ابن تيمه از ديدگاه اهل سنت

مشخصات كتاب

سرشناسه : رضواني، علي اصغر، 1341 -

عنوان و نام پديدآور : ابن تيميه از ديدگاه اهل سنت/علي اصغر رضواني.

مشخصات نشر : تهران: نشرمشعر ، 1390.

مشخصات ظاهري : 137ص.

شابك : 978-964-540-291-2

وضعيت فهرست نويسي : فيپا

موضوع : ابن تيميه، احمدبن عبدالحليم ، 661 - 728ق. -- نقد و تفسير

موضوع : كلام اهل سنت

رده بندي كنگره : BP201/65/الف17 ر57 1390

رده بندي ديويي : 297/416

شماره كتابشناسي ملي : 2322245

ص1

اشاره

ص2

ص3

ص4

ص5

ص6

ص7

ص8

ص9

ص: 10

ديباچه

ص: 11

تاريخ انديشه اسلامى همراه فراز و فرودها و آكنده از تحول و دگرگونى ها و تنوع برداشت ها و نظريه هاست. در اين تاريخ پرتحول، فرقه ها و مذاهب گوناگون و با انگيزه ها و مبانى مختلفى ظهور نموده و برخى از آنان پس از چندى به فراموشى سپرده شده اند و برخى نيز با سير تحول همچنان در جوامع اسلامى نقش آفرينند، اما در اين ميان، فرقه وهابيت را سير و سرّ ديگرى است؛ زيرا اين فرقه با آنكه از انديشه استوارى در ميان صاحب نظران اسلامى برخوردار نيست، اما بر آن است تا انديشه هاى نااستوار و متحجرانه خويش را به ساير مسلمانان تحميل نموده و خود را تنها ميدان دار انديشه و تفكر اسلامى بقبولاند.

از اين رو، شناخت راز و رمزها و سير تحول و انديشه هاى اين فرقه كارى است بايسته تحقيق كه استاد ارجمند جناب آقاى على اصغر رضوانى با تلاش پيگير و درخور تقدير به

ص: 12

زواياى پيدا و پنهان اين تفكر پرداخته و با بهرهِ مندى از منابع تحقيقاتى فراوان به واكاوى انديشه ها و نگرش هاى اين فرقه پرداخته است.

ضمن تقدير و تشكر از زحمات ايشان، اميد است اين سلسله تحقيقات موجب آشنايى بيشتر با اين فرقه انحرافى گرديده و با بهره گيرى از ديدگاه هاى انديشمندان و صاحب نظران در چاپ هاى بعدى بر ارتقاى كيفى اين مجموعه افزوده شود.

انه ولى التوفيق

مركز تحقيقات حج

گروه كلام و معارف

ص13

اسلام، مردم را به همبستگى ودورى از جدايى دعوت نموده است. قرآن كريم با بيان رهنمودهاى روشن، همه انسان ها را به گرد آمدن بر محور توحيد سفارش مى كند وتفرقه وچند دستگى را عامل دورى از راه مستقيم دين مى داند آنجا كه مى فرمايد:

وَلاتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ (انعام: 153)

از راه هاى گوناگون پيروى نكنيد كه شما را از طريق حقّ باز مى دارد.

رسول گرامى اسلام (ص) نيز كه جز به عزّت وشوكت اسلام ومسلمانان وزيستن آنان براساس ارزش هاى والاى دين خدا نمى انديشيد، پيوسته از لزوم پايبندى به اصول ومبانى سخن گفته وامّت خود را از گرفتار شدن در دام دين سازان وبدعت گذاران بيم مى داد ونيز راه گريز از زيان هاى ناشى از تفرقه را گوشزد مى كرد.

اين همه سفارش ها از آن رو بود كه پيروان آخرين دين

ص14

آسمانى، راه گذشتگان خود را نپويند وبسان آنان دچار فرقه هاى متخاصم نگردند.

خداوند متعال مى فرمايد:

وَلاتَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جآءَهُمُ الْبَيِّناتُ (آل عمران: 105)

مانند كسانى نباشيد كه پراكنده شدند وبعد از آنكه دلايل روشن به آنها عرضه شد، گرفتار اختلاف گرديدند.

امّا ديرى نگذشت كه امّت اسلامى گرفتار انشعاب شد ومسلمانان به شاخه هاى گوناگون تقسيم شدند وبرخلاف توصيه هاى قرآن ورهنمودهاى پيامبر گرامى (ص) موج فرقه گرايى سراسر جامعه اسلامى را فرا گرفت.

رشد وگسترش فرقه گرايى واستمرار آن، شمارى از دانشمندان را به چاره انديشى فراخواند واين حقيقت را براى آنان آشكار كرد كه بايد از يك سو عوامل بدبينى وجدايى مسلمانان از يكديگر را نابود سازند واز سوى ديگر با كندوكاو بيشتر در منابع اصيل اسلامى در شناخت ارزش هاى اصيل دين بكوشند.

بديهى است كه اين هر دو گام مى توانست ثمرات سودمندى را در پى داشته باشد وامت اسلامى را در صفوف به هم فشرده به مقابله با اسلام ستيزان وبدخواهان فراخواند. امّا افسوس كه اين تلاش نافرجام ماند وبدخواهان به جاى همكارى وهميارى، بانگ تفرقه وجدايى سردادند وخواسته يا ناخواسته آب به آسياب دشمن ريختند وهمگام وهمنوا با بدخواهان به نفى وطرد مسلمانان وگسترش فرقه ها برخاستند.

پيدايش سلفيه

ص15

سلفيه، پديده اى ناخواسته ونسبتاً نوخواسته است كه انحصارطلبانه، مدّعى مسلمانى است وهمه را جز خود كافر مى داند. فرقه اى خودخواه كه با به تن در كشيدن جامه انتساب به سلف صالح وبا ادّعاى وحدت با بنيان وحدت مخالف است.

سلفيه؛ يعنى همان كه بستر وهابيت است، مدعى است هيچ مذهبى وجود ندارد وبايد به عصر سلف؛ يعنى دوران صحابه، تابعين، وتابعينِ تابعين بازگشت واسلام بلامذهب را اختيار نمود. آنان دستى به اين دعوت بلند كرده و مى گويند: بياييد با كنار گذاشتن همه مذاهب به سوى يگانه شدن رويم، ولى با دستى ديگر شمشير تكفير را كشيده وبا حذف ديگران از جامعه اسلامى وراندن آنان به جمع كفار، جامعه را به چند دستگى مى كشانند.

واضح است كه دعوت مردم به كنار گذاشتن دستاوردهاى مذاهب كارى نشدنى است؛ زيرا پيروان مذاهب به سادگى از مذاهب خود دست برنمى دارند وبه سوى نقطه اى مجهول وتاريك كه سلفيه مدعى آن است نمى دوند، به ويژه آنكه در پشت اين دعوت به «بى مذهبى» نوعى مذهب نهفته، بلكه اين دعوت، خود نوعى مذهب است، آن هم مذهبى گرفتار چنگال جمود وتنگ نظرى كه اسلام را به صورت دينى بى تحرك، بى روح، ناقص، ناتوان و بى جاذبه تصوير مى كند وبا احياى روح خشونت وتعصب، راه را بر هرگونه نزديك شدن به همديگر مى بندد وبه جاى آن فضايى از درگيرى ها وبدبينى ها را ايجاد مى كند ودست همگان را به سوى شمشير پيكار مى كشاند.

ابن تيميه از پيشوايان انديشه سلفيه

ص16

از جمله كسانى كه در خنثى شدن تلاش هاى عالمان آگاه ومتعهّد براى ايجاد وحدت اسلامى نقش به سزايى داشتند، بايد از «سلفيون» وخلف ايشان «وهابيان» نام برد. ابن تيميه وشاگردان وپيروان مكتب او به بهانه طرح لزوم بازگشت به اسلام سلف، به بيان نظريات وعقايد سخيفى درباره مسائل گوناگون اسلامى- به ويژه در باب توحيد وشرك- پرداختند كه بر اساس اين نظريات، بسيارى از افكار واعمال مسلمانان زير سؤال مى رفت وشمار زيادى از يكتاپرستان از جرگه اسلام بيرون رانده مى شدند.

ابن تيميه وپيروان او مدّعى بودند كه براساس «اسلام سلف صالح» سخن مى گويند وانحرافاتى را كه در طول چند قرن پديد آمده، از رهگذر شناخت «سيره سلف صالح» از ميان برمى دارند؛ در حالى كه نيكوترين روش براى دريافت ارزش هاى اصيل اسلامى، بازگشت به قرآن وسنّت معصومين: است وآگاهى از اينكه آورنده دين چه روشى را ارائه كرده وكدامين دستورات را عرضه داشته است.

به همين جهت است كه دانشمندان دلسوز بايد با تلاش پيگير به نقد وبررسى افكار ابن تيميه پرداخته وبر همه مسلمانان آشكار كنند كه ديدگاه هاى او نه تنها منطبق بر اسلام راستين نيست، بلكه با سيره سلف صالح نيز سازگارى ندارد.

آرى، روش ابن تيميه در برخورد با مسائل اسلامى ثمره اى جز جدايى مسلمانان از يكديگر ونفى بسيارى از عقايد وآداب اسلامى نداشت، ولى رويارويى صريح دانشمندان

ص17

اسلامى با وى سبب شد كه اين حركت پس از مدتى كوتاه متوقّف گردد. در ميان شاگردان او تنها «ابن قيم جوزيه» بر تعاليم استاد خود پافشارى داشت وكتاب هاى چندى در اين زمينه تأليف نمود. امّا در طول بيش از چهار قرن بعد از ابن تيميه، اين افكار وآرا چندان رونقى نيافت وبسيارى از آنها به فراموشى سپرده شد.

ص18

ص19

وهابيان براى ابن تيميه ارج و اعتبار خاصى قائل بوده و او را شيخ الاسلام خود مى دانند و چنان وانمود مى كنند كه وى در نزد همه فرق اسلامى از جايگاه ويژه اى در دفاع از سنت برخوردار است و اين در حالى است كه از زمان خود ابن تيميه تا عصر حاضر همواره علماى اهل سنت به نقد انديشه هاى وى پرداخته اند. اينك به بررسى اظهارنظرهاى آنان مى پردازيم:

اول: ديدگاه علماى شافعى درباره ابن تيميه

1. شيخ علاء الدين على بن اسمح يعقوب شافعى (م 710 ه. ق)

ابن حجر درباره او مى گويد: «شديد الحطّ على ابن تيمية» (1)؛ «او شديداً بر ابن تيميه حمله مى نمود».

2. صفى الدين محمّد بن عبدالرحيم ارموى شافعى (م 715 ه. ق)


1- الدرر الكامنة، ج 3، ص 29.

ص20

او كه از علماى هند بوده و سپس در دمشق ساكن شده داراى تصنيفات بسيارى در علم اصول فقه و كلام است.

ذهبى درباره او مى گويد:

العلامة الأوحد صفي الدين ... كان حسن الإعتقاد على مذهب السلف. (1)

علّامه نمونه صفى الدين ... او اعتقاد خوبى به مذهب سلف داشت.

تاج الدين سبكى در كتاب «طبقات الشافعية» مناظره اى را از او با ابن تيميه ذكر كرده است. (2)

3. صدرالدين محمّد بن عمر بن مكّى شافعى (م 716 ه. ق)

او فقيه و مفتى و محدث اهل سنت و مشهور به ابن المرحّل و ابن الوكيل و از امامان بزرگ شافعى به حساب مى آيد، تاج الدين سبكى درباره او مى گويد:

وله مع ابن تيمية المناظرات الحسنة و بها حصل عليه التعصب من اتباع ابن تيمية ... (3)

او با ابن تيميه مناظرات خوبى داشت و بدين جهت پيروان ابن تيميه بر عليه او تعصب ورزيدند.

ابن كثير كه شاگرد ابن تيميه است درباره او مى گويد:


1- ذيل تاريخ الاسلام، ص 137.
2- طبقات الشافعية، سبكى، ج 5، ص 92.
3- همان، ص 141.

ص21

وكان ينصب العداوة للشيخ تقي الدين ابن تيمية و يناظره في كثير من المحافل و المجالس. (1)

او با شيخ تقى الدين ابن تيميه عداوت داشته و با او در بسيارى از محافل و مجالس مناظره مى كرد.

4. نور الدين على بن يعقوب بكرى شافعى (م 724 ه. ق)

او مفتى و امام اهل سنت بوده ابن قاضى شهبه درباره او مى گويد:

واشتغل و افتى و درس، و لمّا دخل ابن تيمية إلى مصر قام عليه و انكر مايقوله و آذاه. (2)

او مشغول به علم شده و فتوا و درس مى داد، و چون ابن تيميه وارد مصر شد بر ضد او به پا خواست و آنچه را مى گفت انكار كرده و او را آزار مى داد.

ذهبى درباره او مى گويد:

الإمام المفتي الزاهد نورالدين علي بن يعقوب بن جبرئيل ... وكان ديناً متعففاً، مطرحاً للتجمّل، نهّاء عن

المنكر حتّى نفاه السلطان بعد ان همّ بقطع لسانه، وكان قد وثب مرّة على الشيخ تقي الدين و نال منه. (3)

امام، مفتى، زاهد نورالدين على بن يعقوب بن جبرئيل ... او ديندار و عفيف بوده و از اهل تجمّل نبود، و بسيار نهى از منكر مى كرد تا


1- البداية و النهاية، ج 2، ص 2146.
2- طبقات الشافعية، ج 3، ص 127.
3- ذيل تاريخ الاسلام، ص 216.

ص22

اينكه سلطان بعد از آنكه قصد بريدن زبانش را كرد او را تبعيد نمود. يك بار بر شيخ تقى الدين (ابن تيميه) حمله كرده و متعرّض او شد.

5. كمال الدين محمّدبن على بن عبدالواحد زملكانى انصارى شافعى (م 727 ه. ق)

او كه امام و مفتى و قاضى القضاه در شام بوده و رياست مذهب شافعيه و تدريس و فتوا و مناظره به او رسيده از جمله كسانى است كه كتابى در ردّ ابن تيميه به نام «العمل المقبول فى زيارة الرسول» تأليف نموده است.(1)

6. ابوالمحاسن جمال الدين يوسف بن ابراهيم محجى شافعى (م 738 ه. ق)

او امام شافعيه و قاضى و فقيه در اين مذهب بوده ذهبى درباره او مى گويد:

وكان يبالغ في اذى ابن تيمية وجماعة، ويتمقت ويعجب بنفسه، ولكنّه يحبّ الله ورسوله ويؤذي المبتدعة وفيه ديانة وحسن معتقد. (2)

او زياد ابن تيميه و جماعه را اذيت مى كرد و از او غضبناك مى شد و بر رأى خود معجب بود، ولى خدا و رسولش را دوست داشت و بدعت گذاران را اذيت مى نمود و اهل ديانت و نيكى عقيده بود.

7. شمس الدين محمّد بن احمد بن عثمان ذهبى (م 748 ه. ق)

اشاره


1- طبقات الشافعية، ج 5، ص 106.
2- ذيل تاريخ الاسلام، ص 342.

ص23

اشاره

او درباره ابن تيميه مى نويسد:

... وقد تعبت في وزنه وفتشه حتى مللت في سنين متطاولة، فما وجدت أخرّه بين اهل مصر و الشام و مقتته نفوسهم وازدروا به وكذّبوه وكفّروه إلّا الكبر والعجب وفرط العزام في رئاسة المشيخة و الازدراء بالكبار ...(1)

... من بسيار در بررسى احوال او زحمت كشيدم و درباره او به اين نتيجه رسيدم كه علت كنار گذاشتن او بين اهل مصر و شام و تنفّر مردم از او و سرزنش و تكذيب و تكفير او به جهت تكبر و خودخواهى و شدت علاقه به رهبرى علما و توهين نسبت به بزرگان بوده است ....

او نيز درباره شخصى مى گويد:

فان برعت في الأصول وتوابعها من المنطق والحكمة والفلسفة وآراء الأوائل ومحاورات العقول، واعتصمت مع ذلك بالكتاب والسنة واصول السلف، ولفقت بين العقل والنقل، فما أظنّك في ذلك تبلغ رتبة ابن تيمية ولا والله تقاربها، وقد رأيت ما آل امره إليه من الحطّ عليه والهجر والتضليل والتكفير والتكذيب بحق وبباطل ...(2)

اگر تو در اصول و توابع آن از منطق و حكمت و فلسفه و آراى متقدمين و بحث هاى عقلى نمونه بوده و در عين حال به قرآن و


1- بيان زغل العلم و الطلب، صص 17- 18.
2- الاعلان بالتوبيخ لمن ذم التاريخ، ص 78.

ص24

سنت و اصول پيشينيان تمسك كرده و بين عقل و نقل جمع كرده اى، امّا گمان نمى كنم كه در اين امور به مرتبه ابن تيميه رسيده باشى و نه به خدا كه به مرتبه او نزديك نشوى، ولى ديدى كه عاقبتش به كجا انجاميد و چگونه پست و خوار و ذليل شد و او را تكفير كرده و به حق و باطل تكذيبش نمودند ...

نصيحت ذهبى به ابن تيميه

شمس الدين محمد بن احمد ذهبى، متوفاى 748 ه. ق از بزرگان رجالى اهل سنت است. او كه شاگرد ابن تيميه بوده هنگامى كه مشاهده مى كند استادش درصدد تكفير و تفسيق مسلمانان است، درصدد نصيحت او برآمده و نكاتى را به او تذكر مى دهد. اين نصيحت نامه كه به نام «النصيحة الذهبية الى ابن تيمية» معروف است جداگانه با تحقيق چاپ شده است. اينك متن آن با ترجمه و تحقيق در اينجا آورده مى شود؛

بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدلله على ذلّتي، يا ربّ ارحمني و أقلني عثرتي و احفظ على ايماني، و احزناه على قلة حزني، وا أسفاه على السنة و ذهاب اهلها، و اشوقاه إلى اخوان مؤمنين يعاونونني على البكاء، وا حزناه على فقد اناس كانوا مصابيح العلم و اهل التقوى و كنوز الخيرات. آه على وجود درهم حلال و أخ مؤنس.

طوبى لمن شغله عيبه عن عيوب الناس، و تباً لمن شغله عيوب الناس عن عيبه، إلى كم ترى القذاة في عين اخيك و تنسي الجذع في عينك؟ إلى كم تمدح نفسك و شقاشقك و عباراتك

ص25

و تذم العلماء و تتبع عورات الناس مع علمك بنهي الرسول (ص): (لاتذكروا موتاكم إلّا بخير؛

فانّهم قدأفضوا إلى ماقدموا) (1)، بلى اعرف انّك تقول لي لتنصر نفسك، انّما الوقيعة في هؤلاء الذين ماشمّوا رائحة الإسلام ولا عرفوا ما جاء به محمّد (ص) و هو جهاد، بلي والله عرفوا خيراً ممّا إذا عمل به العبد فقد فاز و جهلوا شيئاً كثيراً ممّا لايعنيهم. و: (من حسن اسلام المرء تركه مالايعنيه). (2)

يا رجل! بالله عليك كفّ عنّا؛ فانّك محجاجٌ عليم اللسان لاتقرّ و لاتنام، اياكم و الأغلوطات في الدين. كره نبيّك (ص) المسائل وعابها و نهى عن كثرة السؤال و قال: (انّ اخوف ما اخاف على امّتي كل منافق عليم اللسان). (3)

و كثرة الكلام بغير دليل تقسي القلب إذا كان في الحلال و الحرام فكيف إذا كان في العبارات اليونسية و الفلاسفة و تلك الكفريات التي تعمي القلوب! والله قدصرنا ضحكة في الوجود. فإلي كم

تنبش دقائق الكفريات الفلسفية لنردّ عليها بعقولنا. يا رجل! قد بلعت سموم الفلاسفة و مصنفاتهم مرّات، و بكثرة استعمال السموم يُدْمِنُ عليها الجسم و تكمن والله في البدن. و اشوقاه إلى مجلس فيه تلاوة بتدبّر، و خشية بتذكر، و صمت بتفكّر. واهاً لمجلس يذكر فيه الأبرار. فعند ذكر الصالحين تنزل الرحمة، لا عند ذكر الصالحين يُذكرون بالإزدراء و اللعنة. كان سيف الحجاج و لسان ابن حزم شقيقين


1- صحيح بخارى، كتاب الجنائز، باب ماينهى من سبّ الأموات و ...
2- صحيح ترمذى، كتاب الزهد، باب 11.
3- مسند احمد، ج 1، ص 22.

ص26

واخَيْتَهما. بالله خلّونا من ذكر بدعة الخميس و اكل الحبوب، وجدوا في ذكر بدع كنّا نعدها رأساً من الضلال قد صارت هي محض السنة و اساس التوحيد، و من لم يعرفها فهو كافر أو حمار، و من لم يكفّر فهو اكفر من فرعون. و تعد النصارى مثلنا. والله في القلوب شكوك ان سلم لك ايمانك بالشهادتين فانت سعيد.

يا خيبة من اتبعك فانّه مُعرّض للزندقة و الانحلال، و لاسيّما إذا كان قليل العلم و الدين باطوليّاً

شهوانياً، لكنّه ينفعك و يجاهد عنك بيده و لسانه و في الباطن عدوّ لك بحاله و قلبه. فهل معظم أتباعك إلّا قعيد مربوط خفيف العقل، او ناشف صالح عديم الفهم، فان لم تصدقني ففتّشهم وزنهم بالعدل.

