به سوى ام القرى

مشخصات كتاب

نام كتاب: به سوى ام القرى

نويسنده: رسول جعفريان

موضوع: سفرنامه و خاطرات

زبان: فارسى

تعداد جلد: 1

ناشر: نشر مشعر

مكان چاپ: تهران

سال چاپ: 1373

نوبت چاپ: 1

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

ص:8

ص:9

ص:10

ص:11

ص:12

ص:13

سفرنامه هاى فارسى حج

سنت سفرنامه نويسى در ميان حاجيان ايرانى محدود بوده و طى يك هزار سال و اندى تنها آثار محدودى از خاطرات اين سفر خطر و پرخاطره برجاى مانده است. جداى از ناصرخسرو كه در سفرنامه خود گزارشى نيز از ظفر حج آورده اثر فارسى كوتاهى از قرن هشتم هجرى باقى مانده كا بايد در حكم سفرنامه شناخته شود گرچه در چارچوب سفرنامه نويسى نگارش نيافته است. اثر مزبور از ابوالاشرف محمد يزدى متوفاى سال 762 هجرى است كه با نام حجازيه شناخته شده است. او از طرف آل جلاير مأموريت داشته تا گزارشى از دشوارى هاى سفر حج به اين حكومت ارائه دهد تا درصحبت با شُرفاى مكه و ديگر ملوك اسلام براى رفع آنها اقداماتى انجام شود. اين رساله كه عنوان رسالةالحجازيه دارد در مجموعه رسائل خطى فارسى از بنياد پژوهش هاى اسلامى با تحقيق دكتر محمد جعفر ياحقى به چاپ رسيده است. قبل از اين بخش از آن توسط آقاى ايرج افشار چاپ شده بود. «(1)»


1- . سفر ابوالاشرف از آغاز تا رسيدن به حرم پنجاه روز طول كشيده است: مصمم چو كرديم عزم حجاز به نعت و به توحيد همدم شديم چنان عزم كرديم از شوق و ذوق كه فارغ زبيش و زكم هم شديم به مشهد رسيده به پنجاه روز به حج و به روضه مكرم شديم چو ديديم ما مكه و كعبه را چه گويم كه شاد و خرم شديم در آن جاى و مأواى همچون بهشت به يكبار فارغ ز عالم شديم دگر در مدينه چو نور نبى بديديم بر خورد معظم شديم كه ما را نبيى چنين بود و هست كزو سرفراز و مقدم شديم خدايا چه گوييم ما شك اين كه احرام بستيم و محرم شديم زمانى كه حاجى پس از طى اين راه طولانى قدم در سرزمين وحى مى گذارد به ناگهان اين احساس به او دست مى دهد كه: آخر دلم به آرزوى خويشتن رسيد وانچ كه از خداى خواسته بودم به من رسيد. .

ص:14

در اين ارتباط بايد گفت كه در دويست سال اخير همزمان با اوج گيرى سفنامه نويسى در جهان اسلام، در ايران نيز سفرنامه هاى متعددى نگاشته شده كه به اظهار يكى از محققان بيش از پانصد سفرنامه مى شود. از جمله شمارى از اين سفرنامه ها درباره سفر پرخاطره حج است كه در اينجا به معرفى برخى از آنها مى پردازيم. «(1)» 1- سفرنامه مكه، ضياء الدين قارى در سال 1129 (منزوى 4031) تنها يك سفحه

2- مسير الحرمين يا حالات الحرمين، مولوى رفيع الدين بن فريدالدين مراد آبادى هندى (منزوى 3999)

4- تذكرةالطريق فى مصائب حجاج بيت العتيق، برلين 454

5- سفرنامه مكه، محمد ولى ميرزا، 1260 در همين مجموعه چاپ شده است

6- سفرنامه مكه، محمدعلى فراهانى در سال 1263، كتابخانه مجلس، ش 2310

7- سفرنامه مكه، على خان حاجب الدوله در سال 1263 يا 1285

8- دليل الزائرين، عبدالعلى اديب الممالك، در سال 1272

9- سفرنامه عتبات و مكه، از سيف الدوله در سال 1279، (چاپ شده)

10- سفرنامه مكه، ميرزاعلى خان اعتماد السلطنه در سال 1285، آستان قدس رضوى 4125، ذريعه 12/ 186


1- آگاهى هاى اجمالى مربوط به اين سفرنامه ها را تا شماره 25 جناب آقاى ايرج افشار از مجموع بيش از پانصد سفرنامه فارسى كه فهرست كرده اند استخراج كرده و در اختيار ما گذاشت

ص:15

11- سفرنامه مكه، از:؟ اهداء به ناصر الدين شاه، به سال 1288

12- الوجيزه فى تعريف المدينه، محمدميرزا مهندس، در همين مجموعه چاپ شده است.

13- سفرنامه مكه، محمدرضا بن عبدالجليل حسنى حسينى طباطبايى تبريزى، در سال 1296 (ملك، ش 2357)

14- سفرنامه مكه، شاهزاده خانم معتمدالدوله فرهادميرزا همسر نصيرالدوله در سال 1297، كتابخانه شماره 2 مجلس، ش 1225 (فهرست، ج 2،ص 172)

15- دليل الانام فى سبيل زيارت بيت الله الحرام، سلطان مرادميرزا حسام السلطنه، در سال 1297، مجلس، ش 693

16- سفرنامه مكه، عبدالحسين خان افشار در سال 1299

17- سفرنامه مكه، حاج ميرزا ابراهيم مشترى طوسى حسام الشعرا، در سال 1300، اين سفرنامه منظوم به چاپ رسيده است، ذريعه 12/ 189، ملك 4834، مجلس 3: 415، دانشگاه 5/ 3806، آستان قدس رضوى 7: 511 (به نقل از فهرست ملك)

18- تحفةالحرمين، نايب الصدر در سال 1305 (چاپ شده است)

19- سفرنامه مكه، محمدحسين بن حاجى ميرزا عبدالصمد قاضى رضوى همدانى در سال 1307 (منزوى 4030)

20- سفرنامه مكه و مدينه و كربلا، از:؟ از 25 رمضان 1309 تا روز يكشنبه 9صفر، كتابخانه امام جمعه كرمان، ش 393

21- سفرنامه حجاز، محمدحسين شهرستانى، ذريعه، ج 12،ص 196

22- سفرنامه مكه، از:؟ در سال 1319 آشنايى با چند نسخه خطى،ص 105

23- سفرنامه مكه، مدير الدوله، در سال 1321- 1322، ملك ش 3899

24- سفرنامه مكه، ميرزا داود وزير وظائف، در سال 1324، آستان قدس رضوى، ش 6562

25- سفرنامه مكه، لطفعلى اعلايى، آستان قدس ش 4243

26- سفرنامه مكه، از:؟، اهداء به ناصرالدين شاه، به سال 1297، ملى 865 ف

27- رزونامه سفر مدينةالسلام و بيت الله الحرام، معتمدالدوله فرمانرواى فارس، از اين رساله محمدميرزا مهندس در الوجيزه فى تعرى المدينه ياد كرده است.

ص:16

28- منازل بين اصفهان و مكه، فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه فرهنگستان باكو

29- منازل الحج، بندعلى بن خيراتعلى در سال 1214

30- فتوح الحرمين، محيى لارى، قرن دهم، اين اثر كه سفرنامه اى منظوم است به كوشش ما به چاپ رسيده است. (قم 1373)

31- سفرنامه مكه، محمدحسين فراهانى، در سال 1303، ملى 573 ف (فهرست 1/ 69)

32- سفرنامه حج، آيةالله طالقانى، (چاپ شده است)

33- خسى در ميقات، جلال آل احمد، (چاپ شده است)

34- سفرنامه حج، آيةاللهصافى گلپايگانى، (چاپ شده است)

35- سفرنامه مكه، ميرزاعلى اصفهانى، در سال 1331، در همين مجموعه حاضر چاپ شده است

36- سفرنامه مكه، از:؟ در سال 1316، بنا به يادداشت فهرست نويس، نويسنده يكى از درباريان بوده است. كتابخانه آيةالله مرعشى، ش 6388

37- سرنامه مكه، سيد محمدتاجر طهرانى، در سال 1317 كتابخانه آيةالله مرعشى، ش 9008

38- سفرنامه مكه، مخبر السلطنه مهدى قلى هدايت، (چاپ شده است)

39- سفرنامه مكه، امين الدوله على بن مجدالملك (م 1322) در تهران چاپ شده است

40- سفرنامه مكه، شيخ ميرزاعلىصدرالذاكرين تفرشى طهرانى، در دو جلد، ذريعه 12/ 189

41- هدايةالسبيل، معتمدالدوله فرهادميرزا (م 1305) چاپ شده است

42- سفرنامه حج البيت، مولى ابراهيم بن درويش محمدالكازرونى، ذريعه 12/ 186.

43- سفرنامه حج و راهنماى حجاج، حسين ذوالقدر شجاعى، (چاپ شده است)

44- سفرنامه مكه، محمد بن اسماعيل الشهير به قيرى، در سال 1247 از شيراز به مكه رفته، كتابخانه مسجد اعظم، ش 2947

45- بزم غريب، محمدعلى بن محمد رضى بروجردى، در سال 1262، (يادداشت هاى استاد عبدالعزيز طباطبايى از كتابخانه علامه طباطبايى شيراز)

ص:17

46- انيس الحجاج،صفى فرزند ولى، در سال 1087 (منزوى 3992)

47- سفرنامه مكه، ميرزا جلاير، در زمان محمدشاه، (منزوى 4033)

48- سفرنامه حجاز، هدايت على بن شيخ فضل على، سفرى كه همراه حضرت مولانا اسحاق به حجاز و مكه و مدينه از راه كشتى كرده است، از غره ربيع الاول 1230، (فهرست مشترك پاكستان، ج 10،ص 62)

49- منهاج السعادات، سفرنامه حج، حكيم غلام محمد دهلوى، (فهرست مشترك پاكستان، ج 10،ص 62)

50- سفرنامه حج، پادشاه خواجه بن رحمت الله خواجه متخلص به نديم، در سال 1298، (فهرست مشترك پاكستان، ج 10،ص 66)

51- سفرنامه حج، محمدحسن جان هندى، در سال 1321، (فهرست مشترك پاكستان، ج 10،ص 67)

52- تحفة العراقين، سفرنامه مانند خاقانى شروانى، انشاء بعد از 551، (چاپ شده)

53- تاريخ كعبه، محمد معصوم بن محمدصالح دماوندى، در قرن يازدهم از بند سورت هند تا مدينه، (به كوشش مؤلف همين سطور در دفتر اول ميراث اسلامى ايران چاپ شده شده)

54- حجازيه، ابوالاشرف محمد يزدى متوفاى سال 762، پيش از اين توضيحاتى درباره آن گذشت.

رساله هاى فارسى در جغرافياى حرمين شريفين

در اينجا به معرفى برخى از رساله هاى فارسى درباره حرمين مى پردازيم. طبيعى است كه بيشتر مقصودمان آثار كهن است

55- مفرحةالانام فى تأسيس بيت الله الحرام، زين العابدين كاشانى، گزارش بناى كعبه در سال 1039، (به كوشش مؤلف همين سطور در ميراث اسلامى ايران چاپ شده است)

56- توصيف مدينه، سيد اسماعيل مرندى، در سال 1255، (در مجله ميقات چاپ شده است)

57- ترجمه فضايل مكه، حسن بصرى، از اين اثر نسخه هاى فراوانى در دست است (فهرست مشترك پاكستان، ج 10،ص 43)

ص:18

58- مكه، مبارك على هندى، درباره درازا و پهناى خانه كعبه از گذشته تا وضعيت كنونى، (نستعليق 1240) (فهرست مشترك، ج 10،ص 44)

59- مكه، از:؟، فهرست مشترك پاكستان (ج 10،ص 45) معرفى شده است

60- احوالات مكه، خواجه محمد پارسا (م 822) (منزوى 3932)

61- الرسالة المباركه، حاجى عبدالرحمان سمرقندى، (منزوى 3982)

62- تعريف الحرمين، از محمود بن محمد، نگاشته 991 (فهرست مشترك، ج 10،ص 15)

63- زاد السفينه فى احوال المدينه، نگاشته 1133 (فهرست مشترك، ج 10،ص 26)

64- مكه، تأليف در سال 1060، (فهرست مشترك، ج 10،ص 23)

65- جذب القلوب الى ديارالمحبوب، ترجمه خلاصة الوفاء، (فهرست مشترك، ج 10،ص 17)

66- اخبار حسينيه در اخبار مدينه، ترجمه خلاصة الوفاء در سال 969، (فهرست مشترك، ج 10،ص 11)

67- مساحت كعبه، منزوى (ص 3982) با اين عنوان دو رساله ياد كرده است

68- رساله در احوال مكه معظمه و مدينه مشرفه، اقا محمدعلى كرمانشاهى، (مرآةالاحوال، ج 1،صص 135، 149)

گفتنى است كه بنده با مشاركت حجةالاسلام والمسلمين جناب آقاى محمدعلى خسروى، گزارش حج سال 1371 را در كتاب با عنوان «با كاروان ابراهيم» و گزارش حج سال 1372 را با مشاركت حجةالاسلام والمسلمين محمدعلى مهدوى راد در كتاب «با كاروان عشق» فراهم آورديم. در هر دو سال، از معاضدت و مشاورت جناب حجةالاسلام والمسلمين آقاى سيدعلى قاضى عسكر بهره مند بوديم. اسمال، يعنى سال 1373، قرار شد تا سفرنامه اى تنظيم شود. براى بنده كه هرچه داشتم در ضمن آن دو كتاب آورده بودم، كار جديد دشوار بود. به هر روى اميد است آنچه عرضه كرده ايم كه مقبول واقع شود. طبيعى چنين است كه اين قبيل سفرنامه ها بيشتر براى نسل هاى آتى بكار مى آيد، به همين دليل، براى آنكه مجموعه ما خواندنى شود سه سفرنامه از سال هاى پيش كه تاكنون چاپ نشده بود در اين مجموعه آورديم. اميد است كه ان شاء الله در آينده شمار ديگرى از سفرنامه هاى فارسى چاپ نشده را آماده چاپ كنيم.

رسول جعفريان

ص:19

بسوى ام القرى (19- 149)

در آغاز راه

خداوندا مشرف كن مرا زود به حج و روضه، و زمن باش خشنود

به حق آنك من مَهْد الى اللحد ترا دانسته ام مسجود و معبود

كه تأخيرى نفرمايى در انجاح هم امسالم ببخشى هر سه مقصود

نزديك به نود و پنج درصد حاجيان كسانى هستند كه در تمام عمر خويش يكبار به زيارت بيت الله الحرام مشرف مى شوند. شور و شوق اين زائران از هنگامى كه به تهيه مقدمات سفر مى پردازند آغاز مى شود. گذشت روزها به كندىصورت مى گيرد و به همين دليل تأثير اين شور و شوق در درونشان هر روز بيشتر و بيشتر مى شود. تاكنون پيوند آنان با ديلصرفاً از راه مفاهيم بوده و بس، اما اكنون قرار است تا ديوار كعبه را در آغوش گيرند، فضاى مسجدالحرام را تجربه كنند، به ديدار قبر بزرگ منادى اسلام بشتابند و آثار برجاى مانده از قبور امامان را در پيشديدگان خويش قرار دهند. اين بار، تماس آنان با دين، يك تماس تاريخى است، در اين فضا، بازگشت به يك هزار و چهارصد سال پيش را تجربه مى كنند. هركجا رسول خداصلى الله عليه و آله نماز گزارده، و جاى آن مشخص است نماز مى گزارند. هركجا كه آثار از احضور رسول خداصلى الله عليه و آله دارد زيارت مى كنند و بدين ترتيب در تمام عمر خويش يكبار هم كه شده با حضور در آن فضا، پيوند خويش را با شعائر دين و آثار تاريخى آن تقويت مى كنند.

پيش از رفتن، جلساتى ترتيب مى يابد كه روحانى به آموزش مناسك حج مى پردازد،

ص:20

حضور قاطع حاجيان در اين جلسات چنان شورانگيز است كه هر فردى را تحت تأثير قرار مى دهد، انديشه چنين سفر مقدسى سراسر وجود آنان را پر كرده و اين محفل را كه مقدمه اى براى رفتن است گرم مى كند. در يكى دو سال گذشته با پخش برنامه هاى منظم ازصدا و سيما درباره مناسك و آثار تاريخى حرمين شريفين، از يكى دو ماه قبل از حج فضاى كشور تغيير مى كند. نداى لبيك زيبايى كه در آغاز اين برنامه پخش مى شود، هر شنونده اى را به سوى خود مى كشاند. آشنايان با مناسك حج به تعليم احكام مى پردازند، استادان تاريخ دان به تشريح امكنه تاريخى مشغولند و ديگر دانشوران، از لطائف عرفانى و جنبه هاى دينى حج سخن مى گويند و بالاخره مسئولان ادارى حج مسائل و مشكلات سفر را بازگو مى كنند.

امسال در طى يك ماه قبل از آغاز اولين پروازها، هر روز، سيماى جمهورى اسلامى برنامه مناسك داشت. علاوه بر آن برنامه منظمى طى دوماه پيش از حج، هر هفته دوبار كه يك بار آن تكرار همان برنامه بود پخش مى شد. مجموع اينها در آشنا كردن مردم كشورمان بويژه زائران با محيط حرمين شريفين بسيار مؤثر بوده و هست. مطمئناً بسيارى از مردم با ديدن اين برنامه ها در انديشه اين سفر پرمعنويت فرو مى روند، اما چه كنند كه دشوارى هاى فراوانى بر سر راه آنان قرار دارد و به راحتى نمى تواند اين خواسته قبلى خود را جامه عمل بپوشاند.

در طى اين روزها، كسان ديگرى سخت گرفتار خاطره سفر حج خويش مى شوند، كسانى كه سال پيش از اين يا قبل از آن به حج مشرف شده اند و هنوز خاطراتى دارند، سر شوق مى آيند. مى دانيم كه شوق اينها براى رفتن بيشتر از ديگران است، آنان علاقمندند حداقل يك بار ديگر آن سفر را تكرار كنند. آنان مى گويند: سال اول چشممان بسته بود اگر بار ديگر برويم با چشمان باز مى رويم. اين سخن دور از واقعيت نيست، من خود شاهد بودم شخصى كه سال قبل به سفر حج رفته بود، به فرودگاه آمده و با چشمان اشك بار شاهد رفتن حاجيان بود، او گفت كه فقط و فقط براى ديدنصحنه عازم شدن حجاج به فرودگاه آمده است.

ص:21

در فرودگاه

همه ساله، بخش عمده اى از فضاى فرودگاه تهران، به عنوان «ترمينال حجاج» به زائران اختصاص مى يابد، اين كار سال هاست كه مرسوم است. حال سنخ و ساخت ترمينال مسافران مكه با مسافران ترمينال پروازهاى خارجى ديگر تفاوت داشته است، گو اينكه اكنون نيز تا حدودى فرق دارد. در مجموع بايد گفت كه مشكلات ويژه سبب اين تصميم گيرى شده است. فضاى اين ترمينال در ايام سفر، فضاى حج و زيارت و قداست است. نبشته هايى بر روى پارچه، از همان آغاز ورود به ترمينال، به چشم مى خورد؛ در يك مورد از امام نقل شده است كه: «سفر حج سفر دنيا و تحصيل دنيا نيست، سفر الى الله است.» درباره برائت نيز جملاتى به چشم مى خورد: «برائت روح و معناى حج است.»

فضاى داخل سالن انتظار را به شيوه هاى مختلف، آماده اين سفر معنوى كرده اند، گرچه بيرون از سالن، هنوز افرادى ديده مى شوند كه به عنوان بدرقه آمده اند و از سر و وضع آنها چنينن پيدا است كه تقيدى ندارند، اما در مجموع چهره ها آشناست و روحيه افراد روحيه دينى و مذهبى است. تابلوى شيشه اى بزرگ از مسجدالحرام داخل سالن را مزيّن كرده است. نوار ظبطصوت آهسته اشعارى درباره مدينه و بقيع مى خواند. شعار لبيك نيز در چندجا بهصورت زيبايى نوشته شده است. به علاوه تصويرهاى زيبايى از مشاهد حج بر اطراف ديوار سالن انتظار نصب شده آمده كه افراد بسيارى به تماشاى آنها مشغولند.

سفر ما روز چهارشنبه 14/ 2/ 1373 ه. ش مطابق با 22 ذى قعده و ساعت پرواز چهار و ربع بعد از ظهر بود. راستى اگر نگاهى بهصد سال پيش بلكه نزديكتر از آن بيندازيم و دشوارى هاى سفر حج را از آغاز گرفته تا به انتها به خاطر آوريم، مى فهميم كه چقدر تفاوت ميان مسافرت آنها و ما وجود دارد؟ تمامى راه در سه ساعت طى مى شود، در برابر پنجاه تا شصت روز حركت يك قافله در زمان هاى پيشين. با اين حال در طى راه شاهيدم كه برخى تحمل همين مقدار سختى را ندارند و زود عصبانى مى شوند.

خوشبختانه شمارى از اين مشكلات در برخى از سفرنامه ها آمده كه مطالعه آنها به همه عزيزانى كه قصد رفتن به اين سفر معنوى را دارند توصيه مى شود.

شور و حال برخى از زائران در سالن انتظار به حدى بود كه دسته اى گرد هم اجتماع

ص:22

كرده يكى از آنها شعر مى خواند و ديگران با احساس تمام همراهيش مى كردند. زائران ايرانى براى ديدند مدينه لحظه شمارى مى كنند، در واقع علاقه آنان به اهل بيت عليهم السلام و سال ها مداحى آن بزرگواران، چنين روحيه اى را به آنان داده است.

در طول راه كه سه ساعت و پانزده دقيقه به طول انجاميد، بخش هايى از چند فيلم در هواپيما به نمايش در آم د، ابتدا اصول ايمنى و بعد برنامه اى براى حج؛ در اين برنامه سمعى بصرى، به تفصيل درباره اهميت اين سفر و بركات معنوى آن سخن گفته شد. در ادامه تذكراتى درباره رعايت برخى از مسائل دينى داده شد: خاك از قبور مطهر ائمه برنداريد. در نماز جماعت برادران اهل سنت شركت كنيد. نخ و قفل به پنجره ها نبديد و بسيارى نكات مفيد ديگر. به دنبال آن تذكرات سازمان حج و زيارت و بعد هم تذكرات بهداشتى.

سوار هواپيما شدن براى كسانى كه تاكنون سوار نشده اند- كه بخشى از حجاج ما چنين اند- كار دشوارى است، هول و هراس به ضميمه بى نظمى ها، سبب شده تا مرتب تذكراتى به آنان داده شود. در فرودگاه جناب آقاى دكتر سيد محمدباقر حجتى و حجةالاسلام آقاى شيخصادق لاريحانى كه ايشان سفر اولشان بود را زيارت كردم و تا به آخر در مدينه و مكه با هم بوديم.

معمولًا در طى راه، كسانى مطالعه مى كنند، برخى روزنامه و مجله مى خوانند، كسانى نيز به خواندن مناسك مى پردازند.

فرودگاه جده و كنترل مأموران سعودى

ورود به فرودگاه جده، چند مرحله كنترل را مى طلبد؛ يك بار كنترل گذرنامه و يك بار كنترل اثاثيه و بار افراد. اين كنترل نظم مى خواهد و متأسفانه برخى از زائران ما از اين نظم بى بهره اند. در بخش كنترل اثاثيه تقريباً تمامى ساك ها و چمدان ها بازرسى مى شود. در اين بازرسى كتاب ها و نوشته ها جايگاه ويژه اى دارند. در بخش ما يك افغانى بود كه مرتب مأمران سعودى او را با «اعلام، اعلام؛» يعنى تبليغات،صدا كرده كتاب ها را براى بررسى به او مى دادند. او نيز سئوالاتى از زائر مى كرد كه آيا كتاب مطالب سياسى دارد يا نه، چيزى بر خلاف عقايد اهل سنت دارد يا نه؟ در ضمن هرچه عكس از علما در اول كتاب يا جداى از

ص:23

آن بود بر مى داشت. افغانى مزبور ظاهراً كتاب ها را نمى شناخت، حتى المراجعات را؛ لذا آن را نيز رد كرد. او براى توجيه كارش به ما گفت: اگر من نباشم نمى گذارند كتاب هاى شما رد شود، اما من تشخيص مى دهم تا شما بتوانيد مقدارى از كتاب هاى خود را ببريد! به هر حال پس از وارسى و معطلى نسبتاً زياد، ما را خلاص كرد و ما به محوطه فرودگاه آمديم تا پس از چند ساعت راهى مدينه شويم. در يك مورد بازرسى شاهد بودم كه مأمور محتمى خمير دندان را نيز بيرون آورد تا مطمئن شود چيزى در آن نيست.

در كنار ما كاروان هاى ايرانى بودند كه در همان بدو ورود، مشغول خريد و فروش پسته و انگشترى و جز آن با عرب ها شدند.صحنه مزبور بسيار زننده و ناراحت كننده بود. تصور كنيد زمانى كه خريدار به عربى سخن مى گويد و فروشنده به فارسى و اين دو مى خواهند سر قيمت چك و چانه بزنند، مى توانيم درك كنيم كه چهصحنه مضحك و خنده آورى بوجود مى آيد. گاهى قيمت را روى كاغذ مى نويسند، گاهى كف دست گاهى نيست با انگشتان عدد را معين مى كنند. سال هاى قبل نيز اين پديده زشت وجود داشت و على رغم تذكرات مكرر مسافران، از آن دست بردار نيستند.

آخر شب بود سرى به ميزهاى استعلامات كه محل عرضه نوشته هاى تبليغى بود زديم، جزوات فراوانى، با چاپ بسيار زيبا، در احكام حج، عمره، نماز و زيارت به زبان هاى مختلف عرضه مى شد؛ زبان فارسى- عربى، تركى، ملاوى، سواحلى، اردو، انگليسى، فرانسه. شمارى از آنها را گرفتيم: فتاوى مهمى تتعلق بالصلاة؛ الدعاء من الكتاب والسنة ويليه: العلاج بالرقى؛ التحقيق والايضاح لكثير من مسائل الحج والعمرة والزيارة دليل الحاج والمعتمر باللغُ الفارسية، دليل الحاج، فى خدمة ضيوف الرحمن و چيزهاى ديگر.

البته در اطراف دكه هاى اسعلامات، مشترى وجود نداشت. امسال كاهش شمار حاجيان ايرانى در بخش ايرانيان در فرودگاه جده كاملًا حس مى شد. مسافرت ما از جده تا مدينه قدرى با دشتوارى همراه بود با اين حال حركت ساعت پنجصبحصورت گرفت و ما ساعت يك بعد از ظهر به وقت عربستان به محل سكونت خود رسيديم. در طول راه، براىصبحانه ايستاديم، يك كيك و يك چايى براى هر نفر كه مجموعاً براى حدود سى نفر نود ريال سعودى هزينه شد.

در ايستگاه كنترل گذرنامه ها، هنگام ورود به مدينه، در فرصت بدست آمده، از ماشين

ص:24

ما پنج ايرانى نزد دكتر رفتند؛ دكتر پاكستانى بود و گفت چند سال در رشت مقيم بوده و فارسى به خوبى مى دانست. اين مركز مربوط به سعودى ها بود. من نيز جزو مراجعين بودم كه با دستى پر از دارو به ماشين بازگشتم.

در طى راه، برخى قاريان قرآن همراهمان بودند كه باصداى دلنشين قرآن مى خواندند و زائران را سرحال آوردند.

ص:25

در حرم رسول خداصلى الله عليه و آله

ص:26

ص:27

ورود به مدينه

نخستين برخورد با حرم رسول خداصلى الله عليه و آله روشن شدن چشم زائران به مناره هاى مسجدالنبى است كه متأسفانه ساختمان ها و هتل هاى برافراشته، مانع از ديدن سريع آن گرديده و تنها با رسيدن به اوائل خيابان باب العوالى يا شارع على بن ابيطالب بود كه چشممان به آثار مسجد و روضه رسول خداصلى الله عليه و آله و نيز بقيع روشن شد. دو سال قبل، در قسمت جنوب و شرق بقيع، بخشى را به بقيع افزوده بودند و امسال هنوز مشغول تكميل ديوارها، در حالى كه ديوار قبلى در ناحيه جنوب و شرق در داخل بقيع همچنان وجود داشت، بودند. اينك كه اين يادداشت ها نوشته مى شود هنوز دوسه ساعت از حضور ما در شهر مدينه نگذشته است. بايد رفت و از نزديك ديد و براى دوستداران نوشت.

شب جمعه 15 ارديبهشت 73 اولين شبى بود كه در نماز جماعت مسجدالنبىصلى الله عليه و آله شركت مى كرديم. پيش از نماز براى زيارت به مسجد رفتيم. بيرون مسجد، ميان بقيع و مسجد سنگفرش زيبايى شده، از پايه هاى نصب شده به دست مى آيد كه قرار است سقف هاى متحرك در اينجا نيز نصب شود، همانطور كه يكى دو سال قبل در حياط مسجدالنبى صلى الله عليه و آله نصب شده بود.صف هاى فشرده نماز هر لحظه افراد جديدى را در خود مى پذيرفت و جا را براى نماز سخت تر مى كرد.

حذيفى قارى مشهور قرآن، امام جماعت نماز مغرب در ركعت سوم نماز قنوت گرفت، سال قبل نيز اين قنوت ها بود. سوژه اصلى، دعا براى مسلمانان بوسنى و نفرين بر ضد

ص:28

صرب ها بود. ظاهراً در نماز اشكالى پيش آمد و حذيفى بعد از پايان تشهد، بدون سلام، دو سجده سهو كرد. حاجى تركى كه در كنار من نشسته بود و معلوم شد روحانى است، به شدت از گرفتن قنوت ناراحت شد و مى گفت كه در نماز مغرب قنوت وجود ندارد! به او گفتم كه از نظر اهل سنت، يا لااقل برخى از آنها، قنوت در نمازصبح و مغرب مستحب است. ظاهراً نمازش را اعاده كرد. بعد از نماز باز به زيارت قبر حضرت رسول صلى الله عليه و آله آمديم.

پس از آن، از مسجد خارج شديم. فضاى مسجد و بقيع، محل استراحت حاجيان شده و از هر تيره و طايفه اى در آنجا گردهم نشسته، سخن مى گويند.

دعاى كميل در مدينه

هرساله يكى از برنامه هاى منظم حجاج ايرانى، برگزارى مراسم دعاى كميل در كنار قبرستان بقيع است. اين مراسم براى زائران شيعه بسيار پرجاذبه مى باشد، بويژه كه امسال بسيارى از حجاج تنها يك شب جمعه در مدينه هستند و مى يابد كمال استفاده را از آن بكنند. روحيه مردم در اين شب در طى دعا بسيار ديدنى است. شايد براى بسيارى از آنها اين روحيه سابقه اى نداشته است. به هر روى شب جمعه ساعت ده شب مراسم دعاى كميل برگزار شد. امسال به دليل آنكه طول سفر كوتاه است و زائران مدت زيادى در مدينه نمى مانند كراها فشرده تر انجام مى شود. احتمالًا تاكنون قريب بيست هزار زائر به مدينه آمده اند. در اين مراسم جناب آقاى رى شهرى نيز شركت داشت، از آقايان ديگر، جناب آقاى مصباح، آقاى مسعودى و آقاى قرائتى را ديدم. برنامه آغاز شد، و آقاى شيخ حسين انصاريان دعا را خواند، مداحى نيز پيش از آن اشعارى خواند. در پايان نيز جناب آقاى رى شهرى دعا كردند. گردشى در محوطه كردم تعدادى ماشين و نيروهاى پليس دورتر ايستاده بودند. مراسم يك ساعت به طول انجاميد، پس از آن بدون آنكه اتفاق خاصى بيفتد مردم به خانه هاى خود رفتند.

محيط ميان مسجد و بقيع از لحاظ معنوى براى اجراى مراسم دعاى كميل بسيار مناسب بود. خبردار شديم كه از عصر، مأمورين سعودى دنبال بلندگو مى گشته اند. در وقت اجراى دعا بلندگوهاى كوچكى از چند گوشه مراسم برپا شد وصدا به خوبى به همه مى رسيد. دو

ص:29

نفر از مأمورين سعودى در يك اطاقكى كه در كنار مراسم بود فيلمبردارى مى كردند.

فضاى ملكوتى ميان مسجد نبوى و بقيع روحيه خاصى به زائران مى داد. به هر روى بيشترين زائران بار اول بود كه در اين مكان، آن هم شب جمعه، در مراسم دعاى كميل شركت مى كردند.

نگاهى به يكى از جزوات تبليغى وهابى ها

فرصتى شد به يكى از نشريات تبليغى سعودى ها از همان كتابچه اى كه در فرودگاه جده گرفتم مرورى داشته باشم، جزوه مزبور درباره مسائل حج و عمره و بحث زيارت است.

در بخشى از آنكه درباره زيارت است، زيارت مختصرى از رسول خداصلى الله عليه و آله و ابوبكر و عمر را توصيه مى كند؛ اين زيارت تنها ويژه مردان است و زنان حق خواندن زيارت را ندارند! شرعيت خواندن زيارت براى ابوبكر و عمر- و طبعاً غيرشرعى بودن خواندن زيارت براى ديگر اصحاب- تنها آن است كه عبدالله بن عمر هنگام ورود به مسجد، علاوه بر رسول خداصلى الله عليه و آله در جمله كوتاهى آن دو نفر را زيارت مى كرده است. مى دانيم كه اهل سنت اعمالصحابه را نيز حجت مى دانند، بنابراين فعل عبدالله سبب شده كه تنها و تنها از ميان تمامصحابه زيارت اين دو نفرصورت شرعى داشته باشد، در حالى كه اگر بنا به اين استدلال بود لااقل بايد زيارت شهداى احد نيز كه مكرر توسطصحابه انجام مى شده بلااشكال باشد.

در كتاب مزبور هر نوع تبركى بدعت دانسته شده و خواسته شده تا از اين منكرات پرهيز شود. درباره شفاعت نيز در آغاز آمده كه از هيچ مرده اى نمى توان طلب شفاعت كرد البته از رسول خداصلى الله عليه و آله در طول حيات و نيز روز قيامت مى شود خواست تا شفيع باشد، بنابراين شفاعت در قيامت ممكن است اما تنها به اذن خداوند. در اين باره بايد گفت شيعه نيز شفاعت در قيامت را تنها به اذن خداوند مى داند و كسى ادعا نكرده كه بدون اذن خداوند شفاعتىصورت مى گيرد. البته فرق شيعه و وهابى ها در اين باب آن است كه آنها مى گويند در حال حاضر نمى توان از رسول خداصلى الله عليه و آله طلب شفاعت كرد. آنها بر اين باورند كه گرچه رسول خداصلى الله عليه و آله از نوعى حيات برزخى برخوردار است اما نوع حيات

ص:30

انسانى ما را ندارد! به هر روى بايد روشن شود كه اگر اكنون نيز از رسول خداصلى الله عليه و آله شفاعت خواسته مى شود، بر پايه اين عقيده است كه او حيات برزخى دارد، از قضا در همين كتابچه آمده است كه وقتى ما زيارت رسول خداصلى الله عليه و آله را كرده و به او سلام مى فرستيم. آن حضرت جواب سلام ما را مى دهد زيرا در سنن ابى داود آمده است كه: «ما من أحد يسلّم علىّ الا ردّالله علىّ روحى حتى أردّ عليه السلام»؛ هركس بر من سلام كند، خداوند روح مرا به من باز مى گرداند تا پاسخ سلامش را بدهم.

از برخى عبارات اين جزوه، مى تون بدست آورد كه تعديلاتى در عقيده وهابيان نسبت به زيارت و شفاعت صورت گرفته است.

نخستين ديدار از يك كتابفروشى

صبح روز جمعه 16 ارديبهشت (24 ذى قعده) به كتابفروشى «مكتبة الثقافة الدينيه» رفتم، روزهاى جمعه برخى مغازه ها بسته است در عين حال گويا به دليل آنكه ايام حج است شمارى از آنها باز هستند. كتابفروشى پركتابى بود، به نظرم طى سال گذشته چند كتاب جديد چاپ شده بود.صاحب كتابفروشى فهميد ايرانى هستم و طبعاً با ترديد به من نگاه مى كرد. قيمت كتاب ها اندكى افزايش يافته اما به دليل افزايش قيمت دلار و طبعاً افزايش نرخ ريال سعودى در برابر ريال ايرانى،- امسال هر ريال 75 تا 80 تومان است- خريد كتاب بسيار دشوار مى باشد. كتاب هايى را علامت زدم تا بعد براى خريدِ آنها اقدام كنم.

خطابه خطيب جمعه

در اينجا مناسب است قسمتى از سخنان امام جمعه مسجدالحرام را نقل كنم. وى در ابتدا درباره اهميت حج سخن گفته و بر وحدت و اجتماع مسلمانان تأكيد مى كرد. او گفت بر عالمان و رهبران دينى است كه قلم خويش را در خدمت وحدت امت اسلامى بكار گيرند. كانال ديگر تلويزيون نيز كهصرفاً به زبان انگليسى است نماز جمعه مسجدالنبى را پخش مى كرد. خطيب مسجدالحرام بر نفى شرك، عدم جواز تبرك به ديوارها و اظهار شعارهاى خلاف اسلام تأكيد كرد.! او به صهيونيست ها حمله كرده و خطاب به مسلمانان گفت كه شما در آسايش

ص:31

هستيد، در حالى كه بسيارى زير آزار و قتل شكنجه هستند. مسلمانان بوسنى، فلسطين، كشمير، سومالى و فيليپين گرفتار چنين مشكلاتى هستند؛ او ادعا كرد كه خداوند مسجدالاقصى را به مسلمانان برگرداند. اين در حالى است كه موضع رمى دولت عربستان و رونامه ها حمايت و هوادارى از طرح عزّه- اريحا است. او گفت بر حجاج است كه اخلاق اسلامى را در طى اعمال حج رعايت كنند. وى از مأموران سعودى و دولتى كه كار خدمت به حجاج را بر عهده دارند تشكر كرد. خطيب شيخ عبدالرحمان السديس بود. او متن سخنرانى را نوشته و از روى آن قرائت مى كرد. خطبه اول تقريباً 10 دقيقه به طول انجاميد. خطبه ديگر عمدتاً به حج اختصاص داشت.

در بقيع

عصر امروز به زيارت قبور ائمه بقيع عليهم السلام مشرف شديم. در طى سال گذشته، بناى ديوار اطراف بقيع، تقريباً خاتمه يافته است. اين بنا بسيار زيبا و با سليقه ساخته شده و در كنار ديوار بخش غربى آن اتاقك هايى به عنوان مغازه بنا گرديده كه دستى است. در اين بازسازى مساحت بقيع گسترش يافته است. اين گسترش بيشتر در قسمت شرقى و جنوبى آن در كنار خيابان ستين- شصت مترى- است. جمعيت زيادى در بقيع- از تمامى محل- حاضر بودند. قبور ائمه همچون سال هاى گذشته است، جز آنكه امسال اجازه نزديك شدن مردم به قبور را به مقدارى نمى دادند. مردم در فاصله حدود 20 تا 30 مترى قبور بودند در حالى كه سال هاى قبل بين آنها و قبرها حدود 5 متر فاصله بود. ايرانى ها معمولًا براساس نقشه اى كه در كتاب ادعيه و آداب حرمين است، محل قبل امامان، بنات و عمات رسول خداصلى الله عليه و آله را مى شناسند. همچنين اين نقشه به طور جداگانه تكثير شده و با ترجمه به زبان هاى ديگر، در اختيار ساير حجاج نيز قرار مى گيرد.

زائران ايرانى علاقه فراوانى به ام البنين دارند، قبر آن بزرگوار در كنار ديوار غربى بقيع روبروى روضه مطهر است.

قسمت هاى بيرونى ديوار روضه مطهر؛ يعنى قسمت شرقى مسجدالنبى مجدداً سنگ كارى شده و فعلًا اسامى درهاى اين قسمت از جمله «باب الجبرئيل» محو شده است. اين خود

ص:32

سبب سرگردانى زائران شده و مرتب از آن سئوال مى كنند. جمعيت حاضر در بقيع،صبح ها بسيار فراوان است. معمولًا اندكى پس از نمازصبح بقيع گشوده مى شود و تا حدود يك ساعت پس از برآمدن آفتاب در آن باز است. سال هاى گذشته مدخل ورودى بسيار تنگ و رفت و آمد دشوار بود اما با بناى جديد ديوار اطراف بقيع و گشوده شدن در آن، تا اندازه اى مشكل مزبور رفع شده است گرچه به خاطر شلوغى جمعيت هنوز نيز رفت و آمد دشوار است. به علاوه حركت زائران در غير مسيرهاى تعيين شده در داخل بقيع، سب شده تا گرد و خاك بلند شود. گفتنى است كه قبرهاى شناخته شده به هيچ روى علامتى ندارند و بر بالاى هر قسمت دو نفر يا بيشتر از مأموران بهصورت لباس شخصى و يا انتظامى مراقب اند تا كسى به قبر نزديك نشود. آنان نوعاً حاضر به دادن هيچگونه توضيحى نيستند و شايد اصلًا چيزى دربارهصاحب قبر نمى دانند. تابلوى بزرگى نيز در آنجا نصب شده كه از نماز خواندن كنار قبر و پول انداختن بر روى آنها و نيز دست ماليدن نهى كرده است.

در اينجا عمدتاً به سه زبان عربى- اردو و انگليسى مطالب نوشته شده است. اما در اين تابلو به فارسى نيز ترجمه شده و قاعدتاً دليلش آن است كه زائران ايرانى نيز طرف خطاب آنها هستند. البته زبان فارسى مورد استفاده، زبان فارسى رايج در افغانيستان و آسياى ميانه است. دليلش هم آن است كه آنان از افغانى ها براى راهنماى در اين جهت بهره مى گيرند. مثلًا در همان تابلوى مذكرو بجاى عبارت «انداختن پول روى قبرها» آمده است «انداختن مبلغ ها بالاى آنها».

يكصفحه از روزنامه «البلاد» نيز فارسى است كه در سال هاى گذشته بيشتر به سبك فارسى افغانى بود، اما امثال با نثرى بهتر و يا به تعبير ديگر آشناترى براى ايرانيان منتشر مى شود.

به هر روى بايد گفت كه ايرانى ها در برابر قبور ائمه و بردبارى بيشترى برخورد كرده و از انجام اعمالى كه مورد انكار مأموران است، پرهيز دارند. دليل آن نيز توصيه هاى مكررى است كه روحانيون كاروان ها به مردم كرده و مرتب مى كنند. البته هنوز در بيرون بقيع بعضى افراد نماز مى خوانند اما اين كار به ندرت انجام مى گيرد. روضه خوانى نيز گرچه ادامه دارد و البته در حد طبيعى و معقول مورد انكار نيست، اما ديده مى شود كه گاه از اين

ص:33

فراتر مى رود. خوشبختانه بايد گفت نهاد امر به معروف و نهى از منكر كه طى اين چند سال متشكل از معين هاى كاروان به اين امر مى پردازند، در تعديل اين مسائل نقش قابل توجهى دارند.

براى قرن ها به دليل بى مهرى حاكمان ديارى كه متعلق به همه مسلمانان است، شيعيان نتوانسته اند آزادانه به زيارت امامان خود بروند. در سفرنامه هاى شيعيان مكرر اشاره شده كه با حاج عجم در مدينه و مكه سخت گيرى مى كنند، بويژه مكرر درباره بقيع آمده كه براى ورود زائران عجم پول دريافت مى كرده اند. در عين سال هايى كه اين مناطق در دست خلافت عثمانى بود لااقل شيعه دلش را به اين چند بناى مختصر كه بر قبور امامان بوده و گاه توسط عثمانى ها تعميراتى در آنصورت مى گرفت خوش كرده، اما اكنون اين بناهاى مختصر نيز تخريب شده و وضعيت بقيع براى شيعيان دردناك تر است. در عين حال بد نيست خاطره اى را مربوط به سخت گيرى بر شيعيان در دوره عثمانى آن هم در ارتباط با بقاع ائمه بقيع ياد كنيم:

سيد نعمةالله جزائرى مى نويسد كه در سال 1095 هجرى به حج و از آنجا به مدينه رفته است. او ديده است كه شيعيان بدون تقيه به زيارت ائمه بقيع مى روند. جزايرى مى نويسد:

يكى از ساكنان شيعه مدينه به او گفت كه سال پيش علماى مدينه به تفتيش كتبى كه در خزانه بقيع بوده رفته و نسخه اى از «المزار» شيخ مفيد در آنجا يافتند كه در آن مطالبى درباره خلفا آمده بود؛ كتاب را نزد قاضى آورده و از او اجازه خواستند تا به آنان رخصت دهد قبه ائمه را تخريب كنند؛ او گفت: اين قبه را هارون الرشيد براى پدرش عباس ساخته و من نمى توانم براى خراب كردن اين قبه قديمى فتوا بدهم. علما تصميم گرفتند تا به استانبول رفته، حكمى از سلطان براى هدم اين قبه دريافت كنند؛ زمانى كه به استانبول رسيدند، سلطان محمد خبر ورود آنان را شنيده و دستور داد تا آنان را در بناهاى باشكوهى به بهترين وجه پذيرايى كردند. در روز جمعه، سلطان از آنان خواست تا اعلم آنها براى اقامه جمعه آماده شود. اين عالم كه بر مذهب شافعى بود در هنگام قرائت، «بَسْمله» را نخواند. نماز كه خاتمه يافت؛ سلطان از امام پرسيد: با اينكه خواندن «بسمله» در مذهب شافعى واجب است چرا آن را ترك كردى؟ او گفت چون سلطان ما حنفى بود رعايت مذهب او را كرديم. سلطان گفت: نماز عبادت خداوند است و نبايد در آن مراعات سلطان شود؛ با توجه به اينكه شافعى گفتن بسمله را واجب مى داند، ترك آن نماز را باطل مى كند؛

ص:34

وقتى نماز امام باطل باشد، نماز مأموم نيز باطل است؛ پس نماز ما نيز باطل است. پس از آن دستور كشتن آنها را داد كه با شفاعت وزير تنها به بيرون كردن آنها بهصورت زشتى اكتفا شد؛ آنان در راه بازگشت برخى در كشتى و برخى در راه درگذشتند.

حضور حجاج ايرانى در نمازهاى جماعت

توصيه به شركت در نماز جماعت مساجد اهل سنت همچنان ادامه دارد. اين مسأله در سال هاى گذشته مكرر توسط مسئولان امور روحانيون كاروان ها تذكر داده شده است.

در مسجدالنبى شاهد حضور عده فراوانى از زائران ايرانى در نماز جماعت، بويژه نماز ظهر و مغرب هستيم، با اين حال اكثر آنها مى كوشند تا در محلى از مسجد نماز بگزارند كه محل سجده آنها سنگفرش خالى از فرش قالى در فواصل ستون ها باشد- آنان اغلب نماز مغرب را به جماعت خوانده پس از آن نماز عشاء را خود مى خوانند و باز مى گردند. يك دليل عمده آن دور بودن برخى راه هاست كه به آنها فرصت بازگشت به مسجد را نمى دهد، گرچه مسأله اصلى آن است كه شيعيان تقريباً هميشه نمازشان را جمع مى خوانند؛ يعنى ظهر و عصر با هم و مغرب و عشا نيز.

در نشريه زائر شماره دوم به نقل از آيةالله قديرى آمده است كه «شركت در نماز برادران اهل سنت به فتواى همه آقايان فقها رجحان و برترى دارد و به فتواى حضرت امام رحمه الله و حضرت آيةالله العظمى اراكى اين نمازصحيح است و مجزى است. در همان نشريه به نقل از حجةالاسلام والمسلمين آقاىصابرى همدانى نيز فصلى در فوايد شركت در نماز جماعت اهل سنت آمده است؛ از جمله آنكه نزد سنيان، علاقه محبان اهل بيت به نماز جماعت به اثبات مى رسد و همين طور سبب وحدت مسلمانان مى شود.

در يكى دو روز شمار فراوانى از زائران عرب شيعى، از منطقه احساء و قطيف وارد مدينه شده اند. آنان بهصورت كاروانى و متشكل حركت كرده و از نظم قابل توجهى برخوردارند. زن هاى آنان بسيار محجوب بوده و بيشتر بهصورت دسته اى در كنار بقيع به خواندن زيارت نامه مشغولند. امسال هنوز فرصتى براىصحبت پيش نيامده، حدس من اين است كه حاجيان شيعه عرب، از نظر اقتصادى در وضعيت مطلوبى بسر مى برند و اين

ص:35

را امكانات ظاهرى آنها بويژه ماشين هاى مورد استفاده شان نشان مى دهد.

يكى از نشانه هاى موجود در ميان زائران شيعى- مخصوصاً در ميان زائران عرب شيعى بيشتر است- داشتن حصير براى نماز است. در دست بسيارى از آنها حصيرهايى وجود دارد كه به ظاهر براى نشستن روى آنها و جلوگيرى از كثيف شدن آنهاست اما در اصل دليل آوردن آن اين است كه در سجده از آنها استفاده شود و لذا حتى بر روى فرش نيز مى اندازند. البته در موارد معدودى ديده مى شود كه سنيان نيز از اين حصيرها استفاده مى كنند.

صبح امروز كه روز شنبه است در نماز جماعت شاهد بودم كه تعدادى از آفريقايى ها تكتف نمى كنند؛ يعنى در نماز دست به سينه نمى ايستند. البته در فقه مالكى اين مسأله معروف است اما خاطرم هست كه در كتاب «رحلة العياشى» كه سفرنامه اى است از قرن يازدهم هجرى از يك مغربى- و طبعاً مالكى- خواندم كه به حاجيان مالكى مذهب توصيه هايى شده بود دست به سينه نماز بخوانند تا با شيعه ها عوضى گرفته نشوند. به عكس، مسلمانان آفريقايى در وقت تشهد انگشت سبابه هر دو دست را به شدت تكان مى دهند در حالى كه ترك هاى حنفى يا ... تنها اگشت سبابه دست رات را باز كرده و يا مى بندند.

اين چند روز قدرى به مطالعه سفرنامه جلال آل احمد كه عنوانش «خسى در ميقات» است مشغول بودم. او در اين سفرنامه با تعدادى از اعضاى خانواده خود بوده كه يكى از آن ها مرحوم محدث ارموى محقق به نام كشورمان بوده كه در سال 1358 ش. درگذشت.

محدث شوهرخواهر جلال بوده است. (جلال در سفرنامه اش نوشته است كه محدث كتاب هدايةالسبيل را كه سفرنامه حج فرهاد ميرزاى قاجار است با خود آورده است كه من مشغول خواندن آن هستم.) جلال با همان نثر شناخته شده اش آگاهى هاى قابل توجهى از وضع شهر مدينه و مكه و روحيه زائران ايرانى و جز آن ها داده است. اسم كتابش نيز از آنجاست كه پس از محرم شدن از مسجد شجره، در طى رفتن به مكه احساس مى كند كه: ديدم كه تنها «خسى» است كه به ميقات آمده است و نه «كسى» كه به ميعادى؛ و ديدم كه «وقت» ابديت است، يعنى اقيانوس زمان و «ميقات» در هر لحظه؛ و هرجا. به هر حال كتاب جلال خواندى است و بايد طى روزهاى آينده همه اش را بخوانم. به

ص:36

تحصيل كرده هايى نيز كه به حج مى آيند توصيه مى كنم يك بار آن را مطالعه كنند- البته منهاى برخى تعبيرات زشت و برخى نگاه هاى زشت ترش-.

در كتاب فروشى دارالايمان

صبح امروز شنبه سرى به مكتبه دارالايمان زديم. كتابفروشى بزرگ است شامل يك خانه بزرگ سرپوشيده، مملوّ از كتاب؛ كتاب هاى بيروتى، پاكستانى و مصرى به وفور در آن يافت مى شود. هر بخشى از آن به موضوعى اختصاص يافته است. دو نفر افغانى كه نام يكى از آنها آقاخليل بود آن را اداره مى كنند كه طبعاً فارسى مى دانند. چند كتاب ضد ايران در آنجا بود؛ يكى سراب ايران به زبان انگليسى با نويسنده افغانى. كتابى نيز با عنوان ثورةالايرانية فى ميزان الاسلام كه رد بر شيعه بود و در انتها هم فصلى را به انقلاب اختصاص داده بود. يادم آمد كه روز جمعه نيز كه به مكتبة الثقافية الدينيه رفتم كتابى با عنوان «الاعتداء على بيت الله الحرام» ديدم. فصلى از آن به حوادث سال 66 مكه- سال كشتار زائران ايرانى- اختصاص داشت. نويسنده كهصحبت هاى مسئولان سعودى را فراهم آورده بود، از جمله نوشته بود كه يكى از شعارهاى ايرانى ها اين بوده كه «الله اكبر- خمينى رهبر». او نوشته بود كه ايرانى ها براى حج به مكه نمى آيند بلكه براى احياى انديشه هاى فرس قديم به اينجا مى آيند. تحريفاتى از اين قبيل قطعاً با سوءنيت همراه است و نويسنده بر آن بوده تا شيعه را فرقه اى غالى معرفى كند.

در ميان زائران

امروز ظهر همچنين به ديدن يكى از آشنايان در يكى از كاروان ها رفتم. فضاى داخل كاروان ها بسيار جالب و پرنشاط است، گرچه اتفاق مى افتد كه كدورت هايى پيش آمده و اين فضا را به هم مى زند. تا آنجا كه دستگيرم شد زائران ايرانى نوعاًصبح ها و شب ها؛ يعنى اندكى قبل از مغرب تا حدود عشا و پس از آن به مسجد نبوى مى روند و در ضمن بقيع را نيز زيارت مى كنند. بقيعصبح دو ساعت و پيش از مغرب نيز دو ساعت باز است.

در طول روز معدودى براى نماز ظهر يا عصر به مسجد مى روند. مشكل عمده گرمى هواست كه ايرانى ها

ص:37

به آن عادت ندارند. در عين حال يكى دو ساعت پس از آمدن از حرم را به بازار اختصاص مى دهند.

امسال نظير يكى دو سال گذشته، ايرانيان تمايل چندانى به خريد ندارند، زيرا قيمت بيشتر جنس ها، در ايران ارزان تر است. به هر روى فضاى داخل كاروان با نوعى همكالى و همدلى همراه است بويژه هرچه كاروانيان از مناطق غير شهرى تر باشند روحيه همكارى در ماين آنها زيادتر است، گرچه هنوز حضور حاجيان كم سواد يك مشكل عمده اى محسوب مى شود.

هر كاروانى از دو بعد مورد هدايت قرار مى گيرد. يك طرف مدير كاروان و معاون او و خدمه هستند كه در شمار اصحاب وى در اداره امور اجرايى به شمار مى آيند. طرف دوم روحانى و معين است، اگر معين داشته باشد. وظيفه آنها هدايت شرعى و دينى كاروان است. در كنار اينها گاهى مداحان زائر نيز وجود دارند كه نوعاً قبل از سخنرانى روحانى كاروان و يا بعد از آن افاضه مى كنند. برخى مداحان ما متأسفانه گرفتار عدم آشنايى با معارف دينى اند و اين خود مشكلاتى را توليد مى كند. شخصى نيز به عنوان ناظر يا بازرس در كاروان است كه نظارت بر كارهاى اجرايى را بعهده دارد.

برنامه هاى دينى تلويزيون عربستان در ايام حج

امروز عصر تلويزيون تماشا مى كردم برنامه آن با ترتيل شروع شد. تعدادى از نوجوانان منتخب، قرآن را به ترتيل خواندند و جوايزى از وزارت إعلام سعودى دريافت كردند، پس از آن شيخ عبدالعزيز آل الشيخ كه عضو هيأت كبارالعلما است آمده و احكام حج و عمره را بيان مى كردند. ظاهراً وى از بينايى محروم بود. از فاميل وى كه آل الشيخ است چنين به نظر مى آمد كه وى از نسل شيخ محمد بن عبدالوهاب بنيانگذار فرقه موسوم به وهابى است، كسانى كه با توافق با آل سعود قدرت دينى را براى خود و قدرت سياسى را به آنان واگذار كرده اند. مجرى برنامه، سئوالاتى از شيخ مذكور كرد و او نيز پاسخ داد. در اين پاسخ ها نظارت اجتهادى را مطرح كرده و هيچگونه يادى از فقهاى مذهب اربعه نمى كرد.

مى دانيم كه سال ها پيش- گويا تا سال 1341 ش- چهار امام از چهار مذهب در

ص:38

مسجدالحرام نماز مى خواندند. اما كم كم سعودى ها يك امام را كه به ظاهر بر هيچ يك از مذاهب چهارگانه را نداشت نصب كردند و بدين ترتيب كوشيدند تا نوعى نگرش اجتهادى جديد را مبتنى بر نگرش اخبارى و اهل حديث خود عرضه كنند. برخى سئوالات بسيار ساده بود؛ مثلًا اينكه اشهر حج كدام است و فايده اش چيست؟ البته شايد براى برخى افراد همين سئوال، سئوال دشوارى باشد.

درباره هيئة كبارالعلماء نيز بايد بگويم كه گروهى است كه كار افتاء را در كشور سعودى بر عهده دارد و دبير آن هم شيخ بن باز است كه در حكم مفتى كل است و او نيز نابيناست، به هر حال كانال اول تلويزيون سعودى كه برنامه هاى عربى پخش مى كند برنامه هاى مذهبى چندى را- لابد بيشتر در ايام حج- دارد. بعد از پخش برنامه آل الشيخ، برنامه ديگرى براى حج پخش كرد كه قسمت پخش شده در روز شنبه، عنوان «نيةالحج» را داشت. اين برنامه كه با يك فيلم داستانى آغاز مى شود، زن و شوهر با يكديگر سخن مى گويند.

(لازم است بگويم كه فيلم هايى كه در زمينه امور مذهبى در عربستان ساخته مى شود قيافه زنان را محجوب ارائه مى دهد.) زن درباره موفقيت شوهرش در كسب مدرك فوق ليسانس- ماجيستر- سخن مى گويد. دو فرزندشان نيز با يكديگر سخن مى گويند و فرزند پسر اصرار دارد تا كتاب بخواند در حالى كه دختر از او مى خواهد تا با هم بازى كنند. متن مذاكرات آن دو نفر بسيار مذهبى است، اصولًا ساختار كلمات بكار رفته، بهره گيرى از مصطلحات دينى و قرآنى است،صحبت شوهر درست مثل يك سخنرانى دينى است، چند آيه مى خواند و آنها را شرح مى دهد و ترجمه مى كند. يكى دعا مى كند و ديگرى آمين مى گويد. به هر روى مرد وارد كتابخانه مى شود تا تكليف درسى خويش را انجام دهد. درصحنه بعدى او موفق شده تا ماجيستر خويش را بگيرد و دوستان از او وليمه مى خواهند. در اين حال او با اين اعتقاد كه مستطيع شده مصمم مى شود تا به حج برود. در اين وقت همسرش مى خواهد با او برد و او درخواست وى را مى پذيرد. پس از آن پدرزن و مادرزن و برادرزنش نيز مصمم به رفتن مى شوند و اين چنين يك مرتبه تمامى افراد خانواده عازم حج مى شوند. داستان با جزئيات ديگرى ادامه و سپس خاتمه مى يابد؛ طى اين جزئيات، آگاهى هايى درباره ماهيت و تاريخچه حج و مسجدالحرام داده مى شود.

ص:39

تلويزيون سعودى درباره قصص انبيا و مباحث دينى ديگر نيز نظير اين فيلم هاى داستانى را دارد. البته در برخى فيلم هاى تلويزيونى سعودى و تمامى فيلم هاى مصرى كه در تلويزيون سعودى پخش مى شود زنان عرب آرايش كرده فراوانند و محتمل آن است كه شمار آنها در غير ايام حج زيادتر باشد. در برخى از فيلم هاى داخلى نيز افراد بى حجاب با وضع نسبتاً زننده اى بازى مى كنند. گفتنى است كه كانال دوم تلويزيون به زبان انگليسى است و ضمن آن عمدتاً اخبار، كارتن هاى انگليسى (براى ساعت هاى متوالى) و نيز فيلم هاى به همان زبان پخش مى شود؛ برنامه هاى دينى مختصرى نيز دارد. بنابراين تا آنجا كه من متوجه شدم يك كانال عربى و يك كانال انگليسى؛ يعنى مجموعاً سعودى دو كانال تلويزيونى دارد البته على رغم فتواى بن باز در حرمت استفاده از ديش- آنتن ماهواره اى- بر بسيارى از بام هاى مدينه و مكه، آنتن هايى براى دريافت برنامه هاى ماهواره اى وجود دارد. من خودم فتواى بن باز را در يكى از مراكز، در داخل دانشگاه مدينه ديدم. قاعدتاً شمار اين آنتن ها در شهرهاى ديگر بايد زيادتر باشد. اين امر نشان مى دهد كه همه فتواهاى بن باز توسط حكومت به اجرا در نمى آيد و اين على رغم نفوذ گسترده او و هيئة كبارالعلما در اين كشور است. بطور طبيعى پخش فيلم هاى سينمايى مصرى كه زنندگى زيادى دارد مورد رضايت آنان نيست اما مكرر پخش مى شود.

در بازار

شب يكشنبه سرى به بازار زديم. البته بازارى كه در سمت شرقى مسجد به طرف شمار وجود دارد؛ يعنى يكى از چهار بخش قطر دايره اطراف حرم كه تنها همين قسمت تخريب نشده، اين بازار در انحصار افغانستانى ها و پاكستانى ها است و تك و توك عرب سعودى يا يمنى در آنها وجود دارد. اجناس نوعاً شامل اجناس از پايين تا سطح متوسط است. بعيد به نظر مى رسد كه افرادصاحب مغازه باشند؛ به احتمال، يا در سود آن شريكند يا اجاره كرده و يا روزمزد مشغول كراند. اين امر نشان مى دهد كه افراد بومى اصيل شغل هاى مهمترى دارند به طورى كه در بازار تك فروشى تقريباً به تمامه در انحصار ديگران است. گفتنى است كه در سراسر مكه و مدينه يك كارگر عرب ديده نشد، اين قبيل كارها در انحصار خارجى ها است و انجام

ص:40

آنها دون شأن عرب ها. اجناس اين بازار به هيچ روى مرغوبيت ندارد و قيمت ها نيز متناسب با نرخ بالاى ارز كشور ما نمى باشد. در داخل بازار يك لحظه شاهد بودم كه ماشين شهردارى با چند مأمور خشن، اجناسى را كه مغازه داران بيرون از مغازه نهاده و يا آويخته بودند، جمع كرده و به داخل ماشين مى ريختند. اين كار با شدت هرچه تمام ترصورت مى گرفت و اعتراضى نيز ديده نشد جز آنكه به سرعت خبر به مغازه هاى بعدى رسيد و آنان وسايل خويش را جمع كردند. پاسى از شب گذشته دست خالى به هتل برگشتيم.

دورگردهاى فراوانى كه نوعاً زنان سياه هستند فراوانند، اينها بايد از نژاد سياه ساكن عربستان يا اصولًا يمنى باشند، به هر روى درباره شان سئوال نكردم. افراد مزبور كله سحر اجناس خويش را كه شامل لباس يا جز آن است داخل بقچه اى بزرگ ريخته، بر روى سر مى گذارند و اطراف حرم مى آيند. گاه كه نه، بلكه هميشه در برق آفتاب مقاومت مى كنند و تعجب آن است كه سر تا پا سياهپوش هستند، بر خلاف مردها و تمامى ساختمان ها كه با رنگ سفيد زندگى مى كنند و اين براى كاهش اثرات گرما بسيار مهم است. فروش دمپايى و اشياء كوچك، تقريباً منحصر به اينهاست و سر و وضع آنان گاه ديگران را بر مى انگيزد كه چيزى از آنان بخرند. كار فروش گندم براى كبوتران بقيع نيز در دست همين هاست.

پاكت هاى كوچك پر از گندم را به يك يا دو ريال در اطراف بقيع مى فروشند. از نظر حجاب نوعاً وضع بسيار خوبى بسر مى برند. به علاوه رنگ پوستشان كمتر هوس نگاه كردن ديگران را بر مى انگيزد. لذا از اين حيث خودشان و ديگران در امانند و تجارت با آنها به راحتى صورت مى گيرد. سال گذشته در مكه فراوان ديده شد كه زنان سياه به جمع آورى قوطى هاى نوشابه مشغولند و در حالى كه آنها را داخل كيسه هاى بزرگى ريخته و بر سر نهاده اند در خيابان ها در حركتند. امسال از اين موارد رؤيت نشد.

كاروان هاى عرب شيعى و روضه خوانى

تقريباً بلكه تحقيقاً هر شيعه زائر، هر روزصبح يا عصر، براى زيارت به بقيع مى آيد. امروزصبح يكشنبه كه براى زيارت قبر نبى اكرم صلى الله عليه و آله و امامان بقيع مشرف شدم، در نزديكى حرم شاهد بودم كه كاروان هاى ايرانى و نيز شيعيان عرب بيشتر پس از گذشت اندكى از

ص:41

وقت نماز و آن وقت كه هوا گرگ و ميش است به سمت حرم حركت مى كنند. ايرانى ها اغلب روزهاى اول گروهى- تقريباً چند نفره يا اندكى بيشتر و كمتر- به همراه روحانى و مدير كاروان حركت مى كنند، اما پس از چند روز كه با محيط آشنا شدند خودشان به تنهايى يا با يكى دو آشنا در آمد و شدند. عمده كار زائران زيارت حرم مطهر نبوى و قبور مطهر ائمه اطهار عليهم السلام است. به علاوه آنها در نماز جماعت نيز شركت مى كنند و با وجودى كه شركت آنها در نماز و اقامه آن با يك امام از اهل سنت در ميان آنان مرسوم نبوده، مى توان گفت به دليل فتواىصريح امام رحمه الله و تذكرات مكرر مسئولين، شركت ايرانيان در نماز بويژه در سال هاى اخير به شدت افزايش يافته و اين در اثر تذكرات مكرر بوده است.

در مورد مشرف شدن مردم به بقيع، گفتنى است كه بسيارى در همان ابتداى ورود و برخى جلوتر، كفش هاى خود را در آورده و با پاى برهنه بر زمين بقيع قدم مى گذارند، گرچه اكثريت با همان كفش آمده و تنها در نزديكى قبور مطهر ائمه پاى برهنه مى ايستند.

در سال هاى گذشته هركسى كتاب دعاى خاصى داشت اما در يكى دو سه سال اخير با انتشار كتاب ادعيه و آداب حرمين تقريباً اكثر زائران از آن استفاده مى كنند.

فضاى بسيار وسيع ميان مسجد نبوى و بقيع كه زمانى محله بنى هاشم و ساختمان هاى ديگرى بوده، اكنون مسطح و سنگ فرش شده و گروه هاى زيادى از ايرانيان و اعراب شيعه كه از پس از نمازصبح تا برآمدن آفتاب- هنگامى كه نشستن در برابر آفتاب كمتر قابل تحمل است- گروه گروه مشغول خواندن زيارتند. گروه هاى بزرگتر عرب نوعاً بلندگو دارند و معناى آن اين است كه تعدادشان بسيار زياد است. حضور اين تعداد عرب شيعه در اين ميان براى زائران ديگر كشورها امرى بهت آور است در واقع آنها ممكن است ايرانى را با اين وضع ببينند و تعجب نكنند اما ديدن چنين حجم گسترده اى از عرب ها كه از نظر سر و وضع ظاهرى نيز در حد بالايى هستند براى آنان شگفت آور است. اين مسأله تأثير بيشترى بر روى آنان خواهد داشت.

نشريه روزانه زائر

نشريه زائر طى سه سالى كه بنده مشرف بوده ام نقش جالبى در انتقال تجربه هاى سفر حج به

ص:42

مردم، آگاهانيدن آنان از سرفصل اخبار مهم ايران و جهان و نيز آشنايى با ادب و معارف حج و نيز زيارت سوقيه (يعنى بازار) دارد. بخش هايى نيز شامل مصاحبه با ميهمانان و زائران دارد كه به هر روى حامل نكات قابل توجهى است. مقالاتى نيز درباره اماكن و تاريخچه آنها دارد، سال هاى قبل بخش طنز جالبى نيز داشت كه امسال، تاكنون از آن خبرى نيست. سعودى ها گاه از طريق كندن نشريه مزبور از ديوار هتل ها و نيز مطالعه آن توسط عناصرى كه دارند- و نوعاً عبارت از افغانى ها هستند- از مطالب آن آگاهى يافته و اعتراضيه هايى درباره مطالب تند آن دارند.

نشريه زائر امروز را ديدم، چند خبر درباره حج داشت كه فهرست آنها از اين قرار بود:

ديدار رابطين روحانيون كاروان ها با حجةالاسلام والمسلمين رى شهرى؛ ملاقات اعضاى دوازده كاروان استان خراسان با سرپرست حجاج ايرانى، درد دل يك زائر مغربى، تفتيش زائران ايرانى هنگام ورود به مسجدالنبىصلى الله عليه و آله، فعاليت شركت مخابرات ايران در مدينه، توقيف يك زائر ايرانى به جرم حمل ترياك! برخى شايعات بى اساس در مورد زائران ايرانى كه چون ايران وضع اقتصاديش خوب نبوده نتوانسته بيشتر از اين زائر بياورد! زائر انگليسى و درخواست توضيح المسائل، وضعيت نامناسب بهداشتى در بعضى هتل ها، اعتضراض بجاى چند زائر، 23783 زائر ايرانى وارد جده شدند، موجودى دو زائر ايرانى به سرقت رفت، سرويس دهى نامناسب براى حمل حجاج ايرانى از جده به مدينه.

براى نماز هماره آقاى قرائتى به حرم رفتم، نماز مغرب كه تمام شد رفتم به طرفصحبت يكى از منبرى هاى مسجدالنبىصلى الله عليه و آله سخنش در مورد حج و احكام آن بود. خطيبان سعودى در اين ايام يا فقه و اخلاق حج مى گويند يا از بدعت و شرك و كفر. گويا زمان گذشته گاه درباره سياست و وحدت امت اسلامى سخن مى گفته اند. جلال در خسى در ميقات به موردى اشاره مى كند كه بحث غرب زدگى را مطرح كرده و يا بر ضد اسرائيل شعار مى داده است.

در كنار يك زائر افغانستانى نشستم، اهل مزارشريف بود. مى گفت افغانستان از بين خواهد رفت. او مرتب به كمونيست ها نفرين مى كرد. شرك و بدعت تمام دغدغه خاطر آخوندهاى وهابى را پركرده و گويى مسأله ديگرى در جهان اسلام نيست البته امام

ص:43

جماعت در قنوتى كه امشب در ركعت سوم خواند به صرب ها نفرين كرد اما هيچ اشاره به بانى هاى اصلى قضيه يعنى روسيه مدافعصرب ها و آمريكاى اهل معامله خائن نكرد.

در روزهايى كه در مدينه هستيم هر روز حدود دوازده كاروان به بعثه مى آيند؛ بيشتر و گويا هميشه عصرها؛ در اين مراسم اول مداحى مى شود، بعد هم سخنرانى يكى از ميهمانان بعثه كه براى همين كار آمده اند.

تجديد بناى كعبه به دست يك عالم شيعى در سال 1039 هجرى

در يكى از ديدارها كه با آقاى قرائتى داشتم داستان ساخته شدن كعبه توسط يك عالم كاشانى را برايش گفتم. داستان از اين قرار بوده كه در سال 1039 ديوار كعبه كه در اثر سيل خراب شده و اين عالم خود را در جمله عمله معرفى كرده و توانسته است نقش قابل توجهى در بناى ساختمان كعبه داشته باشد. او در رساله اى كه آن را به زبان عربى و فارسى نگاشته، از نقش خود در بناى كعبه و نيز تاريخچه و كيفيت كعبه و مسجدالحرام سخن گفته است. بدين ترتيب يك كاشانى بانى قسمتى از ساختمان فعلى كعبه است. او كه زين العابدين نام دارد، در سال بعد از آن، به دليل نامعلومى به شهادت مى رسد. بهتر آن است كه خلاصه آنچه خودش در اين باره آورده نقل كنيم:

در سبب افتادن كعبه معظمه- زيدت مهابتها- و بناى آن. و آن چنان است كه روز چهارشنبه نوزدهم شعبان سنه هزار و سى و نه 1039 ه. ق سيل عظيمى داخل مسجدالحرام شد و آب به اندرون كعبه شريفه درآمد، به قدر قامت فقير و يك شبر و دو انگشت مضمومه- و فقير مربوع القامه است- چنانكه از زمين مسجدالحرام قريب نه ذراع مرتفع شد؛ و كان عرشه على الماء. «(1)» و سبب ذكر طول فقير آن است كه وقتى آب فرو نشست به اندرون كعبه رفتم و چيزى همراه نداشتم، به طول خود علام آب را پيمودم. و خرابى بسيار در مكه معظمه واقع شد و چهارصد و چهل و دو كس در سيل هلاك شدند؛ از آن جمله معلمى مع سى طفل در مسجدالحرام بوده و سيل از ابواب مسجد داخل مى شده،


1- 11- هود: 7.

ص:44

نتوانسته اند كه بيرون آيند و كسى نيز نتوانست به ايشان رسيد و آب از سر ايشان گذشت (نعوذ بالله من شرور أنفسنا).

و در روز پنجشنبه بيستم ماه مذكور تمام يك عرض كعبه شريفه كه ميزاب رحمت در اوست، و از طولى كه روى كعبه شريفه است از ركن شامى تا درِ كعبه شريفه، و از طولى كه پشت كعبه شريفه است تخميناً قريب نصف ديوار افتاد و قبل از آنكه كعبه شريفه بيفتد و آب سيل كم شده بود، فقير، در ميان آب، طواف خانه مى كرد؛ چون طواف تمام شد، جايى نيافت كه نماز طواف در او بكند، چرا كه در هر يك از مقام ابراهيم و حجر و مطاف آب تا كمر مانده بود؛ بالاى منبر رفته ركعتين نماز گزارد و چون از منبر به زير آمد كعبه شريفه افتاد. و به خاطر فقير رسيد كه اين اشاره اى است از معجزات معصومينصلى الله عليه و آله چرا كه فقير از طايفه اهل ايمان بود و همچنانكه ابتداى آن اساس شريف از سيد عابدين و زاهدين على بن الحسين زين العابدين عليهم السلام شده بود. انتهاى قيام آن ديوار نيز به حضور غلام آن حضرت؛ زين العابدين بن نورالدين الحسينى الكاشانى شد و چون اين ضعيف در كتاب حج كلينى در باب ورود تُبّع حديث اساس را دل به اين خودش بود كه اساس كعبه شريفه را بعد از حضرت ابراهيم، حضرت روسل ثقلين و سيد كونين محمد مصطفىصلى الله عليه و آله گذاشته و بعد از ايشان حضرت امام زين العابدين عليه السلام الحال كه اين منصب عظيم را مخالفان به دست آورند، شيعه را در اين باب افتخارى نخواهد ماند و بسيار جهد كرد كه به مال أهل ايمان ساخته شود و با شريف مكه قرار كرد كه ظاهراً به اسم پادشاه روم و باطناً به طريقى كه خدا از آن راضى باشد بسازد و قصد فقير آن بود كه به مال برادر عزيز فى الله سلطان العارفينصدرالدين على مشهور به مسيح الزمان- سلمه الله تعالى وابقاه ورزقه حج بيت الله الحرام فى هذه السنة ايضاً بمحمد وآله الطاهرينصلوات الله وسلامه عليهم أجمعين- ساخته شود. و شريف اين معنا را قبول كرد اما مردم او را ترسانيدند «(1)» و اهمال كرد و اين


1- در متن عربى آمده كه در اين زمان خبر به مصر و قسطنطنيه رسيد و آنان دو نفر را به عنوان وكيل و مباشر فرستادند.

ص:45

ضعيف، شب و روز به قادر حق تعالى- جل جلاله- مى ناليد كه سببى سازد كه اهل ايمان را از اين سعادت بهره باشد. آخر الأمر به امر ملك علّام چنان شد كه دوستان خواهند و سبب جرأت فقير اين بود كه درويشى نزد فقير آمد و گفت كه امشب خواب ديدم كه تابوت حضرت امام حسين عليه السلام را در پيش كعبه شريفه گذاشتند و حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله مع جميع انبياء واولياء عليهم السلام بر آن نماز كردند و حضرت رسول اللهصلى الله عليه و آله به شما فرمود كه اين تابوت را بردار و در اندرون كعبه دفن كن. چون فقير اين خواب را شنيد با خود «چنين تعبير كرد» «(1)» كه امام را به خاك سپردن منصب امامت است و منصب به خاك سپردن امام حسين عليه السلام از امام زين العابدين عليه السلام است. پس اين اشاره است كه منصب على بن الحسين عليهم السلام در كعبه كه اساس گذاشتن است به تو فرموده اند؛ بنابراين دل اين فقير قوى شد.

و حكايت اساس شريف چنان است كه روز سه شنبه سيوم جمادى الثانى سنه 1040 شروع در فرود آوردن بقيه خاك مبارك شد. اين ضعيف با فعله، بكار كردن مشغول شد- والله يعلم المفسد من المصلح «(2)»- و جميع فعله به امر الهى به آن دو شخصى كه از جانب سلطان روم، يكى را وكيل و يكى را مباشر كرده فرستاده بودند، مريد و معتقد فقير شدند؛ چنانكه هر چه مى گفت در باب خانه مبارك مى شنيدند تا آنكه چهار طرف خانه را فرود آوردند الّا ركن شريف حجر؛ چنانكه يك سنگ بالاى حجر شريف و يك سنگ زيرين آن را گذاشتند كه تا وقتى بنّا به آنجا برسد حجر مبارك را بردارد و فقير به مباشر گفت كه ركن شريف حجر را حفظ بايد كرد تا فَعَله پاى برو ننهند؛ قبول كرد و الواح خشب طلبيد؛ به امر الهى به پنج لوح به عدد آل عبا عليهم السلام ركن شريف محفوض شد. و اين ضعيف به يكى از مؤمنان گفت كه گويا حضرت آل عبا، منع بر داشتن حج مبارك خواهند كرد. آخر چنان شد؛ چرا كه قوتى كه فقير به توفيق الله تعالى و امداد معصومين عليهم السلام اساس بيت الله الحرام را گذاشت، بسيار بر مخالفين گران آم د؛ به جهت آنكه در وقت اساس گذاشتن به امر الهى، كسى از ايشان حاضر نشد گويا كه حق تعالى ايشان را «فى


1- آنچه در كروشه آمد حدسى است. در متن عكسى ما صحيح آن در حاشيه بود، و متأسفانه عكس آن را نگرفته است.
2- بقره: 22.

ص:46

سلسلة ذرعها سبعون ذراعا» «(1)» قيد كرده بود الّا مباشر و چندكس از بنّايين؛ چنانكه شيخ الحرم در خفيه (ظ) اشاره به آن جماعت كرده بوده كه اساس كعبه را فقيه رافضيان گذاشت و به گوش اين ضعيف رسيد و روزى كه بنّا به ركن حجرالاسود رسيد و خواستند حجر شريف را از جاى خود بردارند اين فقير تقيه كرده حاضر نشد و اكتفا به اساس گذاشتن و سه ذراع از ارتفاع تمام عرض كه ناودان رحمت در اوست كرده بود چرا كه از حديث اساس گذاشتن على بن الحسين زين العابدين عليهم السلام نفس اساس گذاشتن فهميده مى شود و در اين فصل ذكر خواهد شد- ان شاء الله-

الحاصل كه حضرات معصومين عليهم السلام حجر شريف را حفظ كردند و نگذاشتند كه مخالفين آن را از جاى خود بردارند.

نعم وقتى كه سنگ بالاى حجر را خواستند كه بردارند؛ آن سنگ رو، زير حج مبارك كرده اند اندكى از حجر به ظلم و تعدى ايشان شكست و بدان چسبانيدند.

و قصه اساس شريف چنان است كه شب يكشنبه بيست و دوم همين ماه قرار شد كه وقتصبح اساس كعبه شريفه گذاشته خواهد شد و اين ضعيف آن شب به حق «(2)» سبحانه و تعالى تضرع و زارى مى نمود. وقت سحر برخاست، غسل دخول كعبه كرد و از اعجاز معصومين عليهم السلام هيچكس از اهل مناصب حاضر نشد الّا مباشر و چندكس از بنّايين و فعله؛ و چون مباشر اين فقير را ديد گفت: يا سيد زين العابدين اقرأ الفاتحه! فقير دست برآورد و فاتحه خواند و بعد از فاتحه دعا كه از ائمه معصومين عليهم السلام مرويست كه مسمّى به دعاى سريع الإجابه» است خواند و دعاى به سلطان كرد و حضرت مهدى عليه السلام را به خاطر گذراند و سنگ مبارك ركن غربى را گرفته و محمدحسين ابرقويى كه ازصالحان است و شيعه است، طاس اولين آهك را به فقير رسانيده و در زاويه ركن غربى ريخته و اين ضعيف آن اهك را بدست خود پهن كرد و در خاطر گذراند كه دولت محمد و آل محمد عليهم السلام قائم باد؛ بسم الله الرحمن الرحيم


1- الحاقه: 32.
2- از اينجا به مقدار يك صفحه، نسخه عكس ما ناقص بود كه از فرائد الفوائد نقل شده و چند سطر آخر اين صفحه درآن كتاب نيز نبود كه به ترجمه متن عربى اكتفا كرده و آن را در كروشه گذاشتيم.

ص:47

گفت و آن سنگ مبارك را در زاويه ركن مبارك غربى و در اساس شريف ابراهيم گذاشت «هذا عطاؤنا فامنن او أمسك بغير حساب». «(1)» و روز نهم رجب همين سال به ركن حجرالأسود رسيدند و سنگ بالاى سنگ حجرالأسود را برداشتند و هرچند كه خواستند حجر شريف را از جاى خود بردارند نتوانستند و چنان در نظرشان در مى آمد، كه گويا اژدهايى است متوجه ايشان شده. و اين ضعيف، آن روز به دعاى سيفى خواندن ملهم شده بود برخاست و شكرِ الله سبحانه و تعالى بجا آورد: «از عهده شكرش كه برآيد!» كه اساس كعبه شريفه، به توفيق الله تعالى، مؤمنى گذاشت؛ و روز بيست و دوم همين ماه رجب، درِ مبارك خانه كعبه را آويختند؛ و سيزدهم شعبان، بعد از رجب مذكور اعمده سقف بيت الله الحرام، داخل خانه مبارك ساختيم؛ و روز پانزدهم همين ماه شعبان، اين ضعيف داخل كعبه شريفه شد و چهار سنگ در باطن ديوار كعبه شريفه گذاشت: يكى در نفس زاويه حجرالأسود و يكى در مقامى كه اميرالمؤمنين و امام المتقين على بن ابيطالب عليه السلام متولد شده؛ و يكى قريب به زاويه ركن يمانى و روز هجدهم شعبان مذكور الواح بين اعمده كه عبارت از تمام سقف اندرون است به بالاى كعبه شريفه برده شده و با اعمده تركيب يافت؛ و فقير، آن روز از جمله كاركنان بود؛ و در روز بيست و نهم همين شعبان، ناودان رحمت را بكار نشاندند؛ و روز دوم ماه مبارك همين سال، شروع در فرش كعبه شريفه شد به سنگ مرمر؛ و نهم همين ماه، شروع در عمل سنگ مرمر باطن ديوار و فرش اندورن كعبه شريفه شد؛ و روز چهارشنبه، بيست و هفتم شهر رمضان مذكور، عمل اندرون كعبه تمام شد؛ و جمعه آخر اين ماه، خلق داخل خانه مبارك شدند و تاريخ اساس شريف را اقتباس از قرآن عظيم كرد: «رفع الله القواعد البيت». «(2)»


1- ص: 39.
2- برگرفته از آيه 127 بقره.

ص:48

تأسيس عرض شامى به دست على بن الحسين عليه السلام بود كه با منجنيق خراب شده بود، با سه ديوار ديگر بر همان حالت اول قرار داشت؛ و اينكه اسم اين بنده ذليل با نام شريف على بن الحسين زين العابدين عليهما السلام موافق افتاد و با منت هاى ضعف و كمى تدبير در ماين جمع مخالفين به تأسيس توفيق يافت. و شك نيست كه اين معجزه اى از معجزات ائمه معصومين عليهم السلام است براى ادخال سرور بر قلوب محبّين آنها تا خوشحال شده، اين خبر را در تواريخ و تصانيف براى آيندگان ثبت كنند و يقين كنند كه ائمه معصومين عليهم السلام در هر حال، از احوال آنان غافل نيستند «وقل اعملوا فسيرى الله عملكم ورسوله والمؤمنون». «(1)»

فتواى بن باز در جوازصلح با دولت غاصب اسرائيل

در طول ايام حج، علاقه مندان به انقلاب اسلامى از ديگر كشورها، مراجعه به بعثه مى كنند تا درباره ايران آگاهى هايى بدست آورند. در طى راه نيز تماس هاى زيادى در اين باره با ايرانى ها وجود دارد. امروز سرى به اين قسمت زدم. دو نفر از گينه- نمى دانم كدام يك از سه گينه- آمده بودند كه يكى نامش شيخ ابراهيم بود و امام جماعت و ديگرى نايب او.

قدرى با آقاى تسخيرىصحبت كردند و بعد رفتند. در آنجا آقاى واعظزاده را ديدم. از نامه اى كه سال قبل به بن باز نوشته بود سئوال كردم كه آيا جواب داد يا نه؟ او گفت كه هيچ خبرى به دست ما نرسيده است. بخش اول اين نامه كه درباره تبرك و شفاعت است در يكى از شماره هاى مجله التقريب چاپ شده است. قسمت دوم رد فتواى بن باز براى جوازصلح با اسرائيل است. امروز آقاى واعظزاده نسخه كامل نامه اش به بن باز را در اختيارم گذاشت. نامه مزبور تايپ شده است. قبلًا راجع به آن تذكراتى دادم. در اينجا مى خواهم آنچه را كه درباره فتواى بن باز دربارهصلح با اسرائيل از قول همو نقل شده بياورم، بن باز گفته است:

انه يجب عن المسلمين وعلى الدول الاسلامية والاغنياء والمسئولين ان يبذلوا جهودهم ووسعهم فى جهاد اعداء الله اليهود، او فيما تيسر من الصلح ان لن يتيسر الجهاد،صلحاً عادلا


1- . توبه: 105.

ص:49

يحصل به للفلسطينيين اقامة دولتهم على ارضهم وسلامتهم من الاذى من عدو الله اليهود، مثلماصالح النبى اهل مكة، واهل مكة فى ذلك الوقت أكثر من اليهود وان المشركين والوثنيين أكفر من أهل الكتاب، فقد اباح الله طعام اهل الكتاب والمحصنات من نسائهم ولم يبح طعام الكفار من المشركين ولا نسائهم وصالحهم النبىصلى الله عليه و آله على وضع الحرب عشر سنين يأمن فيها الناس ويكف بعضهم عن بعض وكان فى هذا الصلح خير عظيم للمسلمين وان كان فيه غضاضة عليهم بعض الشئ لكن رضيه النبىصلى الله عليه و آله، للمصلحة العامة. فاذا لم يتيسر الاستيلاء على الكفرة والقضاء عليهم فالصلح جائز لمصلحة المسلمين وامنهم واعطائهم بعض الحقوق. (به نقل از مجلة البحوث الاسلاميه شماره 35،ص 24) اين متن فتواى بن باز براى جوازصلح با اسرائيل است كه وى براى خوشايند حاكمان عربستان سعودىصادر كرده است.

با آقاى واعظ زاده قدرى هم از كنفرانس سال گذشته تركيه كه درباره شناخت تشيع بودصحبت كردم و اينكه بسيار مفيد بوده و مجموعه مقالات به تركى و عربى چاپ شده است. او از رمضان البوطى ياد كرد و اينكه بعد از سخنرانى كسى كه حديث غدير را انكار كرده بود گفته بود كه حديث مزبور مسلم الصدور است جز آنكه ذيل آن «اللهم وال ...» دليل بر آن است كه به معناى «دوستى»! است. آقاى واعظزاده گفت: من بعد از او گفتم:

اگر آنصدر حديث كه تعبير «الست اولى بكم» را نداشت سخن استاد بود اما با اينصدر نظر ايشان نادرست است.

اخبار اين روزها

نشريه زائر، عصر به دستم رسيد، رئوس اخبار حج او از اين قرار است: مشكلات ناشى از جمع آورى پرچم هاى كاروان ها در جده كه مربوط به جمع آورى پرچم هاى علائم كاروان ها كه معمولًا هر كاروانى پرچم ويژه خود را دارد تا حركت هاى جمعى را هدايتگر باشد. پول يك زائر ايرانى سرقت شد. گله از كم جاذبه بودن مراسم دعاى كميل براى زائران غيرايرانى، نوار مراسم دعاى كميل مدينه توزيع شد. اولين زائر ايرانى در مدينه درگذشت (محمد وفايى 69 ساله) باز هم سرقت. 27 هزار زائر ايرانى وارد مدينه شدند. شرايط

ص:50

دشوار 600 زائر كشميرى در مدينه، و برگزارى مراسم شبى با قرآن در بعثه مقام معظم رهبرى. اين نشريه گزارشى از وضع اسكان زائران ايرانى در مدينه داده و مهمترين خبر اينكه دورترين محل اسكان حدود 2 كيلومتر با حرم فاصله دارد. من خود به يكى دو كاروان سر زدم از جاى مناسبى برخوردار بودند مصاحبه اى نيز با آيةالله مصباح يزدى دارد و بيشترين نكته در اينكه «ما در قبال مردم دنيا الگويى مسلمانى و در قبال مسلمانان جهان الگوى شيعه و در قبال شيعيان جهان الگوى شيعه انقلابى هستيم و لذا بايد در رفتار خود ملاحظه همه اين جهات را بنماييم.» در اين مصاحبه بر حضور در نماز جماعت اهل سنت تأكيد شده است. ايشان گفته اند: بنابراين رعايت فتاوى اهل تسنن كه در اين مكان ها اكثريت با آنهاست و اگر ما به غير فتواى آنان عمل كنيم ما را متهم مى كنند كه ما رفتار شرعى نداريم. از باب تقيه لازم است كه ما رفتار آنان را ملاك عمل قرار دهيم.

حقيقت آن است كه اين مطالب در ادامه رهنمودهاى امام در طول چند سال نشان آن است كه جامعه شيعه آمادگى كافى براى همگرايى با دنياى اسلام را دارد به شرط آنكه وهابى ها آب را گل آلود نكرده و اجازه دهند كه دو گروه شيعه و سنى در اين مسير قدم هاى بيشترى را بردارند.

عصر امروز يكى از دوستان نشريه زائر آمد و درباره خاطره نويسى مصاحبه كوتاهى كرد.

بعثه اعلام كرده است كه به بهترين خاطره ها جايزه خواهد داد و برخى از آنها را كه مناسب بداند نشر خواهد كرد. من هم راجع به تعدادى از كتاب هاى سفرنامه توضيحاتى دادم و نكاتى را نيز درباره خاطره نويسى يادآور شدم، نمى دانم به كار آنها مى آيد يا نه.

