كربلا

مشخصات كتاب

نام كتاب: كربلا

نويسنده: جواد محدثى

موضوع: عتبات عاليات و سوريه

زبان: فارسى

تعداد جلد: 1

ناشر: نشر مشعر

مكان چاپ: تهران

سال چاپ: پاييز 1388

نوبت چاپ: 2

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

مقدّمه

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«انّ للحسين فى قُلوبِ المؤمنينَ مَحَبَّةً مَكْنُونَةً لاتَبْرَدُ ابَداً».

- در دلهاى مؤمنان، عشق و محبّتى نسبت به حسين عليه السلام نهفته است كه هرگز به سردى نمى گرايد.

دلهاى ما از مشكات ولايت، روشن است؛ الحمدلله!

اين ولايت، ما را به پيوند با اولياء فرا مى خواند.

«زيارت» نيز، يكى از عناصر و نمودها و نشانه هاى اين ارتباط روحى و ميثاقِ عملى است.

با اين مقدّمه، زيارت «عتبات عاليات» در عراق و آستان بوسى مزار اميرمؤمنان و سيدالشهدا عليه السلام و امام كاظم، امام جواد، امام هادى و امام عسكرى عليهم السلام، حق آن اولياء معصوم بر گردن شيعيان است.

ص:6

وقتى راه كربلا و نجف و كاظمين و سامرّا براى زائران و به روى مشتاقان باز باشد، شيفتگان زيارت قبر ششگوشه ابا عبداللَّه عليه السلام و حرم اميرالمؤمنين و چهار امام ديگر، با پاى سر و با بال عشق، اين سفر و مسير را طىّ مى كنند تا به كوى عشق و ديار معشوق برسند و خود را چون غبارى بر آن آستان افكنند و با مژگان، غبار از ضريح و حرم حسينى بزدايند.

شناخت جايگاه زيارت، بويژه زيارت قبر حسين عليه السلام و آثار سازنده آن و محتواى زيارتنامه ها و گوشه اى از تاريخچه آنچه بر اين مرقدها گذشته است، فضاى ذهن و دل را براى پذيرش نسيم رحمت الهى و فيض علوى و حسينى آماده تر مى سازد.

زيارت حرم حسينى در اين ميان، جذبه بيشترى دارد.

همواره عشق به كربلا و زيارت قبر سيدالشهدا، همچون گوهرى در صدف سينه هاى پدران و مادران و نياكان ما نيز بوده است. چه آن زمانها كه راه كربلا بسته بود و عاشقان حرم اباعبداللَّه قاچاقى و از بيراهه و مخفيانه به زيارت عتبات مى رفتند و چه دوره هايى كه اين راه گشوده بود و دلباختگان حسين عليه السلام با بال عشق و پاى شوق، اين راه را طى مى كردند، اين مشعل، روشن بوده و مانده است.

چه بسيار شهيدانى كه به عشق كربلا، قدم به قدم پيش رفتند، تا سر بر آستانِ مولا بسايند.

امروز، اين شوق مقدّس، در كانون دلها افروخته تر است و

ص:7

عاشقان بى تاب ترند و شبناله هاى پرسوز مادران شهدا، خون پاك شهيدان، دلهاى شكسته جانبازان، صبورى و شكيب آزادگان و دعاى دلسوختگان سحرخيز، زمينه ساز اين زيارتها و بازكننده معبر در اين ميدان است.

و ... مگر فراز و نشيب روزگار و پيچ و خم جاده هاى زيارت و خوف و خطر اين راه خونين، توانسته است ذرّه اى از عشقهاى عاشورايى ملّت ما را بكاهد؟ ... هرگز!

همينجا سلامى به آن مولا كنيم كه روحمان زلال گردد:

السلام عليك يا ابا عبداللَّه الحسين عليه السلام ورحمةاللَّه و بركاته

اى كه آميخته مهرت با دل

كرده عشق تو مرا دريادل

بذر عشقى كه به دل كاشته ام

جز هواى تو ندارد حاصل

از مىِ عشقِ تو، عاقل، مجنون

وز خُمِ مهر تو مجنون، عاقل

كربلا سرزد و پيدا شد حق

جلوه اى كردى و گم شد باطل

تويى آن كشتىِ درياى حيات

هر كه را مانده جدا از ساحل

گر شود كار جهان زير و زبر

نشود عشق تو از دل، زايل

دارم اميد كه گردد روزى

قابل لطفِ تو اين ناقابل

اين مجموعه ناچيز، هديه اى كوچك به شهيد بزرگ تاريخ، حسين بن على عليه السلام و به زائران كوى او و عاكفانِ كعبه دلها، كربلاى معلّاست.

با اين آرزو كه مولا بپسندد و بپذيرد و رهپويان كربلا را مفيد افتد.

قم- جواد محدّثى

تابستان 1377 ش

ص:8

ص:9

ص:10

1. مكتب زيارت

زيارت ائمّه شيعه

وقتى زيارت «صالحان»، مورد تأكيد است، چه كسانى بهتر از ائمّه؟

وقتى زيارت قبر «شهدا»، سفارش پيامبر و امامان است، كدام شهيدان، شايسته تر از امامان شهيد شيعه؟!

وقتى ديدار از مزار كشتگان راه خدا، نشان تعهّد به حق، و وفادارى نسبت به «خون» است، كدام مزار، مناسب تر از قبور طيبّه اولياء دين؟

امامان ما، همه شهيد شدند، چه با شمشير، چه با زهر.

آنكه نخستين شهيد محراب بود و كشته حق و عدالت گرديد،

آنكه با زهر معاويه، به دست همسرش مسموم شد،

آنكه زينت شهادت گرديد و سالار شهيدان،

آنكه زينت عبادت بود و زيب عابدان،

آن دو امام بزرگوار و نگهبان مكتب و مذهب،

آن زندانى بغداد و غريب خراسان،

ص:11

و ... هر يك از امامان ما، همه جان در راه حق باختند و شهيد راه خدا گشتند و شهادت، فخر آنان بود.

ائمّه شيعه، همه، مرگشان با «شهادت» بوده است.

پس بعد از مرگشان هم زنده اند و «حيات مضاعف» دارند.

بنابراين، حضور بر تربت پاكشان و زيارت مرقد مطهّرشان، با «زيارت اهل قبور» متفاوت است و ديدارى است زنده تر، عينى تر، ملموس تر.

زيارت ائمّه، چه در حال حياتشان و چه پس از شهادتشان، يكسان است. اين، بيان خود آنان است. امام صادق عليه السلام فرموده است:

«مَنْ زارَنا فى مَماتِنا فَكانّما زارَنا فى حياتنا» (1)

آنكه ما را در مرگمان زيارت كند، گويا در حال حيات، ما را ديدار كرده است.

اين يكسانى در دو حال، در چيست؟

در اينكه زيارت پس از شهادتشان هم، اجر و پاداش عظيم دارد،

در اينكه مى فهمند و متوجّه اند و پاسخ سلام زائران را مى دهند،

در اينكه «ديدار»، سازنده و تربيت كننده است، براى زائر،

و اينكه نشانه موضعگيرى و جهتِ خط فكرى و عملى است،


1- بحارالأنوار، ج 97 ص 124. چاپ بيروت.

ص:12

و تعظيم و اطاعت و پيروى از ائمّه است،

و رمز و سمبل اعلام همبستگى و وفادارى است.

زيارت، تجديد ميثاق با امام

حضور در كنار مزار امام و زيارت قبر پيشوايان معصوم، نوعى تجديد عهد و پيمان با امام است و نشانه تحكيم ميثاقِ «امّت» با «امام» و تقويتِ پيوندِ «ولايت».

پيشواى هشتم، حضرت رضا عليه السلام فرموده است:

براى هر امامى، در گردن و بر عهده هواداران و پيروانش، عهد و پيمانى است و از جمله نشانه هاى وفاى كامل به اين پيمان، زيارتِ قبور ائمّه است:

«انّ لِكلّ امامٍ عهداً فى عُنق اوليائه و شيعتِه وَانّ مِن تمام الوَفاء بالعَهدِ و حسنِ الأداءزيارة قبورهم ...». (1)

بخاطر نقش تربيتى و سازندگى و بعد اجتماعى اين زيارتهاست كه پاداشهاى عظيمى براى آنها نقل شده است. ازجمله، به فرموده امام صادق عليه السلام:

«هر كس، امامِ «مفترض الطاعه» اى را زيارت كند كه خداوند، پيروى از او را واجب ساخته است، و در كنار مرقد او، چهار ركعت نماز بخواند، خداوند برايش، پاداشِ زيارت حج و عمره


1- وسائل الشيعه، ج 10 ص 346، حديث 2، بحارالأنوار 97 ص 116 نقل از عيون اخبار الرضا و كامل الزيارات ص 121 و 122.

ص:13

مى نويسد.» (1)حضرت رضا عليه السلام فرمود:

هر كس مرا با توجّه به دورى منزلگاه و مزارم زيارت كند، در قيامت، در سه جا به نجاتش خواهم شتافت: برصراط، در ميزان، و هنگام عرضه نامه اعمال. (2)حضرت رضا عليه السلام فرمود:

«خداوند، تربت مرا محلّ رفت و آمد شيعيان و دوستدارانم قرار مى دهد، هر كس مرا در غربتم زيارت كند، من هم او را در قيامت، زيارت خواهم كرد ...» (3)آنچه كه در اين دو حديث، و احاديث مكرّر ديگرى كه درباره زيارت آن حضرت است به چشم مى خورد، تكيه روى غربت و دورى است. از اين جهت كه زيارت قبر اين شهيد غريب، مايه احياء نام اوست، پاداش بيشترى دارد.

بخصوص اگر شرايط خفقان بارى حاكم باشد كه قدرتهاى حاكمه، با انگيزه هاى شيطانى، درصددِ خاموش ساختن اين نورهاى تابان و منزوى ساختن نام و مزار و شخصيّت اين ائمّه


1- من زار اماماً مفترض الطاعة و صلّى عنده اربع ركعاتٍ كتب اللّه له حجةً و عمرةً. وسائل الشيعه، ج 10 ص 258 حديث 20 و 25
2- من زارنى على بعد دارى و مزارى اتيته يوما لقيامة فى ثلاثة مواطن ... وسائل الشيعه، ج 10 ص 433 حديث 2
3- و يجعل اللّه عزوجل تربتى مختلف شيعتى و اهل محبّتى، فمن زارنى فى غربتى و جبت له زيارتى يوم القيامة. وسائل الشيعه، ج 10 ص 439 حديثِ 23 و 24

ص:14

معصوم باشند، شيعه وفادار به خطّ ائمه، انگيزه قويترى در زيارت پيدا مى كند و بخاطر تبليغ حق و روشنگرى افكار، با حساسيّتى افزونتر به زيارت مى رود، در نتيجه، پاداشى مضاعف هم مى يابد.

احاديث متعددى نقل شده است كه اگر راهتان دور بود و زيارت رفتن برايتان طاقت فرسا و دشوار بود، بالاى بام رفته و روى به مرقد مطهّر يك امام، و به قصد زيارت او، سلام بدهيد. (1)حضور پيروان حق، پيرامون مرقد پاكشان، كانونى از ايمان و جذبه و پيوستگى به وجود مى آورد و با الهام از اينكه صاحب اين قبر، در راه خدا و دين، عاشقى پاكباخته و پيشوايى فداكار بوده است، به زائران هم «دعوت به خير» و «فاع از حقّ» و «شهادت در راه خدا» را الهام مى دهد.

آن رقّت قلبى كه هنگام زيارت پديد مى آيد، يادآور مظلوميّتهاست.

آن صفاى باطنى كه كنار قبور اولياء دين دست مى دهد، تربيت كننده جانهاى مشتاق و مستعدّ است.

آن محبت و صميميّتى كه براى زائران در «مشاهد» پيش مى آيد، زمينه ساز وحدت نظرها و پيوند قلبها بر محور امامت و ولايت و هدايتِ ائمّه است. و مگر به خداوند، جز از اين راه، مى توان نزديك شد؟

زيارت ائمّه، «وسيله» قرب به پرودگار است.


1- وسائل الشيعه، ج 10 ص 402 حديث 1 تا 4.

ص:15

مكتب زيارت

بر سر تربتِ ما چون گذرى، همّت خواه

كه زيارتگه رندانِ جهان خواهد بود

بر زمينى كه نشانِ كفِ پاى تو بود

سالها سجده صاحبنظران خواهد بود (1)

*** حسين شناسان تاريخ، با سرزمينِ «طفّ» و با خاك كربلا هم آشنايند. و كربلا، با آشنايان شهادت، حرف مى زند.

سخن خاك با دل، در قالب لفظ نمى گنجد. پيام «تربت» به گوش حسينيان، بر امواج صوتى سوار نمى شود.

راز گويى «خون» با «جان» را، فقط «زائر» مى فهمد.

درس گرفتن از تربت و «فرات»، در مكتب «زيارت» ميسّر است.

زيارتى آگاهانه و از روى بصيرت، زيارتى بر پايه معرفت و محبّت، عشق و شوريدگى، جستجو كردن و يافتن، و .... رفتن و رسيدن، زيارتى كه ريشه در «آشنايى» دارد.

زيارتى كه مبناى آن، پيوند روح، و ارتباط جان، و اتّصال قلب، و اشتراك هدف، و هم خطّى و همسويى و همسانى، در «جهت» و «فكر» و «، عمل» و «موضع» است.

كشاندن روحها و انديشه ها به تربت خونين شهدا، و ايستادن


1- حافظ شيرازى.

ص:16

در حضور عظمتهاى روحى بى نظير اين فداكاران راه دين، به «زائر» هم روحيه و شهامت و درس همّت و ايمان و اراده مى دهد و هم ارزشهاى تجسّم يافته در شهيد را به او منتقل مى سازد.

زائر، شاگرد مكتب زيارت مى شود و مزار شهيد، كلاس آموزش بزرگترين درسهاى زندگى.

اين، در صورتى كه، هم زائر، قلبى آگاه و دلى بينا و شوقى سرشار داشته باشد، و هم آن شهيدانِ اسوه، در جامعه و نزد زائران، شناخته شده باشند و زيارت با «معرفت» همراه باشد.

چنين تأثيرگذارى، نه تنها در بارگاه والاى امامان معصوم، بلكه در كنار مرقد و مزار هر عالم پاكدل و عالى مقام، و هر عارفِ وارسته و خداجوى، و هر شهيد جان باخته در راه حق، فراهم است.

و اگر نيست بايد فراهم گردد.

اينان، الگوها و اسوه هايى بوده و هستند كه تجليل از آنان و احياء آثارشان، الهام بخش جامعه است و فروغ حق طلبى و ايمان و پاكى را در دلها زنده نگه مى دارد.

اين مزارها، بايد هر كدام، كلاسى تربيتى و مكتبى آموزنده باشد.

امروز نيز چنين است. حتى ... شهداى مظلوم هويزه هم، از زير خاك، درس مى دهند و پيام مى فرستند. و مفقودالأثرهاى جبهه هاى نورانى جهاد مقدّس ما هم، كه شهيدان بى مزارند، در همان گمنامى و بى مزارى، به نسل امروز، درس و الهام مى دهند.

قبله دل، كربلاست و اين مزارات! كدام كشورى را سزاست كه

ص:17

با داشتن چنين كانونهايى، دور از روح اسلام و بيگانه از شور كربلا و جدا از حق مجسّم شده در خط عاشورايى حسين بن على عليه السلام باشد؟!

در محراب مبارزه، بايد رو به قبله كربلا ايستاد. و دريغ كه بسيارى راه و جهت را گم كرده اند.

به قول صائب تبريزى:

غفلت نگر كه پشت به محراب كرده ايم

در كشورى كه قبله نما موج مى زند

ص:18

ص:19

ص:20

2. كربلا، قبله عشق

زيارت امام حسين عليه السلام در روايات

براى زيارت هيچ امامى، به اندازه زيارت حسين بن على عليه السلام در «كربلا» تأكيد نشده است.

حتى براى زيارتِ رسول خدا صلى الله عليه و آله هم آنهمه سفارش و دستور نيست.

گاهى در روايات، زيارت «كربلا»، از زيارت «كعبه» هم برتر و بالاتر به حساب آمده است و براى زيارت سيدالشهدا، پاداشى برابر دهها و صدها حج و عمره بيان شده است.

لحن و بيانى كه در احاديث مربوط به زيارت سيدالشهدا عليه السلام به كار رفته است، بسيار جدّى و آميخته به تأكيداتِ فراوان است.

ضرورت زيارت را در هر حال و همواره مطرح مى كند،

آن را براى يك شيعه و پيرو امام، در حدّ يك «فريضه» مى شمارد،

ترك آن را بسيار ناپسند مى داند و هيچ عذر و بهانه و خوف و خطر را مانع از آن به حساب نمى آورد و به رسميّت نمى شناسد.

ص:21

امام صادق عليه السلام در ديدار با يكى از اصحاب برجسته اش به نام «ابان بن تغلب»، از وى مى پرسد: اى ابان: كى به زيارت قبر حسين رفته اى؟

ابان- مدّتى است طولانى كه به زيارتش نرفته ام.

امام- سبحان اللّه! ... تو از بزرگان و رؤساى شيعه هستى و در عين حال، حسين عليه السلام را رها كرده و به زيارتش نمى روى؟ ... (1)امام باقر عليه السلام از يكى از شيعيان پرسيد: فاصله ميان شما و حسين عليه السلام چه قدر است؟

- بيست و شش فرسخ (يا: شانزده فرسخ)

- آيا به زيارت قبرش مى رويد؟

- نه!

- چه قدر جفاكاريد! ... (2)زيارت حسين رفتن، يك تكليف مكتبى براى شيعه او و پيرو مكتب عاشوراست.

بدون پيوند با آن مرقد و مزار، «شيعه بودن» داراى خلل است.

اين مطلبى است كه خود ائمّه دين فرموده اند. امام صادق عليه السلام فرمود:


1- كامل الزيارات، ص 331، سفينةالبحار، ج 1 ص 565، بحارالانوار، ج 98 بيروتى ص 7.
2- كم بينكم و بين الحسين؟ قلت: ست و عشرون فرسخاً. قال له: او ما تأتونه؟ قلت: لا. قال: ما اجفاكم! ... وسائل الشيعه، ج 10 ص 337 و 338، حديث 16 و 20، بحارالأنوار، ج 98 ص 5).

ص:22

هر كس به زيارت حسين عليه السلام نرود تا بميرد، در حاليكه خود را هم شيعه ما بداند، هرگز او شيعه ما نيست. و اگر از اهل بهشت هم باشد، او مهمانِ بهشتيان است:

«مَن لم يأتِ قبرالحسين عليه السلام و هو يَزْعَمُ انّه لنا شيعَهٌ حتّى يَموتَ، فليسَ هوَ لنا بشيعةٍ وانْ كانَ مِن اهلِ الجنّةِ فهو ضيفانُ اهلِ الجنّة.» (1)

امام صادق عليه السلام در جاى ديگر فرمود:

كسى كه توانايى زيارت حسين را داشته باشد ولى زيارت نكند، نسبت به پيامبر اسلام و ائمّه، «عاقّ» شده است. (2)امام باقر عليه السلام فرموده است: شيعيان ما را به زيارت قبر حسين بن على دستور بدهيد. چرا كه زيارتِ او، بر هر مؤمنى كه به «امامتِ الهىِ» حسين عليه السلام، اقرار دارد، فريضه است. (3)و در سخنى ديگر فرموده است: شيعيان ما را دستور دهيد تا حسين عليه السلام را زيارت كنند. همانا زيارت او عمر را زياد، رزق را افزون، و بديها را دفع مى كند و زيارت او، بر هر مؤمنى كه به امامتِ او از سوى خداوند اعتقاد دارد، واجب است. (4)حضور در كنار مرقد هر يك از ائمّه، بخصوص مرقد سالار


1- وسائل الشيعه، ج 10 ص 336، حديث 11. بحارالأنوار، ج 98 ص 4.
2- وسائل الشيعه، ج 10 ص 333، حديث 2.
3- مُروا شيعتنا بزيارة قبرالحسين بن على، فانّ اتيانه مفترضٌ على كلّ مؤمنٍ يقرّ للحسين بالأمامة من اللّه. كامل الزيارات، ص 121، بحارالأنوار، ج 98 ص 1، 3 و 4).
4- وسائل الشيعه، ج 10 ص 321، حديث 8، و ص 345 حديث 1 و 5.