يامسلم! اقدم حمار شهوتك لمدح نفسك، إلى كم تصادقها و تعادي الأخيار؟ إلى كم تصدقها و تزدري بالأبرار، إلى كم تعظمها و تصغر العباد، إلى متي تخالِلها و تمقت الزهاد، إلى متى تمدح كلامك بكيفية لاتمدح بها والله احاديث الصحيحين. يا ليت احاديث الصحيحين تسلم منك بل في كل وقت تغيّر عليها بالتضعيف و الإهدار او بالتأويل و الإنكار.

أما آن لك ان ترعوي؟ أما حان لك ان تتوب و تنيب؟ أما انت في عشر السبعين و قد قرب الرحيل. بلي والله ما أذكر انّك تذكر الموت، بل تزدري بمن يذكر الموت، فما اظنّك تقبل على قولي و لاتُصغي إلى وعظي، بل لك همّة كبيرة في نقض هذه الورقة بمجلدات و تقطع لي أذناب الكلام، ولاتزال تنتصر حتّى اقول

ص27

لك و البتة سكتت.

فإذا كان هذا حالك عندي و أنا الشفوق المحبّ الوادّ، فكيف يكون حالك عند اعدائك، و أعدائك والله فيهم صلحاء و عقلاء و فضلاء، كما انّ اوليائك فيهم فجرة و كذبة و جهلة و بطلة و عور و بقر.

قد رضيت منك بأن تسبّني علانية و تنتفع بمقالتي سراً: (رحم الله امراً اهدى إلى عيوبي)، فانّي كثير العيوب، عزيز الذنوب، الويل لي ان أنا لا أتوب، و وافضيحتي من علّام الغيوب، و دوائي عفوالله و مسامحته و توفيقه و هدايته، و الحمدلله ربّ العالمين، و صلّى الله على سيّدنا محمّد خاتم النبيين و على إله و صحبه اجمعين.

به نام خداوند بخشاينده بخشايشگر. ستايش مخصوص خداوند است بر ذلّت من، اى پروردگار من! به من رحم كن و لغزشم را بپوشان و ايمان را برايم حفظ كن. واى از كمى حزنم، و تأسف بر سنت و رفتن اهلش. و چه قدر مشتاق برادران مؤمن هستم تا مرا بر گريستن يارى دهند، و چه قدر بر از دست دادن مردانى كه چراغ هاى علم و اهل تقوا و گنج هاى خيرات بوده اند محزونم. آه كه چه قدر حسرت وجود درهم حلال و برادر همدم مى خورم. خوشا به حال كسى كه عيب خودش او را از عيوب مردم باز دارد، و بدا به حال كسى كه عيوب مردم او را از عيوب خودش باز دارد. تا به كى خاشاك را در چشم برادرت مى بينى ولى تنه درخت را در چشم مشاهده نمى كنى؟ تا به كى خود و گفتار و عبارات خود را مدح مى كنى و علما را

ص28

مذمت مى نمايى و به دنبال لغزش هاى مردم مى باشى در حالى كه مى دانى پيامبر (ص) از اين كار نهى كرده است آن جا كه مى فرمايد: (مردگان خود را جز به خير ياد نكنيد؛ زيرا آنان به آنچه كه پيش فرستاده بودند رسيدند).

آرى، مى دانم كه جواب مرا مى دهى تا خودت را يارى كنى، كه مصيبت در مورد كسانى است كه بويى از اسلام نبرده و از شريعت محمّد (ص) اطّلاعى ندارند، در حالى كه اين امر جهاد است. آرى، به خدا سوگند! مقدارى از خير را شناختند كه اگر بنده به آن عمل مى كرد پيروز مى شد ولى نسبت به بسيارى از امور كه خداوند از آنها نخواسته جاهل شدند. و در حديث است: (از خوبى اسلام انسان اين است كه چيزى را كه بى معناست ترك كند).

اى مرد! تو را به خدا سوگند! دست از ما بردار؛ زيرا تو اهل محاجّه مى باشى با زبانى گويا كه قرار نداشته و آرام ندارد، و بپرهيز از غلط كارى در دين. پيامبر (ص) از ورود در مسائلى كراهت داشت و عيب گرفت و از زياد سؤال كردن نهى كرد و فرمود: (بيشترين خوفم بر امتم از منافقى است كه زبان گويا دارد). و زياد حرف زدن بدون دليل قلب را مى ميراند اگر در حلال و حرام باشد تا چه رسد به عبارات يونسيه و فلاسفه و اين كفرياتى كه قلب را كور مى كند.

به خدا سوگند كه ما در عالم وجود مضحكه شده ايم. پس تا به كى دقايق كفر يا فلسفى را نبش مى كنى تا با عقولمان آنها را ردّ كنيم. اى مرد! تو سمّ هاى فلاسفه و مصنفات آنها را چندين مرتبه بلعيده اى و با زياد استعمال كردن سمّ، جسم با آن فربه شده و به خدا سوگند

ص29

كه در بدن جاى مى گيرد. چه قدر مشتاق مجلسى هستم كه در آن قرآن با تدبر و خشيت با تذكر و سكوت، و با تفكر باشد. و چه مقدار مشتاق مجلسى هستم كه در آن ذكر نيكان باشد؛ چرا كه هنگام ياد صالحان بركت نازل مى شود، نه اينكه هنگام ذكر صالحان آنها را با خوارى و لعن ياد كنيم. در سابق شمشير حجاج و زبان ابن حزم مثل دو برادر بودند كه هر دو را با هم جمع كردى.

به خدا سوگند! ما را از ذكر بدعت خميس و خوردن حبوب رها كن. آنان را در ذكر بدعت هايى يافتند كه از اصل ضلالت بود، ولى الآن به عنوان سنت اصيل و اساس توحيد مطرح شده كه هر كس آن را نشناسد كافر يا الاغ است، و كسى كه تكفير نكند از فرعون كافرتر مى باشد و مسيحيان مثل ما به حساب مى آيند. به خدا سوگند! در قلب ها شك هايى است كه اگر ايمانت با شهادتين براى تو سالم بماند تو به سعادت رسيده اى. اى خسران بر كسى كه از تو پيروى كرده و در معرض كفر و از هم پاشيدن قرار گرفته است، خصوصاً در صورتى كه داراى علم و ايمان اندك با آرزوهاى دراز و شهوانى باشد، ولى چنين شخصى تو را نفع مى دهد و مى تواند از تو با دست و زبانش دفاع كند در حالى كه در باطن با حال و قلبش دشمن توست. آيا بيشتر پيروانت افراد زمين گير و غيرمستقل و كم خرد يا افراد صالح بى فهم و شعور نيستند؟! اگر مرا تصديق نمى كنى تفتيش كن و آنها را با ترازوى عدالت وزن نما.

اى مسلمان! الاغ شهوتت را براى مدح خود پيش انداز، تا به كى با او به صداقت رفتار مى كنى و با نيكان دشمنى مى نمايى؟ و تا به كى او را تصديق مى كنى و به نيكان عيب وارد مى نمايى؟! و تا به كى

ص30

او را تعظيم كرده و بندگان خدا را كوچك مى كنى، تا به كى با او دوستى مى كنى ولى با افراد زاهد دشمنى مى نمايى؟! و تا به كى كلام و گفتار خود را مى ستايى به حدى كه- به خدا سوگند- احاديث صحيحين را ستايش نمى كنى؟! اى كاش احاديث صحيحين از زبان تو در امان مى ماند، بلكه در هر وقتى بر آنها با تضعيف كردن و ضربه زدن به آنها و با تأويل و انكار غضب مى كنى. آيا وقت آن نرسيده كه از اين كارها دست بردارى؟! آيا وقت آن نشده كه توبه كرده و بازگردى؟! آيا تو در دهه هفتاد خود نيستى كه وقت رفتنت نزديك است؟! آرى به ياد ندارم كه تو ياد مرگ كرده باشى، بلكه هركس كه ياد مرگ مى كرد تو او را سرزنش مى نمودى. گمان نمى كنم كه حرف مرا بپذيرى و به موعظه ام گوش فرا دهى؛ زيرا تو همّت بلندى در نقض اين ورقه به چند جلد كتاب دارى و مرا از پيگيرى سخنانم باز مى دارى و دائماً از خود دفاع مى كنى تا به تو بگويم من ديگر ساكت شدم.

اگر وضعيت و حال تو نزد من كه برادر و دوست صميمى من هستى اين است چه رسد به حال تو نزد كسى كه از دشمنان تو به حساب مى آيد. و به خدا سوگند كه در ميان دشمنان تو افرادى صالح و عاقل و فاضل وجود دارند، همان گونه كه در ميان دوستانت افراد فاجر و دروغ گو و جاهل و باطل و كور و گاو [نفهم] هستند.

من از تو راضى هستم كه مرا در ملأ عام ناسزاگويى ولى از گفتار من در خفا نفع ببرى، همان گونه كه در روايت آمده: (خدا رحمت

ص31

كند كسى را كه عيب هايم را به من هديه دهد). من داراى عيوب بسيارى هستم، واى بر من اگر توبه نكنم، واى از مفتضح شدنم از جانب خدايى كه علم غيب بسيار دارد، دواى من عفو و بخشش و گذشت و توفيق و هدايت خداست. و ستايش مخصوص خدايى است كه پروردگار عالميان است و درود خدا بر آقاى ما محمّد خاتم پيامبران و بر آل و تمام صحابه او.

بررسى نسخه خطى نصيحت نامه

نسخه خطى اين نصيحت نامه در «دارالكتب المصرية» قاهره، با شماره (18823 ب) به خط فقيه ابن قاضى شهبة، و به نقل از خط قاضى القضات برهان الدين معروف به ابن جماعه، از خط حافظ ابوسعيد علائى كه از خط ذهبى استنساخ كرده موجود است.

ابن قاضى شهبه، فقيه، مورّخ همان ابوبكر بن احمد بن محمّد بن عمر اسدى دمشقى شافعى است كه در سال 779 ه. ق در دمشق متولد شد. او متصدى فتوى و تدريس شده و در شهر خود و نيز بيت المقدس حديث مى گفت. او داراى آثارى است از قبيل: «طبقات الفقهاء الشافعية»، «شرح منهاج الطالبين» نووى و ....(1)

و ابن جماعه، همان قاضى القضات، مفسّر، برهان الدين ابراهيم بن عبدالرحيم بن محمّد بن سعدالله بن جماعه است كه در مصر، سال 725 ه. ق متولد شده است. او در سفر به شام ملازم مزّى و ذهبى بوده و


1- ر. ك: شذرات الذهب، ج 7، ص 269.

ص32

از آن دو بسيار نقل كرده است، و سپس رياست علما به او منتقل شده و متولّى قضاوت در مصر و شام مى گردد. لذا در ترجمه اش او را فقيه محدث مفيد ... معرفى كرده اند. (1)

و حافظ ابوسعيد علائى همان فقيه اصولى ابوسعيد صلاح الدين خليل بن كيكلوى علائى دمشقى شافعى است كه در سال 694 ه. ق در دمشق متولد و از بسيارى از علما استفاده نموده است. او متولّى تدريس در مدارس مختلف دمشق و قدس مى شود، و علم حديث را در شام و مصر و حجاز فرا گرفته و اهل فتوا و تصنيف بوده است. (2)

از اين نصيحت نامه نسخه اى ديگر در «دار المكتبة الظاهرية» دمشق با شماره (1347) وجود دارد.

شبهه

برخى مى گويند: اين نصيحت نامه از ناحيه ذهبى به ابن تيميه صحت ندارد؛ زيرا ذهبى در كتاب هاى خود استادش ابن تيميه را مدح و ستايش كرده است. وانگهى ابن قاضى شبهه از دشمنان او بوده است. لذا شهادت و گواهى او به وجود اين نصيحت نامه پذيرفتنى نيست.

پاسخ

اولًا: بعيد به نظر نمى رسد كه شخصى در ابتداى امر كسى را مدح


1- الدرر الكامنة، ج 1، ص 38.
2- همان، ج 2، صص 90- 92؛ شذرات الذهب، ج 6، صص 190 و 191؛ طبقات الشافعية، ج 6، ص 104.

ص33

كند ولى با كارهاى خلافى كه از او مشاهده مى كند نظرش تغيير كرده و او را در آخر امر سرزنش نمايد. و مورد ذهبى نيز از اين قبيل است.

ثانياً: از ديگر عبارات ذهبى درباره ابن تيميه به دست مى آيد كه او درباره ابن تيميه تجديد نظر كرده و رأيش برگشته است.

ذهبى در رساله «بيان زغل العلم و الطلب» خطاب به شخصى مى نويسد:

فان برعتَ في الأصول و توابعها من المنطق و الحكمة و الفلسفة و آراء الأوائل و محاورات العقول و اعتصمتَ مع ذلك بالكتاب و السنة و اصول السلف، و لفقت بين العقل و النقل، فما اظنّك في ذلك تبلغ رتبة ابن تيمية ولا والله تقاربها. و قد رأيت ما آل أمره اليه من الحطّ عليه و الهجر و التضليل و التكفير و التكذيب بحقّ و بباطل. فقد كان قبل ان يدخل في هذه الصناعة منوّراً مضيئاً على مُحَيّاه سيماء السلف، ثم صار مظلماً مكسوفاً عليه قتمة عند خلائق من الناس، و دجّالا افّاكاً كافراً عند اعدائه ... (1)

اگر تو در اصول و توابع آن از منطق و حكمت و فلسفه و آراى پيشينيان و بحث هاى عقلى تخصص پيدا كردى و با اينها به قرآن و سنت و اصل سلف تمسك و اعتماد كردى و بين عقل و نقل تلفيق و جمع نمودى گمان نمى كنم كه در اين امور به رتبه ابن تيميه برسى يا به علم او نزديك شوى، و تو ديدى كه كار او به كجا كشيد و چگونه خوار شد و مطرود گشت و او را به حق و باطل به


1- بيان زغل العلم و الطلب، ص 23.

ص34

گمراهى و كفر و دروغ نسبت دادند. او قبل از آنكه در اين كار وارد شود مردى نورانى و روشن بود و سيماى سلف را در چهره داشت، ولى او نزد مردم تاريك و گرفته و بسته شد و نزد دشمنانش دجال و تهمت زننده و كافر شناخته گشت ...

حافظ ابن حجر عسقلانى از ذهبى نقل كرده كه درباره ابن تيميه گفته است:

وأنا لا اعتقد فيه عصمة، بل أنا مخالف له في مسائل اصلية و فرعية. (1)

من در حق او اعتقاد به عصمت ندارم، بلكه من مخالف او در مسائلى اصلى و فرعى مى باشم.

گويا اين نصيحت در وجود ابن تيميه در اواخر عمرش تأثير گذاشته است:

ذهبى در ترجمه اشعرى مى گويد:

رأيت للأشعري كلمة اعجبتني وهي ثابتة رواها البيهقي، سمعت أبا حازم العبدوي، سمعت زاهر بن احمد السرخسي يقول: لمّا قرب حضور أجل أبي الحسن الأشعري في داري ببغداد، دعاني فأتيته، فقال: أشهد علي انّي لا أكفر أحداً من أهل القبلة؛ لانّ الكل يشيرون إلى معبود واحد، وانّما هذه كلّه اختلاف العبارات.

قلت: وبنحو هذا ادين، وكذا كان شيخنا ابن تيمية في أواخر ايامه يقول: أنا لا اكفّر أحداً من الأمة، ويقول: قال النبي (ص): (لايحافظ على الوضوء إلّا مؤمن)، فمن لازم الصلوات بوضوء فهو مسلم. (2)


1- الدرر الكامنة، ج 1، ص 151.
2- سير اعلام النبلاء، ج 15، ص 88.

ص35

از ابوالحسن اشعرى كلامى را مشاهده كردم كه مرا به تعجب واداشت و آن ثابت است و بيهقى آن را روايت كرده كه از ابوحازم عبدوى شنيدم كه گفت: از زاهر بن احمد سرخسى شنيدم كه مى گفت: چون هنگام وفات ابوالحسن اشعرى در خانه من در بغداد رسيد مرا فراخواند. نزد او رفتم، او گفت: بر من گواهى بده كه هيچ يك از اهل قبله را تكفير نمى كنم؛ زيرا تمام مسلمانان به يك معبود اشاره دارند گرچه عباراتشان مختلف است.

من مى گويم: نظر من هم همين است. و نيز شيخ ما ابن تيميه در اواخر عمرش مى گفت: من هرگز فردى از امت را تكفير نمى كنم. و مى گفت: پيامبر (ص) فرموده: (شخص مؤمن كسى است كه بر نمازش محافظت داشته باشد)؛ پس هر كس ملازم نمازهاى خود با وضو باشد او مسلمان است.

8. تقى الدين سبكى شافعى (م 756 ه. ق)

او درباره ابن تيميه مى گويد:

اعلم انّه يجوز ويحسن التوسل والإستغاثة والتشفع بالنبي (ص) إلى ربّه سبحانه وتعالى وجواز ذلك وحُسنه من الأمور المعلومة لكلّ ذي دين، المعروفة من فعل الأنبياء و المرسلين وسير سلف الصالحين والعلماء والعوام من المسلمين، ولم ينكر أحد ذلك

ص36

من أهل الأديان، ولا سمع به في زمن من الأزمان، حتّي جاء ابن تيمية فتكلّم في ذلك بكلام يُلبس فيه على الضعفاء الأغمار وابتدع مالم يسبق اليه في سائر الأعصار ... وحسبك انّ انكار ابن تيمية للاستغاثة والتوسل قول لم يقله عالم قبله وصار به بين أهل الإسلام مُثلة ...(1)

بدان كه جايز است و حسن دارد توسل و استغاثه و طلب شفاعت از پيامبر (ص) نزد پروردگار سبحان و بلندمرتبه، و جواز و حُسن آن از امور معلوم نزد هر صاحب دين بوده و معروف از فعل انبياء و مرسلين و سيره سلف صالح و علما و عوام از مسلمانان است، هيچ ديندارى آن را انكار نكرده و به گوش هيچ كس در هيچ زمانى نخورده است، تا آنكه ابن تيميه آمد و در اين باره سخنى گفت كه مطالب را براى عقول ضعيف و پوشيده مشكل ساخت و بدعتى گذاشت كه در هيچ عصرى سابقه نداشته است ... و بس است تو را كه انكار استغاثه و توسل از سوى ابن تيميه گفتارى است كه هيچ عالمى قبل از او آن را معتقد نشده است، امرى كه باعث شد تا بين اهل اسلام تفرقه و شكاف ايجاد شود ...

او در ردّ ابن تيميه در مسأله زيارت قبر پيامبر (ص) مى گويد:

ومن المعلوم انّ الزيارة بقصد التبرك والتعظيم لاتنتهي في التعظيم إلى درجة الربوبية ولاتزيد على ما نصّ عليه في القرآن والسنة وفعل الصحابة من تعظيمه في حياته وبعد وفاته، فكيف


1- شفاء السقام، تقى الدين سبكى، ص 171.

ص37

يتخيّل امتناعها. (1)

پُر واضح است كه زيارت به قصد تبرك و تعظيم منتهى به درجه ربوبيت نمى شود و زايد بر نصّ قرآن و سنت و فعل صحابه از تعظيم پيامبر (ص) در زمان حيات و بعد از وفات او نمى گردد، پس چگونه امتناع آن به خيال ابن تيميه رسيده است.

9. صلاح الدين خليل بن أيبك صَفَدى (م 764 ه. ق)

وى در كتاب «اعيان العصر و اعوان النصر» مى نويسد:

انفرد- ابن تيمية- بمسائل غريبة و رجّح فيها اقوالا ضعيفة، عند الجمهور معيبة كاد منها يقع في هوّة ...(2)

ابن تيميه به تنهايى معتقد به مسايل غريبى شده و در آن اقوال ضعيفى را برگزيده است كه نزد جمهور علما عيب به حساب مى آيد، مسايلى كه نزديك بود از آنها در لغزش و گمراهى بيفتد.

10. اسعد بن على بن سليمان يافعى، شافعى (م 767 ه. ق)

او درباره ابن تيميه مى گويد:

... وله مسائل غريبة انكر عليه فيها وحبس بسببها مباينة لمذهب أهل السنة، ومن اقبحها نهيه عن زيارة النبي عليه الصلاة والسّلام ... (3)

... او معتقد به مسايلى عجيب و غريب است كه علما آنها را انكار


1- شفاء السقام، ص 132.
2- اعيان العصر و اعوان النصر، ج 1، ص 66.
3- مرآة الجنان، ج 4، ص 24.

ص38

كرده و به سبب آنها او را حبس نمودند؛ به جهت آنكه با مذهب اهل سنت مخالفت دارد، و قبيح ترين آنها نهى او از زيارت پيامبر عليه الصلاة و السلام مى باشد ...

11. عفيف الدين عبدالله بن اسعد يافعى مكّى شافعى (م 768 ه. ق)

ابن قاضى شهبه درباره او مى گويد:

الشيخ الإمام القدوة العارف الفقيه العالم شيخ الحجاز عفيف الدين ...(1)

شيخ، امام، الگو، عارف، فقيه، عالم، شيخ حجاز، عفيف الدين ...

او نيز درباره يافعى از ابن رافع نقل كرده:

وله كلام في ذم ابن تيمية، ولذلك غمزه بعض من تعصب لابن تيمية من الحنابلة وغيرهم.(2)

او سخنى در مذمت ابن تيميه دارد و لذا برخى از حنابله وديگران كه نسبت به ابن تيميه تعصب دارند بر او حمله كرده اند.