از دو سال گذشته تعدادى خاطره كوتاه نوشته شد كه برخى از آنها در فصلنامه «ميقات حج» چاپ شد. يكى دو سفرنامه حج نيز در ميقات تجديد چاپ و يا ترجمه شد كه از جمله سفرنامه ابن بطوطه و ناصرخسرو و نيز سفرنامه حج مرحوم سيد محمد امين بود.

انصاف آن است كه مى بايست خاطرات مادى و معنوى اين سفر روحانى را نوشت بويژه درباره اماكن و جز آنها مطالبى را ثبت و ضبط كرد.

براى نماز مغرب به مسجد رفتم، با پله برقى بر بام مسجد آمده و چندى قرآن خواندم و زيارت و بعد نماز. بام مسجد بسيار زيبا ساخته شده و فرش هاى ماشينى قسمت به

ص:51

قسمت پهن شده و ميان آنها راهروهايى كه بدون فرش مانده. يك مغربى كنارم بود؛ پرسيدم از كجا هستى و شغلت چيست؟ گفت در يك مؤسسه اى در فرانسه كار شيمياوى دارد. ظاهراً مايل به ادامهصحبت نبود. بعد از نماز به همراه آقاى حجتى بيرون آمديم و قدم زنان به چند كتابفروشى سر زديم. يكى ازصاحبان كتابفروشى ها كه سال هاى گذشته نيز مكرر از او كتاب مى خريديم گفت كه مرتب براى تفتيش مى آيند و اجازه فروش خيلى كتاب ها را نداريم. يك دوره كتاب الفتن نعيم بن حماد با يكى دو جلد ديگر خريد كرديم و بعد كتابفروشى ديگر و آنگاه به هتل آمديم. شنيدم كه اين كتاب را در مصر جمع آورى كرده اند، نفهميدم چرا؟.

امشب يك شيعه خوجه كه جوان تحصيل كرده اى بود سرنماز با يكى از دوستان آشنا شده و نزد وى آمده بود. اسم اوصفدر جعفر بود و گفت رشته درسى اش مربوط به امور بيمه مى باشد. او از يك گروه سى نفرى از حجاج بود كه از انگليس به حج آمده بودند واز هر كدام يك هزار و پانصد پوند براى سفر دريافت كرده بودند. حساسيت فكرى او مسائل شيعه و سنى بود و در اين موضوع سئوالاتى مى پرسيد. وى در اصل از كنيا بوده.

گفت كه يك ماهى نيز در مدرسه سيد مرتضى (برادر سيد جعفر مرتضى استاد ما) درس خوانده است. كتاب «اكذوبة تحريف القرآن» خودم را به او دادم.

شماره يكشنبه روزنامه البلاد را كه به عنوان روزنامه يوميه عربستان شناخته مى شود ملاحظه كردم دوصفحه از بيستصفحه آن به زبان فارسى است. خبرى در آن درج شده كه برنامه فارسى راديو در مكه و مدينه روزانه به مدت 5/ 1 ساعت پخش مى شود.

گزارش هاى مهم آن چنين بود: بيست ميليون دلار كمك سعودى براى توسعه كرانه باخترى و نوار عزه، بازديد والا حضرت وليعهد از بيمارستان فهد، مسجد ميقات مدينه منوره آماده پذيرايى ميهمانان خانه خدا است، قسمتى از سخنان فهد آورده بود كه: از انواع نعمت هايى كه خداوند به اين كشور ارزانى كرده يكى هم اين است كه دست استعمار به آن نرسيده و هيچكس در امور آن مداخله نكرده است!

يكى از خبرهاى علمى آن مربوط به سمينار «ورزش و اسلام» بود كه چند روز پيش در اين كشور برگزار شده است. تا آنجا كه من نگاه كردم حتى يك خبر در مورد ايران هم به هيچ

ص:52

بهانه اى نداشت. بدين ترتيب حذف ايران و حتى نام آن كشور از مطبوعات، راهى است براى زدودن هر يادى از آن در خاطره مردم اين منطقه، كارى كه سال هاى قبل نيز شاهد آن بودم.

امروز دوشنبه سرى به پزشك زدم، چون از رفقاى قديمى بود. بچه اى بسيجى و از ده برخاسته- نه دهاتى- البته رنگ و رويش هنوز روستايى. در طى چند دقيقه اى كه بود دو نفر وارد شدند و هر كدام از او سراغ دكتر را مى گرفتند. ظاهراً دلشان نمى خواست كه او را به عنوان دكتر بشناسد اما گويا چاره اى جز قبول كردن نداشتند.

شيعيان حجازى و كويتى نوعاً كاروانى به حج مى آيند، اسامى كاروان هاى آنان احمد، حسن و ... يعنى اسم هاى شيعى است، حتى اگر بدون كاروان بيايند، نام آنها معرف شيعه بودن و حتى ايرانى الاصل بودن آنهاست. همين سبب مى شود كه مورد بازرسى كامل قرار گيرند. يك مسافر كويتى گفت كه با ماشين شخصى آمده و لب مرز چون يك دعاى توسل از او گرفته اند، سه روز معطلش كرده اند و تمام قسمت هاى ماشين وى را كاوش كرده و حتى جدارهاى ماشنيش را بريده اند تا چيزى همراه نداشته باشد. تعداد حجاج كويتى اندكى بيش از دوهزار نفر است عمده كويتى ها حاجى هستند و لذا از اين حيث مشكل چندانى ندارند.

امروز نشريه روز دوشنبه زائر رسيد. اين نشريه از لحاظ خبرى حجاج را تغذيه مى كند.

عناوين اخبار مهم حجى او از اين قرار بود: بازديد حجت الاسلام رى شهرى از بيمارستان 80 تختخوابى ايران در مدينه؛ بيمارستان 120 تختخوابى ايران در مكه معظمه آغاز بكار كرد. اعتراض يك زائر ايرانى به برخورد نامناسب برخى مأموران حرم نبى اكرمصلى الله عليه و آله منظره نامناسب از بازگشت شمارى زائر ايرانى به خانه از كنارصفوف نماز جمعه؛ لزوم تذكر به برخى زائران دستفروش؛ سرقت از يك زائر به عنوان مأمور سعودى؛ كلاه برداران حرفه اى پول زائرين را به سرقت بردند. 360 هزار زائر ايرانى وارد عربستان شدند. تشكيل هسته هاى امر به معروف در كاروان ها (كه افرادى از كاروان با هدايت روحانى انتخاب مى شوند و پس از آن به ارشاد مى پردازند). دو زائر ايرانى بيمار به ايران بازگردانده شدند. در اين شماره مصاحبه با زائران براى ضرورت شركت در نماز جماعت؛

ص:53

آشنايى با مدينه، چند جمله عرفانى، گزارشى از مسكن در مدينه و يك جمله مهم از امام در آغاز كه «حجاج بايد بدانند كه پرسه زدن در بازارى كه نمايشگاه شرق و غرب است دلصاحب شريعت را به درد مى آورد.»

امروز به سراغ بعثه مراجع عظام رفتم. دارالابيض در اول باب العوالى محل مراجعات آقايان است. امسال چند بعثه رسمى وجود دارد كه عبارتند از: بعثه آيات عظام آقايان اراكى، فاضل لنگرانى، سيستانى، مكارم شيرازى، حسين نورى و شاهرودى. حدس من آن است كه عمده مراجعات به بعثه مقام معظم رهبرى و آيةالله العظمى اراكى است.

ديگران نيز مراجعات مختصرى دارند، در بعثه آقاى اراكى جداى از فرزندش آقاى مصلحى، آقايان قرحى، آقاى شيع على پناه اشتهاردى كه زمانى جلد اول لمعه را نزد او خواندم، آقاى خرازى دو سالى نزد وى درس خارج فقه (كتاب الجهاد) خواندم، آقاى سليم زاده و چند تن ديگر. مراجعات عمدتاً حل مسائل فقهى و بعضاً مالى است. در بعثه مقام معظم رهبرى نيز شوراى استفتاء هست كه عبارتند از آقايان كريمى، خاتم و قديرى.

بخشى از مراجعات نيز محاسبه وجواهات است و حل مشكل نيابت ميقاتى و جز آن. در بعثه آقاى اراكى همه، مناسك در دست و عروه در پيش در حال كاوش در مسأله اى مورد ابتلا و تقريباً بعد از بحث و نظر بهصورت مشورت و نه شورى، براساس ديدگاه مرجع مورد نظر مسأله بازگو مى شود.

از يكى از كاروان ها درباره وضعيت داخلى آنها پرس و جو كردم، معين مى گفت كه معمولًا بهترين كاروان ها، آنها است كه زائرانش تحصيل كرده اند، آنها مشكل چندانى در اداره كاروان ندارند و تذكراتى كه مى دهند بطور مرتب به آنها عمل مى شود، البته به شرط آنكه بين مسئولين كاروان هماهنگى باشد و الا تكليف زائرين با توجه به اختلاف آنها بويژه اختلاف روحانى و معنى معلوم است. معمولًا كاروان هاى زيرصد نفر يك روحانى و بالاتر ازصدر نفر دو روحانى دارند كه دومى به عنوان معين تابع اولى است.

صبحى يك نسخه از فتوح الحرمين محيى لارى را به نشريه زائر دادم تا از اشعار آن در نشريه مزبور استفاده كنند. اين كتاب كه در اوائل قرن دهم هجرى ساخته شده اشعالى است نغز و زيبا در مناسك حج، فلسفه حج و توصيفى از آثار حرمين شريفين. در اصل يك

ص:54

سفرنامه است به زبان شعر آن هم از زبان يك عارف.

در جاى ديگر اشاره كرده بودم، تعداد زيادى از مسلمانان شيعه و يا علاقمند به انقلاب اسلامى به سراغ مسئولان بعثه مى آيند. يك شيعه آفريقاى جنوبى سئوال مى كرد كه ما نمى توانيم در برابر موضع رسمى كشور درباره سلمان رشدى، عقيده خود را آشكار كنيم آيا مى توانيم در اين باره تقيه كنيم؟ او از مناسبات اقتصادى موجود در آنجا و پيروى خود از آنها سئوال مى كرد كه چه بايد بكند؟ از او درباره عدد حاجيان پرسيديم، گفت: سه تا چهارهزار و گفت كه براى تمام مخارج حدود سه هزار دلار مى گيرند؛ او گفت كه شمار شيعيان آن ديار اندك است.

امروز كه عصر دوشنبه است كانال انگليسى تلويزيون سعودى را نگاه مى كنم يك برنامه تاريخى درباره خلافت دارد قسمت هايى كه من ديدم درباره جانشينى عثمان و كارهاى او در فتوحات با جمع قرآن و ديگر مسائل بود.

امروز شماره ديگرى از روزنامه البلاد را ديدم و دوصفحه فارسى آن را. عناوين مهم اين بود: زير نظر خادم حرمين شريفين برگزارى محفل فراغت دانشگاه ملك سعود (يعنى جشن فارغ التحصيلى)؛ تعليماتنامه حج؛ نصايح سودمند به زائران؛ تمجيد محافل اسلامى از ترميم مساجد بيت المقدس (كه مقصود اجراى طرحى است كه سر وصداى آن از يك سال قبل در عربستان پيچيده كه مساجد آنجا را آباد مى كند، يادم هست كه سال قبل چند روز اخبار سعودى اختصاص به نقل تأييدهايى داشت كه براى وى فرستاده شده بود. كانال ديگر تلويزيون نيز برنامه ديگرى با عنوان «التوعية الاسلامية فى الحج» گذاشت كه مصاحبه با دو نفر بود يكى از آن دو نفر عطيه محمدسالم بود كه كتاب هاى وى را در كتابفروشى ها مكرر ديده ام. در اين برنامه و در آغاز تأييد از ملك فهد و اقدامات او درباره حج و آثار و اماكن.

مشكل آب در مكه سبب شده تا از قديم الايم شغل سقايت مطرح شود. كسانى كه در كنار آب زندگى مى كنند به درستى در نمى يابند كه تا چه اندازه شغل سقايت مهم بوده است، اما هم اكنون نيز درصدى از اخبار حج مربوط به تأمين آب است. در روزنامه ها، گوشه به گوشه از دادن آب خنك به حجاج سخن گفته مى شود و آمارهاى مكرر؛ در ايام حج نيز

ص:55

پلاستيك هاى آب كه همه اش عنوان هديه را دارد ديده مى شود. اين آب ها بويژه در ايام منى فراوان توزيع مى شود و البته همه جا با شروغى و درگيرى و يك مرتبه تمام شدن آب.

در مسجدالنبى صلى الله عليه و آله

صبح امروز (سه شنبه 29 ذى قعده) به مسجدالنبى صلى الله عليه و آله رفتم، كولرها سخت روشن و هوا به شدت سرد؛ وقتى امام جماعت ساكت بودصداى سرفه بلند بود البته نه بشدت سال هاى قبل؛ اين نشان آن است كه شمارى از زائران در هواى گرم مدينه كه امسال بالنسبه ملايم است سرما خورده اند. بعد از نماز پيرمردى در كنار من باصداى بلند چندبار دعا كرد با ذكر «يا رب» فقط كلماتى نظير «ملوك» و «حمله به آمريكا» را از آن مى فهميدم؛ بعد هم ساكت شد. جمعيت مسجد پس از نماز دو قسمت مى شود بخشى به بيرون مسجد و شمارى كه ايرانيان جزو آنهايند به سمت روضه مسجد حركت مى كنند، در آنجا در اطراف حرم، و نيز ستون هاى مقدسى چون ستون توبه اجتماع زيادى مى شود. كسانى در آن حجم از شلوغى نماز مى خوانند و در طى خواندن دو ركعت از نماز چندين بار به اين سو و آن سو پرتاب مى شوند. مأموران سعودى نيز افراد را از گرد اين ستون مى پراكنند، همان طور كه از اطراف محراب رسول خداصلى الله عليه و آله با اين حال اگر كسى به سرعت نيت نماز كند چاره اى جز تحمل او را ندارند.

به تدريج فضاى اصلى مسجد براى ورود زنان آماده مى شود، به اين ترتيب كه جمعيت به قسمت جلو روضه رانده مى شود و پس از گذار از دو در كوچك كه در ميان نرده هاى كشيده شده بين محراب رسول خدا با محراب فعلى قرار دارد از قسمت جنوبى حرم خداصلى الله عليه و آله گذشته و از جنوبى ترين در مسجد، در قسمت شرق خارج مى شوند. نگاه هاى مردم همراه با ذكرهاى زيارتى از سنى و شيعه، به درون ميله هاى كشيده شده در اطراف قبر رسول خداست. اما چيزى مشخص نيست بويژه كه اصرار سعودى ها و نيز فشار جمعيت اجاز ايستادن و تأميل كردن را نمى دهد.

آن دسته از زائران ايرانى كه سحرخيزند و به مسجد مى آيند بلافاصله پس از زيارت رسول خداصلى الله عليه و آله عازم بقيع مى شوند. در آنجا زنان اجازه ورود ندارند گرچه هرلحظه

ص:56

مترصدند تا از گوشه اى وارد شوند. با اين حال مأموران سعودى بشدت مراقب اند و گاه بر سر بيرون كردن آنها به شدت عصبانى شده و به داد و فرياد مى پردازند. ورود به بقيع از زمان قديم براى شيعيان دشوار بوده است. در فتوح الحرمين آمده كه زائران براى ورود به بقيع (در آغاز قرن چهاردهم هجرى) مجبور به پدراخت چند قروش بوده اند. پيش از آن نيز در سفرنامه محمدولى كه در سال 1260 نگاشته شده، آمده است كه براى ورود به بقيع پول دريافت مى كرده اند، بعدها كه وهابى ها مسلط شدند قبور را تخريب كردند و براى سال ها اجازه ورود نمى دادند. حتى بعد از انقلاب هم چند سالى از ورود زائران جلوگيرى كردند تا اينكه بالاخره قرار شد چند ساعتى باز باشد.

سنى ها بطور ساده زيارت مى خوانند اما ايرانيان نوعاً با گريه زيارت خوانده و روضه خوانى مى كنند. جمعيت زائر شيعه عرب تازه با روشن شدن هوا به سوى بقيع مى آيد. امروز شاهد چندين اتوبوس از اين زائران عرب اعم از زن و مرد و با پوشش عربى بودم كه درست اندكى قبل از طلوع آفتاب نزديك بقيع پياده شدند. به نظرم آنان گرچه منظم عمل مى كنند اما عمدتاً مقيد به عمل توصيه هاى داده شده از مسئولان بعثه ايران نيستند. بطور اصولى، چون آنان در مناطق سنى زندگى مى كنند و از قبل برخوردهاى تندى جريان داشته بيشتر بر مراسمى كه شيعى شناخته شده تأكيد دارند.

شب گذشته سرى زدم به مكتبة الثقافة الدينيه كه قبلًا هم از او ياد كردم. اين بار ابتداصاحب مغازه اول با ترديد اما بعد از آن با خوشرويى برخورد كرد، چند كتابى كه خريدم (مجموعاً چهار جلد بهصدر ريال يعنى هفت هزار و پانصد تومان!) پانزده ريال تخفيف داد وصد ريال گرفت. پس از آن راجع به عقيده شيعه درباره ولايت پرسيد. گفتم: شيعيان به نص اعتقاد دارند. گفت امام على عليه السلام بيعت كرده؟ گفتم آرى اما براى مصلحت مسلمانان. گفت اينها مسائلى است كه گذشته است. گفتم تا اندازه اى بله اما حديث ثقلين كه عترت را به عنوان يك منبع دين شناسى كنار قرآن مطرح مى كند هم اكنون نيز مطرح است. پس از آن قرار شد در فرصت ديگرى با همصحبت كنيم و من بازگشتم.

يكبار ديگر، چرخشى در بازار، انصاف آن است كه بازار امسال بويژه از ايرانى ها خلوت است و چندان خبرى نيست و دليل عمده اش ارزان تر بودن بسيارى از اجناس در ايران است.

ص:57

امروزصبح سه شنبه مدير يكى از كاروان ها را كه آشنايى پيشين داشتيم ديدم. او گفت كه در چندين سال گذشته كه به حج آمده شديداً تحت تأثير روحيه وحدت گرايى ميان مسلمانان واقع شده و حج را از اين زاويه بسيار مهم دانست. او گفت: سال گذشته يكى از زائران در بدو ورود، يك دوربين فيلمبردارى خريد و در حدود يك ساعت و اندى فيلم از مجموعه برنامه هاى كاروان در طول سفر تهيه كرد. پس از بازگشت متنى نيز تنظيم و روى آن گذاشته شد و بهصورت يك برنامه ديدنى در آمد. وى افزود كه حاجيان كاروان هركدام يك نسخه از آن را براى خود تهيه كردند. در راه كه همراه مدير مزبور بودم به يك ايرانى از كاروان وى برخورد كرديم. دوست ما گفت كه اين زائر كه پول فراوانى همراه دارد اصرار مى كند كه دو وعده غذاىصد نفره با پول وى فراهم كنيم و سياهانى كه در اطراف خيابان هاى محل اسكان، كار دورگردى دارند را جمع كرده و به آنها نهار بدهيم. زائر مزبور از جانبازان جنگى بوده كه على رغم داشتن مشكل، فيش آزاد خريده و به حج آمده بود. گفتنى است كه امسال فيش آزاد از پانصدهزار تومان تا هفتصدهزار تومان معامله شد.

امروزصبح همراه برخى دوستان در مجلس روضه اى كه به مناسبت شهادت امام جواد عليه السلام ترتيب يافته بود رفتيم. جمع كثيرى از زائرين ايرانى و عرب و بويژه پاكستانى (يا هندى) حضور داشتند و به مناسبت سالروز شهادت امام جواد عليه السلام محفل روضه برقرار بود. اول يك عرب ايرانى الاصل باصداى بلند مداحى كرد و گويا پيش از او آقاى ماه رخسار، بعد هم يك روضه به زبان اردو و با حرارت هرچه تمامتر و آنگاه قرآن و پس از آن سينه زنى به زبان اردو با آهنگى بسيار گيرا. فرصت سئوال وصحبت نشد و برگشتيم.

به هر روى اين مجلس يك مجلس چندزبانه بود.

نشريه شماره 6 زائر (20 ارديبهشت/ 29 ذى قعده/ سه شنبه) به دستم رسيد. اخبار حجّ آن از اين قرار است: چهارم ذى حجه روز حمايت از مسلمانان بوسنى و هرز گوين است كه به همين مناسبت اعلاميه اى از نمايندگى مقام عظم رهبرى در مدينه و مكه انتشار يافت.

در اين اعلاميه خواسته شده تا حجاج به هر شكل ممكن كمك هاى نقدى خود را براى كمك به اين مظلومين عرضه كنند. اين اعلاميه تبعاتى داشت و عربستان اعتراض كرد.

اطلاعيه سازمان حج و زيارت در مورد زائران گمشده؛ 41 كاروان مدينه بعد، وارد عربستان شدند.

ص:58

مشكلات ناشى از سرباز زدن مالكان عربستان از اجراى تعهدات خود. 3500 دلار هزينه يك اندونزيايى، تجليل از جوانترين زائر ايرانى (يك دختر 12 ساله با نام خانوادگى مشيرى). دو زائر زن ايرانى در مدينه منوره درگذشتند. آرزوى يك مسلمان الجزايرى براى سفر به ايران. بازداشت يك زائر به جرم كشيدن سيگار در حرم. هزينه سفر يك حاجى اماراتى 490 هزار تومان. خدمات پستى به زائران، دستگيرى زائر عكاس در بقيع.

درخواست برادران اهل سنت از روحانى يك كاروان جهت اقامه نماز در حال عزيمت از جده به مدينه منوره در نيمه راه. تذكر به زائرانى كه در اوقات نماز از حرم باز مى گردند.

همچنين آمده است كه: شعار «شيعه كافر است» بر برخى ديوارها و در دستشويى هاى جنب حرم مدينه مشاهده شده است. در اين شماره گزارشى از بيمارى ها و مسائل بهداشتى مدينه آمده است.

مسجدالاجابه

مغرب روز سه شنبه براى نماز به مسجدالاجابه رفتيم، جايى كه ما آن را مسجد مباهله نيز مى شناسيم و سنيان فقط مسجدالاجابه. محل آن در شارع ستين (عبدالعزيز) در كنار خيابان است؛ به دليل اهميت دينى و تاريخى آن- البته بنايش قديمى نيست- همه زائران ايرانى به ديدارش مى ايند و در آنجا نماز تحيت مى خوانند. سال هاى گذشته نيز به دليل نزديكى آن به محل استقرار به مسجد مزبور مى رفتم، امسال نماز عشا را يك جوان مى خواند اما نماز مغرب را همان امام جماعت پيشين. بد نيست كه اشاره كنم رسول خداصلى الله عليه و آله در زمان حضور در مدينه، هر از چندى به قبايل اطراف سرزده و در آنجا نماز مى خواند. مردم محل نماز آن حضرت را مسجد مى كردند اين خود دليلى بر مشروعيت تبرك در اسلام است. بدين ترتيب تاريخ مساجدصدر اسلام بيشتر همراه يك حكايت كوتاه از نماز خواندن رسول خداصلى الله عليه و آله در محل اصلى آن است. ابن شبه فهرستى از مساجدى كه رسول خداصلى الله عليه و آله در آنها نماز گزارده آورده است. «(1)»


1- المعالم الاثيره فى السنة والسيرة صص 265- 255.

ص:59

امام جماعت در ركعت سوم قنوت خواند. در دو سال گذشته فقط امام جماعت مسجدالنبى و مسجدالحرام را ديده بودم كه چنين مى كردند اما اين بار امام اين مسجد هم ضمن قنوت به مردم بوسنى، كشمير و فلسطين دعا كرد. بعد از اتمام نماز هم يك نابينا به وعظ پرداخت، تعجب من از وجود تعداد فراوان نابينا در علماى دينى اينجاست كه از شوراى افتاء گرفته تا اينجا حضور دارند. اول از شرك سخن گفت و بعد از شرايط حج.

مسجد همچنان پر سر وصدا بود و تنها تعداد اندكى آفريقايى به سخنش گوش مى دادند.

قدرى كه صحبت طولانى شد. امام جماعت نيز با استفاده از اين امتياز كه واعظ او را نمى بيند برخاست و در عقب مسجد شروع به نماز كرد. تعداد زيادى ايرانى در مسجد بودند كه در نماز شركت كردند و اينها بى توجه به سخنران آماده براى رفتن و پر سر وصدا.

گفتگو با امام جماعت مسجدالاجابه

سال گذشته در همين مسجد با امام جماعت بحثمان شد، من كه پس از خواندن قرآن آن را موقتاً روى زمين گذاشته بودم مورد اعتراض او قرار گرفتم، او گفت شما به در و ديوار احترام مى گذاريد اما به قرآن احترام نمى گذاريد. در پاسخ گفتم اولًا چه كسى گفته است كه اگر قرآن را روى زمين بگذارند توهين به قرآن شده است. ثانياً آيا ما كه در حال نزاع با قدرت هاى مشرك و كافر هستيم به قرآن احترام مى گذاريم يا شما كه آمريكايى ها را به داخل كشور خود آورده ايد تا از شما دفاع كنند؟! مگر نه اين است كه قرآن مى فرمايد:

«ليس للكافرين على المؤمنين سبيلا؟» بعد هم به او گفتم كه تبرك همين مسجد به خاطر آن است كه پيغمبرصلى الله عليه و آله در آنجا راه رفته بود. حقيقتاً به قدرى نظام فكرىصورى دارند كه قابل تصور نيست، به علاوه درباره تبرك به تمام معنا از سيره سفل دورند و در اين باره مشى برخلاف سيره و سنت اصحاب دارند. كافى است كسى آثار تاريخى و حديثى اهل سنت را مرور كند، در آنصورت درخواهد يافت كه چه اندازه اصحاب پايبند تبرك به آثار آن حضرت بوده اند. در آخر آيه اى را كه مربوط به استفاده سامرى از خاك كف پاى رسول براى به حركت در آوردن گوساله خود بود برايش خواندم.

ص:60

همان طور كه قبلًا هم گفتم امسال شمار زيادى از آفريقايى هاى مالكى مذهب را ديدم كه در نماز تكتف نمى كنند و دست خويش را در نماز رها مى كنند، اين امر از آن روى كه نشان مى دهد تنها شيعه نيست كه تكتف ندارد قابل توجه است. اين را هم بگويم كه در همان حال وعظ آن واعظ نابينا، نماز جماعت ديگرى در انتهاى مسجد سرپا شد اما هيچ حساسيتى نسبت به آن برانگيخته نشد.

منازعه بر سر اينگونه مباحث بين شيعيان و وهابيان در تمام ايام حج و طى سال هاى متمادى جريان داشته است، عمده بحث بر سر آن است كه آيا فلان عمل و بيشتر موارد تبرك مجاز است يا نه، يكى از دوستان (آقاى جواد محدثى) اين قبيل مباحثات را در قالب «گفتم، گفت» تنظيم كرده و در نشريه زائر سال گذشته به چاپ مى رساند، يك نمونه از آنها را به عنوان مثال و براى اينكه به يادگار بماند در اينجا مى آورم:

گفتم- گفت: حرام! حرام!

از در مسجدالحرام مى خواستم وارد شوم ديدم زنى سياهپوست، «باب السَلام» را بوسيد.

مأمور، چنان بر سر او زد كه دلم برايش سوخت.

گفتم: برادر! او مهمان خداست چرا به ميهمان خدا بى احترامى مى كنى؟

گفت: كارى كه مى كند، شرك و حرام است!

گفت: چرا؟ ... آيا فكر مى كنى كه انسان با بوسيدن در، مشرك مى شود؟

گفت: كجايى هستى؟

گفتم: ايرانى!

گفت: از حقيقت دوريد و كارهايتان شرك آلود است!

گفتم: چطور جرأت مى كنى كه ما را كه از راه دور، به عشق خدا و رسول و براى انجام فريضه حج آمده ايم مشرك بدانى؟ كجا مشرك، براى عبادت به مركز توحيد مى آيد؟

مگر مرز توحيد و شرك در دست شماست كه هركه را بخواهيد مشرك مى دانيد؟

گفت: در و ديوار، از سنگ و چوب است. چه قداستى دارد كه مى بوسيد؟

گفتم: برادر! ... آيا تو در خانه، فرزندت را نمى بوسى؟

ص:61

گفت: البته، چرا كه نه!

گفتم: مگر فرزند تو مقدس است كه كه مى بوسى؟

گفت: از روى علاقه مى بوسم.

گفتم: احسنت! اين بوسيدن هم از روى علاقه و احترام است. ما به خدا و خانه اش علاقه داريم و بخاطر اين محبت، در و ديوارش را مى بوسيم. عش و علاقه به يك شخص، سبب مى شود انسان هرچيز مربوط به او را ببوسد و احترام كند. چون برايش خاطره انگيز و لذت بخش است. ما سال ها آرزو داشته ايم كه به اينجا برسيم و در و ديوار خانه خدا را غرق در بوسه و اشك كنيم. اين نشانه عاطفه و عشق ماست ...

در همين حال، حاجى پاكستانى ديگرى دست به حلقه درك گرفت و شروع به بوسيدن و لمس كرد كه مأمور، روى برگرداند تا او را از اين عمل «مشركانه»! منع كند. من داخل حرم شدم. قرآنى برداشته در يكى از رواق ها رو به كعبه به تلاوت مشغول شدم. آنگاه آن را كنارى گذاشته به نماز پرداختم.

يكى از مأمورين ارشاد آمد و با عصبانيت فرمان داد كه قرآن را بردارم و در قفسه بگذارم و بدون مهلت، خودش خم شد و قرآن را برداشته، بوسيد و در قفسه گذاشت.

گفتم: حاجى، شرك، حرام! اينكه كاغذ و ورق است، چرا مى بوسى؟

گفت: درست است كه كاغذ است، ولى «كلام الله» بر آن نوشته است.

گفتم: وقتى كاغذ، با نوشتن آيات خدا قداست و حرمت پيدا مى كند، سنگ و چوب و آهن و شيشه هم بخاطر انتساب به خدا و رسول، مقدس و محترم مى شود. و الّا چرا مردم آهن و شيشه را در مغازه ها نمى بوسند؟ اين بوسه كه شما آن را شرك مى پنداريد، نشانه علاقه قلبى به خدا و رسول است. اگر كسى در و ديوار و سنگ و چوب را بپرستد، ما هم او را مشرك مى دانيم.

گفت: در سنت، دليلى بر اينگونه، بوسيدن و تبرك نداريم.

گفت: اتفاقا داريم. در كتب شما هم (مثلصحيح بخارى) در واقعهصلح حديبيه نوشته است: وقتى رسول خدا وضو مى گرفت،صحابه براى ربودن قطرات وضويش با هم نزاع مى كردند. همچنين در «صحيح مسلم» از انس نقل شده كه گفت: رسول خدا را ديدم كه سر

ص:62

مى تراشيد و اصحاب آن حضرت، اطراف او را گرفته بودند و هر مويش در دست يكى از آنان بود.

با اينكه رسول خدا مى ديد، ولى آنان را نهى نمى كرد. شما كه عمل اصحاب را حجّت و سند مى دانيد.

گفت: اينها را شنيده بودم.

گفتم: كاش، كمى مطالعه مى كردى!

در اينجا بى مناسبت نيست اجمالى از آنچه مربوط به سلف مذهب حاكم بر عربستان امروزى است بيان كنيم:

مذهب اهل حديث

مذهب تسنن در دوره هاى مختلف تاريخ خود، شاهد چند تحول و دگرگونى مهم بوده است. تحولات مزبور در هر برهه اى، شغل ويژه اى به اين مذهب بخشيده و جريانات مختلفى را توليد كرده است. نقاط اشتراك و افتراق مزبور سلسله اى از تعارضات و تفاهمات را در ميان اين جريانات ايجاد كرده است. تعارضات و تفاهمات مورد نظر بيشتر در بخش عقايد جلوه گر شده و در مواردى در فقه نيز تبلور داشته است. بررسى جريانات مزبور تنها بر پايه مسائل فكرى آنها نيست بلكه سير تاريخى آنها و مواضع ايشان در هر دوره به فهم درست اين جريانات كمك شايسته اى مى كند.

در اصل، جداى از شيعيان، معتزله و خوارج، ديگر مسلمانان اختلاف و اتحادشان تابع دو امر مهم بود: يكى آنكه در چه شهرى زندگى كنند و ديگر آنكه چه نسبتى با دستگاه حاكم و احيانا شورش هاى محلى و منطقه اى داشته باشند. زندگى آنان در مدينه، مكه، كوفه، بصره و شام تابعيت از «مرجعيت دينى محلى» را به همراه داشت. هركدام از اين شهرها با توجه به پيشينه حضور برخىصحابه و مسائل سياسى اش، نگرش دينى و فقهى ويژه خود را عرضه مى كرد. به مرور كه مناسبات ميان شهرها توسعه يافت و رحلات علمى شكل گرفت، از يك سو بر دامنه اين تعارضات افزوده شد و از سوى ديگر نوعى تداخل ميان

ص:63

افكار و انديشه هاى شهرها بوجود آمد به طورى كه ممكن بود كسى در مدينه چون اهل عراق بيانديشد و بالعكس؛ با اين حال تا قرن سوم، «مرجعيت محلى» هنوز شكل غالب مذهبى ميان كسانى بود كه در دوره متأخر بعنوان اهل سنت و جماعت شناخته شدند.

بطور عمده، مرجعيت محلى دو نوع جريان مخالف را شكل داد. يكى «اصحاب حديث» كه بيشترين آنها مدنى بودند و دوم «اصحاب رأى» كه اصولًا عراقى بوده و بعدها در برخى شهرهاى ايران نيز هواداران جدى بدست آوردند، گويا اصطلاح رايج در برابر اهل حديث، «اهل كلام» بوده است. «(1)» تقريباً مى توان گفت، رشد همه جريانات مخالف اهل حديث، در عراق و ايران بوده است؛ با اين حال نفوذ اصحاب اهل حديث به تدريج، در عراق و ايران نيز فزونى گرفت و اندك اندك توانست در برابر گروه هاى ديگر، خود را نماينده رسمى تسنن مطرح كند. اين در حالى بود كه شمار زيادى از كسانى كه عملًا جزو گروه هايى چون معتزله و مرجئه و اصحاب رأى نبودند، رسماً به عقايد اهل حديث باور نداشتند و با اين حال نام خاص فرقه اى نيز داشتند، اينها نيز نوع خاصى از سنيان بودند. در واقع اهل حديث، مذهب تسنن را كه شامل جريانات محدودى در دورن خود بود بهصورت يك فرقه با عقايد در آورد. افرادى كه اين جريان را شكل دادند، شمارى از محدثان بودند كه بطور عمده در نيمه دوم قرن هجرى تا قرن سوم هجرى در مدينه و بغداد زندگى مى كردند. مهمترين چهرگان آنها ابن مبارك (م 181)، نعيم بن حماد مروزى (م 228) ابن راهويه (م 238) عثمان بن سعيد دارمى (م 280) و مهمتر از همه اينها احمد بن حنبل (م 241) مى باشند. مهمترين آثارى كه اين افراد در اين تشخيص فرقه اى تأليف كرده اند، كتاب هايى است با عنوان: «الرد على الجهمية والزنادقه» و «كتاب السنه». بعنوان نمونه احمد بن حنبل، دارمى، عبدالله بن محمد جعفى (م 229) رد بر جهميه نوشته اند. مقصود آنان از جهميه، معتزله و قدريه و يا به تعبير ديگران كسانى است كه قايل به روايات تشبيه نيستند و در اثبات تنزيه مى كوشند. گروه ديگرى از آنها «كتاب السنه» نوشته اند؛ از جمله: عبدالله فرزند احمد بن حنبل (م 290)، ابوبكر احمد بن عمرو شيبانى (م 277)، ابو على حنبل بن اسحاق (م


1- نك: السنه، عبدالله بن احمد، ج 1، ص 151، ش 131.

ص:64

273)، ابوبكر احمد بن محمد الأشرم (م 273)، ابوبكر بن ابى شيبه (م 225) و ابن ابى عاصم (م 287).

در اين آثار، اقوال عالمان بنام اهل حديث و نيز كسانى از سلف كه موافقت با آنان- ولو در عقيده خاص- دارند، در زمينه هاى مختلف گردآورى شده است. جالب آنكه بعنوان نمونه كتاب السنه فرزند احمد بن حنبل، عنوان الرد على الجهميه نيز دارد. البته در مواردى درباره موضوعات خاص مورد تأكيد اهل حديث نيز عناوينى شايع وجود دارد نظير كتاب الايمان كه چندين كتاب تحت اين نام منتشر شده است، درباره رؤيت بارى تعالى نيز در محدوده كمترى تأليفاتىصورت گرفته است. به هر روى آثارى كه بعنوان كتاب السنه تأليف شده مأخذ بسيار مهمى براى بدست آوردن مواضع اهل حديث و همچنين آگاهى هايى درباره فرق ديگر مى باشد. گرچه بايد دانست كه جعل و افراطگرى در اين آثار، به قدرى زياد است كه اهل حديث جديد، كه متفكران دانشگاه اسلامى مدينه و ام القراى مكه از جمله آنها هستند، مجبورند تا در كنار تصحيح آثار مزبور، فصلى را به نقد اين كتاب ها اختصاص دهند و به در نقل هايى چند بپردازند.

حديث گرايى اين گروه در عقايد و فقه و پذيرفتن اخبار رسيده، سبب نفى هرگونه عقل گرايى، ضديت با رأى و مخالفت با هرگونه چند و چون در احاديث موجود بود.

تحليل اصلى آنها از جريانات مختلف آن است كه از گرايشات غيراسلامى تغذيه شده و اسلامشان اتقاطى از آثار اسلامى و عقايد مجوسى و فلسفى است. نصل نخست اهل حديث از استنباطهاى فقهى نيز پرهيز داشتند و بطور عمده، خود را محدث مى شناختند.

اين مسأله درباره احمد بن حنبل كاملًاصادق است.

به مرور اهل حديث در ديدگاه هاى فقهى خود نيز حنبلى شدند. به اين ترتيب حنابله حتى پيش از آنكه فرقه اى فقهى باشند. فرقه اى كلامى بودند و خود را نماينده اصلى تفكرى ناميدند كه اهل سنت و جماعت ناميده مى شد. اين «اهل سنت» نام ديگر «اهل حديث» بود. البته اهل حديث بهصورت يك گروه مستقل ديگر سنى همچون اشاعره و مرجئه و حتى معتزله تا اندازه اى از نگرش اهل حديثى خود جدا شد و چهره بازترى به خود گرفت.

ص:65

نزاع ميان سنيان كه تا قرن پنجم بيشتر «كلامى» بود، به تدريج بهصورت يك نزاع «فقهى» درآمد و بعدها جز خط محدود ابن تيميه و شاگردش ابن قيِّم، تسنن تا دوره اخير كه اهل حديث در عربستان سعودى مسلط شدند، به مواضع افراطى اهل حديث نگراييد.

اكنون چند سالى است كه آثار اهل حديث، كه تاكنون مورد بى اعتنايى قرار گرفته بود، تحقيق و نشر مى شود. تعداد زيادى از آنها بعنوان پايان نامه فوق ليسانس و حتى دكترى توسط دانشجويان دانشگاه اسلامى مدينه و دانشگاه ام القراى مكه تحقيق شده و با سرمايه ناشرين سعودى به چاپ رسيده است. آثار كلامى و فقهى آن در انديشه علمى موجود در كشور مزبور به خوبى حاكم شده و على رغم تفاوت هاى مختصرى كه با شكل كهن آن وجود دارد، سر جمع، احياى همان سلف و همان گرايش اهل حديث است. در بخش كلام، مهمترين اثر، نفى فلسفه و كلام و گرايشات عقلانى، و در فقه، نفى مذاهب فقهى پيشين و ترويج حديث و نوعى «اجتهاد اخبارى» است. تا پيش از سه دهه قبل، چهار امام از چهار مذهب فقهى در مسجدالحرام نماز مى گزاردند اما با غلبه اين نگرش فقهى جديد، يك امام براى تمام مسجد برگزيده شد. در آثار فقهى جديد هيچگونه اشاره اى به آراء و اقوال مذاهب اربعه نشده و تنها بر پايه احاديث، فتاوايى ارائه كرديده است.

محروهاى بحث در عقايد اهل حديث، در زمينه مسائل كلامى كه در قرن سوم اهميت تام داشته و اصولًا مسائل فقهى نسبت به آنها، و در نظر آنان، از اهميت بسيار پايينى برخوردار بود، شامل چند مسأله مى شد: اعتناى كامل به احاديث و دورى از عقل و رأى و پرهيز از هر نوع اجتهاد، احاديثى كه مورد قبول آنها قرار مى گرفت كه رواياتى بود كه تنها از طريق محدثين مورد اعتماد آنان نقل شده و به هيچ روى به راويانى كه اندك گرايشات معتزلى يا شيعى داشتند بهايى داده نمى شد. حنابله براى دقت در اين كار شروع به كار رجالى گسترده كرده و تمامى كسانى را مخالف آنها بودند متهم به ضعف در نقل و جعل حديث كردند. آنان كوفه را به دليل داشتن همين گرايشات مورد بى اعتنايى قرار داده و آنها را «دارالضرب حديث» لقب داده بودند. ابوحنيفه را نيز به دليل استفاده از رأى، مورد شديدترين اتهامات قرار دادند. اين امر جز اين دليلى نداشت كه او احاديث موجود در كتب محدثين را مجعول دانسته قابل اعتماد نمى ديد. نتيجه برخورد مزبور از طرف اهل حديث آن شد كه آنچه

ص:66

روايت در باب تجسيم و تشبيه بود پذيرفتند و در عقايد كلامى خود در دام سختى گرفتار شدند. اكنون نيز اين روايات در كتبصحاح موجود است. ركن ديگر عقايد اهل حديث اعتناى كامل بهصحابه رسول خداصلى الله عليه و آله بود؛ از نگاه آنان همهصحابه عادل بودند و نمى بايست هيچكدام آنها مورد لعن قرار گيرند، آنها در واب اين قبيل سئوالات كه چرا خودصحابه با يكديگر درگير شده و آيا كداميك بر حقند، به راحتى مى گويند: آنها همه بر حقند و همه اهل اجتهاد، به علاوه رسول خداصلى الله عليه و آله از اين فتنه ها خبر داده بود و چاره اى جز رخ دادن اين تحولات نبوده است. البته اين امر شامل اميرالمؤمنين عليه السلام نمى شد زيرا اكثر اهل حديث عثمانى مذهب بوده و حكومت امام را به رسميت نمى شناختند. آنها تنها سه خليفه اول را بر حق مى شناختند، تنها احمد حنبل بود كه به اصرار توانست امام را نيز بر آنها بيفزايد. البته خلفاى اموى را نيز بر حق مى دانستند اما اعتقاد به آنها ربطى به عقايد دينى آنها ندشات. بى دليل نيست كه ميراث اين عقيده هنوز در سعودى ها وجود دارد و كتاب «فضايل اميرالمؤمنين يزيد!» در آنجا چاپ مى شود.

بد نيست اشاره كنيم كه در ميان خلفاى عباسى، تنها مدافع حنابله، متوكل عباسى بود كه براى راضى كردن آنها دست به كشتار شيعيان زده و جهت جلوگيرى از زيارت قبر امام حسين عليه السلام دستور داد تا كربلا را شخم بزنند و بر آن آب ببندند. اين همان اعتقادى است كه اكنون در عربستان احيا شده است. متوكل عباسى در مجالس جشن و سرور، خود را شبيه امام على عليه السلام در مى آورد و مسخره مى كرد. همين شخص هدايايى براى احمد حنبل مى فرستاد و با اهل حديث همدلى و همراهى مى كرد. اينان به تدريج از بين رفتند تا آنكه ابن تيميه در اواخر قرن هفتم و اوايل قرن هشتم مجدداً عقايد آنها را با افراط بيشترى احيا كرد. بعدها در قرن دوازدهم بار ديگر محخمد بن عبدالوهاب همين حرف ها را تكرار كرد و امروز اعقاب او دست در دست آل سعود مى كوشند تا با استفاده از امكانات موجود در عربستان اين عقيده را بر مسلمانان عالم تحميل كنند.

اخبارى گرى سعودى ها سبب شد تا در آغاز قرن جديد و حتى تا چند دهه قبل، عالمان وهابى با هر پديده تازه اى حتىصنايع و اختراعات جديد به عنوان بدعت برخورد كرده و

ص:67

با هر چيزى به اين عنوان كه بدعت است مخالفت كنند. اگر روحيه باديه گرايى وهابى ها را نيز ضميمه اين نكرش كنيم مى توانيم تصور كنيم كه در چند دهه قبل، اين افراد چه تصورى از دين و ديندارى داشته اند! علاوه بر اين، مجموعه برداشت هاى افراطى آنها از دين و نيز روحيه سختگيرانه شان، براى آنان وضعيتى شبيه به خوارج ايجاد كرده و هنوز نيز افراطيون وهابى چنين روحيه اى را دارند، آنها گرچه اكنون زير بار پذيرش اين سخن نمى روند كه روزگارى همه مسلمانان جز خود را كفر قلمداد مى كردند اما مدارك زيادى وجود دارد كه اين سخن را تأييد مى كند، پيشينه اين روش در تاريخ اسلام، با اين شدت، تنها در ميان خوارج ديده شده است. حركت «اخوان» كه در نجد شكل گرفته و بطور مداوم به عراق و كويت و نقاط ديگر حمله كرده و به اندك امرى ديگران را متهم به كفر و نفاق مى كردند از جمله اين گروه هاى افراطى وهابى به شمار مى روند. زمانى كه نخستين بار ابن سعود فوايد تلفن را در مكه ديد و گفت ه تا خطى از مكه با مقر او حدّا بكشند با مخالفت همين جنبش افراطى اخوان وهابى روبرو شد كه آن را بدعت دانستند! يك بار نيز يكى از نوكران ابن سعود كه سوار بر موتورسيكلت شده بود مورد ضرب و شتم اخوانى ها قرار گرفت، آنها موتور را عربةالشطان (درشكه شيطان) و حصان ابليس! ناميدند و سوارشدن بر آن را بدعت خواندند. در سال 1926 شاه سعودى مجبور شد تا تلگرافخانه مدينه را در كنار برخى مساجدى كه در كنار قبور ساخته شده بود به خاطر اعتراض افراطيون وهابى تعطيل كند زيرا آن را بدعت دانسته بودند. هم آنان در كنگره اى كه در عيد فطر سال 1343 قمرى برگزار كردند يكى از درخواست هايشان از شاه سعودى اين بود كه استفاده از ماشين و تلگراف و تلفن را ممنوع نمايد. همانطور كه از او خواستند تا شيعيان احساء و قطيف را به اجبار سنى كند.

بعد از تلاش ملك عبدالعزيز كه خود بخاطر اين امور مورد طعن قرار گرفته بود، آنها با شرايطى راضى به حمايت از وى شدند، در متنى كه علماى موافقصادر كردند، ضمن اعلام اطاعت خود از او، تعهداتى مبنى بر سخت گيرى بر شيعيان و هدم اماكن مقدسه آنها را مطرح كردند؛ از جمله درباره تلگراف عجالتاً سكوت كردند؛ «اما المسألة البرقى فهو ار حادث فى آخر الزمان ولا نعلم حقيقته». با اين حال عبدالعزيز شرايط را بگونه اى ديد كه

ص:68

موقتاً آن را تعطيل كرد. نويسنده «تاريخ الحجاز» مى گويد كه در سال 1346 قمرى (1928 م) از طرف سلطان عبدالعزيز با يكى از علما براى تفتيش در امور ادارى و دينى مسئوليتى يافت كه در اثناى كار،صحبت از تگراف و ديگر مسائل جديد شد. شيخ به من گفت:

شكى وجود ندارد كه اين امور ناشى از استخدام جن است و فرد موثقى به او گفته است كه اين دست ها كار نمى كند مگر آنكه در كنار آن گوسفندى را ذبح كرده و نام شيطان را ببرند. مؤلف مى گويد: توضيحات من درباره اختراع تگراف و تاريخ پيدايش آن، نتوانست وى را قانع كند، بنابراين در راه، ماشين را در كنار يك تلگرافخانه نگه داشتم و به او نشان دادم كه هيچ اثرى از ذبيحه گوسفند و ساير چيزها نيست. او مى افزاد: شيخ گمان كرده كه من اين اقدام را از طرف ملك براى فريب او انجام داده ام و لذا بعدها خودش بارها براى مشاهده واقعيت به تلگرافخانه ها رفته بود. مؤلف مى گويد: شخص ملك در سال 1351 (1932 م) در جريان سفرم به رياض به من گفت: زمانى كه علما متوجه شدند كه وى مى خواهد در رياض و ساير نقاط تلگرافخانه افتتاح كند، اعتراض كرده و گفتند:

اى ملك! كسانى كه تو را به اين امر توصيه كرده اند خواسته اند تو را فريب دهند. او مى گويد: بعد از تأسيس، علما مكرر كسانى را به تلگرافخانه ها مى فرستادند تا ببينند كه آيا در آنجا گوسفندى ذبح مى شود يا نه. مؤلف مى افزايد كه يكى از مسئولان تگرافخانه به من گفت: زمانى عده اى از مشايخ نزد من آمدند و از محل زيارت شياطين سئوال مى كردند و اينكه شيطان بزرگ در رياض است يا در مكه؟ و اينكه تعداد آنها چه مقدار است؟!. «(1)»

مسجد ابوذر و مسجد استراحتگاه

امروزصبح چهارشنبه همراه يكى از دوستان و يك عكاس به چند مسجد سرزديم و عكس تهيه كرديم. اول از مسجد اباذر، كه چون در خيابان رفت و آمد بود مجبور شديم از دور عكس بگيريم، البته با چند اعتراض حرام، حرام!- همانطور كه اشاره شد اين كلمه از بس در موارد نامناسب به كار رفته براى ايرانى ها تبديل به يك شوخى شده است- پس از


1- تاريخ الحجاز، صص 309- 308.

ص:69

آن در راه احد كه به طريق سيدالشهدا شهرت دارد رفتيم، هر محلى نامى دارد و كوچه ها نيز. ما به محله البيعه كه با نام «حى البيعه» شناخته مى شود رفتمى. مسجد بسيار زيبا و بزرگى با نام مسجد استراحتگاه (به عربى: المستراح) بو كه به تازكى؛ يعنى سال 1413 بازسازى شده بود. اين يكى از مساجدى است كه از دوران رسول خداصلى الله عليه و آله بازمانده است.

معمالى آن بسيار ابتكارى و زيبا است و در كنار آن ساختمانى بسيار قديمى و كهن كه معلوم نشد چيست. مسجد مزبور در شارع اياس بن اوس بود. گفتنى است كه تمام خيابان هاى اطراف به نام شخصيت ها اوس و خزرج از اصحاب رسول خداصلى الله عليه و آله هستند و گويا حى البيعه نيز نامى است كهن. از مدينه به سوى احد، و اندكى قبل از مسجد استراحتگاه، مسجد كوچك اما بسيار قديمى است كه هيچ مشخصه اى ندارد، البته داخل مسجد نشان از آبادى داشت اما بر روى مسجد تابلويى نبود. آن مسجد نيز در حى البيعه و در شارع مالك بن نميله واقع شده است. ماشين ما در آنجا خراب شد، زير سايه اى نشستم، در پيش رويم مطعم؛ يعنى رستورانى بود. روى تابلوى آن چند غذا نوشته شده بو: مطبخ البخارى، رز بخارى، عربى، كوزى، منتو، بف، رزكابلى، رزقابلى، رزبريانى، رزاوزبكى، شيشبره، و نام آشپز: حجى احمد محمد يوسف. والحق كه ده ها نوع خوراك و شايدصدها در اينجا وجود دارد و بايد يك فرهنگ براى آنها نوشت.

مسجد سُقيا در عنبريه

ماشين روشن شد و براى ديدن مسجد سقيا به سوى عنبريه رفتيم. اين نام مربوط به يك بناى قديمى است با قدمت بيش ازصدسال. زمانى عثمانى ها خط آهنى به مدينه كشيده اند و براى ايستگاه آن بناى جالبى در آنجا ساخته اند كه عنبريه ناميده شده است.

پس از، از بين رفتن راه آهن، بناها باقى مانده و زمانى براى كنترل گذرنامه ها و اتوبوس ها مورد استفاده بوده است. بيرون از بناى داخلى راه آهن عنبريه، مسجدى نسبتاً قديمى است كه مسجد عنبريه نام دارد، البته جنبه تبركى ندارد با اين حال حدود 10 تا 15 نفر در ساعت 11صبح پشت درهاى بسته مشغول نماز بودند. ساختمان عنبريه از معدود ساختمان هاى از دوره عثمانى است كه وهابيون خراب نكرده اند. بر روى تابلوى مسجد نيز آمده: «اثرى» يعنى تاريخى.

ص:70

در داخل محوطه بزرگ اين ايستگاه، در گوشه اى از آن، مسجدى است بسيار كهنه و كثيف. اين مسجد در آثار تاريخى، با نام مسجد سقيا شناخته شده؛ جايى كه رسول خداصلى الله عليه و آله هنگام رفتن به بدر، در آنجا تأمل كردند. درباره محل آن آمده: «انه يقع داخل سور بناء محطة المكة الحديدية فى العنبرية فى الجنوب الشرقى منها» «(1)» اندگى دورتر از مسجد، ماشينى از اداره اوقاف ايستاده بود، از راننده كه تنها بود درباره مسجد سئوال كرديم، گفت: مسجد نيست! اما وقتى به داخل رفتيم محراب مشخص بود، سه اتاق در عرض هم و محراب در اتاق وسط. طول مسجد با ديوار 12 متر و عرض ديوار 4 متر.

متأسفانه به دليل بى توجهى محل زباله و حتى عذرات شده بود! دليل بى توجهى به آن، با وجود بازسازى هاى اخير نسبت به مساجد، معلوم نشد. يك بنگلادشى نظافتچى در آنجا بود كه با زبان بى زبانى (كه نه عربى مى دانست و نه ...) به او حالى كردم كه مسجد را تميز كند. بالاخره نفهميدم فهميد چه گفتم يا نه. در بازگشت به مسجد غمامه آمديم و نماز گزارديم. در كنار آن مساجدى با نام هاى ابوبكر، عمر و على عليه السلام و اخيراً مسجدى به نام عثمان ساخته اند (تأسيس 1406) كه عدد چهار تكميل شود و تبعيضى در كار نباشد! گويا محلى كه مسجد غمامه و مساجد ديگر ساخته شده محل اقامه نماز عيد بوده و قاعدتاً خارج شهر، و محتملًا هر خليفه در گوشه اى نماز عيد خوانده و بعدها به نام آنها مسجدى ساخته شده است.

زير پل كنار مسجد بلال امسال همانند سال قبل، محل خريد و فروش اجناس زائران ايرانى به تمام ملل؛ يعنى بازار بين الملل اسلامى! است.

اخبار ساعت سه تلويزيون را مى شنيدم و اينكهصاحب السمو الملكى امير عبدالله وليعهد ديدار با مردم داشته و درست در همان ابتداى اخبار يك ربع تا بيست دقيقه نشان دادن ملاقات بدون هيچگونهصحبتى روى نوار و تنها موزيك و بعد از آن اخبار. واقعاً چندش آور است اما براى مشتى عوام بى خبر تلقينى در دورن.صبح آقاى محمدباقر انصارى رئيس مركز اسلامى هامبورگ را ديدم. گفت كه امسال براى اولين بار يك گروه 21 نفره از زائران ايرانى مقيم آلمان و نيز چند آلمانى به حج آمده و در آنجا به يكى از كاروان ها


1- المعالم الاثير فى السند والسيره، ص 254

ص:71

ملحق شده ايم. ظاهراً گروه هاى ديگرى نيز آمده اند كه به همين كاروان ملحق شده اند و عدد افراد كاروان بالغ بر دويست و اندى شده است.

يكى از دوستان روحانى گفت كه در بقيع براى يك پاكستانى محل قبور را شرح مى داده كه مأمور سعودى كتاب دعاى او را گرفته و به ميان قبرها در دوردست پرت كرده است!

نشريه زائر روز چهارشنبه 21/ 2 را ديدم كه آخرين شماره آن در مدينه در حج امسال است. معمولًا پس از آنكه نماينده مقام معظم رهبرى از مدينه عازم مكه مى شوند، نشريه نيز در مكه انتشار مى يابد. اخبار حجّ آن از اين قرار بود: يك زائر در قبرستان بقيع مضروب شد. اين زائر در حالى كه در حال مدحى و گريه بود كتك خورد، مردم او را از دست مأمور بدرآوردند. اما مأمور فرياد كنان او را سارق سارق ناميد.صحنه مزبور همه را به گريستن واداشت. نشريه افزوده كه تا اين تاريخ پانزده نمونه از اين برخوردهاصورت گرفته است. اولين زائر فوت شده ايران در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد. يك زائر به علت عود سرطان فك، به ايران بازگردانده شد. سومين زائر ايرانى (زن هفتادساله) در گذشت. يك زائر جانباز كه پولش در حرم رسول خداصلى الله عليه و آله سرقت شده بود براى شكايت نزد انتظامات رفت اما از مسجد اخراج شد! سرقت هاى ديگر از زائران.

مشكل عمده مرگ و ميرها بالا بودن سن و بى خبر بودن مسئولان از بيمارى گذشته بيمار است. زائران براى اينكه مواجه با مشكل نشوند، اطلاعى از بيمارى خود به دست نمى دهند و همين در ايام حج كه فشار جمعيت در هر قسمت بالا بوده و هوا نيز وضعيتى متفاوت با وضعيت منطقه زيستى آنها دارد، توليد مشكل مى كند. با اين حال طبق آمارها، هنوز نيز تلفات بسيار پايين است. دليل عمده، افزونى تلاش هيأت پزشكى، و ايجاد درمانگاه ها و مراكز بهداشتى است.

بر مزار حمزه سيدالشهدا

امروز پنجشنبه 22 ارديبهشت فرصتى شد تا سرى به اماكن مذهبى بزنيم. يك سرى اماكن مشخص كه كاروان هاى ايرانى به ترتيب و همگى به آنها سر مى زنند و البته غيرايرانى ها بويژه ترك ها. اول از جاده سيدالشهدا به احد رفتيم. در طول راه شاهد ايجاد نخلستان هاى

ص:72

جديدى بوديم و در كنار آنها و اطراف مدينهصدها هكتار نخلستان ويران شده براى بناى ساختمان هاى جديد به احد رسيديم در ميان كوه عينين و احد مقبره شهداست. در زمينى به مساحت تقريبى 2 هزار متر كه اطراف آن ديوار كشيده شده، نشان چند قبر از لابلاى پنجره هاى ضريح مانند پيداست. گفته شده كه اين پنجره ها مربوط به ضريح روى قبور ائمه بوده كه پس از تخريب در اينجا نصب كرده اند. پنجره هاى مزبور مشابه نمونه هاى ايرانى در ضريح هاست. جمعيت زيادى و بيشتر غيرايرانى ها بالاى كوه عينين مى روند و برخى در حال دعا؛ و ساختمانى مخروبه كه محتملًا مربوط به قلعه بوده و برخى گفته اند مسجد، در بالاى آن پيداست.

درباره نقشه دقيق منطقه احد اختلافاتى ميان مورخان جديد وجود دارد؛ آنچه گفتنى است آنكه: مشركان در دامنه كوه احد پايين آمده و مسلمانان از كنار- سمت چپ- آنان گذشته، به سوى كوه بالا رفته و در شِعْبى از كوه احد بر لبه وادى مستقر شدند. «(1)» كوه كوچكى به نام عينين كه بعداً كوه تيراندازان- جبل الرماة- ناميده شد در سمت چپ محل استقرار مسلمانان قرار داشت؛ بدين ترتيب كوه احد پشت سر پيامبرصلى الله عليه و آله، كوه عينين سمت چپ و مدينه رو در روى مسلمانان بود. «(2)» اين در حالى بود كه مدينه پشت سر قريش بوده و فاصله بيشترى تا احد داشتند. رسول خداصلى الله عليه و آله عبدالله بن جُبَير را با پنجاه نفر بر كوه عينين گذاشت. به احتمال قوى آن حضرت براى جنگ در سمت راست كوه عينين قرار داشته و اندكى جلوتر آمده است. فاصله ميان عينى و احد پيش از اين كمتر بوده اما اكنون به دليل آبادى و خيابان كشى كوه كوچكتر شد و لذا فاصله آنها بيشتر گرديده است. در واقع، اين محل مدخل ورودى شهر بوده و بارها بر روى كوه عينين (الرماة) قلعه هايى ساخته و خراب شده و سبب فرسودگى كوه و كوچك شدن آن گرديده است.

توصيه رسول خداصلى الله عليه و آله به تيراندازان كوه عينين اين بود: شما مراقب پشت سر ما باشيد، ترس آن دارم كه از آن سوى بر ما حمله آورند، شما در جاى خود بمانيد و حركت نكنيد، حتى اگر ديديد كه ما دشمن را شكست داده و به لشكرگاهش وارد شديم و يا ديديد


1- . السيرةالنبوية، ابن هشام، ج 3، ص 64 و مضى رسول الله حتى نزل الشعب من احد فى عدوة الوادى الى الجبل.
2- . المغازى، ج 1، ص 221 فجعل احُداً خَلْف ظهره، واستقبل المدينه وجعل عَيْنَين عن يساره

ص:73

كه ما كشته شديم باز از جاى خود حركت كنيد؛ خدايا من تو را بر ايشان گواه مى گيرم.

رسول خداصلى الله عليه و آله تأكيد كرد كه احتمال حمله سواران قريش از آن سوى هست، اما سوار، در برابر تيراندازى نمى تواند حركت كند. «(1)» آنچه رسول خداصلى الله عليه و آله از آن هراس داشت و واقع شد اين بود كه سواران قريش از جنوب كوه عينين به سمت شرق حركت كرده و آنها را دور زدند و در حد فاصل احُد و عينين بر لشكرگاه مسلمانان، كه در دامنه احد بود، حمله بردند. فضاى باز منطقه به گونه اى بود كه آنان از دور كوه عينين را مى ديدند و لحظه اى كه سواران پايين آمدند آنان به آن سمت حركت كردند.

پس از پيروزى موقت سپاه اسلام و آنگاه كه آنان به سراغ غنايم جنگى رفتند، خالد با سواران خود از سمت شرق عينين و دور زدن آن و گذشتن از حد فاصل احد و كوه عينين بر مسلمانان يورش برد؛ «(2)» و عبدالله بن جُبَير با يارانش كه كمتر از ده تن بودند، مقاومت كردند تا به شهادت رسيدند. پس از آن دشمن بر سر مسلمانان پراكنده اى ريخت كه هيچگونه آمادگى نداشتند. براساس اين توصيف بايد دانست كه اساساً جنگ به آن سوى احد ارتباطى نداشته و در همين محدوده جنوبى كوه احدصورت گرفته است. اين نظر كه سواران خالد كوه احد را دور زده اند به هيچ روى نظر درستى نيست.

ترك ها فراوان به احد مى آيند و مشغول زيارت مى شوند. زيارتنامه آنها شبيه به چيزى بود كه ما مى خوانديم، با مختصرى تغيير. در اطراف كوه فروشندگان زن و بيشتر باصورتى پوشيده و آشكارا فقير، علفيات مى فروشند و تسبيح و جز آن. يك مركز امر به معروف و نهى از منكر نيز در آنجا ثابت است با عنوان «هيئة الشهدا». رفتيم كه احد را از نزديك ببينيم ماشين امر به معروف مانع شد! بازگشتيم. گفتنى است كه فاصله عينين تا حد حدود دويست تا سيصد متر است و اين همان گذرگاهى است كه اكنون با از بين رفتن بخشى از كوه عينين به اينصورت در آمده است. پس از آن به مسجد قبلتين رفتيم.

واعظى مشغول


1- المغازى، ج 1، ص 225؛ طبقات الكبرى، ج 2، ص 40.
2- طبقات الكبرى، ج 2، ص 41؛ انساب الاشراف، ج 1، ص 318؛ المغازى، ج 1، ص 232؛ در عبارت واقدى آمده: نظر خالد بن الوليد الى خلأ الجبل وقِلّة اهله؛ خالد متوجه خالى شدن كوه و كمى افراد مستقر در آن شد. برخى مترجمان خلأ الجبل را تنگه معنا كرده اند در حالى كه اساساً صحبت تنگه در ميان نبوده است.

ص:74

صحبت بود (ساعت 7) و آماده براى پاسخگويى به سئوالات زائران؛ ساختمان مسجد بنايى است زيبا و با معمارى نوين و از عهد ملك فهد و در رديف تلاش هاى او در بازسازى اماكن براى اثبات خادم بودن. به مساجد هفتگانه آمديم در دامنه كوه سلع؛ اول مسجد فتح بعد سلمان بعد امام على عليه السلام و بعد فاطمةالزهرا؛ مسجد عمر را بزرگ و جديد ساخته اند و مسجد ابوبكر را نيز براى بازسازى تخريب كرده بودند و نقشه نماى جديد بر ديوار. اما بقيه مساجد همچنان كهنه و معمولى. و كل مجموعه در چند سال گذشته درختكاى شده و عنوان «حدائق الفتح» به خود گرفته است. راهنمايانى مقابل درف مساجد ايستاده اند. از هر كدام نام مسجد را بپرسى مى گويند نامى ندارد! و همه هدف آنكه مبادا سابقه تاريخى مسجد را بنگرى و بعد تبرك و امثال آن. روى مسجد امام على عليه السلام نام آن بزرگوار بود، در حالى كه كلمه «امام» را چندبار خط زده بودند!

ديدار از قبا

بعد از آن به قبا رفتيم، تقريباً مى توان گفت كه تمامى كسانى كه به زيارت مدينه مشرف مى شوند، به زيارت مسجد تبرك شده قبا نيز مى آيند، اولين مسجدى كه بر پايه تقوا بنا شده و رسول خدا هر هفته دو روز روز دوشنبه و پنج شنبه به قبا آمده، در اين مسجد نماز مى خواندند. مردم قبا نخستين كسانى بودند كه از پيامبر استقبال كرده و پذيراى اولين مهاجرانى بودند كه از مكه به مدينه مهاجرت كردند. بناى جديد آن در تاريخ 26/ 2/ 1407 خاتمه يافته و لوحى سنگى در بيرون مسجد به نام فهد نصب شده، در روى اين لوح سنگى قبل از نام فهد كلمه اى بوده كه بعد خود آنها آن را پاك كرده اند.

در قبا يك مركز موقت تبليغى بود كه جزواتى تكثير مى كرد. عناوين آنها چنين بود:

حقوق دعت اليها الفطرة وقررتها الشريعة، مجموعة رسائل فى:صفةصلاة النبى، حكم التصوير، حكم بقاء المرأة والمتزوجة مع زوج لايصلى، تحريم حلق اللحى، حكم الاسبال، التوبه، حكم شرب الدخان والشيشة، حكم تارك الصلاة، حكم الغناء واستماع.

رساله هاى مزبور از چند نويسنده بود: بن باز، العثيمين وعبدالرحمن بن محمد بن قاسم.

كتاب ديگر: اصول الدين السالمى مع قواعده الاربع از محمد بن سليمان التميمى و كتاب ديگر: كشف

ص:75

الشبهات فى التوحيد از محمد بن عبدالوهاب، برخى چاپ چهارم و برخى چاپ پنجم تا هفتم و جزوات مذكور همه طبع 1414. در نزديكى قبا، مسجد جمعه است كه شمارى از زائران به ديدار آن مى شتابند، سال كذشته سرى به آن مسجد زديم كه چون وقت نماز نبود تعطيل بود، البته مسجد قبا حتى در غير وقت نماز نيز باز است.

ديدار با يك جوان انقلابى الجزايرى

شب قبل در يك كتابفروشى، فردى الجزايرى را ديدم. اندكى صحبت كرديم معلوم شد فارسى تا اندازه اى مى داند و آن را در افغانستان فراگرفته، قيافه اش كاملًا شبيه ايرانى ها و خودش هم متعجب و گفت ديگران نيز همين را مى گويند. با او قرار گذاشتم امروز در بقيع همديگر را ببينيم. ساعت پنج آمد، كتاب اكذوبة تحريف القرآن را به او دادم و قسمت هايى را كه شامل برخى روايات تحريف در كتب اهل سنت و اقوال علماى شيعه در نفى تحريف بود برايش خواندم. خيلى تعجب كرد. ازصحبت هايش معلوم شد يكى از مبارزان الجزايرى است كه به اروپا رفته و گفت كه با زحمت مى تواند به الجزاير سر بزند. او گفت در افغانستان در گروه هاى جهادى بوده است. اطلاعات بيشترى نداد اما آدرس من را در ايران گرفت تا نامه بنويسد؛ او كاملًا با مآخذ مهم حديثى و تاريخى آشنا بود و به احتمال تحصيلات علوم دينى نيز داشت. من بعدها متوجه شدم كه تعداد زيادى الجزايرى ها و مصرى ها در افغانستان دوره ديده اند و حتى در مصر حكومت، آنها را «اعراب افغانى» مى نامد.

در مكتبة الغرباء

شب گذشته به مكتبة الغرباء سر زدم و بلافاصله با جوانى كه خود را مدرس دانشگاه مدينه مى دانست بحثم شد، كسان ديگرى نيز بودند، عناد فراوانى با تشيع دارند و اساساً حاضر به پذيرش هيچ چيزى نبودند. سال هاى قبل نيز به اين كتابفروشى سر مى زدم،صاحب آن و نيز بيشتر مشتريان خاص آن، از سلفى هاى بسيار افراطى هستند، ظاهراً با حكومت نيز ميانه اى ندارند زيرا هرچه سعى مى كردم تا مسأله آمريكا و حضور آنها را در عربستان مطرح كنم گويا از ترس چيزى نمى گفتند اما يك بار هم رسماً پذيرفت كه اين اقدامات مورد

ص:76

تأييد آنها نيست. خاطرم هست كه كتاب مسألة التقريب بين الشيعه و السنه را در همين كتابفروشى به من اهداء كردند. امسال نيز طرف در ابتدا سعى كرد تا كتاب احسان الهى ظهير را به من بدهد اما به او گفتم با اين حرف ها آشنا هستم و نظريات او را درباره عقيده شيعه نسبت به قرآن رد كرده ام، او اظهار شگفتى كرد. به او گفتم كه كتابى كه در اين باره نوشته ام برايش خواهم آورد، قرار شد تاصبح فردا كتاب اكذوبة تحريف القرآن را برايش ببرم. زمانى كه به در كتابفروشى رسيدمصاحبش گفت حق ورود ندارى چون ذهن مردم را فاسد مى كنى. جوان مزبور نيز ايستاده بود، احساس كردم كه شرمنده شد، كتاب را به او دادم و بر گشتم.

مقبره على بن جعفرالصادق عليه السلام در عُرَيْض

صبح روز جمعه 23 ارديبهشت به همراه جمعى از دوستان به ديدار عريض رفتيم. گفته شد كه على بن جعفر رضى الله عنه در آنجا مدفون است. آقاى فلاح زاده اين مطلب را از قول يكى از ساكنان آنجا يادآور شد. ساختمانى بزرگ در آنجا بود كه از هر سو بسته و تنها چند در داشت كه آجر گرفته بودند، يك چهار ديوارى ملحق به بقيه ساختمان با در مستقل كه آن هم آجر گرفته شده و يك سوراخ كه مى شد داخلش را تماشا كرد در آن كنده شده بود.

چيزى مشخص نبود اما گفته شده كه محل دفن على بن جعفر است. او يكى از اصحاب خاص امام كاظم عليه السلام برادر خود و پس از آن در شمار اصحاب امام رضا و امام جواد عليهما السلام بوده است. او از راويان اخبار ائمه عليهم السلام بوده و از وى قريب 862 حديث نقل شده است كه با عنوان مسائل على بن جعفر چاپ شده است. مى دانيم كه درباره محخل دفن على بن جعفر اختلافى وجود دارد، برخى از جمله مجلسى اول گفته اند كه او در قم مدفون است جايى كه هم اكنون نيز به نام على بن جعفر شهرت دارد، اما فرزند وى؛ يعنى علامه مجلسى گفته كه اين مطلب در كتاب هاى معتبر نيامده است، گرچه آثارى از قبر با نام على بن جعفر در قم وجود دارد. «(1)» جداى از قم در سمنان نيز امامزاده اى به نام على بن جعفر وجود


1- اعيان الشيعه، ج 8، ص 177؛ روضة المتقين، ج 14، ص 191؛ نك: مقدمه مسائل على بن جعفر، ص 33؛ در كتاب تربت پاكان، ج 1، ص 51- 42؛ شرح كاملى از بناى على بن جعفر قم آمده است؛ و نيز نك: مستدرك الوسائل، ج 8، ص 177.

ص:77

دارد. اما آنچه درست است اين است اينكه محل اصلى دفن على بن جعفر همان منطقه عريض در مدينه منوره است. فرزندان وى نيز بعدها به نام عريضيون شناخته مى شده اند.

اصلصاختمانى كه بر روى مقبره على بن جعفر ساخته شده قديمى و از دوره عثمانى است؛ آن چنان كه گفته شد اين اواخل مكتبخانه بوده و درون آن لوله كشى و امثال آن، اما فعلًا متروك. محل آن در شارع مطار دست راست خيابان، در يك خيابان فرعى در درون نخلستان ها است و انتهاى آن سنگ هاى حره و كوهكى كه از بالاى آن شهر مدينه تا حدودى مشخص بود، در آنجا براى دوستان توضيح دادم كه سنگلاخ هايى كه به نام حره شناخته مى شود و حصارى طبيعى در اطراف مدينه بوده، از نوع همين سنگ ها تقريباً در سه سوى مدينه سبب شد كه مشركان در جنگ احد و احزاب تنها از ناحيه شمالى به مدينه حمله كنند و مسلمانان در احزاب تنها مجبور بودند كه يك سوى مدينه كه همان سمت شمالى بود خندق بكنند.

مسجد فضيخ

بعد به سراغ مسجد فضيخ رفتيم. در كتاب «با كاروان عشق» اشاره كرده ايم كه به مسجد بى توجهى شده، اما امسال آن را رنگ زده، موكتى انداخته و ديدار كنندگان نيز مرتب رفت و شد داشتند. پيرمردى با چند بچه خرد، دم در نشسته بود، نجرانى هاى زائر مسجد به هر يك پنج ريال دادند. نماز گزارديم و رفتيم. مسجد در نيمروز باز بود و اين نشان آنكه از مساجدى نيست كه تنها وقت نماز باز باشد. محله مزبور از محلات شيعه نشين است كه البته سنيانى نيز در آن زندگى مى كنند اما وجود حصير در مسجد براى خواندن نماز و طبعاً استفاده از آن به جاى مهر نشان بستگى مسجد به شيعيان است. گاه اين مسجد را به عنوان مسجد ردشمس نيز مى شناسد گرچه جاى ديگرى را به عنوان مسجد ردّشمس نشان مى دهند.

مشربه ام ابراهيم

بعد به مشربه ام ابراهيم رفتيم كه همچون مسجد فضيخ در شارع على بن ابيطالب، دو

ص:78

كيلومتر مانده به قبا قرار دارد؛ فضيخ سمت راست و مشربه سمت چپ. زمينى در حدود 150 متر، در ابتداى كوى، فقط چهار ديوار اطراف آن و محلى براى در، محرابى نيز به چشم مى خورد اما نه سقفى داشت و نه كف آن درست بود. روى خاك ها نماز خوانديم.

اندكى جلوتر در همان كوچه قبرستانى با درى بسته و گفته مى شد كه نجمه مادر امام رضا عليه السلام در آنجا مدفون است. شمارى از زائران شيعى در آنجا رفت و شد دارند.

مدينه در سال 1255 ه. ق

در اينجا بى مناسبت نيست گزارشى را كه شخصى با نام سيد اسماعيل مرندى در سال 1255 درباره اماكن مدينه منوره نوشته به نقل او بياوريم:

بسم الله الرحمن الرحيم و به توكّلى

الحمد لله ربّ العالمين والصّلوة والسّلام على أفضل الأوّلين والآخرين محمد وآله أجمعين.

بدانكه از براى مدينه طيبه، چهار دروازه دارد؛ يكى باب شام است و يكى باب قبله است و يكى باب مصر و يكى باب جمعه كه در سمت بقيع است.

مسجد رسول خداصلى الله عليه و آله در اصل، درون قلعه واقع است. پنج مناره دارد. مرقد پرنور حضرت رسولصلى الله عليه و آله در ميان شبكه برنج افتاده است. از درون شبكه مقدار دو ذرع فاصله پرده است كه اطراف قبر پرنور را احاطه كرده است. ميان پرده و شبكه را فرّاشين خلوت، كه خواجه سرا مى باشد، شب ها قنديل روشن مى كنند، مثل روز مى شود و متصل به شبكه، حضرت فاطمه زهرا عليها السلام مدفون شده است؛ و شبكه چهار در دارد: اول باب توبه، دوم باب وفود، سيم باب فاطمه عليها السلام، چهارم باب تهجّد است. مابين روضه مطهره و منبر ستون هاى متعددى مى باشد: ستون مهاجرين است ستون عايشه، ستون قرعه، ستون مخلق، ستون قوله و ستون سرير و ستون محرس و ستون وفود و ستون قلاوه و ستون تهجد، و مقام ابراهيم در مابين پاى جبرئيل است و شبكه وسط است و هر ستون اعمالى دارد بايد برآورده شود و ستون سرير مقابل سر مبارك افتاده است.

اصل مسجد حضرت سه هزار و ششصد ذرع است كه شصت در شصت است. حد مسجد از شبكه قبل است تا به حدى كه زمين مرتفع مى شود و در سمت قبله مجمر دارد و

ص:79

چهار ستون از منبر عرض مسجد است و زياده بر اين قدر از زيادى هاست كه در زمان خلفا بهم رسيده است. اصل منبر حضرت را در مسجد قبا نصب كرده اند حالا در مسجد حضرت، منبر مرمر است كه سلطان مراد درست كرده است.

مسجد حضرت رسولصلى الله عليه و آله چهار در دارد: اول باب بزرگ و آن را باب سلام مى گويند؛ دوم باب رحمت است؛ سيم باب النساء است، چهارم باب جبرئيل است كه در سمت بقيع است. در مدينه مسجدهاى متعددى كه مسجد نبى و مسجد على و مسجد ابوبكر و مسجد عمر مى گويند بسيار است؛ و حمام و باغ و نخلستان دارد؛ قلعه مظبوط دارد؛ در ميان قلعه قبر عبدالله پدر حضرت رسول خدا كه در ذقان الطوال، در يسار داخل باب مصرى، در خانه كه معروف است به بيت ابى النبىصلى الله عليه و آله؛ و قبر آن حضرت درصندوقى خرپشتى است در جوف آن ضريح چوبى كوچك. و قبر حضرت اسماعيل فرزند جعفرصادق عليه السلام معروف است و قبه دارد و متصل به ديوار قلعه مدينه است به سمت بقيع؛ و همچنين قبر مالك بن سنان وارد ابوسعيد خدرى كه از جمله شهداى احد است و قبرش در عين خارج از باب مصر است. خانه حضرت اميرالمؤمنين كه در شبكه خانه حضرت پيغمبرصلى الله عليه و آله و حوالى قبر مطهره فاطمه است؛ و خانه امام زين العابدين عليه السلام و امام جعفرصادق عليه السلام كه در حوالى مسجد حضرت رسول خداست؛ مسجد خلفاى اربعه كه در بالا اشاره شد در ميدان مناخه واقع است و مسجد حضرت نبى و ابوبكر و عمر و عثمان را تجديد كرده اند و مسجد حضرت امير عليه السلام خراب است و مناره دارد و هريك از مساجد مناره دارد. در ميان شهر مدينه بازار خوب و يك حمام جديد ساخته اند كه امسال سنه 1255 تمام شده است و مدارس و دكاكين خوب دارد و چشمه خوب دارد و خربزه و هندوانه و انگور و ترنج و ليمو و شفتالو و انجير و موز كه چيزى است بسيار لذيذ دارد و بادنجان و سربات و كاهو خوب حاصل مى شود.

از باب جمعه كه بيرون روى، قبرستان بقيع است؛ دورش حصارى دارد و درهاى متعدد دارد، ليكن بسته اند و هميشه يك در گشاده مانده است، دربان دارد، از هر يك نفر از اهل ايران در قديم پنج قروش مى گرفتند؛ امسال كمترين بندگان محمدهاشم خرف مرحوم ميرزااسماعيل تبريزى نشاكى چارمنار حسب الأمر خداوندگارى ايلچى مختار مشهور به

ص:80

ميرزا جعفر مهندس باشى ادام الله جلاله به مصر رفته از حضرت خديو اعظم باشا، به محافظ آنجا كه محرم بيگ است فرمان بده و موقوف كرده اند.

و قبرستان كلًا قبور است؛ آنها كه در بالاى سر قبه مى ساختند اينهاست: بعقه ائمه بقيع دو در دارد يكى در طرف رسات و يكى در طرف چپ؛ هر دو نزديك به سر ضريح مطهر است. بالاى در، در سنگ منبر نوشته: «هذا قبر فاطمة بنت رسول اللهصلى الله عليه و آله و قبر حسن بن على؛ و قبر محمد بن على؛ و جعفر بن محمد و عباس بن عبدالمطلب» و هر پنج تن مطهر در يك ضريحند از چوب مشبك؛ و عباس در بالاى سر حضرات ائمه اربعه است و قبرش على حده است در ميان ضريح؛ و چهار معصوم متصل به يكديگر؛ و در بالاى قبر مطهر پرده كشيده اند و يك قبه بزرگ دارد. و محراب قبر حضرت فاطمه عليها السلام را زيارت مى كنند ليكن قبر فطمه بنت اسد است و هم پرده دارد؛ چونكه حضرت در ميان اهل سنت افتاده اند، هيچ زينت ندارند، فرش مستعمل دارد. امسال از يزد، يك نفر كلان دوز (؟) فرش بسيار خوب فرستاده بود، نينداخته بودند، در بالاى هم مانده بود. شيخ احمد بحرينى رحمه الله چهار وجب به ديوار مانده در تحت ميزاب مدفون است. از قبر شيخ مرحوم تا قبر حضرت فاطمه عليه السلام سه ذرع است بيشتر نيست، در سمت قبله مابين بيت الاحزان است و قبر مخفف دارد. ديگر قبه حضرت عقيل بن ابيطالب برادر حضرت امير عليه السلام است؛ با عبدالله بن جعفر در يك قبر مدفون است. و ديگر قبه بنات حضرت رسول خداست كه همه در يك ضريحند. به قول اهل سنت رقيه، امّ كلثوم، زينب دختران رسول است. و ديگر قبه ازواج حضرت رسولصلى الله عليه و آله كه عايشه و ام حبيبه بنت ابوسفيان و سوده بنت زمعه و حفصه بنت عمر و زينب بنت خزيمه و ام سلمه و زينب بنت جحش و جويريه وصفيه خيبرى و ميمونه بنت حرث، ماريه قبطيه است. هرچند اسامى اينها را در زيارت نوشته اند اما به اعتقاد اهل سنت است نه به اعتقاد اهل تشيع.

و ديگر قبه حضرت ابراهيم عليه السلام پسر حضرت رسول خداصلى الله عليه و آله است كه يك ضريح دارد. و ديگر قبه امام مالك كه امام چهارم اهل سنت است. و ديگر قبه شيخ امام نافع است كه از مشايخ اهل سنت است. و ديگر قبه حليمه سعديه دايه حضرت رسول خداست و ديگر قبه عثمان بن عفان است كه در آخر بقيع است. و ديگر قبه بيت الأحزان است كه

ص:81

حضرت فاطمه عليها السلام گريه مى كرد؛ جاى خلاى و فرش ندارد. اگر يكى از مسلمانان فرش بفرستند ثواب يكى خيلى؟ برده است.

و ديگر قبه حضرت فاطمه بنت اسد است. و ديگر قبه ابوسعيد خدرى است، ليكن درِ قبه فاطمه و ابوسعيد از بقيع خارج است. در روحا نزديك الحمام ابن قطيفه است. و ديگر قبه حضرت فاطمه بنت عبدالمطلب عمّه حضرت رسول مادر برير است. اينها را بعضى شيعه زيارت مى كنند و بعضى كار ندارند. اللهمّ سرّنا بشفاعتهم. حق سبحانه و تعالى به حرمت حبيب اكرم خود به جميع مسلمانان اين بزرگواران نصيب كند و شفاعت اينها را روزى نمايد. سيزده بقعه در قبرستان بقيع هست باقى قبر بزرگ و سادات و مشايخ اهل مدينه است كه قبه ندارد.

و ديگر مسجد قباست كه يك ساعت راه از مدينه است. طول و عرض برابر است. شصت و شش ذراع است و اخبار در فضيلت آن بسيار است و در نزديكى مسجد، چاه خاتم است كه انگشتر حضرت رسولصلى الله عليه و آله افتاده، آب بالا آورده است. دو ركعت نماز دارد؛ آب خوب دارد.

و مسجد حضرت امير عليه السلام و مسجد ابوبكر و مسجد شمس در نزديكى مسجد قباست؛ و مسجد حضرت فاطمه عليه السلام و مسجد عرفه و مسجد جمعه مابين مدينه و قباست؛ و ديگر مسجد فضيخ كه در طرف شرقى قباست؛ نيم فرسخ از قبا دورتر است، نزديك باغ فدك است. مسجد قديم و مندرس است؛ حالا اطفال درس مى خوانند. و مشربه ام ابراهيم حالا خراب است، در ميان نخلستان افتاده است. در مسجد است نزديك به يكديگر؛ مدتى مسكن و محل حضرت رسولصلى الله عليه و آله بوده است. و ديگر مسجد احزاب در شمال قبا، نيم فرسخ دورتر اعمالى مخصوص دارد. و مسجد فتح و مسجد حضرت سلمان و مسجد مباهله و مسجد حضرت امير عليه السلام و مسجد ابوبكر. و اين شش مسجد نزديك يكديگر افتاده است. «(1)» نيم فرسخ از مدينه راه است؛ و ديگر مسجد ذوقبلتين كه سه ربع از مدينه راه مابين احد و قباست.


1- اكنون مساجد سبعه شامل دو مسجد با نام هاى مسجد عمر و مسجد فاطمه عليها السلام مى شود كه در اينجا از آنها ياد نشده گرچه به احتمال قوى مسجد مباهله همان است كه اكنون مسجد فاطمه ناميده مى شود.

ص:82

ديگر كوه احد است يك فرسخ از مدينه راه است. قبر حضرت حمزه عمّ رسول خداصلى الله عليه و آله در آنجاست؛ قبه وصحن دارد؛ يكصندوق چوبى دارد، بالاى قبر مطهر پرده انداخته اند، زيارت كرده نماز گزارديم؛ چندان زينت ندارد و چهت آنكه خوف وادى است و يك قطعه ميرعماد حسنى از اهل قزوين وقف كرده، نصب كرده است. در پايين پاى حضرت، قبر سنقر ترك است. و در پشت قبر، سيد عقيل از اهل مدينه است. و درصحن قبر حام مدينه است؛ هر سه قبر از اهل تن «(1)» 45 است مشتبه نباشد. و نزديكى بقعه قبور شهداى احد است كه يك ديوار كشيده اند و يك در دارد؛ همه در يك جا مدفونند.

و قدر يك ربع رفته نزديك به كوه، قبه مَكْسر السنّ است كه در آنجا دندان حضرت را شكستند.

در بالاى كوه احد مسجد احد است، قدرى سعوبت دارد بالا رفتن به كوه؛ احقر عبادالله اسباب بسيار از مناسك عملا جع بود، مگر مسجد احد را زيارت نكردم هوا گرم بودصعوبت داشت.

و در مراجعت در مسجد شجره كه دو ساعت راه است احرامگاه است و مسجد خراب است حوض خراب هم دارد؛ و قدرى گذشته مسجد معرَّس است او هم خراب است 10 (شايد: 15) ساعت از مدينه گذشته قبور شهداست و مسجد غزاله است، زيارتش نصيب شد. درصفر قبر ابوذر غفارى در يسار راه، در ميان نخلستان است و ديگر قبور شهداى اهل بدر است كه سيزده نفرند ميان حصارى و يك در دارد. قبور ايشان متصل به يكديگر، بسيار بلند قامت مى باشد. و مسجدى كه حضرت رسول نماز گزارده و سنگى كه در بالاى او نشسته تماشاى جنگ كرده است. و سنگى كه از بالاى مسجد پايين آمده نقش پاى دارد (؟). و ديگر مسجد غمامه است، در ميان نخلستان بقيع است كه منبرى از سنگ دارد. ابر در بالاى همان مسجد سايه بر حضرت انداخته است. و مسجد عريش كه چشمه بدر از زير اين مسجد مى گذرد. القصه مساجد بقعه (؟) در اين راه بسيار است خدا به جميع مسلمانان زيارت آنها را نصيب گرداند. تمام شد.


1- شايد: تسنّن.

ص:83

خداحافظ مدينه

عصر جمعه براى خداحافظى به روضه مطهر رسول خداصلى الله عليه و آله رفتيم. جمعيت شكسته شده بود و به تدريج مدينه، رو به خلوتى مى رفت. با اين حال زائران مشتاق همه مشغول قرآن و زيارت، همه مشتاق براى نگاه كردن درون مقبره رسول خداصلى الله عليه و آله و مخالفت محافظان كه در هر دو متر و گاه يك متر يك نفر ايستاده و برخى با لباس نظامى و برخى با لباس عادى عربى اما مأمور دولتى؛ حدس من آن است كه لااقل برخى از اينها دانشجويان دانشگاه اسلامى مدينه و حتى غيرعرب و گاه ترك يا ... البته در مواردى توضيح مى دادند.

با نگاهى اميدوار براى زيارت مجدد قبر رسول الله و روضه مطهره به آرامى از لابلاى جمعيت بيرون آمدم. جمعيت در اطراف استوانه توبه بسيار زياد است و بيشتر ايرانى. در كنار محراب رسول خداصلى الله عليه و آله دو نفر نشسته اند و مانع نماز خواندن مردم. سال هاى قبل با زحمت اماكن نمازگزاردن بود اما امسال نه. به طرف بقيع رفتم و آخرين زيرات وداع.

لحظه آخر در را تا نيمه مى بندند و بقيه را بيرون مى كنند. مأمور سعودى از من خواهش كرد تا به فارسى از مردم بخواهم تا بيرون روند. من عقب تر آمدم، بقيه زيارت را خواندم و به آرامى و با ديده اشكبار بيرون آمدم. آخرين ساعت حضور، براى جمع اثاثيه، سوار ماشين سابتكو از مجهزترين اتوبوس ها در عربستان با همه امكانات، و البته همه كاروان ها از اين نعمت بهره مند نيستند و به اتفاق نصيب آنها مى شود. معمولًا در خروج اتوبوس از شهر همانند ورود- مداحى مى خواند. اشعار نوعاً مربوط به بقيع بويژه حضرت فاطمه عليها السلام و نيافتن قبر آن بزرگوار است.

