جشن تكليف ويژه پسران

مشخصات كتاب

سرشناسه : محمدي ري شهري، محمد، 1325 -

عنوان و نام پديدآور : جشن تكليف/ تاليف محمد محمدي ري شهري.

مشخصات نشر : قم: موسسه فرهنگي دار الحديث، مركز چاپ و نشر، 1375 -

مشخصات ظاهري : ج.: مصور (رنگي).

شابك : ج. 1 964-90001-2-7 : ؛ 2500 ريال (ج.2 ٬ چاپ ششم)

يادداشت : چاپ قبلي: دارالحديث، مركز چاپ و نشر: 1275.

يادداشت : ج.2 (چاپ ششم)

يادداشت : ج. 2 (چاپ دهم: 1385).

يادداشت : كتابنامه.

مندرجات : ج. 1. ويژه بلوغ دختران.-- ج. 2. ويژه بلوغ پسران.

موضوع : جشن تكليف

رده بندي كنگره : BP258/45/م3ج5 1375الف

رده بندي ديويي : 297/7242

شماره كتابشناسي ملي : م 81-3299

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

ص:8

ص:9

ص:10

ص:11

اشاره

انقلاب شكوهمند اسلامى ايران، جنبشى معنوى براى رسيدن به اسلام ناب محمدىصلى الله عليه و آله بود. در اين حركت الهى، بسيارى از شيوه هاى ارزشمند و سنتهاى نيكوى از ياد رفته، زنده شد و شيوه ها و سنتهاى ناپسند، از جامعه اسلامى رخت بربست.

«جشن تكليف» از شيوه هاى ارجمند و سنتهاى در خور ستايش است كه برگزارى آن پس از انقلاب اسلامى رواج يافت. اكنون در مدارس، شهرها و آباديهاى اين مرز و بوم، شاهد جشنهاى زيبا و دلپذيرى با عنوان «جشن تكليف» هستيم. اين سنت ارزنده و آموزنده، در خانه ها نيز برگزار مى شود و بدين ترتيب، بسيارى از فرزندان ايران اسلامى، با اين سنّت والا گام در وادى مقدس تكليف گذاشته، به قافله نور مى پيوندند.

دانشمند بزرگ، عارف وارسته و انسان نمونه، «سيد بن طاووس» «(1)» نخستين كسى است كه اين «سنّت حسنه» را بنياد نهاد و روز تشرف به


1- - رضى الدين على بن طاووس تولد 589- وفات 664 از علماى برجسته شيعه وصاحب مقامات و كرامات است. چندين بار به حضور امام عصر ع تشرف يافت. ر. ك. مقدمه كتاب« راهنماى سعادت»، ترجمه كتاب« كشف المحجة لثمرة المهجة».

ص:12

تكليف را عيد اعلام كرد. او در اين باره مى نويسد:

يكى از چيزهايى كه خداوند جلّ جلاله مرا بدان رهنمون شد و تاكنون كسى را نيافته ام كه در اين باره با من سخنى بگويد، بزرگداشت هنگام تشرف به تكليف و فضايل بزرگ آن است، تا آنجا كه همه ساله فرا رسيدن آن روز را جشن مى گيرم، و خداوند شرافت احياى مراسم آن و سپاس و ستايش و ثناى خورشيدها، ماهها و ستارگان آن را به من عنايت مى فرمايد. «(1)» اين مربى بزرگ در اثر جاودانه اش «كشف المحجة» به فرزندش پيش از رسيدن به سن تكليف، مى نويسد:

فرزندم، محمّد! هنگامى كه خداوند تو را به شرف عقل مفتخر گردانيد و تو را شايسته همنشينى و گفتگو با خود و حضور در پيشگاه اقدسش دانست، اين هنگام را يادداشت كن و آن را برترين و بهترين «عيدها» بدان و سالگشت تكليف را جشن بگير و خداى را سپاس گوى كه گوهر عقل را به تو هديه كرده است ... من اگر هنگام فرا رسيدن تكليف زنده بودم، آن روز را عيد قرار مى دهم و به شكرانه آن انفاق مى كنم ... و اگر پيش از رسيدن به اين آرزو زندگى را بدرود گفتم، به تو و ديگران وصيت مى كنم كه روز بالغ شدن و به تكليف رسيدن را عيد بدانيد و به شكرانه اين موهبت الهى انفاق كنيد. «(2)» سيد بن طاووس قدس سره به اين آرزو مى رسد و به شكرانه اين فضل بزرگ،


1- - التشريف بتعريف وقت التكليف، سيد بن طاووس، ص 5. اين كتاب در پايان كتاب« راهنماى سعادت» ترجمه كشف المحجه لثمرة المهجه در سال 1341 در چاپخانه سعدى تهران چاپ شده است
2- - كشف المحجة لثمرة المهجة، سيد بن طاووس، تحقيق الشيخ محمد الحسون، ص 142

ص:13

هنگام تشرف فرزندش «محمد» به تكليف و پانهادن او به وادى نور را جشن مى گيرد و كتابى زيبا در اين باره مى نگارد كه در نخستين فصل آن چنين آمده است:

... چون وقت تشرف فرزندم محمد به اين فضيلت رسيد و او به انوار عقل منوّر گرديد، روز پنج شنبه نهم ماه محرّم سال 659 بود و من همراه با خانواده در مهمانسراى ربّانى علوى «نجف اشرف» بوديم. آن روز فرزندم محمّد، پانزده سال تمام از سنين عمرش گذشته بود، كه خداوند متعال جلّ جلاله اقبال و انعام خود را بر ما و او تمام كرد. منجّم معتبرى را در خانه خود در جوار مشهد مولايمان حضرت علىصلوات اللّه عليه حاضر كردم تا وقت و ساعت ولادت او را معين كند.

تاريخ ولادت او دو ساعت و پنج دقيقه روز مذكور بود. در اين لحظه بقدر توان، سپاس خداوند جلّ جلاله را به جا آوردم كه اين فرزند را بدين جا رساند و ما را به نعمت كرامتى كه براى او برگزيد، رهنمون شد. «(1)» سيّد بن طاووس كه از مربيان بزرگ و چهره هاى والا و كم نظير علماى شيعى است، لحظه تكليف را برترين لحظه ها و بزرگترين عيدها دانسته و انسان را به بزرگداشت آن مى خواند. راستى آيا لحظه اى زيباتر و شيرين تر از لحظه ورود در وادى نور و ارتباط با خالق زيباييها وجود دارد؟!

آن بزرگوار سنت نيكوى «جشن تكليف» را بنياد نهاد و اين افتخار را در تاريخ اسلام به نام خود ثبت كرد.

با همه گسترشى كه اين سنت گرانقدر در جامعه اسلامى ما يافته است،


1- - همان

ص:14

كتابى كه ابعاد «جشن تكليف» را بنماياند و جايگاه والاى آن را بازگويد و مربيان و اولياى فرزندان را با چگونگى آن آشنا كند و عزيزانى را كه پا به عرصه تكليف مى گذارند در آشنايى به وظايفشان يارى رساند، نگاشته نشده است.

اميد آنكه، به لطف خداوند، اين نوشتار به شكوفايى هر چه بيشتر استعدادهاى انسانى نونهالان كشورهاى اسلامى كمك كند و راه را براى نگارش كتابهاى بهتر در اين زمينه هموار سازد.

محمدى رى شهرى

21/ 8/ 1373

ص:15

بخش اوّل فلسفه جشن تكليف

معناى تكليف

قبل از بحث درباره «جشن تكليف» لازم است به چند سؤال پاسخ داده شود؛ اول اينكه تكليف چيست؟

تكليف در لغت به معناى واگذار كردن كارى دشوار به ديگرى و در اصطلاح به معناى رسيدن پسر و دختر به سنّ بلوغ و رشد است. «(1)» از نظر اسلام، وقتى پسر و دختر به سنّ بلوغ رسيدند، اگر ساير شرايط تكليف «(2)» را دارا باشند، بايد مقررات الهى را بدقت رعايت كنند. اين مقررات شامل: واجبات (يعنى كارهايى كه خداوند انجام آنها را از انسان خواسته) و محرمات (يعنى كارهايى كه خداوند آنها را ممنوع كرده است)، مى شود.

از آنجا كه مقررات الهى براى انسان، محدوديت ايجاد مى كند و اجراى آن، بخصوص در آغاز بلوغ، دشوار است، به مقررات الهى تكليف گفته


1- -« كلّفه الشّئ اذا امره بها يشقّ عليه» نهايه، ابن اثير
2- - ر. ك. بخش ششم: شرايط تكليف

ص:16

مى شود، وقتى انسان به سنّى رسيد كه رعايت اين مقررات بر او لازم شد، مى گويند: به تكليف رسيد و مكلّف شد.

فلسفه تكليف

دوّمين سؤال اين است كه چرا خداوند براى زندگى انسان، مقررات وضع كرده و بدين وسيله انسان را محدود نموده است؟

براى پاسخ به اين سؤال ابتدا بايد بدانيم كه انسان چگونه موجودى است؟

امام على عليه السلام در اين باره فرمود:

خداوند در فرشته، عقل را بدون شهوت قرار داد و در حيوانات، شهوت را بدون عقل نهاد و در انسان، عقل و شهوت را تركيب كرد. با اين تركيب، كسى كه عقلش بر شهوتش چيره شود، بهتر از فرشته است و كسى كه شهوتش بر عقلش پيروز گردد، از حيوانات بدتر است. «(1)» تفسير انسان به «تركيبى از فرشته و حيوان و آميخته اى از عقل و شهوت» تصوير روشنى است از حقيقت ناشناخته انسان.

بى ترديد، جز آفريدگار انسان، كسى حقيقت اين موجود پيچيده و شگفت را نمى شناسد و استعدادها و نيازهاى واقعى او را نمى داند و در نتيجه، نمى تواند براى تكامل انسان، برنامه ريزى كند. «(2)» تكليف، برنامه آفريدگار جهان براى تكامل انسان است.

عقل، انسان را در راه رسيدن به تكامل- كه فلسفه آفرينش اوست- به


1- - علل الشرايع، ص 4
2- - در اين زمينه به كتاب فلسفه وحى از نويسنده رجوع كنيد

ص:17

باورهاى درست، اخلاق و رفتار نيك مى خواند؛ در مقابل، شهوت او را به باورهاى نادرست، اخلاق و رفتار ناپسند مى كشاند.

تكليف، انسان را از چنگال هوسهاى سركش و نيازهاى دروغين رها مى كند و در راهى كه عقل مى پسندد، قرار مى دهد.

امام على عليه السلام در نصيحتهاى خود به فرزندش امام مجتبى عليه السلام فرمود:

خداوند جز به نيكى، به تو فرمان نداده و جز از بدى، تو را باز نداشته است. «(1)» برنامه تكليف، در واقع همان برنامه عقل براى تأمين سعادت و تكامل انسان است؛ واجبات، دعوت به نيكها و محرّمات، بازداشتن از بديهاست.

امام على عليه السلام فرمود:

اگر خداوند مردم را از محرّمات خود نهى نمى كرد، بر انسان عاقل واجب بود كه از آنها اجتناب كند. «(2)» فرمان قطعى عقل، براى انسان كافى است و خداوند متعال نيز جز كارهاى زشت را ممنوع نكرده است. از اين رو، امام معصوم مى فرمايد: حتّى اگر خداوند كارهاى ناپسند را ممنوع نساخته بود، افرادى كه فرمان عقل را مى پذيرند، مرتكب كارهاى زشت نمى شدند.

امام على عليه السلام اين مسأله بسيار مهم را باصراحت بيشتر چنين توضيح مى دهد:

«لوكنّا لانرجو جنّة ولانخشى ناراً و لاثواباً و لا عقاباً لكان ينبغى لنا أن نطلب مكارم الأخلاق فإنها تدلّ على سبيل النّجاح» «(3)»


1- -« إنّه لم يأمرك إلّا بحسن و لم ينهك إلّا عن قبيح» نهج البلاغه، نامه 31.
2- -« لو لم ينه اللّه عن محارمه لوجب أن يجتنبها العاقل» غررالحكم، ج 5، ص 117، حديث 7595.
3- - مستدرك الوسائل، ج 11، ص 193، مؤسسه آل البيت، به نقل از الدرجات الرفيعة، ص 355

ص:18

به فرض اينكه در ما اميد بهشت و ترس از آتش دوزخ نباشد و به ثواب و عقاب الهى عقيده نداشته باشيم، باز هم سزاوار است در پى ارزشهاى اخلاقى باشيم، زيرا اين كار، آدمى را به راه موفقيت و پيروزى هدايت مى كند.

اين نكته بسيار دقيق در زمينه فلسفه تكليف، در حقيقت از آيه 90 سوره نحل گرفته شده و دقت در آن پژوهشگران با انصاف را باصداقت پيامبر اسلام و عمق تعاليم آسمانى ايشان آشنا مى كند.

عثمان بن مظعون از اصحاب پيامبر خداصلى الله عليه و آله، داستان آشنا شدن خود را با اسلام چنين تعريف مى كند:

من در آغاز كه مسلمان شدم، به دليل اصرار فراوان پيامبرصلى الله عليه و آله بود، بدين گونه كه حيا موجب پذيرفتن پيشنهاد پيامبرصلى الله عليه و آله شد. من در واقع، اسلام را باور نكرده بودم، تا اينكه يك روز خدمت آن حضرت بودم كه حالت وحى به ايشان دست داد. ديدم مدّتى چشم به آسمان دوخت؛ گويا چيزى دريافت مى كند. پس از زوال اين حالت، حال آن حضرت را پرسيدم. فرمود: در حالى كه با تو سخن مى گفتم، ناگاه جبرئيل اين آيه را برايم آورد:

بيقين، خدا به عدل و نيكوكارى و بخشش به خويشاوندان فرمان مى دهد و از فحشا و ناپسند و ستم باز مى دارد، شما را اندرز مى دهد كه پند پذيريد. «(1)» وقتى پيامبرصلى الله عليه و آله اين آيه را برايم خواند، اسلام در دلم استقرار يافت و در حقيقت، ايمان آوردم. بى درنگ نزد عموى پيامبرصلى الله عليه و آله آمدم و جريان را با او در ميان گذاشتم. ابوطالب با شنيدن سخنان من، به قبيله قريش چنين فرمود:


1- - نحل، آيه 90

ص:19

اى خاندان قريش، از محمّد پيروى كنيد، زيرا او شما را به چيزى جز اخلاق ستوده دعوت نمى كند. «(1)» در اينجا ممكن است، اين سؤال مطرح شود كه اگر عقل بتنهايى مى تواند «حُسن» تكاليف خدا و «قبح» ترك آن را درك كند، پس چه نيازى به دين و برنامه هاى انبياست؟

در پاسخ مى توان گفت: عقل بتنهايى نمى تواند جزئيات برنامه هاى تكامل انسان را بشناسد؛ آنچه را كه عقل تأييد مى كند، اصول برنامه هاى دين است. اگر شرايط درك مصالح و مفاسد احكام، براى عقل فراهم شود، عقل در جزئيات برنامه ها نيز همان را مى گويد كه دين گفته است، ولى چون هميشه اين شرايط فراهم نيست، وحى و نبوت بايد به كمك عقل بيايد تا برنامه تكامل انسان، بخوبى تنظيم و تكميل شود. «(2)»

فلسفه جشن تكليف

اشاره

سومين سؤال اين است كه چرا براى تكليف جشن بگيريم؟

در پاسخ اين سؤال بايد گفت: فلسفه تكليف- كه شرح آن گذشت- فلسفه جشن تكليف نيز هست. امّا توضيح بيشتر:

عيد در لغت از ريشه «عَوْد» به معناى بازگشت است، روزهايى هم كه نعمتهاى از دست رفته به فرد يا جامعه بازمى گردد، عيد ناميده مى شود، ولى بتدريج اين كلمه در هر روز فرخنده و مبارك به كار رفته است. «(3)» روزى كه


1- - تفسير مجمع البيان، ج 6، ص 380- 381، چاپ قديم
2- - توضيح بيشتر در بخش ششم: دليل عقيده به نبوت، خواهد آمد
3- - عيد: الف- روز مباركى كه در آن مردم جشن گيرند و شادى كنند، روز جشن. ب- جشن عيد گرفتن ج- آنچه كه در نتيجه اعمال قلب تجلى مى كند. فرهنگ معين

ص:20

نعمتى از جانب خداوند به انسان مى رسد، آن روز عيد است، چه نعمت مادى باشد و چه معنوى. هر چه نعمت الهى بزرگتر باشد، عيد از فرخندگى و شكوه بيشترى برخوردار بوده و مايه شادمانى بيشترى است.

پس هر روزى كه انسان كار ناشايسته اى انجام ندهد، براى او روز عيد است. امام على عليه السلام در اين باره فرمود:

«كلّ يوم لايعصى اللّه فيه فهو يوم عيد» «(1)»

هر روزى كه در آن خداوند نافرمانى نشود، روز عيد است.

مهار كردن هوسها و دورى از گناه، نعمتى بزرگ و موفقيتى چشمگير است. هر روزى كه اين موفقيت به دست آيد و براى هركس كه اين نعمت فراهم شود، فرخنده و مبارك است.

الف- مائده آسمانى:

حضرت مسيح عليه السلام روز نزول مائده آسمانى را كه به تقاضاى ياران و به دعاى آن حضرت نازل شد، «عيد» و مائده آسمانى را «عيدى خدا» ناميد:

عيسى گفت: خداوندا! پروردگارا! مائده اى از آسمان بر ما فرست تا عيدى براى اوّل و آخر ما باشد و نشانه اى از تو، و به ما روزى ده كه تو بهترين روزى دهندگانى. «(2)» اين مائده آسمانى سفره اى بود كه قدرى نان و ماهى، خوراك آن را تشكيل مى داد!

تكليف نيز مائده اى آسمانى و از جانب خداوند متعال است، ولى نه


1- - نهج البلاغه، حكمت 420
2- -« اللهم ربّنا انزل علينا مائدة من السّماء تكون لنا عيداً لأوّلنا و آخرنا و آية منك وارزقنا و أنت خير الرّازقين» مائده، آيه 114.

ص:21

مائده نان و ماهى! بلكه مائده روحانيت و معنويت، مائده عشق و محبت و مائده شكوفايى انسانيت.

آيا روز نزول مائده نان و ماهى عيد است، ولى روز نزول مائده تكليف الهى، عيد نيست؟!

آيا مائده اى كه شكم را سير مى كند، جشن و سرور دارد، ليكن مائده اى كه جان را به سوى پاكى پرواز مى دهد، سزاوار شادى و مسرّت نيست؟!

ب- بزرگداشت يوم اللَّه تكليف:

يكى از نكته هاى برجسته تربيتى و سازنده اى كه قرآن كريم بر آن تأكيد دارد، يادآورى و بزرگداشت «ايّام اللَّه» است:

«وذكّرهم بايّام اللَّه إنّ فى ذلك لآيات لكلصبّار شكور» «(1)»

ايّام اللَّه را به آنها يادآور شو، كه براستى در اين، نشانه هاى روشنى است براى هركس كه بسيار مقاوم و سپاسگزار است.

ايام اللَّه يعنى روزهاى خدا. با توجه به اينكه تمام روزها، روزهاى خداست، «ايام اللَّه» به آن گفته نشده است، ايام اللَّه روزهاى خاصى است كه در آن آيه اى از آيه هاى الهى كه نشانه قدرت و تدبير و حكمت اوست، به صورت «نعمت» و يا «نقمت» بر فرد يا جامعه نازل مى شود.

يادآورى و بزرگداشت خاطره اين روزها و بررسى عوامل موفقيتها و شكستها مى تواند نقش سازنده اى در هشيارى انسان و جامعه هاى انسانى داشته باشد. و با الهام از همين پيام آسمانى است كه ما خاطره روزهاى مهم تاريخ اسلام و انقلاب اسلامى ايران را گرامى مى داريم.


1- - ابراهيم، آيه 5

ص:22

با توجه به اين مقدمه، روز تكليف يكى از مصداقهاى روشن «ايام اللَّه» است كه قرآن كريم بر بزرگداشت خاطره اش تأكيد دارد، در ميان نعمتهاى الهى، نعمتى بزرگتر و ارزنده تر از نعمت «اجازه رسمىِ ورود به محضر آفريدگار هستى و ارتباط و انس با خالق زيباييها» نيست! بزرگداشت روز نزول اين نعمت، گام مؤثرى در برنامه ريزى براى بهره بردارى بهتر و بيشتر از آن است.

ج- بزرگداشت شعاير الهى:

يكى ديگر از عنوانهاى منطبق با بزرگداشت جشن تكليف، عنوان «تعظيم شعاير الهى» است كه قرآن كريم بدان توصيه كرده و از آن به عنوان يكى از نشانه هاى تقواى دلها نام برده است:

«و من يعظّم شعائراللَّه فإنها من تقوى القلوب» «(1)»

همانا بزرگداشت شعاير الهى، نشانه پرهيزكارى دلهاست.

شعاير الهى، امورى است كه بگونه اى انسان را متوجه خدا و فرمانهاى او مى كند. اين امر مى تواند زمان، مكان، نوشته و يا هر چيز ديگرى باشد.

بنابراين، هر چيزى كه خدا و فرمان او را به انسان و جامعه انسانى نشان دهد، از شعاير الهى محسوب شده، بزرگداشت آن، بزرگداشت خدا و بى اعتنايى به آن، بى اعتنايى به پروردگار خواهد بود.

هر قدر شعاير الهى، بهتر و روشنتر خدا و فرمان او را نشان دهد، شايسته تعظيم بيشترى است.

قرآن كريم، «صفا و مروه» را يكى از شعاير الهى مى داند «(2)». هر كس كه


1- - حج، آيه 32
2- -« إنّ الصّفا و المروة من شعائرالله» بقره، آيه 158.

ص:23

حركت عاشقانه زائران خانه خدا را ميان اين دو كوه ببيند، بى اختيار به ياد خدا مى افتد.

قرآن، قربانى در سرزمين «منا» را نيز از شعاير الهى مى داند. «(1)» اين اقدام، پيروى از سنت ابراهيم خليل در اعلام آمادگى براى از دست دادن بهترين عزيزان در راه خداست، نشانه ديگرى از عظمت خداست.

لحظه به تكليف رسيدن انسان نيز از شعاير الهى و بلكه از بزرگترين آنهاست؛ البته براى كسانى كه همچون سيد بن طاووس، ديده بينا دارند.

مطالبى كه درباره فلسفه جشن تكليف گذشت، نشان مى دهد كه چرا سيد بن طاووس، آن فقيه و عارف كم نظير، روز تشرف به تكليف را عيد و بلكه از بزرگترين عيدها اعلام مى كند، و اين عيد را اصل و اساس تمام عيدها مى داند:

سزاوار چنين است كه روز تشرف به شرف تكليف را از بزرگترين عيدها قرار دهد، زيرا آن، اصل و اساس تمام عيدها است! هم در دنيا و هم در آخرت، و ساير عيدها فرع آن هستند ... «(2)» آن بزرگوار، به كسانى كه به عيد تكليف بها و اهمّيت نمى دهند، هشدار داده و با سخنان زير، آنها را مورد نكوهش قرار مى دهد:

چرا روز تشرف به تكليف نزد آدمى زاده كه بنده اى ناتوان است، تا اين حدّ بى مقدار بوده كه روزش مجهول و نامش در ميان اهل تكليف، متروك است؟!

من تاكنون ياد ندارم، كسى را يافته باشم كه براى اين روز مهم، آماده شده باشد و به اداى حق بزرگ آن همّت گمارد و آنچه از تعظيم براى


1- -« والبدن جعلناها لكم من شعائرالله» حج، آيه 36.
2- - التشريف بتعريف وقت التكليف، سيد بن طاووس، ص 7

ص:24

خداوند جل جلاله واجب است، مراعات كند و يا براى از دست دادن چنين نعمتى تأسف خورد؛ گويا روزى نيست كه خداوند از آن سؤال كند؟!

من خود و فرزندان و خاصان خود را توصيه مى كنم كه حق اين روز بزرگ را ادا كنند، و با تعظيم و تجليل با آن برخورد نمايند، و اعتراف كنند كه آنچه بدان دست يافته اند از شرف عيدها و سعادت دنيا و آخرت، و آنچه بدان توان يافته اند از آسانى و خرسندى، از بركت تشرف به تكليف است. همانا اين روز، اصل ارزشمند همه آنهاست و دريچه وصول آنها به سعادت دنيا و آخرت است.

بايد بدانند كه حجّت بر من و آنها و هركس كه سخنم به او رسد، در رابطه با شرافت اين روز و بزرگداشت حقيقت آن، تمام است ... «(1)»

آثار تربيتى جشن تكليف

اشاره

روشن شد كه فلسفه همه شعاير الهى، از جمله جشن تكليف، نقش تربيتى آن در اصلاح و رشد جامعه انسانى است. هر يك از شعاير الهى كه قدرت بيشترى در ايجاد جاذبه معنوى و حركت انسان به سوى خوبيها داشته باشد، از اهميت افزونترى برخوردار بوده و بزرگداشت آن ضروريتر است.

بررسى آثار جشن تكليف، نشان مى دهد كه در ميان اقدامات تربيتى متناسب با لحظه بلوغ، هيچ كارى مانند آن مفيد و سازنده نيست. جشن تكليف در آغاز زندگى نوين فرزندان، مى تواند آنها را دگرگون كند و نقش مهمى در حفظ نظام ارزشى و تربيتى جامعه دارد. اين آثار عبارتند از:


1- - همان، ص 15- 16

ص:25

الف- خاطره اى سازنده:

اشاره

نخستين اثر جشن تكليف، ايجاد يك خاطره شيرين تربيتى و معنوى، در ذهن پسر و دختر است. خاطره اى كه هيچ گاه فراموش نمى شود و براى هميشه راهنماى انسان است.

نونهالان مسلمان در لحظه تكليف، سه دسته اند:

اوّل:

كسانى كه نمى دانند لحظه تكاليف آنها چه موقعى است، يا خبر دارند، ولى به آن اهميت نمى دهند. آنان خاطره اى از لحظه تكليف خود ندارند.

دوّم:

افرادى كه تصوير مبهمى از سختيهاى تكليف به آنها داده مى شود. مثلًا به آنها مى گويند: از فرداى تكليف، نماز بر تو واجب مى گردد، روزه ماه مبارك رمضان لازم مى شود و ... خاطره چنين كسانى از لحظه تكليف، آغاز محدوديتها و سختيهاست.

سوّم:

اشخاصى كه معناى روشنى از ارتباط انسان با خدا و نقش تكليف در سعادت هميشگى انسان به آنها داده مى شود؛ به آنان مى گويند:

لحظه بلوغ، جشن تكليف آنهاست، در اين لحظه به فرمان پذيرى آفريدگار مفتخر مى گردند، و مائده آسمانى تكليف براى آنها نازل مى شود، لحظه تكليف زيباترين لحظه زندگى و سرفصل همه زيباييها در زندگى آنان است.