12. ابوعبدالله محمّد بن عبدالله ابن بطوطه، شافعى (م 779 ه. ق)

او در كتاب «تحفة النظار فى غرائب الأمصار و عجائب الأسفار» مى گويد:

وكان بدمشق من كبار الفقهاء الحنابلة تقي الدين بن تيمية كبير الشام، يتكلم في الفنون؛ إلّا انّ في عقله شيئاً ... وكنت إذ ذاك


1- طبقات الشافعية، ج 3، ص 246.
2- همان، ص 247.

ص39

بدمشق، فحضرته يوم الجمعة وهو يعظ الناس على منبر الجامع ويذكرهم، فكان من جملة كلامه أن قال: انّ الله ينزل إلى سماء الدنيا كنزولي هذا ونزل درجة من درج المنبر، فعارضه فقيه مالكي يعرف بابن الزهراء و انكر ما تكلم به، فقامت العامة إلى هذا الفقيه و ضربوه بالأيدي والنعال ضرباً كثيراً حتّى سقطت عمامته، وظهر على رأسه شاشية حرير، فانكروا عليه لباسها واحتملوه إلى دار عزالدين بن مسلم قاضي الحنابلة، فأمر بسجنه وعزره بعد ذلك. فانكر فقهاء المالكية والشافعية ما كان من تعزيره ...(1)

در دمشق از بزرگان فقيهان حنبلى شخصى بود به نام تقى الدين بن تيميه، از بزرگان شام كه در تمام علوم سخن مى گفت جز آنكه عقلش مشكل داشت ... من آن موقع در دمشق بودم و روز جمعه نزد او حاضر شدم در حالى كه مردم را بر روى منبر مسجد جامع موعظه مى كرد و آنها را تذكّر مى داد. از جمله كلماتش اين بود كه گفت: خداوند به آسمان دنيا فرود آيد آن گونه كه من مى آيم. اين را گفت و از پلّه هاى منبر پايين آمد. يكى از فقيهان مالكى به نام ابن الزهراء به مناقشه با او برآمد و آنچه را گفته بود انكار نمود، مردم بر اين فقيه حمله كرده و او را با دست ها و كفش هايشان بسيار كتك زدند به حدى كه عمامه از سرش افتاد و كلاه زير آن كه از جنس حرير بود نمايان شد و از او به جهت پوشيدن حرير انكار و اعتراض كردند و او (فقيه مالكى) را به خانه عزالدين بن مسلم


1- تحفة النظار فى غرائب الأمصار، ابن بطوطة، ص 52.

ص40

قاضى حنابله بردند. او دستور داد تا او را زندان كرده و بعد از آن شلاق بزنند. فقيهان مالكى و شافعى بر او به جهت اين عمل اعتراض كردند ...

13. تقى الدين ابوبكر بن محمّد حسينى حصنى شافعى (م 829 ه. ق)

او درباره ابن تيميه مى گويد:

انّ ابن تيمية الذي كان يوصف بانّه بحر من العلم، لايستغرب فيه ما قاله بعض الأئمة عنه من انّه زنديق مطلق. وسبب قوله ذلك انّه تتبع كلامه فلم يقف له على اعتقاد حتّى انّه في مواضع عديدة يكفر فرقة و يضلّلها، وفي آخر يعتقد ما قالته أو بعضه، مع انّ كتبه مشحونة بالتشبيه والتجسيم، والإشارة إلى الازدراء بالنبي (ص) والشيخين وتكفير عبدالله بن عباس و انّه من الملحدين، وجعل عبدالله بن عمر من المجرمين وانّه ضالّ مبتدع ... (1)

ابن تيميه، كسى كه به دريايى از علم توصيف مى شد، و غريب به نظر نمى رسد آنكه برخى از امامان او را به زنديق مطلق ياد كرده اند. و سبب اين گفتار درباره ابن تيميه اين است كه كلام او پيگيرى شده و به اين نتيجه رسيده اند كه او كسى است كه در مواضع بسيارى فرقه اى را تكفير كرده و به گمراهى نسبت داده است، و به برخى ديگر نسبت هاى نارواى ديگرى داده است، در حالى كه كتاب هاى او پر از اعتقاد به تشبيه و تجسيم و اهانت و تنقيص به


1- دفع شبه من شبه و تمرد، ص 343.

ص41

پيامبر (ص) و ابوبكر و عمر و تكفير عبدالله بن عباس است و اينكه او از كافران است و عبدالله بن عمر را از مجرمان و گمراهان و بدعت گزاران معرفى كرده است ...

و نيز درباره ابن تيميه مى گويد:

والحاصل انّه واتباعه من الغلاة في التشبيه والتجسيم والازدراء بالنبي (ص) وبغيض الشيخين، وبإنكار الأبدال الذين هم خلفوا الأنبياء، ولهم دواهي أخر لونطقوا بها لأحرقهم الناس في لحظة واحدة ... (1)

حاصل اينكه او و پيروانش از غاليان در تشبيه و تجسيم و اهانت به پيامبر (ص) و دشمنى با ابوبكر و عمر، و انكار شخصيت هايى كه جانشينان انبيا بوده اند، مى باشند كه داراى انگيزه ها و اهداف ديگرى هستند، و اگر از اهداف خود سخن بگويند مردم آنان را در يك لحظه به آتش مى كشند ....

او همچنين در ردّ ابن تيميه مى نويسد:

لا أحد من الخلق أعظم بركة منه، ولا أوجب حقاً علينا منه، فالمعني الذي في زيارة قبره لايوجد في غيره، ولايقوم غيره مقامه، كما انّ المسجد الحرام لايقوم غيره مقامه، ومن ههنا شرع قصده بخصوصه، ويتعين، بخلاف غيره من القبور. (2)

هيچ يك از خلايق از پيامبر (ص) پربركت تر نبوده و او از همه كس بيشتر بر گردن ما حق دارد. لذا آثارى كه در زيارت قبر اوست در


1- دفع شبه من شبه وتمرد، ص 401.
2- شفاء السقام، ص 87 به نقل از او.

ص42

غير او يافت نمى شود و كسى همانند او نمى گردد، همان گونه كه مسجدى همانند مسجدالحرام نمى باشد. بنابراين قصد سفر به سوى آن مشروع شده و متعين مى باشد به خلاف غير آن از قبرها.

همچنين مى گويد:

فزيارة قبره (ص) مستحبة بعينها؛ لما ثبت فيها من الأدلة الخاصة.(1)

پس زيارت قبر او به طور خصوص مستحب است به جهت ادله خاصى كه در آن مورد ثابت شده است.

او همچنين مى گويد:

أعلم انّه يجوز ويحسن التوسل والإستغاثة والتشفع بالنبي (ص) إلى ربّه ... ولم ينكر أحد ذلك من أهل الأديان ولاسمع به في زمن من الأزمان حتّى جاء ابن تيمية فتكلّم في ذلك بكلام يلبس فيه على الضعفاء. (2)

بدان كه توسل و استغاثه و استشفاع به پيامبر (ص) جايز بوده و نيكوست و هيچ كس از اهل اديان اين امور را انكار نكرده و انكار آنها را در هيچ زمانى نشنيده است تا اينكه ابن تيميه آمد، و درباره آن سخنى گفت كه امر را بر عقول ضعيف كه بر روى آنها غبار نشسته، مشتبه ساخت، و چيزى را بدعت گذاشت كه در هيچ عصرى بر هيچ كس مشتبه نبوده است.

وى در جاى ديگر مى نويسد:

هذا الرجل- يعني ابن تيمية- كنت رددت عليه في حياته في


1- شفاء السقام، ص 88.
2- همان، ص 153.

ص43

انكاره السفر لزيارة المصطفى (ص) و في انكاره وقوع الطلاق إذا حلف به، ثم ظهر لي من حاله مايقتضي انّه ليس ممّن يعتمد عليه في نقل ينفرد به لمسارعته إلى النقل ... (1)

اين مرد را- يعنى ابن تيميه- من در زمان حياتش در مورد انكار سفر به جهت زيارت قبر مصطفى (ص) و انكار وقوع طلاق با قسم ردّ نمودم، آن گاه براى من درباره او روشن شد كه نمى توان در نقل هاى او كه به تنهايى آورده اعتماد نمود؛ زيرا او كسى است كه در نقل مطالب سرعت به خرج داده است ...

همچنين در كتاب «الدرة المضية» مى نويسد:

امّا بعد، فانّه لمّا احدث ابن تيمية ما احدث في اصول العقائد ونقض من دعائم الإسلام والأركان والمعاقد، بعد ان كان مستتراً بتبعية الكتاب والسنة، مظهراً انّه داع إلى الحق هاد إلى الجنة، فخرج عن الاتّباع إلى الابتداع، و شذّ عن جماعة المسلمين بمخالفة الإجماع ...(2)

اما بعد، چون ابن تيميه در اصول عقايد مطالبى را بدعت گذاشته و از پايه هاى اسلام، اركان و مبانى را نقض كرده، بعد از آنكه خود را به عنوان پيرو كتاب و سنت معرفى كرده و اظهار مى كرد كه دعوت كننده به حق و هدايت كننده به بهشت است. لذا بدين جهت از پيروى خارج شده و داخل در عنوان بدعت گذار گشته و با مخالفت اجماع از جماعت مسلمانان خارج شده است ...


1- فتاوى السبكى، ج 2، ص 210 به نقل از او.
2- مقدمه الدرة المضية، سبكى به نقل از او.

ص44

او درباره پيروان ابن تيميه مى گويد:

والرأي السخيف الذي أخذ به هؤلاء المبتدئة من التحاقه (ص) بالعدم، حاشاه من ذلك، يلزمه ان يقال: انّه ليس

رسول الله (ص) اليوم. (1)

و رأى ناشايستى كه اين افراد مبتدى اخذ كرده كه رسول خدا (ص) را ملحق به عدم مى كنند- كه رسول خدا (ص) از آن منزه است- لازمه اش آن است كه او امروز فرستاده خدا نباشد.

وى مى گويد:

بيان زندقة من قال: انّ روحه عليه الصلاة و السلام فنيت، وانّ جسده صار تراباً، وبيان زيغ ابن تيمية وحزبه. (2)

بيان كفر كسى كه گفته: روح رسول خدا عليه الصلاة و السلام فانى شده و جسد او خاك گشته است، و بيان گمراهى ابن تيميه و حزب او.

او همچنين در ردّ ابن تيميه مى گويد:

فان هذا شأنه إذا وجد شيئاً لامساس فيه لما ابتدعه قال به وقبله ولم يطعن، وإذا وجد شيئاً على خلاف بدعته طعن فيه، وان اتفق علي صحته، ولايذكر شيئاً على خلاف هواه و ان اتفق على صحته ... (3)

او با اين وضعيتى كه دارد، چون چيزى را يابد كه با بدعت هاى خودش كه به آن معتقد شده منافاتى ندارد به آن قائل شده و قبول


1- دفع شبه من شبه و تمرد، ص 65.
2- همان، ص 67.
3- همان، ص 74.

ص45

مى نمايد و هرگز بر آن ايراد نمى گيرد، ولى هرگاه چيزى بر خلاف بدعتش بيابد در آن طعن مى زند گرچه بر صحت آن اتفاق باشد، و نيز چيزى را كه بر خلاف هواى نفس او باشد ذكر نمى كند گرچه بر صحت آن اتفاق است.

او نيز درباره ابن تيميه مى گويد:

وهذا شأنه إن وجد شيئاً يوافق هواه وخبث طويته ذكره و وسع الكلام فيه وزخرفه، و ان وجد شيئاً عليه اهمله أو حمله على محمل يعرف به أهل النقل حمله وتدليسه عند تأمله ... (1)

او وضعيتش اين چنين است كه هرگاه چيزى را كه مطابق هواى نفس و خبث طينتش باشد ذكر كرده و درباره آن قلم فرسايى نموده و زينت مى دهد، و اگر چيزى را بيابد كه بر ضدّ اوست آن را رها كرده يا بر چيزى حمل مى كند كه اهل نقل با تأمل در آن مى فهمند كه عوام فريبى نموده است ...

14. نجم الدين عمر بن حجى بن احمد سعدى شافعى (م 830 ه. ق)

او كه قاضيالقضاة شافعيه بوده در جواب سؤالى درباره ابن تيميه مى گويد:

هذا الرجل المسؤول عنه في الإستفتاء كان عالماً متعبّداً، ولكنّه ضلّ في مسائل عديدة عن الطريق المستقيم و المنهج القويم ... (2)

اين مردى كه در اين استفتاء از او سوال شده، شخصى عالم و متعبّد


1- دفع شبه من شبّه و تمرّد، ص 113.
2- الفتاوي السهمية، ص 45.

ص64

است ولى در مسايل بسيارى از راه راست و روش محكم گمراه شده است ...

15. ابن حجر عسقلانى شافعى (ت 852 ه. ق)

او در ترجمه ابن تيميه در كتاب «الدرر الكامنة» مى گويد:

ثم نسب أصحابه إلى الغلو فيه واقتضى له ذلك العُجب بنفسه حتّى زهى على ابناء جنسه واستشعر انّه مجتهد، فصار يرد على صغير العلماء وكبيرهم، قديمهم وجديدهم، حتّى انتهى إلى عمر فخطاه في شي ء، فبلغ ذلك الشيخ ابراهيم الرقي فأنكر عليه فذهب إليه واعتذر واستغفر وقال في حقّ على اخطأ في سبعة عشر شيئاً ... ومنهم من ينسبه إلى النفاق لقوله في علي ما تقدم، ولقوله: انّه كان مخذولا حيثما توجه.

وانّه حاول الخلافة مراراً فلم ينلها وانّما قاتل للرياسة لا للديانة، ولقوله: انّه كان يحبّ الرياسة و انّ عثمان كان يحبّ المال ... (1)

اصحابش در شأن ابن تيميه غلو كرده و اين باعث عجب در او شد تا اينكه خود را از ديگران و هم نوعانش بالاتر برد و خيال كرد كه مجتهد است. لذا درصدد ردّ بر كوچك و بزرگ، قديم و جديد از علما برآمد، و حتى كارش به جايى رسيد كه متعرض عمر شده و نسبت اشتباه در برخى از امور به او داد. پس خبر آن به شيخ ابراهيم رقى رسيد و بر او اعتراض نمود، ولى او به نزدش رفته و عذرخواهى كرد و استغفار نمود. او در حقّ على مى گويد: در هفده


1- الدرر الكامنة، ابن حجر عسقلانى، ج 1، ص 144.

ص47

مورد اشتباه كرده است ... برخى او را به نفاق نسبت داده اند به جهت اين مطلبى كه در حق على گفته است و اينكه گفته على با كارهايش خوار شد، و اينكه او مكرر قصد خلافت كرد ولى به آن نرسيد، و براى رياست جنگيد نه ديانت، و اينكه او رياست را دوست مى داشت و عثمان مال را ...

وى همچنين در كتاب رجالى ديگر خود درباره ابن تيميه مى گويد:

لكنّه ردّ في ردّه كثيراً من الأحاديث الجياد التي لم يستحضر حالة التصنيف مظانّها، لانّه كان لاتساعه في الحفظ يتكل على ما في صدره و الإنسان عامد للنسيان. وكم من مبالغة لتوهين كلام الرافضي ادته احياناً إلى تنقيص علي (ع). (1)

او در ردّيه هايش بسيارى از احاديث خوب را از آنجا كه مصادر آنها را نديده بود رد كرده است؛ زيرا به جهت گستردگى حافظه اش بر آنچه در ذهنش بود اعتماد مى نمود، ولى انسان در معرض نسيان است. و چه بسيار مواردى را كه مبالغه اش در توهين كلام رافضى (ابن مطهر حلّى) او را به توهين على (ع) كشانده است.

16. احمد بن عمر بن عثمان خوارزمى دمشقى شافعى (ت 868 ه. ق)

سخاوى درباره او مى گويد:

وكان عالماً صالحاً ديّناً مصرحاً بالحطّ على الطائفية العربية بل واتباع ابن تيمية بحيث انّه قال مجيباً لمن سأله عن اعتقاده من المخالفين له: اعتقادي زيتونة مباركة لاغربية ابن عربي،


1- لسان الميزان، ج 6، ص 319.

ص48

ولاشرقية ابن تيمية ... (1)

او مردى عالم، صالح، و ديندار بوده و در تضعيف طائفيت عربى اهل صراحت لهجه بود؛ بلكه درباره پيروان ابن تيميه، كه در جواب سؤالى در مورد اعتقادش كه با او مخالف بوده مى گويد: اعتقاد من زيتون مباركى است كه نه غربى است مثل اعتقادات ابن عربى و نه شرقى مثل اعتقادات ابن تيميه ...

17. شهاب الدين احمد بن محمّد قسطلانى (ت 923 ه. ق)

وى درباره ابن تيميه مى گويد:

وللشيخ تقي الدين بن تيمية هنا كلام شنيع عجيب يتضمّن منع شدّ الرحال للزيارة النبوية المحمّدية، وانّه ليس من القرب بل بضدّ ذلك، و ردّ عليه الشيخ تقي الدين السبكي في (شفاء السقام) فشفى صدور المؤمنين. (2)

شيخ تقى الدين ابن تيميه در اينجا كلام زشت و عجيبى دارد كه متضمّن منع سفر به جهت زيارت نبويه محمّديه است، و اينكه عمل زيارت موجب قرب به خدا نيست بلكه موجب دورى از خداست. لذا شيخ تقى الدين سبكى در «شفاء السقام» آن را ردّ كرده و دل هاى مؤمنين را شفا داده است.

در «المواهب اللدنية» نقل مى كند:

وقد روي انّ مالكاً لمّا سأله أبوجعفر المنصور العباسي: يا


1- الضوء اللامع، ج 2، ص 54.
2- المواهب اللدنية، قسطلاني، ج 4، ص 574.

ص49

أباعبدالله!

أأستقبل رسول الله (ص) و ادعو أم استقبل القبلة وأدعو؟ فقال له مالك: ولم تصرف وجهك عنه وهو وسيلتك و وسيلة ابيك آدم (ع) إلى الله عزّوجلّ يوم القيامة. (1)

روايت شده كه چون ابوجعفر منصور عباسى از مالك سؤال كرد: اى اباعبدالله! آيا رو به رسول خدا (ص) نمايم و دعا كنم، يا رو به قبله دعا نمايم؟ مالك در جواب او گفت: چرا صورتت را از طرف حضرت برمى گردانى در حالى كه او وسيله تو و وسيله پدرت آدم (ع) نزد خداى عزّوجلّ در روز قيامت است.

او در ردّ ابن تيميه كه اين قصّه را درباره مالك بن انس رد كرده مى گويد:

ولكن هذا الرجل- ابن تيمية- ابتدع له مذهباً وهو عدم تعظيم القبور، و انّها انّما تزار للترحم والإعتبار بشرط ان لايُشدّ إليها رحل، فصار كلّ ما خالفه عنده كالصائل لايبالي بمايدفعه، فإذا لم يجد له شبهة واهية يدفعه بها بزعمه، انتقل إلى دعوى انّه كذب على من نُسب إليه، مجازفة وعدم نصفه، وقد انصف من قال فيه: علمه أكبر من عقله ...(2)

ولى اين مرد- يعنى ابن تيميه- مذهبى را بدعت گذاشته است كه همان تعظيم نكردن قبرهاست، و اينكه تنها به جهت ترحّم و عبرت گرفتن بايد زيارت كرد به شرط آنكه به سوى آنها بار سفر بسته نشود. لذا تمام مخالفانش نزد او همانند كسى است كه حمله كرده و


1- شرح المواهب اللدنيّة، ج 12، ص 194.
2- همان.

ص50

باكى ندارد كه به چه وسيله اى او را دفع مى كند. و چون- به گمان خود- شبهه سستى نداشته باشد تا به وسيله آن از خودش دفاع كند بى جهت و بدون انصاف به نسبت دادن به دروغ روى آورده است. و لذا منصفانه در حق او گفته اند كه علمش از عقلش بيشتر است ...

18. ابن حجر هيتمى شافعى (ت 974 ه. ق)

وى درباره ابن تيميه مى گويد:

ابن تيمية عبد خذله الله واضلّه واعماه واصمه واذلّه، وبذلك صرح الأئمة الذين بينوا فساد احواله وكذب اقواله ... ومن أراد ذلك فعليه بمطالعة كلام الإمام المجتهد المتفق على امامته وجلالته وبلوغه مرتبة الإجتهاد أبي الحسن السبكي وولده التاج والشيخ الإمام العزّ بن عبدالسلام جماعة وأهل عصرهم وغيرهم من الشافعية والمالكية والحنفية. ولم يقصر اعتراضه على متأخري الصوفية بل اعترض على مثل عمر بن خطاب وعلي بن أبي طالب (ع) كما سيأتي. والحاصل ان لايقام لكلامه وزن بل يرمي في كلّ وعر وحزن، ويعتقد فيه انّه مبتدع ضالّ مضلّ جاهل غال، عامله الله بعدله و اجارنا مثل طريقته وعقيدته وفعله ... و اخبر عنه بعض السلف انّه ذكر علي بن أبي طالب (ع) في مجلس آخر فقال: انّ علياً اخطأ في اكثر من ثلاثمائة مكان، فياليت شعري من أين يحصل لك الصواب إذا اخطا على بزعمك ...(1)


1- الفتاوي الحديثية، ابن حجر، ص 144.