يا فاطمه من عقده دل وا نكردم گشتم ولى قبر تو را پيدا نكردم

اين ناشى از عمق علاقه زائران شيعى به اهل بيت رسول الله صلى الله عليه و آله است در برابر بى توجهى گسترده زائران سنى.

در طول راه چندين بار اتوبوس مورد كنترل و تفتيش قرار گرفت و يك ساعتى توقف براى استراحت رانده و بعد حركت. امسال همه اتوبوس ها شب حركت مى كنند و طبعاً

ص:84

سرپوشيده و البته براى كسانى كه مقلد كسانى هستند كه استضلال را تنها نسبت به خورشيد نمى دانند ماشين سرباز و يكى از ماشين هاى سرباز از خط خارج شده و گويا دو نفر از زائران درگذشتند.

كسانى كه براى نخستين بار عازم سفر مى شوند دلهره اعمال حج را دارند؛ روحانى كاروان ما كه در اصل كاروان بعثه بود آقاى محمدحسين فلاح زاده در ماشين يك مرور سريع بر مناسك كرد، به مسجد شجره رسيديم و محرم شديم و پس از آن حركت و زمزمه لبيك، و كم كم خواب، مناسب است حكايت لبيك گفتن امام سجاد عليه السلام را از زبان محيى لارى بشنويم:

سرو گل روضه صدق وصفا تازه نهال چمن اصطفا

قرة العينين نبى و ولىّ ميوه بستان بتول و على عليه السلام

داده جمالش دل و دين زيب و زين كعبه آمال على حسين عليه السلام

در ره حج قافله سالار بود چونكه به ميقات فتادش ورود

رفت در احرام چو ماه تمام ره بر ازو قافله مصر و شام

گشته رفيقان همه لبيك گو او شده در بحر تحير فرو

غنچه اش از باد كسان وا نشد از جهت تلبيه گويا نشد

لرزه به شمشاد فتادش چو بيد زرد شده لاله و نرگس سپيد

جعد مُطراش «(1)» در آمد بهم شاخ گلشن گشت زانديشه خم

خلق در آن فكر كه اين حال چيست شد متكلم چو زمانى گريست

گفت كه لبيك بجاى خود است ليك مرا گريه زبيم رد است

خوف ردم هست و رجاى قبول بيخودىصعب بر و رو نمود

ناقه اش افكند به روى زمين كرد زمين را فلك چارمين

گرفتند از ناقه به خاك او چه باك نور فتد نيز زگردون به خاك


1- مطرا به معناى: تر و تازه، نم دار كرده شده.

ص:85

آنكه سپهرش بود احرام گاه جامه احرام كند گرد راه

تا كه به اتمام نشد مهتدى زو نشدى رعشه و آن بيخودى

آنكه كريم بن كريم ست او سوخته آتش بيم ست او

سلسله شان سلسله من ذهب هريك از ايشان عجب من عجب

هركه به آن سلسله پيوسته شد از ستم حادثه وارسته شد

آنكه بود آل رسول امين وقت عبادت بود احوالش اين

ما چه كسانيم و سگ كيستيم ما نشناسيم كه ما چيستيم

غره شده بر عمل خويشتن تكيه زده بر كرم ذوالمنن

بار خدايا به حق بيم او كاورى آن بيم به ما هم فرو

كانچه به جز توست به يك سو نهيم سوى حريم حرمت رو نهيم

براى حاجيان كه سال نخست آنهاست احساس تازه اى مطرح است، بيشتر به آن دليل كه نمى دانند با چهصحنه هاى روبرو خواند شد. دلهره ديگرى نيز دارند و آن اينكه مبادا حوله احرام آنها بيفتد اما به سرعت به آن عادت مى كنند.

ص:86

ص:87

در حرم خدا

ص:88

ص:89

ورود به مكه

مكه كه شد قبله اهل نجات حرّسها الله عن الحادثات

بِهْ كه به احرام نشينى در او تا كرم عام بينى در او

طعنه بر اكسير زند خاك او گل خجل است از خس و خاشاك او

ريگ زمينش چو نجوم سماست گم شدگان را به يقين رهنماست

جَّنت معنى است كه بى ذرع و كشت جمع درو گشته نعيم بهشت

گل نه و باد سحرش مشكبوى مِىْ نه و ميخانه پر از هاى و هوى

ذرع نه و خرمن او دانه بخش عرش نه و طوبى او سايه بخش

باغ نه و ميوه او ظاهر است راغ نه و سبزه او ظاهر است

لاله بر افروخته در وى چراغ بر دلش از حسرت او مانده داغ

هركه درين گونه زسر پا كند بى خرد است ار به فلك جا كند

نام گل و لاله و نسرين مبر وادى مكه دگرست آن دگر «(1)»

ساعت 5/ 9 بعد از ظهر جمعه از مسجد شجره حركت كرديم و ساعت 5/ 3صبح شنبه به مكه رسيده راهى محل اسكان شديم و پس از آنكه اثاثيه را در اتاق گذاشتيم راهى حرم شديم. نمازصبح تمام شده بود و چنان جمعيتى از مسجد بيرون مى آمد كه بعيد مى دانستم كسى


1- شعر محيى لارى و به نقل از فتوح الحرمين او

ص:90

جز آنجا اين جمعيت را ديده باشد. دريايى از حاجيان و به قول جلال: اغنياى دنياى اسلام كهصبحگاهان از خواب شيرين برخاسته به نماز مسجدالحرام آمده اند. كدام مذهب اين قدر نماز دارد و هرصبح و ظهر و عصر و مغرب و عشا مسلمانان را براى اظهار بندگى خود به مسجد فرا مى خواند؟ بخش زيادى از مردم مُحْرم و ديگر نيز 98 درصد با لباس سفيد و زنان نيز. همه يك رنگ و در يك سطح و از هر نژاد و هل ملت و كشور و همه زائر خانه خدا. همه احساس انس و الفت با يكديگر دارند. نزديك هم كه مى رسند با حركات چشم وصورت دوست و برادر زائر را تحويل مى گيرند و بدين وسيله دوستى خود را با او نشان مى دهند.

در مسجدالحرام

معمولًا پس از نمازصبح مطاف شلوغ است، اندكى تأمل كرديم با اين حال به زودى آفتاب سوزان بر مى آمد و تحمل را از ما مى گرفت، ناچار به راه افتاديم. يك دور كامل، چند قدم كمتر زديم تا به آغاز خط شروع رسيديم. توقف كوتاه زائران براى بوسيدن حجرالاسود و يا بلند كردن دست و گفتن بسم الله الله اكبر، چنان فشارى ايجاد مى كند كه برخى در اين فشردگى خرد مى شوند، پس از آن باز از اين فشار كاسته مى شود تا دور بعد.

هركسى در حال و هواى خويش ذكر مى گويد و دعايى مى خواند. زائران ايرانى دعاى ويژه اشواط را مى خوانند در اينصورت هم دعا كرده اند و هم عدد اشواط از دستشان خارج نمى شود.

شكل طواف افراد گونه گون است و هركدام ديدنى. دسته اى در يك خط مستقيم چسبيده به هم كه زورشان چند برابر ديگران است و نوعاً اسباب آزار ديگران مى شوند.

اگر سياه باشند كه معمولًا با لگدمال كردن ديگران حركت مى كنند و البته نه همه سياهان.

ايرانى ها كاروانى حركت مى كنند كه در انداختن موج مؤثر است. غيرت خواهى، برخى را واداشته تا همسر خويش را در محاصره خود گرفته حركت كنند و البته همه در هم آميخته اند و نوعاً در حال خود و بى توجه به اطراف خويش. اگر كسانى كه فتوا داده اند كه مطاف تنها فاصله بين مقام و ديوار كعبه است، يكبار اين فشار را مى ديدند، رخصت بيشترى مى دادند و البته برخى داده اند، با اين حال دل زائر ايرانى بويژه براى طواف عمره و

ص:91

حج تمتع رضايت به طواف خارج از اين محدوده نمى دهد گرچه در طواف مستحبى در اين سوى مقام نيز قدم مى گذارند. تازه، طواف كه تمام شود دشوارى نماز طواف در پشت مقام است. در پشت مقام هر از چند مترى كسانى به نماز ايستاده اند و مقاومتى جانانه از آنها يا محافظانش در برابرصف پرفشار جمعيت طواف كننده. هرچه به مقام نزديك تر نماز بخوانى بيشتر احتمال قطع نماز و خطر له شدن وجود دارد. همه اينها در ايام شلوغى است يعنى روز سوم ذى حجه به بعد. امروز در اطراف مقام كسى ممانعت از نزديك شدن به مقام و دست كشيدن به آن نمى كرد. حجرالاسود همچون گذشته غلغله بود و البته هيچ انسان عاقلى خود را در آن معركه درگير نمى كند مگر آنكه از بخشى از جان و جسمش گذشته باشد و گاه علاوه بر مردان زنان نيز اين گذشت را دارند و به قيمت ارتكاب ده جور حرام استلام حجر مى كنند. بعد از نماز طواف به مسعى آمديم و هفت بار اين مسير را طى كرديم رفت و شد نسبتاً خلوت بود و مشكل كم.

كار اداره مسجد نبوى و مسجدالحرام مربوط به شركت «دله» است. مسجدالحرام و مسجدالنبى با استفاده از رديف بودجه مملكتى بازسازى و اداره مى شود اما سود حاصل براى شركت هاى مهندسى و اداره آن به جيب اشخاص معينى مى رود. چه سيستمى مطمئن تر و پرسودتر و فريبكارانه تر از اين شيوه؟ همه نيز خادم را دعا مى كنند و در تاريخ نيز به يادگار مى گذارند كه خادم فلان چه قدر حرم را توسعه داد و چند متر بر زمين مسجد افزود و لوحى يادگار ...!؛ حتى نام پيامبرصلى الله عليه و آله نيز به بهانه توحى پاك كنار گذاشته مى شود و الله جايگزين آن مى شود، نام خادم بر الواحى مى آيد چنانكه خيابان ها نيز به نام «طريق ملك ...» و ديگران.

نظافت چى هاى بنگلادشى و ديگر كشورها كار سقايت و تميز كردن مسجد را به عهده دارند، هر از چند ساعت دسته زيادى از آنها در گوشه اى از مسجد ظاهر مى شوند، طناب ضخيمى گرد محيطى مى كشند و عده اى نيز به شستن مشغول و هرچه هست دم آب مى برند و اين نوعاً شامل ده ها جفت سرپايى جامانده در اين گوشه و آن گوشه مى شود.

امسال احساس كردم ظروف كمترى براى آب گذاشته اند، شايد هم من اشتباه مى كنم، به هر حال در فرصت هاى بعدى دقت بيشترى خواهم كرد.

ص:92

بعد از انجام سعى، سرم را به دست قيچى دارى سپردم كه عوض چيدن چند مو، درست مثل بچه دبستانى هايى كه مدير مدرسه براى مجبور كردن آنها به اصلاح سر، چهار راهى وسط سرشان مى گذارد سرم را خراب كرد، جز آنكه او عوض چهار راه دو چاه در سر ما كند. خوبختانه موى سرم چندان زياد نبود كه معلوم شود اما آن قدر چشمك مى زد كه دوستان متوجه شوند. و توصيه اينكه سرتان را در اين موارد به زير تيغ و قيچى هركسى ندهيد. خسته و كوفته به گوشه اى نشستيم و پس از اندكى استراحت، راهى منزل و عوض كردن لباس و خوردنصبحانه شديم.

آقاى قرائتى گفت: ديشب زنى در مسجدالحرام آمد كه با مادرش آمده و دو درصد بينايى دارد و مى گويد طواف نمى كنم و راضى نيستم تو هم طواف كنى و اصلًا گوشه اى مى نشينيم و كسى نمى فهمد كه ما طواف نكرده ايم!! البته اين نمونه ها نادر است اما معلوم نيست اين افراد براى چه به اين سفر مى آيند، براى پز دادن يا انجام تكليف شرعى؛ آقاى قرائتى گفت از خدا خواسته بودم مرا به گونه اى كند كه مردم با ديدن من به ياد خدا بيفتند؛ الان فكر مى كنم تا حدودى اين طور است هركس مى بيند ناخود آگاه مى گويد ...! يعنى بله معلم تلويزيونى ما. لطيفه اى هم گفت كه به حاجى سفارش كرده بودند پس از دستشويى سيفون را بكشد، او هم پس از دستشويى نزد مدير كاروان آمده كه سيفون را بده ببرم بكشم؟!

يكى از دوستان روحانى گله شديد مى كرد كه چند پير فرتوت مريض دارند كه حتى يك قدم نمى توانند راه بيايند و بايد آنان را به دوش بكشند، او هيأت پزشكى را مقصر مى دانست. خود من هم چند پيرزن خميده را ديدم كه دست در حال ركوع راه مى رفتند البته پيداست چقدر روزهاى وقوف در عرفات و منى سختى مى كشند و سختى به ديگران مى دهند.

زمانى كه همه مشغول طوافند، در كنار ديوارهاى خانه كعبه تا اندازه اى خلوت است، زائران خانه خدا الغب مشغول تبرك به ديوارها هستند، در برخى قسمت ها از اين كار نهى مى شود، امسال كمتر ديدم كه از اين كار منع كنند، آنگونه كه مردم را از اطراف مقام ابراهيم مى پراكنند. در كنار ديوار خانه خدا برخى از شيعيان شكم خود را به ديوار

ص:93

مى گدارند، اين امرى است مستحب، اما زمانى همين امر بهانه اى براى فتنه جويان شده و شديداً با آن برخورد مى كردند در اين باره در زمانى كه عثمانى ها حاكم بودند داستان هايى پيش آمده كه شنيدن آن به عنوان يك تجربه جالب است. آنان چنين شايع كرده بودند كه هدف شيعيان از اين كار تلويث بيت الله الحرام مى باشد،

اتهام تلويث و يا تنجيس بيت الله الحرام، يكى از اتهامات دست ساخته تركان عثمانى است كه از روى نابخردى وصرفاً براى بى اعتبار كردن مذهب شيعه و به دست دادن بهانه اى براى قتل شيعه، ساخته شده بود. در سال 1088، واقعه اى در مكه رخ داد كه نشانگر خبث ذاتى برخى از متعصبان ترك بر ضد شيعيان بود. اين حادثه را دو تن از معاصران آن گزارش كرده اند. عثامى (1049- 1111) كه خود در همان زمان در مكه بوده مى نويسد: در روز پنجسنبه هشتم شوال 1088 حادثه غريبى در مكه رخ داد و آن اينكه در شب آن روز، حجرالاسود، باب و پرده كعبه، مصلاى جمعه به چيزى شبيه غذره، آلوده شده و هركس مى خواست حجر را ببوسد، دست وصورتش آلوده مى شد. اين سببِ تحريك مردم و تركان شد. آنان جمع شدند و همه جا را شستشو دادند. در آنجا يكى از فضلاى رومى (عثمانى) ملقب به «مدرس عام» (!) بوده و هر روز جماعتى از رافضه را مى ديد كه به نماز و سجود و ركوع در كنار بيت مشغولند. وقتى اين واقعه رخ داد، گفت: اين كار جز از رافضه كه ملازم بيت الله هستند سر نزده است؛ در آن لحظه سيد محمد مؤمن رضوى در پشت مقام ايستاده و قرآن مى خواند. آنها نزد او آمده قرآن را از دست او گرفته، بر سر او كوفته و به زدن وى پرداختند و او را از «باب الزياده» به بيرون انداختند و با سنگ بر او زدند تا بمرد. در اين حال يكى از سادات رفاعى در اين باره لب به اعتراض گشود؛ او را نيز به وى ملحق كردند و نيز سومى، چهارمى و پنجمى را. من خود آنها را ديدم كه بر روى هم افتاده و مردم آن را سب مى كردند. عصامى مى گويد من از نزديك آنجه رابر كعبه بود ملاحظه كردم كه از قاذورات نيست بلكه از سبزيحات و روغن متعفن است كه بوى نجاست مى دهد. عصامى مى افزايد: معلوم نشد كه اين عمل كار چه كسى بوده اما

ص:94

گمان بر اين است كه اين كار را عمداً براى كشتن اين افراد انجام داده بودند. «(1)» محبى حنفى نيز در ذير شرح حال «شيخ حر عاملى» (1033- 1104) اين ماجرا را نقل كرده است. او مى گويد گروهى از «سدنة البيت» متوجه تلويث كعبه شدند و خبر آن در شهر پخش شد. شريف مكه كه در آن وقت «بركات» بود با قاضى آن «محمدميرزا» در اين باره به بحث پرداختند؛ به ذهن آنان چنين خطور كرد كه كار «رافضه» باشد، پس بر آن يقين كردند و گفتند تا هركسى كه به رفض شهرت دارد او را بكشند. گروهى از تركان و اله مكه، به حرم آمده و به پنج نفر برخورد كردند. يكى از آنها سيد محمد مؤمن بود كه من شنيده ام او فردى مسن، متعبد و زاهد بوده و به تشيّع شهرت داشته است. آنان، او و ديگران را كشتند. وى درباره شيخ حر مى گويد: در موقعى كه خبر شهرت يافت، به ديگران اخطار كرد تا از خانه خارج نشوند. وقتى اين چند تن كشته شدند، آنها در جستجوى ديگران به تفتيش پرداختند، شيخ حر به سيد موسى بن سليمان از شرفاى حسنى مكه پناه برده و از او خواست تا وى را به يمن فرستد و او نيز چنين كرد. محبى مى گويد: من گمان نمى كنم كسى كه بويى از اسلام و يا حتى عقل برده باشد دست به اين كار بزند. «(2)» سباعتى در كتاب تاريخ مكه خود (ص 384) با اشاره به اين نقل ها مى گويد: يكى از توهمت متعصابنه آن عهد در ميان عامه اين بود كه شيعيان بر اين باورند كه تنها با تلويث بيت، حج آنها درست خواهد بود! سباعى مى گويد: اين امر به هيچ روى با منطق و عقل سازگار نيست؛ اگر چنين بود، هر ساله، به دليل حضور هزاران شيعه در مكه، نبايد جاى سالمى براى كعبه مى ماند. او تأكيد مى كند كه اين باور قديمى ترك هاست و من نمى دانم چگونه عقل آنان اجازه مى دهد كه چنين بينديشند. او از اين توهم نامعقول، آن هم زمانى كه مسلمانان نياز به برادرى دارند اظهار تأسف مى كند.

در واقع اين امر ساخته دست «تركان عثمانى» بود كه با «دولتصفوى» درگير بودند. آنان وقتى مى خواستند سنيان را بر ضد شيعيان تحريك كنند، كعبه را ملوث كرده، بر عهده شيعيان مى گذاشتند. طبيعى بود كه با اين اتهامات، قلوب ساده عامه اى كه به قصد حج،


1- سمط النجوم العوالى، ج 4، صص 529- 528.
2- خلاصة الاثر، ج 3، صص 433- 432.

ص:95

فرسنگ ها راه آمده اند، چه مقدار بر ضد برادران شيعه شان تحريك مى شد!

شخصى كه عصامى و محبى از او ياد كرده اند «محمد مؤمن استرآبادى» است. افندى اشاره به شهادت او كرده اما وجه نادرستى را براى شهادت وى ياد كرده و آن اينكه او را متهم كرده كه قصد تغوّط در مقام حنفى را داشته است. «(1)» خاتون آبادى نيز نوشته است كه محمد مؤمن در سال 1088 به سبب عداوت دينى به دست سنيان مكه به شهادت رسيد. به نظر مى رسد در ميان گزارش هاى فوق، گزارش «عصامى» دقيق تر از همه باشد. ما دو نمونه ديگر از اين دست حوادث را در سال هاى پس از آن نيز در تاريخ مشاهده مى كنيم، شايد موارد ديگرى نيز از اين دست باشد.

يكى ديگر از علماى شيعه ايرانى كه در مكه مورد ضرب و شتم قرار گرفت شيخ حسين بن ابراهيم تنكابنى از خواص شاگردان ملاصدرا بوده است. او اهل حكمت بوده و مؤلفاتى نيز در اين زمينه داشته است.صاحب رياض كه با فرزند وى همدرس بوده، مى گويد: او در حالى كه خود را به مستجار يا حجرالاسود چسبانده بود سنيان به گمان آنكه شرمگاه خود را به بيت مى مالد بر سر او ريخته و تا سر حد مرگ او را كتك زدند.

وى با حال ناتوان از دست آنها خلاصى يافته به سمت مدينه حركت كرد، اما در «ربذه» كه اكنون به «رابق» معروف است درگذشته و در نزديكى قبر ابوذر غفارى به خاك سپرده شد. «(2)» اين حادثه در سال 1101 يا 1105 رخ داده است.

مسئولان بعثه در تدارك برگزارى روز برائت

امسال بعد از بحث هايى كه بين ايران و عربستان مطرح بود ستاد و بعثه يكى شده و محل بعثه در مكه از ميدان معابده به عزيزيه ساختمان جُفّالى روبروى «ادارة التعليم بمكة المكرمه» تغيير كرده است. سعودى ها در برابر ساختمان قبلى آن سوى ميدان معابده، دروبين بزرگى نصب كرده اند كه مبادا باز برنامه اى پنهانى در كار باشد. دور بودن راه مشكلاتى را براى كسانى كه با بعثه سر و كارى دارند بوجود مى آورد.


1- . رياض العلماء، ج 5، ص 154.
2- رياض العلما، ج 2، ص 34.

ص:96

امروز عصر جلسه روحانيون و مدير كاروان ها و بازرسين بود؛ جمعيت بسيار زيادى جمع شده بودند، آقاى رى شهرى نماينده مقام معظم رهبرى سخنرانى كرد و بعد از بحثى درباره دعا و خواندن چند روايت به سراغ بحث برائت رفت، ايشان انجام برائت را يك واجب عينى خواند و جمله اى نيز از آيةالله خامنه اى در اين باره نقل كرد و از روحانيون و ديگر مسئولان خواست تا كاملًا وظايف خود را براى انجام مراسم برائت انجام دهند.

سال قبل گفته شد همه حركت كنند اما اگر در جايى مانع شدند همانجا متوقف شوند، امسال قرار شد آماده باشند تا بعثه تصميم نهايى را بگيرد، در عين حال ظاهر امر چنين حكايت مى كند كه آمادگى و آرايش نيروى هاى سعودى جدى است. در ساختمان هاى اطراف دوربين كار كذاشته شده و عصرى نيز كه مراسم بود تعداد زيادى نيرو در مدرسه مقابل و حدتى دم در ساختمان بعثه مستقر شده بودند و پس از خاتمه مراسم نيز افراد را متفرق مى كردند. آقاى رى شهرى در سخنرانى خود گفت مسأله برائت يك تكليف شرعى است كه بايد همه در انجام آن كوشا باشند ليكن توسط بعثه هيچ احبارى براى آمدن مردم نيست فقط حجاج را توجيه كنيد، و اهميت مسأله را براى آنان بازگو كنيد هركس نخواست نيايد. در آمدن نيز عكس و شعار و پلاكارد نباشد. تذكرات ديگرى نيز درباره تعليم مناسك، همراهى روحانى يا معين با كسانى كه وقوف اضطرارى دارند، شركت در جماعات با لباس روحانى و نيز درباره فروش اجناس داند. به مداحان نيز توصيه شد كه مسأله وحدت را رعايت كنند.

دوستى را ديدم كه يكى از ماشين هاى آنها در راه چپ كرده بود، او گفت كه سه نفر ضربه مغزى شده و فعلًا مدهوش در بيمارستان هستند اين در حالى است كه زن دو نفر آنها در كاروانند. دوست ديگرى گفت: يك مغربى را ديده كه مى گفت: در كشور او بر ضد ايران تبليغات شديد مى شود كه سنى ها را مى كشند؛ ظاهراً ماجراهاى مشهد و زاهدان سوژه است. او گفت برايش توضيحاتى درباره مدارس و مساجد و محاكم و آزادى عمل آنها دادم و گفتم كه مسجد مشهد در مسير بوده و به همين دليل تخريب شده.

به همان مقدار كه رفتن به مسجدالنبى از لحاظ مسير آسان بود، در مكه دشوارى وجود دارد. راه بسيار دور و لااقل نياز به يك كورس ماشين با پنج يا دو ريال سعودى؛ آن هم

ص:97

غالباً ماشين هاى بسيار خراب و پر سر وصدا و البته ماشين هاى خوب در انحصار اغنياى عرب!

در طى چند روز گذشته در مصاحبه هاى تلويزيونى و نيز روزنامه المدينه، حملات زيادى به كسانى شده كه قصد آن دارند تا تظاهرات كنند. نيروهاى پليس نيز در بسيارى از مناطق مستقر شده اند. ديروز يكى از دوستانى كه به همراه چند عالم اهل سنت ايرانى آمده مى گفت: تا سه روز قبل به هر مركز ارشادى مى رفتيم به خوبى تحويل مى گرفتند اما در دو روز گذشته بر اثر جوّ ايجاد شده در شهر مشكلاتى بوجود آمده است.

شب گذشته (و امروز 25/ 2 مطابق 4 ذى حجه) به حرم رفتيم. در طى راه شمار زيادى از حاجيان بى خانمان در گوشه و كنار خيابان خوابيده بودند. زير پل ها مملو از اين زائران است كه لابد يا به حكم اظتطاعت گوش نداده اند يا به دليل ديگرى در اينگونه جاها مستقر شده اند.

اخبار نشريه زائر روز شنبه 24/ 2: اسامى مجروحين حادثه اتوبوس واژگون شده ايران و كسانى كه مجروح شده و اينكه دو نفر حالشان وخيم است. ماشين مزبور سرباز بوده است. 55 هزار زائر ايرانى تا جمعه گذشته وارد عربستان شدند. پاره شدن آدرس و علايم راهنماى كاروان هاى ايرانى كه تا تاريخ 21/ 2 چهار مورد بوده است. سرقت از زائران ايرانى هنگام طواف؛ ليست اشياء و وجوه گمشده زائران ايرانى كه تعداد زيادى از آنها از ساك هاى وسايل شخصى است كه در فرودگاه جده مفقود شده است! تاكنون 5 زائر ايرانى درگذشته اند. زائر اين شماره يكصفحه از مصاحبه بنده را با عنوان «ثبت خاطرات گام نخست در تاريخنگارى» را چاپ كرده است.

كنفرانس مجمع التقريب در مكه

در حال تحريم (روز چهاردهم) در چهارمين كنفرانس مجمع التقريب در مكه مكرمه نشسته ام. از سال 70 به اين سو هر ساله يك كنفرانس يك روزه تحت همين عنوان از سوى «مجمع التقريب بين المذاهب» برگزار مى شود. گزارش دو سال گذشته را در

ص:98

كتاب «با كاروان ابراهيم» و «با كاروان عشق» داده ايم. شمارى از مقاله و سخنرانى عرضه مى شود و تعدادى ميهمان نيز از كشورهاى ديگر شركت مى كنند. البته امسال محدوديت از چند جهت وجود دارد و از جمله اينكه اصولًا شمار ميهمانان خارجى كم است و در مجموع موانع ايجاد شده توسط سعودى ها تعداد شركت كنندگان آزاد را نيز كاهش داده است.

هيأت رئيسه كنفرانس عبارت بودند از آقايان: جنتى، تسخيرى، واعظزاده، ابراهيم الزكزاى از علماى بزرگ نيجريه و آقاى اسحاق مدنى. سخنران اول بعد از قرآن آقاى رى شهرى بودند. ايشان مهمترين مصيبت عالم اسلام را مشكل بوسنى و هرزگوين دانست به علاوه مسأله فلسطين را نيز كه اخيراً مورد معامله برخى از رهبران فلسطينى ها با دشمنان اسلام قرار گرفته از مسائل مهم دنياى اسلام دانستند. الجزاير نيز زخم ديگرى بر قلب امت اسلامى است. همين طور افغانستان كه بايد به حالشان گريست، بعد از رهايى از چنگ كمونيست ها اكنون گرفتار جاه طلبى شده اند، همين طور تاجيكستان، عراق، آذربايجان، و همه مظلومينى كه طرفدار اسلامند و به همين دليل مورد آزار قرار گرفته اند.

تهاجم فرهنگى غرب را نيز بايد مصيبت ديگرى دانست. وحدت مسلمانان تنها ابزارى است كه مى تواند اين مشكلات را حل كند. اما عده اى نفع خود را در تفرقه مسلمانان مى دانند ما بايد بر تلاشمان در جهت وحدت امت اسلامى بيفزاييم.

سخنران بعدى آقاى واعظزاده دبير مجمع التقريب بود. وى درباره اهداف مجمع و نيز تلاش هاى آن در برگزارى كنگره هاى تهران و مكه گزارش ارائه داد. يك كار عمده تجديد چاپ مجله «رسالةالاسلام» بوده و ديگرى تأسيس مجله رسالةالتقريب كه تاكنون سه شماره از آن چاپ شده است. آرزوى اصلى ما ايجاد وحدت بين مذاهب اسلامى است كه متوقف بر شناخت درست آنهاست نه آنچه درباره آنها گفته مى شود كه اين خود مشكلاتى را بوجود آورده است. بويژه كه اختلافاتصرفاً در مسائل جزئى و اجتهادى است كه مبتنى بر فهم خاصى از آيه يا روايات است، چيزى كه حتى بين طرفداران يك مذهب هم وجود دارد تلاش ديگر ما گشودن باب اجتهاد است تا دلايل آنچه در گذشته گفته شده مورد بررسى قرار گيرد. وى با تشكر از حاضرينصحبت خود را پايان داد. سخنرانى بعدى شيخ ابراهيم الزكزاكى بود كه درباره جنبش اسلامى نيجريه سخنرانى كرد، او از تلاش هاى

ص:99

امام در احياى اسلام و وحدت اسلامى سخن گفت و از مسلمانان خواست تا بر مفترقات تكيه نكنند بلكه به اهداف كلى اسلام بينديشند. او از حركت حزب الله لبنان نيز ستايش كرد. سخنران بعدى آقاى شيخ محمد على تسخيرى دربير مجمع جهانى اهل بيت عليهم السلام بود.

او گفت كه وى درباره راه هاى عاطفى در ايجاد وحدت ميان مسلمانان سخن خواهد گفت. راه مهم تعميق اخلاقيات در تشكيلات اسلامى اعم از حقوق عبادى سياسى و جز آنهاست. اين مسأله در كنترل تعصبات مذهبى بسيار مفيد است. علاوه بر اينها بايد نمونه هاى عالى انسانى را براى مسلمانان بشناسانيم. ما بايد خطابات عام قرآنى به مؤمنان را براى همه مسلمانان بدانيم و منحصر به دسته خاصى نكنيم. وى تأكيد كرد كه مسلمانان بايد يك رهبرى واحد داشته باشند با يك ولى فقيه كه يك جهت گيرى واحد ايجاد كند.

همه امكانات از آن همه مسلمانان باشد نه آنكه مربوط به عده خاصى باشد. هر مسلمانى كفيل مسلمان ديگر باشد. يعنى يك امت واحده به تمام معنا. بعد از آقاى تسخيرى آقاى دكتر حسينى كه استاد زبان عربى و انگليسى است قصيده اى را تقديم كنفرانس كرد كه در فلسفه حج بود.

سخنران بعدى آقاى مصباح يزدى بود با اين آيه: ولا تكونوا كالذين تفرقوا ... ايشان يك پيشنهاد را عرضه كردند و آن اينكه يك بحث تحليلى درباره علل اختلاف انسان ها و انواع آنها بايدصورت گيرد. حتى اختلاف در يك مسأله فقهى وقتى ريشه يابى شود به اصول ترين اختلافات بر مى گردد. تا به يك اختلاف اصلى برسد يعنى درباره كتاب و سنت و ارزيابى آنها. حتى درباره فهم از آيات اختلاف مى شود كه باز بايد ريشه يابى فكرى شود. به هر روى بايد مسائل اختلافى ميان مذاهب را طبقه بندى كنيم آنها را كه مهمتر است حل كنيم تا مسائل بعدى حل شود. از دو راه مى شود اختلافات را حل كرد.

يك دسته اختلاف عمدى است كه به تعبير قرآن «اختلاف ناشى از بغى» است. اين بين اديان بوده، بين مذهب نيز مى توانسته وجود داشته باشد. دسته ديگر اختلافات ناشى از جهل و اشتباه است اينها نيز سطوح مختلفى دارد بايد طبقه بندى و حل شود. ما براى حل اختلافات يك انگيزه عقلانى داريم و يك انگيزه الهى براى هدايت ديگران. شرط اصلى آن است كه به چشم

ص:100

محبت به مسلمانان نگاه كنيم آن هم بر پايه اصل «اشداء على الكفار رحماء بينهم». بعد هم گروه تواشيح با مطلع «الشرق لنا الغرب لنا، القدس لنا، النصر لنا» برنامه اى را اجراء كرد كه فارسى و عربى آميخته با هم بود.

سخنران بعدى- و البته پس از استراحت- آقاى اسحاق مدنى بود. ايشان گفت: اگر نشسته ايم كه روسيه و آمريكا بيايند و مشكل افغانستان را حل كنند كار بسيار اشتباهى است. اين كار كشورهاى اسلامى است كه طايفه باغى را ساكت كنند نه آنكه هر كدام جانب يك گروه را گرفته و آتش را برافروخته نگاه دارند. اكنون ايران علم وحدت را برافراشته است. اما اين چنين مورد بى تفاوتى ديگران قرار گرفته است.

سخنران بعدى آقاى دكتر محمدباقر حجتى بود او گفت: اسلام در زمانى ظهور كرد كه توحش همه جا را گرفته بود و عالم نيازمند دينى عالم و شامل براى اصلاح اين توحش و خونريزى بود. اسلام براى ايجاد اين زمينه براى وحدت تكيه كرد. و اين نقطه مهمى بود كه اسلام آن را مطرح كرد. رسول خداصلى الله عليه و آله تا لحظه آخر، اسامى منافقان را جز براى خواص نفرمود تا اتحاد جامعه اسلامى حفظ شود.

سخنران بعدى آقاى دكبر تبرائيان بود، وى درباره بازتاب انديشه توحيدى اسلام و اصل «انا لله وانا اليه راجعون»- در وحدت امت اسلامى مطالبى بيان كردند. ما ميراث ختم نبوت و امت واحده ايجاد شده را در اختيار داريم.

سخنران بعدى خودم بودم كه درباره «نهج البلاغه و تأثير آن در وحدت اسلامى» سخن گفتم. نظر من اين بود كه اصولًا سيد رضى كوشيد تا كتابى تأليف كند كه خط ميانى شيعه و سنى باشد، به همين دليل كتاب وى در ميان همه فرقه هاى اسلامى مطرح شده و دو چاپ خوب آن يكى از شيخ محمد عبده و ديگرى ازصبحى صالح است. اگر ما نيز بخواهيم وحدتى ايجاد كنيم لاجرم بايد آثارى توليد كنيم كه اين چنين محبوب واقع شود.

به عبارت ديگر پيروان مذهب از همان آغاز به دو گروه متعصب و معتدل تقسيم مى شده اند ما هم معتزله متعصب داريم هم معتدل؛ هم مرجئى مفرط داريم هم مرجئى معتدل و به همين ترتيب هر گروه از شيعه و سنى نيز چنين هستند. كسانى نيز بوده اند كه به دليل اعتدال مقبول همه واقع شده اند مثلًا يعقوبى با اينكه شيعه امامى است اما كتابش مورد

ص:101

استفاده همه است. مسعودى و ابوالفرج اصفهانى نيز گرچه شيعه اند- اما نه شيعه امامى- اما معتدلند و آثارشان جاودانه و جهانى. بهترين نمونه راغب اصفهانى است كه نمى توان مذهب خاصى را به او نسبت داد. همين طورصاحب بن عباد كه شيعه معتزلى و در هر حال معتدل است. نمونه واضح شيعه امامى معتدل سيد رضى است. او با تدوين نهج البلاغه اين موضع خود را آشكار كرد و در كتاب هاى ديگرش نيز روش معتدل خود را حفظ نمود. به همين دليل نهج البلاغه در دواير شيعه و سنى مطرح شد و علاقمند به اعتدال در قرن هفتم و هشتم شروحى بر آن نگاشتند. علاء الدوله سمنانى نيز كوشيد تا براساس حديث غدير و نهج البلاغه شيوه معتدلى را دربارهصحابه و مسأله ولايت و خلافت مطرح كند. بعد از سخنرانى من، آقاى واعظزاده گفت از حيث مطلب سخنرانى خوبى بود.

سخنران بعد از بنده آقاى شيخصفر جوشقون بود. او از طلبه هاى سابق قم و تركيه اى الاصل و فعلًا مقيم برلن است. وى گفت كه هيچ قومى از تفرقه سودى نديده است. دليل همه اين اختلافات نيز اين است كه پاى بند به قرآن نبوده ايم. بندگى خدا كه اساس دين است ميان همه مشترك است و نيز درباره رسالت رسول و اطاعت از او نيز اختلافى نداريم. ما بايد كتاب الهل و سنت رسول را مبناى حل اختلافات خود قرار دهيم.

سخنران بعدى آقاىصابرى همدانى بود. او گفت: عامل اساسى براى از بين بردن مشكلات و ذلت فعلى مسلمانان چيزى جز تقريب نيست. آغاز تقريب هم درست از همانجاست كه اختلاف بوجود آم ده است. سخنران بعدى شيخ عبدالصمد از زاهدان بود. وى تعريف دين را همان «فطرة الله التى فطر الناس عليها» دانست. دين همان امر فطرى است كه قرآن از آن سخن گفته و دور شدن ما از فطرت سليم، خلاف دين است.

يك مشكل مهم آن است كه معيار درستى دين را اشخاص مى گيرند و آنها را به جاى قرآن و سنت قرار مى دهند و خودشان را اسير مى كنند. ما همه بايد با حزب گرايى مخالفت كنيم، ثانياً علماى شايسته فقيه بايد مطالب را درست بشناسند و مسائل را بيان كنند. جلسه با اذان ظهر خاتمه پيدا كرد. آقاى جعفر الهادى چند دعا كرد و همه آمين گفتند.

ص:102

مرورى مى كنم بر اخبار زائر يكشنبه 25 ارديبهشت (4 ذى حجه)؛ دعوت سرپرست حجاج ايرانى از كليه زائران براس شركت گسترده در مراسم برائت از مشركين؛ ديدار اعضاى ستاد حج و زيارت مستقر در مكه با حجةالاسلام والمسلمين رى شهرى؛ ديدار اميرالحاج با مسئولان هيأت پزشكى جمهورى اسلامى؛ درگذشت يك زائر ايرانى (كه تاكنون به هفت نفر رسيده است)؛ وجوه پيدا شده توسط يك زائر ايرانى؛ انتقاد از وضعيت مسكن زائران؛ يكى از مجروحين حادثه اتوبوس درگذشت. اظهار تمايل يك زائر خارجى براى ادامه تحصيل در ايران؛ يك امام جماعت اهل سنت در مكه گفت:

آنتن هاى ماهواره اى در عربستان بايد جمع آورى شود؛ زائر گمشده در مسجد شجره بعد از دو روز در مكه پيدا شد.

خبر ديگر حاكى است كه يك كاروان 400 نفرى حجاج ليبيايى با شتر قريب سه ماه راه آمده اند تا در حج امسال شركت كنند. پنجاه شتر و 5 نفر در راه مرده اند. اين به دليل محاصره همه جانبه غربى ها نسبت به اين كشور است.

همراه دوستمان جناب آقاى دكتر حجتى به سمت معابده حركت كرديم كه در راه با يك جوان مصرى كه راننده ماشين بود برخورد كرديم. او در همان ابتدا دليل سياه و سفيدى عمامه ما را سئوال كرد. از مصر پرسيدم؛ به دولت مبارك خيلى حمله كرد و اينكه علمانى يعنى غير دينى است، او گفت سه ماه است كه براى حج به عربستان آمده و افزود كه هفت هزار ريال سعودى هزينه اى است كه فقط براى خانه و رفت و شد و عرفات بدون خوراك داده است.! گفتم مصر ايران را متهم مى كند كه به جهاد اسلامى كمك مى كند. او گفت: اين يك اتهام است.

در بعثه آيةالله العظمى آقاى اراكى با آقاى معرفت ديدارى شد، چند مسأله هم از آقاى شيخ على پناه پرسيدم، بعثه مزبور در ميدان معابده قرار داشت، در حوالى مسجد الاجابه مسجدى كه دو سال قبل براى نماز آنجا مى رفتيم و سنگ نوشته اى نيز در كنار محراب بر ديوار بود و يادگار چندصد سال قبل شايد قرن ششم يا هفتم، و اين جز مسجد الاجابه مدينه است. تا آنجا كه بياد دارم حضرت رسولصلى الله عليه و آله در فتح مكه از طريق معابده وارد مكه شده اند و مسجد الاجابه نيز محتمل است كه محل نماز رسول خداصلى الله عليه و آله بوده باشد.

ص:103

قدم زنان از معابه به سوى مسجدالحرام حركت كرديم. نزديك مسجدالحرام كه رسيديم وقت نماز عشاء شد، در چند مسجد طول راه تا خيابان جمعيت ايستاده بود، دسته هاى زيادى نيز بدون اتصال در اين گوشه و آن گوشه به امام جماعت اقتدا كرده بودند.

دست فروش ها نيز در همانجايى كه نشسته بودند يعنى در كنار بساط خود، نماز را به جماعت مى خواندند. نماز كه تمام شد به مسجدالحرام رسيديم و قريب يك ربع ساعت منتظر گشوده شدن راهى براى ورود به مدينه شديم پس از طواف و نماز آن به كنار آمدم و نشستم.

در مسجد هر معممى پيدا شود، مردم اطراف او را گرفته مسائل فقهى خويش را مى پرسند. بويژه لبنانى ها و هندى ها و پاكستانى ها. ايرانى ها نوعاً روبروى ركن يمانى يا ناودان طلا با يكديگر قرار مى گذارند. تا آنجا كه شنيدم شوراى استفتاء نيز شب ها سه ساعتى در مسجد مى نشينند. دوستى گفت كه در مسجد مراجعه كننده زياد دارد. در حالى كه ايستاده بودم يكى از گروه مبلغين، يك هندى ساكن آمريكا را آورد. او شيعه بود و گفت كه مجله توحيد انگليسى را مى خواند. بچه هاى گروه مبلغين شبانه روز چندين ساعت در مسجدالحرام حضور دارند و با افرادى كه در آنجا مى آيند سرصحبت را باز مى كنند و ضمن تبادل آدرس آگاهى هايى درباره ايران و انقلاب در اختيار آنها مى گذارند.

كنفرانس مجمع اهل البيت

امروز دوشنبه پنجم ذى حجه «الندوة الثالثه المجمع العالمى لاهل البيت حول الاوضاع الاجتماعيه لشيعة اهل البيت» در مكه برگزار شد. وقتى من رسيدم دكتر معصومى از شيعيان افغانستان سخنرانى مى كرد. او گفت: يك دليل درگيرى ها خشونتى بود كه مبارزان به دليل مبارزه با روس ها گرفتارش شدند چون مبارزه با روس ها و كمونيست ها خشونت آور بود و اكنون دامن خود مبارزين را گرفته است. دخالت خارجى نيز كه اكنون پنج قدرت در آن مداخله مى كنند دليل ديگر ادامه اين درگيرى ها است.

سخنران بعدى ابراهيم الزكزاكى بود كه درباره علاقه مردم سودان و نيجريه به اهل بيت سخن مى گفت. هيئت رئيسه يكى همين شيخ ابراهيم و نيز آقاى واعظزاده و آقاى تسخيرى برنامه هاى سخنرانى ها طبق برنامه پخش شده از اين قرار بود: آقاى واعظزاده

ص:104

درباره محبت به اهل بيت در ميان مسلمانان؛ آقاى جنتى درباره انقلاب اسلامى و اهل بيت. شيخ البطيوى درباره حب اهل بيت در شمار آفريقا. شيخ آصفى درباره اوضاع اجتماعى عراق. شيخ محمدباقر انصارى درباره اوضاع اجتماعى شيعه در آلمان. عميد زنجانى درباره ايران. حمزه گلعلى درباره تركيه. شيخصابرى درباره آذربايجان. آفتاب حيدر درباره جنوب آفريقا سيد مدثر شاه درباره آمريكا و زكزاكى درباره نيجريه. اين آخرى در سخنرانى خود گفت كه حب اهل بيت در نيجريه از سودان آمده است و در اشعار و تواشيح تجلى گسترده اى دارد. در آنجا نام حضرت زهرا و فاطمه فراوان است و حتى نام حسن و حسين نيز چنين است. در آنجا فرقه هاى چون تيجانيه و ديگران هستند كه سلسله خود را به امام حسن و حسين مى رسانند. كتابى نيز درباره فكرة المهدى چاپ شده كه او امام دوازدهم شيعيان است و حتى تاريخ تولدش نيز همان سال 255 دانسته شده است.

بعد از سخنرانى ها، دكتر حسينى اشعالى خواند و گفت: بعد از سيْر عقلانى يك سير احساسى نيز لازم است. بعد از اشعار زيباى او شيخ حمزه گلعلى از تركيه سخنرانى كرد كه نامش در برنامه اعلام شده بود. او از اعضاى مجمع اهل بيت است وى رفاقتى نيز با من داشت و او را در ايران ديده بودم. وى درباره علويان و شيعيان تركيه به چند نكته توجه داد: يكى شناخت وضع آنان در عهد عثمانى كه خود را خليفه مى دانستند نه سلطان. آنها تعداد بى شمارى از شيعيان را كشتند. بعد از عثمانى، استعمارگران يك جمهولى لائيك ايجاد كردند. او درباره حركت زينبيه، حركتصاحب الزمان و حركت انتشاراتى كوثريه توضيحاتى داده و از حركتى كه در مسجد امام على عليه السلام واقع در شهر ازمير به راه افتاده است سخن گفت. اكنون پس از تشكيل مجمع اهل بيت اين حركت منظم تر شده است.

وى گفت: اكنون ما نمى توانيم از لباس روحانى اسفتاده كنيم، تنها در مسجد مى توان استفاده كرد و از خيابان شش سال زندانى دارد، ما در برخى شهرها، مراسم عاشورايى داريم، و روز تاسوعا بهصورت طبيعى در شهر اقْدير داريم، از مركز شهر تا انتهاى شهر.

بعد از او آقاى عميد زنجانى سخنرانى كرد و در نهايت قطعنامه اى را آقاى تسخيرى خواند. اولين اصل پذيرش ولايت فقيه و رهبرى مقام معظم رهبرى حضرت آيةالله

ص:105

خامنه اى؛ دوم اينكه حج وسيله اى براى تربيت انسان ها بر طريق انبياست و بايد جنبه هاى سياسى و اجتماعى آن مراعات شود. سوم خط اهل بيت، خط اسلام اصيل است. چهارم كه وحدت اتباع اهل بيت، گام مهمى در راه وحدت امت اسلامى است. پنجم دعوت به حل مسائل اجتماعى هر منطقه با تأكيد بر حل مشكلات پيروان اهل بيت. ششم از بين بردن عوامل مشكل زا از قبيل تعصب و ... آقاى تسخيرى بر تشكيل سازمان نقابت علويان تحت نقابت آيةالله خامنه اى تأكيد كرد.

آغاز تضييقات نيروهاى سعودى بر بعثه ايران

از ديشب كه امروز دوشنبه 5 ذى حجه) است نيروهاى سعودى در اطراف بعثه زيادتر شده اند. ساعت يك بعد از نصب شب شمار فراوانى از نيروها در بين بعثه متمركز بودند اولصبح امروز افرادى كه وارد بعثه مى شدند مورد تفتيش قرار مى دادند. شب گذشته قصد داشته اند پرچم هاى ايران را از ساختمان بعثه بردارند اما با چرثيل نتوانسته اند، پس از آن خواستند به داخل بيايند اما بچه گفته اند كه خودشان بر مى دارند و آنان رفته اند.

قاعدتاً امروز عصر سخت گيرى زيادتر مى شود. اكنون كه نزديك ظهر است در مسير كوچه هاى طارف نيروها متمركز شده با باطوم و سپر، ماشين هاى گشت نيز مرتب در رفت و آمد و چند ماشين آب پاش روبروى بعثه در آن سوى خيابان و دم در كيف ها را تفتيش مى كنند. در اينجا از فرصت استفاده كرده چند نكته را اشاره مى كنم:

از يكى دوستان روحانى نقل شد كه در فرودگاه جده يك مأمور سعودى خود را شيعه معرفى كرده چند مسأله درباره تقليد پرسيده و در طىصحبت جورى وانمود كرده كه مشغول خريد انگشتر است. معلوم مى شود كه گاهى هم از دستشان در مى رود.

فراموش كردم بگويم ديشب در طى طواف ديدم كه مأمور سعودى بر ديوار حجر اسماعيل نشسته بود چپ و راست در كوش يك مصرى مى كوبد. او هم كارت شناسايى خود را نشان مى داد وصبورانه زدن هاى او را تحمل مى كرد و آخر نيز بدون آنكه چيزى بگويد از مطاف خارج شد. حدس زدم كسى بر ضد او شكايتى كرده بود.

على الحساب امروز كه روز پنجم است مهمترين مسأله، برائت فرداست و هنگام عصر

ص:106

نيروهاى زيادى در اطراف بعثه اجتماع كرده اند. در زائر يكشنبه 25/ 2 مصاحبه اى با اقاى پورنجاتى درج شده بود و ايشان توضيحات و تأكيداتى بر اجراى مراسم برائت كرده بود.

وى با اشاره به تفاهم نامه امضا شده بين وزراى خارجه دو كشور به برگزارى اجتماع برائت در سال 71 اشاره كرده و گفته است كه ما بخاطر درك شرايط عربستان راهپيمايى را به اجتماع تبديل كرديم. وى با اشاره به مطرح شدن مسائل سياسى در قنوت هاى نماز گفته است كه خود مسئولان عربستان به اين اعتقاد رسيده اند كه در احام دينى، از جمله نماز و حج به ماهيت سياسى جهان اسلام بپردازند. اين جمله در نشريه از قول آقاى پورنجاتى تيتر شده بود: اگر مأموران سعودى مانع حضور زائران در مراسم شوند طبيعى است كه تكليف از زائران ما ساقط خواهد شد.

دعوت بعثه ايران براى كمك به مسلمانان بوسنى و اعتراض عربستان

عصر روز دوشنبه جلسه اى به عنوان حمايت از مردم بوسنى تشكيل شد. قبلًا اعلام شده بود كه چهارم ذى حجه روز بوسنى است.صبح يك روحانى را ديدم كه در كاروان خود پول براى مردم جمع آورى كرده بود و مقدار آن سى و يك هزار تومان پول ايرانى و نزديك به صد ريال سعودى بود. در جلسه عصر آقايان جنتى، مصباح، شيخ ابراهيم الزكزاكى و يك پاكستانى كه گفته شد رهبر نهضت تقريب (و از اهل سنت) است حضور داشتند. يك نفر سخنرانى جالبى كرد كه به انگليسى و البته اول از اينكه انگليسى سخنرانى مى كند معذرت خواهى كرد. بعد از آن ستايش زيادى از امام كرد. بعد از وى آيةالله جنتى سخنرانى كرد كه در ايران نماينده ولى فقيه در امور بوسنى است. وى به تفصيل درباره ظلمى كه به مردم بوسنى وارد شده و ادعاهاى دروغ برخى دولت ها و سازمان ملل درباره كمك به مردم بوسنى سخن گفت.

زائر امروز دوشنبه نامه اى را از وزير حج عربستان چاپ كرده كه خطاب به رئيس بعثه حج ايرانى است؛ اين نامه درباره اعلام چهارم ذى حجه به عنوان روز بوسنى و جمع آورى كمك ها است.

سلام عليكم: اطلاع يافتيم كه بعثه حج ايران قصد دارد از طريق چند مركز در مكه

ص:107

مكرمه و مدينه منوره و فرودگاه جده و غيره دست به اقداماتى براى جمع آورى كمك هايى براى بوسنى هرزگوين بزند و با توجه به اينكه قبلا در اين خصوص با ما مذكره اىصورت نگرفته و موافقتى حاصل نشده است، لذا اينجانب از شما مى خواهم كه فوراً به مسئولين بعثه ايرانى دستور فرماييد از اين اقدام خوددارى كنند. اضافه مى نمايد كه مقامات امنيتى از هر فعاليتى در اين زمينه جلوگيرى خواهند كرد. در پاسخ اين نامه، آقاى رى شهرى جوابى فرستادند: براى من مطالب مطرح شده در نامه مذكور تعجب آور است، از سويى دولت سعودى كمك به مردم بوسنى را مطرح مى كند و از سوى ديگر حجاج ايرانى را از كمك منع مى كند و ثانياً مسأله كمك بهصورتى كه مطرح كرده ايد عارى ازصحت است و حجاج ايرانى تنها شب چهارم طى مراسمى به مردم بوسنى دعا كردند و ضمناً اعلام شد كه هركسى مى خواهد كمك كند مى تواند كمك خود را به مسئولان تحويل دهد. جلسات داخلى جلسات ايرانى مربوط به خود آنهاست و مقامات سعودى نبايد در اين امور دخالتى بكنند.

همين الآن از آقاى تسخيرى شنيدم كه آنها نامه مزبور را جواب داده اند و گفته اند كه ما فقط ادعا نكرده ايم كه كمك مى كنيم بلكه چنين كرده ايم و بعد اينكه اخبار مربوط به جمع آورى كمك بهصورتى كه در خبر آمده بوده ما از راديوى شما شنيده ايم.

حدود هزار نفر سهميه حج افغانى هاى آواره ايرانى است كه مى توانسته اند با گذرنامه به عربستان بيايند. متأسفانه وقتى ويزا درست شده فرودگاه جده بسته شد (5 ذى حجه) و تنها با زحمت اجازه داده شده كه هفتصد نفر و اندى مشرف شوند و تعدادى هم نتوانستند بيايند كه خيلى ناراحت شده اند.

از آذربايجان نيز حدود سيصد نفر با استفاده از همين امكانات از طريق ايران عازم حج شدند. افغانى ها، تعدادى مقيم ايران، برخى از شهر مزار شريف و شمارى از هرات هستند.

در زائر امروز دوشنبه چند خبر ديگر از حج آمده است بدين ترتيب: تلاوت كلام الله مجيد توسط كاروانيان نور در مسجدالحرام (شنيدم كه 18 قارى قرآن امسال به حج آمده اند) آنها هرشب از ساعت 22 تا 5/ 23 مقابل ناودان طلا در طبقه دوم، به تلاوت قرآن مى پردازند (سال قبل هم چنين مى كردند و كسان زيادى از كشورهاى مختلف در آنجا حضور داشتند.) لزوم برخورد جدى با زائرينى كه از آنها ترياك كشف شده است.

گله از

ص:108

عدم حضور سخنران در تجمع زائران 9 كاروان، عمليات انتقال زائر ايرانى (حدود 66 هزار نفر) به عربستان خاتمه يافت. دو زائر ديگر (يكى 71 ساله و در طواف) با سكته قلبى درگذشتند. يك زائر پاكستانى به دنبالصحيفه سجاديه؛ ليست سرقت ها و اشياء گمشده زائران ايران (بسيار طويل است). دو زائر جمهورى آذربايجان پاى پاده به مكه معظمه وارد شدند يكى عالم بابايف 23 ساله اهل ماشتفا و ديگرى اروج اف اهل قبا. مشكلات زائران تركيه براى شركت در مراسم حج؛ از سفر طرفداران حزب رفاه جلوگيرى مى شد، و آنان از طريق كشورهاى اروپايى عازم شده اند.

ممانعت از قرائت دعاى دستجمعى در مسجدالحرام. در اين شماره مصاحبه اى با آيةالله معرفتصورت گرفته و جمله تيتر آن چنين است: مسلمانان بايد در حج به مقابله جدى با مستكبران اهتمام ورزند. آخرين آمار زائران بر اساس روزنامه هاى المدينه و عكاظ:

امسال مجموعاً 933 هزار و 168 زائر به عربستان آمده اند كه از اين تعدا 789 هزار و 149 زائر از راه هوايى، 107 هزار و 148 نفر زائر از راه زمينى و 36 هزار و 781 زائر راه درياى به عربستان آمده اند. معمولًا شمار فراوانى نيز از خود عربستان در حج شركت مى كنند كه گاه تا چندصد هزار بالغ مى شود.

امشب (شب 6 ذى حجه) ساعت 9 به حرم رفتيم. حرم رفتن ايرانى ها عمدتاً براى طواف، خواندن قرآن و نماز است، بيشتر ايرانى ها در حرم نماز قضا مى خوانند برخى با يكديگرصحبت مى كنند و كسانى نيز مشغول خواندن. امشب در طواف سياهپوستى را ديدم كه چنان بى اختيار با خداى خويش سخن مى گفت و محو او شده بود كه على رغم فشارهاى زياد به هيچ سوى نظر نمى كرد و دائماً زير لب دعا مى خواند. سرى هم به قاريان قرآن زديم كه در طبقه دوم قرآن مى خواندند. شمارى از حاجيان ديگر كشورها نيز حضور داشتند اما بيشتر ايرانى ها جمع مى شدند، حتى تعدادى از زائران زن نيز قرآن در دست جلسه را همراهى مى كردند.

كاروان هاى بحرينى كويتى و سورى و نيز احساء و قطيف نوعاً با اسامى مشخص مى آيند.

اين اسامى معمولًا زيبا و گيرا است، مثلًا حلمة عبادالرحمن، حملة التقوى، حملة الصفا و نظاير اينها كه عدمتاً در پشت لباس زنان روى لباسشان نوشته شده است. از همه

ص:109

مشخص تر زائران تركيه اند كه عدمتاً لباس مشخصى دارند مگر آنها كه از طريق اروپا بويژه آلمان مى ايند. مردان- و زنانشان نيز- يك نواخت، نسبتاً چاق، بطورى كه همه آنها كانه هم وزن اند درست برعكس اندونزيايى ها كه چثه اى كوچك دارند و لاغر و باز همه (در نظر ما) شبيه همديگر. حاجيان ترك نوعاً مسن اند اما در مدينه دسته هايى از آنها را ديدم كه بسيار جوان بودند و يكى از آنها عربى بخوبى مى دانست و محتمل دانستم كه طلبه علوم دينى است.

محاصره بعثه توسط نيروهاى سعودى

امروزصبح ششم ذى حجه بعثه ايران در يك محاصره جدى قرار گرفته است. ورود افراد به داخل ممنوع است گرچه اجازه داده مى شود كه افراد خارج شوند. نامه اى نيز به تاريخ پنجم ذى حجه توسط جناب آقاى رى شهرى به مقام معظم رهبرى نوشته شده كه با توجه به تضييقات نيروهاى سعودى، مراسم برائت لغو شده است. متن نامه از اين قرار است:

رهبر معظم انقلاب اسلامى حضرت آيةالله خامنه اى- مدضله العالى-

با اهداء سلام و تحيت

همانگونه كه استحضار داريد امسال نيز همچون سال هاى گذشته زائران متعهد و هشيار بيت الله الحرام با الهام از رهنمودهاى امام راحل، احياگر حج ابراهيمى رضى الله عنه و خلفصالح و ادامه دهنده راه او، آماده اند بار ديگر پرچم مقدس برائت از شرك و كفر و استكبار را در سرزمين وحى به اهتزاز درآورند. اما مأمورين امنيتى و نيروهاى نظامى سعودى با استقبال از ابزار و ادوات جنگى در يك اقدام غيرمسئولانه و تحريك آميز، از سه روز قبل از مراسم، ساختمان بعثه را محاصره و با كنترل تردد زائران، عملًا مانع از انجام اين فريضه الهى هستند. شگفتا كه مسلمين در كنار خانه توحيد نمى توانند از مشكرنى اظهار برائت كنند و تنفر و انزجار خود را از سردمداران شرك و در رأس آنها آمريكا و اسرائيل غاصب اعلام نمايند! مسئولان دولت سعودى بايد به مسلمين بيدار جهان پاسخ دهند كه چرا فرياد برائت از مشركان و دعوت مسلمانان به اتحاد عليه دشمنان اسلام

ص:110

براى آنها ناگوار است؟! در شرايط جارى با عنايت به رهنمودهاى حضرت عالى براى اينكه راه هرگونه بهانه جويى مقامات سعودى براى هتك حركت حرم امن الهى بسته شود، برگزارى مراسم برائت «لغو» گرديد. بايد عرض كنم هرچند نيروهاى نظامى مانع از انجام فريضه برائت شدند و نگذاشتند فرياد برائت زائران متعهد خانه خدا از مركز توحيد در جهان طنين افكن شود، ولى بى شك سكوت مظلومانه آنها بيش از هر فرياد كاخ مشركان و مستكبران را خواهد لرزاند و پيام انقلاب اسلامى را به گوش جهانيان خواهد رساند. بر خود لازم مى دانم نسبت به وظيفه شناسى و هوشمندى برادران و خواهران زائر بويژه روحانيت متعهد، جانبازان، آزادگان و خانواده هاى شهدا كه همواره شايستگى و بلوغ سياسى خود را در دفاع از گيان اسلام عزيز و انقلاب اسلامى و پيروى از منويات مقام معظم رهبرى نشان داده اند قدردانى و سپاسگزارى نمايم. خداوند منّان انقلاب اسلامى ايران را زمينه ساز حكومت جهانى اسلام نموده و سايه پر بركت حضرت عالى را بر سر مسلمين جهان مستدام دارد.

محمد محمدى رى شهرى

نماينده ولى فقيه و سرپرست حجاج

پنجم ذى الحجة الحرام 1414

متن پاسخ رهبر معظم انقالاب اسلامى:

حجت الاسلام والمسلمين آقاى محمدى رى شهرى دامت بقائه و دامت تأييداته، با سلام و تحيت وافر، پيام شما را دريافت كردم؛ با توجه به وصفى كه از آن خبر داده ايد لغو كردن مراسم برائت مورد تأييد اينجانب است خداوند جنابعالى و همه حجاج بيت الله الحرام و بخصوص حجاج عزيز ايرانى را مشمول رحمت و هدايت خويش قرار دهد.

سيد على خامنه اى

پنجم ذى حجه 1414

ص:111

پيام رهبر معظم انقلاب اسلامى به مناسبت حج سال 1373

امسال نيز همانند سال هاى گذشته رهبر معظم انقلاب اسلامى پيامى به حجاج بيت الله الحرام دادند كه در اينجا متن كامل آن را كه در مكه توزيع شده بود نقل مى كنيم. لازم به يادآورى است كه پيام مزبور به دو سه زبان ترجمه و پخش گرديد.

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين وصلى الله على رسوله الكريم الامين و على آله الميامين واصحابه المخلصين والسلام علينا وعلى عبادالله الصالحين

وَاذّن فِى النّاسِ بِالحجّ يَأتوكَ رِجالًا عَلَى كلِّ ضَامِر يَأتِينَ مِن كلِ فَج عَمِيقٍ

ذى حجة الحرام با ذخيره ابدى اش براى امت اسلامى از راه رسيده است. خدا را سپاس، بر اين هديه تمام نشدنى و سرچشمه هميشه جوشان كه مسلمانان جهان به قدر همت و معرفت خود، مى توانند هرساله از آن بهره مند گردند و توشه بردارند. گستردگى و تنوع مصالح و منافعى كه دست علم و حمت الهى در فريضه حج گنجانيده، بقدرى است كه در هيچ فريضه ديگر اسلامى شبيه آن ديده نمى شود، از ذكر و حضور معنوى و خويشتن يابى انسان مسلمان در خلوت خود با خدا و شستشوى دل از زنگارهاى گناه و غفلت، تا احساس حضور فرد در جمع و احساس وحدت هر مسلمان با همه امت اسلامى و احساس اقتدار ناشى از عظمتِ جماعت مسلمين و از تلاش هر فرد براى شفا يافتن از زخم ها و بيمارى هاى معنوى يعنى گناهان، تا كنجكاوى و تلاش براى شناختن و درمان كردن دردها و جراحت هاى عميق پيكره امت، و همدردى با ملت هاى مسلمان، يعنى اندام هاى اين پيكره عظيم. همه و همه در حج و در كالبد اعمال و مناسك گوناگون آن گنجانيده شده است.

قرآن اعمال حج را «شعائر» مى نامد. اين بدان معنى است كه اينها فقط عملى فردى و براى اداى تكليفى شخصى نيست، بلكه نشانه اى است تا برانيگزاننده

ص:112

شعور و معرفتِ انسان به چيزى باشد كه اين عمل، علامت و نشانه آن است. در وراى اين نشانه ها، توحيد قرار دارد يعنى نفى همه قدرت هايى كه به نحوى جسم و جان آدمى را در قبضه اقتدار خويش گرفته اند. و اثبات حاكميت مطلق الهى بر همه وجود و به عبارت روشن و آشنا: حاكميت نظام اسلامى و مقررات اسلامى بر زندگى فردى و اجتماعى مسلمين. در خلال آيات حج، قرآن همه را به برائت از بت هاى مشركين فرا مى خواند:

«فاجتنبوا الرجس من الاوثان ...»

اين بت ها ممكن است يكروز همان بت هاى اويخته بر كعبه باشد، اما بى شك امروز و هميشه، همان قدرت هايى است كه حاكميت بر نظام زندگى آدمى را بناحق در دست گرفته اند و امروز- واضح تر از همه- قدرت شيطانى آمريكا و قدرت فرهنگ غرب و فساد و ابتذالى است كه بر كشورها و ملت هاى مسلمان تحميل مى كنند. البته عالم نمايان وابسته و مزدور حكومت هاى پوشالى اصرار خواهند كرد كه خير، بت ها همان منات و لات و هبل اند .. همان ها كه در روز فتح مكه زير پاى سپاهيان پيروزمند پيامبر بزرگصلى الله عليه و آله خُرد و نابود شدند.!

مقصود اين آخوند السلطنه ها آن است كه حج را بزعم خود از هرگونه مضمون سياسى، تهى سازند.! غافل از آنكه همين اجتماع ميليونى مسلمانان از هر گوشه جهان، در يك نقطه، در يك زمان، خود داراى بزرگترين مضمون سياسى است. اين نمايش امت اسلامى است كه در آن اختلافات نژادى و زبانى و جغرافياى و تاريخى همه رنگ باخته و از همه، يك «كُلّ» پديد آمده است.

آنان و اربابانشان براى اينكه مسلمين از اين واحد بزرگ چيزى نفهمند و فَردها احساس «جمع» نكنند، همه گونه دروغ و فريب و سخن باطل به ميان آورده اند و مى آورند تا عرصه را بر دعوت كنندگان به وحدت و مناديان برائت از سردمداران شرك، تنگ كنند.

ايران اسلامى خواسته است اگر نه بيشتر، كمترين كارى را كه با مضمون حج مناسب است انجام دهد، و آن دعوت

ص:113

مسلمين به اتحاد، و كسب خبرهاى راستِ ملت ها از يكديگر، و ابراز نفرت و بيزارى از سردمداران شرك و فساد است، هركس با اين هدف هاى ارزشمند و والا مقابله كند هرچه بگويد ناحق گفته است: كه قرآن درباره آن مى فرمايد: «واجتنبوا قول الزور ...»

قول زور، سخن باطل كسانى است كه بَدِ جمهورى اسلامى را مى گويند، زيرا: جمهورى اسلامى حاكميت دولتصهيونيت بر فلسطين اسلامى را ردّ مى كند و سازش چند فرد فاسد و مطرود با غاصبان را فاقد ارزش مى شمارد، دخالت مالكانه آمريكا بر كشورهاى عربى را محكوم مى كند، خيانت بعضى از سران اسلامى به ملت هاى مسلمان خود را براى خوشامد آمريكا وصهيونيست ها، زشت مى دارد، مسلمانان را به شناختن قدرت عظيم خود كه امروز هيچ ابرقدرتى تاب مقابله با آن ندارد؛ فرا مى خواند معرفت اسلامى و مقررات شريعت را قادر بر اداره كشورهاى اسلامى مى داند. فرهنگ تحميلى غرب را كه مظهر آن برهنگى و مستى و بى ايمانى است براى كشورهاى اسلامى زيانبخش مى شمارد، و كوته سخن، بر پيروى از قرآن و اسلام پاى مى فشارد.

امروز هريك از كشورهاى اسلامى كه آشكارا همين سخن را بگويد و همين مواضع را اتخاذ كند، يعنى اسرائيل غاصب را نفى كند، دخالت هاى قلدرانه آمريكا را نفى كند، خيانت سازشكاران باصهيونيست ها را نفى كند، مسلمانان را به وحدت و مقاومت در برابر قردت ها فرا بخواند، احكام اسلامى را در حكومت و اقتصاد و سياست و غيره عملى كند، همين تبليغاتى كه امروز بر ضدّ ايران اسلامى همه جا مى پراكنند، بر ضدّ آن كشور و سران آن عيناً همه اين تهمت ها و دشنام ها و نارواها را خواهند گفت و خبرگزارى هاى استكبارى وصهيونيستى و راديوهاى آمريكا و انگليس و پيروان آنها همين بددهنى و ياوه پردازى ها را درباره آن خواهند كرد. اين است قول زور كه خداوند آن را همتاى شرك و در كنار آن آورده است.

ص:114

شگفتا كه وعاظ السلاطين نيز در بعضِ مناطق جهان در اين كار حرام و ضدّاسلامى، مقلّد تبليغاتچى هاى آمريكا وصهيونيست اند!! البته تسليم مطلق آنان در برابر حكّام جائر كه متأسفانه سرنوشت روحانيون بعضى كشورهاى مسلمان است، جايى براى تعجب نمى گذارد!

اينك حجّ، نعمت بزرگ خدا در برابر شما است، بايد آحاد مسلمين و امّت اسلامى از آن سود ببرند و چنان كه فرموده است: «جعل الله الكعبة البيت الحرام قياماً للناس ...» از آن براى اقامه وصلاح دين و دنياى خود بهره گيرند. امروز دين مسلمانان بوسيله تهاجم فرهنگى دشمن و ترويج فساد و ظلم و بى ايمانى و بى بند و بارى در ميان جوامع اسلامى كه غالباً با ابتكار قدرت هاى ضدّ اسلامى و به كمك تبليغات و رسانه هاى آنان و غير آن انجام مى گيرد در خطر است، و دنياى آنان بوسيله سلطه روزافزون استكبار بر اموور كشورهاى اسلامى و فشار و دشمنى مضاعف بر هر دولت يا گروهى كه بخواهد افكار را به سوى حاكميت واقعى اسلام و استقلال و اقتدار ملت هاى مسلمان متوجه كند .. و البته جلودار اين تهاجم همه جانبه به اسلام، شيطان بزرگ يعنى دولت ايالات متحده آمريكا است. هر چشم دقيقى مى تواند دست يا اراده آن دولت ضدّ اسلام را در پشت سرِ مصائبى كه بر اسلام و مسلمين وارد مى شود ببيند.

در فلسطين اشغالى عمده ترين عامل خيره سرى و گستاخىصهيونيست ها و مهم ترين عامل به سازش كشانيدن بيشتر دولت هاى عرب در برابر زياده طلبى در برابر اسرائيل، آمريكا است. بدون پشتيبانى آمريكا دولت هاى مرتجع منطقه كه به سرسپردگى در برابر آمريكا شناخته شده اند، تبديل به مدافع دولت غاصب و مدّعىِ فلسطينيان ضدّ سازش، نمى شد و آنهايى كه بايد طبق وظيفه اسلامى خود، با اسرائيل مقابله كنند، لباس مقابله با مخالفان اسرائيل را نمى پوشيدند ... و بدون حمايت بى قيد و شرط آمريكا، دولت غاصب نمى توانست فاجعه عظيمى مانند كشتار حرم شريف ابراهيمى عليه السلام را پديد آورد و آنچنان بى دغدغه خود را از عواقب آن بركنار دارد.

ص:115

شبيه اين مطلب در مورد مسلمانان بوسنى و هرزگوين نيزصادق است. قتل عام تاريخى مردم كوراژده و سارايوو، بوسيلهصرب ها كه حقيقتاً در شمار لكه هاى ننگ بشريت در دوران معاصر است مسئوليت سنگينى بر دوش قدرت هاى مسلط جهان و بيش از همه آمريكا است. اگر دخالت و سياستگذارى آنان نمى بود، مسلمانان بوسنى در برابرصرب هاى مسلّح و مجهز، از دريافت كمك تسليحاتى ممنوع و محروم نمى شدند و ملتى دست بسته و محاصره شده، قربانى مهاجمينى خونخوار و گستاخ و تشويق شده، قرار نمى گرفت.

دردآور آن است كه آمريكا و ناتو پس از اين زمينه سازى بيرحمانه براى قتل عام مسلمانان بوسنى، و پس از اينكه سازمان ملل و دبيركلّ آن را كاملًا در جهت همين ساست به كار انداخته اند، و پس از نشان دادن علايم رضايت خود از قلع و قمع مسلمانان به دستصرب ها، و پس از گذشت چند هفته از حمله سبعانه مهاجمين به زن و كودك و پير و جوان مسلمان، و كشته شدن هزاران بيگناه و پديد آمدن محنتى بدان عظمت براى مردم شهر گوراژده، پس از اين همه، با تهديدصرب ها به بمباران هوايى، شكنجه را متوقف مى كنند و آنگاه اين را به حساب انسان دوستى وصله دوستى و بى طرفى خود مى گذارند!! آيا اگر جلادى پس از ساعت ها و روزها، شكنجه شخصى را موقوف كند مى تواند مدعى انسان دوستى خود شود و ادامه ندادن شكنجه را دليل بياورد؟!

همين موضع ظاهراً بى طرف ولى عملًا خصمانه نسبت به مسلمين، در همه قضايايى كه در آن مسلمانان مظلوم، يك طرف قضيه و مورد ستم و فشار دشمنان خود هستند، نيز از آمريكا و همدستان اروپايى اش مانند انگليس ديده مى شود. كه نمونه آن، قضاياى گريه آور كشمير و محنت شديد مسلمانان قره باغ و تاجيكستان است.

هرجا دولت يا جمعيتى شعار اسلام مى دهند و براى حاكميت اسلام تلاش مى كنند، بطور بى قيد و شرط مورد اهانت و تهمت و سختگيرى و دشمنىِ خباثت آميز آمريكا قرار مى گيرند، مثال واضح، دولت سودان، نهضت اسلامى الجزاير،

ص:116

حزب الله لبنان، حماس و جهاد اسلامى فلسطين، مسلمانان مصر و امثال آنهايند.

در همه اين موارد، عناصر استكبار جهانى و بيش از همه آمريكا، رفتارى همراه با تعصب و شبيه رفتارهاى قبيله اىِ جوامع قبائلى از خود بروز مى دهند ..

ماجراهاى دشمنى هاى كينه توزانه و همراه با خشم و بى انصافى از سوى آمريكا نسبت به ايران اسلامى و البته به فضل و اراده الهى، غالباً بى اثر، هم خود داستان جداگانه اى دارد كه بسيارى در سطح جهان از آن باخبرند.

اكنون آيا امت بزرگ اسلامى و رؤسا و سياستمداران و روشنفكران و علماى دينىِ آن، نسبت به اين وضع دردناك مسلمانان در سراسر جهان، هيچ مسئوليتى ندارد؟

آنان كه به صدق فرموده پيامبر بزرگ اسلامصلى الله عليه و آله كه فرمود: «من اصبح و لم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم»، عقيده دارند آيا براى بروز دادن اين اهتمام، جايى بهتر از حج بيت الله و زمانى مناسب تر از ايام معلومات سراغ دارند؟

يقيناً بى دليل نبوده است كه پيامبر عظيم الشأنصلى الله عليه و آله براى اعلام برائت از مشركين كه يك عمل كاملًا سياسى و در چهارچوب سياست كلى نظام و دولت اسلامى اول بود ايام حج را انتخاب فرمود و دستور الهى و قرآنى، اعلام كرد كه: «وَاذان مِن اللّهِ وَرَسُولِهِ الى النّاس يَومَ الحَجِّ الاكبرِ انّ اللّه بَرى من المُشركينَ وَرَسُلُهُ فان تُبتُم فَهُوَ خَير لكم وان تَوَليتُم فَاعلمُوا انّكم غَيرُ مُعجِزِى اللّهِ وَبَشِّرِ الذينَ كَفروا بَعَذاب اليم.»

آرى، حج فريضه اى است كه مهمترين گرفتارى هاى سياسى در آن و با آن قابل حلّ است. بدين معنى، حج، فريضه اى سياسى است و طبيعت و خصوصيات آن، اين را به روشنى نشان مى دهد. كسانى كه اين را انكار و بر ضد آن تبليغات مى كنند، در واقع با حل آن گرفتارى ها مخالفند. بطور خلاصه، حج، فريضه امت، فريضه وحدت، فريضه اقتدار مسلمين، فريضه اصلاح فرد و جمع و در يك كلمه: فريضه دنيا و آخرت است.

ص:117

آنان كه نمى خواهند مضمون سياسى حج را بپذيرند، در واقع اسلام را دور از سياست، و دين را از سياست جدا مى خواهند. شعار جدايى دين از سياست همان چيزى است كه دشمنان حاكميت اسلام بر جوامع اسلامى، ده ها سال است آن را مطرح كرده اند و امروز كه حكومتى ر اساس دين مقدس اسلام در ايران پديد آمده است و شوق روز افزون به تشكيل اسلام را فراگرفته است، آن شعار را سراسيمه تر و خشن تر از هميشه مطرح مى كنند، اگر بتوانند با خشونت و جديتى تمام بر ضد آن وارد ميدان شوند، حاكميت اسلام، متضمّنِ مقابله با دخالت مستكبران در كشورهاى اسلامى و نيز مستلزم كوتاه شدن دست وابستگان به اين قدرت ها و بندگان شيطان نفس و شيطان استكبار، از اداره اين كشورها است. پس طبيعى است كه استكبار و وابستگانش و شيطان ها و پيروانشان، از آن ناراضى و خشمگين باشند. و به همان اندازه بايد مؤمنان به خدا و روز جزا و معتقدان راستين اسلام از آن استقبال و در راه آن مجاهدت كنند.

اينك كه از همه جاى جهان، سعادتمندانى توفيق آن يافته اند كه ايام معلومات و حجّ خانه خدا را درك كنند اينجانب با ابتهال و تضرع از خداوند متعال مى خواهم كه حجّ آنان را مقبول و مأجور و آنان و همه امت اسلامى را از منافع آن برخوردار فرمايد، و ضمناً برادران و خواهران را به امورى چند توصيه مى كنم:

1- اين فرصت را براى خود سازى و انابه و تضرع، مغتنم بشماريد و توشه اى معنوى براى همه عمر خود از آن برگيريد.

2- رفع گرفتارى هاى بزرگ مسلمين را از خداى متعال بخواهيد و بارها و بارها اين خواسته را در دعا و مناجات خود بگنجانيد.

3- از هر فرصتى براى آشنا شدن با مسلمين كشورهاى ديگر و نقاط مثبت و منفى زندگى جارى آنان استفاده كنيد و مسلمانان غيرايرانى بخصوص حقايق و قضاياى ايران اسلامى را از زبان برادران ايرانى خود بشنوند و درست و

ص:118

نادرستِ تبليغات جهانى را كشف كنند. همچنين امروز و هميشه تلاش كنند تعاليم امام عظيم الشأن راحل حضرت امام خمينى قدس سره را درباره مسائل مسلمين فراگيرند و آن مصلح بزرگ تاريخ اسلام را بهتر و از نزديك بشناسند.

4- هر اطلاع و معرفت درستى از وضع امت اسلامى يا خصوص كشور خود را كه در اختيار داريد، به مسلمين كشورهاى ديگر منتقل كنيد.

5- در گفتگو با برادران مسلمان خود از هر جاى جهان اسلام، مسأله «امت اسلامى» و نگرش يكپارچه به جهان اسلام را مورد توجه قرار دهيد. انديشه خود و ديگران را از چهارچوب مرزهاى جغرافيايى، نژادى، عقايدى، حزبى و امثال آن فراتر ببريد و به اسلام و مسلمانان بينديشيد.

6- اقتدار خداداده بيش از يك ميليارد مسلمان و ده ها كشور اسلامى با اينهمه ثورت مادى و معنوى و با ميراث عظيمى از فرهنگ و تمدن و دين و اخلاق، را همواره به ياد مخاطبان خود بياوريد. 7- افسانه قردت لايزال غرب و خصوص آمريكا را كه استكبار همواره سعى كرده است آن را چندين برابر بزرگ كرده و بى وقفه به ذهن مسلمانان القاء كند، بشكنيد. به ياد خود و ديگران بياوريد كه قدرتِ ظاهراً تسخير ناپذير كمونيسم، در همين نزديكى ها در برابر چشم همين نسل، فرو ريخت و از آن هيچ باقى نماند ..

قدرت هاى بزرگنماى كنونى و از جمله قدرت آمريكا هم ممكن است به همان آسانى نيست و نابود شوند.

8- مسئوليت علماى دين و روشنفكران كشورهاى مسلمانان را كه بسى بزرگ و سنگين است همواره به ياد خود آنان و ديگران بياوردى.

9- وظيفه رؤساى كشورهاى اسلامى را در قبال امت اسلامى و ايجاد وحدت مسلمين و دورى از قدرت هاى استكبارى و گرايش و تكيه به ملت هاى خود و ايجاد حُسن رابطه ميان مردم و حكام، را به عنوان «النصيحة لائمة المسلمين» به آنان يادآور شويد و اصلاح اين امر را از خداوند متعال بخواهيد.

ص:119

10- همواره به ياد داشته باشيد كه مسئوليت رؤسا، به معناى رفع مسئوليت از آحاد ملت نيست و آنان در همه اين هدف هاى بزرگ مى توانند نقش تعيين كننده اى ايفا كنند. اميت است به فضل الهى و با توجهات حضرت ولى الله العظم ارواحنا فداه و عجل الله فرجه، حج مقوبل نصيب حجاج محترم، و تفضلات و رحمت واسعه الهى شامل حال امت اسلامى و آحاد مسلمين بشود.

والسلام على جمعيع عبادالله الصالحين

چهارم ذى حجة الاحرام 1414 برابر با 25 ارديبهشت 1373

على الحسينى الخامنه اى

در زائر امروز چند خبر حجى بود يكى آنكه ديشب پس از برنامه شبى با قرآن در مسجدالحرام، يكى از مبلغين رسمى حرم آقاى كريم منصورى (قارى قرآن) را به كنار مى كشد و از وى مى پرسد چرا در جمع ايرانى ها كه مجوس هستند برنامه اجرا مى كنيد؟

اين مبلغ وقتى پاسخ آقاى منصورى را مى شوند كه من خود ايرانى هستم جا خورده و با سرافكندگىصحنه را ترك مى گويد. خبر ديگر زائر حاكى است كه چهار تن از مأموران سعودى در روز 24/ 2 وارد خوابگاه كاروان 19397 شده و عكس هاى مسئولان نظام را پاره كرده اند. تبليغات ضد شيعه در مساجد مكه فراوان بوده و در برخى از آنها نوارهاى ضد شيعه به رايگان توزيع مى شود. سرقت هاى جديد از زائران كه يكى از آن ها توسط مأموران سعودى در بازرسى اثاثيه يك زائر زن بوده است. اين موارد مكرر اتفاق افتاده است. يك زائر ايرانى كه مبتلا به سكته قلبى شده قبل از رسيدن به بيمارستان درگذشت.

كاهش شمار زائرين خساراتى براى مالكين ساختمان ها در مكه و مدينه داشته است.

آقاى قرائتى در جمع حاضرين 9 كاروان سخنرانى كرد.

امروز عملًا در بعثه حبس شده ايم زيرا اگر از آن خارج شويم اجازه ورود نداريم. برخى تصميم گرفتند به حرم بروند و تا شب بمانند ديگران نيز هريك در كنج اتاق خود به خواندن قرآن و دعا و كتاب مشغولند و برخى به بازديد يكديگر. خاطرم هست كه سال

ص:120

گذشته نيز مجموعاً در دو نوبت قريب دو روز و نيم در بعثه حبس بوديم. از پنجره اتاق مى توان نيروهاى گسترده سعودى را كه برخى در كنار خيابان ايستاده و برخى در گشت زنى هستند مشاهده كرد. ماشين هاى حاوى اب داغ روبروى بعثه همچنان مستقرند و از نقاط ديگر شهر نيز كهصبح خبر گرفتيم معلوم مى شود كه نيرهاى زيادى سر چهارراه ها و مراكز حساس ايستاده اند. معلوم نيست به جنگ چه لشكرى آمده اند كه اين مقدار با خود تجهيزات آورده اند. در مجموع حضور اينها در شهر خود براى نشان دادن موضع ايران در برائت كافى است چون هركسى به دنبال يافتن دليل اين اقدامات است و به هر روى پاسخ خود را خواهد يافت.

اكنون وقت نماز مغرب و عشاء روز شنبه 6 ذى حجه است. ازصبح تا بحال بعثه در محاصره نيروهاى نظامى است و الآن از پنجره اتاق شاهد نماز جماعت نيروهاى نظامى هستيم يك نفرشان جلو و مقدارى در عقب او همه با تجيزات نظامى و كفش؛ يعنى پوتين نظامى، درست مثل سال گذشته، واقعاً چهره فريب كارانه به خود گرفته اند. حدود ساعت هفت شب بود كه خبر رسيد رفت و شد آزاد شده است. شب پس از نماز مغرب راهى چند فروشگاه كتاب در نزديكى دانشگاه ام القرى شديم.

در كتابفروشى

در مدخل دانشگاه خيابان كوتاهى هست كه در دو سوى آن چند كتابفروشى و لوازم التحرير و تايپ وجود دارد. در طول راه تا آنجا سر هر كوچه اى چند مأمور نظامى مسلح با سپر ايستاده بودند. معمولًا در كتابفروشى ها سئوال مى شود: ايرانى؟ شيعى؟ و البته پاسخ مثبت است و عكس العمل ها متفاوت. دو نفل سلفى- كه علامتشان ريش بلند است و سبيل كاملًا كوتاه شده- در يك كتابفروشى برخورد كردند وقتى فهميدند شيعه هستيم با نگاهى تحقيرآميز و متعصبانه اعتراض كردند. يكى از آنها گفت كه چرا بر مذهب سفل نيستيد و پاسخ من اين بود كه كدام سلف؟ سلفى كه خود در جمل وصفين و بعد از با هم نزاع داشته اند؟ و جواب او اينكه همه برحقند و پيغمبر خبر داده از اين وقايع، پس بايد انجام مى شده و ... گفتيم چرا آثار شيعه را نمى خوانيد و پاسخ اينكه اينها باطل است و ...؟ جوانكى

ص:121

شيعه از احساء آمده بود و خيلى ظريف مشغول خريد كتاب و بعد از قدرىصحبت چشمك زد كه شيعه است. يك يمنى نيز در كتابفروشى بود پرسيدم زيدى ام شافعى گفت شافعى. اما نيم ساعتى بعد آرام كهصاحب كتابفروشى يعنى رئيسش نشنود گفت زيدى هستم.

يك آدم بسيار معقولى نيز در كنار نشسته بود و گاه سئوالاتى مى كرد. بعد گفت كه خوب عربىصحبت مى كنيد گفتم كه متون درسى ما همه عربى است. در آخر خداحافظى بسيار گرمى كرد و بازويم را فشرد. او گفت: شركت مهندسى دارد. فراموش كردم بگويم كه يك عرب ديگر كه خود را از امارات معرفى كرد گفت: امروز چه روزى بود. گفتم «يوم البراءة» و ديدى كه با ما چه مى كنند؟ گفت برائت از كى؟ گفتم: آمريكا. اينجا بود كهصاحب كتابفروشى گفت (و البته با لبخند) كه بحث سياسى موقوف.

سخت گيرى مجدد سعودى ها براى ورود و خروج

امروزصبح مجدداً ورود به بعثه از ساعت 10 ممنوع شد، محتمل است كه حملات تند مسئولان ايران و راديو به عربستان سبب اين سختگيرى شده باشد. امروزصبح يك ناشر شيعه بحرينى را ديدم جوانى بود فهميده و گفت كه تاكنون قريب شصت كتاب فارسى به عربى ترجمه و چاپ كرده اند. به نظر مى رسد در طول ده سال گذشته نهضت ترجمه از فارسى به عربى توسط ناشرين شيعه لبنانى و بحرينى اوج گرفته است به او توصيه كردم كه كتاب نقض را ترجمه و چاپ كند و قول دادم كه اگر امكان داشته باشد اجازه افست ترجمه عربى كتاب حيات امامان را براى او بگيرم.

كتاب هايى كه ديشب خريدارى كرديم امروز آورده اند. عمده كتاب ها براى دانشكده دارالحديث جناب آقاى رى شهرى است و شمارى نيز براى مركز تحقيقات حج. در سه سال گذشته حجم زيادى از كتب مربوط به حديث و حرمين شريفين خريدارى شده و به ايران برده شده است. قيمت كاب در اينجا نسبتاً بالاست و در قياس با ارزش ريال ما اصلًا خريد كتاب براى اشخاصصرف نمى كند.

ديشب دو كتاب خريدم يكى كتاب الهواتف از ابن ابى الدنيا و ديگرى التنبيه والرد از ملطى شافعى در فرق و مذاهب. نكته جال آنكه اين كتاب با آنكه ضد شيعه است و

ص:122

آغازش درصلوات بر رسول خداصلى الله عليه و آله چنين آغاز مى شود كه: وصلى الله على محمدالنبى المختار و على اله الطيبين الاخيار وسلم تسليما و شاهديد كه هيچ اشاره اى بهصحابه ندارد. براى نام على عليه السلام نيز تعبير «عليه السلام» دارد. هم اتاقى ما آقاى لاريجانىصبح كه رفته حرم هنوز برنگشته و معلوم است كه آمده اما اجازه ورود به او نداده اند. عصرى من هم رفتم حرم از باب الاجياد در پايين كوه ابوقبيس. قدرى قرآن خواندم و براى نماز مغرب به طبقه سوم رفتم چه فضاى زيبا و ديدنى. از آنجا كعبه و طواف كنندگان به قدرى ديدنى اند كه جمعيتى فراوان بر بام مسجد براى ديدن آنها جمع شده اند. اين روزها كه روز هفتم و هشتم ذى حجه است جمعيت زيادى براى انجام عمره تمتع به حرم هجوم آورده اند نوعاً احرام پوش. من در طبقه سوم جايى ايستادم كه روبرويم قصر ملك است در كنار و بر بام ابوقبيس. متأسفانه كوه به اين مقدسى كه آن همه روايت درباره آن هست با ساختمان پوشانده اند و حتى قسمت را از جا كنده اند و بر آن و در كنارش شش هفت بنا براى ملك و مهمانان ملك ساخته اند. به تدريج جمعيت زيادتر مى شود اطراف سطح مسجدالحرامصفها بسته مى شود اما هنوز طواف ادامه دارد تا اذان مغرب گفته شود. امام جماعت در طرف باب جعبه مى ايستد و چند نفر مأمور و شرطه پشت سرش مى ايستند و پس از آن مردم قرار مى گيرند. پس از نماز بيرون آمدم.

