سيرى در اماكن سرزمين وحى

مشخصات كتاب

نام كتاب: سيرى در اماكن سرزمين وحى

نويسنده: على اكبر حسنى

موضوع: تاريخ مكه و مدينه

زبان: فارسى

تعداد جلد: 1

ناشر: نشر مشعر

مكان چاپ: تهران

سال چاپ: تابستان 1371

نوبت چاپ: 1

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

مقدمه

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

«يكى ديگر از وظايف مهمّ، قضيه آشنا كردن مردم است به مسائل حجّ، آدم بسيار مى بيند كه حجّ مى روند، زحمت مى كشند، لكن مسأله حجّ را نمى دانند ...» امام خمينى رضوان اللَّه تعالى عليه

حجّ نمايشى پرشكوه، از اوج رهايى انسان موّحد از همه چيز جز او، و عرصه پيكارى فرا راه توسن نفس، و جلوه بى مانندى از عشق و ايثار، و آگاهى و مسئوليت، در گستره حيات فردى و اجتماعى است.

پس حجّ تبلور تمام عيار حقايق و ارزش هاى مكتب اسلام است.

مؤمنان گر چه با اين عبادت الهى، آشنايى ديرينه دارند، و هر سال با حضور شورانگيز از سراسر عالم، زنگار دل، با زلال زمزم توحيد مى زدايند، و با حضرت دوست تجديد ميثاق مى كنند، و گر چه ميراث ادب و فرهنگ ما، مشحون از آموزه هاى حيات بخش حجّ است، امّا هنوز ابعاد بيشمارى از اين فريضه مهمّ، ناشناخته و مهجور مانده است.

پيروزى انقلاب اسلامى، در پرتو انديشه هاى تابناك امام خمينى رضوان اللَّه تعالى عليه، حجّ را نيز همچون ساير معارف و احكام اسلامى، در جايگاه واقعى خويش نشاند، و سيماى راستين و محتواى غنى آن را نماياند.

امّا هنوز راهى دراز در پيش است، تا فلسفه و ابعاد و آثار و بركات حجّ، شناخته و شناسانده شود، و مؤمن حجّ گزار با آگاهى و شعور دينى، بر آن مواقف كريمه، و مشاعر عظيمه، كه محلّ هبوط ملائكةاللَّه، و توقّف انبياء و اولياء بود، گام بگذارد.

در راستاى تحقق اين هدف بزرگ، بعثه مقام معظّم رهبرى با الهام از

ص: 8

انديشه هاى والا و ماندگار امام راحل احياگر حجّ ابراهيمى، قدسّ سرّه الشّريف و بهره گيرى از رهنمودهاى ارزشمند رهبر عزيز انقلاب اسلامى حضرت آية اللَّه خامنه اى مدّظلّه العالى، با تأسيس معاونت آموزش و تحقيقات، تلاش مى كند فصل جديدى فرا راه انديشمندان مسلمان، و علاقمندان به فرهنگ حجّ، و زائران و راهيان حرمين شريفين بگشايد. از اين رو در عرصه تحقيق و تأليف و ترجمه آثار گوناگون پيرامون حقايق و معارف حجّ، آشنايى با اماكن مقدسه، تاريخ و سرگذشت شخصيت هاى بزرگ اسلام، بررسى رويدادها و عرضه خاطرات و به ويژه آموزش مسائل و آداب حجّ تلاش هايى را آغاز كرده است. آنچه اينك پيش روى خواننده قرار دارد برگ سبزى است از اين دفتر.

بى گمان راهنمايى و همراهى انديشوران، از نارسائى ها خواهد كاست، و در اين راه معاونت آموزش و تحقيقات بعثه مقام معظّم رهبرى، از همكارى همه علاقمندان استقبال كرده، و دست آنان را به گرمى مى فشارد. كتاب سيرى در اماكن سرزمين وحى توسط فاضل ارجمند جناب حجة الاسلام والمسلمين آقاى على اكبر حسنى تهيه و تنظيم گرديده و پس از ويرايش، تصحيح عبارات و در پاره اى موارد بازنويسى متن در مركز تحقيقات حج، به شكل كنونى در اختيار خوانندگان محترم قرار گرفته است اميد آنكه با مطالعه آن، حجاج عزيز بيت اللَّه الحرام و زائران حرم نبى اكرمصلى الله عليه و آله بتوانند با آگاهى و بصيرت بيشتر، و شناخت دقيق نسبت به اماكن مكّه و مدينه، از بركات فراوان اين سفر معنوى و الهى بهره مند گردند.

و من اللَّه التوفيق و عليه التكلان

معاونت آموزش و تحقيقات بعثه

مقام معظم رهبرى

ص: 9

بخش اول: مدينه منوره

اشاره

ص:10

ص: 11

جغرافياى مدينه

مدينه منوره، در شمال شرقى جده، و شمال مكه واقع است، و در عرض 5/ 23 از خط استوا، و طول 70 درجه از جزائر خالدات، قرار گرفته و 720 متر از سطح دريا ارتفاع دارد. فاصله آن تا مكه حدود 90 فرسخ شرعى و تقريباً 500 كيلومتر است.

شهر مدينه، در ميان يك جلگه است، امتداد آن جلگه از شمال به جنوب تقريباً 30 كيلومتر و عرض آن حدود 20 كيلومتر مى باشد. مدينه در قسمت شمال اين جلگه قرار دارد و بندر آن ينبوع (ينبع) است.

زمين اين منطقه براى كشاورزى و پرورش درختان مناسب است.

اين جلگه كه شهر مدينه را در ميان گرفته، از سه جهت (شمال و شرق و جنوب) به دشت هاى لم يزرع و به كوه هاى سياه متصل، و از طرف مغرب به دريا محدود است. اين سه دشت، كه شامل سنگ ها و مواد آتشفشانى در شرق و غرب، و جنوب مدينه است، در گذشته از نظر اياب و ذهاب به وسيله شتر، بسيار مشكل بوده است. بسيارى از بخش هاى اين دشت ها «حرّه» ناميده مى شود. «(1)» كوه هاى اطراف مدينه، از نظر بزرگى و كوچكى مختلف بوده و با يكديگر فاصله دارند.

كوه هاى معروف مدينه

در سمت جنوب غربى كوه، عائر (عيراوعير) است، كه سرخ رنگ، تيره، و ممتد است، و آن را «جماء الكبرى» نيز مى نامند.


1- حره به زمين سنگلاخى گفته مى شود كه سطح آن از سنگهاى آتشفشانى تيره رنگ پوشيده باشد.

ص: 12

و ديگرى كوه احد است كه در جهت شمال شرقى قرار دارد. در سمت مغرب و شمال غربى، يك رشته كوه بنام «سَلع» است، كه يك گوشه اش به شهر اتصال دارد، و راه شام، مابين كوه سلع و احد بوده است.

در طرف جنوب، يك رشته كوه پست ترى است، كه «جماء الصغرى» ناميده مى شود و به مسجد شجره اتصال دارد، قبرستان «شهداى حرّه» نزديك به همين كوه، يعنى در جهت جنوب غربى شهر واقع است و در دامن «جماء الصغرى» قرار دارد.

مساحت مابين مسجد شجره تا مسجد ذوقبلتين و شهر را «وادى حصون النيق» و مساحت مابين مشرق شهر و جنوب آن را «وادى رائونا» مى گويند.

باغات و نخلستان هاى مدينه، در طرف جنوب آن واقع، و بيش از ده كيلومتر امتداد دارد، در ميان اين باغات چند كوه كوچك، سرخ رنگ (كله قندى) واقع شده كه به آنها «جماء» مى گويند، و منظره لطيفى را بوجود آورده اند، چنانكه «ابوقطيفه» توصيف مى كند:

القصر والنخل والجماء بينهما اشهى الى القلب من ابواب جيرون

زيباترين اشياء فرخ ترين اعيان از هر چه هست پيدا وز هر چه هست پنهان

از انبياء محمد (ص) از شهرها مدينه از شاخ ها طوبى، از باغ هاست رضوان

«(1)» مدينه را پيش از هجرت پيامبرصلى الله عليه و آله «يثرب» مى گفتند.

نخستين قومى كه پس از طوفان نوح در آن سكونت يافتند قوم تبع يا تبايعه «(2)» بودند و آنگاه قوم عمالقه، بر يثرب و حجاز و مكه مسلط شدند و ظلم و ستم بسيار كردند و مدت ها بر آن نواحى سلطه داشتند تا اينكه موسى عليه السلام به رسالت مبعوث شد. آنگاه حضرت موسى لشكرى از پيروان خويش، به آن سو گسيل داشت و آنان به تدريج عمالقه را نابود ساختند، و يهوديان در اين مناطق سكونت گزيدند. ياقوت حموى و ديگران نقل مى كنند كه: يهوديان به ناچار از ستم هاى امپراتور روم (مسيحى) به اين نواحى پناهنده شدند و سپس به خاطر پيشگويى هاى تورات در مورد ظهور پيامبر آخر الزمان حضرت محمدصلى الله عليه و آله به مدينه كوچ كردند و در مدينه ساكن شدند.

به هرصورت پس از عمالقه اقوام يهود و اوس و خزرج در آنجا سكونت داشتند، بعدها همين اوس و خزرج بنام «انصار» ناميده شدند.


1- راهنماى حرمين ج 5 ص 30.
2- عمدة الاخبار فى مدينه المختار تاليف شيخ احمد بن عبدالحميد عباسى چاپ مدينه ص 36 الى 43

ص: 13

اسامى و نام هاى مدينه

مدينه نام هاى متعددى دارد «سمهودى» در تاريخ معروفش نودوچهار نام براى مدينه نقل كرده است كه مهمترين آنها عبارت است از:

1- حرم رسول اللَّه

2- طيبة

3- قبة الاسلام

4- يثرب «(1)» 5- قرية الانصار (شهر ياران رسول خدا)

6- مدينة الرسول

7- و نيز المدينة كه قرآن نيز آن را به كار برده است: «ما كان لاهل المدينة و من حولهم ...» «(2)»

8- دارالهجرة

9- ارض الهجرة

10- دار الايمان

11- دارالأبرار

12- دار الأخيار «(3)» 13- الحرام

14- غلبه و ...

«ياقوت حموى» بيست و نه نام براى آن ذكر كرده است.

و «مجد شيرازى» لغوى، سى نام گفته است.

و طبق نقل «ابن زباله» در تورات چهل نام براى مدينه آمده است. «(4)» بسيارى از اين نام ها در كتاب «عمدة الاخبار» ذكر شده است. «(5)» از جمله غلبه كه در جاهليت غلبه خوانده مى شده است. «(6)» مدينه حرم پيامبرصلى الله عليه و آله

مدينه حرم پيامبرصلى الله عليه و آله است چنانكه مكه حرم خداست.

مرحوم «محقق حلى» مى گويد: مدينه حرم است و حد آن از عاير تا وعير (عوير) مى باشد و به نقلى:

تاثور- (نام كوهى است در مدينه)

قطع درخت در آن جايز نيست. «(7)»


1- اين نام در سوره احزاب آيه 13 آمده است
2- سوره توبه آيه 120
3- عمدة الاخبار ص 68
4- راهنماى حرمين شريفين ج 5 ص 23
5- عمدة الاخبار ص 9- 68
6- عمدة الاخبار ص 43
7- مساحت اين دو كوه 12 ميل است فروع كافى ج 4 ص 564

ص: 14

صيد در آن كراهت شديد دارد. «(1)»صاحب جواهر مى فرمايد: در اينكه مدينه حرم است بين ما مسلمانان اختلافى نيست. «(2)»صاحب مسالك مى گويد: عاير و وعير نام دو كوه است كه از طرف مشرق و مغرب مدينه را احاطه كرده است. حرم مدينه چهار فرسخ در چهار فرسخ است. «(3)» حكم حرم مدينه با حرم مكه فرق دارد. زيرا در مكه بدون احرام نمى توان وارد شد ولى در حرم مدينه چنين نيست.

خوردنصيد در حرم مكه و همچنينصيد كردن در آن حرام است ولى در حرم مدينه حرام نيست و ...

پيامبرصلى الله عليه و آله فرمود: همانطور كه مكه حرم الهى است كه حضرت ابراهيم آن را حرم قرار داده است، مدينه هم حرم من است. «(4)» حديث معروفى نيز از پيامبرصلى الله عليه و آله آمده است كه: هر كس در يكى از دو حرم بميرد در قيامت بدون حساب وارد بهشت مى شود. و با اصحاب بدر محشور مى گردد. «(5)» فضيلت و شرافت مدينه

سمهودى براى مدينه و فضايل آن نود و نه خصوصيت نقل كرده است. «(6)» مدفن بزرگ ترين انبياى الهى و اشرف كائنات، قهراً از تمامى زمين برتر و اشرف خواهد بود.

پيامبرصلى الله عليه و آله فرمود: المدينه قبة الاسلام و دارالايمان و ارض الهجرة و مبوّء الحلال و الحرام. «(7)»

و نيز فرمود: مقصود از سوگند به تين (والتين) مدينه است و مقصود از سوگند به زيتون (والزيتون) بيت المقدس و همچنين مقصود از سوگند به طور سينين و بلد امين به ترتيب كوفه و مكه است. «(8)» «ابو سعيد خدرى» از پيامبرصلى الله عليه و آله نقل كرده است كه مسافرت شايسته نيست، مگر به سوى سه مسجد:

مسجد من (درمدينه)، مسجدالحرام و مسجد الاقصى. «(9)» از «مالك بن انس» پرسيدند كه منزل كردن در مدينه بهتر است يا در مكه؟


1- شرايع الاسلام ج 1 ص 278
2- جواهر الكلام ج 20 ص 75
3- مسالك شهيد ثانى ج 1 ص 128
4- و هذا الحرم بريد فى بريد
5- سفينة البحار ج 1 ماده حرم
6- وفاء الوفا سمهودى ج 2 وسائل الشيعه ج 10 ص 283
7- كتاب الحج و العمرة عبدالرزاق نوفل مصرى مناسك حج عبدالرحمن محمد امين مصرى
8- وسائل الشيعه ج 10 ص 283
9- . عمدة الاخبار ص 95 و 96

ص: 15

گفت: در مدينه، چرا بهتر نباشد در حالى كه در آنجا راهى نيست مگر اينكه رسول خدا از آنجا عبور كرده و جبرئيل بر آن حضرت در آنجا نازل شده است. «(1)» اقامت در مدينه و سكونت در آن يا مجاورت آن مستحب، و حتى مجاورت در آن از مجاورت در مكه افضل است.

پيامبرصلى الله عليه و آله فرمود: هر كس در حرم خدا يا حرم رسول خداصلى الله عليه و آله از دنيا برود در ضمن افرادى كه در امان هستند محشور مى شود. چنين كسى در قيامت از حساب و سوال و جواب معاف است. «(2)» امامصادق عليه السلام فرمود: هر كس در حرم دفن شود در امان است. «(3)» مستحب است انسان سه روز در مدينه منوره براى برآورده شدن حاجات روزه بگيرد.

امامصادق عليه السلام فرمود كه على عليه السلام فرموده است: مكه حرم خداست. مدينه حرم پيامبرصلى الله عليه و آله و كوفه حرم من است.

در گذشته بسيارى از بزرگان و علماء هنگام تشرف به مدينه و زيارت به احترام آن حضرت پياده و با پاى برهنه وارد شهر مى شدند. «(4)» غسل براى زيارت مستحب است. و حتى غسل براى ورود به شهر نيز مستحب است.

دعاى ويژه اى براى ورود به شهر نقل شده است كه از جمله بگويد: اللهم هذا حرم نبيك محمدصلى الله عليه و آله فاجعله وقاية لى من النار و امانا من العذاب و سوء الحساب ...

امتيازهاى ديگر مدينه

مدينه شهريست كه مردمش پيامبرصلى الله عليه و آله را در هنگام غربت و تنهايى پناه دادند و به استقبالش شتافتند و او را يارى كردند در حالى كه قوم و عشيره اش و ساير همشهريانش او را رانده بودند.

مردم مدينه در جبهه هاى جنگ در كنار پيامبرصلى الله عليه و آله بوده، و در راه اسلام، ايثار و فداكارى نمودند.

مدينه شهرى است كه پايگاه اسلام و مركز اولين حكومت اسلامى گرديد.

شهرى است كه آيات حقوقى، سياسى و نظامى، اقتصادى، اخلاقى و


1- وفاء الوفا سمهودى
2- سفينة البحار ماده حرم
3- وسائل الشيعه ج 10 كتاب الحج ابواب المزار
4- . من لا يحضره الفقيه ج 2 باب فضائل الحج

ص: 16

اجتماعى است و آيات مربوط به روابط بين الملل و ... در آن نازل شد. شهريست كه اتحاد واقعى اسلامى و برادرى و اخوت در آن رسما پايه ريزى و اجرا گرديد.

شهريست كه معالم دين و معارف اسلام از آنجا توسط صحابه پيامبرصلى الله عليه و آله و سپس شاگردان مكتب امامصادق عليه السلام به سراسر جهان گسترش يافت.

شهرى است كه پيكر پاك پيامبرصلى الله عليه و آله را در برگرفته و جسم پاك بزرگترين بانوى جهان زهراى اطهر عليها السلام را چون گنجينه اى مخفى در درون خود جاى داده است، پيكر پاك و مطهر چهار ستاره درخشان آسمان ولايت و امامت، وصدها نفر ازصحابه و ياران پيامبرصلى الله عليه و آله و شهداى گرانقدر اسلام را در خاك هاى گرم خويش براى هميشه نگهدارى مى كند.

زيارت پيامبرصلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام

در رابطه با اهميت زيارت پيامبرصلى الله عليه و آله و استحباب آن علاوه بر منابع شيعه، روايات زيادى نيز از طريق اهل سنت نقل گرديده است. «(1)» پيامبرصلى الله عليه و آله فرمود:

«من زار قبرى و جبت له شفاعتى»: هر كس قبرم را زيارت كند، شفاعت او در قيامت بر من واجب گردد. «(2)» و نيز فرمود: هر كس مرا زيارت كند و جز زيارت من مقصودى نداشته باشد بر خداست كه من شفيع او در قيامت باشم. «(3)» و باز فرمود: من زارني حياً و ميتا كنت له شفيعايوم القيامه. «(4)»

و همچنين فرمود: من در قيامت همسايه زائران خود خواهم بود. «(5)» و نيز فرمود: مقام زائران من همانند مقام مهاجرانى است كه براى يارى من به مدينه هجرت كردند. «(6)» اهميت زيارت آن حضرت تا بدان پايه است كه فرموده اند.

هر كس پيامبرصلى الله عليه و آله را زيارت كند، گويى خدا را در عرش زيارت كرده است.

على عليه السلام فرمود: اتمّوا برسول اللَّه حجكم اذا خرجتم الى بيت اللَّه.

نماز در مسجد مدينه برابر است با 50 هزار نماز و در مسجد الحرام با يكصد هزار نماز. «(7)»


1- عمدة الاخبار فى مدينه المختار ص 28 خلاصه وفاء الوفاص 82 وفاء الوفا سمهودى ج 1 وفاء الوفا سمهودى ج 1
2- بحار الانوار ج 97 ص 139
3- بحار ج 97 ص 143
4- بحارالانوار ج 97 ص 144
5- بحارالانوارج 97 ص 145
6- بحارالانوارج 97 ص 141 تهذيب الاحكام شيخ طوسى ج 6 ص 4
7- وفاء الوفا ج 1 ص 420

ص: 17

«زركشى» در «اعلام مساجد» از ابن عباس روايتى نقل كرده است كه پيامبرصلى الله عليه و آله فرمود: نماز در مسجد من با ده هزار نماز برابر است. «(1)» در منابع عامه روايات زيادى داريم كه نماز در مسجدالنبىصلى الله عليه و آله برابر است با هزار نماز در مساجد ديگر. «(2)»

مسجد النبى يا مسجد پيامبرصلى الله عليه و آله

با ورود پيامبرصلى الله عليه و آله به يثرب گروه هاى زيادى از مردم به استقبال آن حضرت آمده، اصرار داشتند كه پيامبرصلى الله عليه و آله بر آنان وارد شود مخصوصا كسانى كه در دو بيعت عقبه در منى در سال 12 و 13 بعثت با آن حضرت بيعت كرده و از آن حضرت تقاضا كرده بودند كه به مدينه هجرت كند. بعلاوه فاميل مادرى جدّ پيامبرصلى الله عليه و آله يعنى قبيله بنى النجار نيز توقع داشتند كه پيامبرصلى الله عليه و آله به خويشاوندان مادرى جدّ خود وارد شود.

ازدحام مردم جلوى شتر پيامبرصلى الله عليه و آله زياد بود ولى آن حضرت فرمود: «خلّوا سبيلها فانها مأمورة»: راه شتر را باز بگذاريد كه او مأمور است و هر جا خوابيد همانجا منزل خواهم كرد. سرانجام شتر بر در خانه ابو ايوب انصارى كه مسلمانى فقير و مخلص و با ايمان بود خوابيد و پيامبرصلى الله عليه و آله در آنجا سكونت كرد.

در كنار آن خانه، «مربد» يعنى زمينى بود كه در آنجا خرما خشك مى كردند و متعلق به دو يتيم به نام سهل و سهيل فرزندان رافع بن عمر از طايفه بنى النجار بود كه تحت كفالت «ساعد بن زراره» بودند. «(3)» پيامبرصلى الله عليه و آله آن را خريده و در آن مسجدى به مساحت 70* 60 ذراع ساخت (طول آن هفتاد ذرع از شمال به جنوب و عرض آن 60 ذرع از شرق به غرب).

اكثر مورخان گفته اند كه مسجد را از خشت خام ساخته، و سقف آن را با شاخه هاى خرما پوشانده و ستون هايش را از تنه درخت خرما درست كرده بودند. «(4)» بيهقى از عباده نقل مى كند كه: انصار مالى جمع كرده و نزد پيامبرصلى الله عليه و آله آمدند كه مسجد را تزيين كنند و از نو بسازند، حضرت نپذيرفت و فرمود: «لا تزخرفه و لا تنقشه» و نيز فرمود: سقف مسجد برادرم حضرت موسى نيز چنين بود. «(5)» طبق نوشته «ابن رسته» به اتفاق مورخان شخص پيامبرصلى الله عليه و آله همانند ياران در


1- وفاء الوفا ج 1 ص 321
2- عمدة الاخبار وفاء الوفا سمهودى
3- . دلائل النبوة بيهقى ج 2 ص 187 ترجمه فارسى
4- دلائل النبوة بيهقى ج 2 ص 187 ترجمه فارسى
5- معالم دارالهجره ص 209

ص: 18

بناى مسجد كار مى كرد. انس بن مالك و زهرى و ديگران گفته اند كه حضرت همزمان با كار، اين شعر را مى خواند:

اللهم لا خير الا خير الآخرة فانصر الانصار و المهاجرة

«(1)» به نقل سمهودى على عليه السلام نيز اين شعر را مى خواند:

لا يستوى من يعمر المساجدا يدأب فيها قائما و قاعدا

و من يرى عن الغبار حائدا «(2)» مردم نيز عموماً همگام با پيامبرصلى الله عليه و آله شروع به كار كردند و اين شعر را مى خواندند:

لئن قعدنا والنبى يعمل فذلك مناالعمل المضلّل

سرانجام مسجد النبىصلى الله عليه و آله به عنوان بزرگترين پايگاه عبادى و سياسى و فرهنگى و نظامى و ... ساخته شد.

اين مسجد تا سال 7 هجرى به همينصورت بود تا آنكه پس از فتح خيبر لزوم توسعه آن بيش از پيش احساس مى گرديد و به نقل امامصادق عليه السلام از آن سال مسجد به نحوى توسعه يافت كه به شكل مربع در آمد يعنى 100* 100 ذرع، كه تا رحلت پيامبرصلى الله عليه و آله «(3)» به همين وضع باقى بود.

اين مسجد در زمان عمر بن خطاب نيز در سال 17 هجرى توسعه يافت و خليفه خانه عباس عموى پيامبرصلى الله عليه و آله را داخل مسجد نمود در حالى كه عباس راضى به فروش و هبه آن نبوده است. اين موضوع را تمام مورخان و سيره نويسان نقل كرده اند و علت خوددارى عباس را آن دانسته اند كه چون در بناى اين خانه پيامبرصلى الله عليه و آله شخصاً او را يارى داده بوده او حاضر به تخريب آن نشده است.

عمر سپس قسمتى از خانه جعفر بن ابيطالب عليه السلام را نيز تخريب و ضميمه مسجد ساخت ... «(4)» بعد از او عثمان در سال 29 هجرى تغييرات و اضافاتى در مسجدالنبىصلى الله عليه و آلهصورت داد و آن را به طول 160 و به عرض 150 ذراع وسعت داد. عمر بن عبدالعزيز نيز در دوران خلافت عبدالملك مروان كه والى مدينه بود در سال 88 هجرى مسجدالنبى صلى الله عليه و آله را توسعه داد. «(5)» در دوره هاى بعد نيز در چند نوبت مسجد النبىصلى الله عليه و آله توسعه يافته و در آن


1- معالم دارالهجره ص 212
2- وفاء الوفاء باخبار المصطفى
3- اعلاق النفيسه ابن رشد ص 64 و 65
4- تاريخ طبرى ج 9 ص 3815 ترجمه فارسى
5- تاريخ يعقوبى ج 2 ص 58 ترجمه فارسى

ص: 19

حجره طاهره در يك مربع مستطيل قرار گرفته و محل اصحابصفه نيز مشخص گرديده است.

طبق محاسبات كارشناسان ترك عثمانى در اوايل قرن 13 هجرى، مساحت مسجد النبىصلى الله عليه و آله 2475 متر مربع برآورد شده است.

تغييرات و توسعه هاى مسجد النبىصلى الله عليه و آله در طول تاريخ

مسجد النبىصلى الله عليه و آله در زمان پيامبرصلى الله عليه و آله يك درب به طرف بيت المقدس داشت و بعد از تغيير قبله به دستور پيامبرصلى الله عليه و آله اين درب بسته شد و پيامبر درى به طرف مكه باز كردند. مسجد النبى محراب مشخص و توخالى نداشت و خلفا نيز تغيير در محراب ندادند.

اولين كسى كه محراب را به اينصورت درآورد، عمر بن عبدالعزيز والى مدينه بود كه از سال 88 تا 91 هجرى به دستور وليد بن عبدالملك مسجد را تعمير و بازسازى كرد.

و بعدها طبق حديثى كه از پيامبرصلى الله عليه و آله به اين مضمون نقل كرده اند: «لو مدّ هذا المسجد الىصنعاء فهو مسجدى» بر توسعه آن همت گماردند.

ترتيب ساختمان مسجد و توسعه آن را از آغاز تاكنون بدين ترتيب مى توان جمع بندى كرد:

1- سال اول هجرت 70* 60 ذراع.

2- سال هفتم هجرت 100* 100 ذراع

پس از رحلت پيامبرصلى الله عليه و آله:

3- در سال هفدهم هجرت به طول 140 و عرض 130 و ارتفاع 11 ذراع، جمعاً 1400 متر مربع توسط خليفه دوم.

4- از سال 28- 30 هجرى از طرف قبله و شمال و جنوب به مقدار ده ذراع افزايش دادند و سقفش را با چوب ساج ساخته و بدين ترتيب تقريباً 496 متر اضافه شد، يعنى به مساحت 1896 متر مربع رسيد.

5- در سال 88 هجرى در ظرف 5 سال 200* 200 از سمت جلو مسجد و 180* 200 ذراع نيز از سمت پائين بر وسعت مسجد اضافه شد، كه جمعاً بالغ بر 2369 متر مربع گرديد و در هر گوشه يك مأذنه يا مناره قرار داده شد كه از آن تاريخ

ص: 20

مناره يا مئذنه در هر مسجدى مرسوم شد.

مناره باب الرحمه در توسعه اول سعودى ها از بين رفت ولى چهار مناره ديگر باقى ماند.

6- در عهد سلطان عبدالمجيد عثمانى مناره ها به پنج عدد افزايش يافت به اين ترتيب:

1- مناره شاميه غربيه.

2- مناره شاميه شرقيه.

3- مناره جنوبيه شرقيه يا مناره رئيسى

4- مناره غربيه جنوبيه يا مناره باب اسلام.

5- مناره غربيه يا مناره باب الرحمة.

6- در سال 161 مهدى عباسى طول مسجد را 300 ذراع و عرض آن را 180 ذراع اضافه كرد و مساحت مسجد به 2450 متر مربع رسيد و در سال 165 هجرى اين توسعه پايان يافت.

7- در سال 654 هجرى مسجد دچار آتش سوزى شد و خليفه عباسى مستعصم باللَّه تعمير آن را شروع كرد تا آنكه بغداد سقوط كرد و سلاطين ديگر مثل منصور نورالدين از مصر، شمس الدين يوسف از يمن ناصر محمد قلاوون و ...، مسجد را با حفظ وسعت قبلى و بدون هر گونه تغييرى تعمير كردند.

8- در اواخر قرن نه هجرى مسجد مجدداً دچار آتش سوزى شد و مردم مدينه جريان را به «قايتباى» نوشتند و او مسجد را از نو ساخت. محرابى نو بنا كردو مسجد را توسعه داد و از هر طرف دو و يك چهارم ذراع اضافه نمود. كه در مجموع 120 متر مربع بر مساحت مسجد افزوده شد.

9- بعد از 380 سال يعنى سال 1263 ضرورت تعمير و توسعه مسجد به سلطان عبدالمجيد گزارش داده شد، و او پس از بررسى در سال 1265 هجرى شروع به تعمير و توسعه آن كرد كه 13 سال طول كشيد.

در دوره هاى بعد نيز در چند نوبت مسجد النبىصلى الله عليه و آله توسعه يافت كه در آن حجره طاهره در يك مربع مستطيل قرار گرفته و محل اصحابصفه نيز مشخص گرديده است.

10- در سال 1370 هجرى، مجدداً مسجد توسعه داده شد و مساحت آن به نام هاى: باب السلام، باب الرحمة، باب جبرائيل، باب نساء، باب ابوبكر بود

ص: 21

كه چند درب ديگر به نام هاى باب عثمان، باب مجيدى، باب عمر بن خطاب، باب عبدالعزيز، و باب الملك به آن افزوده گرديد.

11- در توسعه ديگرى/ 35000 متر به عنوان مصلاى بزرگ به مسجد اضافه شد.

12- و در توسعه بعد از آن/ 43000 متر مربع كه براى آن سايبانى ساخته بودند به عنوان مصلى در خارج مسجد ايجاد نمود ولى تغييرى در ساختمان مسجد ندادند. «(1)» 13- در چند سال اخير بازارها و مغازه هاى اطراف مسجد تخريب و به مسجد اضافه شد به شكلى كه مساحت آن هم اينك به/ 165000 متر مربع افزايش يافته است.

مناره هاى مسجد نيز كه چهار عدد بوده و 72 متر بلندى داشت به ده مناره با ارتفاع 92 متر تبديل گرديد.

در اين توسعه، درب هاى مسجد النبىصلى الله عليه و آله نيز كه 16 درب بزرگ و اصلى و 14 درب فرعى و در مجموع حدود 65 درب بود به 81 درب افزايش يافت.

ظرفيت قبلى مسجد النبىصلى الله عليه و آله براى نمازگزاران چيزى حدود 27 هزار نفر بود كه با توسعه هاى جديد به/ 257000 نفر رسيده است.

در توسعه جديد نصب 5 پلكان برقى براى استفاده از سقف مسجد جهت اقامه نماز، نيز پيش بينى شده است.

همچنين براى فضاى باز مسجد، سقف هاى متحركى پيش بينى نموده اند كه در مواقع لزوم از آن استفاده نمايند.


1- نشريه ضيوف الرحمن طبع مكه سال 1411 هجرى

ص: 22

مرقد مطهر رسول خداصلى الله عليه و آله

«حجره طاهره و ديگر اماكن مقدسه داخل مسجد»

حجره طاهره

پيامبر بزرگوار اسلامصلى الله عليه و آله، چون در خانه مسكونى خود، دفن شده است، «(1)» لذا آن محل مقدس را «الحجرةالطاهرة» و گاهى «الحجرة الشريفه» و يا «المقصورةالشريفه» ناميده اند.

اين حجره كه فعلا در زاويه جنوب شرقى مسجد قرار گرفته و كاملا مشخص است، قبلا در كنار مسجد و خارج آن بوده است.

طول آن 16 متر و عرض آن 15 متر و مساحت كلى آن 240 متر مربع است كه، با حصار مشبّكى به شكل ضريح، از مس و فولاد ساخته شده و سپس ميناكارى و طلاكارى شده است، ليكن طرف جنوبى آن برنجى مى باشد. اين حجره، بنايى پنج ضلعى است كه دو ضلع شمالى آن، چون دو ساق مثلث، و سه ضلع جنوبى آن مربع است و بلندى اين بنا شش متر است.

ضريح شريف، در طول، شش حجره و طاق نما، و در عرض سه حجره و طاق نما مى باشد. از اين حجره ها و طاق نماها، چهار غرفه مربوط به قسمتى است كه مرقد حضرت رسولصلى الله عليه و آله در آن قرار دارد و دو غرفه ديگر مربوط به قسمتى است كه منسوب به حضرت فاطمه عليها السلام است كه متاسفانه با موانع ايجاد شده در اطراف آن، ضريح كاملا قابل رؤيت نيست. درون اين ضريح، مشتمل بر چهار پايه است، كه هر پايه دو متر و نيم عرض دارد، و سقف گنبد، بر روى اين پايه ها است.

در گوشه هاى حجره طاهره، ستون هايى از سنگ مرمر، به رنگ هاى بسيار جالب وجود دارد كه گنبد سبز (قبّة الخضراء) بر آن ستون ها قرار گرفته است.


1- كتاب ابن دفن النبى

ص: 23

اين ستون ها، با سبك خاصّى، باريك و عمودى، تراش داده شده كه با ستون هاى مسجد، فرق دارد، و در واقع وجه تمايز بين ستون هاى حجره طاهره و مسجدالنبى،صلى الله عليه و آله سبك تراش و حكاكى آنها است.

روى ستون هاى حجره، و شبكه هاى ضريح كه از فولاد و مس و برنج است، زراندود مى باشد، و بهصورتى زيبا و ديدنى، تزئين شده است.

در اطراف و كتيبه هاى آن نيز، آيات قرآن مجيد، و اشعار بسيارى به عربى نوشته شده است.

قبّة الخضراء، كه با كاشى سبز رنگ، پوشش يافته، از مس و به رنگ ميناى بسيار جالب، با نقوش و خطوط مختلف طرح ريزى گشته است.

اين حجره طاهره، چهار باب دارد كه باب ورودى آن پشت به قبله مى باشد:

1- باب الوفود، (ياباب الرحمة) در جهت غربى و بالاسر.

2- باب التوبه، (ياباب الرسول)صلى الله عليه و آله در جهت جنوبى و پيش رو.

3- باب فاطمه عليها السلام در جهت شرقى و پايين پا.

4- باب التّهجّد، درشمال و پشت سر.

مرقد مطهر پيغمبرصلى الله عليه و آله، در قسمت جنوبى حجره، و قبر حضرت فاطمه عليها السلام، (بنابه بعضى روايات) در قسمت شمالى آن، قرار دارد.

در داخل حجره، ضريح ديگر و مرقدى، وجود ندارد، ولى قبر منور پيغمبرصلى الله عليه و آله و نيز قبر ابوبكر و عمر نزديك قبر آن حضرت، مشخص است.

