درسنامه درآمدى بر فقه مقارن

مشخصات كتاب

نام كتاب: درسنامه درآمدى بر فقه مقارن

نويسنده: مصطفى جعفر پيشه فرد

موضوع: احكام و مناسك

زبان: فارسى

تعداد جلد: 1

ناشر: نشر مشعر

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

ص:8

ص:9

ص:10

ص:11

ص:12

ص:13

ص:14

ص:15

ص:16

ص:17

ص:18

ص:19

ص:20

ص:21

ص:22

ص:23

ص:24

ص:25

ص:26

ص:27

ص:28

ص:29

ص:30

ص:31

ص:32

پيشگفتار

ص:33

تحقق اهداف و آرمان هاى يك سازمان، به علل و عوامل مختلفى بستگى دارد. در اين ميان، به گفته كارشناسان و صاحب نظران «مديريت سازمانى» و نيز به گواهى «آموزه هاى وحيانى»، «عامل انسانى» اساسى ترين و محورى ترين نقش را در موفقيت و بالندگى سازمانى ايفا مى كند. ديگر عوامل سازمانى در پرتو عامل انسانى و حول محور او، شكل گرفته و حركت مى كند.

سياست ها، برنامه ها، روش ها، ابزار و سخت افزارهاى سازمان، تابعى از خواست واراده نيروى انسانى و دانش و تدبير او مى باشد. بالطبع كمّ و كيف نتايج و خروجى هاى سازمان نيز مانند «ورودى ها» و «فرآيند»، متأثر از فعاليت و تدبير نيروى انسانى است. بنابراين نيروى انسانى، افزون بر اينكه عامل موفقيت هر سازمانى است، شاخص و معيارى براى پيش بينى ميزان موفقيت آن سازمان نيز محسوب مى شود.

بى جهت نيست كه دنياى مدرن با پى ريزى علومى همچون روان شناسى كار، جامعه شناسى مشاغل و مديريت، بخش اعظمى از مباحث اين علوم را به عامل انسانى اختصاص داده است. پيش تر از اين نيز آموزه هاى وحيانى، بر جايگاه و اهميت نيروى انسانى و نقش محورى آن در رستگارى و موفقيت جمعى اشاره كرده و به مؤمنان و جامعه دينى اكيداً توصيه نموده كه در واسپارى كارها و مسئوليت ها، به شايستگى و صلاحيت نيروهاى انسانى توجه كنند:

ص:34

انَّ اللَّهَ يَأمُرُكُم ان تُؤَدُّوا الاماناتِ الى اهلِها وَ اذا حَكَمتُم بَينَ النّاسِ ان تَحكُموا بِالعَدلِ انَّ اللَّهَ نِعِمّا يَعِظُكُم بِه انَّ اللَّهَ كانَ سَميعاً بَصيراً. (1)

در آيات ديگر، اين رويه را تدبير خداوند متعال در عالم تكوين و تشريع معرفى كرده است:

اللَّهُ اعلَمُ حَيثُ يَجعَلُ رِسالَتَهُ. (2)

قالَ انّى جاعِلُكَ لِلنّاسِ اماماً قالَ وَ مِن ذُرّيَّتى قالَ لايَنالُ عَهدِى الظّالِمينَ. (3)

هدف و رسالت اساسى انبياى الهى نيز تربيت و پرورش انسان ها بوده است:

رَبَّنا وَ ابعَث فيهم رَسولًا مِنهُم يَتلوا عَلَيهِم آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَ الحِكمَةَ وَيُزَكّيهِم. (4)

نهادها و مؤسسات دينى نيز براى تضمين موفقيت و دستيابى به اهداف و آرمان هاى سازمان، بايد بر مبناى آموزه هاى وحيانى و يافته هاى بشرى، جذب و گزينش نيروهاى كارآمد و تعليم و تربيت آنان را در اولويت مأموريت هاى خود قرار دهند.

در همين راستا، «حوزه نمايندگى ولى فقيه در امور حج و زيارت» پس از فراغت از طراحى و اجراى فرآيند جذب و گزينش، «آموزش و ارتقاى سطح علمى و فرهنگى نيروى انسانى به ويژه روحانيون» را در كانون برنامه هاى ستادى خود قرار داد و دوره هاى آموزش بدو خدمت، ضمن خدمت و تكميلى را راه اندازى نمود. از آن جا كه تدوين متون آموزشى كاربردى متناسب با واحدها و سرفصل هاى مصوب، از مراحل و عناصر اصلى و اساسى دوره هاى آموزشى محسوب مى شود، به طور همزمان گردونه تدوين متون آموزشى


1- نساء: 58
2- انعام: 124
3- بقره: 124
4- همان: 129

ص:35

نيز به حركت درآمد. نكته حائز اهميت اين كه متون آموزشى پس از تدوين توسط گروه هاى علمى و تخصصى معاونت امور روحانيون و ارزيابى ناظران محتوايى، به صورت «درسنامه» براى حداقل يك ترم، به طور آزمايشى تدريس مى شود تا پس از نظرسنجى و گردآورى نقطه نظرات مدرسان و دانش پژوهان، به رفع و اصلاح كاستى هاى احتمالى اقدام شود و براى آموزش در دوره هاى بعد، تدوين نهايى شود.

نوشتار حاضر، از جمله همين متون آموزشى است كه توسط «گروه علمى و تخصصى فقه» به رشته تحرير درآمده و در قالب «درسنامه» منتشر شده و در اختيار شركت كنندگان دوره هاى آموزشى روحانيون قرار مى گيرد. فرصت را مغتنم شمرده و از تدابير و تلاش هاى ارزشمند گروه علمى و تخصصى فقه به ويژه محقق و مؤلف گرانمايه جناب حجة الاسلام و المسلمين آقاى مصطفى جعفرپيشه فرد تقدير و سپاس به عمل مى آيد.

انتظار مى رود كه مدرسان و دانش پژوهان محترم پس از طى دوره، نقطه نظرات اصلاحى خود را پيرامون متن، محتوا، منابع و ديگر بخش هاى درسنامه، جهت رفع و اصلاح نواقص و اشكالات احتمالى به كميته تدوين ارايه نمايند.

معاونت امور روحانيون

كميته تدوين متون آموزشى

بهار 1388

ص:36

ص:37

مقدمه

1. زائر پيرو مذهب اهل بيت عليهم السلام آنگاه كه به سرزمين وحى گام مى نهد و توفيق تشرّف به زيارت حرمين شريفين نصيبش مى گردد، نخستين پديده اى كه با آن روبرو مى شود و توجّهش را جلب مى كند، تفاوت هايى است كه در اعمال و عبادات شرعى و مناسك حج و عمره ميان مذهب اهل بيت عليهم السلام و پيروان ديگر مذاهب اسلامى مشاهده مى كند؛ از وضو و وقت نماز و اذان و اقامه و شرايط نماز گرفته تا بستن احرام و طواف و ديگر اعمال و مناسك. اگرچه چهارچوب اصلى مناسك و عبادات در ميان تمامى مذاهب اسلامى يكسان است، ولى همين تفاوت هاى جزئى كه در انجام عبادات وجود دارد، براى هر تازه واردى سؤال برانگيز است:

- تفاوت ها به طور مشخص و تفصيلى چيست و چگونه است؟

- مذاهب فقهى در ميان مسلمانان از چه زمان و چگونه پديد آمده اند؟

- آيا اصول اساسى اجتهاد و استنباط آن ها يكسان است؟

- آيا همان گونه كه شاهد تفاوت هايى ميان فقه اهل بيت عليهم السلام و ديگر مذاهب هستيم، ميان گروه هاى مذاهب اهل سنت هم تفاوت وجود دارد؟

- اصولًا تفاوت هاى فقهى مذاهب اسلامى از كجا ريشه مى گيرد و منشأ آن چيست؟

2. زائر پاسخ اين پرسش ها و مانند آن را از كجا مى تواند سراغ بگيرد؟ جايى كه انتظار مى رود، پاسخى مناسب و از روى علم و آگاهى به اين قبيل پرسش ها ارائه كند و او را قانع

ص:38

سازد كجاست؟ بى ترديد، نخستين مأمن و جايگاه قابل تكيه اى كه زائر براى رسيدن به پاسخ هايش مى يابد، روحانى كاروانى است كه درطول سفر همراه او است و او را گام به گام، نه تنها هدايت به مقصود، كه ايصال الى المطلوب مى كند.

در سال هاى اخير، كه هر سال بيش از نيم ميليون نفر از ايران براى انجام مناسك حج و عمره عازم سرزمين وحى مى شوند، تعداد قابل توجهى از آن ها را افراد تحصيل كرده و دانشگاهيان و دانش آموزان تشكيل مى دهند و از پرسش هاى مهم و اساسى آن ها درباره تفاوت هاى فقهى مذاهب است و كسى كه مسؤوليت سنگين هدايت و ارشاد مذهبى كاروان را بر دوش گرفته، نمى تواند پرسش هاى زائران را در مورد تفاوت هاى فقهى مذاهب بى پاسخ بگذارد و از كنار آن بى تفاوت بگذرد.

3. افزون بر نيازهايى كه به آن ها اشاره شد، يك روحانى و عالم پيرو اهل بيت عليهم السلام در مكه و مدينه، به طور طبيعى با مسلمانان ساير مذاهب رو به رو مى شود و با آن ها به گفت و گو و چه بسا بحث علمى مى پردازد، و اين در حالى است كه بسيارى از آن ها، اهل فضل و علم و افراد فرهيخته اى هستند كه گفت و گو با آن ها و پاسخگويى به پرسش ها و شبهاتشان در موضوعات فقهى، نيازمند آشنايى اجمالى با فقه و فتاواى آن ها در فروع مختلف مربوط به مناسك حج و عبادات شرعى است. پس يك عالم دينى پيرو فقه اهل بيت عليهم السلام نمى تواند از آن ها كم اطلاع و يا ناآگاه باشد.

4. مى توان گفت: از همان آغاز اسلام و پيدايش تشيع، فضاى اختناق و ارعاب بر پيروان اهل بيت عليهم السلام حاكم بود. از نمونه هاى آن سبّ و لعنى است كه در منبرها و وعظها، به امير مؤمنان، على عليه السلام مى كردند و روشن است آن چه از همان ابتدا در ميان مسلمانان رواج داشت و تبليغ مى شد، فقه اهل سنت بود و جامعه بر اساس فتواى آن ها اداره مى شد و اعمال فردى و اجتماعى؛ اعم از عبادات، معاملات و سياسات مسلمانان، بر پايه فقه آن ها شكل مى گرفت.

ص:39

اهل بيت عليهم السلام و پيروان آن ها در دل اين اكثريت، به صورت تقيه و در خفا و انزوا روزگار سپرى مى كردند و هرگاه مجالى مى يافتند، گوشه هايى از علوم، معارف و فقه خود را در اختيار مشتاقان قرار مى دادند و به خطا و اشتباهات فقهاى حاكم و تكيه زده بر كرسى افتاء كه آزادانه در همه جا به اجرا در مى آمد، اشاره مى كردند.

امامان شيعه مى كوشيدند هر چه بيشتر جلوى انحرافات را بگيرند و مسلمانان و به ويژه پيروان خود را به سمت و سوى فقه صحيح كه بر اساس موازين استوار است، ارشاد كنند.

بر اين اساس، فقه شيعه به عنوان فقهى مستقل و در جزيره اى جدا از فقه ديگر مذاهب متولد نشد، بلكه تكوين آن به صورت مقارنه اى و در چارچوب بيان انحرافات و اشتباهات و خطاهايى بود كه فقه مذاهب ديگر دچار آن شده بودند. اگر بزرگانى چون آيةاللَّه بروجردى رحمه الله معتقد بودند كه: فقه اهل بيت و روايات ائمه عليهم السلام در واقع حاشيه اى بر فقه اهل سنت بوده و فقه ديگر مذاهب به منزله متن آن قرار گرفته، سرّش همين است.

بر اين اساس، هرگاه محقق و عالمى دينى در مسير فقاهت باشد و توجهى به اقوال و فتاواى اهل سنت نكند، معلوم نيست بتواند هسته مركزى بحث را بكاود و به عمق موضوع برسد؛ چرا كه بسيارى از روايات اهل بيت عليهم السلام ناظر به آراى اهل سنت است و راويان و اصحاب ائمه عليهم السلام در مورد آن چه پيرامون خود مى ديدند، از امام عليه السلام مى پرسيدند. امام عليه السلام نيز آن ها را به رأى و فتواى صحيح و بر طبق ميزان و معيار راهنمايى مى كردند.

آن چه گذشت، ناظر به ضرورت توجه و اطلاع از ريشه ها و اصول فتاواى اهل سنت است. به خلاف دو مورد قبل كه ناظر بود بر ضرورت آموختن فقه مقارن بر طبق شرايط موجود، براى روحانى كاروان هاى حج و عمره.

5. از زاويه و بُعد ديگر بايد گفت برخى از روايات اهل بيت عليهم السلام در زمان و موقعيت تقيّه صادر شده است؛ به گونه اى كه در اخبار علاجيه، براى رفع تعارض در روايات متعارض، يكى از مرجّحات را مخالفت عامه دانسته اند؛ (فانّ الرشد في خلافهم).

ص:40

فقيه و آشنا به مبانى فقهى مذهب اهل بيت عليهم السلام، براى اين كه از عهده حل تعارض روايات برآيد و از فتوايى كه مستند به روايت تقيه اى است بپرهيزد، لازم است با فقه مذاهب ديگر آشنا و مرتبط باشد؛ اين هم ضرورت چهارمى است كه نشان مى دهد پرداختن به فقه مقارن اهميت دارد.

6. سيره فقهاى گذشته، به ويژه قدما نيز گواهى است بر ضرورت توجه و اشراف به فقه اهل سنت. عالمان برجسته و شاخص شيعه، همانطور كه در اعتقادات و مسائل كلامى در مناظره با اكثريت اهل سنت، به تأليف كتب در مقارنه با عقايد ديگر مذاهب و ردّ افكار امثال اشاعره و معتزله مى پرداختند، در اصول فقه و فقه نيز، از حوزه اصلى كار آن ها، توجه و بررسى اصول فقه و فقه اهل سنت بوده است. «انتصار» و «ناصريات» سيد مرتضى، «خلاف» شيخ طوسى، «معتبر» محقق حلّى، «تذكره» و «منتهى» علّامه حلّى رحمهم الله نمونه هايى از اين سيره و روش زيبا و خردمندانه است. اين سيره اگرچه در ميان متأخرين كم رنگ شده است، به گونه اى كه گويا فقيه خود را چندان نيازمند اطلاع و مراجعه به كتب اهل سنت نمى بيند، ولى هنوز هم اين درخشش را در فقه عالمانى مانند آيةاللَّه بروجردى مشاهده مى كنيم كه با طرح فتاواى اهل سنت، به تجزيه و تحليل فقيهانه مى پردازد و بر اساس آن موشكافى علمى خود را دنبال مى كند.

7. امروزه، بيدارى اسلامى فراگير شده است و جهانيان، به ويژه مسلمانان به سمت معارف اهل بيت عليهم السلام و به خصوص فقه آن گرايش پيدا كرده اند. در پرتو انقلاب كبير اسلامى در ايران و درخشش شيعيان در مناطق مختلف جهان، بسيارى از مسلمانان علاقه مند به ارتباط بيشتر و گسترده تر با دانش و معارف شيعى شده اند. بر عالمان شيعى لازم است براى پاسخ به اين نياز و براى سيراب كردن تشنگان معارف اهل بيت عليهم السلام با فقه اهل سنت آشنا شوند و خود را در معرفى هر چه بيشتر اهل بيت عليهم السلام موفق تر و كارآمدتر نمايند؛ چرا كه «تُعرف الأشياء بِأضْدادِها». آرى، در مقام مقايسه و مقارنه ميان دو فقه است

ص:41

كه برجستگى فقه اهل بيت عليهم السلام و وابستگى آن به مبدأ نورانى وحى و چشمه سار علوم نبوى آشكار و قابل ارائه به مشتاقان مى گردد. پس بايد فقه آن ها را بشناسيم تا بتوانيم از فقه اهل بيت عليهم السلام در برابر شبهات دفاع كنيم و ديگران را به مشكلات و چالش هاى در پيش روى فقه ديگر مذاهب واقف گردانيم.

8. بر اساس آن چه در محورهاى بالا گذشت و مواردى كه در ضرورت آشنايى و اطلاع عالمان شيعى از فقه مذاهب اسلامى شمرديم لزوم تهيه و تدوين متنى براى اين مهم، امرى بديهى و غير قابل انكار است. البته از آن جا كه فقه مقارن در سطوح مختلف قابل تدوين و ارائه مى باشد، نخستين مرحله و گام در اين مسير آشنايى و اطلاع از فتاواى مذاهب مختلف در مورد موضوعات فقهى است. البته همراه با اشاره اى به پيشينه مذاهب و اصول اساسى استنباط از نگاه آن ها؛ و در مراحل بالاتر، اطلاع از ادله و مستندات فتوا و تجزيه و تحليل و نقد آن ها، مى تواند و بايد در دستور كار مشتاقان و اهل فن قرار گيرد. به همين منظور و در جهت گام برداشتن در راه پاسخگويى به ضرورت بالا و آشنايى اجمالى و فشرده عزيزان روحانى كاروان ها، به گونه اى كه بتوانند به راحتى به مقايسه ميان مذاهب مختلف و آرا و فتاواى آن ها بپردازند، اثر حاضر توسط يكى از اعضاى كميته فقه، حجةالاسلام و المسلمين جناب آقاى مصطفى جعفرپيشه فرد، تنظيم و در اختيار عزيزان قرار گرفته است. اين اثر به گزارش فشرده اى از تاريخچه و آراى اصولى و فقهىِ پنج مذهب اماميه، حنبليه، حنفيه، شافعيه و مالكيه پرداخته و در قالب مسائل جداگانه، با استفاده از منابع معتبر پنج مذهب، مقايسه ميان آن ها را بيان مى كند. اميد است كه ارباب فضل و دانش با يادآورى ها و توصيه هاى مشفقانه و نقدهاى منصفانه خويش، دوستان خود را در كميته فقه، يارى كنند و اعطاى اين موهبت بزرگ را از آن ها دريغ نورزند.

گروه علمى-/ تخصصى فقه

بهار 1388

ص:42

ص:43

ص:44

ص:45

فصل اول: آشنايى با پيشينه مذاهب فقهى و چكيده اى از آراء اصولى آنها

اشاره

اشاره

نخستين شكافى كه در ميان مسلمانان، پس از عروج پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله و سلم به ملأ اعلى، ايجاد شد، اختلاف درباره مرجعيت علمى و سياسى اهل بيت عليهم السلام بود و ريشه هاى اين اختلاف در زمان حيات پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله و سلم وجود داشت. پيروان اهل بيت عليهم السلام بر اين باور بودند كه مرجعيت علمى و سياسى بايد به دست كسانى باشد كه عصمت و مصونيت خدايى داشته باشند. (1)و اين ويژگى تنها در اهل بيت عليهم السلام وجود دارد. ايشان با توجه به آيات فراوان قرآنى، مانند آيه ولايت، آيه اولى الأمر، آيه تطهير و حديث غدير و ثقلين، (2)بر تمسك به عترت طاهره در مسائل علمى؛ به ويژه فقه و شريعت اسلامى، و اطاعت از ايشان در امور دينى و دنيوى پافشارى داشتند. در مقابل، اگرچه عامه بر اساس آيه «قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى»، شورى: 23 به مودت خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم معتقد بودند؛


1- ن. ك به: علّامه طباطبايى، شيعه در اسلام، صص 39- 35
2- پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در مواقف گوناگون حديث ثقلين را بيان كرده اند؛ مانند روز غدير، روز عرفه درحجةالوداع، بر منبر خويش در مدينه، بعد از انصراف از طائف، در حجره خويش در بستر بيمارى فرمود: «يا أيّها النّاس إنّي تركت فيكم مَا إنْ أخذتم به لَنْ تَضلُّوا؛ كتاب اللَّه و عترتى أهل بيتي»، امام شرف الدين گويد: «الصحاح الحاكمة بوجوب التمسك بالثقلين متواترة و طرقها عن بضع و عشرين صحابياً متضافرة، إلى أن قال: وقد اعترف بذلك جماعة من أعلام الجمهور حتّى قال ابن حجر- إذا ورد حديث الثقلين- ثمّ اعلم ان الحديث التمسك بهما طرقاً كثيرة وردت عن نيف و عشرين صحابياً». ن. ك. به: المراجعات، صص 22- 19؛ سيد مرتضى عسكرى، معالم المدرستين، ج 1، صص 525- 523

ص:46

ولى به امامت و مرجعيت علمى و سياسى ايشان اعتقادى نداشتند. پيروان اين مكتب براى پاسخ به مسائل فقهى خود، به صحابه مراجعه مى كردند، در حالى كه پيروان مكتب اول، به عترت طاهره مراجعه مى كردند و معتقد بودند حديث آن ها، حديث رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و سلم است. (1)

1. برجسته ترين مشتركات مذهبى عامه و خاصه

اگرچه در مباحث مختلف كلامى و فقهى، عامه و خاصه اختلاف ديدگاه دارند ولى مشتركات فراوانى آن ها را به هم پيوند مى زند. مهم ترين مشتركات اين دو مذهب در مباحث مرتبط با فقاهت و اصول و مبانى اجتهاد عبارت اند از:

1) توحيد و ربوبيت تشريعى الهى.

2) نبوت عامه و نبوت خاصه و واحد بودن دين وشريعت.

3) خاتميت و اين كه حلال محمد حلال إلى يوم القيامة و حرامه حرام إلى يوم القيامة.

4) جامعيت شريعت اسلامى و اين كه احكام آن در همه ابعاد حيات انسانى- كه نيازمند هدايت و ارشاد الهى مى باشد- گسترده است.

5) حجيت منابع چهارگانه؛ كتاب، سنت، اجماع و عقل.

عامه و خاصه در اين اصول اشتراك نظر دارند، اگرچه در شاخه هاى اين فروع و يا تفسير آن ها، ديدگاه هاى آنان متفاوت مى باشد و بر اساس همين اصول است كه مى توان منشور وحدت ميان تمامى مسلمانان را تدوين و تنظيم كرد.

وسائل الشيعه، ابواب صفات القاضى، باب 8، ح 26


1- روى الكليني بإسناده عن هشام بن سالم وحماد بن عثمان و غيره، قالُوا سمعنا أباعبداللَّه عليه السلام يقول: حديثي، حديث ابي و حديث ابي حديث جدّي، و حديث جدّي حديث الحسين، و حديث الحسين حديث الحسن، و حديث الحسن حديث أميرالمؤمنين عليه السلام و حديث أميرالمؤمنين حديث رسول اللَّه و حديث رسول اللَّه قول اللَّه عزّوجلّ».

ص:47

2. پيدايش مكتب اهل حديث و اهل رأى در ميان عامه

اشاره

بر اساس بينش عامه كه صحابه را مرجع علمى پاسخگويى به نيازهاى فقهى مى شمردند، پس از ارتحال نبى اعظم صلى الله عليه و آله و سلم صحابه در مناطق مختلف بلاد اسلامى پراكنده شدند و مرجعيّت مردم را به دست گرفتند، ليكن آنان در آنچه از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نقل مى كردند متفاوت بودند و همه آن ها به طور يكسان محضر آن حضرت را درك نكرده و از گفتار و كردار و سيره ايشان مطلع نبودند. از اين جهت هر يك از آن ها بر حسب درك و فهم خود و به اندازه اى كه توانسته بودند با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم نشست و برخاست داشته باشند، از شريعت بهره گرفته و احكام فقهى را به دست آورده بودند؛ لذا در مقام پاسخگويى به استفتائات و پرسش هاى مردم، ميان آن ها تفاوت ديدگاه زيادى پديد آمد و بدين صورت، هنوز قرن اول اسلامى به پايان نرسيده بود كه دو مكتب فقهى در ميان مذهب عامه رايج گرديد:

الف) مكتب اهل حديث

مكتب اهل حديث در حجاز و به ويژه در مدينه پديد آمد. پرچمداران اين مكتب، هفت فقيه معروف، همچون سعيد بن مسيب (م 942)، عروة بن زبير (م 94)، قاسم بن محمد (م 106) بودند كه سعيد بن مسيب را بايد از برجسته ترين آنان شمرد. اگرچه گفته شده، پيش از اين هفت نفر؛ عباس، زبير، عبداللَّه بن عمر، از پرچمداران مكتب حديث بوده اند. مكتب اهل حديث، پس از پيدايش، توسط عده اى از بزرگان؛ مانند مالك، شافعى و احمد بن حنبل حمايت و گسترش يافت. (1)شيوه و منهج اصلى مكتب اهل حديث، پذيرش و قبول نص بود. آن ها در مسائل فقهى به كتاب خدا و سنت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رجوع مى كردند و در صورت فقدان نص، به آثار صحابه


1- محمد سلام مدكور، مناهج الاجتهاد في الإسلام، صص 143- 94؛ على محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود؛ تاريخ التشريع الإسلامى، ج 1، صص 71- 69

ص:48

و در نهايت بر طبق رأى و فكر شخصىِ خويش عمل مى كردند و آن را «اجتهاد» مى ناميدند.

ايشان برخلاف اهل رأى، سنت را مستقل از قرآن در تشريع احكام مى شمردند ولذا تخصيص قرآن با خبر واحد را مجاز مى دانستند و براى عمل به خبر واحد، شرايط خاصى جز وثاقت و حافظ بودن راوى قائل نبودند. البته درميان خود اهل حديث، گرايش هاى مختلفى به تدريج بروز كرد كه در مباحث بعدى به گزارش فشرده از آن ها خواهيم پرداخت. (1)

ب) مكتب اهل رأى

اهل رأى به كسانى گفته مى شد كه در مقام استنباط فقهى، قائل بودند به اعمال نظر و فكر شخصى، در مواردى كه با فقدان نص مواجه مى شدند. اگرچه در ميان بسيارى از اهل حديث نيز مراجعه به رأى شخص مجاز شمرده مى شد، ولى اين مراجعه به صورت حداقل و در موارد ضرورت مشروعيت داشت. ولى اهل رأى قائل به توسعه در اين زمينه بودند.

آن ها مراجعه به رأى را اجتهاد و تأويل مى ناميدند و معقتد بودند از زمان صحابه، اجتهاد به رأى وجود داشته است و خلفا؛ به ويژه خليفه دوم، اصل و اساس آن محسوب مى شوند. (2)اجتهاد به رأى را اگرچه به حضرت امير عليه السلام نيز نسبت داده اند (3)، ولى اين ادعايى است خلاف واقع و مسأله مخالفت اهل بيت عليهم السلام و در رأس آن ها امام على عليه السلام با عمل به رأى شخصى در مقام كشف و استنباط حكم شرعى، از مسلّمات و ضروريات شمرده مى شود و در جوامع روايى شيعه و در سيره و روش اهل بيت عليهم السلام كاربرد قياس فقهى در استنباط


1- على محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، تاريخ التشريع الاسلامى، ج 2، ص 69؛ محمد الخضرى بك، تاريخ التشريع الاسلامى، صص 95- 93
2- محمد سلام مدكور، مناهج الاجتهاد في الإسلام، صص 95 و 94
3- همان، ص 114؛ على محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، همان، ج 1، صص 479- 471

ص:49

احكام مورد انكار شديد قرار گرفته است. (1)در هر صورت، در مورد ريشه مكتب رأى گفته اند: عبداللَّه بن مسعود به پيروى از خليفه دوم و سپس ياران او؛ مانند علقمة بن قيس (م 62)، اسود بن يزيد (م 75) و شريح بن الحارث (م 82) از استوانه هاى اهل رأى بودند و در ادامه زعامت اين مكتب در اختيار ابراهيم نخعى (م 95) و شاگردش حمّاد بن سليمان (م 120) قرار گرفت. حمّاد بن سليمان (م 120) استاد ابوحنيفه است و ابوحنيفه نه تنها ادامه دهنده راه اهل رأى شمرده مى شود، بلكه خود از معماران بزرگ اين مكتب است. (2)اگرچه اهل رأى هم مانند اهل حديث، احكام را از روايات اخذ مى كردند و آن را معتبر مى شمردند، ولى براى پذيرش روايت، نكات و شرايطى ويژه قائل بودند و آن مقدار كه از روايات جعلى بيمناك بودند، از فتوا بر اساس رأى و فكر شخصى هراسى نداشتند. از نظر آن ها احكام الهى داراى معانى معقول است و علل و ضابطه اى دارند كه مى توان با تفكّر به حقايق آن ها نايل شد. از اين رو، حتى در مواردى قياس را بر خبر واحد ترجيح مى دادند. (3)نزاع ميان اهل حديث و اهل رأى، نزاعى گسترده و توان فرسا بود. از ابن حنبل نقل شده كه اصحابِ رأى را بدعت گذار، گمراه و دشمنِ سنت معرفى مى كرد. در برابر، اهل رأى هم فقهاى اهل حديث را به جمود و ضعف فكرى متهم مى كردند.

در اين ميان، مكتب خاصّه و پيروان اهل بيت عليهم السلام، هر دو مكتب رأى و حديث را برخلاف صراط مستقيم و ناصواب مى شمردند. خاصّه ضمن آن كه مراجعه به فكر شخصى


1- ن. ك. به: عبدالحسين شرف الدين، النص و الاجتهاد، موسوعة الامام شرف الدين، ج 2، سيد مرتضى عسكرى، معالم المدرستين، ج 2، صص 84 و 95
2- محمد سلام مدكور، همان، صص 120- 114
3- محمد سلام مدكور، همان، صص 122- 120؛ محمد ابراهيم جنانى، ادوار اجتهاد، صص 113- 101

ص:50

و قياس و اجتهاد رأى را محكوم مى دانستند؛ منابع سنت را منحصر به روايات پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نمى كردند و حجيّت و سنت را به روايات اهل بيت عليهم السلام هم توسعه مى دادند. (1)

3. پيدايش مذاهب چهارگانه عامه

پس از ظهور دو مكتبِ «اهل حديث» و «اهل رأى» و در ذيل دو مكتب ياد شده (در عصر خلفاى عباسى) فقهاى برجسته اى ظهور كردند كه به تدريج مذاهب مختلف عامه را پديد آوردند. مشهورترين پيشوايان مذاهب فقهى عامّه عبارت بودند از: حسن بصرى، ابوحنيفه، مالك بن انس، ابن ادريس شافعى، احمد بن حنبل، اوزاعى، سفيان ثورى، داود بن على اصفهانى اهرى و ابن جرير طبرى.

ساير مذاهب، به جز چهار مذهب، به تدريج از صحنه بيرون رفتند و بر اثر سياست هاى مختلفى كه حكومت هاى مختلف، همچون دولت عباسى، عثمانى و اموى اتّخاذ كردند؛ چهار مذهب حنفى، مالكى، شافعى، حنبلى ادامه حيات دادند.

در ادامه بحث، گزارشى مختصر و فشرده از پيدايش و مبانى اساسى اين چهار مذهب را خواهيم ديد.

4. مذهب حنفى (نخستين مذهب)

اشاره

ابوحنيفه، نعمان بن ثابت بن زُوطَى (150- 80 ه. ق.) از نژاد فارس، در كوفه به دنيا آمد و در همان جا به فروش لباس خزّ اشتغال داشت. در دوره حيات او، خلافت از بنى اميه به عباسيان منتقل شد. (132 ه. ق.) وى در كوفه به آموختن فقه پرداخت و در حلقه درسى حمّاد بن سليمان درآمد. فقه اهل رأى را از او آموخت و بعد از مرگ استاد خويش، زعامت مذهب رأى را برعهده گرفت و ديرى نپاييد كه مذهبش به سرعت در عالم اسلام منتشر


1- ن. ك. به: ج 18 وسائل الشيعه، ابواب صفات القاضى، باب 6، مرتضى عسكرى، معالم المدرستين، ج 2، صص 463- 385

ص:51

گرديد. (1)مذهب حنفى در مناطق زيادى؛ چون عراق، افغانستان، پاكستان، هند، چين، شام، اروپا، تركيه، آلبانى، يوگسلاوى و رومانى منتشر شد. مذهب رسمى خلافت ها و سلسله هاى سلطنتى مختلف؛ از جمله عباسيان، صفاريان، سلجوقيان و غزنويان حنفى بود وتا همين اواخر، مذهب رسمى دولت عثمانى نيز حنفى بود.

در علت انتشار و كثرت پيروان حنفى مى توان به سه عامل عمده اشاره كرد:

1. تربيت شاگردان فراوان و توانمند در اين مذهب 2. قرار گرفتن مذهب رسمى دستگاه سياسى خلافت ها و حكومت ها و منصوب شدن قضات حنفى در جهان اسلام؛ به عنوان نمونه، قاضى ابويوسف شاگرد ابوحنيفه از طرف هارون الرشيد به ولايت قضايى در بغداد منصوب شده بود وابويوسف تنها حنفى ها را به قضاوت در سراسر عالم اسلام مى گمارد. (2)

3. ماهيت مذهب حنفى كه با تكيه بر قياس و اجتهاد به رأى، راهى سهل و انعطاف پذير را در اختيار پيروان خود قرار مى داد و با سرعت مى توانست مشكلات مختلف سياسى، اجتماعى، فرهنگى و ... را به خصوص براى دستگاه خلافت با كمك قياس و مانند آن از سر راه بردارد.

اصول اساسى مذهب حنفى

1. كتاب خدا؛ (قرآن)

2. سنت نبوى: اگرچه سنت از منابع اجتهادى همه مذاهب اسلامى است، ولى مذهب حنفى تنها به حديث متواتر يا مشهورى كه فقها به آن عمل كرده اند، اعتماد مى كند و امّا در


1- محمدالخضرى بك، تاريخ التشريع الاسلامى، صص 144 و 143؛ تاريخ الطبري، ج 5، صص 622- 597
2- محمد سلام مدكور، مناهج الاجتهاد في الإسلام، صص 604- 599؛ على محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، همان، ص 81

ص:52

پذيرش خبر واحد، شرايط سختى را، علاوه بر عادل و ضابط بودن راوى قائلند؛ از جمله اين كه:

- راوى خودش به روايت عمل كرده باشد.

- علاوه بر ضبط متن محتواى آن را فهميده و درك كرده باشد.

- روايت از امور مورد ابتلا و عامّ البلوى نباشد.

آن ها روايات خلفاى اربعه را مى پذيرند، ولى روايات افرادى چون ابوهريره را كه معروف در فقه و درك مدلول روايت نيستند، رد مى كنند، مگر اين كه موافق قياس باشد. (1)3. قول صحابى: در صورت فقدان نص و نبودن كتاب و سنت نبوى، اگر حكمى مورد اجماع و اتفاق صحابه بود، اعتبار دارد. (2)4. قياس: در صورت فقدان نص و نبودن قول صحابى، به قياس تمسك مى شود.

اصولى ها، قياس فقهى (تمثيل منطقى) را چنين تعريف مى كنند: «إلحاق أمرٍ غير منصوص عَلى حكمه، بِأمر آخر منصوص على حكمه لعلّه جامعة بينهما». بحث درباره حجيّت قياس، از مباحث پر دامنه، از صدر اسلام بوده است. در حالى كه حنفيه آنقدر شعاع دايره حجيت قياس را توسعه مى دهند كه در مواردى حتى آن را بر خبر واحد نيز مقدم مى دارند و برخى از آن ها صرف شباهت در اوصاف را كافى براى قياس حكمى به حكم ديگر مى دانند.

در مقابل، گروهى مانند ظاهريه آن را معتبر نمى دانند. برخى از معتزله و علمايى مانند ابن حزم آن را موجب تناقض در احكام و برافروخته شدن آتش اختلاف در امت اسلامى تلقى مى كنند. از نظر خاصه نيز قياس حجيت ندارد و عمل به قياس مورد نهى شديد اهل


1- همان
2- الشيخ ابوزهره، تاريخ المذاهب الاسلاميه، ص 376؛ على محمد معوص و عادل احمد عبدالموجود، همان، ج 2، ص 81

ص:53

بيت عليهم السلام مى باشد. (1)5. استحسان: در تعريف استحسان، ميان اصولى ها اختلاف است. كرخى از علماى حنفى، استحسان را اينگونه تعريف مى كند: «الاستحسان هو العدول في المسألة عن مثل ما حكم به في نظائرها إلى خلافه لوجه أقوى».

در اعتبار و حجيت استحسان، ميان عامه اختلاف عميق وجود دارد. در حالى كه شافعى گفته است: «من استحسن فقد شرّع» و آن را بى اعتبار شمرده است. مذاهب ديگر؛ به ويژه حنفيه در شعاعى وسيع به حجيت آن معتقدند.

آنچه توجه به آن در بحث حجيت استحسان لازم است اين است كه در استحسان، سند و مدرك آن بايد مورد ملاحظه قرار گيرد. سند استحسان ممكن است يكى از امور ذيل باشد: قياس حفىّ، نصّ، اجماع، عرف و ضرورت. از اين رو، به نظر اماميه، اگر منظور از استحسان اخذ به اقوى الدليلين باشد، مى توان آن را معتبر دانست، ولى روشن است كه در اين صورت استحسان منبعى در مقابل ساير منابع، مانند كتاب و سنت و عقل نخواهد بود و نيازى به طرح جداگانه آن نيست (2)و در غير اين صورت نيز روشن است كه فاقد حجيّت خواهد بود.

6. اجماع: اگرچه درتعريف اجماع و معيار تحقق آن، ميان مذاهب اختلافى گسترده حاكم است ولى درهر صورت، حنفيه اجماع را معتبر مى شمرند. (3)7. عرف: عرف را تعريف كرده اند به: «ما استقرّت النفوس عليه بشهادة العقول وتلقته الطبائع بالقبول»، عرف در مذهب حنفى جايگاهى مهم دارد، به ويژه آن كه ابوحنيفه


1- محمدتقى حكيم، الاصول العامه للفقه المقارن، صص 343- 306؛ محمد سلام مدكور، همان، صص 357- 266
2- محمد تقى حكيم، اصول العامه للفقه المقارن، صص 363- 347؛ محمد سلام مدكور، همان، صص 280- 266؛ على محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، ج 2، ص 82
3- محمدتقى حكيم، همان، صص 262- 241؛ محمد سلام مدكور، همان، صص 242- 231

ص:54

درتجارت و معامله با مردم اهل خبره بوده و از عرف آگاهى داشته است. (1)از نظر مذهب اماميه، عرف در تشخيص معانى الفاظ و ظهور عرفى كلمات و در تشخيص موضوعات عرفى حجت است. همچنين عرف، به عنوان سيره عقلا در صورتى كه در مرآى و مسمع شارع باشد و شارع از آن نهى نكرده باشد، اعتبار دارد. (2)

مهمترين منابع فقهى مذهب حنفى

در مذهب حنفى كتب محمد بن حسن شيبانى، منبع اصلى و اوليه فقه حنفى محسوب مى شود. مهمترين آن ها، شش كتاب است كه به آن ها «ظاهرالروايه» گويند. در وصف اين شش كتاب گفته اند: «تؤخذ بما فيها و لايرجّح عليها غيرها إلّا بترجيح خاص».