ص:23

شهيدان، حسين بن على عليه السلام تكليف و تعهّد يك مؤمن راستين و شيعه معتقد به «خطّ كربلايىِ» حسين است. در مورد الهام گرفتنها از «كربلا» در آينده، سخن خواهيم گفت.

«ابن بُكير»، به امام صادق عليه السلام عرض مى كند:

قلبم، مرا به زيارت قبر پدرت سيدالشهدا مى كشد (دلم هواى كربلا مى كند) و هنگامى كه از خانه و ديار خود، به قصد زيارت بيرون مى روم، دلم همواره خائف و هراسان و ترسان است، تا از زيارت، برگردم. و اين به خاطر ترس از حكومت و جاسوسان گزارشگر و مأموران نگهبانِ اوست.

امام، در پاسخ او مى گويد:

«اى ابن بُكير! آيا نمى خواهى و دوست ندارى كه خداوند، در راه ما، تو را ترسان ببيند؟ آيا نمى دانى هر كس كه به خاطر خوف ما و همراه با ترس ما ترسان شود، خداوند او را در سايه عرشِ خويش قرار مى دهد؟ و با حسين عليه السلام هم سخن خواهد شد و در روز قيامت، كه روز ترس و گرفتارى بزرگ است، خداوند، او را ايمن خواهد ساخت و قلبش آرام خواهد بود؟! ...» (1) «محمد بن مسلم»- كه از اصحاب بزرگ امام باقر و امام صادق عليه السلام است مى گويد:

امام صادق عليه السلام از من پرسيد كه: آيا به زيارت قبر حسين عليه السلام


1- بحارالأنوار، ج 98 ص 11، كامل الزيارات، ص 126، وسائل الشيعه، ج 1 ص 356.

ص:24

مى روى؟

گفتم: آرى، همراه با ترس و هراس و دلهره.

فرمود: هر چه اين مسأله دشوارتر و پرمخاطره تر باشد، پاداش زيارت هم به اندازه آن هراس است. هر كس در راه زيارت حسين، به هراس بيفتد، خداوند، در روز قيامت، كه همه مردم، در پيشگاه پروردگار جهان حضور مى يابند، او را ايمن از ترس و وحشت مى كند.» (1)با اينكه در سفرها، بايد جانب ايمنى و آسايش را در نظر داشت و مسافرتهاى آميخته به رنج و گرفتارى چندان خوشايند و مطلوب نيست، امّا در راه زيارت قبر حسين عليه السلام، همين امر نامطلوب، مطلوب است و خوف در دنيا، مايه ايمنى در آخرت است، و گرفتارى و رنج در اين راه، سبب نجات و آسودگى قيامت است!

در حديثى طولانى، در ضمن سؤالاتى كه مردى از امام صادق عليه السلام درباره زيارت حسين عليه السلام مى كند، مى پرسد:

- پاداش كسى كه هنگام زيارت آن حضرت، دچار ستم سلطانى شود و او را در آنجا بكشد، چيست؟

- با اولين قطره خونش، همه گناهانش بخشوده مى گردد ...

- پاداش كسى كه در راه زيارت رفتن، به زندان بيفتد، چيست؟

- در مقابل هر روزى كه زندانى شود و اندوهگين گردد، در


1- ماكان من هذا اشدّ، فالثواب فيه على قدر الخوف، و من خافَ فى اتيانه آمنَ اللّهُ روعتَه يوم يقوم الناس لربّ العالمين ...» وسائل الشيعه، ج 10 ص 357 حديث 4، بحارالأنوار، 98 ص 11، كامل الزيارات، ص 127)

ص:25

قيامت براى او، يك شادى است.

- اگر در راه زيارت او، پس از حبس، كتك بخورد، چه پاداشى دارد؟

- براى هر ضربه اى، يك حورى بهشتى، و در برابر هر دردى و رنجى كه بر جسمش وارد شود، يك «حسنه» براى اوست.» (1)آرى ... براى رسيدن به كربلا، بايد اراده اى آهنين، قلبى شجاع، عشقى سوزان داشت، و در اين سفر، بايد رهتوشه اى از صبر و يقين، پاپوشى از «توكّل»، سلاحى از «ايمان» و مَركبى از «جان» داشت، تا به منزل رسيد. چرا كه راه كربلا، از «صحراى عشق» و «ميدانِ فداكارى» و پيچ و خمِ خوف و خطر مى گذرد.

آنكس كه عاشق و دلباخته باشد، نه تنها از خطر نمى هراسد، كه به استقبال آن مى شتابد. نه تنها از رنج و گرفتارى در اين راه، خسته نمى شود و آزرده نمى گردد، بلكه از اين رنج، لذّت هم مى برد.

امام صادق، برنامه سالانه تعيين كرده و فرموده است:

«ايتوا قبرَ الحسين عليه السلام كُلَّ سَنةٍ مرّةً» (2)

سالى يكبار به زيارت مرقد سيدالشهدا برويد.

امام صادق عليه السلام از «سُدير» پرسيد:

- آيا هر روز، حسين را زيارت مى كنيد؟


1- كامل الزيارات، ص 124.
2- بحارالانوار بيروتى ج 98 ص 13.

ص:26

- خير!

- چقدر جفا كاريد! آيا هر جمعه زيارت مى كنيد؟

- خير.

- هر ماه چطور؟

- خير.

- هر سال چطور؟

- گاهى چرا.

آنگاه فرمود:

- اى سدير! چقدر نسبت به حسين جفا كاريد! اى سدير، با توجّه به اينكه هزاران فرشته غبار آلود و گريان، هر روز، حسين را زيارت مى كنند و خسته نمى شوند، چرا تو هر جمعه (هر هفته) پنج بار، يا هر روز يك بار، زيارت نمى كنى؟

گفتم: فدايت شوم، ميان ما و او فرسنگها فاصله است.

فرمود: بر پشتِ بام برو، و بگو:

«السلام عليك يا ابا عبداللّه، السلام عليك و رحمة اللَّه و بركاته».

براى تو زيارت محسوب مى شود و پاداش حج و عمره مى يابى. (1)


1- وسائل الشيعه، ج 10 ص 385 حديث 2، بحارالأنوار، 98 ص 6.

ص:27

پاداشهاى عظيم

آنچه در زيارت حسين بن على عليه السلام بسيار چشمگير است، ثوابهاى كلان و پاداشهاى عظيم و محيّرالعقولى است كه در روايات ائمّه، براى آن بيان شده است.

امام صادق عليه السلام در روايتى، براى زيارت حسين بن على، ثوابى همچون پاداشِ نبرد در ركاب پيامبر و امام عادل بيان مى كند. (1)در جاى ديگر، پاداشى همچون اجر شهيدان «بدر» را نويد مى دهد. (2)و در احاديث بسيارى، ثواب حج و عمره مكرّر را براى آن بر مى شمارد. و در سخنى، امام صادق عليه السلام براى كسى كه به زيارت حسين برود، با اين خصوصيّت كه نسبت به حقِّ آن حضرت، معرفت و شناخت داشته باشد «عارفاً بحقّه» پاداش آزاد كردن هزار برده، و آماده كردن هزار اسب براى مجاهدان راه خدا را بشارت داده است. (3)و با تعبيرات ديگر، پاداشهايى كمتر و بيشتر نقل شده است. راز آن چيست؟

مى دانيم كه هر عمل، با توجّه به اينكه در چه زمانى، در چه مكانى، و در چه شرايطى و از سوى چه كسى و با چه انگيزه و هدفى و با چه ميزان، رشد و آگاهى و بصيرت، انجام بگيرد،


1- ثواب الأعمال، ص 81.
2- كامل الزيارات، ص 183.
3- همان، ص 164.

ص:28

ارزشهاى متفاوت و تأثيراتى مختلف پيدا مى كند.

زيارت كربلا، هميشه آزاد نبوده، بلكه همراه با گرفتاريها و محدوديتهايى بوده است كه موجب دشوارى زيارت مى گشته است.

ولى ائمّه، براى همين شرايط هم، تكليف را ساقط ندانسته و به زيارت حسين عليه السلام دستور مى دادند.

«معاوية بن وهب» مى گويد: وارد منزل حضرت صادق عليه السلام شدم. در نماز خانه منزلش، به نماز ايستاده بود، صبر كردم تا نمازش تمام شد. ديدم پس از نماز، دست به دعا برداشت و براى زائران قبر حسين بن على دعا كرد، آنانكه با انفاق مال و تلاش بدنى به زيارت مى روند، براى پيوند با ائمّه و شاد كردن رسول خدا و پاسخگويى به فرمان امامان و خشمگين ساختن دشمنان و راضى كردن خداوند. و چنين دعا كرد:

خدايا، از آنان راضى باش، و خود و خانواده شان را، شب و روز، نگهدار، و همراهى شان كن و از شرّ هر جبّار سركش و ستمگر، و از گزند شياطين نهان و آشكار در امانشان بدار و نيازهايشان را برآور ... خدا يا به آنان، بخاطر اينكه از وطن، دور ماندند و ما را بر فرزندان و بستگان خود برگزيدند، بهترين پاداشها را عطا كن.

خدايا! دشمنان ما، اين زائران را به خاطر سفر، ملامت كردند ولى اين سرزنشها، هرگز پيروان ما را از اين زيارت، مانع نگشت.

آمدند تا با مخالفان ما مخالفت كرده باشند!

خدايا! آن چهره ها را كه آفتاب، در اين راه تغيير داد، رحمت كن، آن صورتهائى را كه بر تربتِ حسين، قرار گرفت، مورد لطف

ص:29

قرار بده، آن چشمهايى را كه در راه ما اشك ريخت، آن دلهايى كه براى ما و تشنگى ما سوخت، آن ناله هايى كه براى ما سرداده شد، رحمت كن.

خدايا! من آن بدنها و جانها را تا قيامت، تا هنگام ورود به كوثر در آن روز تشنگى بزرگ، به تو امانت مى سپارم ...

امام، همچنان دعا مى خواند و سجده مى كرد.

پس از فراغت از نماز، گفتم: اين دعاهايى را كه از شما شنيدم، اگر در حق كسى بود كه خدا را نمى شناخت، مى پنداشتم كه هرگز به آتش دوزخ نخواهد سوخت، به خدا قسم، (با اين دعاهاى شما) آرزو كردم كه اى كاش به حج نرفته بودم و حسين را زيارت مى كردم.

امام فرمود: تو به او بسيار نزديكى. پس چه چيز مانع از آن مى شود كه به زيارتش بروى؟ اى معاوية بن وهب! مبادا كه اين كار را ترك كنى؟

گفتم: نمى پنداشتم كه كار، به اين ارزش و عظمت مى رسد. (1)در سخنى ديگر، پيامبر اسلام، خطاب به حسين، هنگامى كه جاى شمشير را بر پيكر او مى بوسيد، فرمود:

تو و پدرت و برادرت، شهيد خواهيد شد.

حسين، مى پرسد: از امّت تو، چه كسانى ما را زيارت خواهند كرد؟


1- كامل الزيارات، ص 116، بحارالأنوار، ج ص 8 و 52. وسائل الشيعه، ج 10 ص 320.

ص:30

پيامبر فرمود: مرا، و پدر و برادرت و خودت را، جز كسانى از امّت راستينِ من، زيارت نمى كند.» (1)در حديثى هم، زيارت ائمّه، در رديف جهاد با دشمنان به حساب آمده است. (2)زيارت حسين، براى تهيدستان، به جاى زيارت حج محسوب مى شود و خداوند، پاداش حج را به آنان مى دهد. (3)در مورد زيارتِ شائقانه و عاشقانه كه از روى محبت و شيفتگى انجام گيرد، نيز، احاديثى نقل شده است كه به ذكر دو نمونه اكتفا مى شود:

امام صادق عليه السلام فرمود:

روز قيامت، يك منادى ندا مى دهد: «زائران حسين كجايند؟»

جمعى برمى خيزند.

به آنان گفته مى شود: در زيارت حسين، چه مى خواستيد و چه اراده كرديد؟

مى گويند: زيارت ما، بخاطر محبّت به پيامبر و على و فاطمه بود.

به آنان گفته مى شود: اينك، اين محمد و على و فاطمه و حسن و حسين! پس به آنان بپيونديد. شما در درجات آنان هستيد. به پرچم پيامبر ملحق شويد.

آنگاه، آنان، در سايه سار لواى خاصّى كه در دست على بن ابى طالب


1- بحارالأنوار، ج 97 ص 119، كامل الزيارات، ص 70.
2- بحارالأنوار، ج 97 ص 124.
3- وسائل الشيعه، ج 10 ص 360.

ص:31

است قرار مى گيرند تا وارد بهشت گردند. (1)در زيارت كربلا، چه پاداشى مى تواند بزرگتر از «بهشت» باشد؟

و چه انگيزه اى قوى تر از «مرضىّ حق» بودن، و خشنودى رسول خدا را جذب كردن؟

و چه نتيجه اى بالاتر از پيوند با اهل بيت، در دنيا و آخرت؟

شيعيان آن حضرت، در هر مناسبت و مجلس و محفلى- حتى مراسم شادى و جشن هم- از حسين ياد مى كنند و ياد او را نمكِ هر مجلس مى دانند، ائمه هم نسبت به زيارت او- از دور يا نزديك- اينگونه اصرار و تأكيد داشته اند.

در روايات مربوط به زيارت هم، در هر فرصت و مناسبتى، در تمام ايّام و فصول سال، در همه حالات سفر و حضر، غم و شادى، اعياد و وفيات، شبهاى قدر، مبعث، فطر، نيمه شعبان، غدير، عاشورا، و ... دستور به زيارت حسين بن على عليه السلام داده اند. و بيش از همه ائمه و حتى رسول خدا، به زيارت سيدالشهدا تأكيد شده است.

اينها براى چيست؟ مى توان گفت براى اين است كه، عاشوراى حسين و حادثه كربلا، «سمبل» است. همچنانكه مخالفت و دشمنى دشمنان هم، بيش او همه، با نام و ياد و مزار مظلوم كربلا بوده است چرا كه كربلا در نظرشان سمبل مقاومت بوده است.

البته بايد به تاريخ نگاه كرد، تا هم عمق تأثير عاشورا را در سرنوشت اسلام و مسلمين دريافت، و هم ميزانِ خصومت


1- وسائل الشيعه، ج 10 ص 387.

ص:32

دشمنان را با اين «مزار» و «تربت»، شناخت.

كربلا، از يك سو، سمبل مظلوميّت آن پيشوايان عدل بود، و از سويى، مظهر دفاعِ بزرگ آل على و عترت پيامبر، از اسلام و قرآن، حتى به قيمت جانهاى عزيز و گرانقدر و قتل عامهاى شگفت و هولناك.

روى آوردن به مزار سيدالشهدا، در واقع تكرار و يادآورى همه روزه و همواره حق و مظلوميّت و تكليف و تعهّد بود، تا دلها به آن جهت و آن سو، تمايل پيدا كند و امّت اسلام، «كربلايى» شود و فكر و ذكر و نشست و برخاست و آغاز و انجامِ شيعه، همواره «حسينى» گردد.

خداوند اگر براى زيارت كربلاى حسين، پاداش هزار حج و عمره مى دهد، چون حج هم به بركت عاشورا باقى مانده است. حج را هم حسين زنده كرد. حيات اسلام در سايه خون پاكِ شهيدان كربلا بود. اگر نامى و سخنى از پيامبر و كعبه و قبله و وحى و دين و قرآن مانده است، به بركت وجود حسين و خون و شهادتِ اوست.

اسلام، مديون سيدالشهدا است. از اينجاست كه مى گوييم:

كربلا، همه چيز ماست، چون اساس دين را حفظ كرد.

آل اميّه، اسلام را به بازيچه گرفته بودند و خلافت اسلام را همچون توپى ميان خود دست به دست مى گرداندند.

حركتِ عاشورا، پيش از آنكه يك نهضتِ شيعى و در جهت احياى حق آل محمّد باشد، يك حركت اسلامى و براى نجاتِ دينِ خدا بود، كه در آستانه زوال و نيستى قرار داشت.

ص:33

پس كربلا، تنها مربوط به شيعيان نيست، بلكه قبله گاه همه مسلمين است، چرا كه فسقِ علنى يزيد، و بدعتها و تحريفها و ستمها و اسلام زدايى هاى بنى اميّه، از نظر اهل سنّت هم مطرود و محكوم است و ايستادن در مقابل آن رجعتِ فاحش، يك عمل ارزشمند! ...

آنهمه تأكيد، براى آن است كه حسين، اسلام را زنده كرد و خون او، بقاء دين را بيمه نمود. و ... پيامبر، در وجودِ حسين، تداوم يافت.

چون كربلاى حسين، مظهر و سمبل و اسوه است، مزار او نيز چنين است و زيارت قبرش هم، بيش از همه مورد سفارش پيشوايان دين است.

تمثيلِ «كرب» و «بلا» در زيارت كربلا

عاشورا، روز ناگوار و دردناكى بود.

و كربلا، صحنه دلخراش و جانسوز ...

آنچه بود، گرسنگى بود و تشنگى، غربت و مظلوميّت، شهادت و خون، اسارت و زخم زبان.

و حسين بن على عليه السلام شهيد آن روز و اين صحنه است. بر مظلوميّت او، نه تنها هل زمين، بلكه اهل آسمان و فرشتگان هم مى گريند. چرا كه «كربلا»، در تاريخ بى نظير است.

در روايات است كه پس از شهادت حسين بن على عليه السلام، در

ص:34

بيت المقدس، زير هر سنگريزه اى خون تازه بود، آسمان و زمين بر حسين گريست، آسمان، سه روز خون باريد، از زمين خون جوشيد و ... (1)زائر حسين عليه السلام كه به زيارت مرقد آن امام مظلوم مى رود، بايد تمثيلى از شدائد و رنجها و سوز و گدازها و خوف و عطشها را در خويش، پديد آورد.

كربلايش، كرب و بلا باشد. سفرى همچون سفر حسين و اهل بيتش در كربلا.

در سفر كربلا، بايد همسانِ فرشتگان بود، مهموم و اندوهناك، دلسوخته و غبار آلود، پريشان خاطر و غمين.

اين نيز، توصيه ائمه عليهم السلام است. با اينكه در زيارت قبور ائمّه ديگر، سفارش به نظافت، پاكى، جامه هاى نيكو، و ... شده است، در مورد زيارت حسين بن على عليه السلام، هر چه رنج و گرسنگى و تشنگى باشد، بهتر است، محزون و ژوليده و غبار آلود بايد زيارت كرد، تا ياد آن رنجها و مصيبتها كه بر اهل بيت حسين عليه السلام روا شد، به يادها بيايد و زنده شود.

امام صادق فرموده است: حسين بن على را در حالِ اندوه و حزن و رنج و خاك آلوده و پژمرده و گرسنه و تشنه زيارت كن:

«اذا ارَدْتَ الحسين فَزُره و انتَ حزينٌ مكروبٌ شُعثاً غُبراً


1- همان ص 201 به بعد، احاديث مكرّر.

ص:35

جائعاً عَطشاناً.» (1)

داشتن چنين حالتى در زيارت، ترسيم حوادث روز عاشوراست و اينگونه به ديدار رفتن، نشانه آن شيفتگى قلبى و دلدادگى فراوان است، از اين رو اين غبار، خود، طراوت و پاكى است و اين آشفتگى و افسردگى، نشاط روح عاشق است.