يكى از نكات جالب در مسجد مسأله دمپايى هاست. عجب است كه عرب ها هركدام دمپايى خود را در آغاز در گوشه اى مى اندازند و بعد هم كه مى آيند يك جفت مناسب خود از جمع آنچه به يك گوشه ريخته مى شود بر مى دارند و مى پوشند. در موقع شستشوى كف مسجد دمپايى ها به يك گوشه ريخته مى شودصدها جفت و گاه بيشتر و جمعيتى درون آن به گردش مشغولند و البته آنها كه محتاطند پاكتى همراه مى برند و دمپايى خود را درون آن مى نهند و در هر حال مراقبش هستند كه از آنان جدا نشود و ما از آن شماريم. در بازگشت تا معابده پياده آمدم. زير پل حجون سى چهل نفر نيروهاى نظامى مستقر بودند برخى مشغول نماز و تعدادى مشغول پاسوربازى. و قدرى جلوتر به ميدان معابده رسيدم. در كنار اين ميدان در سال گذشته ساختمان بعثه بود و در برابرش مكتبةالفيصليه كه كتاب هاى زيادى از آن خريده بوديم. سرى زدم؛ اما هنوز چند دقيقه نگذشته بود كه نداىصلاة بلند شد و اجباراً بيرون.

ص:123

با اين حال كتاب فتوح مصر و اخبارها را كه از ابوالقاسم عبدالرحمان بن عبدالله بن عبدالحكم است به 25 ريال سعودى خريدارى كردم. بعد از آن سوار يك «حافله» شده و دم در بعثه پياده شدم. در همان حال ديدم كه 30 نفرى منتظر ورود به بعثه اند و اجازه ندارند. چند مأمور مسلح ايستاده اند. مأمور اصرار داشت كه عقب برويد و يكى يكى وارد شويد. چاره اى نبود بيست قدمى عقب رفتم و من دومين نفر به درون بعثه آمدم.

اما اخبار زائر امروز چهارشنبه 28/ 2/ 73 (ذى حجه): ازصبح ديروز محاصله بعثه مقام معظم رهبرى شدت يافت. در اين خبر آمده كه علاوه بر كنترل ورودى هاى بعثه، توسط دو دستگاه دوربين مداربسته با يك دستگاه دروبين پرتابل از نقاط مختلف بعثه فيلم بردارى كردند. زائران ايرانى: سطح روابط ديپلماتيك با عربستان را كاهش دهيد.

بازتاب ممانعت از برگزارى مراسم برائت از مشركين در راديو بى بى سى. دعوت از زائر مضروب ايرانى در بقيع براى شناسايى مأمور متخلف از طرف مقامات سعودى. واكنش شديد وزارت امور خارجه در مورد ممانعت دولت عربستان از برگزارى مراسم برائت از مشركين. يك زائر ايرانى در بيمارستان النور درگذشت. عدم اقدام جدى عربستان براى جلوگيرى از به سرقت رفتن اموال زائران. ليست اموال مسروقه از زائران ايرانى. يادداشت شديد اللحن سفارت ايران به وزارت خارجه عربستان. اظهارات رئيس مجلس درباره ممانعت دلوت سعودى از برگزارى مراسم برائت از مشركين. اعلام آمادگى ايران براى حل گوشت هاى قربانى حج به بوسنى. در اين شماره پيام رهبر انقلاب به مناسبت حج سال 73 چاپ شده است.

امشب ساعت 5/ 9 كه براى تماس ايران به پايى رفتم ديدم كه همه نيروهاى سعودى از اطراف عبهث رفته اند و ماشين ها و تجهيزات خود را نيز برده اند. ظاهراً فكر مى كرده اند كه شايد تا امروز ايرانى ها درصدد برگزارى مراسم برائت بوده اند.

صبح امروز پنج شنبه هشتم ذى حجه خبر رسيد كه شب گذشته مسجدالحرام غلغله بوده و حتى يك نفر در سطح پايين مسجد نمى توانسته بنشيند. بويژه قسمتصفا تا مروه به قدرى جمعيت فشرده بوده كه حركت در آن دشوار مى نموده است. دوستى گفت كه قريب يك ساعت و نيم سعى را انجام داده است.

ص:124

امروز هشتم ذى حجه مجدداً سرى به كتابفروشى احياء التراث الاسلامى در مدخل دانشگاه ام القرى رفتم. بيشتر براى خريد كتاب فقه الزكاة از قرضاوى براى آقاى قرائتى كه اخيرا تصميم گرفته مركزى براى زكات درست كند.

يكى از دوستان از قول يك زائر ترك نقل كرد كه در تركيه به آنها گفته شده كه ممكن است در مكه اوضاع به هم بخورد شما خود را داخل ماجرا نكنيد. عجيب تر آنكه وقتى در گوشه اى از مسجد هنگام نماز قدرى فشار باعث شلوغى شده بود چند نفر گفته بودند كه ايرانى ها حمله كردند! خبر ديگرى حكايت از آن داشت كه ديشب در منى مانور نظامى بوده با تجهيزات ضدشورش و آب پاش ها و غير ذلك. خبرى نيز حكايت از آن داشت كه سعودى ها گفته اند كه در عرفات نبايد دعاى دستجمعى خوانده شود. و گفته اند كه ذابحين ايرانى را به مذبح جديد راه نمى دهند و طبعاً ايران نيز نمى تواند به سعودى ها واگذار كند و بحث ادامه دارد.

كتاب ديگرى امروز خريدم با عنوانصحائف الصحابه كه درباره تاريخ حديث است.

اخبار حج از نشريه زائر روز پنج شنبه 29/ 2/ 73 (8 ذى حجه):

انجام اعمال ايام تشريق با مراقبت هاى ويژه پزشكى؛ مراسم سالگرد شهادت حضرت امام محمدباقر عليه السلام توسط حجاج جمهورى آذربايجان برگزار شد. علاقه زائران مصرى به كسب آگاهى از مذهب تشيع. حدود 65800 زائر از ايران وارد عربستان شدند. سفر با پاى پياده از انگوش تا مكه و اصل خبر اين است:

نه نفر از مسلمانان جمهورى انگوش در قفقاز كه تحت سلطه روسيه است براى انجام مراسم حج با پاى پياده به مكه مكرمه رسيدند. به نوشته روزنامه المدينه چاپ عربستان به گفته ايمر قافله سفرصلح از روسيه آغاز كرده و با عبور از كشورهاى آذربايجان، تكريه، سوريه و اردن فاصله 5000 كيلومترى را در مدت چهارماه و با سرعت روزى چهل كيرومتر طى كردند.

آقاى مرادمحمد فتياب امير قافله مى گويد:

هدف از اين سفر آشنايى مسلمانان جهان با مشكل مسلمانان فراموش شده انگوش و آگاهى آنان با كشتارها و قتل عام مسلمانان اين جمهورى به دست ارتش حكومت روسيه

ص:125

است. زائران ايرانى با راهنمايى نشريه زائر وسايل مفقود شده خود را تحويل گرفتند.

ابراز علاقه پزشكان زائر جهت همكارى با هيئت پزشكى حج. عدم توجه به مسائل بهداشتى كاروان. يك زائر گمشده پس از دو روز پيدا شد. كمك هاى زائران ايرانى به مردم مظلوم بوسنى هرزگوين. وجود وسايل سرقت شده. وسايل پيدا شده زائران ايرانى.

يك زائر ايرانى (زن 61 ساله) در مدينه منوره درگذشت. گزارش راديو آمريكا از ممانعت دولت عربستان از برگزارى مراسم برائت از مشركين. در اين گزارش جداى از آنچه از راديو ايران نقل شده از خبرگزارى فرانسه نقل شده كه بيش از پنجاه پليس ضدشورش در اطراف سفارت عربستان سعودى در تهران مستقر شده اند. يك افسر پليس در محل گفت:

مقامات عربستان سعودى در بحبوحه تنش فزاينده بين ايران و عربستان خواستار حفاظت از نمايندگى سياسى خود در ايران شدند. در اين شماره گزارشى از برنامه هاى ستاد امور گشمدگان در عرفات، مشعر و منا آمده است.

شب عرفه

امشب شب عرفه است و همه در تب و تاب رفتن به عرفات؛ سرزمين رحمت و بخشش؛ فاصله اين منطقه تا حرم حدود 22 مايل است كه از طريق چند راه ارتباطى به مكه و منى ارتباط دارد. نوعاً اهل سنت شب عرفه را در منى مى مانند وصبح به عرفات مى روند و در فقه شيعه نيز اين امر استحببا دارد اما تنها تعدادى به آن عمل مى كنند كما اينكه از سنيان و البته شمار آنها به تناسب جمعيتشان زيادتر. كاروان هاى ايرانى مثل امروز عصل و امشب به عرفات مى روند اما كاروان بعثه قرار استصبح عرفه ساعت 6 حركت كند.

ساعت يازده شب عرفه براى محرم شدن به حرم مشرف شديم. مكه خلوت شده و اطراف حرم تعداد كمى از زائران حضور دارند. بازارها همه بسته و اين دو سه روز مخصوص حج و عبادت. تعدادى از كاروان هاى ايرانى براى محرم شدن به مسجد آمده بودند معمولا دستجمعى و آهسته مشغول خواندن دعاى كميل و دعاى شب عرفه و بعد هم نماز شب. عده اى قابل توجه در مطاف بودند. از دور گمان كرديم كه راحت مى توانيم طواف كنيم اما طواف ما حدود سه ربع طول كشيد. فضاى معنوى مسجد در شب عرفه از هر شب ديگر

ص:126

گيراتر بود. عده زيادى خانواده همراه با كودكان خود در مسجد بودند كه طبعاً بومى و از اطراف مكه و نهايتا از خجاز بودند. يكصحنه ماندنى از مسجد ديدن آقاى حسينى شاهرودى نماينده مردم شاهرود در مجلس شوراى اسلامى بود كه يكى دو سال است به سرطان مبتلاست. او كه اكنون بهبودى مختصرى يافته به مكه مشرف شده است. امشب او را در حالى كه محخرم شده بود مشغول نماز ديدم. نمى تونستم به او بى توجه باشم با اينكه مرگ براى همه هست احساس مى كردم كه او بيش از سايرين به آن نزديك است، برايش دعا كردم.

در راه آمدن دوستى كنارم آمد و گفت كه سردبير نشريه فارابى است و برخى آثار مرا مى شناختصحبتى شد راجع به اهميت تاريخ تفكر در دوره معاصر و قبل از آنصفوى و گفتم كه متأسفانه ما با مسائل تاريخى، سياسى برخورد كرديم و به همين دليل نتوانستيم ارزيابى علمى كنيم و بعدهم زدگى از آن. در حالى كه مى بايست اين مسائل را از روز اول با واقع بينى و كاوش علمى به سراغش مى رفتيم نه آنكه آن را سياسى مطرح كنيم.

عرفات

صبح عرفه ساعت شش سوار ماشين سرباز شديم كه پس از نيم ساعت حركت كرد. مسير حركت بطور طبيعى مملو از ماشين، از انواع و اقسام آن، بسيارى از حجاج بر بام ماشين ها نشسته اند و از هواى پُر دود ناشى از ترافيك استنشاق مى كنند. ما نيز از اين هوا بى بهره نيستم. نكته جالب آنكه همه يك شكل شده اند و ممكن است به دليل شباهت پوشش حتى نزديك ترين دوستت را نشناسى مگر بعد از تعمق كافى در چهره اش. البته برخى تفاوت ها همچنان باقى مانده، كسانى بر ماشين هاى شيك سوارند و كسانى بر اتوبوس هاى فورد قديم موتور جلو كه تاريخ ساخت آنها به بيش از چهل سال قبل بر مى گردد. از نكات جالب زندگى ماشينى عربستان بوق زدن مكرر است و دوستى مى گفت كه ترمز آنها به بوق ماشينشان متصل است. و اى كاش فقط همين بود بالاخره ى ربع به هشت، به مقر اسكان ايرانيان رسيديم.

گويا از قديم نه خيلى دور رسم بر آن بوده كه هر ناحيه اى به كشورى اختصاص داده

ص:127

شود تا اگر كسى راه را گم كرد بتوانند او را براحتى راهنمايى كنند.صحراى عرفات در سال تنها يك روز شاهد حضور قريب دو ميليون حاجى سعودى و خارجى است. پيش از اين درختى در كار نبوده اما در طى چند سال گذشته اين بيابان برهوت شاهد درختكارى گسترده اى است كه همه آنها بيش از چهار پنج سال از عمرشان نمى گذرد.

چادرهاى سفيد كشورها در ميان درختان سرپا شده و فرش مختصرى بر روى زمين.

حجاج داخلى و كسانى كه از شيخ نشين هاى ماشين سوارى خود آمده اند چندان سامانى ندارند بلكه در هر گوشه اى در كنار خيابان سايبانى به درخت يا تير چادر كاروان ها زده به استراحت پرداخته اند. كوه هاى پراكنده اطراف شاهد حضور سفيدپوشانى است كه دلبستگى خاصى به بالا رفتن روى آنها دارند. در طول راه شاهد بودم كه زائرى بر بلندى كوهى به تنهايى آرميده بود. جبل الرحمة نيز كه در نزديكى محل اسكان ايرانى هاست سفيدپوش، هم از احرام زائران و هم چترهاى سفيدى كه بر سر گرفته اند.

امروز هوا ابرى است و به همين دليل تا حدودى خفه. اگر ابر نباشد قاعدتاً آفتاب سوزنده است. به هر حال با گذشتن از خيابان هاى متعدد، عرفات را دور زديم تا در محل موعود پياده شديم و پس از اسكان به خرودنصبحانه پرداخته. عرفات آداب غذايى خاص خود را دارد و يكى از رسمى ترين آنها هندوانه خنك است كه براى تسكين درجه حرارت بدن زائران به آنان تقديم مى شود. غذا نيز نوعاً ساده و بدون پيرايه و فاقد زمينه هايى است كه مسموم شدن را به همراه داشته باشد.

قدمى در اطراف زدم چند زن بادبزن مى فروشند، بايد در اين روز تجارت خوبى باشد اما نه در ميان ايرانيان. چترفروشى نيز رواج دارد اما در ميان ايرانيان كه چتر را فقط براى باران بكار برده اند، چاذبه اى ندارد. گاه در كنار خيابان ماشين «سبيل» يا «سبيل الله» هست كه آب و گاه آبميوه توزيع مى كند و هجوم و حمله مردم براى گرفتن اين هديه خادم حرمين شريفين!. اكنون ساعت 5/ 10 است، هنوز سيل جمعيت به عرفات سرازير است در اينجا بيشترين ارزش را آب و يخ دارد.

ماشين هاى بزرگ، يخ توزيع مى كنند با كارتى كه مطوفى داده است. گداها نيز فراوانند، يا دست ندارند يا پا؛ از نمونه هايى كه در مسجدالحرام ديدم، در عرض نيم ساعت

ص:128

سه نمونه،صف به صف مى گشتند. توالت ها نيز جلب توجه مى كنند با يكصف 7 تا ده نفرى و البته آب فراوان و بناى تميز؛ و فعلًا و در اين شرايط بهتر از اين قابل تصور نيست.

نوز دو سه ساعت از روز بر نيامده كه حجم زباله در كنار خيابان اوج گرفته و تپه تپه جمع شده؛ اساسً هركس هرچه در خيابان مى خورد زباله آن را همانجا پرتاب مى كند. يك قسمت خيابان پوشيده از پوسته پرتغال. حكومت نيز لابد چون سر جمع يك شبانه روز بيشتر نيست ترجيح مى دهد كه در پايان روز كه همه رفتند نظافت را آغاز كند و البته خورشيد كه از ساعت حدود 11 از زير ابر درآمده در ضد عفونى كردن مؤثر است. در كنار خيابان لوله هاى آب به طول چهار متر و سر آنها چهارلوله بصورت «بعلاوه» آب را در فضا پخش مى كند كه در خنك كردن عابرين مؤثر است. يادم نيست سال قبل نيز اينها بود يا نه.

گداى زنى را هم ديدم كه كاغذى در دست داشت؛ دقت كردم تيتر آن اين بود: شهادة وفاة يعنى شوهرش مرده و اين هم گواهى مرگ اوست. درصف توالت ديدم يك حاجى ايرانى دستمال ترى را روى سرش كشيده است. به او تذكر دادم كه تو محرم هستى و نبايد چنين كنى، گفت كه دستمال خشك است!! لابد مسأله را فراموش كرده بود گفتم كه به روحانى كاروانش مراجعه كند.

از دور جبل الرحمه آشكار است و برفراز آن ستونى احتمالا به طول پنج متر يا بيشتر و سطح آن مملو از سفيدپوش و چتر سفيد بر سر.

ساعت 11 و ربع كه به محل كاروان رسيدم زيارت وارث شروع شد. جمعيت قابل توجهى جمع شده بودند، بعد از آن نيز زيارت آل ياسين كه مورد علاقه رياست بعثه است در اين چند سال مقيد به اجراى آن و بعد هم روضه خوانى تا ساعت 12 كه با دعا خاتمه يافت.

بعد از نماز ناهار خورديم و قرار شد استراحت كنيم اما چنان هوا گرم شد و تنمان خيس و وجودمان كلافه كه هنوز نيم ساعتى از دراز كشيدن نگذشته بود كه برخاستم و بناى بادزدن و عرق مهلت بادزدن با بادبزن نمى داد و اكنون منتظر ساعت چهاريم تا دعا شروع شود.

خبرهاى مربوط به حج نشريه زائر امروز جمعه 30 ارديبهشت (روز نهم ذى حجه روز

ص:129

عرفه) چنين است: ديدار مسئولان بعثه حضرت آيةالله العظمى اراكى با سرپرست حجاج ايرانى؛ درخواست توضيح المسائل حضرت آيةالله العظمى اراكى از سوى شيعيان هند و پاكستان با فهرست كمك هاى شش كاروان به مسلمانان بوسنى. درگذشت دو زائر ايرانى در مكه كه يكى در حين طواف در مسجدالحرام درگذشت كه قبلًا يك نمونه ديگر نيز داشتيم. مراسم خاكسپارى يك زائر ايرانى در قبرستان ابوطالب (على صدرزاده روحانى از مشهد). سرقت از زائران ايرانى؛ گله برخى مديران از مسئولان دفتر خدمات ايرانيان در جده. طرح مشكلات مسلمين در سخنان امام جماعت مسجد كويتى ها در مكه مكرمه كه درباره بوسنى و كشمير سخن گفته و آيه «تبت يدا ابى لهب» را خوانده است. زائران يك كاروان پولى براى طواف روى طبق يك زن ناتوان از طواف كاروان خود را فراهم كردند. وضعيت نامطلوب مسكن و مشكلات زائران. كاروان 24215 پنج نوبت اياب و ذهاب براى رفتن به مسجدالحرام و استفاده از سه پزشك خود براى درمان بيماران.

سعات 5/ 3 دعا آغاز شد و بنا بود ساعت 4 باشد اما عده اى عاشق دعا زودتر در چادر بعثه اجتماع كردند و ناچار آقاى مرتضايى فر برنامه را شروع كرد اما مسأله چندان مزاحمت براى ديگران نداشت زيرا هيچكس از گرما خوابش نبرده و همه به نحوى با همين حال آمادگى دعاى عرفه را داشتند.

سال گذشته دعاى عرف را آقاى شيخ حسين انصاريان خواند و امسال نيز؛صداى گوش نواز وى مشتريان زيادى را به سوى چادر بعثه فرا مى خواند. اندكى قبل از شروع دعا آقاى پورنجاتى را ديدم، از سفرنامه پرسيد. گفتم چيزهايى يادداشت كرده ام اما نه قلم ما قلم جلال است و نه تيزى او را داريم و او گفت كه اگر در يك كاروان معمولى بوديد مسائل بيشترى مى ديديد، بويژه حال مسافرانى كه اولين سفرشان است. راستى چنين است زائرانى كه سفر اولشان است و تقريباً مى دانند ديگر نمى آيند با همه چيز با شگفتى برخورد مى كنند؛ از هرصحنه اندوخته مى گيرند سختى ها را راحت تر تحمل مى كنند اما افسوس كه من كمتر با آنان برخورد دارد.

اول، آيات قرآن توسط آقاى هروى، آيات: «أجعلتم سقاية الحاج وعمارة المسجدالحرام كمن آمن بالله واليوم الاخر» و بعد هم آقاى شمسائى چند بيت شعر خواند. فراموش كردم

ص:130

بگويم كه سر ظهر آقايى كه نيت وقوف را پشت بلندگو اعلام مى كرد، همان لحظه غفلتاً قسم به نام جلاله الله خورد و مى دانيم كه تعمداً اگر سه بار تكرار شود كفاره دارد. در اينجا همه بايد مراقب باشند كه پاى خويش را از محدوده تعيين شده خارج نكنند و شعر شمسايى:

سرزمين عرفاتست اينجا چشمه آب حيات است اينجا

عرفات بر شيعيان جداى از مصونيت دينى، خاطره امام حسين عليه السلام را دارد لذا در روضه ها مكرر روى اين نكته تكيه مى شود.

اى حج ناتمام تو مقوبل كردگار طى شد به وصف عمره تو عمرها حسين

مسأله ديگر حضور حضرت مهدى عليه السلام در عرفات است و لذا فرياد يابن الحسين از همه كاروان ها بلند است.

صبحى يكى از دوستان آمده بود كه كاروانشان روز سيزدهم عازم ايران است. يعنى اولين پرواز. بهم ريختگى در تقويم رسمى عربستان با تقويم شرعى مسايلى را پديد آورده بود. طبق تقويم رسمى آنها قرار بود عيد روز جمعه باشد اما تقويم شرعى آنها كه اول ماه معلوم شد، روز جمعه را روز عرفه دانست. دوست ما گفت هواپيمايى برنامه رفتن را بر اساس تقويم رسمى آنها گذاشته بود و اكنون با فشرده كردن پروازهاى اول تا حدودى مشكل حل شده است. امسال بيشتر كاروان ها 23 روز و شمالى 26 روز سفرشان به درازا مى كشد. اكنون نيز آقاى مرتضايى فر اعلام كرد كه مسئول بعثه قصد دارد مقدمه اى در باب اهميت دعاى عرفه بيان كند. به دنبال آن جناب آقاى رى شهرى درباره اهميت روز عرفه و نيز فضيلت دعاى امام حسين عليه السلام در اين روز سخن گفتند. اقلًا حدود بيست زائر سياه پوست از اطراف جمع شده اند و ناله و زارى حاجيان ايرانى را مى نگرند.

پس از سخنراى آقاى انصاريان دعا را شروع كرد (ساعت 38/ 4 دقيقه) و ساعت 6 و ربع بود كه دعا تمام شد، شام مختصر نماز جماعت به امامت آقاى جنتى و بعد هم سوار ماشين به سمت مشعرالحرام. هر سال براى آمدن به مشعر اقلًا سه تا چهار ساعت وقتصرف مى شد اما احتمالًا برنامه ريزى دقيق سبب شد تا ما ساعت 5/ 8 به مشعرالحرام برسيم. معمولًا ايرانى ها در نزديكى پل بزرگى كه اندكى آن سوتر وادى محسر بود و تا قبل از طلوع نمى توانند از آن

ص:131

گذر كنند مى ايستند. حجاج كشورهاى ديگر نيز در بيابان عظيم مشعر هريك در گوشه اى سكنا مى گيرند. عظيمت اين شب به قدرى زياد است كه تنها با ديدن مى توان آن را دريافت. درست مثل بسيارى ازصحنه هاى ديگر حج.

قبل از مشعر به چند مسئله اشاره كنم، اولًا هنوز مهمترين مشكل، دستشويى ها است كه عصرها عرفاتصف به 15 نفر مى رسيد. دوستى ايستاده بود از كاروانش پرسيدم و از اينكه بر حمل افراد ناتوان بر طبق طواف چقدر مى دهند، معلوم شد 200 ريال. براى سعى نيز 5- ريال كه روز هشتم به 500 ريال رسيده بود. عصر عرفات شاهد بوديم كه زنان سياه محصول زحمت يك روزه را جمع آورى (شامل ميوه و طبعاً پول حاصل از فروش بادبزن ها) بر سر نهاده باز مى گشتند.

پس از اتمام دعا گشتى به چادرهاى اطراف زدم، در اين گشت جناب آقاى طالقانى كه مسئول دفتر نمايندگى ايران در جده است را ديدم. از فرصت استفاده كرده از كار و كاسبى در عربستان پرسيدم. ايشان گفت كه شركت هاى استخدامى كارگر از كشورهاى خارجى يكجا شمارى را اجير مى كنند، آنها را در بيغوله ها جا مى دهند و با غذاى مختصر و ماهانه 400 تا 650 ريال با آنها قرارداد مى بندند. او گفت كه اخيراً در مطبوعاتصحنه اى از حلبى آبادهاى اين كارگران را انداخته بود. همچنين درباره قيمت گوشت در داخل عربستان گفت كه هر كيلو 30 ريال سعودى است كه با قيمت معادل ريال امسال ما كه هر ريال سعودى 750 ريال است 2300 تومان مى شود.

بسوى مشعرالحرام

در اتوبوسى كه با آن از عرفات به مشعر آمديم اول آقاى سيد جواد علم الهدى سخن گفت و از زيارت حضرت عباس در روز عرفه ياد كرد. بعد آقاى شمسايى به تفصيل اشعارى درباره حضرت عباس عليه السلام خواند. پس از آن آقاى قرائتى نيز پشت بلندگو آمد و حدود بيست دقيقه سخن گفت از جمله قصه گربه ها كه پدرشان فرزندى نداشته همسايه به او گفته كه تو بچه ندارى لااقل گربه هاى ما را نگه دار، پدر او هم ناراحت شده و آن زمان كه 45 ساله بود به حج مشرف شد و كنار خانه خدا به خدا گفته است كه به ابراهيم كه بيش از

ص:132

هشتاد سال داشته فرزند داده اى به من نيز بده. بعداً از يك زن يك فرزند و از ديگرى كه مادر آقاى قرائتى استصاحب يازده فرزند شده. آقاى قرائتى گفت شايد تعداد گربه ها همين قدر بوده!

به هر حال به مشعر رسيديم. در مشعر براى نخستين بار دستشويى ساخته اند، اما آنقدر كم كهصف پشت آن به ده پانزده متر مى رسيد و اين دستشويى از مشكلات سفر حج بويژه در ايام عرفات و مشعر و منى است. همين شلوغى سبب شده بود كه شمالى از حجاج به آن سوى اتوبوس ما كه پشت آن خوابيده بوديم آمده و ادرار مى كردند، گويا كم كم تعداد بيشترى خبردار شده بطورى كه كم كم ابوال روان شده و برخى از دوستان به اجبار جاى خود را تغيير دادند.

ساعت 5/ 9 شب براى جمع آورى ريگ به كوه رفتيم، در راه اردوگاهى از نيروهاى انتظامى مستقر بودند. زمانى كه بالاى كوه مشغول جمع آورى ريگ بوديم جوان عربى آمد و گفت سعودى است. سئوالش اين بود كه وضع خدمات سعودى در عرفات و مشعر چگونه است. طبعاً من كه با آقاى خاتمى بودم از دادن پاسخ خوددارى كرديم. او گفت كه از مأمورين دولن نيست فقط مى خواهد بداند نظر ما چيست. فرد ساده اى به نظر مى امد.

ساعت سه شب دهم در مشعر چند قطره باران آمد اما در ساعت 4 ا مقدار بيشترى آمد و تقريباً همه را بيدار كرد. دو مرتبه سكوت كه براى دو ساعتى حاكم بود بهم خورد ابتدا نمازهاى جماعت و بعد حركت ماشين ها.

فراموش كردم بگويم كه زيباترينصحنه هاى عرفات به سمت مشعر، طريق الشماة است،صدها هزار نفر در اين مسير طولانى همانند يك راهپيمايى منظم حركت مى كردند، همه سفيدپوش و وسايل در دست و حتى برخى با فرزندانشان. اصولًا حاجيان در سفر عرفات تا منى دو گروهند. گروهى كه از امكانات رفاهى خوبى از قبيل چادر و غذاى منظم و ماشين رفت و شد برخوردارند و گروهى كه كمترين توشه را دارند، پياده به عرفات مى آيند پياده بر مى گردند و در منى نيز هركجا سايه اى بيابند همانجا سكنى مى گيرند. البته ايرانيان كه كاروانى مى آيند از رفاه مذكور برخوردارند گرچه بايد اذعان كرد كه در ميان حجاج خارجى ترك ها و اندونزياى ها و مالزيايى ها تنها از اين ديد كه خانه هاى اجاره اى شان

ص:133

دقيقاً در اطراف حرم است وضع بهترى در قياس با ديگران دارند. محتمل است كه آن ها نيز طبقه بندى داخل براساس هزينه هايى كه مى پردازند داشته باشند.

در منى

صحنه زيباى منى شاهد حضور دو روزه و نيم حجاج در خود مى باشد. اولين لحظه ورود حاجيان به خيمه ها، روبرو شدن با استقبال خدمه است كه از قبل شربت خاكشير را آماده كرده اند. اين شربت چنان براى حاجى ايرانى حياتى شده كه حتى يك كاروان نيز از آن مستثنى نيست. اين بعد از آن است كه حاجى از انتهاى مشعر تا كاروان را با پاى پياده آمده يا آنكه اقلًا تا ساعت 9 در ماشين معطل شده است. البته افراد ضعيف را همان شب در مشعر وقوف اضطرارى مى دهند و به منى مى آورند. هنوز اندكى نياسوده كه بنا بهصلاحديد مدير و روحانى در اولصبح يا اندكى قبل از ظهر عازم رمى جمره عقبه مى شوند. چادرهاى اقامت ايرانيان در فاصله طولانى منى، درست اين سو و جمره عقبه در آن سوى قرار دارد. اين فاصله در حدود 2 كيلومتر است كه دقيقاً طى آن حدود يك تا يك ساعت و نيم به طول مى انجامد. علت اصلى آن است كه طريق مشاة مملو از كسانى است كه زير سايبان آن استراحت مى كند. در اين سو و آن سوى طريق پياده روها، جمعيت زيادى حركت مى كند و متأسفانه ماشين نيز حق عبور دارد. بنده در سال گذشته به همراه يكى از دوستان تا سر حد له شدن زير پاى جمعيت پيش رفتيم و تنها شكسته شدن ديوارهاى حلب كه در آن سويش مصرى ها بودند توانست راه را گشوده جان ما را نجات دهد.صدها جفت دمپايى و ده ها عدد حوله احرام نشان شدت فشارهايى است كه در اين راه وجود دارد. دو راه ديگر نيز در عرض همين راه ها وجود دارد يكى سينه كوه در اين سوى كه قصر ملك بر فراز آن است و ديگرى نيز در طرف مقابل. به هر روى در اولصبح جمعيت موج مى زند بايد آن را تحمل كرد تا به جمرات رسيد. آن هم جمره عقبه در پايانى ترين نقطه منى.

اندكى به عقب برگردم. آقاى علم الهدى كه سال ها به حج آمده، گفت كه زمانى شايد حدود 25 سال قبل روحانى كاروان بود و از جمله زائران او فرشچيان نقاش معروف بود و گفت كهدر مدينه چندان توجهى به اطراف نمى كرد و گويى كه چيز مهمى نيست و تا عمره تمتع و بعد

ص:134

عرفات تا رسيديم به مشعر، و حاجيان براى جمع آورى ريگ متفرق شدند و من به آنان سر مى زدم تا راهنمايى كنم، ديدم فرشچيان همين طور كه مشغول جمع آورى ريگ بود چنان گريه مى كرد كه به هق هق افتاده بود، برگشتم و مزاحم او نشدم تا آنكه آمد؛ از او پرسيدم كه چه شده؟ گفت: اكنون فهميدم كه در برابر همه چيز هيچم و خدا اين چنين مرا به من شناساند.

همو گفت كه دوستى برايش چنين نقل كرد كه زمانى فرزندى با مادرش در كاروان ما بودند، مادر اين جوان در مدينه گرفتار گرمازدگى و مشرف بر مرگ! پسرش بر سر او آمد و يكباره گفت: چرا تو؟ با من در مشعر وعده كرده بودند! آن دوست گفت: من اين سخن را در خاطر داشتم. مادر خوب شد و تا مشعر در آنجا مراقب فرزند بودم، وقتى صبح سوار ماشين شديم حتى از بيرون او را نگاه مى كردم، يك لحظه از او غفلت كردم و متوجه شدم نيست. آمدم پايين ديدم، اندكى آن سوتر در گودالى پاى رو به قبله دراز كشيده و در گذشته است.

مخالفت عربستان با حضور ذابحين ايرانى در منى

برگرديم به منى؛ پس از رمى جمره عقبى با تحمل سختى فراوان به چادر بازگشتيم. امسال بر خلاف سال گذشته عربستان حاضر نشده بود تا ذابحين ايرانى را به مسلخ جديد بروند و گفته بودند كه پول بدهيد، ما خود ذبح مى كنيم، اما ايران حاضر نشد لذا با كمال تأسف همه در مسلخ قديم ذبح كردند و بخش عمده گوشت ها تلف شد مگر اندكى كه عرب ها مى برند، شايد مقدارى كه استفاده مى شود نسبت به تلف شده ها يك در هزار باشد. طبعاً آوردن شمار زيادى ذابح نيز بدون فايده بود، نمى دانم قبلًا با سعودى هماهنگ كرده بودند يا با اعتماد با آنچه در سال قبل بوده اين افراد را آورده بودند. برخورد عربستان غيردوستانه و بيشتر براى اذيت بود و الا سال گذشته لااقل تا حدودى كار به راحتى پيش رفت. بدين ترتيب شيوه سنتى اجرا شد، به اين ترتيب كه هرچند نفر به يكى وكالت دادند و او رفت ذبح كرد و خبرش را آورد بعد حلق يا تقصير. بنده سر دو نفر را تراشيدم؛ يكى آقاى شيخ صادق لاريجانى كه كسى ديگر فراز و پستى هاى باقيمانده راصاف كرد و به قول يك ژورناليست حاضر: اديت كرد، و يكى هم سر پيرمردى كه گرچه موهاى سختى داشت اما در برخى

ص:135

قسمت ها پوست سرش نازك بود و لاجرم خون و خونريزى و او شاكر كه بعد از كلى زحمت يكى را گير آورده بود كه سرش را تراشيده ولو به اين قيمت.!

پس از گذشت چند ساعت عده زيادى كه سفر اولشان است سرها را تراشيده اند و يكى يكى وارد چادر مى شوند، درست مثل آنكه چراغ ها يكى يكى روشن مى شود و به قول آقاى دكتر حجتى نور از سر مباركشان چپق مى كشيد.!

همه از احرام در آمدند و در انديشه مرحله بعد يعنى اعمال بعدى از طواف و نماز طواف و سعى. هركسى طرحى دارد كه يا از ساعت 12 شب حرم برود ياصبح يازدهم بعد از رمى جمرات به مكه برود و يا آنكه بجاى ماندن در منى، شب را تاصبح در حرم بيدار بماند و دعا و ذكر و قرآن. همه بحث همين است گرچه كسانى خونسردند و بناى آن دارند كه تا روز دوازدهم در منى بمانند.

شب يازدهم مراسمى در منى برگزار شد و آيةالله جنتى سخنرانى كرد؛ از فلسفه حج و حيات ابراهيم. و از كاروان هاى ديگر نيز فراوان حضور داشتند بالاخره شام و بعد خواب و هنوز در اين قسمت مهمترين مشكل حمام و دستشويى است كه اكنون چندين كيلو موى نيز در اطراف آن ريخته شده. تصوير منى بدين گونه است: عرض حدود يك كيلومتر و نيم و طول حدود 5/ 2 كيلومتر تا 3 كيلومتر و در اين سوى و آن سوى كوه. در اين سه روز قريب دو ميليون نفر در اينجا حضور دارند. هر قسمتى از منطقه به چادرهاى كشور يا منطقه اى مثلًا جنوب شرقى آسيا اختصاص دارد. اما نيمى از جمعيت در كنار جاده ها و راه پياده رو نشسته اند. جمع آورى زباله ها به قدرى با كندى و دشوارىصورت مى گيرد كه بزودى همه جا مملو از زباله است، اين سال ها تقريباً هر نوع خوراكى تنها به صورت بسته بندى عرضه مى شود. در واقع اين بسته بندى ها مشكل بهداشت را حل مى كند اما از سوى ديگر زباله مى آفريند. اين زباله تا روز سوم على رغم جمع آورى مختصر 7 چنان فراوان مى شود كه در روز سوم هرجا قدم بگذارى بر روى يك ظرف نوشابه يا مقواهاى بسته بندى آب ميوه و زباله ناشى از بسته بندى خوراكى هاى قدم گذاشته اى، در اين ميان تنها خورشيد نقش كنترل كننده دارد و گاهى نيز مأموران نظافت تلاش محدودى در جمع آورى دارند چرا كه عملا در ميان آن جمعيت چنين كارى دشوار است.

ص:136

هليكوپتر مرتب بر فراز منى در حركت است تا اگر بطور احتمالى آتش سوزى شد بتواند كمك لازم را انجخام دهد. از بدترين مشكلات عبور و مرور وسايل نقليه در اكثر خيابان هاى منى در اين دو روز است كه خود باعث كندى در تحرك افراد مى شود بعلاوه كه آلودگى ناشى از وسايل بنزينى نيز چندبار بيش از حد استاندارد است.

شب دوازده بيتوته در حرم بجاى منى

به همراه چند نفر از دوستان، ساعت 5/ 12 شب كه حد بيتوته واجب در منى پايان مى يابد عازم محل اسكان خود شديم. شب را استراحت كرديم، فرداصبح براى رمى پياده به منى آمديم و عصر پس از استراحت آماده رفتن به حرم، به قصد آنكه شب دوم را بجاى منى تاصبح در حرم بيدار بمانيم. مسجد تا نيمه هاى شب نسبتاً خلوت بود و عمدتاً كاروان هاى شيعه از ايران، بحرين، لبنان و كويت حضور داشتند. تعدادى زائر تركيه نيز بطور منظم در مسجد بودند. ما پس از انجام اعمال به بام مسجد رفتيم و از آنجا نظارگر طواف منظم حاجيان شديم. طواف گروه هاى مختلف با رنگ هاى مشخص و حركاتى يكنواخت و دايره وار، از ديدنى ترينصحنه هاى حج است. گاه مى شد كه يك نفر به مدت يك ساعت محو اين منظره بود. البته ما مى بايست مشغول عبادت و ذكر بوديم و در حال ذكر مشغول ديدن اوضاع. بنده قدرى براى خواندن قرآن بر روى يكى از منبرهاى كوچك داخل مسجد در همان طبقه همكف نشستم. در آن حال كسانى به گمان آنكه راهنما هستم سئوالاتى مى كردند و از جمله زنى ايراين به گمان آنكه عرب هستم قرآن هديه مى خواست كه به فارسى گفتم ان شاء الله در فرودگاه! امشب براى نخستين بار و على رغم آنكه مطاف چندان شلوغ نبود ديدم كه طواف بر روط طَبَق درست يك دايره كامل زده و خود اينصحنه بسيار جالبى شده است. يك زائر ايرانى نيز كه گفت پدرش فاقد يك پا است و اصرار داشت تا من بگويم مى تواند از طبقه دوم سعى و طواف را انجام دهد، يعنى به زور مى خواست من جواب مثبت دهم اما گفتم كه هيچ فقهى از فقهاى شيعه تاكنون چنين فتوايى نداده و او بايد طبق بگيرد و او گفت كه 300 ريال حق الزحمه طبق است كه نمى تواند بپردازد و رفت تا از شخص ديگرى بپرسد!

ص:137

خبر رسيد كه در اين شب، در مراسم بعثه آقاى مصباح سخنرانى كرده و قدرى درباره برائت و بعد هم چند شعار و در بيرون مأموران سعودى. به هر روى ماصبح پس از اذان و نماز به استراحت گاه بازگشتيم. و اين در حالى بود كه از ساعت هفت تا ساعت 5/ 4صبح در حرم مانده بوديم.

كرايه ماشين از روز هشتم ذى حجه تا روز سيزدهم از 2 ريال به پنج و از پنج به ده ريال مى رسد و البته وسيله به فراوانى در دسترس است گرچه راه ها پر ترافيك و حركت كُند است. شتاب در رانندگى همراه با احتياط و بوق زدن متوالى از شدت ترافيك مى كاهد.

موارد تصادف كم ديده مى شود و در عين حال ماشين ها در وقتى كه امكان باشد بسيار سريع حركت مى كنند.

ديدار از مسجدالبيعه

روز دوازدهم ذى حجه قبل از ظهر براى رمى جمرات رفته بوديم. در بازگشت سرى به مسجدالبيعه زدم، محل مسجد 200 قدم پايين تر از جمره عقبه در مسير خروج از منى (سمت راست) قرار دارد. اين مسجد محل بيعت رسول اكرمصلى الله عليه و آله با اولين مسلمانان مدينه يعنى كسانى است كه بعدها انصار نام گرفتند. مسجد مزبور در شعبى واقع شده و جلوى آن در كنار خيابان كانتنيرن هاى فراوانى قرار دارد كه مانع ديد مسجد مى شود. بنايى كهن مربوط به ششصد يا هفتصد سال قبل، بى سقف و محرابى در جلو. متأسفانه اين مسجد نظير مسجد سقيا كه در جاى ديگر به آن اشاره كردم رها مانده و بهصورت مزبله و حتى دستشويى عرب هايى قرار گرفته كه شعور شناخت وجود محراب را كه روشن و ظاهر است ندارند. اهميت تاريخى اين مسجد كاملًا شناخته شده است.

نگاهى به جمعيت ميليونى حاضر در منى كه تنها اعمالصورى رمى به شيطان را انجام مى دهند و البته با شدت هرچه تمام تر، هر مسلمان دردمندى را متأسف مى كند.صدها هزار انسان مسلمان در اين گوشه و آن گوشه فاقد درك حقيقى اين برائت اند. البته نفس رمى، تأثير ويژه خود را دارد اما هيچ گونه آگاهى سياسى و مذهبى پشتوانه اينگونه تكاليف شرعى نيست. موج جمعيت چنان است كه با اندك تكانى، ده ها نفر زير دست و پا له

ص:138

مى شوند اما به دليل نبودن هيچگونه برنامه اى از سوى يك ميليارد مسلمان حتى يك مشرك و كافر زير دست و پاى آنان تلف نمى شود. حاجيان در كنار كعبه براى بوسيدن سنگ سياه همديگر را فشار مى دهند و در جمرات براى زدن سنگ به جمرات اما به قول آقاى قرائتى (كه شب سيزدهم پيشش بودم) و از قول آقاى خزعلى اين مطلب را نقل مى كرد.) فلسفه اين تولى و تبرى را در بوسيدن يك سنگ و زدن سنگى ديگر درك نمى كنند. نكته ديگرى كه ايشان مى گفت آنكه يكباره در منى شاهديم كه از هر نوع امكاناتى استفاده مى كنيم خارجى است همه بسته بندى ها و ماشين ها و ... و تنها چند سنگ ريزه كه براى زدن جمرات در دست داريم از خودمان است. چگونه است كه سالانه ميليونها مسلمان به اينجا مى آيند اما در درك حقيقت حج و آثارى كه بايد بطور طبيعى بر آن بار باشد بى خبرند. حجى كه اشرافيت نيز بدون هيچ مانعى آن را انجام دهد، خاصيت خود را از دست داده است. حجى كه بيزارى از شرك را در حاجى توليد نكند فاقد روح حقيقى است.

نشريه زائر پس از تعطيلى ايام تشريق از روز سه شنبه 3 خرداد 73 (13 ذى حجه) چاپ شد اخبار حجى آن از اين قرار است: ديدار سرپرست حجاج ايرانى با قاريان و حافظان كاروان نور، پياده روى حجاج در سنگلاخ هاى مشرف به مزدلفه به دليل راه بندان جاده شماره 8 كه برخى پس از طى 13 كيلومتر به مشعر رسيده بودند. 75 زائر ايرانى در ايام تشريق مفقود شه بودند كه تاكنون 44 نفر يافت شده (وصبح امروز از آقاى رضايى شنيدم كه از 12 نفر تاكنون بى خبريم). چند نفر ناشناس قصد اخلال جلسه در سخنرانى زائران كاروان 11216 را داشته اند، زمانى كه آنها در حياط كاروان جلسه سخنرانى درباره مسأله برائت را داشته اند افرادى ناشناس با پرتاب سنگ درصدد ايجاد اخلال برآمده اند.

مساعدت مالى زائران ايرانى به مدينه (كه شامل فهرست طويل و عريضى است).

سخت گيرى و ايجاد محدوديت مأموران مرزى امارات. سرقت از زائران ايرانى خانه خدا. كمك هاى زائران ايرانى به مردم بوسنى (فهرستى طويل از بيست- سى كاروان).

فهد در پيام خود به حجاج بيت الله الحرام خواهان همكارى همه طرف ها براى رفع اختلافات ميان شوراى همكارى خليج فارس و ايران شد! 6 زائر ايرانى در منى درگذشتند. رفتار ناشايست برخى از مأموران قربانگاه منى با حجاج كه تعدادى از حجاج

ص:139

پاكستانى و ايرانى با چوبدستى و باتون مجروح شدند. گزارشى نيز از «ساختمان هاى نامناسب، ارزيابى هاى بى قاعده» در اين شمار آمده است.

اخبار حجى زائر در روز چهاردهم ذى الحجه (4 خرداد) از اين قرار بود: ديدار علماى اهل سنت ايران با نماينده مقام عظم رهبرى در بعثه ايران؛ برپايى مراسم بزرگداشت روز آزادسازى خرمشهر؛ شكايت زائران مجروح اتوبوس واژگون شده از شركت المغربى؛ اقدامات تفرقه جويانه برخى از ائمه جماعات؛ در اين گزارش آمده است كه امام جماعت مسجد واقع در ميدان معابده در شب 29 ارديبهشت در حالى كه اكثر مأمومين ايرانى بوده اند پس از اقامه گفته بود: استووا واعتدلوا، آنگاه اظهار داشته بود: الاايرانيون لايفقهون لاباللغة الفارسى ولا بالعربى. 12481 زائر گمشده در مكه مكرمه تحويل كاروان هاى خود شده اند. فهرست كمك هاى زائران ايرانى به مسلمانان بوسنى و هرزگوين.

حادثه در منى در عصر روز دوازدهم

خبر مهمى كه در روز دوازدهم در منى رخ داد اين بود كه سر ظهر تعداد زيادى از حجاج كشورهاى مختلف بويژه تركيه زير دست و پا له شدند و از بين رفتند، اول شايع شد كه پل روى جمرات سقوط كرده اما اندكى بعد مطلع شديم كه در اثر فشار جمعيت و به دلايلى ديگر شمار زيادى در فشار و برخى نيز بر اثر سقوط از روى پل به روى زمين كشته شده اند. مى دانيم كه شيعيان روز دوازده قبل از ظهر رمى جمرات كرده و موظفند كه تا اذان ظهر در منى بمانند، به محل آنكهصداى اذان بلند مى شود آنان منى را ترك مى كنند، بر عكس اهل سنت تازه از اول اذان به رمى جمرات مى پردازند، و پس از رمى منى را ترك مى كنند. با توجه به چنين وضعيتى، سر ظهر شلوغ ترين وقت در كنار جمرات است، اين شلوغى تا ساعت چهار تا پنج بعد از ظهر ادامه دارد. گويا ساعت دو يا سه، مأموران سعودى عده اى از ميهمانان خود را با اسكورت به سوى جمرات مى آورده اند، و اين سبب فشار بيش از حد شده است، نتيجه آنكه يك مرتبه جمعيت گرفتار موج شده تعدادى زير دست و پا و شمارى نيز با سقوط از پل كشته شده اند. آقاى رى شهرى در بازگشت درباره اين ماجرا اعلام كرد: امسال 270 نفر زائر به خاطر اسكورت مأموران سعودى از شخصيت هاى خودى، در

ص:140

طبقات بالاى محل رجم كشته شدند كه تقصير اصلى متوجه مأموران سعودى است.

لازم به يادآورى است كه تعدادى ايرانى در جريان اعمال منى قبل از آن دار فانى را وداع كردند. آن گونه كه آگاهى يافتم امسال اعضاى هيأت پزشكى ايران 460 نفر بودند كه در جده مدينه و مكه در مراكز پزشكى ايران مشغول خدمت بودند. يكى دو بارى كه مراجعه شد، شاهد بودم كه علاوه بر ايرانى ها شمارى از زائران خارجى نيز به اين درمانگاه ها مراجعه مى كنند. با اين حال كه اين مراكز فعالند به دليل گرمى هوا و عدم رعايت تذكرات مسئولين و نيز كهولت سن برخى از حجاج همه ساله گروهى از حجاج دچار گرمازدگى و سكته شده و از بين مى روند. طبق آمار رسمى امسال مجموعاً 52 نفر از ايرانى ها درگذشتند. چهل و سه درصد از آنها سابقه بيمارى هاى قلبى و عروقى داشته، ده درصد بر اثر تصادف و مابقى به دلايل ديگر فوت شده اند.

روز سيزدهم ذى حجه در يك جلسه ميهمانى يكى از آقايان كه گويا از توهين برخى از سعودى ها و نيز رفتار ناشايست گروهى از ائمه جماعت نگران و ناراحت بود لب به اعتراض گشوده و گفت: بهتر است كه تجربه پانزده ساله وحدت را مرور بكنيم، او مى گفت ما به نماز آنان اقتدا مى كنيم و آنها اين چنين با ما برخورد مى كنند. در برابر اين اظهار ترديد، تمام كسانى كه حاضر بودند با ايشان برخورد كرده و يكى از بزرگان، گفت كه به هيچ روى نبايد اين حرف مطرح بشود، امام حركتى را آغاز كرده و نتايج خوبى داشته و ما نبايد از برخورد آنها دست از اين سياست برداريم. يكى از روحانيون نيز گفت كه شيخ ازهر به من گفت: دو برخورد جالب از سوى يكى از عالمان سنى و شيعهصورت گرفته كه بسيار حساس و جالب بود، يكى فتواى شيخ شلتوت كه مذهب جعفرى را مذهب رسمى اعلام كرد، و ديگرى فتواى امام خمينى كه فتوا به خواندن نماز با امام حرم داد.

كم كم بايد آماده رفتن شد، امسال سفر حج كوتاه تر از سال هاى قبل است، سال هاى گذشته سفر كمتر از سى روز نبود، اما امسال 24 تا 26 روز سفر طول مى كشد. بد نيست اشعار محيى لارى را در وداع از حرم الهى نقل كنم.

روز جدايى كه نبيند كسى تيره تر است از شب هجران بسى

عاشق دل سوخته در هجر يار آورد انجم همه شب در شمار

ص:141

كس نكند محنت هجر اختيار مرگ جدائيست ميان دو يار

روز وداع است و فراقش زپس ناله برون آى و به فرياد رس

خون گرى اين ديده بهصدهاى هاى وقت جدائيست از آن خاك پاى

بخت كجا رفت هم آغوشيت هست كنون وقت سيه پوشيت

دل به مصيبت كسى افتاده طاق گه زفراق و گهى از اشتياق

وقت وداع ست و اجل در كمين خاصه وداعصنمى اين چنين

كس نكند محنت هجر اختيار مرگ جدائيست ميان دو يار

اى گل باغ ملكوت الوداع مى روم اكنون به طواف وداع

با خفقان دل و رنجصداع بوى تو جان قوت شده الوداع

جام جهانى و به از جان بسى قطع زجان چون كند آسان كسى

اى گل مشكين به نواى عجيب قطع كند وصال تو كند عندليب

وصل تواش سوخت به داغ جگر تا دگرى هجر چه آرد به سر

كرده به راه طلبت جان فدا مى شود اكنون به ضرورت جدا

روز جدايى كه خرابم زتو كافرم ار روى بتابم زتو

گر زتو ام دُور كند بخت بد مهر توام باز كشد سوى خود

گزارش ورود آخرين زائران ايرانى

در پايان بى مناسبت نيست قسمتى از ديدار يك خبرنگار را با افرادى كه در آخرين پرواز حج امسال به فرودگاه مهرآباد رسيده اند در اينجا نقل كنم تا اندكى با روحيات حاجيان امسال آشنا شويم: «(1)» بيشتر اعضاى فاميل براى استقبال از «حاجى آقا» يك مينى بوس دربستى كرايه كرده و به فرودگاه آمده اند. به سويشان مى روم و سرصحبت را با آنها باز مى كنم. بيشترشان


1- روزنامه همشهرى، سه شنبه 24 خرداد 1373، شماره 421.

ص:142

اعضاى خانواده همسر «حاجى» هستند زيرا خانواده «حاجى» در شهرستان زندگى مى كنند و نتوانسته اند براى پيشواز به تهران بيايند. مردى كه حدود شصت سال سن دارد و پدرزن زائر در حال بازگشت است مى پرسم: آيا تا حالا به زيارت حج مشرف شده است؟

اشك حسرت به چشم مى آورد: «مثل اينكه قابل نبوديم باباجون» و بعد با بغضى فرو خورده ادامه مى دهد: «شما دعا كنين سال ديگه ان شاء الله قسمت ما هم بشه. از «حاجى» سفر كرده شان مى پرسم. به جاى پيرمرد، همسرش مادرزن حاجى- پاسخ مى دهد: «داماد اوَّلمه آقا. مثل پسرم دوستش دارم. بچه هاهم همين طور. او را مثل برادر خودشون دوست دارن». برادر حاجى با سر به گلايل هاى با طراوتى كه در دست دارد اشاره مى كند و مى خندد: «فقط اميدوارم تا آمدنش پژمرده نشن.»

به همسر «حاجى» مى گويم: حتماً به مناسبت ابزگشت همسرتان ميهمانى مفصلى تدارك ديده ايد! مى گويد: «در واقع اين طور نيست. يك بار كه از مدينه تلفن مى زد و در اين باره سفارش كرد كه چنين كارى نكنم. زيرا مى خواهد هزينه آن را به عنوان هديه عروسى به يكى از همكارانش كه تازه ازدواج كرده و وضع مالى خوبى ندارد بدهد.» مى پرسم:

نمى شد به همراه شوهرتان به اين سفر برويد؟ پاسخ مى دهد: «نه چون پيش از ازدواج با من، ثبت نام كرده بود. البته مهريه خودم يك سفر حج است. به همين دليل، شوهرم بطور جدى تصميم گرفته بود امسال به اين سفر نرود و تا زمانى كه هر دو بتوانيم مشرف شديم.

صبر كند. زيرا معتقد بود در حالى كه دين سفر من به گردن اوست رفتن خودش هم جايز نيست. اما اصرارهاى من و مادرش پذيرفت كه برود.» زن با حالتى افتخارآميز مى افزايد:

«انگار خدا براى سفر امسال او را طلبيده بود.» با آنها خداحافظى مى كنم و مى گويم:

اميدوارم كه «حاجى» را هم بتوانم زيارت كنم.

هنوز هواپيما حامل زائران بر زمين نشسته است. در محوطه رو باز مقابل پايانه (ترمينال) حاجى ها، جمعيت استقبال كننده موج مى زند. آخرين گروه زائران ايرانى بطورى كه يكى از مأموران هواپيمايى مى گفت با برنامه فشرده كه «هما» طرح ريزى كرده، در حال بازكشت به كشور است. ازدحام و شلوغى محوطه فرودگاه هم به همين خاطر است.

ص:143

بيشتر خانواده هايى كه به استقبال «حاجى» خودشان آمده اند شاخه ها و حلقه هاى گل در دست دارند. فيلمبردارانى كه دوربين هاى ويديويى را بر شانه حمل مى كنند اين طرف و آن طرف مى روند، جاى عكاسان دروه قديم را گرفته اند.

فرشاد مرزوقى، مدير عمليات حج فرودگاه مهرآباد را بى سيم در دست، در برابر اطلاعات سازمان هواپيمايى كشورى روبروى در پايانه حجاج ملاقات مى كنم. تلفنى از او درخواست كرده بودم مرا به سالن پايانه- جايى كه پيشواز كنندگان اجازه ورود به آن را ندارند ببرد.

تصميم دارم در فاصله اى كه وسايل حجاج را به سالن مى آورند، با آنها گفت و گو كنم.

«مرزوقى» كه 35 ساله بنظر مى آيد. در راه به پرسش هايم پاسخ مى دهد. او كه در حدود چهار سال است مديريت عمليات حج فرودگاه مهرآباد را بر عهده دارد مى گويد:

«مسئوليت هماهنگى بين ارگان ها و سازمان ها و نيز ايجاد امكانات رفاهى و تسهيلات براى مسافران و مراجعه كنندگان اعم از استقبال كننده يا مشايعت كنندگان از وظايف ما به شمار مى آيد.»

او با لحنى آميخته به خستگى ادامه مى دهد: «امسال بر خلاف سال هاى پيش، مدت عمليات حج محدود بوده است. در گذشته بازگشت حاجى ها در حدود يك ماه به دير مى انجاميد. به دليل تغييراتى كه سازمان حج در برنامه سفر حجاجصورت داد و نيز به دليل تغيير زمان عيد قربان در عربستان ما هم تغييراتى در برنامه ريزى (حاجى آورى) خود داده ايم. اين موضوع، كار مضاعف من و همكارانم را مى طلبيد.»

به او مى گويم حتماً خودان هم حاجى هستيد. مى گويد: «در سال 71 مشرف شده ام.» و بعد آرزو مى كند: ان شاء الله خداوند هم قسمت شما بكند واقعاً سفر جالب و استثنايى است. انسان وقتى يك بار اين سعادت نصيبش مى شود، اشتياقش براى سفر بعدى، بيشتر است.

به سالن اصلى پايانه حجاج مى رسيم. از گفت و گوى «مرزوقى» با بى سيم متوجه مى شويم هواپيماى حامل زائران در حال فرود در مهرآباد است. از او خواهش مى كنم ترتيبى بدهد كه بتوانم در سالن پايانه با زائرانى كه به تدريج وارد مى شوند گفت و گو كنم.

كارتى كوچك را به سينه من نصب مى كند و دفترش را در گوشه سالن نشانم مى دهد و

ص:144

مى گويد: «اگر بازهم كارى داشتيد، من آنجا هستم.» با او خداحافظى مى كنم و منتظر ورود زائران مى شوم.

محمد گرامى، دانشجويى از كرمانشاه جزو اولين زائرانى است كه با اتوبوس، فاصله ميان باند فرودگاه تا سالن پايانه را پيموده و اينك در انتظار رسيدن چمدان ها در كنار تسمه نقاله وسطصف كشيده اند: «به عنوان خدمه كاروان رفته بودم.»

با چهره آفتاب سوخته نگاه نافذش را به من مى دوزد و ادامه مى دهد: «احساس مى كنم آدم ديگرى شده ام.» از او كه 30 ساله به نظر مى آيد مى پرسم به نظر شما زيباترين لحظه اين سفر كدام است؟ مى گويد: همه لحظاتش زيباست. اما شكوه خيره كننده و به ياد ماندنى لحظه اى كه كعبه را براى اولين بار مى بينى، وصف نشدنى است.»

مى پرسم چه ارمغانى از اين سفر به همراه دارى؟ مى گويد: «با خدا بيعت كرده ام از اين پس خودم را وقف خدمت به مردم كنم.» لحظه اى مكث مى كند و بعد ادامه مى دهد:

«اين، آن چيزى است كه من از اين سفر فهميده ام.»

فخر السادات پور سيد محمد، 35 ساله و خانه دار كه با كاروان بازار تهران، اما به جاى پدر بيمار خود به مكه معظمه مشرف شده است مى گويد: «در واقع به نيابت از پدرم به اين سفر رفته بودم.»

او از لحظه ورود به مسجدالحرام به عنوان لحظه فراموش نشدنى زندگى اش ياد مى كند:

«يك لحظه احساس كردم روى زمين نيستم. در مسجدالنبى هم همينطور احساس مى كردم توى بهشتم.» پسر كوچكش كه معلوم نيست از كجا وارد سالن پايانه شده، حتى يك لحظه هم دست مادرش را رها نمى كند. مى پرسم: اين سفر چه تغييرى در شما ايجاد كرده است؟ پاسخ مى دهد: «با خدا عهد كرده ام. لحظه اى نيازمندان را فراموش نكنم.» و بعد مى افزايد: «فقط از خدا مى خواهم يكبار ديگر، به همراه همسرم مشرف شوم.»

نظرش را در مورد ميهمانى هاى بعد از سفر حج مى پرسم. مى گويد: «اصل اين سفر براى ساخته شدن است و انسانى كه در اين سفر واقعاً ساخته شده باشد دچار انحراف نمى شود.

حيدرعلى زارعى، كشاورزى روستايى است از اطراف كرمانشاه كه به همراه همسرش زائر خانه خدا بوده است: در سال 63 ثبت نام كرده بوديم. جاى شما خالى، خيلى خوش

ص:145

گذشت. خنده از لبش دور نمى شود. مى گويد: زائرانى كه از كشورهاى افغانستان و تركيه آمده بودند به شدت به زائران ايرانى اظهار و ابراز دوستى مى كردند.

حاجى ولى محمد دهنوى، دندانپزشك است و اهلصحنه كرمانشاه، او كه در سال 63 ثبت نام كرده است زيباترين لحظه حج را بستن احرام مى داند: لحظات احرام در مسجد شجره را هرگز از ياد نخواهم برد. در آنجا غسل مى كنى، كفن مى پوشى، و مى روى كه تمرين مرگ كنى، گمان نمى كنم بتوانم احساسم را در آن لحظات باشكوه و ملكوتى در اينجا براى شما بازگو كنم. از او درباره مدينه منوره سئوال مى كنم، مى گويد: مدينه كنونى، از نظر ظاهر با تصويرى كه از موقعيت صدر اسلام اين شهر در ذهن داريم تفاوت هاى بسيار دارد. با اين وجود، هنوز عبور عمار در كوچه هاى اين شهر احساس مى شود و هنوز طنينصداى على عليه السلام از عمق چاه هاى اطراف شهر در گوش جانت مى پيچد.»

هنگامى كه خانه خدا را طواف مى كنيد و در انديشه تزكيه نفس خورشيد آيا به عزيزان و هموطنان خود نيز مى انديشيد؟ فاطمه رضوانى آموزگار يكى از دبستان هاى تهران در پاسخ مى گويد: بله شفاى مادرم در مسجدالحرام از خداوند خواستم و براى همه كسانى كه سفارش كرده بودند دعا كردم، علاوه بر اين همه معلمان دوران زندگى ام را با ذكر نام دعا كرده و هركس را به نظرم در طول تاريخ به كشور ما خدمت كرده دعا كردم. شايد تعجب بكنيد اگر به شما بگويم دو ركعت نماز در مسجدالحرام براى ميرزا تقى خان امير كبير خواندم.!

چند خاطره برگزيده از حاجيان امسال

«(1)»

سركار خانم خجسته:

من قبل از اينكه به زيارت خانه خدا بيايم و حجر اسماعيل و مقام ابراهيم، ركن يمانى، عرفات و مشعر و منى را مشاهده كنم، با خود فكر مى كردم كه چرا قرآن مى فرمايد:

«آيات بينات مقام ابراهيم». تا اينكه موفق به زيارت خانه خدا شدم و از نزديك اين آيات روشن


1- از نشريه زائر، چهارشنبه 4 خرداد 73.

ص:146

را ملاحظه نمودم. جاى پاى ابراهيم را بطور محسوس ملاحظه كردم. حجرالاسود را بعنوان نشانه اى از غيب بوسيدم. در حجر اسماعيل با مقام هاجر، زنى كه در اثر توكل بخدا به اين مقام عظيم رسيده است آشنا شدم. خانه و مقبره اى كه طواف كنندگان خانه خدا مى بايست آن را نيز طواف كنند. در ركن يمانى به مقام فاطمه بنت اسد مادر حضرت على عليه السلام پى بردم. زنى كه به فرمان غيب فرزند خويش را در مقدس ترين نقطه روى زمين به دنيا آورد. و من مى بينم در طواف كعبه، على عليه السلام و ابراهيم عليه السلام و هاجر و اسماعيل عليه السلام را در يك لحظه ملاقات مى كنيم. به تعبير ديگر من بايد در يك لحظه توحيد، نبوت و امامت را از اين طواف درس بگيرم و آنگاه پس از طواف مى بايست پشت مقام ابراهيم- كه به تصريح قرآن هم پيامبر است و هم امام- نماز بگزارم. اينها تماماً براى من خاطره هاى بياد ماندنى است. از عرفات و مشعر و منى چه مى توانم بگويم، از قبرستان بقيع و مظلوميت ائمه عليهما السلام كه ديگر نمى توان حرفى زد و اشك اجازه هرگونه سخنى را از آدمى مى ستاند (گريه شديد).

محمدحسن ظفرى از كاروان آزادگان:

در حرم پيامبرصلى الله عليه و آله مشغول مطالعه قرآن بودم كه يكى از برادران نيجريه اى آمد و كنارم نشست. با هم سلام و عليك كرديم و مشغولصحبت شديم. در حينصحبت از او پرسيدم: شما براى چه اينجا آمده ايد؟ اينكه قبر پيامبر و خانه خدا را زيارت كنيد يا علاوه بر آن وظاطف ديگرى نيز داريد؟ او گفت: به ما اينگونه گفته اند كه فقط بايد حرمين شريفين را زيارت كنيم. آنگاه من به استناد قرآن و روايات به تبيين اهداف حج بويژه آشنايى مسلمانان از وضعيت هم پرداختم و گفتم: ما مسلمانان مى بايست در مقابل دشمنان اسلام يكى شويم، دست در دست هم امت واحده اسلامى را بسازيم. سپس قرآن را گشودم و آيه «واعتصموا بحبل الله جميعاً ولا تفرقوا» را براى او خوانده و معنا كردم. او شروع كرد به گريه كردن و گفت: متأسفانه فقط به ما ظاهر قرآن و احكام حج را ياد داده اند. كسى براى ما توضيح نداده كه قرآن چه مى گويد و مسلمانان چه وظايفى در حل مشكلات هم دارند و اينكه شما اين مطلب را براى من مى گوييد خوشحال هستم.

بنده او را به هتل محل اقامت

ص:147

خود بردم تا قدرى بيشتر با او بهصحبت بپردازيم كه متأسفانه مأموران سعودى به او اجازه حضور در هتل ما را ندادند.

آقاى زرى بافان كارشناس كنسولگرى ايران در جده:

من دو فرزند 14 و 11 ساله دارم كه همراه من و همسرم در جده زندگى مى كند. آنچه كه براى من جالب مى باشد عشقى است كه خداوند بصورت فطرى در بچه ها براى زيارت خانه خودش قرار داده است. فرزندان من به خاطر رسيدگى به مسائل درسى خود حتى حاضر نيستند براى تفريح و ديد و بازديد و امثال اين كارها از خانه خارج شوند ولى همين ها با گريه از ما خواستند كه در ايام تشريق آنان را براى زيارت خانه خدا همراه بياوريم كه به لطف خدا موفق شدند احكام و مناسك حج را به شايستگى انجام دهند.

همين طور در اين سفر مادر همسرم كه پيرزنى است و از ناحيه پا ناراحتى دارد همراه ما بود. ايشان در ايام عادى بهيچ عنوان قادر به پيمودن مسافت هاى طولانى نيست اما در اين سفر فاصله عرفات تا مشعرالحرام و از مشعر تا منى را با پاى پياده طى كرد و هيچگونه ناراحتى هم نداشت. اينها كه لطف خداى تعالى به مهمانان خودش مى باشد بارى من خاطره است.

اميدى عضو كنسولگرى ايران در ايتاليا:

از خاطراتى كه براى من بيشتر قابل توجه بود، بحث نيرو و انرژى است كه خداوند متعال به زائران خانه اش در اين سفر روحانى عنايت مى فرمايد. با توجه به شرايط جوّى عربستان و حضور زائران براى مدت حدود سه شبانه روز در بيابان هاى اطراف خانه خدا- كه شرايط زندگى در آن كاملًا با زندگى شهرى مغاير است- بخاطر توانى كه خداوند عنايت مى نمايد هيچكس در خود احساس خستگى نمى كند. بواسطه حضور گسترده جمعيت در مراسم حج بسيارى پياده رفتن از عرفات به مشعر و از مشعر به منى را به سواره رفتن ترجيح دادند كه من هم از زمره اين افراد بودم كه بدليل پياده روى پاهايم 12 تاول زد كه راه رفتن براى من مشكل كرده بود اما عشق خانه خدا از حيث فيزيكى و معنوى كارى

ص:148

كرده بود كه توانستم تمام مسافت را بدون زحمت و خستگى با پاى پياده طى نمايم.

داود كريمى زائر ايرانى شاغل در ايتاليا:

با توجه به تسلط نسبى ام به زبان هاى خارجى موفق شدم در اين سفر با حجاجى با مليت هاى مختلف تماس حاصل نمايم، مانند سودانى ها و ديگران. يكى از جالب ترين اين برخوردها در مسجدالحرام اتفاق افتاد؛ با تسبيح به ذكر گفتن مشغول بودم كه ديدم جماعتى مركب از زائران سودانى و سوماليايى كه نظاره گر بودند پيرامون اين عمل من به اظهار نظر پرداختند، يكى از آنها گفت: دارد با تسبيح بازى مى كند و ديگرى كفت دارد مى شمارد و من با توجه به اينكه كاملًا مى فهميدم آنها چه مى گويند، خنده ام گرفت. آنها هم از عكس العمل من متوجه شدند كه من با زبان آنها آشنايى دارم لذا جلو آمدند و از من پرسيدند چه مى كنى؟ گفتم: مشغول گفتن ذكرصلوات بر پيامبر و آل او هستم و اين تسبيح را هم از جايى خريده ام كه پسر فاطمه زهرا عليها السلام در آنجا دفن است. با گفتن اين مطلب و با توجه به اطلاعاتم از مردم اين دو كشور و علاقه آنان به اهل بيت عليهم السلام هيجانى را در آنها ملاحظه كردم. سپس آنها علاقمند شدند كه مليت مرا بدانند و من هم گفتم: فكر مى كنيد كجايى هستم. هريك از آنان چيزى گفت اما هيچكدام به نام ايران اشاره نكردند. نهايتاً گفتم من از يك كشور اسلامى هستم، كشورى كه به واسطه عمل به احكام اسلام و سنت پيامبر مورد بيشترى آزارها از سوى دشمنان اسلام قرار گرفته است. و مطالبى را در همين ارتباط بيان مى كردم كه يكى از آنها گفت: شما حتماً ايرانى هستيد.

شعر حج

حسن ختام نوشته ما ذكر دو نمونه شعر از حاجيان شاعرى است كه امسال در اين سفر روحانى ابياتى سورده اند:

اسماعيل عشق

عيد قربان است و هنگام دعا گاه شور و عشق و وصل و التجا است

وقت ديدار است، ديدار نگار مسوم ببريدن از غير خدا است

ص:149

گرد كبر و آز را از دل بشوى كعبه چون خلوتگه اهل وفا است

دل چو شد پاكيزه از رنگ گناه چون رخ آئينه آن دل پُر جلا است

بوسه زن از عشق سنگ كعبه را كاندر آنجا ردپاى آشنا است

چشم واكن بين كه اسماعيل عشق بهر قربانى ستاده در منا است

با غبار كعبه و خاك بقيع ديده كن روشن كه خاكش توتيا است

در حريم حق دعا گردد قبول دم غنيمت دان كه هنگام دعا است

آن مكانى را كه ابراهيم ساخت زادگاه چون علىّ مرتضى است

قبله گاه مسلمين عالم است مركز وحى و نزول انّما است

نيست بازار تجارت بيت حق تيّتت گر اينچنين باشد خطا است

بوسه بر قبر پيمبر زن زعشق دردمندا! كان مكان دارالشفا است

بر نداى حق هر آن لبيك گفت با خلوص دل، خدا از او رضا است

گر نصيبت شد (ضيا) اين افتخار آنچنان زن گام كانجا را سزا است

حمد و شكر

ما كجا كعبه مقصود لله الحمد مروه و خانه معبود و لله الحمد

حمد بى حد كه خداوند بحج راهم داد شكر زين نعمت موجود و لله الحمد

تا نصيبم زكرامات شد اين فيض عظيم دلم از وسوسه آسود و لله الحمد

دل به شوق حرم دوست چو مجنون ازصدق منزل و باديه پيمود و لله الحمد

ما كجا و عرفات و شب مشعر هيهات شكر از اين طالع مسعود و لله الحمد

ص:150

ص:151

سفرنامه ميرزاعلى اصفهانى حج 1331 قمرى

اشاره

ص:152

ص:153

درآمد

سفرنامه حاضر يكى از سفرنامه هاى ارزشمندى است كه در طى سفر حجى كه در سال 1331 قمرىصورت گرفته به رشته تحرير در آمده است. نويسنده همراه جمعى از علماى نجف از اين شهر مقدس راهى شام گرديده از آنجا با قطار به مدينه منوره مشرف شده، و پس از آن راهى مكه مكرمه شده است. او شرح سفر خود و همراهان را تا اتمام اعمال و مراجعت به جده براى بازگشت به تفصيل و با قلمى نسبتاً خواندنى و زيبا نگاشته است. مؤلف در جايى از متن نامى از خود به ميان نياورده است همانطور كه براى سفرنامه خود نيز نامى ذكر نكرده است، جز آنكه مى دانيم و مؤلف نيز مكرر يادآور شده كه جناب آقا سيد محمد طباطبايى (متوفاى 1334 در سن 45 سالگى) فرزند ارشد آيةالله العظمى سيدمحمد كاظم طباطبايىصاحب كتاب العروة الوثقى در اين سفر همراه آنان بوده است. وى در جاى جاى رساله از ايشان با عظمت ياد كرده و گويا اين سفرنامه را براى ايشان نوشته است، آنچه مسلم است اينكه نسخه اصل رساله در اختيار خواندان طباطبايى و متعلق به آقا سيدمحمد بوده است. جناب استاد آقاى سيد عبدالعزيز طباطبايى از سر لطف اين رساله را در اختيار ما گذاشتند.

درصفحات آغازين كتاب در يكصفحه مستقل نام همراهان مؤلف آمده است:

فهرست رفقا و همسران: حضرت حجةالاسلام آقا مير سيد محمد آيت الله زاده مدظله؛ آقا سيد محمدرضا آقازاده ايشان؛ آقا شيخ على اكبر فيروزآبادى يزدى؛ از كربلا: آقا ميرزا

ص:154

حسن روضه خوان يزدى؛ آقا سيد حسين صحاف؛ حاجى حسين قمشه دنگ چى؛ آقا خان سلطان زاده طهرانى؛ آقا ميرزا محمد عطار طهرانى؛ خدمه و عكام: حاجى رضا يزدى؛ على اكبر يزدى؛ محمد فلاح. طباخ: حسين يزدى، مباشر قهوه: محمد جعفر رفيق حاجى حسين شيش؛ چاووش: حاجى حسين شيش شوشترى. زميلات كجاوه: حضرت آقا و جناب آقا شيخ محمد رضا شوشترى. زوج ديگر: بنده و آقا رضا؛ زوج ديگر: آقا خان و آقا شيخ على اكبر؛ زوج ديگر: آقا سيد حسن و آقا ميرزامحمد؛ حمله دار: حاجى حمودى شوشترى؛ مكارى (باروت و كبريت).

همانطور كه ملاحظه شد مؤلف در اين فهرست نيز نام خود را ياد نكرده است، تنها در يك موردصفحه اى كه در آن آگاهى هاى مربوط به مناسك ها داده و در پايان گفته است: حساب مناسك ها و آنچه قرض كرده بودم از حساب جناب مستطاب آقاى حاجى سيد محمود، همه را در تاريخ ذيل پرداختم و محاسبه طرفين فيصل گرديد، فى تاريخ 23 شوال 1332 الاقل الحاج ميرزا على الاصفهانى. از آنجا كه در سراسر كتاب تنها مطالب نوشته شده از همين مؤلف و به همين خط است و از جمله همين عبارت مى توان مطمئن بود كه نويسنده سفرنامه همين ميرزا على اصفهانى است كه ما از وى آگاهى خاصى جز آنچه در اين كتاب آمده بدست نياورديم. وى از شاگردان مرحوم سيد محمد كاظم طباطبايى و احتمالا فرزند ايشان سيد محمد بوده و تعلق خاطر روشنى به اين خاندان داشته است. «(1)» وى پيش از ورود در كتاب،صورت سئوال و جوابى را كه از مرحومصاحب عروه درباره فرزند ايشان سيد محمد شده آورده است، متن اين سئوال و جواب به اين شرح است:

بسم الله الرحمن الرحيم، سيدنا و مولانا حجةالاسلام يابن رسول الله متعنا الله تعالى بدوام ظلكم العالى على رئوس الانام، چون حضرت مستطاب سيد الفقهاء العظام ثقةالاسلام آقازداده اعظم مولانا المؤيد آقا سيد محمد طباطبايى مدضله العالى را سفر بيت الله الحرام در پيش است و بسا اتفاق مى شود كه مؤمنين و متدينين را مسائلى محل اتبلاى


1- با يادآورى استاد علامه حاج سيد محمدعلى روضاتى تا اندازه اى روشن شد كه مؤلف اين سفرنامه ميرزاعلى اصفهانى پدر جناب حاج شيخ مهدى حصه اى است كه فعلًا در تهران ساكن هستند. در تماس با ايشان نيز اين مسأله تا حدودى تأييد گرديد.

ص:155

فعلى مى شود كه در رسائل عمليه مشروح نباشد يا فتواىصريح از حضرت مستطاب حجةالاسلام عالى دام ظلكم المبارك در دست نباشد و محل ابتلاى فعلى شود آيا اذن مى فرماييد در آن مسائل به حضرت آقاى معظم له رجوع نمايند و ايشان به مقتضى استنباط خود جواب فرمايند و ايضاً آيا ايشان در قبض حقوق شرعيه از مال امام عليه و على آبائه الطاهرين افضل الصلوة والسلام وغير آنكه راجع به آن وجود مقدس است وكيل مى باشند كه قبض نمايند يا نه؟ چنانكه صلاح باشد به قلم مبارك مرقوم فرمايند، ادام الله ظلكم المبارك على رئوس العالمين.

بسم الله الرحمن الرحيم

بلى اخوان مؤمنين- وفقهم الله تعالى- درصورتى كه دسترس به فتواى اين حقير نباشد مأذون مى باشند در اخذ به آنچه قرةالعين اسعد سلمه الله تعالى استنباط كند و او نيز مأذون مى باشد در اخذ وجوه راجعه به اين حقير، نسأل الله تعالى التوفيق،

الاحقر محمد كاظم الطباطبايى.

علاوه بر اين، مرحومصاحب عروه متنى به عربى درباره فرزندشان نوشته و ايشان را از حيث مورد تأييد قرار دادند نويسنده اين سفرنامه اين متن را نيز در آغاز كتاب آورده است.

نويسنده رساله براى آنكه توضيحات اخلاقى و به تعبير ديگر غير سفرنامه اى خود را با اصل سفرنامه نياميزد، در برخىصفحات كه توضيح خاصى داشتهصلحه را به دو قسمت تقسيم كرده، بخش بالا را به بيان سفرنامه و بخش پايين را به توضيحاتى اخلاقى و يا مطالبى مربوط به آثار تاريخى اختصاص داده است، او اين دو بخش را با علامت پرانتز كه در وسطصفحه گذاشته از يكديگر جدا كرده است. اما به هر روى از آنجا كه نسخه ما منحصر بوده و به علاوه نسخه مسوده مؤلف محسوب مى شود مشكلاتى از نظر خواندن برخى كلمات و نيز تنظيم مطالب داشته ايم، ما مطالبى كه او به عنوان پاورقى آورده با حروف متفاوت و در عرض كمتر در خود متن جاى داده ايم.

رسول جعفريان

ص:156

تصوير اجازه اجتهاد مرحوم سيد محمدكاظم يزدى به فرزندشان

ص:157

ص:158

تصويرصفحه پايانى سفرنامه ميرزاعلى اصفهانى

ص:159

بسم الله الرحمن الرحيم

در طول راه

حمد بى حد و شكر بى عدد معبود حكيمى را سزاست كه اگر شهباز بلند پرواز عقل ازصبح ازل تا شام ابد بپرد و براق تندر و تفكر و وهم تا دامنه قيامت بدود، پى به اول مرتبه آن نبرد وصلوات زاكيات متصلات نثار روضه مقدسه پيغمبرى رواست كه قوافل امكانيه از نه رواق مينا طاق ملكوت تا قعر ظلمات ناسوت به طفيل وجود مباركش در حركت و سير آمدند و قافله سالاران سلسله جليله انبيا براى بشارت حضرت خاتمش آمدند. زهى پيمبرى كه تاج كرامتش رحمة للعالمين، و نقش خاتمش خاتم النبيين.

و تحيات بلا نهايات بر روان پاك اهل بيت آن جناب كه سلاطين مسند ولايت و شموع شبستان هدايتند، مخصوص بر فاتحه خلافت و خاتمه نسخه وصايت، المخصوص باخوته، والمخلوق من طينته، مظهر العجائب مولانا اميرالمؤمنين على بن ابيطالب عليه و على آبائه و ابنائه صلوات الله الملك الغالب. بعد تعالى الله، چه دولت دارم امسال فرخنده سالى كه كواكب اقبال در الق سعادت و برج شرف ... «(1)» اينك شروع به تاريخ سياحت مى شود و دقايق اخلاقى هم ضمناً اشاره مى نمايم.

روز جمعه دهم شهر شوال هجرى از عتبه مقدسه كاظميه عليهما آلاف التحيه به خارج


1- مطلبى دنبال عبارت نيامده است.

ص:160

ولايت نزول نموده، خيام حاج حمل حاجى حمودى را درصحرا كوبيدند و به رسم تبرزه «(1)» جمعى از معتمرين آنجا را مسكن نموده و جماعتى هنوز در ولايت مشغول مقدمات سفر بودند. دو عمود خيمه رفيع وصل به يكديگر كه افخر و افخم تمام خيام بود به نام نامى حضرت آقا مدظله برقرار كردند ... «(2)» فدويان ايشان از فُرَش مرفوعه و سُرَج مضيئه به نحو اتم آماده نمودند. شيخ امين كليددارزاده تدارك مفصلى ديده بود؛ سماور بزرگى مناسب مجلس علم و قهوه عمومى و حب هاى آب و چراغ هاى برق و مشعل هاى نفط و فانوس هاى الوان در جلو چادر حضرت آقا نصب كردند و جماعت علما و اعيان و فضلا و تجار و كسبه و خدمه و مَنْ دونَهم براى ملاقات و وداع،صف درصف جلوس فرموده؛ اول مغرب آغاز اذانصلات جماعت بلند شد و جماعت عالى منعقد گرديده بعد از آن شيخ ابراهيم، روضه وداع سفر خوانده رقت فوق العاده دست داده ختم مجلس به دعاى تأييد اسلام و حفظ وجود علما و تعجيل ظهور موفور السرور حضرت حجت- عجل الله تعالى فرجه- شد.

و قبل از اين به هيئت جماعت حمله دار و حاج اطراف وجود حضرت آقا را گرفته، به عجز و لابه اظهار داشتند كه خبر حركت هذه الليله عموم حاجيان مضطرب داشته بر حمله دارهاى خودكار را سخت كرده اند؛ چه شود كه از عزيمت امشب منصرف شده فردا شب برويم. بعد اللتيا و التى نيز مسئلت به هدف اجابت رسيده بناى اقامت كردند. در خالل همه اين احوال دسته به دسته طبقات فقرا و ساده و متعففين و خدمه به دست بوسى حضرت معظم مشرف شده نجله (؟) سلامتى راه مى گرفتند، پى در پى دست مباركش در كيسه فتوت و در دست ايشان چيزى مى گذاشت همه كسى به لسان واحد دعاگو مى شوند.

از آنجا به حرم مطهر مشرف شده در خانهصرف شام فرموده به اندرون استراحت كرده، جماعتى از مبدرقين درصحرا در خيام خوابيدند.

خوش دولتيست خرم و خوش خسروى كريم يا رب زچشم زخم زمانش نگاه دار


1- به رسم تبريزى ها
2- به اندازه دو كلمه سياه شده و ناخواناست.

ص:161

على الصباح يوم شنبه يازدهم، هيئت اداره همسفران و مبدرقين در خيام مجتمع شدند و ساير حاجيان هم به تدريج الى الغروب در چادرهاى خود مسكن كردند و تا اول شب، جمعيت خارجه و داخله روى به كثرت گذاشت و مجدداً مباشرين چراغ برق و فانوس هاى الوان، چراغ ها حاضر كردند لكن يكى از اكبار مبدرقين مصلحت نديده ايشان را جواب داد. آن شب را به همان چراغ هاى كوك «(1)» كه متعلق به اداره بود گذران كرده، جمعيت مُشيِّعين و ارباب استحقاق و توقع ساعت به ساعت در تزايد. بالاخره در ساعت سه به حرم مشرف شده،صرف شام در خانه فرموده، ملاقات مختصرى به جهت وداع در اندرون كرده مجدداً به خيمه آمدند و يك ساعت به اذانصبح مانده احمال و اثقال را حركت داده، حاجيان در كجاوه ها نشسته به شكوه هرچه تمام تر رهسپار مقصد خويش شدند.

اخلاق

زهى سعادت مؤمنى كه در وقت رحيل از اين نشأة فانيه توشه خود را مهيا داشته علاقه به علايق اين دار طبيعت نداشته باشد و از قافله اى كه در شاهراه هدايت حركت مى نمايد باز نماند ... بنده شرمسارى را كه در زمان مهلت فرصت را غنيمت نشمرده و به خواب غفلت فرو رفته، آواز رحيل را نشنيده و خود را به وسايس و حبايل شيطان و نفس مشغول و مأنوس كرده بغتة او را از اين نشأه مى برند و با دست خالى و كيسه تهى؛ نعوذ بالله.

ساعت دوازده يوم يكشنبه در دو فرسخى عتبه مقدسه كاظميه به ارض بنى تميم نزول كرديم. بيابان وسيعى اراضى فقرى مشاهده مى شود؛ رياح حاره عاصفه در تصفيق است؛ جماعتى از بنى تميم نزول حضرت آقا را تجليل كرده به دست بوسى مشرف شده و گوسفندى تقديم نمودند. طرف عصر هم ايشان مضيف، جماعتى را مشرف نمودند. از آنجا عمارتى ملاحظه مى شود به مساحت يك ميدان «(2)» كه از قدماء ابنيه مشهور به عقرقوف برج مانندى


1- چراغ هاى روشنايى كه كوك شده و مدتى مى سوخت.
2- مؤلف ميدان را به عنوان مساحت بكار برده است، ميدان به اين معنى عبارت از يك سوم ميل يا يك نهم فرسخ است. نك: فرهنگ معين، ذيل مورد

ص:162

است از خشت و گل و بوريا سى و چند طبقه، ولى راه دخولى ندارد، در كمال ارتفاع و استحكام؛ گويند مطبخ سلاطين بنى عباس كه در سامره بوده اند مى باشد ولى شاهدى برصدق اين سخن مشهور ديده نمى شود. «(1)»

فلوجه

خلاصه، حوالى غروب آنجا را ملاحظه و تماشا كرديم؛ ساعت دو و سه از شب از آن ارض حركت كرديم و ساعت سه از دسته «(2)» به فلوجه رسيديم و در كنار فرات منزل نموده تلافى آب هاى بسيار روز گذشته را در آورديم. جسر لوجه مخروبه و عابرين را به زحمت مى اندازد؛ ازدحام حاج و عبور كجاوه ها و سختى جسّارها در گرفتن وجه جسر، هيئت غريبى موحش منعقد نموده؛ بالاخره به سلامتى عبور كرديم. معموره فلوجه آن قدرها اهميت ندارد؛ جماعتى كسبه و سكنه ايشان يهودى هستند. گردش مختصرى در معموره و به مسجد جامع آن رفته به منزل خويش مراجعت كرديم.

ساعت سه از شب سه شنبه از فلوجه حركت كرده دو نفر عسكر همراه، ساعت سه از دسته روز سه شنبه بر ماديه رسيديم. از طول مسافت نوع همراهان در تعب و شكايت اند. در ماديه كنار نهرى كه منشق از فرات است خيام را سرپا كرده اند.

ماديه

نزول ساعت سه از دسته؛ خروج ساعت سه از شب

منتظر بوديم به جهت فحص تنباكو مأمورين رجى «(3)» بيايند، نيامدند. تازه نداشتيم؛ طرف عصرى عسكرى كه همراه بود مرخصش كرديم، قبض رسيد سلامتى گرفت و رفت.


1- ظاهراً مقصود مناره متوكل است كه در سامرا مى باشد.
2- مقصود از دسته ساعت دوازده ظهر و دوازده شب است.
3- مقصود مأمورين اداره رژى در كشور عثمانى است.

ص:163

هيت

نزول: ساعت سه و نيم؛ خروج: ساعت پنج و نيم شب

خيلى از طول مسافت در تعب شديم. در هيت ناعورهاى آبى «(1)» ملاحظه شد كه بوسيله آب متحرك بود،صداى عجيبى داشت. دكاكينِ بزازى زياد داشت. ناهار فقط نان و آب؛ مرحمت جناب آقا شيخ على اكبر اينجا گل كرد، دو ورقه هم خرما خريدند. با وجودى كه بادنجان اعلى خريديم و روغن فراوان بود مسامحه حسين طباخ و مساعدت آقا شيخ على اكبر و سكوت ساير رفقا و اكابر ما را دچار ربّ كرد و لله الحمد خورديم و نمرديم؛ ولى تدارك شب مفصل است، گوشت حاضر كردند. ارض هيت كوه رخوه است، معدن قير و كبريت است. اهالى همه حنفى مذهبند، قبور عتيقه در قبرستان است بنابر تقرير اهالى جماعتى از اكابر را مثل عبدالله بن مبارك و شهداى سفين و غيرهم مدفون مى دانند. قبرى نسبت دادند كه حضرت ايوب نبى عليه السلام مدفون است. جامع ايشان را ملاحظه كرديم، مأذنه آن خيلى عتيق، گويند از زمان حضرت امير عليه السلام برقرار است؛ محلى را مقام امير عليه السلام مى دانند؛ محلى را جاى ضربت آن بزرگوار گويند؛ چون مجال تحقيق بر هيچيك از اين امور نبود، در بوته اجمال گذاشته و گذشتيم.

دور از حريم كوى تو شرمنده مانده ام شرمنده مانده ام كه چرا زنده مانده ام

ساعت به ساعت شوق و التهاب در اشتغال است. «سبب ساز خدايا كه بزودى برسيم».

بغدادى

نزول: ساعت چهار از دسته؛ خروج: ساعت شش از شب

بغدادى محلى خيلى محقر در شاطى فرات، مركز دوازده نفر عسكر چاووش محمدشاه ايرانى شيعه است؛ خيلى محل خوف و اضطراب است، بسيار قوافل را سلب كرده اند.

«جانب ديگر فرات است ناهار» شام را جمله دارها مهمان بودند.


