در راه برپايى حج ابراهيمى

مشخصات كتاب

سرشناسه : عميد زنجاني، عباسعلي، - 1316

عنوان و نام پديدآور : در راه برپايي حج ابراهيمي/ عباسعلي عميد زنجاني

وضعيت ويراست : [ويرايش 2؟]

مشخصات نشر : [تهران]: نشر مشعر، 1375.

مشخصات ظاهري :ص 223

شابك : بها:4000ريال

يادداشت : كتابنامه به صورت زيرنويس

موضوع : حج

رده بندي كنگره : BP188/9/ع 8د4 1376

رده بندي ديويي : 297/357

شماره كتابشناسي ملي : م 76-5602

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

ص:8

ص:9

پيشگفتار

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

«جعل اللَّه الكعبة البيت الحرامَ قياماً للنَّاسِ» «(1)» اگر «قدرت» را شرط تكليف و عهده دارى مسؤوليتها و مقدمه عقلى براى همه موفقيتها و انجام برنامه ها و تحقق بخشيدن به اهداف و آرمانها بدانيم، بى شك در مورد رسالت عظيم «جهانى شدن اسلام و انتقال آن به همه ملتها و نسلهاى آينده» كه بر دوش هر نسلى از مسلمانان سنگينى مى كند و وظيفه اى اجتناب ناپذير مى باشد، اين سؤال مطرح مى شود كه با كدام امكانات و با چه قدرتى بايد به انجام چنين وظيفه بزرگى قيام و اقدام نمود؟!

اعتقاد به حقانيت قوانين اسلام وحكمت وظرافت وحساب دقيقى


1- - مائده: 97

ص:10

كه در تمامى فرامين خدا متناسب با امكانات و توانايى هاى نوعى و شخصى انسانها منظور گرديده است، ما را بر آن مى دارد كه در برابر مسؤوليتهاى سنگين و رسالتهاى عظيمى كه بر عهده نسلها گذاشته شده، در اين نكته كنجكاو شويم كه خداوند حكيم توانايى هاى لازم را براى انجام اينگونه وظايف سخت چگونه فراهم نموده و در اختيار انسانها قرار داده است؟

بى شك نيروهاى فردى و توانايى هايى كه از سرمايه هاى وجودى افراد نشأت مى گيرد، براى انجام چنين مسؤوليتهاى بزرگ كافى نيست.

براى انجام آن، قدرتى عظيم كه از به هم پيوستن نيروهاى فردى و شتابِ حاصل از حركتهاى جمعى توليد مى گردد، لازم است.

يك سيستم به هم پيوستهصنعتى رابنگريم كه چگونه ازحاصل جمع نيروهاى كوچكتر، قدرتى عظيم توليد مى گردد؛ آنگاه در نظامى كه اسلام براى حركت جمعى انسانها تصوير نموده، به دنبال طرحها و فرمولهاى قدرت بگرديم. در اين جستجو به زودى پى خواهيم برد كه خداوند حكيم براى رسيدن به قدرتِ لازم، در جهت انجام فرايض سنگين و مسؤوليتهاى بزرگ، بهصورت يك سلسله برنامه هاى عبادى- سياسى، امكانات توليد قدرت را متناسب با دشواريهاى وظايف فراهم كرده و ايجاد كانونهاى قدرت را از طريق اين برنامه ها، بر عهده مسلمانان قرار داده است.

در ميان مراسم عبادى- سياسى اسلام، حج از جمله كانونهاى قدرت زا و اهرمهاى انتقال نيرو است كه مى تواند قدرت لازم را براى انجام رسالت جهانى نمودن اسلام و تحقق بخشيدن به اهداف عالى

ص:11

و پيروزى اسلام بر استكبار به وجود آورد و امكانات لازم را براى رسيدن به اين آرمان مقدس فراهم كند.

بى شك مسلمانان با انجامصحيح حج و برگزارى مراسم و مناسك آن، آنگونه كه اسلام گفته و پيامبر اكرم-ص- به جا آورده، مى توانند به چنين منبع قدرتى دست يابند و توان لازم را براى از ميان بردن لوث و آلودگى استكبار از سراسر جهان و رهايى مستضعفان و اجراى حاكميت اللَّه در تمامىصحنه هاى حيات به دست آورند و آنگونه كه قرآن وعده داده است وارث زمين و حاكم آن گردند.

آرى، اين چنين نيست كه خداوند از مشتى مسلمان ضعيف و عاجز كه خود اسير مستكبرانند، بخواهد دينش را بر همه آيينها پيروز گردانند (لِيظهرهُ على الدين كلّه) و شعار توحيد و نام خداوند را برفراز كاخهاى عظيم گردنكشان به اهتزاز درآورند (كلمة اللَّه هىَ العليا) و به حاكميت و امامت و سرفرازى برسند (ليستخلفنَّهم فى الأرضِ) و وارث زمين گردند (انّ الأرض يرثها عبادى الصالحون) بدون آن كه وسيله اى براى كسب و تحصيل قدرت لازم در اختيارشان قرار دهد.

ارتباط پيچيده مراسم حج به گونه اى است كه همه زمينه ها را براى رسيدن به قدرت لازم فراهم نموده است و به حقّ اين اجتماع منسجم و عظيم را هيچ قدرتى جز قدرت لا يزال الهى نمى تواند فراهم آورد. مطالعه رهنمودهايى كه در نصوص اسلامى در زمينه اهميّت، فلسفه حج، محتوا و اسرار مناسك آمده است مى تواند گواه اين مدّعى باشد.

اگر امروز مراسم حج چنين پى آمدهايى را به دنبال ندارد و براى

ص:12

اسلام و امت اسلامى منبع قدرت و سرچشمه نيرو نيست، مانند ديگر احكام اسلام كه بدرستى پياده نمى شود، به جهت عدم توانايى برنامه هاى تشريعى اسلام نيست بلكه مشكل عمده نحوه عملكرد ما و كيفيت پياده نمودن اين برنامه هاى پرمحتوا است.

هنگامى كه به شكل و قالب و ظاهر بسنده مى شود و از محتوا غافل و يا عمداً از محتوا تهى مى گردد، خواه ناخواه برنامه اثر و خاصيت خود را از دست مى دهد و چه بسا به عاملى منفى، درست در جهت خلاف اهداف اصل عمل تبديل مى گردد.

حكام و سران كشورهاى اسلامى كه قدرت و بقاى خود را در تكيه زدن بر قدرتهاى استكبارى و وابستگى به آنها مى دانند و يا قدرت حاصل از وحدت مسلمانان را در جهت منافع خود و استكبار و مزاحم و مانع و خطرناك مى شمارند؛ بهترين راه نجات را در بى محتوا كردن اين مراسم با شكوه و مناسك وحدت و قدرت آفرين مى دانند. به ويژه آنان كه داعيه سيادت و يا به قول خود خدمت به حرمين را دارند و از نوعى رهبرى مذهبى جهان اسلام دم مى زنند و در منجلاب وابستگى و سرسپردگى فروغلتيده اند.

بررسى تاريخ حجّ بيت اللَّه الحرام نشان مى دهد كه اين خانه و پايگاه توحيد، همواره از طرف انبياى الهى و پيروان راستين و موحّد آنان، مركزى بوده براى تحصيل قدرت و كسب امكان براى استقرار پايه هاى توحيد در زندگى انسانها؛ ولى به طور مداوم از طرف حاميان شرك و سردمداران جهل و ستم و استكبار، در معرض تهاجم قرار داشته، اين

ص:13

مهد توحيد در جاهليت همواره در اشغال بت پرستان و يا حاميان استكبار بوده است.

در ادامه اين بررسى مى بينيم متجاوزانِ به حريم قدس توحيد و اشغال كنندگانِ اين پايگاه، هيچگاه با انجام مراسم و مناسك حج مخالفتى نكرده اند بلكه به تشويق حج گزاران نيز همت گمارده اند ولى تا آنجا كه توانسته اند حج را از محتوا تهى ساخته و مراسم و مناسك آن را در جهت اهداف شرك آلود، جاهلانه و استكبارى به كار گرفته اند.

امروز وقتى برخورد حاميان نظامهاى شرك آلود و وابستگان به سياستهاى استكبارى را با مسأله حج و مراسم و مناسك آن، مورد بررسى قرار مى دهيم و از يك سو عوامل تشويقشان و از سوى ديگر تلاش مستمرشان را در بى محتوا نمودن و شكلى برگزار شدن حج مى بينيم؛ تشابه جالب و در عين حال تكان دهنده اى را بين شيوه و سياست متجاوزان به حريم توحيدِ امروز و عملكرد اشغالگران ديروز (دوران جاهليت) به وضوح مشاهده مى كنيم كه فاجعه تبديل جايگاه توحيد به پايگاه بت پرستى را در اذهان پاك حقيقت جو زنده مى كند.

در خاتمه پيشگفتار، اين نكته را نيز نبايد ناگفته گذاشت كه در بهره گيرى از آثار و نتايج مراسم حج- با تمام گستردگى آن- اگر به جاى اهداف و مقاصد كلى و كسب قدرت و ايجاد زمينه هاى وحدت و يكپارچگى و رسيدن به نيروى عظيم متكى به امت اسلامى، به بهره جوييهاى جزئى و منافع و خواسته هاى مقطعى و ناچيز اكتفا شود- آنگونه كه برخى تصور مى كنند- خود نوعى تحريف به شمار آمده و به

ص:14

مثابه آن خواهد بود كه ما توربين عظيم مولد برق را به روشنايى بخشيدن به خانه اى محقر اختصاص دهيم و يا آن را در راه اندازى كارگاه كوچكى بكار گيريم.

در اين كتاب سعى بر آن شده كه طبق بيانات نصوص معتبر اسلامى با ارائه مدارك اصيل گوشه هايى از اسرار و فلسفه حج عنوان گردد، و زمينه هايى كه در مراسم و مناسك حج براى تأمين قدرت لازم جهت انجام مسؤوليت خطير جهانى نمودن اسلام و استقرار حاكميت مستضعفان وجود دارد بيان شود. به اميد آن كه يكبار ديگر حج رسول خدا-ص- توسط نسلى از مسلمانان با تمام عظمت و شكوه و محتوايش به نمايش گذارده شود و مسلمانان با بهره گيرىصحيح از اين منبع قدرت، سرفرازى و سيادت ديرين خود را بار ديگر جامه عمل بپوشانند؛ «ويكون الدين كلّه للَّه ربّ العالمين.»

آنچه در اين كتاب مى خوانيد، ابتدا بهصورت مقالاتى براى سمينارهاى گوناگون تهيه شده بود. و اينك توفيق آن را يافته ايم كه با مختصر تغييراتى در اختيار علاقمندان سيادت و استقلال امت بزرگ اسلام قرار دهيم.

از خداوند متعال براى همه خدمتگزاران مخلص اسلام و نظام جمهورى اسلامى موفقيت روزافزون طلب مى كنم.

عباسعلى عميد زنجانى

15 خرداد 1366

ص:15

گام اوّل:بررسى فلسفه حجّ

جايگاه حج در اسلام

با يك بررسى هرچند مختصر و كوتاه در زمينه و موقعيت حج در شريعت اسلام و جايگاه آن در ميان احكام و فرائض اسلام و اهتمام فراوانى كه در زبان وحى- قرآن و سنت- نسبت به حج ابراز شده، و بالاخره با مطالعه اجمالىِ ماهيت و عمقِ احكام و اعمال آن و سابقه تاريخى و رابطه پيچيده و تنگاتنگى كه با اصل توحيد دارد؛ مى توان به دورنمايى از افقهاى وسيع فلسفه حج و درياى بيكرانِ اسرارى كه در محتواى اين عبادت جمعى نهفته است پى برد.

حج كه از فرايض بزرگ اسلام «(1)» و از اعظم شعائر


1- -« ليس شي ء أفضل من الحجّ الّا الصّلوة وفي الحجّ هنا صلوة» علل الشرايع، ص 156؛ وسائل الشيعه ج 8، ص 77، ح 2.

ص:16

دين «(1)» و ارزشمندترين اعمال قرب به خدا «(2)» و از اركان دين «(3)» و ترك آن از گناهان كبيره «(4)»، موجب خروج از ملت اسلام «(5)» و به معناى كفر «(6)» است.

حج كه براى انجام مناسكش بايد آن همه نفس كُشى نمود و خويشتن را به خاك مذلّت نشانيد و بدن را به مشقّت و رنج فراوان واداشت و درد هجران و غربت را كشيد و تمايلات و لذّت جويى و كامروايى و بسيارى از عادات را كنار گذارد و ازصرف مال دريغ نورزيد و دشواريها را بر خود هموار نمود و ناملايمات را هر چه سخت و ناگوار باشد تحمّل نمود. «(7)» حج كه با وجود يك عبادت بودن، جامع چندين عبادت بزرگ است «(8)» و هيچ عمل و عبادتى همپايه او نيست «(9)» و بهايى جز رضوان و بهشت جاويد خدا ندارد «(10)» و به گفته رسول خدا: اگر به اندازه حجم كوه ابوقبيس طلا در راه خدا انفاق كنى، به مرتبه و ارزشى كه حاجى به آن مى رسد نخواهى رسيد. «(11)» حج كه به جا آوردن آن، بار گران گناهان را از پشت مؤمن برمى گيرد


1- - جواهرالكلام، ج 17، ص 214.
2- - جواهرالكلام، ج 17، ص 214.
3- - قال الباقر- عليه السلام-:« بُني الاسلام على خَمسٍ: على الصلوة والزكاة والحجّ والصوم والولاية» وسائل الشيعه ج 1، ص 7 و 8؛ اصول كافى، ص 315؛ محاسن برقى، ص 286.
4- - تحرير الوسيله، ج 1، ص 370؛ وسائل الشيعه، ج 8، ص 19 تا 21
5- - مأخذ سابق.
6- - قال الصادق- عليه السلام- في تفسير قول اللَّه عزوجل:« ومن كفر فانّ اللَّه غنيّ عن العالمين» يعنى من ترك. وسائل الشيعه ج 8، ص 20.
7- - جواهرالكلام، ج 17، ص 214
8- - جواهرالكلام، ج 17، ص 214
9- - قال الصادق- ع-: ما يعدله شي ء وسائل الشيعه، ج 8، ص 78، حديث 7 و ص 77، حديث 3.
10- - مستدرك الوسائل، كتاب الحج، باب 24، حديث 22 و 24؛ صحيح مسلم ج 4، ص 107
11- - وسائل الشيعه، ج 8، ص 79، حديث 1؛ تهذيب ج 1، ص 451

ص:17

و زنگار معاصى را از دلها چون نوزاد، پاك مى كند «(1)» و تا چهارماه، مادام كه حج گزار گناه كبيره اى مرتكب نشده، برايش گناهى نوشته نمى شود و به جايش حسنات ثبت مى گردد. «(2)» حج كه از فرائض نخستينِ شرايع الهى بوده است و فرشتگان و آدم و حوا و پيامبران خدا آن را با عظمت و شكوه تمام برگزار نموده اند «(3)» و ابراهيم پيشواى موحّدان آن را تجديد كرد «(4)» و اسماعيل براى تمهيد انجام آن مأموريت يافت «(5)» و پيامبر اكرم على رغم سختيها و موانع بارها آن را انجام داد. «(6)» هم او براى آماده كردن بيت اللَّه جهت برگزارى حج واقعى با تمام نيرو سالها كوشيد و پس ازدرگيريهاى ممتد و پرحادثه نظامى و غزوات متعدّد و با جهاد به مال و جان و دادن بهاى سنگينِ شهادت عزيزان و سرداران اسلام در سال هشتم به فتح مكّه توفيق يافت. آنگاه در سال نهم هجرى با شركتصحابه و هزاران مسلمان «(7)» و با شكوه وآرايشى


1- - ثواب الاعمال، ص 27؛ وسائل الشيعه، ج 8، ص 83، حديث 15
2- - مأخذ سابق، ص 79 حديث 1
3- - من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 159 از كتاب حج؛ علل الشرايع، ص 399 تا 406
4- - وإذ يرفعُ ابراهيمُ القواعدَ من البيتِ واسماعيلُ ربّنا تقبّل منّا انّك أنتَ السميعُ العليمُ بقره: 121.
5- - و عهدنا الى ابراهيم و اسماعيل أن طهّرا بيتي للطّائفين و العاكفين والرّكّعِ السّجودِ بقره: 119.
6- - در تعداد حجهاى پيامبر اكرم- ص- اختلاف است. در صحيح بخارى آمده:« حجّ النبي قبل النبوةوبعدَها و لم يعرف عددها و لم يحجَّ بعد الهجرة الّا حجةالوداع.» و در كافى از امام صادق- ع- نقل شده:« حجّ رسول اللَّه- ص- عشرينَ حجّةً مستقرةً.» و در حديث ديگر:« لم يحجّ النبي- ص- بعد قدومه المدينة الّا حجّة وقد حجَّ بمكّة مع قومه حجّات.» فيض كاشانى شارح كافى علت استتار پيامبر- ص- را در انجام حج تاخير ماههاى حج بواسطه نسئ از زمان واقعى آن دانسته است. براى توضيح بيشتر به كتاب حج مجموعه مقالات صفحات 214-/ 216 مراجعه شود.
7- - درباره عدد صحابه و تعداد مسلمانانى كه از مدينه و اطراف و مناطق دور و نزديك در مراسم حجةالوداع، پيامبر اكرم- ص- را همراهى مى نمودند نقلهاى مختلفى ديده مى شود. بنا به حديثى از امام صادق- ص- در واقعه غدير خم كه در بازگشت از حجةالوداع روى داد متجاوز از دوازده هزار مرد گواه حضور داشتند سفينةالبحار، ج 2، ص 306 و بنا بر نقل مرحوم علامه امينى در مجلّد اول الغدير بالغ بر يكصد و ده صحابى آن را نقل كرده اند.

ص:18

بى نظير و در جوى آكنده از معنويت و پاكى و خلوص توأم با قدرت و حاكميت اسلام، حجةالوداع را به جا آورد. «(1)» حجى كه با وجود نفى اكراه در دين «(2)» و سيره پيامبر مبنى بر نفى اجبار مردم بر كارى كه دوست نمى دارند «(3)» و گفته صريح امير مؤمنان على- عليه السلام-: «لَسْتُ ارى انْ اجْبِرَ احَداً عَلى عَمَلٍ يُكْرِهُهُ» «(4)»، والى و زمامدار مى تواند به خاطر احياى حج بيت اللَّه جمعى را براى انجام آن اجبار نمايد. «(5)» حجى كه آزمايش بزرگ بندگان خداست «(6)» و سروكار انسان در آن با سنگ وصحرا وصخره و ريگى است كه نه سودى دارد و نه زيان «(7)» و ظاهر اعمالش موجب تحيّر بسيارى ازانديشه هاى سرگردان بوده است. «(8)»


1- - روايت مفصل حج پيامبر- ص- را در حجة الوداع، كلينى در كافى، شيخ طوسى در تهذيب و شيخ حر عاملى در وسائل الشيعه از امام صادق- ع- نقل نموده اند. و دارمى و نسائى و ترمذى در سنن خود و مسلم و ابوداود و ابن ماجه در صحاح از جابربن عبدالله انصارى به نقل از امام صادق- ع- آورده اند.
2- . لااكراه فى الدين قد تبين الرشد و من الغى بقره: 256.
3- . پيامبر اكرم ص در جريان سر يه عبدالله بن جحش به وى نوشت:« هيچيك از ياران خود را با اكراه واداربه كار مكن» فروغ ابديت، ص 388.
4- . نهج السعاده فى مستدرك نهج البلاغة، ج 5، ص 359.
5- فروع كافى، ج 1، ص 237- 241؛ علل الشرائع، ص 138؛ تهذيب ج 1، ص 452.
6- الا ترون ان الله سبحانه اختبر الاولين من لدن آدم صلوات الله عليه الى الآخرين من هذا العالم بأحجار لا تضر ولا تنفع و لا تبصر ولا تسمع فجعلها بيته الحرام الذى جعله للناس قياما ثم وضعه باوعر بقاع الارض حجرا نهج البلاغة، خطبه 192.
7- الا ترون ان الله سبحانه اختبر الاولين من لدن آدم صلوات الله عليه الى الآخرين من هذا العالم بأحجار لا تضر ولا تنفع و لا تبصر ولا تسمع فجعلها بيته الحرام الذى جعله للناس قياما ثم وضعه باوعر بقاع الارض حجرا نهج البلاغة، خطبه 192.
8- - نظير آنچه در مورد ابن ابى العوجاء نقل شده است: قال لأبى عبد اللَّه عليه السلام أفتأذن لي في الكلام فقال- ع-: تكلَّمْ فقال: الى كم تدوسون هذا البيدر وتلوذون بهذا الحجر و تعبدون هذا البيت المرفوع بالطوب والمدر وتهرولون هرولة البعير اذا نفر ان من فكر في الأمر قد علم ان هذا فعل أسَسه غير حكيم ولاذي نظر علل الشرائع، ص 403.

ص:19

حجى كه زيارت خانه خداست «(1)» و خانه اى كه به ظاهر عبادت مى شود «(2)» و جايگاه امن و قبله و سمت همه عبادتهاست «(3)» و گوشه اى از بهشت رضوان «(4)» و راه غفران خدا «(5)» و تجليگاه عظمت و جلال خدا «(6)» و نقطه نخستينِ آفرينش زمين است. «(7)»

حجى كه ابراهيم خليل الرحمن منادى آن بوده «(8)» و نداى او را در بستر تاريخ فطرتهاى پاك درصلبهاى مردان لبّيك گفتند «(9)» و فرشتگان هزاران سال قبل از آدم ابوالبشر آن را انجام دادند. «(10)» حجى كه در ميان احكام ديگر اسلام، چون آيات متشابه در لابلاى آيات محكم قرآن، انديشه ها را به زوايا و ابعاد گوناگون مى كشاند و جاودانگى و اثر پذيرى و آموزندگى و تازگى و هميشگى بودن اسلام را


1- - هذا بيت استعبد اللَّه به خلقه ليختبر طاعتهم في إتيانه فحثّهم على تعظيمه و زيارته وسائل الشيعة، ج 8، ص 6- وطهّر بيتى للطّائفين والقائمين والركّع السّجود حج: 27.
2- - هذا بيت استعبد اللَّه به خلقه ليختبر طاعتهم في إتيانه فحثّهم على تعظيمه و زيارته وسائل الشيعة، ج 8، ص 6- وطهّر بيتى للطّائفين والقائمين والركّع السّجود حج: 27.
3- - وَ اذ جعلنا البيت مثابةً للنّاسِ وَامناً بقره: 125 فلَنوَليَنَّك قبلةً ترضاها بقره: 144.
4- - فهو شعبة من رضوانه وطريق يؤدّي الى غفرانه منصوب على استواء الكمال ومجمع العظمة والجلال خلقه اللَّه قبل دحو الأرض بألفي عام فروع كافى، ج 1، ص 219.
5- - فهو شعبة من رضوانه وطريق يؤدّي الى غفرانه منصوب على استواء الكمال ومجمع العظمة والجلال خلقه اللَّه قبل دحو الأرض بألفي عام فروع كافى، ج 1، ص 219.
6- - فهو شعبة من رضوانه وطريق يؤدّي الى غفرانه منصوب على استواء الكمال ومجمع العظمة والجلال خلقه اللَّه قبل دحو الأرض بألفي عام فروع كافى، ج 1، ص 219.
7- - فهو شعبة من رضوانه وطريق يؤدّي الى غفرانه منصوب على استواء الكمال ومجمع العظمة والجلال خلقه اللَّه قبل دحو الأرض بألفي عام فروع كافى، ج 1، ص 219.
8- - واذّن في الناس بالحجِّ يأتوك رجالًا وعلى كلّ ضامرٍ يأتينَ من كلّ فجٍّ عميقٍ حج: 27.
9- - وسائل الشيعة، ج 8، ص 5، حديث 9
10- - مأخذ سابق، حديث 6

ص:20

در گذر فرساينده زمان تضمين مى كند.

حجى كه برخلاف جهاد، براى بيانش از زبان رمز استفاده شده، آن هم نه از سنخ لفظ بلكه از نوع رمزى كه در حركتصامت نهفته است.

حجى كه تنها گوياى يك عقيده يا يك دستور يا يك ارزش نيست، حج آيينه تمام نماى مكتب و قالبى فشرده براى تمامى اسلام است. آرى، اسلام، آنگاه كه با كلمات تبيين شد و بهصورت قرآن آمد و وقتى با انسانها طرح گرديد در امام و امامت تجلّى يافت و با حركات در نمايش حج ظهور پيدا كرد.

حجى كه گويى خدا هر چه خواسته است به آدمى بگويد و تفهيم كند يكجا در حج ريخته است.

حجى كه در آن موجودى بى نهايت كوچك به سيرى لا يتناهى به سوى بى نهايت بزرگ دست مى يازد و فلسفه خلقت بنى آدم را به نمايش مى گذارد و شبيه تاريخ مى سازد و شبيه مكتب و شبيه امت. در اين نمايش، كارگردانْ، خدا و زبانِ نمايشْ، حركت و شخصيتها و قهرمانان اصلى، آدم و ابراهيم و هاجر و اسماعيل و ابليس و آرايشْ، احرام و نمايشگرْ،صحنه فردى در جمع، قطره اى در دريا و آن تو، هر كه هستى. «(1)» آرى، حجى كه نمونه كوچكى از اسلام بزرگ است، آنگونه كه رسول اكرم-ص- حج را معرف تمامى شريعت اسلام ناميد. «(2)» حجى كه حتى وقتى انبيا هم در پيشگاه خدا مسؤولند «(3)» و از همه نعمتها سؤال مى شود «(4)» از هزينه و مالى كه براى انجام و اقامه آنصرف


1- - اينگونه تشبيه و تعبير از مراسم حج، از نويسنده متفكّر مسلمان، دكتر على شريعتى است.
2- - والخامسة الحجّ وهي الشريعه علل الشرائع.
3- - ولنسئلنَّ المرسَلينَ اعراف: 67.
4- - ثمّ لتسئلنَّ يومئذٍ عن النعيمِ تكاثر: 8.

ص:21

مى شود، بازخواست نمى گردد «(1)» و تركش موجب بروز فتنه ها «(2)» و فاجعه و نابودى مى گردد. «(3)» حجى كه تفسيرى «(4)» بر آيه: «فَفِرُّوا الَى اللَّهِ انّى لَكُمْ نَذيرٌ مُبينٌ» «(5)» «پس بشتابيد به سوى خدا، بدرستى كه من براى شما هشدار دهنده اى آشكارم» و بيان مصداقى «(6)» برآيه: «رَبِّ لَوْلا اخَّرتَنى الى اجَلٍ قَريبٍ فَاصَّدَّقَ» «(7)» «بار خدايا! اگر مرگِ مرا تا فرصتى اندك به تأخير مى انداختى به حق گواهى مى دادم» ذكر شده است، و بالأخره «قِياماً لِلنّاسِ» «(8)» «مايه قيام و قوام مردم» و قوام و تقويت دين آمده است. «(9)» اين حج، نمى تواند عملى عادى و عبادتى ساده و مراسمى نمايشى باشد. بررسى نكات دقيق گذشته اين حقيقت را ثابت مى كند كه حج، داراى روح و مغز و فلسفه اى عميق و عالى و اسرار و حكمتها و لطايفى


1- - قال رسول اللَّه- ص-:« كلّ نعيمٍ مسؤول عنه صاحبُه إلّاما كان في غَزوٍ أو حَجٍّ» بحار الانوار، ج 99، ص 5.
2- - قال الصادق- ع-:« ليحذروا أحدُكم ان يعوق أخاه عن الحجّ فتصيبه فتنة في دنياه» همان مأخذ.
3- - قال عليّ- ع-:« لاتتركوا حجّ بيت ربّكم فتهلكُوا» ثواب الاعمال، ص 212.
4- - تفسير على بن ابراهيم، ص 448؛ معانى الاخبار، ص 222؛ بحار الانوار، ج 99، ص 6
5- - ذاريات: 50
6- - تفسير على بن ابراهيم، ص 448؛ معانى الاخبار، ص 222؛ بحار الانوار، ج 99، ص 6
7- - منافقين: 10
8- - وجعل اللَّه الكعبة البيت الحرامَ قياماً للناس مائده: 97.
9- - قال الصادق- ع-:« لايزالُ الدّينُ قائماً ما قامت الكعبةُ» كافى، ج 4، ص 271، حديث 24 فرضَ اللَّه الحجّ تقويةً للدّينِ نهج البلاغة، حكمت 244.

ص:22

گرانقدر و هدفها و فوايد و نتايج بزرگ حياتى در هر دو بعد مادى و معنوى و فردى و اجتماعى زندگى انسان مى باشد و با نگاهى تيزبين مى توان از قالبهاى ظاهرى اعمال آن گذشت و به باطن و محتوا و مشار اليه اين اشارات توجّه نمود.

انَّ فِى ذلِكَ لَذِكْرى لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ اوْ الْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهيدٌ. «(1)» «اين يادآور است براى كسى كه داراى قلب است، يا گوش فرا داده است و او گواه و شاهد است.»

منابع دستيابى به فلسفه و اسرار حج

خصيصه تفكّر و تعقّل كه رسول باطنى در وجود انسان است، گرچه در جستجوى فلسفه و اسرار پيچيده و عميق و آثار عظيم حياتى و هدفهاى بزرگ و ابعاد مختلف حج ناتوان نيست و با تحليلى منطقى و با توجه به ماهيت و عناصر تشكيل دهنده اين مراسم و مناسك و روابط و كنايات و نشانه ها مى تواند به بسيارى از اين حكمتها و اسرار، آگاهى پيدا كند؛ ولى از آنجا كه دست آورد بررسيهاىصرفاً عقلى، معمولًا از آفتها و لغزشها مصون نيست و «دينُ اللَّهِ لايُصابُ بِالعُقُولِ» «(2)» «دين خدا با عقل به دست نمى آيد.» ما نيز در دستيابى به فلسفه و اسرار حج راه مطمئن ترى را مى جوييم و از همان منبعى كه احكام و مناسك حج را به دست آورده ايم به جستجوى احكام و اسرارش مى پردازيم.

خوشبختانه، وحى (كتاب و سنّت) ما را در اين راه به خود وانگذاشته و در لابلاى بيان احكام، بخش عظيمى از اسرار و آثار و اهداف بزرگ حياتى اين عبادت را توضيح داده است.


1- - ق: 37
2- - بحار الانوار، ج 3، ص 303، حديث 41

ص:23

شيوه بحث ما در زمينه بررسى فلسفه و اسرار حج، مبتنى بر ديد عقلى و تفسير و توجيه عقلانى نيست، بلكه سعى ما اينست كه با استفاده از نصوصى كه در آيات كتاب و متون احاديث به دست آورده ايم، قسمتى از درياى بيكران لطايف و اسرار و اهداف و نتايج حج را نشان دهيم و با بخشى از روح و مغز اين عبادت جمعى آشنا شويم.

بررسى فلسفه حج، به ما چه مى آموزد؟

وقتى ما با فلسفه و اسرار و روح حج آشنا شويم و اهداف عالى شرع مقدّس اسلام را از اين فريضه بزرگ به دست آوريم، ديگر به خود اجازه نمى دهيم به انجام مراسمى تشريفاتى و اعمالى خشك و بى روح بسنده كنيم و هر سال شاهد به هرز رفتن اين همه نيروها و امكانات باشيم بدون آن كه از اين مراسم باشكوه، آثار عظيم حياتى حج را به دست آوريم.

بررسى فلسفه حج به ما مى آموزد كدام حج، حجصورى و بى روح و عارى از حقيقتِ عبوديت است و كدام حج، حج مسخ شده و جاهلى است و بالاخره كدام حج، حجّ اسلام و پيامبر اكرم-ص- مى باشد.

حجى مى تواند بحق حَجَّةُ الاسلام باشد كه داراى آن روح عظيم و آثار گرانقدر و بالاخره در جهت تأمين هدفهاى شناخته شده حج باشد؛ حجى كه راهگشاى فرد و امت در رسيدن به اين اسرار و نتايج عالى گردد.

حجى كه هر سال با شكوه ظاهرى هر چه بيشتر و تشريفاتى چشمگيرتر و با سر وصدايى پر طنين تر و زرق و برق خيره كننده تر برگزار مى شود. ولى چنين حجى نه تنها فاقد آن روح پاك و خالى از آن

ص:24

فلسفه و عارى از هر نوع نتيجه مثبت و خلّاق مى باشد، بلكه درست در جهت ضدّ اصول و هدفهاى اسلامى و آلوده به وابستگيها و ركون و تولّى استكبار بوده، در جوّى آكنده از روح تعلقات بى ارزش مادى و در عالم بى خبرى و نا آگاهى و ستم كِشى و عدالت كُشى و نفاق، با بهره گيرى از همه امكانات، براى منزوى كردن اسلام پرخاشگر و مُعينِ مظلوم و خصمِ ظالم، به كار گرفته مى شود.

با معيارهايى كه از بررسى فلسفه و اسرار حج به دست آورده ايم، نمى توانيم چنين حجى را حج اسلام بناميم. هرگز به چنين حج جاهلى كه جايگزين حج راستين اسلام شده است، رضا نخواهيم داد. «(1)»

حج آخرالزمان از زبان پيامبر اكرم-ص-

ابن عباس مى گويد در حجةالوداع ديدم پيامبر اكرم-ص- در كعبه را گرفت و در حالى كه رو به مردم كرده بود سخنانى در زمينه حوادث آينده و مردم آخرالزمان فرمود. از آن جمله در باره حج آخرالزمان در اين حديث آمده است.

«يَحِجُّ اغْنِياء امَّتي لِلنُزْهَةِ وَيَحِجُّ اوْساطُها لِلتِّجارَةِ وَيَحِجُّ فَقرائُهُمْ لِلرِّياءِ وَالسُّمْعَةِ.» «(2)» «ثروتمندان، براى تفريح و خوشگذرانى حج بجا مى آورند


1- - امام زين العابدين- ع- وقتى از شبلى درباره حجّش سؤال فرمود و او اعتراف كرد كه به روح حجّ توجه نداشته، فرمود:« تو هيچكدام از مناسك را انجام نداده اى؛ ارجعْ انك لم تحجَ.» مستدرك، ج 2، كتاب الحج، باب 17، حديث 5 امام صادق- ع- فرمود:« ما أكثرَ الضجيج و أقلَّ الحجيج» سفينة البحار، ج 2، ص 71.
2- - تفسير الميزان، ج 5، ص 434

ص:25

و قشرهاى متوسط، به منظور تجارت و مستمندان، براى خودنمايى و كسب شهرت به حج خانه خدا مى روند.»

اين نگرانى رسول خدا به خاطر آن بوده كه حجّ در چنين مواردى روح و حقيقت خود را از دست مى دهد و به جاى آن كه خلّاق و سازنده باشد، در مسير اهداف پست قرار مى گيرد.

بايد پرسيد رسول خدا-ص- كه از تبديل حج عبادى به يك سفر تفريحى اظهار نگرانى مى كرد، در برابر وضع حج مسلمانان كه در زمان ما انجام مى گيرد و به وسيله اى جهت پوشاندن و دور كردن مردم از اهداف اصيل اسلامى مبدّل شده است، چه عكس العملى ابراز خواهد نمود؟

آيا براى تشخيص اين كه حج از مسير و هدفش دور شده يا نه و حج ما همان حج رسول خدا-ص- است و از آنگونه حج كه رسول خدا-ص- را نگران كرده بود نيست، چه معيار و ملاكى در دست است؟

جز بررسى فلسفه و اسرار و آثار حياتى حج؟

تا سيه روى شود آن كه در او غشّ باشد!

آگاهى از فلسفه احكام منافات با روح تعبّد ندارد

ما در حالى به دنبال تحقيق در فلسفه احكام مى رويم كه حج و ديگر فرايض اسلام را فرمان خدا شمرده و اطاعت بى چون و چراى آن را بر خود لازم مى دانيم. و اين بررسى را نه براى تضعيف روح تعبد بلكه در جهت تقويت آن انجام مى دهيم.

آگاهى از فلسفه احكام، براى آن نيست كه ما فرايضمان را تنها براى

ص:26

دستيابى به آن نتايج و فوايد و علتها انجام دهيم، بلكه به اين منظور است كه فرامين الهى را- كه براى خدا و به قصد تعبّد و پرستش خدا بجا مى آوريم و قرب به خدا انگيزه اصلى ما در عمل است- طورى انجام دهيم كه نتايج و آثار گفته شده را به دنبال داشته باشد.

چنين انديشه اى نه به اخلاص لطمه مى زند و نه روح تعبد را تضعيف مى كند؛ زيرا دانستن فلسفه و نتايج حكم، نه دليل عمل است و نه انگيزه و داعى آن. دليل عمل، فرمان وحى و انگيزه و داعىِ آن، تقرّب به خدا و فرمانبردارى و پرستش خالق جهان است. «(1)» به علاوه، وحى خود اين راه را به روى عقل گشوده و در قرآن در موارد بسيارى؛ از قبيل تحريم شراب، قمار، ربا، غيبت، تشريع حجاب، قصاص، شهادت، حج، نماز و روزه، و نيز در احاديث براى بسيارى از احكام فلسفه و آثار و غايات و منافع فراوانى ذكر شده كه كتاب گرانقدر «علل الشرائع» تأليف شيخصدوق- عليه الرحمه- نشان دهنده نمونه هايى از آن مى باشد.

بى شك، ماآنچه راكه ازاين طريق به دست مى آوريم هرگز مرزپايانى تلقى نمى كنيم وبه آنچه كه از طريق عقل وعلم مى رسيم اصالت نمى دهيم.

فلسفه حج نمى تواند بهانه اى براى كمترين تغيير شكل حج باشد

قابل ترديد نيست كه اعمال و احكام حج، قالبها و شكلهاى تعبدى


1- - امام زين العابدين- ع- فرمود: ولا يصابُ الدينُ الّا بالتسليم بحار الانوار، ج 2، ص 303، حديث 41. رسول خدا- ص- فرمود: انما الاعمالُ بالنيّاتِ.

ص:27

و ثابت و غير قابل تغيير است. حلال محمد براى هميشه حلال است و حرام محمد نيز حرام جاويد. «(1)» ولى به همان اندازه كه تمسّك به ظاهر عبادت براى نفى روح و فلسفه آن، غير قابل قبول است، هر گونه دخل و تصرف و تغيير در شكل ظاهرى و اعمال و مراسم حج نيز به بهانه فلسفه جويى و رسيدن به اهداف و اسرار ونتايج عالى حج، محكوم و مردود مى باشد.

آنچه را كه ما در اين بحث دنبال مى كنيم از هر دو نوع- افراط و تفريط- به دور، و راه ميانه و وسطى است كه برصراط مستقيم تعبّد به كلّيّه ظواهر شرع مبتنى مى باشد.

چنانكه در مورد آن بخش از احكام كه وحى از بيان حكمتهاى آنها سكوت كرده و نيز در مورد حج نسبت به ابعاد ناشناخته جزئيات احكام حج كه به فلسفه و اسرارش پى نبرده ايم؛ هرگز به دليل اين كه فلسفه اين احكام روشن نيست در ايمان به حقّانيت و ضرورت تبعيت و حتى تقيّد به قالب و شكل خاصى كه در زبان وحى آمده ترديدى به خود راه نمى دهيم.

گر چه پيشرفت علم و تكنيك امروز، بسيارى از ابعاد ناشناخته اين احكام الهى و فلسفه و اسرار قوانين آسمانى را مكشوف داشته و در آينده نيز همچنان افقهاى تازه ترى را در برابر ديدگان، ما خواهد گشود، ولى ما هرگز مرز تمام شده اى را در شناخت فلسفه احكام و مقررات الهى كه پايان معرفت تلقّى شود نمى شناسيم. «(2)»


1- - خطبه پيامبر اكرم- ص- در مسجد خيف در حجّةالوداع:« نصر اللَّهُ عبداً سمع مقالتى فَوعاها ثم بلغها الى من لم يسمعها. ربَّ حامل فقهٍ ليس بفقيه و ربَّ حامل فقهٍ الى من هو افقه منه»- تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 90؛ اصول كافى، ج 1، ص 332 از چاپ دو جلدى اسلاميه.
2- - خطبه پيامبر اكرم- ص- در مسجد خيف در حجّةالوداع:« نصر اللَّهُ عبداً سمع مقالتى فَوعاها ثم بلغها الى من لم يسمعها. ربَّ حامل فقهٍ ليس بفقيه و ربَّ حامل فقهٍ الى من هو افقه منه»- تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 90؛ اصول كافى، ج 1، ص 332 از چاپ دو جلدى اسلاميه.

ص:28

بعد معنوى و سير روحانى حج

وقتى جريان ابراهيم را مطالعه مى كنيم و حركت او را آنچنان كه قرآن بيان مى كند پى مى گيريم و آوردن فرزند و همسرش را به صحراى مكه و سپس ذبح اسماعيل و آمدن نداى آسمانى و بعد بناى كعبه و به دنبالش اعمال حج را بررسى مى كنيم، دوره كاملى از سير عبادتى و سلوك روحانى و معنوى انسان را از تنگناى خود و خودپرستى تا اوج قرب به خدا و رَستن از تعلّقات و وابستگيهاى مادّى و پيوستن به مقام ربّ و ركون به دارالكبريا مى يابيم. «(1)» جريان ابراهيم و همچنين اعمال و مناسك حج، گرچه به ظاهر تركيبى از چند عمل جداگانه است، ولى مطالعه دقيق آن نشانگر اين حقيقت است كه اين مناسك يك سلسله به هم پيوسته، در تعقيب هدف واحدى است. اين هدف، به اصطلاح عارفان، مراحل سير و سلوك روحانى و مراتب طلب و حضور و مراسم حب و عشق و اخلاص و بالاخره بيرون آمدن از جلد خودى و پيوستن در درياى بيكران هستى را در بطن خود دارد كه هر چه بيشتر دقت شود نكات لطيف ترى عايد انسان مى گردد. «(2)»

اين سلوك روحانى است كه در تمامى عبادتها مغز و روح عبوديت محسوب مى گردد. «(3)» ولى در حج بيش از هر عبادتى متجلى و قالبهاى


1- - تفسير الميزان، ج 1، ص 301
2- - تفسير الميزان، ج 1، ص 301
3- - قال رسول اللَّه- ص-: انّما فُرضتِ الصلوة و أُمر بالحجّ و الطوافِ و أُشعرتِ المناسكُ لاقامة ذكر اللَّهِ فاذا لم يكنْ في قلبك للمذكور الذى هو المقصود و المبتغى عظمته ولا هيبته فما قيمة ذكرك جامع السعادات، ج 3، ص 332.

ص:29

ظاهرى مناسك حج بيش از هر عبادتى از آن بهره وافى دارد. «(1)» در اين سير «انسان تا خدا»، شرط نخستين از خودى و تنگناى عالم مادّه بيرون آمدن و «سنخيت سالكان الى اللَّه» يافتن است، آنگونه كه امامصادق- ع- فرمود:

اذا أَرَدْتَ الحَجَّ فَجَرِّدْ قَلْبَكَ للَّهِ تَعالى مِنْ كْلِّ شاغِلٍ ثُمَّ اْغْتَسِلْ بِماء التَّوْبَةِ الخالِصَةِ مِنَ الذُّنُوبِ وَدَع الدُّنْيا وَ الرّاحَةَ وَ الخَلْقَ. «(2)» هنگامى كه قصد حجَ گزارى مى كنى، قلب خود را به خاطر خداوند بلند مرتبه، از هر مشغول كننده اى خالى گردان. سپس با آب توبه اى خالصانه، از گناهان خود غسل كن و دنيا و مردم و آسايش طلبى را رها كن.

و آن سان كه امام زين العابدين به شبلى گفت:

فَحينَ نَزَلْتَ الْميقاتَ نَوَيتَ انَّكَ خَلَعْتَ ثَوْبَ المَعْصِيَةِ وَلَبسْتَ ثَوْبَ الطّاعَةِ ...

فَحينَ تَجَرَّدْتَ عَنْ مَخيط ثيابكَ نَوَيْتَ انَّكَ تَجَرَّدْتَ مِنَ الرِّياء وَالنِّفاقِ وَالدُّخُولِ فىِ الشُّبَهاتِ ...

فَحينَ اغْتَسَلتَ نَوَيْتَ انَّكَ اغْتَسَلتَ مِنَ الخَطايا وَ الذُّنُوبِ ...

فَحينَ تَنَظَّفْتَ وَ احْرَمْتَ وَ عَقَدْتَ الْحَجَّ نَوَيتَ انَّكَ تَنَظَّفْتَ بِنُورَةِ التَوْبَةِ الخالِصَةِ للَّهِ تَعالى ...

فَحينَ احْرَمْتَ نَوَيتَ انَّكَ حَرَّمْتَ عَلى نَفْسِكَ كُلَّ مُحَرَّمٍ حَرَّمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ...


1- - وَ أتمّوا الحجَّ و العُمرة للَّه بقره: 196. و للَّه على الناسِ حِجُّ البيتِ آل عمران، آيه 91. اين دو تعبير در قرآن مخصوص حج است.
2- - مصباح الشريعه، باب 211

ص:30

فَحينَ عَقَدْتَ الحَجَّ نَوَيتَ انَّكَ قَدْ حَلَّلتَ كُلَّ عَقْدٍ لِغَيْرِ اللَّهِ ...

فَحينَ وَصَلْتَ مَكَّةَ نَوَيْتَ بِقَلْبكَ انَّكَ قَصَدْتَ اللَّهَ ...

فَحينَ سَعَيْتَ نَوَيْتَ انَّكَ هَرَبْتَ الىَ اللَّهِ وَ عَرَفَ ذلكَ مِنْكَ عَلّامُ الغُيُوبِ ...

فَصاحَ عَلَيهِ السَّلامِصَيْحَة كادَ يُفارِقُ الدُّنْيا ثُمَّ قال: آه آه مَنْصافَحَ الحَجَرَ الاسْوَدَ فَقَدْصافَحَ اللَّهَ تَعالى ...

ثُمَّ قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ: (اذا سَعَيْتَ) نَوَيْتَ انَّكَ بَيْنَ الرَّجاءِ وَالْخَوْفِ ...

تا آنجا كه امام به تقصير مى رسد و مى گويد:

نَوَيْتَ انَّكَ تَطَهَّرْتَ مِنَ الادْناسِ وَ مِنْ تَبِعَةِ بنى آدَمَ وَ خَرَجْتَ مِنَ الذُّنُوبِ كَما وَلَدَتْكَ امُّكَ ...

فَعِنْدَ ما ذَبَحْتَ هَدْيَكَ نَوَيْتَ أَنَّكَ ذَبَحْتَ حَنْجَرَةَ الطَّمَع بِما تَمَسَّكْتَ بِهِ مِنْ حَقيقَةِ الوَرَعِ وَ انَّكَ اتَّبَعْتَ سُنَّةَ ابْراهيم عَليهِ السَّلامُ بِذبْحِ وَلَدِهِ وَثَمَرة فُؤادِهِ وَرَيْحانِ قَلْبِهِ ...

فَعِنْدَ ما رَجَعْتَ الى مَكَّةَ وَطُفْتَ طَوافَ الافاضَةِ نَوَيْتَ انَّكَ افَضْتَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ تَعالى وَرَجَعْتَ الى طاعَتِهِ ...

به هنگام ورود به ميقات، آيانيت آن داشتى كه جامه گناه به كنار مى افكنى و جامه طاعت مى پوشى؟ به هنگام برهنه گشتن از جامه هاى دوخته ات، آيا نيت آن داشتى كه از ريا و نفاق و ورود در كارهاى شبهه ناك پرهيز مى كنى ...؟

به هنگام غسل كردن، آيا نيت آن داشتى كه خود را از لغزشها و گناهان شستشو مى دهى ...؟

آيا هنگامى كه نظافت كردى و احرام پوشيدى و پيمان حج بستى، نيت آن داشتى كه با داروى توبه خالص براى خداى متعال خود را از

ص:31

گناه پاك مى كنى ...؟

به هنگام احرام بستن، آيا نيت آن داشتى كه هر آنچه را خداوند عزوجل حرام كرده بر خود حرام مى كنى ...؟

به هنگام بستن پيمان حج، آيا نيت آن داشتى كه هر پيمان غيرالهى را زير پا مى نهى ...؟

به هنگام رسيدن به مكه، آيا نيت آن داشتى كه از اين سفر تنها مقصد تو خدا است ...؟

به هنگام سعى، آيا نيت آن داشتى كه از شر شيطان و نفس اماره به خدا پناه مى برى و او كه داناى به نهان ها است بر اين امر واقف است ...؟

دراين هنگام امام- ع-صيحه اى زد كه نزديك بود دنيا را ترك گويد.

آنگاه فرمود: آه آه آن كس كه با حجر الاسود مصافحه كند با خدا مصافحه كرده ...

سپس فرمود: آنگاه كه سعى نمودى، نيت آن داشتى كه ميان ترس و اميد باشى ...؟

و آنگاه كه موى سرت را تراشيدى، آيا نيت آن داشتى كه از تمام پليديها و از ميقات ظلم به آدميان پاك مى شوى و همچون روز ولادتت از مادر از گناهان بيرون مى روى ...؟

و آنگاه كه قربانى كردى، آيا نيت آن داشتى كه با تمسّك به حقيقت پارسايى گلوى طمع را مى بُرى و سنت ابراهيم- عليه السلام- را پيروى مى كنى كه با سر بريدن فرزند و ميوه دل و آرام جان خود طريقه بندگى و تقرّب به خدا را براى آيندگان پس از خود پايه گذاشت ...؟

به هنگام بازگشت به مكه و انجام طواف بازگشت، آيا نيت آن داشتى كه با بهره گيرى از رحمت خدا اكنون به اطاعت او بازگشته اى و به دوستى او تمسّك جسته اى و واجبات او را ادا كرده اى و به قرب خدا رسيده اى ...؟

ص:32

آنگاه در پايان فرمود:

«ارْجعْ فَإنَّكَ لَمْ تَحِجَّ.» «(1)» «بازگرد كه به حقيقت حج نكرده اى.»

به همين دليل است كه امامان- اين عالمان و هاديان بهصراط مستقيم سلوك الى اللَّه- خود هنگامى كه در ميقات در جايگاه لبيك گفتن مى ايستادند، براى به دست آوردن آمادگى لازم و انتقال به مرحله پرواز، حالشان دگرگون مى گشت و خشيت قلب در سيما و چهره هايشان اثر مى گذاشت. و گاه دقايقى مى گذشت كه آنان را ياراى گفتن لبّيك نبود. «(2)» وقتى از امام زين العابدين- ع- از چنين حالتى كه از وى مشاهده شده بود مى پرسند، مى فرمايد:

اخْشى انْ يَقُولَ لي رَبّي: لا لَبَّيكَ وَلا سَعْدَيْكَ. «(3)»

«مى ترسم خدايم در پاسخ بگويد: نه لبيك و نه سعديك.»