خاطره آنان از لحظه تكليف، خاطره شيرين پيوند با خداى مهربانى است كه اين همه لطف و محبت را به او ارزانى داشته است.

اين خاطره شيرين و سازنده تا پايان زندگى، راهنماى انسان به نيكيها و زيباييها خواهد بود.

ب- بهره گيرى از بهترين فرصت تربيتى:

يكى از اصول مهم تربيتى، بهره گيرى از فرصتهاى مناسب براى

ص:26

شكوفاسازى و پرورش استعدادهاست. حضرت محمّدصلى الله عليه و آله در اين باره فرمود:

در دوران زندگى شما فرصتهايى است كه در آن نسيمهايى از جانب پروردگار شما- براى شكوفايى تان مى وزد- مواظبت كنيد كه از آن بهره گيريد، شايد نسيمى نصيب شما شود. در اينصورت، هرگز بدبخت نخواهيد شد. «(1)» روايات اسلامى به مسلمانان توصيه مى كند كه فرصت را غنيمت بشمرند و براى هر كارى از فرصت مناسب آن استفاده كنند. «(2)» لحظه تكليف، آغاز بهترين فرصتهاى شكوفايى است و بزرگداشت اين لحظه در واقع، قرار گرفتن در معرض اين نسيم سازنده و پرورنده پروردگار است.

جشن تكليف، فرصتى گرانبهاست كه براى بهره بردارىصحيح و كامل از آن، نوجوان بايد حتماً يك دوره آموزشى متناسب را گذرانده باشد. در اين زمينه مسؤوليت اولياى اطفال و مربيان تربيتى آموزش و پرورش، بسيار سنگين است. آنها بايد در اين دوره مقدماتى نوجوان را با تعليم و تمرين مطالبى كه مكلف بايد بداند يا انجام دهد، آشنا كنند تا همزمان با جشن تكليف، حركت خود را به سوى وظايف انسانى آغاز نمايد.

ج- زمينه سازى اجتماعى- تربيتى:

زمينه سازى نيز يكى ديگر از اصول اساسى تربيت است. نقش جامعه


1- - كنزالعمال، حديث شماره 21324
2- - به عنوان نمونه، حضرت على عليه السلام در مورد اهميت استفاده از فرصت فرمود:« الفرصة غنم» غررالحكم، حديث 194.« اضاعة الفرصة غصة» غررالحكم، حديث 1083.« الفرصة سريعة الفوت و بطيئة العود» غررالحكم، حديث 20197. و ..

ص:27

سالم در پرورش انسانهاىصالح و جامعه فاسد در پرورش انسانهاى فاسد، قابل انكار نيست.

اسلام به سالم سازى محيط زندگى و ايجاد زمينه مناسب براى تربيت انسانهاى شايسته اهميت مى دهد. كسى را كه آشكارا مرتكب كارهاى ناشايسته شده، مستحق مجازات مى داند و در مواردى تا سرحدّ مرگ، مقررات وضع كرده است، تا از گسترش فساد جلوگيرى كند و محيط زندگى را سالم سازد. اسلام توصيه اكيد دارد كه مسلمانان درصحنه عبادتهاى جمعى، مانند نماز جمعه و جماعت و كنگره بزرگ حج و همه مراسمى كه براى بزرگداشت ياد و نام خدا و ارتباط با خدا برگزار مى شود، حضور جدّى داشته باشند.

حضور درصحنه شعاير الهى، جاذبه اجتماعى ايجاد مى كند. اين جاذبه در پرورش افراد جامعه، نقش اساسى دارد.

جشن تكليف،صحنه خاص تربيتى نوجوان، در حساس ترين مقطع زندگى اوست. بزرگداشت جشن تكليف در واقع، بزرگداشت ارتباط با خداوند متعال است. اهميت دادن به اين جشن، ارتباط با خدا را براى همه بويژه نونهالان، جاذبه دار مى كند. هر چه اين جشن، با شكوه تر برگزار شود، رونق اين ارتباط بيشتر مى گردد و زمينه جذب نونهالان را به اسلام عزيز بيشتر مى كند.

د- رشد هنر متعهد:

هنر متعهد، يكى ديگر از پايه هاى اساسى تعليم و تربيت و شكوفايى استعدادهاى انسانى است. از آنجا كه ريشه هاى اصلى هنر و انگيزه هنرمند براى پديد آوردن آثار زيبا، نيازها و خواستهاى جامعه است، يكى از بهترين ابزارهاى رشد هنر متعهد، زمينه سازى تبليغاتى براى نيازهاى واقعى

ص:28

انسانهاست.

همچنانكه تبليغات در مورد نيازهاى كاذب، موجب رشد هنر غيرمتعهد مى شود. جشن تكليف، زمينه سازى تبليغاتى مناسبى است، براى توجه دادن همگان، بويژه هنرمندان به اصلى ترين نياز انسان، يعنى ارتباط با خدا.

هر چه اين جشن در افكار عموم مردم اهميت بيشترى داشته باشد، هنرمندان انگيزه بيشترى پيدا مى كنند تا هنر خود را در ابعاد نثر، نظم، نقاشى، فيلم سازى و ... شكوفا سازند و هنر متعهد را در خدمت تعليم و تربيت انسانها قرار دهند.

ه- آفت زدايى زندگى:

چگونگى آغاز هر كارى، نقش مهمّى در انجام و سرنوشت آن دارد.

آغاز خوب، زمينه پايان شايسته است، عكس آن نيز درست است:

خشت اول گر نهد معمار، كج تا ثريّا مى رود ديوار كج

اين سخن بدان معنا نيست كه اگر كسى در آغاز تكليف، راه نادرستى را انتخاب كرد، مجبور است مانند ديوار كج تا آخر ادامه دهد. ديوار كج اراده ندارد تا بتواند خود را راست كند، ولى انسان اراده دارد و هر وقت اراده كند، مى تواند كژيهاى خود را اصلاح نمايد. ولى بازگشت او بطور طبيعى دشوار است و هر چه جلوتر رفته باشد، دشوارتر. از اين رو، كسانى كه از ابتداى زندگى مبتلا به انحراف اخلاقى بوده اند، كمتر موفق به توبه و بازگشت شده اند.

اسلام توصيه مى كند مسلمان بايد تلاش كند تا هر كارى را از ابتدا بهصورتصحيح و شايسته انجام دهد. تأكيد اسلام بر اينكه شروع هر كارى با نام خدا و ياد خدا باشد، از همين روست.

از حضرتصلى الله عليه و آله روايت شده است كه فرمود:

ص:29

كسى كه آغاز روز خود را با نيكى شروع كند و پايان آن را نيز با نيكى خاتمه دهد، خداوند به فرشتگان خود گويد: گناهانى كه در ميان روز انجام داده را ثبت نكنند. «(1)» مقصود رسول خداصلى الله عليه و آله اين نيست كه آنان كه ابتدا و انتهاى روز را با كار خير قرين مى سازند، ميان روز مى توانند گناه كنند، بلكه مقصود يك دستورالعمل ارزنده اخلاقى براى خودسازى است.

اين حديث شيوه آفت زدايى روزهاى زندگى را به انسان ياد مى دهد، چرا كه تلاش براى قرين ساختن آغاز و انجام روز با نيكى، سبب مى شود تمام روزها خالى از آفات و همراه با خيرات باشد. نتيجه اين مجاهدت و مراقبت آن است كه اگر لغزشى از انسان سر بزند- همان طور كه در حديث ملاحظه شد- مورد عنايت خداوند قرار مى گيرد و فرشتگان الهى لغزش او را در پرونده عملش يادداشت نمى كنند.

لحظه تكليف آغاز زندگى جديد انسان است، آغازى كه انسان شايسته خطاب آفريدگار جهان مى گردد. جشن تكليف و مراسم ويژه آن در آغاز اين روز، نقشى سرنوشت ساز در پايان مطلوب آن دارد.

كسى كه لحظه نخستين تكليف خود را با ياد خدا و بزرگداشت شعاير الهى آغاز مى كند، با اين انتخاب، سرنوشت سعادت جاويد را براى خود رقم مى زند، و به سوى آينده اى روشن و موفقيت آميز حركت مى كند.

پدران، مادران و مسؤولان امور تربيتى بايد به آن اهميت دهند و نو نهالان خود و آينده سازان جامعه اسلامى را از ثمرات اين عيد بزرگ معنوى محروم نسازند.


1- - كنزالعمال، حديث شماره 43018

ص:30

بخش دوّم مراسم جشن تكليف

اشاره

پس از اينكه معلوم شد لحظه تكليف، براى اهل معرفت بزرگترين عيد اسلامى است، اين سؤال پيش مى آيد كه براى بزرگداشت اين عيد چه بايد كرد؟ و براى برگزارى مراسم جشن تكليف چه اقداماتى مناسب است؟

در پاسخ بايد گفت عيدهاى اسلامى دو دسته اند:

دسته اول: عيدهايى كه در احاديث اسلامى به عنوان عيد مطرح شد و در بزرگداشت آنها به اعمال و عبادتهاى خاصى توصيه شده است، مانند عيدهاى فطر، قربان، مبعث، غدير و ....

دسته دوم عيدهايى كه دليل خاصّى درباره آن به ما نرسيده است.

بزرگداشت اين عيدها براساس تعليمات كلى اسلام براى گراميداشت شعائر مانند جشنهاى پيروزى انقلاب اسلامى ايران، تأسيس جمهورى اسلامى، فتح خرمشهر و ...

جشن تكليف از اين قبيل است. بنابراين، براى بزرگداشت اين جشن و تنظيم برنامه هاى آن بايد از رهنمودهاى كلّى اسلام در زمينه تعظيم شعاير

ص:31

اسلامى و سپاس نعمتهاى بزرگ الهى بهره گرفت.

ملاحظه برنامه عيدهاى اسلامى نشان مى دهد كه در مراسمى كه به مناسبت اين عيدها برپا مى شود، چهارنكته اساسى بايد مورد توجه باشد:

1- تقويت پيوند انسان با خدا.

2- رشد آگاهيهاى مورد نياز جامعه.

3- كمك به نيازمندان.

4- نمايش هماهنگى و همدلى و همسويى مسلمانان.

اين نكات در برنامه عيدهاى بزرگ اسلامى، مانند عيد فطر و عيد قربان قابل ملاحظه است.

نماز «عيدين»، علاوه بر تقويت رابطه انسان با خدا، نمايش وحدت و همسويى جامعه اسلامى و مانور بزرگ سياسى- عبادى مسلمانان در برابر دشمنان اسلام است كه هر سال دو بار (عيد فطر و عيد قربان) برگزار مى شود.

خطبه هاى نماز عيد، براى رشد آگاهيهاى جامعه اسلامى است. زكات فطر، در عيد فطر و قربانى، در عيد قربان براى شاد كردن نيازمندان است.

اين نكته ها در تمام عيدهاى اسلامى از جمله «جشن تكليف» قابل اجراست. برنامه مراسم جشن تكليف را مى توان اينگونه تنظيم كرد:

برنامه هاى جشن تكليف

الف- مراسم خصوصى:

اشاره

اين مراسم كه بطور خصوصى توسط مكلف اجرا مى شود، با الهام از روشى كه مرحوم سيد بن طاووس براساس رهنمودهاى كلى اسلام در جشن تكليف فرزند خود انتخاب كرده، از اين قرار است:

ص:32

1- سجده شكر

امامصادق عليه السلام در اين باره فرموده است: وقتى كه انسان نعمتى از نعمتهاى الهى را يادآور شد، براى اظهار سپاسگزارى از خداوند، لازم است صورت خود را بر خاك نهد و خداوند را بر نعمتش ستايش كند. «(1)» پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله در سفرى، سوار بر شتر مى رفت كه ناگاه پياده شد و پس از پنج بارصورت بر خاك نهادن و در برابر خدا سجده كردن، دوباره بر شتر سوار شد. همراهان درباره علت اين كار از او سؤال كردند.

فرمود: جبرئيل مژده هايى از جانب خداوند برايم آورد و من براى هر مژده، سجده شكرى به جاى آوردم. «(2)» هشام بن حكم مى گويد: همراه امام كاظم عليه السلام در اطراف شهر مدينه مى گشتيم. ناگاه امام از مركب خود پايين آمد و به سجده افتاد؛ سجده اى بسيار طولانى. پس از مدتى سربرداشت و سوار شد. پرسيدم: فدايت شوم، علت اين سجده طولانى چه بود؟ فرمود: نعمتى را كه خداوند به من ارزانى داشت، به ياد آوردم، خواستم از پروردگارم تشكر كنم. «(3)» سجده شكر به هنگام يادآورى نعمت، يك سنت قطعى اسلام است.

نعمت تكليف هم از بزرگترين نعمتهاى آفريدگار جهان به انسان است. شايسته است كه اولين برنامه خصوصى جشن تكليف، سجده شكر باشد.

2- كمك به نيازمندان

شكر زبانى درصورتى مفيد است كه شكرگزار، قدر دانى خود را در


1- - اصول كافى، ج 2، ص 98
2- - همان
3- - همان

ص:33

عمل ثابت كند.

امام على عليه السلام در اين باره فرمود:

شكر مؤمن در عملِ او ظاهر مى شود و شكر منافق از زبان تجاوز نمى كند. «(1)» يكى از بهترين كارهايى كه نشانه شكرگزارى انسان از نعمتهاى الهى، بخصوص در عيدهاست، كمك به نيازمندان و شاد كردن دل مستمندان است.

سيد بن طاووس در اين باره مى نويسد:

سزاوار چنين است كه روز تشرف به شرف تكليف را از بزرگترين عيدها قرار دهد، زيرا آن، اصل و اساس تمام عيدهاست، هم در دنيا و هم در آخرت، و ساير عيدها فرع آن هستند. پس بايد تاريخ اين روز را حفظ كرده و وقت و ساعت تشرف به تكليف را ضبط كند كه هر سال در چنين روزى به شكر واهب اعظم، و ثناى مالك ارحم الراحمين، و مدح بارگاه فراگير او قيام كرده و به وظيفه عبوديت و بندگى بپردازد، و به اهل حاجت و بينوايان صدقه دهد، چنان كه شايسته ايام سرور و بشارتها و عيدهاست. «(2)»

3- سلام بر فرشتگان

دو فرشته هميشه همراه انسان اند و مأموريت دارند كه همه اعمال انسان را ثبت كنند، و نيز در شرايط خاصى او را از خطرها و آفات، نجات دهند.

امامصادق عليه السلام در اين باره فرمود: خداوند اين فرشتگان را با انسان


1- -« شكر المؤمن يظهر فى عمله و شكر المنافق لايتجاوز لسانه» غررالحكم، حديث 5661- 5662.
2- - تشرف به تكليف، ترجمه التشريف بتعريف وقت التكليف، مترجم سيد محمد باقر شهيدى گلپايگانى، ص 293- 294، چاپخانه سعدى، تهران، با اندكى تغيير

ص:34

همراه ساخته تا وى بيشتر مواظب اطاعت فرمانهاى الهى باشد و مرتكب گناه نگردد. چه بسا، انسان مؤمن وقتى كه تصميم به انجام گناه مى گيرد، با خود مى گويد: پروردگارم مرا مى بيند، فرشتگانِ محافظم كه شاهد اينصحنه اند، در قيامت عليه من شهادت خواهند داد، در نتيجه از تصميم خود برمى گردد.

علاوه بر اين، خداوند از روى لطف و مهربانى، به اين فرشتگان مأموريت داده تا انسان را از خطر شيطانها، جانوران زمين و بسيارى از آفتها كه آدمى از آن بى خبر است- تا وقتى كه خدا بخواهد- حفاظت كنند. «(1)» از لحظه تكليف، مأموريت اين فرشتگان براى ثبت اعمال نيك و بدانسان آغاز مى شود. بنابراين، مكلف اگر اهل مراقبت باشد، در اين لحظه بايد نسبت به اين پاسداران بزرگوار كه قرآن آنها را «كراماً كاتبين» مى خواند، احترام كند و به پيروى از عارف گرانقدر، سيد بن طاووس ضمن سلام به اين همراهان عزيز، از آنها تقاضاى همكارى و دعا كند.

راهنمايى و دعاى اين فرشته ها در حلّ مشكلات و رشد و كمالات انسان بسيار مؤثر است، چنان كه نفرين آنها درصورتى كه انسان با انجام كارهاى ناشايسته موجب آزار و اذيت آنها شود، انحطاط او را افزايش خواهد داد.

4- استعاذه از شيطان

پس از آنكه شيطان از درگاه خدا رانده شد، سوگند ياد كرد كه تا مى تواند همه بندگان خدا را گمراه كند.


1- - بحارالانوار، ج 56، ص 179، داراحياء التراث العربى، بيروت- ميزان الحكمه، ج 9، ص 203 با عنوان:« الملائكه الحفظة»

ص:35

يكى از مهمترين عواملى كه انسان را از سلطه شيطان نگه مى دارد، دعا و نيايش و خود را در پناه خدا قرار دادن است.

استعاذه و پناه بردن به خدا، در واقع سنگر مبارزه با شيطان است و انسان زيرك و مراقب، بايد لحظه اى كه شيطان كار خود را آغاز مى كند، در اين سنگر پناه گرفته باشد.

5- استمداد از آفريدگار جهان

مكلّف پس از به جا آوردن سجده شكر و سلام بر فرشتگان و پناه بردن به خدا از شرّ شيطان، آماده حركت به سوى كمال انسانيت است.

مهمترين نكته اى كه بايد مورد توجه مكلف باشد، اين است كه تلاشهاى او بدون توفيق خداوند متعال به ثمر نخواهد رسيد. توجه به اين نكته، علاوه بر اينكه انسان را از گرفتار شدن به خودپسندى مصون مى دارد، او را از امدادهاى غيبى الهى نيز برخوردار مى سازد.

در حديث قدسى خداوند متعال مى فرمايد: كسانى كه اعمال نيك انجام مى دهند، نبايد براى رسيدن به مقصد، بر اعمال خود تكيه كنند. آنها اگر تمام عمر با همه توان در راه اطاعت من بكوشند، در مقابل آنچه از كرامت و نعمت من در بهشت مى خواهند، كوتاهى كرده اند! و به حقيقت عبادت من نرسيده اند! با اين حال، به فضل و رحمت من اطمينان داشته باشند. «(1)» در حديث ديگرى آمده است كه روزى پيامبر اكرمصلى الله عليه و آله به اصحاب خود فرمود: بدانيد كه هيچ كس تنها با كار خود نجات نخواهد يافت.

اصحاب كه از اين سخن، به شگفت آمده بودند، براى اينكه بدانند اين


1- - بحارالانوار، ج 68، ص 151، حديث 53، داراحياءالتراث العربى، بيروت

ص:36

سخن چه اندازه فراگير است، پرسيدند: حتى خودِ شما هم؟!

فرمود: حتى خودِ من! مگر اينكه رحمت و فضل خداوند مرا فراگيرد. «(1)» بنابراين، نيايش و استمداد از خداوند يكى از مهمترين شرايط موفقيتِ مكلف است و بايد در برنامه هاى جشن تكليف گنجانده شود.

ب- مراسم عمومى:

اشاره

برنامه هاى عمومى جشن تكليف با توجه به شرايط خانوادگى مكلف، زمان و مكان و ذوق و سليقه برگزار كنندگان مى تواند متنوع باشد، ولى در هر حال رعايت نكته هاى زير ضرورى است:

1- اهميت دادن به جشن تكليف

كمتر كسى است كه در آغاز تكليف، مانند سيد بن طاووس اهميت عيد تكليف را درك كند و بداند كه لحظه تكليف، بهترين لحظه ها و بزرگترين عيدهاى زندگى اوست. از نظر مردم مهمترين جشنهاى زندگى انسان، جشن ازدواج است. بزرگترين آرزوى مادر، روزى است كه دخترش به خانه بخت مى رود و بزرگترين آرزوى پدر، برگزار كردن جشن دامادى پسر است.

اين، بدان جهت است كه انسان با حقايق جهان آشنا نيست، اگر حقايق را آن گونه كه هست ببيند، مى داند كه جشن ازدواج با همه اهميت آن، قابل مقايسه با جشن تكليف و نقش آن در زندگى انسان نيست.

وظيفه همه افراد و ارگانهايى كه مسؤوليت هدايت و ارشاد و تربيت نسل نو را در نظام اسلامى به عهده دارند، بخصوص صدا و سيما در تبيين


1- - كنزالعمال، حديث شماره 5316، 5396 و 5397، با توضيحاتى از نگارنده

ص:37

اين حقيقت و بهره بردارى مناسب از اين فرصت، بسيار سنگين است.

به اميد روزى كه مردم به جشن تكليف فرزند خود، بيش از جشن ازدواج او اهميت بدهند.

2- رشد آگاهيهاى اسلامى

گفتيم يكى از نكته هاى برجسته در برنامه عيدهايى كه اسلام براى بزرگداشت آنها برنامه ريزى كرده، توجه به رشد آگاهيهاى جامعه است.

برنامه هاى مراسم عمومى جشن تكليف هم بايد در راستاى تأمين اين هدف باشد، بخصوص مراسمى كه توسط مدارس و مؤسسه هاى فرهنگى در اين زمينه برگزار مى گردد، مى تواند نقش بيشترى در بالا بردن سطح آگاهيهاى مكلف، ايفا كند.

بهترين برنامه هاى پيشنهادى در اين باره عبارتند از:

ارائه مقاله توسط دانش آموزان در باره جشن تكليف و اهداى جايزه به بهترين مقاله ها.

برگزارى مسابقه هايى كه سؤالات آن درباره دانستنيهاى تكليف باشد.

استفاده از سخنرانى دانشمندانى كه با روان شناسى كودك آشنايند و مى توانند ابعاد مختلف تكليف را مطابق درك آنها تشريح كنند.

3- رعايت ويژگيهاى مكلف

براى اينكه برنامه هاى جشن تكليف جاذبه بيشترى داشته باشد و آثار تربيتى آن عميقتر و افزونتر شود، بايد فضاى روحى و فكرى نونهالانى كه پا سنّ تكليف مى گذارند، در تنظيم برنامه ها مراعات شود.

ص:38

بخش سوّم هديه هاى جشن تكليف

اشاره

رسم است كه در جشن هايى كه به مناسبتهايى مانند ازدواج، تولد و تكليف، هديه هايى از سوى شركت كنندگان اهدا مى گردد.

يكى از مهم ترين نكته هايى كه در اينگونه جشنها كه هديه در آن مرسوم است- بايد مورد توجه باشد، آشنايى با ديدگاه اسلام درباره هديه و آداب آن است. جشن تكليف خصوصيتى دارد كه بدان اشاره خواهيم كرد.

هديه در اسلام

هديه كه به آن كادو، تحفه، ارمغان و پيشكش نيز گفته مى شود، نه فقط در جشنها و مناسبتهاى مختلف، بلكه بطور مطلق، در اسلام مورد سفارش و تأكيد است.

هديه يكى از عوامل زدودن كينه و عداوت، ايجاد مهر و محبت و تحكيم پيوند برادرى اسلامى است «(1)» وفضيلت آن بيش از فضيلت صدقه است.


1- - پيامبر اسلام ص:« الهدية تورث المودّة، و تجدد الاخوّة، و تذهب الضغينة، تهادوا تحابّوا» بحارالانوار، ج 74، ص 166، حديث 2، داراحياءالتراث العربى، بيروت.

ص:39

امام على عليه السلام فرمود:

من دوست دارم آنچه را كه براى برادر مسلمانم مفيد است، بدو هديه دهم تاصدقه. «(1)» هديه از نظر انگيزه آورنده آن، انواعى دارد. برخى از هديه ها در اسلام سخت نكوهش شده و حتى در بعضى از موارد، آورنده آن مستوجب كيفر الهى است!

انواع هديه ها

اشاره

پيامبر اسلامصلى الله عليه و آله هديه را با توجه به انگيزه آن به سه دسته تقسيم كرده و دسته اوّل را هديه مكافات (مقابله)، دسته دوّم را هديه مصانعه و دسته سوم را هديه براى خدا ناميده است: «(2)»

الف- هديه مقابله:

هديه مقابله، در مقابل هديه اى ديگر داده مى شود. مَثَل معروفى مى گويد: «كاسه جايى رود كه باز آرد قدح». «(3)» بسيارى از هديه ها چنين است. اين نوع هديه در اسلام ممنوع نيست، ولى پسنديده هم نيست.

حضرت على عليه السلام فرمود:


1- -« لأن اهدى لأخى المسلم هديه تنفعه احبّ الىّ من أن أتصدّق بمثلها» فروع الكافى، ج 5، ص 144، حديث 12.
2- -« الهدية على ثلاثة اوجه: هدية مكافاة و هدية مصانعة و هدية للّه» فروع الكافى، ج 5، ص 141، حديث 1.
3- - امثال و حكم، دهخدا، ج 3، ص 1183

ص:40

براى كسى هديه ببر كه مى دانى او براى تو هديه نمى آورد. «(1)»

ب- هديه مصانعه:

مصانعه به معناى ظاهرسازى است هديه مصانعه، آن است كه آورنده آن انگيزه اى جز ظاهرسازى ندارد. اين ظاهرسازى به دليل رودربايستى، خودنمايى يا براى كارسازى است.

بدترين نوع هديه مصانعه، آن است كه انگيزه آن كارسازى است. اين هديه چيزى جز رشوه نيست. هديه هايى كه براى كارمندان دولت به منظور كارسازى مى برند، از اين قبيل است. اين گونه هدايا در روايات اسلامى، رشوه، ربا و خيانت نام گرفته و بشدّت نكوهش شده و حرام است. «(2)»

ج- هديه براى خدا:

هديه براى خدا آن است كه آورنده آن نه مصانعه و ظاهرسازى مى كند، نه مقابله، بلكه انگيزه اى جز رضاى خدا از طريق خدمت و شاد كردن برادر و يا خواهر دينى خود ندارد و بدين جهت در انتخاب نوع كادو و كيفيت آن حتماً رضاى خدا را رعايت مى كند.

كسى كه براى خدا هديه مى برد، هيچ گاه چيزى را كه خداوند اجازه نداده، هديه نمى برد. متأسفانه در برخى از جشنها حتى عده اى از علاقه مندان به اسلام و انقلاب اسلامى، كادوهايى مى آورند كه انگيزه الهى ندارد. براى مثال، طبقهاى متعدد گُل با قيمتهاى گزاف! و براى چند ساعت! آن هم در شرايط اقتصادى كنونى چگونه مى تواند با انگيزه الهى توأم باشد؟!


1- -« أهد من لايهدى إليك» من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 300، حديث 4076.
2- - ر. ك. ميزان الحكمة، ج 10، ص 337، باب هدايا العمال

ص:41

يكى از نشانه هاى هديه براى خدا اين است كه با تكلّف و به زحمت افتادن همراه نيست، و هديه آورنده مجبور نمى شود براى تهيه آن، خود را به سختى بيندازد.

