زنان اسوه دختران پيامبر صل الله عليه و آله

مشخصات كتاب

سرشناسه : فتاحي زاده، فتحيه، 1343 -

عنوان و نام پديدآور : دختران پيامبر صل الله عليه و آله زينب ، رقيه ، ام كلثوم به ضميمه شيما خواهر رضاعي پيامبر صل الله عليه و آله/ فتحيه فتاحي زاده.

مشخصات نشر : تهران: نشر مشعر، 1391.

مشخصات ظاهري : 91ص.؛ 19×9/5س م.

فروست : زنان اسوه؛ 7.

شابك : 978-964-540-367-4

وضعيت فهرست نويسي : فيپا

يادداشت : كتابنامه : ص. [ 87 ] - 91 ؛ همچنين به صورت زيرنويس.

موضوع : محمد (ص)، پيامبر اسلام، 53 قبل از هجرت - 11ق. -- دختران

رده بندي كنگره : BP27/ف25د4 1391

رده بندي ديويي : 297/938

شماره كتابشناسي ملي : 2732517

ص:1

ديباچه

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

سعادت واقعى انسان و شرط پويايى جوامع بشرى در سايه شناخت و كارآمد كردن سيره اولياى الهى است. پر آشكار است كه سيره اولياى الهى، به ويژه اهل بيت ( عليهم السلام) به عنوان متقن ترين آموزه هاى تربيتى و اساسى ترين مؤلفه در فرهنگ اسلامى است. شناخت واقعيت هاى زندگى آنان و بهره گيرى از روش و منش و رفتار و گفتارشان، مى تواند زمينه هاى تعالى و سعادت واقعى انسان را فراهم سازد. از اين رو پژوهش در آثار اولياى الهى، به ويژه جست وجو در احوال خاندان پاك نبوت كه در دامان پر مهر آنان كامل ترين انسان ها پرورش يافته اند، به منظور الگوگيرى از آنان، ضرورت انكارناپذير مراكز پژوهشى است.

ص:8

گروه تاريخ و سيره مركز تحقيقات حج در راستاى ايفاى رسالت خود براى ترويج فرهنگ اصيل اهل بيت (عليهم السلام) دست به انتشار شرح حال عده اى از مردان و زنان انسان ساز زده است. در اين جستار به شرح حال فرزندخواندگان رسول خدا (صلى الله عليه و آله) زينب، ام كلثوم و رقيه پرداخته شده است كه البته شيما خواهر رضاعى پيامبر (صلى الله عليه و آله) نيز بدان ضميمه شده است.

در پايان مركز تحقيقات حج لازم مى داند كه از پژوهشگر محترم سركار خانم فتحيه فتاحى زاده و همكاران محترمشان خانم نجميه افشارى و فاطمه نظرى و همه كسانى كه در به ثمر رسيدن اين اثر كوشيده اند، سپاسگزارى كند.

انه ولى التوفيق

مركز تحقيقات حج

گروه تاريخ و سيره

ص:9

مقدمه

تاريخ صدر اسلام چنان پر اهميت است كه همواره محقّقان اسلامى و غير اسلامى درباره آن تحقيق و پژوهش كرده اند. اما از آنجا كه برخى از اين گزارش هاى تاريخى با هم تناقض دارند، بازنگرى تاريخ اسلام مى تواند نكات غير واقعى تاريخ را برنماياند و راه را براى شناخت واقعيت هموار سازد. البته به شرط اينكه اين بازنگرى و تحقيق به دور از تعصب و پيش داورى باشد.

بر اين اساس در اين نوشتار كوشيده ايم كه به بررسى و شرح حال دختران پيامبر (صلى الله عليه و آله) بپردازيم؛ به اين صورت كه ابتدا روايات مختلف از منابع فريقين را گزارش كرده، سپس با تأكيد بر آراى تحليلى، درستى گفته ها را مى سنجيم. در بخش پايانى نيز به شرح حال

ص:10

شيما خواهر رضاعى رسول خدا (صلى الله عليه و آله) پرداخته ايم. اميد است كه اين گام ناچيز، بستر مطالعات دقيق تر را در اين زمينه فراهم كند.

ص:11

فصل اول: زينب دختر رسول خدا (صلى الله عليه و آله)

اشاره

ص:12

ص:13

نسب و خاندان زينب

بر پايه منابع اهل سنت، زينب بزرگ ترين دختر رسول خدا (صلى الله عليه و آله) و مادرش، خديجه ( عليها السلام) دختر خويلد بن اسد بن عبدالعزى بن قصى بوده است.(1)وى هنگامى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله) سى سال داشت؛ يعنى ده سال قبل از بعثت ولادت يافت.(2)

اما براساس برخى نقل ها، زينب دختر واقعى پيامبر نيست. ابوالقاسم كوفى در روايت صحيحى نقل مى كند:

هاله، مادر زينب، با مردى از بنى مخزوم ازدواج كرد و پس از مرگ شوهرش، بار دوم با مردى از بنى تميم ازدواج كرد و از او پسرى به نام «هند» به دنيا آورد. اين مرد تميمى از همسر ديگرش دو


1- الطبقات الكبرى، ج٨، ص٢٧؛ انساب الاشراف، ج١، ص٣٩٧؛ سبل الهدى، ج١١، ص٢٩
2- الاستيعاب، ج4، ص ١٨5٣؛ اسدالغابه، ج6، ص ١٣٠.

ص:14

دختر به نام هاى زينب و رقيه داشت. مرد تميمى با همسرش از دنيا رفتند. هند نيز نزد اقوام پدرى خود رفت و هاله با اين دو دختر (زينب و رقيه) باقى ماندند. هاله اندكى پس از ازدواج پيامبر (صلى الله عليه و آله) با حضرت خديجه از دنيا رفت و اين دو دختر در دامان حضرت خديجه و پيامبر (صلى الله عليه و آله) بزرگ شدند و [چون] سنت عرب اين بود كه اگر كسى يتيمى را تربيت مى كرد، آن يتيم به او منسوب مى شد، ازاين رو، نمى توانست با او ازدواج كند.(1)

يكى از تاريخ نويسان معاصر با استناد به اين نوع روايات و شواهد ديگرى همانند اينكه حضرت خديجه قبل از پيامبر (صلى الله عليه و آله) با كسى ازدواج نكرده است، ثابت مى كند كه زينب دخترخوانده پيامبر است؛ زيرا طبق نقل هاى فراوان، بزرگان قريش از حضرت خديجه خواستگارى مى كنند و او تنها همسرى پيامبر (صلى الله عليه و آله) را برمى گزيند. ازاين رو زنان قريش غضبناك شده او را سرزنش مى كنند كه تو ازدواج با اميران و بزرگان قريش را نپذيرفتى و با يتيم فقير ابوطالب ازدواج كردى؟ !


1- الاستغاثه، ج١، صص6٨ و 6٩؛ ر. ك: تصوير خانواده پيامبر در دائرۀ المعارف اسلام، صص٣١١ و ٣١٢.

ص:15

پس رواياتى كه بر ازدواج حضرت خديجه با اعرابى يا مردى از بنى تميم دلالت دارد، پذيرفتنى نيست.(1)افزون بر اينكه در منابع متعدد تصريح شده كه زينب و رقيه، دختران هاله، خواهر حضرت خديجه و دخترخوانده پيامبر (صلى الله عليه و آله) بوده اند.(2)

بر اين اساس، بايد گفت كه زينب و رقيه دختران حقيقى رسول خدا (صلى الله عليه و آله) نبودند و در واقع ربائب يا دخترخوانده آن حضرت بودند، اما چون در دامان پيامبر اسلام رشد يافتند، طبق سنت عرب، به پيامبر (صلى الله عليه و آله) منسوب شدند.


1- بنات النبى أم ربائبه، جفعر مرتضى عاملى، صص٩١و٩٢
2- مناقب الامام على بن ابى طالب، ابن مغازلى، ج١، ص١5٩.

ص:16

ص:17

ازدواج زينب

زينب پيش از بعثت با «ابوالعاص بن ربيعۀ بن عبدالعزى بن عبد شمس بن مناف بن قصى» كه مردى ثروتمند و از قبيله قريش بود، ازدواج كرد.(1)بنا به نقلى نام ابوالعاص، «لقيط»(2)و به عقيده برخى ديگر نام وى «قاسم» يا «مقسم» بوده است.(3)

برخى معتقدند كه مادر ابوالعاص، هاله دختر خويلد و خواهر حضرت خديجه است كه در اين صورت زينب دختر حضرت خديجه ( عليها السلام) و ابوالعاص پسرخاله زينب بوده است.(4)


1- الطبقات الكبرى، ج٨، ص٢5؛ انساب الاشراف، ج١، ص ٣٩٧؛ سبل الهدى، ج١١، ص٢٩؛ البدء والتاريخ، ج5، ص١٨؛ قرب الاسناد، ص ٩
2- اسدالغابۀ، ج٧، ص ١44
3- انساب الاشراف، ج٢، ص٢٣؛ البدء و التاريخ، ج 5، ص ١٨
4- الطبقات الكبرى، ج٨، ص ٣١؛ البدء و التاريخ، ج 5، ص ١٩.

ص:18

پس از بعثت و دشمنى قريش با پيامبر (صلى الله عليه و آله) ، آنان پيشنهاد طلاق دادن دختر پيامبر (صلى الله عليه و آله) را در ازاى گرفتن امتيازاتى به ابوالعاص دادند. ولى ابوالعاص اين پيشنهاد را رد كرد و زينب را بهترين همسر براى خود خواند.(1)


1- انساب الاشراف، ج٢، ص٢٣.

ص:19

فرزندان زينب

زينب براى ابوالعاص پسرى به نام على و دخترى به نام «امامه» آورد. على در كودكى درگذشت و امامه زنده ماند و على بن ابى طالب پس از شهادت فاطمه (عليها السلام) امامه را به توصيه خود حضرت زهرا٣ قبل از شهادتش، به همسرى گرفت.(1)


1- الطبقات الكبرى، ج٨، ص٢5؛ الاستيعاب، ج4، ص١٨5٣؛ سبل الهدى، ج١١، ص٣٠؛ البدء و التاريخ، ج5، ص١٩؛ منتهى المطلب، ج٣، ص٣١4.

ص:20

ص:21

اسلام زينب

زمانى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله) به نبوت مبعوث شد، زينب در غياب همسر خود ابوالعاص به منزل پدر رفت و مادرش خديجه او را از نبوت پدر آگاه كرد. در همان زمان، زينب همراه با ديگر خواهرانش اسلام را پذيرفتند. زينب پس از بازگشت به خانه به شوق استقبال همسرش از دين محمد (صلى الله عليه و آله) به انتظار او نشست. اما ابوالعاص با وجود اينكه پيامبر را بسيار دوست مى داشت و در صداقتش شك نداشت، از پذيرش اسلام ابا كرد و گفت:

من پدر تو را دوست دارم. اما نمى خواهم كه مردم بگويند شوهرت قوم خويش را خوار كرد و به پدرانش كفر ورزيد تا زنش را راضى كند.

