به حجاج مي گويند : از نو شروع كنيد . دو تا نماز دو ركعتي است . بعد از حمد سه مرتبه توحيد و يك مرتبه سوره ناس و يك مرتبه سوره ي فلق خوانده مي شود و بعد از اتمام نماز هفتاد مرتبه استغفرالله گفته مي شود . مرحوم ميرداماد مي فرمايد : بالاترين عمل روز دحوالارض ، زيارت امام رضا (ع ) است .
23/7/90
سوال – در مورد تحمل مصيبت فرزند توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ – در روايات
ص: 2236
ما از صبر به ايمان تعبير شده است . ايمان يعني صبر و شكيبايي . فيض كاشاني در محجة البيضا مي فرمايد : حج همان عرفه است . مي دانيد كه حج تمتع سيزده عمل دارد يعني حاجي بايد مُحرم بشود بايد طواف زيارت و نساء داشته باشد بايد مشعر و منا برود و.. ايشان حج را در عرفه خلاصه كرده اند . اگر كسي تمام دوازده عمل را انجام بدهند ولي وقوف عرفه كه از ظهر نهم تا غروب روز نهم است را انجام ندهد حجش او باطل مي شود . كساني كه روز عرفه را درك مي كنند در موقع غروب عرفه به آنها گفته مي شود كه خدا همه ي شما را بخشيد برويد زندگي را دوباره شروع كنيد . چرا حج را در عرفه خلاصه كرده اند ؟ اين تعبيري از اهميت است . الايمان هوالصبر . كسي نمي شود كه بگويد من مومن هستم ولي روز گرفتاري و مصيبت لوازم صبر و شكيبايي رادر خودش زنده نگه ندارد . اگر كسي مومن است بايد خودش را در اين زمان نشان بدهد . لذا ايمان در صبر خلاصه شده است . در اينجا ايمان بايد خودش را نشان بدهد . صبر مثل سر در بدن است . انسان بدون سر حيات ندارد . اگر ما در گرفتاري ها به سه اصل توجه كنيم همه ي مصيبت ها بر ما آسان مي شود . اصل اول وعده هايي است كه خدا به صابرين داده است . اصل دوم اين كه انسان مومن باور كند كه خدا حكيم وعادل است و در مقابل
ص: 2237
اين مصيبتي كه به ما رسيده خدا آنرا جبران مي كند . اصل سوم اين كه يادمان باشد كه هميشه بلا و مصيبت نشانه ي عقوبت نيست . كتاب مُسكن الفواد تاليف شهيد ثاني و توسط آقاي حجتي ترجمه شده است . اين استاد بزرگوار فرزندانش را از يكي يكي از دست داده است و وقتي كه ايشان به شهادت رسيدند 54 سال سن داشتند و فقط يك فرزند 7 ساله داشتند . يك پدر عالم بزرگ داغ فرزندان متعدد را ديده است و اين كتاب را نوشته و اين سه اصل را در اين كتاب آورده است. اگر كسي مصيبت فرزندي ديد بايد به وعده هاي خدا توجه كند . بيشترين دعاي حضرت علي (ع) در مورد فرزندان بود . ما انتظارداريم كه فرزند مان صالح باشد و جزو ياوران امام زمان (عج) باشد . پيامبر مي فرمايد كه اگر داغ يك فرزند بر دل انسان بنشيند بالاتر از هفتاد فرزندي است كه در ركاب امام زمان (عج) حضور پيدا كنند . ما با اين باورها و اعتقادات مذهبي زنده هستيم . يكي از اصحاب خوب پيامبر در زمان پيامبر از دنيا رفت . وقتي ايشان از دنيا رفتند پيامبر كفن او را كنار زدند و پيشاني او را بوسيدند و گريه كردند و متاثر شدند . اين صحابي فرزندي داشت كه از دنيا رفت . از آن به بعد اين صحابي خانه نشين شد و به مسجد نمي آمد . ما الان در جامعه داريم كساني كه بخاطر يك مصيبت افسرده مي شوند و از جامعه جدا مي شوند و خودشان را خانه
ص: 2238
نشين مي كنند . رسول خدا به منزل اين صحابي آمد و به او فرمودند : نمي داني بهشت هشت در دارد و دوزخ هفت در دارد . خوشحال نمي شوي كه در روز قيامت از هر در بهشت كه وارد بشوي فرزند خودت را مي بيني كه منتظر توست و تا تو وارد نشوي او به بهشت نمي رود. با اين جمله براي او آرامشي ايجاد شد و به زندگي خودش ادامه دارد . داريم فردي به مسجد مي آمد و فرزند خردسالي داشت كه او را نزد پيامبر مي آورد. پيامبر متوجه شد كه اين فرزند كوچك از بين رفته است و پدر او خانه نشين شده است . پيامبر به ديدن او رفت و همين حديث را براي آن مرد گفت . ما در قرآن سفارش به صبر داريم . خدا براي پيامبران كه صبر بسيار داشتند ولي بعضي مواقع صبر آنها كم مي شده است وعده هايي مي داده است . داود پيامبر فرزندي داشت كه از دنيا رفت و او خيلي ناراحت شد . به داود خطاب شد : اين فرزند چقدر پيش تو ارزش داشته است . داود گفت : يك عالم پر از طلا . خدا مي فرمايد : تو به همين اندازه ي اجر و ثواب نزد من داري . اين روايت ها روي قلب مصيبت زده ها تاثير مي گذارد . روايت داريم كه خدا بالاتر از اين است كه ميوه ي دل كسي را از بنده اي بگيرد و در روز قيامت بخواهد براي او پرونده ي حساب و كتابي باز بكند . يعني فرد
ص: 2239
با تحمل اين مصيبت خود را بهشتي مي كند . صبر جميل يعني صبري كه در آن شكايت نباشد . گريه مانعي ندارد . پيامبر در مصيبت ها گريه مي كردند ولي شكايت نمي كردند . در اصل دوم داريم كه خدا حكيم و عادل است . روايت داريم كه اگر به كسي مصيبتي رسيد بگويد : انالله وانااليه راجعون ، ديگر اينكه از خدا تقاضاي اجر و مزد بكند و ديگر اينكه از خدا بخواهد بهتر از آن چيزي كه از او گرفته ، به او بدهد . يعني خداي حكيم حتما اين مصيبت را جبران مي كند . روزي كه پيامبر به مدينه آمد ، افراد شهر مدينه از پيامبران به خوبي استقبال كردند و جشن گرفتند . هر كدام از مردم مدينه هديه اي به پيامبر مي دادند . خانمي گفت كه من هديه اي ندارم ولي فرزندي دارم كه دوست دارد خادم شما باشد و نويسندگي هم مي داند . اين فرزند (انس بن مالك ) ده سال خادم پيامبر بود . اين خانم فرزند ديگري داشت كه بيمار شد و از دنيا رفت . شب كه شوهر زن مي خواست به خانه بيايد او كاري كرد كه شوهرش از م