اين شش كتاب عبارت اند از:

1. المبسوط 2. الجامع الكبير 3. الجامع الصغير 4. كتاب السير الكبير 5. كتاب السير الصغير 6. كتاب الزيادات.

افزون بر كتب محمدبن حسن شيبانى، برخى ديگر از منابع معتبر حنفيه عبارت اند از:

1. المختصر، المعروف به «الكتاب»، تأليف: احمد بن محمد القدورى البغدادى.

2. بدائع الصنائع، تأليف: علاءالدين بن مسعود كاشانى.

3. الهدايه، تأليف: على بن أبى بكر عبدالجليل المرغينانى.

4. مختصر الوقاية، تأليف: عبداللَّه بن مسعود الحبوبى. (3)

5. مذهب مالكى (دومين مذهب)

اشاره

مالك بن انس (179- 93 ه. ق.) در شهر مدينه متولد شد و به جز سفر براى حج، هرگز


1- محمد سلام مدكور، همان، صص 250- 244
2- محمدتقى حكيم، صص 412- 406
3- على محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، همان، ج 2، صص 96 و 95

ص:55

از مدينه بيرون نرفت. نزد امام صادق عليه السلام، على محمد بن المنكدر وربيعة الرأى تلمذ كرد و سپس به تدريس حديث و فقه روى آورد.

مالك نخستين كسى است كه در عالم عامّه، به تدوين حديث بر اساس ابواب فقهى پرداخت. كتاب «الموطّأ» اثر حديثى اوست. وى در زمينه فقه تأليف ندارد و فقه او را شاگردانش تدوين و تنظيم كرده اند.

در مقابل مذهب حنفى كه ادامه مكتب اهل رأى به حساب مى آيد، فقه مالك تداوم بخش مكتب اهل حديث مى باشد. اگرچه از رأى نيز بهره مى گيرد. مالك به طور كلّى از مباحث كلامى اجتناب مى كرد و خوض در امور غيبى را نمى پسنديد و قائل به رؤيت اللَّه در قيامت بود.

فقه مالكى در حجاز منتشر شد و سپس در غرب عالم اسلام و آفريقا گسترش يافت.

علت آن هم حمايت دستگاه خلافت اموى- كه در اندلس حكومت مى كردند- از اين مذهب بود؛ به گونه اى كه فقه او را مذهب رسمى خود قرار دادند. (1)

اصول اساسى مذهب مالكى

اصول مذهب مالكى را به دو گروه تقسيم مى كنند: «اصول مشترك» و «اصول اختصاصى»

الف) اصول مشترك با ساير مذاهب

1. قرآن كريم.

2. سنت؛ علاوه بر خبر متواتر، به نظر مالكى ها خبر واحد در صورت ثقه و حافظ بودن راوى معتبر است. اگرچه عمل اهل مدينه بر خبر واحد تقدم دارد. (2)


1- محمد سلام مدكور، همان، 625- 616؛ على محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، همان، ج 2، صص 107- 97؛ محمد الخضرى بك، همان، ص 149
2- محمد سلام مدكور، همان، صص 632- 627؛ على محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، همان، صص 107 و 108

ص:56

3. اجماع؛ به نظر مالكى ها، معيار تحقق اجماع و اعتبار آن، اجماع اهل مدينه است. (1)4. قول صحابى؛ صحابى به كسى گفته مى شود كه «لقى النبيّ صلى الله عليه و آله و سلم مسلماً و بقي معه مدّة يصحّ معها اطلاق:- صاحب فلان- عليه، بلاتحديد لهذه المدّة». مالكيه بيش از ديگر مذاهب به حجيت قول صحابى معتقدند و آن را بر خبر واحد مقدم مى دارند. (2)5. قياس؛ در صورت فقدان چهار اصل گذشته، نوبت به قياس مى رسد. (3)6. استصحاب؛ استصحاب به نظر عامه ظن به بقاى حكم است و به نظر مالكيه در شعاعى گسترده معتبر است.

7. استقراء؛ به نظر مالكيه معتبر است.

8. استدلال؛ «محاولة الدليل المفضي إلى الحكم الشرعي من جهة القواعد لامن جهة الأدلّة المنصوبة» بر اساس تعريف بالا، مالكيه استدلال را از اصول استنباط مى شمرند. (4)9. الاستحسان؛ مالكيه با ترجيح مصلحت بر قياس، آن را استحسان مى نامند. مالك گفته است: «الاستحسان تسعة أعشار العلم».

10. شرع من قبلنا؛ احكام شرايع سابقه براى اهل اسلام نيز معتبر است، مگر اين كه منسوخ شده يا تخصيص خورده باشد و مالكيه اين اصل را معتبر مى دانند.

11. البرائة الأصليه؛ به نظر عامه، برائة الأصليه نوعى از انواع استصحاب است و اعتبار دارد. (5)


1- محمد سلام مدكور، همان، صص 638- 632؛ على محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، همان، ج 2، صص 114- 109
2- همان
3- همان
4- همان
5- همان

ص:57

ب) اصول اختصاصى مذهب مالكى:

1. عمل اهل مدينه:

به نظر مالكى ها عمل اهل مدينه حجت و بر خبر واحد معتبر است. حتى در صورتى كه اهل مدينه اختلاف داشتند، يك رأى بر رأى ديگر ترجيح داده مى شود، ولى از نظر اهل مدينه به قول سومى رجوع نمى شود. (1)2. مصالح مرسله:

به نظر اكثر اصوليان عامه «مصلحت» فايده و ثمره اى است كه بر احكام شرعى مترتب مى شود و مقصود شارع را از جعل احكام تأمين مى كند. همچنين منظور از «مرسله» آن است كه بر نص خاص شرعى تكيه نكند و از عمومات يا از حكم عقل شود.

«مصالح مرسله» بنابر آنچه شهرت يافته، از اصول اختصاصى مذهب مالكى است. به نظر مالكيه مصلحت مرسله بر خبر واحد مقدم است. (2)به نظر خاصه، اگر عقل بتواند به صورت يقينى و قطعى كشف ملاك و مصلحت كند، اعتبار دارد و الّا حجت نيست.

3. سدّ ذرايع و فتح ذرايع

ذريعه عبارت از مقدمه و وسيله اى است كه منجر به انجام حرام يا انجام واجب مى شود.

به نظر مالكى ها ذريعه اى كه به انجام حرام و پيدايش مفسده منتهى شود حرام است و اين قانون را «سدّ ذرائع» گويند و مقدمه اى كه به قرب الى اللَّه و مقصد خيرى بينجامد، حكم مقصود و ذى المقدمه را پيدا مى كند؛ به اين اصل هم «فتح ذرايع» گويند. (3)


1- محمد سلام مدكور، همان، صص 642- 632؛ محمدتقى حكيم، همان، صص 388- 369 و 389، 401 و 400؛ على محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، همان، صص 119- 114؛ محمد الخضرى بك، همان، صص 151 و 150
2- همان
3- همان

ص:58

4. مراعاةالخلاف:

وقتى دو دليل متعارض وارد شد، مى توان به مقتضاى هر دو عمل كرد و در نتيجه به دو حكم متنافى رسيد. مالكيه بر طبق اين اصل عمل مى كنند و نام آن را مراعاةالخلاف مى نهند. اگرچه در برخى ديگر از مذاهب، همانند حنفيه و شافعيه نيز اين اصل به طور محدودتر پذيرفته شده است. (1)5. مراعاة العرف:

اعتبار و حجيت عرف و مراعات آن، از امور مورد اتفاق بقيه مذاهب عامه نيز هست و حنفيه و شافعيه هم با آن ها اشتراك رأى دارند، ولى با توجه به نظر مالكيه در بحث مصالح مرسله، عرف را در شعاعى گسترده تر از ديگر مذاهب، معتبر شمرده اند؛ زيرا به نظر آن ها، عرف يكى از مصاديق مصلحت است. (2)

مهمترين منابع فقهى مذهب مالكى

1. المدوّنه: اساس مذهب مالكى و مهمترين كتاب آن محسوب مى شود. اگرچه در مؤلف آن اختلاف است؛ مشهور است كه تلميذ مالك، سحنون بن سعيد، مدوّنه را از او روايت كرده است.

2. الواضحه، تأليف: ابن حبيب.

3. متن الرساله، تأليف: عبداللَّه ابن ابى زيد القيروانى.

4. الكافى فى فقه اهل المدينه، تأليف: يوسف بن عبداللَّه النمرى القرطبى.

5. بدايةالمجتهد و نهايةالمقتصد، تأليف: محمد بن احمد بن رشد.

6. مختصر الخليل، تأليف: خليل بن اسحاق الجندى.


1- على محمد معوض، همان، صص 121 و 120؛ محمد سلام مدكور، همان، ص 641
2- على محمد معوض، همان، صص 140 و 139

ص:59

6. مذهب شافعى (سوّمين مذهب)

اشاره

محمد بن ادريس شافعى (204- 150 ه. ق.) از نژاد قريش است و در غزّه به دنيا آمد. او در دو سالگى به مكه منتقل گرديد و در آنجا به حفظ قرآن و احاديث و آموختن فقه نزد علماى آن ديار پرداخت. وى در شهر مكه، موطّأ مالك را حفظ كرد و سپس براى شركت در درس مالك بن انس، عازم مدينه شد. مدت نُه سال تا هنگام مرگ مالك، نزد او به تلمّذ پرداخت. سپس براى كار در دستگاه حكومتى عازم يمن شد، ولى در آنجا به اتهام گرايش به مذهب تشيع، دستگير و به مركز خلافت، نزد هارون الرشيد فرستاده شد. وى اين اتهام را از خود رفع كرد، اگرچه علاقه خود را به اهل بيت و امام على عليهم السلام پنهان نمى كرد.

شافعى در عراق با فقه حنفى و علماى آن مذهب؛ از جمله محمد بن حسن شيبانى آشنا شد و اين رابطه موجب گرديد كه شافعى علاوه بر مكتب اهل حديث كه از مالك آموخته بود، مكتب اهل رأى را نيز در آن ديار بياموزد. وى عراق را به مقصد مكه ترك گفت و براى بار دوم در زمان خلافت امين، به عراق وارد شد، در حالى كه مذهبى ممزوج از مذهب حنفى و مالكى پديد آورده بود. در عراق، مذهب خويش را اعلام و عده اى را با خود همراه كرد و به اين مذهب او، مذهب عراقى يا مذهب قديم شافعى گويند. شافعى عراق را بار ديگر ترك كرد، اما پس از مدّت كوتاه براى بار سوم، بار ديگر به عراق بازگشت، اما اين بار، پس از اقامتى چند ماهه، راهى مصر شد و در آنجا ميان پيروان مذهب مالكى، مذهب خود را كه با تغييراتى نسبت به گذشته همراه بود، گسترش داد. آراى او در مصر به مذهب مصرى يا مذهب جديد شافعى شهرت يافت. (1)مذهب شافعى از يك سو به دليل ايجاد شرايط سخت براى اعتماد به روايات، با مذهب


1- محمد سلام مدكور، همان، صص 647- 645؛ على محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، همان، صص 157- 141؛ ابن خلكان، وفيات الاعيان، ح 4، صص 164 و 163؛ محمد الخضرى بك، همان، صص 157 و 156

ص:60

حنفى مخالف است و احياناً قياس را بر آن ترجيح مى دهد، از سويى ديگر با مذهب مالكى نيز مخالف است كه عمل اهل مدينه را بر خبر واحد مقدم مى دارد. شافعى كتب زيادى از خود به يادگار گذاشته است. «الرساله» در اصول و «الأمّ» در فقه از كتب مهمى است كه به قلم او تأليف و درتكوين و نشر مذهب او مؤثر بوده است. مذهب شافعى در برخى مناطق توانست بر دو مذهب حنفى و مالكى غلبه يابد و به ويژه در مصر پيروانى پيدا كند. (1)شافعى از نظر اعتقادى، كلام اللَّه را قديم مى شمرد. اصحاب خود را از خوض در علم كلام باز مى داشت. امامت را در قريش مى دانست و معاويه را فئه ياغى به حساب مى آورد. (2)

اصول اساسى مذهب شافعى

1. كتاب اللَّه.

2. سنت نبوى؛ شافعى مدافع شديد عمل به خبر واحد ثقه و ضابط است و آن را همچون قرآن واجب الاتباع مى داند و شرايط مالكيه و حنفيه را براى عمل به خبر واحد مردود مى شمرد.

3. اجماع؛ اجماع با تفسير خاصى نزد شافعى اعتبار دارد، چون او علم به اتفاق را غير ممكن مى شمارد، لذا «عدم العلم بالخلاف» را اجماع شمرده و آن را حجت مى داند.

4. قول صحابى؛ بعد از نص (كتاب و سنت) و اجماع، قول صحابه معتبر است و بر قياس مقدم مى شود.

5. قياس؛ در صورت وجود علت منضبط و فقدان خبر صحيح، قياس اعتبار دارد.

6. استصحاب؛ يكى از مصادر استنباط، استصحاب است.


1- محمد سلام مدكور، همان، صص 653- 649؛ على محمد معوض، همان، ص 152
2- همان، صص 670، 651 و 650، على محمد معوض، همان، صص 151- 149؛ محمد الخضرى بك، همان، صص 158 و 157، 162 و 161

ص:61

7. عرف؛ از اصول معتبر و از مصادر استنباط محسوب مى شود. (1)شافعى استحسان را مردود مى شمرد و مى گويد: «من استحسن فقد شرّع». (2)

مهم ترين منابع فقهى مذهب شافعى

1. الأمّ، تأليف: محمد بن ادريس شافعى.

2. مختصر المزنى، تأليف: اسماعيل بن يحيى المصرى المزنى.

3. المهذّب، تأليف: ابراهيم بن محمد شيرازى.

4. متن ابى شجاع، تأليف: احمد بن حسين بن احمد اصفهانى.

5. منهاج الطالبين، تأليف: يحيى بن شرف الحزامى النووى. (3)

7. مذهب حنبلى (چهارمين مذهب)

اشاره

احمد بن محمد بن حنبل المروزى (241- 164 ه. ق.) كه نسب عربى دارد، در بغداد متولد شد. خاندان او در مرو حاكم شده بودند و از اين جهت زبان فارسى را مى دانست. بعد از حفظ قرآن و آموزش عربى، براى آموختن حديث در درس قاضى ابويوسف حنفى شركت جست. بر اثر اين ارتباط با فقه اهل رأى و مذهب حنفى نيز آشنا شد. وى سپس در طلب فراگيرى حديث به شهرهاى مختلف از جمله كوفه، بصره، مكه و مدينه، شام و يمن مسافرت كرد و در علوم حديث به جايگاهى رفيع نايل شد. وى در بغداد شافعى را ديد و مدتى طولانى در حلقه درس وى شركت كرد و مذهب شافعى در او مؤثر واقع شد. با اين وجود گرايش به حديث در انديشه فقهى او موج مى زند؛ به گونه اى كه عده اى او را از فقها به شمار نياورده و محدّثش ناميده اند. لذا در فقه او اين امر كاملًا مشهود است كه فقه اثَرى و


1- على محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، همان، ص 151
2- همان
3- على اصغر مرواريد، همان

ص:62

حديثى است. او در علم حديث، مسند را تدوين كرده است. مسند احمد بن حنبل، مشتمل بر بيش از چهل هزار حديث است.

او علاوه بر مسند، كتب ديگرى نيز تأليف كرد. ولى در زمينه فقه، اثرى از خود به جاى نگذاشت، بلكه از نوشتن آن كراهت داشت و فقه او را بزرگترين فرزندش به نام صالح و برخى از مريدانش گردآورى كرده اند؛ فقهى كه بر اساس سنّت و گفتار صحابه و تابعين شكل گرفته است. (1)فقه حنبلى در جهان اسلام گسترش چشمگيرى نيافت و پيروان و مقلّدان مذهب حنبلى در اعصار گذشته آنچنان قابل توجه نبوده اند. اگرچه در دوران معاصر، با تسلط وهابيان بر حجاز، مقدارى بر اقتدار اين مذهب افزوده شد. درباره علّت كمى پيروان اين مذهب و عدم گسترش عقايد ايشان، محققان عامه دلايلى را ذكر كرده اند:

1. مذهب حنبلى آخرين مذهب، پس از مذاهب حنفى، مالكى و شافعى است و هنگامى ظهور كرد كه ديگر مذاهب، تقريباً به تمامى مناطق اسلامى راه يافته بودند.

2. قضات جهان اسلام، پيرو اين مذهب نبودند و قضاوت از عوامل مهم نشر مذاهب فقهى بوده است.

3. خوى و منش افراطى پيروان مذهب حنبلى، موجب پرهيز و اجتناب مردم از اين مذهب بوده است.

4. روى نياوردن به اجتهاد و پا فشارى بر حديث و اقوال گذشتگان و تلاش در جهت جمع روايات مختلف با يكديگر.

فقه احمد بن حنبل تنها در اطراف بغداد و شام پيروانى پيدا كرد. (2)


1- محمد سلام مدكور، همان، صص 671- 696؛ على محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، همان، صص 170- 159؛ محمد الخضرى بك، همان، ص 161
2- على محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، همان، صص 167- 165

ص:63

اصول اساسى مذهب حنبلى

1. قرآن كريم و سنت؛ احمد بن حنبل افزون بر قرآن و سنت متواتر، به مقتضاى روايت واحد نيز عمل مى كرد، اگرچه در ميان صحابه به آن خبر عمل نشده و خلفا حتى با آن مخالفت كرده اند. ابن حنبل هيچ عمل و رأى و قياس و اجماعى را مقدم بر حديث صحيح نمى دانست و حديث ضعيف نيز اگر دليل محكمى عليه آن نباشد، قابل اعتماد و بر قياس مقدم است.

2. فتواى صحابه؛ در صورت فقدان نصّ، به فتواى صحابه رجوع مى شود.

3. انتخاب از ميان اقوال صحابه در صورت اختلاف آن ها؛ هر قولى كه مرجّحى از كتاب و سنت داشت يا قولى كه مربوط به اعلم بود، همچون خلفا، آن قول مقدم است.

4. حديث مرسل؛ احاديث مرسل از احاديث ضعيف محسوب مى شود، ولى احاديث ضعيف را از اقسام حديث حسن شمرده نه حديث باطل و منكر و متّهم.

5. قياس؛ در موارد ضرورت از قياس استفاده مى شود. (1)علاوه بر اصول پنجگانه بالا، در صورت فقدان نص و اثَر و در صورتى كه مشابهت براى تمسّك قياس موجود نباشد، مى توان به استصحاب وجودى و عدمى تمسك كرد. همچنين فقه حنبلى در صورتى كه استصلاح و مصالح مرسله، با مقاصد شريعت موافق و با اصول آن در تنافى نباشد و با تمسك به آن حرج رفع گردد با اين اصل نيز موافق است. لذا با اين كه شافعى به مصالح مرسله معتقد نبود، در مذهب حنبلى بيش از ساير مذاهب حتى مذهب مالكى، اخذ به مصالح مرسله مطرح است.

همچنين مذهب حنبلى سدّ ذرايع را كه به فساد منجر مى شود، مى پذيرد، كما اين كه احمدبن حنبل نسبت به اجماع، نظرى همچون شافعى دارد كه منظور از آن عدم علم به


1- على محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، همان، صص 168 و 167؛ محمد سلام مدكور، همان، صص 696- 688

ص:64

خلاف است و الّا مدّعى اجماع كاذب است. (1)

برخى از آراء كلامى احمد بن حنبل

احمد بن حنبل، برخلاف دستگاه خلافت عباسى، قائل به قديم بودن قرآن بود و از اين رو به تازيانه و زندان محكوم و در عصر خلافت مأمون، معتصم و واثق، گرفتار محنت بود، تا اين كه در عصر متوكّل اين محنت به پايان رسيد.

در مسأله توحيد، قائل به امكان رؤيت الهى در قيامت است.

در امامت، خروج بر امام، حتى امام ظالم را جايز نمى داند و سخن گفتن در مورد اعمال صحابه و خلفا را بدعت مى شمرد. با آن كه احمد بن حنبل معتقد است: «إنّ الخلافة لم تزيّن عليّاً بل عليٌّ زَيَّنها» ولى اجازه سخن گفتن در مورد جنگ هاى ميان آن حضرت و معاويه را نمى دهد و آن را جايز نمى داند.

او امامت را به نص مى داند و لذا خلافت ابوبكر را نيز به نصب او توسط پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم براى امامت جماعت در ايام بيمارى دانسته است. (2)

مهم ترين منابع فقهى مذهب حنبلى

به جز مسند احمد بن حنبل كه اصل اوليه اين مذهب است، مهمترين منابع فقهى حنبلى عبارت اند از: (3)1. مختصر الخرقى، تأليف: عمر بن حسين بن عبداللَّه.

2. شرح الخرقى، تأليف: قاضى ابى يعلى محمد بن حسين بن فرّاء.

3. رؤوس المسائل، تأليف: عبدالخالق بن عيسى بن احمد هاشمى.


1- محمد سلام مدكور، همان، صص 696- 692
2- همان، صص 680- 678
3- على محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، همان، صص 194 و 193؛ على اصغر مرواريد، المصادر الفقهيه

ص:65

4. عمدةالفقه، تأليف: عبداللَّه بن احمد بن قدامه.

5. المقنع، تأليف: عبداللَّه بن احمد بن قدامه.

6. الكافى فى فقه ابن حنبل، تأليف: عبداللَّه بن احمد بن قدامه.

7. المغنى، تأليف: عبداللَّه بن احمد بن قدامه.

8. تداوم مذهب حنبلى در قرون متأخّر

همانطور كه گذشت، مذهب حنبلى، توفيق چندانى در گسترش نداشت، تا اين كه در قرن هفتم، ابن تيميه ظهور كرد. تقى الدين ابن تيميه الحرانى (728- 661 ه. ق.) نزد اساتيد دمشق تلمّذ كرد، ولى بيشتر مطالعاتش جنبه خودآموزى داشت. وى در سال 698 براى نخستين بار بر اثر ارائه «الفتوى الحمديه» اعتراض عده اى از فقها را بر ضدّ خود برانگيخت و اين حركت، بارها تكرار شد و همچنان تا پايان عمر او تداوم داشت. آرا و فتاواى شاذّ، او را به زندان افكند. بارها او را به اسكندريه و قاهره تبعيد كردند. او كه از نظر فقهى پيرو احمد بن حنبل بود، در بسيارى موارد آرايى را ابراز كرد كه با مذهب ابن حنبل نيز توافق نداشت.

وى برخلاف ابن حنبل، نسبت به صحابه و حتى خلفاى اربعه، از بدگويى ابايى نداشت.

در مورد خليفه اول مى گفت: «ابوبكر اسلم شيخاً لايدرى ما يقول». خليفه دوم را تخطئه مى كرد، خليفه سوم را محبّ مال مى شمرد و فتاواى امام على عليه السلام را در هفده مورد بر خطا و برخلاف نص قرآن مى دانست و آن حضرت عليه السلام را به حبّ رياست متهم مى كرد.

ابن تيميّه قائل به نزول خداوند از آسمان بود و زيارت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و استغاثه به آن حضرت را مجاز نمى دانست. همين دوران در مقابل عقايد و آراى شاذّ ابن تيميه، تأليف كتب در پاسخ به انديشه هاى او و صدور فتاواى فقهى، عليه افكار او موجب گرديد كه افكار ابن تيميه، گسترش عميق در ميان مردم پيدا نكند. لذا در ميان علماى اهل سنت عده اى او را قائل به تجسيم يا تحيّز الهى و عده اى او را زنديق و عده اى به دليل اين كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم،

ص:66

خطاب به على عليه السلام فرموده بود: «لَايُبْغِضُكَ إلّا منافق»، او را منافق شمردند. حتى عده اى افكار او را ناشى از تلاش براى به دست گرفتن حكومت مى دانستند.

پس از ابن تيميه، شاگرد او ابن قيم جوزى (751- 691 ه. ق.) از پيروان سرسخت اوست كه در هيچ رأى و نظرى، از انديشه او خارج نمى شود. وى نيز همچون ابن تيميه مورد انكار علماى عامه عصر خويش قرار گرفت و همچون استادش به زندان و تازيانه محكوم شد. (1)انديشه هاى انحرافى ابن تيميه و شاگردش، بر اثر تلاش علمى علماى اهل سنت و تأليف كتب و صدور فتاواى مختلف، ناموفق در تاريخ رها گرديد و به فراموشى سپرده شد تا اين كه پس از گذشت حدود چهار قرن، فرقه وهابى به وجود آمد و راه وى را تداوم بخشيدند.

محمد بن عبدالوهاب نجدى (1207- 1115) در شهر عيينه، از شهرهاى نجد در حجاز متولد شد. پدرش از قضات حنبلى بود. از كودكى علاقه اى وافر به مطالعه كتب ابن تيميه و ابن قيم جوزى داشت و از انديشه آن ها متأثر شد. از همان دوران جوانى مبارزه خود با اعمال مذهبى مردم نجد را آغاز و در سفر به مدينه منوره، توسل به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را انكار كرد. وى سفرهاى مختلف به بصره، زبير، احسا و شهرهاى نجد مانند حريمله داشت. در شهر حريمله ملازم پدر گرديد ولى بر اثر مخالفت با عقايد مردم، ميان او و پدرش نزاع درگرفت و نزاع ميان او با پدرش و ديگر مردم تا زمان مرگ پدر تداوم يافت. وى پس از مرگ پدرش روش خود را ادامه داد و در نتيجه عده اى در حريمله به او گرويدند. او از حريمله به عيينه رفت و ابتدا با امير آن ديار، عثمان بن محمد به توافق رسيد، ولى پس از مدتى امير عيينه او را از شهر بيرون راند. پس از آن ابن عبدالوهاب رهسپار درعيه شد و با امير آنجا، محمد بن سعود، به توافق رسيد و رابطه ميان شيخ محمد و آل سعود آغاز شد و مسلك محمد بن عبدالوهاب، شعار حكومت محمد بن سعود قرار گرفت. وى براى نشر اين


1- على محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، همان، صص 190- 177

ص:67

مسلك با شهرهاى مجاور خود پيكارها كرد.

از همين زمان بود كه يورش به قبايل نجد و غارت اموال آن ها شروع شد. هر كس افكار ابن عبدالوهاب را نمى پذيرفت به كفر محكوم و جان و مالش مباح مى شد. در اين مدت مردم رياض از دعوت او سرپيچى كردند و دهام بن اوس، امير رياض با «ابن سعود» سال ها پيكار كرد تا عاقبت مغلوب شد و حكومت رياض به دست ابن سعود افتاد، پس از او عبدالعزيز به امارت رسيد. او نيز براى نشر مسلك وهابيون جنگ ها كرد و به مكه يورش برد. جنگ هاى وهابيان در نجد و بيرون از آن؛ در يمن، حجاز، سوريه و عراق، بر اساس مبانى فكرى ابن تيميه همچنان پس از مرگ وى (1206 ه. ق.) نيز- كه ابن عبدالوهاب مروج آن بود- ادامه يافت. در سال 1216 پيروان او به كربلا حمله كردند و بر اثر آن هزاران نفر به شهادت رسيدند و اموال و اشياى نفيس و خزائن حائر حسينى عليه السلام به يغما رفت. وقتى اين خبر منتشر شد، فتحعلى شاه صدهزار لشكر فراهم كرد، سليمان پاشا والى بغداد نيز لشكرى برانگيخت كه با آن ها در صحراى نجد به رزم بپردازند ليكن در ايران جنگ روسيه پيش آمد و در عراق فتنه كردها برپا شد.

اگرچه ابن عبدالوهاب صاحب انديشه اى جديد نبود، ولى از همان زمان توسط پدرش عبدالوهاب و برادرش سليمان بن عبدالوهاب، در كتاب «الصواعق الالهيه فى الرد على الوهابيه» به افكارش پاسخ داده شد.

مرحوم شيخ جعفر كاشف الغطا، از علماى بزرگ شيعه (متوفى 1228 م) نخستين فقيه اماميه است كه در كتاب منهج الرشاد به عقايد انحرافى آن ها پاسخ داد. (1)


1- ن. ك. به: جعفر سبحانى، آيين وهابيّت، صص 34- 25؛ آلوسى، تاريخ النجد، صص 113- 90؛ ناصر مكارم شيرازى، وهابيّت بر سر دو راهى، صص 36- 31؛ امام خمينى قدس سره، كشف الاسرار، ص 6

ص:68

ص:69

ص:70

ص:71

فصل دوم: مقايسه اصول اساسى استنباط مذاهب اسلامى

اصول اساسى استنباط

1. قرآن كريم

مذاهب اسلامى؛ نخستين منبع براى استنباط حكم شرعى قرآن كريم است و ترديدى در حجيت و اعتبار آن نيست. (1)يادآورى:

1. در مورد قرآن كريم، هم از جهت قديم يا حادث بودن آن، هم از جهت اين كه قرآن لفظ و معنا است يا معناى تنهاست و هم از جهت مباحث مرتبط با اعتبار و حجيت ظواهر آن، مباحث فراوانى در اصول فقه و كلام مذاهب اسلامى مطرح است.

2. در مورد تعريف سنت و دامنه آن، كيفيت اثبات سنت و اين كه مى تواند مخصّص قرآن باشد يا نه و اين كه آيا سنت، مانند قرآن مشرّع است يا نه؟ مباحث فراوانى در مذاهب اسلامى مطرح است.


1- محمد تقى حكيم، الاصول العامه للفقه المقارن، ص 91؛ محمد سلام مدكور، مناهج الاجتهاد في الإسلام، صص 205 و 190؛ على محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، تاريخ التشريع الاسلامى، ج 2، صص 207- 205

ص:72

2. سنت نبوى متواتر و مشهور

مذاهب اسلامى؛ پس از قرآن كريم اگر سنت نبوى صلى الله عليه و آله و سلم قطعى باشد و از طريق خبر متواتر يا مشهور، عمل به آن، مورد اتفاق باشد، اعتبار چنين سنتى در ميان تمامى مذاهب، مسلّم و غير قابل ترديد است. (1)

3. سنت نبوى منقول به خبر واحد ثقه

اماميه؛ معتبر است.

حنبليه؛ معتبر است اگرچه صحابه و خلفا با آن مخالفت كرده باشند يا اجماع برخلاف آن باشد.

حنفيه؛ صرف وثاقت و ضابط بودنِ راوى كافى نيست و خبر واحد شرايط ديگرى هم بايد دارا باشد تا حجّت قرار گيرد.

حنفيه براى عمل به خبر واحد ثقه شرايطى مانند اهل فهم و درك بودن راوى، عمل كردن خود راوى به روايت، مبتلا به نبودن مضمون روايت و ... را مطرح كرده اند.

شافعيه؛ معتبر است و بر قياس و عمل اهل مدينه مقدم است.

مالكيه؛ معتبر است ولى عمل اهل مدينه بر خبر واحد مقدم است. (2)(3)

4. سنت نبوى منقول به خبر مرسل و ضعيف

اماميه؛ اعتبار ندارد مگر اين كه قرائن صدق داشته باشد.

حنبليه؛ اگر دليل محكمى بر ضدّ آن نباشد به حديث ضعيف عمل مى شود و بر قياس مقدم است.


1- محمدتقى حكيم، همان، صص 185 و 120؛ محمد سلام مدكور، همان، صص 218- 208؛ على محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، همان، صص 208 و 207
2- محمدتقى حكيم، همان، صص 210- 197؛ محمد سلام مدكور، همان، صص 221- 219
3- محمدتقى حكيم، همان، صص 210- 197؛ محمد سلام مدكور، همان، صص 221- 219

ص:73

حنفيه؛ اعتبار ندارد.

شافعيه؛ اعتبار ندارد مگر اين كه مراسيل همچون سعيد بن مسيب باشد.

مالكيه؛ اعتبار ندارد. (1)

5. سنت اهل بيت:

اماميه؛ تفاوتى ميان سنت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و سنت اهل بيت عليهم السلام وجود ندارد و شرايط اعتبار و حجيت هر دو يكسان است.

مذاهب چهارگانه؛ قول و فعل اهل بيت عليهم السلام سنت محسوب نمى شود و اعتبار ندارد مگر آن كه مطلبى را از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نقل كنند كه به عنوان راوى حديث با قولشان برخورد مى شود. (2)

6. قول صحابى

اماميه؛ در صورتى كه حديثى نقل كنند و واجد شرايط حجيت خبر واحد باشد، معتبر است و الّا اعتبار ندارد.

حنبليه؛ در صورت فقدان نص، معتبر است، حتى قول تابعى نيز در صورت فقدان حديث مرسل، معتبر و بر قياس مقدم است.

حنفيه؛ در صورت اجماعى و مورد اتفاق بودن ميان آن ها معتبر است.

شافعيه؛ در صورت فقدان نص و اجماع، يكى از مصادر استنباط است و مقدم بر قياس مى باشد.

مالكيه؛ قول صحابى نه تنها معتبر است بلكه بر خبر واحد ترجيح دارد. (3)


1- محمدتقى حكيم، همان، صص 181- 139؛ محمد سلام مدكور، همان، صص 770- 737
2- محمدتقى حكيم، همان، صص 181- 139؛ محمد سلام مدكور، همان، صص 750- 737
3- محمد تقى حكيم، الاصول العامه للفقه المقارن، صص 428- 425؛ محمد سلام مدكور، مناهج الاجتهاد في الإسلام، صص 246 و 242

ص:74

7. اجماع

اماميه؛ در صورت كشف از سنّت معتبر مى باشد.

حنبليه؛ اجماع به معناى اتفاق رأى جمع، دروغ است ولى به معناى عدم علم به خلاف، معتبر است.

حنفيه؛ معتبر است.

شافعيه؛ تحقق «علم به اتفاق» ناممكن است و «عدم العلم بالخلاف» اجماع محسوب مى شود ولى اجماع اهل مدينه معتبر نيست.

مالكيه؛ اجماع، به اتفاق اهل مدينه محقق مى شود و اين اجماع اعتبار دارد. (1)

8. قياس

اماميه؛ اعتبار ندارد و عمل به آن، مورد انكار و نهى شديد اهل بيت عليهم السلام است.

حنبليه؛ در صورت ضرورت و در ظرف فقدان نص و قول صحابى و حديث مرسل به آن عمل مى شود.

حنفيه؛ معتبر است و در مواردى بر اخبار آحاد نيز مقدم مى باشد. به نظر برخى از حنفيه صرف شباهت در اوصاف كافى بر جواز قياس است.

شافعيه؛ مذهب شافعى در اعتبار قياس حد وسط ميان مذهب حنفى ومالكى محسوب مى شود. اگر علت مضبوط باشد در صورت فقدان خبر واحد حجت است.

مالكيه؛ در صورت فقدان ادله از كتب، سنت، اجماع و قول صحابى، قياس معتبر است.


1- محمدتقى حكيم، همان، صص 262 و 241؛ محمد سلام مدكور، همان، صص 242- 231 و 697- 585 و 700- 699

ص:75

يادآورى:

1. از ميان مذاهب عامه، ظاهريّه نيز به شدت منكر حجيت قياس مى باشند.

2. اهل بيت عليهم السلام در روايات متواتر خطرات عمل به قياس را يادآور شده اند. (1)

9. استحسان

اماميه؛ اعتبار ندارد.

حنبليه؛ استحسان معتبر است و با آن، از قياس عدول مى شود.

حنفيه؛ استحسان در شعاعى وسيع معتبر است، حنفى ها بيش از ديگر مذاهب عامه، به استحسان تمسك مى جويند.

شافعيه؛ استحسان اعتبار ندارد و «من استحسن فقد شرّع».

مالكيه؛ الاستحسان: تسعة اعشار العلم. (2)يادآورى:

درباره استحسان تعريف هاى مختلف وجود دارد؛ از جمله: «العدول بحكم المسأله عن نظائرها لدليل خاص شرعى» يا «ما يستحسنه المجتهد بعقله» يا «دليل ينقدح فى نفس المجتهد لايقدر على التعبير عنه». به نظر اماميه در صورتى كه سند استحسان دليلى محكم و معتبر باشد، حجت است ولى در اين صورت نيز استحسان اصلى مستقل در قبال ساير اصول نيست. ظاهريه هم منكر حجيت استحسان مى باشند و آن را شهوت وضلالت مى نامند. (3)


1- محمد تقى حكيم، همان، صص 342- 287؛ محمد سلام مدكور، همان، صص 266- 252 و 697- 585؛ على محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، تاريخ التشريع الاسلامى، ج 2، صص 234- 208
2- محمد تقى حكيم، الاصول العامه للفقه المقارن، صص 363- 345؛ محمد سلام مدكور، مناهج الاجتهاد في الإسلام، صص 280 و 266 و صص 697- 585؛ على محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، تاريخ التشريع الاسلامى، ج 2، صص 243- 240
3- محمد تقى حكيم، الاصول العامه للفقه المقارن، صص 363- 345؛ محمد سلام مدكور، مناهج الاجتهاد في الإسلام، صص 280 و 266 و صص 697- 585؛ على محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، تاريخ التشريع الاسلامى، ج 2، صص 243- 240

ص:76

10. عرف و عادت

اماميه؛ در تشخيص موضوعات عرفى و معانى الفاظ و ظهور كلام معتبر است و در غير اين صورت بايد بازگشت آن به سيره عقلا يا متشرّعه باشد و شرايط حجيت آن را دارا باشد.

مذاهب چهارگانه؛ عرف و عادت به نظر مذاهب اربعه اهل سنت، حجت و معتبر است و در مذهب مالكيه، به عنوان يكى از مصاديق مصلحت مورد اعتماد وسيع است، به گونه اى كه به خاطر آن، عام تخصيص مى خورد و مطلق مقيد مى شود و قياس ترك مى گردد. فقهاى عامه براى اثبات حجيت عرف به روايت «مَا رَآه الْمُسْلِمُون حَسَناً فَهُوَ عِنْدَاللَّه حَسَن » تمسّك مى جويند. عرف اقسام گوناگونِ عملى و قولى، عام و خاص و عرف قديم و طارى دارد و اختلاف عامه در محدوده اعتبار آن است. (1)

11. استصحاب

اماميه؛ استصحاب يكى از قواعد و اصول معتبر است. مشهور ميان متأخرين آن را از اصول عمليه محسوب مى كنند و در شعاع اعتبار آن، ميان اصولى هاى اماميه اختلاف است.