1- آسياى آبى

ص:164

حديثه

نزول: ساعت سه و نيم؛ خروج: ساعت شش از شب

باغات و زراعت با طراوت و خرمى دارد، در دو طرف شط معموره است؛ ولى عمده جانب ديگر است؛ ناعورهاى آبى در طرفين متحرك است، عمق شط قابل عبور است.

تلگرافخانه و پستخانه و رياست (بد) ست توفيق افندى است؛ هيئت مأمورين بطبقاتهم به چادر ما آمدند. اول شب هم حضرت آقا به تلگرافخانه رفته تلگرافى به نجف كرده مخاطب، آقا شيخ احمد هم به امضاى بنده رفت به جهت حاجى سيد محمود و حاجى سيد محمود نقش و حاجى آقا و سيد عبدالحسين در كربلا آقا سيد محمد عطار هم به جهت كربلا نوشت در جوف آن، آقاخان و آقا سيد حسن و آقا شيخ على اكبر هم به جهت كربلا نوشتند.

بالجمله در آن زمين هندوانه و انارصرف شد، ناهار باز احاله به رُبّ شد لعن الله الرب؛ قريب به اين منزل چشمه آب شورى داخل فرات مى شود و چون در معبر بوده قنطره بر آن ساخته اند، خيلى با ظرافت بود، از آن عبور كرديم.

در بين راه يك رأس قاطر زمين خورده و دار فانى را وداع گفت و به خلوت انس گرفت.

حمل كجاوه آن را بر پشت خرى زدند و دو عدد حاجى را بر آن سوار كرده با تفصيل تمام وارد كردند.!

فحيمه

نزول: ساعت دو از دسته؛ خروج: ساعت هشت از شب

در كنار فرات قرعه اى است مركز عسكر، سى چهل نفر سكنه هم متفرق اند. خضرويات مختصرى داشت. هندوانه خوب خريديم و خروديم. مرغ در اين منزل بالنسبه بهتر است، هشت مرغ خريده به جهت شب طبخ كرده، ناهار هم قدرى آب مرغ و آب ليمو و نان هاى مطبخ همان محلصرف شده و لله الحمد. مأمورين رژى سخت متعرض حاج هستند، در فحص تنباكو شدند، به چادر ما تعرضى، جز اظهار خلوص نشد، قريب يك ليره و نيم از حمل حاج جريمه گرفتند، على الظاهر خيلى به خير گذشته. نزديكى اين منزل هيزم فراوان است از جنگلى كه در آن محل است مى آورند، عكام ها رفتند آوردند و به همين ملاحظه گويا

ص:165

فحيمه اش گويند چون ذغال حمل مى شود.

عانه

نزول: ساعت چهار از دسته؛ خروج: ساعت هشت از شب

متصرف نشين معموره است در كنار فرات، طولانى، عرض ندارد، شايد دو ساعت طول بلد است ولى مخروبه و از سنگ و گل ساخته، مزروعات ايشان خيلى با طراوت، هندوانه هاى خيلى بزرگ ولى مزه و لطافت ندارد، نان بالنسبه بهتر است. به مجرد ورود، مأمورين عثمانى آمدند و كرنش خود را كردند و توصيه درباره مأمورين رژى كرده رفتند. منزلگاه حاج در كنار فرات در فَزوه «(1)» بود؛ خيمه ما اشرف خيام به فرات بود، خيلى باصفا و خوش منظر. ناعورهاى متحرك به آب در طرفن شط درصدا و حركت است، دائره است از چوب هاى سخت محكم، خشبه سخت كلفتى ار محور كرده بر دو ضلع، نيا «(2)» انداخته قوس دائره ملفوف به كوزه هاى سفالى است. قطره دائره تقريباً ده زرع مى شود، با اين همه هياهو و زحمت يك بكره «(3)» آب جلب نمى كند.

در كوچه هاى عانه هنگام رحيل قاطرِ مكوب ما از حمل كجاوه عاجز گرديد، در همان بدو از مسامحه عكام و نابلدى بار را بر زمين گذاشته به كمال سختى زمين خروده يك شيشه رب شكست و بحمدالله خودمان سالم مانديم. در عانه چهار طاقه عباى سفدانى اداره ما خريدند، يكى حسين طباخ و يكى آقا ميرزامحمد عطار و يكى آقاى شيخ على اكبر و يكى بنده، قيمت هر يك دو مجيدى و ربع.

بلى مسافرت طرق طولانى مركوب قوى لازم دارد، بايد هر شخص مسافر تدارك قوت مركوب خود را ببيند كه در بين راه از ضعف آن به زمين هلاكت و وادى ضلالت نيفتد، قوت ايمان است كه انسان را به مقصد اصلى مى رساند و از هول و خطرات طريق و قطاع و اعداى آن محفوظ مى دارد، اگر اندك در يقين او خللى و


1- ميدان كوچك.
2- . شايد: نى ها
3- چرخى كه بر سر چاه آب براى كشيدن آب نصف مى كنند.

ص:166

ضعفى روى دهد فوراً در هر يك از عقبات به زمين مى خورد و آيا كسى باشد دست او را بگيرد و دوباره به جايش اندازد يا نه؟ يا على مدد، مگر به كمك تمسك به ذيل ائمه اطهار عليهما السلام چاره نمايد.

ناز پرورده تنعم مبرد راه به دوست عاشقى شيوه مردان بلاكِش باشد

نهيه

نزول: ساعت چهار و نيم، خروج: ساعت شش از شب

قلعه اى است در شاطى فرات، مركز معدودى از عسكر محافظه، شايد چند نفرى هم ساكن باشند، بر قفرى است، ولى هوايش بالنسبه خوب و لطيف بود.

گائم

(گويا مهمل قائم)

نزول: ساعت سه و نيم از دسته، خروج: ساعت هفت از شب

قلعه اى است در شاطى فرات مركز عسكر محافظه، از زراعت و جمعى سكنه در اطراف شط خالى نيست، مدير نيشين است، قاضى و مدير از حلب معين مى شود، در اين نقطه سر حد عراق تبديل به حدود حلب مى شود، خيام حاج را در دامنهصحرا دور از شهر زده اند، در طرفين شط جنگل هاى طبيعى و اشجار گز زياد است. هندوانه هم مى گويند دارد. در اينصحرا عمده بدويان ساكن اند، بره هاى فربه داشتند، نان بسيار بدى دارد كه مأكول نبود، چون ما تدارك نديده بوديم و نزديك ظهر هم به منزل رسيده بوديم امر ناهار مرتب نبود، لوبياى ريزه كه عصرانه معمول است خريده داديم طبخ كردند و قدرى خورديم، مابقى اشتها را براى شب گذاشتيم.

هل سبيل للتلاقى كه چنين طال اشتياقى

و سقانى البين كأساً طعمه مرّ المذاقى

و دموعى فوق خدى فى النكاب و اندقاق

ص:167

ابوكمال

نزول: ساعت يك از دسته؛ خروج: ساعت هفت از شب

قصبه اى است، معموره آن جديد البناء، قائم مقام نشين، تعيين آن از نفس اسلامبول مى شود. عده نفوس آن آن قدر قابليت ندارد، ولى اعراب حوالى آن بدويان زياد هستند؛ عمل معاملات با آنها است. خيام حاج در خارج آن درصحراى وسيعى زدند. هيئت جماعت از مفتى و نقيب و رئيس بلديه و ساير اشراف ساعتى بعد از ورود به خدمت رسيدند و تمنى گرفته «(1)» پذيره شدند و رفتند. در تمام كسبه و اهالى يك نفر شيعه حسين نام از كسبه آنجا است، اصلًا كربلايى است. نان اين منزل از همه منازل بهتر بود. ناهار را آبگوشتصرف كرديم و لله الحمد على كل حال. امروزصبح قريب به همين منزل چشم زخم مختصرى رسيد و بحمدالله به خير گذشت. قاطره كجاوه آقا با كمال قوت و ضخامت كه داشت در زمين هموار سر رفت و كجاوه را به زمين زوده فوراً خود را از كجاوه بيرون انداخته چيزى واقع نشد، والحمد لله اولا و اخراً، بعد از شط، قريب يك ميدان.

گل زحد برده تنعم زكرم رخ بنما مهر و مينا زد و خوش نيست خدا را بخرام

صالحيه

نزول: ساعت چهار از دسته؛ خروج: ساعت دو و نيم از شب

مركز عسكريه بر شاطى فرات، معدودى سكنه، عمده بدويان رفت و آمد دارند؛ زراعت مختصرى با كمال طراوت در منظر و مرئى بود. گوسفندى جناب مدير خريده و افق سياسى را پر از رعت و برق كردند، ما هم با كمال تمكين گوش داده تصديقات بلا تصور مى نموديم. ناهارصرف شده، شام فاخرى به جهت شب ترتيب دادند. در حوالى غروب حاجى خلف حمله دار ملحق شده دسته حاجيان خود را جدا كرد. بيچاره شيخ قزوينى كه پياده با كاروان ما مى آمد در راه مانده به ما نرسيده، خيلى مضطريم كه اين بيچاره چه بر


1- تمنى به معنى سلام دادن نظامى.

ص:168

سرش آمده. باروت مكارى در اين منزل مصيبت زده است. يك رأس قاطر مشار اليه از كمر افتاده قرار بر رحيل اختيار نموده، در زاويه عزلت خزيد، بار خود را سبك كرده و بر پشت هم كمندانش نهاد. هنگام حركت چون شب بود مشاعل و فانوس و فنرها «(1)» و چراغ هاى فرنگى روشن كردند به يك حالت مهيجى چون جشن هاى عمومى، به علاوه متحرك هم بود؛ در منظر انسان خيلى خوشگل مى آمد؛ از نشيب كوه هاى مرتفع فريادها بلند، چراغ ها قطار، عبور كرديم به سلامتى.

خداى منتقم قهار جلت هيبته و قدرته فراق را به فراق تو مبتلا سازد

چنانكه خون بچكاند زديده هاى فراق نمى دانم فراق و هجر كه آورد در جهان يا رب

كه روى هجر سيه باد و خانمان فراق

ميادين

نزول: ساعت دو از دسته تخميناً؛ خروج: يك ساعت به غروب مانده

قائم مقام نشين است، درصحراى بسيار وسيعى واقع؛ اراضى آن در كمال استعداد، كمتر زمينى به اين قوت و استعداد ديده شد. زراعت آنها بسيار خوب است. نان فرد اعلا دارند؛ هندوانه بسيار بزرگ و ارزان ولى آنقدر مزه نداشت. طرف قبل از ظهر در ولايت گردش نموديم. به جامع ايشان رفتيم، اوضاع بلدى خيلى شباهت به سامره دارد هرچند متر معمورتر است. طرف عصر قائم مقام و ساير مأمورين و مفتى و قاضى به چادر ما آمده مراتب تجليل و تبجيل را ادا نمودند. مأمورين رژى در اين منزل و منزل سابق بناى سخت گيرى بر حجاج داشته بلكه نسبت به جماعت حاج كه قبل از ما حركت كرده بودند خيلى سختى كرده بودند ولى بحمدالله تعالى نسبت به ما ابداً اظهارى ندش بلكه نسبت به قافله ما اظهارى نداشتند.


1- چراغ هاى فنرى نوعى چراغ كه مثل فنر جمع مى شده و داخل آنها شمع روشن مى كرده اند.

ص:169

اول شب نماز مغرب و عشاء در بين راه خوانده چراغ ها روشن كردند به همان كيفيت شب قبل چشن! متحرك روانه شديم.

دير

نزول: يك ساعت قبل از فجر يوم شنبه؛ خروج: ساعت نه و نيم از روز دو شنبه

شهرى است بلكه دهى است متصرف نشين، عمارت هاى عالى و دانى، جوامع معتبره، چند خيابان هاى مستقيم وسيعه و تجحير شده به طرز بلاد متمدنه، چراغ هاى رسمى بلديه در بعضى از كوچه ها برق است نه گاز؛ هندوانه خيلى اعلا وافر و ارزان، انار و انجاص «(1)» هم است. دكاكين و مغازه موفوررر دارد؛ حسين نام از اجله بلدصاحب مغازه اى است مفصل، خيلى اظهار خصوصيت نموده؛ دسته حاج على اصفهانى معروف به لختى در آنجا نازل بودند و همين روز عصر حركت كردند از راه شام؛ حاجى سيد على اكبر پاقلعه يك جعبه گز تقديم كرده اظهار ارادت خود را نموده؛ طرف عصر منزل ايشان را در حالت حركت مشرَّف فرمودند.

شط فرات از بالاى شهر منشق مى شود؛ يك شعبه موازى شش دهنه پل از كنار شهر عبور مى كند؛ بر روى آن پلى ساخته اند، قسمت بزرگ فرات از حوالى شهر عبور مى كند، قرب نيم ميدان مسافت، اساس پلى هم آنجا ساخته اند. رفتيم تماشا كرديم. يك قطعه آجر گويا پيدا نشود، تمام عمارات سنگى است. قرائت خانه عمومى خالى ازصفا نيست.

كيفيت عروسى آنها را هم تماشا كرديم. شمشيرى بالاى سر داماد گرفته جماعتى مردان در جلو با چراغ و طنبور حركات عجيبانه وحشيانه مى كنند. مكلوار و چماغ و شمشيربازى مى كنند. جماعتى نسوان هم پشت سر داماد ترنم و هلهله مى كنند و به همين حالت سه شب در كوچه ها حركت و دور مى زنند؛ قل كل يعمل على شاكلته. «(2)» و مِنْ مُحسّنات ما وقع عندنا آنكه از ساعت ورود الى خروج، هرصبح و عصر و شام غالباً در اوقال جلوس و قعدهصحبت علمى مذهبى در كار بود. امام جامع


1- نوعى آلو
2- اسراء 17، 84

ص:170

عمرى ملانَهَر كه از مبرزين علماى حنفى بود به خيال خودش جلوه كرد و سئوالاتى دسته كرده پيش آمد، آن قدرها قابليتصحبت با حضرت آقا نبود. در مبارزه اول به حول و قوه الهى چندين سئوال فقهى و اصولى و كلامى و ادبى از او كردند، مايه او را به هم زدند و بالاخره در شب اول پاره اى سئوالات خيلى رقيق از او كرده حديث و منزلت و عقيده او در باب معاويه سئوال شد، قلم آنجا رسيد و سر بشكست.

فهرست سئوالات مشار اليه:

دليل جواز متعه؛ دليل منع غسل رِجْل در وضو؛ دليل جواز و التزام به مُهر در حالت سجده؛ متفرقه خيلىصحبت كرده؛ مؤمن عاصى در جمعه بميرد؛ حيات خضر؛ تصليه بر على امير المؤمنين عليه السلام؛ ماتعتقدون فى ابن تيميه؛ اصحابى كالنجوم؛ بحمدالله تعالى جواب هاى شافى داده شد كما هو حقه؛ ولا حاجة لنا الى تذكاره و لعله يذكر فى مطاوى ما حررناه ان شاء الله؛

فهرست سئوالات حضرت اقا از مشال اليه:

ما تقول فى معاويه؛ ما تقول فى حديث المنزله و ما معناه و ايضاً ما معنى قولهصلى الله عليه و آله فى الغدير: الست اولى ..؟

فهرست سئوالاتى كه بنده از او كردم:

ما الدليل على حجية القياس؛ العالم عندكم ايها الاشاعره حادث زمانى او ذاتى او كليهما، ما تقول فى قوله تعالى: ولقد عهدنا .. وفى قوله تعالى: وعلم الادم الاسماء ..؛ مالذى دعى العلماء فى ماصنعوا فى مبحث القرآن وانه مخلوق ام لا؛ مَنِ الخطيب يوم فتح بيت المقدس؛ الاراده علة ام لا، حادثة او قديمة و كيف يربط الحادث بالقديم.

ولا يخفى انه لم يقدر على جواب شى ء من تلك المسائل بل ظهر منه انه لم يقف على حقيقة الامثلة

سِحرْ با معجزه پهلو نزند دل خوش دار كى سها عكس زخورشيد مصفا ببرد

ص:171

بانگ گاوى كه صدا باز دهد عشوه مخر سامرى كيست كه دست از يد بيضا ببرد «(1)»

و بالجمله مجالس انس اين دو سه روزه غالباً خالى ازصحبت علمى نبود. ضمناً سئوال ديگر از مشار اليه فرمودند كه درماند و هو انه: ورد عن النبىصلى الله عليه و آله ان الخليفة بعدى اثنى عشر؛ من هؤلاء غير ما يقوله الاماميه؟ فلم يقدر على الجواب حيث علم انه وقع بين المحذورين؛ اما تصديق الخلفاء الذين تصدوا الامر حتى يزيد بن معاويه و هو افسد قيل يؤخذ به، و اما تصديق الائمه الاثنى عشر الذين يقولون بها الماميه.

چه جاىصحبت نامحرم است مجلس انس سر پياله بپوشان كه خرقه پوش آمد

بگذرم از اين مقال كه منافى وضع رحله است. محض اشاره تحرير رفت.

دير را زور نامند؛ سئوال كردم: اين همان دير معروف است كه بات فيه رأس الحسين عند الراهب؟ اجاب أن فى الجامع العمرى محل عند المنبر يزورونه بعض العجم ويقولون أنه مشهد رأس الحسين عليه السلام ويشم فى بعض الليالى المحترمة رائحة طيبة. وحكايتى خادم مسجد مزبور كه از اعيان بلد و ساعت ساز است به جهت يكى از رفقا نقل كرده كه مجملش اينكه شب هاى متبركه در مسجد هياهو و رفت و آمدى مى شود و من خود هر شب در مسجد بيتوته مى نمايم و خود پيغمبرصلى الله عليه و آله را زيارت كردم و به همين واسطه شيعه شده ام؛ والله العالم.

مدت وقوف در دير طولانى شد، رفته رفته توليد خلاف در تعيين طريق حلب و شام در گير شد، كار سخت شد، حمله دار دامن همت به كمر زده كه مقصود خود را انجام بدهد، از راه شام برود، حاجيان از مسافت بعيده منازل و نبودن آب شيرين در تك و تاب افتادند. حضرت آقا پيوسته به ملايمت و مساعدت فصل خصومت را استقبال مى فرمايند. مجالس مذاكره و مشاوره به طول انجاميد. بعد اللتيا والتى مقرر داشتيم كه تفاوت ضرر حمله دار را حاجيان متحمل شوند، هر فرى چهار مجيدى و نيم قرار شد بدهند، جمعى از آنهاصورتاً


1- مولف در اينجا يكى دو صفحه از اجوبه سئوالات سائل را آورده كه ربطى به سفرنامه نداشت و لذا از ذكر آن خوددارى شد.

ص:172

قبول كرده بعدها رد كرده اند و العمدة بملاحظة العكام، و بالجمله غلبه با حمله دارها شد و راه شام معين، در اواخر ازمنه جناب آقاى شيخ محمدرضا لواى مخالفت بلند كردند و با عربانه «(1)» از طريق حلب تصميم عزم نمودند. حضرت آقا به ملاحظه همراهى با ايشان و اجتناب از تنها گذاشتن حجاج اين معنى را از ذهن ايشان منصرف و جداً و اكيداً ايشان را همراه خود در كجاوه سوار كردند، ولى خيلى از اين معنى عموماً دلتنگ شدند كه چرا راه حلب را نرفتيم. ضمناً تلگرافى شد كه توجهنا الشام سالمين، پاكتى هم ارسال شد به جهت حاجى آقا هم نوشته شد. به جهت سيد عبدالحسين هم در كربلا نوشتم.

خلاصه ساعت نه و نيم از ديروز (زور) حركت كرده و خيك هاى آب فرات براى راه برداشته توسط مكارى هاى ديرانى قبل از حركت ارسال داشتند. قريب اول غروب به چشمه رسيديم، نزول كرده تجديد وضو و نماز مغرب و عشاء خوانده سواره شديم. شام را هم از بركات آقاى مدير، با كمال بى نمكى مشحون از چِنْدر و پِنْدِر در كجاوهصرف نموديم؛ نظرم مى رسد اواسط شب شروع به شام خوردن كردم، قريب فجر فارغ شدم با سيصد العفو و تسول به چهل و يك مؤمن، ديدم اثرى نكرد، به طب طبيعى رجوع كردم و قدرى از آن معجون افلاطونى كه ليلًا و نهاراً جليس و انيس است روى آن ريخته شد، مربا چندر، جاى همه دوستان خالى از جناب مدير معذرت مى خواهيم (چون ميان همنيشنان ماجرايى رفت رفت).

روزى اگر نمى رسدت تنگ دل مباش رو شكر كن مباد كه از بد بدتر شود

قباقب

نزول: تقريباً اول فجر؛ خروج: ساعت شش از شب

فداى خانه دربسته ات شوم ليلى به هر طرف كه نظر مى كنم بيابان است

از آبادى فقط يك چاهى است كه مركز عروق مياه عَفَنه اراضى شامات و دمشق و دير است، جمعيت اعراب بدوى و هجوم مكاريان قافله هنگامه غريبى سر چاه بر پا كرده،


1- درشكه

ص:173

مركز عسكريه هم ساخته اند؛ چون هندوانه و آب فرات همراه داشتيم خوش گذشت، گوسفند زياد در آنصحرا ملاحظه گرديد. خلاصه شب را نيمه كرده حركت كرديم.

بئر جديد

نزول: ساعت سه و نيم از دسته؛ خروج: ساعت شش و ثلث از شب

بيابانى است مالامال دل تا خانه ليلى دوصد مجنون سرگردان در اين ريگ روان گم شد

چاهى نشانه معموره حفر كرده اند، با روزِ گذشته قريب المخرج، «(1)» بلكه قدرى هم مالح است بطورى كه قابل انتفاع طبخ هم نيست، مخروبه عسكريه هم دارد، دو نفر عسكر از دنيا رميده از جان خود سير شده آنجا ساخلو هستند، چه جنايتى كرده اند كه به سياست در اينصحرا مستحفظ شده اند؟ چون هندوانه و بقيه (آب) فرات داشتيم بد نگذشت.

سُخْنى

نزول: ساعت چهار از دسته تقريباً؛ خورج: نيم ساعت از آفتاب فردا گذشته

قريه اى است بر رئوس تلال و محاط به جبال و تلال؛ يك فرسخ به آنجا مانده كوه ابيض مشاهده مى شود. گويند رمل سفيد است، زراعت مختصرى دارد، چند قطعه باغستان محقرى دارد، دو گنبد سنگى در سرتلى در اين قريه است كه اهالى محترم شمارند، گويند قبر شيخ واصل است. عيون متعدده دارد حارّ و گرم، يكى از آنها را حمام رسمى كرده اند. گويند براى امراض جلدى نافع است و ليس ببعيد قياساً بسائر المياه الحارة المعدنيه؛ و به همين ملاحظه طرف ظهر رفتم در آب گرم تنظيفى كرده بدل حمام شد. در قريه رفته نان و ماست گرفته، ناهار و بادمجان و ماست اعلىصرف گرديد. از اوايل غروب زمزمه رحيل و وقوف آغاز شد، حجاج بناى رحيل و كوچ، مكارى ها به جفت خستگى مال ها، بناى توقف، حاج خيلى دلتنگ، حضرت آقا در كمال تيُّر بناى فسخ معامله با حمله دارى ها دارند، تاصبح


1- يعنى مثل آب چاه روز قبل است.

ص:174

خاطر شريفشان آرام نگرفت؛ ضمناً جعلى منتشر كردند كه عزو در بين راه است، شب تاصبح فرياد الحفاظ الحفاظ بلند كردند خواب درستى نكرديم؛ چون شب جمعه بود احياى بيتوته قهريه را مغتنم دانستم و بالجمله بعد از طليعه آفتاب شكم گرسنه روى به راه گذاشته بيابان سنگلاخ قفر، باد متوسط كاسر حرارت شمس، ساعت نه به قلعه مخروبه عرك نزول نموده.

چنين است رسم سراى درشت گهى پشت بر زين گهى زين به پشت

هركسى ريش خود را در طريق سعادت به دست غير اربابصلاح بدهد اين طور درصدمات شديده مى افتد؛ اللهم نجنا من مضلات الفتن

عرك

نزول: ساعت نه از روز جمعه دوم شهر ذى قعدة الحرام (ماها استهلال كرديم و نديديم)؛ خروج: ساعت شش و نيم از شب

مخروبه قلعه اى است و چمشه آب شيرين خوبى، چند نفرى اهالى دارد، حوايج حجاج چندان يافت نمى شود، فقط نانى و هيزمى و كاهى داشت. از خستگى راه و حركت در تعب شديم، سيّما به ضميمه گرسنگى، مضافاً الى شرب الزعفران فىصبيحة الجمعه با نسختى، هرچند فرح زعفران بدل گرسنگى حفظ عروق مى نمود و هذا من بركة البرامكة؛ تمام نگرانى به جهت مزاج حضرت آقا بود كه با آن طبيعت صفراوى و حركت سودا و ارتفاع عرق غضب به جهت خلاف حمله داريان و فوت وقت عزيز وصدمات وارده به جهت حاج از انتخاب اين طريق و ترك راه حلب و آفتاب راه و ناشتا بود؛ الحمد لله كه شررى فعلًا محسوس نيست. ينبغى حاجيان سالكين طريق شام را كه شخص واقفى بر مواقف و مراحل ملتفت مواضع و منازل همراه داشته باشند كه در تدارك منازل خالى از قوت را قبل از ابتلاء ببيند و لااقل در كجاوه ها تدارك كنند؛ و هذه سيئة من سيئات الحمله داريه حيث استحسنوا هذا الطريق و فعلوا ما فعلوا.

تدمر

نزول: ساعت يك و نيم از آفتاب تقريباً؛ خروج: اول آفتاب روز بعد

ص:175

تدمر و ما ادريك ما تدمر؛ در دامنه كوهى عمارت جبال كرده اند، دشتى وسيع و ارض مستعدى در جلو دارد، عمارات حجرى كه در اين موضع مرئى است از اقدم و اعجبصنايع بشر به شمار است، بلكه جماعتى را عقيده آن است كه فوق طاقت بشرى است، از ابنيه عفاريت و اجنه مى دانند و احداث آن را از حضرت سليمان نبى عليه السلام مى دانند و يحتجون لذلك بما انشاه النابغه «(1)» الذى كان من شعراء الجاهليه:

الا سليمان اذ قال المليك له قم فى البرية فاحددها من الفَنَد

و خيَّس الجن انى قد اذنت لهم يبنون تدمر بالصفاح و العَمَد

لكن اين عقيده را گواهصادق محكمى نيست، مضافاً الى آنكهصور و نقوش مجسمات ملاحظه گرديده كه حكايت از سلاطين دوران مى كند. وبالجمله وصف عظمت ابنيه آن را نمى توان به تحرير در آورد، همين قدر:

در جهان دنگ و دنگ بسيار است سنگ بالاى سنگ بسيار است

جمله عمارات آن را تعدادش مشكل و ما را فرصت تحقيق نبود، ولى چند اساس عظيم آن را مجملًا مى نويسيم.

يكى آنكه فعلًا اهالى قريه ساكن در خلل و فرج آن هستند، باب اولى آن، ارتفاع محير العقولى دارد و كانه پنجاه زرع شاه، احجار عظيمه بر بالاى يكديگر استوار كرده اند و درب كوچك متعارفى دارد داخل قريه مى شوند و در ظَهْر همين بنا درصوب داخل علامت سر درب اصلى موجود است، دو ضلع دنه از نسگ يكپارچه منبت هر يك قريب دوازده زرع شاه باقى است كه يكى از آنها از پا افتاده، همين كه بالنسبه ملاحظه مى شود معلوم مى شود اين بناى باب حالى متأخير از اين مخروبه فعلى است و آن لطافت تعميرات ديگر را هم ندارد.

سنگى بالاى باب مخطوط است ولى لا يقرء؛ خلاصه داخل قريه شديم به باب دويم رسيديم، آن هم عالى است، جامعى در آن است، داخل شده، افخر ما فيه آنكه شاه نشين مسجد كه طولش هشت قدم و عرضش شش قدم و فيه المحراب مسقف است به يك حجر


1- از شعراى جاهلى و متوفاى 604 ميلادى 18 قبل از هجرت

ص:176

مقطوع منبت، خيلى عالى و كذلك در آخر شبستان درب كوچكى خارج مى شود فضاى كوچكى است و فيه ايوان مسقف و فيهصور مجسمه منقوشه حكها المخربون مثل همان سقف محراب. در آن ايوان، دُرَجى سنگى است، به سطح اين ايوان مى رسد كه مشرف بر بيوتات اهالى و ساير عمارات عتيقه.

از قريه خارج شديم، در پشت جدران آن محل، سنگى عظيم افتاده كه يك كتيبه در زير آن منبت و ملون است و العجب كل العجب كه لون حمره و لاجوردى تا امروز محسوس و مرئى است.

دويم اساس عظيمى است كه در دامنه كوه تا مدّ بصر بنا كرده اند به اوضاع مختلفه كه به هيچ وجه با افكار قاصره ما تطبيق نمى شود و به جايى نمى رسد. عده بيوتات را نتوانستم تحقيق كنم، يك سر درب بسيار عالى فاخرى كه از بدايعصنايع عالم محسوب است در ابتداى سالون ملاحظه مى شود، بعد از آن داخل فضايى مى شود كه از دو طرف ستون هاى سنگى قطار و مرتب مبنى است، كثيرى از آنها قايم و اكثر آنها افتاده و سيل رمل آنها را غرق كرده و جمله اى از آنها از خاك بيرون است، انسان كه با تأمل و تدبر و با نظر عبرت بصيرت ملاحظه كند قوه فشار دهر را نسبت به عالم سُفلى مى تواند بفهمد كه تا چه درجه است. چهار قائمه سنگ سماق كه از جواهرات نفيسه به شمار است موجود است كه هر يك شانزده قدم طول و شانزده شبر قطر، دو عمود آن بر روى خاك افتاد و يكى از آن دو از كمر شكسته و در اواسط همين خيابان يا سالون، فضاى مربعى است كه كأنّه محل تخت رشخت (؟) بوده و چهار سكوى بزرگ رفيع از آن برقرار است. سر ستون هاى ابنيه تمام سرمشق (مد) امروزى متمدنين است. از ملاحظه آنها وجاهتصنايع اروپ از نجارى و حجارى از ميان رفت، لانَّ الفضل للمتقدم.

در اين اساس هر قدر تطويل داده شود بجا است و بالاخره عشرى از معشار عجايب آن نوشته شده، لهذا از اين مقام مى گذريم، خدا توفيق دهد اخوان مؤمنين به سلامتى متوجه حج بيت الله بشوند و در اين بيابان به نظر عبرت اين قصور خاليه و قبور باليه را ملاحظه فرموده بر بصيرتشان بفزايند و بدانند كه

اين همان خورشيد جهان افروز است كه بر افروخت بر آرامگه عاد و ثمود

اگر چه عالم حادث زمانى است به اتفاق ملل عالم، لكن عمر آن خيلى دراز است.

بس خاك كه آدم شده آدم شده بس خاك زين گردش افلاك

بس نو كه بشد كهنه و بس كهنه كه نو شد ديدى كه چيتو «(1)» شد

سيم در دامنه به مسافت دو ميدان تا قريه حاليه مغاره اى است كه به وضع سرداب حفر كرده اند و درب سنگى بسيار خوشگلى براى آن گذاشته اند، عيناً نجارى حاليه كه مدعى اند عقل جديد اختراع كرده بر آن لنگه درب موجود است، لنگه ديگر آن را نديديم گويا .. «(2)» اساس عتيق به ديار خود حمل كرده باشند. چند سطر خطوط فرنگى گويا آلمانى باشد بالاى استوانه نوشته اند معلوم مى شود بعد از سياحت و استفاده، تشريح و توضيحى كه مقرح قلب اسلاميان است آنجا نوشته به يادگار گذاشته اند.

خلاصه داخل سرداب دهليزى است و در يمين و شمال و مقابل اوصفه است،صفه روبرو گچ كارى است، سقف آن منقش به الوان خيلى لطيفه در اطراف جدران سفه، اشكال بسيار مستحسن كه:

صورتگران چين اگر اين چهره بنگرند نقش نگارخانه چين را كنند حك

در بدنه جدران اطرافصفه خلل و فُرَجى است به قامت و عرض و طول انسان، چنين مكشوف مى نمايد كه اين خلل قبور آن جماعت بوده كه به رسم سابقين بر اسلام اموات را ايستاده متوارى مى نموده اند. درصفه دست راست يك مجسمه عظيمى است كه سر آن را قطع كرده برده اند، به حالت جلوس و يك پا دراز كرده؛ سهصورت ديگر پهلوى او نشانده اند و پياله به دست راست او داده اند و در دو طرفصله دو سنگ بزرگ چون حوض سنگى گذارده و در ساق آن مجسمه ها و رجسته تا سينه انسان كه صورت هاى آنها


1- اين مصرع را با لهجه اصفهانى بخوانيد.
2- كلمه اى شبيه منحرفين؛ كويا مقصود مستعمرين و اروپاييان است.

ص:177

ص:178

محكوك است. درصفه دست چپ چيزى نيست.

چهارم بيوتات رفيعه بالاى تلى خيلى رفيع بنا كرده اند كه ما را از جهت بعد مسافت و طول ارتفاع ممكن نشد داخل آن شويم، گفتند در آن بيوت چاهى است كهصداهاى غريب از آن شنيده مى شود، والله اعلم.

پنجم چندصورت مجسمه تام الاعضاء وصحيح الجوارح است كه در غُشله «(1)» عسكريه تدمر فعلًا تحت الحفظ موجود است يكى بهصورت سلطانى به حالت جلوس و يك پا دراز كرده دستى بر بالاى زانوى خود، به دست ديگر جامى گرفته و سه نفر پهلوى او نشسته و چند نفر به هيئت سرباز نيزه در دست در رديف ايستاده اند.

ششم چشمه آبى است از يك سنگ اضافه در دامنه همين كوه قريب به آن سرداب، آب بسيار زلال از زير كوه در مى آيد و مزروعات و باغات اهالى و شرب ايشان از همين آب است ولى قدرى عفن است از جهت مجاورت كبريت معدنى، به دقت كه ملاحظه كنى بخارى از اطراف آن متصاعد است. چشمه ديگرى است در بين همين ستون هاى قائم و نائم كه بالنسبه آبش كمتر است ولى ظاهراً اعذب است از جهت عدم مجاورت كبريت.

در اطراف همين ابنيه برج هاى سنگى عظيمى است به فاصله دويست قدم كه گويا قبور بوده باشد.

اين مجملى از مختصر حال افق آن ولايت كه اتسفاده ما بود تا ساعت يك و نيم از شب كه مشغول گردش بوديم. و اما حال انفس آن ديره بسيار مردم لين العريكه سهل المؤونه دارد، نوعاً شافعى مذهب هستند، به پول خيلى علاقه و در فن اخاذى و جلّابى از مستطرقين مهارتى دارند و براى هر نوع خدمتى حاضرند. هواى آنجا شبيه به ييلاق است است بالنسبه به حال سابق خيلى سرد شد، انار و هندوانه داشت، گندم از دير حمل آنجا مى شود، نان خوبى نداشت، بادنجان اعلى يافت مى شود، گوشت بسيار خوب بهم رسد.

مهيب رياح عاصفه است، به اين جهت ما در خانه منزل كرديم. اطاق مزيّنى به ما جاى دادند از توبره هاى پشمى و ريسمانصفحه ديوار اطاق مزين بود. در اين منزل شير سماور مفقود شد و خيلى موجب دلتنگى گرديد، حاجى حسين شيش جارى كشيد و يك ربع


1- به معنى ارگ

ص:179

مجيدى مژدگانى داد بحمدالله پيدا شد، عساكرى كه از دير همراه بودند قبض سلامتى گرفته مرخص شدند. اول آفتاب روى به راه نهاده حركت كرديم، باز مفسدين و مرجفين ارجاف كردند كه عزو بين راه است؛ گويا محض تعطيل اين شب بود.

بياضه

نزول: ساعت شش از دسته يعنى تقريباً قريب ظهر؛ خروج: يك ساعت و نيم از شب گذشته

بيابانى است شبيه به جلگه هاى ايران محاط به كوه هاى متوسط، بته يوشن «(1)» زياد است، چاهى حفر كرده و قلعه عسكريه مختصى بنا شده. ناهار بادنجان و كشك خيلى لذيذصرف شده به جهت شام هركس تدارك خود را در كجاوه ها همراه برداشت. تقريباً هفده ساعت در حركت بوديم، قاطرها چندان در تعب شدند كه چند رأس از آنها كمرى شده رفتند.

قريتين

معموره كثير النعمتى است بالنسبه مديرنشين، اهالى آن نوعاً مسلم شافعى مذهب، نصرانى هم زياد دارد، انار و انجير و انگور سياه خيلى اعلاى ارزان دارد. عوض ناهار تفكّه «(2)» به همين اثمار كرديم. طرف عصر در معموره گردش و در جامع تحيَّتى بجا آورده برگشتيم. تدارك شب با كمال عجله ديده شد، مختصر مرغى مرتب است. ارض مستعدى دارد، عيون جاريه قريب به ده دوازده تا مى شمردند. مردمان قوى البنيه ملاحظه شد. هواى آن اقرب به اعتدال است، درخت كبوده و تبريزى در اين منازل مشاهده گرديد. طول مسافت، تعب فوق تعب، لكن كجاوه راحت است.


1- . نوعى خار؛ و يوشن نپه در شمال شرقيتهران از اين كلمه است كه عامه آن را يوشان تپه گويند دهخدا.
2- تفكه از فاكهه گرفته شده، تفكه به اثمار كرديم يعنى ميوه خورديم.

ص:180

قُطنى

«(1)»

نزول: ساعت قريب هفت تخميناً؛ خروج: ساعت اول آفتاب روز بعد

معموره خوبى است ولى آنقدر نعمى ندارد، هندوانه و انار دارد، خيمه و دو سه خيمه ديگر از خيام حاج دور افتاد بواسطه طول مسافت و خستگى قاطرها، فى الجمله بر حجاج بد گذشت. بحمدالله به سلامتى وارد شديم، منازل بعيده كه محل خوف و خستگى بود تمام شد، آنان كه از راه حلب رفتند از اين جهات آسوده بودند. سيب زمينى فرد اعلى موجود بود، خورش را با سيب زمينى طبخ كردند خيلى لذيذ شد، جاى احباب خالى بود.

از خوف سارقين رذل و پست تمام شب را كشك به عهده حاجى سين شيش و عكام ها گذاشته شد. فرياد الحفاظ بلند بود. ساعت نه از شب خواب به اوج اعلى طيران كرد، برخاستم جايى مرتب كردم، ساعتى حفظ سحر بردم؛ طرفصبح نماز خوانده سوار شديم، تا قطيفه غالباً در قراء وصحارى معموره عبور مى نموديم. نخست به قريه اى رسيديم خيلى خوش وضع و خوش زراعت، جيروت مى نامند. بسيار شبيه به اراضى و قراء و دهات اصفهان است. از آن گذشته به قريه ديگر عبور كرديم، در وسط خانه ها، كوچه وسيعى گذشتيم.

قُطيفه

نزول: ساعت چهار از روز؛ خروج: ساعت شش از شب

آبادى دلنشين كثير النعمه خوش هوايى است، بوى شام از اينجا استشمام مى شود، چشمه آب بسيار غذب و زلالى دارد، انجير و گردوى فراوان؛ لدى الورود انجير وافرى آوردند، خريديم و خورديم. لباس و رفتار اهالى به طرح شام است و خانه هاى نظيف، مردمان زنده دل قوى البنيه لين العريكه دارد. جامع بزرگى از سنگ بنا كرده اند. مرغ و نان فراوان و خيلى خوب، وارد قريه شده خانه ها را تماشا كرده مرغ زياد ملاحظه كرده در فكرصيادى افتاد. به هر تدبيرى بود هشت يا ده دانه مرغ خريده گردوى فراوان، فسنجان رُبّ ترتيب داده حمله دارها و بعضى رفقا حجاج را دعوت كرده شام مفصلى صرف كردند.


1- در اصل بالاى اين كلمه آمده: اطنى

ص:181

مذهب اهالى غالباً شافعى. از شام براى خريدن حيوان و فرش هاى خوب تا اينجا تلقى ركبان مى نمايند. ناهار ماست صرف كرده بالنسبه گران است.

شام

نزول: طليعه صبح پنج شنبه

به سلامتى وارد شام شديم. در يك فرسخى تقريباً جماعتى از رؤساى تجار شيعه و جنرال قونسولگرى با درشكه ها به استقبال آمدند. از كجاوه ها فرود آمده در آن درشكه ها سوار شده وارد شديم و در خانه جناب حاجى محمدمهدى حلباوى، در محله معروف به خراب كه خيلى آباد است نزول كرده بسيار منزل عالى فاخرى است. پابرهنه دريغم مى آيد كه بالاى سنگ فرش هاى صحن خانه راه بلوم فضلًا از آن (كه) با لنگ كهنه بر كثافت خود و رفقايم، هرچند بنده ملكى «(1)» فاخر پوشيدم لكن مرافق «(2)» و مناظر عاليه آن خانه و آن سياه جاريه در حوض و آن درخت هاى نارنج و ترنج سكه براى كسى باقى نگذاشت. هنيئاً لارباب النعم نعيمهم. انصافاً حاجى مهدى بسيار جوان معقول نجيب درستى است، لدى الورود خود با حاجى محمدعلى و برادرانش مشغول پذيرايى شدند.

ريوك (؟) مفصلى آوردند، حضرات اعيان تجار و رؤسا به ديدن آمدند، بعد از ساعتى داخل بازار و كوچه هاى شهر شده اوضاع مرتبى ديده شد. رفته رفته به مسجد بزرگ جامع اموى مسجد يحيى مشرف شده، از اعظم ابنيه شام به شمار است. مسجد بسيار رفيع القدر و بنيانى است؛ تفصيل مسجد را بعدها بيان مى نمايم.

صبا به تهنيت پير مى فروش آمد كه موسم طرب و عيش و ناز نوش آمد

شام شريف

شهرى است پر كرشمه و خوبان از شش جهت. لسان الشعرا ابراهيم الخاقانى الشيروانى معاصر مستضيئ بالله در وصف شام مى گويد:


1- نوعى پارچه گران بها.
2- از رفق و اصطلاحاً خانه اى كه اتاق هايش خوب باشد مى گويند مرافق خوبى دارد.

ص:182

جسمى است زمين به هفت اندام نافش عرب است پشت او شام

به زين خلقى نزاد ماناك «(1)» از پشت فلك مشميه خاك

آن حرف كه انتهاى شام است خود اول مصر از او تمام است

از دفتر شام در اقاليم مصر است سقط چو حرف تفخيم

بر مصر نقط نهى مضر است زين نقطى هزار سر است

شام است سفرگه ملايك بيعت كه صادقان سالك

هم مكتب علم انبيا اوست هم مشرف جان اصفيا اوست

شام ارض وسيع معروفى است، طولش از فرات تا برّ عريش بيست منزل و عرض آن از جبل طى است با بحر روم و آن بقعه از اراضى مقدسه است، هرچند در اين ازمان اخرالزمان نفوس خبيثه در آن جاى گرفتند و بر سادات ميامين خلق تلخ و ناگوار گذشت و لكنها مهبط انبياء الله و معبد اوصيائه و قبورهم و آثارهم الى ما شاءالله، وفى كتابه الكريم:

يا قوم ادخلو الارض المقدسه (مائده 21)؛ ونجيناه ولوطاً الى الارض التى باركنا (انبياء 71)؛ و لسليمان الريح عاصفه يجرى بامره الى الرض التى باركنا (انبياء 81؛ وجعلنا بينهم و بين القرى التى باركنا (سباء 18).

وقيل فى وجه تسميته شاماً انه واقع فى شمال القبله، والشام اسم للشمال كما ان اليمن واقع فى يمين القبله فسمى يمن، و انه نزل فيه سام بن نوع عليه السلام وفى السريانى سين (را) شين خوانند.

بلاد معروف آن مملكت فلسطين و اردن و ايليا كه بيت المقدس و قدس خليل است. و حمص واقع بين دمشق و حلب، و هو به نام حمص بن سام؛ و مردمش معروف به حماقت، وصاحب معجم گويد: از فساد آب و هوايش عقل را فاسد مى كند. «(2)» اين جمله كلمات سابقين است درباره شام. ولى (اگر) سخن هاى عصرى بخواهيم درباره آن شهر بگوييم و به مسلك امروزى سلوك كنيم بايد شمه از حالات حاليه آن شهر دلربا بيان كنيم به شرط آنكه خواننده هوس عارض نشود و خود را مطمئن بدارد.

شام قصر بزرگى است محخاط به جناتى كه تجرى فيها الانهار، باعث آبادى آن شهر عمده


1- مخفف مانا كه، به معناى پندارى كه، گويى كه.
2- معجم البلدان، ج 2 ص 304 طبع دار صادر.

ص:183

مياه جاريه ازصفحات جبال اطراف است از شش جهت، تا يك فرسخ اشحار با ثمر پى در پى باغات معموره وصل به يكديگر است، گردو و پسته و زيت و زردآلو و انكور اكثر اشجار آنها است. ابنيه فاخره و بازارهاى وسيع معمور زياده دارد، سقف بازارها آهنى است، در غالب خانه ها بل تمامها آب جارى است، چراغ الكتريك در كوچه ها و بازارها روشن است، تراموه در خيابان هاى وسيع شهر به قوت الكتريك متحرك است، فسقه و فجره ملل معروفه با اسباب مهيا مشغول عيش و طرف خود هستند. يهودى هاى آن شهر از سايل ملل وقيع ترند، زن ها و دختران ايشان سر و سينه و ساق و دست مكشوف حركت مى نمايند. بالنسبه مسلمين مستورترند، انصافاً با آن مقدمات ممهده ترقب اين مقدار ستر از نسوان مسلمين نمى رفت. حمام هاى بسيار نظيف مبله كرده در بازار و محلات مهياى دخول و خروج عمومى است. جوامع اسلامى و كنايس و معابد يهود و نصارا بسيار دارند؛صنايع آن غالباً منسوجات از قبيل عبا و طاقه و كتان و حله و ساير اقمشه فاخره است.

دكاكين و محال تجارتى و مخزن ها مملو از اجناس نفيسه، لوازم آسايش، عيش مُهنّا به خوبى مهيا است. هوا نه تنها موافقصحت مزاج انسانى است بلكه در تربيت حيوان خصوص خر يد طولايى دارد. يك رأس الاغ در بازار شام با كمال دقت مطالعه شد كه حقيقاً سبريان (؟) خرهاى عالم بود.

از شعار اهالى شام ريش تراشى است كه از عهد سلاطين جور به يادگار مانده؛ اگر مسلمانى جعفرى بخواهد مُريَّش باشد خيلى مشكل است. مكاتب و مدارس مرتب و منظم براى طلاب علوم جديده به كمال خوبى آراسته است.

جعفريان با غيرت به همت جناب آقا سيد محمد عاملى رئيس روحانى اين ملتصاحب فنون فضايل و تصانيف متعدده؛ فقط يك مدرسه تحت مراقبت ايشان تشكيل نموده اطفال ايشان تحصيل مى نمايند. مقام منيع اين سيد نبيل، اجل از اين مراتب است، ولى براى حفظ شئون مذهبى جعفريان، به اينگونه امور اقدام فرموده، جزاه الله خير الجزاء.

نوعاً فرقه ناجيه را نسبت به ايشان با اخلاص ديدم. به رسم يادگار يك نسخه از مصنفات ايشان حصون المنيعه در جوابصاحب جريده المنار نزد نگارنده است. از قرار مذكور امر معيشت ايشان هم چندان منظم نيست.

ص:184

جامع اموى

«(1)»

اعظم و افخر ابنيه شام جامع شريف حضرت يحيى عليه السلام است كه از تماشاى بناى عالى اساس رفيع و فرش مرفوعه آن انسان محو مى شود. ياللاسف كه كمتر نماز مقبول در آن ادا شده. شبستان عظيم آن به طول مسجد دويست قدم، عرض چهل قدم تقريباً، ستون هاى قشنگ از سنگ و غيره رديف هم منصوب و سقف را با چوب و آهن بر بالاى آن ستون ها قرار داده. محراب و منبر و شاه نشين بسيار فاخرى در وسط اين تالار عظيم بنا كرده در مقابل محراب كه در وسط تالار است كنبدى درست كرده تمام فضاى تالار قاليچه مفروش، دو شمعدان بسيار بزرگ طرفين محراب كه در هر يك شمعى به قطر سه شبر و طول سه زرع تقريباً گذاشته اند. به فاصله چند قدمى از محراب در وسط همين تالار عظيم قبر مطهر حضرت يحيى عليه السلام با بناى فاخر و شباك مزينى ترتيب داده، مزار محترمى است. دو شمعدان به همان مشابه كه در طرفين محراب است اينجا گذاشته؛ در فضاى مسجد حوض مسقف بسيار قشنگى است؛ آب به كرّ در آن داخل و اخرج مى شود. انظف مياه جاريه است؛ در كنار شرقى مسجد درى بزرگ داخر فضا و بنايى مى شود معروف به رأس الحسين عليه السلام، مزار محترم معروف، خدمه مخصوص دارد، مسجد كوچكى است و در داخل آن اتاق درونى و در آن شباك كوچك به وضع خيلى مزين، كتيبه هاى آن اتاق درونى اسامى ائمه اثنى عشر و احاديث فضايل و مناقب آن سادات كرام عليهم السلام مكتوب و منقش است. لوحى به ديوار آويخته كه در آن نوشته است نقلًا از تاريخ ابن حجر متضمن حديث شريفى است و در آن تجويز لعن يزيد عليه اللعنه را بهصراحت نموده و اثبات تعيين موضع رأس شريف را در همين محل نموده، بابى انت وامى يا اباعبدالله. «هركجا مى نگرم انجمنى ساخته اند».

زوّار در آن محل شريف روضه خوانى و عزادارى مى نمايند. كاملًا در آن محل


1- مؤلف در كنار اين نام نوشته است: يا دهر ويحك ماذ الغلط.

ص:185

شريف زيارت نموده به دوستان دعا كرده متوجه قبر مطهر حضرت رقيه عليه السلام شديم، وارد خانه كوچكى شده در داخل اتاق، اتاق ديگرى است كه در آن شباك محل قبر شريف است و پهلوى آن مسجدى است مختصر كه درى دارد به اتاق اول؛ مبلغى مى گيرند از زوار و اجازه خروج مى دهند، تحف و هدايايى كه براى آن مظلومه آورده اند حكايت از طفوليت مى كند. از ملاحظه آن انسان رقت كامل مى نمايد.

مدتى بود از شركت خان مدير در قليان آسوده بوديم. دوبار نذر خود را حل كرده شريك قليان شدند ولى ممنون و مسروريم كه از شرب حيكان هم مضايقه ندارند، از اين جهت مندوحه است.

ص:186

ص:187

ص:187

ص:189

مدينه طيبه

نزول: تقريباً دو ساعت از روز شنبه 17 شهر ذى قعدة الحرام 1331

خروج: قرب ظهر يك شنبه

لدى الورود از قطار آهن پياده شديم، «(1)» حاجى سيد عمران حبوبى كه از اجله تجار و اعزه ساكن مدينه است به استقبال آمده بود، همراه او به منزل او رفتم،صرف چاى كرده براى تحصيل منزل خودم برخاستم چند منزل خوب پيدا كرده بالاخره رأى بر همان شد كه در همان منزل كثيف كه نوكرها قبل از ورود ما نزول كرده بودند بوده بايشم، چون خيلى كوچك و كثيف بود بالاخره در بستانصافى وسط درخت ها چادر را بپا كرده بيرونى را آنجا قرار داديم، الخير فى ما وقع. بسيار منظر مصفاى با روحى داشت، جمعيت واردين و خارجين هم پى در پى روى به زيادت است. قبل از ظهر بطور مختصر مشرف به حرم مطهر ختمى مرتبت صلى الله عليه و آله شدم و شكر الهى از اين نعمت عظماى الهى به جاى آورده طرف عصر مجدداً مشرف شده مصادف وقتصلات عصر بود مانع شدند.

سلوك حضرات مدنى ها با جماعت عجم و شيعه فوق العاده مقرح قلب است،صاحبان غيرت و اربابان نفوذ و همت را فريضه ذمه است كه فكرى به حال اين شيعيان بيچاره


1- مؤلف سفر از شام تا مدينه را با قطار آمده اما متأسفانه هيچ گزارشى از آن به دست نداده است، مى دانيم كه اين راه آهن اكنون تخريب شده و سال هاست كه مورد استفاده نيست. ايستگاه آن در شهر مدينه ميدان عنبريه بوده است.

ص: 190

بكنند، ما به قدر وسع و مناسبت مقام و وقت صحبت كرده؛ عنوان بهانه ايشان اين است كه در مذاهب اربعه ممنوع است كسى از جلو مصلى عبور كند و عجمان اين معنى را زشت نمى شمارند و در وسط صلات جماعت مواظبت نمى كنند و در بين صفوف عبور مى كنند؛ لهذا ايشان را از مسجد بيرون مى كنيم؛ كلمة حق يراد بها الباطل لان كثيراً منا مواظبون على صلوتهم وجماعاتهم و مع ذلك يعاندون معنا ولا يخلون سبيلنا و سبيل الله المعروف؛ عتبه مقدسه كه سواء فيه العاكف والبادى ومسجدى كه الناس فيه شرع سواء اين طور ممانعت مى كنند در حضور پيغمبرصلى الله عليه و آله، زوار را به شتم و ضرب طرد مى نمايند و خود با كفش در داخل روضه مطهره تفرج و تفرعن مى نمايند و استهزاى ايشان مى كنند «الله يستهزئ بهم و يمدهم فى طغيانهم». «(1)» خلاصه در اين موقع سخن بسيار است، كل ذلك به علاوه آنكه هر نفرى يك مجيدى و نيم به عنوان مزورى و مطوفى مى گيرند به هر تزوير باشد

بله هوش دار كه در شهر دو سه طرارند كه به تزوير كُلَه از سر همه بردارند

مضافاً الى ذلك جماعتى به عنوان اشراف مدينه به كمال جد از حجاج مبلغى دريافت مى كنند هرچند فقير هم هستند و لعله اين خروج بى موقع نباشد. و بالجمله شب را در حسينيه نخاوره نماز جماعت منعقد و جمعيت كثير شد و چون اساس روضه منعقد و موقع مناسب بود خودم منبر رفته و از قرارى كه رفقا گفتند خيلى خوب واقع شد.

فرداصبح به حرم مطهر بقيع مشرف شده حالت غربت آن مظلومان رقت كامل داد بابى انتم و امى؛ اميدوارم همه دوستان و شيعيان موفق به اين فيض معظم شوند، به نيابت همه دوستان و ذوى الحقوق زيارت كرديم ولى باز سلوك خدمه را با زوار خيلى ناگوار شمرده به هريك، يك بليط مى دهند و يك مجيدى مى گيرند، اگر كسى نداشته باشد راه نمى دهند. قريب غروب هم درب حرم را مسدود مى نمايند.

مسجد پيغمبرصلى الله عليه و آله پنج درب دارد و فضاى وسط رمل فرش كرده در اطراف ايوان و شبستان است. ضلع شرقى آن زنانه است و سه طرف ديگر مردانه است. چهل ستون جنوبى


1- بقره 2، 15.

ص:191

خيلى بزرگ و مشتمل بر قريب پانصد ستون است و به انواع چراغ هاى كهربايى و قنديل هاى زيتونى مزين و منور است و به سنگ هاى مرمر چون حرير فرش است و حصيرهاى شيرازى گسترده و از محاذى شباك جلو قبر مطهر، مسجد را به طارم آهن قريب يك زرع جدا كرده در حقيقت آن سمت دستگاه طارمى است منبر مبارك و روضه مطهره و محراب آن بزرگوار متصل به همين طارم است به فاصله ده بيست قدم به شباك قبر مطهر، تمام خانه آن جناب محاط به همين شباك آهنى است وصندوق مطهر محاط به جامه فاخرى است مستطيل و مرتفع كه چيزى معلوم نيست، ما بين شباك و جامه، رواق است و شمعدان و قناديل در آنجا آويخته؛ پشت سر قبر مطهر حضرت زهراى مرضيه است، باب خارجى دارد كه كانه خانه على حده است. شباك پيش رو كه حضرات عامه آنجا را زيارت مى كنند برنجى و كلمات توحيد نوشته اند، يعنى اصل شباك را مقرو ساخته اند و هر دهنه را يك روزنه گذاشته اند و روبروى جامه لوح فاخرى آويخته كه درّ يتيم كه اليوم از قرار مذكور افخر جواهرات است بر آن لوح نصب است.

نقل شد كه جواهريان با بصيرت از تقويم آن عاجز شدند، بالاخره يك تشخيص كرده كه اگر اين الماس را طفلى مراهق به هوا پرتاب كند به قرارى كهصعود مى نمايد از حركت قسريه اين طفل همانا اگر زر بريزند بسا قيمت عادلانه آن برسد.

ستون ابى لبابه معروف به «توبه» در بين شباك است طرف مقدم. از اخبار ما مستفاد مى شود كه بايد در اين محل زيارت آن بزرگوار كرد.

و بالجمله ايام مدينه خوش گذشت، عموم حاجيان مشغول زيارات و طاعات نوعاً هم در خيمه ما آمد و رفت داشته ارجاعات مى كردند؛ مبلغى هم بابت حقوق آوردند، لهذا به جماعت نخاوله و فقراى شيعه آنجا بناى تقسيم شد،صورت آوردند رجالًا و نساء و وجوه به حضرات تقسيم شد. خداوندصاحبان خير و همت را پيوسته موفق بدارد و موجبات ترفيه فقرا را مهيا فرمايد. همه شب در حسينيه نماز جماعت مفصل و منبر منعقد و پس از آن منزل ها و منازل حاج مى رفتم و شام را در منزل خودصرف و بعد از فريضهصبح به حرم مطهر مشرف مى شدم.

روز جمعه كه محمل ها و حاجى ها از راه شرقى حركت مى نمودند به زيارت حضرت حمزه

ص:192

عليه السلام به احد مشرف شديم (بغالة «(1)»)، سلطان عرب مولى عبدالحفيظ كه گويا فعلًا معزول و مملكت اسلامى وسيعش مراكش به دست اجانب يعنى فرانسه افتاده در اين سال مكه مشرف شده، در بين لاه ملاقاتش كردم در درشكه سوار بود به رسم تبريزه بيرون آمده بود، چندان ابهتى نداشت شايد سرداران ايرانى مجلل تر حركت كنند. پسرهاى شريف مكه هم در مدينه مشرف بودند به همراه محملين و حجاج حركت كردند. روز شنبه بنا شد حاج متخلف از راه سلطانى حركت كند. شب شنبه منادى، حاج را از حركت منع كرد از طرف شريف شماز، حمله دارها را محبوس و مبلغى از ايشان پول گرفتند و شب يكشنبه اذن حركت دادند.

روز يكشنبه قريب ظهر سوار بر شتر شديم و از مدينه خارج، در يك فرسخى، خيام حاج را زده بودند، جمعيت هم زياد ملحق شدند و هيئت قافله آراسته گرديد، جمله در انتظار آنكه فردا حركت كنيم، چون شب شد و ظلمت افق را فرو گرفت دزدان حوالى بناى آدم كشى و غارتگرى گذاشتند و جماعتى حفظه و حرسه اطراف حاج فرياد الحافاظ و بره بره بلند كردند تا بهصبح از تشويش و قال و قيل خواب درستى نرفتيم. چونصبح دوشنبه شد چند نفر مجروح و كثيرى از اموال را برده من جمله كيف اسدالله اصفهانى و رفقايش كه محختوى بر نفايس و نقود بوده؛ يك نفر مريض هم به رحمت ايزدى پيوسته خواستند دفن كنند سياهى آمد و مبلغى گرفت تا رخصت دفن داد. اينكه سهل است اگر يك مرغ ايرانى بخواهد در هواى حجاز طيرانى بكند و اهال غافل ازصيدش باشند، طيور حجازى او را مى درند و لااقل خاوه «(2)» طيران مى گيرند تا رخصت دهند.

و بالجمله رفته رفته روز بلند شد و از حركت خبرى نشد. پسران شاهد كه مقوم اين جمله دارها و اين قافله بودند حاضر شدند و عذرى غيرموجه آورده رفتند به مدينه كه تصفيه امور خود كنند و برگردند، الى بعد از ظهر نيامدند، جمعى را همراه ايشان فرستاد برگشتند و باز عذر غيرموجه آوردند و اظهار داشتند كه شخصى راه را سد كرده در گفتگوى با او هستيم، كم كم شب شد و اليوم حركت تعويق افتاد. حجاج به زمزه و ولوله و


1- يعنى سوار بر قاطر
2- نوعى ماليات كه اخوه مى نامدش

ص:193

فرياد در آمدند لكن لاعلاج مثل شب گذشته مشغول به مدافعه با اشرار شدند، معذلك بعضى مجروح و مقدارى اموالشان را بردند، در اين شب مهنا پسر شاهد با پسر مصرى كه راه را سد كرده بودند مشغول مذاكره بود و در چادر ما هم آمد و خيلىصحبت شد به جايى نرسيد بالاخره او رفت و مطلب در بين حمله دارها مطرح شد، جمعى از ايشان مطلب را اهميت دادند كه تا تصفيه امر اين قبيله نشود عبور حاج مشكل است؛ جمعى خيلى تهاون به خرج داده كه خير مطلبى نيست همه ساله همين اشكالات توليد و رفع مى شود، نتيجه دست نيامد؛صبح سه شنبه قافله حاج بار كرده مبلغ سى ليره هم از حمله دارها جمع كرده و به مهنا دادند كه بدهد به پسر مصرى و رفع غايله را بكند و اين ترتيب بر حسب اقدام خود مهنا بود و الا حاج از اين ثانياً پولى بدهند چندان حرفى نداشتند، حضرت آقا مانع از دادن پول بودند به عنوان اينكه اين فقره بدعتى مى شود بر عابرين.

در اواخل شب كه ديدم مطلب به جايى منتهى نشده از خواب برخاستم و جماعت حاضرين را گفتم كه بدون تصفيه و ترضيه حركت عقلايى نيست ولى افسوس كه مفيد نشد. فريب پسران شاهد كه ما جماعت كثيره و ايشان فئه قليله هستند و البته بر ايشان غالب خواهيم شد خوردند و بناى حركت كذاردند. آنچه فرياد زديم كه قافله حاج طاقت شنيدنصداى يك تفنگ از طرف دوست ندارد فضلًا از دشمن ثمرى نكرد و من حيث لا يشعر بعد از دادن سى ليره عثمانى به مهنا كه ببرد به حضرات بدهد و ايشان را متقاعد نمايد حركت كرديم. قدرى قليل كه راه پيموديم ملاحظه نموديم كه از طريق مسجد نرفتيم. بالاخره مقوم ها گفتند به سمت مسجد نمى توانيم برويم و بايد از محاذى مسجد محرم شويد. از شترها فرود آمده غسل كرديم و تلبيه احرام گفته، بين آن كه جمعى در حالت تلبيه و جمعى فارع از آن در حالت توجه و خضوع و تهيه براى اجابت دعوت حضرت حق جل شأنه (بودند) كه بغتتاًصداى گلوله و تفنگ از عقب قافله بلند شد و آتش حرب و فتنه مشتعل گرديد.

حجاج محرم برهنه بيچار سوار بر شترها روى به راه نهادند و در عقب جماعت حرب عليهم اللعنه مشغول تيراندازى هستند و مقوم ها هم براى خالى نبودن عريضهصورت مدافعه به خرج مى دهند رفته رفته از اطراف كوه ها گلوله باريدن گرفت. قافله حاج را

ص:194

هدف رصاص جاف كردند، شترها رميدند، كجاوه ها بر زمين خورد، جمّال هاى خبيث چون بازار را آشفته ديدند و آب گل آلود مشغول نهب وصيد ماهى شدند. بارها بود كه از پشت شترها بر زمين انداختند، حاج بيچار از شتر به زمين انداختند. جمعيت دزدها زياد شد، از سه طرف باران گلوله باريدن گرفت، سيئات اعمال مجسم شد. شترها روى به فرار، بارها و كجاوه روى زمين، معتمرين محرم سر و پاى برهنه در بيابان سنگلاخ در خار و خس حيارى روى به فرار گذاشته يلذن بعضهم ببعض؛

زن هاى مجلله با لباس احرام پاى برهنه از هراس جان هريك به سمتى مى دوند؛ بى مروت از خدا بى خبر حربى بى ناموس فرصت فرار نمى دهد، فى الحقيقه قيامتى برپا شد، برق گلوله است كه از بناگوش مسلمان ها مى جهد. فرياد وامحداه صحرا را پر كرده چون گله كه گرگ در آنها ريخته باشد سر به جايى نمى برند، طفل هاى معصوم و مرضاى مظلوم و زن هاى فرك زده ميان دست و پاى شتر در بين كوه و سنگ هدف گلوله شدند.

تأديب حضرت قهار نازل قريب سه ساعت حال بدين منوال گذشت، بالاخره از جلو حاج بناى گلوله زدن گزاردند طبعاً مقدم قافله به سمت دره كوهى روى به دست راست مايل گرديد؛ در اين دره امر شدت كرد چندان بار و كجاوه روى خاك ريخت كه از عهده تحرير خارج است. فى الحقيقة نمونه يوم يفر المرء من اخيه. «(1)»

عاشقان را گر در آتش مى پسندد لطف دوست تنگ چشمم گر نظر بر چشمه كوثر كنم

حالت خوشى بود، توجهات كامله براى جلب نظرات رحمانى موقع پيدا كرده بود، زهى سعادت «شست و شويى كن وانگه به خرابات شتاب»؛ اگر اين فشار تصفيه كرورات سيئات چندين ساله دل هاى سياه را نكرده بود بسا من قابل دخول حريم حضرت رب العزه نبودم.

علاوه بر وحشت و دهشت و تعب پياده دويدن در سنگ ها عطش فوق العاده غلبه كرد، زبان ها در دهان ها خشك شد؛ سيد بيچاره گفت چشم من تار شد، آسمان و زمين در نظرم تيره


1- عبس 80، 34.

ص:195

گرديد.

گر نويسم شرح آن بى حد شود مثنوى هفتاد من كاغذ شود

و بالجمله جمّال ها بى دين بناى سختى را به حجاج گذاردند، آن بيچاره ها را از شترها مى انداختند و بارهاى ايشان را مى بردند، آن بدن هاى از گل نازكتر را برهنه و پياده هدف گلوله جفاى آن ظالمان از خدا بى خبر نموده مشغول چپاول خود شدند. هركس به خود مشغول است، كسى از كسى خبر ندارد، معلوم نيست كشته كيست و زنده كيست، بالاخره از آن دره سرازير شده سواد مدينه طيبه از دور نمايان شد. خط آهد نزديك رسيد، عساكر حفظه شمندفر مطلع شده براى مدافعه نزديك آمدند و با آن دشمنان دين

آنكه دايم هوس سوختن ما مى كرد كاش مى بود و در آن لحظه تماشا مى كرد

لبيك اللهم لبيك وحدك لا شريك لك، ان الحمد والنعمة والعزة لك، اللهم اجعلها كفارة لذنوبنا وذخراً ليوم حشرنا ونشورنا. جان قربان آن دربدرهاىصحراى پر خوف كربلا كه چه گذشت بر آن ذراى طاهره عليهم السلام، ولله درّ من قال:

تو كمان كشيده و در كمين كه زنى تيرم و من غمين همه غمم از همين كه خدا نكرده خطاكنى

به جنگ در آمدند و ايشان را مانع از تعاقب قافله حاج شدند. آن جماعت دربدر مسلوب و منهوب مجروح مقتول گرسنه تشنه برهنه روى به مدينه نهادند و با يك حالت فلاكت و ذلتى برنه و تشنه به مدينه رسيدند و در پشت مدينه نزول نموده جماعتى گلوله شده مجروح و چند نفرى مقتول؛ آن قدر ليره ها و بارها و قره پوك ها و برات ها و زر و زيورها و قاليچه ها رفت كه قلم نوشتن آن را طاقت ندارد. لدى الورود به حكومت محليه مدينه طيبه اطلاع داده حضرت آقا با همان حالت احرام به منزل حكومت رفته تفصيل حال را بيان كردند. والى هم تمام اشغال حكومتى را كنار گذاشته مشغول تصفيه امر ايشان شد.

عساكر حفظه راه، عرب ها را عقب نشانده مقدارى از اموال حاج كه در اين حدودصحرا ريخته بود

ص:196

جمع كردند و اطلاع به شهر دادند، جمعى از حاجيان رفتند و قليلى از آنها را آوردند ولى سفره بى مدعى، خلوت بى انتظار آن ظالمان بى دين خنجر را كشيدند به جان بارها و آنچه از نقود و نفايس بود بار كردند و بردند، مى توان گفت خسارت اين قافله در اين وقعه شصت هزار ليره مى شود. يك سيد با عيالش برهنه و حيران مانده اظهار كرد كه از من يك نفر هفتصد تومان مى شود.

المرء يجمع والزمان يفرقه ويذل يرقع والخطوب تمزقه

خلاصه به شفاعت حضرت خاتمصلى الله عليه و آله جان جماعتى به سلامت خلاص شد وگرنه مظان آن بود كه يك نفر جان بدر نبرد، تا حوالى غروب متفرقين حاج جمع شدند، پيرمردها و پيرزن ها كه از خستگى و پيادگى و تشنگى در آنصحرا مانده بودند و از چنگال هاى آن بى دين ها خلاص شده بودند رفته رفته به مدينه آمدند؛ همين كه جمع شدندصداى ضجه و گريه بلند شد. مسلمان نشنود كافر ببيند. حاجى حسين قمشه اى كه از يكى همسفران و مراقب دستگاه همواره بود به محض ورود مدينه طيبه تسليم شد و عمده علت مرضى بود كه چند روز قبل مبتلا شده و به جهت خوف و عطش و شدت زحمت در اين روز جانش به تنگ آمده طاقت نياورد و به عالم ديگر پيوست. انا لله وانا اليه راجعون.

رقت آن وقتى شد كه حاجيان ارباب ثروت و سفره بس مالك يك جامه و يا دو جامه احرام با شكم گرسنه مانده، حكم شد از بلديه نان و خرمايى آوردند. چشم آن حاجيان كه به حدقه افتاد ضجه و گريه بلند شد و مصيبت تجديد و تشييد شد. از كمال بيچارگى هريك لقمه نانى گرفته صرف كردند. همّ بزرگ و مقصد اصلى كه كمال نگرانى از آن است فقط فوت حج و ضيق وقت است، به محض آنكه تصور اين معنى مى كنم.

بلى در آن حالت شدت، پيوسته در خاطرم مى گذشت كه چاره اى بايد كرد و چون اسباب ظاهريه منقطع بود هموراه در وسايل غيبيه فحص و بحث مى نمودم، بالاخره نيافتم عملصالحى كه بدان توسل جويم، مأيوس هم نمى توان شد، بغتة خود را ملهم ديدم به يك نكته و فى الجمله دل تسلى گرفت و هى آنكه اگر ما را استحقاق اين شكنجه و تأديب است و در دفتر اعمالمان حسنه نداريم كه وقايه اين حادثه فاجعه باشد همانا نفس يك بزرگ در كار است و ادعيه خالصانه او كه به هدف

ص:197

اجابت قريب است براى سلامت فرزند اسعدش من وراء است و حاشا كه از سنع جميل كه پس از يك عمر خدمت به اسلام دعاى او را مردود نمايند. الحمد لله على الحدس الصائب.

بمانيم تا هنگامى كه خود را به مكه برسانيم براى عمره مفرده؟ چطور برويم؟ جمّال ها كه رفتند شترها را بردند، اموال كه رفت، بروات كه رفت، آذوقه را كه بردند، چيزى باقى نمانده كه حاجى خود را تسليه بدهد، علاوه آنكه راه مخوف و همان اشرار و اشقياء جلو را گرفته اند، اين مقصد جگر را خون مى نمود. بالاخره مذاكرات كامله با حكومت شد، گفتيم از مال گذشتيم از آنچه واقع شده فعلًا گذشته تمام مقصد راه انداختن اين قافله شكسته بسته است. با اين ضيق وقت شايد بحول الله تعالى برسيم به موسم. حكومت هم مشغول اقدامات كامله شد. ثانياً شتر فراهم كردند و تدارك وجهى ثانوى با كمال زحمت شد؛ هر نفرى دو ليره مبلغى پول جمع شد و تصميم عزم بر حركت نموده، جماعتى از حاج از سلوك اين طريق خايف و منصرف شدند و از راه حيفا قاصد شدند و بدبختانه فريب خوردند و احمال خود را در شمندفر «(1)» كشيدند.

خداى تعالى در اين موقع يك قوت قلب و عزم راسخى به حضرت آقا عنايت فرمود كه با كمال جد ايستاده عزيمت همين راه سلطانى را به هيچ وجه نسخ ننمود و ابداً به حركت انداختند و از پول هايى كه پس گرفتند خيلى موجبات ضعف فراهم آوردند ولى آن عزم راسخ ايشان بحمدالله تعالى جبران كرد و اين نه ملاحظه شخصى بود انصافاً ملاحظه نوع حاج بود زيرا كه از طرف شيعيان و دوستان عوالى «(2)» مكرر در مكرر رسولان و قاصدان آمدند كه ما جماعتى از شيوخ عوالى خود را حاضر خدمت ساخته كه شما را با همراهانتان در مدت هفت روز برسانيم به مكه؛ ايشان مى فرمودند: ممنونم ولى چه كنم كه اين حاج بيچاره مسلوب منهوب در اين بلد غربت حيران مى مانند و البته بايد براى آن فكرى بكنم و هر قدر سعى دارم درباره ايشان مبذول داريم.


1- قطار
2- محله باب العوالى يكى از محلات شيعه نشين در مدينه است.

ص:198

تنش درست و دلش شاد باد و خاطر خوش كه دست دادش و يارى ناتوانى داد

چون نيتصافى شد خداوند تعالى ترحم فرمود، تمام اراده حكومتى مشغول تصفيه امور حاج شدند و مجدداً شتر آوردند و پول از حاجيان جمع شد و داده شد. چون امر مركوب مرتب شد به فكر آذوقه گرسنه ها افتادند، به همت و پافشارى، هزار و چندين حقه نان و چندصد حقه خرما و مقدارى پنير از بلديه براى حاج تدارك شد، نيمه شب آوردند و در بين حاج تقسيم كردند.

جاى دوستان خالى بود تماشا كنند و ببينند چه حالت خوشى است؛ آن قدر از تعب مباشرت و فيصل اين امور و حل و عقد اين مسائل لاينحل خستگى بر جان من عارض شده بود كه حقيقتاً از جان سير شده بودم، ولى اين تعب بر بدن من بود، آنقدر فكرم مشوش نبود، بيچاره حضرت اقا كه هجوم افكار مشوشه بر خاطرش شده دقيقه راحت نبود، يك نفس با ترجمان الشريعه جناب حاجى رضا ضراب با حكومت مشغول حل و عقد اين امور بود، بسا شام و ناهار هم منزل حكومتصرف مى شد. فقط شب را در منزل سيد عمران بوديم كه الحق او هم روى ما را سفيد كرد و عالمى را از خدمات خودش در اين موقع ممنون كرد، مهمان دارى كاملى كرد، گرسنه ها را سير و برهنه را خوابانيد، خلاصه دو شب و يك روز و نيم در مدينه مانديم و مجدداً تدارك مختصرى براى سفر ديدم، وقت خيلى تنگ شد، هشت نه روز ديگر به موسم باقى نمانده، خدا رحم كند، به علاوه خضرات مفسدين و مرجفين و مخوفين و خائفين پى در پى تخريب مى كنند و كلمه جامعه حاج را تفرقه مى نمايند و از رفتن راه سلطانى ايشان را منصرف مى كنند.

تا درجه اى همّ والى را مصروف به تصفيه امر حاج فرمودند كه بيچاره شام خود را در كنار كوچه پهلوى حجاج مصرف كرد و دقيقه خود را فارغ نگذاشت.

بعد اللتيا و التىصبح پنجشنبه بارها شكسته بسته بر پشت شتران نهاده با دلى بريان و چشمى از اشك شوق گريان روى به راه آورديم؛ يك سر گروه عسكريه با هيئتى از عساكر ذلول سوار همراه قافله شدند. سيد عمران و پسرش هم محض مساعدت و رفع وحشت بدرقه حضرت آقا نمودند. زهى سعادت، به مسجد شجره رسيديم و با نهايت اطمينان غسل

ص:199

كرده داخل مسجد شديم و چون وقت فريضه نبود و قضاى يقينى در ذمه بخاطر نداشتم، شش ركعتصلات احرام كرده ثانياً تلبيه گفته احرام قطعى بستيم و بيرون آمده سوار شديم. ياللاسف بر حال جماعتى كه فريب خورده از اين قافله تخلف ورزيدند و به قصد راه بيرون و حيفا به شمندفر رفتند و هؤلاء جماعة كثيره، مِن جمله: حاجى شيخ اسماعيل و حاج شيخ مهدى و حاجى سيد ابوالقاسم و ...

«يا رب تو جوان دلاور نگاه دار». بيچاره ايرانى، فلك زده ايرانى، بخت و تخت برگشته ايرانى، يا للعتجب وحشيان آفريقا و جوانوران هند و جاوه و سياه چهره هاى زنگبار بى خاوه و جريمه به عزت هرچه تمام تر بر محمل ها و شكدف ها از اين راه عبور وصبح بيت الله مى كنند و كسى را قدرت تعرض و تكلم با ايشان نيست و ايرانى بيچار كه تاج سيادتِ تمام اقوام و حمل بر فرق فرقدان ساى خود از پنج هزار سال قبل گذاشته بود، امروز بايد به اين ذلت، گرفتارِ اين كون برهنه هاى بى ناموس بشود، باز هم مى نوسند:

كوكب اقبال از افق سعادت ايرانيان طلوع كرده، ملت بيدار شده، حقوق خود را استيفا نموده. اگر اين گوسفندها راصاحبى بود و رمه ايشان را شبانى مى بود و دشمن را اندك خوف مؤاخذه بود البته مثل ساير ملل از اينها هم ملاحظه مى كردند. كجا رفت معاهدات بين الدول كه اگر تبعه دول اجانب را در خاك ايران گربه تلف شود جريمه هزاران سمور از دولت مى گيرند. يك تذكره عبور و ورود مكه كه در سر حد ايران قريب ده تومان گرفته و به دست حاجى داده اند به دست شخص متمدنى از اجانب افتاده قرائت نمود و از تلفيقات آن و مشاهده حال اين غارت زده ها تبسمى كرد كه من خجالت آن را كشيدم، در اين تذكره بر حسب معاهدات دولتى طرفدارى جان و مال و عرض دارنده تذكره و توصيه كرده و حقوق او را لازم الرعايه شمرده و تسهيلات عبور را بر دولت اجنبى ذمه قرار داده معذلك كله اين است حال ايرانى بيچاره در يك فرسخى مدينه طيبه مركز حكومت با وجودى كه مبلغى خطير به رسم خاوه مثل جزيه از نوع ايرانى بخصوص مى گيرند. اربابان غيرت بر اين ننگ و عار زار زار بگريند و مطالبه فرج از خداى خود نمايند.

ص:200

اف لك يا دنيا كه تو تا چه درجه رذل پسندى، حربى كون برهنه كه مهترهاى عجم در طويله ها عارشان مى آيند راهشان بدهند و با آخور اسب هاى سوارى ببندند از اطمينان بى صاحبى اين جماعت اينطور فرمانفرمايى و حكمرانى در موضوع ايشان مى كنند. يا سبحان الله اين شغل همه ساله آنها است و دولت ما گويا بالمره خبر ندارد. كجاست ميرزا ابوالقاسم خان نائب السلطنه كه امروز فى الحقيقه اميركبير است در ايران كه تفقدى از حال اين حاج بكند. «(1)» انْ قلت: ان توقع را چرا از اين والا اشرف بالخصوص مى كنى؟

قلت: چون همين يك نفر را تا يك درجه واقف به مواقف مملكت دارى و رعيت پرورى مى دانم، شاهدش آنكه در منى و جده تلگراف تفقدآميزى نسبت به عموم حاج از آن شخص محترم رسيد و عموم را ممنون و متشكر اين تفقد خود نمود. اى كاش بادصبا اخبار ما را به گوش احتشام السلطنه سفير كبير اسلامبول برساند، با آن حس وطن پرستى و طرفدارى تبعه دولت خود و آن علم و اطلاع به رموز پليتيكى سفارت چطور خواب راحت مى ند و تبعه دولت متبوعه خود را در چنگال اراذل خلق مسلوب و منهوب و مجروح و مقتول مى بيند. اگر دولت عليه عثمانى از حفظ جان و مال ايرانى در خطه حجاز مغفرت طراز عاجز است و فى الحقيقه حكومت و قدرت به دست وحشيانصحرانشين است دولت ايران را لازم است يك معاهده ثانوى با اعراب عرب و امير مكه ببندد

و لقائل ان يقول: جنابعالى توقعات جيبه از بخت ايرانى داريد، يك جور توجه فرماييد، مقياس امر را به دستتان مى دهم اين جماعت حاج مسلوب هريك به يك از سرحد ايران كه خارج شده رسم تذكره را داده ورقه تذكره گرفته در خورجين گذاشته در شام و ساير نقاط قونسول گرى هم قُول كشيده حالا بدبختانه به ضميمه هزارها ليره و برات و اسباب به دست حربى ها افتاده، بى تذكره مانده، مأمورين تذكره را نمى توان متقاعد كرد دوباره مطالبه تذكره و پول مى كنند، عوض آنكه مطالبه حقوق ضايعه ايشان را بكند.


1- . مقصود ابوالقاسم معروف با ناصرالملك نايب السلطنه ايران متولد 1282 و درگذشته 1346 قمرى است، درباره اونك: رجال ايران بامداد، ج 1، صص 70- 66؛ وى از سال 1328 تا 1332 نايب السلطنه ايران بوده است.

ص:201

بس تجربه كرديم در اين دير مكافات با دردكشان هركه درافتاد ورافتاد

خاتمه اين فتنه جويى و فسادطلبى و ايذاء بشرى همان خزى دنيا و آخرت است كه بحمدالله هر دو موجود است. جعل الله بأسهم بينهم.

مى توان گفت عمده محترمين حاج از آن طرف رفتند، هرچند بيجاره ها تقصير نداشتند زيرا آنچه در اين راه ديدند قابل تحمل و مسامحه نيست، چنانچه من هم از نوشتن آن اغماض نمى توانم بكنم هرچند تكرار موجب ملال است ولى قلبم محترق شد، قلم سركشى كرد، مهار از كفم رفت، كررت على ما فررت منه.

زبس حاجى افتاد در آن انجمن نه احرام ماند و نه ديگر كفن

حرارت آفتاب در آن برّ سنگلاخ شدت كرد، عطش غلبه نمود، هول و هراس مستولى شد، ضعف و سستى عارض، قوت ها به بدرقه قوت ها رفت، نفس ها به شماره افتاد، طاقت ها طاق، پاها مجروح، بند دل ها گسسته، دست و پا از كار افتاد، رنگ از روى ها پريد، نزديك بول قالب ها از جان تهى شود، مرغ روى از قفس تن طيران نمايد، فرياد و ضجه محرمين و محرمات، محترمين و محترمات فضا را پر كرده نفوس محترمه علما و سادات و كبراء پاى پياده برهنه با جامه احرام لب تشنه و شكم گرسنه حيران و پريشان دربدر كوه و كمر، از سه طرف گلوله مى بارد و جمال ملعون هم براى چپو اموال، و فرار سختى بر سختى مى افزايد؛ علويات محترمات با پاهاى برهنه هدف گلوله روى به فرار، افتان و خيزان دوان دوان در آن بيابان مى روند، از مشاهده حال آن بيچارگان جگر سنگ كباب مى شد.

برهنه پا و سرانند در فضاى حجاز كه قوتشان همه خوف است و جامه عريانى

حمله دار عكاكيم «(1)» از هول جان، حاج را به خدا سپرده هريك به يك طرفى فرار مى نمودند. «(2)»


1- جمع عكام يعنى چاروادارها يا به عبارت ديگر خدمه، كسانى كه كارهاى شتران و حجاج را انجام مى دادند.
2- در اينجا شعلى آمده و مؤلف روى آن را خط كشيده است چون سگ درنده گوشت يافت نپرسد كاين شتر صالح است يا خر دجال. .

ص:202

آه كه سر زد ز نوك خامه ام آتش بايد از اين جا گذر نمود شتابان «(1)»

بس است نوحه گرى، بسا اين مكتوب چون خالى از كذب و فريه است در مزاج مستمعين تأثير كند و تنبل ها و بدن پرورها و جبان ها اين وقايع را از لوازم سفر مكه بپندارند و با كمال قدرت و استطاعتى كه خدا به ايشان داده مسامحه در اداى تكليف نمايند و به اين اعذار غير موجه نفس شان تعميه بر عقلشان كند. الا الا و رب الحجيج والضجيج كه اين حادثات از لوازم لاينفك سفر حجاز نيست فقط قضيه شخصيه و اتفاق غير مترقبى بود؛ كسانى كه سى و شش سفرمشرف شده بودند از عول، گفتند: تاكنون چنين وقعه نديده نشنيده بوديم؛ بلى لايبعد كه طريق الحرمين بدون تحصيل اطمينان عقلايى بر امنيت مرجوح باشد. و لهذا المقال مقام اخر، ما شاءالله ولا قوة الا بالله.

به عزم مرحه عشق پيش نه قدمى كه سودها از اين سفر توانى كرد.

بيا كه چاره ذوق حضور و نظم امور به فيض بخشى اهل نظر توانى كرد

تو كز سراى طبيعت نمى روى بيرون كجا به كوى حقيقت گذر توانى كرد

جمال يار ندارد نقاب و پرده دلى غبار ره بنشان تا نظر توانى كرد

بئر عروه

نزول: ساعت چهار از شب؛ خروج: قبل از آفتاب

صحراى بسيار كثيف تنگ و ترشى، شترها را بين حاجى ها خوابانيدند و تمام حجاج توى در تو منزل كردند و آن وقت شب مشغول تدارك شام شدند. سركرده عسكرى كه همراه بودند با شريف ناصر برادر شريف شماذ و سيد عمران در منزل ما بودند. شام بايدصرف كند، جمعيت زياد، ديگ و اسباب غيرمرتب، حسين طباخ عزاى خود را گرفته، ضمناً مقرر شد كه بايد گوسفندى كشت براى پذيرايى حضرات.


1- در متن اصلى به صورت شعر آمده است.

ص:203

حريف مجلس ما خود هميشه دل مى برد عل الخصوص كه پيرايه بر او بستند

خيلى آب و آتش مرتبى و مكان و اسباب و ادوات منظمى و طباخ چالاك بى باكى داشتيم، گوسفند تام الاجزاء هم در آن دل شب براى مهمان ها بايد كشت! بيا بشنو حديث قيمت گوسفند، دو رأس گوسفند خريديم دو ليره عثمانى، يكى را زنده زنده براى عساكر فرستاده، يكى را براى اين جماعت ذبح و طبخ نموديم. ساعت قريب نه از شب پشمينه «(1)» طبيخ و ذبيحه را در سفره گذاشته حضرات را شام داده به خواب رفتند. سيد عمران بيچار حارش خراب سرش درد مى كند. كسالت و كثافت فوق الطاقه است، آدمى كه شب و روز قبل متصل در تلاش و سعى و حركت بوده امروز هم از طليعه آفتاب آلى نيمه شب بابدن برنه زير آفتاب حجاز شتر سوارى كرده در حالى كه مدت عمر سوارى شتر ننموده حالا هم مبتلا به پذيرايى مهمان هاى عزيز است. الحمد لله على القوة والصحة.

به هر حال شب گذشته و چون كمال مسرت و تشكر از حسن توفيق و مساعدت الهيه بر انجام حركت داشتيم، ملتفت اين زحمات نشديم، چونصبح شد فريضه را ادا كرده هيئت عساكر و اعزه مبدرقين را وداع گفته مبلغى هم محسوب بر حمله دارها به ضباط داده روى به راه آورديم.

جغرافى اين قطعات اراضى آنكه كوه هاى متوسط القامه پى دل پى متصل است و درخت هاى خار كه به نهايتصلابت و سختى است در سهل و جبل به اشكال طبيعى مثل باغ هاى مشجر در مرئى و منظر پر است و در خلل و قلل اين جبان قبائل اعراب حرب و غيرحرب چون گرگان درنده در كمين منزل دارند، اگرچه عرب را شيمه هاى نيك بسيار است و از ساير طوايف بشر به مكارم اخلاق فطريه ممتازند خصوص قبايل حجاز و يمامه كه انصافاً عرق عربيت و لسان حال و مقالشان جالب انظار و توجه است ولى اين شقاوت و بى رحمى و گستاخى و رذلى كه از اشقيا و اشرار آن قوم نسبت به حجاج ديده شد تمام آن محسّناتِ نوعى فطرى را محو و مستور كرد.

ان قلت: فى كل قوم شقى و سعيد «ولا تزروا وازرة وزر اخرى» «(2)» ولا يؤخذ الجار بجرم


1- شايد همان غذايى باشد كه آن را توپوستى مى نامند.
2- انعام 6، 164

ص:204

الجار. قلت: نعم، لكن ديه بر عاقله است و يك دانه فاسد تمام انبار را فاسد مى نمايد، الله الله من ... «(1)» باز از مطلب حق نبايد گذشت، بعضى نفوس سليمه با لهجه هاى فصيح شيرين و چهره هاى مليح رنگين در بين ايشان ديده شد كه بسيار طلق اللسان و بشر الوجه و لين العريكه بودند و ديدن عربيت و نجابت در اصل طينتشان مخمَّر بود.

بئر حصا

نزول: ساعت يك نيم از شب؛ خروج: قريب به آفتاب

قريه اى است در دامنه كوه رفيعى پايين كوه مشرف بر جبل، حجاج نزول كردند، با شترها همبستريم به كمال ضيق و خوف از اشرار قريه؛ شب راصبح كرده ولى بالنسبه زمينِ منزلگاه نظيف تر است و از يك طرف هم به ملاحظه كوه محفوظ است ولى حفظه از خود اهالى قريه اجرت داده اطراف حاج مشغول پاسبانى هستند.

امشب ماه ذى حجه را ديدم ولى خيلى بلند و رفيع، مظنه آن مى رسد كه دوشنبه باشد. و الليلة ليلة السب هرچند ما شب جمعه نديديم ولى لعله به علت آن بود كه افق ما محفوف به جبال و تلال بود. خدا كند اختلاف كلمه نشود. در بين راه به غازى رسيديم كه جمعى از اهالى آنجا رسمى داشته از قافله حاج مى گرفتند. مقومها تصفيه نمودند عبور كرديم.