اما زينب با وجود انكار ابوالعاص همواره در كنار

ص:22

او ماند و تلاش كرد كه او را به اسلام فراخواند و او را قانع كند كه آنچه محمد (صلى الله عليه و آله) آورده از سوى خداست. از سوى ديگر ابوالعاص نيز همسر خود را به تكذيب پدر يا رجوع به پدران خود و عبادت بت ها وادار نمى كرد.(1)

بعد از وفات حضرت خديجه و ابوطالب (سال دهم بعثت) كه ياور پيامبر (صلى الله عليه و آله) بودند، محمد (صلى الله عليه و آله) دچار اندوه فراوان شد و اين سال را «عام الحزن» ناميد. زينب و ديگر دختران حضرت براى كاهش ناراحتى ايشان، تمام محبت و عشق خود را به ايشان ابراز مى كردند.

زمانى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله) به يثرب هجرت كرد، سران قريش در پى قتل ايشان برآمدند و زينب تا رسيدن خبر سلامتى پيامبر به يثرب آرام و قرار نداشت و نگران بود.(2)


1- نساء حول الرسول، ج١، ص 5٨
2- همان، صص6١ و 6٢.

ص:23

هجرت به مدينه

در روايت آمده است كه زينب پس از اسلام آوردن همراه پيامبر به مدينه هجرت كرد.(1)اما ابوالعاص از مسلمان شدن خوددارى كرد.(2)

در روايتى ديگر آمده است كه ابوالعاص همراه مشركان در جنگ بدر شركت كرد و اسير شد و چون مردم مكه افرادى را براى پرداخت فديه اسيران روانه كردند، زينب نيز گردن بندى را كه هديه مادرش بود، همراه عمر بن ربيع، برادر ابوالعاص به عنوان فديه ابوالعاص فرستاد.

پيامبر (صلى الله عليه و آله) با ديدن گردن بند، آن را شناخت و به مسلمانان فرمود: «اگر صلاح بدانيد اسير زينب را رها


1- الاستيعاب، ج4، ص١٨5٣؛ سبل الهدى، ج١١، ص ٢٩؛ به نقل از: طبرانى و بزار با سند صحيح
2- الطبقات الكبرى، ج ٨، ص ٢٧؛ الاستيعاب، ج4، ص ١٨5٣.

ص:24

كنيد و كالاى او را همراه خودش پس فرستيد» .

مسلمانان به اين فرمان گردن نهادند و پيامبر از ابوالعاص تعهد گرفت كه زينب را براى آمدن به حضور رسول خدا (صلى الله عليه و آله) آزاد بگذارد و ابوالعاص به وعده اش عمل كرد.(1)

عبدالله بن ابى بكر در روايتى از قول زينب مى گويد:

همين كه ابوالعاص به مكه بازگشت به من گفت: «آماده شو كه به پدرت ملحق گرديم» . من به همين منظور از خانه بيرون آمدم كه دختر عُتبۀ مرا ديد و گفت: «اى دختر محمد به من خبر رسيده كه آهنگ پيوستن به پدرت را دارى» . گفتم: «نه» . گفت: «از من پنهان نكن. من زنى ثروتمند هستم و مى توانم تمامى نيازهاى سفر تو را فراهم كنم» . اما زينب مى گويد: «باز از ترس گفتم كه چنان قصدى ندارم» .

وقتى زينب آماده شد، كنانۀ بن ربيع كه برادرشوهرش بود، همراه او به راه افتاد. وقتى اهل مكه اين خبر را شنيدند، هباربن اسود و نافع بن عبدالقيس فهرى به دنبال آنها رفتند و شروع به تهديد آنها كردند. در اين هنگام، كنانه تيرى در كمان خود نهاد و گفت: «هركس به من نزديك شود، او را با تير


1- انساب الاشراف، ج١، ص٣٩٧؛ دلائل النبوه، ج٣، ص١54.

ص:25

خواهم زد» .

ابوسفيان كه همراه جمعى از بزرگان مكه به تعقيب آنها آمده بود، گفت: «تير مينداز تا با تو صحبت كنم» . آن گاه آمد و كنار كنانه ايستاد و گفت:

اين كار صحيحى نبود كه اين زن را روز روشن و در برابر همه مردم حركت دادى. وانگهى تو مى دانى كه چه مصيبت بزرگى در بدر به ما رسيده است. به همين سبب، مردم از اين كار تو خشمگين هستند و آن را براى خود توهينى مى دانند و مى گويند اجازه نمى دهيم كه دختر محمد (صلى الله عليه و آله) را از چنگ ما بيرون ببرد. حالا هم او را برگردان و چند روزى كه گذشت، بى سروصدا او را در شب راه بينداز و پيش پدرش ببر؛ چون به جان خودم ما نيازى به حبس كردن او نداريم و با توجه به گرفتارى هاى خود، كينه اى از او در دل نمى پرورانيم.

كنانۀ بن ربيع گوش داد و همراه زينب به مكه برگشت و پس از دوسه روز او را آرام و بى سروصدا حركت داد و به حضور پيامبر (صلى الله عليه و آله) آورد.

و در نقلى آمده است، هنگامى كه هبار بن اسود به كنانه و زينب رسيد و آن دو را تهديد كرد، زينب از ترس كودكى را كه در شكم داشت، سقط كرد.(1)


1- السيرۀ النبويه، ابن هشام، ج١، ص65٣؛ دلائل النبوه، ج٣، صص١55 و ١56.

ص:26

در روايتى از قتاده آمده است كه ابوالعاص اندكى پس از هجرت زينب، مسلمان شد و نزد پيامبر آمد و رسول خدا زينب را پيش او برگرداند.(1)

قتاده گويد:

سپس سوره برائت نازل شد و طبق آيات آن سوره، هرگاه زن پيش از شوهر مسلمان مى شد، راهى براى رجوع شوهر جز با عقد مجدد نبود.

مؤيد كلام قتاده، روايت ديگرى است كه ابومعاويه ضرير و يزيد بن هارون از عمر بن شعيب از پدرش نقل كرده اند كه گفته است: «پيامبر دخترش را با عقد و كابين تازه به ابوالعاص برگرداند» .(2)

در روايتى نيز به نقل از ابن عباس آمده است كه پيامبر (صلى الله عليه و آله) با همان عقد نخست و بدون تعيين مهر جديد، زينب را نزد ابوالعاص فرستاد.(3)


1- الطبقات الكبرى، ج ٨، ص ٢٧؛ انساب الاشراف، ج١، ص٣٩٧؛ سبل الهدى، ج١١، ص٢٩؛ به نقل از: حاكم با سند صحيح؛ البدء والتاريخ، ج5، ص١٩
2- الطبقات الكبرى، ج٨، صص ٢6و ٢٧؛ انساب الاشراف، ج١، ص٣٩٧؛ اسدالغابه، ج6، ص١٣١
3- الطبقات الكبرى، ج٨، ص٢٧؛ انساب الاشراف، ج١، ص٣٩٩؛ سبل الهدى، ج١١، ص٣٠؛ البدايۀ و النهايه، ج٣، ص ٣٣٢؛ به نقل از شعبى؛ اسدالغابه، ج6، ص ١٣٢؛ المبسوط، ج5، ص5١.

ص:27

وفات زينب

زينب در آغاز سال هشتم هجرى در مدينه درگذشت(1)و ام ايمن كنيز رسول خدا (صلى الله عليه و آله) ، سوده دختر زمعه و ام سلمه همسران پيامبر از كسانى بودند كه پيكر او را غسل دادند.(2)

در روايتى آمده است كه پس از وفات زينب، پيامبر (صلى الله عليه و آله) فرمود:

شمار غسل هايى كه به او مى دهيد، فرد باشد؛ سه بار يا پنج بار و در غسل پنجم، مقدارى كافور اضافه كنيد و چون او را غسل داديد مرا خبر كنيد.

پس از اتمام غسل، حضرت پارچه اى از جامه خود را دادند و فرمودند: «اين را بر بدنش بپيچيد» (3)


1- الاستيعاب، ج4، ص ١٨5٣؛ تاج المواليد، ص٨
2- الطبقات الكبرى، ج٨، صص ٢٨و ٢٩؛ سبل الهدى، ج١١، ص٣١
3- الطبقات الكبرى، ج٨، صص ٢٨و ٢٩؛ مغنى المفتاح، ج١، ص٣٣4.

ص:28

در روايتى آمده است كه وقتى زينب وفات كرد، پيامبر (صلى الله عليه و آله) بر جنازه او نماز گزارد(1)و در روايتى ديگر آمده است كه فاطمه (عليها السلام) بر خواهرش نماز خواند.(2)كه البته با وجود رسول خدا (صلى الله عليه و آله) نماز خواندن حضرت فاطمه (عليها السلام) بعيد است و در صحت روايت مزبور بايد ترديد كرد.


1- انساب الأشراف، ج١، ص٣٩٧
2- استبصار، ج١، ص4٨5؛ تهذيب الاحكام، ج٣، ص٣٣٣؛ الحدائق الناضره، ج4، ص ٨5؛ جواهرالكلام، ج4، ص٢٧٢؛ وسائل الشيعه، ج٣، ص١٣٩.

ص:29

فصل دوم: رقيه دختر رسول خدا (صلى الله عليه و آله)

اشاره

ص:30

ص:31

ولادت رقيه

رُقيّه در سن ٣٣ سالگى پيامبر (صلى الله عليه و آله) به دنيا آمد.(1)

برخى گمان كرده اند كه رقيه، كوچك ترين دختر رسول خدا بوده است. اما گروهى ديگر معتقدند كه زينب بزرگ ترين دختر پيامبر و رقيه پس از اوست.

ابوعمر نيز مى گويد:

در اينكه زينب بزرگ ترين دختر پيامبر باشد، اختلافى نيست. اما در فرزندان بعد از او اختلاف نظر وجود دارد.(2)

همان طور كه در مبحث قبلى اشاره شد، رقيه نيز


1- الاستيعاب، ج4، ص١٨4٠؛ سبل الهدى، ج١١، ص٢٣؛ اسدالغابه، ج6، ص١١4؛ الطبقات الكبرى، ج٨، ص٢٩
2- الاستيعاب، ج4، ص١٨4٠؛ اسدالغابه، ج6، ص١١4؛ الاصابه، ج٨، ص١٣٨.

ص:32

طبق نقل معتبر، دخترخوانده پيامبر (صلى الله عليه و آله) است.(1)علامه جعفر مرتضى نيز با تكيه بر اين نقل ها و گفته قتاده كه رقيه و خواهران او در دوران اسلام به دنيا آمدند(2)يا اين مطلب كه پيامبر (صلى الله عليه و آله) سه سال يا پنج سال قبل از بعثت با حضرت خديجه ازدواج كرده است(3)، نتيجه مى گيرد رقيه اى كه با عتبه فرزند ابولهب و سپس با عثمان ازدواج كرده، غير از رقيه اى است كه پس از اسلام (بنا به نقلى) از حضرت خديجه متولد شده است.(4)به هر حال رقيه اى كه در منابع از آن سخن به ميان آمده است، دخترخوانده پيامبر (صلى الله عليه و آله) بوده است.