حنبليه؛ استصحاب، عدمى و وجودى هر دو، در صورت فقدان نص و اثر معتبر است.

حنفيه؛ اكثر حنفيه آن را حجت نمى دانند و برخى از آن ها فقط استصحاب عدمى را معتبر مى شمرند.

شافعيه؛ به نظر اكثر شافعى ها استصحاب عدمى و وجودى هر دو معتبر است.

مالكيه؛ مطلقاً استصحاب حجيت دارد و در شعاع گسترده به آن مى توان عمل كرد.


1- محمدتقى حكيم، همان، صص 413- 403؛ محمد سلام مدكور، همان، صص 250- 246 و 697- 585؛ على محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، همان، صص 254- 251

ص:77

يادآورى:

1. استصحاب نزد عامه عبارت است از: «الظن ببقاء الحكم في الحال أو الاستقبال، بناء على ثبوته في الماضي و عدم تغييره».

2. در واقع اجماع مسلمانان حتى زيدى ها و ظاهرى ها استصحاب را معتبر مى دانند و اختلاف در شعاع آن است. (1)

12. استقراء

اماميه؛ در كتب اصولىِ اماميه، از استقراء به عنوان يك اصل و حجت معتبر، بحث نشده و اعتبار آن ثابت نيست، مگر اين كه به نوعى به مذاق شرع يا تنقيح مناط قطعى منجر گردد.

حنبليه و حنفيه؛ در كتب حنبليه و حنفيه نيز به اصل استقراء تصريح نشده و اعتبار آن ثابت نيست.

شافعيه و مالكيه؛ به نظر شافعى ها و مالكى ها، استقراء نيز مانند قياس و استصحاب، از ادلّه است و معتبر مى باشد. (2)يادآورى:

1. استقراء نزد عامه يعنى: «تتبّع الحكم في جزئياته على حاله يغلب على الظن أنّه في صورة النزاع على تلك الحالة».

2. منطقيون و بعضى از اصولى ها استقراء را به تام و ناقص تقسيم مى كنند. استقراء ناقص، ظنى است و حجت نيست ولى استقراء تام، قطعى و قطعى نبودنش مورد خلاف است، اباضيه از خوارج نيز حجيّت استقراء را پذيرفته اند.


1- محمد تقى حكيم، همان، صص 460- 429؛ محمد سلام مدكور، همان، صص 314- 307 و 697- 585؛ على محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، همان، صص 251- 247
2- محمد سلام مدكور، مناهج الاجتهاد في الإسلام، صص 322- 320؛ 697- 588

ص:78

13. استدلال

اماميه؛ در كتب اماميه، اصلى به نام استدلال، به عنوان يكى از اصول اساسى استنباط مطرح نيست.

حنبليه، حنفيه و شافعيه؛ در كتب اصولى ها، استدلال مطرح نيست. البته برخى، مجموعه اى از ادله- غير از نص و اجماع و قياس- را استدلال مى شمرند و حتى استحسان و استصحاب و شرع من قبلنا را داخل آن دانسته اند. در مواردى هم استدلال شامل قياس منطقى مى شود. بعضى هم استدلال را چنين توضيح داده اند؛ «وجد السبب فيثبت الحكم و وجدالمانع فانتفى الحكم».

مالكيه؛ استدلال به عنوان اصل مستقل در اصول مذهب مالكيه مطرح شده است.

يادآورى:

استدلال در اصطلاح عامه به معناى اقامه دليل بر مطلوب است و «سين» و «تا» زايد است. (1)

14. شرع من قبلنا

اماميه؛ در كتب اصولى اماميه، شرع من قبلنا، به عنوان يك اصل مستقل مطرح نيست و با توجه به مسلّم بودن تحريف كتب شرايع گذشته، جايى براى بحث از آن باقى نمى ماند.

مذاهب چهارگانه؛ تمام فقها «شرع من قبلنا» را حجت دانسته و عمل به مقتضاى آن را در صورت عدم نسخ و تخصيص، لازم شمرده اند ولى بعضى شافعيه و طبق روايتى از ابن حنبل، شرع من قبلنا، براى ما معتبر شمرده نشده است؛ چون شريعت اسلام ناسخ تمامى


1- محمد سلام مدكور، همان، صص 323 و 322 و على محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، تاريخ التشريع الاسلامى، ج 2، ص 112

ص:79

شرايع سابق است. (1)

15. البرائة الاصلية يا الاباحةالاصلية

همه مذاهب اسلامى؛ در كتاب هاى اصول خاصه و عامه اين اصل با نام هاى مختلف مطرح گرديده و طبق برخى از تعريف ها نوعى از استصحاب شمرده شده است. از اين اصل با نام هايى مانند: «الأصل فى الاشياء الاباحه»، در مقابل «الاصل فى الاشياء الحظر»، ياد شده و جمهور عامه به آن معتقدند. در كتب خاصه نيز از اين اصل به عنوان «اصالة البرائة العقليه» و «اصالة البرائة الشرعيه» ياد مى شود. در هر حال، اعتبار آن از اجماعيات مذاهب اسلامى است. (2)

16. مصالح مرسله

اماميه؛ در صورتى كه از مصلحت، كشف كامل و قطعىِ حكمِ شرعى شود، حجت است و گرنه حجت نيست و از آنجا كه عقل راهى براى كشف ملاك قطعى ندارد، حجيت مصالح مرسله، از جهت صغروى با مشكل مواجه است.

حنبليه؛ مصلحت اعتبار دارد و در شعاعى گسترده قابل تمسك است.

حنفيه؛ بيشتر اصحاب حنفيه، احكام را معلّق بر مصالح مرسله مى شمرند به اين شرط كه: «الملائمة للمصالح المعتبرة المشهود لها بالأصول».

شافعيه؛ در صورت تشابه مصلحت با اجماع و نص معتبر است و الّا اعتبارى ندارد.


1- محمد تقى حكيم، الاصول العامه للفقه المقارن، صص 420- 413؛ محمد سلام مدكور، همان، صص 230- 228؛ على محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، همان، ص 113
2- محمدتقى حكيم، همان، صص 455 و 458 و 475- 461 و 497- 495؛ محمد سلام مدكور، همان، صص 326 و 325؛ على محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، همان، صص 114 و 113

ص:80

مالكيه؛ مصلحت معتبر است و بر خبر واحد مقدم. (1)يادآورى:

مصالح مرسله، از مباحث بسيار حساس و مزّال اقدام است كه امكان سوء استفاده از آن، به ويژه به وسيله سياستمداران وجود دارد، لذا در كتب اصول مفصّل به اين بحث پرداخته اند. ظاهريه هم مانند اماميه به شدت آن را مردود مى شمارند.

17. سدّ ذرائع و فتح ذرائع

مذاهب اسلامى و اهل سنت (جز مالكيه)؛ به صورت موجبه جزئيه و فى الجمله، سدّ ذرائع و فتح ذرائع را پذيرفته اند، اگرچه در گستره و حدود آن اختلاف نظر دارند ولى در اين كه اين دو، نزد آن ها از اصول مستقل باشد، محلّ تأمل و ترديد است. اماميه آن ها را مستقل نمى شمرند؛ همانطور كه ظاهريه منكر آن هستند.

مالكيه؛ سدّ ذرائع و فتح ذرائع، دو اصل از اصول اساسى و اختصاصى اين مذهب شمرده مى شود.

يادآورى:

سدّ ذرائع و فتح ذرائع، بيش از هر چيز با مسأله نيت در عمل و هدف و مقصود از آن مرتبط مى شود و مقصود از آن، كارى است كه وسيله براى كارى ديگر قرار گيرد.

اگر وسيله براى حرام باشد، با اصل سدّ ذرائع حرمت ثابت مى شود و اگر وسيله براى واجب باشد، با اصل فتح ذرائع وجوب آن به اثبات مى رسد. (2)


1- محمد تقى حكيم، الاصول العامه للفقه المقارن، صص 390- 365؛ محمد سلام مدكور، مناهج الاجتهاد في الإسلام، صص 307- 280؛ على محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، تاريخ التشريع الاسلامى، ج 2، صص 118 و 117
2- محمدتقى حكيم، همان، صص 400- 391؛ محمد سلام مدكور، همان، صص 319- 314؛ على محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، همان، صص 240- 234 و 243- 240

ص:81

18. مراعاة الخلاف

اماميه؛ در كتب اماميه، از «مراعاة الخلاف» به عنوان اصلى از اصول استنباط ياد نشده و به نظر آن ها دليلى بر اعتبار آن وجود ندارد.

مالكيه، شافعيه و حنفيه؛ به اين سه مذهب نسبت داده شده كه مراعاة الخلاف را يكى از اصول شمرده اند ولى در مذهب مالكيه بر اصل بودن مراعاة اخلاف بيش از مذاهب ديگر تصريح شده است.

در توضيح آن گفته اند: «في كتب المالكية يوجد بعض المسائل لها حكمان متنافيان، لتوارد دليلين المتعارضين عليه؛ احديها أخذ به المالكية و الآخر أخذ به غيرهم، فاعتبروا كلا الحكمين معلّلين ذلك بمراعاة الخلاف ».

بعضى از مالكى ها نيز آن را نوعى استحسان شمرده اند. به هر حال، «مراعاة الخلاف» را يكى از اصول مذهب مالكى شمرده اند و در مذهب شافعى و حنفى نيز اين اصل مطرح شده ولى از مذهب حنبلى در اين باره نقلى ديده نمى شود. (1)

19. عمل اهل مدينه

اماميه؛ عمل اهل مدينه در كتب اماميه به عنوان يكى از اصول استنباط، مطرح نيست و فى نفسه اعتبار ندارد.

مذاهب چهارگانه، غير از مالكيه؛ عمل اهل مدينه در نظر اين مذاهب به طور مستقل به عنوان يك اصل شمرده نشده؛ ولى مالك عمل آن را به طور مستقل مطرح كرده است.

منظور مالك از حجيت عمل اهل مدينه آن است كه عمل اهل مدينه خواه مبتنى بر نقل و حديث باشد يا مبتنى بر اجتهاد واستدلال و خواه قبل از قتل عثمان يا پس از آن باشد، به نظر مالك، معتبر و حجت است و بر خبر واحد مقدم مى باشد.


1- على محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، همان، صص 121 و 120

ص:82

يادآورى:

در برخى از نامه هاى مالك، با فقهايى كه فتوايى برخلاف عمل اهل مدينه داشته اند به شدت مخالفت شده است. (1)

20. اصالة التخيير

مذاهب اسلامى؛ در كتب اصولى اماميه، اصالة التخيير يكى از اصول عمليه شمرده مى شود و آن، به «تخيير عقلى» و «تخيير شرعى» تقسيم مى شود و فى الجمله معتبر است.

اگرچه در شعاع اعتبار آن، مباحث مفصلى عنوان كرده اند؛ در كتب ساير مذاهب اسلامى، از «اصالة التخيير» به عنوان يكى از اصول استنباط، بحثى به ميان نيامده است. (2)

21. اصالة الاحتياط

مذاهب اسلامى؛ از جمله اصولى كه در متون اصول اماميه مورد بحث و گفت و گوى فراوان است و فى الجمله مورد پذيرش قرار گرفته، «احتياط» است. اصالةالاحتياط به دو احتياط شرعى و عقلى تقسيم مى شود و در مورد شرايط جريان و مورد اعتبار آن، اختلاف وجود دارد. ليكن در كتب اصولىِ اهل سنت، به طور مستقل، چنين اصلى مطرح نشده است. (3)يادآورى:

در كتب اماميه، علاوه بر اصول گذشته، اصول مهم ديگرى نيز مطرح گرديده؛ مانند سيره عقلا و سيره متشرعه و اصول لفظى بسيار مهمى مانند اصالة الظهور، قواعد مربوط به عموم


1- محمد سلام مدكور، مناهج الاجتهاد في الإسلام، صص 635- 625؛ على محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، تاريخ التشريع الاسلامى، ج 2، صص 116- 114
2- محمد تقى حكيم، الاصول العامه للفقه المقارن، صص 492- 477 و 527- 503
3- همان

ص:83

و اطلاق و مقدمات حكمت و مستقلات و غير مستقلات عقلى كه طرح آن در كتب اصول اهل سنت، آن هم به طور مستقل، كمتر به چشم مى خورد. بر اين اساس، اگر علماى دو گروه شيعه و سنى گروه هاى علمى تشكيل مى دادند و در مورد مباحث ياد شده به بحث و گفت و گو مى نشستند، ثمرات فراوانى بر آن مترتب مى شد.

اقسام حكم شرعى

1. اقسام حكم تكليفى

مذاهب اسلامى (جز حنفيه)؛ احكام تكليفى به پنج دسته تقسيم مى شود: 1. واجب 2. مستحب 3. مباح 4. مكروه 5. حرام.

حنفيه؛ به هشت دسته تقسيم مى شود: 1. فرض 2. واجب 3. سنت مؤكد 4. سنت غير مؤكد 5. اباحه 6. كراهت تنزيهى 7. كراهت تحريمى 8. حرام.

البته در برخى از كتب هفت قسم حكم تكليفى به حنفيه نسبت داده اند و واجب و سنت مؤكد را يك چيز شمرده اند. (1)

2. تقسيم حكم به «واقعى اوّلى» و «واقعى ثانوى»

در مذهب اماميه، تقسيم ديگرى براى احكام مطرح گرديده، به عنوان «حكم واقعىِ اوّلى» و «حكم واقعى ثانوى». حكم ثانوى، حكم شرعى و واقعى است كه با پيش آمدن حالات خاص و ثانوى بر موضوع؛ مانند ضرر، حرج، مصلحت و ضرورت مترتب مى گردد، چنين تقسيمى در كتب اهل سنت نيامده است. (2)


1- محمدتقى حكيم، الاصول العامه للفقه المقارن، صص 69 و 64؛ محمد سلام مدكور، مناهج الاجتهاد في الإسلام، صص 613 و 612؛ عبدالرحمن الجزيرى، الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 61
2- همان

ص:84

يادآورى:

علاوه بر تقسيماتى كه گفتيم، تقسيمات ديگرى مانند تقسيم حكم شرعى به «تكليفى» و «وضعى» و تقسيم آن به «واقعى» و «اهرى» در ميان مذاهب اسلامى مطرح گرديده و مورد بررسى و مناقشه قرار گرفته است؛ چنان كه هر يك از اقسام حكم تكليفى و حكم وضعى و ... نيز به اقسام مختلف تقسيم شده و مورد بحث قرار گرفته است. (1)

3. معناى «سنت» و فرق آن با «مستحب» و «مندوب»

اماميه؛ سنّت به عملى گفته مى شود كه انجامش مطلوب شارع است و ثواب دارد ولى بر ترك آن نهى اى نيامده و تفاوتى با مستحب و مندوب ندارد. در اصطلاح ديگر، در فقه اماميه، برخى از واجبات مانند غسل جنابت و دو ركعت اول نماز، كه مستقيماً توسط خداوند تشريع شده، فريضه ناميده مى شوند و برخى از واجبات كه مستقيماً توسط خداوند تشريع نشده، مانند ركعت سه و چهار برخى از نمازهاى يوميه سنّت نام دارد.

حنبليه؛ سنت، مندوب و مستحب، الفاظ مترادف اند و به كارهايى گفته مى شود كه انجامش ثواب است ولى تركش عقوبت ندارد و سنت، به مؤكد و غير مؤكد تقسيم مى شود.

حنفيه؛ سنت گاهى مؤكد است و گاهى غير مؤكد. سنت مؤكد به آن واجبى گفته مى شود كه اهميت آن كمتر از فرض است و فرض به عملى گفته مى شود كه در مقابل فرض اعتقادى و علمى است. عقوبتِ تركِ واجب، محروم شدن از شفاعت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم است و اما سنت غير مؤكد، همان مستحب و مندوب است و ترك آن عقاب ندارد.

شافعيه؛ سنت، مندوب، مستحب و تطوع الفاظ مترادف اند و به عملى گفته مى شود كه مطلوب و انجامش ثواب است، ولى ترك آن عقاب ندارد. سنت تقسيم مى شود به سنت عينى و كفايى؛ مثلًا گفتن «بسم اللَّه ...» سر سفره جمعى توسط يك نفر، سنّتِ كفايى است


1- محمد تقى حكيم، همان، صص 74- 51

ص:85

چون از بقيه ساقط مى شود.

مالكيه؛ سنت مطلوب و مورد تأكيد شارع است. دليلى بر وجوب آن نيست و انجامش ثواب ولى ترك آن عقاب ندارد و اما مندوب اگرچه مطلوب شارع است، ولى روى آن تأكيد نكرده و انجامش ثواب دارد و ترك آن عقاب ندارد و مترادف فضيلت است.

يادآورى:

اگرچه در نظر شافعى ها و حنبلى ها، سنت با مستحب مترادف است و ترك آن عقوبت ندارد ولى موجب محروميت از ثواب خواهد شد و مالكى ها نيز اين را قبول دارند. از اين رو، شايسته نيست كه سنت ها سبك شمرده شوند؛ زيرا حرمان از ثواب هم نوعى عقوبت است. (1)

4. معناى كراهت و ترك اولى

اماميه؛ كارى كه ترك آن مطلوب است و به حد حرمت نمى رسد و انجامش عقاب ندارد، مكروه ناميده مى شود و انجام كارى كه نهى ارشادى دارد، موجب ترك اولى است.

حنبليه؛ ترك سنت مؤكد را مكروه گويند و اما ترك سنت غيرمؤكد، ترك اولى است و همچنين ترك كارى كه نهى غير قطعى بر ترك آن وارد است، مكروه مى باشد.

حنفيه؛ كراهت بر دو قسم است: تحريمى و تنزيهى. ترك واجب (سنت مؤكد) كراهت تحريمى است؛ چون به حرام نزديكتر است و موجب عقوبت مى شود، ولى ترك سنت غير مؤكد كراهت تنزيهى نام دارد و موجب عقوبت نيست. انجام سنّت غير مؤكد ثواب دارد.

شافعيه؛ كارى كه ترك آن داراى ثواب است ولى انجامش عقوبت ندارد؛ مانند ترك


1- عبدالرحمان الجزيرى، الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 61 و 60 و صص 71 و 219، چاپ جديد، صص 61 و 69 و 210 دارالفكر، 1424 ه. ق.؛ المعجم الأصول، شيخ محمد صنقور على، صص 639 و 638

ص:86

سنت هاى وضو، مكروه است، اما ترك غير سنت، ترك اولى است و به آن مكروه تنزيهى مى گويند؛ مانند اسراف در آب وضو و حرف زدن هنگام وضو.

مالكيه؛ ترك سنت هاى وضو از مكروهات است و عقوبت ندارد و برخى از اين سنت ها مؤكد و برخى غير مؤكد است.

يادآورى:

ميان آنچه اماميه مكروه مى دانند با آنچه اهل سنت مكروه مى شمارند، تفاوت اساسى وجود دارد؛ زيرا آن ها ترك سنت را مكروه مى دانند ولى در مذهب اماميه ترك مستحب مكروه نيست، بلكه مكروه در نظر اماميه امرى است كه نهى دارد ولى نهى آن به حدّ حرمت نمى رسد. (1)


1- همان

ص:87

ص:88

ص:89

ص:90

ص:91

فصل سوم: «طهارت» از ديدگاه مذاهب اسلامى

1. احكام آب ها و مطهّرات

احكام آب ها

1. آب مطلق

مذاهب اسلامى؛ آب مطلق در برابر آب مضاف يا مقيّد، به آبى گفته مى شود كه عنوان «آب»، بدون قيد و اضافه بر آن صادق باشد.

آب مطلق انواعى دارد؛ مانند آب جارى، آب باران، آب چاه و چشمه، آب مطلق با تمام اصنافش، طاهر و مطهّر از حدث و خبث مى باشد.

يادآورى:

در اصطلاح، به مطهّر، طهور نيز گفته اند! (1)

2. آب كثير

مذاهب اسلامى (جز مالكيه)؛ آب مطلق اگر كثير باشد، با ملاقات نجس، متنجس نمى شود، ولى اگر يكى از اوصاف سه گانه اش (بو، رنگ، مزه) بر اثر نجاست متغير شد، محكوم به نجاست است.

مالكيه؛ در شرع مقدس، آب قليل و كثير ندارد و هر آب مطلق مادام كه يكى از اوصاف


1- تذكرة الفقها، ج 1، صص 15- 11؛ فقه السنه، ج 1، صص 15- 13؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 42- 32؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 68- 65؛ بداية المجتهد و نهاية المقتصد، ج 1، ص 71؛ بدائع الصنايع فقه حنفى، المصادر الفقهيه، ج 1، ص 44؛ فرهنگ فقه، ج 1، ص 97

ص:92

سه گانه اش بر اثر نجاست متغير نشود، محكوم به طهارت است؛ قليل باشد يا كثير. (1)

3. ملاك آب كثير

اماميه؛ اگر آب به اندازه كر باشد، كثير است و با ملاقات نجس، متنجس نمى شود.

حنبليه؛ آب اگر به اندازه دو قلّه باشد، كثير محسوب مى شود.

حنفيه؛ آب به اندازه اى باشد كه يك سوى آن به حركت درآمده و سوى ديگر آن ساكن ماند، كثير است.

شافعيه؛ مانند حنبليه معتقدند: اگر به مقدار دو قلّه باشد، كثير است.(2) يادآورى (1):

1. اندازه كر در نظر مشهور اماميه اين است كه مساحت آن سه وجب و نيم (طول)، در سه وجب و نيم (عرض)، در سه وجب و نيم (عمق) باشد و از جهت وزن هزار و دويست رطل عراقى، كه بر اساس كيلو 419/ 377 مى شود.

2. ابن عقيل از قدماى اماميه مانند مالكيه ميان قليل و كثير تفاوتى قائل نيست.

يادآورى (2):

قلّه در لغت به معناى كوزه و مقدار آن را از جهت مساحت يك ذراع و يك چهارم ذراع از جهت طول وعرض وعمق و از جهت وزن 44637 رطل مصرى گفته اند. (3)


1- تذكرة الفقها، ج 1، ص 15؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 42؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 46 و 45
2- تذكرة الفقها، ج 1، صص 22- 18؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 42؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 47 و 46؛ فقه السنه، ج 1، صص 15 و 14
3- فرهنگ عميد، ج 3، ص 1902؛ تذكرة، ج 1، صص 20 و 19؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 42 و 41

ص:93

4. آب قليل

مذاهب اسلامى (جز مالكيه)؛ آب قليل به مجرد ملاقات با نجس، متنجس مى شود، اگرچه يكى از اوصاف سه گانه اش متغير نشده باشد و اما از نظر مالكيه گذشت كه آب، قليل و كثير ندارد. (1)

مطهّرات

1. آب مطلق

مذاهب اسلامى؛ آب مطلق- جميع اصنافش- طاهر و مطهّر از حدث و خبث مى باشد. (2)سيد مرتضى رحمه الله از فقهاى اماميه نيز مانند علماى عامه ازاله خبث با آب مضاف را مجاز مى شمرد. (3)

2. آب مضاف

مذاهب اسلامى؛ آب مضاف يا آب مقيّد در مقابل آب مطلق، آبى است كه با چيزى مانند گِل آميخته يا از چيزى مانند گُل و ميوه گرفته شده باشد. به اتفاق علماى اسلامى، به جز حنفيه، آب مضاف طاهر است، ولى رفع حدث و ازاله خبث نمى كند، ولى حنفيه آب مضاف را مانند آب مطلق مطهّر مى دانند، اگرچه به نظر آن ها ازاله نجاست با گلاب به خاطر


1- تذكرة الفقها، ج 1، صص 22- 18؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 42؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 47 و 46؛ فقه السنه، ج 1، صص 15 و 14
2- تذكرة الفقها، ج 1، صص 12 و 11؛ بدائع الصنايع فقه حنفى، المصادرالفقهيه، ج 1، ص 206؛ المهذب فقه شافعى، عمده الفقه فقه حنبلى، المصادرالفقهيه، ج 2، صص 683 و 867؛ بداية المجتهد، ج 1، ص 71
3- تذكرة الفقها، ج 1، ص 33

ص:94

تضييع مال، كراهت دارد. (1)

3. استحاله

مذاهب اسلامى؛ استحاله عبارت است از دگرگون شدن ماهيت چيزى و تبديل آن به ماهيتى ديگر؛ مانند تبديل خمر به سركه و خون آهو به مشك. به نظر همه مذاهب اسلامى، استحاله از مطهّرات محسوب مى شود. (2)يادآورى:

در برخى از منابع فقهى شيعه، به مواردى چون تبديل خمر به سركه، به جاى «استحاله»، «انقلاب» گفته شده است. (3)

4. سوزاندن نجاست با آتش

اماميه؛ اگر سوزاندن، نجاست را تبديل به خاكستر يا دود يا بخار كند، مطهّر است ولى اگر با سوختن، تبديل به زغال يا سفال يا آجر شود، مطهّر نيست.

حنبليه؛ مطهّر نيست و خاكستر و دودِ نجس، همچنان نجس است.

حنفيه؛ مطهّر است.

شافعيه؛ مطهّر نيست و خاكستر و دودِ نجس، نجس است.

مالكيه؛ آتش زايل كننده نجاست نيست. البته مشهور مالكيه خاكستر نجس را پاك مى دانند.


1- تذكرة الفقها، ج 1، صص 33- 31؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 440؛ الخلاف، ج 1، صص 5 و 4؛ فرهنگ فقه، ج 1، ص 96
2- تذكرة الفقها، ج 1، صص 75 و 74؛ فرهنگ فقه، ج 1، ص 394؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 29 و 28
3- العروةالوثقى، ج 1، ص 132

ص:95

يادآورى:

فقهاى اماميه سوزاندن را با عنوان «استحاله» آورده اند و آن را يكى از مطهّرات دانسته اند. (1)

5. آفتاب

اماميه؛ زمين، ساختمان و چيزهايى كه در آن به كار رفته است؛ مانند در و پنجره و درخت و گياه، با شرايطى، به وسيله آفتاب پاك مى شود.

حنبليه؛ آفتاب مطلقاً مطهّر نيست.

حنفيه؛ مانند اماميه- با شرايطى- آفتاب را مطهّر مى دانند.

شافعيه؛ در قول قديم آفتاب را مطهّر مى دانست ولى در قول جديد آن را مطهّر نمى داند.

مالكيه؛ مانند حنبليه و شافعيه آفتاب را مطهّر نمى دانند. (2)

6. زمين

اماميه؛ زمين با شرايطى، كف پا و كف كفش را پاك مى كند.

حنبليه؛ مطهّر نيست.

حنفيه؛ مانند اماميه زمين را با شرايطى مطهّر مى دانند.

شافعيه و مالكيه؛ زمين مطهّر نيست. (3)


1- تذكرة الفقها، ج 1، صص 75 و 74؛ تحريرالوسيله، ج 1، ص 126؛ العروةالوثقى، ج 1، صص 132 و 133؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 30
2- العروةالوثقى، ج 1، ص 129؛ تحريرالوسيله، ج 1، ص 125؛ تذكرة الفقها، ج 1، صص 76 و 75؛ الهدايه فقه حنفى، المصادرالفقهيه، ج 1، ص 261؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 28
3- تذكرة الفقها، ج 1، ص 79؛ الهدايه فقه حنفى، المصادرالفقهيه، ج 1، ص 260؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، ص 65؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 28؛ فقه السنه، ج 1، صص 23 و 22

ص:96

يادآورى (1):

حنفى ها موارد ديگرى را بر مطهّرات افزوده اند:

1) مسح: زدودن و ازاله نجاست از اجسام صيقلى؛ مانند شمشير، آينه، ناخن، شيشه و ظروف چرب، مطهّر آن هاست.

2) فرك: ماليدن و زدودن منى آدمى، اگر خشك شده باشد، آن را پاك مى كند، ولى اگر منى خيس باشد، با ماليدن پاك نمى شود.

3) ندف: زدن پنبه موجب تطهير آن است.

4) دلك: ماليدن محكم متنجس بر زمين، مطهّر آن است.

5) حت: تراشيدن و خراشيدن با دست و چوب نيز از مطهّرات است. (1)يادآورى (2):

اختلاف اساسى حنفى ها با ديگر مذاهب آن است كه آن ها معتقدند: تفاوتى ميان آب و ديگر موارد مطهّر نيست؛ همانطور كه آب ازاله نجاست مى كند، ساير چيزها هم كه ازاله نجاست مى كنند مطهّر مى باشند، ولى ساير مذاهب معتقدند تطهير با آب موضوعيت دارد و خصوصيتى تعبّدى دارد كه با ساير اشياء قابل مقايسه نيست. (2)يادآورى (3):

در فقه اماميه هم، علاوه بر مطهّراتى كه گفتيم، امورى به عنوان مطهّر مطرح شده است:

1. انتقال: اگر خون انسان و حيواناتِ داراى خون جهنده، به بدن حيوانى برسد كه خون جهنده ندارد و جزو بدن او شود، پاك مى گردد. 2. اسلام: اگر كافر شهادتين بگويد و مسلمان شود، تمام بدن او پاك مى شود. 3. تبعيت: در مواردى، شى ء نجس به واسطه پاك شدن چيز ديگر پاك مى شود. 4. استبراء حيوان جلّال: مطهّر بول و غائط اوست. 5. ازاله


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 260؛ الهدايه فقه حنفى المصادرالفقهيه، ج 1، صص 262- 260؛ بداية المجتهد، ج 1، ص 71؛ فقه السنه، ج 1، صص 23 و 22
2- ر. ك. به: بداية المجتهد، ج 1، صص 72 و 71

ص:97

عين نجاست از بدن حيوان. 6. غيبت و امور ديگرى در كتب اماميه مطهّر شمرده شده كه البته در ميان خود اماميه تفصيلات و اختلافاتى نسبت به آن ها مطرح است. به علاوه، محتمل است برخى از مواردى كه اماميه به عنوان مطهّر از آن ها ياد مى كنند، در فقه مذاهب ديگر نيز قائل داشته باشد كه بررسى و تتبع تفصيلى آن از حوصله و هدف اين نوشتار بيرون است. (1)يادآورى (4):

آنان كه به سرزمين حجاز سفر كرده اند، از نزديك ديده اند كه در تطهير حرمين شريفين، از آبى مخلوط به مواد شوينده و ضد عفونى كننده استفاده مى شود كه براى ازاله نجاست است. اين شيوه تطهير اگرچه بر طبق مذهب حنفى است، ولى تطبيق آن بر ساير مذاهب اهل سنت، جاى ابهام و سؤال دارد. شايد توجيه آن اين باشد كه يا بايد آن آب هاى مورد استفاده را آب مضاف ندانند و يا اين كه فقهاى جديد ساير مذاهب، به گونه اى به فتاواى ابوحنيفه گرايش پيدا كرده اند؛ مانند آنچه نسبت به مؤلف كتاب فقه السنه مى توان حدس زد.

7. جمع بندى

مطهّرات از نظر مذاهب اسلامى چند گروه اند:

الف) مطهّرات مشترك ميان همه يا اكثريت: 1) آب مطلق؛ 2) استحاله

ب) مطهّرات مشترك ميان اماميه و حنفيه: 1) سوزاندن با آتش كه ملحق به استحاله است 2) آفتاب 3) زمين.

ج) مطهّرات مخصوص اماميه: 1) اسلام 2) انتقال 3) تبعيت 4) استبراء حيوان جلال و ...

درسنامه درآمدى بر فقه مقارن ؛ ؛ ص97

مطهّرات مخصوص حنفيه: 1) آب مضاف 2) مسح 3) فرك 4) دلك 5) حت و به طور كلى، ازاله نجاست، در نظر حنفيه مطهّر محسوب مى شود.


1- العروةالوثقى، ج 1، صص 146- 140؛ تحريرالوسيله، ج 1، صص 127 و 126

ص:98

ص:99

ص:100

ص:101

2. اعيان نجس

نجاسات

1. ادرار و مدفوع غير حلال گوشت

مذاهب اسلامى؛ ادرار و مدفوع حيوانى كه خون جهنده دارد و حلال گوشت نيست، نجس است. (1)يادآورى:

اهل سنت، حيواناتى مانند الاغ و قاطر را غير حلال گوشت مى شمرند و از اين رو، ادرار و مدفوع آن ها را نيز نجس مى دانند. (2)

2. ادرار و مدفوع حلال گوشت

اماميه؛ پاك است.

حنبليه؛ پاك است مگر اين كه اكثر غذايش از نجاست باشد.

حنفيه؛ نجس است.

شافعيه؛ نجس است.


1- تذكرة الفقها، ج 1، صص 50 و 49؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 19؛ فقه السنه، ج 1، صص 21 و 20
2- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 19

ص:102

مالكيه؛ پاك است، ولى اگر عادت به خوردن نجاست كند، نجس است. (1)يادآورى:

حنفى ها به دو نوع نجاست معتقدند: 1. نجاست مغلظه 2. نجاست مخففه. از نظر آن ها نجاست مأكول اللحم و حلال گوشت مخفّفه است. (2)

3. منى

مذاهب اسلامى (جز حنبليه و شافعيه)؛ مطلقاً نجس است.

حنبليه؛ منى آدمى و حيوان حلال گوشت پاك و منى بقيه حيوانات نجس است.

شافعيه؛ منى انسان و حيوانات پاك است جز منى سگ و خوك.

يادآورى:

طبق روايتى ديگر از احمد بن حنبل، منى مطلقاً نجس است. همچنين شافعى در قول قديمش قائل به نجاست منى انسان بوده است. (3)

4. وَذْى و مَذْى و وَدْى

اماميه؛ پاك است

مذاهب چهارگانه؛ سه رطوبت وذى، مذى و ودى محكوم به نجاست است. فقط حنبليه، مذى و ودى حلال گوشت را از حكم مذكور مستثنى مى دانند و آن را پاك مى شمرند. (4)


1- تذكرة الفقها، ج 1، صص 50 و 49؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 19؛ فقه السنه، ج 1، صص 21 و 20
2- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 19
3- تذكرة الفقها، ج 1، ص 53؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 20؛ بدايةالمجتهد، ج 1، ص 70؛ فقه السنه، ج 1، ص 20
4- تذكرة الفقها، ج 1، ص 54؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 20؛ بدايةالمجتهد، ج 1، ص 71؛ فقه السنه، ج 1، ص 19

ص:103

يادآورى:

وذى رطوبتى است كه بعد از خروج منى، از انسان خارج مى شود و مذى رطوبتى است كه هنگام ملاعبه زن و مرد با يكديگر، خارج مى گردد و ودى رطوبتى است كه پس از خروج ادرار، خارج مى شود. (1)

5. قى (استفراغ)

اماميه؛ پاك است

مذاهب چهارگانه؛ نجاست قى، از امور مورد اتفاق مذاهب اربعه اهل سنت است. (2)يادآورى:

1. برخى تفصيلات جزئى در مورد نجاست قى نزد مذاهب اهل سنت مطرح است.

2. شيخ طوسى نجاست قى را به برخى از علماى شيعه نيز نسبت داده است. (3)

6. خون

اماميه؛ خون حيوانى كه جهنده باشد نجس و خون حيوانى كه جهنده نيست پاك است.

حنبليه؛ خون مطلقاً نجس است جز در موارد خاص؛ مانند خون شهيد و خون ماهى.

حنفيه؛ مانند مذهب اماميه نظر داده اند.

شافعيه؛ خون مطلقاً نجس است مگر خون شهيد و برخى از حشرات.

مالكيه؛ مطلقاً نجس است مگر خون شهيد و برخى از حشرات. (4)


1- رساله اجوبة الاستفتائات ترجمه فارسى، ص 21؛ فقه السنه، ج 1، ص 19
2- تذكرة الفقها، ج 1، ص 55؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 21 و 20؛ فقه السنه، ج 1، ص 16
3- تذكرة الفقها، همان، المبسوط، ج 1، ص 38
4- تذكرة الفقها، ج 1، ص 56؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 19 و 18؛ بداية المجتهد، ج 1، صص 69 و 68؛ فقه السنه، ج 1، ص 18

ص:104

يادآورى:

بعضى از علماى اهل سنت خون قليل را نجس ندانسته اند. (1)

7. ميّت

اماميه و حنفيه؛ ميت آدمى نجس است و ميت مسلمان با غسل پاك مى شود.

حنبليه، شافعيه و مالكيه؛ پاك است.

يادآورى:

در الفقه على المذاهب الأربعه، پاك بودن ميت انسان، به همه مذاهب چهارگانه نسبت داده شده و حنفيه را استثنا نكرده است كه جاى تأمل دارد. (2)

8. مردار

مذاهب اسلامى (جز شافعيه)؛ مردار حيوانى كه داراى خون جهنده است را نجس مى شمرند و مردار حيوانات دريايى و حيواناتى كه خون جهنده ندارند را پاك مى دانند، ولى شافعيه مردار تمامى حيوانات را نجس شمرده اند، جز مردار ملخ را. (3)

9. اجزاى مردار

مذاهب اسلامى (جز شافعيه)؛ در مردار، اجزايى كه روح دارند نجس و اجزاى بدون روح؛ مانند مو و پشم پاك است. ولى شافعى تمامى اجزاى مردار را نجس مى شمرد و ميان


1- بداية المجتهد، ج 1، ص 68
2- تذكرة الفقها، ج 1، صص 60 و 59؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 13؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، ص 56
3- تذكرةالفقها، ج 1، صص 65- 62؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 18 و 17؛ فقه السنه، ج 1، ص 17

ص:105

اجزاى روح دار و بدون روح فرقى نمى گذارد. (1)يادآورى:

1. در قولى ديگر از شافعى، تفصيل ميان اجزاى داراى روح و بدون روح پذيرفته شده است.

2. تفصيل ذكر شده در نظر مذاهب اسلامى در مورد غير سگ و خوك است.

3. در اين كه كدام جزء بدن داراى روح است و كدام جزء داراى روح نيست؛ مانند استخوان، ميان مذاهب اختلاف است.

10. شراب

مذاهب اسلامى؛ شراب و هر مايع مست كننده، به اتفاق مذاهب اسلامى نجس است، اگرچه از برخى قدماى اماميه؛ مانند صدوق و ابن عقيل و نيز از برخى از اهل سنت و طبق يكى از اقوال شافعى، نقل شده است كه آن را پاك دانسته اند. (2)

11. فقّاع

اماميه؛ فقّاع و آب جو، همچون خمر است، هم در حرمت و هم در نجاست.