سفيان بن عيينه، راوى حديث، مى گويد:

فَلمّا لبّى غُشِيَ عَلَيْهِ وَسَقَطَ منْ راحِلَتِهِ فَلَمْ يَزَلْ يعْتَريهِ ذلِكَ حَتّى قَضى حَجَّهُ. «(4)»

«آنگاه كه امام- ع- لبيك گفت، بيهوش شد و از مركب به پايين افتاد و همچنان اين حالت بر وى عارض مى شد تا آنگاه كه از اعمال حج فراغت يافت.»

اين روح عبوديت و سلوك روحانى و تقرب و خالى شدن از دنيا و تجرد از جهان مادى و پيوستن به ملكوت و پر شدن از خدا در تمام


1- - مستدرك الوسائل، ج 2، كتاب الحج، باب 17، حديث 5 آنچه ما در اينجا آورديم گزيده اى از فقرات حديث است.
2- - المحجّة البيضاء، ج 2، ص 201
3- - المحجّة البيضاء، ج 2، ص 201
4- - المحجّة البيضاء، ج 2، ص 201

ص:33

مراحل و اعمال و مناسك حج، همچنان ادامه مى يابد و در تمامى حالات حج، شخص حج گزار جذبه آن را احساس مى كند.

حج، با چنين بعد وسيع معنوى و جذبه عظيم روحانى، دوره كاملى از خود سازى و رياضت و رهبانيتى است در جهت ويرايش از ناخالصيها و آرايش به مظاهر اسماء وصفات الهى. آنگونه كه رسول خدا-ص- هنگامى كه از رهبانيت سؤال شد، فرمود:

«ابْدَ لْنا بِهَا الجِهادَ وَ التَّكْبيرَ عَلى كُلِّ شَرَفٍ» يعنى الحج.» «(1)» «ما به جاى رهبانيت جهاد را برگزيده ايم و از هر شرفى فراتر رفته ايم.» مقصود از جهاد همان حج بوده است.»

از اين روست كه در تلبيه، كه در حكم تكبيرةالاحرام نماز در حج است، بهصورتى ممتاز و آشكار مى گوييم: «لَبَّيْكَ .. تَعَبُّداً وَ رِقّاً»، «آمدم خدا! ... چون بنده اى دربند.» «(2)» اين است گوشه اى از بعد معنوى و تربيتى حج كه اسلام واجب نموده و پيامبر آن را انجام داده و سيره ائمه دين بر آن استوار بوده است.

بى شك هر گونه حجى كه فاقد اين روح و مغز باشد و فاقد چنين معنويت و پاكى خلوص و ارتقاى روحانى باشد، به هر اندازه هم با شكوه و جلوه ظاهرى و پر زرق و برق برگزار گردد، ضجيجى بيش نخواهد بود.

در اينجا ما لحظه اى بحث را متوقّف مى كنيم و از پيشگاه همه انديشمندان اسلامى و علماى دلسوز دين و مسلمانان غيور و علاقه مند به اسلام و سرنوشت مسلمانان سؤالى مى كنيم و آنگاه پيشنهادى عرضه


1- - سنن ابوداود، ج 2، ص 5؛ به نقل از المحجّة البيضاء، ج 2، ص 197
2- - مجمع الزوائد، ج 3، ص 223

ص:34

مى داريم:

با نگاهى واقع بينانه و عارى از هر نوع دسته بندى و گروه گرايى، نيك بنگريم كه آيا سيل انسانهاى تشنه اسلام و دلباخته به شريعت پيامبر اكرم-ص- و راهى خانه خدا، كه در اين سفر معمولًا بيشترين امكانات لازم را با خود همراه دارند، تا چه حد از اين معنويت و روحانيت برخوردارند و بار معنوى حجشان چه اندازه است؟ علماى اسلام و انديشمندان دين كه مسؤوليت ايدئولوژيكى و ارشاد و تعليم و امر به معروف ملل مسلمان را به عهده دارند، در تجهيز كاروانهاى حج به نيروى عظيم معنوى و بالا بردن فاز معنوى حج تا چه حد نقش دارند؟

دولتها و زمامداران كشورهاى اسلامى كه عملًا اختيار دين و دنياى مردم مسلمان را بدست گرفته اند و- در حالى كه به جز خدا و آنان كه مرضىّ خدايند، احدى حق حاكميت ندارد- در جايگاه رسول خدا-ص- و امامان و خلفاى او نشسته اند، در اين باره چه تدبيرى انديشيده اند؟ آيا خود، كه كارى از آنها ساخته نيست، در جهت هر چه بى محتواتر كردن حج تلاش نمى كنند؟ متولّيان حرمين و مدّعيان حكومت برخانه خدا، جز اعمال تنگ نظريهاى جاهلانه براى ايجاد تفرقه و مزاحمتهاى ناروا براى حاجيان بيت خدا و سلطه نامشروع برجان و مال و عِرض و شرف اين ميهمانان خدا، چه كار مثبتى در جهت تقويت بعد معنوى حج انجام داده اند و چه نقشى را در اين زمينه بر عهده گرفته اند؟ «(1)» آرى، گاه به عنوان حفظ قداست حج و حراست از معنويت آن، از


1- - در چنين مواردى است كه رسول خدا- ص- مى فرمايد:« أمراء يكونون بعدى يُميتون الصلوة» نه: يمنعونَ من الصلوة سنن ترمذى.

ص:35

تأمين وسائل بهداشتى، با وجود اين كه طهارت و نظافت از عناصر تفكيك ناپذير دين است «(1)»، نيز خوددارى كرده، هر ساله منظره هاى زشتى به وجود آورده اند كه هر بيننده اى را مشمئز و قلب هر دلسوز به اسلام و اسلاميان را به درد مى آورد.

پيشنهاد ما در اين زمينه يك چيز بيشتر نيست و آن، بازگشت علماى اسلام است به جايگاه اصليشان در جامعه و آن مركزيت اعتقادى جامعه اسلامى است. «(2)» با تحقّق چنين آرمانى، هم توده هاى ناآگاه و غفلت گرفته مردم بيدار مى گردد و با تجربيات ذيقيمتى كه از تاريخ در دست داريم، مردم با يافتن روح اميد و اعتماد، حركتها را به دنبال عالمانشان آغاز مى كنند، و همچنين اميران و زمامداران در برابر بسيج معنوى مردم و مركزيت عقيدتى جامعه، ناگزير به انعطاف مى گردند و خانه خدا براى زائرانش آماده و تطهير مى گردد:

امروز وظيفه و رسالت «وَعَهِدْنا الى ابْراهيمَ وَاسْماعيلَ انْ طَهِّرا بِيْتِيَ لِلطّائِفينَ وَ العاكِفينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجَودِ» «(3)» بر عهده عالمان ربّانى وانديشمندان دلسوز اسلامى است كه بايد بپاخيزند و با تجديد حيات حج، روح اسلامى را به كالبد بى جان جوامع اسلامى باز گردانند.


1- - النظافة من الايمان- ان اللَّه ... نظيف يحبُّ النظافةَ ترمذى- ادب- 41.
2- - قال رسول اللَّه- ص- صنفانِ من أُمتي إن صلحا صلحت الأمة و اذا فسدا فسدت أُمتي. قيل: يا رسول اللَّه- ص-! من هما؟ قال: الفقهاء و الأمراء سفينة البحار، ج 1، ص 30. و قال- ص-: ويل للأمراء، ويل للفقهاء. مسند احمد بن حنبل، ج 2، ص 52.
3- - ما از ابراهيم و اسماعيل پيمان گرفتيم كه خانه مرا براى طواف كنندگان و معتكفين و ركوع كنندگان و سجود كنندگان پاك گردانند بقره: 119.

ص:36

نقش خلّاق حج در ارتقا و تعالى فرهنگى

آنجا كه بيت اللَّه الحرام پرچم و نشانه اسلام معرفى مى شود ( «جَعَلَهُ اللَّهُ سُبْحانَهُ وَتَعالى لِلِاسْلامِ عَلَماً»؛ «(1)» «خداوند خانه خود را پرچم و نشانه اسلام قرار داد») و ترك حج به معناى كفر تفسير مى گردد و رسول خدا-ص- در حديثى خطاب به على- عليه السلام- مى فرمايد: «يا عَليّ! تارِكُ الحَجِّ وَهُوَ مُسْتَطيعٌ، كافِرٌ»؛ «(2)» «اى على، كسى كه حج را- در حالى كه قادر بر انجام آن است- ترك كند، كافر است» و براى تأكيد به قرآن استدلال مى كند «(3)» كه به دنبال «وَللَّهِ عَلَى النّاس حِجُّ البيتِ» «(4)» مى گويد: «وَمَنْ كَفَرَ فانَّ اللَّهَ غَنيٌّ عَنِ العالَمينَ.» «(5)» و به آن هم اكتفا نمى كند و يك بار ديگر توضيح مى دهد:

«يا عَليّ! مَنْ سَوَّفَ الحَجَّ حتّى يَمُوتَ بَعَثَهُ اللَّهُ يَوْمَ القِيمَةِ يهُودِيّاً او نَصْرانِيّاً.» «(6)» «يا على! كسى كه حج را از امروز به فردا بيفكند تا از دنيا برود، روز قيامت خداوند او را يهودى يا مسيحى مبعوث گرداند.»

نقش حج در تغذيه ايمان و ارتقاى فرهنگى مسلمانان به وضوح آشكار مى گردد.

گويى حج يك دوره عملى آموزش دين است كه تا مسلمان آن را


1- - نهج البلاغه، خطبه اول.
2- - من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 335؛ خصال شيخ صدوق، ج 2، ص 61
3- - آل عمران: 97
4- - بر مردم است كه براى خدا حج خانه را انجام دهند.
5- - و هر كسى كه كفر بورزد، خداوند از جهانيان بى نياز است.
6- - وسائل الشيعه، ج 8، ص 21

ص:37

در تمام عمر حد اقل يكبار بجا نياورده باشد، به حقيقت ايمان نمى رسد. «(1)» امام على بن الحسين- ع- كه خود از پيشتازان حج بيت اللَّه الحرام است، به يارانش توصيه مى كرد: «حَجُّوا وَ اعتَمِرُوا ... يَصْلُحْ ايمانُكُمْ؛ «(2)» «حج و عمره بجا آوريد تا ايمانتان شايسته گردد.»

ايمان و بينش دينى و فرهنگ اسلامى و تفكر مسلمان در گذرگاههاى مناسك حج، از ناخالصى ها جدا مى شود و اصلاح مى گردد و حج گزار به فرهنگ ناب اسلامى دست مى يابد.

هشام بن حكم وقتى از امامصادق- ع- درباره «فلسفه حج» مى پرسد، امام ضمن برشمردن حكمتهاى حج مى فرمايد:

«فَجَعَلَ فِيهِ الاجْتِماعَ مِنَ المَشْرِقِ وَ المَغْرِبِ لِيَتَعارَفُوا ... وَ لِتُعْرَفَ آثارُ رَسُولِ اللَّهِ-صلى اللَّه عليه وآله- وَتُعْرفَ اخْبارُهُ وَيُذْكَرَ وَلا يُنسى. وَ لَوْ كانَ كُلّ قَوْمٍ يَتَكَلَّمُونَ عَلى بلادهِمْ وَما فيها هَلَكُوا وَخرِبَتِ البلادُ وَسقطتِ الجلب والارْباحُ وَعُميَتِ الاخْبارُ وَلَمْ يقفُوا على ذلِكَ، فَذلِكَ عِلَّة الحَجِّ.» «(3)» «خداوند در حج وسيله اجتماع مردم مشرق و مغرب را فراهم آورده تا همديگر را بشناسند و تفاهم كنند و آثار پيامبر اسلام شناخته شود و اخبار وى معلوم گردد و ياد آورى شود و فراموش نگردد، اگر هر ملتى فقط در سرزمين خود گفتگو مى كردند و درباره آنچه در آنجا است فكر مى كردند به هلاكت مى رسيدند و بلاد خراب مى شد و منافع و سودها از ميان مى رفت و اخبار پايان مى يافت و به اين حقايق


1- - غزالى مى گويد: فاعظم بعبادة يعدم الدين بفقدها الكمال ويساوي تاركُها اليهودَ والنصارى في الضلالِ محجّة البيضاء، ج 2، ص 145
2- - وسائل الشيعه، ج 8، ص 21
3- - علل الشرائع، ص 405، حديث 6

ص:38

واقف نمى گرديدند، اين است فلسفه حج.»

حج، مرورى بر توحيد و تاريخ حاميان آن؛ آدم و ابراهيم واسماعيل و بالاخره تاريخ اسلام و پيامبرش-ص- و در گيرى مداوم ايمان و كفر و نفاق است. و با برافراشته ماندن كعبه، اين تاريخ مجسّم توحيد و پرچم و نشانه اى كه حقايق دين از آن نشأت گرفته، فرهنگ توحيد حيات جاويد مى يابد. «(1)» در مراسم حج؛ حرم، ميقات، احرام، مكه، بيت اللَّه، كعبه، طواف، سعى،صفا و مروه، تقصير، عرفات، مشعرالحرام، منا، قربانگاه، جمرات و بيتوته، همه و همه با انسان سخن مى گويند و او را به انديشه فرو مى برند و آگاهيها مى دهند و ديد تازه و بينش توحيدى خالص به او مى بخشند.

و بالاخره او را به فرهنگ نخستين اسلام باز مى گردانند.

ستمها، جنگها، جهالتها، تباهيها و ظلمتهاى حيات انسانى از نحوه فكر و تعقل او ناشى مى گردد. براى ريشه كن شدن همه اين آفتها و پليديها بايد كار اصلاح انسان از فكر و تعقل او آغاز گردد و براى عدالت،صلح، برادرى، رشد و ارتقاى انسان، پايه هاى فكرى و ريشه هاى عقلانى به وجود آيد و اين پايه ها و ريشه ها بر اساس همفكرى و همكارى و تعاون


1- - امام صادق- ع- فرمود:« لايزالُ الدينُ قائماً ما قامتِ الكعبةُ» كافى، ج 4، ص 271، حديث 4. در حديث ديگر امام صادق- ع- مى فرمايد:« انّ للَّهِ حرماتٍ ثلاثاً ليس مثلهنّ شي ء كتابه وهو نوره وحكمه و بيته الذي جعل للناس قبلة لا يقبل اللَّه من أحد توجهاً الى غيره و عترة نبيّكم صلّى اللَّه عليه وآله» روضه الواعظين ابن قتال نيشابورى، ص 320. اينها همه نشان دهنده نقش فرهنگى بيت و حج در تربيت انسانها است. امام على- عليه السلام- مى فرمايد:« فرضَ عليكم حجّ بيتِه ... و جعله سبحانه للاسلام علماً» نهج البلاغه، خطبه 1.

ص:39

انسانها و ملتها استحكام يابد.

حج، آموزش عملى فرهنگ برابرى و مساوات و اخوت و تعاون در جهت خير و مصلحت انسانها است و فرصتى است مناسب براى تبليغ و نشر فرهنگ غنى اسلام در ميان قشر وسيع و قابل توجهى از مسلمانان كه به دليل استطاعت همه جانبه در جوامع اسلامى نفوذ و نقش بسزايى دارند.

اصولًا از مقدمات اوليه رفتن به حج بيت اللَّه، آموزش بسيارى از مسائل اسلامى و تفقه ابتدايى است. و اين خود، زمينه اى است كه به علماى اسلام امكان مى دهد تا در مراسم حج از استقبال مردم براى تعليم و ارشاد و نشر فرهنگ اسلام و اشاعه تفقه در دين استفاده نمايند. بى شك، روحانيت حج، خود عامل ديگرى است كه دلها را براى فراگرفتن حقايق و معارف دين مبين اسلام آماده مى كند.

امام على بن موسى الرضا- ع- به فضل بن شاذان فرمود: «(1)» مَعَ ما فيه مِنَ التَّفَقّهِ وَ نَقْلِ اخْبارِ اْلَائِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ الى كُلِّصقْعٍ وَ ناحِيَةٍ كَما قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «فَلَوْلا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِى الدينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ اذا رَجَعُوا الَيْهمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ.» «(2)» باوجود امكان تفقهى كه در حج وجوددارد واخبارائمه- عليهم السلام- به هر سو كشانده مى شود، آنگونه كه خداوند فرمود: «آيا از هر مردمى جمعى نيستند كه براى تفقه در دين هجرت كنند و آنگاه كه به


1- - عيون اخبار الرضا، ص 236؛ علل الشرائع نيز با مختصر تفاوت اين حديث را نقل كرده است.
2- - توبه: 123

ص:40

تفقه در دين رسيدند، به هنگام بازگشت بسوى مردم خود، آنان را هشدار دهند تا شايد (در برابر فرامين دين از خدا) بترسند.»

بركت و نعمت نشر معارف و فرهنگ اسلام در مراسم حج، اختصاص به مسلمانانى كه از نقاط دور و نزديك براى حج آمده اند ندارد؛ زيرا در بازگشت، هر كدام از اين افراد آشنا شده به معارف اسلام و تفقه يافته در محيط و شهر و آبادى خود، فرهنگى را كه با خود آورده اند، نشر مى دهند و به اين وسيله نقش فرهنگى حج ابعاد گسترده اى پيدا مى كند، كه با توجه به تكرار آن در هر سال عاملى قوى در بقا و تقويت دين و ضامنى براى جاودانگى اسلام محسوب مى گردد.

اين حقيقت در سخنى كوتاه، ولى پر مغز، ازامام على- عليه السلام- چنين آمده است: «فَرَضَ اللَّهُ ... وَ الْحجَّ تَقْوِيَةً لِلدّينِ»؛ «(1)» «خداوند واجب نمود ... حج را تا تقويت دين باشد.» و امامصادق مى فرمايد: «لا يَزالُ الدّينُ قائِماً ما قامَتِ الْكَعْبَةُ»؛ «(2)» «مادام كه كعبه برپاست، دين نيز پا برجاست.»

رشد فرهنگى، هدفى است كه اسلام در مراسم با شكوه حج آن را پى مى گيرد و زمينه اين تفكر را تقويت مى كند كه همه انسانها، على رغم تفاوتهايشان در رنگ پوست و نژاد و زبان و خصوصيات اقليمى و تاريخى و طبقاتى، از فطرتى يگانه بر خوردارند و همين فطرت همگون در انسانهاست كه به فرهنگ انسانى يگانگى مى بخشد و از ماهيت اصل فرهنگ، تصويرى عمومى و جهانى و همگانى ترسيم مى كند و فرهنگ توحيد را كه همان فرهنگ فطرت است به عنوان فرهنگ مشترك به


1- - نهج البلاغه، حكمت 244
2- - كافى، ج 4، ص 271، حديث 4

ص:41

صورت عينى و نمادين ارائه مى دهد.

در جريان مناسك حج، فرهنگهاى جوشيده از عادتها و سنتهاى قومى و اقليمى، از تنگناى قالبهاى هويتهاى ملى و ناسيوناليستى بيرون مى آيد و در رسيدن به هويت جمعى اسلامى و فرهنگ فطرى انسانى به كار گرفته مى شود. و اين به دليل خاستگاه ثابتى است كه فرهنگ فطرى در وجود انسان دارد.

در مراسم حج، انسانها از هر نژاد و اقليم و ملتى كه باشند، بدون آن كه چيزى از ارزش فرهنگها و عادتها و رسوم اختصاصى خود را- كه در زمينه مسائل مربوط به شكل زندگى دارند نه محتوى و برنامه- از دست بدهند، اصالت بخش زير بنايى فرهنگ انسانى را، كه همان فرهنگ توحيد خالص ابراهيمى است، درك مى كنند و در طى مناسك، آن را جذب فكر و عقيده خويش مى نمايند.

در حقيقت، حج يك دوره آموزشى براى انتقال فرهنگها و آشنايى با فرهنگ فطرى انسانى براى راهيابى به هويت مشترك فرهنگى اسلام است تا توده هاى ميليونىِ آموزش ديده در بازگشت به كشورهاى خود، پس از آن كه دو باره لباسها و شكلهاى اختصاصى و قومى و اقليمى خود را باز مى يابند، هويت اسلاميشان و فرهنگ مشترك فطريشان به مثابه شجره طيبه ثابتى باشد كه فرهنگهاى اختصاصى و هويتهاى قومى چون شاخه هاى پيوسته به تنه آن درخت، هر جا و هر زمان، ميوه وحدت و سيادت و قدرت و تعالى ببار آورد. «(1)»


1- - الَمْ تر كيفَ ضرب اللَّهُ مثلًا كلمةً طيبةً كشجرةٍ طَيّبةٍ أَصلُها ثابتٌ و فرعها فى السماء تؤتى اكُلها كلَ حينٍ بِاذنِ ربِّها و يضربُ اللَّهُ الأمثالَ للنّاسِ لعلّهم يتذكَّرون ابراهيم: 24 و 25.

ص:42

در پايان اين بحث كوتاه، نتيجه اى مى گيريم و با پيشنهادى آن را خاتمه مى دهيم.

از بعد فرهنگى حج، كه از اسرار و نتايج حياتى و حكمتها و هدفهاى اصيل اين فريضه بزرگ است، به دو نتيجه مى رسيم:

1- مراسم و مناسك حج بايد به گونه اى برگزار گردد كه در جريان آن، انتقال فرهنگهاى ملل مسلمان و ارتباط فيما بين موجوديتهاى فرهنگى و ميراثها و هويتهاى ملى، بر اساس تفاهم منطقى بر قرار گردد و زمينه تعاون و مشاركت فرهنگى به منظور آشنايى با فرهنگ و هويت اسلامى و شناخت ارزشهاى ثابت و خصايص متكى به فطرت يگانه فراهم شود و راه تبيين و تطبيق قلمروهاى فرهنگهاى اختصاصى ملتها و آثار آن بر اساس معيارها و موازين اصيل فرهنگ مشترك اسلام گشوده گردد.

و جهلها و تعصبها و قوميتها و بالاخره معيارهاى غير منطقى كه در ميان فطرتهاى انسانى تفرقه افكنده است، از جامعه بزرگ اسلامى رخت بر بندد و عموم مسلمانان جهان از اسارتى كه استعمار غرب، تحت عنوان «ناسيوناليسم و احياى فرهنگ ملى»، بر آنها تحميل نموده است رهايى يابند.

تجارب تاريخى و توصيه هاى دينى «(1)» به ما اطمينان مى دهد كه در اين روند تكاملى و فرهنگى كه از حج به دست مى آوريم، هر گز


1- - امير المؤمنين على- عليه السلام- در دستورالعمل تاريخى به استاندار خود در مصر مى نويسد:« ولا تنقضْ سنةً صالحةً عمل بها صدور هذه الامة و اجتمعت بها الألْفَة و صلحت عليها الرعيّة و لا تحدِثَنَّ سنةً تضرّ بشي ءٍ من ماضي تلك السنن فيكون الأجرُ لمن سنَّها و الوِزْرُ عليك بما نقضتَ منها» نهج البلاغه، نامه 53.

ص:43

موجوديت فرهنگها و ميراثهاى اختصاصى ملتها على رغم هياهو و تبليغات و بدبينيهايى كه استكبار جهانى و اياديش در اين زمينه به راه مى اندازند، به مخاطره نمى افتد بلكه تنها با انتقال به ارزشهاى مشترك و مشاركت واقعى فرهنگى و دستيابى به هويت مشترك اسلامى، به تدريج، آن بخش از ويژگيهاى فرهنگهاى ملى كه ظرفيت پذيرش ارزشهاى اصيل فطرى و توحيدى مشترك را نداشته است از ميان مى رود و بهصورت ميراث تاريخى، جايگاه خود را در روند تكاملى ملتها حفظ مى كند.

2- برگزارى مراسم حج، بايد در جهت زدودن ريشه هاى فرهنگ استعمارى و وابستگى فرهنگى ملل مسلمان نسبت به غرب و شرق و همه منابعى باشد كه از روح استعمار و استثمار سرچشمه مى گيرد.

حج، كه بازگشت عقلانى به اسلام ناب است و آموزشى براى اصلاح ايمان و آشنايى با آثار اسلام و پيامبرش-ص- مى باشد و يادآور تفكر توحيدى فطرى است، پس ناگزير بايد فكر و جان و عقل و روان حج كننده از فرهنگهاى ضد توحيدى و وابستگيهاى فرهنگى، كه او را از خدا و پيامبر-ص- و خلقش جدا مى كند و فقط به منافع غرب و شرق واستكبار پيوند مى دهد، عارى و منزه و پاك گردد.

بايد مناسك و مراسم حج، احياى اين تفكر و در حقيقت، مراسم استعمار زدايى و نمودارى از يك مبارزه بى امان عليه مظاهر و وابستگيهاى فرهنگى استعمارى باشد.

بديهى است، نفى فرهنگ استعمارى به معناى طردِ آن جذب

ص:44

تجارب و آثار فرهنگى بيگانه است كه نا آگاهانه و غير مسؤولانه وصرفاً بر اساس تحميل يا تحميقصورت مى گيرد و هرگز به معناى گزينش و انتخاب آزاد و منطقى تجارب علمى و تكنيكى ديگران در سطح جهانى نمى باشد. «(1)» در اينجا پيشنهاد مى كنيم:

1- براى همكارى و مشاركت در تحقق هر دو هدف فوق، مفاهمه و تقارب فرهنگى در سطح عامه مردم و به خصوص در ميان متفكران وصاحب نظران و متخصصان در جريان مراسم حج انجام گيرد و حاجيان قسمتى از وقت آزاد خود را به اين منظور اختصاص دهند.

2- مراكزى براى انتقال فرهنگها و رسيدن به فرهنگ عمومى اسلامى و رهايى از فرهنگ استعمارى، در كشورهاى مختلف ايجاد گردد و زمينه تشكيل مركز بين الملل فرهنگ اسلامى فراهم آيد.

3- هدايت دولتهاى اسلامى و وادار نمودن آنها به طرقى كه امكان پذير است، براى سياست گذارى فرهنگى در دو زمينه فوق و اتّخاذ سياستهاى فرهنگى- اقتصادى در جهت رشد فرهنگى ملتهاى مسلمانِ خود.

بعد سياسى و آمادگيهاى رزمى در حج

على- عليه السلام- ترك حج بيت اللَّه را مايه هلاكت و نابودى امّت


1- - در فتح مكه تنها بر خورد پيامبر اكرم- ص- بود كه مظاهر فرهنگ استثمارى و تحميلى سران كفار قريش را، كه با ايجاد بتكده در خانه خدا، آن را جايگزين فرهنگ توحيدى حنيف كرده بودند، با تمام قدرت پاكسازى كرد.

ص:45

مى شمارد: «لا تَتْركُوا حَجَّ بَيْتِ رَبِّكُمْ فَتُهْلِكُوا»؛ «(1)» «حج خانه خدايتان را ترك نكنيد كه هلاك مى شويد.» و در حديثى ديگر رهبران بعد از خود و مسلمانان را هشدار مى دهد كه اگر حج احيا نشود، عزت و شخصيت و سيادت خود را در برابر بيگانگان از دست خواهيد داد و در ميان ملل به حساب نخواهيد آمد:

«اللَّه، اللَّه، في بَيْتِ رَبِّكُمْ. لا تَخلُوهُ ما بَقيِتُمْ فَانَّهُ انْ تُرِكَ لَمْ تُناظَرُوا.» «(2)» «خدا را، خدا را، در مورد خانه خدايتان. آن را هرگز خالى نگذاريد؛ زيرا اگر حج را ترك گوييد خدا هرگز به شما نمى نگرد.»

امامصادق- ع- نيز با بيانى ديگر همين مضمون را يادآور مى شوند:

«امَا انَّ النّاسَ لَوْ تَركُوا حَجَّ هذا البَيْتِ لَنَزَلَ بِهِمُ العَذابَ وَما نُوظَروُا.» «(3)» «آگاه باشيد، هرگاه مردم حج اين خانه را ترك كنند، بر آنها عذاب فرود مى آيد و هرگز مورد لطف خدا قرار نمى گيرند.»

مناسبت سياقى دو نوع پيآمد ناگوار ترك حجّ، نشانگر دنيوى بودن عذاب و يا حداقل شامل آن است. و اين همان عذابى است كه امروز شعله اش دامن بيشتر كشورهاى اسلامى را فرا گرفته و آنها را به اسارت سياسى و نظامى كشانده است.

در حديث ديگرى از امامصادق- ع- خوانديم:


1- - ثواب الاعمال، ص 212؛ بحار الانوار ج 99، ص 19
2- - نهج البلاغه عبده، ص 511، نامه 47
3- - علل الشرائع، به نقل از بحار الانوار، ج 99، ص 19

ص:46

«لَوْ كانَ كُلّ قَوْمٍ انّما يَتَكَلَّموُنَ عَلى بِلادِهِمْ وَما فيها هَلَكُوا وَخَرِبَتِ البِلاد.» «(1)» «هرگاه مردم فقط به فكر سرزمين خود باشند و از آن گفتگو كنند، خود به هلاكت مى رسند و سرزمينهايشان رو به خرابى مى نهد.»

ماندن ملتهاى مسلمان در چهار ديوار ناسيوناليسم ساختگى غرب، نتيجه اى جز تجزيه جهان اسلام و تبديل جامعه بزرگ اسلامى به لقمه هاى كوچك، براى آسان بلعيدنِ ابرجنايتكارهاى استعمارگر نخواهد داشت.

مسلمانِ به استضعاف كشانده شده و به ناتوانى و از پا افتادگىِ تحميلى گرفتار آمده، وقتى از رودررويى مستقيم با دشمنِ هميشه در كمين، احساس عجز مى كند و تجهيزات و امكانات لازم براى مقابله با او را ندارد، به حج پناه مى برد تا از طريق اين مراسم سياسى- عبادى، آمادگيهاى لازم را كسب كند. با خلوص و انقطاع، روح خود را از قدرت لايزالِ تكيه بر خدا و ارتباط معنوى با غيب و ملكوت جهان و اميد و عشق و پايدارى در راه خدا غنى سازد و با ديدن ياران همدل و برادران همرزم، كالبد خود را از روح جمعى و شخصيت متحد و متشكل اسلامى پركند تا در بازگشت، مانند رزمنده اى كه در ميدان مانور تعليم ديده آنچه را كه در حج به دست آورده است در كارزار واقعى با كليه نيروهاى استكبارى و عواملى كه او را به استضعاف كشانده است به كار گيرد.

حديث: «الحَجُّ جهادُ الضُّعَفاءِ»؛ «حج، جهاد ناتوانان است» كه به طرق مختلف نقل شده است. «(2)» ابعاد حج را از قلمروهاى عبادى و سياسى


1- - علل الشرايع، ص 406، حديث 6
2- - من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 359؛ به نقل از وسائل الشيعه، ج 8، ص 7، حديث 14؛ علل الشرايع، ص 57؛ تفسير العياشى، ج 2، ص 254

ص:47

تا افقهاى وسيع فعاليتهاى رزمى گسترش مى دهد.

به ويژه پاسخ امام زين العابدين- ع- به معترضى كه به حج رفتن امام را به معناى ترك مشقتها و سختيهاى جهاد و تمايل به راحت طلبى در حج توجيه كرده و به تصور خود، امام را به خاطر اين انحراف! مورد انتقاد قرار داده بود بسيار قابل تعمق است:

فَقالَ عَلِىُ بن الْحُسَينِ عَلَيهمَا السَّلام اتمّ الآيَةِ فَقالَ: «التّائِبُونَ العابدُونَ الحامِدُونَ السّائِحُونَ الراكِعُونَ السّاجِدُونَ» «(1)» اذا رَأينا هؤلاءِ الَّذينَ هذِهِصِفَتُهمْ فَالجِهاد مَعَهُمْ افْضَلُ مِنَ الحَجِّ. «(2)» امام سجاد فرمود: آيه را تمام كن. آن شخص ادامه داد: «توبه كنندگان، حمد كنندگان، سياحت كنندگان، و ركوع و سجود كنندگان ...» پس حضرت فرمود: هر گاه ما اين چنين انسانهايى را يافتيم، در آن هنگام، جهاد به همراه آنان افضل از حج خواهد بود.

حج، سازنده چنين مردانِ شايسته جهاد است.

تناسب ماهوى بين «شركت در غزوه اى در كنار رسول خدا-ص-» و «حج بيت خدا» كه در حديث: «الْغازي في سَبيلِ اللَّهِ وَ الحاجّ و المعتمِر وَفْدُ اللَّهُ دَعاهُمْ» «(3)» آمده، چه چيزى را در رابطه با بعد سياسى- نظامى حج به ما مى فهماند و آن اين كه: مجاهدان در راه خدا و حجاج بيت اللَّه، گروههاى


1- - توبه: 112
2- - فروع كافى، ج 1، ص 332؛ به نقل از وسائل الشيعه، ج 11، ص 32، حديث 3. و در ص 34، حديث 6 از همان مأخذ به روايت تهذيب شيخ چنين آمده:« اذا ظهر هؤلاء لم نؤثر على الجهاد شيئاً.»
3- - جنگجوى در راه خدا و حج كننده و عمره كننده، همگى مهمانان دعوت شده خداوندند سنن ابن ماجه، مناسك، 5؛ نسائى، حج، 4.

ص:48

ممتاز و برگزيده و نمايندگان خدايند كه خداوند خود، آنها را دعوت كرده است.

در برخى روايات، تعبيرى رساتر ديده مى شود: «الْحَجُّ جِهادٌ»؛ «(1)» «حج، جهاد است» و بدين ترتيب، حج از مصاديق جهاد شمرده شده و مراسم باشكوه حج به عنوانصحنه اى از جبهه هاى جهاد در راه خدا معرفى گرديده است.

در حديثى از رسول خدا-ص- حج بيت اللَّه از شكوهمندترين جبهه هاى جهاد شناخته شده است؛ «نِعْمَ الْجِهاد الحَجّ»؛ «(2)» «چه نيكو جهادى است، حج!»

و در بيانى ديگر براى آن كه هرگونه ترديد و شبهه اى در اين زمينه از دلها زدوده شود، از پيامبر خدا-ص- چنين آمده است: «النَّفَقَةُ فِي الْحَجِّ كَالنَّفَقَةِ في سَبيل اللَّهِ»؛ «(3)» «صرف مال در حج، همانند خرج مال در راه خدا و جهاد است.»

همرديف بودن حج و جهاد در اسلام، نشانگر جامعيت اسلام و بيانگر اين حقيقت است كه اين دو فريضه داراى هدفهاى مشترك بوده و هر كدام خاصيت ماهوى ديگرى را در بر دارد. هم عبادتند و هم عملى سياسى در جهت تقويت و تحقّق بخشيدن به اهداف سياسى آيين اسلام.

در برابر اين چنين تصريحات غير قابل ترديد، از پيامبر خدا-ص-


1- - سنن ابن ماجه، كتاب مناسك، 44
2- - صحيح بخارى، كتاب جهاد، 62
3- - مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 200

ص:49

و ائمه دين، چه كسى مى تواند در فلسفه سياسى حج شكى به دل راه دهد و كدام مسلمان آگاهى نغمه شوم تفكيك دين از سياست و تبليغات جاهلانه جداسازى مراسم حج از بهره گيريهاى سياسى به نفع جهان اسلام و عليه استكبار و الحاد و نفاق را، كه اينك در جبهه اى واحد براى نابودى قدرت اسلام و به زير سلطه كشيدن كشورهاى اسلامى و تاراج منابع و ذخاير خدادادى آنها متشكّل شده اند، محكوم نمى كند و بر نيات پليد اين مناديان استعمار و خود فروختگان شرق و غرب تجاوز گر نفرين نمى فرستد؟

حج، عامل قيام مردم

براى ارائه بعد سياسى حج، سند بالاتر و نصّ رساتر و اصل استوارتر، سخن خدا در قرآن است كه بهصراحت كعبه را مايه و عامل قيام مردم معرفى مى كند:

«جَعَلَ اللَّهُ الكَعْبَةَ الْبَيتَ الحَرامَ قِياماً لِلنّاسِ.» «(1)» «خداوند كعبه و بيت خود را وسيله قوام مردم قرار داده است.»

موجوديت، استقلال، حركت، حاكميت، روى پاى خود ايستادن، عدم وابستگى، تشكل، وحدت، همسويى و مشاركت فعالانه، كه عمده ترين مفاهيم سياسى عصر و از نيازهاى مبرم سياسى ملل اسلامى است، همه و همه، يكجا در كلمه قيام نهفته است. چنانكه مرجع و وسيله امن بودنِ بيت: «وَاذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَامْناً»؛ «(2)» «آن هنگام كه بيت را


1- - مائده: 97
2- - بقره: 125

ص:50

نمونه و الگو براى مردم و وسيله امنيت قرار داديم» مفاهيم عمده وبرجسته سياسى را در بر مى گيرد.

در حكمت سعى بين صفا و مروه، نمونه و الگويى از كوشش و تلاش مداوم براى يافتن ياور و هميارى مى بينيم. «(1)» و وقتى شيطان در اين تلاشِ فعال مزاحم مى شود، ابراهيم براى فرار از چنگش به هروله مى پردازد. «(2)» و در اينجاست كه همه به سعى مى پردازند و جباران كينه توز به ذلت و خوارى مى افتند، آنگونه كه امامصادق- ع- تفسير مى كند:

«ما مِنْ بُقْعَةٍ احَبُّ الىَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ المَسْعى لِانَّهُ يَذِلُّ فيهِ كُلُّ جَبّارٍ.» «(3)» «هيچ مكانى پيش خدا از محل سعى محبوب تر نيست؛ زيرا در آن محل، همه جباران به ذلت كشانده مى شوند.»

در شبانگاه عيد، دريايى از انسانها به سوى مشعرالحرام جارى است و همه به ياد خدايند؛ «فَاذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ المشْعَرِ الحَرامِ»؛ «(4)» «هنگامى كه از عرفات به راه افتاديد خداوند را در كنار مشعرالحرام ياد كنيد» ولى دشمن در كمين است. ياد خدا مبارزه با دشمن


1- - عن الصادق- ع-:« انّ ابراهيم لما خلف اسماعيل بمكة عطش الصبي و كان فيما بين الصفاوالمروة شجر فخرجت امّه حتى قامت على الصفا فقالت: هل بالوادى من انيس؟ فلم يجبها احد فمضت حتى انتهت الى المروة فقال: ... حتى صنعت ذلك سبعاً فاجرى اللَّه ذلك سنةً علل الشرائع، ص 432.
2- - همان مأخذ، ص 433
3- - همان مأخذ.
4- - بقره: 198

ص:51

خدا را تداعى مى كند؛ زيرا مشعر جاى شعور است و شناخت كسب شده در عرفات كافى نيست. اين شعور است كه انسان را به تعهد و مبارزه وامى دارد، گرچه بين آن دو، رابطه متقابلى نيز وجود دارد. اينك در سرزمين شعور يكباره براى مبارزه فردا با شيطان، همگى به فكر سلاح مى افتند و سپاه عظيم توحيد و سازمان مسلح در انتظارصبحند تا به قربانگاه روند و با ريختن خون هدى، كار ابراهيمى كنند «(1)» و تا پاى جان و خون، اطاعت و بندگى خود را در برابر خدا و اجراى فرمان او به ثبوت رسانند؛ همين قربانيهاست كه فردا مَركب نجاتمان خواهد شد «(2)» وخداوند آن را از شعائر مى شمارد؛ «وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ»؛ «(3)» «و شترها (حيوانات قربانى) را از شعائر خدا قرار داديم.» و نثار خون، شعور بر انگيز و از عوامل بيدارى محسوب مى شود و اين عامل جاودانگى اسلام است كه هم طواف دارد و هم مسلخ، هم مسجد و هم جهاد.

در جمرات، در جايگاه خودِ دشمن، قبل از آن كه به او فرصت تاخت و تاز و سلطه گرى داده شود، حمله مسلحانه آغاز مى گردد. همه با هم مى زنند، نه يكبار، آن اندازه كه به دشمن ضربه زند، آن هم هفت بار ضربه و سه روز متوالى. شيطان بزرگ و متوسط و شيطانك را، تا آنجا كه دشمنى ضربه نخورده باقى نمى ماند.

در حج امروز نيز چون زمان ابراهيم و محمد-ص- بايد شعور سياسى- نظامى را در سيل خروشان حجاج به وجود آورد و در بازگشت از حج، اين الگوى كوچك، درصحنه واقعى و وسيع زندگى يك ميليارد


1- - فلمّا أسلما وتَلَّهُ للجبين و ناديناه أن يا ابراهيمُ قد صدّقت الرؤيا انّا كذلك نجزي المحسنين صافات: 103 تا 105.
2- - قال رسول اللَّه- ص-:« استفرهوا ضحاياكم فانّها مطاياكم على الصراط» علل الشرائع، ص 438.
3- - حج: 37

ص:52

مسلمان در سراسر جهان به تدبير و آزمايش گذاشته شود و يكپارچگى و اتحاد در مراسم و مناسك حج، آنان را به اتحاد و تشكل جهانى اسلام وادار نمايد.

ترديدى نيست كه چنين شعور سياسى، در تمامى حوزه ها و قلمروهاى زندگى مسلمانان جهان، قدرت و خلاقيت آن را دارد كه مسلمانان جهان را به تشكّل و وحدت و سازماندهى و آمادگى لازم وادارد و همه جامعه بزرگ اسلامى را براى گستن بندها و اسارتهاى سياسى و نظامى بسيج كند. سياست را، اگر به معناى حسن تدبير امور يك جامعه يا چگونگى تنظيم روابط اجتماعى يا خود آگاهى انسان نسبت به محيط و جامعه و سرنوشت مشترك و زندگى مشترك خود و جامعه اى كه در آن زندگى مى كند و به آن وابسته است بدانيم يا هر تعريف ديگرى را در تبيين آن بكار گيريم، بالاخره هر سياست و هر جريان سياسى احتياج به تدبير و تفكر دارد و هر تدبير متفكرانه اى بايد مبتنى بر اميدها و آرزوها باشد.

در مراسم حج، انسانهايى كه بايد به كار تدبير متفكرانه فرداى جامعه شان بپردازند، چند روزى را در وادى اميدها و آرزوها (منى) بسر مى برند و آنگونه كه به ابراهيم در منا توصيه شد:

«هُنالك يا ابْراهيم تَمُنُّ عَلى رَبِّكَ ما شِئْتَ»؛ «(1)» «اى ابراهيم، در اينجا هر چه مى خواهى از خدا مسألت كن.»

و به همين مناسبت است كه آن وادى «منا» ناميده شد. «(2)»


1- - علل الشرائع، ج 2، ص 120
2- - ان أبا الحسن عليه السلام كتب ... العلّة التي من أجلها سميّت منى أنّ جبرائيل قال: هناك يا ابراهيم! تمَن على ربّكَ ما شئت مأخذ سابق.

ص:53

بايد با پهن كردن سفره آرزوها در كنار ايثار خون و رجم خائنان بزرگ و كوچك و رزميدن با شياطين، افكار را سيراب و روح را تغذيه و زاد و توشه را پرتر گرفت. بى شك وقتى آرزوها مى ميرند، حيات انسان نيز پايان يافته است. «(1)» در كنگره حج، مسلمانان از مشكلات سياسى و دردهاى اجتماعىِ يكديگر مطلع مى شوند و با همفكرى و هميارى و تعاون، راه حلهاى اصولى و مبتنى بر معيارهاى اسلامى را پيدا مى كنند. «(2)» همچنين در رفع مشكلات سياسى كه در رأس آنها وابستگيها و سلطه هاى اهر يمنانه دشمنان خارجى است، مشاركت مى نمايند و براى پيشگيرى و خنثى كردن توطئه هاى مداوم استكبار جهانى، كه دشمن آشتى ناپذير اسلام و ملل مسلمان جهان است، تدابير لازم را اتخاذ و در اين مبارزه بزرگ هما هنگى بوجود مى آورند.

شمارى قابل توجه از مسلمانان مستطيع وآنان كه از نظر نيروى جسمانى و امكانات مالى و بالتبع عقلانىصاحب قدرتند و ممتاز، همه ساله در مراسم حج تجلّى شكوه وحدت انسانها را مى بينند كه حقيقت انسانيت به فطرت و ايمان و ارزشهاى والايى بستگى دارد كه او كسب كرده است. آنان درصحنه هاى عينى مناسك حج، درمى يابند كه امتيازها و تبعيضها، كه بر اساس نژاد و رنگ پوست و زبان و محيط زيست و غيره


1- - بخارى از پيامبر- ص- نقل مى كند:« لا تَقومُ السّاعة حتّى لا تحجّ البيتُ صحيح بخارى، كتاب حج، 47.
2- - موعظه پيامبر اكرم- ص- به ابوذر: وحِجَّ حجّةً لعظائم الأمورِ خصال، ج 2، ص 300- 303 شايد ناظر به اين مطلب باشد.

ص:54

بوده است، چه سان ظالمانه و ضد انسانى بوده است. آنان در يك دوره آموزش سياسى مى آموزند كه طرح امت وامامت اسلام، با وجود اين همه عوامل تفرقه انگيز و جدايى، چگونه قابل عمل است.

همه مسلمانان مستطيع. و قدرتمند در تمام عمر، حداقل يك بار با تحقّق عينى (بطور سمبليك و نمادين) امت واحده و حركت واحد و وحدت هدف و تشكّل و نمودارى از امامت آشنا مى شوند.

در حقيقت، اتّحاد جامعه بزرگ اسلامى كه يكى از والاترين ارزشها و هدفهاى سياسى- اجتماعى اسلام است، در مراسم بزرگ حج بطور عينى آموخته مى شود و راه حل مبارزه با عوامل تفرقه ارائه مى گردد؛ گويى همگى بالباس واحد و عمل واحد و گفتار و سنخيت واحد و هدف واحد و شكل واحد، تمرين اتحاد در سراسر زندگى مى كنند. «(1)»

حج آزمايش بزرگ خدا

فلسفه آزمايش را در قرآن خوانده ايم و مى دانيم كه خداوند انسان را در مراحل حسّاس زندگى، در تنگناها و كمبودها و وضعيت بحرانى در بوته آزمايش مى نهد تا حق از باطل و خالصى از ناخالصى جدا گردد. «(2)» «احَسِبَ النّاسُ انْ يُتْرَكُوا انْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لا يُفْتَنُونَ.» «(3)»


1- - اين همان آموزشى است كه پيامبر اكرم- ص- در حجةالوداع با زبان رسا آموخت كه: النّاس في الاسلام سواء الناس صفّ الصاع لآدم و حواء، لافضل لعربي على عجمي ولا لعجمي على عربي الّا بتقوى اللَّه ... ثم قال: لا تأتوني بأنسابكم و آتوني بأعمالكم تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 92.
2- - ولَنبلُونَّكُمْ حتّى نعلمَ المجاهدينَ منكم والصّابرينَ ونبلو أخبارَكُمْ محمد: 31.
3- - عنكبوت: 2

ص:55

«آيا مردم گمان كرده اند كه با ادعاى ايمان رها مى شوند و آزمايش نمى گردند؟»

اين آزمايش در همه كس يكسان نيست، در حالتهاى مختلف به گونه هاى متفاوت،صحنه آزمايش براى انسان پيش مى آيد:

«وَلَنَبْلُوَنَّكُم بشي ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْامْوالِ وَالْانْفُسِ وَالثَّمَراتِ وَبَشِّرِ الصّابِرينَ.» «(1)» «ما شما را با ترس و گرسنگى و كمبود مال و جان و سودها آزمايش مى كنيم. و بشارت دهصابران را.»

در آزمايش الهى حتى پيامبران نيز مستثنى نيستند و آزمايشهاى باشكوهى را مى گذرانند.

«وَاذ ابْتَلى ابْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَاتَمَّهُنَّ.» «(2)» «و زمانى كه ابراهيم را پروردگارش آزمود و او آزمايش را به پايان برد.»

برخى از اين آزمايشها چهره مطلوب دارد و آشكار نيز هست «(3)» و برخى ديگر پيچيده و سنگين و ناپيدا كه قرآن از آنها به بلاى عظيم ياد مى كند. «(4)» حج از آزمايشهاى سخت و بزرگى است كه بگونه اى همگون، همه


1- - بقره: 155
2- - بقره: 124
3- - وليبلى المؤمنين منه بَلاءً حسناً انفال: 17. إنّ هذا لهو البلاءُ المبينُ صافّات: 106.
4- - وَفي ذلكم بلاءٌ من رَبِّكم عظيمٌ اعراف: 141.

ص:56

مؤمنان در تمام عمر يك بار در آن آزمايش مى شوند. على- ع- در اين مورد چنين بيان مى فرمايد:

«أَلا تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ- سُبْحانَهُ- اخْتَبَرَ الأَوَّلينَ مِن لَدُنْ آدَمَ-صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِ- إلَى الآخِرِينَ مِنْ هذَا الْعالَمِ بِأَحْجارٍ لا تَضُرُّ وَلا تَنْفَعُ، وَلا تُبْصِرُ وَلا تَسْمَعُ، فَجَعَلَها بَيْتَهُ الْحَرامَ الَّذِي جَعَلَهُ اللَّهُ لِلنّاسِ قِياماً، ثُمَّ وَضَعَهُ بِأَوْعَرِ بِقاعِ الْأَرْضِ حَجَراً، وَاقَلِّ نَتآئِق الدُّنْيا مَدَراً، وَأَضْيَقِ بُطُونِ الْأَوْدِيَةِ قُطْراً بَيْنَ جِبالٍ خَشِنَةٍ وَرِمالٍ دَمِثَةٍ، وَعُيُونٍ وَشِلَةٍ، وَقُرىً منقَطِعَةٍ، لَا يَزْكُو بِها خُفٌّ، وَلا حافِرٌ وَلا ظِلْفٌ.

ثُمَّ أَمَرَ آدَمَ- عَلَيْهِ السَّلامُ- وَوَلَدَهُ أَن يَّثْنُوا أَعْطافَهُمْ نَحْوَهُ، فَصارَ مَثابَةً لِمُنتَجِعِ أَسْفارِهِمْ، وَغايَةً لِمُلْقى رِحالِهِم، تَهْوِي إِلَيْهِ ثِمارُ الْأَفْئِدَةِ مِنْ مَفاوِزِ قفارٍ سَحِيقَةٍ، وَ مَهاوي فِجاجٍ عَمِيقَةٍ، وَّجَزائِرِ بِحارٍ مُنقَطِعَةٍ، حَتّى يَهُزُّوا مَناكِبَهُمْ ذُلُلًا، يُهَلِّلُونَ للَّهِ حَوْلَهُ، وَيَرْمُلُونَ عَلى أَقْدامِهِمُ شُعْثاً غُبْراً لَهُ، قَدْ نَبَذُوا السَّرابِيلَ وَراءَ ظُهُورِهِمْ، وَشوَّهُوا بِإعْفاءِ الشُّعُورِ مَحاسِنَ خَلْقِهِمْ، ابْتِلآءً عَظيماً وَامْتِحاناً شديداً، وَاخْتِباراً مُّبِيناً وَّتَمْحِيصاً بَلِيغاً، جَعَلَهُ اللَّهُ سَبَباً لِّرَحْمَتِهِ، وَوُصْلَةً إِلى جَنَّتِه.