رقيه بعد از اسلام آوردن با رسول خدا بيعت كرد.(5)وى از همان ابتداى پذيرش اسلام، در گفتار و رفتار همانند حضرت خديجه ( عليها السلام) و از مكارم اخلاق و ايمان وافر برخوردار بود.(6)


1- ر. ك: الاستغاثه، ج١، صص6٨ و 6٩
2- البدء و التاريخ، ج4، ص١6
3- تاريخ الخميس، ج١، ص٢64
4- الصحيح من سيرۀ النبى، ج٢، صص ١٢6-١٣٠
5- الطبقات الكبرى، ج٨، ص٢٩؛ اسدالغابه، ج6، ص١١4؛ سبل الهدى، ج١١، ص٢٣
6- نساء حول الرسول، ج١، ص65.

ص:33

ازدواج رقيه

در روايات آمده است كه رقيه قبل از بعثت پيامبر (صلى الله عليه و آله) با عتبۀ بن ابى لهب بن عبدالمطلب ازدواج كرد. مادر عتبه امجميل دختر حرب بن اميه بود كه بعد از نزول سورۀ مباركه «مسد» به «حَمّالۀ الحَطَب» معروف شد.

زمانى كه خبر بعثت پيامبر (صلى الله عليه و آله) به ابولهب و همسرش ام جميل رسيد، آنها شروع به تمسخر پيامبر كردند و شيطان تخم كينه را در وجودشان نهاد. آنها تصميم گرفتند كه از نزديك ترين افراد پيامبر، يعنى رقيه و ام كلثوم، انتقام بگيرند و اين انتقام با آزار و اذيت آنها بود. ام جميل در اين مدت تمام تلاش خود را براى پراكندن بذر نفاق و فتنه و فساد به كار برد و كوشيد تا در راه تبليغ حضرت محمد (صلى الله عليه و آله) موانعى را

ص:34

ايجاد كند تا او را آزار دهد تا اينكه سوره مسد نازل شد.(1)

زمانى كه آيه اول سوره مسد نازل شد، ابولهب از پسرش عتبه خواست كه رقيه را طلاق دهد و گفت:

رأسى مِن رَأسِكَ حرامٌ إِنْ لَمْ تَطْلُقْ إِبنَتَهُ. (2)

اگر دختر او [محمد (صلى الله عليه و آله)] را طلاق ندهى، همواره با تو قهر خواهم بود.

به نظر مى رسد كه در صورت درستى اين روايت، درخواست طلاق از جانب ابولهب براى انتقام از رقيه و پدرش باشد؛ چرا كه رقيه به اسلام گرويده بود.(3)

گرچه روايت مذكور معروف است، اما در روايت ديگرى آمده است كه با نزول آيه، رسول خدا (صلى الله عليه و آله) از عتبه خواست كه رقيه را طلاق دهد. رقيه دليل آن را جويا شد و حضرت فرمود: «زن ابولهب حمالۀ الحطب است» . عتبه، رقيه را طلاق داد و وى با عثمان بن عفان در مكه ازدواج كرد.(4)


1- نساء حول الرسول، ج١، ص6٧
2- الطبقات الكبرى، ج٨، ص٣٠؛ الاستيعاب، ج4، ص١٨4٠
3- الصحيح من سيرۀ النبى، ج5، ص ٢٣4
4- الطبقات الكبرى، ج٨، ص٢٩؛ الاستيعاب، ج4، ص١٨4٠؛ اسدالغابه، ج6، ص١١4؛ امتاع الاسماع، ج5، ص٣44؛ البدء و التاريخ، ج 5، ص١٧؛ درالمنثور فى تفسير المأثور، ج 6، ص 4٠٩.

ص:35

درخواست طلاق از سوى پيامبر (صلى الله عليه و آله) بر آن دلالت دارد كه حضرت مى كوشيد از همراهى زن مسلمان و مرد مشرك جلوگيرى كند.(1)

درحالى كه در نقلى ديگر از ابن هشام آمده است كه قريش براى اينكه پيامبر را درگير مشكلات خانوادگى كنند، فرزندان ابولهب را تحريك كردند و به طلاق دادن دختران پيامبر واداشتند.(2)

با توجه به اينكه ابن هشام پيش از همه بدون ذكر ابولهب و داستان شأن نزول سوره مسد، قريش را موجب طلاق دانسته است و از سوى ديگر، بعضى روايات نزول سوره مسد را مربوط به سال هاى هفتم تا دهم پيش از هجرت مى دانند(3)، بيان ابن هشام كه قريش باعث و تحريك كننده طلاق بودند، صحيح تر به نظر مى رسد. البته جاى اين احتمال نيز باقى است كه ابولهب و ام جميل در واكنش به نزول اين سوره، فرزندان خود را به طلاق واداشته باشند؛ زيرا روايت ديگرى نزول اين سوره را مربوط به سال هاى آغازين بعثت مى داند. (4)


1- الصحيح من سيرۀ النبى، ج5، ص٢٣5
2- السيرۀ النبويۀ، ج٢، صص ٣٠6 و ٣٠٧
3- درالمنثور، ج٨، ص 66٨
4- همان، ج6، ص٣٢6؛ ر. ك: تصوير خانواده پيامبر، صص ٣٢٧و ٣٢٨.

ص:36

ص:37

هجرت رقيه

عثمان بن عفان در مكه با رقيه ازدواج كرد و ابتدا با او به حبشه هجرت كرد و سپس از حبشه به مكه برگشتند و همراه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به مدينه رفتند. پس از زياد شدن آزار مشركان، عثمان و رقيه نزد پيامبر (صلى الله عليه و آله) آمدند و از شدت آزار مشركان شكايت كردند. پس از ايشان، گروهى ديگر از مؤمنان براى شكايت از وضع موجود نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله) آمدند و پيامبر به ايشان فرمود كه به حبشه هجرت كنند. پس از هجرت به حبشه، شايعه شد كه قريش به محمد (صلى الله عليه و آله) ايمان آورده است و در اين هنگام بسيارى از هجرت كنندگان به حبشه، از جمله عثمان و رقيه، به مكه بازگشتند. اما قريش با رسيدن خبر بازگشت مهاجران، بيش از پيش به آزار و اذيت آنها پرداخت و اين امر موجب شد كه

ص:38

مؤمنان دوباره از رسول، اجازه هجرت به حبشه را بگيرند. ازاين رو عثمان و رقيه براى بار دوم به حبشه هجرت كردند. رقيه تنها دختر رسول خدا (صلى الله عليه و آله) بود كه به حبشه هجرت كرد.(1)

درباره هجرت به حبشه روايت شده است اولين مسلمانانى كه از بنى اميۀ بن عبدشمس بن عبدمناف به حبشه هجرت كردند، عثمان بن عفان بن ابى العاص بن اميه، با همسرش رقيه بنت رسول الله (صلى الله عليه و آله) بودند.(2)

جعفر مرتضى عاملى مى گويد:

در اينكه عثمان و خانواده اش اولين مهاجران به حبشه بودند، جاى شك است؛ چراكه اگر او اولين مهاجر با خانواده اش باشد، پس اباسلمه چه مى شود كه او را اولين مهاجر با خانواده دانسته اند(3)و اگر او اولين كسى باشد كه به تنهايى مهاجرت كرده، پس اينكه برخى اولين مهاجر را «حاطب بن ابى عمر» (4)يا «سليط بن عمر»(5)دانسته اند چه مى شود؟ !(6)


1- الاستيعاب، ج4، ص١٨4٠؛ الاصابه، ج٨، ص١٣٨؛ امتاع الاسماع، ج5، ص٣44؛ البدء و التاريخ، ج5، ص١٧؛ الطبقات الكبرى، ج٨، ص٢٩
2- السيرۀ النبويۀ، ابن كثير، ج٢، صص ٣و 4
3- الاصابه، ج٢، ص٣٣5
4- همان، ج١، ص٣٠١؛ السيرۀ الحلبيه، ج١، ص٣٢٣
5- السيرۀ الحلبيه، ج١، ص٣٢٣
6- الصحيح من سيرۀ النبى، ج٣، ص١٢4.

ص:39

فرزندان رقيه

رقيه در حبشه از عثمان فرزندى به دنيا آورد و نام او را «عبدالله» گذاشت؛ اما وى پس از ابتلا به بيمارى در دو سالگى و به نقلى در شش سالگى(1)درگذشت. در روايتى نيز آمده است كه وى در سال چهارم هجرى و بعد از مادرش رقيه از دنيا رفت(2)و رقيه ديگر فرزندى به دنيا نياورد.(3)


1- اسدالغابه، ج6، ص١١4
2- بحارالانوار، ج٢٢، ص١6٧
3- سبل الهدى، ج١١، ص٣4؛ البدءو التاريخ، ج5، ص١٧؛ الاصابه، ج٨، ص١٣٨؛ الطبقات الكبرى، ج٨، ص٢٩.

ص:40

ص:41

وفات رقيه

رقيه بعد از جنگ بدر و بازگشت پيامبر (صلى الله عليه و آله) به مدينه نزد عثمان وفات يافت(1)و در بقيع به خاك سپرده شد.(2)

مؤيد تاريخ وفات رقيه روايتى است كه وفات وى را در ماه ذى الحجه و بعد از جنگ بدر مى داند. ابن قتيبه ذكر مى كند كه رقيه ده ماه و بيست روز بعد از ورود پيامبر (صلى الله عليه و آله) به مدينه درگذشت.

معناى گفته ابن قتيبه آن است كه رقيه در ماه محرم وفات كرده است و اين روايت وفات رقيه را بعد از


1- سبل الهدى، ج١١ ص ٣4؛ الاستيعاب، ج4، ص١٨4٠؛ در اين كتاب آمده است كه روايت يونس بن يزيد از ابن شهاب درباره وفات رقيه بعد از جنگ بدر صحيح است؛ الاصابه، ج٨، ص١٣٨؛ امتاع الاسماع، ج5، ص٣45؛ الطبقات الكبرى، ج٨، ص٢٩
2- انساب الاشراف، ج٢، ص٢٩.