مذاهب چهارگانه؛ فقهاى اهل سنت، همچنان كه شرب فقّاع را حرام نمى دانند، آن را نجس هم نمى شمرند و حكم به طهارت آن مى دهند. (3)


1- تذكرة الفقها، ج 1، صص 65- 62؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 18 و 17؛ فقه السنه، ج 1، ص 17
2- تذكرة الفقها، ج 1، صص 65 و 64؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 22 و 21؛ فقه السنه، ج 1، ص 21
3- تذكرة الفقها، ج 1، ص 65

ص:106

12. سگ و خوك

مذاهب اسلامى (جز حنفيه)؛ سگ و خوك را نجس مى دانند، اما حنفيه خوك را نجس و سگ (به جز آب دهان او) را پاك مى شمارند. (1)يادآورى:

برخى از مالكيه، خنزير را نجس و سگ را پاك شمرده اند. (2)

13. كافر

اماميه؛ كافر و اصناف مختلفى از آن، چون مرتدّ، ناصبى و خوارج را محكوم به نجاست كرده اند.

مذاهب چهارگانه؛ هيچ يك از اصناف مختلف كفار را نجس نمى دانند.

يادآورى:

بعضى از فقهاى اماميه، كافرِ اهل كتاب را پاك مى دانند. (3)

14. قيح (چرك و زرد آب)

اماميه؛ چرك و زرد آبِ زخم را پاك شمرده اند.

مذاهب چهارگانه؛ چرك و زرد آب زخم، اگرچه خون همراه آن نباشد، نجس مى باشد. (4)


1- تذكرة الفقها، ج 1، ص 66؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 18؛ فقه السنه، ج 1، صص 18 و 21
2- الكافى فى فقه اهل المدينه فقه مالكى؛ المصادرالفقهيه، ج 1، ص 367
3- تذكرة الفقها، ج 1، صص 68 و 67؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 13؛ مجمع فقه الجواهر، ج 6، صص 23 و 22؛ اجوبه الاستفتائات ترجمه فارسى، ص 67؛ العروة الوثقى، ج 1، صص 68 و 67
4- فرهنگ فارسى عميد، ج 3، ص 191؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 19؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، ص 57

ص:107

15. جمع بندى نجاسات

نجاسات از نظر مذاهب اسلامى سه گروه اند:

الف) نجاسات مشترك ميان همه يا اكثر مذاهب اسلامى: 1. ادرار و مدفوع 2. منى 3. خون 4. مردار و اجزاى آن 5. شراب 6. سگ و خوك.

ب) نجاسات مخصوص به تمامى يا اكثريت اماميه: 1. ميت 2. فقّاع 3. كافر

ج) نجاسات مخصوص به تمامى يا اكثريت اهل سنت: 1. وذى و مذى و ودى 2. قى (استفراغ) 3. قيح (چرك و زرد آب).

ص:108

ص:109

ص:110

ص:111

3. احكام تخلّى

احكام تخلّى

1. وجوب ستر عورت

مذاهب اسلامى؛ وجوب ستر عورت از ناظر محترم، هنگام تخلّى و غير آن، از احكام روشن و مسلّمى است كه فقهاى اماميه در بحث تخلّى به آن تصريح كرده اند ولى ساير مذاهب اسلامى، اگرچه متعرّض اين بحث در اين قسمت نشده اند ولى در ساير ابواب فقهى حدود پوشش را مطرح كرده اند. (1)

2. رو به قبله يا پشت به آن نبودن

اماميه؛ در حال تخلّى، چه در فضاى باز يا در ساختمان، مطلقاً رو به قبله يا پشت به قبله بودن حرام است.

حنبليه، شافعيه و مالكيه؛ در فضاى باز رو به قبله و پشت به قبله بودن حرام است ولى در بنا و ساختمان حرام نيست.

حنفيه؛ رو به قبله يا پشت به قبله بودن در حال تخلى مطلقاً كراهت تحريمى دارد. (2)


1- تذكرة الفقها، ج 1، ص 117؛ العروة الوثقى، ج 1، صص 165- 164
2- تذكرة الفقها، ج 1، صص 119- 117؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 88؛ فقه السنه، ج 1، ص 25؛ بداية المجتهد، ج 1، صص 75 و 74؛ الخلاف، ج 1، صص 20 و 19

ص:112

يادآورى:

1. طبق روايتى ديگر، احمد بن حنبل فتوايى همچون اماميه دارد.

2. از شيخ مفيد و سلّار، كه از فقهاى اماميه هستند نيز جواز استقبال و استدبار در ساختمان نقل شده است. (1)3. حنفى ها كراهت را به «كراهت تنزيهى» و «كراهت تحريمى» تقسيم مى كنند و كراهت تحريمى را به حرام نزديك تر مى دانند. به نظر آن ها حرام در مقابل فرض است و كراهت تحريمى در مقابل واجب و سنّت مؤكد. از اين رو، انجام و ارتكاب كراهت تحريمى عقوبت دارد ولى كراهت تنزيهى داراى عقوبت نيست. (2)

3. تخلّى بر قبور

اماميه؛ تخلّى بر قبور مؤمنان در صورتى كه هتك و بى احترامى به آنان باشد، حرام است.

حنبليه، شافعيه و مالكيه؛ تخلّى بر قبور جايز نيست.

حنفيه؛ تخلّى بر قبور كراهت تحريمى دارد. (3)

4. تخلّى در ملك ديگران و در موقوفات

مذاهب اسلامى؛ تخلّى در ملك ديگران، بدون اجازه آن ها و تخلّى در جايى كه براى افراد خاصى وقف شده است، جايز نيست. (4)


1- تذكرة الفقها، ج 1، صص 119 و 118
2- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 70
3- العروةالوثقى، ج 1، صص 171 و 170؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 85
4- العروة الوثقى، ج 1، ص 170؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 87 و 86

ص:113

5. تخلّى در آب راكد و جارى

اماميه؛ ادرار كردن در آب راكد و جارى كراهت دارد.

حنبليه؛ مدفوع كردن در آب راكد و جارى به جز آب دريا حرام است و ادرار در آب راكد و جارى كثير كراهت دارد.

حنفيه؛ تخلّى در آب راكدِ قليل حرمت دارد ولى در آب راكد كثير داراى كراهت تحريمى و در آب جارى كراهت تنزيهى است.

شافعيه؛ تخلّى در آب كراهت دارد.

مالكيه؛ تخلّى در آب راكد قليل حرام است ولى در آب راكد كثير و در آب جارى جايز است. (1)

6. تخلّى در جاده، خيابان و محل عبور و مرور مردم

اماميه، حنفيه و شافعيه؛ تخلّى در مكان هاى پيش گفته كراهت دارد.

حنبليه و مالكيه؛ تخلّى در اين مكان ها حرام است. (2)

7. استبرا

اماميه؛ به نظر مشهور اماميه، استبرا مستحب است و فايده اش آن است كه اگر رطوبتى از او خارج شد كه نمى داند بول است يا نه، حكم به پاكى آن مى كند.

حنبليه، حنفيه و مالكيه؛ استبرا واجب است جز اين كه ظن غالب پيدا كند كه چيزى در محل باقى نمانده است.

شافعيه؛ استبرا واجب نيست مگر اين كه ظن غالب پيدا كند كه در محل چيزى باقى


1- تذكرة الفقها، ج 1، ص 120؛ العروة الوثقى، ج 2، ص 180؛ الفقه على المذاهب الاربعه، ج 1، ص 86؛ فقه السنه، ج 1، ص 25
2- تذكرة الفقها، ج 1، ص 120؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 2، ص 87

ص:114

مانده است.

يادآورى:

به نظر مى رسد مقصود فقهاى اهل سنت از اين وجوب، نه مولوى، بلكه ارشاد است به اين كه با عدم استبرا و خروج رطوبتِ مشكوك، حكم به نجاست رطوبت مى شود و چنان كه وضو گرفته وضويش باطل مى شود. از اين رو، از جهت اثر استبرا فتواى آن ها نظير فتواى اماميه مى شود. (1)

8. استنجا و تطهير محل خروج ادرار و مدفوع

اماميه؛ استنجا از ادرار و مدفوع واجب است و از امور ديگر؛ مانند وذى، مذى و ودى واجب نيست.

حنبليه؛ استنجا از ادرار و مدفوع و هر ماده نجس ديگر؛ مانند خون، ودى و مذى كه از عورتين خارج شود، واجب است.

حنفيه؛ اگر نجاست از محل، تجاوز كند استنجا، سنت مؤكد مى شود و اگر از محل تجاوز كرده باشد فرض است.

شافعيه؛ همچون حنبليه، استنجا از هر مادّه نجس را واجب مى شمرند.

مالكيه؛ استنجا مستحب و مندوب است جز در مواردى خاص:مانند استنجاى زنان يا در صورتى كه آلودگى تجاوز كرده باشد. (2)يادآورى:

1. غرض از وجوب استنجا، وجوب نفسى نيست بلكه منظور اين است كه بدون استنجا،


1- العروة الوثقى، ج 2، صص 177 و 176؛ توضيح المسائل حضرت امام رحمه الله، مسأله 73 و 72؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 85 و 84
2- تذكرة الفقها، ج 1، صص 124 و 123؛ الفقه على المذاهب الاربعه، ج 1، صص 83 و 82؛ بداية المجتهد، ج 1، صص 74- 72؛ فقه السنه، ج 1، ص 26

ص:115

نماز باطل است. (1)2. استنجا مأخوذ است از: «نجوت الشجرة إذا قطعتها»؛ چون كسى كه استنجا مى كند، آلودگى را از محل قطع مى كند. (2)

9. چگونگى انجام استنجا

اماميه؛ مخرج بول تنها با آب پاك مى شود امّا مخرج مدفوع، در صورت عدم تجاوز نجاست، با سه سنگ و مانند آن هم پاك مى شود.

مذاهب چهارگانه؛ مخرج بول و غايط را مى توان با آب يا سنگ و مانند آن پاك كرد. (3)

10. مكروهات تخلّى

مذاهب اسلامى؛ از مكروهات حال تخلّى عبارت اند از: 1) رو به روى خورشيد يا ماه بودن 2) رو به روى باد بودن 3) حرف زدن، جز هنگام ضرورت 4) تطهير با دست راست 5) ايستاده ادرار كردن. (4)

11. مستحبات تخلّى

فقهاى اماميه برخى از كارها را از مستحبات و آداب تخلّى شمرده اند برخى از فقهاى اهل سنت نيز متعرض آن شده اند مانند: 1) نشستن در جايى كه كسى او را نبيند 2) با پاى


1- الخلاف، ج 1، ص 20؛ بدائع الصنايع فقه حنفى. المصادر الفقهيه، ج 1، ص 51
2- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 82 و 81
3- تذكرة الفقها، ج 1، صص 130- 124؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 90 و 89؛ الخلاف، ج 1، صص 31- 20
4- تذكرة الفقها، ج 1، صص 121- 119؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 89 و 88؛ فقه السنه، ج 1، صص 27- 24؛ العروة الوثقى، ج 1، صص 181- 179

ص:116

چپ داخل و با پاى راست خارج شدن 3) پوشانيدن سر 4) انداختن سنگينى بدن روى پاى چپ 5) بسم اللَّه گفتن و دعا خواندن در حال ورود و خروج و هنگام استنجا. (1)


1- تذكرة الفقها، ج 1، ص 121؛ العروة الوثقى، ج 1، صص 179 و 178؛ فقه السنه، ج 1، صص 27- 24

ص:117

ص:118

ص:119

4. احكام وضو

احكام وضو

نواقض وضو
1. ادرار، مدفوع و باد معده و روده

مذاهب اسلامى؛ ادرار، مدفوع و باد معده، اگر از محل معمول و عادى خارج شود، موجب بطلان و نقض وضو مى شود. (1)

2. مذى و ودى

اماميه؛ بيرون آمدن مذى و ودى موجب بطلان وضو نمى شود.

مذاهب چهارگانه؛ بيرون آمدن مذى و ودى وضو را باطل مى كند. (2)يادآورى:

مذى مايعى است كه هنگام ملاعبه و لذت خارج مى شود و ودى مايعى است كه بيشتر پس از ادرار بيرون مى آيد.


1- تذكرة الفقها، ج 1، صص 100 و 99؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 73 و 72؛ فقه السنه، ج 1، ص 38
2- تذكرةالفقها، ج 1، ص 105؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 72؛ فقه السنه، ج 1، ص 38

ص:120

3. خواب غالب بر چشم و گوش

اماميه؛ خواب به گونه اى كه چشم نبيند و گوش نشود، ناقض وضو است.

حنبليه؛ خواب ناقض وضو است جز آنجا كه خواب سبك و در حال نشسته يا ايستاده باشد.

حنفيه؛ خواب ناقض وضو نيست، مگر آنگاه كه به پهلو يا به پشت خوابيده باشد؛ به گونه اى كه كنترل نداشته باشد.

شافعيه؛ اگر به پهلو يا به پشت خوابيده باشد وضو باطل مى شود.

مالكيه؛ خواب سبك؛ كوتاه باشد يا بلند، موجب نقض و بطلان وضو نيست و اگر سنگين باشد در هر حال ناقض وضو است. (1)

4. امور زايل كننده عقل

مذاهب اسلامى؛ ديوانگى، بيهوشى و مستى كه عقل را از بين مى برند، ناقض وضو هستند. (2)

5. استحاضه قليله

اماميه؛ خون استحاضه قليله در زنان، موجب بطلان وضو و از نواقض است.

مذاهب چهارگانه؛ فقهاى مذاهب عامّه، در بحث نواقض وضو، از استحاضه قليله نام نبرده اند، بلكه از بعضى از آن ها مانند مالك نقل شده كه آن را ناقض ندانسته است. اصولًا اهل سنت، مستحاضه را همچون مسلوس و مبطون از ذوى الأغدار دانسته اند كه در اكثر موارد، عبادات مشروط به طهارت براى آنان طهارت شرط نيست.


1- تذكرة الفقها، ج 1، صص 104 و 103؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 74 و 73؛ فقه السنه، ج 1، صص 39 و 38؛ الخلاف ج 1، ص 21
2- تذكرةالفقها، ج 1، ص 104؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 73؛ فقه السنه، ج 1، ص 39

ص:121

يادآورى:

ابن عقيل، از فقهاى اماميه نيز خون استحاضه را ناقض وضو نشمرده است. (1)

6. مسّ عورت

اماميه؛ دست زدن به عورتين (قُبُل يا دُبُر) مطلقاً- براى زنان و مردان- موجب نقض وضو نيست.

حنبليه؛ مسّ عورتينِ خود يا ديگرى، زن يا مرد، اگر با باطن كف باشد ناقض وضو است.

حنفيه؛ مسّ عورت ولو از روى شهوت ناقض وضو نيست ليكن اگر زن انگشت، پنبه و مانند آن را داخل فرج خود كند، وضويش باطل مى شود.

شافعيه؛ مانند حنبليه گفته اند مسّ عورتين خود يا ديگرى، زن يا مرد، اگر با باطن و كف دست باشد، ناقض وضو است.

مالكيه؛ مسّ قُبُلِ خود، با كف دست، تنها براى مردان ناقض وضو است ولى مسّ دُبُر مطلقاً و مسّ فرج براى زنان ناقض وضو نيست.

يادآورى:

از فقهاى اماميه، شيخ صدوق مسّ باطن قُبُل (براى مردان) و دُبُر با انگشتان را ناقض وضو شمرده است. (2)

7. لمس

اماميه؛ لمس بدن ديگرى مطلقاً موجب بطلان وضو نيست.


1- تذكرة الفقها، ج 1، صص 105- 104؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 115
2- تذكرة الفقها، ج 1، صص 111- 107؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 79- 77؛ فقه السنه، ج 1، ص 39؛ الخلاف، ج 1، صص 23 و 22

ص:122

حنبليه؛ لمس بدن زن توسط مرد و بالعكس، محرم باشد يا اجنبى، اگر بدون حايل باشد، ناقض وضو است.

حنفيه؛ همچون اماميه معتقدند لمس موجب نقض وضو نيست مگر اين كه مرد آلت خود را بر فرج زن قرار دهد يا مذى خارج شود.

شافعيه؛ لمس بدن اجنبى، ولو بدون لذت و شهوت، در صورتى كه بدون حايل باشد، وضو را باطل مى كند.

مالكيه؛ اگر لمس بدون حايل و از روى لذت باشد ولو مو را لمس كند، وضو باطل مى شود. فرقى نمى كند كسى كه لمس مى شود اجنبى باشد يا زوجه، زن باشد يا مرد و بوسيدن از مصاديق لمس است، مگر بوسيدن براى وداع باشد يا از روى رحمت. (1)

8. استفراغ

اماميه؛ قى و استفراغ كردن وضو را باطل نمى كند.

حنبليه؛ قى هر گونه كه باشد ناقض وضو است.

حنفيه؛ استفراغ، اگر دهان را پر كند، موجب بطلان وضو است.

شافعيه و مالكيه؛ همچون اماميه استفراغ ناقض وضو نيست. (2)

9. خون و قيح

اماميه، شافعيه و مالكيه؛ خروج خون و قيح (چرك) از غير مخرج بول و ادرار ناقض وضو نيست.

حنبليه؛ خروج خون و قيح از غير مخرج بول و ادرار، اگر زياد باشد ناقض وضو است.


1- تذكرة الفقها، ج 1، صص 112 و 111؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 76- 74؛ الخلاف، ج 1، ص 22
2- تذكرة الفقها، ج 1، ص 106؛ الخلاف، ج 1، ص 25؛ فقه السنه، ج 1، ص 40؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 73 و 72

ص:123

حنفيه؛ خروج خون و قيح از غير مخرج بول و ادرار، اگر از محل تجاوز كند، ناقض وضو است. (1)

10. قهقهه

مذاهب اسلامى (جز حنفيه)؛ قهقهه مطلقاً ناقض وضو نيست.

حنفيه؛ قهقهه در اثناى نماز ناقض وضو است.

يادآورى:

ابن جنيد از فقهاى اماميه هم قهقهه در اثناى نماز را مبطل وضو دانسته است. (2)

11. ارتداد و خوردن گوشت شتر

اماميه و حنفيه؛ ارتداد و خوردن گوشت شتر ناقض وضو نيست.

حنبليه؛ ارتداد و خوردن گوشت شتر ناقض وضو است.

شافعيه؛ خوردن گوشت شتر ناقض وضو نيست و ارتداد هم فى نفسه ناقض وضو نيست مگر اين كه مرتد مسلوس باشد.

مالكيه؛ ارتداد ناقض وضو است ولى خوردن گوشت شتر وضو را باطل نمى كند. (3)يادآورى:

برخى از فقهاى شيعه حكم به استحباب وضو پس از مذى و ودى و قى و بوسيدن از روى شهوت و مسّ فرج و مسّ باطن دبر و خنديدن در نماز كرده اند. (4)به نظر مى رسد اين حكم مبنى بر قاعده تسامح در ادّله سنن است و لذا مشهور فقها


1- تذكرة الفقها، ج 1، ص 106؛ الخلاف، ج 1، ص 25؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 79؛ فقه السنه، ج 1، ص 40
2- تذكرة الفقها، ج 1، ص 112؛ الخلاف، ج 1، ص 25؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 79
3- تذكرة الفقها، ج 1، ص 115؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 79
4- العروة الوثقى فى موجبات الوضوء و نواقضه، ج 1، مسأله 4، ص 185

ص:124

انجام وضو در موارد مذكور را به رجاء مطلوبيت پذيرفته اند ولى حكم به استحباب نكرده اند.

12. جمع بندى نواقض

نواقض وضو از نظر مذاهب اسلامى:

الف) نواقض مورد اتفاق تمامى مذاهب اسلامى: 1) ادرار 2) مدفوع 3) باد معده 4) زوال عقل.

ب) نواقض در نظر اماميه: 1) نوم 2) استحاضه قليله.

ج) نواقض مشترك ميان تمامى يا اكثريت اهل سنت: 1) مذى و ودى 2) مسّ عورت 3) لمس.

د) نواقض مخصوص در نظر برخى از مذاهب اهل سنت: 1) استفراغ 2) خون و قيح 3) قهقهه 4) ارتداد 5) خوردن گوشت شتر. (1)

احكام وضو

1. شستن صورت

اماميه؛ يك بار شستن صورت از رستنگاه موى سر تا آخر چانه (در طول) و به اندازه پهناى ميان انگشت شست و ميانه (در عرض) واجب است.

حنبليه؛ (در طول) شستن صورت از رستنگاه مو تا آخر چانه براى كسى كه ريش ندارد و تمامى ريش ولو طولانى باشد براى كسى كه ريش دارد واجب است ولى شستن زير چانه لازم نيست و اما (در عرض) پهناى صورت و حتى گوش ها و داخل دهان و بينى بايد شسته شود.


1- العروة الوثقى فى موجبات الوضوء و نواقضه، ج 1، مسأله 4، ص 185

ص:125

حنفيه؛ (در طول) شستن صورت از رستنگاه مو تا آخر چانه براى كسى كه ريش ندارد واجب است ولى كسى كه ريش بلند دارد لازم نيست ريش را بشويد، همچنين شستن زير چانه لازم نيست و اما (در عرض) از گوش تا گوش بايد شسته شود ولى شستن خود گوش لازم نيست.

شافعيه؛ (در طول) شستن صورت از رستنگاه مو تا زير چانه واجب است، كسى هم كه ريش بلند دارد بايد تمامى آن را بشويد و اما (در عرض) شستن از گوش تا گوش واجب است.

مالكيه؛ شستن صورت از رستنگاه مو تا آخر چانه (در طول) براى كسى كه ريش ندارد و تمامى ريش براى كسى كه ريش دارد واجب است و (در عرض) شستن از گوش تا گوش واجب است. (1)يادآورى:

وضو، اسم مصدر است. فعل آن توضّأ و مصدرش التوضّوء است يا وَضُوءَ و مصدرش وضائة مى باشد. پس وضو در لغت اسم است براى نظافت و حسن. (2)

2. از بالا به پايين شستن صورت

اماميه؛ شستن از بالا به پايين واجب است و اگر به عكس بشويد وضو باطل است.

مذاهب چهارگانه؛ شستن از بالا به پايينِ صورت را واجب نمى دانند و هرگونه شسته شود، كافى است.


1- تذكرة الفقها، ج 1، صص 152- 149؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 60- 56؛ فقه السنه، ج 1، صص 32 و 31؛ الكافى لابن قدامه فقه حنبلى، المصادر الفقهيه، ج 2، صص 922 و 921
2- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 46

ص:126

يادآورى:

سيد مرتضى، از فقهاى اماميه، شستن به عكس را مكروه مى شمرد. (1)

3. شستن دست ها

اماميه؛ شستن دست ها از آرنج تا سر انگشتان، همراه با خودِ آرنج واجب است و همچنين تقديم دست راست بر دست چپ در شستن واجب است.

مذاهب چهارگانه؛ شستن تا آرنج همراه با خودِ آرنج واجب است و تقديم دست راست بر دست چپ واجب نيست اگرچه افضل است.

يادآورى:

طبق مذهب اماميه، بايد شستن دست ها از آرنج آغاز شود ولى در مذاهب اهل سنت، به عكس است و بايد در آرنج ختم شود. (2)

4. مسح سر

اماميه؛ مسح كردن قسمتى از جلوى سر واجب است و شستن و پاشيدن آب، به جاى مسح كفايت نمى كند.

حنبليه؛ مسح كردن تمام سر و گوش ها واجب و فرض است و شستن به جاى مسح كفايت مى كند.

حنفيه؛ مسح كردن ربع (14) سر واجب و مسح تمامى سر سنت است.

شافعيه؛ مسح مقدار كمى از سر كفايت مى كند و مسح همه سر سنت است و شستن يا پاشيدن آب هم كفايت مى كند.


1- تذكرة الفقها، ج 1، صص 157 و 156؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، ص 80
2- تذكرة الفقها، ج 1، صص 159- 157؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 53؛ فقه السنه، ج 1، ص 32؛ الكافى لابن قدامه فقه حنبلى المصادرالفقهيه، ج 1، صص 923- 921

ص:127

مالكيه؛ مسح تمام سر فرض و واجب است و شستن به جاى مسح كفايت مى كند. (1)

5. آب مسح

اماميه؛ مسح بايد با رطوبت باقيمانده دست باشد ومسح با آب جديد باطل است.

مذاهب چهارگانه؛ به نظر مذاهب اهل سنت، لازم نيست مسح با رطوبت باقيمانده دست ها باشد، با آب جديد هم كفايت مى كند، بلكه طبق بعضى از مذاهب، مسح بايد با آب جديد باشد. (2)يادآورى:

1. به نظر حنفى ها، اگر به مقدار لازم در مسح، آب باران بر سر بريزد كفايت مى كند ولو مسح با دست هم نكند. (3)2. علّامه در تذكره لزوم آب جديد در مسح را به تمامى مذاهب اهل سنت نسبت داده است. (4)

6. مسح سر با داشتن حايل

اماميه؛ مسح بايد بر پوست يا موى سر باشد و مسح بر حايل؛ همچون عمامه، باطل است.

حنبليه؛ مسح بر عمامه جايز است با اين شرط كه پوشيدن آن در حال طهارت باشد.


1- تذكرة الفقها، ج 1، صص 163- 161؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 60؛ فقه السنه، ج 1، ص 32؛ الخلاف، ج 1، ص 13
2- تذكرة الفقها، ج 1، صص 166- 165؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 55؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 81 و 82
3- بدائع الصنائع فقه حنفى المصادر الفقهيه، ج 1، ص 21
4- تذكرة الفقها، ج 1، ص 166

ص:128

به نظر شافعيه، حنفيه و مالكيه، مسح بر عمامه، در صورت عذر داشتن جايز است. (1)

7. مسح پاها

اماميه؛ پاها بايد با رطوبت باقيمانده در دست ها مسح شود و شستن به جاى مسح باطل است.

مذاهب چهارگانه؛ واجب است پاها شسته شود. اين فتوا بر مبناى آن است كه در آيه وضو: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ» (مائده: 6)، واژه «أرجلكم» عطف بر «أيديكم» باشد. (2)

8. مسح پا با داشتن حايل

اماميه؛ مسح بايد بر خودِ پا باشد. پس اگر حايلى در پا باشد مانند جوراب و كفش و ...

باطل است.

مذاهب چهارگانه؛ مسح بر خُفّ (نوعى چكمه به نام موزه) و ساتر جايز است و در اين صورت، امورى مانند جنابت و كندن خفّ (به جز مالكيه)، گشتن يك شبانه روز براى مقيم و سه شبانه روز براى مسافر تنها مسح را باطل مى كند. (3)


1- تذكرة الفقها، ج 1، صص 164 و 163؛ الفقه السنه، ج 1، ص 32؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، ص 82؛ بدائع الصنائع فقه حنفى، الكافى لابن قدامه فقه حنبلى المصادر الفقهيه، ج 1، ص 21 و ج 2، ص 933
2- تذكرة الفقها، ج 1، صص 170- 168؛ فقه السنه، ج 1، صص 33- 32؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 53؛ بدائع الصنائع فقه حنفى المصادر الفقهيه، ج 1، صص 22 و 21
3- تذكرة الفقها، ج 1، صص 174- 172؛ الخلاف، ج 1، ص 18؛ بدائع الصنائع فقه حنفى، الكافى لابن قدامه فقه حنبلى، المصادرالفقهيه، ج 1، صص 32- 25 و ج 2، ص 929؛ فقه السنه، ج 1، صص 47- 44؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 129- 118

ص:129

يادآورى:

علّامه در تذكره، پس از اين كه دو فتواى بالا را از اهل سنت نقل مى كند كه از يك سو در پاها شستن را واجب مى شمرند و مسح را كافى نمى دانند و از سوى ديگر مسح بر خُفّين را به جاى شستن پاها جايز مى شمرند، گويد: «و من اغرب الأشياء تسويغ المسح على الخفّ لرفع الحدث عن الرجلين، و منعه عن البشرة».

9. ترتيب

اماميه؛ ترتيب بين اعضاى وضو واجب و از شرايط صحّت وضو است.

حنبليه و شافعيه؛ ترتيب بين اعضاى وضو فرض است.

حنفيه و مالكيه؛ ترتيب بين اعضاى وضو فرض نيست ولى سنت است.

يادآورى:

آن دسته از فقهاى اهل سنت كه ترتيب را معتبر مى دانند، آن را از واجبات وضو دانسته اند. (1)

10. موالات

اماميه؛ رعايت موالات و فاصله نينداختن ميان اعضاى وضو واجب است و عدم رعايت آن موجب بطلان وضو است.

حنبليه؛ رعايت موالات ميان اعضاى وضو و انجام فورى افعال وضو، فرض و واجب است.

حنفيه و شافعيه؛ رعايت موالات سنت است نه فرض. لذا شستن عضوى پس از خشك شدن عضو قبل كراهت دارد.


1- تذكرة الفقها، ج 1، صص 186 و 185؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 60؛ فقه السنه، ج 1، ص 33؛ العروة الوثقى، ج 1، ص 235؛ بدائع الصنائع فقه حنفى، المصادرالفقهيه، ج 1، ص 50

ص:130

مالكيه؛ رعايت موالات ميان اعضاى وضو و فوريّت آن، به گونه اى كه هر عضو را پيش از خشك شدن عضو قبل بشويد، فرض است.

يادآورى:

آن گروه از فقهاى اهل سنت كه موالات را معتبر مى دانند، آن را از فرايض وضو مى شمرند. (1)

11. نيّت

اماميه؛ نيّت، يعنى قصد انجام فعل به انگيزه اطاعت و امتثال امر الهى، در وضو واجب است و ريا و عدم خلوص، مبطل وضو مى باشد.

حنبليه؛ نيّت و قصد رفع حدث يا حصول طهارت براى امورى كه مشروط به طهارت اند؛ مانند نماز و طواف و مسّ قرآن، از شرايط وضو محسوب مى شود و واجب است.

حنفيه؛ نيّت، مانند ترتيب و موالات، شرط وضو نيست و وضو بدون نيّت هم جايز و صحيح است.

مالكيه و شافعيه؛ نيّت از فرايض وضو محسوب مى شود.

يادآورى:

حنبلى ها نيّت را «شرط وضو» و مالكى ها و شافعى ها «فرض وضو» شمرده اند. (2)


1- تذكرة الفقها، ج 1، صص 189 و 188؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 59- 56؛ العروة الوثقى، ج 1، صص 236 و 235
2- تذكرة الفقها، ج 1، صص 141- 139؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 60- 55؛ العروة الوثقى، ج 1، ص 237؛ فقه السنه، ج 1، ص 31؛ بدائع الصنائع فقه حنفى، الكافى لابن قدامه فقه حنبلى المصادر الفقهيه، ج 1، صص 51 و 50 و ج 2، صص 918 و 917

ص:131

12. جمع بندى

الف) در وضو شستن صورت و دست ها و مسح سر و مسح يا شستن پاها، از افعال واجب و از فرايض مورد اتفاق در مذاهب اسلامى است كه نصّ قرآن كريم محسوب مى شود.

ب) ترتيب و موالات و نيّت مورد اختلاف است. عده اى از اهل سنت اين سه را قبول ندارند ولى اجماع فقهاى اماميه بر معتبر بودن آن ها است. اگرچه برخى از فقها در گذشته؛ مانند علّامه حلّى رحمه الله اين امور را از افعال وضو شمرده اند، ولى در متون فقهى جديدتر؛ مانند عروة الوثقى و رساله هاى توضيح المسائل، اين سه امر از شرايط شمرده شده نه از افعال و واجبات و ظاهراً حق با گروه دوم است.

شرايط و غايات وضو

1. شرايط مورد اتفاق در وضو §العروةالوثقى، ج 1، صص 232- 219؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 50؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، ص 85؛ بدائع الصنائع فقه حنفى، المصادر الفقهيه، ج 1، ص 51§

مذاهب اسلامى؛ 1) مطلق بودن آب 2) پاك بودن آب 3) نبودن مايع و حايلى كه مانع رسيدن آب به پوست شود 4) ناتوان نبودن از استعمال آب به خاطر بيمارى و مانند آن. اين چهار شرط، از شروط مورد اتفاق مذاهب اسلامى است.

يادآورى:

ابو حنيفه وضو با نبيذ خرما را در سفر مجاز شمرده ولى ساير حنفى ها در اين فتوا از او پيروى نكرده اند. (1)


1- بدائع الصنائع فقه حنفى، المصادر الفقهيه، ج 1، ص 45، بداية المجتهد، ج 1، ص 30

ص:132

2. شرايط مورد اختلاف در وضو

اماميه؛ شرايط ديگرى نيز براى وضو آمده است:

1) ظرف آب وضو از طلا و نقره نباشد؛ اهل سنت اگرچه استعمال ظرف طلا و نقره را جايز نشمرده و حرام مى دانند ولى استفاده از آن را موجب بطلان وضو ندانسته اند.

2) مباشرت و كمك نگرفتن از ديگران؛ اهل سنت تصريح به اين شرط ندارند و عده اى مانند شافعى ها و حنبلى ها كمك گرفتن را جايز شمرده اند.

3) وسعت وقت؛ فقهاى اماميه در تنگى وقت وضو گرفتن را جايز نمى دانند و مى گويند به جاى وضو بايد تيمّم كرد، ولى به عكس اماميه، اهل سنت معتقدند حتى در تنگى وقت بايد وضو گرفت و چنانكه در بحث تيمم مى آيد، تيمّم در تنگى وقت جايز نيست مگر در موارد خاص.

4) غصبى نبودن آب و ظرف وضو؛ اگرچه اهل سنت غصب را حرام مى دانند ولى وضو با آب و ظرف غصبى را باطل ندانسته اند. (1)

3. غايات مورد اتفاق در وضو

مذاهب اسلامى؛ براى انجام عبادات زير گرفتن وضو و رفع حدث اصغر واجب است:

1) اقامه نماز واجب يا مستحب 2) طواف كعبه (حنفى ها وضو براى طواف را واجب مى دانند ولى شرط صحت آن نمى شمرند) 3) مسّ و دست زدن به قرآن. (2)


1- العروة الوثقى، ج 1، صص 234- 219؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 49- 46 و 137 و 136؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، ص 85، تذكرةالفقها، ج 1، ص 203؛ القوانين الفقهيه فقه مالكى، الأم فقه شافعى، و الكافى لابن قدامه فقه حنبلى، المصادر الفقهيه، ج 1، ص 520 و ج 2، صص 561، 881 و 880 و نيز ص 926؛ بدايةالمجتهد، ج 1، صص 37 و 36
2- العروة الوثقى، ج 1، صص 187- 180؛ فقه السنه، ج 1، صص 44- 41؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 46- 48

ص:133

يادآورى:

1. در فقه اماميه، طواف مستحب مشروط به طهارت از حدث نيست. 2. در برخى از مذاهب اهل سنت، جواز حمل مصحف نيز مشروط به وضو است ولى در مقابل، در فقه اكثر مذاهب اهل سنت مانند شافعى، حنفى و مالكى، مسّ آيات قرآن كه در غير مصحف است، مانند كتب فقه و حديث بدون وضو اشكال ندارد. در مذهب اماميه مسّ كلمات و آيات و اسم خداوند مطلقاً بدون وضو حرام است و مسّ اسم پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و حضرت زهرا عليها السلام و ائمه و انبيا عليهم السلام نيز اشكال دارد.

4. غايات مورد اختلاف در وضو

اماميه؛ انجام سجده تلاوت و سجده شكر و نماز ميّت مشروط به طهارت و وضو نيست.

مذاهب چهارگانه؛ انجام امور مذكور مشروط به طهارت از حدث نيست. (1)

5. وضوهاى مستحب

فقهاى اماميه براى بسيارى از اعمال، وضو و طهارت را مستحب شمرده اند. فقهاى اهل سنت هم در برخى موارد با فتواى اماميه همراه شده اند، حتى گاهى فتوا به وجوب وضو داده اند. برخى از مهمترين اين موارد عبارت اند از: 1. وضو هنگام خوابيدن 2. وضو گرفتن جنب هنگام خوابيدن و خوردن و آشاميدن 3. تجديد وضو براى نماز 4. نماز ميّت 5.

سجده تلاوت 6. سجده شكر 7. همراه داشتن قرآن. (2)


1- العروة الوثقى، ج 1، صص 194- 192؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 447 و 443
2- العروة الوثقى، ج 1، صص 195- 192؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 447 و 443؛ فقه السنه، ج 1، صص 43 و 44

ص:134

مستحبات و مكروهات وضو

1. معناى سنت ها و مستحبات وضو

اماميه؛ در نظر اماميه، مستحب، سنت و مندوب مترادف اند و در نتيجه، مستحبات و مندوباتِ وضو، سنت هاى آن هم شمرده مى شود. ولى ترك سنت و مستحب، مكروه به حساب نمى آيد.

حنبليه؛ سنت، مندوب و مستحب الفاظ مترادف اند و به كارى مى گويند كه انجامش داراى ثواب است ولى ترك آن عقوبت ندارد. گرچه سنت به «مؤكد» و «غير مؤكد» تقسيم مى شود. ترك سنّتِ مؤكّد مكروه است ولى ترك غير مؤكد مكروه نيست.

حنفيه؛ سنت به مؤكد و غير مؤكد تقسيم مى شود؛ سنت مؤكد، آن واجبى است كه نسبت به فرض اهميّت كمترى دارد و فرض عملى است؛ يعنى در عمل با آن معامله فرض مى شود و ترك آن گناه دارد و عقوبت آن محروميّت از شفاعت است، اما سنت غير مؤكد همان مستحب و مندوب است و ترك آن عقاب ندارد.

شافعيه؛ سنت، مندوب و مستحب و تطوّع الفاظ مترادف اند و به امورى مى گويند كه مطلوب است و ثواب دارد. سنت تقسيم مى شود به «سنت عينى» و «سنت كفايى»؛ سنت كفايى مانند تسميه (بسم اللَّه گفتن) در صورتى كه گروهى مشغول خوردن غذا مى باشند.

مالكيه؛ سنت و مندوب فرق دارد؛ سنت را شارع طلب كرده و بر آن تأكيد ورزيده است در حالى كه دليلى بر وجوب آن نيست امّا مندوب را شارع خواسته ليكن بر آن تأكيد نكرده است.

يادآورى:

به نظر اهل سنت، چون ترك سنت، حرمان از ثواب را در پى دارد، شايسته نيست سبك

ص:135

شمرده شود چون حرمان از ثواب هم نوعى عقوبت است. (1)

2. مستحبات وضو

مذاهب اسلامى در بسيارى از مستحبات و سنن وضو، اتفاق نظريه دارند، اگرچه در مواردى هم ميان آنان اختلاف هست. مستحبّات مورد اتفاق همه مذاهب كه حنفيه هم آن را سنت مؤكّد و واجب مى شمرند؛ عبارت اند از: 1. تسميه و بسم اللَّه گفتن 2. شستن دست ها قبل از وضو 3. مضمضه 4. استنشاق 5. مسواك زدن 6. دعا خواندن در اثناى وضو يا بعد از آن. (2)

3. معناى مكروهات وضو

اماميه؛ مكروه، آن كارى است كه نهى دارد ولى نهى اش در حدّ حرمت نيست و عقاب ندارد اگرچه تركش مطلوب است.