چگونگى قرار گرفتن قبر پيغمبرصلى الله عليه و آله و ابوبكر و عمر

«سمهودى» در تاريخ خود، براى قبر آن حضرت، و شيخين، هفت كيفيت ذكر كرده، كه مشهورترين آنها، ترسيمى است كه مشاهده مى فرمائيد:

ابولبابه يكى از سرداران سپاه اسلام بود. هنگامى كه يهود بنى قريظه توسط مسلمين محاصره شدند، فرستاده اى نزد پيامبرصلى الله عليه و آله اعزام نموده، و درخواست كردند تا يكى از سرداران اسلام، به ميان آنها آمده، شرايطصلح را اعلام نمايد. حضرت، «ابولبابه» را به اين مأموريت اعزام داشتند، او خواست با يك تير دو نشان بزند، هم به منظوراجراى دستور پيغمبرصلى الله عليه و آله به آنها پيشنهاد تسليم كند، و هم به خاطر سابقه دوستى كه با بزرگان آنان داشت، آنها را از جنگ برحذر داشته مقام خود را نزد آنان بالا ببرد، لذا وقتى به بنى قريظه نزديك شد بر فراز نقطه بلندى

ص: 24

محل تصوير محراب فعلى مسجد يا محراب عثمان

رفت و محاصره شدگان را به اطاعت از رسول خداصلى الله عليه و آله، و تسليم بلا شرط، در برابر نيروى اسلام دعوت كرد، ولى در ضمن با دست اشاره به گلوى خود نمود به اين معنى كه اگر تسليم نشويد گردن شما را خواهند زد.

ابولبابه مى گويد: وقتى كه از آن قلعه خارج شدم، بناگاه وجدانم بيدار شد، فهميدم خيانت نموده ام، بدون آن كه نزد پيامبرصلى الله عليه و آله مراجعه كنم و نتيجه

ص: 25

مأموريت را گزارش دهم، به مسجدالنبى صلى الله عليه و آله رفته، و با طناب، خود را به همين ستون بستم، و سه شبانه روز غذا نخورده و مرتب گريه مى كردم.

خبر، به پيامبرصلى الله عليه و آله رسيد فرمود: اگر ابولبابه مستقيماً نزد من مى آمد، و تقاضاى عفو مى كرد، تاكنون بخشيده شده بود، ولى چون به خانه خدا رفته، بايد امر الهى برسد، و سرنوشتش معيّن گردد.

سرانجام روز سوم، وحى نازل شد و توبه وى مورد قبول واقع گرديد.

نوشته اند ام سلمه همسر پيغمبرصلى الله عليه و آله، وقتى از جريان وحى واقف گشت، اجازه گرفت كه اين مژده را به او برساند، لذا به مسجد آمده و او را با خبر ساخت، ولى ابولبابه، حاضر نشد كه طناب هاى خويش را باز كند! و گفت: به خدا سوگند زمانى حاضر به خروج از مسجد خواهم شد كه پيغمبرصلى الله عليه و آله شخصاً آمده، طناب را باز كند.

رسول خداصلى الله عليه و آله نيز طبق درخواست او عمل نموده، با دست خويش طناب را از او باز كرده و قبول توبه اش را اعلام فرمود، و او را مورد محبت قرار داد. از آن تاريخ به بعد اين ستون، مورد احترامصحابه قرار گرفت، و به نام «استوانه ابولبابه» و يا ستون توبه معروف گرديد. «(1)» ستون المحرّس

ستون مدوّرى است كه در امتداد شبكه يا ضريح فعلى در سمت غرب حجره پيامبرصلى الله عليه و آله واقع است. كه ستون سرير در جهت قبله يا جنوب آن و ستون الوفود در جهت شامى و شمال آن قرار دارد.

سمهودى در كتابش وفاء الوفا مى نويسد: على عليه السلام در اين محل از پيامبرصلى الله عليه و آله حراست مى نمود. به همين جهت آن را ستون على عليه السلام ناميده اند. (وفاء الوفا، ج 1،ص 447)

آنجا محل نماز على عليه السلام در مسجد النبىصلى الله عليه و آله بوده است به همين جهت آن را ستون على عليه السلام يا مصلى على عليه السلام نيز گفته اند.

در منابع اهل سنت مثلصحيح بخارى، و نيز از انس بن مالك آمده است كه پيامبرصلى الله عليه و آله در اين مكان زياد نماز مى خوانده است.


1- . السيرة النبويه- ابن هشام- تفسير على بن ابراهيم ج 1 ص 271

ص: 26

ستون وفود (هيأت ها)

ستون مدوّرى است كه در سمت شامى در امتداد ضريح مطهر قرار دارد.

در اين مكان پيامبرصلى الله عليه و آله هيئت هاى مختلف و نمايندگى هاى مذهبى و سياسى ... را براى مذاكرات به حضور مى پذيرفتند.

ستون قرعه، مهاجرين، عايشه

اين ستون كه به ستون عايشه مشهور شده (البته دليل درستى براى اين نامگذارى نيافته ايم). سومين ستون مدوّرى است كه در جهت غربى منبر قرار دارد، محل اجتماع و نشست مهاجران بوده است لذا به آن مجلس مهاجران هم گفته اند. «(1)» اين ستون ها متبرك بوده و مرحوم كلينى (ره) و ديگران، با نقل روايتى از امامصادق عليه السلام بر عبادت زائران در كنار آنها، تاكيد كرده اند. «(2)» ستون مقام جبرائيل

ستونى بوده كه در محل درب خانه فاطمه عليها السلام نصب گشته و درب خانه فاطمه عليها السلام و على عليه السلام در اينجا بوده است ابى الحمراء مى گويد: چهل روز خدمت پيامبرصلى الله عليه و آله بودم، هر روز پيامبرصلى الله عليه و آله در خانه على عليه السلام مى ايستاد و مى گفت: الصلوة الصلوة و اين آيه را مى خواند «(3)»: «انما يريد اللَّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً ...» «(4)»

ليكن به علت وجود ديوار و شبكه هاى فلزى و بسته بودن درب ضريح دسترسى به آن مقدور نمى باشد.

ستون تهجد

ستونى است كه برابر با درب حجره فاطمه عليها السلام قرار دارد و پيامبرصلى الله عليه و آله نماز شب و تهجد خود را در اين مكان به جاى مى آورده اند. «(5)» ستون سرير

اولين ستون مدوّرى است كه در نزديك محل دفن پيامبرصلى الله عليه و آله در امتداد غربى


1- وفاء الوفا سمهودى ج 1 ص 440
2- فروع كافى كتاب الحج ج 4 ص 557
3- وفاء الوفا سمهودى ج 1 ص 450
4- . آيه
5- وفاءالوفاءج 1 ص 451- 450

ص: 27

ضريح قرار دارد و ستون ابولبابه نيز در مغرب آن مى باشد. و گاهى پيامبر در آنجا استراحت مى كرد.

اين همان ستونى است كه پيامبرصلى الله عليه و آله به آن تكيه داده و به سوالات مردم پاسخ مى گفت و به مشكلات آنها رسيدگى مى نمود. «(1)» ستون حنانه

داستان اين ستون را اكثر مورخان به نقل از ده نفرصحابه رسول خداصلى الله عليه و آله اين چنين نقل كرده اند:

چون به پيشنهاد برخى از اصحاب براى پيامبر اسلامصلى الله عليه و آله منبرى ساختند، نخستين روزى كه پيغمبرصلى الله عليه و آله بر عرشه منبر قرار گرفت، آن ستون كه حضرت موقع سخنرانى بدان تكيه مى داد، مانند آواز شترى كه بچه خود را گم كرده باشد، به حنين و ناله درآمد (جزع الجزع، فحنّ كما تحنّ الناقة، حين فارقه النبى صلى الله عليه و آله) از اين جهت، آن را «ستون حنّانه» گويند. «(2)» اين منبر پس از پيغمبرصلى الله عليه و آله تا زمان معاويه، باقى بود تا اينكه مروان بن حكم، حاكم مدينه شد، وى دستور داد منبرى كه داراى شش پله بود براى او ساختند و بر آن مى نشست! بعدها منبرهاى گرانبهايى به اين مسجد تقديم شد.

از جمله «مظفر»، پادشاه يمن، از چوبصندل، و «ظاهر ببروس» و «ظاهر برقوق» و «مويّد» هر كدام منبرى فرستادند، ولى اهل مدينه خود جمع شده منبرى مطلّا ساختند و به مسجد تقديم كردند.

در آتش سوزى سال 886 هجرى آنچه در اين مسجد بود نابود شد. در سال 888، «قايتباى» منبرى از سنگ مرمر، ارسال نمود و سپس «سلطان مراد» عثمانى در سال 998 هجرى، منبر كنونى را كه از مرمر سفيد و طلاكوب است تقديم داشت و منبر قايتباى را به مسجد قبا بردند.

ستون مخلّقه

استوانه مخلقه يعنى ستون خوشبو.

اين ستون چسبيده به مصلى پيامبرصلى الله عليه و آله در جهت قبله بود. و پيامبر به آن سو نماز مى خواند.

اين استوانه در جهت راست امام بود وقتى كه به نماز مى ايستاد، ولى امروز


1- اخبار المدينة ابن زبالة وفاءالوفاء ج 1 ص 447
2- وفاء الوفا سمهودى

ص: 28

جلوتر از محل اصلى است.

يزيد بن عبيد مى گويد: با سلمة بن اكوع براى نماز ضحى (ظهر) آمديم سلمة استوانه مخلقه را انتخاب كرد و در كنار او نماز خواند به او گفتم، در جاى ديگر مسجد نماز نمى خوانى گفت: پيامبرصلى الله عليه و آله را ديدم كه در اينجا نماز مى خواند.

مقام جبرائيل

در زاويه جنوب شرقى، (داخل حرم)، محل كوچكى است، به شكل مربع مستطيل، با يك در، كه محل تلاقى دو ديوار جنوبى و شرقى مسجد، وزير ناودان آن مى باشد، اينجا را «مقام جبرائيل» مى گويند كه اكنون بين باب البقيع (كه تازه باز كرده اند) و ديوار جنوبى قرار دارد.

نقل شده كه هرگاه امين وحى، مى خواست بر پيغمبرصلى الله عليه و آله وارد گردد، اينجا مى ايستاد، و اجازه مى گرفت، سپس بر آن حضرت وارد مى شد، و محل نزول وحى غالباً اينجا بوده است.

محراب پيغمبرصلى الله عليه و آله

در مسجد النبى صلى الله عليه و آله چندين محراب است

1- يكى از آنها محرابى است كه رسول خداصلى الله عليه و آله در آن محل مى ايستاده و محاذات روضه است و هرگاه رو به قبله بايستيد، در طرف چپ منبر، و طرف راست قبر مطهر، اين محراب قرار دارد.

طبق نقل مورخين، اين محراب، ابتداء مجوّف و به اينصورت فعلى نبوده است. «بيهقى» در «سنن» خود مى گويد: محراب مجوّف از اختراعات عمر بن عبدالعزيز (خليفه اموى) است.

و بعضى محراب مجوّف را از زمان معاويه مى دانند، وى پس از آنكه خوارج خواستند او را ترور كنند، چنين اختراعى كرد.

هزاره اين محراب، از سنگ مرمر است، و ساير قسمت ها گچ كارى، و نقاشى، و آب طلاكارى است.

2- محراب حنفى است، كه محاذات اين محراب، و طرف راست منبر مى باشد، و معروف به محراب سليمانى است كه در سال 974 هجرى به امر

ص: 29

سلطان سليمان عثمان ساخته شده.

3- محراب عثمان است، كه در قسمت اضافه شده به مسجد كه وسيله وى انجام يافته، و در ديوار جنوبى مسجد قرار دارد، و اكنون ائمه جماعات حرم نمازهاى پنجگانه را در اين محراب مى خوانند، و ميكروفونى كهصداى امام جماعت را پخش مى كند كنار اين محراب است و اين محراب را «محراب دكة الاقوات» نيز مى نامند.

4- محراب تهجّد است، و آن پشت حجره فاطمه عليها السلام است كه رسول خداصلى الله عليه و آله در آن مكان نماز شب مى خوانده، و در آن نوشته شده است: «و من الليل فتهجد به نافلة».

5- محراب فاطمه عليها السلام است، كه در جنوب محراب تهجّد، و داخل حجره طاهره است.

6- محرابى است كه در جنوب شرقى مسجد واقع است و از بناهاى قايتباى مى باشد.

صفه و اصحابصفه

در آخر قسمت قديمى مسجد النبى صلى الله عليه و آله سكويى قرار دارد كه آن راصفه يا (ظلّا) مى گويند «(1)» كه حدود نيم متر از زمين بلندتر است. اين مكان محل مهاجران فقير مسلمان بود كه آهى در بساط نداشتند و در آن مكان سكونت مى كردند. «(2)» در اينجا گروهى از مسلمانان كه نه خانه و نه كاشانه اى و نه همسر و اولادى داشتند تنها به عشق خدا و پيامبرصلى الله عليه و آله به نزد آن حضرت آمده بودند تا از الطاف ايشان بهره مند گردند. «(3)» مطابق حديثى درصحيح بخارى آنان ميهمانان اسلام تلقى مى شدند.

تعداد اين گروه 92 نفر بود. «(4)» ابو نعيم در حلية الاولياء مى گويد: اينصفه در مسجد براى ضعفاى مسلمانان بنا شد و تعدادشان بيش ازصد نفر بود. «(5)» ابن حجر مى گويد: آنجا مكان تهجد پيامبرصلى الله عليه و آله بود كه پس از تغيير قبله اين مكان را براى سكونت اصحابصفه اختصاص داد آن را «دكة الاغوات» نيز مى گويند نويسنده «الرحلة الحجازيه» طول آن را 12 متر و عرض آن را 8 متر و


1- وفاء الوفا سمهودى ص 453
2- وفاءالوفاءص 453 ابن اثير در النهايه ج 3 ص 37
3- مدينه شناسى ص 109
4- مدينه شناسى ص 109
5- وفاءالوفاء ج 1 ص 453

ص: 30

ارتفاعش را 40 سانتى متر نوشته است و اكنون محلى براى عبادت و زيارت جمعى از مسلمانان است.

پيامبر، «(1)» زيد بن ثابت را براى آموزش سواد به اهلصفه معين ساخت و براى هر يك از آنها شبانه روزى يك چارك خرما و كمى نان مقرر فرمود.

روزى يكى از آنان عرض كرد: يا رسول اللَّهصلى الله عليه و آله از بس كه خرما خورديم گلوى ما مى سوزد، فكرى براى ما بنما حضرت فرمود: پس از من وضع شما بسيار خوب خواهد شد و خانه شما مانند كعبه با اشياء نفيس زينت مى شود ولى دل ها در آن روز به اين پاكى (وصفا) نخواهد بود. هر چه سطح زندگى بالا رود دلبستگى به دنيا بيشتر مى شود ... «(2)»

مناره هاى مسجد النبى صلى الله عليه و آله

در زمان پيامبر براى مسجد مناره اى نبود.

بلال اذان را بر فراز نقطه بلندى و به نقلى بر ستون مرتفعى كه در خانه اى در كنار مسجد قرار داشت مى گفت: يعقوبى مى نويسد كه بعداً غلام عباسى به نام «كلاب» مناره اى براى مسجد ساخت. «(3)» در زمان وليد بن عبدالملك در سال 88 تا 91 هجرى چهار مناره در چهار گوشه مسجد ساخته شد. در تعميرات زمان خلفاى عثمانى پنج مناره براى مسجد ساخته شد. كه در سال هاى اخير مناره اى را كه در مجاورت باب الرحمة بود ويران كرده و چهار مناره جديد احداث نمودند.

مناره ها عبارتند از:

1- مناره رئيسيه در ضلع شرقى ديوار قبلى مسجد قرار دارد. كه در زمان سلطان قايتباى در سال هاى 886 تا 892 هجرى ساخته شد. اين مناره داراى 60 متر ارتفاع بود و در كنار گنبد سبز پيامبرصلى الله عليه و آله قرار دارد.

2- مناره باب السلام: كه در ضلع غربى مسجد قرار دارد و در زمان عمر بن عبدالعزيز ساخته شد. پس از خرابى در سال 706 هجرى نيز مجدداً ساخته شده است.

3- مناره باب الرحمه كه قايتباى آن را در سال 888 هجرى ساخت ولى در توسعه هاى اخير سعودى ها از بين رفت.

4 و 5- مناره هايى است كه در توسعه مسجد توسط ملك عبدالعزيز بنا شد.


1- الرحلة الحجازيه ص 209
2- مدينه شناسى ص 110
3- تاريخ يعقوبى ج 1 ص 401

ص: 31

يكى در ضلع شرقى و ديگرى در ضلع غربى ديوار شامى مسجد النبى صلى الله عليه و آله است.

هر يك از اين مناره ها 70 متر ارتفاع دارد. وپى و اساس آنها 17 متر است.

در توسعه هاى اخير مناره هاى ديگرى نيز ساخته شده است. «(1)»

درب هاى مسجد النبى صلى الله عليه و آله

در بناى عبدالملك طبق نوشته ابن زباله و مطرى مسجد داراى بيست درب بود. هشت درب آن در ديوار شرقى مسجد.

هشت درب در ديوار غربى مسجد.

چهار درب آن در قسمت شامى يا شمالى مسجد النبى قرار داشت.

دربهاى شرقى مسجد عبارت بود از:

1- باب على عليه السلام محاذى خانه على بن ابيطالب عليه السلام (خانه فاطمه زهرا عليها السلام).

2- باب النبى: درى كه پيامبرصلى الله عليه و آله از آن داخل مسجد رفت و آمد مى كرد.

3- باب عثمان: چون اين درب محاذى خانه عثمان بود كه در بيرون قرار داشت و داخل مسجد نبود.

4- باب النساء: كه زمان عمر بن خطاب احداث شد. و دربهاى ديگر به مناسبت سكونت افراد مشخص و سرشناس در هر عصر به سوى مسجد باز مى شد و بعد با تغيير وضعيت آنان تغيير و كاهش مى يافت.

در بناى عثمانى و نيز توسعه هايى كه در اين سال ها داده شده اين درب ها را مى توان بر شمرد:

1- در غرب و ضلع غربى آن باب السلام و باب الرحمه قرار دارد. كه باب عاتكه منسوب به عاتكه عمه پيامبرصلى الله عليه و آله نيز گفته مى شود.

2- در شرق مسجد باب جبرائيل و باب النساء است.

3- در شمال آن باب مجيدى و باب التوسل است.

در توسعه هاى اخير اين باب ها نيز اضافه شده است:

1- باب ابوبكر بين باب السلام و باب الرحمه كه در غرب مسجد قرار گرفته است.

2- باب ملك سعود در ديوار غربى.

3- باب عمر بن خطاب در غرب ديوار شمالى مسجد.


1- مدينه شناسى ص 122- 121

ص: 32

4- باب عبدالعزيز در ديوار شرقى.

5- باب عثمان بن عفان در شرق ديوار شمالى مسجد. «(1)» 6- اخيراً بابى به بقيع محاذى باب السلام در ديوار ضلع شرقى ميان ركن جنوبى و باب جبرئيل افتتاح كرده اند.

ضلع جنوبى مسجد كه قبله است بابى ندارد و كلًا مسدود است.

درب ها و پنجره هايى از خانه هاى اطراف به مسجد باز بود. اين خانه ها متعلق به شخصيت هاى معروف اسلام بود و از آن ها به داخل مسجد رفت و آمد مى شد. وصاحبان خانه هايى كه روزنه يا پنجره (خوخه) اى به طرف مسجد داشتند به درون آن مى نگريستند و اين موضوع موجب تفاخر برخى شده بود.

پيامبرصلى الله عليه و آله به دستور وحى همه درب هايى كه به مسجد باز مى شد بست و تنها يك درب غير از درب خانه اش به مسجد باز گذاشت و آن درب خانه على عليه السلام بود. «(2)» گر چه همان روز برخى سر وصدا كردند و گفتند: پيامبرصلى الله عليه و آله نه تنها درب هاىصحابه پير و مسن را بسته است، بلكه درب خانه عمويش عباس را هم بسته و فقط درب خانه على عليه السلام را باز گذارده است؟! ولى پيامبرصلى الله عليه و آله در پاسخ اين حرف ها فرمود: فانى امرت بسّد هذه الابواب غير باب على عليه السلام فقال فيه قائكم. «(3)»

من از طرف خدا مامور شدم به بستن تمامى درها جز در خانه على عليه السلام ولى مى بينم كه برخى حرف هايى مى زنند.

واللَّه ما سددت شيئاً و لا فتحته ولكنّى امرت بشي ء فاتبعت. «(4)»

سوگند به خداوندى كه من چيزى را نبستم و باز نگذاشتم، مگر آنكه خداوند امر كرد و من اطاعت كردم.

حاكم نيز حديثى از عمر بن خطاب نقل مى كند كه گفت: به على سه خصلت داده شده كه اگر يكى از آنها بمن داده مى شد برايم بهتر بود از اينكه شتران سرخ موى را بمن مى دادند. پرسيدند چه بود؟ گفت:

1- تزويج با فاطمه عليها السلام

2- او همانند پيامبرصلى الله عليه و آله در مسجد سكونت داده شد و آنچه براى پيامبرصلى الله عليه و آله حلال بود، براى او حلال شد.

3- پرچم فرماندهى در جنگ خيبر، به او داده شد. «(5)» در مسند احمد وسنن نسائى همين مطلب بدين نحو از قول ابن عمر نقل شده


1- مدينه شناسى ص 115- 114
2- مدينه شناسى ص 115- 114
3- مستدرك حاكم ج 3 ص 125
4- مستدرك حاكم ج 3 ص 125
5- مستدرك صحيصين ج 3 ص 125

ص: 33

است كه گفت: سه خصلت به على عليه السلام «(1)» داده شد كه اگر يكى را به من مى دادند بهتر بود از اينكه شتران سرخ موى را به من بدهند:

1- تزويج با فاطمه زهرا عليها السلام

2- همه درها كه به مسجد باز مى شد، بسته شد، جز درخانه او.

3- در جنگ خيبر پرچم فرماندهى به او داده شده.

مؤلف سيره حلبيه و ديگران به تفصيل در اين باره سخن گفته اند. «(2)»

آرامگاه بقيع

اين مبارك بقعه را حاجت به نور ماه نيست

در دل هر ذره، خورشيدى نهان دارد بقيع (شفق)

بقيع: مقدس ترين و با فضيلت ترين مكان ها، پس از قبر پيامبر گرامى اسلامصلى الله عليه و آله در مدينه مى باشد. اين مكان مقدس كه محل دفن چهار امام معصوم عليهم السلام، همسران و فرزندان رسول خداصلى الله عليه و آله، جمع كثيرى ازصحابه و ياران آن حضرت و تعداد زيادى از علماء، شهداء و بزرگان اسلام است از ديدگاه تاريخى و معنوى؛ داراى ارزش فوق العاده اى است.

بقيع و معانى آن:

قبرستان بقيع را كه قديمى ترين قبرستان مدينه است جنة البقيع هم مى نامند. و از آنجا كه در اين مكان مقدس، درختى بنام غرقد بوده، به «بقيع الغرقد» نيز معروف است. بقيع در زبان عرب، به جايگاه وسيع، يا مكانى كه در آن درخت و ريشه هاى درخت باشد، اطلاق مى شود.

در مجمع البحرين آمده است: البقيع من الارض: المكان المتّسع (قيل) و لا يسمّى بقيعاً الّا فيه شجرا و اصولها، و منه، بقيع الغرقد.

بعضى مى گويند: بقيع به معنى توتستان، و بقعه، و مزرعه نيز آمده، و «غرقد» نام درختى است.

در كنار بقيع الغرقد، قطعه ديگرى، به نام «بقيع العمّات» بوده است كه در اين اواخر ديوار بين دو بقيع را برداشته، و هر دو قسمت را بهصورت يك قبرستان در آورده اند.


1- مسند احمد ج 4 ص 369
2- سيرة حلبيه ج 3 ص 460

ص: 34

بقيع در كجا واقع شده است؟

بقيع در سمت شرقى مسجد النبىصلى الله عليه و آله، و در حال حاضر تقريباً در وسط شهر مدينه واقع شده، كه از شمال به شارع عبدالعزيز، و از شرق به شارع ستين، و از جنوب به شارع باب العوالى، و از غرب به شارع ابى ذر، محدود است.

در گذشته ديوارهاى بقيع، از گل و خشت خام درست شده بود، كه بعداً دور تا دور اين قبرستان را با بلوك هاى سيمانى ديوار كشيده و روى ديوار نيز نرده ها، و پنجره هايى، نصب كردند.

متاسفانه تا چند سال پيش درب هاى بقيع تنها براى دفن جنازه ها باز مى شد و در غير آن، بسته بود.

وليكن از سال 1365 ه. ش و به دنبال درخواست مردم مسلمان ايران و اقدامات مسئولين ايرانى، در ساعاتى از روز درب آن به روى زائران گشوده مى شود.

فضيلت بقيع:

پيامبر اكرمصلى الله عليه و آله فرمود: سرزمين بقيع، نخستين مكانى است كه در روز قيامت شكافته مى شود، و مدفونين آن سر از خاك بيرون مى آورند، و پس از آن زمين مكه. و در روز قيامت هفتا هزار نفر، از بقيع، درصحراى محشر حاضر مى گردند كهصورتشان مانند ماه شب چهارده مى درخشد، و بدون حساب نيز داخل بهشت مى شوند.

به گواهى تاريخ، پيامبر اسلامصلى الله عليه و آله بارها و حتى در نيمه هاى شب به زيارت بقيع مى رفت و براى خفتگان در آن، طلب مغفرت مى كرده و مى فرمود: خدايا اهل بقيع را بيامرز. و نيز مى فرمود: ماموريت دارم تا بر اهل بقيع درود بفرستم: انى بعثت الى اهل البقيع لاصلّى عليهم.

گنجينه هاى گرانقدر در خاك بقيع

چنانكه گفتيم بقيع: قبرستان قديمى مدينه است، كه بهترين عزيزان پيامبرصلى الله عليه و آله و سربازان فداكار اسلام، در آنجا مدفونند كه اكنون، به نام برخى از آنها اشاره مى كنيم:

1- مرقد چهار امام معصوم، از ائمه شيعه عليهم السلام يعنى: امام مجتبى عليه السلام، امام سجاد عليه السلام، امام باقر عليه السلام و امامصادق عليه السلام در اين قبرستان است.

2- (بنا به نقلى) قبر پنهان فاطمه زهرا عليها السلام، نيز در آنجا مى باشد.

3- قبور فرزندان پيامبرصلى الله عليه و آله مانند ابراهيم، زينب، ام كلثوم، و رقيه.

ص: 35

4- قبور همسران آنحضرت.

5- قبر فاطمه بنت اسد مادر على بن ابى طالب عليه السلام

6- قبر عباس عموى پيغمبرصلى الله عليه و آله.

7- قبرصفيّه و عاتكه عمه هاى پيامبرصلى الله عليه و آله.

8- قبر حليمه سعديه مادر رضاعى آن حضرتصلى الله عليه و آله.

9- قبر عقيل برادر على عليه السلام، و عبداللَّه بن جعفر، همسر زينب كبرى عليها السلام

10- قبر سعدبن معاذ، و ابو سعيد الخدرى.

11- قبر اسماعيل فرزند امامصادق عليه السلام.

12- قبر ام البنين مادر حضرت ابوالفضل عليه السلام.

13- قبر عثمان بن مظعون، و سفيان بن الحارث بن عبدالمطلب.

14- قبر جمعى از شهداى احد و شهداى واقعه حرّه كه محل آنها معلوم و مشخص است.

15- قبور برخى از فرزندان ائمه و بستگان پيامبر گرامى اسلامصلى الله عليه و آله و برخى ازصحابه بزرگوار آن حضرت.

16- قبور گروهى از راويان حديث و عده اى از علما و شهدا و قرّا و مبلغين بزرگ اسلام.

و سرانجام بسيارى از شخصيت هاى برجسته و افراد والا مقام كه ازصدر اسلام تاكنون، در اين سرزمين مقدس آرميده اند و قبورشان مجهول است.

قبورى كه چنانچه، هر يك از آنها در ديگر بلاد اسلامى قرار داشت، آنچنان آباد و مجلل مى بود كه چهره آن شهر را عوض مى كرد.

سمهودى در وفاء الوفا از مالك روايت كرده است كه: در اين آرامگاه ده هزار نفر ازصحابه گرامى و اكابر اسلام مدفونند، لكن قبور تعدادى از آنها مخفى، و برخى ديگر هم كه معلوم بوده به مرور زمان از بين رفته، و متأسفانه بسيارى از آنها را هم در اين قرن اخير از ميان برده اند.

«رفعت پاشا» نويسنده «مرآة الحرمين» عقيده دارد: بيش از دو هزار نفر از اصحاب و تابعين، در اين قبرستان دفن شده اند.

ازصحابه مانند:

1- مقداد بن الاسود.

2- مالك بن حارث.

ص: 36

3- مالك اشتر نخعى.

4- خالد بن سعيد.

5- خزيمة ذوالشهادتين، كه پيامبرصلى الله عليه و آله شهادت و گواهى او را به جاى دو شاهد عادل مى پذيرفت.

6- زيد بن حارثه، پسرخوانده پيامبرصلى الله عليه و آله.

7- سعد بن عباده.

8- ابو دجانه انصارى.

9- جابربن عبداللَّه انصارى.

10- مالك بن نويره.

11- زيد بن ارقم.

12- حسّان بن ثابت.

13- قيس بن سعد بن عباده.

14- اسعد بن زراره ...

مورخين نوشته اند: نخستين كسى كه از انصار در بقيع مدفون شد، اسعد بن زراره بود، وى از بيعت كنندگان با پيامبر اسلامصلى الله عليه و آله، در عقبه اول و دوم (پيش از هجرت) در سرزمين منى بوده است.

و از مهاجرين:

عثمان بن مظعون است كه، به حبشه و مدينه هجرت كرد و هم او بود كه، سرپرستى گروه مهاجران اول به حبشه را عهده دار بود.

علاوه بر افراد ياد شده، تعداد ديگرى از بستگان پيغمبرصلى الله عليه و آله و فرزندان ائمه (عليهم السلام) نيز در اينجا دفن شده اند، از جمله:

1- محمد حنفيه، فرزند على عليه السلام.

2- حسن مثنى و جعفر و زيد فرزندان امام مجتبى عليه السلام.

3- چهار تن از فرزندان امام سجاد عليه السلام به نام هاى عمرالاشرف، عبداللَّه باهر، حسين اكبر، حسين اصغر (احسين اصغر متولى موقوفات جدش على عليه السلام بوده كه از موقعيت والائى نيز برخوردار بوده است).

4- از فرزندان امام باقر عليه السلام. ابراهيم، عبداللَّه، زينب و ام سلمه.

5- از فرزندان امامصادق عليه السلام اسماعيل و عبداللَّه افطع.

6- عبيداللَّه و اسحق از فرزندان امام كاظم عليه السلام.

ص: 37

7- فرزندان حضرت ابوالفضل عليه السلام.

امام زادگان ديگرى چون عبداللَّه امير العارفين از فرزندان حسين اصغر، حسن مثلث فرزند حسن مثنى و ...

بعلاوه بقيع مرقد گروهى از راويان و قرّاء و مبلغان نيز مى باشد، مانند:

1- عبداللَّه بن مسعود.

2- معاذبن جبل.

3- سالم.

4- ابوالحسين يحيى النسابة العقيقى، او نخستين كسى است كه در انساب سادات، كتابى تدوين نموده، و تاليفات بسيارى دارد، و در كتب رجال نيز مورد تمجيد و تقديس قرار گرفته است.

5- سيد المهنا بن سنان الحسين اعرجى، او كسى است كه سؤالاتى از مدينه منوره به حضور «علامه حلى» (ره) ارسال نمود، و علامه هم به سؤالات وى جواب داد و اكنون آن جواب ها، به صورت كتابى بنام «اجوبة المسائل المهنائية» معروف است.

لازم به يادآورى است كه در گذشته بقيع و مرقد امامان معصوم عليهم السلام عموماً داراى بقعه و گنبد و بارگاه بوده وليكن در سال هاى اخير همه آنها تخريب گرديده و هم اكنون هيچ آثارى از آن جز، چند قطعه سنگ كه در بالا و پايين قبور گذاشته شده، وجود ندارد.

در حاليكه اغلب اين قبور چنانكه محمد بن محمود نجار متوفاى 643 هجرى (در كتاب اخبار مدينة الرسول) ابن جُبير متوفاى 614 هجرى و ابن بطوطه متوفاى 779 آنها را مشاهده و خصوصيات آنرا شرح داده اند، داراى كتيبه و سنگ هاى نوشته شده، بوده است.

و نيز ميرزا حسين فراهانى در سال 1320 و 1302 هجرى اين آثار را ديده و در سفرنامه خود آنها را شرح داده است.

مظلوم ترين و اندوهناك ترينصحنه بقيع:

در بقيعصحنه هاى اندوهبار و حزن انگيز فراوانى است كه از همه آنها اندوهبارتر، قبور چهار امام مظلوم و معصومى است كه چون خورشيدى، در دل

ص: 38

خاك مستور مانده اند:

1- پيشواى دوم امام حسن مجتبى عليه السلام.

2- پيشواى چهارم امام زين العابدين عليه السلام.

3- پيشواى پنجم امام محمد باقر عليه السلام.

4- پيشواى ششم امام جعفرصادق عليه السلام.

بديهى است شرح حال و بيان علت شهادت و دفن آن بزرگواران در بقيع و ماجراى تشييع و تدفين هر يك از آن عزيزان، خود كتابى مستقل و مقالاتى جداگانه مى طلبد كه بايد در جاى ديگر به آن پرداخت و اين مختصر را گنجايش آن نيست.

و اينك قسمتى از بيوگرافى و شرح اجمالى زندگانى برخى از بزرگان مدفون در بقيع را ذكر مى كنيم.

1- فاطمه بنت اسد:

فاطمه دختر اسد: فرزند هاشم، همسر ابوطالب، و مادر على عليه السلام، جعفر، عقيل، هانى و طالب است. وى كه از مهاجرين نخستين، و بيعت كنندگان با حضرت محمدصلى الله عليه و آله مى باشد به پاكى و پرهيزكارى مشهور است و تنها كسى است كه در خانه كعبه وضع حمل نمود و مولود كعبه على عليه السلام را به دنيا آورده او در زمان حيات پيامبرصلى الله عليه و آله، جهان را بدرود گفت، آن حضرت در مرگ وى تاثر و اندوه فراوان از خود نشان داد، و سرانجام بر جنازه اش نماز خواند، و او را در ميان قبر نهاد.

برخى قبر او را در كنار قبر عثمان بن مظعون و ابراهيم فرزند پيامبر دانسته اند ولى مشهور اين است كه نزديك قبر چهار امام معصوم عليهم السلام قرار دارد كه اهل سنت آنرا قبر فاطمه زهرا عليها السلام مى دانند! اين قبر قبلا قبه و بارگاه داشته است. «(1)» 2- عباس عموى پيامبرصلى الله عليه و آله

عباس فرزند عبدالمطلب عموى پيامبرصلى الله عليه و آله و مادرش نتيله دختر خبّاب است.

او دو تا سه سال از پيامبراسلامصلى الله عليه و آله بزرگتر بود. «(2)» عباس از بزرگان و سادات قريش و بنى هاشم بود كه پيش از ظهور اسلام منصب سقايت حاجيان و عمارت مسجد الحرام را به عهده داشت. او به دستور


1- مدينه شناسى ص 385
2- الاصابة تمييز الصحابة ج 2 ص 271.

ص: 39

پيامبر اكرمصلى الله عليه و آله در مكه ماند و فعاليت هاى ضد اسلامى قريش را به پيامبرصلى الله عليه و آله گزارش مى كرد. «(1)» و نيز او بود كه خبر حمله قريش به مدينه را در جنگ احد و خندق به پيامبرصلى الله عليه و آله اطلاع داد.

عباس، دو ماه قبل از فتح مكه به سوى مدينه هجرت كرد. و از آن پس مستقيماً جزء ياران وصحابه پيامبرصلى الله عليه و آله در آمد و از مهاجران شمرده شد. وى مورد توجه و عنايت خاص پيامبرصلى الله عليه و آله بود، «(2)» در جنگ حنين نيز فداكارى هاى زيادى انجام داد.

عباس در سال 33 هجرى در عصر خلافت عثمان دار دنيا را وداع گفت. و در قبرستان بقيع در كنار قبر فاطمه بنت اسد دفن شد. «(3)» 3- عبداللَّه بن جعفر

پس از مهاجرت گروهى از مسلمانان، به سرپرستى جعفر بن ابى طالب از مكه به سوى حبشه، و اقامت در آنجا، خداوند به جعفر فرزندى داد كه نامش را عبداللَّه گذاشت. عبداللَّه اولين مولود مسلمانى بود كه در حبشه به دنيا آمد.

