تاريخ اماكن زيارتي و سياحتي سوريه

مشخصات كتاب

سرشناسه : قائدان اصغر، - 1343

عنوان و نام پديدآور : تاريخ اماكن زيارتي و سياحتي سوريه تاليف اصغر قائدان مشخصات نشر : تهران نشر مشعر، 1380.

مشخصات ظاهري : [389] ص مصور، نقشه شابك : 964-6293-11-513000ريال ؛ 964-6293-11-513000ريال وضعيت فهرست نويسي : فهرستنويسي قبلي يادداشت : عنوان روي جلد: تاريخ و اماكن سياحتي و زيارتي سوريه

يادداشت : كتابنامهص [355] - 368

عنوان روي جلد : تاريخ و اماكن سياحتي و زيارتي سوريه

موضوع : زيارتگاههاي اسلامي -- سوريه موضوع : سوريه -- راهنماها

رده بندي كنگره : BP263/6/ق 2ت 2

رده بندي ديويي : 297/765

شماره كتابشناسي ملي : م 80-5487

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

ص:8

ص:9

ص:10

ص:11

ص:12

ص:13

ص:14

ص:15

ص:16

مقدمه

اشاره

ص:17

سوريه كنونى كه در گذشته، با كشورهاى اردن، لبنان و فلسطين اشغالى بخشى از سرزمين شام شمرده مى شد، سابقه اى بس دراز در تاريخ دارد كه مورّخان، اين قدمت را به حدود پنج هزار سال پيش مى رسانند. از آنجا كه اين سرزمين در مدت ياد شده، از فرهنگ و تمدّن درخشانى برخوردار بوده، آثار و نشانه هايى از تمدن خود بر جا گذاشته است. پيش از فتح اين كشور به دست مسلمانان، اقوام مختلفى؛ از جمله اقوام سامى آمورى، آرامى، مصرى، آشورى، بابلى، يونانى، رومى و ايرانى كه هر از چند گاهى اين كشور را سكونت گاه خويش ساخته و يا آن را در معرض تاخت و تاز قرار داده اند، نشانه هايى از تمدّن خاص خويش را براى اعصار بعدى به يادگار گذاشته اند.

با فتح شام، در سال سيزده يا شانزده هجرى به وسيله سپاه اسلام، فرهنگ غنىِ اين دين جديد، بر تمدّن هاى چندين سده اقوام ياد شده چيره شد. از اين پس، آثار تاريخى اين منطقه، صبغه اى اسلامى يافت و رنگ و بويى ديگر به خود گرفت. از يك سو علاقه ساكنان تازه مسلمان و حاكمان اسلامى آن، به اين دعوت جديد و از سوى ديگر پويايى تمدّن اسلام، نيروى محرّكه و فعالى در ميان آنان پديد آورد تا براى تثبيت و تحكيم اين دين، به ساخت و احداث مساجد، ابنيه مذهبى، مدارس، دارالقرآن ها و ... بپردازند كه امروزه صدها اثر تاريخى در اين خصوص زينت بخش آن سرزمين است. حضور ده ها تن از صحابه و تعدادى از بازماندگان اهل بيت پيامبرخدا صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام و مهاجرت ايشان به اين ناحيه براى نشر عقايد اسلام و سرانجام خاكسپارى آنان در آن جا، ناخودآگاه انبوه مقابر و مشاهد متبركه اى را به وجود آورد كه امروزه پس از گذشت قرن ها، بسيارى از مسلمانان، مشتاقان و ارادتمندان اهل بيت را براى زيارت اين قبور، به ويژه مرقد

ص: 18

مطهّر زينب كبرى و رقيه بنت الحسين عليها السلام از اقصى نقاط عالم و نيز ايران اسلامى به سوى خود مى كشاند.

حادثه جانفزا و مصيبت بار كربلا و ورود كاروان اسيران اهل بيت و نيز سرهاى مقدس شهداى واقعه عاشورا به دمشق، مظلوميت شيعه در اين سرزمين را به تصوير كشانيده است. آثار مرتبط با آن واقعه دردناك در اين كشور، دل هر مسلمانى را به درد مى آورد و چشم هر بيننده اى را پر از اشك مى سازد؛ گويى آن حادثه، دوباره پا به عرصه وجود نهاده است.

در قرن هاى پنجم و ششم هجرى، كه مقارن با جنگ هاى صليبى بود، حكّام بسيار مقتدر و ديندارى در اين كشور بر اريكه سلطنت نشستند و پرچم جهاد بر ضدّ صليبى ها و روميان را بر افراشتند. كسانى چون نورالدين محمود زنگى شهيد، سلطان صلاح الدين ايوبى، ملك عادل ايّوبى، ملك ظاهر بيبرس، سيف الدوله حمدانى و ... از افتخارات عالم اسلام بودند كه نه تنها امور جنگى و نظامى را در رأس اقدامات خود قرار دادند و به ايجاد پايگاه هاى نظامى، ساخت قلعه ها، حفر خندق ها و ... پرداختند، بلكه به خاطر عشق وافرى كه به گسترش و تحكيم اسلام و تمدّن افتخارآفرين آن داشتند، نسبت به ايجاد بناهاى مذهبى و فرهنگى؛ اعم از مساجد، مدارس و ... اهتمام ورزيدند كه امروزه وجود صدها اثر تاريخى، از آن دوران، بيانگر اين مدعاست.

در قرون بعد، مماليك و سر انجام تركان عثمانى، پس از استيلا بر اين سرزمين، سياست پيشگامان خود را تداوم بخشيده و ضمن حفاظت و بازسازى آن آثار اسلامى، به احداث بناهاى ديگرى نيز پرداختند.

امروزه هر انسانى كه به اين كشور گام مى نهد، در جاى جاى آن، آثارى از قرن ها فرهنگ و تمدّنِ درخشان مشاهده مى كند و از اهل علم كمتر كسى است كه از اين همه اعجاب، غرق در حيرت و شگفتى نشود. صدها و هزاران اثر تاريخى، از دوران قبل و بعد از اسلام، در دمشق و ديگر استان هاى سوريه، با سكوتِ خويش، از هزاره ها و سده ها سخن مى گويند و راست گفته اند كه «تاريخ، پرونده ملّىِ ملّت ها و عامل بقا و سند مالكيت آنان است» و بايد گفت: آثار و اماكن تاريخى نيز اوراق اين پرونده و مهر سند اين مالكيت است.

ص: 19

مورّخان عرب و به ويژه تاريخ نگاران شام، منابع و تأليفات ارزشمندى در مورد اين سرزمين برجاى گذاشته اند، ليكن هر يك به ابعاد خاصى از تاريخ و يا مقطع و دوره اى خاص و يا شهرى معين از آن توجه داشته اند و كمتر تمامىِ ابعاد و دوره هاى تاريخى و يا تمامى كشور را مورد تشريح قرار داده اند. در عصر حاضر نيز محققانِ آن خطه، در باره پيشينه تاريخىِ خود قلم ها برگرفته و اثرها به تحرير درآورده اند ولى آنان نيز به همان راه رفته و اثرى جامع و مانع ارائه نكرده اند و يا بعضى نيز بر اساس سلايق مذهبى و اعتقادىِ خود، از شرح و توصيف آثار مرتبط با شيعه طفره رفته و يا به عمد آن ها را ناديده گرفته اند.

در سال هاى اخير نيز بعضى از محقّقان شيعه در ايران، دست به تأليفاتى در اين باره زده اند ليكن آنان توجه خود را بيشتر به اماكن منسوب به شيعه و يا شهر دمشق معطوف ساخته اند. خلل و كاستى هايى كه در اين مورد وجود داشت ضرورى مى نمود تا تحقيقى عميق، علمى، همه جانبه و مستند در باره آثار تاريخى و اسلامىِ تمام نواحى اين كشور ارائه گردد تا دانش پژوهان و علاقمندان به مسائل تاريخى و هنرى، از تمامى ابعاد و جوانب مورد نظر بهره مند گردند و سيّاحان، به ويژه زائران مرقد منوّر زينب كبرى، عقيله بنى هاشم و رقيه بنت الحسين عليهما السلام با بينشى كافى و وافى به اين كشور گام نهند.

گفتنى است، نگارنده تمامىِ آثار توصيف شده را از نزديك و به طور مستقيم ديده و به تشريح آن پرداخته است.

در پايان، بر خود فرض مى دانم از معاونت محترم آموزش و پژوهش بعثه مقام معظّم رهبرى، كه به چاپ اين اثر اهتمام ورزيده اند، سپاسگزارى كرده و توفيق ديگر دست اندركاران را كه در نشر آن كوشيده اند، از خداوند منان مسألت كنم.

اصغر قائدان

پنجم جمادى الاول 1415 هجرى قمرى

سالروز ولادت زينب كبرى عليها السلام

ص: 20

مقدمه چاپ جديد

حامداً على نعمه و مصليّا على نبيه و آله

هم اكنون كه نزديك به پانزده سال از نخستين چاپ اين اثر مى گذرد، تغييرات و تحولات در آثار تاريخى اين سرزمين، اگر چه روند پرشتابى ندارد، با اين حال تلاشهاى سازمانهاى فرهنگى سوريه براى حفظ، توسعه و بازسازى اماكن و آثار قابل تقدير است كه البته در اين راه حمايتهاى مادى و معنوى جمهورى اسلامى بويژه براى بازسازى اماكن مذهبى متعلق به جهان تشيع نيز بر سرعت اين روند تاثير گذار بوده است. بر اين اساس نگارنده بر آن شد كه چاپ جديد اين اثر را با تجديد نظر كلى همراه با اصلاحات و اضافات، اطلاعات و آمارها و تصاوير جديد به راهيان حرم عقيله بنى هاشم تقديم كند در اين راه از همكارى جانب آقاى سيد على علوى در انتخاب و تنظيم عكسها و طراحى اثر برخوردار بوده ام. هم چنين آقاى سيد صلاح موسوى نيز زحمت حرفچينى مجدد آن را بر عهده داشته اند كه از خداوند توفيق ايشان را خواهانم. در پايان بر خود لازم مى دانم از معاونت محترم آموزش و پژوهش بعثه مقام معظم رهبرى در سازمان حج و زيارت و همكاران محترمشان در نشر مشعر كه به چاپ اين اثر در گذشته و حال اهتمام ورزيدند سپاسگذارى كنم.

با آرزوى سلامتى و توفيق همه آنان

والسلام على عباد الله الصالحين

اصغر قائدان

پاييز 1386

ص: 21

فصل اول: آشنايى با موقعيت جغرافيايى، تاريخى و مذهبى سوريه

اشاره

1- موقعيّت جغرافيايى و طبيعى سوريه

2- موقعيت تاريخى و سياسى شام و سوريه

3- مذاهب و گروه هاى مذهبى در سوريه

ص:22

ص: 23

1- موقعيّت جغرافيايى و طبيعى سوريه

اشاره

مساحت: سوريه با 180، 185 كيلومتر مربع وسعت، هشتاد و سوّمين كشور جهان است و در جنوب غربى قاره آسيا، كنار درياى مديترانه قرار دارد.

همسايگان: سوريه با كشورهاى تركيه (در شمال)، عراق (در شرق و جنوب شرقى)، اردن (در جنوب)، فلسطين اشغالى (در جنوب غربى) و لبنان (در غرب) مرز مشترك دارد.

آب و هوا: اين كشور در كناره ها و نواحى جنوب غربى، آب و هوايى معتدل و مرطوب (مديترانه اى) دارد و در ديگر نقاط، گرم و خشك است.

ارتفاع: بلندترين نقطه سوريه از دريا، جبل شيخ با 2814 متر ارتفاع است و مهمترين ارتفاعات آن عبارت اند از: كوه هاى لبنان شرقى، علويين، جبل الدروز، بشرى، عبدالعزيز و قاسيون.

جلگه ها: بيشتر جلگه هاى سوريه، در كناره ها و نواحى جنوب غربى واقع شده اند.

قسمت اعظم آن را بيابان ها پوشانده و در جنوب شرقى آن صحراى سوريه (بادية الشام) واقع شده است.

رودها: از مهم ترين رودهاى سوريه، مى توان به فرات، خابور، عاصى، عفرين، قويق و دجله اشاره كرد. رود فرات با 696/ 2 كيلومتر طولانى ترين آن ها است كه حدود نيمى از آن در تركيه و عراق جارى است.

جمعيت: طبق آخرين آمار (سال 2002 م.) سوريه بالغ بر 000، 866، 18 نفر جمعيت دارد و شصت و سوّمين كشور جهان محسوب مى شود. از اين تعداد، 50% آن

ص: 24

شهر نشين اند. پر جمعيت ترين شهرهاى آن عبارت اند از: حلب، دمشق، حمص، حماة و لاذقيه.

بنادر: از بنادر مهم سوريه مى توان به لاذقيه، طرطوس و بانياس اشاره كرد كه در كنار درياى مديترانه واقع شده اند.

صنايع: صنايع مهم اين كشور، عبارت اند از پالايش نفت، نساجى، سيمان، شيشه، مواد غذايى، صابون سازى، پوشاك و صنايع دستى.

معادن و منابع: گاز طبيعى و نفت، فسفات، گچ، كرم، نيكل، منگنز، سرب، سنگ نمك و «(1)» ... از منابع با ارزش سوريه به شمار مى رود.

استان ها و شهرهاى مهم: بر اساس آخرين تقسيمات كشورى، سوريه از 13 استان تشكيل شده كه زير نظر فرماندار و يك شوراى منتخب اداره مى شود و استان هاى آن به ترتيبِ وسعت عبارت اند از:

1. حُمص 2. دَير الزُّور 3. حَسكَه 4. رِقَّه 5. حَلَب 6. دمشق 7. حَماه 8. سُوَيدا 9. دَرعا 10. ادْلب 11. لاذقيه 12. قُنَيطره 13. طَرسوس.

وجه تسميّه شام و سوريه

در دوران گذشته، سوريه كنونى، بخش عمده اى از شام بوده و در واقع سرزمين شام، شامل كشورهاى كنونىِ سوريه، لبنان، فلسطين و اردن مى شده است. «(2)» «الشأْم و الشَأم و الشآم» در واقع «(3)» نامى بوده كه جغرافى دانان عرب بر اين منطقه نهاده اند. منطقه اى كه از يك سو به درياى روم و بيابان ممتد- از ايله تا فرات- و از سوى ديگر- از فرات تا مرز روم- منتهى مى شود. بدين صورت، سرزمين هاى روم در شمال، مرز مصر و بيابان بنى اسرائيل در جنوب آن واقع شده و آخرين محدوده آن- در سمت مصر «رَفَحْ» و


1- محمود محبوب، فرامرز زيارودى، گيتاشناسى كشورها، ص 184؛ المعجم الجغرافى للقطر العربى السورى، ج 1، ص 23
2- تقسيم اين سرزمين به چهار كشور كنونى، به دنبال جنگ جهانى اول و در پى اهداف استعمارى كشورهاى سلطه گر انجام گرديده است.
3- ياقوت حموى، معجم البلدان، ج 3، ص 311

ص: 25

سمت روم «الثغور» است. «(1)»

در دوران هاى گذشته، به سرزمين شام، سوريه نيز مى گفتند. بكرى گويد: «سوريه» (به ضم اول و كسر الراء و تخفيف الياء) نامى براى شام است. «(2)»

ارنست هرتز فيلد گويد: سوريه نامى «آشورى» است كه هنگام غلبه آشوريان بر اين كشور اطلاق مى شده و سين و شين در زبان سامى، به طور يكسان به كار مى رفته است. نام سوريه براى نخستين بار در اثر «هرودوت» به شكل «shryn»، در خط «ميخى» و «siryon» در زبان «عبرى» استعمال مى شده كه بر لبنان شرقى اطلاق مى شده است. «(3)»

در دوران يونانى ها و بعد از آن، استعمال اين نام گسترش يافت و بر همه منطقه نهاده شد و تا پايان جنگ جهانى اول به همين معنا به كار مى رفت. «(4)» بنابراين، سوريه نامى است برگرفته از قوم آسورى يا آشورى.

در اثر هرودوت، فلسطين قسمتى از سوريه بوده و مورّخان جنگ هاى صليبى، فلسطين را جزئى از سوريه دانسته اند. اصطلاح «syrian»- در زبان انگليسى- در عصر حاضر، براى اين كشور استفاده مى شود كه البته منظور كشور جمهورى عربىِ سوريه است و گاهى به پيروان كنيسه قديم سوريه يا كنيسه سريانيه كاتوليك نيز گفته شده است. «(5)»

در حقيقت اسم سريانى «syriac» مفهومى لغوى و دينى و «syrian» نيز براى اعراب مفهومى جغرافيايى و وطنى دارد. «(6)»

جغرافى دانان و زبان دانان، هر يك در مورد وجه تسميه شام چيزى گفته اند. بعضى معتقدند آن را بدين سبب شام ناميده اند كه قومى از كنعان در اين سرزمين ساكن شده اند؛ «فَتَشاءَمُوا إِلَيْها» برخى ديگر گويند: بدين علت كه اهل يمن در آن «تشاءُمْ» كرده اند؛


1- اصطخرى، المسالك و الممالك، ص 55
2- محمد كرد على، خطط الشام، ج 1، ص 47
3- محمد كرد على، همان كتاب، ج 1، ص 47؛ عفيف البهنسى، الشام الحضاره، صص 23- 22
4- نجدت خماس، الشام فى صدر الاسلام، ص 40 به نقل از: « syria history» The modern encyclopedia 1691- Article
5- -Syria religeouse groups ,Encyclopedia britannica 51 th .p .919 -229
6- نجدت خماس، همان كتاب، ص 40

ص: 26

يعنى به آنجا رو آورده اند. گروهى نيز گفته اند: به علّت كثرت و فراوانى قريه ها و دهات آن، كه نزديك به يكديگرند، يا اين كه سرزمين شام به رنگ هاى مختلفى مثل سرخ، سفيد و سياه است، همان طور كه خال بدن انسان را شام گويند. «(1)»

مجموع سرزمين هاى اين منطقه را شامات گويند. گاهى دمشق را نيز از باب اطلاق كل بر جزء، شام گفته اند و عرب شهرها را اغلب به اسم سرزمين هاى آن مى ناميده است. «(2)»

فضايل فراوانى در مورد شام گفته اند. بعضى از مورّخان احاديثى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در مورد فضايل آن نقل كرده اند «(3)» كه به نظر مى رسد اين احاديث را وابستگان و محدثان اموى ساخته اند تا به گونه اى سرزمين شام را در مقابل شهر پيامبر؛ يعنى مدينة النبى صلى الله عليه و آله مطرح كنند؛ زيرا اين سرزمين، مقرّ حكومتى بنى اميه بوده است.

2- موقعيت تاريخى و سياسى شام و سوريه

الف) قبل از اسلام

شام و سوريه كنونى، از قديمى ترين مناطق مسكونى آسيا بوده و در هزاره سوم قبل از ميلاد، قوم «سامى آمورى» در اين سرزمين ساكن و حكومتى در آن تشكيل دادند كه تا سال 1700 قبل از ميلاد پايدار بود. در اواخر قرن يازدهم قبل از ميلاد، قوم ديگرى به نام «آرامى» نيز در اين كشور مستقر شدند.

سوريه در پيش از ميلاد، بارها به تصرّف مصريان، آشوريان، بابليان و ايرانيان در آمد و هر يك از آنان، اين سرزمين را در زمانى كوتاه يا طولانى در دست داشتند. «(4)» 2 كندر مقدونى، 2 اسكندر مقدونى نيز آن را تصرف كرد و سپس اين سرزمين با مرگ وى، جزو


1- مقدسى، احسن التقاسيم فى معرفة الأقاليم، ص 140؛ نجدت خماس، همان كتاب، ص 40
2- محمد كرد على، همان كتاب، ج 1، ص 48
3- نك: ابى البقاء عبداللَّه البدرى، نزهة الأنام فى محاسن الشام، بيروت، دارالرائد 1980؛ ابن طولون، بهجةالأنام فى فضل دمشق الشام
4- ر. ك. به: احسان عباس، تاريخ بلاد الشام، ص 50 به بعد؛ عفيف البهنسى، همان كتاب، صص 140- 120. نجدت خماس، همان كتاب، ص 45 به بعد.

ص: 27

قلمرو سلوكيان شد. در سال 63 ميلادى، حكومت سلوكى ها بر اين سرزمين به وسيله امپراتورى روم پايان يافت. در طى دوره تسلّط روم، جنگ هاى فراوانى با دولت اشكانى در سوريه به وقوع پيوست. دولت ساسانى نيز مدتى بخش هايى از آن را به تصرّف درآورد. در سال 395 ميلادى، پس از تجزيه دولت روم، به شرقى و غربى، اين كشور جزو قلمرو امپراتورى روم شرقى (بيزانس) گرديد. «(1)» سرانجام استيلاى بيزانس بر سوريه، به تدريج روبه ضعف نهاد تا اين كه در قرن اول هجرى (هفتم ميلادى) در زمان خلافت ابوبكر، خالدبن وليد مأمور فتح شامات گرديد.

ب) پس از اسلام

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در مدت حيات خويش، دو بار به مرزهاى امپراتورى روم در سرزمين شام حمله كرد. سپاه اسلام نخستين بار در غزوه «مؤته» با سپاه انبوه و تا دندان مسلّح روميان روبه رو شد. اين غزوه بود كه مقدمات نفوذ به سرزمين شام را براى مسلمانان فراهم ساخت. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در زمانى ديگر، خود همراه لشكريانش به «تبوك» رفت و به مرزهاى روم يورش برد. آن حضرت در واپسين روزهاى حيات خود (سال يازدهم هجرى)، سپاهى به فرماندهى اسامة بن زيد براى هجوم به سرزمين شام تدارك ديد، ليكن خود به ملكوت اعلى پيوست و ابوبكر اعزام آن سپاه را دنبال كرد.

سپاه اسامه در يك درگيرى با روميان به پيروزى رسيد و موفق شد نتيجه تلخ شكست موته را به يك پيروزى تبديل كند. پس از اندكى، خليفه اوّل، هجوم به مناطق تحت سلطه روم؛ از جمله شامات را در استراتژى نظامى خويش قرار داد.

او در اين جنگ، با فراخوانى مسلمانان از نقاط مختلف، سپاهى در مدينه فراهم آورد و آن را چهار گروه كرد؛ گروهى را به فرماندهى «ابوعبيدة بن جراح» به سوى «حمص»، دسته ديگر را به فرماندهى «عمرو بن عاص» راهى فلسطين و دسته سوم را به فرماندهى «يزيد بن ابى سفيان» به سوى «دمشق» و دسته چهارم را به سرپرستى


1- المعجم القطر العربى السورى، ج 1، ص 24 به بعد.

ص: 28

«شرحبيل بن حسنه» عازم «اردن» كرد. اندكى بعد، از شام خبر رسيد كه ابو عبيده، از عهده مقابله با روميان برنيامده است، از اين رو خليفه نامه اى به خالدبن وليد نوشت كه به كمك سپاه شام بشتابد و به جاى ابوعبيده فرماندهى سپاه را به عهده گيرد. خالد به سوى شام رفت. او ابتدا «بُصرى» را فتح كرد و سپس به مصاف با روميان شتافت. اين جنگ در تاريخ اسلام به «يرموك» معروف شد، «(1)» زيرا در كنار رودى به همين نام، كه امروزه در كشور اردن جارى است، صورت گرفت.

روميان در اين نبرد، 140 هزار نفر تلفات دادند و سه هزار تن از مسلمانان نيز كشته شدند. آنان رومى ها را تعقيب و «ماهان» سردار آنان را كشتند و سپس به طرف دمشق رفتند؛ پس از آن كه يك ماه بر دروازه آن شهر متوقف شدند، خبر وفات ابوبكر و خلافت عمر به ايشان رسيد. «(2)»

«هِرَقْل» (: هراكليوس، امپراتور روم) در بيت المقدس از فتح مسلمانان در يرموك خبر يافت و با شتاب به سوى حمص روانه شد تا آن جا را مركز جنگى خود قرار دهد.

ابوعبيده نيز با سپاه حركت كرد تا به «مرج الصفر» رسيد و از خليفه كسب تكليف كرد كه اول دمشق را فتح كند يا به فحل هجوم برد؟ عمر نيز با صحابه مشورت كرد. در اين ميان امام على عليه السلام نظر داد، اول دمشق را بگشاييد كه قلعه شام است و سپس سپاهى براى جلوگيرى از سپاه فحل و مردم فلسطين وحمص بفرستيد. خليفه نيز به همين گونه فرمان داد.

محاصره دمشق هفتاد روز طول كشيد؛ مسلمانان راه آذوقه و كمك رسانى ساكنان شهر را بستند. چون ديوارها و خندق هاى اطراف مانع نفوذ مسلمين مى شد، چاره اى جز ادامه محاصره نداشتند. مردم دمشق كه از محاصره به تنگ آمده بودند، از در صلح درآمدند؛ بعضى از دروازه هاى دمشق به صلح باز شد و مسلمين بدان راه يافتند و شهر را


1- ابن اعثم كوفى، الفتوح، ج 1، صص 119- 80؛ واقدى، فتوح الشام، ص 20 به بعد؛ محمد بن عبداللَّه ازدى، تاريخ فتوح الشام، تحقيق عبدالمنعم عبداللَّه عامر، صص 73- 21
2- .Muir ,william ,the coliphate its rise ,Dcline and fall ,p .9

ص: 29

فتح كردند. مورّخان در تاريخ فتح دمشق اختلاف دارند؛ بعضى سال سيزده هجرى و بعضى سال چهارده و يا هفده هجرى گفته اند.

پس از فتح شام، «يزيد بن ابى سفيان»، كه يكى از چهار فرمانده فاتح دمشق بود، از سوى عمر به حكومت اين شهر منصوب شد. وقتى او مرد، عمر قلمرو او را به معاويه سپرد و وى مالك مطلق العنان اين سرزمين گشت. «(1)»

در فتح شام بيشتر مهاجران و انصار حضور داشتند. به گفته ابن سعد، 113 صحابه در آن شركت كردند. «(2)» شهر «حُمص»- در جنوب دمشق- محل ملاقات و الحاق اصحاب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به يكديگر بود. «ابو مسلم خولانى» وقتى داخل مسجد حمص شد، سى تن از ريش سفيدان اصحاب را در آن ديد و كثير بن مره حضرمى نيز هفتاد بدرى، از صحابه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را در آن جا ملاقات كرد. آنان مقدمه لشكر اسلام بودند كه آموزش فقه و قرآن در سپاه اسلام بر عهده آنان بود. بسيارى از تابعين در شام به دست عبادة بن صامت، ابو دردا و معاذ بن جبل فقه آموختند. اين كار به سبب درخواست يزيد پسر ابوسفيان صورت گرفت كه به عمر نوشته بود مردم شام فراوان اند و به تعليم قرآن و فقه نياز دارند. بدين سان حمص پايگاه عباده شد، ابو دردا به دمشق رفت و معاذ نيز عازم فلسطين گرديد. «(3)»

معاويه پس از آن كه از سوى عمر به جاى برادرش يزيد بن ابوسفيان به حكومت دمشق منصوب شد، به فتح ساير شهرهاى شام اقدام كرد. وى در دوران خلافت عثمان قدرت بلامنازعى يافت و علاوه بر شام به حكومت «جزيره» نيز دست يافت. او تمامى ولايات شام را به قيسى ها سپرد و همين قيسى ها و بعد كلبى ها بودند كه او را در مقابل امام على عليه السلام تقويت كردند. معاويه پيراهن خونين عثمان را بر منبر مسجدى، كه بعدها، جامع اموى به جاى آن ساخته شد، گذاشت و رؤسا، اشراف و قبايل را فراخواند. آنان نيز


1- نك: واقدى، همان كتاب، ص 50 به بعد؛ ابن اعثم كوفى، همان كتاب، ج 1، صص 130- 80؛ نويرى، همان كتاب، ج 3، ص 80- 140؛ حسن ابراهيم حسن، تاريخ السياسى الاسلام، ج 1، صص 281- 276
2- ابن سعد، طبقات الكبرى، ج 7، صص 151- 111
3- نجدت خماس، همان كتاب، صص 98- 97؛ احسان عباس، همان كتاب، صص 243- 222

ص: 30

سوگند خوردند كه كشندگان عثمان را قصاص كنند. «(1)» سپس جنگ صفين را عليه امام به راه انداختند. در اين جنگ تمامى مردم شام جز «ابو دردا» و «ابو امامه باهلى» حضور يافتند. «(2)»

ج) دوران معاصر

سوريه در 1799 م، پس از فتح مصر، توسط ناپلئون بناپارت، به اشغال فرانسه در آمد. پس از چندى با استقلال نسبى مصر، سوريه نيز بار ديگر به عثمانى واگذار گرديد.

آزار مسيحيان و سركوبى شورش هاى آنان در اين شهر، راه مداخله دولت هاى اروپايى را بيش از پيش به اين كشور باز كرد و سرانجام در 1860 م. فرانسه به عنوان كمك به سلطان عثمانى در اداره سوريه، نيروهاى نظامى خود را در بيروت (كه آن زمان جزو سوريه بود) پياده كرد. «(3)» با ورود دولت عثمانى به جنگ جهانى اول (در 1914 م)، ملّى گرايان عرب، زمينه را براى اجراى مقاصد استقلال طلبانه خود مساعد ديدند و آغاز به فعاليت كردند. در همين زمان ها بود كه زمينه براى ايجاد يك دولت يهودى در فلسطين نيز آغاز شده بود. با پايان يافتن جنگ اول جهانى و شكست دولت عثمانى، امير فيصل بن حسين (كه بعدها پادشاه عراق شد) از سوى كنگره مردم سوريه به پادشاهى اين كشور برگزيده شد. «(4)»

در 1918 م. با حكومت وى، موقعيت و مركزيت سياسى دمشق تثبيت شد و با رهايى از يوغ تركان عثمانى مى رفت تا اهميت خود را مثل دوران ايوبى ها و صلاح الدّين ايّوبى باز يابد امّا زمان اين آزادى اندك شد؛ زيرا در سال 1920 م، سوريه و لبنان با رأى جامعه ملل، تحت قيمومت و سلطه فرانسه قرار گرفت.


1- طبرى، تاريخ الطبرى، ج 4، ص 562
2- منطقه صفين، در شمال شرقى سوريه كنونى قرار داشته است. براى آگاهى بيشتر در خصوص اين منطقه، نك: بحث مربوط به استان رقّه در همين كتاب.
3- » .A .H .Hourani syria and lebanon under french mandate oxford university by press ,8691 . » stephen hemsley
4- نك: على سلطان، تاريخ السوريه 1918- 1908 دارطلاس 1987

ص: 31

در 1926 م لبنان از سوريه تجزيه و كشورى جداگانه شد. پس از مذاكرات طولانى در 1930 م و 1932 م توافق هايى براى تأسيس سوريه خود مختار به عمل آمد.

با واگذارى ناحيه اسكندرون از سوريه به تركيه در 1932 م. احساسات ضدّ فرانسوى شدت يافت. «(1)» فرانسوى ها در اوايل جنگ جهانى دوم، پايگاه هايى در سوريه مستقر كردند كه پس از شكست فرانسه در سال 1940 م.- به دست آلمان هيتلرى- نسبت به دولت دست نشانده نازى ها اعلام وفادارى كردند.

در 1914 م نيروهاى انگليس و فرانسه آزاد، سوريه را به اشغال خود در آوردند.

ژنرال كاترو، فرمانده نيروهاى فرانسه آزاد، استقلال و سپس تأسيس جمهورى سوريه را در شانزدهم سپتامبر 1941 م. اعلام كرد و «شيخ تاج الدين حسنى» رييس جمهور شد.

در سال 1943 م نيز «شكرى الغوتلى» به عنوان رييس جمهور اين كشور انتخاب و از اين سال استقلال كامل سوريه با خروج سربازان خارجى آغاز شد. اين كشور در 1948 م در جنگ اعراب و اسرائيل شركت كرد. «(2)» از 1949 م تا 1953 م چند كودتا در سوريه به وقوع پيوست كه طى آن در 1954 م «هاشم الاتاسى» قدرت خود را باز يافت. در اين زمان حزب سوسياليست بعث با ائتلاف با ملّيون محافظه كار، در صدد اتحاد با مصر در دوران ناصر بود و سوريه با انعقاد پيمانى با شوروى به دول سوسياليستى پيوست. «(3)» در اين هنگام (1958 م) اتحاد با مصر محقق شد و سوريه و مصر جمهورى متحد عرب را تشكيل دادند كه رياست اين جمهورى به عهده جمال عبدالناصر بود.

از 1961 م تا 1966 م چند كودتاى ديگر در اين كشور صورت گرفت و مخالفان اتحاد با مصر در اين سال ها به حكومت رسيدند. در همين دوران روابط سوريه با عراق


1- براى اطلاع از چگونگى تسلّط فرانسه بر سوريه و لبنان نك: longrig Stephen hemsley syria and lebanon under french mondete ,oxford university press ,8691 .
2- نك: هيثم گيلانى، الاستراتيجيات العسكريه الحروب العربية الاسلاميه، مركز دارسات الوحدة العربيه، بيروت 1991 م.
3- بشار الجعفرى، السياسة الخارجية السوريه، ص 141؛ عدنان الملوحى، الطريق الى دمشق، ص 43، 1991 م.

ص: 32

رو به تيرگى نهاد. «(1)» در 1967 م پس از جنگ با اسرائيل، قسمتى از خاك سوريه- از جمله ارتفاعات جولان و بخشى از قنيطره- اشغال شد. سر انجام در 1970 م ژنرال حافظ اسد با كودتايى قدرت را به دست گرفت و به رياست جمهورى مادام العمر برگزيده شد.

در 1973 م سوريه بار ديگر در جنگ اعراب و اسرائيل شركت كرد و خسارات زيادى بر اسرائيل وارد آورد. «(2)» در 1976 م سوريه به سبب خيانت سادات به اعراب و انعقاد پيمان كمپ ديويد، روابط خود را با مصر قطع كرد و با شركت چند كشور مترقى عربى «جبهه پايدارى» را بنيان نهاد. در 1359 ش، پس از به قدرت رسيدن صدام حسين در عراق و جنگ آن كشور با ايران، روابط سوريه با عراق نيز كاملًا قطع شد. از آن هنگام، سوريه متّحد استراتژيك جمهورى اسلامى ايران گرديد كه اين اتحاد و اتفاق همچنان ادامه دارد.

در 1982 م. سوريه به دنبال هجوم صهيونيست ها به جنوب لبنان، تا حدّى درگير نبرد لبنان بود. «(3)» از آن هنگام، سوريه و لبنان در كنار يكديگر، در برابر اسرائيل به عنوان دو متّحد قدرتمند به پايدارى و مقاومت پرداختند. نيروهاى نظامى سوريه در مناطق غربى و جنوبى لبنان از اين كشور در برابر تهاجم اسرائيل ايستاد و در مقاومت مردم مسلمان و حزب اللَّه لبنان در برابر اشغال جنوب و تسليح و حمايت مادى و معنوى از آنان سهم مؤثرى ايفا كردند تا ناچار نيروهاى اسرائيل خاك لبنان را ترك كردند. حافظ اسد رييس جمهور سوريه، تمامى تلاش هاى خود را مصروف تحقّق اين هدف ساخت. سرانجام وى پس از بيش از 30 سال رياست جمهورى، دار فانى را وداع گفت.

در 1994 م كه 24 سال از رياست جمهورى حافظ اسد مى گذشت، فرزند او ملقّب به «اباباسل» كه قرار بود بعد از پدر جانشين او شود، در يك تصادف كشته شد و لذا فرزند ديگر او بشار اسد به رياست جمهورى رسيد.


1- همچنين پاتريك سيل، الصراع على سوريه، تعريب سمير عبده و محمود كلام، ص 198 به بعد.
2- اينامار رابينوويچ، جنگ براى لبنان 1985- 1970 ترجمه صفايى و رجبى، صص 64- 49
3- نك: هيثم گيلانى، الاسترا تيجيات العسكريه للحروب العريية الاسلاميه 1991؛ پيشين، صص 141 و 150

ص: 33

قوه مقننه از يك مجلس قانونگذارى به نام «مجلس خلق»، با 195 عضو تشكيل يافته است. مهم ترين احزاب در سوريه حزب سوسياليستى عربى بعث، جنبش سوسياليست هاى عرب، حزب كمونيست، اتحاديه سوسياليست هاى عرب هستند. «(1)»

3- مذاهب و گروه هاى مذهبى در سوريه

مسلمانان 86% جمعيت اين كشور را تشكيل مى دهند و مسيحيان با 5/ 13% اقليت نسبتاً قابل توجهى در اين كشور هستند. حدود پنج هزار يهودى نيز در دمشق و پيرامون آن زندگى مى كنند و اما در ميان مسلمانان، فرقه هاى مذهبى گوناگون در سوريه وجود دارند كه پس از اهل سنت، كه اكثريت را تشكيل مى دهند، عبارت اند از:

1. دروزى ها

گروهى از غاليان شيعه هستند كه بيش از دو ميليون نفر از جمعيت سوريه را تشكيل مى دهند. اغلب دروزى ها در استان سويدا و «جبل دروز» واقع در جنوب لاذقيه ساكن اند. فرقه دروزيه تركيبى از عقايد شيعه، زرتشت و مسيحيت دارند كه «شيخ عقل» اكنون مرجع دينى آنان است.

2. علويان

آنان خود را شيعه مى دانند، بيش از سه ميليون نفر هستند و بيشتر در كوه هاى شمال غرب سوريه به موازات ساحل طرطوس تا انطاكيه پراكنده اند. علويان پست هاى حساس در سوريه را بر عهده داشته اند. حافظ اسد نيز خود يك علوى بوده است. گفتنى است علويان بيشتر صحابه اوليه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله؛ از جمله عمار بن ياسر، مقداد، سلمان و اباذر را قبول دارند و به آنان و اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله عشق مى ورزند. از لحاظ عمل به دستورات دينى چندان تقيّد ندارند و آداب و احكام دينى را به جا نمى آورند.


1- ماجد اللحام، دمشق فى نصف قرن، صص 60- 14؛ تاريخ معاصر كشورهاى عربى، گروه نويسندگان آكادمى علوم شوروى ترجمه محمد حسين روحانى 1367 ش.

ص: 34

3. شيعه اماميه يا اثنى عشريه

جمعيت ايشان بيش از هفتصد هزار نفر است. آنان در غرب «باب توما» در دمشق و در قريه داريا زندگى مى كنند واكنون نيز قريه راويه و اطراف مرقد مطهّر حضرت زينب عليها السلام محل سكونت بيشتر آنان گرديده است. در گذشته مرحوم «محسن الأمين» صاحب دائرة المعارف الاسلامية الشيعيه و «سيد على مكى» منشأ تلاش هايى براى انسجام اعتقادى و فكرى شيعه شده اند.

ص: 35

نقشه

ص: 36

نقشه

ص: 37

نقشه

ص: 38

نقشه

ص: 39

فصل دوم: آثار سياحتى زيارتى دمشق

اشاره

1- دمشق در گذر تاريخ

2- مرقد و مزار عقيله بنى هاشم زينب كبرى عليها السلام

3- مقام و مقبره حضرت رقيّه عليها السلام

4- مسجد اموى دمشق در بستر تاريخ

5- ساير مساجد تاريخى و مشهور دمشق

6- مدارس و دار القرآن هاى تاريخى دمشق

7- قبرستان باب الصغير

8- ساير قبرستان هاى معروف دمشق

9- ساير آثار تاريخى دمشق

ص:40

ص: 41

1- دمشق در گذر تاريخ

واژه «دمشق» يا «دماسكو» «Demascus»، در اصل، آرامى، كلدانى يا سريانى قديم بوده است. در نوشته اى «هيروگليفى»، كه از پانزده قرن قبل از ميلاد به دست آمده، نام «تمسقو» يا «دماسكو» در آن ديده شده است. همچنين نام دماسكو در آثار معبد «كرنك» متعلق به 18 قرن قبل از ميلاد نيز به چشم مى خورد. «(1)»

براى دمشق اسامى بسيار گفته اند. نخستين نام آن «جَلِقْ» و سپس به علت انتساب به جيرون بن سعد بن عاد بن ارم بن سام بن نوح «جيرون» بوده است. «ارم ذات العماد» كه در قرآن كريم آمده است و همچنين عذراء، بيت رامون، عين الشرق، باب الكعبه، فسطاط المسلمين نيز از نام هاى ديگر آن است. «(2)»

دمشق از قديمى ترين شهرهاى آباد جهان و از مهم ترين پايتخت هاى تمدّنى قديم محسوب مى شود و پيشينه تاريخى آن، به حدود پنج هزار سال قبل مى رسد و از لحاظ قدمت، بعد از «اريحا» (در قدس) است. امّت ها و ملت هاى زيادى در اين شهر ساكن شده اند؛ مانند: لودى ها، آرامى ها، فينيقى ها، حيثون، عبرانيان، آشوريان، بابلى ها، ميديون، (مادها- ايرانيان) يونانى ها، رومى ها، اعراب و اقوام ديگرى چون ترك ها، كردها و ... «(3)»


1- يوسف جميل نعيسه، مجتمع مدينة دمشق، ج 1، ص 67، دمشق به معناى سرعت نيز آمده است.
2- پيشين، همان جا؛ ماجد اللحام، دمشق، ص 22
3- براى آگاهى بيشتر از دولت هاى عرب شام قبل از اسلام نك: احسان عباس، تاريخ بلاد الشام، چاپ عمان 1991، ص 53 به بعد.

ص: 42

در مورد بانى اين شهر در منابع، اختلاف فراوانى وجود دارد كه هر يك آن را به كسى نسبت داده اند؛ بعضى گفته اند: دماشق بن قالى بن مالك بن ارفخشد بن سام بن نوح و يا يقطان بن عامر بوده است و برخى ديگر بيوراسف را بانى آن دانسته اند. «(1)»

گروهى برآنند، نخستين شهرى كه حضرت نوح، بعد از طوفان، احداث كرد، دمشق بوده است. عدّه اى براين باورند كه ضحاك آن را بنا كرد و جمعى به كسان ديگرى چون عاد بن عوض، اسكندر، غلام حضرت ابراهيم به نام دماشق، سليمان بن داوود، دمشق بن قاين بن مالك بن ارفخشد بن سام بن نوح و دماشق بن نمرود بن كنعان نسبت داده اند. «(2)»

به روايتى ديگر، آن را فرزند ارم بن سام بن نوح؛ يعنى دماشق كه برادر فلسطين، ايليا وحمص بود بنا كرد و هر يك از آنان ولايتى را آباد كرده و به اسم خويش ناميدند. «(3)»

امّا بر اساس نظر بيشترمورخان، اوّلين كسى كه دمشق را بنا كرد «ارَم بن سام بن نوح» بوده كه در آن زمين باغى ساخت و طرح عمارت انداخت. چون بى نظير و ضرب المثل بود، آن را باغ ارم گفتند، آنگاه «شداد بن عاد» در آنجا بناهاهاى فراوان ساخت و چنانكه گويند، طرح بهشت و دوزخى در آن محل ريخت كه خداوند در قرآن كريم از آن ياد كرده است؛ إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ* الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلَادِ. «(4)»

پس از آنكه اسكندر مقدونى اين شهر را ويران كرد، تارخ، كه او را آذر نيز گويند (عموى حضرت ابراهيم عليه السلام) و به وزارت نمرود نيز اشتغال داشت، آن را تعميروترميم كرد.

گويند دمشق حدود 3145 سال پس از آفرينش زمين ساخته شد و بعضى گويند هفت هزار سال پس از آن بوده و حضرت ابراهيم عليه السلام پنجاه سال پس از بناى دمشق، در آن سرزمين متولد شد. «(5)» آثار تاريخى فراوانى؛ از جمله كتيبه هاى متعلّق به هزاره هاى اول


1- مسعودى، مروج الذهب، ج 2، ص 11؛ نويرى، منتهى الارب فى فنون الادب، ج 4، صص 136- 135
2- زين العابدين شيروانى، رياض السياحه، ج 1، ص 417؛ مسعودى، همان كتاب، ج 2، ص 113
3- شيروانى، همان كتاب، ج 1، ص 419
4- فجر: 7 و 8
5- مسعودى، همان كتاب، ج 1، ص 113، همچنين براى اطلاع از شام در دوران قبل از اسلام نك: محمداحمد باسميل، العرب فى الشام قبل الاسلام، بيروت، دارالفكر، چاپ دوم 1408

ص: 43

و دوم قبل از ميلاد مسيح در اين شهر به دست آمده است كه دكتر عفيف البهنسى اين كتيبه ها و مجسمه هاى الهه هاى شام و ظروف متعلق به آن دوران را با تصاوير تشريح كرده است.(1)

دمشق پس از اسلام

در سال 41 هجرى، معاويه پس از صلح با امام حسن عليه السلام، دمشق را مركز خلافت قرار داد. او 20 سال امير و 20 سال نيز خليفه بود. پس از مرگ معاويه دوم، كه چهل روز بيشتر خلافت نكرد، حكومت دمشق و در حقيقت خلافت به خاندان مروانيان انتقال يافت.

مروان بن حكم نخستين خليفه اموى بود. در ميان خلفاى اموى، «وليد بن عبدالملك» و «عمر بن عبدالعزيز» همواره براى توسعه بناهاى فرهنگى و تاريخى شام مى كوشيدند. دمشق تا سال 133 هجرى- كه عباسيان به خلافت رسيدند- همچنان پايتخت خلافت اسلامى بود تا اين كه در اين سال مركز خلافت به عراق منتقل شد. «(2)»

از اين سال، خلفاى عباسى از جانب خود واليانى به دمشق مى فرستادند. احمد بن طولون پس از تشكيل سلسله طولونيان در مصر، در 264 هجرى، دمشق را از دست عباسيان خارج ساخت. «(3)»

در قرن چهارم هجرى، پس از آن كه اخشيديون در مصر به حكومت رسيدند، دمشق را جزئى از ولايت خود قرار دادند. پس از انقراض دولت اخشيدى ها به وسيله فاطميان (358 هجرى)، دمشق به سلطه آنان در آمد.

در سال 282 و 360 هجرى، قرامطه دوبار به دمشق هجوم بردند و فجايع فراوانى نسبت به مردم انجام دادند. «(4)»


1- همو، الشام الحضاره، ص 17 تا 150
2- .239 .p .2 .V ,malsI'lleD YLANNA .enoel ,ynnateaC
3- صلاح الدين ايبك صفدى، تحفة ذوى الألباب فيمن حكم بدمشق من الخلفاء و ...، ج 1، صص 317- 313
4- حمزه ابن قلانسى، ذيل تاريخ دمشق، صص 3- 1؛ يوسف نعيسه، مجتمع مدينه دمشق، ج 1، ص 68؛ صلاح الدين ايبك صفدى، همان كتاب، ج 1، صص 336 و 337

ص: 44

در سال 468 هجرى سلجوقيان اين شهر را از دست فاطميان بيرون ساختند «(1)» تا اين كه در طى سال هاى (543- 523) برابر با (1148- 1128 م.) صليبى ها برسرزمين هاى شام هجوم آورده و بارها دمشق را ويران كردند. در 549 هجرى نورالدّين محمود زنگى (حاكم حلب) توانست صليبى ها را از شهر اخراج سازد. دوران محمود زنگى و صلاح الدين ايوبى اعتلاى دمشق را به دنبال داشت ولى متأسفانه فرزندان صلاح الدين؛ يعنى ملك عادل، افضل و عزيز براى تسلط بر شهر، درگيرى هايى داشتند و اين شهر را دچار ويرانى ساختند.

با اين وجود دمشق در ايام «ملك عادل» فرزند صلاح الدين رشد چشمگيرى يافت و ابنيه و آثار تاريخى فراوانى در آن ساخته شد. در سال 658 هجرى هلاكو خان مغول، به اين شهر حمله كرد و حاكمان ايوبى آن را برانداخت. پس از نيم قرن، مماليك مصر از جمله «ملك ظاهر بيبرس» دمشق را به تصرّف خود در آوردند كه دوباره، اين شهر رو به رشد و آبادانى رفت. «(2)»

دمشق در دوران مماليك پايتخت دوم آنان بود. چون اين شهر راه اصلى قافله هاى حجاج و يا كسانى بود كه به سوى پايتخت ايشان؛ يعنى قاهره مى رفتند، اعتبار فراوانى كسب كرد و بازارهاى آن در اين دوران گسترش يافت. مماليك به ساخت مساجد و اماكن فراوانى همت گماشتند و ويرانى هاى دوران مغول را تا حدودى ترميم كردند. «(3)» امروزه در جاى جاى شهرهاى سوريه آثار ايوبيان و مماليك حكايت از اين امر دارد.


1- صلاح الدين ايبك صفدى، همان كتاب، ج 2، صص 56- 54. همچنين نك: ابن طولون، اعلام الورى بمن ولى نائباً من الاتراك بدمشق الشام الكبرى، تحقيق احمد دهقان 1383 ق.
2- يوسف نعيسه، همان كتاب، ج 1، صص 69- 68؛ همچنين نك: به جوزيف نسيم يوسف، العدوان الصليبى على بلاد الشام، دارالمعرفه. مصر[ بى تا] و نيز نك: Cambridge. The History of Islam. V. 2. p. 123.
3- اكرم العلبى، دمشق، ص 17؛ همچنين براى اطلاع از تاريخ قرون ميانه دمشق و شام و همچنين مماليك مصر و واليان مصرى در شام رك به لطيفه محمد سالم، الحكم المصرى فى الشام قاهره، مكتبة مدبولى 1410 ق.

ص: 45

در 699 هجرى اين شهر باز دچار هجوم سپاه مغول به فرماندهى غازان خان شد و سرانجام در 803 هجرى به دست تيمور ويران گرديد تا اين كه در نبرد «مرج دابق» در 923 هجرى به تسلّط عثمانى ها در آمد. «(1)»

عثمانى ها اين شهر را به پاشا نشين هايى تبديل كردند و به آبادانى و ترقّى آن همت گماشتند. «(2)» در اين زمان مساجد، تكايا، خان ها، زوايا، كاروانسراها، قصرها و مدارس فراوانى در اين شهر ساخته شد كه تمامى آن ها امروزه زينت بخش اين شهر تاريخى است.

اين شهر هم اكنون در تقسيمات استانى به عنوان يك شهر مستقل محسوب مى شود و بر اساس آمار 2002 ميلادى (1381 ش) با 000، 800، 3 نفر دومين شهر پر جمعيت سوريه بعد از شهر حلب است.


1- دائرة المعارف الاسلاميه، ج 9، ص 264 ماده دمشق؛ محمد محمد نرسى الشيخ، الامارات العربيه فى بلاد الشام مصر 1980 م.
2- نك: احمد البديرى، سعيد القاسمى، حوادث دمشق اليوميه، ص 150 به بعد.

ص: 46

نقشه

ص: 47

2- مرقد و مزار عقيله بنى هاشم زينب كبرى عليها السلام

اشاره

يكى از زيارتگاه هاى بسيار مهم و مورد توجه همه مذاهب اسلامى در دمشق، مرقد و آرامگاه زينب كبرى، دختر امير مؤمنان عليه السلام است كه همواره خيل مشتاقان و ارادتمندان آن بانوى فداكار و بزرگوار، از سرزمين هاى اسلامى به ويژه ايران، براى زيارت قبر او عازم اين سرزمين هستند.

اميرالمومنين، على عليه السلام از فاطمه عليها السلام دو دختر و از ساير زنان نيز چندين دختر داشتند كه چند تن از آنان نام زينب داشته و يا ملقّب به امّ كلثوم بوده اند. بر اساس گفته «مصعب بن عبداللَّه زبيرى»، نسب شناس مشهور عرب، زينب كبرى كه به همسرى عبداللَّه بن جعفر در آمد و امّ كلثوم كبرى (زينب صغرى) كه همسر عمر بن خطاب شد؛ «(1)» هر دو از


1- در مورد ازدواج امّ كلثوم با عمر بن خطاب اختلافات فراوانى در منابع تاريخى بوده و علما و مورخان شيعه نيز نسبت به آن مواضعى مختلف دارند. بعضى چون شيخ مفيد، عبدالرزاق مقرم و شيخ محمد جواد بلاغى، اين مسأله را انكار كرده و نمى پذيرند. در حالى كه كسانى چون قزوينى رازى، ابن شهر آشوب، سيد محسن امين و محمد هاشم خراسانى آن را پذيرفته اند. در اين ميان عدّه اى چون شيخ طوسى، كلينى، و طبرسى از اجله علما و محدثان و فقهاى شيعه ضمن پذيرش آن، ازدواج را امرى اجبارى دانسته و اظهار مى دارند كه على عليه السلام در قلب به اين امر راضى نبوده است. از سوى ديگر، مورخان اهل سنت، بالاتفاق به اين مطلب اشاره داشته، مى گويند عمر مى خواست به وسيله اين ازدواج با خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله از طريق فاطمه عليها السلام ارتباط نسبى و سببى برقرار كند؛ زيرا خود گفته است: از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده ام كه« كُلُ نَسَبٍ و سبب مُنْقَطِع الى يُومِ القيامه إِلَّا نسبي و سَبَبي» لذا امّ كلثوم كبرى را كه فرزند فاطمه عليها السلام بود، از على عليه السلام خواستگارى كرد و چون عباس واسطه شد على عليه السلام پذيرفت. در اين ميان مورخان و محققان اهل سنتِ متمايل به شيعه؛ از جمله محمدبن جرير بن رستم طبرى، ابن صباغ مالكى، محب الدين طبرى، ابن عنبه، گنجى شافعى و ... نيز آن را به تشريح، مورد بررسى و پذيرش قرار داده اند. در هر حال در متون تاريخى به زيد و رقيه به عنوان دو فرزند حاصل از اين ازدواج اشاره شده است. زيد و مادرش زينب صغرى در يك روز در مدينه وفات يافتند و به گفته حرّ عاملى در وسائل الشيعه بر هر دو در يك زمان نماز گزاردند. براى اطلاع بيشتر نك: سيد محسن امين اعيان الشيعه، ج 3، ص 485؛ محب طبرى، ذخائرالعقبى، صص 167 تا 171؛ قزوينى رازى، النقض، ص 278؛ ابن كثير، البداية و النهايه، ج 6، ص 81؛ شريف مرتضى، نكاح على ابنة عمر، رساله خطى ش 21، ص 27- كتابخانه مركزى دانشگاه تهران.

ص: 48

فاطمه زهرا عليها السلام بوده اند. وى دختران معروف ديگر ايشان را، كه از غير فاطمه عليها السلام بوده اند، چنين نام برده است: رقيه دختر صَهباء، كه همسر مسلم بن عقيل شد، زينب صغرى به ازدواج محمد بن عقيل درآمد وامّ كلثوم صغرى كه نامش نفيسه بود و همسر عبداللَّه اكبر بن عقيل گرديد. «(1)»

مرحوم محسن امين، تعداد دختران على عليه السلام، كه لقب ام كلثوم داشته اند را چهار تن دانسته است: 1. همسر مسلم بن عقيل 2. همسر عبداللَّه اصغر بن عقيل 3. همسر عمر بن خطاب 4. همسر عبداللَّه بن جعفر. «(2)»

با توجه به تعداد دختران امام على عليه السلام كه هجده تن بوده و برخى القاب مشابه داشته اند، بديهى است مورّخان و نسب شناسان و همچنين محققان تاريخ اسلام و شيعه در مورد آنان و نيز محل دفن ايشان، تا حدودى دچار اشتباه و يا تناقض و سرگردانى شوند. اين اختلاف در مورد دفن زينب كبرى، امّ كلثوم كبرى و زينب صغرى شدّت بيشترى مى يابد ليكن با نقد و بررسى اين اختلافات مى توان به يك نتيجه ترجيحى دست يافت كه در ادامه به ذكر اقوال مختصرى در اين خصوص خواهيم پرداخت.

از آنجاكه محقّقان و پژوهندگان شيعه و سنى، پژوهش گسترده اى در مورد محل


1- كتاب نسب قريش صص 47- 43؛ وى نام هفت دختر ديگر از على عليه السلام كه فرزندان همسران آن حضرت، غير از فاطمه عليها السلام بوده اند را برشمرده و ابن عنبه، نسابى معروف و مشهور نيز بنقل از ابوالحسن العمرى در المجدى، تعداد دختران على عليه السلام را هيجده تن ذكر كرده است عمدة الطالب فى انساب آل ابى طالب ص 83 همچنين ابن صباغ به نقل از روايات مختلف در مورد تعداد دختران و پسران على عليه السلام پرداخته است الفصول المهمه فى معرفة احوال الائمه، صص 134 و 135
2- اعيان الشيعه، ج 3، ص 485

ص: 49

دفن زينب كبرى عليها السلام به عمل آورده اند و ما نيز اشاره اى به آن ها خواهيم داشت؛ با يك بررسى و تدقيق علمى، به نظر مى رسد روايت دفن زينب كبرى عليها السلام در شهرك راويه 1 شق، 2 دمشق به صحت نزديكتر باشد. در اين مبحث كوتاه ابتدا به شمه اى مجمل از دوران حيات پرافتخار آن بانوى فداكار پرداخته و سپس نظريات و آراى مختلف در مورد محل دفن ايشان را تشريح خواهيم ساخت.

زينب كبرى، ملقّب به امّ كلثوم، در سال ششم هجرت- پس از صلح حديبيه- و دو سال بعد از تولد حسين بن على عليهما السلام پا به عرصه وجود گذاشت. محيطى كه او در آن رشد كرد، مهبط جبرئيل امين و جايگاه وحى سرمدى بود. روزى كه خداوند به رسولش فرمان داد تا تمامى درهايى را كه به مسجدالنبى صلى الله عليه و آله گشوده مى شدند مسدود كند، زادگاه او را مستثنى ساخت. مادرش پاره تن رسول اللَّه صلى الله عليه و آله، پدرش بهترين صحابه و نخستين مسلمان در اسلام؛ و خاندان او افضل خاندان عالم بود كه خداوند متعال رجس و پليدى را از آنان دور كرده و تحت «كساء» رسولش، در ظلّ حمايت خويش وارد ساخت.

زينب عليها السلام تحت تربيت چنين خاندان استثنايى رشدكرد. ازهمان ابتدا با مصيبت هاى فراوانى روبه رو شد كه تحمّل آن بر بسيارى امكان پذير نبوده و نخواهد بود. هنوز پنج سال از تولد او نگذشته بود كه- پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پدر بزرگ گرامى وى- آن كه همواره او و برادرانش حسن و حسين عليهما السلام در آغوش پر مهر و محبت او روزگار مى گذرانيدند، به سوى حق شتافت. اين مصيبت عظيم براى او و به ويژه مادرش طاقت فرسا و گران بود.

او ازهمان ابتدا دركنار مادر بيمار خودكه به دنبال ارتحال جانسوز پدرومصيبت هاى وارده پس از آن، به بستر بيمارى افتاده و روزهاى آخر را مى گذرانيد، به پرستارى از او پرداخت و سرانجام شاهد مرگ او و بهترين پناه دوران كودكى خود شد. او شب هنگام، همراه برادرانش حسن و حسين عليهما السلام، پدرش على عليه السلام و چند تن ديگر از محرمان اهل بيت، در مراسم خاك سپارى مادر حضور يافت و پس از آن تلاش مى كرد تا براى دو برادر، مادرى مهربان باشد.

زينب عليها السلام پس از آن كه به سن ازدواج رسيد، طبق گفته پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، كه روزى به فرزندان على عليه السلام و جعفر نگاه كرده و فرموده بود: «دختران ما براى پسران ما و پسران ما

ص: 50

براى دختران ما»؛ از ميان آن همه خواستگارانى كه داشت به همسرى عموزاده اش، عبداللَّه بن جعفر بن ابى طالب عليه السلام- كه پنج سال از او بزرگتر بود- در آمد. وى نخستين نوزاد اسلام در حبشه بود «(1)». پدر عبداللَّه؛ يعنى جعفر طيار در غزوه موته به شهادت رسيد و مادر او، اسماء بنت عميس، پس از شهادت همسر، به ازدواج ابوبكر درآمد. اسماء پس از مرگ او، همراه فرزند خردسال خود محمد بن ابى بكر و پس از پيمان همسرى به خانه على عليه السلام رفت و براى آن حضرت يحيى و محمد اصغر را به دنيا آورد. «(2)»

نتيجه ازدواج زينب و عبداللَّه، چند پسر و دختر بود كه در تعداد آنان اختلاف است.

مصعب بن عبداللَّه زبيرى، فرزندان او را جعفر اكبر، عون اكبر، على، امّ كلثوم و ام عبداللَّه ذكر كرده است. «(3)» علاوه براين ها، فرزندان ديگرى به نام عباس، عبداللَّه و محمد نيز به او نسبت داده اند. «(4)» ابن عنبه، او را بدون فرزند دانسته است «(5)» در حالى كه عون، عبداللَّه و محمد در ركاب امام حسين عليه السلام- در كربلا- به شهادت رسيدند و امّ كلثوم نيز به ازدواج قاسم بن محمد بن جعفر طيّار در آمد. «(6)»

در هر حال، اندك زمانى نگذشته بود كه زينب كبرى عليها السلام دوباره شاهد مصيبتى ديگر شد و آن، از دست دادن پدر بزرگوارش على عليه السلام بود، كه در سال چهلم هجرى به شهادت رسيد. پس از اين مصيبت، زينب عليها السلام بيش از بيش تنها ماند و و ظيفه او در قبال برادرانش سنگين تر شد.

از آنجا كه او بايد در آتش حوادث مى سوخت و آبديده تر مى شد. هنوز از غم فقدان پدر فارغ نشده بود كه پاره هاى جگر برادر، مقابل چشمان او ظاهر گشت. او با اين


1- ابن حجر، الاصابه فى تمييز الصحابه، ج 4، ص 87
2- عايشه بنت الشاطى، السيده زينب، ص 48؛ در مورد اسماء بنگريد به پاورقى صفحه 104 از كتاب حاضر.
3- كتاب نسب قريش، ص 82
4- محب الدين طبرى، ذخائر العقبى فى مناقب ذوى القرى، ص 167؛ اسد الغابه فى معرفة الصحابه، ج 5، ص 269
5- ابن عنبه، عمدة الطالب فى انساب آل ابى طالب، ص 55
6- زبير بن بكار، همان كتاب، ص 82؛ عايشه بنت الشاطى، همان كتاب، ص 48

ص: 51

همه مصيبت، آموخت كه چگونه در كنار تنها برادر بازمانده اش، امام حسين عليه السلام، چون كوهى استوار بايستد و پذيراى مصيبت هاى بزرگتر باشد.