وَلَوْ ارادَ- سُبْحانَهُ- أَنْ يَّضَعَ بَيْتَهُ الْحَرامَ وَمَشاعِرَهُ الْعِظامَ بَيْنَ جَنّاتٍ وَّأَنْهارٍ، وَّسَهْلٍ وَّقَرارٍ، جَمَّ الْأَشْجارِ، دانِي الثِّمارِ، مُلْتَفَّ الْبُنى، مُتَّصِلَ الْقُرى، بَيْنَ بُرَّةٍ سَمْراءَ، وَرَوْضَةٍ خَضْراءَ وَأَرْيافٍ مُحْدِقَةٍ، وَّعِراصٍ مُّغْدِقَةٍ، وَرِياضٍ ناضِرَةٍ، وَّطُرُقٍ عامِرَةٍ، لَكانَ قَدْصَغُرَ قَدْرُ الْجَزاءِ عَلى حَسَبِ ضَعْفِ الْبَلآءِ.

وَلَوْ كانَ الْإساسُ الْمَحْمُولُ عَلَيْها وَالأَحْجارُ الْمَرْفُوعُ بِها بَيْنَ زُمُرُّدَةٍ خَضْراءَ، وَياقُوتَةٍ حَمْراءَ وَنُورٍ وَّضِياءٍ، لَخَفَّفَ ذلِكَ مُصارَعَةَ الشَّكِّ فِى الصُّدُورِ، وَلَوَضَعَ مُجاهَدَةَ إِبْلِيسَ عَنِ الْقُلُوبِ، وَلَنَفى مُعْتَلَجَ الرَّيْبِ مِنَ النَّاسِ، وَلكِنَّ اللَّهَ يَخْتَبِرُ عِبادَهُ بَأَنْواعِ الشَّدائِدِ، وَيَتَعَبَّدُهُم بِأَنواعِ الْمَجاهِدِ، وَيَبْتَلِيهِمْ بِضُرُوبِ الْمَكارِهِ، إِخْراجاً لِلتَّكَبُّرِ مِن قُلُوبِهِمُ، وَإِسْكاناً لِلتَّذَلُّلِ

ص:57

فِي نُفُوسِهِمْ، وَلِيَجْعَلْ ذلِكَ ابْواباً فُتُحاً إلى فَضْلِهِ، وَأَسْباباً ذُلُلًا لِعَفْوِهِ.» «(1)» «نمى بينيد خداوند چگونه آزمايش نمود آدم را تا آخرين نفر از مردم اين دنيا، با سنگهايى كه نه زيانى دارد و نه سودى و نه مى بينند و نه مى شنوند، آن تخته سنگها را بيت خود قرار داد آنگونه كه وسيله قوام و قيام مردم باشد. آنگاه آن خانه را در سخت ترين سرزمينها كه سنگ بسيار و كلوخ كمتر و دره هاى پرعمق دارد، در ميان سلسله جبال درشت و ريگهاى نرم و چشمه هاى كم آب و آباديهاى پراكنده كه هرگز دام در آن پروار نمى شود. آنگاه خداوند آدم و فرزندانش را فرمود كه چشم به سوى آن بگردانند.

از اين رو، اين خانه، مرجع و مأواى آنها شد. دلها به آن سمت كشيده شد و از سرزمينها و بيابانها و دره ها و جزاير جدا افتاده با ذلت و تهليل گويان در حالى كه موهاى ژوليده و غبارآلود دارند، به زيارت آن مى شتابند. و اين در حالى است كه لباسهاى خويش را پشت سر گذارده و با زياد نمودن موها، سيماى زيباى خود را زشت نموده اند تا امتحانى بزرگ و آكنده از مشقت را در برابر خدا به نمايش گذارند.

و خداوند اين آزمايش را وسيله رحمت و رسيدن به قرب وصال و بهشت خويش قرار داد.

اگر خداوند مى خواست خانه خود و مشاعر بزرگ دين را در ميان انبوه درختان سرسبز و نهرها و زمينهاى هموار و محلّ خرم پردرخت ميوه دار و پربنا و آبادى هاى متصل به يكديگر كه گرداگردِ آن مزارع گندم سرخ فام و مرغزار سبز و كشت زارها و بساتين پرآب و زراعتهاى تر و تازه و راههاى آباد و پر رهرو قرار دهد؛ در اينصورت ميزان اجر حج نيز برحسب كاهش ميزان سختى آزمايش اندك مى شد. و هرگاه پايه هايى كه اين را محتمل گشته و سنگهايى كه


1- - نهج البلاغه، خطبه قاصعه، 192

ص:58

به واسطه آنها، اين بنا برافراشته، از سنگهاى قيمتى چون زمرد سبز و ياقوت سرخ با نور و درخشش چشمگير ساخته مى شد، از شتاب شك در دلها فرو مى كاست و تلاش ابليس را در وسوسه كردن دلها خنثى و ريب را از دلها مى زدود. لكن خداوند بندگانش را با انواع سختيها و تعبدهاى جانكاه و شدايد، آزمايش مى كند تا تكبر را از دلهاى آنان بزدايد و امكان تذلل در آنها بوجود آورد و آن را وسيله و مركبى هموار براى رسيدن به فضل و عفو خويش قرار دهد.

بُعد اقتصادى حج

حقيقت اين است كه انسان وقتى عمق و گستردگى ابعاد معنوى و روحى حج را مورد مطالعه قرار مى دهد، در اين كه چنين عبادت پرمعنويتى، بعد اقتصادى و آثار سازنده مادى نيز در زندگى انسان داشته باشد، احساس ترديد مى كند. اين نوع يك سو نگرى، آفتى است كه بسيارى در بررسى مسائل جامع اسلامى دچار آن مى گردند و در تحريف مسائل اساسى عاملى عمده محسوب مى شود.

آنان كه به بهانه حفاظت از معنويت و روحانيت حج، سعى در هر چه تهى تر كردن محتواى حج دارند، معمولًا دچار چنين آفتى هستند ولى غافل از آنند كه اسلام و روح حج بزرگتر و وسيع تر از ظرفيتِ كوچكِ فكر و مطامع آنها است.

شايد به دليل همين آفت فكرى است كه پيامبر خدا-ص- ناگزير طى يك توصيه، جامعيت حج و بعد اقتصادى آن و امكان بهره گيرى هاى

ص:59

اقتصادى و تجارت در اوقات حج را بهصراحت تجويز فرموده است. «(1)» گر چه تعبير جامع «لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ» در قرآن، بى شك منافع اقتصادى حج را نيز شامل مى گردد و نكته ظريفى را در رابطه با بعد اقتصادى تفهيم مى كند كه ملتهاى مختلف مسلمان مى توانند با ارائه مظاهر رشد اقتصادى و نمونه كالاهاى توليدى خود در ايام حج، همه مسلمانان را در جريان وضع كلى اقتصادى جهان اسلام قرار دهند و سطح توليد و رشد اقتصادى را از نظر كمى و كيفى به اطلاع همگان برسانند. و از اين رهگذر زمينه هاى همفكرى و تعاون و مشاركتهاى اقتصادى را در ميان ملل مختلف مسلمان فراهم آورده و در بالا بردن رشد اقتصادى كشورها و ملل عقب افتاده مسلمان و در حال رشد كمك نمايند.

به اين ترتيب، در ايّام حج نمايشگاه عظيمى از فراورده هاى كشاورزى،صنعتى، و ... مسلمانان كشورهاى مختلف اسلامى تشكيل مى گردد و جوامع اسلامى مى توانند به بركت حج، از يك بازار مشترك و بين الملل اسلامى برخوردار گردند و مبادلات تجارى و روابط اقتصادى فيمابين كشورهاى اسلامى رونق و گسترش بيشترى پيدا كند.

اين نكته را مى توان از روايتى كه هشام بن حكم در زمينه فلسفه حج از امام صادق- ع- نقل مى كند استنباط نمود:

«وَليَنْزعَ كُلُّ قَوْمٍ مِنَ التّجاراتِ مِنْ بَلَدٍ الى بَلَدٍ وَيَنْتَفِعَ بِذلِكَ الْمكارى والْحمال.» «(2)»


1- - سنن ابى داود، كتاب 11، باب الاذن بالتجارة في اوقات الحجّ، حديث 4-/ 6. امام على- عليه السلام- نيز در خطبه اول نهج البلاغه مى فرمايد: فرض عليكم حجّ بيته ... يحرزون الأرباح في متجر عبادته.
2- - وسائل الشيعه، ج 8، ص 9، به نقل از علل الشرايع.

ص:60

«تا هر ملتى بخشى از تجارتهاى خود را از شهرى به شهرى ببرند و از اين رهگذر،صاحبان مركبها و چارپايان باربر، سود ببرند.»

در دنباله اين روايت آمده است:

«لَوْ كانَ كُلُّ قَوْمٍ انَّما يَتَكَلَّمُونَ عَلى بِلادِهِمْ .. خرَبَتِ الْبِلادُ وَسقطَتِ الْجلب وَالْارْباح.» «(1)» در روايتى ديگر، امام زين العابدين- ع- مى فرمايد:

«حَجُّوا ... تَتَّسِعَ ارْزاقُكُم وَيَصْلُحَ ايمانكُمْ وَتَكُفُّوا مَؤُونَةَ النَّاسِ وَمَؤُونَةَ عَيالاتِكُمْ.» «(2)» «حج بجا آوريد تا روزيتان افزون و ايمانتان شايسته تر شود و در تأمين معاش مردم و زندگى خويش خودكفا شويد.»

فقر، كه يكى از عوامل ريشه اى كفر «(3)» است و از مناسبات غلط اقتصادى و ركود فعاليتهاى توليدى ناشى مى گردد، با حج بيت اللَّه درمان مى پذيرد. آنگونه كه امام على- عليه السلام- مى فرمايد:

«انَّ افْضَلَ ما تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ ... وَحَجُّ الْبَيْت وَاْعتمارُهُ فَانَّهُما يَنْفِيانِ الْفَقْرَ وَيَرْحضانِ الذَّنبَ.» «(4)» «از بهترين وسائلى كه مى توان به آن توسل جست ... حج خانه خدا و بجا آوردن عمره است كه فقر را از ميان مى برند و گناهان را پاك مى گردانند.»


1- - وسائل الشيعه، ج 8، ص 9، به نقل از علل الشرايع.
2- - وتتّسع أرزاقكم وتكفّون مؤوناتِ عَيالاتِكمْ مأخذ سابق و نيز ص 5، حديث 7، از همان مأخذ.
3- - قال الصادق- ع-:« كادَ الفقرُ أن يكونَ كُفراً» سفينة البحار، ج 2، ص 378.
4- - نهج البلاغه، خطبه 110

ص:61

كدام تعبير در ارائه بعد اقتصادى حج و تشويق مسلمانان به بهره گيريهاى مشروع اقتصادى از عبادت بزرگ حج، رساتر از اين جمله مى تواند باشد كه پيامبر خدا-ص- فرمود: «وَحَجُّوا تَسْتَغْنُوا»؛ «(1)» «وحج بجا آوريد تا بى نياز و خودكفا شويد.»

استغناى مادى مسلمانان حقيقتى برتر از استقلال اقتصادى است؛ زيرا بسيارى از كشورها كه با تلاش فراوان به مرحله استقلال اقتصادى رسيده اند، ناگزيرند تا خودكفايى نهايى سياست اقتصادى منفى وصرفه جويى و چشم پوشى از بسيارى از نيازهاى مبرم خود را تحمل كنند.

براى رسيدن به خودكفايى نهايى جهان اسلام و استغناى همه جانبه جامعه بزرگ اسلامى، بايد با برنامه ريزيهاى حساب شده و دقيق از فرصت خدادادى حج بهره گيرى نمود و بدون آن كه لطمه اى به قداست و معنويت حج وارد شود، همه مسلمانان از اين خوان گسترده الهى استفاده كنند.

تجلى نظام امت و امامت در حج

قرآن، همه مسلمانان را از هر نژاد و رنگ و با هر زبان و تاريخ و فرهنگ و در هر سرزمين كه زندگى مى كنند، امت واحده مى خواند:

«انَّ هذِهِ امَّتُكُمْ امَّةً واحِدَةً وَانَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ.» «(2)» «اين است امت شما كه متحد است و من خداى شمايم، همگى مرا پرستش كنيد.»


1- - من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 94؛ به نقل از وسائل الشيعه، ج 8، ص 7
2- - انبياء: 21

ص:62

پيوستگى و وحدت امت، به خاطر داشتن عقيده، نظام، آرمان و هدفهاى مشتركى است كه همه مسلمانان در عمل آن را متجلّى مى سازند.

چنين پيوستگى و وحدتى، ناگزير به هماهنگى و مركزيت و رهبرى بسيار عميق و وسيع و پيچيده اى نيازمند است كه با توجه به همه زمينه ها و استعدادها و امكانات بالقوه وبالفعل، حركتها و جنبشها را در تمامى ابعاد حيات امت بر اساس عقيده و نظام اسلامى و در جهت آرمانهاى مردم مسلمان برنامه ريزى و سازماندهى و رهبرى نمايد.

حركت با آهنگ واحد و تحت نظام و در خط واحد، آن هم ابعاد گسترده امت، نياز به تمرين و عادت دارد. اسلام چنين آموزشى را كه بدون آن، نظام امّت و امامت تحقق نمى پذيرد، در عبادات دسته جمعى به شكل مؤثرى معمول داشته است. برگزارى فرايض يوميه و نماز جمعه و عيد بهصورت اجتماعى و جماعت و همچنين مراسم حج، آموزشگاه بزرگ اين تشكل و هماهنگى و حركت در جهت هدفهاى مشترك است.

ميزان تجلى روحِ امامت در حج را مى توان از روايتى كه مفضل بن عمر از امامصادق- ع- نقل مى كند به دست آورد:

«ثُمَّ انّى اخْبِرُكَ انَّ الدّينَ وَاصل الدّينِ هُوَ رَجُلٌ وَذلِكَ الرَّجل هُوَ الْيَقِين وَالايمان وَهُوَ امامُ امَّتِهِ او اهْلِ زَمانِهِ فَمَنْ عَرَفَهُ عَرَفَ اللَّه وَدينَهُ وَمَن انْكَرَهُ انْكَرَ اللَّهَ وَدِينَهُ وَمَنْ جَهِلَهُ جَهِلَ اللَّهَ وَدينَهُ وَلا يُعْرَفُ اللَّهُ وَدينُهُ وَحُدودُهُ وَشَرايعُهُ بِغَيْرِ ذلِكَ الامام فَذلِكَ أَنَّ مَعْرِفَةَ الرِّجالِ دينُ اللَّهِ ... وَاخْبِرُكَ انّي لَوْ قُلْتُ انَّ الصّلوةَ وَالزَّكوةَ وَصَوْمَ شَهْرِ رَمَضان وَالْحَجّ وَالْعُمْرَةَ وَالْمَسْجِدَ الْحَرامَ وَالْبَيْتَ الْحَرامَ وَالطُّهُور وَالاغْتِسال مِنَ

ص:63

الجِنابَةِ وَكُلّ فَريضَة كان ذلِكَ هُوَ النَّبِيُّ الّذي جاء مِنْ عِنْدِ رَبِّه لَصَدَقْتُ لِانَّ ذلِكَ كُلّه انَّما تُعْرَفُ بِالنّبيّ وَلَوْ لا مَعْرفَةُ ذلِك النَّبِيّ وَالْايمانُ بِهِ وَالتَّسْليمُ لَهُ ما عُرِفَ ذلِكَ. فَهذا كُلُّهُ ذلِكَ النَّبيّ-صلى اللَّه عليه وآله- ... انَّما هُوَ الرَّجلُ ... مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَقَدْ اطاعَ اللَّهَ.» «(1)» «آنگاه من تو را خبر مى دهم كه بدانى دين و ريشه آن مردى است، و آن مرد همان يقين و ايمان است، و او امام امتش و پيشواى مردم زمانش. هر كس او را بشناسد، خدا و دينش را شناخته است و هر كس او را انكار كند خدا و دينش را انكار نموده. كسى كه او را نشناسد خدا و دينش را نشناخته است و او خدا و دين خدا و حدود و شرايع خدا را نمى شناسد. همه اينها تعبيراتى است از شخص امام. اينست كه شناخت مردمان شناخت دين خدا است ...

من به تو خبر مى دهم، هرگاه من گفتم نماز و زكات و روزه ماه رمضان و حج و عمره و مسجدالحرام و بيت خدا و پاكى و غسل و هر واجب ديگر، همه اينها پيامبر است كه از پيش خدا آمده، درست گفته ام.

چون همه اين حقايق با پيامبر شناخته مى شود و اگر معرفت به پيامبر نبود، ايمان به او و تسليم در برابر او شناخته نمى شد. اينها، همه، پيامبر است و او يك مرد است. هر كس كه رسول خدا را اطاعت كند خدا را اطاعت كرده است.»

رسول خدا-ص- فرمود:

«مَنْ حَجَّ وَلَمْ يَزُرْني فَقَدْ جَفاني.» «(2)» «كسى كه حج بجا آورد و مرا زيارت نكند به من جفا كرده است.»

امام باقر هنگامى كه به انبوه طواف كنندگان نگريست، فرمود:


1- - مرآة الانوار و مشكوة الاسرار، ص 13-/ 14
2- - مستدرك الوسائل، كتاب حج، ص 189

ص:64

«امِرُوا انْ يَتَطَوَّفُوا بِهذا ثُمَّ يَأتُونا فَيُعَرِّفُونَنا مَوَدَّتَهُمْ ثُمَّ يُعرِضُوا عَلَيْنا نَصْرَهُمْ.» «(1)» «به مردم دستور داده شده است كه طواف بجا آورند، آنگاه به سوى ما آيند و دوستى خود را نمايان سازند و يارى خود را به ما عرضه نمايند.»

گويى پايان حج حركت امت و رهبرى امام است كه امّت با نيرو گرفتن از مناسك حج تمامى امكانات و قدرت خود را در اختيار رهبرى مى گذارد تا امت، امام را پيروز كند و امام نيز در نهايت، امت را.

بار خدايا! حج مسلمانان را با روح و زنده بدار!

ما را به روح و فلسفه و حقيقت حج آشناتر فرما!

آنچه را كه نداريم و بايد داشته باشيم در سايه حج خانه ات به ما عطا فرما!

نظام امت را كه باقى دارنده نبوّت و وحى است، در حج ما متجلّى گردان!

پيروزى امام و امت را در سايه حقّ تعجيل فرما!


1- - مستدرك الوسائل، كتاب حج، ص 189

ص:65

گام دوّم: بازگرداندن حجّ به شيوه ابراهيمى

اشاره

بزرگترين آفت جريانها و حركتهاى سرنوشت ساز تاريخى، خطر رجعت و تحريف و بدعت است. عوامل آفت زا، بدون آن كه از خود مخالفت و مقاومتى نسبت به اصل جريان و حركت نشان دهند، در كنار آن رشد مى كنند و به تهى كردن محتواى حركت و بازگرداندن آن به سود خويش و ايجاد دگرگونيهاى ريشه اى، كه جريان و حركت را خنثى و از تحرك بازدارد، همت مى گمارند. گونه هاى مختلف اين آفت ها را در كنار همه جريان هاى بزرگ تاريخى مى توان يافت. هرقدر عظمت حركت بيشتر باشد، نوع آفت نيز پيچيده تر و خطرناكتر خواهد بود. ولى بسيارى از جريان هاى عظيم تاريخى توانسته اند على رغم وجود آفتهاى گوناگون، به راه خود ادامه دهند.

حركتِ رهايى بخش اسلام در مسير تاريخى خود، همواره دچار

ص:66

اين آفت ها بوده و از راههاى مختلف و به اشكال به ظاهر متفاوت در معرض خطر رجعت و تحريف و بدعت قرار گرفته است؛ ولى از آنجا كه منبع و ريشه اصيل اين نهضت جهانى بزرگ؛ يعنى قرآن، باصيانت الهى تضمين شده: «إنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَانّا لَهُ لَحافِظُونَ.» «(1)» على رغم آسيب هايى كه بر برخى فروع آن وارد شده، همچنان استوار و بى خلل، روشنگرِ راه انسان هاى حقيقت جو مانده است.

در اين ميان، گروهى كه قرآن آنان را تحت عنوان و مشخّصه «فَامَّا الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ» «(2)» معرفى مى كند، با تلاشى مذبوحانه و تفسيرهايى ناهنجار، برخى از فروع و بخشهاى اصيل اسلام را هدف اغراض شوم خود قرار داده و به تحريف و بى محتوا كردن آنها پرداخته اند.

در بسيارى از موارد، هدف اينان نسخ و مسخ اسلام و تحريف اصل دين نبوده است؛ بلكه اميال و هواها و بازتاب منفعت طلبى ها و جبهه گيرى هاى نابحق و مقاومت در برابر موضع حق، آنان را به تحريف و بدعت در فروع واداشته است «ثُمَّ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ اساؤُوا السُّوأى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ.» «(3)» از جمله بخشهاى اصيل و مهم اسلامى، كه به دليل اهميت بيشتر و نقشى كه در حفظ و حراست اساسى اسلام دارد و همواره در معرض خطر بى محتوا شدن و تحريف قرار گرفته است، مسأله حج و محتواى گسترده و حركت آفرين آن مى باشد كه فرمود: «لا يَزالُ الدّينُ قائِماً ما قامَتِ


1- - حجر: 9
2- - آل عمران: 7
3- - روم: 10

ص:67

الْكَعْبَةُ.»

حج، با داشتن بار سياسى و ابعاد مختلف اجتماعى- اقتصادى، مى توانست هر سال تحوّلى بنيادين و حركتى انقلابى در زندگى مسلمانان و در نهايت در اوضاع سياسى جهان اسلام ايجاد كند و به دليل تماس مستقيم با مسأله حكومت و رهبرى و امامت مسلمانان مهمترين اصل اسلامى و بنيادى ترين مسأله جهان اسلام را همراه داشته است؛ به طورى كه حجصحيح و پرمحتوا مى توانست اوضاع جهان اسلام و زندگىصدها ميليون مسلمان را دگرگون و در نتيجه همه قدرت طلبان ناصالح و حكام و سردمداران آشفته بازار سياست و اقتصاد مسلمانان را از رسيدن به مقاصد شوم خود محروم سازد.

از اين رو، همه كسانى كه به نحوى منافعشان از طريق انجام مراسمصحيح حج به خطر مى افتاد و سرنوشت خود را با مسأله حج در ارتباط مى ديده اند، سعى بر آن داشته اند كه به گونه اى از آثار بنيان كن حج در امان بمانند و قدرت و منافع خود را در برابر خطرات ناشى از حج، آسيب ناپذير سازند.

شيطانى ترين راه براى تأمين اين هدف شوم، ابقاى ظاهر حج و حفظ شكل و قالب ظاهرى و بى محتوا كردن و خنثى نمودن آن بود، كه در نهايت (حج بى محتوا) مى توانست بهصورت عامل و وسيله اى براى تأمين اهداف شوم آنها تغيير ماهيت دهد.

در چند قرن اخير كه پاى استعمار غرب و شرق به كشورهاى اسلامى باز شد و منابع سرشار اقتصادى مسلمانان بهصورت وحشتناكى

ص:68

مورد هجوم قرار گرفت و به يغما رفت و به منظور هموار شدن راه غارتِ بيشتر، استقلال سياسى، اقتصادى و فرهنگى از مسلمانان سلب گرديد.

خطر تحريف حج بيش از پيش مطرح شد و اين فاجعه عظيم به شكل ديگرى رخ داد.

اين بار حج، به عنوان عامل بزرگ بيدارى مسلمانان و حركت عظيم ضد استكبارى، بهصورت سدى محكم و استوار در برابر هجوم و يورش غرب و شرق قرار گرفت و اينجا بود كه دشمن جديدى براى خنثى كردن آن، به مبارزه و پيكار با حج همّت گمارد.

اين دشمن غدار نيز، از تجربيات شيطانى دشمن اول سود برد و سعى بر آن داشت كه بدون ايجاد وقفه و خللى در انجام شكل ظاهرى مراسم حج، آن را از درون تهى نمايد و به سود خود تغيير ماهيت دهد.

اين ساده لوحى است اگر ما تصور كنيم كه توطئه مشترك استكبار و طاغوتها، متمركز در براندازى حج و ممانعت از برگزارى مراسم آن است؛ زيرا اين توطئه نه تنها عملى نيست كه اصولًا سودى هم براى استكبار و طواغيت دربر نخواهد داشت، و حتى الامكان بهره گيرى از اين فرصت مناسب و ايده آل را از آنها خواهد گرفت.

عمق و پيچيدگى اين توطئه و سياستگزارى مشترك شوم در اين است كه: دشمن سعى در برگزارى حج دارد و تلاش ظاهرى و سياستگزارى آشكار او در اين است كه اين مراسم هر چه با شكوه تر و با آرايشى بهتر انجام گيرد؛ ولى بهصورت قالبى تهى وصد درصد فاقد محتوا و به دور از هر نوع بهره گيرى، در جهت ايجاد وحدت و قدرت

ص:69

و تشكل امت اسلامى.

اين بدعت بزرگ و خطرناك، با زمينه سازى ها و تمهيدات فراوانى بهصورت يك امر عادى و كاملًا اسلامى درآمده و دشمن با كمك وعاظ السلاطين و فقيهان دربارى، حج بى روح و فاقد محتوا و بى خاصيت را به جاى حج واقعى و حج رسول اللَّه-ص- به كرسى مشروعيت نشانده است.

و در اين موفقيت تا آنجا پيش رفته كه حجى جز اين مراسم خشك و بى روح را غير اسلامى و احياناً بدعتى در اسلام معرفى كرده است.

متأسّفانه بايد اعتراف نمود كه اين توطئه عميق و پيچيده در بسيارى از محافل اسلامى و قشرهاى ناآگاه، مؤثّر افتاده و جبهه طواغيت و استكبار در اين مبارزه خطرناك به پيروزى نسبى دست يافته اند.

بايد توجه داشت اين اولين بار نيست كه حج، اين سنّت حيات بخش الهى، دچار تحريف و قلب ماهيت مى شود، بلكه در دوران جاهليت قبل از اسلام نيز، على رغم حجصحيح ابراهيم و انبياى عظام- عليهم السلام- استعمارگرانِ فرصت طلب آن را به مراسم تجليل بتها و وسيله اى براى مقاصد سلطه جويانه خود تبديل نمودند. و سالهاى متمادى، دستِ توده هاى محروم و تحت ستم را از بهره گيرىصحيح از اين موهبت قدرت آفرين مستضعفان، كوتاه ساختند.

بررسى مشابهت ها و مشتركاتى كه بين بدعت جديد و تحريف دوران جاهلى وجود دارد، مى تواند با توجه به قاطعيتى كه اسلام در ايجاد و تحول عميق در انجام مراسم حج و پاك سازى آن از لوث شركها و بدعت ها نشان داده است، ما را به لزوم تجديد اين تحول و پاكسازى

ص:70

و نيز خطر چنين بدعت شومى واقف گرداند.

سابقه تاريخى مكّه و كعبه

نصوص اسلامى از قدمت و سابقه تاريخى شهر مكه و ارزش والاى اين سرزمين، سخنان جالبى به ميان مى آورد. «(1)» و «دحوالأرض» را، كه اشاره اى پيچيده به خدا و ارزش شهر تاريخى مكه است، از روزهاى مقدّس و داراى ارزش اسلامى معرفى مى كند. همچنين «بكّه» كه نام ديگر مكّه است، بيانگر ازدحام و تراكم جمعيت است كه خود، شاهد ديگرى است بر سابقه تاريخى و ارزش اين سرزمين مقدس.

قرآن، احترام به مكّه را آنقدر بالا مى برد كه چون امر مقدسى بر آن سوگند ياد مى كند؛ «لا أُقْسمُ بهذا البَلدِ وَأنْتَ حِلٌّ بهذَا البلدِ.» «(2)» رسول خدا-ص- فرمود:

«يا أَيُّهَا النَّاسُ! إنَّ اللَّهَ حَرَّمَ مكّةَ يومَ خَلقَ السمواتِ والأَرْضَ.» «(3)» ولى آنچه كه در اين بحث، درخور اهميت بيشتر است، بحث از كعبه، خانه مقدس خداست. كعبه، اوّلين خانه اى است كه به منظور عبادت توده هاى مردم بنا گرديد و اولين مركزى است كه به عنوان پايگاه توحيد، پايه هايش برافراشته شد.


1- - ر. ك. فروع كافى، جلد 4، ص 190-/ 188
2- - بلد: 2
3- - سنن ابن ماجه، جلد 2، ص 1038

ص:71

«انّ اوّلَ بَيتٍ وُضعَ لِلنّاسِ لَلَّذي بِبَكّةَ مُباركاً وهدىً لِلْعالمينَ فيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مقامُ ابراهيمَ ومنْ دَخلهُ كانَ آمناً.» «(1)» وقتى يهوديان از تغيير قبله مسلمانان خشمگين شدند و پشت به بيت المقدس ايستادن را نوعى بى احترامى نسبت به شهر تاريخى و معبد پرسابقه بيت المقدس تلقّى كردند؛ قرآن آنان را به سابقه تاريخى كعبه متوجّه ساخت و كعبه را داراى سابقه بيشتر و ارزش كهن تر معرفى كرد، و آن را بيت عتيق (وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ العَتيقِ) «(2)»، خانه كهن، ديرپاى و سابقه دار خواند. و پيامبر آن را محاذى بيت معمور و برابر عرش پروردگار، كه مطاف فرشتگان است، و تنزّل ملكى آن دانست.

قرآن، كعبه را يادگار ابراهيم و مبيّن توحيد خالص شمرد، كه در بناى آن خلوص و پاكى بيت ابراهيم و اسماعيل قداست خاصى به شكل هندسى آن بخشيده است.

«وَاذْ يَرْفعُ ابراهيمُ القَواعدَ منَ البيتِ واسماعيلُ؛ رَبَّنا تَقبَّلْ منّا انَّكَ أَنتَ السَّميعُ العَليمُ.» «(3)» و به دستور خدا مى بايست اين خانه مقدس از هر نوع آلودگى ظاهرى و نيز از شرك و ستم مبرّا و پاك باشد: «وَاذْ بَوَّأْنا لابراهيمَ مكانَ البيتِ أنْ لا تُشْرِكْ بي شَيْئاً وَطَهِّرْ بَيتِي لِلطَّائِفينَ وَالقائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ.» «(4)» و اين فرمان، به صورت پيمانى توحيدى با ابراهيم و اسماعيل بسته شد:


1- - آل عمران: 96
2- - حج: 29
3- - بقره: 127
4- - حج: 26

ص:72

«وَعَهِدْنا الى ابراهيمَ واسْماعيلَ انْ طَهِّرا بَيتي للطَّائِفينَ وَالعاكفينَ والرُّكَّعِ السُّجُودِ.» «(1)» خدا با وجود آن كه مبرا و منزّه از تلبس زمانى است، چنين خانه پاكى را به خود اختصاص داد و به شرف «بيتى» مفتخر فرمود. و در آلوده سازى آن سخت ترين هشدار و دردناكترين عقوبتها را وعده داد كه:

«وَمَن يُرِدْ فيهِ بِالحادٍ بِظُلمٍ نُذِقْهُ منْ عذابٍ اليمٍ.» «(2)»

سابقه تاريخى حج و مناسك آن

تمامى اين تمهيدها، بدان جهت بود كه اين پايگاه توحيد؛ خانه خدا، الگو براى مردم (مَثابةً لِلنَّاسِ) و نيز مبارك و وسيله هدايت انسانها باشد و در آن مراسم ويژه اى انجام گيرد كه نشان دهنده قداست و متناسب با اهداف و ثمرات آن باشد؛ مراسمى كه هرگونه شرك و وابستگى به غير خدا را از دلها و از زندگى انسانها بزدايد و راه خدا و زندگى خالصانه مردم را هموار سازد.

به همين دليل حج، رسالت جهانى و جاودانه يافت و براى همه قشرها در تمامى اعصار و قرون عموميت پيدا كرد؛ «الّذي جَعَلْناهُ لِلنّاسِ سواءً العاكفُ فيهِ وَالْبادِ.» «(3)» قرآن كريم با جمله اسميه: «وَللَّهِ علَى النّاسِ حِجُّ البَيْتِ مَنِ اسْتطاعَ اليهِ سَبيلًا» استمرار، ثبات و دوام اين فريضه الهى را بيان فرمود و با


1- - بقره: 125
2- - حج: 25
3- - حج: 25

ص:73

تخصيص «مَنِ اسْتَطاعَ» بعد از «عمهم على الناس»، تأكيدى بر تعميم رسالت كرد، و نيز با تعبير «شعائر» بيان ديگرى از قداست تاريخى را، در تبين جايگاه حج ارائه داد كه در مجموع بيانگر اهميت فوق العاده رسالت جهانى و مداوم مراسم توحيدى حج است.

اعراب قبل از اسلام، بدون توجّه به زمان مناسب حج، مراعات اوّل ماه و رؤيت هلال، با شمارش ماهها حج را بهصورت تحريف شده و آلوده به شرك به جا مى آوردند. تا اين كه قرآن، زمان حج را منظم و موكول به رؤيت هلال كرد؛ «يَسأَلُونَك عنِ الأَهِلّة قلْ هِي مَواقيتُ لِلنّاسِ وَالحَجّ» «(1)» آن چنان كه در روزه ماه رمضان نيز، اين نظام را مقرّر فرمود:

«صُومُوا لِلرّؤيةِ وَأَفْطِرُوا للرّؤيةِ.» «(2)» قرآن، مراسم توحيدى كعبه را به «حج» تعبير مى كند. «(3)» و اين نشانه آن است كه واژه حج، قبل از اسلام هم به همان مناسك خاص اطلاق مى شده و نيازى به جعل اصطلاح جديد و «حقيقت شرعى» نداشته است.

جالب آن كه معناى حج، فقط قصد و رفتن به سوى كسى و جايى است و بس، و در حج ابراهيمى آنچه مهم است و مطرح، قصد و مقصد نهايى است.

برخى حج را از لغات سامى دانسته اند كه از ماده «ح، ك» گرفته شده و در عبرانى با تعبير «حك» آمده است و اين دليل ديگرى است بر توسعه حج در ميان اقوام و ملل مختلف.


1- - بقره: 189.
2- - احكام القرآن ابن عربى، جلد 1، ص 99
3- - آل عمران: 197؛ بقره: 185؛ بقره: 196

ص:74

حج آدم

آدم ابوالبشر، پس از جريان آزمايش بزرگ و خروج از بهشت و هبوط به عالم ملك و ماده و يافتن راه توبه براى جبران گذشته و تطهير خود، توسط فرشته خدا به انجام مراسم حج هدايت شد و در پايان مناسك، به وى مژده داده شد كه:

«انَّ اللَّهَ قد غَفَرَ ذَنبَكَ وَاحلَّ لَكَ زَوجَتَكَ فَانْطلقَ آدمُ وغفرَ لهُ ذَنبهُ وقبلتْ مِنْهُ تَوْبتهُ.» «(1)» هنگامى كه آدم، آثار شكوهمند مناسك حج را مشاهده كرد و به بركتِ مراسم حج، خود را از تبعات و پى آمدهاى خطا و لغزش بزرگ پاك و منزه و سبكبال ديد؛ از خداوند توفيق بهره گيرى از اين نعمت عظيم را براى فرزندان خود نيز خواست و خداوند دعاى وى را اجابت كرد كه هر انسانى از نسل وى، هرگاه چون آدم خالصانه در اين راه گام نهد، چون او خالص و پاك گردد.

حج فرشتگان

در نصوص اسلامى، سابقه حج تا پيش از آدم نيز مطرح شده است.

و بر اين اساس حضرت آدم نخستين كسى نيست كه مراسم حج را بجا آورده است. در حديثى از امامصادق- ع- آمده كه از جدّ بزرگوارش نقل مى كند:

هنگامى كه آدم از منا به مكه بازگشت، فرشتگان به استقبال وى


1- - فروع كافى، ج 4، ص 191

ص:75

شتافتند و به او تهنيت گفتند و نويد مقبوليت دادند و گفتند: «اما انَّهُ قد حَججنا هذَا البيتَ قبلَ انْ تحجَّهُ بألفي عام.»

حج ابراهيم

قبل از ابراهيم نيز كعبه مقصد آمال بود و مردم براى انجام حج، رو به سويش مى نهادند. اما ديوارهاى كعبه با گذشت زمان، فرسوده شده و رو به انهدام بوده است:

«كانتِ العربُ تَحجُّ اللَّهَ وانَّما كانَ ردماً ... فَلمّا اذنَ لهُ فِي البناءِ قدمَ ابراهيمُ- عليه السلام- ...»

ابراهيم به امر خدا پايه هاى بيت را از نو برافراشت و با اسماعيل، به راهنمايى فرشته وحى، مناسك حج را به جا آورد. و بنا به گفته برخى نصوص، ابراهيم خود، قبل از تجديد بناى كعبه حج به جا آورده بود. «(1)» او به فرمان خدا، مردم را به حج خانه خدا دعوت نمود:

«وَأذِّنْ في النّاسِ بالحجّ يأتُوكَ رجالًا وعلى كلِّ ظامرٍ يأتِينَ منْ كُلِّ فَجٍّ عَميقٍ.» «(2)» پس از اسماعيل، همچنان حراست از سيادت كعبه و توليت اين پايگاه توحيد، بر عهده فرزندان او بود و پاسدارى از مراسم حج و تطهير آن را از تحريفهاى شرك آلود، پيامبران از فرزندان اسماعيل برعهده داشتند.


1- - فروع كافى، ج 4، ص 203
2- - حج: 27-/ 26

ص:76

حج انبياى عظام

نوح، هنگامى كه كشتيش دچار طوفان سهمگين بود، مراسم حج را به جا آورد.

موسى با هفتاد پيامبر براى حج احرام بست.

يونس در آغاز حج «لبّيك كشّافَ الكربِ العظامِ لبَّيْكَ» گفت.

عيسى ابن مريم حجّش را با «لَبَّيْكَ يا ذَاالمَعارجِ لبَّيْكَ» آغاز نمود.

داود وقتى بر بالاى كوه، موج جمعيت طواف كننده را ديد، دست به دعا بلند كرد.

سليمان با حضور انس و جنّ، مناسك حج را به جا آورد. «(1)»

آغاز دوران تحريف

مردم همچنان به پيروى از انبيا، مناسك حج را به جا مى آوردند تا آن كه: «فَطالَ عَلَيهِمُ الأَمَدُ فَقَستْ قُلوبُهمْ»، به تدريج فساد در زندگى وسپس تحريف در مناسك حج پديدآمد وحج باشرك، آلوده گرديد وقدرت طلبان و سودجويان سلطه گر، از موقعيت كعبه براى تثبيت موضع خود سوء استفاده كردند و هر كدام در كعبه براى خود خدا و آيينى ساختند و در حقيقت پايگاهى بدلى براى حفظ قدرت و منافع خود ايجاد كردند.

قبيله «جرهم» بر ضدّ قبيله «سعد بن عدنان» قيام كرد و سپس «عمرو بن ربيعة بن حارثه» رئيس قبيله «خزاعه» بر «عمرو بن حارث


1- - فروع كافى، ج 4، ص 215-/ 214

ص:77

جرهمى» رئيس قبيله «جرهم» شوريد و آنگاه قبيله «قصى بن كلاب» براى نابودى قبيله «خزاعه» جنگها به راه انداخت و هر كدام بعد از پيروزى و تسلّط بر كعبه، حاكميت خود را با بت جديد و مراسم شرك آلود ويژه اى تثبيت نمودند. «(1)» كلبى در «الاصنام» مى گويد:

قبيله «ازد» هرساله به عنوان حج به مكه مى رفتند و قريش به قصد زيارتِ بتِ عزّى و قبيله «مدحج» براى زيارتِ بتِ «يغوث» و قبائل «لحم و قضاعه و جذام» در محل «اقيصر» حج مى گزاردند.

انتقال حج به يمن

موقعيت كعبه و ريشه دار بودن مناسك حج، هر قبيله قدرتمند، جاه طلب و سلطه جويى را به وسوسه تسخير اين مركز دلها و مقصد آمال، مى انداخت و هر كدام پس از پيروزى ضمن نصب بت ويژه خود و ايجاد بدعت جديد، سعى بر آن داشتند كه مراسم حج هر چه با شكوهتر، و جذابتر و با آرايشى چشمگيرتر برگزار گردد.

در تمامى درگيريها و زد و خوردها، كه بر سر حراست كعبه و سيادت بر آن، رخ مى داد، قدرتهاى سلطه جو على رغم اختلاف و درگيرى و تفاوت در بتهاى ويژه و مراسم مخصوص به خود، در يك جهت متّفق القول بودند و آن اين كه برگزارى مراسم توحيدى حج به زيان مقاصد و منافع تمامى آنان بوده و در نهايت موجب زوال قدرت و نابودى


1- - فروع كافى، ج 4، ص 211

ص:78

مطامع آنها مى باشد. چنانكه هرگونهصدمه و زيان به اصل كعبه و مراسم حج، آنان را از بهره گيرى سرشار از يك موقعيت رايگان كه از گذشتگان به ايشان رسيده است محروم خواهد نمود. پر كردن چاه زمزم توسط قبيله «جرهم» نيز نه به خاطر آن بود كه با ايجاد مشكل آب از حج ممانعت كنند، بلكه اقدامى براى نفى زمينه «سيادت» ديگران محسوب مى شد.

على رغم اين تفكر سودجويانه، براى اولين بار، حادثه جديدى در تاريخ جاهلى رخ داد و فرمانرواى يمن بر آن شد كه اين موقعيت تاريخى را از مكه به يمن انتقال دهد و با حفظ اصل حج و جاذبه آن، محل برگزارى مناسك را تغيير دهد تا كليه بهره هاى مادى و معنوى حاصل از مراسم حج نصيب دربار ابرهه گردد.

به منظور تحقّق بخشيدن به اين آرزو، ابرهه با سپاهى كلان براى ويران نمودن كعبه به سوى مكه حركت كرد. او در اين يورش، از فيلهاى عظيم الجثه و سپاهيان ورزيده استفاده كرد و همه وسائل و ابزار ظاهرى پيروزى را فراهم آورد. ليكن با اين همه تداركات، به وسيله ابابيل و سجيل نابود شدند و اين نقشه خطرناك و شوم عقيم ماند.

قريش كعبه را ويران مى كند

خطر سيلاب ها از يكسو و به غارت رفتن اشياى زرين كعبه از سوى ديگر، قريش را بر آن داشت كه به خاطر استحكام و امنيت و شكوه بيشتر كعبه، آن را منهدم و سپس به نوسازى اش همت گمارند. گرچه اين حادثه همزمان با سيادت مجدد حاميان دين حنيف و آيين توحيدى

ص:79

ابراهيم است و اينك عبدالمطلب و فرزندانش پاسدار حرمت كعبه و اختياردار زمزم و متولى تأمين آب آشاميدنى حاجيانند و شخص پيامبر در دوران جوانى، قريش را در تجديد بنا هدايت و يارى مى دهد؛ اما كعبه همچنان جولانگاه بت داران و هياكل شرك است و هر قبيله اى در خانه خدا بتى دارد و از رهگذر آن منافعى را مى طلبد.

حج پيامبر خدا-ص-

با شكوه ترين حج پيامبر خدا-ص- در سال دهم هجرت به همراهى دهها هزار مسلمان انجام گرفت. در اين حج، عظمت و خلوص و آثار توحيدى مناسك حج به نمايش گذاشته شد و در تاريخ به نام «حجةالوداع» ثبت گرديد.

بى شك «حجةالوداع» تنها حج رسول خدا-ص- در طول دوران مدنى آن حضرت بوده است، اما اين كه آن حضرت در دوران جاهلى و نيز در طول زندگى در مكه حج به جا آورده است يا نه، در ميان اهل حديث و نگارندگان تاريخ اختلاف نظر وجود دارد.

بنابر برخى از روايات اهل تسنن و احاديثى از اهل بيت- عليهم السلام- پيامبر-ص- بارها مراسم حج را به طور پنهانى انجام داد. و برخى از مورّخان علت آن را اختلاف در زمان انجام حج دانسته اند؛ زيرا قريش به واسطه نسى ء، ماههاى حج را به تأخير مى انداختند و پيامبر مى خواست حج را در زمان واقعى آن به جا آورد. از اين رو ناچار بود اعمال حج را مخفيانه انجام دهد.

ص:80

پيامبر خدا-ص- در سال دهم هجرى با گروه بسيارى از مؤمنان و مردم تازه مسلمان، حج گزارد و در اين مراسم با شكوه، مسلمانان اعمال پيامبر را به دقّت تحت نظر داشتند تا حجصحيح را بياموزند و اعمال خود را از آلودگيهاى شرك حج جاهلى به دور دارند. آنان از رسول خدا-ص- مى خواستند كه مناسك حج را به مانند كسى كه تازه به دنيا آمده، به آنان بياموزد. تيزبينى مسلمانان در فراگيرى مناسك توحيدى حج، به آن حد بود كه گاه با شگفتى، سؤال خود را به گونه اعتراض مطرح مى كردند.

از آن جمله، هنگامى بود كه پيامبر به كليه كسانى كه همراه خود هدى نياورده بودند، دستور داد پس از انجام طواف و سعى محلّ شوند؛ يكى از مسلمانان بهصورت اعتراض آميز گفت: ما به عنوان حج خارج شده بوديم و اكنون از موهاى ما آب غسل مى چكد! و هنگامى كه پيامبر به قصد انجام سعى راهى مسعى شد، بسيارى از مسلمانان كه گمان مى كردند سعى از مخترعات مشركين مكه است، با شگفتى عمل پيامبر را تعقيب كردند.

در اين حج با شكوه، در بيابان مكه فرود آمد و به خانه ها نزول نفرمود و اين خود، شكستن روح تن پرورى حاكم بر حج جاهلى بود.

مناسك حج را يكى پس از ديگرى چون ابراهيم بجا آورد، آن چنان كه خدا در قرآن دستور داده بود (فَاتّبِعُوا ملّةَ ابِيكُمْ ابْراهيمَ- از آيين پدرتان ابراهيم پيروى كنيد). مسلمانان نيز چون سربازى در جبهه، از فرمانده خود پيروى مى كردند. گرچه، يكى از اهداف و خصايص بارز در اين حج، تعليم مناسكصحيح حج بود ولى نكته هاى اساسى ديگرى نيز در حجةالوداع وجود دارد كه مى تواند حائز اهميت باشد:

ص:81

دو نكته اساسى در حجةالوداع

1- نمايش قدرت و تجلى روح توحيد

حج سال دهم هجرت (حجةالوداع) اولين و آخرين حج باشكوهى بود كه پيامبر در جمع يارانش، پس از پيروزى اسلام، به جا آورد و خصوصيات آن مى تواند بيانگر معيارهاى درست و اهداف اين مراسم ابراهيمى باشد.

به نقل از كافى و تهذيب و نيز نسائى و بيهقى، رسول خدا-ص- چهار روز به آخر ذيقعده، و بنا به نقل مسلم، پنج روز به آخر ذيقعده از مدينه به قصد حج خارج شد.

به گفته ابن حزم، پنج روز به آخر ذيقعده، از مدينه خارج و چون شب را در ذوالحليفه ماند، چهار روز مانده احرام بست و به سوى مكه حركت كرد) و قبل از حركت، فرمان داد در مدينه و اطراف آن، مردم براى شركت در مراسم بسيج شوند و مناديان باصداى بلند، مسلمانان را به حضور در حج فراخواندند و همه را از حج رسول خدا باخبر نمودند.

پيامبر خدا-ص- خود، به كسانى كه اسلام آورده بودند و دسترسى به آنان نداشت، نامه نوشت كه قصد حج دارد تا كسانى كه توانايى دارند در حج شركت كنند. بدين ترتيب همه مسلمانان جزيرةالعرب با دعوت عمومى پيامبر جهت حضور در اين مراسم باشكوه بسيج شدند و جمعى در مدينه و گروههاى زيادى در اثناى راه به پيامبر ملحق گشتند.

بنا به روايات محدثان اهل سنّت، پيامبر پيش از هجرت دوبار حج گزارد و در روايات شيعه بيش از دوبار، حتّى بيست بار نيز آمده است ولى

ص:82

هيچ كدام در وضعيتى كه «حجةالوداع» انجام گرفته، نبوده است و نمى تواند معيار كامل حج توحيدى، ابراهيمى و محمّدى باشد.

اين حج، به تناسب اهداف و ويژگى هايى كه داشته، به نامهاى مختلف شهرت يافته است:

الف- حجةالوداع: به جهت آن كه رسول خدا در جريان اين حج با مردم وداع گفت و اشاره كرد كه اين فرصت تكرار نخواهد شد و مسلمانان ديگر با حضور وى حج نخواهند كرد.

ب- حجةالبلاغ: پيامبر با استفاده از اين فرصت، طى مناسك حج، بار ديگر كليات پيام وحى را به سمع مسلمانان رساند و مهمترين و جامعترين مسأله بشرى را كه رهبرى و امامت است، در عمل به نمايش گذاشت.

همانطور كه توضيح خواهيم داد، با گفتارىصريح ابلاغ فرمود و در خطبه پايانى، بارها فرمود: «الا هلْ بلغتُ؟»

ج- حجةالتمام: در جريان اين سفر الهى و مناسك توحيدى، آيه «الْيَومَ اكمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ» نازل گرديد و به اين مناسبت، اين حج پيامبر نام «حجةالتمام» كه نشانگر اتمام دين و به نمايش گذاردن همه دين و تمامى پيام اسلام بود به خود گرفت.

د- حجةالاسلام: ابن سعد در طبقات مى گويد: ابن عباس كراهت داشت نام «حجّةالوداع» بر حج رسول خدا بنهد و خود، آن را حجّةالاسلام مى ناميد. شايد اصرار وى از آن جهت بود كه بزرگترين شاخص حج پيامبر آن بود كه در طى مناسك حج، اسلام با تمام محتوايش به نمايش گذارده شد و در برابر حج شرك آلود جاهلى، حجصحيح ارائه گرديد.