ص51

ابن تيميه بنده اى است كه خداوند او را خوار و گمراه و كور و كر و ذليل نموده است، و اين مطلبى است كه امامانى كه فساد احوال و دروغ اقوالش را بيان كرده اند به آن تصريح نموده اند .... و كسى كه مى خواهد از آن اطلاع پيدا كند بر اوست كه به كلام امام مجتهد كه بر امامت و جلالتش و رسيدن به مرتبه اجتهادش اتفاق شده، يعنى ابوالحسن سبكى و فرزندش تاج و شيخ امام عزّ بن عبدالسلام جماعه و اهل عصرشان و غير آنان از علماى شافعى و مالكى و حنفى مراجعه كرده و نوشته هاى آنها را مطالعه كند. او كسى بود كه اعتراضش را بر متأخرين صوفيه محصور نكرد، بلكه بر امثال عمربن خطاب و على بن ابى طالب (ع) نيز همان گونه كه به آن اشاره خواهيم كرد اعتراض نمود. حاصل اينكه كلام او هيچ ارزشى ندارد بلكه با كمال تأسف به دور انداخته مى شود. و اعتقاد ما درباره او اين است كه او بدعت گذار و گمراه و گمراه كننده و جاهل و اهل غلو است. خداوند با او به عدالتش رفتار كند و ما را از مثل روش و عقيده و كردارش پناه دهد ... از برخى سلف خبر داده شده كه نزد او يادى از على بن ابى طالب (ع) شد، او گفت: سيصد مورد اشتباه كرده است. اى كاش مى دانستم كه از كجا صواب به دست تو رسيده است اگر به گمان تو على اشتباه كرده است ...

او همچنين مى نويسد:

واياك ان تصغي إلى ما كتب ابن تيمية و تلميذه ابن قيم الجوزية وغيرهما مِمَن اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ

ص52

بَعْدِ اللَّهِ. وكيف تجاوز هؤلاء الملحدون الحدود وتعدوا الرسول وخرقوا سياج الشريعة والحقيقة، فظنوا بذلك انّهم على هدى من ربّهم و ليسوا كذلك. (1)

بپرهيز از اينكه به نوشته هاى ابن تيميه و شاگردش ابن قيم جوزيه و ديگران گوش فرا دهى، كسانى كه خداى خود را هواى نفسشان قرار داده و آنها را با علمى كه دارند گمراه نموده و بر گوش و قلبشان مهر نهاده و بر چشم هايشان پرده انداخته است. پس چه كسى او را بعد از خدا هدايت خواهدكرد؟ و چگونه اين ملحدان از حدود تجاوز كرده و از دستورات پيامبر (ص) تعدّى نموده و لباس شريعت و حقيقت را پاره كرده اند و با اين كارشان گمان نموده اند كه در راه هدايت پروردگارند در حالى كه چنين نيستند.

و نيز مى گويد:

ولا يُغتر بانكار ابن تيمية لسنّ زيارته (ص)؛ فانّه عبد اضلّه الله كما قال العز بن جماعة و اطال في الردّ عليه التقي السبكي في تصنيف مستقل ...(2)

كسى نبايد گول انكار ابن تيميه در مورد سنت بودن زيارت رسول خدا (ص) را بخورد؛ زيرا او بنده اى است كه خداوند او را گمراه كرده است، همان گونه كه عز بن جماعه گفته و در ردّ بر او تقى سبكى در كتاب مستقلى اطاله كلام داده است ...


1- الفتاوي الحديثية، ص 203.
2- حاشية الايضاح، ص 443.

ص53

او در جاى ديگر مى گويد:

من خرافات ابن تيمية التي لم يقلها عالم قبله وصار بها بين أهل الإسلام مُثله، انّه انكر الإستغاثة والتوسل به (ص). (1)

از جمله خرافات ابن تيميه كه هيچ عالمى قبل از او آن را معتقد نشده و به واسطه اعتقاد به آن در بين مسلمانان مورد سرزنش واقع شده اينكه او استغاثه و توسل به پيامبر (ص) را انكار نموده است.

او در ردّ ابن تيميه در تحريم سفر به جهت زيارت قبر پيامبر (ص) مى گويد:

وجه شمول الزيارة للسفر انّها تستدعي الإنتقال من مكان الزائر إلى مكان المزور، كلفظ المجي ء الذي نصّت عليه الآية الكريمة ... وإذا كانت كل زيارة قربة كان كلّ سفر إليها قربة ... والقاعدة المتفق عليها انّ وسيلة القربة المتوقفة عليها قربة. (2)

دليل بر اينكه كلمه زيارت شامل سفر به جهت زيارت نيز مى شود اينكه كلمه «زيارت» مستلزم انتقال از مكان زائر به طرف مكان مزور است، مثل لفظ «مجى ء» كه در آيه كريمه بر آن تصريح نموده است ... حال اگر هر زيارتى باعث تقرّب باشد هر سفرى به سوى زيارت نيز باعث تقرب خواهد بود ... و قاعده اى كه همه بر آن اتفاق دارند اين است كه وسيله براى رسيدن به چيزى كه باعث تقرب به خداست، آن نيز موجب تقرّب است.

19. شيخ رضوان عدل بيبرس شافعى (م 1303 ه. ق)


1- الجوهر المنظم، ص 148.
2- همان، ص 23.

ص54

وى مى گويد:

ثمّ ظهر بعد ابن تيمية محمّد بن عبدالوهاب في القرن الثاني عشر، وتبع ابن تيمية وزاد عليه سخفاً وقبحاً، وهو رئيس الطائفةالوهابية قبحهم الله، وتبرأ منه اخوه الشيخ سليمان بن عبدالوهاب وكان من أهل العلم ... (1)

آن گاه بعد از ابن تيميه محمّد بن عبدالوهاب در قرن دوازدهم ظهور كرد كه بر سخافت و قبح عقايد او افزود، و او رئيس طائفه وهابيه است كه خداوند چهره آنان را قبيح گرداند. او كسى است كه برادرش شيخ سليمان بن عبدالوهاب از او تبرّى جست كه مردى از اهل علم بود ...

20. يوسف بن اسماعيل نبهانى شافعى (م 1350 ه. ق)

وى مى گويد:

إنّي اعتقد في ابن تيمية وتلميذه ابن القيم وابن عبدالهادي انّهم من ائمة الدين وأكابر علماء المسلمين، وقد نفعوا الأمة المحمّدية بعلمهم نفعاً عظيماً و ان اساؤا غاية الاسائة في بدعة منع الزيارة والإستغاثة، واضرّوا بها الإسلام والمسلمين اضراراً عظيمة، واقسم بالله العظيم انّي قبل الإطلاع على كلامهم في هذا الباب في شئون النبي (ص) لم أكن اعتقد انّ مسلماً يجترئ على


1- السلفية الوهابية، ص 41.

ص55

ذلك وانّي منذ أشهر اتفكّر في ذكر عباراتهم فلا اتجاسر على ذكرها ولو للردّ عليها خوفاً من ان يكون سبباً في زيادة نشرها لشدة فظاعتها ... (1)

بدان كه من در مورد ابن تيميه و شاگردش ابن قيم و ابن عبدالهادى معتقدم كه از امامان دين و بزرگان علماى مسلمانان بوده اند كه امت محمّدى را با علم خود نفع عظيمى دادند، گرچه در بدعت منع زيارت و استغاثه نهايت اسائه ادب را نموده، و به اسلام و مسلمانان ضررهاى بزرگى وارد كرده اند. به خداى بزرگ قسم ياد مى كنم كه قبل از اطلاع پيدا كردن از كلام آنان در اين باب در شئون رسول خدا (ص)، گمان نمى كردم كه مسلمانى چنين جرأتى داشته باشد، و در مدت چند ماه در ذكر عبارات آنها تفكّر مى كردم و جرأت بر نقل آنها را نداشتم، گرچه براى ردّ كردن بر آنها؛ چون مى ترسيدم سبب زيادى نشر آنها به جهت شدت افتضاح آنها شوم ...

21. شيخ سلامة قضاعى عزامى شافعى (م 1376 ه. ق)

او در ردّ ابن تيميه مى گويد:

والعجب انّك ترى امام المدافعين عن بيضة أهل التشبيه وشيخ إسلام أهل التجسيم ممّن سبقه من الكرامية وجهلة المحدثين الذين يحفظون وليس لهم فقه فيما يحفظون، أحمد بن عبدالحليم المعروف بابن تيمية، يرمى إمام الحرمين وحجة الإسلام الغزالي


1- شواهد الحق، يوسف نبهانى، ص 62.

ص56

بانّهما أشد كفراً من اليهود والنصارى ...(1)

عجيب اينكه تو امام مدافعان از حيثيت اهل تشبيه و شيخ اسلام اهل تجسيم از كراميه سابق و محدثان جاهل را مشاهده مى كنى كه حفظ حديث مى كنند در حالى كه در آن چه حفظ مى نمايند فهم و تأمل ندارند. او كه احمد بن عبدالحليم معروف به ابن تيميه است، امام الحرمين و حجت الاسلام غزالى را متهم مى سازد كه كفرشان از يهود و نصارا شديدتر است ...

22. نجم الدين محمّد امين كردى شافعى (م 1400 ه. ق)

وى مى گويد:

فقد نجمت في القرون الماضية بين أهل الإسلام بدع يهودية من القول بالتشبيه والتجسيم والجهة والمكان في حق الله تعالى، ممّا عملته أيدي أعداء الإسلام تنفيذاً لحقدهم عليه، ودخلت الغفلة على بعض أهل الإسلام ...

حتّى إذا كانت أوائل القرن الثامن أخذت هذه البدع تنتعش إلى أخوات لها لاتقل عنها خطراً على يد رجل يدعى أحمد بن عبدالحليم بن تيمية الحراني، فقام العلماء من أهل السنة والجماعة في دفعها حتّى لم يبق في عصره من يناصره إلّا من كان له غرض أو في قلبه مرض ... (2)

در قرن هاى پيشين بين اهل اسلام بدعت هايى يهودى از قبيل قول به


1- فرقان القرآن، سلامه قضاعى، ص 61.
2- مقدمه كتاب فرقان القرآن، ص 2.

ص57

تشبيه و تجسيم و اعتقاد به جهت و مكان در حق خداى متعال وجود داشته كه از ساخته و پرداخته هاى دشمنان اسلام بوده است، تا كينه خود را بر ضدّ اسلام محكم سازند، در حالى كه برخى از اهل اسلام از آنها غافل بوده اند ...

تا اوايل قرن هشتم كه اين بدعت ها به صورت ديگرى شبيه آنها صورت به خود گرفت كه خطر آنها كمتر از كارهاى يهود نبوده است. اين كارها به دست فردى به نام احمد بن عبدالحليم بن تيميه حرّانى انجام گرفت، كه علماى اهل سنت و جماعت در مقابل آنها قيام كردند، به طورى كه در عصر او كسى باقى نماند تا او را يارى و نصرت كند مگر كسى كه داراى غرض بوده و يا در قلبش مرض بوده است ...

23. حسن بن على سقاف شافعى

او درباره برخورد تند ابن تيميه با حضرت زهرا (س) مى گويد:

بعض ذلك ذكره في منهاج سنته (2/ 169) و ذكره بطريقة ملتوية عرجاء، وتظاهر في بعض تلك الجمل بمدحها و انّهاسيدة نساء العالمين، وليس وراء قوله (عامله الله بمايستحق) إلّا الطعن والذمّ!! وليس له مخرج عندنا من هذه الورطة، ولانقبل الدفاع عنه، وتأويل بعض كلماته هناك بأي وجه!! فهو ناصبي خبيث و مجسّم بغيض؛ شاء المخالفون أم أبوا. (1)

برخى از اين مطالب را در «منهاج السنة ج 2، ص 169» آورده و با


1- مجموع رسائل السقاف، ج 2، ص 737.

ص58

طريق پيچيده و متزلزل آن را ذكر كرده و در برخى از آن جمله ها، حضرت را مدح نموده و اينكه او بهترين زنان عالم است، ولى هدف او از اين كلمات جز طعن و مذمت حضرت نيست. خداوند با او به آنچه مستحق است معامله كند. و براى او نزد ما راهى براى خروج از اين گرفتارش نيست و هرگز دفاع از او و تأويل برخى از كلماتش را به هيچ وجه نمى پذيريم؛ پس او شخصى ناصبى و خبيث است كه خداوند را جسم دانسته و عداوت دارد، مخالفان اين مطلب بخواهند يا نخواهند.

24. طارق بن محمّد بن عبدالرحمان جباوى سعدى شافعى

او كه از علماى شهر صيداى لبنان است چهار كتاب در ردّ ابن تيميه تأليف كرده كه يكى از آنها «كشف المين فى شرح الحرانى لحديث ابن حصين» است. او در مقدمه آن كتاب مى گويد:

فهذا كتاب اسميته (كشف المين) أي الكذب بيّنت فيه بهتان ابن تيمية الحراني وافترائه على العقل والنقل ... وذلك بعد اطلاعي المفصّل على كتبه كمجموع الفتاوى، و درء التعارض، ومنهاج السنة، والصفديّة وغيرها ممّا نقلنا بعض نصوصه فيها على قدم نوع العالم في كتاب (كشف الزلل) الذي فصّلنا فيه مذهبه ورددنا عليه ...(1)

اين كتاب را به اسم (كشف المين) يعنى دروغ ناميدم و در آن تهمت


1- مقدمه كتاب «كشف المين» طارق سعدى.

ص59

ابن تيميه حرّانى و نسبت هاى ناروايش را به عقل و نقل بيان كردم ... و اين بعد از اطلاع مفصل من از كتاب هاى او همچون (مجموع الفتاوى) و (درء التعارض) و (منهاج السنة) و (الصفدية) و ديگر كتاب هاى اوست كه برخى از نصوص آن را نقل كرديم و از آن جمله اعتقاد به قديم بودن نوع عالم در كتاب (كشف الزلل) است كه در آن به طور مفصّل مذهبش را تفصيل داده و آن را ردّ نموده ايم ...

وى همچنين درباره ابن تيميه مى گويد:

فاسأل الله تعالى كشف بصيرة اتباعه فضلا عن المغبونين والمغترين به إلى الحق، ليعرفوا مكانة هذا المبتدع على التحقيق، وانّه ليس إلّا مارق زنديق، ليس فيما انفرد فيه إلّا بدعة الضلالة وفُرقة الجماعة. (1)

از خداوند متعال مى خواهم كه چشم بصيرت به پيروان او دهد و آنان را به حق هدايت كند، تا چه رسد به كسانى كه مغبون شده و گول حرف هاى او را خوردند، تا جايگاه اين بدعت گذار را به خوبى بدانند و اينكه او جز فردى خارج شده از دين و كافر نيست، و در اعتقادات منفرد و شاذّش تنها بدعت گذار و گمراه بوده و از جماعت مفارقت كرده است.

25. محمود سعيد ممدوح شافعى

او كه از محدثان معاصر اهل سنت است، درباره تضعيف ابن تيميه نسبت به روايات زيارت قبر پيامبر (ص) مى نويسد:


1- خاتمه كتاب «كشف المين».

ص60

وهذا خطأ منه و تسرع. وخصومات ابن تيمية اوقعته في مثل هذه العبارات. وقد كتبت جزءاً في الأحاديث التي ينكرها في فضائل آل البيت:، وهي ثابتة في ردّه على الرافضي، وقد بلغ بابن تيمية الشطط في فضائل آل البيت إلى ان ضعف حديث «الموالاة» وهو متواتر. وقال عن حديث (أنت ولي كل مؤمن) كذب، (الردّ علي الرافضي 4/ 104) وهو على شرط مسلم، وأخرجه امامه أحمد بن حنبل في مسنده (4/ 437) و الطيالسي (829) و الترمذي (5/ 269)، و صحّحه ابن حبان (6929) والحاكم (3/ 110).

وقال عن حديث ابن عمر (ما كنّا نعرف المنافقين على عهد رسول الله (ص) إلّا ببغضهم علياً). قال (3/ 228): هذا الحديث لايستريب أهل المعرفة بالحديث انّه موضوع مكذوب.

وهو حديث صحيح. ففي صحيح مسلم (78) وغيره: انّه لعهد النبي الأمي (ص) إلّا يحبّني إلّا مؤمن ولايبغضني إلّا منافق.

وأخرج امامه أحمد بن حنبل في الفضائل (979) باسناد على شرط البخاري عن أبي سعيد الخدري، قال: انّما كنّا نعرف منافقي الأنصار ببغضهم علياً.

وفي مسند البزار (زوائده 3/ 169) باسناد حسن عن جابر قال: ما كنّا نعرف منافقينا معشر الأنصار إلّا ببغضهم لعلي.

وقال رجل لسلمان: ما اشدّ حبك لعلي؟ قال: سمعت نبي الله (ص) يقول: (من احبّه فقد احبّني). قال ابن تيمية (3/ 9): كذب.

قلت: بل صحيح لغيره، فله طريق حسن في المستدرك (3/ 130)، وآخر في المعجم الكبير للطبراني (23/ 380/ 901) عن ام سلمة،

ص61

قال عنه الهيثمي في المجمع (9/ 132): و اسناده حسن.

وحديث: (يا علي! حربي حربك وسلمي سلمك) قال ابن تيمية (2/ 300): (هذا كذب موضوع على رسول الله (ص) و ليس في شي ء من كتب الحديث المعروفة، ولا روى باسناد معروف).

قلت: هذه جرأة وأخرجه امامه أحمد في فضائل الصحابة (1350)، وأخرجه الحاكم (3/ 149) من طريق الإمام احمد، وله شاهد حسن أخرجه الترمذي (5/ 699)، والحاكم (3/ 149) والطبراني (3/ 149).

حديث (إنّ الله أوحي إلى انّه يحبّ أربعة من أصحابي وأمرني بحبّهم. فقيل: من

هم يا رسول الله؟ قال: علي سيّدهم، وسلمان، والمقداد، وأبوذر).

قال ابن تيمية (3/ 173): ضعيف بل موضوع، وليس له اسناد يقوم به.

قلت: أخرجه امامه أحمد بن حنبل في المسند (5/ 351)، والترمذي (3718)، و ابن ماجه (149). وحسّنه الترمذي، وله شاهد ...(1)

و اين خطايى است از او و سرعت داشتن در تضعيف احاديث، و دشمنى هاى ابن تيميه او را در مثل اين گونه عبارات انداخته است، و من كتاب مستقلى را درباره احاديث فضايل اهل بيت: كه ابن تيميه آنها را انكار كرده نوشته ام، احاديثى كه همگى ثابت اند ولى او در مخالفت با رافضى- علامه حلّى- آنها را رد كرده است.


1- رفع المنارة لتخريج احاديث التوسل و الزيارة، ممدوح، صص 20- 21.

ص62

و كار ابن تيميه به جايى رسيده كه حرف هاى نامربوطى درباره فضايل آل بيت پيامبر (ص) زده است، به حدّى كه حديث «موالات» متواتر را تضعيف كرده است. و درباره حديث (انت ولى كل مؤمن) در كتاب (الردّ على الرافضى 4/ 104) گفته: دروغ است در حالى كه شرط صحت نزد مسلم را دارد، و امام او احمد بن حنبل آن را در مسندش (4/ 437) و طيالسى (829) و ترمذى (5/ 269) نقل كرده، و ابن حبان (6929) و حاكم (3/ 110) آن را تصحيح نموده اند.

و درباره حديث ابن عمر (ما منافقان در عصر رسول خدا (ص) را تنها با بغض على مى شناختيم) گفته: در اين حديث اهل معرفت به حديث شك نكرده اند كه جعلى و دروغ است (3/ 228)، در حالى كه حديثى است صحيح؛ زيرا در صحيح مسلم (78) و ديگر كتاب ها آمده است كه حضرت على (ع) فرمود: (اين همان عهد پيامبر امّى است كه دوست ندارد مرا مگر مؤمن، و دشمن ندارد مرا مگر منافق).

و نيز امامش احمد بن حنبل در (الفضائل 979) با سندى كه شرط بخارى را دارد از ابوسعيد خدرى نقل كرده كه گفت: (ما منافقان انصار را با بغض على مى شناختيم).

و در مسند بزار (زوائدش 3/ 169) با اسناد حسن از جابر نقل كرده كه گفت: (ما منافقان جماعت انصار را تنها با بغضشان نسبت به على مى شناختيم).

و مردى به سلمان گفت: چه چيز باعث شده كه تا اين اندازه على را

ص63

دوست دارى؟ او گفت: از رسول خدا (ص) شنيدم كه فرمود: (هر كس او را دوست بدارد به طور حتم مرا دوست داشته است).

ابن تيميه مى گويد: اين حديث دروغ است 3/ 9.

من مى گويم: بلكه اين حديث به جهت شواهد و متابعات آن صحيح مى باشد و براى آن طريق خوبى در مستدرك (3/ 130) است، و طريق ديگرى در (المعجم الكبير) طبرانى (23/ 380/ 901) از ام سلمه مى باشد كه هيثمى در مجمع الزوائد (9/ 132) با سند حسن آورده است.

و حديث (اى على! جنگ با من، جنگ با تو و صلح با من، صلح با تو است) را ابن تيميه كذب دانسته كه به دروغ به پيامبر (ص) نسبت داده شده و در هيچ يك از كتاب هاى معروف و نه به اسناد معروفى روايت شده. (2/ 300).

من مى گويم: اين جرأتى است از او، در حالى كه امامش احمد در (فضائل الصحابة) (1350) و حاكم (3/ 149) از طريق امام احمد تخريج كرده اند، و نيز شاهد خوبى دارد كه ترمذى (5/ 699) و حاكم (3/ 149) و طبرانى (3/ 149) براى آن نقل كرده اند. حديث: (همانا خداوند به من وحى نمود كه او چهار نفر از اصحابم را دوست دارد و مرا مأمور به محبت آنها كرده است. به حضرت گفته شد: آنان كيانند اى رسول خدا؟ حضرت فرمود: على كه سرور آنان است، و سلمان و مقداد و ابوذر). ابن تيميه (3/ 173) درباره آن مى گويد: ضعيف بلكه جعلى است، و سندى كه به آن قيام پيدا كند ندارد.