ص:42

جنگ بدر تقويت مى كند. اگرچه اين مطلب نيازمند بررسى و دقت بيشترى است.(1)

با سند صحيح از ابن سعد و غير او روايت شده كه چون رقيه وفات كرد، پيامبر (صلى الله عليه و آله) فرمود: «اَلْحِقى بِسَلَفِنا عُثمانِ بنِ مظعون»(2)و زنان بر رقيه گريه كردند. سپس عمر بن خطاب آمد و شروع به زدن زنان كرد. . . و فاطمه با حال گريه در كنار قبر نشست و پيامبر (صلى الله عليه و آله) با گوشه لباسش چشمان او را پاك مى كرد.(3)

از انس بن مالك نيز با سندى صحيح روايت شده كه ما شاهد دفن دختر رسول خدا (صلى الله عليه و آله) بوديم و ديديم كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) بر سر مزار رقيه نشسته بود و از چشمانش اشك جارى مى شد. سپس حضرت فرمود:

از ميان شما كسى هست كه شب با همسر خود مباشرت نكرده باشد و وارد قبر شود. عثمان وارد


1- الصحيح من سيرۀ النبى، ج٣، ص١٢5.
2- «ملحق شو به سَلفمان، عثمان بن مظعون» . عثمان بن مظعون از مسلمانان اوليه بود، به طورى كه بعد از سيزده نفر مسلمان شد. در اولين هجرت همراه پسرش به حبشه رفت و سپس به مدينه هجرت كرد. در جنگ بدر حضور داشت. وى مرد عابدى بود و روزها روزه مى گرفت و شب ها به عبادت طى مى كرد. او اولين مهاجرى بود كه در مدينه از دنيا رفت و در بقيع مدفون شد؛ اسدالغابۀ، ج٣، صص4٩4 و 4٩5
3- اسدالغابه، ج6، ص ١١4؛ سبل الهدى، ج١١، ص ٣4.

ص:43

قبر نشد و ابوطلحه انصارى در پاسخ به خواسته پيامبر (صلى الله عليه و آله) وارد قبر شد.(1)

بنا به نقلى رفتار عثمان با رقيه خوب نبود؛ به طورى كه يك بار او را به شدت كتك زد و رقيه در اثر آن به سختى بيمار شد و در اثر همان بيمارى از دنيا رفت. (2)

وفات او در ماه رمضان سال دوم هجرى و در روز پيروزى جنگ «بدر» صورت گرفت.(3)


1- الاستيعاب، ج4، ص١٨4٣؛ وى به صحت اين روايت از انس درباره وفات رقيه تصريح داشته است؛ امتاع الاسماع، ج5، ص٣45؛ الطبقات الكبرى، ج٨، ص٢٩
2- بحارالانوار، ج٢٢، ص١6٧.
3- الصحيح من سيرۀ النبى، ج4، ص١٢.

ص:44

ص:45

فصل سوم: ام كلثوم دختر رسول خدا (صلى الله عليه و آله)

اشاره

ص:46

ص:47

نسب ام كلثوم

بنابر بعضى روايات، ام كلثوم دختر رسول خدا (صلى الله عليه و آله) و خديجه بوده(1)و از نظر سنى نيز از رقيه كوچك تر بوده است.(2)

ام كلثوم پيش از بعثت رسول خدا (صلى الله عليه و آله) با عُتيبه پسر ابولهب بن عبدالمطلب ازدواج كرد. هنگامى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به نبوت مبعوث شد و خداوند آيه اول سوره مسد را نازل كرد، ابولهب به عتيبه گفت: «اگر دختر محمد را طلاق ندهى همواره با تو قهر خواهم بود» . عتيبه، ام كلثوم را كه با او نزديكى نكرده بود، طلاق داد.(3)


1- الطبقات الكبرى، ج ٨ ص ٣١؛ الاستيعاب، ج4، ص١٩5٢؛ المنتظم، ج٣، ص ٣٧5
2- اسدالغابه، ج6، ص ٣٨4
3- الطبقات الكبرى، ج ٨، ص ٣١؛ الاستيعاب، ج4، ص ١٩5٢؛ المنتظم، ج٣، ص ٣٧5؛ اسد الغابه، ج 6 ص ٣٨4؛ الاصابه، ج٨، ص 46٠.

ص:48

اما طبق گفته برخى محققان معاصر، ازدواج ام كلثوم در زمان جاهليت و قبل از بعثت پيامبر (صلى الله عليه و آله) چندان پذيرفتنى نيست؛ زيرا مطابق بعضى روايات، حضرت فاطمه (عليها السلام) و خواهرش ام كلثوم كوچك ترين دختران پيامبر بودند.(1)ا توجه به اينكه قوى ترين قول درباره سال ولادت حضرت فاطمه (عليها السلام) پنجم بعثت است، چگونه ممكن است ام كلثوم پيش از بعثت با پسر ابولهب ازدواج كرده باشد؟ !(2)

افزون بر اين، نصوص زيادى تصريح دارد بر اينكه فرزندان پيامبر (صلى الله عليه و آله) (قاسم، عبدالله، طيب و طاهر) جملگى بعد از بعثت متولد شده اند.(3)


1- الاستيعاب، ج4، ص١٣٧٣؛ السيرۀ الحلبيه، ج٣، ص٣٠٨
2- ر. ك: بنات النبى ام ربائبه، صص6٠ -6٣
3- البدء و التاريخ، ج5، ص١6؛ المواهب اللدنيه، ج١، ص١٩6

ص:49

اسلام آوردن ام كلثوم

ام كلثوم پس از مسلمان شدن مادرش به اسلام گرويد و رسول خدا (صلى الله عليه و آله) هنگامى كه از زنان بيعت مى گرفت از او و خواهرانش نيز بيعت گرفت.(1)


1- الطبقات الكبرى، ج ٨ ص٣١؛ المنتظم، ج ٣، ص ٣٧5؛ الاصابه، ج٨، ص46٠.

ص:50

ص:51

ام كلثوم و هجرت به مدينه

ام كلثوم همواره در مكه و نزد پدر بزرگوارش بود. هنگامى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله) به مدينه هجرت كرد، ام كلثوم نيز همراه ديگر كسانى كه تحت تكفل حضرت رسول بودند، به مدينه هجرت كرد و مقيم آنجا شد.(1)


1- الطبقات الكبرى، ج ٨ ص٣١؛ المنتظم، ج ٣، ص ٣٧5؛ الاصابه، ج٨، ص46٠.

ص:52

ص:53

ازدواج ام كلثوم با عثمان بن عفان

زمانى كه رقيه دختر رسول خدا (صلى الله عليه و آله) درگذشت (سال دوم هجرى) ، عثمان بن عفان با ام كلثوم ازدواج كرد. مراسم عقد در ماه ربيع الاول سال سوم هجرت بود و در ماه جمادى آلاخر همان سال، ام كلثوم وارد خانه عثمان شد.(1)اما در برخى منابع شيعى از امام باقر و امام صادق (عليه السلام) روايت شده است كه عثمان ابتدا با ام كلثوم ازدواج كرد و سپس در ايام جنگ بدر، پيامبر (صلى الله عليه و آله) رقيه را به تزويج وى درآورد.(2)

براى نمونه، مرحوم شيخ عباس قمى اين نظريه را نقل مى كند. ولى سپس مى گويد: «مشهور تزويج رقيه به عثمان قبل از ام كلثوم مى باشد»(3)


1- الطبقات الكبرى، ج ٨، ص٣١؛ المنتظم، ج٣، ص ٣٧5؛ الاستيعاب، ج4، ص ١٩5٢؛ اسد الغابه، ج 6، ص ٣٨4؛ الاصابه، ج٨، ص46٠
2- قرب الاسناد، ص٩؛ الخصال، ج٢، ص4٠4.
3- منتهى الآمال، ج١، ص٢4١.

ص:54

ص:55

وفات ام كلثوم

درباره تاريخ وفات ام كلثوم روايات متفاوت است؛ چنان كه در خبرى آمده است كه ام كلثوم در شعبان همان سالِ ازدواجش فوت كرد.(1)در برخى منابع شيعى نيز آمده است كه وفات ام كلثوم در سال هفتم هجرت بود. (2)

در رواياتى نيز آمده است كه ام كلثوم بدون اينكه فرزندى براى عثمان بياورد، در شعبان سال نهم هجرت رخت از جهان بربست و اسماء بنت عميس و صفيه دختر عبدالمطلب او را غسل دادند. پيامبر (صلى الله عليه و آله) خود بر پيكر ام كلثوم نماز گزارد و كنار قبر نشسته بود و از ديدگانش اشك مى ريخت و على ( عليه السلام) ، فضل بن عباس و


1- المنتظم، ج ٣، ص ٣٧5
2- بحارالانوار، ج٢٢، ص١6٧.

ص:56

اسامۀ بن زيد وارد قبرش شدند.(1)

در روايت ديگرى نيز از انس بن مالك آمده است كسى كه وارد قبر ام كلثوم شد، ابوطلحه انصارى بود. در بقيع قبه اى به نام قبه بنات الرسول روى قبرهاى دختران پيامبر بوده كه اكنون اثرى نيست. (2)


1- الطبقات الكبرى، ج ٨، ص٣٢؛ سبل الهدى، ج ١١، ص٣6؛ الاستيعاب، ج4، ص١٩5٢؛ اسدالغابه، ج6، ص٣٨4؛ الاصابه، ج٨، ص46٠.
2- المنتظم، ج٣، ص٣٧5؛ طبقات الكبرى، ج٨، ص٣٢؛ الاصابه، ج٨، ص46١.

ص:57

ازدواج عثمان با دختران پيامبر (صلى الله عليه و آله)

پرسشى كه معمولاً در اين زمينه در اذهان وجود دارد، اين است كه آيا عثمان با دختران پيغمبر (صلى الله عليه و آله) ازدواج كرد؟

در پاسخ به اين پرسش بايد گفت:

يكى از فضيلت هايى كه براى عثمان بن عفان نقل كرده اند، ازدواج او با دو دختر نبى مكرم اسلام (صلى الله عليه و آله) به نام هاى رقيه و ام كلثوم است. در اين باره ديدگاه هاى مختلفى وجود دارد:

١. معروف آن است كه دو همسر عثمان، رقيه و ام كلثوم، فرزندان پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) بوده اند و حقيقت آن است كه اين گونه ازدواج ها براساس مصالح مسلمانان بوده است كه اهل سنت با قاطعيت تمام بر آن پافشارى مى كنند.

ص:58

٢. عثمان بن عفان قبل از رسالت پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) دخترخوانده او، رقيه را گرفت كه در شب هاى غزوه بدر از دنيا رفت و روز بدر او را به خاك سپردند. بعد از رقيه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) دخترخوانده ديگر خود را به نام «ام كلثوم» به عثمان داد و آن دختر در سال نهم هجرت از دنيا رفت. بنابر اين قول، مادر اين دو دختر حضرت خديجه بوده است.

٣. بعضى هم گفته اند: آن رقيه اى كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) به عثمان تزويج كرد، دختر خودش نبود. بلكه او دختر هاله خواهر حضرت خديجه بود و پيش از او به دنيا آمده بود و رقيه، دختر پيامبر (صلى الله عليه و آله) ، بعد از بعثت به دنيا آمد. همچنين ام كلثوم نيز دختر پيامبر (صلى الله عليه و آله) نبود، بلكه او نيز دختر هاله خواهر حضرت خديجه ( عليها السلام) بود، و ام كلثوم دختر پيامبر (صلى الله عليه و آله) بعد از بعثت به دنيا آمد. (1)

مقدسى مى گويد:

حضرت خديجه هفت فرزند از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) داشت: يك پسر به نام عبدمناف كه پيش از بعثت به دنيا آمد و دو پسر به نام هاى قاسم و عبدالله و چهار دختر به نام هاى ام كلثوم، زينب، رقيه و فاطمه [سلام الله عليها] كه در دوران اسلام به دنيا آمدند.(2)


1- الصحيح من سيرۀ النبى، ج ١، صص١٢4 و ١٢5
2- البدء و التاريخ، ج5، ص١6و ج4، ص١٣٩.

