سيماى كاظمين آرام دجله

مشخصات كتاب

سرشناسه : ايدرم، حسن، 1344-

عنوان و نام پديدآور : سيماي كاظمين: آرام دجله/تاليف حسن ايدرم.

مشخصات نشر : تهران: مشعر، 1387.

مشخصات ظاهري : 167 ص.؛12 × 21س م.

شابك : :978-964-540-095-6 10000 ريال

وضعيت فهرست نويسي : فيپا

يادداشت : كتاب حاضر قبلا در سال هاي مختلف توسط ناشران متفاوت منتشر شده است.

يادداشت : كتابنامه: ص. [163] - 167؛ همچنين به صورت زيرنويس.

موضوع : زيارتگاه هاي اسلامي -- عراق -- كاظمين.

موضوع : كاظمين -- تاريخ.

رده بندي كنگره : DS79/9/ك2/الف9 1387

رده بندي ديويي : 956/75

شماره كتابشناسي ملي : 1208808

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

ص:8

مقدمه مؤلف

ص:9

«بَلْدَةٌ طَيّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ» (1) بويى چون ز شهر يار آمد ما روى بدان ديار داريم

ما را نبود به شهر كارى ما كار به شهريار داريم (فيض)

تجلّى خدا، اين برترين و زيباترين در عرصه هست ها، هر چند كه با نبود واليان برگزيده اش، نمودى كامل در هويت و ساختار تمدن اسلامى نيافت اما همين اندك پاگرفته را هم ياراى آن هست، گستره هاى زيبايى را از اين


1- بخشى از آيه 15 سوره سبأ، در توصيف شهر سبأ

ص: 10

تجلّى، در حيات پيراسته انسانى به رخ بكشد، حياتى توأمان با آرامش، «اصْلُها ثابِتٌ وَ فَرعُها فى السَّماءِ» (1) آنچه اكنون پيش رو داريد، كوششى در بازشناخت نگاره دينى شهر كاظمين است، شهرى كه با دربرگرفتن دو پيكر از پاك ترين انسان ها، دجله (2) جان را به آرامش فراخوانده و آرامش را به خروش دجله وار. ادب اقتضا دارد كه بر پيشى جويان اين سوى و مقصد، فروتنى و سپاس را نثار كنيم كه سابقان مقربانند. (3)اميد كه قرين خشنودى شما هم شود.

حسن ايدرم

قم


1- قسمتى از آيه 24 سوره ابراهيم عليه السلام
2- كلمه دجله معرّب به معناى تند و تيز، در زبان پهلوى باستان است. فرهنگ معين، ج 5، ص 520
3- مضمون آيه 10 و 11 سوره واقعه،« وَ السبِقُونَ السبِقُونَ* أُوْللِكَ الْمُقَرَّبُونَ»

ص: 11

بخش اول كاظمين «آرام دجله»

دشت كاظمين

5 1 مساحت عراق را دشت هايى تشكيل مى دهد كه از رسوبات دجله و فرات به وجود آمده اند. شهر كاظمين نيز بر دشتى واقع شده كه در شرق و جنوب شرقى، داراى انحنا است. اين انحنا باعث شده رودخانه دجله- تنها منبع آبى منطقه- در اين نقطه حركتى كند يافته، سطح رسوبات در دشت كاظمين افزايش يابد و رفته رفته با كاهش بستر رود، زمينه مساعدى براى بروز سيل ايجاد گردد و با گذشت زمانى طولانى، رودخانه دجله تغيير مسير دهد. (1) از طرفى با وجود رسوبات فراوان و گل و لاى حاصل از


1- اين تغيير مسير يك بار تحقق يافته

ص: 12

آن، مناطق مسكونى از رودخانه دجله فاصله گرفته و به جاى آن، در اطراف رودخانه، باغ هاى زيادى تشكيل شده است. (1)

كاظمين بزرگ

كاظمين، اكنون يكى از شهرهاى بزرگ عراق است كه در شمال غربى بغداد (2) بين طول جغرافيايى 15/ 44 و


1- الجغرافية الاجتماعية لمدينة الكاظمية الكبرى، ص 11- 13
2- بغداد بزرگ ترين شهر عراق، مركز استان بغداد و پايتخت اين كشور است كه در وسط آن قرار دارد. خود نام« بغداد» نامى ايرانى است كه در زمان ساسانيان به آن منطقه نهاده شد. بغداد در روزگار عباسيان به پايتختى برگزيده شد و در همان زمان هم نام آور گشت؛ به گونه اى كه نمادى براى سرزمين هاى اسلامى سده هاى ميانه بود. شايد بغداد جديد در كنار شهر قديمى بغداد كه در 50 مايلى شمال بابل واقع شده بود، ساخته شده است. اين شهر جايگزين تيسفون پايتخت شاهنشاهى ايران و دمشق پايتخت امپراتورى اموى شد. با سرنگونى عباسيان به دست مغول ها بغداد نيز ويران و مردمش كشتار شدند. در سال هاى دورتر بغداد و پيرامون آن ميان تركمانان و عثمانيان و آنگاه صفويان دست به دست مى شد. سرانجام به عنوان بخشى از عثمانى شناخته شد تا اين كه پس از جنگ جهانى دوم و تكه تكه شدن عثمانى، زير نظر انگليسى ها به عنوان مركز كشور تازه تأسيس عراق درآمد. طراحى اين شهر به صورت دايره اى با قطر 2 كيلومتر بود كه اين شهر را به عنوان« شهر گرد» معروف ساخت. در سال 1932، محله هاى بزرگ بنا بر تقسيم مذهبى، عبارت بودند از: اعظميه: سنى نشين، كاظميه: شيعه نشين، كراده: مختلط، منصور: مختلط، دوره: مختلط، بغدادالجديده: مختلط، شهرك صدر: شيعه نشين، شهرك حريه: مختلط؛ هم اكنون شهر بغداد از مناطق زير تشكيل شده است: اعظميه، كرخ، كراده، كاظميه، منصور، شهرك صدر، رشيد، رصاله، نهم نيسان. منبع: ويكى پديا، دانشنامه آزاد

ص: 13

33/ 44 و عرض 21/ 33 و 24/ 33 قرار دارد.

شهر از ناحيه قسمت قديمى به تدريج گسترش يافته و به شهرك ها و آبادى هاى اطراف متصل شده است. مرزهاى طبيعى شهر، نهر دجله در شرق و شمال شرقى، اراضى «ذات السلاسل» در طرف غرب، ناحيه «تاجى» در شمال و بخش مركزى «كرخ»، و نهر خرّ در جنوب مى باشد.

بخش مركزى و قديمى شهر از پنج محله زير تشكيل شده است:

1. شيوخ، مشتمل بر باب الانبار كه قدمت آن به عصر خلفاى عباسى مى رسد.

2. تِل كه سهيلات و ام النومى و نوجيه را در بردارد.

3. دباغ خانه،

4. قطّانه،

5. عكيلات.

ص: 14

چهار محله نخست در چهار جهت اصلى حرم قرار گرفته و عكيلات در جنوب همه آن ها واقع است. مناطقى كه به قسمت هاى اصلى شهر افزوده شده و شهر بزرگ كاظمين را تشكيل داده اند و هم اكنون بيشتر جمعيت شهر نيز در آن به سر مى برند، عبارتند از: 1. عطيفه 2. سلام 3. حريه 4. نور 5. نواب. « (1) تا سال 1392 ه. ق. دو پل، كاظمين را به بغداد متصل مى كرد؛ پل ائمه قسمت شمالى كاظمين را به شهر اعظميه، و پل «صرّافيه» هم قسمت جنوبى شهر را به عيواضيه متصل مى كرد. (2)

نمايش تصوير


1- الجغرافية الاجتماعية لمدينة الكاظمية الكبرى، ص 9 و 47- اطلس بغداد، ص 24- 25، تاريخ كاظمين، ص 13
2- همان، ص 15

ص: 15

جمعيت

از آغاز قرن حاضر، جمعيت شهر كاظمين فزونى چشمگيرى يافته؛ انگيزه هاى معنوى و مادى زمينه ساز اين افزايش بوده اند. در سال 1965 م. جمعيت اين شهر، به بيش از 250000 نفر رسيد. با اين همه شهر كاظمين، با آن كه بالاترين مساحت را در بين چهار فرماندارى استان بغداد به خود اختصاص داده، كم ترين تراكم را داراست. البته، جمعيت شهر كاظمين، در موسم هاى دينى ثابت نمى ماند.

بر اساس تخمينى، تعداد زائران اين شهر در سال 1975 م.

بالغ بر 5 ميليون نفر بوده. در تركيب جمعيت از نظر دينى، شيعيان در اكثريت هستند. در تركيب نژادى شهر هم اكثريت با عرب هاست، امّا اقليت هاى ديگرى نيز در شهر وجود دارند. ايرانيان تا سال 1969 اقليت مهم و بانفوذى را در شهر كاظمين تشكيل مى داده اند و تنها ايرانيان مُقيم در اين سال به 3309 نفر مى رسيد. فراتر آن كه عراق سرزمين اختلاط دو نژاد آريايى- سامى بوده، عرب محض در آن يا وجود ندارد يا اندك شمارند.

آب و هوا

معدل ساليانه حرارت در كاظمين، به 5/ 22 درجه سانتى گراد مى رسد. با داشتن چنين معدلى، هواى كاظمين بايد معتدل باشد، امّا نبود نسبى رطوبت در هوا و ابرهاى

ص: 16

مؤثر بر كاهش گرمايى كه زمين از تابش خورشيد به دست مى آورد، باعث شده هواى منطقه كمى گرم به نظر رسد. اين خصيصه در بيش تر مناطقى كه از دريا دورند، عموميت دارد.

بارش باران در منطقه كم است و معدل آن 105 ميلى متر در سال است. بارندگى در اوايل فروردين و مهر به صورت رگبارى بوده و صدمات فراوانى به محصولات كشاورزى وارد مى سازد. (1)

كشاورزى و دامدارى

وجود هواى گرم و خشك و زمين هايى كه مملو از رسوبات رودخانه دجله است، زمينه مساعدى براى كشت انواع محصولات كشاورزى در منطقه كاظمين است، امّا بارش باران به اندازه كافى نيست و ارتفاع سطح زمين هم بين 32 و 36 متر مى باشد. از اين رو مسأله آبيارى و سدسازى در پيشرفت كشاورزى منطقه اهميت به سزايى را دارا بوده و از عهد ساسانى به آن توجّه شده است. مزيت ديگر اين منطقه براى كشاورزى، مسطح بودن آن است، به گونه اى كه كاربرد ماشين آلات كشاورزى را مقدور ساخته و در نتيجه، از هزينه هاى توليد كاسته است.


1- الجغرافية الاجتماعية لمدينة الكاظمية الكبرى، ص 19

ص: 17

امّا دامدارى در منطقه كاظمين به رشد مطلوبى نرسيده و علّت آن، كم بودن سطح مراتع طبيعى و نبودن زمين هايى است كه مخصوص تهيه علوفه باشد. (1)

صنعت

در گذشته در شهر كاظميه بافندگى دستى شهرت خاصى را دارا بود.

اهميت اين صنعت به اندازه اى رسيده بود كه علاوه بر رفع نياز داخلى، به ايران هم صادر مى شد. اما با توسعه كارگاه هاى ماشينى و به صرفه نبودن بافندگى دستى، بازار آن به كسادى گراييد.

از جمله حِرَف قديمى كه از عهد عباسى در عراق رايج بوده و شهر كاظمين در آن آوازه اى به هم رسانيده، صنعت دباغى است. اين صنعت از نظر ارزش، دومين صنعت عراق است. كارگاه هاى دباغى كه نوعى اشتغال خانوادگى را به وجود مى آورد، ابتدا در مركز شهر، در محله دباغخانه، واقع شده بود، اما به علت آلوده سازى محيط زيست به خارج شهر انتقال يافت. (2) جالب توجه اين كه اولين كارخانه اى كه بعد از استقرار حكومت مشروطه در عراق احداث شد، كارخانه


1- الجغرافية الاجتماعية لمدينة الكاظمية الكبرى، ص 13، 50- 51
2- همان، ص 125

ص: 18

ريسندگى و بافندگى «فتاح پاشا» در كاظميه بود. «(1)

معمارى همگرا

در شهر كاظمين نوعى بناهاى سنتى وجود دارد كه داراى ويژگى هاى خاص خود است. همه خانه ها سرداب دارند. در وسط خانه، حياطى قرار دارد كه در زبان محلى به آن «حوش» مى گويند. گرداگرد اين حياط اتاق ها واقع شده اند. خانه به طور معمول دو طبقه بوده، اتاق هاى آن كوچكند. ديوار ساختمان بلند بوده و به خانه هاى مجاور متصل است. نزديكى ساختمان هاى رو به رو، به اندازه اى است كه تنها راه باريكه اى بين آن ها وجود دارد كه عبور ماشين از آن بسيار مشكل است.

اين ساختمان ها در محلّه هاى قديمى كاظمين، كه حرم را در احاطه خود دارند، و در جنوب خيابان امام حسين عليه السلام، به چشم مى خورند.

ساختمان ها در اطراف حرم شكل دايره اى به خود گرفته اند. اين شكل، خصوصياتى را در گذشته ايجاب مى كرد. از جمله آن كه از نظر سياسى شهر را از آسيب محاصره نگه مى داشت و انجام آن را با مشكل رو به رو مى نمود. مهم تر آن كه ساختار دايره اى شهر، گوياى نقشى


1- موسوعة العتبات المقدسه، ج 9، ص 189- 190 به نقل از الدليل العراقى الرسمى، ص 887

ص: 19

بوده كه حرم در به وجود آوردن شهر در نگاه مردم داشته.

علاقه همجوارى هم از انگيزه هاى مهم در ترسيم اين نوع از ساختار بوده است. از اين رو در نزد مردم كاظمين بر خلاف ساكنان ديگر شهرهاى اطراف دجله، نزديك بودن به حرم، ارزش والايى داشته و قيمت زمين هاى آن چندين برابر است. در واقع، نوعى ترجيح زيبايى معنوى حرم بر جلوه هاى زيبايى طبيعى دجله وجود دارد.

شهر از نگاه دور، مانند انگشترى رخ مى نمايد كه حرم را به سان نگين در آغوش دارد.

از جهت اقتصادى هم اين ساختار به سهولت رفت و آمد از دورترين نقطه تا مركز شهر (حرم) كمك كرده و از نظر آب و هوا هم باعث مى شود كه از حرارت خورشيد در تابستان كاسته شود؛ چون پنجره ساختمان ها، كوچك و كوچه ها هم تنگ و باريك است.

اسامى شهر

منطقه شهر كاظمين از سال 183 ه. ق. كه امام موسى بن جعفر عليهما السلام در آن جا به خاك سپرده شد، رفته رفته از «مقابر قريش» به «مشهد موسى بن جعفر» و «مشهد كاظمى» تغيير نام داد. امّا نامگذارى آن به «كاظمين» يا گاهى اوقات به «جوادين»، در سال هاى اخير رواج يافته است. اكنون به اين شهر، كاظمين يا «كاظميه» مى گويند. در عرف عاميانه گاهى

ص: 20

به كاظمين به اختصار «كاظم» گفته مى شود. « (1) كاظمين كه به معناى دو كاظم است، براى كاربرد «تغليب» در جمع دوتايى (تثنيه) مى باشد. روش تغليبى اين است كه گاهى در جمع دوتايى كه بايد مفردهاى آن يكسان باشند، حالت يكسانى وجود ندارد. براى همين با نام يكى از مفردها را كه به لحاظى بر ديگرى برترى دارد، تثنيه مى بندند. اما اين كه چرا برخى جوادين گفته اند و به مسأله برترى نسبى در تغليب توجّه ننموده اند، به اين جهت است كه گوهرهاى وجودى امامان عليهم السلام از يك نور بوده و هيچ يك بر ديگرى برترى ندارند؛ مگر در تقدّم در وجود.

از اين رو تغليب به هر دو صورتش صحيح مى باشد. در معناى لفظ كاظم بايد گفت او كسى است كه شدت خشم خود را نگه مى دارد. (2) اين صفت، در قرآن، از صفات متقين شمرده شده است. « آل عمران، 134،« الَّذِينَ يُنفِقُونَ فِى السَّرَّآءِ وَالضَّرَّآءِ وَالْكظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ»» كاظم صفت برجسته امام موسى بن جعفر عليه السلام است. در «مطالب السؤول» كمال الدين شافعى آمده، او براى حلم بى اندازه و گذشت فراوانش نسبت به افرادى كه به او ستم


1- . موسوعة العتبات المقدسة، ج 10، ق 3، ص 30- تاريخ كاظمين، ص 21
2- . همان، ص 40

ص: 21

مى داشتند، كاظم نام گرفت؛ آن حضرت در برابربدى آنها به آنان نيكى مى كرد. (1)هم چنين مى توان بردبارى امام عليه السلام بر شراره هاى اندوه وانفسايى كه هر امام از رنج ديگران بر خود هموار مى ساخته و از مدار رضا و تسليم به حق خارج نمى شده را علّت اين نامگذارى دانست؛ چنان كه در زيارت ايشان آمده:

اللّهم و كما صَبَرَ على غَيْظِ الْمِحَنِ و تَجَرَّعَ غُصَصَ الكُرَبِ و اسْتَسْلَمَ لِرضاكَ وَ أَخْلَصَ الْطَّاعَةَ لَكَ و مَحَضَ الخُشوعَ. (2)


1- موسوعة العتبات المقدّسة، ج 9، ص 38
2- ... خدايا بر او درود فرست چنان كه برشدت محنت ها تاب آورد و اندوه بلاها را در خود فرو برد و براى رضاى تو تسليم بود و طاعت را براى تو ناب كرد و فروتنى را محض. همان، ج 10، ق 3، ص 47، مفاتيح الجنان، زيارت موسى بن جعفر عليه السلام

ص:22

ص: 23

بخش دوم كاظمين در نگاره زمان

[تاريخ عمومى شهر كاظمين

] سرزمين آباد

نقش خاص جغرافيايى منطقه كاظمين موجب گشت كه از آغاز تمدن بشرى در بين النهرين، اين سرزمين هم مورد توجّه قرار گيرد. به گفته برخى از محققان، اين منطقه، بخشى از نواحى پايتخت دولت «كشى» بود. اين پايتخت كه «كاريكالزو» ناميده مى شد، توسط پادشاهى به همين نام، در 1500 ق. م. ساخته شد. اكنون بقاياى آن كه تل بزرگى است و به آن «عقرقوف» گفته مى شود، در 25 كيلومترى كاظمين قرار دارد. «(1)»

در عهد ساسانى از اين منطقه به عنوان باغ يكى از پادشاهان ايرانى كه «تسوج قطربل» ناميده مى شد، ياد شده است. «(2)»


1- موسوعة العتبات المقدسة، ج 9، ص 38
2- همان، ج 9، ص 11- 12، الجغرافية الاجتماعية لمدينة الكاظمية الكبرى، ص 2

ص: 24

نمايش تصوير

ص: 25

شُونيزى

برخى از مورخان همچون خطيب بغدادى گفته اند كه مقابر قريش كه بعداً مشهد كاظمين نام گرفت، پيش تر مقبره شونيزى صغير نام داشت. شونيزى نام دو برادر بوده كه هر يك در دو آرامگاه جداگانه در منطقه كاظمين دفن شده اند. «(1)» گفته شده، لفظ شونيزى عربى بوده و به معناى دانه سياه مى باشد. از اين رو احتمال دارد، اطلاق اين اسم، بعد از دوره ساسانيان باشد. «(2)»

مقبرة الشهداء [آرامگاه شهيدان]

اولين آرامگاهى كه مسلمان ها در منطقه كاظمين به وجود آورده اند، مقبرة الشهداء بوده است. اين آرامگاه محل دفن مجاهدانى بوده كه در درگيرى با خوارج، قبل از جنگ نهروان به شهادت رسيده اند.

مقابر قريش

منصور دوانيقى بعد از رسيدن به حكومت، در سال 145 ه. ق. در صدد برآمد پايتختى را براى حكومت خود


1- موسوعة العتبات المقدسة، ج 9، ص 23 به نقل از تاريخ بغداد، ج 1، ص 120
2- تاريخ حرم كاظمين، ص 13

ص: 26

بنيان نهد. مكان اين پايتخت مزرعه اى به نام مباركه- كه به كشاورزان بغدادى تعلّق داشت و در غرب دجله و رو به روى قريه بغداد واقع بود- انتخاب شد. دليل اين انتخاب هم بلندى آن نسبت به قسمت شرقى دجله بود، تا ياراى مقاومت در برابر طغيان هاى دجله را داشته باشد. «(1)» سرانجام بناى اين شهر مدوّر كه مدينةالسلام نام گرفت، در تاريخ 149 ه. ق. پايان پذيرفت. «(2)» اما شادمانى منصور از برپايى چنين پايتختى ديرى نپاييد و در سال 150 ه. ق. پسرش، جعفر اكبر، وفات يافت. از اين رو منصور براى گرامى داشت مقام فرزند از دست رفته، قبرستانى اختصاصى در شمال شهر جديد، براى قريشيان ايجاد كرد. «(3)» اين شد كه اين گورستان جديد، قبرستان قريش نام گرفت.

غربت يك مرگ

هارون در سال 179 ه. ق. تصميم گرفت قبل از مرگ، مسأله خلافت بعد از خود را حل كند. او با دورانديشى اى


1- تاريخ حرم كاظمين، ص 13- 14، الجغرافية الاجتماعية لمدينة الكاظمية الكبرى، ص 24
2- همان، ص 13- 14، موسوعة العتبات المقدسة، ج 9، ص 22، الجغرافية الاجتماعية لمدينة الكاظمية الكبرى، ص 25
3- همان، ص 15- 14

ص: 27

كه در امر خلافت روا مى داشت، دريافته بود كه بعد از او نزاع هاى خانوادگى زيادى براى دستيابى به پست خلافت درخواهد گرفت. تصميم هارون اين بود كه سه تن از فرزندان برجسته خود را انتخاب كرده تا هر يك بعد از ديگرى به خلافت برسند. براى عملى ساختن اين تصميم از همه افراد برجسته نقاط مختلف كشور دعوت كرد تا به حج آمده تا او اين امر مهم خود را با آنان در ميان گذارد. «(1)» اما هارون هنوز خيال آسوده اى نداشت. امام موسى بن جعفر عليه السلام با آن قدرت بزرگ معنوى در مدينه، خطر تهديدكننده اى براى آينده خلافت بود. هارون كه پيش از اين توانسته بود از اظهارات برادرزاده «(2)» منحرف امام عليه السلام، دستاويز مناسبى براى دستگيرى امام عليه السلام بيابد، هنگام رفتن به موسم حج دستور بازداشت امام عليه السلام را صادر كرد. «(3)» اين بازداشت چهار سال طول كشيد. اما هارون نتوانست خللى در اراده شكست ناپذير امام عليه السلام به وجود آورد.

امام عليه السلام زندان را عبادتگاه خود ساخته بود و هارون خود را در برابر اين اراده، سخت خُرد و ناچيز مى ديد. او حتى


1- منتهى الآمال، ج 2،« در بيان شهادت موسى بن جعفر عليه السلام»، بحارالأنوار، ج 48، ص 208- 207
2- على بن اسماعيل بن جعفر
3- منتهى الآمال، ج 2،« در بيان شهادت موسى بن جعفر عليه السلام»، بحارالأنوار، ج 48، ص 209

ص: 28

نتوانست حداقل توبه نامه اى صورى از امام عليه السلام بگيرد، تا بر ناتوانى خود سرپوشى گذارد. اين سرسختى امام عليه السلام باعث شد، هارون آخرين اقدام خود را اجرا كند.

هارون به عباس بن محمّد- كه قبلًا براى اجراى فرمان قتل امام عليه السلام اعلام آمادگى كرده بود- دستور كشتن آن حضرت را داد. عباس هم به زندانبان امام عليه السلام، سندى بن شاهك، دستور داد تا ايشان را از طريق مسموم كردن غذا به شهادت برساند. ولى امام عليه السلام كه از نيت شوم آن ها آگاه بود، از خوردن آن غذاى مسموم خوددارى كرد. سندى هم براى برآوردن مقصود، از رسيدن هر نوع غذا به امام عليه السلام جلوگيرى كرد تا اين كه امام عليه السلام بعد از سه روز مجبور شد به خوردن غذاى مسموم تن در دهد.

هارون هم براى اين كه در معرض اتهام قتل امام عليه السلام قرار نگيرد، گروه كثيرى از بزرگان بغداد را به نزد موسى بن جعفر عليه السلام فرا خواند تا از حال و روز او با خبر شوند. سندى ابن شاهك در حضور اين جمع، وضعيت مناسبى را كه امام عليه السلام در آن به سر مى برد، براى حاضرين تشريح كرد. اما امام عليه السلام نگذاشت نقشه هارون عملى شود و با بيان اين كه سندى به دستور هارون او را سم خورانده، آن ها را از مرگ خود تا سه روز ديگر آگاه ساخت. «(1)»


1- موسوعةالعتبات المقدّسة، ج 9، ص 56- 57؛ منتهى الآمال، ج 2،« در بيان شهادت موسى بن جعفر عليه السلام»

ص: 29

از طرفى على بن موسى الرضا عليه السلام كه در مدينه به سر مى برد، به دستور پدر، مدت چهار سال بود كه در دهليز خانه به خواب مى رفت تا اين كه اين عمل در شب ششم رجب 183 ه. ق. به پايان رسيد. حضرت آن شب از محلى كه در آن مى خوابيدند، با طىّ الأرض، به بغداد رفت تا مراسم خاكسپارى پدر را به جا آورد. هر چند اين حضور به گونه اى انجام شد كه حاضران در انجام آن مراسم، با حجابى كه خداوند متعال بر چشمانشان افكنده بود، نتوانستند آن را درك كنند. «(1)» امام عليه السلام را بر پل رصافه قرار دادند و چهره شان را گشودند تا مردم باور كنند حضرت به مرگ طبيعى از دنيا رفته است. عموى هارون، سليمان بن جعفر، آخرين ترفند دستگاه خلافت را اجرا كرد. او جلودار شد تا مراسم دفن امام عليه السلام انجام گيرد. «(2)» سرانجام روز جمعه، پيكر امام عليه السلام كه از طرف خيل گسترده مردم بغداد به همراه عموى هارون و مسؤولان مملكتى مشايعت مى شد، به قبرستان قريش برده شد و در نزديكى قبر عيسى بن عبداللَّه نوفلى دفن گرديد. سن شريف امام عليه السلام به هنگام شهادت، 55 سال، و مدت امامت ايشان 35 سال بود. «(3)»


1- بحارالأنوار، ج 48، ص 246
2- همان، ص 148- موسوعة العتبات المقدسة، ج 9، ص 57
3- همان، ج 48، ص 234- منتهى الآمال، ج 2

ص: 30

غم ديگر

معتصم در آغاز سال 220 ه. ق. امام جواد عليه السلام را از مدينه به بغداد فراخواند. امام عليه السلام تغيير سياست حكومت را به خوبى احساس كرد و دريافت كه اين دعوت، دعوتى معمولى نيست. از اين رو، فرزند ارشد خود، على النقى عليه السلام را در حضور جمعى از شيعيان برجسته به نيابت معرفى كرد.

بعد از آن، به همراه همسرش، ام فضل (دختر مأمون) كه خويشانش در بغداد به سر مى بردند، به بغداد رفت و در 28 محرم 220 ه. ق. به آن جا رسيد.

بعد از ورود امام عليه السلام به بغداد، معتصم يك سال ايشان را در حبس نگه داشت و به هيچ كس اجازه ملاقات با حضرت را نداد. او در اين مدت به انتظار فرصتى بود تا نقشه خود را عليه امام عليه السلام عملى كند و او را به قتل رساند. به همين جهت، گروهى از محرمان اسرار را فرمان داد تا به دروغ شهادت دهند كه حضرت قصد توطئه عليه حكومت را دارد. اما امام عليه السلام پذيراى تهمت نشد و گفته هاى شاهدان را منكر شد. معتصم شاهدان را حاضر ساخت تا گواهى دروغين خود را نزد امام عليه السلام تكرار كنند. در اين جا گوشه اى از معجزات خلافت الهى آشكار شد. حضرت دست نياز به آسمان بلند كرد و فرمود:

ص: 31

معبودم! اگر اينان بر من دروغ بسته اند، جانشان را بگير.

حاضران در مجلس به جايگاه شهود نگاه كردند. آن محل به سختى لرزيد و هربار كه از لرزش مى ايستاد، گواهان با صورت به زمين پرت مى شدند. معتصم كه هراسان شد، به حضرت عرض كرد:

اى فرزند رسول خدا! من از آنچه گفته ام، توبه مى كنم. از خداوند متعال بخواهيد زمين را براى ما آرام كند.

حضرت جواد عليه السلام دست طلب برگشود و عرض كرد:

خداى من! زمين را ساكن فرما و جان رفته حاضران را به ايشان بازگردان.