پيامبر اكرمصلى الله عليه و آله فرمود:

يكى از نشانه هاى بزرگداشت برادر مسلمان اين است كه هديه او را بپذيرد و از آنچه دارد براى او هديه ببرد و براى او خود را به سختى نيندازد. «(1)»

بهترين هديه

از نظر اسلام بهترين هديه چيست؟ آيا اسلام در زمينه نوع هديه هايى كه مردم براى يكديگر مى برند نيز اظهار نظر كرده است؟!

پاسخ: آرى. اسلام در اين زمينه ديدگاه جالب توجهى دارد. با اينكه به هديه هاى مادى براى تأمين نيازهاى زندگى و ايجاد الفت و محبت ميان مردم توصيه دارد، ولى هديه را تنها دركادوهاى مادى منحصر نمى كند، بلكه بهترين و ارزنده ترين تحفه ها را، هديه اى مى داند كه نيازى از نيازهاى معنوى و روحى انسان را تأمين كند.

حضرت محمدصلى الله عليه و آله در اين باره فرمود:

هيچ هديه اى براى برادر مسلمان ارزنده تر از سخن حكيمانه اى كه خداوند به وسيله آن هدايتش را افزون كند و مانع سقوط و هلاكتش گردد، نيست. «(2)»


1- -« من تكرمة الرجل لأخيه المسلم أن يقبل تحفته و يتحفه بما عنده ولا يتكلّف له شيئاً» فروع الكافى، ج 5، ص 143، حديث 8.
2- -« ما اهدى المرء المسلم على اخيه هدية افضل من كلمة حكمة يزيده اللّه بها هدى و يردّه عن ردى» بحارالانوار، ج 2، ص 25، حديث 88. در اين باره از روايات متعددى از پيامبر اسلام ص نقل شده است. ر. ك. ميزان الحكمه، ج 10، ص 343، عنوان افضل الهدية.

ص:42

اين سخن به معناى نفى ارزش هديه هاى مادى نيست تا بهانه اى براى بخيلان شود و از اين پس به جاى زحمت تهيه كادو، موعظه و اندرز براى ديگران به ارمغان ببرند! بلكه رسول خداصلى الله عليه و آله مى خواهد، جامعه اسلامى را به ارزش هديه هاى معنوى كه اغلب مردم به آن توجه ندارند، آگاه كند تا اين سنت نيكو، در جامعه اسلامى جايگاه واقعى خود را در جهت سعادت و كمال انسان بيابد.

آداب هديه

با توجه به آنچه ذكر شد، آداب هديه بطور خلاصه از اين قرار است:

* اخلاص. يعنى تهى شدن از انگيزه هاى غير الهى.

* مفيد بودن. هديه هاى تشريفاتى غير اسلامى است.

* در نظر گرفتن نياز كسى كه هديه به او تقديم مى شود. نيازهاى انسان در سنين مختلف و شرايط گوناگون زندگى، متفاوت است. براى اينكه هديه هر چه بهتر و بيشتر مورد استفاده قرار گيرد، بايد متناسب با نيازهاى انسان باشد.

* پيام فرهنگى. كاملترين هديه، تحفه اى است كه دربردارنده ارزش مادى و معنوى باشد، مانند كتابهاى نفيس و آموزنده. گاهى با در نظر گرفتن نيازهاى مادى طرف هديه، كمكهاى مادى ضروريتر است. در اينصورت، بهتر است پيامهاى فرهنگى كه بهترين هديه در اسلام است، به آن ضميمه گردد.

ص:43

* تنوّع. در مواردى كه آورندگان هديه متعدند، تنوع هديه ها نيز از آداب هديه محسوب مى شود.

آنچه كه ذكر شد، مربوط به «مطلقِ هديه» است ولى در مورد جشن تكليف كه جشن آغاز رسمى پيوند انسان باخداست، رعايت تناسب هديه و جشن، ايجاب مى كند كه هديه ها هر چه بيشتر معنوى و داراى بيان فرهنگى باشد. تا چهره مقدس و نورانى اين جشن معنوى، بهصورت ساير جشنهاى مادّى تحريف نشود.

ص:44

بخش چهارم شرايط تكليف

اشاره

پرسش: در چه تاريخى انسان به تكليف مى رسد؟

پاسخ: هنگامى كه توانِ جسمى، فكرى، علمى و عملى او براى انجام تكليف مهيّا باشد. تكليف چهار شرط اصلى دارد:

اول- بلوغ

دوم- عقل

سوم- علم

چهارم- قدرت

اينك توضيح مختصرى درباره اين شرايط: «(1)»


1- - در متون اسلامى، امورى به عنوان« موانع تكليف» آمده است، مانند: كودكى، جنون، جهل، خطا، نسيان، عجز، حرج، ضرر، اكراه و اضطرار. كودكى، نشانه فقدان شرط اول يعنى بلوغ است. جنون نشانگر فقدان شرط دوم يعنى عقل است. جهل، خطا و نسيان، حاكى از فقدان شرط سوم يعنى علم است. ساير موانع به فقدان شرط چهارم يعنى قدرت بازمى گردد. بنابراين، مى توان گفت: موانع تكليف در واقع بيان ديگرى از شرايط تكليف است

ص:45

بلوغ

اشاره

بلوغ، يعنى رسيدن. رسيدن به توان جسمى لازم براى انجام تكليفهاى الهى، نخستين شرط تكليف است.

الف- علامتهاى بلوغ:

علامتهايى كه فقها براى بلوغ دختر و پسر ذكر كرده اند، عبارتند از:

1- روئيدن موى درشت بر زهار. «(1)» 2- خروج منى در بيدارى يا خواب.

3- پايان پانزده سال «(2)» پسر و نُه سال دختر. «(3)» هر يك از علامتهاى بالا نشان بالغ شدن انسان و رسيدن او به سن است، و از آن لحظه درصورتى كه ساير شرايط تكليف نيز فراهم باشد، انجام همه دستورهاى الهى برانسان واجب است.

ب- تقدّم زن در تشرّف به بلوغ:

نشانه اول و دوّم بلوغ، ميان زن و مرد مشترك است و براساس آن ممكن است دختر و پسر در يك زمان، گاه دختر زدوتر از پسر و گاه پسر زودتر از دختر بالغ شود. ولى بطور معمول، بلوغ افراد از طريق نشانه سوّم روشن مى گردد و بر اين اساس، دختر شش سال زودتر از پسر به تكليف مى رسد.


1- - زهار: اطراف آلت تناسلى مرد يا زن كه موى از آن رويد، شرمگاه فرهنگ معين. در اينجا مقصود موهاى اطراف آلت تناسلى است كه قبل از بلوغ ضعيف و نرم است و هنگام بلوغ درشت و خشن مى شود
2- - ملاك محاسبه، سال قمرى است، نه سال شمسى
3- - تحرير الوسيله، ج 2، كتاب الحجر، مسأله 3

ص:46

دختر شش سال زودتر از پسر، آمادگى پيوند با خدا را پيدا مى كند. در سن نُه سالگى كه پسر مشغول بازى است، خداوند متعال دختر را به عنوان يك زن شايسته به حضور مى پذيرد و از او مى خواهد كه مثل ديگر انسانهاى مكلف به سوى كمال انسانيت حركت كند.

تقدم زن در تشرف به تكليف، نشانه آمادگى بيشتر او براى دريافت سريع فضيلتهاى انسانى است و اين معنا، مسؤوليت اولياى منزل و مدرسه را در تربيت دختران سنگين تر مى كند.

عقل

دوّمين شرط تكليف، توانِ فكرى مكلّف است، يعنى عقل يا رشد عقلى ممكن است فردى از نظر جسمى، رشد كافى داشته باشد، ليكن از نظر فكرى داراى توانِ لازم نباشد. چنين شخصى از نظر اسلام تكليفى ندارد.

توانِ فكرى انسان مبناى تكليف و معيار محاسبه و مؤآخذه الهى است.

امام باقر عليه السلام مى فرمايد:

همانا خداوند در روز قيامت به اندازه عقلى كه به بندگان خود داده، در حساب خرده گيرى مى كند. «(1)» از رسول خداصلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود: هنگام بلوغ، نورى در قلب انسان واقع مى شود كه بر اثر آن، انسان مى تواند كارهاى واجب و نيك و بد را تشخيص دهد. سپس مى فرمايد: «عقل در دل، مانند چراغ در وسط خانه است.» «(2)»


1- - اصول كافى، ج 1، ص 10، حديث 1
2- - بحارالانوار، ج 1، ص 99، حديث 14

ص:47

تا اين چراغ در دل انسان روشن نشده و قدرت تشخيص حق و باطل، ايمان و كفر، واجب و حرام را ندارد، تكليفى به عهده او نيست.

قرآن كريم كسى را كه به بلوغ عقلى نرسيده، مستضعف مى نامد «(1)». امام باقر عليه السلام درباره ويژگيهاى مستضعف عقلى فرمود:

مستضعف كسى است كه توان تشخيص كفر و ايمان را ندارد تا كفر ورزد يا ايمان آورد. آنان كودكان نورس هستند، هر مرد و زنى كه در خرد مانند كودك باشد، قلم تكليف بر او جارى نيست «(2)».

علم

علاوه بر بلوغ جسمى و عقلى، شناخت احكام الهى نيز از شرايط قطعى تكليف است. تا انسان، حكمى را نداند، نسبت به آن تكليفى ندارد. اين بدان معنا نيست كه انسان مى تواند به بهانه ندانستن مسأله، به تكليف خود عمل نكند. از امامصادق عليه السلام روايت شده است:

خداوند روز قيامت از كسى كه به تكليف خود عمل نكرده، مى پرسد: آيا تكليف خود را مى دانستى؟ اگر بگويد: مى دانستم، به او خطاب مى شود: چرا به آن عمل نكردى، اگر بگويد: نمى دانستم، به او خطاب مى شود: چرا ياد نگرفتى تا عمل كنى؟ «(3)» شرط بودن معرفت براى تكليف، بدين معناست كه اگر انسان به تكليف خود توجه نداشته، يا شرايط زندگى او بگونه اى است كه راهى براى دانستن او وجود ندارد، تكليفش ساقط است.


1- - نساء، آيه 98- 99
2- - اصول الكافى، ج 2، ص 404، حديث 1
3- بحارالانوار، ج 2، ص 29، حديث 10

ص:48

قدرت

چهارمين شرط تكليف، قدرت يعنى توانايى براى انجام كارى است كه خداوند آن را از انسان خواسته است. توانايى، تنها شرطى است كه قرآن كريم به عنوان شرط تكليف، بر آن تأكيد نموده و باصراحت اعلام كرده است:

«لا يكلّف اللَّه نفساً إلّا وسعها». «(1)»

خداوند هيچ كس را جز به اندازه توانش تكليف نمى كند.

در واقع، تكليف يك شرط بيشتر ندارد و آن، توانايى مكلّف براى انجام تكليف است. اين توانايى شامل: توانِ جسمى، عقلى، علمى و عملى است.

آنچه در روايات اسلامى درباره ساير شرايط تكليف آمده، در حقيقت توضيح اين شرط است.

امام حسين عليه السلام درباره اين شرط فرمود:

خداوند طاقت كسى را نگرفت، مگر آنكه طاعت خود را از او برداشت، و قدرت كسى را سلب نكرد، مگر اينكه تكليف خود را از او برداشت. «(2)» روايتى از امام على عليه السلام نقل شده كه بيانگر دقت پيشوايان اسلام در رعايت توان مكلف براى انجام تكليفهاى الهى است. آن بزرگوار فرمود:

نماز هنگامى بر مكلف واجب مى شود كه درك كند، روزه هنگامى بر مكلف واجب مى گردد كه طاقت داشته باشد. «(3)»


1- - بقره، آيه 286. اين معنا با اندكى تفاوت لفظى در آيات 152، انعام- 42، اعراف- 62، مؤمنون و 233، بقره ملاحظه مى شود
2- -« ما اخذ اللَّه طاقة أحد إلا وضع عنه طاعته و لا أخذ قدرته إلّا وضع عنه كلفته» تحف العقول، ص 264.
3- - مستدرك الوسائل، ج 1، ص 85، حديث 43

ص:49

بخش پنجم ويژگيهاى تكليف

اشاره

آشنايى با ويژگيهاى تكليف، بخصوص براى مسؤولان امور تربيتى ضرورى است.

در اين فصل سه ويژگى مهم تكليف، بطور اجمال بررسى مى شود. اين سه ويژگى در يك جمله چنين خلاصه مى شود: تكليف، آسان، اندك و در عين حال پاسخگو به نيازهاى انسان است. اينك توضيح مطلب:

آسان بودن

قرآن بصراحت اعلام كرده كه تكليف، سخت نيست. به آيات زير توجه كنيد:

خداوند نمى خواهد تكليف سختى بر شما تحميل كند. «(1)» خداوند در دين اسلام، تكليف سختى بر شما تحميل نكرده است. «(2)»


1- -« مايريد اللَّه ليجعل عليكم من حرج» مائده، آيه 6.
2- -« ما جعل عليكم فى الدين من حرج» حج، آيه 78.

ص:50

خداوند هيچ كسى را جز به اندازه توانش تكليف نمى كند. «(1)» خداوند آسانى را براى شما مى خواهد و سختى و مشقّت را براى شما نمى خواهد. «(2)» پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در ادامه اين سخن كه در تكليفهاى الهى، حقّ هرصاحب حقّى رعايت شده، مى فرمايد:

خداوند اسلام را تشريع كرد و آن را سهل و آسان و گشاده قرار داد، و سخت و تنگ قرار نداد. «(3)» حديث بالا اشاره به اين است كه رعايت حقوق مردم، ايجاب مى كند كه آنها در انجام تكليفهاى شرعى خود در تنگنا قرار نگيرند. اين نكته در مقررات اسلامى مورد توجه بوده است.

رسول خداصلى الله عليه و آله در مناسبتهاى مختلف و مكرّر با تأكيد مى فرمود كه دين اسلام آسان است و ديندارى مشكل نيست، مبادا افراد نادان بر خود سخت بگيرند و مبادا متوليان امور دينى كارى انجام دهند كه مردم تصور كنند، ديندارى مشكل است و با سختگيريهاى بيجا مردم را از دين فرارى دهند.

روزى پس از نماز، مردم اطراف پيامبرصلى الله عليه و آله را گرفته، از او مسأله مى پرسيدند. چندين بار سؤال كردند كه آيا فلان كار اشكال دارد؟ آن حضرت فرمود: «نه اشكال ندارد. اى مردم! دين خدا در آسانى است.» «(4)» اين سخن را


1- -« لايكلف اللَّه نفساً إلّا وسعها» بقره، آيه 286.
2- -« يريداللَّه بكم اليسر و لايريد بكم العُسر» بقره، آيه 185.
3- -« ان اللَّه اعطى كل ذى حق حقه و إنّ اللَّه فرض فرائض و سنّ سنناً و حدّ حدوداً واحلّ حلالًا و حرّم حراماً و شرع الإسلام و جعله سهلًا و سمحاً واسعاً و لم يجعله ضيقاً» مسند ابى يعلى، ج 3، ص 50، حديث 2452.
4- - مسند، ابن حنبل، ج 5، ص 69

ص:51

پيامبرصلى الله عليه و آله سه بار تكرار كرد.

اندك بودن

يكى ديگر از ويژگيهاى تكليف، اندك بودن آن است. نه تنها توان انسان بيش از تكليف اوست، و نه فقط آنچه به انسان تكليف شده، برايش آسان است، بلكه آنچه بدو تكليف شده، اندك است.

پيامبر اكرمصلى الله عليه و آله در دعايى كه جبرئيل براى آن حضرت آورده، چنين مى فرمايد:

خداوندا! سپاس ويژه توست، بر احسان فراوان و نيكى بسيار و تكليف آسان و دفع دشوار ... سپاس ويژه توست بر كمى تكليف و زيادى تخفيف. «(1)» امام على عليه السلام نيز در نامه اى به كارگزاران خراج (ماليات، جزيه و غيره) چنين آورده است:

بدانيد كه آنچه بدان مكلّف شده ايد، اندك و پاداش آن بسيار است. «(2)» با توجه به اينكه واجبات و محرماتى كه در بابهاى مختلف فقه، بطور گسترده آمده كم نيستند، اندك بودن تكليف را به دو معنا مى توان تقسيم كرد:

1- اندك بودن تكليف در مقايسه با توان انسان.

2- اندك بودن تكليف در مقايسه با پاداش آن.

يك دانش آموز براى تحصيل دانش در مقطعهاى مختلف تحصيل، چقدر تكليف دارد؟ انسان براى تأمين زندگى موقت خود در اين جهان چقدر


1- - بحارالانوار، ج 91، ص 119، داراحياء التراث العربى، بيروت
2- - نهج البلاغه، نامه 51

ص:52

تلاش مى كند؟ و با اين قياس، تكليف او براى تأمين آسايش هميشگى خود چقدر بايد باشد؟ و چقدر هست؟!

در واقع، آنچه خداوند در برابر انجام تكليف، به انسان عنايت مى كند، چيزى جز فضل و رحمت او نيست. علاوه بر اين، آسايش انسان در اين جهان نيز در سايه انجام تكليف است.

پاسخگو به نياز انسان

مهمترين ويژگى و فلسفه تكليف، پاسخگويى به نيازهاى انسان است.

مقررات الهى بر مبناى نيازهاى واقعى انسان وضع شده و زندگى خوب و با سعادت و عاقبت نيك جز با انجام اين مقررات ميسر نيست. هر يك از اين احكام، پاسخگو به نيازى از نيازهاى انسان است و بطور كلى، در اسلام حكمى بدون حكمت و تكليفى بدون مصلحت وجود ندارد.

امامصادق عليه السلام در سخنى كه با يكى از ياران خود به نام جميل بن درّاج درباره حلال و حرام داشت، به اين اصل مهم اشاره كرده، چنين فرمود:

در اسلام، حكمى بدون حكمت وجود ندارد. «(1)» خداوند بدون در نظر گرفتن نيازها و مصالح انسان به او تكليف نمى كند. چيزى را بر او حلال يا حرام نمى نمايد؛ اگر چيزى را بر او حلال كرد، سود وى را در نظر داشته و اگر چيزى را برايش حرام كرد، مصلحت او را مورد توجه قرار داده است.

شخصى از امام باقر عليه السلام پرسيد: چرا خداوند شراب، مردار، خون و گوشت خوك را بر انسان حرام كرده است؟

امام در پاسخ اين سؤال با اشاره به نيازهاى انسان فرمود:


1- -« إنّه لم يجعل شئ إلّا لشئ» علل الشرايع، ص 8، حديث 1.

ص:53

حرام كردن اين امور و حلال كردن ساير چيزها به دليل تمايل خداوند به آنچه حلال كرده و بى ميلى او نسبت به آنچه كه تحريم نموده نيست، بلكه خداوند كه انسان را آفريد، نيازهاى آفريده خود رامى دانست و از اين رو آنچه را كه براى تأمين نيازهاى او ضرورى است، بر او حلال و مباح كرد و آنچه را براى وى زيان آور مى دانست، بر او حرام نمود. «(1)» درباره پاسخگويى تكاليف الهى به نيازهاى انسان توجه به اين نكته ها ضرورى است:

1- در بينش اسلام، انسان تركيبى است از جسم و جان. از اين رو، نيازهاى او به نيازهاى مادّى منحصر نمى شود و زندگى وى منحصر به زندگى اين جهان نيست. تكليفهاى الهى بگونه اى تنظيم شده كه نيازهاى مادى و معنوى او را براى هميشه تأمين كند.

2- در احاديث اسلامى به فلسفه بسيارى از احكام و مقررات الهى اشاره شده است. «(2)» بررسيهاى علمى نيز مى تواند فلسفه بسيارى از احكام را كشف كند، ولى اين بدان معنا نيست كه جز آنچه در اين روايات آمده يا عقل و علم بدان رسيده، فلسفه ديگرى وجود ندارد.

نه عقل مى تواند فلسفه دقيق و كامل همه احكام را كشف كند و نه پيشوايان اسلام بنا داشته اند، راز كامل همه قوانين الهى را اعلام كنند. تمام احكام بر اساس نيازهاى واقعى انسان وضع شده و ندانستن فلسفه برخى از قوانين، دليل فلسفه نداشتن آن نيست.


1- - من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 218، حديث 1009، دارالصعب، دارالتعارف، بيروت
2- - ر. ك. علل الشرايع، شيخ صدوق

ص:54

3- مشخص نبودن فلسفه برخى از احكام خداوند، خود فلسفه اى دارد كه امام على عليه السلام در نهج البلاغه بدان اشاره كرده است:

خداوند آفريده هاى خود را با برخى از تكليفهايى كه ريشه و فلسفه آن را نمى دانند، مى آزمايد تا نيك و بد را جدا سازد. «(1)» فلسفه نهايى تكليف، پرورش انسان كامل است. آنچه كه بيش از هر چيز ديگر در تكامل انسان نقش دارد، اطاعت از خداوند متعال است، بدين جهت نيت، روح و باطن عمل است و اعمالصالح بدون قصد قربت، اثرى در تكامل انسان ندارد.

وقتى معلوم مى شود كه انگيزه انسان در انجام تكليف، اطاعت خداست كه بدون توجه به فلسفه تكليف و نياز خود، آن را انجام دهد و اين فقط در مورد تكليفهايى كه فلسفه آن مشخص نيست، بطور كامل قابل تحقق است.


1- - نهج البلاغه، خطبه 192

ص:55

بخش ششم دانستنيهاى تكليف

اشاره

دانستنيهاى تكليف از مهمترين مسائل تربيتى كودك در زمينه آماده سازى او براى جشن تكليف است. در لحظه بلوغ، هيچ چيز با اهميت تر از اين نيست كه كودك با وظايف انسانى و الهى خود آشنا باشد و بداند كه از آن لحظه به بعد چه بايد بكند و چه نبايد انجام دهد. وظيفه مسؤولان امور تربيتى، بويژه پدر و مادر در اين رابطه بسيار سنگين است. مهمترين نكته هايى كه دانستن آن براى لحظه تكليف ضرورى است، در اين بخش مطرح مى شود.

دانستنيهاى تكليف به سه فصل تقسيم مى شود:

1- دانستنيهاى عقيدتى

2- دانستنيهاى اخلاقى

3- دانستنيهاى عملى

ص:56

فصل اوّل

دانستنيهاى اعتقادى

باورهاى درست و مطابق با واقع، نخستين مسأله اى است كه اسلام بدان اهميت داده است. اولين گام براى يافتن راهصحيح زندگى، عقايد و باورهاى درست و آشنايى دقيق با حقايق جهان هستى است.

بزرگترين حقيقت جهان هستى، حقيقت وجود آفريدگار جهان است.

كودك در لحظه تكليف بايد با اين حقيقت بخوبى آشنا باشد. بداند كه:

آفريدگار او و جهان كيست و داراى چه ويژگيهايى است؟

چه كسانى را براى راهنمايى و رهبرى او فرستاده است؟

پيامبران الهى چه پيامهايى را از جانب پروردگار براى هدايت او آورده اند؟

سرانجام او چه خواهد شد و هنگامى كه زندگى وى در اين جهان پايان يافت، به كجا خواهد رفت؟

مكلف بايد نسبت به اصول عقايد خود، يقين داشته باشد، يعنى پاسخ همه اين سؤالها را بر اساس دليل بداند، نه بر مبناى تقليد كوركورانه از ديگران!

ممكن است بگوييد: چگونه ممكن است كودك نُه ساله يا پانزده ساله

ص:57

به درستى اصول عقايد اسلامى پى ببرد؟! آيا كودك دبستانى يا دبيرستانى قدرت استدلال دارد؟!

پاسخ: قدرت استدلال، درجات مختلف دارد، مانند مراتب نور و روشنايى. نور شمع، نور است، نور خورشيد هم نور است. هر چند اين دو نور، قابل مقايسه با هم نيستند، ولى نور شمع مرتبه اى از مراتب روشنايى است، نور خورشيد نيز مرتبه ديگرى از مراتب روشنايى است.

انسان بدون دليل نبايد چيزى را باور كند، بخصوص در اصول عقايد.

دليل باورهاى انسان، به تناسب سن، هوش و تحصيلات وى متفاوت است.

مقصود از استدلال كه مكلف در لحظه تكليف، استدلال بر اساس دليلهاى پيچيده فلسفى نيست، بلكه مقصود استدلالى است بر مبناى دليلهاى ساده و روشن و متناسب با فهم و درك نونهال.

پيامبران الهى از جانب خداوند موظف بودند مطابق فهم و درك توده مردم با آنها سخن بگويند. در زمينه اصول عقايد بقدرى روشنصحبت كرده و دليلهاى ساده اى آورده اند كه نه تنها كودكان دبستانى و دبيرستانى، توان فهم و درك آن را دارند، بلكه افراد بى سواد نيز مى توانند براساس آن در اصول عقايد، مجتهد شوند.

هر چند اين كتاب، كتاب اصول عقايد نيست، ولى براى آشنايى نونهالان عزيز در آستانه تكليف بطور مختصر به برخى دليلهايى كه در قرآن و احاديث اسلامى تبيين اصول عقايد اسلامى آمده، اشاره مى شود:

دليل وجود خدا

قرآن كريم، سراسر جهان را دليلها و نشانه هاى روشن وجود خدا مى داند؛ يعنى موجودات جهان از كوچكترين ذرّات تا بزرگترين كرات، از اتم تا

ص:58

بزرگترين كهكشانها، از آفريده هاى محسوس تا نامحسوس، هر يك بگونه اى آفريده شده اند كه دليل روشن آينه آفريدگار خود هستند.

هيچ چيز در جهان هستى به اندازه وجود خدا، دليل براى اثبات ندارد.

همه چيز دليل وجود خداست؛ اگر ديده دل و عقل، باز باشد، انسان به هرچيز بنگرد، خدا را مشاهده مى كند. در آينه زمين، كوه،صحرا، دريا، درختان، خورشيد، ماه، ستارگان و كهكشانها ديده بينا خدا را مى بيند.

براى كسانى كه ديده عقل و دل آنها سالم است، همه آفريده ها تجليگاه آفريدگار جهان هستند، آنها نمى توانند جهان را ببينند و خدا را نبينند!

براى آشنا شدن با آفريدگار جهان، نيازى به مطالعه كتاب بزرگ جهان هستى نيست، انسان اگر تنها به كتاب بظاهر كوچك وجودش مراجعه كند، به آسانى مى تواند با خداى خود آشنا شود.

امير مؤمنان على عليه السلام در اين باره فرمود:

«من عرف نفسه عرف ربه» «(1)»

كسى كه خود را بشناسد، خداى خود را شناخته است.

آيا ساده تر از اين مى شود، درباره خداشناسى سخن گفت؟! آشنايى با خود آشنايى با خداست، و كسى كه خدا را نمى شناسد، معلوم مى شود كه خود را نشاخته است!