ص:59

همچنين قسطلانى، مورخ و نويسنده كتاب «المواهب اللدنيه» مى گويد: «تمام فرزندان پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله) جز عبدمناف، در زمان اسلام و بعد از مبعث متولد شده اند» .(1)

حال كه معلوم شد تمام دختران پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) بعد از بعثت متولد شدند، چگونه مى توان اين قصه تاريخى را باور كرد كه دو دختر پيامبر در زمان جاهليت با دو پسر ابولهب ازدواج كرده و بعد از بعثت از آن دو جدا شده باشند؟ !

چگونه مى توان پذيرفت كه پيامبر (صلى الله عليه و آله) ، رقيه را به همسرى عثمان بن عفان درآورد و او با عثمان در دو هجرت مسلمانان به حبشه همراه شود، درحالى كه هجرت اولى در سال پنجم پس از بعثت بود.

چگونه مى شود كه رقيه پيش از بعثت با پسر ابولهب ازدواج كند و از او جدا شود و سپس با عثمان ازدواج كند و با او به حبشه رود، و با اين حال بعد از بعثت به دنيا آمده باشد.

دلايلى كه در اين زمينه آورده شده عبارتند از:

١. فقدان رابطه صميمانه بين پيامبر و ديگر دختران آن حضرت؛ با مطالعه سيره پيامبر (صلى الله عليه و آله) درمى يابيم كه


1- المواهب اللدنيه، ج١، ص١٩6.

ص:60

رابطه بسيار صميمانه اى بين نبى مكرم اسلام و دختر بزرگوارشان صديقه طاهره ( عليها السلام) برقرار بوده است تا جايى كه هر زمان پيامبر به سفر مى رفت، آخرين كسى كه با او خداحافظى مى كرد، فاطمه زهرا بود و وقتى از سفر برمى گشت، ابتدا به ديدار فاطمه مى رفت. علماى بسيارى از شيعه و اهل سنت اين رابطه بسيار صميمانه را در كتاب هاى خود به تصوير كشيده اند؛ چنان كه يكى از القاب ايشان را «ام أبيها» نقل كرده اند.

ابن حجر عسقلانى، در كتاب الإصابه و ذهبى، در كتاب سير اعلام النبلاء خود نوشته اند: «فاطمۀُ الزَّهراء. . . كانت تُكَنّى أمُّ أبيها»(1)

اما هيچ روايتى، حتى يك روايت ضعيف نيز در كتاب هاى شيعه و سنى نقل نشده است كه پيامبر اسلام حتى يك بار درِ خانه رقيه و ام كلثوم را زده باشد؛ چرا پيامبر اين رابطه بسيار صميمانه را با ديگر دختران خود نداشته است؟ ! نه در مدينه و نه در مكه؟ ! مگر نه اينكه به ادعاى اهل سنت آنها نيز يادگار خديجه بودند؟ !

هرچند فاطمه زهرا برترين زنان عالم بوده است،


1- الاستيعاب، ج 4، ص ١٨٩٩؛ الإصابۀ، ج ٨، ص٢6٢؛ سير أعلام النبلاء، ج٢، صص ١١٨ و ١١٩؛ أسدالغابۀ، ج 5، ص5٢٠.

ص:61

ولى اگر پيامبر دخترى غير از فاطمه داشت، شايسته بود كه اين رابطه صميمانه بين آنها نيز وجود داشته باشد. يا در زمانى كه كفار قريش به پيامبر اسلام ستم مى كردند، دختران ديگر رسول خدا (صلى الله عليه و آله) كجا بودند كه از پدر حمايت كنند؟ ! بخارى و مسلم در صحيحشان نوشته اند:

از ابن مسعود روايت شده است كه گفت: «هنگامى كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله) در برابر خانه كعبه نماز مى گزارد، ابوجهل و همدستانش در نزديكى خانه نشسته بودند و يك روز قبل از آن، بچه شترى نحر شده بود. ابوجهل به همدستان خود گفت: كدام يك از شما حاضر است برود و شكمبه آن شتر را بياورد و هنگامى كه محمد (صلى الله عليه و آله) در سجده است، آنها را روى شانه او بيفكند؟ بدترين آنها پيش قدم شد و دستور ابوجهل را عملى ساخت. درحالى كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله) در سجده بود، آن شكمبه آلوده را روى شانه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) افكند. ابوجهل و همدستانش از مشاهده اين منظره بسيار خنديدند؛ به طورى كه بعضى از آنها از شدت خنده به روى ديگرى مى افتاد!

[ابن مسعود مى گويد:] من در اين هنگام گوشه اى ايستاده بودم و جريان را مشاهده مى كردم. ليكن

ص:62

جرئت نداشتم كه شكمبه را از روى شانه حضرتش بردارم. پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله) همچنان در حال سجده بود و سر از سجده برنمى داشت تا اينكه مردى به حضور حضرت زهرا ( عليها السلام) شتافت و جريان را به عرض رسانيد. حضرت فاطمه (عليها السلام) درحالى كه از شنيدن اين سخن به شدت ناراحت شده بود، آمد و آن را از روى دوش حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله) برداشت و آنها را شماتت و ملامت كرد.(1)

در تمامى گرفتارى هايى كه براى پيامبر پيش مى آمد، تنها كسى كه مى آمد پدر را دلدارى مى داد و زخم هاى او را مداوا مى كرد فاطمه زهرا بود. اگر آنها نيز دختر رسول خدا بودند، شايسته بود كه آنها نيز فاطمه را در دفاع از پدر يارى كنند.

بعد از جنگ احد كه صورت نبى مكرم زخمى شده بود، رقيه و ام كلثوم كجا بودند كه همانند فاطمه بيايند و زخم هاى پدر را شست وشو دهند؟ !

مگر نه اينكه به قول آنها آن دو نيز دختران پيامبر بودند؛ پس چرا هيچ نوع رابطه اى بين پيامبر و دختران ديگرش نقل نشده است؟ !

٢. در قضيه مباهله كه پيامبر تمام بستگان درجه


1- صحيح بخارى، ج ١، ص65؛ صحيح مسلم، ج 5، ص ١٧٩.

ص:63

يك خود را انتخاب كرد، چرا ديگر دختران خود را نبرد و از بين «نساء» فقط فاطمه را انتخاب كرد؟ !

مسلم در صحيح خود مى نويسد:

عامر بن سعد بن ابى وقاص از پدرش (سعد بن ابى وقاص) نقل كرده است كه معاويه سعد را امر كرد و گفت: «تو را چه مانع است كه ابوتراب (على بن ابى طالب ( عليه السلام)) را دشنام دهى؟» [سعد] گفت: «من سه چيز (سه فضيلت) را از او در خاطر دارم كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) درباره وى فرموده است؛ هرگز وى را دشنام نخواهم داد. چنانچه من يكى از اين سه فضيلت را مى داشتم از شتران سرخ مو برايم محبوب تر بود. . . وقتى اين آيه نازل گرديد: . . . فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ پيامبر (صلى الله عليه و آله) على و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام) را فراخواند و فرمود: خدايا، اينان اهل من هستند.(1)

آيا نِساءَنا شامل ديگر دختران پيامبر نمى شد يا


1- «عَنْ عامِرِ بْنِ سَعْدِ بن أَبِى وَقّاصٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: أَمَرَ مُعاوِية بْنُ أَبِى سُفْيانَ سَعْدًا فَقالَ: ما مَنَعَكَ أَنْ تَسُبَّ أَبَا التُّرَابِ؟ فَقالَ: أَمّا ما ذَكَرْتُ ثَلاثاً قالَهُنَّ لَهُ رَسُولُ اللهِ٩ فَلَنْ أَسُبَّهُ لأَنْ تَكُونَ لِى واحِدَۀٌ مِنْهُنَّ أَحَبُّ إِلَىَّ مِنْ حُمْرِ النَّعَمِ. . . وَلَمّا نَزَلَتْ هَذِهِ الآيَۀُ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ دَعا رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه و آله عَلِيًّا وَفاطِمَۀَ وَحَسَنًا وَحُسَيْنًا. فَقَالَ: اللَّهُمَّ هَؤُلاءِ أَهْلِى» . صحيح مسلم، ج 5، ص٢٣.

ص:64

پيامبر دختر ديگرى غير از صديقه طاهره نداشت؟ !

٣. چرا هيچ كس از ديگر دختران پيامبر خواستگارى نكرد؟

قضيه ديگرى كه بطلان اين قضيه را روشن مى كند، اين است كه در هيچ جايى از تاريخ ثبت نشده است كه در مدينه، شخصى از مهاجرين يا انصار به خواستگارى ام كلثوم رفته باشد؛ با اينكه براى خواستگارى از فاطمه زهرا و رسيدن به افتخار دامادى پيامبر، بر يكديگر پيشى مى گرفتند و هركس دوست داشت اين افتخار نصيب او شود. آيا ام كلثوم دختر پيامبر نبود يا اصلاً چنين دخترى وجود خارجى نداشت؟ !

4. حرمت جمع بين دختران رسول خدا و دختران دشمن خدا؛ علما و محدثان اهل سنت براى خرده گيرى از اميرمؤمنان ( عليه السلام) نقل كرده اند كه آن حضرت در زمانى كه فاطمه (عليها السلام) همسر او بود، دختر ابوجهل را نيز خواستگارى كرد. اين امر باعث شد كه صديقه طاهره ناراحت شود و شكايت خود را پيش پيامبر ببرد. پيامبر اسلام وقتى از اين قضيه با خبر شد، با عصبانيت به مسجد آمد و فرمود:

وَ إِنَّ فَاطِمَۀَ بَضْعَۀٌ مِنِّى وَ إِنِّى أَكْرَهُ أَنْ يَسُوءَهَا وَاللهِ

ص:65

لاتَجْتَمِعُ بِنْتُ رَسُولِ اللهِ (صلى الله عليه و آله) وَبِنْتُ عَدُوِّ اللهِ عِنْدَ رَجُلٍ وَاحِدٍ.(1)

فاطمه پاره تن من است، من دوست ندارم كسى او را ناراحت كند. به خدا قسم نبايد دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا نزد يك نفر جمع شود.