اما اين معجزه تأثيرى در دل سنگ معتصم نگذاشت و از كبر و سرمستى او هيچ نكاست. اين بار احمد بن ابى دؤاد «(1)»، قاضى القضاة، كه بر مقام فقهى امام جواد عليه السلام رشك مى برد، آتش كينه را در دل معتصم افروخت و معتصم بار ديگر تصميم به قتل امام عليه السلام گرفت. او جعفر، فرزند هارون را با خود همرأى كرد و هر دو، ام فضل (دختر مأمون) را كه به علّت توجّه امام عليه السلام به مادر امام هادى عليه السلام، و ترجيح او بر خود كه عقيم بود، بر ايشان خشمناك بود، به قتل امام ترغيب كردند و شايد هم ناسازگارى روحيه


1- در منتهى الآمال« ابن ابى داود» آمده است

ص: 32

دربارى ام فضل با آن زندگى بى پيرايه امام، ناخشنودى او را كه رؤياى بازگشت به دربار را داشت، افزون ساخته بود.

جعفر به نزد خواهرش رفت. ام فضل و جعفر هر دو از يك پدر و مادر بودند و سخن جعفر در ام فضل مؤثر بود. او نقشه خود را با وى در ميان گذاشت و موافقت او را جلب كرد. بالأخره، ام فضل كه قساوت را از پدر به ارث برده بود، پارچه اى را به سم آغشت و ... نقشه اجرا شد. سم در بدن حضرت نفوذ كرد. حضرت كه حرارت سم را در خود احساس مى كرد. چهره شان دگرگون گشت. ام فضل به گريه افتاد. او پشيمان شده بود. اما پشيمانى سودى نداشت.

حضرت به او فرمود: اين چه گريه اى است؟ خدا را قسم مى دهم تو را به فقرى جبران ناپذير و دردى آشكار مبتلا كند. «(1)» امام هادى عليه السلام كه در مدينه به سر مى برد؛ با احساس مرگ پدر، با زمين پيمايى الهى (طى الأرض)، به طرفةالعينى خود را به بغداد رساند و مراسم تدفين پدر را به جا آورد. هر چند حكومت مى خواست اين مراسم در سكوت انجام گيرد، اما حضور دوازده هزار نفرى شيعيان بغداد در اين مراسم، فضاى غمبار سكوت را شكست.


1- نفرين مزبور در حق ام فضل تحقّق يافت و او در پنهانى ترين عضو خود به مرض ناسور مبتلا شد. درمان اين مرض او را به فقر كشاند، اما باز سودى نداشت. سرانجام به همين مرض هلاك شد

ص: 33

شيعيان حضرت را به قبرستان قريش آوردند و در پشت مزار جدّ بزرگوارشان، حضرت امام موسى كاظم عليه السلام، دفن كردند.

خاك ماتم ريخت بر فرقش ملك از ماتمش كوه، مندك شد و آه و ناله و بار غمش «(1)»

بذر نخستين

در «الدّرالنظيم» نوشته شيخ جمال الدّين يوسف بن حاتم عاملى، شاگرد محقق حلى، آمده كه: امام موسى كاظم عليه السلام زمينى را كه در آن دفن شده اند، پيش از مرگ خريده بودند. مسعودى نيز در اثبات الوصية خود اين مطلب را گفته است. «(2)» اگر اين روايت درست باشد، گوياى اهميت و ارزش قبرستان قريش است. وقتى امام جواد عليه السلام وفات يافتند، مدفن او را نزد قبر جدّ بزرگوارشان و در پشت آن قرار دادند. «(3)»

معزّالدّوله

در سال 334 ه. ق. معزالدوله وارد بغداد شد و


1- نگاهى گذرا بر زندگانى امام جواد عليه السلام، از ص 129- 139 و ص 166- الامام الجواد من المهد إلى اللحد، ص 407. موسوعة العتبات المقدسة، ج 9، ص 223. منتهى الآمال، ج 2.
2- تاريخ حرم كاظمين، ص 220 به نقل از اثبات الوصية، ص 164
3- تاريخ الامامين، ص 53

ص: 34

حكومت به صورت عملى در اختيار وى قرار گرفت و خلافت تنها سند مشروعيتى شد براى حكمرانى آل بويه. از اين تاريخ به بعد مشهد كاظمين از جهات گوناگون مورد توجّه بود.

در سال 336 ه. ق. بناى حرم تجديد شد و ساختمانى نو بنا گرديد. بناى ساختمان از آجر بود و در ميان آجرها هم گل ارمنى را كه با شير مايع و موى بز خمير شده بود، مى گذاشتند تا بناى حرم كه از جانب رود دجله تهديد مى شد، دوام بيشترى يابد. از اجزاى اين بنا دو قبه مجلل از چوب ساج بود كه به صورت دو كاسه واژگون بر فراز ساختمان حرم خودنمايى مى كرد. اين گنبدها بزرگ بودند و فضاى داخلى آن ها مى توانست عده زيادى از زائران را در خود جاى دهد. بر روى قبرها ضريحى از چوب ساج كه با منبت كارى هاى زيبا آراسته شده بود، قرار داده شد. رو به روى بناى حرم صحنى ايجاد شد كه ديوار بلندى آن را احاطه مى نمود. در شمال آن هم مسجدى بنا گرديد.

معزالدوله براى به وجود آوردن امنيت در كاظمين كه از شهر بغداد دور افتاده بود، عده اى از سربازان خود را به همراه ساز و برگ نظامى براى حفاظت در آن جا گمارد. او براى تثبيت معنوى حرم نيز تا يك كيلومترى مشهد كاظمين را شعاع حرم قرار داد. هر كس كه خود را در اين شعاع

ص: 35

مى رساند، از تعقيب و مجازات در امان مى ماند. «(1)» معزالدوله كه كوشيده بود با دعوت از عالمى چون:

ابن قولويه به بغداد، و دادن مرجعيت فقهى به ابن جُنَيد- از بزرگان فقه شيعه- به توسعه فرهنگ تشيع بپردازد، در اطراف صحن هم حجره هايى براى سكونت دانش جويان شيعى بنا گذاشت و در ضلع شرقى آن، مدرسى براى تدريس عمومى فراهم آورد. «(2)» او هم چنين به همراه وزرا و شخصيت هاى برجسته حكومتى اش، در هر پنجشنبه به زيارت حرم آمده و شب جمعه، در خانه بزرگى كه در اطراف حرم بنا كرده بود، بيتوته مى نمود و سپس بعد از زيارت مجدد، بعد از ظهر جمعه به بغداد برمى گشت. معزالدوله در سال 352 ه. ق.

دستور رسمى برگزارى مراسم سوگوارى براى امام حسين عليه السلام در ماه محرم را داد. طبق اين دستور در روز عاشورا، دكان ها و بازار در بغداد تعطيل مى شد و مردم با سر دادن شيون و زارى و سر و سينه زنان و در حالى كه گنبد پوشانده با گليمى را با خود حمل مى كردند، روانه حرم مى شدند. «(3)» معزالدوله در سال 356 ه. ق. پس از 21 سال


1- تاريخ حرم كاظمين، 27- 26، به نقل از صدى الفؤاد، ص 12- 11، تاريخ كاظمين، ص 76- 74، موسوعة العتبات المقدسة، ج 9، ص 163 به نقل از تاريخ الامامين، ص 53- 55
2- همان، ص 77
3- موسوعةالعتبات المقدسة، ج 9، ص 163 به نقل از تاريخ الامامين، ص 53- 55

ص: 36

حكومت مستقل در بغداد، چشم از جهان فرو بست.

ابن قولويه بر جنازه وى نماز خواند. جسد او را در معزّيه، خانه شخصى او در شماسيه بغداد، به امانت گذاشتند تا اين كه عزّالدوله بختيار، فرزندش، حكومت را در دست گرفت. او مقبره با شكوهى براى پدر در جوار حرم بنا كرد و سرانجام در سال 358 ه. ق. جسد پدرش را با تشريفات كامل به اين آرامگاه انتقال داد. «(1)»

عضدالدوله

او در سال 369 ه. ق. ديوارى را در اطراف ساختمان حرم كاظمين بنا كرد. «(2)» در سال 371 ه. ق. عضدالدوله براى رفاه زوار و اهالى كرخ، بيمارستان عضدى را در قسمت غربى بغداد، بين كرخ و كاظميه، افتتاح نمود. «(3)» در عاشوراى 373 ه. ق. عضدالدوله وفات يافت. جسدش را در آرامگاه ويژه اى كه خود در كنار حرم مهيا كرده بود، به خاك سپردند. «(4)» در سال 378 ه. ق. زمانى كه شرف الدوله، پسر


1- تاريخ كاظمين، ص 80
2- همان، ص 28- 29، تاريخ الامامين، ص 57- 58
3- الجغرافية الاجتماعية لمدينة الكاظمية، ص 32 و تاريخ الامامين، ص 58- 57
4- موسوعة العتبات المقدسة، ج 9، ص 116 به نقل از المنتظم، ج 7، ص 120

ص: 37

عضدالدوله، در بغداد به سر مى برد، وزير ترك زبان او، ابوطاهر سباش، با حفر نهر بزرگى، از نهر دجيل اقدام به آبرسانى به مشهد كاظمين كرد. پيش تر اهالى و زوار مجبور بودند براى دسترسى به آب، يا چاه بكنند، يا مسافت هاى طولانى بپيمايند. «(1)»

حرم در آتش

با قدرت يافتن سلاجقه، آل بويه كه در بحبوحه نزاع هاى خانوادگى، شكوه گذشته خود را از دست داده بودند، به انتهاى قدرت خود رسيدند. ابوكاليجار، سلطان بويه اى، به ناچار در سال 439 ه. ق. با طغرل صلح كرد و ديالمه عراق تابع سلجوقى ها شدند.

گروهى از سنّيان متعصب، در سال 443 ه. ق. در يك درگيرى با شيعيان به داخل حرم هجوم برده، چراغ هاى طلا، نقره، پرده ها و ديگر اشياى قيمتى حرم را غارت نمودند. دامنه غارت، آرامگاه ها و ساختمان هاى مربوط به حرم را فرا گرفت. فرداى آن روز، فتنه گران، با جمعيتى بيش تر، به حرم حمله برده، تمامى آرامگاه ها


1- موسوعة العتبات المقدسه، ج 9، ص 109، تاريخ حرم كاظمين، ص 29- 28، تاريخ كاظمين، ص 82- 81، الجغرافية الاجتماعية لمدينة الكاظمية، ص 32

ص: 38

را آتش زدند. آتش، ضريح و گنبدهاى چوبى حرم را هم در خود فرو برد. «(1)» هبةالدّين،- رئيس مبلّغان فرقه فاطمى- (م 470 ه. ق.) در اين باره شعرى سرود كه ترجمه آن چنين است:

«چرا اين آسمان خشك نمى شود. چرا كوه ها به حركت در نمى آيند و چرا خورشيد و ستارگان تاريك نمى گردند و آنچه در زير آسمان است، چرا در زمين فرو نمى رود؟ چرا زمين نمى شكافد، آن را چه مى شود كه آرامش درياها را به هم نمى زند؟ چرا به دنبال اشك چشم، خونابه جارى نمى شود تا رودها را در خود غرق كند؟ قبر موسى بن جعفر شكافته شد. پس قيامت كى به پامى شود؟ حريم او با آتش شعله ور مى شود. در حالى كه آتش بر زائر او حرام است.» «(2)»

روز انتقام

در ذى حجه سال 450 ه. ق. هنگامى كه طغرل در شورش برادرش، ابراهيم ينال، در همدان گرفتار بود و


1- موسوعة العتبات المقدسه، ج 9، ص 96- 97 و تاريخ حرم كاظمين، ص 29- 30
2- تاريخ حرم كاظمين، ص 31- 32 به نقل از ديوان هبةالدين، ص 256

ص: 39

بغداد از سپاهيان ترك خالى شد، بساسيرى «(1)» به همراه قريش بن بدران، به بغداد حمله آورد و به آسانى آن را فتح نمود.

روز فتح بغداد، پيشاپيش سپاه بساسيرى، پرچم هاى سفيد مصرى در اهتزاز بود. بر بالاى سر بساسيرى، هم علم هايى افراشته بود كه نام مستنصرباللَّه، خليفه فاطمى، مصر بر آن نوشته شده بود. «(2)» ورود بساسيرى مورد استقبال شيعيان قرار گرفت.

آزادى عمل شيعيان بالا گرفت و در تمامى عراق، در اذان «حى على خيرالعمل» گفته شد. بساسيرى از عاملان آتش سوزى در حرم كاظمين انتقام گرفت و عدالت را در شهر برقرار نمود. «(3)» به گفته برخى محققان، بساسيرى در طول يك سال


1- بساسيرى مورد علاقه سيد مرتضى بود و در سال 439 ه. ق. اقدام به بناى گنبدى بر مرقد عسكريين در سامرا كرد. بساسيرى با آل مزيد، حاكمان شيعى حله نيز پيوند خويشاوندى داشت و با آنان هم پيمان بود. او توانست نزد خليفه وقت ارج و قرب بالايى بيابد تا حدى كه به نام او در منابر عراق خطبه مى خواندند، اما رفته رفته بين او و خليفه اختلافى پيش آمد. پس از آن، بساسيرى با خلفاى فاطمى مصر ارتباط برقرار كرد
2- البداية والنهاية، ج 12-/ 11، ص 103-/ 85؛ دائرةالمعارف، ج 5، ص 410؛ اعيان الشيعه، ج 3، ص 566- 565 به نقل از مجالس المؤمنين
3- همان، ج 12، ص 98- 96

ص: 40

حكومتش، حرم را كه در طول شورش ها آسيب فراوانى ديده بود، مرمت كرد. «(1)» دو صندوق چوبى جديد، بر هر يك از مرقدهاى شريف گذاشته شد و گنبدى از ساج بر پايه هاى چوبى از همان جنس بنا گرديد و حرم كه پيش تر داراى دو گنبد بود يك گنبدى گشت. از طرف جنوب مشهد هم تالارى بزرگ به همراه مسجد و مأذَنَه ساخته شد. «(2)»

مَجدُالمُلك

در سال 466 ه. ق. رود دجله طغيان كرد. اين طغيان بزرگ كه با توفان همراه بود، مشهد را در آب فرو برد و به ديوارهاى آن، و قسمتى از ساختمان ها آسيب رساند. «(3)» با حضور فردى شيعى چون مجدالملك، ابوالفضل براوستانى قمى، در پست وزارت بركيارق بن ملكشاه سلجوقى، حرم كاظمين، همچون ديگر مشاهد ائمه، مورد توجّه قرار گرفت. در سال 490 ه. ق. مجدالملك دستور بازسازى حرم كاظمين را داد.


1- تاريخ حرم كاظمين، ص 33 به نقل از مشهد الكاظمين، ص 7
2- موسوعة العتبات، ج 9، ص 165 به نقل از تاريخ الامامين، ص 62- تاريخ حرم كاظمين، ص 32 به نقل از صدى الفؤاد، ص 12- 13، تاريخ كاظمين، ص 89
3- همان، ج 9، ص 120- 121 به نقل از المنتظم، ج 9، ص 28- 29، تاريخ كاظمين، ص 92- 94

ص: 41

حرم با بنايى محكم دوباره ساخته شد و ديوارهايش باكاشى زينت يافت. دو صندوق چوبى از ساج بر روى دو قبر شريف گذاشته شد و مسجدى كه در شمال حرم قرار داشت، تعمير گشت. هم چنين دو مناره بلند هم براى مشهد احداث گرديد. در كنار حرم نيز استراحتگاه بزرگى كه اتاق هايى در آن وجود داشت، براى زائران فراهم آمد. اين بازسازى، تا سال 517 ه. ق. پايدار ماند. «(1)» در عاشوراى 517 ه. ق. با ورود پيروزمندانه مُستَرشِدُ باللَّه كه به جنگ امير شيعى حلّه، ديبس بن صدقه، نورالدوله، رفته بود، در بغداد جشنى برپا شد.

عده اى نيز از اين فرصت استفاده كرده و در هجومى جمعى، به غارت مشهد كاظمين پرداختند. آن ها پنجره هاى حرم را كندند و گنجينه ها و نفايس آن را ربودند. با مطلع شدن علويان كه در خانه هاى خود مراسم سوگوارى را انجام مى دادند، آن ها به ديوان خلافت شكايت بردند و خليفه هم پس از اطلاع از اين رويداد، در ضمن دستورى، اين غارت را محكوم كرد و نظرخادم را به آن جا فرستاد تا غارتگران را به مجازات رساند. نظرخادم به مشهد رفت و فرمان خليفه را اجرا نمود. او هم چنين توانست بعضى از


1- موسوعة العتبات المقدسة، ج 9، ص 165- 166، به نقل از تاريخ الامامين، ص 63، تاريخ حرم كاظمين، ص 34، تاريخ كاظمين، ص 94- 95

ص: 42

اموال به غارت رفته حرم را بازگرداند. «(1)»

خلافت ناصر

در 554 ه. ق. طغيان آب دجله، بغداد را به زير آب برد.

از اين سيل، كاظميه هم در امان نماند. «(2)» در 569 ه. ق. باز طغيان دجله مسأله ساز شد. سيل، باعث بسته شدن راه منطقه حربيه به حرم گرديد. مردم كاظميه با بيل و كلنگ از شهر بيرون شتافتند تا با احداث سدى خاكى، شهر و حرم را از آسيب نگه دارند. اما با بالا آمدن بيش تر آب، اين سد هم نتوانست كارى انجام دهد. «(3)» با شروع خلافت ناصر لدين اللَّه از 575 ه. ق. بغداد، شاهد تغيير مهمى در سياست سنتى خلافت عباسى شد. او نسبت به شيعيان توجّه بيش ترى نمود؛ چنان كه برخى از مورخان او را داراى گرايش شيعى دانسته اند. منطقه كاظميه، به خصوص مشهد آن، در دوران حكومت ناصر، به سرعت در مسير توسعه و ترقى حركت خود را ادامه داد.

از اولين كارهايى كه ناصر به آن دست زد، تعمير مشهد


1- موسوعة العتبات المقدسة، ج 9، ص 121 به نقل از المنتظم، ج 9، ص 243، تاريخ حرم كاظمين، ص 35، تاريخ كاظمين، ص 96
2- همان، ج 9، ص 190- تاريخ حرم كاظمين، ص 35
3- . همان، ص 165- 166 به نقل از تاريخ الامامين، ص 64، تاريخ كاظمين، ص 97- 98

ص: 43

كاظمى بود. اين تعمير، با نظارت وزير قمى او، مؤيدالدّين محمّد بن محمّد، انجام گرفت. صندوق چوبى زراندود شده اى بر مرقدهاى شريف گذاشتند؛ رواق و تالارى از نو بنا گرديد و به بهترين شكل تزيين شد. صحن هم به نوبه خود، توسعه پيدا كرد و بر تعداد حجره هاى پيرامون آن، افزوده گشت. گلدسته هاى موجود در حرم هم تزيين شدند. از جمله اقداماتى كه ناصر براى منطقه كاظميه انجام داد، ايجاد ديوار محله كاظميه بود؛ چون ديوارى كه مشهد در پيرامون خود داشت، براى حفظ آن از دست غارتگران و جلوگيرى از طغيان هاى دجله كافى به نظر نمى آمد. ناصر همچنين دارالايتامى را در راستاى صحن شريف بنا گذاشت. مايحتاج اين دارالايتام، از طرف خود خليفه تأمين مى شد.

در ايام ناصر، مشهد منطقه امن قرار داده شد و هرگاه مجرمان و افراد نيازمند به آن جا پناه مى بردند، به دستور خليفه از جرايم آن ها گذشت مى شد و نيازمندى هاى فقرا هم برآورده مى گرديد. «(1)» در سال 597 ه. ق. خليفه ناصر، سيد نصيرالدّين ناصر


1- موسوعة العتبات المقدسة، ج 9، ص 166 به نقل از تاريخ الامامين، ص 65- موسوعة العتبات المقدسة، ج 10، ق 1، ص 106 به نقل از مختصر الخلفا، ص 112- 111- تاريخ حرم كاظمين، ص 36 به نقل از صدى الفواد، ص 13- تاريخ كاظمين، ص 99

ص: 44

ابن مهدى علوى رازى را كه از اهالى مشهد موسى بن جعفر عليه السلام بود، به وزارت خود گمارد. «(1)» در سال 604 ه. ق. در ماه رمضان، ناصر فرمان داد كه خانه هايى در محله هاى بغداد، از جمله كاظمين، ساخته شود. هدف از ايجاد اين خانه ها، دادن افطارى به فقرا بود و به همين جهت به آن ها دارالضيافه مى گفتند.

در سال 608 ه. ق. به دستور خليفه، در حجره هاى صحن شريف كاظمى، مدرسه علميه به پا شد. ناصر كه مى كوشيد بين شيعه و سنى به جاى كدورت هاى گذشته، انس و الفت برقرار شود، مُسْنَد احمد بن حنبل را- كه از معتبر ترين كتاب هاى اهل سنت شمرده مى شود-، جزو كتب درسى قرار داد كه توسّط على صفى الدّين محمّد بن معدالموسوى، فقيه امامى، تدريس مى شد. گروهى از انديشمندان و فقها هم براى پيشرفت اين مدرسه كتاب هاى زيادى وقف كردند. هم چنين از طرف ناصر، براى طلاب مدرسه، كمك هزينه اى تعيين شد. «(2)» ناصر در آخرين شب رمضان 622 ه. ق. وفات كرد و پسرش ظاهر به خلافت رسيد. در ابتداى حكومت ظاهر،


1- موسوعة العتبات المقدسة، ج 9، ص 123 به نقل از مرآة الزمان، ج 8، ق 1، ص 476
2- همان، ج 9، ص 123 و ص 167- تاريخ حرم كاظمين، ص 37- تاريخ كاظمين، ص 110- 111

ص: 45

در كاظمين آتش سوزى بزرگى اتفاق افتاد. آتش به صندوق ها، ضريح و گنبد شريف سرايت كرد. خليفه ظاهر، بعد از آتش سوزى، تعميرات حرم را آغاز نمود امّا عمرش وفا نكرد و در سال 623 ه. ق. چشم از جهان فرو بست. «(1)»

آخرين خليفه

مستنصر، فرزند ظاهر، در سال 623 ه. ق. به خلافت رسيد. تعميرات حرم كه ناتمام مانده بود، با نظارت احمد جمال الدّين تداوم يافت. گنبدى نو به شكل مخروطى بر حرم افراشته شد؛ گلدسته ها تكميل شد و تالار و صحن حرم توسعه پيدا كرد؛ دو صندوق چوبى زيبا و منبت كارى شده بر روى قبرها گذاشته شد. اكنون يكى از آن ها كه بر قبر امام موسى بن جعفر عليه السلام گذاشته مى شد، در موزه آثار عربى بغداد نگهدارى مى شود. «(2)» بعد از بازسازى هايى كه مستنصر در كاظميه انجام داد، علت عمده اى كه در اواخر خلافت عباسى باعث توسعه و عمران كاظميه گرديد، اين بود كه معتصم- آخرين خليفه عباسى- فرمان داد از برگزارى مراسم سوگوارى محرّم در تمامى شهرهاى عراق به جز مشهد كاظمين جلوگيرى شود.

اين مسأله موجب شد كه توجّه شيعيان نسبت به سكونت در


1- موسوعة العتبات المقدسه، ج 9، ص 106- تاريخ كاظمين، ص 111
2- تاريخ حرم كاظمين، ص 39- تاريخ كاظمين، ص 112- 111

ص: 46

كاظميه، معطوف گردد و گسترش جمعيت نيز به نوبه خود عمران و آبادى كاظميه را به همراه آورد. «(1)» در شوال 646 ه. ق. باز رودخانه دجله طغيان كرد. بر اثر اين حادثه، قسمتى از ديوار حرم كاظمين فرو ريخت. «(2)» در ذى حجه همان سال بار ديگر خروش دجله بغداد غربى را به زير آب برد و تمام حرم زير آب رفت؛ به گونه اى كه تنها قسمتى از گنبد حرم پيدا بود. امّا اين سيل تنها باعث از دست رفتن تزيينات داخلى حرم گرديد. «(3)» معتصم، دستور بازسازى حرم را داد. هنگام مرمت ديوارهاى حرم، ظرف سفالينى پيدا شد كه در آن هزار درهم قديمى به چشم مى خورد. شمارى، از سكّه ها يونانى، و شمارى، سكه هاى ضرب شده عهد اسلامى بودند. سكّه هاى ضرب بغداد و واسط، مربوط به سال 130 ه. ق. در ميان اين گنجينه وجود داشت. خليفه دستور داد، از اين سكه ها، در تعمير حرم استفاده شود. مردم سكّه ها را به بالاترين قيمت خريدند. شمارى از سكّه ها به بزرگان هديه شد و در عوض، آنان نيز براى بازسازى حرم كمك هاى شايان نمودند. «(4)»


1- موسوعة العتبات المقدسة، ج 9، ص 106- تاريخ كاظمين، ص 42- 41
2- همان، ج 9، ص 110
3- . همان، ج 1، ص 110
4- همان- تاريخ حرم كاظمين، ص 42

ص: 47

عهد مغول

بغداد سال 656 ه. ق. در آتش خشم مغول سوخت.

هشتصد هزار شيعه و سنى كشته شدند و ويرانى عظيمى به جا ماند. هنگامى كه نبرد براى تسخير شهر بغداد ادامه داشت، هولاكو فرمان داد كه منجنيق ها كاظمين را هدف قرار دهند. حرم طعمه حريق شد و خساراتى ديد. حرم كاظمين تنها حرمى بود كه در هجوم مغولان به عراق آسيب ديد. چون با اقداماتى كه گروه اعزامى شهر حلّه به دربار هولاكو انجام دادند، توافق شد كه نجف، كربلا و ديگر مشاهد، از خطر حمله مغولان، در امان باشند. «(1)» اين مظلوميت مشهد كاظميه، گواه صادقى است بر اين كه نقش خواجه نصيرالدين طوسى كه بعد از آزادى از اسارت اسماعيليه، در اسارت ديگرى گرفتار آمده بود، در بارگاه مغولان اندك بود و در واقع، تأثير خواجه بر هولاكو در مرحله بعد صورت گرفت و در ابتداى امر وجود نداشت. «(2)» امير قراتاى مغول، سيد عمادالدّين عمر بن محمّد قزوينى را كه مردى با دين و منصف بود، جانشين خود ساخت. قزوينى هم شهاب الدّين على بن عبداللَّه را به


1- موسوعة العتبات المقدسة، ج 9، ص 217- 216
2- تاريخ تشيع در ايران، ص 362 به نقل از البداية و النهايه، ج 13، ص 268- 267

ص: 48

رياست اوقاف تعيين نمود و دستور بازسازى مسجد جامع خليفه و حرم امام كاظم عليه السلام را داد. «(1)» در سال 657 ه. ق. از طرف هولاكو اين كار به علاءالدّين عطا ملك جوينى واگذار شد. جوينى كه شيعى بود، در زمره اولين اقدامات خود، تعمير و بازسازى حرم مطهر كاظمين را قرار داد. رواق، روضه، صحن و ديوارهاى حرم به كاشى هاى زيباى معرق و بسيار نفيس آراسته شد. نمونه اين كاشى ها، ممكن است كاشى هايى باشد كه در موزه آستانه قم موجود بوده و عكس سه سوار مغول بر آن ها نقش شده است.

شيعه بودن اكثر وزراى ايلخانان، نفوذ خواجه نصيرالدّين طوسى بر اوقاف و نقابت آل طاووس، دلايلى هستند كه گوياى استحكام و زيبايى ساختمان حرم و شكوفايى توسعه كاظمين در اين دوران است. «(2)» جوينى در سال 671 ه. ق. وفات كرد و بعد از آن كه خواجه نصيرالدين طوسى بر او نماز گزارد، در يكى از ايوان هاى رواق غربى دفن شد. در 18 ذى حجه همين


1- تاريخ حرم كاظمين، ص 56- 55 به نقل از جامع التواريخ، ج 2، ص 293، موسوعة العتبات المقدسة، ج 9، ص 219 به نقل از الحوادث الجامعة، ص 233
2- موسوعة العتبات المقدسة، ج 9، ص 168، به نقل از تاريخ الامامين، ص 71- تاريخ كاظمين، ص 119- 118

ص: 49

سال، خواجه نصيرالدين طوسى حيات را بدرود گفت و در حرم كاظمين دفن گرديد.

در سال 725 ه. ق. دجله طغيان كرد و كاظميه در آب فرو رفت. در اين طغيان، مشهد آسيب هايى ديد كه در سال 726 ه. ق. از طرف سلطان ابوسعيد دستور مرمت آن داده شد. «(1)» از كاظمين و مشهدش، در نوشته برخى از سياحان ومورخان هم عصر با ايلخانان، و كمى بعدتر، گزارش هاى كوتاهى به چشم مى خورد.

ابن خلكان (م 680 ه. ق.) در وفيات الاعيانش، در شرح امام موسى بن جعفر عليه السلام، در ياد كردش از كاظمين، از حرم آن، سخن به ميان آورده و گفته است:

«قبر ايشان در آن جا مشهور بوده و زيارتگاه است.