خلص

نزول: يك ساعت به غروبكگ شنبه غره شرعى ذى الجحة الحرام؛ خروج: قبل از آفتاب

قريه اى است، اهالى آن غالباً سياه چهره، زراعت مختصرى دارند. از امشب جمال ها بناى نجابت گذاشتند و براى استيفاى بقيه اجرتِ حمل بهانه ها گرفتند؛ با حجاج و حمله دارها متصل در مذاكره و مقاوله بوديم و هر ساعت اظهار تعويق و تعطيل و توليد اشكال مى كردند و موجبات زحمت و بى خوابى فراهم مى آوردند، بالاخره ايشان را با كمال تملق و


1- در اصل نقطه است.

ص:205

مساعده ترضيه كرده سوار شديم. در طى طريق، قُوت ايام ما فقط نان خشكيده و پنير گنديده و آب مضاف، متغير قوت جبرييل از مطبخ نبود و الا با آن اعتياد به اغذيه لطيفه و آن ماء عذب فرات حفظ الصحه با اين اغذيه رديه بعيد از حكم طبيعت است.

بكش جفاى رقيبان مدام و دخل خوش دار كه سهل باشد اگر يار مهربان دارى

امدوارم زمستان بگذرد و روسياهى به ذغال بماند.

قلب بيابان!

چون به جايى نرسيديم و شترهاىصائمه هم خسته شده بودند در دل آنصحرا نزول كرديم، بى آبى خيلى سخت بود ولى از شر اشقيا و دزدان منازل راحت بوديم. اول آفتاب به قريه مستوره نام رسيده فريضهصبح را خوانده حركت كرديم، هرشب قصه جمّال و حمله دار و حاج مطرح مى شود و در منزل ما حل و فصل بايد بشود، لهذا آن جماعت گرسنه برهنه جمع مى شوند و قال و قيل و هنگامه برپا مى نمايند، اختلافات محاسبات در آوردن پول از حاجى برهنه و حركت دادن جمّالِ زبان نفهم چه مصيبت بزرگى است.

رابوغ

نزول: ساعت ده از روز؛ خروج: قبل ازصبح

قصبه اى است كنار دريا؛ اهالى نوعاً سياه، رئيس ايشان شيخ حسين نام است، عمارتى دارد خارج قصبه، نفوذش خوب است، او هم مبلغى از حمله دارها گرفت به عنوان حق راه، هگامه برپا شد در اين منزل بين جمال ها و حاجى ها و حمله دارها تا شب را غالباً مشغول فصل اين مهملات بوديم.

كظيمه

نزول: قريب به غروب؛ خروج: قبل ازصبح

ص:206

نزول: قريب به غروب؛ خروج قبل ازصبح

معموره اى است، شيخ آنجا سيد عبدالرحيم نامى است، شخصاً به ديدن آمده اظهار حياتى كرد. مبلغ مختصرى هم به عنوان حفاظت حاج از قافله گرفت. باز مسأله جمال ها مطرح است، ساعتى آرام نمى گذارند، هر ساعت بهانه مى گيرند و اظهار مى دارند كه بار نمى كنيم؛ بالاخره آنها را متقاعد كرده سوار مى شديم و در بين راه منزلى است، دف مى گويند، از آنجا گذشتيم تا مغرب در حركت بوديم،صداها از كجاوه هاى شكسته بسته به لبيك لبيك بلند است، از آنصحراهاى ساحل دريا گذشته باز به كوه ها رسيديم.

انا لله وانا اليه راجعون

حكم المنية فى البرية جار ما هذه الدنيا بدار قرار

هيچ كس را نيست زين منزل گريز از گدا و شاه و از برنا و پير

يك نفر از محرمات محترمه از دودمان شاهزادگان و تويسركان در كامرانى و جوانى از اثر آن فاجعه عظمى مبتلا به ماليخوليا شده و جنين هفت ماه وضع كرده و در بين راه در حال حركت عكام بى رحم، على ما نقل، آن معصوم مظلوم را زنده زنده به گور فرستاده، مادر از مشاهده و استماع اين مصيبت عقل از سرش پريده، دنيا در نظرش تيره و تاريك شده قواى دماغيش مختل گرديد، اعصابش مريض شد، مجلله محترمه كه اگر در وطنش مخاض عارض مى شد هزاران موجبات ترفيه و تسهيل فراهم مى آورند، قابله و ادوات كامل مهيا مى نمودند، اكنون در وسطصحرا و كوه غريب وار، در بين مسافت در كجاوه نفاس عارض مى شود. خدايا! بر بنى اعمام و اقارب او چه گذشت، اين مجلله را فرود آورده به كمال عجله وضع حملش شده، طفلش به آن حالت به گور رفته خودش در شدت مرض، ساعت پنج و شش از شب رحمت الهيه بر آن عفيفه محترمه و اقارب او نازل شده به كمال آرامى داعى حق را لبيك گفته به جوار رحمت ابدى ايزدى پيوست، رحمها الله، حقيقتاً دل ها را شكست. لوازم تجهيز آن زن مرحومه را فراهم آورده در آنصحرا به خاك غربت سپرده درگذشت. لاحول ولا قوة الا بالله.

دل بر اين گنبد گردنده مبند كاين دولاب آسيابى است كه از خون عزيزان مى گردد

عسفان

نزول: مغرب؛ خروج: ساعت پنج از شب تخميناً

از بقاع مشئومه ارض است، كوه هاى مهيب و اهالى خبيثى دارد، در دزدى و طرارى يد طولايى دارند؛ روى الثقه انها محبس الملعونين. راوى سئوال مى كند: هر وقت از اين كوه ها مى گذرم مرا هول و هراس مى گيرد، سرّش چيست؟ فرمود: مى خواهى تو را نشان دهم؟ اشاره فرمود،صداى زنجير بلند شد. ديدم ايشان را در زنجيرهاى آهنى مغلول و محبوس و در آن كوه مقيد و معذبند. «(1)» بلى خداى تعالى نعمت بزرگى عنايت فرموده، چاهى است در آن مكان كه به بركت آب دهان مبارك حضرت ختمى مرتبتصلى الله عليه و آله از شورى و اجاج تغيير كرده عذب و گوارا شده، حقيقتاً آب فرات را به ياد ما آورد، بسيار آب خوبى است، تمام مساوى آن وادى را عذوبت اين آب پوشانده.

آسمان در اين منزل هنگامه غريبى برپا كرد، چنان رعد و برقى جهيدن گرفت كه كمتر ديده بوديم، عموم قافله را پريشان و مضطرب نمود، غرش ابر در فضاى اين جبال راسيات، «(2)» دل شير را آب مى كرد، برق است كه عالم را روشن مى كند، مقدمات باران سخت ممهد شد، دل ها در تپش افتاد به چندين جهت، خوف و قلق بر من مستولى شد، اولًا آنكه بيم آن مى رفت كه از تراكم برق جمله بسوزيم؛ ثانياً آنكه ازصداى رعد شترهاىِ همبستر برمند و به حركت و رقاصى درآيند و در بين مرد و زن و كجاوه بريزند و تلفيّات پيدا شود. ثالثاً آنكه اگر بازار آشفته و آب گل شدصيادان وصارقين اطراف قافله حاضرند، مى ريزند به قافله و در ظلمت و اغتشاش مشغول كار خود مى شوند، رابعاً آنكه مظنه آمدن سيلاب مى رفت و به همين ملاحظه منزلگاه را محل مترفى قرار داده بودند، نظر به آن


1- بحار الانوار، ج 6، ص 288.
2- بحار الانوار، ج 6، ص 288

ص:207

ص:208

كخه در اين وادى سيلاب هاى كوه كن بسيار اتفاق افتاده؛ خامساً آنكه اگر باران ببايد زمين كيور شوره زارى در جلو اس كه به اندك رطوبتى عبور از آن مشكل مى شود، خصوص شتر؛ و بهانه براى جمال ها فراهم مى شود و اگر يك شب تعطيل شود كار به سختى مى كشد. به اين جهات خمسه خاطر پريشان بوديم، متوسل به حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام شده آن بزرگوار شفاعت فرموده ابر رفته رفته به سمت ديگر متوجه ما را معاف داشته درگذشت؛ به مجرد آنكه رجاءصافى هوا در بين پيدا شد همت كرده بار كرديم و از آن وادى مشئوم تجاوز كرديم و الحمد لله كثيراً بيست ساعت راه است تا مكه مكرمه، بنا است يك سره برويم تا خدا چه خواهد.

صدق اميرالمؤمنين عليه السلام: اعجب الاشياء بديهة امن وردت فى مقام خوف. «(1)»

وادى فاطمه عليه السلام

به به چه مصفا و مهنا است، چشمه آب شيرين و اشجار و رياحين مفصلى دارد. بعد از ظهر به آنجا رسيده فرود آمديم و در چشمه رفته غَسْل و غُسْل كرديم و جامه هاى احرام تطهير كرده دو ساعت تقريباً طول كشيده نماز خوانده سوار شديم. جمعى از حاج در حركت، جمعى در راه، جماعتى را جمال هاى ملعون زمين گذاشته بار نمى كردند، آن بيچاره ها متوسل به حضرت آقا شده ايشان هم به كمك زحمت افتاده تا رحكت دادند و به اين جهت تفكيك بين قافله شد به فاصله ميدانى در حركت شديم، رفته رفته جبال تهامه پيدا مى شود، فرح بر فرح مى افزايد، چشم ها روشن و دل ها قوت مى گيرد.

يك ساعت و نيم از شب، به حرم كه محل ميقات عمره مفرده وادنى الحل است رسيده با غسلى كه كرده بوديم از شتر پياده شده نعلين به دست گرفته دعاى دخول حرم خوانده، به آداب مستحبه داخل شديم، يك چشم از كمال شوق گريان و يك چشم ديگر به ساحت عظيمت و جبروت خانه نگران.

رسيد دولت وصل و گذشت محنت هجر نهاد كشور دل باز رو به معمورى


1- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 20، ص 295

ص:209

خوشا به حال حاجيانى كه در حريم حرم الله خود را قابل بدانند، هيهات هيهات.

يا رب اين كعبه مقصود تماشاگه كيست كه مغيلان طريقش گل نسرين من است

ص:210

ص:211

مكه مكرّمه

ص:212

ص:213

نزول: ساعت چهار از شب؛ خروج: يك ساعت و نيم از شب

بساط سبزه لگدكوب شد زفرط نشاط زبس كه عالم و عامى به رقص برجستند

«هله عاشقان بشارت كه نماند آن جدايى». چشم مستمندانِ بى ماك و رمق كه به حواشى و حوالى تهامه افتاد، سيل فرح بود كه در پشت موج فرح مى آمد، آتش شوق شعله ور شد، خستگى ها از بدن ها رفت، رمق تازه افاضه شد، روح به ابتهاج و قلب در نشاط و سرور آمد، هرچند جمعيت شكدف هاى پى در پى تزاحم و تصادم مى نمود، فصحه نشاط وسيع تر مى گرديد زبان از لبيك باز داشته با هزار زبان يك دل و يك زبان شكر نعمت الهى نموديم و از عقبه ابوطالب سرازير شده وارد شهر شديم. قطار شكدف از مكه وصل به منى است سبحان الله ما اعظمه.

بس كه دل بر سر ريخته جان بر سر جان سر كويش، ره آمدْ شد ما مسدود است

عزيز مصر به رَغْم برادران غيور زقعر چاه در آمد به اوج ماه رسيد

افسر سلطان گل پيدا شد از طرف چمن مقدمش يا رب مبارك باد بر سرو و چمن

ص:214

به حسن عنيات و توفيق الهى داخل حصن حصين و حرم امن مبارك كه سواء العاكف فيه والباد «(1)» شديم و از چنگال آن مردم بى حياى بى دين خلاص شده به هر زحمتى بود از كنار كوچه ها در بين محامل و شكادف خود را بدر برده به منزل خود رسانديم. حاجى حسين شيش جلو قافله به فاصله چند ساعتى پيش، وارد مكه شده منزلى گرفته بود، خانه رفيع البنيانى مشرف بر بركه شامى خانه عبدالله، در درجه اعلى نزول نموده يك نفس راحتى كشيديم و شكر حضرت حق نموده خواستم اندك از تعب و خستگى راه يعنى از ساعت پنج از شب قبل گذشته الى الان كه بيست و چهار ساعت است در حركت بوده (اندكى استراحت كنم) لكن براى عشق، بند و رسن را پاره كرده شعله آتش شوق قوت گرفته، ابداً خواب و راحت مثل تعب و زحمت در نظر نمى آيد كه دو مساوى است، جامه هاى خواب دور انداخته ساعت هفت از شب غسل مختصرى كرده به هيأت جامعه رفقا و دوستان روى به مسجدالحرام نهاده.

اينجا تن ضعيف و دل خسته مى خرند كس عاشقى به وقت بازو نمى كند

مسافت زياد است تا مسجد شريف و اين نقص بزرگ منزل ماست، هرچند شايد جبرانش راصفاى هواى آن بكند.

بالجمله فزنا و سعدنا، داخل مسجد شده آداب دخول را تا يك درجه مرعى داشته از باب بنى شيبه كه طاقى است پشت مقام جليل حضرت خليل در مطاف شده، خطاب به بيت شريف و حجرالاسود انور را بطور مروى ادا كرده به نيت طواف عمره تمتع هفت شوط دور خانه شريف طواف كرده به زحمت در پشت مقام نماز طواف خوانده از باب مقابل حجرالاسود وارد مسعى شده از دُرَج كوهصفا به كمالصفا بالا رفته، وقفه كرده نفسى تازه و توجهى به سمت بيت شريف دعاى مأثور را خوانده، نيت سعى كرده از پله چهارم سرازير شده مشغول سعى حافياً ماشياً ذاكراً خاضعاً له تعالى شديم.، اللهم تقبل، چون محاذى مناره


1- حج 22، 25.

ص:215

اول رسده بناى هروله و قرائت دعاى مأثور شديم.

يا حبذا لارجل جناب حاجى شيخ محمدصادق كه فى الحقيقه پير طريقت اين طريق است همراه برداشتيم و در طواف و سعى به دلالت آن جليل مرد مناسك خود را ادا كرديم، هرچند هيئت، هيئت علما بود و قصورى در مراتب علميه مسايل نبود لكن عمل را يك خاصيت ديگر است.

پى پر مرو تو در خرابات هرچند سكندر زمانى

بعد از سعى، بلافاصله مقراضى از سلمانى اجاره كرده در همان محل شريف يعنى مروه تقصير كرده خسته شديم، تعب بى خوابى و حركت راه و اداى نسك ظاهر گرديد، مراجعت به منزل كرده فريضهصبح را خوانده مقدارى راحت كرديم. حضرات دوستان نجفى و غيرهم مطلع شده محض تفقد واستعلام حوادث واقعه به ديدن آمدند. مجلس آراسته شد، بعد از ظهر به مسجد مشرف شده طواف نسا احتياطاً بجا آورده بعد از فريضه ظهر احرام حج بستيم و معاودت به منزل رده مهياى حركت به منى شده، اول مغرب خانه را خالى كرده سوار بر كجاوه روى به منى نهاديم. الله اكبر چه هنگامه برپاست، به كمال سلامتى ساعت دو و سه به منى وارد شده در چادر نزول نموده بيتوته كرديم به احسن احوال.

مقارن آفتاب از منى سوار شده روى به عرفات، بعد از چند ساعت به اين موقف شريف رسيده در چادرمان نزول كرديم. مسأله مشكله فقره هلال است كه تكاليف راصعب كرده؛ فوراً در فحص شدم كه حاجِ بحرى «(1)» را پيدا كرده كسب اطلاعى نمايم. جمعى را ملاقات كرده نتيجه نداد، بر حسب رؤيت عمومى اليوم هشتم است ولى جمعى را نسبت رؤيت شب جمعه مى دهند، نزد عامه هم كه عرفه است. خلاصه چاووش را امر نموديم ندا درداد كه هركس ماه را ديده بيايد شهادت بدهد، جمعيت حاج هم در فحص و بحث افتاده يك جمعيت فوق العاده در منزل ما شده كه تمام مشاغل و مهام را همين فقره تعويق و تعطيل كرده، رفته رفته جمعى دعوى رؤيت كردند و با كمال دقت در فحص حال ايشان برآمده بعضى مزكى هم شدند. دو سه نفر موثقين بلكه عدول هم در بين ايشان يافت شد كه بحمدالله به موازين


1- . حاجى كه از دريا آمده و مشكلى براى ديدن ماه نداشته است.

ص:216

شرعيه، مطلب تصفيه شد.صورت اشخاص در ورقه على حده ثبت است.

و بالجمله قريب ظهر چاووش جار زد كه نيت وقوف بكنيد تا بعد از ظهر اطمينان حاصل و بناى آن شد كه عرفه باشد. در حل و عقد اين مسأله مهمه و كثرت ارجاعات حاج و سئوالات شرعيه ايشان، مجال آن كه ناهارىصرف كنيم يا دعايى بخوانيم نشد، دفعتاً مجلس را بهم زده برخاستم مشغول دعاىصحيفه شده باز مشغول به مردم شديم و له الحمد على كل حال، قريب به غروب كجاوه ها بار كرده تا مغرب را در حدود عرفات بوده روى به مشغر نهاديم. از هنگام سوارىصداى شليك تفنگ و طپانچه و توپ سروع شد، بلكه از بعد از ظهر عرفه توپ هاى دولتى كه همراه محملين است شليك كردند.

هيئت قواف حجاج در آن اول شب با مشاعل و محامل شكوه عظيمى دارد. اداره و دستگاه شريف مكه با بساط هرچه مجلل يك طرف، هيئت حاملين محملين از عساكر و توپ و موزيكال و مجسمه محمل كه به انواع زر و زيور و نفايس مزين و مكلل است يك طرف، مولى سلطان عبدالحفيظ هم با وضع جلالتش يك طرف، پادشاه سياه هاى سوخته امم با هيئت مهيبه و جماعتى گرزهاى آهنين به دست و مشعل هاى افروخته در جلو بن يك شتاب و شدتى حركت مى نمايد، فى الحقيقه تماشاى آن فرق مختلفه و اشكال متفرقه و حركات عجيبه انسان را مبهوت مى كند. خلاصه جمعيت سواره و پياده حاج كه شايد بالغ بر قريب سك صد هزار نفر مى شوند با محامل و شكادف در آن وقت شب بايد از بغاز قزح عبور كنند، تصادم اين قوافل موقع را باريك و محظور مى نمايد،صداى گلوله است كه در قلل جبال پيچيده.

بحمدالله به سلامتى گذشتيم و درصحراى مشعر محاذى مسجد پياده شديم وصرف چاى نموده نماز مغرب و عشاء را به يك اذان خواندهصرف شام كرديم، مشغول التقاط حصى شده غالب شب را بيدار بوديم، رعد و برق توپ است كهصحرا را كر كرده، منظر مشاعل چون انجمن آسمان به تعداد نمى رسد، از هر گوشه يكصدا و زمزمه بلند است.

به هر انجمنى كه توجه مى شود وضع مخصوصى دارند، بالاخره خواب مختصرى كرده، در تمام مواقف چشم داشت به همين ساعات خاصه مشعر هستم، اگر خدا قبول كند، رقت هاى كامل

ص:217

براى همه رفقا ديدم و هركس در ياد ذوى الحقوق افتاده بود. الحمدالله

خوشا نماز و نياز كسى كه از سر درد به آب ديده و خون جگر طهارت كرد

الله اكبر، مشعر است يا محشر! غرش توپ در دل كوه ها و فريادهاى حجاج ره گم كرده و شقشقه هاى شترها و بارقه هاى چراغ ها و ازدحام فرق مختلف و تدافع هاى احزاب متفرقه، آدمى را مبهوت مى نمايد. جماعتى از حاج بيچاره منزل هاى خود گم كرده حيران مانده، بسا گرسنه و تشنه در آنصحرا خوابيدند. بار الها! ما را در آنصحراى مخوف سرگردان و بى صاحب مگذار، اگر شفعاى دار بقا به جستجوى ما نيايند، بعيد است ما را نيروى فحص و بحث از ايشان باشد، شب خيلى محترم عزيزى است، ليله عيد اضحى، ليله جمعه، وقوف به مشعر، هيهات كه بعدها نصيب شود، نعوذ بالله كه اگر وساوس شيطان موجب حرمان از فيض اين شب بشود.

زبس ميخ با خاك همسايه شد زمين همچو كفگير دل پاره شد

ما اكثر الحجيج والضجيج! تا مد بصر از فراز تا نشيب بيابان منى بندهاى خيام پيوسته است، اگر اين جمعيت را توفيق حج مقوبل و رفيق مى بود زهى سعادت، ولى هيهات كه از هزار يكى و از بسيار اندكى حجصحيح ظاهرى مبرئ ذمه ندارند، فضلًا عن المقبول؛ پيرمردى با محاسن سفيد در منى آمد درخواست نوشته كرد، تصديقصحت حج، از او پرسيدم: مناسك راصحيحاً هب عمل آوردى؟ گفت: بلى، گفتم طواف و سعى و تقصير كردى؟ گفت: بلى آقا را زيارت كردم! سعى و تقصير را نفهميد چه معنى داشت. چون توضيح و سعى را نشانى دادم، گفت: بلى در آن مكان ديدم چيزى نيست برگشتم، تقصير كردى؟ قسم هاى مغلظه ياد كرد كه تقصيرينكردم! هرچه خواستم تكليف شرعى آن بيچاره را معين كنم نپذيرفت، با كمال دلتنگى برخاست و رفت.

صبح عيد سعيد از مشعر سوار شده به منى آمديم و در سمت يمين در چادر خودمان نزول نموديم، از رؤيت آن جمعيتِ فوق العاده و خيام پى در پى كه از مشرق تا غربصحراى منى را احاطه كرده بود حالت بهت و تحير دست داد، بند چادر به چادر وصل است، قيامتى برپا

ص:218

است كه خدا روزى آرزومندان فرمايد؛ يك سمت آن بيابان وسيع را بساط محملين چيده و يك دامنه كوه را دستگاه شريف گسترده و اطراف را اعزه حجاج و ذوى الاحتشام از ممالك متفرقه خيمه زده يك طرف هم مذبح قرار داده فزون از عد و حد، احشام و اغنام نموده.

لدى الورود وضو گرفته رمى جمره عقبه كرديم. با هيئت رفقا قريب بيست نفر متوجه راه جمره شديم ولى به مجرد آنكه از حريم صحرا به جاده افتاديم و زير شكم هاى شترهاى مشكدف كه قطار در قطار ايستاده و رنده بودند بناى راه پيداكردن گذارديم، هيئت جمعيت متفرق گرديد. به هر حال كيفيت تصادم فرق مختلفه حاج و شكدف ها و ضيق طريق نوشتنى نيست.

اسهل مناسك همين رمى جمره است و مقدماتش اصعب امور است، بالاخره خود را به عقبه رسانده چندين هزار دست و سنگ متوجه همين يك نقطه است، رجال و نساء، حضرات عامه به يك فشار و شدتى روى هم مى ريزند و بى مهابا، مشت هاى پر از سنگ را پرتاب مى كنند، خواه به نقطه معهوده بخورد، خواه به سر و بدن حاج بيچاره بخورد.

«غرض سنگى است كزما بازماند». و بالجمله در آن جزر و مد امواج افواج خلايق، خود را نزديك موضع رسانده نيت كرده دعاى مأثور: «اللهم هذه حصياتى ...» الخ را خوانده پشت به قبله سنگ ها را به سبابه و ابهام به نشانه زده فارغ شديم. عرق زياد، تصادم و تماس عنيف با بدن هاى سياه متعفن جاوه اى ها و هندى هاصداى غريبى و كثافت زيادى توليد نمود.

مراجعت به سمت خيمه ها كرده در بين راه شدت ضيق و تصادم شتر و شكدف روى به كمال گذارد، حقيقتاً در آن فشار و تدافع مخاطرات عظيمه مترقب بود، خصوص آنكه اسبى هم از فشار شكدف ها و شترها رميده بناى جفته و ميدان دارى گذارنده زن و مرد از طرفين خود كالجراد المنتشر متفرق روى هم مى ريختند.

رسيدم به خيمه، از سلامت رجوع، شكر الهى كرده عزيمت قربانى نموده رفقا هم بعضى همراه و بعضى در خيمه، رفتيم درصحراى گوسفندى، قيمت اغنام بالنسبه به سنوات سابقه خوب بود تا بعد از ظهر معطل عمل ذبح شديم و خيلىصدمه خورديم، ذابح را از خودمان

ص:219

معين كرده در عمل ثُلُثَيْن هديه وصدقه هم بين خودمان موضوع منطبق يافته، تصحيح نموديم و حضرات سودانى حاضر الوقت لاشه گوسفند را كشيده براى خود مى بردند.

نوعاً حجاج بيچاره غافل از حالت اين جماعت سودانى هستند، به توهم آنكه ايشان ف 4 قرا و اهل از براى موضوع ذبيحه هستند، كليه عمل ذبح و گوسفند را بدون تصفيه شرعى تفويض به ايشان مى نمودند و اخيراً كه مطلع بر حكم و موضوع شدند، بيچاره ها متأسف شدند لكن چه فايده، با وجودى كه در مناسك فارسى مرحوم شيخ اين معنى را به خوبى تشريح و معالجه آن را نوشته باز هم غافلند؛ لعن الله الجهل و جُنده.

در چندين سال قبل در بدو نشر و نشو فرنگى مآبى در ايران، كتابى در طهران ديدم به طرز قصه و رمان كه در معنى انتقاد و اعتراض بر جمله اى از احكام اسلاميه نبوده بود و بى باكانه اسم و رسم مصنف را تصريح و توضيح داده بلكه نهايت مفاخرت را به اين تصنيف كثيف ابراز داشته و خود را از دانشمندان فرقه ناجيه و متمدنين ايرانيين دانسته به نظر قاصرش خيرخواهى و راهنمايى براى سعادت ايران و ازدياد ثروت به خرج داده بود، من جمله بر نسك ذبيحه منى اعتراض نموده و اين حكم را مضربه عالمصحت بشرى و منافى اتقصاد و معاش دانسته مى گويد: هر چند درصدر اسلام تشريع اين حكم براى ترفيه حال فقرا بوده و از بركت قربانى ها فقراى آن ناحيه را گوشت و پوستى نصيب مى شود لكن اليوم با آن كثرت حاج و وفور قربانى و اضحيه در آن هواى گرم مصرف عقلايى ندارد بلكه مولد ميكروب و موجب امراض مسريه است، چنانكه به رأى العين ملاحظه مى شود كه همه ساله از فساد اين لحم و شحم در آنصحرا و با عارض مى شود و جمعى كثير هلاك مى گردد، و چون احكام شرع به مناسبت اعصار و مقتضيات احوال و تغيير تبديل مى پذيرد بايد قيمت قربانى را در بانك ملى جمع و ذخيره نمود و در مصالح مملكت مصروف داشت الى آخر ما لفقه.

متدينين غيور كه حلال و حرام محمدصلى الله عليه و آله را تا قيامت برقرار و غير قابل براى تغيير مى دانند اين رأى را تخطئه و به اجوبه متعدده

ص:220

مردودش نمودند، ولى نگارنده همواره آروز داشتم كه سرّ معنوى مكشوف و باب اين حكمت بر قلب ضعيف من مفتوح گردد. له الحمد والمنه كه در آن زوال آفتاب عيد، فتوحات جديده افاضه شد، دانستم كه معترض منحرف، ذائقه اش حلاوت كريمه «لن ينال الله لحومها ولادماؤها و لكن يناله التقوى منكم» «(1)» را احساس نكرده و مصالح ارقاه دم را در منعم حقيقى ادراك ننموده و تأسى به حضرت خليل، رب جليل را مغتنم ندانسته،صحت و سقم را به تصرف حيوان موهوم داده از معنى «بيده ملوك كل شئ» «(2)» بى بهره مانده.

با كمال خستگى از قصابى فارغ شده به خيمه آمده دلاك حاضر بود، براى احلال، سر را به تمام تراشيده موهاى آن را در خيمه مدفون، ناهار مختصرىصرف، اندك راحتى نموديم. امروز ممكن نشد بارى بقيه اعمالصبح به مكه مشرف شويم. طرف عصر هم جماعت حاج براى تهنيت عيد و ارجاعات شرعيه رفت و آمد مى نمودند و فرصت را بالمره از دست بردند، شب را بيتوته كرده روز يازدهم بعد از اداى فريضه و عادات مرسومه صبح عازمه رمى جمرات ثلاثه شده، حضرت اقا با جماعت رفقا براى رمى جمار متوجه و از آنجا به مكه معظمه روانه شدند، براى خالى نبودن خيمه و جواب سئوالات مقدره و محققه و پذيرايى واردين بنده را در خيمه گذارده رفتند.

امروز چون طباخ، حاجى حسين يزدى، مكه مشرف شده بود ناهار مرتبى نداشتيم، عكارم را گفتم ترتيب ناهار مختصرى بدهد تاصرف كنيم و روانه مكه شويم، احتياط روز يازدهم را به عمل آورديم، اسهل اغذيه دوغ و خيار مقرر شد، نان خشك موجود بود، قريب هفتاد مثال دوغ كه جز رنگ، كيفيت ديگر نداشت و چون دل مؤمن سفيد و سخن هاى من بى مزه بود با چند دانه خيار حضار نمود و سه قران و نيم از من گرفت، اين است ميزان نرخ مِنى و خريد و فروش عكام با آن كه لاف ديانت هم مى زنند. بعد از ظهر غسل كرده الاغى گرفته خيمه را خالى گذارده به مكه مشرف شديم و قريب غروب فراغت حاصل نموده الاغ ديگرى گرفته به منى آمديم و مثل شب گذشته بيتوته كرديم.


1- حج 22، 37
2- حج 22، 37

ص:221

امشب بساط جشن و آتش بازى گسترده براى تهنيت عيد سعيد، ادارات رسمى از مركز شريف و والى و محملين تا جنرال قونسولگرى دولت عليه ايرانصداى شليك توپ و غرش آتش بازى هاى هوايى و سرود موزيكان بلند است، گوهاى آتشى در جو هوا، ولى شعله هاى ملوّن چون خوشه هاى پروين بر روى زمين مى ريخت، هواىصاف مهتاب، چراغ هاى برق افق تا افق را روشن نموده.

روز دوازدهم رسوم شرعيه و عاديه را ادا كرده قريب ظهر مهياى حركت به مكه معظمه شديم، طبقات حاج هم دسته دسته شروع به رحيل نمودند تا زوال آفتاب در خيمه واقف بوديم و بعد از ظهر به مسجد خيف مشرف شده در مصلاى حضرت خاتمصلى الله عليه و آله كه بقعه و مناره در وسط فضاى مسجد براى تحديد و علامت آن عمارت كرده اند، فريضه ظهر و عصر را ادا كرديم و دعاى مأثور را خوانده بيرون آمديم، متوجه رمى جمار شديم و با مشقت خود را به مجمر رسانده حصيات رمى كرده، فارغ شديم، ولى رفقا و همراهان را گم كرده تنها مانديم. در عقبه اخرى منتظر رسيدن شترها و محامل خودمان شديم كه سوار شويم، ساعتى معطل شده نرسيدند، خواستم الاغى كرايه كنم ديدم جز دو جامه احرام متاعى همراه ندارم، حالت انتظار هم تمام شده بالضروره به همان حالت پياده تمشى كرده تا به مكه رسيدم.

روز سيزدهم خواستم لباس متعارف پوشيدهصورت آدم شوم، ديدم در بقچه چيزى نمانده، لاجرم از بازار لباس دوخته خريده تن كرديم و دعا به دولت سريع الزوال حرب كه مستظهر به حمايت امير مكه هستند نموديم. چون از مناسك واجبه فراغت حاصل شده بود به پذيرايى واردين و ملاقات هاى لازم دوستان پرداختيم، تدريجاً ابتلائات حجاج مسلوب منهوب از تعرض دولتى و بروات مفقود و مسروق شده آغاز گرديد،صبح و عصر و ظهر جماعتى برهنه به شكايت مى آمدند كه تذكره مان با حواله چندين ليره در ميان بار حربى ها برده اند و با وجود گرسنگى و شدت احتياج مأمورين ايرانى هم مطالبه تذكره و رسم قُول مى كنند، بيچاره ها متوقع بودند مأمورد دولت متبوعه شان جد و جهدى در استنقاذ و استرداد اموال منهوبه مى نمايد و سفارت مقيم بابعالى پروتست خواهد كرد و عنقريب تلافى كامل مى شود. بلى آروز از خوبان عيب نيست.

براى رفع و رجوع مهام حجاج به قونسول خانه رفته جناب مشير حضور كه از سادات

ص:222

نجيب با كمال و رسماً قونسول مصر است به مكه آمده ملاقات شده، حسن انفاق ستاره اش در اق منحرف طالع نشد، انصافاً غيرت وطن دوستى و نجابت فطريش رضا به اين تعديات بر ايرانى نداد، رسماً تذكره را موقوف كرده مقرر شد هركس را تصديق منهوبيت كرديم معاف باشد و جرى الامر على ذلك؛ در باب استرداد اموال هم تلگرامات رسميه به بابعالى نمود و ضمناً با امير مكه هم مذاكرات رسميه كرده، جواب رسمى دادند كه بايد حجاجصورت آنچه را برده اند در كميسيون مخصوص كه تشكيل مى شود بدهند تا اقدامات لازمه بشود، همان جواب رسمى را گرفته رفتم سرايه، والى مكه را ملاقات كرده حقيقتاً بسيار آدم نجيب درستى است، لوازم تكريم و تجليل فوق آنچه مترقب بود، به عمل آورده، فوراً امر به تشكيل كميسيون داده در ترفيه حال حاج ايرانى اظهار حضور كامل نمود و ما را خيلى ممنونصحبت هاى خود كرد، بدواً گله مى كرد كه با وجودى كه من والى حجاز هستم چرا بايد تاكنون مطلع از اين وقعه نباشم؟

جواب گفتم: چون وقت مضيق بود و مناسك اهم بود مشغول امر اهم شديم ولى خبر نداشت كه تمام اميدوارى به احترامات شريف مكه داشتيم و غافل از اداره حكومت و ولايتى بوديم و مصداق اين شعر هستم:

رب من ترجو به دفع الذى سوف يأتيك الذى من قبله

خلاصه مجلس كميسيون تشكيل و دست من بيچاره در حنا رفت، بى حسى حاج به درجه اى كه بايد به عنف و جبر ايشان را در آن كميسيون حاضر كرده عشرى از معشار حاضر نشدند،صبح و عصر وظيفه من سرايه رفتن و جواب و سئوال در اين امر تا چه نتيجه بدهد.

ضمناً مبالغى خطير حواله جات بغداد از حاج رفته بود كه محوِّل قنبورزاده، محوِّل اليه حسين طرازبلى «(1)» در مكه بايد بدهد و آن نمرود فرعون زاده و ملعون ازل و ابد آنقدر خباثت نفس به خرج داد و به روى حجاج فلك زده آب دهن انداخته بود كه از شنيدن آن موهاى پشتم مرتعش شد، اين معنى را با كمال يأس با والى مذاكره كرده، فوراً مشاراليه را حاضر كرده مقرر شدصورتى نوشته اشخاص معرفى شوند و مهر دولتى زده شود و وجه


1- بعداً از او با عنوان حسين افندى ياد مى شود.

ص:223

دريافت گردد، امروزتمام وقت صرف تصفيه و تصحيح اينصورت شد، ولى باز وقت وفا نكرد.

روز دويم رفتم، معلوم شد حسين افندى نيرنگ ديگرى زده مطلب را منقلب كرده، حالت يأس روى داد، آمدم در مسجد در مقام شريف خليل عليه السلام مقدارى نماز كردم باز برگشتم، والى را ملاقات نموده بيانى اوفى از سابق در آن معنى سروده عرق غيرتش متحرك شد مجدداً حسين افندى را خواسته تا قريب غروب آفتاب چهارصد و كسرى ليره عثمانى از آن ملعون دريافت نموده، بدون كسر و نقصان تحويل حجاج دادم، عموماً دعاگو و آسوده شدند، اينها همه سهل است در طى جواب و سئوال والى از روابط بستگى به حضرت آقا مطلع شد، اظهار خلوص فوق العاده كرد، بعد از تبليغ سلام تمنى نيابت دست بوسى كرد، لوازم تجليل را بطور مستوفى مرعى داشت، با وجودى كه از طرف حضرت آقا به هيچ وجه اظهار محبتى به او نشده بود، كمال انسانيت كرد:

اين همه آوازها از شه بود گرچه از حلقوم عبدالله بود

به حكم النقمةصيد والشكر قيد ومن لم يشكر الناس لم يشكر اللله، بايد انصاف بدهم و جُلِّ اين اكرام و اعزاز و اجلالى كه در اين مواقع ديديم از بركت نام نامى و اسم سامى حضرت سيدنا المكرم و مولانا الافخم استادنا الاعظم متع الله المسلمين بطول بقائه بود، بحمدالله در تمام نقاط و مراكز ملى و دولتىصيت مطاعيتش كوشزد پير و برنا شده قلوب كوچك و بزرگ مجذوب و محبوب مهر و محبتش مى باشد.

چون تا يك درجه از حل مشكلات عويصه فارغ شديم و جمله اى از ايشان كوچ كرده از مكه روانه وطن شدند عزم عمره مفرده كرده به هيئت محرم الاغى گرفته، به ادنى الحل آمده، احرام عمره مفرده بسته مراجعت نموده، مناسك عمره ادا، دعاى خير به دوستان نموده خداى را جل و علا از اين توفيق شاكر شدم، مجدداً به فاصله يك روز عزم مفرده ديگر كرده به همان منوال به اتفاق يكى از رفقا رفتيم و آمديم، حضرت آقا هم به اتفاق بعضى اصحاب يك روز ديگر براى عمره مفرده عزيمت فرموده تشريف بردند؛ اللهم اجعل سعينا مشكوراً.

ص:224

آفاق و انفس مكه

اشرف ابنيه عالم آن مربع رفيع القدر و البنيانى است كه به قامت پانزده زرع ارتفاع و دوازده زرع طول و ده زرع عرض تقريباً در وسط مسجدالحرام، در وسط شهر مكه، در وادى غير ذى زرع، در قلل و خلل جبال تهامه عمارت كرده اند و به جامه حرير مشكلى بسيار فاخرى برون و درونش را پوشانيده و آيات قرآنى را به گلابتون اصل در كتيبه و پرده باب الكعبه آن بافته و متن تمام جامه را به كلمه توحيد و شهادت بر رسالت مزين نموده اند، ضلع شرقى حج اسماعيل عليه السلام، ضلع شمالى مقام حضرت خليل عليه السلام ضلع جنوبى مستجار.

حجرالاسود انور در ركن عراقى قريب به باب بيت كعبه را دست چپ قرار مى دهم و طواف مى كنم، از اين ركن به ركن ديگر كه رسيده شامى است، ركن ديگر مغربى، ركن ديگر يمانى، اطراف حجر را با تنكه نقره بسته اند، متجاوز از دو زرع ارتفاع باب است از زمين مسجد، دور مطاف طارم آهنى بلند نصب كرده اند به قامت دو سه زرع به شكل دايره بزرگى و آن قدر قنديل هاى زيتونى معلق كرده كه (شمارِشِ) تعدادش بسيارصعب و وقت فارغى لازم داشت.

فضاى مسجد مربع و مقابل هر باب خيابان سنگى و وسط خيابان ها ريگ هاى ريزه ريخته اند، اطراف مسجد چهل ستون هاى خيلى وسيع است كه به قنديل هاى زيتونى مزين مى شود، ولى با آن كثرت عدد آنقدر روشنايى كامل ندارد. مسجد زياده از چهل باب دارد، «خواجه وات» كه «آغاواتشان» گويند مواظبت دارند، اخلاقشان خيلى بهتر از خواجه وات مدينه است بلكه طرف نسبت نيست، به هيچ وجه تفاوتى فيما بين ايرانى و غيره نمى گذارند، خيلى نجابت آنها، ما را مسرور كرد، هنگام مغرب در حجر اسماعيل امام حنفى- كه جوان سى ساله كليددار بيت شريفه است و مال حرام هم خيلى مى خورد، هر آدمى دو روپيه و يم مجيدى براى دخول بيت شريف مى گيرد، معذلك احمقها اظها خلوص كرده دستش را مى بوسند

ص:225

- نماز مغرب مى كند، تمام مسجد به او اقتدا مى نمايند، بعد از آن در مقام خليل عليه السلام، امام شافعى، آن هم خيلى جمعيت مى شود، بعد مالكى و حنبلى در دو ضلع ديگر، نمازصبح اهميت با شافعى است.

در وقت نماز حنفى طائفين را از طواف منع مى نمايند به خلاف نماز ديگران، عمارت رفيعى در پشت طارم آهن مطاف در مقابل حجرالاسود ساخته، فوقانى آن مأذنه تحتانى بئر زمزم است، ارتفاع باب كعبه از سطح مطاف دو زرع شاه تقريباً، درَج متحركى ساخته و مابين مقام و بئر گذاشته هر وقت حاجت است به وسيله پايه هاى آهنى قرقره را حركت داده وصل به باب مى نمايند و داخل مى شوند.

حجرالاسود در ركن عراقى واقع و اطراف آن به قدر يك شبر و نيم بطور دائره نقره گرفته اند و مقدار يسيرى از حجر در وسط آن مرئى است.

رفقا طاعت وقوف در مكه ندارند، پيوسته زمزمه حركت و مقدمات مستعجله فراهم مى نمايند؛ حاجى ميرزا محمد عطار كه به هر وسيله بود خود را از حوزه خارج كرده، شتر گرفته رفت جده؛ سايرين هم از اين نهضت در حركت آمده بدون استجازه رسمى روز عيد غدير طرف عصر كوچ كرده با تمام لوازم و اسباب به جده رفته اند. ساعت دو هم از شب از مسجدالحرام در خدمت آقا به منزل آمده، «جاى تر است و بچه نيست». از اين حركت، حضرت آقا خيلى دلتنگ شده تغيرات فوق العاده فرمودند ولى افوس كه كار گذشته، از كثرت دلتنگى حاجى آقا رضا و حاجى ملاحسن را هم روانه كردند، چون وقت مناسب نبود و شتر سوارى در شب اسباب زحمت و خطر بود ايشان را از اين رأى منصرف كرده فرستادند، حضرات را مرجوع داشته و خود امشب روانه شدند.

ليله بيست خاطر ايشان از همه رفقا آسوده گرديد، فقط خودمان بوديم، دو ساعت بهصبح مانده از منزل حركت كرده در قهوه خانه حاجى قنبر معروف كه از شيعيان با همت غيور است و در قهوه خانه اش ليله غدير تعزيه امام سجاد عليه السلام منعقد و آش بسيار مفصلى طبخ مى نمايد و به حاجيان هديه مى دهد و ايام وقوف به منى هم درصدد تحصيل مصارف آن مى باشد،صاحبان خير به قدر همت كمكى در طبخ اين آش مى كنند، خيلى مناسب بود، ما هم گوسفندى تقديم و نمكى به آن آش كرده باشيم، لكنه فاتنا، در عوض به

ص:226

مجلس روضه رفته صرف شربت و قليانى كرده، استماع روضه نموده، خود هم دو سه كلمه فارسى اشاره نمود، حقيقتاً انعقاد چنين مجلسى در آن نقطه كه مركز متعصبين عامه است خيلى شعار بزرگى است براى جعفريان و مغتنم بايد دانست يا حيف كه ما خدمتى نكرديم و لعلَّ من مطلع نيستم هرچند بعيد است.

صرف چايى كرده به مسجد مشرف شده وظايف سحر را موفق شديم له الحمد والمنه؛ از آنجا به منزل محمد مفتاح «(1)» و حالى محمد قنار رفتهصرف چايى و ريوك كرده اندكيخوابى كرده برخاسته در حوض خانه مشاراليه كرّ طاهر واقعى غسل كرده وصرتاً احرام پوشيده به مسجد مشرف شده داخل بيت شريف شده تحيات مأثوره و ادعيه وارده را به جاى آورده جاى دوستان را خلى كرده به همه دعا كرديم.

سطح درون بيت شريف مساوى با عتبه باب بيت است كه ارتفاعش از زمين مسجد دو زرع است تقريباً، از قرار نقل ارباب اطلاع اين تعمير سجادى است، چون بيت شريف را خراب كرده بودند امر فرمود سنگ ها را در خود بيت ريخته پر كردند. دور خانه نماز كرده محاذى ركن شامى باب درج سطح بيت است، دو اسطوانه خشب بسيار عتيق زير سقف خشبى بيت زده اند تأسياً بالنبى العربىصلى الله عليه و آله. نگاه به سقف نكردم، اطراف درون خانه خطوط قديمه نوشته اند، هرچند آثار تعمير جديد هم مرئى است. رزقناالله وجميع المؤمنين العود اليه ثم العود اليه.

خرم آن روز كه با ديده گريان بروم تا زنم آب در ميكده يك بار دگر

با كمال توجهى كه در آن دل سحر به خيال خود داشتمصدايى از مأذنه هاى اطراف مسجد بلند شد كه حواس را متفرق مى كرد، بى حيا مؤذن مناجات مى كرد و حضرت رب البيت جل وعلا را به شيوخ ثلاثه قسم مى داد، به اين هم اكتفا نكرده عبدالرحمان بن عوف را دخيل در توسط نمود؛ اللهم عجل فرج آل محمد.


1- مؤلف درباره اين خانه نوشته است: خانهخوبى است در محل كركره يادگار مرحوم سيد رضى قدس سره، حسينيه معروف است وقف بر فقراى حاج و تعزيه دارى، به طول زمان، محتاج به تعمير شده، غالباً محل نزول فقراى حاج شيعى عند است، يكى از راجه ها تعميرى هم كرده، حوض خانه حاجى محمد هم يادگار آن راجه است، ورقه در تحريض مؤمنين بر تعمير آن خانه نوشتم و به موازين شرعيه هم به محمد مفتاح كه از مطوفين معروف شيعه است چهل ساله اجاره داده شد.

ص:227

يا رب كجا است محرم رازى كه يك زبان در شرح آن دهد كه چه ديد و چه ها شنيد

اى مدنى برقع و مكى نقاب سايه نشين چند بود آفتاب

پاك كن اين منبر از آلودگان غَسْل كن اين مسند از آسودگان

سكه تو زن تا امرا كم زنند خطبه تو خوان تا خطبا دم زنند

در خانه حاجى محمد روز بيست را به سر برده ناهار و ميوه و شيرينىصرف شد، يك ساعت از ليله بيست و يكم به همت حاجى قنبر قهوه چى دو رأس الاغ تندرو اجاره و به دو ليره عثمانى شد، سوار شده از حدود مكه گذشته روى به جده نهاديم، با كمال سرعت ساعت هفت در بهره رسيده خواب مختصرى كرده فريضهصبح ادا نموده دو روپيه حق النزول خود و دو رأس يعفور داده سوار شده ساعت شش از روز به جده رسيده در منزلى كه حضرات اصحاب بهصوابديد حاجى حسين شيش چند روز پيش گرفته بود نزول نموديم.

جده بندرى است معتبر، هواى مرطوبى خالى از لطافت آب دريا را به توس مكينه تجزيه مى نمايند و به جهت شرب شيرين كرده به قيمت اعلى مى فروشند، هوايش متقارب با گندم در آن نباشد، مراكب بحريه متوجه بصره، برى و بحرى (با) فيروزى حركت كرد.

«ما هنوز اندر خم يك كوچه ايم».صبح و عصر به انجام امور مشكله فقرا و منهوبين حاج هستيم، جناب مشير حضور قونسول هم مغرور به احترامات مكه و وصول پول و ساير كارها شده دست بر نمى دارد و متصل كار پيشنهاد مى كند، فى الحقيقه منصب براى من معين كرده ساعت به ساعت در كارپرداز خانه نشسته رتق و فتق حاجى و حمله دار مى شود. چون از والى مكه شرحى در خصوص اموال منهوبه و سوار كردن فقرا و منهوبين حجاج ايرانى خطاب به متصرف جده گرفته بودم به اتفاق قونسول منزل متصرف رفته تفصيل را بيان كرده قرارى در اين باب داده شد كه با مركب به عده اى را روانه كنند و به جهت آذوقه ايام توقف جده هم به بلديه نان و آب و منزل حواله دهند.

داستان بزرگ اختلافاتى است كه فيما بين حجاج قاصدين مدينه و حمله دارها توليد شده، با وجودى كه در منى و مكه حارچى سرّى و علنى جار زد كه مبادا حاج پول به حمله دار بدهند معذلك مبالغى خطير داده اند كه از راه بين الحرمين به مدينه بروند، در همراهى بيرق

ص:228

امير جبل ابن رشيد عليه ما عليه. و چونصدمات وارده بر حجاج سنه ماضيه از دست خدام معروف بود و حادثات هذه السنه بين الحرمين هم ضميمه شده بود جهت رجحانى نداشت، كمال سعى را در ترك اين راه نموديم، قونسول هم مساعده كرده تلگراف به بابعالى شده، بحمدالله تعالى نتيجه مقصوده داده جداً حركت ايرانى از طريق بين الحرمين ممنوع گرديد، آن همه اصرار و جِدّ شريف مكه بحمدالله به جايى نرسيد؛ فى الحقيقه اين اول ضربتى است كه به حول الهى از ما خورده، نكس الله رايته ان شاء الله تعالى.

بالجمله پانصد و كسرى پول به رسم عربون از جمله حمله دارها گرفته كه ايشان هم از حجاج گرفته اند، اينك كه آن راه ممنوع شد اختلاف عظيم در باب اين خسارت توليد گرديد، مجالس متعدده منعقد و بالاخره عصر جمعه در خانه خونسول مجمعى از وجود حاج و حمله دار تشكيل شدهصورتى نوشته قرارى گذاشته فيصل نموديم و آن جماعت بحمدالله پس فرداى همان روز متوجه بيروت شدند.

ص:229

سفرنامه حج محمد ولى ميرزا قاجار 1260 قمرى

اشاره

ص:230

ص:231

درآمد

مؤلف سفرنامه حاضر در چند مورد خود را محمدولى مى نامد اما مشخصات ديگرى از خود بدست نمى دهد. در عبارت نخست سفرنامه آمده است: «چنين گويد بنده محتاج الى ربه العلى محمدولى كه چون در سنه 1260 (كذا) كه توفيق و سعادت توفيق گرديد ....» پس از آن مى گويد: «و بعد از استيذان از پادشاه جمجاه رئوف مهربان السلطان بن السلطان بن السلطان محمد شاه غازى خلد الله ملكه». در نسخه عكسى كه در اختيار ما بود نام شاه خاصى نيامده بود.

دانش پژوه و منزوى در معرفى نسخه مزبور كه متعلق به كتابخانه مدرسه شهيد مطهرى (سپهسالار قبلى) سال تأليف رساله را 1206 ياد كرده اند. «(1)» اين تاريخ نادرست مى باشد، زيرا مؤلف اين سفرنامه محمدولى ميرزا پسر چهارم فتحعلى شاه قاجار است كه بسال 1203 متولد شده و در سال 1281 درگذشته است. در نسخه مدرسه شهيد مطهرى كه عكس آن نزد ما مى باشد تاريخ دقيق نيامده اما در نسخه مجلس به وضوع تاريخ مزبور آمده است. اين سفر در زمان سلطنت محمدشاهصورت گرفته و در يك مورد مؤلف مى نويسد: «گفتم: خدا محمد شاه را حفظ كند، تو چه مى گويى؟ هزارهزار مثل من نوكر دارد، من مُردم به فداى او.» و در جاى ديگرى در حواشى كتاب از عصر


1- . فهرست كتابخانه سپهسالار، ج 5، ص 107.

ص:232

دولت خاقان گردون اقتدار، فتحعلى شاه ياد كرده است.

در اين باره كه مؤلف فرزند فتحعلى شاه باشد جاى تصريح نشده اما مؤلف خود را شاهزاده خوانده است، او در جايى كه از غارتگرى اعراب ياد مى كند مى گويد: «گفتند:

بايد نصف را شما سه شاهزاده كرده بدهيد، نصف را سايرين»، دو شاهزاده ديگر يكى همايون ميزا و ديگرى ميرزا مسعود. على الحساب با توجه به تأليف رساله در سال 1260 (و بازگشت در سال 1261) توسط يك شاهزاده با نام محمدولى ميرزا نمى تواند اثر كسى جز محمدولى ميرزا پسر فتحعلى شاه باشد.

در اين باره كه كتاب در سال 1260 تأليف شده شاهد جالبى وجود دارد و آن اينكه او به ظهور ادعاى بابيت سيد محمدعلى باب در كربلا و دستگيرى او توسط نجيب پاشا كرده است، آغاز ادعاى بابيت سيد منحرف مزبور در سال 1260 بوده است. «(1)» مؤلف از برخى از علماى كربلا و نجف نيز كه در آن سال ها موقعيتى داشته اند ياد كرده است. از جمله از سيد ابراهيم قزوينى و نماز جماعت او. اين سيد ابراهيم در سال 1262 مرحوم شده است، وى همچنين از سيد حسن فرزند كاشف الغطا ياد كرده كه او نيز در سال 1262 در وباى مشهور كربلا درگذشته است. بنابراين تأليف رساله بايد بعد از شروع ادعاى بابيت سيد منحرف و قبل از درگذشت اين دو بزرگوار باشد.

ما در مرحله اول از نسخه مدرسه شهيد مطهرى بهره برديم اما پس از آن معلوم شد كه نسخه ديگرى از اين رساله در كتابخانه مجلس (ج 10،ص 2193، ش 3992) موجود است. در آنجا اشاره اى به اينكه مؤلف فرزند فتحعلى شاه بوده نشده است. اين نسخه، نسخه سلطنتى بوده و از جهات متعددى كامل تر از نسخه مدرسه شهيد مطهرى است. در واقع ربع آخر رساله بگونه اى است كه در نسخه مجلس مفصل تر و كامل تر آمده و ما كوشش كرديم تا هر آنچه در هر يك از آنها بوده و اضافه بر ديگرى در متن حاضر بياوريم. در مواردى كه تعبيرات متفاوت بود آنچه را كه خود ترجيح داديم آورديم.

نسخه ديگرى از اين رساله در كتابخانه ملك به شماره 3732 (فهرست 3/ 465)


1- بهائيان، سيد محمدباقر نجفى، ص 165

ص:233

موجود است، گويا در اين نسخه نام نگارنده نبوده و نويسنده فهرست نوشته است:

نگارنده آن از همراهان ضياء السلطنه دختر سوم ناصرالدين شاه است و در سال 1261 به اين سفر رفته بودند. در اين باره بايد گفت: ضياء السلطنه دختر ناصر الدين شاه در سال 1272 متولد شده «(1)» بنابراين شاهزاده اى كه در اين رساله با نام ضياء السلطنه ناميده شده ربطى به دختر ناصرالدين شاه ندارد. آغاز و انجام نسخه ملك با آغاز و انجام رساله ما متفاوت است اما با توجه به مشخصات داده شده بايد همين رساله باشد جز آنكه محتملًا تحرير ديگرى بوده و يا تفاوت هايى با اين رساله دارد. در فهرست ملك 3/ 465 آمده كه «در فهرست انوار 1/ 184 به همين نام بر مى خوريم». تاريخ 1261 محتملًا مربوط به سال بازگشت محمدولى است.

گذشت كه مؤلف سفرنامه حاضر محمدولى ميرزاى قاجار فرزند فتحعلى شاه قاجار است. وى از چهره هاى بنام دولت قاجارى است كه سال هاى متمادى در برخى از شهرها حكومت كرده و شرح حال مفصل وى را مهدى بامداد و مرحوم معلم حبيب آبادى در مكارم الاثار آورده است. «(2)» وى در سال 1213 به سن يازده سالگى به سمت والى سمنان منصوب شد، پس از آن در سال 1218 در سن شانزده سالگى به حكومت خراسان رسيد، وى تا سال 1231 حكومت خراسان را داشته و پس از چند سال بيكار در سال 1238 (مكارم: 1326) به حكومت يزد گماشته شد كه اين حكومت تا سال 1243 ادامه داشت. محمدولى ميرزا در سال 1279 به عضويت دارالشوراى كبرى انتخاب شده و عاقبت در سن 79 سالگى (مكارم: هفتاد و هفت سال و هشت ماه قمرى و بيست و سه روز، و در شب آدينه بيست و چهارم ماه جمادى الخر سنه هزار و دويست و هشتاد و يك) «(3)» در حالى كه 46 فرزند از وى برجاى مانده بود درگذشت. بامداد مى گويد كه در ميان مردم شهرت


1- مكارم الاثار، ج 4، ص 1296
2- شرح حال رجال ايران، ج 4، صص 32- 26؛ مكارم الاثار، ج 1، ص 146- 145؛ اخبار وى در مصادر ديگرى تاريخى مربوط به تاريخ قاجار، تاريخ يزد و تاريخ خراسان آمده است.
3- . اين محاسبه بر اساس زايچه اى است كه از تاريخ دقيق تولد محمدولى ميرزا در اختيار مرحوم معلم بوده است؛ درالماثر والاثار نيز تاريخ درگذشت او همين ياد شده است.

ص:234

داشته كه محمدولى ميرزا از مغيبات خبر مى داده است، اما وى به آن باور ندارد. «(1)» در شرح مختصرى كه اعتمادالسلطنه براى او آورده به يك مورد از اين مغيبات كه خود شنيده اشاره كرده است. «(2)» او همچنين از آگاهى وى از علم هيأت و جعفر ياد كرده است.

به نوشته مرحوم معلم وى در مشهد مقدس درصفه شمالى مسجد بالاسر دفن شده است.

همو مى نويسد: در سال هايى كه در يزد بوده كسانى از علما را به تأليف برخى از كتاب ها در فقه و اخلاق و ادعيه و آداب و عبادات تحريض كرده است.

رسول جعفريان

قم، 21/ 8/ 73


1- شرح حال رجال ايران، ج 4، ص 32.
2- الماثر والاثار، ج 1، ص 267

ص:235

آغاز سفر

الحمد لله الذى شرَّفنى بزيارة بيته الذى كان محل زيارة التقياء (و) المسلمين والصلوة والسلام على اشرف الخلايق محمد وآله الطاهرين

اما بعد: چنين گويد بنده محتاج الى ربه العلى محمد ولى كه چون در سنه 1260 كه توفيق رفيق و سعادت توفيق گرديد و بعد از حصول استيذان از پادشاه جمجاه رئوف و مهربان السلطان بن السلطان بن السلطان محمد شاه غازى- خلد الله ملكه و دولته الى يوم القيامه- به زيارت بيت الله مشرف شدم، در عرض راه آنچه از قواعد و وقايع كه مشاهده نمودم يا آنكه بر وجه تحقيق قطع حاصل كردم به جهت اطلاع و استحضار و رويداد احوال، بر وجه اختصار بر اينصفايح نگاشتم تا بيننده و خواننده را كه توفيق اين سفر خير اثر نصيب شود بصيرت حاصل گردد.

و بعد از قطع منازل از دارالخلافه الى قزل رباط، از آنجا حركت نمودم كه به جهت شب بيست و يكم وارد كاظمين عليه السلام بشوم. روز بيستم كه جمعه بود در ماه مبارك رمضان، وارد كاظمين عليه السلام شدم، قبل ظهر و همان روز زانوى چپ من درد كرد. روز بيست و دويم پنجاه زالو انداختم خوب شد. شب چهارشنبه بيست پنجم رفتم به سُرَّمَن راى. شب پنج شنبه در راه بودم. شب جمعه را وارد شدم. روز شنبه بيست و هشتم از سرمن راى با ناخوشى بيرون آمديم بشدت ناخوش بودم.صبح دوشنبه روز عيد رمضان را وارد كاظمين عليه السلام شدم. روز چهارشنبه سيم از كاظمين حركت، روز جمعه پنجم شوال وارد

ص:236

كربلا شديم. حاجى مهدى به استقبال آمد و من قدرى راه پياده شدم تا حرم پياده بودم.

روز يكشنبه چهاردهم از كربلا حركت كرده عازم نجف شدم؛ از راه آب، در طراده خوش گذشت بسيار. روز دوشنبه در طراوه (پايم) درد كرد؛ بعد از بيرون آمدن از طراده با درد پا به الاغ سوار شدم رفتم به نجف اشرف خانه حاجى حسين شمسى منزل كردم؛ پنج روز پا درد بودم كه به زيارت مشرف نشدم، زالو انداختم خوب شد تا روز يك شنبه بيست و هشتم در نجف بودم؛ سحر شب دوشنبه بيست و نهم از نجف حركت كرده عازم مكه شدم.

در كربلا

كربلا، آباد و معمور، مملو از علما؛ نجف اشرف نصفش خراب، منحصر است به شيخين وصد و پنجاه نفر كمتر يا زيادتر طلبه ايران جمع، و درس مى خوانند خدمت شيخين؛ جمعى از ملازاده هاى ايران در نجف تحصيل مى نمايند. در مجلس شيخ محمدحسن، «(1)» روزى چهل پنجاه مجتهد حاضر مى شوند. خدمت شيخ حسن «(2)» هم به همين نهج. امورات عرب، حكم با شيخ حسن است امورات عجم تمامى با شيخ محمدحسن است. آنقدر خوش حال مى باشد كه حساب ندارد. شيخ مرتضى اصولى «(3)» در نجف مى باشد، بسيار ملا و خوش حال مى باشد و به كسى كار ندارد. در كربلا، شبى سى پيشنماز، نماز مى كند؛ در حرم، در دم رواق، درصحن مبارك كثرت ملا محمدحسين قزوينى «(4)» زيادتر است.

مردى در كربلا پيدا شد از طايفه شيخ، «(5)» از شيراز آمد، مدعى جعل قرآن و آمدن امام بود.

نجيب پاشا فرستادند گرفتند بردند. «(6)» در كربلاى معلى، مرجع هندوستان و سند و


1- مقصود صاحب جواهر است.
2- مقصود شيخ حسن پسر كاشف الغطاء و صاحب انوار الفقاهه مى باشد، درباره او نك: الكرام البرره، ج 1، صص 320- 316
3- مقصود مؤلف، شيخ مرتضى انصارى است.
4- گويا مقصود شيخ محمدحسين بن على قزوينى م 1281 مى باشد كه از اعاظم علماى كربلا بوده است، درباره او نك: الكرام البرره، ج 1، ص 405
5- ظاهراً شيخيه
6- مقصود سيد محمدعلى باب است كه در سال 1260 ادعاى بابيت كرد.

ص:237

ايران آقا سيد ابراهيم «(1)» مى باشد كه پسر معلم بچه هاى مرحوم شاهزاده محمدعلى ميرزا مى باشد. كارهاى بزرگ او هند به او رجوع شد از تعميرصحن حضرت عباس عليه السلام گنبد مبارك، نهر حسينى و ساير امورات خير؛ بسيار مردم مدحش مى كنند، نماز جماعت نمى كند اما درس مى گويد و روزى چهارصد طلبه در درس او جمع مى شوند. بسيار فقير و خوش حال مى باشد. رئيس طايفه شيخ ميرزاى محيط و ملا حسن گوهر «(2)» مى باشند اما رنگى ندارند تا چه شود.

چون ملتزم شدم كه امر غريب اين سفر را آنچه بشنوم قلمى نمايم از آن جمله شهادت دادند كه در جبل مردى مى باشد كه زياده از دو فرسخ راه را مى بيند و گفتند دختر بود در يك منزلى نجف اشرف، آن هم دو فرسخى را مى ديد و دو نفر كاظمينى شهادت دادند كه ما عربى را ديديم كه او زياده از هفت فرسخ را ديد. گفتند: پرسيديم علت زياد ديدن را، گفت: ما درصحراها چون قضاى حاجت مى كنيم بوى آن به چشم ما بر نمى خورد، بوى آن باعث ضعف باصره است. و گفت عربى كه، درصحراى نجد آهو مى باشد كه آب نمى خورد مگر زمستان بر سبيل ندرت.

از نجف اشرف دوشنبه سلخ شهر شوال حركت، آن روز را تا ظهر كنار دريا منزل شد.

روز سه شنبه را (آب) برداشتيم تا جمعه سيم ذى قعده سر چاهى رسيديم. «(3)» اين چاه بزرگ مى باشد، مشهور بود كه اين چاه عمل ديوان است به حكم سليمان عليه السلام ساخته اند. هشتاد زرع گودى چاه است، پانزده زرع دنه چاه، تمامى چاه تا لب چاه با سنگ ساخته اند. دو چاه مى باشد متصل به هم، يعنى هزار زرع زيادتر فاصله دو چاه مى باشد اما آب متعفنى داشت، بسيار متعفن بود. روز شنبه را هم مانديم سر چاه، روز يكشنبه ششم از سر چاه حركت، تا روز پنجشنبه دهم باز وارد سرچاه ديگر شديم، آب


1- گويا مقصود سيد ابراهيم قزوينى حائرى م 1262 است، درباره او نك: الكرام البرره، ج 1، ص 10
2- . مقصود شيخ حسن قراچه داغى معروف به گوهر است، نك: الكرام البرره، ج 1، ص 341
3- از نجف اشرف كه حركت مى كرديم راهى نبود، تمامى بى راهى مى رفتيم، بعد از چهار روز داخل راه سلطانى شديم كه زبيده ساخته بود در اغلب راه حصار ديوار و بركه بود در دو منزلى نور .... جبل راه ما گم شد، از جبل كه دو منزل گذشتيم داخل راه شديم، ديوار بست و بركه بود كه ساخته بودند، بركه هاى بزرگ خوب تا جايى كه راه را برگردانيدم از راه وادى عقيق رفتيم، ديوارهاى بزرگ در دو طرف راه بود از حاشيه نسخه مدرسه.

ص:238

برداشتيم روز يكشنبه سيزدهم باز وارد سر چاه شديم.صبح زود منزل كرديم آب برداشتيم، در اين منزل ها بعد از طلوع فجر حركت كرده تا غروب آفتاب راه مى رفتيم.

روز يكشنبه سيزدهم را در سر چاه مانديم كه امير عبدالله اخوه «(1)» بگيرد از حجاج حمله دار. روز دوشنبه را هم دو فرسخى جبل منزل شد. در راه جبل هفتاد دو اخوه مى گيرند. اخوه دو غازى كه هشت هزار و پانصد دينار رايج مى باشد، مى گيرند.

خيك هايى كه از بغداد گرفتيم كه عكام آنها را پيه و مازو و پوست انار مى مالند ميانش كه آب را نگاه دارد، كَنْد «(2)» مى كند، بدين جهت قدرى سر حجاج بد گذشت كه حساب ندارد و بعضى ناخوش شدند، خدا مى داند كه بر ما چه گذشت در اين منزل ها شب را. شب را خوابيديم تاصبح به اين جهت خوش گذشت.

ماليات وورد به حجاز

تفصيل اخوه گرفتن: از مردم عجم دو غازى و از مرد عرب يك غازى مى گيرند و از زن عرب نصف غازى و از زن عجم يك غازى مى گيرند و از هندى و درويش نمى گيرند و غازى هم چهارهزار و دويست و پنجاه دينار رايج است.

شب دوشنبه چهاردهم در يك منزلى جبل خسوف شد تمام ماه گرفته نماز را كرديم.

روز دوشنبه تا هفت ساعت حركت كرديم و سه ساعت به غروب منزل كرديم. روز سه شنبه پانزدهم وارد جبل شديم، اولصبح حكم شد تا آفتاب طلوع نكند حركت نكنند حجاج را، بعد از طروع آفتاب دسته دسته (حركت) كردند، يعنى هر حمله دارى را با حاجش طلبيدند و سياهه كردند به قدر دو ساعت معطل شدند. بعد از دو ساعت حجاج حركت كردند؛ در راه به قدر سى ماديان سوار استقبال كردند. عبدالرحمن آمد با دو پسر عبدالله و قدرى ماديانى دوانى كردند. يك پسر عبدالله زمين خورد بشدت. بعد از ظهر وارد منزل شديم متصل به جبل در جايى كه ديوار كشيده بودند، تمامى در آن پناه منزل كردند. عبدالله در روز ورود به قدرصد گوسفند به حجاج تعارف كرد، به جهت ما هم دو


1- نوعى ماليات كه مؤلف درباره آن توضيحاتى خواهد داد.
2- به معناى جراحت و ريش كردن

ص:239

رأس فرستاد.

تا جبل دو نفر از حاج مردند يكى از اهل كاشان و يكى از اهل گيلان. سه روز در جبل مانديم، روز اول عبدالله ديدن حاج آمد، روز دويم چندنفر از حاج ديدن او كردند، من هم بودم با همايون ميرزا و ميرزا مسعود و دريابيگى؛ در جبل درخت انار و پتابى «(1)» و ليمو و شفتالو و انگور و انجير بسيار بود و درخت گز هم در باغات ايشان بود به قدر چنار سفيدار ولايت ما؛ خرماى خوبى زاد در جبل بود و بسيار اين چند روز هوا سرد بود، ما سه روز در جبل مانديم؛ نزاع پسر حاجى رجبعلى و ميرزا على نقى با عبدالله در خصوص گرفتن اخوه از حمله دارها واقع شد، روز سيم بود كه جمعه باشد. فرداى شنبه نوزدهم بايست حركت بكنيم كه شب شنبه باشد.

خبر رسيد كه عبدالله متغير شده، امر حاج معوق شده از حضرات دلگير مى باشد، به جهت اينكه حضرات گفته بودند تو بدعت كردى، اين عمل عمر است. امير عبدالله تغيُّر كرد و حسن رفوگر هم آتش كرد، كارها فاسد شد. در آن شب شنبه ميرزاصادق دريابيگى آنچه آدم فرستاد نيامد تاصبح شنبه شده غافله حركت نكرده، حاج معطل شدند ازصبح تا قريب ظهر مكرر به نوشته تعارف آدم ها رفتند تا امير عبدالله را آوردند ميان حاج در چادر دريابيگى؛ ميرزا مسعود و ميرزا محيط و من كه محمدولى بودم با ملايى از بغداد كه مرد ريش سفيد و عاقل بود با ميرزا جلاير. بعد از چاى و قهوه بناى صحبت گذاشتيم، ماها به فارسى و آنها به عربى. شخص مترجمى از اهل بغداد به جانبين مى فهمانيد. امير عبدالله اصرار كرد كه كار ندارم آقا كاظم چنين گفت، با هزار زحمت و مرارت آخر به اينجا رسيد كه ما چند نفر از جانب كُلِّ حاج نوشته داديم كه آنچه عبدالله بگويد قبول نماييم؛ او هم نوشته داد كه مى آيم تا منازل مخوف، خودم و شما را مى گذارنم (و) بر مى گردم، عبدالرحمن را با شما مى كنم تا مكه معظمه؛ و به اين نوشته قطع شد، نوشته ها مهر شد داديم و گرفتيم. اول ظهر مرخص كرد كه حركت كنيم؛ علمش را آورد و پيش افتاد و حاج حركت كردند. آن روز را به قدر چهار ساعت حركت كرديم.

روز


1- پتابى يا پتاوى قسمتى از قبل ترنج و غيره دهخدا

ص:240

يكشنبه را هم تا دو ساعت به غروب مانده حركت شد. روز دوشنبه بيست و يكم تا يك ساعت و نيم به غروب مانده حركت، به قدرصد نفر از حاج جبل هم از زن و مرد به ما ملحق شدند.

از راه مدينه مطهره رفتن موقوف و از راه وادى عقيق مى رويم به مكه معظمه، اين حسرت ماند بر دل من.

امير عبدالله

امير عبدالله عصر سه شنبه بيست و دويم وارد اردوى حاج شد، روز چهارشنبه حاج را ديدن كرد، چند نفر را كه يكى من بودم با چهارصد شتر سوار كه هر شترى دو نفر سوار بودند. روز پنج شنبه بيست و چهارم من غافل بودم، شترى دويد با بار به من خورد، من به رو افتادم، بسيار بلاى بزرگى از من رفع شد، حمد خداوند عالم را.

از اهل خراسان پنجاه و پنج نفر حاج هماره ما بود از زن و مرد و دوازده جفت كجاوه بود و باقى سرنشين از ساير بلاد ايران بيشتر بودند خراسانى ها با ما عبدالله روز شنبه بيست و ششم چهار ساعت به غروب مانده منزل كرد. به تحريك و دستورالعمل حسن رفوگر نوشه كه من به جهت شما شتر سوارى كه آوردم هشت هزار دريابيگى آوردند، جلاير و آقا كاظم هم آمدند، خدا به فرياد برسد كه چه نكردند و من هم چه ها كه نگفتم،صحبت كشيد تا هشت ساعت از شب، بعد متفرق شديم، من كه خوابيدم محصِّل عبدالله آمد و مرا بيدار كرد آورد به چادر دريابيگى، زور آورد كه بايد هزار غازى بدهى، تا طلوعصبح من را چهار نفر ميان گرفتند از آدم هاى عبدالله، به فضل خدا تمامى را آنچه سزاوار بود گفتم مى دهم پول را به شرطى كهصبح حاج را روانه بكنيد بروند من را هم ببَرَد جبل، در آنجا آنچه او بگويد من قبول خواهم كرد. و وقت نمازصبح به چادر خودش رفتم پيش عبدالله، با او به طريق خودش شايسته گفتم و شنيدم و به قِسْم قهر در آمدم، گفتم:

خدا محمد شاه را حفظ كند تو چه مى گويى! هزار هزار مثل من نوكر دارد، من مردم

ص:241

به فداى او، و كارى بكنند كه مرا زنده كند. ديلماج «(1)» گفت به او؛ من از چادر بيرون آمدم، آن وقت او دريابيگى و حسن را فرستاد پيش من كه نفهميدم و از شماها گذشتم، حاج تمامى نوشته بدهند كه عبدالله از حاج چيزى نگرفته؛ ما هم نوشتيم مهر كرديم و داديم و رفتيم ديدن او، به اجماع او عذر خواهى كرد، روانه شديم، عبدالله برگشت.

روز يكشنبه هشتم ذى قعده ريش سفيدهاى عتيبه آمدند پيش عبدالله و عبدالرحم را با كرد. روز يكشنبه از خاك جبل در آمديم داخل خاك حجاز شديم كه با شريف مكه نه روز در خاك جبل حركت كرديم. قبل از غروب آفتاب تا دو ساعت به غروب، ميرزا مسعود و همايون ميرزا و من دويست غازى تعارف كرديم عبدالله نگرفت. بر سر كجاوه ده غازى و شتر سوار كه سرنشين باشند سه غازى كه هزار غازى باشد قرار داديم؛ او نگذاشت كه جمع كنيم. بسيار مرد سبك و دروغگو و بى عقل متقلب مى باشد، به نظر بد آمد، عبدالله سه پسر دارد، مى گويند زن بسيار گرفت و طلاق داد.

درخت خار مغيلان به قدر درخت توت وسط بود و بسيار بلند مى باشد؛ اما روز و شبى گذشت كه خدا چنين شبى نصيب نكند ديگران ان شاء الله. روز دوشنبه بيست و هشتم روز بلند بود كه منزل كردند به جهت گرفتن اخوه عتيبه كه باران و تگرگ آمد بى نهايت، يك ساعت قبل (از آمدن باران) يك خيگ آب را دوهزار خريديم بعد از آمدن باران عالم آب شد، چادرها زمين افتاد، بارها، تمامى ميان آب، ضرر به مردم رسيد. شب گذشته قدرى اسباب مادرزن ايلخانى را دزد برد، دزدى زياد مى شد، در عرب عتيبه روز و شب دزدى مى كنند. عبدالرحمن و رشيد برادر مى باشند و با عبدالله پسرعمو، و خواهر اينها زن بزرگ و مادر بچه هاى مشهور عبدالله مى باشد و دختر عبدالله زن رشيد است كهداماد عبدالله مى باشد. و سه دختر دارد يكى را برادر رشيد دارد. مترجم عبدالله درويش نام كاظمينى سال ها در عراق بود، امسال هم از عراق حجه گرفته بود بخصوص از طهران. شب ها تاصبحصداى دزد است، تفنگ مى اندازند.

در مكه شترى مى باشد مشهور به شتر نعمانى؛ مى گويند هزار غازى داد و ستد


1- مترجم

ص:242

مى شود. مى گويند در دو و راه رفتن از اسب بهتر است، بشدت راه مى رود و مى دود؛ بعضى گفتند تاصدغازى بيشتر قيمت ندارد.

در راه مكه

روز سه شنبه را جهت خشك شدن چادرها و فرش ها و ساير اسباب تا يك ساعت به ظهر مانده معطل شديم. شش ساعت به غروب مانده حركت كرده تا غروب وارد منزل شديم؛ چه منزل! از دست مورچه به فغان آمديم. در راه ملخ بسيار بود، عرب ها مى گرفتند، پرسيدم، گفتند: مى خوريم پخته پخته. امان از مورچه، آن روز چشم عبدالرحمن برهم خورده بود، حاج درويش را فرستاد، چه دوا بكنم؟ من حب لاجورد فرستادم ساييده كه در چشم بكند قدرى كرد. روز چهارشنبه سلخ در بين راه گفتند: عرب آمده، حاج بسيار مضطرب شده به حدى كه زن هاى بچه دار نزديك به سقط بودند. معلوم شد بعد كه شترمرغ بسيار بود. قبل از طلوع آفتاب تا غروب حركت كرديم، اغلب نمازها قضا شد.

رؤيت ماه در شب پنج شنبه در اين منزل شد، به اجماعِ حاج ديده شد، ماه هم بلند بود، نور هم دور قرص بود، منظنه شب دوم ماه مى باشد، تا چه شود.

از شش منزل اين طرف جبله تا مكه معظمه اغلب اينصحراها پنجه مريم «(1)» دارد زياده از حد؛ هندوانه ابوجهل «(2)» هم بسيار بود. آنچه شتر ماده است در عرب ذلول مى گويند و آرام مى باشد ما اردانه مى گوييم.

شب پنج شنبه، غره ذى حجه، اسباب ميرزاصادق دريابيگى را دزد برد، به قول خودش دو طاقه شال، سه قطعه انگشتر جواهر، جبه و كليجه «(3)» ترمه با ساير اسباب به قدر سيصد تومان بود.صبح پنج شنبه كه سوار شديم بعد از يك ساعت چنان حجاج را با شتر دوانيدند كه دو ساعت كجاوه افتاد. شب جمعه دوم ذى حجه منزل همايون ميرزا دزدى شد به قدر بيست تومان. جمعه سوار شديم تا يك ساعت از شب شنبه حركت و راه تمامى


1- گل نگونساز
2- درباره خصوصيات گياهى و دارويى هندوانه ابوجهل نك: فرهنگ معين، ج 4، ص 5207
3- . نوعى جامه كه از مخمل مى دوزند، براى تفصيل بيشتر نك: فرهنگ معين ذيل مورد.

ص:243

سنگلاخ بود بشدت؛ اما آب در راه بسيار بود. در اين منزل و راه زبير سوك شيوخ داخل مى شد. در منزل امروز كه داخل سنگلاخ شديم كوه بست بود. گفتند: اين اول خاك حجاز است و مى گفتند: اين منزل را مروان مى گويند.صبح شنبه راه افتاديم، بعد از دو ساعت به سرچشمه مروان رسيديم، زمين سبز و نى ها سبز شده و چاه ها آب داشت و نخل ها داشت به غير تركيب نخل مشهور، مى گفتند نخل ابوجهل؛ و خرماى او را گفتند به قدر سيب كوچك است، منفعت او به جهت تيز كردن اسباب نجارى مى باشد.

در راه امروز عكّام جمع شدند، و دور كجاوه ها دست مى زدند و مى گفتند: حاجى به سلامت، يكى مى گفت ان شاء الله؛ از هر كجاوه پولى مى گرفتند تا پنجاه غازى گرفتند و ميان خود قسمت كردند، من دو غازى دادم. ن بعد از ورود منزل، حاجى چاوش طهرانى شيرينى آورد؛ من پنج غازى دادم، از ديگران هم گرفته، اسم منزل ركيبه بود. روز يكشنبه راه را برگرداندند از وادى عقيق به سمت عشيره، نيم ساعت به غروب را منزل كرديم؛ در راه بسيار حجاج مرا آزار كردند كه چرا راه را گرداندند،صبر كردم، چه مى كردم بغيرصبر، خدا مزد حضرا را بدهد؛ در اين منزل اغلب بى آب بودند بشدت، حتى (آب براى) طهارت و وضو مفقود شد. به وادى عقيق كه نرفتند جهت ترس عرب ها بود.

صبح دوشنبه حركت كرده، دو ساعت قبل ظهر در وادى عشيره كه بالاى وادى عقيق است غسل كرديم، احرام بستيم، قدرى راه رفتيم، به قدر دو ساعت به غروب مانده منزل شد در وادى عُتيبه، «(1)» دوباره تجديد نيت احرام شد و حاج لحسا و نيز كويت وارد شدند در اين منزل به ما و حضرات هم محرم شدند به قدر چهارصد نفر بودند. اول شب سه شنبه حسن افندى دورى دست گرفته، دور مى گردانيد كه پول بگيرد، من ده غازى دادم تا مردم چه بدهند. و امروز دو دست رخت خود را به لطيفه عبود دادم با سه غازى؛ و در شب چهار غازى به آدم هاى عبدالرحمن دادم، دور چادرهاى مردم مى گشت تا چه بدهند.


1- در نسخه مدرسه: عيينه

ص:244

صبح سه شنبه ششم، قبل از آفتاب از منزل عُتيبه حركت كرده، به قدر دو فرسخ دره و سنگلاخ و جنگل بود؛ بسيار بد گذشت در آن دره؛ و از پايين دره عرب ها دست به دزدى در آوردند، بسيار مال مردم را بردند و سنگ زياد به مردم زدند حتى جناب آقا سيد علينقى كه هم كجاوه آقا كاظم پسر حاجى رجبعلى بود زدند كه از كجاوه افتاد و محمد حسين بيك آدم من پايين آمده بود زدند كه پشت او شكست. خورجين او را بردند و برمه مرا كه پيش او بود بردند. خلاصه به زن ها بسيار بد گذشت؛ چندين كجاوه افتاد، زنى بچه سقط كرد.

بعد از تمام شده دره رسيديم به مغاسل كه محل احرام اهل سنت است، جميع اعراب باديه آنجا احرام بستند و زمين آنجا به قدر يك زرع كه مى كندند آب داشت و به قدرصد چاه تخميناً زيادتر داشت. به قدر يك ساعت مانديم، حضرات غسل كردند و احرام بستند، روانه شديم. نيم ساعت به غروب مانده به دهى كه ضيعه نام دارد رسيديم؛ عبدالرحمن خواست منزل بكند، بر سر اخوه ميان حضرات حرف شد كه اهل قريه ريختند ميان حاج؛ حاج بعضى مشغول اكل و بعضى وضو و بعضى به نماز كه محشر شد؛ چه بنويسم؛ بلى آنچه از محشر بود شنيدم، و آنچه آنجا بود ديديم زيادتر بود. خلاصه به قدر پنج فرسخ زيادتر تا سر چاه بيرود بود كه اول حرم باشد تاختيم، خدا ننمايد چه احوال، احوال قتل و اسيرى و تلف مال از كوه و دره و سنگلاخ، شيون بود كه ميان زمين و آسمان بلند بود؛ گذشت اما چه گذشت. شب تاصبح مستعد قتل بوديم.صبح چهارشنبه سوار شديم به قدر سه ساعت از روز گذشته وارد مكه شديم.

مكه

چه شهرى! حجاج روم و مصر و هند و شام زياد بودند با اوضاع «(1)» و دولت زياد؛ ما در مكه منزل كرديم، رفتيم به حرم مكرم طواف كرديم با دو ركعت نماز، سعى ميانصفا و مروه كرديم، تقصير كرديم، طواف نساء احتياطاً كرديم آمديم به منزل؛ مادرزن همايون


1- با اوضاع: با سر و وضع و خوب

ص:245

ميرزا در اين روز در اين منزل فوت كردند. اول شب هشتم به منى آمديم به جهت اينكه پيش پاشاى شام به شهادت دو عرب بدوى ثابت شد كه ماه از چهارشنبه است و حكم كرد كه پنج شنبه نهم است به خلاف قاضى و شريف كه عرفه را جمعه مى دانند. ما هم از ترس آمديم به منى و شب را در آنجا نماز كرديم در مسجد خيف؛ و آقا محمدحسن برادر حاجى على عسكر خواجه در روز فرار ترسيده بود و زهره باخته بود، به ورود مكه فوت شد و عروس شيخ حسن خراسانى بچه سقط كرد؛ چه بنويسم از محشر روز ششم (روز فرار از دست اعراب غارتگر)؛ در روز هفتم بيگلربيگى وارد شد از دريا و هفتاد روز مانده بود طول كشيده.

در خصوص رؤيت ماه اختلاف شد ميانه عامه و خاصه. عامه شب چهارشنبه را غره مى دانستند و خاصه شب پنج شنبه را. عرفه ايشان پنج شنبه شد و عرفه خاصه جمعه. بعد از سعى و دوندگى بسيار پانصد غازى به شريف وعده كرديم كه مرخص كرد كه شب جمعه و روز جمعه را در عرفات بمانيم. جمعيت گذاشته مانيدم؛ پانصد غازى به هزار زحمت مردم دادند، از من بيست و پنج غازى گرفتند. روز جمعه بد گذشت بر ما، و گرمى هوا به حدى بود كه پا در روى زمين مى سوخت مثل هواى بسيار گرم طهران كه در قلب الاسد «(1)» است. من احرامى را در وقت غسل و وقوف به عرفات آب كشيدم به دوش انداختم فورا خشك شد.

اين تحرير را عصر عرفه، وقت حركت از عرفات نوشتم. شب را در مشعر مانديم، سنگ جمع كرديم، الحق تماشا داشت.صبح از مشعر حركت كرديم آمديم به منى، سنگ زديم ستون قُصْوا و ذبح كرديم و سر تراشيديم؛ دلاك ريش مرا تراشيد، رفتيم به مكه طواف و سعى كرديم برگشتيم به منى، در منى دو شب مانديم، شب يازدهم و دوازدهم در منى آتش بازى كردند بسيار خوب بود. زوارِ با اوضاع، از مصر و شام و اسلامبول و هند و سند و اطراف ممالك مسلمين آمدند با اوضاع بسيار؛ بازار منى بسيار اوضاع نداشت اما كثرت به حدى بود كه معامله ممكن نبود. كنيز و غلام سياه بسيار آوردند؛ انگور و


1- . پنجمين برج سال مرداد، وسط تابستان.

ص:246

هندوانه و خربزه و خيار و بادنجان و كدوى تازه و انار بى دانه و پياز تازه بسيار بود، از شدت بوى بد چه بگويم؛ سياه ها گوشت را خشك كردند، زمين از سياه مى جوشيد، گوسفند زنده و كشته مى دزديدند، حتى اينكه سياهى آمد به چادر من بناى داد گذاشت كه گوسفند من آمد و داخل گوسفند تو شد، به هزار معركه به دادن گوشت او را روانه كردم. روز عيد هم از دست عكام «(1)» بد گذشت. بيست رأس گوسفند من خريدم و كشتم و نماز را در مسجد خيف كردم.

اين قدر تحرير در شب دوشنبه دوازدهم در منى شد. از مسجد خيف تا مكه يك ساعت و ربعى آمديم، نماز ظهر روز دوازدهم را كرديم، حجاج اسلام «(2)» حركت كرد؛ سه ساعت و نيم به غروب وارد شديم. نوشته عيال طهران و يزد كه تاريخ نوشته بيست و ششم شهر رمضان بود، شب دوشنبه نوزدهم ذى الحجه در مكه معظمه رسيد كه سلطان محمدميرزا از همدان فرستاده بود. تاريخ كاغذ بهاءالدوله دوم شوال از رباط كريم بود.صبح دوشنبه نوزدهم من حمام رفتم نجس تر شدم از نجاست حمام. از نوشته طهران آنچه فهميدم بى نظمى امرده اصفهان نرسيدن پول اصفهان را فهميدم، خدا رحم بكند ان شاء الله.

در مكه پشه زياد است شب ها نارنج و انگور و انار بى دانه و خربوزه و هندوانه و خيار و بادنجان و سبزى از خوردنى بسيار بود. شب ها من كه محمدولى هستم پشت بام مى خوابم؛ هواب بام گرم است. روز سه شنبه در مسجدالحرام به عادت هر روز قرآن خود را به دست سيد حضرموتى شيعه دادم كه نگاه بدارد تا من از طواف برگردم، بعد از برگشتن، سيد قرآن را برد. در اين ده روز عادت من اين بود كه قرآن را به عرب ها و اهل مكه كه در پهلوى من نشسته بودند مى دادم كه نگاه بدارند تا من از طواف و نماز فارغ شوم، زياده از پنجاه نفر دادم بى اينكه او را بشناسم باز به من رد كردند مگر امروز، تا چه شود.

روز پنج شنبه بيست و دوم در مسجدالحرام نماز مى كردم كه صداى توپ آمد مكرر تاصد مرتبه؛ بعد خبر رسيد كه از اسلامبول فرمان رسيد كه خداوند به سلطان


1- گويا به معنى چاروادار
2- در نسخه مجلس: حاج اسلامبول

ص:247

عبدالمجيدخان پسر داده، بناى چراغان مكه معظمه بود، شب جمعه بيست و سيم ذى الحجه چهار ساعت از شب گذشته حمد خداوند را كه توفيق رفيق من شد، ميان خانه مشرف شدم و چهار ركعت نماز كردم اما مرا دقيقه آرام نگذاشتند كه دعا بكنم، از خدا حاجت بخواهم، داخل رحمت شدم، حمد خدا راصدهزار مرتبه شكر او را.

توقف در مكه معظمه- زادها الله شرفاً و تعظيماً- يازده روز تمام شد؛ روز دوشنبه دوازدهم از منى وارد مكه شديم، بيست و چهارم حركت كرديم؛ مادام توقف در مكه معظمه تمامى نمازها در مسجدارحام كردم، يكصد و ده طواف كردم و يك ختم كلام الله كردم. روز شنبه حركت منزل وادى فاطمه شد؛ حمله دارها سخنى بود يكصد و سى تومان كرايه شتر، و دو كجاوه نود تومان، سه سرنشين چهل و دو تومان كه هر سرنشين چهارده تومان باشد؛ سى تومان هم جهت دو بار گرفته. روز يكشنبه (در) وادى فاطمه مانديم و حمله دارها بارهاى تمامى حاج را كشيدند، قيل و قال ميان حجاج بود؛ روز يكشنبه از وادى فاطمه حركت كرده تا ده ساعت حركت شد. منزل و قافله بى آب بود؛ روز سه شنبه از دفله حركت، منزل ... «(1)» به ساعت، هشت ساعت، آب دارد و نخل دارد و آبادى مى باشد. امروز به غدير رسيديم، محرابى درست كرده اند. گفتند: پيغمبرصلى الله عليه و آله در اين مكان دست مبارك على بن ابيطالب عليه السلام را گرفت فرمود: من كنت مولاه فهذا على مولاه؛ اما زمين بسيار پست و بلند بود و دره بود. آنچه خواستم پياده شوم و نماز بكنم، عكّام گفت نمى شود، به حسرت گذشتم.