در روايت ديگرى نيز نوشته اند كه آن حضرت فرمود:

إِلَّا أَنْ يُرِيدَ ابْنُ أَبى طالب أَنْ يُطَلِّقَ ابْنَتِى وَيَنْكِحَ ابْنَتَهُمْ فَإِنَّمَا هِىَ بَضْعَۀٌ مِنِّى يُرِيبُنِى مَا أَرَابَهَا وَيُؤْذِينِى مَا آذَاهَا.٢ (2)

اگر على ( عليه السلام) مى خواهد دختر ابوجهل را بگيرد، بايد دختر من را طلاق بدهد. فاطمه پارۀ تن من است؛ آنچه موجب رنجش فاطمه بشود، مرا مى رنجاند. . . .

از آن جايى كه بحث تنقيص مقام اميرمؤمنان ( عليه السلام) در ميان است، علماى اهل سنت اين قضيه را با آب و تاب فراوانى نقل كرده اند؛ غافل از اينكه عثمان بن عفان نيز عملاً بين دختران پيامبر و دختران دشمنان خدا نه يك بار كه چندين بار جمع كرده است.

رملۀ بنت شيبه، يكى از همسران عثمان است كه در مكه با او ازدواج كرد و از كسانى بود كه همراه


1- صحيح بخارى، ج 4، صص ٢١٢ و ٢١٣
2- همان، ج 6، ص ١5٨؛ صحيح مسلم، ج٧، ص ١4١.

ص:66

عثمان به مدينه مهاجرت كرد. ابن عبدالبر در اين زمينه مى نويسد:

رملۀ بنت شيبۀ بن ربيعۀ كانت من المهاجرات هاجرت مع زوجها عثمان بن عفان.(1)

رملۀ، دختر شيبه از كسانى بود كه همراه همسرش عثمان به مدينه مهاجرت كرد.

شيبۀ از دشمنان پيامبر اسلام بود كه در جنگ بدر به هلاكت رسيد؛ ابن حجر مى نويسد:

رملۀ بنت شيبۀ بن ربيعۀ بن عبد شمس العبشميۀ قتل أبوها يوم بدر كافرا.(2)

رملۀ، دختر شيبه. . . پدرش در جنگ بدر كشته شد، درحالى كه كافر بود.

درحالى كه نوشته اند در همان زمان رقيه دختر رسول خدا (صلى الله عليه و آله) نيز همسر عثمان بوده است. ابن اثير در اسدالغابۀ مى نويسد:

ولما أسلم عثمان زوّجه رسول الله (صلى الله عليه و آله) بابنته رقيۀ وهاجرا كلاهما إلى أرض الحبشۀ الهجرتين ثم عاد إلى مكۀ و هاجر إلى المدينۀ.(3)

زمانى كه عثمان اسلام آورد، رسول خدا دخترش


1- الاستيعاب، ج 4، ص ١٨46.
2- الإصابۀ، ج ٨، صص ١4٢ و ١4٣.
3- أسدالغابۀ، ج ٣، ص ٣٧6.

ص:67

رقيه را به همسرى او در آورد. هر دوى آنها به سرزمين حبشه مهاجرت كردند. سپس وقتى از آنجا بازگشتند، به مدينه مهاجرت كردند.

علاوه بر اين، عثمان با أم البنين بنت عيينه و فاطمه بنت الوليد بن عبدشمس نيز ازدواج كرد؛ درحالى كه پدر هر دوى آنها نيز در آن زمان از دشمنان خدا بودند.

اگر جمع بين دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا حرام بوده، چرا عثمان اين عمل حرام را بارها مرتكب شده است؟ ! و اگر حرام نبوده، چرا پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله) ، به قول اهل سنت، اجازه چنين كارى را به اميرمؤمنان نداد؟ ! پس معلوم مى شود كه يا قضيه خواستگارى از دختر ابوجهل از اختراعات بنى اميه و براى تنقيص مقام اميرمؤمنان ( عليه السلام) است يا پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله) دخترى غير از صديقه طاهره نداشته است.

5. از دلايلى كه ثابت مى كند همسران عثمان دختر پيامبر نبودند، همان است كه در كلام بسيارى از علماى اهل سنت، از جمله ضياء المقدسى آمده است.(1)


1- «عن قتادۀ، قال: ولدت خديجۀ لرسول الله٩ عبدمناف فى الجاهليۀ، وولدت له فى الاسلام غلامين، و أربع بنات: القاسم، و به كان يكنى: أباالقاسم، فعاش حتّى مشى، ثم مات، و عبدالله، مات صغيرا و ام كلثوم وزينب ورقيۀ وفاطمۀ. . .» . البدء والتاريخ، ج4، ص١٣٩ و ج5، ص١6.

ص:68

سعيد بن ابى عروه به نقل از قتاده گفته است: خديجه براى نبى مكرم اسلام، در عهد جاهليت، عبدمناف را به دنيا آورد و بعد از اسلام، دو پسر و چهار دختر به نام هاى: قاسم - به خاطر او كنيه پيامبر را «ابوالقاسم» گذاشتند. آن قدر زنده بود كه مى توانست راه برود. بعد از آن فوت كرد - و عبدالله كه خردسال فوت كرد و ام كلثوم، زينب، رقيه و فاطمه را به دنيا آورد.

شهاب الدين قسطلانى بعد از نقل سخن مقدسى مى نويسد:

گفته اند كه خديجه قبل از مبعث يك پسر براى او به دنيا آورد كه به او عبدمناف مى گفتند. غير از عبدمناف بقيه فرزندان پيامبر بعد از مبعث متولد شده اند.(1)

و ابن عبدالبر در الاستيعاب مى نويسد:(2)

زبير گفته است: نخستين فرزند رسول خدا كه به دنيا آمد، قاسم بود و او از همه بزرگ تر بود. پس از


1- «وقيل: ولد له ولد قبل المبعث، يقال له: عبدمناف، فيكونون على هذا اثنى عشر، وكلهم سوى هذا ولد فى الاسلام بعد المبعث» . المواهب اللدنيۀ، ج١، ص١٩6
2- «و قال الزبير: ولد لرسول الله٩ القاسم و هو أكبر ولده ثم زينب ثم عبدالله وكان يقال له الطيب و يقال له الطاهر ولد بعد النبوۀ ثم ام كلثوم ثم فاطمۀ ثم رقيۀ» . الاستيعاب، ج 4، ص ١٨١٨.

ص:69

او زينب و پس از وى عبدالله كه به وى طيب يا طاهر نيز مى گفتند بعد از نبوت متولد شد. پس از آن ام كلثوم، سپس فاطمه و پس از وى رقيه به دنيا آمد.

از طرف ديگر نوشته اند كه رقيه كوچك ترين دختر رسول خدا و حتى از حضرت زهرا ( عليها السلام) نيز كوچك تر بوده است. چنانچه ابن كثير دمشقى مى نويسد:(1)

بزرگ ترين فرزند پيامبر (صلى الله عليه و آله) قاسم و پس از آن، زينب، عبدالله، ام كلثوم، فاطمه و پس از آن رقيه بوده است.

با اين تفصيل، چگونه مى توان اين سخن اهل سنت را تصديق كرد كه رقيه با عثمان ازدواج كرده، بعد با او به حبشه مهاجرت نموده و حتى در داخل كشتى فرزندى از او سقط شده است؟ ! با اينكه مى دانيم هجرت اول به حبشه در سال پنجم بعد از بعثت بوده است!

و همچنين بسيارى از علماى اهل سنت نوشته اند كه ام كلثوم و رقيه قبل از اينكه با عثمان ازدواج كنند


1- «أكبر ولده عليه الصلاۀ والسلام القاسم، ثم زينب، ثم عبدالله، ثم ام كلثوم ثم فاطمۀ ثم رقيۀ. . .» .

ص:70

در عقد پسران ابى لهب بوده اند و بعد از آنكه سوره «تبّت» در حق ابى لهب نازل شد، وى به فرزندانش دستور داد كه دختران رسول خدا (صلى الله عليه و آله) را طلاق بدهند. ابن أثيردر اسدالغابه مى نويسد:(1)

رسول خدادخترش رقيه را به عتبه پسر ابى لهب و ام كلثوم را به عتيبه پسر ديگر ابولهب داد. وقتى سوره تبت نازل شد، ابولهب و همسرش ام جميل كه همان «حمالۀ الحطب» باشد، به پسرانش دستور دادند كه دختران محمد را طلاق دهند. پس آنها را طلاق دادند. . . .

درحالى كه مى دانيم، سوره تبت زمانى نازل شد كه مسلمانان در شعب ابى طالب در محاصره بودند.(2)و محاصره در شعب ابى طالب، سال ششم هجرى و پس از هجرت به حبشه بود. با اين حال چگونه مى توان تصديق كرد كه دختر پيامبر همسر عثمان بوده باشد؟

6. محمد بن اسماعيل بخارى مى نويسد كه شخصى نزد عبدالله بن عمر آمد و از او سؤال هايى


1- «قد زوج ابنته رقيۀ من عتبۀ بن أبى لهب و زوج أختها ام كلثوم عتيبۀ بن أبى لهب فلما نزلت سورۀ تبت قال لهما أبوهما ابولهب وأمهما أم جميل بنت حرب بن أميۀ حمالۀ الحطب فارقا ابنتى محمد ففارقاهما. . .» . أسدالغابۀ، ج5، ص456
2- الدرالمنثور، ج 6، ص 4٠٨.

ص:71

كرد؛ از جمله نظر او را درباره عثمان و امام على ( عليه السلام) پرسيد؛ وى در مقايسه بين عثمان و حضرت على ( عليه السلام) مى گويد:

أَمَّا عُثْمَانُ فَكَأَنَّ اللهَ عَفَا عَنْهُ وَ أَمَّا أَنْتُمْ فَكَرِهْتُمْ أَنْ تَعْفُوا عَنْهُ وَ أَمَّا عَلِىٌّ فَابْنُ عَمِّ رَسُولِ اللهِ (صلى الله عليه و آله) وَخَتَنُهُ. . . .(1)

اما عثمان، خداوند از گناه او (فرار وى در جنگ احد) درگذشت؛ ولى شما دوست نداريد كه او را ببخشيد. اما على [( عليه السلام)] پس او پسرعموى رسول خدا (صلى الله عليه و آله) و داماد اوست.

بنابراين روايت، دفاع عبدالله بن عمر از عثمان فقط در اين مطلب خلاصه مى شود كه خداوند از گناه فرار وى در جنگ احد درگذشته است. ولى صحابه اى كه عليه او خروج كردند، او را نبخشيده و عثمان را كشتند. ولى متذكر نمى شود كه عثمان داماد پيامبر نيز بوده باشد. اما درباره اميرمؤمنان ( عليه السلام) استدلال مى كند كه او پسرعموى پيامبر و داماد آن حضرت است.

اگر عثمان داماد پيامبر بود، بايد ابن عمر به آن استدلال مى كرد؛ زيرا وى تمام تلاش خود را كرد كه


1- صحيح بخارى، ج 5، ص ١5٧.