حرم باشكوه و بزرگى آن جاست كه داراى چراغ هايى از طلا و نقره و انواع وسايل و فرش هاى كمياب است.» «(2)» ابن بطوطه سيّاح، در توصيف ديدار خود از شهر بغداد در تاريخ 727 ه. ق. از كاظمين ياد كرده و گفته است:

«در اين طرف [غرب بغداد]، قبر موسى بن جعفر عليه السلام،


1- تاريخ كاظمين، ص 119
2- وفيات الأعيان، ج 4، ص 395 به نقل از تاريخ حرم كاظمين، ص 50

ص: 50

پدر على بن موسى الرضا عليه السلام، بوده و در كنار آن، قبر حضرت جواد عليه السلام قرار دارد. روى اين دو قبر، ضريح چوبى كار گذاشته شده؛ سطح آن را با ورق هاى نقره پوشانيده اند.» «(1)» ابوالفداء (م 732 ه. ق.) ضمن شرح حال امام كاظم عليه السلام در تاريخ خود سخنى درباره كاظمين دارد:

«قبر [امام] كاظم [عليه السلام] در آن جا مشهور و معروف است. حرم بزرگى دارد و در غرب بغداد واقع است.» «(2)»

سلطان اويس

در سال 765 ه. ق. دجله طغيان كرد و بغداد در آب فرو رفت؛ در مشهد كاظمين آب به راه افتاد و آسيب هايى جدى به آن وارد شد. مشهد به اين حال باقى ماند تا اين كه سلطان اويس جلايرى در سال 769 ه. ق. دستور مرمت آن را صادر كرد؛ رواق و صحن در ضمن اين بازسازى تعمير گرديد و مهمانسرايى براى استراحت زائران ساخته شد؛ بر روى مرقدهاى شريف هم دو صندوق خاتم گذاشته شد كه داراى نقوش زيبا و كتيبه هاى برجسته اى از آيات قرآنى و


1- تاريخ حرم كاظمين، ص 57، به نقل از رحله ابن بطوطه، ج 1، ص 141
2- همان منبع، ص 58 به نقل از تاريخ ابى الفداء، ج 2، ص 16

ص: 51

غير آن بود. برخى گفته اند اين دو صندوق بر روى صندوق هاى مستنصرى گذاشته شد؛ هم چنين روضه شريف با كاشى تزيين گشت و دو گنبد و دو مناره بلند براى آن ساخته شد. سلطان اويس علاوه بر اين كارها، اموال زيادى را بين خدمتگزاران حرم و فقرايى كه ساكن كاظميه بودند، پرداخت نمود و خانه هايى نيز براى شان ساخت. با اقدامات سلطان، كليه ساختمان هاى حرم كه احتياج به مرمت داشت، اصلاح شدند. «(1)»

آغاز درخشش

با ورود پيروزمندانه شاه اسماعيل صفوى به بغداد در بيست و پنجم جمادى الثانى 914 ه. ق. اين شهر از دست تركمن ها خارج شد. در همين سال، شاه اسماعيل مسؤوليت تعمير و مرمت مشهد امام موسى كاظم عليه السلام را بر عهده امير ديوان، خادم بيك، قرار داد.

اصلاحات انجام گرفته از طرف شاه اسماعيل، فراوان بود و تا سال 935 ه. ق. ادامه يافت. اين اصلاحات عبارت بودند از:

1. تمامى بناى قديمى حرم فرو ريخته شد و روضه، رواق و صحنى نو ايجاد شد.


1- موسوعة العتبات المقدسة، ج 9، ص 169 به نقل از تاريخ الامامين، ص 72- 71- تاريخ حرم كاظمين، ص 60- 59

ص: 52

2. گنبدهاى زيباى جديدى ساخته شد و با كاشى هاى رنگارنگ آراسته گرديد.

3. به جاى دو مناره، چهار مناره بنيان گذاشته شد و مناره ها تا سطح بام حرم بالا آمد.

4. ديوارهاى حرم از جهت بيرونى و درونى با كاشى هاى الوان تزيين شد.

5. مسجدى كه امروزه به مسجد صفوى مشهور است در شمال حرم به وجود آمد.

6. صحن توسعه يافت و حجره هايى براى طلاب و زوار در آن تعبيه گرديد.

7. درهاى حرم و رواق نقره پوش گرديد و دو صندوق خاتم جديد بر روى مرقدهاى شريف كار گذاشته شد.

8. چراغ آويزهاى طلايى و نقره اى در حرم آويخته شد و روضه و راهروهاى آن با فرش هاى گران قيمت مفروش شد. «(1)»

اتراك در كاظمين

سلطان سليمان قانونى در 24 جمادى الاول 941 ه. ق. با شكست دادن نيروهاى شاه طهماسب صفوى، بغداد را به


1- موسوعة العتبات المقدسة، ج 9، ص 129 به نقل از تاريخ العراق بين الاحتلالين، ص 342- تاريخ حرم كاظمين، ص 74- 61- تاريخ كاظمين، ص 121

ص: 53

تصرف در آورد. سلطان عثمانى به هنگام زيارت خود از كاظمين، دستور داد كاستى هايى را كه در بناى حرم به چشم مى خورد، اصلاح كنند. «(1)» منبر آجرى نيز در زمان حكومت وى در گوشه جنوب غربى مقصوره جامع صفوى ساخته شد. اين منبر كاشى كارى شده كه در سال 941 ه. ق.

ساخت آن به پايان رسيد، در هر جمعه مورد استفاده سخنرانان قرار مى گرفت. «(2)» در سال 978 ه. ق. ساختمان مناره اى كه در شمال شرقى حرم واقع است، تمام شد. اين مناره، به دستور سلطان سليم عثمانى، ساخته شد.

ضريح فولادى

بغداد در 23 ربيع الاول 1032 ه. ق. در زمان شاه عباس كبير، بار ديگر، در سيطره حكومت صفوى قرار گرفت. در همين اوان او دستور ساخت، ضريحى فولادى را براى مرقدهاى شريف كاظمين داد تاآن ها را از دست اندازى هاى غارتگران مصون دارد.

با تسلّط دوباره عثمانى ها بر عراق، فرصتى نشد تا مراسم اهداى اين ضريح فولادى انجام گيرد. تا اين كه در


1- موسوعة العتبات المقدسة، ج 9،، ص 130 به نقل از تاريخ العراق بين الاحتلالين، ج 4، ص 35- 34
2- تاريخ كاظمين، ص 123- 122

ص: 54

سال 1115 ه. ق. اين ضريح كه با كاروانى بزرگ از دانشمندان دينى و وزرا به رهبرى شيخ الاسلام، شيخ جعفر كمره اى، همراهى مى شد، از ايران به كاظمين انتقال يافت.

ضريح، بسيار بزرگ و با شكوه بود. جملاتى از سوره دهر و آيات ديگرى از قرآن مجيد و قطعات شعرى، بر آن برجسته شده بود. هنگام نصب ضريح، جشنى بزرگ برپا شد و هزاران ايرانى و عراقى در آن حاضر شدند. «(1)»

غارت حرم

بغداد بار ديگر در 23 شعبان 1048 ه. ق. به دست سلطان مراد عثمانى افتاد. وى فرمان داد: «هر كجا ايرانى ها را يافتيد، آن ها را بكشيد.» بسيارى از آن ها كه پيش از اين به پادگان ارتش عثمانى پناه آورده بودند، كشته شدند. در بين كشته شدگان، 300 زائر وجود داشت كه در آن ايام به زيارت كاظمين آمده بودند. بعد از اين كشتار، لشكريان عثمانى به كاظميه هجوم بردند و به غارت حرم پرداختند.

در اين هجوم چراغ آويزهاى طلا و نقره و اشياى قيمتى حرم به تاراج رفت. «(2)»


1- موسوعة العتبات المقدسة، ج 9، ق 1، ص 171- تاريخ حرم كاظمين، ص 79- 78
2- لمحات اجتماعية من تاريخ العراق الحديث، ج 1، ص 114- موسوعة العتبات المقدسة، ج 9، ص 171

ص: 55

هداياى نادر

حسن پاشا، والى عراق در سال 1111 ه. ق. از طرف عثمانى ها به بازسازى در حرم مطهر پرداخت و سقف هاى حرم را مرمت و تزيين كرد. «(1)» در سال 1153 ه. ق. نادرشاه هداياى ارزشمندى را توسّط يكى از اميرانش براى مكان هاى مقدس فرستاد.

والى بغداد بعد از ثبت هداياى مذكور اجازه داد كه نماينده حكومت ايران آن را در مكان هاى تعيين شده قرار دهد. «(2)»

اصلاحات قاجار

در سال 1207 ه. ق. به امر محمّد شاه قاجار، تعميراتى در حرم انجام گرفت. اين تعميرات عبارت بودند از:

1. طلاكارى گنبدهاى حرم و سرمناره هاى آن.

2. سه گلدسته بزرگ حرم كه تا بام حرم بيش تر ارتفاع نداشتند، به سطح گلدسته اى كه توسّط سلطان سليم تكميل شده بود، رسانده شد و همه گلدسته ها سقف دار شدند.

3. با خريد خانه هاى اطراف حرم، صحن از قسمت جنوب و غرب توسعه يافت.

4. ايوان صفه كه در مسير رواق جنوبى قرار دارد،


1- تاريخ كاظمين، ص 125
2- موسوعة العتبات المقدسة، ج 9، ص 126 به نقل از دوحة الوزرا، ص 46- تاريخ حرم كاظمين، ص 81

ص: 56

طلاكارى شد.

5. سطح رواق و روضه با مرمر سفيد جذابى مفروش گشت. «(1)» در سال 1231 ه. ق. به دستور فتحعلى شاه، كاشى هاى بسيار نفيس عصر شاه اسماعيل صفوى از ديوارهاى داخلى حرم كنده شد و به جاى آن شيشه هاى كوچك گذاشتند. اين آيينه كارى هر چند باعث فزونى درخشش ظاهرى حرم شد، ولى ارزش هنرى كاشى هاى صفوى را نداشت. «(2)» فتحعلى شاه دستور طلاكارى گنبد و مناره هاى حرم را داد. طلاى لازم براى اين كار از بازمانده طلاى قديمى بارگاه امام حسين عليه السلام فراهم گرديد. سطح داخلى گنبدهاى حرم نيز با مينياتورهاى زيبا، آب طلا و انواع رنگ هاى جذاب آراسته شد. «(3)» ناصرالدّين شاه در سال 1270 ه. ق. شيخ العراقين را به عراق فرستاد تا بر بازسازى عتبات نظارت كند. كار بازسازى حرم كاظمين با اتمام اصلاحات در كربلا و سامرا، در تاريخ 1281 ه. ق. آغاز شد. اين تعميرات عبارت بودند از: محكم سازى پايه هاى حرم، تجديد بناى سطح بيرونى ديوار و كاشيكارى حرم؛ هم چنين دو دكه بزرگ در جلو


1- تاريخ حرم كاظمين، ص 82- 81- تاريخ كاظمين، ص 126- 125
2- همان
3- همان، ص 83

ص: 57

حرم كه از دو طرف جنوبى و شرقى به آن متصل بودند، با نماى سنگ مرمر ساخته شد. در داخل دكه ها جاهايى براى نگهدارى اثاثيه زائران و اطاق هايى براى آنان به وجود آمد. «(1)»

مدحت پاشا

با افزايش چشمگير زوّار كاظمين، و كافى نبودن وسايل حمل و نقل بين بغداد و كاظمين، مدحت پاشا حكمران عثمانى در عراق، در سال 1289 ه. ق. بر آن شد كه خط راه آهنى به طول 7 كيلومتر بين بغداد غربى و كاظميه ايجاد كند. «(2)» مدحت پاشا اصلاحاتى در ساختار حكومتى كاظميه به عمل آورد. با ضميمه شدن مناطق مجاور به كاظميه، اين شهر از نظر ادارى وسعت يافت و شهرستانى كه شهر كاظميه مركز آن بود، به وجود آمد. اين شهرستان در استان بغداد قرار داشت. «(3)»


1- تاريخ حرم كاظمين، ص 95
2- موسوعة العتبات المقدسة، ج 10، ص 253- 252 و ص 136 به نقل از تاريخ العراق بين الاحتلالين، ج 7، ص 241- 240، ايجاد اين خط، از نوترين دستاوردها در زمينه حمل و نقل در شرق شمرده مى شد، اما با گسترش وسايل حمل و نقل ماشينى، به تدريج واگن اسبى از رونق افتاد و در سال 1363 ه. ق. به فعاليت آن خاتمه داده شد
3- همان، ص 252- 253

ص: 58

فرهاد ميرزا

با پايان گرفتن قرن دوازدهم، حرم در اوج شكوه و هنر قرار گرفته بود. اما صحن خاكى آن، با ديوارى از آجر معمولى و حوض آبى كه در وسط صحن قرار داشت، حرم را گل آلود كرده و به آن آسيب مى رساند و مانعى براى برقرارى نماز جماعت بود. تا اين كه فرهاد ميرزا، عموى ناصرالدّين شاه، هزينه ساخت و اجراى طرح بزرگ و عظيم صحن را به عهده گرفت. اين طرح در 17 ذى قعده 1296 ه. ق. شروع شد. طرح، شامل قسمت هاى زير بود:

1. ساختن سرداب هايى در طبقه زيرين صحن براى دفن مردگان.

2. ايجاد ديوارهاى دو طبقه براى صحن. طبقه اول اين ديوارها مشتمل بر اتاق ها و ايوان هاى كوچك بود.

طبقه دوم هم داراى ديوار بلندى بود كه چند اطاق جدا از هم در آن وجود داشت و حصار بر آن تكيه مى كرد.

3. سنگ فرش كردن كف صحن با سنگ هاى سياه تراش ايرانى.

4. ايجاد دو ستون بزرگ در طبقه دوم صحن، براى نصب دو ساعت بزرگ بر فراز ايوان هاى داخلى سر در شرقى و جنوبى.

ص: 59

قرن سيزده

در سال 1302 ه. ق. در زمان حكمرانى «مشير هدايت پاشا»، پلى چوبى بين شهر كاظميه و محلّه اعظميه كه در شمال غربى بغداد شرقى قرار داشت، احداث شد. در سال 1317 ه. ق. بناى سراى كاظميه پايه گذارى شد.

در روز پنجشنبه 17 جمادى الثانى سال 1324 ه. ق.

اولين ضريح نقره اى بر مرقد شريف كاظمين گذاشته شد.

مخارج ساخت اين ضريح را سلطان بيگم، دختر مشيرالدوله بر عهده گرفتند. مقدار نقره به كار رفته در اين ضريح، بالغ بر 250000 مثقال بود و هزينه آن تا نصب 50000 تومان شد.

ص:60

ص: 61

بخش سوم كاظمين در چشمان يك زائر

اشاره

اين بخش در دو قسمت ارائه شده است: قسمت نخست، نگاه كوتاهى دارد به زندگى دو امام بزرگوار، امام موسى كاظم عليه السلام، و امام جواد عليه السلام و قسمت ديگر هم نگاهى دارد به وضع كنونى حرم و شمه اى از آداب آن.

فصل اوّل: نگاهى كوتاه به زندگى دو امام عليهما السلام

باب الحوائج

حضرت كاظم عليه السلام روز يكشنبه، هفتم صفر 128 ه. ق.

در ابواء، منزلى بين مكه و مدينه، به دنيا آمد. مادر بزرگوار آن حضرت كنيزى به نام حميده بود. او درجاتى از فرزانگى را دارا بود؛ چنان كه حضرت صادق عليه السلام زنان را براى فراگيرى علوم شرعى به نزد او مى خواند.

نام حضرت، موسى، و كنيه مشهورشان، ابوالحسن و

ص: 62

ابوابراهيم است. لقب هايش عبارتند از: كاظم، صالح، باب الحوائج، صابر و ... كاظم به معناى فرو برنده خشم است؛ زيرا آن حضرت دشمنانش را با آن كه بر او ستم روا مى داشتند، هيچ گاه نفرين نمى كرد. به گفته ابن اثير، مورخ نامى، آن حضرت به كسانى كه به او بدى مى نمودند، خوبى روا مى داشت و اين، رويه هميشگى آن حضرت بود ... در عراق، آن حضرت به باب الحوائج معروفند؛ زيرا هر كه توسلّى به حضرتش نموده، به حاجت خود رسيده است.

از عبادت هاى شورانگيز آن حضرت، روايات زيادى نقل شده است. از زمزمه هاى عاشقانه اوست:

«عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِكَ فَلْيَحْسُنِ العَفْوُ مِنْ عِنْدِكَ.»

گناه بنده ات بزرگ است، پس بايد نيكو باشد گذشت از طرف تو.

اين امام بزرگوار هم چون پدرانش، بر زخم هاى فقرا مرحم بودند. شبانه، زنبيل هاى نقره و طلا، آرد و خرما را خود به دوش گرفته، به دردمندان هديه مى كردند. او كرامت آنان را پاس مى داشت و بى آن كه شناخته شود، نزدشان مى رفت. وقتى هم به ايشان خبر مى رسيد، فردى در تنگناى مالى است، براى او صُرَّه دينارى مى فرستاد.

متوسط هميان هاى حضرت، سيصد دينار و در فراوانى، ضرب المثل بود. صوت حضرت در تلاوت قرآن بسيار

ص: 63

زيبا بود و قرآن را با حزن مى خواند؛ به گونه اى كه هر كه آن را مى شنيد، ژاله اشك مژگانش را خيس مى كرد. «(1)» دوران پيشوايى آن حضرت كه از سال 148 ه. ق.

شروع شد، دوران ويژه اى از نظر مبارزات بود. بنى عباس كه رفته رفته همان رويه بنى اميه را در پيش مى گرفتند، خود را مواجه با شورش هاى پى در پى شيعيان مى ديدند. از اين رو، فضايى تلخ و آكنده از فشار را بر حضرت تحميل نمودند و سال ها حضرت را در زندان انداختند. در يكى از دعاهايى كه در زيارت آن حضرت آمده، اين وضعيت تلخ چنين توصيف شده:

«الْمُعذَّبِ فى قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطامِيرِ ذِى السَّاقِ المَرْضُوضِ بِحَلَقِ القُيُودِ»

بزرگوارى كه در سياه چال هاى زندان و سلول هاى تاريك تحت شكنجه و عذاب بود، كه ساق پايش از فشار حلقه هاى كُند و زنجير شكسته و له شد. «(2)» در نگاهى تاريخى، از مبارزات آن حضرت تجليل برجسته اى شده است:

«... زندگى امام موسى بن جعفر عليه السلام فوق العاده پرماجرا و شورانگيز است و به نظر، اوج حركت


1- موسوعة العتبات المقدسة، ج 9- منتهى الآمال، ج 2
2- مفاتيح الجنان،« زيارت موسى بن جعفر عليه السلام»

ص: 64

مبارزاتى ائمه، مربوط به دوران زندگى اين بزرگوار است ... گاه چيزهايى در زندگى آن حضرت ديده مى شود كه بيننده را مبهوت مى كند. مثلًا از بعضى روايات بر مى آيد كه ايشان چندى دور از چشم عمّال حكومت مخفى و يا متوارى بوده اند؛ يعنى دستگاه هارون در تعقيب آن حضرت بوده و ايشان را پيدا نمى كرده است. خليفه كسانى را مى برده و شكنجه مى كرده [است] كه بگويند موسى بن جعفر عليه السلام كجاست؟ و اين يك امر بى سابقه اى در زندگى ائمه عليهم السلام است. از جمله، ابن شهرآشوب در مناقب روايتى نقل مى كند كه چنين چيزى از آن برمى آيد: «دَخَلَ مُوسى بْنِ جَعْفَرٍ عليه السلام بَعْضَ قُرَى الشَّامِ مُتَنَكِّراً هارِباً.» «(1)»

درباره هيچ يك از ائمه عليهم السلام چنين چيزى نداريم. اينها نشان دهنده جرقه هايى در زندگى امام موسى بن جعفر عليه السلام است و با ملاحظه اين هاست كه معناى آن زندان و حبس ابد كذايى معلوم مى شود و الّا هارون، اول كه به خلافت رسيد، به مدينه آمد و موسى بن جعفر عليه السلام را مورد تكريم قرار داد ...» «(2)»


1- موسى بن جعفر عليه السلام گريزان و ناشناس در بعضى از روستاهاى شام وارد شدند
2- عنصر مبارزه در زندگانى ائمّه عليهم السلام، ص 38

ص: 65

باب المراد

حضرت جواد عليه السلام در دهم رجب 195 ه. ق. در مدينه متولد شد. چنان كه حضرت امام عصر- روحى له فداه- در دعايى كه به آن حضرت منسوب است، نام ايشان را در زمره امامان تولد يافته در رجب قرار داده است. مادر حضرت، كنيزى به نام «سبيكه»، از خاندان ماريه قبطيه، كنيز پيامبر صلى الله عليه و آله، بود و حضرت رسول صلى الله عليه و آله او را چنين ستوده:

بهترين كنيزهاست كه دهانى پاك و رحمى نجيب دارد.

حضرت رضا عليه السلام او را «خيزران» نام نهاد.

كنيه حضرت جواد عليه السلام، ابوجعفر ثانى بوده و القاب معروف او عبارتند از: مرتضى، قانع، منتجب، تقى و جواد.

در عراق، امام جواد عليه السلام به باب المراد معروفند. با آن كه حضرت در سن نه سالگى، و به گفته اى در 17 سالگى، رداى امامت بر دوش نهاد، ظهور ولايت و علوم الهى از چشمه معرفتش، همه را به اين باور رساند كه او امام است.

طبرسى در اعلام الورى از او چنين ياد كرده است: امام جواد با سن كم خود به پايه اى از دانش، حكمت و ادب رسيد كه كسى از پيران هم به پاى او نمى رسيد. از وسعت دانش فقهى او و احاطه اش بر احكام الهى و ژرفناى تفكرش، مطالب شگفت و خيره كننده بسيارى نقل شده است. آن حضرت، از جهت علمى و عملى، برترين فرد زمان خود بود؛ همان طور در تقوا، عبادت، بخشش و در همه فضيلت ها.

ص: 66

زندگى امام جواد عليه السلام از نظر سياسى تداوم راه پدر بود.

مأمون كوشيد علاقه امام را به خود جلب كند و او را به دارالخلافه نزديك سازد. هدف مأمون اين بود كه بين امام و پايگاه هاى مردمى آن حضرت فاصله ايجاد شود. از اين رو دختر خود، ام فضل را به همسرى او درآورد. اما امام با درايت و دورانديشى ويژه يك امام، نقشه مأمون را عقيم گذاشت و اصرار ورزيد كه به مدينه بازگردد. از پندهاى به يادگارمانده امام جواد عليه السلام كه نشانگر عمق بينش فرا انسانى اوست، اين مى باشد:

«الثِّقَةُ بِاللَّهِ ثَمَنٌ لِكُلّ غالٍ و سُلَّمٌ لِكُلّ عالٍ.»: اطمينان به خداوند متعال، بهاى هر چيز ارزشمند، و نردبان اوج و بلندى است.

«مَنِ انْقَطَعَ إِلى غَيْرِاللَّهِ، وَكَّلَهُ اللَّهُ الَيْهِ.»: كسى كه توجه اش تنها معطوف به غير خدا باشد، خدا كارش را به او واگذارد.

«عِزُّ الْمُؤْمِنِ غِناهُ عَنِ النَّاسِ.»: عزّت مومن، بى نيازى او از مردم است.

«لاتَضُرُّكَ سَخَطُ مَنْ رِضاهُ الْجَوْرُ.»: خشم كسى كه خشنوديش ظلم است، به تو آسيبى نمى رساند.

«القَصْدُ إِلَى اللَّهِ بِالقُلُوبِ، أَبْلَغُ مِنْ اتْعابِ الْجَوارِحِ بِالْاعْمالِ.»: توجّه قلبى به خدا، رساتر از رنج دادن اعضاى بدن به اعمال است. «(1)»


1- نگاهى گذرا بر زندگى امام جواد عليه السلام- موسوعة العتبات المقدسة، ج 9- منتهى الآمال، ج 2- پيشوايان ما

ص: 67

فصل دوم: نگاهى به وضع كنونى حرم و شمه اى از آداب آن

دور نماى حرم

بارگاه نورانى امام موسى كاظم و امام جواد عليهما السلام، در مركز بخش اصلى شهر كاظمين واقع است. از دوردست كه به حرم مى نگرى، دو قبه از طلا به شكل شلجمى نمودارند كه در تابش آفتاب جذابيت خاصى پيدا مى كنند. به نظر مى رسد كه هنرمندان طراح حرم خواسته اند از اين درخشش ظاهرى در بيان موقعيت هدايتگرى امامان بهره جويند. از طرفى كاربرد اشكال مدوّر در نحوه ساختمان قُبّه ها نوعى انعطاف را نشان داده، از خشونت شكل بنا مى كاهد. گذشته از اين موجب مى شود كه سقف تا نهايت بالا بيايد و فضاى زير سقف دلگشا گردد.

گلدسته هاى واقع در چهار گوشه بام حرم، چشم انداز جالبى دارند. اين گلدسته هاى كوچك و توپر طلاكارى شده، بر فروغ و روشنى حرم افزوده اند.

در چهار زاويه بام رواق آن نيز، مأذنه هاى مرتفع و مجوّفى قرار دارد كه از ديواره حوضچه تا نوك ميله سر آن ها تذهيب شده و داراى كتيبه هاى متعددى به خط كوفى و ثلث است.

ص: 68

اين زيبايى ها در كنار هم چنان جمع شده اند كه مشهد كاظمين در ميان مشاهد ايران و عراق، در حُسن منظره شاخص گشته است. «(1)»

گذرى در حرم

هنر با آميزه عشق، معجونى بود كه توانست غبار عبور تندباد تاريخ را از سر و روى حرم بشويد و بعد از گذشت قرن ها به آن طراوت بدهد. اكنون بر جاى جاى حرم، اثر دستانى است كه تعهّد و عشق به آن ها گرما و صميميت مى داد؛ هنرمندانى كه شور از دل داشتند و نفسشان ذكر حق بود.

و چنين شد كه ساختمان حرم، ظهورى معنوى يافته تا بتواند به خوبى حضور گوهران عصمت را در جان آشنا و ناآشنا نقش كند؛ حضورى پاك و روحانى كه انسان را در خود فرو برده، او را به قرابت خويش فرا مى خواند.

هر چند وصف اين زيبايى ها هرگز نمى تواند لذت حضور را در آن پاره بهشت بدهد، ولى وصف العيش نصف العيش.

گاه صدق

آن گاه كه زائر به كاظمين مى آيد، احساس قرابت و


1- تاريخ كاظمين، ص 33 و 48- 47

ص: 69

نزديكى مى كند؛ گويى بانكى از درون، او را به حرم مى خواند.

محمل رحلت ببند اى ساربان كز شوق يار مى كشد هر دم به رويم قطره هاى خون قطار جامى

چنان مستى بر او سايه مى اندازد كه اختيار از كَفَش مى رود. اما بايد قبل از آنى كه به اين بارگاه نور در آيد، با غسل زيارت، خود را از آلودگى پاك كند تا طراوت حضور را به جان بيابد.

اول از آلايش تن پاك شو پس به حريمِ درِ او خاك شو خاك شدن و رجوع به اصل خويش همان قرابت معهود است. امامان عليهم السلام آن نور بندگى اند كه در زمين منعكس شده اند تا آدمى نور ربوبى را در خود بجويد و بيگانه با اصل خويش نباشد. خليفه خدا از آن رو خليفه است كه نور حق را مى نماياند و هر كس هم مى خواهد نورى از اين انوار الهى به دل خويش بتاباند، بايد دل از تيرگى گناه برگيرد.

آنچه نه پاكست از آن پاك شو بر در او با دل صد چاك شو زائر با سكينه و وقار به كوى دوست روانه مى شود. وقتى به حرم شريف رسيد، نزد درب آن

ص: 70

مى ايستد و مى گويد:

«اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ اكْبَرُ، لا الهَ الَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ اكْبَرُ، وَ الْحَمْدُللَّهِ عَلى هِدايَتِهِ لِدينِهِ، وَ التَّوْفيقِ لِما دَعا الِيْهِ مِنْ سَبيلِهِ.

الَّلهُمَّ انَّكَ أَكْرَمُ مَقْصُودٍ وَ اكْرَمُ مَاْتِىٍّ، و قَدْ أَتَيْتُكَ مُتَقَرِّبًا أِلَيْكَ بِابْنَىْ نَبيِّكَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِما وَ عَلى آبائِهِمَا الطَّاهِرينَ وَ ابْنائِهِمَا الطّيِّبينَ. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ لاتُخَيِّبْ سَعْيى، وَ لاتَقْطَعْ رَجائى، وَ اجْعَلنى بِهِمْ عِنْدَكَ وَجيهٍا فِى الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ، وَ مِنْ الْمُقَرَّبينَ.» «(1)» معبودى جز اللَّه نيست و اللَّه برتر از توصيف است و بر هدايتى كه او مرا به دينش نموده، او را مى ستايم.

معبودم! تو بهترين هدف و كريم ترين فردى هستى كه نزد او مى روند و من در حالى كه به دو فرزند پيامبرت- كه درود تو بر آنان و پدران و فرزندان پاكشان باد- به سويت نزديكى مى جويم.

معبودم! بر محمّد و آل محمد درود فرست! تلاشم را بى فايده مساز و اميدم را قطع نكن و به وسيله آنان مرا در دنيا و آخرت آمرزيده، مرا از نزديكان قرار ده.