زينب عليها السلام در فاجعه كربلا ده ها تن از بهترين و عزيزترين كسانش را از دست داد.

سرانجام خود و ساير زنان اهل بيت به اسارت شاميان پليد و ننگين چهره درآمد و با آن همه مصيبت جان فزا، دليرانه در مقابل عبيداللَّه بن زياد در كوفه به خطبه ايستاد و چهره ننگين او را رسوا كرد. سپس، همين اقدام را در مقابل يزيد در دمشق كرد و با خطبه هاى غرّا و آتشين خود، به پاسدارى از خون امام حسين عليه السلام و قيام او پرداخت. «(1)»

آن معصومه فداكار، پس از چند روز توقف در دمشق، همراه ديگر زنان اهل بيت و كاروان اسراى كربلا به مدينه بازگشت و در سال 62 هجرى از دنيا رفت.

نظريه مورخان و پژوهشگران در مورد محل دفن زينب كبرى عليها السلام

در جاى دفن عقيله بنى هاشم، ميان مورّخان اختلاف است. براى دفن ايشان سه نظريه وجود دارد:

نظريه اوّل

بعضى محل دفن آن بانوى بزرگوار را با استناد به كتاب «اخبار الزينبات» نوشته عبيدلى (متوفاى 221 هجرى) در محلّى به نام «قنطرة السباع» در قاهره ذكر كرده اند. «(2)» از جمله استاد حسن قاسم مصرى در پاسخ به نظر شيخ بخيت المطيعى- كه معتقد بود در «زينبيه» قاهره، زينب بنت يحيى بن زيد بن على عليه السلام مدفون است نه زينب كبرى عليها السلام، به كتاب عبيدلى استناد جسته است. «(3)»


1- براى اطلاع از خطبه هاى كوبنده زينب عليها السلام نك: طبرسى، الاحتجاج، جلد دوم؛ مجلسى، بحارالأنوار، جزء 45 از مجلد پانزدهم؛ ابن طيفور، بلاغات النساء؛ عبدالرزاق مقرم، مقتل الحسين أو حديث كربلاء.
2- ابوالحسين يحيى بن الحسن عبيدلى، اخبار الزينبات، به اهتمام سيد محمود مرعشى، ص 110 به بعد.
3- محمد زكى ابراهيم، مراقد اهل البيت بالقاهره، ص 53 به بعد.

ص: 52

امّا روايت دفن ايشان در مصر قطعاً نمى تواند صحيح باشد زيرا اين روايت را تنها عبيدلى ذكر كرده است. عبيدلى مى گويد چون زينب عليه بنى اميّه در مدينه تحركاتى داشت حاكم مدينه به يزيد نامه نوشت و او دستور داد زينب را از مدينه دور سازد لذا او به همراه چند تن از زنان بنى هاشم به مصر رفت و مورد استقبال مسلمة بن مخلد حاكم مصر قرار گرفت و او در بهترين مكانها جاى داده شد. اين روايت قابل قبول نيست زيرا: 1- در آن زمان (سال 62) بر اثر قيام ابن زبيرمدينه به دست عبداللَّه بن حنظله غسيل الملائكه افتاده و از حاكميت بنى اميّه خارج شده بود. 2- چگونه زينب حاضر است تنها بدون همسر و يا هيچ مردى با چند زن به يك سرزمين دور مسافرت كند. 3- چگونه زينب مصر را انتخاب كرده در حالى كه در اين سرزمين كسى نسبت به بنى هاشم و اهل بيت چندان نظر خوشايندى نداشته و آنان بيشتر طرفدار عثمان و بنى اميّه بوده اند. 4- حاكم انتصابى يزيد يعنى مسلمة بن مخلد از محبان بنى اميّه و عثمان است چگونه از زينب به خوبى استقبال كرده است مطلب ديگر كه مى تواند نظر عبيدلى را منتفى و بى اعتبار سازد اينكه چرا هيچ يك از مورخان مشهور مصرى كه در مورد مقابر صحابه در مصر، و زينب هاى مدفون در آن جا و كسانى كه به مصر وارد شده اند، سخن گفته اند به زينب كبرى دختر على عليه السلام اشاره نداشته اند. اين مورخان عبارت اند از: 1. عبدالرحمان بن عبدالحكم مصرى (م 257 ق.) صاحب منهج السالك فى اخبار مصر والقرى و الممالك 2. ابو عمرو محمد بن يوسف كندى (م 354 ق.) مؤلف ولاةمصر 3. ابو محمد حسن بن ابراهيم بن ذولاق ليثى مصرى (م 387 ق.) «(1)» صاحب ولاة مصر 4. قاضى سلامه قضاعى (م 453 ق.) صاحب انس الزائرين 5. عبدالقادر مقريزى (م 845 ق.) صاحب الخطط و الاعتبار 6. شمس الدين انصارى مصرى (م 814 ق.) مؤلف الكواكب السياره فى ترتيب الزياره. «(2)» 7. شمس الدين سخاوى (م 902 ق.) صاحب رساله زينبيات. «(3)» 10. ابراهيم بن على فخرومى مصرى (م 891 ق.) مؤلف الفضائل الباهره فى محاسن مصر و القاهره


1- وى گويد: نخستين كس از اولاد على عليه السلام كه داخل مصر شد سكينه دختر امام سجاد عليه السلام بود.
2- وى نيز گويد كه يك نفر از فرزندان على عليه السلام در مصر از دنيا نرفته است همان كتاب، ص 342.
3- سخاوى سخن مؤلف الكواكب السياره را تأييد كرده است الخطط التوفيقيه، ج 5، ص 10.

ص: 53

11. سخاوى حنفى مصرى (م 814 ق.) صاحب تحفة الاحباب 12. عبدالرحمان سيوطى (م 911 ق.) صاحب حسن المحاضره في تاريخ مصر و القاهره و نيز درّالسحابه فيمن دخل مصر من الصحابه «(1)» 13. ابن تغرى بردى (م 704 ق.) مؤلف النجوم الزاهره فى الخبار ملوك مصر و القاهره 14. ابن دقماق (م 792 ق.) صاحب الانتصار لواسطة عقد الامصار. در هر حال امروزه در شهر قاهره مقام و مرقد باشكوهى با نام سته زينب وجود دارد كه مردم آن را به عنوان زينب كبرى بنت على مى دانند و بسيار به آن احترام گذاشته و به زيارت آن مى شتابند. به نظر نگارنده اين قبر بايد متعلق به زينب بنت يحيى بن متوج بن حسن بن حسن بن على عليه السلام باشد كه واسطه هاى آن را حذف و آن را زينب بنت على عليه السلام دانسته اند.

نظريه دوّم

مرحوم محسن امين، از دانشمندان شيعه، قول ديگرى مطرح كرده و آن اين كه قبر 2 نب، 2 زينب عليه السلام در بقيع است. اين نظر قطعاً صحيح نيست زيرا هيچ يك از مورّخان مدينه و حجاز به نام زينب كبرى كه در بقيع مدفون باشد، اشاره نكرده اند و زينبى كه در بقيع به خاك سپرده شده، امّ كلثوم كبرى- همسر عمر بن خطاب مادر زيد- بوده كه هر دو در يك روز از دنيا رفته اند. «(2)»

نظريه سوّم

بيشتر محققان شيعه؛ از جمله علّامه بحر العلوم، ميرزا حسين نورى، محدث قمى، حسون بن زينى حسينى، علامه حسنين سابقى «(3)» و برخى از مورّخان اهل سنت؛ از جمله ابن بطوطه «(4)» ابن حورانى «(5)» ابن جبير «(6)» عزالدين محمد صيادى شافعى و ... معتقدند كه


1- سيوطى در اين كتاب به نام تمامى صحابه اى كه به مصر آمده اند، اشاره كرده و از زينب بنت على عليه السلام دررساله زينبات خود نامى نبرده است همان كتاب، ص 19- 7.
2- . ابن سعد، طبقات الكبرى، ج 8، ص 464؛ محب طبرى، ذخائر العقبى، ص 171
3- شيخ عباس قمى، نفس المهموم، ص 297
4- الرحله، همان جا.
5- زيارات الشام، ص 133
6- الرحله، همان جا.

ص: 54

زينب عليها السلام در «قريه راويه دمشق» به خاك سپرده شده و علت سفر عقيله بنى هاشم را نيز واقعه حرّه (به سال 63 هجرى) «(1)» يا قحطى در مدينه دانسته اند كه زينب عليها السلام به همراه همسرش عبداللَّه به دمشق رفتند. عبداللَّه در آن شهرك زمين هايى داشته و به كشاورزى مشغول بوده است.

در اين ميان، بعضى چون ابن حورانى و محسن امين، قبر زينب در راويه دمشق را ام كلثوم صغرى، دختر على عليه السلام و همسر عمر بن خطاب دانسته اند كه اين سخن در سطور گذشته مورد نقد و پاسخ قرار گرفت. اين اشتباه بيشتر به خاطر لقب آن دو؛ يعنى ام كلثوم است؛ زيرا چنانكه گفتيم چهارتن از دختران على عليه السلام لقب ام كلثوم داشته اند. در هر حال بر اساس شواهد و قرائن تاريخى اين قول ترجيحاً مقرون به صحت است.

قريه اى كه حضرت زينب عليها السلام در آن مدفون هستند، در گذشته به «راويه» و اكنون به زينبيه مشهور است. در حال حاضر به شهر متصل و در هفت كيلومترى شرق دمشق قديم به طرف فرودگاه واقع است.

در خيابان اصلى اين شهرك، گنبد و مأذنه هاى مقبره آن بانوى گرامى از دور به چشم مى خورد. گنبد اين مرقد، طلايى است و در سمت شرقى و غربى آن دو مناره كاشى كارى شده قرار دارد.

در مدخل درِ غربى حرم و سمت راست آن- داخل اتاق كوچكى- سه قبر وجود دارد كه يكى از آن ها قبر «آيةاللَّه سيد حسين يوسف مكى عاملى» متوفاى 1397 هجرى و ديگرى مرحوم «محسن امين عاملى»، صاحب تأليف معروف اعيان الشيعه و سومين آن ها نيز دختر ميرزا تقى بهبهانى است.

حرم حضرت زينب داراى صحن مربع مستطيل است كه شبستان و گنبد و ضريح در


1- در سال 62 هجرى، پس از شهادت امام حسين عليه السلام، مردم مدينه برضدّ حاكم اموى اين شهر شوريدندو يزيد را از خلافت خلع كردند. آنان براساس دعوت عبداللَّه بن زبير در مكّه دست به چنين اقدامى زده و بسيارى نيز تحت تأثير شديد حادثه شوم كربلا واقع شده بودند. يزيد نيز مسلم بن عقبه، يكى از خونخوارترين و سفاك ترين مأمورين خود را براى سركوبى مردم مدينه فرستاد. وى چند شب و روز به كشتار بازماندگان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سادات و ... پرداخت.

ص: 55

وسط آن قرار گرفته و چهار درِ ورودى دارد. سقف شبستان و حرم از سه قسمت تشكيل شده كه به صورت پله اى بر روى هم قرار دارند و گنبد نيز در وسط آن است. بر روى اين گنبد، آياتى از قرآن به خط ثلث زيبا نوشته شده و طلاكارى آن نيز در دهه هاى اخير توسط ايران انجام گرديده است.

در سمت شرق صحن مطهّر، مصلاى زينبيه به همّت مرحوم آية اللَّه فهرى زنجانى، نماينده ولىّ فقيه در سوريه ساخته شده و مراسم نماز جماعت، دعاى كميل و نماز جمعه در آن برقرار مى گردد. اين شبستان بسيار بزرگ است. مساحت كلّ صحن، حرم و ساير مراكز وابسته حدود ده هزار متر مربع است. در صحن ها جمعاً 114 اتاق وجود دارد كه 64 اتاق آن در صحن بزرگ و بقيه در صحن دوم و حسينيه هاى اطراف است.

مقبره آن بانوى بزرگوار در ميان حرم، با ضريحى نقره اى است و هشت ستون كاشى كارى شده، گنبد حرم را نگه داشته اند. ديوارهاى حرم مطهّر تا نصف آن سنگ سفيد و بقيه آيينه كارى بوده و جلوه اى از هنر و معمارى ايرانى- اسلامى است. بناى داخل و خارج حرم و همچنين مناره ها و گنبد، از حدود يكصد سال پيش است ولى توسعه هاى اطراف صحن و تزيينات آن ها همگى از سوى جمهورى اسلامى انجام شده است.

قبر نواده پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، فرزند بهترين حامى و ياور او و خواهر شهيد مظلوم كربلا همواره مورد زيارت عامه مردم دمشق و كشورهاى مختلف قرار مى گيرد كه به مقصد زيارت آن بانوى مظلوم و ستمديده با هرگونه وابستگى و اعتقاد مذهبى فرسنگ ها راه پيموده و به اين قريه كوچك مى آيند. در ميان اهل سنت نيز عقيله بنى هاشم از حرمت و وجاهت ويژه اى برخوردار است.

تصاوير شماره 1 و 1- 1 و 2

قبر مرحوم محسن امين

محسن امين عاملى، از علماى برجسته شيعه در سوريه و صاحب كتاب معروف «اعيان الشيعه» در راهروى ورودى درِ غربى حرم مطهر حضرت زينب عليها السلام، داخل

ص: 56

اتاقكى به خاك سپرده شده است. وى در تاريخ 1371 هجرى وفات يافت. گسترش شيعه در سوريه مرهون زحمات اوست.

قبر مرحوم دكتر على شريعتى

در مجاورت مرقد عقيله بنى هاشم، در كوچه كنار حرم، قبرستان كوچكى است كه قبر مرحوم شريعتى در يك چهار ديوارى قرار دارد كه با درى آهنين آن را بسته اند و در داخل آن سنگ، قبر زيبايى است. عكس ها و سخنان و گفته هاى وى اين چهارديوارى را زينت بخشيده است.

تصوير شماره 3

3- مقام و مقبره حضرت رقيّه عليها السلام

از زيارتگاه هايى كه پس از مقبره حضرت زينب عليها السلام مورد توجه شيعه قرار دارد، مقبره و حرم «رقيّه عليها السلام»، دختر معصوم و كودك خردسال امام حسين عليه السلام است. بر اساس گزارش هاى منابع، سيد الشهدا عليه السلام پنج پسر و دو دختر داشته اند. دختران آن حضرت عبارت بودند از: «سكينه» دختر رباب بنت امرءالقيس و خواهر على اصغر. «فاطمه» دختر امّ اسحاق بنت طلحة بن عبيداللَّه. در برخى منابع نيز سه دختر گفته شده و طبق اين نقل، سوّمين آن «زينب» است كه او نيز خواهر فاطمه و هر دو از يك مادر بوده اند.

بيشتر نسب شناسان، به نام اين سه دختر اشاره كرده اند. «(1)» احتمال مى رود رقيّه لقب زينب باشد؛ و اين كه از زينب، بر خلاف فاطمه و سكينه، نقش مؤثر و فعالى در كربلا گزارش نشده، به نظر مى رسد وى كودكى بيش نبوده است.

براساس آنچه مشهور است، او همراه ساير اهل بيت امام حسين عليه السلام و زينب كبرى عليها السلام به اسارت در آمد و در مكانى كنار «باب الفراديس»- كه در آن زمان خرابه اى بود- استقرار يافت. رقيّه در اين زمان چهار ساله بود كه چشم از جهان فرو بست.

آن كودك را، كنار آن مكان، كه مقبره اى عمومى به نام «مقبره باب الفراديس» بود، به خاك سپردند. اين مقبره در شمال غربى محله قديمىِ دمشق و كنار باب الفراديس قرار داشت و امروزه به «العماره» معروف است. در ابتدا سلاطين ايوبى بر قبر او، كه داخل


1- محمد بن جَرير طبرى، دلائل الامامه، ص 74؛ ابن صباغ مالكى، الفصول المهمه فى معرفة الائمه، ص 188؛ ابن منظور، مختصر تاريخ دمشق لابن عساكر، ج 9، ص 174؛ سيد حسن الامين، دائرة المعارف الاسلاميه الشيعيه، ج 1، جزء دوم ص 25؛ مصعب بن زبير، كتاب نسب قريش، ص 59

ص:57

ص: 58

مسجد «رأس الحسين» واقع بود، مقبره اى كوچك ولى زيبا ساختند؛ سنگ قبرى كه نهاده شد، از سنگ موزاييك تزيين شده به وسيله عاج و مرمر بود كه اطراف آن را ضريح زيبايى احاطه كرده بود و بر فراز آن نيز گنبد و عمارتى بنا شد. مكان ياد شده كه از همان ابتدا به صورت مسجد و مقبره بود، در سال 1125 ق بازسازى شد و در سال 1323 ق نيز(1)

توسط ميرزا على اصغرخان امين السلطان، صدر اعظم ناصرالدين شاه دوباره ترميم گرديد. در آن زمان، سه كتيبه سنگى در داخل حرم، در سمت محراب شبستان بود. در كتيبه اول چند حديث در فضايل اهل بيت و نام ميرزا بابا مستوفى گيلانى به عنوان تعمير كننده بقعه مقام رقيه، به تاريخ 1125 هجرى ديده مى شد. دركتيبه دوم به مكان دفن ملك كامل ناصرالدين محمد كه در 880 هجرى در اين مكان مدفون شده بود، اشاره و بر كتيبه سوم نيز چند بيت شعر نوشته شده بود. «(2)»

امّا ساكنان محله الامين كه رقيه در آن مدفون است نكته اى را متذكر مى شوند و آن اينكه ايشان به خواب يكى از سادات علوى از خاندان مرتضى آمده كه آب به داخل قبر ايشان نفوذ و آن را تخريب كرده است. اين فرد رقيه عليها السلام را سه شب در خواب مى بيند و لذا قبر را حفر و در آن جنازه دو كودك خردسال كه 5 سال بيشتر نداشتند را مشاهده مى كند و آنگاه قبر را تعمير و مرمت مى كند و سپس خود از دنيا مى رود.

چون فضاى اين مكان گنجايش زائران را نداشت، مرحوم شيخ نصراللَّه خلخالى در 1350 ش در صدد توسعه مقبره و حرم برآمد؛ لذا خانه هاى اطراف را با كمك مردم خَيّرِ محل خريدارى كرد ولى عده اى راضى نشدند و به همين منوال باقى بود تا در سال 1363 ش به گفته جناب حجةالاسلام فهرى زنجانى، نماينده وقت مقام معظم رهبرى در سوريه، با خريد آن خانه ها و پرداخت چندين برابر قيمت آن ها، امر پى ريزى بناى جديد حرم از سوى جمهورى اسلامى و با حضور مقامات سوريه آغاز شد.

مساحت ساختمان حرم بيش از چهارهزار متر مربع است كه ششصد متر مربع از آن، صحن و فضاى باز است و بقيه را حرم و شبستان آن و مسجد ديگرى كه در مجاورت


1- قتيبه شهابى، همان كتاب ص 316؛ محسن الأمين، اعيان الشيعه، ج 7، ص 34
2- يوسف بن عبدالهادى، ثمار المقاصد فى ذكر المساجد، ص 229

ص: 59

ضريح ساخته شد، تشكيل مى دهند. در بازسازى هاى اخير، اطراف ضريح و شبستان ها را توسعه فراوانى داده اند و صحن هاى جديدى نيز در حال احداث است.

نوع معمارى، كه اكنون در بناى حرم به كار رفته، معمارى ايرانى- اسلامى است.

صحن مسجد كه گرداگرد آن به صورت ايوانى به اندازه يك و نيم متر مسقف است، با ستون هاى بسيار زيباى سنگى سفيد و كنگره اى ساخته شده اند. گنبد آن به كلى تعويض و براساس معمارى ايرانى ساخته شده و دوازده ستون مرمرين در داخل حرم آن را نگه داشته اند. گرداگرد سقف و ديواره ها نيز كاشى كارى است.

ضريح حرم كه از دوران امين السلطان، صدراعظم ناصرالدين شاه مانده بود، در 1372 ش با ضريح ديگرى كه به وسيله چهل تن از هنرمندان برجسته اصفهانى، به صورتى زيبا ساخته شد، تعويض گرديد. البته ضريح قبلى برداشته نشد بلكه در داخل ضريح جديد قرار گرفت. نگارنده خود در مراسم تعويض آن حضور داشته و تلاش هاى شبانه روزى سازندگان و عشق آنان به اهل بيت را شاهد بوده است. هر چند كه اين ضريح تقريباً 5/ 1 برابر ضريح قبلى است و به علت بزرگى زياد با سن حضرت رقيّه و كودكى وى تناسبى ندارد، ليكن از شاهكارهاى هنر ايرانى و اسلامى است.

كنار حرم مطهّر، بازارى است كه در طول تاريخ اسلام به «سوق العماره» مشهور بوده است و باب الفراديس مذكور نيز در داخل اين بازار و حدود بيست مترى مقام حضرت رقيّه قرار دارد. گفتنى است از شمال حرم به جامع اموى نيز راهى وجود دارد.

تصاوير شماره 4 و 5

ص: 60

4- مسجد اموى دمشق در بستر تاريخ

اشاره

جامع اموى، جلوه اى شگفت انگيز از تمدّن و معمارى اسلامى

مسجد اموى، از شاهكارهاى درخشان تمدّن و فرهنگ اسلامى است و پيشينه آن به دوران هزار و سيصد ساله اسلامى محدود نمى شود بلكه ريشه و بنيانى ديرينه، به بلنداى چهار هزار سال در تاريخ بشريت دارد و در حقيقت بيانگر سير و تاريخچه تحول و دگرگونى اديان و مذاهب است.

مكان اين مسجد در چهار هزار سال پيش معبد آتش پرستان بوده است؛ هنگامى كه قبيله «حَدَدْ» آرامى به سرزمين شام آمدند، حدود هزار سال، اين مكان را معبد خود قرار دادند. اين بنا در طول چند قرن تسلّط مصرى ها بر اين سرزمين، به معبد خدايان ايشان؛ يعنى «رامون» و «آمون» تبديل شد. پس از چندى يونانيان با تصرف اين سرزمين، آن را معبد خود قرار دادند و تا قرن اول ميلاد حضرت مسيح عليه السلام در اين مكان به عبادت خدايان خود مى نشستند.

پس از يونانى ها، روميان با حضور و سلطه بر اين سرزمين، اين معبد را توسعه داده و آن را به محل عبادت خداى خويش «ژوپيتر» تغيير دادند. باگسترش مسيحيت درجهان و به ويژه در شام، قسمت كوچكى از معبد ژوپيتر به كنيسه تبديل گشت كه به نام «قديس يوحنا» يا «مارى يوحنا» خوانده مى شد.

سرانجام در سال هفده هجرى، با فتح دمشق به وسيله مسلمانان، اين معبد و كليسا، به مسجد و محل عبادت ذات بارى تعالى و خداى واحد تبديل شد كه البته نيمى از آن بر اساس مصالحه اى كه صورت پذيرفته بود، همچنان به صورت كليسا باقى ماند. مساحت

ص: 61

اوليه آن براساس آنچه كه ابن جبير نقل كرده است از شرق به غرب؛ يعنى در طول دويست قدم (حدود 150 متر) و از سمت جنوب به شمال؛ يعنى در عرض 135 قدم (حدود صد متر) بوده و در مجموع به پانزده هزار متر مربع مى رسيده است. «(1)»

هنگامى كه دمشق به وسيله سپاه اسلام محاصره شد، كليساهاى فراوانى در اين شهرپوجود داشت كه بعضى از آن ها طبق معاهده صلح در مقابل نيمى از كليساى اصلى شهر؛ يعنى مكانى كه بعدها جامع اموى ساخته شد، در دست مسيحيان ماند و مسلمانان نيمه مذكور را تبديل به مسجد كرده و در آن به نماز پرداختند. مسيحيان كه نسبت به دين جديد با بى اعتنايى برخورد مى كردند، با ايجاد سر و صداى عمدى در مراسم خود؛ از جمله صداى مهيب ناقوس به هنگام اقامه نماز جماعت، خواندن سرودها به صداى بلند، براى عبادت مسلمانان مزاحمت فراهم مى كردند.

وقتى معاويه، در شام ولايت يافت، تصميم گرفت نيمه باقى مانده كليسا را به مسجد ملحق كند ولى مسيحيان نپذيرفتند. پس از وى عبدالملك بن مروان، اموال فراوانى به آنان داد تا اجازه دهند اين قسمت نيز به مسجد ملحق شود ولى ايشان نپذيرفتند تا اين كه وليد، فرزندش مال فراوانى به مسيحيان داد و حتى گفت اگر نپذيريد، كنيسه باب توما را كه با زور و اين قسمت را با صلح گرفتيم، به جاى آن تخريب خواهم كرد. (آن كليسا بزرگتر و مهمتر بود)؛ لذا مسيحيان راضى شدند كه نيمه باقى مانده نيز به مسجد افزوده شود. «(2)»

بعضى گويند: آنان راضى نشدند و وليد تهديد كرد كه اگر نپذيريد، خود آن را تخريب مى كنم، سپس كلنگ به دست گرفت و ديوار آن را خراب و مسجد را بنا كرد.

بعضى نيز گفته اند، وى به جاى آن چند كليساى ديگر در داخل شهر به مسيحيان داد و آنان را راضى كرد. «(3)»

وليد بن عبدالملك كه علاقه فراوان به ساختن مساجد و بناهاى مذهبى داشت، براى تبديل اين كليسا به مسجد، ماليات هفت سال كشور خود را خرج آن كرد و گويند


1- ابن جبير، الجامع الأموى، تحقيق مطيع الحافظ، ص 13
2- نعيمى، الدراس فى تاريخ المدارس، ج 2، ص 285؛ ابن بطوطه، الرحله« تحفة النظار فى غرائب الأمصار و عجائب الأسفار، ص 63
3- نعيمى، الجامع الأموى، ص 99؛ ابن العمرى، الجامع الأموى، تحقيق مطيع الحافظ، ص 51

ص: 62

وقتى اسنادِ مخارج آن را بر هيجده شتر بار كردند و براى تصويب نزد خليفه بردند، وى بدون بررسى، همه آن ها را امضا كرد و گفت: اين چيزى است كه به راه خدا داده ايم و در مقابل آن حسابى نمى خواهيم.

جامع اموى يكى از شاهكارهاى معمارى اسلامى و البته تلفيق و تركيبى از معمارى اسلامى و رومى است؛ «(1)» زيرا در ساخت آن از مهندسان رومى نيز كمك گرفته شد. وليد در ابتدا طرح اوليه بناى آن را به روم فرستاد و هزار نفر از معماران و مهندسان آن سرزمين را براى ساخت آن به دمشق دعوت كرد. عمليات احداث آن از 86 ق آغاز شد «(2)» و بهترين مصالح و سنگ هاى مرمر براى تزيين آن به كار رفت.

به گفته ابن معلى، پولى كه خليفه اموى در اين راه خرج كرد، داخل يك صد صندوق قرار داشت كه هر صندوق 228 هزار دينار در آن بود و مجموع آن به بيش از 000/ 800/ 22 دينار مى رسيد. «(3)»

وليد دوازده هزار سنگ رخام و مرمر در آن به كار برد، كه هزينه هر قطعه از آن 144 قنطار دمشقى بود. هنگام بناى آن، كتيبه اى مربوط به هزاران سال پيش، به زبان هاى مختلف، در ديوار قبله و همچنين مناره شرقى يافت كه بر آن پندها و اندرزهاى اخلاقى نوشته شده بود. «(4)»

بر فراز شبستان مسجد، گنبدى به نام «نسر» يا «عقاب» ساخت و ستون هايى در زير آن قرار داد و آن را با طلا و جواهر و پوشش هاى حرير مزيّن ساخت. محراب مسجد را با قنديل هاى طلا و نقره، معرّق هاى زيبا و زنجيرهاى طلا آراست. مخارج ساختمان مسجد چندان زياد بود كه مردم وليد را به اسراف متهم كردند و گفتند: مسجد را از بيت المال ساخته و از آن به مسلمانان نفعى نمى رسد.

هنگامى كه عمر بن عبدالعزيز به حكومت رسيد، چون معتقد بود مالى كه در


1- حسن ابراهيم حسن، تاريخ السياسى الاسلام، ج 1، صص 276 و 277 همچنين نك: -Encyclopedia of Islame ,V .7 .p .232 .
2- ابن بطوطه، الرحله، ص 63
3- ابن جبير، الجامع الأموى، ص 13؛ ابن العمرى، الجامع الأموى، ص 52 و 53
4- ابن عساكر، تاريخ مدينه دمشق، ج 2، ص 8؛ نعيمى، الدراس فى تاريخ المدارس، ج 2، ص 286

ص: 63

ساختمان مسجد صرف شد، اسراف بوده در صدد برآمد معرق ها و زينت هاى ديگر را بردارد ولى هنگامى كه هيأتى رومى از اين مسجد ديدن كردند و از عظمت و زيبايى آن در شگفت شدند، عمر بن عبدالعزيز از تصميم خود منصرف شد. «(1)» س در اين زمان مسيحيان كه عمر بن عبدالعزيز را با رأفت و نرمى يافتند، از سخت گيرى هايى كه وليد در حق آنان كرده بود، به وى شكايت بردند وخواستند كليساى خود را، كه در نيمى از مسجد اموى قرار داشت، بار ديگر بسازند. عمر بن عبدالعزيز نيز اگرچه به دادن چنين اجازه اى تمايل داشت ولى مسلمانان گفتند: مسجدى را كه ما در آن اذان گفته و نماز گزارده ايم مى خواهى تخريب كنى؟! در اين هنگام فقها و علما نيز مخالفت كردند و نزد مسيحيان وساطت كرده، گفتند: هر كليسايى كه در داخل و اطراف دمشق هست و مسلمانان آن را به زور تصرف كرده اند، در اختيار مسيحيان قرار گيرد؛ لذا ايشان از كليساى خود در مسجد اموى گذشتند و رضايت خود را به خليفه اعلام داشتند. «(2)»

گفتنى است گرچه ساخت مسجد در دوران وليدبن عبدالملك هفت سال (68 تا 75 ق.) طول كشيد، ولى همچنان نيمه تمام ماند و بقيه قسمت ها را سليمان ب عبدالملك به پايان رسانيد. در طول قرون مختلف، تعميرات و توسعه هايى در آن انجام شد، البته بر اثر چندين آتش سوزى، بسيارى از قسمت هاى آن در آتش سوخت كه به شرح آن خواهيم پرداخت.

اكنون جامع اموى پس از مختصر تعميراتى كه در اواخر حكمرانى مماليك؛ يعنى تا قرن هشتم در آن صورت گرفته به همان حال باقى مانده است. صحن حياط و ديوارهاى آن از سنگ هاى دوران مماليك و از سنگ هاى بسيار بزرگ است. نيمى از ديواره هاى شمالى، شرقى و غربى از كليسا و معبد باقى مانده از دوران قبل از اسلام است و نيمه فوقانى ديواره ها در دوره وليد و دوره هاى بعد افزوده شده است. وليد بر ديواره ها سقف بنا كرد و آن را بر ستون هاى سنگى به سبك گوتيك يا نعل اسبى استوار ساخت. در دوره


1- حسن ابراهيم حسن، همان كتاب، ج 1، ص 525 به بعد.
2- نعيمى، الجامع الأموى، ص 99 و 100؛ ابن عمرى، همان كتاب، ص 60 و 61؛ در فضائل مسجد اموى گفته اند: منظور از« وَ التِّينِ» در قرآن كريم مسجد دمشق است. چون تعدادى در اين مسجد درختى از تين يا انجير ديده بودند كه قبل از بناى وليد وجود داشته است.

ص: 64

مماليك سقف ديواره هاى غربى با نقاشى هايى به رنگ طلايى كه در عربى آن را «فسيفساء» مى گويند، تزيين گرديد. متأسفانه فسيفساء بيشتر سقفها به مرور تخريب شده و اكنون جز بخشى از آن باقى نيست.

تصاوير شماره 6 و 7

1- آثار داخل مسجد اموى

1- قبّه ها و گنبد

اشاره

در صحن سه قبه و گنبد كوچك ساخته شده است.

1/ 1. قبّة المال

اين قبه در 172 هجرى توسط امير دمشق «فضل بن صالح بن على العباس» پسر عموى منصور عباسى ساخته شد و چون اموال و ذخاير مسجد را در آن نگهدارى مى كردند، به «قبة المال» معروف گرديد. «(1)» اين قبه در غرب صحن مسجد قرار دارد كه بزرگتر از دو قبه ديگر است. هشت ستون مستطيل از مرمر بر زير گنبد مذكور قرار دارد.

اين قبه و يا مخزن داراى نقاشى هاى زيبا و مزيّن به فسيفساء است.

تصوير شماره 8

2/ 1. قبّة الغواره

اين قبه در وسط صحن قرار دارد و در 369 هجرى ساخته شده است. در زلزله سال 1173 هجرى تخريب گرديد و عثمان پاشا به سال 1182 هجرى آن را بازسازى كرد. اين گنبد كوچك، بر شش ستون از سنگ مرمر قرار داد.

گنبد ياد شده به «صخره قربان» نيز معروف بوده است. گويند حضرت هابيل قربانى خويش را، كه گوسفندى بود، بر اين صخره قرار داد. چون مورد قبول حق قرار گرفت، به وسيله آتش سوخت و قربانى قابيل كه گندم بود پذيرفته نشد و به همان حال باقى ماند، لذا به برادرش حسادت ورزيد و او را در كوه قاسيون به قتل رسانيد. از آن روز اين مكان به


1- . نعيمى، همان كتاب، ص 113

ص: 65

صخره قربان معروف شد. «(1)»

3/ 1. قبّة الساعات

اين قبه در شرق صحن اموى و كنار «باب الساعات» قرار دارد كه در قرن پنجم هجرى ساخته شده و محل استقرار ساعت آبى مسجد بوده است. «(2)»

اين ساعت كه دوازده استوانه پلاستيكى مدوّر داشت و بر محورى به سقف قبة الساعات تعبيه شده بود، به وسيله آب كار مى كرد و پر شدن هر يك از اين استوانه ها، نشانه يك ساعت بوده است. سازنده ساعت مذكور، محمد بن عبدالكريم، حارثى دمشقى بود كه در بسيارى از علوم از جمله هندسه، رياضى، نجوم و طب استاد بوده است. وى در سال 559 هجرى وفات يافت. «(3)»

صفدى سازنده آن را رضوان خراسانىِ ساعاتى دانسته، كه از خراسان به شام آمده است. «(4)» گفتنى است كه ساعت پيش گفته در زمان ملك عادل نورالدين محمود زنگى نصب شد و ازآن هنگام، كسانى متولّى حفظ و اداره آن بوده اند. اكنون ساعت كه در وسط صحن جامع اموى قرار دارد، از كار افتاده ولى ادوات آن همچنان بر جاى مانده است.

تصوير شماره 9

4/ 1. قبّة النسر يا عقاب

قبّة النسر يا گنبد عقاب بر فراز شبستان، از سنگ مرمر ساخته شده است؛ در زير اين گنبد، سه گنبد كوچك وجود دارد؛ گنبدى كه به محراب و گنبدى ديگر به ديوارى كه در سمت صحن قرار دارد متصل است و سوّمين گنبد نيز زير گنبد مرمر و بين آن دو است.

مجموع اين گنبدها به همراه دو سقف پيرامونى بر فراز شبستان، شكل يك عقاب را تشكيل مى دهند كه گنبد بزرگ سر اين پرنده و دو سقف شيب دار اطراف آن در شرق و


1- مسعودى، مروج الذهب، حاشيه، ج 2، ص 112؛ نصرالدين البحره، دمشق الأسرار، ص 12 به نقل از عبدالوهاب المقدسى.
2- مطيع الحافظ، الجامع الأموى، ص 18
3- نعيمى، همان كتاب، ص 114 و 115
4- پيشين همان جا؛ ابن عمرى، همان كتاب، ص 70

ص: 66

غرب، دوبال او هستند، گويى اين پرنده ميان آسمان در حال پرواز است. وجه تسميه آن به نسر يا عقاب نيز به همين علت است.

تصوير شماره 10

2- درهاى مسجد اموى

در دوران معاويه، پيش از آن كه جامع اموى به شكلى كه در دوران وليد ساخته شده تبديل شود، چهار دروازه به نام هاى: 1. المسكيه 2. باب العماره 3. باب النوفره 4. باب الخلفا ساخته بودند. وجه نامگذارى آن ها بدين گونه است:

1. «باب المسكيه» گفتند چون بوى مشكى كه از سر حضرت اباعبداللَّه عليه السلام- كه بر اين دروازه گذاشته بودند- به مشام مى رسيد.

2. «باب العماره» محل ورود حضرت زينب و اسراى كربلا بوده است. گويند آن حضرت، از اين دروازه تا مصلّا و محرابِ مسجد، شش مرتبه از فرط خستگى و شدت مصيبت بر زمين نشستند.

3. «باب النوفره»، به محله قديمى شام منتهى مى شد و گويند سر شهداى كربلا از اين دروازه وارد مسجد شده است.

4. باب الخلفا خوانده شد، زيراكه راه ورود خلفاى اموى به داخل مسجد بود.

درهاى كنونى مسجد عبارتند از:

1/ 2. باب الزياده؛ در سمت ديوار قبله و جنوب مسجد، كه در دوره عثمانى به «باب العنبرانيين» و بعدها نيز به «باب القوافين» مشهور شد. كاخ معاويه معروف به «قصرالخضراء» در كنار آن قرار داشته است. «(1)» اين در، از سمت قبله به داخل شبستان باز مى شود. در بيرون آن نيز بازار طلا فروشان است.

2/ 2. باب الناطفين؛ در شمال مسجد قرار دارد كه به «باب الفراديس» و «باب العماره» نيز معروف است. «(2)» در كنار ديوار خارجى اين در، «مدرسه سميساطيه» و «خانه


1- ابن جبير، الجامع الأموى، ص 22
2- پيشين، همان جا؛ ابن بطوطه، همان كتاب، ص 66

ص: 67

عمر بن عبدالعزيز» قرار داشته كه اكنون به «معهدالدراسات الشرعيه» تبديل شده است.

3/ 2. باب الساعات؛ باب الساعات كه در شرق مسجد قرار دارد. از آن رو، آن را «باب الساعات» گفته اند كه در مقابل آن قبة الساعات را ساخته بودند.

4/ 2. باب الحميديه؛ اين درب در مقابل بازار حميديه قرار دارد كه در غرب مسجد واقع شده و در كنار اين درب، غزاليه و محل تدريس امام محمّد غزالى قرار داشته است.

3- مأذنه هاى جامع اموى

اين مسجد داراى سه مأذنه بزرگ است كه از سنگ و به صورت مربع ساخته شده و در سمت شمال، جنوب غربى و جنوب شرقى قرار گرفته است.

1/ 3. مأذنه شرقى؛ اين مئذنه به «منارة البيضاء» و «مناره عيسى» معروف است.

گويند حضرت عيسى عليه السلام در آخرالزمان بر اين مأذنه فرود خواهد آمد. در گذشته سنگى در كنار آن بوده كه مى پنداشتند قطعه اى از همان سنگ است كه موسى با عصاى خود بر آن زد و دوازده چشمه از آن جارى شد. «(1)» نعيمى در قرن نهم كتيبه اى يونانى به تاريخ 224 قبل از ميلاد بر روى مئذنه شرقى مشاهده كرده است. «(2)» بنابراين، روشن است اين مناره متعلق به كليسا و بناى قبلى آن بوده است.

2. مأذنه شمالى؛ اين مئذنه به «العروس» مشهور است. آن را بدين جهت عروس گفته اند كه در زمان هاى قديم، مردم به هنگام اجراى مراسم عروسى و جشن ها، با نصب چراغ و آويزان كردن دستمال ها و پارچه هاى رنگارنگ، آن را تزيين مى كرده اند و معتقد بودند اين عمل باعث بركت خواهد شد.

3. مأذنه غربى؛ به مئذنه «آق باى» معروف است. «(3)» زاليه يا محل تدريس امام محمد


1- مسعودى، همان كتاب، ج 2، ص 118
2- نعيمى، همان كتاب، ص 28
3- قتيبه شهابى، مأذن دمشق، صص 57، 65

ص: 68

غزالى در كنار اين مأذنه بوده است. اين محل كه شبستانى كوچك است. امروزه در مجاورت درِ غربى؛ يعنى راه ورود به مسجد در انتهاى بازار حميديه قرار دارد.

تصوير شماره 11

4- آثار و مقام انبيا در جامع اموى

1/ 4. قبر و مقام هود عليه السلام

در روضة الأنام آمده است كه مقبره «حضرت هود» در ديوار جنوبى (ديوار قبله شبستان) مسجد اموى است. بسيارى از مورخان دمشق گفته اند كه قبر هود در اينجا است و بعضى گفته اند در اينجا سنگ قبرى بوده كه بر آن نوشته شده بود: «من هود بن جلود بن عاد ... هستم كه به رسالت نزد قوم خود آمدم و مدّت عمرم را نزد آنان بودم، مرا تكذيب كردند و خداوند ايشان را به بادى شديد عذاب كرد. «(1)»

اين مكان در سمت چپ «مقام رأس يحيى» يعنى در مقابل ستون چهارم، در ديوار قبله از سمت شرق شبستان قرار دارد و بر سنگ ديوار قبله به خطى زيبا در زمينه دايره اى سبز نوشته شده است: «هذا مَقام هُود النّبي عليه السلام» در اين مكان كتيبه اى در دوران وليد يافت شد كه وقتى ترجمه كردند، پند و اندرزهايى از حضرت هود بوده است. «(2)»

بعضى گويند: اين جا معاويه اول مدفون شده است كه ممكن است بنى اميه چون از خوارج وحشت داشته اند او را در ديواره قبله مسجد مدفون كرده باشند. «(3)»

2/ 4. مقام حضرت خضر عليه السلام

گويند حضرت خضرِنبى عليه السلام در مسجد اموى همواره عبادت مى كرده است. «(4)» مكان آن در سمت شرقى قبله (جنوب شرقى) نزديك مأذنه شرقى بوده است. اكنون نزديك به


1- فهرى زنجانى، مراقد اهل بيت در شام، ص 24
2- ابن عمرى، همان كتاب، ص 47
3- گفتنى است قبرى نيز درپشت جامع اموى، دركوچه معاويه منسوب به معاويه است كه ذكر خواهد شد. همچنين ابن بطوطه قبرى در يمن كه به حضرت هود منسوب بوده را ديده است الرحله، ص 65
4- ابن حورانى، زيارات الشام، صص 14 و 15

ص: 69

محراب اصلى مسجد و به موازات مقام هود بر ديوار قبله عنوان «هذا مقام خضر النبى» بر دايره اى سبزرنگ ديده مى شود. گفتنى است مقام حضرت خضر در بسيارى ازنقاطسوريه ديده مى شود. آن حضرت بر اساس روايات، تا ظهور حضرت مهدى (عج) زنده هستند.

3/ 4. مكان نزول عيسى عليه السلام

مسلم از اوس بن اوس و او از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نقل كرده است كه حضرت عيسى بن مريم، كنار مناره شرقى دمشق؛ يعنى جامع اموى نزول خواهد كرد و كنار آن مناره، قطعه سنگى كه حضرت موسى در «كوه طور» با عصاى خود بر آن زد و دوازده چشمه جارى شد، وجود دارد. «(1)»

4/ 4. مقام و محل دفن سر يحيى عليه السلام

حضرت يحيى عليه السلام، به قدرت الهى، از پدر و مادر پيرى است كه اميد به فرزند نداشتند. خداوند يحيى را در كودكى علم و حكمت عنايت كرد؛ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً .... وى از دوران جوانى با عفت و با تقوى بود. همواره در «مسجد الاقصى» به عبادت و رياضت مشغول بود و از اختلاط با اهل دنيا پرهيز مى كرد. او به هنگام بعثت عيسى عليه السلام نبوت ايشان را شهادت داد و در همين دوران بود كه به دستور پادشاه بنى اسرائيل به قتل رسيد.

قتل وى بدين سبب بود كه در ميان قوم بنى اسرائيل پادشاهى به نام «سردوس» از همسرش، دخترى به غايت زيبا داشت. اين زن كه بسيار مفسد و پليد بود، همواره مى كوشيد تا مانع ازدواج شوهرش با زنى ديگر شود، لذا از او مى خواست كه دختر خود را به نكاح خويش درآورد! پادشاه خدمت حضرت يحيى عليه السلام رفت تا نظر شرع را در مورد ازدواج با دختر خود سؤال كند. يحيى عليه السلام آن را جايز ندانست، همسر پادشاه كه بدين علت كينه يحيى عليه السلام را به دل گرفته بود، شوهرش را به قتل حضرت يحيى عليه السلام تحريك كرد. پادشاه نيز دستور داد تا سر يحيى را از بدن جدا سازند.

بر اساس روايتى، پس از شهادت او، خداوند فردى بى رحم را بر بنى اسرائيل مسلط


1- پيشين، همان جا.

ص: 70

ساخت و او در بيت المقدس هفتاد هزار نفر از بنى اسرائيل را كشت. «(1)»

از «زيد بن واقد» كه سرپرست ساختمان و بناى جامع اموى در دوره وليد بود، نقل شده است كه: من به هنگام كار در جامع اموى شكافى در ديوار يافتم و به وليد بن عبدالملك گزارش دادم. وى آمد و آن را بررسى كرد. در داخل آن شكاف، صندوقى بود، وقتى آن را گشوديم، در داخل سبدى سرى بريده يافتيم. بر روى آن سبد نوشته شده بود: «هذا رَأسُ يَحْيىَ بْنِ زَكَريا». وليد فرمان داد آن را بر جاى خود گذاشته، ستون هايى بر آن قرار داديم. «(2)» از «وليد بن مسلم» نقل شده كه آن سر را از زير گوشه اى از زواياى ديوار قبله به دست آورديم كه پوست و مو داشت و هنوز تغيير نيافته بود.

گويند سر يحيى عليه السلام در ابتدا از دمشق به «بعلبك» منتقل شد و پس از آن به حمص و آنگاه در قلعه حلب قرار داده شد. هنگام تسلّط مغول بر حلب و قلعه آن، اين سر به مكان جامع دمشق منتقل گرديد. «(3)»

اكنون مدفن رأس يحيى عليه السلام در داخل شبستانِ جامع اموى و نيمه شرقى آن- كه پيش تر كليسا بوده و بعد به مسجد اضافه شده- قرار گرفته است. مقام به صورت مربع با 22 ستون سنگى سفيد ساخته شده كه حدّ فاصل ميان آن ها پنجره هايى ضريح مانند قرار گرفته است. بر بالاى اين مقام، گنبدى كوچك ميان دو ستون، كه با رنگ سبز تزيين شده، استقرار يافته است. داخل مقام، سنگ قبر بزرگى است كه با پارچه اى سبز رنگ پوشانيده شده و فاصله مقام تا ديوار قبله، حدود ده متر است.

تصوير شماره 12

5- شبستان جامع اموى

اشاره

شبستان مسجد، بيست ستون در سمت شرق و بيست ستون در سمت غرب دارد و


1- زين العابدين شيروانى، رياض السياحه، ج 2، صص 478 و 479
2- ابن حورانى، زيارات الشام، صص 16 و 17؛ نعيمى، الدارس فى تاريخ المدارس، ج 2، ص 286؛ ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، ج 2، ص 10؛ ابن عمرى، همان كتاب، صص 58 و 97
3- نعيمى، الجامع الأموى، صص 97 و 98

ص: 71

چهار ستون اصلى و بزرگ به ابعاد 3* 2 متر در وسط آن قرار يافته كه پايه هاى گنبد بزرگ مسجد؛ يعنى «قبّة النسر» را تشكيل مى دهد. ارتفاع داخلى اين گنبد بيش از سى متر است و همه از سنگ و با گچ سفيد تزيين و بازسازى شده است. بر روى چهل ستون مذكور، چهل ستون كوچك ديگر قرار دارد. اين ستون ها به صورت هلالى شكل هستند كه سقف مسجد را- كه شايد بتوان گفت بلندترين سقف موجود در ميان مساجد جهان است- نگه داشته اند.

شبستان جامع، همانند صحن و ساير قسمت هاى ديگر، از معمارى بسيار عالى برخوردار است. شبستان سه در دارد. در جنوبى آن يكى از ابواب اصلى مسجد است به خارج از مسجد؛ يعنى سوق الصاغه و بازار طلافروشان كنونى باز مى شود.

تصوير شماره 13

1/ 5. محراب هاى چهار گانه

شبستان مسجد اموى، چهار محراب دارد كه مخصوص گروه هاى چهارگانه اهل سنت است. يكى از آن ها در وسط و دو محراب ديگر در سمت راست آن و محرابى نيز در سمت چپ آن قرار دارد. محراب وسط، كه اصلى و بزرگتر از بقيه است، مخصوص مالكى ها است. محراب هاى سمت راست از حنفى ها و حنبلى ها و محراب سمت چپ نيز از آنِ شافعى ها است. در عصر مماليك، در هر چهار محراب نماز مى گزاردند. «(1)»

محراب مالكى ها كنار منبر واقع شده و به محراب الصحابه نيز معروف است. اين نخستين محراب مسلمانان در صدر اسلام بوده كه در بناى آغازين مسجد ساخته شده و مالكى ها تا قرن هشتم در آن نماز مى گزاردند. گفتنى است هريك از اين محراب ها مؤذن، مدرس، امام و جماعتى از فقها داشته اند كه در كنار آن به تدريس و خطابه مى نشسته اند. «(2)»

تصوير شماره14


1- اكرم العلبى، دمشق بين عصر مماليك و عثمانى، ص 166
2- ابن عمرى، همان كتاب، ص 67؛ ابن بطوطه، همان كتاب، ص 64

ص: 72

2/ 5. مصحف عثمانى

در گوشه شرقى محراب اصلى مسجد، مخزنى است كه صندوق بزرگى داخل آن قرار دارد و در اين صندوق يكى از قرآن هاى عثمان- خليفه سوم- نگه دارى مى شود.

اين قرآن در دوران وى به شام فرستاده شده بود. در روزهاى جمعه اين مخزن باز و مردم آن قرآن را تبرّك مى كنند. «(1)» البته به نظر نمى رسد اين قرآن همان قرآن دوران خليفه سوم باشد؛ زيرا چنانكه در شرح آتش سوزى هاى جامع اموى خواهيم گفت، آن قرآن در آتش سوخته است.

3/ 5. منبر مسجد

در كنار محراب اصلى، منبرى بسيار زيبا و بى مانند و يكپارچه از سنگ مرمر ساخته شده است. اين منبر كه در صدر اسلام از چوب بوده، در سمت راست محراب كنونى مسجد قرار دارد و بربالاى آن قبّه كوچكى موجود است. منبر مذكور، از آثار معمارى دوره عثمانى هاست.

4/ 5. جايگاه اسيران كربلا

در مقابل محراب و منبر اصلى مسجد اموى در شبستان،- بين دو ستون اصلى مسجد- جايگاهى از سنگ با نرده هاى چوبين ساخته شده است. اين مكان به صورت مربع مستطيل با ابعاد 12* 6 متر و ارتفاع چهل سانتى متر است. گويند اين جا مكان نشستن اسراى اهل بيت و نماز گزاردن امام سجاد عليه السلام بوده است.

5/ 5. محل غسل تعميد مسيحيان

همانگونه كه در شرح تاريخ جامع اموى گفته شد، نيمى از آن (نيمه شرقى) كليسا بود و سپس توسط وليد به نيمه ديگر آن الحاق و كليساى مذكور تخريب شد. دراين نيمه و كنار درِ ورودى شرقى شبستان به فاصله بيست مترى، بقاياى استوانه و چاهى است كه


1- مطيع الحافظ، الجامع الاموى، ص 22؛ العلبى، همان كتاب، ص 166؛ نعيمى، الدراس فى تاريخ المدارس، ج 2، ص 307؛ ابن بطوطه، همان كتاب، ص 64

ص: 73

مسيحيان فرزندان خود را در آن غسل تعميد مى داده اند. اين مكان نزد آنان از ارزش خاصى برخوردار بوده است. اكنون اين چاه و استوانه هاى آن، كه از مرمر ساخته شده، موجود ولى چاه آن پوشيده شده است. گويند سر مبارك حضرت يحيى را در اين چاه شستشو و غسل داده اند.

6- مقام رأس الحسين عليه السلام

هنگامى كه كاروان اسرا و سرهاى بريده شهدا را به سمت دمشق مى بردند، سر مبارك امام حسين عليه السلام در پايان همه سرها و مقابل زنان و اهل بيت حركت داده مى شد.

پس از ورود كاروان، يزيد (لعنة اللَّه عليه)، سر مبارك را طلبيد، آن را در حالى كه در تشتى از طلا بود، در مقابل او گذاشتند، زنان در پشت آن نشسته، سكينه و فاطمه به آن مى نگريستند و مى گريستند. سپس مردم به داخل مسجد آمدند، يزيد با چوب بر دندان هاى مبارك مى زد «(1)» و مى گفت: امروز در مقابل روز بدر! «(2)»

ابو برزه اسلمى به يزيد مى گفت: اين چوب را از لب ها بردار كه پيامبر صلى الله عليه و آله را ديدم بر اين لب ها بوسه مى زد. «(3)» آنگاه به فرمان يزيد سر مبارك را از مجلس بيرون برده و به همراه ساير سرهاى شهدا، سه روز بر باب القصر آويزان كردند. «(4)» پس از آن مدت، سر مبارك امام حسين عليه السلام را پايين آورده و در گوشه شمال شرقى مسجد در اتاقكى قرار دادند. اين سر چند روز در اين مكان قرار داشت. بعدها در آن جا به ياد بود اين حادثه غم انگيز بقعه اى ساختند كه به «رأس الحسين عليه السلام» مشهور شد. «(5)»


1- طبرى، تاريخ الطبرى، ج 6، ص 267؛ ابن اثير، الكامل فى تاريخ، ج 4، ص 35؛ ابن كثير، البداية و النهايه، ج 8، ص 192
2- در روز بدر بسيارى از بزرگان بنى اميه به دست على عليه السلام و سپاه اسلام كشته شدند و اين كينه اى بود كه آل ابى سفيان و بنى اميه همواره از بنى هاشم به دل داشتند. سخن وى كه بيانگر كينه هاى جاهلى است بدين معنى است كه انتقام روز بدر را امروز گرفته ايم.
3- طبرى، همان كتاب، ج 6، ص 267؛ ابن صباغ مالكى، الفصول المهمه فى معرفة الائمه، ص 183؛ باقرشريف القرشى، حياة الامام حسين، ج 3، ص 374
4- خوارزمى، مقتل الحسين، ج 2، ص 75؛ ابن كثير، همان كتاب، ج 8، ص 204
5- نويرى، نهاية الارب فى فنون الادب، ترجمه مهدوى دامغانى، ج 7، صص 205- 203؛ ابن بطوطه، الرحله ص 65

ص: 74

اين مكان در كنار محراب و مسجد «امام زين العابدين عليه السلام» در داخل اتاقى به ابعاد 4* 3 متر قرار دارد و در جدار داخلى گنبد آن، اسامى ائمه نقش بسته است. در داخل شبستان مقام امام سجاد عليه السلام قابى از نقره و بسيار كوچك به اندازه سر يك انسان در داخل ديوار به ياد محل قرار دادن سر مبارك حضرت جاسازى شده است. در سمت چپ اين قاب نقره اى، شبستان و يا اتاقى كه از آن ياد كرديم به وسيله درى آهنين جدا مى شود. در سمت چپ آن ضريحى كوچك از نقره و به صورت مستطيل با ابعاد 5/ 1* 1 متر ديده مى شود. داخل اين ضريح، پايه اى مستقر شده و بالاى آن سنگى با پوشش قرمز رنگ كه قرار داده شده است.

در باره محل دفن سر نواده پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اختلاف است. مورّخان شيعه معتقدند كه سر مبارك آن حضرت به وسيله حضرت سجاد عليه السلام به كربلا باز گردانيده و كنار جسد مطهّر آن حضرت به خاك سپرده شده است. «(1)» بعضى از آنان نيز معتقدند كه در كنار بدن مقبره حضرت على عليه السلام در نجف اشرف مدفون شده و لذا در بالاى سر امام على عليه السلام زيارت امام حسين عليه السلام نيز سفارش شده است. «(2)»

در اين ميان، كسانى چون ابن جوزى، ابن اياس، قلقشندى، مقريزى و ساير مورخان اهل سنت گفته اند سر مبارك در خزانه يزيد بود، سپس او را كفن كرده و در باب الفراديس (نزديك حرم حضرت رقيه) به خاك سپردند. بعدها خلفاى فاطمى آن را از باب الفراديس به عسقلان مصر و سپس به قاهره منتقل كردند و در قصر زمرد به خاك سپردند كه اكنون مقام رأس الحسين عليه السلام در آنجا معروف است. «(3)»


1- ابن شهر آشوب، المناقب الائمه، ج 2، ص 200؛ سبط بن جوزى، تذكرة خواص الامه فى معرفة الائمه، ص 150؛ فتال نيشابورى، روضة الواعظين، ص 165؛ ابن طاووس، اللهوف على قتلى الطفوف، ص 112
2- مجلسى، بحارالأنوار، ج 45، ص 178 و ج 100، صص 293- 257؛ عباس قمى، سفينةالبحار، ج 1، ص 492
3- محمد زكى ابراهيم، مراقد اهل بيت بالقاهره، صص 45- 27؛ رأس الحسين در قاهره يكى از اماكن زيارتى و مقدس مردم است كه در داخل مسجدى قرار دارد و ضريحى پيرامون آن را احاطه كرده است. از اول تا 15 شعبان هر سال در رأس الحسين قاهره مردم كه از اهل سنت و شافعى هستند، تولد امام حسين عليه السلام را جشن مى گيرند.

ص: 75

تصوير شماره 15

روايت ديگرى حاكى است كه سر مبارك تا دوران سليمان بن عبدالملك در خزانه بنى اميه بود و او دستور داد سر را آوردند، در حالى كه تنها استخوان سفيدى از آن باقى بود و داخل كيسه اى قرار داشت. پس از معطر ساختن، آن را كفن كرده و در قبرستان مسلمانان (احتمالًا باب الصغير) به خاك سپردند. پس از آن كه عمر بن عبدالعزيز به خلافت رسيد، از محل دفن سر جويا شد و آن محل را شكافت و سر را برداشت و كسى نمى داند چه كرد؟ بعضى معتقدند به كربلا فرستاد تا در كنار بدن مطهر به خاك سپرده شود. «(1)» در هر حال، اين مكان يكى از شريف ترين اماكن است.

7- محراب و مقام حضرت زين العابدين عليه السلام

هنگامى كه امام سجاد عليه السلام در مسجد اموى، در حال اسارت بودند، در شمال شرقى جامع و كنار در شرقى آن، در مكانى به تهجّد و عبادت مى پرداختند.

ابن عساكر گويد آن حضرت هر شب و روز در اين مكان هزار ركعت نماز مى گزاردند. «(2)» نمازگاه امام سجاد عليه السلام كه پس از شبستان بزرگى قرار داشته و داراى محرابى زيبا از سنگ به وسيله محفظه اى شيشه اى حفاظت مى شود. اين محراب در مجاورت رأس الحسين عليه السلام قرار دارد.

8- مَشاهد خلفاى راشدين

در زواياى چهارگانه مسجد، چهارمشهد به نام سه خليفه وامام على عليه السلام موجود است:

1/ 8. مشهد ابى بكر؛ در شرق ديوار قبله، كه در آن تعدادى كتب و خزائن وقف بوده است.

2/ 8. مشهد على عليه السلام؛ در شمال شرقى مسجد، همان جا كه اكنون مقام رأس


1- نويرى همان كتاب، ج 7، صص 213- 208
2- ابن حورانى، زيارات الشام، صص 21- 20

ص: 76

الحسين عليه السلام قرار دارد. درداخل مشهد على عليه السلام مكانى به نام «السجن» بوده است. گويند امام سجاد عليه السلام هنگامى كه بر ضدّ يزيد سخنانى ارائه كردند، در آن جا محبوس شدند.

3/ 8. مشهد عمر؛ در غرب ديوار قبله مسجد بوده و اكنون به مشهد عروه معروف است. در اين مكان جماعتى از علما به درس نشسته و كتب و خزائنى در آن داشته اند.

4/ 8. مشهد عثمان؛ در سمت شمال مسجد بوده و نايبِ سلطان، بر سمت پنجره آن و حاكم شافعى به سمت راست آن نماز مى گزاردند. به اين مكان كلاسه نيز گفته مى شد كه به مدرسه كلاسه در پشت جامع اموى راه داشت.

در اين مشاهد، علماى مذاهب اسلامى به تدريس پرداخته و يا براى حل مشكلات به واليان مشاوره مى رسانده اند.

آتش سوزى هاى جامع اموى و بازسازى هاى آن

جامع اموى در دوران هاى مختلف دچار آتش سوزى شده و قسمت هاى عمده اى از آن از ميان رفته، ولى دوباره بازسازى شده است.

1. نخستين آتش سوزى

در نيمه شعبان 461 هجرى رخ داد. علت آن درگيرى ميان سپاهيان امير سپاه مصر؛ يعنى بدرالجمالى در دمشق بوده است. دسته اى از آنان خانه اى در مجاورت جامع اموى را به آتش كشيدند و لذا آتش به مسجد سرايت كرد. مردم بلافاصله به خاموش كردن آن اقدام كردند ولى آتش از صحن گذشت و به شبستان و محراب و بالاى قبه رسيد. «(1)»

2. دوّمين آتش سوزى

در 740 هجرى به واسطه آتش سوزى كه در بازار «طرائفيين» در مجاورت جامع رخ داد، آتش به ديوار قسمت معروف به مشهد ابى بكر سرايت كرد و به مناره شرقى


1- ابن عمرى، همان كتاب، ص 71؛ اكرم العلبى، همان كتاب، ص 288؛ ابن كثير، همان كتاب، ج 12، ص 97 و 98؛ نعيمى، الجامع الأموى، ص 119

ص: 77

رسيد. «(1)» البته نسبت به نخستين آتش سوزى، خسارات و خرابى كمترى داشت و بلافاصله مناره آن نيز مرمّت شد.

3. سومين آتش سوزى

در شعبان 803 هجرى رخ داد ولى خسارت فراوانى ببار نياورد «(2)» كه علت آن روشن نيست.

4. چهارمين آتش سوزى

در سال 884 هجرى، باز جامع اموى دچار حريق گرديد، «(3)» كه علت آن نيز روشن نشد.