ص:83

خصوصيات چشمگير «حجّةالوداع» نشانگر اين حقيقت است كه پيامبر در قالب مناسك حج و در طى اين جريان باشكوه، تمامى قدرت اسلام و عظمت مسلمانان و نقش رهبرى را به نمايش گذاشت. و تجلى روح توحيد را در ايجاد همبستگى با شكوه و استحكام و استوارى و يك سو و يك جهت بودن هدفها و خلوص و پاكى نيتها و خدايى شدن همه حركتها و تلاشها ارائه داد. و دشمنان را در برابر اين همه عظمت و قدرت و معنويت به خضوع و احساس عجز واداشت.

با فتح مكه، تشكّل دشمنان اسلام و سردمداران شرك و الحاد و سران سلطه جوى قريش متلاشى گرديد. ولى نيروهاى پراكنده بازمانده از برخوردهاى گذشته، بدون تشكل ظاهرى در اطراف و اكناف مترصّد فرصتى مناسب براى سازماندهى جديد و تدارك هجوم و يورش مجدد بودند. پيامبر خدا-ص- با چنين نمايش قدرت ظاهرى و عظمت معنوى، آنان را از نوع فكر شيطانى بازداشت و نسبت به هرگونه موقعيتى در زمينه راه اندازى تحريكات و توطئه ها مأيوسشان نمود.

مسلمانان از سراسر جزيرةالعرب كه در اين مراسم شركت كرده بودند، در بازگشت، اخبار اين تشكل باشكوه و رهبرى متحد را به اطلاع همه مى رساندند و به اين وسيله خطر تحرك دشمن در همه جا خنثى مى گرديد.

در اين حج باشكوه، پيامبر در عمل به مسلمانان تعليم داد كه چگونه مى توانند از نيروهاى پراكنده قدرت واحدى را به وجود آورند و با رهبرىصحيح هدفها و مقصدها را متحد كنند و على رغم همه اختلافهاى

ص:84

صورى و شكلى،صف واحدى را در برابر دشمن تشكيل دهند.

2- طرح عينى مسأله رهبرى

در جريان حجّةالوداع مسلمانان به طور عينى، رهبرى پيامبر را ديدند و نقش رهبرى را در انجام مناسك حج و رسيدن به اهداف ومقاصد آن به وضوح درك كردند. آنان در تمامى مراحل، پيامبر را در نقش يك رهبر دلسوز و تحرك آفرين يافتند و به اهميت رهبرى پى بردند.

تصوير چنين مسأله حساسى در يكصحنه، طى عمليات ويژه و با حضور انبوه مسلمانانى كه بايد پس از پيامبر راه او را ادامه دهند، هرچند مشكل و توأم با دشوارى بود اما در نهايت ابتكار خارق العاده اى بود كه مى توانست در تفهيم مسأله اى بدين پايه از اهميت، و انتقال سريع آن به انبوهى از مردم و سپس نشر آن در سراسر جزيرةالعرب مفيد و داراى اثر شايان توجه باشد.

نود هزار يا يكصد و بيست هزار مسلمان بسيج شده، با ديدنصحنه اى جدّى، نه نمايشى، اينك آمادگى آن را مى يابند كه با فكر و احساس مناسب، سخنان پيامبر را در زمينه رهبرى بشنوند و به حقيقت و عمق آن پى ببرند.

اين جمع به راه افتاده و پويا، آهنگ كعبه را با رهبر آغاز، و طواف و سعى را در حضور امام عزم، و وقوف به عرفات و مزدلفه را به پيروى از پيشوا، و قربانى را براى فداكارى در راه رهبر، و رمى جمره و طرد شيطان استكبار درونى و بيرونى را با شناخت و در خدمت او انجام دادند و روح

ص:85

توحيد را در پيروى از رهبرشان، كه با فريادى رسا و قيامى شكوهمند، عليه طاغوت و استكبار بهصحنه آمده، يافتند. و به درستى آموختند كه بدون رهبر، نه براى حرم حرمتى، نه در عرفات معرفتى، نه در مشعر شعورى، نه در منا فداكارى و ايثارى، نه در زمزم نشانه حياتى، نه درصفا رمزصفايى، نه در رمى جمرات نابودى شيطانى و بالاخره نه در حج ظهور بينايى و نه در آن اعمال شعائرى تحقق خواهد يافت. نيز دانستند كه بدون آگاهى به مقام رهبرى و پيروى از او، آن چنان خواهد بود كه امام باقر- ع- با مشاهده فرياد تلبيه حجاج ناآگاه و گم شده و دچار چنگال شياطين و طواغيت فرمود:

«أَتَرى هؤلاءِ الّذينَ يلبّون. واللَّه لَأَصْواتُهمْ أَبَغضُ الى اللَّهِ من اصْواتِ الحمير.» «(1)» پيامبر اكرم در بازگشت از مكه، هنگامى كه به محلى به نام «غدير خم» رسيد دستور داد همه توقّف كنند تا بازماندگان هم برسند، آنگاه در حالى كه برفراز منبرى از جهاز شتر رفته بود خطبه اى طولانى ايراد فرمود و مسأله امامتِ امت را مطرح كرد.

يكصد و ده نفر از اصحاب پيامبر، كه در آنصحنه حضور داشتند، اين حديث را بدون هيچ واسطه اى از پيامبر نقل كرده و هشتاد و چهار نفر از تابعين هم آن را از طريق اصحاب پيامبر بازگفته اند.

علامه امينى سيصد و پنجاه نفر از دانشمندان و تاريخ نويسان اهل تسنّن را، كه حديث غديرخم را با مدارك در كتابهاى خود آورده اند، در


1- - وافى، كتاب الحج، باب النوادر.

ص:86

كتاب نفيس «الغدير» نام برده است.

در اين حديث آمده است كه:

«قالَ رَسولُ اللَّه-صلّى اللَّه عليه وآله وسلم-: ايُّها الناسُ! مَنْ اولى بِالمؤمنينَ مِنْ انفُسهِمْ؟ قالوا: اللَّه اعلم ورسولُهُ. فقال-صلّى اللَّه عليه وآله وسلم-: منْ كنتُ مولاهُ فَهذا علىٌّ مَوْلاهُ.»

از اين روست كه ملاقات با امام و تجديد بيعت با رهبرى امت، به عنوان متمم مناسك حج و مكمل زيارت كعبه، در دستورهاى اسلامى آمده و امام باقر- ع- فرمود: «فَانّ تمامَ الحجِّ لقاءُ الامامِ.» «(1)» و نيز در روايات، حج و ولايت در رديف يكديگر و از اركان دين شمرده شده اند و مسأله رهبرى به عنوان اهم اركان ياد شده است:

«بُنِي الاسلامُ على خمسٍ: عَلى الصَّلوة والزّكوةِ والصَومِ والحجِّ والولاية. ولم يُنادَ أحدٌ بمثلِ ما نُوديَ بِالوِلاية.» «(2)»

حج شرك آلود جاهلى

در تاريخ، بارها كعبه و مناسك حج توسط انبياى عظام از لوث شرك و بت پرستى تطهير و اين پايگاه توحيد از حيطه قدرت وسودجوييها و سلطه گريهاى طاغوت و استكبار خارج گرديد و به شكل و محتواى توحيدى بازگردانده شد. ولى در دوران فترت بين حضرت عيسى و رسالت جهانى پيامبر خدا-ص- كه مردم شبه جزيره عرب با شرك و بت پرستى خو گرفته بودند، كعبه و حج دچار انحرافى ترين بدعتها


1- - وسائل الشيعه، ج 10، ص 254
2- - وسائل الشيعه، ج 1، ص 7

ص:87

و زيانبارترين عادتهاى شرك آلود گرديد، و اين پايگاه رهايى بخش و خلوص و توحيد به مركز وابستگيهاى استكبارى و بت و بت پرستى تبديل شد و عبادت مردم در پاكترين مركز عبادت بهصورتصفير وصوت كشيدن و كف زدن درآمد:

«ما كانَصلاتُهمْ عِندَ البَيتِ إلّامُكاءً وتَصديةً.» «(1)» هر گروهى كه براى زيارت كعبه و انجام حج به مكه روى مى آوردند، به بتى تعلّق داشتند و سر بر آستان آن مى ساييدند و قريش، كه پاسدارى از اين بتها را برعهده داشتند، منافع خود را در همين وابستگيها و توهمات و جهالتها مى ديدند و سخت در حمايت آن مى كوشيدند.

مراسم حج، براى اينان كه خود را خادمان كعبه مى ناميدند روزگار سيادت و فرمانروايى بر انبوه مردم به استضعاف كشانده شده و جاهل و تحميل خواسته ها و تأمين مطامع و كسب ثروت و اعتبار بود. و هر چه باشكوهتر برگزار شدن حج، آنها را در رسيدن به اهداف شومشان بيشتر يارى مى كرد.

برخى از ويژگى هاى حج جاهليت

1- احرام، نخستين گام توحيدى در حج ابراهيمى است كه نشانه خلوص و جدا شدن از همه وابستگيها و پيوستن به خداى يگانه است. با احرام، همه اعمال حج، رنگ توحيدى مى يابد و جهت گيريها به سوى خدا و اجتناب از شرك و دشمنى با طاغوت و استكبار مى گردد.


1- - انفال: 35

ص:88

حج جاهلى، بنابر ماهيت شرك آلودش، فاقد احرام بود و ميقاتى نداشت و آغازش چون فرجام، بى محتوا و فاقد تحرك و سازندگى بود.

2- در دوران جاهليت، جز اندكى، باقى حج گزاران به محرمات احرام ملتزم نبودند و در مدت انجام مناسك، از فرصت آمادگى كه پيدا كرده اند، سودى نمى بردند و در جهت دورى از عادتهاى زشت و آماده شدن براى زندگى پاك گامى برنمى داشتند.

3- برهنگى در حال طواف از عادتهاى زشتى بود كه به شكل ظاهرىِ حج جاهلى نيز چهره نفرت انگيز مى داد و آنان نيز كه لباس احرام مى پوشيدند، اين عملشان حاكى از يكدلى و همسويى و يا كنار گذاردن اختلافات نژادى و اجتماعى و اقتصادى نبود، بلكه تأمين لباس احرام در اختيار قريش بود و اگر كسى جامه احرام تهيه نمى كرد مى بايست برهنه طواف كند. «(1)» 4- تبعيض و تفاخر نى، به نوبه خود، حج جاهلى را از هر نوع خصيصه عبادى و معنوى تهى مى ساخت و اين مراسم پاك را در خدمت اشرافيت و اختلافات نژادى و طبقاتى قرار مى داد.

در حج جاهلى، وقوف به عرفات اختصاص به كسانى داشت كه از خارج مكه به زيارت كعبه مى آمدند. و رفتن از عرفات به مشعرالحرام (افاضه)، عملى بود كه آنان مى بايست انجام مى دادند ولى قريش وطوايف


1- - در تاريخ العرب آمده:« در جاهليت عرب، سه گروه وجود داشت: گروه نخست، كسانى بودند كه برهنه طواف مى كردند و آنان را« راحله» مى ناميدند. و گروهى با لباس شخصى خود، كه آنان را« حُمس» مى گفتند. و سوّم گروهى كه در اعمال حجّ چون« راحله» عمل مى كردند ولى طواف را با لباسى كه از خود داشتند از اهل حرم نمى گرفتند بجا مى آوردند.»

ص:89

مجاور حرم و وابستگانشان، خود را از اين عمل معاف مى دانستند و خويشتن را اهل اللَّه مى شمردند و اين تبعيض ناروا در اسلام برداشته شد: «ثُمَّ افيضُوا منْ حيثُ افاضَ النَّاسُ.»

5- در جاهليت، حجاج نمى توانستند از غذاى خارج حرم بخورند.

آنان مى بايست از آنچه كه در اختيار داشتند استفاده كنند. و اين امتياز در عين اين كه يك بدعت بود، سود سرشارى را براى قريش كه خود را متوليان حرم مى دانستند دربرداشت؛ به علاوه اين عمل، خود نوعى سوء استفاده از احساسات مذهبى مردم در جهت مطامع پست مادى محسوب مى گردد. قرآن، با اشاره اى لطيف به اين نكته، چنين بدعتى را ريشه كن نمود: «قُلْ مَن حَرَّمَ زينةَ اللَّهِ الّتي أخرجَ لِعبادِه والطَّيِّباتِ من الرزْقِ.» «(1)» 6- حجاج مى توانستند در زير چادرهاى چرمى استراحت كنند و استراحت زير چادرهاى غير چرمى روا نبود.

7- اعمالى مانند سرخ كردن با روغن و ساييدن كشك را، در مدت حج، بر خود حرام مى دانستند.

8- به جاى طواف دور كعبه، درصفا و مروه دو بت نصب كرده بودند كه بر دور آنها طواف و استلام (مسح با دست) مى كردند و قربانى را نيز به پاى اين بتها انجام مى دادند.

9- قبايلى چون قريش در ايام حج، از در خانه وارد نمى شدند. آنان از ديوار فرود مى آمدند و اين را براى خود امتياز مى دانستند.


1- - اعراف: 32

ص:90

10- بدعت «نسى ء» از سودجويى و خلط مسائل عبادى با منافع تجارى و بازرگانى نشأت مى گرفت؛ زيرا اختلافى كه ماههاى قمرى و شمسى دارد، موجب مى شد كه فصول ماههاى حج تغيير كند و منافع تجارى و بازرگانىِ قبايلِ سودجو را به خطر افكند. از اين رو با استفاده از تفاوت ايام سال قمرى و شمسى (حدود ده يا يازده روز در سال) مقرر مى داشتند كه هر سه سال يك بار، ماهصفر را به جاى ماه محرم آغاز سال نو قرار دهند. و به اين ترتيب مى توانستند موسم حج را همه سال در فصل معين انجام دهند.

ابوريحان بيرونى مى گويد: در جاهليت اعراب حجاز و مكه، از دو قرن پيش از هجرت پيامبر، اين عمل را در تقويمهاى خود انجام مى دادند و دانشمندان قبيله كنانه محاسبه رياضى آن را بر عهده داشتند.

در زمينه بدعت نسى ء، ديدگاههاى ديگرى نيز وجود دارد كه از محور بحث ما خارج است. آنچه قابل توجه است، تحليلى است كه قرآن در مورد اين بدعت ارائه داده است.

«انَّمَا النَسي ءُ زيادةٌ فِي الكُفرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذينَ كَفَرُوا يُحِلُّونَهُ عاماً ويُحرِّمُونَهُ عاماً ليواطؤوا عدَّة ما حرّمَ اللَّهُ فيُحِلُّوا ما حرَّم اللَّهُ.» «(1)» آنچه قريش به عنوان حج انجام مى دادند، خود عملى كفرآميز و شرك آلود بود و بازى با معتقدات مردم و محور قرار دادن منافع مادى در يك عمل عبادى، و بالاخره تابع هوا و هوس قرار دادن آنچه به عنوان


1- - توبه: 37

ص:91

عبادت انجام مى گيرد، خود كفرى افزون و گمراهى مضاعف و زياده روى در كفر و دور نگهداشتن حقايق از مردم گمراه مى باشد.

11- كف زدن وصوت كشيدن و مراسم عبادى را به مراسم جشن و پايكوبى و عشرت درآوردن.

مورّخان، خصوصيات ديگرى را نيز در مورد حجّ دوران جاهليت ذكر كرده اند كه در واقع محور اصلى ويژگيهاى حج جاهلى را مى توان در سه جهت زير خلاصه نمود:

امتيازطلبى و روح تبعيض، به خود اختصاص دادن خانه خدا و انحصارطلبى قريش به عنوان واليان حرم، وسيله قرار دادن حج براى تأمين منافع و مقاصد گروهى.

چنانكه اين سه نوع ويژگى نيز به نوبه خود مبين يك خصلت است كه مشخصه اصلى حج جاهلى مى باشد و آن بى محتوا كردن اين مراسم عبادى- سياسى و سپس سود بردن از قالب تهى شده آن است.

رمز توحيدى بودن حج اسلام

اسلام با نفى ويژگيهاى اصلى حج جاهلى، محتواى توحيدى حج را بر قالب مناسك حج بازگرداند و هرگونه تبعيض و امتيازطلبى را در مراسم حج لغو و حتى اختلافات ظاهرى را نيز برانداخت. همه با يك شكل و لباس و با يكنوع عمل و همسو و همسان، خاضع در برابر خدا و در يك فرم، بايد به انجام مناسك بپردازند.

ص:92

فرمى كه اسلام براى حج گزارى انتخاب كرده، فرم قشر ممتاز و حتّى متوسط نيست. فرم قشر محروم و زى كسانى است كه به خوارى كشانده شده اند، اما اكنون همه اين فرم را در برابر خدا و در جهت تجرد از تعلقات و گسستن وابستگيها به خود گرفته اند تا ضمن بيرون آمدن از امتيازطلبى و روح تبعيض، درد جانكاه محرومان و ستمديدگان و به ذلّت كشانيده شدگان را لمس كنند.

و نيز در حج اسلام، حاكميتِ روح برادرى و برابرى، هر نوع انحصارطلبى را منتفى ساخته است و به كسى اجازه نمى دهد كه خانه خدا و قداست آن را به خود اختصاص دهد و آن را وسيله تفاخر و سوء استفاده از احساسات پاك مذهبى مردمى قرار دهد كه انجام مناسك حج را بر خود فرض مى دانند. و هيچ گروهى به عنوان واليان و متوليان و خادمان كعبه، نمى توانند اين خانه خدا و مثابه ناس را در انحصار خويش درآورند و اهداف و مطامع هيچ كس و هيچ گروهى نمى تواند تعيين كننده شيوه برگزارى حج و بهره گيرى از ثمرات حيات بخش آن باشد.

در تفكر توحيدى اسلام،صاحب اين خانه خدا است و جز اوصاحبخانه اى ندارد. آنان كه ميزبان حاجيانند و خود را خانه دار و نگهبان خانه خدا مى دانند، شرافتى جز خدمت بى ريا در جهت رضاى خدا، ندارند. و از سوى ديگر، حج اسلام گرچه در كنار اسرار و آثار معنوى، يك سلسله منافع سياسى و اقتصادى در جهت بهبود وضع عمومى مسلمانان جهان دربر دارد، اما هرگز بر محور منافع مادى و اقتصادى استوار نيست و با هيچ مصلحت مادى و انتفاعى نمى توان مراسم و مناسك حج را از

ص:93

آنچه كه خدا فرمان داده و آدم و ابراهيم و رسول خدا-ص- انجام داده اند تغيير داد و حج را در مصلحت فرد و يا گروهى خاص قرار داد.

هيچ قدرتى نمى تواند براى رسيدن به منافع و مطامع شخصى يا گروهى، در حج اسلام و حج ابراهيمى و حج محمدى، تغييرى دهد و چيزى بر آن اضافه و يا جزئى و حقيقتى را از آن حذف نمايد؛ زيرا حج اسلام، آهنگ حركت فطرت به سوى اللَّه و سير در جاده تكامل است و چنين حركتى قابل تغيير و تبديل نيست؛ «فاقمْ وجهَك للدِّين حنيفاً فِطْرةَ اللَّهِ الّتي فَطرَ النّاسَ عَليْها لا تَبديلَ لِخلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ القَيِّمُ.» «(1)» اسلام با تأكيد بر اين سه اصل، از معنويت و قداست و محتواى حج پاس داشته و حج ابراهيمى را احيا كرده و با منع از هر نوع بدعت گذارى، محتواى سازنده و حركت آفرين حج را تضمين كرده است.

بازگشت به حج ابراهيمى و حج محمدى-ص-

اكنون، على رغم همه بوقهاى تبليغاتى جهان استكبارى، آهنگ حركت براى بازگشت به حج ابراهيمى و حج محمدى-ص- نواخته شده وصفوف فشرده اى از مسلمانان آگاه و بصير و بينا، در نقاط مختلف جهان، به جبهه برخورد اسلام با دنياى استكبارى پيوسته اند و فرياد مرگ بر استكبار شرق و غرب و مولود نامشروعش اسرائيل، كه حاميان و بنيانگذاران اوليه بدعت بزرگ بى محتوا كردن حج مى باشند، هر نوع سدى را در برابر رشد و آگاهى ميليونها مسلمان شكسته و سيل خروشان


1- - روم: 30

ص:94

انسانهاى عاشق اللَّه و زائران بيت اللَّه را به راه برگزارى حج ابراهيمى براى ستيز با نمرودها و احياى حج محمدى-ص- براى فرو ريختن همه بتها و قطع وابستگيهاى استكبارى كشانيده اند.

گر چه، بوقهاى تبليغاتى استكبارى سعى بر آن دارند كه اين مناديان و مؤذّنان راستين حج را عناصرى نامطلوب و مخلّ آسايش و ناقض امنيت و مزاحم زائران بيت اللَّه الحرام و سد راه انجام مناسك عبادى قلمداد كنند. و از آنان چهره اى بسازند كه نشانگر تخريب و ماجراجويى و مخالفت با برگزارى حج باشد، و سرانجام به هر نحو كه شده از ارتباط آنان با حجاج جلوگيرى به عمل آورند. ولى على رغم همه اين تلاشهاى مذبوحانه اين حقيقت تلخ روزبروز آشكارتر مى گردد كه تمايل به سياست آمريكا، انگليس و اسرائيل بيش از تمايل به درخواست و ايمان قلبى صدها ميليون مسلمان در برگزارى حج و مديريت كعبه نقش دارد.

كعبه متعلق به عموم مسلمانان است و بايد شيوه برگزارى حج متناسب با مصالح و منافع امت اسلامى و در جهت رشد و استقلال هر چه بيشتر كشورهاى اسلامى باشد.

امروز،صدها هزار مسلمان متعهد و آگاه كه در كنگره جهانى حج شركت مى كنند، از خود مى پرسند:

آيا فلسطين ومسجدالاقصى توسطصهيونيسم غصب نشده است؟

آيا جنوب لبنان توسط رژيم اشغالگر قدس به اشغال نظامى درنيامده است؟

آيا مسلمانان اريتره وصحرا در چنگال سرسپردگان استكبار قرار

ص:95

ندارند؟

آيا با اين همه فقر و جهل و بيمارى در سراسر كشورهاى اسلامى، منابع سرشار و بيكران نفت و اورانيوم و ديگر منابع زيرزمينى مسلمانان در اختيار همان ها قرار ندارد كه خود، عامل تداوم فقر و جهل و بيمارى در جهان اسلام مى باشند؟

آيا قدرتهاى شرق و غرب، مزدوران خود را تا دندان، براى تهاجم به تنها كشور و دولتى كه فرياد ضد استكبارى و نداى «نه شرقى و نه غربى» را سر داده است وخاموش كردن اين صدا، مسلح و مجهز نكرده اند؟

چرا در كنگره ميليونى حج اجازه نمى دهند مردم مسلمان براى همدردى و كمك به برادران و خواهران مستضعف و ستمديده شان كمكهايى جمع كنند؟

آياصدها مشكل و هزاران مسأله در ابعاد سياسى، اقتصادى و فرهنگى براى جهان اسلام و امت اسلامى وجود ندارد؟

اگر چنين است، چرا در مراسم حج خانه خدا، كه مثابه و امن و قوام مردم و اساس دين است، سخنى از اين مسائل به ميان آورده نمى شود؟

چرا در كنگره عظيم حج، براى حل اين مشكلات گامى برداشته نمى شود؟

اميدها و فرداهاى با شكوه

على رغم دشواريها و محروميتها و آزار ديدنها، كه در ايفاى اين

ص:96

نقش عظيم و بدوش گرفتن اين رسالت بزرگ وجود دارد، جرقه ها و حركتها و بسيجها و شوقها و اميدها كه هم اكنون در جهان اسلام و در دل ميليونها مسلمان آگاه پديد آمده است، نويد آن مى دهد كه: توطئه استكبار جهانى در سياست اعلام «جدايى دين از سياست» رو به زوال و در حال خنثى شدن است. و مى توان اميدوار شد كه در آينده اى نزديك شاهد برگزارى حج، با تمامى ابعاد عبادى و سياسى آن باشيم.

امروز،صدها ميليون مسلمان از كشورها و مليتهاى مختلف، هرگونه تضييق در برگزارى حج واقعى و نيز حركتهاى استكبارى در جهت جلوگيرى از انجام حج با محتواى توحيدى و اسلامى را محكوم مى كنند.

و با وقوف به نقش سازنده حج در ايجاد وحدت به مفهوم واقعى و اخوت اسلامى، حركتهاى تفرقه افكنانه عوامل استكبار را خنثى و مورد نفرت شديد قرار مى دهند.

امروز ديگر ملت مسلمان و انقلابى ايران در جبهه ستيز با استكبار جهانى و زير پرچم «نه شرقى و نه غربى» تنها نيست. گروه عظيمى از دانشمندان و متفكّران مسلمان و مردم متعهّد و مسلمان از مليتهاى مختلف، در كنار برادران و خواهران ايرانيشان در اينصف، استوار و با بيان مرصوص شركت دارند. اينان بدور از مليت پرستى و تفرقه هاى مذهبى و طايفه اى، يكدل و يكجان، در مناسبتهاى مختلف و نيز در مراسم حج، فرياد مى كشند: «مرگ بر آمريكا»، «مرگ بر اسرائيل» و «مرگ بر همه ابر جنايتكاران استكبارى.»

ص:97

گام سوّم فلسفه سياسى برائت از مشركان

اشاره

چرا برائت از مشركان و چرا در مراسم حج:

برائت از ديدگاه قرآن و سيره پيامبر-ص-

اصل «برائت» مانند همه اصول و احكام مستند به نص قرآن، يك اصل اسلامى و قرآنى است و نخستين آيه سوره توبه بر آن دلالتصريح و روشن دارد:

1- «بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ الَى الَّذينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ.»

«برائت خدا و رسولش به كسانى از مشركان باد كه با شما عهد بستند (سپس آن را شكستند).»

اهميت و اصالت شعار «برائت»، تا حدى است كه در ميان اصول و احكام مختلف و متعدد اين سوره، يكى از دو عنوانى كه براى اين سوره انتخاب شده «برائت» است.

برائت در اين آيه، با تأكيد نوعى استدلال همراه است و براى

ص:98

مستدَل ارائه شدنِ اين اصلِ اعتقادى و فقهى، به خصلت پيمان شكنى مشركان نيز اشاره شده و نشان دهنده اين حقيقت انكارناپذير است كه: با مشركان به دليل عهدشكنى آنان رفتارى جز برائت نمى توان داشت. «(1)» برائت از مشركان در اين آيه شريفه، به خدا و رسول-ص- نسبت داده شده و معناى اين انتساب آن است كه اصل «برائت» هم جنبه اعتقادى دارد و به خدا مربوط است و هم با پيروى عملى از پيامبر-ص- در ارتباط مى باشد و از سوى ديگر، دو بعد «اعتقادى» و «عملى» (فقهى) برائت، از اطلاق نسبت به خدا و رسول خدا-ص- قابل استنباط مى باشد؛ زيرا هر آنچه كه به آن دو منسوب باشد، ريشه در اعتقاد توحيدى و شريعت الهى دارد. «(2)» در اين آيه، اشاره به اين نكته نيز هست كه اگر امروز به مشركان برائت اعلام مى شود، ديروز با آنان رفتارى انسانى انجام گرفته و پيمانى شرافتمندانه منعقد گرديده است و اين خود نوعى استدلال و توجيه منطقى برائت را به همراه دارد.

2- «وَأَذَانٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ الَى النّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرَ انَّ اللَّهَ بَرِي ءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ...» «(3)» «اين اعلانى است از خدا و رسولش به همه مردم در روز حج اكبر، كه خداوند از مشركان برائت مى جويد.»


1- - نك: تفسير كشاف، ج 2، ص 242؛ الميزان، ج 9، ص 146؛ فى ظلال القرآن، ج 3، ص 1569؛ و روح المعانى، ج 10، ص 42
2- - نك: همان موارد و تفسير ابن كثير، ج 2، ص 331؛ و جامع قرطبى، ج 8، ص 61؛ و روح البيان، ج 3، ص 382
3- - توبه: 3

ص:99

در اين آيه نيز بيان اصل برائت، با يك سلسله مفاهيم عميق و مستدل همراه است «(1)» كه اشاره به برخى از آنها مفيد تواند بود:

الف- واژه «اذان»؛ بيان كننده، اعلام رسمى و علنى توأم با فرياد است؛ همانگونه كه شعارهاى اصيل توحيدى (فصلهاى اذان) نيز «اذان» ناميده شده است.

اين خود نشان دهنده اهميت و جايگاه برائت در دين مقدس اسلام است كه به شعار برائت، با ديدى مشابه ديدگاهش در زمينه شعائر توحيد مى نگرد. «(2)» ب- از انتساب اذان به خدا و رسولش چنين استنباط مى شود كه:

اذان برائت، يك حكم اعتقادىصرف و يا يك فرمان اجرايى رسول خدا-ص- نيست؛ اصلى است دو بعدى، كه هم به عنوان يك اصل ثابت اعتقادى به خدا منسوب است و هم به عنوان يك حكم شريعت و يك شعار اجرايى كه به پيامبر-ص- مربوط مى گردد و جنبه توحيدى و بُعد شريعتى آن قابل تفكيك نيستند.

ج- در آيه اول سوره برائت، مخاطبان انسانهاى مشرك و عهدشكن بودند ولى در اين آيه مخاطب اذان برائت همه مردمند كه بايد از اين اصل اسلامى آگاه باشند كه اين يك خط مشى اصولى اسلام و يك استراتژى دراز مدت مى باشد.

گويى دو نوع برائت لازم است؛ نخست برائتى است كه به خود


1- - نك: تفسير على بن ابراهيم، ج 1، ص 286؛ نورالثقلين، ج 3، ص 183؛ ومجمع البيان، ج 5، ص 4
2- - نك: تفسير فى ظلال القرآن، ج 3، ص 1569؛ وتفسير الميزان، ج 9، ص 48

ص:100

مشركان بايد اعلام شود و برائت ديگر از آن فراتر است و همه جهانيان بايد از آن آگاه باشند.

د- اذان برائت، از چنان اهميتى برخوردار است كه بايد در روز حج و در لابلاى مراسم آن، انجام گيرد و به مناسك حج روح برائت از مشركان بدمد و بُعد تبرائى توحيد را كامل سازد. رابطه اذان برائت با حج، خود نكته اى عميق و تفسيرى بس گسترده لازم دارد كه از حوصله اين مختصر بيرون است.

اگر برجسته ترين شعار اعتقادى و عملى حج، توحيد است و نشان از توحيد ابراهيمى دارد، پس اذانِ برائت نيز بايد در دل حج انجام گيرد وصيغه اى از اين مقوله دارد، با اين تفاوت كه برائت به بُعد منفى توحيد و بخش نخستين آن؛ يعنى «لا اله» مربوط است.

ه- توصيف حج به «اكبر»، معانى مختلفى مى تواند داشته باشد «(1)» ولى نكته قابل توجه درباره برائت، ارتباط اذان برائت با حج اكبر است، كه بيان كننده نوعى عظمت و اهميت اين عمل توحيدى مى باشد. گويى كه عظمتِ حج اكبر، با اذانِ برائت تكميل و تعميق مى يابد. «(2)» و- مضمون اذان برائت با توجه به تعبير «انَّ اللَّهَ بَرِي ءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ» اشاره به آن دارد كه اصل توحيدىِ برائت از مشركان را نبايد يك عمل مقابله به مثل يا انتقامجويانه پيامبر-ص- در برابر رفتار ظالمانه قريش و مشركان تفسير كرد بلكه اين يك اصل جاودانه اسلامى است كه خدا


1- - نك: تفسير روح البيان، ج 3، ص 384؛ تفسير طبرى، ج 10، ص 49؛ و تبيان، ج 5، ص 170
2- - همان، و تفسير الدرالمنثور، ج 3، ص 209

ص:101

خود آن را مقرر فرموده است و برائت از مشركان قبل از هر كس به خدا مربوط مى شود؛ يعنى اين خدا است كه خود، از مشركان برائت مى جويد تا راه و رسم و شيوه سياسى اسلام و مسلمانان را روشن سازد. «(1)» ز- اين آيه نيز مانند آيه اولِ سوره برائت، به روشنى بيان كننده فلسفه سياسى اسلام در رابطه با دشمنان و بيانگر خط مشى سياست خارجى جهان اسلام با جهان كفر مى باشد.

فلسفه و خط مشى و ركنى كه در تبيين نظريه و ديدگاه اسلام، در انديشه سياسى خلاصه نمى شود بلكه بايد سياستگزارى و برنامه عملى نيز به دنبال داشته باشد. سياست و برنامه اى كه با تعبير رساى «أَذَانٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ» داراى شباهت و تناسبى باشد.

3- بجز دو آيه اول و سومِ سوره برائت، آيات ديگرى نيز در قرآن هست كه رابطه عمومىِ جامعه اسلامى و جامعه كفر و نيز روابط سياسى دارالاسلام و دارالكفر «(2)» را بيان مى كند و «ولايت»، «(3)» «ركون»، «(4)» «تولى»، «(5)» «سبيل» «(6)» و «حب» «(7)» را نسبت به كفار نفى مى كند كه هر كدام به نوبه خود، با توجه به آيات متعدد مربوط به هر يك از اين امور،- كه در پى خواهد آمد- را در زمينه برائت روشن مى سازد.


1- - نك: تفسير فخر رازى، ج 15، ص 220؛ تفسير جامع قرطبى، ج 3، ص 311
2- - نك: فقه سياسى، ج 3 حقوق بين الملل اسلام.
3- -« وَلَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيّاً وَلَا نَصِيراً» نساء: 89
4- -« وَلَا تَرْكَنُوا الَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ» هود: 113
5- -« وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَهُوَ مِنْهُمْ» مائده: 51
6- -« لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا» نساء: 141
7- -« هَا أَنْتُمْ تُحِبُّونَهُمْ وَلَا يُحِبُّونَكُمْ وَتُؤْمِنُونَ بِالْكِتَابِ كُلِّهِ» آل عمران: 119

ص:102

4- سيره عملى پيامبر در رابطه با عملِ اعلان برائت و شيوه اجراى آيات اول و سوم سوره برائت، خود بدون هيچگونه ابهامى اصل برائت را به عنوان يك فريضه عبادى و رويه سياسى بيان مى كند.

رسول خدا-ص- در سال نهم هجرت، ابتدا مأموريت ابلاغ برائت و اجراى فرمان الهىِ اذانِ برائت را به عهده ابوبكر نهاد ولى هنوز وى به انجام مأموريت خود توفيق نيافته بود كه على- ع- براى انجام اين مأموريت خطير از جانب پيامبر-ص- منصوب گرديد. «(1)» قطعنامه برائت از مشركان در مراسم حج سال نهم هجرت، توسط امير مؤمنان على- ع- بر بام كعبه قرائت شد و پس از اذانِ برائت، به مشركان هشدار داده شد كه ظرف چهار ماه وضعيت خود را روشن كنند.

به دنبال اين هشدار، مشركان كه تا آن روز رويه دوگانه با مسلمانان و حكومت مدينه داشتند، ناگزير شدند با پيامبر-ص- منطقى تر عمل كنند.

ابن سعد در طبقات، نام و خصوصيات اعضاى بيش از هفتاد هيأت نمايندگى را كه توسّط قبايل اطراف مكه براى مذاكره با پيامبر-ص- راهى مدينه شده بودند، ثبت كرده و تمامى مورّخان كه حوادث سال نهم هجرت را نوشته اند، به انبوه وفود (هيأتهاى نمايندگى قبايل) كه روزانه، در مدينه با پيامبر-ص- ملاقات و مذاكره كردند اشاره دارند و تا آنجا كه سال نهم هجرت را، به دليل كثرت و هجوم هيأتهاى نمايندگى قبايل و مشركان، «عام الوفود» ناميده اند!

بازتاب اعلان برائت توسط پيامبر-ص- چنان سريع بود كه هنوز


1- - طبقات الكبرى، ج 2، ص 292-/ 291

ص:103

چهار ماه به سر نيامده، حجاز زير لواى اسلام درآمد و دشمنان، راهى بجز دشمنى و عناد و توطئه، در پيش نگرفتند و حاكميت اسلام در سراسر حجاز استقرار يافت.

عمل پيامبر-ص- فلسفه برائت را به طور كامل روشن كرد كه اعلان برائت مى تواند به عنوان رويه اصولى و خط مشى اساسى، در كنار رويه هايى چون جهاد و دعوت نقش آفرين سياست كلى گسترش اسلام و دفاع در برابر خصومتها، تجاوزها، تهاجمها و توطئه هاى دشمنان اسلام مورد استفاده قرار گيرد.

همان گونه كه در عصر نبوى، توسط على- ع- بر بام كعبه و در منا انجام گرفت.

شيوه هاى اعلام برائت مى تواند بگونه هاى مختلف و در قالب رعايت اصول ديگرِ اسلام انجام گيرد، اما آنچه كه به عنوان «ركن» در اجراى آن بايد ملحوظ گردد، اصل معنا و مفهوم سياسىِ طرد كردن مشركان و دست رد زدن بر سينه دشمنان و محكوم كردن سياستهاى خصمانه و توطئه گرانه آنان و اعلام انزجار از شيوه هاى استعمارى و استثمارى و هرگونه رفتار تجاوزكارانه آنها است.

در بُعد اعتقادى، اعلان برائت و يا به تعبير قرآنى «اذان برائت» بايد به گونه اى انجام گيرد كه بيانگر بُعد منفى توحيد و تحقق عينى «لا اله الّا اللَّه» باشد و در بُعد سياسى در قالبى تحقق پذيرد كه اهدافى مشابه آنچه كه پيامبر-ص- در اعلان برائت سال نهم هجرت به دست آورد، به دنبال داشته باشد.

ص:104

آن روز مسأله مهم پيامبر-ص- انتخاب ابوبكر و سپس تفويض مأموريت به على- ع- سياست برخورد قاطعانه تر و جسورانه تر و نياز به شهامت و شجاعت بيشتر را در اعلام برائت نشان مى دهد.

و مى توان از اين تغيير سياست چنين استنباط كرد كه چه بسا اتخاذ رويه ملايم و سياستمدارانه توأم با مداهنه و احتياط، در اجراى اين اصل اسلامى كارساز نيست و نمى تواند فلسفه واقعى برائت را تحقق بخشد.

معنا و مفهوم اعتقادى و سياسى برائت

«برائت» در ترجمه هاى فارسى به واژه «بيزارى» تعبير شده است و شايد اين واژه به خاطر بُعد احساسى و عاطفى آن براى بيان معنا و مفهوم اصل برائت رسا و كافى نباشد.

برائت به معناى دورى جستن و كناره گيرى كردن و نوعى منزوى ساختن (بايكوت) دشمن است كه در شرايطصلح به منظور بازداشتن دشمن از سوء استفاده از روابطصلح آميز بر عليه اسلام و امت اسلامى، به شيوه اى مناسب با مقتضاى زمان، انجام مى گيرد.

از جهت تكميل دعوت و مشكل سياسى مدينه از نظر پايان دادن به توطئه هاى دشمنان عنود و لجوج، تنها پاكسازى حجاز از خصومتهاى مشركان بود كه سرانجام با اعلام برائت براى اسلام و پيامبر-ص- حاصل گشت.

امروز مسأله مسلمانان جهان و كشورهاى اسلامى و بطور كلّى جهان اسلام و امت اسلامى چيست و اسلام چه هدفهايى را پى مى گيرد؟

ص:105

امروز امّ الفساد مشكلات عديده جهان اسلام چيست و كيست؟

كدام مسأله است كه اگر حل شود مشكلات ديگر، يكى پس از ديگرى حل مى گردد؟

آن كدام راه بسته اى است كه اگر باز شود، راههاى بسته ديگر؛ همانند مشكلات اقتصادى، سياسى، فرهنگى و نظامى ملتهاى مسلمان يكى پس از ديگرى گشوده مى شود.

بالأخره، امروز جهان اسلام دركجا قراردارد وبايد دركجاقرار گيرد؟

آيا رفتار و عملكرد قدرتهاى سلطه گر درباره كشورها و ملتهاى مسلمان و بطور كلى اسلام و مسلمانان جهان، روشى بهتر از رفتار مشركان با پيامبر-ص- است؟

امروز جهان اسلام به كدام نوع پاكسازى نياز دارد كه پيامبر خدا-ص- با اذان برائت به نوع ويژه اى از آن دست يافت؟ و ما هنوز به هيچكدام از آنها دست نيافته ايم؟

چرا امت اسلام، كه با يكپارچگى خود بايد به عنوان يك قدرت ممتاز درصحنه بين المللى نقش آفرين باشد، به قطعه هاى ضعيف و احياناً ذليل و وابسته تجزيه شده است؟

چرا اين همه اختلاف در عمل شوكت و عزت خدادادى را از آنها برگرفته است؟ علتش چيست و عواملش كدام است؟

ثروتهاى بيكران و منابع اقتصادى سرشار در كشورهاى اسلامى به كجا مى رود و كجا انباشته و مصرف مى شود؟

سَمت گيرى سياسى جهان اسلام به نفع كيست و كيانند كه از

ص:106

موضعگيريها و ستمگيريهاى سياسى دولتهاى وابسته جهان اسلام سود مى برند؟

پاسخ اين پرسشها و دهها پرسش مشابه آن، در معنا و مفهوم برائت نهفته است و فلسفه سياسى اذان برائت را بايد در بررسى و تحليل اين مسائل جستجو كرد.

هيچگونه تفسير نظرى براى برائت نمى تواند به طور جامع و مانع، مفهوم و محتواى اسلامىِ شعار برائت را تعريف كند. مفهوم فقهى و سياسى برائت را بايد در رابطه با انبوه پرسشهاى مربوط به استكبار جهانى و عوامل بسته شدن راههاى دعوت به سوى خدا و استضعاف ملتها و كشورهاى اسلامى جستجو كرد.

در واقع پاسخ منطقى به اين پرسشها و مشكلات، همان معنا و مفهومصحيح قرآنى و اسلامى برائت است.

در تعبيرى از امام راحل- قدس سره- آمده: برائت؛ يعنى:

«توطئه هاى جهانخواران راست و چپ بويژه آمريكاى چپاولگر و متجاوز و اسرائيل جنايتكار را به گوش جهانيان رساندن و يا برشمارى جنايات اين جانيان، از جهانيان استمداد جستن و براى قطع ايادى آنان و اصلاح حال مسلمانان به خدا ملتجى شدن.» «(1)»

چرا برائت در ايام حج؟

به مقتضاى اهداف و ماهيت سياسى اعلان برائت، بى شك


1- - اقتباس از سخنان امام راحل- قدس سره-، صحيفه نور، ج 10، ص 222

ص:107

مناسب ترين موقعيت از نظر وضعيت زمانى و مكانى، براى رسيدن به اهداف و نتايج پربار اعلان برائت، سرزمين مقدس حرم و ايام نورانى حج است. اولويت سرزمين حرم بدان جهت است كه نخستين اعلان برائت توسط پيامبر-ص- نسبت به مشركان، به منظور پاكسازى دو حرم شريف از لوث مشركان در حرم انجام گرفت و مناسبت برائت با ايام حج نيز بدان جهت از اولويت زمانى برخوردار است كه حج مظهر تجلّى وحدت و حضور اقشار زبده و كارآمد مسلمانان از اقصا نقاط جهان و بالأخره ايام نمايش باشكوه اسلام مى باشد.

اگر هيچ دستورى هم از جانب شرع مطهّر، در مورد زمان و مكان اعلان برائت نرسيده بود، مناسبت حكم و موضوع ايجاب مى كرد كه شكوهمندترين شكلِ اعلان برائت از مشركان، در حرم و در ايام حج انجام گيرد.

ولى بجز اين دليل منطقى،صراحت قرآن نيز بر اداى برائت در حج اكبر است و آيه سوم سوره برائت، هر نوع بهانه گيرى و توجيهات بنى اسرائيلى و دستاويز قرار دادن مسائلى چون «قداست حرم» و «عبادى بودن حج» و نظاير آن را مردود دانسته و اعلان برائت را به خصوص در ايام حج و در سرزمين حرم مورد تأكيد قرار داده است: «أَذَانٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ الَى النّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرَ انَّ اللَّهَ بَرِي ءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ.» «(1)» از مفهوم آيه مى توان چنين استنباط كرد كه: اعلان برائت نه تنها با اعمال و مناسك حج منافات ندارد بلكه رابطه عميق بين آن دو در هدف


1- - توبه: 3

ص:108

و ماهيت و نتايج ايجاب مى كند كه براى تكميل آثار و بركات هر يك از آن دو با ديگرى، اين دو عمل عبادى و سياسى توأم و همراه يكديگر انجام پذيرند.

نفى شرك و طرد توطئه هاى شيطانى مشركان و رجم شيطان استكبار، از اهداف و اعمال حج است و اعلان برائت نيز همايش ديگرى است از تجلّى همين اهداف.

سرزمين حرم كه در آن اعمال حج انجام مى گيرد، مناسبتى تنگاتنگ با اعلان برائت دارد؛ زيرا اين سرزمين، جايى است كه وحى و توحيد از آن آغاز شده و مبارزه با شرك و پاكسازى مشركان در آن انجام گرفته است چه سرزمين مقدسى بهتر و مناسب تر از حرم، براى اعلان برائت؟!

تناسب زمانى اعلان برائت با حج را مى توان با مقايسه موارد مشابهى كه در شريعت اسلام به وفور مشاهده مى شود نيز به دست آورد؛ مانند:

1- تناسب تكبير با نماز كه مناسب ترين موقعيت براى اعلام اين شعار توحيدى است.

2- مناسبت بيان مشكلات و اوضاع جهان اسلام با نماز و خطبه هاى جمعه.

3- رابطه دورى از شياطين با حج در مراسم جمرات.

4- مناسبت زكات با عيد فطر.

5- مناسبت قربانى با حج و عيد قربان.

6- مناسبت دعا با ماه رمضان و روزه آن و شبهاى قدر.

ص:109

7- تناسب نماز با مسجد.

8- تناسب قرائت قرآن با ماه رمضان.

9- تناسب دعوت با جهاد.

10- مناسبت ماهوى بين «عامل بودن آمر به معروف» با «امر به معروف»، منظور از اين نوع مقايسه و بررسى اشباه و نظاير، تسرّى حكم نيست؛ زيرا چنين استدلالى در فقه شيعه به عنوان قياس مردود شناخته مى شود. بلكه مقصود از اين نوع بررسى برطرف كردن استيحاش و احساس نوعى منافرت و تعارض بين «اعلان برائت» كه يك امر سياسى است با «حج» كه عبادت است مى باشد.

هنگامى كه در موارد مشابه نه تنها شرع مقدس تعارض و منافات بين اين امور نديده، بلكه آنها را به عنوان امورى متجانس و همسو در كنار هم و مكمل يكديگر قرار داده است، مى توان به اين نكته رسيد كه فى المثل چون بين اعلان برائت و حج، هدف مشترك و همسويى وجود دارد، از نظر زمانى و مكانى نيز همدوش هم قرار گرفته اند.

به همين دليل بود كه امام راحل- قدس سره- فرمود:

«حج بى برائت حج نيست و مراسم حج را بايد تبديل به نهضتى براى انقلاب درونى بر ضد هواى نفس و انقلابى بيرونى بر ضد شيطان بزرگ كرد.» «(1)» مقام معظم رهبرى نيز در يكى از پيامهاى حج فرمود:

«حج بى برائت، حج بى وحدت، حج بى تحرك و قيام، حجى كه از آن


1- - با كاروان ابراهيم در سال 71، ص 113

ص:110

تهديد كفر و شرك برنخيزد، حج نيست.» «(1)»

چرا اذان و فرياد در برائت؟

بكارگيرى واژه «اذان» در اعلان برائت در قرآن، به معناى آن است كه برائت از مشركان، به شكل عادى و به صورتِ متعارف آرام و معمولى، كافى نيست. اعلان برائت بايد همراه با فرياد و تظاهر و نمايش قدرتى باشد كه نشانگرصلابت، قدرت و اعتماد به نفس مسلمانان و تهديد مشركان توطئه گر و متجاوز و بالأخره اميدبخش رهايى محرومان و مستضعفان جهان گردد.

شيوه فرياد و تظاهر به عنوان وسيله اى هشدار دهنده براى خودى و دشمن خود نوعى تاكتيك تبليغى است كه اسلام در دعوت و بيان مقاصد و اهداف خود بارها از آن استفاده كرده است.

بكارگيرى اين شيوه در حالى است كه اسلام بر اخلاص، نفى خودنمايى و اتخاذ روشهاى منطقى و مؤثر تأكيد فراوان دارد. اما در برخى از موارد هشدارهاى سنگين و فريادهاى تكان دهنده را ضرورى مى داند و بر آن اصرار مى ورزد.

در اينجا به عنوان نمونه به چند مورد اشاره مى شود:

1- شعار اذان توأم باصداى بلند در اوقات متعدد نماز در شبانه روز.


1- - همان، ص 124

ص:111

2- شعار و رجزخوانى در ميدان نبرد و جهاد.

3- انجام مراسم قربانى در منا، ميعادگاه عشاق.

4- رمى جمرات.

5- تحريم ربا با لحن تند «فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ.»

6- انجام خالص ترين عبادتها؛ يعنى نماز با جماعت.

7- دادخواهى مظلومان با فرياد و خشونت.

8- برخورد با مجرمان عادى و جنايتكاران محارب با مجازاتهاى علنى در مجامع عمومى.

9- بت شكنى در ملأ عام و احترام نكردن به اعتقاد بت پرستى و مقدسات پوشالى.

10- برخورد علنى و همراه با خشونت با متخلفان و فاسدان در امر به معروف و نهى از منكر.

علامه طباطبايى- ره- در تفسير الميزان مى نويسد:

اذان به معناى اعلام و اعلان است و آيه سوم: «وَأَذَانٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ الَى النّاسِ» تكرار آيه اول: «بَرَاءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ» نيست گرچه هر دو آيه معناى برائت از مشركان را دربر دارند ليكن آيه اول اعلان برائت و ابلاغ آن به مشركانى است كه با عهدشكنى هرگونه اعتماد را نسبت به خود از ميان برده اند اما در آيه سوم خطاب متوجه عامه مردم است كه بدين طريق از تصميم نهايى آگاه گردند و خود را براى تنفيذ امر الهى و انجام وظيفه اسلامى در مورد مشركان پس از انقضاى ماههاى حرام آماده سازند. «(1)»


1- - تفسير الميزان، ج 3، ص 152

ص:112

بر اساس اين تحليل و تفسير، در واقع اعلان برائت نوعى اعلام جنگ دفاعى بر عليه دشمنان متجاوز است كه نمى تواند امرى پنهانى و عادى تلقى گردد و اعلان برائت، مقدمه آغاز دفاع مقدس در برابر پيمان شكنان متجاوز مى باشد كه بايد پس از پايان يافتن ماههاى حرام آغاز گردد.