1- مصباح الزائر، ص 200- 198 به نقل از بحارالأنوار، ج 102

ص: 71

اى دل ز الطاف اله يافته اى در حرم قرب راه

درب هاى حرم مطهر

حرم مطهر داراى ده درب است كه هر يك به نامى خوانده مى شود و شايد هر درب، ادبى در خور خويش داشته باشد. چه اين كه حرم ملك تصرف آنان است و كارى بى خواست آن ها در آن جا تحقّق نيابد. اين درب ها در ديوارهايى به قطر 20 سانتى متر و به طول بيش از 120 متر، كه بر گرد حرم افراشته است، پراكنده شده اند. در ديوار شمالى دو درب باز مى شود؛ يكى از صحن مراد كه به باب جواهريه معروف است و دومى هم از صحن قريش كه باب قريش نام دارد. در ديوار شرقى هم سه درب قرار گرفته است. باب فرهاديه در گوشه شمال شرقى ديوار، باب رجاء بين وسط ديوار و شمال آن، و درب بزرگى در وسط آن به نام باب مراد. در ديوار غربى نيز باب صافى در گوشه جنوب غربى و باب صاحب الزمان كه در ميانه ديوار جاى گرفته، قرار دارد.

درب هاى ديوار جنوبى هم عبارتند از: باب مغفرت كه در ثلث شرقى ديوار است، درب بزرگى كه در وسط ديوار است و به باب قبله معروف است. از اين درب ها سه درب اصلى است كه عبارتند از:

1. باب صاحب الزمان 2. باب قبله 3. باب مراد. اين سه

ص: 72

درب، ارتفاع زيادترى داشته و اطراف آن ها نيز كاشيكارى شده است. «(1)»

صحن

صحن شريف با فضايى باز و گسترده، خيل عظيم زائران را در خود جاى مى دهد. هر زائر بعد از اذن خواهى و با گذاشتن پاى راست خود و گفتن اين دعا: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ فى سَبيلِ اللَّهِ وَ عَلى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ السَّلامُ عَلى اوْلِياءِ اللَّهِ»، انگيزه خود را صفاى بيش ترى داده، با خلوصى افزون تر مهياى حضور در حرم مى گردد.

صحن از سه طرف، بناهاى حرم را در ميان خود گرفته است. تنها در ضلع شمالى صحن بريده مى شود. در آن جا مسجد جامع صفوى قرار دارد كه به ديوار حرم متصل است.

حرم مطهّر از دو قسمت جنوبى و شمالى تشكيل شده كه با يكديگر مرتبطند.

قسمت جنوبى، بارگاه امام كاظم عليه السلام، و قسمت شمالى، بارگاه امام جواد عليه السلام است. با اين كه اين دو قسمت از نظر ساختمان مستقلند، ولى صحن، آن ها را به صورت


1- تاريخ كاظمين، ص 48- تاريخ حرم كاظمين، ص 194- 184

ص: 73

يك بنا در آورده است.

صحن از چهار طرف، داراى هفتاد حجره است كه در گذشته، مخصوص دانش پژوهانى بوده كه بر گرد حرم، جان خويش را صيقل مى دادند، ولى اكنون اين حجره ها به صورت آرامگاه هاى خانوادگى درآمده اند. هر چند بناى صحن يك طبقه است، ولى در هر زاويه از زواياى چهارگانه آن، دو اتاقك ايوان دار باريك، در دو گوشه راهروها بنا كرده اند؛ به طورى كه در قسمت پايانى هر ضلع، يك اتاقك قرار گرفته است. «(1)» هم چنين در دو طرف ايوان هاى بلندى كه در وسط جنوبى و شرقى و غربى صحن قرار دارند، نيز دو اتاقك زيبا و كم عرض بر فراز دو حجره باريك اطراف ايوان وجود دارد. با تكرار اين اتاقك ها كه در فاصله هاى معيّن انجام گرفته و در اصطلاح معماران به آن شكم دريدگى مى گويند، زيبايى روح افزايى به صحن داده شده است.

طبقه زيرين صحن، سردابه اى است براى آنانى كه بعد از مرگ، مى خواهند جسمشان در وزش هميشگى نسيم حياتبخش حرم قرار داشته باشد. «(2)»


1- تاريخ كاظمين، ص 31- 34- 35
2- همان، ص 31- 35

ص: 74

تا روضه

پس از گذر از صحن، تا رسيدن به روضه كه ضريح مقدس را دربرگرفته، بايد از طارمه ها گذشت. در اطراف رواق هاى شرقى و غربى و جنوبى، سه طارمه وسيع قرار دارد. اين طارمه ها سقف داشته، مستطيل شكل اند و به وسيله نرده هاى آهنى مشبك، از صحن جدا گشته است.

اما رواق شمالى به هيچ يك از طارمه ها محدود نشده است. چون ديوار آن، متصل به مسجد صفوى است. در وسط طارمه شرقى يا طارمه باب مراد و چسبيده به ديوار حرم، ايوان طلايى بزرگى است كه ناصرالدّين شاه قاجار در سال 1285 ه. ق. طلاى تذهيب آن را اهدا كرد. اين ايوان به ايوان ناصرى هم معروف است. در وسط طارمه جنوبى، طارمه قبله، ايوان بزرگى مزين به طلا و آيينه كارى شده، متصل به ديوار حرم وجود دارد كه از ميانه آن درب رواق طلايى باز مى شود. «(1)» بعد از طارمه ها، رواق هاى حرم قرار دارند. اين رواق ها از چهار طرف روضه را در ميان خود دارند. رواق ها از ارتفاع چهارمترى به بالا با بهترين اشكال هندسى آيينه كارى شده اند. «(2)» گويى هنرمندان مسلمان خواسته اند


1- تاريخ حرم كاظمين، ص 183- 171- تاريخ كاظمين، ص 40- 38
2- همان، ص 158

ص: 75

اقتدا به قرآن نمايند و قصر لجه اى سليمان را كه وسيله حقيقت يابى ملكه سبا گرديد، «(1)» به گونه اى خاص ترسيم كنند تا هر كس را كه در اين وادى با قرب به اولياى حق، جوياى اوست، رهنمون شوند.

رواق هاى حرم

رواق هاى حرم عبارتند از:

1. رواق شمالى؛ اين رواق از جهت شمالى به مسجد صفوى وصل است و از طرف جنوب خود به روضه راه دارد.

2. رواق غربى؛ اين رواق از جانب شرقى متصل به روضه است و از طرف غرب به طارمه صحن قريش متصل بوده و از شرق خود متصل به روضه است.

3. رواق شرقى؛ رواق مزبور از جهت غرب به روضه راه دارد. رواق شرقى با سه در، از جهت شرقى به طارمه باب مراد متصل است.

4. رواق جنوبى؛ از شمال متصل به روضه، و از طرف جنوب هم وصل به طارمه قبله است. اين رواق نيز با طارمه مذكور، به وسيله سه در، ارتباط دارد. «(2)»


1- اشاره به ايه 44. از سوره نمل
2- تاريخ كاظمين، ص 173- 158

ص: 76

روضه

جاى سر است اين كه تو پا مى نهى پاى ندانى كه كجا مى نهى

دور شو از خواهش نفس و هوى انك فى اقدس وادٍ طُوى

چون كه در آيى به سوى روضه آ از سر اخلاص و نياز و دعا

روضه كه آمد ز رياض بهشت خشت خشتش همه عنبر سرشت

بر سر هر كنگره اش تا فلك جاى گرفتست ملك بر ملك

هر كه در اين روضه زمانى نشست تا ابدالدهر ز اندوه رست زاير با رسيدن به روضه شريف، به مقصود نزديك مى شود. روضه به منزله قلب حرم است و آداب مخصوصى دارد. زائر بايد فزون تر از گذشته خلوص را نمايان ساخته، طمأنينه و آرامش را در گفتار و رفتار خود حاكم نمايد. هر چند كه اگر زائر آشناتر باشد، شوق، مجال تكلّف را از او مى گيرد و خود به خود آرامش و قرار بر جان او سايه مى اندازد.

روضه دو امام عليهما السلام، مشترك، و ضريح هر دوى آنان در وسط آن قرار گرفته است؛ اما همين روضه مشترك، به دو

ص: 77

قسمت تقسيم شده است: قسمت جنوبى كه روضه امام كاظم عليه السلام، و قسمت شمالى كه روضه امام جواد عليه السلام است و دو راه باريك و تنگ، آن ها را به هم متصل مى سازد.

درب هاى روضه

براى ورود در روضه، شش در وجود دارد كه از رواق ها به طرف روضه ها گشوده مى شود. پيش تر روضه داراى سه درب و سه دريچه بود كه براى آسان تر شدن رفت و آمد زائران، دريچه ها را به درب هاى ورود و خروج تبديل كرده اند.

اين شش درب عبارتند از:

1. درب جنوبى روضه امام كاظم عليه السلام؛ اين درب طلايى بوده و ساخت اصفهان است.

2. درب شرقى روضه امام كاظم عليه السلام؛ اين درب هم طلايى بوده و ساخت اصفهان است.

3. درب غربى روضه امام كاظم عليه السلام؛ درب مزبور به سعى و اهتمام دو تاجر شوشترى مهيا شده است.

4. درب شمالى روضه امام جواد عليه السلام؛ اين درب نقره اى است و اهداكننده آن ايرانيان بوده اند. بر اين درب، اين بيت شعر نقش بسته:

چه در گهى كه باب المراد نامندش شفيع خلق، امام جواد خوانندش 5. درب شرقى روضه امام جواد عليه السلام؛ اين درب نقره اى است و اهداكننده آن نيز ايرانيان بوده اند. بر پيرامون لنگه هاى اين در اشعارى فارسى نوشته شده است.

6. درب غربى روضه امام جواد عليه السلام؛ اين درب نقره اى است و مانند درب شرقى، بر اطراف لنگه هاى آن اشعار فارسى نوشته شده است. «(1)»

اذن ورود

قبل از آن كه زائر پا در روضه گذارد، بهتر است كه اذن ورود بخواهد. بر قسمت بالاى چهار چوب درب جنوبى روضه امام كاظم عليه السلام، بر ورقه اى از مينا، اين اذن نوشته شده است:

«أَللَّهُمَ إِنّى وَقَفْتُ عَلى بابٍ مِنْ أَبْوابِ بُيُوتِ نَبيِّك صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ آلهِ وَ قَدْ مَنَعْتَ النَّاسَ أَنْ يَدْخُلُوا الّا بِإِذْنِهِ فَقُلْتَ: يا ايُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لاتَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبىِّ الّا أَنْ يُؤذَنَ لَكُمْ.»

خدايا من بر در يكى از درهاى خانه هاى پيامبرت- درود تو بر او و خاندانش باد- ايستاده ام و تو مردم را از اين كه بدون اذن او وارد خانه اش شوند، بازداشته اى و گفته اى: «اى كسانى كه ايمان


1- تاريخ حرم كاظمين، ص 158- 140

ص:78

ص: 79

آورده ايد، داخل خانه هاى پيامبر نشويد. مگر اين كه شما را رخصت دهد.»

«أَللَّهُمَ إِنّى أَعْتَقِدُ حُرْمَةَ صاحِبِ هذَا الْمَشْهَدِ الشَّريفِ فى غَيْبَتِهِ، كَما أَعْتَقِدُها فى حَضْرَتِهِ، وَ أَعْلَمُ أَنَّ رَسُولَكَ وَ خُلَفائَكَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ أَحْياءٌ عِنْدَكَ يُرْزَقُونَ، يَرَوْنَ مَقامى وَ يَسْمَعُونَ كَلامى، وَ يَرُدُّونَ سَلامى، وَ أَنَّكَ حَجَبْتَ عَنْ سَمْعى كَلامَهُمْ، وَ فَتَحْتَ بابَ فَهْمى بِلَذيذِ مُناجاتِهِمْ.»

خدايا چنان كه در زمان حضورشان احترام داشتن آن ها را باور داشتم، اينك نيز كه آنان از ديده ها پنهانند، احترام آن ها را معتقدم و مى دانم كه رسول و امامانت- درود تو بر آنان- نزد تو زنده اند و روزى مى برند؛ آنان جاى مرا ديده و سخنم را مى شنوند، و پاسخ سلامم را مى دهند، هر چند خود مرا از شنيدن كلامشان مانع شده اى و تنها دريچه فهم انديشه ام را با لذت نجواهايشان در دل آشنا ساخته اى.

«وَ أِنّى أَسْتَاْذِنُكَ يا رَبِّ أَوَّلًا وَ أَسْتَاْذِنُ رَسُولَكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ أَسْتَاْذِنُ خَليفَتَيْكَ الْامامَيْنِ الْمَفرُوضَيْنِ عَلَىَّ طاعَتُهُما مَوْسَى بْنَ جَعْفرٍ وَ مُحَمَّدَ بْنِ عَلىٍّ الجَوادَ وَ الْمَلائِكَةَ المُوَكَّلينَ بِهذِهِ الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ ثالِثًا.»

ص: 80

خدايا من ابتدا از تو رخصت مى خواهم، و بعد از رسولت، و در مرتبه سوم، از دو امامت كه پيرويشان را بر ما فرض نموده اى، امام موسى بن جعفر عليه السلام و محمّد بن على جواد و از فرشتگانى كه بر اين بقعه مبارك گمارده اى.

«أَأَدْخُلُ يا اللَّهُ أَأَدْخُلُ يا رَسُولَ اللَّهِ أَأَدْخُلُ يا حُجَّتَىِ اللَّه أَأَدْخُلُ يا مَلائِكَةَ اللَّهِ اْلمُقَرَّبينَ الْمُقيمينَ فى هذَا الْمَشْهَدِ، فَاذَنا لى يا مَوْلَيَىَّ فى الدُّخُولِ أَفْضَلَ ما أَذِنْتُما لِاحَدٍ مِنْ أَوْلِيائِكُما؛ فَانْ لَمْ اكُنْ اهْلًا لِذلِكَ فَانْتُما اهْلٌ لِذلِكَ.»

اى معبودم! وارد شوم؟ اى رسول خدا! وارد شوم؟

اى حجت هاى خدا! وارد شوم؟ و اى فرشتگان مقربى كه در اين مشهد اقامت داريد! آيا وارد شوم؟ اى مولاهاى من! مرا در ورود اذن دهيد، اذنى برتر از آنچه براى دوستانتان تاكنون داده ايد، و اگر خود شايسته آن نمى باشم، شما شايسته چنين رفتارى هستيد. «(1)»

زيارت

وقتى زائر به روضه درآمد، زمان آن مى رسد كه پيش از هر چيز به زيارت بپردازد. زيارت به مأثور اين ويژگى را


1- تاريخ حرم كاظمين، ص 148- 145

ص: 81

داراست كه زائر مطمئن مى شود سخنى برخلاف ادب بر زبان نرانده و هر چه گفته، شايسته بوده است.

براى هر كدام از امامان عليهما السلام، امام كاظم عليه السلام و امام جواد عليه السلام، زيارت ويژه اى است؛ همان گونه كه مى توان هر دو امام را با يك زيارت جامع زيارت كرد. يكى از آنها زيارتى است كه مفيد، شهيد و مؤلف مزار كبير آن را نقل نموده اند.

«السَّلامُ عَلَيْكُما يا وَليَّىِ اللَّهِ! السَلامُ عَلَيْكُما يا حُجَّتَىِ اللَّهِ! السَّلامُ عَلَيْكُما يا نُورَىِ اللَّهِ فى ظُلُماتِ الْارْضِ!»

سلام بر شما اى اولياى خدا! سلام بر شما اى حجّت هاى خدا! سلام بر شما اى نورهاى خدا در تاريكى هاى زمين!

«أَشْهَدُ أَنَّكُما قَدْبَلَّغْتُما عَنِ اللَّهِ ما حَمَّلَكُما، وَ حَفِظْتُما مَا اسْتَوْدِعْتُما، وَ حَلَّلْتُما حَلالَ اللَّهِ وَ حَرَّمْتُما حرَامَ اللَّهِ.»

گواهى مى دهم شما رسالتى را كه خدا بر دوشتان نهاده بود، رسانده ايد و وديعه هاى او را پاس داشته، حلال او را حلال، و حرام او را حرام دانسته ايد.

«وَأَقَمْتُما حُدُودَ اللَّهِ وَ تَلَوْتُما كِتابَ اللَّهِ وَ صَبَرْتُما عَلَى الْاذى فى جَنْبِ اللَّهِ مُحْتَسِبَينِ حَتّى

ص: 82

أَتاكُمَا اْليَقينُ.»

و حدود الهى را بر پا كرديد و كتاب او را بر خوانديد و تا جايى كه امكان داشت، بر آزارها و اذيت هايى كه به شما در راه خدا مى رسيد، صبر و تحمّل نشان داديد، تا آن كه يقين، شما را فرا رسيد و موسم رفتنتان آمد.

«أَبْرَءُ إِلَى اللَّهِ مِنْ أَعْدائِكُما وَ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ بِوِلايَتِكُما أَتَيْتُكُما زائِراً عارِفاً بِحَقِّكُما مُوَالِيًا لِاوْليائِكُما مُعادِيًا لِاعْدائِكُما مُسْتَبْصِراً بِالهُدَى الَّذىِ أَنْتُما عَلَيْهِ، عارِفًا بِضَلالَةِ مَنْ خَالَفَكُما، فَاشْفَعا لى عِنْدَ رَبِّكُما؛ فِانَّ لَكُما عِنْدَاللَّهِ جاهاً عَظيمًا وَ مَقامًا مَحْمُودًا.»

براى خدا، از دشمنان شما بيزارى جسته، با دوستى تان به او نزديكى مى جويم. به زيارت شما آمده ام، در حالى كه به هدايتى كه شما بر آن بوده ايد، روشنى گرفته و به گمراهى كسى كه شما را مخالفت كرده، پى برده ام. پس نزد خدا مرا شفاعت كنيد. همانا شما در نزد خداوند منزلت بلند و مقام ستوده داريد.

سپس تربت [ضريح] را ببوس و گونه راستت را بر آن بگذار و بعد به سوى سرهاى مقدس برو و بگو:

«السَّلامُ عَلَيْكُما يا حُجَّتَىِ اللَّهِ فى أَرْضَه وَ سَمائِه عَبْدُكُما وَ وَليُّكُما وَ زائِرُكُما مُتَقَرِّبٌ إِلَى اللَّهِ

ص: 83

بِزيارَتِكُما.»

سلام بر شما اى حجّت هاى خدا در زمين و آسمان! غلام شما و دوستتان زائر شماست و به وسيله زيارتتان به خدا تقرّب جسته است.

«أَللَّهُمَّ اجْعَلْ لى لِسانَ صِدْقٍ فى أَوْليائِكَ المُصْطَفَينَ، وَ حَبِّبْ الَىَّ مَشاهِدَهُمْ

وَ اجْعَلْنى مَعْهُمْ فى الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ، يا أَرْحَمَ الرَّاحِمينَ!»

خداوندا برايم زبانى راست درباره اولياى برگزيده ات قرار داده، و مشهدهايشان را محبوبم گردان، و مرا در دنيا و آخرت با آنان قرار ده، اى مهربان ترين مهربانان!

پس از آن دو ركعت نماز زيارت براى هر يك از دو امام گزارده، به آنچه دوست دارى، دعا مى كنى، و به هنگام بازگشت، اين چنين امامان را توديع مى نمايى:

«السَّلامُ عَلَيْكُما يا وَليَّىِ اللَّهِ أَسْتَودِعُكُما اللَّهَ وَ أَقْرَأُ عَلَيْكُما السَّلامَ آمَنّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ بِما جِئْتُما بِهِ وَ دَلَلتُما عَلَيْه.»

سلام بر شما اى اولياى خدا! شما را به خدا مى سپارم و بر شما درود مى فرستم، در حالى كه به خدا و رسولش و آنچه شما آورده ايد و بر آن راهنمايى

ص: 84

كرده ايد، به باور رسيده ام.

«اللَّهُمَ اكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدين. اللَّهُمَّ لاتَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْد مِنْ زيارَتى ايّاهُما، وَ ارْزُقْنى مُرافَقَتَهُما، وَ احْشُرْنى مَعَهُما، وَ انْفَعْنى بِحُبِّهِما، وَ السَّلام عَلَيْكُما وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُه.» «(1)» خدايا! مرا از زمره شاهدان قرار ده و نگذار اين زيارت، آخرين زيارتم براى آن ها باشد. خدايا! دوستى شان را روزيم كن، و مرا با آنان محشور ساز، و با محبت آن ها به من سود رسان. سلام و رحمت خدا بر شما باد.

توصيفى از روضه ها

چنان كه گفته شد: روضه هاى حضرت كاظم عليه السلام و حضرت جواد عليه السلام، به يكديگر متصلند. امّا حرم موسى بن جعفر عليه السلام، داراى مزاياى فراوانى است كه موجب اختلاف شايان بين دو حرم گرديده است.

در حرم موسى بن جعفر عليه السلام بهترين آينه كارى جهان انجام گرفته است. حرم به ارتفاع يك متر، از سنگ مرمر پوشيده شده و بر بالاى آن هم به ارتفاع يك متر و نيم از كاشى معرّق و گره سازى شده كه از بقاياى كاشى هاى شاه


1- مزار الكبير، ص 178، مزار الشهيد، ص 59 به نقل از بحارالأنوار، ج 102، ص 14

ص: 85

اسماعيلى و سلطان محمد تكلو است، وجود دارد. در بالاتر آن نيز كتيبه كمربندى به عرض نيم متر، با زمينه لاجورد بسيار زيباى ثلث قرار دارد كه حروف آن ازكاشى هاى زرد رنگى بريده و گره سازى شده است. عمل تراش حروف چنان ماهرانه انجام گرفته كه تشخيص نوشته بودن آن يا گره ساز بودنش، دشوار مى نمايد؛ چنان كه بيش تر مردم آن را نوشتنى مى شمرند.

چيزى كه باعث زيبايى افزون حرم موسى بن جعفر عليهما السلام گرديده، چهار كتيبه مربع و گچبرى است كه بر روى آن ها به خط ثلث برجسته و طلايى رنگ و بر روى زمينه سياه، سوره «هل اتى» گچبرى شده است. هر كتيبه، مشتمل بر شانزده ترنج زيبا و برجسته بوده و در ميان آيه ها يك ترنج قرار گرفته است.

نكته جالب آن است كه از دو مربع شرقى و از دو مربع غربى و از يك مربع شرقى و يك مربع غربى سه سوره كامل درست مى شود. درون روضه هم قنديل هاى متعدد طلاى مرصع و چلچراغ هاى بلورين و ساعت هاى ديواركوب و قطعات نفيس از خاتم مرصّع به عاج و پرده هاى ترمه زربافت و مرواريددوزى شده و كتيبه هاى گوناگون مرواريد قاب گرفته شده، زينت بخش آن

ص: 86

شده اند. «(1)» ناگفته نماند اين گونه پرداخت هاى تجمّلى از بار معنوى حرم مى كاهد؛ چه اين كه زينت هايى اين چنين، جايى رواست كه تهى از زيبايى درون باشد و بايد بين هنر كه آميزه جان آدمى است و تجمّل كه زينتش ظاهرى است، تفاوت قايل شد؛ زيرا هنر مى تواند جلوه هاى عشق و ايمان باشد، اما تجمّل چنين نيست.

قسمت شمالى روضه منوره كه حرم مخصوص امام محمدتقى عليه السلام شمرده مى شود، از بسيارى جهات همانند حرم امام كاظم عليه السلام است، امّا مزاياى حرم امام كاظم عليه السلام را ندارد.

ضريح

ضريح نقره اى كه هم اكنون مرقدهاى شريف دو امام عليهما السلام را در برگرفته، اهدايى بانو حاجيه سلطان است كه در سال 1324 ه. ق. جاى ضريح بزرگ فولادى را گرفت.

اما همين ضريح نيز در 1359 ه. ق. توسط دولت عراق مرمت و بازسازى شد. سبب اين همه تعمير و تعويض اين است كه اعراب عادت دارند هنگام التجا و حاجت خواهى، خود را به پنجره هاى ضريح بياويزند و آن را به شدت تكان دهند.


1- تاريخ كاظمين، ص 118 و 214

ص: 87

ضريح مزبور هم اينك بسيار زيبا و به شكل مربع مستطيل است. عرض آن پنج متر و طولش شش متر بوده و ارتفاع آن 75/ 2 متر است. در چهار طرف ضريح، درگاه ها قرار گرفته، اين درگاه ها با شبكه هاى زيبا و مقاطع كوثر رمانى بوده و كتيبه هايى به خط ثلث و نستعليق، اطراف آن را در برگرفته اند. سقف داخلى ضريح، از چوب ساخته شده و مزيّن به نقوش هندسى و گل و بوته است.

در ضلع شرقى ضريح، طرف پايين پاى امامان، در زيبايى از نقره و داراى قلمزنى هايى ممتاز و ريزه كارى ها و كنده كارى هاى جالب به همراه گل بوته هاى ظريف و خطوط زيباى نستعليق قرار دارد كه با قفل بزرگى از نقره بسته شده است. اين در در شب هاى جمعه، مقارن نصف شب، براى غبارروبى و جمع آورى نذورات باز مى شود.

بر فراز ستون هاى چهارگانه ضريح كه در زواياى آن قرار دارند، در دو طبقه، هشت قنديل فولادى از آثار گرانبهاى صفوى قرار دارد. بر روى اين قنديل ها، كتيبه هايى از آيات قرآنى، روايات و اسماى جلاله، با دقت كنده كارى شده و بعد، وسط آن را با طلا پُر كرده اند. «(1)»

جلوه گاه هنر

وقتى وهابيون صندوق خاتم امام حسين عليه السلام را


1- تاريخ كاظمين، ص 226- 222- تاريخ حرم كاظمين، ص 143- 142

ص: 88

سوزاندند، آنانى كه بر ارزش هنرى صندوق هاى مشاهد واقف بودند، بر آن شدند اين صندوق ها را در لفافه اى نقره قرار دهند تا از آسيب هاى احتمالى مصون بماند. بر روى صفحه هاى نقره اى نيز گُل و بوته هاى ظريفى كنده كارى شد تا تصور شود تنها صندوق هاى نقره اى بر تربت ها قرار گرفته اند.

و بدين گونه، ساليان دراز اين صندوق ها در پرده استتار ماند. كليدداران مشاهد نيز از وجود چنين صندوق هايى بى خبر بودند. سرانجام راز بر ملا شد و صندوق خاتم تربت امام على عليه السلام از پوشش نقره اى خود خارج شد. بر ملا شدن اين راز، كليددار كاظمين را هم چون باقى كليدداران، واداشت تا به كاوش پردازد و صندوق هاى كاظمين نيز هويدا شود. نفوذ رطوبت روى خاتم ها را سياه ساخته و از جذبه هنرى آن كاسته بود. براى همين از خاتمكار شهير ايران، صنيع خاتم، خواسته شد تا مرمت اين صندوق ها را بر عهده گيرد. او نيز با دقت بسيار، اين آثار برجسته را بازسازى كرد. صنيع هشت قطعه شمش خاتم را خود بر حواشى دو صندوق افزود. بعد از مرمت، براى حفاظت صندوق ها از گرد و غبار، آن ها را با شيشه هاى كلفت پوشاندند. صندوق هاى مزبور كه شاهكارهاى كم نظيرى از بزرگ ترين اساتيد خاتم ايران، در قرن دهم هجرى است، به جهاتى، گوى برترى را از ديگر

ص: 89

صندوق هاى مشاهد ربوده اند.