حنبليه؛ ترك كردن سنت هاى مؤكد مكروه است ولى ترك سنت غير مؤكد، ترك اولى است نه مكروه.

حنفيه؛ كراهت دو قسم است: تحريمى و تنزيهى؛ كراهت تحريمى به حرام نزديكتر است، ترك سنت مؤكد كراهت تحريمى دارد ولى كراهت تنزيهى عقوبت ندارد و همان ترك سنت غير مؤكد است.

شافعيه؛ مكروهات وضو ترك سنت هاى آن است.

مالكيه؛ مكروهات وضو ترك سنت هاى آن است و عقوبت ندارد، اگرچه مكروهات، بعضى مؤكد و بعضى غير مؤكّداند.


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 62 و 61
2- تذكرة الفقها، ج 1، صص 202- 190؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 69- 62؛ فقه السنه، ج 1، صص 38- 33

ص:136

يادآورى:

مذاهب چهارگانه اهل سنت، همگى بر اين نظريه اند كه ترك سنت مكروه است ولى در مذهب اماميه صرف ترك سنت يا مستحب، مكروه شمرده نمى شود. (1)

4. مكروهات وضو

اماميه؛ 1. كمك گرفتن از ديگران، در مقدمات قريبه وضو 2. خشك كردن آب وضو (به نظر مشهور) 3. وضو گرفتن در محل استنجا 4. وضو گرفتن با ظرف طلاكوب و نقره كوب.

مذاهب چهارگانه؛ سنت هايى كه در بالا اشاره شد، مكروه است وضو گيرنده آن ها را ترك كند. چون ترك آن ها موجب حرمان از ثواب است. (2)


1- تذكرة الفقها، ج 1، صص 203 و 202؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 72- 69؛ فقه السنه، ج 1، ص 28؛ العروة الوثقى، ج 1، صص 202- 200
2- تذكرة الفقها، ج 1، صص 203 و 202؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 72- 69؛ فقه السنه، ج 1، ص 28؛ العروة الوثقى، ج 1، صص 202- 200

ص:137

ص:138

ص:139

5. احكام غسل

غسل جنابت

1. موجبات غسل جنابت

مذاهب اسلامى؛ دو چيز موجب غسل جنابت و حدث اكبر است: 1. آميزش جنسى، حتى اگر منى هم بيرون نيايد 2. خروج منى در حالت بيدارى و از روى لذت و شهوت. (1)يادآورى:

غُسل (به ضم غين) در لغت به معناى ريختن آب بر تمام بدن و شستن آن است. در مقابل، غِسل (به كسر غين) به معناى صابون و مانند آن است و غَسْل (به فتح غين) اسم براى شستن با آب مى باشد و اما غسل در اصطلاح شرعى، شستن تمام بدن، با آب پاك، به شيوه مخصوص است. (2)

2. احتلام

اماميه؛ خروج منى در حالت خواب را «احتلام» خوانده و گفته اند كه آن، موجب غسل جنابت است ولى در صورت شك در خروج منى، غسل واجب نيست.

حنبليه؛ پس از خواب، اگر شك كند كه رطوبتِ خارج شده، منى است يا مذى، در


1- تذكرة الفقها، ج 1، صص 224- 219؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 96 و 95؛ فقه السنه، ج 1، صص 48 و 47
2- همان

ص:140

صورتى كه پيش از خواب، اسبابِ لذت موجود نبوده، غسل واجب نيست و رطوبت، حمل بر مَذْى مى شود و در غير اين صورت غسل واجب است.

حنفيه و مالكيه؛ اگر يقين دارد رطوبت خارج شده در خواب منى نيست وظيفه اى ندارد در غير اين صورت، اگرچه شكّ در منى بودن آن هم دارد بايد غسل كند.

شافعيه؛ اگر شك دارد رطوبتى كه در خواب خارج شده منى است يا مذى، مى تواند حمل بر منى كرده، غسل نمايد و يا حمل بر مذى كند و غسل انجام ندهد. (1)

3. واجبات غسل جنابت

اماميه؛ غسل دو گونه است؛ ارتماسى و ترتيبى. واجبات غسل ترتيبى عبارت اند از:

1. نيت 2. شستن تمام بدن 3. ترتيب: اول سر و گردن، دوم طرف راست، سوم طرف چپ.

حنبليه؛ تنها فريضه در غسل جنابت رساندن آب به تمام بدن است و داخل دهان و بينى هم بايد شسته شود. زن ها براى شستن موهاى بافته خود در غسل جنابت لازم نيست آن ها را باز كنند ولى در غسل حيض بايد آن را باز كنند و تسميه نيز در غسل جنابت براى عالم غير ناسى واجب است.

حنفيه؛ فرايض غسل سه چيز است: 1. مضمضه 2. استنشاق 3. شستن تمام بدن، در ضمن بر زن واجب نيست موهاى بافته خود را باز كند.

شافعيه؛ فرايض غسل عبارت اند از: 1. نيّت 2. شستن تمام بدن و موهاى بافته را اگر مانع از رسيدن آب است باز كند ولى شستن داخل دهان و بينى لازم نيست.

مالكيه؛ فرايض غسل عبارت اند از: 1. نيّت 2. شستن تمام بدن ولى شستن داخل دهان و بينى لازم نيست و موى بافته با ريسمان يا غير آن اگر مانع رسيدن آب است بايد شسته شود ولى عروس اگر موهاى او آرايش شده، لازم نيست سر خود را بشويد چون موجب


1- تذكرة الفقها، ج 1، صص 224- 222؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 99 و 98

ص:141

اتلاف مال است. و در صورت امكان سر خود را مسح مى كند. همچنين اگر تمام بدن او آرايش شده و بر اثر شستن ضايع مى شود، لازم نيست غسل به جا آورد و تيمم مى كند.

يادآورى:

بعضى از اماميه، ترتيب ميان طرف راست و چپ را مبنى بر احتياط دانسته اند. (1)

4. اعمالى كه غسل جنابت در آن ها لازم است

اماميه؛ 1. نماز واجب و مستحب 2. طواف واجب 3. روزه ماه رمضان و قضاى آن.

مذاهب چهارگانه؛ اعمال متوقف بر وضو و طهارت از حدث اصغر، در حال حدث اكبر و بدون غسل جنابت هم حرام است. اين امور عبارت اند از: 1) نماز واجب و مستحب 2) نماز ميّت 3) طواف 4) سجده تلاوت و شكر. ولى انجام روزه واجب يا مستحب در حال جنابت اشكال ندارد. (2)يادآورى:

1. فقهاى اماميه نماز ميت، سجده شكر و تلاوت در حال حدث اكبر را جايز و صحيح مى دانند. 2. فقهاى اهل سنت، اقامه نماز و طواف و غيره را بدون وضو، علاوه بر بطلان حرام شمرده اند.

5. محرّمات در حال جنابت

اماميه؛ 1. مسّ قرآن كريم 2. رفتن به مسجدالحرام و مسجدالنبى صلى الله عليه و آله و سلم 3. توقف در مساجد ديگر 4. خواندن سوره هاى عزائم 5. مكث در مشاهد مشرفه.

مذاهب چهارگانه؛ امورى كه مى آيد علاوه بر مواردى كه در مسأله پيشين گذشت، از


1- تذكرة الفقها، ج 1، صص 232- 229؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 103- 100؛ العروةالوثقى، ج 1، صص 297- 293؛ فقه السنه، ج 1، صص 54 و 53
2- العروة الوثقى، ج 1، صص 284 و 285؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 107- 105

ص:142

محرمات حال جنابت محسوب مى شوند: 1) مسّ قرآن كريم 2) قرائت قرآن كريم مگر مقدارى اندك از آن 3) ورود به مطلق مساجد مگر براى ضرورت. بنابراين از نظر اهل سنت تفاوتى ميان مسجدالحرام و مسجد النبى صلى الله عليه و آله و سلم و ديگر مساجد نيست. (1)يادآورى:

1. سوره هاى عزائم به نظر اماميه عبارت اند از: علق، نجم، فصلت و سجده. نظريه مذاهب ديگر در بحث سجده تلاوت مى آيد. 2. به نظر برخى از فقهاى اماميه تنها خواندن آيه سجده از اين سوره ها حرام است و تلاوت آيات ديگر آن جايز است. 3. برخى از فقهاى اماميه، مكث در مشاهد مشرفه را بنا بر احتياط حرام دانسته اند.

6. مكروهات حال جنابت

اماميه؛ 1. خوردن و آشاميدن مادام كه مضمضه واستنشاق نكرده است 2. خوابيدن مگر اين كه وضو بگيرد 3. حمل مصحف و مسّ اوراق آن 4. خضاب كردن 5. جماع براى محتلم.

مذاهب چهارگانه؛ مكروه همان ترك سنت است و لذا مواردى كه به عنوان مكروهات حال جنابت مطرح شد، در كتب فقهاى اهل سنت نيامده است؛ اگرچه آن ها، برخى اين موارد را در عنوان مستحبات آورده اند؛ مثلًا گفته اند: مستحب است شخص جنب براى خوابيدن، خوردن و يا آشاميدن وضو بگيرد. (2)

7. كفايت غسل جنابت از وضو

مذاهب اسلامى؛ غسل جنابت جايگزين وضو مى شود و كسى كه غسل جنابت انجام


1- العروة الوثقى، ج 1، صص 292- 285؛ تذكرة الفقها، ج 1، صص 241- 235؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 109- 105؛ فقه السنه، ج 1، صص 51- 49، بداية المقيه، ج 1، صص 43- 39
2- العروة الوثقى، ج 1، ص 292؛ تذكرة الفقها، ج 1، صص 244- 241؛ الكافى لابن قدامه فقه حنبلى المصادر الفقهيه، ج 2، ص 956

ص:143

مى دهد، لازم نيست وضو بگيرد، اگرچه وضو گرفتن قبل از غسل جنابت را مستحب و سنت شمرده اند. (1)


1- تذكرة الفقها، ج 1، صص 245 و 244؛ فقه السنه، ج 1، ص 55؛ مختصر الزنى فقه شافعى، الكافى لابن قدامه فقه حنبلى المصادر الفقهيه، ج 2، صص 957 و 667

ص:144

ص:145

ص:146

ص:147

6. احكام بانوان

احكام حيض

1. تعريف حيض

حيض در لغت به معناى سيلان است. بنابر اين زمانى حاض الوادى گفته مى شود كه سيل آب در وادى به جريان افتد. و امّا در اصطلاح شرعى، به نظر مذاهب اسلامى، به خونى گفته مى شود كه غالباً در هر ماه، از رحم زنانى كه در سن بلوغ به سر مى برند و صغيره و يائسه نيستند خارج مى شود و احكام خاصى مانند ترك نماز و روزه و عدّه طلاق و وفات و حرمت آميزش جنسى بر آن مترتب مى شود. (1)

2. سنّ بلوغ دختران و حكم آن

مذاهب اسلامى (جز حنفيه)؛ سن بلوغ دختران تمام شدن نُه سال قمرى است. پيش از اين زمان، به دختر، صغيره گفته مى شود، ولى به نظر حنفى ها صغيره دخترى است كه به هفت سالگى نرسيده است. به اتفاق مذاهب اسلامى خونى كه دختر پس از بلوغ و پس از ايام صغيره بودن مى بيند، خون حيض محسوب مى شود و خونى كه پيش از بلوغ مى بيند


1- تذكرة الفقها، ج 1، صص 252 و 251؛ العروة الوثقى، ج 1، صص 316 و 315؛ توضيح المسائل، بحث حيض، الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 112- 109؛ فقه السنه، ج 1، ص 61؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 97 و 96

ص:148

حكم حيض را ندارد. (1)يادآورى:

به فتواى مالكيه، دخترى كه در سن نُه تا سيزده سالگى به سر مى برد، اگر خونى ببيند، بايد به اهل خبره يا پزشك مراجعه كند؛ اگر پزشك آن را حيض تشخيص داد حكم به حائض بودن او مى شود. ولى دخترى كه سيزده سال به بالا دارد را «مراهقه» گويند و خون او به طور جزم و يقين حيض محسوب مى شود.

3. يائسگى و حكم آن

مذاهب اسلامى (جز شافعيه)؛ خون حيض، همان گونه كه از جهت ابتدا و آغاز، محدود به زمان بلوغ است، از جهت پايان نيز زنان تا سنّ خاصّى خون حيض مى بينند و پس از آن، اگر هم خونى مشاهده كنند، حكم حيض را ندارد. اين زمان را، زمان يائسگى گويند. ولى به نظر شافعيه، يائسگى در زن مطرح نيست و تا پايان عمر زن ممكن است حائض شود، اگرچه غالباً در سن 62 سالگى خون حيض قطع مى شود. (2)

4. سنّ يائسگى

اماميه؛ سن يائسگى در زن هاى سيد (قرشى) پايان از شصت سالگى و در زن هاى غير سيد پايان و پس از پنجاه سالگى است.

حنبليه؛ يائسگى در تمامى زنان پس از پنجاه سالگى است.

حنفيه؛ يائسگى در تمامى زنان پس از سن پنجاه و پنج سالگى است.


1- همان
2- تذكرة الفقها، ج 1، صص 252 و 251؛ العروة الوثقى، ج 1، صص 316 و 315؛ توضيح المسائل، بحث حيض، الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 112- 109؛ فقه السنه، ج 1، ص 61؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 97 و 96

ص:149

شافعيه؛ يائسگى در زنان وجود ندارد.

مالكيه؛ سن يائسگى براى تمامى زنان هفتاد سالگى است، ولى در فاصله زمانى بين پنجاه تا هفتاد سالگى در مورد خونى كه مى بيند به اهل خبره مراجعه مى كند.

بعضى فقهاى اماميه در مورد تفصيل بين زنان سيد و غير سيد، تأمل واشكال دارند. (1)

5. مدّت حيض

اماميه و حنفيه؛ مدت حيض كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نيست. سه روز اول بايد خون قطع نشود و ادامه يابد، اگرچه در باطن فرج باشد.

حنبليه و شافعيه؛ اقلّ حيض يك شبانه روز مستمرّ (24 ساعت) و اكثر آن پانزده شبانه روز است.

مالكيه؛ اقلّ حيض حدّى ندارد و ممكن است حيض يك لحظه باشد. البته از جهت عدّه اقلّ حيض يك روز يا كمتر از آن است و از نظر اكثر پانزده روز مى باشد. (2)

6. اكثر طهر

مذاهب اسلامى؛ پاكى و طُهر ميان دو حيض، از جهت اكثريت و زيادى مدت، حدّى ندارد و ممكن است زنى ماه ها پاك باشد. (3)


1- همان
2- تذكرة الفقها، ج 1، صص 261- 255؛ العروة الوثقى، ج 1، صص 320 و 319؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 114- 111؛ فقه السنه، ج 1، صص 62 و 61؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، ص 97
3- همان

ص:150

7. اقلّ طهر

اماميه؛ حداقلّ طُهر بين دو حيض، اكثر حيض؛ يعنى ده روز است.

حنبليه؛ حداقل طُهر بين دو حيض سيزده روز است.

حنفيه و مالكيه؛ حداقل طُهر بين دو حيض پانزده روز است.

شافعيه؛ حداقل طُهر بين دو حيض پانزده روز است ولى براى طُهر بين حيض و نفاس حداقل وجود ندارد. (1)

8. محرّمات مورد اتفاق در زمان حيض

مذاهب اسلامى؛ محرمات در حال حيض عبارت اند از: 1. نماز 2. روزه 3. مسّ مصحف 4. طواف 5. مكث در مساجد 6. آميزش جنسى (وطى) 7. طلاق 8. اعتكاف.

همچنين به نظر مذاهب اسلامى و مذاهب اربعه اهل سنت، نمازهاى ترك شده در حال حيض قضا ندارد ولى روزه ها بايد قضا شود. (2)

9. محرّمات مورد اختلاف در زمان حيض

اماميه؛ 1. قرائت سور عزائم 2. مسّ اسماء اللَّه 3. عبور از مسجد الحرام و مسجد النبى صلى الله عليه و آله و سلم 4. مكث در مشاهد مشرفه.

1. مذاهب چهارگانه؛ امورى را كه براى جنب حرام دانسته اند؛ مانند قرائت قرآن، سجده تلاوت و سجده شكر و نماز ميّت و ورود به مطلق مساجد، در اينجا هم براى حائض حرام شمرده اند 2. مذاهب اهل سنت به جز حنبليه، استمتاع از ناف تا زانوى زوجه را حرام


1- همان
2- تذكرة الفقها، ج 1، صص 271- 261؛ العروة الوثقى، ج 1، صص 342- 327؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 118 و 117؛ فقه السنه، ج 1، صص 64 و 63؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، ص 99 و 98

ص:151

شمرده اند. امّا حنبليه؛ مانند اماميه، تنها وطى را حرام مى شمرند 3. پس از انقطاع دم حيض و پيش از غسل، به فتواى مذاهب سنى به جز حنفيه وطى حرام است ولى به فتواى حنفيه اگر انقطاع دم در اكثر حيض (ده روز) بود وطى قبل از غسل حلال است، به فتواى اماميه هم مطلقاً پس از غسل، وطى جايز است. اگرچه كراهت دارد. (1)يادآورى:

1. از ميان علماى اماميه، سيّد مرتضى قائل به حرمت استمتاع بين سرّه و ركبه در حال حيض است؛ (2)2. صدوق از فقهاى اماميه نيز وطى قبل از غسل را جايز نمى داند. (3)

10. استماع آيه سجده در حال جنابت و حيض

اماميه؛ اگر جنب و حائض، آيه سجده را شنيدند بايد سجده كنند.

مذاهب چهارگانه؛ سجده تلاوت، مانند نماز است و مشروط به طهارت از حدث اكبر و اصغر مى باشد، و بر حائض و جنب، سجده تلاوت واجب نيست.

يادآورى:

از فقهاى اماميه شيخ طوسى رحمه الله نيز فتواى اهل سنت را در مورد سجده تلاوت مطرح كرده است. (4)


1- تذكرة الفقها، ج 1، صص 271- 261؛ العروة الوثقى، ج 1، صص 345- 337؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 118 و 117؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 99 و 98
2- تذكرة الفقها، ج 1، صص 265 و 264
3- تذكرة الفقها، ج 1، صص 266 و 265
4- العروة الوثقى، ج 1، ص 238؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 396 و 395؛ تذكرة الفقها، ج 1، صص 273- 271

ص:152

11. كيفيت غسل حيض

مذاهب اسلامى؛ غسل حيض از جهت كيفيت و احكام، تفاوتى با غسل جنابت ندارد به جز در نيّت. به نظر مذاهب اربعه اهل سنت، پس از انقطاع دم حيض، حائض بايد براى انجام عبادات واجب با آب مطلق طاهر غسل كند و آب را به تمام بدن برساند، طبق مذهب اماميه در غسل ترتيبى، اول سر و گردن، سپس طرف راست و سپس طرف چپ شسته مى شود. (1)

احكام استحاضه

1. تعريف استحاضه

مذاهب اسلامى؛ در اصطلاح شرعى، خون استحاضه، خونى است كه از رحم زن، در غير وقت حيض و نفاس خارج مى شود. بنابراين، خونى كه بعد از حداكثر زمان حيض يا پيش از حداقل زمان حيض يا در دوران يائسگى و يا قبل از سنّ بلوغ خارج مى گردد و خون قروح و جروح و نفاس نباشد، استحاضه خواهد بود. (2)

2. اقسام استحاضه

اماميه؛ خون استحاضه، بر اساس كمى و زيادى آن، سه نوع است: 1. استحاضه قليله:

و آن، زمانى است كه خون يك طرف پنبه را آلوده كند و در طرف ديگرِ آن ظاهر نشود و زن بايد براى نماز، ضمن تطهير بدن وضو بگيرد؛ 2. استحاضه متوسطه: وقتى است كه خون در پنبه نفوذ و از طرف ديگر آن ظاهر شود ولى پارچه روى پنبه را آلوده نكند و زن علاوه


1- تذكرة الفقها، ج 1، ص 274؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 100 و 99
2- تحريرالوسيله، ج 1، ص 57؛ توضيح المسائل، بحث مستحاضه، الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 215 و 214؛ فقه السنه، ج 1، صص 66- 64؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، ص 102 و 101؛ تذكرة الفقها، ج 1، صص 324- 279

ص:153

بر وظايف قليله، بايد هر روز يك غسل قبل از نماز صبح انجام دهد؛ 3. استحاضه كثيره:

زمانى است كه خون، علاوه بر آلوده كردن پنبه و ظاهر شدن از طرف ديگر، پارچه يا لباس روى پنبه را نيز فرا گيرد و زن علاوه بر وظايف قليله و متوسطه بايد يك غسل براى نماز ظهر و عصر يك غسل هم براى نماز مغرب و عشا انجام دهد. به شرط آن كه ميان نماز ظهر و عصر، و مغرب و عشا فاصله نيندازد. اين تقسيم از احكام اختصاصى اماميه است و هيچ يك از مذاهب چهارگانه اهل سنت آن را مطرح نكرده اند. (1)

3. غسل استحاضه

طبق آنچه در مسأله پيش گذشت، غسل استحاضه متوسطه و كثيره، از غسل هاى واجب نزد اماميه است، ولى فقهاى اهل سنت چنين غسلى را واجب نشمرده اند. (2)

4. حكم استحاضه

مذاهب اسلامى؛ مستحاضه بايد براى نماز، ضمن تطهير بدن، وضو هم بگيرد و استحاضه احكام حيض و نفاس را ندارد. در نتيجه به نظر مذاهب اسلامى، نماز، روزه، قرائت قرآن، مكث در مسجد، اعتكاف، آميزش جنسى، طلاق و غيره براى مستحاضه، صحيح و جايز است، با اين تفاوت كه طبق مذهب اماميه، بسيارى از اين امور در صورتى جايز و مشروط است كه مستحاضه به وظيفه خود بر اساس اقسامى كه دارد عمل كرده باشد.

يادآورى:

به نظر فقهاى اهل سنت، مستحاضه مانند مسلوس و مبطون از ذوى الأغدار محسوب


1- همان
2- همان

ص:154

مى شود و حكم آن ها را دارد. (1)

احكام نفاس

1. تعريف نفاس

اماميه و مالكيه؛ خونى كه هنگام ولادت يا بعد از آن بر اثر ولادت فرزند از زن خارج مى شود، نفاس است ولى خون قبل از ولادت نفاس نيست.

حنبليه؛ خونى كه تا دو- سه روز پيش از زايمان، با وجود نشانه، مانند درد زايمان، مشاهده مى شود و همچنين خونى كه هنگام ولادت فرزند و پس از آن خارج مى گردد، خون نفاس است.

حنفيه؛ خونى كه پس از تولد كامل يا بيشترِ فرزند خارج مى شود نفاس است ولى خونى كه پيش از تولد يا كمتر فرزند خارج مى شود نفاس نيست.

شافعيه؛ خون پس از تولد كامل فرزند نفاس است ولى خون قبل از تولد كامل او، ولو بيشتر كودك هم متولد شده باشد نفاس نيست. (2)

2. اقلّ نفاس

مذاهب اسلامى؛ براى اقلّ نفاس و كمترين مدّت آن، حدّى وجود ندارد و ممكن است نفاس تنها يك لحظه باشد. بنابراين، پس از تولد نوزاد، اگر زن يك لحظه خونى ببيند و سپس آن خون قطع شود، نفاس محقق گشته و تمام شده است. (3)


1- همان
2- تذكرة الفقها، ج 1، ص 235؛ العروة الوثقى، ج 1، ص 359؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 116 و 115؛ فقه السنه، ج 1، ص 63؛ الفقه على المذاهب الخمسة، ج 1، صص 103 و 102
3- تذكرة الفقها، ج 1، ص 236؛ العروة الوثقى، ج 1، ص 360؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 116؛ فقه السنه، ج 1، ص 63؛ تحرير الوسيله، ج 1، صص 62 و 61

ص:155

3. اكثر نفاس

اماميه؛ اكثر نفاس مانند اكثر حيض ده روز است و بيش از آن استحاضه است.

حنبليه و حنفيه؛ اكثر نفاس چهل روز مى باشد.

شافعيه و مالكيه؛ اكثر نفاس شصت روز است. (1)

4. حكم نفاس و غسل آن

مذاهب اسلامى؛ حكم نفاس، حكم حيض است و تمامى محرّمات و مكروهات در حال حيض، در حال نفاس هم مترتب است. همچنين به نظر مذاهب اسلامى، يكى از غسل هاى واجب، غُسل نفاس است و از جهت احكام و خصوصيات، بجز نيّت، با غسل حيض و جنابت تفاوت ندارد. (2)

درسنامه درآمدى بر فقه مقارن ؛ ؛ ص155

ساير اغسال واجب و مستحب

1. غسل مسّ ميت

اماميه؛ ميّتى كه سرد شده و هنوز غسلش نداده اند، مسّ آن موجب غسل است.

مذاهب چهارگانه؛ مسّ ميّت موجب غسل نمى گردد و حدث محسوب نمى شود، اگرچه بر كسى كه ميّت را غسل داده مستحب است غسل كند. ولى به فتواى اماميه، غسل مسّ ميّت شرط صحّت صلاة است. اگرچه بدون غسل مسّ ميّت، توقف در مساجد و آميزش جنسى و قرائت سوره هاى عزائم مانعى ندارد. غسل مسّ ميّت جز نيّت، در ساير امور مانند


1- تذكرة الفقها، ج 1، صص 237- 230؛ العروةالوثقى، ج 1، صص 361 و 360؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 117 و 116؛ فقه السنه، ج 1، ص 63
2- تذكرة الفقها، ج 1، صص 334- 332؛ العروة الوثقى، ج 1، صص 365 و 364؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 118 و 117؛ فقه السنه، ج 1، صص 64 و 63

ص:156

غسل جنابت است.

به فتواى اماميه، مسّ بدن شهيد غسل ندارد ولى مسّ جنين چهار ماهه سقط شده و مسّ اجزاى جدا شده از انسان، اگر با استخوان همراه باشد موجب غسل است. (1)

2. مسلمان شدن كافر

مذاهب اسلامى (جز حنبليه)؛ كافر وقتى اسلام آورد، غسل بر او واجب نيست مگر اين كه جنب باشد و اسلام آورد.

حنبليه؛ كافر اگر مسلمان شود، بايد غسل كند. (2)

3. از دنيا رفتن

چنانكه در بحث اموات و در گذشتگان خواهد آمد، وقتى مسلمانى از دنيا برود؛ يكى از كارهايى كه به اتفاق مذاهب اسلامى واجب مى شود غسل ميّت است. به فتواى همه مذاهب، ميّت را بايد سه بار غسل دهند. ولى در چگونگى انجام اين غسل با هم اختلاف دارند. (3)

4. جمع بندى غسل هاى واجب

الف) غسل هاى مورداتفاق: 1) غسل جنابت 2) غسل حيض 3) غسل نفاس 4) غسل ميّت.

ب) غسل هاى اختصاصى اماميه: 1) غسل استحاضه 2) غسل مسّ ميّت.

ج) غسل اختصاصى حنبليه: غسل اسلام.


1- الدروس الشرعية في فقه الامامية، ج 1، ص 117؛ العروة الوثقى، ج 1، صص 370- 365؛ الفقه على المذاهب الخمسة، ج 1، صص 106 و 105؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 99- 95 و 107- 105؛ تذكرة الفقها، ج 1، ص 219 و ج 2، صص 136- 131
2- تذكرةالفقها، ج 1، صص 248 و 247؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 99؛ فقه السنه، ج 1، ص 49
3- تذكرةالفقها، ج 1، ص 235؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 98؛ فقه السنه، ج 1، ص 49

ص:157

5. غسل هاى مستحب

مذاهب اسلامى؛ غسل هاى سنت يا مستحب فراوانى در اسلام وجود دارد. كه مهمترين آن ها، از نظر همه مذاهب عبارت اند از: 1) غسل جمعه 2) غسل عيد فطر و عيد قربان 3) غسل احرام 4) غسل براى وقوف در عرفه. (1)يادآورى:

1. غسل جمعه را برخى از فقهاى اماميه؛ مانند صدوق واجب شمرده اند.

2. برخى از اهل سنت؛ مانند مالكيه، ميان غسل هاى مسنون و غسل هاى مندوب تفاوت قائل اند. (2)يادآورى:

فقهاى اماميه غسل هاى مستحب فراوانى را ذكر كرده اند و طبق يك تقسيم بندى، آن ها را به سه دسته تقسيم كرده اند: 1) غسل هاى زمانى: مانند غسل جمعه، غسل شب هاى ماه رمضان، غسل عيد فطر و قربان، غسل هشتم و نهم ذى الحجه، غسل اول، وسط و آخر ماه رجب، غسل عيد غدير، غسل عيد مبعث، غسل نيمه شعبان و غسل عيد ميلاد پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله و سلم و ... 2) غسل هاى مكانى: مانند غسل ورود به حرم و مكه، غسل ورود به مسجدالحرام و مسجدالنبى صلى الله عليه و آله و سلم و ... 3) غسل هاى فعلى: غسل هاى فعلى دو گونه است:

الف) كارهايى كه مى خواهد انجام دهد: مانند غسل احرام، طواف، زيارت، غسل وقوف به عرفات، نماز استسقا. ب) غسل براى كارى كه انجام داده است: مانند كشتن قورباغه، ديدن كسى كه به دار آويخته شده، مسّ ميّت پس از غسل دادن و .... (3)


1- تذكرة الفقها، ج 2، صص 148- 137؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 107- 105؛ فقه السنه، ج 1، صص 53- 51؛ العروةالوثقى، ج 1، ص 455
2- تذكرة الفقها، ج 2، ص 137؛ العروةالوثقى، ج 1، صص 467- 455؛ تحرير الوسيله، ج 1، صص 97- 94
3- همان

ص:158

ص:159

ص:160

ص:161

7. احكام تيمّم

تيمّم

مسوّغات تيمّم
1. نداشتن آب

مذاهب اسلامى؛ به اجماع فقها و به تصريح آيه قرآن كريم «فأن فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً» (مائده: 6) كسى كه آب براى وضو و غسل در اختيار ندارد وظيفه او براى عبادتِ مشروط به طهارت، تيمم است.

يادآورى:

تيمم در لغت به معناى قصد و در اصطلاح شرعى به معناى مسح صورت و دست است؛ به شكل و كيفيت مخصوص. (1)

2. طلب و جستجوى آب

مذاهب اسلامى (جز حنفيه)؛ كسى كه آب ندارد ولى احتمال و امكان وجود آب در اطراف خويش را مى دهد، بايد پيش از تيمم، به جستجوى آب بپردازد و در صورت نيافتن، تيمم كند. ولى حنفيه معتقدند فاقدالماء، اگر در شهر به سر مى برد و مسافر نيست، تفحّص از آب براى او واجب نيست و وظيفه اش نماز با تيمم در داخل نمى باشد. ولى اگر مسافر است


1- تذكرة الفقها، ج 2، ص 149؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 8، صص 134 و 133؛ فقه السنه، ج 1، صص 58- 56

ص:162

و گمان مى كند در فاصله يك ميلى و كمتر از آن آب وجود دارد، بايد به دنبال آب برود و در غير اين صورت تفحص لازم نيست. (1)يادآورى:

اماميه مقدار طلب را محدود به غلوه (اندازه پرتاب يك تير در زمين ناهموار و دو تير در زمين هموار) كرده اند، مالكيه هم مقدار آن را محدود به دو ميل و شافعيه مقدار آن را محدود به نصف فرسخ (6 هزار گام) دانسته اند ولى حنبلى ها ملاك آن را نزديكى و دورى دانسته اند كه عرف آن را تعيين كند.

3. ترس و تعذّر از استعمال آب

مذاهب اسلامى؛ در صورت وجود آب و ترس از به دست آوردن آن؛ مانند ترس از حيوان درنده يا دزد يا ترس از هتك ناموس و يا ترس از عطش و سرما و بيمارى، در حكم فقدان آب است و تيمم در اين حالت جايز و صحيح مى باشد. (2)

4. داشتن آب غير كافى

مذاهب اسلامى (جز حنبليه و شافعيه)؛ اگر مقدار آب موجود، كافى براى وضو يا غسل نيست، وظيفه او تيمم است.

حنبليه و شافعيه؛ اگر مقدار آب موجود، كافى براى وضو يا غسل نيست، بايد به مقدار موجود از آن، براى وضو استفاده كند و براى بقيه تيمم كند. (3)


1- تذكرة الفقها، ج 2، ص 150؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 8، صص 136- 130؛ فقه السنه، ج 1، صص 58 و 57؛ المختصر فقه حنفى، الكافى فى فقه المدينه فقه مالكى؛ الكافى لابن قدامه فقه حنبلى؛ المصادر الفقهيه، ج 1، صص 7، 6 و 381 و ج 2، ص 963
2- تذكرة الفقها، ج 1، صص 167- 153؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 8، صص 135 و 134؛ فقه السنه، ج 1، ص 58
3- تذكرة الفقها، ج 2، صص 169- 167؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 134 و 133؛ فقه السنه، ج 1، ص 126

ص:163

5. تيمم در تنگى وقت نماز

اماميه؛ در تنگى وقت نماز، اگر آب هم داشته باشد، بايد تيمم كند و نبايد وضو بگيرد يا غسل كند.

حنبليه؛ غير مسافر در تنگى وقت نبايد تيمم كند، ولى مسافرى كه مى داند وقت نماز مى گذرد، با تيمم نماز مى خواند.

حنفيه؛ در نمازهايى كه بدل دارند؛ مانند نماز جمعه و نمازهاى يوميه، نبايد تيمم كند، بلكه بايد طهارت كسب كند و نماز را خارج از وقت بخواند.

شافعيه؛ در صورت خوف از خروج وقت، نمى تواند تيمم كند و بايد با طهارت مائيه نماز را خارج وقت بخواند.

مالكيه؛ در صورت تنگى وقت، بايد تيمم كند و نمازهاى يوميه را با تيمم بخواند.

يادآورى:

حنفيه گفته اند در تنگى وقت براى نماز ميت و نماز عيد، تيمم كند و نماز بخواند، همچنين است در مورد نوافل موقت، چون اين نمازها بدل ندارند. (1)

6. چيزهايى كه تيمّم بر آن ها صحيح است

اماميه؛ بر هر آنچه كه اسم زمين بر آن اطلاق مى شود؛ اعم از خاك، سنگ و ريگ، مى توان بر آن ها تيمم كرد.

حنبليه؛ تيمم تنها بر خاك غيرپخته اى كه داراى غبار است، جايز است. بنابراين، تيمم بر سفال و سنگ و خاكى كه غبار ندارد، جايز نيست.

حنفيه؛ هرآنچه از جنس زمين باشد؛ مانند خاك، رمل، ريگ، سنگ و تيمم جايز است.


1- العروةالوثقى، ج 1، صص 137 و 136؛ فقه السنه، ج 1، ص 59؛ الهدايه فقه حنفى، المقنع فقه حنبلى، المصادرالفقهيه، ج 1، ص 248 و ج 2، ص 888

ص:164

شافعيه؛ تيمم بر خاك داراى غبار و رمل داراى غبار جايز است و تيمم برخاك پخته هم جايز است.

مالكيه؛ تيمم بر خاك افضل است ولى تيمم بر رمل و سنگ و يخ نيز جايز است و همچنين تيمم بر گِل رقيق جايز مى باشد. (1)

7. نيت در تيمم

مذاهب اسلامى؛ نيت از واجبات يا شروط تيمم محسوب مى شود، اگرچه در چگونگى نيت و نيت رفع حدث يا جواز بجا آوردن نماز يا انجام دادن كارهايى كه مشروط به طهارت است، ميان مذاهب، تفاوت رأى مشاهده مى شود. (2)

8. مسح صورت

اماميه؛ پس از زدن كف دو دست بر زمين، مسح پيشانى تا بالاى بينى كافى است و مسح تمامى صورت لازم نيست ولى مسح بايد با دو دست باشد.

مذاهب چهارگانه (جز حنفيه)؛ بايد تمام صورت، حتى ريش، پس از زدن دست ها بر زمين مسح شود ولو با يك دست يا يك انگشت باشد. اما در فتواى حنفى ها، مسح اكثر وجه هم كافى است.

يادآورى:

از فقهاى اماميه مرحوم صدوق نيز مسح تمامى صورت را واجب دانسته است. (3)


1- تذكرة الفقها، ج 2، صص 177- 173؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 139؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 129 و 128؛ فقه السنه، ج 1، ص 59
2- همان
3- تذكرة الفقها، ج 2، صص 191 و 190؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 140؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 130 و 129؛ فقه السنه، ج 1، ص 59

ص:165

9. مسح دست ها

اماميه؛ مسح پشت دست ها، از مچ تا سر انگشتان واجب است.

حنبليه؛ مسح دست ها تا كوعين واجب و تا مرفق سنت است.

حنفيه و شافعيه؛ مسح دست ها تا آرنج بايد انجام گيرد؛ مانند وضو.

مالكيه؛ مانند حنبليه، مسح دست ها تا كوع را واجب و تا مرفق سنت مى دانند. (1)يادآورى:

1. طرف و انتهاى زند (مچ) را كوع و آرنج را مرفق گويند. 2. مستند اماميه، ظاهر آيه تيمم است كه در «فَامسَحُوا بِوُجُوهِكُم وَ أَيدِيكُم» باء مفيد تبعيض است و «أيدى» ظهور در كف دارد.

10. ترتيب

اماميه؛ رعايت ترتيب اين موارد واجب است: 1. مسح صورت 2. مسح روى دست راست 3. مسح روى دست چپ. همچنين مسح از بالا به پايين انجام مى شود.

حنبليه؛ رعايت ترتيب بين صورت و دست ها لازم است.

حنفيه؛ رعايت ترتيب، سنت است نه فرض.

شافعيه؛ رعايت ترتيب بين صورت و دست ها لازم است.

مالكيه؛ رعايت ترتيب سنت است و واجب نيست. (2)

11. موالات

اماميه؛ رعايت موالات در اجزاى تيمم لازم است.


1- همان
2- تذكرة الفقها، ج 2، صص 197 و 196؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 141؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، ص 131

ص:166

حنبليه؛ در تيمم از حدث اصغر، بايد موالات رعايت شود، ولى در تيمم از حدث اكبر موالات شرط نيست.

حنفيه و شافعيه؛ رعايت موالات سنت است.

مالكيه؛ رعايت موالات لازم است و از فروض تيمم به شمار مى آيد. (1)

12. تسميه

اماميه؛ هنگام تيمم گفتن بسم اللَّه شرط يا واجب نيست.