بدين ترتيب فرياد برائت نوعى آماده باش و بسيج عمومى است كه در دفاع مقدس و جهاد، امرى شناخته شده مى باشد.

ليكن به نظر مى رسد كه اعلان جنگ به نحوصريح در آيه پنجم (فَاذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرِ الْحُرُمِ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ) آمده است و اذان برائت در واقع نوعى جنگ سردى است كه براى تقويت نيروهاى خودى و تهديد و تضعيف روحيه دشمن به كار گرفته مى شود و در هرصورت جنگ روانى و يا جنگ سرد خود با استفاده از رسانه ها و وسائل اعلام جمعى و سر وصدا و آنچه كه در عرف به فرياد تعبير مى شود، همراه است.

بنابراين تفسير، در واقع «اعلان برائت» و «جهاد»، دو مقوله جداگانه ولى توأم با يكديگر تلقى مى شوند، درصورتى كه در تعبير و توجيه علامه طباطبايى: آيه «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ» «(1)» در حقيقت شيوه اجرايى و تحقق عينى همان برائت لفظى تلقى مى گردد. «(2)» به اعتقاد علامه طباطبايى، فلسفه اعلان برائت، در اهداف جهاد


1- - توبه: 5
2- - تفسير الميزان، ج 3، ص 155

ص:113

نهفته است و تنها بعد سياسى ندارد و از آنجا كه در قرآن به مشركان چهار ماه مهلت داده شده «(1)» تا هر جا كه مى خواهند بروند «(2)» و به هر نحو كه مى خواهند زندگى كنند اما بايد بدانند كه با پايان گرفتن مهلت چهار ماهه مقرر، جنگى فراگير آغاز خواهد شد:

«فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ.» «(3)» «مشركان را هر جا كه يافتيد نابودشان كنيد و آنها را براى ممانعت از فرارشان در محاصره داشته باشيد و وهمواره در كمينشان بنشينيد كه از چنگتان رها نشوند.»

و اين جنگ دفاعى فراگير به منظور مجازات متجاوزان و توطئه گران با اعلان برائت آغاز و با پاكسازى پايان مى گيرد. «(4)» ولى در اين جنگ دفاعى و پاكسازى، كليه راههاى منطقى به روى دشمن متجاوز و توطئه گر بسته نمى شود آنها مى تواند از فرصت ديگرى كه به آنها داده مى شود استفاده كنند و از راه تجاوز و توطئه بازگردند.

راه بازگشت اول با «فَانْ تَابُوا وَأَقامُوا الصَّلوةَ وَآتُوا الزَّكوةَ» «(5)» بيان شده كه همان راه اسلام است و با دو عمل معنوى (نماز) و مشاركت جمعى (زكات) معرفى مى گردد.

و راه دوم با «وَانْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ» «(6)» باز شده كه


1- -« فَاذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرِ الْحُرُمِ» توبه: 5
2- -« فَسِيحُوا فِي الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ» توبه: 2
3- - توبه: 5
4- - نك: تفسير الميزان، ج 3، ص 156-/ 152
5- - توبه: 5
6- - توبه: 6

ص:114

بدين وسيله درهاى سرزمين 1 سلامى و آغوش گرم مسلمانان به روى دشمنى كه مى خواهد از زندگى مسالمت آميز بهره مند گردد، گشوده شده است.

در پايان اين بحث فشرده، تذكر اين نكته ضرورى است كه گرچه اينگونه برخورد با دشمن- هر چند- متجاوز و توطئه گر، خشن به نظر مى رسد اما در دنباله اين آيات به فلسفه نهايى اين برخورد خشونت آميز اشاره شده است:

«كَيْفَ وَانْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لَايَرْقَبُوا فيكُمْ الَّا وَلَا ذِمَّةٌ»؛ «(1)» يعنى چگونه در انجام اعلان برائت و دفاع ترديد به خود راه دهيد در حالى كه اگر همين دشمنان متجاوز و توطئه گر بر شما پيروز و مسلّط شوند خشن تر از اين با شما عمل مى كنند و هيچگونه اصول انسانى و قرابت و خويشاوندى و تعهد و قرارداد را رعايت نمى كنند. شما نبايد فريب چرب زبانى و زبان نرم فريبكارانه آنها را بخوريد كه به ظاهر مى خواهند شما را به نحوى آرام و راضى كنند تا مقاصد شومشان را درباره شما به انجام رسانند. «(2)»

شمول و عموم برائت از مشركان

در ادبيات عرب، استثنا همواره دليل بر عموميت مستثنى منه محسوب مى شود. بر اساس اين قاعده ادبى، برائت از مشركان شامل همه


1- - توبه: 8
2- -« يُرْضُونَكُمْ بِأَفْواهِهِمْ وَتَأْبى قُلُوبُهُمْ وَأَكْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ» توبه: 8

ص:115

گروههاى كفار؛ اعم از مستكبران متجاوز و متعصبان فتنه گر و دشمنان توطئه گر و هر نوع دشمن كافرى كه رفتار غير منطقى و خصمانه و تعرضى دارد را شامل مى گردد.

زيرا در آيه چهارم همان سوره (برائت) تنها گروههايى از اين حكم استثنا شده اند كه: طى قراردادهاى شرافتمندانه به تعهدات خود پايبند بوده و قصد تجاوز و توطئه و خيانت و سلطه طلبى را در انديشه نمى پرورانند؛ زيرا چنين روشى از ديدگاه قرآن نوعى تقواى سياسى محسوب شده و هر گونه تعرض و رفتار خصمانه نسبت به آنان حتى در شكل اعلان برائت ممنوع گرديده است. «(1)» تنها مناقشه اى كه در مورد شمول و فراگيرى حكم استنتاج شده از آيات اول سوره برائت ممكن است مطرح گردد، محدود بدون اين حكم در مورد مشركان حجاز مى باشد، چنانكه عمل پيامبر-ص- نيز ابتدا در مورد مشركان مكه و حرم و سپس از طريق وصيت به اخراج مشركان از حجاز اختصاص داده شد.

بر اساس اين شبهه، برخى چنين تصور كرده اند كه با پايان گرفتن پاكسازى حرم و حجاز از مشركان، در واقع آيات اول سوره برائت جنبه تاريخى پيدا كرده و امروز فاقد مصداق اجرايى مى باشد.

در پاسخ اين مناقشه و شبهه بايد به چند نكته اشاره كنيم:

1- گرچه در عصر نبوى-ص- و دوران خلفا، عمل به اين آيات انجام گرفت و به نتيجه مطلوب هم رسيد ولى پيشگيرى از عودت وضعيت گذشته، ادامه آن را به نحو متناسب با وضعيت، مى طلبد؛ چنانكه


1- -« الَّا الَّذِينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكينَ ثُمَّ لَمْ يَنْقُضُوكُمْ شَيْئاً وَلَمْ يُظاهِرُوا عَلَيْكُم أَحَداً فَأَتِمُّوا الَيْهِمْ عَهْدَهُمْ الى مُدَّتِهِمْ انَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقينَ» توبه: 4

ص:116

جهاد برعليه مشركان انجام پذيرفت ولى هرگز مانع از ادامه آن نگرديد.

2- به فرض اگر عمل به اين آيات در حق مشركان مكه، حرم و حجاز در عصر اول تاريخ اسلام به نحو مطلوب انجام گرفته باشد، بى شك در وضعيت كنونى و عصر خاص كه تجاوز و توطئه استكبار جهانى قلب اسلام، ام القرى و حرم و حجاز را فراگرفته و حتى توطئه هاى استكبار بويژه آمريكاى جنايتكار به دخالت در مراسم حج هم كشيده است چگونه مى توان آيات اول سوره برائت را پايان يافته و عملًا منسوخ شده و به تاريخ پيوسته تلقى كرد؟

3- اصولًا مشركان مكه، مورد ابتلاى آيات اول سوره توبه و مصداق زمانىِ اين آيات بوده است و مورد فوق هرگز مخصوص عموم آيات نمى تواند باشد و الّا همين شبهه و اشكال را مى توان در مورد آيات جهاد و حتى در احكام عبادى نيز مطرح كرد و مقررات تابناك و حيات بخش اسلام را به دوران نبوى-ص- منحصر ساخت و چنين تفسيرى از احكام كلى اسلام، نه تنها با روح فراگير و جاويدان اسلام منافات دارد كه مخالف با ضرورت شريعت اسلام نيز مى باشد.

برائت از مشركان از ديدگاه سنت

در بسيارى از روايات، زمان نزول آيات اول سوره برائت در مورد مشركان، سال نهم هجرى و به هنگام بازگشت پيامبر-ص- از غزوه تبوك بيان شده است «(1)» زيرا پيامبر-ص- پس از فتح مكه، مشركان را از انجام


1- - تفسير على بن ابراهيم، ج 1، ص 286؛ و الميزان، ج 3، ص 195؛ و الدرالمنثور، ج 3، ص 209

ص:117

مراسم حج بازنداشت ولى آنان بر شيوه هاى غلط و بى حرمتى نسبت به بيت همچنان ادامه دادند و مردان و زنان برهنه به طواف پرداختند و عفو عمومى پيامبر-ص- را به معناى ادامه راه جاهليت در بى حرمتى حرم تصور كردند. «(1)» بر اين اساس بود كه به هنگام اعلان برائت توسط على- ع-، امام خطبه اى ايراد كرد و در حالى كه شمشير از نيام كشيده بود فرمود:

از امروز ديگر كسى برهنه طواف نخواهد كرد و مشركى پا به حرم و بيت نخواهد گذاشت. هر كس پيمانى با پيامبر-ص- دارد تا پايان از مزاياى آن برخوردار خواهد بود و آنان كه پيمانى ندارند (و يا پيمانشان را شكسته اند) چهار ماه مهلت دارند تا تكليفشان را روشن كنند.

در روايتى از امام صادق- ع- اين سخنان در روز دهم ذيحجه به سال نهم در منا ايراد شد و حج آن روز، حج اكبر بود. «(2)» در برخى از روايات، آيات برائت به معناى پايان دادن به قراردادهاى نقض شده از جانب مشركان تفسير شده است.

در روايتى از ابن عباس آمده است: «فقام علي فنادى ذمة اللَّه وذمة رسوله بريئة من كلّ مشرك فسيحوا فى الأرض أربعة أشهر ...» «(3)» در سال نهم در منا على- ع- به نيابت از جانب پيامبر-ص- به پا


1- - همان.
2- - تفسير عباسى، ج 1؛ تفسير الميزان، ج 3، ص 197؛ و الدرالمنثور، ج 3، ص 209
3- - تفسير الميزان به نقل از تفسير المنار به نقل از ترمذى، ج 3، ص 172

ص:118

خاست و گفت:

«خداوند و رسولش هيچ تعهدى در برابر هيچ مشركى ندارند. چهار ماه به حال خود باشيد و ديگر از آن پس مشركى نبايد در حج شركت كند و ...»

اين تفسير از برائت، بدان معنا است كه برائت هيچگونه عنوان مستقلى نداشته وصرفاً جنبه اعلان لغو قراردادها و كأن لم يكن تلقى كردن تعهدات نقض شده دارد.

ولى از آنجا كه اين روايت و مشابه آن با نصصريح قرآن منافات دارد، نمى تواند در تفسير آيات اول سوره برائت، قابل استناد باشد؛ زيراصريح اين روايت آن است كه كليه قراردادها در مورد مشركان در جريان برائت سال نهم هجرى يك جانبه از طرف پيامبر-ص- لغوگرديده است. «(1)» در حالى كه به صراحت آيات چهارم و پنجم سوره برائت، حكم اعلان برائت، به مشركانى مربوط مى شود كه پيشتر پيمانهاى خود را نقض نموده اند اما مشركانى كه هنوز در تعهداتشان پابرجا هستند حكم «فَأَتِمُّوا الَيْهِمْ عَهْدَهُمْ» اعمال مى گردد.

جاى تعجب است مفسرانى چون ابن كثير «(2)» در توجيه اين جمله پيامبر-ص- «لا يؤدّي عنّي الّا أنا أو رجلٌ مني»؛ «بايد پيام من يا توسط خودم ابلاغ شود يا به وسيله كسى كه منسوب به من و از خاندان من است» كه در بسيارى از روايات برائت نقل شده است مى نويسد: اين جمله اختصاص به مواردى چون لغو نمودن پيمان و برائت از تعهدات دارد و شامل ابلاغ احكام نمى گردد و اگر على- ع- براى اعلان برائت انتخاب شد بدان جهت بود كه


1- -« ذمة اللَّه وذمة رسوله بريئة من كلّ مشرك.»
2- - نك: تفسير ابن كثير، ج 2، ص 332

ص:119

در عرف عرب جاهلى عادت بر آن بود كه نقض عهد مى بايست يا توسط خود عامد و متعهد انجام گيرد و يا به وسيله كسى كه از خاندان او باشد و مراعات اين سنت جاهلى باعث شد كه پيامبر-ص-، على- ع- را براى اين مأموريت انتخاب كند.

ابن كثير و ديگران «(1)» اين توجيه را از آن جهت مطرح كرده اند كه معاف شدن ابوبكر از انجام مأموريت اعلان برائت كه توسط پيامبر-ص- انجام گرفت، موجب منقصتى براى وى تلقى نگردد و اين تصور پيش نيايد كه تفويض مأموريت اعلان برائت به على به معناى عزل ابوبكر از امارت حج بوده است. «(2)» درصورتى كه چنين توجيهى براى اين چنين مقصد و مقصودى در واقع خلط كردن مباحث كلامى يا مسائل تفسيرى است كه بهيچوجه قابل قبول نمى تواند باشد.

در ماجراى حج سال نهم، ابوبكر از طرف پيامبر-ص- اميرالحاج بود و مسؤوليت تبليغ برائت بر عهده على- ع- گذارده شد، حال بررسى اين نكته كه كداميك از اين دو مسؤوليت افضل بوده و اين افضليت بر چه نوع اولويتى دلالت دارد بحثى است خارج از قلمرو مسائل تفسيرى و روايى و چنين توجيهات كلامى در تفسير قرآن و تحليل روايى نه تنها با معيارهاى علمى و فنى تفسير و حديث ناسازگار است كه اصولًا موجب تفسير به رأى و تحريف معنوى آيات و روايات نيز مى گردد. «(3)»


1- - مانند: سيد رشيد رضا در تفسير المنار، ج 3، ص 1596؛ و فخر رازى در تفسير كبير، ج 15، ص 220
2- - همان.
3- - نك: مبانى و روشهاى تفسير قرآن از همين قلم، ص 221

ص:120

از سوى ديگر به استناد چه مدرك معتبر و دليل قانع كننده اى ظهور آيات برائت، كه حكمى از احكام سياسى و جهادى را بيان مى كند به معناى يك امر اجرايى و جزئى خاص به پيمانهاى مشركان زمان رسول خدا-ص- و لغو يك جانبه اين قراردادها تفسير مى شود در حالى كه اطلاق آيات برائت از نخستين آيه سوره برائت تا آيه 16 به طور متوالى نشانگر احكام مربوط به مشركان مى باشد.

افزون بر اين، در بيشتر روايات برائت، به نقل از جبرائيل آمده است كه: «انّه لا يؤدّي عنك الّا أنت أو رجل مِنْك»؛ «(1)» «پيام تو را جز تو و يا كسى كه از تو است نمى رساند» و ظاهر اين روايات آن است كه مفاد اين جمله از طريق جبرئيل به پيامبر-ص- القا شده و اين مضمون از جبرائيل است چگونه به جاهليت نسبت داده شده و ابن كثير عين اين جمله را از عرب جاهلى نقل كرده است.

اضافه بر اين نكات، بايد گفت اين جمله از جبرائيل و نقل آن از پيامبر-ص- كه توسط محدثان و مفسران فريقين نقل شده، چگونه اختصاص به مسائلى چون نقض عهد و ديگر موضوعات داده مى شود و احكام را شامل نمى گردد؟ در حالى كه اطلاق آن به وضوح شامل موضوعات و احكام مى گردد بلكه شمولش به احكام كه شأن شارع است نسبت به شمولش به موضوعات كه بيان آنها اختصاص به شارع مقدس ندارد اولى مى باشد.


1- - در برخى از روايات به جاى:« رجل منى» جمله:« رجل من أهل بيتى» آمده است.

ص:121

آخرين ايراد بر سخن ابن كثير و نظير وى، آن است كه على- ع- همانطور كه برائت را در منا ابلاغ كرد تعدادى از احكام را نيز برشمرد كه در گذشته به برخى از موارد آن اشاره شد.

عمل على- ع- نشان دهنده اين حقيقت است كه مأموريت وى شامل ابلاغ احكام نيز بوده است احكامى كه در واقع عبارت از معنا و مفهوم شرعى و قرآنى برائت مى باشد. «(1)» برخى از مفسران در دنباله بحثهاى كلامى در زمينه آيات برائت، به اين نكته اشاره كرده اند كه اگر كلام پيامبر-ص- «لا يؤدّى عنّي الّا أنا أو رجلٌ منّي» به مفهوم مطلق تفسير شود، معناى آن چنين خواهد بود كه امر تبليغ دين منحصر به پيامبر-ص- و خاندان او مى باشد در حالى كه اين مطلب خلاف ضروريات اسلام است و پيامبر-ص- خود بارها فرمود:

«آنچه را شنيديد به غائبان ابلاغ كنيد» (فليبلغ الشاهد الغائب.) «(2)» درصورتى كه كلام رسول اللَّه-ص- در اين مورد مانند گفتارش در حديث غدير خم و ثقلين و نظاير آن، مربوط به بحث امامت و حجت و مستند نهايى احكام شريعت است نه تبليغ عمومى كه پس از روشن شدن منبع و حجت و مستند احكام و تعاليم الهى بر همگان فرض كفايى مى باشد به اين معنا كه مبلغان بايد بر امورى كه به عنوان شريعت و دين تبليغ مى كنند مستندى از قرآن و احاديث نبوى-ص- و يا احاديث اهل بيت- عليهم السلام- داشته باشند تا تبليغ اسلام محسوب گردد.

به تعبير ديگر، كلام رسول خدا-ص- كه فرمود: «لا يؤدّي عنّي الّا


1- - نك: تفسير الميزان، ج 3، ص 180-/ 170
2- - تفسير المنار، ج 3، ص 1596؛ و نقد نظريه المنار در تفسير الميزان، ج 3، ص 178

ص:122

أنا أو رجل منّي» بيانگر معناى ولايت و حاكميت در دولت اسلامى است و برائت و جهاد از شؤون ولايتى و حكومتى است و حديث فوق باصراحت ولايت و حاكميت را مخصوص به پيامبر-ص- و يا كسى مى داند كه منسوب به آن حضرت باشد.

در هر حال بحث كلامى در مورد حادثه تفويض مأموريت اعلان برائت به على- ع- موجب گرديده كه آيات برائت به درستى و با ديد خالص قرآنى و بر اساس روشهاىصحيح تفسيرى مورد تجزيه و تحليل قرار نگيرد و بعضى ناگزير شده اند براى رفع شبهات كلامى دست به تفسير به رأى و تحريف معنوى اين آيات بزنند. «(1)»


1- - همان.

ص:123

گام چهارم: تحقيقى پيرامون جدال ممنوع در حجّ

اشاره

اسلام اهميت فوق العاده اى به شعائر دينى، بطور عموم و به مراسم حج به نحو خاص، قائل شده و بزرگداشت اين شعائر را نشانه تقواى دلها و نشأت گرفته از سلامت فطرت انسان و پاكى قلب دانسته است (وَمَنْ يُعَظِّم شعائرِ اللَّهِ فانَّها من تَقوى القُلُوب) و اين به دليل محتواى حركت آفرين و سازنده و سرنوشت سازى است كه در درون اين شعارهاى شعورساز نهفته است.

شعارهايى چون: مراسم حج زنده كننده مكتب و عامل بقاى آن و وسيله حسن جريان روح مكتب در كالبد جامعه و مانع نفوذ دشمن و موجب آسيب ناپذيرى ايمان جامعه در برابر عوامل فرسايشى است (لا يَزالُ الدِّينُ قائِماً ما قامتِ الكَعْبَةُ).

حج، اوج پيوستن انسان، (بطور گروهى) به خدا و گسستن از

ص:124

عوامل بازدارنده راه خدا و تجلّى معنويت يك پارچه امتى به پا و نمايش قدرت شكست ناپذير توده هاى ميليونى و از خود گذشته است. به دليل همين ويژگيهاست كه مراسم حج در ميان ديگر شعائر اسلامى به مبدأ وحدت و حركت و قدرت بودن ممتاز گشته است.

با اقامه حج ميليونها انسان خداجو، يكدل و يكسو، به صورت اقيانوسى موّاج به هم مى پيوندند و يكپارچه حركتى هماهنگ را در دو سمت متوازى و متعادل عبادت و سياست آغاز مى كنند و قدرتى برتر و شكست ناپذيرى را به نمايش مى گذارند.

براى دشمن سلطه جو و كينه توز، هيچ چيز خطرناكتر از وحدت و حركت و قدرت حريف نيست. امروز، كليه كسانى كه وحدت و حركت و قدرت مسلمانان، منافع آنان را به مخاطره مى افكند، با استفاده از تمامى وسائل و امكانات مادى و معنوى و عوامل انسانى خود سعى بر آن دارند كه اين سرچشمه را آلوده و ريشه خطر را بخشكانند و حج را بى اثر و به قالبى تهى مبدّل سازند.

طرح تضادّ در درون مكتب

تازه ترين ترفندها براى خنثى كردن حج، طرح تضادّ در محتواى مراسم آن و نفى آثار شكوهمند و سازنده اين شعار عبادى- سياسى توسّط خود آن مى باشد.

قرآن، جدال را در حج ممنوع شمرده است (لا جِدالَ في الحَجِّ) تا

ص:125

راه وحدت و حركت و قدرت مسدود نگردد و نيروها فرسوده و هرز نگردد و وقفه اى در جريان پرخروش حج ايجاد نشود.

ايادى استكبار با استفاده از همين نكته كه امكان ايجاد ابهام و تحريف در آن وجود دارد، به منظور بى محتوا كردن حج، به تلاشى مذبوحانه برخاسته اند و به بهانه ممنوع بودن جدال در حج، هر نوع اعلان همبستگى و حركت و رودررويى با دشمنان اسلام و ابراز برائت از مشركينِ سلطه گر و متجاوز و غاصب را محكوم و منافى حج مى شمارند.

و از اين طريق شيطانى، در دل بسيارى از مسلمانانِ ناآگاه ايجاد شبهه و وسوسه مى كنند و توده هاى وسيعى از امت اسلامى را از بهره گيرى كاملتر از مراسم حج بازمى دارند و خود، با اين رويّه منافقانه در ميانصفوف مسلمانان تفرقه انداخته و ايجاد كينه و نفاق مى كنند.

اين حربه زنگ زده را قرآن، پيشتر از كار انداخته و پرده از اين ترفند خطرناك فرهنگى- سياسى دشمنانِ راه خدا برداشته است و به مسلمانان هشدار داده است كه هرگز فريب اين نوع دسيسه ها را نخورند و همواره محكمات را معيار شناخت متشابهات قرار دهند:

«هو الَّذي أنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ امُّ الْكِتابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ. فَأَمَّا الَّذينَ في قُلوبهمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغاءَ تَأْويلهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْويلَهُ الَّا اللَّهُ والرَّاسخُونَ فِي العلْمِ يَقُولُونَ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَما يَذَّكَّرُ إلّا اولُوا الْأَلْبابِ.» «(1)»


1- - آل عمران: 7

ص:126

ردّ مذهب با مذهب!

معمولًا در شرايطى كه زمينه يك حركت توفنده و بنيان كن عليه اهداف و مصالح عوامل كفر و نفاق و تجاوز به وجود مى آيد و ملتهاى مسلمان به استناد اصول روشن و موازين عارى از ابهام اسلامى، رو در روى اين عوامل قرار مى گيرند، ايادى كفر و نفاق و تجاوز با دست آويز قرار دادن متشابهات، آنگونه كه قرآن معرفى كرده است: «فَأمَّا الَّذِينَ في قُلوبِهِمْ زَيْغٌ» به تأويل آن مى پردازند. و با تفسيرهاى ناهنجار بر اساس تز «ردّ مذهب با مذهب» سعى مى كنند جزئى از تعاليم اسلام را سد راه بخش ديگر آن قرار دهند و با اين ترفند شيطانى، ضمن بى محتوا كردن تعاليم و شعائر زندگى ساز و حركت آفرين اسلام و خنثى كردن آثار شكوهمند آن از سلاح «اسلام» عليه «اسلام و مسلمانان» استفاده كنند.

در اين ميان، موج عظيم تبليغات جهانى نقش اساسى را ايفا مى كند و هماهنگ و همزمان با عوامل داخلى، متشابهات تأويل شده و تحريف يافته را به عنوان اسلام واقعى، و محكمات اصيل را بدعت و بيگانه از اسلام مى نمايانند و خود را حاميان اسلام، و جهادگران مدافع حريم محكمات و بيّنات را مخالف اسلام قلمداد مى كنند.

اين گروه، هرگز باصراحت سخن نمى گويند و هدف شوم خود را برملا نمى سازند و در پشت سنگر متشابهات، چهره واقعى خود را پوشيده مى دارند و شعار متشابهات را سر مى دهند و با محكمات مى جنگند.

ص:127

امروز، مراسم عبادى- سياسى حج، بيش از هر اصل محكم اسلامى ديگر، براى استكبار جهانى خطرساز بوده است. به همين دليل، بيش از ديگر شعائر اسلامى مورد هجوم و يورش قرار گرفته و از شيوه استكبارى «نفى مذهب با مذهب» ضربه ديده و از نيروى خلّاق آن در زمينه ايجاد تحوّلات بنيادين در زندگى اجتماعى، سياسى، اقتصادى، فرهنگى و نظامى ملتهاى مسلمان كاسته است.

حجى كه مى بايست با ايجاد وحدت، حركت و قدرت در امت اسلامى، سرانجام روند حركت سياسى، فرهنگى، اقتصادى و نظامىِ جهان را دگرگون كند، اينك بر اثر موج عظيم تبليغات استكبارى، آفت زده وبى اثر گرديده و با تحريف اجزاى آن، كل به وسيله جزء نفى شده است.

امروز استكبار جهانى، حتّى بيش از خود مسلمانان، به اين حقيقت پى برده است كه «لا يَزالُ الدِّينُ قائماً ما قامتِ الكَعْبَةُ.» و فهميده است كه حج با بار سياسى و محتواى بيدار كننده و ابعاد مختلف اجتماعى، سياسى، فرهنگى، نظامى و اقتصادى اش چه حركتى را در سطح ملل مسلمان جهان مى تواند بيافريند و هر سال چه تحوّل بنيادين را در روابط داخلى و نيز درصحنه جهانى مى تواند بوجود آورد!

از سوى ديگر، همه عناصرى كه به نحوى سرنوشتشان با منافع استكبار شرق يا غرب گره خورده و برگزارى حج- بدانگونه كه اسلام خواسته و پيامبر-ص- آن را بجا آورده است يعنى با تمامى ملزوماتش- منافع و مطامع و تاج و تخت و قدرت غاصبانه آنان را به خطر انداخته، همسو و همدل با استكبار و احياناً حادتر و داغتر از اربابانشان در اين يورش ناجوانمردانه فرهنگى- سياسى مشاركتى فعّال داشته اند. آنان، اجراى اين نقشه شوم را عليه آرمانهاى اصيل اسلامى و ايجاد مانع بر سر

ص:128

حاكميت دين و استقلال و سرفرازى امت اسلام برعهده گرفته اند و به دليل مسلمان بودن و احياناً عالم بودن، آنچه را كه استكبار خود، از آن بى اطلاع بوده، گزيده تر را انتخاب نموده و عالمانه و آگاهانه خدمت كرده اند. و جمعى ناآگاه ساده لوح نيز به جمعشان پيوسته اند.

توطئه تبديل «خطر» به «وسيله»

دشمن در اجراى اين نقشه شوم، نه به دليل قدرت حاميان آن بلكه تنها به دليل ناآگاهى توده هاى وسيع مسلمانان، تا حدودى موفّق بوده، و با به كار گرفتن تمامى حيله ها، خود را مدافع حج! (در قالب ظاهرى ولى بى محتوا) جلوه داده و با جايگزين كردن حجى بى اثر و مرده، به جاى حج حركت آفرين رسول اللَّه-ص- همان حج خطرآفرين را بهصورت عامل و وسيله تأمين اهداف شوم خويش درآورده و خطر را به وسيله تبديل كرده است.

با وجود چنين ترفندى، احمقانه است اگر استكبار و طاغوتها براى براندازى حج، مسلمانان را از برگزارى مراسم آن ممانعت كنند؛ زيرا اين نقشه نه عملى است و نه براى آنان مفيد خواهد بود. تازه، در اينصورت امكان تبديل خطر به وسيله را از دست خواهند داد.

مرحله حسّاس اجراى توطئه مشتركِ استكبار و طواغيت در تبديل عامل خطر به وسيله، رسيدن به روش و فنّ فقهى مسأله است كه بايد در اين مرحله فقهاى دربارى و وعاظالسلاطين مسؤوليت فنى آن را برعهده بگيرند.

ص:129

تفكّر قشرى و مصحلت جويانه گروهى از مدعيان تفقّه اسلامى، اجراى اين برنامه خائنانه را آسان و دشمنان اسلام و امت مسلمان را قرين موفقيت ساخت. بنابر اين عوامل قشرى، هم صدا با حاميان استكبار و طواغيت، به اتّكاى قدرت سياسى و نظامى و فرهنگى حاكم بر محيط برگزارى حج، اين بار مسأله جدال در حج را كه در قرآن بهصراحت از آن منع شده (لا جِدالَ فِى الحَجِّ)، مطرح كرده است و از آن بهصورت ابزار و وسيله اى براى خاموش كردن همهصداها و فريادهاى برخاسته از عمق محتواى حج و متوقف نمودن حركتها و جنبشهاى نشأت گرفته از شعائر حج، بهره گرفتند. و به اين ترتيب از جزئى از حج براى خنثى نمودن جزء ديگر استفاده كردند.

هدف و سياست اين طرحِ ويرانگر و پيچيده آمريكايى، بى محتوا كردن حج و تبديل آن به وسيله اى براى رسيدن به اهداف شوم استكبارى است و هدف آن منع از جدال است.

در اين گفتار، روى سخن با حاميان و كارگزاران اين طرح شوم است. نخست با منطق نصح كه از وظايف عمومى مسلمانان است (النّصيحةُ لأَئمّة المسلِمينَ) هشدار مى دهيم كه تبديل نعمت هاى الهى و كفران آنها سرانجامى بس دردناك دارد وخداوند مارا ازآن بيم داده است:

«الَمْ تَر الَى الَّذينَ بَدَّلُوا نِعمَةاللَّهِ كُفْراً وَأَحلُّوا قَومَهمْ دارَالبَوارِ* جَهَنَّمَ يَصلَوْنَها وبِئسَ القَرارُ* وَجَعَلوا للَّهِ انداداً ليضلّوا عَنْ سَبيلهِ. قُلْ تَمتَّعُوا فإنَّ مَصيرَكُمْ الى النّارِ.» «(1)»


1- - ابراهيم: 30-/ 28

ص:130

قرآن باصراحت اخطار مى كند كه اين اراده و خشم خدا در مورد طواغيت امتهاى گذشته تحقّق يافته است:

«فَبدَّلَ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قولًا غَيرَ الَّذي قِيلَ لَهمْ فَأرْسلْنا عَلَيْهِمْ رِجزاً مِن السَّماء بِما كانُوا يَظْلِمُونَ.» «(1)» ما وعده هاى الهى را تخلّف ناپذير مى دانيم و سرانجام مشاركت در اين توطئه ضدّ خدا را گرفتارى در دست انتقام الهى و شعله هاى خشم خدا مى دانيم و يك بار ديگر اين آيه الهى را بر آنان مى خوانيم كه:

«ومَنْ يبدِّلْ نعمةَ اللَّهِ مِنْ بعدِ ما جاءتْهُ فإنَّ اللَّهَ شديدُ العِقابِ.» «(2)» وناصحانه يادآورى مى كنيم كه:

«أفَلا يَتدبَّرُونَ القُرآنَ امْ على قُلوبٍ أَقفالُها.» «(3)» در مرحله دوم، با منطق و استدلال مسأله را از ديد قرآنى و فقهى مورد تجزيه و تحليل قرار مى دهيم و با نقل آرا و نظراتصاحب نظران در لغت، تفسير و فقه، موضوع جدال در حج را به دور از همه گرايشها و تعصّبات، با همان روال استدلال تفسيرى و فقهى بررسى مى كنيم و از همه دانشمندان و مردم مسلمان مى خواهيم كه با تدبّر و دقّت، حقّ را از لابلاى آن به دست آورند و منصفانه در اين مسأله حياتى قضاوت كنند تا شبهه با حجّت و باطل با برهان و توطئه با آگاهى و تفقّهصحيح، دفع


1- - اعراف: 162
2- - بقره: 211
3- - محمّد: 24

ص:131

گردد.

طرح موضوع بحث

در اين بحث علمى، ابتدا قرائتها و سپس اقوال اهل لغت و آنگاه نظر مفسّران و سرانجام آراى فقيهان را بررسى مى كنيم و در پايان اين سير و سلوك قرآنى، به نتايج آن مى پردازيم.

ليكن پيش از آغاز به اين بحث قرآنى و فقهى، لازم به يادآورى است كه موضوع بحث ما در اين كندوكاو، يافتن پاسخصحيح و منطقى به اين پرسش است كه:

آيا دعوت امت اسلامى به اتّحاد و همبستگى بيشتر در برابر هجوم همه جانبه استكبار جهانى و عوامل آن و كليه دشمنان اسلام و مسلمانان، مصداق «لا جِدالَ فِي الحَجِّ» است؟!

آيا فرياد زائران بيت اللَّه الحرام بر محكوميت كفر و شرك و نفاق و تجاوز و سر دادن شعار مرگ بر آمريكا، مرگ بر اسرائيل و ساير سردمداران استكبار جهانى جدال ممنوع است؟

آيا حركت سياسى- عبادىِ آگاه بخش و بيداركننده صدها هزار زائر خانه خدا به منظور نفى سلطه سياسى، نظامى و اقتصادى اجانب از كشورهاى اسلامى، جدال نامشروع است؟

آيا محكوم كردن عوامل داخلى سياستهاى شوم استكبارى و لعن طاغوتها و خواندن آيات الهى- كه خائنان به امت و دست نشاندگان كفر و الحاد در كشورهاى اسلامى را به انتقام و سرنوشت دردناك بيم داده است- به منظور انذار و بيدار نمودن آنان از اين خواب غفلت، جدال حرام است؟

ص:132

آيا تجمع و راهپيمايى و انجام دسته جمعى طواف، همراه با شعارهاى اسلامى و قرآنى در جهت احياى اين اصل: «لَنْ يَجعلَ اللَّهُ لِلكافرينَ عَلَى المؤمنينَ سَبيلًا»، جدالى است نهى شده؟

جدال در قرآن

كلمه جدال و مشتقّات آن در چند جاى قرآن آمده است. بررسى اين موارد نشان مى دهد كه در عين وحدت مفهومى اين كلمه در هر يك از موارد، خصوصيّاتى وجود دارد كه به اين كلمه در هر مورد مفهوم ويژه اى بخشيده است. قرآن، در اين آيات، بيشتر روى انگيزه جدال تكيه نموده و آن را معيار قرار داده است. قبل از بررسى مفهوم «جدال» در آيه «لا جِدالَ في الحجِّ» لازم است اين موارد را بررسى كنيم؛ زيرا كه قرآن خود، مبيّن خويش است و «بَعضُهُ يصدِّق بعضاً» «(1)» و «بَعضُه يفسِّر بَعضاً.» «(2)» 1- «وَلا تُجادلْ عَنِ الَّذينَ يخْتانُونَ أَنْفُسَهمْ.» «(3)» «هرگز بخاطر مردمى كه به خود ظلم مى كنند جدال مكن.»

جدال در اين آيه و مشابه آن، مانند: «ها أنْتُمْ هؤلاءِ جادَلْتمْ عَنْهم فِي الحيوةِ الدُّنيا فَمنْ يُجادِلُ اللَّه عنهمْ يومَ الْقيمَةِ أَمْ منْ يكونُ عَليهمْ وكيلًا» «(4)» به معناى نوعى گفتگو و مشاجره لفظى به منظور حمايت و دفاع متعصّبانه و كوركورانه آمده است. و به همين دليل مورد نهى واقع شده و پيامبران،


1- - نهج البلاغه، خ 18
2- - ر. ك. مقدّمه تفسير الميزان.
3- - نساء: 107
4- - نساء: 109

ص:133

و نيز همه مردم، از اين شيوه سخن گفتن، ممنوع شده اند. منع از جدال در چنين مواردى، به خاطر آن است كه هدف و انگيزه نادرست و ناشايست دارد. مخاصمه و مشاجره كردن با مردم با ايمان و يا بى تقصير، به خاطر كسانى كه خود به خويشتن ظلم مى كنند و راه ناصواب مى پيمايند، كارى است بيهوده، بلكه نادرست و ظلمى است مضاعف.

2- «ومِنَ النّاسِ منْ يُجادلُ فِي اللَّه بغَير علمٍ وَلا هُدىً ولا كتابٍ مُنير.» «(1)» «برخى از مردم، بدون آن كه اطلاع و علمى داشته باشند و يا از راهصحيح و كتاب روشنگرى پيروى نمايند، درباره خدا به جدال مى پردازند.»

در اين آيه، جدال از آن جهت مورد نكوهش قرار گرفته است كه منشأ آن جهل و عدم استناد به منبع قابل اطمينان (وَلا هُدىً ولا كتابٍ مُنيرٍ) بوده است. بى شك، هر نوع مشاجره و مخاصمه و بحث و جدلى كه از روى بى اطّلاعى و نادانى و بدون در دست داشتن دليل و مدرك معتبر باشد، مردود و محكوم مى باشد. مشابه اين آيه است آياتى چون:

«وَمِنَ النَّاسِ منْ يجادلُ فِي اللَّه بغَيْرِ علمٍ وَيتَّبعُ كلَّ شيطانٍ مَريدٍ.» «(2)» «از ميان مردم كسانى هستند كه بدون علم درباره خدا به جدال مى پردازند و از هر شيطان طغيانگر پيروى مى كنند.»

«وإنَّ الشَّياطينَ لَيُوحُونَ الى اوْليائِهِم لِيُجادِلُوكُم.» «(3)»


1- - حج: 8
2- - حج: 3
3- - انعام: 121

ص:134

«شيطانها به هواداران و دوستان خود مطالبى را القا مى كنند تا با شما به جدال بپردازند.»

3- «إنَّ الَّذينَ يُجادلُونَ في آياتِ اللَّه بغَير سُلْطانٍ اتاهُمْ انْ فيصُدُورِهم الّا كِبْرٌ ما هم بِبالِغيه.» «(1)» «آنها كه درباره آيات خدا به جدال برمى خيزند، بدون آن كه برهان و سندى دريافت كرده باشند، جز اين نيست كه در دل كبر و نخوتى دارند كه هرگز به آن نمى رسند.»

جدال در اين آيه، به اين دليل محكوم شده است كه از تفوّق طلبى و غلبه جويىِ متكبّرانه ناشى مى گردد. و چنين حالتى با تمامى ملزوماتش ضدّ ارزش و مايه سقوط انسان و گمراهى و محروميّت وى از اعتقاد و گفتار و عمل به حقّ است.

4- «وَيَعلم الَّذينَ يُجادلونَ في آياتِنا ما لَهمْ منْ مَحيصٍ.» «(2)» «آنان كه درباره آيات ما مجادله مى كنند، مى دانند كه راه بن بستى در پيش گرفته اند.»

جدال در زمينه مشعلهاى هدايت خدا و دلايلى كه در جهان آفرينش براى هدايت به سوى خدا قرار داده شده، از آن جهت محكوم است كه عملى بيهوده و راهى بن بست و تلاشى نافرجام است.

5- «وَجادلُوا بِالباطلِ لِيُدحِضُوا به الحقَّ.» «(3)» «با مستمسكى باطل به جدال پرداختند تا بدان وسيله حقّ را مغلوب


1- - غافر: 56
2- - شورى: 35
3- - غافر: 5

ص:135

سازند.»

بديهى است، جدالى كه به منظور مبارزه با حق انجام مى گيرد و به صورت وسيله اى براى پوشاندن حقيقت و يا از ميان بردن آن، مورد بهره بردارى قرار مى گيرد، چيزى جز مايه فساد نمى تواند باشد.

6- «قَد سمعَ اللَّه قولَ الّتي تُجادلُكَ في زَوْجِها.» «(1)» «همانا، خداوند شنيده است گفتار آن كس را كه درباره همسرش با تو مجادله مى كرد.»

هدف از اين نوع مجادله، شكايت و مناقشه درباره كس ياچيزى است.

براى ارزيابى اين مجادله، بايد ادّعا و محتواى شكايت را بررسى نمود؛ اگر شكايت به ناحق بود ناگزير مجادله درباره آن نيز مردود خواهد بود.

7- «ما يُجادلُ في آياتِ اللَّه الَّا الَّذينَ كَفَرُوا.» «(2)» «درباره آيات خدا به جدال نمى پردازند، مگر كسانى كه كفر ورزيده اند.»

كفر و پايدارى در موضع كفر نوعى لجاجت و مجادله را به دنبال دارد كه خواه ناخواه محتواى آن باطل و غرض و هدف از آن حمايت از باطل مى باشد و از اين رو مردود و محكوم مى باشد.

8- «يَوْمَ تَأتي كلُّ نَفْسٍ تُجادلُ عنْ نَفْسِها.» «(3)» «روزى كه انسان مبعوث مى شود، در حالى كه از خود دفاع مى كند و براى توجيه اعمال خود مجادله مى كند.»

«وَكانَ الانْسانُ أكثَر شي ءٍ جَدَلًا.» «(4)»


1- - مجادله: 1
2- - غافر: 4
3- - نحل: 111
4- - كهف: 54

ص:136

«انسان بيش از هر چيز به جدل مى پردازد (تا اعمال خود را توجيه كند).»

اين نوع مجادله كه به منظور توجيه اعمال ناروا و در نهايت براى نفى تكليف و شانه خالى كردن از زير بار مسؤوليتها انجام مى گيرد، بدترين شيوه جدال است كه قرآن، آن را محكوم مى شمارد و انسان را از آن برحذر مى دارد.

9- «قالُوا يا نوحُ قَدْ جادلتَنا فَاكْثرتَ جِدالَنا.» «(1)» «قوم نوح به وى گفتند: تو با ما به مجادله برخاستى و در اين جدال زياده روى كردى.»

در اين مورد، جدال به معناى اقامه دليل و تلاش براى ابطال دلائل خصم به كار رفته كه قرآن آن را از قول مردم نوح نقل مى كند و خود آن را نفى نمى كند؛ بلكه دلالت بر آن دارد كه نوح دست به چنين جدالى زده و محتواى جدال نوح چنان بوده كه آنان را از مقابله به مثل عاجز كرده و به استيصال كشانده بوده است.

10- «وَلا تُجادِلُوا أَهْلَ الكتابِ الَّا بالَّتي هي أحْسَنُ.» «(2)» «با اهل كتاب جز از طريق بهتر مجادله ننماييد.»

اين آيه با توصيف جدال به «الَّتي هِي أحْسنُ»، در حقيقت جدال را به دو نوع تقسيم نموده است:

الف: جدال به شيوه غير حسن، كه آيه باصراحت از به كار بردن آن


1- - هود: 32
2- - عنكبوت: 46

ص:137

در مقابل اهل كتاب منع كرده است.

ب: جدال به شيوه نيكو، كه به مفهوم مخالف، جواز آن از آيه استفاده مى شود.

11- «ادْعُ الى سَبيلِ ربّكَ بِالحكمةِ والموعظةِ الحَسَنةِ وجادِلْهُمْ بِالَّتي هي أحْسَنُ.» «(1)» در اين آيه ضمن بيان مفادِ آيه قبل؛ يعنى تقسيم بندى جدال به دو نوع حسن و غير حسن اصولًا جدال حسن به عنوان شيوه مطلوب و در كنار برهان و موعظه وسيله اى براى دعوت پيام وحى و رسالت الهى تلقى شده است و پيامبر-ص- و در نهايت همه مسلمانان متعهد، موظف شده اند در راه دعوت به سوى راه خدا از مجادله به عنوان يك شيوه مطلوب استفاده كنند.

مفاد آيه چنين است كه اگر حكمت و موعظه امكان پذير نبود، جدال به عنوان تنها وسيله دعوت، واجب خواهد بود. با توجه به اين اصل، مى توان گفت كه مجوز واقعى جدال در دعوت به سوى خدا و راه خدا در حقيقت همان اصالت و حقانيت محتواى جدال و هدف آن مى باشد كه چيزى جز دعوت به خدا و راه خدا نيست.

12- «فلا رفَثَ وَلا فُسوقَ ولا جِدالَ فِي الحجِّ.» «(2)» «پس در حج، رفث و فسوق و جدالى نيست (و زائر بيت اللَّه الحرام نبايد خود را به اين سه عمل آلوده كند).»

جدال در اين آيه، كه مورد بحث ما در اين بررسى است، به قرينه دو كلمه «رفث» و «فسوق» كه در رديف همديگر آمده و نيز با توجه به


1- - نحل: 125
2- - بقره: 197

ص:138

آيات ديگر، نمى تواند به مفهوم مطلق و عام باشد و همچنين شامل «جدال بالّتي هي احسنُ» گردد. ما براى بررسى كامل اين مطلب ناگزيريم اقوال مفسّران و فقها را در اين باره مورد بحث قرار داده و با توجّه به نظرات قرّاء و اهل لغت نتيجهصحيح را از اين بحث به دست آوريم.

نظرات در قرائت آيه

ابن كثير و ابوعمر، آيه را با رفع «رفث» و «فسوق» و نصب «جدال» خوانده اند و بقيّه قرّاء هر سه كلمه را با نصف قرائت كرده اند.

قاريانى كه هر سه كلمه را منصوب خوانده اند، با استفاده از قاعده «نكره در سياق نفى افاده عموم مى كند» مفاد آيه را تأكيدى بر عموم نفى رفث و فسوق و جدال دانسته اند. و كسانى كه برخى را منصوب و بعضى را مرفوع قرائت كرده اند، به اين دليل بوده است كه مفاد آيه در اين سه مورد، متفاوت بوده است؛ زيرا مُفاد «لا» در دو مورد اول و دوم به معناى «نهى» و در مورد سوم «لا جدال» به مفهوم «اخبار از عدم جدال در مورد زمان حج» مى باشد.

توضيح آن كه عرب ها در جاهليت، موسم حج را پس و پيش مى بردند و زمان ثابتى براى انجام مراسم حج نبود. و قريش معمولًا اين عمل را براى اثبات اقتدار خويش بر ديگران تحميل مى كردند. قرآن در اين آيه با جمله «لا جِدالَ فِي الحجِّ» عمر اين نوع عمل ناشايست را تمام شده اعلام مى كند و جدال در اين مورد را بيهوده و ختم يافته مى شمارد.

بنابر اين، معناى نصب «جدال» در آيه، براى ايفاى مفهوم فوق

ص:139

و تأكيد بر عموم نفى، مطابق با فصاحت خواهد بود. ولى در دو مورد اوّل آيه شريفه، نصب شايسته نيست؛ زيرا ممكن است رفث و فسوق از روى خطا يا عصيان از كسى سر بزند و از اين رو عموم نفى در آن دو مورد، مستلزم خلاف واقع مى شد. «(1)» شيخ طوسى پس از بيان اين مطلب مى گويد:

«همه اين قرائتهاصحيح است زيرا مُفاد آيه در هر سه موردنهى است، گرچه بهصورت ظاهر با كلمه نفى بيان شده است. و در اين مورد اختلافى نيست. «(2)» برخى گفته اند: دليل قرائت به رفع و تنوين، آن است كه «لا» به معناى «ليس» است و كلمه بعد از آن اسم «ليس» و مرفوع مى باشد و خبر «لا» محذوف است و در حقيقت جمله اين چنين است: «فليس رفث و لا فسوق و لا جدال في الحج» و قرينه اين تقدير كلمه «في الحج» مى باشد كه به عنوان خبر در آيه آمده است و از سوى ديگر نمى توان «فى الحجّ» را خبر «ليس» گرفت؛ زيرا خبر «ليس» منصوب است و خبر مبتدا مرفوع و هيچگاه كلمه اى نمى تواند هم منصوب باشد و هم مرفوع. همچنين مى توان دو كلمه «رفث» و «فسوق» را مبتدا قرار داد و مرفوع خواند و «لا» در اينصورت به معناى نفى خواهد بود و خبر محذوف، كلمه «فى الحج»، به اين دليل نمى تواند خبر هر سه مبتدا «رفث و فسوق و جدال» باشد كه عملِ چند عامل در يك معمول جايز شمرده نشده است.

اما دليل آنها كه با فتحه بدون تنوين قرائت كرده اند، آن است كه «لا»


1- - التبيان في تفسير القرآن، ج 2، ص 165
2- - همان.

ص:140

را براى نفى و به معناى نهى دانسته اند و معناى آيه را چنين تفسير كرده اند كه: جميع افراد و اقسام رفث و فسوق و جدال در حج ممنوع مى باشد. و از آنجا كه مُفاد آيه به تصوّر آنها همين معنا بوده است، فتحه بدون تنوين را طبق قاعده «نكره در سياق نفى افاده عموم مى كند» اولى و مناسب تر دانسته اند. بنابر اين، كلمه «في الحج» خبر هر سه مورد خواهد بود. «(1)» اين قرائت مطابق با نظر اعرج و شيبه و اعمش و ابورجاء و حسن و ابن ابى اسحاق و عيسى مى باشد. «(2)»

ابن مسعود آيه را چنين قرائت كرده است: «فَلا رفوثَ عَلى الحجِّ» و ابوجعفر بن قعقاع، هر سه مورد را مرفوع خوانده است و اين قرائت از عاصم نيز نقل شده است و احتمال «لا جدالًا» نيز مى رود و فرّاء اين چنين خوانده است وابورجاء عطاردى «لاجدال» را با تنوين قرائت كرده است. «(3)» فخر رازى در تفسير كبير مى گويد: «(4)» براى توضيح فرق بين قرائت نصب و رفع، بايد ابتدا دو مطلب را مورد توجّه قرار داد:

مطلب اوّل: هر چيزى اسمى دارد، جوهر اسم دلالت بر جوهر معنا مى كند و همواره بين حركات و خصوصيات ديگر اسم و احوال معنا مناسبتى دقيق وجود دارد چنانكه وقتى گفته مى شود: «رجل»، اسم رجل دلالت بر ماهيت انسانى مرد دارد و حركات آن هرگاه منصوب يا مجرور يا مرفوع باشد، دلالت بر حالات وى مى كند به اين معنا كه


1- - الكشف عن وجوه القراءات السبع وعللها وحججها، ج 1، ص 286؛ وايضاح الوقف والابتداء، ص 545؛ تفسير مشكل اعراب القرآن، ج 1 ص 23
2- - الكشف عن وجوه القراءات السبع وعللها وحججها، ج 1، ص 286؛ وايضاح الوقف والابتداء، ص 545؛ تفسير مشكل اعراب القرآن، ج 1 ص 23
3- - الجامع لأحكام القرآن، ج 2، ص 407
4- - التفسير الكبير، ج 5، ص 163

ص:141

وى يا فاعل يا مضاف اليه و يا مفعول مى باشد و اين همان ترتيب منطقى و عقلى است كه اصل در برابر اصل وصفت در برابرصفت قرار مى گيرد.