5. پنجمين آتش سوزى

در روز شنبه چهارم ربيع الثانى 1311 هجرى حريق بزرگى در مسجد رخ داد و علت آن نيز تعمير سقف صحن غربى بود كه به وسيله جرقه اى سقف آتش گرفت؛ و شبستان غربى به كلى سوخت ولى در 1316 هجرى دوباره تعمير شد؛ رأس يحيى عليه السلام و رأس الحسين عليه السلام نيز كه دچار حريق شده بود تعمير گشت. گويند در اين آتش سوزى مصحف عثمان كه به خط كوفى بوده و از مسجد عقيق در بُصرى آورده شده بود، سوخت.

در 1317 هجرى نيز قسمت شرقى مسجد و در سال 1320 هجرى قسمت غربى آن تعمير گرديد. از بناى قديم اين قسمت ها جز دو ديوار و بعضى از كتيبه هاى سلاجقه، و ايوبيان و مماليك چيزى باقى نماند. به جاى منبر و محراب آن كه سوخته بود محراب جديدى ساختند. تمامى اين تعميرات به دستور سلطان عبدالمجيد عثمانى انجام گرديد. «(4)»

تصوير شماره 16


1- ابن عمرى، همان كتاب، ص 135 و همچنين الدراس فى تاريخ المدارس، ج 2، ص 302
2- اكرم العلبى، همان كتاب، ص 288
3- پيشين، همان جا.
4- مطيع الحافظ، حريق الجامع الأموى، صص 13 و 59؛ اكرم العلبى، همان كتاب، ص 288

ص: 78

سير تاريخى توسعه و بازسازى جامع اموى

از هنگام بناى جامع اموى، در قرون مختلف، تعميرات و اصلاحاتى در آن انجام گرفته و گاهى نيز توسعه يافته است. از جمله:

1. سال 160 ه. ق.- ساخت گنبد شرقى در صحن (صخره قربان).

2. سال 172 ه. ق.- ساخت گنبد غربى به نام قبّة المال.

3. سال 396 ه. ق.- ساخت گنبد نوفره مقابل باب جيرون (باب ساعات).

4. سال 475 ه. ق.- تعمير گنبدها و طاق ها در ايام پادشاه سلجوقى تتش بن آلب ارسلان.

5. سال 503 ه. ق.- تعمير رواق شمالى.

6. سال 555 ه. ق.- تجديد مناره عروس.

7. سال 565 ه. ق.- اصلاح و تجديد داخل.

8. سال 602 ه. ق.- سنگفرش مرمر كف مسجد.

9. سال 607 ه. ق.- تعمير درهاى جامع اموى.

10. سال 607 ه. ق.- فواره مسجد.

11. سال 613 ه. ق.- ترميم قبه نسر (عقاب).

12. سال 614 ه. ق.- اتمام شبستان هاى داخلى.

13. سال 617 ه. ق.- ساخت محرابى براى حنبلى ها در رواق سوم (غربى) در داخل شبستان، كه اكنون موجود است.

14. سال 668 ه. ق.- تعمير و سنگ مرمر ستون ها و ديوارها.

15. سال 727 ه. ق.- تزيين ديوار شمالى جامع با سنگ مرمر.

16. سال 729 ه. ق.- تزيين ديوار قبله جامع با سنگ مرمر. «(1)»


1- نك: نعيمى، الجامع الاموى، صص 128- 122؛ اكرم العلبى، همان كتاب، صص 289 و 290

ص: 79

نقشه

ص: 80

5- ساير مساجد تاريخى و مشهور دمشق

اشاره

پس از فتح دمشق، حكّام اسلامى و بزرگان شهر در طى قرون مختلف، اهتمامى ويژه به بناى مساجد داشتند و اكنون هزاران مسجد در اين كشور بيانگر سير تحولات فرهنگى و تمدّن اسلامى در آن است كه در اين جا پس از جامع اموى به چند مسجد مشهور و تاريخى اشاره مى گردد:

1. مسجد السّادات

از كهن ترين مساجدِ دمشق، پس از جامع اموى، «مسجد السادات» است.

مكان آن قبل از اسلام همانند جامع اموى كليسا بوده و پس از فتح دمشق به مسجد تبديل شد. اين مسجد در قرن سيزدهم هجرى بازسازى شده است.

«مسجد الصغير» و «جامع الحمادى» از اسامى ديگر آن است، «(1)» داراى مناره اى كوچك بوده و در نزديكى «باب توما»- در محله مسيحى نشين دمشق- قرار دارد و دير لاتين نيز كنار آن واقع است.

2. جامع بابُ المُصَلّى

يكى از مساجد بسيار قديمى دمشق، كه هم زمان با مسجد السادات و پس از جامع اموى ساخته شده، جامع باب المصلى است. بناى كنونى آن از عصر سلجوقى و سال 497


1- قتيبه شهابى، اسواق دمشق، ص 287

ص: 81

هجرى است. اين مسجد در «سوق المصلى» يعنى بين السويقه و ميدان يرموك در مسير باب الصغير ساخته شده است. «(1)»

3. مسجد الاقصاب: القصب

اين مسجد در سمت «باب الفراديس» و خيابان اصلى مسير حرم حضرت رقيه و حدود پانصد متر پايين تر از «سوق العماره» قرار دارد. در اين مكان سرهاى شهداى «مرج عذراء» يعنى حجر بن عدى و يارانش را به خاك سپرده اند. «(2)» اسامى هفت تن از شهدا بر كتيبه اى در بالاى اتاقكى، كه در سمت راست راهروى مسجد است، ديده مى شود. اين مسجد امروزه به «جامع منجك» نيز معروف است. بناى آن را به امير ناصر الدين بن منجك نسبت مى دهند كه وى مكان آن را تخريب و جامع بزرگى در سال 721 به جاى آن ساخت. «(3)» گفتنى است بدن هاى اين شهدا در مرج عذراء كنونى، در 36 كيلومترى دمشق قرار دارد. «(4)»

4. مسجد ابىّ بن كعب انصارى

مسجد ابى بن كعب انصارى به سال پانصد هجرى ساخته شده است و داراى دوگنبد سبز و يك مناره كوچك است. ديوارهايش كوتاه و با سنگ هاى سفيد و سياه كه گويا در دوره عثمانى ترميم گشته است. مكان آن در يكصد مترى باب شرقى و كنار ميدان باب شرقى است. «(5)» امروزه در آن نمازهاى پنجگانه اقامه مى گردد.


1- پيشين، ص 434
2- نعيمى، الدارس فى تاريخ المدارس، ج 2، ص 264؛ حجر بن عدى و يارانش از شيعيان خاص امام على عليه السلام بودند كه توسط زياد بن اميه به شهادت رسيدند.
3- پيشين، ج 2، ص 332
4- بنگريد به ص 160 از كتاب حاضر.
5- يوسف بن عبدالهادى، ثمار المقاصد فى ذكر المساجد، ص 191

ص: 82

5. جامع قيمريه

اين جامع كه ابتدا مدرسه بوده، در 665 هجرى به وسيله امير «سيف بن فوارس قيمرى»، حاكم دمشق ساخته شده است. اكنون مدرسه اى براى طلاب و مسجدى براى عامه است. مكان آن در سوق القيمريه، حدود ده متر بالاتر از جامع فتحيه است. بازار قيمريه در سمت شرق جامع اموى و در كوچه «رابعة العدويه» قرار دارد كه از در شرقى جامع اموى مى توان به آن بازار راه يافت.

6. جامع ابى دردا

مسجد ابى دردا در داخل قلعه دمشق (كنار بازار حميديه) است. «(1)» مسجدى است بسيار كوچك كه در گوشه شمال شرقى آن مقام صحابى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله قرار دارد. بر ديواره اين مسجد كتيبه اى با تاريخ 333 هجرى و به خط كوفى است كه اشعارى در مورد ابو دردا بر آن حك شده است. اكنون از پشت ديوار بيرونى قلعه، مقام ابو درداء را مى توان زيارت كرد.

7. جامع هشام

اين مسجد به وسيله «قاضى بدرالدين بن هرمز» به سال 831 ساخته شد. «(2)» مناره آن از زيباترين مناره هاى دوران مماليك بوده است كه اكنون به علت وجود سقف بازار به سختى ديده مى شود. مكان مسجد هشام در سوق مدحت پاشا (اول بازار) در پشت «خان الدكه و سوق الصدف» قرار دارد.

8. جامع جرّاح

اين مسجد به وسيله «ملك اشرف موسى ايوبى» به سال 631 هجرى ساخته شده


1- احمد دهمان، فى رحاب دمشق، ص 80؛ يوسف بن عبدالهادى، همان كتاب، ص 190
2- قتيبه شهابى، همان كتاب، ص 260

ص: 83

است. «(1)» جامع جراح داراى گنبد و مناره اى است و بر سر در ورودى، كتيبه اى به خط كوفى ديده مى شود كه از قرن هفتم هجرى است. مكان آن در خيابان منتهى به «باب الصغير» (شارع جراح) واقع و درِ قبرستان مجاور باب الصغير نيز در كنار آن باز مى شود.

9. جامع درويشيه

اين مسجد به وسيله «درويش احمد پاشا» والى عثمانى دمشق در قرن دهم هجرى ساخته شد. «(2)» جامع بزرگى است كه داراى صحن مستطيل شكلى بوده و مقبره درويش پاشا نيز در آن قرار دارد. مكان جامع درويشيه در محله «درويشيه» و «شارع المستقيم» و حدود دويست متر بالاتر از مدخل بازار حميديه در نبش خيابان قرار دارد. در سمت راست محراب آن كتيبه اى به تاريخ 488 هجرى ديده مى شود.

تصوير شماره 17

10. جامع سيباهيه

ساخته «امير سيباى بن بختجا» آخرين نايب السلطنه عهد مملوكى سال 919 هجرى است. «(3)» اين مسجد در پايان جنوب شرقى بازار درويشيه در شارع مستقيم و پشت مدخل بازار مدحت پاشا بوده و جامع درويشيه نيز كمى بالاتر از آن است.

11. جامع نقشبنديه

اين مسجد در 981 هجرى به وسيله «مراد پاشا» والى عثمانى دمشق براى فرقه نقشبنديه ساخته شد. «(4)» روبه روى اين مسجد «مقبره شيخ حسن جباوى» (متوفاى 914 ق.) است كه از اقطاب و بزرگان «فرقه سعديه» بوده است. مكان جامع نقشبنديه در خيابان


1- قتيبه شهابى، همان كتاب، ص 260
2- يوسف بن عبدالهادى، همان كتاب، ص 216؛ قتيبه شهابى، همان كتاب، ص 354
3- قتيبه شهابى، همان كتاب، ص 373
4- قتيبه شهابى، همان كتاب، ص 417

ص: 84

«ميدان» و كمى بالاتر از درب غربى مقبره باب الصغير و در مدخل سوق الساروجيه است.

12. جامع احمديه

ساخته «شمس احمد پاشا» والى عثمانى دمشق در 1260 هجرى است «(1)». اين مسجد در سمت غربى «سوق الحميديه» پشت ديوار جنوبى قلعه دمشق قرار دارد كه امروزه به جامع حميديه- مدرسه احمديه و خانقاه احمديه نيز معروف است.

13. جامع سنانيه

جامع سنانيه از بناهاى عثمانى است كه توسط سنان پاشا، والى دمشق در 999 هجرى ساخته شد. «(2)» جامع مذكور در سوق الجابيه و شارع سعد زغلول كمى بالاتر از مدخل سوق الحميديه قرار دارد و جامع درويشيه نيز پايين تر از آن است.

تصوير شماره 18


1- پيشين، ص 7
2- پيشين، ص 381

ص: 85

6- مدارس و دار القرآن هاى تاريخى دمشق

اشاره

به علّت اهميت و اعتبارى كه اسلام نسبت به علم و آموزش علوم، به ويژه علوم اسلامى و در مجموع تعليم و تربيت قائل است، از هنگام نفوذ اسلام در شام و از جمله در دمشق براى تعليم قرآن، حديث و علوم شرعى، مدارسى ساخته شد. ساخت مدارس از سوى حكام، امرا و علما به ويژه در قرون چهارم تا هفتم هجرى به اوج خود رسيد. در اين مدارس، دارالقرآن ها و دارالحديث ها، جوانان و نوجوانان به كسب علوم شرعى و فراگيرى قرآن و حديث اشتغال يافتند. انبوه اين مدارس در دمشق و ساير شهرهاى شام، دليلى بر اهميت فراوان قرآن و حديث و امر تَعلّم در اين سرزمين است. طُلابى در آن مدارس به كسب علم پرداختند كه پس از چندى، خود عالم بزرگى شده و نقش بسزايى در پيشرفت وتوسعه علوم اسلامى داشتند. قديمى ترين مدرسه يا دارالقرآنى كه در دمشق ساخته شد، «مدرسه الرشائيه» بود كه در 444 هجرى توسط «رشاءبن نظيف بن ماشاءاللَّه» احداث گرديد «(1)» و به زودى يكى پس از ديگرى دارالقرآن ها و دارالحديث ها در دمشق ساختند كه در مجموع به بيش از پانصد عدد مى رسيد.

هر يك از فرقه هاى اهل سنت؛ براى خود مدرسه اى ساخته و به تعليم و آموزش فقهِ مذهب خويش مى پرداختند كه نام اين مدارس و تاريخچه آن در منابع اختصاصى آن آمده «(2)» و ذكر هريك از آن ها از محدوده مبحث ما خارج است. در اين جا تنها به چند


1- محمد كرد على، غوطه دمشق، ص 124؛ نعيمى، دورالقرآن بدمشق، تحقيق صلاح الدين المنجد، ص 15 به بعد.
2- نك: نعيمى، الدّراس فى تاريخ المدارس و همچنين دور القرآن بدمشق؛ يوسف بن عبدالهادى، ثمارالمقاصد فى ذكر المساجد.

ص: 86

نمونه از مدارس مشهور و تاريخى دمشق اشاره مى گردد كه بنيانگذاران آن از سلاطين و علماى بزرگ «(1)» بوده و خود بعدها در آن مدارس مدفون شده اند.

الف) مدارس

1. مدرسه نوريه كبرى

از قديمى ترين مدارس دمشق است كه به دستور «نورالدّين محمود زنگى» (ملقب به شهيد) يكى از امراى بزرگ شام و از فاتحين جنگ هاى صليبى در 556 هجرى ساخته شد. اين مدرسه كه از آن به عنوان دارالحديث استفاده مى شد، اوّلين دارالحديث بر روى زمين بوده است. «(2)» اكنون پس از گذشت بيش از هشت قرن، همچنان محل تدريس طلاب است. مدرسه مذكور در دو طبقه با حجره هاى فراوان و دو شبستان بزرگ- كه در يكى از آن ها نماز جماعت برگزار مى شود- ساخته شده است. مقبره بانى آن؛ يعنى نورالدّين شهيد نيز در آن جا است كه از طريق پنجره اى در بازار خياطهاى سابق آن را زيارت مى كنند. مكان مدرسه نوريه در پشت جامع اموى، در سمت چپ، انتهاى بازار حميديه و در شارع «(3)» نورالدّين واقع است. اين شارع به «سوق الخياطين و سوق العصرونيه» نيز معروف است.

2. مدرسه عادليه كبرى

يكى ديگر از مدارس مشهور و قديمى دمشق توسط «ملك عادل سيف الدين ابى بكربن ايوب» برادر سلطان صلاح الدين ايوبى، فاتح جنگ هاى صليبى در 612 هجرى ساخته شده است. اين مدرسه نقش بسيار مهمى در رشد وتوسعه علوم شرعى و اسلامى داشته است. در اين مكان ابوشامه الروضتين خويش را تأليف كرده و مورخ و


1- براى اطلاع از بيوگرافى بانيان اين مدارس به بخش قبور سلاطين شام از كتاب حاضر مراجعه شود.
2- ابن حورانى، زيارات الشام، ص 26
3- منظور از شارع در اين مباحث كوچه است؛ زيرا بسيارى از كوچه هاى باريك و كوچك دمشق نام شارع يعنى خيابان بر آن نهاده شده است.

ص: 87

نسّاب معروف «ابن خلكان»، كتاب و فيات الاعيان را به رشته تحرير در آورده است. ابن خلدون جامعه شناس بزرگ اسلامى و ابن مالك صاحب الفيه نيز در اين مدرسه به تدريس پرداخته اند. «(1)»

ملك عادل، بانى مدرسه، كه به سال 615 هجرى وفات يافت، در حجره واتاق سمت چپ مدرسه مدفون شد. در يكى از شبستان هاى مدرسه، كرسى و كتابخانه استاد شهير معاصر دمشق مرحوم «محمد كرد على» صاحب كتاب خطط الشام و غوطه دمشق قرار دارد. مدرسه در دو طبقه و چندين حجره براى طلاب ساخته شده است. در قرون بعدى و در عصر حاضر آن را بازسازى كرده اند.

در 1919 م. مدرسه مذكور محل موزه ملى دمشق و سپس محلّ فرهنگستان شد و اكنون به عنوان مدرسه علميه از آن استفاده مى شود. نماى بيرونى آن، از سنگ است و گنبدى با رنگ قرمز دارد. مكان آن در سمت راست درِ شرقى جامع اموى- كه به سوى بازار حميديه باز مى شود- و در نبش «شارع الكلاسه و سبع طوالع» قرار دارد. مدرسه ظاهريه نيز مقابل آن است.

3. مدرسه ظاهريه كبرى

يكى ديگر از مدارس قديمى و مشهور دمشق است كه توسط «ملك ظاهر بَيْبَرس بُنْدُقدارى» يكى از امراى بزرگ شام و از فرمانروايان و فاتحان جنگ هاى صليبى به سال 676 هجرى ساخته شده است. «(2)» مدرسه ظاهريه بعدها به بزرگترين كتابخانه دمشق به نام «دارالكتب الظاهريه» تبديل شد كه در آن هزاران نسخه خطى و نفيس نگهدارى شده و هم اكنون نيز پا برجاست. تمامى نسخ خطى آن فهرست نويسى شده و فهرست آن به چاپ سپرده شده است.

تعميرات اندكى در اين مدرسه صورت گرفته و قرار است به موزه ملى دمشق تبديل شود. داخل مدرسه مذكور- در سمت راست درِ ورودى- قبر ملك ظاهر بيبرس بانى آن


1- اكرم العلبى، خطط دمشق، ص 141؛ احمد دهمان، فى رحاب دمشق، ص 92
2- احمد دهمان، همان كتاب، ص 112؛ نعيمى، الدارس فى تاريخ المدارس، ج 1، ص 257

ص: 88

قرار دارد كه در آن محراب و گنبدى از سنگ و گچ ساخته و ديوارهاى آن نقاشى شده است. مدرسه از دو طبقه تشكيل شده و علاوه بر محلّ كتابخانه، مكانى براى تدريس طلاب نيز در آن وجود دارد.

مكان مدرسه ظاهريه در مقابل مدرسه عادليه؛ يعنى در شمال غربى جامع اموى و نبش شارع كلاسه و سبع طوالع است. در سمت راست آن نيز حمام ظاهريه- يكى از قديمى ترين حمام هاى دمشق- واقع شده است.

تصوير شماره 19

4. مدرسه عزيزيه

اين مدرسه به فرمان ملك عزيز، فرزند سلطان صلاح الدين ايوبى ساخته شد «(1)» و مقبره صلاح الدين نيز در آن قرار دارد. اكنون مردم از مقبره و محل دفن صلاح الدين كه در اتاقك كوچكى است، ديدار مى كنند و قرن هاست از حالت مدرسه خارج شده است.

اين مدرسه كه كوچك و داراى گنبدى قرمز است. در خارج باب شمالىِ جامع اموى و سمت چپ آن واقع شده و تقريباً حدود پنجاه متر با درِ شمالى جامع فاصله دارد. در صحن و حياط مدرسه قبر سه افسر از دوره عثمانى ها است كه در سقوط هواپيما كشته شده اند. قبر دكتر صالح شهبندى يكى از مقامات سوريه نيز كه در 1359 هجرى به شهادت رسيده در كنار آن ها است.

5. مدرسه سميساطيه

اين مدرسه خانه «عمر بن عبدالعزيز» حاكم اموى بوده كه به دست ابوالقاسم علىّ بن محمد معروف به «سميساطى»، از بزرگان و رؤساى دمشق به مدرسه و خانقاه تبديل شد. وى در 453 هجرى وفات يافت و در خانقاه خود مدفون گشت. اين خانقاه براى فقراى صوفى وقف شده بود. «(2)» كتيبه اى به خط كوفى،


1- نعيمى، همان كتاب، ج 1، ص 290
2- ابن عماد، شذرات الذهب، ج 1، ص 95؛ نعيمى، همان كتاب، ج 2، ص 118؛ مطيع الحافظ، الجامع الأموى، ص 28

ص: 89

كه بر بالاى اين مدرسه نصب گرديده، از بانى و مالك آن ياد كرده است. در اين مدرسه علماى اهل تصوّف به زاويه و تهذيب مى نشسته اند.

مدرسه سميساطيه در كنار درِ شمالى جامع اموى معروف به «باب الناطفيين» و سمت راست كسى است كه از جامع خارج مى شود. مدرسه ياد شده اكنون به «معهد الدراسات الشرعيه» تبديل شده و جوانان در آن به تدريس مشغول اند.

تصوير شماره 20

6. مدرسه جوزيه

اين مدرسه توسط «محى الدين ابوالفرج يوسف بن عبدالرحمان بن جوزى»، معروف به سبط بن جوزى، مورخ مشهور در قرن هفتم هجرى بنا شده است. و خود در اين مدرسه تدريس مى كرده است. اين مورخ به همراه «المستعصم» آخرين خليفه عباسى به دست هلاكو خان مغول كشته شد. «(1)»

اكنون اين مكان كه به جامع و مسجد الجوزه معروف است، در خيابان اصلى مسير حرم حضرت رقيه (جنوب آن)، كمى پايين تر از بازار العماره قرار دارد. اين مدرسه در 840 ق. به مسجد تبديل شد و مناره آن در 1078 ق. تعمير گرديد.

7. مدرسه جُقْمُقيه

اين مدرسه كه به فرمان «امير سيف الدين جقمق»، از امراى شام به سال 822 ق. بنا شد، تيمور لنگ آن را به آتش كشيد ولى بار ديگر ترميم گرديد. «(2)»

مدرسه ياد شده، در سمت شمال جامع اموى، در «شارع الكلاسه و باب البريد» واقع است كه درِ شمالى جامع اموى به آن گشوده مى شود. مدرسه جُقمقيه مدفن «امير سيف الدين جقمق» است و مدرسه اى است بزرگ كه اكنون به «معهد العلوم الشرعيه للجمعية القراء» تبديل شده است كه تابلو در ورودى آن از اين امر حكايت مى كند و


1- پيشين، ج 2، صص 40- 23
2- نعيمى، همان كتاب، ج 1، ص 374

ص: 90

تاريخ تأسيس آن، سال 1356 ق. مى باشد. در كنار مدرسه جقمقيه بقاياى ستون هاى معبد ژوپيتر ديده مى شود.

8. مدرسه شاميه

به وسيله «دختر نجم الدين ايوب» و خواهر توران شاه ايوبى به سال 587 هجرى بنا شده است. «(1)» در صحن اين مدرسه، قبور فرزندش حسام الدين و همسرش محمد بن شيركوه و برادرش توارن شاه نيز قرار دارد. مكان آن در خيابان يوسف العِظَمه و نزديكى هتل هاى محل استقرار ايرانيان و زير پل هوايى است. كه انتهاى اين پل به قلعه و بازار حميديه منتهى مى شود.

ب) دار القرآن ها

1. دارالقرآن الرشائيه

از قديمى ترين دارالقرآن هايى كه در دمشق ساخته شد، دارالقرآن الرشائيه است كه به سال 400 يا 444 ق. به وسيله «شيخ رشا بن نظيف بن ماشاءاللَّه» بنا گرديد. «(2)» اين مدرسه از ابتدا براى تعليم قرآن در نظر گرفته شد و بعدها در 820 هجرى مدرسه اخنائيه به جاى آن احداث گرديد كه اكنون موجود و در خارج باب شمالى جامع اموى و كنار مدرسه سميساطيه است. قاضى القضاة اخنايى شافعى نيز در اين مكان مدفون است.

2. دارالقرآن صابونيه

اين دارالقرآن به وسيله «احمد بن سليمان بن محمد البكرى الصابونى» به سال 868 هجرى ساخته شد. و آن داراى گنبد و مناره بوده و ديواره هايش از سنگ است. «(3)» اكنون علاوه بر تعليم قرآن، نماز جماعت نيز در آن بر پا مى شود. دارالقرآن صابونيه در خارج


1- پيشين، ج 1، ص 227
2- نعيمى، همان كتاب، ج 1، ص 9؛ اكرم العلبى، خطط دمشق، ص 66
3- محمد كرد على، غوطه دمشق، ص 124

ص: 91

«باب الجابيه» در شارع ميدان و روبه روى درِ غربى مقبره باب الصغير است.

3. دارالقرآن افريدونيه

اين مكان به دست فريدون العجمىِ ايرانى، از تجار خيّر و مشهور دمشق در 749 ق.

بنا شد و خود نيز در آن مدفون گشته است. اين دارالقرآن در خارج باب الجابيه و نرسيده به دارالقرآن صابونيه، و در غرب باب الصغير است. «(1)» 0

4. دارالقرآن تنكزيه

در 728 هجرى به فرمان «امير تنكز» نايب مملوكى دمشق ساخته شد و در 1329 ق.

«شيخ كامل القصاب» آن را مرمّت كرد. «(2)» مقبره امير تنكز نيز در همين مكان است. اين مدرسه در شرق بازار «البزوريه» در شارع مستقيم است.

5. دارالقرآن الاسعريّه

«خواجه ابراهيم اسعرى»، از تاجران بزرگ دمشق به سال 817 ق. آن را ساخته است. بعدها بانى اين مدرسه در همان مكان مدفون گرديد. «(3)» اين دارالقرآن در كنار «جامع ماردانيه» به سمت محله محى الدين ساخته شده و اكنون نيز جوانان در آن به تعليم قرآن مشغول اند.

6. دارالقرآن تفتازانيه

«شريف تفتازانى» از علماى معروف دمشق در سال 767 ق. آن را بنا كرده و تاج الدين سبكى در اين مدرسه مشغول به تدريس بوده است. مدرسه مذكور در شمال «مدرسه بادرائيه» در محله بادرائيه است. «(4)»


1- اكرم العلبى، همان كتاب، ص 60
2- قتيبه شهابى، اسواق دمشق، ص 239
3- اكرم العلبى، همان كتاب، ص 56
4- پيشين، ص 61

ص: 92

7- قبرستان باب الصغير

اشاره

قبرستان باب الصغير، از قبرستان هاى بسيار مهم و تاريخى دمشق است. اين گورستان در نزديكى «باب الصغير»، واقع است كه از دروازه هاى اصلى شهر قديمى دمشق به شمار مى رود. اين مكان مدفن ده ها نفر از امام زادگان، صحابه گرانقدر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، سرهاى شهداى كربلا، علماى بزرگ اسلام و شيعه، سادات جليل القدر، مورخان و محدثان و صدها تن از بزرگان و رجال اسلامى است. در اين مبحث به مشهورترين قبور آن اشاره مى گردد.

الف) قبور فرزندان گرامى ائمه اطهار عليهم السلام

1. قبر سكينه دختر امام حسين عليه السلام

«آمنه»، ملقّب به «سكينه» يكى از دختران حضرت امام حسين عليه السلام بود كه در حادثه جان فزاى كربلا حضور داشت. مادر وى «رباب بنت امرءالقيس بن عدى بن اوس بن جابر بن كعب بن عليم بن جناب» بوده است. «(1)» سكينه با عبداللَّه بن حسن عليه السلام يا حسن بن حسن عليه السلام ازدواج كرد، ليكن همسرش قبل از زناشويى با او در كربلا به شهادت رسيد. «(2)» او


1- مصعب بن زبير، كتاب نسب قريش، ص 59؛ ابن صباغ مالكى، الفصول المهمه فى معرفة احوال الائمه، ص 185؛ مجلسى، بحار الانوار ج 15، ص 329؛ حسن الأمين، دائرة المعارف الاسلاميه الشيعيه، ج 2، ص 25
2- ابن منظور، مختصر تاريخ دمشق ابن عساكر، ج 20، ص 359

ص: 93

به همراه خواهرش فاطمه و عمه اش زينب و ساير اهل بيت امام حسين عليه السلام به اسارت در آمده و به دمشق وارد شد. او در سال 117 هجرى؛ يعنى در سن هفتاد وچند سالگى وفات يافت. «(1)»

مرحوم محسن امين محلّ دفن او را مدينه دانسته است. و اين قبر را از آنِ سكينه دختر يكى از امراى دمشق مى داند كه البته بايد گفت هيچ منبعى به دفن سكينه دختر امام حسين در بقيع اشاره نكرده است. «(2)»

مقبره آن بانو، گنبدى بزرگ به رنگ سبز دارد كه دو گنبد ديگر نيز اطراف آن هستند. مناره اى به رنگ سبز نيز جلوه اى زيبا به اين قبرستان بخشيده است. در اين زيارتگاه، دختر امام حسين عليه السلام ونيز امّ كلثوم، زينب صغرى دخترامام على عليه السلام دفن هستند.

ساختمان كنونى اين مرقد، مربوط به سده پيش است كه به احتمال زياد در آن دوران تجديد بنا شده و بر اساس تابلويى كه بر درِ ورودى نصب گرديده، در سال 1330 ق. نيز مرمت شده است. در داخل شبستان و حجره مذكور- و سمت راست- ضريحى از چوب و پوشيده از پارچه سبز رنگى ديده مى شود كه به سكينه عليها السلام تعلّق دارد.

سمت چپ آن نيز ضريح ديگرى به همان شكل از امّ كلثوم صغرى است. در كنار ديوار پلكانى است كه به زير زمين باز مى شود. در آن جا ضريح و تابوت هر دو قبر در دو اتاقك بسيار كوچك، با سقفى كوتاه قرار دارند. قبر سكينه عليها السلام به وسيله محفظه اى شيشه اى احاطه شده و سنگ قبرى از قرن پنجم هجرى، كه مزين به آياتى از قرآن به خط كوفى عصر سلجوقى و فاطمى است، ديده مى شود.

2. قبر امّ كلثوم، دختر امام على عليه السلام

در كنار مرقد سكينه- دختر امام حسين عليه السلام- قبر امّ كلثوم، دختر امام على عليه السلام است.

چنانكه در فصل اوّل گفته شد، امام على عليه السلام چهار دختر با لقب امّ كلثوم داشت: 1. زينب


1- محسن الأمين، اعيان الشيعه، ج 7، ص 274؛ ابن خلكان، وفيات الاعيان و انباء ابناء الزمان، ج 1، ص 297
2- محسن الأمين، همان جا، براى اطلاع بيشتر از زندگانى اين بانوى فداكار نك: عايشه بنت الشاطى، سكينه بنت الحسين، بيروت 1406 ق.

ص: 94

كبرى عليها السلام 2. رقيه، امّ كلثوم كبرى نيز كه از فاطمه عليها السلام بود و در مدينه- هنگام حيات امام حسن مجتبى عليه السلام- همراه فرزندش زيد بن عمر در يك روز از دنيا رفت و در بقيع مدفون شد. «(1)» 3- نفيسه (امّ كلثوم صغرى)، همسر عبداللَّه اكبر بن عقيل 4. زينب صغرى، همسر محمد بن عقيل. «(2)» اين مرقد متعلّق به نفيسه و ملقب به ام كلثوم صغرى است.

اين بانو در حادثه كربلا، حضور داشته و به هنگام اسارت، با خطبه هاى غرّا و كوبنده، پاسدار خون آن شهدا بوده است. «(3)»

امّ كلثوم وقتى همراه كاروان اسرا وارد كوفه شد، چون مردم به زنان اهل بيت نگاه مى كردند، فرياد زد: آيا از خدا و رسولش شرم نداريد كه اين گونه به حرم پيامبر صلى الله عليه و آله نگاه مى كنيد؟ ايشان همچنين قبل از ورود به دمشق، نزد عمر بن سعد رفت و از وى خواست تا زنان حرم را از درى كه مردم كمترى حضور داشته باشند وارد شهر كنند، ولى او نپذيرفته بود. «(4)»

گفتنى است در قريه داريا، در اطراف دمشق، آرامگاهى نيز به نام سكينه دختر امام على عليه السلام وجود دارد كه مردمِ محل، او را از فاطمه عليها السلام دانسته اند كه اين انتساب به يقين صحيح نيست و حتى امام على عليه السلام دخترى به نام سكينه نداشته اند.

تصاوير شماره 21 و 22

3. قبر منسوب به فاطمه صغرى دختر امام حسين عليه السلام

فاطمه صغرى- دختر امام حسين عليه السلام- از «امّ اسحاق، بنت طلحة بن عبيداللَّه بن تَيمى» بوده است. «(5)» وى در سى ام هجرى به دنيا آمد و در واقعه كربلا نيز سى سال سن


1- ابن سعد، طبقات الكبرى، ج 8، ص 464؛ محب طبرى، ذخائر العقبى، ص 171. يعنى در حقيقت ام كلثوم كبرى در واقعه كربلا در قيد حيات نبوده است.
2- . مصعب بن عبداللَّه زبيرى، كتاب نسب قريش، ص 44
3- مجلسى، بحار الأنوار، ج 15، ص 112؛ ابن اثير، اسدالغابه فى معرفة الصحابه، ج 5، ص 469؛ همچنين نك: الاحتجاج طبرسى، بلاعات النساء ابن طيفور و ...
4- عبدالرزاق مقرم، مقتل الحسين أو حديث كربلاء، صص 400 و 477
5- زبير بن بكار، كتاب نسب قريش، ص 59؛ مجلسى، همان كتاب، ج 45، ص 331؛ حسن الامين، دائرةالمعارف الاسلاميه الشيعيه، ج 1، جزء دوم، ص 25

ص: 95

داشته است. «(1)» لذا مى توان گفت: فرزند ارشد امام حسين عليه السلام بوده است.

فاطمه صغرى زنى بزرگوار و داراى مقام عالى دينى و علمى و ادبى بود. به طورى كه پدرش سيدالشهدا به اين امر شهادت داده است و آن هنگامى بود كه حسن مثنّى؛ يعنى برادر زاده او براى خواستگارى يكى از دختران امام حسين عليه السلام آمد، حضرت به او فرمود:

من فاطمه را براى تو برمى گزينم كه در ظاهر، به مادرم فاطمه دختر رسول اللَّه صلى الله عليه و آله بسيار شبيه؛ و درعبادت، تمام شب درنماز و روزها روزه دار ودرشكل، مشابه حورالعين است. «(2)»

او از پدر و برادرش- زين العابدين عليه السلام- و عمّه اش- زينب- و نيز عبداللَّه بن عباس و اسماء بنت عميس حديث روايت مى كرده و امّ جعفر، ابو المقدام و زهير بن معاويه نيز از او حديث نقل كرده اند. احاديث او در كتب حديثى اهل سنت از جمله در سنن ترمذى، ابوداود، ابن ماجه، نسائى و تأليفات ابن حجر آمده است. فاطمه صغرى ابتدا در منزل فاطمه عليها السلام- مادر بزرگش- در جوار مسجدالنبى صلى الله عليه و آله مى زيست. وقتى وليد دستور تخريب خانه هاى كنار مسجدالنبى صلى الله عليه و آله را صادر كرد، او به خارج مسجد رفت و در آن جا خانه اى ساخت و چاهى حفر كرد كه بركت فراوانى داشت. مردم اين چاه را زمزم مى خواندند و از آن تبرّك مى جستند. «(3)»

فاطمه همانند زينب، در حوادث كربلا مأمن و پناهگاه اهل بيت بود و در بارگاه عبيداللَّه ابن زياد و يزيد خطبه هاى غراء خواند. «(4)» او به سال 110 هجرى، در هشتاد سالگى وفات يافت.

در قبرستان باب الصغير، پشت قبر سكينه و امّ كلثوم عليهما السلام قبرى منسوب به ايشان است


1- ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج 4، ص 35؛ ابن حجر، تهذيب التهذيب، ج 12، ص 442
2- عبدالرزاق مقرم، همان كتاب، ص 405 بنقل از اسعاف الراغبين، ص 202
3- سمهودى، وفاء الوفا باخبار دار المصطفى، ج 3، ص 909
4- مجلسى، همان كتاب، ج 15، ص 331؛ طبرسى، الاحتجاج، ج 2، ص 302؛ سيد عبدالكريم سيدعليخان، مقتل الحسين بن على، صص 71- 69

ص: 96

كه در داخل يك حجره و اتاقك كوچكى قرار دارد. گنبد آن به رنگ سبز و ديواره هاى آن به وسيله سنگ هاى سياه و سفيد بر پا شده است. در داخل آن تابوتى چوبين، كه به وسيله پارچه اى سبز پوشيده، ديده مى شود و در كنار اتاق پلكانى است كه به زير زمين باز مى شود. در آن جا بر سنگ قبر او آيةالكرسى با خط كوفى حجارى شده است.

در پايين اين كتيبه جمله اى با عنوان «هذا قبُر فاطِمة بِنْت أَحْمَد بنِ الحُسَينْ الشهيد عليه السلام» و تاريخ 439 هجرى به چشم مى خورد. اين امر ما را در اين كه قبر ياد شده به فاطمه بنت الحسين تعلّق داشته باشد با ترديد مواجه مى سازد، اگرچه عبارت كوفى نيز صحيح نيست؛ زيرا امام حسين عليه السلام فرزند پسرى به نام احمد نداشته است. البته در ميان فرزندان ايشان به محمّد نامى نيز اشاره شده كه شايد اين احمد فرزند او يا يكى از نوادگان امام حسين عليه السلام باشد كه واسطه هاى آن حذف شده است.

از سوى ديگر، بيشتر منابع روايت مى كنند كه فاطمه صغرى در منزل خود؛ يعنى در پشت مسجد النبى صلى الله عليه و آله وفات يافت و در بقيع به خاك سپرده شد. «(1)» پس به احتمال زياد، چون روايتى هم مبنى بر سكونت فاطمه صغرى در دمشق نداريم، قبر مذكور بايد متعلق به نواده امام حسين عليه السلام- نه دختر او- باشد، واللَّه العالم.

4. قبر عبداللَّه بن جعفر الصادق عليه السلام

قبر فرزند گرامى امام صادق عليه السلام، كمى بالاتر از قبر فاطمه صغرى و در سمت چپ آن است كه گنبدى كوچك به رنگ سبز دارد و داخل آن تابوتى چوبين با محفظه اى فلزى ديده مى شود.

5. قبر عبداللَّه بن سجاد عليه السلام

قبر عبداللَّه بن امام زين العابدين عليه السلام- معروف به عبداللَّه باهر- در كنار ديواره شرقى باب الصغير، البته در بيرون از قبرستان و پس از درِ اصلى قرار دارد. اين مزار داراى صحن


1- براى تحقيق بيشتر در اين مورد نك: به تاريخ و آثار اسلامى مكه مكرمه و مدينه منوره، تأليف نگارنده اين سطور، چاپ سازمان حج و زيارت، نشر مشعر 1372، ص 260

ص: 97

و گنبد سبز و شبستان نسبتاً بزرگى است. اطراف مقبره و مرقد او كه در 1330 ه. بازسازى شده است «(1)» ديوارى كشيده اندكه آن را از قبرستان جدا ساخته اند.

ب) مدفن سرهاى شهداى كربلا در باب الصغير

پس از آن كه اهل بيت پيامبر عليهم السلام را در كربلا به خاك و خون كشيدند، عمر بن سعد دستور داد سرهاى شهدا را قطع كنند. پس از اين اقدام شنيع، سرها را ميان قبايل تقسيم كرد تا آنان بدين وسيله به ابن زياد تقرّب جويند. قبيله كنده سيزده سر، به رياست محمد بن اشعث كندى. قبيله هوازن دوازده سر، به رياست شمر بن ذى الجوشن. تميم هفت سر. بنى اسد شانزده سر و بقيه قبايل تعدادى را (كه در مجموع به 71 سر بريده مى رسيد) حمل كردند و وارد كوفه شدند. «(2)» عبيداللَّه دستور داد تمامى سرها را از جلوىِ كاروان اسرا حركت دهند و به شام ببرند. در شب اول ماه صفر، كاروان به دمشق رسيد.

قبل از ورود آن، به دستور حكومت يزيد، شهر را آراستند. زنان و مردان، هلهله كنان ايستاده و سرهاى مقدس را بر نيزه ها و كاروان مصيبت ديدگان اهل بيت را به دنبال آن مى نگريستند. سر مقدس عباس بن على عليه السلام جلوتر از همه و سر مقدس امام حسين عليه السلام در آخر سرها و در جلو زنان بر نيزه افراشته بود «(3)»؛ گويى هنوز عباس بن على عليهما السلام جلو دار و علمدار كربلا بود.

امّ كلثوم از رييس قافله خواسته بود سرها را جلوتر از كاروان وارد شهر كنند تا مردم متوجه سرها شده وبه حرم اهل بيت نگاه نكنند. هنگام طلوع آفتاب سرهاى مقدس شهدا و كاروان اسرا از «باب الساعات» وارد مسجد اموى شد. آنگاه به دستور يزيد لعنة اللَّه، تمامى سرها به مدت سه روز بر دروازه هاى شهر و مسجد اموى آويزان گرديد. امام


1- يوسف بن عبدالهادى، همان كتاب، ص 252
2- عبد الرزاق موسوى المقرم، مقتل الحسين أو حديث كربلاء، ص 391؛ ابن صباغ مالكى، همان كتاب، ص 197
3- ابوالحسن شعرانى، دمع السجود، ص 242؛ مجلسى، بحار الأنوار، همان كتاب، ج 45، صص 128- 124؛ باقر شريف القرشى، حياة الامام الحسين عليه السلام، ج 3، صص 369- 368

ص: 98

زين العابدين عليه السلام پس از چندى، موافقت يزيد را گرفت تا سرها را به بدن ها ملحق سازد و لذا سر امام حسين عليه السلام و ساير شهدا را به كربلا برد و به اجساد مطهرشان ملحق كرد. «(1)»

در عين حال، چند سر از شهدا را در پيرامون «باب الصغير» به خاك سپردند. امروز اين مكان كه حدود پنجاه متر بالاتر از درِ اصلى قبرستان باب الصغير و سمت چپ كوچه و در حقيقت خارج از قبرستان است، داراى محوطه اى بزرگ است كه در وسط آن حجره اى كوچك بوده و سرهاى مقدس در اين حجره دفن شده اند.

بر اساس كتبيه سنگى بالاى حجره، ضريح قبلىِ آن را كه از نقره بوده، فرمانده سپاه فاطمى مصر؛ يعنى جوهر صقلى ساخته كه متعلق به قرن چهارم است. اما در سال هاى اخير به جاى آن، ضريحى از نقره ساخته اند. هر چند كه بر سقف اين حجره، اسامى شانزده تن از شهداى كربلا نوشته شده، ليكن به احتمال قوى تنها سر سه تن از شهداى كربلا در اين مكان به خاك سپرده شده اند. اين سرها عبارت اند از: 1. سر مقدس حضرت ابوالفضل العباس عليها السلام 2. سر مقدّس حضرت على اكبر عليها السلام 3. سر مقدس حبيب بن مظاهر عليها السلام.

سيد محسن امين، در 1321 ق. كتيبه اى بر بالاى درِ ورودى اين مقام، با اين عبارت ديده است: «هَذَا رأس عباس و على بن الحسين عليهم السلام و حبيب بن مظاهر». بعدها كه ضريحى بر روى اين محل گذاشته شد، نام شانزده تن ذكر گرديد. «(2)» با توجه به اين كه منابع تاريخى شيعه اذعان دارند سرهاى شهداى كربلا به بدن هاى آنان ملحق شده است، به نظر نمى رسد در اين مكان بيش از سه سر به خاك سپرده شده باشد. واللَّه اعلم بالصواب.

نام سرهايى كه بر سقف گنبد اين مكان ثبت شده، عبارت اند از:

1. عباس 2. على اكبر 3. حبيب بن مظاهر 4. قاسم بن الحسن 5. عبداللَّه بن على


1- . مجلسى، همان كتاب، ج 45، ص 128- 124؛ ابوالحسن شعرانى، همان كتاب، ص 253؛ همچنين حسن الأمين، در دائرة المعارف الاسلاميه الشيعيه، جزء دوم، ص 32 و هاشم معروف الحسينى در سيرة الائمه الاثنى عشريه، ج 2، ص 80، به نقل روايت هاى مختلف در مورد محل دفن سر مقدس امام حسين عليه السلام پرداخته اند.
2- سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج 1، ص 627؛ حسن الامين، همان كتاب، ج 1، ص 32

ص: 99

6. عمربن على 7. حرّ رياحى 8. محمد بن على 9. عبداللَّه بن عون 10. على بن ابى بكر 11. عثمان بن على 12. جعفر بن على 13. جعفر بن عقيل 14. محمد بن مسلم 15. عبداللَّه بن عقيل 16. حسين بن عبداللَّه.

تصوير شماره 23

ج) مقابر صحابه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله

1. قبر منسوب به بلال حبشى

بلال بن رباح، از صحابه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و مؤذن آن حضرت، از بردگان سياه پوستِ خريدارى شده از حبشه بود كه به خدمت اميّة بن خلف در آمد و سال ها زير ستم وى به زندگى خويش ادامه داد تا اين كه پيامبر صلى الله عليه و آله به رسالت مبعوث گرديد. چون برابرى و مساوات از شعارهاى اصلى اسلام بود، بسيارى از بندگان و بردگان، از آن استقبال كردند تا خود را از ستم و ظلم اربابان و بى عدالتى در جامعه رهايى بخشند. يكى از اين بردگان سياه، بلال حبشى بود. او به رغم شكنجه هاى طاقت فرسايى كه از مشركان و به ويژه ارباب خود؛ اميّه مى ديد، باز از اسلام و آيين خود دست نكشيد. ابوبكر او را از صاحبش خريد و آزاد ساخت.

بلال پس از هجرت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به مدينه مهاجرت كرد و آن حضرت او را مؤذن خود گردانيد. هنگامى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وفات يافت، خليفه (ابوبكر)، از بلال خواست تا همچنان اذان بگويد ولى او نپذيرفت و گفت: سوگند خورده ام كه پس از پيامبر صلى الله عليه و آله براى هيچ كس اذان نگويم.

وقتى لشكر اسلام در مدينه آماده عزيمت براى فتح شام شد، بلال از ابوبكر اجازه عزيمت خواست. ابوبكر گفت: هر آنچه خواهى كن ولى دوست داشتم نزد من در مدينه مى ماندى و اذان مى گفتى، بلال نپذيرفت و وارد لشكر شد. «(1)»


1- ابن اعثم، الفتوح، ج 1، صص 97- 96

ص: 100

او به دمشق آمد و در «داريا»، يكى از قريه هاى اطراف دمشق ساكن شد و سرانجام در سال بيست هجرى «(1)» يا به روايتى هفده هجرى «(2)» در دوران خلافت عمربن خطاب- در سن 63 سالگى- وفات يافت. «(3)»

در محل دفن بلال اختلاف است. ابن كثير قبرى كه در باب الصغير به او منسوب است را صحيح ندانسته و محل دفن وى را همان قريه «داريا» مى داند. او قبرى كه اكنون در باب الصغير است، را از «بلال بن ابى الدرداء» قاضى دمشق دانسته كه فردى عابد و زاهد بوده است. «(4)» در هر حال، قبرى كه اكنون به نام بلال در باب الصغير معروف است، كمى بالاتر از قبور سكينه و ام كلثوم قرار دارد؛ و با قبر منسوب به عبداللَّه بن جعفر طيار در يك بقعه هستند.

قبر بلال بزرگترين قبرِ داخل اين بقعه است كه در ميان قبور ديگر متمايز و اطراف آن نيز با محفظه اى از شيشه پوشانيده شده است. تاريخ سنگ قبر وى 635 هجرى است.

بر بناى مقبره بلال گنبدى است به رنگ سبز و سوّمين گنبد از درِ ورودى قبرستان باب الصغير است. اين گنبد، در 1007 هجرى و 1289 هجرى مرمّت شد. در 1361 هجرى در آتش سوخت و اداره اوقاف آن را بازسازى كرد. «(5)»

2. قبر منسوب به عبداللَّه بن جعفر بن ابوطالب عليها السلام

كنار قبر بلال قبرى منسوب به عبداللَّه بن جعفر، همسر حضرت زينب عليها السلام است كه به قطع ويقين صحّت ندارد؛ زيرا عبداللَّه در سال جحاف، در مكه وفات يافت «(6)» و در


1- كرد على، غوطه دمشق، ص 114
2- ابن حورانى، زيارات الشام، صص 44 و 45
3- پيشين، همان جا.
4- كرد على، همان كتاب، ص 115
5- يوسف بن عبدالهادى، همان كتاب، ص 198
6- سال جحاف سال هشتاد هجرى است كه سيلى به مكه آمد و حاجيان را در خود فرو برد. در اين واقعه عبداللَّه نود سال داشته است، ابن حجر، الاصابه، ج 3، ص 47؛ ابن منظور، مختصر تاريخ دمشق ابن عساكر، ج 12، ص 72؛ محب طبرى، ذخائر العقبى، ص 221

ص: 101

قبرستان بقيع به خاك سپرده شد. «(1)» عبداللَّه اوّلين نوزادى بود كه در حبشه به دنيا آمد و هنگام وفات پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ده سال داشت. پدرش- ملقّب به «ذوالجناحين»- در غزوه مؤته به شهادت رسيد.

پيامبر صلى الله عليه و آله، عبداللَّه بن جعفر را از لحاظ شكل ظاهرى و اخلاق، شبيه خود خوانده اند. «(2)» بعضى وى را در بخشندگى، هم شأن شمرده اند. «(3)» او فردى بسيار عابد و با كرامت بود و همواره به همراه همسرش حضرت زينب، در خدمت امام على عليه السلام حاضر و سه تن از فرزندان او به نام هاى عبداللَّه، عون و محمد، در ركاب امام حسين عليه السلام به شهادت رسيدند. قبر وى بسيار كوچك و بر بالاى آن دو كتيبه به خط كوفى ديده مى شود كه به راحتى قابل خواندن نيست.

3. قبر منسوب به عبداللَّه بن ام مكتوم

عبداللَّه بن امّ مكتوم صحابى جليل القدر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و از مسلمانان نخستين است. وى كاتب و حافظ قرآن بود و در موارد بسيار، به هنگام غزوات پيامبر صلى الله عليه و آله جانشينى آن حضرت در مدينه را بر عهده مى گرفت. در كنار ديواره شرقى باب الصغير؛ يعنى درِ دوم آن و به موازات قبور سكينه و امّ كلثوم- به فاصله دويست مترى- اتاق كوچكى، بدون گنبد وبا سنگ هاى سياه ديده مى شود، كه برآن نوشته شده: «هذا قبر امّ مكتوم صحابى رسول اللَّه صلى الله عليه و آله».

گفتنى است كه تنها «كموّنه حسينى» در تأليف خويش، به نام وى در قبرستان باب الصغير اشاره كرده است. «(4)» پ و او بايد در مدينه دفن شده باشد.


1- ابن اثير، اسدالغابه فى معرفة الصحابه، ج 3، ص 135. هنچنين نك: تاريخ و آثار اسلامى مكه مكرمه ومدينه منوره، اثر نگارنده اين سطور، ص 326
2- محب طبرى، همان كتاب، ص 221
3- ابن حجر، همان كتاب، ج 3، ص 47؛ ابن منظور، همان كتاب، ج 12، صص 78- 72؛ ابن اثير، همان كتاب، ج 3، ص 133
4- كَمّونه حسينى، آرامگاه هاى خاندان پاك پيامبر و ائمه عليهم السلام و صحابه و تابعين، ترجمه عبدالعلى صاحبى، ص 111

ص: 102

4. قبر اوس بن اوس

اوس بن اوس از ديگر اصحاب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و از اهل صفّه است كه همواره در مسجد پيامبر مشغول تهجّد و عبادت بود. اوس به شام هجرت كرد و پس از وفات (در دوران خلافت عثمان)، در باب الصغير دفن گرديد. «(1)» مقبره او اكنون در مقابل مدرسه صابونيه، در سمت ديواره غربى مقبره باب الصغير است.

5. واثلة بن اسقع

واثله نيز همراه اوس بن اوس و عمار بن ياسر و ديگران، در ايوان صفّه در مسجد النبى صلى الله عليه و آله روزگار مى گذراند. وى عمرى طولانى داشت و گويند در سن 150 سالگى- در دوران خلافت عبدالمك مروان (سال 83 هجرى)- در دمشق از دنيا رفت و در باب الصغير دفن گرديد. او آخرين صحابى بود كه در اين شهر وفات يافت. «(2)» واثله پس از شهادت امام حسين عليه السلام به شدّت خشمگين بود و همواره به نقل آيه تطهير، كه در شأن خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده، مى پرداخت. «(3)»

6. قبر منسوب به ابان بن عثمان

ابان بن عثمان، فرزند خليفه سوم و از تابعين است. وى و سه تن ديگر از محدّثان و مورّخان مشهورِ مدينه در قرن اوّل هجرى، پدران تاريخ نگارى اسلامى محسوب شده و بيشتر محدّثان و تاريخ نگاران از نسل تابعين و ديگران به روايات آنان استناد مى كرده اند.

ابان نزد خلفاى اموى به ويژه معاويه احترامى ويژه داشت و به دستگاه خلافت بنى اميه نزديك بود.

او در سال 76 هجرى، از سوى عبدالملك بن مروان به حكومت مدينه منصوب شد و به مدت هفت سال در اين سمت باقى ماند. «(4)» سر انجام به سال 105 هجرى در دوران


1- ابن حورانى، همان كتاب، ص 43
2- پيشين، ص 49
3- باقر شريف القرشى، همان كتاب، ج 3، ص 397
4- ابن سعد، طبقات الكبرى، ج 5، ص 151

ص: 103

خلافت يزيد بن عبدالملك از دنيا رفت.

در منابع تاريخى، نام وى جزو مدفونين در باب الصغير ديده نمى شود ولى در سمت چپ مقابر سكينه و عبداللَّه و حدود دويست متر بالاتر از آنان؛ يعنى پشت مقبره فضّه، حجره كوچكى است با گنبدى سبز رنگ كه بر ديوار آن نام ابان بن عثمان ديده مى شود.

7. فضالة بن عبيد

او از صحابه اى بود كه پس از فتح دمشق به اين شهر آمد و در آن جا سكونت گزيد.

در دوران معاويه، كرسى قضاوت در اين شهر را بر عهده داشت و در سال 53 هجرى در گذشت. وى را در كنار ابى دردا و امّ دردا دفن كردند. «(1)»

8. ابو دردا و امّ دردا

«ابو دردا» عويمر بن مالك بن زيد نيز از صحابه بود. پيامبر صلى الله عليه و آله ميان او و سلمان پيمان برادرى بست و در مورد او فرمود: «عُوَيمر حكيم امت من است» «(2)» وى كه در تمامى غزوه هاى پس از احد حضور داشت، پس از فتح دمشق براى تبليغ اسلام به اين شهر مهاجرت كرد. ابو دردا در عصر خليفه دوم و نيز حكومت معاويه قاضى دمشق بود.

سرانجام در 30 هجرى، در خلافت عثمان وفات يافت و در باب الصغير، كنار مادرش «ام دردا» مدفون شد. وى در قلعه دمشق مسجد و معبدى داشت كه به معبد ابى دردا معروف بود و همواره در آن جا به عبادت مى نشست. «(3)»

9. سهل بن ربيع انصارى

وى نيز از صحابى بزرگوار و از قبيله اوس بود كه در دمشق ساكن شد و در اوايل خلافت معاويه از دنيا رفت. او را در جنوب قبرستان باب الصغير به خاك سپردند. «(4)»


1- . ابن حورانى، همان كتاب، ص 50.
2- ابن اثير، اسدالغابه فى معرفة الصحابه، ج 5، ص 185.
3- ابن حورانى، همان كتاب، ص 31؛ همچنين نك: مبحث مساجد دمشق در كتاب حاضر.
4- ابن حورانى، همان كتاب، ص 51.

ص: 104

د) مقابر زنان بنى هاشم و منسوبان به خاندان رسالت

1. قبر فضه، خادمه بزرگوار فاطمه عليها السلام

«فضه نوبيه» را دختر يكى از پادشاهان حبشه و يا هند دانسته اند. «(1)» اين بانوى بزرگوار سال ها در خدمت حضرت فاطمه عليها السلام بود و گفته اند كه بيست سال سخنى جز كلمات قرآن از وى شنيده نشده است. طبق نقل مفسّران در تفسير آيه «هَلْ أَتى»، فضه، به خاطر شركت در ايثار اهل بيت در دادن غذاى خود به مسكين و يتيم، مشمول اين آيه قرار گرفته است.

على عليه السلام در باره اش دعا كرد: «الّلهمّ بارِكْ لَنا فِي فِضَّتِنا».

اين بانو همواره اهل عبادت، زهد و علم بود و محرم اسرار خاندان رسالت به شمار مى رفت؛ چنانكه على عليه السلام در باره او مى فرمود: «فاطمه از من پيمان گرفت آنگاه كه از دنيا رفت، هيچ كس را بر مرگ او آگاه نكنم، جز امّ سلمه، امّ ايمن و فضّه را و از مردان ...». «(2)»

بدين گونه فضّه تا پايان عمر فاطمه عليها السلام خدمتگزار آن حضرت و پس از ايشان در خدمت حسن، حسين و زينب عليهم السلام بود. او خاندان نبوت را در كربلا همراهى مى كرد و پس از بازگشت به مدينه، به احتمال زياد همراه حضرت زينب عليها السلام به شام بازگشت و پس از وفات، در باب الصغير به خاك سپرده شد. «(3)» قبر وى كمى بالاتر از مرقد عبداللَّه بن جعفر صادق عليه السلام و حدود يكصد مترى سمت چپ آن؛ يعنى در انتهاى ديوار غرب قبرستان واقع است. حجره و مرقد او گنبدى كوچك به رنگ سبز دارد و ديواره هاى آن از سنگ سياه است.

2. اسماء بنت عُميس «4»

(4)


1- ابن حجر، الاصابه، ج 4، ص 387.
2- فهرى زنجانى، مراقد اهل بيت، ص 41.
3- پيشين، همان جا.
4- اسماء بنت عميس، همسر جعفر بن ابى طالب يكى از مسلمانان فداكارهمراه همسرش به حبشه هجرت كرد و در آن جا عبداللَّه را به دنيا آورد. در سال هفتم هجرى به مدينه برگشت. جعفر طيار، در غزوه موته به شهادت رسيد و لذا اسماء با ابوبكر ازدواج كرد و محمد بن ابى بكر را به دنيا آورد. پس از مرگ ابوبكر به همسرى امام على عليه السلام درآمد و يحيى و عون از او تولد يافت. محمد بن ابى بكر در سايه تعليم و تربيت على عليه السلام يكى از انسان هاى كامل و شجاع و از شيعيان خاص او شد. پيامبر صلى الله عليه و آله در مورد اسماء فرمودند« او از زنان بهشتى است» نك: ابن حجر، الاصابه، ج 4، ص 231؛ ابن اثير، اسدالغابه 5/ 395؛ ابن عبدالبر الاستيعاب، ج 4، ص 236؛ طبرسى، الاحتجاج،، ج 1، ص 94. او در حدود سال 40 هجرى از دنيا رفت.

ص: 105

3. ميمونه دختر امام حسن عليه السلام
4. حميده دختر مسلم بن عقيل

اين سه بانوى بزرگوار، در يك حجره و مقبره آرميده اند كه در پشت مقابر سكينه و امّ كلثوم و در سمت چپ قبر عبداللَّه بن جعفر صادق عليه السلام واقع است. بر روى حجره آنان، گنبدى به رنگ سبز و در داخل آن تابوتى بزرگ و چوبين ديده مى شود. حجره مذكور در 1330 ه. بازسازى شده و به وسيله پلكانى، به زير زمين داخل آن راه است.

قبر اول از «حميده دختر مسلم بن عقيل» (متوفاى سال هفتاد هجرى) قبر دوم از «اسماء بنت عميس» (متوفاى سال 65 هجرى) و سوّمين قبر از ميمونه دختر امام حسن عليه السلام است.

5 و 6. قبور منسوب به امّ سلمه و امّ حبيبه، همسران پيامبر خدا صلى الله عليه و آله

در انتهاى ديواره شرقى، كمى بالاتر از درِ اصلى قبرستان، پس از قبر عبداللَّه بن سجاد عليه السلام حجره اى است مستقل، كه در آن، دو قبر به نام هاى امّ حبيبه و امّ سلمه، همسران پيامبر صلى الله عليه و آله قرار داشته است. به يقين مى توان گفت: امّ سلمه و امّ حبيبه در قبرستان بقيع، در مدينه، مدفون اند و اين انتساب درست نيست.

ه) قبور علما و دانشمندان و زهاد معروف دمشق

اشاره

در قبرستان «باب الصغير» ده ها تن از علماى بزرگ اسلام، زهّاد، فقها، محدّثان، اديبان و ... آرميده اند.

1. شمس الدين الذّهبى (ف. 748 ق.)

شمس الدين عثمان الذهبى، از مورّخان و محدّثان بزرگ اسلام و صاحب ده ها اثر تاريخى و حديثى است. مشهورترين اثر او با نام «تاريخ الاسلام»، در 30 جلد به چاپ رسيده است.

ص: 106

2. ابن هشام نحوى

احمد بن عبدالرحمان بن هشام الأنصارى- دانشمند بزرگِ علم نحو و اديب مشهور- در مصر به دنيا آمد و در دمشق وفات يافت. وى در كنار قبر بلال حبشى، در باب الصغير مدفون است.

3. ابن رجب حنبلى

از محدثان بزرگ و فقهاى دمشق بوده كه ده ها تأليف در حديث و فقه حنابله به رشته تحرير در آورد؛ «شرح صحيح بخارى»، «شرح اربعين النوويه» و «طبقات الحنابله» از تأليفات مشهور و مهمّ اوست.

4. ابن قيم جوزى (691- 751 ق.)

ابن قيم جوزى، صاحب كتاب مشهور «زادالمعاد فى هدى خير العباد»، از فقهاى اسلام است كه در رو به روى «مدرسه صابونيه»، كنار درِ غربىِ باب الصغير الأولى، كه به «شارع الميدان» باز مى شود، به خاك سپرده شده و بر روى سنگ قبر زيباى او، اشعار و احاديثى حجارى گرديده است.