حنبليه؛ تسميه واجب است و با ترك عمدى آن، تيمم باطل مى شود.

حنفيه؛ تسميه سنت است خواه قصد ذكر كند يا قصد تلاوت.

شافعيه؛ تسميه سنت است ولى جنب هنگام گفتن «بسم اللَّه» نمى تواند قصد تلاوت كند.

مالكيه؛ تسميه مندوب و مستحب است نه سنت. (2)


1- تذكرة الفقها، ج 2، ص 197؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 142- 140؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، ص 131؛ براى آگاهى بيشتر از فتاواى اهل سنت در بحث تيمم، مى توانيد رجوع كنيد به: بدائع الصنائع فقه حنفى؛ الكافى فى فقه اهل المدينه فقه مالكى؛ الأم فقه شافعى؛ الكافى لابن قدامه فقه حنبلى؛ المصادرالفقهيه، ج 1، صص 146- 114 و 386- 379 و ج 2، صص 624- 613 و 968- 959
2- تذكرةالفقها، ج 2، ص 190؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 141؛ فقه السنه، ج 1، ص 59

ص:167

ص:168

ص:169

8. احكام درگذشتگان

احتضار و غسل ميت

احكام محتضر
1. برگرداندن محتضر به سوى قبله

اماميه؛ محتضر را به سمت قبله كردن، به نظر مشهور اماميه واجب يا احتياط واجب است؛ به گونه اى كه او را به پشت مى خوابانند تا كف پاهايش به طرف قبله باشد.

مذاهب چهارگانه؛ توجيه محتضر به سمت قبله سنت است؛ به اين صورت كه او را به پهلوى راست مى خوابانند و در صورت مشقت، به پشت خوابانده و پاهايش را به سمت قبله مى كنند ولى مالكيه اين وضع را مندوب مى دانند. (1)يادآورى:

1. خواندن سوره يس، خواندن دعا، دور كردن جنب و حائض از بالين محتضر، بستن چشم هاى او و اعلام به مردم و غيره از امورى است كه در مذاهب چهارگانه، از مندوبات يا سنن شمرده شده است.

2. در كتاب الفقه على المذاهب الخمسه و تذكرة الفقها، نظر شافعيه در كيفيت توجيه


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 427- 424؛ فقه السنه، ج 1، صص 370- 367؛ العروةالوثقى، ج 1، صص 374 و 373

ص:170

محتضر به سمت قبله؛ مانند نظر اماميه دانسته شده است. (1)

2. تلقين

اماميه؛ تلقين شهادتين و اقرار به دوازده امام عليهم السلام و ساير عقايد حقّه مستحب است و نيز خواندن برخى دعاهاى مأثور بر محتضر، به گونه اى كه بفهمد استحباب دارد. همچنين است خواندن تلقين هنگام دفن كردن.

حنبليه؛ تلقين شهادت هنگام احتضار و پس از دفن و تسويه تراب مستحب است.

حنفيه؛ تلقين محتضر مستحب است ولى تلقين پس از دفن، نه «مأمور به» است و نه «منهى عنه».

شافعيه؛ تلقين محتضر وتلقين پس از دفن مستحب است.

مالكيه؛ تلقين محتضر مندوب ولى تلقين پس از دفن و حال دفن مكروه است. (2)

غسل ميّت

1. غسل ميت

مذاهب اسلامى؛ غسل دادن ميت از فروض كفايى است و آنگاه كه عده اى اقدام به آن كردند، از ديگران ساقط مى شود. (3)


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 427- 424؛ فقه السنه، ج 1، صص 370- 367؛ العروة الوثقى، ج 1، صص 374 و 373
2- الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، ص 106؛ تذكرة الفقها، ج 1، صص 338 و 337
3- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 427؛ فقه السنه، ج 1، ص 375؛ العروةالوثقى، ج 1، ص 381؛ تذكرة الفقها، ج 1، صص 338 و 339

ص:171

2. شرايط مورد اتفاق در وجوب غسل ميت

1. مسلمان بودن؛ از شرايط مورد اتفاق وجوب غسل ميت است، به غير از شافعيه، ساير مذاهب غسل ميت كافر را حرام مى دانند ولى شافعيه آن را مجاز مى شمارند.

2. شهيد نبودن؛ ميت غير شهيد بايد غسل داده شود و شهيد در معركه غسل ندارد، به نظر همه مذاهب اسلامى. (1)يادآورى:

به فتواى اماميه كسى كه به وسيله رجم و قصاص واجب القتل است، حاكم اسلامى به او دستور مى دهد كه پيش از قتل، خودش غسل ميت را با آب سدر و كافور و ... انجام دهد.

3. غسل جنين سقط شده

اماميه؛ جنين سقط شده را، اگر چهار ماهه يا بيشتر است، بايد غسل دهند و گرنه او را در پارچه اى مى پيچند و بدون غسل دفن مى كنند.

حنبليه؛ جنين اگر چهارماه كامل باشد و سقط شود، غسل واجب است.

حنفيه؛ جنين اگر زنده سقط شود، غسلش واجب است و اگر مرده بيايد، اگر تمام باشد غسلش واجب است و در غير اين صورت روى آن آب ريخته مى شود.

شافعيه؛ حمل اگر بعد از تمام (شش ماه و دو لحظه) سقط شود غسلش واجب است ولو ميت باشد و اما قبل از آن اگر حيات داشت غسلش واجب است و اگر علم به حيات او نبود، اگر خلقش ظاهر بود، غسل واجب است و الّا نه.

مالكيه؛ اگر حيات حمل بعد از سقط محقّق بود، غسلش واجب است، در غير اين


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 428؛ فقه السنه، ج 1، ص 376؛ العروةالوثقى، ج 1، صص 387 و 386، 381؛ تذكرة الفقها، ج 1، ص 345

ص:172

صورت كراهت دارد. (1)

4. غسل مقدارى از جسم

اماميه؛ قطعه جدا شده از ميت اگر همراه استخوان نيست غسل ندارد و اگر همراه با استخوان و غير سينه است غسل داده، در پارچه اى پيچيده و دفن مى گردد ولى اگر سينه داشت، علاوه بر غسل، كفن كرده و نماز بر او مى خوانند.

حنبليه و شافعيه؛ هر مقدار از جسد ميت پيدا شد بايد غسل داده شود.

حنفيه و مالكيه؛ اگر اكثر جسد يافت شود، يا نصف جسد همراه سر پيدا شود غسل لازم است. (2)

5. تعداد غسل ميت

اماميه؛ واجب است ميت را سه غسل دهند: 1. با آب مخلوط به سدر 2. با آب مخلوط به كافور 3. با آب خالص (قراح).

مذاهب چهارگانه؛ براى ميت يك غسل بيشتر فرض نيست، به گونه اى كه تمام بدن او را شامل شود ولى علاوه بر غسل اول، دو غسل ديگر نيز مسنون و مندوب است تا اين كه بدن ميت نظيف شود و چنانچه با كمتر از سه غسل هم تميز شود، اكتفا به كمتر از سه غسل مكروه است ولى اگر با سه غسل نظيف نمى شود، مندوب است كه بر تعداد غسل بيفزايند تا آنجا كه نظيف شود ولى زياده، با عدد فرد پايان يابد.


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 428؛ فقه السنه، ج 1، ص 382؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 108 و 107
2- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 428؛ فقه السنه، ج 1، صص 376 و 375؛ العروةالوثقى، ج 1، صص 391 و 390؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 109 و 108

ص:173

يادآورى:

علّامه حلى رحمه الله در تذكره نقل كرده است كه برخى از اماميه در تعداد غسل، همان نظر مذاهب اربعه را پذيرفته اند. (1)

6. كيفيت غسل ميت

اماميه؛ در غسل ميت، بايد ترتيب سدر و كافور و آب خالص مراعات شود و به اندازه اى نباشد كه آب را مضاف كند و در غسل، اول سر و گردن، سپس طرف راست وبعد طرف چپ غسل داده مى شود و مُحرم ميت را در غسل دوم او كافور نمى ريزند.

مذاهب چهارگانه؛ در غسل اخير مندوب است كه آب با ماده خوشبو مخلوط شود ولى افضل كافور است و در غير غسل آخر، مندوب است كه آب با چيز تميز كننده اى؛ مانند صابون مخلوط باشد و مخلوط كردن با ماده خوشبو در صورتى است كه ميت مُحرم نباشد و اگر مُحرم بود، به نظر حنبليه و شافعيه بايد آن را خوشبو نكنند. ولى حنفيه و مالكيه مُحرم را با سايرين متفاوت نمى دانند.

يادآورى:

به نظر مالكيه، بايد غسل اول با آب قراح باشد، چون اگر آب با صابون مخلوط شود مطهّر نخواهد بود. (2)


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 431 و 430؛ فقه السنه، ج 1، صص 378 و 377؛ تذكرة الفقها، ج 1، صص 126 و 125؛ العروةالوثقى، ج 1، ص 391؛ العروةالوثقى، ج 1، صص 109 و 108؛ تذكرة الفقها، ج 1، صص 355- 351
2- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 431- 430؛ فقه السنه، ج 1، صص 378- 377؛ تذكرة الفقها، ج 1، صص 126- 125؛ العروةالوثقى، ج 1، ص 391؛ العروةالوثقى، ج 1، ص 109- 108؛ تذكرة الفقها، ج 1، صص 355- 351

ص:174

7. حنوط

اماميه؛ بعد از غسل، واجب است ميت را حنوط كنند؛ يعنى به مساجد سبعه او كافور بمالند ولى حنوط مُحرم جايز نيست و ادخال كافور در چشم وبينى و گوش ميت كراهت دارد.

مذاهب چهارگانه (جز مالكيه)؛ تطيّب سر و لحيه ميت، پس از غسل به خوشبو كننده اى غير از زعفران مندوب است. همچنين طيب و خوشبو كننده را براى اعضاى سجده قرار دادن و بر چشم ها و گوش ها و زير بغل نهادن مندوب است و افضل آن است كه كافور باشد، مشروط به اين كه ميت مُحرم نباشد. (1)يادآورى:

1. براى فقه اماميه خوشبو كردن ميت با مشك و عنبر و عود و عطرهاى ديگر مكروه است ولى مستحب است كافور را با مقدارى از تربت قبر امام حسين عليه السلام مخلوط كنند.

2. به جز مالكيه ساير مذاهب اربعه، بخور دادن نزد ميت را مندوب مى شمرند يعنى خوشبو كردن فضا با آتش زدن مواد معطر؛ مانند عود، ولى در مذهب اهل بيت عليهم السلام بخور ثابت نيست. (2)

8. همگن و همسان بودن غاسل

مذاهب اسلامى؛ همگن و مانند بودن غسل دهنده در جنسيت با ميت شرط است. بر مردان غسل دادن ميتِ زن و بر زنان غسل دادن ميتِ مرد جايز نيست. (3)


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 431؛ الفقه السنه، ج 1، ص 378؛ عروه الوثقى، ج 1، ص 378؛ الفقه على المذاهب الأربعه و مذهب اهل البيت عليهم السلام، ج 1، صص 652 و 651
2- تذكرة الفقها، ج 1، صص 392- 390؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 652 و 651
3- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 429 و 428؛ فقه السنه، ج 1، ص 379؛ تذكرة الفقها، ج 1، صص 375- 360؛ العروةالوثقى، ج 1، ص 383

ص:175

9. غسل دادن زن و شوهر به وسيله يكديگر

اماميه؛ زن و شوهر مى توانند يكديگر را غسل دهند اگرچه زن مطلقه رجعيه و مرگ در عِدّه باشد.

حنبليه؛ زن و شوهر مى توانند همديگر را غسل دهند و مطلقه رجعيه مى تواند شوهر را غسل دهد ولى مطلقه بائنه نمى تواند.

حنفيه؛ شوهر نمى تواند زن خود را غسل دهد چون زوجيت پايان يافته است اما اگر زوج فوت كند، زوجه مى تواند او را غسل دهد؛ چون در عده است اگرچه مطلقه رجعيه باشد، به خلاف بائن.

شافعيه و مالكيه؛ زوجين مى توانند يكديگر را غسل دهند مگر زن مطلّقه، ولو رجعيه، در اين صورت هيچ يك نمى توانند ديگرى را غسل دهند. (1)

10. فقدان همگن

اماميه؛ اگر مماثل ولو مخالف و كتابى يافت نشود، غسل ساقط است.

حنبليه؛ اگر زوج يا زوجه يا مماثل ميّت حضور ندارد، اجانب با حايل او را تيمم مى دهند ولى اگر مَحرم دارد مَحرم بدون حايل او را تيمم مى دهد.

حنفيه؛ اگر زوج و زوجه و مَحرم هست، آن ها با دست تا مرفق او را تيمم مى دهند و در غير اين صورت، اجنبى با پوشاندن دستش به وسيله خرقه اى، او را تيمم مى دهد.

شافعيه؛ اگر زوج و زوجه حضور دارند، آن ها ميت را غسل دهند اگر محرم حضور دارد آن ها غسل مى دهند و در غير اين صورت اجنبى او را تا مرفق تيمم مى دهد.

مالكيه؛ اگر زوج و زوجه يا محرم وجود دارد، آن ها غسل مى دهند و الّا اجانب، ميت را


1- همان

ص:176

تا مرفق تيمم مى دهند. (1)

كفن ميّت

1. وجوب تكفين

مذاهب اسلامى؛ تكفين ميت بر مسلمانان واجب كفايى است؛ يعنى با اقدام برخى، از ديگران ساقط مى شود و هزينه تكفين ميت از تركه او، كه متعلّق حق ديگران نيست برداشته مى شود، ولى كفن زوجه بر عهده زوج است به نظر جمهور. اگر ميت تركه اى نداشت كفن بر عهده واجب النفقه اوست و در غير اين صورت بر عهده بيت المال و يا بر عهده ساير مسلمانان است. (2)يادآورى:

اماميه بر اين نظريه اند كه اگر ميت تركه نداشت، كفن او به عهده واجب النفقه يا ديگر مسلمانان نيست و عارياً و بدون كفن دفن مى شود ولى علّامه فرموده است: اگر بيت المال وجود دارد، از بيت المال داده مى شود.

2. حداقل مقدار لازم در كفن

اماميه؛ ميت را بايد با سه پارچه كفن كنند:

1. لنگ: براى پوشاندن ناف تا زانو 2. پيراهن: براى پوشاندن از سر شانه تا نصف ساق


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 429؛ فقه السنه، ج 1، ص 379؛ تذكرة الفقها، ج 1، ص 360؛ العروةالوثقى،، ج 1، ص 386؛ منهاج الصالحين، ج 1، ص 81
2- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 438- 434؛ فقه السنه، ج 1، صص 382- 379؛ العروة الوثقى، ج 1، صص 409- 402؛ تذكرةالفقها، ج 2، صص 15- 13 و 9- 7؛ الفقه على المذاهب الأربعه و مذهب اهل بيت عليهم السلام، ج 1، صص 659 و 658 و منهاج الصالحين، ج 1، ص 58

ص:177

پا 3. ازار (سرتاسرى): براى پوشاندن تمام بدن.

مذاهب چهارگانه؛ حداقل مقدار لازم براى كفن، كه موجب سقوط تكليف مى شود، يك كفن است؛ به گونه اى كه تمامى بدن ميت را بپوشاند. (1)

3. شرايط و ويژگى ها، و سنت ها و مستحبات كفن

اماميه؛ كفن كردن با پارچه نجس و حرير جايز نيست مگر در حال ناچارى. همچنين كفن بايد از اجزاى غير مأكول اللحم و طلاباف نباشد و پوشاندن سر و صورت مُحرم اشكال ندارد.

حنبليه؛ كفن دوگونه است: واجب و مسنون. واجب ثوبى است كه تمام بدن ميت را مى پوشاند و در روزهاى جمعه و اعياد پوشيده مى شود و اما مسنون: اگر مرد است در سه لفافه كفن مى شود ولى عمامه براى او كراهت دارد. سه لفافه را پهن مى كنند و بعد با عود بخور مى دهند و ميت را بر آن قرار مى دهند و بين آن را حنوط مى كنند. اما زن و خنثى در پنج لباس پنبه اى سفيد تكفين مى شوند: ازار، خمار، قميص و لفافتان. خمار بر سر، ازار در وسط و قميص را به او مى پوشانند و تكفين با پوست و حرير و مذهب و مفضض حتى براى زن حرام است.

حنفيه؛ حبّ الاكفان، پارچه سفيد است و هر چه در حال حيات مباح بوده، تكفين به آن جايز است و هر چه مباح نبوده تكفين به آن مكروه است؛ مانند حرير براى مردان، نه براى زنان. كفن سه نوع است: 1. كفن كفاية: اكتفا به ازار يا لفافه يا با خمار و تكه اى براى سينه هاى زنان و ترك قميص 2. كفن مسنون: قميص و ازار ولفافه. قميص از گردن تا قدم و ازار و لفافه از سر تا قدم را مى پوشاند و براى زن خمار براى پوشش صورت و خرقه اى براى پوشش سينه ها استفاده مى شود 3. كفن ضرورت: آنچه در حال ضرورت پيدا شود.


1- همان

ص:178

شافعيه؛ ميت بايد با آنچه در حال حيات پوشيدن آن جايز بوده، كفن شود. لذا كفن مرد به حرير و مزعفر جايز نيست. كفن بايد طاهر باشد. مغالاة در كفن مكروه است؛ همانطور كه ذخيره كردن كفن در حال حيات كراهت دارد و كتابت قرآن بر كفن حرام است. كفن سه ثوب است براى مرد و زن كه تمام بدن آن ها را مى پوشاند مگر سر مُحرم و صورت مُحرمه.

علاوه بر اين سه، جايز است براى مردان يك قميص و عمامه قرار داده شود ولى افضل اكتفا به همان سه است. اما زن، اكمل آن است كه پنج چيز باشد: ازار، قميص، خمار و لفافتان.

مالكيه؛ زياده كفن از يكى مندوب است، افضل براى مردان پنج چيز است؛ قميص داراى آستين و ازار و عمامه و لفافتان و براى زنان هفت چيز است: ازار، قميص، خمار و چهار لفافه. كفن مندوب است كه سفيد باشد. كفن حرير و خز و نجس مكروه است. واجب است كفن ميت در لباس نماز جمعه اش باشد. تبخير كفن و گذاشتن ماده خوشبو در داخل آن مندوب است و افضل از طيب، كافور است كه در منافذش قرار مى دهند.

يادآورى:

طلاباف نبودن يا غير مأكول اللحم نبودن كفن در نظر برخى از فقهاى اماميه مبنى بر احتياط است. (1)

نماز ميت

1. حكم نماز ميت

مذاهب اسلامى؛ نمازگزاردن بر ميت فرض كفايى بر مسلمانان است. پس اگر يك نفر آن را به جا آورد، از ديگران ساقط مى شود. (2)


1- همان
2- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 438 و 437؛ فقه السنه، ج 1، ص 382؛ تذكرة الفقها، ج 2 و صص 23 و 22؛ العروةالوثقى، ج 1، صص 420 و 419

ص:179

2. شرايط كسانى كه بر ميت نماز مى گزارند

اماميه؛ در نماز ميت طهارت از حدث و خبث و ستر عورت و مباح بودن لباس شرط نيست، اگرچه رعايت احتياط بهتر است.

مذاهب چهارگانه؛ نماز بر ميت با نمازهاى ديگر تفاوتى ندارد و همان شرايطى كه در ساير نمازها بايد رعايت شود؛ مانند طهارت از حدث اكبر و اصغر، رو به قبله بودن، ستر عورت، و غير آن ها، در مورد نماز ميت نيز رعايتش لازم است. (1)

3. شرايط مورد اتفاق در نماز ميت

1. مسلمان بودن ميت 2. اقامه نماز پس از غسل، از شرايط مورد اتفاق مذاهب اسلامى است. آيه شريفه «وَ لاتُصَّلِ عَلَى أَحَدٍ مِنهُم مَاتَ أَبَدا» اشاره به حرمت نماز بر كافر دارد. (2)

4. شرايط مورد اختلاف: حاضر بودن ميت

اماميه، حنفيه و مالكيه؛ حاضر بودن ميت شرط است.

حنبليه؛ نماز بر غايب اگر كمتر از يك ماه از مرگش سپرى شده باشد جايز است و حاضر بودن شرط نيست.

شافعيه؛ نماز بر غايب از شهر، صحيح است و كراهت ندارد و حاضر بودن شرط نيست.


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 443؛ فقه السنه، ج 1، صص 383 و 382، العروة الوثقى، همان؛ تحريرالوسيله، ج 1، ص 82؛ تذكرة الفقها، ج 2، ص 60
2- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 442؛ فقه السنه، ج 1، ص 387؛ العروةالوثقى، همان؛ الفقه على المذاهب الأربعه و مذهب اهل البيت عليهم السلام، ج 1، صص 671 و 670

ص:180

يادآورى:

مذاهبى كه نماز بر ميت را مشروط به حضورميت مى دانند، نماز پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بر نجاشى را ناشى از خصوصيت مورد مى شمارند و و آن را به ساير موارد سرايت نمى دهند. (1)

5. قرار دادن جنازه در برابر نمازگزار

مذاهب اسلامى (جز مالكيه)؛ ميت را بايد در برابر نمازگزاران قرار دهند. قرار دادن ميت در برابر نمازگزار به گونه اى كه در وسط ميت مرد و در برابر منكب ميت زن قرار گيرد لازم نيست ولى مندوب است. (2)

6. قرار دادن ميت بر زمين

اماميه و حنبليه و حنفيه؛ ميت بايد بر زمين قرار گيرد و هنگام نماز بر دوش يا دست مردم يا روى حيوان نباشد.

شافعيه و مالكيه؛ نماز بر ميت را در حالى كه ميت بر حيوان قرار دارد يا بر دست ها يا دوش مردم است، جايز مى شمرند. (3)يادآورى:

به فتواى اماميه، نبايد بين جنازه و نمازگزار حايل وجود داشته باشد و فاصله مُفرط نيز نباشد. همچنين هيچ كدام از نمازگزار و ميت بالاتر از ديگرى نباشند.


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 442؛ فقه السنه، ج 1، ص 392؛ تذكرة الفقها، ج 2، صص 28 و 27؛ العروةالوثقى، ج 1، صص 429 و 428
2- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 442؛ العروةالوثقى، ج 1، صص 429 و 428؛ الفقه على المذاهب الأربعه و مذاهب اهل البيت عليهم السلام، ج 1، صص 671 و 670
3- همان

ص:181

7. واجبات و اركان نيت در نماز ميت

مذاهب اسلامى؛ نيت در نماز ميت معتبر است. اگرچه اماميه، حنبليه و حنفيه آن را شرط مى دانند و شافعيه و مالكيه ركن مى شمارند.

يادآورى:

اماميه نيت قربت را در نماز ميت تصريح مى كنند. (1)

8. نماز ميت در حال ايستاده

مذاهب اسلامى؛ ايستاده خواندن نماز ميت لازم است و كسى كه بدون عذر، آن را نشسته به جا آورد، صحيح نيست. (2)

9. تعداد تكبيرهاى نماز ميت

اماميه؛ نماز ميت پنج تكبير دارد و بايد با كيفيت مخصوص برگزار شود.

مذاهب چهارگانه؛ نماز ميت داراى چهار تكبير است و پس از تكبير چهارم، با سلام پايان مى يابد. (3)يادآورى:

در برخى از منابع اهل سنت آمده است: پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پنج تكبير بر جنازه گفته اند ولى چون پنج تكبير عَلَم و نشانه براى شيعه شده، اهل سنت تكبير پنجم را ترك كرده اند.

سيوطى در تاريخ الخلفاء چهار تكبير را از اوّليات خليفه دوم دانسته است.


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 439؛ فقه السنه، ج 1، ص 383؛ تحرير الوسيله، ج 1، ص 81
2- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 440؛ فقه السنه، ج 1، ص 383؛ تحريرالوسيله، ج 1، ص 82؛ العروةالوثقى، ج 1، ص 429
3- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 442- 438؛ فقه السنه، ج 1، صص 386- 383؛ تذكرة الفقها، ج 2، صص 78- 68؛ العروةالوثقى، ج 1، صص 427- 423

ص:182

10. چگونگى نماز ميت و آداب آن

اماميه؛ بعد از تكبير اول شهادتين، بعد از تكبير دوم صلوات بر پيامبر و آل او، بعد از تكبير سوم دعا براى مردان و زنان مؤمن، بعد از تكبير چهارم دعا براى ميت مى گويند و پس از تكبير پنجم نماز را پايان مى دهند و كمتر از پنج تكبير جايز نيست مگر در صورت تقيه. به جماعت خواندن نماز ميت مستحب است، همچنين طهارت از حدث ولو با تيمم و كندن كفش، بلند كردن دست ها بعد از هر تكبير، به ويژه تكبير اول، از مستحبات و آداب نماز ميّت است.

حنبليه؛ نمازگزار در كنار سينه ميت مرد و در وسط ميت زن مى ايستد و پس از نيت، تكبيرة الاحرام را همراه با بالا بردن دست ها مى گويد و پس از استعاذه و بسم اللَّه، فاتحه مى خواند، سپس تكبير دوم را با بالا بردن دست ها مى گويد و صلوات بر پيامبر مى فرستد؛ مانند تشهد آخر، سپس تكبير سوم را با بالا بردن دست ها مى گويد و براى ميت دعا مى كند و پس از آن تكبير چهارم را با بالا بردن دست ها مى گويد و آنگاه چيزى نمى گويد بلكه كمى مكث كرده، سلام مى گويد.

حنفيه؛ نمازگزار در برابر سينه ميت قرار مى گيرد و نيت اداى فريضه نماز ميت مى كند و دست ها را براى تكبيرة الاحرام بالا مى برد و ثنا مى خواند سپس تكبير دوم را مى گويد و صلوات بر پيامبر مى فرستد، آنگاه تكبير سوم را مى گويد و براى ميت و همه مسلمانان دعا مى كند و سرانجام تكبير چهارم را گفته و دو سلام به طرف راست و چپ مى گويد. در ضمن براى گفتن تكبيرها، جز در تكبير اوّل دست ها را بالا نمى برد.

شافعيه؛ اگر ميت مرد است، امام يا منفرد، در برابر رأس او قرار مى گيرد و اگر زن يا خنثى است، نزد عجز او. پس از نيت و تكبيرة الاحرام استعاذه گفته و فاتحه مى خواند، سپس تكبير دوم را گفته، صلوات مى فرستد، آنگاه تكبير سوم را مى گويد و براى ميت دعا مى خواند و بالأخره تكبير چهارم را مى گويد «اللّهم لاتحرمنا أجره و لاتفتنا بعده » را

ص:183

مى خواند و در آخر آيه 7 سوره غافر را تلاوت مى كند و دو سلام؛ يكى همراه با نگاه به سمت راست و يكى ديگر همراه با نگاه به سمت چپ مى گويد و هنگام تكبيرها دست ها را بالا مى آورد و بعد بر سينه مى گذارد.

مالكيه؛ اگر ميت مرد است، نمازگزار در وسط و اگر زن است كنار منكب او مى ايستد و نيت مى كند و تكبيرة الاحرام را همراه با بالا بردن دست مى گويد و دعا مى كند، سپس تكبير دوم را مى گويد و باز هم دعا مى كند، آنگاه تكبير سوم را مى گويد و دعا مى كند. و بالأخره تكبير چهارم را مى گويد و دعا مى كند و بعد يك سلام مى دهد. گفتنى است هنگام تكبيرها دست ها را بالا نمى برد، جز در تكبير اول و دعا را هم با حمد الهى و صلوات آغاز مى كند.

يادآورى:

حنفيه قرائت فاتحة الكتاب را به نيت تلاوت، مكروه تحريمى ولى به نيت دعا، جايز مى شمرند. امّا شافعيه و حنابله قرائت فاتحه را ركن مى دانند. مالكيه هم قرائت فاتحه را مكروه تنزيهى مى شمرند. همچنين به نظر حنفيه صلوات بعد از تكبير دوم ركن نيست ولى سنت است اما مالكيه صلوات را بعد از هر تكبيرى و پيش از دعا مندوب مى شمرند. (1)

11. اقامه نماز ميت در مسجد

اماميه؛ خواندن نماز ميت در مساجد مكروه است ولى در مسجدالحرام مكروه نيست.

حنبليه؛ جايز است اگر از تلويث مسجد ترسيده نشود و در صورت احتمال آلوده شدن، حرام است.

حنفيه؛ مكروه است، حتّى اگر ميت بيرون مسجد باشد. همچنين وارد كردن ميت به


1- الفقه على المذاهب الأربعه و مذهب اهل البيت عليهم السلام، ج 1، صص 664 و 663؛ السيد شرف الدين، النص و الاجتهاد، المورد 27، موسوعه الامام شرف الدين، ج 2، صص 711 و 710؛ تحريرالوسيله، ج 1، صص 85 و 84

ص:184

مسجد، بدون نماز كراهت دارد.

شافعيه؛ مندوب است.

مالكيه؛ مكروه است، حتّى اگر ميت بيرون مسجد باشد. وارد كردن ميت به درون مسجد، بدون نماز مكروه است. (1)

12. شهيد

اماميه؛ شهيدى كه در معركه قتالِ جايز بوده و به خاطر اسلام به شهادت رسيد و هنگامى كه مسلمانان او را يافتند، رمقى نداشته، غسل و كفن از او ساقط است ولى نماز بر او گزارده و دفنش مى كنند. امّا كسانى كه بر اثر غرق يا انهدام ديوار و يا دفاع از مال و اهل و مانند آن كشته مى شوند ولو به آن ها شهيد گفته مى شود و در اجر و پاداش مشابه شهيدند، اما از نظر حكم، حكم شهيد را ندارند و بايد غسل و كفن شوند.

حنبليه؛ كسى كه هنگام قتال با كفار كشته شود شهيد است و غسل و نماز بر او حرام است و با لباسش دفن مى شود، مگر اين كه قبل از قتل، غسل ديگرى بر ذمه او باشد كه در اين صورت غسل، كفن و نماز بر او واجب است و همين حكم را دارد كسى كه از روى ظلم كشته شود؛ مانند كسى كه بر اثر دفاع از عرض يا مال كشته شده است چنين كسى شهيد دنيا و آخرت است و اما كسى كه اين شرايط را ندارد و كشته شود؛ مانند مرگ بر اثر طاعون يا شكم درد يا غرق شدن يا سوختن يا در راه حج يا طلب علم، اين ها شهيد آخرت هستند.

حنفيه؛ شهيد سه قسم است: 1. شهيد كامل: شهيد دنيا و آخرت كه با شش شرط محقق مى شود؛ عقل، بلوغ، اسلام، طهارت از حدث اكبر و مرگ پس از اصابت، بدون انتقال و نگذشتن وقت نماز و اين كه قتل او موجب قصاص باشد، چنين شهيدى غسل ندارد و در


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 446؛ فقه السنه، ج 1، ص 392؛ تحريرالوسيله، ج 1، ص 85؛ العروةالوثقى، ج 1، ص 435

ص:185

لباس خودش كفن مى شود و بايد نماز بر او خوانده شود 2. شهيد آخرت: كسى است كه يكى از شرايط بالا را نداشته باشد اين گروه غسل و كفن و نماز دارند و مانند اين گروه اند افراد غرق شده و كسانى كه با داء الاستسقاء، اسهال، سل، موت فى اثنا طلب علم، موت شب جمعه از دنيا بروند 3. شهيد دنيا: منافقى است كه در صف مسلمانان كشته شده است چنين كسى غسل و كفن ندارد و نماز بر او خوانده مى شود.

شافعيه؛ شهيد سه قسم است: 1. شهيد دنيا و آخرت: كسى كه براى اعلاى كلمة اللَّه بدون ريا و غلول كشته شده است 2. شهيد دنيا: كسى كه براى غنيمت يا ريا كشته شده است. تغسيل و نماز بر آن ها حرام است 3. شهيد آخرت: كسى كه از روى ظلم كشته شده است يا بر اثر غرق و هدم و مانند آن. اين گروه شهيد اخروى اند ولى مانند ساير اموات غسل و كفن و نماز دارند. اما دو گروه اول ولو حدث اصغر يا اكبر داشته باشند يا با سلاح مسلمين، به خطا كشته شده باشند يا پس از اصابت زنده باشند، مدتى تا قبل از پايان جنگ، حكم شهيد را دارند.

مالكيه؛ شهيد سه قسم است: 1. شهيد دنيا و آخرت 2. شهيد دنيا: كسانى كه در معركه كشته شده اند و تغسيل و نماز بر آن ها حرام است 3. شهيد آخرت: مبطون، غريق، حريق و مقتول ظلماً. اين افراد مانند ساير اموات تغسيل و نماز بر آن ها واجب است.

يادآورى:

غلول به سرقت از غنيمت قبل از تقسيم مى گويند. (1)

13. اولياى ميت

اماميه؛ جمع واجبات تجهيز ميت؛ اعم از غسل، كفن، نماز و دفن، صحت آن ها مشروط


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 449- 447؛ فقه السنه، ج 1، صص 388 و 377 و 376؛ الفقه على المذاهب الأربعه و مذهب اهل البيت عليهم السلام، ج 1، ص 677

ص:186

به اذن ولى ميت است و اگر بدون اذن ولى ميت باشد باطل است و استيذان از ولىّ، شرط صحّت است نه شرط وجوب، چنانچه ولى از مباشرت و اذن امتناع ورزيد، حاكم شرع او را وادار به اين دو مى كند. زوج در ولايت بر زوجه، مقدم بر جميع ارحام است و در مورد غير زوج مراتب ولايت به ترتيب طبقات ارث است و در صورت فقدان، حاكم شرع و عدول مؤمنين. اولى به امامت بر ميت عبارت اند از:

حنبليه؛ 1. وصى عدل 2. سلطان 3. نايب سلطان 4. پدر ميت و جد او 5. ابن و ابن ابن 6. الأقرب فالأقرب به ترتيب ميراث.

حنفيه؛ 1. سلطان 2. نايب سلطان 3. قاضى 4. صاحب شرطه 5. امام زنده ميت در صورت افضل بودن بر ولى 6. ولى ميت به ترتيب عصبه نكاح: ابن و ابن ابن- اب و جد- برادر و به همين ترتيب الأقرب فالأقرب.

شافعيه؛ 1. پدر و جد 2. ابن و ابن ابن 3. برادر ابوينى 4. برادر ابى و همچنين به ترتيب ميراث.

مالكيه؛ 1. وصى ميت در صورتى كه وصيت به اميد بركت وى باشد 2. خليفه 3. ابن و ابن ابن 4. پدر 5. برادر 6. پسر برادر 7. جدّ 8. عمو و هكذا.

يادآورى:

1. مذاهب چهارگانه اهل سنت، متعرض ولايت بر ميت- سلباً و ايجاباً در بحث غسل و كفن- نشده اند ولى در بحث نماز ميت از كسى كه اولويت در نماز دارد سخن رانده اند.

2. برخى از اماميّه اعتبار اذن از ولى را مبنى بر احتياط دانسته اند و ولايت حاكم شرع و عدول مؤمنين را نيز مبنى بر احتياط شمرده اند.

3. اماميه ولىّ را اولى از والى مى دانند و جز شافعيه، ساير اهل سنت والى را بر ولىّ مقدم مى شمرند. (1)


1- العروةالوثقى، ج 1، صص 378- 376؛ تذكرة الفقها، ج 2، صص 42- 38؛ الفقه عند المذاهب الأربعه، ج 1، ص 444؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 117- 116؛ فقه السنه، ج 1، ص 393

ص:187

14. وقت اقامه نماز ميت

اماميه؛ نماز ميت را در هر وقت مى توان اقامه كرد.

مذاهب چهارگانه (جز شافعيه)؛ هنگام طلوع خورشيد، زوال خورشيد و غروب آن نماز ميت خوانده نمى شود ولى شافعيه نيز مانند اماميه مى گويند: در هر وقت نماز ميت را مى توان اقامه كرد. (1)

تشييع ميّت

1. تشييع ميت

اماميه؛ حضور در تشييع مستحب است. سواره بودن در تشييع بدون عذر، كراهت دارد و مستحب است تشييع كننده پشت سر جنازه يا دو طرف آن باشد و جلوى جنازه حركت كردن مكروه است.

حنبليه؛ تشييع كردن جنازه سنت و پياده بودن هنگام تشييع مندوب است و بدون عذر سواره حركت كردن كراهت دارد. تشييع كننده پياده جلو جنازه و سواره عقب جنازه حركت مى كند.

حنفيه؛ تشييع سنت است، سواره بودن مانعى ندارد اگرچه پياده افضل است. كراهت دارد كه سواره جلوى جنازه حركت كند، چون غبار آن ضررى براى افراد پشت سر دارد و پياده پشت سر افضل است، اگر زنان نباشند.

شافعيه؛ تشييع سنت است و سواره بودن بدون عذر كراهت دارد و از آنجا كه مشيع شفيع است، سواره يا پياده مندوب است جلوى جنازه حركت كند.


1- بدايةالمجتهد، ج 1، ص 194؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، ص 121

ص:188

مالكيه؛ تشييع مندوب است و سواره كراهت دارد و مندوب است مشيع پياده از جلو حركت كند و سواره از پشت سر.

يادآورى:

اهل سنت داشتن سرعت در تشييع ميت به سمت قبرستان را، به گونه اى كه اقل از هروله باشد، مندوب مى شمرند ولى اماميه آن را مكروه مى دانند. (1)

2. شركت زنان در تشييع جنازه

اماميه؛ بهتر است زنان در تشييع جنازه، ولو ميت زن باشد، شركت نكنند.

حنبليه و شافعيه؛ شركت زنان در تشييع جنازه مكروه است و در صورت خوف فتنه حرام است.

حنفيه؛ شركت زنان در تشييع جنازه مطلقاً كراهت تحريمى دارد.

مالكيه؛ براى زنان مسن مطلقاً شركت جايز است و براى زنان جوان شركت در تشييع عزيزانشان مانند پدر و مادر و زوج در صورت نبودن خوف فتنه جايز است و الّا جايز نيست.

يادآورى:

برخى از فقهاى اماميه شركت زنان در تشييع جنازه را، به ويژه براى زنان جوان مكروه شمرده اند. (2)


1- العروةالوثقى، ج 1، صص 419 و 418؛ الفقه على المذاهب الأربعه و مذاهب اهل البيت عليهم السلام، ج 1، صص 681 و 680؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 450
2- العروةالوثقى، ج 1، ص 419؛ تحريرالوسيله، ج 1، ص 78؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 450؛ فقه السنه، ج 1، صص 398 و 397

ص:189

دفن ميّت

1. دفن ميت

مذاهب اسلامى؛ واجب كفايى است ميت را طورى در زمين دفن كنند كه بوى او مردم را اذيت نكند و درندگان نتوانند جسدش را بيرون آورند. (1)

2. دفن ميت به سمت قبله

اماميه؛ واجب است ميت را در قبر به پهلوى راست، طورى بخوابانند كه جلوى بدن او به قبله باشد

مذاهب چهارگانه (جز مالكيه)؛ واجب است ميت به سمت قبله دفن شود ولى اين كه پهلوى راست به سمت قبله باشد سنت است نه واجب.