پدرش جعفر، در سال هفت هجرى و در سال فتح خيبر از حبشه، به مدينه بازگشت و در سال هشتم، به فرماندهى سپاهى كه زيد بن حارثه و عبداللَّه بن رواحه فرمانده دوم و سوم آن بودند عازم موته شد و در آنجا شهيد گرديد ...

رسول خداصلى الله عليه و آله با نشان دادن عكس العمل شديد نسبت به شهادت او و همراهانش، ايثار و فداكارى جعفر را ستود و براى تسليت به خانواده اش به منزل وى رفت و بشارت خدا را نسبت به جعفر بدينگونه اعلان كرد كه: خداوند متعال به جاى دو بازوى جدا شده او در جنگ موته، دو بال به او داده است تا در بهشت همانند فرشتگان پرواز كند و بدين جهت او را جعفر طيّار لقب داده اند. «(4)» و اما عبداللَّه پسر جعفر هم مورد محبت پيامبرصلى الله عليه و آله بود، او كسى است كه در كودكى با پيامبرصلى الله عليه و آله بيعت كرد و پيامبرصلى الله عليه و آله نيز با آنكه معمولًا بيعت كودكان را نمى پذيرفت بيعت او را پذيرا شد. «(5)» عبداللَّه همسر بانوى بزرگ اسلام حضرت زينب كبرى عليه السلام است. و بهر حال او مردى سخاوتمند و جوانمرد و از حاميان على بن ابيطالب عليه السلام بود، «(6)» كه در سال 80 هجرى و در نود سالگى در مدينه فوت كرد و در قبرستان بقيع، كنار قبر عمويش عقيل دفن گرديد. «(7)»


1- تاريخ يعقوبى ج 2 ص 406 و 416
2- الاصابة ابن حجر ج 2 ص 271
3- مدينه شناسى ص 345- 342
4- . تاريخ يعقوبى ج 1 ص 427.
5- مستدرك حاكم ج 3 ص 566
6- مقاتل الطالبيين ص 133
7- وفاء الوفا جلد 3 ص 911

ص: 40

4- ام البنين مادر ابوالفضل عليه السلام

ام البنين دختر حزام بن خالد همسر على بن ابى طالب عليه السلام بود، او مادر چهارپسر يعنى حضرت عباس، جعفر، عثمان و عبداللَّه است كه تمامى اين فرزندان در كربلا شهيد شدند. «(1)» اين بانوى گرامى به امام حسين عليه السلام بيش از فرزندان خود علاقه داشت.

هر چند نام او فاطمه بود، وليكن به احترام فاطمه زهرا عليها السلام كمتر به اين نام خوانده مى شد.

و فقط او را به خاطر فرزندانش ام البنين (مادر پسران) مى خواندند. وى در مدينه از دنيا رفت و در بقيع به خاك سپرده شد. قبر او در كنار قبر عمه هاى پيامبرصلى الله عليه و آله (صفيه و عاتكه) قرار دارد.

5- حليمه سعديّه

وى از قبيله بنى سعد بن بكر و دختر ابو ذُوَيْب، عبداللَّه بن حارث است او مدتى دايه و مادر رضاعى پيامبر اكرمصلى الله عليه و آله بوده است او نيز در بقيع مدفون، و قبرش معروف است.

على بن موسى مولف «كتاب وصف المدينة المنوره» مى نويسد: قبر او در جهت شمالى قبر عثمان قرار دارد كه در سال 1303 هجرى داراى گنبد و بارگاه بوده است ... «(2)» 6- اسماعيل فرزند امام جعفرصادق عليه السلام

اسماعيل بزرگترين فرزند امامصادق عليه السلام و مورد علاقه شديد آن حضرت بود. «(3)» مادرش فاطمه دختر حسين بن على عليه السلام مى باشد «(4)» كه در زمان امامصادق عليه السلام در سال 133 هجرى فوت كرد. امام عليه السلام در فوت او شديداً گريست و بدون كفش و عبا به استقبال جنازه وى كه از منطقه عُريض به مدينه حمل مى شد، رفت. در بين راه چندين بار جنازه را به زمين نهاد وصورتش را باز كرد و سپس او را در بقيع دفن نمود.

و اين عمل بدين جهت بود كه برخى خيال نكنند اسماعيل امام بوده و نمرده است. «(5)» ولى با اين حال، عده اى از طرفدارانش او را مهدى موعود پنداشته و امامت را


1- . اعلام الورى طبرسى ص 203
2- مدينه شناسى ص 435
3- اعلام الورى طبرسى ص 284
4- . مناقب ابن شهر آشوب ج 4 ص 280
5- تلخيص الشافى ج 4 ص 202

ص: 41

حق مسلم او و فرزندانش بعد از امام ششم مى دانند. شيعيان اسماعيلى از اين طايفه مى باشند.

«سمهودى» قبر او را در مقابل قبر عباس در سمت مغرب آن مى داند ... «(1)» مقبره او داراى بقعه بوده است كه پس از خيابان كشى، از قبرستان جدا و سپس تخريب شد.

7- محمد بن حنفيه

اسم او محمد اكبر، پسر على بن ابيطالب عليه السلام است وى نيز در قبرستان بقيع دفن شده است. «(2)» محمد با آنكه به امامت على بن الحسين عليه السلام معتقد بود ولى پس از قيام مختار برخى او را امام و حتى مهدى موعود خوانده اند.

مورخين مرگ او را در سال 81 هجرى ذكر كرده اند. «(3)» 8- قبور عمه هاى پيامبرصلى الله عليه و آله

دو تن از عمه هاى پيامبر اكرمصلى الله عليه و آله به نام هاىصفيه و عاتكه در بقيع دفن شده اند و برخى معتقدند كه سه تن از عمه هاى آن حضرت در آنجا مدفونند.

شرح حال مختصر آنها:

الف-صفيه دختر عبدالمطلب- كه با حمزه سيد الشهداء از جهت پدر و مادر يكى بودند. وى همسر عوام بن خويلد برادر حضرت خديجه و مادر زبير بن عوام است.صفيه در نبرد احد حضور داشت و آنگاه كه در كنار جسد مثله شده برادرش قرار گرفت سخنانى سوزناك و پرمعنى ايراد كرد.

در جنگ خندق همراه حسان بن ثابت و ديگران، در كوشك فارع، به حراست شهر و نگهبانى از خانه اى كه زنان و كودكان به دستور پيامبرصلى الله عليه و آله در آن جمع بودند، پرداخت، مى نويسند: او يك يهودى مهاجم را نيز با شمشير از پاى در آورد، و بدين خاطر، مورد تقدير پيامبرقرار گرفت.

صفيه در سال 20 هجرى در مدينه از دنيا رفت و در بقيع به خاك سپرده شد.

ب- عاتكه دختر عبدالمطلب- عاتكه و دو خواهرش اميمه و برّه از مادر ديگرى به نام فاطمه بنت عمروبن عايدبن عمران بودند. «(4)» همسر او امية بن مغيرة بن عبداللَّه بود.

وى از او دو پسر داشت: به نام هاى زهير و عبداللَّه. ظاهراً زهير اسلام نياورد


1- وفاء الوفا ج 3 ص 920
2- طبقات الكبرى ابن سعد ج 5 ص 91- 116
3- . تهذيب التهذيب ج 6 ص 354
4- تاريخ يعقوبى ج 1 ص 364

ص: 42

ولكن عبداللَّه با ابوسفيان بن حارث و عباس مسلمان شده و به حضور پيامبرصلى الله عليه و آله رسيد.

به هر حال عاتكه پيش از وقوع جنگ بدر، شكست قريش را در رويا ديده بود. و سرانجام به مدينه هجرت كرد و در آنجا از دنيا رفت و در كنار قبر خواهرشصفيه به خاك سپرده شد. «(1)» 9- ابوسفيان بن حارث

ابوسفيان نوه عبدالمطلب و پسر عموى پيامبر اسلامصلى الله عليه و آله مى باشد، او شبيه ترين افراد به پيامبر بود و پيش از فتح مكه، مسلمان شد.

در جنگ حنين هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه و آله در تنگه حنين به محاصره در آمد، و يارانش پا به فرار گذارده بودند، او با اخلاص فراوان به دفاع از اسلام و پيامبرصلى الله عليه و آله پرداخت، حضرت او را مورد تجليل قرار داد و از اهل بهشت معرفى كرد. وى در سال 20 هجرى در مدينه فوت كرد و در كنار مقبره اى در بقيع كه بعدها به مقبره عقيل شهرت يافت، دفن گرديد. «(2)» 10- عقيل پسر ابوطالب و برادر على عليه السلام

او فرزند ابوطالب و مادرش فاطمه بنت اسد مى باشد كه ده سال از جعفر و بيست سال از على عليه السلام بزرگتر بود.

سه فرزند او به نام هاى مسلم، عبداللَّه و عبدالرحمن در كربلا و كوفه شهيد شدند.

نسل عقيل تنها از فرزند ديگرش محمد بن عقيل ادامه يافت.

عقيل در علم انساب عرب شهرتى بسزا داشت. وى در جنگ بدر مسلمان شد، و در جنگ حنين فداكارى هاى زيادى نمود. عقيل در نزد پيامبرصلى الله عليه و آله محبوب بود، و حضرت بدو چنين فرمود: تو را به دو جهت دوست دارم.

1- به خاطر قرابت و خويشاوندى با من.

2- به خاطر محبت عمويم ابوطالب به تو. «(3)» او در آخر عمر نابينا شد و پيش از كشتار و قتل عام مدينه توسط يزيد در واقعه «حرّه» در مدينه از دنيا رفت و در دار عقيل سمت غربى قبرستان بقيع كه بعداً عبداللَّه جعفر و ابوسفيان بن حارث بن عبدالمطلب نيز در آنجا دفن شدند، به خاك سپرده شد.

اين مقبره قبلًا قبه و بارگاه داشت، كه از بين رفته است. «(4)»


1- مدينه شناسى ص 395
2- عقدالفريدج 6 ص 115
3- مجمع الزوائد ابن حجر ج 9 ص 273
4- مدينه شناسى ص 353

ص: 43

11- همسران پيامبرصلى الله عليه و آله

الف- زينب بنت جحش- او و برادرش عبداللَّه بن جحش از مسلمانان نخستين هستند، وى به اصرار پيامبرصلى الله عليه و آله به عقد زيد بن حارثه پسرخوانده پيامبرصلى الله عليه و آله كه از بردگان آزاد شده بود در آمد. شايد رسول خداصلى الله عليه و آله مى خواست با اين كار، رسم جاهلى را كه: اشراف با بردگان آزاد شده ازدواج نمى كردند، بشكند.

مى گويند زينب در آغاز خواستگارى، تصور كرده بود كه: پيامبرصلى الله عليه و آله او را براى خود خواستگارى كرده است و لذا تمايل فراوان نشان داد، ولى بعداً كه معلوم شد حضرت او را براى زيد خواستگارى نموده است، به احترام پيامبرپذيرفت.

اين ازدواج تا سال پنجم هجرى ادامه داشت. ولكن زندگى آنان، بى اندازه سرد و كم فروغ بود و سرانجام منجر به طلاق گرديد. از سوى ديگر طبق سنت غلط جاهلى، ازدواج مرد با همسر پسرخوانده خود ممنوع بود.

ولى قرآن اين سنت را منسوخ كرد، زيرا اصولًا پسرخوانده، پسر واقعى انسان نيست و آثار حقوقى فرزند انسان را ندارد ولى شكستن اين سنت غلط، كار آسانى نبود. از اين رو بنا به دستور وحى، اين سنت شكنى به عهده پيامبرصلى الله عليه و آله نهاده شد.

حضرت پس از طلاق گرفتن زينب، به امر خدا با او ازدواج كرد.

قرآن نيز در آيه 37 سوره احزاب به اين قضيه تصريح كرده است: «فَلَمَّا قَضى زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها ...»

«هنگامى كه زيد او را طلاق داد، ما او را به همسرى تو در آورديم ...»

زينب در سال 20 هجرى در سن پنجاه سالگى از دنيا رفت و در مراسم تشييع جنازه او رجالصحابه حاضربودند و در بقيع به خاك سپرده شد. «(1)» ب: عايشه بنت ابى بكر- عايشه دختر ابوبكر در سال چهارم بعثت متولد شد مادرش ام رومان دختر عامر بود، او در سال دوم هجرت و پس از گذشت پنج سال از وفات حضرت خديجه، با پيامبرصلى الله عليه و آله ازدواج كرد.

وى با آنكه طبق شواهد مسلم تاريخى مردم را به قتل عثمان تحريك مى كرد ولى پس از خلافت على عليه السلام و بيعت عموم مردم با آن حضرت، به تحريك بعضى از افراد به عنوان خونخواهى عثمان، جنگ جمل را با همكارى طلحه و زبير


1- كنزالعمال ج 16 ص 304

ص: 44

رهبرى كرد و از سپاه على عليه السلام شكست خورد.

او در سال 58 هجرى (و به نقلى در 57) در گذشت و ابو هريره بر جنازه اش نماز خواند و در بقيع مدفون شد. «(1)» ج: حفصه دختر عمر بن خطاب- وى 18 سال پيش از هجرت (پنج سال قبل از بعثت) از مادرش زينب بنت مظعون متولد شد.

او با خنيس بن حذافه ازدواج كرد و پس از مرگ وى در سال دوم يا سوم هجرت به عقد پيامبرصلى الله عليه و آله در آمد. «(2)» مى گويند: پيامبر او را طلاق داد و پس از مدتى، به دلايلى كه خيلى روشن نيست رجوع كرد. «(3)» به نقل واقدى او در سال 45 هجرى در مدينه از دنيا رفت و مروان بر جنازه اش نماز خواند، و در بقيع در كنار مقبره همسران پيامبرصلى الله عليه و آله دفن شد. «(4)» د- ام سلمه- نام او هند بنت ابى امية بن مغيرة، و مادرش عاتكه بنت عمر كنانيه بود. او كه از مسلمانان اوليه بود، با ابو سلمه عبداللَّه بن عبدالاسد كه وى نيز تازه به اسلام گرايش پيدا كرده بود، ازدواج كرد. و هر دو جزء نخستين گروه مهاجران، به حبشه بودند.

ام سلمه در حبشه فرزندى به دنيا آورد كه وى را «برّه» نام نهاد ولى پيامبرصلى الله عليه و آله بعدها او را زينب ناميد.

ابو سلمه در جنگ بدر و سپس احد شركت كرد وليكن در جنگ احد بر اثر جراحات جنگ شهيد شد.

پيامبرصلى الله عليه و آله پس از شهادت ابوسلمه، با ام سلمه ازدواج كرد.

ام سلمه خواهر رضاعى عمار ياسر بود. او به خاطر ايمانش، در ميان زنان پيامبرصلى الله عليه و آله از موقعيت ممتازى برخوردار بود. وى همواره مدافع اهل بيت عليهم السلام بود. و حتى چندين بار عايشه را از مخالفت با على عليه السلام و حركت براى جنگ جمل بر حذر داشت ولى سودى نبخشيد.

ام سلمه تا پس از شهادت امام حسين عليه السلام زنده بود. و او اولين كسى بود كه با گريه اش بر امام حسين عليه السلام مدينه را در عزا و ماتم فرو برد. «(5)» وى در سال 61 هجرى وفات كرد. «(6)» و دو فرزندش عمر و سلمه او را در بقيع و در كنار مقبره ديگر همسران پيامبرصلى الله عليه و آله دفن كردند. «(7)» ه- ماريه قبطيه- مى نويسند: «مقومس» پادشاه مصر در پاسخ نامه پيامبر اكرمصلى الله عليه و آله،


1- مستدرك ج 4 ص 4
2- تاريخ طبرى ج 4 ص 1294 ترجمه
3- حلية الاولياء ابونعيم ج 2 ص 50
4- مستدرك حاكم نيشابورى ج 4 ص 15
5- مناقب خوارزمى ص 11
6- شذرات الذهّب ج 1 ص 69
7- وفاء الوفا ج 3 ص 912

ص: 45

نامه اى را در سال ششم هجرى همراه با هدايايى به مدينه ارسال داشت كه از جمله هدايا، كنيز جوانى بنام ماريه (مارى/ مريم) بود. وى دختر شمعون قبطى مصرى است، ماريه در بين راه توسط نامه رسان پيامبرصلى الله عليه و آله «حاطب بن ابى بلتعه» مسلمان شد.

پس از مسلمان شدن، پيامبر اسلامصلى الله عليه و آله او را به همسرى خود انتخاب نمود، كه از وى فرزندى به نام ابراهيم به دنيا آمد. و به همين جهت نيز مورد حسادت برخى از همسران پيامبرصلى الله عليه و آله واقع شد، زيرا رسول خداصلى الله عليه و آله تنها از دو همسر داراى فرزند ذكور شد. يكى خديجه، كه قاسم را و ديگر ماريه كه ابراهيم را به دنيا آوردند. ولى متأسفانه درمكه فوت كرد و ابراهيم نيز در سن 22 ماهگى در مدينه از دنيا رفت و در بقيع دفن شد. «(1)» و سرانجام ماريه در سال 61 هجرى، در عصر خلافت عمر بن خطاب در مدينه فوت كرد و در بقيع دفن گرديد.

و- رمله بنت ابى سفيان (ام حبيبه)- او مسلمانى پاك و با اخلاص بود، كه با همسرش عبيداللَّه بن جحش در يك حركت قهرآميز به حبشه مهاجرت نمودند.

همسرش در آنجا به دين نصارى گرايش يافت، و در همانجا از دنيا رفت ولى رمله به اسلام پاى بند باقى ماند. به هر حال او كه زنى مومن و از خاندان اموى بود، در حالى كه از وطن رانده، و در غربت مانده بود در شرايط بسيار سختى قرار داشت. پيامبر اكرمصلى الله عليه و آله از راه تفقد و دلجويى توسط نجاشى، پادشاه حبشه، از وى خواستگارى كرد، سرانجام با اعلان رضايت، به عقد پيامبرصلى الله عليه و آله در آمد. اين ازدواج از لحاظ عاطفى و سياسى و مصلحتى اهميت فراوانى داشت. رمله يا ام حبيبه همچنان در حبشه بود تا آنكه در سال 7 هجرى همراه با آخرين گروه مهاجران، به مدينه بازگشت.

وى در سال 44 يا 46 هجرى در مدينه درگذشت و در بقيع به خاك سپرده شد. «(2)» ز- زينب بنت خزيمة- او دختر خزيمه بنت حارث مى باشد. زنى مهربان و رؤوف بود كه به او ام المساكين (مادر مسكينان) لقب داده بودند، او نخست همسر عبداللَّه بن جحش بود كه پس از شهادتش در جنگ احد به همسرى پيامبرصلى الله عليه و آله درآمد.

وى در حالى كه بيش از سى سال نداشت در حيات پيامبرصلى الله عليه و آله و در ماه ربيع الاخر سال 4 هجرى در گذشت. برخى نوشته اند كه بيشتر از دو تا سه ماه با


1- طبقات ابن سعد ج 8 ص 152
2- الاستيعاب ج 4 ص 306

ص: 46

پيامبرصلى الله عليه و آله زندگى نكرد و پس از فوت در بقيع به خاك سپرده شد.

ح-صفيه- او دختر حى بن اخطب يهودى بود كه نخست با ابو عبيد سلام بن مشكم ازدواج كرده بود و سپس از او جدا شد و همسر كنانة بن ابى الحقيق گرديد. وى پس از شكست خيبر به اسارت اسلام در آمد و سپس همسر پيامبر گرديد.

ابن اسحاق و ديگران گفته اند او پيش از شكست خيبر در رؤيا ديده بود كه به همسرى پيامبر آخر الزمان در آمده است و در اين انتظار بود، تا آنكه به عقد پيامبرصلى الله عليه و آله درآمد ...

وى در سال 50 يا 52 هجرى در مدينه فوت كرد و در بقيع به خاك سپرده شد. «(1)» ط- سوده بنت زمعه- پدرش زمعة بن قيس بن عبد شمس و نام مادرش شموس بنت قيس بن زيد بود.

وى نخست با سكران بن عمرو ازدواج كرد و با همسرش به حبشه مهاجرت نمود. ولكن در فوت همسرش در حبشه يا مكه اختلاف است.

به هر حال پس از فوت همسرش پيامبرصلى الله عليه و آله او را به همسرى خود برگزيد.

او دومين زن پيامبر اسلامصلى الله عليه و آله و اولين زنى است كه آن حضرت پس از فوت خديجه عليها السلام، با او ازدواج كرده است.

وى در سال 50 يا 54 هجرى در مدينه وفات نمود و در قبرستان بقيع دفن شد.

ى- ريحانه بنت زيد- وى از قبيله بنى نضير بود و قبلًا با مردى از بنى قريظه به نام حكم ازدواج كرده بود ولى پس از اخراج يهوديان بنى قريظه از مدينه مسلمان شد و در سال ششم هجرى به عقد پيامبرصلى الله عليه و آله در آمد.

طبق نقل مورخان وى در حيات پيامبرصلى الله عليه و آله درگذشت ولكن به نقل ابن سعد در طبقات، پس از مراجعت پيامبرصلى الله عليه و آله از حجة الوداع فوت كرد و حضرت او را در بقيع دفن نمود. «(2)» ك- جويره دختر حارث- از بنى مصطلق بود. او در جنگ مُريسع (يا جنگ بنى مصطلق) همراه پدرش اسير شد. وى به درخواست ثابت بن قيس بن شماس، رئيس طايفه بنى مصطلق و تمايل پدرش به ازدواج پيامبرصلى الله عليه و آله درآمد. و از بركت اين ازدواج اسيران بنى مصطلق كه يكصد خانوار بودند آزاد شدند. او بيست ساله بود كه در سال 5 يا 6 هجرت به ازدواج پيامبرصلى الله عليه و آله درآمد. و در سال 50 يا 56 هجرت، در ايام خلافت مروان بن حكم در مدينه فوت كرد و در بقيع


1- مدينه شناسى ص 376
2- طبقات ابن سعد ج 8 ص 129

ص: 47

مجاور قبور ديگر همسران پيامبرصلى الله عليه و آله دفن شد.

12- فرزندان پيامبرصلى الله عليه و آله

الف: ام كلثوم- ام كلثوم يكى از دختران رسول خدا بود كه با يكى از دو پسر ابولهب بنام عتبه يا عتيبه ازدواج كرده بود. «(1)» با نزول سوره: «تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ ...» و قطع رابطه ام جميل و ابولهب با پيامبرصلى الله عليه و آله، ابولهب فرزندش را به طلاق دادن ام كلثوم مجبور كرد، از آن پس وى در خانه پدر، همراه فاطمه عليها السلام بود كه تا پس از مرگ «رقيه» (دختر ديگر پيامبر و همسر قبلى عثمان) بنا به نقلى به همسرى عثمان درآمد. «(2)» وى تا سال نهم هجرى زنده بود ولكن فرزندى براى عثمان به دنيا نياورد و پس از آن درگذشت.

اسماء بنت عميس وصفية بنت عبدالمطلب او را غسل دادند. و در بقيع، در مقبره بنات رسول اللَّهصلى الله عليه و آله دفن شد. «(3)» ابن حجر در «الاصابه» مى نويسد كه: على عليه السلام و فضل بن عباس و اسامه بن زيد وارد قبر شدند تا او را دفن كنند، اما از حضور عثمان در دفن او خبر و سندى در دست نيست. «(4)» ب: زينب- مورخين او را بزرگترين دختر حضرت رسولصلى الله عليه و آله و خديجه عليها السلام مى دانند كه پيش از بعثت متولد شد. «(5)» او همسر ابوالعاص فرزند ربيع و مادر ابوالعاص نيز «هاله» خواهر خديجه بود. زينب بعد از ظهور اسلام مسلمان شد ولكن شوهرش به شرك باقى بود، وى بعد از هجرت پيامبرصلى الله عليه و آله با شوهرش در طائف ماند.

ابوالعاص در جنگ بدر اسير شد و مقرر گرديد هر اسيرى براى آزادى خود فديه اى بدهد، و آنگاه اين خبر به گوش زينب رسيده گلوبندى را كه مادرش حضرت خديجه به او داده بود، براى مسلمانان فرستاد، پيامبرصلى الله عليه و آله با ديدن گلوبند خديجه متأثر و پيشنهاد آزادى او را مطرح نمود؛ مسلمانان هم به احترام پيامبرصلى الله عليه و آله ابوالعاص را بدون فديه آزاد ساختند. و بنا شد كه ابوالعاص، دختر پيامبرصلى الله عليه و آله را طلاق دهد و به مدينه بفرستد كه او نيز موافقت كرد. «(6)» سرانجام زينب به مدينه هجرت كرد، و ابوالعاص نيز بعدها به مدينه آمد و مسلمان شد، و چون تاجر پيشه بود به مكه برگشت و اموال مردم را رد كرد و پس از تصفيه حساب، به مردم چنين گفت: من مسلمان شدم. و سپس به مدينه آمد و مجدداً با زينب ازدواج كرد.


1- سيره النبويه ابن اسحق ج 1 ص 302
2- طبقات ابن سعد ج 3.
3- كامل ابن اثير ج 2 ص 291
4- الاستيعاب ج 4 ص 487
5- سيره ابن هشام
6- حاشيه سيره حلبيه ج 2 ص 46

ص: 48

به هر حال زينب در سال 8 هجرى از دنيا رفت و پيامبرصلى الله عليه و آله بر او نماز گذارد و در بقيع دفن شد. «(1)» ج: رقيه- رقيه دختر رسول خداصلى الله عليه و آله كه به نقلى همسرش «عتبه» پسر ابولهب بود و او (مانند برادرش عتيبه) با فشار پدرش ابولهب، او را طلاق داد. و بعد از مدتى رقيه با عثمان ازدواج، و با او به حبشه هجرت كرد، و سپس همراه پيامبرصلى الله عليه و آله به مدينه بازگشت و در سال دوم هجرت در مدينه فوت نمود و در بقيع دفن شد.

مى گويند: او از عثمان فرزندى در حبشه به دنيا آورد كه نامش را عبداللَّه نهاده بودند.

ولى در سال چهارم هجرت بر اثر بيمارى فوت كرد. «(2)» و از آنجا كه، عثمان بن مظعون نخستين مسلمانى بود كه در مدينه در گذشت، پيامبر اسلامصلى الله عليه و آله پس از فوت رقيه خطاب به وى فرمود: «الحقى بسلفنا عثمان بن مظعون» آنگاه دستور داد او را در مجاورت قبر عثمان بن مظعون دفن كنند. ابن عباس مى گويد: پيامبرصلى الله عليه و آله كنار قبر وى نشست، در حاليكه فاطمه زهرا عليها السلام هم در كنارش بود و مى گريست. و پيامبر اشك چشم فاطمه عليها السلام را با لباس خود پاك مى فرمود.

«وقعد رسول اللَّهصلى الله عليه و آله على شفير القبر و فاطمة جنبه تبكى فجعل النبىصلى الله عليه و آله يمسح عين فاطمه بثوبه رحمة لها». «(3)» لازم به يادآورى است، چنانكه اشاره شد، عثمان بن مظعون نخستين فرد، از مسلمانان بود كه در بقيع دفن شد. و پس از آن قبرش نشانى براى مسلمانان گشت تا مردگان خود را در همان حوالى به خاك سپارند.

د: ابراهيم- او از فرزندان حضرت محمدصلى الله عليه و آله و مادرش، ماريه قبطيه بود، «(4)» در ذى الحجه سال 8 هجرى قمرى، به دنيا آمد. قابله اش سلمى، و دايه اش، ام برده دختر منذر بن زيد از بنى نجار بود. پيامبرصلى الله عليه و آله به وى علاقه زيادى داشت. او يك سال و ده ماه در كنار پدر بزرگوارش و مادرش بود و سپس در سال دهم هجرت فوت كرد و در بقيع دفن شد. رسول خداصلى الله عليه و آله در فوت او بسيار ناراحت گرديد و بر حسب اتفاق، خورشيد در آن روز گرفت، و مردم نيز آن را معلول مرگ ابراهيم پنداشتند، ولى پيامبرصلى الله عليه و آله فرمود: اين چنين نيست، هرگز خورشيد و ماه، براى مرگ يا حيات كسى گرفته نمى شود و شما درصورت مشاهده «كسوف» يا «خسوف» بايد به نماز بايستيد.


1- مدينه شناسى
2- طبقات الكبرى ج 3 ص 4
3- مسند احمد حنبل ج 1 ص 335
4- سيرةابن هشام ج 2 ص 202 عقد الفريد ج 5 ص 5 الاصابة عسقلانى ج 4 ص 404 سيره حلبى ج 3 ص 308 مرآت الجنان ج 1 ص 25

ص: 49

بيت الاحزان

خانه غم ها و اندوه ها!- تعبيرى است از مكانى كه فاطمه عليها السلام پس از رحلت پدر و هجوم مصائب فراوان در آنجا به سوگ مى نشيند و گريه و ناله سر مى دهد.

در اصل وجود چنين مكانى ترديدى وجود ندارد و شواهد تاريخىصدر اسلام و روايات فراوانى از شيعه و سنى آن را تاييد مى كند ولى دراينكه مكان آن كجا است، اختلاف تاريخى وجود دارد. باز در اينكه فاطمه عليها السلام در مدت كوتاه عمرش پس از رحلت پيامبرصلى الله عليه و آله همواره گريان و نالان بود، شكى نيست. ابن سعد در طبقات و ابونعيم در حلية الاولياء از محمد بن على بن الحسين (امام باقر عليه السلام نقل مى كنند كه گفت: هرگز فاطمه زهرا عليها السلام را پس از رحلت پيامبرصلى الله عليه و آله خندان نديدند! «(1)» ابن شهر آشوب روايت مفصلى را با قاطعيت چنين بيان مى كند:

فاطمه عليها السلام همواره پس از پدرش سر خود را بسته و با جسمى نحيف و قدى خميده، گريان و دل سوخته بود، ساعتى غش مى كرد و ساعتى به هوش مى آمد و به فرزندانش مى گفت: كجاست پدرتان كه شما را گرامى دارد و بارها شما را به شانه خود سوار كند؟!

كجاست پدرتان كه از همه مردم به شما مهربان تر بود و نمى گذاشت كه روى زمين راه برويد (يا در بغل مى گرفت و يا بر شانه اش سوار مى كرد)

ديگر هرگز او را نمى بينيم كه در اين خانه را باز كند و شما را بر شانه اش سوار نمايد چنانكه هميشه اين كار را مى كرد. (او سپس مريض شد و چهل شب به همين بيمارى باقى ماند ...) «(2)» فاطمه عليها السلام تا پايان عمرش در رابطه با اين مصيبت و اندوه و مظالم گريان بود و با همان ناراحتى از دنيا رفت و طبق وصيت او، شبانه و مخفيانه دفن شد و راضى نشد كسى بر جنازه او حاضر شود و قبر او هنوز هم مخفى است. «(3)» با مراجعه به منابع تاريخى و روايتى، ترديدى نيست كه فاطمه عليها السلام در ايام كوتاه حياتش پس از رحلت پدر، مكرر اين حزن و تاثر شديد را در ميان جمع اهل خانه، و بر مزار فاطمه بنت اسد يا قبر حمزة بن عبدالمطلب، و مرقد پيامبرصلى الله عليه و آله، يا در خانه اى محقر در سمت شمالى قبرستان بقيع از خود بروز مى داده است.

فيروز آبادى مى گويد: آن مكان تربت زهرا عليها السلام است كه معروف به بيت الاحزان است ... «و موضع تربته يعرف ببيت الأحزان، يقال انه البيت


1- مناقب ابن شهر آشوب ج 3 ص 342
2- مناقب ابن شهر آشوب ج 3 ص 342
3- . وفاء الوفا ج 2 ص 918

ص: 50

الذى آوت إليه فاطمة رضى اللَّه تعالى عنها و التزمت الحزن فيه بعد وفاة أبيها سيد المرسلين صلى اللَّه عليه و سلم»

سمهودى خود مى افزايد: «والمشهور ببيت الحزن إنما هو الموضع المعروف بمسجد فاطمة فى قبلة مشهد الحسن و العباس». «(1)» بر اين اساس آنجا خانه اى بوده كه فاطمه در آنجا در سوگ پدرش مى گريست. شايد هم بعدها همين جا مقبره او شد! و آنگاه مسجد فاطمه عليها السلام نام گرفت كه آن را بيت الاحزان نيز مى گفتند.

همه مورخان و سياحان مدينه بدون استثنا، از بيت الحزن به عنوان يكى از اماكن زيارتى اهل مدينه و از بقاع ديدنى زائران مدينه ياد كرده اند.

«ابن جبير» سياح مسلمان كه در قرن ششم هجرى (نه قرن پيش) مدينه را ديده است، از خانه فاطمه در مجاورت قبه عباس بن عبدالمطلب كه به بيت الحزن شهرت داشته، ياد كرده و مى نويسد: «ويلى القبة العباسية بيت لفاطمة بنت الرسولصلى اللَّه عليه و سلم. و يعرف ببيت الحزن». در كنار مقبره عباس در بقيع خانه اى متعلق به فاطمه عليها السلام بود كه معروف به بيت الأحزان است.

ميرزا حسين فراهانى در سفرنامه خود، «(2)» از اين بقعه چنين ياد كرده است: «در بقيع در حجره اى كه بيت الأحزان مى گويند و آن در پشت گنبد ائمه بقيع، بقعه كوچكى است كه بيت الأحزان فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها است. و يك ضريح كوچكى از آهن در اين بقعه است».

براى تاييد بيشتر مطلب ذيلًا اسناد و شواهد تاريخى ديگرى نقل مى شود:

على بن موسى آشكارا بنايى را در سمت شمالى بقعه ائمه وصف مى كند، او مى نويسد: «قبة لا شيئى فيها- وتعرف بقبة الأحزان لا يزورها الا الشيعه من الاعجام و غير هم فى زمن الموسم»: در آنجا قبه اى است كه هيچ چيز در آن نيست و معروف به بيت الأحزان است، در ايام حج فقط شيعيان عجم و غير عجم آن را زيارت مى كنند.

نايب الصدر شيرازى ساختمان قبه را ديده و آن را در سفرنامه خود «تحفة الحرمين» «(3)» چنين وصف كرده است: «... و ديگر شيخ احمد احسائى در مقابل بيت الأحزان متصل به ديوار بقعه حضرت حسن مدفون شده ... و در بقعه ائمه بقيع مى گويند جنابصديقه طاهره مدفون هستند. چنانكه در بيت الأحزان هم احتمال داده اند».


1- وصف المدينة المنورة ص 11
2- صص 283 و 286
3- ص 228

ص: 51

«ابراهيم رفعت پاشا» در «مرآة الحرمين» «(1)» ضمن وصف آثار بقيعصريحاً مى نويسد: «وهناك قبة الحزن يقال انها فى البيت الذى آوت اليه بنت النبى و التزمت الحزن فيه بعد وفاة ابيها ...» در آنجا قبه اى است كه قبه حزن ناميده مى شود و مى گويند آن در خانه اى بود كه فاطمه عليها السلام پس از وفات پدرش همواره به آنجا مى رفت و به سوگ مى نشست.

بر اين اساس بيت الأحزانى كه تا يك قرن پيش مورد زيارت ايرانيان و شيعيان بوده، همان مكان و محلى است كه در مجاورت جنوبى قبور اهل بيت در بقيع وجود داشته است.

اين نشانه با آنچه كه در چند دهه اخير مشهور است تفاوت اساسى دارد.

مكانى كه فعلًا بيت الأحزان ناميده شده، بهصورت زمين مسطح با آثارى از بنا، در سمت شرقى قبرستان بقيع و با فاصله اى خارج از بقيع جاى دارد! و هيچ مأخذ و مستندى از قرون گذشته براى تأييد آن وجود ندارد.