ص64

من مى گويم: اين حديث را امامش احمد بن حنبل در مسند (5/ 351) و ترمذى (3718) و ابن ماجه (149) نقل كرده و ترمذى آن را حسن شمرده و براى آن شاهدى است ...

دوم: ديدگاه علماى حنفى درباره ابن تيميه

1. قاضى القضاة شمس الدين ابوالعباس احمد بن ابراهيم سرّوجى حنفى (م 710 ه. ق)

ابن تغردى بردى درباره او مى گويد:

كان بارعاً في علوم شتّى وله اعتراضات على ابن تيمية في علم الكلام. (1)

او در علوم متعددى تخصص داشت و نيز اعتراضاتى را بر ابن تيميه در علم كلام وارد كرده است.

ابن حجر عسقلانى درباره او مى گويد:

ومن تصنيفاته: الردّ على ابن تيمية، وهو فيه منصف متأدب صحيح الباحث. (2)

از تصنيفات او، كتاب (الردّ على ابن تيميه) است كه در آن منصفانه و مؤدّبانه و به طور صحيح بحث كرده است.

2. ملّا على بن سلطان محمّد قارى هروى حنفى (م 1014 ه. ق)

او در «شرح كتاب الشفا» مى گويد:

وقد فرّط ابن تيمية من الحنابلة حيث حرّم السفر لزيارة


1- النجوم الزاهرة، ابن تغرى، ج 9، ص 213.
2- رفع الإصر عن قضاة مصر، ابن حجر، ص 42.

ص65

النبي (ص) ...(1)

ابن تيميه از حنابله كوتاهى كرده و سفر به جهت زيارت پيامبر (ص) را تحريم كرده است ...

او نيز مى گويد:

وقد افرط ابن تيمية من الحنابلة حيث حرّم السفر لزيارة النبي (ص)، كما افرط غيره، حيث قال: كون الزيارة قربة معلوم من الدين بالضرورة، وجاهده محكوم عليه بالكفر، ولعلّ الثاني أقرب إلى الصواب؛ لانّ تحريم ما أجمع العلماء فيه بالإستحباب يكون كفراً، لانّه فوق تحريم المباح المتفق عليه في هذا الباب. (2)

ابن تيميه از حنابله در تحريم سفر به جهت زيارت پيامبر (ص) افراط كرده است همان گونه كه غير او نيز افراط كرده آنجا كه گفته: زيارت از امور قربى است كه در دين ضرورى بودنش معلوم است و كسى كه آن را انكار كند كافر مى باشد، و شايد قول دوم به صواب نزديك تر باشد؛ زيرا تحريم عملى كه اجماع علما بر استحباب آن است كفر مى باشد؛ به جهت آنكه او فوق تحريم مباح است كه در اين باب اتفاقى است.

3. ابوالحسنات محمّد عبدالحى لكنوى حنفى (م 1304 ه. ق)

او مى گويد:

مسألة زيارة خير الأنام عليه الصلاة والسلام كلام ابن تيمية فيها


1- شرح الشفا، ملاعلى قارى، ج 2، ص 152.
2- شواهد الحق، نبهانى، ص 177 به نقل از او.

ص66

من أفاحش الكلام؛ فانّه يحرم السفر لزيارة قبر الرسول (ص) ويجعله معصية، و يحرم نفس زيارة القبر النبوي أيضاً ... (1)

كلام ابن تيميه در مسأله زيارت بهترين مردم- عليه الصلاة و السلام- در آن از زشت ترين كلمات است؛ زيرا او سفر به جهت زيارت قبر پيامبر (ص) را تحريم كرده و آن را معصيت دانسته و نفس زيارت قبر پيامبر (ص) را نيز تحريم كرده است ...

4. محمد بن محمد علاء بخارى حنفى

او درباره ابن تيميه مى گويد:

كان يُسأل عن مقالات ابن تيمية التي انفرد بها فيجيب بما ظهر له من الخطأ، وينفر عنه قلبه إلى ان استحكم ذلك عليه، فصرّح بتبديعه ثم تكفيره، ثم صار يصرّح في مجلسه انّ من اطلق على ابن تيمية انّه شيخ الإسلام فهو بهذا الإطلاق كافر ... (2)

از او درباره سخنان ابن تيميه كه منفرد به آن بوده سؤال مى شد و او جواب مى داند كه در آنها خطا و اشتباه كرده است. او قلبش از ابن تيميه متنفر بود تا اينكه بر اين امر استحكام يافت. لذا تصريح به بدعت گذارى او نمود و سپس او را تكفير كرد. و كار او به جايى رسيد كه در مجلسش تصريح كرد به اينكه هركس بر ابن تيميه لقب «شيخ الاسلام» را اطلاق كند با اين كارش كافر خواهد شد ...

5. ابوحامد بن مرزوق


1- سعادة الدارين في الردّ علي الفرقتين، ابراهيم سمنودى، ج 1، ص 173.
2- البدر الطالع، محمّد بن على شوكانى، ج 2، ص 137.

ص67

او درباره ابن تيميه مى گويد:

انّه مسارع في تكفير من خالفه، سواء أقام الدليل على التكفير أم لم يقم عليه دليل، وأنّ كلّ من خالفه ولم ينقد إلى رأيه وقوله فماله إلى التكفير والتشهير والتحقير. (1)

او در تكفير مخالفانش سرعت به خرج مى داد چه بر تكفير او دليل اقامه كرده باشد يا خير، و اينكه هركس كه مخالف او شد وتسليم رأى و قولش نشد بازگشت او به تكفير و بدنامى و تحقير است.

او نيز درباره پيروان ابن تيميه مى گويد:

قد اعتقدوا انّ كلّ ما فيه اجلاله (ص) من قول أو فعل فهو شرك وعبادة له من قائله، فسجّلوه على أنفسهم للعالم الإسلامي انّهم موتورون منه (ص)، يسوءهم مافيه توقيره ويسرهم ما فيه انتهاك حرمته (ص).(2)

آنان معتقدند هر آنچه كه در آن از قول يا فعل، تجليل پيامبر (ص) است، شرك بوده و در حقيقت عبادت او به حساب مى آيد. آنان بر خود ثابت كرده و در عالم اسلامى خود را اين گونه معرفى كرده اند كه هرچه موجب تعظيم پيامبر (ص) باشد آنان را ناراحت نموده و هر آنچه كه باعث هتك حرمت آن حضرت شود آنان را مسرور مى نمايد.

6. خليل احمد سهارنفورى حنفى (م 1346 ه. ق)


1- براءة الأشعريين، ابوحامد بن مرزوق، ص 254؛ شفاء السقام، سبكى، ص 132؛ المقالات السنية، ص 133.
2- التوسل بالنبي ص، ابوحامد بن مرزوق، صص 103 و 113.

ص68

در سؤالى كه از ايشان شده چنين آمده است:

ما قولكم في شدّ الرحال إلى سيد الكائنات عليه أفضل الصلوات والتحيّات وعلى آله وأصحابه، أي الأمرين أحبّ إليكم وأفضل لدى أكابركم وللزائر: هل ينوي وقت الإرتحال للزيارة زيارته (ع) أو ينوي المسجد أيضاً، وقد قال الوهابية انّ المسافر إلى المدينة لاينوي إلّا المسجد النبوى؟

نظر شما درباره سفر به جهت زيارت آقاى جهانيان بر او و بر آل و اصحابش بهترين صلوات و تحيات باد، چيست؟ كدام يك از اين دو امر نزد شما بهتر و افضل است براى زيارت كننده: اينكه هنگام حركت به جهت زيارت نيت زيارت حضرت (ع) نمايد يا نيت مسجد را نيز بنمايد؛ زيرا وهابيان مى گويند: مسافر به سوى مدينه تنها بايد نيت مسجد نمايد؟

ايشان در جواب سؤال فوق مى نويسد:

عندنا وعند مشايخنا زيارة قبر سيد المرسلين (روحي فداه) من أعظم القربات وأهمّ المثوبات وانجح لنيل الدرجات، بل قريبة من الواجبات، و ان كان حصوله بشدّ الرحال وبذل المهج والأموال، وينوي وقت الإرتحال زيارته عليه الف الف تحية وسلام. ينوي معها زيارة مسجده (ص) وغيره من البقاع والمشاهد الشريفة بل الأولى ما قال العلامة الهمام ابن الهمام ان يجرّد النيّة لزيارة قبره عليه الصلاة و السلام ثم يحصل له إذا قدم زيارة

ص69

المسجد؛ لانّ في ذلك زيادة تعظيمه و اجلاله (ص). ويوافقه قوله (ص): من جاءني زائراً لاتحمله حاجة إلّا زيارتي كان حقاً على ان اكون شفيعاً له يوم القيامة. وكذا نقل عن العارف السامي الملّا جامي انّه افرز الزيارة عن الحجّ، وهو اقرب إلى مذهب المحبّين ... (1)

نزد ما و علماى ما زيارت قبر سيد رسولان- روحم به فداى او باد- از بزرگ ترين قربت ها و مهم ترين كارهايى است كه صواب داشته و براى رسيدن به درجات مفيد بلكه نزديك به واجبات است، گرچه دسترسى به آن همراه با بستن بار سفر و بذل خون دل و اموال باشد. و او بايد هنگام حركت، نيت زيارت قبر پيامبر (ص) كند- كه هزاران هزار درود و سلام بر او باد- و نيز همراه آن قصد زيارت مسجد او و ديگر بقعه ها و مشاهد شريف را نمايد، بلكه سزاوارتر از آن چيزى است كه علّامه همام فرزند همام گفته كه بايد نيتش را براى زيارت قبر حضرت خالص گرداند، و چون به زيارت حضرت آمد مسجد را نيز زيارت نمايد؛ چرا كه در اين كار تعظيم و تجليل بيشترى نسبت به او بوده و با گفتار پيامبر (ص) موافق است كه فرمود: (هركس كه فقط به جهت زيارت من بيايد بر عهده من است كه در روز قيامت شفيع او گردم). و نيز از عارف بزرگوار ملّا جامى نقل شده كه زيارت را از حج جدا كرده است و اين به مذهب محبّان نزديك تر است ....


1- عقائد اهل السنة و الجماعة، سهارنفورى، صص 82- 83.

ص70

وى همچنين مى نويسد:

عندنا وعند مشايخنا يجوز التوسل في الدعوات بالأنبياء والصالحين من الأولياء والشهداء والصديقين في حياتهم وبعد وفاتهم؛ بان يقول في دعائه: أللّهم إنّي أتوسل إليك بفلان أن تجيب دعوتي وتقضي حاجتي إلى غير ذلك كما صرّح به شيخنا ومولانا الشاه محمّد اسحاق الدهلوي ...(1)

نزد ما و علماى ما توسّل به انبيا و صالحان از اوليا و شهدا و صديقين چه در زمان حيات آنها و چه در زمان مرگشان هنگام دعاها جايز است؛ به اينكه انسان در دعايش بگويد: بارخدايا! من فلان شخص را نزد تو وسيله قرار مى دهم تا دعايم را اجابت كنى و حاجتم را برآورى، همان گونه كه به اين مطلب شيخ ما و مولاى ما شاه محمّد اسحاق دهلوى تصريح كرده است ...

او درباره «حيات برزخى» مى گويد:

عندنا و عند مشايخنا، حضرة الرسالة (ص) حي في قبره الشريف وحياته دنيوية من غير تكليف، وهي مختصة به (ص) وبجميع الأنبياء صلوات الله عليهم و الشهداء لابرزخية كما هي حاصلة لسائر المؤمنين، بل جميع الناس، كما نصّ عليه العلامة السيوطي في رسالته (انباء الأذكياء بحياة الأنبياء)، حيث قال: قال الشيخ تقي الدين السبكي: حياة الأنبياء و الشهداء في القبر كحياتهم في الدنيا، ويشهد له صلاة موسى (ع) في قبره؛ فانّ الصلاة تستدعي جسداً


1- عقائد اهل السنة و الجماعة، صص 86- 87.

ص71

حياً ... فثبت بهذا انّ حياته دنيوية برزخية؛ لكونها في عالم البرزخ ...(1)

نزد ما و علماى ما رسول اكرم (ص) در قبر شريفشان زنده است و حيات او دنيوى است بدون آنكه تكليفى داشته باشد و اين مختص به وجود آن بزرگوار و تمام انبيا- صلوات الله عليهم- و شهداء است، نه آنكه حيات آنها همانند ساير مؤمنين بلكه تمام مردم برزخى باشد، همان گونه كه علامه «سيوطى» در رساله «انباء الأذكياء بحياة الأنبياء» بر آن تصريح كرده آنجا كه از قول تقى الدين سبكى نقل كرده كه گفت: زندگى انبيا و شهدا در قبر همانند زندگى آنان در دنياست، و شاهد آن نماز موسى (ع) در قبرش مى باشد؛ زيرا نماز خواندن مستلزم بدنى زنده است ... و به اين مطلب ثابت شد كه حيات پيامبر (ص) دنيوى برزخى است؛ زيرا كه در عالم برزخ مى باشد ...

او همچنين مى گويد:

... روى ابوحنيفة عن ابن عمر انّه قال: من السنة ان تأتي قبر رسول الله (ص)، فتستقبل القبر بوجهك ثم تقول: ألسلام عليك أيّها النبي ورحمة الله وبركاته ... (2)

... ابوحنيفه از ابن عمر نقل كرده كه گفت: از جمله سنت ها آن است كه به زيارت قبر رسول خدا (ص) بيايى و رو به قبر او كنى آن گاه بگويى: سلام بر تو اى پيامبر و رحمت و بركات خدا بر تو باد ...


1- عقائد اهل السنة و الجماعة، صص 88- 89.
2- همان، صص 90- 91.

ص72

وى همچنين در پاسخ به سؤالى درباره محمّد بن عبدالوهاب مى نويسد:

... اتباع محمّد بن عبدالوهاب الذين خرجوا من نجد وتغلبوا على الحرمين وكانوا ينتحلون مذهب الحنابلة، لكنّهم اعتقدوا انّهم هم المسلمون و انّ من خالف اعتقادهم مشركون واستباحوا بذلك قتل أهل السنة وقتل علماءهم حتّى كسّرالله شوكتهم ...(1)

پيروان محمّد بن عبدالوهاب كه از نجد خروج كرده و بر حرمين غلبه پيدا نمودند كسانى هستند كه مذهب حنابله را به خود نسبت دادند، ولى معتقدند كه تنها خودشان مسلمانند و هر كسى كه مخالف اعتقادشان است مشرك مى باشد، و از اين طريق كشتن اهل سنت و علماى اسلامى را جايز دانسته اند، تا اينكه خداوند شوكت آنان را خورد كرد ...

7. احمد على محدّث سهارنفورى حنفى

او كه شاگرد شاه محمّد اسحاق دهلوى است در ردّ عقيده وهابيان به حرمت مولودى خوانى مى گويد:

انّ ذكر الولادة الشريفة لسيّدنا رسول الله (ص) بروايات صحيحة في أوقات خالية عن وظائف العبادات الواجبات وبكيفيات لم تكن مخالفة عن طريقة الصحابة وأهل القرون الثلاثة المشهود لها بالخير وبالإعتقادات التي لم تكن موهمة بالشرك والبدعة وبالآداب التي لم تكن مخالفة عن سيرة الصحابة التي هي مصداق قوله (ص): (ما أنا عليه و اصحابي) وفي مجالس خالية عن


1- عقائد اهل السنة و الجماعة، ص 99.

ص73

المنكرات الشرعية، موجب للخير والبركة ...(1)

همانا ذكر ولادت شريف آقاى ما رسول خدا (ص) همراه با روايات صحيح، در اوقاتى كه خالى از وظايف عبادات واجب و با روشى كه مخالف روش صحابه و اهل سه قرن اول كه شهادت به خير آنها داده شده و همراه با اعتقاداتى كه موهم شرك و بدعت نباشد و نيز آدابى كه مخالف با سيره صحابه كه مصداق گفتار رسول خدا (ص) است كه فرمود: (آنچه من و اصحابم بر آن است) و نيز در مجالسى كه خالى از منكرات شرعى است، اين عمل موجب خير و بركت مى باشد ...

8. مصطفى بن عبدالله قسطنطنى حنفى معروف به حاجى خليفه

وى مى گويد:

ذكر ابن تيمية في كتابه (كتاب العرش و صفته): إنّ الله تعالى يجلس على الكرسي، وقد اخلى مكاناً يقعد فيه رسول الله (ص). (2)

ابن تيميه در كتابش به نام (كتاب العرش و صفته) ذكر كرده كه خداوند متعال بر روى كرسى مى نشيند و مكانى را به جهت نشستن رسول خدا (ص) خالى مى گذارد.

9. محمّد بخيت مطيعى حنفى (م 1354 ه. ق)

او كه مفتى كشور مصر است، درباره ابن تيميه مى گويد:

ولمّا ان تظاهر قوم في هذا العصر بتقليد ابن تيمية في عقائده


1- عقائد اهل السنة و الجماعة، صص 125- 126.
2- كشف الظنون، ج 2، ص 1438.

ص74

الكاسدة وتعضيد اقواله الفاسدة وبثّها بين العامة والخاصة، واستعانوا على ذلك بطبع كتابه المسمي بالواسطية ونشره، وقد اشتمل هذا الكتاب على كثير ممّا ابتدعه ابن تيمية مخالفاً في ذلك الكتاب والسنة وجماعة المسلمين، فأيقظوا فتنة كانت نائمة. (1)

وچون گروهى در اين عصر به تقليد ابن تيميه در عقايد بى رونقش تظاهر كرده و اقوال فاسدش را بين خاص و عام پراكنده نموده و در اين راه به طبع كتابش به نام (واسطيه) و نشر آن يارى جستند، كتابى كه مشتمل بر بسيارى از بدعت هاى ابن تيميه است كه در آنها با قرآن و سنت و جماعت مسلمانان به مخالفت پرداخته است. آنان فتنه اى را برپا كردند كه خاموش بوده است.

او نيز درباره ابن تيميه مى گويد:

الّف كتابه المسمّي ب- (الواسطية)، فقد ابتدع ماخرق به إجماع المسلمين وخالف فيه الكتاب والسنة الصريحة والسلف الصالح، واسترسل مع عقله الفاسد، وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ، فكان إِلهَهُ هَواهُ، ظنّاً منه انّ ما قاله حق وما هو بالحق، وانّما هو منكر من القول وزور.(2)

كتابش را كه به نام (الواسطيه) است تأليف نمود. او در آن كتاب بدعت هايى گذاشت كه با آن اجماع مسلمانان را پاره كرده و در آنها با كتاب و سنت صريح و سلف صالح به مخالفت پرداخت و با


1- تطهير الفؤاد من دنس الاعتقاد، محمّد بخيت المطيعى، ص 13.
2- همان، ص 9.

ص75

عقل فاسد خود همراهى نمود. لذا خداوند او را با علمى كه داشت گمراه نمود، پس خداى او هواى نفسش بود؛ زيرا گمان مى كرد كه آنچه را گفته بر حق است در حالى كه چنين نبود، بلكه به طور حتم قول منكر و زور به حساب مى آمد.

و نيز مى گويد:

... تمالأ عليه أهل عصره ففسّقوه ويدعوه، بل كفّره كثير منهم ...(1)

... اهل عصرش بر او اتفاق كرده و او را به فسق و ادعاى باطل نسبت دادند، بلكه بسيارى از آنان او را تكفير نمودند ...

10. شاه فضل رسول قادرى هندى حنفى

او درباره ابن تيميه مى گويد:

الشقي ابن تيمية، اجمع علماء عصره على ضلاله وحبسه، ونودي من كان على عقيدة ابن تيمية حلّ ماله ودمه.(2)

ابن تيميه شقى كسى است كه علماى عصرش بر گمراهى و حبسش اجماع نمودند و ندا داده شد كه هركس بر عقيده ابن تيميه است مال و خونش حلال است.

11. شيخ محمّد عبدالرحمان سلهتى هندى حنفى

او درباره ابن تيميه مى گويد:

ابن تيمية فهو كبير الوهابيين، وما هو شيخ


1- تطهير الفؤاد من دنس الاعتقاد، صص 10- 11.
2- سيف الجبار المسلول على اعداء الابرار، شاه فضل، ص 42.

ص76

الإسلام بل هو شيخ البدعة والآثام. وهو أوّل من تكلّم بجملة عقائدهم الفاسدة، وفي الحقيقة هو المحدث لهذه الفرقة الضالة، ثمّ خملت تذكرته وعقائده بين الناس إلى سنة سبعمائة وست وأربعين من ميلاد خير البشر عليه التحية والثناء. فبعد ذلك السنة في عهد السلطان محمودخان الثاني ببلاد العرب رجل يدعى بمحمّد بن عبدالوهاب من اليمن وأظهر العقائد الفاسدة التي كانت قد ماتت واندرست بموت ابن تيمية مقيداً مغلولا في بلاد الإسلام واستحدث شرعاً جديداً ... وسمّوا الوهابية بإسم كبيرهم محمّد بن عبدالوهاب. وكان ابن السعود كبير الوهابية ملحداً قد سوّلت له نفسه، فكان يقلق الحجاج ويزعج العباد ويقطع الطرق ... ومن ذلك الزمان زقّت جمعهم وشتّت شملهم وتفرقوا في البلاد وسمّوا بأهل الحديث، ولايليق لهم مالقبوا به، بل هم أهل البدعة والضلالة ... (1)

ابن تيميه، او بزرگ وهابيان است و او شيخ الاسلام نيست بلكه شيخ بدعت و گناهان مى باشد او اولين كسى است كه به تمام عقايد فاسد آنها سخن گفته است، و در حقيقت او ايجاد كننده اين فرقه گمراه است. آن گاه ياد و عقايد او بين مردم تا سال 746 از ميلاد پيامبر (ص) خاموش شد. سپس بعد از آن سال، در عصر سلطان محمود خان دوم در سرزمين هاى عرب مردى به نام محمّد بن عبدالوهاب از اهل يمن ظهور كرده و عقايد فاسدى را كه مرده بود و با مرگ ابن تيميه مندرس شده و در بلاد اسلام بسته و غل شده بوده را ظاهر كرد و شرع جديد احداث نمود ... وهابيت را به اسم بزرگشان محمّد


1- سيف الابرار المسلول على الفجار، ص 111.