مالكيه؛ رو به قبله بودن ميت در قبر واجب نيست، بلكه مندوب است. (2)

3. قرار دادن لحد براى قبر

مذاهب اسلامى؛ قرار دادن لحد براى قبر سنت يا مستحب است. لحد آن است كه در زمين هاى سخت، در طرف قبله به قدر طول و عرض بدنِ ميت و از جهت عمق به مقدارى كه ميت بتواند بنشيند، حفره اى در ديوار قبر ايجاد كنند و در زمين هاى سست وسط قبر حفره اى شبيه نهر حفر كنند و دو طرف آن را با خشت بپوشانند.


1- العروةالوثقى، ج 1، ص 436؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 452؛ بدايةالمجتهد، ج 1، ص 195؛ تذكرة الفقها، ج 2، ص 88
2- العروةالوثقى، ج 1، صص 439- 436؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 453؛ تذكرة الفقها، ج 2، صص 90- 88

ص:190

4. مستحبات و مكروهات دفن

اماميه؛ 1. بالا آوردن قبر به اندازه چهار انگشت و آن را به صورت مربع درآوردن مستحب است 2. به صورت كوهان در آوردن قبر مكروه است. 3. سفيد كردن و گِل مالى قبر كراهت دارد.

مذاهب چهارگانه؛ 1. به نظر حنبليه، حنفيه و مالكيه، خاك قبر را به اندازه يك وجب بالا آورند و آن را همچون كوهان شتر قرار دهند. ولى به نظر شافعيه خاك قبر را مستوى و صاف قرار دهند بهتر است 2. سفيد كردن قبر مكروه است ولى گِل مالى كردن آن به نظر غير مالكيه مكروه نيست و به نظر مالكيه مطلقاً طلا و ماليدن چيزى به قبر مكروه است 3. گذاردن سنگ، چوب و مانند آن بر قبر مكروه است مگر اين كه براى شناسايى باشد ولى به قصد تفاخر و مباهات حرام است. البته شافعيه قرار دادن سنگ و مانند آن به طرف سرِ قبر را سنت مى دانند. (1)

احكام قبور

1. نوشتن روى قبر

اماميه؛ نوشتن نام ميت بر قبر يا سنگ و نصب آن بر قبر مستحب است.

حنبليه؛ نوشتن بر قبور از هر كس و هر گونه كه باشد مكروه است.

حنفيه؛ نوشتن چيزى بر قبر كراهت تحريمى دارد مگر اين كه خوف از نابودى اثر داشته باشند.


1- العروة الوثقى، ج 1، صص 447- 440؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 454 و 453؛ الفقه على المذاهب الأربعه و مذاهب اهل البيت عليهم السلام، ج 1، صص 688- 684؛ فقه السنه، ج 1، صص 407- 402؛ تذكرة الفقها، ج 2، صص 105، 100، 97؛ تحريرالوسيله، ج 1، صص 90- 88

ص:191

شافعيه؛ كتابت بر قبر؛ قرآن باشد يا غير آن، مكروه است مگر اين كه قبر عالم يا صالح باشد كه در اين صورت نوشتن نام ميت براى شناسايى مندوب است.

مالكيه؛ نوشتن چيزى بر قبر، اگر قرآن باشد حرام و اگر اسم و تاريخ مرگ باشد، مكروه است. (1)

2. بناى بر قبور

اماميه؛ بنا بر قبر و تجديد قبور كراهت دارد مگر در مورد قبور انبيا و اوصيا و صلحا و علما.

مذاهب چهارگانه؛ بنا بر قبور؛ مانند خانه، قبّه، مدرسه و مسجد كراهت دارد، در صورتى كه براى زينت و تفاخر نبوده و زمين موقوفه يا مَسبله نباشد و الّا حرام است. (2)يادآورى:

مسبله زمينى است كه متعارف شده مردگان را در آن دفن كنند و موقوفه زمينى است كه مالك آن را وقف كرده است.

3. نبش قبر

مذاهب اسلامى؛ نبش قبر مؤمن مادام كه يقين به اندراس و خاك شدن ميت نباشد، حرام است مگر در موارد استثنا؛ مانند دفن با كفن غصبى يا دفن در زمين غصبى. (3)


1- العروة الوثقى، ج 1، صص 447- 440؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 454 و 453؛ الفقه على المذاهب الأربعه و مذاهب اهل البيت عليهم السلام، ج 1، صص 688- 684؛ فقه السنه، ج 1، صص 407- 402؛ تذكرة الفقها، ج 2، صص 105 و 100، 97؛ تحريرالوسيله، ج 1، صص 90- 88
2- العروةالوثقى، ج 1، ص 446؛ منهاج الصالحين، ج 1، ص 94؛ الفقه على المذاهب الأربعه و مذاهب اهل البيت عليهم السلام، ج 1، ص 689؛ تذكرة الفقها، ج 2، ص 106؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 454
3- تذكرة الفقها، ج 2، صص 104- 102؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 455؛ تحريرالوسيله، ج 1، صص 92 و 91

ص:192

يادآورى:

به فتواى اماميه نبش قبر شهدا، علما و صلحا و امامزاده ها، ولو بعد از اندراس و گذشت زمان طولانى، جايز نيست.

4. تعزيت و تسليت به مصيبت زدگان

مذاهب اسلامى؛ تعزيه و دلدارى و تسليت گفتن به مصيبت زدگان، تا سه روز مندوب است. حنبليه و شافعيه نشستن اهل مصيبت براى قبول تسليت مردم را مكروه شمرده اند ولى به نظر اماميه و مالكيه كراهت ندارد. در مذهب اماميه براى ليلةالدفن نمازهايى نقل شده ولى در منابع عامه چنين نمازى مطرح نيست.

در مذهب اماميه، تعزيه از مستحبات اكيد شمرده شده است. (1)

5. گريستن بر ميت

اماميه؛ گريه بر ميت جايز است بلكه در صورت شدت حزن، مستحب است. ولى سيلى زدن و كندن مو و گريبان چاك زدن در غير پدر و مادر حرام است و در مواردى موجب كفاره است.

مذاهب چهارگانه؛ آهسته گريستن بر ميت، مباح است و گريبان چاك زدن وسيلى بر گونه ها زدن و ندبه كردن به وسيله ذكر محاسن ميت جايز نيست. و اما در مورد گريه با صداى بلند و صيحه، بين مذاهب فرق است:

حنبليه و شافعيه؛ گريه با صداى بلند جايز است.


1- تذكرةالفقها، ج 2، صص 125- 123؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 457 و 456؛ فقه السنه، ج 1، صص 412؛ تحريرالوسيله، ج 1، صص 94 و 93؛ العروةالوثقى، ج 1، ص 445

ص:193

حنفيه و مالكيه؛ گريه با صداى بلند جايز نيست. (1)

زيارت اهل قبور

1. زيارت اهل قبور براى مردان

مذاهب اسلامى (جز حنبليه)؛ زيارت قبور براى مردان مندوب و مستحب است؛ به ويژه در جمعه و شب جمعه، در نظر اكثر مذاهب مورد تأكيد است و در استحباب زيارت قبور فرقى ميان نزديك يا دور بودن نيست.

حنبليه؛ در صورت دور بودن، زيارت قبور را مباح مى دانند نه مندوب. (2)

2. زيارت اهل قبور براى زنان

اماميه؛ زيارت قبور مطلقاً براى زنان و مردان مستحب است.

حنبليه و شافعيه؛ براى زنان مطلقاً خروج براى زيارت قبور مكروه است و در صورتى كه خوف فتنه و وقوع در حرام باشد جايز نيست.

حنفيه و مالكيه؛ براى زنان پير زيارت قبور مندوب است ولى براى زنانى كه بيم فتنه و فساد مى رود جايز نيست. (3)يادآورى:

در مذهب اهل بيت، زيارت قبور امامان معصوم عليهم السلام تمام كردن وفا به عهد با آن


1- تذكرة الفقها، ج 2، صص 121- 118؛ تحريرالوسيله، ج 1، ص 91؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 452 و 451
2- تذكرة الفقها، ج 2، صص 129 و 128؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 458 و 457؛ الفقه على المذاهب اهل البيت عليهم السلام، ج 1، صص 698- 694؛ فقه السنه، ج 1، صص 416- 414
3- همان

ص:194

حضرات و اعظم قربات است و خواندن زيارات مأثوره از اهل بيت عليهم السلام از جمله زيارت امين اللَّه كه گنجينه اى نفيس ازمعارف بلند توحيدى و الهى است، مورد تأكيد است.

3. زيارت قبر پيامبراعظم صلى الله عليه و آله و سلم

مذاهب اسلامى؛ زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از اعظم قربات است و آنچه برخى منحرفان گفته اند، برخلاف ضرورت مذاهب اسلامى است. (1)


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 458؛ عقائدالاماميه، ص 130؛ الفقه على المذاهب الأربعه و مذهب اهل البيت عليهم السلام، ج 8، صص 698- 695

ص:195

ص:196

ص:197

ص:198

ص:199

فصل چهارم: مباحث نماز از ديدگاه مذاهب اسلامى

1. نمازهاى واجب و نافله ى يوميه و اوقات آن ها

نمازهاى واجب يوميه

1. اهميت نماز

مذاهب اسلامى؛ نماز، از اركان اسلام و از مهمترين آن هاست كه در قرآن و روايات فريقين، بر اهميت آن تأكيد فراوان شده و با عنوان «عمود دين» از آن ياد مى شود. (1)يادآورى:

صلاة در لغت به معناى دعاست و در اصطلاح، اقوال و افعال مخصوص شرعى است.

اگر داراى ركوع و سجود بودن را جزو معناى شرعى نماز بدانيم، ميان تعريف اماميه و اهل سنت از صلاة تفاوت خواهد بود و ثمره اش در نماز ميت آشكار مى شود. (2)

2. تعداد نمازهاى واجب يوميه

مذاهب اسلامى؛ نمازهاى پنج گانه روزانه (نمازهاى ظهر، عصر، مغرب، عشا و صبح) به اجماع مسلمانان، از نمازهاى واجب عينى و فريضه محسوب مى شوند. حنفيه در شبانه روز علاوه بر نمازهاى فوق، نماز ديگرى را هم واجب مى شمرند و آن نماز وتر است كه در


1- تذكرةالفقها، ج 2، ص 259؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 154- 149؛ فقه السنه، ج 1، ص 67؛ العروةالوثقى، ج 1، صص 514 و 513
2- تذكرة الفقها، ج 2، ص 259؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 155

ص:200

بحث نوافل به آن اشاره مى شود. (1)

اوقات نمازهاى واجب يوميه

1. وقت نماز ظهر

اماميه؛ نماز ظهر سه وقت دارد: 1. وقت مختص؛ اول زوال شمس 2. وقت فضيلت؛ از زوال شمس تا رسيدن سايه به اندازه خود 3. وقت اجزاء؛ از زوال تا قبل از غروب؛ هنگامى كه به اندازه نماز عصر وقت باقى است.

حنبليه، حنفيه و شافعيه؛ وقت نماز ظهر از زوال شمس است تا وقتى كه سايه به اندازه خودش برسد. و پس از آن، وقت ظهر به اتمام مى رسد.

مالكيه؛ نماز ظهر دو وقت دارد: 1. وقت اختيارى كه از زوال است تا رسيدن سايه به اندازه آن 2. وقت ضرورى كه از وقت اختيارىِ عصر آغاز مى شود و تا غروب ادامه مى يابد.

يادآورى:

به اجماع مسلمانان آيه كريمه «أَقِم الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ» (اسراء: 78) دلالت دارد بر اين كه آغاز وقت نماز ظهر از زوال خورشيد است. (2)

2. وقت نماز عصر

اماميه؛ نماز عصر سه وقت دارد: 1. مختص؛ چهار ركعت باقى مانده به غروب 2. وقت


1- تذكرة الفقها، ج 2، صص 261 و 260؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 155؛ العروة الوثقى، ج 1، ص 514؛ بدايةالمجتهد، ج 1، صص 77 و 76
2- تذكرة الفقها، ج 2، صص 304- 300؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 163 و 162؛ فقه السنه، ج 1، ص 73؛ العروةالوثقى، ج 1، ص 516؛ تحريرالوسيله، ج 1، صص 133 و 132

ص:201

فضيلت؛ تا زمانى كه سايه دو برابر شود 3. وقت اجزاء؛ پس از وقت مختص ظهر تا غروب.

حنبليه؛ نماز عصر دو وقت دارد: 1. اختيارى؛ از زياد شدن سايه شى ء از مقدار شى ء شروع و تا دو برابر شدن آن ادامه دارد 2. بعد از اختيارى تا غروب خورشيد.

حنفيه و شافعيه؛ وقت نماز عصر از زمان افزايش سايه از مقدار خودش شروع و تا غروب خورشيد ادامه مى يابد.

مالكيه؛ نماز عصر دو وقت دارد:

1. وقت اختيارى؛ از زياد شدن سايه از مقدار شى ء تا زرد شدن خورشيد 2. وقت ضرورى؛ از زرد شدن خورشيد در زمين و ديوارها، تا غروب خورشيد.

يادآورى:

به نظر مالكيه وقت ضرورى براى كسانى است كه عذرى مانند حيض، اغما جنون و غفلت داشته باشند. اين افراد اگر نماز را در وقت ضرورى بخوانند، گناهكار نيستند ولى ديگران گناهكارند. (1)

3. وقت نماز مغرب

اماميه؛ وقت نماز مغرب از ذهاب حمره مشرقيه شروع مى شود و ذهاب شفق پايان وقت فضيلت آن است ولى وقت اجزاء آن، تا قبل از نصف شب به اندازه چهار ركعت باقى مانده، ادامه دارد.

حنبليه، حنفيه و شافعيه؛ وقت نماز مغرب از غروب خورشيد آغاز مى شود و با از بين رفتن شفق و حمره مغربيه پايان مى يابد.

مالكيه؛ مغرب دو وقت دارد: 1. وقت اختيارى؛ از غروب خورشيد است تا زمانى كه


1- تذكرة الفقها، ج 2، صص 310- 306؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 163 و 162؛ فقه السنه، ج 1، صص 74 و 73؛ العروةالوثقى، ج 1، صص 522- 516

ص:202

در اوايل غروب بتوانند با تحصيل طهارت و گفتن اذان و اقامه نماز بخوانند 2. وقت ضرورى؛ پس از وقت اختيارى شروع مى شود و تا طلوع فجر ادامه مى يابد.

به نظر مالكيه مغرب وقت اختيارى موسّع ندارد. (1)

4. وقت نماز عشا

اماميه؛ وقت نماز عشا پس از فراغ از نماز مغرب آغاز مى شود و وقت اجزاء آن تا نصف شب تداوم دارد و وقت فضيلت آن از ذهاب شفق تا ثلث شب است.

حنبليه؛ عشا دو وقت دارد: 1. وقت اختيارى؛ از غايب شدن شفق است تا گذشتن ثلث شب 2. وقت ضرورت؛ از اول ثلث دوم شب است تا فجر صادق و كسى كه بدون عذر در اين زمان نماز را بخواند گناهكار است.

حنفيه و شافعيه؛ وقت نماز عشا از زوال شفق شروع مى شود و تا طلوع فجر صادق ادامه مى يابد.

مالكيه؛ مانند حنبليه معتقدند عشا دو وقت دارد: 1. اختيارى؛ از غايب شدن شفق است تا اتمام ثلث اول 2. ضرورى؛ پس از وقت اختيارى است تا طلوع فجر. (2)

5. وقت نماز صبح

اماميه؛ معتقدند وقت نماز صبح از طلوع فجر صادق شروع مى شود و وقت اجزاء آن تا طلوع خورشيد ادامه مى يابد و وقت فضيلت آن تا اسفار صبح است.

مذاهب چهارگانه (جز مالكيه): وقت نماز صبح از طلوع فجر شروع مى شود و تا طلوع


1- تذكرة الفقها، ج 2، صص 312- 310؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 163؛ العروة الوثقى، ج 1، صص 519- 516
2- تذكرة الفقها، ج 2، صص 315- 312؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 164 و 163؛ فقه السنه، ج 1، صص 77- 75

ص:203

خورشيد ادامه مى يابد.

مالكيه؛ براى نماز دو وقت قائل اند: 1. وقت اختيارى؛ از طلوع فجر است تا اسفار صبح 2. وقت ضرورى؛ از اسفار صبح است تا طلوع خورشيد. (1)يادآورى:

بنا بر مذهب مالكيه تمامى نمازهاى يوميه وقت اختيارى و ضرورى دارد و كسى كه بدون عذر نماز را در وقت اختيارى آن به جا نياورد، گناهكار است و در هر حال به نظر آن ها بهترين وقت براى نماز، اول وقت مى باشد. (2)

6. اقامه نماز در برخى زمان ها داراى نهى است

مذاهب اسلامى؛ زمان هايى كه اقامه نماز مورد نهى قرار گرفته است: 1. هنگام طلوع خورشيد 2. هنگام غروب خورشيد 3. هنگام استواى خورشيد تا زوال آن 4. بعد از نماز صبح تا طلوع خورشيد 5. بعد از عصر تا غروب خورشيد. (3)

7. نماز متعلق نهى

اماميه؛ نوافل مبتدئه در اوقات مورد نهى كراهت دارد ولى فرايض و نوافلى كه سبب خاصى دارند؛ مانند نماز زيارت، حاجت و نوافل، مرتبه كراهت ندارد.

حنبليه؛ در اوقات مورد نهى، نافله و تطوّع واقع نمى شود و حرام است ولى نماز قضا صحيح است، نماز طواف هم پس از نماز صبح و عصر جايز است.

حنفيه؛ در اوقات مورد نهى، انجام هر نمازى؛ اعم از فريضه قضا و نافله و سنت


1- تذكرة الفقها، ج 2، ص 316
2- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 164
3- تذكرة الفقها، ج 2، صص 348- 333؛ شرائع الاسلام، ج 1، ص 64؛ فقه السنه، ج 1، صص 80- 78؛ بدايةالمجتهد، ج 1، صص 88- 85؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 166- 164

ص:204

(واجب) جايز نيست مگر نماز ميّت و نماز عصر همان روز.

شافعيه؛ نماز فريضه و نافله اى كه داراى سبب است در اوقات نهى كراهت ندارد و نافله بدون سبب كراهت دارد.

مالكيه؛ در اوقات نهى نمازهاى فريضه و قضا جايز است ولى در وقت طلوع و غروب نوافل مطلقاً حرام است. (1)يادآورى (1):

اماميه نوافل را تقسيم كرده اند به: 1. نوافل مرتبه؛ همان نوافل روزانه است 2. غير مرتبه؛ كه آن به دو دسته تقسيم مى شود: الف) نوافل داراى سبب خاص؛ مانند نماز زيارت، استخاره و نمازهاى مستحب در اوقات مخصوص ب) نوافل غير داراى سبب خاص كه به آن مبتدئه گويند. كراهت نماز در اوقات نهى در صورت ثبوت، اختصاص به نوافل مبتدئه دارد، اگرچه بسيارى از اماميه حتى در اين قسم نيز در حكم به كراهت اشكال و ترديد دارند. (2)يادآورى (2):

در اوقات نهى، مباحث بسيارى مطرح است، هم در مورد ادله و مستندات آن و هم در مورد خودِ اوقات و هم در مورد نوع نمازهايى كه مورد نهى قرار گرفته اند و از اين رو، اقوال مختلف و متفاوتى مطرح شده است، حتى در مواردى به يك فقيه يا يك مذهب فتاواى متعارض نسبت داده شده است. در ميان اماميه نيز عدّه اى روايات نهى را حمل بر تقيه كرده اند و حتى كسانى مانند صدوق كراهت را هم نپذيرفته اند. (3)


1- همان
2- العروةالوثقى، ج 1، صص 530 و 529
3- جواهرالكلام، ج 7، صص 300- 282؛ جامع المقاصد، ج 2، صص 38- 34

ص:205

8. جمع بين نمازهاى ظهر و عصر، مغرب و عشا

اماميه؛ در غير از وقت مختص، جمع ميان نماز ظهر و عصر و همچنين مغرب و عشا جايز است.

مذاهب چهارگانه؛ نماز ظهر و عصر، و مغرب و عشا وقت مشترك ندارند و جمع ميان آن ها جايز نيست مگر در موارد خاص و استثنايى. (1)يادآورى:

1. مرحوم سيد شرف الدين از منابع روايى عامه، به ويژه از صحيح بخارى و مسلم روايات زيادى بر جواز جمع بين نمازها نقل كرده است 2. در صحيح مسلم، از ابن عباس نقل است: جَمَعَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه و آله و سلم بَيْن الظهر و العصر و المغرب و العشا، بالمدينة في غير خوفٍ وَ لَامَطَر. قيل لابن عباس: ماذا أراد بذلك؟ قال: أراد ألّايحرج أمّته 3. برخى از معاصرين اماميه فتوا به استحباب جمع نماز داده اند؛ چون جمع را از شعارهاى شيعه دانسته اند.

9. موارد جواز جمع ميان دو نماز

اماميه؛ جمع نكردن و هر كدام از نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را در زمان فضيلت خود به جا آوردن، افضل و مستحب است مگر اين كه عنوان راجحى مانند جماعت در ميان باشد.

حنبليه؛ موارد جواز جمع عبارت اند از: 1. نماز ظهر و عصرِ عرفه در عرفات، 2. نماز مغرب و عشا در مزدلفه (اين دو مورد سنت است) 3. در سفرى كه نماز قصر است


1- تذكرة الفقها، ج 2، صص 374- 365؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 415- 410 و 624- 620؛ العروةالوثقى، ج 1، ص 542؛ فقه السنه، ج 1، صص 220- 218؛ مسائل فقهيه، صص 17- 7

ص:206

4. بيمارى كه ترك جمع بر او دشوار است 5. زن شيرده و مستحاضه 6. مسلوس 7. عاجز از طهارت 8. عاجز از معرفت مانند افراد نابينا؛ 9. كسى كه بر جان و مال و ناموس خود بيم دارد 10. كسى كه مى ترسد ضررى به زندگى اش برسد 11. كارگرانى كه ترك كار بر آن ها محال است 12. جمع ميان مغرب و عشا در سرما و برف و باران و گِل و مانند آن.

حنفيه؛ نه در سفر و نه در حضر، در هيچ حال جمع ميان نمازها جايز نيست مگر در دو مورد: 1. نماز ظهر و عصر در عرفه براى مُحرم به حج، در صورتى كه نماز را پشت سر امام المسلمين يا نايب او به جا آورد 2. نماز مغرب و عشا در مزدلفه براى مُحرم به حج.

شافعيه؛ جايز است جمع: 1. براى مسافرى كه نمازش قصر است 2. جمع تقديم به سبب بارش باران و برف جايز است. براى حجاج مسافر نيز در عرفه جمع ظهر و در عصر و مزدلفه جمع بين مغرب و عشا سنت است.

مالكيه؛ اسباب جمع عبارت اند از: 1. سفر مباح مطلقاً 2. مرض 3. باران 4. گِل با ظلمت آخر ماه 5. حاجى در عرفه 6. حاجى در مزدلفه. (1)

تعداد و احكام نمازهاى نافله

1. نمودار نمازهاى غير واجب

اماميه؛ نمازهاى غير واجب را مندوب، مستحب يا نافله گويند. نمازهاى نافله دو قسم است: 1. نوافل راتبه 2. نوافل غير راتبه؛ مانند نوافل ماه رمضان و نافل راتبه دو قسم است:

1. راتبه تابع فرايض 2. راتبه غير تابع فرايض مانند نماز شب. (2)


1- همان
2- تذكرة الفقها، ج 2، صص 359- 281؛ العروةالوثقى، ج 1، صص 515 و 514؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 283- 281؛ فقه السنه، ج 1، صص 136- 134؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 459 و 458

ص:207

مذاهب چهارگانه؛ نماز تطوع را به نمازهايى اطلاق مى كنند كه علاوه بر نمازهاى مكتوبه، به صورت طلب غير جازم، مطلوب است كه مكلف انجام دهد. نمودارهاى نمازهاى تطوع به اين شكل است:

1. تابع نمازهاى مكتوبه نيست؛ مانند نماز استسقا، كسوف، خسوف و تراويح.

صلاة تطوّع

2. تابع نمازهاى مكتوبه؛ مانند نوافل قبليه و بعديه

يادآورى:

1. نوافل غير راتبه در فقه اماميه فراوان است: نماز ليله الدفن، نماز جعفر طيار و نمازهاى حاجت كه در كتب فقهى و دعا آمده است.

2. در فقه اماميه نماز كسوف و خسوف واجب است نه مستحب، و نماز تراويح هم بدعت است.

3. در فقه اماميه تفاوتى ميان مسنون و مندوب نيست.

4. رغيبه در فقه مالكيه مطرح است و به نمازى گفته مى شود كه از جهت تأكيد، فوق مستحب و دون سنت است.

2. تفصيل نمازهاى نافله

اماميه؛ نوافل راتبه تابع فرايض عبارت اند از:

1. هشت ركعت قبل از نماز ظهر 2. هشت ركعت قبل از نماز عصر 3. چهار ركعت بعد از مغرب 4. دو ركعت بعد از نماز عشا به صورت نشسته (وتيره) 5. دو ركعت قبل از نماز صبح. مجموع آن ها 23 ركعت است.

و صلاة الليل (نماز شب) از نوافل غير تابعه فرايض محسوب مى شود و يازده ركعت است.

ص:208

نوافل ظهر، عصر و عشا در سفر ساقط مى شود. در روز جمعه بر نوافل روزانه چهار ركعت اضافه مى شود و به بيست ركعت مى رسد.

حنبليه؛ نماز تطوّعِ تابع نمازهاى مكتوبه دو قسم است: راتبه و غير راتبه؛ الف) راتبه ده ركعت است، دو ركعت قبل از ظهر و دو ركعت بعد از ظهر، دو ركعت بعد از نماز مغرب و دو ركعت بعد از عشا و دو ركعت قبل از نماز صبح. اين رواتب سنت مؤكد است و قضا دارد، مگر اين كه زياد شود. ولى سنت فجر ولو زياد شود، قضا دارد. ب) غير رواتب بيست ركعت است؛ چهار ركعت قبل از نماز ظهر، چهار ركعت بعد از نماز مغرب، و چهار ركعت بعد از وتر به صورت نشسته بخواند و افضل خواندن رواتب و وتر در منزل است. نماز جمعه هم سنت راتبه بعد از نماز دارد. اقلّ آن دو ركعت و اكثر آن شش ركعت است. چهار ركعت هم سنت غير راتبه قبل از نمازجمعه مسنون است.

حنفيه؛ نوافل تابع فرض، به «مسنونه» و «مندوبه» تقسيم مى شود: 1. مسنونه پنج نماز است: دو ركعت قبل از نماز صبح (اقوى السنن)، چهار ركعت قبل از نماز ظهر با يك سلام.

دو ركعت بعد از نماز ظهر در غير جمعه و در جمعه چهار ركعت؛ دو ركعت بعد از نماز مغرب. دو ركعت بعد از نماز عشا 2. مندوبه؛ چهار ركعت قبل از نماز عصر، شش ركعت بعد از نماز مغرب، چهار ركعت بعد از نماز عشا. سنت در اين نوافل، در روز سلام دادن در چهار ركعت است و اما در مغرب مى تواند همه را به يك سلام تمام كند و مى تواند بر هر دو ركعت سلام دهد و اما نافله عشا، قبل و بعد از آن، چهار ركعت است؛ نمازگزار علاوه بر اين مقدار، هر قدر خواست مى تواند نافله بخواند.

شافعيه؛ نوافل تابع فرايض دو قسم است: مؤكد و غير مؤكد. 1. مؤكد؛ دو ركعت فجر قبل از نماز صبح، دو ركعت قبل از ظهر يا جمعه، دو ركعت بعد از ظهر يا جمعه، دو ركعت بعد از نماز مغرب و دو ركعت بعد از نماز عشا. اين نمازها رواتب اند؛ راتبه قبليه يا بعديه.

وتر هم مؤكد است و اقلّ آن يك ركعت و بالاتر سه ركعت و بالاتر يازده ركعت است و

ص:209

افضل سلام در هر دو ركعت است و وقت آن بعد از نماز عشا تا طلوع فجر است. 2. غير مؤكد؛ دوازده ركعت است، دو ركعت قبل از ظهر، دو ركعت بعد از ظهر و چهار ركعت قبل از عصر و دو ركعت قبل از مغرب و دو ركعت قبل از عشا.

مالكيه؛ نوافلِ تابع فرايض دو قسم است: رواتب و غير رواتب 1. رواتب: نافله قبل از نماز ظهر و بعد از نماز ظهر و قبل از نماز عصر و بعد از نماز مغرب. اين نوافل عدد معينى ندارد ولى افضل چهار ركعت قبل از نماز ظهر و چهار ركعت بعد از نماز ظهر و قبل از نماز عصر و شش ركعت بعد از نماز مغرب و اما عشا نص صريح در مورد نافله ندارد. 2. غير رواتب: دو ركعت فجر كه رغيبه است و رغيبه در تأكيد فوق مستحب و دون سنت است.

شفع نيز از غير رواتب است؛ اقلّ آن دو ركعت است و اكثر آن حد ندارد و بعد از نماز عشا و قبل از نماز وتر خوانده مى شود. وتر نيز از غير رواتب است و وقتش بعد از نماز عشا تا فجر است و سنت در نفل دو ركعت، دو ركعت است. براى نوافل روز جمعه تفصيل خاصى در كتب فقهى مطرح است.

يادآورى:

در فقه اماميه نافله عشا يك ركعت محسوب مى شود، لذا مجموع نافله هاى تابعه و غير تابعه، سى و چهار ركعت مى شود كه به اضافه هفده ركعت فرايض يوميه به پنجاه و يك ركعت مى رسد. اين پنجاه و يك ركعت از اختصاصات مذهب اماميه است كه بر آن ها تأكيد فراوان شده و در صورت نخواندن، قضا آن خوانده مى شود. طبق برخى روايات، زيارت اربعين، جهر به بسم اللَّه، خاتم در دست راست كردن و سجده بر خاك از علامات ايمان شمرده شده است.

خواندن نماز وتيره در سفر را برخى از فقهاى اماميه رجاء مى دانند. (1)


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 283- 281؛ فقه السنه، ج 1، صص 142- 134؛ تذكرة الفقها، ج 2، صص 263- 261؛ العروةالوثقى، ج 1، صص 524- 514

ص:210

3. نمازهاى شب و وتر و حكم قنوت در آن ها

اماميه؛ نماز شب يازده ركعت است؛ هشت ركعت نماز شب، دو ركعت نماز شفع، يك ركعت نماز وتر. بنابراين، نماز وتر يك ركعتى است وقت نماز شب بعد از نصف شب است و پيش از نصف شب انجام آن جايز نيست مگر براى مسافر يا جوان ولى قضاى آن افضل است. در قنوت نماز وتر آداب فراوانى مطرح است؛ مانند هفتاد مرتبه استغفار و دعا براى چهل مؤمن و دعاهايى كه وارد شده است. وقت نماز شب بعد از نصف شب است و هر چه به فجر نزديكتر باشد افضل است.

حنبليه؛ وتر سنت مؤكد است، اقلش يك ركعت و اكثرش يازده ركعت است و مى تواند سه ركعت، پنج ركعت، هفت ركعت يا نُه ركعت بخواند و در هر دو ركعت سلام دهد يا با دو تشهد و يك سلام و يا با يك تشهد و يك سلام تمام آن را انجام دهد. قنوت در ركعت آخرِ بعد از ركوع سنت است، قبل از ركوع هم مى تواند قنوت بگيرد و قنوت در غير وتر مكروه است مگر در نوازل بر مسلمانان كه در اين صورت سلطان و نايبش در جميع نمازهاى مكتوب قنوت مى گيرند، هنگام قنوت بالا بردن دست ها تا برابر سينه مسنون است؛ به گونه اى كه باطن دست به آسمان باشد و بعد از قنوت دست هاى خود را بر صورت بكشد.

وقت وتر بعد از عشا تا قبل از فجر ثانى است و در ماه رمضان انجامش به جماعت سنت است و در غير رمضان مباح.

حنفيه؛ وتر واجب است و آن سه ركعت است با يك سلام؛ در هر ركعت فاتحه و يك سوره يا مانند آن خوانده مى شود. در ركعت سوم پس از قرائت، قنوت در آن واجب است و وقت آن بعد از نماز عشا تا فجر است و در غير وتر قنوت نيست مگر در نوازل و شدائد دهر كه در نماز صبح بعد از ركوع سنت خواهد بود؛ آن همه براى امام، نه منفرد. نماز وتر به جماعت مشروع نيست مگر در وتر رمضان.

شافعيه؛ از ميان سنن مؤكد، وتر تأكيد بيشترى دارد؛ اقلش يك ركعت و اكثرش يازده

ص:211

ركعت است و مى توان دو ركعتى سلام داد يا متصل به جا آورد و وقتش بعد از عشا تا فجر صادق است. در ماه رمضان، به جماعت خواندن آن سنت است و قنوت در آخرين ركعت آن، در نيمه دوم رمضان سنت است همانطور كه اين قنوت بعد از ركوع ركعت دوم نماز صبح سنت است. جهر به قنوت براى امام سنت و براى منفرد، سرّ آن سنت است، همچنين قنوت در شدائد در جميع اوقات نمازها سنت است.

مالكيه؛ بعد از دو ركعتِ طواف، مؤكدترين سنت نماز وتر است. وتر يك ركعت است و وصل آن به شفع مكروه است و وقت آن پس از نماز عشا تا طلوع فجر است. در وتر قنوت نيست ولى قنوت در نماز صبح قبل از ركوع مندوب است و اگر فراموش كرد بعد از ركوع مندوب است و تقديم شفع بر وتر شرط كمال است. جماعت در شفع و وتر مندوب نيست مگر در رمضان.

يادآورى:

از خصائص مذهب اماميه آن است كه نوافل در دو ركعت سلام داده مى شود، به جز نماز وتر كه يك ركعتى است. برخلاف مذاهب عامه كه دو ركعت را شرط نمى دانند. (1)

4. حكم قنوت در نمازها

اماميه؛ قنوت در ركعت دومِ تمام نمازها، پيش از ركوع مستحب است مگر در نماز جمعه كه دو قنوت مستحب است.

حنبليه؛ قنوت در غير وتر مكروه است مگر در شدائد دهر و در اين صورت در نمازهاى مكتوب قنوت گرفته مى شود.


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 293- 290؛ فقه السنه، ج 1، صص 148- 142؛ شرائع الاسلام، ج 1، صص 62- 60؛ تذكرة الفقها، ج 1، صص 271- 263؛ الروضة البهية فى شرح اللمعة الدمشقيه، ج 1، ص 228؛ شرائع الاسلام، ج 1، ص 62؛ معجم فقه الجواهر، ج 5، صص 140 و 139

ص:212

حنفيه؛ در غير وتر قنوت نيست مگر در شدائد دهر كه در نماز صبح در اين صورت قنوت مى گيرند.

شافعيه؛ قنوت در ركعت دوم نماز صبح سنت است.

مالكيه؛ قنوت در نماز صبح، مندوب است قبل از ركوع و در صورت فراموش شدن بعد از ركوع. (1)يادآورى:

1. برخى از اماميه؛ مانند صدوق قائل به وجوب قنوت بوده اند. 2. قنوت در لغت به معناى طاعت، سكون، دعا، ايستادن در نماز، امساك از كلام، خشوع، عبادت، صلاة، طول قيام آمده است و در عرف شرع يا متشرعه به معناى ذكر در حال مخصوص است.


1- همان

ص:213

2. مقدمات نماز:

اشاره

قبله

لباس نماز گزار

مكان نماز گزار

احكام مساجد

اذان و اقامه

ص:214

ص:215

قبله

1. حكم قبله

مذاهب اسلامى؛ به اجماع مذاهب و به حكم ضرورت، رو به قبله بودن در حال نماز، از شرايط و مقدمات آن است و آيه شريفه «قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِى السَّمَاءِ، فَلَنُوَلّيَنّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجهَكَ شَطْرَ الْمَسجِدِ الْحَرَامِ» (بقره: 144) و روايات زيادى، بر وجوب آن دلالت دارد. (1)يادآورى:

1. افزون بر نماز، قبله در امور ديگرى مانند ذبح، دفن ميت و كشيدن محتضر به سمت آن نيز شرط است. در مواردى مانند حال دعا و قرائت قرآن و سجده شكر، استقبال قبله مستحب و در حالاتى كه منافات با تعظيم دارد؛ مثلًا حال جماع استقبال قبله مكروه و در حال تخلّى حرام است. 2. به فتواى اماميه، نمازهاى نافله را مى توان در حال راه رفتن و سوارى انجام داد و در اين صورت لازم نيست رو به قبله باشد، ولى اهل سنت در اين حالت نيز در صورت قدرت قبله را شرط مى دانند و حتى شافعيه مى گويند اگر در حال حركت


1- العروةالوثقى، ج 1، صص 548- 538؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 172 و 171؛ شرائع الاسلام، ج 1، صص 67- 65؛ جامع المقاصد، ج 2، صص 50- 47؛ تذكرة الفقها، ج 3، صص 8- 6

ص:216

نمى تواند رو به قبله شود، نافله را به كلى ترك كند. (1)

درسنامه درآمدى بر فقه مقارن ؛ ؛ ص216

2. تعريف قبله

اماميه؛ قبله همان عين كعبه است كه صرف محاذات عرفى در آن كافى است و نمازگزار هر چه دورتر باشد، محاذات گسترش مى يابد. لذا قبله براى افراد دور جهت و سمت كعبه است.

مذاهب چهارگانه؛ كسى كه مقيم مكه يا نزديك به آن است، در صورت امكان بايد به سمت عين كعبه نماز بخواند و عين كعبه قبله اوست. اگرچه استقبال فضاى محاذى عين كعبه از بالاى كعبه براى كسى كه در جاى مرتفع است يا پايين كعبه براى كسى كه زيرزمين نماز مى خواند كافى است، ولى كسانى كه دور از مكه مى باشند، قبله آن ها جهت كعبه است. (2)

3. جهل به جهت قبله

اماميه؛ اگر با اجتهاد و از طرق مختلف؛ مانند بيّنه و خبر عادل و محراب مساجد و قبور مسلمانان نتوانست قبله را پيدا كند در وسعت وقت بايد به چهار طرف نماز بخواند.