مردى خدمت امام رضا عليه السلام رسيد و از ايشان پرسيد: با كدام دليل مى توان ثابت كرد كه جهان پديده است و نياز به آفريدگار دارد؟

امام فرمود:

به اين دليل كه تو نبودى و هستى يافتى، و خود مى دانى كه خويش را


1- - غررالحكم، حديث شماره 79467

ص:59

خود نيافريده اى و كسى هم كه مانند توست، تو را به وجود نياورده است. «(1)» خيلى ساده و روشن، مى توان نياز جهان را به آفريدگار اثبات كرد. هر كس از راه مطالعه چگونگى پيدايش خود، بسادگى مى فهمد كه قبل از ازدواج پدر و مادرش وجود نداشت و بعد به وجود آمد، و بروشنى مى داند كه امكان ندارد خودش خود را آفريده باشد.

همين دليل براى اثبات نياز جهان هستى به آفريدگار، كافى است، آنها نيز نه خود مى توانند آفريننده خود باشند و نه چيزى مثل خودشان مى تواند آفريننده آنها باشد. بنابراين، نيازمند آفريدگارى دانا و توانا هستند.

دليل يكتايى پروردگار

نخستين نكته اى كه قرآن كريم در زمينه توحيد و يكتايى خداوند راهنمايى كرده اين است كه ادّعاى تعدد خدايان، ادعايى است بدون دليل. در قرآن مى خوانيم:

«و من يدع مع اللَّه الهاً آخر لا برهان له به» «(2)»

كسى كه با خداى يكتا خداى ديگرى را بخواند، دليلى براى اين ادعا ندارد.

يكى از پيروان مكتب ثنويه (دوگانه پرستى) خدمت امام رضا عليه السلام رسيد وگفت: من معتقدم كه آفريدگار جهان دوتاست، شما به چه دليل مى گوييد يكى است؟


1- - بحارالانوار، ج 3، ص 36، حديث 11
2- - مؤمنون، آيه 117

ص:60

امام در پاسخ فرمود:

همين كه تو مى گويى دوتاست، دليل اين است كه او يكى است! زيرا وقتى تو مدعى وجود خداى دوّم مى شوى، معلوم مى شود كه خداى واحد را پذيرفته اى. بنابراين، يكى مورد توافق است و بيشتر از آن مورد اختلاف. «(1)» در اين گفتگو امام رضا عليه السلام براى ردّ ادّعاى دوگانه پرستان از همان بيان ساده و روشن قرآن الهام گرفته كه آنها و همه مشركان براى اثبات خدايى ديگر، دليلى ندارند. و ادعاى آنها پوچ و بى اساس است.

علاوه بر اينكه هيچ دليلى براى اثبات همتا براى خداوند وجود ندارد، دليلهاى بسيارى ثابت مى كند، وجود همتا براى آفريدگار جهان، ممكن نيست.

ساده ترين دليل، در سخن اميرمؤمنان على عليه السلام خطاب به فرزندش امام مجتبى عليه السلام آمده است:

پسرم! مطمئن باش كه اگر پروردگارت شريك و همتايى داشت، بى گمان پيمبرانش به سراغت مى آمدند و نشانه هاى حكومت و قدرت او را مى ديدى، و به كردار وصفاتش پى مى بردى. امّا او خداى يكتاست، چنان كه خود خويشتن را وصف كرده است، هيچ كس با حاكميت او در ستيز نيست. «(2)»

دليل عدالت خدا

اساس هر نوع ستمى جهالت يا سودجويى يا ترس است. كسى ظلم


1- - بحارالانوار، ج 3، ص 228، حديث 18
2- -« واعلم يا بنىّ أنه لو كان لربك شريك لأتتّك رسله، و لرأيت آثار ملكه و سلطانه و لعرفت افعاله و صفاته و لكنه إله واحد كما وصف نفسه لايضاده فى ملكه أحد» نهج البلاغه، نامه 31.

ص:61

مى كند كه مفاسد آن را نمى داند و يا اگر مى داند، سودجويى وى باعث انجام اين عمل زشت شده است و يا ترس از دست دادن آنچه دارد، او را به ظلم وامى دارد.

هر ظلمى از نياز ظالم ريشه مى گيرد، جهالت و سودجويى و ترس نيز نوعى نياز است. جهل، نياز به علم، سودجويى نياز به تمايلات درونى و ترس نياز به قدرت است.

خداوند متعال به دليل اينكه نيازمند نيست، ظلم مى كند.

آنچه در باره دليل عدالت خداوند گفته شد، در يك جمله كوتاه از امام سجاد عليه السلام آمده است:

خداوندا! مى دانم كه بطور قطع در آنچه بدان فرمان داده اى ظلم نيست، و در كيفرت شتاب وجود ندارد، كسى شتاب مى كند كه بترسد تبهكار بگريزد، و كسى نيازمند ظلم است كه ناتوان باشد و تو از چنين نسبتى ناروا بسى والايى! «(1)»

مرز خداشناسى

از آنجا كه بحث گسترده درباره خداشناسى وصفات خداوند از موضوع اين كتاب خارج است، براى اينكه عزيزانى كه به تكليف مى رسند با حدّاقل چيزى كه در زمينهصفات خدا بايد بدانند، آشنا شوند به ذكر دو روايت زير بسنده مى كنيم:

شخصى از امام باقر عليه السلام پرسيد: كمترين حدّ خداشناسى كه كمتر از آن


1- -« و قد علمت أنه ليس فى حكمك ظلم و لافى نقمتك عجلة، و إنّما يعجل من يخاف الفوت و انما يحتاج الى الظلم الضعيف و قد تعاليت يا الهى عن ذلك علوّاً كبيراً» صحيفه سجاديه، دعاى 48.

ص:62

در زمينه شناخت آفريدگار كافى نيست، چيست؟

امام فرمود:

«ليس كمثله شئ ولايشبهه شئ، لم يزل عالماً سميعاً بصيراً» «(1)»

بداند كه مانند خدا چيزى نيست، و چيزى به او شباهت ندارد، هميشه دانا، بينا و شنوا بوده است.

طاهر بن حاتم مى گويد: من به امام كاظم عليه السلام چنين نوشتم: آنچه كمتر از آن در شناسايى آفريدگار كافى نيست، چيست؟

امام در پاسخ نوشت:

«ليس كمثله شئ و لم يزل سميعاً و عليماً و بصيراً و هو الفعال لما يريد» «(2)»

چيزى مانند او نيست، هميشه شنوا و دانا و بينا بوده، و او هر چه بخواهد، انجام مى دهد.

دليل عقيده به نبوت

دومين دانستنيهاى عقيدتى تكليف، آشنايى با فرستادگان و پيامبران خداست. باور داشتن اين كه آفريدگار جهان هرگز انسان را بدون راهنمايى از جانب خود، رها نكرده است، بلكه در دورانهاى مختلف زندگى بشر آنچه را كه دانستن آن براى رسيدن انسان به كمال اخلاقى و زندگى همراه با آسايش لازم است، به وسيله پيامبران براى او فرستاده است.

خداوند حكيم و مهربان ممكن نيست، انسان را بدون راهنما در


1- - اصول الكافى، ج 1، ص 86، حديث 2
2- - توحيد، شيخ صدوق، ص 284، حديث 4- اصول الكافى، ج 1، ص 86، حديث 2

ص:63

راههاى پر پيچ و خم زندگى رها كند!

همين دليل ساده و كوتاه براى نونهالان عزيز، كافى است. اما براى آنان كه حال و حوصله تحقيق بيشتر را دارند، لازم است كمى توضيح دهيم.

براى توضيح بيشتر، توجه شما را به دو روايت دقيق و جالب در اين باره جلب مى كنيم:

شخصى از امامصادق عليه السلام پرسيد: دليل نبوت و لزوم عقيده به آن چيست؟ امام فرمود: براى اثبات نبوت توجه به چند مطلب لازم است:

1- انسان آفريدگارى دارد كه برتر از انسان و همه آفريده هاست.

2- آفريدگار جهان حكيم است و كار بيهوده انجام نمى دهد.

3- تمام مردم امكان تماس با خداوند را ندارد.

بنابراين، بايد آفريدگار حكيم در ميان آفريده هاى خود پيامبرانى داشته باشد كه مردم را به آنچه براى آنها سودمند است و برنامه هايى كه اجراى آن موجب بقاى جامعه و عدم اجراى آن موجب تباهى مردم است، راهنمايى كند. «(1)» راهى جز اين نيست كه خداوند بايد ميان خود و مردم پيامبرى داشته باشد و آن پيامبر نيز از خطا مصون باشد تا بتواند پيامهاى الهى را همان گونه كه به او وحى شده، به مردم برساند و مردم را به انجام آنچه برايشان سودمند است و ترك آنچه براى آنها زيانباراست، راهنمايى كند.

تعداد پيامبران

به روايت ابوذر غفارى از پيامبر اسلامصلى الله عليه و آله تعداد پيامبران 124000 نفر


1- - بحارالانوار، ج 11، ص 29، حديث 20، نقل به معنا

ص:64

است، «(1)» دليل قاطع ديگرى نيز وجود ندارد كه شماره پيغمبران را مشخص كند.

آنچه قطعى و اعتقاد به آن لازم است اينكه خداوند متعال پيامبران بسيارى را براى راهنمايى انسان فرستاده كه اول آنها حضرت آدم عليه السلام و آخر آنها خاتم پيامبران محمد بن عبداللَّهصلى الله عليه و آله است.

پيامبران اولوالعزم

قرآن كريم گروهى از پيامبران الهى را با عنوان «اولوالعزم» معرفى كرده است. «(2)» پيامبران اولوالعزم پنج نفر بوده اند: حضرت نوح، حضرت ابراهيم، حضرت موسى، حضرت عيسى و حضرت محمد «ص». «(3)» اينان برترين انبياى الهى هستند. علت اين نامگذارى آن است كه اينانصاحب كتاب و شريعت بوده اند و پيامبران معاصر يا بعد از آنها مؤظف بوده اند كه از آنان پيروى نمايند تا آنكه يكى ديگر از پيامبران اولوالعزم ظهور كند. «(4)»

دليل نبوت پيامبر اسلام

آخرين پيامبر خدا حضرت محمّدصلى الله عليه و آله است. پدرش عبداللَّه، و مادرش آمنه نام داشت.

حضرت محمدصلى الله عليه و آله درس نخوانده و نوشتن ياد نگرفته بود، ولى قبل از


1- - بحارالانوار، ج 11، ص 32، حديث 24
2- -« فاصبر كما صبر اولوالعزم من الرسل» احقاف، آيه 35.
3- - بحارالانوار، ج 11، ص 33- 35
4- - اصول الكافى، ج 2، ص 17، حديث 2- بحارالانوار، ج 11، ص 34- 35

ص:65

بعثت به عقل و ادب و امانت معروف بود. در سنّ چهل سالگى هنگامى كه در غار «حراء» «(1)» با خدا خلوت كرده بود، به نبوت برگزيده شد و مأموريت يافت كه مردم را به خداى يگانه اسلام دعوت كند.

بهترين و روشن ترين دليل نبوت آن حضرت، قرآن كريم است.

وى با اينكه درس نخوانده بود، كتابى آورد كه بزرگترين دانشمندان و قويترين مؤسسات علمى و فرهنگى از تدوين كتابى مانند آن ناتوانند.

قرآن از نظر لفظ و معنا همتا ندارد و بيش از چهارده قرن است كه همواره باصراحت چنين اعلام مى كند:

من سند زنده نبوت حضرت محمّدصلى الله عليه و آله هستم، كسانى كه در اين واقعيت شك دارند، آزمايش كنند و كتابى مانند من تأليف كنند!

اگر همه عاقلان جهان- از جن و انس- جمع شوند، نمى توانند كتابى مانند قرآن بنويسند.

دشمنان سرسخت اسلام كه در گذشته و حال، از هرگونه امكانات برخوردار بوده و هستند و از هيچ تلاشى براى ضربه زدن به اين آيين الهى دريغ نكرده اند، اگر مى توانستند تاكنون اين مبارزه طلبى را پاسخ داده بودند.

دليل عقيده به امامت

سومين دانستنيهاى اعتقادى، آشنايى با امامت، يعنى ادامه دهندگان راه انبيا و رهبرانى است كه رهبرى آنها از طريق پيامبران به تأييد خداوند متعال رسيده است.

امامت بدين معناست كه پيامبران الهى هيچ گاه مردم را پس از خود


1- - غارى در نزديكى مكّه كه محل عبادت و تفكر پيامبر اسلام ص قبل از بعثت بوده است

ص:66

بلاتكليف و سرگردان رها نمى كردند، بلكه ادامه دهندگان راه خود را به آنها معرفى مى كردند، زمين هيچ گاه از حجّت الهى خالى نبوده و نخواهد بود. «(1)» امامت، ادامه راه نبوت است و بدون آن، همه تلاشهاى انبياى الهى براى سعادت و تكامل انسان ناتمام مى ماند.

امامت، رمز وحدت جامعه است و بدون آن، اختلافات سياسى و عقيدتى، پيروان مكتب پيامبران را از پاى درمى آورد.

پيشوايان اسلام

پيامبر اسلامصلى الله عليه و آله از جانب خداوند موظف بود كه مسأله امامت و رهبرى جامعه اسلامى پس از خود را براى مردم بيان كند.

به دليل اهميت موضوع، آن حضرت از سالهاى نخستين بعثت تا هنگام وفات، در هر مناسبتى، مسأله تداوم رهبرى در اسلام و نام و مشخصات رهبر بعد از خود را مطرح مى ساخت تا اينكه در سال دهم هجرى و در آستانه وفات خود، پس از برگشت از آخرين حجّ در مكانى بين راه مكه و مدينه به نام «غدير خم» در جمع همه مسلمانهايى كه از نقاط مختلف از سفر حج بازمى گشتند، به دستور خداوند و بطور رسمى اميرمؤمنان على عليه السلام را به عنوان جانشين و امام بعد از خود به مردم معرفى كرد. آن سخنان به «حديث غدير» معروف است.

متأسفانه به دليلهاى سياسى، با همه سخنان و رهنمودهاىصريح و روشن پيامبر كه در كتابهاى شيعه و سنى موجود است، مخالفت شد و بدين


1- - دليل عقيده به امامت و نياز به امام منحصر به اين مختصر نيست، براى تحقيق بيشتر، به كتاب« رهبرى در اسلام» از نويسنده مراجعه كنيد

ص:67

ترتيب، جهان اسلام به مشكلاتى دچار گشت كه هنوز ادامه دارد.

ما پيروان اهل بيت عليهم السلام معتقديم كه به موجب فرمايش قطعى پيامبر اسلامصلى الله عليه و آله پس از وفات آن حضرت پيشوايان اسلام دوازده نفرند و نامهاى مقدس آنها بدين ترتيب است:

امام اول- حضرت على بن ابى طالب عليه السلام

امام دوم- حضرت حسن بن على عليه السلام

امام سوم- حضرت حسين بن على عليه السلام

امام چهارم- حضرت على بن الحسين زين العابدين عليه السلام

امام پنجم- حضرت محمد بن على الباقر عليه السلام

امام ششم- حضرت جعفر بن محمد الصادق عليه السلام

امام هفتم- حضرت موسى بن جعفر الكاظم عليه السلام

امام هشتم- حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام

امام نهم- حضرت محمد بن على التقى عليه السلام

امام دهم- حضرت على بن محمد الهادى عليه السلام

امام يازدهم- حضرت حسن بن على العسكرى عليه السلام

امام دوازدهم- حضرت مهدى موعود عجل اللَّه تعالى فرجه

امام عصر (عج)

اشاره

حضرت مهدى موعود (عج) فرزند امام يازدهم، همنام پيامبر اسلامصلى الله عليه و آله و جانشين دوازدهم آن حضرت و امام عصر ماست.

امام عصر عليه السلام در سال 256 يا 255 هجرى قمرى در سامراء متولد شد.

پس از شهادت پدر پزرگوارش در سال 260 ه. ق. امامت به آن حضرت رسيد.

امام زمان (عج) ذخيره الهى براى نجات مستضعفان و نابودى

ص:68

مستكبران جهان است. موعودى كه حكومت جهانى اسلام را تشكيل خواهد داد، و بدين جهت تا زمينه جهانى شدن اسلام فراهم نشود، از ديده ها غايب خواهد بود.

غيبت امام عصر (عج) به دو بخش تقيسم مى شود:

الف- غيبت صغرى

اين غيبت از سال 260 هجرى قمرى تا سال 329 بود. در اين فاصله نمايندگان خاص او به نمايندگى از آن حضرت، هدايت و رهبرى مردم را به عهده داشتند. اسامى آنان به ترتيب عبارت است از:

1- عثمان بن سعيد عمرى

2- محمد بن عثمان

3- ابوالقاسم حسين بن روح نوبختى

4- على بن محمد سمرى

چند روز به مرگ چهارمين نايب خاص امام عصر مانده بوده كه از جانب آن حضرت به وى ابلاغ شد كه تا شش روز ديگر زندگى را بدرود خواهد گفت و پس از وى هيچ كس نيابت خاصّه نخواهد داشت.

بدين ترتيب، غيبت كبرى آغاز شد و تا روزى كه خداوند متعال به آن حضرت اجازه ظهور دهد، ادامه خواهد يافت. «(1)»

ب- غيبت كبرى

اين غيبت از سال 329 هجرى قمرى، پس از درگذشت آخرين نايب


1- - ر. ك. بحارالانوار، ج 51، ص 361

ص:69

خاص امام عصر آغاز شد و تاكنون ادامه دارد، و تا وقتى كه زمينه جهانى شدن اسلام فراهم نشود، ادامه خواهد يافت.

پيامبر اسلامصلى الله عليه و آله در حديثى فرمود:

اگر از دنيا نمانده باشد مگر يك روز، خداوند آن روز را طولانى خواهد كرد تا مهدى از فرزندان من ظهور كرده و دنيا را از عدل و داد پر كند، چنان كه از ظلم و جور پر شده باشد. «(1)»

نايبان عامّ امام عصر (عج)

از آنجا كه امامت و رهبرى جهان اسلام، ادامه نبوت است و بدون آن مسلمانان نمى توانند به وظايف الهى خود عمل كنند، در زمان غيبت كبرى، فقهاى واجد شرايط فتوا و رهبرى، نيابت عام آن بزرگوار را به عهده دارند و مسؤول هدايت و رهبرى جهان اسلام اند و موظفند نيازهاى عقيدتى، فقهى، اخلاقى و سياسى جامعه اسلامى را- تا حدّ توان- تأمين كنند و با تشكيل حكومتهايى كه مقدمه اجراى مقررات الهى از يكسو و هسته هاى مقاومت براى رهايى مستضعفان و جهانى شدن اسلام از سوى ديگر است، زمينه حكومت جهانى امام عصر عليه السلام را فراهم سازند.

عقيده به معاد

چهارمين دانستيهاى عقيدتى، آشنايى با جهان پس از مرگ است.

اعتقاد به معاد، يعنى ايمان به زندگى پس از مرگ براى رسيدگى به اعمال نيك و بدانسان و پاداش آن.


1- - مسند ابن حنبل، ج 1، ص 99- روضة الواعظين، ص 286

ص:70

از نظر اسلام، انسان با مرگ نابود نمى شود، بلكه از جهانى به جهان ديگر منتقل مى شود. پيغمبر اسلامصلى الله عليه و آله در اين باره فرمود:

گمان مبريد كه با مردن نابود مى شويد، بلكه از خانه اى به خانه ديگر منتقل مى گرديد. «(1)»

عالم برزخ

فاصله ميان مرگ تا قيامت، عالم برزخ يا عالم قبر ناميده مى شود. روح انسان پس از مرگ به عالم برزخ منتقل مى شود و پس از يك بازجويى كوتاه، اگر از نيكان باشد زندگى شيرين و گوارا، و اگر از بدان باشد، زندگى تلخ و ناگوارى را آغاز مى كند، يا در كنار پاكان و مقربان درگاه خدا در نعمت و يا در كنار شيطانها و پيشوايان گمراهى در رنج و زحمت خواهد بود، و اين زندگى تا روز قيامت ادامه خواهد داشت.

روز قيامت

روز قيامت، همه مردم براى رسيدگى نهايى به اعمالى كه در دنيا انجام داده اند، زنده خواهند شد. اين روز به اندازه پنجاه هزار سال «(2)» طول خواهد كشيد! و به همه اعمال انسان بطور دقيق رسيدگى خواهد شد. اگر نتيجه رسيدگى، خوب باشد، به بهشت جاويد راه خواهد يافت و در آنجا براى هميشه از بالاترين لذتها و شاديهايى كه قابل تصور نيست، برخوردار خواهد بود و اگر نتيجه رسيدگى، بد باشد، در زندانى به نام جهنم، محبوس خواهد شد و در


1- -« ما خُلقتم للفناء، بل خلقتم للبقاء، و انما تنتقلون من دار إلى دار» بحارالانوار، ج 6، ص 249، حديث 87، مؤسسة الوفاء، بيروت.
2- - بحارالانوار، ج 7، ص 123

ص:71

آنجا براى هميشه در سخت ترين عذابها و رنجها قرار خواهد گرفت.

دليل عقيده به معاد

اشاره

اعتقاد به معاد، از راههاى مختلفى قابل اثبات است. براى آنان كه پا به سنّ تكليف مى گذارند، به چند راه ساده آن اشاره مى كنيم:

الف- وعده خدا:

ساده ترين دليل اثبات معاد، وعده خداوند است. اگر ثابت شود كه خداوند، زندگى پس از مرگ را وعده داده، عقيده به معاد براى عقل قابل قبول است.

همه انبياى الهى، اين وعده خداوند متعال را تكرار كرده اند. بيش از 14 قرآن كريم درباره معاد است. در هرصفحه اى از اين كتاب آسمانى اين وعده الهى بگونه اى مطرح شده است.

بنابراين، كسى كه توحيد و نبوت را پذيرفته است، نمى تواند به معاد اعتقاد نداشته باشد.

ب- برهان حكمت:

اگر جهان پس از مرگ، وجود نداشته باشد و حساب و كتابى در كار نبوده و زندگى آدمى با مردن به پايان برسد، آفرينش انسان بى هدف و بيهوده خواهد بود، در حالى كه خداوند حكيم، كار بى هدف و بيهوده انجام نمى دهد. «(1)»


1- -« أفحسبتم انّما خلقناكم عبثاً و أنّكم إلينا لاترجعون» مؤمنون، آيه 115 آيا پنداشته ايد كه ما شما را بيهوده آفريديم و شما را به سوى ما باز نمى گردانند؟

ص:72

ج- برهان عدالت:

درصورتى كه جهان پس از مرگ وجود نداشته باشد، نيكوكاران و بدكاران با مرگ به يك نقطه مساوى مى رسند و اين خلاف عدالت است و خداوند عادل، كارى را كه خلاف عدل است، انجام نمى دهد.

ص:73

فصل دوّم

دانستنيهاى اخلاقى

اشاره

پس از دانستنيهاى عقيدتى مهمترين چيزى كه آشنايى با آن براى نوجوان ضرورت دارد، دانستنيهاى اخلاقى است.

شرح همه دانستنيهاى اخلاقى، از حوصله اين كتاب خارج است، در اين فصل تلاش مى كنيم تا ضرورى ترين مسائل اخلاقى مورد نياز جوانان را در سه قسمت به ترتيب زير مطرح كنيم:

1- اخلاق جنسى

2- رذيلتهاى اخلاقى

3- فضيلتهاى اخلاقى

مبحث اوّل اخلاق جنسى
اشاره

اخلاق جنسى، مهمترين قسمت دانستنيهاى اخلاقى تكليف است وبه همين دليل جدا از فضيلتها و رذيلتهاى اخلاقى و پيش از آنها مطرح مى شود.

مقصود از اخلاق جنسى،صفات، عادتها، حالتها و روشهايى است كه با غريزه جنسى ارتباط دارند. مانند: عفت و پاكدامنى، حيا، حجاب، حرمت روابط

ص:74

نامشروع، خودارضايى و ...

بيدار شدن غريزه جنسى، مهمترين مسأله آغاز تكليف، بخصوص براى نوجوانان پسر است. همراه با بيدارى اين غريزه، طوفانى در درون نوجوان ايجاد مى شود كه اگر درست و بموقع مهار نگردد، انواع انحرافات را به دنبال خواهد آورد.

راههاى پيشگيرى از انحرافات جنسى
اشاره

اسلام براى هدايت غريزه جنسى و پيشگيرى از انحراف آن دو رهنمود اساسى ارائه كرده است، يكى براى كسانى كه توانايى ازدواج دارند، ولى به بهانه هاى واهى زيربار تشكيل خانواده نمى روند و ديگرى براى كسانى كه قدرت ازدواج ندارند. رهنمود اول، تأكيد بر ازدواج و نكوهش ترك آن در مورد كسانى است كه قدرت ازدواج دارند و رهنمود دوم تقويت نيروى پاكدامنى در مورد كسانى است كه قدرت ازدواج ندارند. اينك شرح اين دو رهنمود:

1- تأكيد بر ازدواج:
اشاره

با تسريع در ازدواج فرزندان كه به بلوغ جنسى رسيده اند، مى توان از اغلب انحرافات جنسى پيشگيرى كرد. پيامبر اسلامصلى الله عليه و آله فرمود:

هر جوانى كه در آغاز سالهاى جوانى ازدواج كند، شيطانى كه مأمور گمراهى اوست، فرياد مى كشد: «واى از او! واى از او! كه 23 دينش را از دسترس من حفظ كرد.» بنابراين، چنين كسى پس از ازدواج بايد تقواى الهى را در حفظ 13 باقيمانده مراعات كند. «(1)»


1- - ميزان الحكمه، ج 4، حديث شماره 7806

ص:75

و در زمينه نقش تجرّد در آلودگى و تباهى جوان و تأكيد بر تسريع در ازدواج فرمود:

«شراركم عزّابكم، ركعتان من متأهل خير من سبعين ركعة من غير متأهل» «(1)»

بَدانِ شما افراد مجرّد هستند! دو ركعت نمازِ شخص متأهل بهتر از هفتاد ركعت نماز شخص مجرّد است.

امام رضا عليه السلام فرمود: جبرئيل بر پيامبرصلى الله عليه و آله فرود آمد و گفت: پروردگارت به تو سلام مى رساند ومى فرمايد:

دوشيزگان همانند ميوه بر درختند كه وقتى رسيد، به منظور پيشگيرى از فاسد شدن بايد آن را چيد وگرنه تابش خورشيد و وزش باد آن را فاسد و دگرگون مى كند. دوشيزگان نيز وقتى به بلوغ جنسى رسيدند، براى حفظ آنها راهى جز ازدواج وجود ندارد. در غير اينصورت، فتنه آنها را تهديد مى كند.