از شيشه، غبار غم نمى بايد شست

وز دل، رقمِ «الم» نمى بايد شست

پايى كه به راه عشق شد خاك آلود

با آب حيات هم نمى بايد شست (2)

حسين، عزيز همه است. در سوگ اين عزيز، و در زيارت خاك آن شهيد، زائر بايد خود را داغديده و عزادار و غمگين بداند و بنماياند. سفر كربلا، سفر تفريح و تفرّج نيست. زيارت حسين، اردوى تفريحى و پيك نيك نيست. از اين رو، گاهى امامان مى ديدند كه گروههاى زائر، همراه خود، وسايل پخت و پز و كباب و بزغاله و حلوا و فرنى و سفره هاى رنگين مى برند، بر مى آشفتند و اعتراض مى كردند كه: آيا شما سر خاك پدرتان هم اينگونه مى رويد؟!

وقتى به امام صادق خبر مى رسد كه جماعتى از زوّار حسين، زاد راه و رهتوشه هاى خوب و معطّر بر مى دارند، مى فرمايد:


1- بحارالأنوار، ج 98 ص 140 و وسائل الشيعه، ج 10 ص 414 حديث 2.
2- مشفقى دهلوى.

ص:36

اگر اينان، قبر پدران، يا مادران يا دوستان خويش را زيارت كنند، هرگز چنين نمى كنند:

«لَوْ اتيتُم قُبورَ آبائكم وَ امّهاتِكم لم تفعلوا ذلك»

راوى مى پرسد: پس چه بخوريم؟ حضرت پاسخ مى دهد: نان و شير.

بدينگونه است كه سمبل مظلوميت اهل بيت را مى توان حفظ كرد و كربلا را همواره زنده و سازنده نگهداشت، حتى با تحمّل هزينه ها و خرجها و شدايد و رنجها. خداوند هم تضمين كرده است كه آنچه در اين راه، خرج شود جبران كند.

در زيارت مرقد آن امام مظلوم، بايد به آن جلوه هاى تابناك عظمت و معنويت و حماسه و فداكارى توجّه داشت و به «حقِ» او بايد عارف بود.

بايد دانست كه سيدالشهدا و يارانش، كه بودند؟ چه كردند؟ چرا شهيد شدند و ما بايد چه كنيم؟ توجّه به اين جهات، شايد يكى از معانىِ «عارفاً بحقّه» باشد كه در دستورهاى ائمه در مورد زيارت، مطرح شده است.

مرحوم نراقى، در توجّه دادنِ به شهيد كربلا و مدفونِ در آن تربت والا، مى گويد:

«... در زيارت كربلا، به يادآور، كه فرزند رسول خدا، در اين سرزمين به شهادت رسيده و امام حسين و اولادش و نزديكان و يارانش در همينجا شهيد شده اند و خانواده اش به اسارت درآمده اند. اندوه را بر قلبت تجديد كن و به كربلا، با چهره اى ژوليده و غبارآلود، با دلى

ص:37

شكسته و قلبى محزون داخل شو، در دل، حرمت و شرافت اين سرزمين را حاضر كن، كه اين، سرزمينى است كه در تربتش شفاست، و دعا در آنجا ردّ نمى شود، و خداوند، آنجا را در قيامت، از والاترين بقعه هاى بهشتى قرار مى دهد. با آرامش و وقار، وارد حرم كه شدى، و چشمت بر ضريح منوّر آن حضرت و ديگر شهدايى كه در ركابش به شهادت رسيدند و در جوارش آرميده اند افتاد، آن اشخاص را در نظرت مجسّم كن، يكايك آن حوادث و وقايع را از نظر بگذران و در پيش چشم خود مجسّم ساز كه: حسين در كربلا ايستاده است، يارانش، يك به يك مى آيند و پس از سلام بر او، اجازه جهاد و ميدان رفتن مى طلبند، آن حضرت اجازه مى دهد. به قلب دشمن حمله مى كنند و در درگيرى به شهادت مى رسند، و در واپسين دم، حسين را صدا مى زنند، امام هم بسرعت، خود را بر بالين آنان مى رساند ...» (1)

شهادت، سنگ را بوسيدنى كرد

كربلا، سرزمينى است كه نشانه هاى آن حماسه جاويد و حق مجسّم را در خود دارد. از اين رو، مقدّس و مبارك و مؤثّر و مربّى است.

قداست خاك كربلا، بخاطر خون حسين است، كه حسين،


1- جامع السعادات، محمدمهدى نراقى، ج 3 ص 403.

ص:38

خود، خون خداست و پسرِ خون خداست (يا ثارَاللَّه و ابنَ ثاره) شگفت نيست اگر خون، به خاك، اعتبار بخشد.

عجب نيست اگر شهادت، به زمين و در و ديوار، آبرو و ارزش بدهد.

«كربلا»، در بردارنده حسين شهيد است، حسينى كه فداى اسلام و كشته راه دين گرديد.

آيا تربت چنين شهيدى، شايسته تجليل نيست؟

برخاك مزار چنين آزاده اى بايد بوسه زد و تربت اقدس و اطهرش را بايد توتياى چشم كرد و مُهر نماز نمود، چرا كه اين عظمت، بخاطر شهادت است.

«شهادت، خاك را بوييدنى كرد»

«شهادت، سنگ را بوسيدنى كرد»

براى الهام از مكتب خونين كربلا و درسهاى بلند و والاى عاشورا، تربت كربلا را بايد هنگام نماز، كه تقرب به خداست، زير پيشانى گذاشت، و در سجّاده، عطر شهادت را از آن تربت، استشمام كرد.

و اين، سفارش امامان ماست.

خاك كربلا، مهر نماز مى شود و به سجده بر آن توصيه مى گردد.

ص:39

الهام از پيوند «خاك» و «خون»

«كربلا» به عنوانِ تجسّم يك فرهنگ انقلابى و پرشور و پرخاشگر عليه سلطه هاى ستم مطرح بود و قبر حسين بن على عليه السلام و تربتِ خونينِ اين شهيد بزرگ و يارانش، كانون الهام، و مكتب آزادى بخش و حركت آفرين.

در فرهنگ شيعه و درباور حسينيان تاريخ و آشنايان با اهل بيت، كلمه «تربت»، بار محتوايى غنى و تاريخى داشته است. چه به صورتِ مهر نماز، يا خاكِ تيمّم، يا تسبيح سجّاده، يا خاك شفابخش و متبرّك.

امامان، تلاش مى كردند كه شيعه را به فرهنگ شهادت، سوق دهند. اين تشويق، در سايه روى آوردن به نمودها و سمبلها و مظاهرى انجام مى گرفت كه يادى از آن حماسه را دربر داشته باشد و تداعى كننده آن حماسه ها و خونها و شهادتها باشد. حتى به صورتِ قرار دادنِ تربت كربلا در محلّ سجود، تا تعظيم به آرمان والاى شهيدان كربلا باشد، و قرار دادن تربت، زير بينى، هنگام سجده، تا بوى خون شهداى كربلا، جان را طراوت بخشد. چرا كه:

«از خاك شهيد، بوى خون مى آيد».

امام صادق عليه السلام:

«السجودُ عَلى تربة الحسين عليه السلام يَخرِقُ الحُجُبَ السّبع». (1)

سجده بر تربت حسين، حجابهاى هفتگانه را كنار مى زند.


1- بحارالأنوار چاپ بيروت ج 82 ص 153 و 334.

ص:40

حضرت فاطمه زهرا عليها السلام آن تسبيحاتِ مخصوص را، با تسبيحى مى گفت كه از يك نخ مفتول از پشم درست شده بود و به تعداد تكبيرات، «گِرِه» داشت. وقتى كه «حمزه سيّدالشهدا» به شهادت رسيد، از خاك قبر او، تسبيح ساخت. از آن پس، مردم هم به تبعيّت از او چنان كردند. تا اينكه حسين عليه السلام به شهادت رسيد.

مردم، بخاطر فضيلت و مزيّتِ افزونتر تربتِ امام حسين، از تربت قبر آن شهيد، تسبيح ساختند. (1)بالاتر از اين، سفارش ائمّه است كه: كام فرزندان خود را هنگام ولادت، با تربت قبر حسين بن على عليه السلام برداريد. به اين تعبير، روايات متعدّدى نقل شده است. از جمله سخن امام صادق عليه السلام است كه:

«حَنِّكُوا اولادَكم بتربةِ الحسين، فَانّها امانٌ» (2)

نه تنها تربت شهيد، بلكه هر چيزى كه از شهيد، يادگار مانده و نشانى از اوست و كوچكترين پيوندى با يك شهيد دارد، براى وارثان خط شهادت و شاگردانِ اين مكتب، الهام بخش، عزيز، مقدّس، متبرّك، ارزشمند و خاطره آميز است.


1- بحارالأنوار، ج 82 ص 333 حديث 16 و صفحه 341.
2- وسائل الشيعه، ج 10 ص 410 حديث 8.

ص:41

فرات، آب حيات

گاهى «جغرافى»، گوياى يك «تاريخ» است.

گاهى قطعه اى زمين، حامل يك «فرهنگ» است.

گاهى نهر آبى، ديوار ديارى، ستون مسجدى، بقاياى شهرى، ردّ پايى، نقش ديوارى و ... در بردارنده يك دنيا خاطرات تاريخى تلخ و شيرين است، رواقِ تاريخ و آيينه حوادث است.

از آنها بايد الهام گرفت و با تأكيد بر آنها، تاريخ را به ياد آورد.

«فرات»، از اينگونه نهرهاست و آب فرات، در قاموس فرهنگ شيعه، بار معنوى و محتواى فرهنگى دارد و راز دار بزرگ و مقدّسى است كه امواجش، حماسه كربلا و آن تشنگيها، ايثارها، حماسه ها، قهرمانيها و ايمانها را به يادها مى آورد.

آب «فرات» و خاك «كربلا»، هر دو يادآور عاشورايند.

و هر دو، در الهام بخشى، مؤثّر و كارساز،

و هر دو، مورد تشويق و ترغيب اهل بيت و ائمّه، و هر دو، مقدّس و مبارك و عزيز.

در حديثى، «رود فرات» و «رود نيل»، رودهاى مؤمن به حساب آمده است:

«نهرانِ مؤمنان و نهران كافران، فالمؤمنان:

الفرات و نيل مصر ...» (1)

و در حديثى، فرات، نهرى بهشتى به حساب آمده است:


1- وسائل الشيعه، ج 17 ص 215.

ص:42

«اربعة انهارٍ من الجنّة: الفرات ...» (1)

غسل كردن از آب فرات، براى زيارت اباعبدالله الحسين عليه السلام يا غير آن، بسيار فضيلت دارد.

و چه پاداشهاى عظيم، بيان شده است براى زائران قبر حسين بن على عليه السلام كه در فرات، وضو بگيرند و غسل كنند و باوقار و آرامش، به زيارت آن حضرت شرفياب شوند. (2)همچنين، برداشتن كام نوزاد با آب فرات، و چشاندن آب مقدس اين نهر بهشتى به كودكانى كه بناست با محبت و ولايت خاندان وحى و اهل بيت پيامبر بزرگ شوند و «تربيتِ عاشورايى» يابند، امرى است كه دستور اكيد ائمّه است.

امام صادق عليه السلام فرمود:

«ما اظُنّ احداً يُحَنِّكُ بماء الفراتِ الّا احَبَّنا اهلَ البَيتْ» (3)

و يا به اين تعبير كه:

«من شَرِب مِن ماء الفراتِ و حَنَّك به فانّه يُحِبُّنا اهلَ البيت» (4)

يعنى: هر كس از آب فرات بنوشد. يا كام خود را با آن برگيرد، حتماً دوستدار ما اهل بيت خواهد بود.

ايجاد پيوند با كربلا و اهل بيت با آب فرات، از آغاز حيات


1- همان، ج 17 ص 215.
2- همان، ج 10 ص 377 احاديثِ: 1، 3، 6، 7، 8، 9 و 10.
3- همان، ص 314 حديث 2.
4- همان، حديث 7 و 9.

ص:43

شروع مى شود و فرات، آبِ حياتِ جانهاى مستعدّ مى گردد و در «خطّ» صحيح مى كشاند و هدايت مى كند.

تربتِ الهام بخش سيّدالشهدا عليه السلام

الهام بخشى تربت شهداء، و حركت آفرينى مزار حسين بن على عليه السلام، تنها در شرايط آباد بودن مرقد، و داشتنِ صحن و سرا و قبه و بارگاه نبود. از همان آغاز، آغاز شد. حتّى از همان عصر عاشورا.

در همان روزهاى نخست پس از شهادت، كه نه قبرى بود و نه ضريحى و نه نشانى، شهادتگاه سيدالشهدا قبله دلها شد و كانون شورانگيزترين عشقهاى پاك .... و عاشورا و كربلا، كلاس خود را داير كرد.

جاذبه معنوى آن تربت خونين، از جاى ديگر بود.

مگر كسى مى تواند به حق و انسانيت و آزادگى معتقد باشد و در ستايش شهداى كربلا زبان نگشايد؟

مگر مى شود، انسانى ضدّ ظلم و طرفدار مظلوم باشد و بر مظلوميّت كشتگان آن دشت خونين اشگى نريزد؟ آهى سر ندهد، ناله اى نكند، مرثيه اى نخواند، شعرى نسرايد؟!

كوفيانى كه در حمايت از مسلم بن عقيل و حسين بن على عليه السلام كوتاهى و سستى نشان داده بودند، پس از شهادتِ امام حسين عليه السلام در كربلا خود را مقصّر و گناهكار مى دانستند و توبه خويش را تنها

ص:44

با يك قيام مسلّحانه و انتقام خون شهيدان از امويان قابل قبول مى دانستند. اينان كه توبه كنندگان بودند، حركتشان به نام «قيام توابين» معروف است.

در نهضت توابين كربلا، پس از تشكيل هسته هاى اصلى قيام و آماده شدن شرايط براى شروع انقلاب، وقتى در سال 65 هجرى قيام خود را بر ضدّ حكومت اموى اعلان مى كنند، تصميم مى گيرند به زيارت قبر حسين عليه السلام بروند تا توبه خود را به درگاه پروردگار، نزد مرقد او اعلان كنند.

به نقل تواريخ، دسته هاى توّابين به طرف كربلا رهسپار شدند.

وقتى به كربلا رسيدند، همه يكصدا فرياد كشيدند: «يا حسين!» ...

و گريه و زارى كردند و به درگاه خداوند، توبه و تضرّع نمودند تا خداوند، گناهانشان را ببخشد، آنان در برابر بارگاه امام حسين عليه السلام گفتند:

خدايا رحمت فرست بر حسين، شهيد فرزند شهيد، هدايت يافته پسر هدايت يافته، صدّيق فرزند صدّيق.

خدايا! ... تو را شاهد مى گيريم كه بر دين و راه آنان هستيم، دشمن قاتلانشان و هوادار و دوستدار دوستانشان هستيم.

خدايا! ... ما فرزند دختر پيامبرت را خوار كرديم. گذشته ما را ببخش و توبه ما را بپذير و حسين عليه السلام و اصحاب شهيد و صديق او را رحمت فرست. (1)


1- حياة الامام الحسين بن على، باقر شريف القرشى، ج 3، ص 452.

ص:45

و چنان بر قبر شريف آن حضرت ازدحام نمودند كه بيش از ازدحام حاجيان بر «حجرالاسود» بود.

«سليمان بن صرد»، رئيس توابين، در ربيع الثانى سال 65 هجرى، اصحاب خود را جمع كرد و به «نُخيله» رفتند و در آنجا اردو زدند. پس از سه روز كه آنجا بودند و به سازماندهى و تكميل نيروهاى خود مشغول بودند، به كرانه فرات رفتند. سپس بر تربت حسين شهيد در كربلا حاضر شدند. وقتى به محلّ قبر رسيدند، يكصدا صيحه اى زدند و بشدّت گريستند. گريه اى كه پيرامون قبر حسين بن على نظيرش ديده نشده است.

از آن پس بود كه فريادِ «يا لثارات الحسينِ» (1)توابين زمين را در زير پاى بنى اميّه مى لرزاند. كوفه شاهد رفت و آمدهاى مسلّحانه آنان به سوى قبر حسين عليه السلام بود. هنگامى كه قبر آن حضرت را ترك مى كردند، پشيمانى و حماسه شان افزايش مى يافت، موجى بودند سرازير، بر ضدّ بنى اميّه، و آرزويشان هم كشته شدن در راه خونخواهى حسين عليه السلام بود ... (2)الهام بخشى «كربلا» را براى مبارزان، از سختيگريهاى پس از قيام نسبت به زيارت مى توان فهميد، كه از سوى سلطه جابران اعمال مى شد. پس از خروج و قيام زيد بن على بن الحسين در


1- شعار توابين انقلابى در دعوت به انقلاب، تقريباً به مفهومِ: «پيش به سوى انتقام خون حسين!» است.
2- تاريخ النياحه على الأمام الشهيد الحسين بن على، سيد صالح الشهرستانى، ج 1، ص 134- 138.

ص:46

كوفه و شهادتش در سال 121، منع و مراقبت و كنترل زيارت حسين عليه السلام در كربلا زيادتر شد و هشام بن عبدالملك، مأمورانى را براى كنترل گماشته بود. (1)نگهبانى از چنين مرقدى، حفاظت از سرچشمه الهام است. و نصب نشانه براى گم نشدن قبر، دليل پاى بندى به اين كانون اميدبخش است.

شيعيان، از همان آغاز، همتى بلند و تلاشى چشمگير داشتند تا مركزيّت كربلا را حفظ كنند.

... آنانكه حسين عليه السلام را به خاك سپردند، بر سر قبر او نشانه ها و علائمى برپا داشتند تا آثار آن از بين نرود. در عهد بنى اميّه، براى قبر حسين، نگهبانانى گماشته بودند تا از رسيدن زائران به قبر مطهّر ممانعت به عمل آورند.

كربلا، پايگاه انقلاب

حسين عليه السلام در كربلا شهيد شد.

آرى ... ليكن، پروانه هايى كه شيفته نورند، شمع محفل آراى خويش را يافتند و از شعله شمع، پيراهنِ عشق پوشيدند و با جان باختن و پرسوختن، تعلّق دل را فرياد زدند.

«كربلا»، يك دانشگاه سازنده شد، و قتلگاه، يك مركز الهام.


1- همان.

ص:47

عصر عاشورا، زينب كبرى عليها السلام در سخنانى به امام سجّاد عليه السلام گفت: در همين سرزمين كربلا، براى قبر پدرت سيدالشهدا، علامتى و نشانى نصب مى كنند كه اثرش هرگز كهنه و فرسوده نمى شود و با گذشتِ روز و شب، محو نمى گردد و مردم از هر سوى به زيارتش خواهند آمد و سران كفر و زمامداران ستم و پيروان گمراهى، هر چند در زدودن و محو كردن و از بين بردن و خاموش كردن آن بكوشند، آثارش آشكارتر و كارش بلند مرتبه تر خواهد شد ...». (1)و چنين نيز شد. تاريخ، گوياترين شاهد، بر صدق سخن عقيله بنى هاشم، حضرت زينب است.

به نوشته تواريخ، «عمارتِ مرقد حسين عليه السلام از همان زمان شهادت سيدالشهدا و اصحابش در سال 61 هجرى شروع شد.

چون «بنى اسد» شهدا را به خاك سپردند، بر قبر آنان نشانه هايى گذاشتند كه محود نشود و «مختار بن عبيد»، آن مشهد را استوار ساخت و روستاى كوچكى در اطرافش بنا نهاد و آن مزار در عهد بنى اميّه آباد بود و دو درب داشت، شرقى و غربى، كه مسلمانان و مؤمنين به قصد زيارت، آهنگ آنجا را مى كردند. در عهد هارون الرشيد- خليفه عباسى- آنجا را ويران كردند ولى در زمان مأمون، به دستور وى تجديد بنا شد، زيرا نسبت به علويّون ابراز نزديكى و دوستى مى كرد. ولى در دوره متوكّل، «ديزج يهودى» به


1- تتمة المنتهى، مرحوم شيخ عباس قمى، ص 242.