روز چهارشنبه ده ساعت حركت كرديم، درياى مصر كه درياى احمر باشد قدرى نمايان بود؛ از بئر هندى گذشتيم به قدر سه ساعت منزل كرديم، منزل آب نداشت، از بئر هندى آب برداشته بوديم يك ساعت بهصبح مانده، شب پنج شنبه حركت، منزل رابغ «(2)» نه ساعت حركت شد. آب و آبادى دارد، خريد و فروش شد. شب جمعه در رابغ ماه محرم ديده شد. لعنت بر يزيد ملعون كردم؛ با حمله دار باز در رابغ قيل و قال شد. آخر باز بيست و سه تومان دادم كه مجموع يكصد و هشتاد و پنج تومان تا به حال دادم تا بعد چه شود.


1- در هر دو نسخه نام منزل سفيد مانده
2- . منطقه اى بين جحفه و ودان؛ نك: معجم البلدان، ج 3، ص 11

ص:248

رابغ محل احرام اهل سنت است؛ امروزصبح ملاقات ضياء السلطنه كردم؛ عكام تازه آوردم، هفده تومان قرار شد تا شام خراب، روز شنبه سه ساعت گذشت از رابغ حركت تا نيم ساعت از شب يك شنبه گذشته وارد منزل شديم، به ساعت، نه ساعت حركت. در راه سه غازى به حمال ها دادم.

صبح شنبه دويم در رابغ سيد دامغانى حجه فروش كه سه حج هم آمده بود فوت شد. نماز كرديم، ملاى كاشى را امام كرديم، دفن كرديم و سوار شديم. منزل مستوره باشد.صبح يكشنبه از مستوره حركت، يازده ساعت، منزل بقاع كبير شد و بعضى لقطه مى گويند. قبل ازصبح دوشنبه كه چهارم محرم باشد حركت، وارد بدر شديم به ساعت، هفت ساعت حركت؛ آب دارد و باغ دارد، خرماى بسيار و نارنج و حناى بسيار دارد، زيادتر از همه جاى عربستان. ميان كوه منزل شد؛ محل دعواى پيغمبرصلى الله عليه و آله ديدم و قبور شهدا را زيارت كردم، بسيار تنگ دره بود.صبح سه شنبه از بدر سوار كجاوه، يازده ساعت حركت، تمامى راه دره بود تا منزل، نارنج و حنا فروختند، من هم دو من حنا خريدم به سه هزار؛ منزل جديده شد جاى سنگلاخ بدى بود.

ميدنه

صبح چهارشنبه ششم محرم اول بهمن ماه جلالى، يازده ساعت حركت شد و تمامى ميان كوه بود قريب شهدا منزل شد، هوا گرم بود بشدت. شب پنج شنبه هفتم، چهار ساعت به صبح مانده سه ساعت به دسته مانده بود «(1)» حركت شد، در بين راه به شهدا رسيديم، سوار شتر فاتحه خوانديم تا يك ساعت به غروب وارد شهر مدينه طيبه شديم. چهارده ساعت حركت شد، منزل در كاروان سرا شد، دعوا ميان آدم حاجى قلى خان و شيخ فارس شد، آدم حاجى قلى خان را زدند بشدت و منزل نه اين قدر بد بود كه توان به حيز تحرير در آورد. بعد از ورود وضو گرفتم، رفتم مشرف شوم، درصحن كه رسيدم گفتند: قدغن است، برگرد، برگشتم، با حال پريشان و حيرت زده؛ اول شب جمعه را در چادر حمله دار


1- در عهد قاجاريه ساعت 12 صبح و غروب را دسته مى گفته اند.

ص:249

خود درويش رفتم و قهوه خوردم و حلوا آورد؛صبح جمعه را مشرف شدم، از حرم رسولصلى الله عليه و آله به بقيع مشرف شدم. از آنجا باز به حرم و از حرم به منزل و نهار خوردم باز به حرم، نماز ظهر مشرف شدمى. در بقيع هركس وارد مى شد هزار دينار مى گرفتند و درب حياط هم سه قروش كه هر قروشى يك عباسى مى باشد. در گنبد حرم بقيع هم به جهت زيارت حضرت فاطمه عليها السلام پول مى گيرند كه به بوسه قبر مبارك را.

روز شنبه جهت آمدن رفيق شامى كه بيايد با هم بازار برويم جهت خواجه نيامد؛ بعد از نهار عازم شدم؛ در راه مردم گفتند كه بدمذهبى نجاست برده در سوراخى كه قبر خلفا معلوم بوده انداخته اند؛ خواجه كه مى شوند، بناى چوب را مى گذارد، جمعى زدند و جمعى را پولشان بردند؛ قذغن شد عجم مشرف نشود. من از راه برگشتم تا به حال تحرير كه اول ظهر است نشسته ام، امكان مشرف شدن نشده. امروز بعد از فضل خدا و اسباب الهى به سبب رفاقت مرد شامى ازصدمه كتك حرم نجات يافتم. جمعى طهرانى كه پسر حاجى رجبعلى و زن تاجر و زن نصيرخان باشند چوب خوردند. حمد خدا را كه امروز مرا مرد شامى برد به حرم، زيارت مختصر كردم.صبح روز عاشورا را رفتم احد زيارت جناب حمزه سيدالشهدا كردم با حاجى ميرزا هادى دامغانى؛ از آنجا برگشتيم رفتيم حرم مشرف شديم. چهارده غازى سيد مصطفى گرفت. از آنجا به بقيع مشرف شدم. زيارت عاشورا را در حرم حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام كردم، زيارت جامع كردم و برگشتم، دوباره به حرم مشرف شدم زيارت كردم، دو شبانه روز نماز قضا كرديم زيرا كه حديث دارد كه نماز در مسجد پيغمبرصلى الله عليه و آله هر ركعتى ده هزار ركعت است.

قريب عصر در آمدن در بازار، قدرى كلاه خريدم. در بقيع نفرى هزار دينار داديم. اين تحرير شب يازدهم محرم شد.صبح دوشنبه به زيارت مشرف شدم، چهار ساعت به غروب حركت تا يك ساعت راه بود. در مدينه به هيچ وجه فرصت تفحص نشد، بسيار بدسلوك مى كنند با حاج عجم.

خروج از مدينه

صبح سه شنبه دوازدهم نماز كرديم، حركت شد تا ده ساعت راه آمديم به صحراى برّ

ص:250

بى هيمه و بى اب؛ و در اين منزل انجير شير بود، هر برگ را كه مى كندند از قدرت الهى، جايش شير سفيد مى ايد و در وادى فاطمه يك منزلى مكه معظمه هم بود.صبح چهارشنبه سيزدهم، قبل از نماز حركت، تا هفت ساعت حركت شد. منزل چاه آب بسيار داشت، اسمش را آبارنصيب مى گويند، امروز (آنجا) هم درخت شير داشت. قبل ازصبح چهاردهم يك ساعت حركت شد تا ده ساعت؛ منزل محلى آب دارد و قلعه دارد، در راه درخت شير بسيار بود؛ عواف چهل و پنج دقيقه طول مى كشد؛ سه ساعت به دسته مانده، شب جمعه پانزدهم حركت تا يك ساعت به غروب حركت، چهارده ساعت حركت، منزل بى آب.

در بين راه مژده آمد كه پاشاى جروه آمده وارد مدينهصالح شد. بسيار خوشحالى جهت اهل شام و حجاج روى داد كه حقيقت عيد شد. شب شانزدهم پنج ساعت به دسته مانده حركت تا قريب به عقبه رسيديم. پاشاى جروه در سر عقبه چادر زده بود، نشسته بود؛ متصل توپ مى انداخت. از ان جا گذشتيم وارد هديبه شديم، حكم شد بمانيم سه ساعت.

چاه آبرا كنده بودند، مردم آب برداشتند و شترها را آب دادند، ما هم چاى خورديم چهار ساعت تا هديبه آمديم، عباس عثمان كه در بارخانه بود با پاشا دعوا كرده او را از دربار خانه اخراج كردند و داخل سخنى كردند. امشب او را مقدم بر ما حركت كرد؛ ديشب شب شنبه درويش فارس حمله دار ما او را مهمانى كرد. بعد از نماز شام گوسفند كشتند. دو ساعت از شب گذشته خودرند. اين چند كلمهصبح شنبه در هديبه نوشته شد.

يك ساعت از روز گذشته در هيبه بار كرديم كه ساعت شب و روز، سيزده ساعت شد، در جاى بى آب فرود آمديم؛ در راه من قدرى دعا حفظ كردم؛ در هديبيه به قدر دو زرعى كه مى كندند آب زيادى در مى آيد كه هزار نفر را دو ساعت جواب مى دهد. من به چشم خود ديدم.

شب يكشنبه هفدهم، پنج ساعت به دسته مانده حركت تا دو ساعت و نيم به غروب مانده وارد بئر زمرد شديم؛ قلعه و آب داشت، قريب پانزده ساعت حركت شد تا آبار جديد رسيديم گذشتيم. شب، بعد از سوارى بسيار باريد. شب دوشنبه سه ساعت به دسته مانده توپ زدند، دو ساعت و نيم به دسته مانده حركت شد، يك ساعت به غروب

ص:251

در منزل بى آب و علف وارد شديم، پاشا با جمعى به جهت نداشتن آب رفتند سر چاه به سمت ديگر و عباس بن عثمان و ولى باش و تمامى سخنى و سلمه در يكجا آمدند. امروز در راه ماهى ديديم كه ماهى سقنقور «(1)» بود. جمعى شهادت دادند و حقيقت به همين تركيب مثل چلپاسه «(2)» از زمين در آمدند.

شب سه شنبه نوزدهم، دو ساعت و نيم به دسته مانده بار كرديم. اين فضولى درويش حمله دار بود كه بيجا بار كرد و بيرون اردو رفتيم كه آدم ولى باش و عباس عثمان آمد كه نرويد. شب سرد تاصبح درصحرا مانديم. اولصبح نماز كرديم راه افتاديم اما سرما خورديم؛ درويش گريخته پنهان شد. منزل مداينصالح هشت ساعت بود. آب و قلعه دارد؛ عمارات از سنگ مى باشد. حقيقت معلوم من نشد يك روز در مداين ماندند، هوا بسيار سرد بود؛ دو ساعت به دسته مانده، شب پنج شنبه بيست و يكم از مداينصالح حركت تا دو ساعت و نيم به غروب مانده راه رفتيم، درصحراى بى آب فرود آمديم.

پانزده ساعت حركت كرديم. امروز در عقبه كه عرب بلندى را گويند مردم پياده شدند؛ من هم ماديان سوار شدم تا نماز ظهر ماديان سوار شدم؛ بعد باز شتر سوار شدم از مداين تاصالح تا امروز جمعه بيست و دوم.

صحراها سنگ پاى بسيار دارد، يك ساعت به دسته مانده، شب جمعه حركت تا يك ساعت به غروب، دوازده ساعت حركت شد؛ در منزل آب باران بسيار بود. شب شنبه بيست و سيم، پنج ساعت به دسته مانده بيدار شدند، بار كردند، چهار ساعت به دسته مانده حركت شد تا شش ساعت از دسته گذشته كه ده ساعت باشد. اسم منزل بركه معظم، آب دارد و هيمه ندارد. شب يكشنبه بيست و چهارم، شش ساعت از دسته گذشته، دست به بار كردند تا هفده ساعت حركت شد؛ چهل دقيقه به غروب وارد شديم منزل بركه احقر مى باشد، آب دارد. نمازصبح روز دوشنبه را كرديم، نيم ساعت به دسته مانده حركت تا يك ساعت و نيم به غروب مانده كه يازده ساعت باشد حركت شد؛ عقبه اخضر امروز در اول روز بود نقلى نبود اسم منزل ظهرالمرغ بود. آب ندارد، سه به دسته


1- ريگ ماهى
2- مارمولك

ص:252

مانده شب سه شنبه توپ زدند. دست به بار شد؛ دو ساعت و نيم به دسته مانده حركت، تا هشت ساعت و نيم يا نه ساعت حركت شد. منزل تبوك بود، قلعه دارد و آبادى، نخل خرما، خانه و از جمعيت قليل، آب بسيار، مردم تدارك ديدند.

امروز در راه سه نفر آدم كشته شده، ديديم، سئوال كرديم، گفتند دزد بودند و ولى باش كه با سلمه راه مى رود گرفته و كشته. در تبوك چيزى نيست اما انار مى باشد. چهارشنبه اول طلوع فجر حركت درصحراى بى آب و علف و هيمه منزل شد؛ قبل ازصبح پنج شنبه حركت از منزل شد تا دوازده ساعت حركت شد. منزل آب و قلعه دارد؛ در اين منزل هم سى تومان دادم به حمله دارها. اسم منزل ذات الحج بود. نمازصبح جمعه را كرديم، سوار شديم تا ده ساعت كمترك وارد مدوره شديم كه قلعه دارد و آب و چاه. قبل از نمازصبح روز شنبه اولصفر حركت تا دوازده ساعت راه رفتيم، درصحراى بى آب و علف منزل كرديم اما ماه را نديديم، در منزل آب بود، آب داشتيم، دو منزل راه سنگ بود و تمامى سنگ چخماق بود. گفتند تا شام چنين است. من ماديان سوار شدم تا عواف ظهر قبل ازصبح يكشنبه دويمصفر حركت از عقبه مغان گذشتيم تا دوازده ساعت راه رفتيم؛ در منزل آب نبود، آب برداشته بوديم، در راه سنگ چخماق زياد بود.

ازصبح دوشنبه (سيم)صفر حركت وارد معان شديم؛ هشت ساعت راه بود، تا معان دو سه پارچه ده مى باشد، انار و خرماى كمى دارد. اهل قطّ خليل و مصرى آنجا معامله مى كنند در رفتن و آمدن. روز شنبه چهارم را مانديم؛ روز چهارشنبه قبل از طلوع آفتاب حركت، نه ساعت راه آمديم منزل عنزه؛ قلعه و آب دارد؛ شب را در معان قدرى توپ و موشك انداختند. در راه برگ ريواس سبز شده بود. قبل ازصبح روز پنج شنبه پنجم حركت، تا دوازده ساعت حركت منزل لحسا قلعه و بركه دارد. در راه گفته شد امروز دزد عرب آمد يك نفر را كشته بود از لشكرى، شب جمعه كه در لحسا بوديم، شب اول اسفند بود كه شب هفتمصفر مى باشد. بعد از نمازصبح جمعه حركت تا غروب، در راه آهو ديديم.

منزل قطران قلعه و آب دارد. قبل از نمازصبح شنبه هشتم از قطران حركت، دوازده ساعت (در) راه بوديم، منزل بلغه قلعه دارد و بركه، آب اما ندارد. شب در بلغه باريد. قبل

ص:253

از نمازصبح يكشنبه نهم حركت، تا ده ساعت در منزل بى آب فرود آمديم. هوا هم نم نم باريد؛صحراها سبز بود. در منزل هم مى بارد بالفعل تا چه قدر ببارد. خوب مكان خوش هوا مى باشد. بعد از نمازصبح دو شنبه حركت منزل عين الزرقه؛ اهل شام تا اينجا آمدند، بازار خوبى بود از هر چيزى بود. چهار ساعت را در راه بوديم كنگر «(1)» و باديان «(2)» تازه بود چيديم. از عين الزرقه پنج ساعت از شب پانزدهم گذشته دست به بار كردند بعد سوار شدند. هفده ساعت حركت شد؛ شب اول حوت بود منزل رسمه بوديم. شب چهارشنبه پنج ساعت به دسته مانده توپ زدند، حركت شد از آنجا پنج ساعت به مضيرب رسيديم، از مضيرب تا يك ساعت به غروب راه رفتيم، در كنار دهى مانديم كه هيچ نبود. چهارده ساعت حركت شد، پناه به خدا، شب سرد بود روز هم سرد بود، اما چهصحرا، تمامى زمرد سبز بود، بسيار سبز بود، بسيار با طراوت و گل هم بود. شب پنج شنبه سيزدهمصفر را بعد از پنج ساعت كه از شب گذشته حركت، چهار ساعت به غروب مانده داخل شهر شام شديم كه چهارده ساعت، اما چه شهر و چه اوضاع و چه اهل. از بلندى كه شام پيدا بود تا شام دو ساعت آمديم، با اين حال جمعيت و اوضاع گويا در عالم باشد حكايات متفرقه.

ساعت كلِّ از مكه معظمه تا شام 428؛ از مكه معظمه تا شام 22 منزل. سابق بناى پاشا اين بود چهار عواف مى كردند و سه عواف او هر عوافش يك ساعت مى شود و يك عوافش چهار ساعت و باقيش در حركت بود مگر پنج جا اطراق مى كردند، باقى شب راه مى رفت و الحال چهار سال است كه قرار شده كه روز بعد از زوال يك ساعت عواف مى كند و بس و شب را مى خوابد مگر سه چهار منزل كه راهش دور است شب حركت مى كند.

تفصيل مكه معظمه مشرفه

اول مكه من اعلاها حارة المعابد كانصلى الله عليه و آله تعبد فيها بغار حراء فيها


1- نوعى گياه كه از برگ آن خورش درست مى كنند؛ براى توضيح بيشتر نك: فرهنگ معين، ذيل مورد.
2- اين نيز نوعى گياه است از دسته چتريان. نك: معين، ذيل مورد.

ص:254

اكثر من الف رجل تقريبا، ثم حارة السليمانية وفيها اكثر من خمسائة رجل تقريباً ثم حارة الغزة فيها نحو سبعمائة رجل تقريباً، ثم حارة النقا «(1)» فيها نحو ثلاثمائة رجل تقريباً، ثم حارة شعب بنى عامر وفيها نحو الف رجل وخمسائة رجل تقريباً، ثم حارة سوق الليل وفيها نحو الف رجل تقريباً، ثم حارة شعب على بن ابيطالب فيها نحو ثلاثمائة رجل تقريباً، ثم حارة القرارة فيها نحو الف و خمسائة رجل تقريباً، ثم حارة الشامية فيها نحو الف و مأتى رجل تقريباً، ثم حارة القشاشية وفيها نحو الف وثلاثمائة رجل تقريباً، ثم حارة المسفلة فيها نحو سبع مائة رجل تقريباً، ثم حارة الشبيكة وفيها نحو الف و ثمانمائة رجل تقريباً، ثم حارة الباب فيها نحو ثلاثمائة رجل تقريباً ثم حارة الجرول فيها نحو خمسائة رجل تقريباً، الجمع نحو ثلاث عشر الف غير النساء والصبيان. «(2)» مسجدالحرام الجانب الشرقى من بعضه فيها حارة القشاشية من اوسطه وآخره وبعضه فى حارة القرارة من اعلاها و الحانب اليمانى فى حارة المسفلة والجانب الغربى منه بعضه فى حارة المسفله وبعضه فى حارة الشبيكة والجانب الشامى منه فى حارة الشامية. ابتداء تملك اشراف مكه ارض الحجاز سنة 520؛ «(3)» الرعايا التى حكمها فى الحجاز تحت طوع شريف مكه الشريف محمد ابن عبدالمعين ابن عون «(4)» والسلطان عبدالمجيد خان:

قبايل «(5)» هذيل نحو خمسة آلاف، قبايل لحيان نحو ثلاثة آلاف، قبايل ثقيف نحو سبعة آلاف، قبايل بنى سفيان نحو اربعة آلاف، قبايل بنى سعد نحو ستة آلاف، قبايل بنى مالك نحو اربعة آلاف، قبايل عامه نحو عشرة آلاف، قبايل القرن «(6)» نحو اثناعشر الفاً، قبايل بنى شبير نحو ثلاثين الفاً، قبايل عسير نحو خمسين الفاً، قبايل البيشة نحو عشرين الفاً، قبايل شهران نحو خمسة عشر الفاً، قبايل حرب نحو ثلاثين الفاً، قبايل عُتَيْبه نحو عشرين الفاً، قبايل مطير نحو خمسة آلاف، قبايل قحطان نحو سبعة آلاف، قبايل سليم نحو ثلاثة آلاف،


1- در معالم مكه، نقواء آمده است.
2- برخى از اين اسامى در معالم مكه نيامده است.
3- تاريخ حكومت شرفاى مكه از نيمه قرن چهارم هجرى آغاز مى شود، نك: تاريخ مكه، احمد سباعى، ص 191 به بعد.
4- درباره او نك: تاريخ مكه، صص 530- 518
5- نام برخى از اين قبايل مذكوره در ذيل را بر اساس معجم قبايل الحجاز اصلاح كرديم.
6- از قرن در معجم ياد نشده اما از دو قبيله با نام قرون ياد شده است.

ص:255

قبايل البقوم نحو الفين، قبايل سليم نحو ثلاثة آلاف، قبايل مُعبَّد نحو الفين، قبايل الروقة نحو خمسة آلاف، قبايل ابن مسعود الذين فى الريضا والقصيم ولحسا و درعيه و جهاتها نحو خسين الفاً، قبايل يام «(1)» نحو عشرين الفاً، قبايل حاشد و بكيل نحو ثلاثين الفا، قبايل الليث والقنفذة والمعقص وروقة وطى ونواحيها نحو عشرين عشرين (كذا) الفاً، قبايلصنعا نحو خمسين الفاً، قبايل ناصره وبجيله نحو عشرة آلاف، الجمع نحو اربع مائة وخمسين الفاً.

الامراء الذين يحكمون القبائل المذكورة وحكمهم تحت طوع الشريف والسلطان: امير مكه الشريف محمد بن عبدالمعين بن العون العبدلى، امير جده الحاج عثمان پاشا، امير المدينه الحاج الشريف پاشا، امير الطائف الشريف عبدالله بن ناصر بن فوار، امير هذيل الشريف مابرك ابن عبدالله العبدلى، امير ثقيف و بنى سفيان الشريف مسعود الوكيل، امير غامد و زُهران و ناصرة و بجيل الشريف حسين بن منصور الشنبرى، امير بنى سعد وبنى مالك الشريف عبدالله بن بزيد العبدلى، وامير البيشة والسبيع والبقوم والقحطان الشريف عبدالله بن فشعيد بن منصور العبدلى والشريف عبدالله بن لؤى والشريف سلطان بن العبدلى، امير حرب الشريف حسين بن سليمان البركاتى، وامير سليم و معبد الشريف عمرو الحارث وامير الروقه الشريف حوذان المنعمى، امير سليم و معبد الشريف عمرو الحارث وامير الروقه الشريف حوذان المنعمى، امير الليث والدوقة والقنعذة وفبايلها الشريف عبدالله بن دخيل الله، امير معقص الشريف الشنبر بن محمد بن شير، وامير عسير وبنى شهر وشهران والقرن وشهران عايض بن مرعى العسير، وامير اليمن وحاشد وبكيل ويام الشريف الحسين ابن على بن حيدر، وامير مطير وعنبره والقصيم والرياض ولحسا ونواحيها فيصل بن تركى بن سعود، امير جبل شمبر الشيخ رشيد.

المثال فى الخدود حرام لان فيها تغيير لخلق الله قال فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللّه ومَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وَلياً من دون الله فَقَد خَسِرَ خُسْراناً مُبيناً وبعض الناس من اهالى مكة لايفعلونها خوفاً من الحرمة وبعض الناس يفعلونها لقصد الزينة ويرتكبون الحرمة واكثرهم يفعلونها

هر ماهى هفتاد كيسه، سلطان به شريف مكه مى دهد، و محمدعلى پاشاى مصرى


1- . از قبيله اى با اين نام ياد نشده است.

ص:256

بيست و پنج كيسه مى دهد كه هر كيسه پانصد قروش است كه ده تومان مى شود كه ماهى هزار تومان است محمل با حاج مى باشد. پاشاى شام محمل مى آورد، مى گويند: محمل حضرت رسولصلى الله عليه و آله است. پاشاى مصر محملى مى آورد، مى گويند: محمل عايشه است، با حرمت و عزت، چهارصد اروب گندم هم سلطان مى دهد. هر اروبى پنجاه و شش كيل است، هر كيلى شش رطل است، هر رطلىصد و دو مثقال است كه قريب يك من تبريز است، دويست خروار گندم و دويست خروار جو مى شود.

قانون شريف مكه اين است كه استقبال حاج مى رود تا مدينه و با حاج مى آيد و با حاج مى رود از مكه تا مدينه، ناز را هر جمعه مى كند. قاضى از اسلامبول هرساله مى آيد و بايد حنفى مذهب باشد و نماز جماعت را هركس كه برسد مى كند. اهل سنت قانونشان اين است كه هركس قرائت قرآن مى كند امامت مى تواند كرد.

برجيك كه در كنار شط فرات است بسيار باصفا جايى مى باشد. پهناى شط آنچه من دقت كردم از اين طرف تا آن طرف مشكل آدم شناخته مى شد مگر به رخت، آن هم مشكل بود. در شام نخود ديدم به قدر فندق، بسيار خوب بود. جميع عمارات شام از سنگ و گچ است، آجر بسيار كم است.صحن عمارت تمامى از سنگ فرش است، سنگ هاى حجّارى كرده. در تمام شام خاك كم پيدا مى شود جهت تيمم. تمامى كوچه ها سنگ است. مسجد شام كه مسجد بنى اميه مذكور است و حضرت يحيى عليه السلام مدفون است شبستان سه چشمه مى باشد هر چشمه او در عرض يازده زرع، و دو ستون در عرض دارد و عرض سى و پنج زرع مى شود و طول شبستانصد و پنجاه زرع است و قبر حضرت يحيى عليه السلام در شبستان واقع است. شبستان چهل ستون دارد بغير ستون هاى دم حياط، طول يكصد و بيست زرع و عرض ينجاه زرع. دور مسجد در سه طرف ستون زده شده ايوان مانند است، طولش طول مسجد، عرض شش زرع مى شود، بسيار بلند بنا مى باشد. اغلب بازار متصل به اين مسجد است. در ميان مسجد سه گنبد است: يكى را گنبد ساعت مى گويند؛ يكى در زيرش آب است، بالايش طاق عالى مى باشد؛ يكى بر

ص:257

بالاى هشت سنگ سفيد است، مى گويند جمجمه هاى «(1)» بنى اميه در اين زير مى باشد و گفتند كتاب آسمانى اينجا مى باشد.

كل مسجد ستون بود بر طاق كه به مرور خراب شده الحال اين صد و دو ستون باقى مانده است، ما چه ستون! كل مسجد را از سنگ نقاشى و طراحى كرده نمونه مانده، باقى خراب شده، سنگ مسجد را از شبستان وصحن مسجد شمردم،صد و دو ستون بود از سنگ تا چهار زرع ارتفاع بود اما سه تاى ستون هشت زرع هم ارتفاع داشت و دو زرع و نيم قطر اين ستون بود؛ ارتفاع اين شبستان مظنه بيست زرع باشد يا زيادتر يا كمتر، بعد از نماز جماعت كه در شبستان مى كنند امام ها، حضرات بر مى خيزند حلقه مى كشند شعر مى خوانند يا هو مى زنند، بچه خوشگل هم در ميان با امام مى باشد و دورى حركت مى كند و فرياد مى زنند تا دو ساعت آخر غش مى كنند روى بچه مى افتند.

محراب مسجدها بر اصل نقطه جنوب و شمال مى باشد، سى درجه منحرف است از قبله، به اين جهت قبورشان و مذهبشان هم قدرى معيوب است. در اين شبستان چهار پنج امام نماز مى كند، چهر چراغى از مفرق با بلور دارند، بسيار بزرگ است، قريب به دويست چراغ، البته روشن مى شود، بسيار تماشا دارد، چند قطعه مى باشد.

از زينبيّه تا شهر شام يك ساعت و بيست دقيقه؛ از دروازه شهر تا خانه چهل دقيقه آمدم كه دو ساعت از خانه تا زينبيّه مى باشد. محله مس حار نيكى بود، زينب خاتون تخميناً يك فرسخ از شهر شام مدفون است و ام كلثوم و سكينه خاتون در قبرستان شام در جنب هم دو گنبد دارند و بلال و محمد بن عقيل «(2)» در يك گنبد در جنب هم مدفونند و ام سلمه و ام حبيبه زوجات پيغمبرصلى الله عليه و آله «(3)» و عبدالله بن زين العابدين «(4)» در جنب هم و هم يك گنبد على حده دارند و در قبرستان شامند. و رقيه خاتون در ميان شهر مقبره


1- در نسخه مجلس: حجت هاى.
2- . گويا قبرى كه در كنار قبر بلال است منسوب به عبدالله بن جعفر مى باشد.
3- قبر ام سلمه و ام حبيبه هر دو در بقيع در كنار قبور دگير ازواج رسول خدا صلى الله عليه و آله است، البته همانطور كه مؤلف اشاره كرده محلى در شام نيز به عنوان قبر اين دو شهرت دارد.
4- گويا مقصود عبدالله باهر است، محل دفن او را در چند كتاب نسبت كه مراجعه كرديم نيافتيم.

ص:258

على حده دارد.

در شام نرگس زرد ديده شد و باقلاى خوب بزرگ بسيار بود زيادتر و بهتر از باقلاى مازندران، و تره شام مثل پياز ولايت عجم است ته دارد و بزرگ است و قانون اهل شام چنين است كه حاجى در خانه ايشان منزل مى كند، آنچه مامله در شام مى كند چهل يك مى گيردصاحب خانه از آن كس كه چيز مى فروشد به حاجى؛ حتى حمامى كه مى رويم از حمامى مى گيرد، قانون اهل شام اين است كه در مراجعت حجاج اهل شام به عين الزرقه مى آيند و فرياد مى كنند معمول معمول؛ معمول ايشان نانى مى باشد كه از روغن زيتون و شيره قند پخته شده و حجاج مى خورند بشدت.

از شام كه حركت مى كنند بايدصاحب هاى شتر كه حمله دار مى باشند تابع پاشا باشند، به هر قسم كه مى رود به سمت مكه معظمه بروند، اما در مراجعت بايد پاشا تابع حمله دارها باشد به هر قسم كه ايشان حركت مى كنند بايد پاشا حركت بكند، جهت ضعف شترها. اما در روز سيزدهمصفر بايد وارد بشود پاشا، اگرداخل نشد اخراجات عسكر بعد از سيزده با پاشا مى باشد و از دولت نمى دهند.

در شام قاعده مى باشد كه حاج كه در خانه شامى منزل دارد، روزى كه حاجى مى رود از مكارى كه قاطر كرايه مى كند بايد مكارى قاطرى يك غازى بدهد بهصاحب خانه، تا پنج قروش هم مى شود كهصاحب خانه راضى شود. مظنه رفتن به سمت مكه معظمه هم به اين قرار باشد كه شتر كرايه مى كنند از حمله دارها همه،صاحب خانه پول مى گيرد، امير حاج فراعيشا مأمور است كه چهارده سال حاج ببرد؛ الحال سه سال مى باشد كه برده است؛ لشكرى كه با حاج بود مى گفتند هزار و پانصد نفر بود.

تفصيل منازل از شام به مكه كه حاج مى روند

قلعه مضيرب، قلعه مفرق، قلعه عين الزرقه، قلعه بلغه، قلعه قطران، قلعه لحسا، قلعه غنيزه!، قلعه معان، قلعه عقبه، قلعه مدوره، قلعه ذات الحج، قلعه تبوك، قلعه اخضر، قلعه بركه

ص:259

معظم، قلعه دار الاحمر، قلعه مداينصالح، قلعه آبار «(1)» الغنم، قلعه بئر زمرد، قلعه بئر جديده، قلعه هديبه، قلعه الفحل، آبار ناصيق، وادى عقيق، مدينه طيبه، آبار على، شهداء جديده، بدرالقاع، رابغ محل احرام اهل سنت است؛ آبار كظيم، قليس، آبار دفله، وادى فاطمه، مكه معظمه.

سليمان افندى از طرف دولت مأمور و متوجه امورات حاج است به توسط پاشا هر دو متوجه مى شدند. عبدالله بيك لقب اميرالاى داشت كه سركرده لشكر بود. سليم توپچى باشى بود. حمله دار سخنى شيخ جارالله، العروق شيخصالح طاالله، شيخ فارص السليم، شيخ الحسين، شيخ مصطفى الحسين و حمله دار مقومين بارخانه الحاج عبدو آقاباش، مقوم عباس عثمان، (مقدم رسول العمريت، مقوم حمود سهيرى، مقوم انيس مقوم، حمله دار عرب شيخ محمود ناصرى، شيخ محمد الدوجنى، اسمير شيخ محمود مرشحى، شيخ عبدالله ابولحيه، ولى باش حاج اسمش عجل يقين، ولى باش جروه على آقا، حمله دار جروه شيخ درويش حميد معبد قصاص) «(2)» جميع اين قلاع را سلطان متحفظ گذاشته، هر ساله مواجب ايشان را امير حاج مى رساند؛ اگر بركه باشد بايد از آب چاه پر شود، مستحفظين مى كشند، در سال بايد بركه ها پر شود.

آنچه از تتبع اخبار و تاريخ معلوم مى شود مكه معظمه شصت بار خراب شده و آباد كرده اند تا چه شود. بعد فرصت تحقيق نشد كه كى و كه خراب كرده و در چه زمان شده؛ خدا توفيق بدهد از تاريخ و اسباب ان شاء الله محقق و معلوم مى شود.

مسجدالحرام

مسجدالحرام سى و نُه در دارد و سمت باب الزياره كه غربى خانه كعبه است هفت در آن سمت است و در نزد سمت جنوبى خانه كعبه باب ابراهيم در آن سمت است چهار باب دارد


1- جمع بئر، مؤلف در بعضى موارد بيار ضبط كرده
2- داخل كروشه در نسخه مدرسه نيامده.

ص:260

و سمت شرقى خانه كعبه كه باب الصفا در آن سمت است فهده باب دارد و سمت شمالى خانه كعبه كه باب السلام است در آن سمت يازده در دارد و طول مسجدالحرام بر سمت شمالى و جنوبى است و سى و شش طاق دارد و دنه هر طاقى چهار زرع و نيم است كه طول مسجدالحرام يكصد و شصت و دو زرع مى شود. عرض مسجد بر طول خانه كعبه افتاده است كه شرقى و غربى باشد و بيست و چهار طاق است و دهنه هر طاقى چهار زرع و نيم است. مجموع عرض مسجدالحرام يكصد و هشت زرع است و عرض شبستان ها هم از چهار سمت در هر سمتى سيزده زرع و ميل سنگ هايى كه طاع را بر بالاى آنها قرار داده است مجموع پانصد ميل سنگى است و از جمله پانصد ميل سنگ صد و بيست و پنج پايه سنگ كوچك است كه مثل آجر بر بالاى هم كار كرده اند و سيصد و هفتاد و پنج عدد ديگر آن ستون يكپارچه از سنگ سفيد است و تخميناً سه زرع و نيم طول و نيم زرع عرض دارد و عدد ستون از همين قرار؛ دو ستون از نسگ سماق «(1)» دارد.

و اصل خانه كعبه كه از حجرالاسود تا ركن يمانى كه بر طول مسجدالحرام است عرض خانه است و ده زرع است و ركن يمانى تا ركن شامى كه عرض مسجد است طول خانه است دوازده زرع است و حجر الاسود در ركن شرقى و شمالى واقع شده و ركن يمانى در سمت شرقى و جنوبى واقع شده كه محاذى حجرالاسود باشد. «(2)» و زيارت اهل قبورى كه در مكه معظمه مشرف شديم در شب نور بقعه خديجه و قبر عبدالله «(3)» و ابوطالب و عبدالمطلب و عبدمناف در بيرون شهر است و مولود «(4)» نبى صلى الله عليه و آله


1- نوعى سنگ سخت كه در ساختن پايه هاى عمارت بزرگ و سنگ آسياب بكار مى رود؛ براى توضيحات بيشتر نك: فرهنگ معين، ج 2، ص 1934.
2- مقام شافعى مقام ابراهيم است، مقام حنفى مقابل ميزاب رحمت است، مقام مالكى مقابل مستجار است، مقام حنبلى مقابل حجرالاسود است، قبل از حاج هر مذهبى در مقام خود نماز مى كردند، اكنون جمعيت شده كثرت مقام ها را گرفته اند از امام ها؛ حال اول حنفى نماز مى كند و تمام مسجد كه صد و شصت طول و صد و ده عرض است .... مملو آدم اقتدا مى كنند. نماز امام حنفى كه تمام شد امام شافعى نماز مى كند اما جمعيت چندان نمى شود، بعد مالكى در مقام خود و حنفى در مقام خود نماز مى كنند، و نماز صبح را شافعى مقدم بر حنفى مى كند و قبل از طلوع فجر شروع مى كنند و بين نماز صبح طالع مى شود، و بسيار با لحن خوش و قرائت مى كنند و قنوت را شافعى بعد از ركوع در ركعت دويم در نماز صبح مى خواند مؤلف.
3- اگر مقصود قبر عبدالله پدر رسول خدا صلى الله عليه و آله است بايد گفت كه قبر آن بزرگوار در مدينه بوده كه اخيراً وهابى ها آثارش را از بين برده اند.
4- . مولد النبى صلى الله عليه و آله

ص:261

در ميان شهر مكه است. خانه پيغمبرصلى الله عليه و آله و عبادت خانه و مجلس خانه آن حضرت كهصحابه آنجا جمع مى شدند «(1)» و مولود خانه فاطمه زهرا عليها السلام در ميان شهر همگى در يكجا بود.

اما مسجد مدينه پانزده طاق طول و يازده طاق عرض، طول شصت زرع، عرض چهل و چهار زرع و شبستان آن سمتى كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله مدفون است عرض آن شبستان چهل زرع است كه ده پايه در عرض دارد و هفده پايه در طول و يكصد و هفتاد ستون سنگى پايه آن است و سمت آفتابِ برآمدن كه باب جبرئيل آنجاست، عرض شبستان آن سمت دوازده زرع است و آن دو سمت ديگر كه آفتابِ غروب و شمال مسجد باشد شانزده زرع عرض آن دو سمت است و مجموع ستون سيصد و چهل و سه عدد از سنگ است كه طاق هاى شبستان ها بر بالاى همان سنگ ها است.

زيارت اهل قبور بقيع كه مشرف شديم آنچه در گنبد مدفون بودند و در ميان يكصندوق بودند: عباس عموى پيغمبرصلى الله عليه و آله و حضرت امام حسن عليه السلام و امام زين العابدين عليه السلام و امام محمدباقر عليه السلام و امام جعفرصادق عليه السلام همگى در يك ضريح مى باشند. قبر مطهر فاطمه عليها السلام روبروى حضرات درصفه واقع است كه زيارت مى كنند و قبر حضرت فاطمه عليها السلام بنا به روايات بعضى در ميان روضه نبى صلى الله عليه و آله است كه بايد آنجا هم آن حضرت را زيارت كنند.

و در قبرستان بقيع به جهت هر يك اينها گنبدى ساخته اند. حليمه خاتون و ابراهيم پسر پيغمبرصلى الله عليه و آله و عقيل و دخترهاى پيغمبرصلى الله عليه و آله فاطمه بنت اسد مادر اميرالمؤمنين عليه السلام در بيرون بقيع گنبدى دارد. ابوسعيد خُدرى در جنب آن گنبدى دارد. عمه هاى پيغمبرصلى الله عليه و آله در يك گنبد در جنب قبرستان بقيع اند. «(2)» بيت الاحزان حضرت فاطمه زهرا عليها السلام گنبدى بود، حضرات عثمان و مالكى و نافلى «(3)» هر يك گنبد على حده


1- مقصود دار ارقم است.
2- اكنون قبور اين افراد همه در داخل بقيع قرار گرفته است.
3- ظاهراً مقصودش قبر مالك بن انس و نافع است دومى از قراء سبعه مى باشد.

ص:262

دارند.

در حلب در مسجد جامعش، زكريا مدفون است و در شهر عرفه مقام حضرت ابراهيم كه والده اش او را در مغازه گذاشته بود و نمرود آن حضرت را در منجنيق گذاشته و به آتش نمرودى انداخت، حال همان موضع باغستان شده و چشمه آبى است كه تخميناً سى چهل جوى آب از آنجا روان است كه شهر عرفه و باغاتش مجموعاً از همان چشمه مشروب مى شود، ماهى بسيار دارد، ماهى هاى بزرگ، هركس از ماهى آنجا بخواهد بگيرد يا كور مى شود يا شل، و هرگاه به خانه اش آورد خانه او مى سوزد يا خراب مى شود.

در شهر موصل حضرت يونس و محله يونس كه تخميناً نيم فرسخ از شهر دور باشد مدفون است و حضرت شيث پيغمبر عليه السلام در محله بيرون شهر مدفون است و حضرت جرجيس و دانيال در ميان شهر موصل مدفونند و در موصل قبر بعضى از عرفا مى باشد، از آن جمله قبر نورعلى شاه مرحوم. و در مداينصالح همان خانه هاى قوم عاد و ثمود كه در كوه ساخته اند به همان نحو برپاست كه گويا امروز تازه ساخته اند و همچنان كلنگ استادى بر آنجا هست و در معركه كه حال مشهور به ماره است و دو منزل از شهر حماة به اين سمت است، يوشع بن نون آنجا مدفون است و معجزه كه از سر حضرت امام حسين عليه السلام در وقتى كه به شام مى بردند در آنجا ظاهر شد.

در موصل دهى از زير خاك بيرون آمده كه تمامى بناى او از سنگ است و سنگ ها همه حجّارى كرده و ايلچى فرانسه اين ده را از دولت عثمانى گرفته، الحال سنگ هاى او را از موصل بار به بغداد كرده و از بغداد بار به پاريس مى كند. در پنج فرسخى موصل حمامى مى باشد از آب گرم و مشهرو به حمام على مى باشد و آبش هم بسيار گرم است. متصل به شهروان در يك ميدان مانده به شهروان قبرى مى باشد كه مشهور به قبر مقداد مى باشد از اصحاب حضرت رسولصلى الله عليه و آله در موصل و شهروان مرغى فرياد مى كرد: اى واى كشته شد حسين؛ در معان پرتقال آوردند، تا حلب پرتقال بوده و از طرابلس شام و فلسطين مى آورند بسيار هم مى باشد. در جديده دو منزلى مدينه طيبه ميوه اى ديد كه اسمش موز بود، در شاخه به قدر بيست دانه بيشتر بود، به قدر خيار نازك كشيده، هم خام مى خورند و هم پخته، اين ميوه منحصر بود به جديده. در كتاب «تحفه» اين ميوه را

ص:263

نوشته است. سبزى ديدم ميان مداينصالح و تبوك به قد و قسم اسفناج عجم اما اين قدر ترش بود كه حساب ندارد.

در سفر مكه اشخاص را ديدم از رومى كه عمامه «(1)» سبز داشتند و سيد خطاب مى كردند؛ روزى از يكى اهل روم پرسيدم كه شما اولاد كدام امام مى باشد كه به هاشم مى رسد؟

گفتند: ما سيد دولت مى باشيم. پرسيدم سيد دولت چه نقل است؟ گفتند: از اول دولت عثمان، بنا چنين است كه اگر كسى خدمت بكند لقب سيد مى دهند و لباس سبز مى پوشند و اين هم منصبى مى باشد و در روم ماها از آن سيدها مى باشيم.

ريحان را در مكه معظمه چنان تربيت مى كنند كه به قدر درخت گل سرخ مى شود، سال ها مى باشد در زمستان و تابستان، پنبه در مقابر قريش ديدم به قدر ردخت گل سرخ ولايت عجم.

روز اولى كه ازصفوك «(2)» جدا شديم درصحرا روى بلندى قبرى بود، گفتند: قبر ايوب نبى عليه السلام است؛ از دور زيارت كرديم. عرض و طول و ارتفاع قصر انوشيروان مداين به تحقيق ميرزا محيط طول از دم ايوان تا ديوار عقب او پنجاه زرع، عرض بيست و پنج زرع، ارتفاع سى و سه زرع.

منزل به منزل از شام تا نجف اشرف و حكايت اتفاقيه و ساعات منازل بعد آنچه نوشته شود ساع قاطرى مى باشد.

توقف در شام پانزده روز تمام، با روز ورود و روز حركت هفده روز شد، حركت از شام روز شنبه بيست و نهمصفر، چهار ساعت به غروب مانده منزل خان قيصر چهار ساعت راه قاطرى. تذكره مى گويند بليت را و فته «(3)» را. در سر دروازه ها تذكره نباشد راه نمى دهند و بعد از تذكره پول هم مى گيرند. ماها سه جا، جايى يك هزار داديم. حمد خدا را كه از شام به سلامت درآمديم اما بد گذشت، باغات شام به قدر دو فرسخ مى باشد. در اين راه كه بيرون آمديم كوچه ها و باغ ها تمامى سنگ فرش بود، تمامى درخت زيتون


1- در نسخه مدرسه: منديل
2- درباره او توضيحاتى خواهد آمد.
3- گويا همان چيزى كه ما پته مى گوييم.

ص:264

مى باشد اما درخت گردو و زردآلو بسيار مى باشد، انجير هست انار و نارنج و ترنج هم مى باشد، امان از آبادى شام و عمارات او، شب را در خان قصير مانديم؛ روز يكشنبه به قدر چهار ساعت مانديم تا باقى اهل حاج از شهر در آمدند. از آنجا حركت، دمنزل عذيقه و پنج ساعت حركت شد و در راه قاطر كجاوه من زمين خورد. شب دوشنبه غره ربيع الاول در عذيقه بوديم؛ رؤيت هلال شدصبح از عذيقه حركت، منزل نه بيك، هشت ساعت و نيم راه بود؛ خبر كردند كه بار بكنيد، بار كرديم، بعد ضياء السلطنه گفت: بمانيم تا سه ساعت ديگر كه حاجِ حاج ولى از شام برسند؛ من چون بار كرده بودم تا حضرات كى بيايند.

در راه پرتقال بسيار خريديم و خورديم. حضرات حاج دوشنبه را در عذيقه ماندند نيامدند من هم سه شنبه را در نه بيك ماندم تا حضرات آمدند. ملا عبدالرسول كاشانى در بين راه فوت كرد، غسل دادند و نماز كردند و دفن كردند، خدا او را رحمت كند كه چه بسيار آدم خوبى بود.صبح چهارشنبه حركت، منزل سه ساعتى كرديم (كذا)؛ راه بسيار خوش گذشته اسم منزل شمستان مى باشد.صبح پنج شنبه پنجم حركت، ده ساعت راه آمديم تا حميص، در بيرون شهر منزل كرديم؛ گشتيم در شهر و مسجد او را، اما از منزل كه سوار شديم تا حميص مثل زمرد سبز بود، الحقصفا داشتصبح شنبه ششم «(1)» حركت، آمديم از حميص به حمى؛ هشت ساعت و نيم راه بود و حميص و حمى دو شهر مى باشد آبادى زياد دارد. هفتم ربيع الاول كه شب اول خمسه بود در حمى بوديم، در حمى چرخ ها تعبيه كرده اند كه آب از زمين به زور آب بالا مى رود به قدر بيست زرع زيادت آب را مى ريزد بالا و در بالا جوى بزرگى قرار داده اند كه آن را مى برند به باغ ها و خانه ها و بسيار باصفا مى باشد و جاى تماشا مى باشد. شب دوشنبه در حمى بسيار باريد.

اول طلوع آفتاب دوشنبه حركت، پياده آمديم با ضياء السلطنه تا بيرون شهر حمى تا هفت ساعت و نيم راه آمديم، حمد خدا را كه امروز بسيار خوش گذشت، منزل خان شيخ بود.

امروز قافله شتر كه با حاج مى آمدند دزد زد، قدرى اسباب برد از سيد سبزوارى و


1- مؤلف دو سه سطر قبل پنج شنبه را روز پنجم دانست و در اينجا شب را ششم مى داند!

ص:265

از حاجى كاظم قندهارى.صبح سه شنبه از خان شيخ سوار شديم تا پنج ساعت در راه آمديم، در وقت پيادگى سنگى عكام به كسى زد، سنگ به سر من خورد كه مدهوش شدم، الحمد لله به خير گذشت.

از مسجد معرى كه گفتند سر مقدس جناب سيد لاشهداء را در جايى گذاشته رفتم، آب داشت، گفتند: آب جارى مى باشد، خورديم و بهصورت زديم، زيارت جناب سيدالشهداء را آنجا كرديم و لعنت بر قاتلان آن حضرت كرديم و در باطن گريه كرديم، آنجا سر قبر ويشع بن نون مشرف شديم و فاتحه خوانديم، منار مسجد معرى كه تازه بسيار بود خوب ساخته بودند از سنگ بلند بسيار پاكيزه بود، اسم منزل معرى بود، از معرى كهصبح چهارشنبه اخر سال كه روز دهم ماه ربيع الاول و چهارشنبه سورى بود حركت تا شش ساعت و ربعى راه آمديم، در منزل دل من درد كرد،صبح پنج شنبه يازدهم از سلمين حركت شد، ده ساعت و نيم تا وارد حلب شديم، حلب جمعه تحويل حمل بود، حمد خدا را كه اسباب تحويل فراهم آمد، تمامى حاج را خبر كرديم، دو ساعت و ده دقيقه به ارض حلب تحويل شد. در حلب پنج روز مانديم كرنطى بود، آخر قارار شد از حلب تا برجيك شش روز برويم و در آنجا چهار روز بمانيم، اين قرار شده تا چه شود، بسيار كثيف بود، كاسب حلب تمامى ارمنى بودند، ارمنى با مسلمان آنجا يكجا حمام مى روند و ذبيحه هم مى خورند، بسيار كثيفند، به خدا قسم چه نويسم از سرگذشت حلب. پنج روز مانديم تمامى به قيل و قال گذشت؛ آخر، نفرى سه قروش گرفتند و چند سوار همراه ما كردند كه منزل به منزل اخراجات آنها بدهيم. سر پول تمامى ميان حاج و ضياء السلطنه معركه شد. پسر حاجى رجبعلى پول را يكجا داد كه از مردم بگيرد. خلاصه هنگامه مى باشد، خدا حفظ بكند.

روز چهارشنبه هفدهم ربيع الاول كه عيد مولود است چهار ساعت از روز گذشته حركت، دو ساعت و نيم آمديم؛ اسم منزل طاحونه زيت يا زيد «(1)» گويند. قبل از طلوع روز پنج شنبه حركت تا شش ساعت راه آمديم. امروز بعد از ورود، چادر مرا نياوردند، سه


1- . در نسخه مجلس چندان روشن نبود

ص:266

چهار ساعت معطل شديم؛ در منزل دعوا شد يعنى حسن و پسر حاجى رجبعلى مردم را زدند نزديك شد فتنه بزرگ شود، قافله ضايع شوند.صبح جمعه حركت، در راه آب بود، قاطر من در آب خوابيد، در آب افتادم، منزل پنج ساعت بود، شسب شنبه باريد. اول روز شنبه راه افتاديم، يازده ساعت راه آمديم، امروز از قاطر قايم افتادم، اسم منزل شرب مى باشد، آبادى بسيار دارد، شب يك شنبه بيست و يكم در منزل باز باران آمد،صبح بار نشد، حضرات عقلا قرار دادند كه سرى هشت قروش بدهند تا از شط فرات بگذرند و مخارج كرنطچى و ساير كه در راه بشود بكشد، اين بود قرار حاجى كاظم و دريابيگى و حسن و حاجى ولى در اين منزل.

در اين منزل شش سال قبل ابراهيم پاشاى مصرى با لشكر سلطان كه حفيظ پاشا سرعسكر بود دعوا كرد، طرفين زياده ازصد و پنجاه هزار نفر بودند، لشكر سلطان شكست خورده ابراهيم پاشا گرفت حلب را، اهل ده تعريف ها از دعوا كردند. روز يكشنبه در شرب مانديم تا ظهر جهت فوت ميرزا مؤمن سبزوارى، او را دفن كرديم، نماز كرديم، ظهر حركت كرديم تا برجيك سه ساعت بود، اين طرف شط فرات است. روز دوشنبه هم آنجا مانديم، از شط فرات نگذشتيم، روز سه شنبه از شط فرات گذشتيم، باز نفرى يك قروش گرفتند. حسن ملعون با آدمِ همكار همايون ميرزا دعوا كرد بشدت هرزگى كرد.

هوا بسيار سرد بود؛ چاقاله بادام، زردآلو بزرگ بود آنجا، خورديم و ماهى بسيار دارد و هرچه بزرگ است خارش كمتر است.

گرفتار اعراب

برجيك بسيار خوب قلعه دارد و قشنگ، تا شب چهارشنبه مردم اين طرف آمدند و بعضى حاج نيامدند تا روز چهارشنبه بيست و چهارم مانديم، باقى حاج گذشتند اما به حدى سرد بود كه حساب نداشت و باز حسن قيل و قال كرد محصل آورد از مسلم برجيك كه از حاج پول بگيرد و حمد خدا را كه جواب داديم، اميدوارم كه باعث اجر آخرت من بشود. شب پنجشنبه را مانديم،صبح پنج شنبه بيست و پنجم حركت كرديم تا نه ساعت راه آمديم، در كاروان سرايى در بيابان منزل كرديم اما هوا سرد، اسم منزل خان

ص:267

چهار ملك مى باشد منزل كرديم. اول طلوع آفتاب روز جمعه بيست و ششم از خان چهار ملك هشت ساعت و نيم راه آمديم، راه هم بد بود بسيار من پياده راه آمدم، هوا هم سرد بود تا عرفه، در بيرون شهر عرفه منزل گرفتيم، يك روز مانديم، حسن باز پاشا را بر ما شوراند كه پول بگيرد، دادم پاشا آم د و رفت، حاج جواب دادند بى رضاى پاشاصبح يك شنبه بيست و هشتم شهر ربيع الاول بار كرديم، راه افتاديم، در بين راه خبر آوردند كه به حكم پاشاى عرفه حاجى كاظم طهرانى و حاجى ولى چاروادار و جمعى را در عقب نگاه داشتتند كه پول بدهيد ما كه آمديم منزل پنج ساعت راه بود، در كنار رودخانه افتاديم، چادر من را هم نياوردند. در كنار آب منزل كردم؛ چاى خوردم، تا به حال كه سه ساعت به غروب مانده از عقب خبر نرسيده دلم درد مى كند، تا شب حضرات نيامدند شب دوشنبه را مانديم.صبح حاجصلاح دانستند كه دريابيگى برود عرفه پيش پاشا امورات را بگذراند، ايشان رفتند، در بين راه حاج را ديدند، گفتند تمامى كلك حسن بود، پاشا مطلع نبود، بعد از اطلاع عذرخواهى كردند، قواس همراه ما كرد كه ما را داخل حاج بكند قبض بگيرد، حضرات وارد شدند.

استخاره راه كرديم، راه دياربكر و راه ميانه خوب آمد اما راه ميانه بهتر آمد. بناى حركت از راه ميانه شد. مردم را خبر كردند كه دوشنبه جو بخرند؛صبح سه شنبه سلخ ربيع الاول حركت شد به راهنمايى محمدخان آقاى ماروبينى و برادرش و تصديق حاجى ولى و حاجى احمد به راه وسط كه ميانه باشد. بعد از دو ساعت مذكور شد كه راه گم شد. امير ما كه سركار ضياءالسلطنه باشد ملتفت كسى نشده سئوال نكرده قاطر رانده مردم متعاقب ايشان در بين راه چند خانه ديدند، از آنها دو آدمى به توسط حاجى ولى گرفته كه ما را داخل راه بكنند و دو عرب هم قدرى راه آمدند و گفتند اين راه اهل حاج به قرار هميشه، قاطرها رانده تا دو ساعت به غروب ماند، دفعة بدون فكر، داخل ايل عرب مى شوند، تا حاج مطلع مى شوند خواستند برگردند كه اعراب مطلع شده كهصد دست و پا بسته به در خانه او آمده سوار شده، آمده سر راه برگرداند. بعد كه چنين شد گفتيم ما خود آمديم، رانديم تا نزديك چادرهاى ايشان منزل كرديم. حضرات آمدند دور ما، ماها پريشان شديم، ميرزا مسعود و ميرزا محيط و دريابيگى رفتند چادر بزرگ ايشان به

ص:268

حرف زدن قرار امر را دادند و گفتند بنا شد كه دويست غازى بدهيم و بيست خلعت، باصبح به زور و كتك دويست غازى را قسمت كردند گرفتيم، به اين تفصيل نود غازى را ما سه داديم،صد و ده غازى را باقى حاج دادند به هزار معركه. در اين شب در بينصحبت با اعراب، عربى دويد عمامه ملا عبدالكريم را برداشت برد.

در شب گفتند: بزرگ اعرابصفوك نامى مى باشد كه ملقب به سلطان برّ است و در دو فرسخى راه مى باشد،صلاح اين است كه به او متوصل شويم او را خبر كنيم حاجى كاظم طهرانى، عربى پيدا كرده ده غازى به او داديم با حاجى حسين عكام و هماين ميرزا نصف شب روانه كرديم كه (بگويند) ما به اميد اسم و رسم تو آمديم، با ما چنين سلوك كردند.

صبح كه شد بنا شد كه بار كنيم برگرديم از راهى كه آمديم به تدبير خراسانى ها و ميرزا مسعود بار كردند. بار كرديم كه اعراب مطرع شدند به قدر نصف ميدان راه آمديم كه رخيتند به اطراف ما. امر ما بالمره فاسد شد، مرگ را معاينه ديدم، محشر شد، چه بگويم و چه بنويسم، خداوند ننمايد براى مسلمين، لابد كجاوه ضياءالسلطنه را پياده كرديم، من و همكار همايون ميرزا و ميرزا مسعود و زن هاى ما كه هفت هشت نفر بودند دويديم به سمت عرب ها، آنها زور آوردند، زن ها را با ميرزا مسعود عقب فرستاديم. ضياءالسلطنه ميرزا محيط را فرستاد پيش عرب ها كه آنچه گفتيد داديم اين چه قسم است كه با ما سلوك مى كنيد كه حاج ما در فياد واه و وا ويلا مى باشند كه من ديدم ميرزا محيط را زدند با پشت شمشير، شال سرش به حلقش انداختند مى كشتند كه من دويدم رو به عرب كه ميرزا محيط را بگيرم، اعراب داخل حاج شدند مززنند و مى گيرند مال حاج را كه من به عرب رسيدم، نيزه رو به من كرد كه برگرد؛ گفتم رفيق من را بده تا برگردم، ايشان دست از او برداشتند كهصداى زن ها به آسمان رفت كه برگرد و لابد من برگشتم، يكى سربرهنه يكى پابرهنه اطراف ما را گرفته، بار پسر حاجى رجبعلى را تارج مى كردند، ما مى زدند و ما هم مى زديم و شور و نشور بود كه فرحان پسرصفوك رحمت خدا بود بر ما، او زد مردم را و ما را حيات تازه خدا داد، سوار كرد ما را برد تا اردوى پدرش در جايى حاج را فرود آورد. بعد چند نفرى از حاج ديدن كردند.صفوك بسيار مرد مقوبضى بود. اين

ص:269

وقايع روز چهارشنبه غره ربيع الثانى.

بعد از مراجعت از چادر او ميرزا مسعود با سايرين نشسته اول قرار پانصد غازى دادند جهت او قسمت كردند. بعد گفتند كم است به هزار غازى قرار شد، بعد به هزار و دويست غازى، خالصه محصِّل او هم بود در چادر دريابيگى تاصبح هزار غازى جمع شد.صبح پنج شنبه ضياءالسلطنه با زن حسام السلطنه رفتند به چادرصفوك، او هم محصل تعيين كرد كه دو هزار غازى از ما بگيرند، پسرهاى ملعونش كه هريك از شمر و خولى والله حرامزاده تر بودند نشسته گفتند: نصف را بايد شما سه شاهزاده بدهيد نصف را سايرين، ميرزا مسعود را محصل دادند، برد بگيرد، دويست غازى هماين ميرزا را هم محصل دادند، بعد مرا به دست محصل دادند كه آدم صفوك آمد كه صفوك بخشيد گفت هزار و دويست غازى را بدهند، آن ساعت چنين شد تا ضياء آمد، بعد از آمدن ضياء آمدند كه سيصد غازى قلق بدهيد، آنچه آدم رفت و آمد به جايى نرسيد، نصفش را از ما سه نفر گرفت باقى را از ساير؛ قريب به شب جمعه باز پسرهايش با چند نفر ديگر آمدند كه هفت صد قازى بدهيد كه حج زن و مردش شورش كرده به چادرصفوك دويدند، پسرهايش و محصل هايش، بناى زدن گذاشتند مردم را و فرار دادند، خلاصه تا يك ساعت در شب جمعه كل حاج ناله كردند، اين ملعون هيج نگفت، آخر ماها را به زور بردند جمع كردند، پانصد غازى قسمت كرد ميان حاج و رسد «(1)» هركس را با محصل گرفت. آن شب رسد من پنجاه غازى شد. روز جمعه پسر او آمد ميان چادر دريابيگى باز بناى تشدد را گذاشت كه پنجاه غازى كسر است. دريابيگى را زد، ساعتش را از بغلش در آورد، سى غازى باز از او گرفتند، پنجاه غازى را كه تمام كرد باز تمامى حاج جمع كرد، سه شمشير و هشتاد توپ عليجه شامى هم دادند از حاج سه شمشير گرفت، طپانچه گرفت.

عصر جمعه مرخص كرد برويد، سه آدم به همراه ما كرد،صبح شنبه را راه افتاديم تا دو يكشنبه آمديم به خانه كردهاصبح دوشنبه از خانه كردها حركت كه كردها محشر كردند


1- رسد به معناى حصه و سهمى كه پس از تقسيم به هريك از افراد مى رسد.

ص:270

تمام شده بوديم كه خدا نخواست، بار مرا بردند، باز گرفتند، به هزار معركه از دست آنها خلاص شده به ماردين رسيديم.

روز سه شنبه را در ماردين مانديم، آدم پيش پاشا فرستاديم او سه چهار نفر غواس همراه ما كرد. روز چهارشنبه هشتم حركت كرده تا هفت ساعت منزل عتبه، «(1)» قلعه ماردين بسيار محكم و بر سر كوهى در راهى كه به شهر ماردين مى رفت بسيارصعب كوه سنگ مى باشد، اغلب اهل شهر نصارا مى باشند،صبح پنج شنبه نهم يك ساعت از روز گذشته سوار شديم شش ساعت حركت، تا نصيبين رسيديم، منزل شد. در نصيبين بقعه بود كه محل عبادت حضرت سليمان عليه السلام بود. آنجا زيارت مى كردند، تبرك مى بخشيد.صبح جمعه دهم جهت عسكر آمدن تا يك ساعت معطل شديم، بعد سوار شديم منزل ياورد.

راه نه ساعت و نيم،صبح شنبه يك ساعت از روز گذشته سوار شديم شش ساعت راه رفتيم، در كنار چشمه اى منزل كرديم، هوا بسيار گرم بود. شب اول ارديبهشت بود در يك منزلى جزيره بوديم.صبح يكشنبه دوازدهم، اول ارديبهشت ماه حركت تا شش ساعت راه آمديم تا جزيره قدرى پياده شديم، از جسر گذشتيم، حاكم جزيره بدرخان بيك بود، هم از سلطان مخوبف بود هم از پاشاى بغداد، منزل آن طرف شط كرديم.

جزيره هم آبادى دارد اما خوب به نظر نيامد. امروز كجاوه آقا سيد ميرزاى شيرازى در دره پرت شد اما حمد خدا را كه به خوبى گذشت.

از جسر به اتفاق ضياء السلطنه و همايون ميرزا و زن هاى اين طايفه گذشتيم، باز ديشب دوشنبه ميان حاج قيل پول شده بود كه بايد به عسكر ماردين بدهند تا يك ساعت از روز گذشته هم همين ماجرا بود، بعد حاج سوار شدند تا شش ساعت راه آمديم، راه نصفش بد بود، كوه و سنگ و آب، گاهى پياده و گاهى سواره وارد منزل شديم. من امروز تب دارم تا چه مقدَّر باشد، شب را بشدت تب كردم تاصبح آرام نگرفتم،صبح دلم درد گرفت از جزيره تا موصل آب زياد دارد، در رودخانه هاى عظيم امسال كم باران بود كه زود و خوب گذشتيم، اگر سال پرباران باشد در هر رودخانه پنج


1- يا عتيبه

ص:271

ورز معطل بايد شد.صبح سه شنبه حركت، تا هفت ساعت راه آمديم، در راه دو سه آب بود، بخصوص يك آب زيادتر بود كه تا زير كجاوه مى آمد، مال را خوب مى غلطانيد، يكى حاجى را با خرش آب برد؛ حاجى نقى عكام من برهنه شد، به هزار زحمت او را آورده وارد منزل شديم، آبادى بود، بعد از ورود به منزل دلم بشدت درد گرفت، چند دفعه آبگرم نبات خوردم، شب دلم آرام گرفت.

در موصل

صبح چهارشنبه سوار شديم تا چهار ساعت كوه و كمر و راه بد بود، منزل شش ساعت بود، در چمن فرود آمديم. شب را باز ناخوش بودم، قبلصبح پنج شنبه دست به بار كرديم تا ده ساعت راه آمديم، در ده بى آبى منزل شد، جاى بدى بود، احوالم ناخوش و كسل. در اين منزل مقبره بود، مذكور شد از حضرت لقمان عليه السلام مى باشد.

صبح جمعه هفدهم قبل از طلوع آفتاب حركت تا هشت ساعت آمديم به موصل وارد شديم، كنار شط منزل شد؛ موصل بسيار خوب جايى مى باشد، مأمور، زراعت بسيار، هواى خوش. از شام تا موصل اغلب زراعت ها ديمى مى باشد. قلعه موصل بر بلندى واقع شده كه شط در زير است. شهر سمت غربى شط است، در موصل چهار روز مانديم، در آنجا همه را قيل و قال داشتيم، كل حاج با چاروادارها قطع كرايه بود. لعنت بر حاجى ولى همدانى و حاجى احمد كورشامى؛ بد گذشت، محشر بود. در چادر هر حاجى بيچاره نقل گمرك بود، مال مردم را به گمرك مى بردند، معركه بود و چه معركه، خلاصه هنگامه بود.

چهار پيغمبر را مشرَّف شديم: شيث و جرجيس و دانيال در شهر بودند، حضرت يونس در بيرون شهر متصل به شهر در بلندى قبر شريفش بود، زيارت كرديم، حمد خدا را.

چاوش قزوينى در موصل نوشته طهران گرفت اما نرفت در موصل، باز پاشا بد احوالى كرد، خواست از هر نفر چهل قروش بگيرد، دريابيگى مكرر رفت و آمد و با هزار زحمت تا آخر پاشا به دريابيگى گذشته از حاج نگرفت.

روز چهارشنبه بيست و دوم با هزار كَلَك در كِلك نشسته روانه شديم. ضياء السلطنه و همايون ميرزا و زن حسام السلطنه در يك كلك نشسته، حقير با دريابيگى و

ص:272

ميرزا هادى در يك كلك، و كلك تا پنجاه نفر هم بود به قدر دوازده كلك درست شد، خدا حفظ بكند ان شاء الله. حال تحرير در كلك عصر چهاشنبه؛ كلك ما بيست تومان تمام شد به غير مخارج دو فَعَله پدرسوخته خر مجنون؛ به قدر سه ساعت امروز حركت شد، منزل حمام على بود، آب گرمى مى باشد، جمعى رفتيم به حمام و غسل كرديم، اين آب گرم هم مشهور است در موصل و ساير بلاد عرب، جهت شفا و دوا مى آيند به اين آب گرم از ساير بلاد، اما آبش بسيار گرم است. شب را خوابيدم نيم ساعت قبل ازصبح پنج شنبه حركت، نمازصبح را در كلك كرديم، تا يك ساعت به غروب مانده منزل شد و در جزيره نماز شام كرديم و شام خورديم. سه از شب جمعه گذشته بود كه حركت كرديم، قدرى راه آمديم طوفان شد، به هزار زحمت كلك ها را به كنار آوردند، بوديم تا ماه طالع شد، حركت كرديم تا يك ساعت از روز جمعه راه رفتيم باز طوفان شد، در كنارى منزل، تا هفت ساعت به غروب مانده، قبل از ظهر حركت كرديم، حال تحرير در كلك باران هم مى آيد. حاجى ولى مكارى با جمعى از راه كركوك رفتند، بسيار بد گذشت، هم آب زياد بود و هم سَرى ده غازى گرفتند و آزار هم كردند. به ماها كه در كلك نشسته بوديم بسيار خوش گذشت. در مجاوه تحرير شد.

امروز در بين راه باز مرغ گفت: اى واى حسين كشته شد. جمعى شنيدند مثل ميرزا هاى دامغانى و حاجى محماطاهر و ميرزا بابا و حاجى محمد گيلانى با دو سه نفر عكام اقرار كردند و حاجى رجب فراش و من هم شنيدم، جهانگير ميرزا و دريابيگى هم اقرار كردند، بعد از ساعتى باز مرغ گفت و جمعى شنيدند از حجاج همدانى و بروجردى و خراسانى و ساير بلاد. روز جمعه رانديم تا چهار ساعت از شب شنبه گذشت وارد تكريت شديم، و در كنار شط تمامى حاج جمع شديم. باز نقل قيل و قال پول است كه سرى يك غازى بدهيد. گرفتار حرف او مى باشيم، تا آخر كلك هشت غزى گرفت. روز شنبه نماز ظهر كرديم، روانه شديم، غروب شنبه كه شب يكشنبه باشد وارد سرمن راى شديم، از راه به زيارت مشرف شديم، پاى من بشدت درد مى كند. روز يكشنبه اول پا را حكامت كردم بعد مادر آقاخان زالو دادند انداختم، خون زياد آمد اما حال ندارم. روز يكشنبه مشرف نشدم.

ص:273

حاجى ميرزا عبدالوهاب حكيم را در سرمن راى ديدم، در آنجا روز يكشنبه را حاج ماندند، روز دوشنبه دو ساعت و نيم به غروب مانده داخل كلك شديم، حركت كرديم تا روز سه شنبه بيست و هفتم (در) راه بوديم، تا ورود به كاظمين پايم درد مى كرد بشدت تا شب چهارشنبه وارد كاظمين عليه السلام شديم، چهارشنبه و پنج شنبه و جمعه با احوال ناخوش در كاظمين بوديم. روز يكشنبه (به) خان مرزاقچى «(1)» كه دوازده ساعت راه هست (رسيديم)، شب دوشنبه از خان مرزاقچى حركت تا جسْر مسيب سه ساعت، و از آنجا تا كربلاى معلى هفت ساعت، و تمامى راه جوى آب و پل بسيار بود، معطلى دارد؛ ظهر دوشنبه وراد كربلاى معلى شدم، روز سه شنبه ماندم.صبح چهارشنبه حركت كه نقل طلب سيد على سبزوارى شد و سلوك او با من، چه نويسم.

از كربلاى معلى به خان مرزاقچى و از آنجا شب پنج شنبه حركت، ظهر پنج شنبه وارد كاظمين شديم، جمعه و شنبه را مانديم عصر يكشنبه در آمديم، شب در دوره بغداد مانديم. روز دوشنبه هم در كنار شط مانديم.

به سوى عراق عجم

شب سه شنبه حركت به سمت عراق عجم. مسجد حلب بد نبود ولى به شكوه مسجد شام نيست ولى نوتر است، شبستان او سه چشمه است و طولانى مى باشد و حضرت زكريا در ميان طاقى مدفون است. پيش نماز متصل به قبر حضرت مى ايستد امامت مى كند و جهت دعاى باران در شبستان در چهار پنج جا نشسته بودند و قرآن تلاوت مى كردند و بعد دعا مى كردند. مسجد شيرينى بود. آب روان و حوض داشت.

در بين حركت از حرب و موسل از بس امر قافله مغشوش بود حاجى ناله مى كرد و مى گفت: خدايا حاجى ما به حمامى مى ماند كه دلاكش زياد از مشتريش باشد.

حكايت در شبى كه به چنگ عرب ها افتاديم حاجى اى ششصد تومان اشرفى در زير خاك كرد و رويش علامت گذاشت كه نشان باشد.صبح شد و دست به بار كردند،


1- در نسخه مدرسه: ميرزاقچى

ص:274

حاجى دويد كه پول را بردارد گم كرد، اين قدر در آن شب علامت درصحرا گذشته بودند كه علامت او در ميانه گم شد. پول حاجى مشتبه شد، پول از دست حاجى رفت، از اين قبيل امورات هم شد. «(1)» سه شنبه در كربلا مانديم، چهارشنبه حركت، روز پنج شنبه هشتم وارد كاظمين، راه گرم بود، چه بنويسم از شدت گرما، و نقل سيد خراسانى سيد على و طلب او، و چه نكرد با ما، مقدمه زن زين العابدين خان روز جمعه سلخ جمادى الاولى وارد كنگاور شدند با زوار و حاجى آقا زن ظل السلطان، در حينى كه بايد از كجاوه پياده شود تفنگ خودشان، دوش آدم خودشان سرپا بود در مى رود در ميان كجاوه، بر سر زن بيچاره مى خورد و زن از كجاوه مى افتد، مشغول معالجه او شدند تا چه مقدر شود، خدا حفظ بكند.

كدار بيدسرخ، ميانهصحنه و كنگاور مى باشد كه هميشه دزد دارد. شب پنج شنبه بيست و نهم جمادى الاولى درصحنه به سمت كنگاور منزل كرديم، دزد ريخت سر من، حمد خدا را كه فتح نمايان كرديم، يكى دو نفر كشته شد، دزد بيست نفر بودند و ما از مرد و زن ده نفر، هيچ چيز هم نبرد مگر به قدر سه تومان از چاروادار برد. در قراى سوى كرمانشاهان ماهى به قدر ماهى هاى مازندران مى باشد بسيار خوب؛ شخصى گفت: امسال ماهى گرفته بودند به وزن هفده من؛ الحق پل باصفا دارد، اما امسال آبش كم شده بود.

بيستون هيچصفا ندارد، قدرى كوه تراشيدهصاف كرده اند، مى گويند شبيه چند درويش هم تراشيده اند، نقلى نيست، كرمانشاهان تماشاگاهى كه دارد طاق بستان است، مى گويند كه آب دارد وصفا، جاى تماشا مى باشد، سركار دولتشاه در آنجا وصرت خود و بعضى از اولاد و اعيان دولت از سنگ درآورده است.

فايده

آنچه حال معلوم مى شود مراجعت از راه موصل و دياربكر محال است جهت انقلاب


1- در اينجا در نسخه مجلسى منازل از شام تا كاظمين را كه سى و نه منزل است ياد كرده و فواصل آنها را بر حسب ساعت قاطرى آورده است.

ص:275

عرب، لابد مراجعت منصر است از راه ارزنةالروم يا دريا؛ مراجعت در اين زمان ها چون زمستان شده از ارزنةالروم مشكل است، آنچه تحقيق كردم بايد رفتن عجم از ارزنةالروم باشد كه فصل تابستان است. مراجعت (از) چند راه مى باشد يا دريا به فارس، يا درياى آق دنگيز اسلامبول قرادنگيز در طرابلس مى باشد، به ارزنةالروم به نحوى و تبريز و اگر امن باشد راه سوك شيوخ و اگر ممكن باشد خاطر جمع با ضامن راه جبل.

خلاصه رفتن به مكه معظمه از طرابلس قرادنگيز اسلامبول از آنجا كشتى سوار شده به آق دنگيز اسكندريه مصر، از آنجا بندر ينبع به مدينه مطهره؛ اگر آن جا نشود از بندر جده، از آن جا به مكه معظمه بهترين راه ها مى باشد. خداوند نصيب كند ان شاء الله تعارى. يا راه دريا از فارس يا راه ارزنةالروم به شام يا راه جبل به سوك شيوخ لحسا زبير با زحمت پول زياد دادن آخر چه شود از دست عرب ها. «(1)» روز پنج شنبه بيست و چهارم از حلب به خان كمان منزل شد، به زمان سه ساعت، روز جمعه بيست و پنجم از خان كمان به سلمين منزل شد، به زمان هفت ساعت، روز شنبه بيست و ششم از سلمين به مقصود كه حال به ماره مشهور است منزل شد، به زمان شش ساعت، روز يكشنبه بيست و هفتم از ماره به خان شبيخون منزل شد، به زمان شش ساعت، روز دوشنبه بيست و هشتم رمضان از خان شبيخون به شهر حماة منزل شد، سه ساعت، روز سه شنبه بيست و نهم رمضان به شهر حميص منزل شد، به زمان دوازده ساعت. روز چهارشنبه غره شوال از شهر حميص به ابيك قابى منزل شد، و آدم هاى آنجا مجموع مقبول و خوشگل بودند، به زمان دو ساعت. روز پنج شنبه دوم شوال از ابيك قابى به نه بيك منزل شد، به زمان ده ساعت. روز جمعه سوم شوال از نه بيك به قذيفه منزل شد، به زمان دوازده ساعت. روز چهارشنبه از قذيقه به شهر شام منزل شد و تا پنج شنبه شانزده شهر مزبور كه عصر به در دروازه نقل مكان شد در شهر شام بوديم، به زمان دوازده ساعت. روز جمعه هفدهم شهر شوال از شام به زيتون منزل شد و آب جارى داشت به زمان شش ساعت. روز هيجدهم از شهر زيتون به دلى منزل شد، آب


1- در نسخه مجلس نيز فواصل ميان منازل مختلف را بر حسب فرسخ و ساعت قاطرى آورده است.

ص:276

جارى و بركه داشت، به زمان نه ساعت. روز يكشنبه نوزدهم از دلى به مضيرب منزل شد و تا روز پنج شنبه و سوم شهر مزبور به جهت در مه گرفتن مكث نمودند، قلعه و آب لچه داشت، به زمان نه ساعت.

فايده: رفتن حاج از راه تبريز چهارم يا پنجم يا ششم شوال وارد شام مى شوند.

فايده: خلاصه شروط با حمله دار شام، در نوشته كه پاشا بايد مهر بكند يا چند نفر معتبر اول قطع و فصل پول كجاوه و پول سرنشين و پول بارگير، بار قرايوك راصد و بيست حقه قرار بدهد و زير پاى سرنشين هشتاد حقه پول كجاوه را از چهل بالا نرود، پول پنج اطراق را هم بكند كه چه بدهد كه هر روز آزار نكنند، سرش نيايند، خلعت را هم قطع بكند كه چه بدهد كه در آخر حرف نزنند، شرط آب هر روز هر كجاوه دو خيگ سه خيگ را بكند، شرط پياده نشدند در عقب را بكنند، شرط الاغ و اسب و قاطر را اگر دارد بكند كه آب بدهد و چيزى نگيرد و شرط پياده شدن براى بول كردن بكند؛ يعنى شتر را بخواباند زن بخصوصه، و مردهايى كه آبرو دارند و شرط نگرفتن قرض بكند كه نياند قرض بخواهند، البته شرط بكند كه اگر پاشاى جروه نيامد در مراجعت بارها را بر زمين نيندازد كه باز پول بخواهد بگيرد. شرط طفل كوچك پيش مادرش باشد، در يك كجاوه بكند، شرط خيگ در زير كجاوه ببندد بكند، راه دور است شايد آب ضرور باشد. شرط بكند اگر سرنشين بخواهد از قطار باز شود پيش رو يا پس مانع نشوند. شرط پول سرنشين دوازده تومان بالاتر نباشد مگر راضى نشود جهت بار و آب اگر ضرور شد. بايد زيادتر از دوازده تومان نباشد. شرط چادرزدن اگر حمله دار بزند بكند، اگر نه شرط بكند ما خود مى زنيم و پول چادرزدن نمى دهيم، شرط بكند البته شرط بكند اگر از مكه معظمه يا مدينه طيبه در راه مراجعت بخواهيم از راه دريا برويم يا از راه سوك شيوخ و لحسا و جبل مختار باشيم، آنچه حقش باشد حمله دار شامى بردارد و باقى را رد بكند، البته اين شرط را بكند اگرصلاح ايشان رفتن از اين راه ها باشد بتوانند پولشان را گرفته بروند اگر نه به قرار شام. رفتن و مراجعت هر دو را در شامصيغه بخوانند، شرط بكند اگر در راه شتر بماند دكش بكند، چه بار چه كجاوه چه سرنشين باشد. شرط هيمه برداشتن راه در راه بكند اگر عكام هيمه روى شتر بگذارد نيندازد، البته هيمه لازم است و بعضى

ص:277

منزل ها نيست. شرط بزرگ اين است كه در سوار شدن و پياده شدن شتر را بخواباند و شرط ديگر؛ نگويد در بين راه كه شتر من زخم شده پياده راه برو، البته اين شرط را بكند آنچه بار زياده باشد از قرايوك و زير پاى سرنشين قانون اين است كه حقه به دوش قروش و نيم كه ده شاهى باشد.

مى گيرند از شام به مكه و از مكه به شام. اين را دقت بكنيد. البته شرط ديگر به عرفات و منى، در اين سه روز ببرد با همين شتر. شرط ديگر پول را در حضور پاشاى بزرگ بدهد و آدمى از پاشا بگيرد و به او خرجى بدهد كه در راه متوجه بشود كه ظلم و ستم نكند به او از حمله دار خودش و غير كه بهترين شروط مى باشد. شرط آخر شرط بنكد كه اسم بخشش را نبرد، حمله دار، جمّال، خطيب، چادرزن، بعد از قطع و فصل به هيچ قسم را راه لفظ بخشش حاج بيچاره را كشته (كذا)؛ اگر در بارخانه باشد شرط بكند عكام پاشاتوپچى، سقاباشى ساير كسان پاشا چيزى نگيرد ندهد به سرنشين كه بسيار فحش مى گويند. شرط كل ديگر به هركس كه حمله دار است يا قاطر دارد شرط بكند اگر كسى كمترين كرايه بدهد او به همان طريق بدهد. يا اگر نخواهم پس بگيرم، پس بدهد پول را. شرط ديگر آنكه از نجف اشرف با حمله دار شرط بكند پول را سه قسم مى دهم: قسمتى در نجف، قسمتى در جبل، قسمتى در مراجعت در مدينه. و قيد پياده شدن از جهت بول كردن شتر را بخواباند و آب با كجاوه بار بكند و آنچه مخارج است پاى خود حمله دار باشد، ازصدمه زياده روى كردن در راه بايد اين قيدها را در نجف در حضور علماى مسلمين بكند تا حاجى از مخمصه عرب خلاص شود.

فايده: به حاج التماس مى كنم كه البته به حمله دارهاى شامى از بارخانه و سخنى و سلمه قرض ندهند كه پس نمى دهند در اين سنه 1261 كه مراجعت كرديم زن تاجرى كه با پسر حاجى رجبعلى آشنا شد. در راه به توسط او به رسول حمله دار بارخانه پانصد تومان زيادتر قرض داد، الحال ده روز است كه حاج بدبخت جهت وصول پول او معطل و سرگردان مى باشد در شهر شام و آنچه او مى دود و حسن افندى نامى هم آمده از بغداد جهت او سعى مى كند به جايى نرسيده و نمى رسد، جمعى از حاج هم به حمله دارهاى سخنى و سلمه داده اند و احدى نداد پول را، يك قال و مقال است در شام كه حساب ندارد، عجم رسوا و مفتضح و بى آبرو و معطل و سرگردان، خدا به داد مردم برسد. چه

ص:278

نويسم كه اين حكايت ديدنى مى باشد نه شنيدنى. هركس بيايد و توفيق بدهد خدا عرض مرا بشوند. محل ملامت شيعه و سنى نشود و مردم حاج او را لعن نكنند، پس نمى دهند، چه شاهد باشد چه ضامن بدهند به هيچ قسم وصول نمى شود مگر به تلف جان زيادتر از آنچه داده است.

فايده: در معان، خطيب حمل جمعى را برد پيش پاشا كه ورقه حمل را با حمله دار فلان كس من نوشتم، حكم شد كه هر نوشته را يك غازى بگيرد، از اين غافل مشويد حاج، كه محشرى بود آنچه شنيدم در بردن از شام به مكه، بسيار حمله دارها خوب راه مى روند كه مردم با مراجعت هم بيايند با ايشان، همين كه از مكه در آمدند تمامى راه تاراج و نزاع است، هر منزل با هركس به هر قسم، از براى خدا در اول تمامى شرطها را بكنيد.

فايده: مقام شافعى مقام ابراهيم است، مقام حنفى مقابل ميزاب رحمت است، مقام مالكى مقابل مستجار است، مقام حنبلى مقابل حجرالاسود است، قبل از حاج هر مذهبى در مقام خود نماز مى كردند، اكنون جمعيت شده كثرت مقام ها را گرفته اند از امام ها؛ حال اول حنفى نماز مى كند و تمام مسجد كهصد و شصت طول وصد و ده عرض است ....

مملو آدم اقتدا مى كنند. نماز امام حنفى كه تمام شد امام شافى نماز مى كند اما جمعيت چندان نمى شود، بعد مالكى در مقام خود و حنفى در مقام خود نماز مى كنند، و نمازصبح را شافعى مقدم بر حنفى مى كنند و قبل از طلوع فجر شروع مى كند و بين نمازصبح طالع مى شود، و بسيار با لحن خوش و قرائت مى كنند و قنوت را شافعى بعد از ركوع ركعت دويم در نمازصبح مى خواند.

فايده: كرايه خانه هاى مكه كمش سرى دو غازى، زيادش هرچهصاحب خانه بگيرد، در مدينه مطهره اغلب در كاروان سرا منزل مى كنند، سرى يك غازى مى گيرند، خانه را نفهميدم، در شام سرى يك غازى مى گيرند، در رفتن هم اندكى زيادتر مى گيرند، چون توقف زياد مى شود.

فايده: در جبل سرى، يك غازى مى گيرند، پول سقا و كشيكچى و قهوه چى عندالله

فايده: بينصفا و مروه ششصد قدم است، ميان دو مناره اى كه هروله بايد كرد

ص:279

يكصد قدم است.

فايده: تفصيل حمل شام: از شام به مكه و از مكه به شام تخته روان رفتن و مراجعت سيصد تومان است با دو نفر شتر بار و دو شتر آب بر مى دارند، كجاوه و يك زوج از ذهاب و اياب از يكصد تومان تا هفتاد و پنج تومان تمام مى شود. و سرنشين سى تا بيست و پنج تومان رفتن و برگشتن تمام مى شود.

فايده: تفصيل اخوه عرب به اسم و رسمى كه از حاج مى گيرند اين است: دفجه، دليل، شحنه، كشيكچى اردو، بيرق دار، قهوه چى.

فايده: حقه كربلا يك من و يكچارك تبريزى است كه دو حقه بغداد باشد؛ حقه شام نيم من و پنج سير است. در مكه هر حقه دو رطل است كه هر رطل مكه يصد و چهار مثقال است.

فايده: اوه ابوقبيس مقابل حرم و مسجد واقع است، بالاى كوه تختى ... ساخته اند كه نماز را در آنجا مى كنند.

ص:280

تصوير سفرنامه حج محمدولى ميرزا نسخه كتابخانه مجلس شوراى اسلامى

ص:281

نقشه مسجدالحرام از كتاب سفرنامه حج محمدولى ميرزا نسخه مجلس

ص:282

نقشه منى از كتاب سفرنامه حج محمدولى ميرزا نسخه مجلس

ص:283

الوجيزه فى تعريف المدينه محمد ميرزا مهندس 1294 قمرى

اشاره

ص:284

ص:285

درآمد

رساله حاضر گزارش كوتاهى است كه درباره مدينه منوره نگاشته شده و هدف اصلى مؤلف ارائه جغرافياى اين شهر مقدس بوده است. مؤلف «محمد ميرزا مهندس» است كه از عالمان جغرافى دان عصر ناصرى بوده و آثارى از خود برجاى گذاشته است. وى در مقدمه همين رساله اشاره اى به تخصص خود در كارهاى مهندسى و جغرافيا و نيز آشنايى با زبان هاى فرنگى كرده است: «چون فدوى از اول ايامصبورت الى زمان رشادت، مكنون ضميرم فهم لغات السنه امم و درك معانىصحيحه خطوط و ارباب قلم مى بود تا به تعليمصاحبان ادب و فرهنگ از زبان ترك و تاجيك و عرب و بعض السنه بلاد فرنگ بر حسب استعداد خود مايه گرفته، پس به ياد گرفتنِ علوم رياضى و هندسى و غيره شتافته تا بعون الله از آن علوم مدت بيست سال مهماامكن طرفى بربسته، بعد از اتمام درس و تحصيل الى يومنا هذا، بيست سال متوالى است كه براى ساختن قلاع و نقشه كشى و ساختن راه و پل و طراحى باستيان و اردوزنى و سياحت و زيارت به ولايات و سرحدات آذربايجان و گيلان و استرآباد و گرگان و مازندران و عراق عرب و عراق عجم و قفقاز و اسلامبول و مصر و بيت الله و بيت الرسول و مسقط و بنادر فارس و بصره و غيره مأموره بوده و روزنامه و نقشه مفصّل همه ولايات مذكوره را برداشته و به قدر قوه، انجام قلعه جات سرحدّى و راه سازى و غيره را انجام داده كه در همه ايران حاضر و موجود است. و در اين مدت چهل سال كتب زيادى هم ترجمه و تحرير و تأليف نموده.»

ص:286

همانگونه كه خود اشاره كرده كار او مهندسى و نقشه كشى بوده و به همين دليل به شهرهاى زيادى سفر كرده است. او گزارش برخى از اين مسافرت ها را نيز نگاشته كه نسخه برخى از آنها موجود است. از آن جمله است: جغرافياى عراق عرب و عجم (نسخه شماره 706 ملك، فهرست 2/ 183)؛ جغرافياى رودبار قصران (نسخه شماره 702 ملك، فهرست 2/ 182)؛ جغرافياى آذربايجان (نسخه شماره 1379، فهرست 2/ 181)؛ اهرام مصر (نسخه شماره 703، فهرست 2/ 46).