با اين همه، صندوق بارگاه حضرت جواد عليه السلام بر صندوق بارگاه امام كاظم عليه السلام برترى دارد؛ زيرا ريزه كارى ها و نازك كارى هاى بسيار دقيق و ظريفى دارد كه جز با ذره بين هاى حساس نمى توان آن را مشاهده كرد. از ويژگى هاى اين صندوق آن است كه در جهت جنوبى آن، يعنى در پشت روى مبارك و بدنه اى كه به طرف صندوق امام كاظم عليه السلام قرار دارد، ستاره هايى نمودار است كه با كمال زيبايى و مهارت ساخته شده و در فواصلى، روى صندوق به كار برده شده اند. استادان فن چنان مهارت نشان داده اند كه گويى آن ستاره ها نورافشانى مى كنند، و چه مناسب جاى آن را طراحى كرده اند، بر روى سينه جواد عليه السلام؛ باشد تا فروزش جان آن عزيز را چون ستارگانى بنمايانند. هر چند اين ستاره ها در ميان دو صندوق واقعند، ولى تلألؤى آن، ديده ها را نوازش مى دهد. «(1)»

نگاره شعر

شهريار در شعرى زيبا، شورى از عشق به كاظمين را در نگاره شعر درآورده:


1- تاريخ كاظمين، ص 236- 227

ص: 90

همه پاس ادب باشى خدا را همه دست ادب بر سينه يارا

حريم حُرمتى در پيش دارى كه سر گُم مى كند خود، دست و پا را

چراغ مُصطفى بر گُنبدش بين به سر در، ذوالفقار مرتضى را

در اين جا، آسمان ها آستان بُوس چه جاى سر برآوردن شما را

ادب راه نَفَس بندد به سينه نفس، ناى گلو گيرد صدا را

جهان ما نباشد ظُلمتى بيش مگر يابى در اين روزن ضيا را در اين معراج قلبى جلوه اى است به عرشِ دل، جمال كبريا را

به خلوتخانه خاطر خلوصى مگر يابى در اين خلوت خدا را

كمند چاه كُن، حَبل المتين را چراغ راه كن، نورالهُدا را

در اين محراب عرشى بازيابى دو شمع معبد آل عبا را

دو خضرى كاندرين ظلمت فروزند چراغ چشمه آب بقا را

ص: 91

چراغ هفتمين، موسى بن جعفر كه زندانى كند، شمس الضّحا را

به زير قبّه باب الحوائج اجابت ملتزم باشد دعا را

از اين در جو به هر قفلى كه بسته است كليد همّت مُشكل گشا را

شب توديع، در زندان هارون مگر نگشود خود، زنجير پا را

امام نهّمش، فرزندِ فرزند زيارت كُن، جواد ابن الرّضا را

كه از نه سالگى با آن كرامات صَفى بود و وصى شد انبيا را

به مهرش، پيشوازِ اهل حاجت به لطفش بدرقه، حاجت روا را

قدم آهسته، كاين جا بس ملائك جماعت تنگ مى يابند جا را

در اين آب و هوا، ارواح علوى به جان دريافته نشو و نما را

چه داروخانه قدسى كه در وى توان جُستن به هر دردى دوا را

و گر داروى عشقى درچشيدى از اين دارالشّفا جُستى شفا را

ص: 92

حريمى، هديه ناچيز و مسكين سر از پا برنمى گيرد، حيا را

به اميدى كه اين شاهان عرشى نرانند از درِ رحمت گدا را

مكُن، گر قفلى از اين درگرفتى فراموش از دُعاى خير ما را

غبارى بس به هر چشمى كه مسكين از اين در، چشم دارد، توتيا را هم از شيخ مؤيد «(1)» بانىِ خير بماند ذكر خيرى، شهريارا «(2)»


1- شيخ مؤيد از خادمان حرم شريف امام موسى بن جعفر عليه السلام بود كه به ايران آمده و به ديدار استاد شتافته بود.
2- شهريار و انقلاب اسلامى، ص 106- 104

ص: 93

بخش چهارم كاظمين در گستره دين

[جغرافياى دينى شهر كاظمين

] كاظمين در روايات

ابن سنان مى گويد: به حضرت رضا عليه السلام عرض كردم؟ چه ثوابى دارد كسى كه پدرتان را زيارت كند؟ حضرت فرمود:

بهشت براى اوست. پس او را زيارت كن. «(1)» زكريّا بن آدم نيز از آن حضرت نقل نموده كه ايشان فرموده اند: خداوند بغداد را به جهت قبر ابوالحسن عليه السلام نجات داده، و حضرت اين شعر دِعْبِل را زمزمه كردند:

و قُبْرٌ ببغدادَ لِنَفْسٍ زَكيّةٍ تَضَمَّنها الرحمنُ فى الغُرفَات مويه كن بر مزار آن پاك نهاد- امام موسى كاظم عليه السلام- در بغداد، خداوند مهر، او را در غرفه هاى بهشت جاى داده


1- بحارالأنوار، ج 102، ص 2 به نقل از مناقب ج 3، ص 442

ص: 94

است. «(1)» در تهذيب هم از زكريا نقل شده است كه خداوند بغداد را براى وجود قبرهاى حسينيان نجات داده است. «(2)» در عيون الأخبار از ابراهيم بن عقبه روايت شده است كه او به ابوالحسن سوم (امام هادى عليه السلام) نامه نوشت و از فضيلت زيارت ابا عبداللَّه الحسين عليه السلام و زيارت ابوالحسن و ابى جعفر عليهم السلام پرسش نمود، آن حضرت در جواب نوشتند:

زيارت اباعبداللَّه عليه السلام مقدّم است و زيارت آن دو، از نظر پاداش، جامع تر و برتر است.

وشا روايت كرده كه به حضرت رضا عليه السلام عرض كردند:

چه فضيلتى دارد كسى كه قبر ابوالحسن عليه السلام را زيارت كند؟

حضرت فرمودند: ثواب كسى را دارد كه قبر اباعبداللَّه عليه السلام را زيارت كند. «(3)» باز وشا گفته است: كه به حضرت رضا عليه السلام عرض كردم: آيا زيارت قبر ابوالحسن عليه السلام مانند زيارت قبر امام حسين عليه السلام است؟ حضرت فرمودند: آرى. «(4)» از حسين بن يسار واسطى نقل شده كه به حضرت عرض كرده است، آياقبر ابوالحسن در بغداد را زيارت كنم؟ حضرت هم به او فرموده اند: اگر ناچار هستى، از پشت پرده انجام بده؛ «(5)» هم چنين حضرت رضا عليه السلام در جواب


1- بحارالأنوار، ج 102، ص 2 به نقل از التهذيب، ج 6، ص 81
2- همان، به نقل از الكافى ج 4، ص 583 و التهذيب، ج 6، ص 82
3- همان، ص 3 به نقل از ثواب الأعمال، ص 89
4- همان، ص 3، به نقل از كامل الزيارات، ص 299
5- همان، به نقل از همان، ص 298

ص: 95

برخى از يارانش كه در مورد رفتن بر سر قبر پدرشان سؤال نموده بودند، فرمودند: در مساجدى كه پيرامون قبر وجود دارد، نماز گذاريد. «(1)» احمد بن عبدوس از پدرش رحيم، نقل نموده كه او به حضرت رضا عليه السلام گفته است: فدايت گردم! زيارت قبر ابوالحسن عليه السلام در بغداد سختى و مشقت دارد. مى رويم و از پشت ديوار به ايشان سلام مى دهيم. چه ثوابى دارد كسى كه ايشان را زيارت كند؟ حضرت فرمودند: به خدا قسم! ثواب كسى را دارد كه به زيارت قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله برود. «(2)» همين طور از حسين بن يسار واسطى نقل شده كه از حضرت رضا عليه السلام درباره فضل زائر قبر پدرشان سؤال نموده و حضرت عليه السلام در جواب او گفته اند: فضل زائر او مانند فضل زائر پدرش حضرت رسول صلى الله عليه و آله است. باز مى گويد: پرسيدم اگر ترسيدم و نتوانستم داخل شوم، حضرت عليه السلام فرمودند: از پشت ديوار سلام بده. «(3)»

كاظمين در حكايات

طبرى از زبان ابوالحسين بن ابى بغل مى نويسد:

مسؤوليتى را از جانب ابى منصور بن صالحان بر


1- بحارالأنوار، ج 102، ص 2، به نقل از كامل الزيارات، ص 299
2- همان، به نقل از همان، ص 300
3- همان، ص 2، به نقل از همان، ص 299

ص: 96

عهده گرفتم و ماجرايى بين ما به وقوع پيوست.

ماجرايى كه سبب شد تا من مخفى شوم. ابومنصور در جستجو و تعقيب من برآمد و من ترسيدم و اختفاى خود را ادامه دادم. پس از مدتى شب جمعه به زيارت مقابر قريش رفتم و شب را براى دعا و نيايش ماندگار شدم. آن شب، باد و باران بود. از ابوجعفر قيم خواستم، درهاى مشهد را ببندد و تلاش كند آن جا خلوت شود تا من در سكوت و خلوت راز و نياز خود را انجام دهم تا از افرادى كه از آن ها واهمه داشتم، در امان بمانم. ابوجعفر هم درها را بست.

شب به نيمه رسيد و باران شدت گرفت و مردم را از مزار دور كرد. من ماندم تا زيارتم را به جا آورم و نماز بخوانم. در اين حال و احوال بودم كه صداى گام هايى را در نزد قبر مولاى ما، موسى بن جعفر عليه السلام شنيدم. ديدم مردى زيارت مى كند. او بر آدم و ديگر پيامبران اولوالعزم و ائمه اطهار يك به يك سلام داد تا اين كه نوبت به صاحب الزمان عليه السلام رسيد و او از آن حضرت عليه السلام ياد نكرد. در شگفت شدم. پيش خود گفتم، شايد او را فراموش كرده، يا اين كه او را نمى شناسد و شايد هم بر مذهب ديگرى باشد. وقتى آن مرد از زيارت خود فارغ شد، به نزد قبر مولاى ما، ابى جعفر عليه السلام رفت و مانند ما زيارت اول را به جا

ص: 97

آورد. بعد دو ركعت نماز خواند. چون او را نمى شناختم، از او ترسان شدم. او جوان كاملى بود.

لباس سفيدى بر تن داشت و با گوشه هاى عمامه اش تحت الحنك كرده بود و ردايى هم بر دوش نهاده بود كه شل بود و مقدارى از آن بر زمين افتاده بود. او رو به من كرد و گفت: اى ابوالحسين ابى بغل درباره دعاى فرج چه مى دانى؟ گفتم: آقاى من آن كدام دعا است؟ او گفت: دو ركعت نماز مى خوانى و مى گويى.

اى كسى كه زيبايى را نمايان كرده، زشتى را مى پوشانى! اى كسى كه بر جريره سرزنش نمى كنى و پرده كسى را نمى درى! اى بزرگ! اى نيكو درگذرنده! اى بخشش گسترنده اى كه دست هايش را به رحمت گشوده! اى كسى كه پايان نجواها به او مى رسد و شكواها هم نيز! اى كمك كننده بر كمك خواهان، اى آغازگر نعمت ها قبل از آنى كه شايستگى آن باشد! اى خداى من! اى آقاى من! اى مولاى من! اى فريادرس! اى منتهاى رغبتم! به حق اين اسماء و به حق محمّد و آل طاهرينش از تو مى خواهم كه مرا از غم برهانى و حالم را اصلاح سازى. بعد از اين دعا هر خواسته اى كه دارى مى طلبى. پس از آن گونه راستت را بر زمين مى گذارى و 100 مرتبه در سجده مى گويى: يا محمّد

ص: 98

يا على يا على يا محمّد. كفايت كنيد مرا، كه شما مرا بس هستيد. مرا يارى دهيد كه تنها شما ياران منيد.

بعد گونه چپت را بر زمين گذارده، مى گويى ادركنى (دريابم) و آن را خيلى مى گويى و پس از آن مى گويى: (فريادرس) تا اين كه نفست قطع شود و سرت را بلند مى كنى. آن وقت خداوند حاجت تو را روا مى دارد. بعد كه مشغول دعا و نماز شدم او رفت.

وقتى فارغ گشتم، پيش ابوجعفر قيّم رفتم تا از او درباره آن جوان سؤال كنم و بگويم او چگونه به حرم آمد. ديدم درها به همان صورت اوّل بسته مانده اند. ابوجعفر قيم به من گفت: او مولاى ما صاحب زمان عليه السلام بود.

بعد ابوالحسين داستان خود را ادامه داد و چگونگى رهايى خود را از گرفتاريى كه داشت شرح و بيان كرد. «(1)» علامه مقرّم مى گويد:

شش سال بود كه در كمر، سرين چپ و ساق پا تا پشت پا، دردى را احساس مى كردم تا جايى كه گاهى ركوع نماز را به اشاره انجام مى دادم و رفتن به حرم هم برايم مشكل شده بود. روزى كه دريافتم وسايل پزشكى از درمان من عاجزند، به كاظمين آمدم. روز


1- . بحارالأنوار، ج 6، ص 308.

ص: 99

شهادت امام جواد عليه السلام، آخر ذى القعده، به ايشان كه باب المراد هستند، توسل جستم. از آب زعفرانى كه معمولًا در مراسم سوگوارى ايشان موجود بود، گرفتم و بر محل هاى دردم ماليدم و مابقى آن را هم نوشيدم. سه ماه به انتظار لطف و مرحمتش ماندم.

پس از زيارت اربعين راهى مرقد مقدس شدم تا پناهنده آن بزرگوار شوم. ده روز مقيم كاظمين شدم و به ايشان متوسل گشتم. اما نسيمى از عنايات قدسى آن حضرت بر من وزيدن نگرفت و از بهبودى خود مأيوس شدم. هنگام فجر، نزديك ضريح رفتم و با ناراحتى، در حالى كه خود نمى دانستم چه بر زبان مى آورم، شكوه ها كردم ... جدّ بزرگوارش، حضرت امام موسى كاظم عليه السلام و حضرت على اصغر را شفيع قرار دادم. بعد، از حرم خارج شدم و به قصد عيادت يكى از برادرانم، از بازار استرآبادى گذشتم. بعد از احساس نكردن درد، گمان كردم به دليل راه نرفتن روى آن پا و وارد نشدن فشار بر آن است. قدرى بررسى كردم و بيش از دو ساعت راه رفتم، امّا به بركت توجّه حضرت جواد عليه السلام به بنده اى از بندگانش، از آن لحظه تاكنون كه بيش از ده سال مى گذرد، هيچ دردى احساس نكردم.

ص: 100

كراماتى كه بان عمر كم شد از ابوجعفر زبان يا خامه كِى ياراى گفت و اكتساب آمد

«حَكَم» نامى كه از اعيان شيعه بودى كشتندى سرش ببريده ديدندى به دكان بر تراب آمد

به تن، شد سربه پيوستى و كردش چون مسيح احيا ز عيسى، كى سر ببريده احيا در كتاب آمد؟ «(1)»

آثارى از گذشته

1. صندوق مستنصرى

صندوق مزبور متعلق به مرقد شريف امام موسى كاظم عليه السلام است و به دستور مستنصر خليفه عباسى ساخته شد. ساخت اين صندوق در سال 624 ه. ق. به پايان رسيد.

صندوق از چوب توت ساخته شده و ضخامت تخته هاى آن به 5/ 5 سانتيمتر مى رسد. صندوق، مستطيل شكل، و سطح آن، هموار است. طول آن 55/ 2 متر، و عرض آن 83/ 1 متر، و ارتفاعش 95/ 0 متر است. لب هاى سرپوش صندوق، با خط نسخ، جداى از هم، در داخل كادرى زيبا تزيين شده و سر صندوق كه به اندازه سه سانتيمتر از سطح اطراف آن برآمدگى دارد، با كنده كارى هاى زيبا آراسته گرديده است. در چهار طرف


1- نگاهى گذرا به زندگانى امام جواد عليه السلام ص 71- 70، با دخل و تصرف.

ص: 101

آن، نوشته هايى با خطوط بزرگ و برجسته كوفى در نهايت زيبايى و ابتكار نقش بسته است. اين خطوط، در ميان طرح هايى به شكل درخت و گُل كه از سطح نوشته پايين تر است، كنده كارى گرديده است و هر سطرى از اين خطوط، در داخل حاشيه هاى مستطيل شكل كه از خود چوب ها نقاشى شده، قرار گرفته است. در ميان كنده كارى ها، عبارت زير به خط كوفى برجسته و طلايى نوشته شده است:

«بسم اللَّه الرحمن الرحيم؛ هذا ضريح الامام ابوالحسن موسى بن جعفر بن محمّد بن على بن ابى عبداللَّه حسين بن على بن ابى طالب عليهم السلام».

زمينه اين كتيبه، داراى كنده كارى هاى مُذَهَّب است. در حواشى صندوق، كتيبه اى منبت و برجسته به خط ثلث قرار دارد كه نام بانى و تاريخ ساخت صندوق بر آن حك شده است. اين صندوق بعد از آن كه شاه اسماعيل صفوى صندوق هاى جديدى را بر روى تربت هاى شريف قرار داد، به مداين انتقال يافت و روى قبر حضرت سلمان فارسى گذاشته شد. چهار قرن بعد، اداره آثار قديمى عراق آن را از مرقد برداشته و به موزه دارالآثار عربى انتقال داد.

2. مسجد جامع صفوى

اين مسجد از آثار عصر شاه اسماعيل صفوى، و از با

ص: 102

شكوه ترين و وسيع ترين مساجد است كه در سال 926 ه. ق. بناى آن گذاشته شد. ساختمان مسجد داراى استحكام شگفت انگيزى است. پس از چهار قرن و نيم، هنوز آجرى از سقف و پايه هاى آن فرو نيفتاده و احتياج به مرمتى نيافته است. عرض مسجد از شمال به جنوب، 36 متر، و طول آن از شرق به غرب، 60 متر است. مسجد، داراى 76 ستون آجرى است. در ضلع شمالى مسجد كه به رواق حرم متصل است، مقصوره شكوهمند و مرتفعى قرار دارد. در جنوب غربى مقصوره، منبرى ارزشمند، از آجرتراش با دوازده پله و به ارتفاع 6 متر واقع است. اين منبر از بناهاى سلطان سليم عثمانى است كه در سال هاى 926 تا 977 ه. ق. سلطنت مى كرد. «(1)»

گنجينه به غارت رفته

آنچه از تاريخ كاظمين بر مى آيد اين است كه خزانه حرم بايد مالامال از هدايا و گنجينه هاى نفيسى باشد كه علاقه مندان به حرم اهدا نموده اند. از جمله اين هدايا، چلچراغى برنجى و چهارگوش و زيبا بود كه به دست تواناى «ابن وصيف ناشى» شاعر اهل بيت (م 365 ه. ق.) ساخته شد.


1- تاريخ كاظمين، ص 248

ص: 103

در نيمه اول قرن پنجم، چلچراغ ها، محراب هايى از طلا و نقره، پرده هاى قيمتى و ديگر اشياى گرانبها در حرم موجود بود. در اوايل قرن ششم هم اشياى نفيس و چلچراغ هايى از نقره و پرده هايى از ابريشم خالص در حرم به چشم مى خورد. در قرن هفتم چند كتاب خطى نفيس به اين گنجينه افزوده شد. «ملاحم» بطائنى، «اقبال» سيد بن طاووس و «مُنية الداعى و غيبة الواعى» به حرم اهدا شد.

كتاب اخير را «ابى يلميش» وقف حرم نمود. سجاده ها، پرده ها، شمعدان ها و نفايس ديگرى به حرم هديه شد. در سال 1153 ه. ق. هداياى نادرشاه افشار به عتبات رسيد.

نجف در سال 1216 ه. ق. در معرض تهاجم وهابيون قرار گرفت. از اين رو خزانه حرم حضرت على عليه السلام را به حرم كاظمين انتقال دادند.

درون ضريح نقره اى دو صندوق بوده كه نسخه هاى ارزشمندى از قرآن كريم در آن جاى داشت. اما اكنون از آن همه آثار گرانبها و آن خزانه، خبرى نيست، جز دو شمشيرى كه با ياقوت و سنگ هاى قيمتى آراسته شده است؛ اين شمشيرها اهدايى انور پاشا، از وزراى جنگ تركيه بود، و چهار شمعدان نقره اى كه توسط ناصرالدّين شاه قاجار هديه شده بود. «(1)»


1- تاريخ حرم كاظمين، 267- 265

ص: 104

علّامه محمدرضا شيبى مى گويد:

بعد از برپايى انقلاب عليه پادشاهى در عراق، برخى از گنجينه هاى خزانه حرم امام على عليه السلام را در اموال به جا مانده از خانواده سلطنتى و ديگر حاكمان عراق ديدم.

حوزه علميه كاظمين

از زمانى كه ابن قولويه از طرف معزالدوله به بغداد فراخوانده شد تا زمان شيخ طوسى، كاظمين مى رفت تا در بلنداى معرفت دينى قرار گيرد، امّا با اوج گيرى تعصب هاى دينى در زمان شيخ، و مهاجرت اجبارى او به نجف اشرف، از اهميت حوزه كاظمين رفته رفته كاسته شد. تا اين كه اوايل قرن 13 ه. ق. سيد محسن اعرجى اقدام به تأسيس مدرسه علميه نمود، و كاظمين با حضور بزرگان علوم اسلامى به سوى اقتدارى دوباره مى رفت. «(1)» امّا توسعه روز افزون بغداد، شهر را تحت تأثير قرار داد و آن شكوه معنوى گذشته را از شهر گرفت. علاوه اين كه شهرت همه گير نجف ياراى آن را نمى داد تا فروغ دانش اسلامى آن طور كه بايد در كاظمين افروخته شود. فيض در تاريخ خود سه مدرسه را براى كاظمين بر شمرده است:


1- دائرةالمعارف الشيعيه، ج 3، ص 349

ص: 105

1. مدرسه سيد محسن اعرجى؛ چنان كه ذكر شد، اين مدرسه سنگ بناى حوزه علميه كاظمين بوده ولى اكنون خراب گشته است. «(1)» 2. مدرسه سيد حيدر؛ اين مدرسه وسيع بوده و حجره هاى متعددى را در خود جاى داده است. كتابخانه آن كتابخانه جامعى است و كتب نفيسى را دارا مى باشد. اين مدرسه توسط آيةاللَّه سيدمهدى حيدرى بنيان گذارده شد.

مقبره خانوادگى سادات آل حيدر نيز در جنب اين مدرسه قرار گرفته است.

3. مدرسه آيةاللَّه شيخ مهدى خالصى؛ اين مدرسه از آن جهت كه در نزديكى باغ هاى كاظمين قرار گرفته، فضاى روح انگيز و دلگشايى دارد. اين مدرسه در زمان آيةاللَّه مهدى خالصى از رونق خوبى برخوردار بوده و او خود در آن به تدريس مى پرداخته است. اين مدرسه بعدها به دانشگاه بدل شد و «مدينةالعلم» ناميده شد. اين دانشگاه در عهد پادشاهى عراق، مجله «مدينة العلم» را انتشار مى داد كه پس از چند شماره، از انتشار آن جلوگيرى شد.

بعد از اين مجله، دانشگاه مزبور مجله «الاسلام فوق كل شى ء» را منتشر ساخت و انتشار آن تا هفت شماره ادامه يافت. اين دانشگاه اسلامى در دوران انقلاب اسلامى


1- تاريخ كاظمين، ص 253

ص: 106

ايران، زمانى كه امام در عراق غريبانه به حيات خود ادامه مى داد، به نشر و توزيع كتاب مهم «ولايت فقيه» ايشان پرداخت.

مدينةالعلم در سال 1403 ق. آماج خشم رژيم بعث قرار گرفت. كتاب هاى خطى نفيس اين دانشگاه اسلامى غارت شد و اساتيد آن به زندان افتادند و همه دانش پژوهانش پراكنده گرديدند و يا در زندان افتادند و جمعى نيز اعدام شدند. «(1)»

كتابخانه ها

وجود نسخه هاى كمياب همچون نسخه كامل العين منسوب به خليل ابن احمد فراهيدى در برخى از كتابخانه هاى كاظمين اعتبار شايانى را به كتابخانه هاى شهر داده است.

1. كتابخانه سيد حسن صدر؛ جرجى زيدان در توصيف اين كتابخانه ارزشمند مى گويد: «اين كتابخانه نفايسى از كتاب هاى خطى علوم لغت، تاريخ و شعر را در خود گرد آورده كه مانند و همتا ندارد. چهار يا پنج كتاب آن يتيمةالدُّر در بلادند. مانند مجموعة فى الحكم و الدر المسلوك كه در شرح حال پيامبران، اوصيا و پادشاهان


1- الجمعة المجاهده، ص 2، 3 و 39

ص: 107

است. اين كتاب نوشته احمد بن حسن حر عاملى است و غير اين ها. «(1)» گفته شده كه اين كتابخانه از بزرگ ترين كتابخانه هاى جهان اسلام است و بيش از ده هزار جلد كتاب مخطوط دارد. «(2)» 2. كتابخانه سيد مهدى خوانسارى؛ خزانه كتب مؤلف خزانه بزرگى است كه در كاظمين همتا و مانند ندارد. «(3)» 3. كتابخانه عمومى جوادين؛ كه از بزرگ ترين كتابخانه هاى كاظمين است. محلّ آن ساختمان قديمى و زيبايى است كه اصل بناى آن در نيمه دوم قرن دهم ه. ق.

از طرف عثمانى ها براى صوفيان بكتاشيه ساخته شد و در سال 1298 ه. ق. توسّط فرهاد ميرزا بازسازى گرديد. اين كتابخانه در زاويه شرقى حرم مطهّر قرار دارد و به همت دانشمند فرزانه سيد هبةالدين شهرستانى تأسيس شد.

4. كتابخانه عمومى امام حسن عليه السلام؛ اين كتابخانه مجله اى به نام الكتاب را منتشر مى كرد. «(4)» 5. كتابخانه عمومى نجاح.

6. كتابخانه عمومى امام رضا عليه السلام.

7. كتابخانه آرامگاه سيد مرتضى. اين كتابخانه در اين


1- تاريخ آداب اللغة العربية، ج 4، ص 128- 127
2- مجله هنر مردم، شماره 72، ص 55
3- . احسن الوديعة، ج 2، ص 20
4- تاريخ حرم كاظمين، ص 290 منابع كتاب

ص: 108

آرامگاه واقع گرديده و كتب نفيسى در آن گردآورى شده است.

8. كتابخانه امام صادق عليه السلام.

9. كتابخانه سبزوارى؛ از كتاب هاى منتشر شده آن مى توان دوحةالوزرا شيخ رسول كركولى را نام برد. «(1)»

خاندان هاى كاظمين

1. آل ابى الوَرْد (آل وردى)

آن ها از قديمى ترين خاندان هاى علمى شيعه در بغداد و كاظمين، و از ذريه رئيس الطالبين و نقيب النقباء شمس الدين ابى عبداللَّه احمد (م 472 ه ق.) هستند. «(2)» 2. آل اخبارى

آن ها از خاندان هاى علم و فضل و حديث و داراى زعامت فرقه اخباريه در كاظمين و بغداد بوده اند. «(3)» 3. آل اسدى

اين طايفه از ذريه شيخ اسداللَّه تسترى كاظمى (م 1234 ه. ق.) هستند. «(4)»


1- لمحات اجتماعية من تاريخ العراق الحديث، ج 3، ص 245
2- دائرةالمعارف تشيع، ج 1، ص 141
3- همان، ص 132
4- همان، ص 144

ص: 109

4. آل اعرجى

اينان از قديمى ترين و بزرگ ترين خاندان هاى علمى شيعه در ايران، عراق و لبنانند. اين طايفه از ذريه عبيداللَّه اعرج فرزند حسين اصغر پسر حضرت امام سجاد عليه السلام هستند. «(1)» 5. آل جمالى

از خاندان هاى علمى كهن شيعه بوده و از ذريه جمال الدين، متولى و كليددار آستانه ابويوسف، در سال 1021 ه. ق. هستند. «(2)» 6. آل حيدرى

خاندانى از سادات كاظمين كه اخيراً به بغداد كوچيده اند. «(3)» 7. آل خالصى

اين خاندان به ناحيه خالص، واقع در شرق بغداد، منسوبند. «(4)» 8. آل سلماسى

اين طايفه از احفاد ميرزا محمدباقر سلماسى كاظمى، از شاگردان آقاباقر بهبهانى، هستند. «(5)»


1- دائرةالمعارف تشيّع، ج 1، ص 145
2- همان، ص 160
3- همان، ص 165
4- همان، ص 166
5- همان، ص 178

ص: 110

9. آل صدر

اينان از مشهورترين خاندان هاى علمى و فقهى شيعه بوده كه بارها مرجعيت شيعه را در ايران، عراق و لبنان بر عهده گرفته اند. صدرى هاى كاظمين از ذريه صدرالدين محمد (م 1263 ه. ق.) فرزند سيد صالح فرزند سيد محمد شرف الدين هستند كه از علماى زمان خويش به شمار رفته و نسبش، به امام موسى كاظم عليه السلام مى رسد. اين سلسله با آل شرف الدين در لبنان در نسب مشتركند. «(1)» 10. آل عطار

خاندان بزرگى از سادات حسنى مقيم شهر كاظمين و بغداد. جدّ اين خاندان، سيد محمد عطّار است كه نسبش از طريق عبداللَّه محض بن حسن مثنى به امام حسن عليه السلام مى رسد. «(2)» 11. آل عبدالنبى كاظمى

از خاندان هاى علمى شيعه در كاظمين و جبل عامل، كه افتخار خدمت آستانه كاظمين را دارا بودند. «(3)» 12. آل عُطَيْفَه

از خاندان هاى علمى تهران و كاظمين و از خدمتگزاران آستانه كاظمين. اين طايفه از نسل ابومحمد عزّالدين


1- دائرةالمعارف تشيّع، ج 1، ص 193
2- . همان
3- همان، ص 197

ص: 111

شريف مكّه اند كه در سال 720 ه. ق. از حجاز به عراق هجرت نمود. «(1)» 13. آل كاظمى

از خاندان هاى علمى شيعه در كاشان و كاظمين. اين طايفه از ذريه شيخ محمد و فرزند كلب على كاشانى از علماى بزرگ شيعه در قرن دوازده هجرى اند. اين سلسله را از ذريه شهيد كربلا حبيب بن مظاهر اسدى دانسته اند، ولى نسابه مشهور، سيد جعفر اعرجى، نسب اين خاندان را به صحابى معروف ابوذر غفارى مى رساند. «(2)» 14. آل كاظمى [/ آل وندى- آل حاج كاظم]

اين خاندان را از ذرّيه شيخ مفيد دانسته اند. «(3)» 15. آل معتوق

اين طايفه از تبار شيخ سليمان (م 1227 ه. ق.) است. «(4)» 16. آل يس

نياى اين خاندان ياسين بن محمدعلى كاظمى است. «(5)»

فرزانگان كاظمين

شريف محمد بن محسن بن يحيى بن عبداللَّه جعفر


1- دائرة المعارف تشيّع، ج 1، ص 200
2- همان، ص 258
3- همان، ص 208
4- همان، ص 222
5- همان، ص 228

ص: 112

ابوتراب بن الامام الهادى عليه السلام «(1)»؛ شريف على بن جعفر «(2)»؛ نجم الدين ابونصير محمد بن موسوى «(3)»؛ محمود كاظمى (1085 ه. ق.) «(4)»؛ فاضل جواد «(5)»؛ محمد كاظمى (معاصر شاه سليمان صفوى 1105 ه. ق.) «(6)»؛ مولى مقدس محمدامين (قرن يازده ه. ق.) «(7)»؛ شيخ محمد شريف (م 1166 ه. ق.) «(8)»؛ شيخ عبدالنبى كاظمى (1198- 1256 ه. ق) «(9)».