5. ابن عساكر (ف. 571 ق.)

على بن حسين بن هبة اللَّه بن عبداللَّه، معروف به ابن عساكر شافعى دمشقى، صاحب كتاب معروف «تاريخ دمشق»، از بزرگترين نويسندگان و مورخان دمشق بود. «(1)»

6. ابن حورانى دمشقى (ف. 551 ق.)

شيخ ابوالبيان محمد بن محفوظ القرشى- شيخ الطائفه بيانيه- معروف به «ابن حورانى» صاحب كتاب «زيارات الشام»، يكى از علما و فقهاى بزرگ دمشق است. كه در كتاب مشهور خود به شرح و توصيف مقابر دمشق به ويژه باب الصغير پرداخته و بخشى از اطلاعاتى را كه در تحقيق حاضر استفاده كرده ايم، از تأليف او برگرفته شده است.


1- ابن حورانى، همان كتاب، ص 51

ص: 107

7. بهلول (م. 151 ق.)

در شارع ميدان و كمى نرسيده به درب غربى باب الصغير- در داخل محوطه كوچكى- تعدادى قبر وجود دارد. يكى از قبور آن، كه كمى جلوتر از سايرين است، سنگ نبشته اى به صورت استوانه بر آن قرار داده شده و عبارت هذا قبر بهلول متوفى 151 هجرى بر آن ديده مى شود.

8. ابن مالك نحوى (م 686 ق)

بدرالدّين بن جمال الدين مشهور به «ابن مالك»، از علما و ادباى بزرگ در علم نحو و ادبيات عرب بود. الفيه او شهرت خاص دارد و همواره در حوزه هاى علميه تدريس مى گردد. «(1)»

و) قبور ساير بزرگان تابعين و بازماندگان ائمه اطهار عليهم السلام

1. خديجه دختر امام زين العابدين عليه السلام.

2. محسن بن جعفر بن هادى عليه السلام كه در دوران خلافت عباسى، با شكنجه به قتل رسيد.

3. عبداللَّه بن محمد بن اطرف، فرزند امام على عليه السلام.

4. ابوالحسن بن علىّ بن ... امام زين العابدين عليه السلام.

5. حسن بن عبداللَّه بن ... عمر بن على عليه السلام.

6. عبداللَّه بن امام محمد باقر عليه السلام.


1- ابن حورانى، همان كتاب، ص 62

ص: 108

7. محمد بن ابو حذيفه عتبة بن ربيعة بن عبد شمس، والى مصر در دوران على عليه السلام و از شيعيان خاص آن حضرت.

8. عبدالرحمان بن عباس بن عبدالمطّلب.

9. عبدالمطّلب بن ربيعة بن حارث بن عبدالمطّلب.

10. رأس محمد بن ابى بكر (به روايتى ديگر در قاهره است). «(1)»

11. امّ الحسن، دختر حمزة بن جعفر الصادق عليه السلام.

12. على بن عبداللَّه بن عباس.

13. سليمان بن علىّ بن عبداللَّه بن عباس و همسرش. «(2)»


1- محمد زكى ابراهيم، مراقد اهل بيت در قاهره، ص 105
2- كمونه حسينى، همان كتاب، صص 114 و 115؛ ابن حورانى، همان جا؛ مسعودى، همان كتاب، حاشيه، ج 2، ص 118

ص: 109

نقشه

ص: 110

8- ساير قبرستان هاى معروف دمشق

الف) قبرستان صوفيه و قبور عارفان دمشق

اشاره

در غرب شهر قديمى دمشق، كه محل زندگى بسيارى از زهّاد و متصوّفه بوده است، قبرستانى وجود دارد كه تنها اهل تصوف و بزرگان ايشان در آن به خاك سپرده شده اند.

قبرستان ياد شده در غرب باب الصغير واقع شده و فاصله زيادى با آن ندارد. مشهورترين اين متصوّفه عبارت اند از:

1. ابراهيم قونوى (652- 732 ق.)

ابراهيم بن سليمان الحموى، از علماى بزرگ حنفيه و از زهاد و متصوّفه مشهور قرن هفتم هجرى بود، تأليفات فراوانى؛ از جمله «شرح جامع الكبير فى الفروغ الشيبانى» و «شرح منظومه نسفى» از او به جاى مانده است.

2. احمد بن بدرالدّين (م 934 ق.)

احمد بن بدرالدين الحنفى، از متصوفه بزرگ حنفى دمشق بود كه در محله شويكه مدفون شد.

3. ابو عمرو بن صلاح (م 634 ق.)

تقى الدين بن صلاح، مفتىِ صلاح الدين ايوبى، فقيه، محدّث و مفسّر بزرگ، در

ص: 111

سمت غربى قبرستان صوفيه مدفون شد. «(1)» نگارنده اين سطور در شهر حلب قبرى در كنار مشهد الحسين ديده كه به عمرو بن صلاح منسوب بوده است.

4. ابن المحدث (642- 695 ق.)

ابراهيم بن عبدالرزاق حنفى، معروف به ابن المحدّث، در موصل به دنيا آمد و در دمشق درگذشت. وى يكى از فضلا و شعراى بزرگ متصوّفه بود.

5. عبدالرحمان بن نوح (م 654 ق.)

از شيوخ بزرگ فرقه نورى بود. در دمشق فتوا مى داد و از عرفا و زهاد متقى محسوب مى شد. «(2)»

6. قطب الدين نيشابورى (م 578 ق.)

مسعود بن محمد بن مسعود، قطب الدين ابوالمعالى نيشابورى امام شافعى، از متصوّفه، بلغا و ادباى بزرگ دمشق بود، كه در شرق مقابر صوفيه مدفون شد.

7. فخر بن عساكر (م 620 ق.)

وى شيخ الشافعيه شام و از زهّاد و عبّاد بود، كه گويند هيچ گاه زبانش از ذكر نام خدا باز نمى ايستاد. از فضايل وى بسيار سخن گفته اند. او در شرق مقابر صوفيه و در مقابل قبر عمرو بن صلاح مدفون گشت. «(3)»

8. ابن كثير دمشقى (م 774 ق.)

عمادالدين ابن كثير قرشى الدمشقى- از مورّخان و سيره نويسان بزرگ اسلام- و


1- ابن حورانى، همان كتاب، ص 40
2- پيشين، ص 36
3- پيشين ص 35. فخر بن عساكر با ابن عساكر مورخ مشهور دمشق تفاوت دارد.

ص: 112

صاحب كتاب مشهور «البداية والنهايه» از شاگردان ابن تَيميه بود، كه در كنار قبر استادش ابن تيميه در مقابر صوفيه مدفون گشت. «(1)»

9. ابن تيميه

تقى الدين ابوالعباس احمد بن شهاب الدين عبدالحيم دمشقى حنبلى، در شهر حرّان، از توابع تركيه كنونى به دنيا آمد. در دوران حيات او، مغولان به شهرهاى اسلامى هجوم آوردند و همه جا را در معرض ويرانى و كشتار قرار دادند. ابن تيميه به علت تهاجم مغول به حرّان، به دمشق آمد. در سايه تعليمات پدر، در علوم متداول زمان خود؛ از فقه، حديث، اصول، كلام، رياضيات، ملل و نحل و اديان ديگر خبره شد و در فقه حنبلى به درجه اجتهاد رسيد. در فقه فتاوايى داد كه با فتاواى مذاهب اربعه اختلاف داشت.

وى در دارالقرآن تنكزيه دمشق به تدريس مى پرداخت. هنگام فتح اين شهر از سوى مغول، مردم را به مقابله بر ضدّ آنان فرا خواند و خود نيز در جهاد عمومى عليه آنان حضور يافت. پس از آنكه در دمشق ميان عقايد وى و ساير مذاهب اربعه اختلافات و درگيرى هايى پديد آمد، او را بارها محاكمه و به زندان انداختند ولى از عقايد خود دست بر نداشت. ابن تيميه سفر براى زيارت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به مدينه را حرام مى دانست و مى گفت تنها براى اقامه نماز در مسجدالنبى صلى الله عليه و آله به آن جا مسافرت كرد. او به حديثى استناد مى كرد كه «لَا تشدّ الرّحال إلّا ثلاثة مساجد ...» و يا توسل به پيامبر صلى الله عليه و آله و ساير بزرگان دين را جايز نمى دانست. خواندن نماز كنار قبور و ساختن بقعه و گنبد بر روى آن را شرك مى شمرد. همچنين او به تجسيم خداوند قائل بود و در تفاسير آيات الهى كه از ذات احديت سخن مى رفت، براى خداوند دست و پا و زبان و ... تصوّر مى كرد. اين اعتقادات باعث برانگيختن خشم بسيارى از علماى اهل سنت شد. «(2)»

حكام دمشق يا مصر نيز گاهى از عقايد او دفاع و يا بر ضد او دست به اقدام مى زدند تا اين كه در نهايت، وى در زندان قلعه دمشق از دنيا رفت. او را در مقابر صوفيه- كنار قبر برادرش شرف الدّين عبيداللَّه- دفن كردند. «(3)» عقايد انحرافى ابن تيميه به ويژه تعارض و


1- ابن حورانى، همان كتاب، ص 35
2- محمد زكى ابراهيم، نويسنده مشهور اهل سنت مصر، مبحثى بسيار علمى و مستدل در ردّ احاديث شدّالرحال ابن تيميه ارايه كرده و در تأليف خود به نام مراقد اهل بيت در قاهره، ده ها تن از علماى بزرگ اهل سنت كه عليه ابن تيميه موضع گرفته اند را معرفى كرده است همان كتاب صص 150 تا 185.
3- نك: ابن كثير، البداية والنهايه، ج 14، صص 135 و 136، ابن رحب حنبلى، طبقات الحنابله، ج 2، ص 388 به بعد، ابن شاكر، فوات الوفيات، ج 1، ص 70 به بعد.

ص: 113

خصومت وى با شيعه، از طريق شاگردان متعصب او؛ يعنى شمس الدين ابن قيم جوزى صاحب «زاد المعاد فى هدى خير العباد» و ابن كثير، صاحب «البداية والنهايه» در عالم اسلام گسترش يافت و سرانجام محمد بن عبدالوهاب با استفاده از تعاليم او، مكتب جديدى به نام «وهابيه» پديد آورد و پيروان او از جمله ابن سعود و فرزندانش (آل سعود)

پس از تسخير شهرهاى مقدس مكه و مدينه، بر اساس اعتقادات ابن تيميه و محمد بن عبدالوهاب، بسيارى از اماكن مقدس و مورد توجه عالم اسلام در اين دو شهر، به ويژه قبور ائمه بقيع را تخريب كردند.

ب) قبرستان باب توما و باب شرقى

اشاره

قبرستان باب توما در شرق منطقه قديمى دمشق، منطقه مسيحى نشين قرار دارد. در اين مقبره چند تن از صحابه و علماى اسلام مدفون اند؛ از جمله:

1. شرحبيل بن حسنه

شرحبيل بن حسنه، يكى از چهار فرمانده اسلام است كه دمشق را فتح كردند. وى از صحابه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و كاتب وحى بود. در دمشق وفات يافت و در نزديكى باب توما به خاك سپرده شد. «(1)»

2. ضرار بن ازور اسدى

از صحابه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است كه در فتح دمشق حضور داشت. وى در «خارج باب شرقى» در محله الجزماء مدفون شد. قبر او داراى ضريح و بارگاه است. «(2)» قبر شيخ ارسلان دمشقى در نزديكى او است.

3. معاذ بن جبل

معاذ بن جبل، صحابى مشهور و رييس طايفه اوس، در مقبره باب شرقى مدفون


1- نصرالدين البحره، دمشق الأسرار، ص 12
2- ابن حورانى، همان كتاب، ص 85

ص: 114

است. «(1)» اين مطلب تنها در كتاب «زيارات الشام» ذكر شده است. و او بايد قطعاً در مدينه دفن شده باشد.

4. شيخ ارسلان دمشقى (ف. 540 ق.)

عارف بزرگ و مشهور دمشق، ابى يعقوب بن عبدالرحمان عبداللَّه الجعبرى معروف به «شيخ ارسلان»، در مقبره باب شرقى مدفون است. «(2)» وى از اكابر علما، زهاد و عرفا است كه كرامات زيادى از او نقل كرده اند.

او در مسجد كوچكى- داخل باب توما- روزها و شب ها به عبادت مى گذرانيد كه اكنون به مقام شيخ ارسلان معروف است. گويند در نهايت زهد مى زيست و بيست سال تمام نجّارى مى كرد و يك سوم از درآمد آن را صدقه و يك سوم را براى لباس و زندگى خود و يك سوم آن را به رييس و پيشواى خود مى داد. «(3)»

ج) قبور سلاطين مشهور دمشق

1. معاوية بن ابى سفيان

معاويه پسر ابوسفيان بن حرب بن اميه، تنها حاكمى است كه چهل سال در دمشق بر مسند خلافت نشست و حكمرانى كرد. در مكان قبر وى اختلاف است؛ بعضى چون ابن حورانى گويند وى در باب الصغير مدفون شد و ديوارى بر گرد قبر وى كشيده بودند. «(4)»

ابن طولون گويد: قبر معاويه همان قبرى است كه اكنون به قبر و مقام هود معروف است و در ديوار قبله جامع اموى قرار دارد؛ زيرا به اتفاق علما، هود به دمشق نيامده است. «(5)»


1- پيشين، همان جا.
2- نصرالدين البحره، همان كتاب، ص 13
3- ابن حورانى، همان كتاب، ص 87
4- پيشين، همان كتاب صص 46 و 47
5- پيشين، همان جا.

ص: 115

و اما در باب الصغير، قبرى بدين وصف نيست و شايد نظر دوم صحيح باشد؛ زيرا كاخ معاويه (قصر الخضراء) در پشت ديوار قبله جامع اموى قرار داشته و بعدها خراب شده است. احتمال مى رود معاويه را از ترس خوارج در ديوار جامع مدفون ساخته باشند و مكانى كه امروز به عنوان قبر هود معروف است، تنها مقام هود باشد كه در گذشته از آن سخن گفته ايم «(1)» و در آن جا كتيبه اى از پند و اندرزهاى هود يافت شده است.

امّا در پشت جامع اموى (در زقاق معاويه) كه از سمت شرق جامع اموى بدان راه است، مقبره اى وجود دارد كه به معاويه منسوب است. اين مقبره حالتى نيمه مخروبه دارد و گنبدى نيز بر فراز آن به رنگ قرمز كم رنگ ديده مى شود. در اين قبه و مقبره كه در داخل محوطه اى كوچك و در آخر كوچه بسيار باريكى است، خانواده اى زندگى كرده و از آن محافظت مى كنند. متأسفانه آنان اجازه ديدار از داخل مقبره را به نگارنده ندادند.

تصوير شماره 24

2. معاوية بن يزيد بن معاويه (معاويه ثانى)

معاوية بن يزيد بن معاوية بن ابوسفيان، معروف به معاويه صغير و معاويه دوم فردى زاهد و پارسا و گوشه گير بوده است. پس از مرگ يزيد، با او به عنوان خليفه مسلمين بيعت شد ولى با اكراه پذيرفت و بيش از چهل يا بيست روز نيز خلافت نكرد و در عزلت و گوشه گيرى در سن 22 سالگى از دنيا رفت و به نقلى مسموم شد. وى آخرين حكمران و خليفه اموى از نسل ابوسفيان است؛ كه پس از وى خلافت به خاندان مروانيان- شعبه اى ديگر از بنى اميه- از فرزندان عاص و در رأس آن ها مروان بن حكم رسيد.

مسعودى گويد: هنگام وفات وى، بنى اميه اطراف او را گرفتند و گفتند: خلافت را به هركس از خاندانت مى خواهى واگذار كن. او گفت: به خدا سوگند كه شيرينى خلافت بر شما را نچشيدم، چگونه بار آن را بر گردن خود (پس از مرگم) بيندازم؟ حال كه براى شيرينى آن مى شتابيد، آيا براى تلخى آن نيز چنين مى كنيد؟ خداوندا! من از تعيين خليفه


1- نك: مبحث جامع اموى از كتاب حاضر.

ص: 116

بر مردم بيزارم و از آن كناره مى گيرم. خدايا! من كسى همانند اهل شورى (در هنگام مرگ عمر بن خطاب) را نمى يابم. پس خود كسى كه اهليّت آن را داشته باشد، بر اين امر نصب كن. اى كاش اين كار را بر عهده نمى گرفتم. آيا من بنى اميه را به شيرينى آن برسانم و بار آن را برگردن خود بگيرم و كسى كه شايسته آن است از آن باز دارم؟ هرگز چنين نمى كنم.

وليد بن عتبة بن ابى سفيان بر او نماز گزارد به اميد اين كه خلافت به او برسد، ولى هنگامى كه تكبير دوم را مى گفت، كشته شد. «(1)» ابن كثير گويد: معاويه دوم در خارج باب الصغير مدفون است و ابن طولون نيز چنين گويد؛ و ابن حورانى نيز مى نويسد: قبر وى در گوشه مقبره باب الصغير جنوبى است. «(2)» با كاوش فراوان در داخل باب الصغير، مقبره اى بدين نام يافت نشد.

اما در جنوب مسجد اموى، هنگامى كه از باب جنوبى و شبستان بيرون مى رويم در سمت چپ در داخل كوچه اى باريك امروزه قبرى به نام او وجود دارد كه مردم به زيارتش مى روند و معتقدند از او حاجت مى گيرند.

تصوير شماره 25

3. وليد بن عبدالملك بن مروان

وليد بن عبدالملك بن مروان در سال 86 ق. به خلافت رسيد حكومتش نُه سال و هشت ماه به طول انجاميد. وليد در سن 43 سالگى مرد. او در امر بنا و ترميم مساجد و بناهاى مذهبى اهتمام داشت و جامع اموى در دمشق نيز از ساخته هاى اوست كه تاكنون در جهان بى نظير و مايه اعجاب است. وليد نسبت به تعمير و توسعه مسجدالنبى صلى الله عليه و آله و مسجدالحرام نيز توجهى خاص داشت. گويند در باب الصغير، شمال قبر معاويه دوم مدفون است. «(3)» البته آثارى از قبر او امروزه وجود ندارد.


1- مسعودى همان كتاب، ج 3، صص 76 و 77
2- ابن حورانى، همان كتاب ص 49؛ ابن كثير، همان كتاب، ج 8، ص 237
3- ابن حورانى، همان كتاب، ص 75

ص: 117

4. صلاح الدين ايوبى (م 589 ق.)

صلاح الدين بن ايوب بن محمد بن شاذى بن مروان بن يعقوب تكريتى «(1)»، يكى از فرماندهان بزرگ سپاه اسلام در مقابل صليبى ها و فاتح بيت المقدس است. وى در 532 هجرى در تكريت عراق به دنيا آمد. ابتدا به خدمت نورالدين محمود زنگى شهيد و سپس در دولت فاطمى نفوذ يافت و آن خلافت را مضمحل ساخت و به ايجاد دولت بزرگى بنام «ايّوبيان» دست زد. جنگ هاى متعدد او با صليبى ها برخاسته از روح سلحشورى و علاقه فراوان وى به «قُدس» بود. تنها او بود كه توانست بيت المقدس را با تلاش فراوان دوباره از تصرّف مسيحيان و متجاوزان در آورد و به دامان اسلام بازگرداند. «(2)»

قبر او در «مدرسه عزيزيه» و پشت جامع اموى؛ يعنى حدود بيست مترى درِ شمالى جامع و سمت چپ كسى است كه از مسجد خارج مى شود. مدرسه عزيزيه اكنون فقط محل مقبره صلاح الدين است.

در صحن حياط مدرسه، قبر سه شهيد از دوره عثمانى ها است و پس از آن حجره اى قرار دارد كه بر فراز آن گنبدى با رنگ قرمز ساخته اند. در وسط اين حجره قبر صلاح الدين ايوبى واقع است. سنگ قبر بزرگى داشته كه با پارچه اى سبز پوشانيده شده و بر بالاى آن نيز سرپوش و يا عمامه اى به رنگ سبز قرار داده اند.

تصوير شماره 26

5. ملك عادل ايّوبى (534- 616 ق.)

ملك عادل ابوبكر بن ايّوب، برادر سلطان صلاح الدين ايوبى، در بعلبك به دنيا آمد. وى دو سال از برادرش صلاح الدين كوچكتر بود. ابتدا به همراه پدر و برادرش در خدمت نورالدين زنگى شهيد وارد شد و در جنگ هاى صليبى همراه برادرش


1- . براى آگاهى بيشتر از شرح زندگانى وى، نك: زبيدى، ترويج القلوب فى ذكر الملوك بنى ايوب، تحقيق صلاح الدين المنجد، بيروت، دارالكتاب الجديد 1983 م.
2- صلاح الدين صفدى، تحفة ذوى الالباب، ج 2، صص 92- 80

ص: 118

صلاح الدين شركت كرد. ملك عادل پس از برادر بر مسند حكومت نشست. وى از كرج تا همدان، جزيره، شام، مصر، حجاز، يمن و حضرموت حكم مى راند. فردى بردبار، مجاهد، صابر و آمر به معروف و ناهى از منكر بود. در قلب مردم جاى داشت و به انصاف و عدالت حكومت مى كرد. «(1)» ملك عادل را پس از مرگ، ابتدا در قلعه دمشق مدفون ساختند و سپس به داخل مدرسه اى كه خود ساخته بود منتقل كردند؛ يعنى مدرسه عادليه كه در سمت شمال غربى جامع اموى و در شارع كلاسه، مقابل مدرسه ظاهريه است. در داخل مدرسه و در راهروى ورودى سمت چپ، حجره اى است كه قبر ملك عادل در وسط آن واقع شده و اين بقعه در حال ترميم است. وى در دمشق آثار و بناهاى تاريخى فراوانى از خود بر جاى گذاشته است.

6. نورالدّين محمود زنگى شهيد (511- 560 ق)

سلطان نورالدين محمود بن ابى سعيد زنگى بن سيف الدين، از سلحشوران و مجاهدان اسلامى است كه فداكارى ها و مجاهدت هاى فراوانى از خود در تاريخِ جنگ هاى صليبى به ثبت رسانيده است. وى پس از مرگ پدر، به ولايت شام رسيد «(2)» و نخستين كسى است كه در دمشق دارالحديث ساخت و اكنون نيز دارالحديث نوريه، پابرجاست. در امور خيريه و بناى مدارس، مساجد و نشر علم و مذهب اهل سنت كوشا بود. او قناعت مى ورزيد و كمتر مى خورد و مى آشاميد. از غنايم جنگ استفاده نمى كرد و آن را صدقه مى داد و خريد و فروش شراب را در سرتاسر قلمرو خود ممنوع كرده بود.

قلعه هايى در حلب، حمص، حماة و بيمارستانى در دمشق ساخت و آن را وقف مسلمين كرد. نورالدين را پس از شهادت، در مدرسه خود مدفون ساختند. «(3)» مدرسه نوريه كه از بناهاى او به سال 556 قمرى است، در بازار خياطين سابق و «سوق العصرونيه» كنونى در سمت چپ انتهاى بازار حميديه قرار دارد. مدفن وى در سمت چپ راهروى


1- نعيمى، همان كتاب، ج 2، ص 208؛ همچنين نك: زبيدى، ترويج القلوب فى ذكر الملوك بنى ايوب.
2- صلاح الدين الصفدى، تحفة ذوى الألباب، ج 2، ص 72
3- ابن حورانى، زيارات الشام، ص 26

ص: 119

مدرسه است كه حجره اى كوچك؛ محراب و گنبدى دارد و پنجره اى از اين مقبره به بازار باز كرده اند كه مردم آن را از بيرون زيارت مى كنند. در كرامات وى مطالبى گفته شده و بعضى او را مستجاب الدعوه دانسته اند.

7. ملك ظاهر بَيْبَرْس (ف. م. 676 ق.)

ملك ظاهر بيبرس بَنْدُقْدارى، از سلاطين مماليك است. «(1)» او از سلاطينِ پركار در زمينه ساختِ بناها و مساجد و آثار اسلامى در شام و دمشق است. بناهاى فراوانى به نام او ثبت شده است. يكى از آن ها مدرسه ظاهريه است كه خودش را نيز در آن به خاك سپرده اند. اين مدرسه مقابل مدرسه عادليه- در شمال غربى جامع اموى- در شارع كلاسه است كه قبر او در راهروى ورودى مدرسه- در سمت راست- داخل حجره بزرگى است.

اين مقبره داراى محراب بوده و گنبدى نيز بر فراز آن قرار دارد.

8. ملك اشرف موسى (ت. 576 ق.)

ملك اشرف موسى، پسر ملك عادل ايوبى، جوانى خود را در بيت المقدس گذرانيد و آنگاه در جنگ هاى صليبى، در خدمت پدر و عمويش صلاح الدين حضور يافت و نقش مهمى ايفا كرد. «(2)» وى براى شافعى ها مدرسه اى بنا كرد و خود نيز در فقه شافعى و حديث، صاحب نظر بود.

مدرسه معروف «دارالحديث الأشرفيه» از بناهاى اوست كه خود در آن به خاك سپرده شده است. «(3)» دارالحديث الأشرفيه در سمت غرب جامع اموى و نزديك قلعه دمشق است.

9. سيف الدين جقمق (م. 824 ق.)

امير سيف الدين جقمق از واليان دوره مماليك دمشق «(4)» و بانى مدرسه اى به نام


1- صلاح الدين الصفدى، همان كتاب، ج 20، صص 246- 244
2- صلاح الدين صفدى، همان كتاب، ج 2، صص 129- 123
3- نعيمى، همان كتاب، ج 2، ص 224
4- صلاح الدين صفدى، همان كتاب، ج 2، صص 200- 195

ص: 120

جقمقيه است. اين مدرسه كه مدفن او نيز هست، در پايان كوچه اى است كه درِ شمالى جامع اموى به سوى آن گشوده مى شود.

10. درويش پاشا

يكى از واليان معروف دوره عثمانى در دمشق است كه در 979 ق. در اين شهر به حكومت رسيد. وى در كنار جامع درويشيه، كه ساخته خود بود، به خاك سپرده شد.

مقبره وى در كنار خيابان درويشيه و حدود يكصد متر بالاتر از مدخل بازار حميديه است كه داراى قبه و ديوارى هشت ضلعى است.

11. شاهنشاه بن ايّوب (م. 534 ق.)

وى برادر صلاح الدين و يكى از امراى بزرگ ايوبى بود، كه در يكى از جنگ هاى مسلمانان با رومى ها شهيد شد. مقبره او در كنار مدرسه شاميه قرار دارد. اين مدرسه در پايان خيابان يوسف العظمه، كنار پل هوايى است و هتل هاى محل اقامت زائران ايرانى نيز معمولًا در نزديكى آن قرار دارد. آرامگاه او در كنارِ مدرسه و به صورت مستقل با گنبدى قرمز رنگ است كه قبر او نيز از داخل خيابان ديده مى شود.

12. تورانشاه بن ايّوب (م. 576 ق.)

وى يكى ديگر از برادران صلاح الدين ايوبى و از واليان دمشق و قاهره بود. «(1)» آرامگاه او كه جنب مقبره شاهنشاه بن ايوب برادرش و در كنار مدرسه شاميه قرار دارد، داراى گنبدى به رنگ قرمز است.

13. اسدالدين محمد شيره كوه

وى شوهر خواهر صلاح الدين ايوبى است كه از طرف او به استاندارى حمص گماشته شد. او كنار تورانشاه و شاهنشاه بن ايوب و در مجاورت مدرسه شاميه


1- پيشين، ج 2، صص 97- 95

ص: 121

مدفون است. «(1)»

9- ساير آثار تاريخى دمشق

الف) ابواب تاريخى دمشق

اشاره

در قرون و ازمنه بسيار دور، شهرهايى كه موقعيت خاص نظامى و جغرافيايى داشتند، به وسيله ديوارهايى، كه گرداگرد آن كشيده شده بود، حفاظت مى شدند. از آنجا كه دمشق همواره در معرض هجوم ها و تاخت و تازهاى پى در پى بود، گرداگرد آن، دو حصار كشيده بودند. ارتفاع ديوار اوّل حدود يك متر و نيم و ارتفاع ديوار دوم نزديك به دو متر و در فاصله هفت مترى ديوار اول قرار داشته است.

براى استحكام و تقويت بيشترِ موضعِ دفاعى آن، خندقى ميان آن دو حصار حفر كرده بودند. براى ديوارها، برج هاى دايره اى به ابعاد دو متر و نيم، براى نگهبانى ساخته شده بود و خندقى نيز در خارج ديوارها حفر و به اين وسيله شهر به سختى و شدّت محافظت مى گرديد.

حاكمان مماليك ديوارهاى ياد شده را ساختند تا در مقابل تيمور لنگ نقش مهمى در حفاظت از شهر ايفا كند و در نتيجه، وى ناگزير شد با خدعه و فريب وارد شهر شود. «(2)» در اين دوران شهر به شكل مستطيل بود كه از شرق به غرب آن؛ يعنى از باب الجابيه تا باب الشرقى 1500 متر و از شمال تا جنوب آن؛ يعنى از باب الفراديس تا باب الصغير


1- ابى يعلى حمزه ابن قلانسى، ذيل تاريخ دمشق ص 316؛ صلاح الدين الصفدى، همان كتاب، ج 2، ص 79
2- اكرم العلبى، دمشق بين عصر مماليك و عثمانى ص 49؛ ابن تغرى بردى، النجوم الزاهره فى ملوك المصر و القاهره، ج 12، ص 238

ص: 122

حدود 750 متر مساحت داشت. چون اين ابعاد با ديوار به طور كامل محصور گشته بود؛ لذا براى ورود و خروج مردم ابواب و درهايى قرار داده بودند. قسمت هايى از اين ديوارها در دوره رومى ها ساخته شده و ابواب آن نيز متعلّق به آن دوران بود كه تا كنون نيز باقى مانده و قسمت هايى از آن نيز به دوران هاى اسلامى تعلّق دارد. ابواب اصلى شهر عبارت اند از:

1. باب توما:

اين دروازه در سمت شمال شرقى شهر واقع شده و از بناهاى دوران رومى ها است.

باب توما را به يكى از سرداران رومى، به نام «توما» نسبت مى دهند كه از قريه «دومه» يا «دوما» بود. «(1)» باب توما در دوره اسلامى نيز پا برجا؛ و در قرن ششم هجرى به وسيله ايّوبى ها تعمير و تجديد بنا شد؛ سپس امير تنكز از مماليك، دوباره آن را مرمّت كرد. «(2)» اين اثر اكنون پس از چند هزار سال، همچنان در وسط ميدان باب توما، در خيابانى به همين نام قرار دارد. قسمتى از ديوار شهر در فاصله اندكى با اين دروازه ديده مى شود. بر بالاى اين دروازه، كتيبه اى وجود دارد كه متعلق به دوران ايوبى است. محله باب توما سكونتگاه مسيحيان است و بيشتر ساختمان هاى آن را در دوران تسلّط فرانسوى ها (1920- 1945 م.) ساخته اند.

تصوير شماره 27

2. باب شرقى:

يكى ديگر از ابواب اصلى بازمانده از دوران رومى ها است كه در سمت شرق شهر قرار دارد و داراى سه دهانه است. «(3)» دهانه بزرگ در وسط و دو دهانه كوچك نيز در دو طرف آن واقع شده است. «باب شرقى» در نزديكى باب توما بوده و داراى يك مناره و ديواره اى بزرگ است كه تا ميدان مجاور نيز كشيده شده است. اين منطقه نيز همانند باب


1- محمد كرد على، غوطه دمشق، ص 166
2- قتيبه شهابى، اسواق دمشق، ص 284 تعمير اين دروازه در دوران امير تنكر به سال 1227 ميلادى انجام شده است.
3- جان سوفاجيه، الآثار التاريخيه فى دمشق، تعريب اكرم حسن العلبى، ص 16

ص: 123

توما مسيحى نشين است و چند كليسا نيز در آن قرار دارد.

تصوير شماره 28

3. باب الفراديس:

از ديگر دروازه هاى اصلى است كه در سمت شمال دمشق قرار دارد و به باب العماره نيز معروف است. «باب الفراديس» در كنار حرم حضرت رقيه (شمال غربى) و در مدخل سوق «العماره» است. ديوارهاى سنگى اين دروازه به سختى قابل ديدن است؛ زيرا در داخل بازار و دكان ها محو شده است. اين دروازه نيز به دوره رومى ها تعلّق داشته و در دوره ملك عادل ايوبى (613 ه.) ترميم و بازسازى شده است. «(1)» قابل گفتن است كه «فراديس» در زبان عربى به معناى بساتين و باغ ها است. بر بالاى آن كتيبه اى به خط نسخ كوفى و مربوط به قرن هفتم هجرى ديده مى شود كه از سلطان ملك عادل ايوبى است ولى بيشتر خطوط آن ناخوانا است و از بين رفته اند. در سمت چپ آن نيز بر روى در كوچكى كتيبه ديگرى از قرن هفتم وجود دارد.

4. باب الصغير:

اين دروازه چون از ساير ابواب دمشق كوچك تر بوده به «باب الصغير» معروف گشته است. «(2)» باب الصغير در جنوب شهر قديم دمشق واقع شده و از آثار دوران رومى ها است كه به وسيله نورالدين شهيد در قرن دوازدهم ميلادى تجديد بنا شده است. «(3)» قبرستان باب الصغير نيز در نزديكى آن است.

5. باب السلام:

در شمال دمشق و حدود پانصد متر پايين تر از «باب توما» يعنى انتهاى ديواره شمال غربى آن قرار دارد و در جوار نهرى كوچك است. اين دروازه به وسيله «ملك صالح


1- قيتبه شهابى، اسواق دمشق، ص 314
2- اكرم العلبى، دمشق بين عصر مماليك و عثمانى، ص 50، مقبره باب الصغير در مبحث ديگر تشريح خواهد شد.
3- جان سوفاجيه، الآثار التاريخيه فى دمشق، ص 17

ص: 124

نجم الدين ايوب» در 641 ق. ترميم شده است. باب السلام نيز يكى از ابواب اصلى دمشق در دوره رومى ها بوده است.

6. باب الفرج:

كمى پايين تر از باب الفراديس (در شمال شهر) و در داخل بازار «المناخليه» قرار دارد. از اين دروازه، به جامع اموى و همچنين حرم حضرت رقيه راه است. «باب الفرج» در دوران اسلامى و به وسيله نورالدين زنگى شهيد بنا شده است. اين نام بدين علت بود كه ساكنان شهر با گشودن آن در مقابل دشمن فرجى يافتند. «(1)»

7. باب كيسان:

اين دروازه در جنوب شرقى شهر و در غرب باب شرقى بود كه در بسيارى مواقع آن را مى بستند. مقبره اى نيز به همين نام در كنار آن قرار دارد. البته اين باب تخريب شده و كنيسه قديس پطرس را در جاى آن ساخته اند. «(2)»

8. باب الجناز:

در غرب دمشق قرار داشت و به باب النصر و باب دارالسعاده نيز معروف بود. كه اكنون اثرى از آن نيست.

9. باب الحديد:

اين دروازه مخصوص قلعه دمشق است كه آن را از آهن خالص ساخته اند و لذا نام «باب الحديد» بر خود گرفت.

10. باب الجابيه:

آين دروازه همانند باب شرقى سه دهانه دارد كه در گذشته دوتاى آن بسته


1- اكرم العلبى، همان كتاب، ص 50
2- جان سوفاجيه، همان كتاب، ص 59

ص: 125

مى شد. «(1)» باب الجابيه در غرب شهر قرار دارد و به شارع مستقيم (بازار مدحت پاشا) متصل است.

هنگامى كه لشكر ابراهيم پاشا خواست شهر را بگشايد، به علت وجود ديوارها و درهاى مذكور، با مشكلات جدّى روبه رو شد. وى تنها زمانى توانست به شهر راه يابد كه مردم شهر كليدهاى درهاى دمشق را به او دادند. ديوارى كه شهر را محصور ساخته بود از غرب به شرق، به موازات جنوب «قلعه» و «بازار الاروم» كشيده شده و سپس از سمت شمال تا «باب السلام» و از آن جا به «باب توما» و در شرق تا «باب الشرقى» امتداد مى يافت. در اين دوران؛ يعنى پس از تسلّط ابراهيم پاشاى مصرى (قرن سيزدهم) قسمت هاى جنوبى و غربى ديوار از بين رفت و حتى اهميت سياسى- نظامى خود را نيز از دست داد. «(2)»

ب) بازارهاى تاريخى و مشهور دمشق

اشاره

از آنجا كه دمشق در قبل و بعد از اسلام يكى از مراكز تجارى و اقتصادى مهم بوده، همه ساله بسيارى از تجّار و كاروان هاى تجارتى از شبه جزيره و ساير نقاط مجاور به آنجا مى آمدند و در بازارهاى مختلف آن به خريد و فروش و تجارت مى پرداختند. در دوران جاهليت، سفرهاى تجارتى قريش از مكه به شام و به ويژه سفرهاى تجارتى پيامبر صلى الله عليه و آله در دوران جوانى- كه با اموال حضرت خديجه به سوى اين سرزمين آمده بودند- مشهور است و در قرآن كريم به اين امر اشاره شده است: لِإِيلافِ قُرَيْشٍ إِيلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّيْفِ.

ايوبى ها و مماليك (قرن ششم و هفتم هجرى) حدود 140 بازار (بازارچه) در


1- پيشين، همان جا.
2- يوسف جميل نعيسه، همان كتاب، ج 1، صص 77 و 78؛ همچنين نك: جان سوفاجيه، همان كتاب، صص 16، 57 و 59

ص: 126

دمشق ساختند كه هريك مخصوص حرفه اى خاص بود و بسيارى از آن ها با تغييرات و بازسازى هايى همچنان موجود است. «(1)»

در اين بخش، به چند بازار تاريخى دمشق اشاره مى شود كه اكنون از شهرت و معروفيت ويژه برخوردار هستند:

1. بازار حميديه

از مشهورترين و بزرگترين بازارهاى دمشق «سوق الحميديه» است. پيشينه آن به طور دقيق مشخص نيست ليكن مسلم است اين بازار، به نام سلطان عبدالحميد عثمانى معروف است كه او آن را بازسازى كرده است و در دوران هاى مختلف نيز تعميرات و بازسازى هايى بر آن انجام شده است.

بيشترين سهم در ترميم و بازسازى آن، به محمد پاشا بن مصطفى العظم، والى عثمانى اختصاص دارد كه در 1185 ق. در دمشق حكومت مى كرد. او بازار را از نزديك خانه خود در كنار مدرسه احمديه؛ يعنى در اواسط سوق الحميديه به سال 1195 هجرى گسترش داد و به طور كامل از نو بازسازى كرد. تعداد دكان هاى آن به 120 باب مى رسيد.

رشدى پاشا نيز در 1323 ق. تعميراتى بر آن انجام داد. در 1329 و 1338 ق. اين بازار در آتش سوخت و محله هاى بسيارى را در خود فرو برد كه تا 1409 ق. همواره تعمير و مرمّت مى شد. «(2)»

در داخل سوق الحميديه «خانقاه» يا «مدرسه احمديه» قرار داشت كه بعدها «جامع الحميديه» در مكان آن ساخته شد و امروزه در همان بازار موجود است. طول بازار ششصد متر و عرض آن پانزده متر است كه از شارع حميديه و كنار قلعه دمشق آغاز و تا درِ غربى جامع اموى امتداد مى يابد. امروزه بقاياى ستون هاى معبد ژوپيتر از دوران روم، در انتهاى بازار حميديه ديده مى شود.


1- اكرم العلبى، دمشق بين عصر مماليك و عثمانى، ص 251؛ يوسف جميل نعيسه، مجتمع مدينه دمشق، ج 1، صص 115- 98
2- اكرم العلبى، دمشق، صص 459 و 460؛ قيتبه شهابى، اسواق دمشق، ص 62

ص: 127

تصوير شماره 29

2. بازار مدحت پاشا

يكى ديگر از بازارهاى بزرگ و مشهور كنونى دمشق «سوق مدحت پاشا» است. اين بازار جزو قسمت غربى «شارع مستقيم» است كه در عهد رومى ها ساخته شده و در ميان مردم دمشق به «سوق الطويل» يا «الطويله» معروف است.

بازار مدحت پاشا از غرب به شرق، بين شارع «درويشيه» و «سوق البزوريه» امتداد يافته و از سمت جنوب موازى «سوق الحميديه» است. در عصر مماليك به نام «سوق الجقمق» برگرفته از نام نايب شام امير سيف الدين جقمق (متوفاى 822 ه) مشهور بوده است.

مدحت پاشا، والى عثمانى دمشق (1295 ق.) اين بازار را گسترش داد و از اين رو به «سوق مدحت پاشا» تغيير نام يافت. اين بازار نيز يك بار دچار آتش سوزى شد ولى بارديگر ترميم گرديد. «(1)» از بناهاى تاريخى در آن مى توان به: 1. جامع هشام 2. مناره 3.

خان الدكه 4. خان الزيت 5. خان جقمق 6. خان سليمان پاشا اشاره كرد كه در دوران عثمانى ساخته اند. گفتنى است مدخل سوق مدحت پاشا، كمى بالاتر از آغاز سوق الحميديه است و قسمتى از بازار در داخل شارع المستقيم قرار مى گيرد و انتهاى آن نيز به نزديكى باب شرقى مى رسد.

3. بازار درويشيه

اين بازار ميان دو مدخل غربىِ بازار حميديه و بازار مدحت پاشا قرار دارد. پيشينه آن، همانند بازار مدحت پاشا به دوران ايوبى ها مى رسد، كه البته توسط «درويش پاشا» والى عثمانى دمشق تجديد بنا و بازسازى شده است. در اين بازار بناهاى زير قرار دارد: 1.

جامع درويش پاشا 2. جامع خراطين يا مدرسه سيبائيه 3. جامع سيبائيه 4. مرقد درويش پاشا. گفتنى است بازار درويشيه پياده روهاى دو طرف خيابان هستند. «(2)»


1- قتيبه شهابى، همان كتاب، ص 246
2- پيشين، ص 354

ص: 128

4. سوق العماره: بازار نطافين

اين بازار نزديك مقام و مرقد حضرت رقيّه و در مدخل جنوبى آن قرار دارد و از داخل خيابان ملك فيصل آغاز مى شود. سابقه تاريخى سوق العماره شايد به قبل از دوران مماليك برسد. «(1)» آثار تاريخى كه در آن وجود دارند: 1. باب الفراديس (يكى از دروازه هاى اصلى شهر قديمى دمشق) 2. مرقد حضرت رقيه عليها السلام 3. مسجد السادات 4.

جامع العمريه 5. جامع النطافين.

ج) قصرهاى تاريخى

اشاره

در دوره هاى مختلف، قصرهاى فراوانى در دمشق ساخته شده كه بعضى از آن ها در طول زمان رو به تخريب و ويرانى رفته است. قديمى ترين و مشهورترين قصرهاى دمشق، «قصر الخضراء» (قصر الأموى) است كه دارالاماره معاويه و سپس يزيد بوده است. عباسيان اين قصر را، كه در سمت قبله جامع اموى و به ديوار آن متصل بوده، تخريب كردند كه امروزه مكان آن تبديل به بازار شده است. «(2)» از اين قصر، در ديوار قبله جامع، درى گشوده مى شده كه «باب الحديد» نام داشته و معاويه از قصر خود به داخل مسجد و محراب وارد مى شده است. بقاياى قصر خضراء در حريق مسجد اموى سوخت و از ميان رفت. قصر معروف ديگر؛ مانند قصر عاتكه دختر يزيد و همسر عبدالملك نيز از بين رفته است. قصرهاى موجود دمشق عبارت اند از:

1. قصر العظم: قصر اسعد پاشا

اين قصر كه ابتدا خانه «امير تنكز»، از اميران مماليك دمشق در قرن هشتم بوده، در 1163 هجرى توسط «امير اسعد پاشا العظم» والى عثمانى دمشق «(3)» ساخته شده و بناى آن در 1174 ق. پايان پذيرفته است. قصر اسعد پاشا بر قسمتى از معبد ژوپيتر رومى واقع و به


1- پيشين، ص 310
2- ابن بطوطه، الرحله، ص 65؛ جان سوفاجيه، الآثار التاريخيه فى دمشق ص 108
3- براى آگاهى بيشتر، از حكمرانى اسعد پاشا در دمشق نك: به احمد البديرى و سعيد القاسمى، حوادث دمشق اليوميه، ص 85 به بعد.

ص: 129

احتمال زياد قسمتى از قصر معاويه؛ يعنى قصر الخضراء را نيز در برمى گرفته است. «(1)» اين قصر در 1925 ميلادى دچار آتش سوزى شد و بار ديگر بازسازى گرديد. مكان آن در سوق البزوريه (در جنوب جامع اموى) است. امروزه اين قصر را، كه يكى از زيباترين قصرهاى موجود دمشق است. به موزه ملّى تبديل كرده اند. قصر العظم حياطى بسيار بزرگ با 36 اتاق دارد كه اكنون هر كدام بخشى از موزه هاى مردم شناسى، سلاح و البسه و ... را تشكيل مى دهند.

تصوير شماره 30

2. قصر الأبلق

در تكيه سليمانيه كنونى است و براى ضيافت ميهمانان و مأمورين كشورهاى ديگر ساخته شده است. اين قصر را كه ملك ظاهر بيبرس ساخته بود، به دستور امير تيمور لنگ تخريب كردند. «(2)» سپس سلطان سليمان قانونى بر مخروبه آن «تكيه سليمانيه» كنونى را ساخت. گفتنى است قصر الأبلق نيز بر مكان قصر دارالاماره فاطمى ها ساخته شده بود.

د)- تكايا

1. تكيه سليمانيه

اين تكيه به فرمان سلطان سليمان قانونى، در 966 قمرى به جاى قصر ابلق ساخته شد كه در دوره تيمور لنگ تخريب گشته بود. «(3)» اين تكيه از دو عمارت غربى و شرقى ساخته شده و در بناى آن از معمارى اسلامى، رومى بهره برده شده است.

تكيه مذكور كه نبش خيابان اصلى دمشق پس از پل روگذر اصلى يوسف العظمه قرار دارد، سه در اصلى و چندين گنبد كوچك و بزرگ دارد. قسمت مسقف داخلى آن، به وسيله ستون هايى از سنگ برپاست و گنبدى بزرگ نيز بر فراز آن است. دو مناره نيز در


1- قتيبه شهابى، اسواق دمشق ص 241؛ يوسف نعيسه مجتمع مدينه دمشق، ج 2، ص 504
2- نصرالدين البحره، دمشق الاسرار صص 168- 165
3- يوسف نعيسه، همان كتاب، ج 1، ص 160

ص: 130

سمت شرقى و غربى آن ساخته اند.

تكيه سليمانيه در زلزله دمشق ويران شد و در 1159 قمرى ترميم گرديد كه از آن هنگام، سربازان عثمانى در آن ساكن مى شدند. اكنون نيز به عنوان موزه نظامى و يك اثر تاريخى زيبا براى بازديد سياحان است.

تصوير شماره 31

2. تكيه سليميه

به فرمان سلطان سليم عثمانى در «صالحيه» ساخته شد كه در ذكر آثار تاريخى صالحيه به آن خواهيم پرداخت. «(1)»

3. تكيه شمس احمد پاشا

سلطان سليمان شمس احمد پاشا، والى عثمانى دمشق، آن را در پشت قلعه دمشق- سمت جنوب آن- و كنار خندق ساخته است. در داخل اين تكيه حجره هايى براى صوفيه قرار دارد. «(2)»

4. تكيه مولويه

در 993 قمرى براى «فرقه مولويه»، كه به جلال الدين رومى صاحب مثنوى منسوب بودند، ساخته شد. اين مولوى خانه، در غرب جامع و دارالقرآن تنكز واقع است. «(3)»

گفتنى است به علت كثرت صوفيه در داخل دمشق، تكيه ها و خانقاه هاى مربوط به فرقه ها، فراوان است كه برخى از آنها هنوز پابرجا مانده است.

ه) قلعه تاريخى، نظامى دمشق

از آنجا كه شهر دمشق در طول تاريخ حيات خود، از موقعيّت خاص نظامى و


1- نك: ص 149 از كتاب حاضر.
2- يوسف نعيسه، همان كتاب، ج 1، ص 162
3- پيشين، همان جا.

ص: 131

سوق الجيشى برخوردار بوده، بناى قلعه اى مستحكم براى حفاظت و امنيت آن و استقرار فرماندهى نظامى جنگ ها، به ويژه هنگام جنگ هاى صليبى، امرى ضرورى بوده است.

اين قلعه در دوران رومى ها ساخته شده و براى محافظت از شهر، حالت دژ مانندى داشته است. قلعه دمشق تنها در دوران سلاجقه (قرن پنجم) به صورت يك قلعه كامل و پايگاهى نظامى در آمده است.

اين قلعه در دوران صلاح الدين ايوبى- به سال 570 هجرى- پايگاه نظامى وى در جنگ هاى صليبى بود، لذا وى به امر توسعه آن همت گماشت. «(1)» قلعه ياد شده، در 610 هجرى. نيز به وسيله ملك عادل- برادرش- توسعه يافت. وى كه از رزمندگان و فرماندهان بزرگ سپاه اسلام در نبرد با صليبى ها بود، اين قلعه را وسعت بسيار بخشيد و حتى به احداث كارخانه سلاح سازى، ضرب سكه، بيت المال، زندان، حمام، مسجد و بازارى در آن پرداخت و در حقيقت آن را به يك شهر كوچك نظامى تبديل كرد.

قلعه دمشق كه به صورت مستطيل و داراى ابعاد 220* 160 متر است، به وسيله خندقى كه اطراف آن حفر شده بود محافظت مى شد. چهار برج ديده بانى مرتفع نيز در اطراف آن قرار داشت. عمق خندق يكصد ذرع (برابر با پنجاه متر) و مملو از آب بود.

بر درِ اصلى قلعه و روى خندق، پلى متحرك ساختند كه هنگام ورود يا خروج افراد، باز و بسته مى شد.

در اين قلعه، براحتى حدود بيست هزار مرد جنگى با اسبان خويش جاى مى گرفتند.

قلعه، درى به نام «باب السرّ» داشته است كه مخفى بود و به وسيله پلى كه از چوب بر روى خندق نهاده مى شد- مى توانستند به آن راه يابند. «(2)» در كنار قلعه دمشق بازارى به نام «الخيل» قرار داشت كه در آن نيروهاى نظامى به تعمير سلاح و رسيدگى به اسب هاى خود مى پرداختند.

قلعه دمشق در هجوم تيمور لنگ دچار حريق و ويرانى گرديد و دوباره بازسازى


1- ابن كثير، همان كتاب، ج 13، ص 326
2- اكرم العلبى، دمشق بين العصر المماليك و العثمانيين، صص 52 و 53

ص: 132

شد. «(1)» قلعه مذكور اكنون در كنار بازار و ميدان حميديه، جلوه اى تاريخى و نظامى به شهر بخشيده است. ديواره هاى آن از سنگ هاى بزرگ است و هنوز برج هاى آن در هر چهار سمت سالم بر جاى مانده است. بر ديوار پشت قلعه كه از طرف جامع اموى به آن راه است، دو كتيبه به خط نسخ و كوفى ديده مى شود كه از ترميم و تجديد بناى آن در دوره ملك عادل ياد مى كند. قلعه در دهه گذشته پايگاه پليس بوده ولى اكنون پس از تعمير به موزه اى نظامى تبديل شده است.

تصوير شماره 32

و) حمام هاى تاريخى

اشاره

نظافت و حفظ بهداشت، همواره ميان مسلمانان جايگاه و اهميت ويژه اى داشته است. يكى از افتخارات دين اسلام اين است كه ملتهاى مسلمان در قرون مختلف اسلامى از نظيف ترين و بهداشتى ترين ملتها محسوب مى شده اند. در قرون وسطى كه كشورهاى غربى و صاحب تمدنِ امروزين از نظافت و بهداشت چيزى نمى دانستند، در سراسر كشورهاى اسلامى، براى حفظ بهداشت و سلامت مردم حمام هايى وجود داشته است. معرفى و بررسى تاريخى اين حمام ها مى تواند بيانگر اين سابقه تمدنى باشد.

سرزمين شام و بويژه شهر دمشق به عنوان يكى از مناطق اسلامى، از همان آغاز ورود اسلام و نيز در قرون چهارم و پنجم هجرى داراى حمام هاى فراوانى بوده است. به طورى كه العلبى مى نويسد: «در اوايل عصر مماليك (قرن پنجم و ششم) در دمشق حدود 85 باب حمام وجود داشته و در اواخر آن عصر به دهها برابر رسيده كه هنوز آمار كاملى از آنها به دست نيامده است «(2)».

اين حمام ها نيمى از روز مخصوص زنان ونيمى ديگر مخصوص مردان بوده است.

امروزه بعضى از آنها موجود و مورد استفاده هستند كه به دو باب از معروف ترين


1- جال سوفاجيه، همان كتاب، صص 64- 58
2- . اكرم العلبى، همان كتاب، ص 118

ص: 133

آنها اشاره مى گردد.

1. حمام نورالدين شهيد

اين حمام در «سوق البزوريه»- در جنوب جامع اموى و نزديكى قصر العظم- توسط سلطان نورالدّين محمود زنگى در سال 565 هجرى ساخته شده است «(1)». حمام نورالدّين پس از اينكه چند قرن مورد استفاده بود، تعطيل و دوباره در 1400 هجرى بازسازى شد.

اكنون روزانه صدها نفر از اين حمام كه بسيار زيبا بازسازى شده استفاده مى كنند.

بر در ورودى حمام، نام ملك نورالدين شهيد و سال احداث و بازسازى آن ديده مى شود. داخل آن دو ايوان شرقى غربى و دوش هايى وجود دارد. اين حمام به رغم تجديد بنا و تعميراتى كه در آن انجام شده، معمارى قديمى و سنتى خود را حفظ كرده است.

تصوير شماره 33

2. حمام ظاهريه

در كنار مدرسه «ظاهريه»- در سمت شمال غربى جامع اموى- يعنى در شارع كلاسه، كه از حرم حضرت رقيه نيز بدان راه دارد ملك ظاهر بيبرس در قرن ششم حمامى ساخته است «(2)» كه پس از بازسازى همچنان مورد استفاده اهالى است.

ز) بيمارستان هاى تاريخى دمشق

اشاره

در قرون چهارم و پنجم هجرى- در بسيارى از سرزمين هاى اسلامى از جمله شام، علم پزشكى همانند ساير علوم اسلامى پيشرفت قابل ملاحظه اى كرد. اطِبّا و حكيمان اسلامى در نقاط مختلف اين سرزمين به طبابت و تدريس علوم پزشكى مى پرداخته و به علت حمايت حكام و امراى دمشق از آنان، بسيارى از اطبّاى بزرگ اسلامى از جمله ابن سينا، ابن نفيس، دخواريه، نجم الدين لبودى را به سوى خود كشانيده است.


1- اكرم العلبى، همان كتاب، ص 536
2- پيشين، ص 532

ص: 134

براى نخستين بار در جهان اسلام، بيمارستان هاى تخصصى در دمشق ساخته شد.

بعضى از آنها مخصوص جذامى ها و بعضى مخصوص مسلولين و ... بوده است. نخستين كسى كه در اين شهر بيمارستان ساخت وليد بن عبدالملك بود در دوران هاى بعد نيز از جمله توسط نورالدين شهيد و سيف الدين قيمرى بيمارستانهايى ساخته شد. در كنار اين بيمارستانها براى آموزش و تدريس علوم پزشكى، مدارس طبى نيز تاسيس شده و پزشكان به تدريس در آن مى پرداختند. مشهورترين آنها كه اكنون در دمشق باقى مانده اند عبارتند از:

1. بيمارستان وليد بن عبدالملك

يكى از بيمارستان هاى بسيار قديمى دمشق، بيمارستانى است كه خليفه وليد بن عبدالملك براى جذامى ها ساخت تا آنان را در اين مكان نگهدارى و از انتقال مرض جذام به ساير مردم جلوگيرى كنند «(1)». بناى مخروبه آن در محله «اعاطله»، نزديك باب شرقى همچنان موجود است.

2. بيمارستان نوريه

اين بيمارستان نيز يكى از بيمارستان هاى قديمى دمشق است كه توسط نورالدين شهيد در 549 هجرى ساخته شد. در آن مدرسه اى به نام «دينسريه» وجود داشته كه علماى طب در آن جا به تدريس مى پرداخته اند. از بزرگانى كه نام آنان به عنوان استاد طب در اين بيمارستان ذكر شده مى توان به ابن سينا، پزشك و فيلسوف شهير ايرانى و زهراوى اشاره داشت.

بيمارستان نوريه توسط «بدرالدين طبيب» در قرن هفتم توسعه يافت و تا سال 1317 هجرى نيز از آن استفاده مى شد ولى از آن تاريخ به موزه پزشكى تبديل شده است «(2)».

اكنون بيمارستان نوريه در غرب سوق الخياطين و جنوب غربى مسجد اموى است


1- احمد عيسى بك، تاريخ البيمارستانات فى الاسلام، ص 203؛ يوسف جميل نعيسه، همان كتاب، ج 1، ص 133
2- همان، ص 203؛ يوسف جميل نعيسه، همان كتاب، ج 1، ص 133

ص: 135

كه از داخل بازار حميديه نيز به آن راه است. كوچه اى كه از بازار حميديه بدان منتهى مى شود در سمت چپ كسى است كه از جامع اموى وارد بازار مى شود. بيمارستان در حدود يكصد مترى اين كوچه و در سمت چپ قرار دارد. گنبدى كوچك به رنگ قرمز و با ابعاد هندسى برفراز آن استوار است. داخل آن صحن بزرگ و دو ايوان و چند غرفه و حجره است كه اكنون لوازم پزشكى و سير پيشرفتهاى پزشكى در طول تاريخ اسلام در اين غرفه ها به نمايش گذاشته شده است.

تصوير شماره 34

3. بيمارستان قيمرى

اين بيمارستان توسط «سيف الدين قيمرى» به سال 653 هجرى در محله صالحيه ساخته شده است كه در مبحث آثار تاريخى صالحيه شرح كاملى از آن ارائه خواهد شد.

4. بيمارستان عسكرى (نظامى)

اين بيمارستان مخصوص نيروهاى نظامى بوده كه توسط «ابراهيم پاشاى عثمانى» در 1831 م ساخته شده است. مكان آن در نزديكى مقابر صوفيه در غرب دمشق است «(1)».

5. مدرسه پزشكى دخواريه

اين مدرسه در نزديكى قصر العظم- يعنى در سمت قبله و جنوب جامع اموى به فاصله يكصد مترى- آن است كه مهذب الدين عبدالرحيم بن على بن حامد معروف به «الدخوار» به سال 621 هجرى ساخته است. دخواريه خود ازعلماى بزرگ طب در دمشق بود كه به لقب «شيخ الاطباء» مفتخر گرديده است. ساختمان آن اكنون بلااستفاده است «(2)».

6. مدرسه الدينسريه

در داخل بيمارستان نوريه و سمت چپ درِ ورودى- جنوب بيمارستان-


1- يوسف نعيسه، همان كتاب، ج 1، ص 133
2- نعيمى، الدارس فى تاريخ المدارس، ج 2، صص 109- 100؛ احمد عيسى بك، همان كتاب، ص 45

ص: 136

«عمادالدين ابوعبداللَّه دينسرى» به سال 686 هجرى مدرسه اى ساخته است «(1)» كه اكنون مكان آن در داخل موزه پزشكى بيمارستان نوريه واقع شده است.

7. مدرسه اللبوديه

به وسيله «نجم الدين اللبودى»- در 664 هجرى- در خارج از شهر قديمى دمشق ساخته شده است. وى از اطباى حاذق دمشق بوده و قبر وى نيز در داخل آن قرار گرفته است. از اين مدرسه متاسفانه جز قبر داخل آن چيزى نمانده است «(2)».

ح) آثار تاريخى مسيحيان

چنانكه در گذشته گفته شد تا قبل از ظهور اسلام، سرزمين شام- در قرن هاى متمادى- به روميها متعلق و دين مسيحيت در آن جا رايج بود. به اين لحاظ، مسيحيان از هر طايفه اى- براى انجام عبادات خويش- كليساهايى ساخته و آثارى تاريخى از خود بر جاى گذاشتند كه تاكنون نيز بعضى از آنها باقى است. و برخى نيز به مسجد تبديل شد قديمى ترين آثار و اماكنى كه اكنون از مسيحيان باقى است عبارتند از:

1. قبر جرجس حوارى

وى كه يكى از حواريّون حضرت مسيح عليه السلام بود به فرار «بُولُس حوارى» كمك كرد و خود نيز به خاطر اين امر به قتل رسيد. جرجس حوارى را در پشت باب كيسان به فاصله 36 مترى آن مدفون ساختند «(3)».

2. كنيسه حوبريا الياهو

در نيم فرسخى خارج دمشق قديم صخره و يا غارى است كه گويند «الياس نبى» به هنگام فرار از ايزابل در آن مخفى شده است. بعدها كنيسه زيبايى به نام «جوبر يا الياهو» به


1- نعيمى، همان كتاب، ج 2، صص 109- 100
2- پيشين، همان جا، كردعلى، غوطه دمشق، ص 128
3- فارس دارقيو، وصف دمشق، صص 98- 92

ص: 137

جاى آن ساختند. اين كنيسه از قديمى ترين كنايس دمشق است. در كنار آن نيز مسجدى به نام محمد صلى الله عليه و آله ساخته شده كه تاريخ بناى آن به قرن اول هجرى مى رسد. «(1)»

3. كنيسه مريم عذراء

در نيم فرسخى مقام ابراهيم در «قريه برزه «(2)»»- در شرق كوه قاسيون (صالحيه) ساخته شده است. اسم اين محل قريه «صيدنايا» است كه امروزه نيز به همان نام مشهور است «(3)».

4. كنيسه بولس حوارى

اين كنيسه كه در مشرق دمشق، نزديك مقبره مسيحيان و كنار «مدخل باب كيسان» است، در 1939 م توسط فرانسويها ترميم و تجديد بنا شد «(4)».