ص:72

هر نوع تهمتى از عثمان دور شود و معنا ندارد كه وقتى دليل قوى ترى همانند دامادى پيامبر وجود دارد، وى با برهانى بى پايه و سست استدلال كند؛ زيرا عفو خداوند فقط شامل كسانى مى شد كه بعد از فهميدن زنده بودن پيامبر، برگشتند و شامل عثمان كه پس از سه روز برگشت، نمى شد. حتى اگر فرض كنيم كه عفو خداوند شامل عثمان نيز بشود، سبب نخواهد شد كه خداوند تمامى گناهان او را كه حتى پس از آن نيز انجام داده، بخشيده باشد؛ بلكه حد اكثر شامل فرار او در همان جنگ مى شود.

بنابراين شايسته بود كه اگر دامادى عثمان صحت داشت، به آن استناد مى كرد.

٧. حضرت زهرا ( عليها السلام) بعد از غصب فدك به دست ابوبكر، به مسجد آمد و خطبه غرايى خواند كه بسيارى از علماى اهل سنت آن را نقل كرده اند. آن حضرت در بخش هايى از اين خطبه مى فرمايد:

أنا فاطمۀ بنت محمد أقولها عودا على بدء، و ما أقول ذلك سرفا ولا شططا. . . فإن تعزوه تجدوه أبى دون نسائكم و آخا ابن عمى دون رجالكم، فبلغ الرسالۀ صادعا بالرّسالۀ ناكبا عن سنن مدرجۀ المشركين، ضاربا لثجهم آخذا بأكظامهم، داعيا إلى

ص:73

سبيل ربه بالحكمۀ والموعظۀ الحسنۀ.(1)

اى مردم آگاه باشيد كه من فاطمه و پدرم محمّد است. گفتارم تماماً يكنواخت از سر صدق بوده و از غلط و نادرستى به دور است. . . . اگر تحقيق كنيد [پيامبر اسلام] پدر من بود نه پدر زنان شما و با پسرعموى من عقد اخوّت بسته بود نه شما.

اگر زنان عثمان دختران پيامبر بودند، نبايد فاطمه زهرا ( عليها السلام) كه سرور زنان بهشت است، چنين سخنى بگويد و از طرف ديگر عثمان نيز مى توانست به اين سخن حضرت اعتراض كند كه زنان من نيز دختران پيامبر بودند.

بنابراين اصل مسئله ازدواج عثمان با دختران پيامبر مورد ترديد و شك است.(2)


1- مناقب على بن ابى طالب٧، ص٢٠٢؛ السقيفۀ و فدك، ص١4٢
2- ر. ك: الصحيح من سيرۀ النبى، ج ١، صص ١٢٣ - ١٢6.

ص:74

ص:75

فصل چهارم: شيما خواهر رضاعى پيامبر (صلى الله عليه و آله)

اشاره

ص:76

ص:77

نام و نَسَب

خواهر رضاعى پيامبر (صلى الله عليه و آله) شيماء (1)، شماء(2)يا شياء سعديه(3)نام داشت. پدر وى حارث و مادرش حليمه، دختر ابى ذؤيب سعديه بود. (4)

گروهى نام شيما را «جدامه»(5)و گروهى ديگر «حذافه»(6)دانسته اند.


1- «شيماء» به معناى زن خال دار است؛ الكامل، على بن ابى كرم ابن اثير ، ج 5، ص١٢٠
2- الاستيعاب، محمد بن عبدالبر، ج4، ص١٨٧٠
3- البدايۀ و النهايۀ، اسماعيل بن عمر بن كثير، ج4، ص٣64
4- الإصابۀ، احمد بن على بن حجر، ج٨، ص6٢؛ أسدالغابۀ، على بن محمد الجزرى، ج6، ص4٧
5- الإصابۀ، ج٨، ص6٢؛ أسدالغابۀ، ج6، ص4٧؛ شرف النبى، ابوسعيد واعظ خرگوشى، ص 64٢؛ المنتظم، على بن محمد بن جوزى، ج ٢، ص ٢5٩؛ الطبقات الكبرى، ج ١، ص ٩٩
6- أسدالغابۀ، ج6، صص:6٣ و١6٧؛ البدايۀ و النهايۀ، ج٢، ص٢٧٣؛ دلائل النبوۀ، احمد بن حسين بيهقى، ج١، ص١٣٢؛ الاستيعاب، ج4، ص١٨٠٩.

ص:78

زمانى كه رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله) متولّد شد، در جست وجوى دايه براى اين طفل، زنى به نام حليمه(1)را يافتند كه از قبيله بنى سعد بن بكر بود. با اجير كردن حليمه براى شير دادن به محمد (صلى الله عليه و آله) ، او در جايگاه اصليترين شخصيت دوران شيرخوارگى رسول خدا (صلى الله عليه و آله) قرار گرفت و حدود دو سال به اين امر مهم پرداخت. شوهر حليمه، حارث بن عبدالعزى بن رفاعۀ بود و نسبش به بكر بن هوازن مى رسيد. برادر رضاعى آن حضرت، عبدالله و خواهرانش انيسه و شيماء نام داشتند كه اين سه نفر از فرزندان حليمه سعديه بودند. در مدت حضور با بركت محمد (صلى الله عليه و آله) در قبيله بنى سعد، شيما به كمك مادرش از اين نگين بى نظير آفرينش نگهدارى مى كرد.(2)

در روايتى كه امام صادق ( عليه السلام) از جدّ بزرگوارشان


1- دختر أبى ذؤيب بن عبدالله بن الحارث بن شجنۀ بن ناصرۀ بن عصيۀ بن نصر بن سعد
2- الإصابۀ، ج٨، ص٢٠5؛ أسدالغابۀ، ج6، ص١6٧؛ الاستيعاب، ج4، ص١٨٧٠؛ تاريخ الإسلام، محمد بن احمد ذهبى، ج٢، ص6١٠؛ الكامل، ج 5، ص١٢٠؛ دلائل النبوۀ، ج 5، ص٢٠٠؛ تاريخ ابن خلدون، عبدالرحمان بن محمد بن خلدون، ج ١، ص٣56؛ البدء و التاريخ، مطهر بن طاهر المقدسى، ج٢، ص644؛ تاريخ الطبرى، ج٢، ص٧٠٨؛ دلائل النبوۀ، ج١، ص١٠١؛ تراجم سيدات بيت النبوۀ، عايشۀ عبدالرحمان بنت الشاطى، ص١4٨.

ص:79

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) نقل كرده اند، به نقش حليمه در زندگى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) اشاره كرده، مى فرمايند:

جبرئيل پيغام آورد كه خداى تعالى مى فرمايد: حرام كردم آتش را به صلبى كه تو از آن به وجود آمدى كه همانا عبدالمطلب و عبدالله مى باشند و به رحمى كه تو را حمل كرده و منظور آمنه است و به دامانى كه تو را كفالت نموده و او ابوطالب مى باشد و به پستانى كه تو را شير داده؛ يعنى حليمه سعديه.(1)

حليمه، زنى معروف به حسن و جمال بود. زمانى كه عبدالمطلب خواست محمد (صلى الله عليه و آله) را به وى بسپارد، پرسيد: «از كدام قبيلهاى؟» او جواب داد: «از بنى سعد» . پرسيد: «نامت چيست؟» گفت: «حليمه» . عبدالمطلب از نام او و قبيلهاش شادمان شد و فرمود: «آفرين، آفرين! دو خوى پسنديده و خصلت شايسته، يكى سعادت و خوشبختى و ديگرى حلم و بردبارى» .(2)


1- رياحين الشريعه، ج 4، ص ١5٨
2- بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، ج4، ص ٩١.

ص:80

ص:81

جريان اسارت شيما

در پى اطلاع يافتن رسول خدا (صلى الله عليه و آله) از استقرار قبيله هوازن به فرماندهى مالك بن عوف نصرى، در منطقه «حُنين» كه گروه بسيارى را نيز به همراه زنان و فرزندان آورده بود، ايشان دستور داد كه لشكرى بزرگ (دوازده هزار نفر) تجهيز شود و به سمت آنها حركت كند.

با رسيدن مسلمانان به منطقه و هجوم جنگجويان هوازن كه در دره كمين كرده بودند، فضا بسيار سخت و ناگوار شد؛ به گونه اى كه بيشتر مسلمانان از اطراف رسول خدا (صلى الله عليه و آله) پراكنده شدند و تنها نه يا ده نفر از بنى هاشم باقى ماندند كه عبارتند از: على بن ابى طالب ( عليه السلام) ، عباس بن عبدالمطلب، ابوسفيان بن حارث، نوفل بن حارث، ربيعۀ بن حارث، عتبه و معتب پسران

ص:82

ابولهب، فضل بن عباس، عبدالله بن زبير بن عبدالمطلب و بنابر نقلى ايمن بن [ام] ايمن. ولى سرانجام خداوند، پيامبر خود را پيروز كرد و او را با لشكرهايى از فرشتگان نيرومند ساخت.

على بن ابى طالب ( عليه السلام) نيز در پيكار با پرچمدار هوازن، او را به هلاكت رساند و اين امر باعث ترس دشمنان اسلام شد. نتيجه اين جنگ براى قبيله هوازن اين بود كه بسيارى از آنان كشته و افراد زيادى هم اسير شدند كه تعداد آنها به هزار تن مى رسيد. همچنين غنيمت هاى فراوانى به دست آمد كه به جز آنچه ربوده شده بود، به دوازده هزار شتر مى رسيد.(1)

در ميان لشكر دشمن، مردى به نام «بجاد» بود. او كه از قبيله بنى سعد بود، مرد مسلمانى را كه به آن قبيله رفته بود، كشته، قطعه قطعه كرده و سپس جسدش را سوزانده بود. وقتى بجاد متوجه جرم سنگين خود شد، فرار كرد. (2)

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به سپاهيان خود دستور داد با هر وسيلۀ ممكن بجاد را دستگير كنند. آنها نيز هنگام


1- تاريخ يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب، ج١، ص4٢٣
2- المغازى، محمد بن عمر الواقدى، ص6٩٧.

ص:83

تعقيب دشمن، او را به همراه گروهى از قبيله اش دستگير كردند.

در بين اين اسيران، «شيما» ، خواهر رضاعى رسول خدا (صلى الله عليه و آله) نيز ديده مى شد. او وقتى ديد مسلمانان آنها را با تندى و خشونت به سوى اردوگاه مى برند، صدا زد: «اى مردم! [قدرى آرام تر] به خدا من خواهر رضاعى صاحب [و بزرگ] شما هستم» .

ولى مسلمانان كه او را نمى شناختند، سخنش را باور نكردند و آنها را با همان وضعيت نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله) بردند. هنگامى كه به محضر آن حضرت رسيدند، شيما به رسول خدا (صلى الله عليه و آله) عرض كرد: «يا رسول الله (صلى الله عليه و آله) ! من خواهر رضاعى شما هستم» .

حضرت فرمود: «نشانه اى بر اين ادّعا دارى؟» . عرض كرد: «آرى، روزى من شما را روى زانوى خود نشانده بودم و شما پشت مرا دندان گرفتى» .