مرحوم «سيد مصطفى عطار» كه پس از 90 سال زندگى در مدينه به سال 1398 ه از دار دنيا رفت، با توجه به سوابق و شناسايى خويش از مدينه در سال 1396 ه ق به مولف كتاب «مدينه شناسى» «(2)» گفته است:

«تحقيقات زيادى انجام شد. و آنچه كه مى توان به عنوان بيت الأحزان خواند، همان محل مجاور قبور اهل بيت در بقيع مى باشد». «(3)» قبر حضرت عبداللَّه عليه السلام

عبداللَّه پسر عبدالمطلب پدر حضرت محمدصلى الله عليه و آله بود.

او كوچكترين پسر عبدالمطلب و مادرش فاطمه بنت عمرو است.

همسر عبداللَّه آمنه دختر وهب از قبيله بنى زهره است.

وى پس از ازدواج، به دستور پدر براى تجارت خرما به مدينه رفت و در آنجا مريض شد و در سن 25 سالگى در نزد دايى هاى پدرش از طايفه «بنى النجار» در گذشت و در خانه اى معروف به دارالنابغه به خاك سپرده شد. «(4)» سلمى همسر هاشم مادر عبدالمطلب از بنى نجار بود.

حضرت محمدصلى الله عليه و آله در سن شش سالگى با مادرش آمنه به مدينه آمد و چند روزى در همان خانه توقف كرد.

آن حضرت بعد از هجرت به آن نگاه مى كرد و مى فرمود: در اين جا با مادرم


1- ج 1، ص 426
2- وصف المدينة المنوره ص 44
3- تاريخ الخميس ج 1 ص 182
4- طبقات الكبرى ج 1 ص 116

ص: 52

وارد شديم و آنجا قبر پدرم مى باشد. در دوران حكومت عثمانى ها بقعه و بارگاهى بر فراز قبر عبداللَّه ساخته بودند.صاحب «مرآة الحرمين» از ضريح عبداللَّه پدر پيامبرصلى الله عليه و آله نام مى برد. «(1)» كه بسيارى در سال هاى اخير به زيارت آن نائل آمده اند.

ولى در دو دهه اخير از آن خبرى نيست و با ساير اماكن اطراف مسجدالنبىصلى الله عليه و آله مشمول توسعه و تخريب واقع شده است، مكان قبر عبداللَّه در سمت جنوب غربى مسجدالنبىصلى الله عليه و آله در منتهى اليه مصلى قبلى بوده است. «(2)» خانه امام جعفرصادق عليه السلام و امام محمد باقر عليه السلام

اين خانه در جنوب شرقى مسجد النبى صلى الله عليه و آله قرار داشت. و از نظر تاريخى بايد گفت كه: در مجاورت محله بنو مالك بن نجار و خانه هاى بنو غنم بن نجار بوده است.

اين محل با توجه به اسناد بيان شده پيرامون تاريخ مسجدالنبىصلى الله عليه و آله، در جنوب منزل مربد سهل و سهيل قرار داشت. به گفته ابن سعد در «الطبقات الكبرى» «(3)» به نقل از محمد بن عثمان «وكانت لحارثة بن النعمان منازل قرب منازل النبى عليه السلام بالمدينة فكان كلما احدث رسول اللَّه اهلا محول له حارثة بن النعمان عن منزل بعد منزل حتى قال النبىصلى الله عليه و آله لقد استحييت من حارثة بن النعمان مما يتحول لنا عن منازله ...».

خانه حارثه با چنين موقعيتى در شهر مدينه دست به دست گشت تا اينكه در حوالى سال هاى 100- 147 ه ق. و بنا به تأييد سمهودى در: «وفاء الوفا باخبار دار المصطفى» «(4)» به ملكيت امام جعفر بن محمد عليهما السلام درآمد و خانه مسكونى او گشت.

موقعيت جغرافيايى خانه امام جعفرصادق عليه السلام، در بافت قديمى مدينه مشهور خاص و عام بود. و اين خانه در مجاورت خانه ابوايوب انصارى و خانه امام باقر عليه السلام نيز در كنار آن قرار داشت. خانه امام زين العابدين عليه السلام را نيز در همين مكان دانسته اند كه متأسفانه همه اينها در نوسازى اخير از بين رفته است، مخصوصاً خانه امامصادق عليه السلام كه مؤسس بزرگ ترين دانشگاه جهان اسلام در عصر تاريك حكومت بنى اميه بوده و چهار هزار شاگرد متخصص و ورزيده را در علوم و فنون مختلف پرورش داده است ... «(5)»


1- مدينه شناسى ص 399
2- مدينه شناسى
3- ج 3، قسم ثانى، ص 51
4- ج 1، ص 733
5- معجم البلدان ج 1 ص 301

ص: 53

محله بنى هاشم

محله بنى هاشم كه در بين بقيع و مرقد مطهر پيامبرصلى الله عليه و آله و مسجدالنبىصلى الله عليه و آله در ضلع جنوب شرقى (وشرق) مسجد قرار داشت محله اى آباد و پر بركت و سراسر خاطره بود.

در اين محله بسيارى از امامان معصوم عليهم السلام چشم به دنيا گشودند و محل تربيت و نشو و نماى ائمه هدى، و امامزاده ها و سادات بزرگوار زيادى بوده است.

خانه امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام و زين العابدين عليه السلام و امام باقر عليه السلام و امامصادق عليه السلام و امام موسى بن جعفر عليهما السلام و ... در اين محله بود. قدم به قدم اين منطقه براى هر مسلمان بخصوص شيعه تاريخ پر فراز و نشيب اهل بيت عليهم السلام را تداعى مى كند. در هر منطقه اى كه پا مى گذارد، جاى پاى يك امام معصوم يا ائمه معصومين عليهم السلام است.

در توسعه هاى اخير بويژه طرح جديد توسعه و نوسازى حرم تمامى اين منطقهصاف شده است و آثارى از محله بنى هاشم و خانه جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام كه روزگارى بزرگترين دانشگاه جهان بود، وجود ندارد. خانه ابوايوب انصارى نيز جزء همين طرح از بين رفته است.

كوچه اى كه قبلًا به محله بنى هاشم منتهى مى شد از روبروى باب البقيع فعلى مسجدالنبى صلى الله عليه و آله، كه به تازگى باز كرده اند، قرار داشت. و محله عموماً در سمت راست انسان هنگام رفتن از مسجد النبى صلى الله عليه و آله مستقيماً و از باب بقيع و پيش روى مسجد به طرف بقيع قرار گرفته است.

مساجد ديگر مدينه

1- قبا نخستين مسجد در اسلام

قبا به ضم قاف دهكده اى بوده كه در 5/ 3 كيلومترى جنوب غربى قبله مدينه واقع شده است.

قزوينى در «آثار البلاد واخبار العباد» «(1)» مى نويسد: قبا قريه اى است در دو مايلى مدينه.

و ياقوت حموى مى گويد: قبا در اصل نام چاهى بود و محل سكونت بنو عمرو بن عوف انصارى. «(2)»


1- ص 103
2- زادالمعاد ابن قسيم جوزى ج 2 ص 54

ص: 54

همدانى در «صفة جزيرة العرب» «(1)» تأليف نيمه اول قرن سوم هجرى، قبا را ارض يثرب مى داند.

پيش از هجرت پيامبرصلى الله عليه و آله مردم مدينه و قبا از هجرت آن حضرت آگاه شده بودند و هر روز و هر لحظه در انتظار ورود آن حضرت بودند و سحرگاهان تا منطقه حره به استقبالش مى شتافتند. «(2)» سرانجام روز موعود رسيد و مسلمانان با گفتن اللَّه اكبر قدوم پيامبرصلى الله عليه و آله را با شور و شعف فراوان خوش آمد گفتند و آيه 4 سوره تحريم نازل شد.

پيامبرصلى الله عليه و آله خانه كلثوم بن هدم را براى سكونت خود اختيار نمود، و خانه سعد را براى پذيرايى واردين قرار داد تا هر دو راضى باشند.

از جمله ياران باوفاى آن حضرت كه در قبا منزل داشتند، و آن جناب نسبت به آنها علاقه مند بود و گاهى هم به منزل آنان رفت و آمد مى فرمود، تيره اى از مردم «اوس» بودند كه به آنها «بنى سالم بن عوف» مى گفتند.

در هر حال حضرت در قبا چهار روز و به قولى 12 روز توقف كرد، و منتظر ورود حضرت على عليه السلام و بعضى از نزديكان خود بود. «(3)» پيغمبرصلى الله عليه و آله هنوز در قبا بودند كه على عليه السلام و فاطمه زهرا عليها السلام و ام كلثوم دختران آن حضرت، وسوده همسر آن جناب و فاطمه بنت اسد مادر على عليه السلام و ام ايمن مادر اسامة بن زيد، از مكه معظمه حركت، و در قبا بر حضرت وارد شدند.

ابن اثير در كامل «(4)» مى نويسد: وقتى كه على عليه السلام وارد قبا شد پيامبر او را در آغوش گرفت و به خاطر ورم و ناراحتى هاى پايش گريست و آنگاه آب دهانش را با دست خود بر پاهاى او ماليد و حضرت على عليه السلام بعد از آن تا وقت مرگ هرگز از درد پا شكايت نكرد.

با ورود پيامبرصلى الله عليه و آله، قبا اولين پايگاه مسلمانان پرشور و پيشگام، پذيرا شوندگان هجرت پربار و تاريخ ساز اسلام ناب محمدىصلى الله عليه و آله گرديد.

قبا جايگاه نخستين مسجدى است كه باصفا و ايمان و براساس تقوى ساخته شده است.

دلايل زيادى و منابع متعددى وجود دارد كه مسجد قبا را نخستين مسجد مى دانند.

پيامبر به محض ورود به قبا در خانه اى كه متعلق به «كلثوم بن هدم» وبه قولى سعد بن خَيثَمه بود سكونت گزيد. و زمينى كه متعلق به كلثوم بن هدم بود و در آنجا


1- ص 264
2- سيره ابن هشام
3- اخبار مدينة
4- ج 2 ص 75

ص: 55

خرما خشك مى كردند و آن را مربد مى گفتند، مسجد را تاسيس فرمود. و در بناى آن زحمات زيادى كشيد.

شموس بنت نعمان مى گويد: پيامبرصلى الله عليه و آله را در هنگام ورود به قبا و تاسيس اين مسجد ديدم كه سنگ ها وصخره ها را به سختى حمل مى كرد، مردى از يارانش آمد و گفت پدر و مادرم فدايت باد به من بده تا من بياورم من به جاى شما كار مى كنم.

حضرت فرمود: نه، لازم نيست، تو هم برو مثل اين سنگ را بياور تا مسجد را زودتر بنا كنيم. پيامبر در هنگام كار، اين شعار يا شعر را مى خواند،: افلح من يعالج المساجدا ... سازندگان مساجد رستگارند.

تاسيس قبا به دست مبارك پيامبرصلى الله عليه و آله

در هر حال همانطور كه گفته شد پيغمبرصلى الله عليه و آله، به محض ورود به سرزمين قبا، بلافاصله دستور داد كه در اين سرزمين، مسجدى ساخته شود.

اين مسجد را حضرت به دست مبارك خود، و كمك اصحابش ساخت، و فرمود: «جبرئيل در ساختن آن به من كمك كرد و مهندس آن بود»

در عظمت اين مسجد، همين بس كه در حق آن آيه مباركه 108 سوره توبه:

«لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ ...» نازل شده است.

يعنى مسجدى كه اساس آن بر پايه پرهيزگارى گذارده شده، احق واولى است كه در آن نماز به جا آورى ...

فضايل اين مسجد

1- اولين مسجد در اسلام است و روايات زيادى اين معنى را تاييد مى كند.

يحيى بن حسن از على عليه السلام نقل مى كند كه فرمود: منظور از آيه «لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ» مسجد قبا است. «(1)» مرحوم كلينى در كافى طى حديثى نقل مى كند كه منظور از اين آيه، مسجد قبا است. «(2)» گر چه برخى هم مسجد قبا و هم مسجدالنبى صلى الله عليه و آله را مصداق اين آيه دانسته اند.

ابن شيبة و ابن زباله در اخبار مدينه و طبرانى در الكبير از پيامبرصلى الله عليه و آله نقل كرده اند كه: «الصلوة فى مسجد قبا كعدل عمرة او كعمرة» ثواب نماز در مسجد قبا


1- فروع كافى ج 4 ص 56
2- وسائل الشيعه ج 10 ص 278

ص: 56

معادل ثواب عمره يا همانند عمره است. «(1)» بعدها نيز پيامبرصلى الله عليه و آله مرتباً به قبا مى رفت و در آنجا نماز مى خواند.

در برخى از روايات آمده است كه پيامبرصلى الله عليه و آله روزهاى شنبه هر هفته به اين مسجد مى آمد و نماز مى خواند. درصحيح مسلم وصحيح بخارى نقل شده است كه پيامبرصلى الله عليه و آله پياده و سواره به مسجد قبا مى آمد و دو ركعت نماز در آن مى خواند.

ساختمان جديد آن درصفر 1405 ه شروع شد و مساحت 1333 متر مربعى آن به 6000 متر مربع افزايش يافت و با 56 قبه و گنبد به قطر 30/ 5 متر و گنبد بزرگ با قطر هر يك 42 متر به ارتفاع بين 30/ 18 تا 30/ 24 متر داراى چهار مناره به طول هر يك 42 متر با تجهيزات مدرن افتتاح شد.

بناهاى تاريخى اطراف مسجد قبا

در سمت جنوب غربى مسجد قبا تا اين اواخر قبه اى بود كه آن را قبّه امير مومنان على عليه السلام مى گفتند، و در جنوب قبه على عليه السلام قبه ديگرى بود منسوب به فاطمه زهرا كه آن را مسجد السيدة فاطمه زهرا مى گفتند.

صاحب مرآت الحرمين مى گويد: آنجا مكانى بود كه فاطمه عليها السلام جو، آسياب و آرد مى كرد و همانجا نماز مى خواند و عبادت مى نمود.

شايد هم آن دو مكان، خانه «كلثوم بن هدم» و «سعد بن خيثمه» بود كه پيامبرصلى الله عليه و آله در مدت اقامت خود در قبا در آنجا ساكن بودند.

سمهودى در تاريخ مدينه مى نويسد: انتساب اين دو مكان به على عليه السلام و فاطمه عليها السلام بدان جهت است كه چون پيامبرصلى الله عليه و آله پس از هجرت در آنها اقامت داشت و على عليه السلام و فاطمه عليها السلام نيز در آن مكان به پيامبر ملحق شدند و مدتى نيز در آنجا بودند ...، به على عليه السلام و يا فاطمه عليها السلام نسبت داده شد.

در همين مكان خانه اى بود كه آن را نيز به فاطمه و على عليها السلام نسبت مى دادند و مى گفتند: محل زفاف اين دو بزرگوار است.

ضمنا تا پايان ساختمان مسجدالنبىصلى الله عليه و آله و حجرات اطراف آن، كه مدتى طول كشيد، بعيد نيست همين جا خانه على عليه السلام و فاطمه زهرا بوده باشد.

و اگر ازدواج على عليه السلام و فاطمه عليها السلام را در سال هاى اول هجرت آنهم اوايل سال


1- صحيح مسلم كتاب 15 و 20

ص: 57

اول بدانيم اين احتمال قوى تر به نظر مى رسد ...

لازم به ياد آورى است كه اين مكان فعلًا وجود ندارد و تخريب شده است.

2- مسجد شجره، ميقات حج

«ميقات» از واژه موقت به معناى مكان يا زمان ملاقات است. و در فرهنگ اسلامى به مكانهايى گفته مى شود، كه حج مسلمانان از آنجا آغاز مى گردد و در آنجا بايد لباس احرام بپوشند و لبيك بگويند و دعوت خدا را پذيرا شوند.

گويى هر زن و مرد حاجى از اين مكان به ديدار حق و ملاقات خدا و مهمانى او مى شتابد و به همين جهت زائران خانه خدا را «ضيوف الرحمن» مى نامند. «ذوالحليفه» كه مسجد شجره در آنجا قرار دارد، در ده كيلومترى مدينه در كنار جاده مدينه- جده واقع شده است و امروز «ابيار على» (چاههاى على) نيز ناميده مى شود. رسول اكرمصلى الله عليه و آله در حجة الوداع در حالى كه هزاران نفر در ركاب آن حضرت بودند، در اين مسجد چهار ركعت نماز (هر دو ركعت به يك سلام) خوانده، سپس احرام بسته و لبيك گفتند.

مسجد شجره ميقات همه كسانى است كه از مدينه به سوى مكه مى روند.

پيامبر اسلام كه سه بار عمره و حج انجام داد، در اين محل محرم شد. اين سفرها عبارت بودند از سفر عمره كه منجر به پيمانصلح «حديبيه» شد و سفر عمرة القضاء در سال 7 هجرت و آخرين بار «حجةالوداع» و از آن تاريخ اينجا يكى از ميقات هاى حج «(1)» مقرر شد. «(2)» علت اينكه اينجا مسجد شجره ناميده شده اين است كه در آنجا درختى به نام «سمرة» وجود داشته است كه پيامبر اسلام در زير آن نماز خواند و احرام بست. «(3)» و بعدها مسجدى در آنجا ساخته شد.

تا سال هاى اخير اين جا مسجد كوچكى بود كه مقدارى از آن سقف، و باقىصحن مسجد محسوب مى گرديد اما اكنون بسيار وسيع و تمام مسقف ساخته شده و از مساجد بزرگ مدينه و اطراف آن محسوب مى شود.

3- مسجد غمامه

از مسجد غمامه گاهى به مصلى و گاهى به مسجد استسقاء تعبير شده است.

مصلى از آن جهت گفته شده كه پيامبرصلى الله عليه و آله نماز عيد فطر و عيد قربان را، در


1- طبقات ابن سعد ج 2 ص 172
2- تحديد المواضع ص 297
3- . وفاء الوفا

ص: 58

آن مكان كه فضاى باز و خارج از مسجدالنبىصلى الله عليه و آله بوده مى خوانده اند كه بعدها مسجد شده است.

و از اين جهت مسجد استسقاء ناميده شده است كه پيامبرصلى الله عليه و آله براى طلب باران به آن مكان مى رفت و نماز طلب باران مى خواند. پس از بررسى و جمع بندى روايات تاريخى درباره اين مسجد به اين نتيجه مى رسيم كه اين هر سه، نام يك مسجد است كه در محلى به نام «مناخه» به همين نام (مسجد غمامه) قرار دارد و آن مسجدى است كه در غرب يا جنوب غربى مسجدالنبىصلى الله عليه و آله است. «ابن شيبه» در تاريخ المدينة المنورة نقل مى كند كه فاصله اين مسجد تا مسجدالنبىصلى الله عليه و آله هزار ذراع يعنى 500 متر است. غمامه يعنى ابر و اين نام بدان جهت است كه در روايات آمده است كه پيامبرصلى الله عليه و آله در يكى از اعياد در هواى بسيار گرم مشغول نماز بود كه به امر خداوند قطعه ابرى بالاى سر آن حضرت (ويارانش) سايه افكند و تا پايان نماز بود و سپس ناپديد شد.

روايات زيادى از طرق سنت و شيعه آمده است كه در حاليكه پيامبرصلى الله عليه و آله در اين مكان، نماز استسقاء مى خواند، پاره ابرى پديدار شد و باران زيادى باريد.

به همين جهت آنرا هم مصلى و هم غمامه و هم مسجد استسقاء ناميده اند.

تا اين اواخر در شمال غربى مسجد غمامه، مساجد ديگرى بود كه به ابى بكر و عمر و عثمان و على و فاطمه و بلال نسبت داده مى شد! اما اكنون در اثر نوسازى ها، و خيابان كشى هاى اطراف حرم پيامبرصلى الله عليه و آله، بعضى از اين مساجد از ميان رفته است، ولى مسجد منسوب به على عليه السلام كه مسجد با روحى است از جمله مساجدى است كه باقى مانده و خراب نشده است و اخيراً نوسازى شده است.

4- مسجد فاطمه

در جهت شمال شرقى مسجد غمامه كنار بازار فرش فروش ها، مسجدى است منسوب به فاطمه عليها السلام، و اين مسجد، در طبقه فوقانى قرار دارد و مسجد بسيار مجللى بوده كه در نوسازى اخير به كلى خراب شده است.

مسجد على عليه السلام

در محدوده مصلّى و شمال مسجد ابوبكر و در واقع روبروى باب السلام به

ص: 59

فاصله 500 يا 600 متر، مسجدى وجود دارد كه به مسجد على بن ابى طالب مشهور است.

سمهودى و ديگر قدماى مدينه شناس ضمن شرح روايات و ذيل اسناد مربوط به مسجد المصلى «(1)» به مسجدى بنام مسجد على بن ابى طالب شاره مى كنند.

سمهودى از «ابن شيبة» مدركى از طريق سعد بن عبيد مولى ابن ازهر ارائه كرده است كه مى گويد من با على عليه السلام «(2)» در اين جا نماز عيد خواندم و عثمان در محاصره شورشيان مسلمان مدينه بود. (قالصليت العيد مع على رضى اللَّه عنه و عثمان رضى اللَّه عنه محصور.) و در سند ديگرى از زهرى نقل مى كند كه: «صلى سهل بن حنيف و عثمان محصور، الجمعة وصلى يوم العيد على بن ابى طالب».

ممكن است سجده گاه على بن ابى طالب عليه السلام در برگزارى نماز عيد، آنهم در ايام محاصره خانه خليفه سوم عثمان بن عفان در همين جا باشد كه بعدها به اعتبار وقوع آن، مسجدى بنا شد.

6- مسجد مباهله يا مسجد الاجابة

اين مسجد را اهل مدينه «مسجد الاجابة» مى نامند، كه در جهت شرقى مدينه منوره و در شارع ستين واقع شده است.

تقريباً در شمال مسجدالاجابة و نزديك به آن، مسجد ديگرى است كه آن را «مسجد مائده» مى نامند.

مى گويند: در اينجا بوده كه سوره «مائده» بر رسول خداصلى الله عليه و آله نازل گشته است.

در هر حال مسجدالاجابة، مسجد باصفا و مجلل، و نسبتاً بزرگى است كه چون جريان معروف مباهله در آنجا رخ داده، به اين نام ناميده شده است.

اكثر مفسران در ذيل آيه 60 و 61 سوره آل عمران داستان مباهله را نقل كرده اند، از جمله على بن ابراهيم در تفسير خود چنين نوشته است:

در سال 9 هجرى كه آنرا «سنةالوفود» نيز مى نامند، هيئتى از مسيحيان نجران به مدينه آمدند و خدمت پيامبرصلى الله عليه و آله رسيدند و به نقلى در داخل مسجد رفتند و هنگام نماز، ناقوس نواختند و نماز خواندند و اين عمل آنان بر مسلمانان گران آمد.

اصحاب ناراحت شده و به پيغمبرصلى الله عليه و آله گفتند: اكنون كه اسلام قوت گرفته و


1- تاريخ المدينة المنورة
2- موطا ملك ص 150

ص: 60

قريش شكست خورده اند، چرا مسيحيان در مسجد شما ناقوس بنوازند و نماز بخوانند؟!

پيغمبرصلى الله عليه و آله فرمود: مزاحم آنها نباشيد، اينها هم بزودى آگاه خواهند شد و حقيقت را در خواهند يافت.

مسيحيان پس از نماز به حضور پيغمبر اسلامصلى الله عليه و آله شرفياب شدند، و گفتند ما را به چه چيز دعوت مى كنى؟

رسول خداصلى الله عليه و آله فرمود: به شهادت لا اله الا اللَّه، و شهادت محمد رسول اللَّه، و اين كه عيسى عليه السلام را بنده خدا بدانيد زيرا او غذا مى خورد، و مى آشاميد، و مى خوابيد و يك انسان بود نه خدا يا پسر خدا.

گفتند اگر عيسى مخلوق است، پس پدر او كى بود، پيغمبرصلى الله عليه و آله فرمود: شما درباره آدم ابوالبشر چه مى گوييد؟!

مسيحيان متحير مانده اما تسليم نمى شدند!! در اين حال اين آيات بر حضرت نازل گرديد:

«إِنَّ مَثَلَ عِيسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُنْ مِنَ الْمُمْتَرِينَ فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ»؛ يعنى بى شك مثل عيسى در نزد خداى تعالى، همچون مثل آدم (عليه السلام) است كه او را (بدون اين كه پدرى داشته باشد) از خاك آفريد. و سپس به او فرمود: موجود شو، او هم فورا موجود شد. اينها حقيقتى است كه از جانب پروردگار تو، بنابراين از ترديدكنندگان مباش. هر گاه بعد از علم و دانشى كه (درباره مسيح) به تو رسيده، (باز) كسانى با تو به محاجه و ستيزه برخيزند به آنها بگو: بياييد ما فرزندان و زنان خويش، و شما نيز فرزندان و زنان خود را دعوت كنيم، ما از نفوس خود دعوت مى كنيم، شما هم از نفوس خود، آنگاه مباهله مى كنيم و لعنت خود را بر دروغگويان قرار مى دهيم.

پس از نزول اين آيات، پيغمبرصلى الله عليه و آله مطابق دستور خدا فرمود: شماها با من مباهله كنيد، گفتند انصاف دادى، پس قرار شد كه مباهله كنند، و تعيين وقت كردند، و به منزل خود برگشتند.

رؤساى مسيحيان به يكديگر گفتند اگر محمدصلى الله عليه و آله با اهل بيت ويژه خود بيايد با او مباهله نمى كنيم. و اگر با اصحاب آمد، با او مباهله مى كنيم.

ص: 61

صبح روز مباهله (24 ذيحجه) در همين مكان كه اكنون مسجد الاجابة است، تمام مسلمين از يك طرف و مسيحيان نجران و مدينه از طرف ديگر به انتظار ايستاده بودند كه ناگهان پيغمبرصلى الله عليه و آله با على و فاطمه و حسن و حسين عليه السلام، از خانه اش بيرون آمد، و در اين محل ايستاد. مسيحيان، با لباسهاى سياه و بلند زربافت خود كه داراى ابهت خاصى بود، آمدند در حالى كهصليب هاى طلا را حمايل كرده و فرمان قيصر را به سينه زده بودند آنان با مشاهده همراهان پيامبرصلى الله عليه و آله، از آن حضرت پرسيدند اينها كيانند؟

پيغمبرصلى الله عليه و آله فرمود: اين پسرعم و وصى من على، و اين دخترم فاطمه، و فرزندان من حسن و حسين مى باشند، چون هنوز پيامبر نفرين نكرده، مسيحيان آثار بلا و عذاب را مشاهده كردند، از مباهله خوددارى ورزيدند وصلح نمودند و حاضر شدند جزيه بدهند!

نام مشهور مسجد مباهله در منابع اهل سنت و در زبان مردم مدينه «مسجدالاجابة» و نوشته اند كه پيامبر معمولا در آن نماز مى خوانده و دعا مى كرده و به استجابت مى رسيده است. «(1)» اين تغيير اسمها بى جهت به نظر نمى رسد چون جريان مباهله نه تنها معجزه اسلام و پيامبر گرامىصلى الله عليه و آله است بلكه بزرگترين سند قرآنى و تاريخى بر فضيلت اهل بيت عليه السلام و حضرت على عليه السلام است و نشان حقانيت و حرمت فوق العاده آنان نزد خداوند است.

مسجد مباهله يادآور جايى است كه عصاره هاى اهل بيت عليه السلام در آنجا جمع شده بودند و در همين رابطه خداوند على عليه السلام را جان و نفس پيامبر خداصلى الله عليه و آله خوانده است.

بخصوص آنكه از روايات استفاده مى شود كه آيه تطهير نيز در همين رابطه و پيش از حركت پيامبرصلى الله عليه و آله بطرف مكان مباهله نازل شده، و داستان حديث كساء هم مربوط به اين جريان است.

7- مسجد ابى ذر

بعضى از مساجد مدينه منوره كه از قديم منسوب به شخصيتهاى بزرگ اسلام و بنام آنان است، يا بخاطر آن است كه يادآور عظمت آنها در طول تاريخ اسلام باشد، همانند مساجد و مدار و خيابانهايى كه در ايران به نام افراد


1- مدينه شناسى ص 207- 205

ص: 62

خدمتگزار به اسلام و انقلاب نامگذارى شده است. و يا اين كه آنان در اين اماكن، اقامه نماز نموده اند.

مسجد ابى ذر يكى از آنها است. اين مسجد در زمان سعوديها تجديد بنا شده و مناره اى درصحن شمال غربى آن احداث شده. و در سه راهى شارع مطار و شارع ابى ذر واقع است. «(1)» در هر حال، در جهت شمالى شهر مدينه، مسجدى است به نام «مسجد ابوذر» كه سزاوار است به ياد فداكاريها و مبارزات آن بزرگ مرد اسلام به آن مسجد بروند و نماز بخوانند و نام شريف اين مجاهد نستوه را زنده نگه بدارند.

8- مسجد جمعه

از بررسى منابع تاريخى و متون تفسيرى تا حدود قرن 7 هجرى برمى آيد كه اولين نماز جمعه توسط پيامبر اسلامصلى الله عليه و آله در مدينه و در محله «بنى سالم بن عوف» خوانده شده است.

مسعودى مى نويسد: محمدصلى الله عليه و آله از قبا بطرف يثرب رفت و به محله بنى سالم رسيد، نماز جمعه خواند و اين اولين نماز جمعه در اسلام بود. «(2)» طبرى در تاريخ معروف خود مى نويسد: پيامبرصلى الله عليه و آله هنگام حركت از قبا بمدينه با اصحابش در محله «بنى سالم بن عوف» نماز خواند كه بعدا آنجا مسجدى ساختند و اين اولين نماز جمعه و اولين خطبه جمعه در اسلام بود. «(3)» مقريزى در «امتاع الاسماع» مى نويسد: وقتى كه پيامبر اسلام به محله «بنى سالم بن عوف» رسيد با جمعى از اصحاب خود كهصد نفر بودند اولين نماز جمعه را در اسلام اقامه كردند.

«سمهودى» نيز در كتابش همين مطلب را آورده كه آنحضرت در مسجد «بنى سالم بن عوف» نماز جمعه خواند، بعد اظهار نظر مى كند كه در وادى از محله «بنى سالم بن عوف» خوانده شد. «(4)» مرحوم مجلسى در بحارالانوار و مرحوم طبرسى در مجمع البيان و بيهقى در سنن خود همين قول را اختيار كرده اند. «(5)» مسجد جمعه اكنون در جنوب مدينه قرار دارد و تا قبا حدود 500 متر فاصله دارد.


1- مروج الذهب
2- تاريخ الامم و الملوك
3- وفاء الوفا باب 13 فصل 11 و فصل 3 باب 5
4- بحار ج 9 ص 125 مجمع البيان جزء 28 ص 72 دلائل النبوة ج 1
5- معجم البلدان ج 3 ص 228

ص: 63

9- مسجد سقيا يا مسجد عنبرية

سقيا يعنى نوشيدن و نيز گفته اند نام قريه اى است.

ياقوت حموى آن را در نه مايلى مدينه و خوارزمى در 29 مايلى مدينه دانسته است ولى برخى ديگر آنرا نام چاهى در مدينه ذكر كرده اند. از مجموع تحقيقات چنين برمى آيد «(1)» كه پيامبر از آنجا آب خنك و سرد نوشيده است. «(2)» البته ممكن است سقياهاى ديگرى هم كه پيامبر از آن آب نوشيده است، در جاهاى ديگرى وجود داشته باشد.

ولى پس از تحقيقات زيادى كه نويسنده «مدينه شناسى» انجام داده و سرانجام با راهنمائى «سيد مصطفى عطار» كه در سالهاى 1361 تا 1368 هجرى شهردار مدينه بوده، و به محل آن واقف گشته، آن را در دروازه شهر در نزديكى ميدان عنبريه و در محل ايستگاه قديم راه آهن مدينه كه توسط عثمانيها ساخته شده است، يافته است.

ايستگاه قديم قطار مدينه درسالهاى اخير بهصورت ترمينال حمل و نقل زائران در آمده است. مسجد سقيا در 400 مترى غرب ميدان عنبريه، مشرف به جاده مدينه- جده- مكه واقع شده است.

اين مسجد كه امروز بشكل كاملا زيبا و به سبك مسجد اياصوفياست، توسط عثمانيها بنا شده است و بنام مسجد «عنبريه» معروف است كه همان مسجد سقيا مى باشد. «(3)» پيامبر اسلام در مسير بدر، سپاه را در آنجا نگهداشت و در آن مكان نماز خواند و براى اهل مدينه دعا كرد. «(4)» 10- مسجد فضيخ يا مسجد ردّالشمس

يكى ديگر از مساجد معروف مدينه، «مسجد ردالشمس» است كه آن را در مدينه، مسجد فضيخ مى نامند، يعنى مسجد نخل كه در ميان نخلستانها و منطقه العوالى در جنوب شرقى مدينه قرار دارد.

اين مسجد را، مسجد بوعى هم ناميده اند، چون نزديك باغ بوعى بوده است. چنانكه اشاره شده «فضيخ» به معنى خرماست، شايد در اين محل، خرما مى ريخته اند، و يا چون در اطراف آن درخت خرما «(5)» بسيار بوده، آن را فضيخ


1- المغانم ص 189
2- مدينه شناسى ص 133
3- مغازى واقدى ج 1 ص 16 ترجمه فارسى
4- مجمع البحرين كلمة فضيح
5- . فروغ كافى كتاب الحجج باب اتيان المشاهد و قبور الشهداء

ص: 64

ناميده اند. هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه و آله بنى نضير را محاصره كرد، شش شب در آن مكان نماز خواند، به همين جهت در آنجا مسجدى بنا كردند و اين قول نسبتا مورد اتفاق همه است. «(1)» و نيز گفته شده است كه فضيخ قسمتى از خمر است، و چون اصحاب فضيخ، با نزول آيه تحريم خمر، بساط خمر را از آن محل برچيدند، آنجا فضيخ ناميده شد. مولف مجمع البيان آن را در مسجد ردالشمس مى داند.

مسجد ردالشمس

بسيارى از دانشمندان، مسجد فضيخ را همان مسجد ردالشمس مى دانند و آنرا بنام مسجد الشمس، مسجد الشمسى و مسجد ردالشمس معرفى كرده اند.

سمهودى در كتاب وفاء الوفا به گفته ابن شيبه (صاحب كتاب اخبار المدينه المنوره) استناد كرده است كه «مسجد فضيخ به مسجد ردالشمس مشهور است».

جريان ردالشمسى به اختصار از اين قرار است كه «اسماء بنت عميس» ميگويد: روزى على عليه السلام به من گفت: اين مكان (مكان مسجد) را ديدى؟

گفتم: آرى. گفت: با پيامبر در اين جا نشسته بوديم، او سر مبارك را در دامن من نهاد وخوابش برد، وقت نماز عصر بود، دوست نداشتم پيامبرصلى الله عليه و آله را بيدار كنم مبادا اذيت شود تا آنكه وقت تمام شد، و نماز من در حال فوت شدن بود كه پيامبرصلى الله عليه و آله بيدار شد، گفت يا على نماز خواندى؟ گفتم: نه، دوست نداشتم با بيداركردن، شما را اذيت كنم. پيامبرصلى الله عليه و آله رو به قبله ايستاد و هر دو دستش را بلند كرد و گفت: خدايا خورشيد رابرگردان تا على عليه السلام نماز بگزارد، خورشيد بحد وقت نماز برگشت و من نماز عصر را خواندم و سپس غروب كرد. «(2)» بناى اين مسجد به قرن اول اسلامى مى رسد.

در عصر عمر بن عبدالعزيز مسجد فضيخ همراه با مسجد قبا بازسازى شد.

درسفرنامه ميرزا حسين خان فراهانى درسال 1302 و 1303 آمده است و آن را در مسجدى است بى سقف كه 27 قدم طول و چهار قدم عرض آن است و آن را در ميان نخلستانى كه مالكش يكى از سادات (اشرف) حسنى وشيعى است مى داند.