بنابر اين قاعده، هرگاه حالتى از اسم منظور نباشد بايد اسم بدون حركت تلفّظ شود. و اگر از تلفّظ حركت آخر اسم ناگزير شويم، بايد آن را منصوب بخوانيم زيرا نصب سهل ترين و راحت ترين حركات مى باشد و به سكون نزديكتر است.

مطلب دوّم: هنگامى كه «لا رجل» گفته مى شود مُفاد آن نفى ماهيّت است و انتفاى ماهيت موجب مى شود كه همه افراد ماهيت نفى گردد.

ولى وقتى با رفع و تنوين خوانده مى شود، مُفاد آن نفى جميع افراد ماهيت نيست. مگر آن كه دليل جداگانه اى بر اثبات آن وجود داشته باشد.

آنگاه در مقام بيان فرق دو قرائت مى گويد:

كسانى كه هر سه مورد را با نصب قرائت كرده اند، اشكالى در قرائتشان نيست؛ ولى آنها كه دو مورد اوّل را مرفوع و سوّمى را منصوب خوانده اند، دليلشان اين است كه اهميت نفى جدال بيش از نفى دو مورد اوّل مى باشد؛ زيرا «رفث» عبارت از اشباع شهوت است و «جدال» به نوعى شامل آن نيز مى باشد و شهوت و تمايل جدال كننده همواره بر آن است كه گفتارش مقبول و برتر باشد. و «فسوق» نيز عبارت از مخالفت اوامر خدا است و جدال كننده معمولًا در برابر حق انقياد ندارد و بيشتر ديگران را آزار مى دهد و از اين كه گفتارش سرانجام به خصومت و عداوت بكشد ابايى ندارد. «(1)» گرچه بخشى از مطالب بالا قابل مناقشه است ولى مسأله مهم در كلام اين مفسّر بزرگ آن است كه جدال ممنوع را جدالى مى داند كه شامل


1- - همان، ص 164

ص:142

رفث و فسوق باشد. و مفهوم اين كلام آن است كه جدالى كه خالى از رفث و فسوق باشد و هيچ نوع مخالفتى با شرع و عقل نداشته باشد، ممنوع نيست.

مفهوم لغوى جدال

واژه «جدال» در لغت داراى مفهوم وسيعى است كه معانى متفاوتى را شامل مى گردد. بسيارى از لغوى ها، جدال، مجادله، منازعه، مشاجره و مخاصمه را به يك معنا گرفته اند و وقتى گفته مى شود «جدلتُ الحبلَ» مفهومش آن است كه ريسمان را محكم بستم و معناى «جادلت الرجل» آن است كه او را بر زمين افكندم. و هر چيز به هم پيچيده اى را مجدول مى گويند و ريشه همه اين معانى، پيچيدن و بافتن است و جدال به همين معنا است. «(1)» در «مجمع البحرين» آمده است:

«جدل» اسمى است از جدال و «جدال» عبارت است از مقابله دليل با دليل. گاهى «جدل» با لجاجت و خصومت همراه مى شود «لا جِدالَ في الحج»؛ يعنى با مستخدمين و همراهان نبايد مِراء كرد؛ مثلًا يكى به ديگرى بگويد: «فردا براى حج حركت مى كنيم» و ديگرى بگويد «نه بلكه پس فردا سفر را آغاز مى كنيم» يا يكى بگويد: «حج منصحيح تر از حج تو است.» و «مجدّل» به معناى نعشى است كه بر زمين افتاده باشد. «(2)»


1- - التبيان في تفسير القرآن، ج 2، ص 165
2- - مجمع البحرين، ج 5، ص 336 چاپ مكتبه مرتضوى.

ص:143

در «لسان العرب» مى گويد:

«جدل» محكم بستن و محكم پيچيدن و تابيدن را گويند و از اين روست كه به لجام ناقه «جديل» گفته مى شود و به زمين سخت نيز «جداله» مى گويند. به مردى كه در جدل قوى باشد، «جدل» گفته مى شود و «جدل» اسمى است كه به معناى زياده روى در خصومت به كار مى رود. «(1)» برخى گفته اند:

«جدال» بر وزن فِعال از «مجادله» مشتق شده و «مجادله» نيز از «جدل» كه به معناى تابيدن و پيچيدن است. و گفته شده: «جدل» مشتقّ از «جداله» است كه به معناى زمين است، گويا هر يك از دو طرفِ مجادله، مى خواهند ديگرى را بر زمين افكنند. «(2)» راغب گويد:

«جدال» گفتگو بر سبيل منازعه و برترى جويى بر يكديگر است و ريشه جدل از «جدلت الحبل» است كه به معناى محكم كردن ريسمان و تابيدن آن است، گويى هركدام از دو مجادله كننده مى خواهد ديگرى را از رأى و اعتقادش بپيچاند. «(3)»

نظر مفسّران درباره «جدال در حج»

زمخشرى قرائت ابوعمرو و ابن كثير را كه «رفث و فسوق» را


1- - لسان العرب، ج 11، ص 103
2- - الجامع لأحكام القرآن، ج 2، ص 410
3- - مفردات، ص 89

ص:144

مرفوع و جدال را منصوب خوانده اند، چنين تعليل و تفسير مى كند «(1)»:

حرف «لا» در دو مورد اوّل به معناى نهى است، گويى گفته شده: «فَلا يكوننَّ رفثٌ ولا فسوقٌ.» ولى در مورد سوّم به معناى نفى خبرى است بدين معنا كه «لا شكّ ولا خلاف في الحجّ» زيرا قريش در ايام حج با قبائل ديگر مخالفت مى كردند. هنگامى كه ديگران در عرفات بودند آنان در مشعر وقوف مى كردند و گاه يك سال ايام حج را جلو مى انداختند و سال ديگر به تأخير مى افكندند و اين همان «نسي ء» است كه قرآن از آن ياد مى كند. اسلام، حج را در وقت واقعى آن تثبيت نمود و وقوف به عرفه را به زمان اصلى برگرداند و خداوند خبر داد كه ديگر اختلاف و جدالى در حج باقى نماند.

زمخشرى پس از اين استدلال مى گويد:

بنابر اين آنچه كه مورد نهى قرار گرفته، رفث و فسوق است نه جدال.

و بر اين مبنا مى توان به حديث نبوى استدلال نمود: «مَن حَجَّ فَلم يرفثْ ولم يفسقْ خرجَ كَهيئته يومَ ولدتْه أمُّهُ.» مى بينيم در اين حديث جدال ذكر نشده است.

گويا زمخشرى به اين حديث برخورد نكرده بود كه از پيامبر اكرم-ص- نقل كرده اند:

«وَالّذي نَفْسي بيده ما بين السماء والأرضِ من عملٍ أفضلَ منَ الجهادِ في سَبيل اللَّهِ أو حَجَّة مبرورةٍ لا رفثَ وَلا فُسوقَ وَلا جِدالَ.» «(2)» و از سوى ديگر، معناى خبر در «لا جدال» با اختلاف نظرى كه در مسائل مختلف حج در ميان فقها وجود دارد، سازگار نمى باشد.

منقول از ابن عباس و ابن جبير و سرى و قتاده و حسن و عكرمه و زهرى و مجاهد و مالك، آن است كه معناى «رفث» همبستر شدن است،


1- - تفسير الكشّاف، ج 1، ص 347
2- - تفسير الجامع لاحكام القرآن، ج 1، ص 408

ص:145

و عبداللَّه بن عمر و طاوس و عطا و ديگران «رفث» را به معناى زشتگويى با زنان تفسير كرده اند. برخى نيز «رفث» را به معناى هر سخنى دانسته اند كه نوعى بيانگر روابط جنسى زن و مرد باشد.

ابوعبيده گفته است:

«رفث» به معناى سخن لغو است و ابن عربى «لا رفث» را به معناى نفى مشروعيت دانسته و مفهوم آيه را مشابه معناى آيه «لا يَمسُّهُ الّا المطهّرونَ» شمرده است. «(1)» از ابن عباس و عطا و حسن و ابن عمر و جماعتى ديگر نقل شده:

«فسوق» به معناى «بجا آوردن معاصى در حال احرام» است. و ابن زيد و مالك گويند: «فسوق» قربانى كردن براى بتها است، به همان معنا كه در آيه «او فسقاً اهِلَّ بِهِ لِغَيْر اللَّه» آمده است. و ضحاك «فسوق» را به معناى «تنابز بالالقاب»؛ به يكديگر لقب زشت دادن تفسير كرده است، آنگونه كه قرآن مى گويد: «بئسَ الاسمُ الفسوقُ» و ابن عمر مى گويد: فسوق ناسزاگويى است (سَباب المؤمنِ فسوقٌ). «(2)» قرطبى در تفسير جدال ممنوع، شش قول را از مفسّران بزرگ نقل مى كند:

1- ابن مسعود، ابن عباس و عطا برآنند كه جدال به معناى مِرائى است كه موجب خشم ديگرى گردد و سرانجام به ناسزاگويى منتهى شود. و امّا مذاكره علمى و اظهار نظر، مورد نهى قرار نگرفته است.

2- قتاده گويد: جدال همان ناسزاگويى است.


1- - همان، ص 407
2- - همان، ص 408

ص:146

3- ابن زيد و مالك بن انس گويند: جدال در آيه، به معناى اين است كه مردم اختلاف كنند كدام به وقوف ابراهيم رسيده و حج كدام مشابه حج ابراهيم بوده است؛ آن گونه كه در جاهليت در اين زمينه به جدال مى پرداختند. بنابر اين معنا، «لا جدال»؛ يعنى در مواضع حج اختلافى نيست.

4- نفى جدال در زمان حج؛ مجاهد گويد: نفى جدال در ماههاى حج، همانطور كه عرب درباره نسي ء اختلاف مى كردند. و چه بسا كه حج را در غير ماه ذى الحجه بجا مى آوردند.

5- محمد بن كعب قرظى را عقيده بر آن است كه جدال به اين معناست كه يكى به ديگرى بگويد حج من مورد قبول تر وصحيح تر از حج تو است و ديگرى نيز مشابه آن را اظهار كند.

6- جدال به معناى فخرفروشى به پدران است.

قرطبى، پس از نقل اقوال، نظريه چهارم را تقويت كرده و آن را «اصحّ ماقيل» دانسته است. و اين حديث نبوى را دليلصحّت آن شمرده است كه:

«انّ الزمانَ قد اسْتَدارَ كهيئةِ يومٍ خلق اللَّهُ السَّمواتِ والأرضَ.»

و سپس اين حديث را چنين تفسير كرده كه امر حج به همان حالت اوليه خود برگشته و ديگر تغييرى در آن نبايد داد. «(1)» در تفسير روح البيان مى گويد:

ابن عباس، كلمه «رفث» را به معناى همه گفتگوهاى مربوط به روابط زناشويى دانسته و شامل غمز و تقبيل شمرده و «فسوق» را خارج شدن از حدود شرع و ارتكاب معاصى تفسير كرده است، و «لا جدال»


1- - همان، ص 410

ص:147

را به معناى نفى مراء با مستخدمين و همراهان و كاروان داران دانسته است. زيرا كه جدال، به دشمنى و از بين رفتن الفت مى انجامد و اما اگر جدال به گونه اى باشد كه به اظهار نظر در زمينه امور دينى مربوط گردد اشكالى نخواهد داشت. «(1)» شوكانى در تفسير فتح القدير، نخست «جدل» را به مراء تفسير كرده و معناى فخرفروشى و ناسزاگويى را از ديگران نقل و سپس گفته است:

ظاهر آيه معناى اوّل است و مفهوم نفى در آيه همان نهى مى باشد «(2)» ولى اين مفسِّر «مراء» را توضيح نداده و ظاهراً اكتفا به مفهوم عرفى كرده كه معمولًا مِراء به معناى مشاجره توأم با خصومت و خشمگين شدن بكار مى رود. و از اين روست كه در روايات مورد نكوهش قرار گرفته است. «(3)» ابن كثير در تفسير خود مى گويد:

درباره «جدال» دو نظريه وجود دارد:

1- در وقت حج، جدال نيست. و اين نظريه به مجاهد نسبت داده شده و آنگاه اختلاف اعراب جاهليت را نقل و نظريه هشام و سدى وثورى و ابن ابى نجيع را مى آورد.

2- جدال به معناى مخاصمه و دشمنى است. و ابن جرير از عبداللَّه بن مسعود نقل كرده كه معناى «لا جدال» آن است كه همراه خود را خشمگين نسازى و اين نظريه به ابن عباس و ابن عمر و نافع وضحاك و مقاتل و ربيع بن انس و ابراهيم نخعى و عطا و حسن و قتاده و زهرى نسبت داده شده است. «(4)»


1- - تفسير روح البيان، ج 1، ص 314
2- - تفسير فتح القدير، ج 1، ص 201
3- - اين احاديث را در آينده ملاحظه خواهيد كرد.
4- - مراجعه كنيد به تفسير ابن كثير، ج 1، ص 238

ص:148

فخر رازى مى گويد:

«جدال» بر وزن فِعال، از مجادله است و ريشه آن از معناى تاباندن است؛ زيرا هر كدام از طرفين جدال سعى مى كند ديگرى را از رأيش بتاباند. و اما «فسوق» به معناى خروج از حدود شرع است. آنگاه اقوال مفسّران را در معناى جدال ممنوع در حج، بيان مى كند و سپس نظريه قاضى را مورد تحسين قرار مى دهد.

قاضى گفته است:

هرگاه «لا جدال» را بر نفى جدال حمل كنيم، معناى آن چنين مى شود كه با هيچ نوع اختلافى سازگار نيست؛ زيرا جدال به مثابه ضد است براى حج و مانع ازصحت آن مى باشد. بنابر اين معنا، بايد آيه را چنين تفسير كرد كه عمل زناشويى و زنا و شك بردن در حج موجب بطلان حج مى باشد.

وى پس از بررسى اقوال ديگر در زمينه آيه، مى گويد:

برخى بحث و استدلال و اظهار نظر و جدال در حج را مذموم مى شمارند و براى آن چند دليل مى آورند:

نخست، آيه «لا جدال» را ذكر مى كنند. ولى اگر چنين باشد، بايد جدال در دين، اطاعت و راهى بر معرفت خدا نباشد.

دوّم: آيه شريفه «ما ضربُوهُ لكَ الَّا جَدَلًا بلْ همْ قَومٌ خَصِمونَ.» «(1)» زيرا خداوند آنان را به خاطر اين كه اهل جدل هستند، مورد نكوهش قرار داده است.


1- - زخرف: 58

ص:149

سوّم: آيه شريفه «ولا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وتَذْهَبَ ريحُكُمْ.» «(1)» در اين آيه از منازعه و خصومت نهى شده است كه اين خود، معناى جدال است.

آنگاه مى گويد:

متكلّمان بر اين اعتقادند كه جدال در دين عبادت بزرگى است و بر اثبات اين حرف خود به آيه شريفه: «ادْعُ الى سبيل رَبِّك بالحكمةِ والموعظةِ الحسنةِ وجادِلْهُم بالّتي هي أَحْسَنُ» «(2)» استدلال كرده اند و همچنين به گفتار مشركان در برابر نوح كه گفتند «يا نوحُ قدْ جادلْتَنا فَأكْثَرْتَ جِدالَنا» «(3)» استدلال كرده اند. و جدال نوح بى شك براى تثبيت دين و بيان اصول شريعت بوده است.

سپس به روايات مربوط به جدال پرداخته، چنين نتيجه مى گيرد كه:

جدال نكوهيده، جدالى است كه براى تقرير باطل و به منظور اهداف مادى؛ از قبيل كسب مال و جاه باشد و جدال پسنديده آن است كه انگيزه آن تقرير حقّ و دعوت به راه خدا و دفاع از حريم مقدس دين خدا باشد. «(4)» آلوسى در تفسير روح المعانى مى گويد:

با وجود ذكر حج در آيه قبلى، به جاى ضمير كلمه حج در آيه «لا جدالَ في الحجِ» آمده و اين دليل بر آن است كه اهميت حج فوق العاده است و بيانگر علت حكم منع از رفث و فسوق و جدال مى باشد؛ زيرا زيارت بيت اللَّه الحرام و تقرب با آن به خدا از موجبات


1- - انفال: 49
2- - نحل: 125
3- - هود: 32
4- - التفسير الكبير، ج 5، ص 164-/ 167

ص:150

ترك اين امورى است كه مرتكب آن را آلوده مى سازد و از سير و سلوك به سوى ملك الملوك باز مى دارد. و در پايان، اين نظريه را تأييد مى كند كه «لا جِدالَ في الحج» به اين معنا است كه ديگر خلافى در حج نيست. «(1)» شيخ طوسى در تفسير گرانقدر خود مى گويد:

«رفث» نزد علماى شيعه به معناى همبستر شدن است كه اين نظريه مطابق با نظر ابن مسعود و قتاده است و ريشه آن زشتگويى است، و سپس آراى مختلف را در زمينه «رفث» مى آورد و «فسوق» را به معناى كذب تفسير مى كند و آنگاه ترجيح مى دهد كه «فسوق» به معناى همه معاصى، كه محرِم از آن نهى شده، تفسير شود و نظر عبداللَّه بن عمر را مطابق آن مى شمارد. و «جدال» را به تأكيد كلام با قَسَم «لا واللَّه، بلى واللَّه» معنا مى كند، چه در سخن راستگو باشد يا به دروغ سوگند ياد كند. «(2)» علامه طباطبايى در تفسير الميزان مى گويد:

«رفث» همه نوع سخنى است كه براى تفهيم مسأله زناشويى بر زبان آورده مى شود و «فسوق» خروج از قلمرو اطاعت خدا است و «جدال» همان مِراء در كلام است. ليكن احاديث، «رفث» را به معناى همبستر شدن و «فسوق» را به معناى كذب و «جدال» را به گفتن «لا واللَّه» و «بَلى واللَّه» تفسير كرده است. «(3)»

احاديث وارده در زمينه جدال

جابر بن عبداللَّه از رسول خدا-ص- نقل مى كند:

«من قضَى نُسكَهُ وَسلِم المسلمونَ من لسانِهِ ويدهِ غفَر لهُ ما


1- - تفسير روح المعانى، ج 2، ص 74
2- - التبيان في تفسير القرآن، ج 2، ص 164
3- - الميزان في تفسير القرآن، ج 2، ص 80

ص:151

تقدَّم منْ ذنبهِ.» «(1)» «كسى كه مناسك او تمام شود در حالى كه مسلمانان از زبان و دست او سالم باشند، خداوند گناهان گذشته او را مى آمرزد.»

برخى با استدلال به اين حديث مى گويند: هر نوع سخنى كه در حج موجب اذيت و ناراحتى زائران بيت اللَّه الحرام گردد، حرام است.

ولى لحن اين حديث امتنان است و در مقام بيان حكم تحريم نمى باشد و الزام، آنگونه كه از آيه استفاده مى شود، از اين حديث قابل استنباط نيست.

بيهقى از ابن عباس نقل مى كند كه رسول خدا-ص- فرمود:

«الرَفث الاعرابةُ والتعريضُ للنِّساءِ بالجِماعِ والفُسُوق المَعاصي كلُّها والجِدالُ جِدالُ الرجلِصاحبَهُ.» «(2)» «رفث فحش دادن و همبستر شدن با زنان، و فسوق همه معاصى، و جدال گفتگوى خصمانه با رفيق است.»

بيهقى در روايت ديگر از ابن عباس نقل مى كند:

«الجِدالُ المُراءُ وفي لفظ: أنْ تُماريصاحبَكَ حتّى يَغضَبَكَ أَوْ تَغْضِبَهُ.» «(3)» اسماء، دختر ابوبكر نقل مى كند:

با رسول خدا-ص- در سفر حج همراه بوديم. ابوبكر در انتظار غلامش بود تا اين كه غلام آمد ولى مركب را با خود نياورد. ابوبكر از


1- - تفسير ابن كثير، ج 1، ص 238
2- - الدرّ المنثور، ج 1، ص 219
3- - همان.

ص:152

او پرسيد مركبت كجاست؟

پاسخ داد: در سايه براى استراحت گذارده بودم كه گم شد. ابوبكر خشمگين شد و گفت: يك مركب با تو بود، آن را هم گم كردى؟! سپس شروع كرد به زدن.

رسول خدا-ص- در حالى كهصحنه را مشاهده مى كرد با تبسّم فرمود: اين مُحرِم را بنگريد چه مى كند! «(1)» در حديث ديگر از پيامبر-ص- نقل شده كه فرمود:

«ما اوتِيَ الجدلَ قومٌ الَّا ضلُّوا.» «(2)» «هيچ ملتى دچار جدال نشدند، مگر آن كه گمراه گشتند.»

در روايت ديگر آمده است:

«الجِدالُ، المراء والملاحاة.» «(3)» «جدال، مراء و گفتگوى خصمانه است.»

بيهقى احاديثى نقل مى كند كه جدال را به معناى دشنام دادن و نزاع كردن و اختلاف در مسأله حج تفسير كرده است. «(4)»

احاديث اهل بيت- عليهم السلام-

معاوية بن عمار از امامصادق- ع- نقل مى كند:

«اذا احرمتَ فعليكَ بتَقوى اللَّهِ وذكرِ اللَّه كثيراً وقلّة الكلام الَّا


1- - تفسير ابن كثير، ج 1، ص 238
2- - لسان العرب، ج 11، ص 105؛ مجمع البحرين، ج 5، ص 335 چاپ مرتضوى.
3- - الدرّ المنثور، ج 1، ص 219
4- - همان.

ص:153

بخير، فانَّ من تَمامِ الحجِّ والعُمرةِ انْ يحفظَ المرءُ لسانَه الَّا من خَيْرٍ كما قال اللَّه تعالى: فَمَنْ فُرِضَ فيهنَّ الحجُّ فَلَا رَفَثَ ولا فُسوقَ ولا جدالَ فِي الحجِّ. والرفثُ، الجِماعِ والفسوقُ، الكِذبُ والسّبابُ والجِدالُ، قولُ الرَّجلِ «لا واللَّهِ، بَلى واللَّهِ.» «(1)» «هنگامى كه محرم شدى، بر تو باد تقواى خدا و همواره به ياد خدا باش و كمتر سخن بگو، مگر درباره امر خير؛ زيرا وقتى حج و عمره كامل مى شود كه محرم زبان خود را جز از خير باز دارد؛ چنانكه خدا فرمود كسى كه در ماههاى حج، فريضه حج بر او واجب شد (محرم شد) پس بايد از رفث و فسوق و جدال اجتناب كند. رفث، همبستر شدن با زنان است و فسوق، دروغ گفتن و دشنام دادن است و جدال، گفتن «لا واللَّه، بلى واللَّه» مى باشد.

در روايت ديگرى از معاوية بن عمار آمده:

«اتّقِ المفاخرةَ وعَليْكَ بورعٍ يَحْجزُكَ عَن مَعاصِي اللَّه.» «(2)» «از فخرفروشى اجتناب كن و بر تو باد به ورع و تقوايى كه تو را از معاصى خدا بازدارد.»

مشابه اين معنا در روايات ديگر نيز آمده است و مفاد همه اين روايات را مى توان چنين خلاصه كرد:

جدال، آن نوع مشاجره لفظى است كه معمولًا موجب لجاجت و تهييج خشم و ارتكاب محرماتى مانند آزار رساندن، دشنام دادن، فخرفروشى كردن، و ديگر امورى است كه در شريعت اسلام ممنوع است.

در روايت ابوبصير (ليث بن بخترى) از امامصادق- ع- اين مطلب


1- - وسائل الشيعه، ج 9، ص 108؛ تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 219
2- - همان، ص 109

ص:154

باصراحت آمده است:

«سألته عَن المحرم يُريدُ انْ يعملَ العملَ فَيقُولُ لَهُ صاحبهُ: وَاللَّهِ لا تعملُه فيقولُ وَاللَّه لأعْملُه فيحالفه مراراً، يَلزمهُ ما يَلْزم الجدالَ؟ قال- عليه السلام-: لا انَّما ارادَ بهذا اكرامَ أخِيهِ انّما كانَ ذلكَ ما كانَ للَّهِ عزَّ وجلَّ فيهِ معصيةٌ.» «(1)» «پرسيدم: محرم مى خواهد كارى را انجام دهد، رفيقش به او مى گويد:

به خدا سوگند تو اين كار را انجام نخواهى داد و او مكرر سوگند مى خورد كه انجام مى دهم، آيا كفاره جدال بر او واجب مى شود؟ امامصادق در پاسخ فرمود: نه؛ زيرا منظور وى از اين سوگند، نوعى احترام به برادر ايمانيش مى باشد و كفاره زمانى واجب مى شود كه با سوگند، معصيت خدا را انجام دهد.»

نظريات فقها در مورد جدال در حج

برخى گفته اند:

فقهاى اهل سنّت هر نوع مخاصمه با همراهان و خدمتگزاران و امثال آنان را در حج حرام مى دانند و بر اثبات اين سخن خود، به اطلاق آيه «لا جدالَ في الحج» تمسّك مى جويند. «(2)» ولى با توجه به نظرياتى كه از مفسّران اهل سنت نقل كرديم، مى توان در اين نسبت شك كرد؛ زيرا:

اوّلًا: همه علماى اهل تسنّن در مفهوم جدال متّفق القول نبوده اند.

ثانياً: همگى بر يك قول در زمينه معناى كلمه «لا» اتّفاق نداشته اند.


1- - وسائل الشيعه، ج 9، ص 110
2- - الفقه على المذاهب الاربعه، ج 1، ص 644

ص:155

با وجود اين همه اقوال، چگونه مى توان حرمت هر نوع مشاجره و مخاصمه را به همه فقهاى اهل سنّت نسبت داد؟!

به فرض اين كه اين نسبت درست باشد، جدال در اين فتوا به مخاصمه با همراهان و خدمتگزاران و امثال آن تفسير شده است و اين، هيچ رابطه اى با آنچه كه در ايّام حج از حجاج ايرانى سر مى زند، ندارد؛ زيرا شعارها و حركتهاى دسته جمعى حاجيان ايرانى، در رابطه با برائت از مشركين و متجاوزان به حقوق مسلمانان و در راه احياى اصول فراموش شده شريعت است و هرگز با مسلمانان به مخاصمه برنمى خيزند.

بيشتر فقهاى شيعه، جدال را به معناى گفتن «لا واللَّه، بلى واللَّه» تفسير كرده اند كه با انجام آن كفاره اى بر مُحرِم واجب مى شود. «(1)» فقهاى شيعه مدّعى هستند كه در اين مورد، گرچه معناى لغوى جدال وسيعتر از مفهوم فقهى آن است ولى تضييق معناى جدال از باب حقيقت شرعيه مى باشد. «(2)» فقهاى شيعه در اين امر اختلاف كرده اند كه آيا گفتن اين سوگند، اگر از روىصدق باشد هم گناه محسوب مى شود يا امرى است مباح كه فقط در حج موجب كفّاره است. ايشان، با وجود اتفاق نظر در اصل حكم، در خصوصيات آن اختلاف كرده اند و شش نظريه در كلامشان ديده مى شود. «(3)»


1- - جواهر الكلام، ج 18، ص 359
2- - همان.
3- - نك: به كتاب الحج، ج 3، ص 184-/ 182

ص:156

بررسى سياق آيه

براى بررسى «نهى از جدال در حج»، كه مفهوم آيه «لا جدال فى الحج» است، بايد قسمت قبلى آن را به دقّت مورد مطالعه قرار داد: «الحجّ أشهرٌ معلوماتٌ فَمَنْ فَرضَ فيهنَّ الحجّ.» همچنين دنباله آيه: «وَمَا تفْعَلُوا من خيرٍ يَعْلمهُ اللَّهُ وَتَزوَّدُوا فَإنَّ خيرَ الزّادِ التَّقْوى واتّقونِ يا اولي الَالْباب. ليْسَ عَليكُم جناحٌ انْ تَبتَغُوا فَضلًا منْ ربِّكُمْ.» «(1)» با تدبّر در دو قسمت قبل و بعد آيه، مى توان مفهوم واقعى جدالِ ممنوع در حجّ را به دست آورد. اين بررسى را با ذكر چند نكته دنبال مى كنيم:

1- زمان حج و ماههاى چهارگانه حرام در شريعت اسلام، به همانصورت اوليّه تثبيت شده و در آن تغييرى داده نشده است. و حج، در همان ماههايى كه در ميان قبايل عرب در جاهليت شناخته شده بود، تقرير شد.

در حديث آمده است:

«الحُرُماتُ خمسٌ: البَيتُ الحرامُ والمَسجد الحرامُ والبلدُ الحرامُ وَالاشهرُ الحرامُ والحُرُم.» «(2)» بيت اللَّه الحرام، مسجدالحرام، شهر حرام، ماههاى حرام و حرم، همان پنج چيز محترمى است كه از ميان ديگر امور محترم، داراى اهميت ويژه اى است. اين حرامها، همان است كه در آيه آمده است:

«ومَنْ يُعَظِّمْ حرماتِ اللَّه فَهُو خيرٌ لَه عِندَ رَبِّهِ.» «(3)» «كسى كه حرمات را تعظيم نمايد، نزد خدا براى او بهتر است.»


1- - بقره: 194 و 195
2- - تفسير الكشّاف، ج 3، ص 154؛ تفسير الكبير، ج 23، ص 31
3- - حج: 30

ص:157

معناى اين كه حج بايد در ماههاى حرام انجام گيرد، آن است كه حج در غير ماههاى چهارگانهصحيح نيست، و اين به دليل احترام خاصّى است كه ماههاى حرام از آن برخوردار است.

بنابر اين، آنچه در حج حرام است، به دليل احترامى است كه از تعظيم حج و ماههاى حرام ناشى مى گردد. اما اگر كارى كه در حج انجام مى گيرد مصداق خير نزد خدا و متناسب با حرمت حج و احترام ماههاى حج باشد؛ مانند امر به معروف، نهى از منكر، مذاكره علمى، اقامه شعائر، احياى اصول اسلام، اظهار ولا و دوستى نسبت به خدا و رسول و اولياى خدا، تظاهر به برائت نسبت به مشركين و دشمنان خدا، طرح مسائل و مشكلات اسلام و مسلمانان، دعوت به وحدت و اتحاد و احياى حج، آنگونه كه خدا و رسول خدا خواسته است، بى شك از نوع جدال ممنوع نخواهد بود.

2- التزام به حج، التزام به همه لوازم آن را به دنبال دارد، آنگونه كه مُفاد «فمن فَرَضَ فيهنَّ الحجُّ» مى باشد. اين التزام با احرام به وجود مى آيد و اين التزام، عبوديت و اخلاص و تعظيم شعائر را فرض مى كند و معناى آن اين است كه محرِم در حجّ نبايد منافى روح عبوديت و اخلاص و تعظيم شعائر را انجام دهد. جدال ممنوع، همان شيوه اى است كه منافى اين ملزومات حج است. و امّا جدال نيكو در حج، كه براى برقرارى روح عبوديت و نفى عبوديت طواغيت و به منظور تعظيم شعائر باشد آنگونه مضمون حركتهاى نفى كننده شرق و غرب و ايادى آنها است، بى شك از قلمرو جدال ممنوع خارج خواهد بود.

ص:158

3- دنباله آيه، مقابله جالبى را بين جدالى كه شرّ است و جدال خير كه موجب تقوا است، مطرح نموده است و از جدال شرّ بازداشته و به خير كه انجام وظايف و مسؤوليتها و اقامه شعائر در رأس آن قرار دارد، ترغيب و تشويق نموده است.

مُفاد اين مقابله آن است كه حج گزار بايد به جاى كار قبيح و شرّ، كار پسنديده و خير را انتخاب كند. اكنون بايد ديد فرياد كشيدن براى برائت از كفار و طلبيدن مرگ مستكبران و دعوت به اتحاد و استقلال، از كارهاى قبيح و شر است، كه جدال ممنوع باشد يا مصداق قسمت اخير آيه، كه عمل پسنديده و خير است؟ همچنانكه جدالى كه تبيين حق و هدايت افراد گمراه و دفاع از شريعت را نتيجه مى دهد، نمى تواند مصداق كار قبيح و شرّ باشد.

4- مُفاد «فَأَتِمّوا الحجّ والعُمْرَةَ للَّهِ» آن است كه حج و عمره بايد براى خدا باشد و هيچگونه شائبه و وابستگى به غير خدا در آن وجود نداشته باشد. اتمام در حج همان معناى اتمام در آيه «اذِ ابْتَلى ابْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأتمَّهُنَّ» «(1)» و همچنين اتمام در آيه «أَتمُّوا الصِّيامَ الَى اللَّيْلِ» «(2)» و نيز مفاد آيه «اليَوْمَ اكْملْتُ لكُمْ دينَكُمْ وَاتْمَمْتُ عليكمْ نِعْمَتي» «(3)» مى باشد. اتمام در كليه اين موارد به معناى انجام عمل بطور كامل و تامّ است بطورى كه هيچ جزء و شرط و لوازم آن فروگذار نگردد.

نهى از جدال در حج، مى تواند براى تكميل و اتمام حج باشد،


1- - بقره: 124
2- - بقره: 187
3- - مائده: 4

ص:159

آنگونه كه در روايت معاوية بن عمار گذشت. و جدالى ممنوع مى باشد كه به جزئى يا شرطى يا يكى از ابعاد حج خدشه وارد آورد. آيا برائت از مشركين و نفرين بر دشمنان متجاوز و دعوت به وحدت و نفى سلطه اجانب، به حج لطمه وارد مى آورد يا دقيقاً محتواى آن را تحقّق مى بخشد؛ يعنى اتمام و اكمال مى نمايد؟!

5- در دنباله آيه، امر به تزوّد شده و تأكيد بر آن كه بهترين زادها و توشه ها همان تقوا است و مفهومش اين است كه حج بهترين زادِ راه است و حج تزوّد و تجهيزى است براى آخرت و زندگى دنيايى. جدال، از آن جهت ممنوع است كه فاسد كننده تقوا و آمادگى براى زندگى كامل دنيا و آخرت است. امّا اگر سخنى يا حركتى احياكننده دنيا و آخرت امّتى، يكجا باشد و ذلّت و نكبت را از زندگى مسلمانان دور كند و سرفرازى و استقلال و عظمت به آنان ببخشد و اصول و ارزشهاى پيام وحى را احيا كند و امت را به وحدت و عبوديت در برابر خدا و نفى بندگى و بردگى استكبار و طواغيت فراخوانَد؛ با روح حج و تزوّد سازگار نخواهد بود؟!

6- مفسّران گفته اند: آيه «تَزوَّدوا فإنَّ خيرَ الزّادِ التَّقْوى» درباره اقوامى نازل شد كه بدون زاد و توشه براى انجام حج به مكّه مى آمدند و مدّعى بودند بر خدا توكل دارند و سپس تكدّى مى كردند، و چه بسا به مردم زور مى گفتند و اموال آنان را غصب و حقوقشان را مورد تجاوز قرار مى دادند. از اين رو، خداوند دستور داد قبل از حج خود را آماده كنند و زاد و توشه با خود همراه بياورند؛ بهترين زاد آن چيزى است كه با خود مى آوريد و شخصيت و حرمت خود را در برابر ديگران حفظ مى كنيد

ص:160

و خويشتن را از تجاوز به حقوق ديگران بازمى داريد. «(1)» طبرى مى گويد:

گروهى از حاجيان به هنگام احرام، زاد و توشه هاى خود را مى انداختند و آيه در ردّ عمل آنان نازل شد؛ زيرا سفر چه براى دنيا و در دنيا باشد و يا از دنيا و در راه خدا، ناگزير بايد با آمادگى و ساز و برگ و توشه همراه باشد و معناى اين سخن آن است كه حج آمادگى مى طلبد و آماده شدن، از مقدّمات حج مى باشد.

بى شك آنچه را كه امروز جدال مى نامند و ما به عنوان احياى روح حج انجام مى دهيم، نوعى تزوّد و كسب آمادگى براى رسيدن به خودكفايى و حفظ شخصيت و حيثيّت امت در جهت بريدن زنجيرهاى اسارت و وابستگى است، تا احتياج به شرق و غرب پيدا نكنيم و به ذلت و ظلم به خود و ديگران دچار نشويم.

7- خداوند، جدال را در حج منع نموده و از سوى ديگر بسيارى از داد و ستدها، منازعه و جدال را به دنبال دارد. از اين رو تصوّر مى شود كه معامله و داد و ستد نيز در حج بايد حرام باشد.

قرآن در دنباله همان آيه، با ذكر «لَيْسَ عليكُم جناحٌ انْ تبتَغُوا فضلًا مِنْ رَبِّكُمْ» «(2)» كسب مشروع و داد و ستدى را كه براى به دست آوردن فضل الهى باشد تجويز نموده. از اين نكته به خوبى مى توان اين نتيجه را به دست آورد كه هر جدالى حرام و ممنوع نيست و فريادها و حركتهايى كه براى به دست آوردن فضل مادى و معنوى الهى و رسيدن به نتايج مشروع


1- - التفسير الكبير، ج 5، ص 169
2- - بقره: 198

ص:161

در گسستن وابستگيها و برائت از كفار و دعوت به اتحاد مسلمانان و بيدارى امت و نفى سلطه شرق و غرب باشد؛ نه تنها ممنوع نخواهد بود بلكه خود مصداق «لَيْسَ عليكُمْ جُناحٌ انْ تَبتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ» مى باشد.

مفهوم منطقى جدل

جدل (ديالكتيك) در اصطلاح منطقى،صناعتى است كه بهصورت بحث و پرسش و پاسخ به نحوى خاصّ بين دو يا چند تن انجام مى پذيرد، بدين طريق كه يكى پيوسته از ديگرى سؤال مى كند و عقيده او را درباره امرى جويا مى شود و او را به بررسى مطلب وامى دارد و او سؤالها را پاسخ مى گويد. آن كس كه از عقيده اى دفاع مى كند، حافظ وضع؛ يعنى طرفدار يك رأى و عقيده يا مجيب ناميده مى شود و تمام كوشش او آن است كه الزام نشود و آن كس كه مى خواهد عقيده وى را نقض كند سائل يا ناقض وضع ناميده مى شود؛ يعنى كسى كه وضع را خراب مى كند و هر دو جدلى (ديالتيسين) ناميده مى شوند.

وضع، معمولًا رأيى است كه مورد اعتقاد و التزام مى باشد؛ مانند عقايد مذهبى يا سياسى يا فلسفى. و غرض سائل آن است كه حافظ وضع را به تناقض گويى بكشاند و از سخنان او محال و تالى فاسدى بيرون بكشد و بدين طريق او را مجاب سازد. و غرض حافظ وضع، آن است كه در بن بست نيفتد و خود را به تناقض گويى نيندازد.

محاوره جدلى نوعى بحث و مكالمه است و لفظ ديالكتيكون، كه در يونانى به معناى مكالمه و گفتگوى بين الاثنين بوده، در اين نوع صناعت

ص:162

به كار مى رفته است.

صناعت يا فنّ جدل، عبارت از مجموعه قواعدى است كه دو مجادل؛ يعنى هم سائل و هم حافظ وضع، براى غلبه بر ديگرى آن را به كار مى گيرند.

رساله اى كه ارسطو در اين باب نوشته به نام «توپيك» يا «طوبيقا» است، كه به معناى مواضع مى باشد. ابن سينا آن را جدل ناميده است و خواجه نصيرالدين طوسى در «اساس الاقتباس» مى گويد:

«جدل» محافظت بر وضعى است كه از آن تناقضى لازم نيايد و «جدلى» آن دو كس را گويند كه يكى محافظت وضعى را نمايد.

و «وضع» عبارت از رأيى است كه شخص بر آن اعتقاد و التزام داشته باشد و ديگرى نقض آن وضع را نمايد. و اوّلى را «مجيب» خوانند و دوّمى را «سائل». و در عرف بعضى از متأخرين، اوّلى را «ممهّد» و دوّمى را «مقرض» نامند. «جدلى» را نظر بر الزام بُوَد نه تعيين مطلوب.

آنگاه مى گويد:

معلّم اوّل، كتابى را كه بر اين فنّ مشتمل است، كتاب مواضع خوانده است و آن معناى لفظ «طوبيقا» است. چه، اكثر اين كتاب مشتمل بر مواضع باشد و باقى كتاب كه پيش از ذكر مواضع يا بعد از آن آمده مربوط به بيان كيفيت استنباط يا استعمال مواضع مى باشد. هر قضيه اى كه سائل بهصورت ايجاب يا سلب با حرف استفهام ايراد مى كند مسأله جدلى خوانند و بعد از آن كه مجيب آن را مسلّم شمرد، چون جزء قياس قرار مى دهد آن را مقدّمه جدلى مى گويند و نتيجه قياس را در برهان «مطلوب» و در جدل «وضع» مى نامند.

مبادى اوّلى در جدل، مشهورات است و جدلى ادّعاى حقّ بودن آن

ص:163

نمى كند، بلكه مى گويد: اين حكم نزد همه كس مقبول است و همگان بر آن اعتراف دارند.

گاه،صورت استدلال جدلى، قياس است و گاه، استقراء. گرچه قياس به عقل نزديكتر بُوَد و التزام به آن كاملتر، ولى استقراء به حسّ نزديكتر است و در اقناع مفيدتر. «(1)» بهترين نمونه جدل، همان گفتگوهايى است كه از سقراط بازمانده است. در اين گفتگوها، سقراط نوعى سؤال را مطرح مى كند كه گويى جواب آن را نمى داند. وقتى جواب طرف را مى شنود، به طريق مماشات آن را مى پذيرد و سؤالى ديگر مطرح مى كند و آن چنان سؤالات به هم مرتبط و پيوسته مى شود كه طرف بحث را وادار به تناقض گويى و يا مطالب بديهى البطلان مى كند.

قياس جدلى معمولًا، از مقدّماتى تشكيل مى شود كه از مسلّمات و مشهور است، وسائل از همين مسلّمات به نتايجى مى رسد كه بطلانش آشكار مى باشد.

از آنجا كه مقصد اصلى در جدل، الزام طرف مقابل مى باشد، ناگزير با نوعى نزاع و مشاجره و مخاصمه همراه است و معمولًا با عناد و لجاج و احتيال هم توأم مى باشد. و به همين دليل، نه روش معلمى و استادى دارد كه تشريح مطالب كند و نه روش عالمانه كه حقيقتى را بيان نمايد. از اين رو ارسطو با اين شيوه (جدل) مخالف بود و آن را نوعى تمرين در سخنورى مى دانست. «(2)»


1- - اساس الاقتباس، ص 450-/ 460
2- - منطق صدرى، ج 2، ص 225

ص:164

منطقى ها، بين جدل و مناظره فرق نهاده اند؛ زيرا در مناظره دو تن، كه به دو عقيده متقابل پاى بندند، با يكديگر بحث مى كنند، بدون آن كه قصد الزام يكديگر را داشته باشند. و هدف آنها كشف حقيقت است و با ثابت شدن حقانيّت يك طرف، ديگرى به آن اعتراف مى كند ولى در جدل چنانكه ديديم چنين نيست. «(1)» سعدى، در بوستان گويد:

فقيهان طريق جدل ساختند لم و لا نسلّم درانداختند

گشادند برهم در فتنه باز به لا و نعم كرده گردن دراز

تو گفتى خروسان شاطر به جنگ فتادند درهم به منقار و چنگ

يكى بيخود از خشمناكى چو مست يكى بر زمين مى زند هر دو دست

منطقيون، با وجود اعتبار عقلى و متانت برهان، فن جدل را نيز در مواردى اجتناب ناپذير يا مفيد دانسته اند از آن جمله:

1- در هر مسأله اى يك طرف آن حق است و فقط براى جانب حقّ مى توان برهان اقامه كرد. طرف ديگر ناگزير است كه از فنّ جدل استفاده كند.

2- مقدمات و شيوه برهانى، احتياج به دقّت و معلومات مخصوص دارد و از آنجا كه اهل جدل مقصدشان الزام طرف مقابل در برابر انظار عامّه مردم است، بكار بردن شيوه برهان نتيجه مطلوب را به بار نمى آورد.


1- - مراجه شود به شفا، قسمت منطق، بخش جدل و اساس الاقتباس، ص 448

ص:165

3- در بسيارى از موارد، خود استدلال كننده نيز از شيوه و مقدّمات برهان اطلاعات كافى ندارد و بهره گيرى از مقدمات مشهور براى او آسانتر مى باشد.

4- معمولًا، مبتديها براى كسب آمادگيهاى ذهنى احتياج به تمرين دارند و اقامه برهان بر مطالب علمى براى آنان دشوار است. با تمرين به وسيله جدل مى توانند توانايى لازم را براى استفاده از استدلال برهانى پيدا كنند.

5- دقت بيشتر و كنجكاوى براى به دست آوردن يقين و رفع هر نوع شبهه و احتمال. زيرا مبناى جدل بر تشكيك است.

6- در برابر افراد معاند و لجوجى كه در مقابل حق ايستادگى نموده و از پذيرفتن برهان سرباز مى زنند، جدل بهترين شيوه اقناع و الزام خصم است.

7- در مقدّمات آموزشى علوم، معمولًا يك سلسله بحثها به صورت مصادره بر مطلوب مطرح مى شود تا متعلّم ذهنش بر مسائل آشنا گردد. شيوه برهان در چنين مواردى غير قابل استفاده است و متعلّم، با توجه به مصادره بر مطلوب بودن، از پيشرفت علمى باز مى ماند و چه بسا ذهنش دچار تشويش و وسوسه مى شود. بهره گيرى از فن جدل در شيوه تعليمى مقدمات ضرورى علوم، از اين نقطه نظر حايز اهميت بسيار است و مى توان از طريق جدل، علم يا اعتقاد لازم را به متعلّم منتقل نمود و اطمينان كافى براى آموختن مسائل علوم را در او بوجود آورد.

8- براى حفظ ميراثهاى فكرى و فرهنگى و عادتها و سنّتهاى مفيد قومى و ملى،صيانت نظم و روابط حسنه در جامعه، ايجاد تعادل روانى

ص:166

و معالجه بيماران از طريق روان درمانى، مى توان از جدل سود برد. چنانكه در مرافعات قضايى نيز، وكلا بيشترين بهره گيرى را از فنّ جدل دارند.

اين به دليل ماهيّت برخى از علوم و دانشهاى بشرى است كه مانند حقوق، قضاوت، علوم سياسى، زمامدارى و روان درمانى، احتياج مُبرم بهصناعت جدل دارد.

9- يكى از شيوه هاى مفيد در برابر مغالطه و سفسطه، استفاده از جدل است كه ضمن خنثى نمودن كوشش طرف سفسطه گر، او را به اعتراف و اقناع وامى دارد.

10- آموختن فنّ جدل، به عنوان يك سلاح احتياطى براى بهره گيرى در موارد احتمالى، از نظر عقل قابل قبول مى باشد. ولى استفاده از آن را بايد در رابطه با موردش، مورد سنجش و ارزيابى قرار داد.

فنّ جدل، در ميان فلاسفه يونان، شهرت بسزايى داشته و در منطق به تفصيل از آن گفتگو مى شده است، و در عمل نيز در مباحثات و گفتگوهاى علمى از آن بهره مى گرفتند. ولى در دوره اسلامى، فنّ جدل متروك شد و به دلائلى مورد بى توجهى قرار گرفت. در اين ميان، تنها دانشمندانى چون خواجه نصيرالدين طوسى، برخلاف اسلاف خود، به تشريح اصول و قواعدصناعتِ جدل، همت گماردند.

دلائل زير در متروك شدن فن جدل در دوران شكوفايى فلسفه اسلامى مؤثّر بوده است:

1- فنّ جدل در يافتن حق و تبيين و دفاع از آن نقش چندانى ندارد.

2- هدف از جدل جستجوى حق نيست.

ص:167

3- جدل با نوعى منازعه و خصومت و لجاجت همراه است و يا به آن منتهى مى گردد كه با روح اخوّت و همدلى اسلام منافات دارد.

4- جدل با حالت برترى جويى و تفوّق طلبى توأم است كه در اسلام مذموم مى باشد.

5- گاه، در جدل از مقدماتى بهره گرفته مى شود كه استدلال كننده خود آن را باور ندارد.

6- در روايات از مراء كه همان جدل است، نهى شده است.

مراحل چهارگانه جدل

فنّ جدل، بين دو فرد يا دو گروه انجام مى پذيرد. فرد يا گروهى بر مطلبى اصرار مى ورزد و با استناد به مقدّمات مشهور و مسلّم، در مقام تثبيت و پاسدارى از آن برمى آيد و فرد يا گروه مقابل با طرح سؤال و شبهه، سعى در نقض آن مطلب مى كند. اين عمل در چهار مرحله انجام مى گيرد:

1- در جدل، بايد سؤال كننده و نقض كننده پرسشها را بگونه اى طرح كند كه به تدريج از دورترين نقطه آغاز و با طرح هر سؤالى زمينه گرفتن اعترافى فراهم گردد و تسلسل پرسشهاى خصم، مدافع و محافظ را بر تسليم وادارد، درست به مثابه مهاجمى كه مى خواهد بر دشمن يورش برد ولى غافلگيرانه از نقطه اى حمله را آغاز مى كند و يا از دروازه اى وارد مى شود كه طرف هرگز احتمال آن را نمى داده است و بدين ترتيب، مهاجم امكان هر نوع دفاع و توسّل به حيله را از خصم مى گيرد.

2- در هر مرحله بايد پرسش به نحوى مطرح شود كه پاسخ آن به

ص:168

صورت ظاهر ارتباطى با مطلب اصلى و رأى مورد اعتقاد خصم نداشته و حساسيتى در وى ايجاد ننمايد، ولى او ناگزير از پاسخى بشود كه بطور غير مستقيم نقض وضع نمايد و محافظ را بر سر تسليم آورد.