5. كنيسه قديس حنانيا

يكى ديگر از قديمى ترين كنيسه هاى دمشق است كه در 1921 ميلادى آثار مخروبه آن در حفارى ها به دست آمده است. بر مكان اين كليسا- در دوران نورالدين زنگى- مسجدى ساخته شده بود. اين كنيسه در «شارع مستقيم» قرار داشته است. «(5)»

ط) معبد ژوپيتر

اين معبد به خداى روميها يعنى «حَدَد» تعلق داشته است كه آرامى ها آن را در هزاره اول قبل از ميلاد ساخته اند و ابتدا معبد اله آرامى بوده است «(6)». بعدها با تسلط روميان، به پرستش اله آنان يعنى ژوپيتر اختصاص يافت.


1- پيشين، صص 59- 56
2- بنگريد: ص 159 از كتاب حاضر.
3- فارس دارقيو، همان جا.
4- پيشين، همان جا.
5- جان سوفاجيه، الآثار التاريخيه فى دمشق، ص 23
6- نك: جان سوفاجيه، همان كتاب، صص 22- 17؛ نصر الدين البحره، دمشق الاسرار، ص 59

ص: 138

متأسفانه اين اثر مهم تاريخى به مرور زمان از بين رفته و بخشى از آن در دوره روميها به كنيسه بزرگ دمشق كه بعدها نيمى از آن داخل جامع اموى شد تبديل گشته است. اكنون بعضى از ديواره ها و ستون هاى سنگى آن كه اغلب از بين رفته اند ديده مى شوند. از جمله در پايان بازار حميديه و در پيرامون مسجد اموى. چنانكه از بقاياى ستون هاى آن در باب شمالى مسجد اموى و باب غربى و شرقى آشكار است، اين معبد داراى مساحتى بسيار زياد بوده كه شايد به دو برابر جامع اموى كنونى مى رسيده است؛ زيرا قسمتهايى از اين ستون ها در فاصله دويست مترى و گاهى سيصد مترى جامع اموى ديده مى شود و قسمتهاى ديگر آن نيز از طرفى به جامع اموى متصل است. مساحت آن را 380 م* 310 متر ذكر كرده اند.

درب اصلى و ورودى معبد به نظر مى رسد در سمت پايان بازار حميديه بوده است؛ زيرا ستون هاى راهروى ورودى و سنگهاى يك پارچه اى كه به عنوان مدخل و سردر استفاده شده بخوبى حاكى از اين امر و شباهت كامل به معبد بل در شهر تدمر سوريه دارد. بسيارى از قسمتهاى باقى مانده ديوارها در بازارها و كوچه هاى اطراف از ديد پنهان شده و به سختى مى توان آنها را ديد. در داخل محوطه، ديوار ديگرى به طول 156 متر و عرض 97 متر بوده و داخل آن، مكان اصلى معبد، قربانگاه و ساير اماكن قرار داشته است.

تصوير شماره 35

ص: 139

نقشه

ص:140

سفيد

فصل سوم: كوه قاسيون و منطقه صالحيه

قاسيون در گذر تاريخ

اشاره

الف- آثار تاريخى قاسيون (صالحيه)

ب- آثار اسلامى قاسيون (صالحيه)

ج- مدارس و مساجد صالحيه

يكى از مناطقى كه قدمت و سابقه آن بر شهر دمشق نيز فزونى دارد «قاسيون» است، قبل از آنكه شهر دمشق ساخته شود، مردم بر دامنه كوه قاسيون كه امروز به صالحيه معروف است زندگى مى كردند و سالها بر همين منوال مى گذشت تا اينكه به دنبال افزايش جمعيت خود، به بناى شهر دمشق پرداختند «(1)»؛ بنابراين آثارى كه در دامنه اين كوه قرار دارد گاهى از آثار داخل شهر دمشق قدمت بيشترى دارد. اين كوه نزد مردم دمشق از تقدّس خاصى برخوردار است، زيرا شاهد حضور انبياء الهى بوده و حتى بعضى از آنان را در دامن خود مدفون ساخته است.

رواياتى در فضل اين كوه نقل شده است از جمله اينكه: ابوقتاده گويد: «منظور از تين در قرآن كريم [والتين والزيتون كوه دمشق (قاسيون) است «(2)»».

گويند در پايين اين كوه، آدم ابوالبشر سكونت داشته، و در بالاى آن قابيل، برادرش هابيل را كشته در شرق آن (در منطقه برزه) حضرت ابراهيم عليه السلام به دنيا آمده، در سمت غرب آن حضرت مسيح و مادرش مريم پناه گرفته اند و ام حنه، مادر مريم در دامنه آن ساكن بوده است.

از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده كه بر اين كوه، حضرت ابراهيم عليه السلام، لوط عليه السلام، موسى عليه السلام، عيسى عليه السلام و ايوب نبى عليه السلام نماز گزارده اند؛ لذا از دعا در كنار آن غافل نشويد «(3)». همچنين آن


1- ابن طولون، القلائد الجوهريه فى تاريخ الصالحيه، تحقيق محمد احمد همان، ص 10 به بعد.
2- ابن حورانى، زيارات الشام ص 96؛ نصرالدين البحره، همان كتاب، ص 13
3- محمد احمد دهمان، فى رحاب دمشق، ص 9

ص:141

ص:142

ص:143

ص: 144

حضرت فرموده اند: در دمشق كوهى است كه در پايين آن ابى ابراهيم متولد شده است «(1)».

گويند خداوند بر كوه قاسيون وحى كرد كه سايه و بركت خود را بر بيت المقدس گسترده بدار. در اين كوه چهل پيامبر يا- چهل تن از اولياء خدا به غارى پناه برده و در آن جا وفات يافته اند كه امروزه به «الاربعين» معروف است.

كوه قاسيون از سمت مغرب به سلسله جبال لبنان و از شمال و شرق به سلسله جبال قلمون و منطقه حمص متصل است. شهر دمشق- از سمت شمال- در دامنه آن قرار گرفته و در حقيقت، اين كوه در جنوب آن واقع شده است. اكنون قاسيون- به علت گسترش شهر- جزو دمشق است و هيچ فاصله اى بين شهر و كوه نيست. صالحيه يعنى محله اى كه در دامنه كوه قاسيون قرار گرفته بسيار بزرگ و شايد باندازه نيمى از دمشق قديم است كه اكثر خانه هاى آن در دامنه كوه واقع شده و گاهى تا نزديكى قله آن نيز مى رسد. اشتهار اين منطقه به صالحيه، از قرن ششم هجرى و به خاطر سكونت «خاندان بنى قدامه» در آن بوده است.

الف- آثار تاريخى قاسيون (صالحيه)

1. مغارة الدّم:

در كوه قاسيون، در محله الاربعين، غارى است كه گويند حضرت هابيل در آن جا توسط برادرش قابيل كشته شد «(2)». هنگامى كه حضرت هابيل عليه السلام در مكان جامع اموى و بر صخره اى به نام صخره قربان، گوسفندى را براى قربانى به درگاه خداوند تقديم داشت، آتشى فرود آمد و آن را برگرفت، بدين معنا كه قربانى او پذيرفته شد؛ در اين هنگام، قابيل نيز شاخه هايى از گندم را بر اين صخره قرار داد ولى مورد قبول خداوند قرار نگرفت و همانند هابيل، آتشى، قربانى او را شعله ور نساخت لذا او كينه برادر را به دل گرفت.

وى به دنبال هابيل عليه السلام در دامنه كوه قاسيون روان شد و كينه و حسد، در او همچنان شعله ور و به دنبال راهى براى از بين بردن برادر بود. در اين حال شيطان بر او ظاهر شد و وى را به اين امر تعليم داد. قابيل نيز در نزديكى قله كوه، در يك فرصت مناسب با سنگى بر سر برادر زد و او را بقتل رسانيد «(3)». خون هابيل بر صخره و سنگى در آن جا ريخت، سپس نعش برادر را برداشت و همواره سرگردان بود تا اينكه چند فرسخ آن طرف تر به وسيله آموزشى كه از دفن يك كلاغ ديده بود او را مدفون ساخت. اكنون قبر هابيل در آن مكان معروف است كه شرح آن در جاى خود خواهد آمد «(4)». مكانى كه خون هابيل در آن ريخته شد به «مغارة الدم» معروف شده است. گويند دعا در آن جا مستجاب است.

از حضرت على عليه السلام نقل شده: «در دمشق كوهى است كه به آن قاسيون گويند، در آن، فرزند آدم برادرش را كشته و خداوند عيسى و مادرش مريم را از خطر يهود پناه داده است؛ پس اگر به آن مكان رفتيد از دعا در آن غافل نشويد» «(5)». گفته مى شود بعضى در اين غار به استسقاء مى نشسته و دعايشان مستجاب مى شده است و اگر مردم دعايى داشتند به اين مكان مى رفتند. همچنين گويند يحيى بن زكريا و مادرش چهل روز در اين غار اعتكاف كرده اند «(6)».

مكان مغارة الدم كمى پايين تر از غار معروف اصحاب كهف و كنار مغارةالجوع است. امروزه اين محل به «الاربعين» يا «جوعيه» معروف و نزد مردم دمشق شهرت دارد.

از آخر محله اربعين تا مغارة الدم حدود بيست دقيقه در دامنه كوه راه است كه به وسيله پلكانهايى كه از سنگ و سيمان ساخته شده صعود بر آن آسان گشته است. در اين مكان قبه و مسجد كوچكى با گنبدى از گچ و سيمان و به رنگ سبز ساخته شده كه مغارة الدم و مغارة الجوع هر دو در اين مسجد قرار دارند و تنها در بعضى از روزهاى هفته از جمله


1- ابن حورانى، همان كتاب، ص 96
2- مسعودى، مروح الذهب حاشيه، ج 2، ص 112؛ ابن حورانى، همان كتاب، ص 118؛ زين العابدين شيروانى، رياض السياحه، ج 2، ص 421
3- مسعودى، همان جا؛ ياقوت حموى، معجم البلدان، ج 4، ص 296
4- نك: ص 157 از كتاب حاضر.
5- ابن حورانى، همان كتاب، ص 118
6- پيشين، همان جا، ابن حورانى گويد: حضرت عيسى بن مريم و حواريون نيز در اين غار نماز گزارده اند. ابن بطوطه نيز گويد: حضرت ابراهيم، موسى، عيسى، ايوب و لوط عليهم السلام در آن نماز گزارده اند.

ص:145

ص: 146

جمعه ها باز و مورد زيارت قرار مى گيرد.

اين مسجد را احمد پاشاى عثمانى در 1081 ق ساخته است. «(1)»

2. مغارة الجوع: الاربعين

در كوه قاسيون و در محله الاربعين، كنار مغارة الدم، مغارة الجوع قرار دارد. گفته مى شود در اين مكان چهل پيامبر و يا به روايتى چهل تن از صالحان و اولياء خدا از گرسنگى وفات يافته اند. «(2)» اين پيامبران كه از سوى حكومت هاى ستمگر مورد تعقيب بوده اند به كوه قاسيون پناه آورده و در آن جا روزگار مى گذرانيدند، ايشان يكى پس از ديگرى از فرط گرسنگى و سختى وفات يافته اند.

3. غار منسوب به اصحاب كهف

در كوه قاسيون و در غرب مغارة الدم و مغارة الجوع، غار و مقامى به نام اصحاب كهف وجود دارد. هر چند كه اين امر از لحاظ تاريخى مستند نيست ولى مورد توجه مردم منطقه است، شايان گفتن است، مكان و غار اصحاب كهف در چند منطقه از جمله افسوس- از شهرهاى روم، «(3)» طرسوس و رجيب (در هشت كيلومترى عمان پايتخت اردن) احتمال داده شده است «(4)» كه مورد آخرى صحيح تر است.

در هر صورت، اين غار در دامنه كوه و در محله محى الدين قرار دارد. كوچه هاى بسيار تنگ، باريك، پرپيچ و خم دارد. عبور و مرور با ماشين در آن به سختى امكان پذير است و مهارت زيادى لازم دارد. بر مكان اصحاب كهف، مسجدى بود كه به مرور از بين رفته است و اكنون مدرسه اى به جاى آن به نام «مدرسه فرقان» براى طلاب خارجى


1- يوسف بن عبدالهادى، ثمار القاصد فى ذكر المساجد، ص 192؛ مسجد مغارة الجوع و مغارةالدم بوسيله احمد پاشاى وزير در سال 1018 ساخته شده است همان جا.
2- شيروانى، همان كتاب، ج 2، ص 421؛ ابن بطوطه گويد چهل يا هفتاد پيامبر الرحله ص 72
3- مسعودى، همان كتاب، ج 1، ص 302
4- رومى ها گويند در كوهى در افسوس نزديك طرسوس تركيه است و محققين معاصر نيز آن را در اردن مى دانند عظيمى حلبى، تاريخ حلب ص 66

ص: 147

ساخته شده است. داخل اين مدرسه و در طبقه بالاى آن، داخل سالنى غارى به طول پنج متر و ارتفاع 5/ 2 متر ديده مى شود كه به وسيله درى آهنين از اين سالن جدا مى شود.

تصوير شماره 36

ب- آثار اسلامى قاسيون (صالحيه)

1. جامع و مقبره محيى الدين ابن عربى (560- 638)

ابوعبداللَّه محمد بن على بن محمد حاتمى طائى اندلسى مكى شامى معروف به «ابن عربى» و مشهور به، از عرفا و زهاد قرن ششم هجرى و صاحب تأليف مشهور فتوحات مكيه والفصوص الحكم است. او از نويسندگان فعال و پركار بود، كه حدود 300 اثر تأليف داشته است. ابن عربى از خاندان فضل بزرگى بوده و قبله قائلان به وحدت وجود محسوب مى گشته است.

شيخ علاء الدّين سمنانى از عرفا و متصوفه قرن هفتم هجرى در بسيارى از حواشى فتوحات وى، به عظمتِ شأن او اعتراف كرده و او را با اين عبارات مورد خطاب قرار داده است. «ايُّها الصّديق وايُّها المُقَّربَ، ايُّها الوَلى وايُّها العارِفُ الحَقانى «(1)».

او در علم تصوف و عرفان سرآمد علماى عصر خود بوده است و او را مى توان بزرگترين و برجسته ترين بنيانگذار فلسفه عرفانى در تاريخ اسلام دانست كه تا قرنها بعد تمامى عارفان و انديشمندان عارف مسلك تحت تأثير انديشه هاى او بوده اند. حتى انديشمندان غربى نيز از او بسيار الهام گرفته اند. دانته، فيلسوف و متفكر فرانسوى در اثر خود كمدى الهى، به طور كامل تحت تأثير انديشه هاى ابن عربى بوده و تأليف او تقليد و اقتباسى كامل از تأليف ابن عربى يعنى الفصوص الحكم است. در مورد وى علما و اهل علم مواضع مختلفى داشته اند كه مى توان بدين گونه تقسيم كرد:

1- گروهى بويژه علماى دمشق مثل تفتازانى، 2، سخاوى و ... او را تكفير كرده اند.


1- شيروانى، همان كتاب، ج 2، صص 456- 453

ص: 148

2- عده اى مثل فيروزآبادى، نابلسى، كورانى و ... او را از بزرگان اولياء، عرفاء، علما و مجتهدين دانسته اند.

3- كسانى چون جلال الدين سيوطى، حصكفى و ... معتقد به ولايت او هستند ولى نگاه كردن به كتابهاى او را حرام مى دانند «(1)».

4- كسانى چون قاضى نوراللَّه شوشترى (از علماى معروف شيعه) وى را از جمله شيعيان على عليه السلام و مخلصان ائمه معصومين مى دانند.

شايان گفتن است، در ميان كتب و تأليفات محيى الدين به رسالاتى بر مى خوريم كه مى تواند تمايلات شيعى او را آشكار سازد. او در مورد حضرت مهدى (عج)، ائمه معصومين و ... چند رساله دارد.

مرحوم استاد مطهرى او را چنين توصيف كرده اند:

«محى الدين بن عربى عرفان را بصورت يك مكتب درآورد و در مقابل فلاسفه عرضه داشته، و آنان را تحقير كرد. بدون شك پدر عرفان نظرى در اسلام، محى الدين بن عربى، اين اعجوبه روزگار است. او هم در عرفان عملى قدم راسخ داشته و هم در عرفان نظرى بى نظير بوده است. محيى الدين غوغايى عرفانى در جهان اسلام- از اندلس گرفته تا مصر و شام و ايران و هند- بر انگيخت. صدرالدين قونوى، فخر الدين عراقى، ابن فارض مصرى، داود قيصرى، عبدالرزاق كاشانى، مولوى بلخى، محمود شبسترى، حافظ، جامى همه از شاگردان مكتب او هستند» «(2)».

حضرت امام (قدس اللَّه نفسه الزكيه) نيز در نامه سرنوشت ساز و تاريخى خويش به گورباچف و دعوت او به اسلام و مطالعه در علوم و فلسفه و عرفان اسلامى، مطالعه كتب محيى الدين ابن عربى و بويژه فتوحات مكيّه او را سفارش كردند. اين امر براى كسانى كه با حربه تكفير در مقابل محيى الدين ابن عربى ظاهر شده بودند بسيار گران آمد.

مكان جامع و مدرسه محيى الدين بن عربى در صالحيه- محله محيى الدين كنونى-


1- فهرى زنجانى، مراقد اهل بيت، ص 88
2- . تماشاگه راز، ص 30 به بعد.

ص: 149

و در دامنه كوه قاسيون قرار دارد. اين محله داراى كوچه هاى پر پيچ و خم و بازارى قديمى است كه حدود هشت قرن به همين نام مشهور بوده است.

جامع محيى الدين كه بر مزار اين عارف قرار دارد به دست سلطان سليم عثمانى در 913 هجرى ساخته شده و كتيبه اى نيز بر بالاى در ورودى آن، تاريخ و بانى اين بنا را نشان مى دهد. به نظر مى رسد بناى جامع پس از دوره عثمانى تعمير و ترميم شده و گنبد و نماى آن بسيار ساده و از سيمان و گچ است. در جنوب صحن و سمت چپ شبستان جامع پلكانى است كه صحن را به زير زمين متصل مى سازد و قبر محيى الدين نيز در اين زير زمين است. بر ديواره سمت راست پلكان ورودى كتيبه اى به خط زيبا از دوران عثمانى است كه چند بيت شعر به زبان تركى بر زمينه سبز نوشته شده است. در اين زير زمين كه به ابعاد 3* 6 متر است، قبر محيى الدين در وسط قرار گرفته و محفظه اى از شيشه به صورت ضريح مانندى قبر او را احاطه كرده است. بر روى سنگ قبر مذكور كه مرمرين است شرحى از زندگى محى الدين حجارى شده است. در كنار مقبره وى سه قبر ديگر ديده مى شود. قبر اول از شيخ حسن جزايرى، قبر دوم از محمود خربوطلى (احتمالًا برادر امين خربوطلى مؤلف مشهور سوريه) و امام جماعت مسجد و قبر سوم نيز از داماد اسد پاشاى عثمانى است.

در بيرون جامع و سمت چپ يعنى كنار مناره، قبرستان كوچكى است كه چند تن از واليان و امراى دوره عثمانى در آن مدفون هستند.

2. تكيه سليميه

اين تكيه روبروى جامع و مقبره شيخ محى الدين ابن عربى قرار دارد كه سلطان سليم اول پادشاه عثمانى آن را به سال 924 هجرى بنا كرده است «(1)». اين بنا كه بسيار زيبا بوده اكنون مسدود و به حالتى نيمه مخروبه در آمده است. بر فراز تكيه، دو گنبد بزرگ به رنگ سفيد قرار دارد. بر بالاى در ورودى اين تكيه، كتيبه اى به خط نسخ ديده مى شود


1- محمد كرد على، خطط الشام، ج 6، ص 138؛ يوسف نعيسه، مجتمع مدينه دمشق، ج 1، ص 160

ص: 150

كه به مؤسس و بانى آن يعنى سلطان سليم اول اشاره دارد. شايان گفتن اين مكان براى تدريس و اجتماعات اسلامى ساخته شده بود.

3. بيمارستان قيمريه

يكى ديگر از بيمارستان هاى مهم و قديمى دمشق است كه توسط «امير سيف الدين قيمرى كردى»- از امراى ايوبى در ايام سلطان نجم الدين ايوب- در 653 هجرى بنا شده است «(1)». اين بيمارستان در غرب جامع و مقبره محى الدين بن عربى قرار دارد و گويند تا آن زمان بيمارستانى بهتر از آن در دنيا ساخته نشده بود. بناى آن از لحاظ هندسى بسيار زيبا است و شايد اين ادعا نامعقول نبا شد. گفته اند وقتى تيمور لنگ به دمشق آمد دو ادار خويش را به داخل اين شهر فرستاد و او نيز بيمارستانى بهتر از آن نيافت.

قسمتى از بيمارستان، مخصوص زنان و قسمتى مخصوص مردان و هر يك از بخشها به يك بيمارى و تخصص ويژه اى مربوط بوده و در زير آن نهرى با آب بسيار زلالى مى گذشته كه آب آن را تأمين مى كرده است. اين بيمارستان تا قرن سيزدهم هجرى داير بوده است «(2)» ولى اكنون مسدود است. داخل آن حياط بزرگى است كه چهار ايوانِ بزرگ در اطراف و اتاقهاى فراوانى دارد. درب آن چوبى است و بالاى آن كتيبه اى ديده مى شود كه از بانى و مؤسس آن يعنى سيف الدين قيمرى سخن مى گويد. به علت وجود بازار و دستفروش ها در مقابل آن، اين ساختمان به سختى ديده مى شود.

4. مقام سيف الدين قيمرى

در مقابل بيمارستان قيمرى قبه و مقبره اى به نام سيف الدين قيمرى وجود دارد كه مؤسس بيمارستان قيمريه در آن مدفون است. اين مكان از دوران مماليك بوده و نماى آن از سنگ و داراى گنبدى قرمز رنگ است. اين حجره اكنون بسته و مورد توجه كسى واقع نمى شود.


1- قتيبه شهابى، اسواق دمشق، ص 513
2- احمد عيسى بك، تاريخ بيمارستانات فى الاسلام، ص 225، يوسف جميل نعيسه، همان كتاب، ج 1، ص 133

ص: 151

ج- مدارس و مساجد صالحيه

1- دار الحديث الاشرفية البرانيه

ساخته ملك اشرف موسى به سال 634 هجرى است كه در دامنه كوه قاسيون- در كنار رودخانه يزيد- ساخته شده است.

2- دار الحديث القلانسيه

به وسيله حمزه بن اسد بن قلانسى در 720 هجرى در نزديكى نهر يزيد- و كنار حمام زهور- كنونى قرار دارد «(1)». اين دار الحديث اكنون نيز مورد استفاده بوده و در غرب مدرسه العمريه است.

3- دار الحديث الناصريه

در جنوب جامع الافرم كنونى است كه توسط ملك ناصر بن ملك العزيز در سال 645 هجرى ساخته شده است.

4- مدرسه شركسيه

توسط چركسيان در دوره ايوبى (سده هشتم هجرى) ساخته شده است. داراى دو گنبد بزرگ به رنگ قرمز است. اين بنا امروزه به عنوان جامع و مسجد محله محى الدين بن عربى استفاده مى شود و مكان آن نيز كمى پايين تر از جامع محى الدين- در داخل همان بازار- و در سمت راست است.

5- مدرسه العمريه

هنگام ورود احمد بن قدامه به اين منطقه در حدود 550 هجرى ساخته شد. اين مدرسه كتابخانه اى بزرگ دارد و در پايين دامنه كوه قاسيون واقع شده است «(2)».

6- مدرسه ماردينيه

اين مدرسه در حوالى جسر الابيض كنونى است و توسط عزيزة الدين خاتون- دختر ملك قطب الدين ماردينى ظ- در قرن هفتم هجرى بنا شده است.

7- جامع حنابله

يكى از مساجد مهم عصر ايوبيان است كه توسط شيخ ابو عمر بن قدامه مقدسى- از بزرگان حنابله- در قرن ششم هجرى ساخته شده است. چون مظفر الدين كوكبورى- داماد صلاح الدين- هزينه فراوانى براى آن مصرف كرد به جامع مظفريه نيز معروف شد.

8- جامع شيخ عبدالغنى نابلسى

جايگاه و محل سكونت محدث و عالم بزرگ اهل سنت در قرن يازدهم هجرى- يعنى شيخ عبدالغنى نابلسى- بوده كه اين مسجد را نوه اش شيخ مصطفى ساخته است. در صحن مسجد مقبره آن دو قرار دارد.


1- كردعلى، غوطه دمشق، ص 125
2- احمد دهمان، فى رحاب دمشق، ص 73

ص:152

ص: 153

نقشه

ص: 154

سفيد

ص: 155

ص: 156

ص: 157

فصل چهارم: آثار اطراف دمشق

اشاره

الف- آثار و مقابر انبياء در حومه دمشق

ب- آثار و مقابر صحابه و تابعين در حومه دمشق

ج- قنيطره و جولان

الف- آثار و مقابر انبياء در حومه دمشق

1. قبر حضرت هابيل عليه السلام

هنگامى كه قابيل در كوه قاسيون- مغارة الدم كنونى- برادرش هابيل عليه السلام راكشت، مسافت زيادى را پيمود و او را به خاك سپرد. در منابع تاريخى مكان دفن هابيل عليه السلام در كوه قاسيون ذكر شده است ولى اينكه در كجاى آن قرار دارد به طور دقيق چيزى ذكر نشده است. با اين حال امروزه قبرى در دامنه كوه (در غرب دمشق) به هابيل منسوب است. اين مكان نزديكِ قريه «زُبدانى» و در مسير دمشق- بيروت در 45 كيلومترى دمشق است. مسير آن از طريق ساحة الامويين و خيابان المزه به سوى بيروت است و پس از دو راهى قنيطره و زبدانى- به سمت زبدانى- در سمت راست مسير، تابلويى با عنوان «نبى هابيل عليه السلام» ديده مى شود. از اين جا جاده اى خاكى و باريك در دامنه هاى كوه است كه تا مقبره هابيل عليه السلام حدود 5/ 4 كيلومتر فاصله دارد.

منطقه مذكور نظامى است و در ابتداى راه نيز دژبانى نظامى قرار دارد پس از طى مسافت مذكور مسجد و مقبره اى بزرگ با گنبدى سفيد نمايان مى گردد. اين مقبره هابيل نبى عليه السلام است كه از دو قسمت تشكيل شده وقسمتى از آن در سالهاى اخير ساخته شده است.

در يك قسمت، شبستان جامع آن است و در قسمت ديگر نيز «مقبره هابيل عليه السلام» قرار دارد كه از بناهاى دوره عثمانى است. در داخل حجره، سنگ قبرى به طول هفت متر و عرض يك متر قرار دارد كه با پارچه اى قرمز پوشيده شده است. در مورد طول

ص: 158

اعجاب انگيز اين قبر بايد گفت سازندگان اين سنگ قبر، مى پنداشته اند انسان هاى نخستين قد بسيار بلندى دارند. كه البته از لحاظ علمى ثابت شده است آنها كوتاهتر هم بوده اند. اين امر براى برخى ديگر از قبور پيامبران در شام نيز ديده مى شود. قبر شيث بن آدم در بعلبك نيز بيست متر طول دارد.

گويند نخستين كسى كه عمارت و مقبره اى بر اين قبر ساخت، اسكندر مقدونى بود.

سپس در دوره هاى اسلامى نيز تجديد بنا گشت. در دوره عثمانى ها گنبدى بر فراز آن ساختند و بعدها نيز قسمتهايى بدان اضافه گرديد. بيرون حجره و مرقد، صحن بزرگى است كه در سده اخير ساخته شده و جامع آن نيز در كنار آن قرار دارد.

تصاوير شماره 37 و 38

2. قبر منسوب به حضرت موسى عليه السلام در قريه نَيْرَب

در قريه «نَيْرَب» يكى از قراى شرق دمشق- در نزديكى ربوه- به روايتى قبر حضرت موسى عليه السلام و به روايتى ديگر قبر ام حنه مادر مريم قرار دارد. اين قريه در چهار كيلومترى دمشق و در دامنه كوه قاسيون بوده و مسجد بزرگى در آن به نام «جامع القدم» ساخته شده است. وجه تسميه آن بخاطر جاى پاهايى است كه بر روى سنگى ديده مى شود و گويند جاى قدم هاى حضرت موسى عليه السلام است «(1)». در اين مسجد يك چهار ديوارى كوچكى است كه بر آن نوشته است: «بعضى از صلحا، پيامبر صلى الله عليه و آله را در خواب ديده اند كه مى فرمود: اين جا قبر برادرم موسى است.

گويند در آن جا حضرت خضر نيز نماز گزارده است. مسجد مذكور در 1044 هجرى به وسيله سلطان سليمان عثمانى و احمد پاشا تجديد بنا شد. مقبره نيز توسط شيخ صالح البركه ساخته شده و مورد زيارت و تبرك مردم و اهالى قرار دارد «(2)».

بناى كنونى آن از همان دوره عثمانى است.


1- ابن بطوطه، الرحله، ص 70؛ نَيْرب امروزه دو قسمت است« النيرب الاعلى» و« النيرب الادنى» كه داخل شهر شده و نزديكى ساحه الاموين كنونى است.
2- نعيمى، الدارس فى تاريخ المدارس، ج 2، ص 339، ابن حورانى، همان كتاب، صص 96 و 82

ص:159

3. محل سكونت حضرت مريم و عيسى عليه السلام در رُبْوَه

در دامنه كوه قاسيون- سمت مغرب آن- (انتهاى قاسيون) قريه «رُبْوَه» محل سكونت حضرت عيسى عليه السلام و مادرش مريم بوده كه بدان پناه برده اند. در قرآن كريم نام اين محل نيز آمده است «وآوَينا هُما الى رُبْوَه ذاتِ قرارٍ ومعين» «(1)».

در اين مكان مسجدى قرار دارد كه كتيبه اى به خط كوفى از دوران فاطمى ها بر بالاى آن ديده مى شود. كمى پايين تر از آن، قريه «نيرَبْ» و در جنوب آن، قريه «الْمّزِهِ» قرار دارد. مكان رُبوه چون در دامنه كوه است و از زير آن نيز نهر معروف «بَرُدى» مى گذرد بسيار زيبا و باصفاست. در كنار مسجد مذكور غار كوچكى است كه مردم مى پندارند عيسى در آن به دنيا آمده است «(2)».

4. مكان تولّد يا حضور ابراهيم عليه السلام در بَرْزَه

در دامنه كوه قاسيون و در شرق آن، قريه اى به نام «البرزه» است كه به عبدالعزيز بن محمد البرزى منسوب است «(3)». در آن قريه مسجدى ساخته اند كه گويند حضرت ابراهيم عليه السلام در آن مكان كوكب يا ستاره زهره را- كه در قرآن كريم از آن ياد شده- ديده است. «فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ الَّليل رأى كوكباً قال هذا رَبّى فَلَمَّا افَلَ ...» «(4)». و برخى گفته اند در آنجا متولد شده است. «(5)»

در نزديكى اين مسجد، حضرت لوط عليه السلام و ساير انبيا حضور يافته و بزرگان و شيوخ نيز در آن اقامت كرده يا اعتكاف نموده اند. مسجد مذكور امروزه به «جامع ابراهيم عليه السلام» معروف است و روايات زيادى نيز در فضيلت آن نقل شده است. در خارج باب آن مسجد، مكانى است كه ابراهيم از نمرود در آن مخفى شده است.


1- محمد احمد دهمان، همان كتاب، ص 9؛ ابن بطوطه همان كتاب، ص 72
2- ياقوت حموى، همان كتاب، ج 3، ص 26
3- پيشين، ج 1، ص 382
4- انعام: 76
5- مسعودى، همان كتاب، ج 2، ص 113؛ ياقوت حموى، همان كتاب، ج 1، ص 383. در مكان تولد ابراهيم عليه السلام اختلاف است اما بيشتر روايات حاكى است در شهر اور، در فلسطين كنونى به دنيا آمده است.

ص: 160

همچنين روايت شده است كسى كه در اين مكان چهار ركعت نماز بخواند گناهانش همانند روزى كه از مادر متولد شده پاك خواهد شد «(1)».

ب- آثار و مقابر صحابه و تابعين در حومه دمشق

1. مَرج عَذراء: مرقدحُجر بن عُدَى و يارانش

در 53 هجرى، حجر بن عُدَى يكى از صحابه و شيعيان فداكار و عالى مقام حضرت على عليه السلام، به دستور معاوية بن ابى سفيان در «مرج عذراء» در 36 كيلومترى شرق دمشق كه امروزه در زبان محلى به «عَدْراءِ» معروف است. به شهادت رسيد. مرج عذرا نخست توسط حجر بن عدى فتح و مردم آن به اسلام گرويدند و سرانجام نيز خود به علت آزادگى و استوارى در اعتقادات خود در اين مكان شهيد شد. مزار اين صحابى راستين پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و پيرو حقيقى على عليه السلام همواره از سوى مسلمانان و بويژه شيعيان زيارت مى شود.

حجر بن عدى بن معاوية بن جبله به رغم كمى سن، جزو كبار و فضلاى صحابه محسوب مى شد. وى محضر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را جز چند سال درك نكرد و پس از رحلت آن حضرت به علّت اعتقادى كه به نص و ولايت امام على عليه السلام داشت، همراه قبيله خود «كنده» از بيعت با خليفه وقت سرپيچيد. در دوران سه خليفه نيز چندان نقش و اثرى از او در حيات سياسى اجتماعى اسلام جز يك مورد- در لشكر كشى به جلولاء- كه فرماندهى جناح چپ سپاه مسلمين را بر عهده داشت و نيز فتح مرج عذرا در شام گزارشى نيست «(2)».

حجر در دوران خلافت على عليه السلام نقش مؤثرى در حكومت آن حضرت داشت. در جنگهاى جمل و صفين امير و فرمانده نيروهاى قبيله كِنده بود و در ركاب اميرالمؤمنين فداكارى ها و جانفشانى هاى فراوانى كرد. در جنگ نهروان نيز فرماندهى جناح چپ سپاه امام را بر عهده داشت. در دوران خلافت معاويه، اين صحابى شجاع همواره به عنوان


1- ابن حورانى، همان كتاب، ص 115
2- بلاذرى، فتوح البلدان، ص 264؛ ابن حجر، الاصابه، ج 1، ص 313

ص: 161

يكى از شيعيان على عليه السلام از اعتبار ويژه اى برخوردار و به علت كثرت عبادت و نماز و زهد و تقوى زبانزد خاص و عام بود. اعتبار و احترام دينى و مذهبى حجر در جامعه از يك طرف و اعتراض جدّى و تعرض او به معاويه و بويژه والى فاسق وى در كوفه- مغيرة بن شعبه- از طرف ديگر، براى معاويه و والى انتسابى او خطر ساز بود. هنگامى كه مغيره با ناجوانمردى تمام در مسجد كوفه به على عليه السلام دشنام مى داد و كسى را ياراى اعتراض نبود؛ حجر بن عدى با صلابت و شجاعت تمام به او پرخاش كرد.

هنگامى كه زياد بن ابيه يا به عبارتى زياد بن سفيان «(1)» به حكومت كوفه رسيد و دشمنى خود با شيعيان على عليه السلام را آشكار كرد، حجر همچنان حمايت خود از امام را ادامه مى داد.

او همواره از خطرى كه حجر، خلافت بنى اميه را تهديد مى كرد در هراس بود، ابتدا سعى كرد تا به وسيله مصلحان و يا متمايلان به شيعه با تطميع و تهديد، حجر و يارانش را آرام سازد. ولى نتيجه اى نگرفت سرانجام، زياد، حجر را به همراه تعدادى ديگر از شيعيان سرسخت دستگير كرد و ساير پيروانش را نيز مورد تهديد قرار داد كه همگى آنان حجر را رهاكردند.

دستگيرى حجر بن عدى با توجه به اعتبار مذهبى و سياسى كه در جامعه داشت كارى سهل نبود و بايد زياد، مستمسكى قوى براى دستگيرى و حتى قتل او مى يافت لذا بزرگان كوفه را جمع كرده و از آنان خواست تا اتهاماتى عليه او رائه كنند؛ ايشان نيز نامه اى به معاويه تنظيم كرده و اتهاماتى را به حجر بستند كه نظر زياد را تأمين نكرد لذا زياد اتهامات زير را شخصاً تنظيم كرد:

1- حجر پيمان خود با خليفه را شكسته است.


1- زياد بن ابيه فرزند سميه از ابوسفيان است. سميه زنى بدكاره بود كه ابوسفيان در شبى ميان راه مكه بااو خلوت كرد و حاصل اين عمل زشت فرزندى بود كه او را زياد ناميدند. معاويه نيز براى آنكه زياد را به سوى خود متمايل سازد وى را فرزند پدرش يعنى زياد بن ابوسفيان خواند و او را برادر ناتنى خويش دانست. زياد در ابتدا به على عليه السلام تمايل داشت ولى با اين عمل به سوى معاويه گرويد و در محو و نابودى شيعيان على عليه السلام دست به جناياتى زد. عبيداللّه قاتل امام حسين عليه السلام نيز فرزند او بود.

ص: 162

2- به خليفه دشنام مى دهد.

3- مردم را به خلع خليفه و پيمان شكنى با او تحريك مى كند.

4- باعث ايجاد اختلاف در جامعه شده است.

5- حجر به خدا اعتقاد ندارد «(1)».

زياد سرانجام حجر و چهارده تن از ياران او را به همراه اين شهادت نامه كذايى و مجعول كه كفر حجر و يارانش را ثابت مى كرد به شام فرستاد. هفت نفر به وساطت بزرگان و مصلحان قوم خويش مورد شفاعت قرار گرفته و آزاد شدند. به حجر و هفت تن باقيمانده گفته شد تا با دشنام دادن به على عليه السلام- در ملاء عام- جان خود را نجات دهند.

به روايت مسعودى، حجر و يارانش گفتند به خدا سوگند! ضربه هاى شمشير از آنچه كه ما را بدان مى خوانيد گواراتر و ديدار و لقاء خدا و رسول صلى الله عليه و آله و وصىّ او بر ما از داخل شدن در آتش بهتر است.

آنگاه مأمور معاويه آنان را يكى پس از ديگرى گردن زد «(2)». حضرت على عليه السلام به حجر فرموده بود: تو را چه مى شود اگر به بيزارى و دشنام نسبت به من دعوت كنند؟ حجر پاسخ داد: به خدا سوگند! اگر با شمشير قطعه قطعه ام كنند و بسوزانند آن را بر اين كار ترجيح مى دهم «(3)». افرادى كه به شهادت رسيدند عبارت بودند از:

1- حجر بن عدى.

2- شريك بن شداد حضرمى.

3- صيفى بن شبل شيبانى.

4- قبيصه بن صبيعه عيسى.

5- محرز بن شهاب فهرى.

6- كدام بن حيان.

7- عبدالرحمان بن حسان.


1- طبرى، همان جا.
2- مسعودى، همان كتاب، ج 3، ص 19
3- شيخ عباس قمى، نفس المهموم، ترجمه شعرانى، ص 64 به بعد.

ص: 163

بدن هاى مبارك اين عدّه، امروزه در مكانى كه ذكر شد يعنى «عذراء» مورد زيارت قرار مى گيرند. و سرهاى آنان در «مسجد الاقصاب» نزديكى مقام حضرت رقيه مدفون است «(1)». مقبره آنان داراى ضريحى فلزى برنگ زرد است. بر روى ضريح از بانى آن حاج عبدالنبى عبداللّه القطان كويتى- به سال 1413 ق- ياد شده است. فضاى مقبره حدود 25* 25 متر مربع بوده و محرابى بسيار ساده دارد. در سمت چپ آن، جامع حجر است كه از طرف جمهورى اسلامى در ساخت آن همكارى هايى به عمل آمده است.

شايان ذكر است كمى پايين تر از اين مكان، منطقه اى به نام «مرج راهط» است كه جنگ بين طرفداران عبداللَّه بن زبير و مروان بن حكم در آن جا رخ داده است.

تصوير شماره 39

2. المِزَّه و قبور صحابه

قريه «المِزّه» يكى از نواحى بسيار قديمى دمشق است كه روزگارى حدود سه كيلومتر با دمشق فاصله داشته ولى اكنون در داخل آن قرار گرفته است. المزّه در سمت شمال شرقى دمشق و در خيابانى به همين نام واقع شده است. المزه در نزديكى سفارت جمهورى اسلامى ايران است. چند تن از صحابه و امامزادگان در اين قريه مدفون هستند از جمله:

دَحَيه كلبى

«دحيه كلبى» يكى از صحابه بزرگ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و از زهاد و عُبّاد بود. گويند روزى جبرئيل عليه السلام در صورت وى بر پيامبر صلى الله عليه و آله ظاهر شد «(2)». به خاطر وجود قبر او، اين قريه به «مزّه الكلب» نيز معروف است. قبر اين صحابى بزرگوار در قبرستان عمومى محله- كه حدود پانصد مترى خيابان اصلى المزّه و در كوچه هاى باريك و قديمى است- قرار


1- نك: ص 81 از كتاب حاضر.
2- اين روز زمانى بود كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى محاصره بنى قريظه حركت كردند؛ وقتى در آن مسير بودنداز صحابه پرسيدند آيا كسى را نديديد از اين جا بگذرد؟ گفتند آرى دحيه بن كلبى را سوار بر استرى ديديم. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اودحيه نبود بلكه جبرئيل بود كه مى رفت تا در ميان خانه هاى بنى قريظه زلزله افكند ابن شهاب زهرى، المغازى النبويه، ص 81

ص: 164

دارد. اين قبر در يك چهار ديوارى و اتاقك كوچكى در وسط قبرستان است.

كتيبه اى به خط كوفى نيز بر سنگ قبر او نصب شده كه اين جمله بر آن ديده مى شود «هذا قَبر الصَّحابىُّ الجَليل سيدى دَحَية كَلبى، الذّى كانَ يَهْبِطُ الوَحى احياناً بِصُورتَه عَلى النَّبى صلى اللَّه عليه والسلام» در پايين اين كتيبه تاريخ 174 هجرى ديده مى شود.

قبر منسوب به سعد بن ابى وقاص

در خيابان سعد بن ابى وقاص در قريه المَزّه و كوچه اى به همين نام، قبرى منسوب به سعد بن ابى وقاص يكى از صحابه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و عضو انتصابى شوراى شش نفره خلافت- از سوى خليفه دوم- قرار دارد.

در حدود 10 مترى كوچه، چهار ديوارى بسيار كوچك و محقرى است كه توجه كسى را به خود جلب نمى كند. بر روى اين حجره تابلويى ديده مى شود كه بر آن نوشته است «هذا مقام صحابى الجليل سعد بن ابى وقاص». در داخل آن نيز قبرى است كه با پارچه اى سبز آن را پوشانيده اند. شايان گفتن است كه به احتمال زياد قبر وى در بقيع است.

قبر محمد بن حسن عليه السلام و ابوالقاسم بن محمد بن الحسن عليه السلام

در اين قريه، قبر محمد- فرزند امام حسن عليه السلام- و ابوالقاسم بن محمد نوه آن حضرت قرار دارد كه با كمال تأسف در ميان كوچه هاى باريكِ قريه المَزّه- در يك چهار ديوارى محقر و مخروبه- از ديدها پنهان است. از خيابان المَزّه، حدود سيصد مترى داخل قريه مذكور، سمت چپ كوچه، ديوارى است كه روزنه و پنجره كوچكى از آن باز شده است. دو صورت قبر در آن ديده مى شود كه بر سنگ قبر آن دو به خط كوفى نام آنان نوشته شده است.

جامع يا مقبره اسامة بن زيد

كمى پايين تر از قبور فرزند و نوه بزرگوار امام حسن عليه السلام در سمت چپ كوچه اصلى، كوچه فرعى و باريك ديگرى است كه جامع و مسجدى به نام «اسامة بن زيد» در آن قرار دارد. ظاهراً وى در اين مكان زندگى كرده و در آن جا فوت نموده است. مسجد مذكور بسيار كوچك و داراى مناره اى كوتاه است. مردم محل مى گفتند اسامه بن زيد در اين جا

ص: 165

مدفون است ولى در منابع تاريخى چنين مطلبى ذكر نشده است.

3. داريّا و آثار آن

«داريّا» يكى از قريه هاى بزرگ اطراف دمشق است كه در حدود چهار كيلومترى غرب اين شهر قرار دارد. اين قريه منسوب به فردى به نام دارانى است. چند تن از صحابه، زهاد و عرفا در اين قريه مدفون هستند از جمله:

ابى مسلم خولانى

«عبداللَّه بن ثوب خولانى» از بزرگان زهاد و تابعين بود. كرامات فراوانى از وى نقل كرده اند گويند: از روى آب رودخانه دجله راه مى رفت. و نيز گفته اند. وقتى اسود عنسى كذّاب در يمن ادعاى پيامبرى كرد، وى را احضار و به او گفت شهادت بده كه من پيامبر خدايم، او نيز گفت محمد پيامبر خداست. اسود عنسى دستور داد آتش عظيمى برافروخته و ابى مسلم را در آتش انداختند. گويند آتش هيچ آسيبى به ابو مسلم نرسانيد؛ لذا او را از يمن اخراج كردند. وى در قريه داريا ساكن و در همان جا وفات يافت. امروزه ضريح و مقبره او مورد زيارت مردم و اهالى قرار مى گيرد «(1)».

ابى سليمان دارانى

عبدالرحمان بن احمد بن عطيه دارانى از اولياء زُهاد بزرگ قرن سوم هجرى، اهل واسط و عراق بود كه در 235 هجرى در اين قريه وفات يافت. فرزند او يعنى سليمان نيز از عباد و زهاد قرن سوم هجرى در سال 237 ق وفات يافت «(2)». اكنون مقبره ابى سليمان دارانى در آن جا مورد زيارت اهالى است «(3)».

ضريح حزقيل

در قريه داريا ضريح «حزقيل، مؤمن آل فرعون» كه در قرآن (سوره غافر) از آن ياد شده قرار دارد. بعضى گويند وى حزقيل بن بورى نبى است كه خداوند قومش را به سبب


1- ابن حورانى، همان كتاب، ص 125
2- ياقوت حموى، معجم البلدان، ج 2، ص 431
3- ياقوت حموى، معجم البلدان، ج 2، ص 431

ص: 166

نافرمانى به طاعون مبتلا كرد و آيات 243 سوره بقره را در مورد آنان نازل فرمود «(1)».

قبر بلال حبشى

در قريه داريا قبر بلال حبشى مؤذن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است. همان گونه كه در مبحث باب الصغير و و قبر بلال حبشى گفته شد، ابن كثير صاحب البداية والنهايه قبر وى را در قريه داريا مى داند؛ زيرا او پس از ورود به شام در اين مكان اقامت گزيد و از دنيا رفت.

ابن كثير قبرى كه در باب الصغير به او منسوب است را قبر «بلال بن ابى درداء» قاضى دمشق مى داند.

قبر سكينه بنت على عليه السلام

در داريا قبرى منسوب به سكينه بنت على است كه امروزه بقعه و بارگاهى دارد امّا اين انتساب صحيح نيست زيرا امام على عليه السلام دخترى به نام سكينه نداشته است.

تصاوير شماره 40 و 41

4. قرية المَنيحَه: قبر سعد بن عُباده خزرجى

قريه «مَنيحَه» در شرق دمشق قرار دارد كه در حدود چهار كيلومترى آن قبر سعد بن عُباده خزرجى رئيس قبيله خزرج و صحابى بزرگ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است. سعد بن عُباده نخستين كانديداى خلافت از انصار در سقيفه بنى ساعده بود «(2)». او با ابوبكر بيعت نكرد لذا از مدينه تبعيد شد و تاوان مخالفت خويش را در دوران خلافت عمر بن خطاب پس داد.

وى در اين زمان در حُوران- يكى از استان هاى شام و سوريه كنونى- سكونت يافته؛ و به طرز مرموزى به قتل رسيد «(3)». بعدها قتل او را گردن جنيان انداختند. شعر معروفى نيز در مورد قتل او منسوب به جنيان در منابع مضبوط است «(4)». مقبره او امروزه مورد زيارت اهالى قريه است. اين قبر داخل مسجدى است و كتيبه اى نيز به خط كوفى ديده مى شود كه


1- محمد بن على العظيمى الحلبى، تاريخ حلب، ص 63
2- ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج 2، ص 331؛ ابن سعد، طبقات الكبرى، ج 3، ص 616
3- ابن عبد ربه، العقد الفريد، ج 5، ص 14
4- پيشين، همان جا. قريه منيحه به« ابوالعباس وليد بن عبدالملك بن خالد بن يزيد المنيحى» منسوب است ياقوت حموى، معجم البلدان، ج 5، ص 217

ص: 167

بر آن نوشته است «هذا قبر سعد بن عبادة رئيس الخزرج».

5. قريه بيت أرانِس: قبر كناز صحابى

يكى از قريه هاى اطراف دمشق است كه اكنون به «بيت رانِس» مشهور است. در اين قريه، قبر ابى مَرثَدْ يكى از صحابه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و معروف به «كنّاز الصحابى» قرار دارد «(1)».

امروزه قبر او در شمال اين قريه زيارت مى شود.

6. قريه دير مُرّان: قبر تميم الدارى انصارى

اين قريه در خارج از دمشق در سمت غرب شهر قرار دارد و قبر «تميم الدارى بن حبيب الانصارى»، صحابى بزرگ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در آن است. وى از اهل صفّه و از زهاد و علماء و صحابه بوده، و كرامات زيادى از او نقل شده است «(2)». قبر او بسيار معروف و گنبد و بارگاهى زينت بخش آن است.

7. قريه البجدليه: مقام بايزيد بسطامى

در جنوب دمشق مقام «بايزيد بَسْطامى»، عارف و صوفى مشهور واقع شده است.

وى در اين مكان به رياضت و عبادت مى نشسته است. اكنون جايگاه و عبادتگاه بايزيد بسطامى مورد توجه مردم دمشق است «(3)».

8. شهرك صيدنايا: دير صيدنايا

اين شهرك در بيست كيلومترى شمال دمشق واقع است. «دير صيدنايا» كه محل حضور حضرت مريم بوده، اكنون با نام «كنيسه مريم عذراء» مورد توجه مسيحيان و حتى مسلمانان است «(4)».


1- ياقوت حموى، همان كتاب، ج 1، ص 519؛ ابن حورانى، همان كتاب، ص 137
2- ابن حورانى، همان كتاب، ص 132
3- پيشين، ص 137
4- فارس دارقيو، وصف دمشق، ص 66- 63

ص: 168

ج- قنيطره و جولان

جولان منطقه اى است كه در آخرين نقطه غرب و شمال غربى استان حوران قرار دارد و از لحاظ تقسيمات كنونى ايالتى سوريه، جزو استان قنيطره است. جولان از مناطق مشهور و قديمى شام بوده و در دوران قديم به آن «تراكونيت» مى گفتند. اين منطقه در گذشته از دامنه جبل شيخ تا وادى يرموك امتداد مى يافته و شهر كنونى قنيطره يكى از شهرهاى آن بوده است «(1)». در عصر حاضر جولان تنها به تپه هايى اطلاق مى شود كه در اين منطقه به اشغال اسرائيل درآمده است.

قبل از تجاوز اسرائيل، استان قنيطره 153 هزار نفر جمعيت داشته است. وقتى رژيم صهيونيستى به اين مكان تجاوز كرد اهالى آن را به زور بيرون راند؛ تنها پنج روستا از اين منطقه را گرفته بودند كه نيروهاى امت واحده رسيده و نگذاشتند اسرائيلى ها به پيشروى خود ادامه دهد. اكنون جمعيت اين روستاها به شانزده الى بيست هزار نفر مى رسد كه همه آنان زير فشار اسرائيلى ها هستند، زمين هاى زراعى آنان گرفته شده و محصولات ايشان را ارزان مى خرند.

اگر اهالى اين پنج روستا كه امروزه در اشغال صهيونيستها قرار دارد به داخل سوريه بيايند ديگر اجازه برگشت ندارند. در يكى از روستاها تپه اى به نام «صراع» وجود دارد كه تنها حدود پانصد متر با نيروهاى اسرائيلى فاصله دارد. اقوام اين طرف اگر بخواهند از مردم آن طرف خبردار شوند بايد به كنار اين تپه بروند. روستاهاى اشغال شده عبارتند از:

القجر، عين قيناع، سعد، بقعاث، مجدالشمس.

محله ها و روستاهايى كه توسط اسرائيل از بين رفته 142 روستا و شهر بوده، اكنون چهل محله و پنج روستا بانضمام تپه هاى جولان همچنان در اشغال صهيونيستها است.

با توجه به موقعيت جغرافيايى مطلوب و همچنين اشراف تپه جولان بر كل استان قنيطره، اهداف شوم اسرائيل مبنى بر تجاوز و اشغال اين اراضى بخوبى روشن و آشكار مى گردد.


1- ياقوت حموى، معجم البلدان، ج 2، ص 188؛ المعجم الجغرافى للقطر العربى السورى، ج 1، ص 506

ص: 169

متأسفانه اكنون شهر قنيطره به كلى خراب شده است. خانه هايى كه با بتون آرمه و سنگ ساخته و بنايى بسيار مستحكم داشته اند، همگى با مواد انفجارى و بلدوزرهاى اسرائيلى تخريب گشته اند. در وسط شهر، بيمارستان دو طبقه جولان است كه متأسفانه از تخريب عمال جنايتكار رژيم صهيونيستى در امان نمانده و جز ديواره ها بقيه قسمتهاى آن تخريب شده است.

در نزديكى مرز كنونى منطقه قنيطره با رژيم صهيونيستى، قبرستان شهداى اين تجاوز ددمنشانه قرار دارد. اين شهداء مربوط به سالهاى 1972 م و 1974 م هستند كه بسيارى از آنان غير نظامى بوده و چند قبر متعلق به افراد مسيحى نيز در آن ديده مى شود، چون نيمى از مردم آن منطقه مسيحى بوده اند.

ص: 170

سفيد

ص: 171

فصل پنجم: استان حلب

اشاره

ص:172

ص:173

الف- اماكن زيارتى و مذهبى حلب

ب- اماكن سياحتى و تاريخى حلب

ج- مساجد تاريخى حلب

د- بيمارستان ها و حمام هاى تاريخى حلب

ه- مدارس و كتابخانه هاى حلب

و- آثار تاريخى اطراف حلب

موقعيت جغرافيايى و تاريخى حلب

«حلب» دوّمين شهر پر جميعت سوريه پس از دمشق است كه در شمال اين كشور و به فاصله 280 كيلومترى دمشق قرار دارد.

حَلَبْ در لغت به معناى شير دوشيده و مترادف با حليب است. وجه تسميه آن نيز اين است كه چون ابراهيم عليه السلام در روزهاى جمعه از گوسفندانش شير دوشيده، به فقرا صدقه مى داد، آنان مى گفتند «حلب، حلب» و لذا رفته رفته، اين نام بر شهر اطلاق شد «(1)».

بعضى گويند حلب و حمص و برذعه برادرانى از عماليق بوده اند كه هر يك از آنان شهرى ساخته و به نام خويش خوانده اند. حلب جزو اقليم چهارم بوده و آن را از مشهورترين منطقه شام، كه از سى قرن قبل از ميلاد داراى تمدن بوده دانسته اند.

در ذكر بانى و پايه گذار حلب اختلاف است ولى بيشتر مورخان آن را به فرزندان عماليق نسبت داده اند. بعضى نخستين ساكنان آن را فرزندان حام بن نوح دانسته اند «(2)». اين شهر شاهد سكونت اقوام حيثون، آشورى ها، مصرى ها، يونانى ها و رومى ها بوده است «(3)».

لذا هر يك از اين اقوام آن را به نامى مى خوانده اند، حيثون آن را «حلبا و حلباس»،


1- ياقوت حموى، همان كتاب، ج 2، ص 282؛ ابن شحنه، الدر المنتخب فى تاريخ مملكة الحلب، ص 26؛ تيودور بيشوف، تحف الانباء فى تاريخ حلب الشهباء ص 8
2- تيودور بيشوف، همان كتاب، ص 8
3- مآخذ پيشين، همان جا؛ ابن بطوطه، الرحله، ص 53؛ ابن عديم، زبدة الحلب من تاريخ الحلب، ص 15- 1

ص: 174

آشوريان «حلوان»، يونانيان «باروا» و مصريان آن را «حلب» خوانده اند.

در قرون اسلامى اين شهر به «حلب الشهبا» معروف بوده و اكنون نيز گاهى اين نام در تحقيقات جديد به كار مى رود «(1)». حلب در سال هفدهم هجرى توسط اباعبيدة بن جراح و به فرماندهى عياض بن غنم فهرى به صلح فتح شد. شهر، در آن زمان هفت دروازه داشت و پيرامون آن ديوارى محكم كشيده شده بود «(2)». پس از فتح اين شهر به وسيله مسلمانان، مسيحيان به حفظ كليساها و انجام آداب و رسوم خود مجاز شدند ولى بعضى از كنائس آنان با صلح، به مسجد تبديل شد.

حلب در قرون چهارم و پنجم كه در دست بنى مرداس از حمدانيان قرار گرفت، رونق بسزايى يافت. سيف الدوله حمدانى آن جا را پايتخت خويش قرار داد، به عمران و آبادانى آن همت گماشت. در اين دوران شهر حلب، همواره مورد طمع روميان بود قلعه بسيار مستحكم آن كه به عنوان مقر فرماندهى سيف الدوله، موقعيت خاص نظامى و استراتژيك به حلب بخشيده بود و مانع عمده اى براى دستيابى روميان به شهر محسوب مى شد.

در دوران ايوبى ها، حلب يكى از پايگاههاى مهم نظامى مسلمانان عليه صليبى ها بود و حتى يك بار نيز از سوى آنان تسخير گشت. در دوره مغول به تصرف آنان در آمد و بيشتر آن ويران و باقيمانده آن در دوران تيمور دستخوش تخريب و ويرانى شد «(3)».

در دوران عثمانى اين شهر دوباره رونق گرفته و يكى از مراكز نظامى و مهم آنان شد. با پايان يافتن جنگ جهانى اول و تقسيم سرزمين هاى تحت سلطه عثمانى، اين شهر همانند ساير شهرهاى سوريه، مستعمره فرانسه گرديد. اكنون شهر حلب با آثار فراوان تاريخى خود يكى از مراكز توريستى و بسيار جذاب براى جهانگردان است. شايان گفتن است كه حلب در گذشته يكى از مراكز شيعه بوده است. نفوذ تشيع در آن را بايد به دوران

ابوذر غفارى و حضور وى در شام يا هجرت آل ابى شعبه از عراق به آن سرزمين باز گردانيد. در دوره بنى حمدان و بنى مرداس تا حدودى فاطمى ها شيعه را در اين شهر گسترش دادند. متاسفانه در طول تاريخ، جمعيت شيعه اين شهر به خاطر قتل و عام آنان توسط حكومتهاى متعصب و نيز مهاجرت علماى شيعه منطقه به عراق و ساير نقاط از بين رفته «(4)» و اكنون نيز بيشتر مردم آن سنى بوده و شيعه چندانى ندارد. حلب، مركز استان حلب است كه جمعيت آن بر اساس سرشمارى 2002 ميلادى برابر با 1381 ش، چهار ميليون نفر است.

الف- اماكن زيارتى و مذهبى حلب

1. مشهد الحسين عليه السلام: مسجد النقّطه

يكى از اماكنى كه نزد شيعه اهميت بسزائى دارد، مشهد الحسين عليه السلام يا مسجد النقطه است. اين مكان يادآوره خاطره تلخى در تاريخ تشيع است. هنگامى كه كاروان اسرا و سرهاى شهداى كربلا از سرزمين عراق به حلب رسيدند، در كنار تپه يا كوهى به نام جوشن «(5)»- در غرب حلب- و كنار معبدى به نام «مارت مروثا» كاروان يك شب متوقف شد تا لَختى بياسايد و صبحگاهان حركت به سوى دمشق را از سر گيرد. نگهبانان و حاملان سرهاى مقدس نيز به استراحت نشستند. راهبى كه در آن دير بود بادادن مبلغى به نگهبانان كاروان، سر مبارك امام حسين عليه السلام را بر صخره اى در داخل دير قرار داد و تا صبح كنار سر مقدس بود. هنگام طلوع آفتاب كه سر مقدس را برداشتند، چند قطره اى خون بر اين صخره يا سنگ جارى گشته بود. پس از حركت كاروان، مردم حلب از اين مسأله خبر يافته و اطراف آن سنگ، جمع شده و به عزادارى و شيون و زارى بر كشتگان كربلا و نواده پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پرداختند.

بر اساس روايات شيعه، همه ساله در روز عاشورا آن خون بر سنگ مى جوشيد و توجه بسيارى از مردم شام را به خود جلب كرده بود برخى گفته اند عبدالملك بن مروان اموى دستور انتقال سنگ را از آن نقطه داد و از آن پس اثرى از آن ديده نشد «(6)». اما نويسنده كتاب حلب و التشيع معتقد است اين سنگ از ابتدا تا كنون برجاى خود باقى بوده است مگر مدت كوتاهى در سال 1920 م كه مشهد النقطه پايگاه ذخيره سلاح عثمانيها بوده و چون بخاطر انفجار در تسليحات موجود، مشهد النقطه تخريب و دچار آسيب شد اين سنگ موقتاً به مشهد المحسن در جوار آن منتقل و پس از بازسازى به سال 1960 م دوباره بر جاى خود بازگشت داده شد. «(7)» سيف الدوله حمدانى شيعه نخستين كسى است كه بر مكان آن سنگ، يعنى دير ياد شده حجره و جامعى به سال 350 هجرى ساخت و آن را مسجد النقطه ناميد. او به اين مكان اعتقاد ويژه اى داشت و همواره به زيارت آن مى رفت. مشهد الحسين عليه السلام امروزه در شهر حلب معروف است و از سوى اهالى و زائران حضرت زينب عليها السلام- كه از طريق تركيه و مرز زمينى به سوريه مى روند- زيارت مى شود.

منطقه مشهد الحسين عليه السلام اكنون به «حىّ الانصارى» مشهور است. تپه جوشن نيز به رغم اينكه خانه هاى متعددى بر فراز آن ساخته شده است ولى همچنان باقى است. مكان مشهدالحسين عليه السلام سمت راست خيابان اصلى و حدود پنجاه متر بالاتر از پل هوايى است كه صحن بزرگى داشته و بر در ورودى، نام اين مكان بر روى سنگى حجارى شده است.