شيخ محمد حسن آل ياسين (1220- 1308 ه. ق.)؛ تحصيلات مقدماتى خود را در كاظمين آغاز كرد. پس از آن به كربلا هجرت كرد و در حوزه درس صاحب فصول و شريف العلماء به تحصيل پرداخت. بعد از كربلا به نجف رفت و آموخته هاى خويش را نزد بزرگانى چون صاحب جواهر تكميل نمود. در 1255 ه. ق. به وطن بازگشت و عهده دار زعامت دينى مردم كاظمين شد. او از مشكلات


1- تاريخ حرم كاظمين، ص 215 به نقل از عمدةالطالب، ص 189
2- همان، ق 2، ص 342- 235
3- همان، ص 215
4- طبقات اعلام الشيعه، ج 5، ص 554- 553
5- همان، ص 127- 126
6- همان، ص 537- 536
7- مقدمه كتاب هداية المحدثين، ص 12- 11
8- همان، ص 341
9- نقباءالبشر، ج 2، ص 800- معجم مؤلفى الشيعه، ص 340

ص: 113

مادى مردم غافل نبود. در قداست نفس كم نظير بود. در داستان تشرّف حاج على بغدادى به خدمت صاحب امر (روحى فداه) در كاظمين، حضرت وكالت او را از طرف خود تأييد نمود. اسرار الفقاهة در 8 جلد بزرگ، از نوشته هاى فقهى اوست. «(1)» شيخ سليمان كاظمى (1227 ه. ق.) «(2)»؛ سيد محمد رضا شُبّر (م 1330 ه. ق) «(3)»؛ شيخ اسداللَّه دزفولى كاظمى (1234 ه. ق) «(4)»؛

شيخ امين كاظمى (م 1222 ه. ق) «(5)»؛ سيد حسن اعرجى (م 1227 ه. ق) «(6)»؛ سيد عبداللَّه شبّر (1188- 1242 ه. ق) «(7)»؛ شيخ باقر دزفولى كاظمى (1255 ه. ق) «(8)»؛ صالح تميمى (م 1261 ه. ق)؛ شيخ حسين محفوظ (1262 ه. ق) «(9)»؛ شيخ حسن دزفولى آل كاظمى (بعد


1- نقباء البشر، ج 1، ص 875- معجم مؤلفى الشيعه،، ص 341- علماى بزرگ شيعه، ص 219
2- همان، ج 2، ص 612
3- فوائد الرضويه، ص 534- 533- نقباء البشر، ج 2، ص 565
4- علماى بزرگ شيعه، ص 218
5- تكملة امل الآمل.
6- معجم مؤلفى الشيعه، ص 41
7- نقباء البشر، ج 2، ص 777- موسوعة العتبات المقدسة، ج 10، ق 3، ص 96- معجم مؤلفى الشيعه، ص 223
8- كرام البرره، ج 1، ص 170
9- همان، ص 409- 406

ص: 114

1262 ه. ق) «(1)»؛ شيخ حبيب بغدادى (م بعد از 1263 ه. ق) «(2)»؛ شيخ حسن كاظمى (م بعد 1270 ه. ق) «(3)»؛ شيخ محمد حسين كاظمى (1308 ه. ق) «(4)»؛ شيخ جابر كاظمى (م 1313 ه. ق) «(5)»؛ شيخ جعفر رشتى كاظمى (... بعد از 1241 ه. ق) «(6)»؛ سيد حيدر بغدادى كاظمى (1205- 1265 ه. ق) «(7)»؛ شيخ محمد حسين همدانى (1316 ه. ق) «(8)»؛ سيد على كاظمى (1320 ه. ق) «(9)»؛ شيخ كاظم ازرى (1330 ه. ق) «(10)»؛ سيد مهدى حيدرى حسنى (...- 1336 ه. ق) «(11)»؛ محقق اعرجى (1340 ه. ق) «(12)»؛ سيد جعفر اعرجى (1274- 1332 ه. ق.) «(13)»؛ عبدالمحسن كاظمى


1- كرام البررة، ج 1، ص 430
2- همان، ص 293- 292
3- همان، ص 354- معجم مؤلفى الشيعه، ص 189
4- نقباء البشر، ج 2، ص 665- معجم مؤلفى الشيعه، ص 341
5- الذريعه، ج 8، ص 132
6- كرام البرره، ج 1، ص 271
7- همان، ص 449- 447
8- نقباء البشر، ج 2، ص 156- 155
9- همان، ج 4، ص 1438
10- موسوعة العتبات المقدسة، ج 10، ق 3، ص 79- مراقد المعارف، ج 1، ص 139- 138
11- معارف الرجال، ج 3، ص 65 و ج 2، ص 43
12- علماى بزرگ شيعه، ص 221- معجم مؤلفى الشيعه، ص 420
13- . اعيان الشيعه، ج 4، ص 154

ص: 115

شاعر عرب (1287- 1354 ه. ق.) «(1)»؛ شيخ على نقى خالصى «(2)»؛ شيخ باقر تسترى كاظمى (1258- 1326 ه. ق.). «(3)» سيد حسن صدر (1273- 1354 ه. ق.)؛

از بزرگان خاندان صدر در كاظمين. او از آل شرف الدين بود، ولى به خاطر پدرش، به صدر اشتهار يافت. از آثار اوست: قاطعة اللجاح فى ابطال طريقة اهل الاعوجاج در رد فرقه اخباريه، و نزهة اهل الحرمين فى تواريخ المشهدين بالنجف و كربلا كه در لكنهوى هند به چاپ رسيد.

تأسيس الشيعة الكرام لعلوم الاسلام المأئة الثامنة و الشيعة و فنون الاسلام- مختصر تأسيس- كه نقش شيعه را در شكل گيرى علوم اسلامى بيان نموده است، ذكرى محسنين شرح حال سيد محسن الاعرجى، تكملة امل الآمل در رجال و مجالس المؤمنين فى وفيات ائمه المعصومين از ديگر آثار اوست. اعيان الشيعة 47 اثر از براى او برشمرده است. «(4)» سيد اسماعيل صدر (...- 1337 ه. ق)؛ از مراجع


1- معجم مؤلفى الشيعه، ص 340- نقباء البشر، ج 3، ص 1235
2- مستدرك اعيان الشيعه، ج 3، ص 151
3- نقباء البشر، ج 1، ص 205
4- همان، ص 448، اعيان الشيعة، ج 5، ص 326

ص: 116

بزرگ دينى در قرن چهاردهم، بيش ترين بهره هاى علمى او از ميرزاى دوم شيرازى بود. آيةاللَّه سيد صدرالدين، پدر شهيد سيد موسى صدر، و آيةاللَّه سيد حيدر، پدر شهيد سيد محمد باقر صدر، از فرزندان اين مرجع بزرگ بودند. «(1)» سيد حيدر صدر (1309 ه. ق)؛ از آثار اوست:

الاوضاع اللفظيه، حاشيه بر كفاية الأصول، الشبهة الحيدرية فى بغية الراغبين و شرح حال شرف الدين. او پدر شهيد آيةاللَّه سيد محمد باقر صدر است. «(2)» شيخ مهدى خالصى (1276- 1343 ه. ق) «(3)»؛ سيدحسن ابى الورد (1310- 1359 ه. ق) «(4)»؛ شيخ ضياءالدين خالصى (1315- 1370 ه. ق.)؛ على نقى حيدرى (1325 ه. ق.) «(5)»؛ سيد حسن حيدرى (1332 ه. ق.). «(6)» سيد ابوالحسن صدر (1318- بعد 1364 ه. ق)؛ از نوادگان سيد اسماعيل صدر. او عالمى بزرگوار، اديبى پرعاطفه و شاعرى ارزشمند بود. «(7)»


1- علماى بزرگ شيعه، ص 364
2- نقباء البشر، ج 2، ص 683
3- اعيان الشيعه، ج 10، ص 157- معارف الرجال، ج 3، ص 150- 147- علماى بزرگ شيعه، ص 272
4- معجم مؤلفى الشيعة، ص 340- نقباء البشر، ج 1، ص 430
5- مستدرك اعيان الشيعة، ج 2، ص 201- كرام البررة، ج 1، ص 448
6- مستدرك الأعيان، ج 2، ص 95
7- شعراى بغداد، 207- 206

ص: 117

سيد صدرالدين صدر (1299- 1373 ه. ق.) در سال 1299 ه. ق. در كاظمين متولّد شد. با تمايل آيةاللَّه حايرى، در سال 1349 ه. ق. به قم آمد. بعد از وفات او، از مراجع سه گانه گشت و با آمدن آيةاللَّه بروجردى با نهايت تواضع محلّ نماز خود را به او واگذاشت. در سال 1373 ه. ق. وفات يافت و در حرم حضرت معصومه سلام اللَّه عليها به خاك سپرده شد. يادگار بزرگ او امام موسى صدر بود. كتاب حقوق او در سال 1321 ه. ق.

چاپ شده است. تاريخ اسلام و «خلاصةالفصول» در علم اصول، از ديگر آثار اوست. «(1)» سيد مهدى خوانسارى (1319- 1391 ه. ق) «(2)»؛ احمد امين كاظمى (1324- 1390 ه. ق). «(3)» سيد اسماعيل صدر (1340 ه. ق)؛ برادر بزرگ شهيد محمد باقر صدر. او بعد از احراز رتبه اجتهاد، به كاظمين بازگشت و رهبرى آن جا را به عهده گرفت. او در حقيقت، مربى فكرى و روحى شهيد صدر بود. از آثار اوست:

تعليقه بر كتاب التشريع الجنايى عبدالقادر عونه؛ كتاب التشريع بر اساس فقه چهارگانه اهل سنت در مسائل قضايى و در مقايسه با قوانين امروزى جهان نوشته شده است.


1- نقباءالبشر، ج 3، ص 943
2- علماى بزرگ شيعه، ص 432- معجم مؤلفى الشيعه، ص 165
3- تراجم الرجال، ج 1، ص 63

ص: 118

صدر در تعليقه خود، نظريات فقهى شيعه را مطرح نموده است. محاضرات؛ در تفسير قرآن كريم در يك مجلد. «(1)» سيد محمد باقر صدر؛ او در بيست و پنج ذى حجه 1353 ه. ق. در كاظمين تولّد يافت. سيد محمد باقر، در سه سالگى پدرش را از دست داد. پس از پدر، مادرش، دختر عالم فرزانه، شيخ عبدالحسين آل ياسين، و برادر بزرگ و عالمش، سيد اسماعيل، در تربيت او كوشيدند. از همان آغاز تحصيل در مدرسه ابتدايى كاظمين، شگفتى همگان را برانگيخت. در سال 1356 ه. ق. به همراه برادرش به نجف رهسپار شد. در آن جا او علاوه بر مطالعه سطوح عالى فقه و اصول، در درس فقه دايى اش فقيه نامور، شيخ محمد رضا آل ياسين و درس آيةاللَّه خويى حضور يافت و در سن 19 سالگى از آيةاللَّه خويى اجازه اجتهاد گرفت. اجتهاد زودهنگام و نيز مرجعيت اين فقيه جوان براى مردم عراق و ديگر سرزمين هاى عربى، آن هم پيش از سن چهل سالگى، از رويدادهاى شگرف در تاريخ شيعه بود. از تلاش هاى فرهنگى او، مى توان به نظارت بر روش تدريس در مدرسه علوم اسلامى آيةاللَّه حكيم و شركت فعال در گروه جماعة العلماى نجف و انتشار مقالاتى در نشريه آن جماعت به نام «اضواء»، ياد كرد. در


1- فصلنامه بينات، شماره 1، ص 176-/ 174

ص: 119

سن يازده سالگى، كتابى در منطق، در هفده سالگى كتاب فدك در تاريخ و در نوزده سالگى الدروس «(1)» را در علم اصول فقه به نگارش درآورد. در بيست و چهار سالگى نيز فلسفتناى خود را با درخواست آيةاللَّه حكيم به پايان برد و در پى آن براى نخستين بار در جهان اسلام، به معرفى سيستم هاى اقتصادى مطلوب جامعه اسلامى در كتاب ارزشمندش اقتصادنا پرداخت. (الاسس المنطقيه للاستقراء) از جمله كتب مهم اين متفكر پرارج دينى است. «(2)» آمنه بنت الهدى صدر (1356- 1400 ه. ق.)؛ او در سال 1356 ه. ق. در شهر كاظمين تولّد يافت. علوم اسلامى را نزد برادرش آيةاللَّه شهيد صدر آموخت. با نگارش مقالاتى در روزنامه هاى عراقى با امضاى بنت الهدى، براى بالا بردن انديشه اسلامى گام هاى مؤثرى برداشت. نقش بيدارگرايانه اش در كنار برادرش موجب


1- هم اينك از اين كتاب كه به حلقات الأصول مشهور است، در برخى از حوزه هاى درسى، به عنوان كتاب درسى دوره سطح استفاده مى شود
2- تاريخ پربار زندگى سياسى آيةاللَّه صدر تا شهادت او در بخش تاريخ معاصر سياسى كاظمين آمده است؛ المجموعة الكاملة لمؤلفات سيد محمد باقر صدر، ج 1- مقدمه- سنوات الجمر، ص 159- 157- شهيد صدر بر بلنداى انديشه و جهاد، ص 157- 155

ص: 120

شد تا رژيم بعث تاب تحمّل اين بلندانديش را نيز از دست بدهد و او را به همراه برادرش در جمادى الأولى 1400 ه. ق. به شهادت برساند. از نوشته هاى اوست:

دعوة الامرأة المسلمة؛ بطوله المرأة المسلمة؛ الفضيلة تنتصر؛ المرأة و حديث المفاهيم الاسلاميه و صراع (مجموعه قصه) كه اكثر آن هابه فارسى ترجمه شده اند.

آرامگاه ها

ابويوسف پيشواى دوم حنفيان

از بزرگانى كه در كاظمين داراى آرامگاهند، قاضى ابويوسف است. او شاگرد ابوحنيفه (م 150 ه. ق.) است.

او و استادش از علماى برجسته سنيان حنفى شمرده مى شوند.

ابويوسف اولين كسى است كه نام قاضى القضاة را به خود گرفت. «(1)»

ابن قولويه

ابوالقاسم جعفر بن محمد بن موسى، معروف به ابن قولويه، از بزرگانى است كه آرامگاهش در كاظمين قرار دارد. ابن قولويه كه به او صدوق هم اطلاق شده، از بزرگان


1- موسوعة العتبات المقدّسة، ج 10، ق 2، ص 265

ص: 121

حديث است. شيخ طوسى (ره) درباره او گفته: او به شماره كتب فقه، تأليفات دارد. نجاشى در توثيق او نيز چنين نوشته است:

«از افراد مورد اعتماد اصحاب ما و از اجلاى آنان در حديث است.»

ابن قولويه استاد شيخ مفيد بود و خود از كلينى روايت مى كرد. پدرش نيز از جمله مشايخ كشى و ياران خوب سعد ابن عبداللَّه اشعرى قمى بود. ابن قولويه در سال 368 ه. ق.

در گذشت و در پايين پاى امام جواد عليه السلام دفن گرديد. «(1)»

شيخ مفيد

شيخ مفيد از بزرگ ترين علماى شيعه به شمار مى آيد.

رجالى سترگ، نجاشى درباره او گفته است:

«فضل و برترى شيخ مفيد در فقه و كلام و حديث و اعتماد و وثاقت او مشهورتر از آن است كه وصف شود.» «(2)»


1- هزاره شيخ طوسى، ج 1، ص 384- تاريخ حرم كاظمين، ص 254- طبقات اعلام الشيعة القرن الرابع، ص 76- روضات، ج 2، ص 171- موسوعة العتبات المقدّسة، ج 10، ق 2، ص 47- 46- احسن الوديعه، ج 1 و 2، ص 357
2- موسوعة العتبات المقدسة، ج 10، ق 2، ص 53. به نقل از رجال نجاشى، ص 287- 283. تاريخ حرم كاظمين، ص 258- 257

ص: 122

در حال حاضر آرامگاه شيخ مفيد در كنار قبر استادش (ابن قولويه)، در رواق شرقى، رو به روى ايوان شاه اسماعيل، قرار دارد. «(1)

آرامگاه هاى دو برادر

سيد رضى و سيد مرتضى، دو تن از علماى بزرگ شيعه اند كه در كاظمين داراى آرامگاهند. در اين فصل خلاصه اى از زندگى اين دو بزرگ مرد بيان خواهد شد.

سيد رضى

نامش محمد، و لقبش ابوالحسن است و با پنج واسطه، نسب شريفش به امام موسى كاظم عليه السلام مى رسد. در سال 359 ه. ق. در بغداد متولّد شد و در سن 47 سالگى- روز يكشنبه 26 محرم سال 406 ه. ق.- در آن شهر ديده از جهان فرو بست. مرگ برادر چنان بر سيد مرتضى گران بود كه او طاقت نياورد كه در مراسم خاكسپارى شركت كند و به حرم كاظمين پناه برد تا خود را التيام دهد. از اين رو فخرالملك بر او نماز گزارد. او را در خانه اش، در نزديكى مسجد انباريين، در محله كرخ، دفن كردند. برخى گفته اند كه بعد از مدتى جنازه او را به كربلا انتقال دادند تا در كنار جد خود، ابراهيم مُجاب، يكى از فرزندان امام موسى كاظم عليه السلام، در حاير حسينى دفن كنند. سيد رضى در طول


1- تاريخ كاظمين، ص 188- 186

ص: 123

حيات خويش عهده دار مسؤوليت هايى شد، از جمله:

نقابت نقباء، رياست ديوان مظالم، سرپرستى حاجيان. او نخستين سيد طلبه اى است كه عمامه سياه بر سر نهاد.

چيره دستى اش در شعر چنان بود كه او را برتر از متنبى، شاعر بزرگ عرب، دانسته اند. از آثار برجسته او، گردآورى نهج البلاغه است. «(1)» سيد مرتضى

سيد مرتضى لقبش علم الهدى، و برادر بزرگ سيد رضى است. او در رجب سال 350 ه. ق. در بغداد به دنيا آمد و در سال 436 ه. ق. در سن 86 سالگى در آن شهر درگذشت. پسرش بر او نماز گزارد. و او را در محله كرخ دفن نمود. او بعد از رحلت سيد رضى، مسؤوليت هاى برادر را پذيرا گشت. علم الهدى، از شاگردان بزرگ شيخ مفيد، و استاد برجسته شيخ طوسى است. او در زمان حيات خود توانست مرجعيت عامه شيعه را به دست آورد. سيد مرتضى در فقه و كلام آثار برجسته اى از خود به جا نهاد.

تأليفاتش بالغ بر هشتاد اثر مى شود. «(2)» هم اينك مقبره سيد مرتضى در جنوب شرقى صحن كاظمى قرار گرفته است. اين آرامگاه، در گذشته داراى


1- روضات الجنات، ج 6، ص 197- تاريخ كاظمين، ص 83- 82- مراقد المعارف، ج 1، ص 305- 207
2- تاريخ كاظمين، ص 85- مراقدالمعارف، ج 2، ص 304

ص: 124

بنايى قديمى و گنبدى سفيد بود. در اين بنا سنگ قبر در درون صندوقى گذارده شده بود و در مجموع حرم كوچكى را تشكيل مى داد كه عابران به هنگام عبور از بازار مى ايستادند و در كنار پنجره هاى مقبره فاتحه مى خواندند، تا اين كه در سال 1385 ه. ق. سيد عبدالوهاب مشاط و محامى سيد هاشم اين آرامگاه را وسعت دادند و گنبد آن را با كاشى آراستند و به اين گونه آرامگاه سيد مرتضى به صورت شايسته اى درآمد. پس از بازسازى، نماز جماعت در آن جا برقرار و مباحث علمى و تدريس دروس اسلامى در آن جا انجام مى گرفت؛ هم چنين كتابخانه اى در اين آرامگاه به وجود آمد تا اهل علم و ادب از آن بهره برند.

اين كتابخانه كتب ارزشمندى را در خود جاى داده و مورد استقبال جوانان مى باشد. هم اكنون اين آرامگاه، از غرب درب جنوبى صحن كاظمى تا شرق پل اعظميه امتداد داشته و خيابان رضى را قطع مى كند. «(1)» در 100 قدم آن طرف تر، رو به روى آرامگاه سيد مرتضى، مقبره سيد رضى واقع است. اين بنا هم در سابق گنبدى داشت، تا اين كه در عصر حاضر بناى آن تجديد گرديده است. حالا اين بنا داراى صحنى زيبا، سردرى مجلّل و قبه اى بسيار زيبا و كاشيكارى شده است كه قاعده


1- . تاريخ كاظمين، ص 85- مراقدالمعارف، ج 2، ص 304

ص: 125

آن مثمّن و تماشايى است. در فاصله هاى موجود بين آجرهاى تراش و رنگى، قطعاتى از آيينه به زيبايى كار گذاشته شده است. «(1)»

خواجه نصير و توفيق بزرگ

خواجه نصيرالدين طوسى، از كسانى است كه توفيق يارش گشته و در نزديكى مشهد كاظمين در آرامش ابدى خويش فرو رفته است.

خواجه، پس از هفتاد سال و هفت ماه و هفت روز اوج گيرى در انديشه اسلامى، سرانجام در 18 ذى حجه 676 ه ق. در بغداد وفات يافت. در آخرين بيمارى كه موجب مرگ خواجه شد، از او خواستند وصيت كند كه جسدش را به نجف ببرند. اما خواجه در جواب گفت: نه، من چنين وصيت نمى كنم؛ چون از آقايم امام موسى بن جعفر شرم دارم. «(2)» روز دفن خواجه حادثه شگفتى رخ نمود. موقعى كه به حفر قبر خواجه مشغول شدند، سردابه اى ساخته و پرداخته از خاك نمودار گشت. ديوارهاى اين سردابه با بهترين كاشى هاى عصرش آراسته شده بود. پس از تحقيق، معلوم گشت كه آن جا را خليفه ناصر براى مدفن خويش مهيا


1- مراقد المعارف، ج 1، ص 305
2- روضات الجنات، ج 6، ص 319

ص: 126

ساخته بود و چون عباسيان بر كينه هاى ديرينه خود با علويان پاى مى فشردند، آن مكان از او دريغ شد و او در رصافه دفن گرديد. جالب آن كه در آن سردابه، قطعه سنگى بود كه بر روى آن تاريخ احداث سردابه نوشته شده بود و تاريخ مزبور برابر بود با 11 جمادى الاولى 597 ه ق.

و آن روز تولّد خواجه بود.

اكنون مقبره خواجه نصير در رواق غربى، قرينه مقبره شيخ مفيد رحمةاللَّه واقع است و در گذشته هم در آستانه مدخل حرم قرار داشت. اما بعد كه در ورودى حرم را تغيير دادند، درب هايى را در طرفين مقبره خواجه گشودند.

اين مقبره در ايوان مستقلى كه سرتاسرش كاشيكارى شده، قرار دارد. در وسط آن، كتيبه اى است از كاشى با زمينه لاجوردى به خط ثلث سفيدى كه تاريخ بنا و بانيش در آن ذكر شده است. از كتيبه چنين بر مى آيد كه كاشيكارى و تعمير اين مقبره، از طرف فرهاد ميرزا به سال 1304 ه ق. انجام شده است.

در جلوى مقبره خواجه نصير، ضريحى برنجى، ولى ساده و بدون كتيبه، وجود دارد. روى تربت او نيز صندوقى نهاده شده و با پارچه مشكى آن را پوشانده اند. در ايوان مقبره، قابى نصب كرده و شرح حال خواجه را به تقرير علامه شهير سيد هبةالدين شهرستانى بر آن نوشته اند. «(1)»


1- تاريخ كاظمين، ص 193- احسن الوديعة، ص 357

ص: 127

بخش پنجم كاظمين، از حماسه تا سال هاى فروغ

[تاريخ سياسى معاصر شهر كاظمين

] اين بخش گذرى خواهد داشت بر تاريخ سياسى معاصر شهر كاظمين، آن زمان كه قامت راست كرد و هويت اسلامى- شيعى خود را در عرصه سياسى عراق نشان داد؛ شهرى كوچك كه سرافرازانه در برابر استعمار ايستادگى كرد و تأثيرات مهم و غيرقابل انكارى را در سرنوشت عراق به جا گذاشت. هر چند شيعه در عراق هماره مظلوم بوده، امّا ستاره هاى تابناك شيعى همواره صفحات تاريخ عراق را آذين كرده اند.

باشد كه روزى مردم مسلمان و شيعه عراق، آرزوى ديرين خود را كه تحقق حكومت الهى در آن سرزمين مقدس است، شاهد باشند.

ص: 128

حماسه كاظمين

در ادامه جنگ جهانى اول، در سال 1332 ه. ق.

انگليس به سرزمين عراق هجوم برد. با صدور فرمان جهاد، عشاير به دفع تهاجم بيگانه فرا خوانده شدند.

با رسيدن خبر هجوم انگليس، شورى جهادى در كاظمين برپا گشت. آيةاللَّه شيخ مهدى خالصى، عالمان شهر را به گرد هم فرا خواند تا گفتگوهايى درباره جهاد انجام شود. در اين جلسه، بيش تر حاضران و در رأسشان، آيةاللَّه سيد مهدى حيدرى، بزرگ عالمان شهر، رأى به وجوب جهاد دادند. آيةاللَّه حيدرى علاوه بر اين، مصمّم شد خود نيز در صحنه نبرد شركت جويد. اين در حالى بود كه او در سن هشتاد و سه سالگى به سر مى برد. او علماى ديگر را از اين عزم خود خبر داد و تلگرام هايى را به اين منظور به نجف، كربلا و سامرا ارسال كرد. آيةاللَّه حيدرى، در گردهمايى كه به دستور وى در صحن حرم كاظمين برپا شد، مردم را به شركت در جهاد فرا خواند. شهر را ولوله اى از شور جهاد در بر گرفت. خيمه هايى برافراشته شد و اسب سواران به نمايش هاى جنگى پرداختند. در خلال دهه اول محرم، اين شور، نمايان تر گرديد و در دسته هاى عزا با همان ويژگى سنتى چنين شعار مى دادند:

سيد مهدى ركن الدين نمشى للجهاد ويّاه

ص: 129

نمشى بقوتك يا دين نحرق راس من عاداه

حيدر يا غرّنا و سور لنا! بحلق الفاو يحقّ طوب لنا «(1)» «(2)»

و سرانجام عصر سه شنبه 12 محرم 1333 ه. ق. آيةاللَّه حيدرى با گروهى از مجاهدان شهر عازم جبهه نبرد شد.

اهالى كاظمين اين كاروان را تا بغداد بدرقه كردند. آنان در اين بدرقه شكوهمند فرياد مى زدند:

حجةالاسلام طالع للجهاد محصن بموسى بن جعفر و الجواد «(3)» «(4)»

بعد از اعزام اولين دسته جهادى، كاظمين براى استقبال از گروه برجسته اى از علماى نجف و كربلا كه رهسپار جبهه نبرد بودند، آغوش گشود. تا اواخر صفر همان سال، اين شهر از جوانان خالى شد و تنها پيران و كودكان در آن باقى


1- لمحات اجتماعية من تاريخ العراق الحديث، ج 4، ص 132.
2- سيد مهدى ركن دين است و ما با او به جهاد مى رويم و با نيروى دين، سر هر كسى را كه با او دشمنى ورزد، خواهيم سوزاند. حيدرا اى عزت و مدافع ما! آزادى فاو را چون حلقه اى بر گردن ما بياويز
3- مستدرك اعيان الشيعة، ج 2، ص 334- 333، موسوعة العتبات المقدسة، ج 9، ص 132 به نقل از الامام الثائر.
4- حجت الاسلام در پناه موسى بن جعفر و جواد عليهما السلام به جهاد روانه است

ص: 130

ماندند و تمامى مردان به ميدان رزم شتافتند. «(1)» آيةاللَّه حيدرى تا رسيدن خود و گروه همراه به شهر عماره، از تب و تاب نايستاد و فراخوان جهادش را پيوسته تكرار كرد. سرانجام با توافقى كه بين او و فرمانده سپاه عثمانى، سليمان عسكرى بك، انجام گرفت، قرار شد آنان در قلب جبهه نبرد، قرنه، مستقر گردند. «(2)» در همين مكان بود كه نبرد تاريخى «نهر روطه» «(3)» در روز چهارشنبه 5 ربيع الاول 1333 ه. ق. رخ نمود. اين نبرد تاريخى، از آن جا شروع شد كه «بارت» فرمانده قواى تجاوزگر انگليس با احساس حمله قريب الوقوع سپاه ترك، پيش دستى كرد و نيروهاى سپاه خود را از دو طرف رود دجله، و با كشتى هاى جنگى، از «مزيرعه» روانه «روطه» كرد. «(4)» از طرفى بعد از تقسيم نيروها، آيةاللَّه حيدرى به همراه ديگر مجاهدان كاظمينى و عشايرى كه به او پيوسته بودند با بلم ها و قايق هايشان روانه جبهه قرنه شدند.