نويسنده مدينه شناسى، كه در سالهاى 1397 و 1398 ه آن را زيارت كرده


1- مشكل الآثار طبرى ج 3 ص 11
2- عمدةالاخبار ص 173

ص: 65

معتقد است كه طول مسجد 19 و عرض آن 4 متر است و شبستانش 5 گنبد (كوچك) ويك محراب دارد.

اين مسجد در ميان نخلستان عوالى به فاصله سه كيلومتر از شهر مدينه، در محلى واقع است كه اهل مدينه آنرابلاد حاجره، ميخوانند و از راه باب العوالى وشارع مطار يا منتهى اليه تقاطع شارع ابوذر و شارع درب الجنائر، مى توان به آنجا رفت.

11- مسجد مشربه ام ابراهيم

اين مسجد در جهت شرقى مدينه و تقريبا در دو هزار قدمى مسجد قبا قرار داشته، و به نام «مشربه ام ابراهيم» مشهور بوده است، منتهى متاسفانه در سالهاى اخير تخريب شده است.

مشربه در لغت بمعنى غرفه و اطاق است. مى گويند: ماريه قبطيه مادر ابراهيم پسر رسولخداصلى الله عليه و آله او را دراين مكان بدنيا آورده است. ابن شيبه در تاريخ «مدينة المنورة» مى نويسد: پيامبرصلى الله عليه و آله در اين مكان نماز خواند. «(1)» و نيز مورخان گفته اند پيامبرصلى الله عليه و آله ماريه قبطيه همسر خود را در اين مكان سكونت داده است. همچنين نقل شده كه وقتى پيامبرصلى الله عليه و آله برخى از همسران خود را مورد خشم قرار داد «(2)» و يك ماه از آنان كناره گرفت، در اين مدت در خانه

ام ابراهيم ماند و بعدها در آنجا مسجدى ساخته شد. «(3)» امامصادق عليه السلام به عقبة بن خالد زيارت چند مكان را در مدينه توصيه

كرده است كه از آن جمله زيارت مشربه ام ابراهيم مى باشد.

راه جديد مسجد مشربه ام ابراهيم را نويسنده الدر الثمين در عصر ما چنين ترسيم مى كند:

از راه العوالى تا مستوصف الزهراء سپس از راه سمت چپ به سوىصالة مرجبا للافراح (سالن جشنها و شاديها).

حدود يك كيلومتر از درمانگاه الزهراء ديوارى را در سمت چپ بسته مى بيند كه داخل ساختمان مسجد قديمى را مشاهده مى كنيد آنجا مشربه ام ابراهيم است و در آنجا ابراهيم پسر پيامبرصلى الله عليه و آله متولد شد.

صاحب در ثمين معتقد است اين جا بستانى بود كه مال مخيرق از يهوديان


1- عمدة الاخبار ص 173
2- راهنماى حرمين شريفين ص 205
3- معجم البلدان ياقوت حموى

ص: 66

بنى نضير بود كه پس از اسلام آنها را طى وصيتى به پيامبرصلى الله عليه و آله بخشيد و خود در جنگ احد شهيد شد.

12- مسجد ثنية الوداع

ثنية به معناى راه كوهستانى، راه ميان دو كوه، پشته، كوه (تپه) و محل وداع و خداحافظى است. مولف معجم البلدان ثنية الوداع را تپه اى مشرف بر مدينه مى داند و ابن سعد در طبقات آنرا بين احد و مدينه مى داند. ابن حجر آنرا در مسير تبوك دانسته است.

بعقيده نويسنده مدينه شناسى، مسجد ثنية الوداع دقيقاً بر تپه اى بنا شده كه از سمت جنوب مشرف به مدينه و از سمت شمال مشرف بر دشت قناة است.

هنگام عبور از مدينه به سوى دشت شمالى كه به كوه احد منتهى مى شود، و كوه سلع و ذباب در غرب آن قرار گرفته، مسجد ثنية الوداع را در سمت راست مسير خود مى بينيم كه با طى پلكانى تا قسمت فوقانى تپه، به مسجد مى رسيم.

تصويرى كه از بناى مسجد در سال 1396 تهيه شده است، نه تنها وصف بنا را در بردارد، بلكه نشانگر موقعيت آن در ارتباط با كوه احد در سمت شامى يا شمالى مدينه است.

13- مسجد ذباب يا مسجد الرايه

در شمال شهر مدينه در نزديكى كوه سلع، كوه كوچكى است كه آنرا جبل ذباب مى نامند. «(1)» در هنگام كندن خندق به دور مدينه در سال پنجم هجرت در جريان جنگ احزاب در اين مكان خيمه اى براى پيامبرصلى الله عليه و آله زده بودند كه براى رفع خستگى و نظارت بر كارهاى حفارى خندق در آن جا استراحت كند. پيامبرصلى الله عليه و آله در آنجا نماز مى خواند. مسلمانان براى بزرگداشت اين مكان بر فراز كوه ذباب مسجدى ساختند كه بعدها بنام مسجد ذباب معروف شد. «(2)» طبق نقل واقدى در هنگام جنگ «حره» (قتل عام مردم مدينه توسط سپاه يزيد) سپاه مدينه نخست بر بالاى كوه ذبابصف كشيدند و پرچم مخصوص شورشيان مدينه را به ياد جنگ احزاب، بر ضد يزيد در آنجا بر فراز كوه ذباب نصب كردند.


1- وفاء الوفا سمهودى
2- معالم دارالهجرة ص 299- 153

ص: 67

طبق نقل على بن موسى در كتاب «وصف المدينة المنورة» پيامبرصلى الله عليه و آله هنگام نبرد براى اعلام بسيج مردم مسلمان، پرچم اسلام را در آنجا نصب مى كرد.

اين مسجد در سالهاى 1398- 1396 هجرى قمرى وجود داشته است.

ضمنا مسجد ذباب در مسير شامى مدينه و مسجد فتح در دامنه شرقى كوه سلع است.

14- مسجد بنى قريظه

يكى ديگر از مساجد اطراف مسجد قبا، «مسجد بنى قريظه» است. پيامبر اكرمصلى الله عليه و آله در اين مسجد نماز گزارده است.

بنى قريظه طائفه اى از يهوديان اطراف مدينه بودند كه در سال پنجم هجرت بعد از واقعه خندق، (25 روز بعد) مورد محاصره مسلمانان قرار گرفته، آخر الامر برخى كشته و برخى تسليم شدند.

در ايامى كه پيامبرصلى الله عليه و آله و مسلمانان، آن قلعه را در محاصره داشتند، پشت آن قلعه، محلى بود كه حضرت رسولصلى الله عليه و آله با سپاهيان اسلام در آنجا اقامه نماز مى كردند، لذا آن مكان به نام مسجد بنى قريظه ناميده شد.

15- مسجد جمعه، يا مسجد بنى نجار

در بازگشت از قبا، رو به طرف مسجد غمامه كه مى رويم، درجهت دست راست نزديك به مسجد قبا، به فاصله مختصرى با جاده، درميان نخلستان مسجدى است كه آن را مسجد بنى نجار مى گويند كه در محله خويشاوندان مادرى جد پيامبرصلى الله عليه و آله قرار دارد.

برخى آن را مسجد پيغمبرصلى الله عليه و آله نيز گفته اند.

احُد

فضيلت زيارت شهداى احد

احد نام كوهى است قهوه اى رنگ در شمال شرقى مدينه كه طول آن از شرق به غرب تقريباً هفت كيلومتر و ارتفاع آن از سطح دريا 200 متر است. بخاطر اينكه جنگ احد درسال سوم هجرى در كنار اين كوه روى داد و گروهى از مسلمانان

ص: 68

بويژه حمزه سيدالشهداء در اين جنگ به شهادت رسيدند. اين كوه معروف شده و محل زيارت مسلمانان مى باشد.

درباره فضيلت احد رواياتى از پيامبرصلى الله عليه و آله نقل شده است كه شايان توجه است. آن حضرت فرمود: «احد كوى هى است كه ما را دوست دارد و ما نيز آنرا دوست داريم» و نيز فرمود: احد بر دربى از دربهاى بهشت قرار دارد ... و اين جمله اخير در كتب مناسك و زيارت اهل سنت نيز نقل شده است. «(1)» يكى از زيارتگاههاى مهم اطراف مدينه منوره، قبر حمزه سيدالشهداء عموى رسول خداصلى الله عليه و آله، و ديگر شهداى احد مى باشد كه نزديك سنگلاخ رودخانه مدينه، در دامنه كوه احد، قرار دارد.

در فضيلت زيارت شهداى راه حق، همين بس كه امام ششم عليه السلام، آن را در رديف زيارت قبر پيغمبرصلى الله عليه و آله و زيارت مرقد پاك سيدالشهدا امام حسين عليه السلام شمرد و فرمود: زيارت آنان برابر با حج مبرورى است كه انسان آن را با رسول خداصلى الله عليه و آله به جا آورده باشد. «(2)» پيغمبر براى تجليل از مقام حمزه عليه السلام فرمود: هر كس مرا زيارت كند و عمويم حمزه را زيارت نكند بر من جفا كرده است. «(3)» محدث قمى (ره) مى گويد: فضيلت زيارت آن حضرت، بيشتر از آن است كه ذكر شود. و شيخ مفيد فرموده است: پيامبرصلى الله عليه و آله در زمان حيات خود فرمان داد كه قبر حمزه را زيارت نمايند، و خود به زيارت آن جناب و ساير شهداء مى رفت، و فاطمه عليه السلام هم بعد از مرگ پدر پيوسته براى زيارت قبر حمزه به احد مى رفت، لذا مسلمانان پيوسته براى زيارت قبر او مى رفتند و ملازم قبرش بودند.

فخر المحققين (ره) در رساله «فخريه» فرموده است: زيارت حمزه، وباقى شهداى احد ترك نشود.

چنانكه گفته شد پيغمبرصلى الله عليه و آله فرمود: احد كوهى است كه ما را دوست مى دارد، و ما هم آن را دوست مى داريم و آن كوه بر درى از درهاى بهشت قرار دارد. «(4)» روشن است كه اين همه شرافت و فضيلت براى سرزمين احد به خاطر پيكرهاى شهدايى است كه در اين سرزمين آرميده اند. خونهاى پاك و مقدس آنها است كه به اين قطعه، ازصحنه كوه احد، اين همه برترى داده است.

زيارت شهداى احد، همواره مستحب است ولى بهتر است كه در روزهاى


1- وسائل الشيعه ج 10 ص 278
2- . سفينة البحار ماده احد
3- سفينة البحار ماده احد
4- . تحفة الزائر

ص: 69

دوشنبه يا پنجشنبه باشد. «(1)» امام ششم عليه السلام فرمود: فاطمه عليه السلام بعد از پيغمبرصلى الله عليه و آله (75 روز) زنده بود و كسى او را خندا و خوشحال نديد، در هر هفته دوبار (روزهاى دوشنبه و پنجشنبه) به آرامگاه شهدا مى رفت و مى گفت: اينجا جايى است كه پيغمبر و يارانش مستقر شده بودند. و اينجا محل استقرار لشكريان مشركان بود. «(2)»

اماكن مقدسه احُد

سرزمين احد داراى اماكن مقدسى است كه از جمله، سه مسجد و دو زيارتگاه است.

1- مسجد على عليه السلام

در جهت شرقى قبر جناب حمزه و تقريباً در مقابل آن، مسجدى قرار داشت كه مسجد على عليه السلام ناميده مى شد و در كتب تاريخى آنرا حيره گفته اند. و امامصادق عليه السلام زيارت آن را توصيه مى كند. «(3)» سكنه اطراف، نماز را در آن مكان مى خواندند.

اينجا محل رشادت و دلاوريهاى على عليه السلام بود و بعد از وفات پيامبرصلى الله عليه و آله محل عبادت على عليه السلام گرديد و نيز نقل شده است كه پيامبر در روز جنگ احد در اين محل نماز را به جماعت خوانده است (كه شايد نماز خوف بوده است)

سمهودى مى گويد آنجا را مسجد العسكر مى گفتند و آنجا محلى است كه حمزه سيد الشهداء از بالاى اسب بر زمين افتاده است.

برخى نيز قبر جناب مصعب بن عمير و عبداللَّه بن جحش دو شهيد والامقام احد را در اين جا مى دانند. «(4)» اكنون اين مسجد نوسازى شده ولى كمى پائين تر از مكان قبلى و تاريخى خويش قرار دارد.

2- آرامگاه حمزه سيدالشهداء

آرامگاه جناب حمزه، بقعه و بارگاه داشته كه در عكسهاى قديمى آن را مى بينيم ليكن بعدهابدست وهابيها خراب شد و همانند ساير شهدا در يك چهار ديوارى


1- . وسائل الشيعه ج 10 ص 279
2- وسائل الشيعه ج 10 ص 276
3- وفاء الوفا ج 2
4- راهنماى كمره اى

ص: 70

مستطيلى شكل قرار گرفته است. درب آن قبلا باز بود اما در حال حاضر آنرا مسدود ساخته اند و فقط بايد از پشت ديوار و پنجره اين شهداء بزرگوار را زيارت نمود.

اين در بزرگ و پنجره فولادى كه در جهت جنوب، و قبله اينصحن قرار دارد رو به روى قبر مقدس جناب حمزه است، و چندان فاصله اى تا مرقد مطهر آن جناب ندارد. دوصورت قبر در سمت غرب مشاهده مى شود، كه با سنگ مرمر سياه ساخته شده و كمتر از نيم متر از زمين ارتفاع دارد.

اين دو قبر منسوب، به عبداللَّه بن جحش و مصعب بن عمير است، ولى قبر ديگرى كه در جهت شرقى مى باشد، قبر عموى بزرگوار پيغمبرصلى الله عليه و آله حمزه سيدالشهداء است.

3- آرامگاه شهداء

مدفن مقدس ساير شهداى احد كه تقريباً 70 نفر از بزرگان مهاجرين و انصار مى باشند، در قسمت شمال شرقى اينصحن واقع است، و تا مدفن جناب حمزه (رض)، حدود 25 متر فاصله دارد.

4- مسجد پيغمبرصلى الله عليه و آله

اين مسجد، به فاصله 25 قدم در شمال قبور شهدا در سمت راست كسى كه وارد احد مى شود، قرار دارد.

اينجا محلى است كه دندان پيامبرصلى الله عليه و آله شكسته شده و حضرت در آن روز در اين مكان نيز نماز خوانده است، لذا مسجد رسول اللَّهصلى الله عليه و آله، نيز، ناميده اند.

5- مسجد جبل الرماة

در آخر دره به فاصله تقريباً 500 متر با مسجد پيغمبرصلى الله عليه و آله، مسجد ديگرى بود كه پنجاه نفر از كمانداران لشكر اسلام به دستور پيامبر اسلام در آنجا مستقر بوده اند. عبداللَّه جبير فرمانده اين گروه با 11 نفر ديگر در اينجا شهيد شده اند.

اين محل را «جبل الرماة» يعنى كوه تيراندازان مى نامند.

ص: 71

نقل شده است كه حضرت رسولصلى الله عليه و آله در اين مسجد به تنهايى نماز خوانده اند. «(1)» سمهودى مى نويسد: حائر كوچكى، نزديك جبل است كه عده اى در آنجا دفن شده اند، آنها از شهدا نيستند، بلكه قبور جمعى از فقراى آن منطقه است كه در سال قحطى مرده اند، و در آنجا دفن شده اند. «(2)» ولى اكنون در اين منطقه فقط يك مسجد نوساز و مجلل وجود دارد. ولى در دامنه احد در قسمت غربى مزار شهدا خانه هاى مسكونى زيادى ساخته شده و يك مسجد نوساز هم در ميان آن محله وجود دارد كه اخيراً ساخته شده است.

مساجد سبعه يا هفتگانه

اين مساجد عبارتند از: 1- مسجد ذوالقبلتين 2- مسجد فتح 3- مسجد سلمان 4- مسجد ابوبكر 5- مسجد عمر 6- مسجد على عليه السلام 7- مسجد فاطمه زهرا (س)

كه اينك به شرح آنها مى پردازيم.

1- مسجد ذوالقبلتين

و آن مسجدى است كه در آن قبله مسلمانان از بيت المقدس به سوى كعبه تغيير يافت، مسجد ذوقبلتين در شمال حرّه (الوبره) نزديك دانشگاه اسلامى مدينه واقع شده است.

به اتفاق همه مولفان سيره و مورخان اسلام، نخستين قبله گاه مسلمانان مسجد الاقصى بوده است و پيامبر اسلام و مسلمانان تا سال دوم هجرت به سوى آن مكان مقدس نماز مى خواندند.

پس از هجرت حضرت محمدصلى الله عليه و آله وصحابه اش از مكه به مدينه و استقرار مسلمانان مهاجر در مجاورت انصار، و تثبيت موقعيت مدينه، به عنوان شهر محمدصلى الله عليه و آله، و به دنبال تبليغات يهوديان مدينه مبنى بر اين كه مسلمانان رو به قبله آنان نماز مى خوانند و خود فاقد قبله هستند، آياتى مبنى بر تغيير قبله از مسجد الاقصى در بيت المقدس به مسجدالحرام يا بيت عتيق و كعبه بر پيامبر نازل گرديد. دراينكه تمامى آيات مربوط به تغيير قبله مدنى هستند، در ميان مفسران جاى شبهه و خلافى نمى باشد.


1- وفاء الوفا ج 2
2- مغازى واقدى

ص: 72

اين آيات در سوره بقره است و به ترتيب مسئله قبله و تغيير آن را از آيه 142 تا 150 به ياد مسلمانان مى آورد كه مهمترين آنها آيه 142 و 144 اين سوره است، ترجمه اين آيات به قرار زير است:

بزودى بعضى از مردم سبك مغز مى گويند: چه چيز آنها (مسلمانان) را از قبله اى كه بر آن بودند، برگرداند، بگو مشرق و مغرب از آن خداست، هر كس را بخواهد به راه راست هدايت مى كند.

همان طور (كه قبله شما يك قبله ميانه است) خود شما را نيز امت ميانه اى (كه از هر نظر حد اعتدال در ميان افراط و تفريط مى باشد) قرار داديم تا امت نمونه اى در برابر مردم باشيد و پيامبر هم گواه و فرد نمونه اى در برابر شما باشد، و ما آن قبله اى را كه قبلا بر آن بودى (بيت المقدس) تنها براى اين قرار داديم كه افرادى كه از پيامبر پيروى مى كنند از آنهايى كه به جاهليت باز مى گردند، مشخص شوند اگر چه اين كار جز بر كسانى كه خداوند آنها را هدايت كرده، دشوار بود (اين را هم بدانيد كه نمازهاى شما در برابر قبله سابقصحيح بوده است) و خدا هرگز ايمان (نماز) شما را ضايع نمى گرداند زيرا خداوند نسبت به مردم رحيم و مهربان است.

ماصورت تو را كه بسوى آسمان مى گردانى (و در انتظار فرمان خدا براى تعيين قبله نهايى بودى) مى بينيم، اكنون تو را به سوى قبله اى كه از آن خشنود باشى، مى گردانيم. روى خود را به جانب مسجدالحرام كن و هر كجا باشيد روى خود را بجانب آن گردانيد، و كسانى كه كتاب آسمانى به آنها داده شده مى دانند كه اين فرمان درستى است كه از ناحيه پروردگارشانصادر شده است (و در كتابهاى خود خوانده اند كه پيامبر اسلام به سوى دو قبله نماز مى خواند) و خداوند از اعمال آنها (در مخفى داشتن آيات) غافل نيست.

در حال نزول اين آيات در هنگام نماز پيامبر در نماز عصر و به نقلى در ظهر و در حال قرائت در محله «بنى سلمه» (مكان فعلى مسجد ذوالقبلتين) بود كه قبله از شمال به جنوب و از بيت المقدس به كعبه تغيير يافت. و آرزوى ديرينه پيامبرصلى الله عليه و آله براى احياى قبله ابراهيمى برآورده شد. واين تغيير را خداوند انجام داد. «(1)» مورخان در تاريخ تغيير قبله اختلاف دارند برخى 10 ماه و برخى 16 تا 17 ماه پس از هجرت و شيخصدوق در من لا يحضره الفقيه (ج 1ص 88) تاريخ آن را 19 ماه پس از هجرت نوشته است.


1- عمدةالاخبار ص 178

ص: 73

در هرصورت مسجد ذوالقبلتين اكنون بصورت مسجد زيبايى ساخته شده و به همين نام معروف است. ساختمان قبلى اين مسجد دو محراب داشت: يكى به طرف كعبه و ديگرى به طرف بيت المقدس ولى اكنون بجاى محراب قبلى آيات مربوط به تغيير قبله به چهار زبان گچ برى شده است.

سابقه تاريخى اين مسجد به سالهاى اول و دوم هجرى برمى گردد.

2- مسجد فتح

مسجد فتح كه به مسجد احزاب نيز شهرت دارد، و به آن مسجد خندق نيز مى گويند، مسجد كوچكى است كه بر فراز قطعه اى از كوه سلع در سمت غرب كوه و غرب وادى بطحان قرار دارد، كه بايد از پله هاى طولانى آن بالا رفت تا بدانجا رسيد ...!

كوه سلع كوه سياه رنگى در جهت غربى مدينه و متصل به شهر است وبه سمت شمال آن امتداد دارد.

آنجا مركز تهجد پيامبرصلى الله عليه و آله در جريان جنگ خندق يا احزاب در سال پنجم هجرت بوده است. و در آنجا دعاى پيامبرصلى الله عليه و آله براى نصرت اسلام و شكست سپاه احزاب مستجاب شده و خبر شكست و فرار مشركان به پيامبرصلى الله عليه و آله رسيد و بنقلى سوره فتح در آنجا نازل شده است. «(1)» پيامبر سه روز در آنجا دعا كرد (دوشنبه، سه شنبه، چهارشنبه) و روز چهارشنبه دعايش مستجاب شد.

3- مسجد سلمان فارسى:

در كنار اين مسجد و در سمت قبله آن در زمين مسطح و آسفالته مسجدى است كه بنام مسجد اعلى يا مسجد سلمان فارسى مشهور است. آنجا محل تهجد و دعاى سلمان بود و نيز بخاطر نقش سلمان در جريان حفر خندق، مسجدى در آنجا بنا شده است.

4- مسجد ابى بكر

بعد از مسجد سلمان در جهت غرب آن مسجد ديگرى است كه آنرا مسجد


1- العقد الثمين

ص: 74

ابوبكر مى گويند. اين مسجد بزرگتر و مجهزتر است و امام جماعت رسمى دارد.

5- مسجد عمر

مسجد ديگرى است كه منسوب به عمر بن خطاب است و اين مسجد فعلا بين مسجد منسوب به ابى بكر و مسجد فاطمه قرار دارد.

6- مسجد فاطمه عليهاسلام

محاذى مسجد على عليه السلام در قسمت پايين در اول وادى مسجدى است بى سقف كه منسوب به حضرت فاطمه عليه السلام است و يادآور لحظاتى است كه آن بزرگوار در آنجا به تهجد و دعا براى نصرت مسلمانان مشغول بود. شايد هم در آن نقطه پس از پيروزى اسلام بر سپاه احزاب نماز شكر خوانده است ...

7- مسجد على عليه السلام

اين مسجد در مقابل مسجد فتح و در جنوب غربى آن بالاتر از مسجد فاطمه عليه السلام بر روى كوه سلع روبروى مسجد فتح قرار دارد و بنام مسجد على ابن ابيطالب عليه السلام مشهور است. «(1)» براى رفتن به مسجد على ابن ابيطالب بايد از پله هاى متعددى بالا رفت تا در آنجا دو ركعت نماز گزارد. كه در آن نماز مستحب موكدّست.

مسجد فتح و مسجد على ابن ابيطالب علاوه بر محل ديده بانى، محل تهجد پيامبرصلى الله عليه و آله و على عليه السلام نيز بوده است. از اين مساجد تنها مسجد فتح و مسجد ابوبكر، نوسازى و تعمير شده است.

غار سلع

در بالاى كوه سلع و در جهت غربى آن غارى است كه روزگارى محل عبادت و اعتكاف حضرت محمدصلى الله عليه و آله بوده است.

آن حضرت اعتكاف و خلوت و تنهائى را در مكه در غار حراتجربه كرده بود و تمايل زيادى بدان داشت. شايد هم آن حضرت در دوران كوتاه محاصره مدينه در جنگ خندق به اين غار براى عبادت مى رفته است.


1- معجم البلدان ياقوت حموى ماده سقيفه

ص: 75

مرحوم شيخ انصارى در مناسك خود به آن اشاره كرده و دعائى هم در مورد آن نقل كرده است.

از آثار تاريخى ديگر در نزديكى مساجد سبعه نام مى بريم كه عبارت است از:

قبر شهيد محمد بن عبداللَّه محض

در ضلع شرقى جبل سلع كنار شهر مدينه محلى است كه مشهور به مسجدالكبير يا مصلى الاستسقاء است، آنجا محل دفن شهيد والا مقام «محمدبن عبداللَّه بن حسن بن حسن مجتبى عليه السلام است كه او را نفس زكيه مى نامند.

محمد نفس زكيه از قيام كنندگان عليه ظلم بنى اميه و سپس بنى العباس بوده است.

قبل از پيروزى نهايى بنى العباس، منصور دوانيقى دو بار با او بيعت كرد ولى هنگامى كه به خلافت رسيد براى سركوبى او و يارانش به تعقيب وى پرداخت. محمد و ابراهيم دو فرزند عبداللَّه كه به عبداللَّه محض شهرت داشت، در خفا بسر مى بردند.

منصور براى دستگيرى آنان بسيارى از بنى الحسن را زندانى كرد، ولى سرانجام محمد و ابراهيم قيام كردند.

محمد در سال 145 هجرى با 250 نفر از سادات و بزرگان تكبير گويان در مدينه قيام كرد، آنان زندان مدينه را گشودند، عمال منصور دوانيقى را بجاى زندانيان، زندانى كردند. محمد بر ضد منصور خطبه خواند و مردم با او بيعت كردند. او نخست مدينه را در اختيار گرفت و سپس بر مكه و يمن نيز مسلط شد وصدها هزار نفر با او بيعت كردند.

سپاه منصور مدينه رامحاصره كرد، او با كندن خندق از مدينه دفاع كرد ولى سرانجام با متفرق شدن اصحاب او و باقى ماندن تنها 316 نفر از يارانش، طى جنگ شديد با سپاه خليفه ستمگر عباسى شهيد شد. و سر او را براى منصور به كوفه بردند و بدنش را زينب خواهرش و فاطمه دخترش در اين مكان دفن كردند.

او قبلا اسامى بيعت كنندگان با خود را آتش زد تا مبادا بدست منصور بيفتد.

شهادت محمد در رمضان 145 هجرى بود.

امير مومنان على عليه السلام در اخبار غيبيه اش به شهادت اين سيد بزرگوارخبر داد و

ص: 76

فرمود: «وانه يقتل عند احجار الزيت ...» او در نزديك احجار زيت شهيد مى شود.

احجار زيت، همين مكان مسجد كبير است كه در ضلع شرقى كوه سلع و بنقلى محل نماز استسقاء نيز هست قرار دارد.

سقيفه بنى ساعده كجااست؟

سقيفه يعنى سايبانى كه در زير آن مى نشينند. «(1)»صفه و سكو و نيز بناى سقف دارى كه داخل آن آشكار باشد و در و پيكر نداشته باشد، سقيفه ناميده مى شود. «(2)» بنى ساعده طايفه اى از انصار بودند كه به گفته دانشمندان نسب شناس از فرزندان ساعدة بن كعب بن خزرج اكبر بودند. «(3)» فرزندان ساعده خود به تيره ها و قبايل مختلف تقسيم مى شدند و هر يك در ناحيه اى از مدينه سكونت داشتند. و سقيفه بنى ساعده مجاور خانه «سعد بن عباده» از بناهاى احداثى بنوابى خزيمه بوده كه در حد فاصل مسجد مصلى و چاه بضاعه بوده و مسجد مصلى در جنوب آن قرار داشته است. «(4)» آنچه مسلم است، سقيفه بنى ساعده در اين محل بوده است كه بلافاصله پس از رحلت پيامبرصلى الله عليه و آله گروهى از انصار به رياست سعد بن عباده و از مهاجران ابوبكر و عمر و ابو عبيده جراح جمع شدند و انصار، سعد را براى خلافت نامزد كردند و مهاجران آن را نپذيرفتند و پس از مذاكرات و مشاجرات بين طرفين، به تفصيلى كه در تاريخ اسلام ياد شده، سرانجام ابوبكر برنده شد و به عنوان خلافت با وى بيعت كردند.

آثار اين بنا تا نيمه قرن سيزده پا برجا بوده است و عبدالقدوس انصارى در «آثار المدينة المنورة» عكسى از آن، مربوط به سال هاى قبل از تخريب حصار مدينه، به چاپ رسانده است.

بعد از تخريب حصار مدينه و آغاز نوسازى شهر در عصر حكومت سعوديها چهره قديمى مدينه كاملا عوض شد. به نحوى كه تطبيق آثار تاريخى با موقعيت فعلى دشوار است.

مولف مدينه شناسى مى گويد: «از دست اندركاران قديم و جديد شهردارى و اوقاف مدينه كمك خواستم و آنان با سوابقى كه در دسترسشان بود حقير را به


1- لسان العرب ابن منظور
2- الانساب سمعانى
3- مدينه شناسى ص 251
4- معجم المعالم الجغرافية

ص: 77

شناخت محل سقيفه بنى ساعده در بافت نوين شهر، راهنمايى كردند:

محل سقيفه در موقعيت كنونى، در سمت شمالى مثلث ميدان سلطانيه است.

ميدان سلطانيه بهصورت يك مثلث، خيابان سلطانيه و خيابان سحيمى را به خيابان مناخه متصل مى كند، و در قسمت شمال غربى مسجدالنبى واقع شده است.

خيابان سلطانيه در قسمت جنوبى ميدان و خيابان سحيمى در قسمت شمالى ميدان به نحوى واقع شده اند كه انتهاى غربى دو خيابان ياد شده، به خيابان شمالى جنوبى مناخه ختم، و به آن متصل مى شود.

آنچه مسلم است، محل بناى سقيفه بنى ساعده در قسمت شمال غربى مثلث سلطانيه قرار داشته است.

در سال 1383 هجرى شهردارى مدينه مدعى اراضى مثلث سلطانيه گرديد و پس از پرداخت حدود 2 ميليون ريال سعودى، ميدان فعلى را بصورت پاركى مشجر بنا نهاد و قرار شد طبق نقشه پيشنهادى، مسجد بنى ساعده را احياء و محل سقيفه را بصورت سالن اجتماعات عمومى مردم شهر مدينه، احداث كنند.

مساحت اين مثلث 4938 متر مربع است كه طبق نقشه مصوب و موجود در شهردارى مدينه، 649 متر مربع را اختصاص به سالن كنفرانس (محل سقيفه بنى ساعده) و 573 متر مربع را جهت مسجد و امور ادارى، و 468 متر ديگر را براى بناى كتابخانه در نظر گرفته اند.

عكسهايى كه از پشت بام اداره اعلام مدينه واقع در سمت غربى خيابان مناخه، و نقشه و اسلايدهاى متعددى كه از محل سقيفه بنى ساعده تهيه شده توجه پژوهندگان را جهت تطبيق مندرجات تاريخى با واقعيت موجود آن تا سال 1398 هجرى جلب مى كند.

مسئول كتابخانه ملك عبدالعزيز معتقد است سقيفه 30 تا 40 متر جلوتر از كتابخانه قرار دارد.

فدك كجاست؟

معمولا زائران مدينه در جستجوى فدك مى باشندو سراغ آن را مى گيرند و برخى نيز مى پندارند كه آن در يكى از نخلستانهاى اطراف شهر مدينه است و برخى هم زائران را به آنجا راهنمايى مى كنند ...!

ص: 78

فدك بخشى از مزارع خيبر يا بهتر بگوييم از مزارع مربوط به يهوديان وادى القرى بود.

بنا به نوشته كتاب زندگانى فاطمه زهرا (س) خيبر در 165 كيلومترى مدينه به طرف شام قرار دارد. «(1)» آقاى دكتر شهيدى در كتاب جنايات تاريخ ج 1 مى نويسد: خيبر تا مدينه 120 كيلومتر و از خيبر تا فدك ده كيلومتر است كه جمعا 130 كيلومتر مى شود.

يهوديان فدك پس از شكست خيبر با پيامبر مصالحه كردند، به اين نحو كه،

نصف زمينهاى فدك خالصه پيامبرصلى الله عليه و آله باشد و نصف ديگر مال خود يهوديان و بدست آنان با شرايط خاصى اداره شود. «(2)» با نزول آيه «و آت ذى القربى حقه» طبق فرمان الهى پيامبرصلى الله عليه و آله فاطمه عليه السلام را خواست و آنرا به او بخشيد. «(3)»


1- نقش تاريخى و سياسى فدك تاليف على اكبر حسنى
2- سوره اسراء آيه 28
3- . وفاء الوفا

ص: 79

منابع و مآخذ بخش اوّل

ص:80

ص:81

ص:82

ص:83

ص:84

ص: 85

بخش دوم: مكّه مكرّمه

اشاره

ص:86

ص: 87

آشنايى مختصرى با تاريخ

شبه جزيره عربستان به لحاظ موقعيت جغرافيايى در جنوب غربى قاره آسيا قرار داشته و داراى 000/ 156/ 3 كيلومتر مربع مساحت مى باشد كه از شمال به فلسطين وصحراى شام، از ناحيه جنوب به اقيانوس هند و درياى عمان، از سوى شرق به خليج فارس و از جانب غرب به درياى سرخ محدود مى شود. اين شبه جزيره شامل: عربستان سعودى، يمن شمالى و جنوبى، امارات متحده عربى، قطر، بحرين و كويت مى شود كه عربستان با مساحت 690/ 139/ 2 كيلومتر مربع بزرگترين كشور اين شبه جزيره است. اينك جهت آشنايى بيشتر با اين شبه جزيره به برخى از شرايط اقليمى آن اشاره مى كنيم:

از دير زمان اين سرزمين داراى سه بخش عمده بوده كه عبارتند از:

1- بخش شمالى و غربى كه آن را «حجاز» ناميده اند.

2- بخش مركزى و شرقى كه آنرا «صحراى عرب» خوانده اند.

3- بخش جنوبى كه «يمن» را تشكيل مى دهد.

در اين شبه جزيره،صحراى وسيع و شنزارهاى بسيار گرم و غيرقابل سكونت به چشم مى خورد كه از آنجمله مى توان «صحراى نفود» را نام برد. وجود همين مناطق خشك و سوزان و كمبود بارندگى است كه زندگى كوچ نشينى را در ديرينه اين سرزمين بر مردم آن تحميل ساخته است. ناگفته نماند كه مناطقى همچون طائف نيز يافت مى شوند كه از آب و هوايى نسبتا خوب و معتدل برخوردارند. آنچه اين شبه جزيره را در تاريخ بيادماندنى نموده، به اولين بخش اين سرزمين مربوط مى شود كه آنرا «حجاز» مى نامند، آنهم از آن روست كه حجاز، شهرهاى مقدسى چون مكه و مدينه را درخود جاى داده است.

شبه جزيره عربستان

ص: 88

با راهيان كعبه

با توجه به اينكه انگيزه ما آشنا ساختن عاشقان حريم معبود و راهيان كعبه مقصود، با آن ديار مقدس مى باشد، در اين نوشتار از آغازين لحظات ورود به اين شبه جزيره شروع و شما را با اماكن تاريخى آن آشنا مى سازيم:

جده

اين شهر كه با مكه حدود 90 كيلومتر و تا مدينه 425 كيلومتر فاصله دارد از قديمى ترين و مهمترين شهرهاى عربستان و بزرگترين بندر آن به شمار مى رود و به لحاظ سياسى نيز از اهميت ويژه اى برخوردار است. زيرا بسيارى از وزارتخانه ها، سفارتخانه ها و ادارات دولتى در آنجا قرار دارد. اين شهر از آن جهت كه به قولى مدفن حضرت حوا «ام البشر» در آن قرار گرفته «جده» نامگذارى شد، گرچه برخى آنرا جُده به «ضم جيم» نيز خوانده اند، بدان معنا كه در ساحل دريا جاى گرفته است. به هرصورت جده نخستين شهرى است كه همه ساله پذيراى ميهمانان الهى گرديده تا پس از درنگى هر چند كوتاه راهى ميقات گردند.