پيامبرصلى الله عليه و آله با شنيدن اين پيام، دستور داد كه مردم جمع شوند. سپس بر فراز منبر، پيام الهى را به آنان ابلاغ كرد. «(2)» طبق اين احاديث، تجرّد، منشأ بيشتر انحرافات و مفاسد اجتماعى است و اين انحرافات، با ازدواج دختر و پسر در آغاز بلوغ جنسى، قابل پيشگيرى است.

عذرهاى ناموجه
اشاره

وقتى سخن از ضرورت ازدواج نوجوان به ميان مى آيد، بطور معمول


1- - كنزالعمّال، حديث شماره 44448
2- - ر. ك. بحار الانوار، ج 14، ص 38

ص:76

عُذرهايى به عنوان مانع مطرح مى شود كه بسيارى از آنها، براى كسانى كه به مبانى اسلام معتقدند، پذيرفتنى نيست.

نادارى:

آنچه بيش از هرچيز ديگر در نظر مردم، مانع ازدواج نوجوان محسوب شود، آماده نبودن امكانات مادى است. اين بهانه از نظر قرآن كريم مردود است. خداوند در اين كتاب آسمانى، ضمن تشويق مردم به فراهم كردن مقدمات ازدواج افراد مجرد، مى فرمايد نيازمندى نبايد مانع ازدواج باشد و وعده مى دهد كه خداوند نيازمنديهاى آنان را تأمين خواهد كرد. «(1)» طبق وعده الهى، امامصادق عليه السلام فرمود: كسى كه به بهانه نادارى ازدواج نكند، به خداوند بدگمان است، زيرا او مى فرمايد: «اگر نيازمند باشند، خداوند آنها را از فضل خود بى نياز مى كند.» «(2)»

مسائل موهوم:

يكى ديگر از چيزهايى كه موجب تأخير ازدواج مى شود، اهميت دادن به امتيازات خيالى است؛ چه بسا افرادى در انتظار همسرى اسم و رسم دار يا پولدار، سالها نمى توانند براى انتخاب همسر تصميم بگيرند.

اسلام، ملاك شايستگى فرد براى همسرى را ديندارى مى داند، نه مال و جمال، و موقعيت اجتماعى وخانوادگى.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:


1- - نور، آيه 32
2- - تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 597، حديث 141

ص:77

«تنكح المرأة على اربع خلال: على مالها و على دينها و على جمالها و على حسبها و نسبها فعليك بذات الدّين» «(1)»

ازدواج گاه به انگيزه ثروت او، گاه به انگيزه دين او، گاه به انگيزه زيبايى او و گاه به دليل موقعيت اجتماعى و خانوادگى اوست، توصيه من اين است كه با زن دين دار ازدواج كنى.

اگر مردم مسلمان به توصيه اسلام، به نادارى و شؤون موهوم اهميت ندهند، بسيارى از جوانان مى توانند ساده و دور از هرگونه تشريفات، زندگى شيرين و سالمى داشته باشند و بطور قطع، خداوند طبق وعده خود، مشكلات زندگى آنان را بتدريج حلّ مى كند و نيازهاى آنان را تأمين مى نمايد.

2- تقويت نيروى عفّت:
اشاره

در مواردى كه به دلايل واقعى و غيرقابل انكار- نه به بهانه هاى واهى- شرايط ازدواج براى نوجوان ميسّر نيست، رهنمود اسلام براى پيشگيرى از انحرافات جنسى، تقويت نيروى عفّت است.

قرآن كريم پس از اينكه در آيه 32 از سوره نور، توصيه مى كند كه مقدمات ازدواج افراد مجرّد را فراهم كنند و يادآور مى شود كه مبادا بهانه فقر و نادارى، مانع اجراى اين سنّت گردد، در آيه بعد خطاب به كسانى كه براساس دلايل واقعى قادر به ازدواج نيستند، مى فرمايد:

«وليستعفف الّذين لايجدون نكاحاً حتى يغنيهم اللّه من فضله»

آنان كه مقدمات ازدواج برايشان فراهم نيست، بايد «عفّت» پيشه كنند تا خداوند از فضلش آنها را بى نياز سازد.


1- - كنز العمال، حديث شماره 44602

ص:78

عفّت، يعنى مقاومت در برابر شهوت. «(1)» عفيف كسى است كه در برابر خواستهاى نفسانى و كششهاى جنسى مقاومت كرده و خود را حفظ كند.

هرچند افراد مجرّد نياز بيشترى به تحصيل و تقويت نيروى عفت دارند، ولى همسر داران نيز از پرورش اين ويژگى مهم اخلاقى بى نياز نيستند، چه بسا افرادى كه به دليل عدم مقاومت در برابر كششهاى جنسى، با وجود همسر به انحرافات اخلاقى مبتلا شده اند. تمام مردم به تحصيل عفت، دعوت شده اند، و تحصيل آن به عنوان بالاترين عبادت مورد تأكيد قرار گرفته است. «(2)» امام باقر عليه السلام در اين باره فرمود:

«ما عبداللَّه بشى ءٍ افضل من عفّة بطن وفرج» «(3)»

هيچ عبادتى با ارزشتر از عفّت شكم و عفّت جنسى نيست.

الف: آفات عفّت
اشاره

عفت، مقاومت در برابر شهوت است، هرچه شهوت را تحريك و تقويت كند، آفتِ عفت است و پرهيز از آن به منظور پيشگيرى از انحرافات جنسى بخصوص در مورد نوجوانانى كه قدرت ازدواج ندارند، واجب و لازم است. در اينجا مهمترين آفات عفت را بطور اختصار توضيح مى دهيم.

1- چشم چرانى:
اشاره

نگاه آلوده، آغاز انحرافاتِ جنسى است و تا ديده چيزى نبيند، دل آن را آرزو نمى كند. به قول معروف:


1- -« الصبر عن الشّهوة عفّة» غرر الحكم، حديث شماره 1927.
2- - ر. ك. ميزان الحكمة، ج 6، ص 361، باب عفة البطن والفرج
3- - اصول الكافى، ج 2، ص 79، حديث 1

ص:79

ز دست ديده و دل هر دو فرياد كه هرچه ديده بيند دل كند ياد

امام على عليه السلام ديده را به عنوان «پليس مخفى دل» توصيف كرده است:

«العين جاسوس القلب» «(1)»

چشم، جاسوس دل است.

شيطان از طريق اين مأمور مخفى، انسان را در دام خطرناك انحرافات جنسى گرفتار مى كند.

رسول خداصلى الله عليه و آله نگاه را به تير زهرآگين شيطان تشبيه كرده است:

«النّظر سهم مسموم من سهام ابليس» «(2)»

نگاه، تير زهرآگينى از تيرهاى شيطان است.

دامِ عشقِ ناپاك

شيطان با نگاهِ آلوده، نوجوان را به دامِ عشقِ ناپاك و انحرافات جنسى ناشى از آن مى كشد و آينده او را تيره و تباه مى سازد. حضرت على عليه السلام در اين باره فرمود:

«ربّصبابة غُرست من لحظة» «(3)»

چه بسا عشقى كه با يك نگاه بذرافشانى مى شود.

يكى از شاگردان امامصادق عليه السلام درباره عشق ناپاك از او توضيح خواست. امام در پاسخ فرمود:

«قلوب خلت عن ذكر اللَّه فأذاقها اللَّه حبّ غيره» «(4)»


1- - بحار الانوار، ج 104، ص 41، حديث 52
2- - بحار الانوار، ج 104، ص 38، حديث 34
3- - غرر الحكم، حديث شماره 5314
4- - بحار الانوار، ج 73، ص 158، حديث 1

ص:80

دلهايى كه از ياد خدا تهى مى شود، خدا محبت غير خود را به آنها مى چشاند.

آرى، دلى كه در نتيجه كارهاى ناشايسته به تسخير شيطان درآمده و خدا را فراموش كند، و به جاى دل بستن به زيبايى مطلق وجلوه هاى او، در دام عشق ناپاك گرفتار مى شود.

عفّت چشم

ملاحظه آثار خطرناك چشم چرانى، به روشنى نشان مى دهد كه عفت چشم براى پيشگيرى از انحرافات جنسى تا چه حدّ اهميت دارد و چرا قرآن كريم، مرد و زن مسلمان را پيش از دعوت به عفّت جنسى، به عفت چشم دعوت مى كند؟

«قل للمؤمنين يغضّوا من ابصارهم ويحفظوا فروجهم ذلك ازكى لهم إنّ اللَّه خبير بما يصنعون» «(1)»

به مردان با ايمان بگو عفّت چشم و عفت جنسى را رعايت كنند، اين اقدام به پاكى آنان مى افزايد، بدون شك خداوند به آنچه مى كنند، آگاه است.

«وقل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن و يحفظن فروجهن» «(2)»

وبه زنان با ايمان بگو عفت چشم و عفت جنسى را رعايت كنند.

حضرت على عليه السلام در سخنى فرمود:

«نعم صارف الشّهوات غضّ الأبصار» «(3)»


1- نور ايه 30
2- نور ايه 32
3- - غرر الحكم، حديث شماره 9924

ص:81

عفّت چشم، مانع خوبى براى پيشگيرى از شهوتهاست.

عفّت چشم، نه تنها از انحرافات جنسى پيشگيرى مى كند، بلكه در سازندگى روانى انسان، اثر دارد. امام على عليه السلام فرمود:

«من عفّت اطرافه حسنت اوصافه» «(1)»

كسى كه نگاه هاى او عفيف باشد، اوصافش نيكو خواهد بود.

در روايات اسلامى براى تشويق به عفت چشم و برخوردارى از آثار سازنده آن، سه پاداش ارزنده مژده داده شده است:

1- چشيدن شيرينى ايمان

2- احساس شيرينى عبادت

3- ازدواج با حورالعين

* از پيامبر اسلامصلى الله عليه و آله روايت است: خداوند فرمود: نگاه آلوده، تيرى زهرآگين از تيرهاى شيطان است. كسى كه آن را از بيم من ترك كند، (به جاى لذّت زودگذر آن) ايمانى به او مى دهم كه شيرينى آن را در جان خود احساس كند. «(2)»* رسول خداصلى الله عليه و آله فرمود:

هرمسلمانى كه بى اختيار چشمش به زيباييهاى زنى بيفتد و چشم فرونهد، خداوند به او توفيق عبادتى مى دهد كه شيرينى آن رااحساس مى كند. «(3)»

موجبات عفت چشم

1- - همان
2- - ميزان الحكمة، ج 10، ص 78، حديث شماره 19985
3- - همان، حديث شماره 19986

ص:82

چگونه مى توان عفت چشم را تحصيل كرد؟ نوجوانان گرفتار كششهاى جنسى و چشم چرانى، از چه راهى مى توانند چشم خود را از نگاههاى آلوده حفظ كنند؟

شخصى از امام على عليه السلام پرسيد: از كدام وسيله براى چشم پوشى از نگاههاى حرام مى توان كمك گرفت؟ امام فرمود:

«بالخمود تحت سلطان المطلع على سترك» «(1)»

با اين احساس كه زير نظر خداى قدرتمندى هستى كه بر اسرار نهان تو آگاه است.

تقويت ايمان و احساس حضور خداوند توانا و دانايى كه از رازهاى درونى انسان آگاه است، بهترين وسيله براى مبارزه با چشم چرانى و هرزگى چشم است. كسى كه باور دارد كه خدا نگاههاى خيانت آميز او را مى بيند. «(2)» وفرشتگان او نگاه ناپاكى را به عنوان گناه در نامه عملش ثبت مى كنند و روزى به حساب آن رسيدگى خواهد شد، بدون شك از گناه ديده فرو خواهد بست.

قانون حجاب

حجاب براى بانوان، زمينه طبيعى عفت چشم را فراهم مى سازد. قرآن كريم پس از اينكه مردان و زنان با ايمان را به عفّت چشم و عفت جنسى توصيه مى كند، قانون حجاب اسلامى را مطرح مى فرمايد:

«ولايبدين زينتهنّ إلّا ماظهر منها وليضربن يِخُمُرِهِنَّ على جيوبهنّ» «(3)»

بانوان نبايد زيور خود را جز آن مقدار كه ظاهر است، آشكار كنند و بايد روسريهاى خود را بر سينه هاى خود افكنند.


1- - بحار الانوار، ج 104، ص 41، حديث 52
2- -« يعلم خائنة الأعين و ما تخفى الصدور» غافر، آيه 19.
3- - نور، آيه 32

ص:83

علما فتوا داده اند: «زن بايد بدن و موى خود را از مرد نامحرم بپوشاند، ولى پوشاندنصورت و دستها از مچ به پايين واجب نيست.»

2- منظره هاى جنسى:

خطرناكترين آفت عفّت وقويترين ابزار انحرافات جنسى، تماشاى منظره هاى شهوت انگيز و انواع منظره هاى جنسى اعم از عكس، مجله، فيلم و ... مى شود. اين آفت در جامعه امروز بيش از هر خطر ديگرى نسل نو را تهديد مى كند.

تهيه و توليد انبوه عكس ها، مجله ها و فيلمهاى مستهجن جنسى و توزيع آن در ميان نوجوانان به روشهاى مختلف و به كار گرفتن ماهواره براى اشاعه آن، بيانگر يك توطئه فرهنگى حساب شده براى نابود كردن عفت عمومى و فراهم ساختن زمينه سلطه قدرتهاى استكبارى بر كشورها بويژه كشورهاى اسلامى است.

تماشا كنندگان اين منظره هاى عفّت سوز آينده خويش و جامعه خود را تباه مى كنند و اگر توبه نكنند، اين بى عفتى در قيامت بهصورت آتشى گدازنده، ديده هاى آنان را فراخواهد گرفت. پيامبر اكرمصلى الله عليه و آله در اين باره فرمود:

«من ملأ عينه من حرام ملأ اللَّه عينه يوم القيامة من النار إلّا أن يتوب ويرجع» «(1)»

كسى كه ديده خود را از حرام پر كند، خداوند در روز قيامت چشمش را از آتش پر مى كند، مگر آنكه توبه كرده و بازگردد.


1- - بحار الأنوار، ج 76، ص 334

ص:84

3- موسيقى مُطرِب:

«موسيقى مُطرب» كه در زبان روايات اسلامى به آن «غنا» گفته مى شود، يكى ديگر از آفات بزرگ «عفّت» است.

رسول خداصلى الله عليه و آله درباره نقش «غنا» در انحراف جنسى فرمود:

«الغنا، رقية الزّنا» «(1)»

غنا، افسون زناست.

اين تشبيه زيبا، رساترين تعبير درباره نقش خطرناك و جادوگرانه موسيقى مطرب در آلودگيهاى جنسى است.

4- خلوت كردن با نامحرم:

يكى ديگر از آفاتى كه عفت را تهديد مى كند، خلوت كردن مرد با زن نامحرم است. نوجوان وقتى با دختر يا زنى نامحرم خلوت كند، در معرض وسوسه هاى شيطان قرار مى گيرد.

خلوت كردن با نامحرم حتّى براى افرادى كه درمراتب والايى از علم و تقوا هستند خطرناك است و هيچ كس نمى تواند با تكيه بر قدرت بازوى تقوا خود را در معرض اين آفت قرار دهد.

5- بيكارى:

بسيارى از بزهكاريها و انحرافات جنسى جوانان در اثر بيكارى وبى برنامگى براى اوقات فراغت است. بيكارى آفت عفت است و كار، يكى از بزرگترين نعمتهاى الهى بوده و نقش بارز آن در پيشگيرى از مفاسد و


1- - همان، ج 79، ص 247، حديث 26

ص:85

انحرافات اخلاقى و اجتماعى روشن است.

در روايات اسلامى بيكارى بشدت مورد نكوهش قرار گرفته است.

پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود:

«إن اللَّه يبغض الصحيح الفارغ لافى شغل الدنيا ولا فى شغل الآخرة» «(1)»

خداوند شخص سالم و بيكارى را كه نه در راه انجام كار دنيا و نه در راه انجام كار آخرت است، دشمن مى دارد.

و كار چه براى تأمين زندگى دنيوى باشد و چه براى تأمين زندگى اخروى، از آن مفاسد پيشگيرى مى كند.

آن حضرت درباره ضرورت برنامه ريزى براى اوقات فراغت فرموده:

«إن كان الشُغل مجهدة فالفراغ مفسدة» «(2)»

اگرچه كار خسته كننده است، ولى بيكارى فساد مى آفريند.

در سخنى منسوب به امام على عليه السلام آمده است:

«القلب الفارغ يبحث عن السّوء واليد الفارغة تنازع الى الإثم» «(3)»

دلِ بيكار، دنبال كارِ زشت است و دست بيكار به سوى گناه دراز مى شود.

قرآن كريم توصيه مى كند كه انسان بايد براى اوقات فراغت خود برنامه ريزى كند تا هيچ وقت بيكار نباشد:

«فإذا فرغت فانصب» «(4)»

هنگامى كه از كارى فارغ شدى، به كارى ديگر بپرداز.


1- - شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 17، ص 146
2- - تنبيه الخواطر، ج 1، ص 60
3- - ر. ك. شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، ج 20، ص 303، حديث 473
4- - انشراح، آيه 7

ص:86

طبق اين رهنمود، افراد با ايمان در واقع، اوقات فراغت ندارند. امام على عليه السلام در توصيف مؤمن چنين مى فرمايد:

«مشغولٌ وقته» «(1)»

اوقات مؤمن، مشغول است.

اين بدان معنا نيست كه اهل ايمان، تفريح و استراحت ندارند، بلكه شخص مسلمان هيچ وقت بيكار نيست و براى تمام اوقات خود برنامه دارد.

يكى از برنامه هايى كه روايات اسلامى تأكيد كرده كه در برنامه ريزى اوقات گنجانيده شود، استراحت وتفريح است. امام على عليه السلام فرمود:

«إنّ ليلك ونهارك لايستوعبان لجميع حاجاتك فاقسمها بين عملك وراحتك» «(2)»

فرصت تو در شب و روز كمتر از آن است كه هرچه بخواهى در آن انجام دهى، بنابر اين بايد اوقات خود را ميان كار و استراحت تقسيم كنى.

نيازهاى انسان، نامحدود و فرصت او محدود است، بدون استراحت و با تلاش شبانه روزى، انسان نمى تواند همه خواسته هاى خود را تأمين كند، تنها با برنامه ريزىصحيح و تقسيم اوقات، ميان كار و استراحت، مى توان به نتيجه مطلوب رسيد.

اسلام مخالف استراحت، تفريحاتِ سالم و بهره گيرى از لذتهاى مشروع نيست، بلكه براى ارائه كار بهتر، به آن توصيه نيز نموده است؛ «(3)» شخص مسلمان بايد براى اوقات خود بگونه اى برنامه ريزى كند كه وقت خالى نداشته باشد، نظام اسلامى نيز بايد براى اوقات فراغت جامعه و بخصوص


1- - نهج البلاغه، كلمات قصار، كلام 333
2- - غرر الحكم، حديث شماره 3641
3- - ر. ك. بحار الأنوار، ج 77، ص 71، حديث 1

ص:87

نوجوانان برنامه ريزى كند. از نظر اسلام، تفريحات سالم و بهره بردارى از لذتهاى مشروع با هدف و انگيزه الهى، نه تنها كار محسوب مى شود، بلكه عبادت است و خداوند به آن پاداش نيز عنايت مى كند.

ب: عوامل عفّت
اشاره

ايستادگى در برابر شهوت و كششهاى انحرافى درونى، تنها با تكيه بر ايمان و قدرت اراده، امكان پذير است؛ هرچه ايمان و اراده قويتر باشد، مقاومت او در برابر جاذبه هاى جنسى بيشتر و عفّت او افزوده مى گردد.

تمام امورى كه بگونه اى در تقويت اين دو عنصر اصلى عفت مؤثرند واز آلودگيهاى جنسى پيشگيرى مى كنند، عوامل عفت اند. مهمترين عوامل عفت از اين قرار است:

1- ايمان:

ايمان به خدا و زندگى پس از مرگ، قويترين عوامل عفت است.

شخص با ايمان، خداوند متعال را همه جا حاضر و ناظر مى داند و باور دارد كه همه كارهاى او به وسيله فرشتگان الهى در پرونده اى ثبت مى شود. و روزى مورد رسيدگى قرار خواهد گرفت و عاقبت، بهشت، سرنوشت نيكوكاران و دوزخ، كيفر تبهكاران است.

اين اعتقاد، بهترين مانع فسادهاى اخلاقى و اجتماعى است و بدون آن، هيچ عاملى نمى تواند شهوترانى انسان را كنترل كند.

هرقدر ايمان تقويت شود، بر عفّت افزوده مى گردد و بيشتر مى تواند در برابر شهوت خود مقاومت كند تا آنجا كه به گفته امام على عليه السلام كسى كه شايسته نام مقدس «مؤمن» است، هرگز به آلودگيهاى جنسى مبتلا نمى شود.

ص:88

«ما كذب عاقل ولازنى مؤمن» «(1)»

عاقل دروغ نمى گويد و مؤمن زنا نمى كند.

هر قدر ايمان ضعيفتر شود، عفّت و مقاومت در برابر شهوت كاهش مى يابد تا آنجا كه بى عفّتى، موجب سلب روح ايمان مى گردد.

2- حيا:

يكى از اصلى ترين موانع انحراف جنسى، احساس شرم از كارهاى زشت است. به فرموده امام على عليه السلام حيا سبب عفت، و عفت ثمره حياست:

«سبب العفّة الحياء» «(2)»

سبب عفّت، شرم است.

«الحياء ثمرة العفّة» «(3)»

حيا ميوه عفّت است.

هر قدر، احساس شرم از زشتيها در انسان تقويت شود، بر عفت او افزوده مى گردد:

«أعفّكم احياكم» «(4)»

باعفت ترين شما، باحياترين شماست.

احساس شرم و حيا براى همه زيباست، ولى به گفته حضرت محمدصلى الله عليه و آله براى بانوان زيباتر است:


1- - غرر الحكم، حديث شماره 9531
2- - غرر الحكم، حديث شماره 5527
3- - همان، حديث شماره 4612
4- - همان، حديث شماره 2837

ص:89

«الحياء حسن ولكن فى النساء أحسن» «(1)»

حيا زيباست، ولى در زنان زيباتر است.

حيا عفّت جنسى را در انسان تقويت مى كند، و موجب تقويت مطلق عفّت (عفت شكم، چشم، زبان، دست و ...) است و در پيشگيرى از انواع انحرافات مؤثر است. امام على عليه السلام فرمود:

«الحياء يصدّ عن الفعل القبيح» «(2)»

شرم، مانع كار زشت است.

به فرموده رسول خداصلى الله عليه و آله:

از مثلهاى پيامبران در ميان مردم جز اين باقى نمانده كه: «اگر حيا ندارى، هرچه مى خواهى بكن!» «(3)» حيا با پيشگيرى از مفاسد، جان آدمى را براى آراسته شدن به انواع كمالات و زيباييها آماده مى كند. امام على عليه السلام در اين باره فرمود:

حيا، وسيله اى است به سوى همه زيباييها. «(4)» حيا، كليد تمام نيكيهاست. «(5)» حيا در سازندگى انسان تا آنجا مؤثر است كه پيامبر اسلامصلى الله عليه و آله فرمود:

من به نجات منافق تا آنجا كه شرم را از دست نداده، اميدوارم. «(6)»


1- - كنزالعمال، حديث شماره 43542
2- - غرر الحكم، حديث شماره 1393
3- -« لم يبق من امثال الأنبياء الّا قول النّاس إذا لم تستح فاعمل ماشئت» امالى الصدوق، ص 412، حديث 1.
4- -« الحياء سبب إلى كل جميل» تحف العقول، ص 84.
5- -« الحياء مفتاح كلّ خير» غرر الحكم، حديث شماره 340.
6- -« ارجو للمنافق مادام يستحيى» الفردوس، ج 1، ص 424، حديث 1722.

ص:90

حيا در روايات اسلامى به عنوان نور ايمان، «(1)» لباس ايمان، «(2)» نظام ايمان، «(3)» قرين ايمان، «(4)» اخلاق اسلام «(5)»، زيباترين زيورهاى دين، «(6)» ارزنده ترينصفات انسان و از ويژگيهاى همه پيامبران «(7)» تعريف شده است.

از نظر اسلام، مطلقِ شرم، پسنديده نيست، بلكه در روايات اسلامى شرم به دو نوع تقسيم مى شود:

1- شرم پسنديده

2- شرم نكوهيده

شرم پسنديده، شرمى است كه انسان را از كارهاى زشت بازمى دارد.

اين شرم نشانه عقل و قدرت ايمان و روان است. آنچه در فضيلت حيا و شرم ذكر شد، اين نوع از شرم است.

شرم نكوهيده، شرمى است كه انسان را از كارهاى نيك بازمى دارد.

اسلام اين شرم را نشانه حماقت و نادانى و ناتوانى دانسته است. «(8)» اينك رواياتى از امام على عليه السلام درباره شرم نكوهيده:

1- كسى كه از گفتن حق، شرم مى كند احمق است. «(9)»


1- -« الايمان شجرة اصلها اليقين و فرعها التقى و نورها الحياء» غررالحكم، حديث شماره 1786.
2- -« الايمان عريان ولباسه الحياء» روضة الواعظين، ص 504.
3- -« الحياء نظام الإيمان» المجازات النبويّة، ص 105.
4- -« الحياء والايمان مقرونان لايفترقان» تاريخ بغداد، ج 10، ص 95.
5- -« إن لكلّ دين خُلُقاً و إن خُلُق الإسلام الحياء» سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1399، حديث 4182.
6- -« أحسن ملابس الدين الحياء» غرر الحكم، حديث شماره 2997.
7- -« خمس من سنن المرسلين: الحياء، والحلم والحجامه والسواك والتعطّر» نهج الفصاحه، حديث شماره 1463.
8- -« الحياء حياءان حياء عقل و حياء حمق، فحياء العقل هوالعلم و حياءالحمق هوالجهل» اصول الكافى، ج 2، ص 106، حديث 6.
9- -« من استحيى من قول الحق فهو احمق» غرر الحكم، حديث 11، شماره 8650.

ص:91

2- بدون ترديد هيچ كس نبايد از ياد گرفتن چيزى كه نمى داند، حيا كند. «(1)» 3- وقتى از كسى چيزى مى پرسند كه نمى داند، بى شك نبايد از گفتن «نمى دانم» شرم كند. «(2)»

3- غيرت:

تعصّب ناموسى غيرت ناميده مى شود. «غيور» كسى است كه اجازه نمى دهد، حرمت ناموس او شكسته شود. كسى كه براى ناموس خود احترام مى گذارد، به خود اجازه نمى دهد كه به ناموس ديگران بى حرمتى كند. مى داند كه اگر به ناموس ديگرى تجاوز كرد، ناموس او مورد تجاوز قرار خواهد گرفت.

غيرتش به او اجازه بى عفتى نمى دهد. امام على عليه السلام در اين باره فرمود:

«مازنى غيور قطّ» «(3)»

شخص با غيرت هيچ گاه زنا نمى كند.