در انتهاى صحن و حياط درب ديگرى است كه به داخل شبستان و محل اصلى مشهد مرتبط است، بر در ورودى آن كتيبه اى به خط كوفى ديده مى شود كه بر آن نوشته شده است «هذا مقام و مشهد الحسين عليه السلام» و پايين آن نيز نام سيف الدّوله حمدانى به عنوان سازنده اين بنا به چشم مى خورد. پس از ورود؛ به شبستان كوچك ديگرى مى رسيم كه در انتهاى آن ايوانى قرار دارد و كنار آن ضريحى كوچك به ابعاد 5/ 1* 1 متر و به رنگ زرد ديده مى شود. در داخل آن سنگى بر روى استوانه اى قرار داده شده و اين


1- نك: پيشين، ص 10- 7؛ عفيف البهنسى، الشام الحضاره، صص 153- 152
2- نك: ابن عديم، بغيه الطلب فى التاريخ الحلب، تحقيق سهيل زكار، ص 11 به بعد.
3- محمد راغب الطباخ الحلبى، اعلام النبلاء بتاريخ حلب الشهباء جلد دوم و سوم؛ تيودور بيشوف همان كتاب، ص 17 به بعد.
4- شيخ ابراهيم نصراللَّه، حلب و التشيع، مؤسسه الوفاء، بيروت 1403، ص 150 به بعد.
5- آن را بدين علت جوشن ناميده اند كه شمر بن ذى الجوشن سر مبارك امام حسين عليه السلام را بر اين تپه گذاشته بود ابن شحنه، الدر المنتخب، ص 85
6- عبداللَّه حجاز، معالم حلب الاثريه، ص 136؛ كامل غزى، نهر الذهب فى تاريخ الحلب، ج 2، ص 209؛ خيرالدين اسدى، احياء حلب و اسواقها، ص 176
7- ابراهيم نصراللَّه، همان كتاب، ص 31

ص:175

ص:176

ص: 177

جا همان مكانى است كه سر مقدس امام حسين عليه السلام بر آن گذاشته شده و قطره هايى از خون بر آن ريخته است. در سال 1960 م براى بازسازى مشهد الحسين مؤسسه بازسازى و احسان اسلامى جعفرى تأسيس شد و از آن سال ضمن بازسازى اين مكان، اقدامات عمرانى ديگرى از جمله مسجد، مركز پزشكى تخصصى، حوزه علميه به رياست شيخ ابراهيم نصراللَّه تا عصر حاضر انجام شده است. شيخ ابراهيم نصراللَّه نويسنده كتاب حلب و التشيع، خود امامت نماز در مشهد الحسين را امروزه بر عهده دارد.

تصاوير شماره 42 و 43

2. مشهد المحسن بن الحسين عليه السلام

يكى ديگر از اماكن زيارتى شيعه در حلب، مشهدالمحسن است كه در سيصد مترى مشهد الحسين يا مشهد النقطه قرار دارد. در اين مكان، محسن فرزند امام حسين عليه السلام به خاك سپرده شده است. هنگام استراحت كاروان در اين مكان، همسر امام حسين عليه السلام- كه به روايتى باردار بوده- بر اثر سختيهاى راه و فشارهاى جسمى و روحى، فرزندش سقط شده است. روايات ديگرى حاكى است، محسن كه طفلى شير خواره بوده در اين مكان وفات يافته است. «(1)» به نظر مى رسد روايت اول صحيح تر باشد. زيرا امام حسين عليه السلام فرزندى به نام محسن نداشته است و اين كه مادرش او را محسن ناميده است شايد به ياد فرزند سقط شده حضرت فاطمه عليها السلام بوده است. در هر حال به گزارش ابن شحنه در 351 هجرى سيف الدوله حمدانى شبى در خواب ديد كه در يك نقطه شهر نورى به هوا برخاست، چون صبح شد به آن محل رفت و پس از حفارى آن مكان، سنگى يافت كه بر آن نوشته شده بود «هذا قبر محسن بن الحسين بن على عليه السلام» و لذا دستور داد تا مزار و مرقدى بر روى آن ساختند «(2)». ياقوت حموى اين مكان را «مشهد الدّكه» نيز ناميده است «(3)».


1- ياقوت حموى، معجم البلدان، ج 2، ص 284
2- ابن شحنه، الدر المنتخب فى تاريخ مملكة الحلب، ص 85؛ كامل غزى، نهر الذهب فى تاريخ الحلب، ج 2، ص 278
3- همو، معجم البلدان، ج 2، ص 186. كمونه حسينى وى را كودكى دانسته كه در آن جا از دنيا رفته است آرامگاههاى پاك خاندان پيامبر و صحابه و تابعين، ترجمه عبدالعلى صاحبى، ص 101؛ عبداللَّه حجاز، معالم حلب الاثريه، ص 139

ص: 178

اين مكان نيز در دامنه تپه يا كوه جوشن است و با عبور از پلكان طويلى مى توان بدان راه يافت. اين مشهد دو گنبد كوچك و نمايى قديمى دارد. بر سر در ورودى آن دو كتيبه به چشم مى خورد، كتيبه بالاتر از سيف الدوله حمدانى است كه از دستور وى براى احداث بنا در 351 هجرى و كتيبه دوم نيز از تجديد بناى اين مكان توسط سلطان عبدالحميد عثمانى در تاريخ 1314 ق هجرى خبر مى دهد.

در سمت چپ ديوار بيرونى، كتيبه اى بسيار زيبا و خوانا به خط كوفى ديده مى شود كه به نورالدّين زنگى شهيد، از امراى ايوبى مشهور دمشق تعلق دارد. در داخل شبستان و صحن نيز كتيبه هايى با نام «ملك ظاهر الدين بيبرس» يكى ديگر از امراى ايوبى با تاريخ 690 هجرى و همچنين كتيبه اى با ذكر اسامى 14 معصوم از سيف الدوله ديده مى شود. در سمت چپ صحن يعنى در شبستان كوچكى قبر محسن بن الحسين عليه السلام با ضريحى از آهن و پوشش سبز قرار دارد.

تصوير شماره 44

3. مقبره ابن شهرآشوب، و قبور علماى بنى زهره

اين مقبره كه در بيست مترى جنوب مشهد الحسين عليه السلام قرار دارد، بسيار كوچك و به وسيله نيم ديواره اى به ابعاد 5* 5 متر احاطه شده است. در اين جا علماى بزرگى مدفون شده اند. بر اين قبور سنگ قبرهايى با خط كوفى از سده هاى سوم و چهارم هجرى ديده مى شوند كه اغلب شكسته و منهدم شده و بر اين كتيبه ها نام آنان ذكر شده است. يكى از علما و مورخان بزرگ شيعه يعنى ابن شهرآشوب صاحب كتاب معروف مناقب الائمه و «عمرو بن صلاح حلبى» يكى از زهاد و فقهاى بزرگ اسلام در اين چهار ديوارى متروك و مخروبه، كه توجه هيچ كس را به خود جلب نمى كند مدفون هستند.

كمى پايين تر يعنى در پنجاه مترى جنوب اين مكان چهار ديوارى كوتاه ديگرى است كه در آن علماى بنى زهره- از معروف ترين قبايل شيعه در قرن چهارم و پنجم

ص: 179

هجرى- به خاك سپرده شده اند. در اين جا نيز سنگهاى قبور آنان كه به خط كوفى آن سده هاست بسيار شكسته و منهدم شده و به طور پراكنده بر آن قبور ريخته شده اند. در اين مقبره، «بهاء الدين بن زهرة بن احمد حلبى»، «احمد حسين اسحاقى»- شاعر و اديب و حافظ قرآن-، «ابن منير طرابلسى»- شاعر مشهور شام- و ابوالمكارم حمزة بن زهره حلبى صاحب الغنيه- متوفى 585 ق- مدفون هستند. در توسعه اخير مسجد النقطه كه به همت شيخ ابراهيم نصرالله انجام شده است اين قبور نيز در داخل محوطه مورد توسعه واقع گرديده است.

4. مقبره شهيد شيخ شهاب الدّين سهروردى

شيخ شهاب الدين سهروردى، يحيى بن حبش بن اميرك، شيخ اشراق، حكيم الهى و بنيان گذار حكمت اشراق به سال 549 هجرى در سهرورد- از توابع زنجان- به دنيا آمد. وى در دوران كودكى به بيشتر علوم اسلامى و فلسفى احاطه يافت. در سالهاى بعد با ابداع طريقه اشراقى در فلسفه، نسبت به بعضى از فلاسفه و قدما موضع گرفت؛ لذا از جانب كسانى كه طريقه اشراقى او مورد پسند نبود، به الحاد و زندقه متهم شد و حتى بعضى از علماى حلب، خون او را مباح دانستند. شيخ شهاب الدّين در بسط و تشريح مسلك جديد خود در فلسفه و حكمت يعنى مكتب اشراقى، دهها كتاب و رساله به رشته تحرير درآورد.

حكمايى چون ملا صدرا (صدرالمتالهين) و ملاهادى سبزوارى به پيروى و تشريح عقايد اين فيلسوف بزرگ پرداختند. شيخ شهاب الدين از عرفا و حكمايى است كه عده اى او را به شيعه منتسب كرده اند لذا بايد گفت علت قتل او علاوه بر ايجاد مكتب جديدى- بر اساس فلسفه افلاطونى و پيروى از فلاسفه ايران قبل از اسلام- مى تواند همين گرايش هاى او به شيعه باشد. او بر اثر سعايت هايى كه از وى نزد سلطان صلاح الدين ايوبى فرمانرواى ايوبيان مصر و شام و سردمدار مبارزه عليه صليبى ها شد به حبس افتاد و در 587 ق به شهادت رسيد.

اكنون مقبره اين شهيد در سمت شمال غربى ميدان باب الفرج- داخل جامع

ص: 180

سهروردى قرار دارد. اين جامع بسيار كوچك بوده و كمتر در معرض ديد است. در داخل شبستان و سمت چپ آن مقبره سهروردى است كه سنگ قبر كوچكى دارد. بر بالاى اين قبر شرحى مختصر از زندگى اين فيلسوف ايرانى و مكان تولد و رشد او در ايران به نگارش در آمده است.

تصاوير شماره 45 و 46

5. آرامگاه حضرت زكرياى نبى عليه السلام

حضرت زكرياى نبى عليه السلام يكى از پيامبران الهى و آخرين انبياى عهد قديم بود.

حيات او را، شش قرن قبل از ميلاد دانسته و گويند در دوران ترميم هيكل اورشليم- كه به وسيله نبوكدنصر پادشاه بابل تخريب شده بود- مى زيسته است. زكريا و همسرش كه هر دو در پيرى و كِبَر سن قرار داشتند به قدرت الهى صاحب فرزندى به نام يحيى شدند.

خداوند در قرآن كريم از اين موضوع چنين ياد مى كند. «يا زَكَريَّا انا نُبَشْرك بِغُلامِ اسْمُه يَحْيى «(1)» ...» (اى زكريا ما تو را به فرزندى به نام يحيى بشارت مى دهيم ...)

مرقد مطهّر اين پيامبر الهى در داخل شبستان جامع اموى حلب «(2)» و در سمت چپ محراب قرار دارد. قبر او داخل ايوانى است كه با ضريحى محصور شده و در آن تابوتى چوبين با پوشش سبز ديده مى شود. ابتدا در اين مكان صندوقى بوده كه نام زكريا نيز بر آن ديده مى شده است و بعدها در مكان آن، مقبره مذكور را ساخته اند. قبر حضرت زكريا امروزه از سوى مردم حلب و زائران زينب كبرى عليها السلام زيارت مى شود.

تصوير شماره 47

6. قبر معروف بن جمر از نوادگان امام صادق عليه السلام

معروف بن جمر يكى از نوادگان اسماعيل بن امام صادق عليه السلام است كه در 555 هجرى به دنيا آمد. وى فردى شجاع، متهور و از فرماندهان سپاه «ملك ظاهر بَيْبرَس» و از


1- . مريم: 7
2- نك: ص 184 از كتاب حاضر.

ص: 181

مجاهدين فى سبيل اللَّه بود كه سالهايى از عمر خويش را در ميدان جهاد عليه صليبى ها سپرى كرد. اين مجاهد بزرگوار در 640 هجرى در نبرد انطاكيه به شهادت رسيد.

قبر معروف بن جُمر در داخل «سوق الزرب» كه بازارى بسيار طولانى است قرار دارد. بازار ياد شده از كمى بالاتر از درب قلعه حلب آغاز و به «جامع كبير» حلب ختم مى شود. قبر او در حدود دويست مترى داخل بازار و سمت چپ آن است كه پنجره اى از مرقد او به بيرون باز شده است. مدرسه اى كه امروزه اين قبر داخل آن است توسط ملك ظاهر بيبرس به سال 590 هجرى ساخته شده است. در كنار قبر او كلاهخود و لوازم و ابزارهاى جنگى او نگهدارى مى شود.

تصوير شماره 48

ب- اماكن سياحتى و تاريخى حلب

قلعه تاريخى و نظامى حلب

در مركز شهر حلب، در ميدان اصلى شهر، قلعه اى بسيار عظيم و زيبا، كه شايد از باشكوه ترين و زيباترين قلاع جهان باشد، چشم هر بيننده اى را مبهوت مى سازد.

گرداگرد اين قلعه، خندق و دره اى بزرگ است كه عمق آن به حدود ده متر و عرض آن به بيست متر مى رسد. قلعه بر روى تپه اى ساخته شده و مساحتى حدود 375* 373 متر مربع دارد. ارتفاع بالاى قلعه تا كف خندق حدود چهل متر است.

اين قلعه را در اصل روميان ساخته اند و سيف الدوله حمدانى- حاكم موصل، حلب و رقه- در سده چهارم آن را بازسازى كرده است.

بعضى گويند نخستين كسى كه قلعه حلب را بنا كرد سلوكوس از سلاطين سلسله سلوكيه (يونانيان) بود «(1)». در جنگهاى مسلمانان و روميان اين قلعه يكى از استحكامات بسيار قوى و غير قابل نفوذ مسلمانان بوده و به عنوان مقر فرماندهى سيف الدوله موقعيتى


1- تيودور بيشوف، تحف الانباء فى تاريخ حلب الشهباء، ص 196؛ كامل غزى، نهر الذهب فى تاريخ الحلب، ج 2، صص 36 الى 23؛ عبداله حجاز، معالم الحلب الاثريه، ص 13

ص: 182

استراتژيكى داشته است. ناكفور فوكاس فرمانده سپاهيان روم نيز يك بار قلعه را به آتش كشيد پس از دوران سيف الدوله، سلاجقه شام و امراى ايوبى از اين قلعه به عنوان دژى مستحكم در مقابل نيروهاى صليبى بهره برده و تعميراتى نيز در آن انجام دادند.

متأسفانه در هجوم مغول به حلب اين قلعه نيز تقريباً تخريب شد ولى اشرف بن قلاوون آن را تجديد بنا كرد. قلعه ياد شده براى بار دوم به دست تيمور لنگ خراب شد ولى بازسازى شد. آخرين تعميراتى كه بر آن صورت گرفت در قرن سيزدهم و پس از آسيب هايى بود كه بر اثر زلزله به آن وارد آمد «(1)». امروزه بر ديوارهاى درب قلعه سوراخهاى فراوانى ديده مى شود كه اثر گلوله و توپهايى است كه در جنگ جهانى اول و درگيرى هاى عثمانى با دولتهاى اروپايى به آن شليك شده است.

هم اكنون قلعه حلب يكى از اماكن و آثار تاريخى و سياحتى منحصر به فردى است كه بسيارى از سياحان و جهانگردان را به سوى خود جذب مى كند. اين قلعه به وسيله پلى كه بر ستون ها و پله هايى از سنگ استوار است با خارج از آن مرتبط مى گردد. در گذشته، اين پل، چوبى و متحرك بوده و به هنگام لزوم باز يا بسته مى شده است. طول آن حدود پنجاه متر و در انتهاى آن، درب اصلى قلعه قرار دارد؛ كه بسيار بزرگ با دو برج ديدبانى به ارتفاع دوازده متر و عرض چهار متر و ديواره هاى سنگى است.

بر سر در ورودى، كتيبه اى بسيار بزرگ و طولانى به خط كوفى قرن پنجم- از دوران سيف الدوله- و در كنار آن كتيبه اى ديگر كه از تجديد بناى سلطان اشرف قلاوون خبر مى دهد ديده مى شود. شايان گفتن است قبل از اين درب، برج كوچكى كه در 1507 ميلادى ساخته شده قرار دارد. پس از در اصلى، هر يك از راهروهاى پرپيچ و خم و تاريك داراى درى هستند كه اوّلين آن «باب الحيات» و دوّمين آن «باب الاسدين» (شعار دولت ايوبى) است. پس از طى مسافتى طولانى و پرپيج و خم به داخل قلعه راه يافته و اين آثار و ابنيه را در آن مى بينيم:

1. قصر و دارالاماره سلطان

در قسمت بالاى قلعه، سالن بزرگى به ابعاد 30* 30 متر و ارتفاع پانزده متر قرار دارد


1- تيودور بيشوف؛ همان كتاب، ص 196؛ كامل غزى، همان كتاب، ج 1، ص 9

ص: 183

كه قصر الضيافه سيف الدوله بوده است. اين عمارت تا حدودى شبيه سالن عالى قاپوى اصفهان است؛ داراى سقفى بسيار زيبا از فسيفساء و منبت كارى شده از آثار هنرى دوران ايوبى است.

2. زندان قلعه

كمى بالاتر از دارالاماره و قصر الضيافه، در سمت راست، درب كوچكى است كه پس از عبور از راهرويى به زيرزمين و در حقيقت به زندان مخوف قلعه راه مى يابيم.

زندان از دو قسمت تشكيل شده است، اولى كه زير زمينى وسيع با دو سالن بزرگ است و قسمت ديگرى كه به وسيله پله اى بسيار باريك به آن راه است، اين جا مكانى عميق تر و بسيار وحشتناك و تاريك است كه هيچ روزنه و نورى ندارد. گويا اين زندان براى مجرمان و يا افراد خطرناك با جرائم سنگين تر بوده است.

4. حمام هاى قلعه

پس از زندان قلعه- در سمت چپ- يك حمام عمومى است كه تا حدودى سالم مانده است. اين حمام براى استفاده سربازان در نظر گرفته شده و كمى بالاتر از آن- در سمت راست- حمام سلطنتى ديده مى شود كه مخصوص فرمانده و يا فرماندهان بوده و اكنون نيز سالم باقى مانده است.

5. جامع كبير و جامع صغير قلعه

دو مسجد در قلعه وجود دارد. اولى جامع الصغير و دومى جامع الكبير ساخته نور الدين زنگى شهيد است كه در انتهاى قلعه قرار دارد. بر بالاى درب ورودى جامع كبير كتيبه اى از 610 ق به نام صلاح الدين ايوبى ديده مى شود. اين جامع كه همزمان با جامع الصغير ساخته شده داراى صحن، شبستان و محرابى است و اطراف آن نيز با ستون هاى سنگى مسقف و گنبدى نيمه مخروبه و مأذنه اى بزرگ بر فراز آن قرار يافته است. كتيبه ديگرى نيز بر ديواره جنوبى جامع با اين عنوان ديده مى شود «امَر بِانْشاءِ هذا المَسْجدِ، مَلكِ عادل نورالدين محمود بن زنگى و احسن خاتِمَته سنه 563».

6. مقام ابراهيم عليه السلام و رأس يحيى عليه السلام

در راهروى ورودى قلعه- در سمت راست- ايوانى است كه داخل آن قبر و

ص: 184

صندوقى قرار دارد. گويند پاره اى از سر حضرت يحيى عليه السلام، فرزند زكريا عليه السلام در آن است.

اين صندوق در 435 هجرى كشف شده و مكان آن به مقام ابراهيم عليه السلام و مقام خضر نيز معروف و در كنار آن نيز باب الجنان يا مشهد على عليه السلام است. وجه تسميه آن به مشهد على عليه السلام به خاطر سنگ نبشته اى است كه ياقوت حموى گويد خط على بن ابى طالب عليه السلام است «(1)».

تصاوير شماره 49 و 50

ج- مساجد تاريخى حلب

1. مسجد اموى يا جامع الكبير

يكى از مساجد بسيار قديمى و تاريخى شهر حلب جامع الكبير يا مسجد اموى است. در ابتدا مكان آن به كنيسه بزرگ روم تعلق داشته و پس از فتح حلب توسط مسلمانان به مسجد تبديل شده است. بناى كنونى مسجد مذكور از دوران وليد بن عبدالملك اموى است كه آن را همزمان با جامع اموى دمشق ساخته و سليمان بن عبدالملك نيز آن را تكميل كرده است. هر چند بناى آن از لحاظ زيبايى به جامع اموى دمشق نمى رسد ولى نمونه كامل و مظهرى از معمارى اسلامى (در قرن اول هجرى) است كه بر خلاف جامع اموى دمشق، معمارى رومى در آن تأثيرى نداشته و مهندسان رومى در ساخت آن دخيل نبوده اند.

اين جامع در 315 هجرى پس از فتح شهر به وسيله ناكفور فوكاس- امپراطور روم- به آتش كشيده شد و سيف الدوله حمدانى پس از باز پس گيرى شهر دوباره آن را ترميم كرد. در دو مرتبه ديگر، يكى در دوره زنگيان و ديگرى در دوره مغول نيز دچار آتش سوزى شد كه آن را بازسازى كردند «(2)». مأذنه آن كه 45 متر ارتفاع دارد در 1090 ميلادى


1- معجم البلدان، ج 2، ص 284
2- ابن شحنه، الدر المنتخب فى تاريخ مملكة الحلب، باب نهم؛ ابن بطوطه، الرحله، ص 52؛ محمدكردعلى، خطط الشام، ج 6، ص 49؛ محمد راغب الطباخ الحلبى، اعلام النبلاء بتاريخ الحلب الشهباء، ج 2، ص 69. كامل غزى، همان كتاب، ج 2، ص 180

ص: 185

ترميم شده است «(1)». اين مسجد داراى چهار درب اصلى به نامهاى «باب النحاسين»، «باب الجراكسه»، «باب المساميريه» و «باب سوق الطيبه» بوده كه اكنون تنها دو باب آن مورد استفاده است.

جامع كبير در نزديكى قلعه حلب و كنار بازار اصلى اين شهر (سوق الذرب) قرار دارد و نماى آن از بالاى قلعه ديده مى شود. اين مسجد كه تا حدودى شبيه جامع اموى دمشق است؛ داراى صحنى بزرگ و ديواره هاى سنگى است. در وسط صحن، دو قبه شبيه قبه هاى صحن جامع اموى دمشق ساخته اند. مأذنه چهار گوشى در كنار درب ورودى و سمت شمال غربى جامع ساخته اند.

در سمت جنوب صحن، شبستان بسياربزرگ و زيبايى است كه داراى منبرى چوبين و منبت كارى شده است. بر بالاى محراب، كتيبه اى به نام منصور بن قلاوون و كتيبه ديگر از 740 هجرى- در سمت راست منبر- ديده مى شود. در سمت چپ منبر و محراب، مرقد مطهر «زكرياى نبى عليه السلام» است. سقف شبستان بر ستون هاى متعددى استوار گشته و به نظر نمى رسد از آن دوران يعنى قرن هشتم به بعد تعميراتى در آن صورت گرفته باشد.

تصوير شماره 51

2. جامع توته

شايد جامع توته از لحاظ قدمت، قديمى تر از جامع كبير حلب باشد ولى مسجدى است كوچك و چندان مورد توجه نيست. اين جامع نخستين مسجدى بوده كه پس از فتح حلب توسط مسلمانان، به سال شانزده هجرى بنا شده است. نامهاى ديگر آن «جامع عمرى»، «جامع غضائرى» و «جامع شعيبه» است. در دوران زنگى ها به سال 545 هجرى و در عصر مماليك به سالهاى 804 ه و 972 ه تعمير «(2)» و نماى آن همچنان از آن دوران باقى است. جامع توته در سمت شمال جامع كبير و حدود يكصد مترى آن در كنار ميدانى واقع


1- عفيف البهنسى، الشام الحضاره، ص 158
2- كامل غزى، همان كتاب، ج 2، صص 71 و 87 و 152؛ خيرالدين اسدى، احياء حلب و اسواقها، ص 94

ص: 186

شده است.

3. ساير مساجد حلب

اين شهر به علت اينكه در دوران سيف الدوله و همچنين زنگيها و ايوبيها در تاريخ شام نقش بسيار مهمى داشته است، همواره توجه خاصى به آن مبذول و مساجد و ابنيه هاى فراوانى در آن احداث گشته است. غير از دو مسجد قديمى كه ذكر شد، ساير مساجد حلب از بناهاى قرون ششم به بعد است كه در اين جا به ذكر نام و سال بناى آنها اشاره مى كنيم.

1- جامع دباغه: از دوران ايوبى در ميدان سبع بحرات.

2- جامع مقامات: ساخته 703 هجرى.

3- جامع طنبغا: ساخته 723 ه توسط علاءالدين طنبغا امير مملوكى در ميدان نمك.

4- جامع ابن: ساخته 707 ه در زقاق الطويل.

5- جامع رومى: ساخته 768 توسط منگلى بغا، نائب مملوكى حلب.

6- جامع زكى: ساخته 700 هجرى «(1)».

د- بيمارستان ها و حمام هاى تاريخى حلب

حلب به عنوان يكى از مظاهر تمدن اسلامى داراى شاخصه هاى تمدن در قرون اسلامى از جمله بيمارستان، حمام، مدرسه و كتابخانه بوده است كه در اين جا به قديمى ترين آنها اشاره مى گردد.

1. بيمارستان نوريه

اين بيمارستان همزمان با بيمارستان نوريه دمشق به سال 599 هجرى به دستور نورالدين محمود زنگى و توسط حارثى دمشقى- مهندس و پزشك حلب- ساخته شد «(2)».


1- پيشين، همان جا؛ خيرالدين اسدى، همان كتاب، ص 133؛ عبداللَّه حجاز، همان كتاب، صص 61، 78 و 100
2- خيرالدين اسدى، همان كتاب، ص 167؛ محمد راغب الطباخ الحلبى، اعلام النبلاء بتاريخ حلب الشهباء، ج 2، ص 68

ص: 187

بعضى بناى آن را 458 هجرى مى دانند كه در دوران نورالدين زنگى تجديد بنا گشته است. بيمارستان مذكور كه داراى بخشى مخصوص زنان بوده، امروزه به صورت مخروبه اى است.

2. بيمارستان ارغونى

توسط ارغون بن طيجو كاملى، نائب حلب به سال 755 هجرى ساخته شده و داراى معمارى و بنايى بسيار عالى است «(1)».

3. حمام جوهرى

از قديمى ترين حمام هاى حلب است كه در 787 هجرى توسط امير علاءالدين جوهرى ساخته شده است.

4. حمام يلبغا (ناصرى)

يكى از زيباترين حمام هاى دمشق است كه توسط امير يلبغا ناصرى به سال 892 هجرى تجديد بنا شده است. تاريخ بناى آن روشن نيست ولى در حمله مغول از بين رفته و دوباره مرمّت گشته است. اين حمام در ميدان قلعه حلب و سمت راست درب قلعه است كه اكنون به موزه اى تبديل شده است. امروزه چند حمام ديگر از قرون نهم و دهم نيز همچنان در حلب فعال هستند.

ه- مدارس و كتابخانه هاى حلب

اهميت علمى و تاريخى هر شهرى و نقش آن در فرهنگ و تمدن، بسته به ميزان وجود كتابخانه و مدارس آن است كه در فرهنگ اسلامى جايگاه ويژه اى دارد. شهر حلب به عنوان يكى از شهرهاى متمدن اسلامى در قرون چهارم و پنجم هجرى كتابخانه هاى فراوانى داشته كه متأسفانه بسيارى از آنها در حمله مغول تخريب و ويران شده اند. يكى از قديمى ترين و مهم ترين كتابخانه هاى حلب كه دچار اين سرنوشت غم


1- كامل غزى، همان كتاب، 2، ص 82؛ عفيف البهنسى، همان كتاب، ص 158

ص: 188

انگيز شده كتابخانه بزرگ «جامع كبير اموى» است كه حدود ده هزار نسخه خطى از موقوفات سيف الدوله حمدانى را در خود جاى داده بوده است. كتابخانه هاى «سلطانيه»، «حلاويه» و «عصرونيه» و چند كتابخانه ديگر، نيز متأسفانه از هجوم مغول در امان نبوده و نسخ خطى نفيس آن همگى از بين رفته اند.

كتابخانه هايى كه اكنون در اين شهر موجود هستند اغلب پس از حمله مغول بنا شده كه به بعضى از آنها اشاره مى شود.

1- كتابخانه شيخ عبدالرحمن عجمى در مدرسه اشرفيه: (658 هجرى).

2- كتابخانه جامع منگلى بغا: (760 هجرى).

3- كتابخانه مولويه: (قرن يازدهم) ساخته شيخ احمد قارى.

4- مدرسه حلاويه: قديمى ترين مدارس حلب است كه ابتدا كنيسه بوده و در قرن چهارم هجرى به مسجد تبديل و در عصر نورالدين محمود زنگى دوباره به مدرسه تبديل شده است «(1)».

5- مدرسه شرفيه: ساخته 560 ق توسط ابن عجمى در شرق جامع كبير.

6- مدرسه ظاهريه: ساخته ملك ظاهر بيبرس در قرن هفتم و در ضلع جنوبى قلعه حلب.

7- مدرسه شابختيه: در 589 ه ساخته امير شابخت اتابكى.

8- مدرسه فردوسيه: در 633 ه ساخته برادرزاده صلاح الدين ايوبى «(2)».

و- آثار تاريخى اطراف حلب

1. قلعه سمعان

يكى از آثار ديدنى اطراف حلب، قلعه سمعان است كه در فاصله 59 كيلومترى شمال غربى حلب قرار دارد. سمعان، همان شمعون الصفا يكى از قديسان معروف


1- كامل غزى، نهر الذهب فى تاريخ الحلب، ج 2، ص 219
2- نك: شوقى شعث، حلب، تاريخها و معالمها التاريخيه، جامعه حلب 1991 م.

ص: 189

مسيحى است «(1)». قلعه را رومى ها ساخته و در جنگهاى صليبى به عنوان دژى نظامى مورد استفاده مسلمانان بوده است. قلعه سمعان در دامنه «جبل سمعان» واقع و كنار آن نيز دير معروف سمعان است كه مخروبه آن همچنان در پنج كيلومترى شرق شهرك «معرة النعمان» باقى است. در كنار آن دير يك مسجد و در شمال آن سه قبر ديده مى شود «(2)».

بسيارى از آثار داخل آن قلعه از بين رفته ولى ديواره ها و برجك ها و ستون هاى آن به طور كامل باقى مانده است. معمارى آن تركيبى از معمارى رومى و اسلامى است و تعميراتى كه در دوران اسلامى در آن انجام شده است به وضوح ديده مى شود.

2. قلعه حارم

يكى ديگر از قلعه هاى ديدنى اطراف حلب است كه در حدود هفتاد كيلومترى مغرب حلب- در مسير انطاكيه- قرار دارد. اين قلعه در جنگهاى رومى ها با سيف الدوله حمدانى- به تصرف ناكفور فوكاس- امپراطور روم- در آمده و به عنوان يكى از استحكامات دفاعى و نظامى آنان در جنگ با نيروهاى مسلمانان مورد استفاده قرار بود.

در دوران سلاجقه شام و مماليك نيز از پايگاههاى نظامى و نقاط استراتژيكى اطراف حلب در جنگهاى صليبى بوده است.

قلعه حارم در حمله مغول تخريب و عثمانى ها در قرن سيزدهم هجرى آن را تجديد بنا كردند.

3. معرة النعمان

شهركى است در مسير «ادلب- حماه» و به فاصله 83 كيلومترى جنوب شرقى حلب، آن جا زادگاه و مدفن ابوالعلاء مُعّرى شاعر و فيلسوف قرن پنجم هجرى است. شهرك مذكور كه كمى پايين تر از قريه «الدانا» واقع شده، داراى آثار و قلاع فراوانى از دوران


1- كامل غزى، همان كتاب، ج 1، صص 368- 357؛ تيودور بيشوف، همان كتاب، ص 27 و 28؛ عفيف البهنسى، همان كتاب، ص 124
2- ابن شحنه، الدر المنتخب، ص 99، اولين آن متعلق به شيخ زكريا يحيى بن منصور مغربى، زاهد معروف بوده و دومين آن قبر فاطمه دختر عبدالملك مروان و همسر عمر بن عبدالعزيز است.

ص: 190

ايوبى ها و كاروانسراهايى از دوران عثمانى ها است «(1)».

4. شهرك دانا

اين شهرك در مسير «حلب- حماة» و به فاصله 45 كيلومترى شمال غربى حلب قرار دارد. شهركى است بسيار قديمى و مخروبه كه آثار معمارى دوران رومى ها- در قرون قبل از اسلام- در آن ديده مى شود. اين شهرك با «قريه الدانا» كه بالاتر از معرة النعمان است، تفاوت دارد. شهرك دانا در جنوب قلعه و دير سمعان است.

5. شهرك كركميش (جرابلس)

يكى از شهرك هاى بسيار قديمى سوريه است كه در 120 كيلومترى شمال شرقى حلب، نزديك مرز تركيه قرار دارد. اين شهر در هزاره هاى قبل از ميلاد، داراى تمدنى عالى و درخشان بوده و هم اكنون نيز آثارى از آرامى ها در آن موجود است. اين شهر امروزه به جرابلس معروف است «(2)».

6. شهرك عين دارا

اين شهرك در چهل كيلومترى شمال غربى حلب و كمى بالاتر از قلعه سمعان (شمال آن) قرار دارد. آثار تاريخى آن از دوره آرامى ها و هزاره هاى قبل از ميلاد است.


1- براى اطلاع بيشتر رجوع كنيد به محمد سليم الجندى، تاريخ معرة النعمان، دمشق، وزارة الثقافه 1383 ق.
2- تيودور بيشوف، همان كتاب، ص 13

ص: 191

نقشه

ص: 192

سفيد

ص: 193

فصل ششم: استان رقه: منطقه صفين

اشاره

ص:194

1- باب على عليه السلام و ديوار قديمى رقه

2- مزار و مقبره عمار بن ياسر

3- مرقد و مزار اويس قرنى

4- مزار و مرقد منسوب به ابىّ بن كعب

5- آثار تاريخى اطراف رقه و صفين

ص: 195

شهر رقه: منطقه صفين

يكى از مناطق تاريخى سوريه كه در تاريخ اسلام و بويژه شيعه، جايگاه و يژه اى دارد «شهر رقه» و يا «منطقه صفين» است. صفين در حقيقت به ساحل روخانه و جايى كه خشكى به داخل آب راه يافته باشد گفته مى شود. اين منطقه در 37 هجرى شاهد يكى از وقايع بسيار مهم در تاريخ اسلام و شيعه و در حقيقت مكانى براى رويارويى حق و باطل و نبرد با قاسطين بوده است. معاويه، به عنوان سردمدار جريان قاسطين به همراه بزرگان و اشراف القبايل اموى به ظاهر براى انتقام وخوانخواهى عثمان و در حقيقت، براى انتقام خون پدران و خاندان خود در جنگ بدر- كه به وسيله امام على عليه السلام ريخته شده بود- در محلى به نام صفين (در كنار رودخانه فرات) اردو زد. هدف وى از مبارزه و نبرد با امام على عليه السلام اين بود كه در صورت پيروزى، سلطنت و رياستى كه از دوران عبدمناف، از قبيله و خاندان وى بيرون رفته بود را دوباره بازگردانده و عرب را تحت انقياد بنى عبد شمس و بنى اميه در آورد.

در اين مكان خون بهترين صحابه و شيعيان على عليه السلام از جمله عمار بن ياسر، اويس قرنى و تعداد 25 نفر از صحابه بدرى و حدود 25 هزار نفر از ياران على عليه السلام بر زمين ريخته شد. پيامبر صلى الله عليه و آله نيز در دوران حيات خويش از كشته شدن عمار در اين منطقه خبر داده بودند «(1)».

«شهر رقه» و يا «رافقه» در مجاورت منطقه صفين قرار دارد نام اين شهر را از اين


1- نصر بن مزاحم المنقرى، وقعة الصفين، ص 300 به بعد؛ مسعودى، مروج الذهب، ج 2، ص 374

ص: 196

جهت رَقَّه گذاشته اند كه در كنار آن، فرات آب خود را بر آن مى گسترانيد و در اصطلاح به ساحل و يا زمين هاى رملى كنار فرات گفته مى شد. شهر رقّه را جزو اقليم چهارم دانسته اند. در سال هفدهم هجرى عياض بن غنم فرمانده سپاه سعد بن ابى وقاص مردم آن را به اسلام دعوت كرد و آنان به اين دين جديد گرويدند «(1)».

اين شهر به «رَقَة البيضاء» نيز معروف بوده است. در سمت غربى آن، شهر ديگرى به نام «رَقَه واسط» ساخته شده بود و در مجاورت آن نيز شهرك ديگرى به نام «رقة السوداء» قرار داشت. اين شهرك را منصور- خليفه عباسى- ساخته و به رافقه معروف بود. بعدها در دوران هارون، شهر رافقه به شهر رقه متصل و هر دو اكنون يك شهر هستند كه هم به رافقه و هم به رقه معروف اند «(2)».

از حلب تا رقه- كه در شرق آن واقع شده- 180 كيلومتر فاصله است و در حقيقت، اين شهر در 547 كيلومترى شمال شرقى دمشق و شصت كيلومترى مرز جنوبى تركيه قرار دارد. در آن مظاهر تمدن و شهرنشينى كمتر به چشم مى خورد و حالت روستايى و قديمى خود را حفظ كرده است. در ميان مردم آن جمعيت اندكى از كردها نيز زندگى مى كنند.

تعداد ساكنان استان حمص بر اساس آخرين سرشمارى (2002 م- 1381 ش) 000، 500، 1 نفر است. در اين شهر چند اثر تاريخى مذهبى را مى توان بازديد و زيارت كرد از جمله:

1- باب على عليه السلام و ديوار قديمى رقه

در دوران منصور عباسى به سال 155 ق اطراف اين شهر با ديوارى از خشت و گل و چهار برجك محصور و دروازه اى نيز بر آن نهاده شده بود. اين دروازه بالنسبه در همان مكانى ساخته شد كه حضرت على عليه السلام براى ورود به منطقه صفين از آن عبور كرده ولذا به باب على عليه السلام شهرت يافته است. اكنون اين باب و همچنين نيمى از ديواره شهر رقه سالم باقى مانده و جلوه زيبايى به شهر بخشيده است ولى به علت گسترش شهر، ديواره مذكور كمى در داخل شهر واقع شده است.


1- ياقوت حموى، معجم البلدان، ج 3، ص 58؛ كامل غزى، همان كتاب، ج 1، صص 369 و 370
2- كامل غزى، همان كتاب، ج 1، صص 375- 372

ص: 197

ارتفاع آن حدود چهار متر و عرض آن حدود پنج متر است كه در دوران هارون عباسى به سال 180 هجرى تجديد بنا شده است. باب على عليه السلام در قرن پنجم هجرى- در دوران سيف الدوله، كه اين شهر نيز يكى از پايگاههاى نظامى سياسى او بوده تجديد و بازسازى قرار شده است. شايان گفتن است كه شهر رقه در حمله مغول دچار ويرانى شد ولى دوباره عمران و آبادى يافت.

تصاوير شماره 52 و 53

2- مزار و مقبره عمار بن ياسر

عمار بن ياسر بن مالك بن كنانه از قبيله بنى ثعلبه، كنيه اش ابويقظان و مادرش سميه و پدرش ياسر نخستين شهداى اسلام بودند. پدر و مادر عمار از كسانى بودند كه در راه اسلام شكنجه فراوانى متحمل شدند. بارها مشركان بدن عمار را مى سوزانيدند.

پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام شكنجه آنان دعا مى كرد، «خدايا خاندان ياسر را بيامرز! اى آل ياسر! شكيبايى كنيد؛ زيرا موعد شما بهشت است». عمار بن ياسر يكى از صحابه خاص و فداكار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود و در تمامى غزوات آن حضرت حضور داشت. در نبرد يمامه نيز براى سركوبى مرتدين حضور يافته، مجروح شد و باگوش بريده، سپاهيان را به جنگ و پايدارى ترغيب مى كرد.

پيامبر صلى الله عليه و آله در حق او سخنان بسيارى فرموده است، از جمله: «عمار تا استخوان سرش از ايمان آكنده است، هر كه عمار را دشمن بدارد، پروردگار، او را دشمن مى دارد «(1)»».

پيامبر صلى الله عليه و آله در جاى ديگرى، از شهادت عمار به دست گروهى ستمكار خبر مى دهد «يَقْتُلُ العَمَّار الْفِئَةَ الباغَيه «(2)»».

سرانجام عمار در نبرد با گروه ياغى و ستمكار در جنگ صفين- در ركاب على عليه السلام- به شهادت رسيد. وقتى عمار كشته شد، در سپاه معاويه اضطرابى پديد آمد كه عمار كشته


1- واقدى، المغازى، ج 3، ص 674؛ ابن حجر عسقلانى، تهذيب التهذيب، ج 7، ص 409
2- ابن عبدالبر، الاستيعاب، ج 2، ص 473؛ مقدسى، البدء والتاريخ، ج 5، ص 40

ص: 198

شده و پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده اند عمار به دست گروهى ستمكار كشته مى شود؛ و لذا سپاه معاويه پس از شهادت عمار به ترديد و سستى گرويدند. معاويه كه مى خواست به گونه اى روحيه سپاهيان را بازگردانده و تقويت كند، مى گفت: راست مى گويند ولى تأويل آن اين است كه ما بر كشندگان عثمان باغى هستيم تا به گرفتن انتقام خون او پاك شويم «(1)».

روايت شده است، مردم از پيامبر صلى الله عليه و آله سؤال كردند اگر فتنه روى آورد و اختلاف پديد آمد ما را چه دستور مى دهيد؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: بر شما باد پسر سميه، به درستى كه او هرگز حق را ترك نمى كند تا اينكه بميرد «(2)». سرانجام اين صحابى فداكار در سن 73 سالگى و هنگام شب به شهادت رسيد. على عليه السلام او را بدون غسل در همان ميدان جنگ مدفون ساخت «(3)».

امروز بارگاه مقدس و ملكوتى آن يارِ فداكار على عليه السلام در كنار شهر رَقّه- در منطقه صفين- يعنى در همان جايى كه به دست آن گروه ستمكار كشته شد قرار دارد. اين مقبره در سمت راست باب على عليه السلام است. چند سالى است به اهتمام جمهورى اسلامى مقبره اى بسيار بزرگ و باشكوه در حال ساخت است. بر فراز مقبره عمار، گنبدى مرتفع از بتون و سيمان قرار دارد و ارتفاع و سقف مقبره نيز بسيار زياد است. قبر مطهّر او در زير اين گنبد قرار دارد.

تصاوير شماره 54 و 55

3- مرقد و مزار اويس قرنى

مزار و مرقد اويس قرنى يكى از صحابه بزرگ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و از شيعيان فداكار على عليه السلام در سمت چپ قبر عمار در شبستانى ديگر قرار دارد. «(4)» وى يكى از صحابه زاهد و


1- ابوبكر تلمسانى، جوهره در نصب و شرح حال امام على عليه السلام ترجمه فيروز حريرچى، ص 106
2- ابن عبدالبر، همان كتاب، ج 2، ص 472
3- مسعودى، همان كتاب، ج 2، ص 380
4- مسعودى به قبر وى در رقه اشاه كرده و قبر ديگرى نيز در اسكندريه و ديار بكر به او منسوب داشته است همان كتاب، ج 2، ص 118. البته چون اويس قرنى در جنگ صفين به شهادت رسيد بطور قطع بايد مزار او همان جا باشد.

ص: 199

متقى و از شيعيان خالص على عليه السلام بود كه در ركاب آن حضرت در جنگ صفين به شهادت رسيد. بر فراز قبر آن شهيد بزرگوار نيز گنبدى مرتفع استوار يافته است. قبر او را با پارچه اى سبز پوشانيده اند.

4- مزار و مرقد منسوب به ابىّ بن كعب

در شبستان سمت چپ قبر اويس قرنى مقبره ديگرى قرار دارد كه به ابى بن كعب منسوب است. از آنجا كه نام ابى بن كعب جزو شهداى صفين ذكر نشده و قبر او نيز در بقيع قرار دارد «(1)»، به طور قطع اين انتساب صحيح نيست. احتمال مى رود اين جا يكى ديگر از شيعيان على عليه السلام كه در جنگ صفين به شهادت رسيد به خاك سپرده شده باشد.؛ زيرا چنانكه مى دانيم در جنگ صفين بسيارى از شيعيان خالص على عليه السلام كه مقامى كمتر از اويس قرنى نداشته اند كشته شده و بعضى از آنان در همان منطقه به خاك سپرده شده اند كه امروزه هيچ اثرى از قبور آنان نيست.

5- آثار تاريخى اطراف رقه و صفين

1. شهر رُصافه

اين شهر به «رصافه هشام» معروف است و در 24 كيلومترى غرب شهر رقه واقع شده است. بناى آن را به هشام بن عبدالملك اموى نسبت مى دهند كه در هنگام طاعون شام، اين شهر را بنا كرده بود «(2)». البته چون قبل از اسلام به «راسابا» نيز معروف بوده و در دوره بيزانس نيز به نام «سرجيوبوليس» قدّيس، متوفى قرن چهارم هجرى مشهور بوده است لذا به نظر مى رسد هشام بن عبدالملك ديوار و بناهاى آن را تجديد و بازسازى


1- بنگريد تاريخ و آثار اسلامى مكه مكرمه و مدينه منوره تأليف نگارنده اين سطور، نشر مشعر، سازمان حج وزيارت 1372
2- ياقوت حموى، همان كتاب، ج 3، ص 46؛ كامل غزى، همان كتاب، ج 1، ص 372

ص: 200

كرده است.

در اين شهر آثارى از رومى ها مانند كليسا، ديوار، برج و چند قصر متعلق به دوران هشام بن عبدالملك قرار دارد كه ويرانه هاى آنها همچنان وجود است.

2. شهرك عين ديوار

اين شهرك در شمال شرقى سوريه و در تلاقى مرز سه كشور تركيه، عراق و سوريه است. در اين شهر تاريخى يكى ازآثار رومى ها يعنى پل رومى، كه بر رودخانه دجله ساخته شده همچنان پابرجا است.

3. قلعه جَعْبَر

يكى از نقاط بسيار ديدنى و جذاب اطراف صفين و رقه، قلعه زيباى جعبر است كه در كنار رودخانه فرات واقع و چون در نزديكى آن سد عظيمى ساخته شده اين قلعه چون جزيره اى در وسط درياست.

قلعه مذكور در مسير حلب و حدود سى كيلومترى جنوب رقه و صفين قرار دارد. در اين مسير يك دوراهى ما را به سوى شهرك الثوره راهنمايى مى كند. حدود ده كيلومتر به طرف اين شهرك، پس از سد جديد الاحداثى، تابلويى با عنوان الى جعبر، مسير قلعه را نشان مى دهد. از اين نقطه تا قلعه حدود دوازده كيلومتر راه است. پس از طى اين مسافت به حاشيه رودخانه فرات مى رسيم. از دور يك خشكى كه همانند جزيره اى آب اطراف آن را فرا گرفته چشمان ما را به خود متوجه مى سازد. قلعه مذكور بر فراز تپه اى ساخته شده كه هر سه طرف آن را آب احاطه كرده است.

قلعه در گذشته به «دُوَسر» معروف بوده است. از تاريخ بناى نخستين آن اطلاعى در دست نيست ولى به گفته ياقوت حموى در دوران بنى عباس فردى از بنى قُشير اعمى به نام جَعْبَر بن مالك، اين قلعه را به تملك درآورده است. وى كه فردى راهزن بوده، پس از راهزنى در اين قلعه پناه مى گرفته است. در 477 هجرى سلطان ملكشاه سلجوقى اين قلعه را از تصرف وى خارج ساخت و بنى قشير را از آن بيرون راند.

پس از چندى نورالدين محمود زنگى به سال 541 هجرى آن را متصرف شد. اين

ص: 201

قلعه پس از چندى توسط ملك عادل برادر سلطان صلاح الدين ايوبى بازسازى شد اما هولاكو آن را تخريب و در 735 ق «امير طنبغا» نائب حلب از بيست هزار نفر براى بازسازى آن كمك گرفت. اين قلعه در دوران ايوبى ها يكى از مراكز مهم نظامى و پايگاههاى استراتژيكى آنان بوده است. «(1)»

قلعه جعبر دو ديوار دفاعى داشته كه اطراف آن را خندق تشكيل مى داده است.

ارتفاع آن تا سطح رودخانه 345 متر است. در سمت جنوب غربى آن مدخل ورودى قلعه است، پل متحركى بر آن قرار يافته و بعدها به جاى آن پلكانى از سنگ ساخته اند.

اطراف قلعه و ديواره آن، برجهاى دفاعى فراوانى به شكل مربع يا مدور و مسدس براى ديدبانى قرار دارد. در گوشه جنوبى قلعه، باقى مانده بناى محكمى ديده مى شود كه محتمل است قصر الاماره بوده باشد. امروزه بيشتر ديوارهاى قلعه كه از آجر و خشت است تخريب شده و يا روبه ويرانى است بعضى از قسمتهاى كنگره ها و برجك هاى آن نيز به مرور از بين رفته است.

در حدود دو كيلومترى آن و در وسط رودخانه، تپه اى به صورت جزيره نمايان است كه بر بالاى آن بنايى ديده مى شود. گويا اين جا پايگاه رصد يا كمين قلعه بوده است.

براى رفتن به آن مكان بايد از قايق استفاده كرد. هم اكنون اين قلعه و اطراف آن بصورت تفرجگاه تابستانى مردم اطراف است.

تصوير شماره 56


1- ياقوت حموى همان كتاب، ج 2، ص 142؛ كامل غزى، همان كتاب، ج 1، ص 375؛ صلاح الدين ابيك صفدى تحفه ذوى الالباب، ج 2، ص 73

ص:202

ص: 203

فصل هفتم: استان حَماة

اشاره

الف- مساجد تاريخى حماة

ب- قلعه هاى حَماة

ج- قصرهاى حماة

د- ساير آثار تاريخى حماة

ص:204

ص: 205

استان حَماة

يكى ديگر از شهرهاى تاريخى سوريه، شهر «حَماة» «(1)» است كه در 185 كيلومترى شمال دمشق، 45 كيلومترى شمال حِمص، و 85 كيلومترى جنوب حلب قرار دارد. سابقه تاريخى اين شهر به قرنها قبل از اسلام مى رسد و نام آن در اشعار جاهلى شاعر عرب امرىٌ القيس ديده مى شود «(2)». در آن دوران، شهر يا قريه حَماه يكى از قراى تابعه حِمص بوده است ولى اكنون يكى از استان هاى بزرگ سوريه است «(3)».

گرداگرد شهر، چون ساير شهرها، ديوارى عظيم كشيده شده كه اكنون بعضى از ابواب و پايه هاى آن نيز ديده مى شود. شهر حَماه همانند حِمص در سال هفدهم هجرى به دست ابوعبيده بن جراح و با پرداخت خراج به صلح فتح شد. جمعيت استان حماة بر اساس سرشمارى 2002 م 000، 400، 1 نفر است. در اين شهر آثار متنوعى از دوران اسلامى و حتى قبل از اسلام وجود دارد. اين آثار عبارتند از:


1- حَماه در زبان مردم سوريه به معنى امْ يعنى مادر و حماة المرأه يعنى مادر همسر. آنان به وابستگان همسر احْماء گويند.
2- ياقوت حموى، همان كتاب، ج 2، ص 300
3- محمد على پاشاى مصرى كه اين شهر را در قرن هيجدهم ميلادى مورد بازديد قرار داده آن را بزرگتر از حمص دانسته و ساكنينش را بى نهايت در ديندارى متعصب و جدى ديده است. انيس الابيض، رحلات فى بلاد الشام، ص 69

ص:206

الف- مساجد تاريخى حماة

1. جامع كبير حماة

اين مسجد كه به جامع الاعلى نيز معروف است و درمركز شهر واقع شده، قبل ازاسلام معبد بت پرستان بوده و سپس به كليسا و در هفدهم هجرى به مسجد تبديل شده است.

جامع كبير صحنى بزرگ ودو مناره از آثار دوره سلجوقى، ساخته (529 ه) و (825 ه) دارد كه در 529 و 825 ق ساخته و دوران مهدى عباسى (169 ق.) مماليك بازسازى شده است.

2. جامع ابى الفداء

اين مسجد به دست مورخ مشهور سوريه يعنى ابوالفداء، صاحب تاريخ المختصر كه در سالهاى 710 ه تا 732 ه والى اين شهر بوده ساخته شده است. جامع ابى الفداء همچنان زيبايى خود را حفظ كرده و مكان آن كمى بالاتر از جامع كبير است.

3. جامع نورى

جامع نورى به دستور نورالدين محمود زنگى در 558 هجرى بنا گرديده است.

داخل شبستان، منبر زيبايى از سنگ كه ساخته دوره زنگيان (559 هجرى) است و در جنوب نيز مناره اى از آثار معمارى قرن نهم به چشم مى خورد.

4. جامع حسنين

اين جامع نيز به دستور نورالدين محمود زنگى همزمان با جامع نورى كه در آن زمان به وسيله زلزله تخريب شد بود تعمير گرديد. جامع حسنين به جامع حسين نيز معروف و در جنوب قلعه حماه قرار دارد.

ب- قلعه هاى حَماة

به علت موقعيّت خاص استراتژيكى شهر «حماه»، همواره براى دفاع از آن و يا

ص: 207

ايجاد پايگاههاى نظامى، در دوران قبل و بعد از اسلام، قلعه هاى بسيار مستحكم و زيبايى در شهر و اطراف آن ساخته شده كه تمامى آنها امروزه موجود است. اين قلاع عبارتند از:

1. قلعه حَماه

اين قلعه سابقه اى بس دراز در تاريخ دارد. بناى آن به سه قرن قبل از ميلاد يعنى حدود 2200 سال قبل باز مى گردد. آن را مى توان پس از قلعه مشهور حلب و بصرى زيباترين قلاع سوريه دانست. خندقى بزرگ اطراف قلعه را محصور كرده كه در گذشته از آب رودخانه «العاصى» پر مى شده و دشمن را ياراى دستيابى به آن نبوده است.

قلعه به وسيله پلى چوبى به بيرون مرتبط شده كه امروزه پلى از سنگ بر جاى آن قرار گرفته است. در داخل قلعه، همانند قلعه حلب، مركزى براى فرمانروا و فرماندهى قلعه، حمام و خانه هايى ساخته شده بود كه اكنون جز ديواره هاى آن باقى نمانده است.

قلعه حَماه در جنگهاى با روم يكى از پايگاههاى نيروهاى سيف الدوله و در جنگهاى صليبى نيز مقر نظامى سپاه اسلام بوده است. اين قلعه يك بار توسط هولاكو و بار ديگر به وسيله تيمور ويران گشته است.

2. قلعه ابوقبيس

بناى آن از دوران رومى ها است و سلاجقه شام و ايوبى ها از آن به عنوان پايگاه نظامى خود در جنگهاى صليبى استفاده كرده و تغييراتى در آن انجام داده اند. اين قلعه زمانى نيز در تصرف فدائيان اسماعيلى قرار داشته و به وسيله نجم الدين شعرانى در قرن هفتم هجرى بازسازى شده است.

3. قلعه شَيْزر

اين قلعه در هيجده كيلومترى شمال غربى شهر حماة است كه يكى ديگر از پايگاههاى نظامى سيف الدوله در جنگ با ناكفور فوكاس بوده است.

ص: 208

. قلعه شميميس

در سى كيلومترى جنوب شرقى حماه قرار دارد. آثار اين قلعه كه در دوران مغول ساخته شده به طور كامل باقى مانده است.

5. قلعه صفيق

قلعه مذكور درنزديكى شهر، «افاميه» قراردارد كه درقرن هفتم هجرى بنا شده است.

6. قلعه مصياف

در چهل كيلومترى غرب حماه، در شهر مصياف قلعه اى از آثار قرن پنجم هجرى است. اين قلعه كه از پايگاههاى اسماعيليان بوده به دست هولاكو تخريب گشته و اكنون جز ديواره هاى آن باقى نمانده است.

7. قلعه رَحيبَه

در 52 كيلومترى شرق حماه است. بناى آن به نيم قرن قبل از ميلاد مى رسد.

ج- قصرهاى حماة

1. قصرالعظم

يكى از كاخهاى بسيارزيبايى است كه دردوران عثمانى (1153 ق.) توسط اسعدپاشا همزمان با قصر العظم دمشق ساخته شده است. اين قصر امروزه به موزه تبديل شده است.

2. قصر ابن وردان

اين قصر در شصت كيلومترى شرق حَماه و از آثار روميان است. قصر ابن وردان دو طبقه بوده و كليسا و سربازخانه آن از بين رفته است.

3. قصر اسرايا

اين قصر در نزديكى «قصر ابن وردان» بوده و از بناهاى رومى است.

ص: 209

د- ساير آثار تاريخى حماة

1. دير الصليب

اين دير كه از آثار قرن چهارم ميلادى است در غرب حماة و در مسير مصياف واقع شده است. اكنون در آن دير مخروبه است و آرامگاهى نيز در آن ديده مى شود.

2. آسياب هاى آبى

در دوران اسلامى براى توسعه كشاورزى و آبيارى، شهر حماة داراى چندين آسياب آبى بود كه اين آسياب ها بر روى نهر الحامى استقرار يافته بود. در عصر حاضر هنوز يكى از آنها فعال است.

تصوير شماره 57

3. بيمارستان نوريه

در قرن ششم همزمان با بيمارستان نورى دمشق توسط نورالدين محمود زنگى ساخته شده است.

ه. شهر باستانى افامِيَه: فاميه

يكى از شهرهاى تاريخى استان حماة كه سابقه اى بس دراز در تاريخ سرزمين شام دارد، شهر باستانى افاميه است. اكنون خرابه هاى آن در 56 كيلومترى شمال غربى حَماة ديده مى شود. شهر افاميه در تاريخ ايران قبل از اسلام جايگاه خاصى داشته است،؛ زيرا در دوران خسرو دوم ساسانى از تصرف رومى ها در آمده و از جانب ايران حاكمى بر آن جا گماشته شده است.

بناى اصلى شهر را به سلوكوس اول مؤسس سلسله سلوكيه- نسبت داده اند «(1)». اين شهر، در هفده هجرى به دست سپاه مسلمانان فتح گرديد. در قرن ششم هجرى صليبى ها


1- ياقوت حموى، معجم البلدان، ج 1، ص 226

ص: 210

آن را به تصرف درآوردند ولى نيروهاى نورالدين محمود زنگى آن را آزاد كردند، اكنون بقاياى اين شهر بويژه ستون ها و سرستون هاى سنگى، پايه هاى ديواره ها موجود است.

ص: 211

فصل هشتم: استان حمص

اشاره

ص:212

الف: جامع و مقبره خالد بن وليد

ب: جامع و قبور فرزندان جعفر طيّار

ج: جامع و مقبره عمر بن عبدالعزيز

د: ساير صحابه مدفون در حمص

ص: 213

استان حمص

حِمْصْ يا در عرف مردم سوريه حُمْصْ يكى از شهرهاى قديمى سرزمين شام است كه در 145 كيلومترى شمال دمشق و بين راه دمشق و حلب قرار دارد. از حماة تا اين شهر 45 كيلومتر فاصله است. بناى آن را به مردى به نام «حمص بن مهر بن جان بن مكنف» يا «حمص بن مكنف عمليقى» نسبت داده اند. حمص جزو اقليم چهارم است كه قبل از اسلام در تصرف يونانيان بوده است. در دوران خلافت عمر بن خطاب پس از آنكه ابو عبيدة بن جراح دمشق را فتح كرد، خالد بن وليد را به سوى حمص فرستاد و خود به دنبال وى آمد. مردم شهر تقاضاى صلح كرده، امان خواستند؛ لذا طبق معاهده صلح، 170 هزار دينار جزيه مقرر شد «(1)».

مردم حمص از ابتدا گرايش و تمايل شديدى نسبت به بنى اميه داشتند. آنان در جنگ صفين معاويه را يارى داده و عداوت سختى نسبت به امام على عليه السلام و شيعه نشان دادند. با اين حال عده اى از غُلات شيعه از فرقه نُصَيريه نيز در اين شهر زندگى مى كنند.

حمص در عصر حاضر كه از لحاظ جمعيت سوّمين شهر سوريه است بيشتر اهالى آن سنى بوده و تعداد خيلى كمى نيز مسيحى و علوى دارد.

از آنجا كه براى تبليغ اسلام در اين سرزمين، بسيارى از صحابه و قراء به آن رو آورده و ساكن شدند، «(2)» امروزه مشاهد و مزارات فراوانى از آنان در حمص وجود دارد كه به آن اشاره مى كنيم.


1- ياقوت حموى، همان كتاب، ج 2، ص 304
2- ملكه ابيض، التربية والثقافة العربيه الاسلاميه فى الشام والجزيره، ص 408

ص: 214

الف: جامع و مقبره خالد بن وليد

يكى از آثار باشكوه و جذّاب حمص، مسجد خالد بن وليد و مقبره اوست. مسجد مذكور در محله خالديه و در مركز شهر- خيابان اصلى شهر حمص- قرار دارد و نماى زيباى آن چشمها را متوجه خود مى سازد. از بناى نخستين آن اطلاعى در دست نيست ليكن چون اين جا خالد بن وليد به سال 21 هجرى مدفون شده است بايد جامع آن نيز همان زمان ساخته شده باشد. با اين وجود روشن است كه اين مسجد در ابتدا توسط ملك ظاهر بندقدارى به سال 664 هجرى و سپس به وسيله ملك اشرف قلاوون در 691 هجرى تجديد و ترميم شد.

در دوران سلطان عبدالحميد عثمانى به وسيله ناظم پاشا- حاكم شام- بناى نخستين آن به كلى تخريب و سپس مسجد بسيار بزرگ و باشكوهى به جاى آن ساخته شد. اين جامع داراى پنج گنبد بسيار زيبا به رنگ خاكسترى بوده و مأذنه اى بزرگ به زيبايى آن افزوده است. مسجد خالد را از لحاظ زيبايى و معمارى مى توان با مسجد اياصوفيه در تركيه مقايسه كرد كه تركيبى از معمارى اسلامى و رومى است. در داخل مسجد و در شبستان بزرگ آن، مقبره خالد بن وليد فاتح اين شهر قرار دارد كه داراى قبه و ضريحى بزرگ با پايه ها و ديواره هاى مرمرين و ضريحى نقره اى است. قبر وى در گوشه شمال غربى شبستان با پوششى سبز و عمامه اى كه بر آن نهاده شده ديده مى شود. مقبره خالد را همانند مقام رأس يحيى در جامع اموى ساخته اند.