ص:48

دستور متوكّل آن ساختمان را ويران كرد و از زيارت مردم جلوگيرى نمود ...». (1)شور شهادت طلبى را كه در سايه محبّت به اهلبيت و عشق به امام حسين عليه السلام پيدا مى شد و در تجمّع بر قبر آن حضرت و عزادارى بر سر خاكِ آن سالار شهيدان تجلّى مى كرد، مى خواستند با محدود كردن مردم و فشارها و تضييقات و تخريب قبر مطهّر و ممنوع ساختن زيارت، از بين ببرند و اين شعله را خاموش سازند.

غافل بودند كه آن جلوگيريها از زيارت و آن تخريبها و اهانتها نسبت به مزار شريفِ امام، آن شوق را مشتعل تر مى كند. ايجاد فراق و جدايى، محبت و اشتياق را مى افزايد.

اوج اين سختگيريها نسبت به زائران و تخريب و اهانت نسبت به قبر حسين عليه السلام در زمان خليفه سفاك، متوكّل عباسى بود.

متوكّل، پاسگاهى را براى سپاه خود در نزديكى كربلا قرار داده و به افراد خود فرمان اكيد داده بود كه: هركس را يافتيد كه قصد زيارت حسين را داشت، او را بكشيد. (2)اين دستور قتل نسبت به زائران حسين عليه السلام اوج خباثت و كينه توزى متوكّل را مى رساند. به امر متوكّل هفده مرتبه قبر حسين عليه السلام را خراب كردند. (3)و بعد از متوكّل هم خلفاى ديگر عباسى مانند «مسترشد» و «راشد» نسبت به قبر


1- تاريخ الرّوضة الحسينيّه، عبدالحميد الخيّاط، چاپ 1376 ق، ص 9 و اعيان الشيعه، سيد محسن امين، جلد 1 ص 627.
2- كلّ مَنْ وَجَد تموه يُريدُ زيارة الحسين فاقتلوه بحارالأنوار، ج 45، ص 404
3- تتمة المنتهى، ص 241، بحارالانوار، ج 45، ص 401.

ص:49

و زيارت و زائرين، سختگيريهايى داشتند.

شيعيان، طبق توصيه امامان، زيارت حسين بن على عليه السلام را مورد توجّه خاص قرار مى دادند و در اين راه، از همه خوفها و خطرها استقبال مى كردند و پيوند خويش را با سالار شهيدان قطع نمى كردند، هر چند به محروميّتها گرفتار مى شدند و يا حتّى به شهادت مى رسيدند.

مرحوم شيخ عباس قمى مى نويسد:

«و هم از جمله كارهاى متوكّل در ايّام خلافت خود، آن بود كه مردم را منع كرد از زيارت قبر حسين عليه السلام و قبر اميرالمؤمنين عليه السلام و همّت خود را بر آن گماشت كه نور خدا را خاموش كند و آثار قبر مطهّر امام حسين را برطرف كند و زمين آن را شخم و شيار نمايد و ديده بانها در طُرق و راههاى كربلا قرار داد كه هر كه را يابند كه به زيارت آن حضرت آمده است او را عقوبت كنند و به قتل برسانند ...». (1)خلفاى جور، نمى توانستند ببينند كه در پيش چشمشان و در كنار قدرت و سلطه شان، شيعيان كه خلافت آنان را به رسميّت نمى شناختند و چه بسا معارضه و مقابله با آن مى كردند، كانون الهام بخشى براى مبارزات خويش پيدا كنند و از قبر حسين، بعنوان يك پايگاه و سنگر استفاده كنند.

در سال 236 متوكّل دستور داد كه قبر حسين بن على و خانه هاى اطراف آن و ساختمانهاى مجاور را ويران كردند و امر


1- تتمة المنتهى، ص 239.

ص:50

كرد كه جاى قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب بستند و از آمدن مردم به آنجا جلوگيرى كردند. (در اجراى اوامر متوكّل) مأموران پليس او در آن منطقه ندا دادند كه: بعد از سه روز، هر كس را در آجا ببينيم، گرفته و به سياهچال زندان مى فرستيم. مردم از روى هراس، پراكنده شدند و آن سرزمين شخم زده شد و اطرافش زراعت شد. (1)آيا با تخريب قبر، مى توان الهام معنوى و روحى را از تربتِ سيدالشهدا گرفت؟

آيا با حمله و هجوم به مزارات معصومين، مى توان عقيده و ايمان به آنان را از مردم سلب كرد؟

تجربه و تاريخ نشان داده است كه حكّام ستمگر در اين مورد، هرگز موّفق نبوده اند.

بقاع متبرّكه معصومين، همواره سنگرى محسوب مى شد كه متديّنين متعهّد به حق و تقوا و عفاف، در سايه آن، با فرهنگهاى پوچى و فساد و زورمدارى ستيز مى كردند. از اين جهت، هميشه مورد خشم و غضب سلاطين جائر و قدرتمندانِ مردم فريب بوده است و ستمگران در راه سركوبى مقاومت مردم، حتى در حال تحصّن و پناهندگيشان به حرمهاى مطهّر هم، حرمت آن حرمها را نگاه نداشته، و به حريم ملكوتى آنها تجاوز كرده اند.

گروه منحرف و طغيانگر وهّابيها هم، در تخريب قبور متبرّكه و


1- تاريخ طبرى 8 جلدى چاپ قاهره ج 7، ص 365.

ص:51

آزار زائران پاكدل و توهين به مقدّسات و باورهاى عميق مردم مؤمن، دست كمى از حاكمان غاصب نداشته اند.

همين فرقه منحرف وهابى، كه در حجاز قيام كردند و شهرها و آباديهاى بسيارى را غارت كرده و قبور زيادى را ويران كردند و مسلمانان زيادى را از دم تيغ گذراندند، هجومشان از سال 1216 هجرى به كربلا آغاز شد و اين تهاجمات به مدّت 10 سال ادامه داشت. (1)سعود بن عبدالعزيز وهابى، لشگر فراوانى از عربهاى نجد تجهيز كرد و به عراق هجوم آورد. كربلا را محاصره نمود و به زور وارد شهر شد و مردم را از دم تيغ گذراند و فقط كسانى جان سالم به در بردند كه از شهر گريختند يا در پناهگاههايى مخفى شدند.

مهاجمان، شهر را غارت و قبر حسين عليه السلام را خراب كردند و ضريح مقدس را كندند و تمام اشياء گرانبهاى حرم را به تاراج بردند.

زيارت كربلا در تاريخ معاصر

خون حسين عليه السلام در رگ زمان جاريست.

و حماسه «كربلا»، در نجف، حلّه، كوفه، كاظمين و ... عشائر و قبائل عراق، ريشه دوانده است.

«زيارت حسين» عليه السلام، همواره رمزى از عشق به حق و جهاد در


1- اعيان الشيعه، ج 1، ص 628.

ص:52

راه آزادگى بوده، و زائر حسين عليه السلام هميشه تحت تأثير مكتب عاشورا قرار گرفته است.

زائر حسين عليه السلام، هم بر او مى گريسته است،

هم از شهادتش، درس شهامت و شهادت مى آموخته است،

هم در راه خونخواهى مظلومان كربلا، با ستمگران در مى افتاده است،

هم در راه مبارزه با ظلم، از عاشقان حسين عليه السلام، گروههاى مبارزاتى فراهم مى آورده است،

و هم، زمينه را براى منتقم دادگستر، حضرت مهدى عليه السلام فراهم مى كرده است.

اينها، مراحلى از رشد كيفى زيارت و زائر است، كه ضرورى مى باشد. نتيجه اين رشد، آگاهى اجتماعى و مقاومت انقلابى مردم در مقابل خشونت و سختگيرى سلطه هايى بوده كه از تجمّع زائران و بسيج حماسى نيروهاى كربلايى، وحشت و هراس داشته اند.

اين حركت رشد، از گريه و اندوه، به آگاهى و شعور مكتبى، و از آگاهى به درگيرى با سلطه هاى ستمگر در زمان بنى اميّه و بنى عباس هم بوده است. شاهدش، سختگيريهاى هارون و حجّاج و متوكّل و ... بود.

در تاريخ معاصر ما هم، كربلا، نقش الهام بخشى خود را به خوبى ايفا كرده و مى كند.

دسته هايى كه به عنوان عزادارى و زيارت، راه مى افتد و به

ص:53

حرم حسينى ختم مى شود، سابقه اى بس طولانى دارد. همين موكبها و هيئتها، ياد حين و كربلا را در دلها و ذهنها و زندگيها زنده نگهداشته اند.

اين گروهها، به ويژه در كربلا، و راههايى كه به كربلا منتهى مى شود، علاوه بر جنبه عزادارى از بُعد زيارتى هم برخوردارند.

عزاداران زائر، يا زائران عزادار.

هجوم عاشقانه زائران حسين عليه السلام به كربلا، بخصوص در روزهايى همچون عاشورا، اربعين، ايّام رجب، نيمه شعبان، و ....

حال و هواى ديگرى دارد.

قبله كربلا، چنان جاذبه اى دارد كه دلهاى توده هاى وسيعى از علاقه مندان را به آن «كوى عشق» و «مكتب شهادت» مى كشد.

در تاريخ و فرهنگ عراق، مخصوصاً در ميان عشائر حاشيه فرات و دجله، اين تعلّقِ خاطر و دلبستگى معنوى، افزونتر است.

معنويت و صفا و يكدلى زائران حسين عليه السلام براستى از كراماتِ آن «ثارالله» عزيز است.

شكوه معنوى كربلا، در اينگونه روزها، زنده بودن حسين عليه السلام را آشكارتر نشان مى دهد.

در عراق، از سالها پيش، چنين رسم است كه هيئت ها و دسته ها و كاروان هايى، كوچك يا بزرگ، در ايّام خاصّى براى زيارت كربلا، حركت مى كنند. از بصره، بغداد، و ... بطور عمده از «نجف».

گاهى در نيمه شعبان، براى زيارت شعبانيّه، و گاهى اوّل رجب،

ص:54

و بيشتر در ايّام محرّم و عاشورا و بخصوص اربعين. زيارت حسين عليه السلام در اربعين، شلوغتر، پرشكوهتر، فراگيرتر و حسّاستر از ايّام و مناسبتهاى ديگر است.

اربعين، عرفه، نيمه شعبان، اوّل رجب، موسمهاى مخصوص زيارتِ پيادهِ است.

علماى بزرگ گذشته نيز، در اين كاروانها شركت كرده و پياده به كربلا مى رفتند.

ص:55

ص:56

3. نجف، كوىِ ولايت

بر تربتِ «ابوتراب»

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله خطاب به على عليه السلام:

«يا على! به خدا سوگند، تو در سرزمين «عراق» كشته و دفن مى شوى.

«على عليه السلام: يا رسول الله! براى زائران ما و آباد كنندگان و ملازمان قبور ما چه پاداشى است؟

«پيامبر صلى الله عليه و آله: خداوند، قبر تو و فرزندت را از بقعه ها و عرصات بهشتى قرار داده و قلوب بندگان برگزيده و نجيب خود را به سوى شما متمايل ساخته است، بگونه اى كه در راه شما، شكنجه و آزار و تحقير را متحمّل مى شوند ولى قبور شما را آباد مى كنند و به عنوان تقرّب به خداوند و دوستى با پيامبر، فراوان به زيارت آن قبور مى آيند. اينان اختصاص يافتگان به شفاعت من مى باشند. هر كس به تعمير و آبادى قبور شما بپردازد، گويا در بناى «بيت المقدس»،

ص:57

حضرت سليمان را يارى كرده است ...» (1)مى خواهيم بر تربت ابوتراب حضور يابيم و به زيارتِ نجف و به ديدار مرقد امام ولايت برويم.

قبر على عليه السلام، در «نجف» است. و نجف، شهرى است قديمى، كه در پشتِ كوفه احداث شده، و كوفه نيز، شهرى باسابقه و بزرگ و تاريخى از شهرهاى «عراق» است.

آنچه اوّل بوده، «كوفه» بوده است. درختى تناور در تاريخ! و نجف، شاخه اى است كه پس از شهادت على بن ابى طالب عليه السلام و دفن او، بر تنه كوفه روييده است. هر چند خود اين شاخه، پربارتر و سنگين تر از بدنه اصلى شده است، ولى تا سالها (بيش از يك قرن) جز اندكى از علويّون، از گنج نهفته در اين خاك، كسى خبر نداشت، كه بعداً به اين ماجراى جانسوز اشاره خواهيم داشت.

در هر صورت، كوفه، پيوندى تفكيك ناپذير از «نجف» و «كربلا» دارد و شهرى است پرماجرا و حادثه خيز و ديارى است پر از خاطره ها و مخاطره ها، فرازها و نشيبها، تلخيها و شيرينيها.

گذشته از جنبه تاريخى، كوفه در فرهنگ اهل بيت عصمت، سرزمينى مقدّس و دوست داشتنى است. گرچه در تاريخ، حرمت و قداست و محبوبيّت كوفه، لگدمال اميال حكّام شد و بارها و بارها، جويهاى خون، در اين شهر، روان گرديد و سرها بر دارها رفت و زبانها از قفا بيرون آورده شد و آزادى را پاى حكومتهاى زور و


1- وسائل الشيعه، ج 10 ص 298 حديث 1.

ص:58

سرنيزه و زندان، به كرّات و مرّات، قربانى كردند.

گرچه كوفيان به بى وفايى و سست عهدى معروف شده اند، ليكن كوفه، پايگاه و خاستگاه كسانى بوده كه اهل «ولايت» بوده و به «عترت» عشق مى ورزيده اند و شايد به تاوانِ همين پيوند با اهل بيت، آنهمه مورد ستم قرار گرفته است. اين همان كوفه اى است كه امام صادق عليه السلام درباره اش فرمود:

«كوفه، تربتى است كه ما را دوست دارد و ما آن را دوست مى داريم، خدايا هر كه سوء قصد به آن بكند، به تير بلايش بزن، و هر كه با آن دشمنى كند، دشمنش باش.» (1)و نيز، آن حضرت فرموده است:

«مكّه، حرم خداوند است، و مدينه، حرم محمّد صلى الله عليه و آله و كوفه، حرمِ على بن ابى طالب عليه السلام است.» (2)در همين كوفه، بنا به روايات، قبر آدم، نوح، هود و صالح است.

در همين كوفه على بن ابى طالب عليه السلام خلافت كرده، در مسجد كوفه «دكّة القضاء» داشته، خانه و زندگيش در اين شهر بوده، بر كوچه هاى اين شهر قدم گذاشته است.

ايام محدود و كوتاه خلافت امام مجتبى عليه السلام پس از شهادت پدرش اميرالمؤمنين در محراب خونين عبادت، در همين شهر بوده است.


1- تربةٌ تحبّنا و نحِبّها، اللّهم ارم مَنْ رَماها و عادِ مَنْ عاداها. سفينةالبحار، جلد 2 ص 499.
2- همان، ج 2 ص 498.

ص:59

مسلم بن عقيل، نماينده حسين بن على عليه السلام در همين شهر به شهادت رسيد و پيكرش از بالاى دارالأماره، به پايين افكنده شد.

هانى بن عروه، حامى مسلم و شيعه حسين، در كوفه به شهادت رسيد.

نامه هاى فراوان دعوت را مردم همين جا به سيدالشهدا نوشتند و امام حسين عليه السلام، در پاسخ آنهمه دعوتها و دعوتنامه ها بود كه به سوى اين شهر حركت كرد و قبل از رسيدن به كوفه، در كربلا به شهادت رسيد.

زينب كبرى عليها السلام در بازار و دارالأماره همين شهر سخنرانى كرد و شادى كوفيان را به عزا مبدّل ساخت.

حُجر بن عدى، آن انقلابى مرد شجاع و پرهيزكار، با اصحاب پاكبازش در كوفه قيام كرد و به شهادت رسيد.

عمرو بن حمق خزاعى، از ياران خالص على عليه السلام در كوفه، لباس سرخ شهادت پوشيد.

ميثم تمّار، صحابى بزرگ على عليه السلام به دستور ابن زياد، در كوفه، از فراز دار، به معراج رفت.

رُشيد هَجَرى، آن شيعه خالص اميرالمؤمنين، در كوفه شهيد شد.

نهضت توّابين، و خروج آنان بر ضدّ امويان، در سال 65 هجرى، از نخيله كوفه انجام گرفت و شعار «يالثارات الحسين» آنان در كوفه طنين افكند.

قيام و خروج مختار در سال 66 هجرى در كوفه بود.

ص:60

جنايتها و فجايع «حجّاج بن يوسف ثقفى» و كشتارهايش، زندانهايش و قلع و قمع آل على توسط او در كوفه بوده است.

دستگيرى و شهادت پاكان و دليرانى همچون «قنبر»، غلام على عليه السلام، «كميل بن زياد»، «سعيد بن جبير» به دست حجّاج خون آشام، بر پيشانى كوفه نوشته شده است.

در كوفه، صدها شهيد از فرزندان فاطمه و آل على عليه السلام مدفونند.

قبر بزرگانى چون كميل، خبّاب بن ارتّ، اخنف بن قيس، سهل بن حنيف انصارى و ... بسيارى ديگر، در كوفه است. كه برخى بى نشان و اثر است و بعضى، قبّه و بارگاهى دارد كه مورد زيارت شيعيان قرار مى گيرد. (1)اين، چهره تاريخى كوفه است.

در كوفه، «مسجد كوفه»، از عظيمترين و مقدّسترين مساجد و قطعه هاى روى زمين است كه بسيار فضيلت دارد و محلّ مسجد كوفه، بنا به روايت، خانه آدم و نوح، مصلّاى ابراهيم و مصلّاى حضرتِ مهدى عليه السلام و محلّ عصاى موسى و شجره يقطين و خاتم سليمان است و جايى است كه كشتى نوح از اينجا جريان يافته و قبور انبياء و مرسلين و اوصياء است. اينها چيزهايى است كه در روايات عنوان شده است. مسجد سهله، مسجد حضرت يونس، مسجد حنّانه، مسجد زيد بن صوحان و صعصعة بن صوحان نيز در


1- براى آشنايى با تاريخ مفصّل كوفه مى توانيد به كتاب «تاريخ الكوفه» اثر سيد حسين براقى نجفى چاپ نجف 1356 ه. ق مراجعه نماييد.

ص:61

كوفه است. (1)حال كه مختصرى با كوفه و حادثه ها و شهيدان و بزرگمردانش آشنا شديم، به «نجف» مى پردازيم كه قرارگاه اصلى ماست و مزار ابوتراب، پيشواى پاكان در آنجاست.

در كناره كوفه، در قديم دريايى بوده است كه خشكيده است. بر كرانه آن دريا، سرزمين بلندى بوده است كه مى گويند در طوفان نوح، كشتى نوح بر آن منطقه استقرار يافته است. آن سرزمين بلند را كه آب آنرا فرا نمى گرفت و به كوفه وصل بود، «نجف» مى گفته اند.

طبق روايات، نجف مهبط اولياء خدا و خانه هجرت انبياء بوده و محلّ قرار كشتى نوح بوده، و اولاد نوح از اينجا پراكنده شده اند و ابراهيم خليل در اين سرزمين زيسته است.

نخستين شهيد محراب و كشته عدالت، اميرالمؤمنين عليه السلام در 21 رمضان سال 40 هجرى، در پى ضربت ناجوانمردانه «ابن ملجم» به شهادت رسيد. نسبت به محلّ دفن، خود آن امام شهيد، دستور لازم را داده بود. فرزندان على عليه السلام آن حضرت را شبانه تشييع كردند و در بقعه و مرقد پاكش در نجف، به خاك سپردند.