ص77

بن عبدالوهاب ناميدند. ابن سعود از بزرگان وهابيت شخصى ملحد بود كه نفسش او را فريب داد و بر حجاج سخت مى گرفت و بندگان را آزار و اذيت مى نمود و راه ها را بر مردم مى بست ... از آن زمان جمعيت آنان متفرق شده و اجتماعشان پراكنده شد و در شهرها پراكنده شدند. آنان خود را اهل حديث ناميدند در حالى كه لايق به اين اسم نبودند بلكه آنان اهل بدعت و گمراهى اند ...

12. محمّد زاهد كوثرى حنفى (م 1371 ه. ق)

او درباره ابن تيميه مى گويد:

ولو قلنا لم يبل الإسلام في الأدوار الأخيرة بمن هو اضرّ من ابن تيمية في تفريق كلمة المسلمين لَما كنّا مبالغين في ذلك، وهو سهل متسامح مع اليهود والنصارى يقول عن كتبهم انّها لم تحرف تحريفاً لفظياً فاكتسب بذلك إطراء المستشرقين له، شديد غليظ الحملات على فرق المسلمين لاسيما الشيعة ... ولولا شدّة ابن تيمية في ردّه على ابن المطهّر في منهاجه إلى ان بلغ به الأمر إلى أن يعترض لعلي بن أبي طالب على الوجه الذي تراه في أوائل الجزء الثالث منه بطريق يأباه كثير من أقحاح الخوارج مع توهين الأحاديث الجيدة في هذا السبيل ... (1)

اگر بگوييم كه اسلام در دوران هاى اخير به كسى مبتلا نشده كه ضررش از ابن تيميه در تفرقه بين مسلمانان بيشتر باشد، هرگز در اين امر مبالغه نكرده ايم. او كسى بود كه به آسانى با يهود و نصارا


1- الاشفاق فى حكم الطلاق، ص 268

ص78

مسامحه داشت و درباره كتاب هاى آنها مى گويد كه تحريف لفظى نشده است، لذا مستشرقان به آن توجه كرده اند. او مردى تندمزاج بوده و سرسختانه بر فرقه هاى اسلامى على الخصوص شيعه حمله مى نمود ...

و اگر نبود شدّت ابن تيميه در ردّش بر ابن مطهّر در (منهاج السنة) به حدّى كه كار به جايى رسانده كه به على بن ابى طالب (ع) اعتراض نموده است، همان گونه كه در اوايل جزء سوم از آن كتاب مشاهده مى نمايى، و اين توهين به حدّى است كه بزرگان خوارج از آن ابا دارند، با توهين نسبت به احاديث خوبى كه در اين زمينه وارد شده است ...

او نيز درباره ابن تيميه مى گويد: «وقع الإتفاق على تضليله وتبديعه وزندقته» (1)؛ «اتفاق امت بر گمراهى و بدعت گزارى و كفر اوست».

همچنين مى گويد:

ان كان ابن تيمية لايزال شيخ الإسلام فعلى الإسلام سلام. (2)

اگر ابن تيميه تاكنون شيخ الاسلام است پس فاتحه اسلام خوانده شده است.

او در جاى ديگر مى گويد:

ومن احاط علماً بما نقلناه ... واستمر على مشايعته وعلى عدّه شيخ الإسلام فعليه مقت الله وغضبه.(3)

هر كس احاطه علمى به آنچه ما نقل كرديم پيدا كند ... و بر پيروى


1- تبديد الظلام، ص 81.
2- الاشفاق، ص 89.
3- تبديد الظلام، صص 118- 119.

ص79

از او و نامگذارى او به شيخ الاسلام اصرار ورزد، پس ناخشنودى و غضب خدا بر او باد.

همچنين مى گويد:

وقد جرى عمل الأمة على التوسل والزيارة إلى ان ابتدع انكار ذلك الحرّاني.(1)

امت اسلامى همچنان به توسل و زيارت قبر پيامبر (ص) عمل مى كرد تا اينكه حرّانى انكار آن را بدعت گذاشت.

14. احمد رضا بريلوى حنفى

او كه رئيس فرقه بريلويه هند است درباره ابن تيميه مى گويد: «انّ ابن تيمية كان يهذي جزافاً» (2)؛ «همانا ابن تيميه بى مهابا هذيان مى گويد».

او نيز مى گويد: «ابن تيمية كان فاسد المذهب» (3)؛ «ابن تيميه داراى مذهبى فاسد بوده است».

15. نعيم الدين مرادآبادى حنفى

او كه يكى از ائمه فرقه بريلوى است درباره ابن تيميه مى گويد: «انّ ابن تيمية افسد نظم الشريعة»(4)؛ «همانا ابن تيميه نظام شريعت را فاسد كرده است».

آن گاه كلامى را از يكى از علماى اهل سنت درباره ابن تيميه نقل


1- محق التقول، كوثرى، مقالات الكوثرى، ص 468.
2- الفتاوي الرضوية، صص 198 و 199.
3- همان.
4- دعوة شيخ الاسلام ابن تيمية، ج 2، ص 611.

ص80

مى كند كه:

ابن تيمية عبد خذله الله واضلّه واعماه واصمّه واذلّه. وانّه مبتدع ضالّ ومضلّ وجاهل غال. (1)

ابن تيميه بنده اى بوده كه خداوند او را خوار و گمراه و كور و كر و ذليل كرده است. او مردى بدعت گذار، گمراه و گمراه كننده و جاهل و غالى است.

سوم: ديدگاه علماى مالكى درباره ابن تيميه

1. تاج الدين احمدبن محمّد بن عطاءالله اسكندرى مالكى (م 709 ه. ق)

او داراى تأليفات و مصنفات بسيارى است ذهبى درباره او مى گويد: «... كان من كبار القائمين على الشيخ تقي الدين ابن تيمية» (2)؛ «... او از بزرگان قيام كننده بر ضدّ شيخ تقى الدين ابن تيميه بوده است».

2. عمر بن ابى اليمن لخمى فاكهى مالكى (م 734 ه. ق)

او كتابى را در ردّ ابن تيميه تصنيف كرده و اسم آن را «التحفة المختارة فى الردّ على منكر الزيارة» گذاشته است. (3)

3. تقى الدين محمّد بن ابى بكر بن عيسى سعدى اخنائى مالكى (م 750 ه. ق)

او كه فقيه و قاضيالقضاة و محدث اهل سنت است در مقابل


1- دعوة شيخ الاسلام ابن تيمية، ج 2، ص 611.
2- ذيل تاريخ الاسلام، ذهبى، ص 86؛ البدر الطالع، شوكانى، ج 1، ص 74.
3- السلفية الوهابية، ص 136.

ص81

ابن تيميه ايستاده و كتابى را به نام «المقالة المرضية فى الردّ على من ينكر الزيارةالمحمّدية» تأليف كرده است.(1)

ابن حجر عسقلانى درباره او مى گويد:

وكان كثير الحطّ على الشيخ ابن تيمية واتباعه وهو الذي عزّر الشهاب ابن مري وكان على طريقة الشيخ تقي الدين ...(2)

او بسيار بر ضدّ شيخ ابن تيميه و پيروانش اعتراض و حمله كرده است، و اوست كه شهاب بن مرى كه روش شيخ تقى الدين ابن تيميه را داشته، تأديب نموده است ...

او نيز در ردّ ابن تيميه مى گويد:

فانّه لمّا احدث ابن تيمية ما احدث في اصول العقائد و نقضَ من دعائم الإسلام الأركان والمعاقد، بعد ان كان مستتراً بتبعية الكتاب والسنة، مظهراً انّه داع إلى الحق هاد إلى الجنة، فخرج عن الإتّباع إلى الإبتداع، و شذّ عن جماعة المسلمين بمخالفة الإجماع. (3)

چون ابن تيميه در اصول عقايد بدعت هايى را ايجاد كرد و اركان و پايه هاى اسلام را رشته رشته نمود بعد از آنكه خودش را در لباس تبعيت از كتاب و سنت پوشانده بود و اظهار كرد كه دعوت كننده به حق و هادى به بهشت است، لذا از پيروى خارج شد و داخل در بدعت گذارى شده و با مخالفت اجماع از جماعت مسلمانان خارج گشت.

4. ضياء الدين خليل بن اسحاق مالكى (م 776 ه. ق)


1- السلفية الوهابية، ص 136.
2- رفع الإصر، ابن حجر عسقلانى، ص 353.
3- الدرة المضية، تقى الدين سبكى، ص 3.

ص82

وى درباره توسل مى گويد:

... ويسأل الله تعالى بجاهه في التوسل به؛ إذ هو محطّ جبال الأوزار واثقال الذنوب؛ لانّ بركة شفاعته وعظمها عند ربّه لايتعاظمها ذنب. ومن اعتقد خلاف ذلك فهو المحروم الذي طمس الله بصيرته واضلّ سريرته. ألم يسمع قوله تعالى: وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَآءُوكَ ....(1)

... و از خداوند متعال مى خواهد به جاه و مقام او در توسل به حضرت؛ زيرا اوست كه كوه هايى از عيب ها و سنگينى هاى گناهان را نابود مى كند؛ چرا كه بركت شفاعتش و عظمت او نزد پروردگارش هرگز هيچ گناهى با آن مقابله نمى كند. و كسى كه معتقد به خلاف آن شود از شفاعتش محروم است. او كسى است كه خداوند بصيرتش را گرفته و قلبش را گمراه كرده است. آيا نشنيده اى گفتار خداى متعال را كه فرمود: (و اگر آنان كه به خود ظلم كردند نزد تو مى آمدند ...).

زرقانى بعد از نقل اين عبارت مى گويد: «ولعلّ مراده التعريض بابن تيمية» (2)؛ «شايد مراد او اعتراض و طعن به ابن تيميه باشد».

5. محمّد برلسى رشيدى مالكى

او همچنين درباره ابن تيميه مى گويد:


1- شرح المواهب اللدنية، زرقانى، ج 12، ص 219.
2- همان.

ص83

وقد تجاسر ابن تيمية- عامله الله بعدله- و ادعى انّ السفر لزيارة النبي (ص) محرم بالإجماع و انّ الصلاة لاتقصر فيه لعصيان المسافر به، و انّ سائر الأحاديث الواردة في فضل الزيارة موضوعة، و اطال بذلك بما تمجه الأسماع وتنفر منه الطباع، وقد عاد شؤم كلامه عليه حتّى تجاوز إلى الجناب الأقدس المستحق لكلّ كمال انفس وحاول ماينافي العظمة والكمال بادعائه الجهة والتجسيم، وأظهر هذا الأمر على المنابر وشاع وذاع ذكره في الأصاغر والأكابر وخالف الأئمة في مسائل كثيرة واستدرك على الخلفاء الراشدين باعتراضات سخيفة حقيرة فسقط من عين اعيان علماء الأمة، وصار مُثلة بين العوام فضلا عن الأئمة، وتعقب العلماء كلماته الفاسدة وزيفوا حججه الكاسدة واظهروا عوار سقطاته وبيّنوا قبائح أوهامه وغلطاته، حتّى قال في حقه العز بن جماعة ان هو إلّا عبد اضلّه الله واغواه وألبسه رداء الخزي وأرداه ...(1)

ابن تيميه جسارت كرده- خدا با او به عدلش معامله كند- و ادعا نموده كه سفر به جهت زيارت قبر پيامبر (ص) به اجماع حرام است، و اينكه نماز با آن در سفر قصر نمى شود؛ چرا كه مسافر با چنين سفرى گناه كار مى شود، و اينكه تمام احاديثى كه در فضيلت زيارت وارد شده جعلى است. او در اين موضوع به حدّى اطاله كلام كرده كه گوش ها را خسته مى كند و طبيعت ها از آن تنفر دارد.


1- شواهد الحق، يوسف نهبانى، ص 15.

ص84

شومى كلامش از پيامبر (ص) تجاوز كرده و به جناب اقدس خداوند كه مستحق هر كمال است سرايت نموده است و معتقد به مطالبى است كه با عظمت و كمال او سازگارى ندارد؛ چرا كه او مدعى جهت و جسميت براى خداوند شده و آن را بر روى منبر اعلان كرده و شايع نموده و بين كوچك و بزرگ پخش كرده است، و با امامان در بسيارى از مسايل مخالفت نموده و بر خلفاى راشدين با اعتراضات پست و حقير طعن زده است. لذا از چشم بزرگان علماى امّت سقوط كرده و مورد مذمت عوام قرار گرفته است تا چه رسد به خواص. علما كلمات فاسد او را پيگيرى كرده و حجّت هاى باطل او را رد نموده و لغزش ها و اوهام قبيح و غلطهايش را ظاهر كرده اند، به حدّى كه عزبن جماعه در حقش گفته: او بنده اى است كه خداوند او را گمراه كرده و از هدايت دور نموده و لباس خوارى را بر تنش نموده و او را نابود كرده است ...

7. حافظ احمد بن محمّد صديق غمارى مالكى (م 1380 ه. ق)

او درباره ابن تيميه مى گويد:

بل بلغت العداوة من ابن تيمية إلى درجة المكابرة وانكار المحسوس، فصرح بكلّ جرأة ووقاحة ولؤم ونذالة ونفاق وجهالة انّه لم يصح في فضل علي (ع) حديث اصلا ... بل اضاف ابن تيمية إلى ذلك من قبيح القول في علي وآل بيته الأطهار، وما دلّ على انّه رأس المنافقين في عصره لقول النبي (ص) في الحديث الصحيح المخرج في صحيح مسلم مخاطباً لعلي (ع): (لايحبك إلّا

ص85

مؤمن ولايبغضك إلّا منافق)، كما الزم ابن تيمية بذلك أهل عصره وحكموا بنفاقه ... وكيف لايلزم بالنفاق مع نطقه- قبّحه الله- بما لاينطق به مومن في حق فاطمة سيدة نساء العالمين وحق زوجها أخي رسول الله (ص) وسيد المؤمنين، فقد قال في السيدة فاطمة البتول: انّ فيها شَبَها من المنافقين الذين وصفهم الله بقوله: فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَإِن لَّمْ يُعْطَوْا مِنْها إِذَا هُمْ يَسْخَطُونَ (1)، قال- لعنة الله عليه-: فكذلك فعلت هي إذ لم يعطها ابوبكر من ميراث والدها (ص) ... في امثال هذه المثالب التي لايجوز ان يتهم بها مطلق المؤمنين فضلا عن سادات الصحابة، فضلا عن أفضل الأمة بعد رسول الله (ص)، فقبّح الله ابن تيمية وأخزاه و جزاه بمايستحق، و قد فعل والحمدلله؛ إذ جعله امام كل ضالّ مضلّ بعده، و جعل كتبه هادية إلى الضلال، فما اقبل عليها احد و اعتنى بشأنها إلّا وصار امام ضلالة في عصره ...(2)

دشمنى ابن تيميه به حدّ جدل و انكار محسوس رسيده است؛ لذا با جرأت و وقاحت و پستى و نفاق و جهالت تصريح كرده كه در باب فضايل حضرت على (ع) حتّى يك حديث صحيح وجود ندارد ... بلكه ابن تيميه به آن گفتار قبيح در حق على و اهل بيت اطهارش اضافه كرده است، و نيز مطالبى دارد كه دلالت مى كند كه او از سردسته هاى منافقان در عصرش مى باشد؛ چرا كه پيامبر (ص) در حديث صحيحى كه در صحيح مسلم خطاب به على (ع) آمده


1- توبه: 58.
2- البرهان الجلى، احمد غمارى، ص 53.

ص86

مى فرمايد: (دوست ندارد تو را مگر مؤمن و دشمن ندارد تو را مگر منافق). همان گونه كه علماى عصرش او را با اين مطالب محكوم كرده و حكم به نفاقش نموده اند ... و چگونه محكوم به نفاق نباشد- خداوند او را قبيح گرداند- با اين گفته هايش كه هرگز مؤمنى در حق فاطمه بزرگ زنان عالم و در حقّ همسرش برادر رسول خدا (ص) و آقاى مؤمنان نمى گويد. او درباره خانم فاطمه بتول مى گويد: در او شباهتى به منافقان است، همان كه خداوند در گفتارش فرموده: (اگر از آن به آنها داده شود راضى مى شوند و اگر به آنها داده نشود ناگهان ناراحت مى گردند). ابن تيميه- كه لعنت خدا بر او باد- گفته: فاطمه اين گونه عمل كرده است؛ زمانى كه ابوبكر از ميراث پدرش (ص) به او نداد ... در امثال اين ناسزاها كه جايز نيست مطلق مؤمنان به آن متّهم گردند تا چه رسد به بزرگان صحابه و تا چه رسد به بهترين امت بعد از رسول خدا (ص)، پس خداوند ابن تيميه را قبيح گرداند و او را خوار نموده و جزا به آنچه سزاوارش مى باشد دهد كه به حمدالله چنين كرده است؛ چرا كه او را رهبر هر گمراه و گمراه كننده بعد از خود نموده و كتاب هايش را موجب هدايت به گمراهى قرار داده است. لذا هيچ كس به او روى نياورده و به شأن او اعتنا ننموده، مگر آنكه خودش امام گمراهى در عصرش شده است ...

8. عبدالله بن محمّد صديق غمارى مالكى (م 1413 ه. ق)

او درباره ابن تيميه مى گويد:

ويدلّ ايضاً على انّ علياً (ع) كان ميمون النقيبة، سعيد الحظّ، على

ص87

نقيض ما قال ابن تيمية في منهاجه عنه انّه كان مشئوماً مخذولا، وتلك كلمة فاجرة، تنبئ عمّا في قلب قائلها من حقد على وصي النبي (ص) واخيه. (1)

و دليل بر اينكه على (ع) انسانى خوب و باشرف بوده برخلاف آنچه كه ابن تيميه در «منهاج السنة» گفته كه حضرت مردى شوم و خوار بوده است، و اين گفتارى ناشايست است كه از قلب گوينده آن خبر مى دهد كه نسبت به على وصى پيامبر (ص) و برادرش (ع) كينه دارد.

9. احمد زروق مالكى

او درباره ابن تيميه مى گويد:

... مطعون عليه في عقائد الإيمان، مثلوب بنقص العقل فضلا عن العرفان ...(2)

... او در عقايد مورد طعن و سرزنش واقع شده، و داراى نقصان عقل بوده است تا چه رسد به عرفان ...

10. زين الدين بن مخلوف مالكى

او قاضى مالكيه و معاصر ابن تيميه بوده ابن حجر عسقلانى او را در ضمن علمايى برشمرده كه با عقايد ابن تيميه به مخالفت برخاسته اند. (3)

چهارم: ديدگاه علماى حنبلى درباره ابن تيميه

اشاره


1- سمير الصالحين، عبدالله غمارى، ص 77.
2- شواهد الحق، ص 453 به نقل از او.
3- الدرر الكامنة، ج 1، ص 147.

ص88

ابن تيميه نه تنها از سوى عالمان ساير مذاهب مورد نقد و تهاجم قرار گرفت، بلكه از سوى عالمان هم مذهبش نيز مورد طرد و نقد قرار گرفت.

1. قاضى شيخ شرف الدين عبدالغنى بن يحيى حرّانى حنبلى (م 709 ه. ق)

او معاصر ابن تيميه بوده، ابن حجر عسقلانى او را در ضمن علمايى برشمرده كه با نظريات ابن تيميه به مخالفت برخواسته اند(1)

2. زين الدين عبدالرحمان بن رجب حنبلى (م 795 ه. ق)

شيخ ابوبكر حصنى شافعى درباره او مى گويد:

وكان الشيخ زين الدين بن رجب الحنبلي ممّن يعتقد كفر ابن تيمية، وله عليه الردّ. وكان يقول بأعلى صوته في بعض المجالس: معذور السبكي يعني في تكفيره. (2)

شيخ زين الدين بن رجب حنبلى از جمله كسانى بود كه ابن تيميه را كافر مى دانست و ردّى بر او نوشته است. لذا با بلندترين صدا در برخى مجالس مى گفت: سبكى در تكفير ابن تيميه صاحب حق است.

3. شهاب الدين احمد بن محمّد بن عمر خفاجى حنبلى (م 1069 ه. ق)

او درباره زيارت قبر پيامبر (ص) مى گويد:

وزيارة قبره سنة مأثورة مستحبة مجمع عليها، أي على كونها


1- الدرر الكامنة، احمد بن حجر عسقلانى، ج 1، ص 147.
2- دفع شبه من شبه و تمرّد، ص 401.