هرقدر غيرت انسان تقويت شود، عفّت او افزوده مى گردد و انحرافات جنسى و آلودگيهاى اخلاقى كمتر مى شود. امام على عليه السلام فرمود:

«قدر الرّجل على قدر همّته ... و عفته على قدر غيرته» «(4)»

شخصيت هركس به اندازه همت او ... و عفّتش به اندازه غيرت اوست.

يكى از راههاى پيشگيرى از انحرافات جنسى جوانان و تقويت عفت


1- -« لايستحيين احد إذا لم يعلم الشئ أن يتعلّمه» نهج البلاغة، حكمت 82.
2- -« لايستحيين احد منكم اذا سئل عما لايعلم أن يقول لااعلم» نهج البلاغه، حكمت 82.
3- - نهج البلاغه، حكمت 305
4- - نهج البلاغة، حكمت 47

ص:92

اجتماعى، پرورش تعصب ناموسى در جامعه است.

4- روزه:

يكى از آثار مهم روزه، عفّت جنسى است. در روايات اسلامى، به جوانهايى كه قادر به ازدواج نيستند، توصيه شده روزه بگيرند. پيامبر اسلامصلى الله عليه و آله فرمود:

«يا معشر الشباب عليكم بالباه فإن لم تستطيعوه فعليكم بالصيام فإنّه وجاؤه» «(1)»

جوانها! ازدواج كنيد، اگر نمى توانيد، حتماً روزه بگيريد كه روزه غريزه جنسى را كنترل مى كند.

عثمان بن مظعون يكى از ياران بزرگ پيامبر اكرمصلى الله عليه و آله بود. او براى كنترل غريزه جنسى خود، تصميم گرفت خود را اخته كند! تصميم خود را با آن حضرت در ميان گذاشت. رسول خداصلى الله عليه و آله او را از اين كار نادرست نهى كرد و به جاى آن توصيه نمود كه روزه بگيرد و فرمود:

«إنّ اختصاء امتى الصّيام» «(2)»

كنترل غريزه جنسى امت من روزه است.

روزه، بطور طبيعى غريزه جنسى را كاهش مى دهد و كنترل مى كند، تمرين قدرت اراده نيز محسوب مى شود. با افزايش قدرت اراده، انسان در برابر هوسهاى حرام مقاوم مى گردد، وعفت چيزى جزمقاومت در برابر شهوت نيست.

5- استمداد از خدا:

مقاومت در برابر شهوت، براى همه بخصوص براى جوان كارى دشوار است و بدون كمك گرفتن از خداوند ميسر نيست. پيشوايان اسلام به ما ياد


1- - وسائل الشيعة، ج 10، ص 410، موسسه آل البيت، بيروت
2- - همان

ص:93

داده اند كه در كنار به كارگيرى همه توان براى مقاومت در برابر هوسهاى حرام، از خداوند نيز استمداد كنيم. در قسمتى از نيايش امام زين العابدين عليه السلام، در اين باره چنين مى خوانيم:

«الهى خلقت لى جسماً و جعلت فيه آلات اطيعك بها و اعصيك و اغضبك وارضيك وجعلت لى من نفسى داعية الى الشهوات واسكنتى داراً قد ملئت من الآفات ثم قلت لى إنزجز فبك أنزجر وبك اعتصم وبك استجير وبك احترز واستوفقك لما يرضيك» «(1)»

خدايا! براى من جسمى آفريدى و در آن ابزارى قرار دادى كه مى توانم با آن از تو اطاعت كنم و يا با تو مخالفت نمايم، تو را خشمگين كنم و يا خشنود سازم. در درونم آنچه كه مرا به شهوتها دعوت مى كند نهادى، و مرا در خانه اى سكونت دادى كه پر از آفات است. سپس به من فرمودى: بايست! به كمك تو بازمى ايستم، به تو چنگ مى زنم، به تو پناه مى برم، و به كمك تو از آنچه دوست ندارى پرهيز مى كنم و از تو توفيق انجام آنچه را دوست دارى، مى خواهم.

اگر تلاش براى پيشگيرى از آلودگيها با كمك خواستن از خداوند همراه شود، انسان بر وسوسه هاى نفس و شيطان، پيروز مى گردد كه خداوند خود وعده قطعى پيروزى داده است.

«والذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا و إنّ اللّه مع المحسنين» «(2)»

آنان كه در راه ما همه توان خود را به كار گرفتند، بدون شك ما آنها را به راههاى خود رهنمون مى شويم كه خدا با نيكوكاران است.


1- - بحار الانوار، ج 94، ص 107
2- - عنكبوت، آيه 69

ص:94

مبحث دوّم رذيلتهاى اخلاقى
اشاره

تمام صفات زشتى كه خداوند، ادراك زشتى آن را همچون زيبايىصفات پسنديده به همه انسانها الهام كرده «(1)» رذيلتهاى اخلاقى ناميده مى شود.

پيامبران الهى پس از عقايد، بيشترين تلاششان براى پاكسازى جامعه از رذيلتهاى اخلاقى بود، زيرا آلودگيهاى اخلاقى، ريشه همه مفاسد فردى و اجتماعى است و تا اين ريشه خشك نشود، اميدى به اصلاح جامعه نيست.

پيامبر اكرمصلى الله عليه و آله مبارزه با نفس و رذيلتهاى اخلاقى را «جهاد اكبر» مى ناميد و مسلمانان را پس از موفقيت در «جهاد اصغر» كه مبارزه با دشمنان خارجى است، به تلاش براى كسب موفقيت در جهاد بزرگتر و مبارزه با دشمنان درونى، دعوت مى كرد.

صفات ناپسند، دشمنان داخلى انسانيت وجامعه انسانى هستند؛ تا انسان در مبارزه با اين دشمن پيروز نشود، پيروزى اش در مبارزه با دشمنان خارجى، كوتاه مدت و كم اثر است.

زشت ترين رذيلتها
اشاره

معيار ارزيابى رذيلتهاى اخلاقى، نقش مؤثر آن در انحطاط انسان و جامعه است. برخى ازصفات زشت در شرايط خاصى به دليل نقش مؤثرتر آن، زشت تر است.

اينك شرح كوتاهى در مورد برخى از زشت ترين رذيلتهاى اخلاقى از زبان پيشوايان بزرگ اسلام:


1- -« ونفس وما سواها فالهمها فجورها وتقواها» شمس، آيه 7- 8.

ص:95

الف- ظُلم:

ظلم، در مقابل عدل، يعنى رعايت نكردن جايگاه امور و تجاوز به حقوق خود يا ديگران.

امام على عليه السلام اين خصلت را چنين توصيف مى كند:

ظلم، مادرِ همه رذيلتهاست. «(1)» جور، خطرناكترين اخلاق جانهاست. «(2)» در روايات اسلامى، ظلم بزرگترين گناه «(3)» و موجب خرابىِ دل، «(4)» زوال نعمت «(5)»، كوتاهى عمر «(6)» وتاريكى قيامت شمرده شده است «(7)» و خطرناك ترين شكل آن، ستم بر كسى است كه ياورى جز خداوند متعال ندارد. «(8)»

ب- بداخلاقى:

كج خلقى و بد برخورد كردن با ديگران يكى از بدترينصفات ناپسند است. پيامبر اسلامصلى الله عليه و آله در اين باره فرمود:

هرگناهى توبه دارد، مگر بداخلاقى، زيرا شخص بداخلاق از هرگناهى توبه كند، به گناه ديگرى آلوده مى شود. «(9)»


1- -« الظلم امّ الرذائل» غرر الحكم، حديث شماره 804.
2- -« شر اخلاق النفوس الجور» غرر الحكم، حديث شماره 5753.
3- -« اياك والظلم فإنّه اكبر المعاصى» غرر الحكم، حديث شماره 2665.
4- -« إيّاكم والظّلم فإنه يخرب قلوبكم» بحارالأنوار، ج 57، ص 315، حديث 34.
5- -« بالظّلم تزول النّعمة» غرر الحكم، حديث شماره 4230.
6- -« من جار قصم عمره» غرر الحكم، حديث شماره 7750.
7- - اصول الكافى، ج 2، ص 332، حديث 10
8- - اصول الكافى، ج 2، ص 331
9- - من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 355، حديث 5762

ص:96

در حديث ديگرى فرمود:

بداخلاقى گناهى است كه آمرزيده نمى شود. «(1)» بنابر اين، شخص بداخلاق قبل از توبه بايد اخلاق زشت خود را خوب كند، وگرنه توبه براى او سودى ندارد.

بداخلاقى موجب فساد و تباهى اعمال نيك است. امامصادق عليه السلام در اين زمينه فرمود:

اخلاق بد، كارهاى خوب را فاسد مى كند، همان گونه كه سركه عسل را فاسد مى نمايد. «(2)» به رسول خداصلى الله عليه و آله خبر دادند خانمى روزها روزه است و شبها را تاصبح به عبادت مى گذراند، ولى بداخلاق است و با زبان موجب آزار و اذيّت همسايه ها مى شود. پيامبر اكرمصلى الله عليه و آله فرمود: خيرى در او نيست، او اهل دوزخ است! «(3)» بداخلاقى گاه موجب مى شود شخص بداخلاق را در پايين ترين «دركات دوزخ» قرار گيرد. سخن پيغمبر اسلامصلى الله عليه و آله در اين باره چنين است:

انسان از بداخلاقى به پايين ترين دركات جهنم مى رسد. «(4)» كج خلقى، موجب سخت ترين گرفتاريهاى انسان در جهان پس از مرگ است، زندگى دنياى او را نيز تباه مى كند. امام على عليه السلام فرمود:

بداخلاقى موجب سختى زندگى و عذاب جان است. «(5)»


1- -« سوء الخلق ذنب لايغفر» المحجة البيضاء، ج 5، ص 93.
2- - بحار الأنوار، ج 73، ص 296
3- - بحار الانوار، ج 71، ص 394، حديث 63
4- -« إن العبد ليبلغ من سوء خلقه اسفل درك جهنم» محجة البيضاء، ج 5، ص 93.
5- -« سوء الخلق نكد العيش و عذاب النفس» غرر الحكم، حديث شماره 5639.

ص:97

بدخلقى موجب وحشت نزديك و رميدن دور است. «(1)» لقمان حكيم به فرزندش چنين مى فرمود:

پسرم! از اظهار ملالت، كج خُلقى و بى تابى بپرهيز، كه با اين صفات زشت هيچ كس رغبت به ادامه همنشينى با تو نخواهد داشت. سعى كن در همه كارها آرامش را از دست ندهى، زحمت برادران دينى را تحمل كن و با تمام مردم خوش اخلاق باش. «(2)»

ج- خودپسندى:

يكى ديگر ازصفات زشت، خودپسندى است. امام على عليه السلام فرمود:

بدترين چيزها اين است كه انسان از خود راضى باشد. «(3)» همچنين در نصيحتهاى آن حضرت به مالك اشتر آمده است:

از خودپسندى بطور جدى پرهيز كن، مواظب باش به آنچه نقطه قوت خود مى دانى، اعتماد نكنى، و علاقه به ستايش ديگران نداشته باشى كه اينها همه از مطمئن ترين فرصتهاى شيطان است تا نيكى نيكوكاران را نابود سازد. «(4)» خودپسندى سبب مى شود انسان نتواند عيبها و ضعفهاى اخلاقى و عملى خود را ببيند؛ در روايات اسلامى خودپسندى آفت عقل «(5)»، نشانه


1- -« سوء الخلق يوحش القريب و ينفر البعيد» غرر الحكم، حديث شماره 5593.
2- - بحار الانوار، ج 13، ص 419، حديث 14
3- -« شرالأمور الرّضا عن النفس» غرر الحكم، حديث شماره 5723.
4- -« اياك والإعجاب بنفسك والثقة بما يعجبك منها وحبّ الاطراء فإن ذلك من اوثق فرص الشيطان فى نفسه ليمحق مايكون من احسان المحسنين» نهج البلاغه، نامه 53.
5- -« الاعجاب ضد الصواب وآفة الألباب» بحار الانوار، ج 77، ص 204.

ص:98

حماقت «(1)» و زيانبارترين نادانيها «(2)» شمرده شده است.

شخص خودپسند به دليل اعتماد بى اندازه به انديشه خود بطور معمول در انتخاب راه صحيح اشتباه مى كند. و در هيچ كارى پيشرفت چشمگيرى ندارد. رشد اينصفت زشت در انسان موجب هلاك ابدى او مى شود. «(3)»

د- تكبّر:

از آثار زشتِ خودپسندى، تكبّر است. انسان متكبّر ديگران را كوچك و خود را بزرگ مى پندارد و اين پندار در رفتار اجتماعى او بخوبى ديده مى شود.

امام على عليه السلام اين بيمارى را چنين توصيف مى كند:

تكبّر، زشت ترين اخلاق است. «(4)» كبر، بدترين آفات عقل است. «(5)» از تكبر بپرهيز كه بزرگترين گناهان و پست ترين عيبهاست، و زيور شيطان است. «(6)» خود بزرگ بينى آثار زيانبار فراوانى براى زندگى فردى و اجتماعى انسان دارد كه به بخشى از آن كه در روايات اسلامى آمده، اشاره مى شود:

1- محروميت از رشد علمى «(7)» 2- محروميت از دوست واقعى «(8)»


1- 1
2- 2
3- 3
4- 4.
5- 5
6- 6
7- 7
8- 8

ص:99

3- محروميت از ستايش ديگران «(1)» 4- كوچك بودن در نظر مردم «(2)» 5- بدگويى مردم «(3)» 6- آمادگى روانى براى آلودگى به بسيارى از گناهان «(4)»

ه- حسد:

حسد، نوعى بيمارى روانى است كه در نتيجه آن انسان از نعمت ورفاه و خوشى ديگران رنج مى برد و از مصيبت و زحمت آنان شاد مى گردد. «(5)» از اين رو، حسود هميشه آرزو دارد كه نعمت ها از مردم گرفته شود، هرچند به او چيزى نرسد! «(6)» حسد، دشمنى است بى رحم كه بدن را بيمار «(7)» روح را گرفتار «(8)»، راحتى را زايل «(9)»، اندوه را بسيار «(10)»، زندگى را تلخ «(11)»، ايمان را تباه «(12)» وحسنات را نابود «(13)»


1- لا يطمئن ذو الكبر فى الثنا الحسن بحارالانوار ج 73 ص 233 32
2- من تكبر قصمة الله و قال احسنا فهو فى اعين الناس صغير و فى نفس كبير الترغيب و الترهيب ج 3 ص 560
3- ثمر الكبر مسبة غرر الحكم حديث 4614
4- الحساد يفرح بالشرور و يغنم ولسرور غرور الحكم حديث 1474
5- الحساد الذى يتمنى زوال الغمة عن صاحبها وان لم يردها لنفسه جامع الاخبار ص 156
6- -« الحاسد الذى يتمنّى زوال النعمة عن صاحبها و إن لم يردها لنفسه» جامع الاخبار، ص 156.
7- -« العجب لغفلة الحساد عن سلامة الأجساد» نهج البلاغه، حكمت 225.
8- -« الحسد حبس الروح» غرر الحكم، حديث شماره 372.
9- -« لاراحة لحسود» غرر الحكم، حديث شماره 10435.
10- -« الحسد حزن لازم و عقل هائم» شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 20، ص 267، حديث 97.
11- -« أسوء الناس عيشاً الحسود» غرر الحكم، حديث شماره 2931.
12- -« الحسد يفسد الايمان كما يفسد الصبر العسل» الجامع الصغير، ج 1، ص 589، حديث 3819.
13- -« الحسد يأكل الحسنات كما تأكل النار الحطب» سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1408، حديث 4210.

ص:100

مى نمايد، ودر يك جمله انسان را در دنيا و آخرت بدبخت مى كند. «(1)» بدين جهت، امام على عليه السلام حسد را خطرناك ترين بيماريهاى روانى «(2)» و بدترين رذيلتهاى اخلاقى «(3)» توصيف كرده است.

و- بُخل:

بخل يكى ديگر از بدترين صفات است. بخل، ضد سخاوت، به معناى خرج نكردن مال در مواردى است كه مصرف كردن آن شايسته است.

امام على عليه السلام بُخل را زمينه ساز انواع ضعفهاى اخلاقى و عملى دانسته، در اين باره فرمود:

بُخل دربردارنده همه عيبهاست و افسارى است كه انسان را به سوى هر بدى مى كشاند. «(4)» پيامبر اسلامصلى الله عليه و آله شخص بخيل را چنين توصيف كرده است:

شخص بخيل از خدا و مردم و بهشت دور بوده و به آتش دوزخ نزديك است. «(5)»

مبحث سوّم فضيلتهاى اخلاقى
اشاره

1- -« ثمرة الحسد شقاء الدنيا والآخرة» غرر الحكم، حديث شماره 4632.
2- -« الحسد شرّ الأمراض» غرر الحكم، حديث شماره 332.
3- -« رأس الرذايل الحسد» غرر الحكم، حديث شماره 5242.
4- -« البخل جامع لمساوى العيوب و هو زمام يقاد به الى كلّ سوء» نهج البلاغة، حكمت 378.
5- -« البخيل بعيد من اللَّه، بعيد من الجنة، بعيد من الناس، قريب من النار» سنن الترمذى، ج 4، ص 342، حديث 1961.

ص:101

پيغمبر اسلامصلى الله عليه وآله آراستن به فضيلتهاى اخلاقى را فلسفه بعثت خود دانسته و در اين باره فرمود:

«بعثت لاتمّم مكارم الأخلاق» «(1)»

من براى آراستن جامعه انسانى به اخلاق نيكو مبعوث شدم.

آنچه به عنوان فلسفه بعثت انبيا در قرآن و احاديث آمده، مقدمه فلسفه بعثت يعنى شكوفا ساختن انسان و آراستن او به فضيلتهاى اخلاقى است.

فضيلتهاى اخلاقى و به تعبير پيامبر اسلامصلى الله عليه و آله «مكارم اخلاق» شامل همه زيباييهاى اخلاقى است كه خداوند متعال ادراك آن را به تمام انسانها الهام كرده است. «(2)» آنچه در روايات اسلامى به عنوان تبيين مكارم اخلاق آمده، تفسير همين ادراك است. براى نمونه به دو روايت زير توجه كنيد:

يكى از ياران امامصادق عليه السلام به نام عبدالله بن بكير از آن حضرت اين گونه نقل مى كند:

خداوند پيامبران را با مكارم اخلاق، برجسته كرد، هركس از اين ويژگى برخوردار است، خدا را بر اين نعمت ستايش كند وگرنه، از خداوند بخواهد كه برخوردار شود.

عبدالله بن بكير گويد: از امامصادق عليه السلام پرسيدم مكارم اخلاق چيست؟

فرمود: پرهيزكارى، قناعت، شكيبايى، شكر، بردبارى، حيا، سخاوت، شجاعت، غيرت، نيكى به ديگران، راستگويى و امانتدارى. «(3)»


1- - سفينة البحار، ج 1، ص 411- كنز العمال، حديث شماره 36919
2- -« فألهمها فجورها وتقواها» شمس، آيه 8.
3- - اصول الكافى، ج 2، ص 56، حديث 3

ص:102

در روايتى ديگر امام عليه السلام براى عبدالله بن مسكان، مكارم اخلاق را اين طور تفسير مى كند:

يقين، قناعت،صبر، شكر، حلم، حسن خلق، سخاوت، غيرت، شجاعت و مروت. «(1)» و در روايت ديگرى در تفسير مكارم اخلاق مى فرمايد:

صادقانه جنگيدن،صادقانه سخن گفتن، اداى امانت،صله رحم، مهمان نوازى، غذا دادن به فقير، پاداش دادن به نيكيها، حفظ حرمت همسايه، حفظ حرمت همصحبت و بالاتر از همه مكارم اخلاقى حياست. «(2)»

برترين فضيلتها
اشاره

معيار ارزيابى فضيلتهاى اخلاقى، نقش آن در تكامل انسان و جامعه است. برخى از خصلتهاى اخلاقى در سازندگى و نيز ارزشيابى خصوصيات افرادى كه بايد به آن آراسته باشند، بيشتر بارز و روشن است.

روايت شده كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود:

عدل زيباست، ولى در زمامداران زيباتر است، سخاوت زيباست، ولى در ثروتمندان زيباتر است، پرهيزكارى زيباست، ولى در دانشمندان زيباتر است، شكيبايى زيباست، ولى در نيازمندان زيباتر است، توبه زيباست، ولى در جوانان زيباتر است، حيا زيباست، ولى در زنان زيباتر است. «(3)»


1- - همان، حديث 2
2- - همان
3- - كنزالعمال، حديث شماره 43542

ص:103

بخشى از برترين ارزشهاى اخلاقى اينهاست:

الف- انصاف:

انصاف يعنى به عدالت رفتار كردن با ديگران. قرآن كريم مى فرمايد:

خداوند به عدل و احسان فرمان مى دهد. «(1)» امام على عليه السلام در توضيح اين آيه فرمود: مقصود از عدل، انصاف و مقصود از احسان، نيكى كردن به ديگران است. آن حضرت در سخنى ديگر، از انصاف به عنوان بالاترين فضيلت انسانى ياد كرده است:

انصاف، برترين فضيلت اخلاقى است. «(2)» انسان در لحظه رسيدن به تكليف بايد تصميم بگيرد با همه توان براى كسب فضيلت عدل و انصاف تلاش كند و اين خصلت را در خود تقويت كند. امام على عليه السلام در توصيف بالاترين مراتب عدالت مى فرمايد:

عادلترين مردم كسى است كه با آن كسى كه به او ظلم كرده، با انصاف رفتار كند «(3)».

اگر كسى به اين مرتبه از عدل و انصاف رسيد، از ديدگاه امام على عليه السلام شايسته نام «مؤمن» است. سخن آن حضرت چنين است:

مؤمن كسى است كه پاسخ بى انصافى را، با انصاف مى دهد. «(4)» رعايت انصاف، كارى بس دشوار است، معيار افزايش پاداش الهى، دشوارى كارى است كه انسان براى خدا انجام مى دهد. افزون بودن ثواب انصاف بر ثواب همه نيكيها، نشان مى دهد كه كارى دشوارتر از انصاف نيست.

امام على عليه السلام خود به اين واقعيت تصريح كرده است:


1- -« إنّ اللّه يأمر بالعدل والاحسان» نحل، آيه 90.
2- -« الانصاف افضل الفضائل» غررالحكم، حديث شماره 805.
3- -« اعدل الناس من انصف من ظلمه» غررالحكم، حديث شماره 3186.
4- -« المؤمن ينصف من لاينصفه» غررالحكم، حديث شماره 1410.

ص:104

ميدان جانبدارى از حق و انصاف در گفتار، از هر موضوعى وسيعتر و در كردار، از هر چيز تنگ تر است. «(1)»

ب- ايثار:

از بهترين فضيلتهاى انسانى، ايثار است. يعنى انسان در تأمين نيازها، ديگران را بر خود مقدم بدارد.

امام على عليه السلام درباره اين فضيلت فرمود:

ايثار، بالاترين فضيلتهاست. «(2)» شقيق بلخى از امامصادق عليه السلام پرسيد: كرامت و بزرگوارى چيست؟

امام فرمود: نظر تو در اين باره چيست؟

شقيق پاسخ داد: بزرگوارى اين است كه اگر به ما عطا شد، شكر مى گوييم و اگر نشد،صبر مى كنيم.

ايشان فرمود:- اينكه مهم نيست- سگهايى كه در مدينه نزد ما هستند نيز اين گونه اند! شقيق كه ازصراحت امام، سخت جا خورده بود، عرض كرد:

شما بزرگوارى را تفسير كنيد.

امام فرمود: بزرگوارى آن است كه اگر به ما عطا شد، ايثار مى كنيم و ديگران را بر خود مقدم مى داريم و اگر نشد، شكر مى كنيم. «(3)» خاندان پيامبر اسلامصلى الله عليه و آله در اين فضيلت انسانى همانند ساير فضيلتها الگو بودند. مردى خدمت پيامبرصلى الله عليه و آله رسيد و از گرسنگى شكايت كرد. رسول خداصلى الله عليه و آله كسى را به منزل فرستاد كه اگر در خانه غذايى يافت شد، براى او


1- -« الحق اوسع الأشياء فى التواصف واضيقها فى التناصف» نهج البلاغه، خطبه 216.
2- - غررالحكم، حديث شماره 986
3- - احقاق الحق، قاضى سيد نورالله حسينى مرعشى، ج 12، ص 235

ص:105

بياورد.

آن مرد با دست خالى بازگشت و عرض كرد: در منزل شما چيزى جز آب يافت نمى شد!

آن حضرت رو به اصحاب كرد و فرمود: كدام يك از شما امشب مى تواند اين مرد را مهمان كند؟

امام على عليه السلام كه در آن جمع بود، عرض كرد: اى رسول خدا، من.

امام آن مرد گرسنه را همراه خود به منزل برد. وقتى وارد خانه شدند، امير مؤمنان از همسرش حضرت فاطمه عليهاالسلام پرسيد: دختر پيامبرصلى الله عليه و آله چه دارى؟

حضرت فاطمه عليها السلام جواب داد: شام بيش از اندازه خودمان نداريم، ولى ايثار كرده و مهمان را بر خود مقدم مى داريم.

سپس به پيشنهاد امام، براى اينكه مهمان گرسنه نفهمد كه ميزبان، غذاى خود را براى او آورده، حضرت فاطمه عليها السلام فرزندانش را خواباند و سفره را آماده كرد.

حضرت على عليه السلام و حضرت فاطمه عليها السلام هر دو روزه بودند، دو قرص نان هم بيشتر نداشتند و مى خواستند افطار كنند، اگر چراغ روشن بود، شايد مهمان گرسنه خجالت مى كشيد. از اين رو، امام سراغ چراغ رفت، گويا مى خواهد نقص آن را برطرف كند، ولى بعمد آن را خاموش كرد و خود سر سفره نشست و دست به سوى غذا دراز نمود. حضرت على عليه السلام چنان وانمود كرد كه با مهمان غذا مى خورد، ولى تا آخر چيزى نخورد. وقتى مهمان سير شد، چراغ روشن گشت. او تصور مى كرد كه ميزبان هم مانند او سير شد، ليكن خبر نداشت كه على عليه السلام و همسرش آن شب را گرسنه به سر بردند.