ميقات

اين واژه از ريشه «وقت» و به معناى زمان يا مكان مشخص است و در قاموس حج به اماكن خاصى گفته مى شود كه ازصدر اسلام توسط شخص رسول اكرمصلى الله عليه و آله به منظور نقطه آغاز تشرف به حريم قدس الهى تعيين گرديده و در طول قرون متمادى تاكنون شاهد «لبيك» راهيان كوى دوست بويژه اولياى الهى بوده است.

مواقيت حج

با توجه به آنكه حجاج بيت ا ... الحرام از نواحى مختلف راهى حرم امن الهى مى شوند ميقاتهاى گوناگونى جهت احرام مشخص گرديده كه عبارتند از:

1- جحفه:

ميقات كسانى است كه از طريق مصر، شام و ... راهى مكه مى شوند. اين ميقات در 32 فرسخى مسير مكه به مدينه در نزديكى منطقه «رابغ»

ص: 89

قرار دارد. نام باستانى آن مهيَعَه بوده و مورخان بر اين عقيده اند كه در روزگاران اين منطقه شاهد سيلى عظيم و بنيان كن بوده است و به همين جهت نيز آنرا جحفه ناميده اند. شايان يادآورى است كه از حجاج ايرانى آنان كه مدينه بعد هستند پس از ورود به جده جهت انجام مراسم احرام راهى اين ميقات مى شوند.

2- مسجد شجره (ذوالحليفه)

ميقات اهل مدينه و ديگر كسانى است كه از مدينه راهى مكه مى شوند. مانند حجاج ايرانى (مدينه قبل) كه ابتدا از جده به مدينه رفته و پس از اقامت چند روزه در اين ميقات احرام بسته و به سوى مكه روانه مى گردند. اين ميقات دورترين ميقات از مكه بوده و با آن 486 كيلومتر فاصله دارد.

3- قرن المنازل:

ميقات اهل نجد و طائف است و تا مكه 94 كيلومتر فاصله دارد.

4- يَلَملَم:

ميقات اهل يمن بوده و تا مكه 84 كيلومتر فاصله دارد.

5- وادى العقيق:

ميقات اهل عراق و كسانى است كه از ناحيه شرق عربستان راهى مكه مى شوند و شامل سه نقطه:

«مسلخ»، «غمرة» و «ذات عرق» مى باشد و فاصله آن تا مكه 94 كيلومتر است. «(1)» حريم حرم امن الهى

حجاج پس از آنكه در يكى از مواقيت احرام مى بندند تلبيه گويان راهى ديار توحيد و حرم امن الهى مى شوند و گرچه حرم به مكه اطلاق گرديده و در آياتى چند از قرآن نيز اين ديار مقدس، حرم امن الهى خوانده شده است ولى قلمروى وسيع تر از شهر مكه را در برمى گيرد.

آنگونه كه در برخى نقل ها آمده، حضرت ابراهيم عليه السلام حدود حرم را مشخص كرده، در زمان پيامبر اكرمصلى الله عليه و آله نيز همان حدود كه امروزه با ستون هايى به شكل مكعب مستطيل يا استوانه اى شكل در اطراف مكه و در مرز 14 كيلومترى راههاى عراق، طائف و يمن بچشم مى خورد تعيين فرمود. در نقلى ديگر حدود حرم و مشخصه آنرا چنين آورده اند:

1- دو ستون در مسير جده كه در منزل حديبيه كه فاصله آن تا مسجدالحرام 20 كيلومتر است.


1- . به روايات باب حج كافى مراجعه شود

ص: 90

2- دو ستون در مسيرمدينه به مكه در منزل تنعيم كه فاصله آن تا مسجدالحرام 6 تا 7 كيلومتراست.

3- دو ستون در راه جعرانه به مكه در بطن نمره كه فاصله آن تا مسجدالحرام 15 كيلومتر است.

4- دو ستون در راه عراق به مكه در ذات عرق كه فاصله آن تا مسجدالحرام 15 كيلومتر است.

5- دو ستون در راه طائف به مكه در مزدلفه كه فاصله آن تا مسجدالحرام 21 كيلومتر است.

6- دو ستون در راه يمن به مكه در اضائة اللَبن كه فاصله آن تا مسجدالحرام 12 كيلومتر است.

ناگفته نماند كه نقل هاى ديگرى نيز آورده اند كه در مجموع، مركزيت حرم از مسجد الحرام و كعبه است و در شعاع جغرافيايى حرم اختلاف است. چنانكه محقق در شرايع و مختصر النافع و يا علامه حلى (ره) و ديگرانى در تبعيت از ايشان شعاع آنرا چهار فرسخ از هر طرف دانسته اند و در ديرينه تاريخى آن آورده اند. مكه به نقل روايات آنروز كه آدم عليه السلام بر ابوقبيس فرود آمد از تنهايى به خدا شكوه نمود. از اينرو خداوند ياقوتى سرخ براى او فرستاد. وى آنرا در جاى كعبه نهاد و برگرد آن طواف نمود، روشنايى آن ياقوت احمر شعاعى را به وسعت آنچه كه حدود حرم ناميده مى شود روشن ساخت كه بعدها آن حدود علامت گذارى شد.

حرمت حرم

اين منطقه وسيع از چنان حرمتى برخوردار است كه جنگ و خونريزى در آن (مگر در مقام دفاع) حرام است. همانگونه كه براى حيوانات نيز منطقه امن اعلام گرديده وصيد حيوانات در آن ممنوع است، و آنكس كه حرمت اين حريم را حفظ نكند و عمداً آنرا هتك نمايد مهدور الدم خواهد بود. «(1)» و مشركان نيز حق ندارند با ورود خويش به اين منطقه حرمت آنرا لكه دار سازند. از اينرو بود كه پيامبرصلى الله عليه و آله دائم بهنگام ورود به قلمرو حرم كاروانيان را متوقف ساخته و با آنكه مُحرم بودند غسل مى نمودند و با حالتى سرشار از تواضع و با پاى برهنه در حاليكه ذكر حق را در زير لبان خويش زمزمه گر بودند پاى در اين خطه مى گذاردند.


1- معجم معالم الحجاز ص 262 و ص 262

ص: 91

مكة المكرمة

چنانكه پيشتر نيز گذشت اولين شهر از دو شهر مذهبى حجاز كه ام القراى ممالك اسلامى نيز هست مكه معظمه است. اين شهر كوهستانى، با ديرينه تاريخى در جنوب سرزمين حجاز قرار دارد و از جانب شمال به مدينه، از ناحيه جنوب به يمن، از سوى شرق به نجد و رياض و از جهت غرب به جده محدود مى شود.

ارتفاع آن از سطح دريا 33 متر و در عرض جغرافيايى 21 درجه و 38 دقيقه و طول 40 درجه و 9 دقيقه واقع گرديده و محصور به سلسله جبالى است كه برخى از آن رشته كوهها عبارتند از:

1- رشته كوه شمال مكه كه به «جبل فلق» مشهور است و بطرف غرب امتداد دارد و در همين ناحيه «جبل احمر» يا «اعرف» مشرف به قيعيقعان و آنسوى «جبل هندى» و «جبل لعل» و «جبل كدّا» است و كدّا همان كوهى را گويند كه در حادثه فتح مكه ميزبان پيامبرصلى الله عليه و آله قبل از ورود حضرت به مكه بوده است.

2- رشته كوه جنوبى مكه كه همان «جبل ابى حديده» بوده و بسوى غرب امتداد دارد و در «جبل كدى» در امتداد جنوب قرار گرفته است.

3- كوه ابو قبيس كه در جنوب شهر مكه نزديكصفا و مشرف بر مسجدالحرام است.

4- جبل النور كه در شرق مكه قرار گرفته و غار حرا (محل نزول اولين وحى بر پيامبرصلى الله عليه و آله و آغاز بعثت) در آن قرار دارد و در تورات از آن به «جبل فاران» ياد شده است.

5- حبل الثور در آغاز راه مكه به يمن كه غار ثور (محل اختفاى پيامبرصلى الله عليه و آله در ليلةالمبيت و بهنگام هجرت به مدينه) در آن قرار دارد. (درباره اين دو كوه توضيحات ديگرى را در ادامه نوشتار خواهيم داشت).

نامهاى مكة

براى اين شهر نامهاى متعددى ذكر گرديده از جمله در قرآن بنامهاى زير ياد شده است:

* مكة** بكَةّ** البلد** بلدالامين** حرم** ام القرى** بلد امن*

هر يك از اين اسامى خود، گوياى حقيقت و بلكه حقايقى است و در مجموع

ص: 92

حكايت از شرافت اين زمين دارد. اينك در جهت تكميل نوشتار به علت نامگذارى «مكه» به اين اسامى اشاره مى نماييم:

مكة

اين نام، يكبار در قرآن آمده و در نامگذارى آن گوناگون گفته اند.صاحب مجمع البحرين آنرا از ريشه «مك» بمعناى هلاكت و نابودى دانسته و آنرا كنايه از اين مى داند كه هر كس (مانند اصحاب فيل) بدان قصد سوء بنمايد جز نابودى سرنوشتى نخواهد داشت. دو وجه ديگر نيز ذكر مى كند: يكى آنكه محل نابودى و پاك شدن گناهان است و ديگر آن كه زمينى بى بهره از آب آشاميدنى، گويى زمين، آب آنرا مكيده و نابود ساخته است.

فريد مجدى كلمه «مكه» را از «مكا» بمعناى خانه مى داند و معتقد است كه اين كلمه واژه اى بابلى است و چون حضرت ابراهيم عليه السلام اهل بابل بود پس از بناى كعبه اين نام را برگزيد و بعدها تدريجاً بتمام شهر اطلاق گرديد.

بكة

براى اين نام نيز كه در قرآن يكبار آمده است وجوه مختلفى ذكر كرده اند. از جمله در بيانى امامصادق عليه السلام مى فرمايد:

«اين سرزمين، بكة نامگذارى شده چه آنكه مردم در كنار كعبه گريان ميشوند» «(1)» البته شايان ذكر است كه به بيان امامصادق عليه السلام تمام شهر را «مكه» و جايگاه كعبه را «بكة» ناميده اند.

مولف مجمع البحرين معتقد است كه آنرا «بكة» ناميده اند بدان جهت كه گردن ستمكاران و جباران را مى شكند.

ام القرى

به معناى مادر شهرها، نام ديگرى است كه براى مكه ذكر كرده اند و در قرآن دو بار آمده است. علت نامگذارى آن نيز مركزيت اين شهر است.

حرم

اين نام در دو جاى قرآن آمده است، آنهم با پسوند «امن» كه گوياى كرامت و امنيت آن است. چه آنكه حرم مكانى را گويند كه هر گونه بى احترامى بدان حرام است و اگر از امورى در آن بايد پرهيز شود بدليل حرمت حرم خواهد بود.


1- علل الشرايع

ص: 93

البلدالامين

اين نام در قرآن به شكلهاى مختلف وارد گرديده و مورد سوگند خداوند قرار گرفته است. در موردى بصورت «البلد»، در جايى با عنوان «البلدالامين» ويا «البلدآمنا» كه اينها گوياى يك حقيقت است و آن چيزى جز «شهر امن» نخواهد بود.

يادآورى

آنچه از اسامى كه تاكنون ذكر نموده ايم نامهايى است كه در قرآن از آنها ياد شده بود، لكن اسامى ديگرى نيز براى مكه آورده اند. در بيانى از امام ششم عليه السلام آمده است كه مى فرمايد: مكه پنج نام مهم دارد و آنها عبارتند از:* ام القرى** مكه** بكة** بساسته** امّ رحم* و در علت نامگذارى دو نام اخير حضرت فرمودند: آنرا «بساسته» گويند زيرا هر گاه در آن به كسى ستم نمايند، آنها را از خود رانده، هلاكشان مى سازد و «ام رحم» از آنرو ناميده مى شود كه هر گاه كسى به آن چنگ زند مورد ترحم خداوند واقع خواهد گرديد.

طريحى نيز در مجمع البحرين نامهاى زير را براى مكه برشمرده است:

*صراح** العرض** المقدسة** نساسته** بيت العتيق** ام رحم** ام القرى* الحاطة* القادس* الباسة* الرأس* كوثى*

شرافت مكه:

اين شهر از كرامت و شرافت ويژه اى برخوردار و در طول تاريخ مورد توجه بوده است، چه آنكه خاستگاه انبياى بزرگ الهى بوده و «روايات بسيارى» به اهميت و عظمت آن اشاره گرديده كه در برخى روايات از زبان پيامبرصلى الله عليه و آله آمده است: اى مكه! چقدر خوبى. تو برترين زمين خدايى و محبوب ترين زمينها نزد او، و گر نبود كه مرا بيرون ساختند هرگز تو را رها نمى ساختم. «(1)» اين شهر و زمين باارزش از ويژگى هاى منحصر به فردى برخوردار است كه به برخى از آنها ذيلا اشاره مى نماييم:

* حرم امن الهى است و از ديرينه تاريخى برخوردار و همواره مورد تقدس و ارزش بوده است.


1- . صحيح ترمذى به نقل از فى رحاب البيت الحرام، ص 166

ص: 94

* هيچكس را نشايد كه بدون احرام در آن گام گذارد.

* ورود مشركان و كافران به آن حرام و ممنوع است.

* حمل سلاح در آن حال احرام، حرام است.

* بريدن درخت و گياه در آن حرام است.

*صيد در آن حرام است.

* انتقال خاك مسجدالحرام، به نقطه ديگر حرام است.

* قصد معصيت در آن بمصابه گناه بوده و كيفر خواهد داشت.

* احتكار در آن الحاد و كفر است.

* مورد سوگند الهى قرار گرفته است.

* مظا استجابت دعا (مطاف- ملتزم- كعبه-صفا- مروه- مسعى- خلف مقام- عرفات- مزدلفه- منى و ...) در آن قرار دارد.

* قرآن خواندن در آن، اقامه نماز در آن، هر عمل نيك در آن از پاداش ويژه برخوردار است.

* جنگ و ستيز در آن حرام است.

* مرگ در آن ديار هر چند در راه وصول به اين شهر باشد سبب نجات از محاسبه اخروى است و كيفر الهى نيز از او برداشته ميشود.

و بسيارى ويژگيهاى ديگر كه در روايات بطور پراكنده آمده و در اين مختصر نمى گنجد.

اماكن معنوى- تاريخى مكه

مكه اين شهر تاريخى و پايگاه عظيم معنوى در جاى جاى خود، مشاهد مشّرفه و اماكن متبركه اى را سراغ دارد كه در اين مجموعه به هر يك از آنها اشاره مى كنيم:

مسجد الحرام

اين مسجد كه با همين نام در بيش از ده مورد در قرآن از آن ياد گرديده است، سابقه اى تاريخى دارد، آنگاه كه ابراهيم و فرزندش اسماعيل «عليهماالسلام» كعبه را تجديد بنا كردند گرداگرد كعبه ساختمانى وجود نداشت «(1)» و عموما قبايلى كه در آن خطه مى زيستند در دره ها و شعب هاى اطراف اسكان گزيده بودند، تا آنكه بتدريج نقاط نزديك نيز مسكونى شد، تا آنكه در زمان قُصّى بن كلاب جد


1- معجم معالم مكة التاريخيه و الاثرية، ص 270

ص: 95

چهارم پيامبرصلى الله عليه و آله حضور مردم در مكه افزون شد و اطراف كعبه بصورت

مسجدى در آمد. هر چند در سال هاى بعد تجديد بناها و توسعه هايىصورت گرفت، مثل آنچه در سال 17 هجرى اتفاق افتاد و در پى سيلى عظيم كه خساراتى بر مسجد وارد ساخت و لذا تجديد بناصورت گرفت «(1)» و در سال 26 هجرى بر گستره آن افزوده شد و اين بنا هم چنان پا بر جا بود تا عصر عبدالملك مروان و والى او حجاج بن يوسف كه پس از شكست عبداللَّه بن زبير در سال 75 هجرى مجدداً ساختمان آن تجديد گرديد و به ترتيب در سنوات 91 هجرى (عصر وليد بن عبدالملك) و 137 هجرى (عهد منصور عباسى) و 196 هجرى (زمان مهدى عباسى) اضافاتى صورت گرفت. تا آنكه بالاخره در زمان سلطان سليم عثمانى در سال 979 ه بناى جديد مسجدالحرام آغاز و در سال 1039 ه پايان يافت. پس از آن ديگر بار در سال 1375 هجرى مسجد توسعه يافت وبه آخرين مساحت «160861» مترمربع) رسيد. ناگفته نماند كه در سالهاى اخير (1412- 1410 ه) مسجد شاهد تغييرات ديگرى بوده است كه هم چنان ادامه دارد، در اين مرحله نيز،/ 76000 متر مربع با گنجايش 000/ 190 نماز گزار بر مساحت مسجد افزوده شد، بنابراين مساحت كل مسجدالحرام پس از آخرين توسعه 000/ 361 متر مربع خواهد بود كه مى توان افزون بر 000/ 730 نمازگزار را در موسم حج در خود جاى دهد.

درب هاى مسجدالحرام

تعداد درب هاى مسجد در زمانهاى مختلف افزايش يافته، تا آنجا كه امروزه داراى 62 درب بزرگ و كوچك است، درب هاى اصلى و رئيسى آن عبارتند از:

* باب السلام* باب العمره* باب ملك عبدالعزيز

و ابواب ديگر آن به نقل «ازرقى» در اخبار مكه چنين است:

* باب بنى شيبه كه به باب الكبير موسوم است. «(2)»* باب دار القوارير يا تالار آئينه و خانه آئينه كه فعلا به نام باب القراره ناميده مى شود.

* بابى كه پيامبرصلى الله عليه و آله از منزل خود كه در كوچه عطرفروشان بود به مسجد مى آمدند وبه آن مسجد خديجه بنت خويلد نيز گفته مى شد.

* دربى كه در سوى بينصفا و مروه قرار دارد.

* دربى در محله بنى هاشم كه به باب بنى هاشم نيز معروف است.


1- فى رحاب البيت الحرام، ص 93
2- اخبار مكه ص 368

ص: 96

* باب بنى تيم.

* باب عبدا ... بن جذعان و او كسى است كه حلف الفضول يا پيمان جوانمردان با شركت پيامبرصلى الله عليه و آله پيش از بعثت در خانه او تشكيل مى شد.

* باب ام هانى دختر ابى طالب خواهر على عليه السلام

* باب العمره* باب العتيق* باب الباسطه* باب القطبى* باب الزيارة* باب المحكمة* باب سليمانيه* باب الدربيه و باب الدولة* باب السلام كبير* باب النبى* باب العباس* باب السلامصغيركه بباب قايتباى نيز معروف است* باب على كه همان را نيز باب بنى هاشم نيز مى دانند* باب الصفا* باب الاجياد* باب بازان* باب البغله* باب الرحمة* باب بنى تيميم* باب جده* باب جبرئيل كه برخى آنرا باب آل عثمان گفته اند* باب وداع* باب ابراهيم* باب داوديه* باب فتح* باب مكه* باب دارالندوه* باب جديد* باب حج مقابل باب بنى هاشم* باب شريف* باب الفرضه* باب المدبغه* «(1)» مناره هاى مسجدالحرام

بنا بر آنچه ازرقى نقل كرده مسجد الحرام داراى 4 مناره بوده كه موذن بر بالاى آن اذان مى گفته است.

مناره اول در ناحيه درب بنى سهم بود، مناره دوم در جانب اجياد و مشرف بر بازار خياطها در باب الخزوره بود و در آن اذان سحرهاى ماه رمضان گفته مى شد. مناره سوم مشرف بر خانه ابن عباد و خانه سفيانى ها و سوق الليل بود، كه به آن مناره مكه مى گفتند. مناره چهارم، ميان شرق و شمال و مشرف بر دارالاماره و بازار كفاش هاست. هم اكنون مسجدالحرام داراى 7 مناره مى باشد كه بنام هاى زير مشهور است:

* مناره باب العمره* مناره باب السلام* مناره باب الخزورة* مناره باب الزياره* مناره باب على* مناره قايتبانى* مناره سليمانيه

سالار موذنان در مناره باب العمره اذان مى گفته و ديگران آنرا تكرار مى كردند. «(2)» دو مناره ديگر هم در توسعه اخير مسجدالحرام در سالهاى 69 و 70 و 71 توسط آل سعود بر آنها افزوده شده كه در نتيجه مناره هاى مسجدالحرام به 9 مناره ميرسد.

خانه كعبه

مسجدالحرام، كعبه را چون نگين انگشترى در درون خود جاى داده است.


1- معالم الحجاز، ص 169
2- اخبار مكه للازرقى ص 275

ص: 97

كعبه قبله مسلمين جهان از قدمت تاريخى برخوردار است تا آنجا كه اصل پيدايش آن به دورانهاى قبل از حضرت ابراهيمصلى الله عليه و آله و بلكه طبق نقل هايى به قبل از حضرت آدم باز مى گردد و حرمت و شرافت آن نيز به ديرينه هاى پيش از اسلام مربوط مى شود. اكنون جهت ارزيابى پيشينه تاريخى آن به آينه آيات و روايات نظرى مى افكنيم:

كعبه در قرآن

1- در جايى از قرآن چنين مى خوانيم:

* انَّ اوَّلَ بَيت وُضِعَ لِلنّاسِ* «(1)»

با اين بيان از كعبه بعنوان اولين خانه اى كه براى مردم نهاده شده ياد مى كند و در ذيل آيه در روايتى چنين مى فرمايد:

* آنگاه كه خداى متعال اراده فرمود تا زمين را هستى بخشد از موضع كعبه آغاز كرد و آنرا گسترانيد.

2- در آيه اى ديگر خداوند مى فرمايد:

* وَليَطَّوَفوا بِالبيتِ العَتيقِ* «(2)»

يكى از معانى عتيق «قديم» است، كه رواياتى چند در ذيل آيه به اين حقيقت اشاره دارد. خاورشناس معروف انگليسى «موئيس» در كتابى كه بعنوان بيوگرافى پيامبر عرضه كرده مى گويد: قديمى ترين معبد بشر خانه كعبه مى باشد.

3- در آيه اى مى فرمايد:

رَبَّنا انّى اسكَنتُ مِن ذُرّيتَى بواد غَيرِ ذِى زَرعِ عِندَ بَيتِكَ المُحَرَّم «(3)» از اين آيه استفاده مى گردد كه قدمت كعبه به قبل از حضرت ابراهيم عليه السلام مربوط مى شود، چه آنكه ابراهيم همسرش هاجر و فرزندش اسماعيل را نزد آن اسكان داده، پس كعبه پيش از آن هم وجود داشته است.

4- در آيه اى آمده است:

وَ اذ يَرفَعُ ابراهيِمُ القَواعِدَ مِنَ البَيتِ و اسمعيِلُ «(4)» ...

به بيان اين آيه حضرت ابراهيم و فرزندش اسمعيل مامور بالابردن پايه هاى كعبه شدند. فخر رازى (در مفاتيح الغيب) ذيل اين آيه معتقد است كه از همين آيه سبقت تاريخى خانه كعبه بر حضرت ابراهيم استفاده مى شود. گويى پايه ها از قبل موجود بوده لكن ابراهيم مامور تعمير و ترفيع آن گرديد.


1- سوره آل عمران آيه 96
2- سوره حج آيه 29
3- سوره ابراهيم آيه 27
4- سوره بقره آيه 27

ص: 98

كعبه در روايات:

همان گونه كه از آيات استفاده گرديد در روايات نيز قدمت آن مورد توجه بوده و بيشتر نظر به قبل از حضرت آدم عليه السلام دارد كه در اين مجال برخى از آنها را يادآور مى شويم:

* زراره از امامصادق عليه السلام نقل مى كند كه فرمودند:

«دو هزار سال پيش از آدم ابوالبشر حجصورت مى گرفت.» «(1)»* زراره از امام باقر عليه السلام نيز نقل مى كند كه حضرتش فرمودند:

«حضرت آدم عليه السلام هزار بار با پاى خود به اين خانه آمد كه هفتصد بار آن به قصد حج و سيصد مرتبه آن به نيت عمرهصورت پذيرفت» «(2)»* در ضمن روايتى كه زمخشرى وى را ديدار كرده و به او گفتند:

اى آدم، ما اين خانه را، دو هزار سال قبل از تو زيارت كرده ايم.

* اميرالمومنين عليه السلام در پاسخ پرسشهاى مرد شامى از جمله فرمود:

«دو هزار سال قبل از آدم عليه السلام در خانه كعبه توسط ملائكه حج انجام مى گرفته است»

نامهاى كعبه

براى خانه خدا اسامى متعددى ذكر كرده اند كه برخى از آنها در قرآن آمده است. از جمله با همين عنوان (كعبه) كه نام اختصاصى و معروف اين خانه بوده و در دو جاى قرآن آمده است، شايد اين نام بدليل مكعب بودن آن باشد. از ميان اسامى خانه، مشهورترين نامها عبارتند از:

بيت اللَّه

انتساب اين خانه به خداوند نشان عظمت و شرافت كعبه است، گو اينكه اضافه «بيت» به «اللَّه» از نوع اضافه تشريفى مى باشد. حتى در مواردى خداوند با كلمه «بيتى» يعنى «خانه من» از آن ياد فرموده است.


1- شرح مناسك حج شهيد ثانى، بخش اول
2- همان مدرك

ص: 99

البيت

اين نام در قرآن شش مورد آمده است. از آنجمله در آيه تشريع حج كه مى فرمايد:

«وَ اللَّه على النّاسِ حِجُّ البَيت» «(1)» بيت الحرام

اين نام را بدليل حرمت ويژه كعبه بر آن نهاده اند، حرمتى كه پيشتر بدان اشاره شد و بجهت همين حرمت است كه ورود مشركان به آن حرام است. در جايى از امامصادق عليه السلام پرسيدند كه چرا كعبه را بيت الحرام نام گذارده اند؟ حضرتش فرمود: از آنرو كه مشركان حق ورود به آنرا ندارند. «(2)» بيت عتيق

براى نامگذارى آن به اين اسم وجوه مختلفى ذكر شده است. برخى «عتيق» را بمعناى «قديم» دانسته اند و علت اين نام را «قدمت كعبه» گفته اند و گروهى آنرا بمعناى آزاد شده مى دانند، چه بدانجهت كه در توفان نوح از نقاط آزاد شده بود و يا از آنرو كه از سلطه كافران و ستمپيشگان آزاد و يا از شرك و پليدى پيراسته است. «(3)» بيت المعمور

بنا به نقل بعضى تفاسير مراد از «بيت المعمور» كه در قرآن آمده است، خانه كعبه مى باشد كه عمران آن با انجام شكوهمند حج تحقق پذير است.

بكة

گر چه در نظر مشهور موضع كعبه را بكة گويند، لكن از بعضى از روايات استفاده مى شود كه به كعبه نيز اطلاق گرديده است. عبدا ... بن منان از امامصادق عليه السلام نقل مى كند كه حضرت پرسيدند چرا كعبه رابكة گويند؟ حضرتش فرمودند: زيرا مردم در اطراف كعبه و نيز در داخل آن گريه مى كنند. «(4)» شرافت كعبه

هر چند كه روايات اسلامى ارزش خاصى را براى كعبه يادآور شده اند تا جايى كه


1- سوره آل عمران آيه 97
2- علل الشرايع
3- . اخبار مكه ج 1 ص 215
4- علل شرايع

ص: 100

در جوار كعبه كسى بى بهره از آن نخواهد بود. چه آنكس كه طواف مى كند، نماز مى گزارد، قرآن تلاوت مى كند و يا حتى تنها به نگريستن به آن اكتفا مى كند. لكن بايد دانست كه ارزش كعبه محدود به زمان خاص و يا گروهى مخصوص نيست بلكه از زمانهاى بسيار دور و در نزد غير مسلمانان نيز از جايگاه ويژه اى برخوردار است:

* هندوها معتقدند كه «بودا» به زيارت كعبه آمده و روح او در حجرالاسود حلول نموده است.

* ايرانيان باستان بدان احترام گذاشته، و بر اين عقيده بودند كه روح «اهورامزدا» در آن حلول نموده است و زيارت «ساسان بن بابك» و هديه اش به كعبه را در همين راستا توجيه مى كنند و به نقل «مسعودى» در مروج الذهب، آندسته از ايرانيان كهصائبى و ستاره پرست بودند، كعبه را خانه «زحل» دانسته، از اينرو براى آن احترام ويژه قائل بودند.

* اعراب در پى نياكان خويش و در تبعيت از آنان به كعبه احترام مى گزارند، و بالاخره تا آنجا كه تاريخ با ما سخن مى گويد گوياى احترام ملت ها و مليت ها به اين خانه والامقام است.

تجديد بناى كعبه:

آنگونه كه از روايات و تاريخ گذشته استفاده مى گردد كعبه تاكنون 12 بار تجديد بنا شده است. «(1)» 1- نخست توسط فرشتگان و جبرئيل پيش از آدم عليه السلام

2- توسط حضرت آدم عليه السلام

3- توسط شيث فرزند آدم، سپس در توفان نوح خراب شد.

4- بناى آن توسط حضرت ابراهيم عليه السلام

5- بوسيله قبيله جُرهُم تعمير شد.

6- دولت عمالقه آنرا تعمير كردند.

7- وسيله قُصى بن كلاب جد چهارم پيامبرصلى الله عليه و آله پس از خرابى توسط سيل.

8- توسط قريش پيش از بعثت و در عصر جاهليت زمانى كه بر سر نصب حجرالاسود نزاع شد و پيامبرصلى الله عليه و آله آنرا حل كرد.

9- تعمير آن در عصر خلافت عمر و عثمان


1- مرآة الحج

ص: 101

10- بناى آن توسط عبدا ... بن زبير

11- در عصر عبدالملك مروان كه توسط حجاج بن يوسف خراب شد و سپس ساخته شد.

12- پس از تهاجم قرامطه و ربودن حجرالاسود در سال 339 هجرى

13- به وسيله سلطان سليم عثمانى در سال 1039 و ... «(1)» پرده كعبه

براساس آنچه از روايات بدست مى آيد اولين پوشش كعبه از حضرت آدم عليه السلام و با جامعه اى بافته شده زا مو، بود و سپس در زمان ابراهيم عليه السلام و اسمعيل با بافته هايى از ليف خرما و مو، كه توسط همسر اسمعيل بافته مى شد و بعد از او توسط «تُتَع» و سپس بوسيله جانشين «تُبَع» پوشش يافت.

در گذر تاريخ زمانى سليمان پيامبر با گرانبهاترين جامه، پوشش اين خانه را تهيه كرده است. و پس از سليمان (كه بر كعبه جامه قبطى پوشانيد) ديگر كسى مانند «جناب قصى» جد چهارم پيغمبرصلى الله عليه و آله آنرا جامه گرانبها نپوشانده است. از ابن (اعشى) مى گويد:

حَلِفتُ بثوبى، راهب الدير و التى بناها قصى والمضاض بن جرهم

گويند قبل از اسلام براى اينكه اين افتخار نصيب همگان شود، در هر سالى قبيله اى از مردم مكه، با عباهاى مختلف و رنگارنگ اقدام به اين كار مى كردند.

پس از ظهور اسلام و فتح مكه نخستين كسى كه كعبه را با قماش يمانى پوشانيد پيغمبرصلى الله عليه و آله بود.

على عليه السلام نيز در دوران خلافت خويش از عراق هر سال جامعه اى براى كعبه مى فرستاد. البته ديگرانى نيز بوده اند كه در اين امر سهيم بوده و براى پوشش كعبه اهتمامى ويژه داشتند.

در تاريخ آورده اند كه: جامه خانه را در قديم الايام، ايرانيان، تقديم مى كردند، و اين افتخار ويژه آنان بوده است. «ابن بطوطه» در سفرنامه خود مى نويسد: پيراهن كعبه را در شوشتر خوزستان از يك نوع ديبا مى بافتند و نقل كرده اند: كه مهدى عباسى چون به خلافت رسيد، و به مكه رفت، مسئولين خانه كعبه از تراكم پيراهنها بر سطح خانه شكايت كرده و گفتند: از سنگينى اين پيراهنها كه از طرف قبايل مختلف پوشانده مى شود، ممكن است سقف كعبه فرود آيد. وى دستور داد جامه هاى گوناگون را برداشته، بصورت جامه اى واحد


1- همان مدرك

ص: 102

درآورند و از آنروز تا كنون اين روش معمول بوده است.

و اما علت اينكه اجازه دادند پوشش كعبه هم چون افتخارى بزرگ نصيب ايرانيان گردد آن بوده است كه مهدى عباسى وليعهد منصور دوانيقى در دوران ولايت عهدى خويش را در ايران (رى) گذرانده و هارون الرشيد نيز در همين شهر بدنيا آمده بود و انتخاب شوشتر از آنرو بود كه در اين شهرستان پارچه نفيسى بنام ديباج بافته مى شد. در گذشته هاى دور، درون خانه نيز جامعه اى مخصوص داشت. در اين باره نوشته اند مادر عباس بن عبدالمطلب براى برآورده شدن خواسته اى كه داشت نذر كرد تا جامعه اى جهت داخل كعبه تهيه كند و چون حاجتش برآورده گرديد به عهد خويش وفا نمود و اين امر چون سنتى نيكو تا مدت ها دوام يافت، گر چه بعدها بفراموشى سپرده شد.

پوشش كعبه با همه سابقه طولانى خود برنامه خاصى نداشت، بگونه اى كه گاه هر ساله عوض مى شدو گاهى سالهاى مديد بر جاى مى ماند تا آنكه مندرس گردد و پاره شود. در سال 8 هجرى و در جريان فتح مكه پيامبرصلى الله عليه و آله پرده كعبه را بر جاى گذارد، ولى پس از آتش سوزى و سوختن پرده، پيامبرصلى الله عليه و آله براى پوشاندن آن از پارچه اى يمانى بهره جست كه اين شيوه نيز بعدها ادامه يافت تا آنكه در سال 1392 هجرى كارخانه اى بمنظور بافت پرده كعبه در مكه تاسيس و در سال 1395 افتتاح گرديد.

اين پرده با توجه به نفيس بودن پارچه مورد استفاده اش و با نظر به آياتى كه بر آن طلاباف مى گردد كارى زياد و هزينه اى بسيار را بخود اختصاص مى دهد تا آنجا كه امروزه هزينه آنرا حدود 000/ 000/ 17 ميليون ريال سعودى تخمين زده اند. «(1)» ارتفاع اين پرده 14 متر و در قسمت بالاى آن كمربندى است كه آنرا حزام گويند. اين كمربند با عرض 95 سانتيمتر است كه دور تا دور آن آيات قرآن با خطوط نقره آميخته به طلا بافته مى شود، اين كمربند در مجموع 47 متر و 16 قطعه است. پرده درب كعبه نيز كه به آن بُرقع گفته مى شود از ابريشم سياه رنگى است كه آيات جالبى روى آن زردوزى شده است و اصل پوشش كعبه نيز از آن مى باشد.

اركان كعبه:

كعبه تقريبا به شكل مكعب مستطيل و ديوار آن از سنگ هاى كبود رنگ متمايل به سياه كه به آن «صماء» گفته مى شود ساخته شده است. درون كعبه نيز با سنگ


1- مجلة فى خدمة ضيوف الرحمن، ص 53

ص: 103

مرمر سياه كه برخى منقوش و از دوره شاهان بنى قلادون مصر اهدا شده بنا گرديده است.

ارتفاع كعبه از سطح مسجدالحرام و مطاف 85/ 14 متر و طول ضلعى كه باب بيت در آن قرار گرفته 58/ 11 متر و طول ضلعى كه ناودان در آن قرار دارد 22/ 10 متر مى باشد.