در همين مكان همسر خالد و پسرش عبدالرحمان نيز به خاك سپرده شده اند.

ياقوت حموى گويد: بعضى اين قبر را از خالد بن يزيد بن معاويه مى دانند و خالد بن وليد در دو كيلومترى حمص به خاك سپرده شده است «(1)». در ضلع شمال غربى شبستان مسجد، قبر عبيداللَّه بن عمر ديده مى شود. وى فرزند خليفه دوم و همان كسى است كه در قصاص خون پدر خود سه تن را به قتل رسانيد و امام على عليه السلام سوگند خورد كه عبيداللَّه را بخاطر قتل بيگناهان قصاص خواهد كرد لذا وى به هنگام حكومت على عليه السلام از مدينه


1- معجم البلدان، ج 2، ص 203

ص: 215

گريخت و نزد معاويه به شام رفت. سرانجام در جنگ صفين در ركاب قاسطين و به دست امام به قتل رسيد.

تصوير شماره 58

ب: جامع و قبور فرزندان جعفر طيّار

كمى بالاتر از جامع خالد بن وليد، در خيابان سمت چپ اين جامع- حدود سيصد متر به سمت جنوب- جامع كوچكترى است كه به جامع طيّار معروف است. در شبستان اين مسجد دو قبر وجود دارد كه تابلويى بر بالاى آن نام عبداللَّه و عبيداللَّه را به عنوان دو شهيد نشان مى دهد تا آنجا كه مى دانيم جعفر طيار يك فرزند به نام عبداللَّه داشته كه در مدينه وفات يافته است ودر بقيع به خاك سپرده شده است. شايد اين قبور نوادگان او باشد.

ج: جامع و مقبره عمر بن عبدالعزيز

حدود دويست متر بالاتر از جامع طيّار در سمت چپ خيابان، جامع عمر بن عبدالعزيز قرار دارد كه مقبره او نيز در داخل شبستان است. بناى آن از به دوران عثمانى برمى گردد. قبر عمر بن عبدالعزيز والى عادل اموى با سنگ و پوششى سبز، بدون ضريح و قبه در حجره اى قرار دارد. بعضى گويند قبر عمر بن عبدالعزيز در نزديكى شهرك معرة النعمان در اطراف حلب است كه قبلًا در مورد دير سمعان و آن شهرك سخن گفتيم «(1)».

تصوير شماره 59

د: ساير صحابه مدفون در حمص

1- عمرو بن عبسه.

2- ابو امامه باهلى، (م 81 ق.).


1- بنگريد: تيودور بيشوف، تحف الانباء فى تاريخ حلب الشهباء، ص 27

ص: 216

3- عبداللَّه بن بسرمازنى (م 88 ق.).

4- شداد بن شرحبيل.

5- شرحبيل بن اوس كندى.

6- عبدالرحمن بن عميره مزنى.

7- عبداللَّه بن سفيان ازدى صحابى.

8- سعيد بن عامر بن حذيم (م 20 هجرى) «(1)».

همچنين چند تن ديگر نيز در اينجا به خاك سپرده شده اند:

9- قنبر غلام امام على عليه السلام كه به دست حجاج كشته شد.

10- سفينه، مهران بن فروخ، غلام ايرانى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله.

11- كعب الاحبار، يكى از راويان يهودى كه در دوران ابوبكر مسلمان شد.

12- هلال بن حرث معروف به ابو حمراء غلام ايرانى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و از شيعيان على عليه السلام كه خزانه دار او نيز بوده است «(2)».

13- ثوبان، غلام پيامبر خدا صلى الله عليه و آله متوفى 45 هجرى.


1- بنگريد، ياقوت حموى، معجم البلدان، ج 2، ص 304
2- كَمّونه حسينى، آرامگاههاى پاك خاندان پيامبر و ... ص 103

ص: 217

فصل نهم: استان هاى ساحلى

اشاره

1- استان طَرطوس

2- استان لاذِقّيَه

1- استان طَرطوس

«طرطوس» يكى از استان هاى ساحلى سوريه است كه در 96 كيلومترى «مغرب حمص» قرار دارد. شهر طرطوس كه در ساحل مديترانه قرار دارد، و بر اساس آمار 2002 م، 720 هزار نفر جمعيت دارد. بانضمام «لاذقيه» در آغاز قرن ششم هجرى به تصرف صليبى ها درآمد. در اين شهر آثارى از دوران تسلط صليبى ها موجود است، از جمله:

1- استان طَرطوس

اشاره

«طرطوس» يكى از استان هاى ساحلى سوريه است كه در 96 كيلومترى «مغرب حمص» قرار دارد. شهر طرطوس كه در ساحل مديترانه قرار دارد، و بر اساس آمار 2002 م، 720 هزار نفر جمعيت دارد. بانضمام «لاذقيه» در آغاز قرن ششم هجرى به تصرف صليبى ها درآمد. در اين شهر آثارى از دوران تسلط صليبى ها موجود است، از جمله:

الف- قلاع طرطوس

ص:218

ص: 219

1- قلعه حصن

در 35 كيلومترى جنوب شرقى طرطوس است كه در سال 1110 ميلادى به تصرف صليبى ها درآمد. پنج سال بعد آلب ارسلان سلجوقى آن را تصرف و سپس به دست ايوبى ها افتاد. قلعه مذكور بارها بين مسلمانان و روميها دست به دست گشته و سرانجام در سال 1270 ميلادى «ملك ظاهر بيبرس» آن را از رومى ها باز پس گرفت.

2- قلعه يحمور:

بين طرطوس و صافيتا قرار دارد.

3- حصن سليمان:

در شرق طرطوس بوده و از آثار قبل از ميلاد است. در قرن اول ميلادى به معبد الهه زنوس و در دوران روم به كليسا تبديل شده است.

ص: 220

4- حصن طرطوس:

از آثار صليبى ها در سال 1183 ميلادى است كه به دست صلاح الدين تسخير گشت.

5- قلعه الخوابى:

در شمال شرقى طرطوس قرار دارد.

ب- ساير آثار طرطوس

1- ارادوس:

جزيره اى است در سه كيلومترى مقابل ساحل طرطوس. اين جزيره پايتخت فينيقى ها بوده و اكنون در آن آثارى از آن دوران موجود نمى باشد.

2- تل الكزل:

مركز شهر قديمى «سميرا» بوده و در فاصله 22 كيلومترى جنوب شرقى طرطوس در مسير حمص واقع است. آثارى از دوره قبل از اسكندر مقدونى در آن موجود است.

3- موزه طرطوس:

در آن آثارى از دوره يونان، روم و اسلام نگهدارى مى شود «(1)».


1- عفيف البهنسى، شام الحضاره، صص 132- 128

ص: 221

2- استان لاذِقّيَه

اشاره

لاذقيه يكى از استان هاى ساحلى سوريه است «بندر لاذقيه» در 348 كيلومترى شمال غربى دمشق و در ساحل مديترانه قرار گرفته است. جمعيت آن بر اساس آمار 2002 م، 000، 880 نفر است. اين شهر به همراه حمص در سال هفده هجرى فتح گرديد و در دوران ايوبى ها و زنگيان- در سال پانصد هجرى- به اشغال نيروهاى رومى درآمد.

هنگامى كه درمساجد لاذقيه اذان بلند مى شد، روميان دستور مى دادند كليساها ناقوس خويش را به صدا درآورند تا صداى اذان شنيده نشود «(1)». سرانجام مسلمانان اين شهر را دوباره فتح كردند. آثارى بسيار زيبا از دوران هاى مختلف در آن باقى مانده است كه عبارتند از:

الف: قلعه صلاح الدين

اين قلعه كه در 22 كيلومترى شرق لاذقيه است به دست روميان ساخته شده بود، در 1188 م توسط صلاح الدين ايوبى تسخير شد. در داخل قلعه، آثارى از دوره بيزانس و دوره اسلامى مثل مسجد، مناره، حمام و ... موجود است. مسجد قلعه را سلطان قلاوون ساخته است.

تصوير شماره 60


1- ياقوت حموى، همان كتاب، ج 5، ص 6

ص: 222

ب: ساير قلاع لاذقيه

1- قلعه كهف: در شصت كيلومترى جنوب لاذقيه.

2- قلعه مهالبه: در جنوب قلعه صلاح الدين.

3- قلعه بنى قحطان: در بيست كيلومترى شرق شهر جبله.

4- قلعه مرقب: در شصت كيلومترى شهر لاذقيه و نزديك بانياس.

ص: 223

ص:224

فصل دهم: استان تدمر: پالميرا

اشاره

ص:225

قوس النصر: باب النصر

معبد نبو

معبد بل

حمام هاى تدمر

تدمر و آثار تاريخى آن

اشاره

يكى از مناطق سرزمين شام كه از هزاران سال پيش داراى تمدن و فرهنگى درخشان بوده و در تاريخ ايران نيز اهميتى بسزا دارد تدمر است. اين شهر كه در 160 كيلومترى شرق حمص واقع شده است درعصر ساسانيان در تصرف ايرانيان بوده است.

در حدود 75 هزار سال پيش در سرزمين تدمر با مساحت شصت كيلومتر مربع، انسانهايى مى زيستند كه امروزه بقايا و آثارى از آنان در غارها و ... يافت شده است. بناى اين شهر را به هزاره هفتم قبل از ميلاد نسبت مى دهند. در آغاز هزاره دوم قبل از ميلاد، نام تدمر در متون آشورى ديده شده و تا عصر هلنى و رومى نيز اين نام همچنان مشهور بوده است.

در اين دوران اسم تدمر با پالميرا، كه مشتق از نخل بوده همراه گشته است؛ چون در شمال اين سرزمين نخلهاى خرما كاشته مى شده است «(1)».

گفته اند: تدمر، دختر حسان بن اذينه از نوادگان سام بن نوح عليه السلام، داراى عجيب ترين خانه بوده كه بر ستون هاى سنگى و مرمر ساخته شده و مردم گمان مى كردند اين بنا به وسيله جنّيان براى «سليمان» نبى عليه السلام ساخته شده است. گويند وقتى «مروان بن محمد»- آخرين خليفه اموى- به تخريب ديوار تدمر پرداخته و مخالفين خويش در اين شهر را مى كشت؛ به شكافى بزرگ در كنار ديوار بر خورد و پس از داخل شدن در آن، صخره اى يافت كه شبيه خانه بود. در آن جنازه زنى بر روى تختى كه با هفتاد پارچه و حله پوشيده شده بود ديده مى شد و بر كتيبه اى بالاى آن نوشته بود به نام خداوند، من تدمر،


1- المعجم الجغرافى للقطر العربى السورى، ج 1، ص 132

ص: 226

دختر حسان هستم. خداوند كسى را كه داخل خانه من گردد، دچار ذلّت و خوارى كنيد لذا مروان نيز آن جا را به حال خود باقى گذاشت و بازگشت «(1)».

تدمر كه در هزاره اول قبل از ميلاد مسكن آرامى ها و داراى تمدن درخشانى بوده، در هفدهم هجرى با صلح توسط خالد بن وليد به صلح فتح شده است. «(2)»

در شهر تدمر آثار فراوانى از دوران قبل از اسلام وجو دارد كه بسيارى از آنها رو به ويرانى رفته است. آثارى كه اكنون در اين شهر تاريخى موجود هستند عبارتند از:

قوس النصر: باب النصر

در ابتداى ورود به شهر تدمر، دروازه اى است كه ما را به داخل شهر راهنمايى مى كند. از اينجا خيابان اصلى شهر تدمر، آغاز مى شود در اطراف اين خيابان، رواقها و ستون هايى قرار داشته كه بر روى آن، تصاوير بزرگان شهر حجارى شده و در سمت راست آن نيز چهار ستون عظيم ديده مى شود كه مجسمه اى از زنان ساقى بر آن ساخته شده قرار يافته است. مقابل آن ستون ها، «قوس نصر» قرار دارد. اين باب يكى از دروازه هايى است كه اين خيابان از آن مى گذشته و كنار آن دو دروازه كوچك ديگرى نيز قرار دارد. اين دروازه اكنون بطور سالم پاى برجا مانده است.

تصوير شماره 61

معبد بل

يكى از بناهاى اعجاب انگيز و جذّاب تدمر، معبد خداى بل، يعنى خداى خورشيد مردم تدمر است. اين معبد صحن مقدسى به صورت چهار ديوارى داشته كه با چهار ستون و رواق احاطه شده و در وسط آن هيكل و مجسمه مركزى قرار گرفته است. در حقيقت اين بنا، خانه رب (بل) بوده كه بت و مجسمه وى در آن قرار داشته است.


1- احسان عباس، تاريخ بلاد الشام من قبل الاسلام حتى بداية العصر الاموى، صص 98- 96
2- ياقوت حموى، معجم البلدان، ج 2، ص 19

ص: 227

در معبد بل كشتارگاه و حوضى براى تطهير نيز وجود داشته است. معبد ياد شده يكى از بزرگترين معابد جهان بوده و مساحت آن به حدود چهل هزار متر مربع مى رسيده است. گفته مى شود بيست معبد داخل آن بوده و هزاران گروه و دسته از قبايل سرزمين شام و شهرهاى تابعه و همچنين از شبه جزيره در مراسم خاص طواف برگرد بت بَعْل در آن حضور مى يافته اند. بناى ساختمان مركزى آن در 32 ميلادى انجام شده و بناى ساير قسمتهاى آن تا دو قرن بعد نيز ادامه داشته است «(1)».

تصوير شماره 62

معبد نبو

كنار قوس النصر در قرن اول ميلادى، معبدى مخصوص پرستش خداى «نبو» ساخته شده است. بر روى اين معبد چهل كتيبه وجود دارد.

حمام هاى تدمر

در سمت راست خيابان مذكور، حمام هاى تدمر قرار دارد كه از قرن دوم ميلادى است. اين حمام ها هر كدام چهار درب داشته و داخل آن سالن استراحت و حوضى براى آب سرد و آب گرم اختصاص مى يافته است. وجود حمام در قرن دوم ميلادى حاكى از تمدن و فرهنگ مردم تدمر است.

تئاتر و مجلس شيوخ تدمر

در سمت مقابل اين خيابان، «مسرح» يا «تئاتر تدمر» قرار دارد كه در قرن دوم ميلادى ساخته شده است. امروزه از اين مسرح تنها ستون ها و بعضى از پلكان هاى آن بر جاى مانده است. در جنوب غربى مسرح، «مقر مجلس شيوخ» شهر كه آن را اداره مى كردند بوده و سالنى براى نشستن مردان و سالنى براى شيوخ قبايل- كه از اطراف تدمر


1- المعجم الجغرافى للقطر السورى، صص 133- 132؛ احسان عباس، همان كتاب، ص 898 و 100- 103

ص: 228

به اين سرزمين مى آمدند- اختصاص داشته است. و بر ديواره هاى آن نيز تصاويرى است كه گويا از فرماندهان جنگى و رؤساى قبايل بوده است.

معبد بعل شمين

پس از مسرح و ميدان بازار تدمر كه اكنون آثار حجره ها و دكاكين آن ديده مى شود بناى «معبد بعل شمين»- كه خداى آسمان در ميان تدمريان بوده- قرار دارد. اين معبد در 132 ميلادى ساخته شده و اهميت فراوانى نزد اعراب ساكن در تدمر داشته است.

قبور تدمر

آثار بعضى از قبور مردم تدمر هم اكنون موجود است. اين قبور يا بصورت جمعى و يا فردى بوده و هر خاندانى براى خود مقبره و محلى خاص با تصاوير مخصوص داشته است. قبور آنان يا در برجهاى هندسى كه به وسيله پلكانهايى به آنها راه مى يافتند و يا در زمين و يا در خانه ها قرار داشته و بيشتر آنان از قرن اول قبل از ميلاد است. امروزه دهها برج هندسى كه داخل آن قبور مردم شهر بوده منظره جالبى به شهر تاريخى تدمر بخشيده است.

تصاوير شماره 64

ديوار تدمر

بر گرد شهر، ديوارى به طول دوازده كيلومتر ساخته بودند كه اكنون آثارى از آن پا برجاست. بر اطراف و گوشه هاى اين ديوار هنوز برجكهاى ديدبانى از آثار «ژوستينين»- امپراطور روم- ساخته قرن ششم ميلادى موجود است.

موزه تدمر

در 1961 ميلادى در ميدان ملكه زنوبيا- مقابل ساختمان شهردارى كنونى- موزه اى

ص: 229

ساخته شد كه بعضى از آثار هنرى و معمارى تدمر در آن نگهدارى مى شوند «(1)». شايان گفتن است متأسفانه بسيارى از آثار تاريخى و فرهنگى تدمر در دوران تسلط فرانسويها از اين شهر خارج شده است.


1- المعجم الجغرافى للقطر السورى، صص 134- 132

ص:230

ص: 231

فصل يازدهم: استان سويدا

اشاره

الف- بُصرى و آثار اسلامى و تاريخى آن

ب- شهر تاريخى سويدا

ج- شهباء: فيليوبوليس و آثار تاريخى آن

د- شهرك صَلْخَد يا صَرْخَد

ص:232

ص: 233

استان سويدا

يكى از استان هاى بزرگ جنوب سوريه است كه شهرهايى چون سويدا، بُصرى و شهبا در آن قرار دارند. هر يك از توابع آن، پيشينه تاريخى قابل توجه و جايگاه ويژه اى در تاريخ اين سرزمين داشته اند و كوله بارى از فرهنگ و تمدنى بس درخشان را در دهها قرن به دوش كشيده اند. يكى از شهرهاى تابعه استان سويدا كه اهميتى بسيار ويژه در تاريخ اسلام و شخص پيامبر صلى الله عليه و آله دارد، شهر تاريخى بصرى است.

الف- بُصرى و آثار اسلامى و تاريخى آن

اشاره

بُصْرى در 132 كيلومترى جنوب دمشق است. قدمت بصرى از لحاظ تاريخ و تمدن شهرنشينى به قرن ها پيش از ميلاد مى رسد و هم اكنون نيز آثارى از آن دوران بر جاى مانده است. اين شهر در قبل و بعد از اسلام، واسطه تجارتى شبه جزيره و شام بوده و كاروان هايى كه از شبه جزيره براى تجارت به شام مى آمدند، ابتدا توقف كوتاهى در شهر بُصرى داشته و پس از انجام تجارت مقدماتى و استراحت لازم به سوى دمشق حركت مى كردند.

بُصرى نزد مسلمانان و مورخان اسلامى نقش و موقعيتى ويژه دارد؛ زيرا حدود سى سال قبل از بعثت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شاهد قدوم مبارك آن حضرت در سن نه يا ده سالگى بوده است. سر انجام اين شهر در سيزده هجرى توسط خالد بن وليد با صلح فتح گرديد.

آثار شهر قديمى بُصرى، آن را بصورت ويرانه و يا مخروبه اى جلوه گر ساخته كه اين آثار خود بيانگر تمدنى درخشان در وراى قرنهاست. پس از قلعه و مسرح بصرى كه

ص: 234

از آن سخن خواهيم گفت، تا انتهاى شهر چيزى جز ويرانه و آثار مخروبه باقيمانده از بازارها، حمام ها، معابد و ... عصر روميها ديده نمى شود. در بعضى از همين ويرانه ها، مردمى بسيار فقير، با قرار دادن سقفى از برگ درختان يا چوب و سنگ زندگى مى كنند.

گويى وقتى انسان وارد شهر بصرى مى شود بنظر مى رسد حداقل به هزار سال قبل برگشته است. اگرچه مردم آنجا خانه هاى محقرى دارند اما قلبها و دلهايشان بزرگ و مهربان است.

در اين شهر آثارى تاريخى و حائز اهميت كه كوله بارى از قرنها حوادث، آنها را راست قامت تر نموده وجود دارند كه به شرح آنها مى پردازيم.

1. دروازه اصلى و تاريخى شهر

اين شهر در دوران رومى ها و قبل از اسلام داراى ديوار و استحكامى قوى بوده كه اكنون بعضى ازقسمتهاى خراب شده آن موجود و در سمت غرب آن دروازه بزرگ و اصلى شهر با بخشى ازديوار قديمى آن همچنان پابرجاست. دروازه ياد شده كه از آثار قرن دوم قبل از ميلاداست امروزه درحدود دويست مترى داخل شهر واقع شده واطراف آن ميدان كوچكى است.

2. قلعه و تئاتر بُصرى

يكى از آثارقديمى شهر بصرى، مجموعه اى است كه داراى قلعه، حمام، ورزشگاه و تئاتر بوده و اطراف آن خندق نسبتاً بزرگى حفر شده است. اين مجموعه در مركز شهر قرار دارد و به وسيله پلى از سنگ كه بر روى خندق ساخته شده با داخل مرتبط مى شود.

در دو طرف اين پل مجسمه هاى سنگى از آثار رومى ها نصب و از سمت راست با عبور از درب قلعه به مسرح يا تئاتر بصرى راه مى يابيم. پس از عبور از راهرويى بسيار تاريك- در سمت راست- سالنى بدون سقف ديده مى شود كه نيم ستون هاى سنگى از دوران روم در آن باقى است و گويا ستون هاى سقف را تشكيل مى داده كه تخريب شده اند. احتمال مى رود اين جا تالار بزرگ و ميهمانسراى اين قلعه بوده است. در سمت چپ اين محل پلكان هاى بسيار باريك ما را به طبقه بالا راهنمايى مى كنند كه در حقيقت

ص: 235

به بالاترين نقطه ورزشگاه يا تئاتر قلعه مرتبط است. در بالاى اين مكان به يكى از اعجاب انگيزترين و جذاب ترين اثر تاريخى و هنرى يعنى ورزشگاهى از دوران روم مُشرِف مى شويم. محوطه و شكل اين مكان مشابه ورزشگاههاى كنونى است كه پلكانهايى بصورت نيم دايره در حدود چهل رديف از كف تا بالا داشته و محل نشستن تماشاچيان بوده است.

فضاى ميدان به طول 102 متر و ارتفاع 26 متر است. كه حدود پانزده هزار نفر را در خود جاى مى داده است. در آن دوران، اين جا عرصه رزم و تنازع بقا بوده است.

گلادياتورها، در مقابل تماشاچيان بى عاطفه به طور بيرحمانه اى به جان يكديگر افتاده و شرط آزادى خويش يعنى كشتن رقيب را با وحشيگرى هر چه تمام تر تحقق مى بخشيدند. آنان با ريختن خون يكديگر ساعاتى از نشاط را براى مردمى كه از ديدن جان دادن ديگران لذت مى بردند فراهم مى كردند.

در اين ميدان گاهى اسرا و بردگان به كام شيران گرسنه مى افتادند و كمتر كسى بود كه مى توانست از اين معركه جان سالم بدر برد. در سمت جنوب ورزشگاه و در قسمت تحتانى آن، جايگاه اصلى و محل نشستن امرا، پادشاهان و بزرگان بوده است. در پشت اين مكان يعنى در طبقه بالاى سمت راست، سالن بزرگ ديگرى است كه اكنون به صورت موزه اى مخروبه در آمده است. در اين سالن نيم تنه ها و سرهاى سنگى فراوانى از مجسمه هاى خدايان، بزرگان و اشراف برده دار رومى به نمايش درآمده ولى بيشتر آثار اين سالن به سرقت رفته اند. در سمت راست اين سالن، يك نقاشى ديوارى بسيار زيبائى ازعصر روم و هزيزانى كه از اتصال هزاران قطعه كوچك سنگى رنگين ايجاد شده به جلوه هنرى اين سالن افزوده است. بنظر مى رسد از دوران رومى ها تاكنون در اين مجموعه عظيم هيچ ترميم و تجدد بنايى صورت نگرفته باشد.

تصوير شماره 65

3. بازار، حمام ها و معابد بُصرى

كمى پايين تر از قلعه و ورزشگاه بصرى، ويرانه قديمى شهر آغاز و ابتداى آن دروازه اى كوچك كه تنها ستون هاى آن باقى مانده اند ديده مى شود كه دروازه بازار

ص: 236

بزرگ بصرى بوده است. پس از آن بازار شهر قرار داشته كه روزگارى همواره يكى از مراكز مهم اقتصادى سرزمين شام محسوب مى شده است. در كنار بازار، بقاياى چند حمام از قرون اوليه اسلامى كه سالمتر از بقيه آثار است ديده مى شوند. در كنار آن نيز بقاياى ويرانه يك كليسا و يا معبد متعلق به قرون دوم و سوم ميلادى است.

تصوير شماره 66

4. جامع عُمَرى

حدود دويست متر بالاتر از بازار و در انتهاى قسمتى از شهر قديمى بصرى كليسايى در قرن اول هجرى به مسجد تبديل شده است و در 1327 ميلادى تعميراتى بسيار جزيى يافته ولى تركيب بناى آن از همان دوران تاكنون باقى مانده است. مسجدى است بسيار كوچك و مأذنه اى چهار گوش و كوچك دارد. هم اكنون اهالى در اين مسجد نماز مى گزارند.

5. دير و كليساى بُحيراى راهب

در سمت راست مسجد عمرى، در كوچه هاى باريك و قديمى در حدود پانصد متر بالاتر- در سمت راست كوچه- به بناى مخروبه كليسايى بر مى خوريم كه زمانى بُحيراى راهب در آن به عبادت و تهجد، روزگار مى گذرانيده است. اين مكان نزد مسلمانان اهميت و قداست ويژه اى دارد؛ زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله در دوران نوجوانى زمانى كه براى انجام تجارتى همراه ابوطالب به شام آمده بود؛ مورد توجه راهب اين دير قرار گرفته وى با ديدن علائمى كه در كتاب آسمانى خود از پيامبر صلى الله عليه و آله آينده ديده بود به ابوطالب گفت كه وى را محافظت كن و من در ناصيه او پيامبرى مى بينم. اين واقعه «(1)»، صرف نظر از شاخ و برگهاى فراوان و معجزات بدون دليلى كه اغلب از جانب مسيحيان و مستشرقان در منابع تاريخى آمده است، ارزش و قداستى ويژه به اين مكان مى بخشد.

كليسايى كه اكنون مخروبه آن ديده مى شود به ظاهر در دوره بيزانس (قرن چهارم


1- ابن هشام، سيرةالنبى، ج 1، صص 197- 194؛ ابن منظور، مختصر تاريخ دمشق لابن عساكر، ج 2، ص 10- 6

ص: 237

ميلادى) يعنى سه قرن قبل از اسلام ساخته شده و در دوران هاى بعدى از حيّز انتفاع خارج گرديده و تعميراتى در آن صورت نگرفته است. مساحتى حدود يكصد متر دارد و در ورودى آن آهنى و اكنون مسدود است. در ديوار انتهايى كليسا آثار محراب آن نيز باقى است. شايان گفتن است كه سقف آن نيز به مرور زمان از بين رفته و امروزه تنها ديواره هاى مرتفع آن باقى مانده است. علامت صليبى كوچك بر ديواره غربى يعنى بالاى در ورودى كنده شده و كتيبه اى به زبان سريانى نيز بر آن ديده مى شود.

تصوير شماره 67

6. جامع مبرك يا ناقه

در آخرين نقطه شهر يعنى حدود سيصد متر بالاتر از كليساى بحيرا- در سمت راست- نماى مسجدى ديده مى شود كه داراى مناره اى كوچك و در ورودى بسيار كوتاهى است و براى ورود به آن بايد خم شد و سپس داخل آن گرديد. اين جا جامع مبرك است. در اين مكان ناقه و شتر پيامبر صلى الله عليه و آله بر زمين نشسته كه بعدها مسجدى به جاى آن ساخته اند و «مبرك» نيز يعنى محل نشستن شتر.

در داخل مسجد، شبستان كوچكى است كه در عصر حاضر تعميراتى در آن انجام شده و اكنون مردم محل در آن نماز مى گزارند. در سمت راست اين شبستان، حجره اى كوچك و تاريك است و داخل آن قطعه سنگى بر روى زمين به ابعاد 5/ 1* 5/ 1 متر ديده مى شود. نگارنده اين سطور چهار گودال كوچك باندازه زانو و يا پاى يك شتر كه بر اين سنگ فرو رفته را ديده است. ريش سفيدان محل مى گفتند: اين نشانه همان جاى زانوى شتر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است. «واللَّه اعلم بالصواب».

تصوير شماره 68

ب- شهر تاريخى سويدا

شهر سويدا مركز استان سويدا است كه در فاصله 106 كيلومترى جنوب دمشق قرار گرفته است. سويدا را به ابو محمد سويدانى، كه فردى بزرگوار و خَيّر بوده و نزد ابو حامد

ص: 238

غزالى در بغداد فقه مى خوانده نسبت داده اند «(1)». امروزه در اين شهر موزه بسيار جذاب و زيبايى از آثار دوره يونان و بيزانس از جمله كتيبه هايى از قرن سوم ميلادى به نمايش درآمده است. شهر در حال حاضر تركيبى جديد داشته و اكثر بناها و خانه هاى آن جديد است. اهالى آن به علت موقعيت بسيار مطلوب آب و هوايى و جغرافيايى آن، به زراعت مشغول و بيشتر زمين هاى آنان به كاشت زيتون اختصاص يافته است. قلعه اى از دوران بيزانس نيز در اين شهر وجود دارد كه بالنسبه كوچك و ديدنى است.

ج- شهباء: فيليوبوليس و آثار تاريخى آن

اين شهر نيز يكى از شهرهاى قديمى استان سويداست كه در 89 كيلومترى دمشق و كمى بالاتر از سويدا واقع شده و بناى آن را به فيليپ، امپراطور روم- در قرن سوم- نسبت داده اند. شهباء داراى چند اثر تاريخى و مهم از جمله «معبد فيليبون» است كه در پنجاه مترى غرب ميدان اصلى شهر قرار دارد. امروزه تنها چند ستون از آن باقى مانده است.

آثار مخروبه چند حمام، قنات و تئاتر نيز از قرن سوم ميلادى در آن ديده مى شود ولى بيشتر آثار تاريخى آن در موزه شهر كه دو طبقه است نگهدارى مى شود.

د- شهرك صَلْخَد يا صَرْخَد

شهرك صرخد يا صلخد كنونى در بيست كيلومترى شرق بصرى قرار دارد. در اين شهرك قلعه اى از دوران رومى هاست كه در قرون بعدى به وسيله مماليك و ايوبى ها تجديد بنا و بازسازى شده و به عنوان يك پايگاه نظامى مهم در جنگهاى صليبى استفاده مى شده است.

از آثار تاريخى ديگر اين شهرك، مناره يكى از مساجد دوران ايوبى است كه تنها برپا مانده و مسجد آن مخروب شده است. امروزه اطراف اين مناره ميدان اصلى شهرك قرار دارد.


1- ياقوت حموى همان كتاب، ج 3، ص 286

ص: 239

فهرست منابع

اشاره

الف. منابع عربى

ب. منابع فارسى

ج. منابع انگليسى

ص:240

ص:241

الف. منابع عربى

1- قرآن كريم.

2- آيبك صفدى، صلاح الدين خليل بن آيبك (764 ق.). تحفة ذوى الالباب فيمن حكم بدمشق من الخلفاء و الملوك و النواب. حققه احسان بنت سعيد خلوصى و زهير حميدان الصمصام، دمشق، وزارة الثقافه 1991 م.

3- ابن اثير جزرى الشيبانى، عزالدّين ابى الحسن على بن عبدالكريم (630 ق.). الكامل فى التاريخ. بيروت، دارصادر، دار بيروت 1965 م و قاهره 1290 ق.

4-- اسدالغابه فى معرفة الصحابه. بيروت دارالاحياء الترث العربى، [بى تا] و قاهره دارالكتب المصريه 1358 ق.

5- ابن اعثم كوفى، خواجه احمدبن محمد (314 ق.). الفتوح. هند، حيدرآباد دكن، دائرةالمعارف العثمانيه، چاپ اول 1388 ق و بيروت، دارالكتب العلميه 1406 ق.

6- ابن بطوطه، ابو عبداللَّه محمد بن ابراهيم (683- 756 ق.). تحفة النظار فى غرائب الامصار و عجائب الاسفار: الرحله، بيروت، دارالكتب اللبنانى، مكتبه المدينه [بى تا] و دارالكتب العالمى 1991 م.

7- ابن بكار، ابى عبداللَّه زبير بن بكار بن عبداللَّه بن مصعب بن ثابت بن عبداللَّه بن زبير (172- 256 ق.). الاخبار الموفقيات. تحقيق سامى كلى العانى، بغداد، مطبعة العانى 1972 م.

8-- كتاب نسب قريش، تصحيح و تأليف ليفى. بروفنسال، مصر، دارالمعارف، چاپ دوم [بى تا].

9- ابن تغرى بردى (874 ق.). النجوم الزاهره فى اخبار ملوك مصر و القاهره. قاهره، دارالكتاب المصريه 1929.

10- ابن جبير اندلسى، ابى الحسن محمد بن احمد. رسالة اعتبار الناسك فى ذكر الاثار

ص: 242

الكريمه و المناسك، معروف به الرحله ابن جبير، بيروت. دار مكتبة الهلال، چاپ دوم 1986 م.

11-- الجامع الاموى بدمشق. تحقيق محمد مطيع الحافظ، بيروت، دار ابن كثير، چاپ اول 1405 ق.

12- ابن جوزى، يوسف بن حسام الدين قزاوغلى سبط. تذكرة خواص الامه فى معرفة احوال الائمه. فى هامشه مطالب السئول، شافعى، به خط محمد باقر عبدالحسين اصفهانى، چاپ سنگى 1285 ش.

13- ابن حجر عسقلانى، الاصابه فى تمييزالصحابه. مصر، مطبعة مصطفى محمد 1358 ق و بيروت، دارالكتب العلميه [بى تا].

14-- تهذيب التهذيب، هند، مجلس دائرة المعارف النظاميه، حيدر آباد دكن 1325 ق.

15- ابن حورانى، عثمان بن احمد السويدى الدمشقى. زيارات الشام. دمشق، مكتبة الغزالى 1981 م.

16- ابن رجب حنبلى، عبدالرحمن بن احمد (736- 795 ق.). الذيل على طبقات الحنابله. تصحيح محمد حامد الفقى، مصر، السنة المحمديه 1372 ق.

17- ابن سعد، ابو عبداللَّه محمد بن سعد بن منيع زهرى بصرى (168- 230 ق.). الطبقات الكبرى. بيروت دارصادر، داربيروت 1376 ق.

18- ابن شاكر الدارانى، صلاح الدين محمد بن شاكر. فوات الوفيات. تحقيق محى الدين عبدالحميد، قاهره مكتبة النهضة، 1951 م.

19- ابن شحنه، الدرالمنتخب من تاريخ الحلب. دمشق، دارالكتاب العربى، چاپ دوم 1404 ق.

20- ابن شداد، عزالدين محمد بن على بن ابراهيم. الاعلاق الخطيره فى ذكر امراء الشام و الجزيره. حققه يحيى زكريا عباره، دمشق، وزارةالتقافه 1991 م و تحقيق سامى الدهان و يحيى عباره 1956 م.

21- ابن شهاب زهرى، محمد بن مسلم بن مسلم بن عبيداللَّه (51- 124 ق.). المغازى النبويه. تحقيق سهيل زكار، بيروت، دارالفكر 1401 ق.

22- ابن شهر آشوب، ابى جعفر رشيد الدين (588 ق.). المناقب الائمه: مناقب آل ابى طالب. قم، مطبعة العلميه [بى تا].

23- ابن صباغ مالكى، على بن محمد بن احمد (855 ق.). الفصول المهمه فى معرفة احوال الائمه. بيروت، دارالاضواء، چاپ دوم 1409 ق.

ص: 243

24- ابن طولون، القلائد الجوهريه فى تاريخ الصالحيه. تحقيق محمد احمد دهمان، دمشق [بى تا] 1956 م.

25-- بهجة الانام فى فضل دمشق الشام، بيروت، بى تا.

26- اعلام الورى بمن ولى نائباً من الاتراك بدمشق الشام الكبرى. تحقيق احمد دهمان، دمشق، وزارة الثقافه 283 ق.

27- ابن طيفور، ابن ابى طاهر (280- 204 ق.) بلاغات النساء. بيروت، دارالنهضة الحديثه 1972 م.

28- ابن عبدربه اندلسى، احمد بن محمد (328 ق.) العقدالفريد. تحقيق عبدالحميد استرحينى، بيروت، دارالكتب العلميه، چاپ سوم 1407 ق.

29- ابن عبدالبر، ابو عمر يوسف بن عبداللَّه ثمرى قرطى اشعرى (368- 460 ق.).

الاستيعاب فى معرفة الاصحاب. مصر، مطبعه مصطفى 1358 ق.

30- ابن عبدالهادى، يوسف. ثمار المقاصد فى ذكر المساجد، تحقيق محمد اسعد طلس. بيروت، مكتبة لبنان 1361 ق.

31- ابن عديم (660 ق.). زبدة الحلب من تاريخ الحلب. تحقيق سامى الدهان، دمشق، معهدالفرنس 1959 م.

32-- بغية الطلب فى تاريخ الحلب. تحقيق سهيل زكار، دمشق، [بى تا] 1988 م.

33- ابن عساكر، على بن حسن الشافعى (499- 571 ق.). تاريخ مدينه دمشق و ذكر فضلها و تسميه من حلها من الامائل اواجناز بنواحيها. دمشق، مجمع اللغة العربيه 1398 ق و تحقيق صلاح الدين المنجد، المجمع العلمى العربى 1371 ق.

34- ابن عماد حنبلى، ابوالفلاح عبدالحى. شذرات الذهب فى اخبار من ذهب. بيروت، دارالفكر، 1399 ق.

35- ابن عنبه، جمال الدين احمد بن على الحسن (828- 748 ق.). عمدة الطالب فى انساب آل ابى طالب، بيروت. دار مكتبة الحياة [بى تا].

36- ابن قلانسى، حمزه بن على بن محمد (470- 555 ق.) ذيل تاريخ دمشق. قاهره، مكتبة المتنبى [بى تا] و تحقيق سهيل زكار، بيروت، دارحسان، چاپ اول 1403 ق.

37- ابن قيم جوزى، زاد المعاد فى هدى خير العباد. فهرسه محمد اديب الجاور، بيروت، الرساله 1412 ق.

38- ابن كثير القرشى الدمشقى، عمادالدين ابوالفداء اسماعيل بن عمر (700- 774 ق.).

البدايه و النهايه فى التاريخ. مصر، مطبعة السعاده 1351 ق و بيروت 1409 ق.

39- ابن منظور، محمد بن مكرم (630- 711 ق.). مختصر تاريخ دمشق لابن عساكر.

ص: 244

تحقيق رياض عبدالحميد مراد، محمد مطيع الحافظ. بيروت، دارالفكر 1404 ق.

40- ابن هشام، محمد بن عبدالملك بن ايوب حميرى (218 ق.). سيرة النبى صلى الله عليه و آله. تحقيق محى الدين عبدالحميد، قاهره 1356 ق و مصطفى البابى الحلبى 1355 ق.

41- ابراهيم حسن. حسن. تاريخ الاسلام السياسى و الدينى و الثقافى و الاجتماعى.

بيروت، دارالاحياء التراث العربى، چاپ هفتم 1964 م.

42- ابيض، ملكه. التربية و الثقافة العربيه- الاسلاميه فى الشام و الجزيره خلال القرون الثلاثه الاولى للهجره. بيروت، دارالعلم للملايين 1980 م.

43- ابيض، انيس. رحلات فى بلاد الشام خلال القرون الثامن عشر و التاسع عشر و القرن العشرين. بيروت، دارالندوه الجديده 1410 ق.

44- احسان عباس. تاريخ بلاد الشام من ما قبل الاسلام حتى بداية العصر الاموى.

عمان، مطبعة جامعه الاردنيه 1410 ق.

45- ازدى بصرى، محمد بن عبداللَّه. تاريخ فتوح الشام. تحقيق عبداللَّه عامر، بيروت، دارناصيف 1970 م. و تصحيح وليام ناسوليس ايرلندى، كلكته 1854 م.

46- اسدى، خيرالدين، احياء حلب واسواقها. تحقيق عبدالفتاح رواس قلعه جى.

بيروت، دارقتيبه 1990 م.

47- الامين، حسن. دائرة المعارف الاسلامية الشيعيه. بيروت، دارالتعارف للمطبوعات 1410 ق.

48- الامين، محسن. اعيان الشيعه. حققه حسن الامين، بيروت، دارالتعارف 1406 ق.

49- باسميل، محمد احمد. العرب فى الشام قبل الاسلام. بيروت. دارالفكر، چاپ دوم 1408 ق.

50- البحره، نصرالدين. دمشق الاسرار. دمشق. [بى نا [] بى تا].

51- بدرى، ابى البقاء عبداللَّه (قرن نهم). نزهة الانام فى محاسن الشام. بيروت، دارالرائد 1980 م.

52- بديرى، احمد الحلاق و حوادث دمشق اليوميه (1154- 1175 ق.) تحقيق، احمد عزت عبدالكريم. مصر، مطبوعات الجمعية المصريه والدراسات التاريخيه 1946 م.

53- بلاذرى، ابى الحسن احمد بن يحيى بن جابر (279 ق.). فتوح البلدان. تعليق رضوان محمد رضوان، مصر. المطبعة المصريه بالازهر 1350 ق.

54-- انساب الاشراف. حققه محمد باقر المحمودى. بيروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات چاپ دوم 1974 ق و مصر، دارالمعارف 1959 م.

55- بنت الشاطى، عايشه عبدالرحمان، سيده زينب، عقيله بنى هاشم. بيروت، دارالكتب

ص: 245

العربى 1406 ق.

56-- سكينه بنت الحسين عليه السلام، بيروت، دارالكتب العربى 1406 ق.

57- البهنسى، عفيف. الشام الحضاره. دمشق، وزارة الثقافه 1986 ق.

58- بيشوف، تيودور. تحف الانباء فى تاريخ حلب الشهباء. تعريب و تحقيق، شوقى شعث. دمشق، دارالوسيم للخدمات الطباعيه، چاپ دوم 1992 م.

59- جعفرى، بشار. السياسة الخارجيه السوريه (1982- 1946 م). دمشق، دارطلاس 1987 م.

60- الجندى، محمد سليم. تاريخ معرة النعمان. دمشق، وزراة الثقافه 1383 ق.

61- حافظ، محمد مطيع. حريق الجامع الاموى و بناوه (1311- 1320 ق) نصوص و وشائق للقاسمى، واصف، كرد على والعظمى، كويت، مكتبة دارالعروبه للنشر و التوزيع 1409 ق.

62- حجاز، عبداللَّه. معالم حلب الاثريه. حلب، جامعه حلب، جمعية العاديات [بى تا].

63- خمّاس، نجدت. الشام فى صدر الاسلام. (من الفتح حتى سقوط الخلافة بنى الاميه). دمشق، دارطلاس 1987 م.

64- خوارزمى زمحشرى، موفق الدين احمد بن محمد (665 ق.) المناقب. خطى كتابخانه مركزى دانشگاه تهران شماره 621.

65- الخيمى، صلاح محمد. نزهة الرفاق فى شرح حالة الاسواق، من كتاب رسائل دمشقيه، بيروت [بى نا] 1988 م.

66- دائرةالمعارف الاسلاميه، احمد الشنتاوى، ابراهيم زكى خورشيد، عبدالحميد يونس. تهران، بوذرجمهرى [بى تا].

67- دارقيو، فارس. وصف دمشق فى القرن السابع العشر، من مذاكرات الرحالة الفرنسى. تعريب احمد ايبش، دمشق، دارالمأمون للتراث 1403 ق.

68- دهمان، محمد احمد. فى رحاب دمشق. بيروت، دارالفكر، چاپ اول 1402 ق.

69- زكى ابراهيم، محمد. مراقداهل البيت بالقاهره. مصر، مطبوعات العشيرة المحمديه، چاپ چهارم 1406 ق.

70- زبيدى، ترويج القلوب فى ذكر الملوك بنى ايوب. تحقيق صلاح الدين المنجد.

بيروت دارالكتاب الجديد 1983 م.

71- سابقى، حسنين. مرقد العقيله زينب عليها السلام بيروت [بى تا].

72- سلطان، على. تاريخ السوريه (1918- 1908 م). دمشق، دارطلاس 1987 م.

73- سمهودى، ابوالحسن على بن احمد (911 ق.). وفاء الوفاء باخبار دارالمصطفى.

ص: 246

حققه محمد محيى الدين عبدالحميد، قاهره، مطبعة السعاده، چاپ اول 1374 ق.

74-- سوفاجيه، جان، الآثار التاريخيه فى دمشق. تعريب اكرم حسن العلبى.

دمشق، دار الطباع 1412 ق.

75-- لمحة تاريخية منذ العصور القديمه حتى الانتداب. تعريب فؤاد افرام البستانى، دمشق، الوارف 1989 م.

76- سيد عليخان، سيد عبدالكريم. مقتل سيد الشهداء حسين بن على عليه السلام. بيروت، دارالزهرا، چاپ اول 1402 ق.

77- سيل، پاتريك. الصراع على سوريه (دراسة للسياسه العربيه بعد الحرب 1958- 1945). تعريب سمير عبده و محمود كلامه، دمشق، دارطلاس [بى تا].

78- شريف القرشى، باقر. حياة الامام حسين بن على عليه السلام. بيروت، دارالبلاغه، چاپ اول 1413 ق.

79- شهابى، قتيبه. اسواق دمشق القديمه و مشيداتها التاريخيه. دمشق. وزارة الثقافه 1990 م.

80-- مآذن دمشق، تاريخ و طراز. دمشق، وزارة الثقافه 1993 م.

81- شوقى، ابوخليل. اطلس التاريخى العربى، دمشق، دارالفكر 1404 م.

82- شوقى، شعث. حلب، تاريخها و معالمها التاريخيه. حلب، جامعه الحلب 1991 م.

83-- نقشه و راهنماى قلعه حلب، حلب، مطبوعات المديريه العامه لاثار والمتاحف 1986 م.

84- طباخ الحلبى، محمد راغب. اعلام النبلاء بتاريخ حلب الشهباء. صححه و علق عليه محمد كمال، حلب، دارالقلم العربى، چاپ دوم 1408 ق.

85- طبرسى، ابى منصور احمد بن ابى طالب (م قرن ششم). الاحتجاج على اهل اللجاج.

تعليق سيد محمد باقر الموسوى الخراسانى. مشهد، نشر المرتضى 1403 ق و بيروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات 1403 ق.

86- طبرى، محمد بن جرير بن يزيد (224- 310 ق.). تاريخ الرسل و الملوك: تاريخ الطبرى، قاهره، مطبعة الاستقامه 1357 و مطبعه الحسنيه 1324 ق.

87- طبرى، محب الدين احمد بن عبداللَّه. ذخائر العقبى فى مناقب ذوى القربى. بيروت.

دارالمعرفه [بى تا].

88- طبرى، ابى جعفر محمد بن جرير بن رستم. دلائل الامامه. بيروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، چاپ دوم 1408 ق.

89- طلس، محمد اسعد. الآثار الاسلاميه و التاريخيه فى حلب. دمشق، مطبعة الترقى

ص: 247

1956 م.

90- طنطاوى، على. دمشق، صور ... من جمالها و عبر ... من نضالها، دمشق، دارالفكر چاپ دوم 1407 ق.

91- طه حسين، على و بنوه، مصر [بى تا]، [بى نا].

92- عظيمى الحلبى، محمد بن على. تاريخ الحلب (556- 482 ق) تحقيق ابراهيم ذعرور، دمشق [بى تا] 1984 م.

93- العلبى، اكرم حسن. خطط دمشق، دارسة تاريخيه شامله، دمشق، دارالطباع 1410 ق.

94-- دمشق بين عصر مماليك و العثمانيين (922- 906 ق). دمشق، الشركة المتحده للطباعة و النشر، چاپ اول 1402 ق.

95- العمرى، فضل اللَّه. الجامع الاموى بدمشق. حققها و قدم لها محمد مطيع الحافظ، بيروت، دارابن كثير 1405 ق.

96- عيسى بك، احمد. تاريخ البيمارستانات فى الاسلام. بيروت، دارالرائد العربى، چاپ دوم 1410 ق.

97- غزى البابى الحلبى، كامل. نهرالذهب فى تاريخ حلب، تحقيق و تصحيح شوقى شعث، محمود الفاخورى، حلب، دارالقلم العربى، چاپ دوم 1412 ق.

98- قمى، عباس. سفينةالبحار و مدينه الحكم والاثار. تهران، كتابخانه سنايى [بى تا].

99- كرد على، محمد. غوطه دمشق. بيروت، دارالفكر، چاپ سوم 1404 ق.

100-- خطط الشام. بيروت، دارالعلم للملايين، چاپ دوم 1391 ق.

101- كمال، منير. الحمامات الدمشقيه، دمشق، ابن خلدون 1986 م.

102- گيلانى، هيثم. الاستراتيجيات العسكريه للحروب العربيه الاسلاميه. بيروت، مركز الدراسات الوحده العربيه 1991 م.

103- لحام، ماجد. دمشق فى نصف قرن. بيروت، دارالفكر المعاصر 1410 ق.

104- مجلسى، محمد باقر. بحارالانوار. تهران، اسلاميه [بى تا].

105- محمد نرسى، محمد. الامارات العربيه فى بلاد الشام فى القرنين الحادى العشر و الثانى العشر للميلادى، مصر، الهيئة المصريه العامه للكتاب 1980 م.

106- محمد سالم، لطيفه. الحكم المصرى فى الشام (1814- 1831 م). قاهره، مكتبة مدبولى، چاپ دوم 1410 ق.

107- مسعودى، ابوالحسن على بن الحسين (345 ق.). مروج الذهب و معادن الجوهر.

مصر، مطبعة البهيه المصريه 1346 ق و بيروت، دارالقلم 1408 ق.

108- المعجم الجغرافى للقطر العربى السورى، اشراف، العماد مصطفى طلاس، دمشق،

ص: 248

مركز الدراسات العسكريه 1990 م.

109- معروف الحسنى، هاشم. سيرة الائمه الاثنى عشر، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات 1411 ق.

110- مقدسى، طاهربن مطهر (1010 ق.). البدء و التاريخ. پاريس، تحت اشراف كلمان هوار فرانسوى 1907 م و تهران مكتبة الاسلاميه 1972 م.

111- ملوجى، عدنان. الطريق الى دمشق. (مذاكرات)، كتاب الاول. دمشق، دارالطباعه والنشر، چاپ دوم 1992 م.

112- منقرى، نصر بن مزاحم بن سيار (212 ق.). وقعة الصفين. حققه و شرحه عبدالسلام محمد هارون، قم، مكتبة آية اللَّه المرعشى النجفى 1403 ق.

113- موسوى المقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسين او حديث كربلا. قم، مكتبة بصيرتى 1394 ق.

114- مهاجر، عبدالحميد. حجر بن عدى لايساوم فى الحق. بيروت، دارالكتاب و العتره 1413 ق.

115- نزار ابساظه و محمد مطيع الحافظ. علماء دمشق و اعيانها فى القرن الثالث عشر الهجرى. بيروت، دارالفكر المعاصر، چاپ اول 1412 ق.

116- نسيم يوسف، جوزف. العدوان الصليى على بلاد الشام، مصر، دارالمعرفه الجامعه [بى تا].

117- نصراللَّه، ابراهيم. حلب و التشيع. بيروت، دارالوفاء 1403 ق.

118- نعيسه، يوسف جميل، مجتمع مدينه دمشق (1186- 1256 ق). دمشق، دارطلاس 1986 م.

119- نعيمى دمشق. عبدالقادر بن محمد (978 ق.). الدراس فى تاريخ المدارس. تنظيم فهارس، ابراهيم شمس الدين. بيروت، دارالكتب العلميه 1410 ق.

120-- دور القرآن بدمشق. تحقيق صلاح الدين المنجد، بيروت، دارالكتاب الجديد، چاپ سوم 1972 م.

121-- الجامع الاموى بدمشق، حققها و قدم لها مطيع الحافظ، بيروت، دارابن كثير 1405 ق.

122- واقدى، محمد بن عمر بن سعد بن كاتب (207 ق.). المغازى. تحقيق مارس جونس، بيروت [بى تا].

123-- فتوح الشام. بيروت، دارالجيل، [بى تا].

124- ياقوت حموى، شهاب الدين ابو عبداللَّه (626- 574 ق.). معجم البلدان. بيروت،

ص: 249

دارالفكر [بى تا].

125- يوسف الدبس، مطران. تاريخ سوريا. بيروت، مطبعة العموميه 1900 م.

ب. منابع فارسى

126- تلمسانى، ابوبكر محمد بن ابوبكر انصارى برى. جوهره در نسب و شرح احوال على عليه السلام و آل او. ترجمه فيروز حريرچى، تهران، امير كبير 1361 ش.

127- رابينوويچ، آينامار. جنگ براى لبنان (1985- 1970 م) ترجمه جواد صفايى و غلامعلى رجبى، تهران، سفير 1368 ش.

128- شيروانى، زين العابدين. رياض السياحه. به اهتمام آقاسى اوغلى، مسكو، ادبيات خاور 1974 م.

129- فتال نيشابورى. روضة الواعظين، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، نى 1363 ش.

130- فهرى زنجانى، سيد احمد. مراقد اهل بيت در شام. تهران، امير كبير 1367 ش.

131- قائدان، اصغر. تاريخ و آثار اسلامى مكه مكرمه و مدينه منوره، تهران، سازمان و زيارت، نشر مشعر 1372 ش.

132- قزوينى رازى، عبدالجليل نصيرالدين. بعض مثالب النواصب فى نقض بعض فضائح الروافض. ترجمه سيد جلال الدين محدث ارموى، تهران [بى تا] 1371 ش.

133- قمى، عباس. منتهى الامال. تهران، جاويدان [بى تا].

134-- دمع السجود. ترجمه نفس المهموم. ابوالحسن شعرانى، تهران، علميه اسلاميه 1374 ق.

135- كمّونه حسينى، سيد عبدالرزاق. آرامگاههاى خاندان پاك پيامبر صلى الله عليه و آله و بزرگان صحابه و تابعين، ترجمه عبدالعلى صاحبى، مشهد، آستان قدس رضوى 1371 ش.

136- گروه نويسندگان آكادمى شوروى. تاريخ معاصر كشورهاى عربى. ترجمه محمد حسين روحانى، تهران، توس 1367 ش.

137- گيتاشناسى كشورها. گرد آورندگان محمود محجوب، فرامرز زيارودى، تهران، گيتا شناسى چاپ اول 1362 ش.

138- مطهرى، مرتضى. تماشاگه راز. تهران، صدرا، 1364 ش.

139- نويرى، شهاب الدين احمد (قرن هشتم). نهاية الارب فى فنون الادب. ترجمه

ص: 250

محمود مهدوى دامغانى، تهران، امير كبير 1364 ش.

ج. منابع انگليسى.

,egdirbmaC -141 .1974 ,asu 17 .V ,acinatirb aidepolcycne wen eht -H .R .A -140

malsI fo yrotsiH ehT

.1970 sserp ytisrevinueht ta .sdnal cimalsI lartnec ehT ,

-142Encyclopedia of Islam

.H .A ,inaruoH -143 .1987 nlok nvahneboR .kroy weN .nedieL .llirB .jE .

yasse lacitilop a nonabel dna airys

.1986 sserp ytisrevinu drofxo .