جايى كه كيلومترها بيرون از شهر كوفه بود. علّت دفن امام در نجف، براى آن بود كه قبرش مخفى باشد. حضرت، دشمنان بسيارى داشت. بستگانِ كسانى كه در ميدانهاى جنگ- چه در


1- براى آشنايى با مساجد كوفه و اعمال آنها به مفاتيح الجنان مراجعه شود.

ص:62

زمان و در ركاب پيامبر و چه در زمان خلافت خودِ آن حضرت- به تيغ ذوالفقارش به هلاكت رسيده بودند، نسبت به او كينه داشتند و بيم آن مى رفت كه عداوت خود را حتّى نسبت به قبر مطهّرش هم نشان بدهند. بنابر روايات، خوف آن بود كه خوارج و ديگران، قبر آن حضرت را نبش كنند. (1)اين تدبير و دورانديشى، بسيار بجا بود و گذشت زمان هم صحّت آنرا نشان داد. در دوران خفقانبارى كه شيعيان خالص و افراد مطمئن از محلّ دفن حضرت مطّلع بوده و به زيارت آن مى رفتند، حساسيّت و حسد مخالفان را برمى انگيخت.

«... قبر شريف اميرالمؤمنين تا زمان هارون الرشيد از بيگانگان پنهان بود. در سال 155 هجرى نخستين بقعه آن حضرت را هارون بنا نمود و صندوقى از سنگ سفيد با ضريحى روى قبر قرار داد. پس از آن محمد بن زيد، داعى صغير ملك طبرستان از احفاد زيد بن امام حسن عليه السلام در سال 287 به بناى قبّه و صحن و هفتاد طاق پرداخت.» (2)پنهان ماندن مدفن آن امام مظلوم، ريشه هاى سياسى داشته و بخاطر مصونيّت از بروز عداوت امويان بوده است.

مخفى بودن جاى قبر آن حضرت، بسيارى از حقايق را روشن مى كند.


1- همان، ص 239.
2- تاريخچه و احكام مساجد و مشاهد، حسن مظفّرى، ص 26.

ص:63

علّامه مجلسى (ره) مى گويد:

«علّت پنهان بودن قبرش، ترس از خوارج و منافقين بوده است و كسى جز خواصّ شيعه، از جاى مخفىِ آن اطلاع نداشت. تا اينكه در زمانِ «سفّاح»- خليفه عباسى- امام صادق عليه السلام به «حيره» برآمد و موضع قبر را نماياند و از آن پس تاكنون شيعه قبر امام را در همان موضع زيارت مى كند.» (1)در دوره هاى بعد، به تدريج استقبال مردم از زيارت مزار امام على عليه السلام رو به افزايش مى رود و طبق روايتى از قول زائر قبر امام در سال 260 قبر على عليه السلام به صورتى بوده كه سنگهاى سياهى دورش چيده شده بود و غير از همان سنگچينى، بنا و بارگاهى نداشته است. (2)به نقل يك محقّق ديگر:

«... بعد از آشكار شدن قبر اميرالمؤمنين در نجف، آبادانى و عمارتها در اطراف مرقد مقدّس از سال 170 شروع شد و علويّون بخصوص شيعيان، آنجا ساكن شدند و باگذشت زمان آبادتر و پرجمعيّت تر شد و يك قرن نگذشته بود كه در نجف، غير از شيعيان بيش از 1900 نفر از سادات علوى مى زيستند و بتدريج رونق بيشترى يافت ...» (3)با گذشت زمان، نجف، به شهرى آباد تبديل مى شود كه عاشقان حق و شيفتگان اهل بيت به آنجا روى مى آورند.

عالم بزرگ شيعى، شيخ طوسى در قرن پنجم، حوزه علميه


1- بحارالانوار، جلد 42 ص 338.
2- بحارالأنوار ج 42 ص 315.
3- ماضى النجف و حاضرها، شيخ جعفرآل محبوبه نجفى، ج 1 ص 18.

ص:64

نجف، اين كوثر پربركت را تأسيس مى كند و نجف، چشمه اى جوشان و زمزمى پرخير مى گردد كه مكتب مولا على عليه السلام را احيا مى كند.

با آنكه نجف، آب و هواى مساعدى ندارد و براى زندگى مساعد نيست، ولى جاذبه نجف، از آب حيات و هواى معنويّت آنست، نه آب و هواى طبيعى اش.

آرى ... نجف مهد علم و كانون معارف اهل بيت گشت و خاستگاه خورشيد دين، از حوزه هزار ساله اى كه شيخ طوسى سنگ بنايش را نهاد.

هزاران عالم شيعى، در اين حوزه پرورش يافتند و افقها را روشن ساختند. قبر بسيارى از علماى اسلام هم در همين نجف است، فرزانگانى همچون: شيخ طوسى، علّامه حلّى، مقدّس اردبيلى، بحرالعلوم، نراقى، صاحب جواهر، شيخ مرتضى انصارى، ميرزاى شيرازى، محقق ثانى، ميرداماد، استرآبادى، شيخ جعفر شوشترى، محمدكاظم خراسانى، محمدكاظم يزدى، ميرزا حسين نورى (1)علّامه امينى، آيةاللَّه حكيم و دهها چهره برجسته و معروف ديگر ...


1- منتخب التواريخ، ص 173.

ص:65

زيارت على عليه السلام بيعت با «حقّ»

امام صادق عليه السلام به «ابن مارد» فرمود:

«... اى «ابن مارد»! ...

«هر كس جدّم اميرالمؤمنين عليه السلام را، حق شناسانه و

«از روى معرفت زيارت كند، خداوند براى هر گامش

«پاداش حجّ و عمره مقبول مى نويسد.

«اى ابن مارد!

«به خدا سوگند، هرگز قدمى كه- پياده يا سواره-

«در راه زيارت اميرالمؤمنين عليه السلام غبارآلود شود، به

«آتش دوزخ نمى سوزد.

«اى ابن مارد!

«اين حديث را با آب طلا بنويس ...» (1)***

اميرالمؤمنين، مظلومانه به شهادت رسيد و مخفيانه به خاك سپرده شد و تا يك قرن پس از شهادتش، قبرش پنهان بود و جز اندكى از ياران خالص و اصحاب مورد اعتماد ائمّه و علويون مرتبط با معصومين، كسى جاى دفن آن حضرت را نمى دانست. اين، به توصيه خود امام بود، براى پيشگيرى از نبش قبر و هتك حرمت از سوى منافقين و دشمنان و خوارج.


1- بحارالأنوار، ج 97 چاپ بيروت، ص 260، وسائل الشيعه، ج 10 ص 294 حديث 3.

ص:66

زيارت آن امام، كه گامى در جهت تكريم حق و تجليل انسانيّت است. پس بى جهت نبود كه امويان، كينه على و آل على را در سينه داشتند و تاب ديدن و شنيدن فضيلتهاى صاحبان فضل و علم و شرافت و كرامت را نداشتند. دشمنى آل اميّه با آل على، از خصومتِ حق و باطل سرچشمه مى گرفت، نه چيز ديگر.

به كورى چشم شبكوران، آفتاب تابنده وجود على عليه السلام مى تابيد و جلوه جمال و كمال، در آن روزگار قحطى انسانيت و فقر معنويت، مى درخشيد و حقارت دشمنان، در برابر عظمت على عليه السلام بيشتر معلوم مى شد.

على عليه السلام قرآن ناطق و عدالت و فضيلت مجسّم و حقيقت و كمال متبلور بود.

فضيلتهاى اهل بيت، حسدآور بود و على عليه السلام چهره بارز و پرجذبه اين خاندان، بيش از همه از فضايل بر خوردار بود و در نتيجه بيش از همه مورد كينه توزى و دشمنى و حسد قرار گرفت، هم در زمان حياتش، هم پس از شهادتش.

تلاشهاى معاويه جهت كوبيدن خطّ على عليه السلام و به انزوا كشاندن و دور كردن اهل بيت از صحنه و هتك حرمت و حيثيّت و ترور شخصيّت آنان، از راههاى گوناگون انجام مى شد و معاويه از هر وسيله اى جهت رسيدن به اين هدف شوم استفاده مى كرد.

گستاخى و دنائت و كينه ورزى را معاويه به آنجا رسانده بود كه طبق بخشنامه، تمام خطبا و واليان وابسته را ملزم ساخته بود كه در جلسات و مجامع عمومى و نمازها و خطبه ها و منبرها، على بن

ص:67

ابى طالب را لعن و سبّ كنند و ناسزا گويند.

در ادامه همين سياست بود كه «زياد»، براى تصفيه كوفه از شيعيان على عليه السلام و از هم پاشيدن قدرت و تجمع آنان، تعداد 50 هزار نفر از آنان را به خراسان تبعيد كرد. (1)معاويه مقرّر كرده بود هر كس نامش «على» است او را بكشند.

و مورّخين نقل كرده اند كه علماء و راويان حديث، نسبت به نقل روايت از على عليه السلام با نام صريح او هراسان بودند و بخاطر ترس از بنى اميّه، هرگاه مى خواستند از آن حضرت روايتى نقل كنند، مى گفتند: پدر زينب (ابو زينب) چنين گفت ... (2)با وضعى كه ياد شد، طبيعى بود كه حتى پس از زمان معاويه هم، آن خطّ شوم ادامه يابد. گرچه در زمان «عمر بن عبدالعزيز» برنامه سبّ ولعن برداشته و ملغى شد ولى پس از روى كار آمدن بنى عباس هم در دوره هاى مختلف، به شكلهاى گوناگون، خطّ و فرهنگ اهل بيت مورد تهاجم قرار مى گرفت و مسأله زيارت هم- جز در يكى دو برهه كوتاه از زمان- با محدوديّت و خوف و هراس انجام مى گرفت و امكان تجليل شايسته و احياء نام و آثار و نشانه هاى پيشوايان معصوم شيعه و بزرگداشت مناسب فراهم نبود.

ائمّه ما يكى از برنامه هايشان احياء حق و تجليل از فضايل


1- همان، ص 178.
2- همان، ص 164.

ص:68

اهل بيت بود كه در طول زمان سلطه امويان و عباسيان برخورد حذفى با آن مى شد و سعى مى كردند تا مردم با جبهه نور و حق و كرامت اين خاندان آشنا نشوند. زيارت، يك گام روشن و عملى در راه مبارزه با شيوه دشمنان در كتمان حقايق و پرده كشى بر فضايل اهل بيت بود و ازاين طريق راهها و شايستگيها و ارزشها نمود پيدا مى كرد. بخصوص در دوره اى كه قبر اميرالمؤمنين مخفى بود، در همان شرايط خفقان بار، ائمه به زيارت جدّشان حضرت امير مى شتافتند.

در آن روزگار و حتّى سالهاى بعد از آن هم، زيارت قبر على عليه السلام با فراغ خاطر و آسودگى كامل انجام نمى گرفت و زيارت، همراه با خوف و خطر و هراس و ناامنى بود.

با توجّه به اين شرايط و فلسفه زيارت قبر اميرالمؤمنين عليه السلام مى بينيم كه امامان ما تا چه حدّ به زيارت آن حضرت توصيه و سفارش كرده اند و پاداشهاى عظيم خداوند را براى زائرين مرقدش بر شمرده اند و ستايشهاى فراوان از چهره هاى غبارآلود و قدمهاى ثابت قدمانِ راهِ «زيارت» نجف نموده اند.

مَواقع زيارت حضرتِ امير عليه السلام

براى تداوم رابطه با امام عدالت و قطب ولايت، همواره بايد خدمت امام، سلام گفت و به زيارت مرقدش شتافت، وقت و بى وقت، در هر مناسبتى و موقعيّتى. نام اين، «زيارت مطلقه»

ص:69

است. در كتب دعا و زيارات، زيارتنامه هاى مطلقه اى نقل شده كه اختصاص به زمان خاصى ندارد و هر وقت مى توان به قصد زيارتِ مولا، آنها را خواند.

ولى يك سرى زيارتها هم مخصوص مواقع خاصّ است كه فضيلت بيشترى دارد. طالبين به كتابهاى دعا مراجعه كنند. مرحوم علامه مجلسى مى گويد:

«زيارت آن حضرت، در ايّام ديگر هم فضيلت دارد، غير از آن مواقعى كه زيارت مخصوص به آنها وارد شده است. بخصوص ايامى كه به گونه اى اختصاص به آن حضرت دارد، يا در آن روز، براى او كرامت و فضيلت و منقبتى آشكار شده است. مانندِ:

روز 13 رجب، ميلاد امام على عليه السلام

روز 21 رمضان، روز شهادت حضرت.

روز 17 رمضان، روز فتح جنگ بدر.

روز 17 شوّال، روز مواسات حضرت در جنگ احد.

روز 27 رجب، روز فتح خيبر به دست آن حضرت.

روز 20 رمضان، روز بالا رفتن او بر دوش پيامبر، براى پايين كشيدن بتهاى كعبه.

روز 15 جمادى الأولى، روز فتح بصره.

روز 17 شوّال، روز «ردّ الشمس».

روز 1 ذيحجّه، روز مأموريّت يافتن حضرت براى تلاوت آيات سوره برائت بر مشركين.

روز 9 ذيحجّه، روز بسته شدن درهاى ديگر و باز ماندن در خانه او به

ص:70

مسجد پيامبر.

روز 24 ذيحجّه، روز مباهله، و روز صدقه دادن انگشتر در نماز.

روز 25 ذيحجّه، روز نزول سوره «هل اتى» در شأن او و اهل بيت پاكش.

روز ازدواجش با فاطمه، روز به خلافت رسيدنش، روز بيعت مردم با او پس از كشته شدن عثمان، و ... روزهايى ديگر. (1)»

تأكيد روى زيارت، هميشه و همه جا، بخصوص زيارت از نزديك و تشرف به مرقد مطهّر علوى، احياء فضيلتهاى آن حضرت و پاسدارى ازحريم حق است و ... بالأخره، زيارت، احياءحقِ مكتوم است، جلوگيرى از فراموش شدن تاريخ انسانيتها و ارزشها و كرامتهاست و در سايه همين تجليلها و زيارتها، آثار اهل بيت باقى مانده و فرهنگشان سرچشمه آموزش و تربيت انسانهاست و مزارشان كانون تهذيب نفوس و تزكيه انسانهاى مستعدّ.

چه معطّر است ياد «على» عليه السلام، و چه مصفّاست مرقد علوى،

و چه لذّتبخش است با پاى محبّت، وادى موّدت را پيمودن و رفتن و رفتن و رفتن، و به آن ديار رسيدن و در سايه سار حريم آن حرم، آرامش يافتن،

و بوسه بر اين بارگاه زدن،

و لب را با سنگفرش سرد صحن، آشنا ساختن،


1- بحارالأنوار، چاپ بيروت جلد 97 ص 383.

ص:71

خاك اين آستان را توتياى چشم كردن،

سفره «دل» را پيش مولا گستردن و جام «جان» را از كوثر ولايت پر كردن،

و با دو دست پرنياز مشتى از «زمزم زيارت ولىّ خدا» نوشيدن،

و قرار را در اوج «شور»، يافتن و شور را در نهايتِ «قرار» داشتن. كه ... ديگر اينجا، پاى دل است كه مى رود و مى دود، زمين مى خورد و برمى خيزد و افتان و خيزان به حرم مى رسد، كه اينجا، عقل نيز مطيع فرمان عشق است.

كعبه ولايت

آن كس كه على عليه السلام را آيينه جمال نماى خدا مى داند و جلوه ايزدى را در سيماى اين ولىّ خدا مى بيند، بى شك، بارگاهش را نيز كعبه ولايت مى داند و «نجف» را برتر از «طور سينا» مى يابد.

كوى على عليه السلام، كوى حق است و تعظيم و تكريم در آستان اين مولا و سرور، عبوديّتِ خدا و خضوع در برابر خداى على است و بايد اينجا نيز حرمت نگهداشت و زمين ادب بوسيد و چهره بر اين تربت سود، كه چيزى كمتر از طور موسى عليه السلام ندارد و زيارت اين مزار، احرامى ديگر مى طلبد و لبّيكى ديگر.

«ابن حجّاج بغدادى» (1) در غديريّه مفصّلى كه دارد، در آن


1- حسين بن احمد بن ... حجّاج بغدادى، از علماى بزرگ شيعه و شاعران برجسته و اديب قرن چهارم، متوفى سال 391 هجرى).

ص:72

خطاب به مولا على عليه السلام و زائران آن حضرت، به مقام والاى علوى و ادب زيارت آن امام، و روح و باطن اين ديدار پرداخته است و در بعضى از ابيات قصيده اش چنين مى گويد:

«اى صاحب قبه سفيد و نورانى در نجف،

«هر كس قبر تو را زيارت كرده و شفا بطلبد، شفا مى يابد.

«برويد و قبر «ابوالحسن»- على- را كه هدايت كننده است زيارت كنيد، شايد كه از پاداش و اقبال

«و تقرّب، بهره مند شويد ...

«هرگاه به بارگاهش رسيدى، قبل از ورود، احرام ببند، و لبّيك گويان وارد شو و پيرامون آن بارگاه، سعى و طواف كن.

و هرگاه هفتمين دور طواف را به پايان رساندى بايست و بگو:

«سلام و درود خدا بر اهل سلام و صاحب علم و شرافت.

«اى مولاى من! از شهر و ديارم به سوى تو شتافتم و به رشته ولاى تو چنگ زده ام، به اين اميد كه تو شفاعتم كنى و از شراب گواراى بهشتى سيرابم سازى و عطش درونى ام را سيراب سازى.

«تو دستاويز و عروةالوثقاى استوار الهى هستى كه هر كه بر دامن تو چنگ زند بدبخت و هراسان نشود ...

«اين فرشتگان الهى هستند كه پيوسته با لطف و تحفه ها و هديه ها بسوى مزار تو فرود مى آيند ...» (1)


1- الغدير، ج 4 ص 88 يا صاحب القبّه البيضاء فى النجف ...

ص:73

ص:74

4. كاظمين و سامرّا

اشاره

امام رضا عليه السلام فرمود:

هر كس قبر پدرم را در بغداد زيارت كند، مثل كسى است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و قبرِ امير مؤمنان عليه السلام را زيارت كرده است. (1)سرزمين عراق، غير از سيدالشهدا عليه السلام و شهيدان كربلا، چهار گوهر جهانتاب ديگر را در دل خود دارد كه آسمان آن ديار را روشن ساخته اند:

- عبد صالح خدا، زندانى بغداد، موسى بن جعفر عليهما السلام

- جوانترين امام شهيد، جوادالائمه، حضرت امام محمدتقى عليه السلام

- امام مظلوم، حضرت هادى، على النقى عليه السلام

- پدر بزرگوار امام زمان، حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام

دو گوهر نخست، در «كاظمين» به خاك آرميده اند و دو خورشيد ديگر در «سامرّا».

آنكه به زيارت عتبات عاليات در عراق مى رود، بى شك به آستان بوسى اين چهار امام هم مشرّف مى شود. از اين رو در اين


1- من زار قبر ابى ببغداد كان كمن زار رسول اللَّه ص و قبر اميرالمؤمنين ع بحارالانوار، ج 99، ص 4.

ص:75

بخش، نگاهى هم به اين دو شهر مقدّس داريم و عرض ادب به پيشگاه آنان كه شرافت بخش اين تربت پاك گشته اند،

آنانكه پاره هاى تن پيامبرند،

و هر كدام، با ستم جائران در گوشه اى از خاك، پراكنده گشته اند.

كاظمين

آنچه در اين شهر، كهرباى جان زائر است،

مرقد دو امام بزرگوار، امام موسى بن جعفر و امام جواد عليهما السلام است،

نه آثار باستانى اين شهر،

نه سابقه ديرين اين ديار كه به پيش از ميلاد مسيح مى رسد،

و نه به خاطر آنكه روزى به نام «مقابر قريش» شهرت داشته است،

و نه به خاطر آنكه اين گورستان قريش را پس از بناى بغداد در سال 164 هجرى به دست منصور دوانيقى در غرب اين پايتخت عبّاسى بنا كردند و نام قديمش «شونيزيّه» بوده است.