فردا بخاطر قدردانى از اين ايثار، آيه نُه از سوره حشر بر پيامبر

ص:106

اسلام صلى الله عليه و آله نازل شد: «(1)» ديگران را بر خود مقدم مى دارند، هر چند سخت نيازمند باشند. «(2)»

ج- نيكى در پاداش بدى:

يكى ديگر از برترين فضيلتهاى اخلاقى، نيكى كردن درباره كسى است كه به انسان بدى كرده است. امام على عليه السلام در اين باره فرمود:

نيكى كردن در مقابل بدى ديگران، از زيباترين فضيلتهاى اخلاقى است. «(3)» روزى پيامبر اسلامصلى الله عليه و آله در سخنرانى به اصحاب خود فرمود:

نمى خواهيد شما را به بهترين اخلاق دنيا و آخرت راهنمايى كنم؟

بهترين فضيلتهاى اخلاقى، عفو كردن كسى است كه به تو ظلم كرده، پيوند كردن با كسى است كه از تو بريده، نيكى كردن به كسى است كه به تو بدى كرده، بخشيدن به كسى است كه تو را محروم كرده است. «(4)»

د-صبر:

يكى از برترين فضيلتهاى اخلاقى، فضيلتصبر است. يعنى شكيبايى و مقاومت در برابر سختيها. امام على عليه السلام درباره آن فرمود:

صبر، زيباترين زيورهاى ايمان و شريفترينصفات انسان است. «(5)»


1- - ر. ك. امالى الطوسى، ج 1، ص 188- احقاق الحق، ج 9، ص 144، با توضيحاتى از نگارنده
2- -« يؤثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصه» حشر، آيه 9.
3- -« إن مقابلة الإساءة بالإحسان و ... لَمن أحسن الفضائل» غررالحكم، حديث شماره 3492.
4- - بحارالانوار، ج 71، ص 399
5- -« الصبر احسن حلل الإيمان و اشرف خلائق الإنسان» غررالحكم، حديث شماره 1893.

ص:107

صبر، رمز موفقيت و وسيله رسيدن به آرمانهاى بلند و كمالات انسانى است. امام على عليه السلام فرمود:

به وسيلهصبر دست رسى به آرمانهاى بلند ميّسر است. «(1)» افرادى كه ازصبر برخوردار نيستند، هيچ گاه و در هيچ كارى نمى توانند موفق باشند.

ه- كيمياى محبّت:

اصلى ترين نكته در پرورش اخلاقى نوجوان، آشنا ساختن او با «كيمياى محبّت» است؛ كيمياى عشق به خداوند مهربان، خالق زيباييها!

محبت خداوند متعال، رمز اصلى پرورش اخلاقى و خودسازى است.

در اين باره، در مناجات شعبانيه مى خوانيم:

«الهى لم يكن لى حول فأنتقل به عن معصيتك إلا فى وقت أيقظتنى لمحبتك و كما اردت أن أكون كنت»

خداوندا! مرا توان آن نيست كه نافرمانى تو را ترك كنم، مگر آن گاه كه به نيروى محبّت خود مرا بيدار كنى و آن گاه چنان شوم كه تو خواهى.

كيمياى محبت خدا زشتيهاى اخلاقى را علاج مى كند و كليد تمام زيباييهاى اخلاقى را يكجا به انسان هديه مى نمايد.

انسان در آغاز تكليف، بيش از هر وقت ديگر آمادگى يافتن اين كيميا را دارد. مربيان اخلاقى مكلف بايد از اين فرصت، بهترين و بيشترين بهره بردارى را داشته باشند. او اين لطف و عنايت بزرگ را هيچ گاه فراموش نخواهد كرد.


1- -« بالصبر تدرك معالى الأمور» غررالحكم، حديث شماره 4276.

ص:108

روح پدرم شاد كه مى گفت به استاد فرزند مرا هيچ بجز عشق نياموز

اگر انسان كيمياى عشق خدا را آموخت، همه چيز آموخته و اگر نياموخت، هيچ چيز نياموخته است، هر چند از بزرگترين دانشمندان باشد.

سالار شهيدان در مقام نيايش فرمود:

خداوندا! تو همانى كه جز خود را از دلهاى دوستانت زدودى تا جز تو را دوست ندارند ... چه چيز يافت آن كه تو را نيافت؟! و چه چيز نيافت آن كه تو را يافت؟! «(1)» نقش محبت در پرورش اخلاقى و سازندگى دينى تا آنجاست كه امام باقر عليه السلام دين را به محبت، تفسير كرده و مى فرمايد:

«الدين هو الحبّ و الحبّ هو الدّين» «(2)»

دين همان محبّت است و محبّت همان دين.


1- -« أنت الذى أزلت الأغيار عن قلوب احبائك حتى لم يحبّوا سواك ... ماذا وجد من فقدك؟! و ما الّذى فقد من وجدك؟!» بحارالانوار، ج 98، ص 226، قسمتى از دعاى امام حسين عليه السلام در عرفات.
2- - تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 285

ص:109

فصل سوّم

دانستنيهاى عملى

اشاره

در كنار دانستنيهاى عقيدتى و اخلاقى، آشنايى با دانستنيهاى عملى براى كسانى كه به لحظه تكليف نزديك مى شوند، لازم است. انسان از آغاز تكليف بايد بداند كه خداوند چه وظايفى براى او معين كرده است، چه بايد بكند و چه بايد نكند؟ و در يك كلام، تكليف الهى او چيست؟

عقيده و اخلاق، مقدمه عمل است. با توجه به تأثير متقابل اعمال در اعتقادات و اخلاقيات، وظيفه مسؤولان تربيتى كودكان در اين زمينه بسيار سنگين است.

اينك دانستنيهاى عملى تكليف، در چهار محور مطرح مى شود:

1- تقليد

توضيح داديم كه اسلام در زمينه دانستنيهاى عقيدتى، تقليد را ممنوع كرده و همه مسلمانان را موظف كرده كه در اصول اعتقادات، عقايد خود را براساس استدلال بنا كنند؛ اما در زمينه دانستنيهاى عملى و آشنايى با واجبات و محرّمات الهى، تنها به اندازه اى كه نياز جامعه اسلامى تأمين شود، بر افرادى كه آمادگى لازم را دارند، واجب است در اين رشته تحصيل كنند.

ص:110

بنابراين، كسانى كه مجتهد نيستند و خود نمى توانند، احكام الهى را استنباط كنند، براى انجام واجبات و ترك محرمات الهى دو راه در پيش دارند.

راه اول: احتياط، يعنى بگونه اى عمل كنند كه يقين داشته باشند به تكليف الهى خود عمل كرده اند. براى مثال، اگر نمى دانند كه در ركعت سوم نماز، تسبيحات اربعه، سه بار واجب است يا يك بار، از روى احتياط سه بار بگويند، يا اگر احتمال مى دهند براى پاك شدن چيزى كه نجس شده، سه بار شستن لازم است، از روى احتياط سه بار بشويند و ... انتخاب اين راه براى كسانى كه در آغاز تكليف هستند، در عمل ممكن نيست، بلكه تنها كسانى مى توانند اين راه را انتخاب كنند كه بهره اى از اجتهاد داشته باشند.

راه دوم: تقليد، يعنى رجوع به متخصص احكام الهى. اين تنها راهِ آشنايى با دانستنيهاى عملى براى كسانى است كه توان پيمودن راه اجتهاد و احتياط را ندارند.

نخستين چيزى كه مكلّف، در زمينه دانستنيهاى عملى، پيش از لحظه تكليف بايد بداند، مسأله تقليد و آشنايى با فقيهى است كه بتواند طبق نظر او به تكليف الهى خود عمل كند.

شناخت مجتهد جامع شرايط تقليد يكى از مهمترين مسائل سرنوشت ساز مكلّف در آغاز تكليف مى باشد. براى كسانى كه تازه به تكليف مشرّف مى شوند، توجه به اين روايت معروف امامصادق عليه السلام لازم است:

هريك از فقيهان كه نگهبان خود، نگاهدار دين خود، مخالف هواى نفس خويش، فرمانبر مولاى خود باشد، شايستگى مرجعيت تقليد براى عموم مردم را دارد و آنان نيستند، مگر برخى از فقيهان شيعه نه همه آنها. «(1)»


1- -« فاما من كان من الفقهاء صائناً لنفسه، حافظاً لدينه، مخالفاً على هواه مطيعاً لأمر مولاه فللعوام أن يقلّدوه و ذلك لايكون إلا بعض فقهاء الشيعة لاجميعهم» احتجاج، طبرسى، ج 2، ص 263، منشورات النعمان، نجف.

ص:111

نكته اى كه در پايان اين روايت آمده، بسيار مهم است. اين نكته نشان مى دهد كه مكلّف براى شناخت فقيه داراى شرايط تقليد، بايد نهايت تلاش خود را به كار گيرد.

2- واجبات
اشاره

شرح همه واجبات الهى خارج از موضوع اين كتاب است و در اين زمينه، مراجعه به رساله عمليه مرجع تقليد، ضرورى است، ليكن آنچه دانستن آن براى كسانى كه پا به عرصه تكليف مى گذارند، فورى است، آشنايى با اصول واجبات عملى است، كه «فروع دين» ناميده مى شوند، يعنى: نماز، روزه، خمس، زكات، حج، جهاد، امر به معروف و نهى از منكر، تولّا و تبرّا.

وجوب برخى از اينها شرايطى دارد كه اغلب كسانى كه به سن تكليف مى رسند، فاقد آن هستند. به همين خاطر، در اين مختصر به شرح كوتاهى از زبان پيشوايان اسلام درباره ساير موارد بسنده مى كنيم.

الف- نماز:

طبق احاديث، نماز بهترين عمل، «(1)» برنامه انبيا، «(2)» ستون دين، «(3)» شستشو دهنده جان، «(4)» معراج عارفان و در يك جمله «راه رسيدن به مقصد اعلاى انسانيت» است. در اسلام هيچ چيز به اندازه نماز مورد توصيه و تأكيد قرار


1- - بحارالانوار، ج 82، ص 209، حديث 20
2- - همان، ص 231، حديث 56
3- - همان، ص 222، حديث 45- ميزان الحكمة، ج 5، ص 369، باب 2270
4- -« كنهر جارٍ على باب احدكم» بحارالانوار، ج 82، ص 220، حديث 41.

ص:112

نگرفته است.

امامصادق عليه السلام فرمود: من پس از شناخت- اصول دين- هيچ عملى را با ارزشتر از نماز نمى دانم. «(1)» امام خمينى قدّس سره در وصيتنامه اخلاقى خود به فرزندش پس از برحذر داشتن از انكار مقام اهل معرفت، و توصيه به اجتناب از خودخواهى و خودبينى و تأكيد بر جهاد با نفس درباره راه رسيدن به كمال انسانيت چنين مى نويسد:

پسرم ... نماز، اين معراج عارفان و سفر عاشقان، راه وصول به اين مقصد است. و اگر توفيق يابى و يابيم به تحقق يك ركعت آن و مشاهده انوار مكنون در آن و اسرار مرموز آن، ولو بقدر طاقت خويش، شمّه اى از مقصد و مقصود اولياى خدا را استشمام نموديم، و دورنمايى ازصلاة معراج سيّد انبياء و عرفاء عليه و عليهم و على آله الصلاة والسلام را مشاهده كرديم، كه خداوند منّان ما و شما را به اين نعمت بزرگ منت نهد. «(2)» يكى از مهمترين رازهاى نماز كه در قرآن كريم آمده، پيشگيرى از مفاسد اجتماعى است. «(3)» اگر نماز فلسفه اى جز جلوگيرى از فساد نداشت، تنها همين يك راز براى اثبات بهترين عمل «(4)» بودن آن كافى بود. كشورى كه قانون اساسى آن قرآن است، بايد بيشترين بودجه فرهنگى خود را به طرح اقامه نماز اختصاص دهد.


1- - الفروع من الكافى، ج 3، ص 264، حديث 1
2- - صحيفه نور، ج 22، ص 372، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى
3- -« أقم الصلوة، انّ الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر» عنبكوت، آيه 45.
4- - بحارالانوار، ج 82، ص 209، حديث 20

ص:113

نماز آثار عميق و گسترده اى در زندگى فردى و اجتماعى انسان دارد. از اين رو، روز قيامت كه وى براى رسيدگى به پرونده اعمالش در محضر خدا مورد بازجويى قرار مى گيرد، ابتدا درباره نماز از او سؤال مى كنند.

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در اين باره چنين فرمود:

نماز ستون دين بوده و نخستين عملى است كه در قيامت مورد بررسى قرار مى گيرد، اگر درست انجام گرفته باشد، ساير اعمال نيز بررسى خواهد شد، و اگر درست انجام نشده باشد، ساير اعمال بدون بررسى رد خواهد شد! «(1)» نخستين برنامه براى كسانى كه به تكليف نايل مى شوند، اين است كه از لحظه تكليف به نماز اهميت دهند و تلاش كنند كه اين فريضه مهم الهى هميشه در اول وقت و با حضور قلب انجام شود.

ب- روزه:

يكى ديگر از فروع دين، روزه است. بر هرمرد و زن مسلمان- پس از رسيدن به تكليف- روزه ماه مبارك رمضان واجب است. «(2)» روزه، تمرين مبارزه با خواسته هاى دل و بهترين وسيله تقويت اراده و خودسازى است. بدين جهت، پيامبر اسلامصلى الله عليه و آله ماه مبارك رمضان را ماه مهمانى خدا مى داند «(3)» و امام سجاد عليه السلام اين ماه را به عنوان عيد اولياى خدا «(4)» معرفى مى كند. آرى جان اولياى خدا در ماه مبارك رمضان، مهمان خداست و


1- - بحارالانوار، ج 82، ص 227، حديث 54
2- - براى آشنا شدن به شرايط روزه به رساله عمليه مراجعه كنيد
3- - بحارالانوار، ج 96، ص 356، حديث 25
4- - الصحيفة السجادية، دعاى 45

ص:114

سراسر اين ماه براى آنها عيد است، عيد ترك حيوانيت، عيد عروج به عالم انسانيت و كمال روحى.

ج- امر به معروف و نهى از منكر:

يكى از واجبات بسيار مهمى كه در جامعه هاى اسلامى تقريباً فراموش شده، امربه معروف و نهى از منكر است.

امام باقر عليه السلام درباره اهميت اين واجب فرمود:

امر به معروف و نهى از منكر، راه انبيا، برنامهصالحان و واجب بزرگى است كه ساير واجبات الهى به وسيله آن اقامه مى شود ... «(1)».

امر به معروف يعنى وادار كردن ديگران به كارهاى نيك و نهى از منكر يعنى بازداشتن ديگران از كارهاى زشت.

لحظه اى كه پسر يا دختر به سن تكليف رسيد، همان طور كه نماز و روزه بر او واجب مى شود، وادار كردن ديگران به كارهاى نيك و بازداشتن آنها از كارهاى بد نيز بر او واجب مى گردد.

مسلمان نه تنها بايد خود به وظايف دينى اش عمل كند، بلكه بايد تا آنجا كه مى تواند، ديگران را نيز به انجام وظايف الهى خود وادار كند، بدين معنا كه او نه تنها خود بايد نماز بخواند و روزه بگيرد، بلكه ديگران را نيز بايد به نماز خواندن و روزه گرفتن وادار كند، نه تنها خود بايد همه واجبات را انجام دهد و از حرامها پرهيز كند، بلكه تا آنجا كه قدرت دارد، بايد ديگران را نيز به انجام واجبات و ترك محرّمات وادار كند.

اسلام اين تكليف را امر به معروف و نهى از منكر ناميده است. اين


1- - وسائل الشيعه، ج 11، ص 395، داراحياء التراث العربى، بيروت

ص:115

نامگذارى نشان مى دهد كه اسلام بر اقامه نيكيها و مبارزه با بديها استوار است.

د- دوستى و دشمنى براى خدا:

دوستى با دوستان خدا و دشمنى با دشمنان خدا تولّى و تبرّى، دو واجب بسيار مهم، ولى ناشناخته در جامعه هاى اسلامى است. مى توان گفت:

اين واجب حتى از امر به معروف و نهى از منكر در ميان مسلمانان ناشناخته تر است!

يكى از چيزهايى كه در سرنوشت انسان و سعادت و شقاوت او نقش تعيين كننده دارد، دوستيها و دشمنيهاست. چه بسا افرادى كه در نتيجه معاشرت با دوست و همنشين خوب، سعادتمند شدند و چه بسا افرادى كه در نتيجه معاشرت با دوست و همشنين بد، به انحراف و فساد كشيده شوند.

بدين جهت، اسلام اجازه نمى دهد، انسان هر كسى را دوست بدارد و با هر كسى دشمنى كند، معيار دوستى ها و دشمنى ها در اسلام، خداست.

خداوند زيباى است. هر چه خوبى و زيبايى در جهان هستى وجود دارد، جلوه زيبايى اوست. دوستان خدا با زيباييهاى عقيدتى، اخلاقى و عملى پيوند دارند. بنابراين، دوستى با دوستان خدا به معناى پيوند با خوبيها و زيباييهاست؛ برعكس، دشمنان خدا مظهر انواع آلودگيهاى عقيدتى، اخلاقى و عملى هستند، و دشمنى با دشمنان خدا به معناى بيزارى از انواع زشتيها و آلودگيهاست.

از پيامبر اسلامصلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود:

دوستى براى خدا واجب است، دشمنى براى خدا واجب است. «(1)»


1- -« الحب فى اللَّه فريضة، البغض فى اللَّه فريضة» كنزالعمال، حديث شماره 24688.

ص:116

فضيل بن يسار گويد: از حضرت صادق عليه السلام پرسيدم: آيا دوستى و دشمنى از ايمان است؟

امام در پاسخ فرمود:

آيا ايمان چيزى جز دوستى و دشمنى است؟!

پس آيه هفت از سوره حجرات را تلاوت كرد:

خداوند ايمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دلهاى شما زينت بخشيده، و كفر و فسق و گناه را مبغوض شما قرار داده است، آنها كه چنين اند، راه يافتگانند. «(1)» در روايت ديگرى امامصادق عليه السلام فرمود:

هركس دوستى و دشمنى اش بر مبناى دين نباشد، دين ندارد. «(2)» مسلمان كسى است كه براساس معيارهاى اسلام، دوست انتخاب كند و براساس موازين دينى دشمنى نمايد. كسانى كه اسلام را معيار دوستى و دشمنى خود قرار نداده اند، در واقع، مسلمان نيستند، هر چند مدعى اسلام باشند.

دوستى ما با مسلمانان جهان بويژه آنها كه براى احياى اسلام و تشكيل حكومت اسلامى در جامعه خود به پا خاسته اند و نيز دشمنى ما با مستكبران و آمريكا، تنها يك شعار سياسى نيست، بلكه انجام واجب شرعى و اداى تكليف الهى است.

از طرف ديگر دشمنى با دوستان خدا و دوستى با دشمنان خدا از


1- - اصول الكافى، ج 2، ص 125، حديث 5
2- -« كل من لم يحبّ على الدين و لم يبغض على الدين فلادين له» اصول الكافى، ج 2، ص 127، حديث 16.

ص:117

گناهان بسيار بزرگ و نشانه كفر و نفاق محسوب مى شود.

مسلمان نمى تواند دشمن خدا را دوست داشته باشد، هر چند از اقوام و وابستگان بسيار نزديك نسبى يا سببى او باشد. قرآن مى فرمايد:

نمى يابى مردمى را كه به خدا و روز جزا ايمان داشته باشند و با اين حال، با دشمنان خدا و رسولش دوستى كنند، هر چند پدران يا فرزندان يا برادران، ياخويشاوندان آنها باشند. «(1)» امام باقر عليه السلام فرمود: اگر مى خواهى بدانى كه در وجود تو خيرى هست يا نه، خود را اين گونه آزمايش كن: به دلت نگاه كن، اگر ديدى اهل طاعت خدا را دوست دارد و اهل گناه را دشمن، بدان كه آدم خوبى هستى و خدا تو را دوست دارد، و اگر اهل طاعتش را دشمن دارد و به اهل معصيت علاقه مند است، بدان كه خيرى در وجود تو نيست و خدا تو را دشمن دارد، انسان هميشه با كسى است كه او را دوست دارد. «(2)»

3- محرّمات
اشاره

در لحظه تكليف، انسان بايد علاوه بر واجبات الهى با محرّمات الهى نيز آشنا باشد تا مبتلا به ارتكاب آن نگردد.

محرّمات الهى به دو بخش است: گناهان بزرگ، گناهان كوچك.

الف- گناهان بزرگ:
اشاره

امام خمينى قدس سره در كتاب تحريرالوسيله 42 گناه را در زمره گناهان بزرگ شمرده اند:


1- -« لاتجد قوماً يؤمنون باللَّه و اليوم الآخر يوادّون من حادّ اللَّه و رسوله ولو كانوا آبائهم أو ابنائهم او إخوانهم او عشيرتهم» مجادله، آيه 22.
2- - اصول الكافى، ج 2، ص 126، حديث 11

ص:118

1- نااميدى از رحمت خدا

2- آسوده خاطر بودن از مكر خداوند

3- دروغ بستن به خدا يا پيامبر (ص) و يا اوصياى او

4- كشتن كسى كه خونش محترم است

5- عقوق پدر و مادر

6- خوردن مال يتيم به ناحق

7- نسبت دادن زنا به زن با عفت

8- فرار از جبهه جنگ

9- گسستن پيوند دوستى با ارحام

10- جادو

11- زنا

12- لواط

13- دزدى

14- سوگند دروغ

15- كتمان شهادت

16- گواهى به دروغ

17- پيمان شكنى

18- ظلم در وصيت

19- ميگسارى

20- رباخوارى

21- خوردن مال حرام

22- قماربازى

23- خوردن مردار

ص:119

24- خوردن خون

25- خوردن گوشت خوك

26- خوردن گوشت حيوانى كه با نام غيرخدا ذبح شده، بدون ضرورت

27- كم فروشى

28- تعرّب بعد از هجرت «(1)» 29- كمك به ظالم

30- اتّكا و اعتماد به ستمگر

31- حبس حقوق ديگران بدون عذر

32- دروغگويى

33- تكبر

34- اسرافكارى

35- خيانت

36- غيبت

37- سخن چينى

38- سرگرمى به امور لهو

39- سبك شمردن حج

40- ترك نماز

41- پرداخت نكردن زكات

42- اصرار «(2)» بر گناهان كوچك «(3)»


1- - يعنى هجرت از مكانى كه مى تواند دين خود را حفظ كند، به مكانى كه دين او مورد تهديد قرار مى گيرد
2- - مقصود، تكرار گناهان كوچك است كه در اين صورت از گناهان بزرگ محسوب مى شود
3- - تحريرالوسيله، ج 1، ص 274

ص:120

اينها فقط بخشى از گناهان بزرگ است. بررسى پيرامون همه گناهان بزرگ، خارج از موضوع اين كتاب است، با اين حال، لازم است تعدادى از گناهان بزرگ كه آشنايى با آنها براى نونهالان مكلّف، اهميت بيشترى دارد، با شرح كوتاهى از زبان پيشوايان اسلام مطرح شود.

1- آزار پدر و مادر

در اسلام، احترام و نيكى به پدر و مادر واجب است و آزار و نافرمانى آنها از گناهان بزرگ محسوب شده است. اهميت اين تكليف تا آنجاست كه خداوند در قرآن، فرمانِ انجام آن را در رديف فرمان توحيدصادر كرده است:

پروردگارت فرمان داد كه جز او كسى را نپرستيد و به پدر و مادر نيكى كنيد، اگر يكى از آن دو و يا هر دو نزد تو به پيرى رسند، كمترين اهانتى بر آنها مكن، و فرياد بر آنها مزن، و با آنها شايسته سخن بگوى.

و از سر مهربانى بالهاى فروتنى براى ايشان فروآر، و بگو پروردگارا آنها را رحمت كن، همان گونه كه مرا در كوچكى پرورش دادند. «(1)» عبدالله بن مسعود گويد: از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله پرسيدم: كدام كار نزد خداوند محبوبتر است؟

فرمود: نماز در وقت آن.

گفتم: پس از نماز كدام عمل؟

فرمود: نيكى به پدر و مادر. «(2)»


1- 1
2- - الترغيب و الترهيب، ج 3، ص 314، حديث 1

ص:121

ابوامامه گويد: مردى از آن حضرت پرسيد: پدر و مادر چه حقى بر فرزند خود دارند؟

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: همين قدر بدان كه آنها بهشت و دوزخ تو هستند! «(1)» امام على عليه السلام درباره اهميت نيكى به پدر و مادر فرمود:

نيكى به پدر و مادر، بزرگترين واجب است. «(2)» در فرهنگ دينى به آزار و نافرمانى پدر و مادر «عقوق» و به فرزندى كه مرتكب اين گناه گرديده، «عاق» گفته مى شود. اين گناه بقدرى بزرگ است كه رسول خداصلى الله عليه و آله درباره آن فرمود:

به «عاق» گفته مى شود: هرچه مى خواهى بكن، كه من تو را نمى آمرزم! «(3)» يعنى رضايت پدر و مادر از فرزند، نقش اساسى در رضايت خداوند دارد.

كسى كه پدر و مادر از او راضى نيست، نبايد انتظار داشته باشد كه خدا از او راضى باشد.

احترام و نيكى به پدر و مادر، حتى درصورتى كه كافر و فاجر باشند، لازم است و نبايد به آنها اهانت شود.

امام باقر عليه السلام در اين باره فرمود:

سه چيز است كه خداوند به هيچ كس اجازه تخلف نداده است: اداى امانت به خوب و بد، وفاى به عهد براى خوب و بد و نيكى به پدر و مادر چه خوب باشند و چه بد. «(4)»


1- -« هما جنّتك و نارك» همان، ص 316، حديث 10.
2- -« برّ الوالدين اكبر فريضة» غررالحكم، حديث شماره 4423.
3- - بحارالانوار، ج 74، ص 80، حديث 82
4- -« ثلاث لم يجعل اللَّه عزّوجلّ لأحد فيهنّ رخصة، أداء الأمانة الى البرّ و الفاجر، و الوفاء بالعهد للبرّ و الفاجر، و برّ الوالدين برّين كانا او فاجرين» بحارالانوار، ج 74، ص 56، حديث 15.

ص:122

آزار پدر و مادر از گناهانى است كه كيفر آن از همين جهان آغاز مى شود.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در اين باره فرمود:

سه گناه است كه گنهكار، كيفرش را در همين جهان مى بيند، قبل از جهان پس از مرگ: عقوق پدر و مادر، ستم بر مردم و ناسپاسى نسبت به احسان و نيكى ديگران. «(1)» تجربه نيز نشان داده، كسانى كه پدر و مادر از آنها راضى نيستند، در زندگى دچار انواع مشكلات و گرفتاريها هستند. رهنمود امام عسكرى عليه السلام براى اينكه انسان به اين گناه مبتلا نشود، رعايت احترام به پدر و مادر و اجتناب از هرگونه گستاخى نسبت به آنها از دوران كودكى است.