3-صورت استدلال قياسى بايد حفظ شود و مسائل با گرد آوردن قضاياى مشهور و مسلم، قياسى تاليف كند كه به ظاهر حالت استدلال برهانى داشته باشد.

4- محافظ و مجيب نيز در هر مرحله بايد متقابلًا با استناد به قضاياى مشهور و مسلّم از رأى و وضع خود دفاع نمايد و مسائل را مجبور به تسليم و اعتراف كند.

با توجه به شيوه هاى مختلفِ تحقّق مراحل چهارگانه جدل، مى توان گفت كه به كارگيرى فنّ جدل اختصاص به مسائل و مجيب و يا محاورات شفاهى ندارد. و به همين جهت است كه بيشتر كتبى كه امروز در زمينه هاى تبليغاتى، چه در مسائل سياسى و اقتصادى و چه درباره مطالب اعتقادى و فلسفى نگاشته مى شود، خالى از استدلالهاى برهانى و آكنده از جدل و اشكال مختلف آن مى باشد.

اصول و آداب فن جدل

جدلى مى تواند براى رسيدن به هدف خود، از همه قضايايى كه به نحوى شهرت دارد و مورد قبول عامّه مردم است، استفاده كند. ولى بايد توجه داشت كه قلمرو كار جدلى به اين وسعت نيز نيست؛ زيرا چه بسيار از قضايا كه استناد به آن، يا راه را به روى جدلى مى بندد و يا آن را دشوار

ص:169

مى سازد.

از اين رو، در فن جدل توصيه مى شود كه نكات زير به دقّت مراعات گردد:

1- جدلى نبايد قضاياى مسلّم و مشهور را مورد سؤال قرار دهد؛ زيرا اين موجب مى گردد كه شك و ترديد به اين قضايا رخنه كند. او بايد قضاياى مسلم و مشهور را به عنوان مقدّمه و مسائل مفروغ عنه بياورد يا با گرفتن اعتراف نسبت به آنها، مطالبى را مورد سؤال قرار دهد كه پاسخ به آنها وى را به مطلوب خويش نزديك مى كند.

2- سؤال كردن از ماهيت اشياء و يا علت آنها، به جاى اين كه جدلى را به مطلوبش نزديك كند، او را به سمت واقعيتها، كه گاه نامطلوب است، مى كشاند و خود راهى است كه دريچه واقعيت را به سوى خصم مى گشايد. اگر در موردى چنين امرى مورد نياز باشد، بايد بهصورت جنبى و تفسير لفظى مطرح گردد و يا به منظور دست يافتن به اعتقاد خصم و يا الزام او طرح شود. به عنوان مثال گفته شود: اگر ماهيت حركت، خروج از حالت بالقوه به حالت بالفعل نيست پس تعريف حقيقى آن چيست؟

3- هرگاه قضيه مشهور و مسلّمى مورد ترديد خصم قرار گيرد، استدلال و اقامه برهان براى اثبات آن بى فايده است. وقتى كسى حرارت آتش را منكر مى شود، ناگزير بايد دست او را با آتش داغ كرد تا حرارت را احساس نمايد. گاه، استهزا و يا در معرض استهزاى عامّه قرار دادن راهگشاى مشكل جدلى در چنين مواردى خواهد بود، بويژه اگر انكار خصم توأم با استهزا باشد.

4- جدلى بايد همواره بخشى از مسائل مسلّم و مشهور را در ذهن آماده داشته باشد و درباره مسائل مختلف، اندوخته هاى قابل توجهى از مشهورات و مسلّمات را به حافظه خويش سپرده باشد تا به هنگام

ص:170

حاجت بتواند سؤالهاى مورد لزوم خود را بر اساس آنها طرح نمايد.

او بايد در اين زمينه از چنان اطلاعات وسيعى برخوردار باشد كه وقتى بنا بر ضرورت، وارد بحثى و يا علمى مى شود، مشهورات و مسلّمات مربوط به آن را به ميزان كافى استحضار نمايد؛ زيرا جدلى نبايد در ميان مجادله باز بماند و يا مهلت بطلبد و يا به كتاب و منبعى مراجعه نمايد.

اطلاعات جدلى در اين زمينه ها، بايد در حدّ ملكه باشد؛ يعنى ملكه استحضار مشهورات و مسلّمات هر علم، به موقع لزوم و احتياجِ به آنها.

5- دانستن معانى متعدّدِ الفاظِ مشتركِ لفظى و وسعت معناى الفاظ مشتركِ معنوى و همچنين معانى مختلف الفاظِ منقول و مترادف و حالات مختلف الفاظ از وسائل مؤثّر در موفقيّت يك جدلى است.

چه بسيار اختلافها كه از همين جا ناشى مى شود و يا با بكار گرفتن اين دانش، جدلى را سريعتر و آسانتر به مقصود و مضمون مى رساند.

6- مرزبندى مفاهيم و جدا كردن و تميز دادن مسائل مشابه و متشابه براى جدلى، حكم ابزار كار را دارد، زيرا بسيارى اشتباهات از همين تشابه و متشابه بودن ناشى مى گردد.

7- توانايى بر تبيين رابطه بين امور مختلف و بيان تشابه دو يا چند امرى كه به ظاهر با يكديگر متفاوت مى باشند، گاه كشف يك رابطه و تشابه، اختلاف بين دو امر متباين را حل مى كند.

8- در ميان مشهورات و مسلّمات، بايد بيشتر به آنچه كه جزئى تر و خاص تر است استناد جست؛ زيرا مسائل كلّى از تصورات ذهنى عامّه مردم بدور است و مسائل جزئى و خاص بهتر براى آنان متصوّر و قابل قبول مى باشد؛ زيرا مشكل تصور كردن بر سر راه تصديق و قبول كردن هم دشوارى ايجاد مى كند. و اين نوع دشوارى در نهايت، به شهرت و مسلم بودن قضيه لطمه وارد مى آورد و از سوى

ص:171

ديگر قضاياى عامّ و كلّى همواره در معرض نقضند و قضاياى خاص كمتر در معرض نقض قرار دارند (نقض الخاصّ يستدعى نقض العامّ و لا عكس).

9- جدلى، بايد اقسام محمولات قضيه را بداند تا در تركيب قضيه مورد نظر، محمول مناسب را برگزيند. اهل جدل، محمولات را بر چهار نوع ذكر كرده اند:

الف- جدّ، كه دال بر ماهيت است.

ب- خاصه، كه دلالت بر ماهيت نمى كند و آن را رسم نيز مى گويند.

ج- جنس، كه شامل فصل اهم مى شود.

د- عَرَض، كه در پاسخ سؤال به «ما هو» قرار نمى گيرد. «(1)» و نيز دانستن اين محمولات، به كشف اتّحاد بين دو يا چند موضوع و يا تباين و يا حالت عموم و خصوص بين آنها كمك مى كند.

نتايج اين بحث

پس از بررسى مجموع مباحث گذشته، بار ديگر اين پرسش را براى يافتن پاسخصحيح و منطقى مطرح مى كنيم:

كدام جدال در حج نهى شده است؟

آيا آنچه امروز به بركت پيروزى انقلاب اسلامى در ايران به رهبرى حضرت امام خمينى- قدّس سرّه- و گسترش آگاهى و تفقّهصحيح اسلامى و بيدارى ملل مسلمان در ايام حجّ بهصورت يك حركت سياسى


1- - المنطق، ج 2، ص 395

ص:172

عبادى انجام مى پذيرد.

و گروهى از مسلمانان بطور دسته جمعى و يا انفرادى، امت اسلامى را به اتحاد و يكپارچگى در برابرصف متّحد و متشكل كفر و الحاد و استكبار جهانى دعوت مى كنند.

و با شعارهاى كوبنده، سلطه جويان و غاصبان اراضى مسلمانان و غارتگران منابع سرشار كشورهاى اسلامى و حاكمان خائن و دست نشانده را كه سرنوشت يك ميليارد مسلمان را در دست گرفته و براى خدمت به استكبار جهانى به اسلام و مسلمانان خيانت مى كنند، محكوم مى نمايند.

و به پيروى از حج رسول اللَّه-ص-، كه در لابلاى مراسم، روح توحيد را احيا و شرك و تشكّل سياسى مشركين را محكوم و مقهور مى نمود، همه ابعاد حج را جامه عمل مى پوشانند.

و مسلمانان را از خطرات توطئه هاى مشترك استكبار و طواغيت آگاه مى سازند.

و ... آيا اين حركت مقدس و الهى، جدال ممنوع است و قرآن در آيه «لا جِدالَ في الحجّ» از آن نهى نموده است؟!

بر اساس نظريّه عده اى ازصاحب نظران و مفسّران بزرگ، كه جدال در حج را به معناى جدال در زمان برگزارى و مناسك حج تفسير نموده وبا تبيين اسلامى در اين زمينه ها گفتگو در مسائل جاهلى حج را تمام شده دانسته اند و كلمه «لا» را به مفهوم نفى گرفته اند، اصولًا اين آيه شريفه ربطى با مسائل جارى حج آنگونه كه در سؤال طرح نموديم، نخواهد

ص:173

داشت. و همچنين طبق نظريه اكثر فقها و مفسران شيعه، كه جدال ممنوع را «قسم مؤكّد» مى دانند، موردى بر منع از اين حركت مقدّس در حج نخواهد بود.

امّا بر پايه نظريه معناى مشهور بر تفسير كلمه «لا» در «لا جدال»؛ مانند مشابهش در «لا رفث ولا فسوق»، به معناى نهى و حرمت جدال، بى شكّ نمى توان آن را به معناى مطلق و شامل هر نوع مجادله و مباحثه و عمل خلاف انگيز تفسير نمود؛ زيرا در اينصورت نقل فتاواى مختلف در مورد احكام و مناسك حج، بلكه خود اعمال كه گاه بر اساس اختلاف نظر بهصورتهاى متفاوت انجام مى گيرد، مصداق جدال خواهد بود و اصولًا شامل برخورد خشن و تحميلى حاميان و عاملان بازدارنده حركتهاى سياسى عبادىِ زائران خانه خدا نيز خواهد بود. بديهى است كه امكان برگزارى حج به نحوى كه هيچگونه گفتار و عمل خلاف انگيز در آن نباشد هرگز امكان پذير نمى باشد و هيچ مفسر و فقيهى ملتزم به آثار گسترده و حرجى «نهى از جدال» بطور مطلق نخواهد بود.

به همين دليل است كه اكثر مفسّران و فقهاى اهل سنّت جدال ممنوع را به معناى منازعه اى كه باعث ايجاد دشمنى در ميان معلمين مى شود، تفسير كرده اند. اكنون بايد بدقّت اين قيد را كه اطلاقِ «لا جدال» را محدود مى سازد؛ يعنى ايجاد كينه را بررسى نمود و روشن كرد كه آيا هر گفتار و عملى كه موجب كينه در ميان مسلمانان مى شود، حرام و ممنوع است؟ يا آن گفتار و عملى كه معمولًا به قصد ايجاد دشمنى و تفرقه و درگيرى در ميان مسلمانان انجام مى گيرد؟

ص:174

احتمال اوّل قابل قبول نيست، زيرا امر بمعروف و نهى از منكر كه در زمان حج نه نسخ شده و نه تخصيص خورده است، در بسيارى از موارد موجب برخورد و ايجاد بغضاء مى شود. و همانطور كه گفته شد اصولًا اختلاف فتواى فقها و عمل مقلّدين آنان در حج چه بسا ايجاد تفرقه و بغضاء مى كند. هر مسلمان منصف و آگاهى مى تواند موارد زيادى از اين مقوله را در حج مشاهده كند كه نه حرام است و نه كسى آن را تحت عنوان جدال منع مى كند.

نتيجه اين بحث آن است كه تنها جدالى مى تواند مصداق آيه و حرام باشد كه به قصد ايجاد تفرقه و دشمنى انجام پذيرد. در اينجا بايد قضاوت را بر عهده متفكّران و دانشمندان و مسلمانان بيدار و آگاه گذاشت تا منصفانه قضاوت كنند كه آيا هدف و مقصد برگزاركنندگان و حاميان حركت سياسى- عبادىِ حج، ايجاد تفرقه و دشمنى در ميان مسلمانان است يا ريشه كن نمودن عوامل تفرقه و دشمنى، كه چيزى جز سياستهاى مزوّرانه استكبار جهانى و ايادى خود فروخته آن نمى باشد؟!

درست است كه اين حركت مقدس سياسى- عبادى در حج، منجر به دشمنى مى شود، ولى بايد ديد طرف اين دشمنى كيست؟ آيا نتيجه آن دشمنى مسلمانان با يكديگر است، يا دشمنى با سلطه گران و متجاوزان و غارتگران و بالاخره دشمنان اسلام و امت اسلامى؟

اگر در نهايت به دشمنى با كارگزاران سياستهاى استكبارى مى انجامد، اين دشمنى خواست اسلام و فرمان خدا و مطلوب همه است و نه تنها حرام نيست بلكه از واجبات الهى است:

ص:175

«وقد امِرُوا انْ يَكْفُرُوا به.» «(1)» «فَمَنْ يكفُرْ بالطَّاغُوتِ وَيؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ استَمْسكَ بالعُرْوَةِ الوُثْقى.» «(2)» «انِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ.» «(3)» «وَالَّذينَ اجْتَنَبوا الطَّاغُوتَ انْ يَعْبُدوها وَانابُوا الَى اللَّهِ لهُمُ الْبُشْرى.» «(4)» بر اين اساس، كسانى كه در برابر اين حركت الهى كارشكنى و يا برخورد خشن مى كنند و با ضرب و شتم، جان و مال و عرض مسلمانان را، در مراسم حج، مورد هتك و تجاوز قرار مى دهند؛ بايد بدانند كه خود عاملان بغضاء و تفرقه افكنى و مانع وحدت و همبستگى امت اسلامى مى باشند و اگر مسلمانند از اين اعمال وحشيانه و برخلاف احكامصريح اسلامى بپرهيزند و از آن بترسند كه مصداق اين آيه قرآنى باشند:

«وَالَّذينَ كفَروا اوْليائُهُم الطَّاغُوتُ يُخْرجُونَهمْ منَ النُّورِ الَى الظُّلماتِ اولئكَ اصحابُ النّارِ همْ فيها خالِدُونَ.» «(5)» ما هم كنترل محيط و فضاى مقدّس حج را لازم مى دانيم و اعتقادى به لزوم ايجاد فضاى باز و آشفته و آشوب زا نداريم و قطع يد اجانب و دشمنان و وابستگان آنان را از دخالت در امور حج و مراسم عبادى مسلمانان، امرى ضرورى و اجتناب ناپذير تلقّى مى كنيم و هرگز خواهان


1- - نساء: 60
2- - بقره: 256
3- - نحل: 36
4- - زمر: 17
5- - بقره: 257

ص:176

آن نيستيم كه مراسم و مناسك حج در شرايطى غير اسلامى و نامنظم وتوأم با تبليغات الحادى و انحرافىصورت بگيرد. و طورى برگزار شود كه گروههاى وابسته به سياستهاى شرق و غرب هركدام با استفاده از اين اجتماع باشكوه، به منحرف نمودن مسلمانان و ايجاد شبهه در اذهان و احياناً به مزاحمت بپردازند. ما در روند انقلاب اسلامى، چه قبل از پيروزى انقلاب اسلامى در ايران و چه بعد از آن، هرگز هرج و مرج طلب نبوده و مدافع آن نيستيم. ما همواره با آشفتگى و بى ثباتى و نامنظمى و زير پا گذاردن مقرّرات اسلامى به عنوان آثار طاغوت و ميراث استعمار و خواسته استكبار مبارزه كرده ايم. اكنون نيز با تمام نيرو، آماده ايفاى اين مسؤوليت در مراسم حج هستيم.

همان مسلمانان غيورى كه فرياد «اللَّه اكبر» و «مرگ بر آمريكا» و «مرگ بر اسرائيل» آنان در ايّام حج، فضاى پرمعنويت حج را عطرآگين و دلهاى حاميان استكبار را مى لرزاند، اگر احساس كنند وابستگان به شرق استكبارى و مكتبهاى الحادى قصد سوء استفاده از مراسم حج را دارند و يا مقاصد شومى را عليه اسلام و اعتقاد اسلامى امت در سر مى پرورانند؛ با همان نيرو و با همان مشت هاى گره كرده از حريم اسلام و از حق مسلمانان دفاع مى كنند. و حتّى اگر يك سرباز و يك شرطه هم درصحنه حضور نداشته باشد خود، با دست خالى كارى مى كنند كه آنان و اربابان و حاميانشان براى هميشه فكر اجراى چنين برنامه هايى را از سر به در كنند تا مضمون آيه: «اليَوْمَ يئسَ الّذينَ كَفرُوا مِنْ دينكُم فَلا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ.» «(1)» تحقّق يابد.


1- - مائده: 3

ص:177

امّا آنچه كه ما امروز ادّعا مى كنيم و انتظار آن را داريم، چيز ديگرى است كه از حج رسول خدا-ص- آموخته ايم و روح حج و حقيقت مراسم حج و فلسفه اين فريضه الهى، سياسى و عبادى آن را ايجاب مى كند.

و تجزيه حج و خالى نمودن اعمال حج را از آن، جز با تجربه ايمان و «نُؤمنُ بِبعْضٍ ونَكفُرُ ببَعضٍ» بودن امكان پذير نمى باشد. آنچه ما خواهان آن هستيم و در مراسم حج در عمل نشان داده ايم، اعلان برائت از سياستهاى استكبارى كفّار و مشركين و دعوت به وحدت و مقابله با تهاجم جبهه كفر و الحاد است. و كوشش ما در جهت حفظ موجوديت اسلام و مسلمانان و زمينه سازى براى حاكميت قوانين الهى و اراده خداوند بجاى حاكميت استكبار و طاغوت مى باشد. و معتقديم اين، روح حج و فلسفه مراسم آن و از اهمّ واجبات اسلام و از وظائف ضرورى و فورى و حياتى امت از هم گسيخته و به استضعاف كشانده شده اسلامى است.

حج رسول اللَّه-ص- در دوران اقامت در مكّه

يك بار ديگر، منصفانه نگاهى به سيره پيامبر-ص- در دوران سيزده ساله غربت و تنهايى و مظلوميت اسلام بيافكنيم. چرا پيامبر-ص-، همه ساله، در طول مراسم حج، مردم را به حال خويش نمى گذاشت؟ و سعى مى كرد با تماس مداوم در مراكز تجمع حجاج با افراد و شخصيتهاى قبائل عرب ارتباط برقرار نمايد؟ و در بازار «عكاظ» و «مجنه» و «ذى المجاز» مى گشت و با اين و آن تماس مى گرفت تا بتواند چند نفرى را پيدا كند و پيامش را به گوش آنان برساند؟ و چقدر با تأكيد مى فرمود:

ص:178

«يا أيُّها النّاسُ قُولُوا لا الهَ الّا اللَّه تُفْلِحُوا وتملكُوا بِها العربُ وتَذلُّ لكُم العَجمُ واذا امنْتُم كنْتُم مُلوكاً في الجَنَّةِ.»

پيامبر-ص- على رغم شرايط مأيوس كننده، بر اساس اعتقاد به «إنّ اللَّه بالغُ امرِهِ وقَدْ جَعَلَ اللَّه لكُلِّ شي ءٍ قَدْراً» در طول سيزده سال زندگى در حصار و وضعيت سخت توأم با تلخيها و ناكاميها و مصائب جانكاه، اين نوع دعوت را بى وقفه دنبال نمود و آن را منافى با قداست حج نشمرد و اعتقاد جاهليت را، مبنى بر تحريم جدال در حج كه سابقه ريشه دارى در عرب و عادات عرب جاهلى داشت، ناديده گرفت؛ چرا كه آن را روح حج ابراهيمى مى دانست و معتقد بود همين مقدار اندكى كه پيامش را در ايام حج مى شنوند، در بازگشت سفيرانى خواهند بود كه بدليل آمادگى مردم قبائل به شنيدن اخبار جديد ايام حج سخنان وى را به گوش تعداد بيشترى خواهند رسانيد و شعاع دعوت وى تا اعماق قبائل جزيرةالعرب پيش خواهد رفت.

نمونه هاى بارز اين شيوه سياسى پيامبر-ص- را در مورد جريان ملاقات وى با گروهى از قبيله بنى عامر مى توان مورد مطالعه قرار داد. ابن هشام مى گويد: ابن فراس از گروه بنى عامر، وقتى سخنان پيامبر را خوب گوش داد، رو به ياران خود كرده، گفت: اگر اين مرد- اشاره به پيامبر- را در كنار خود داشتم، همه عرب را يكجا مى بلعيدم. سپس رو به پيامبر-ص- كرد و گفت: اگر ما دعوت تو را بپذيريم، هنگامى كه پيروز شدى، آيا در حكومت تو سهمى خواهيم داشت؟

پيامبر-ص- در پاسخ فرمود: اين امر اختيارش با خداست! ابن فراس پاسخ داد: تو مى خواهى ما گردنهاى خود را در برابر شمشيرهاى

ص:179

عرب قرار دهيم و آنگاه كه تو پيروز شدى، قدرت و حكومت در دست ديگران باشد؟ ما را نيازى به دين تو نيست!

هنگامى كه افراد قبيله بنى عامر به وطن خويش بازگشتند و ماجراى ملاقات و مذاكره خود را با پيامبر-ص- نقل كردند، سالخورده قبيله، با اظهار تأسف دستها را به علامت نگرانى بر سر نهاد و گفت: سوگند به خدا اين سخن را يك اسماعيلى نمى گويد، مگر آن كه بر حق باشد. و سپس خواستار جبران آن برخورد ناشايست از قبيله خود شد. «(1)» و نمونه ديگر آن را در جريان ملاقات پيامبر با يثربيان، كه منجر به دو پيمان عقبه شد و هجرت پيامبر-ص- را به دنبال آورد و به اسلام شكوه و عظمت بخشيد، مى توان مطالعه نمود. اين شيوه، آن چنان مهم بود و پيروزيها و نتايج حاصله از آن، از چنان ارزشى برخوردار بود كه پيامبر-ص- به خاطر آن سيزده سال تحمّل رنج و مشقّت را بر خود هموار ساخت و از مكّه هجرت نكرد و به خاطر آن شكنجه ها را بر خوشيهاى هجرت ترجيح داد.


1- - سيره ابن هشام، ج 1، ص 149

ص:180

گام پنجم: حرم و آينده آن

اشاره

حرم، در لغت به معناى سرزمين مقدس و مورد احترام است، و در فرهنگ فقه اسلامى، به منطقه خاصى كه شامل شهر مكّه و بخشى از اطراف آن مى گردد، اطلاق مى شود. ميزان قداست و احترام اين سرزمين را در اسلام، از احكام ويژه اى كه بر آن مقرر شده و نيز از خصايصى كه دارا مى باشد مى توان به دست آورد.

خصايص حرم

اين سرزمين از ابتدا با يك سلسله خصايص و مميّزاتى معرفى شده كه قداست و احترام خاصى را برانگيخته است. بسيارى از اين خصايص قبل از اسلام، در اديان الهى گذشته نيز مورد اهتمام قرار گرفته است. در اين سخن كوتاه مى توان به چند مورد از اين خصايص اشاره نمود:

ص:181

1- حرم، نخستين مركز توحيد و اولين سرزمينى است كه مناديان توحيد، تفكر توحيدى ناب را در آن سرزمين بنياد نهاده و نداى آن را براى انسانها سرداده اند. «(1)» و به اين لحاظ، جهان اسلام بايد حرم را پايگاه اصلى تفكر توحيدى خالص بدانند و در همه ادوار تاريخ به ويژه در تحوّلاتى كه در جهت استقرار حاكميت توحيد انجام مى پذيرد، اين جايگاه رفيع و مقدس را براى حرم از ياد نبرند و به آن به عنوان قلب الهام بخش توحيد ناب جهان اسلام بنگرند و چنين نقش سازنده اى را به آن بازگردانند.

2- اين سرزمين، حرم ابراهيم، بنيان گذار مكتب رهايى بخش توحيد است. و اختصاص اين سرزمين به حضرت ابراهيم آن طور كه از برخى روايات «(2)» به دست مى آيد، قداست و احترام خاصى را در مورد آن برمى انگيزد كه در حقيقت هر نوع تقديس و احترام اين حرم، خود، نوعى تعظيم شخصيت اين پيامبر بزرگ الهى و احترام از مكتب رهايى بخش او محسوب مى گردد.

3- حرم، به لحاظ شهر مكه نيز، كه از قداست خاصّى برخوردار است و در نصوص اسلامى؛ اعم از قرآن و سنت بر بزرگداشت اين شهر تأكيد شده، «(3)» داراى عظمت و قداست ويژه اى است كه شهر مكّه را در خود جاى داده است.

4- مسجدالحرام با تمامى عظمت و احترامى كه در اسلام دارد، در


1- - وسائل الشيعه، ج 9، ص 334
2- - حديث عبداللَّه بن زيد: انّ ابراهيمَ حرّم مكّة ودعى لها وانّي حرّمت المدينة ورواية ابن زبالة: حرّم ابراهيم مكّة وحرّمت المدينة.
3- - بحارالانوار، ج 99، ص 75

ص:182

حرم قرار گرفته است. كافى است بر اهميّت و نقشى كه مسجدالحرام در قرآن و شريعت اسلام دارد، «(1)» توجّه كافى مبذول گردد و موقعيت حرم از اين نقطه نظر نيز مورد بررسى و مطالعه قرار گيرد. تمامى دلها رو به سمت مسجدالحرام است (فَوَلِّ وجهكَ شطر المسجد الحرامِ.) «(2)» و آنجا مبدأ معراج پيامبر است. «(3)» مسجدالحرامى كه: «جَعلناهُ للنّاسِ سواءً العاكفُ فيه والبادِ.» «(4)» پاكسازى و سالم سازى محيط آن براى عبادت، مورد تأكيد قرار گرفته و در ميان مساجد از ويژگى و امتياز خاصّى برخوردار گرديده است.

5- حرم، شامل كعبه و بيت اللَّه الحرام است و از اين نقطه نظر نيز امتياز، اهميت و احترام فوق العاده اى را كسب نموده است. كعبه اى كه «جَعلَ اللَّه الكعبةَ البيتَ الحرامَ قياماً للنّاسِ» است و در حديث آمده است:

«ما خلقَ اللَّه بقعة أحبّ اليه من الكعبة.» «(5)» 6- فلسفه احرام در حج وعمره، مراعات احترام خاصّ حرم است. «(6)» 7- كسى كه در حرم دفن شود، در حريم رحمت الهى قرار خواهد گرفت (من دُفنَ في الحرم امنَ من الفزعِ الأكبرِ من برّ الناس وفاجرهم.) «(7)»


1- - به روايات مربوط به اهميت و نقش مسجدالحرام در وسائل الشيعه، ج 3 و ج 5 مراجعه شود و نيزج 9، ص 3 حرمُ المسجد لعلة الكعبة وحرمُ الحرم لعلّة المسجد.
2- - بقره: 146
3- - اسراء: 1
4- - حج: 25
5- - مائده: 97
6- - وسائل الشيعه، ج 9، ص 3
7- - وسائل الشيعه، ج 9، ص 381

ص:183

احكام ويژه حرم

با توجه به اهميت و احترام خاصى كه حرم از نقطه نظرهاى مختلف دارد، در فقه داراى احكام ويژه اى است كه برخى از آنها را مى آوريم:

1- اين منطقه بعنوان سرزمين امنيت معرفى شده است (اولم نمكّن لهم حرماً آمناً) «(1)» و كشتن حيوانات (غير اهلى) در اين منطقه ممنوع است و در فقه براى مرتكبان آن مجازاتهاى خاصى مقرر شده است. (مَنْ دخلَهُ من الوحشِ والطيرِ كان آمناً من أن يهاجَ أو يوذى حتّى يخرجَ من الحرم.)

2- به دليل منطقه امن بودن حرم، (أولم يرو أنّا جعلناهُ حرماً أمناً) «(2)» هر فرد مسلمان تا هنگامى كه در اين منطقه زندگى مى كند، از مصونيّت خاصى برخوردار است. (من دخل الحرمَ من الناس مستجيراً به، فهو آمن من سخط اللَّه عزّ وجلّ.)

3- در اين منطقه، جنگ و خونريزى ممنوع است.

4- ورود به حرم بايد با تشريفات خاصّى انجام گيرد كه از آن به «احرام» تعبير مى شود و داراى احكام ويژه اى است.

5- افراد غير مسلمان، حقّ سكونت در منطقه حرم را ندارند.


1- و 2- وسائل الشيعه، ج 9، ص 176 و 202
2- 2

ص:184

و بسيارى از فقها ورود غير مسلمان را به اين منطقه، چه به عنوان اقامت و چه براى عبور، ممنوع دانسته اند. «(1)» اين حكم، شامل سفرا و نمايندگيهاى خارجى و افراد غير مسلمانى كه حامل پيام مى باشند و نيز هيأتهايى كه براى عقد قرارداد، قصد ورود به منطقه حرم را دارند نيز مى گردد. از اين رو در چنين مواردى مى توانند براى انجام مقاصد خود از افراد مسلمان استفاده نمايند و يا در خارج حرم با پيشواى مسلمانان و نمايندگان رسمى وى ملاقات كنند. «(2)» بر اساس اين قانون، اقليتهاى مذهبىِ متعهد (اهل ذمّه) نيز از اقامت در اين منطقه محروم مى باشند و براى عبور بايد اجازه رسمى كسب نمايند. و دولت اسلامى مى تواند طى قراردادى در ازاى اين اجازه مقررات مالى وضع نمايد. «(3)» 6- كندن درختان و ريشه گياهان حرم ممنوع است و همچنين بريدن شاخه ها. در اين مورد فقها مجازاتهاى مالى ويژه اى مقرر كرده اند. «(4)» و حكم مصونيت درختان و گياهان حرم را درباره محرِم و افراد عادى نيز نافذ شمرده اند. «(5)»

7- تردّد مسلحانه در منطقه حرم ممنوع است. (لا تخرجوا بالسيوف الى الحرم.) «(6)» 8- از سكونت كسانى كه عامل فساد و الحاد هستند، در منطقه حرم جلوگيرى به عمل مى آيد و با آنها به خشونت رفتار مى شود:

«من يردْ فيه بالحادٍ بظلمٍ نُذِقْهُ من عذابٍ أليم.» «(7)»


1- - مسالك مرحوم شهيد ثانى: وأمّا الحرمُ فلا يجوزُ لهمْ دخولُه مطلقاً.
2- - المبسوط، ج 2، ص 48
3- - حقوق اقليتها، ص 175
4- - تحرير الوسيله، ج 1، ص 411؛ وسائل الشيعه، ج 9، ص 172
5- - تحرير الوسيله، ج 1، ص 411؛ وسائل الشيعه، ج 9، ص 172
6- - وسائل الشيعه، ج 9، ص 359، حديث 3
7- - حج: 25

ص:185

منظور از كسانى كه در حرم قصد الحاد به ظلم دارند، آنهايى هستند كه قصد ارتكاب اعمالى چون سرقت، ستمگرى، تجاوز به حقوق مردم و هر نوع ظلم داشته باشند، كه از اقامت آنها در حرم جلوگيرى مى شود «يتّقى أن يسكن الحرم.» «(1)» 9- اشيايى كه در حرم پيدا مى شود حكم ويژه دارد «(2)» و اصولًا از دست زدن به اشياى گمشده حرم منع شده است.

لا تمسُّ أَبداً حتّى يجي ءصاحبُها. «(3)» 10- كسى كه در خارج حرم مرتكب جنايتى شود و سپس به حرم پناهنده گردد، تا وقتى در حرم باشد از اجراى حد معاف است؛ ليكن براى چنين كسى محدوديتهايى ايجاد مى شود تا ناگزير از حرم خارج گردد و حد بر وى جارى شود. امّا كسانى كه در حرم به جنايتى دست بزنند- به دليل اين كه خود احترام حرم را ناديده گرفته اند، از مصونيت حرم محروم مى شوند و بر آنها حد جارى مى گردد. «(4)» 11- نماز در حرمين براى مسافر اختيارى است كه تمام بخواند يا قصر و اين حكم گر چه اختصاص به مسجدالحرام دارد ولى جمعى از فقها، آن را در مورد شهر مكه نيز قائل شده اند. حتى اگر مسافر در حال عبور از شهر مكه باشد، مى تواند نماز خود را تمام بخواند.


1- - وسائل الشيعه، ج 9، ص 341
2- - تحرير الوسيله، ج 2، ص 225
3- - وسائل الشيعه، ج 9، ص 361
4- - وسائل الشيعه، ج 18، ص 346

ص:186

12- به استناد آيه 25 از سوره حج (جَعلناهُ للنّاس سواءً العاكفُ فيه والبادِ)، بسيارى از فقهاى اهل تسنّن؛ از آن جمله عبداللَّه بن عمر، خريد و فروش خانه هاى مكه را حرام شمرده و اجاره و مال الاجاره آن را نامشروع دانسته اند. دارقطنى در اين زمينه حديثى از عبداللَّه بن عمر نقل كرده است كه: «من أكل كراء بيوت مكّة أكل ناراً»؛ «كسى كه مال الاجاره خانه هاى مكه را بخورد، چنان است كه آتش خورده است.»

احمد بن حنبل گفته است: خانه هاى مكه را مى توان تملّك كرد وبه ارث برد ولى نمى توان آنها را اجاره داد. در اين زمينه حديثى از پيامبر-ص- نقل شده كه فرمود: «من احتاج سكن و من استغنى اسكن»؛ «كسى كه به خانه مكّه احتياج دارد، در آن سكونت مى گزيند و كسى كه نسبت به آن بى نياز است ديگرى در آن خانه اسكان داده مى شود. «(1)» در احاديث شيعه نيز آمده است كه:

عن على- عليه السلام-: «انه كره اجارة بيوت مكّة وقرأ:

سواءً العاكفُ فيه والبادِ.» «(2)» على- عليه السلام- اجاره دادن خانه هاى مكّه را بد مى شمرد و به اين آيه استناد مى كرد.

آن حضرت در حديث ديگر فرمود:

«انّ رسولَ اللَّه-صلى اللَّه عليه وآله- نَهى اهلَ مكّة عن اجارة بيوتهم وان تعلقوا عَليها أَبواباً.» «(3)» رسول خدا-ص- مردم مكه را از اجاره دادن خانه هايشان به كسانى


1- - الجامع لأحكام القرآن، ج 11، ص 32
2- - تفسير البرهان، ج 3، ص 84، حديث 7
3- - تفسير البرهان، ج 3، ص 84، حديث 8

ص:187

كه براى زيارت بيت اللَّه الحرام مى آمدند، نهى كرد و آنها را از گذاردن در، بر خانه هاى خود منع فرمود.

در رساله على بن جعفر، به نقل از برادر بزرگوارش امام موسى بن جعفر- ع- آمده است:

«ليسَ ينبغي لأحدٍ من أهلِ مكّة ان يمنعَ الحاجَّ شيئاً من الدور ينزلُونَها.» «(1)» «شايسته نيست كسى از اهل مكه حجاج را از سكونت گزيدن در خانه هاى مكه مانع شود.»

حرم متعلق به همه مسلمانان است

بسيارى از مفسّران در تفسير آيه: «انّ الذينَ كَفروا ويصدُّونَ عن سبيلِ اللَّه والمسجدِ الحرامِ الّذي جعلناهُ للنّاسِ سواءً العاكفُ فيه والبادِ ومن يرد فيهِ بالحادٍ بظُلمٍ نُذِقْهُ من عذابٍ أليم» «(2)» حكم همگانى بودن را كه در آيه به مسجدالحرام نسبت داده شده، بر همه منطقه حرم شامل دانسته اند؛ «(3)» زيرا مشركان نه تنها از مسجدالحرام، بلكه پيامبر-ص- و مسلمانان را از ورود به حرم منع مى كردند. و نيز با وجود اين كه پيامبر-ص- از مكه و از خانه خود به معراج رفت، در سوره اسراء آمده است: «سبحانَ الّذي أَسرى بعبدهِ ليلًا من المسجدِ الحرامِ» و اطلاق مسجدالحرام به همه منطقه حرم به لحاظ جزء اشرف آن مى باشد.


1- - تفسير البرهان، ج 3، ص 84، حديث 9
2- - حج: 25
3- - تفسير الجامع لأحكام القرآن، ج 12، ص 32؛ تفسير تبيان، ج 7، ص 305؛ زبدة البيان، ص 221؛ فقه القرآن، ج 1، ص 318

ص:188

مفهوم همگانى بودنِ مسجدالحرام، يا منطقه حرم اين است كه در نگهداشتن حرمت و قداست اين سرزمين و انجام مناسك حج و عمره، فرقى بين ساكنان آن و كسانى كه از خارج به اين سرزمين وارد مى شوند وجود ندارد و اهل اين منطقه داراى هيچگونه خصوصيتى نيستند.

احترام حرم و عبادت و مناسك آن، حق عمومى مسلمانان است و هر نوع ايجاد مزاحمت و ممانعت در اين راه، تجاوز به حقوق همگانى آنان محسوب مى گردد. اين عمل نوعى الحاد و ظلم است كه مرتكبين آن بايد به شديدترين وضع مجازات و تنبيه شوند. (نُذِقهُ منْ عذابٍ اليمٍ.)

دنباله آيه «ومن يردْ فيه بالحادٍ بظلمٍ» در حقيقت بيان جزاىصدر آيه است؛ به اين معنا كه اگر كسى اين حق همگانى مردم را مورد تجاوز قرار دهد، نوعى الحاد از روى ستمگرى است و عذاب اليم جزاى او است. «(1)» مفهوم اين سخن آن است كه قدسيّت و تعظيم و معنويّت حرم، چيزى نيست كه در انحصار فرد يا گروه خاصّى قرار گيرد، بلكه اين حق، كه حقيقت عبادت حج و عمره است، متعلّق به جهان اسلام بوده و همه مسلمانان بطور يكسان از اين حق برخوردار مى باشند.

مفاد آيه چنين است كه پاسدار حرم و حامى قدسيت آن و خادم اين معبد و بپا دارنده احترام اين سرزمين، كسانى هستند كه حق عبادت در آن را دارند. بنابر اين اصلِ قرآنى، حرم بايد با نظارت و مراقبت معنوى نمايندگان واقعى ملل مسلمان جهان اداره شود و شؤون روحانى و عبادى حرم بر عهده هيأت نمايندگى جهان اسلام باشد.


1- - تفسير الميزان، ج 14، ص 402

ص:189

منطقه بين الملل اسلامى

ترديدى نيست كه مفهوم: «الّذي جعلَهُ للنّاس» بيرون آوردن حرم از انحصار يك گروه يا يك مذهب خاص است، همچنانكه مفهوم «سواءً العاكفُ فيه والبادِ» برابرى انسانهاى موحّد و عبادتگزار خدا در اين سرزمين به لحاظ انجام مناسك عبادى است و اين نوع آزادى، خواه ناخواه، شامل كلّيّه اعتقادها و ديدگاههايى مى شود كه در چهارچوب اصول اسلامى و قرآنى در ميان مسلمانان وجود دارد.

بنابر اين اصل، هرگاه عبادت مسلمانان در حرم و مسجدالحرام، در چهارچوب اصول يك مذهب و يك ديدگاه منحصر گردد و ديدگاهها و عقايد ديگر مسلمانان كنترل و محدود شود و آزادى عمل در عبادت، از كسانى كه پيرو مذهب انحصارى گروه حاكم هستند سلب گردد، در حقيقت مصداق ديگرى از آيه «ومن يردْ فيهِ بالحادٍ بظلمٍ نُذِقْهُ من عذابٍ اليمٍ» خواهد بود.

امروز عاكفين، در اين سرزمين عبادت و توحيد، اعتقاد و ديدگاه خاصّى دارند و اصول و فروع اسلام را در چهارچوب معيّنى تفسير مى كنند ولى آنها كه از خارج اين سرزمين براى عبادت مى آيند (الباد) برداشتى ديگر از اسلام دارند؛ در چنين شرايطى، حكمصريح قرآن چيست؟

قرآن، برخلاف مذهب وهّابيت، كه واردين را مجبور به رعايت مذهب عاكفين مى كند و آزادى عبادت را از آنان در زمينه اعتقادات خود سلب مى كند و به طورصريح مى گويد: «سواءً العاكفُ فيه والباد.»

ص:190

حرم، سرزمين آزاد اسلامى

به اعتقاد بسيارى از علماى اسلام، منطقه حرم سرزمين آزاد است و براى هر واردى جايز است در هر جاى حرم كه خواست منزل گزيند وصاحب خانه موظّف است او را جاى دهد، چه بخواهد و چه نخواهد. «(1)» درصدر اسلام خانه هاى شهر مكّه، همواره به روى زائران باز بود و خانه ها بدون در بود وصحابه از اين كه عده اى از مردم مكّه به خاطر سرقت ها مجبور شدند براى خانه هاى خود درب بگذارند، ابراز ناخشنودى مى كردند و مى گفتند: آيا خانه هاى خود را به روى حاجيان مى بنديد؟ «(2)»

خلفا در زمان حج دستور مى دادند درهاى خانه هاى مكه را از جاى بركنند تا خانه ها به روى حاجيان باز باشد. به همين دليل، فقها در مورد سرزمين حرم، به لحاظ قابل تملّك بودن آن، سه نظريّه ابراز نموده اند:

1- سرزمين حرم و مكّه قابل تملك نيست و حرم منطقه آزاد اسلامى است و سكونت در آن، براى همه مسلمانان آزاد مى باشد، در نتيجه نه به ارث به كسى مى رسد و نه اجاره داده مى شود و نه قابل فروش است.

2- قابل تملّك است، به ارث نيز تملّك مى شود و قابل بيع نيز هست، ولى در ازاى اسكان زوّار بيت اللَّه الحرام كسى نمى تواند مال الاجاره دريافت نمايد.

3- از اموال عمومى است و در اختيار دولت اسلامى (امام) قرار


1- - تفسير الجامع لأحكام القرآن، ج 11، ص 32
2- - تفسير الجامع لأحكام القرآن، ج 11، ص 32

ص:191

دارد و هر نوع تصرّف در اين سرزمين بايد بر اساس مصالح جهان اسلام و بهصلاحديد امام مسلمانان انجام گيرد.

منشأ اين اختلاف فقهى آن است كه آيا شهر مكه مفتوح العنوه است يا سرزمينصلح؟ جمعى؛ مانند مالك و ابوحنيفه و اوزاعى، سرزمين مكّه را مفتوح العنوه مى دانند كه پيامبر-ص- پس از فتح مكه اين سرزمين را تقسيم نكرد و آن را به حال خود گذاشت تا اهل مكه و كسانى كه بعداً در آن سرزمين ساكن مى شوند استفاده كنند. بنابر اين رأى، سرزمين مكّه قابل فروش و اجاره نيست و هر كس به آن وارد شود مى تواند از آن براى سكونت خويش استفاده كند. و هر كس سبقت بجويد از اولويت برخوردار خواهد بود.

به اعتقاد شافعى، مكّه از اراضىصلح است و پيامبر-ص- با فتح مكّه، آن را به اهلش واگذار نمود كه چون سرزمين ملكى عمل نمايند.

روايات و اسناد تاريخى معتبر، حاكى از مفتوح العنوه بودن شهر مكه است و گوياى آن است كه پيامبر-ص- با تهديد و اعلان جنگ وارد حرم شد. و گفتار تاريخى آن حضرت كه فرمود: «منْ أغلقَ بابَه فهو آمنَ ومنْ دخلَ دارَ أَبي سفيان فهوَ آمنٌ» نشانگر آن بود كه مردم مكّه، نه از روىصلح بلكه از روى قهر، تسليم شدند. ولى برخى به استناد تسليم مردم مكّه آن را ارضصلح ناميده اند.

در حديث «علقمة بن نضله» آمده است كه:

«كانتْ تُدعى بيوتُ مكّة على عَهدِ رسولِ اللَّه-صلّى اللَّه عليه وآله وسلّم- السوائب لا تُباع من احتاجَ سكنَ ومن استغنى

ص:192

اسكنَ.» «(1)» و در حديث عبداللَّه بن عمر نيز آمده است:

قالَ رسولُ اللَّه-صلى اللَّه عليه وآله-: «انَّ اللَّهَ حرَّمَ مكّة فحرامٌ بيعُ رباعِها واكلُ ثَمنِها ومن أَكلَ منْ اجْر بيوت مكّة شَيئاً فإنّما يأكلُ ناراً.» «(2)» در حديث دارقطنى از عبداللَّه بن عمر آمده است:

قالَ رسولُ اللَّه-صلّى اللَّه عليه وآله وسلّم-: مكّة مناخٌ لا تُباع رِباعُها ولا تُؤاجَرُ بيوتُها.» «(3)»

مبتنى كردن مسأله آزاد بودن سرزمين حرم، به تشخيص مفتوح العنوه بودن و يا ارضصلح بودن آن، از دو نظر قابل مناقشه است:

1- عناوينى چون «مفتوح العنوه» بودن، كه داراى احكام خاصّ فقهى است، با نقل تاريخى ثابت نمى شود؛ زيرا از يكسو اينگونه مسائل معمولًا مورد اختلاف مورّخان است و از سوى ديگر در نقلهاى تاريخى، اتقان و اعتبار شرعى لازم وجود ندارد. «(4)» 2- روايات و متنهايى كه درباره «رباع مكّه» و «بيوت حرم» نقل شده، هيچ گونه دليل و قرينه اى در آنها ديده نمى شود كه ممنوعيت بيع و اجاره آنها به دليل «مفتوح العنوه» بودن باشد، شايد- به احتمال قوى- نظر به مفاد آيه «سواءً العاكفُ فيه والبادِ»، چنين سيره اى در زمان پيامبر-ص- و خلفا، در مورد حرم معمول بوده است.


1- - تفسير الجامع لاحكام القرآن، ج 11، ص 33
2- - تفسير الجامع لاحكام القرآن وجامع الصغير سيوطى، ج 6، ص 3؛ وبيهقى، ج 6، ص 35
3- - تفسير الجامع لاحكام القرآن وجامع الصغير سيوطى، ج 6، ص 3؛ وبيهقى، ج 6، ص 35
4- - كتاب« البيع» حضرت امام- مدّ ظله-، ج 3، ص 72

ص:193

ليكن برخى از فقها، حكم آيه را مبنى بر مساوى بودن اهل مكه و زائران بر اساس «مفتوح العنوه» بودنِ آن، در زمان رسول خدا دانسته اند. «(1)» و بنابر اين نظريه، حكم آيه قانونى عليحده و جدا از حكم مفتوح العنوه نيست.

به اعتقاد فقهاى شيعه، درصورت مفتوح العنوه بودن مكّه، تملّك و خريد و فروش آن ممنوع مى شود و هر متصرفى مى تواند مادام كه در آن زندگى مى كند به تعمير و تجديد بناى آن اقدام نمايد. «(2)»

شيخ طوسى در كتاب شريف «الخلاف» دلالت آيه را بر عدم جواز بيع و اجاره خانه هاى مكه مورد تأييد قرار مى دهد و مى گويد: مراد از «مسجدالحرام» در آيه، همه منطقه حرم است. و در اين مورد به آيه اول سوره اسراء: «سُبحانَ الّذي أسْرى بِعبْدهِ ليلًا منَ المَسجدِ الحَرامِ» استدلال مى كند كه با وجود آغاز معراج پيامبر-ص- از خانه خديجه و يا شعب ابى طالب، در اين آيه به آن مكان، مسجدالحرام اطلاق شده است. «(3)» درصحيحه حسين بن ابى العلا نيز، از امامصادق- عليه السلام- آمده است:

معاويه اولين كسى است كه در مكه بر خانه اش درب نصب نمود و حُجاج را از ورود به خانه اش منع كرد، تا آن كه اين آيه نازل شد: «سواءً العاكفُ فيهِ والبادِ.» و چنان بود كه وقتى مردم به مكّه مى آمدند، بر حاضران وارد مى شدند و تا پايان حج، از امكانات سكناى آنها بهره مى بردند. «(4)»


1- - زبدة البيان لاحكام القرآن، ص 221
2- - زبدة البيان لاحكام القرآن، ص 221
3- - به نقل از« مسالك الافهام الى آيات الاحكام»، ج 2، ص 287
4- - اصول كافى، ج 1، ص 232؛ مرآة العقول، ج 3، ص 266؛ تهذيب، ج 5، ص 463

ص:194

فرمان على- عليه السلام-

كارگزار حضرت در مكه در عصر خلافت، قثم بن عباس بود كه مسؤوليت اداره اين مركز را از جانب امام برعهده داشت. در يكى از دستورالعملهاى حكومتى كه از طرف امام به نام حاكم مكهصادر شد، از قثم بن عباس خواسته شده بود كه مردم مكه را از گرفتن اجاره بها از كسانى كه در آنجا سكونت مى كنند جلوگيرى كند. امام- ع- در اين فرمان به آيه «سواءً العاكفُ فيهِ والبادِ» استناد كرده و براى رفع هرگونه بهانه و شبهه اى، دو واژه «عاكف» و «باد» را نيز تفسير نمود:

«عاكف» كسى است كه در مكّه اقامت گزيده است و «بادى» كسى است كه براى بجا آوردن حج به مكه آمده و از اهالى آن محسوب نمى شود. «(1)» اين فرمان، كه درباره حج و اقامه اين فريضه بزرگ سياسى- عبادىصادر شده و با جمله: «أمّا بعدُ! فأقمْ للنّاس الحجّ وذَكِّرهمْ بأيام اللَّهِ» آغاز گرديده، نشانگر اهميت مسأله حرم و شهر مكّه و رابطه آن با اقامهصحيح حج مى باشد.

آزاد سازى و بين الملل اسلامى كردن حرم و شهر مكه، تنها از بُعد مالكيت پذيرى اين سرزمين و يا از ديد اقتصادى حائز اهميت نيست.

و بى شك اين فرمان كه از متن قرآن برخاسته، به اين منظور نبوده كه


1- - نهج البلاغه، نامه 67: مُر أَهلَ مكّةَ الّا يأخذُوا منْ ساكنٍ أجراً فانّ اللَّه سبحانَهُ يقول:« سواءً العاكفُ فيه والبادِ» فالعاكفُ: المقيم به والبادي: الّذي يحجّ اليه من غير أهله. وفقنا اللَّه واياكم لمحابّه والسلام.

ص:195

حاجيان و زائران بيت اللَّه الحرام با پرداخت اجاره بها در تنگناى اقتصادى قرار نگيرند؛ بلكه روحِ اين فرمان آن است كه اين منطقه، به دليل ممحض بودن براى عبادت و قدسيت حج، از هر نوع اعمال فشار و تحميل و ايجاد تنگناها بدور ماندن به عنوان «لِلنّاس» و همگانى اعلام گرديده و اختصاصات ديگر، كه نوعى سلب آزادى در عمل و اقامه حج است، الغا شده است.