هر چند امروز هم، هركس در گوشه و كنار اين ديار بچرخد، به بقاياى بناهاى باستانى برمى خورد كه از روزگاران كهن مانده است و شكوهى تأمّل برانگيز دارد؛ ليكن پرجاذبه ترين اثر ماندگار اين ديار، مرقد منوّر فرزندان فاطمه، دو امام معصوم از نسل رسول

ص:76

خداست كه چون نگينى مكرّر، زينت بخش اين شهر است.

از آن پس كه امام كاظم عليه السلام در 25 رجب 183 هجرى در 55 سالگى در تربت پاكش آرميد، سپس امام جواد عليه السلام در آخر ذى قعده 220 هجرى در اين شهر مدفون گرديد، اين شهر بتدريج به «كاظمين» شهرت يافت. اين دو نور، هر دو جلوه اى از يك حقيقت ناب بودند. بدين سبب اين حرم شريف را، حرم كاظمين و حرم جوادين هم گفته اند، چه اينكه امام كاظم، همان امام جواد است و هر دو، هم كاظمند و هم جواد. هر دو «باب الحوايج» اند و برآورنده نيازهاى سائلان و متوسّلان.

زيارت مرقد امام كاظم عليه السلام در روايات، همپاى زيارت پيامبر و اميرمؤمنان و سيدالشهداء عليه السلام به حساب آمده است. در دوران هايى هم همچون كربلا، مورد سختگيرى سلطه هاى جور بوده و زيارت قبر اين دو امام، آسان و بى خطر نبوده است.

از امام رضا عليه السلام مى پرسند: پاداش كسى كه قبر پدرت را زيارت كند چيست؟ پاسخ مى دهد: بهشت! پس آن را زيارت كن. (1)در روزگارى كه ديوارى بر مقابر قريش احاطه داشته و قبر امام به آسانى در دسترس نبوده و مخالفان اهل بيت هم سيطره داشته اند، امامان به لحاظ تقيّه، دستور مى دادند كه از پشت ديوار، زيارت كنند. حسين بن يسار واسطى كه فضيلت زيارت امام كاظم را از امام رضا مى شنود كه همتاى زيارت حضرت رسول است،


1- بحارالانوار، ج 99، ص 2.

ص:77

مى پرسد: «اگر بيم داشتم و نتوانستم وارد آنجا شوم؟»

حضرت فرمود: «از پشتِ ديوار سلام بده.» (1)به مرور زمان، قبّه و بارگاهى بر مزار اين دو امام بنا شد. در سال 336 ه به دستور معزالدّوله، حرم كاظمين تجديد بنا گرديد، با ساختمانى نو و ضريح و دو گنبد كه بر روى قبر ساختند و ديوارى پيرامون آن.

سابقه تاريخى كاظمين، نشان از خراب شدنهاى مكرّر دارد.

چه با سيلهاى متعدد و طغيان آب و چه با هجوم فتنه گران به اين شهر و قتل و غارت و تخريب. امّا هر بار، باز هم مرمّت و آبادان مى شد و اين منطقه مسكون مى گشت.

در قرن پنجم، در اواخر حكومت آل بويه، حرم شكوه و موقعيّت و آراستگى بيشترى يافت و مرقد كاظمين، جاذبه هاى معنوى فراوان براى زيارت و سكونت در اطراف اين حريم نورانى پيدا كرد.

اينك، حرم كاظمين، با دو گنبد طلايى و چهار گلدسته زرّين، ضريحى زيبا و مقدّس را دربرگرفته است كه درون آن، دو قبر مقدّس از دو امام پاك و معصوم است، همچون صندوقى كه دو گوهر نفيس را در خود نهان دارد. آميختگى هنر و دين و تلاقى ذوق هنرى و احساس معنوى و عشق به اهل بيت را كه در هنر مسلمانان تجلّى يافته است، در مجموعه حرم كاظمين مى توان


1- همان، ص 4 و 5.

ص:78

ديد.

روزى كه به دستور هارون الرشيد، امام كاظم عليه السلام به دست سندى بن شاهك با خرماى زهرآلود، در زندان مسموم و شهيد شد وآ نگاه، پيكرش را روى «جسر بغداد» نهادند، سپس شكوهمندانه تشييع شد و در غرب بغداد، در مقابر قريش به خاك سپرده شد، تصوّر نمى رفت اين مدفن پاك، روزى مزار عاشقان گردد.

كاظمين، از ديرباز مورد توجّه خاص پيروان حق بوده است و شخصيتها و عالمانى فرزانه در آن زيسته و درگذشته و به خاك سپرده شده اند. فقها و علماى بزرگى هم در آنجا تلاش علمى داشته و حوزه علميه برپا داشته اند و در مبارزات عظيم بر ضدّ دشمنان اسلام و مهاجمان به وطن اسلامى، قامت مردى افراشته اند.

از مدفونين در آستانه كاظمين مى توان ياد كرد:

- «ابن قولويه قمى» (متوفاى 368 ه)، كه پيش پاى امام كاظم عليه السلام مدفون است.

- «شيخ مفيد» (متوفاى 413 ه) كه استاد سيد رضى و سيد مرتضى بود.

- «خواجه نصير طوسى» (متوفاى 672 ه) كه در سردابى در حرم موسى بن جعفر عليه السلام به خاك سپرده شد. و اين، بنا به وصيت

ص:79

خودش بود كه در حرم كاظمين دفن شود. (1)- «فرهاد ميرزا» (متوّفاى 1305 ه) مؤلف قمقام زخّار.

و ... بسيارى ديگر از چهره هاى با ايمان و نيكان و صالحان.

زندانى بغداد

در اين مختصر، نه مجالى براى پرداختن به شخصيّت والاى پيشواى هفتم حضرت كاظم عليه السلام است، نه با حجم محدود و مختصر اين نوشته تناسب دارد.

امّا ... براى كسى كه به ديدار اين حرم مى رود، دلى شكسته و جانى شيفته و قلبى عارف لازم است، تا زيارتش همراه با معرفت و بصيرت باشد.

از اين رو، مرثيه اين خورشيد خفته بر خاك و زندانى بغداد را مى آوريم. و چه مى توان كرد؟ سرمايه ما همين دلهاى سوخته و اشكهاى ريزان است. اينك، سوگنامه «كاظم آل محمّد»:

وقتى ديده ها، «عبد صالح» خدا را مى جويد،

وقتى دلها، عشق پاكان را مى پرورد،

چشم و دل، سراغ تو را مى گيرد،


1- آرامگاههاى خاندان پاك پيامبر، عبدالرزاق كمونه، ص 322.

ص:80

كه تو، تجسّم عبوديّت و تبلور صلاح و طهارتى.

تو، قربانى استقامت و پيشواى راست قامتى.

تو، امام مظلوم و مسموم، زجر ديده زندانى جفايى،

اى امام! ... اى رداپوش محنت در راه خدا،

اى جرعه نوش جام بلا،

اى به عشق مولا مبتلا،

اى كاظمينِ تو، قبله اهل ولا! ...

اى حجّت حق، اى كعبه عشق، اى منزلگه شوق!

تا «حق» را از زندان اتّهام بيرون آورى، زندانى طاغوتيان شدى،

تا ذهن تيره تاريخ را روشن كنى، به زندانهاى تاريك، تن دادى و آغوش گشودى،

تا عزّت امامت را تثبيت كنى، ظلمت محبس ستم را تحمّل كردى،

تا شرف دين و آبروى «على» را حفظ كنى، همدم سلسله سنگين و حلقه هاى زنجير شدى.

تا غرور فرعونىِ «هارون» را در هم شكنى، موسى وار، از نيل بلا گذشتى،

*** اى زندانى بغداد! ...

اى شب زنده دار عابد، اى شير بسته به زنجير!

خلفاى عباسى مى پنداشتند كه با بند زدن به پاى حق پوى تو، مى توانند راهت را ببندند و با افكندن كُند و زنجير بر دست و

ص:81

گردنت، قامت افراشته ات را به ذلّت كشند، و با محبوس ساختنت، محبت تو را از دل حقپرستان بيرون كنند.

امّا غافل از آنكه نور را نمى توان پوشاند و عطر حقيقت را نمى توان پنهان كرد.

تو رفتى، امّا راه تو، در گامهاى زندانيان مبارز، ادامه يافت،

ناله هاى دردمندانه ات، در فرياد خشمگين امّتهاى انقلابى انعكاس داشت،

عزّت تو، الهام بخش ستمديدگان شد،

عشق تو، هر دل را خانه خود كرد،

نام تو، تاريخ حماسه هاى مقاومت را زينت بخشيد،

شهادت مظلومانه ات، رسواگر سلطه شكنجه و شلّاق گشت،

و جاى كبود تازيانه ها بر پيكر نحيف تو، خطوط روشنى از سيه روزى حكام جور را ترسيم كرد.

*** اى كاظم آل محمّد!

اى مهار حكمت و حلم، بر دهان كف آلود خشونت و خشم!

غضب، از حلم تو خشمگين مى شد،

صبر از صبر تو بى طاقت مى گشت،

حكومت ستم، از نستوهى تو، به ستوه مى آمد،

و مقاومت جائران، از مقاومت تو درهم مى شكست،

و زندانبانان، اسير صفا و عبوديّت تو مى شدند،

و محبس به محبس، شب زنده دارى تو را جابه جا مى كردند،

ص:82

زندان به زندان، ايمان و ذكر و تهجّد تو را به بند مى كشيدند،

پاى اراده ات را به حلقه هاى كين و حسد مى آزردند،

تن رنجورت را در ژرفاى تاريك مطامير، محبوس و معذّب مى كردند،

و جنازه مطهرّت را مظلومانه و غريبانه، تشييع مى نمودند ... (1)شگفتا ...! كه دوش تشييع كنندگان، آن كوه سكينه و وقار را چگونه تاب آورد؟

و «جسر بغداد»، چگونه آن پيكر را كه به عظمت عرش بود، تحمّل كرد؟

*** سلام بر تو، كه وارث نيكان و آبروبخش نياكانى!

سلام بر تو، كه نيازمندان را باب الحوائجى،

سلام بر نام معطّر و زيبايت، كه الهام بخش صبورى و شكيبايى است،

سلام بر سجاده اى كه از اشكهايت خيس مى شد،

و بر زمينى كه پيشانى و صورت بر آن مى نهادى،

و بر آن دستها، كه به درگاه خدا مى گشودى،

سلام بر گوهرهاى غلطانى كه از آسمان چشمانت برگونه نورانى ات مى چكيد،


1- ... المضطهد بالظّلم، و المقبور بالجور، و المعذّب فى قعر السّجون و ظُلَم المطامير، ذى السّاق المرضوض بحلَقِ القيود، و الجنازة المنادى عليها بِذُلّ الأستخفاف ... زيارت امام كاظم (ع)، مفاتيح الجنان

ص:83

سلام بر كُند و زنجيرى كه از بوسه بر دست و پايت، قداست يافت،

سلام بر مرقد نور افشانت، كه آسمان تيره عراق را روشن ساخته است،

سلام بر تو، و بر پدران، و فرزندانت، و بر شيفتگان و پيروانت،

سلام بر تو كه مايه افتخار اسلامى،

و شيعه، به وجود تو مى بالد،

ايران، همراه عشق تو، پيكر فرزندان بسيارى از نسل تو را در آغوش كشيده است.

خراسان، راضى است كه «رضا» ى تو را دارد،

شيراز، حمد مى كند كه «احمد» تو در آنجاست،

قم، «عاصمه» تشيع و فقاهت، «معصومه» تو را دربردارد،

و شهرها و روستاهاى بسيار، نوادگان تو را، چونان گنجى در سينه هاى خود به امانت، نگه مى دارد، و هر كدام، منبع بركتهاى فراوان!

حتى «حوزه علميه»، درخت پرثمرى است كه در بوستان حرم دخترت روييده و شكوفه اى است كه بر شاخه «حرم اهل بيت»، شكفته است.

سلام بر آن امام معصوم و مظلوم،

ص:84

سخاوتِ پرپر

در اينجا نيز، هدف شناساندن چهره و شخصيت «جواد الائمه» نيست.

باز هم يادكردى است دوباره از فرزند ديگرى از «آل رسول» كه در كنار مرقد موسى بن جعفر عليه السلام در كاظمين آرميده است.

امام محمد تقى، حضرت جواد عليه السلام

پيشوايى كه بيست و پنج بهار را روياند و شكوفاند و خود، فروزانتر از خورشيد، تابيد و درخشيد و خورشيد را به خجلت واداشت.

آنكه سخاوت باران را داشت، و كرامت دريا را و زلالى آب را.

آنكه «جود»، قطره اى بود، در پيشانى بلندش،

و «علم»، غنچه اى بود از گلستان وجودش،

و «حلم»، گوهرى بود، از گنجينه فضايلش.

علمش گسترده چون دريا بود. مأمون عباسى با همه دشمنى اش با او، چاره اى جز اعتراف به فضيلت «ابن الرضا» نداشت، تا آنجا كه دخترش را به همسرى امام درآورد.

شخصيت حسد برانگيز امام جواد عليه السلام چنان بود كه دستگاه خلافت، از حضور آن حضرت در مدينه، بيمناك بود و از به هم پيوستن قطراتِ ولايتِ هواداران مى ترسيد كه رودى عظيم و دريايى موج خيز پديد آيد. اين بود كه امام را از مدينه به بغداد احضار كرد.

ص:85

امّ الفضل، دختر مأمون كه همسر او بود، همراهش به بغداد آمد.

خورشيد حيات امام در بغداد غروب كرد، در بيست و پنج سالگى، آن هم با دسيسه خليفه و همدستى امّ الفضل.

آه ... كه اين زهر، چه جگرهايى را از آل رسول دريده و سوخته است.

از امام مجتبى عليه السلام گرفته، تا حضرت كاظم و امام رضا و اينك حضرت جواد، جوانترين امام شهيد، كه در اتاقى دربسته، چشم انتظار جرعه اى آب، با جگر سوخته و مسموم، به شهادت مى رسد.

و اين، زمانى است كه از احضار امام به بغداد، به فرمان «معتصم عباسى» هنوز يك سال نگذشته است، و چه بى وفاست اين دنيا!

از روزى كه در هفت سالگى داغ پدر ديد و به سوك «ثامن الائمه» نشست، تا روزى كه غريبانه جان سپرد، حدود 19 سال گذشت. سالهايى پرآشوب و خفقان بار.

ولى شخصيت پر فروغ امام، از همان خردسالى كه به امامت رسيد، چنان جاذبه داشت كه زبانزد خاص و عام شد. رهگشاى معضلات فكرى، فقهى و اعتقادى امّت بود و دشوارترين سؤالها را بى درنگ پاسخ مى داد. و چرا نه؟ كه علمش الهى بود و وصل به دريا.

سرانجام، اين حجّت الهى در سال 220 هجرى به شهادت رسيد و در همان مقابر قريش، پشت قبر مطهّر جدش امام موساى

ص:86

كاظم عليه السلام به خاك آرميد.

اكنون، حرم كاظمين، با دو گنبد خورشيد گون، دو شاهد تابان بر دو آفتاب درخشانى است كه در اين گوشه از خاك عراق مدفونند.

و كدام دل است كه به شوق زيارت اين دو حرم نتپد؟

و كدام ديده است كه بر مظلوميّت اين شهيد جوان نگريد؟

سلام بر او، كه جواد امامان و امام جوادان است، و سخاوتى پرپر است در عنفوان جوانى! ...

سامرّا

شهرى است، ميان بغداد و تكريت در شرق دجله.

نام اصلى آن «سُرَّ مَنْ رأى» بوده است.

عصر زندگى امام هادى و امام عسكرى عليهما السلام، از دورانهاى سخت براى اهل بيت بود. خلفاى عباسى براى نظارت و كنترل هر چه بيشتر نسبت به ارتباطات ائمّه با هوادارانشان، آنان را در شهر نظامىِ سامرا نگه داشته بودند. «عسكر» و «مُعَسكر»، نام اين منطقه نظامى بود و بدين جهت بود كه امام يازدهم به حضرت عسكرى لقب يافت.

در روزگار توسعه دامنه نيروهاى نظامى عباسيان، سامرا بعنوان لشكرگاه آنان انتخاب شد. شهرى كه سه سال طول كشيد تا آماده گردد. آنگاه معتصم بغداد را رها كرد و ساكن سامرا شد و سپاه 250

ص:87

هزارنفرى خويش را هم آنجا اسكان داد.

اينگونه بود كه سامرا پايتخت هشت خليفه عباسى گشت، از معتصم (سال 218) تا معتمد (سال 279) كه آخرين خليفه عباسى بود كه سامرا را پايتخت قرار داد.

امام هادى عليه السلام بيست سال از عمر خويش را اجباراً در سامرّا گذراند و سرانجام در 41 سالگى، به دستور متوكّل عباسى به شهادت رسيد (سال 254 هجرى) و در همان منزل مسكونى خويش مدفون گشت.

امام حسن عسكرى نيز كه همراه پدر در اين شهر به سر مى برد، در سنّ 28 سالگى در سال 260 هجرى به دست معتمد عباسى به شهادت رسيد. او نيز در همان خانه، كنار قبر پدرش به خاك سپرده شد. به اين دو امام، «عسكريّين» هم مى گويند.

امام زمان عليه السلام نيز در همين شهر و در همين خانه به دنيا آمد و آغاز غيبت او هم از همين خانه بود.

خانه وسيع اين دو امام، ديوارى داشت و پنجره اى به بيرون، و خادمى كه به آنجا رسيدگى مى كرد. زائران قبر مطهر اين دو امام، اغلب از پشت پنجره آن دو مزار را زيارت مى كردند و با مشقّتها و ناامنيهايى مواجه بودند.

در سالها و قرنهاى بعد، بارها مرقد اين دو امام، تعمير شد و عمارتهايى در آن منطقه ساختند تا به وضع امروزى رسيد كه حرمى با شكوه، گنبد طلايى بزرگ و صحنهايى با صفا نشان از عشقهاى پاك و معنوى شيفتگان هنرمند مى دهد كه در اينگونه

ص:88

بناهاى مذهبى خود را به ظهور مى رساند.

آستان مقدس عسكريّين نيز همچون بسيارى از حرمهاى مطهّر در طول تاريخ از آتش كينه ها و شعله فتنه ها مصون نبوده است، امّا بارها با كمك و همّت توانگرانى نيك دل و شيفتگانى مخلص، تعمير و مرمّت شده است.

اگر امروز، حرمى مصفّا، رواقهايى دلگشا و آيينه كارى شده و گنبد بزرگ طلايى و صحنهاى وسيع و گلدسته هايى شكوهمند را شاهديم، همه به سرانگشتِ معجزه آساى عشقهاى پاك علاقه مندان فراهم آمده است.

روزگارى در سامرا، وضعيت نابسامانى حاكم بوده است، هم از جهت معيشت مردم و وضع اقتصادى، هم از لحاظ فرهنگى و رفتارى.

امّا در قرن اخير، با هجرت «ميرزاى شيرازى» از نجف به سامرا و تشكيل جلسات بحث و تدريس، اين شهر طراوت و نشاط بيشترى يافت و «حوزه علميه سامرا» در شمار عظيمترين مراكز علمى شيعه درآمد و مركزيّتى براى فقه و علماى دينى گشت.

ميرزاى شيرازى با فتواى تاريخى تحريم تنباكو، بار ديگر نفوذ معنوى علماى شيعه را از قلب سامرا به جهانيان اعلام كرد.

بزرگانى همچون: سيد حسن صدر، سيد محسن امين، سيد شرف الدين، كاشف الغطاء، محمد جواد بلاغى، شيخ آقا بزرگ تهرانى، مرحوم مظفّر، همه از تربيت يافتگانِ مكتب علمى حوزه سامرا بودند و توانستند شكوه و افتخارات شيعه را پاسدار باشند. به

ص:89

وجود آمدن كتابخانه هاى متعدد و حوزه هاى درسى پربار و محافل علمى و ادبى و شعرى در سامرا، همه مديون مجاهدات ميرزاى بزرگ و علماى برجسته شيعه است.