ص89

سنة، ولاعبرة بمن خالف فيها كابن تيمية ... وأعلم انّ هذا الحديث هو الذي دعا ابن تيمية ومن تبعه كابن القيم إلى مقالته الشنيعة التي كفروه بها، وصنف فيها السبكي مصنفاً مستقلا وهي منعه من زيارة قبر النبي (ص) و شدّ الرحال اليه ... توهم انّه حمى جانب التوحيد بخرافات لاينبغي ذكرها؛ فانّها لاتصدر عن عاقل فضلا عن فاضل سامحه الله عزّوجلّ. (1)

و زيارت قبرش سنتى است كه در روايات به آن اشاره شده و مستحبى است كه مورد اجماع واقع شده است. و به كلام كسى چون ابن تيميه كه با اين مسأله مخالفت كرده اعتنايى نيست ...

و بدان كه اين حديث همان چيزى است كه ابن تيميه و پيروانش همچون ابن قيم را به گفتار زشتش كشانده كه به سبب آن او را تكفير كرده اند، و سبكى درباره آن كتاب مستقلى تصنيف كرده است، و آن عبارت است از منع زيارت قبر پيامبر (ص) و سفر براى آن ...

او گمان كرده با خرافاتى كه جاى ذكر آن نيست از جانب توحيد حمايت نموده است، خرافاتى كه از عاقل صادر نمى شود تا چه رسد به شخص فاضل. خداوند عزّوجلّ با او مسامحه كند و از او بگذرد.

و نيز در ردّ استدلال ابن تيميه به حديث: «لاتجعلوا قبري عيداً»، مى گويد: «لاحجة فيه ... فانّه نزعة شيطانية» (2)؛ «حجت و دليلى در آن نيست ... چرا كه اين استدلال نزاعى شيطانى است».

پنجم: ابن تيميه از ديدگاه غير سلفيان معاصر

اشاره


1- نسيم الرياض، خفاجى، ج 5، ص 17.
2- همان، ص 113.

ص90

روشنفكران و انديشمندان معاصر جهان عرب نيز در برابر انديشه هاى تكفيرى ابن تيميه موضع گرفته و به نقد و ارزيابى افكار وى پرداخته اند كه به نمونه هايى از آن اشاره مى شود:

1. دكتر محمود سيد صبيح

وى مى گويد:

وقد تتبعت كثيراً من أقوال مبتدعة هذا العصر فوجدت أكثر إستدلالهم بابن تيمية، فتتبعت بحول الله وقوّته كلام ابن تيمية فيما يقرب من أربعين الف صفحة أو يزيد فوجدته قد اخطأ اخطاء شنيعة في حق رسول الله (ص) وأهل بيته وصحابته، وأنت خبير انّ جناب رسول الله (ص) وأهل بيته اهمّ عندنا أجمعين من جناب ابن تيمية ... (1)

من بسيارى از اقوال بدعت گذاران اين عصر را پيگيرى كردم و مشاهده نمودم كه بيشتر استدلال هاى آنها به ابن تيميه است. لذا به حول و قوه خداوند حدود چهل هزار صفحه يا بيشتر از كلام ابن تيميه را پى جويى نمودم و فهميدم كه او اشتباهات زشتى در حق رسول خدا (ص) و اهل بيت و صحابه او داشته است، و تو مى دانى كه جناب رسول خدا (ص) و اهل بيتش نزد ما مسلمانان از جناب ابن تيميه مهم تر است ...


1- اخطاء ابن تيمية، دكتر محمود سيد صبيح، ص 6.

ص91

وى همچنين مى گويد:

ودرج المسلمون على تعظيم قرابة ونسب رسول الله (ص) حتّى خرج ابن تيمية في القرن الثامن الهجري وكان بينه وبين النبي (ص) وأهل بيته ثأراً، فما وجد من خصيصة من خصائصهم إلّا نفاها أو قلّلها أو صرف معناها فضلا عن سوء أدبه في التعبير والكلام عليهم ... وما وجد من أمر قد يختلط على العامة إلّا وتكلّم و زاده تخليطاً. وفي سبيل ذلك نفى ابن تيمية كثيراً جدّاً من خصائص النبي (ص) وفضله وفضائل أهل بيته.(1)

مسلمانان پله هاى تعظيم خويشاوندى و منسوبين رسول خدا (ص) را پيمودند تا اينكه ابن تيميه در قرن هشتم هجرى قمرى ظهور كرد. به جهت كينه اى كه بين او و پيامبر و اهل بيتش: وجود داشت، لذا هيچ خصوصيتى از خصوصيات آنها نبود جز آنكه آنها را نفى كرده يا از ارزش انداخت يا معناى آن را از حقيقتش منصرف ساخت، تا چه رسد به بى ادبى هايى در تعبير و كلماتش كه بر ضدّ آنها به كار گرفت ... هيچ مسأله مورد مناقشه اى از عموم مردم نبود جز آنكه آنها را گرفته و درباره اش سخن گفت و بر شبهات آن افزود. لذا ابن تيميه در اين راه بسيارى از خصوصيات و فضائل پيامبر (ص) و اهل بيتش را انكار نمود.

همچنين درباره ابن تيميه مى گويد:

وكان ابن تيمية احد جنود يزيد بن معاوية الذين استهتروا


1- اخطاء ابن تيمية، ص 69.

ص92

بفضيلة أهل البيت وانتقصوهم وقتلوا الإمام الحسين سيد شباب أهل الجنة أمام عينيه، وكم من مبغض لأهل البيت يريد قتل الحسين وأهل بيته حياً وبعد شهادته، ولايطيق سماع حتّى أسمائهم، فمابالكم بفضيلتهم. (1)

ابن تيميه يكى از لشكريان يزيد بن معاويه بود كه فضايل اهل بيت را سست و سبك نمودند درصدد برآمدند تا بر آنان نقص وارد كرده و امام حسين سيد جوانان اهل بهشت را در مقابل چشمان او كشتند. و چه بسيار از دشمنان اهل بيت كه درصدد برآمدند تا حسين (ع) و اهل بيت او را در زمان حيات و بعد از شهادتش به قتل برسانند، كه طاقت شنيدن اسم هاى آنان را ندارند تا چه رسد به اينكه فضيلت آنان را بشنوند.

2. دكتر محمّد سعيد رمضان بوطى

او كه مدير دانشكده شريعت سوريه است، درباره ابن تيميه مى گويد:

وها قد رأينا انّ ابن تيمية لم يبال ان يخالف السلف كلّهم ممثّلين في أصحاب مالك وأحمد والشافعي وأبي حنيفة ...(2)

ما مشاهده كرديم كه ابن تيميه هيچ ابايى نداشت كه با تمام سلف از اصحاب مالك و احمد و شافعى و ابوحنيفه به مخالفت پردازد ...

همچنين مى گويد:

واعلم انّ زيارة مسجده و قبره (ص) من اعظم القربات إلى الله


1- اخطاء ابن تيمية، ص 123.
2- السلفية، مرحلة زمنية، بوطى، ص 186.

ص93

عزّوجلّ، اجمع على ذلك جماهير المسلمين في كلّ عصر إلى يومنا هذا، لم يخالف في ذلك إلّا ابن تيمية غفرالله له، فقد ذهب إلى انّ زيارة قبره (ص) غير مشروعة ... (1)

بدان كه زيارت مسجد و قبر پيامبر (ص) از مهم ترين وسايل تقرّب به سوى خداى عزّوجلّ است، و اين مطلبى است كه مورد اجماع تمام مسلمانان در هر عصر تا اين زمان مى باشد، و كسى به جز ابن تيميه با آن مخالفت نكرده است، خدا از گناهانش درگذرد، كه او معتقد است كه زيارت قبر پيامبر (ص) غيرمشروع مى باشد ...

3. دكتر عمر عبدالله كامل

او كه از علماى مكه مكرّمه است در كتاب «نقض قواعد التشبيه من اقوال السلف» مى گويد:

هذا الكتاب ردّ مختصر على أهمّ ما ورد من افكار وكذا المنطلقات التي بنيت عليها في الكتاب الموسوم بالعقيدة التدمرية والمنسوب للشيخ ابن تيمية، وكلّ يؤخذ من كلامه ويردّ، خاصة وانّ هذه الأفكار والآراء تعارض مايعتقده جمهور الأمة المعصومة، وهنا مكمن الخطر.(2)

اين كتاب ردّيه مختصرى است بر مهم ترين افكار و مطالبى كه كتاب «العقيدة التدمرية» ابن تيميه بر آن بنا شده است، و تمام علما كلمات او را گرفته و بر او ردّ نوشته اند، خصوصاً اينكه اين افكار و


1- فقه السيرة النبوية، بوطى، ص 560.
2- نقض قواعد التشبيه، دكتر عمر عبدالله كامل، ص 8.

ص94

آراء با رأى جمهور امت كه از عصمت برخوردار است معارضه دارد، و اين موضوع خطرناكى است.

همچنين در كتاب ديگرش در ردّ ابن تيميه مى گويد:

ولازم استحباب زيارة قبره (ص) استحباب شدّ الرحال اليها؛ لانّ زيارته للحاج بعد حجّه لاتمكن بدون شدّ الرحل، فهذا كالتصريح باستحباب شدّ الرحل لزيارته (ص).

وقد درج علماء الإسلام وفي مقدمتهم الحنابلة على هذا الفهم واتفقوا على جواز شدّ الرحال واستحباب زيارة قبر النبي (ص) إلى ان جاء ابن تيمية في القرن الثامن وخالف عامة المسلمين وقال: لاتستحب زيارة قبر النبي (ص) ...

وقد نقلنا اجماع المسلمين علي مشروعية زيارة قبر النبي (ص) في مختلف الأزمنة وانّه لم يخالف في ذلك غير ابن تيمية ومن تبعه، فهل من الحكمة ان نأخذ بقوله وفهمه للمسألة وندع اجماع أئمة المسلمين في عصور ما قبل ابن تيمية؟ مع انّ اجماعهم في عصر واحد حجة ملزمة، فضلا عن أقوال أكثر أئمة المسلمين بعد عصر ابن تيمية. (1)

لازمه استحباب زيارت قبر پيامبر (ص) مستحب بودن سفر به جهت زيارت است؛ زيرا زيارت قبر حضرت براى حاجى بعد از حجّش بدون سفر به جهت آن امكان ندارد، و اين به نوبه خود دلالت صريح بر استحباب سفر به جهت زيارت قبر پيامبر (ص) دارد.


1- كلمة هادئة في الزيارة و شدّ الرحال، دكتر عمر عبدالله كامل، ص 44.

ص95

و علماى اسلام و قبل از همه حنابله بر اين فهم تأكيد كرده و بر جواز سفر و استحباب زيارت قبر پيامبر (ص) اتفاق نظر دارند، تا اينكه ابن تيميه در قرن هشتم آمد و با عموم مسلمانان به مخالفت پرداخت و گفت: زيارت قبر پيامبر (ص) مستحب نيست ...

ما اجماع مسلمانان را بر مشروعيت زيارت قبر پيامبر (ص) در زمان هاى مختلف نقل كرديم و اينكه كسى در اين مسأله به جز ابن تيميه و پيروانش مخالفت نكرده است. آيا از حكمت است كه قول و فهم او را در اين مسأله اخذ كرده و اجماع ائمه مسلمانان را در عصرهاى قبل از ابن تيميه رها كنيم؟ با اينكه اجماع مسلمانان در يك عصر حجّت الزامى است تا چه رسد از اقوال بيشتر امامان مسلمانان بعد از عصر ابن تيميه.

4. شيخ يوسف بن هاشم رفاعى

او كه از علماى معروف اهل سنت در كويت است درباره ابن تيميه مى گويد:

رحم الله خصوم الشيخ ابن تيمية؛ فانّهم لما خرج على الإجماع في بعض آرائه، أقاموا له المناظرات الكثيرة المفتوحة في مصر ودمشق بحضور العلماء والوزراء وطلبة العلم ...(1)

خدا رحمت كند دشمنان ابن تيميه را كه چون از اجماع در برخى آرائش خارج شد با او مناظرات علنى در شهرها و خصوصاً دمشق در حضور علما و وزرا و طالبان علم برپا كردند ...

5. محيى الدين حسين بن يوسف إسنوى


1- ادلة اهل السنة و الجماعة، ص 5.

ص96

او كه از علماى الأزهر مصر است در ردّ ابن تيميه مى گويد:

انّ لابن تيمية في مسألة زيارة قبر الرسول (ص) رأي شاذ وكلام كثير فيه تضارب وتناقض وتعميم وتهويل. ومن قرأ له (الجواب الباهر في زوار المقابر) أو (الردّ على الأخنائي) وقد طبع مؤخراً في (744) صفحة من القطع الكبير، أو قرأ له فتاواه أو ما نقله بعض تلاميذه عنه كابن عبدالهادي في (الصارم المنكي)، من قرأ ذلك كلّه يعرف مدي التشتت الموجود في كلام الرجل. وقد قام عليه علماء عصره في هذه المسألة وغيرها و ردّوا عليه ... (1)

براى ابن تيميه در مسأله زيارت قبر پيامبر (ص) رأى شاذ و گفتار بسيارى است كه در آن زد و خورد و تناقض و اغفال و هوچى گرى است. و كسى كه كتاب (الجواب الباهر فى زوار المقابر) و كتاب (الردّ على الأخنائى) را بخواند كه اخيراً در 744 صفحه در قطع بزرگ چاپ شده، و يا اينكه كتاب فتاواى او را قرائت كند يا آنچه را كه برخى از شاگردانش امثال ابن عبدالهادى در كتاب (الصارم المنكى) از او نقل كرده بخواند، مى داند كه چه قدر در كلام اين مرد تشتّط است. لذا علماى عصرش در اين مسأله و غير آن بر ضدّ او قيام كرده و بر او ردّ نوشته اند ...

6. ابوالفداء سعيد عبداللطيف فوده


1- الإفهام و الإفحام، ص 150.

ص97

او كه از علماى معاصر اردن است، در ردّ ابن تيميه مى گويد:

وامّا عندنا فما كتبه واضح في مذهب الضلال ونصّ صريح في نصرة مذهب المجسمة والكرامية المبتدعة، ونحن في ردّنا عليه ونقضنا لكلامه لايتوقف هجومنا لصدّ افكاره وتوهّماته على موافقة الناس لنا، بل انّنا نعلم انّ كثيراً منهم على عينيه غشاوة، نرجو من الله تعالى ازالتها بماتقوم به من الردود والتنبيهات.(1)

امّا نزد ما، آنچه را كه او نوشته واضح است كه همگى آنها مذهب گمراهى و نصّ صريح در يارى مذهب اهل تجسيم و كراميه بدعت گذار است. و ما در ردّيه بر او و نقض كلامش تنها در هجوم خود به مقابله با افكار و توهمّات او بر موافقت مردم با ما توقف نمى كنيم، بلكه مى دانيم كه بسيارى از آنها بر روى چشمانشان پرده اى افكنده اند. لذا از خداوند متعال مى خواهيم كه آن را با ردّيه ها و تنبيهاتى كه نوشته شد ازاله نمايد.

7. عبدالغنى حماده

او در ردّ وهابيان مى گويد:

انّ شيخهم ابن تيمية قال عنه علامة زمانه علاء الدين البخاري: انّ ابن تيمية كافر، كما قاله علامة زمانه زين الدين الحنبلي انّه يعتقد كفر ابن تيمية، و يقول: انّ الإمام السبكي معذور بتكفير ابن تيمية؛ لانّه كفّر الأمة الإسلامية وشبّهها باليهود والنصارى في


1- نقض الرسالة التدمرية، سعيد فوده، ص 6.

ص98

تفسيره عند قوله تعالى: اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ. وقال علماء المذهب: انّ كتبه مشحونة بالتشبيه والتجسيم لله تعالى. (1)

شيخ آنها ابن تيميه كسى است كه علّامه زمانش علاء الدين بخارى درباره او گفته: ابن تيميه به طور حتم كافر است، همانگونه كه علّامه زمانش زين الدين حنبلى معتقد به كفر ابن تيميه بود و مى گفت: امام سبكى در تكفير ابن تيميه معذور است؛ زيرا او كسى بود كه امت اسلامى را تكفير نموده و آنان را در تفسير آيه اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ به يهود و نصارا تشبيه كرده است. علماى مذهب گفته اند: همانا ابن تيميه زنديق است؛ زيرا كتاب هاى او پر از اعتقاد به تشبيه و تجسيم نسبت به خداوند متعال مى باشد.

8. دكتر شيخ يوسف حسن شرّاح

او كه استاد فقه و اصول در دانشكده شريعت و دراسات اسلامى در كويت است در ضمن مقاله اى درباره بدعت نزد ابن تيميه مى گويد:

... الذي يراه كثير من المتطرفين المخالفين لأهل السنة والجماعة بمثابة المرجع الديني، الذي عصم الله كلامه من الخطأ، مع انّه ليس نبيّاً معصوماً كما انّ رأيه ليس هو رأي علماء الأمة جميعاً، حتّى نعتبره اجماعاً وحجة

شرعية ... (2)


1- فضل الذاكرين و الردّ علي المنكرين، ص 23.
2- صحيفة الوطن الكويتية، تاريخ 29 آگوست 2004 م.

ص99

ابن تيميه كسى است كه بسيارى از منحرفان مخالف با اهل سنت و جماعت او را به منزله مرجع دينى و كسى كه خداوند كلامش را از خطا مصون داشته است، به حساب آورده اند! با اينكه او پيامبر معصوم نبوده است، همان گونه كه رأى او عقيده تمام علماى امت به حساب نمى آيد تا آن را اجماع به حساب آورده و حجّت شرعى بدانيم ...

9. شيخ شعيب ارناؤوط

او در تعليقه خود بر گفتار ذهبى درباره زيارت قبر پيامبر (ص) و ايستادن در كنار حجره او با حالت خوارى و تسليم مى گويد:

قصد المؤلّف بهذا الاستطراد الردّ علي شيخه ابن تيمية الذي يقول بعدم جواز شدّ الرحل لزيارة قبر النبي ... (1)

قصد مؤلّف از اين مطلب كه به طور ضمنى نقل كرده ردّ بر شيخش ابن تيميه است كه معتقد به عدم جواز سفر به جهت زيارت قبر پيامبر (ص) مى باشد ...

10. محمّد زكى ابراهيم

وى مى گويد:

الخلاف هو على التوسل بالميت الصالح ولم يكن يختلف على جوازه أحد من السلف إلى القرن السابع، حيث ابتدع ابن تيمية هذا الخلاف الفتان. (2)


1- سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 485.
2- الافهام و الإفحام، محمّد زكى ابراهيم، ص 7.

ص100

اختلاف در توسل به ميت صالح است، و در جواز آن هيچ يك از علماى سلف تا قرن هفتم اختلاف نكرده است تا اينكه ابن تيميه فتنه گر اين اختلاف را بدعت گذاشت.

11. شيخ عبدالله هروى (معروف به حبشى)

وى مى گويد:

فانّه يحتج بالحديث الموضوع الذي يوافق هواه ويحاول ان يصحّحه، ويضعّف الأحاديث والأخبار الثابتة المتواترة التي تخالف رأيه وعقيدته ... وهذا لايستغرب صدوره من رجل بلغ سموم الفلاسفة ومصنفاتهم.(1)

اين وضعيت ابن تيميه است كه به حديث جعلى موافق با هواى نفسش احتجاج كرده و در صدد تصحيح آن برمى آيد، و در مقابل، احاديث و اخبارى را كه ثابت و متواتر است به جهت مخالفت با رأى و عقيده اش آنها را تضعيف مى نمايد ... و اين گونه كارها از كسى كه سم هاى فلاسفه و مصنّفات آنها را بلعيده غريب نيست.

ششم: ابن تيميه از ديدگاه سلفيان معاصر

اشاره

ابن تيميه نه تنها به وسيله علماى ساير مذاهب مورد نقد قرار گرفته، بلكه برخى از سلفيان معاصر نيز به نقد و ارزيابى آرا و انديشه هاى وى پرداخته اند كه ذكر همه آنها در اين مجال نمى گنجد. از اين رو، به برخى از آنها مى پردازيم:

1. دكتر عيسى بن مانع حميرى، سلفى


1- المقالات السنية، حبشى، ص 206.

ص101

او كه مدير كلّ اداره اوقاف و شئون اسلامى دبى است درباره ابن تيميه مى گويد:

وهذا ترك من ابن تيمية لمذهب السلف بالكلية، وادعاء عليهم بمذهب غير مذهبهم ودخول في مضايق وعره وشنائع أمور استبشعها العلماء واستبعدوها. وقد رأينا لهذا المخالف ومن شايعه الفاظاً شنيعة لم ترد في الكتاب والسنة ولم تنطق بها أحد من السلف، فأثبتوا الجسمية صراحة واثبتوا الجهة والحدّ والتحيز والحركة والصوت والإنتقال والكيف وغير ذلك من التجسيم الصريح. (1)

و اين مطلب در حقيقت عبارت است از اعراض ابن تيميه به طور كلّى نسبت به مذهب سلف و ادعاى او بر آنان به آوردن مذهبى غير از مذهب سلف، و وارد شدن در تنگناهايى بسيار پست و سخت. امورى كه علما آنها را زشت دانسته و از خود دور نموده اند. و ما از اين مخالف و پيروان او الفاظى زشت ديديم كه در كتاب و سنت يافت نمى شود و هرگز فردى از سلف به آن نطق نكرده است. آنان جسميت را به صراحت ثابت كرده و نيز جهت و حدّ و مكان و حركت و صوت و انتقال و كيف و ديگر عوارض جسميت را بر او ثابت مى دانند.

او همچنين مى گويد:


1- تصحيح المفاهيم العقدية، دكتر عيسى حميرى، ص 131.