كعبه داراى 4 ركن است كه هر يك از آنها بنامى مخصوص خوانده مى شود: 1- ركن شرقى يا ركن حجرالاسود. اين ركن كه محاذى آن را با سنگ مرمر قهوه اى رنگى در كف مطاف مشخص ساخته اند مبدأ شروع طواف است. و حجرالاسود به ارتفاع يك متر ونيم از سطح مطاف و مسجدالحرام، در آن نصب شده است و در واقع جهت قبله قسمتى از جنوب حجاز و استراليا و جنوب ايران در هنگام نماز مى باشد.

2- ركن شمالى يا ركن عراقى كه در زاويه شمالى كعبه و در طرف راست درب خانه كعبه قرار دارد و سمت قبله اهل عراق و شام درهنگام نماز است.

3- ركن غربى كه در طرف ناودان طلا قرار دارد و توجه اهل غرب هنگام نماز به اين جانب است و بهمين جهت به ركن غربى معروف است. اين ركن را برخى ركن شامى مى دانند. «(1)» 4- ركن يمانى، يا ركن جنوبى: اين ركن، در زاويه جنوبى خانه، و قبل از ركن حجرالاسود مى باشد. از اين جهت به آن يمانى مى گويند كه توجه اهل يمن در نماز به ناحيه اين ركن است. اينجا را (ملتزم) هم مى گويند. از اين جهت كه زائران خود را به آن چسبانيده و آنرا در آغوش مى كشند. روايات در فضيلت و شرافت اين ركن بسيار است.

امام ششم عليه السلام فرمود: با پدرم مشغول طواف بودم، هر گاه به حجرالاسود مى رسيد آنرا با دست مسح نموده و مى بوسيد و زمانى كه به ركن يمانى مى رسيد آنرا در آغوش مى كشيد! گفتم: فداى تو گردم، مى بينم كه حجرالاسود را با دست، مسح مى كنى، اما ركن يمانى را در آغوش مى كشى؟ پاسخ داد: رسول خداصلى الله عليه و آله فرمود: زيرا هنگام رسيدن به ركن يمانى همواره مى ديدم جبرئيل قبل از من آن را در آغوش كشيده است. «(2)» امام پنجم عليه السلام فرمود: رسول خداصلى الله عليه و آله با دست خود حجرالاسود و ركن


1- اخبار مكه، ص 232
2- وسائل الشيعه، ج 9 ص 418

ص: 104

يمانى را مسح مى كرد، سپس آن دو را مى بوسيد و گونه وصورتش را بر آنها مى نهاد. «(1)» و نيز آن حضرت مى فرمايد: ركن يمانى، درى است از درهاى بهشت، از آن وقتى كه خدا آنرا باز كرده، نبسته است. «(2)» و در روايت ديگر فرمود: هيچ مومنى نزد ركن يمانى دعا نمى كند مگر اينكه دعاى او بالا رود، و ميان او و خدا حائلى نباشد. و در روايت ديگر فرمود: خداوند متعال را در نزد ركن يمانى فرشته اى است كه كار او، آمين گفتن به دعاى مومنين است. «(3)» عبدا ... بن عمر از پيامبرصلى الله عليه و آله نقل مى كند كه فرمود: مسح ركن يمانى خطايا و گناهان را مى پوشاند. «(4)» درون كعبه:

در داخل كعبه روبروى درب، محرابى است كه حضرت رسولصلى الله عليه و آله در آن نماز خوانده اند.

مولد على عليه السلام در گوشه غربى خانه است. يعنى در زاويه ضلعى كه مقابل درب كعبه قرار دارد و مستجار در آن مى باشد كه قبلا با ساختمان كوچكى تقريبا دو ذرع در دوزرع، كه ديواره اش تا سقف بالا رفته بود و سنگ كوچك و سرخ رنگى در كف آن بعنوان نمودار محل تولد على عليه السلام قرار داشت مشخص بود ليكن اين آثار هم اينك وجود ندارد.

در قسمت شمالى داخل كعبه مكانى است بنام «باب التوبه» كه از آنجا بربام كعبه مى روند. اين باب را باب على عليه السلام نيز مى گويند.

درب خانه و بيت اللَّه در سال بطور معمول دوبار باز مى شود. يكى قبل از شروع موسم حج و ديگرى بعد از پايان موسم حج و در آن هنگام، كعبه با گلاب شستشو مى شود. قبلا تعويض پرده نيز در مُحرّم انجام مى شد ولى از دوران قدرت بنى هاشم (وبنى العباس)، به بعد از موسم حج تغيير يافت.

دباره اوصاف درون كعبه و نقش و نقوش آن پيش از فتح مكه و نابودى آنها بدست پيامبرصلى الله عليه و آله مطالب زيادى در كتاب اخبار مكه تاليف ازرقى كه از علماى قرن سوم مى باشد آمده است كه به جهت اختصار مقال از ذكر آن در اين مجال پرهيز شد.


1- همان مدرك
2- همان مدرك 419
3- علل الشرايع
4- وسائل، ج 9 ص 421

ص: 105

حجرالاسود:

حجرالاسود سنگى است بيضى شكل، برنگ سياه و تيره مايل به سرخى با نقطه هاى قرمز كه قطر آن 30 سانتيمتر و در قابى از نقره، در ركن شرقى كعبه، به ارتفاع يك متر ونيم از سطح مطاف نصب گرديده است. مطابق نوشته ازرقى و نيز قاضى مكه در شفاء الغرام فاصله حجرالاسود تا مقام ابراهيم 29 ذراع و هفت انگشت است.

گويند: جوهره اين سنگ چيزى شبيه و نزديك به ياقوت مى باشد. اين سنگ، در ابتدا بزرگتر و يكپارچه بود ولى در سال هاى اخير، شكسته و چند قطعه شده است. در سال 1290 هجرى قطعات شكسته شده را كنار يكديگر گذاشته و قسمت بيرونى آنرا با روپوشى از نقره خالص پوشانيده اند، و آنرا بشكلصفحه دايره اى به اندازه اى كه بتوان با سر وصورت آنرا لمس كرد و بوسيد، ساخته و ار گذاشته اند.

در شرافت و فضيلت حجرالاسود در اسلام، جاى بحث نيست، سخن در اين است كه اين سنگ در ابتدا چه موقعيت، و چه حالتى داشت؟ آيا از سنگ هاى معمولى است؟ يا آن كه بنا به نقل بعضى از روايات از آسمان و يا از بهشت آمده و بدستور وحى در ركن كعبه نصب گرديده است؟ «(1)»

تاريخچه حجرالاسود

حضرت ابراهيم عليه السلام سرگرم ساختن كعبه بود، هنگامى كه بموضع حجرالاسود رسيد، به زبان سريانى به اسماعيل فرمود: سنگ نيكويى بياور كه در گوشه اين ديوار نصب نمايم تا نشانى باشد براى آنان كه مى خواهند اين خانه را زيارت نمايند. اسمعيل در جستجو بود كه ناگاه از جانب كوه ابوقبيس ندايى بگوشش رسيد كه سنگ دلخواه تو در اينجاست! اسمعيل به شتاب رفت و سنگ نيكويى يافت و آنرا پيش پدر آورد.

بعضى نيز گفته اند قبل از اينكه اسمعيل سنگ را بياورد، جبرئيل سنگى را براى حضرت ابراهيم عليه السلام آورد. چون اسمعيل آمد پرسيد، پدرجان، اين سنگ را از كجا آورده اى؟ ابراهيم عليه السلام فرمود: آن خدايى كه هيچگاه مرا فراموش نمى كند اين سنگ را برايم فرستاد.


1- اخبار مكه بخش مربوط به حجرالاسود

ص: 106

چون ديوار بالا آمد ديگر دست ابراهيم عليه السلام نمى رسيد تا سنگها را كار بگذارد. لذا سنگى زير پاى خود گذاشته و بجاى چوب بست از آن استفاده مى كرد و ديوار را تا آنجا كه توانست بالا برد، سپس همين سنگ را برداشته و آنرا در ركن قرار داد.

اينك بچند موضوع در رابطه با اين سنگ اشاره مى كنيم:

الف- حجرالاسود را، در روايات و در اصطلاح حج، بمنزله دست راست خدا در زمين خوانده اند، كه به وسيله او خداوند با بندگان مصافحه مى كند!

ب- از امامصادق عليه السلام نقل شده كه آن حضرت فرمود: حجرالاسود در ابتدا فرشته اى بوده، و بعد جوهره اى درخشا شد و سپس خداى تعالى آنرا براى آدم عليه السلام فرستاد.

بكير بن اعين گويد: از امام ششم عليه السلام پرسيدم:

1- چراحجرالاسود در ركن فعلى قرار دارد و در ديگر اركان قرار نگرفته است؟

2- چرا بايد آن را استلام كرد؟

3- چرا از بهشت بيرونش آورده اند؟

4- چرا او مورد عهد و پيمان قرار گرفت؟ مرا از اين شگفتى ها آگاه فرما.

امام عليه السلام فرمود: در پرسشهاى خود، خوب دقيق شده و نكات مهمى را مد نظر قرار داده اى، بدان كه حجرالاسود را خداى تعالى فرستاد تا حضرت آدم عليه السلام آنرا در همين ركن قرار دهد، و گواه بر افراد بشر باشد بر اينكه آيا بعهد و پيمانى كه با خداى خود بسته اند عمل خواهند كرد يا نه؟ علاوه بر اين هر زمان حضرت مهدى (عج) ظهور و قيام كند تكيه بر حجرالاسود خواهد داد. آنگاه جبرئيل نازل شده و با آن حضرت بيعت مى نمايد، در اين زمان حجرالاسود بر افرادى كه بر بيعت خود با آن حضرت وفا نموده اند، گواهى خواهى داد، اما استلام حجر، تجديد عهدى است كه مردم با خداى خود بسته اند، آيا نمى بينى، در موقع استلام مى گويى: «اللهُم امانَتى اديتها و ميثاقى تَعاهَدتُهُ لتَشهد لى بِالمُوافاة»

پروردگارا امانت خود را كه عهد و پيمان من بود ادا كردم، و به عهد خود وفا نمودم، و اميدوارم كه او در نزد تو گواهى دهد. بخدا سوگند! چنين امانت مهمى را، نمى توانند نگهدارند و عمل نمايند مگر شيعيان ما! آنها حجر را مى شناسند و حجر هم كاملا آنها را مى شناسد و اعمال آنها را تصديق مى نمايد ...

ص: 107

اما علت بيرون آوردن حجرالاسود از بهشت: آيا مى دانى حجر چيست؟

گفتم: نه.

فرمود: اين فرشته اى بود عظيم الشأن و مقرب، آنگاه كه پروردگار، از گروه فرشتگان عهد و پيمان خواست اين اولين فرشته اى بود كه تعهد انجام فرمان پروردگار را پذيرفت، از اين رو خداى تعالى او را بر افراد بشر، امين قرار داد، تا عهدى را كه در عالم ارواح (ذر) با خدا بسته اند گواه باشد، و او را با آدم عليه السلام در بهشت مصاحب ساخت، تا آن عهد را به او تذكر دهد، يعنى چون آدم ترك اولى نموده از بهشت بيرون آمد، و آن عهد را فراموش كرد، در سرگردانى بود تا زمانى كه موفق شد توبه نمايد. پس آن فرشته بصورت دُرّه درخشان سفيدى نزد آدم عليه السلام رسيد. از او پرسيد، مرا مى شناسى؟ آدم گفت: نه. خود را معرفى كن، آدم اقرار به عهد خود نمود، و با آن انس داشت. و در هر شبانه روزى يكبار تجديد عهد مى كرد، تا خانه كعبه را ساخت، سپس او را در آن ركن نصب نمود ...

و نيز فرمود كه: اول فرشته اى بود كه به رسالت پيامبرصلى الله عليه و آله و وصايت على عليه السلام و اولادش اعتراف نمود، اين فرشته بود، پس خداى بزرگ او را، مورد توجه قرار داد وچنين مقامى را به او ارزانى داشت، او در روز قيامت با زبانى گويا، و چشمى بينا خواهد آمد، و براى هر كس كه عهد خود را ايفا نموده است، گواهى خواهد داد.

در روايات اسلامى آمده است كه حجرالاسود بايد بوسيله مردان پاك و حجج الهى نصب شود. از اينرو اولين بار بوسيله آدم نصب شد، و سپس حضرت ابراهيم عليه السلام و بعدها حجج الهى ديگر آنرادر جايش قرار دادند تا آنكه زمان پيامبرصلى الله عليه و آله بدست آن حضرت نصب گرديد و در زمان حجاج بن يوسف، بدست امام چهارم عليه السلام نصب شده، و در آينده نيز بدست حضرت مهدى (عج) نصب خواهد شد.

مقام ابراهيم

در شمال شرقى خانه كعبه و با فاصله 27 ذراع (حدود 5/ 13 متر) ضريح كوچك و طلايى رنگى وجود دارد كه در خود سنگى را جاى داده است. اين همان سنگى است كه حضرت ابراهيم عليه السلام بهنگام بناى كعبه روى آن مى ايستاد تا پايه هاى خانه را بالا برد.

ص: 108

مساحت ساختمان بالاى مقام قبلا 6* 3 متر يعنى 18 متر مربع بوده، ولى داخل مقام 40* 40 سانتيمتر بيشتر نبوده است. قطر پوشش خارجى مقام فعلا 80 و ضخامت آن 20 و ارتفاعش 100 سانتيمتر است كه بر روى پايه اى از مس به ارتفاع 75 سانتيمتر قرار گرفته و وزن آن كلا 1700 كيلوگرم مى باشد.

در فضيلت مقام همين بس كه آنرا از سنگهاى بهشتى دانسته اند.

ازرقى ضمن نقل بهشتى بودن حجرالاسود و مقام ابراهيم عليه السلام، از مجاهد نقل مى كند كه نبايد بدون طهارت بمقام ابراهيم دست كشيد زيرا آن نشانه (يا آيتى) از آيات خداوند است و در آن طى نشانه هاى روشنى است. «(1)» مستجار

روبروى درب كعبه، نرسيده به ركن يمانى را مستجار گويند.

درگذشته كعبه داراى دو درب بوده كه درب دوم آن روبروى درب فعلى كعبه قرار داشته است. حدود مستجاراز درب بسته شده تا ركن يمانى چهار ذراع است كه محل پناه بردن مردم به خانه خدا بوده است و از اين جهت آنرا مستجار گويند. دعا كردن در آنجا بسيار تاكيد شده بشكلى كه برخى از آن تعبير به مستجاب كرده اند.صاحب عقدالثمين مستجار را بين ركن يمانى و باب بسته شده در پشت كعبه مى داند.

ملتزم

ابو وليد ازرقى از پدرش با واسطه از ابن عبا نقل مى كند كه ملتزم، محل دعا كردن و محل پناه بردن بخداست، و در فاصله ميان حجرالاسود و درب كعبه قرار دارد.

و نيز از ابوالزبير نقل مى كند كه در كنار ملتزم دعا كرده و مستجاب شده است. ابن عباس مى گويد:

پيامبرصلى الله عليه و آله فرمودند: «الملتزم موضع يستجاب فيه الدعاء» ملتزم مكانى است كه دعا درون آن مستجاب مى شود. «(2)» ناودان طلا

ناودان كعبه كه به آن ناودان طلا و ناودان رحمت نيز مى گويند، در بالاى ديوار شمالى خانه، بر لب بام قرار دارد و آب آن هنگام باران داخل حجراسماعيل


1- تفسير ابوالفتوح ج 3 ص 316
2- اخبار مكه 260

ص: 109

مى ريزد و دعا در زير آن مستجاب است. در هنگام باران انبوه طواف كنندگان و زائران را مى بينيد كه براى استشفاء و تبرك، قصد گرفتن چند قطره اى از آب آنرا دارند.

اين ناودان نخست از چوب بود، سپس از مس و در سال 959 توسط سليمان قانونى از نقره ساخته شد و در سال 1021 سلطان احمد آنرا با طلا و لاجورد رنگين نمود.

درسال 1273 توسط سلطان عبدالمجيد (عثمانى) از طلاى خالص ساخته شد كه هنوز باقى است. در روايات آمده است كه اگر كسى در زير ناودان طلا بايستد و دعا كند از گناهانش بيرون مى رود، مانند روزى كه از مادر متولد شده است.

حجر اسماعيل

حجر بمعناى پناه و دامن است و فضا و محوطه ميان ديوار كعبه را كه در كنف و پناه كعبه مى باشد حجر اسماعيل گويند. حجر مدفن حضرت اسماعيل عليه السلام و مادر موحد و با اخلاص و والا مقامش حضرت هاجر و بسيارى از انبياء عليهم السلام است. «(1)» در برخى از روايات آمده است كه نماز در حجر اسماعيل مثل نماز در داخل كعبه است. حجر اسماعيل طبق نقل ابن عباس و ... بخشى از كعبه بشمار مى رود.

مشخصات حجر اسماعيل

حجر اسماعيل فضايى است بين كعبه و ديوارى كه به شكل نيم دايره و از سنگ مرمر است، اين ديوار يك متر و سى (30/ 1) سانتيمتر، ارتفاع دارد، و از يكطرف به زاويه شمالى (ركن عراقى) و از سوى ديگر به زاويه ركن غربى منتهى مى شود. اينجا، محل زندگى حضرت اسماعيل، و مادرش هاجر و همسر اسماعيل بوده است. روزى كه حضرت ابراهيم عليه السلام، هاجر و اسماعيل را به وادى لم يزرع و غير قابل كشت آورد، آنها خيمه خود را در همين جا، برافراشته و زندگى را شروع كردند، بعدها هم كه اسماعيل همسر اختيار نمود، باز در همين جا مى زيست.

همسر اول به سفارش پدر طلاق داده شد و همسر دوم اسماعيل، در همين جا به بافتن پرده اى براى كعبه اقدام كرد، و بعد اينجا مدفن حضرت اسماعيل، و


1- همان مدرك 234

ص: 110

مادرش هاجر، و دختران اسماعيل، و مدفن پيغمبران زيادى گرديد. مساحت اين فضا از داخل حجر، تا وسط ضلع ميزاب 36/ 8 متر و عرض ديوار 5/ 1 متر است، بنابراين از طرف خارج ديوار حجر تا ديوار كعبه 86/ 9 مترمى باشد.

فضيلت حجر اسماعيل

از امام ششم عليه السلام درباره (حطيم) روايتى نقل شده است كه آن حضرت فرمود: بعد از حطيم، برترين نقطه مسجدالحرام براى خواندن نماز و عبادت (جز نماز طواف واجب) حجر اسماعيل مى باشد.

ابى بلال مى گويد: ديدم امام ششم عليه السلام را كه داخل حجر اسماعيل شد و به اندازه دو ذراع از بيت فاصله گرفت و نماز خواند، عرض كردم: چگونه است كه شما در اينجا نماز گزارديد در حاليكه من نديدم كسى از اهل بيت شما را كه در اينجا نماز بخواند، آن هم محاذى ناودان و ميزاب رحمت؟ فرمود: اينجا محل نماز خواندن شبّر و شبير فرزندان هارون پيغمبر است.

در روايت ديگرى آمده كه حضرت سجاد عليه السلام شبها در حجر اسماعيل به راز و نياز مشغول مى شد.

طاووس يمانى مى گويد: آن حضرت بعد از نماز: پيشانى بر زمين مى نهاد و مى گفت: «الهى عَبدُكَ بِفِنائك، سائِلُكَ بِفِنائك، مِسكينُكَ بِفنائِك، فَقيرُك بِفِنائك، يَشكواالَيكِ مالا يَخفى عَلَيكَ» «(1)»

حطيم

به فتح حاء، يعنى شكسته شدن و در هم فشردن.

حطيم طبق روايات بسيارى، يكى از مكانهاى مقدس و بافضيلت كعبه است. پيامبرصلى الله عليه و آله فرمود: آنجا جايگاهى از جايگاههاى بهشت است و بهترين و پاكترين و نزديكترين مكان بمقام قرب الهى ميان ركن و مقام است و به نقلى بين ركن و مقام تا زمزم، 99 پيامبر از جمله نوح و هود وصالح و شعيب دفن شده اند.

در شرافت اين محل بحثى نيست، سخن در اين است كه حطيم كجاست و چرا آنرا حطيم گفته اند؟

در مجمع البحرين آمده است: لفظ حطيم در احاديث، زياد تكرار شده و طبق روايات: حطيم، بين حجرالاسود و باب كعبه مى باشد. وى مى افزايد: از اين جهت به آن حطيم گفته شده كه مردم براى خواندن دعا و استغاثه، در اينجا ازدحام


1- فروع كافى كتاب حج

ص: 111

نموده و يكديگر را بشدت درهم مى فشارند.

معاوية بن عمار مى گويد: از امام ششم عليه السلام از حطيم پرسيدم؟ فرمود: حطيم ميان حجرالاسود و باب بيت مى باشد. دوباره سوال كردم چرا آن محل را حطيم ناميده اند؟ فرمود: براى اينكه مردم در آنجا يكديگر را مى شكنند و بر يكديگر فشار مى آورند.

طبق اين نقل «حطيم» حد فاصل درب خانه و حجرالاسود ميباشد. امامصادق عليه السلام فرمود: «اگر ممكن شود كه تمامى نمازهاى واجب و مستحب خود را نزد حطيم بخوانى، به جا آور، زيرا كه آنجا بهترين مكان در روى زمين است و حطيم ميان درب خانه و حجرالاسود است و همان جايى است كه خداى تعالى توبه آدم را قبول فرمود: و بعد از حطيم از نظر فضيلت، در حجر اسماعيل نماز بگزار، و بعد ميان ركن عراقى و درب خانه، كه مقام ابراهيم در آنجاست، و بعد از آن، از نظر فضيلت، پشت مقام ابراهيم است، و هر اندازه نزديك تر به خانه خدا، نماز خوانده شود، بهتر و افضل است، ولى جائز نيست نماز طواف واجب و طواف نساء مگر در پشت مقام ابراهيم» و نيز فرمود: «نماز در مسجدالحرام برابر باصد هزار نماز در غير آن مى باشد»

شاذروان

در قسمت پائين ديوار كعبه سنگ نماى كم عرضى وجود دارد كه بدان شاذروان مى گويند. و بنقل ازرقى حدود 2 ذرع است، شماره سنگهايى كه بر گرد كعبه به اين عنوان كشيده شده 68 سنگ است، كه در سه جانب كعبه قرار دارد، قسمتى از ديوار كعبه كه داخل حجر قرار دارد بدون شاذروان است. فقهاى شيعه، شاذروان را جزء بيت و ديوار كعبه ميدانند و حتما بايد آنرا داخل در طواف نمود چون اين مقدار در هنگام بازسازى قريش از كعبه بيرون مانده بود لذا در واقع ديوار كعبه را كوچكتر كرده اند.

درب كعبه

باب البيت كه اندازه آن حدود 2 متر است، در ضلع شرقى كعبه قرار دارد و هنگام دخول و ورود به كعبه بايد بوسيله نردبان فلزى كه 5 پله دارد وارد بيت شد.

اين درب با قفل بزرگ نقره اى كه توسط سلطان سليمان قانونى در سال 959

ص: 112

هجرى تقديم شده بسته مى شود، و در موارد ويژه، از جمله براى شستشوى خانه بوسيله گلاب در موسم حج باز مى گردد، اين شستشو همه سال 2 بار، قبل از حج و بعد از حج انجام مى گيرد.

در سال 1363 هجرى بعلت فرسودگى، درب جديدى ساختند و بجاى آن نصب نمودند. اين باب در واقع مركب از دو درب داخلى و خارجى است.

طلاى بكار رفته در آن بالغ بر 280 كيلوگرم با عيار 9/ 999% مى باشد و 000/ 420/ 13 ريال سعودى هزينه برداشته است. باب داخلى هم كه مستقل و جداست و به آن باب توبه مى گويند در ظرافت و دقت و طلاكارى و زينت عين باب خارجى است.

هم اينك قفل جديدى براى درب كعبه از طلا ساخته اند و بجاى قفل قديمى كه بيش از هفتاد سال پيش ساخته شده از آن استفاده مى كنند. «(1)» چاه زمزم:

زمزم بر وزن همدم، كه به آن چاه اسماعيل هم گفته مى شود. اين چاه در شرق كعبه با فاصله كمى از خانه و مابين حجرالاسود و مقام ابراهيم بفاصله 17 تا 18 متر قرار دارد كه عمق آن 140 قدم است.

درباره فضيلت آن و ثواب و فايده نوشيدن آب زمزم روايات زيادى آمده است.

نامهاى زمزم و علت آن

* شبّاعه يعنى سير كننده. «(2)»* مرويّه: يعنى سيراب كننده و رفع كننده تشنگى به نحوى كه تشنگى را قطع مى كند.

* عافيه: چون موجب عافيت و رفع بلا مى شود، بهمين جهت به آن عافيه مى گويند.

* شافيه: نيز گفته مى شود، شفا دهنده و در دعاى مربوط به آن هم آمده است كه: «و شفاء من كل سُقم»

* نافعه، بخاطر منافع متعدد اين آب و سير تاريخى آن.

* ميمونه


1- مجله وزارت تبليغات عربستان، ص 76
2- فى رحاب بيت الحرام، ص 135

ص: 113

* برّه

* بركة و ... و امثال آن نيز گفته شده است.

چرا زمزم ناميده شد

علل متعددى براى اين نام گذارى ذكر كرده اند:

* چون آب فراوان و خوشگوارى بوده است، زمزم گفته اند، زيرا زمزم در لغت، آب گوارا و شيرين را كه اندكى شور طعم باشد گويند.

صاحب مجمع البحرين مى گويد:

* چون فراوان باشد و چون هاجر آنرا «زم» نمود، يعنى جلوى آن را گرفت تا پخش نشود، لذا به آن زمزم گفته اند.

* براى زمزمه جبرئيل و كلام او زمزم گفته اند.

نامهاى ديگرى هم غير از زمزم دارد مانند: رَكضَتُه جبرئيل، سُقيا اسماعيل المصونة، حفيرة عبدالمطلب، طعام طعم، و شفاسُقم.

درگذشته فقط زائران از اين آب استفاده مى كردند و سقايت آن قبل از اسلام، از افتخارات بزرگ مردم مكه بشمار مى رفت، و درصدر اسلام سقايت آن بر عهده عباس عموى پيغمبرصلى الله عليه و آله بوده است. دهانه اين چاه در سابق يك متر در يك متر، و عمقش بسيار كم بود و بدون آن كه سايبانى بر آن باشد، با ريسمان و دلو از آن استفاده مى شد، و در نتيجه كشمكش بر سر آن بسيار بود.

ولى اكنون تغييرات زيادى يافته و با تشكيلات نسبتا وسيع، آب آن به ضميمه آبهايى كه از خارج يا قنات زبيده بوسيله لوله كشى داخل آن مى شود پس از تصفيه و خنك شدن، در زير مطاف و در جاهاى ديگر حرم به مردم مى رسد.

پيدايش چاه زمزم

زمزم چاه مقدسى است كه در چگونگى پيدايش آن چنين آورده اند:

چون همسر ابراهيم، ساره به سنى رسيد كه ديگر اميد فرزند آوردن نداشت، حضرت ابراهيم عليه السلام از كنيزش هاجر با تمايل ساره، بچه دار شد و اسمش را اسماعيل گذاشت. ساره با توجه به ايمانش، نسبت به او حسادت كرد و بنقلى به

ص: 114

درخواست او و نيز بدستور وحى، ابراهيم آن زن و فرزندش را از كنعان بهصحراى خشك و سوزان عربستان آورد و در سرزمينى در دامنه كوههاى حجاز و مكه، يعنى در مكان كعبه فعلى با اندكى آب و نان اسكان داد، و خود از آنان جدا شد. در هنگام مراجعت از مكه وقتى به كوه كُدا رسيد در حاليكه بسيار گرفته و غمگين بود، در مورد ذريه اش چنين بدرگاه خدا دعا كرد: «ربّنا انّى اسكَنتُ مِن ذرّيتى بواد غَيرَ ذى زَرع عِندَ بَيتِكَ المُحرّم ربّنا ليقيموا الصَّلواة ...» «(1)» هاجر نيز به امر وارده الهى تسليم شد و فرزندش را تنگ در آغوش گرفت و آذوقه مختصرى كه همراه داشت مصرف كرد تا توشه اش به پايان رسيد و گرسنه و تشنه ماند و شير در پستانش بخشكيد، بادهاى سام (مرگ) و ريگ هاى سوزان آن بيابا نيز دل مادر و كودك را ملتهب ساخت وطفل شيرخوار، از شدت گرسنگى و تشنگى بى تاب شد و بخود مى پيچيد و پاى خود را بزمين مى ساييد.

هاجر كوشش بسيار كرد تا راه نجاتى يابد و ناچار طفل را رها كرد و خود در جستجوى آب بر فراز كوهصفا رفت و به اطراف نظر مى كرد ليكن از آب خبرى نبود و نالان و گريان باز مى گشت و چون طرف كوه مروه آبى بنظر رسيد ببالاى آن كوه شتافت، در آنجا نيز آبى نيافت، بلكه سراب بود. از آنجا به كوهصفا مى نگريست بخاطر آنكه آبى نظرش را جلب كرد، مجدداً به كوهصفا برگشت، باز هم سرابى بيش نبود.

مى گويند هفت بار راه ميان كوهصفا و مروه را پيمود (كه امروزه حاجيان همان سنت را تعقيب مى كنند) و مأيوسانه نزد طفلصغيرش بازگشت و برخلاف انتظار مشاهده كرد كه به لطف پروردگار چشمه آبى در زير پاى اسماعيل روان است، هاجر كنارش را با كلوخ و سنگ بست تا آب پخش نشود.

برخى زمزم را به همين معنا گرفته اند.

آب زمزم اكنون بهترين آب مكه مى باشد كه بسيارصاف و داراى املاح معدنى و طعم آن كمى شور و گرم است و خوردن آن بسيار مفيد است.

از روايات تاريخى چنين برمى آيد كه:

حضرت جبرئيل، زمزم را براى استفاده حضرت اسماعيل و سيراب كردن او و مادرش هاجر به اعجاز و به امر خدا پديد آورد، ولى زمزم چشمه كوچكى بود كه بعدها حضرت ابراهيم عليه السلام آنرا مرتب ساخت.

يكبار اين چاه بوسيله عمرو بن


1- سوره ابراهيم آيه 37

ص: 115

الحارث جُرهمى پر شد زيرا نفايس و اشياء ارزنده اى كه نزد او بود از جمله هفت شمشير طلا، اهدايى امپراتور ايران به آنجا و نيز دو مجسمه آهو از طلا و ... را در آن افكند تا محفوظ بماند و خود به يمن فرار كرد. مى گويند: پانصد سال چنين بود و مردم جاى زمزم را نمى دانستند ...

حضرت عبدالمطلب عليه السلام سه بار در خواب پشت سر هم با علامتهاى ويژه اى از مكانش آگاهى يافت و آنرا حفر كرد و از آن تاريخ تاكنون همواره مورد استفاده مردم و زائران خانه خدا قرار دارد.

«ابن عباس» آنرا نوشيدنى ابرار و نيكان خوانده است كه فرمود: «صلواصلاة

الابرار و اشربوا من شراب الابرار (ماء زمزم ...)». «(1)» امام هشتم عليه السلام فرمود: هر كس از آب زمزم سيراب گردد خداوند شفايى برايش قرار دهد و دردى از او دور مى سازد و در امان از هر ترس و اندوهى خواهدبود. «(2)» در مصباح الحرمين آمده است كه: پيامبرصلى الله عليه و آله فرمود براى ما از آب زمزم هديه بياوريد. در كافى نقل شده است كه حضرت به بيمارى سينه درد مبتلا شد از آب زمزم آشاميد و بهبودى يافت و فرمود: «ماء زمزم سيد الماء و اشرفها و اجلها و ...». «(3)» ميزان مصرف آب زمزم

حدّ متوسط مصرف روزانه آب زمزم توسط زائران خانه خدا ده هزار متر مكعب است. اين چاه هنگام هجرت حضرت ابراهيم عليه السلام و هاجر و اسماعيل همواره و بدون انقطاع آب داشته، جز در موارد قليلى كه آب آن كم شد. و اين خود بسيار عجيب است كه يك چاه در طول 40 قرن اين چنين آب بدهد.

اقدامات انجام شده در سال 1377 هجرى، تغييرات هندسى در چاه داده و آنرا از كنار بيت به زير زمين مطاف، منتقل ساخت. دو مدخل جداگانه مردانه و زنانه با شيرهاى آب سردكن ساخته شد كه در قسمت مردانه آن 340 شير و قسمت زنانه 110 شير آب سرد وجود دارد. بعلاوه با لوله كشى اين آب در داخل مسجدالحرام و اطراف مسعى و نيز بيرون مسجد براى بردن زائران بعنوان تبرك و هديه، تسهيلاتى فراهم شده است. در داخل مسجدصدها كلمن بزرگ آب خنك و تعدادى مخزن فلزى آب سرد از زمزم وجود دارد و حتى از اين آب علاوه بر


1- فى رحاب بيت الحرام، ص 138- 139
2- فقه الرضا عليه السلام ص 75
3- همان مدرك

ص: 116

مكه روزانه چهل تُن به مسجد النبى در مدينه (در ايام حج) حمل مى شود.

قنات زبيده يا قنات حُنين

اين قنات يا چشمه زبيده كه منسوب به همسر هارون است از كوهى بنام «طاد» سرچشمه مى گيرد و به نخلستانها و مزارع حنين مى رسد.

اين قنات در 35 كيلومترى شمال شرقى عرفه حفر شده و براى تامين آب حجاج در مراسم حج و در كنار آب زمزم در مجارى مخصوصى گاهى در زير زمين و گاهى بصورت آب نما به مكه (و منا و عرفات و مشعر) مى رسد.

قنات ديگرى هم هست كه از وادى نعمان (منطقه اى آنسوى عرفات) جارى است اين قنات از كوه (كِرا) بيرون مى آيد و در انتهاى وادى نعمان به قنات ديگرى در منطقه «اوحَر» با قنات هاى ديگر ضميمه شده و در گذشته بوسيله مجارى گود و سنگ چين در وادى عرفه جريان مى يافت و مورد استفاده زائران قرار مى گرفت.

آورده اند كه براى تاسيس اين قنات و ... يك ميليون و هفتصد دينار طلا (معادل يك ميليون و هفتصد مثقال طلا) خرج كرده اند. اين قنات در گذشته چندين بار تخريب و بوسيله سيل از بين رفت ولى دوباره ترميم شده است.

صفا

نام كوهى است در كنار مسجدالحرام كه در دامنه كوه ابوقبيس واقع گرديده است.صفا همان نقطه آغاز سعى است. گويند نامگذارى آن، به اين اسم با توجه به ريشه لغوى كلمهصفا (كه بمعنى سنگصاف و محكم و شفاف آمده) بدانجهت است كه سنگهايش خالص بوده وچيزى از خاك با آن مخلوط نيست، لكن در روايات مطلب ديگرى آمده است.

در بيانى از امامصادق عليه السلام چنين منقول است كه فرمود: آدم ابوالبشر كه او را «صفى اللَّه» نامند هنگام هبوط بسوى زمين نخست به اين كوه فرود آمد، بدينجهت آن را به اعتبار لغت حضرت آدم عليه السلامصفا ناميدند.

صفا علاوه بر آنچه گذشت نقطه آغاز دعوت علنى پيامبرصلى الله عليه و آله بوده است، چه آنكه در پى نزول آيه:

«فَاصدَع بما تؤمر و اعرض عن المشركين» حضرتش بر

ص: 117

بالاىصفا قرار گرفت و ضمن سخنانى مردم را به توحيد، نبوت و معاد رهنمون گرديد و انسان را رسما از پرستش بت و گرايش به شرك، فساد و انحراف بر حذر داشت.

مروه

نام كوه معروفى است در كنار مسجدالحرام، كه در شمال خانه خدا در دامنه كوه قعيقعان قرار دارد.