.yelsmeh nehpets ,girgnoL -144

.etadnom hcnert rednu nonabeL dna airyS

.1968 sserp yt isrevinudrofxo

.mailliW ,riuM -145

.llaf dna enilceD ,esir sti etahpilac ehT

,suiluj ,nesuoh lleW -146 .1891 ,nodnol

.llaf sti dna modgniK barA ehT

.1973 nerp nezuc ,nodnol

ص:251

فهرست اعلام

اشاره

1- فهرست اشخاص

2- فهرست اماكن

ص:252

1- فهرست اشخاص

آدم، 151، 145

آذر، 42

آرامى ها، 41، 190، 226

آشوريان، 25، 26، 41، 173، 174، 236

آل ابى سفيان، 73

آل ابى شعبه، 175

آلب ارسلان سلجوقى، 219

آل سعود، 113

آل فرعون، 165

آمنه، 92

اباباسل، 32

ابان بن عثمان، 102، 103

ابراهيم، 145، 159، 173

ابراهيم بن سليمان الحموى، 110

ابراهيم بن عبدالرزاق حنفى، 111

ابراهيم بن على فخرومى مصرى، 52

ابراهيم پاشاى عثمانى، 125، 135

ابراهيم قونرى، 117

ابراهيم نصراللَّه، 176

ابن اثير، 94، 95، 101، 103، 104، 166

ابن اعثم كوفى، 28، 29، 99

ابن المحدث، 118

ابن اياس، 75

ابن بطوطه، 53، 61، 62، 67، 69، 72، 74، 128، 145، 146، 158، 159، 173، 184

ابن تغرى بردى، 53، 121

ابن تيميه، 118، 119، 120

ابن جبير، 53، 61، 62، 67

ابن جوزى، 75

ابن حجر، 50، 95، 100، 101، 104، 160

ابن حجر عسقلانى، 197

ابن حورانى، 53، 54، 69، 70، 76، 86، 100، 102، 103، 106، 107، 108، 111، 113، 114، 116، 118، 143، 144، 145،

ص: 253

158، 160، 165، 167

ابن خلكان، 87

ابن دقماق، 53

ابن رحب حنبلى، 112

ابن زبير، 52

ابن زياد، 97

ابن سعد، 29، 53، 94، 102، 166

ابن سعود، 113

ابن سينا، 134

ابن شحنه، 173، 177، 184، 189

ابن شهاب زهرى، 163

ابن شهر آشوب، 47 74

ابن شهرآشوب، 178

ابن صباغ، 48

ابن صباغ مالكى، 47، 57، 74، 92، 97

ابن طاووس، 74

ابن طولون، 26، 44، 114، 116، 143

ابن طيفور، 51، 94

ابن عبدالبر، 104، 197، 198

ابن عبد ربه، 166

ابن عجمى، 188

ابن عديم، 174

ابن عربى، 147

ابن عساكر، 62، 70، 75، 92، 100، 106، 111

ابن عماد، 88

ابن عمرى، 70، 72، 77

ابن عنبه، 47، 48، 50

ابن فارض مصرى، 148

ابن قيم جوزى، 106

ابن كثير، 47، 74، 77، 100، 111، 112، 113، 116، 131، 166

ابن مالك، 87، 107

ابن معلى، 62

ابن منظور، 57، 100

ابن منظور، 236

ابن منير طرابلسى، 179

ابن نفيس، 133

ابن هشام، 236

ابوالحسن العمرى، 48

ابوالحسن شعرانى، 97، 98

ابوالحسين يحيى بن الحسن، 51

ابوالعباس وليد بن عبدالملك بن خالد بن يزيد المنيحى، 166

ابوالفداء، 206

ابوالفضل العباس، 98

ابوالقاسم علىّ بن محمد، 88

ابوالمكارم حمزة بن زهره حلبى، 179

ص: 254

ابو امامه باهلى، 30، 215

ابو برزه اسلمى، 74

ابوبكر، 27، 50، 104، 166، 216

ابوبكر تلمسانى، 198

ابو حامد غزالى، 238

ابو حمراء غلام ايرانى، 216

ابو دردا، 29، 30

ابو دردا، 29، 82، 103

ابوذر غفارى، 175

ابوسفيان، 115، 161

ابوطالب، 236

ابوعبداللَّه محمد بن على بن محمد حاتمى طائى اندلسى مكى شامى، 147

ابو عبيده، 28

ابوعبيده بن جراح، 205

ابوعبيدة بن جراح، 27

ابو عبيدة بن جراح، 213

ابو عمرو محمد بن يوسف كندى، 52

ابوقتاده، 143

ابو محمد حسن بن ابراهيم بن ذولاق ليثى مصرى، 52

ابو محمد سويدانى، 237

ابو مسلم خولانى، 29

ابويقظان، 197

ابى ابراهيم، 144

ابى البقاء عبداللَّه البدرى، 26

ابى بكربن ايوب، 86

ابى دردا، 103

ابى سليمان دارانى، 165

ابى مسلم خولانى، 165

ابى يعقوب بن عبدالرحمان عبداللَّه الجعبرى، 114

ابى يعلى حمزه ابن قلانسى، 120

اتحاديه سوسياليست هاى عرب، 33

احسان عباس، 26، 29، 41، 226، 227

احسن خاتِمَته، 183

احمد، 96

احمد البديرى، 45، 128

احمد باسميل، 42

احمد بن بدرالدين الحنفى، 110

احمد بن سليمان بن محمد البكرى الصابونى، 90

احمد بن عبدالرحمان بن هشام الأنصارى، 106

احمد بن قدامه، 151

احمد پاشا، 158

احمد پاشاى عثمانى، 146

احمد پاشاى وزير، 146

احمد حسين اسحاقى، 179

احمد دهقان،44

ص: 255

احمد دهمان، 82، 151

احمد عيسى، 134، 135، 150

اخشيديون، 43

ارغون بن طيجو كاملى، 187

اسامة بن زيد، 27، 164

استاد مطهرى، 148

اسرائيل، 168

اسعد پاشا، 208

اسكندر، 42

اسكندر مقدونى، 26، 42، 158، 220

اسماعيل بن امام، 180

اسماعيليان، 208

اسماء بنت عُميس، 104

اسود عنسى كذّاب، 165

اشرف بن قلاوون، 182

اصطخرى، 25

افضل، 44

اكبر بن عقيل، 48

اكرم العلبى، 44، 77، 78، 79، 90، 91، 121

اكرم حسن العلبى، 122

العلبى، 72، 132

المستعصم، 89

المقدام، 95

الياس نبى، 136

امّ اسحاق، بنت طلحة بن عبيداللَّه بن تَيمى، 94

امام حسن 7، 43

امام حسن، 164

امام حسن مجتبى، 94

امام حسين، 50، 51، 54، 57، 73، 74، 75، 92، 93، 94، 95، 96، 97، 98، 101، 102، 161، 175، 177

امام سجاد، 52، 73، 74، 75، 76

امام صادق، 96، 180

امام على 7، 28

امام على، 28، 48، 75، 76، 81، 93، 94، 101، 104، 107، 160، 166، 195، 198، 213، 214

امّ ايمن، 104

امپراطور روم، 189

امّ جعفر، 95

ام حنه، 143

امّ دردا، 103

امرىٌ القيس، 205

امّ سلمه، 104

ام عبداللَّه، 50

امّ كلثوم، 47، 48، 49، 50، 54، 93، 94، 100، 105

ص: 256

امّ كلثوم، 97

ام كلثوم صغرى، 54

اموى، 26

امير اسعد پاشا العظم، 128

امير تنكز، 122

«امير سيباى بن بختجا، 83

امير سيف الدين جقمق، 89، 119

امير سيف الدين قيمرى كردى، 150

امير شابخت اتابكى، 188

امير طنبغا، 201

امير علاءالدين جوهرى، 187

امير ناصر الدين بن منجك، 81

امير يلبغا ناصرى، 187

امين السلطان، 59

اميّة بن خلف، 99

انصار، 166

انيس الابيض، 205

اوس بن اوس، 69، 102

اويس قرنى، 195، 198، 199

اهل شورى، 116

اهل صفّه، 102

اينامار رابينوويچ، 32

ايوب، 145

ايوب نبى، 143

ايوبى، 178، 182، 183، 186

ايوبيان، 44، 78، 117، 152

ايوبى ها، 30، 122، 125، 127، 174، 190، 201، 207، 219، 221، 238

ايوبيها، 186

بابلى ها، 41

باقر شريف القرشى، 74، 97، 102

بخيت المطيعى، 51

بدرالجمالى، 77

بدرالدّين بن جمال الدين، 107

بدرالدين طبيب، 134

برذعه، 173

بشار اسد، 32

بشار الجعفرى، 31

بكرى، 25

بلاذرى، 160

بلال، 99، 100، 106، 166

بلال بن ابى الدرداء، 100

بلال بن رباح، 99

بلال حبشى، 99

بنى اسرائيل، 24، 70

بنى اميه، 26

بنى اميّه، 26، 52، 75، 115، 116، 161

بنى اميّه، 52، 69، 73، 115، 195، 213

بنى ثعلبه، 197

بنى حمدان، 175

ص: 257

بنى زهره، 178

بنى عبد شمس، 195

بنى قريظه، 163

بنى قُشير اعمى، 200

بنى مرداس، 174، 175

بنى هاشم، 52، 73

بُولُس حوارى، 136

بهاء الدين بن زهرة بن احمد حلبى، 179

بيزانس، 236، 238

بيوراسف، 42

پاتريك سيل، 32

پدرش على، 49

پيامبر، 17، 26، 33، 47، 74، 94، 97، 99، 101، 102، 103، 104، 105، 112، 125، 143، 144، 146، 158، 163، 165، 177، 180، 195، 197، 198، 216، 233، 236، 237

پيامبر 9، 33

پيامبر خدا 9، 26، 27، 33

پيامبر خدا، 26، 27، 29، 33، 49، 54، 55، 69، 74، 82، 92، 99، 101، 102، 105، 112، 113، 160، 163، 164، 165، 166، 167، 175، 197، 198، 216، 233، 237

تابعه حِمص، 205

تارخ، 42

تتش بن آلب ارسلان، 78

تدمر، 225

تركان عثمانى، 30

تفتازانى، 147

تقى الدين ابوالعباس احمد بن شهاب الدين عبدالحيم دمشقى حنبلى، 112

تقى الدين بن صلاح، 110

تميم، 97

توران شاه ايوبى، 90

توما، 122

تيمور، 45، 89، 129، 174، 182، 207

تيمور لنگ، 121، 131، 150

تيودور بيشوف، 173، 174، 181، 182، 189، 190، 215

ثوبان، 216

جامى، 148

جان سوفاجيه، 122، 123، 124، 125، 128، 137

جبرئيل 7، 163

جرجس حوارى، 136

جَعْبَر بن مالك، 200

جعفر، 49

جعفر اكبر، 50

ص: 258

جعفر بن ابى طالب، 104

جعفر بن عقيل، 99

جعفر بن على، 99

جعفر طيار، 50

جلال الدين رومى، 130

جلال الدين سيوطى، 148

جمال عبدالناصر، 31

جوزيف نسيم يوسف، 44

جوهر صقلى، 98

جيرون، 41

جيرون بن سعد بن عاد بن ارم بن سام بن نوح، 41

چركسيان، 151

حاج عبدالنبى عبداللّه القطان كويتى، 163

حارثى دمشقى، 186

حافظ، 148

حافظ اسد، 32، 33

حاكم شافعى، 76

حام بن نوح، 173

حبيب بن مظاهر، 98

حجر، 162

حجر بن عدى، 161

حجر بن عدى بن معاوية بن جبله، 160

حجةالاسلام فهرى زنجانى، 58

حَدَد، 137

حرّ رياحى، 99

حرّ عاملى، 47

حزب سوسياليست بعث، 31

حزقيل بن بورى، 165

حسن 7، 92

حسن، 104

حسن ابراهيم، 29

حسن ابراهيم حسن، 62

حسن الأمين، 92، 98

حسن الامين، 94

حسن امين، 53

حسن قاسم مصرى، 51

حسن مثنّى، 95

حسن و حسين 8، 49

حسين، 104

حسين بن عبداللَّه، 99

حسين بن على، 49

حصكفى، 148

حضرت ابراهيم 7، 42

حضرت ابراهيم، 143

حضرت امام، 148

حضرت خديجه، 125

حضرت خضر، 158

حضرت خضرِنبى 7، 69

حضرت زكرياى نبى، 180

ص: 259

حضرت سجاد، 74

حضرت على، 75، 145، 160، 162، 196

حضرت على اكبر، 98

حضرت عيسى 7، 67

حضرت عيسى بن مريم، 69

حضرت لوط، 159

حضرت مريم، 167

حضرت مسيح، 143

حضرت موسى، 69، 158

حضرت مهدى، 148

حضرت مهدى (عج)، 69

حضرت نوح، 42

حضرت هابيل، 65، 144

حضرت هود، 69

حضرت يحيى، 50، 73

حضرت يحيى 7، 69، 70، 184

حمدانيان، 174

حمد عيسى، 134

حمزه ابن قلانسى، 43

حمص بن مكنف عمليقى، 213

حميده دختر مسلم بن عقيل، 105

حنابله، 152

حواريون، 145

حواريّون حضرت مسيح، 136

حيثون، 41، 173

خالدبن وليد، 27، 28

خالد بن وليد، 233

خالد بن يزيد بن معاويه، 214

خاندان بنى قدامه، 144

خاندان مروانيان، 115

خسرو دوم ساسانى، 209

خلافت بنى اميه، 102

خلافت معاويه، 103

خليفه (ابوبكر)، 99

خواجه ابراهيم اسعرى، 91

خوارج، 115

خوارزمى، 74

خواهر على اصغر، 57

خيانت سادات، 32

خيرالدين اسدى، 176، 185، 186

دارانى، 165

دانته، 147

داود قيصرى، 148

دَحَيه كلبى، 163

دختر امام حسين، 94

دختر حسان بن اذينه، 225

دختر نجم الدين ايوب، 90

دخواريه،133

ص: 260

دروزيه، 33

درويش احمد پاشا، 83

درويش پاشا»، 127

دكتر عفيف البهنسى، 43

دماشق بن قالى بن مالك بن ارفخشد بن سام بن نوح، 42

دوران ايوبى، 238

دوران خلافت عبدالمك مروان، 102

دوران خلافت عثمان، 102

دوران زنگى ها، 185

دوران عثمانى، 149

دوران فاطمى ها، 159

دوران محمود زنگى، 44

دوران مماليك، 82

دوران ناصر، 31

دوره ايوبى، 151

دولت اخشيدى ها، 43

دولت اشكانى، 27

دولت ساسانى، 27

ذوالجناحين، 101

ذولاق ليثى مصرى، 52

را، 215

رامون، 60

رباب بنت امرءالقيس بن عدى بن اوس بن جابر بن كعب بن عليم بن جناب، 92

رژيم صهيونيستى، 169

رسول 9، 162

رسول اللَّه، 49، 95

رشاءبن نظيف بن ماشاءاللَّه، 85

رشدى پاشا، 126

رضوان خراسانىِ ساعاتى، 65

رقيّه، 18، 19، 47، 57، 58، 59، 75، 81، 89، 94، 123، 124، 128، 133، 163

رقيه، 47

رقيه دختر صَهباء، 48

روم شرقى (بيزانس)، 27

رومى، 184

روميان، 174، 181

رومى ها، 41، 173، 189، 200، 209، 238

روميها، 234

زبيدى، 117، 118

زبير بن بكار، 50، 94

زكريا 7، 184

زنگيان، 184، 221

زنگيها، 186

زهير بن معاويه، 95

زياد، 161، 162

زياد بن ابيه، 161

زياد بن اميه، 81

زياد بن سفيان، 161

ص: 261

زيد، 47

زيد بن عمر، 94

«زيد بن واقد»، 70

زين العابدين، 95، 96، 98

زين العابدين شيروانى، 42، 70

زين العابدين شيروانى، 144

زينب، 18، 19، 34، 47، 48، 49، 50، 51، 52، 53، 54، 55، 57، 66، 93، 95، 100، 101، 104، 176

زينب صغرى، 94

زينب كبرى، 49، 50، 52، 94، 180

ژوپيتر، 60، 137

ژوستينين، 228

ساسانيان، 225

سام بن نوح، 225

سامى آمورى، 26

سبط بن جوزى، 74، 89

سپاه سعد بن ابى وقاص، 196

سخاوى، 52، 147

سخاوى حنفى مصرى، 53

سرجيوبوليس، 199

سردوس، 70

سريانى، 41

سعد، 29

سعيد القاسمى، 45، 128

سعيد بن عامر بن حذيم، 216

سفينه، 216

سكينه، 52، 57، 73، 92، 93، 94، 95، 100، 101، 103، 105، 166

«سكينه» دختر رباب بنت امرءالقيس، 57

سلاجقه شام، 189

سلجوقى، 206

سلجوقيان، 44

سلطان سليمان شمس احمد پاشا، 130

سلطان سليمان عثمانى، 158

سلطان سليمان قانونى، 129

سلطان سليم اول، 149، 150

سلطان سليم اول پادشاه عثمانى، 149

سلطان سليم عثمانى، 130، 149

سلطان صلاح الدين ايوبى، 86

سلطان عبدالحميد عثمانى، 126، 178

سلطان قلاوون، 221

سلطان ملكشاه سلجوقى، 200

سلطان نجم الدين ايوب، 150

سلطان نورالدين محمود بن ابى سعيد زنگى بن سيف الدين، 118

سلطان نورالدّين محمود زنگى، 133

سلمان، 33، 103

ص: 262

سلوكوس، 181

سلوكوس اول، 209

سلوكيان، 27

سلوكيه، 209

سلوكيه (يونانيان)، 181

سليمان ب عبدالملك، 63

سليمان بن داوود، 42

سليمان بن عبدالملك، 75، 184

سليمان» نبى، 225

سمهودى، 95

سمير عبده، 32

سميساطى، 88

سميه، 161، 197، 198

سنان پاشا، 84

سوسياليست هاى عرب، 33

سون بن زينى حسينى، 53

سهروردى، 180

سهيل زكار، 174

سيد الشهدا، 57

سيدالشهدا، 95

سيد حسن الامين، 57

سيد عبدالكريم سيد عليخان، 95

سيد على مكى، 34

سيد محسن امين، 47، 98

سيد محمود مرعشى، 51

سيف الدوله، 182، 186، 197، 207

سيف الدوله حمدانى، 174

سيف الدوله حمدانى، 176، 177، 178، 181، 184، 188، 189

سيف الدوله حمدانى شيعه، 176

سيف الدين جقمق، 89

سيف الدين قيمرى، 134، 135، 150

سيف بن فوارس قيمرى، 82

سينا، 133

سيوطى، 53

شام، 68

شداد بن شرحبيل، 216

شرحبيل بن اوس كندى، 216

شرحبيل بن حسنه، 113

شريف تفتازانى، 91

شريف مرتضى، 47

شريك بن شداد حضرمى، 162

شعبه، 161

شعرانى، 162

شكرى الغوتلى، 31

شمر بن ذى الجوشن، 97، 175

شمس احمد پاشا، 84

شمس الدين ابن قيم جوزى، 113

شمس الدين انصارى مصرى، 52

شمس الدين سخاوى، 52

ص: 263

شمس الدين عثمان الذهبى، 106

شمعون الصفا، 188

شوقى شعث، 188

شيخ ابراهيم نصراللَّه، 175، 177

شيخ ابوالبيان محمد بن محفوظ القرشى، 107

شيخ ابو عمر بن قدامه مقدسى، 152

شيخ احمد قارى، 188

شيخ الاطباء، 135

شيخ الطائفه بيانيه، 107

شيخ تاج الدين حسنى، 31

شيخ رشا بن نظيف بن ماشاءاللَّه، 90

شيخ زكريا يحيى بن منصور مغربى، 189

شيخ شهاب الدين سهروردى، يحيى بن حبش بن اميرك، 179

شيخ صالح البركه، 158

شيخ عباس قمى، 53، 162

شيخ عبدالغنى نابلسى، 152

شيخ عقل، 33

شيخ علاء الدّين سمنانى، 147

شيخ محمد جواد بلاغى، 47

شيخ مصطفى، 152

شيخ مفيد، 47

شيخ نصراللَّه خلخالى، 58

شيروانى، 146، 147

صدام حسين، 32

صدرالدين قونوى، 148

صفايى و رجبى، 32

صفدى، 65

صفّه، 167

صلاح الدين، 43، 44، 88، 117، 118، 119، 120

صلاح الدين، 220

صلاح الدين ابيك صفدى، 201

صلاح الدين الصفدى، 118، 120

صلاح الدين المنجد، 85

صلاح الدين المنجد، 117

صلاح الدين ايبك صفدى، 43

صلاح الدين ايبك صفدى، 43

صلاح الدّين ايّوبى، 18، 30، 44، 88، 117، 120، 131، 179

صلاح الدين ايوبى، 110، 183، 188، 201

صلاح الدين بن ايوب بن محمد بن شاذى بن مروان بن يعقوب تكريتى، 117

صلاح الدين صفدى، 117، 119

صليبى، 182

صليبى ها، 174، 179، 209

صيفى بن شبل شيبانى، 162

ص: 264

ضحاك، 42

طايفه اوس، 113

طبرسى، 47، 51، 94، 95، 104

طبرى، 30، 74، 162

طوسى، 47

عاد بن عوض، 42

عادل نورالدين محمود زنگى، 65

عاص، 115

عايشه بنت الشاطى، 50

عبادة بن صامت، 29

عباس، 29، 41، 47، 50، 75، 97، 98، 108، 200

عباس بن على، 97

عباس قمى، 75

عباسى، 206

عباسيان، 43، 128

عبدالحميد عثمانى، 214

عبدالرحمان، 214

عبدالرحمان بن احمد بن عطيه دارانى، 165

عبدالرحمان بن حسان، 162

عبدالرحمان بن عبدالحكم مصرى، 52

عبدالرحمان سيوطى، 53

عبدالرحمن بن عميره مزنى، 216

عبدالرزاق كاشانى، 148

عبدالرزاق مقرم، 47، 51، 94، 95

عبد الرزاق موسوى المقرم، 97

عبدالعزيز بن محمد البرزى، 159

عبدالعلى صاحبى، 101، 177

عبدالقادر مقريزى، 52

عبداللَّه، 26، 28، 47، 48، 50، 54، 66، 96، 99، 100، 101، 104، 105، 107، 108، 215

عبداللَّه اكبر بن عقيل، 94

عبداللَّه باهر، 96

عبداللَّه بن امّ مكتوم، 101

عبداللَّه بن بسرمازنى، 216

عبداللَّه بن ثوب خولانى، 165

عبداللَّه بن جعفر، 47، 100، 101

عبداللَّه بن جعفر بن ابى طالب 7، 50

عبداللَّه بن حسن 7، 92

عبداللَّه بن حنظله غسيل الملائكه، 52

عبداللَّه بن زبير، 54، 163

عبداللَّه بن سفيان ازدى صحابى، 216

عبداللَّه بن عباس، 95

عبداللَّه بن عقيل، 99

عبداللَّه بن على، 98

عبداللَّه حجاز، 176، 177، 186

عبدالملك بن مروان، 61، 102، 116، 176

عبدالملك مروان، 189

عبدالمنعم عبداللَّه عامر، 28

عبداله حجاز،181

ص: 265

عبدمناف، 195

عبرانيان، 41

عبيداللَّه، 97، 214

عبيداللّه، 161

عبيداللَّه ابن زياد، 95

عبيداللَّه بن زياد، 51

عبيداللَّه بن عمر، 214

عبيدلى، 51، 52

عثمان، 29، 30، 52، 72، 76، 102، 103، 195، 198

عثمان بن على، 99

عثمان پاشا، 65

عثمانى، 18، 30، 45، 67، 72، 78، 81، 83، 84، 88، 117، 120، 123، 126، 127، 128، 130، 149، 157، 158، 174، 182، 189، 190، 208، 215

عثمانيها، 176

عدنان الملوحى، 31

عرب، 26

عزالدين محمد صيادى شافعى، 53

عزيز، 44

عزيزة الدين خاتون- دختر ملك قطب الدين ماردينى، 152

عظيمى حلبى، 146

عفيف البهنسى، 26، 174، 185، 187، 189، 220

عقيله بنى هاشم، 51، 54، 55، 56

علامه حسنين سابقى، 53

علّامه بحر العلوم، 53

علاءالدين طنبغا امير مملوكى، 186

علوى، 213

علويان، 33

على، 29، 48، 50، 52، 54، 73، 104، 160

على 7، 47، 162، 198

على اكبر، 98

على بن ابى بكر، 99

على بن ابى طالب، 184

على بن حسين بن هبة اللَّه بن عبداللَّه، 106

على سلطان، 30

عمادالدين ابن كثير، 111

عمادالدين ابوعبداللَّه دينسرى، 136

عمار، 197

عمار بن ياسر، 33، 102، 195، 197

عمار بن ياسر بن مالك بن كنانه، 197

عماليق، 173

عمر، 29

عمر بن خطاب، 47، 48، 53، 54، 116، 166، 213

ص: 266

عمربن خطاب، 100

عمر بن سعد، 94، 97

عمر بن عبدالعزيز، 43، 63، 67، 75، 88، 189، 215

عمربن على، 99

عمرو بن صلاح حلبى، 178

عمرو بن عاص، 27

عمرو بن عبسه، 215

عموى حضرت ابراهيم، 42

عون، 50، 101، 104

عون اكبر، 50

عويمر بن مالك بن زيد، 103

عياض بن غنم، 196

عياض بن غنم فهرى، 174

عيسى 7، 67، 70، 143، 159

عيسى، 145

غازان خان، 45

غلام ايرانى پيامبر خدا، 216

غلام حضرت ابراهيم به نام دماشق، 42

فارس دارقيو، 136، 167

فاطمه، 47، 48، 57، 73، 93، 94، 95، 96، 104، 177

فاطمه» دختر امّ اسحاق بنت طلحة بن عبيداللَّه، 57

فاطمه صغرى، 94

فاطمه زهرا، 48

فاطمه صغرى، 96

فاطميان، 43

فاطمى ها، 175

فتال نيشابورى، 74

فخر الدين عراقى، 148

فخر بن عساكر، 111

فدائيان اسماعيلى، 207

فرامرز زيارودى، 24

فرانسويها، 229

فرقه سعديه، 83

فرقه نُصَيريه، 213

فريدون العجمىِ ايرانى، 91

فضل بن صالح بن على العباس، 64

فضه نوبيه، 104

فهرى زنجانى، 55، 58، 68، 104، 148

فيروزآبادى، 148

فيصل بن حسين، 30

فيليپ، امپراطور روم، 238

فينيقى ها، 41، 220

قابيل، 65

قاسم بن الحسن، 98

قاسم بن محمد بن جعفر طيّار، 50

قاضى بدرالدين بن هرمز، 82

قاضى سلامه قضاعى، 52

ص: 267

قاضى نوراللَّه شوشترى، 148

قبيصه بن صبيعه عيسى، 162

قبيله «حَدَدْ»، 60

قبيله خزرج، 166

قبيله كنده، 97، 160

قبيله هوازن، 97

قتيبه شهابى، 58، 68، 80، 82، 83، 91، 122، 127، 129، 150

قتيبه شهابى، 82

قرامطه، 43

قرشى الدمشقى، 111

قريش، 125

قزوينى رازى، 47

قلقشندى، 75

قنبر غلام امام على، 216

قيتبه شهابى، 123، 126

قيسى ها، 29

كامل غزى، 176، 181، 182، 184، 185، 187، 188، 189، 196، 199، 201

كثير بن مره حضرمى، 29

كدام بن حيان، 162

كردعل، 136

كردعلى، 151، 184

كردها، 196

كعب الاحبار، 216

كلبى ها، 29

كلدانى، 41

كلينى، 47

كَمّونه حسينى، 101

كمونه حسينى، 108، 177

كموّنه حسينى، 101

كنّاز الصحابى، 167

كنعان، 25

كورانى، 148

گلادياتورها، 235

گنجى شافعى، 47

گورباچف، 148

لطيفه محمد سالم، 44

لودى ها، 41

لوط 7، 143

لوط، 145

ماجد اللحام، 33، 41

مادرش، 145

مادر مريم، 143

ماهان، 28

مجلسى، 75، 92، 94، 97، 98

محب الدين طبرى، 47

محب طبرى، 53، 94، 100

ص: 268

محدث قمى،، 53

محرز بن شهاب فهرى، 162

محسن، 177

محسن الأمين، 34، 58

محسن امين، 48، 93

محسن امين عاملى، 54، 55

محسن بن الحسين، 178

محمد، 50، 101، 184، 225

محمّد، 96

محمد احمد، 143

محمد احمد دهمان، 143، 159

محمد اصغر، 50

محمد بن ابى بكر، 50، 104

محمد بن اشعث كندى، 97

محمدبن جرير بن رستم طبرى، 47

محمد بن جَرير طبرى، 57

محمد بن عبدالكريم، 65

محمد بن عبداللَّه ازدى، 28

محمد بن عبدالوهاب، 113

محمد بن عقيل، 48، 94

محمد بن على، 99

محمد بن على العظيمى الحلبى، 166

14. محمد بن مسلم، 99

محمد پاشا بن مصطفى العظم، 126

محمد حسين روحانى، 33

محمد راغب الطباخ الحلبى، 174، 184، 186

محمد زكى ابراهيم، 51، 75، 108، 112

محمد سليم الجندى، 190

محمد على پاشاى مصرى، 205

محمد كرد على، 25، 26، 85، 90، 122، 149

محمد محمد نرسى الشيخ، 45

محمد هاشم خراسانى، 47

محمود شبسترى، 148

محمود كلام، 32

محمود محبوب، 24

محى الدين ابوالفرج يوسف بن عبدالرحمان بن جوزى، 89

محى الدين بن عربى، 148

محيى الدين، 148

محيى الدين ابن عربى، 148

مدحت پاشا، 127

مراد پاشا، 83

مرتضى، 58

مروان بن حكم، 43، 163

مروانيان، 43

مريم، 143، 145، 158، 159، 180

مسعودى، 42، 65، 67، 108، 115، 116، 144، 145، 146، 159، 162، 195، 198

مسلم، 69

ص: 269

مسلم بن عقبه، 54

مسلم بن عقيل، 48

مسلمة بن مخلد، 52

مسلمة بن مخلد حاكم، 52

مسيحى، 213

مصحف عثمان، 78

مصريان، 174

مصرى ها، 173

مصعب بن زبير، 57، 92

مصعب بن عبداللَّه زبيرى، 47، 94

مصعب بن عبداللَّه زبيرى، 50

مطيع الحافظ، 61، 62، 65، 72، 78، 88

مظفر الدين كوكبورى- داماد صلاح الدين، 152

معاذ بن جبل، 29، 113

معاويه، 29، 43، 61، 66، 67، 69، 102، 103، 114، 115، 128، 129، 160، 161، 162، 195، 197، 198، 213، 215

معاويه دوم، 43

معاوية بن ابى سفيان، 160

2. معاوية بن يزيد بن معاويه (معاويه ثانى)، 115

معاوية بن يزيد بن معاوية بن ابوسفيان، 115

معجم البلدان، 214

معروف بن جمر، 180

مغول، 44، 45، 70، 89، 112، 174، 182، 184، 187، 188، 189، 197، 208

مغولان، 112

مقداد، 33

مقدسى، 26، 197

مقريزى، 75

ملا صدرا (صدرالمتالهين)، 179

ملاهادى سبزوارى، 179

ملقب به شهيد، 86

ملك اشرف قلاوون، 214

ملك اشرف موسى، 119، 151

ملك اشرف موسى ايوبى، 82

ملك صالح نجم الدين ايوب، 124

ملك ظاهر الدين بيبرس، 178

ملك ظاهر بندقدارى، 214

ملك ظاهر بيبرس، 44، 129، 133، 181، 188، 219

ملك ظاهر بَيْبرَس، 180

ملك ظاهر بَيْبَرس بُنْدُقدارى، 87

ملك ظاهر بيبرس بَنْدُقْدارى، 119

ملك عادل، 44، 87، 131، 132، 201

ملك عادل ابوبكر بن ايّوب، برادر سلطان

ص: 270

صلاح الدين ايوبى، 117

ملك عزيز، 88

ملك ناصر بن ملك العزيز، 151

ملك نورالدين شهيد، 133

ملكه ابيض، 213

مماليك، 18، 44، 64، 72، 78، 119، 121، 122، 123، 125، 126، 127، 128، 132، 150، 185، 189، 206، 238

منصور بن قلاوون، 185

منصور- خليفه عباسى، 196

منصور عباسى، 64

منگلى بغا، 186

موسى، 67، 145

موسى 7، 143

مولوى بلخى، 148

مّونه حسينى، 216

مهدوى دامغانى، 74

مهران بن فروخ، 216

ميديون، 41

ميرزا بابا مستوفى گيلانى، 58

ميرزا تقى بهبهانى، 54

ميرزا حسين نورى، 53

ميرزا على اصغرخان امين السلطان، 58

ميمونه دختر امام حسن، 105

نابلسى، 148

ناپلئون بناپارت، 30

ناصرالدين شاه، 58، 59

ناظم پاشا، 214

ناكفور فوكاس، 182، 184، 189، 207

نايبِ سلطان، 76

نجدت خماس، 25، 26، 29

نجم الدين اللبودى، 136

نجم الدين شعرانى، 207

نجم الدين لبودى، 133

نصرالدين البحره، 113، 114، 129، 143

نصر الدين البحره، 137

نصر بن مزاحم المنقرى، 195

نعيمى، 61، 62، 64، 65، 67، 72، 90

نفيسه، 48

نقشبنديه، 83

نمرود، 42

نورالدين، 118

نورالدين زنگى، 137

نورالدين زنگى شهيد، 117، 124

نورالدّين زنگى شهيد، 178

نور الدين زنگى شهيد، 183

نورالدين شهيد، 123، 134

نورالدين محمود بن زنگى، 183

نورالدين محمود زنگى، 18، 44، 65، 86، 117، 118، 133، 186، 188، 200، 206،

ص: 271

209، 210

نورالدّين محمود زنگى، 86

نويرى، 29، 42، 74، 75

واقدى، 28، 29، 197

وليد، 27، 28، 43، 61، 62، 63، 64، 66، 69، 70، 73، 95، 116، 134، 213، 214، 215، 226

وليد بن عبدالملك، 43، 62، 70، 134

وليدبن عبدالملك، 63

وليد بن عبدالملك اموى، 184

وليد بن عبدالملك بن مروان، 116

وليد بن عتبة بن ابى سفيان، 116

وليد بن مسلم، 70

هابيل، 65، 143، 144، 145، 157

هارون، 196

هارون عباسى، 197

هاشم الاتاسى، 31

هاشم معروف الحسينى، 98

هراكليوس، 28

هِرَقْل، 28

«هرودوت»، 25

هزيزانى، 235

هشام بن عبدالملك، 200

هشام بن عبدالملك اموى، 199

هلاكو خان مغول، 44، 89

هلال بن حرث، 216

همسر عبداللَّه اصغر بن عقيل، 48

همسر عبداللَّه بن جعفر، 48

همسر مسلم بن عقيل، 48

همو، 43

هود، 114

هود بن جلود بن عاد، 68

هولاكو، 201، 207، 208

هيثم گيلانى، 31

هيثم گيلانى، 32

هيروگليفى، 41

ياسر، 197

ياقوت حموى، 24، 145، 159، 165، 166، 167، 168، 173، 177، 184، 196، 199، 200، 201، 205، 209، 213، 214، 216، 221، 226، 238

يحيى، 50، 104، 180

يحيى بن زكريا، 145

يزيد، 51، 52، 95

يزيد بن ابى سفيان، 27

يزيد بن ابى سفيان، 29

يزيد بن عبدالملك، 103

يزيد پسر ابوسفيان، 29

ص: 272

يقطان بن عامر، 42

يوسف بن عبدالهادى، 58، 81، 82، 83، 85، 97، 100، 146

يوسف جميل نعيسه، 41، 125، 126، 134، 150

يوسف نعيسه، 43، 44، 129، 130، 135، 149

يونان، 238

يونانيان، 174

يونانى ها، 41، 173

1- فهرست اماكن

شام، 17، 19، 24، 25، 26، 27، 28، 29، 30، 42، 43، 44، 60، 61، 65، 66، 72، 85، 86، 87، 89، 97، 99، 102، 104، 111، 118، 119، 125، 127، 132، 133، 136، 148، 158، 160، 162، 166، 168، 173، 175، 176، 179، 182، 186، 199، 207، 209، 213، 214، 215، 220، 225، 227، 233، 236

دمشق، 18، 19، 24، 26، 27، 28، 29، 30، 31، 33، 34، 41، 42، 43، 44، 45، 47، 49، 51، 54، 55، 57، 60، 61، 62، 63، 64، 68، 69، 70، 72، 73، 77، 80، 81، 82، 83، 84،

ص:273

ص: 273

85، 86، 87، 88، 90، 91، 92، 93، 94، 96، 97، 100، 102، 103، 105، 106، 107، 110، 111، 112، 113، 114، 116، 118، 119، 120، 121، 122، 123، 124، 125، 126، 127، 128، 129، 130، 131، 132، 133، 134، 135، 136، 137، 143، 144، 145، 147، 149، 150، 151، 157، 158، 160، 163، 165، 166، 167، 173، 175، 178، 184، 185، 186، 187، 190، 196، 205، 208، 209، 213، 221، 233، 236، 237، 238

، 66، 222

آرامگاه حضرت زكرياى نبى 7، 180

آسيا، 23، 26

آسياب هاى آبى، 209

آق باى، 68

آلمان هيتلرى، 31

ابراهيم قونوى، 110

ابن المحدث، 111

ابن تيميه، 111، 112، 113

ابن حورانى دمشقى، 107

ابن رجب حنبلى، 106

ابن عساكر، 106

ابن عمرى، 63، 65

ابن قيم جوزى، 106

ابن كثير دمشقى، 111

ابن مالك نحوى، 107

ابن منظور، 92

ابن هشام نحوى، 106

ابوالحسن بن علىّ بن ... امام زين العابدين 7، 107

ابوالقاسم بن محمد بن الحسن 7، 164

ابو عمرو بن صلاح، 110

احد، 17، 18، 42، 59، 60، 62، 85، 90، 103، 112، 131، 133، 168، 178، 186

احسان اسلامى جعفرى، 177

احمد بن بدرالدّين، 110

احمد دهمان، 87

ادْلب، 24

ادلب- حماه، 189

ارادوس:، 220

اردن، 23، 24، 28، 146

ارم ذات العماد، 41

اريحا، 41

استان حوران، 168

اسدالدين محمد شيره كوه، 120

اسد پاشاى عثمانى، 149

اسرائيل، 31، 32

ص: 274

اسراى، 66

اسكندريه، 198

اسماء بنت عميس، 105

افاميه، 208

افسوس، 146

اكرم العلبى، 44، 72، 77، 78، 79، 87، 123، 124، 126، 131، 132، 133

الاربعين، 144، 145، 146

البداية والنهايه، 166

البسه، 129

الثغور، 25

الخيل، 131

السجن، 76

الطويله، 127

العروس، 68

القجر، 168

المِزَّه، 163

المسكيه، 66

النعمان، 215

امّ الحسن، دختر حمزة بن جعفر الصادق 7، 108

امّ حبيبه، 105

امّ سلمه، 105

امّ كلثوم، 93

امّ كلثوم، 95، 101

ام كلثوم، 100

امّ كلثوم صغرى، 93

امّ كلثوم كبرى، 48

امّ كلثوم كبرى- همسر عمر بن خطاب مادر زيد، 53

اندلس، 148

انطاكيه، 33

انگليس، 31

اور، 159

اورشليم، 180

ايران، 18، 19، 32، 47، 55، 148، 163، 179، 209، 225

ايله، 24

ايوان صفّه، 102

ايوبيان، 179

باب، 66، 67

«باب الاسدين»، 182

باب الجابيه، 91، 121، 124

باب الجراكسه، 185

باب الجناز، 124

باب الجنان، 184

باب الحديد، 124، 128

باب الحميديه، 67

«باب الحيات»، 182

باب الخلفا،67

ص: 275

باب الزياده، 67

باب الساعات، 65، 67، 97

باب السرّ، 131

باب السلام، 123، 124، 125

باب الشرقى، 121، 125

باب الصغير، 75، 83، 84، 91، 92، 96، 97، 98، 100، 101، 102، 103، 105، 107، 114، 116، 121، 123، 166

باب الصغير، 95، 103، 104، 106، 107، 110، 115، 116

باب الصغير الأولى، 106

باب العماره، 66، 67

باب العماره، 123

«باب الفراديس»، 57

باب الفراديس، 57، 59، 67، 75، 81، 123، 124، 128

باب الفرج، 124، 179

باب القصر، 74

باب القوافين، 67

باب الكعبه، 41

باب المساميريه، 185

باب الناطفين، 67

باب الناطفيين، 89

باب النحاسين، 185

باب النصر، 124

باب توما، 34، 61، 80، 113، 114، 122، 123، 125

باب جيرون، 78

باب دارالسعاده، 124

باب ساعات، 78

باب سوق الطيبه، 185

باب شرقى، 81، 113، 114، 122، 124، 134

باب على 7، 196، 197، 198

باب كيسان، 124، 136، 137

بابل، 180

(بادية الشام)، 23

باروا، 174

بازار «البزوريه»، 91

بازار العماره، 89

بازار «المناخليه»، 124

بازار حميديه، 67، 68، 82، 83، 86، 87، 90، 118، 120، 126، 127، 135، 138

بازار خياطين، 118

بازار مدحت پاشا، 125، 127

بازار و ميدان حميديه، 132

باغ ارم، 42

بانياس، 24

ص: 276

«بَرُدى»، 159

برزه، 143

بشرى، 23

بُصرى، 28، 78، 233

بصرى، 207، 238

بعلبك، 70، 117، 158

بغداد، 238

بقعاث، 168

بقعه مقام رقيه، 58

بقيع، 53، 93، 94، 96، 101، 105، 113، 164، 199، 215

بندر، 221

بنى اسرائيل، 24

بهلول، 107

بيت المقدس، 28، 117

بيت المقدس، 70، 119، 144

بيت رامون، 41

بيروت، 30، 157، 175

بيمارستان ارغونى، 187

بيمارستان دو طبقه جولان، 169

بيمارستان عسكرى (نظامى)، 135

بيمارستان قيمرى، 135، 150

بيمارستان قيمريه، 150

بيمارستان نوريه، 134، 135، 136، 186، 209

بيمارستان وليد بن عبدالملك، 134

بين السويقه، 81

پالميرا، 225

تبوك، 27

تپه اى به نام «صراع»، 168

تپه جوشن، 176

تدمر، 227

تراكونيت، 168

تركيه، 23، 31، 176، 190، 196، 200

تركيه كنونى، 112

تكريت عراق، 117

تكيه سليمانيه، 129، 130

تكيه سليميه، 130، 149

تكيه سليمانيه، 129

تكيه شمس احمد پاشا، 130

تكيه مولويه، 130

تل، 220

تمسقو، 41

توارن شاه، 90

تورانشاه، 120

تورانشاه بن ايّوب، 120

جامع، 130، 148

«جامع ابراهيم 7»، 159

جامع ابن، 186

جامع ابى الفداء، 206

ص: 277

جامع الاعلى، 206

جامع الافرم، 151

جامع الحمادى، 80

جامع الحميديه، 126

جامع العمريه، 128

«جامع القدم»، 158

جامع الكبير، 184

جامع النطافين.، 128

جامع اموى، 29، 59، 61، 62، 64، 66، 69، 70، 71، 72، 73، 76، 77، 78، 80، 82، 86، 87، 88، 89، 90، 114، 115، 116، 117، 118، 119، 120، 124، 126، 128، 129، 132، 133، 135، 138، 144، 180، 184، 185، 214

جامع باب المصلى، 80

جامع توته، 185

جامع حسنين، 206

جامع حميديه، 84

جامع خالد بن وليد، 215

جامع خراطين يا مدرسه سيبائيه، 127

جامع دباغه، 186

جامع درويش پاشا، 127

جامع درويشيه، 83، 84، 120

جامع رومى، 186

جامع زكى، 186

جامع سنانيه، 84

جامع سيبائيه، 127

جامع سيباهيه، 83

جامع شعيبه، 185

جامع شيخ عبدالغنى نابلسى، 152

جامع صغير، 183

جامع طنبغا، 186

جامع طيّار، 215

جامع عمرى، 185

جامع عُمَرى، 236

جامع غضائرى، 185

جامع فتحيه، 82

جامع قيمريه، 82

جامع كبير، 181، 183، 185، 188، 206

جامع ماردانيه، 91

جامع مبرك يا ناقه، 237

جامع محيى الدين، 149

جامع مظفريه، 152

جامع مقامات، 186

جامع منجك، 81

جامع نقشبنديه، 83

جامع نورى، 206

جامع و قبور فرزندان جعفر طيّار، 215

ص: 278

جامع و مسجد محله محى الدين بن عربى، 151

جامع و مقبره خالد بن وليد، 214

جامع و مقبره عمر بن عبدالعزيز، 215

جامع و مقبره محيى الدين ابن عربى، 147

جامع هشام، 82، 127

جامع يا مقبره اسامة بن زيد، 164

جبل الدروز، 23

جبل دروز، 33

جبل سمعان، 189

جبل شيخ، 23، 168

جبله، 222

جرابلس، 190

جزيره، 29، 118

جسر الابيض، 152

جقمقيه، 89، 90، 120

جَلِقْ، 41

جلولاء، 160

جمهورى اسلامى، 32، 55، 58، 163، 198

جنگ بدر، 195

جنگ صفين، 30، 197، 198، 199، 213، 215

جنگ نهروان، 160

جنگهاى جمل و صفين، 160

جنگ هاى صليبى، 18، 25، 86، 87، 117، 118، 119، 131

جوشن، 175

جوعيه، 145

جولان، 32، 168

حبشه، 50، 99، 101، 104

حجاز، 118

حجر بن عدى، 81، 160، 161

حديبيه، 49

حرّان، 112

حرم حضرت رقيه، 75، 81، 89، 123، 124، 133

حرم حضرت زينب، 54

حرم مطهر حضرت زينب، 55

حزب كمونيست، 33

حسام الدين، 90

حَسكَه، 24

حسن ابراهيم حسن، 63

حسن بن عبداللَّه بن ... عمر بن على 7، 107

حصن سليمان:، 219

حصن طرطوس، 220

حضرت رقيّه، 59

حضرت زينب، 54

حضرت عيسى 7، 159

حضرت هود، 68، 69

حضرموت، 118

ص: 279

حكمت اشراق، 179

حلاويه، 188

حلب، 24، 44، 45، 70، 111، 118، 146، 166، 173، 174، 175، 176، 177، 179، 180، 181، 182، 184، 185، 186، 187، 188، 189، 190، 196، 200، 201، 205، 207، 213، 215

حَلَب، 24

«حلبا و حلباس»، 173

«حلب- حماة»، 190

حلوان، 174

حمام جوهرى، 187

حمام زهور، 151

حمام ظاهريه، 133

حمام نورالدين شهيد، 133

حمام يلبغا (ناصرى)، 187

حَماه، 24

حماه، 208

حماة، 24، 118، 190، 205، 206، 207، 208، 209، 213

حمزه بن اسد بن قلانسى، 151

حمص، 24، 27، 28، 29، 42، 70، 118، 120، 144، 173، 196، 205، 213، 214، 215، 219، 220، 221، 225

حُمص، 24، 29

حميده دختر مسلم بن عقيل، 105

حنفيه، 110

حُوران، 166

حىّ الانصارى، 176

خابور، 23

خارج باب شرقى، 113

خان الدكه، 127

خان الدكه و سوق الصدف، 82

خان الزيت، 127

خان جقمق، 127

خان سليمان پاشا، 127

خانقاه احمديه، 84

خانه «امير تنكز»، 128

خانه عمر بن عبدالعزيز، 67

خديجه دختر امام زين العابدين 7، 107

خراسان، 65

خيابان المزه، 157

خيابان ملك فيصل، 128

خيابان «ميدان»، 83

دارالاماره، 183

دارالاماره معاويه، 128

دارالحديث الأشرفيه، 119

دار الحديث الاشرفية البرانيه، 151

ص: 280

دار الحديث القلانسيه، 151

دار الحديث الناصريه، 151

دارالحديث نوريه، 118

دارالقرآن افريدونيه، 91

دارالقرآن الاسعريّه، 91

دارالقرآن الرشائيه، 90

دارالقرآن تفتازانيه، 91

دارالقرآن تنكز، 130

دارالقرآن تنكزيه، 91، 112

دارالقرآن صابونيه، 90، 91

دارالكتب الظاهريه، 87

داريا، 34، 94، 100، 165، 166

دجله، 23

دَرعا، 24

دروازه اصلى و تاريخى شهر، 234

درويش پاشا، 120

درويشيه، 83، 84، 120، 127

درياى روم، 24

درياى مديترانه، 23، 24

دماسكو، 41

دوره بيزانس، 199

«دُوَسر»، 200

دولت هاى عرب شام، 41

دوما، 122

ديار بكر، 198

دَير الزُّو، 24

دير الصليب، 209

دير سمعان، 215

دير لاتين، 80

دير و كليساى بُحيراى راهب، 236

دينسريه، 134

ديوار قديمى رقه، 196

رابعة العدويه، 82

راسابا، 199

«رافقه»، 195

رافقه، 196

راويه، 54

راويه، 49

رأس الحسين 7، 74، 75، 76، 78

رأس محمد بن ابى بكر، 108

رأس يحيى 7، 71، 78

رجيب، 146

رصافه هشام، 199

رَفَحْ، 24

رِقَّه، 24

رَقَّه، 24، 30، 181، 195، 196، 197، 198، 199، 200

رَقَه واسط، 196

رَقَة البيضاء، 196

رقة السوداء، 196

ص: 281

«العاصى»، 207

رودخانه فرات، 195

رودخانه يزيد، 151

رودخانه دجله، 165

روم، 24، 25، 27، 28، 62، 125، 126، 146، 182، 184، 207، 219، 220، 228، 234، 235

زقاق معاويه، 115

زمزم، 95

زنجان، 179

زنوس، 219

زينب، 53، 54

زينب بنت على، 53

زينب بنت يحيى بن زيد بن على، 51

زينب بنت يحيى بن متوج بن حسن بن حسن بن على، 53

زينب صغرى، 48

زينب صغرى دخترامام على، 93

زينب كبرى، 48، 49، 51

زينبيه، 54

زينبيه، 51

ساحل مديترانه، 219

ساحه الاموين، 158

ساحة الامويين، 157

سبع طوالع، 87، 88

سته زينب، 53

سعد، 168

سقيفه بنى ساعده، 166

سكينه دختر يكى از امراى دمشق، 93

سلاح، 129

سلسله جبال قلمون، 144

سلسله جبال لبنان، 144

سلطانيه، 188

سليمان بن علىّ بن عبداللَّه بن عباس و همسرش، 108

«سميرا»، 220

سوريه، 23، 55، 200

سوق البزوريه، 127، 129، 133

سوق الجابيه، 84

سوق الجقمق، 127

سوق الحميديه، 84، 126، 127

سوق الخياطين، 86، 134

سوق الخياطين و سوق العصرونيه، 86

سوق الذرب، 185

سوق الزرب، 181

سوق الساروجيه، 84

سوق الصاغه، 71

سوق الطويل، 127

ص: 282

سوق العصرونيه، 86، 118

سوق العماره، 59، 81، 128

سوق «العماره»، 123

سوق القيمريه، 82

سوق المصلى، 81

سوق مدحت پاشا، 82، 127

سُوَيدا، 24

سويدا، 33

سهرورد، 179

سهل بن ربيع انصارى، 103

سيف الدين جقمق، 119

شارع الكلاسه و باب البريد، 89

شارع الكلاسه و سبع طوالع، 87

شارع المستقيم، 83

شارع الميدان، 106

شارع جراح، 83

شارع سعد زغلول، 84

شارع كلاسه، 88، 118، 119، 133

شارع مستقيم، 83، 91، 125، 127، 137

شارع ميدان، 91، 107

شامات، 26، 27

شاهنشاه بن ايّوب، 120

شاهنشاه بن ايوب، 120

شبستان جامع، 71، 149، 157

شبستان مسجد اموى، 71

شبستان مقام امام سجاد 7، 74

شبستان هاى مدرسه، 87

شبه جزيره، 125، 227، 233

شرحبيل بن حسنه، 113

شمس الدين الذّهبى، 106

شوروى، 31

شهبا، 233

شهباء، 238

شهر باستانى افامِيَه: فاميه، 209

شهر تاريخى سويدا، 237

شهر تدمر، 226

شهر تدمر سوريه، 138

شهر حماة، 207

شهر رُصافه، 199

شهر رقه، 195، 196، 197، 198، 199

شهرك الثوره، 200

شهرك دانا، 190

شهرك صَلْخَد يا صَرْخَد، 238

شهرك عين دارا، 190

شهرك عين ديوار، 200

شهرك كركميش (جرابلس)، 190

شهرك معرة، 215

شيخ ارسلان دمشقى، 114

شيخ حسن جزايرى، 149

صافيتا، 219

ص: 283

صالحيه، 130، 135، 137، 143، 144، 147، 148، 151

صخره قربان، 65، 78، 144

صفين، 30، 195، 200

صيدنايا، 137، 167

ضرار بن ازور اسدى، 113

ضريح حزقيل، 165

طرائفيين، 77

طَرسوس، 24

طرسوس، 146

طرطوس، 24، 33، 219

عاصى، 23

عالى قاپوى اصفهان، 183

عايشه بنت الشاطى، 93

عبدا، 103

عبدالرحمان بن عباس بن عبدالمطّلب، 108

عبدالرحمان بن نوح، 111

عبدالعزيز، 23

. عبداللَّه بن امام محمد باقر 7.، 108

عبداللَّه بن جعفر طيار، 100

عبداللَّه بن سجاد 7، 96، 105

عبداللَّه بن محمد بن اطرف، فرزند امام على 7.، 107

عبدالمطّلب بن ربيعة بن حارث بن عبدالمطّلب، 108

عبدالوهاب المقدسى، 65

عَدْراءِ، 160

عذراء، 41، 163

عراق، 23، 30، 31، 43، 165، 175، 200

عسقلان مصر، 75

عصرونيه، 188

عفرين، 23

عقاب، 63

عقيله بنى هاشم، 51

علويين، 23

على بن عبداللَّه بن عباس، 108

عمان، 146

عمرو بن صلاح، 111

عهد قديم، 180

عين، 168

عين الشرق، 41

غار معروف اصحاب كهف، 145

غار منسوب به اصحاب كهف، 146

غزاليه، 68

غزوه موته، 50

فاطمه بنت الحسين، 96

فحل، 28

فخر بن عساكر، 111

ص: 284

فرات، 23، 24، 195، 196، 200

فرانسه، 30، 174

فسطاط المسلمين، 41

فضالة بن عبيد، 103

فلسطين، 23، 24، 25، 27، 29، 159

فلسفه افلاطونى، 179

فيليوبوليس، 238

قابيل، 143، 144، 145، 157

قاسيون، 23، 65، 137، 143، 144، 145، 146، 147، 149، 151، 157، 158، 159

قاضى القضاة اخنايى شافعى، 90

قاهره، 44، 51، 53، 75، 108، 112، 120

قبر، 53

قبر ابى مَرثَدْ، 167

قبر ام حنه، 158

قبر امّ كلثوم، دختر امام على 7، 93

قبر اوس بن اوس، 102

قبر برادرش شرف الدّين عبيداللَّه، 112

قبر بلال، 100، 106، 166

قبر «بلال بن ابى درداء، 166

قبر تميم الدارى انصارى، 167

قبر جرجس حوارى، 136

قبر حضرت هابيل عليه السلام، 157

قبر دكتر صالح شهبندى، 88

قبرستان باب الصغير، 95، 103

قبرستان باب توما، 113

قبرستان صوفيه، 110، 111

قبر سعد بن عُباده خزرجى، 166

قبر سكينه، 93، 95

قبر سكينه بنت على، 166

قبر سكينه دختر امام حسين 7، 92

قبر شيث بن آدم، 158

قبر شيخ ارسلان دمشقى، 113

قبر عبداللَّه بن امام زين العابدين 7، 96

قبر عبداللَّه بن جعفر الصادق 7، 96

قبر عبداللَّه بن جعفر صادق 7، 105

قبر عبداللَّه بن سجاد 7، 96

قبر عمرو بن صلاح، 111

قبر فاطمه، 189

قبر فاطمه صغرى، 96

قبر فضه، 104

قبر كناز صحابى، 167

قبر محسن بن الحسين بن على 7، 177

قبر محمد بن حسن 7، 164

قبر محيى الدين، 149

قبر مرحوم شريعتى، 56

قبر معاويه، 114، 116

قبر معروف بن جمر، 180

قبر معروف بن جُمر، 181

قبر ملك ظاهر بيبرس، 87

ص: 285

قبر ملك عادل، 118

قبر منسوب به ابان بن عثمان، 102

قبر منسوب به بلال حبشى، 99

قبر منسوب به حضرت موسى 7 در قريه نَيْرَبْ، 158

قبر منسوب به سعد بن ابى وقاص، 164

قبر منسوب به عبداللَّه بن ام مكتوم، 101

قبر منسوب به عبداللَّه بن جعفر بن ابوطالب 3، 100

قبر منسوب به فاطمه صغرى دختر امام حسين 7، 94

قبر هابيل، 145

قبر هود، 68، 115

قبور سكينه، 100، 101

قبور علماى بنى زهره، 178

قبه نسر (عقاب)، 79

قبّة الساعات، 65، 67

قبّة الغواره، 65

قبة المال، 64، 78

قبّة النسر، 66، 71

قتيبه شهابى، 68

قحطان، 222

قُدس، 41، 117، 148

قديس يوحنا، 60

قريه البجدليه، 167

«قريه الدانا»، 190

قريه المَزّه، 164

قريه برزه، 137

قريه بيت أرانِس، 167

قريه دير مُرّان، 167

قريه «الدانا، 189

قريه «الْمّزِهِ»، 159

قريه داريا، 34، 94، 165، 166

قريه راويه، 34

قريه راويه دمشق، 54

قريه «زُبدانى»، 157

قريه منيحه، 166

قريه «نيرَبْ»، 159

4. قرية المَنيحَه، 166

قصر ابن وردان، 208

قصر اسرايا، 208

قصر الأبلق، 129

قصر الاماره، 201

قصر الأموى، 128

قصرالخضراء، 67

قصر الخضراء، 115

قصر الخضراء، 128، 129

قصر الضيافه سيف الدوله، 183

ص: 286

قصر العظم، 128، 129، 133، 135، 208

قصرالعظم، 208

قصر العظم: قصر اسعد پاشا، 128

قصر دارالاماره فاطمى ها، 129

قصر زمرد، 75

قصر عاتكه دختر يزيد و همسر عبدالملك، 128

قصر معاويه، 129

قطب الدين نيشابورى، 111

قلاع طرطوس، 219

قلعه، 125

قلعه ابوقبيس، 207

قلعه الخوابى، 220

قلعه حصن، 219

قلعه حلب، 181

قلعه سمعان، 190

قلعه شميميس، 208

قلعه صفيق، 208

قلعه صلاح الدين، 222

قلعه كهف، 222

قلعه مشهور حلب، 207

قلعه و تئاتر بُصرى، 234

قلعه هاى حَماة، 206

قلعه يحمور، 219

قلعه جَعْبَر، 200، 201

قلعه حارم، 189

قلعه حلب، 70

قلعه حماه، 206

قلعه دمشق، 112، 119، 124، 126، 130، 131

قلعه رَحيبَه، 208

قلعه سمعان، 188

قلعه شَيْزر، 207

قلعه صلاح الدين، 221

قلعه مصياف، 208

قنطرة السباع، 51

قُنَيطره، 24

قنيطره، 24، 32، 157، 168، 169

قنيطره و جولان، 168

قوس النصر: باب النصر، 226

قوس نصر، 226

قويق، 23

كاخ معاويه، 115

كامل ناصرالدين محمد، 58

كتابخانه جامع منگلى بغا، 188

كتابخانه شيخ عبدالرحمن عجمى در مدرسه اشرفيه، 188

كتابخانه مولويه، 188

كربلا، 18، 50، 51، 54، 55، 57، 66، 73، 74، 75، 92، 94، 95، 97، 98، 104، 175

ص: 287

كرج، 118

كرنك، 41

كلاسه، 76

كنده، 160

كنيسه حوبريا الياهو، 136

كنيسه سريانيه، 25

كنيسه قديس پطرس، 124

كنيسه قديس حنانيا، 137

كنيسه مريم عذراء، 137، 167

كنيسه باب توما، 61

كنيسه بزرگ دمشق، 138

كوفه، 51، 94، 97، 161

كوه جوشن، 178

كوه طور، 69

كوه قاسيون، 65، 137، 143، 144، 145، 146، 149، 151، 157، 158، 159

گنبد عقاب، 66

گنبد نوفره، 78

لاذقيه، 24، 33، 219، 222

لبنان، 23، 24، 30، 31، 32

لبنان شرقى، 23، 25

مئذنه شرقى، 68

مارت مروثا، 175

مارى يوحنا، 60

مأذنه شرقى، 67، 69

مأذنه شمالى، 68

مأذنه غربى، 68

مجدالشمس، 168

محراب الصحابه، 72

محراب و مسجد «امام زين العابدين 7، 74

محراب و مقام حضرت زين العابدين، 75

محسن الأمين، 93

محسن بن جعفر بن هادى 7، 107

محل تدريس امام محمد غزالى، 68

محل غسل تعميد مسيحيان، 73

محله الامين، 58

محله «اعاطله، 134

محله الاربعين، 144

محله الجزماء، 113

محله خالديه، 214

محله شويكه، 110

محله محى الدين، 91

محله محى الدين، 146

محله محيى الدين كنونى، 148

محمد 9، 137

محمد بن ابو حذيفه عتبة بن ربيعة بن عبد شمس، 108

محمد كرد على، 87

ص: 288

محمود خربوطلى، 149

مدرسه احمديه، 84، 126

مدرسه الدينسريه، 135

مدرسه الرشائيه، 85

مدرسه العمريه، 151

مدرسه اللبوديه، 136

مدرسه پزشكى دخواريه، 135

مدرسه جُقْمُقيه، 89، 90

مدرسه حلاويه، 188

مدرسه سميساطيه، 67، 88، 89، 90

مدرسه شابختيه، 188

مدرسه شرفيه، 188

مدرسه شركسيه، 151

مدرسه ظاهريه، 87، 88، 118، 119، 188

مدرسه «ظاهريه»، 133

مدرسه عادليه كبرى، 86

مدرسه فردوسيه، 188

مدرسه ماردينيه، 152

مدرسه محيى الدين بن عربى، 148

مدرسه نوريه، 86، 118

مدرسه اخنائيه، 90

مدرسه بادرائيه، 91

مدرسه جوزيه، 89

مدرسه شاميه، 90، 120

مدرسه صابونيه، 102، 106

مدرسه عادليه، 86، 88، 118، 119

مدرسه عزيزيه، 88، 117

مدرسه نوريه كبرى، 86

مدفن ابوالعلاء مُعّرى، 189

مدينه، 27، 43، 47، 51، 52، 53، 54، 93، 94، 96، 99، 101، 102، 104، 105، 112، 113، 114، 129، 149، 166، 199، 214، 215

مدينة النبى، 26

مرج الصفر، 28

مرج دابق، 45

مرج راهط، 163

مرج عذراء، 81، 160

مَرْجِ عَذْراءِ: مرقد، 160

مرقب، 222

مرقد حضرت رقيه، 128

مرقد درويش پاشا، 127

مرقد سكينه- دختر امام حسين 7، 93

مرقد عبداللَّه بن جعفر صادق 7، 104

مرقد مطهّر حضرت زينب، 34

مرقد مطهر «زكرياى نبى 7، 185

مرقد منسوب به ابىّ بن كعب، 199

مرقد و آرامگاه زينب كبرى، دختر امير مؤمنان، 47

مزار اويس قرنى، 198

ص: 289

مزّه الكلب، 163

مسجد ابى بن كعب انصارى، 81

مسجد ابى دردا، 82

مسجد الاقصاب، 163

مسجد الاقصاب: القصب، 81

مسجد الاقصى، 69

مسجد الجوزه، 89

مسجد السادات، 80، 128

مسجد الصغير، 80

مسجدالنبى، 49

مسجدالنبى 9، 95، 112، 116

مسجد النبى 9، 96، 102

مسجد النقّطه، 175

مسجد النقطه، 175، 176

مسجد اموى، 60، 63، 68، 69، 73، 75، 97، 116، 128، 134، 138، 184

مسجد اياصوفيه، 214

مسجد حمص، 29

مسجد دمشق، 63

مسجد عقيق، 78

مسجد هشام، 82

مسجدى به نام «رأس الحسين»، 58

مسرح، 227، 228

مسعودى، 65، 67

مسير انطاكيه، 189

مشهد ابى بكر، 76

مشهد ابى بكر، 77

مشهد الحسين، 111، 175، 176، 177، 178

مشهد الحسين 7، 175

«مشهد الدّكه، 177

مشهد المحسن، 176

مشهد المحسن بن الحسين 7، 177

مشهد النقطه، 176

مشهد عثمان، 76

مشهد عروه، 76

مشهد على 7، 76، 184

مشهد عمر، 76

مصر، 17، 24، 26، 30، 31، 32، 43، 44، 45، 52، 53، 60، 75، 77، 98، 106، 108، 112، 118، 148، 152، 179

مصلاى زينبيه، 55

مصياف، 208، 209

مطيع الحافظ، 65

معاذ بن جبل، 113

معاويه اول، 69

معاويه دوم، 115، 116

معاوية بن ابى سفيان، 114

معبد، 226، 228

ص: 290

معبد آتش پرستان، 60

معبد ابى دردا، 103

معبد اله آرامى، 137

معبد بل، 138، 227

معبد ژوپيتر، 60، 90، 126، 128، 137

معبد فيليبون، 238

معرة النعمان، 189

معهدالدراسات الشرعيه، 67

معهد الدراسات الشرعيه، 89

معهد العلوم الشرعيه للجمعية القراء، 89

مغارةالجوع، 145

مغارة الجوع، 145، 146

مغارة الدّم، 144، 145، 146، 157

مغارةالدم، 146

مقابر سكينه، 103

مقابر سكينه و امّ كلثوم، 105

مقابر صوفيه، 111، 112، 135

مقام، 59

مقام ابراهيم، 137، 183، 184

مقام خضر، 184

مقام رأس الحسين، 73

مقام رأس يحيى، 68، 214

مقام سيف الدين قيمرى، 150

مقام شيخ ارسلان، 114

مقام و محل دفن سر يحيى، 69

مقام و مرقد حضرت رقيّه، 128

مقام هود، 68، 69، 114، 115

مقبره حضرت على 7، 75

مقبره «حضرت هود»، 68

مقبره شيخ حسن جباوى، 83

مقبره محى الدين بن عربى، 150

مقبره و حرم «رقيّه، 57

مقبره ابن شهرآشوب، 178

مقبره ابى سليمان دارانى، 165

مقبره امير تنكز، 91

«مقبره باب الفراديس»، 57

مقبره باب شرقى، 113

مقبره حضرت زينب، 57

مقبره سهروردى، 180

مقبره شاهنشاه بن ايوب، 120

مقبره شهيد شيخ شهاب الدّين سهروردى، 179

مقبره صلاح الدين، 88، 117

مقبره عمار، 198

مقبره عمار بن ياسر، 197

مقبره فضّه، 103

مكان اصحاب كهف، 146

مكان نزول عيسى، 69

مكه، 54، 96، 100، 101، 113، 125، 161، 199

ص: 291

ملك، 58

ملك اشرف موسى، 119

ملك ظاهر بَيْبَرْس، 119

ملك عادل ايّوبى، 18، 117، 119، 123

ملكه زنوبيا، 228

مناره، 127

مناره عروس، 78

مناره عيسى، 67

منارة البيضاء، 67

مناقب الائمه، 178

منصور عباسى، 196

منطقه صفين، 30، 195، 196، 198

موزه هاى مردم شناسى، 129

موزه طرطوس، 220

موصل، 181

مولوى خانه، 130

مهالبه، 222

ميدان سبع بحرات.، 186

ميدان قلعه حلب، 187

ميدان نمك، 186

ميدان يرموك، 81

ميمونه دختر امام حسن، 105

مؤته، 27، 50، 104

ناحيه اسكندرون، 31

نبرد انطاكيه، 181

نبرد يمامه، 197

نبو، 227

نجف اشرف، 75

نسر، 63

نصرالدين البحره، 65

نعيمى، 61، 62، 63، 68، 70، 72، 77، 79، 81، 85، 87، 88، 89، 118، 119، 135، 136، 158

نورالدّين محمود زنگى شهيد، 118

واثلة بن اسقع، 102

واسط، 165

والتين، 63

ورود، 66

وليد بن عبدالملك بن مروان، 116

همدان، 118

همسرش محمد بن شيركوه، 90

هند، 33، 48، 59، 61، 65، 66، 81، 97، 104، 122، 129، 135، 148، 150، 162، 168، 199، 225، 228

يرموك، 28، 81، 168

يزيد، 29، 73، 74، 75، 76، 97، 98، 115، 128، 151، 167

يمن، 25، 69، 118، 165

ص: 292

يوسف العِظَمه، 90، 120

يوسف العظمه، 129

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109