يكى ديگر از آثار او تأليفى است كه در چند مورد در همين رساله حاضر از آن ياد كرده است، اين اثر درباره جغرافياى عربستان بوده است، او مى گويد: «دو سال اوقات خود را مصروف داشته، كتابى در جغرافيا و تاريخ عرب بيت الله و بيت الرسول كه قبله مسلمانان است به رشته تحرير درآورده تا همه مسلمانان بهره مند گردند.» وى در جاى ديگر نيز با اشاره به آنكه شرح حال رجاى معروف مدينه را در جاى ديگر آورده مى گويد: «ذكر احوالات و تعريف هركدام در كتاب مبسوط جغرافياى عربستان كه تأليف نموده ام مذكور داشته». از اين اثر با اين تفصيل سراغى نداريم جز آنكه در كتابخانه ملك كتابى با عنوان تعريف البلاد الربيه موجود است كه تنها 55 برگ دارد (شماره 706، فهرست 2/ 155). مؤلف در رساله حاضر گفت است كه آن كتاب را پس از ملاحظه شاه به طبع خواهد رساند. با ملاحظه نسخه مزبور معلوم شد كه اثر مزبور گرچه آگاهى هايى نسبتاً مفيدى دارد اما از طرف مؤلف به انجام نرسيده است. از آن جا كه نسخه هاى اصل آثار اين مؤلف در كتابخانه ملك است مى توان اظهار كرد كه در جاى ديگرى نسخه كاملى از اين اثر وجود ندارد. مؤلف در مقدمه همان كتاب نيز شرحى از زندگى خود داده كه ذكر آن براى شناخت بهتر وى مفيد مى نمايد:

«چون مدتى بود كه به خاطر فاطر مى رسيد كه اوقاتى مصروف داشته كتابى در احوالات عربستان و بيت الله الحرام بنگاشته، ليكن ابواب فتوحم مغلق و ظهور انديشه ام همچنان معوق مى بود تا در اين اوقات سعادت آيات كه ماه فلك ايوان جوزا غلام حضرات مظفرالدين ميرزا، وليعهد دولت ابد مدت گردون احتشام كه به حكمرانى آذربايجان اشتغال داشته و سركار ذوى الاقتدار نواب اشرف ارفع والا شاهزاده

ص:287

طهماسب مسند مؤيد الدوله كه مربى آن حضرت و نيز درصدد تربيت اهل علوم وصناعت و تقويت انتشار انتظامات و رسوم مى باشند چون اين بنده ذليل محتاج به عفو رب جليل محمد مهندس ابن محمود قاجار همواره از اول ايام صبوت الى زمان رشادت مكنون ضميرم فهم اغات و السنه امم و درك معانىصحيح خطوط و ارباب قلم مى بود همچنان ديگ استعدادم در جوش وصحبت اصحاب هوشم در گوش تا به تعليمصاحبان ادب و فرهنگ از زبان عرب و بعض السنه بلاد فرنگ بر حسب استعداد خود مايه گرفته، پس به ياد گرفتن علوم مهندسى شتافته تا به عون الله ... تا در اين اوقات، اين كتاب مختصر مفيد را در ذكر جغرافياى ديار عرب و مكه معظمه كه محل تولد حضرت خير البشر محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله است به رشته تحرير درآورده كه حاجيان و ساير مسلمانان بهره مند گردند. منظور بيان مطلب و خبر است نه اظهار فضل و هنر، بحمدالله والمنه كتابى شد مفيد از براى اهل ادب و مسمى به تعريف بلاد العرب.»

اثر ديگر وى گزارش سفر او از تهران تا مشهد است كه بنا به اظهار آقاى افشار قرار است به وسيله آقاى روشنى به چاپ برسد.

رساله حاضر با عنوان الوجيزه فى تعريف المدينه «(1)» اثر جالب ديگر اوست كه يادداشت هاى آن را در سفرش به مدينه در سال 1292 تهيه و در سال 1294 تحرير كرده است. وى در جايى از اين رساله مى گويد كه در ساله 1292 به سفر حج مشرف گرديده است. در جاى ديگرى با اشاره به آنكه نقشه اى از مسجدالنبى را به قلم خود كشيده مى گويد: «كه اين بنده درگاه موافق نقشه اى كه خود كشيده قلمى مى دارد، ان شاء الله عن قريب عكس نقشه خود را به جميع ممالك اسلام و غيره فرستاده كه زينت كتاب ها و عمارت ها و معابد گردد كه هيئت مرقد و مسجد شريف كه محل نزول ملائكه است هميشه در نظرها باشد و در همه جا زيارت نمايند و دعا به دوام دولت اعلى حضرت ولى نعمت كل ممالك ايران نمايند كه اين سرمشق از آن حضرت آموخته شد و رسيد زيرا كه


1- در جايى از رساله اين نام نيامده اما در فهرست ملك از آن با اين نام ياد شده است.

ص:288

در روز چهارشنبه نزودهم شهر شوال المعظم هزار و دويست و نود و چهار (1294)، همين نقشه با نقشه هاى دگيرِ عربستان و غيره با روزنامه كه در سفر بيت الله كشيده و نوشته بود، خواسته در ييلاق سلطنت آباد شميران شرفياب حضور مبارك گرديده، پس از آنكه نقشه ها و روزنامه از لحاظ انور گذشت به جناب امين السلطان امر فرمودند كه دو قطعه از آن نقشه ها را كه يكى همان مسجدالرسول و ديگرى نقشه از بندر ينبع الى مدينه منوره را كه شش منزل مسافت است، در ميان قاب و پشت آئينه بزرگ بگذارند كه هميشه در نظر مبارك باشد.»

مؤلف در مورد ديگرى از اين رساله اظهار مى دارد كه سفر او در سال 1292 به همراه شاهزاده معتمدالدوله بوده است: «چون درگاه در اين مساجد شريف به همراهى نواب والا شاهزاده حاجى معتمدالدوله رفته و نماز خوانده هميشه اين محبت را كه فرموده اند در نظر دارم». اين دو مورد آگاهى در نسخه ملك افتاده است!

رساله حاضر بر پايه نسخه شماره 2480 كتابخانه آيةالله مرعشى و نسخه 697 كتاخبانه ملك آماده چاپ شده است. «(1)» پاورقى هايى كه در حاشيه نسخه مرعشى بوده كه ظاهراً از خود مؤلف بوده و ما آنها را آورده ايم. نسخه مرعشى با نسخه ملك تفاوت هايى داشت، چنين به نظر مى امد كه نسخه ملك توسط شخص ديگرى ويرايش مختصرى شده و مؤلف نيز بعداً آن را ملاحظه كرده و مطالبى بر آن افزوده است. ما كوشش كرديم تا در مجموع متنى كه جامع اين دو نسخه باشد فراهم آوريم.

درباره اهميت اين رساله بايد گفت: از آنجا كه عمده مطالب آن مشاهدات شخصى مؤلف بوده بسيار مغتنم است، در اصل ما بايد رساله حاضر را يكى از منابع مدينه شناسى تلقى كنيم.

رسول جعفريان، قم، آذر 1373


1- اين نسخه در فهرست كتابخانه« جغرافياى مدينه» ناميده شده است!. از دوست گرامى جناب آقاى دادش نزاد كه دركار استنساخ اين رساله بنده را يارى دادند تشكر و سپاسگذارى مى كنم.

ص:289

تصويرصفحه نخست رساله الوجيزه فى تعريف المدينه نسخه كتابخانه آيةالله مرعشى

ص:290

ص:291

بسم الله الرحمن الرحيم

مدخل

چون راه از «يبع» الى «مدينه طيبه» در اين سنوات مفتوح گرديده، لهذا اين بنده درگاه عالم پناه، اقل الحاج «محمد ميرزا مهندس» محض استحضار حاج بيت الله الحرام و غيرهم، اجمالى از تفصيل آن را بيان مى فرمايد، و چون تعيين فراسخ اين راه در حالت عبور كاملًا متعذّر بود، لهذا مقياس را يك ساعت حركت شتر قرار داد، چنان كه در اعراب اهل باديه رسم و شايع است.

از مطالعه كنندگان معذرت مى خواهم كه از براى حجاج بيت الله به واسطه توقف جزئى در مكانى، زياده بر اين نمى تواند اطلاع حاصل شود، وانگهى در همچون مكان شريف بعد از عمرى كه مى رسد على الدوام بايد مشغول نماز و زيارت و عبادت و اصلاح امور دنيا و آخرت شود، ولى اين فدوى بنده درگاه قبل از شرفيابى بيت الله و بيت الرسول به ميل خاطر مدت دو سال كتاب مبسوطى در جغرافيا و تاريخ عربستان تأليف نموده كه اغلب مطالب را قبل از مشرف شدن مى دانسته و اين قبيل مطالب نوشتن، استحضار علم و عمل مهندسى لازم دارد. ان شاء الله كتاب مزبور پس از اينكه از لحاظ انور اقدس اعلى حضرت همايون كه تاجش ماه باد و سپرش خرگاه، گذشت به طبع مى رسد كه پس از طبع كافه ناس از اين اراضى كه محل مبعوث شدن انبيا و اوصيا و نزول ملائكه است مطلع و بهره مند شوند.

ص:292

چون فدوى از اول ايام صوبت الى زمان رشادت، مكنون ضميرم فهو لغات السنه امم و درك معانىصحيحه خطوط و ارباب قلم مى بود تا به تعليمصاحبان ادب و فرهنگ از زبان ترك و تاجيك و عرب و بعض السنه بلاد فرنگ بر حسب استعداد خود مايه گرفته، پس به يادگرفتنِ علوم رياضى و هندسى و غيره شتافته تا بعون الله از آن علوم مدت بيست سال مهما امكن طرفى بربسته، بعد از اتمام درس و تحصيل الى يومنا هذا، بيست سال متوالى است كه بريا ساختن قلاع و نقشه كشى و ساختن راه و پل و طراحى باستيان و اردوزنى و سياحت و زيارت به ولايات و سرحدات آذربايجان و گيلان و استرآباد و گرگان و مازندران و عراق عرب و عراق عجم و قفقاز و اسلامبول و مصر و بيت الله و بيت الرسول و مسقط و بنادر فارس و بصره و غيره مأمور بوده و روزنامه و نقشه مفصّل همه ولايات مذكوره را برداشته و به قدر قوه، انجام قلعه جات سرحدّى و راه سازى و غيره را انجام داده كه در همه ايران حاضر و موجود است. و در اين مدت چهل سال كتب زيادى هم ترجمه و تحرير و تأليف نموده من جمله چنانچه عرض شد، دو سال اوقات خود را مصروف داشته، كتابى در جغرافيا و تاريخ عرب «(1)» بيت الله و بيت الرسول كه قبله مسلمانان است به رشته تحرير درآورده تا همه مسلمانان بهره مند گردند.

و اين اقليمِ جزيرةالعرب كه شبه جزيره نيز نامند و دوره اش شش ماه و نيم با كاروان مسافت دارد، افضل و اشرف از جميع اراضى زمين است، زيرا در اين اقليم بيت الله الحرام و دين اسلام منتشر گرديده و «حجاز» و «يمن» و «بلد سينا» و «احقاف» و «يمامه» و «شجر» و «هجر» و «عمان» و «طايف» و «نجران» و «حجرصالح» و «ديار عاد و ثمود» و «بئر معطله» و «قصر مشيد» و «جليس شداد» و «قبر هود» و «ديار كنده» و جبل طى» و «بيوت فارهين» و «وادى ايله» و «جبل سينا» و «مدين شعيب» و «عيون موسى» و «تيه بنى اسرائيل» در اينجا است و در اين زمين اولياى راشدين و انبياى المرسلين و انصار و مهاجرين بوده اند و رايات اسلام از اينجا بسته شده و به جميع روى زمين ممتد گرديده و نيز حضرت ابراهيم عليه السلام خلق را به اين سمت دعوت نمودند و جمله


1- در نسخه ملك: تاريخ و ديار عرب

ص:293

مذكورات در اين اقليم است كه از هر يك شرح مفصّلى در كتاب خود نوشته و به سبب ميل مفرطى كه به عتبه بوسى حضرت خاتم الانبياءصلى الله عليه و آله داشته در تاريخ 1292 به هر حالت بود شرفياب گرديده و اميدوار است كه به مضمون آيه مباركه «انَّ اللَّه لا يُضيعُ اجْرَ المُحْسِنين» «(1)» مأجور و مثوب باشد.

بالاخره اقليم عرب به دوازده مملكت قسمت مى شود كه عبارتند از: «تهامه» و «يمن» و «نجد» و «عروض» و «احقاف» و «شجر» و «عمان» و «حجاز» و «نجدحجاز» و «تهامه حجاز» و «يمامه» و «باديه». در اين اقليم معادن مشهور ندارد مگر معدن سرب و نمك معدنى و مرجان و لعل و عتيق و خاك عموماً خشك و كم حاصل مگر بعض از امكنه «(2)» كه حاصلخير است.

قليل گندم و نخل و ساير ميوه مى كارند اما محصولِ موفورش همان قهوه است كه مخصوص اين زمين است كه به اطراف مى برند. «(3)» و گندم مصلى و پنبه و مرّصافى و كندر و منّ و سناى مكى و بلسان «(4)» و نيل و ترياك و مقل ازرق و غبا و زيتون و نيشكر و انجير و ليمو و بكرايى بعمل آيد و نيز بخور از قبيلع ميعه «(5)» و كافور و قط و غيره موفور. و در اين اقليم انواع حيوانات مى شود ولى ميمون ولتاى زياد دارد و شترمرغ و ملخ بسيار دارد كه بعضى از اعراب مى خورد و گوره خر و شتر جمّازه و گاو و گاوميش بسيار دارد ولى اسب اين اقليم امتياز از جمع اسب هاى روى زمين دارد كه مى گويند از تُخمه اسب هاى اصطبل خاصّه حضرت سليمان نبىّ عليه السلام است كه با باقى مانده، الحق هم هر نسبتى به اين اسب ها بدهند جا دارد.

و كليّتاً اعراب با غيرت و قطاع الطريق و در دويدن كمال مهارت را دارند و در عقد اخوت كه بسته نقض نمى كنند و از ميهمان خود هيچ چيز را مضايقه ندارند و اسمر اللونند و


1- توبه، 120
2- در اصل امكان
3- درخت قهوه شبيه به درخت گيلاس است و رقا و ثمرا ولى شكوفه اش سفيد و ثمرش الذّ از گيلاث و حصه اش بهم چسبيده و قهوه ايست، مى شكافد مؤلف.
4- نوعى گياهى كه با نيشتر زدن آن صمغ از آن بيرون مى آيد.
5- نوعى مواد گياهى كه براى بخور استفاده مى كنند.

ص:294

سخن را از مخرج ادا نمايند و دقت زياد در قرائت كلام الله مى كنند كه معنى تلاوت قرآن مخصوص همين طوايف است و گويند ما از دودمان و نواده اسمعيل ذبيح الله و اولاد ابراهيم خليل اللهيم.

وقُوت غالب اعراب بدوى شير و گوشت شتر و گوسفند است. و همين اعراب بعد از حضرت ختمى مآب شرق و غرب عالم را متصرف شدند. و در شعار و طبابت و رياضى و نجوم كمال مهارت را داشته و ارقام هندسى متداولى در همه روى زمين از همان مخترعات اعراب است كه الى يومنا هذا در ميان همه ملل و دول معمول و متداول است.

ملبوسصيف و شتاء اهل اين مملكت يكى است و مذهبشان تسنّن «(1)» و مطلقا لغاتشان عربى و بعض از طوايف آنها جيم را كاف تلفظ مى كنند مثلًا «هر رجس» را «هر ركس» گويند. خط قديمشان كوفى و حالا نسخ است، مسكوك طلا و نقره هر مملكت در اين اقليم رواج است كه بر مى دارند.

زياده بر اين اطلاع و بيان احوالات عربستان در اين كتابچه لازم نيست.

متعلقات بندر ينبع

«(2)»

آب اين بندر از باران و طرف مغرب آن دريا و از نبادر بحرالاحمر است و چون تقريباً در تحت منطقه حارّه است بسيار گرم است به طورى كه زمستانش از تابستان طهران گرم تر است و شبنم زياد دارد و تقريباً داراى دوهزار خانه است كه همه عربند و از جانب دولت عثمانى هم معدودى نظام و جمازه سوار مأمور هم دارد. و حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام در ينبُع وقفياتى دارد كه به اولاد آن حضرت مى رسد و آنها را منازل بنى الحسين نامند.

و در طرف جنوب شرقى اين بندر به فاصله 25 ساعت «جبلصبح» «(3)» واقع در راه


1- در نسخه ملك: اسلام
2- ينبع بندرى است از عربستان در حجاز، دويست و ده كيلومتر در مغرب و جنوب، و غربى مدينه منوره واقع و آن را ينبع البحر نامند از براى آنكه از ينبع النخل امتياز داشته باشد كه اين ينبع النخل به بعد پنجاه كيلومتر در طرف شمال و شرقى ينبع البحر موضوع است مؤلف.
3- در نسخه مرعشى: جُح

ص:295

مدينه طيّبه از جنب همين كوه است. و جنگ بدر در دامنه آن واقع شده، قال الله تعالى:

«ولقد نصركم الله ببدر». «(1)» و در غربى ينبع به فاصله نيم ساعت مزار شيخ زارع كه از اولاد حضرت ختمى مآب است واقع شده. و در شمال ينبغ به فاصله نيم ساعت قدمگاه شيخ سنوسى است كهصاحب طريقه شاذليّه است.

وسط شمال و مغرب ينبع به بُعد ده دقيقه قدمگاه شيخ خرّاج واقع است. در جنوب يبع به فاصله ده دقيقه در ميان دريا جزيره كم عرض واقع، قبر سيد العباس كه از اولاد حضرت رسول اللهصلى الله عليه و آله است در آنجا است.

جبل رضوى در شمال ينبع به فاصله دوازده ساعت واقع، كه از همه جبال اطراف ينبع بزرگ تر و طولانى تر است و داراى دره هاى زياد و چمن و آب جارى و معدن مس است و بر خلاف ساير كوه هاىِ آن اطراف، آب و آبادى و هواى آنجا خوب است. كيسانيّه را عقيده آن است كه حضرت محمد حنيفّه در اين كوه غيبت كرده، حىّ و قائم آل محمد است.

«جبل ملحه» كه ملحيّه نيز گويند در شرق ينبع به فاصله شش ساعت واقع و كوچكتر از «جبل جُح» است. «جار» هم اسكله مدينه طيبه است و در جنوب غربى مدينه در كنار بحرالاحمر واقع و حصار و بازار نيز دارد و مسافتش تا به دريا بيست ميل است.

راه از ينبع الى مدينه طيبه

از ينبع الى مدينه منوره شش منزل مسافت است:

منزل اول: محطّه مسهّلى كه در سمت شرقى شمالى ينبع به بُعد پنج ساعت واقع و محل عسكر جمّازه سوار است، آبش، آب چاه و آب باران هم ذخيره مى نمايند و اين مسافت همه صحراى بى آب و خار، شتر بسيار دارد.


1- آل عمران، 123.

ص:296

و «جبل رضوا» در شمال اين قريه به فاصله هفت ساعت واقع گرديده.

از ينبع الى قريه حمرا كه ذكرش مى شود راه تقريبا در ميان شمال و شرق و از قريه حمرا الى مدينه منوره در جهت شمال مايل به مشرق است، ديگر در هر نقطه از راه تكرار سمت آن نقطه لازم نيست.

منزل دويم: بئر شيخ ابراهيم است كه از «قريه مسهّله» هفده ساعت مسافت دارد، هشت ساعت كه از مسهّله دور مى شوند به دامنه كوه ملحبّه مى رسند كه تقريباً هفت الى هشت ذرع مرتفع است و از دامنه كوهسار معروف «نصح» محسوب است كه بين «ينبع» و «صفر» است و از اينجا تا منزل نه ساعت مسافت است كه همه را بايد از ميان كوهستان عبور نمود كه سنگلاخ زياد هم در بين راه دارد، يك ساعت تقريباً به منزل مانده به «بئر سعيد» مى رسند كه آن هم منزل است. از «مسهّله» الى «بئر شيخ ابراهيم»، تمامى اين مسافت آب و آبادى ندارد و خار شتر بسيار دارد. و جبلصبح در پهلوى راه واقع شده و به تدريج عقب مى ماند. و بئر مذكور چاهى است كه عمقش پانزده ذرع و آبش شيرين و شيخ ابراهيم، قائم مقام حاليه ينبع، در آنجا احداث كرده است و خود شيخ مشاراليه مرد معقولى و خيلى با اهل حاج با سلوك است.

منزل سيّم: قريه حمراست كه در شرقى شمالى بئر شيخ ابراهيم به فاصله شش ساعت واقع است. يك ساعت كه از بئر شيخ ابراهيم دور مى شوند به زمين مى رسند كه اقل دره است مردم در آنجا سنگ روبروى يكديگر مى گذارند.

به فاصله دو ساعت و نيم از بئر ابراهيم در سمت يسار، متصل به راه «بئر بيت شيخ» است كه آبش قدرى شور و مسقّف است. از اين «بئر بيت شيخ» كه مى گذرند عبور به ميان عقبه مسمّى به دُخران است كه خيلى تنگ و حد مابين ينبع و جديده است. بعد به وادىصفرا سرازير مى شوند و كوه هاى اطراف راه تقريباً سى چهل ذرع مرتفعند.

به فاصله سه ساعت و نيم از اين چاه در سمت يسار متصل به راه، بقعه كوچكى است كه مقبره ابوعبيده سعيد ابن عم جناب ختمى مآب و اطرافش قبرستان وسيع است كه به دامنه كوه متصل مى شود. آب انبارى هم دارد كه آب باران در آنجا جمع مى شود. و در همين نقطه راه ينبع به جاده سلطانى ما بين مكه و مدينه ملحق مى شود كه تقريباً در

ص:297

شمال اين نقطه به فاصله دو سه منزل، مدينه منوره و در جنوب به بُعد هفت هشت منزل، مكه معظّمه واقع است.

و جبلصفرا در مقابل راه از دور پيداست كه تقريباً به يك طرف يسار جاده كشيده شده و قريه سفرا در دامنه آن است. به فاصله نيم ساعت از ابو عبيد سعيد وارد قريه حمرا مى شوند كه متصل به سمت يسار جادّه و آبادى و نخلستان و آب جارى دارد. و در سمت يمين جاده متصل به راه مقابل قريه حمرا كوه حمراست و جبل بدر در عقب سر واقع است. و در انتهاى آبادى اين قريه در طرف يسار جاده، دولت عثمانى قلعه جهت عسكر خود ساخته كه بالفعل خراب است و اراشى مابين ينبع و حمرا محل سكناى عشاير اعراب است و هركس در حمرا منزل ننمايد سه ساعت هم بايد برود تا به قريه جديده برسد.

منزل چهارم: «بئر عباس» است كه تقريبا ده ساعت از قريه حمرا مسافت دارد. به فاصله سه ساعت از قريه حمرا از جادّه هموار سلطانى كه مى روند به قريه جديده مى رسند. ميان اعراب مشهور است كه جديده در منتصف راه از ينبع به مدينه منوره واقع است كه چندى آبادى هم دارد. و اين قريه جديده در ميان كوه بالاى تپه واقع كه تا قله كوه خانه و آبادى دارد. و تقريباً طول نخلستان و آبادى اين قريه نيم ساعت و آب جارىِ بسيار گرم نيز دارد مثل آب معدنى، ولى بعد از سرد شدن خوش طعم است، هندوانه و بستان نيز دارد. و ديوارى محكم در جديده به مشابه خاكريز در بالاى تپه به طول زيادى كشيده شده كه از پهلوى آن مى گذرند و در آخر آبادى آنجا، دولت عثمانى قلعه جهت عسكر خود ساخته و بالفعل مخروبه است.

در مقابل اين قراول خانه، «(1)» سمت يمين جاده در دامنه كوه مقبره جناب برخ اسود است. و راه از جديده به بئر عباس تقريباً از شمال، ده درجه مايل به مشرق است، به فاصله شش ساعت از جديده كه همه از ميان درّه تنگى بايد گذشت، راه به طرف يسار مايل مى گردد و بعد از شش ساعت و سه ربع كه از جديده مى گذرند از ميان دره بيرون آمده


1- در نسخه ملك: سربازخانه. و در كنار نسخه: سربازخانه مانندى

ص:298

به بئر عباس مى رسند و منزل مزبور آبادى ندارد، فقط چاهى است كه محيطش بيست ذرع و عمق آن نيز تقريباً همين قدر ذرع است. و از سطح آب تا لب چاه سنگ چين و خيلى محكم ساخته اند، از خارج هم پلّه دارد كه تا قعر چاه مى توان رفت و آب برداشت و نزديكى اين چاه سمت يسار جادّه، عثمانى ها قلعه براى عسكر ساخته اند كه بالفعل خراب است.

و از ينبع الى بئر عباس بلكه تا مدينه منوره همه جا در ميان راه و اطراف اشجار جنگلى و مغيلان فراوان است كه بهترين صمغ عربى از همان درخت مغيلان است كه به عمل مى آيد.

منزل پنجم: «بئر شريوف» «(1)» است كه به فاصله پانزده ساعت و سه ربع از بئر عباس فاصله دارد. به فاصله يك ساعت از بئر عباس كوه سمت يسار جادّه كه تقريباً به مسافت نصف ميدان است مسمى به «كوه وركال» و كوه مقابل مايل به يسار به فاصله يك ساعت تقريباً، مسمى به «كوه فقره» است.

به فاصله دو ساعت از بئر عباس جلگه تمام مى شود و راه داخل دره مى گردد كه تقريباً ربع ميدان عرض دارد و كوه وركال در سمت يمين جاده واقع است كه راه از دامنه آن است و كوه فقره در سمت يسار است.

به فاصله چهار ساعت از بئر عباس در سمت يمين متصل به راه بئر روحا واقع است.

به فاصله پنج ساعت و نيم از بئر عباس راه به سمت يسار منحرف مى گردد و كوه فقره نيز در سمت يسار است.

به فاصله هفت ساعت از بئر عباس به شعب الحاج مى رسند.

و به فاصله هفت ساعت و نيم از بئر عباس در سمت يسار راه، سنگى است كه سوراخى در بالايش دارد و مردم به طرف آن سوراخ سنگ مى اندازند و اين قاعده از قديم است و جهتش معلوم نيست.

به فاصله هشت ساعت از بئر عباس در وسط جاده سنگى عمودى تقريباً به ارتفاع


1- در حاشيه نسخه ملك: شريوف تاجر عرب جده

ص:299

يك ذرع و به قطر نيم ذرع نصب كرده اند و معلوم نيست براى چيست.

به فاصله هشت ساعت و نيم از بئر عباس به سمت يسار جاده قبور شهدا غير معروف واقع است چاهى هم دارد.

به فاصله پانزده ساعت و سه ربع از بئر عباس در سمت يسار راه چاهى سنگ چين و عميق تر از بئر عباس و مسمى به بئر شريوفى است.

منزل ششم: مدينه منوره است كه به بعد نه ساعت و سه ربع شيروفى فاصله دارد.

به فاصله سه ساعت از بئر شريوفى سمت يسار راه به فاصله ده ذرع آثار خرابه اى است چهار ذرع در چهار ذرع.

به فاصله سه ساعت و نيم از بئر شريوفى به تپه سلام مى رسند كه كوهى است در يمين راه به ارتفاع ده دوازده زرع تقريباً كه از قلّه آن گنبد منور حضرت ختمى مآب و گنبد ائمه بقيع پيداست و مردم بالاى اين كوه رفته مواجه گنبد مطهر ايستاده و نگاه مى كنند و دعاى مخصوصى دارد، مى خوانند.

چون از دامنه اين كوه الى قلّه كه زياده از چهارصد پانصد قدم نيست،صعب وصخت است، خيلى لازم است كه بانى پيدا شود و راهش راصاف و هموار نمايد كه مردم با سهولت بالا روند و دعا و نماز بخوانند.

به فاصله هفت ساعت از بئر شريوف در سمت يمين راه به مسافتصد ذرع تقريباً مسجد شجره واقع است كه «ذوالحليفه» نامند و نخلستان نيز دارد، آبش از چاه هايى است كه عمقش تقريباً سه قولاج است و ميقات گاه حاج شامى و مدينه اى است كه حاج در اينجا غسل كرده، محرم مى شوند. و اين مسجد عبارت از چهار ديوار مختصرى است كه يك طرفش مسقّف و چند درخت نخل دارد و حديثى ازصحيح بخارى در جدار اين مسجد نوشته كه حضرت ختمى «(1)» مآب در اين مسجد نماز خوانده اند.

و در سمت يسار آن به فاصله ربع ميدان تقريباً، قريه اى است مسمى به «بئر على» كه


1- . اوراقى از نسخه ملك از اينجا به بعد افتاده است كه در اصل از صفحه 22 تا 30 مى شود.

ص:300

الان اعراب به همين اسم مسجد شجره را هم بئر على و آبار على مى خوانند.

قبل از رسيدن به مدينه منوره آثار قلعه خرابه بزرگى ديده مى شود كه گويند قبل از بناى مدينه اين حصار را يهودى ها ساخته، مسكن داشتند. شايد قصور العقيق كه حصون العقيق نيز در كتب، در نزديك مدينه، ضبط شده است همين جا باشد.

قبل از وصول به مدينه منوره به فاصله يك ساعت كمتر تقريباً، مكانى است مشهور به مدرّش، از اين زمين كه بالا مى روند، ميل هاى گنبد مطهر نمايان است.

به فاصله نه ساعت و ربع از «بئر شريوف» وارد مدينه منوره مى شوند، اللهم ارزقنا.

ذكر مجملى از مدينةالرسول

حدود: طرف شرقى مدينه كوهستان و قلعه خيبر و غربيش بحر الاحمر و شمالش قلعه مرّ و جنوبش بيت الله الملك الاكبر.

مدينه شهر محكمى است از عربستان در ايالت حجاز و در شمالى مكه معظمه، تقريباً به مسافت سيصد و نود كيلومتر كه ده منزل است واقع گرديده. و در بعض از كتب نود و پنج اسم از برايش ذكر شده و زياده ازصد خاصيت از خصايص متعلقه به آن بيان شده، يكى از خصايصش آن است: هر كه به آنجا رسد بوى خوش شنود و عطر در اين شهر بيشتر از مواضع ديگر بو دهد و هرگز طاعون نباشد. خود اين بنده هواى مدينه را لطف و انور از همه جا ديده، روحانيت خاصّى دارد.

بعضى از مؤرخين گويند كه وجه تسميه اش به «يثرب» آن است كه «يثرب بن قاير» آن را بنا نموده. چون زبان معجز بيان حضرت سيد الانام بدان نام جارى گرديد، هر آينه به مدينه طيبه سمت اشتهار پذيرفته. و در بعضى از كتب «مدينة السماء» نامند و حرم دويم و اشرف بقاع ارض و در مكان مأمونى واقع شده و در وقت سيول امطار، آب هاى اين وادى از حرّه بنى سليم آمده بعد از وادى الغابه گذشته، بعد از آن به وادى اخمه آمده در اينجا متفرّق مى شود و به دو چاه داخل مى گردد كه يكى را بئر رومه و يكى را بئر عروه گويند.

و جبل احد كه رنگش قرمز و راهش هموار، در طرف شمالى مدينه به مسافت دو

ص:301

ساعت كائن و مقبره حضرت حمزه در دامنه آن واقع و از مدينه دو ميل بعيد است كه بزودى ذكرش بيايد.

و اكثر زمين مدينه شوره زار و چهار وادى را داراست: وادى بطحان، وادى عقيق اكبر، وادى عقيق اصغر، وادى قنات.

وادى بطحان

از شمال به جنوب ممتد و طرف غربيش حرّه و جنگى كه در مدينه واقع شده و خندقى كه در عهد حضرت رسول اللهصلى الله عليه و آله حفر گرديده از اعلاى همين وادى است كه زمين رمله نجد و آثار آبادى و عمارت بسيار دارد. و طرف شرقى وادى بطحان كوه سلع است كه منفصل و طولانى و امتداد يك گوشه آن تا نزديك سور مدينه است كه به همين جهت اين دروازه را باب الجبل نامند. در اين مدينه، جنگ خندق در ماه شوال، سال پنجم هجرى واقع گرديده كه وقعه «حزب الاحزاب» گويند. «(1)» و اطراف اين خندق در آن وقت خانه ها بوده ولى حالا آبادى ندارد، بالاخره عضدالدوله فنا خسرو ديلمى در مدينه قلعه گذاشته و در خارج سور نيز خانه بسيار دارد، شاهزاده معتمدالدوله، فرمانرواى فارس در روزنامه سفر مدينةالسلام و بيت الله الحرام مى نويسد كه، قلعه مدينه از محمد بن على الملقب به جمال الدين المعروف به الجواد الاصفهانى «(2)» است كه بعد، سلطان سليمان تجديد كرده است، شايد اين شخص كه شاهزاده اسم برده بعد از عضدالدوله باشد.

و مرقد اسماعيل بن جعفرصادق عليه السلام در پهلوى ديوار قلعه مدينه است و اين شهر خيلى كوچكتر از مكّه ولى هوايش سالم، آب روان و زرع و نخيل دارد.

يكى از آب هاى سبك عربستان همين آب يثرب است و قناتى كه به مدينه از قريه قبا


1- چون حضرت امير مقابل عمرو بن عبدود بود، در روز جنگ خندق ايستاد، حضرت رسول الله فرمودند« برز الايمان كله على الشرك كله» و چون عمرو را كشته حضرت رسول فرمودند« ضربة على يوم الخندق افضل من عبادآ الثقلين» مؤلف. در اصل حزب الاحزاب آمده شايد حرب الاحزاب بوده است.
2- درباره او كه اقدامات فراوانى در احياى آثار دينى مكه و مدينه انجام داده و به سال 559 درگذشته نك: البدايةوالنهايه، ج 12، ص 267

ص:302

جارى است عين زرقا گويند و نخلستانش را از چاه آبيارى نمايند.

خرماى مشهورى دارد كه مخصوص به مدينه است كه تمربردى و تمرصيحانى گويند كه در بلاد ديگر نمى شود. و نيز خرماى سلطانى يك نوع خرمايى است كه مخصوص مدينه است و نيز حب البان دارد كه به ساير بلاد نقل مى نمايند.

ششصد و بيست و دو سال بعد از ميلاد حضرت مسيح عليه السلام حضرت رسول اللهصلى الله عليه و آله از مكه به مدينه هجرت فرمودند كه تاريخ ما مسلمين از همان وقت است كه تاريخ هجرى گويند و به قولى در ششصد و سى و دو از ميلاد مسيح در مدينه دار فانى را وداع و به دار باقى رحلت فرمودند و حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام آن حضرت را غسل داده دفن كردند. و اعظم مزيّتى كه بر مداين ديگر دارد همين است كه در زمان آن حضرت پايتختش و حال مضجع آن حضرت است كه مطاف طوايف انام در اين شهر و مقام است. و نيز ائمه معصومين عليهم السلام به غير از حضرت امام موسى كاظم عليه السلام كه در منزل ابوا كه در ميان مكّه و مدينه واقع گرديده و حضرت امام محمد مهدى (عج) كه در سامره متولد شده، مابقى ائمه در مدينه طيّبه بوجود آمده اند.

طول مدارج شرقى اين شهر نسبت به جزاير خالدات كه مبدأ طول منجمين قديم بوده، هفتاد و پنج درجه و بيست دقيقه و نسبت به دارالخلافه ناصرى طهران تقريباً يازده درجه غربى و نسبت به پاريس، سى و هفت درجه و و سى و پنج دقيقه و نسبت به گراندويچ لندن سى و نه درجه و پنجاه دقيقه است. و عرض مدارج شماليش از حط استوا، بيست و پنج درجه و اطول نهارش سيزده ساعت و سى و سه دقيقه و انحراف قبله اش از جنوب به طرف مشرق تقريباً ثلث درجه است، زيرا كه مكه از جنوب مكه تقريباً ثلث درجه مايل به مشرق است.

و گويند به طالع سرطان و مستوليش زهره و از اقليم دويم و تعلق به مشترى دارد و چهاردهم شهرى است كه در عربستان بنا گرديده است. شهر مزبور حالا بيست هزار جمعيت را دارا و مسجد محترمى در آنجا برپا كه خود حضرت بنا نموده و در آنجا فريضه بجا مى آورده و به عبادت و رسالت اشتغال داشته، ولى بعد از رحلت آن حضرت در محوطه خانه اش بر مسجد اضافه نموده اند و اين بنده درگاه نقشه آن را برداشته و تعيين حدودش

ص:303

را نموده چنانكه بزودى مذكور شود.

و حضرت در مسجد كه خانه خودش است، مدفون و مضمون آيه مباركه «ان الله و ملائكته يصلون على النبى يا ايها الذين آمنوصلو عليه و سلموا تسليما» «(1)» در آنجا محض صدق وصدق محض است و قبر حضرت فاطمه زهرا عليها السلام محتمل است در ميان اين روضه باشد. خليفه اول و ديوم نيز در اينجا مدفونند.

در زمان حضرت جميع بيوتى كه از اطراف به مسجد در داشته به امر حضرت مسدود نمودند مگر در خانه بابِ علم حضرت على عليه السلام را. «(2)» منبرى كه حضرت بر آن خطبه مى خواندند و محرابى كه فريضه بعمل مى آورند محلّش در ميان مسجد معين است. حديثصحيح است كه ميان مرقد و منبر روضه اى است از روضات بهشت. از حضرتصادق عليه السلام منقول است كه ثواب نماز خواندن در مسجد پيغمبر در مدينه برابر است با ده هزار نماز در جاى ديگر.

چاه بضاع در مدينه است، هر مريض و عليل كه از آب آن بخورد و غسل كند شفا يابد. بئر قضاعه و بئر المسك هم كه در احاديث دارد، شايد همين چاه باشد كه حالا به اين اسم نامند و حضرت مقدس نبوى آب دهان مبارك خود را در آن چاه افكنده است.

چاه اريس نيز در اين شهر است، بعضى گويند كه اين همان چاهى است كه انگشرىِ حضرت پيغمبر از انگشت خليفه سيّم در اين چاه افتاد و در طلبش چندان كوشش نمود، نيافت.

از ابوشامّه روايت است كه در سنه ششصد و چهل و نه (649) هجرى، پنج شبانه روز متوالى در مدينه زلزله عظيمى شد كه تفصيلش در كتاب جغرافيايى كه از عربستان نوشته ام مذكور است. «(3)» مكه و مدينه به حرمين مشهورند، اگرچه قدس خليل را نيز حرم گويند، اما حرمين


1- احزاب، 65
2- مقصود مؤلف حديث« سُدوا الباب الى باب علىّ» مى باشد. در اصل قبل از عبارت اخير كلمه« حديث» آمده است.
3- نقل ابوشامه مربوط به شب چهارشنبه سوم جمادى الاخره سال 654 است كه مفصل آن را ابن كثير در البداية والنهاية، ج 13، ص 200 آورده است.

ص:304

مطلق همان مكه و مدينه است و مدينه را خداى تعالى مدخلصدق خوانده و اصل بنيان قبر شريف و حجره شريفه و ضريح و محراب شريف از بناهاى ملك الاشرف قايتباى چراكسه سلطان مصر است كه در ذى حجة الحرام هشتصد و هشتاد و هشت (888) هجرى بنا نهاده كه در اينجا و در بيت الله آثار خير از او بسيار است. در رجب 872 بر سرير مصر جلوس و در ذى القعده نهصد و يك هجرى در سن هفتاد و پنج سالگى دار فانى را وداع كرده است.

اجمال اين احوال آنكه در ثلث آخر شب كه از دهم رمضان المبارك سنه هشتصد و هشتاد و شش هجرى مؤذنين ... «(1)» مى نمودند، رعد و برق ظاهر شده وصاعقه نزول نموده به هلالين مناره خورده و شق كرده و از آنجا به مناره گرفته و به مسجد شريف سرايت نموه، جميع اسباب مسجد و مصاحف هرچه بود سوزانيده، «(2)» همين فقط حجره نبوىصلى الله عليه و آله و بيوتى كه در اطراف مسجد شريف بود ازصدمه سوختن اين برق متخلص شده، اين فقره را به درگاه «سلزان قايتباى» عرض كردند، از آنجا فرستادگان معتمد تعيين و مهمات و ملزومات را تدارك و روانه داشته و اماكن شكست خورده را كما ينبغى عمارت كردند و در اطراف مسجد شريف نيز مدرسه عالى و رباط بنا نمودند و اسم او نيز در حجره شريفه و ضريح مطهر در پهلوى اسطوانه وفود در پشت محراب شريف مسطور است.

و مرقد مطهر در ميان شرق و جنوب شهر نزديك به سور «سلطان سليمان» واقع است و «سلطان سليمان» نيز محراب ديگر ساخته كه متصل به استوانه هفتم است كه ذكرش بيايد كه اسم او را نيز در پشت محراب نوشته اند.

و بناى اين حرم وصحن و مسجد جديد و اين استوان هاى يكپارچه از سنگ كه خيلى خوب ساخته اند از بناهاى «سلطان عبدالمجيد خان بن سلطان محمود خان» است كه در


1- كلمه اى ناخوانا، اما ضمن آنچه درباره علت حريق گفته اند آمده است كه شب هاى ماه رمضان مؤذنين بر فراز مأذنه تهليل و تسبيح مى كرده اند و آن شب رئيس مؤذنين مشغول تهليل بوده كه صاعقه آمده و آتش آغاز شده است.
2- گزارش كامل اين آتش سوزى را فضل بن روزبهان خنجى در رساله اى بر اساس گفته هاى شاهدان عينى آورده است. رساله وى تحت عنوان هدايةالتصديق الى حكايةالحريق به كوشش محمدتقى دانش پژوه و ايرج افشار در يادنامه ايران مينورسكى چاپ شده سات.

ص:305

عرض پانزده سال به انجام رسانيده.

و به روضه شريفه كه قايتباى ساخته است كه قبر مبارك حضرت رسولصلى الله عليه و آله و شيخين وصديقه طاهره در آن ضريح است هيچ متعرض نشده است و اسم خودش را نيز در هيچ جاى از حرم، بنابر ادب، حكم كرد كه ننويسد و مى گفت: چگونه من اسمى از خود در اين حرم ببرم كه سلطانم با اينكه مرا يكى از بندگان ذليل محسوب نمايند فخرِ من است.

خوش اعتقاد بوده و درصحمن مسجد هم در بالاى استوان ها اسامى عشره مبشره و ائمه اثنى عشر و حمزه و عباس را در روى سنگ با آب طلا نوشته اند و هيچ متعرض اسم معاويه خال المؤمنين! نشده است كه اسم او هم نوشته شده باشد، و اكنون باب توسل را باب مجيدى به اسم او خوانند و به خادمين حرمين از جانب سلاطين عثمانى هر سالصدقات بسيار نقداً و جنس داده مى شود.

ذكر مسجد رسول الله به نحو اجمال

كه اين بنده درگاه موافق نقشه اى كه خود كشيده قلمى مى دارد، ان شاء الله عن قريب عكس نقشه خود را به جميع ممالك اسلام و غيره فرستاده كه زينت كتاب ها و عمارت ها و معابد گردد كه هيئت مرقد مطهر و مسجد شريف كه محل نزول ملائكه است هميشه در نظرها باشد و در همه جا زيارت نمايند و دعا به دوام دولت اعلى حضرت ولى نعمت كل ممالك ايران نمايند كه اين سرمشق از آن حضرت آموخته شد و رسيد زيرا كه در روز چهارشنبه نوزدهم شهر شوال المعظم هزار و دويست و نود و چهار، همين نقشه با نقشه هاى ديگرِ عربستان و غيره با روزنامه كه در سفر بيت الله كشيده و نوشته بود خواسته در ييلاق سلطنت آباد شميران شرفياب حضور مبارك گرديده، پس از آنكه نقشه ها و روزنامه از لحاظ انور گذشته به جناب امين السلطان امر فرمودند كه دو قطعه از آن نقشه ها را كه يكى همان مسجدالرسول و ديگرى نقشه از بندر ينبع الى مدينه منوره را كه شش منزل مسافت است، در ميان قاب و پشت آئينه بزرگ بگذارند كه هميشه در نظر مبارك باشد.

و مسجد رسول مختصراً عبارت است از ضريح مطهر كه در مقابل ظلع شرقى مسجد است، فقطه به فاصله يك رواق و مسجد مسقف در غربى مطهر و وسعتش زياد است وصحن

ص:306

در طرف شمالى مسجد مسقف است، مايل به مغرب ضريح است كه شرحشان بيان مى شود.

ضلع جنوبى

تقريباًصد و بيست و هشت قدم طول، هفده ستون و جرز سنگى و دو رواق، هفت قدم عرض دارد و جميع ستون ها و ديوار و سقف مسجد از سنگ است، در هر جاى محتاج به بيان نيست. و مقياس مسجد رسول الله از اين قرار است كه در مسجد مسقّف بُعد مابين ستون ها هفت قدم و فاصله ستون هاى اطرافصحن نه قدم است. و سه قدم تقريباً دو ذرع شاه است، پس از همين مقياس جميع ابعاد نقشه مسجد را مى توان دانست كه نسبت به هم چقدر بعد دارند.

ضلع غربى

دويست و بيست قدم طول و بيست و هفت ستون و جرز دارد، در اول ضلع كه جنوب و غرب است درب مسجد است كه باب السلام، و درصد قدمى درب ديگر مسجد است كه باب الرحمه است و اين امتداد يك رواق هفت قدم عرض ميان مسجد مسقف و بعد از باب الرحمه تا آخر ضلع غربى، سه رواق نه قدم عرض در مقابلصحن مطهر دارد.

ضلع شمالى

مقابلصحنصد و بيست قدم طول و سيزده ستون و جرز و دو رواق، نه قدم عرض دارد و در آخر ضلع كه زاويه شمال و شرق است مسجد را درى است كه قديماً باب توسّل و الان باب مجيدى گويند.

دقيقه

ضلع شمالى تقريباً هشت «(1)» قدم از ضلع جنوبى مقابل خود سبب پيش آوردن ديوار شرقى


1- در نسخه ملك: هفت

ص:307

از باب نسا الى باب مجيدى را به ميان مسجد كوتاه تر شده است.

ضلع شرقى

ضلع شرقى

دويست و بيست قدم طول دوازده ستون و جرز رواقِ نه قدم عرض دارد كه بعد از اين دوازده ستون،صحن مطهر تمام و داخل مسجد مسقف و حرم مطهر و ضريح مبارك مى شوند كه بعد از اين دوازده ستون مقابلصحن مطهر پانزده ستون و جرز دارد پس بنا بر اين جمعاً ضلع شرقى بيست و هلت ستون و جرز دارد. و در اين ضلع شرقى در مقابل ضريح دو درب مسجد است كه باب نسا و باب جبرئيل نامند. طول ضريح مطهر از باب جبرئيل از شمال به طرف جنوب، شش دهنه و تقريباً پنجاه و شش قدم و عرضش از شرق به مغرب چهار دنه و سى و چهار قدم است.

و عرض مسجد جديد مبارك از شمال به جنوب، شش ستون و طولش از شرق به مغرب هفت ستون است كه جمعاً چهل و دو ستون مى شود كه اين سعه عبارت از روضه مباركه و فضاى مسجد رسول اللهصلى الله عليه و آله بوده است.

و حد حرم جديد كه بعد خلفا به مسجد اضافه كرده اند در طول نه ستون و عرض شش ستون كه جمعاً پنجاه و چهار ستون است و در اواخر كه باز بر مسجد اضافه كرده اند چنانكه مذكور شد عرض از شرق به مغرب پانزده ستون و طول از شمال به جنوب بيست و پنج ستون است كه مضروبش سيصد و هفتاد و پنج ستون مى شود بدون جرز ديوارها و سقف، ولىصحن مطهر و حرم و بعضى از ستون هاى ديگر اسقاط مى شود كه از روى نقشه حسابش معلوم مى شود كه چند ستون دارد. طول ضريح مطهر از شمال به طرف جنوب شش دهنه و تقريباً 56 قدم و عرضش از مشرق به مغرب چهار دنه و سى و چهار قدم است.

قبر مبارك بلند، و ستور از پرده كه احدى به چشم خود قبر را نمى بيند و مى گويند حديث در اين خصوص وارد است كه نبايد كسى چشمش به قبر مطهر بيفتد. و ضريح

ص:308

مطهر «(1)» هيچ در ندارد مگر در از اطراف كه سه در از همان روضه حضرت زهرا عليها السلام يكى به طرف شمال كه اغلب بسته است و دو در پهلوى هم در مشرق كه دو قدم نيز عقب تر است كه بدين جهت جلو درب وسعتى به هم رسانيده، مردم پشت اين در ايستاده زيارت حضرت بتول عليها السلام مى خوانند. گاهى خواجه هاى حرم از براى جاروب كردن و چراغ گذاردن اول به مقبره حضرت زهرا، بعد از آنجا داخل مرقد مطهر مى شوند و بغير از اين خواجه ها احدى قادر بر دخول ضريح نيست و درى هم از طرف مغرب مابين استوانه حَرَس كه محرّس نيز نامند و استوانه وفود دارد كه هميشه بسته است.

دقيقه

چندين مجموعه بخور «(2)» در روضه مباركه است كه درويشان مجموعه پُوشهاى مفتول انداخته اند كه در هر سال روز نوزدهم ذى القعدة الحرام به احترام تمام بخورات مزبور را عوض مى كنند و بخورات قديم را خادمين حرم ميان خود تقسيم مى نمايند.

ذكر مسجد حضرت رسول الله به نحو تفصيل

ضلع جنوبى كه مذكور شد،صد و بيست و هشت قدم طول، پانزده ستون و دو جرز سنگى به ديوارهاى طرفين و دو رواق دارد. شرحش از اين قرار است: محاذى ستون اول به بعد سه قدم از آن ستون در زاويه جنوب و شرق مسجد انبارى است كه به ميان رواق دو در دارد. يك درش رو به شمال و يك درش رو به مغرب كه اين در غربى منسوب به در بلال است، گويند در عهد حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله، حضرت بلال از اين در به بام مسجد مى رفته و اذان مى گفته و الان هم در اينجا منارى هست مسمى به مناره رأسيه، به مناسبت اينكه در بالاى سر حضرت پيغمبر واقع است و از ميان همين انبار پلّه دارد كه


1- از اينجا به بعد در نسخه ملك چنين آمده: ضريح مطهر سه درب دارد: يك طرف مشرق و يكى شمال و يكى درجنوب، درب هاى شرق و شمال از همان روضه حضرت زهرا و اغلب بسته است و در شرقى مذكور دو قدم از محاذى ضريح مطهر عقب است از براى اينكه جلو در وسعتى به هم مى رسانيده.
2- مواد خوشبويى كه در آتش مى ريزند و در اثر آن بوى خوش همه جا منتشر مى شود.

ص:309

بالايش مى روند و در ميانش اذان مى گويند.

مقابل ستون دويّم و سيّم، در بالاى ديوار جنوبى مسجد پنجره اى است كه گويند محلّ باب عشره مبشره بوده.

مقابل شمالى ستون چهارم عرض ضريح مبارك تمام مى شود كه عبارت از سه پنجره برنجى است و دو ستون مرمر در وسط آنها است و دو پِى چهار قدم عرضِ سنگى هم در طرفين ضريح دارد و در طول، شش پنجره فولادى است كه به رنگ سبز كرده اند و در شب ها دو شمعدان مرصع پشت اين پنجره برنجى مى گذارند و به غير از اين شمعدان ها زينت ديگر، مرقد مطهر ندارد.

تنبيه

از پهلوى ضريح الى محاذى رواق باب السلام كه انتهاى همين ضلع جنوبى است، مابين ستون هاى اين امتداد را به بلندى يك ذرغ با لوله هاى برنجى مثل، محّجره بسته اند كه در اين امتداد پنج جا در گذارده اند، وقت نماز اين درها را مى بندند تا كسى از رواق جنوبى به غير از اين درها نتواند داخل مسجد بشود، چون اهل تسنن وقت نماز نمى گذارند از محاذى كسى كه نماز مى كند بگذرد.

مابين ستون ششم و هفتم يكى از اين درهاى محجّره برنجى است و پهلوى اين در اول محراب حضرت و مقابل ستون هفتم منبر پيغمبر است و پهلوى منبر مابين ستون هفتم و هشتم يكى از درهاى ديگر محجّره برنجى است و دو درب ديگر اين محجّره در طرفين محراب سلطان سليمان و يكى در هم دو ستون به آخر ضلع جنوبى مانده دارد.

ملاحظه

در مقابل محراب حضرت در ميان ديوار جنوبى مسجد محرابى است منسوب به خليفه سيّم «(1)» كه محراب بزرگش نيز مى گويند و به خصوص مابين اين دو محراب در رواق ستون


1- در حاشيه نسخه ملك آمده: منسوب است به عثمان و ظاهراً مراد عثمان نامى است از سلاطين عثمانيه نه خليفه سوم

ص:310

هفتم را نگذاشته اند كه بدين جهت در رواق وسعتىِ به هم رسانيده. در سقف مسجدِ همين سعه چهل چراغ بزرگى آويخته اند و در بامش قبّه منسوب به خليفه سّم دارد و هرجا كه مى گوييم ستون هفتم منظور محل آن است والّا ستون ندارد.

نكته

براى آنكه مابين حرم مبارك و مسجد شريف فرقى باشد در اسطوانه ها فرق گذاشته اند، يعنى كمر ستون هاى حرم را با سنگ مرمر سفيد مظلّع كه خياره دار باشد بسته اند و مابقى ستون هاى مسجد اين وضع را ندارد، همان يكپارچه از سنگ است و عرض مسجد مبارك چنانچه ذكر شد كه به طرف شمال و جنوب، شش ستون دارد كه دو پايه آنها مربّع و چهار ستون ديگرش مدوّر است كهصحيحش محرّس و اسطوانه وفود.

و طول مسجد مبارك كه به طرف شرق و غرب است، هفت استوانه است كه يكى پايه اش مربع و شش استوانه مضلع است كه در اسطوانه اول و دويّم، رديف دويّم كه مقابل طول ضريح واقع است، نوشته اند «اسطوانه توبه» كه همان اسطوانه ابى لبابه است و اسطوانه عايشه كه در جنب اسطوانه مخلّقه است. و اسطوانه حنّانه محاذى پله اول منبر شريف است.

و اصل ضريح و گنبد مطهر چنانچه ذكر شد از بناى «قايتباى» است كه ضريح عبارت از شش دهنه است طولًا و سه دهنه است عرضاً و سه دهنه جنوبى چنانچه ذكر شد شبكه برنجى و سه قدم ديگر فولادى است كه رنگ سبز كرده اند، چهار پايه مربع محكم سنگى چهار قدم در چهار قدم در چهار طرف دارد كه بنيان گنبد مطهر قبر مبارك روى اين چهارپايه است و چنان محكم ساخته اند كه پايه طاق مسجد را هم بر روى آن گذاشته اند و دو پايه دگير هم دارد كه خانه حضرت فاطمه عليها السلام و به احتمال قبر مبارك ايشان است.

پس معلوم شد كه اين دو ضريح يكى و شش پايه دارد و به شكل مستطيل است. و باقى اراضى از طرف شمال كه به حرم اضافه شده مرحوم سلطان عبدالمجيد خان علاوه كرده و زمين هاى پست و بلند را تسطيح نموده و اكنون تمام اسطوانه هاى روضه و

ص:311

حرم مبارك و اطراف صحن مطهر با نصف ستون هاى مربع ديوارها، زياده از سيصد و پنجاه ستون است، چنانچه گفتيم محققاً از روى نقشه معلوم مى شود.

مقابل ستون دهم، سلطان سليمان با بايزيد عثمانى محرابى ساخته.

از ستون دهم الى آخر ضلع جنوبى چنانكه مذكور شد زايد بر مسجد حضرت و حرمِ جديدى است كه بعد از حضرت مسجد را وسعت داده اند.

دقيقه

طرف شمالى محراب رسول الله به فاصله سه ستون از محراب، كمر چهار ستون را با تخته بسته اند كه مؤذّن و مكبّر بالايش رفته اذان و تكبير مى گويد و در طرف شمال مايل به مشرق اين مأذنه به فاصله چهار ستون به همان طور تخته بندى كرده و مأذنه حضرت بلال عليه السلام است.

ملاحظه: ديوار جنوبى مسجد از ستون اول الى ستون سيزدهم، طاق رواق را در زدن خيلى استادى به كار برده اند كخه اجمالش از اين قرار است: اين چند چشمه طاق، يكى پايه اش را همان روى ستون سنگى رواق و پايه ديگرش را بر روى سر زبانه بالاى ديوار جنوبى كه پيش آورده اند، بدون پيش آوردن سر زبانه از پايين پى زده اند و مابقى طاق متصل به ديوارهاى مسجد را به قاعده زده اند كه يك پايه طاق را روى ستون و پايه ديگر بالاى سر زبانه پى است.

ضلع غربى

كه دويست و بيست قدم طول و بيست و شش «(1)» ستون و جرز دارد، تفصيلش اين است: در زاويه جنوب و مغرب مسجد مخزنى است براى اسباب و متصل به آن مخزن، باب السلام است و از اين زاويه الى وسط باب الرحمه كه صد قدم طول دارد در اول زاويه يك


1- . در بالاى كلمه شش آمده: هفت

ص:312

جرز و يازده ستون و يك رواقِ هفت قدم عرض دارد و بيان و دقّتى ندارد مگر از محاذى «(1)» ستون هفتم و هشتم كه به ضلع شرقى نگاه مى كنى، باب جبرئيل واقع شده است و در ميان ديوار غربى مزبور به قطر يك وجب و بيشت دريچه هاى متعدد از براى خادمين حرم گذاشته اند كه اسباب بگذارند. و از وسط باب الرحمه الى آخر ضلع غربىصد و بيست قدم طول و سه رواقِ نه قدم عرض و چهارده ستون و جرز سنگى مقابلصحن مى باشد كه مقابلش در ضلع شرقى باب نساء واقع گرديده و از باب الرحمه الى آخر ضلع غربى چنانچه ذكر شد سه رواقِ نه قدم عرض دارد و در جنب اين رواق هاصحن مطهر است ولى ضلع شمالى و شرقى متصل بهصحن دو رواق دارد كه عنقريب بيانشان مى شود.

ملاحظه

ستون يازدهم را كه مقابل باب الرحمه است، گويا به ملاحظه وسعتِ جلو درب به قدر دو قدم تقريباً به ميان مسجد يعنى طرف مشرق پيش برده اند، بدين جهت رواق از باب الرحمه الى آخر ضلع غربى نُه قدم عرض به هم رسانيده و از براى يقين، همين دو ستون و دو ستون بعد از آن است كه اغلب ستون هاى مسجد مسقّف و ستون هاى شمالىصحن از محاذات هم تقريباً بيرون رفته اند.

ضلع شمالى

صد و بيست قدم طول و يازده ستون و دو جرز سنگى در طرفين ضلع و دو رواقِ نه قدم عرض دارد و مقابلشصحن مطهر و تفصيلش از اين قرار است: در زاويه شمال و مغرب انبارى است كه درب مناره سليمانيه كه ذكرش بيايد از پهلوى اين انبار است و در پهلوى اين انبار متّصلًا مخزن كوچكى هم در ميان ديوار از براى گذاردن اسباب ساخته اند.

محاذى ستون سيّم و چهارم در ميان ديوار جايى درست كرده اند كه شمع و مايحتاج را


1- در نسخه ملك آمده: ... عرض دارد. تنبيه:« طرف شرقى اين رواق اول ضريح مطهر و بعد محاذى ...»

ص:313

مى گذارند. مقابل ستون ششم و هفتم نيز در ميان ديوار جايى براى غسل كردن ساخته اند.

در محاذى ستون نهم و دهم باب توسل است كه باب بسيار عالى سلطان عبدالمجيد خان عثمانى ساخته و جلوخانِ خيلى خوبى دارد كه در هر طرفش سه اطاق متصل به هم از براى خدّام و مستحفظين حرم و مسجد ساخته اند و الان اين باب مشهور به اسم سلطان عبدالمجيد خان است.

پهلوى اين باب در زاويه شمال و مشرق انبارى است كه رو به مغرب درى دارد كه از اين در به بالاى مناره سلطان عبدالمجيد خان مى روند.

ضلع شرقى

دويست و بيست قدم طول و دوازده ستون و جرز و دو رواقِ نه قدم عرض دارد و در مقابلصحن واقع گرديده و اين دو رواق را مسجد زنانه كرده اند، يعنى از محاذى ستون دويّم باب مجيدى ديوارى به قدر قامت انسان، در فاصله ستون ها كشيده و رواقين را تا آخرصحن مسجد زنانه كرده اند و در اين امتداد نيز دو در مشبك چوبى دارد، يكى مابين ستون چهارم و پنجم و يكى مابين ستون هفتم و هشتم است و بعد داخل مسجد مسقف مى شوند كه از ستون سيزدهم تا آخر ضلع جنوبى پانزده ستون و جرز دارد.

و «(1)» در محاذى ستون هشتم و نهم و نصف دهم به فاصله هفت قدم از ستون رديف اول رواق كنارصحن، باغچه در ميانصحن واقع است كه شش درخت نخل و غيره بسيار خوش وضع دارد.

و در جنب جنوبى اين باغچه چاه آبى است به قدر چهار پنج ذرع ريسمان ... آب دارد و بئرالرسول نامند، گويند اين موضع خانه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بوده است، لهذا الان هم باغچه مزبور، مشهور به باغچه حضرت فاطمه عليها السلام است.

و بعد از ستون دوازدهم ازصحن، داخل مسجد مسقف مى شوند كه تا آخر ضلع


1- در نسخه ملك آمده: تبصره: محاذى ستون ...

ص:314

جنوبى پانزده ستون و جرز است، پس مجموع ضلع شرقى، چه صحن و چه مسجد مسقّف، بيست و هفت ستون و جرز است. مقابل ستون سيزدهم و چهاردهم در ديوار شرقى، باب نساء است كه دخلى به صحن ندارد و داخل مسجد مسقّف است و برابر ستون هفدهم باب جبرئيل نيز در ديوار شرقى است. و محاذى باب نساء و باب جبرئيل يك رواقِ نه قدم عرض و محاذى درهاى مزبور ضريح مطهر واقع است. «(1)» ملاحظه

در پشت شمالى ضريحِ مطهر حضرت بتول رحمهم الله ايوانى است به ارتفاع يك پله از زمين كه مردم روى اين ايوان پشت ضريح مطهر حضرت بتول ايستاده، زيارت و نماز مى خوانند و دعا مى كنند و درى هم دارد كه خادمين حرم گاهى از براى چرغ گزاردن و غيره به ميان ضريح بتول عليها السلام و از اينجا به مقبره حضرت رسول صلى الله عليه و آله مى روند.

دقيقه

از براى وسعت به هم رسانيدن مقابل باب جبرئيل، يك ستون مقابل اين باب را ميان مسجد نزده اند، بدين جهت مقابل در مزبور وسعت به هم رسانيده اند. و در محاذى باب جبرئيل شش دهنه ضريح مطهر واقع است كه دو دهنه اش درب روضه حضرت زهرا كه به قدر دو قدم عقب تر از چهار دهنه ديگر ضريح است كه بدين سبب جلو درب روضه بتول وصعت به هم رسانيده، مردم پشت در مزبور مى ايستند و زيارت حضرت بتول را مى خوانند. و چهار دهنه ديگر ضريح متعلق به حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله است.

و در ميانه اين دو دهنه روضه حضرت زهرا است و يك ستون كاشى كارى و يك درب «و طرفين اين ستون دو در متصل است كه يكى محسوب مى شود» «(2)» و از اين در داخل روضهصديقه طاهره و از آنجا به مرقد حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله و شيخين مى روند و چهار دهنه ديگر ضريح مطهر رسول الله صلى الله عليه و آله دو پى چهار قدم عرض در


1- اين پاراگراف در نسخه ملك خط خورده است.
2- آنچه در گيومه آمده در نسخه ملك خط خورده است.

ص:315

طرفين و دو پى دو قدم عرض در وسط ضريح دارد و دو ستون مرمر در ميان اين دو كوچك به همين طريق است طرف مقابل ضريح الا اين كه طرف مقابل، يك در مقابل قبر شيخين نيز به ميان ضريح دارد.

نكته: ميانه باب نساء و باب جبرئيل به قدر يك پله زمين مسجد را بلند نموده، سكّو و اطاقى ساخته اند كه مسكن و مخزن خواجه هاى حرم است.

توضيح

در مقابل اين چهار دهنه ضريح، بالاى ديوار شرقى سه پنجره است كه ابواب نزول ملائكه گويند: دو پنجره اش مقابل باب السلام است كه گويند از اين درها حضرت ميكائيل و اسرافيل و عزرائيل به حضرت رسول الله نازل مى شده اند. لهذا هركدام از اين درها به اسم يكى از اين ملائكه ها موسومند.

ملاحظه

علاوه بر جارها و چهل چراغ هاى مسجد مطهر از هر دهنه طاق هم سه چراق آويزان است كه با روغن زيتون مى سوزد.

در بيان منارهاى مسجد

مسجد مطهر پنج مناره دارد، يكى بالاى سر حضرت كه مناره رأسيه نامند و راهش چنانكه مذكور شد از زاويه جنوب و مشرق مسجد است كه مأذنه حضرت بلال بوده است و در بالاى باب السلام و باب الرحمه و باب مجيدى نيز هريك مناره اى است به اسم همان باب. و مناره هم از زاويه شمال و مغرب مسجد است و راهش هم از همين زاويه است كه مناره سليمانيّه مى نامند.

در زمانى كه حاج شامى از شام وارد مدينه مى شوند، آن سه شبى كه در مدينه منوره توقف دارند رسم است كه اين مناره را از بالا تا پايين چراغان مى نمايند.

ص:316

قبه هاى مسجد

در مسجد رسول اللهصلى الله عليه و آله دو قبه است، يكى از فولاد در بالاى سر مبارك حضرت و قبه ديگر بالاى رواق، محاذى محراب عثمان، خليفه سيم است.

ذكر اجمالى از اماكنى كه در ميان مدينه طيبه واقع گرديده

در ميان جنوب و شرق حرم رسول الله به بعد سه دقيقه تقريباً، متصل به خارج قلعه شهر، قبرستان بقيع واقع گرديده كه طولش چهارصد قدم و عرضش سيصد قدم كه در اين طول و عرض ديوار مخروبه كوتاهى دارد و ساختن اين ديوار بسيار لازم است كه مسلمين بزودى بانى شده، همت در انجامش بنمايند كه چنين قبرستانى كه بانى ندارد اينطور مخروبه نماند و چندان مخارج هم ندارد. و در جنوب و مغرب اين قبرستان فقط اطاقى ساخته اند كه مقبره چهار امام بزرگوار: امام حسن مجتبى، امام زين العابدين، امام محمدباقر، امام جعفرصادق عليهم السلام و عباس عمّ حضرت رسول است كه اين چهار امام در يكصندوق و عباس هم در يكصندوق است، ولى اين دوصندوق را در ميان يكصندوق گذارده اند.

در سنه هزار و دويست و سى و چهار هجرى محمدعلى پاشاى مصرى به امر سلطان محمود عثمانى بقعه ائمه بقيع را تعمير كرده است، ولى يك ايوان رواق مانندى در دورش خيلى لازم است على العجاله- دو دور اطاق ائمه بقيع بسازند. و در اين بقعه محتملًا ائمه اطهار عليهم السلام مى باشد. و چند اطاق كوچك هم در اطراف شمالى ائمه بقيع دارد كه مقبره بعض از زوجات و اولاد و احفاد حضرت رسالت است و هفت نفر هم از زوجات حضرت در يك ضريح و اسامى آنها بالاى قبرشان در روى تخته نوشته اند و بنات رسول الله، ام كلثوم، و رقيه و زينب هم در يك بقعه مى باشند، و در آخر زاويه شمال و مشرق قبرستان بقيع، حليمةالسعديّه دايه حضرت رسول الله، مدفون و بقعه هم دارد. اطاقى هم در غايت ضلع شرقى قبرستان ساخته اند كه خليه سيم مدفون است، چون سابقاً اين

ص:317

مقبره در «حشّ كوكب» «(1)» و خارج از قبرستان بقيع بوده، معاوية بن ابى سفيان در زمان خود اين مقبره را متصل به آخر بقيع كرده است.

و در اين قبرستان جمعى ازصحابه عالى مقدار و فضلاى روزگار، مثل سعد بن معاذ «(2)» و مرحوم شيخ احمد احسائى «(3)» و شيخ ابوالقاسمِ مرحوم، شيخ الاسلام شيراز و غيره مدفونند. اين دو نفر شيخ بزرگوار در هزار و دويست و چهل و دو و (هزار و دويست و) هشتاد و شش وفات نموده اند.

و بيت الاحزان در بقيع و مقبره فاطمه بنت اسد، والده حضرت اميرالمؤمنين خارج از ديوار بقيع واقع گرديده و حضرت رسول در قبر او داخل شده است.

در ميان جنوب و مغرب مسجد رسول الله در ميان شهر در سوق الطّوال به فاصله سه دقيقه، سيدنا عبدالله پدر حضرت رسول الله مدفون است، معروف به بيت ابى النبى و در پهلويش سيدنا مالك علمدار رسول پروردگار مدفون است، «(4)» يك بقعه خوبى دارند.

و مصلى در ميان مسجد مصلى است كه آن را مسجد غمامه نيز گويند كه در خارج سور شهر به فاصله چهار پنج دقيقه در جهت جنوب و مغرب مدينه واقع گرديده و متصل بدين مسجد قريب به هم در مناخة المدينه «(5)» در خارج قلعه شهر، مساجد خلفاء اول و دويّم و حضرت اميرالمؤمنين و مسجد حضرت بلال واقع است.


1- گويا كسى كه به احتمال نسخه را براى مؤلف ويرايش مى كرده در كنار نسخه نوشته: معناى حش كوب را نفهميدم، و مؤلف در جواب وى آورده: حش كوكب مقادبر يهود بوده است و اين قبر كه به اسم خليفه ثابت است قبر عثمان بن مظعون است برادر رضاعى حضرت رسول، مشتبه كرده اند.
2- در نسخه مرعشى سعد بن عباده بوده كه اشتباه است و در نسخه ملك سعد بن عباده خط خورده و سعد بن معاذآمده است.
3- در حاشيه نسخه ملك آمده: ماده تاريخ تولد جناب اوحد شيخ احمد اعلى الله مقامه« انقض المدينه» مى باشد دراشعارش، جناب حسن مجتبى عليه السلام در خواب به او تعليم فرمودند، معروفست به واسطه خواندن همان فتوحات علميه بر او منكشف گرديد و كتب بسيار از آن عالى مقدار در دست است. دو دفعه به مكه مشرف شدند و سفر آخر در سنه هزار و دويست و چهل و سه در يك منزلى مدينه وفات نموده، آوردند در قبرستان بقيع متصل به مقبره جناب حسن مجتبى عليه السلام زير ... رحمت، سه چهارك به ديوار مانده، مابين بقعه حسنيه و بيت الاحزان دفن شده، ماده تاريخ اين است: فزت بالفردوس فوزاً يابن زين الدين احمد، رحمةالله عليه.
4- معلوم نيست مقصود مؤلف از اين مالك كيست؟ مى دانيم كه قبر مالك بن ايس در بقيع واقع است، او رئيس مذهب مالكى است و پدرش صحابى رسول خدا صلى الله عليه و آله بوده و البته علمدار نبوده است.
5- . مناخه، يعنى بارانداز، چون حاج شامى و غيره در اين محل اردو مى زنند مؤلف.

ص:318

بيان اطراف مدينه طيبه

جبل احد در طرف شمالى مدينه به مسافت دو ساعت واقع و اين كوه منفصل و رنگش قرمز و طرف شمال و شرقش اقرب به مدينه است و در حول و حوشش مزارع اهل مدينه مى باشد. و در امتداد راه احد، كوه مسمّى به سلع واقع است كه غارى هم در اين كوه سلع است، بعضى منسوب به حضرت رسول الله و بعضى به حضرت ولى الله مى دانند و كوه سلع نيز منقطع و مابين شمال و مغرب مدينه و در شرقى وادى بطحان واقع گرديده.

و قبر محمدصاحب نفس الزكيه ابن عبدالله الحسن بن الحسن عليه السلام در نزديكى كوه سلع واقع است. مابين شمال و مغرب به فاصله ربع ساعت مسجد الفتح پيغمبر مى باشد و مشهر است كه سوره مباركه «انا فتحنا لك فتحاً مبيناً» در اينجا به حضرت نازل گرديده «(1)» و در پهلويش مسجد حضرت سلمان فارسى رضى الله عنه كائن است و مسجد فتح در دامنه غربى كوه سلع است كه به طرف وادى است و كوه مزبور فاصله ميانه مدينه منوره و ميانه مسجد فتح است كه آن را مسجد احزاب و مسجد اعلى نيز گويند و در طرف قبله مسجد فتح، چهار مسجد ديگر است كه همه را مساجد فتح گويند.

و ثنيّات الوداع هم دو تپه كوچكى است كه يكى از آنها اتصال به سلع دارد و راه شام كه حجاج و قوافل مى ايند از مابين كوه احد و سلع از «قريه بركه» است.

و قلعه توپخانه در بالاى كوهى است كه مجاور كوه سلع است كه مشرف بر ميدان است كه در آنجا حجّاج شام منزل مى كنند. چنانچه مذكور شد به زبان عربى مناخه گويند يعنى بار انداز. و نيز قريه معروف به «صدقه» در راه احد واقع و در حولش اين قراء به بُعد يك ساعت و كمتر متوالياً واقع گرديده: العيون، ام صدير، الغابه، بركه، چنان بيان شد از بركه عبور حاج شامى است.

با فاصله سه ربع ساعت از مدينه مرقد حضرت حمزه سيدالشهدا، اسدالله و اسد


1- ظاهراً مؤلف گمان كرده كه مسجد فتح مناسب با سوره فتح دارد درحالى كه مسجد مزبور مربوط به غزوه احزاب است و سوره فتح مربوط به صلح حديبيه و فتح مكه است.

ص:319

رسوله عليه السلام واقع و در شمالش به بعد پانصد قدم تقريباً، محل صدمه خوردن دندان مبارك حشرت رسول الله، و مابين اين دو محل، طرف شرقى متصل به راه قبور شهدا فى سبيل الله احد است و از قبر حضرت حمزه الى پاى دامنه كوه احد تقريباً يك ساعت مسافت و كوه احد در اينجا تقريباً به شكل مثلث افتاده.

و در هشتصد و شانزده قدمى مقبره حضرت حمزه در انتهاى دره، مسجدى است كه حضرت رسول الله در روز جنگ احد در حالت مجروحى به تنهايى در اين مكانى كه مسجد است نماز خوانده اند و حضرت صادق عليه السلام به عقبة بن خالد فرمودند كه در اين مسجد نماز بخوان. و اينجا همان دره اى است كه در روز جنگ احد حضرت رسول الله به كمان داران سپرده بودند كه آن را محافظت نمايند، آنها به طمع غنيمت از اين محل رفتند و مخالفين اين دره را گرفته و شكست بر لشكر اسلام وارد آوردند.

مقبره حضرت حمزه را سلطان عبدالمجيد خان عثمانى خيلى خوب ساخته ولى از شهداى احد به غير از حضرت حمزه سيدالشهدا و عبدالله بن جحش كه برادر زينب زوجه حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله كه خواهرزاده حضرت حمزه است، اسم شهيد ديگر معروف نيست. بهتر اين بوده كه در سر مقبره اين شهداء فى سبيل الله اسامى آنها هم مرقوم مى گرديد تا مردم بدانند اينها كيستند كه به اين ثبات قدم در ركاب ظفر انتساب حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله جان دادند.

و غزوه احد در ماه شوال المكرم، سال سيّم هجرى واقع شده و آيه «ليس لك من الامر شئ» «(1)» و غيرها در حق اين جنگ نازل كرديده و حضرت حمزه به عزّ شهادت فائز گرديده. الى يومنا هذا در همين ماه اعراب بسيار از اطراف بر مقبره حضرت حمزه آمده، چند شب و روز مشغول گريه و زارى و عزادارى و نوحه و اطعام طعام مى باشند.

و در همين جنگ به دندان مبارك نبوىصدمه خورد و حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام، پاى ثبات فشرده كه از شدّت جهاد، شمشيرش شكست و حضرت پيغمبر ذوالفقار به او عنايت فرمود و لا فتى الاعلى، لا سيف الا ذوالفقار را جبرئيل از جانب ربّ


1- آل عمران، 128

ص:320

جليل آورد و حضرت امير فرمودند: در اين جنگ شانزده ضربت به من رسيد كه چهار ضربت آن به خاك افتادم و هر دفعه كه مى افتادم مر خوش روى خوش موى بازوى مرا گرفته مى گفت: سوار شو. يارى كن پيغمبر خود را كه دوست مى دارد تو را خدا و رسول او. بعد از غزا اين واقعه را به عرض نبوى رسانيده فرمودند: آن شخص جبرئيل امين بوده و تفصيل اين جنگ، همه در كتب مرقوم و منظور ما در اين كتابچه اين غايات نيست.

در شمال، بيست درجه به سمت مغرب به ربع ساعت فاصله در بيرون قلعه مدينه، تلّى است مسّمى به «قرين»، در بالايش جايى ساخته اند كه مردم بدانجا رفته شهر را تماشا مى نمانيد.

و در طرف مغرب اين تلّ به فاصله ده دقيقه، مسجد خليفه سيّم و در يسار اين مسجد به فاصله پنج دقيقه مسجدى است كه اهل مدينه، مسجد قبلتين نامند و گويند: حضرت پيغمبر در اين مسجد به دو قبله نماز خوانده اند و مسجد مزبور از مدينه تقريباً بعدش، يك ساعت است.

در مغربل مدينه به فاصله دو ساعت كوه احمر واقع گرديده كه بئر على و مسجد شجره كه ميقاتگاه حاج شامى و مدنى است در دامنه اين كوه كائن است كه از اين مسجد از براى عمره حجةالاسلام محرم مى شوند. و در طرف مغرب بئر على به مسافت يك ساعت قريه علاوه موضوع است.

و در مغرب حقيقى مدينه، كوه وعير كامير است كه وراى همه جبال و از شمال به جنوب ممتد و منفصل و تا مدينه تقريباً يك فرسخ و نيم است و در پيش رويش دو كوه جماءالكبرى و جماءالصغرى كه امتداد اين دو كوه به مغرب و جنوب مغرب مى باشد و فاصله جماءالكبرى تا وعير تقريباً يك فرسخ و اين دو كوه نيز منقطع است و جماءالصغرى اتصال به مسجد شجره كه ذوالحليفه است دارد و مابين مسجد شجره و مدينة حصون الحقيق بوده كه اكنون خراب است كما ذكر. و از مسجد شجره تا مسجد قبلتين تمام آن وادى حصون عقيق است كه در شاطى وادى واقع است.

و كوه عير در جنوب مغرب و جنوب مدينه واقع و كوه منقطع و تا مدينه تقريباً از يك

ص:321

فرسخ زيادتر است، جبار وعير و كامير و كوه احد از همه جبال اطراف مدينه مرتفع تر است. بدين جهت در وقت طلوع، آفتاب آول بر آنها مى تابد، چنانچه هنگامى كه بنده درگاه علام پناه در مدينه منوره مشرف بوده در اول جدى هزار و دويست و نود و دو هجرى «شاهزاده حاجى معتمدالدوله امتحان فرموده بودند» «(1)» اولِ جدى آفتاب يك ساعت و بيست و هشت دقيقه از دسته گذشته بر كوه احد و وعير و كامير تابيد و بعد از چهار دقيقه بر منارهاى حرم مبارك طالع شد.

در سمت جنوبى مدينه به مسافت سه ربع ساعت مسجد قبا در ميان قريه بزرگى به همين اسم واقع است كه آيه مباركه «لمسجد اسّس على التقوى من اول يومٍ» «(2)» در حق اين مسجد نازل گرديده و خانه هاى انصار در اين قريه بوده و از مدينه تا مسجد قبا تمام باغستان خرما است، از دروازه كه بيرون مى روند بايد از وادى رانونا عبور نمايند كه در فصل بهار هنگام طغيان آب، آب مزبور به ميان شهر جارى گرديده و از كنار شهر گذشته به آب وادى بطحان ريخته و اين دو وادى نيز به وادى عقيق متصل مى شود.

و در وسط راه از دولت عثمانى قراول خانه ساخته اند، توپ و سرباز در آنجا است و تمامى اراضى اين حول و حوش شوره زار است و مى گويند خرما در زمين شوره زار بهتر بعمل مى آيد. شايد در اين قسمت از زمين شوره زار خرما خوب شود و قاعده كليّه نداشته باشد به دليل اينكه در اينجا با اين شورى زمين، اكثر جاها آبش شيرين است.

و در شرقى اين مسجد به فاصله ده دقيقه مسجد فضيخ در قريه قربان واقع شده و مسجد مزبور مخروبه است، طولش تقريباً بيست ذرع و عرضش سه ذرع، قدرى از اين مسجد را به چوب خرما پوشيده اند و بيشترش سقف ندارد وصحن هم دارد، كه ديوار دور او باقى است. وقتى حضرت رسول الله بنى النضير را محاصره فرمودند، خيمه مبارك را در نزديكى اين مسجد زده و شش شب در اين مكان نماز خوانده اند و به قولى حضرت اميرالمؤمنين در همين مسجد فضيح رد شمس نمودند.


1- آنچه در گيومه آمده در نسخه ملك نيست.
2- توبه، 108

ص:322

و در ميانه اين دو مسجد، مسجد شمس كه مشربه «(1)» ام ابراهيم نامند در دامنه كوه كائن است و مشربه ام ابراهيم از عوالى مدينه و عبارت از ماريه قبطيّه، مادر ابراهيم، پسر حضرت رسول الله است كه حضرت يك ماه بر زنان خشم فرموده در آنجا اقامت فرمودند. مسجد كوچكى از سنگ در اينجا ساخته اند، اكنون خراب شده و سقف ندارد. ديوار طرف قبلى آن آباد است و سه طرفش خراب.

صدهزار افسوس دارد از همچو مساجد و اماكن شريفه كه محل نزول ملائكه و قرآن و معبد حضرت پيغمبر آخرالزمان بوده، اعراب آنقدر تغافل نموده و همه را خراب كرده اند و در آباديش بهيچ وجه كوشش و سعى نمى نمايند كه عنقريب منهدم خواهد شد.

«چون بنده درگاه در اين مساجد شريف به همراهى نواب والا شاهزاده حاجى معتمدالدوله رفته و نماز خوانده، هميشه اين محبت را فرمودند در نظرم دارم». «(2)» خلاصه حديث است كه بعد از رحلت خاتم انبياء در همين مسجد قبا حضرت ولى الله، حضرت رسول الله را به خليفه اول ظاهر نموده كه به او فرمودند: نگفتم حق را به على تقديم كن. آبى كه به مدينه بواسطه قنات جارى است، از دامنه همين كوه قبا است و بواسطه همان بلندى، اين زمين قباست. چنانچه مذكور شد كه در فصل طغيان آب هاى اطراف قبا به ميان مدينه جارى شده و از پهلوى شهر گذشته و به قريه الغابه مذكوره سارى، بعد مخلوط به آب وادى بطحان مى شود.

دقيقه

اين آب را عين ورقا گويند كه از ميان چندين چاه و نهر جارى مى شود، يكى از چاه هايش را عين ادريس گويند كه اين چاه در ناحيه قبا واقع و به نهايت آبش بامزه است كه بواسطه آب دهان مبارك حضرت رسول الله بركات پيدا كرده و به قول خاتم مبارك فخر عالم از انگشت خليفه سيّم در ميان اين چاه افتاد كه بعد از آن مردم در بالاى آن آغاز و ظهور فتنه نمودند و نخلستان و باغات و سبزى كارى زياد در قراء اطراف


1- در اصل: شارب
2- آنچه در گيومه آمده در نسخه ملك نيست.

ص:323

مدينه، بخصوصه در همين حول و حوش قريه قبا دارد. و قريتين «قربان» و «عوالى» در غربى قريه قبا به بُعدِ يك ساعت و سك ساعت و نيم تقريباً، واقع است.

در مشرق مدينه به فاصله ربع ساعت قريه مانده واقع گرديده و سه ربع ساعت كه از اين قريه مى گذرد به مدفن سيدنا «على العُريد» يا «على العُريض» «(1)» ه از اولاد حضرت اميرالمؤمنين است مى رسد و اين امامزاده در حرّه سياه، يعنى ريگستان سياه واقع شده كه محل عبودر حاج جبلى از پهلوى همين امامزاده است.

و حرّه بنى قريظه در مابين مشرق و جنوب مدينه واقع گرديده. در جنوب و مغرب مدينه «حره بنى النضير» است كه قتل يزيد بن معاويه در ماه ذى الحجة الحرام شصت و سه هجرى در آن مكان واقع شده «(2)» كه اكنون قبور شهداى حرّه در آنجا معروف است كه پس از آن قتل، مدينه مفتوح شده و در حرم مطهر آدم كشتند و هزار نفر دختر از بنات مهاجر و انصار سال ديگر زائيدند با آنكه شوهر نداشتند كه تفصيلش در كتب و اخبار و تواريخ مذكور است.

معاريف يثرب

عبارت از سعد بن معاذ كه در جنگ احزاب شهيد شد، «(3)» ابوايوب انصارى، در سال اول هجرت، حضرت رسالت، مدت هفت ماه در خانه او بود و از ايشان نصرت و اعانت بسيار به حضرت رسيد. قيس بن (سعد) عبّاده، در اكثر معارك ركاب حضرت شاه ولايت مآب بوده؛ جابر بن عبدالله انصارى «(4)» از جمله صحابه كبار، سيّد ابرار و اجلّه احباب حيدر كرّار و از جمله اخيار انصار بوده و حسان بن ثابت كه در سلك مداحان حضرت رسالت پناهى انتظام داشته. ابومحمد سعيد بن المسيّب المخزومى از فقهاى سبعه


1- مقصود على بن جعفر صادق عليه السلام است كه از اصحاب ائمه اطهار عليهم السلام مى باشد و نام او همان عريضى است نع عريد.
2- مقصود كشتن مردم مدينه توسط سپاه يزيد است.
3- مؤلف در اين باره به خطا رفته؛ كسى كه در احزاب تير خورده و مدتى بعد به شهادت رسيد سعد بن معاذ بود.
4- مؤلف او را سليمى ناميده درحالى كه جابر معروف به« انصارى» است و در اصل از طايفه« بنى سلمه» بوده است. همچنين مؤلف در حاشيه درباره وى آورده: در اكثر معارك ملازم ركاب حضرت شاه ولايت بوده است.

ص:324

مدينه و امام زين العابدين در شأن او فرموده: سعيد بن المسيّب اعلم الناس بما تقدّمه من الاثار وافضلهم فى رأيه. «(1)» در اوقات حيات، چهل و پنج حج گزارده بود و مدت پنجاه سال در نماز جماعت تكبير اول از وى فوت نشده و ازصف تخلّف ننموده و سى سال، بيش از استماع اذان در مسجد حاضر شده، با سياست دختر خود را به عبدالملك نداد با سلطنتى كه داشت، به كبيره ابن عبدالمطلب كه طلبه علوم بود با فقرى كه داشت داد و به دو يا سه درم عقد بست. «(2)» ابوعبدالله بن محمد بن عمر بن واقد الاسلمى؛ «(3)» محمد بن اسحاق در انواع فضايل نفسانى سيما علم سير و اخبار مهارتى كامل حاصل نموده، اول كسى كه متصدى علم سير گشته وى بوده و در احدى و خمسين و مائه فوت گشته.

ربيعة بن ابى عبدالرحمان فقيه، فقيه اهل مدينه بوده و با بسيارى ازصحابهصحبت داشته كه ذكر احوالات و تعريف هر كدام در كتاب مبسوط جغرافيايى عربستان كه تأليف نموده ام مذكور داشته.

چون اسمى از مدينه منوره و اطرافش برده شد و بيان مختصرى از جغرافياى آن در كتابچه گرديد و مدينه خود يكى از شهرهاى حجاز است لازم شد اشاره هم از خلفا اين مملكت بشود كه مطالعه كنندگان چندان بى بهره از تاريخ آن نمانند.

بيان اجمالى از خلفاى حجاز

بعد از اصحاب حضرت رسول اللهصلى الله عليه و آله كه در حجاز حكومت داشتند، نخست ابن زبير حكمران شد و بعد از او عباسيّه از طرف عبدالله سفّاح عموى كوچكش «داود» در مكه و مدينه و يمامه والى گرديد كه قاتل حضرت امام محمدباقر عليه السلام است.

بعد از او دولت بنى اخيضر ظهور نمود كه اينها خلفاى حجاز شدند و شُرفاشان چهار طبقه اند و جمله آنها حسنى اند اول بنواخيضر، دويّم اولاد مؤسس، سيّم بنى هاشم است


1- طبقات الكبرى، ج 5، ص 122- 121 افقههم فى رأيه
2- نك: طبقات الكبرى، ج 5، ص 138
3- صاحب كتاب« المغازى»

ص:325

كه فقط همين ها مى گويند به حسينى منتهى مى شوند، چهارم بنى قتاده است.

و ما حالا ذكر بنى اخيضر را مى نماييم و اينها عبارتند از بنويوسف بن ابراهيم بن موسى عبدالله المعصر بن محسن مثنى بن حسن بن على بن ابيطالب عليه السلام كه اينها را حسنيّه گويند.

و ظهورشان در سنه دويست و پنجاه و يك هجرى و خلافتشان مستمرّ مى بوده تا اينكه قرامطه غلبه نمود. در سنه سيصد و هفده (317). آخر اخيضريها،صالح بن اسماعيل بود كه از همين سنه به بعد در شهر «محانه» كه در مملكت سودان است از آنها سلطنت مى كردند.

بعد از اينها بنوهاشم غلبه نمودند و بعد از او، بعد ازصالح مذكور اولادش موسى بنوسليمان بن حسن المثنّى در مكه مستقل گرديد.

و در زمان مزبور شخصى ظهور نمود كه او را ابوطاهر سليمان بن عبدالله ابى سعيد الحسينى مى گفتند و از شر او زمانى چندكس قادر بر آمدن حج نبود، طرق را قطع نموده بود و چون قومش زياد شد به افناى حجّاى قصد نمود و در اواخر سنه سيصد و ده كه جمله حاج در روز ترويه در حرم شريف جمع بودند عسكر و افراد كعبةالله را محاصره نمود و در كعبه و اطراف مكه سى هزار نفر حجاج را قتل نمود و در سنه سيصد و نوزده نقل مى نمايند كه از اين ابوطاهر يك نفر موجر فاجر كه غلام بود در ماه رمضان المبارك ظهور نمود و دعوى الوهيت كرد و خيلى از مردم را تابع خود ساخت و اين غلام به آنها فرمان هاى چند داد كه ذكرش در اين كتابچه، موجب تطويل كلام است. من جمله مردم را به تعظيم آتش و شرب خمر و لواط امر مى نمود و كسى كه با دهان آتش را خاموش مى كرد، امرش اين بود كه زبانش را ببرند.

الحاصل سلسله اين بنو ابوطاهر هم منقرض شد و هاشميّه كه ذكرش شد در مدينه ظهور نمود كه آنها اولاد مهنا بن الحسن بن المنها بن داود بن قاسم تا حضرت امام حسين بن اميرالمؤمنين عليهم السلام است كه اول آنها ابوفلية الشريف قاسم و آخرشان سليمان است.

بعد از بنوقتاده ابن ادريس كه او نيز به الحسن بن حضرت اميرالمؤمنين على بن ابيطالب عليه السلام منتهى مى شود ظهور نمود.

ص:326

ابن بنوقتاده در قلعه ينبع مى بودند، وقتى كه بنى هاشم ضعيف شدند، اين قتاده به آنها غالب شده و مكه را از دست آنها گرفتند و در مكه مستقل شدند و از سلسله همين ها است كه الى الان شُرفاى مكه هستند و در كل حجاز حكمشان جارى است و تابع سلاطين آل عثمانند.

الحاصل در اين جزيرة العرب حكوماتش از امراء و شرفاء و مشايخ متعدد است كه بعضى مستقل و بعضى تابع دولت عثمانى بوده و تفصيل احوال ملوك و غيره اش در كتاب ديگرى كه بنده درگاه، تأليف نموده مفصّلًا و مشروحاً مسطور است، ان شاء الله عمرى مى باشد، بعد به طبع خواهد رسيد.

غرض نقشى است كزما باز ماند

در هفدهم شهر ذى قعدة الحرام 1294

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109