ص102

فالحاصل من هذا انّه يتبيّن لك انّ ابن تيمية عشوائي في فهمه ولايمشي على قاعدة مستقيمة بل يتبع مايبدو له إذا استطاع بذلك أن ينصر مذهبه.(1)

حاصل اين مطالب اينكه براى تو روشن شد كه ابن تيميه در فهمش هوايى است و مطابق قاعده مستقيم مشى نمى كند، بلكه آنچه كه موجب تأييد مذهبش مى باشد را تنها پيروى و متابعت مى نمايد.

2. حسن بن فرحان مالكى سلفى

حسن بن فرحان مالكى گرچه سلفى است وبه مذهب خود پاى بند ومتعصب است، ولى در كلمات وصحبت ها وكتاب هاى او افكارى پيدا مى شود كه دلالت بر آزاد انديشى وانصاف فى الجمله او دارد. اينك به نمونه هايى از اين گونه افكار او اشاره مى كنيم:

او درباره سلفى هاى تندرو مى گويد:

... ويساعده على ذلك أيضاً انّ غلاة السنة لهم الصوت الأقوى داخل الوسط السنّي السلفي على وجه الخصوص، فلذلك لانستغرب هذه الانحسارات عن السنة إلى مذاهب أخرى ... وسيبقى الغلو السلفي من أكبر الأمور المساعدة على الإنتقال الحادّ إلى الشيعة مالم يسارع عقلاء السلفية بنقد الغلو داخل التيار السلفي نفسه، ذلك الغلو المتمثّل في كثرة الأحاديث الضعيفة والموضوعة الّتي نشدّ بها المذهب وكثرة التكفيرات المخالفة للمنهج السلفي، كتكفير أبي حنيفة والأحناف وتكفير


1- تصحيح المفاهيم العقدية، ص 135.

ص103

الشيعة والجهمية والمعتزلة. (1)

... تأييد اين مطلب اينكه غاليان اهل سنت صداى قوى ترى در بين سنى هاى سلفى على الخصوص دارند. لذا اين گونه خروج ها از مذهب اهل سنت به مذاهب ديگر را بدين جهت غريب نمى دانيم ... وزود است كه غلو سلفى ها از بزرگ ترين امورى گردد كه باعث انتقال سريع اهل سنت به سوى شيعه شود، مگر آنكه عقلاء سلفى به فكر چاره برآمده وغلو وتندروى خود را از درون نقد كنند، غلوى كه در وجود احاديث ضعيف وجعلى براى تأييد مذهب وتكفير مخالفان مذهب وروش سلفى پديدار گشته است، همچون تكفير ابى حنيفه واحناف وتكفير شيعه وجهميه ومعتزله.

او درباره محمد بن عبدالوهاب مى گويد:

وكتاب التوحيد أو كتاب كشف الشبهات أو غيرهما من كتب الشيخ ورسائله انّما الّفها بشر يخطي ء ويصيب ولم يؤلّفها ملك ولا رسول، فلذلك من الطبيعي جداً ان يخطئ ولا مانع شرعاً ولاعقلا من وقوع الأخطاء من الشيخ؛ سواء كانت كبيرة أو صغيرة، كثيرة أو قليلة، فقهية أو عقدية (ايمانية) ...(2)

كتاب (التوحيد) وكتاب (كشف الشبهات) يا غير اين دو از كتاب ها ورساله هاى شيخ را بشرى نوشته كه ممكن است خطا كند يا به واقع برسد، وآنها را فرشته يا رسول ننوشته است؛ لذا جداً طبيعى


1- مجله المجلّة، شماره 1082، سال 11/ 11/ 2000 م، تحت عنوان: «قراءة في التحولات السنية للشيعة.
2- داعية وليس نبياً، ص 3.

ص104

به نظر مى رسد كه او خطا كند وشرعاً وعقلًا مانعى از وقوع خطاها از شيخ نيست؛ چه آن خطاها بزرگ باشد يا كوچك، زياد باشد يا كم، فقهى باشد يا عقيدتى وايمانى ...

او درباره دشمنى بزرگان وهابى با اهل بيت (ع) مى گويد:

ابن كثير كان فيه نصب إلى حدّ كبير، والذهبي إلى حدّما، امّا ابن تيمية إلى حدّ لا ينكره باحث منصف، فاشتهر عنه النصب وكتبه تشهد بذلك، ولذلك حاكمه علماء عصره على جملة أمور منها بغض علي، ولم يحاكموا غيره من الحنابلة، مع انّ فيهم نصباً ورثوه عن ابن بطة وابن حامد والبربهاري وابن أبي يعلي وغيرهم. والتيار الشامي العثماني له أثر بالغ على الحياة العلمية عندنا في الخليج، وهذا من أسرار حساسيتنا من الثناء على الإمام علي أو الحسين، وميلنا الشديد لبني امية، فتنبّه!! (1)

ابن كثير كسى كه تا حدود زيادى نصب وعداوت اهل بيت: را در دل داشت، وتا حدودى نيز ذهبى چنين بود. ولى ابن تيميه دشمنى او نسبت به اهل بيت آن قدر زياد بود كه بحث كننده منصف نمى تواند آن را انكار نمايد، لذا او مشهور به ناصبى بودن است وكتاب هاى او نيز بر اين مطلب گواهى مى دهد، وبدين جهت علماى هم عصرش او را به جهت امورى از آن جمله بغض على (ع) محاكمه نمودند، با اينكه غير او از حنابله را محاكمه نكردند در حالى كه در آنان نيز نصب وعداوتى بود كه از ابن بطه وابن حامد


1- داعية وليس نبياً، صص 64 و 65.

ص105

وبربهارى وابن ابى يعلى وديگران به ارث برده بودند، ومدرسه شام كه عثمانى هستند اثر بسيارى بر حيات علمى ما در خليج گذاشته است، وبدين جهت است كه ما حسّاسيت فراوانى نسبت به مدح وثناى بر امام على يا حسين داشته وميل شديد به بنى اميه داريم، پس آگاه باش.

همچنين مى گويد:

ثمّ تتابع علماء الشام كابن تيمية وابن كثير وابن القيم- واشدّهم ابن تيمية- علي التوجس من فضائل علي واهل بيته، وتضعيف الأحاديث الصحيحة في فضلهم، مع المبالغة في مدح غيرهم!! وعلماء الشام- مع فضلهم- بشر لا ينجون من تأثير البيئة الشامية الّتي كانت اقوى من محاولات الإنصاف، خاصّة مع استئناس هؤلاء بالتراث الحنبلي ...(1)

سپس يكى پس از ديگرى علماى شام همچون ابن تيميه وابن كثير وابن قيم آمدند، كه شديدترين آنها در مخفى نمودن فضائل على واهل بيتش وتضعيف احاديث صحيح در فضائل آنان، ابن تيميه است، واين در حالى است كه در مدح ديگران شديداً مبالغه مى كنند. علماى شام با فضيلتى كه دارند بشرى هستند كه هرگز از تأثير محيط شام بى نصيب نبوده اند، محيطى كه از انصاف به دور بوده است. خصوصاً آنكه آنان با ميراث حنابله انس داشته اند ...

وى مى گويد:

حُوكِمَ ابن تيمية في عصره علي بغض علي و اتّهمه مخالفوه من


1- داعية وليس نبياً، ص 176.

ص106

علماء عصره بالنفاق و اخطئوا في ذلك و اتّهموه بالنصب واصابوا في كثير من ذلك، لقوله: انّ علياً قاتل للرئاسة لاللديانة، و زعمه انّ اسلام على مشكّك فيه لصغر سنه و انّ تواتر إسلام معاوية ويزيد بن معاوية أعظم من تواتر إسلام علي!! و انّه كان مخذولا، وغير ذلك من الشناعات التي بقي منها مابقي في كتابه منهاج السنة. و ان لم تكن هذه الأقوال نصباً فليس في الدنيا نصب. (1)

ابن تيميه در عصرش به جهت دشمنى با على (ع) محاكمه شد و مخالفين از علماى عصرش او را متّهم به نفاق كردند، ولى در آن به خطا رفتند و او را متّهم به عداوت با اهل بيت: نمودند و در بسيارى از موارد به واقع رسيدند؛ چرا كه او مى گويد: على به جهت رياست جنگيد نه به جهت ديانت. و گمان او كه اسلام على مورد شك است؛ چرا كه كودكى كم سن بوده است، و تواتر اسلام معاويه و يزيد بن معاويه از تواتر اسلام على مهم تر است، و اينكه على خوار شده است، و ديگر كلمات زشت و پست كه در كتابش به نام «منهاج السنة» باقى مانده است. و اگر اين گفته ها نصب و دشمنى با حضرت على نباشد پس در دنيا دشمنى نيست.

3. محمّد ناصرالدين البانى، سلفى (م 1420 ه. ق)

او درباره حديث غدير مى گويد:

فمن العجيب حقاً ان يتجرأ شيخ الإسلام ابن تيمية على انكار


1- سلسلة الأحاديث الصحيحة، البانى، ج 5، ص 263.

ص107

هذا الحديث وتكذيبه في (منهاج السنة) كما فعل بالحديث المتقدم هناك ... (1)

حقّاً عجيب است كه شيخ الاسلام ابن تيميه جرأت كرده و اين حديث را در (منهاج السنة) انكار و تكذيب نموده است همان گونه كه با حديث پيشين چنين معامله اى انجام داده است ...

همچنين درباره حديث غدير مى گويد:

فقد كان الدافع لتحرير الكلام على الحديث وبيان صحته انّني رأيت شيخ الإسلام ابن تيمية، قد ضعّف الشطر الأول من الحديث، وأمّا الشطر الآخر فزعم انّه كذب، وهذا من مبالغاته الناتجة في تقديري من تسرعه في تضعيف الأحاديث قبل أن يجمع طرقها ويدقق النظر فيها. والله المستعان. (2)

جهت اطاله كلام درباره اين حديث و بيان صحت آن اين بود كه مشاهده كردم ابن تيميه را كه قسمت اول از اين حديث را تضعيف كرده و قسمت آخر را گمان نموده كه دروغ است، و اين كار به نظر من از مبالغات او در سرعت داشتن و عجله كردن در تضعيف احاديث است قبل از آنكه طرق آن را جمع كرده و در آن دقت نظر كند. و خداوند كمك كننده است.

وى درباره حديث ولايت بعد از تصحيح سند آن مى گويد:

هذا كلّه من بيان شيخ الإسلام وهو قوي متين كما ترى، فلا أدري بعد ذلك وجه تكذيبه للحديث إلّا التسرع والمبالغة في


1- سلسلة الأحاديث الصحيحة، البانى، ج 5، ص 263.
2- همان، ج 4، ص 344.

ص108

الردّ على الشيعة، غفر الله لنا وله. (1)

اين به تمامه از بيان ابن تيميه بود واين بيان قوى ومتين است، ولى نمى دانم كه چرا او اين حديث را تكذيب كرده است وبه نظر من جهتى جز اين نداشته كه او در ردّ بر شيعه سرعت به خرج مى داده ومبالغه مى كرده است. خداوند از ما و از او بگذرد.

4. محمّد بن علوى مالكى

او مدت ها در عربستان ودر مكّه مكرمه ساكن بوده ودر مسجدالحرام كرسى تدريس داشت وداراى تخصص در علم حديث وفقه وتاريخ بود وحدود سه سال است كه از دنيا رحلت كرده است. او كه عالمى سنّى بود، پرچم مخالفت با وهابيان را در كشور عربستان به دست گرفت وبا سخنان خود وكتاب هايش به مقابله با انحرافات وهابيان پرداخت. بعد از انتشار كتاب هايش در عربستان وسرتاسر جهان، وهابيان او را محاكمه كرده ومحكوم به اعدامش نمودند، ولى او ادّعا كرد كه حاضر است با بزرگان آنان بحث كند. وى با بحث هاى فراوان با وهابيان آنان را محكوم كرد. بنابراين وهابيان مجبور شدند تا حكم خود را پس گرفته وادّعا كنند كه اختلاف ما با او اجتهادى است وبرداشت ها مختلف است.

بدين جهت او را رها كرده، ولى درس وتدريس وشاگردانش را شديداً تحت نظر قرار دادند. او كتاب هايى را در ردّ افكار ومبانى وعقايد وفتاواى وهابيان دارد كه انصافاً علمى وقابل استفاده است.


1- سلسلة الاحاديث الصحيحة، ح 2223.

ص109

ايشان در كتاب «التحذير من المجازفة بالتكفير» مى نويسد:

لقد ابتلينا بجماعة تخصصت في توزيع الكفر والشرك واصدار الأحكام بالقاب وأوصاف لا يصحّ ولا يليق ان تُطلق على مسلم يشهد أن لا إله إلّا إلله وأنّ محمّداً رسول الله، كقول بعضهم فيمن يختلف في الرأي والمذهب معه: محرف ... دجّال ... مُشعوذ ... مبتدع ... وفي النهاية: مشرك ... وكافر ...

ولقد سمعنا كثيراً من السفهاء الذين ينسبون انفسهم إلى العقيدة يكيلون مثل هذه الألفاظ جُزافاً، ويزيد بعض جهلتهم بقوله: داعية الشرك والضلال في هذه الأزمان، ومجدّد ملّة عمرو بن لحّي المدعو بفلان ... هكذا نسمع بعض السفهاء يكيل مثل هذا السب والشتم وبمثل هذه الألفاظ القبيحة الّتي لا تصدر إلّا عن السوقة الذين لم يجيدوا اسلوب الدعوة وطريقة الأدب في النقاش ... (1)

ما به كسانى مبتلا شده ايم كه در توزيع كفر وشرك وصادر كردن احكام با القاب واوصاف غير صحيح تخصص دارند، اوصافى كه لايق مسلمان شهادت دهنده به توحيد ونبوّت پيامبر اسلام (ص) نيست، مثل اينكه برخى از آنان به افرادى كه مخالف خود در رأى ومذهب مى باشند عنوان: تحريف كننده ... دجال ... شعبده باز ... بدعت گذار ... ودر آخر مشرك ... وكافر را اطلاق مى كنند ...

از بسيارى از سفيهانى كه خودشان را به عقيده نسبت مى دهند شنيده ايم كه چگونه امثال اين گونه الفاظ را جزافى وبه طور


1- التحذير من المجازفة بالتكفير، محمد بن علوى مالكى، صص 8- 9.

ص110

گسترده، به كار مى برند. وحتى برخى از آنها پا از اين فراتر نهاده وبر مخالف خود عنوان: (دعوت كننده به شرك وگمراهى در اين زمان، وتجديدكننده ملّت عمرو بن لحى آقاى فلانى ...) را به كار مى برند ...

اين گونه از برخى سفيهان مى شنويم كه به صورت گسترده امثال اين دشنام ها وفحش ها والفاظ قبيح را به كار مى برند، الفاظى كه تنها از افراد كوچه وبازار صادر مى شود، كسانى كه اسلوب وروش دعوت وطريقه ادب در مناقشه را به خوبى نمى دانند ...

او در مقدمه كتاب خود به نام «الزيارة النبوية بين الشرعية والبدعية» مى نويسد:

انّه قد ظهر في موسم الحجّ هذا العام (1419) كتاب أساء إلى المسلمين وكدّر عليهم صفوهم وهم في زيارة رسول الله (ص)، فكان أكبر ايذاء لهم وجرح لشعورهم، وهم حجاج زوار قاصدون وجه الله سبحانه وتعالى؛ إذ يقول هذا المتعدي: انّ زيارة رسول الله (ص) بعد موته مفسدة راجحة لا خير فيها، فأزعجنا هذا الإفتراء والتعدي وسوء الأدب علي مقام رسول الله (ص)، لذلك احببت ان اشارك بهذه الرسالة في الدفاع عن مقام رسول الله (ص) والذبّ عنه، وهو اقل ما يقدمه الحبيب لحبيبه والمؤمن لنبيه، وهو ليس غلواً ممقوتاً ... (1)

در موسم حج امسال، سال 1419 كتابى از سوى وهابيان چاپ شد كه


1- الزيارة النبوية، ص 2.

ص111

در آن به مسلمانان اهانت شده و نيكان را منكدر نموده است، نيكانى كه در حال زيارت رسول خدا بوده اند. آنان بيشترين آزار و اهانت را به زائرانى داشتند كه تنها قصدشان خداوند سبحان و متعال بوده است. نويسنده متجاوز كتاب گفته كه زيارت رسول خدا بعد از مرگش داراى مفسده بوده و در آن خيرى نيست. اين اهانت و سركشى و سوء ادب بر مقام رسول خدا ما را به درد آورده است. لذا دوست داشتم تا با تأليف اين رساله در دفاع از مقام رسول خدا سهيم باشم. و اين كمترين كارى است كه مى تواند يك دوست نسبت به محبوبش و مؤمن نسبت به پيامبرش انجام دهد، و اين كار غلو ناپسند نيست ...

از كتاب هاى محمّد بن علوى بر ضد وهابيان؛ عبارت است از:

الف) «مفاهيم يجب ان تصحح»؛

ب) «منهج السلف فى فهم النصوص»؛

ج) «الزيارة النبوية بين الشرعية والبدعية»؛

د) «الغلو»؛

ه) «شفاء الفؤاد بزيارة خير العباد»؛

و) «رسالة عن ادلة مشروعية المولد النبوى»؛

ز) تعليقه بر كتاب «المولد النبوى»، از «حافظ ابن بديع»؛

ح) تعليقه بر كتاب «المولد النبوى»، از «حافظ ملّا على قارى»؛

ط) «هو الله»؛

ى) «التحذير من المجازفة بالتكفير».

ص112

ص113

* قرآن كريم.

1. ادلة أهل السنة والجماعة، يوسف الرفاعي، چاپ پنجم، كويت، مكتبة دار القرآن الكريم، 1410 ه. ق.

2. الاشفاق في حكم الطلاق، محمد زاهد كوثرى، بيروت، دار الكتب العلمية، 1425 ه. ق.

3. البدر الطالع، محمد بن على شوكانى، چاپ اول، بيروت، دار الكتب العلمية، 1418 ه. ق

4. البرهان الجلي، احمد غمارى، چاپ اول، مصر، مطبعة السعادة، 1389 ه. ق.

5. تحفة النظار في غرائب الامصار وعجائب الاسفار، چاپ مصر، 1357 ه. ق.

6. تحفة النظار في غرائب الامصار،ابن بطوطه، چاپ اول، الشركة العالمية للكتاب، 1991 م.

7.تصحيح المفاهيم العقدية، عيسى حميرى، چاپ اول، مصر، دار السلام، 1419 ه. ق.

8.تطهير الفؤاد، محمد بخيت مطيعى، چاپ تركيه، 1397 ه. ق.

9. الدرر الكامنة، ابن حجر عسقلانى، بيروت، دار الحبل، 1414 ه. ق.

ص114

10.ذيل التاريخ الاسلام، ذهبى، چاپ اول، بيروت، دار الكتب العربى، 1424 ه. ق.

11.رفع الاصر عن قضاة مصر، ابن حجر، چاپ اول، مصر، مكتبة الخانجى، 1418 ه. ق.

12.سعادة الدارين في الرد علي الفريقين، ابراهيم سمنودى، چاپ اول، موريتانى، مكتبة الامام مالك، 1426 ه. ق.

13.سلسلة الاحاديث الصحيحة، ناصر الدين البانى، رياض، مكتبة المعارف، 1415 ه. ق.

14.السلفية (مرحلة زمنية)، بوطى، چاپ اول، بيروت، دار الفكر المعاصر، 1408.

15.سميرى الصالحين، عبدالله غمارى، چاپ اول، مصر، مكتبة القاهرة، 1388 ه. ق.

16. سيف الابرار المسلول على الفجار، چاپ استانبول، 1986 م.

17.شرح الشفاء، ملا على قارى، چاپ اول، بيروت، دار الكتاب العلمية، 1421 ه. ق.

18.شرح المواهب اللدنية، زرقانى، چاپ اول، بيروت دار الكتب العلمية، 1417 ه. ق.

19. شفاء السقام، تقى الدين سبكى، مصر، دار جوامع الكلم.

20.شواهد الحق، يوسف نبهانى، مصر، المكتبة التوفيقية.

21.طبقات الشافعية، سبكى، چاپ اول، دار الكتب العلمية، 1420 ه. ق.

22.غاية التبجيل، محمود سعيد بن ممدوح، چاپ اول، امارات، مكتبة الفقهية، 1425 ه. ق.

23.فرقان القرآن، سلامة قضاعى، بيروت، دار احياء التراث العربى.

24.فضل الذاكرين والرد علي المنكرين، چاپ سوريه، 1391 ه. ق.

25.فقه السيرة النبوية، بوطى، بيروت، دار الفكر المعاصر، 1423 ه. ق.

ص115

26.قرائة فى كتب العقائد، حسن بن فرحان مالكى، چاپ اول، اردن، مركز الدراسات، 1421 ه. ق.

27. كلمة هادلة في الزيارة وشدالرحال، عمر عبدالله كامل، چاپ اول، دار المصطفى، 1426 ه. ق.

28. لسان الميزان، چاپ سوم، بيروت، موسسة الأعلمى، 1406 ه. ق.

29.مرآة الجنان، حيدرآباد دكن، 1339 ه. ق.

30.المواهب اللدنية، قسطلانى، چاپ دوم، بيروت، المكتب الإسلامى، 1425 ه. ق.

31.النجوم الزاهرة، ابن تعرى، مصر، وزارة الثقافة.

32.نقد الرسالة التدمرية، سعيد فودة، چاپ اول، دار الرازى، 1425 ه. ق.

33.نقض قواعد التشبيه، عمر عبدالله كامل، چاپ اول، دار المصطفى، 1426 ه. ق.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109