ص:196

گام ششم: محدوديت مكانى

حرم سرزمين اسرارآميزى كه جنگ در آن حرام است

از ديدگاه اسلام حرم سرزمينى است كه نه تنها اسرار تاريخ و سرنوشت انسان در آن رقم خورده بلكه تاريخ و سرنوشت زمين را نيز در دل خود نهفته دارد. جفا است اگر ناآشنا به موقعيت معنوى آن باشيم و حرمتش را پاس نداريم.

در خلال اين بحث در دو بُعد با كمال اختصار به گوشه اى از اسرار اين سرزمين پى مى بريم:

الف- ماجراى آفرينش و تولد زمين به طرز شگفت انگيز و اسرارآميز «دحو الأرض» نشان از آن دارد كه سرزمين حرم چكيده اسرار تاريخ و سرنوشت زمين بوده و دربرگيرنده تمامى بركات و نعمتها و ويژگيهاى وصف ناپذير آن مى باشد كه هر چه اين بركات و نعمتها

ص:197

و ويژگيها شمارش شوند بر آن پايانى متصور نيست. «(1)» از سوى ديگر معناى «دحو الأرض» آن است كه همه اين بركات، نعمتها و ويژگيهاى شگفت انگيز كه در اين كره اسرارآميز ديده و كشف مى شود خود پرتوى از انوار اسرارآميز اين سرزمين مقدس است كه در دل آن حجم محدودش، كره با اين عظمت را پرورانده و به عرصه وجود آورده است.

در اين نگاه تحسين برانگيز، اگر به موقعيت كره زمين در منظومه شمسى توجه كنيم، اسرار بيشترى را در اين سرزمين به ظاهر كوچك ولى به عظمت جهان، پى مى بريم.

اگر كهكشان شيرى را تجلّيگاه آفرينش و منظومه شمسى را مظهر عظمت اين كهكشان عظيم و زمين را مجمع رموز اين منظومه بزرگ بدانيم، با موقعيت «حرم» در آفرينش بيش از پيش آشنا مى شويم.

قبل از هر كس اين فرشتگان بودند كه با عظمت و اسرار اين سرزمين آشنا شدند و آنها كه شاهد تولد شگفت انگيز زمين از درون اين قطعه اسرارآميز بودند، از همان ابتدا دل به عشق آن سپردند و نخستين خيل حاجيان حرم را تشكيل دادند «وكان أوّل ما حجّت اليه الملائكة.» «(2)» اين عمل ملائكه براى انبيا- عليهم السلام- و همه انسانها سنت گشت تا روز واپسين (قيامت) «(3)» وسيله كسب فيض و بركت براى انسان


1- -« وَانْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لَاتُحْصُوهَا» نحل: 18
2- - من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 147
3- - بحارالانوار، ج 99، ص 42

ص:198

باشد.

هبوط فرشتگان در «حرم» تنها سرآغاز سنت خير و رهنمود فيض نبود بلكه اين بركت را نيز به دنبال داشت كه چون پاسدارانى امين و پاكباخته راه را بر اهريمنان و ابليسيان ببندند كه بر دلهاى نفوذپذير و شكننده انسانها نشست نتوانند نمود. «(1)» فرشتگان كه در ملكوت با بيت معمور آشنا بودند در حرم و بيت كه محاذى آن بود «(2)» ستونهاى بيت را برافراشتند. «(3)» فرشتگان كه آلوده به گناه نبودند و از نعمتهاى بيكران خدا بهره وافر داشتند، با شبيه سازى بيت معمور ملكوت در زمين، در جستجوى كدام حقيقت و فيضى بودند كه بدون آن، راه به آن حقيقت و فيض نمى يافتند؟

فكر و ذهن فرشته مى خواهد كه به اين پرسش اسرارآميز پاسخى شافى و كافى بدهد.

اگر آدم ابوالبشر دهها بار حج خانه خدا بجا آورد «(4)» و براى تشرف به اين سرزمين پا را برهنه كرد «(5)» به خاطر دستيابى به گنجهاى نهان و بركات بى پايان و اسرار و رموز وصف ناپذير اين سرزمين بوده است.


1- - تفسير برهان، ج 1، ص 84 و 85
2- - تفسير عياشى، ج 1، ص 39-/ 36
3- - بحارالانوار، ج 11، ص 183
4- - وسائل الشيعه، ج 13، ص 208
5- - بحارالانوار، ج 99، ص 40

ص:199

اگر جبرائيل فرشته مخصوص وحى الهى به آدم مناسك اين سرزمين و نحوه پانهادن و راه رفتن و پاس داشتن حرمت آن را تعليم نمى داد «(1)» هم او نيز توان اداى حق «حرم» را نداشت.

چراابليس پس از گذشت ماجراى «گندم» و «بهشت» و «هبوط» اين بار در مسير حرم بر آدم آشكار گشت و ناگزير از عرضه خويش گرديد؟ «(2)» آيا اين خود شباهت موقعيت بهشت و موقعيت حرم را نمى رساند كه محروميت از بركات و فيوضات حرم به همان اندازه براى ابليس اهميت دارد كه خروج آدم از بهشت براى او مقصد و هدف بود.

هيكل بيت معمور را آدم نساخت بلكه با راهنمايى جبرائيل بر او كشف گرديد «(3)» حجرالانوار نيز هرگز سياهى اعمال انسانها را با خود نداشت و از شير هم سفيدتر بود. «(4)» او مى بايست پس از انجام مناسك در اين سرزمين مقدس، عهد خود را با خدا تجديد نمايد و خود را با سرشك زلال استغفار، پاك تر از گذشته سازد.

آدم كه از دستيابى به آن همه بركات و فيوضات «حرم» شگفت زده شده بود، از خداوند خواست كه آن را از ذريه اش دريغ ندارد و اين دعا، مستجاب گرديد. «(5)» نوح با كشتى خود بر بيت طواف نمود تا بر جودى استقرار يافت «(6)»


1- - كافى، ج 4، ص 191
2- - علل الشرايع، ج 1، ص 400
3- - بحارالانوار، ج 11، ص 194
4- - وسائل الشيعه، ج 11، ص 236
5- - بحارالانوار، ج 11، ص 180
6- - تفسير على بن ابراهيم قمى، ج 1، ص 226

ص:200

چون كه بيت، عتيق بود و در آب، غرق نگرديد «(1)» تا يك بار ديگر ناجى انسانها از غرقاب هلاك باشد.

هود وصالح نيز به كرات از بركات حرم متنعم گشتند و پا بر اين خان نعمت بيكران الهى نهادند «(2)» و ديگر پيامبران خدا هر كدام به نوبه خود از آن بهره ها گرفتند و ره به نهانگاه اسرار آن يافتند و به معرفت خويش افزودند. «(3)» ابراهيم و اسماعيل گرچه اركان بيت را رفعت بخشيدند اما نه نخستين زائر بيت بودند و نه آخرين آنها. ابراهيم مؤذن حج بود «(4)» ومراسم و مناسكش كاملتر از گذشته و حجش باشكوهتر و بنيان توحيديش استوارتر بود و به همين دليل حج اسلام حج ابراهيمى لقب گرفت ومراسم اوصبغه توحيدى يافت.

خضر پيامبر از آن جهت به عمر جاويدان رسيد كه آب حيات زمزم نوشيد «(5)» و از ديدگان نااهل پنهان گشت تا همه سال شاهد مراسم ومناسك باشد «(6)» و در امان به دعا بر مؤمنان بنشيند «(7)» و مونس ولى زمان و حجت


1- - بحارالانوار، ج 11، ص 312.
2- - مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 312.
3- - وسائل الشيعة، ج 11، ص 274.
4- -« و اذن فى الناس بالحج ياتوك» حج: 27
5- - كمال الدين صدوق، ص 390.
6- - بحار الانوار، ج 23، ث 299.
7- - همان.

ص:201

غايب عصر- عج- باشد. «(1)» داود و سليمان نيز در اين وادى طواى نعلين دولت و ملك را از پا بدر آورده و با انس و جن و طير و رياح به حج پرداختند. «(2)» عيسى روح اللَّه گرچه فرصت حج نيافت ولى هنگامى كه از محل «صفائح» مى گذشت تلبيه گفت و رو به قبله آمال، با حاجيان همصدا گرديد. «(3)» او به هنگام بازگشت نيز به حجّ خانه خدا خواهد شتافت. «(4)» اگر در گذشته تنها انبيا به اسرار «حرم» و بركات حج آشنا و طالب بودند، امروز به بركت اسلام و حج ابراهيمى پيامبر-ص- و سيره و سنت اهل بيت- عليهم السلام- و رهنمودهاى نايبان دردآشناى ائمه- عليهم السلام- شعور و شعار حج و اسرار و بركات «حرم» بر امت اسلام مكشوف گشته و همه ساله ميليونها انسان موحد و عاشق حق، به طلب اين بركات و كشف آن اسرار قدم مى سايند و سر به فلك مى كشند.

ب- با نگاهى ديگر هر چند آميخته با جنبه هاى مادى، به موقعيت جغرافيايى اين سرزمين مى توانيم به اسرار نهفته ديگرى پى ببريم كه به نوبه خود در ميزان درك حقيقت اين سرزمين و عمق بهره گيرى از بركات آن مؤثر مى باشد.

از نظر تاريخى و جغرافيايى ياد «حرم» همواره با نام جزيرةالعرب همراه بوده است؛ شبه جزيره اى كه مى تواندتلاقى سه قاره بزرگ جهان باشد.


1- - همان.
2- - وافى، ج 12، ص 162؛ كافى، ج 4، ص 213
3- - وسائل الشيعه، ج 12، ص 385
4- - مسند احمد بن حنبل، ج 2، ص 272

ص:202

شبه جزيرةالعرب در موقعيت جغرافيايى كنونى كشورهاى عربستان سعودى، يمن، قطر، امارات متحده، بحرين، عمان، كويت و اردن را شامل مى گردد و از نظر جغرافى دانان مسلمان، «(1)» داراى بخشهايى به نامهاى: تهامه، حجاز، نجد، يمن، عروض، حضرموت و مهره مى باشد.

هم اكنون «حرم» و «حرمين» در كشور عربستان سعودى قرار دارد وسعتى بالغ بر 000/ 240/ 2 كيلومتر مربع بوده و هشتاد درصد شبه جزيره را تشكيل مى دهد و جمعيت آن نزديك به 17 ميليون نفر مى باشد كه فقط چهار ميليون و نيم آن بومى مى باشند و آب و هواى آن معمولًا گرم و سوزان است در اين كشور متجاوز از 15 ميليون نخله خرما وجود دارد كه از قديم مواد غذايى عربستان به شمار مى رفته است. عربستان سعودى از معادن سرشار نفت و گاز برخوردار است كه دومينصادر كننده نفت در جهان به حساب مى آيد.

ويژگيهاى طبيعى مكه

مكه بخشى از منطقه تهامه است و ارتفاع تقريبى آن از سطح دريا 330 متر است و در فاصله شصت كيلومترى جده و 425 كيلومترى مدينه قرار دارد.

شهر مكه به نامهاى ديگرى چون المعاذ، ام القرى، البلد، البلدالأمين، البلدالحرام، قريةالنمل، حرم، بكه و قادسيه نيز ناميده شده است.

مكه شهر مورد علاقه پيامبر اسلام-ص- بوده و در اين باره فرموده است:


1- - معجم البلدان، ج 2، ص 63

ص:203

«به خدا سوگند كه تو اى مكه پر بركت ترين و محبوب ترين سرزمين خدا نزد من هستى كه اگر مرا از تو جدا نمى كردند هرگز از تو هجرت نمى نمودم.» «(1)» مكه به دليل موقعيت جغرافيايى خاص در جزيرةالعرب و نيز بنا به قداست كعبه، همواره در تاريخ مركز آمال و محور قدرت در منطقه و يك قطب سياسى و اقتصادى بشمار مى آمده است.

قريش كه از نظر نفوذ سياسى و اقتصادى بر ديگر قبائل عرب تفوق داشته، پيوسته اداره شؤون ويژه مكه را در ميان قبائل عرب به دست داشته است.

مكه به دليل موقعيت خاص كعبه مركزيت دينى شبه جزيره را نيز دارا بوده و بتهاى بزرگ مشترك و بتهاى كوچك اختصاصى هر قبيله در آن قرار داشت.

به خاطر اين ويژگيها بود كه مكه بارها شاهد برخورد قدرتهاى منطقه و حوادث ناگوارى چون حمله ابرهه سلطان مقتدر آفريقا (حبشه) گرديد و برخى از اين وقايع ناشى از معارضه قدرتها در دوران پس از اسلام هم اتفاق افتاد كه منجر به آتش كشيده شدن كعبه توسط منجنيقها براى سركوب عبداللَّه بن زبير مدعى خلافت در برابر يزيد بن معاويه گرديد و حرمت ديرينه كعبه و حرم درهم شكسته شد «(2)» و در قرن سوم نيز حرمت كعبه توسط قرامطه هتك شد. «(3)»


1- - شفاء الغرام باخبار البلدالحرام، ج 1، ص 119
2- - نك: مروج الذهب مسعودى، ج 3، ص 66
3- - تاريخ و آثار اسلامى، ص 71

ص:204

ساختمان كعبه پس از بناى آن توسط حضرت ابراهيم- ع- بارها به دلايل مختلف؛ از قبيل تخريب آن توسط سيل يا متجاوزان به حريم كعبه بازسازى و طول و عرض و ارتفاع آن تغيير يافته است كه آخرين بار آن، در زمان عبد الملك مروان، خليفه اموى توسط حجاج بن يوسف ثقفى انجام گرفت كه تاكنون به همان وضع باقى مانده است. «(1)» مسجدالحرام نيز به نوبت خود حوادث فراوانى به خود ديده و تحولات تاريخى، آثارى را در آن به وجود آورده است.

اهميت، قداست و جايگاه ويژه حرم، مكه، مسجدالحرام و كعبه بر حوادث تاريخى اين سرزمين اثرى عميق گذارده و اين حوادث را در تاريخ به نحو بارزى برجستگى و اهميت فوق العاده بخشيده است كه هر كدام از اين حوادث در جاى خود اثرى تاريخى در اين سرزمين اسرار، به جاى گذاشته است.

تفاعل متقابل موقعيت «حرم» و حوادث تاريخى آن، موجب گرديد كه مطالعه دقيق هريك نياز به بررسى ديگرى داشته باشد.

به همين دليل حفظ آثار تاريخى اين سرزمين به معناى حراست از اسرار و موقعيت آن تلقى مى گردد و در نتيجه، مفهوم مخالف آن بدان معنا است كه هر گونه تخريب و ازميان بردن اين آثار مثبت يا منفى تاريخى اين سرزمين، به مثابه ضربتى بر موقعيت آن و محو علائم و آثار نشان دهنده اسرار نهان آن مى باشد.


1- - ارتفاع كعبه 31/ 13 متر و طول 79/ 11 متر و عرض آن 85/ 10 متر مى باشد.

ص:205

اگر در اين رابطه به همبستگى و پيوستگى موقعيت و اهميت دو شهر مقدس مدينه و مكه توجه كنيم و تفكيك ناپذيرى جايگاه «حرمين» را در ديدگاه اسلامى مدنظر قرار دهيم، مسأله آثار تاريخى در اين دو سرزمين وحى و هجرت پيچيده تر و عميق تر و نقش آن گسترده تر ظاهر مى گردد.

پس از هجرت پيامبر خدا-ص- به مدينه و ايجاد مركزيت عبادى، سياسى و نظامى آن توسط شخص پيامبر-ص- تاريخ اين دو سرزمين به هم گره خورده و حوادث آن دو، مانند آثار به جا مانده اين حوادث در هر دو «حرم» از اهميت فوق العاده اى برخوردار گشته است.

اينك نه تنها براى مطالعه سوابق تاريخى «حرم» و مكه و مسجدالحرام و كعبه نياز به بررسى و مطالعه آثار بجا مانده تاريخى داريم، اصولًا براى مطالعه تاريخ اسلام از عبادتها و غزوات پيامبر-ص- گرفته تا زندگى معصومين- عليهم السلام- و ديگر شخصيتهاى بارز اسلامى و نقشى كه سلسله هاى خلفا و سلاطين در قطب و مركزيت اسلام؛ يعنى «حرمين» داشته اند، بايد از آثار بازمانده تاريخى اين حوادث عظيم و گسترده استفاده نمود كه بدون آنها تاريخ اسلام گنگ و مبهم باقى خواهند ماند.

بعنوان مثال، آثار موجودى چون ديوارهاى كعبه، غار حرا و ثور، حجرالأسود، ناودان، حجر اسماعيل، باب الكعبه، مقام ابراهيم، چاه زمزم، كوهصفا و مروه، شعب ابوطالب، مساجد تايخى مكه و مدينه، بقيع، قبرستان ابو طالب، ميقاتهاى شش گانه، جبل الرحمه، مسجد خَيْف در منا و دهها آثار باشكوهى كه هر كدام بيانگر بعدى از تاريخ باعظمت اسلام

ص:206

و گوشه اى از سرگذشت آيين حنيف و اسرار نهان اين دو سرزمين مقدسند، اگر بجاى نمى ماندند، چه خسارتهاى جبران ناپذيرى كه دامنگير تاريخ و فرهنگ اسلام نمى شد و چه تحريفها، اشتباهها و جابجايى ها كه از نظر عبادى و سياسى جهت مسخ اسلام نمى گرديد؟

حال اگر با همين ديد به آثار شكوهمند تاريخى محو شده در حرمين بنگريم، مى توانيم به عمق فاجعه اى كه بر اثر فقدان و تخريب اين آثار در همه ابعاد فقهى، سياسى، اقتصادى، فرهنگى و تاريخى دامنگير اسلام و امت اسلامى گرديده پى ببريم؛ آثار با عظمتى كه امروز هر كدام از آنها مى توانست راهنماى ايمنى براى فقها، عرفا، سياستمداران، اقتصاددانان، محققان آثار فرهنگى و هنرى و بالاخره مورخان پژوهشگر مسلمان و نيز محققان غيرمسلمانى باشد كه مى خواهند بطور عينى مسائل را مورد تجزيه و تحليل قرار داده و شواهد و قرائن طبيعى و تاريخى را بيش از نوشته هاى- احياناً- مغرضانه مستند قرار دهند.

اگر اين موضوع را با نگاهى عام و در سطح مردمى مورد بررسى قرار دهيم، آيا بازديد اين آثار از نظر آموزشى و تربيتى و تبليغى تا چه حد مى توانست در مسلمانان زائر و توريستهاى غيرمسلمان تأثير مثبت و سازنده اى داشته باشد.

در اين نگاه گسترده اگرصنعت توريسم را منهاى بُعد تفريحى آن مورد تجزيه و تحليل قرار دهيم و نتايج و آثار اقتصادى، آموزشى، تربيتى و تبليغى آن را در ابعادى وسيع بنگريم، حجم عظيم خسارتى كه ناشى از انهدام و تخريب اين آثار و ميزان خيانتى كه از اين رهگذر عايد اسلام

ص:207

گرديده، آشكارتر خواهد شد.

براى ارائه گوشه اى از اين خسارت و خيانت و ترسيم ناقصى از اين منحنى شوم، ناگزيريم هر چند با اختصار، به بخشى از آثار تخريب شده اشاره كنيم.

1- مستجار؛ علامت مستجار در ديوار پشت درب كعبه و كنار ركن يمانى كه نشانه اى از ميلاد نور در كعبه داشته و به اين قسمت مقدس كعبه ملتزم نيز گفته مى شده «(1)» چنان محو گرديده كه امروزه اثبات آن ناممكن است.

2- حطيم؛ حطيم به قسمتى از فاصله ركن شامى و ركن غربى از يك سو و مقام ابراهيم و زمزم از سوى ديگر گفته مى شد كه از نظر عبادى و سياسى اهميت فوق العاده اى داشته و پناهگاهى براى مظلومان و محرومان بوده كه در آنجا گرد هم مى آمدند و با استغاثه و دعا، دادخواهى مى كردند. چه بسيار ستمگران و متجاوزانى كه با اين استغاثه ها نابود مى شدند و چه مظلومانى كه دعايشان مستجاب و داد خود را مى ستاندند.

3- المعجنه؛ گودال كوچكى در كنار كعبه در ميان حجر الاسود و درب كعبه است كه ابراهيم و اسماعيل كار ساختمانى ديوارهاى كعبه را در آن گودال انجام مى داده اند. اين گودال به عمق 5/ 1 متر به پاس تلاش و فداكارى آن دو بنيانگذار كعبه و حفظ قداست كار براى كعبه قرنها مورد احترام بوده و شخص پيامبر-ص- در آن نماز گزارده است. «(2)»


1- - نك: تذكرةالخواص ابن جوزى، ص 10
2- - مجيب الدين طبرى، القرى لقاصد ام القرى، ص 314

ص:208

4- مقام ابراهيم؛ مصلاى ابراهيم كه قرآن نيز بهصراحت از آن نام برده است «(1)» در واقع يادواره هدف بناى كعبه و منزلت توحيدى آن مى باشد كه پس از قرنها تخريب گرديد و اين مكان معنادار با يك علامت نامفهوم جايگزين شد!

5- قبور انبيا در حجر اسماعيل؛ حجر اسماعيل جزئى از داخل كعبه بوده كه به هنگام تجديد بناى كعبه جدا گرديده است و نظر به همين واقعيت است كه طواف خانه خدا بايد از بيرون آن انجام گيرد و عبور از داخل آن موجب بطلان طواف مى گردد.

در اين محل كه قداست كعبه را دارد تعدادى از انبيا دفن شده اند كه اين امر بر كرامت و قداست آن افزوده است اما اكنون زائران خانه خدا نه اثرى از آن قبرها مى بينند و نه يادى از اين پيامبران بزرگ و نه اصلًا درباره آن چيزى مى دانند.

6- كوهصفا و مروه؛ همانطور كه ملاحظه مى شود اين دو كانون توحيد و ايثار به مرور از ميان رفته و با سنگهاى بظاهر زيباى غربى پوشانده شده و چيزى نخواهد گذشت كه از آن دو اثرى باقى نخواهد ماند.

7- سير تحول ابعاد مسجدالحرام؛ مسجدالحرام بارها توسعه يافته و اين قلب ام القرى هر بار شاهد حوادث بزرگ و كوچك تاريخى بوده است. تغيير محدوده مطاف و مسجدالحرام در دوران جاهلى پس از فتح مكه و سال 17 هجرى و نيز در سالهاى 26، 56، 75، 137، 160، 281،


1- -« وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ ابْراهِيمَ مُصَلّى» بقره: 125

ص:209

306، 629 و سرانجام در دوران خلافت عثمانى و آل سعود هر كدام از ويژگيهايى برخوردار بوده كه نياز به حفظ آثار آن داشته است.

امروز جز اندكى از آثار در تغيير محدوده و توسعه مسجدالحرام بجاى نمانده و شواهد عينى تحولات تاريخىِ گذشته، از ميان رفته است.

8- درهاى مسجدالحرام؛ در طول تحولات توسعه مسجدالحرام درهاى ورودى و خروجى اين بقعه مباركه و سجده گاه حرم جابجا وتعداد آنها كاسته و يا افزوده شده است و حكومت عربستان با باز كردن 62 در كوچك و بزرگ و نامگذاريهاى فاقد هويت تاريخى عملًا آثار تاريخى و فرهنگى و هنرى دربهاى گذشته را نابود كرده اند در حالى كه تا چند دهه پيشتر، آثار برخى از اين دربها همچنان در مسجدالحرام حفظ مى شده است.

9- حفاظت از كوههاى تاريخى مكه؛ گرچه كوه از ميان بردنى نيست ولى با بى نام و نشان كردن و تغيير نامها و عدم نصب و بناى يادبودها مى توان آنها را بى هويت كرد و به فراموشى سپرد. اين كارى است كه در مورد بسيارى از كوههاى مكه كه يادآور خاطره هاى بسيار مهم تاريخ اسلام است از قبيل، غار حرا، ابو قبيس، ثور، حجون، خندمه و ثبير انجام گرفته است و زائران اين ديار مقدس اگر هم بتوانند از ممنوعيتها و محدوديتها بگذرند، با اجسام طبيعىِ فاقد هويت تاريخى روبرو مى شوند. براى پى بردن به خسارتهاى تاريخى و فرهنگى ناشى از اين عمل غير اصولى كافى است اين اماكن، كه برخى از آنهاصرفنظر از جنبه هاى تاريخى، مقدس نيز مى باشند، با اماكن مشابه در سراسر جهان مقايسه شود تا معلوم گردد كه ديگران با هويت دادن به برخى از كوههاى

ص:210

ناشناخته چگونه براى خود تمدن و فرهنگ ساخته اند و گذشته اى با عظمت و تاريخى قابل مطالعه پرداخته اند.

10- شعب هاى تاريخ؛ واژه «شعب» كه در لغت به معناى دره است، در تاريخ مكه مفهوم و هويتى خاص دارد و خاطره هاى تلخ و شيرين را از تاريخ به ياد مى آورد؛ مانند شعب ابن دب كه نام دره اى در حجون بوده و شعب ابوطالب كه يادآور خاطره محاصره اقتصادى پيامبر-ص- و يارانش توسط قريش مى باشد و شعب بنى هاشم و شعب بنى عامر كه هر كدام در جاى خود هويت تاريخى ويژه اى داشته اند و امروز آثار آنها بكلى محو و يا آثار طبيعى آنها حفظ ولى بى هويت گرديده اند.

11- قبرستان ابوطالب؛ اين محل مقدس كه به جنةالمعلاة نيز ناميده مى شود، محل دفن اجداد پيامبر و مادر گرامى آن حضرت (آمنه بنت وهب) «(1)» و شخصيتهاى بنى هاشم است كه مدفن بانوى اسلام حضرت خديجه همسر گرامى پيامبر-ص- و مادر حضرت فاطمه زهرا- سلام اللَّه عليها- نيز در اين محل قرار دارد.

قبل از تسلط سعوديها بر حجاز، قبور مطهر قصى بن كلاب، هاشم، عبد مناف، عبدالمطلب، ابوطالب، آمنه، خديجه و جمعى از خاندان پيامبر وصحابه در اين محل داراى بارگاه و نام و نشان بوده اند كه اكنون به گورستان متروكه اى مبدل گشته است.

اين بى حرمتى در حالى است كه پيامبر-ص- در اين محل مقدس حاضر شد و بنا به گفته عبداللَّه بن مسعود در زمانى كه هنوز از مردان


1- - برخى محل دفن مادر پيامبر- ص- را در ابواء دانسته اند.

ص:211

مسلمان قبرى در آنجا نبود فرمود: به بركت اين محل هفتاد هزار نفر بدون حساب به بهشت مى روند كه هر كدام هفتاد نفر را شفاعت مى كنند. «(1)» 12- محل دفن شهداى فخ؛ امام جواد فرمود: براى ما اهل بيت بعد از كربلا قتلگاهى به شكوهمندى قتلگاه فخ نيست. «(2)» در اين مكان گروهى از علويان كه به رهبرى حسين بن على (يكى از نواده هاى امام حسن مجتبى) از مدينه خروج و در محلى كه امروز به مسجد تنعيم (ميقات مكه) شهرت دارد و در گذشته وادى فخ ناميده مى شد به دست سپاهيان هادى عباسى بطور فجيعى قتل عام شدند و سرهاى آنان به بغداد و بدنهاى مطهرشان در اين محل دفن گرديد.

اين واقعه رقت بار و فجيع كه در آن روز ضربه مهلكى بر قيام علويان در برابر مظالم عباسيان محسوب مى شد از نظر هدف و شيوه و كيفيت شهادت، الگويى از حماسه كربلاى حسينى داشت و در راستاى انقلابهاى خونين و تاريخى شيعه به شمار مى آيد.

13- ميلاد نور و محل تولد پيامبر اسلام-ص-؛ پيامبر-ص- در خانه اى، در شعب ابوطالب در كنار سوق الليل از اماكن مشهور مكه چشم به جهانى گشود كه مى بايست با رهنمودش از ضلالت كفر و ظلم به نور توحيد و عدل روشن گردد.

با هجرت آن حضرت، اين خانه به تصرف قريش درآمد و در زمان فتح مكه در دست عقيل برادر امير مؤمنان على- ع- قرار داشت و در زمان


1- - فاكهى، اخبار مكه، ج 4، ص 51
2- - مقاتل الطالبيين ابوفرج اصفهانى، ص 366

ص:212

هارون الرشيد عباسى به مسجد تبديل شد قرنها محل تولد پيامبر-ص- در اين مسجد با نقوش تزيينى مشخص بود و بارها توسط امرا و سلاطين مسلمان مرمّت گرديد.

عثمانيها بويژه سلطان مراد عثمانى بر بالاى اين محل مقدس به نشانه عظمت، گنبدى بزرگ برافراشتند و آخرين توسعه آن، به سال 1009 پايان پذيرفت. وهابيان كه تخريب اماكن مقدس اسلام را شعار خود ساخته بودند به انهدام آثار اين محل متبرك اكتفا نكردند و پس از تخريب، آنجا را محل چارپايان قرار دادند! «(1)» 14- دارالندوه؛ سران قريش در جاهليت براى مشاوره در امور مهم سياسى، اقتصادى و اجتماعى در محلى بنام دارالندوه اجتماع مى كردند كه در سرنوشت مكه نقش بسزايى داشت.

در همين محل بود كه سران قبائل مكه در سال سوم بعثت تصميم جمعى خود را مبنى بر محاصره اقتصادى پيامبر-ص- و يارانش در شعب ابوطالب و نيز در سال سيزدهم بعثت رأى جمعى خود را مبنى بر ترور و قتل پيامبر-ص- گرفتند.

دارالندوه از اماكن تاريخى مهمى است كه هم در دوران جاهليت و هم در عصر پيامبر نقش سياسى و اجتماعى مهمى را در اوضاع مكه و حجاز ايفا مى كرد و مركز خطرناكترين توطئه ها بر عليه اسلام و جان پيامبر-ص- و مسلمانان غيور و مقاوم بود.

در دوره خلفاى عباسى محل دارالندوه به مسجد تبديل گرديد و در


1- - نك: اعيان الشيعه تأليف علامه سيد محسن امين، ج 1، ص 219

ص:213

توسعه مسجدالحرام در داخل آن قرار گرفت اما نشانى از آن بجاى نماند و مستند عينى بخشى از تاريخ جاهلى و اسلام از ميان رفت.

15- محل حلف الفضول؛ حلف الفضول به پيمانهايى گفته مى شود كه در جاهليت براى احقاق حق مظلومان بين تعدادى از سرانصاحب نفوذ عرب كه نام بيشترشان فضل بوده، منعقد گرديد و پيامبر-ص- نيز بنا بر اهميت اين پيمانها و نقشى كه در دادخواهى مظلومان داشت در انعقاد آنها حضور يافت و همواره از آن پيمانها به نيكى ياد مى فرمود. و بارها مى گفت: اگر اكنون (پس از بعثت) هم به آن پيمانها دعوت شوم از آيين دعوت استقبال مى كنم. «(1)» مراسم حلف الفضول بيست سال قبل از بعثت پيامبر-ص- در خانه عبداللَّه بن جدعان انجام گرفت و اين محل به خاطر عدالت و حضور پيامبر-ص- در آن محل و ستايش آن حضرت مورد احترام قرار گرفت ليكن در جريان توسعه مسجدالحرام تخريب و بدون هيچگونه نشانه اى به مسجدالحرام ملحق گرديد.

16- محل دعوت نخستين؛ اولين دعوت پيامبر-ص- پس از بعثت بنا به امر: «وَأَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبينَ» «(2)» در خانه حارث بن عبدالمطلب انجام گرفت و اين واقعه بزرگ تاريخى به اين خانه موقعيت ويژه اى بخشيد كه خاطره دعوت خاص پيامبر-ص- را در دلها زنده مى كرد.

در اين دعوت نخستين، سران قريش بودند كه پيامبر-ص- مسأله


1- - سيره ابن هشام، ج 1، ص 134
2- - شعراء: 214

ص:214

مهم وصايت و جانشينى خود را نيز مطرح كرد و آن را برازنده كسى شمرد كه نخستين مسلمان باشد. «(1)» اين جايگاه بس مقدس و رفيع در جريان توسعه مسجدالحرام به اصلش ملحق گرديد ولى در حذف هويتش مورد جفا قرار گرفت.

17- خانه خديجه؛ فداكارى و ايمان خديجه در تاريخ و سرنوشت اسلام نقشى مؤثر، آموزنده و جاودانه دارد خانه اين بانوى بزرگ اسلام نخستين بارقه هاى وحى را به خود ديده و اقامتگاه پيامبر-ص- در دشوارترين وضعيت زندگيش و در آغاز وحى بوده است. خانه اى كه پيامبر پس از تحمل سنگينى وحى در كوه حرا و شنيدن «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ» به اين خانه پناه برد و در آغوش اين خانه عشق و ايمان، آسايش يافت. خانهصفايى كه پيامبر و خديجه از پنجره كوچك آن با يك چشم دنياى بزرگ اسلام فراگير و فاتح را و با چشم ديگر سعادت آخرت جاودانه را مى ديدند.

خانه اى كه پس از انجام مراسم عقد ازدواج پيامبر-ص- و خديجه با تعبير شيوا و وصف ناپذير خديجه كه گفت: «الى بيتك يا محمد» خانه آرامش بخش پيامبر-ص- شد.

خانه اى كه سه فرزند پيامبر-ص- در آن تولد يافت. آرى خانه اى كه فاطمه درآن چشم به جهان گشود و جهانى را با وجود خود آراسته ساخت.

اين خانه همان جايگاه ملكوتى رفيعى است كه ليلة المبيت ام يرمؤمنان على- ع- در آن به وقوع پيوست و از همين خانه هجرت آغاز گرديد.


1- - نك: تاريخ طبرى، ج 2، ص 62؛ بحارالانوار، ج 18، ص 196

ص:215

چه خانه با بركت و فضيلتى با چه خاطره ها و حوادث تاريخ سازى كه قرنها مورد احترام مسلمانان بود و امرا و سلاطين مسلمان هر كدام با خدمتى كه به اين جايگاه مقدس تقديم مى كردند قدمى در احياى خاطره هاى فراموش نشدنى برمى داشتند ليكن خزان اين خانه با تمامى شكوه و عظمتش با سلطه وهابيان پايان پذيرفت و ابتدا تخريب و سپس روى اين كاشانه ملكوتى مدرسه اطفال بنا كردند و امروز به ميدان ترمينال اتوبوسهاى ساخت غرب مبدل گشت و آن همه شكوه و عظمت به فراموشى سپرده شد.

18- خانه ابوطالب و محل تولد على- ع-؛ اين خانه خاطره زندگى سه شخصيت با عظمت را با خود دارد ابوطالب كه سرپرست خانه بود و على- ع- كه فرزند اين خانه و پيامبر-ص- كه در دامن محبت ابوطالب دوران كودكى خود را در اين خانه گذراند.

آيا در سراسر جهان و تاريخ، نمونه اين شكوه و عظمت را مى توان يافت؟ خانه اى به عظمت دنيا و به فراخى آخرت جاويدان اما چه سرنوشتى كه بايد اين همه شكوه در زير آسفالتهاى ترمينال اتوبوسهاى مكه مدفون گردد و از آن شگفت انگيزتر اين كهصداى اعتراضى نيز به گوش نرسد!

19- محل معراج پيامبر-ص-؛ حادثه عروج ملكوتى پيامبر-ص- «(1)» به قاب قوسين أو أدنى و اوج ملكوت خدا كه يكى از مهمترين وقايع


1- -« سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا ...» اسراء: 1

ص:216

و معجزات پيامبر-ص- است، از خانه ام هانى اين زن فداكار و دختر ابوطالب و خواهر على- ع- آغاز گرديد.

اين خانه محل معراج و موضوع يكى از مهمترين آيات قرآن و حوادث بزرگ تاريخ اسلام تا سال 167 هجرى مقصد و آمال عاشقان بوده و به مرور زمان، گَرد غفلت آن را از ديدگان پنهان ساخته است.

20- زادگاه امامصادق- ع-؛ اين خانه نه تنها زادگاه ششمين امام معصوم بلكه زادگاه سردار رشيد اسلام جعفر طيار نيز بوده و بنا بر نقلى شخص پيامبر-ص- نيز در آن حضور داشته است. «(1)» اين خانه نيز كه در سمتصفا و مروه قرار داشت سرانجام با تمام عظمت و خاطراتش به دست وهابيان تخريب و به فراموشخانه تاريخ پيوست.

21- مساجد تاريخى؛ روند رو به افزايش تخريب حتى دامنگير مساجد تاريخى نيز شد و مساجدى چون مسجد انشقاق قمر، مسجد ابراهيم و مسجد الرايه كه هر يك خاطره و تاريخ و نقشى در مجموعه به هم پيوسته تاريخ اسلام دارند، تخريب و ازصحنه تاريخ محو گرديد.

اماكن مقدس تاريخى تخريب شده در مدينه

از آنجا كه مدينه «حرم» دوم خدا و پيامبر-ص- همچون مكه «حرم» اول از غارت آثار تاريخى و تاراج فرهنگى مصون نمانده و آثار پر ارزشى كه هر كدام به نوبه خود گوياى گوشه اى از تاريخ با عظمت اسلام


1- - اصغر قائدان، تاريخ و آثار اسلامى مكه مكرمه و مدينه منوره، ص 153

ص:217

و روشنگر زاويه اى از زندگى پرافتخار پيامبر-ص- بوده است، در اين شهر نيز دستخوش خيانت تخريب و جنايت انهدام گرديده است. لازم ديديم به بخشى از اين اماكن مقدس تاريخى تخريب شده در مدينه منوره اشاره كنيم.

1- خانه على و فاطمه- عليهماالسلام-؛ خانه حضرت فاطمه و امام على- عليهماالسلام- در كنار خانه پيامبر-ص- و مجاور مسجد قرار داشت و اين خانه چون خانه رسول خدا، از خانه هاى ديگر مجاور مسجد متمايز بود و دربى به داخل مسجد داشت. پيامبر-ص- بجز سركشيهاى روزانه كه به اين مأواى امن داشت، در بازگشت از سفرها، نخست در اين خانه به فاطمه- ع- سر مى زد و آنگاه به كار ديگر مى پرداخت. اين خانه سرگذشتهاى تلخ و شيرين در تاريخ اسلام دارد. خاطره هايى كه در تبيين حق و باطل در مسائل اصولى اسلام نقشى بسزا دارد.

در اين خانه، سبطين پيامبر-ص-، دو سيد جوانان بهشت و دو امام همام متولد شدند و اين خانه خاطره هاى زهد و عبادت على- ع- را به همراه داشت.

اين خانه در زمان خلافت وليد اموى تخريب گرديد و ديگر بار حدودش مشخص شد و سرانجام بدست وهابيان چون زندانى متروك و در حصارى باز نشدنى از ديده ها پنهان گشت.

2- مهبط وحى و جبرئيل؛ اين مكان مقدس كه خاطره نزول وحى بر پيامبر-ص- را داشت و به باب جبرئيل مشهور بود اكنون در داخل ضريح مقدس قرار گرفته و از ديدگان عشاق وحى پنهان گرديده است.

ص:218

3- قبر حضرت فاطمه- س-؛ گرچه در محل دفن حضرت زهرا- سلام اللَّه عليها- اختلاف نظر وجود دارد اما قبرى كه در ضلع شمالى روضه پيامبر-ص- واقع در خانه آن حضرت ساليان دراز به قبر فاطمه شهرت داشت و قرائنى نيز آن را تأييد مى كند و سمهودى «(1)» در وفاءالوفا و ديگران كشف اين قبر مطهر را به هنگام بناى گنبد روضه مطهر نبوى، تأييد كرده اند و بنا بر روايات اهل بيت- عليهم السلام- نيز اين احتمال معتبر مى باشد. «(2)» 4- مراحل توسعه مسجدالنبى در عصر پيامبر-ص-؛ اين مسجد ابتدا داراى مساحتى برابر 53/ 34* 59/ 39 متر مربع بوده است كه در بازگشت از غزوه خيبر بر وسعت آن افزودند و طول و عرض آن برابر و در حدود يكصد ذراع گرديد و بدين ترتيب وسعت آن افزون بر دو برابر شد.

پس از رحلت پيامبر اسلام، مسجد النبى-ص- تحولات بسيارى به خود ديد و بارها مرمت و توسعه يافت كه اهم آنها در سالهاى 17، 29، 88، 160، 845، 888 انجام گرفت تا قبل از عمليات توسعه آل سعود، آخرين توسعه مسجدالنبى-ص- در دوران سلطان عبد المجيد عثمانى پانزده سال بطول انجاميد و وسعت مسجد به 10939 متر مربع رسيد.

سعوديها نيز چندين بار دست به تخريب اطراف مسجد و توسعه آن زده اند كه هم اكنون مساحت مسجد و مصلاحى جانبى آن بهصدها هزار متر مربع رسيده است.


1- - وفاء الوفا، ج 2، ص 907
2- - نك: مناقب الائمه ابن شهر آشوب، ج 3، ص 365

ص:219

ليكنصرفنظر از اين نكته اسفبار، كه هر تخريبى به قيمت از دست رفتن ده ها آثار گرانبهاى تاريخى و هنرى تمام شده است اصولًا آثار سير تحول تاريخى توسعه مسجد، جز در موارد اندك بجاى نمانده است و عينيت اين اسناد تاريخى نيز به تدريج محو گرديده است.

5- خانه ابوايوب انصارى؛ نخستين اقامتگاه پيامبر-ص- به هنگام هجرت و نزول در مدينه، خانه منسوب به ابوايوب انصارى بود كه يادآور چگونگى استقبال مردم مدينه از پيامبر-ص- و اشتياقشان به پذيرايى از آن حضرت بود. اينجا نيز در جريان توسعه مسجد بى نام و نشان گرديد.

6- خانه امامصادق- ع- و محله بنى هاشم؛ اين خانه و محله بنى هاشم قرنها شناخته شده و مزار مشتاقان اهل بيت- عليهم السلام- بود و انهدام آن در جريان توسعه و باقى نگذاشتن كوچكترين اثر و نشانه براى آن خانه مقدس و محله بنى هاشم مظلوميت تاريخى شيعه و بنى هاشم را تداعى مى كند.

7- خانه حسن بن زيد بن على؛ اين خانه مورد احترام اماميه و زيديه بوده و با بخشى از تاريخ قيامهاى زيديه ارتباط داشته است و بعدها بهصورت كتابخانه معروف به «حكمت پاشا» مورد استفاده علما و محققان بوده كه امروز هيچ اثرى از آن باقى نمانده است.

8- خانه عبداللَّه بن عمر؛ جايگاهى كه عبداللَّه بن عمر از نظر نقل حديث و آراى فقهى نزد اهل سنت دارد بطورى كه بخشى از منابع عمده مذاهب اربعه منسوب به وى مى باشد او را در ميان مذاهب اهل سنت در شمار شخصيتهاى نام آور اسلامى قرار داده است.

ص:220

اين خانه در حد ميراث فرهنگى مذاهب اهل سنت براى عموم سنيان قابل احترام بود و حفظ آثار آن به معناى احترام به آثار روايى وفقهى بازمانده از وى محسوب مى شد كه در تاراج فرهنگى از دست تعصب خشك جان سالم بدر نبرد.

9- مقبره عبداللَّه بن عبدالمطلب پدر گرامى پيامبر اسلام-ص-؛ پيامبر خود از پدر و مادر و اجداد خويش به نيكى ياد مى كرد و براى آنان احترامى خاص قائل بود كه در كتابهاى حديث و تاريخ فريقين (شيعه و اهل سنت) ثبت گرديده است.

دريغ ورزيدن از احترام به قبر پدر گرامى پيامبر-ص- و حفظ آثار اين شخصيت بزرگى كه پيامبر، خاتم پيامبران و حبيب خدا-ص- ازصلب او متولد شده، چه معنايى مى تواند داشته باشد؟

10- مسجد بلال بن رباح حبشى؛ نام بلال در چندين مقطع از تاريخ اسلام بيانگر حقايقى دلپذير از ديدگاه اسلام به مسأله نژاد و انسان دوستى و مفهوم و معناى آيه شريفه: «انَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» مى باشد.

نقش بلال به عنوان مؤذن پيامبر و به عنوان معترضى كه فقط به درخواست فاطمه- سلام اللَّه عليها- تنها يكبار پس از رحلت پيامبر-ص- اذان گفت، يادواره اى از اين ميراث بزرگ مى طلبد كه گذشتگان تجليل از اين شخصيت اسلامى را با بناى مسجدى به نام وى انجام دادند.

11- مسجد بنى عدى؛ اين مسجد در كنار مقبره عبداللَّه بن عبدالمطلب پدر گرامى پيامبر-ص- قرار داشت كه شاهد عبادت پيامبر-ص- در آن محل بود و اين به خاطر تعريض خيابان، منهدم و محو

ص:221

گرديد.

12- مسجد بنى ظفر؛ اين مسجد متعلق به يكى از طوايف اوس و در كنار شرقى بقيع قرار داشت و بنا بر آنچه كه در سوره مائده آمده، در اين محل بر پيامبر-ص- نازل گرديد و اثرى از آن حضرت در آن به جاى مانده و قرنها مورد احترام زائران حرم نبوى-ص- بوده است كه امروز بدون نام و نشان در دل ساختمان مخصوص به تشكيلات امر به معروف سعودى قرار گرفته است.

13- مسجد ردالشمس؛ بنا بر اعتقاد جمعى از مسلمانان، محل اين مسجد كه بر تپه اى واقع در شرق مسجد قبا قرار داشت، شاهد واقعه ردالشمس براى پيامبر-ص- و على- ع- بوده است و در كتب معتبر فريقين نقل شده است. «(1)» 14- مسجد ابن خيثمه؛ در آغاز هجرت كه پيامبر-ص- در قبا اقامت داشت، مشتاقان به ديدار آنحضرت در خانه ابن خيثمه پذيرايى مى شدند و ملاقاتها و عبادتهاى پيامبر-ص- در اين خانه به آن شرافتى بخشيد كه بعدها براى تجليل از آن تبديل به مسجد گرديد. و هم اكنون نيز بدون كوچكترين نشانه اى، در توسعه مسجد قبا، در دل آن جاى گرفت.

15- مسجد عرفه يا عرفات و يا عمره؛ اين مسجد كه به فاصله اندكى از مسجد قبا به سمت قبله قرار داشت به پاس بزرگداشت از يك خاطره و سيره نبوى-ص- برپا شده بود و بيانگر حالت آرزو و اشتياق پيامبر-ص-


1- - نك: حج الجوامع سيوطى، ج 5، ص 277؛ خصائص الكبرى، ج 2، ص 183؛ فتح البارى عسقلانى، ج 2، ص 168؛ و الصواعق المحرقه، ص 76؛ و دلائل النبوه بيهقى و ...

ص:222

به انجام عمره و حج بوده كه بهنگام عبور كاروان عمره و حج، حضرتش در اين مكان مى ايستادند و نظاره گر راهيان خانه خدا مى شدند. چه منظره اى، چه ايستادنى، چه خاطره اى، چه حالى و چه سنتى نيكو كه با تمام شكوه و عظمت فداى تعصب كور گرديد.

16- مسجد مصرع؛ مصرع به معناى قتلگاه است و مناسبت تاريخى اين مسجد آن است كه حضرت حمزه عموى فداكار و شجاع پيامبر-ص- هنگامى كه در احد مجروح گرديد، خود را به اين محل رسانيد و در اين محل به شهادت رسيد و به پاس عظمت اين شهيدى كه از پيامبر-ص- لقب «سيدالشهدا» گرفت وجهت تجليل ازخون شهيد مسجدى برآن محل بنا گرديد كه قرنها مورد احترام و خاطره برانگيز شعار ايثار و شهادت بود.

17- مسجد حمزه؛ در دوران حكومت مروان مسجدى كه در محل دفن حضرت حمزه و عبداللَّه بن جحش بود بر اثر سيل ويران گرديد و جنازه هاى آن دو شهيد به محل شهداى احد انتقال يافت و سپس در سال 570 ه. ق. در آن محل مسجدى بنا گرديد كه به مرور توسعه يافته وتجديد بنا و تزيين گرديد. «(1)» اين مسجد كه بنام حضرت حمزه بود در واقع ميراث بزرگى از يكى از حساس ترين مقطع تاريخ اسلام؛ يعنى جنگ احد به شمار مى رفت كه آثارش از روى زمين محو گرديد.

18- مسجد زريق؛ اين مسجد به منظور تجليل از خاطره نخستين قرآن خوانى جمعى پيامبر-ص- و يارانش ساخته شده و روبروى باب


1- - مرآةالحرمين، ج 1، ص 392

ص:223

السلام قرار داشته است كه آثار آن در جريان توسعه مسجد نبوى-ص- نابود گرديد.

19- مسجد البقيع؛ اين مسجد كه در سمت غربى روبروى قبور مطهر ائمه بقيع- عليهم السلام- قرار داشته و به نام ابى بن كعب قادى است،صحابه رسول خدا-ص- و يار باوفاى على- ع- ساخته شده و بارها به خاطر موقعيت اينصحابى بزرگوار مرمت گرديد و آخرين بار در زمان حكومت عثمانى توسعه يافت كه امروز جز مشتى خاك در كف ويران شده بقيع از آن اثرى نمانده است.

*** بجز موارد مذكور چندين خانه كه به خاطر ارزش تاريخى آن قرنها به عنوان ميراث فرهنگى حفظ مى شد، در مدينه منوره تخريب و آثار آنها محو گرديد؛ مانند خانه هاى منسوب به خلفا و خالد بن وليد و ديگران.

همچنين مساجدى بجز آنچه آورديم در مدينه تخريب و آثار آنها محو گرديده كه از آن جمله مى توان مسجد فيقاء الخبار، مسجد فاطمهصغرى، مسجد عسگريه، مسجد الوداع، مسجد منارتين، مسجد بنى نجار، مسجد بنى عبيد، مسجد بنى سلمه، مسجد مازن، مسجد واقف، مسجد النور، مسجد بنى غفار، مسجد بنى دينار، مسجد بياضه، مسجد وائل، مسجد التوبه و مسجد بنى حذاره نام برد. «(1)»


1- - براى كسب توضيحات بيشتر رجوع شود به: وفاء الوفاى سمهودى؛ مرآة الحرمين رفعت پاشا؛ تاريخ المعالم المدينة المنوره تأليف احمد ياسين؛ و تاريخ و آثار اسلامى مكه مكرمه و مدينه منوره تأليف اصغر قائدان.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109