اينك حرم امام هادى و امام عسكرى در قلب سامرا، چون نگينى مى درخشد و دلهاى عاشقان را جذب مى كند.

حرمى كه پيكر پاك دو حجت خدا را در دل دارد،

نيز قبر «حكيمه»، دختر امام جواد عليه السلام و عمه امام حسن عسكرى را كه هنگام ولادت امام زمان در آن خانه ماند و شاهد قدرت نمايى پروردگار شد. نيز قبر «نرجس»، مادر امام زمان، كه پشت مرقد امام حسن عسكرى عليه السلام قرار دارد.

مزار «سمانه» مادر امام هادى و «سوسن» مادر امام حسن عسكرى نيز در همين حرم شريف است. بعلاوه بسيارى از بزرگان و فرزانگان هم در آستانه اين دو امام بزرگوار مدفونند.

سرداب مطهّر

در شهر سامرا، سرداب مقدّسى است كه زيارتگاه شيعيان است.

زائران سامرا، بوى يار را از اين ديار استشمام مى كنند و معتقدند كه آخرين محلّى كه امام زمان عليه السلام از آنجا پنهان شده است، همان سردابى است كه در خانه امام عسكرى بوده است.

پيش از شروع «غيبت صغرى» نيز، آخرين بارى كه جمعى از

ص:90

پيروان، آن حضرت را ديدند، در همان خانه و همان سرداب بود تا اين ملاقات، از چشم نامحرم عباسيان دور و پنهان باشد.

امروز هم در سامرا درى وجود دارد به نام «باب الغيبه» يا «غيبةالمهدى» كه از دوران خلفاى عباسى مانده است و نقش و نگارى برجسته و خطوطى زيبا بر آن نقش بسته است. پلّكانى كه راه ورود و خروج سرداب است، به يك غرفه شش ضلعى منتهى مى شود و داراى بيست پلّه است. در انتهاى غرفه مستطيل شكلى، در چوبى ياد شده قرار دارد و در پشت اين در، اتاق كوچكى است كه طول آن يك متر و 80 سانتيمتر و عرض آن 5/ 1 متر است و بعنوان محلّ غيبت امام زمان مشهور است. در گوشه اى از همين اتاق نيز چاهى معروف به چاه غيبت قرار دارد. (1)پس از شهادت امام عسكرى عليه السلام و نماز خواندن حضرت مهدى عليه السلام بر پيكر پدر بزرگوار، مأموران خليفه، خانه را محاصره كردند و همه جا را گشتند و اتاق به اتاق را تفتيش كردند، تا از آن فرزندِ ماه رخسار و خورشيد صفت، اثرى بيابند. هر چه بيشتر گشتند، كمتر اثر و نشانى يافتند. (2)و از همانجا بود كه غيبت حضرت آغاز شد و آن خورشيد ولايت در پس پرده غيبت قرار گرفت و چشمها در انتظار رؤيتش ماند.


1- مجله «ميراث جاويدان» شماره 5، سال دوّم بهار 73.
2- بحارالانوار، ج 50، ص 329.

ص:91

سرداب مطهّر كه در مجموعه نورانى حرم سامرّا قرار دارد، جاى متبرّكى است و مستحب است امام زمان را درآ نجا زيارت كنند. زيارتنامه حضرت در آن محل، در كتب دعا آمده است. (1)راستى ... كجاست آن ذخيره الهى و اميد انسانها؟

سلام بر آن نور پنهان و خورشيد فروزان.

سلام بر او، آنگاه كه به نماز مى ايستد، به ركوع مى رود، سر به سجده مى نهد، دست به قنوت برمى آورد.

آنگاه كه مى نشيند ... و آنگاه كه برمى خيزد! ... سلام بر مهدى عليه السلام.


1- همان، ج 99، ص 83.

ص:92

ص:93

ص:94

5. تحليل محتوايىِ زيارتنامه ها

ادب كلام، در محضر امام

سخن گفتن «زائر» در حضور معصوم عليه السلام، ويژگى ممتازى را مى طلبد. زيرا، نه زائر، به ديدار يك انسان عادى رفته است، و نه زيارت، يك كار ساده و كم ارج و بى بهاست.

در مواجهه با امام معصوم و هنگام تشرّف به زيارت مرقد پاك و نورانى ائمه اطهار و اولياء دين، چه بايد گفت؟ چه بايد خواست؟

چگونه بايد شروع كرد؟ با چه تعبيراتى بايد ستود؟ چگونه بايد آنان را واسطه و شفيع قرار داد؟ با عنوان كردن چه مطلبى بايد رابطه روحى برقرار كرد؟ با بيان چه فضيلتى بايد عشق و ارادت را نشان داد؟ چه كلامى بايد گفت كه شايسته مقام آنان باشد؟

متنى كه به عنوان «زيارتنامه» از سوى امامان صادر شده است، راهگشاى كيفيّت ارتباط و شيوه رعايت ادب كلام در برخورد با معصومين است.

گرچه ما مى توانيم در زيارتها، به زبان خويش آنچه را مى توانيم در ثنا و ستايش حجج الهى بيان كنيم، امّا هرگز به پاى

ص:95

بيان معصومين نمى رسد، زيرا آنان، امام شناس تر و به مقامات خويش، واقفتر از مايند و آنچه را كه آنان به پيروان خويش تعليم دهند كه در مزارهاى ائمه خوانده شود، عميقتر، صحيحتر، غنى تر، زيباتر و متعالى تر است.

از اين رو، بجاست كه سيرى در مضمون زيارتنامه ها داشته باشيم، تا بدانيم در اين متون مقدّس و شريف، چه مطالب و معارفى مطرح است.

محتواى زيارتنامه ها

آنچه به عنوان متن «زيارت»، در دسترس ما و در كتب دعا و زيارت است، برخى كلام و انشاء و آموزش ائمّه است، كه سند آنها در كتب حديث نقل شده، و بعضى انشاى علماى بزرگ است.

راويان و پيروان ائمّه، همانگونه كه به نقل سخنانشان در زمينه فقه و احكام و اخلاقيات و تفسير و عقائد، اهتمام مى ورزيدند، آنچه راهم كه به عنوان زيارت ازامامان مى شنيدند، ثبت و نقل مى كردند و به دست ديگران مى رساندند. و اين، شيوه اى در حفظ «ميراث امامت» بود.

زيارتنامه ها، برخى لحن كلّى و عام، نسبت به همه ائمّه دارد، و بعضى مخصوصِ امامِ خاص يا مناسبت ويژه يا مكانِ معيّنى است.

از جمله زيارتنامه هاى معتبر و جامع، زيارتِ «امين اللّه» و

ص:96

زيارت «جامعه كبيره» است.

براى درك مفاهيم متعالى و زيبايى كه در زيارتنامه ها مطرح شده است، نياز به «آشنايى به زبان عربى» است. ترجمه ها، هر قدر هم كه زيبا باشد، نمى تواند بسيارى از آن معانى بلند را برساند.

محورهاى كلّى اين مباحث را مى توان در چند عنوانِ عام، تلخيص كرد. به قرار زير:

- مسائل اعتقادى، توحيد، نبّوت، صفات خدا، ...

- شناخت ائمّه، اوصاف و فضايلشان،

- تاريخ زندگى و عملكرد اولياء دين، و مظلوميّتهاى آنان،

- پيوندهاى «ولايتى» بين زائر و پيشوا، و همسويى در فكر و موضع و عمل و اقدام.

- افشاگرى بر ضدّستمگران حاكم و جنايتهايشان در حقّ طرفداران «حق» و طالبان «عدل».

- تولّى و تبرّى، شفاعت، توسّل، دعا و ... معارفى از اين دست.

- طرح آرمانهاى والا و خواسته هاى متعالى و نيازهاى برتر،

- و ... برخى موضوعات ديگر.

امامان شيعه، با توجّه و عنايت كامل، از اين طريق در صدد بيان «معارف اسلام» بوده اند و در قالب يك متن زيارتى، بسيارى از آنچه را كه جزء عقائد صحيح اسلامى، يا ارزشهاى والاى مكتبى يا فضايل برجسته ائمّه دين، يا حقايق مسلّم تاريخى درباره اهل بيت پيامبر و ماجراى زندگيشان در رابطه با حقّ است، و آنچه را كه جزء تكاليف شيعه و وظايف قلبى و زبانى و عملى آنان نسبت

ص:97

به اولياء دين و حجّتهاى خداست، بيان كرده اند.

به اين صورت، «زيارت»، يك مكتب تعليمى و تربيتى شيعه است كه زيارتنامه ها، به عنوان متن آموزشى و كتاب درسى، در اين «مكتب معنوى» مى تواند مورد دقت قرار گيرد.

اعلام مواضع

تلاش و تحرّك انسانها وقتى از عقيده و بينشى نشأت گيرد و تابع اصول و ملاكهايى باشد، اين نشانه «موضع» داشتن انسان است.

پيروى يك شخص از اصول پذيرفته شده اش را، داشتن موضع و حفظ موضع مى گوييم. با اين حساب، «موضع» را مى توان در چند قسمت به خاطر سپرد:

1- مواضع اعتقادى

2- مواضع اخلاقى

3- مواضع سياسى

داشتن موضع، در همه برخوردها و رابطه ها و برداشتها تأثير و انعكاس خود را نشان مى دهد. رعايت آن موضع در عمل، «موضعگيرى» به حساب مى آيد، گرچه موضعگيرى، بطور عمده در مسائل سياسى و اجتماعى مطرح است، امّا همچنانكه اشاره شد، در ميدانهاى «اعتقاد» و «اخلاق» هم كاربرد موثّرى دارد و بايد داشته باشد.

ص:98

طرفداريها، شعارها، رابطه ها، ديد و بازديدها، مصاحبه ها، موافقت و مخالفتها، استقبال و بدرقه ها، پيامها و نامه ها و تلگرافها، تبريكها و تسليتها، تماسها و حساسيّت نشان دادنها و ...

همه تا اندازه هاى كم و زياد، مى توانند بيانگر مواضع اشخاص باشند. از دقت در جهت و مضمون اينها، مى توان خط فكرى كسى را شناخت.

در زيارتنامه ها، از آنجا كه كلام معصومين عليهم السلام و آموزش امامان شيعه است، مى توان ملاك يابى و «موضع شناسى» كرد و در مورد شيعه اى كه اين كلمات را در مزار، از روى عقيده بر زبان مى راند چنين حسابى گشود.

در «زيارت»، چه بسا رفتن به سرمزار شهيدان و زيارت قبور اولياء دين و امامان معصوم، خود، بيانگر مواضع است.

اعلام و بيان موضع، و نشان دادن آن در عمل، علاوه بر تأثيرى كه روى خود شخص دارد و او را نيرومندتر و دليرتر مى كند و به ايمانش به مواضع فكرى و عملى خود مى افزايد، به ديگران هم، خطّ و فكر و جهت مى دهد.

متن زيارتنامه ها، بصورت مؤكّد و فراوان، شامل اين «اعلام مواضع» و تصريح به راه و خطّ و رهبرى و جناحى است كه زائر امام، در آن قرار دارد و در رابطه با همان «موضع» هم، به «زيارت» آمده است.

تصريح به قبول يك رهبرى، اعلام نفى رهبريهاى ديگر است.

ص:99

به زيارتِ حجّت خدا و امام معصوم و رهبران الهى رفتن، در بردارنده همه اين اهداف و مواضع است.

اين همان مسأله «تولّى» و «تبرّى» را مى رساند كه از شاخه هاى اساسى دين و از نشانه هاى بارزِ «ديندارى» است و ضرورت پايبندى به آنها، نه به صورت ظاهرى و تنها در شكل، و نه فقط در حدّ «حبّ» و «بغض» قلبى و درونى، بلكه در متن عمل و رفتار و سلوك اجتماعى و برخوردهاى سياسى، از مسلمّات «خطّ مكتبى» يك مسلمان متعهّد و «موضعدار» است.

سلامها و لعنها

«سلام»، سكّه رايج زيارتهاست.

معمول ترين و بيشترين تأكيدى كه در زيارتنامه ها به چشم مى خورد، «سلام» دادن به امام و پيامبر يا شخصيّتى است كه زيارت مى شود.

سلام، ابراز دوستى و خيرخواهى و طلب سلامتى و رمز محبت و علاقه و پيوند و چراغ سبز آشنايى است و نشان دهنده پيوند بين زائر و مزور و ارتباط ايمانى و فكرى ميان آن دو است.

حضور بر مزار امام، و سلام دادن، نوعى شعار به نفع جبهه حق است كه در وجود امام، تجلّى يافته و نوعى تقويت جناح ايمان و همبستگى با خط پاكى و تقواست.

در زيارتنامه ها، سلام بر فرشتگان مقرّب پروردگار، سلام بر

ص:100

انبياء بزرگ الهى، سلام بر ملائكه موكّل از سوى خداوند بر مشاهد شريفه، سلام بر آدم و نوح و ابراهيم و ... رسولان ديگر داده مى شود.

اين، علاوه بر اعتقاد به وجود پيوند و ربط، ميانِ «خدا- انبياء و اوصياء- فرشتگان» اعلام ارتباط بين مسلمان زائر با اين جهان ملكوت و بيان همبستگى عملى با اين جريانِ حق تاريخى و اسوه يابى و الگوگيرى از آنان است.

در زيارتها، زائر، گاهى سلام خويش را نثار امام شهيد و حجّت پروردگار مى كند، گاهى هم سلام خدا و رسول و اولياء و فرشتگان را به عنوان تحيّت، تقديم مى دارد.

جمله «السلام عليك»، در خطاب به شخصيّتهاى مورد زيارت، فراوان به چشم مى خورد و به دنبالِ اين جمله، اوصاف و فضايل و مناقب و برجستگيهاى آن شخص مطرح مى شود.

سلام گفتن و درود و تحيّت فرستادن بر چنين وجودهاى ارزشمند و اسوه اى، زائر را هم در اين خطّ و مدافع اين ارزشها قرار مى دهد.

وقتى در زيارتنامه ها، از ائمّه، به عنوانِ: دوستان ويژه خدا و برگزيدگان بندگان او و ياران خالص پروردگار و كانون معرفت و محبت خدا و دعوت كنندگان به حق و اطاعت كنندگان مخلص امر و نهى الهى و ... ستايش مى شود، و به آنان، به عنوانِ متقين بزرگ، سروران پاك، دريچه هاى ايمان، امانتداران خدا، و چراغهاى فروزان در ظلمتها و مشعلهاى هدايت و پرچمهاى

ص:101

راستى و پناه مردم و نمونه والا و حجج پروردگار و ... سلام داده مى شود، (1)عشق به اين اوصاف و كشش به سوى اين فضايل، در دل و جانِ زائر هم پديد مى آيد و پيوند او با ائمّه، در اين رابطه ها مستحكم مى شود.

در مقابلِ آن، «لعن» هم وجود دارد. در همين زيارتنامه ها كه درود به پاكان و رسولان و امامان و اهل كمال و معنويت فرستاده مى شود، ننگ و نفرت و نفرين و لعنت هم بر دشمنان آنان، كه دشمنان حق و عدل و نيكى و پاكى هستند، فرستاده مى شود.

در كنار هم بودنِ «سلامها»، «لعنها»، مى رساند كه آن «ولايت» و اين «برائت» در كنار همند و مكمّل يكديگر.

معنى لعن، طرد كردن و راندن و دور كردن از رحمت است (2)عربها، هنگام راندن كسى از جمع خويش، تعبير لعن بكار مى برده اند. (3)اين راندن به خشم و درخواستِ دورباش از رحمت خدا در دنيا و آخرت، اين نفرت و نفرين مقدّس كه در زيارتنامه ها از زبان زائر بيان مى شود، اعلام برائت و بيزارى و بيان موضع مخالف با ناپاكان و تبرىّ نسبت به اهل ستم و فساد و طغيان است.

لعنت، نشان اوج انزجار و تنافر است، كه در مرحله عملى اش به پيكار و مبارزه مى انجامد. گرچه لعن، در زيارتنامه ها هرگز به اندازه


1- اشاره به فقراتى از زيارت جامعه كبيره.
2- مجمع البحرين، طريحى، ماده «لعن».
3- همان.

ص:102

«سلام» نمى رسد، ليكن در حدّ خودش فراوان بكار رفته است.

اين برائت و بيزارى كه در قالب «لعن» بروز مى كند، با بيان زشتيها، فسادها، تحريفها، ستمها، گردنكشيها، صف آرائى در مقابل جناح حق، نپذيرفتن طاعت ائمّه و مخالفت با اين رهبران الهى آميخته است. لعن آنان، طرد نمايندگان اين خطّ در هميشه و همه جاى تاريخ است.

آنكه آنان را به اين خاطر لعن مى كند، طبعاً بايد فكر و عمل خود، از اينگونه كجيها و فسادها پاك باشد.

لعن بر دشمنان ائمّه و مخالفان راه خدا و سنت رسول هم، براى پيروان راستين حق و طرفداران اهل بيت عصمت عليهم السلام سازنده و خط دهنده است.

ولايت و برائت

موضوع ديگرى كه در زيارتنامه ها، بطور گسترده و مكرّر به چشم مى خورد، «تولّى» و «تبرّى» است.

ولايت داشتن، و برائت جستن. اعلام همبستگى نمودن، و اظهار برائت و بيزارى كردن.

ولايت و برائت، نوعى «جاذبه» و «دافعه» و پيوستن و گسستن را در بردارد.

كفر به طاغوت، مقدّمه ايمان به خداوند است،

(فمن يكفر

ص:103

بالطاغوت و يؤمن باللّه ...) (1)

نفى آلهه، زمينه باور به «اللّه» است: «لا اله الّا اللّه».

كفر و ايمان قرين يكدگرند

هر كه را كفر نيست، ايمان نيست

ابراز برائت و بيزارى از كافران و جائران و پيروان باطل و مخالفان حق، هم در «لفظ» و هم در عمل و موضعگيرى اجتماعى، جزء وظايف دينى و تعهدّات مكتبى است.

حضرت ابراهيم عليه السلام از مشركان زمان خود، تبرّى مى جويد. (2)پيامبر از سوى خداوند دستور مى شنود كه از مظاهر شرك، برائت جويد. (3)خداوند، از مشركين تبرّى مى جويد. (4)رسول خدا از عمل كفّار، ابراز تنفّر مى كند. (5)نوح، از جرم هاى قوم خود اظهار برائت مى كند. (6)و ... هود، از عمل مشركانه قوم عاد، تبرّى مى جويد. (7)على عليه السلام، به دستور پيامبر و امر خداوند، سوره برائت را در


1- بقره، آيه 256.
2- توبه، آيه 114.
3- انعام، آيه 68.
4- توبه، آيه 1 و 3.
5- يونس، آيه 41.
6- هود، آيه 35.
7- هود، آيه 54.

ص:104

مراسم حج، براى همه مى خواند تا برائت خدا و رسول از مشركان، به گوش همه برسد.

مگر مى توان پيوند با خدا و ضدّ خدا را در يك زمان برقرار كرد؟ هيچ كس جز يك دل در سينه ندارد. اين دل، يا كانون عشق به حق و «اللّه» است، يا مركز محبّت دشمنان خدا.

مگر پذيرفتنى است ادّعاى «ولايت امام»، از كسى كه از دشمنان امام، «برائت» ندارد؟ اين اعلام موضع نسبت به دوستى ائمّه عليهم السلام و بيزارى از دشمنانشان، از شعائر مذهب است. عمل يك انسان بايد شاهد آن ولايت، و دليل اين برائت باشد.

هم تبرّى در لفظ، هم در عمل. هم در «قلب»، هم در «زبان».