هنوز آن ها به محلّ استقرار خود نرسيده بودند كه شب


1- . لمحات اجتماعيه ..، ج 4، ص 134- 130، موسوعة العتبات المقدسة، ج 9، ص 265
2- مستدرك اعيان الشيعة، ج 2، ص 334
3- روطه، كانال آبى بود كه در جانب شرق دجله در 25 كيلومترى شمال شهر قرنه قرار داشت
4- لمحات اجتماعيه ..، ج 4، ص 136- موسوعة العتبات المقدسة، ج 9، ص 141 به نقل از همان

ص: 131

فرا رسيد و آنان مجبور شدند در موقعيتى نامعلوم اردو بزنند. فرداى آن روز، فرزندان آيةاللَّه حيدرى جهت پى بردن به موقعيت اردوى خود به اطراف خيمه ها رفتند و به ناگاه دريافتند كه پيشقراولان سپاه انگليس كه با كشتى ها، توپ ها و ساير ادوات جنگى حمايت مى شدند، رو در رويشان قرار گرفته اند. اردوى آن ها سه كيلومتر جلوتر از مقر خودى ها واقع بود و به جبهه دشمن نزديك تر مى نمود. دشمن فرصت تفكّر را به نيروهاى عثمانى نداد و از همان صبح هجوم غافلگيرانه خود را شروع كرد. چون مجاهدان همراه آيةاللَّه حيدرى در ديد و تيررس دشمن بودند. توپ ها نخستين نشانه روى هاى خود را بر اين اردو تمركز دادند.

با رو به وخامت نهادن اوضاع، تنى چند از ياران آيةاللَّه حيدرى، از او درخواست نمودند كه عقب نشينى كند، امّا آيةاللَّه حيدرى با آنان مخالفت كرد و گفت:

«اين خيمه ها بايد براى روحيه دادن به نيروهاى پشت سر بر جاى بماند.»

او اين سخنان را با اطمينان شگرفى ادا كرد. اطمينان او از آن جا ناشى مى شد كه او پيش تر براى دور افكندن ترديد در، ماندن يا نماندن، استخاره كرده و در استخاره اش به قرآن به پيروزى مجاهدان در اين نبرد پى برده بود. آيةاللَّه

ص: 132

حيدرى پا را فراتر نهاد و در آن هنگامه آتش و دود، به سان شير با شمشيرى آويخته و قرآنى در دست، به ميان ياران مجاهدش رفت و آنان را به صبر و پايدارى دعوت كرد.

آتش جنگ تا زوال آن روز افروخته ماند و دشمن كه گمان نمى كرد با چنين ايستادگى رو به رو شود، با تحمّل خسارت هايى قابل توجّه؛ نزديك به 1000 تا 2000 نفر كشته و مجروحانى افزون تر از اين شمار عقب نشست. در عوض، تنها چهارده نفر از سپاه ترك شهيد شدند و پانصد نفر هم مجروح، و به آيةاللَّه حيدرى و همراهان مجاهدش كه در وسط معركه درگير بودند، هيچ آسيبى نرسيد. «(1)» در نگاه سپاهيان عثمانى اين پيروزى كرامتى براى آيةاللَّه حيدرى و يارانش شمرده شد. آن ها مى گفتند:

«وقتى فشار توانفرسايى از جانب دشمن به ما وارد گشت، تصميم گرفتيم عقب بنشينيم، اما وقتى خيمه هاى افراشته گروه مجاهدان آيةاللَّه حيدرى را در پيشاپيش نبرد ديديم، عزممان قوت گرفت و يأس و نااميدى از ما رخت بربست.» «(2)»


1- لمحات اجتماعيه ...، ج 4، ص 139- 138- مستدرك اعيان الشيعة، ج 2، ص 334- موسوعة العتبات المقدسة، ج 9، ص 140- 139 به نقل از الامام الثائر
2- همان، ج 4، ص 139

ص: 133

پس از اين نبرد، آيةاللَّه حيدرى و ياران مجاهدش، چند ماهى را در اين جبهه به سر بردند تا اين كه دشمن به حمله گسترده دست يازيد و با فايق آمدن بر دو جناح چپ و راست، به جبهه مركزى، قرنه، هجوم برد. گستردگى عمليات چنان بود كه مقاومت در برابر آن سودى نداشت و قواى عسكرى بيگ و مجاهدان حمايتگر به ناچار به عقب نشستند. در اين عقب نشينى دشوار، آيةاللَّه حيدرى و رزم آوران همراهش در سفرى پر مخاطره و در حالى كه نزديك بود در پنجه اسارت گرفتار گردند، به شهر حىّ كه هنوز به تصرف اشغالگران در نيامده بود، رفتند و بعد از گذشت هفت روز، در سوم شعبان 1332 ه. ق. به جبهه كوت عزيمت نمودند تا به مدافعان عثمانى بپيوندند، امّا پس از چهارماه مقاومت، اين جبهه نيز تاب نياورد و در برابر حملات بى امان دشمن تسليم گشت و سپاه عثمانى باز خطوط دفاعى اش را عقب تر كشاند. آيةاللَّه حيدرى كه به بيمارى سختى مبتلا شده بود، به همراه ياران مجاهدش پس از چهار روز، در بيست و هشتم ذى الحجه 1332 ه. ق. به شهر كاظمين رسيد. «(1)»

كم كم تب جهاد فروكش مى كرد كه علم حيدرى به ميدان آمد. علم حيدرى چاره اى بود كه عثمانى ها براى


1- مستدرك اعيان الشيعة، ج 2، ص 335- 334

ص: 134

برانگيختن شور دوباره جهاد در شيعيان عراق و متحد كردن مجاهدان سنى و شيعه در جهاد با كافران انديشيده بودند. اين علم در مسير انتقال به جبهه جنگ، در روز جمعه بيست محرم 1344 ه. ق.، به كاظمين برده شد.

استقبال از علم حيدرى در كاظمين چشمگير بود. علم آن روز در مرقد شريف كاظمين به امانت نهاده شد و عصر آن روز، علماى شهر به دعوت بزرگان و عالمان اهل سنت اعظميه، به زيارت آرامگاه ابوحنيفه رفتند. در مسجد جامع ابوحنيفه، مراسمى آكنده از روح وحدت و برادرى برگزار گشت. اين رخداد در نوع همزيستى شيعه و سنى در عراق كم نظير بود. اهالى اعظميه از اين حركت علماى كاظمين تشكّر نمودند ...

با اين حركت تاريخى حماسه كوت شكل گرفت. در بهمن 1294 ه. ش. نيروهاى نظامى انگليس در كوت العماره به محاصره درآمدند و سرانجام در نوزده اسفند 1294 ه ش. دوازده هزار انگليسى و هندى خود را تسليم ارتش عثمانى كردند، تلفات اشغالگران بيش از چهار هزار نفر بود كه بيش ترشان انگليسى بودند. «1» اين شكست بزرگ، مانع پيشروى نيروهاى انگليس از سمت جنوب شد و آن ها به ناچار با تغيير جبهه جنگ از ناحيه جبل حمرين،

__________________________________________________

(1). لمحات اجتماعيه ...، ج 4، ص 240 تا 243

ص: 135

از طرف سوريه به بغداد حمله ور شدند. با اين حمله غافلگيرانه، ارتش عثمانى كه از ناتوانى هاى درونى اش رنج مى برد و فرصت هاى پيروزى را يكى پس از ديگرى از دست داده بود، پذيراى شكست گرديد. از حوادث شگفت اين بود كه كاظمين شاهد آخرين روز حضور ترك ها در شهر بغداد بود. مردم شهر كه با حضور خود در صحنه هاى جهاد، حماسه آفريده بودند، به خيزشى عمومى در آمدند و با بردن مقدار فراوانى نان و خرما، به يارى گروهى از سربازان ترك كه در صحن حرم در حالت ناگوارى از گرسنگى و جان دادن بودند، شتافتند.

فرياد استقلال

در غروب 17 جمادى الاولى 1335 ه. ق. كاظمين به اشغال قواى انگليس در آمد. اشغالگران در آغاز سيطره خود بر شهر، مبادرت به دستگيرى برخى از اهالى شهر نمودند. هيأت مديره مدرسه ايرانى اخوت و عده اى از بزرگان كاظمين از دستگيرشدگان بودند. اتهام آنان طرفدارى از نهضت مشروطه در ايران و تلاش جهادى عراق بود. «(1)»


1- از دستگيرشدگان تنها دو تن آن هم به شفاعت يكى از كارگزاران دولت بريتانيا آزاد، و باقى آنان به هند تبعيد شدند و مدت بيست ماه در تبعيد به سر بردند

ص: 136

با اين همه، كاظمين پذيراى شكست نبود و با تمام توان به مقاومت در برابر اشغالگران پرداخت.

در واقع، اين مقاومت، مرهون تلاش مردان بزرگى چون، آيةاللَّه سيد ابوالقاسم كاشانى، آيةاللَّه شيخ مهدى خالصى و پسرش شيخ محمد و سيد محمد صدر بود. در آغاز، اين تلاش ها حركتى بود كه از طرف آيةاللَّه كاشانى به وقوع پيوست. كاشانى كه به همراه پدرش، بعد از پايان جهاد، كاظمين را محل اقامت خود قرار داده بود، با چاپ و توزيع نوشته هايى به نام جمعيت اسلامى عربى، آرامش اشغالگران را بر هم زد.

اشغالگران انگليسى ابتدا كوشيدند با وعده هايى چون آزادسازى عراق از سلطه ترك ها و حكومت ملى، زمينه شكست رقيب خود را فراهم آورند، امّا بعد از پايان جنگ جهانى ناچار شدند با انجام نظرخواهى عمومى، تحت الحمايه بودن عراق را به رأى بگذارند، تا از اين رهگذر حكومت خود را از اتهام اشغالگرى مبرّا سازند.

«ويلسون»، حكمران انگليسى عراق، كوشيد كه نتيجه اين نظرخواهى در حمايت از تحت الحمايگى باشد. كاظمين از محدود شهرهايى بود كه در مقابل اين انديشه به مقاومت دست زد. در پايان نظرخواهى ها، جز شهرهاى نجف،

ص: 137

كربلا، كاظمين، بغداد، ديگر شهرهاى عراق با تمهيداتى كه نمايندگان ويلسون از پيش تدارك ديده بودند، موافقت خود را با تحت الحمايه بودن عراق اعلام داشتند و سرانجام مطابق مقررات سان ريو تحت الحمايه بودن عراق به اطلاع جهانيان رسيد. «(1)» با اين همه، مبارزه با اشغالگران ادامه يافت.

رخداد بزرگ ديگر، نزديكى شيعه و سنى بود. پيدايش اين نزديكى، ناقوس مرگ را براى اشغالگران نواخت.

اين نزديكى با حضور برادران اهل سنت در مجالس بزرگداشت رحلت آيةاللَّه سيد محمد كاظم يزدى، در تابستان 1338 ه. ق. آغاز گشت. مجالس نزديكى بعد از آن نيز در ماه مبارك رمضان ادامه يافت. در تاريخ عراق، تشكيل چنين مجالسى با اين گستردگى بى سابقه بود. در اين گردهمايى ها، هم مولوديه «(2)» اهل سنت خوانده مى شد و هم سوگ سرودهاى شيعه. «(3)»

مجالس نزديكى جداى از ويژگى هاى مذهبى خود، جهتى سياسى را دارا بود. اين ويژگى بالأخره باعث شد، دشمن تاب و حزم خود را از دست بدهد. در يكى از اين


1- لمحات اجتماعيه ...، ج 5، قسم اول، ص 78- موسوعة العتبات المقدسة، ج 9، ص 285
2- سرودهاى مذهبى كه به مناسبت ميلاد پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله خوانده مى شود
3- . لمحات اجتماعيه ...، ج 5، قسم اول، ص 173- 172

ص: 138

مجالس كه در 6 رمضان 1338 ه. ق. در جامع حيدرخانه بغداد برگزار شد، عيسى عبدالقادر ريزلى يكى از كارمندان اداره اوقاف، با اين كه برنامه اى در آن مجلس نداشت، بلند شد و قصيده اى را كه در 24 بيت سروده بود، قرائت كرد. او در شعر خود مسلمانان را به اتحاد فرا خواند و در پايان آن نيز به صراحت از استقلال عراق سخن گفت.

انگليسى ها بى درنگ حكم به دستگيرى ريزلى دادند.

دستگيرى ريزلى، بازتاب گسترده اى در بين مردم بغداد و كاظمين داشت. آيةاللَّه شيرازى در نامه اى خطاب به مردم عراق، حمايت خود را از حركت آغاز شده، اعلام نمود. او اين حركت مردم بغداد و كاظمين را حركتى در جهت استيفاى حقى قانونى كه در آخر به استقلال عراق در پناه حكومت اسلامى منجر مى شود، قلمداد كرد. نامه آيةاللَّه شيرازى مسير آينده نهضت را تعيين كرد و هيأت پانزده نفره كه در راستاى آزادى ريزلى تشكيل شده بود، اهداف برجسته ترى را دنبال كرد.

انگليسى ها در برابر اين خواسته هاى به حق مردم عراق نتوانستند منطقى عمل كنند و همين باعث شد كه خشم مردم، به ويژه عشاير فرات ميانى، لهيب كشد و اين زمانى بود كه آيةاللَّه شيرازى اجازه دفاع مسلحانه در برابر تجاوز به حقوق قانونى و شرعى را به مردم داده بود و بدين گونه انقلاب 1920 م. عراق، يكى از بزرگ ترين انقلاب هاى

ص: 139

معاصر شكل گرفت. در اين مبارزه پرشكوه، مردان كاظمين عرصه آرا بودند. سيد محمد صدر كه با برگزيدن روش جنگ مسلحانه، از همتاهاى روحانى خود ممتاز گشته بود، در آغاز انقلاب 1920 م. به منطقه ديالى رفت.

صدر سفير انقلاب بود و توانست عشاير را به نفع انقلاب بسيج كند. بعدها تحركات او از منطقه ديالى فراتر رفت و او انقلاب را به سامرا برد و در آن جا با ايجاد اتحاد بين عشاير، آنان را بر هجوم به پايگاه هاى دشمن در سامرا برانگيخت. «(1)» فرد برجسته ديگر كاظمين كه توان معنوى او بسيار فزون تر مى نمود، آيةاللَّه شيخ مهدى خالصى بود. او كه از آغاز رهبرى آيةاللَّه ميرزا محمد تقى شيرازى به جمع مشاوران فرا خوانده شده بود، در كنار رهبر انقلاب نقش مهمى را در ستيز با اشغالگران ايفا كرد. شيخ محمد خالصى فرزند آيةاللَّه خالصى نيز نقش برجسته اى در انقلاب 1920 م.

داشت و نامش در زمره رهبران اين انقلاب مى درخشيد.

سخنرانى حماسى او بر ضدّ سلطه انگليس در صحن كربلاى معلى، روح مقاومت و بيدارى را در عراقى ها دميد. انقلاب 1920 هر چند به پيروزى نهايى دست نيافت، ولى راه پيروزى را هموارتر ساخت و دولت انگليس متأثر از فشار افكار عمومى مجبور شد از اعمال سلطه به شكل


1- لمحات اجتماعية ...، ج 5، قسم دوّم، ص 50

ص: 140

مستقيم پرهيز كند. آن ها در پى تشكيل نوعى دولت ملى براى عراق، «فيصل» را روانه عراق نمودند. «فيصل» در 9 رمضان 1339 ه. ق. به عراق رسيد و در 15 رمضان به بغداد آمد. روز بعد از رسيدن به بغداد، او به كاظمين شتافت و در آن جا با استقبال گرم كاظمينى ها رو به رو گشت. «(1)» حمايت از «فيصل» با آن كه فرد مطلوبى به نظر نمى آمد، تنها براى اين بود كه به گونه اى با اشغال مطلق كشور مخالفت شود و عراق در مسير استقلال قرار گيرد.

سال هاى فروغ (1368 ه. ق.- 1400 ه. ق.)

فروغ دوباره شهر كاظمين در صحنه سياسى را بايد از آغاز حكومت عبدالكريم قاسم دانست. او در سال 1368 ه. ق. با چهره اى پيشرو و چپ گرا عليه حكومت پادشاهى عراق كودتا كرد و قدرت را به دست گرفت.

كمونيست ها با بهره گيرى از اين فرصت، در صحنه سياسى عراق فعال شدند و با دادن رنگ مذهبى به ايده هاى خود، دامنه نفوذ خود را حتى به شهرهاى مقدس كشاندند.

عالمان آگاه و متعهد شيعه كه مى ديدند، اسلام عزيز با آن چهره غبار گرفته از تحريف و دسيسه، در برابر اين امواج نوين الحاد ياراى ايستادگى ندارد، به ترسيم اسلام واقعى


1- . لمحات اجتماعية، ج 6، قسم اول، ص 93

ص: 141

روى آوردند تا آن را به عنوان مكتبى سازنده و دين زندگى، مطرح كنند. تأسيس جماعة العلماى نجف اشرف، اولين گام در اين راه بود. آيةاللَّه شيخ مرتضى ياسين كه در نجف اشرف اقامت داشت، بنيان گذار اين گروه بود. در اين جمع، مجتهدان برجسته ديگرى هم چون: محمد رضا آل ياسين، شيخ محمد رضا مظفر، سيد محمد مهدى حكيم نيز حضور داشتند. سيد محمد باقر صدر نيز كه با داشتن سن كم، شرايط عضويت جماعت را دارا نبود، پنهانى در رهبرى جماعت نقش آفرين بود. اولين بيانيه جماعت و بسيارى ديگر از نوشته هاى آن، توسّط او به نگارش درآمد.

از ديگر تلاش هاى همسوى او با حركت جماعت، انتشار دو اثر برجسته اش، فلسفتنا (فلسفه ما) و اقتصادنا (اقتصاد ما)، بود. او در اين كتاب ها با شيوه تطبيقى به نقد و بررسى افكار الحادى و ارائه نظر اسلام پرداخت.

در چهاردهم رمضان 1341 ه. ق. باز كودتايى خونين در عراق رخ داد. اين كودتا با رهبرى ملى گرايان انجام گرفت. در رأس اين حركت، سرهنگ دوم عبدالسلام عارف و هم پيمانان جديد بعثى اش قرار داشتند. كودتاى جديد، فترتى خشونت بار را به همراه آورد. در اين فترت، سرزمين عراق شاهد سيل خون و موج پرده درى هايى بود كه كرامت و ارزش انسان در آن ناديده گرفته شده بود.

ص: 142

گروه شبه نظامى گارد ملى، مجرى عمليات نظامى حزب بعث، عامل اين خيانت ها بود. گروه هاى اسلامى نيز از آسيب اين جنايات بى نصيب نماندند. در اعتراض به اين رويداد تلخ، رهبر سترگ شيعه و مرجع بيدار آن، آيةاللَّه سيد محسن حكيم، مسافرتى را از نجف به مقصد كربلا و از آن جا به سوى كاظمين و سامرا آغاز نمود. جنبش اسلامى عراق نيز با بسيج توده هاى مردم، به تأييد موضع رهبر خود پرداخت. در آخرين روز جمادى الأولى 1383 ه. ق. آيةاللَّه حكيم و همراهانش در مسير حركت خود، به سوى كاظمين وارد بغداد شدند. بسيارى از مردم بغداد به استقبال آنان شتافتند و سرانجام بعد از ظهر همان روز آيةاللَّه حكيم و گروه همراهش، در ميان شعارهاى مردم كاظمين وارد آن شهر شدند. او پس از رسيدن، به زيارت حرم رفت و بعد از انجام زيارت، در منزل يكى از دوستدارانش در شهر سكنى گرفت. از آن وقت بود كه سيل جمعيت در قالب هيأت هاى زيارت كننده تا هنگام نماز مغرب و عشا، به زيارت مرجعشان آمده، بيعت خود را با او اعلام مى نمودند. بعد از برپايى نماز جماعت به امامت آيةاللَّه حكيم، مداحان و شعرا محفل آرا شده و يكى از واعظان به ايراد سخن مى پرداخت. اين مراسم تا شش شب ادامه داشت. در واپسين روز حضور آيةاللَّه حكيم در كاظمين، امواج مهارناشدنى مردم چنان به خيابان ها ريختند

ص: 143

كه راه عبور ايشان بسته گرديد ...

اين سفر 24 روزه آيةاللَّه حكيم كه قدرت و شكوه رهبرى اسلامى را در عراق بيان مى كرد، حكومت كودتا را واداشت تا اسلوب تازه اى را در برابر جنبش اسلامى عراق در پيش گيرد و از درگيرى با آن اجتناب ورزد. «(1)» با شروع نهضت عظيم انقلاب اسلامى ايران به رهبرى امام خمينى قدس سره، كاظمين در چهره علماى خود با اين انقلاب هم آوا بود و در پى تبعيد حضرت امام قدس سره به تركيه، علماى برجسته اين شهر و شهر بغداد با ارسال تلگرامى به رئيس جمهور تركيه از او خواستند تا با وى به صورت شايسته اى رفتار شود. «(2)» هنگامى كه حضرت امام قدس سره از تركيه به عراق تبعيد گشت، كاظمين اولين آغوش مهرى بود كه بر ايشان گشوده شد. تركيه كه بى سر و صدا و حتى بدون پرداخت هزينه به امام و فرزندشان حاج آقا مصطفى، آن ها را به بغداد انتقال داده بود، موجب شد كه امام و فرزندشان در فرودگاه بغداد سرگردان بمانند؛ چون نه كسى را مى شناختند و نه كرايه ماشين داشتند كه به كاظمين بروند تا آن كه دست خدا به ياريشان شتافت و يكى از دوستداران امام كه با ماشينش از آن جا مى گذشت، ايشان را شناخت و


1- سنوات الجمر، ص 60- 59- سيد محسن حكيم مرزبان حوزه نور، تأليف عباس عبيرى، ص 62- 61
2- بررسى و تحليلى از نهضت امام خمينى، ج 1، ص 761

ص: 144

به كاظمين برد. وقتى امام قدس سره به كاظمين رسيدند، بى درنگ به حرم مشرف شدند. بعد از اين زيارت بود كه شامه مسلمانان عراق عطر دل نواز حضور امام را يافت. پس از آن، توده هاى مردم شهر كاظمين در اجتماعى بزرگ گرد هم آمده، به ايشان خوش آمد گفتند. گروهى هم به نمايندگى از اهالى شهر به نزد امام رفتند و اعلام نمودند كه همه امكانات و توانايى هاى خود را در اختيار ايشان مى گذارند «(1)» ...

عبدالسلام عارف سياست تازه اى را نسبت به شيعيان در پيش گرفت و با شروع اين سياست بسيارى از تنگناهاى گذشته كه فعاليت هاى اسلامى را با مشكل رو به رو مى كرد، از بين رفت. تأسيس جماعت علماى كاظمين و بغداد، رخدادى در اين سو بود. اين جماعت كه الگو گرفته از جماعت العلماى نجف اشرف بود، تلاش خود را تنها در فعاليت هاى فكرى و فرهنگى محصور نساخت. بلكه عمل خود را به صحنه سياسى كشاند. جماعت علماى مزبور با بهره گيرى از حضور دانشوران فرزانه اى چون: سيد مرتضى عسكرى، سيد اسماعيل صدر، سيد مهدى حكيم، شيخ على صغير، شيخ محمد حسن آل ياسين، شيخ موسى سودانى، شيخ جواد ظالمى و شيخ عارف بصرى بسيار توانا


1- در سايه آفتاب، ص 105- 104- سنوات الجمر، ص 65- 64

ص: 145

مى نمود. از اسناد ارزشمندى كه پيرامون تلاش هاى دينى اين جماعت وجود دارد، متن يادداشتى است كه آنان در تاريخ 18 رمضان 1383 ه. ق. خطاب به عبدالسلام عارف نوشته اند. در اين يادداشت كه امضاى 28 تن از علماى برجسته كاظمين و بغداد را در ذيل خود داشت، آمده است:

«هم اكنون كه دولت در صدد تصويب قانون براى عراق است، به خواسته هاى آنان نيز توجّه گردد. اين خواسته ها عبارتند از:

1. الغاى قانون احوال شخصى و باز گردانيدن محكمه هاى شرعى،

2. در نظر گرفتن احساسات ملت در تصويب قانون و عدم وضع قانونى كه با احكام قرآن كريم و سنت مطّهر نبوّى مباين باشد و علاوه بر آن، وضع ماده قانونى صريح مبنى بر آن كه نبايد هيچ قانونى مخالف با احكام اسلامى تصويب گردد،

3. گسترش عدل و مساوات بين گروه هاى مختلف امت،

4. مبارزه با اضمحلال اخلاقى جامعه كه استعمارگران كوشيده اند آن را از مسير تلويزيون، راديو، شراب و مانند آن ايجاد نموده و به توسعه آن بپردازند و از اين راه كيان اجتماعى امت را از بين ببرند،

ص: 146

5. مناسب نمودن برنامه هاى تعليمى و تربيتى به گونه اى كه وسيله اى براى نشر معارف راستين در جامعه گردد و آنان را به اخلاق اسلامى رهنمون سازد و نسلى مسلمان و شايسته در شهرها بپرورد. «(1)» در سال 1387 ه. ق. هم كه اسرائيل بيت المقدس و كرانه باخترى، صحراى سيناى مصر و بلندى هاى جولان سوريه را به اشغال خود در آورده و در حالى كه از دولت عبدالرحمن عارف كه پس از كشته شدن برادرش در 1386 ه. ق. به قدرت رسيده بود و ديگر دولت هاى جهان عرب كارى ساخته نبود، صداى رساى اعتراض جماعت العلماى كاظمين و بغداد نسبت به اين حادثه تلخ پر طنين بود. آن ها درخواست عقب نشينى اسرائيل از سرزمين هاى اشغالى را تسليم دبيركل سازمان ملل و ديگر سازمان هاى جهانى كردند و علاوه بر اين، با فرستادن يك هيأت چهار نفره شامل دو نفر از اهل سنت و دو نفر از شيعيان عراق، عبدالعزيز بدرى، مهندس عبدالغنى شندله، دكتر جليل عطار و سيد عدنان بكا، به پايتخت هاى كشورهاى اسلامى، از ايران تا مالزى، به اعلام موضع پرداختند. «(2)» بالندگى حضور كاظمين در عرصه سياسى پس از اين، مرهون تلاش هاى آيةاللَّه سيد محمد باقر صدر بود. او اوج


1- سنوات الجمر، ص 421- 419
2- همان، ص 67 به نقل از الحركة، خطيب بن نجف، ص 70

ص: 147

آفرين اين حضور بود. در راستاى اين تلاش ها بود كه در هفده ربيع الأول سال 1377 ه. ق. در خانه يكى از مجتهدان بزرگ نجف اشرف و در حضور 8 تن از علما و متفكران عراقى «حزب دعوت اسلامى» تأسيس گشت. مديريت اين جلسه بر عهده آيةاللَّه صدر بود. او با پى ريزى بنيادهاى فكرى و اساس تشكيلاتى حزب دعوت و تعيين بستر حركت و همين طور شكل دادن به نخستين هسته تشكيلاتى، به اين تلاش ژرفا داد. دعوتگران نخست و مؤسسان حزب، بيش تر از شاگردان و پيروان شهيد صدر بودند. با اين همه با آن كه تأسيس حزب در اواخر عهد پادشاهى عراق انجام يافت، اما شكل نهايى حزب و آغاز فعاليت تشكيلاتى آن، بعد از كودتاى قاسم بود. كودتاى قاسم هر چند منجر به باز شدن فضاى سياسى گشت، ولى تحرّك وسيع نيروهاى كمونيستى را هم در پى داشت.