پيامبر (صلى الله عليه و آله) سخنش را تصديق كرد، برخاست و رداى خود را پهن كرد و شيما را بر آن نشاند و به او خوشامد گفت. در اين هنگام چشمان شيما پر از اشك شد. سپس پيامبر (صلى الله عليه و آله) درباره پدر و مادر شيما سؤال كرد و او خبر داد كه مدت ها پيش هر دو از

ص:84

دنيا رفته اند.

بعد از شنيدن اين جواب رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله) فرمود:

اگر بخواهى پيش ما بمانى، محبوب و مكرم خواهى بود و اگر دوست داشته باشى برگردى، مى توانى بروى و نزد اقوام و خويشاوندان خود زندگى كنى.

شيما پيشنهاد دوم آن حضرت را پذيرفت. رسول خدا (صلى الله عليه و آله) نيز، چنانچه بنى سعد نقل مى كنند، غلامى به نام «مكحول» به همراه كنيزى به او داد كه شيما آن دو را به ازدواج يكديگر در آورد و همچنان نسل ايشان در اين قبيله باقى است.(1)

در نقلى آمده است كه شيما با رسول خدا (صلى الله عليه و آله) درباره اسيران سخن گفت و عرض كرد: «راستى كه اينان خاله ها و خواهران تواند» .

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) نيز فرمود: «ما كان لى و لِبَنِى هاشمٍ فقد وَهَبْتُهُ لك» ؛ «آنچه از آنِ من و بنى هاشم است را به تو


1- المغازى، ص6٩٧؛ الإصابۀ، ج ٨، ص٢٠5؛ أسدالغابۀ، ج6، ص١6٧؛ الاستيعاب، ج4، ص١٨٧٠؛ تاريخ الإسلام، ج٢، ص6١٠؛ الكامل، ج5، ص١٢٠؛ دلائل النبوۀ، ج١، ص١٠١ و ج5، ص٢٠٠؛ تاريخ ابن خلدون، ج١، ص٣56؛ البدء و التاريخ، ج٢، ص644؛ تاريخ طبرى، ج٢، ص ٧٠٨ و ج ٣، ص١٢٠٧؛ التنبيه والإشراف، ص٢٠٩.

ص:85

بخشيدم» .

بدين ترتيب مسلمانان نيز مانند رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله) همه اسيرانى را كه در بند داشتند، به شيما بخشيدند.(1)


1- تاريخ يعقوبى، ج١، ص 4٢5.

ص:86

كتابنامه

ص:87

* قرآن كريم.

١. الاستبصار فيما اختلف من الأخبار، محمّد بن الحسن الطوسى، تصحيح: محمّد آخوندى، چاپ پنجم، تهران، دارالكتب الإسلاميۀ، ١٣٨٣. ش

٢. الاستغاثه، على بن احمد الكوفى، براساس نسخه معجم فقهى آيت الله سيد محمدرضا گلپايگانى، بى جا، بى تا.

٣. الاستيعاب فى معرفۀ الأصحاب، يوسف بن عبدالله بن محمد بن عبدالبر، تحقيق: على محمد البجاوى، بيروت، دارالجيل، ١4١٢ه. ق.

4. اسدالغابۀ فى معرفۀ الصحابۀ، عزّالدين بن الأثير أبوالحسن على بن محمد الجزرى، بيروت، دارالفكر، ١4٠٩ه. ق.

5. الإصابۀ فى تمييز الصحابۀ، احمد بن على بن حجر العسقلانى، تحقيق: عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بيروت، دارالكتب العلميه، ١4١5ه. ق.

6. إمتاع الأسماع بما للنبى من الأحوال و الأموال و الحفدۀ و المتاع، أحمد بن على المقريزى، تحقيق: محمد عبدالحميد النميسى، بيروت، دار الكتب العلميه، ١4٢٠ه. ق.

٧.

ص:88

٨. بحارالأنوار الجامعۀ لدرر اخبار الأئمۀ الأطهار، محمّدباقر مجلسى، چاپ سوم، بيروت، دار إحياء التراث العربى، ١4٠٣ه. ق.

٩. البدء و التاريخ، مطهر بن طاهر المقدسى، مكتبۀ الثقافۀ الدينيۀ، بى تا.

١٠. البدايۀ و النهايۀ، أبوالفداء اسماعيل بن عمر بن كثير دمشقى، بيروت، دارالفكر، ١4٠٧ه. ق.

١١. بنات النبى ام ربائبه، جعفر مرتضى العاملى، قم، مكتبۀ الاعلام الاسلامى،١٣٧5ه. ق.

١٢. تاج المواليد فى مواليد الائمه و وفياتهم، محمد بن حسن الطبرسى، قم، مكتبۀ آيت الله العظمى المرعشى النجفى، ١4٠6ه. ق.

١٣. تاريخ ابن خلدون، عبدالرحمان بن محمد بن خلدون، تحقيق: خليل شحادۀ، چاپ دوم، بيروت، دارالفكر، ١4٠٨ه. ق.

١4. تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام، شمس الدين محمد بن احمد ذهبى، تحقيق: عمر عبدالسلام تدمرى، چاپ دوم، بيروت، دارالكتاب العربى، ١4١٣ه. ق.

١5. تاريخ يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب بن جعفر بن وهب، بيروت، دار صادر.

١6. تراجم سيدات بيت النبوۀ، عايشه عبدالرحمان بنت الشاطى، قاهره، دارالديان للتراث، ١4٠٧ه. ق.

١٧. تصوير خانواده پيامبر در دايرۀ المعارف اسلام، زير نظر: محمود تقى زاده داورى، قم، انتشارات شيعه شناسى، ١٣٨٧ه. ش.

١٨.

ص:89

١٩. تفصيل وسائل الشّيعۀ الى تحصيل مسائل الشّريعۀ، محمد بن حسن الحر العاملى، بيروت، مؤسسۀ آل البيت لإحياء التراث، ١4١٣. ق.

٢٠. تهذيب الأحكام، محمد بن الحسن الطوسى، چاپ چهارم، تهران، دارالكتب الإسلاميۀ، ١٣65ه. ش.

٢١. جواهر الكلام، محمدحسن نجفى، تحقيق: شيخ عباس قوچانى، چاپ سوم، دارالكتب الاسلاميه، ١٣6٢ه. ش.

٢٢. جواهر المطالب فى مناقب الامام على بن ابى طالب، محمد بن احمد الدمشقى، تحقيق: محمدباقر محمودى، بى جا، مجمع احياء الثقافۀ الاسلاميه، ١4١5ه. ق.

٢٣. الحدائق الناضره، يوسف البحرانى، تحقيق: محمدتقى الايروانى، قم، جماعۀ المدرسين، ١4٠٩ه. ق.

٢4. الخصال، محمّد بن على بن الحسين بن بابويه القمى (شيخ صدوق) ، قم، جامعه مدرسين، بى تا.

٢5. الدر المنثور فى تفسير المأثور، جلال الدين سيوطى، قم، كتابخانه آيت الله مرعشى نجفى، ١4٠4ه. ق.

٢6. دلائل النبوۀ و معرفۀ أحوال صاحب الشريعۀ، احمد بن الحسين البيهقى، تحقيق: عبدالمعطى قلعجى، بيروت، دارالكتب العلميه، ١4٠5ه. ق.

٢٧. سبل الهدى و الرشاد فى سيرۀ خير العباد، محمد بن يوسف الصالحى الشامى، تحقيق: عادل احمد عبدالموجود و على محمد معوض، بيروت، دارالكتب العلميه، ١4١4ه. ق.

٢٨. السقيفۀ و الفدك، احمد بن عبدالعزيز الجوهرى، تهران، مكتبۀ نينوى الحديثه، بى تا.

٢٩.

ص:90

٣٠. سير اعلام النبلاء، محمد حسين الذهبى، چاپ نهم، بيروت، موسسۀ الرساله،١4١٣ه. ق.

٣١. السيرۀ الحلبيه، على بن برهان الدين الحلبى، بيروت، دارالمعرفۀ، بى تا.

٣٢. السيرۀ النبويۀ، اسماعيل بن كثير، بيروت، دارالفكر، ١4١٠ه. ق.

٣٣. السيرۀ النبويۀ، عبدالملك بن هشام الحميرى المعافرى، تحقيق: مصطفى السقا و ابراهيم الأبيارى و عبدالحفيظ شلبى، بيروت، دارالمعرفۀ، بى تا.

٣4. شرف النبى، ابوسعيد واعظ خرگوشى، تحقيق: محمد روشن، تهران، بابك، ١٣6١ه. ش.

٣5. صحيح البخارى، محمد بن اسماعيل البخارى، بيروت، دارالفكر، ١4٠١ه. ق.

٣6. صحيح مسلم، مسلم بن حجاج النيسابورى، بيروت، دارالفكر، بى تا.

٣٧. الصحيح من سيرۀ النبى الاعظم، جعفر مرتضى العاملى، چاپ چهارم، بيروت، دارالهادى، ١4١5ه. ق.

٣٨. الطبقات الكبرى، محمد بن سعد بن منيع الهاشمى، تحقيق: محمد عبدالقادر عطا، بيروت، دارالكتب العلميه، ١4١٠ه. ق.

٣٩. قرب الاسناد، عبدالله بن جعفر الحميرى، قم، مؤسسۀ آل البيت لإحياء التراث، ١4١٣ه. ق.

4٠. الكامل فى التاريخ، عزّالدين أبوالحسن على بن ابى الكرم (ابن الأثير) ، بيروت، دار صادر، ١٣٨5ه. ق.

4١. كتاب المغازى، محمد بن عمر الواقدى، تحقيق: مارسدن جونس، چاپ سوم، بيروت، مؤسسۀ الأعلمى، ١4٠٩ه. ق.

4٢.

ص:91

4٣. كتاب جمل من انساب الأشراف، أحمد بن يحيى بن جابر البلاذرى، تحقيق: سهيل زكار و رياض زركلى، بيروت، دارالفكر، ١4١٧ه. ق.

44. المبسوط فى فقه الاماميه، محمد بن حسن الطوسى، تحقيق: محمدباقر بهبودى، بى جا، المكتبۀ الرضويه، ١٣٨٧ه. ش.

45. مناقب الامام على بن ابى طالب، ابن مغازلى، تهران، المطبعۀ الاسلاميه، ه. ق.

46. المنتظم فى تاريخ الأمم و الملوك، عبدالرحمان بن على بن محمد بن الجوزى، تحقيق: محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بيروت، دارالكتب العلميه، ١4١٢ه. ق.

4٧. منتهى المطلب، حسن بن يوسف بن على الحلى، تبريز، نشر حاج احمد، ١٣٣٣ه. ش.

4٨. المواهب اللدنيۀ بالمنح المحمديه، احمد بن محمد القسطلانى، بى جا، دارالكتب العلميه، ١4١6ه. ق.

4٩. نساء حول الرسول، محمد برهان، بيروت، دارالجليل، ٢٠٠5م.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109