تعهّد مكتبى و پيوستگى خطّى و مرامى با اهل بيت عصمت، ايجاب مى كند كه با دوستانشان، دوستى كنيم و با دشمنانشان، دشمن باشيم و دشمنى داشته باشيم.

داشتن محبّت و دوستى و ولايت، با انگيزه اى الهى، شرط ايمان است.

جز با داشتن قلبى سرشار از عشق به نيكان و كينه از ظالمان، ايمان انسان كامل نيست. اين خصلت مردان خدا و «اولياءاللّه» بوده كه محبّت خدائيان را به دل داشته و از ابليسيان نفرت قلبى داشته اند و آن را ابراز هم مى كرده اند.

ابوحمزه از امام مى پرسد: چه كارى است كه اگر انجام دهم، ايمانم، به كمال حقيقى مى رسد؟ فرمود: با دوستان خدا دوستى كنى و با دشمنانش دشمنى كنى و همانگونه كه فرمانِ خداست، با

ص:105

«راستان» باشى ... (1)پس، ايمان كامل، در سايه «ولايت» با صالحان است كه نمونه اعلا و برجسته آنان هم، ائمه مى باشند.

نكته ديگرى كه از زبان رسول خدا نقل شده اين است كه همين ولايت، جز با «برائت» پذيرفته نيست.

«... يا على! سوگند به آنكه مرا برگزيد و به پيامبرى برانگيخت، اگر كسى هزار سال هم پرستش خدا كند ولى به ولايت و رهبرى تو و امامان ديگر از نسل تو گردن ننهد، پذيرفته نيست. به تحقيق، ولايت تو هم پذيرفته نمى شود، مگر با «برائت» از دشمنان تو و دشمنان ائمه ديگر از اولادِ تو ...». (2)و امام رضا عليه السلام فرموده است:

«كمالُ الدّينِ ولايَتُنا و البرائَةُ مِنْ عدوِّنا». (3)

تماميّت دين، به «ولايتِ» ما و «برائت» از دشمنان ما بسته است.

بيعت، جهاد و شهادت

از عناصر بارز و مهمّى كه در زيارتنامه ها به چشم مى خورد،


1- مدرك سابق.
2- مدرك سابق، ص 63.
3- مدرك سابق، ص 58.

ص:106

عنصر «جهاد و شهادت» است. و اين دو نيز، جز در سايه «بيعت»، فراهم نمى آيد.

محورهاى اين مسأله متعدّد است و در زيارتها، روى همه آنها تكيه و تأكيد به چشم مى خورد؛ هم طرح اصل مسأله جهاد و شهادت در راه خدا،

هم اينكه ائمّه و اولياء دين، از صفات برجسته و فضايل درخشان و والايشان، جهاد در راه خدا و كشته شدن در اين مسير مقدّس است.

و نيز، اين نكته كه يك زائر، زيارتش را به عنوان يك ميثاق وعده و وفاى به پيمان بشناسد و مطرح كند.

زائر تنها به ابراز علاقه و محبّت و اظهار ولايت نسبت به ائمّه و برائت از دشمنان بسنده نمى كند، بلكه در ميدان عمل هم، پايدار و استوار و اهل جهاد است و آرزوى جهاد و شهادت در راهشان و پيش رويشان، از خواسته هاى بلندِ يك شيعه زائر و مؤمن است.

درى را كه خداوند به روى اولياء ويژه خويش گشوده است، به روى ائمّه، بيش از ديگران باز كرده است، و آنان خود، گشاينده اين راه به روى مسلمانانند و «جهاد»، تنها به امر آنان و در خطّ رهبرى آنان، قداست و ارزش مى يابد.

در زيارتنامه ها، هم درباره رسول خدا صلى الله عليه و آله و هم ائمّه عليهم السلام، موضوع

«جهاد فى سبيل اللَّه»

يكى از كارهاى برجسته و فضايل درخشان آنان به حساب آمده است. زائر، باور و اعتقاد و شناخت خويش را اينگونه بيان مى كند كه: گواهى مى دهم كه تو، يا شما ائمّه، در راه خدا و با انگيزه الهى جهاد كرديد، از اسلام و حق دفاع نموديد، پاسدار دين خدا بوديد، با برخوردارى از ايمان و يقين، در

ص:107

راه خدا كشته شديد، و ... از اينگونه تعبيرات، كه همه در متن زيارتها آمده است.

در مورد حضرت رسول، و امام على عليه السلام و حمزه سيدالشهدا، و امام حسن و امام حسين عليهما السلام و شهداى احد، و شهداى كربلا و ...

تعبير جهاد بكار رفته است.

همانگونه كه «جهاد»، ارزشى اسلامى است و اولياء دين، پيشگامان اين راه، «شهادت» هم لباس كرامتى جاودان و رتبه اى والا در مكتب ماست، و ائمّه و اصحابشان، پيشاهنگان اين خطّ خون. از اين رو، عنصر شهادت هم در زيارتنامه ها فراوان به چشم مى خورد. چه با تعبيرِ «قتل» و كشته شدن در راه خدا، و چه با صفتِ شهيد و شهداء.

درباره اميرالمؤمنين عليه السلام در زيارتى منقول از امام هادى عليه السلام مى گوييم:

«لَقيتَ اللَّهَ و انتَ شهيد». (1)

يعنى: تو در حالى خدا را ملاقات كردى كه شهيد گشتى.

درباره شهداى كربلا تعبيراتى از اين قبيل وجود دارد:

يا انصار دين اللَّه، يا انصار رسول اللَّه، يا انصاراللَّه، اشهد انّكم الشهداء السُعَداء.

درباره امام حسين عليه السلام: ايّها الشهيد و ابن الشهيد

گرچه گفتن اين تعبير، امروز براى ما عادى است، امّا آن زمان،


1- همان، ص 353.

ص:108

نوعى مقابله با تبليغات مسموم دشمن و نوعى مبارزه به حساب مى آمد.

در مورد امام حسين عليه السلام كه حماسه كربلايش و خروش خدايى عاشورايش را به «خروج از بيعتِ خليفه» و شورشى كور و اخلالگرى منتسب كردند و در نتيجه، كشته شدنش را هم، تاوانِ آن رو برتافتن از خليفه، با چنين جوّى تأكيد روى «شهيد» شدن آنان، خنثى كردن آن القاءاتِ مسموم است.

در زيارتى كه امام هادى عليه السلام آموزش داده است، اين تعبير وجود دارد:

«اشهدُ انّك و مَن قُتِلَ مَعَك شهداءٌ احياء». (1)

- گواهى مى دهم كه تو و كسانى كه با تو كشته شدند، شهيدان زنده ايد.

وقتى «جهاد» و «شهادت» در زيارتنامه ها، از فضايلى ارزشمند محسوب مى شود كه زائر، امام را به آن صفات ياد مى كند، راهِ جهاد و شهادت را به زائر مى آموزد و «خطّ جهاد» را ترسيم مى كند و «مكتب خون و شهادت» را.

اين نيازمند دو عنصر ديگر هم مى باشد: يكى بيعت با امام در اين راستا، ديگرى اعلام آمادگى براى فداكارى و آرزوى توفيق براى جانبازى و جهاد و شهادت در راه و ركاب آنان.

زيارت، بيعت زائر با امام است، در مسير «تولّى»، و «تبرّى».


1- همان، ص 334.

ص:109

در متون زيارتى، به اين نكته تصريح شده و زائر، خدا و امام را به گواهى مى گيرد كه به اين ميثاق و عهد، وفا كرده است.

امام هادى عليه السلام در زيارت سيدالشهداء عليه السلام، پس از سلام و درود بر آن حضرت، دستور مى دهد كه نام يكايك ائمّه را ياد كن، و بگو:

اين را براى من، پيش خودت به عنوان «ميثاق و عهد» بنويس، بنويس اينكه من به زيارت تو آمدم، در حال تجديد ميثاق، نزد پروردگارت گواه من باش!

در زيارت ديگرى براى امام حسين عليه السلام، زيارت را يك گواهى به حساب آورده و مى گويد:

«هذِه شهادةٌ لى عِندَكَ الى يومِ قَبْضِ روحى بِحضرَتِك» (1)

و خواستار اين مى شود كه اين گواهى، تا روز مرگ و جان دادن، نزد آن حضرت به وديعت نهاده شود.

پايدارى بر سر پيمان و استوارى در راه بيعت، ايمانى نيرومند مى خواهد، كه جز در سايه پيوند قلبى و رابطه اعتقادى با رهبر، به دست نمى آيد. زيارت، يادآورى اين پيوند درونى و ايمانى است.

امام صادق عليه السلام در «دعاى عهد» كه به حضرت ولى امر (عج) مربوط مى شود و خوب است چهل صبح، پى درپى خوانده شود، به ما آموخته است در اين دعا، كه پيمان و بيعت با امام غايب است بگوييم: خدايا! من در صبح امروز، و تا زنده ام، در طول عمرم با او عهد و پيمان و بيعت استوار خويش را تجديد مى كنم و از اين


1- همان، ص 443.

ص:110

ميثاق، هرگز روى برنمى تابم و دست برنمى دارم. (1)اين فرازها در زيارتنامه ها، مسلمان را در پيوندى معنوى و ارتباطى عميق با اولياء دين قرار مى دهد و يك زائر، احساس مى كند كه در مسير حركت جهادى ائمّه و خطّ سرخ حسين عليه السلام و كربلا است.

وفادار بودن و استوار ماندن بر اين ميثاقهاى مؤكّد، نياز به توفيق و امدادى از سوى خداوند دارد.

اين بيعت، تنها يك تشريفات يا احترام گزارى ظاهرى نيست، بلكه رسالت سنگينى را به گردن مى نهد، كه حدّ و مرز و قلمرو آن، تا دامنه قيامت هم كشيده مى شود.

زيارت و شهادت طلبى

پيروى امامان، «عمل» مى طلبد. «ادّعا» و «شعار»، بدون پشتوانه اى از تلاش و آمادگى و اقدام، خريدار ندارد.

«زيارت»، مظهر عشق و علاقه است، و نشانِ پيوند و رابطه، و سمبل «بيعت» و رمز «ميثاق» و عنوانِ «عهد».

زائر وقتى اظهار محبّت و اعلام مودّت و بيعت و وفادارى و تبعيّت و پيروى و هم خطّى و هم رأيى مى كند، يعنى حتى تا مرز شهادت هم با آنان است، ثابت و استوار، مؤمن و معتقد، صبور و


1- همان، ص 539 اللّهم انى اجدّد له فى صبيحة يومى هذا و ما عشت منْ ايّامى عهداً و عقداً و بيعةً له فى عنقى لا احُولُ عنها ولا ازولُ ابداً.

ص:111

شكيبا.

اگر امروز، حسين عليه السلام نيست، «راه» او هست.

شهادت طلبى زائر و حركت در «راه ائمه»، در حسرت نسبت به نبودن در كربلا اگر تجلّى مى يابد، جبرانش با حضور در صحنه هاى مقاومت و دفاع امروز از اسلام، ميسّر است.

در زيارتنامه ها، زائر، حسرت مى خورد كه چرا در عاشورا نبود تا حسين را يارى كند و نسبت به ياران بزرگ و شهيد ابا عبداللَّه الحسين، با هزار آرزو مى گويد:

«ياليتَنى كنتُ مَعَكم فافوز معكم». (1)

- اى كاش با شما بودم و همراه شما به فوز و كاميابى مى رسيدم.

فعاليت خالصانه در جهت اهداف و آرمانهاى، وفا به پيمان با راه آنانست و حضور در كربلاى حسين عليه السلام است و جهاد در ركاب ائمّه است و نشان دادن صداقت در «بيعت» با امامان معصوم.

آنكه حاضر نيست در راه اسلام، خراشى بر اندامش بيفتد و ريالى از اموالش كاسته گردد و اندكى از آسايشش كم شود، چگونه مى تواند «شيعه حسين» باشد؟

آنكه امروز، دل و جرأت، و ايثار و فداكارى و مردانگى جهاد را ندارد و «جان» خويش را بر هر چيز مقدّم مى دارد و سلامتى خود را از اسلام هم بيشتر دوست دارد، از كجا كه اگر در صحراى كربلا و در عرصه رزم عاشورا بود، به كنارى نمى خزيد و كنج عافيت را بر


1- مفاتيح الجنان، زيارت امام حسين عليه السلام ص 430 چاپ اسلاميّه.

ص:112

ميدان جهاد و شهادت نمى گزيد؟!

و ... با اين حساب،

«ياليتَنى كُنْتُ مَعكم»

گفتن چنين كسان نسبت به عاشورائيان، تا چه حدّ مى تواند راست باشد؟

مگر نه اينكه هر مدّعايى، شاهد صدقى مى خواهد؟

خونخواهى شهداى كربلا

نبرد حق و باطل را پايانى نيست، تا حق، حاكميّت مطلقه يابد.

«كربلا»، حلقه اى از حلقات زنجيره مبارزه حق و باطل بود.

و خون شهيدان كربلا، هنوز بدون انتقام مانده است، تا آنكه مهدى عليه السلام قيام كند، و در ركابش يارانى جان بركف و شهادت طلب به خونخواهى آن مظلومان برخيزند.

چه توفيقى است جهاد در اين راه، و در ركابِ امام منتظر.

تعاليم زيارتنامه ها، تداوم اين راه را مى آموزد، و اوج پرشكوه اين خطّ را در عصر آن موعود نشان مى دهد.

زائر، هم آرزومند است و هم خواستار، كه آن روزگار درخشان را دريابد و خونخواه شهيدان كربلا باشد.

در «زيارت عاشورا» زائر چنين مى گويد:

«وَ انْ يَرزُقَنى طلبَ ثاركم مَع امامٍ هُدىً ظاهرٍ ناطقٍ بالحقّ مِنكم». (1)

- از خدا مى خواهم كه خونخواهى شما را، در ركاب امام هدايتگر و


1- مفاتيح الجنان، زيارت عاشورا، ص 457.

ص:113

آشكار و حقگويى از شما خاندان، روزى ام كند.

اين خونخواهى از كارهاى مهمّ آن حضرت است. در «دعاى ندبه» كه نوعى نيايش عاشقانه و پرسوز و گداز و گفتگوى پراشتياق با مهدى عليه السلام است، خطاب به آن امام مى خوانيم:

«ايْنَ الطّالِبُ بِذُحول الأنبياء و ابناء الأنبياء اينَ الطّالب بِدَمِ المقتولِ بكربلا ...». (1)

- كجاست، خونخواه پيامبران و پيامبرزادگان؟ كجاست خونخواه كشته دشت كربلا؟

او نه تنها خونخواه شهداى كربلا، بلكه همه خونهاى به ناحق ريخته حقپويان و حقجويان تاريخ است و پيروانش نيز راهى اين راهند و سربازان امام زمان (عج) به فرموده حضرت صادق عليه السلام، خداترس و شهادت طلبند و شعارشان:

«يا لثارات الحسين»

است (/ بيائيد به طلب خون حسين). (2)دوستداران او هم كه در مقام زيارت مى ايستند و او را به اين صفت مى ستايند و آرزومند جهاد در ركاب او براى خونخواهى سيدالشهدا و همه شهيدان مظلومند، بايد در موضع و تعهّد اجتماعى چنين باشند، يعنى خون آشنا و دشمن ستيز و حق طلب و پا در ركاب و سلاح بر كف! ...

در «زيارت جامعه» مى خوانيم:


1- همان، دعاى ندبه، ص 535.
2- بحارالانوار، ج 52، ص 308 چاپ بيروت.

ص:114

«معترِفٌ بكم، مصدّقٌ بِرَجعتِكم، منتظرٌ لأمركم، مُرتقبٌ لِدَوْلَتِكُم ...». (1)

- من شما را به امامت مى شناسم، به بازگشت شما را باور دارم، منتظر حكومت شما و چشم به راه دولتِ شمايم.

چشم انتظار تشكيل دولتِ مهدى عليه السلام بودن، از تلاش و جهاد براى زمينه سازى آن حكومت، جدا نيست.

انتظار ظهور آن حضرت، بايد همراه با فراهم كردن اسباب و مُعِدّات و زمينه هاى لازم و ياريها و امكانات شايسته و بايسته است.

زائر، خطاب به امام زمان عليه السلام مى گويد:

«نُصرَتى مُعَدّةٌ لكم و مَوَدّتى خالِصةٌ لكم». (2)

- يارى ام، آماده براى شما و دوستى ام، خالص براى شماست.

و نيز:

«وَاجْعَلْنى اللّهم مِنْ انصاره و اعوانِهِ وَاتباعِهِ و شيعته». (3)

- خدايا مرا از ياران و پيروان گوش به فرمان آن حضرت قرار بده.

در زيارتى ديگر، خطاب به آن اميد دلها و منجى انسانها مى گوييم:

«اى مولاى من! اگر پيش از ظهورت مرگم فرا رسد، تو و پدران پاك و بزرگوارت را در پيشگاه خداوند وسيله و واسطه قرار مى دهم تا


1- مفاتيح، زيارت جامعه، ص 548.
2- همان، زيارت امام زمان آداب سرداب مطهر ص 524.
3- همان، ص 525.

ص:115

هنگام ظهورت و تشكيل دولتت، مرا بار ديگر به دنيا برگرداند، تا به خواسته و آرمان خودم از راه اطاعت تو برسم». (1)آرزوى بازگشت به دنيا در روزگار ظهور او، بايد همراه با آماده سازى روح و اراده براى آن دوران باشد و زمينه سازى اجتماعى براى آمدنِ آن عدل گستر و حجت غايب پروردگار.

به اينگونه است كه مى بينم انتظار، با تنبلى و بى حوصلگى و بى تفاوتى و بيعارى سازگار نيست.

زائرى كه مشتاق حضور و جهاد در ركاب مهدى عليه السلام است، بايد لياقتهاى مورد نياز را از هم اكنون در خود فراهم آورد، وگرنه اين شوق، به تنهايى او را به جايى نمى رساند.

شهادت، حدّ اعلاى كمال انسان است. و چه زيبا كه در ركاب «مهدى موعود» باشد، و در راه احقاق حق و گسترش عدل بر گستره زمين!

در زيارتها، روى عنصر «شهادت طلبى» و آرزوى جهاد و شهادت، پيش روى امام زمان و در ركاب آن عزيز، تأكيد فراوان شده است. و اين در پى آن خواسته ارزشمند زنده شدن و رجعت در روزگار امام عصر است.

در دعاى عهد، مى خوانيم:

«خدايا، به هنگام ظهورش، مرا از قبر، برون آر، در حالى كه كفن پوشيده و شمشير آخته و نيزه برگرفته باشم و نداى آن دعوت گر در


1- همان، ص 527.

ص:116

شهر و بيابان را «لبيك» گفته باشم». (1)در فرازى ديگر، عاشقانه و شهادت طلبانه، در زيارت آن موعود امّتها و ذخيره الهى براى نجات بشريّت، مى گوييم:

- خدايا ... همچنانكه دلم را به ياد مهدى آباد كردى و مرا زنده دل ساختى،

سلاح مرا نيز در راه يارى او آخته ساز.

اگر مرگ،

- كه براى همه است و نشانه قدرت توست-

ميان من و ديدارش جدايى انداخت،

خدايا، هنگام ظهورش مرا زنده كن، تا سر از گور بردارم،

و كفن خود را بر كمر بندم و در ركاب او پيكار كنم،

در همان صفى كه در قرآن آنان را ستوده اى:

«صفى كه اهل آن، همچون بنيانى پولادين اند». (2)***

آرى ... اين است حماسه و روح «شهادت طلبى»، كه ائمه ما، در متن زيارتنامه ها، به ما آموخته اند ...


1- اخرجنى من قبرى مؤتزراً كفنى شاهراً سيفى مجرّداً قناتى مُلبيّاً دعوة الدّاعى فى الحاضر و البادى. مفاتيح الجنان، دعاى عهد، ص 540.
2- همان، ص 528.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109