مروه در لغت بمعناى سنگ سخت و سفيد و براقى است كه با آن آتش مى افروزند. اين كوه كوچك 8 متر ارتفاع دارد كه با شيب خاصى براى سعى

كنندگان بازسازى شده است. مروه همچونصفا از مشاعر حج است كه سعى ميانصفا و مروه هفت بار با ابتدا ازصفا و ختم به مروه، انجام مى گيرد. قرآن كريم به اين دو مقام با فضيلت اشاره نموده و مى فرمايد: «ان الصفا و المروة من شعائراللَّه فمن حج اواعتمر فلا جناح ان يطوف بهما». «(1)» با پايان مرتبه هفتم سعى، در مروده تقصير انجام مى گيرد. يعنى زن و مرد با گرفتن كمى از ناخن، يا كوتاه كردن كمى موى سر و ياصورت از احرام خارج مى شوند.

فاصلهصفا تا مروه (مسعى) 420 متر (5/ 766 ذراع) است كه بصورت يك سالن دو طبقه بشكل اتوبانى در طبقه اول با عرض 20 متر و ارتفاع تقريبى 21 متر ساخته شده است. در وسط محدوده اى است كه اشخاص پير و معلول با چرخ روان، از آن بدون مزاحمت پياده ها، سعى مى كنند.

در ميانهصفا و مروه در دو سوى مسعى 4 عدد ستون سبز رنگ قرار دارد كه با مهتابى هاى سبز مشخص است. اين محدود محاذى كعبه قرار دارد و محل هروله است كه مستحب است مردان در حال سعى در دو طرف (ازصفا به مروه واز مروه بهصفا) در آن محدوده كمى تندتر به حالت نسبتا دويدن بسان حركت اسب حركت كنند. در فلسفه هروله ميان مسعى، مختلف گفته اند. برخى به حركت هاجر اشاره كرده اند كه چون به اين نقطه مى رسيد بر سرعت خود مى افزود و گروهى به حركت پيامبرصلى الله عليه و آله و ياران او اشاره مى كنند كه پس ازصلح حديبيه و در جريان عمرة القضاء جهت مانور قدرت در برابر كفار به ياران خويش كه بسيارى از آنان پيرمردان لاغر اندام بودند دستور داد تا دوان دوان حركت كنند.


1- سوره بقره آيه 158

ص: 118

صفا و مروه داراى 8 درب ورودى است ...

مراسم سعى، يادآور خاطره رفت و برگشت مادر با ايمان و با اخلاص وصبورى بنام هاجر است كهصرفا براى اطاعت خدا و پيامبرش حضرت ابراهيم، فرزندش را در بيابانى كنار خانه قديمى خدا بيت اللَّه الحرام نهاد و براى نجات از تشنگى بدنبال آب روانه شد و گاهى بالاصفا و گاهى بالاى مروه مى آمد تا كسى را ببيند يا كسىصدايش را بشنود يا بر كودكش نظاره كند. تا اينكه خداوند چاه زمزم را بقدرت خويش به او ارزانى داشت و اين عمل را سنت گردانيد. ولى بتدريج اين سنتصحيح ابراهيمى در عصر جاهليت به غلط و انحراف گرائيد و بت پرستان، بتى سنگى بشكل مرد برصفا و بتى سنگى به شكل زن در مروه نهادند و بنامهاى اساف و نائله بر آن بعنوان تبرك و تيّمن دست مى زدند. ليكن پس از اسلام بهمان شكل و همان سنت اصيل ابراهيمى بوسيله سلاله ابراهيم پيامبر اسلامصلى الله عليه و آله احيا گرديد و با شكستن بتها، سعى بينصفا و مروه از شعائر الهى محسوب و معمول گرديد.

سيرى در شهر مكه

پس از شناختى هر چند مختصر با مسجدالحرام، اكنون بجاست با ديگر اماكن تاريخى شهر مكه آشنا گرديم. شايان يادآورى است كه برخى از آن نقاط تاريخى دستخوش خرابى شده و هم اكنون اثرى از آنها نيست كه براى نمونه مى توان به خانه خديجه كبرى در انتهاى بازار بزرگ ابوسفيان، يا مولد پيامبرصلى الله عليه و آله در ابتداى شارع سوق الليل اشاره نمود كه تا همين سالهاى اخير آثارش بر جاى مانده بود. لكن امروزه از اين دو بناى تاريخى و اثر اسلامى جلوه اى پيدا نيست. مكانهاى باستانى و با فضيلت ديگرى وجود دارد كه هريك چون برگى از اوراق زرين و آموزنده تاريخ اسلام جلوه گر بوده و براى رهگذران داراى بينش، پيام داشته و ارائه روش مى كنند. اينك بر اين اماكن گذرى خواهيم داشت:

شعب ابى طالب

رسول خداصلى الله عليه و آله و يارانش در سالهاى نخستين رسالت تحت فشار مشركان بوده و هر روز با حربه اى از سوى آنان روبرو بودند، هر چند هيچكدام موثر واقع نشد. يكى از حربه ها به سال ششم بعثت مربوط مى شود كه مشركان با تصويب

ص: 119

قطعنامه اى در دارالندوه بر آن شدند كه از هرگونه معامله، معاشرت، ازدواج و حمايت، نسبت به مسلمين اجتناب ورزند. در نتيجه زندگى پيامبرصلى الله عليه و آله و ياران او در شعب و دره اى در خارج مكه آنروز، بمدت سه سال بر آنان تحميل شد كه اين دره بعدها به شعب ابوطالب مشهور شد. گويند اين شعب همان مكان معروف به قبرستان ابوطالب است، كه قبر ابوطالب عليه السلام و حضرت خديجه و ...

در آنجا قرار دارد، ولى در كنار كعبه شعبى است كه گاهى از آن به شعب ابوطالب و بنى هاشم و هم به شعب على عليه السلام تعبير مى شود.

برخى از مورخان و جغرافى دانان، در كتابهايشان با اعتراف به اينكه در مكه شعب زياد است، از شعب ابى طالب به شعب ابو يوسف تعبير مى كنند و مى گويند همانجاستكه بنى هاشم در آن محاصره شدند و بعدها به شعب ابيطالب يا شعب بنى هاشم و سپس به شعب على عليه السلام معروف شده است.

قبرستان ابوطالب* حجون، المعلاة

مشهور آن است كه شعب ابوطالب و قبرستان ابوطالب كه بنامهاى: مقابر حجون، مقبره بنى هاشم و مقبره المعلاة نيز خوانده مى شود در يكجا واقعند.

اين مقابر در شمال شرقى مسجدالحرام، كنار شارع غزه بالاتر از مسجد جن و در تقاطع شارع الحجون، قرار گرفته و شخصيتهاى بسيارى از مومنان،صلحا، شهدا و علما را در خود جاى داده است.

نويسنده كتاب فى رحاب بيت الحرام مى گويد: تنها 39 تن ازصحابه پيامبرصلى الله عليه و آله در اين قبرستان مدفونند. ما بر حسب اهميت، مشاهير بخاك خفتگان در اين ديار را نام مى بريم كه عبارتند از:

ابوطالب

اين بزرگوار (كنيه اش، ابوطالب) و (نامش عبدمناف)، فرزند عبدالمطلب و سيد بطحا وشيخ قريش بوده است.

اماميه بر ايمان و توحيد او اتفاق نظر دارند و اصولا اجداد و امهات پيامبرصلى الله عليه و آله و ائمه معصومين عليه السلام را موحد مى دانند. ابوطالب درباره ايمان خويش اشعار نغز و شيرينى سروده و از آن جمله گفته است:

* ولقد علمت بان دين محمدصلى الله عليه و آله من خير اديان البرية ديناً* «(1)» يعنى محققاً دانستم كه دين محمدصلى الله عليه و آله از همه اديان جهان بهتر است. و اين شعر نيز منسوب به آن حضرت مى باشد:

* يا شاهداًعلى فاشهد انى على دين النبى احمدصلى الله عليه و آله*

* من ضل فى الدين، فانى مهتد* «(2)»


1- راهنماى حرمين شريفين ص 250.
2- همان مدرك

ص: 120

يعنى اى گمراهان شاهد باشيد كه من بر دين پيغمبر خدا، احمدصلى الله عليه و آله استوارم، هر كس از دين خارج است باشد، ولى من به او هدايت شده ام. هم چنين هنگام مهاجرت جعفر و همراهانش به حبشه، ابوطالب اشعار جالبى را طى نامه اى به نجاشى مى نويسد كه دالّ بر ايمان اوست:

* تعلم مليك الحبش ان محمداًصلى الله عليه و آله نبى كموسى والمسيح بن مريم*

اميرالمومنين عليه السلام دوست داشت كه اشعار پدرش روايت شود و تدوين گردد. او مى فرمود: آنها را بياموزيد و به اولاد خود نيز ياد دهيد كه آن جناب بر دين خدا بوده و اشعارش سراسر علم است.

محدث قمى (ره) مى نويسد: در روايات است كه: مثل ابوطالب، مثل اصحاب كهف است ايمان خود را پنهان داشت تا بتواند پيغمبرصلى الله عليه و آله را يارى كند و شر كفار قريش را از آنحضرت بگرداند، ابوطالب نگهدارنده وصايا، و آثار انبيابود كه آنها را به پيغمبرصلى الله عليه و آله سپرد. فداكارى جناب ابوطالب، نسبت به وجود مقدس پيغمبرصلى الله عليه و آله و داستان سه سال حراست، از آن حضرت در شعب ابى طالب و كوشش هاى طاقت فرساى او، در اسلام بر كسى پوشيده نيست.

پيغمبرصلى الله عليه و آله فرمود: قريش جرات بر اذيت من نداشت، تا اينكه ابوطالب درگذشت، سپس شروع به اذيت من نمودند. ابن ابى الحديد، مى گويد:

* و لو لا ابوطالب و ابنه لما مثل الدين شخص فقاما*

* فذاك بمكة آوى و حاما و ذاك به يثرب جسَّ الحماما*

يعنى اگر ابوطالب و پسرش على عليه السلام نبودند، كسى در خدمت اسلام نمى ايستاد، پس ابوطالب در مكه از پيغمبرصلى الله عليه و آله حمايت كرد، و على در مدينه، پيغمبر اسلام را با شمشير خويش حمايت و يارى نمود.

پيغمبرصلى الله عليه و آله در مرگ عم بزرگش، زياد گريه نمود، جنازه اش را كه بطرف اين قبرستان حركت دادند پيشاپيش جنازه مى رفت و مى فرمود: اى عم!صله رحم كردى، و در كار من هيچ كوتاهى نكردى خدا ترا جزاى خير دهد.

ص: 121

اميرالمومنين عليه السلام در مرثيه پدرش چنين گفت:

* لقد هد فقدك اهل الحفاظ فصلى عليك ولى النعم*

* ولقاك ربك رضوانه فقد كنت للطهر من خير عمّ*

* اباطالب عصمة المستجير و غيث المحول و نور الظلم*

و بالاخره آن سالى كه ابوطالب و خديجه در آن درگذشتند، «عام الحزن» لقب يافت و اين خود نشان ديگرى از جايگاه معنوى ابوطالب است.

عبدالمطلب عليه السلام

آرامگاه جناب عبدالمطلب، نزديك به مرقد فرزندش ابوطالب مى باشد، عبدالمطلب نامش (عامر) فرزند هاشم، ملقب به شبية الحمد بوده است.

وى پناهگاه عرب، رئيس مكه، و بزرگ قبيله قريش بود. او از ايمانى قوى برخوردار بود، رفادت وسقايت حاج، بر عهده او بود، هنگامى كه چاه زمزم را مجدداً حفر كرد و آب زمزم جارى ساخت لقب سيد البطحا و ساقى الحجج و حافر الزمزم بر القاب او افزوده شد.

امام ششم عليه السلام فرمود: عبدالمطلب در روز رستاخيز، با سيماى پيامبران وارد محشر مى شود. «(1)» و نيز فرمود: او در روز رستاخيز تنها محشور خواهد شد، زيرا در ايمان و ستايش خدا در ميان قوم خود تنها بوده است. داستان او با ابرهه (كه فرمود منصاحب شترانم و براى آن خانهصاحبى است كه از آن حمايت خواهد كرد) حكايت از ايمان محكم او مى نمايد. «(2)» قريش او را ابراهيم دوم مى خواندند.

يكى از امتيازات عبدالمطلب اين بود كه در كنار كعبه برايش فرش پهن مى كردند و فرزندانش در كنار او مى ايستادند و او به مشكلات مردم، رسيدگى مى كرد. يكى از روزها پيامبر اكرمصلى الله عليه و آله كه هنوز طفل بود آمد، عبدالمطلب فرمود: بگذار بيايد، چه خداوند به او مقامى ارجمند عطا فرموده است. عبدالمطلب تا آخر عمر، از نوه برومند خود پيغمبرصلى الله عليه و آله نگهدارى فرمود و هنگامى كه درگذشت آن حضرت 8 سال داشت كه او را به ابوطالب سپرد. عبدالمطلب داراى ده پسر و شش دختر بوده است، گويند وى هنگام مرگ 120 سال داشت، به دخترانش امر نمود تا براى او مرثيه بخوانند تا خود بشنود.


1- اصول كافى به نقل از راهنماى حرمين ص 252
2- همان مدرك

ص: 122

خديجه عليه السلام

از جمله كسانى كه در قبرستان ابوطالب مدفونند جناب خديجه است او كه از زنان نمونه تاريخ است در شرايطى همسر رسولصلى الله عليه و آله گرديد كه مورد توبيخ سران مشركين قرار داشت. وى عليرغم همه آنچه مكيان درباره اش مى گفتند به همسرى پيامبرصلى الله عليه و آله افتخار ورزيده و تمام ثروت خويش را وقف آرمانهاى اسلام ناب محمدىصلى الله عليه و آله نمود. در كنار كعبه همراه رسول خداصلى الله عليه و آله به نماز مى ايستاد و تا واپسين لحظات عمرش همواره پشتوانه اى قوى براى پيامبرصلى الله عليه و آله بشمار مى رفت. از اينرو بود كه پيامبر پس از فوت وى مكرر او را ياد كرده و در فقدان او مى گريست. «(1)» عبد مناف

قبر عبد مناف، نزديك مرقد جناب عبدالمطلب قرار دارد.

عبد مناف كه نامش (مغيره) است، فرزند قُصَىّ و پدر هاشم، جد اعلى پيغمبرصلى الله عليه و آله مى باشد و بخاطر جمال زيبايش به او قمر البطحا مى گفته اند.

ديگرانى كه:

علاوه بر شخصيت هايى كه نام آنها ذكر شد ديگرانى نيز در قبرستان ابوطالب بخاك خفته اند كه ذيلا به ذكر اسامى آنها بسنده مى كنيم:

* قصى بن كلاب از اجداد رسول اللَّهصلى الله عليه و آله

* ميمونه دختر امام هفتم عليه السلام

* محمد بن جعفر، نوه امام سجاد عليه السلام

* قاسم فرزند رسول اللَّهصلى الله عليه و آله

* سميه (مادر عمارياسر) اولين زن شهيد در راه اسلام

* ياسر (پدر عمار)

* دانشمندان مدفون در حجون*

در اين آرامگاه نزديك قبر خديجه كبرى، عده بسيارى از علماى اماميه و بزرگانى از اهل ايمان مدفونند، كه بنام تعدادى از آنها اشاره مى شود:

1- الشيخ الجليل: «محمد بن حسن بن الشهيد الثانى» مصنف شرح


1- فى رحاب بيت الحرام ص 254- 258

ص: 123

استبصار، قبر ايشان نزديك به قبر خديجه (رض) مى باشد، وفاتش در سال 1030 هجرى بوده است.

صاحب مستدرك از همسر آن عالم بزرگ نقل كرده: در آن شبى كه وى درگذشت و جنازه اش در منزل بود تاصبحگاهان از آن تلاوت قرآن شنيده مى شد. حاكم عراق مكرر به اين بزرگوار نامه مى نوشت و پيشنهاد مى كرد كه او را با تجليل فراوان به عراق آورد و مقيم آنجا گرداند، ولى او نمى پذيرفت چون مى خواست در حرم خداى تعالى دفن گردد.

2- شيخ زين الدين، فرزند محمد بن حسن. وفات او درسال 1073 بود و نزديك قبر پدرش دفن گرديد، او داراى جلالت قدر، و زهد و ورع بسيار بوده است.

3- ميرزا محمد استرآبادى، كه وفاتش در سال 1028 بوده است. اين بزرگوار كتب بسيارى نوشته است كه از جمله، رجال كبير، مسمى به (منهج المقال) و شرح آيات الاحكام مى باشد. در مستدرك نقل شده، كه حجرالاسود، يك مرتبه بخاطر تقوا و جلالتش به دست اين سيد جليل نصب شده است.

4- محمد امين محمد شريف استرآبادى شاگرد ميرزا محمد استرآبادى،صاحب مدارك و معالم، وفات او، در سال 1036 بوده است.

5- سيد جليل، زاهد و عابد، امير محمد مومن استرآبادىصاحب كتاب الرجعة. وى از سادات عقيليه و استاد علامه مجلسى (ره)، و داماد محمد امين استرآبادى و از مجاورين مكه مكرمه بوده است. او در سال 1088 توسط معاندين بشهادت رسيد.

مساجد تاريخى مكه

مساجد تاريخى مكه زياد است، تعدادى از آنها داراى بناى قديمى بوده و برخى نيز جديدا تجديد بنا شده است.

مسجد ابراهيم خليل

طبق نقل تاريخ مكه اولين كسى كه نماز ظهر و عصر را در عرفه جمع كرد، ابراهيم خليل بود، اولين مسجد نيز همان است كه به آن مسجد نمره مى گويند. نمره كوهى است در غرب مسجد و آنرا مسجد عرفه نيز مى گويند. طبق نوشته اخبار

ص: 124

مكه، آن مسجد ابراهيم خليل الرحمن است. «(1)» پيامبرصلى الله عليه و آله هنگام كوچ به عرفات نخست در اين مكان، يعنى نمره، پياده مى شد و تا ظهر آنجا مى ماند، آنگاه وارد عرفات مى گرديد.

مسجد جن

در مكه نزديك قبرستان المعلاة مسجدى وجود دارد كه بدان مسجد جن گويند. اهل مكه آنرا مسجد الحرس هم گفته اند. چون طبق نوشته ازرقىصاحب حرس، مكه را دور مى زده و سپس در آنجا توقف مى كند. اين مسجدى در محلى است كه رسول خدا در آنجا براى ابن مسعود خط و نشان و علامت كشيد و گروهى از جنيان در آن مكان قرآن را شنيدند و به پيامبرصلى الله عليه و آله ايمان آوردند. آنرا مسجد بيعت هم مى گويند چون جنيان در آنجا با رسول خدا بيعت كردند و ايمان آوردند.صاحب معجم معالم مكه ... آنرا، همان مسجد جن مى داند.

مسجد شق القمر

در سال نهم بعثت بسيارى از مشركان مكه از پيامبرصلى الله عليه و آله تقاضاى معجزه اى كردند كه با اشاره حضرت، ماه دو نيم شد و ديگر بار بصورت اول درآمد كه قرآن نيز گوياى اين حقيقت در اولين آيه سوره انشقاق است. اين قضيه در شب چهاردهم ماه و در نقطه اى كه بر فراز كوه ابوقبيس نمايان بود انجام گرفت.

از اينرو آنجا را محل شق القمر دانسته و مسجدى كه بعدها ساخته شد بنام شق القمر معروف گرديد.

شايان ذكر است كه در پى توسعه اطراف مسجدالحرام اثرى از اين مسجد نيست. آنچه نيز بنام مسجد بلال در كوه ابوقبيس مشهور بود همين مسجد بود كه بسيارى آنرا منسوب به بلال، موذن پيامبرصلى الله عليه و آله مى دانستند در حاليكه منسوب به ابراهيم قبيسى بوده است.

مسجد بيعت

مسجدى است كه در گردنه منا است و انصار و اهل مدينه در سال 12 و 13 در موسم حج و ايام تشريق در آنجا با پيامبرصلى الله عليه و آله بيعت كردند. بيعت اول را كه سال 12 بعثت انجام شد، بيعت النساء مى نامند و بيعت دوم را در سال 13، بيعت الحرب مى خوانند. فاصله اش را تا عقبه كبرى، به اندازه مساحت پرتاب يك سنگ دانسته اند، اين مسجد را نيز مسجد عقبه نيز گفته اند.


1- عقدة الثمين ص 95

ص: 125

مسجد خديجه عليه السلام

ازرقى آنرا در همان منزل خديجه عليه السلام مى داند كه مكان آن قبل از هجرت پيامبر در زقاق عطارين يعنى كوچه عطرفروشان بوده است. قبلا از مسعى پنج پله مى خورد تا بدانجا مى رسيد ولى اكنون در توسعه حرم از بين رفته است.

ازرقى تصحيح مى كند كه همانجا اكنون معروف به بيت فاطمه عليه السلام در زقاق قشاشيه است. لكنصاحب معالم مكه التاريخيه والاثريه مى گويد: بيت فاطمه عليه السلام و مولد فاطم عليها سلام اكنون بنام مدرسه دخترانه در حى قشاشيه است كه سيد عباس قطان در سال 1369 هجرى آنرا از مال شخصى خود ساخته و وقف كرده است.

مسجدالرايه

اين مسجد نزديك حرم و پائين تر از مسجد جن است و محل نصب پرچم پيامبرصلى الله عليه و آله در فتح مكه بوده است.

مسجد متكاء

اين مسجد در اجيادصغير در مكان معروفى نزديك باب العمرة قرار دارد. «(1)» مى گويند هنگاميكه بچه ها به تحريك مشركين و ابوجهل، پيامبرصلى الله عليه و آله را سنگباران كردند و سر مباركش را شكستند آنحضرت در حال بيهوشى به سنگى در اين مكان نزديك كعبه است تكيه داد و بهمين جهت آن را متكاء رسول اللَّه ناميدند و بعداً در آنجا مسجدى به همين نام ساخته شده است.

ازرقى در اخبار مكه بعد از آنكه تاييد مى كند كه مسجدى در اجياد بوده وبه آن متكاء مى گفتند از قول جدش در وجود آن ترديد نموده ليكن خواندن نماز توسط پيامبرصلى الله عليه و آله در آن مكان (اجيادصغير) را تاييد مى كند. اين مكان و اين مسجد اخيراً خراب شده و ايستگاه اتوبوسها در اسفل اجياد است.

مسجد كبش

اين مسجد در منى و بين جمره اولى و جمره وسطى و نزديك به مسجد بيعت، مى باشد. كبش يعنى قوچ و اين نام را بدانجهت بر مسجد نهاده اند كه كبش و قوچى كه از غيب بوسيله جبرئيل براى فداى اسماعيل آورده شد و بجاى او ذبح


1- شفاء الغرام ج 1 ص 324

ص: 126

گرديد، در اين مكان به حضرت ابراهيم عليه السلام داده شد. آنرا مسجد النحر نيز گفته اند، در روايات آمده است كه پيامبرصلى الله عليه و آله در اين مسجد نماز گزارده و قربانى خويش ر ادر اين مكان انجام داده اند.

مسجد كوثر

اين مسجد در وسط منى در طرف راست انسان هنگام رفتن ازمنا به عرفات، قرار داشته است. علت نامگذارى اين مسجد به كوثر را نزول كوثر بر پيامبرصلى الله عليه و آله در اين مكان دانسته اند. هم اينك اين مسجد در مسير پلهاى هوايى خراب شده است.

مسجدصفائح

اين مسجد در جنوب مسجد خيف در دامنه كوهصفائح قرار دارد. اينجا را غار مرسلات نيز گفته اند، اين غار بشكل دايره است. گفته اند پيامبرصلى الله عليه و آله در آنجا استراحت مى كرد و آن محل نيز جاى سر پيامبرصلى الله عليه و آله در هنگام استراحت بوده است. مى گويند: سوره مرسلات نيز در اينجا نازل شده است و بهمان جهت آنرا غار مرسلات نيز مى نامند.

مسجد رضوان

اين مسجد در سرزمين حديبيه است كه تامكه بيست كيلومتر فاصله دارد.

حديبيه سرزمين خاطره هاست. پيامبرصلى الله عليه و آله در آنجا در سال ششم هجرت با قريش پيمانصلح بستصلحى كه خير و بركت فراوانى داشت و در سايه آن پيامبرصلى الله عليه و آله دشمن ديرينه خود يهود خيبر را شكست داد و نامه به سران كشورها و شاهان و امپراتوران نوشت و با برخى از قبايل پيمانصلح منعقد كرد. بهمين جهت در قرآن از اينصلح به فتح قريب تعبير شده است.

لذا قبل ازصلح با ياران خود بيعت عدم فرار منعقد كرد اين پيمان در زير درختى بنام شجرة السمره بود كه با نزول آيه شريفه «لقد رضى اللَّه عن المومنين اذيبا يعونك تحت الشجرة» به بيعت رضوان مشهور گشت بعدها در آن مكان مسجدى ساخته شد كه بنام مسجد رضوان معروف گرديد.

مسجد خيف

خيف به زمينى گفته مى شود كه اطرافش مَسيل و بلندتر از وادى باشد و در عين حال

ص: 127

ميان دو كوه قرار گيرد. مسجد خيف، مهمترين مسجد در منطقه مشاعر مقدسه است كه در سرزمين منا واقع گرديده و مساحت آن حدود 45000 متر مربع و گنجايش تعداد زيادى نماز گزار را دارد.

نوسازى اين مسجد با تشكيلات همراه آن از وضوخانه و ...، (000/ 000/ 90) ريال سعودى هزينه برداشته است. طبق نقل ازرقى طول اين مسجد در گذشته، 293 ذراع و 12 انگشت و عرض آن، 204 ذراع و 12 انگشت بوده است، وى در اوصاف مسجد و درب ها و خصوصيات داخلى و پلكان مطالبى دارد كه با تغييرات جديد تطبيق نمى كند و مربوط به گذشته هاى دور است.

مى گويند كه در گذشته اين مسجد حتى از مسجدالحرام نيز با وسعت تر بود. مسجد خيف در قرن سوم سال 256 هجرى و در عصر معتمد عباسى بنا شد و سپس در سال 559 هجرى توسط يكى از وزرا كه بنام جواد اصفهانى معروف است تجديد بنا شد. آنگاه در سال 894 هجرى به بعد بوسيله قايتباى، يكى از سلاطين چروكسى (چراكس) نوسازى و گسترش يافت و در عصر سلاطين عثمانى در قرن نهم تعمير و در سال 1025 هجرى توسط سلطان احمد بن سلطان محمد ثالث، نوسازى شد.

مساحت مسجد خيف در زمان قايتباى ده هزار متر مربع بود.

مسجد مزدلفه

مسجدى است بزرگ و تاريخى، بمساحت 6000 متر مربع كه تعداد كثيرى نمازگزار را در خود جاى مى دهد. «(1)» اين مسجد در سرزمين مشعرالحرام (مزدلفه) ساخته شده است. پيامبرصلى الله عليه و آله هنگام كوچ كردن از عرفات به سوى مشعر و منا در اين مكان نماز مغرب و عشاء گزاردند، و آنجا بود كه جبرئيل نازل و آياتى درباره مشعر به پيامبرصلى الله عليه و آله وحى نمود.

سرزمين منى

از جمله اماكن تاريخى و مشاعر حج ابراهيمى، منى است كه در فاصله 10 كيلومترى مسجدالحرام قرار دارد. در علت نامگذارى اين سرزمين بدين نام مختلف گفته اند.


1- اشهر المساجد فى الاسلام، ص 149

ص: 128

برخى گفته اند: جبرئيل در اين سرزمين به ابراهيم گفت: آرزوى خود را باز گوى، و او خواهان بدلى از ذبح فرزندش گرديد كه مورد اجابت خدا واقع و كبشى براى و آماده گرديد.

بعضى برآنند كه اين خطاب به جبرئيل به آدم عليه السلام بود و او خواهان بازگشت به بهشت گرديده است.

بهرصورت سرزمينى است مقدس كه مسجد خيف و جمرات و قربانگاه را در خود جاى داده است.

سرزمين عرفات

صحراى وسيع عرفات در غرب منى و در 21 كيلومترى مسجدالحرام قرار دارد. اين سرزمين محل عبادت ابراهيم خليل و ديگر انبيا بوده است. عرفات مسجد نمره و نيز جبل الرحمه را در آغوش خود دارد.

در وجه تسميه آن مختلف گفته اند:

* حضرت آدم عليه السلام و حوا عليه السلام پس از دوره طولانى فراق يكديگر را در اين وادى يافتند و شناختند.

* ابراهيم عليه السلام با ديدن خواب ذبح فرزند، در اين سرزمين، به وظيفه خود شناخت حاصل كرد.

* اين زمين محل اعتراف آدم به خطاى خويش بوده است.

مشعرالحرام

در حد فاصل ميان عرفات و منى سرزمينى، بنام مشعر يا مزدلفه وجود دارد. اين منطقه از سويى به «مأزمين» و از جانب ديگر به «وادى مُحسّر» و «حياض» محدود مى گردد و اين همان سرزمينى است كه حجاج ريگ هاى لازم جهت رمى جمرات را از اين منطقه جمع آورى مى كنند.

وادى محسّر

منطقه اى محدود را گويند كه ميان مشعر و منى واقع گرديده و همان نقطه اى است كه اصحاب فيل (سپاهيان ابرهه) توسط پرندگان كه از ناحيه خداوند مامور بودند بهلاكت رسيدند. «(1)»


1- مجمع البحرين

ص: 129

مسجد تنعيم يا مسجد عمره

تنعيم كه در مسير ورودى شهر مكه واقع و تا كعبه كمى بيش از 7 كيلومتر فاصله دارد، نزديكترين (ميقات)، و خارج از حرم است. مردم مكه و نيز زائران خانه خدا از اينجا براى عمره احرام مى بندند. بهمين جهت به مسجد عمره نيز مشهور است. اين مسجد اخيراً بشكل زيبائى نوسازى شده و توسعه يافته و در توسعه شهر مكه در داخل شهر واقع شده است.

شهداى فخّ

فخ محلى است نزديك مكه كه اكنون در داخل شهر و تقريبا در حدود، دو تا سه كيلومترى مسجد تنعيم، در كنار شارع تنعيم واقع است. «(1)» آن منطقه را محله شهداء نيز مى گويند و اخيراً برجهائى در آنجا ساخته شده كه به ابراج شهداء معروف است.

هنگام رفتن به تنعيم در سمت راست، خيابان كوچكى است بنام شارع عبداللَّه بن عمر كه در انتهاى آن قبرستان مخروبه ايست كه برخى از معمرين و ساكنان محل، قبور شهداء را در آنجا مى دانند.

مبارزين فخ كه بيش از سيصد نفر بوده اند، در زمان هادى خليفه عباسى به رهبرى «حسين بن على بن حسن بن حسن بن حسن بن على بن ابيطالب عليه السلام قيام كردند، و بى رحمانه به شهادت رسيدند. طبق نقل مسعودى: اجساد آنان سه شبانه روز بر روى زمين افتاده بود. «(2)» امام جواد عليه السلام فرمودند: «براى ما اهل بيت بعد از واقعه كربلا قتلگاهى بزرگتر از فخ ديده نشده است.»

امام باقر عليه السلام فرمودند: پيامبرصلى الله عليه و آله در يكى از سفرها در اين مكان نماز گزارد و در ركعت دوم آن، بسيار گريست كه مردم نيز با او گريستند، و وقتيكه از علت گريه سوال شد، فرمود:

«جبرئيل بمن خبر داد كه از فرزندانت در اينجا كسى شهيد مى شود كه اجر دو شهيد را دارد.»


1- مقاتل الطالبين ابى الفرج 397 تا 427.
2- مادر او زينب دختر عبداللَّه بن حسن است.

ص: 130

و نيز طى روايتى آنحضرت فرمود: «در اينجا يكى از اولاد من با جماعتى ديگر شهيد مى شوند كه ارواح آنان براى سبقت به بهشت از اجساد آنان پيشى و سبقت گرفته و «كفن و حنوط آنان از بهشت مى آيد.»

حسين بن علىصاحب فخ مى گفت: «ما پس از مشورت با موسى بن جعفر عليه السلام قيام كرديم.»

دعبل خزاعى در شعرش به اين جريان اشاره مى كند كه:

«قبور بكوفان و آخرى بطيبة و اخرى بفَخّ نالهاصلوات.»

«(1)»


1- مقاتل الطالبين ابى الفرج و شهداء الفضيله علامه امينى و منتهى الامال محدث قمى مراجعه شود

ص:131

ص: 132

منابع و مآخذ بخش دوّم

ص: 133

فهرست منابع كتاب

1- تاريخ المدينه المنورة- ابن شيبه

2- معجم معالم الجغرافيه فى السيرة النبويه- المقدم: عاتق بن غيث البلادى

3- خلاصة الوفاء با حواشى ابراهيم فقيه

4- معجم معالم الحجاز- المقدم عاتق بن غيث البلادى

5- مراة الحرمين- رفعت پاشا

6- مراة الجزيرة العرب جلد 1- ايوبصبرى پاشا

7- عمدةالاخبار فى مدينه المختار- شيخ احمد عبدالحميد عباسى

8- موسوعة اعتاب المقدسه- جعفر خليلى

9- معالم دارالمعجزة- يوسف عبدالرزاق استاد دانشكده اصول دين

10- معالم مكةتاريخيه و الاثرية- عاتق بين غيث البلادى

11- فتوح البلدان- بلاذرى

12- معجم البلدان- ياقوت حموى

13- فى رحاب بيت الحرام

14- شفاءالغرام باخبارالبلد الحرام- قاضى مكه حافظ ابى الطيب تقى الدين محمدبن احمدبن على

15- اتحاف الورى باخبارام القرى تاليف بغم عمر بن فهد

16- العقدالثمين فى تاريخ بلدالامين تاليف امام ابى الطيب التقى الفاسى

17- الدرالثمين فى معالم دارالرسول الامينصلى الله عليه و آله: غالى محمد امين شنقيطى

18- مجله و نشريه فى خدمة ضيوف عبدالرحمن چاپ سال 1412 مكه

19- سيرة الحلبيه

ص: 134

20- سيرة ابن هشام

21- مغازى واقدى

22- سيرة النبى

23- بحار الانوار مرحوم مجلسى (ره)

24- مدينه شناسى

25- راهنماى حرمين شريفين

26- اخبارمكه ازرقى

27- فى رحاب بيت اللَّه الحرام

28- سيرة ابن هشام

29- سيرة النبى الهدى و الرحمة از عبدالسلام هاشم حافظ رابط العالم الاسلامى چاپ 1406 چاپ دوم

30- دراسات فى جغرافية الممكة العربيه .. تاليف دكتر عمر فاروق سيد رجب چاپ دارالشرق

31- المنتقى فى اخبارام القرى تاليف زهير محمد عبداللَّه مليبارى

32- التحفة اللطيفه فى تاريخ المدينه الشريفه از سنجاوى

33- التاريخ المفصل لكعبة المشرفه: عبدالقدوس انصارى چاپ مكه

34- تاريخ الكعبه تاليف على حسنى الخربوطى

35- اخبار مدينه الرسول تاليف امام حافظ محمد بن محمود بن النجار

36- موسوعة المدينه المنوره التاريخيه تاليف دكتر محمدالسيد الوكيل

ص: 135

فهرست مصادرى كه در مجموعه مكه مورد استفاده قرار گرفته است

1- قرآن كريم

2- مرآت جزيرة العرب

3- مجمع البحرين

4- معجم معالم الحجاز

5- وافى فيض كاشانى

6- علل الشرايع

7- وسائل الشيعه

8- تفسير ابوالفتح رازى

9- اخبارمكه ازرقى

10- مرآت الحرمين

11- شفاءالغرام

12- سنن ترمذى

13-صحيح مسلم

14- مجمع البيان طبرسى

15- فى رحاب البيت الحرام

16- مستدرك حاكم

17- مرآت الحج مغازى واقدى

19- مجله ضيوف الرحمن

20- معالم مكه

21- فقه الرضا

ص: 136

22- موسوعة العتبات المقدسه

23- بحارالانوار

24- راهنماى حرمين شريفين

25- تبصرة المتعلمين

26- معجم المعالم الجغرافيه

27- وفاء الوفا

28- تاريخ المدينة المنورة

29- عمدة الاخبار

30- فتوح البلدان

31- اتحاف الورى

32- العقدالثمين

33- الدرالثمين

34- سيرة حلبى

35- سيره ابن هشام

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109