امّا حزب، هدف والاترى را تعقيب مى كرد و آن بازگردندان اسلام به صحنه زندگى مسلمانان و دست يابى به حاكميت بود. تاسيس حزب در جامعه اسلامى آن روز عراق با استقبال رو به رو نشد؛ چرا كه جامعه دينى عمل سياسى را به صورت عام، و فعاليت حزبى را به شكل خاص، ناپسند مى شمرد، و خيلى ها معتقد بودند كه نبايد در سياست دخالت كرد. ولى رسوخ چنين انديشه اى مانع تحرّك وسيع حزب نگشت و حزب به گسترش فعاليت هاى

ص: 148

خود در ميان عالمان متوسّط دينى، دانش پژوهان حوزه هاى عراق و دانشجويان دانشگاه هاى بغداد، بصره و موصل پرداخت. از طرفى، حزب دعوت از حمايت رهبران دينى برجسته اى چون: آيةاللَّه سيد محسن حكيم، آيةاللَّه شيخ مرتضى آل ياسين و آيةاللَّه سيد اسماعيل صدر برخوردار بود. «(1)» «حزب دعوت»، به رغم اوضاع سخت دوران حاكميت «قاسم»، با انتشار كتب، مجلات و برپايى مجالس، نقش مؤثرى را در آمادگى و بسيج توده هاى ايمانى و ايستادگى آنان در برابر تلاش هاى فكرى و سياسى ماركسيست ها ايفا نمود. آيةاللَّه صدر كه از آغاز بنياد حزب دعوت، از عناصر اصلى حزب بود، بعدها با قرار گرفتن در بلنداى رهبرى دينى، به پيشنهاد آيةاللَّه حكيم، از عضويت رسمى حزب كناره گرفت. اما از حمايت آن دريغ نورزيد و پيوندهاى فكرى و رهبرى خود را با حزب، از مسير نماينده اى ويژه حفظ نمود. «(2)» تلاش فزاينده «حزب دعوت» و ديگر گروه هاى مبارز مسلمان بر ضدّ استبداد حاكم، موجب شد كه رژيم بعث در سال 1392 ه. ق. اقدام به بازداشت وسيع نيروهاى مسلمان كند. آيةاللَّه صدر هم كه در بيمارستان نجف اشرف بسترى


1- سنوات الجمر، ص 31- 35
2- همان، ص 52- 50

ص: 149

بود، از موج اين دستگيرى ها در امان نماند و در همان حال بيمارى، به بخش نظامى بيمارستان كوفه انتقال داده شد.

اعتراض مردم كه تنى چند از عالمان برجسته نيز در ميانشان بودند، رژيم بعث را واداشت كه آيةاللَّه صدر را از بخش نظامى آن بيمارستان، به بخش بيماران عادى انتقال دهد. «(1)» اين فشارها، نه تنها آيةاللَّه صدر را از دخالت سياسى باز نداشت، بلكه او را واداشت، بيش از پيش به فعاليت هاى سياسى بپردازد. او كه از همان سال هاى آغازين انقلاب اسلامى ايران (1342 ه. ش.) با اين انقلاب و رهبرى سترگش پيوند داشت «(2)»، به هنگام شكل گيرى دوره نوين اين نهضت نيز با آن همگام گشت. «(3)» در همين راستا بود كه آيةاللَّه صدر به نيابت از حوزه نجف اشرف و رهبريت دينى مردم عراق، در نامه اى كه براى حضرت امام قدس سره به پاريس فرستاد، نوشت:


1- شهيدصدر بر بلنداى انديشه وجهاد، مصطفى قلى زاده، ص 64- 63
2- همان، ص 39- 37
3- تبلور اين احساس را مى توان در جوانان شهر آيةاللَّه صدر، كاظمين، سراغ گرفت. هنگام بازگرداندن امام از كويت و بازگشت دوباره ايشان به عراق، او در حرم كاظمين مورد استقبال پرشور جوانان كاظمينى قرار گرفت. آن ها با گفتن تكبير و دادن شعار، شور احساس خود را به ايشان نشان دادند و نيروهاى بعثى به رغم حضور خود در آن جا، نتوانستند مانع آنان گردند و جوانان كاظمينى را از گرد امام جدا سازند. صفحات سوداء من بعث العراق،، ج 2، ص 11

ص: 150

«ما در نجف اشرف با قلب هايمان با مردم ايران زندگى مى كنيم و در دردها و آرمان هايشان با آنان شريكيم.» «(1)» در پى پيروزى انقلاب اسلامى ايران نيز او با ارسال تلگرامى به رهبر انقلاب با ايشان بيعت نمود و اعلام داشت:

«همه هستى خود را پيشاروى امام قرار داده ام.» «(2)» اين سخن گوياى آن بود كه شهيد صدر كيان مرجعى خود را در اختيار ايشان گذاشته و اين خود رويداد بس نادرى بود كه مرجعى چنين بيعت مطلقى را با مرجع ديگر انجام دهد. اعتقاد او به همه گير بودن گستره ولايت فقيه، به گونه اى كه علماى دينى را نيز در بر گيرد، منشأ رفتار اين چنينى او بود. در فرداى پيروزى انقلاب، آيةاللَّه صدر علاوه بر اعلان تعطيلى حوزه درسى خود، به مدت سه روز براى بزرگداشت اين پيروزى، از همه ملت عراق خواست كه در حمايت از اين انقلاب، تظاهراتى را در شهرهاى خود به پا دارند. در پاسخ به اين درخواست، راهپيمايى هاى باشكوهى در نجف، كربلا و ديگر


1- سنوات الجمر، ص 146
2- . همان، ص 148- 147

ص: 151

شهرهاى عراق به وقوع پيوست. «(1)» آيةاللَّه صدر كه تجربه پيروزى اسلامى در ايران را فراروى خود داشت، بر آن شد كه گام هاى نوينى را براى تحقق چنين انقلابى در عراق بردارد. از جمله اين گام ها، تحريم هر نوع ارتباط با حزب بعث بود و اين در حالى بود كه رژيم بعث مى كوشيد همه افراد جامعه را به شكلى به حزب بعث پيوند دهد. نخستين اثر برجسته اين تصميم، آن بود كه از اضمحلال جامعه شيعى در موج پان عربيسم كه مظهرش در عراق همان حزب بعث بود، مانع گردد. از ديگر گام هاى مهم آيةاللَّه صدر، گسيل شاگردانش به عنوان نماينده خود، به سرتاسر عراق بود. او بسيارى از دانش پژوهان را از درس خواندن بازداشت و به مرحله عمل فراخواند. اين گام هاى روشن آيةاللَّه صدر در مسير انقلاب، از اوايل ربيع الثانى 1398 ه. ق. آغاز شد. ترس از بدل شدن آيةاللَّه صدر به خمينى عراق، موجب شد كه امريكا و ديگر هم پيمانان آن، شدت عمل بيش ترى را در برابر اين تحركات از نظام بعث عراق خواهان شوند. «(2)» با شدت يابى برخورد رژيم بعث با اقدامات آيةاللَّه صدر، خبر هجرت او به ايران شيوع يافت.

امام خمينى كه خواهان تداوم حضور آيةاللَّه صدر در عراق بود، به محض شيوع اين خبر، او را از اين كار بازداشت.


1- سنوات الجمر، ص 147- 148
2- همان، ص 162

ص: 152

آيةاللَّه صدر كه در واقع چنين انگيزه اى را نداشت؛ چنان كه هيچ يك از شاگردان و نزديكانش از اين قصد او خبر نداده اند، در عراق به فعاليت هايش ادامه داد. نهضت اسلامى عراق تصميم گرفت براى ابراز وفادارى به رهبر خود، آيةاللَّه صدر، هيأت هاى نمايندگى را از همه شهرهاى عراق رهسپار نجف اشرف كند. رژيم بعث كه انتظار چنين واكنشى را از طرف مردم نداشت، توقف گاه هاى بازرسى را در كليه راه هاى منتهى به خانه شهيد صدر تدارك ديد و در اين بين، مبادرت به دستگيرى در برخى هيأت ها نمود. هيأت هاى بيعت كه گويا نشاط نهضت اسلامى عراق بودند، تأثير فراوانى در داخل و خارج عراق بر جاى نهادند. يك روز پس از پايان يافتن ايام بيعت، رژيم بعث كه از اين حركت به وحشت افتاده بود، با نيروهاى امنيتى و گروهى از جيش شعبى خود كه بالغ بر دويست تن مى شدند، خانه آيةاللَّه صدر را به محاصره خود در آوردند و در 17 رجب 1399 ه. ق. در حركتى شتاب آلود به آن خانه هجوم بردند تا او را دستگير كنند. در اين ميان، فرياد پرطنين خواهرش، بنت الهدى، در حرم نجف، جوّ سكوت را شكست و در نتيجه، مردم از اين رويداد تلخ آگاه شدند. در همان روز پس از خواندن دعاى فرج در حرم، تظاهرات آرامى در نجف شكل گرفت. راهپيمايان شعار آزادى صدر را سر دادند. جمعيت

ص: 153

راهپيمايان به چند صد تن مى رسيد كه در آن زمان شمار قابل توجّهى بود. امّا آرامش حاكم ديرى نپاييد و نيروهاى مسلح رژيم با راهپيمايان درگير شد و زد و خوردهايى بين طرفين روى داد.

«حزب دعوت» نيز پس از دستگيرى آيةاللَّه صدر، بى درنگ از همه گروه هاى سازمان يافته خود در شهرهاى ديگر عراق خواست در اين راستا تظاهرات كنند. در پى اين درخواست، توده هاى موّاج مردمى در شهرهاى الثوره، كاظمين و غير آن ها به راه افتادند. رژيم بعث عراق كه تاب اين خشم گسترده را نداشت، تنها بعد از گذشت ساعاتى از دستگيرى آيةاللَّه صدر، او را آزاد كرد. اين آزادى، به شكل محدود بود و آيةاللَّه صدر، در خانه محاصره شده اش محبوس ماند و از تماس با خارج آن منع گرديد. وضعيت به گونه اى بود كه از حضور پزشكان بر بالين او كه حال مساعدى نداشت، جلوگيرى مى شد. هرچه بود، آيةاللَّه صدر، عزم خود را در هماوردى با دژخيمان بعث، راسخ تر كرد و پس از گذشت سه روز از قيام مردم براى آزاديش، حكم جهاد مسلحانه با رژيم بعث را داد. از دستاوردهاى ديگر قيام مردم، علنى شدن عمليات «حزب دعوت» پس از بيست و دو سال فعاليت مخفيانه بود و رهبرى حزب هم با طراحى قيام بيست و پنج رجب 1398 ه. ق. در راستاى گرايش جديد حزب و تحقق حكم

ص: 154

جهاد آيةاللَّه صدر به فعاليت پرداخت. بر اساس اين طرح قرار بود راهپيمايى بيست رجب شهر كاظمين، بدل به يك قيام كوبنده شود. اين راهپيمايى، سنتى سالانه بود «(1)» كه در گراميداشت شهادت امام كاظم عليه السلام در شهر كاظمين برپا مى شد. در اين روز، هيأت هاى سوگوارى از همه جاى عراق به اين شهر مى آمدند و از ميدان عبدالمحسن كاظمى تا حرم مطهر، اقدام به راهپيمايى مى كردند. براى اجراى اين طرح بايد دوازده هزار نفر از اعضاى «حزب دعوت» و هوادارانش در نقطه آغاز اين راهپيمايى جمع مى شدند و پس از رسيدن تعداد آنان به صد هزار نفر، راهى بغداد مى گشتند. قيامگران مسلح مى خواستند مؤسسات مهم دولتى مانند: كاخ رياست جمهورى، راديو تلويزيون و ساير مراكز مهم پايتخت را به تصرف درآورند. در همان حال گروه هاى ويژه چريكى، عمليات خود را براى فتح پادگان هاى نظامى و جلوگيرى از رسيدن كمك به حاكمان بعث و دستگيرى سران برجسته آن انجام مى دادند. همگام


1- ميرزا محمد رضا شيرازى متخلص به سراج در شعرى ماده تاريخ بنيان گذارى اين سنت را چنين سروده است: پى تاريخ تأسيس عزا جمع محبان را بگويم كرديم عام قبل تأسيس عزادارى اين ماده تاريخ مطابق، با سال 1341 ه. ق. است. الذريعه الى تصانيف الشيعة، ج 26، ص 176

ص: 155

با اين حركت، حركت هاى ديگرى در استان هاى عراق مى شد تا هدف براندازى حكومت بعث تحقق يابد.

«حزب دعوت اسلامى» براى عملى ساختن اين نقشه خود، طرح عملياتش را به همه رده هاى حزبى اعلان نمود. از آن پس بود كه عناصر حزب از نقاط مختلف عراق به شهر كاظمين روانه شدند. نزديك به زمان شروع راهپيمايى از ميدان كاظمى، رژيم بعث كه گويى به اهداف راهپيمايى مزبور پى برده بود، هزاران تن از افراد شبه نظامى خود را كه از سوى نيروهاى امنيتى و نظامى حمايت مى شدند، در تمامى مسير راهپيمايى مستقر ساخت. گردانندگان راهپيمايى با آن كه از همان آغاز راهپيمايى با تجمع وسيع نيروهاى خود مواجه شده بودند، اما چون مى ديدند كه رژيم به هدف آنان پى برده، راهپيمايى را لغو كردند.

نيروهاى بعثى پس از آن، به دستگيرى شبانه هزاران جوانى كه پيرامون حرم بودند، مبادرت ورزيدند. اين دستگيرى ها با برخوردهاى مسلحانه شديدى بين طرفين همراه گشت. (1) وقايع رجب، تأثير عميقى بر حكومت بعث نهاد. صدام با فرمان انگليس بر آن شد تا قدرت را در انحصار خود در آورد. وى نام سيصد نفر از شخصيت هاى اسلامى عراق را


1- سنوات الجمر، ص 336- العراق الواقع و آفاق المستقبل، ص 368

ص: 156

كه نام آيةاللَّه صدر در آغاز آن آمده بود، به رئيس جمهور عراق، احمد حسن البكر، ارائه كرد تا آن ها را از ميان بردارد. اما او از پذيرش آن خوددارى ورزيد. اكثريت اعضاى شوراى رهبرى حزب بعث هم زير بار اين پيشنهاد نرفتند. صدام كه مترصد چنين فرصتى بود، با اين حربه به تصفيه بسيارى از مخالفان خود در نهادهاى دولتى و حزب بعث پرداخت، «بكر» هم در بيست و سوم شعبان از سمت خود بركنار شد. در هيجده رمضان 1399 ه. ق. بيست و دو تن از سركردگان حزب و دولت، اعدام شدند و گروهى نيز به زندان افتادند.

صدام در آغاز، اغواگرايانه نمايش شيعه بودن را از خود نشان داد و به گونه بى سابقه اى به زيارت اماكن مقدس شيعه رفت و زندانيان سياسى را كه شيعيان هم در ميانشان بودند، آزاد ساخت. «(1)» امابا اين ترفندها، اوضاع سياسى كشور آرام نگرفت و تظاهرات پرشورى در بيست و هفت رمضان 1399 ه. ق. در شهرك الثوره بغداد انجام شد.

تظاهركنندگان در اين راهپيمايى مخالفت خود را با حكومت، و حمايتشان را از آيةاللَّه صدر اعلام نمودند. «(2)» در ماه شوال هم بعد از گذشت دو هفته از عملياتى كه در كربلا رخ داد، در همان شهرك به مقرّ جيش شعبى حمله شد. در


1- سنوات الجمر، ص 180- 179
2- همان، ص 182

ص: 157

پى اين حمله، دفتر امنيتى شهر كاظمين، هدف تهاجمى ديگر قرار گرفت. همگام با اين حركت ها، راهپيمايى هاى آرامى در شهرهاى بصره و عماره به وقوع پيوست. «(1)» حكومت بعث كه خود را در رويارويى با اين خيزش، ناتوان مى يافت، موج خشونت تازه اى را به بار آورد و دوره اى از اعدام هاى گروهى را به راه انداخت. آيةاللَّه صدر هم از اين خشونت جديد بى نصيب نماند و محاصره خانه اش با شدت بيش ترى ادامه يافت. آب و برق خانه قطع شد و تا هفته ها از رسيدن غذا به آن جلوگيرى شد. او و خانواده و بستگان نزديكش كه با وى در خانه به سر مى بردند، به وضعيت ناگوارى دچار شدند. اين در حالى بود كه شميم عاطفه از دستان آيةاللَّه صدر بر نيروهاى محاصره كننده جارى بود و رژيم مجبور گشت، بارها اين نيروها را تعويض كند، تا اين كه نيروهايى از استان هاى غربى عراق كه از عوامل حزب بعث بودند، جايگزين نيروهاى قبلى شدند. اين نيروها، محاصره را به شدت اجرا نمودند و در اين راستا به اعمال خشونت بارى دست يازيدند. «(2)» در هشت جمادى الأولى 1400 ه. ق. رژيم در ادامه اين موج جديد خشونتش، اعلام كرد كه افرادى را كه با حزب


1- سنوات الجمر، ص 184- 183
2- همان، ص 189- 188

ص: 158

دعوت اسلامى مرتبط باشند، اعدام خواهد كرد. به دنبال اين فرمان كه شكل قانونى به خود گرفته بود، ده ها هزار نفر دستگير شدند. در تداوم اين خشونت ها، حكومت بعث در نوزدهم اين ماه، آيةاللَّه صدر را كه نه ماه در محاصره بود، به كاخ جمهورى برد. دشمن كه فريادهاى بيدارگر خواهرش بنت الهدى را در دستگيرى پيشين از ياد نبرده بود، اين بار او را هم با برادر همراه ساخت. بعثى ها در ابتدا كوشيدند، با تحميل خواسته هايشان چون، بازپس گيرى حكم تحريم همكارى با حزب بعث و اعلام تنفّر از انقلاب اسلامى ايران، او را به سازش وادارند؛ اما او كه شهادت را از جدش امام حسين عليه السلام به ارث برده بود، شكوه سازش ناپذيرى را به رخ آنان كشيد. دشمن كه خود را در برابر اين شكوه، بسيار خرد و ناتوان مى ديد، دستانش را به خون او و خواهرش آغشت.

كاظمين در سوگ اين فرزند راستينِ خود، باز به خروش درآمد؛ پرچم مبارزه را بار ديگر افراشت و مردم غيورش با يورش به مركز پليس شهر كه نزديك حرم مطّهر واقع بود، آن را آماج خشم خود ساختند. كاظمين، در مسير عشق به رهبر سترگش، آيةاللَّه صدر و نهضت اسلامى عراق، با تقديم شهيدانى، عزم راسخش را در پويش اين راه نماياند. گروهى از اين شهدا كه استوانه هاى سبز رويش

ص: 159

فرداى پيروزى در عراقند و نامشان در كتاب سنوات الجمر «(1)» آمده، اينانند: 1. سيد نجاح موسوى، از علماى شهر حرّيه 2- سيد قاسم مبرقع، نماينده شهيد صدر در شهرك الثوره 3. سيد جاسم مبرقع، از علماى شهرك الثوره 4. شيخ فرحان بغدادى، از علماى كاظمين 5. سيد محمد طاهر، مجتهد و از علماى برجسته كاظمين 6. سيد حسن حيدرى، مجتهد و از علماى فرزانه كاظمين كه در سن هفتاد سالگى به شهادت رسيد 7. سهل طاهر العلى، مدرس علوم دينى.

سقوط ديكتاتور

سرنوشت براى ديكتاتور عراق رقم خورده بود.

دوستانش نيز از او در هراس بودند. پس از سال ها تجاوز و گردنكشى، او ديگر غير قابل دفاع مى نمود. او كه با آن همه حمايت هايى كه از او شده بود، نتوانسته بود جلوى موج بيدارى را كه از انقلاب اسلامى برخاسته بود بگيرد، با شكست در تهاجم هشت ساله اش به ايران، با تهاجم به كويت، آهنگ مرگ خود را نواخت. بوش پدر كه تا مرز نابودى ديكتاتور عراق پيش رفته بود، تنها به سركوب اين تهاجم و محدود كردن ديكتاتور بسنده كرد. اما بوش پسر كه با حادثه تروريستى 11 سپتامبر، زوال قدرت جهانى


1- سنوات الجمر، ص 458- 454

ص: 160

خود را احساس مى كرد، انگشت اتهام را نخست به افغانستان، طالبان متحد با القاعده، و سپس به عراق كه سال ها بود كه از آن شكوه گذشته، تنها خواب و سرابى بيش برايش نمانده بود، نشانه رفت تا شايد بتواند با چنين تهاجم هايى غرور شكسته اش را ترميم دهد و اعتماد ملى و جهانى را به خود به عنوان ابرقدرت بى رقيب بازسازى كند.

در اين هياهو، كاظمين هنوز به نظاره نشسته بود. هر چند حضور سياسى شيعيان پس از قرن ها مظلوميت در صحنه قدرت عراق، مى توانست اميدهاى فردا را در دل همه منتظران ظهور حقيقت و زوال باطل روشن كند.

سال هاى ديكتاتورى به پايان رسيده بود و كاظمين شاهد اعدام ديكتاتور گرديد.

صدام در ساعت شش بامداد به وقت محلى در تاريخ 9 دى 1385 در صبح روز عيد قربان به دار آويخته شد.

مراسم اعدام، در اردوگاه عدالت در شهر كاظمين، برگزار شد. شيعيان عراق اعدام صدام را جشن گرفتند. «(1)» در مراسم سالروز شهادت امام موسى كاظم عليه السلام در روز دوشنبه سى ام مهر 1385 در وحشيانه ترين حملات گروه هاى سلفى بر ضدّ شيعيان، آمار شهيدان به 841 نفر و مجروحان به 323 نفر بالغ شدند. اين تلفات وسيع، بر اثر انفجارها، ريزش بخش هايى از پل ائمه بر اثر ازدحام ناشى


1- ويكى پديا، دانشنامه آزاد

ص: 161

از اين انفجارها و خوردن غذاهاى مسمومى كه تروريست ها در خيابان منتهى به حرم پخش كرده بودند، رخ داد. حزب اسلامى عراق از اهالى سنى منطقه اعظميه خواست دست به دست هم به بردران خود و قربانيان كمك كنند. «(1)»


1- خبرگزارى مهر به نقل از شبكه خبرى العربيه

ص:162

ص: 163

فهرست منابع

1. آرامگاه هاى خاندان پاك پيامبر صلى الله عليه و آله و بزرگان صحابه تابعين، سيد عبداللَّه كُمّونه حسينى، ترجمه عبدالعلى صاحبى، چاپ اول، آستان قدس رضوى، مشهد. 1371 ش.

2. احسن الوديعة فى تراجم مشاهير مجتهدى الشيعة، سيد محمد مهدى خوانسارى، چاپ دوم، حيدريه، نجف 1388 ق.

3. الأصول من الكافى، كلينى، چاپ سوم، دارا لكتب الاسلاميه، 1388. ق.

4. اطلس بغداد، احمد سوسه، مطبعة مديرة المساحة العامه، بغداد، 1371 ق.

5. اعيان الشيعة، سيد محمد محسن امين، دارالتعارف، بيروت، 1402 ق.

6. الامام الجواد من المهد الى اللحد، سيد محمد كاظم قزوينى، چاپ اول، الرساله.

7. بحارالأنوار الجامعة لدُرر اخبار الأئمه الأطهار، علامه شيخ محمد باقر مجلسى، چاپ سوم، وفا، بيروت، 1403 ق.

8. البداية و النهاية، ابن كثير.

9. بيّنات، فصلنامه، شماره 1، سال اول، معارف اسلامى امام رضا عليه السلام، بهار 1373 ش.

10. تاريخ آداب اللغة العربية، جرجى زيدان، دارالهلال.

ص: 164

11. تاريخ الامامين الكاظمين عليهما السلام، جعفر نقدى.

12. تاريخ تشيع در ايران از آغاز تا قرن هفتم هجرى، رسول جعفريان، چاپ اول، سازمان تبليغات اسلامى، 1368.

13. تاريخ حرم كاظمين، شيخ محمد حسن آل ياسين، ترجمه غلامرضا اكبرى، كنگره جهانى حضرت رضا عليه السلام، مشهد، 1371 ش.

14. تاريخ كاظمين، عباس فيض، قم.

15. تراجم الرجال، سيد احمد حسينى، كتابخانه آيةاللَّه مرعشى، 1414 ق.

16. جغرافية الاجتماعية مدينة الكبرى الكاظميه، نسرين محمود حمزه، چاپ اول، دارالحريه، بغداد، 1975.

17. الجمعة المجاهدة، حركت اسلامى عراق، 1400 ه. ق.

18. دائرة المعارف بستانى، پطرس بستانى، دارالمعرفه، بيروت.

19. دائرة المعارف تشيع، زير نظر احمد صدر حاج سيد جوادى، بهاءالدين خرمشاهى و كامران وفايى، بنياد اسلامى طاهر، تهران، 1366.

20. دائرة المعارف الشيعيه، حسن الأمين، چاپ دوم، دارالتعارف، بيروت، 1401 ق.

21. در سايه آفتاب، محمد حسن رحيميان، پاسدار اسلام، قم، 1371 ش.

22. الذريعة الى تصانيف الشيعة، آقا بزرگ تهرانى.

23. رؤساء العراق 1920- 1958، سليم الحسينى، دارالحكمة، بيروت، 1413 ق.

24. روضات الجنات فى أحوال العلماء و السادات، ميرزا محمد باقر

ص: 165

خوانسارى، اسماعيليان، قم، 1390 ق.

25. زندگانى تحليلى پيشوايان ما، ائمه دوازدهگانه، عادل اديب، ترجمه اسداللَّه مبشرى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى.

26. سفرنامه اديب الممالك به عتبات (دليل الزائرين) 1273 ه. ق، تصحيح مسعود گلزارى، دادجو، 1364 ش.

27. سفرنامه سيف الدوله (سفرنامه مكّه)، سيف الدوله سلطان محمّد، تصحيح و تحشيه على اكبر خداپرست، نى، تهران، 1364 ش.

28. سنوات الجمر- مسيرةالحركة الاسلامية فى العراق 1957- 1986، على مؤمن، دارالميسره، لندن، 1993 م.

29. سيد محسن حكيم مرزبان حوزه نور، عباس عبيرى، چاپ اوّل، سازمان تبليغات اسلامى، تهران، 1372 ش.

30. شعراء بغداد، على خاقانى، بغداد.

31. شهيد صدر بر بلنداى انديشه و جهاد، مصطفى قلى زاده، چاپ اول، سازمان تبليغات اسلامى، تهران، 1372 ش.

32. صفحات سوداء من بعث عراق، عبدالحميد عباسى، چاپ اول، دارالتراث العربى، لندن، 1408 ش.

33. طبقات أعلام الشيعة، شيخ آغابزرگ، چاپ دوم، اسماعيليان، قم.

34. العراق الواقع و آفاق المستقبل، وليد الحلبى، دارالفرات، بيروت، 1413 ق.

35. علماى بزرگ شيعه از كلينى تا خمينى، م. جرقادنى، 1364 ق.

36. عنصر مبازره در زندگانى ائمه عليهم السلام

37. فتوح الحرمين، محيى الدين لارى، تصحيح على محدث، چاپ اول، اطلاعات، تهران، 1366 ش.

ص: 166

38. فوايدالرضويه در احوال علماى مذهب جعفريه، شيخ عباس قمى.

39. كرام البرره فى القرن الثالث بعد العشره، آغا بزرگ تهرانى، چاپ دوم، دارالمرتضى، مشهد، 1404 ش.

40. لمحات اجتماعية من تاريخ العراق الحديث، على وردى، اديب، بغداد، 1968 م.

41. المجموعة الكاملة لمؤلفات سيد محمد باقر صدر، دارالتعارف، بيروت.

42. مرآت الأحوال جهان نما، احمد بن محمد على بهبهانى، تصحيح و حواشى على دوانى، چاپ اوّل، اميركبير، تهران، 1370.

43. مراقدالمعارف، محمد حرزالدين، چاپ اول، سعيد بن جبير، قم، 1370.

44. مستدرك اعيان الشيعة، حسن امين، چاپ اول، دارالتعارف، بيروت، 1408.

45. مصنفات شيخ مفيد، چاپ اول، المؤتمر العالمى لألفية شيخ مفيد، قم، 1413 ق.

46. معارف الرجال فى تراجم العلماء و الأدباء، شيخ محمد حرز الدين، كتابخانه آيةاللَّه مرعشى (ره)، قم، 1405 ق.

47. معجم البلدان، ياقوت حموى، دارالصادر، بيروت، 1414 ق.

48. معجم مؤلفى الشيعة.

49. منتهى الآمال، شيخ عباس قمى، علميه اسلاميه، تهران، 1371 ش.

50. موسوعة العتبات المقدسة، جعفر الخليلى، اعلمى، بيروت، 1407 ق.

51. مسير طالبى (سفرنامه ميرزا ابوطالب خان)، به كوشش حسين خديوجم، چاپ دوم، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى،

ص: 167

تهران، 1363 ش.

52. نزهة القلوب، حمداللَّه مستوفى، تصحيح گاى استرانج، چاپ اوّل، دنياى كتاب، تهران، 1362 ش.

53. نقباءالبشر فى القرن الرابع عشر، شيخ آقا بزرگ تهرانى، چاپ دوّم، دارالمرتضى، مشهد، 1404 ق.

54. نگاهى گذرا بر زندگانى امام جواد عليه السلام، سيد عبدالرزاق مقرم، ترجمه پرويز لولاور، آستان قدس، مشهد، 1370.

55. نورالاسلام، مجله، شماره 53 و 54، سال چهارم، مؤسسة الامام الحسين عليه السلام، بيروت، 1994 م.

56. نهضت اسلامى شيعيان عراق، جويس ان- ويلى، ترجمه مهوش غلامى، چاپ اول، اطلاعات، تهران، 1373 ش.

57. نهضت شيعيان در انقلاب اسلامى عراق، عبداللَّه فهد نفيسى، ترجمه كاظم چايچيان، چاپ اول، اميركبير، تهران، 1364 ش.

58. هداية المحدثين الى طريقة المحمدين، محمد امين، تحقيق سيد مهدى رجايى، كتابخانه آيةاللَّه مرعشى، قم، 1405 ق.

59. هزاره شيخ طوسى، تهيه و تنظيم على دوانى، اميركبير، تهران، 1362 ش.

60. هنر و مردم، شماره 72، وزرات فرهنگ و هنر سابق.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109