فرمايش امام اين گونه است:

جرأت و جسارت فرزند بر پدر در كودكى، او را در بزرگى به گناه عقوق مبتلا مى سازد. «(2)»

2- دروغگويى

دروغگويى يكى از بزرگترين گناهان، زشت ترينصفات، «(3)» پست ترين اخلاق «(4)» است و زياد دروغ گفتن شكوه انسان را نابود مى سازد. «(5)» شخصى از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله پرسيد: كارى كه انسان را به بهشت


1- -« ثلاثة من الذّنوب تعجل عقوبتها و لاتؤخر الى الآخرة: عقوق الوالدين و البغى على الناس و كفر الإحسان» بحارالانوار، ج 73، ص 373، حديث 7.
2- -« جرأة الولد على والده فى صغره تدعو الى العقوق فى كبره» تحف العقول، ص 489.
3- -« اقبح الخلائق الكذب» غررالحكم، حديث شماره 2855.
4- -« تحفظوا من الكذب فإنه من ادنى الأخلاق قدراً» بحارالانوار، ج 78، ص 64، حديث 157.
5- -« كثرة الكذب يذهب بالبهاء» بحارالانوار، ج 72، ص 259، حديث 22.

ص:123

رهنمون مى گردد، چيست؟

پيامبرصلى الله عليه و آله فرمود: راستگويى. انسانصادق نيكوكار است و نيكى سبب مى شود كه نيكوكار به وادى ايمان راه يابد، و ايمان نيز انسان را به بهشت هدايت مى كند.

آن مرد پرسيد: كارى كه انسان را دچار دوزخ مى كند، كدام است؟

رسول خداصلى الله عليه و آله فرمود: دروغگويى. انسان دروغگو مرتكب كارهاى زشت مى شود، تبهكارى، او را به كفر وامى دارد و كفر موجب ورود به آتش دوزخ است. «(1)»

3- سوگند دروغ

سوگند دروغ، گناه دروغگو را دو چندان مى كند. اين گناه بزرگ، علاوه بر كيفر اخروى، موجب فقر و تنگدستى در دنياست. «(2)» امام صادق عليه السلام فرمود:

كسى كه دانسته قسم دروغ مى خورد، در واقع به مبارزه و جنگ با خدا مى رود! «(3)»

4- گواهى دروغ

گناه گواهى دروغ از سوگند دروغ سنگين تر است.

پيامبر اسلامصلى الله عليه و آله درباره كيفر شاهد دروغگو مى فرمود:

شاهد دروغگو روز قيامت در حالى برانگيخته مى شود كه زبانش از


1- - الترغيب و الترهيب، ج 3، ص 592، حديث 13
2- - بحارالانوار، ج 104، ص 209، حديث 19
3- -« من حلف على يمين و هو يعلم انه كاذب فقد بارز اللَّه عزّوجلّ» همان، حديث 15.

ص:124

دهان خارج شده و در آتش مى سوزد! «(1)»

5- دروغ بستن به خدا و پيامبر (ص)

زشت ترين دروغ، دروغ بستن به خدا و رهبران الهى است.

امامصادق عليه السلام در اين زمينه فرمود:

دروغ بستن به خدا و رسولش از گناهان بزرگ است. «(2)» از ديدگاه قران كريم كسانى كه به خدا دروغ مى بندند، ظالمترين مردمند «(3)» و اين گناه مانع قطعى رستگارى «(4)» و موجب سياه رويى در قيامت است. «(5)»

6- غيبت

غيبت يعنى بدگويى از مسلمان. غيبت از گناهان بزرگ است.

ابوذر گويد: از رسول خداصلى الله عليه و آله پرسيدم: غيبت چيست؟

پيامبرصلى الله عليه و آله فرمود: غيبت اين است كه برادر دينى خود را به چيزى ياد كنى كه راضى نيست.

گفتم: هر چند آنچه درباره او گفته مى شود، درست باشد؟

فرمود: آرى، اگر آنچه درباره او گفته اى درست باشد، غيبت است و اگر نادرست باشد، به او تهمت زده اى! «(6)»


1- -« يبعث شاهد الزّور يوم القيامة مدلعاً لسانه فى النار» نهايه، ابن اثير، ج 2، ص 130.
2- -« الكذب على اللَّه و رسوله من الكبائر» اصول كافى، ج 2، ص 239، حديث 45.
3- -« فمن اظلم ممن افترى على اللَّه كذباً ...» انعام، آيه 144.
4- -« إنّ الذين يفترون على اللَّه الكذب لا يفلحون» نحل، آيه 116.
5- -« و يوم القيامة ترى الّذين كذبوا على اللَّه وجوههم مسودّة» زمر، آيه 60.
6- - بحارالانوار، ج 77، ص 89، حديث 3

ص:125

از نظر روايات اسلامى، غيبت بدترين دروغ، «(1)» نشانه نفاق و دورويى، «(2)» گناه آن سنگين تر از گناهِ زنا، «(3)» و غذاى سگهاى دوزخ است! «(4)» شخصى كه مرتكب اين گناه مى شود، نه فقط از رحمت خدا دور است «(5)»، بلكه منفورترين مردم نزد خداست «(6)» و هر بار كه از مسلمانى بدگويى كند تا چهل شبانه روز، نماز و روزه او نزد خداوند متعال پذيرفته نيست، مگر اينكه شخصى كه از او بدگويى كرده، وى را ببخشد! «(7)»

7- سخن چينى

سخن چينى يا «سعايت و نمّامى»، اين است كه انسان از كسى چيزى براى ديگرى نقل كند كه موجب كدورت و دشمنى ميان آنها گردد. به اين عمل «دو به هم زنى» نيز گفته مى شود.

در روايات اسلامى سخن چينى و ايجاد دشمنى ميان مسلمانان گناهى بزرگ و موجب عذاب قبر «(8)» است.

امام على عليه السلام در اين باره فرمود:

از سخن چينى بپرهيز، كه اين عمل، تخم كينه مى كارد و انسان را از


1- -« الغيبة شرّ الإفك» غررالحكم حديث شماره 484.
2- -« الغيبة آية المنافق» غررالحكم، حديث شماره 899.
3- -« الغيبة اشدّ من الزنا» الترغيب و الترهيب، ج 3، ص 511، حديث 24، دارالفكر.
4- -« الغيبة قوت كلاب النار» غررالحكم، حديث شماره 1144.
5- -« ملعون من اغتاب اخاه» بحارالانوار، ج 74، ص 232.
6- -« ابغض الخلائق الى اللَّه المغتاب» غررالحكم، حديث شماره 3128.
7- -« من اغتاب مسلماً او مسلمة لم يقبل اللَّه صلاته و لا صيامه اربعين يوماً و ليلة إلّا أن يغفر له صاحبه» بحارالانوار، ج 75، ص 258، حديث 53.
8- -« النميمة توجب عذاب القبر» بحارالانوار، ج 77، ص 67، حديث 6.

ص:126

خدا و مردم دور مى كند. «(1)»

8- مسخره كردن

مسخره يا استهزاء كه به فارسى ريشخند گفته مى شود، از گناهان بزرگى است كه قرآن كريم، مسلمانان را از آن نهى كرده است.

در سوره حجرات، آيه 11 چنين مى خوانيم:

هان اى اهل ايمان! نبايد دسته اى، دسته ديگر را مسخره كنند، باشد كه آنان از ايشان بهتر باشند، و نه دسته اى از زنان دسته اى ديگر را، ممكن است آنها از اينها بهتر باشند. به يكديگر طعنه مزنيد و با القاب زشت همديگر را ياد نكنيد، چه بد است نام زشت نهادن پس از ايمان، و هركس توبه نكند، آنان از ستمكارانند.

شخصى به نام ثابت بن قيس از اصحاب پيامبر اسلامصلى الله عليه و آله گوشهايش سنگين بود. هنگامى كه وى وارد مسجد مى شد، كنار دست پيامبرصلى الله عليه و آله جايى باز مى كردند تا سخن آن حضرت را بشنود. روزى بعد از نمازصبح، وارد مسجد شد؛ نماز تمام شده و هركس در جاى خود نشسته بود. او از بالاى سر مردم، جمعيت را مى شكافت و مى گفت: جا باز كنيد. جا باز كنيد. وى همچنان جلو رفت تا به يكى از مسلمانان رسيد. او گفت: همين جا مناسب است، بنشين.

ثابت بن قيس كه طبق معمول مى خواست خودش را به پيامبرصلى الله عليه و آله برساند و كنار آن حضرت بنشيند، از گفته او عصبانى شد، ولى چيزى نگفت و همان جا پشت سر آن مرد نشست.

پس از روشن شدن هوا، ثابت دريافت كه شخص مزبور كه مانع جلو


1- - غررالحكم، حديث شماره 2663

ص:127

رفتن او شده، كسى است كه مادرش در دوران جاهليت سابقه خوبى نداشته و او به خاطر داشتن چنين مادرى مورد نكوهش قرار مى گرفته است. از اين رو، به منظور انتقامجويى او راصدا زد و گفت: اين كيست؟

آن مرد در پاسخ، نام خود را گفت.

ثابت بن قيس با تمسخر گفت: پسرِ فلان زن!

آن مرد از شرم سرش را زير انداخت و چيزى نگفت. پس از آن، آيه نازل شد و مسلمانان را از اين عمل ناپسند نهى كرد. «(1)»

9- اسراف

اسراف به معناى بيرون رفتن از حدّ اعتدال در هر كارى است. در قرآن كريم، كسى كه در مصرف خوردنيها و آشاميدنيها زياده روى مى كند، «(2)» و نيز كسى كه مرتكب كارهاى ناشايسته مى شود، «(3)» و همچنين زمامدار ستمگر «مُسرف» ناميده شده است «(4)»، زيرا اوّلى در ارتباط با حقوق جسم خود، دومى در ارتباط با حقوق جان خود و سوّمى در ارتباط با حقوق جامعه، از مرز اعتدال خارج شده است.

اسراف از گناهان بزرگ شمرده شده است و قرآن كريم باصراحت اعلام كرده كه اسرافكاران اهل دوزخند. «(5)» گناه كسى كه در مصرف غذا و آب اسراف مى كند، با گناه زمامدار


1- - ر. ك. تفسير مجمع البيان، ج 9- 10، ص 202، دارالمعرفة، بيروت
2- -« كلوا واشربوا ولاتسرفوا انّه لايحبّ المسرفين» اعراف، آيه 31.
3- -« قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لاتقنطوا من رحمة اللَّه إنّ اللَّه يغفر الذّنوب جميعاً» زمر، آيه 53.
4- -« و إنّ فرعون لعال فى الأرض و إنه لمن المسرفين» يونس، آيه 83.
5- -« ... وأنّ المسرفين هم اصحاب النّار» غافر، آيه 43.

ص:128

ستمگرى كه به حقوق مردم تجاوز مى كند، يكسان نيست، ولى اسرافكاريهاى كوچك، بتدريج انسان را به اسرافكاريهاى بزرگ مى كشاند؛ بدين جهت اسلام، اجتناب از مطلق اسراف را لازم قرار داده است.

شخصى به نام سليمان بنصالح: از امامصادق عليه السلام پرسيد: كمترين درجه اسراف چيست؟

امام پاسخ داد: اينكه لباس مخصوص حفظ آبروى خود را در مواقع غير ضرورى بپوشى و كهنه اش كنى، و باقيمانده آبى را كه مصرف كرده اى، دور بريزى و هسته هاى خرمايى راكه مصرف كرده اى، به اين طرف و آن طرف بيندازى. «(1)» در حديث ديگرى از آن حضرت چنين مى خوانيم اعتدال در هر كار، چيزى است كه خداوند آن را دوست دارد و خدا اسراف را در هر موردى دشمن مى دارد، حتى دور انداختن هسته هاى خرما كه قابل استفاده است، و نيز دور ريختن آب! «(2)» شايد شنيده باشيد كه امام خمينى رضوان اللَّه تعالى عليه اگر قدرى از آبى كه نوشيده بود، در ظرف مى ماند، آن را دور نمى ريخت، بلكه چيزى روى آن مى گذاشت تا آلوده نشود و سپس از آن استفاده مى كرد.

10- ميگسارى

از نظر اسلام استفاده از مشروبات مست كننده ممنوع است «(3)». در


1- - فروع الكافى، ج 4، ص 56، حديث 10
2- - بحارالانوار، ج 71، ص 346، حديث 10
3- - رسول اكرم ص:« كل مسكر حرام» وسائل الشيعة، ج 17، ص 259، حديث 1.

ص:129

روايات اسلامى ميگسارى بزرگترين گناهان، مادرِ همه كارهاى زشت «(1)» و كليد انواع شرارتها «(2)»، شناخته شده است.

امامصادق عليه السلام درباره تحريم شرابخوارى فرمود:

خداوند شراب را به دليل مفاسد آن تحريم كرده است. كسى كه معتاد به مشروبات الكلى است، به ارتعاش مبتلا مى گردد، نورانيت و جوانمردى از او سلب مى شود.

شرابخوارى، انسان را به گناهان ديگر مانند خونريزى و زنا وادار مى سازد.

ميگسارى موجب افزايش انواع شرور براى شرابخوار است. «(3)» پيامبر اكرمصلى الله عليه و آله به دليل خطرناك بودن معاشرت با اشخاص مشروبخوار و به جهت منزوى كردن مبتلايان به اين گناه، فرمود:

سخن مشروبخوار را باور نكنيد، اگر خواستگارى كرد، به او زن ندهيد، وقتى مريض شد عيادتش نرويد، وقتى مرد براى تشييع وى حاضر نشويد و امانت بدو نسپاريد. «(4)» كسانى كه به ميگسارى معتاد شده اند، اگر توبه نكنند و با همان حال بميرند، تشنه از دنيا مى روند، تشنه محشور مى شوند و تشنه وارد دوزخ


1- - رسول اكرم ص:« الخمر أمّ الفواحش و اكبر الكبائر» كنزالعمّال، حديث شماره 13182.
2- - رسول اكرم ص:« شراب الخمر مفتاح كل شر» بحارالانوار، ج 79، ص 140، حديث 48.
3- - بحارالانوار، ج 79، ص 133، حديث 21. به موجب آمارى كه دانشمندى به نام« هوگر» به مناسبت بيستمين سالگرد مجله علوم ابراز كرد، 60 درصد قتلهاى عمدى، 75 درصد زد و خوردها، 30 درصد جرايم ضد اخلاقى از جمله زنا با محارم و 20 درصد جرايم سرقت، مربوط به الكل و مشروبات الكلى بوده است. 40 درصد از اطفال مجرم نيز داراى سابقه اثر الكليك هستند. تفسير نمونه، ج 5، ص 75، به نقل از سمپوزيوم الكل، ص 66.
4- - بحارالانوار، ج 79، ص 127، حديث 7

ص:130

مى گردند! «(1)» روز قيامت در حالى كه بر پيشانى آنها نوشته شده: «از رحمت خدا نوميد است» «(2)» با چهره اى سياه، سر از قبر برمى دارند و از شدت تشنگى سر بر زمين كوبيده و «واعطشا» مى گويند!! «(3)»

11- استعمال مواد مخدّر

از نظر اسلام هر چيزى كه عقل را زايل كند و موجب مستى، تخدير و خمارى گردد، حرام است.

از رسول خداصلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود:

آگاه باشيد كه استعمال هر چيز مست كننده و هر مخدّرى حرام است، و آنچه كه استعمال آن به مقدار زياد موجب مستى شود، استعمال اندك آن نيز حرام است، و بطور كلى استعمال هر چه عقل را بپوشاند، حرام است. «(4)» امّ السلمه همسر پيامبر اسلامصلى الله عليه و آله گويد: آن حضرت استعمال موادّى را كه موجب مستى و سستى شود، نهى كرد. «(5)» در روايات از ميان انواع مواد مخدر از «بنگ» «(6)» نام برده شده و از اينجا


1- - امام صادق عليه السلام:« إنّ اهل الرّى فى الدنيا من المسكر يموتون عطاشى و يحشرون عطاشى و يدخلون النار عطاشى» بحارالانوار، ج 79، ص 139، حديث 43.
2- - پيامبر اسلام ص:« يخرج الخمار من قبره مكتوب بين عينيه آيس من رحمةاللَّه» كنزالعمال، حديث شماره 43958.
3- - پيامبر اسلام ص:« إن شارب الخمر يأتى يوم القيامه مسودّاً وجهه يضرب برأسه الأرض و ينادى و اعطشا» تنبيه الخواطر، ج 2، ص 115.
4- -« ألا و إنّ كلّ مسكر حرام، و كلّ مخدّر حرام و ما أسكر كثيره، حرام قليله، و ما خمّر العقل فهو حرام» كنزالعمّال، حديث شماره 13273.
5- -« نهى رسول اللَّه ص عن كل مسكر و مفتر» مسند، ابن حنبل، ج 6، ص 309.
6- - مستدرك الوسائل، ج 17، ص 85، حديث 20815، آل البيت، بيروت

ص:131

معلوم مى شود كه استعمال آن در آن عصر رايج بوده است. اين گناه از نظر اسلام، گناه بزرگى محسوب مى شود، بگونه اى كه از پيامبر اسلامصلى الله عليه و آله روايت است كه فرمود:

كسى كه گناه استعمال بنگ را كوچك بشمرد، كافر است. «(1)» بنگى نسبت به مشروبخوار، رباخوار، زناكار و سخن چين از رحمت خدا دورتر است. «(2)» «بنگ» خصوصيتى ندارد و هر چه موجب تخدير شود، حرام است، بخصوص موادّى كه تخدير آنها بيشتر است.

با اينكه يكى از سنتهاى مهم اسلام، سلام كردن است. و بر افشاى سلام و به همه سلام كردن تأكيد شده است، ولى به منظور پيشگيرى از اعتياد و منزوى كردن افراد معتاد، از سلام كردن به آنها نهى شده است:

حضرت محمدصلى الله عليه و آله در اين باره فرمود:

«سلّموا على اليهود و النّصارى و لاتسلّموا على آكل البنج» «(3)»

به يهود و نصارا سلام كنيد، ولى به معتاد به بنگ، سلام نكنيد!

12- قماربازى

قماربازى و ميگسارى دو گناه رايج در عصر جاهليت بود. از اين رو، اسلام تحريم اين دو را با تدبير و بتدريج اعلام كرد.

قرآن كريم درباره فلسفه تحريم اين دو مى فرمايد:


1- -« من احتقر ذنب البنج فقد كفر» همان، ص 86، حديث 20815.
2- - همان
3- - همان

ص:132

جز اين نيست كه شيطان مى خواهد در شراب و قمار ميان شما دشمنى و كينه توزى بيفكند و شما را از ياد خدا و از نماز باز دارد، با اين وصف آيا شما دست بردار هستيد؟!

اين آيه نشان مى دهد كه در عصر نزول قرآن، ترك اين دو گناه بزرگ براى مسلمانان بسيار مشكل بوده و بسادگى نمى توانستند، ميگسارى و قماربازى را رها كنند. امّا با روشى كه اسلام در مبارزه با اين عادت زشت در پيش گرفت، پس از اعلام تحريم قطعى شراب و قمار، بساط ميگسارى و قماربازى در جامعه اسلامى آن روز بتدريج برچيده شد و اين بلاى خانمان سوز از بين مسلمانان رخت بربست. «(1)»

13- دزدى

دزدى از «گناهان كبيره» «(2)» است و دزد در رديف بت پرستان شمرده «(3)» شده است. پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود: چهار چيز است كه به هر خانه اى راه يابد، آن را ويران مى نمايد و بركت به آن خانه راه پيدا نمى كند: خيانت، دزدى، ميگسارى و زنا. «(4)» مالى كه از راه دزدى به دست آيد، حرام است. مجازات دزد در اسلام با شرايطى كه در فقه گفته شده، قطع كردن چهار انگشت دست راست است.

كارهاى ديگرى همچون «زنا»، «لواط»، «استمنا» از گناهان بزرگ


1- - به موجب يك آمارگيرى در زمينه جرايم قماربازان، 90 درصد جيب برى، 50 درصد جرايم جنسى، 10 درصد فساد اخلاق، 30 درصد طلاق، 40 درصد ضرب و جرح و 5 درصد خودكشى به خاطر قمار صورت گرفته است. تفسير نمونه، ج 5، ص 75- 76، به نقل از نشريه مركز مطالعه پيشرفتهاى ايران.
2- - تحريرالوسيله، ج 1، ص 233
3- - بحارالانوار، ج 79، ص 187، حديث 22
4- - همان

ص:133

است و عقوبت شديد دارد كه از توضيح بيشتر چشم مى پوشيم.

ب- گناهان كوچك:

هر چند گناهان در مقايسه با يكديگر به «كوچك و بزرگ» تقسيم مى شوند، ولى چون گناه بطور كلى، مخالفت با فرمان خداوند است، انسان حق ندارد هيچ گناهى را كوچك بشمرد.

پيامبراكرمصلى الله عليه و آله فرمود: خداوند به حضرت عزير چنين وحى كرد:

به كوچكى گناه ننگريد، به كسى كه جرأت مخالفت با او كرده ايد، نگاه كنيد! «(1)» كوچك بودن گناه يك مسأله است و كوچك شمردن آن مسأله اى ديگر. ترديدى نيست كه به عنوان مثال، نگاه شهوت انگيز به نامحرم، در مقايسه با تجاوز به نامحرم، كوچك است، ليكن كوچك شمردن اين گناه سبب مى شود كه انسان بتدريج به گناهان بزرگ مبتلا گردد.

امام رضا عليه السلام در اين زمينه فرمود:

گناهان كوچك، راههاى گناهان بزرگ است. كسى كه در گناه اندك از خدا بيم ندارد، در گناه بسيار نيز بيم نخواهد داشت. «(2)» روايات اسلامى با اينكه گناهان را به دو بخش بزرگ و كوچك تقسيم كرده اند، نسبت به كوچك شمردن گناهان كوچك، بشدت هشدار داده اند.

پيامبر اسلام به عبداللَّه بن مسعود توصيه كرد:

هيچ گناهى را كوچك مشمار كه انسان وقتى در روز قيامت به گناهان


1- -« لاتنظروا الى صغر الذّنب ولكن انظروا الى من اجترأتم» بحارالانوار، ج 77، ص 168، حديث 6.
2- -« الصغائر من الذنوب طرق الى الكبائر، و من لم يخف اللَّه فى القليل لم يخفه فى الكثير» بحارالانوار، ج 73، ص 353، حديث 55.

ص:134

خود مى نگرد، ديدگانش چرك و خون مى گريد! «(1)» امامصادق عليه السلام فرمود:

خداوند دوست دارد كه بنده در گناه بزرگ از او طلب عفو كند و دشمن دارد كه بنده، گناه اندك را كوچك شمارد. «(2)»

4- توبه

اكنون كه به پايان فصل دانستنيهاى عملى تكليف رسيديم، بجاست نكته بسيار مهمى را كه توجه به آن براى همه بخصوص نوجوانان عزيز لازم است، بيان كنيم و آن مسأله «توبه» است.

ممكن است انسان ندانسته گناه كند يا واجبى را ترك كند يا حرامى را انجام دهد؛ در اينصورت بر او واجب است هر چه زودتر توبه كند.

امام على عليه السلام فرمود:

اگر مرتكب گناه شدى، در پاكسازى آن به وسيله توبه عجله كن. «(3)» توبه، گنهكار را از آلودگى پاك مى سازد، «(4)» و ترك آن و ادامه گناه آدمى را به هلاكت ابدى گرفتار مى سازد.

امام على عليه السلام در اين زمينه فرمود:

اگر مردم هنگامى كه گناه كردند، توبه كنند و استغفار نمايند، گرفتار


1- -« يابن مسعود لاتحقّرنّ ذنباً و لاتصغّرنّه واجتنب الكبائر فإنّ العبد إذا نظر يوم القيامة الى ذنوبه دمعت عيناه قيحاً و دماً» بحارالانوار، ج 77.
2- -« إن اللّه يحبّ العبد أن يطلب إليه فى الجرم العظيم و يبغض العبد أن يستخف بالجرم اليسير» بحارالانوار، ج 73، ص 359، حديث 80.
3- -« إن قارفت سيّئة فعجل محوها بالتّوبة» بحارالانوار، ج 77، ص 208.
4- - رسول اكرم ص:« التائب من الذنب كمن لاذنب له» سنن ابن ماجه، ج 2، ص 142.

ص:135

عذاب الهى نمى شوند و هلاك نمى گردند. «(1)» گنهكار هرگز نبايد از رحمت خداوند مأيوس باشد، «(2)» زيرا نوميدى از رحمت خدا يكى از گناهان بزرگ است.

پيامبر اكرمصلى الله عليه و آله فرمود:

بدون شك، شادمانى خداوند براى توبه بنده گنهكار، بيش از شادى عقيمى است كهصاحب فرزند مى شود و گمشده اى كه به مقصد مى رسد، و تشنه اى كه به آب دست مى يابد. «(3)» قرآن كريم مى گويد: خداوند كسانى را كه از گناه توبه كنند، دوست دارد. «(4)» رسول خداصلى الله عليه و آله توبه كننده را به عنوان «دوست خدا» معرفى كرده است، «5(5)» بخصوص اگر نوجوان باشد. متن سخن آن حضرت چنين است:

هيچ چيز نزد خداوند محبوبتر از جوان توبه كننده نيست. «(6)» توبه به معناى بازگشت به خداوند متعال است؛ كسى كه مرتكب گناه مى شود، از راه خدا و مسير تكامل انسان و راه بهشت فاصله مى گيرد و توبه، بازگشت به اين راه و آشتى كردن با خداست.

امام على عليه السلام چگونگى اين بازگشت را چنين توضيح مى دهد:


1- -« لو أنّ النّاس حين عصوا أنابوا و استغفروا لم يعذّبوا و لم يهلكوا» غررالحكم، حديث شماره 7583.
2- -« قل يا عبادى الّذين اسرفوا على انفسهم لاتقنطوا من رحمةاللَّه إن الله يغفر الذنوب جميعاً» زمر، آيه 53.
3- -« للّه أفرح بتوبة عبده من العقيم الوالد و من الضال الواجد و من الظّمآن الوارد» الجامع الصغير، ج 2، ص 397، حديث 7193.
4- -« إنّ اللّه يحبّ التّوابين» بقره، آيه 222.
5- -« التائب حبيب اللّه» المحجة البيضاء، ج 7، ص 87.
6- -« ما من شئ احب الى اللَّه من الشاب التّائب» كنزالعمال، حديث شماره 10233.

ص:136

توبه داراى چهار ستون است: پشيمانى دل، طلب آمرزش با زبان، انجام فرمان خداوند با اعضاى بدن و تصميم به تكرار نكردن گناه. «(1)» «رَبَّنا إننا سمعنا منادياً ينادى للإيمان أن آمنوا بربّكم فآمنّا ربّنا فاغفرلنا ذنوبنا و كفّر عنّا سيئاتنا و توفّنا مع الأبرار»

«ربنا هب لنا من ازواجنا و ذرياتنا قرة اعين واجعلنا للمتقين اماماً»

محمدى رى شهرى

21/ 8/ 1373


1- -« التوبة على اربع دعائم: ندم بالقلب و استغفار باللسان و عمل بالجوارح و عزم على أن لايعود» بحارالانوار، ص 81، حديث 74.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109