مذاهب چهارگانه؛ كسى كه اجتهاد كرد و نتوانست هيچ طرفى را ترجيح دهد، به هر جهتى نماز بخواند كافى است و نيازى به خواندن به چهار طرف نيست اگرچه شافعيه مى گويند: به اين نماز اكتفا ننموده و بعداً آن را اعاده كند. (3)


1- العروةالوثقى، ج 1، ص 546؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 181 و 180
2- العروةالوثقى، ج 1، صص 548- 538؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 172 و 171؛ شرائع الاسلام، ج 1، صص 67- 65؛ جامع المقاصد، ج 2، ص 50- 47؛ تذكرة الفقها، ج 3، صص 8- 6
3- العروةالوثقى، ج 1، صص 544- 541؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 176- 174

ص:217

4. نماز در جوف و بام كعبه

اماميه؛ نماز در درون كعبه صحيح است. همچنين در بام كعبه صحيح است مشروط بر اين كه به مقدارى كه بتواند سجده كند در بام كعبه عقب تر بايستد.

حنبليه؛ نماز فريضه در جوف و بام كعبه صحيح نيست مگر اين كه در منتهى اليه بايستد. و اما نماز نافله يا نذرى در داخل و در بام كعبه صحيح است.

حنفيه؛ نماز در جوف و سطح كعبه صحيح است مطلقاً، اگرچه در بام كعبه كراهت دارد، چون ترك تعظيم است.

شافعيه؛ نماز در جوف كعبه مطلقاً صحيح است مگر اين كه مقابل در مفتوح كعبه باشد.

نماز بر بام كعبه نيز صحيح است در صورتى كه شاخصى جلوى خود قرار دهد.

مالكيه؛ نماز فريضه در باطن و درون كعبه درست است، ولى مكروه شديد مى باشد، ولى نماز فريضه در بام كعبه باطل است و نافله صحيح است.

يادآورى:

برخى از اماميه مانند شيخ، نماز فريضه در جوف كعبه را جايز نمى شمرند و در نماز در بام كعبه نيز مى گويند: به پشت و به سمت بيت المعمور نماز بخواند. (1)


1- تذكرة الفقها، ج 3، صص 10- 8؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 181 و 180؛ شرائع الاسلام، ج 1، ص 65؛ فقه السنه، ج 1، ص 192؛ الخلاف، ج 1، صص 160- 159؛ الروضة البهية فى شرح اللمعة الدمشقيه، ج 1، ص 228؛ شرائع الاسلام، ج 1، ص 62؛ معجم فقه الجواهر، ج 5، صص 140 و 139

ص:218

لباس نمازگزار

1. حكم ستر عورت در نماز

مذاهب اسلامى؛ ستر عورت در نماز واجب و يكى از شروط صحت نماز است، بنابراين، نماز بدون ساتر باطل است مگر اين كه عاجز از ستر باشد. (1)

2. حدّ عورت و پوشش در نمازها

اماميه؛ عورتِ مرد، قُبُل و دُبُر است و عورت زن، جميع بدن او است به جز صورت و كفّين، ولى پوشاندن قدم براى زن در نماز، اگر نامحرم حضور ندارد واجب نيست.

حنبليه؛ حد عورت براى مرد بين ناف و زانو است ولى خود ناف و زانو را شامل نمى شود و عورت زن تمامى بدن او به استثناى وجه مى باشد.

حنفيه؛ حد عورت مرد براى نماز، از ناف تا زانو است و حدّ عورت زن تمام بدن او به استثناى باطن كفين و ظاهر قدمين است.

شافعيه؛ حد عورت مرد از ناف و زانو است ولى خود زانو و ناف را شامل نمى شود و عورت زن تمام بدن به استثناى وجه وكفين است.

مالكيه؛ عورت و حدّ پوشش براى نماز دو قسم است؛ مغلظه و مخففّه. عورت مغلظه در مرد، تنها قُبُل و دُبُر است و مخففه از ناف و زانو است.

امّا در زن، عورتِ مغلظه تمام بدن، به جز اطراف و سينه و محاذات سينه از پشت است و عورت مخففه سينه و محاذات آن است و ذراعين و گردن و رأس و زانو تا قدم است ولى وجه و كفين عورت محسوب نمى شود.


1- تذكرة الفقها، ج 2، ص 444؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 166 و 165؛ العروةالوثقى، ج 1، صص 552- 550؛ فقه السنه، ج 1، صص 94- 92

ص:219

يادآورى:

كسى كه رعايت ستر عورت مغلظه را نكند؛ بدون عذر و با توجه، بنا بر نظر مالكيه نمازش باطل است، ولى عدم رعايت پوشش مخففه مبطل نماز نيست اگرچه كشف آن حرام و در نماز مكروه است. (1)

3. حكم پوشش در غير نماز

مذاهب اسلامى؛ در غير نماز و هنگام غير خلوت، واجب است پوشش در برابر نگاه كسى كه نگاهش به عورت انسان حلال نيست رعايت شود مگر اين كه ضرورتى مانند معالجه و مانند آن، موجب كشف عورت باشد. (2)

4. حد پوشش مردان در غير نماز

اماميه؛ مردان در برابر نگاه ناظرِ محترم، تنها بايد عورتين خود را بپوشانند و پوشاندن بقيه بدن در برابر ديگران مطلقاً واجب نيست.

حنبليه؛ مردان در برابر ديگران بايد بين زانو و ناف را بپوشانند و پوشاندن بقيه بدن واجب نيست.

حنفيه؛ مانند حنبليه، پوشاندن بين زانو و ناف از نگاه ديگران را كافى مى دانند.

شافعيه؛ در برابر مردان ديگر و زنان مُحرم بايد بين زانو و ناف پوشانده شود ولى در برابر زنان نامحرم بايد تمام بدن را پوشانيد.

مالكيه؛ در برابر مردان و زنانِ محرم، بايد بين زانو و ناف پوشانده شود و در برابر زنان


1- تذكرة الفقها، ج 2، صص 448- 445؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 168؛ العروةالوثقى، ج 1، صص 552- 550؛ فقه السنه، ج 1، صص 94- 92
2- تذكرة الفقها، ج 2، ص 444؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 169؛ العروةالوثقى، ج 1، صص 550- 545

ص:220

نامحرم به جز صورت و اطراف (سر و دست ها و پاها) بايد بقيه را پوشانيد. (1)يادآورى:

1. به نظر مشهور فقهاى اماميه، زن در نماز، اگر خلوت باشد پاهايش را نمى پوشاند ولى در برابر نامحرم بايد آن ها را بپوشاند 2. برخى از اماميه؛ مانند ابن براج، ابن حمزه و ابى الصلاح حلبى عورت مرد را مانند اهل سنت، مابين ناف و زانو دانسته اند.

5. حد پوشش زنان در غير نماز

اماميه؛ زنان در برابر نامحرمان، به استثناى صورت و كفين، بايد بقيه بدن را بپوشانند ولى در برابر محارم و زنان مسلمان يا كافر، پوشاندن قُبُل و دُبُر كافى است.

حنبليه؛ زنان در برابر نامحرم بايد تمام بدن، به استثناى وجه و كفين را بپوشانند و در برابر زنان مسلمان و كافر، بايد مابين ناف و زانو را بپوشانند ولى در برابر محارم، غير از صورت و گردن و سر و دست و قدم و ساق بايد بقيه پوشانده شود.

حنفيه؛ زنان بايد در برابر نامحرم و زنان غير مسلمان، به جز وجه و كفين، بقيه بدن را بپوشانند و اما در برابر محارم و زنان مسلمان، بايد بين ناف و زانو را پوشانده شود.

شافعيه؛ زنان در برابر نامحرم بايد تمام بدن، حتى صورت و كفين را بپوشانند ولى در برابر زنان كافر و زنان داراى فساد اخلاقى، به جز وجه و كفين، بقيه بدن بايد پوشانده شود ولى در برابر مردان محرم و زنان مسلمان بايد بين زانو و ناف را پوشاند.

مالكيه؛ زن بايد در برابر نامحرم و زنانِ كافر، به جز وجه و كفين را بپوشاند و در برابر زنان مسلمان، بين ناف و زانويش بايد پوشانده شود و در برابر مردان محرم بايد غير از صورت و اطراف؛ يعنى سر و گردن و دست ها و پاها، بقيه را پوشانيد.


1- تذكرة الفقها، ج 2، صص 446 و 445؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 170؛ العروة الوثقى، همان

ص:221

يادآورى:

به نظر حنبليه و حنفيه آدمى بايد عورت خود را از خودش نيز بپوشاند مگر در موارد ضرورت، ولى مالكيه كشف عورت را در خلوت بدون نياز مكروه شمرده اند. شافعيه نيز نگاه به عورت خويش را بدون نياز مكروه مى دانند. ولى اين فتاوا در مذاهب اماميه مطرح نيست. (1)

6. نگاه مرد به زن نامحرم

مذاهب اسلامى؛ نگاه مردان به قسمت هايى از بدن زنان، كه بايد پوشانده شود، جايز نيست و نگاه مردان به صورت و كفين زنان با امن از فتنه اشكال ندارد. (2)

7. نگاه زن به مرد نامحرم

اماميه؛ نگاه زن به بدن مرد نامحرم، جز قسمت هايى كه معمولًا پوشانده نمى شود؛ مانند سر و گردن، جايز نيست ولى نگاه زن به بدن محارم و نگاه مردان به بدن مردان ديگر، بدون فتنه (به جز عورتين) جايز است.

حنبليه؛ زن نامحرم مى تواند به بدن مرد نامحرم به استثناى مابين ناف تا زانو نگاه كند مگر اين كه خوف فتنه در ميان باشد.

شافعيه؛ زن نامحرم نمى تواند به بدن مرد نا محرم نگاه كند ولى زنان محرم مى توانند نگاه كنند همچنين مردان به غير از ناف تا زانوى مردان ديگر را نگاه كنند، مگر در صورت فتنه.


1- تذكرةالفقها، ج 2، صص 448- 446؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 170 و 169؛ الفقه على المذاهب الأربعه و مذهب اهل البيت عليهم السلام، ج 1، صص 291- 289
2- تذكرةالفقها، ج 2، صص 448- 445؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 170 و 169؛ تحريرالوسيله، ج 2، صص 234- 231

ص:222

مالكيه؛ زنان نامحرم نمى توانند جز به صورت، سر، دست ها و پاها، به بقيه بدن مرد نامحرم نگاه كنند ولى زنان محرم و مردان ديگر به جز ناف تا زانو مى توانند به بقيه بدن او نگاه كنند، مگر در صورت فتنه. (1)

8. حكم لمس و صدا

مذاهب اسلامى؛ هر جا كه نگاه حرام است، لمس بدون حايل نيز حرام است. همچنين به نظر همه مذاهب، صداى زن نامحرم، عورت محسوب نمى شود و شنيدن آن اشكال ندارد. (2)

9. شرايط لباس نمازگزار

مذاهب اسلامى؛ شرايط لباس نمازگزار عبارت اند از: 1. پاك بودن 2. نازك نبودن 3. غصبى نبودن 4. حرير خالص نبودن (براى مردان).

از متفردات و ويژگى هاى مذهب اماميه در بحث لباس نمازگزار، بطلان نماز است در هر جا كه لباس از حيوان غير مأكول اللحم باشد. (3)يادآورى:

در صورت رعايت نشدن شرايط مذكور، در مورد لزومِ اعاده نماز و بطلان آن يا حكم به صحت نماز و انجام حرمت تكليفى، بين مذاهب اختلاف نظر وجود دارد.


1- همان
2- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 170؛ تحريرالوسيله، ج 2، صص 233- 231
3- تذكرةالفقها، ج 2، صص 510- 458؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 169 و 168؛ العروةالوثقى، ج 1، صص 565- 555؛ الفقه على المذاهب الأربعه و مذهب اهل البيت عليهم السلام، ج 1، ص 288

ص:223

10. شرايط مكان نمازگزار

اماميه؛ 1. غصبى نبودن مكان 2. پاك بودن محل سجده از مطلق نجاست و پاك بودن محلّ ساير اعضا از نجاست متعدّى 3. بى حركت بودن مكان، از شرايط اصلى مكان نمازگزار است.

مذاهب چهارگانه؛ 1. به نظر مذاهب اربعه اهل سنت، پاك بودن مكان از نجاست متعدّى (رطب) و غير متعدّى (يابس) شرط است، اگرچه حنفيه به طهارت محل جبهه و قدمين اكتفا كرده اند. 2. به نظر اهل سنت، نماز در مكان غصبى، باطل نيست، اگرچه گناه است. 3. به نظر حنبليه و شافعيه و مالكيه، نماز بر روى چهار پايان در حال غير ضرورت نيز جايز است، اگر تمامى شرايط را به جا آورد ولى حنفيه مانند اماميه معتقدند محل نمازگزار بايد بى حركت و آرام باشد. (1)يادآورى:

منظور از بى حركت بودن مكان نماز، استقرار و آرامش است، بنابراين، اگر در هواپيما يا كشتى، مسافر آرامش و استقرار داشته باشد با مراعات بقيه شرايط، نمازش از نظر اماميه بى اشكال است.

11. نماز زن و مرد در كنار يكديگر

اماميه؛ نمازگزاران مرد و زن در كنار يكديگر يا مقدّم بودن زن، مبطل نماز نيست، كراهت دارد.

مذاهب چهارگانه (جز حنفيه): نيز مانند اماميه، نماز در جنب يا خلف زنِ نمازگزار را


1- تذكرة الفقها، ج 2، صص 403- 397؛ العروةالوثقى، ج 1، صص 588- 574؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 181 و 180؛ تحريرالوسيله، ج 1، صص 145- 141؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 165- 163

ص:224

مبطل نمى دانند. ولى حنفيه مى گويند: اگر اشتراك در امامت ندارند، نماز هر دو صحيح است ولى در صورت اشتراك و مقدم يا محاذات بودن، نماز زن باطل است، مشروط به اين كه زن صغيره نباشد و محاذات در برابر ساق و كعب باشد. (1)يادآورى:

1. برخى از قدماى اماميه؛ مانند شيخ مفيد و شيخ طوسى، نماز در جنب يا خلف زن نمازگزار را مبطل دانسته اند.

2. حنفيه براى بطلان، 9 شرط آورده اند.

12. مكان هايى كه نماز در آن ها مكروه است

مذاهب اسلامى؛ نماز گزاردن در مكان هاى زير كراهت دارد: 1. نماز مقابل آتش 2. نماز در مكانى كه عكس باشد 3. نماز در حمام، جاده و خيابان، مزبله، خوابگاه شتران، كشتارگاه 4. نماز در مقبره ها. (2)

13. نماز در مقبره

اماميه؛ نماز در قبرستان و مقابل قبر و روى قبر و ميان دو قبر كراهت دارد ولى نماز پشت قبر ائمه عليهم السلام و راست و چپ آن اشكال ندارد.

حنبليه؛ نماز در قبرستان اگر بيش از سه قبر داشته باشد باطل است، كمتر از سه قبر داشته باشد باطل نيست، نماز مقابل قبر مكروه است.

حنبليه؛ نماز در قبرستان، در مقابل قبور، كراهت دارد و غير آن كراهت ندارد، همچنين


1- تذكرة الفقها، ج 2، صص 418 و 415؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 254- 252؛ شرائع الاسلام، ج 1، صص 72 و 71؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 166 و 165
2- العروةالوثقى، ج 1، صص 595- 593؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 240؛ شرائع الاسلام، ج 1، ص 72

ص:225

اگر قبور انبيا باشد مطلقاً كراهت ندارد.

شافعيه؛ نماز در مقبره، در هر حال مكروه است، جز در مقبره انبيا و شهدا، كه اگر به قصد تعظيم آن ها نباشد كراهت ندارد.

مالكيه؛ نماز در مقبره جايز است، كراهت هم ندارد. (1)

14. قرار دادن سُتره

مذاهب اسلامى؛ اگر در مقابل نمازگزار ديوار يا صف ديگرى نيست، مستحب است چيزى ولو ريسمان يا چوب و عصا در مقابل خود قرار دهد تا ميان او و عبور كننده حايل و مانع شود؛ به چنين چيزى در روايات و كتب فقهى «ستره» مى گويند و قرار دادن آن نوعى احترام و تعظيم نماز و توجه به خالق و انقطاع از مخلوق است. (2)

15. عبور از مقابل نمازگزار

اماميه؛ عبور از مقابل نمازگزار، نه حرمت دارد و نه كراهت، همچنين اشكال ندارد نمازگزار در جايى نماز بخواند كه مردم از برابرش عبور مى كنند.

حنبليه؛ اگر شخصى مندوحه دارد و مى تواند از راه ديگر برود ولى از برابر نمازگزار عبور كند گناهكار است و اگر نمازگزار در جايى بايستد كه مردم نيازمند عبورند، كراهت دارد.

حنفيه و مالكيه؛ عبور كردن از مقابل نمازگزار حرام است، همچنين نمازگزاردن بدون ستره، در جايى كه مردم عبور مى كنند حرام است.


1- العروةالوثقى، ج 1، ص 595؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 241؛ فقه السنه، ج 1، صص 191 و 190
2- جواهر الكلام، ج 8، ص 401؛ العروةالوثقى، ج 1، ص 596؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 232 و 231؛ فقه السنه، ج 1، صص 193 و 192

ص:226

شافعيه؛ عبور از مقابل نمازگزار حرام نيست مگر اين كه ستره گزارده باشد و مكروه است نمازگزار در جايى بايستد كه معرض عبور ديگران است. (1)يادآورى:

1) به فتواى اماميه، جايى كه نماز خواندن سدّ معبر و مزاحمت براى مردم باشد، حرام است.

2) برخى از فقهاى اماميه قائل به كراهت عبور از برابر نمازگزار شده اند.

16. جلوگيرى نمازگزار از عبور ديگران

اماميه؛ بعضى از فقهاى اماميه؛ مانند شهيد اوّل در كتاب «الذكرى»، جلوگيرى از عبور ديگران را مستحب شمرده اند.

حنبليه؛ سنت است كه نمازگزار با اشاره چشم يا سر و يا دست، از عبور ديگران جلوگيرى كند و در صورت عدم تأثير، هرگونه كه مى تواند و نماز را باطل نمى كند، جلوى او را بگيرد.

حنفيه؛ جلوگيرى با اشاره چشم و سر يا تسبيح جايز است نه سنت و بيش از اين مقدار نمى تواند جلوگيرى كند.

شافعيه؛ نظر شافعيه مانند حنبليه است.

مالكيه؛ جلوگيرى از عبور ديگران مندوب است.

يادآورى:

برخى از روايات عامه، عبور از مقابل نمازگزار را از گناهان كبيره شمرده اند. (2)


1- جواهرالكلام، ج 8، صص 406- 404؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 235- 233؛ فقه السنه، ج 1، صص 194 و 193
2- همان

ص:227

احكام مساجد

1. نمازگزاردن در مسجد

اماميه؛ اقامه نماز در مسجد مستحب است. افضل مساجد، مسجدالحرام است و سپس به ترتيب مسجدالنبى صلى الله عليه و آله و سلم، مسجد كوفه، مسجد الأقصى، مسجد جامع، مسجد قبيله و بعد مسجد بازار.

افضل و برترين مساجد نزد مذاهب چهارگانه، به ترتيب عبارتند از:

حنبليه؛ مسجد الحرام، مسجد النبى صلى الله عليه و آله و سلم و مسجد الاقصى و ديگر مساجد يكسانند.

حنفيه؛ مسجدالحرام، مسجد النبى صلى الله عليه و آله و سلم، مسجدالاقصى، مسجد قبا، مسجد قديمى تر، مسجد بزرگتر، مسجد نزديكتر.

شافعيه؛ مسجدالحرام، مسجد النبى صلى الله عليه و آله و سلم، مسجد الاقصى، مسجدى كه جمعيت بيشترى دارد.

مالكيه؛ مسجد النبى صلى الله عليه و آله و سلم، مسجد الحرام، مسجدالاقصى، ديگر مساجد يكسان اند ولى نماز در مسجد قريب و نزديك، به خاطر حق همسايگى افضل و برتر است. (1)

2. آداب مسجد

مذاهب اسلامى؛ مذاهب اسلامى براى مساجد آدابى شمرده اند كه در بسيارى از موارد، اشتراك نظريه دارند؛ مانند: 1. صدا بلند كردن 2. خريد و فروش 3. زينت كردن مسجد به غير ذى روح و الّا زينت كردن به طلا و موجودات ذى روح به نظر برخى از فقها حرام است 4. وارد كردن كودكان و ديوانگان به داخل آن 5. آب دهان و بينى انداختن 6.

طلب كردن گمشده 7. خواندن شعرى كه حكمت و موعظه و مدح پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نباشد و


1- العروةالوثقى، ج 1، ص 596؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 250

ص:228

بسيارى ديگر از امور كه انجامش مستحسن و يا ترك آن مستحب است.

3. محل عبور قرار دادن مسجد

اماميه؛ عبور از مساجد مكروه است مگر اين كه در آن دو ركعت نماز بخواند.

حنبليه؛ مسجد را به عنوان راه قرار دادن براى طاهر و جنب و حائض و نفساء مكروه است مگر اين كه نياز داشته باشد.

حنفيه؛ مسجد را به عنوان راه و محل عبور قرار دادن كراهت تحريمى دارد؛ اگر بدون عذر باشد و كافى است براى هر روز يك بار نماز تحيت بخواند.

شافعيه؛ عبور طاهر و جنب از مسجد جايز است حائض ولو به جهت احتياج، كراهت دارد.

مالكيه؛ عبور از مسجد، اگر كم باشد جايز است و اگر مسجد پيش از بنا راه بوده، كراهت دارد. (1)

4. خوابيدن در مسجد

اماميه؛ خوابيدن در مسجد كراهت دارد مگر در صورت ضرورت.

حنبليه؛ خوابيدن در مسجد چه در حال ضرورت و چه در غير ضرورت مباح است.

حنفيه؛ خوابيدن در مسجد براى غير غريب و غير معتكف مكروه است.

شافعيه؛ خواب در مسجد مكروه نيست مگر اين كه آميخته با تهويش باشد مانند ايجاد صدا توسط شخص به خواب رفته.

مالكيه؛ خواب در مسجد مطلقاً وقت قيلوله جايز است و خواب در شب در مسجد باديه جايز است. (2)


1- العروةالوثقى، ج 1، ص 600؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 245 و 244
2- العروةالوثقى، ج 1، ص 598؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 249- 245؛ فقه السنه، ج 1، صص 189- 184

ص:229

5. وارد كردن نجس و متنجس در مسجد

اماميه؛ تنجيس مسجد حرام است و تطهير آن واجب فورى است ولى وارد كردن نجس يا متنجس كه موجب تنجيس مسجد نشود اشكال ندارد مگر در صورت هتك مسجد.

حنبليه؛ اگر چيزى از نجس يا متنجس در مسجد مى افتد، بردن آن به درون مسجد جايز نيست و الّا اشكال ندارد ولى بول كردن در آن حرام است ولو در ظرف باشد.

حنفيه؛ وارد كردن نجس يا متنجس در مسجد و ادرار كردن در آن كراهت تحريمى دارد.

به نظر شافعيه و مالكيه وارد كردن نجس و متنجس در مسجد، اگرچه خشك باشد جايز نيست. همچنين ادرار در مسجد ولو در ظرف، جايز نيست مگر هنگام ضرورت. (1)

اذان و اقامه

1. مشروعيت اذان

مذاهب اسلامى؛ اذان از سنت هاى نماز و مقدمات خارج از آن است. معناى لغوى اذان «اعلام» است و در شرع به معناى اعلام رسيدن وقت نماز با ذكر خاص مى باشد. اذان در سال اول هجرت تشريع شد و از ضروريات دين و منكر مشروعيت آن كافر است. (2)


1- همان
2- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 269- 265؛ فقه السنه، ج 1، صص 82 و 81؛ تذكرة الفقها ج 3، صص 63- 37؛ تحريرالوسيله، ج 1، صص 148 و 147؛ العروةالوثقى، ج 1، صص 603- 601؛ الفقه على المذاهب الأربعه و مذاهب اهل البيت عليهم السلام، ج 1، صص 446- 436

ص:230

2. جايگاه اذان

1. در روايات اهل سنت آمده است كه در برابر ناقوس مسيحيان، بوق يهود، دف روميان و آتش مجوس، اذان و اقامه در اسلام تشريع گرديد. 2. آيه شريفه 58 از سوره مائده «وَ إِذَا نَادَيتُمْ إلَى الصَّلاةِ اتَّخَذُوهَا هُزُواً وَ لَعَباً» و آيه شريفه 9 از سوره جمعه «يَا أَيُّهَا الَّذينَ ءَامَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِن يَومِ الجُمُعَةِ» با لفظ ندا، اشاره به اذان شده است.

3. الفاظ مورد اتفاق در اذان

مذاهب اسلامى؛ فصول مورد اتفاق همه مذاهب در الفاظ اذان عبارت اند از: 1. اللَّه اكبر:

چهار بار، به جز مالكيه كه آن را دو بار مى دانند 2. أَشهَدُ ان لا الهَ الَّا اللَّه: دو بار 3. أَشهَدُ انَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللَّه: دو بار 4. حَىَّ عَلَى الصَّلاة: دو بار 5. حَىَّ عَلَى الفَلاح: دو بار 6. اللَّه اكبر:

دو بار 7. لااله الااللَّه: در مذاهب چهارگانه يك بار. (1)

4. الفاظ مورد اختلاف در اذان

اماميه؛ 1. حَىَّ عَلى خَيرِ العَمَل: دو بار بعد از حَىَّ عَلَى الفَلاح جزو اذان است.

2. لا الهَ الَّا اللَّه در پايان اذان دو بار.

مذاهب چهارگانه؛ در اذان صبح بعد از حَىَّ عَلَى الفَلاح، دو بار «الصلاة خير مِنَ النَّوم» مندوب و ترك آن به اتفاق مذاهب عامه مكروه است؛ به اين جمله «تثويب» مى گويند.

يادآورى:

شهادت ثالثه در شيعه جزو اذان نيست ولى گفتن آن مستحب است. (2)


1- همان
2- همان

ص:231

5. حكم اذان

اماميه؛ اذان براى نمازهاى يوميه؛ چه ادا و چه قضا، در حضر يا سفر، براى مردان و زنان مستحب مؤكد است، اما در نمازهاى واجب ديگر، اذان نيست و به جاى آن سه مرتبه الصّلاة گفته مى شود.

حنبليه؛ اذان فرض كفايى در شهرها و روستاهاست، براى مردان حرّ و حاضر، براى نمازهاى پنج گانه ولى براى نماز ميت، عيد، نافله و براى مسافر اذان ثابت نيست.

حنفيه؛ اذان سنت مؤكد كفايى براى اهل يك منطقه است و در نمازهاى پنج گانه در سفر و حضر، فرادا و جماعت، ادا و قضا سنت است و براى نماز ميت، عيدين، كسوف، استسقا، تراويح و سنن رواتب ثابت نيست.

شافعيه؛ اذان سنت كفايى براى جماعت و سنت عينى براى فرادا است و براى نمازهاى پنج گانه در سفر و حضر سنت است ولو فائته باشد ولى براى نماز ميت و نماز منذوره و نوافل اذان نيست.

مالكيه؛ اذان سنت كفايى است بر جماعت منتظر نماز براى هر نماز و هر مسجد و براى فريضه عينى در وقت اختيار گفته مى شود نه براى نوافل و نه براى فائته و نه براى فرض كفايى مگر جنازه و نه در وقت ضرورى. اذان در هر شهر كه نماز جمعه اقامه مى شود واجب كفايى است و اگر مردم شهرى آن را ترك كنند با آن ها قتال مى شود.

برخى از علماى اماميه قائل به وجوب عينى اذان شده اند. (1)

6. حكم اقامه

مذاهب اسلامى (جز مالكيه): حكم اقامه، همان حكم اذان است.

مالكيه؛ اقامه، سنت عينى براى مرد بالغ و سنت كفايى براى مردان بالغ است و براى


1- همان

ص:232

صبى و زن مندوب عينى است؛ اگر مستقل باشند و با مرد بالغ نباشند. (1)

7. فاصله بين اذان و اقامه

اماميه؛ مستحب است ميان اذان و اقامه يك گام بردارد يا قدرى بنشيند يا سجده كند يا ذكر بگويد يا دعا بخواند يا قدرى ساكت باشد.

شافعيه و حنفيه؛ نشستن مؤذن ميان اذان و اقامه به اندازه اى كه ملازمان صلاة در مسجد حاضر شوند با مراعات وقت فضيلت سنت است مگر در صلاة مغرب كه تأخير نمى افتد.

حنبليه؛ نشستن مؤذن ميان اذان و اقامه به قدرى باشد كه وضو گيرنده از وضو فارغ شود، و يا دو ركعت نماز اقامه شود. ولى در نماز مغرب فاصله به اندازه نشستن كوتاه باشد.

مالكيه؛ اگر جماعت منتظر كسى نيست، افضل تقديم نماز در اول وقت، پس از وقت نماز نافله قبليه است. اگر نوافل قبيله داشته باشند و اگر منتظر ديگران مى باشند نماز اول وقت را پس از نماز نوافل قبيله انجام دهند مگر در ظهر كه تأخير نماز تا ربع قامت افضل است و در گرماى شديد تا وسط وقت تأخير مندوب است. اما در مورد فاصله ميان اقامه و نماز، تأخيرى نيست و بلافاصله نماز اقامه مى شود. (2)مذاهب چهارگانه؛ در اذان صبح بعد از حَىَّ عَلَى الفَلاح، دو بار «الصلاة خير مِنَ النَّوم» مندوب و ترك آن به اتفاق مذاهب عامه مكروه است؛ به اين جمله «تثويب» مى گويند.


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 280- 277؛ فقه السنه، ج 1، صص 90- 83؛ العروةالوثقى، ج 1، صص 609- 601؛ تذكرة الفقها، ج 3، صص 75- 41؛ شرائع الاسلام، ج 1، صص 76- 74؛ جواهرالكلام، ج 9، صص 89- 1؛ رساله توضيح المسائل
2- همان

ص:233

8. الفاظ اقامه

اماميه؛ اللَّه اكبر: دو بار

أَشهَدُ ان لا الهَ الَّا اللَّه: دو بار

أَشهَدُ انَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللَّه: دو بار

حَىَّ عَلَى الصَّلاة: دو بار

حَىَّ عَلَى الفَلاح: دو بار

حَىَّ عَلى خَيرِ العَمَل: دو بار

قَد قامَتِ الصَّلاة: دو بار

اللَّه اكبر: دو بار

لا الهَ الَّا اللَّه: يك بار

حنبليه؛ اللَّه اكبر: دو بار

أَشهَدُ ان لا الهَ الَّا اللَّه: يك بار

أَشهَدُ انَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللَّه: يك بار

حَىَّ عَلَى الصَّلاة: يك بار

حَىَّ عَلَى الفَلاح: يك بار

حَىَّ عَلى خَيرِ العَمَل: يك بار

قَد قامَتِ الصَّلاة: دو بار

اللَّه اكبر: دو بار

لا الهَ الَّا اللَّه: دو بار

حنفيه؛ اللَّه اكبر: دو بار

أَشهَدُ ان لا الهَ الَّا اللَّه: دو بار

أَشهَدُ انَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللَّه: دو بار

ص:234

حَىَّ عَلَى الصَّلاة: دو بار

حَىَّ عَلَى الفَلاح: دو بار

حَىَّ عَلى خَيرِ العَمَل: دو بار

قَد قامَتِ الصَّلاة: دو بار

اللَّه اكبر: دو بار

لا الهَ الَّا اللَّه: يك بار

شافعيه؛ مانند حنبليه است.

مالكيه؛ اللَّه اكبر: دو بار

أَشهَدُ ان لا الهَ الَّا اللَّه: يك بار

أَشهَدُ انَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللَّه: يك بار

حَىَّ عَلَى الصَّلاة: يك بار

حَىَّ عَلَى الفَلاح: يك بار

حَىَّ عَلى خَيرِ العَمَل: يك بار

قَد قامَتِ الصَّلاة: دو بار

اللَّه اكبر: دو بار

لا الهَ الَّا اللَّه: يك بار (1)

9. اذان و اقامه براى زنان

اماميه؛ در مستحب مؤكد بودن اذان و اقامه فرقى ميان زن و مرد نيست.


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 280- 277؛ فقه السنه، ج 1، صص 90- 83؛ العروةالوثقى، ج 1، صص 609- 601؛ تذكرة الفقها، ج 3، صص 75- 41؛ شرائع الاسلام، ج 1، صص 76- 74؛ جواهرالكلام، ج 9، صص 89- 1

ص:235

مذاهب چهارگانه (جز حنبليه): اقامه براى زنان و مردان و اذان فقط براى مردان مطلوب است. (1)حنبليه؛ اذان و اقامه براى زنان مطلوب نيست و كراهت دارد.

10. اذان براى امورى خاص

به فتواى مذاهب اسلامى؛ گفتن اذان در گوش راست نوزاد و اقامه در گوش چپ او مندوب است. همچنين به فتواى مذاهب اهل سنت اذان هنگام آتش سوزى، جنگ، پشت سر مسافر و در گوش مهموم و مصروع مندوب است. به فتواى اماميه، اذان در بيابان هنگام وحشت از سِحر جنيان و اذان در گوش راست كسى كه سوء خلق دارد و كسى كه چهل روز گوشت نخورده، مستحب است. (2)


1- همان
2- همان

ص:236

ص:237

3. اركان و واجبات نماز

اشاره

نيت و تكبيرة الاحرام

قيام

قرائت

ركوع

سجود

تشهد

سلام

ص:238

ص:239

واجبات نماز

1. اركان و واجبات نماز

اماميه؛ واجبات نماز يازده چيز است:

1. نيت

2. قيام

3. تكبيرة الاحرام

4. ركوع

5. سجود

6. قرائت

7. ذكر

8. تشهد

9. سلام

10. ترتيب

11. موالات

از اين يازده مورد، پنج مورد اول ركن است.

ركن، آن واجبى است كه زياده و نقيصه عمدى و سهوى آن، موجب بطلان نماز است ولى واجب غير ركنى، تنها زياده و نقيصه عمدى آن موجب بطلان است.

ص:240

حنبليه؛ فرايض نماز چهارده چيز است:

1. قيام (در نماز فريضه)

2. تكبيرة الاحرام

3. قرائت فاتحه

4 و 5. ركوع و بلند شدن از آن

6. اعتدال

7 و 8. سجده و سربلند كردن از آن

9. نشستن بين دو سجده

10. تشهد آخر

11. نشستن براى تشهد و سلام

12. طمأنينه

13. ترتيب فرايض

14. دو سلام

حنفيه؛ ركن دو گونه است: اصلى و زايد. ركن اصلى آن است كه هنگام عجز ساقط مى شود و ركن زايد آن است كه در بعضى از حالات ساقط مى شود؛ مانند قرائت كه از مأموم ساقط است.

نماز چهار ركن دارد: قيام، ركوع، سجده و قرائت كه قرائت فقط ركن زائد است. كسى كه اين چهار ركن را ترك كند به او نمازگزار نمى گويند.

به علاوه، صحت نماز مشروط به امورى خارج از حقيقتِ نماز است و آن ها دو قسم است:

1. امورى كه خارج از ماهيت نماز است: طهارت از حدث و خبث، ستر عورت، قبله، دخول وقت، نيت و تحريمه.

ص:241

2. امورى كه داخل نماز است: ايقاع قرائت در قيام، ركوع بعد از قيام، سجود بعد از ركوع؛ اين ها شرايط نماز است كه از آن به «فرايض» هم تعبير مى كنند.

و اما نشستن آخر، به اندازه تشهد را فرض مى دانند و برخى آن را ركن مى شمرند و اما خروج از نماز با سلام و مانند آن، فرض نيست بلكه واجب است.

شافعيه؛ فرايض نماز سيزده چيز است: پنج فريضه قولى و هشت فريضه فعلى:

1. تكبيرة الاحرام

2. قرائت فاتحه

3. تشهد آخر

4. صلوات بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم

5. سلام اول

6. نيت

7. قيام

8. ركوع

9. اعتدال از ركوع

10. سجده اول و دوم

11. نشستن ميان دو سجده

12. نشستن آخر

13. ترتيب

اما طمأنينه شرط محقق ركوع و اعتدال و سجده و جلوس است.

مالكيه؛ فرايض نماز پانزده تا است:

1. نيت

2. تكبيرة الاحرام

ص:242

3. قيام براى تكبيرة الاحرام

4. قرائت فاتحه

5. قيام براى قرائت

6 و 7. ركوع و بلند شدن از آن

8 و 9. سجده و سربلند كردن از آن

10. سلام

11. جلوس به اندازه سلام

12. طمأنينه

13. اعتدال در ركوع و سجده و سربرداشتن از آن ها

14. ترتيب ادا

15. نيت اقتداى مأموم

يادآورى:

به نظر عامه، فرض و ركن، يك معنى دارد و منظور از آن، اجزايى است كه عبادت بدون آن ها محقق نمى شود. به نظر مذهب اهل بيت عليهم السلام فرض و واجب مترادف است ولى واجب و ركن عام و خاص مطلق مى باشند. (1)

واجب اول: نيّت
1. معنا و حكم نيت

مذاهب اسلامى؛ نيت از واجبات نماز است.

نيت، عزم قلبى بر انجام عبادت قربةً الى اللَّه است و اما حضور قلب و عدم اشتغال به امور دنيوى در حال نماز، شرط نماز نيست. به نظر مذاهب اربعه اهل سنت، نماز بدون نيت


1- العروةالوثقى، ج 1، ص 613؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 183- 181

ص:243

صحيح نيست اگرچه اماميه، مالكيه و شافعيه، نيت را ركن مى دانند كه بدون آن نماز خوانده نشده است وحنفيه و حنبليه نيت را شرطى مى دانند كه بدون آن نماز باطل است اگرچه تحقق يافته است. (1)يادآورى:

در بحث نيت، مباحث مفصلى در مورد قصد وجه، قصد تميز، استحضار صلاة منويّه، شرايط نيت و وقت نيت در ميان فقها مطرح شده كه به كتب مفصل مى توان مراجعه كرد.

2. تلفظ به نيت

اماميه؛ استحباب تلفظ به نيت ثابت نيست و بهتر است كه ترك شود.

حنبليه؛ تلفظ به نيت مسنون است اگرچه ملاك نيت قلبى است.

حنفيه؛ تلفظ به نيت مشروع نيست مگر اين كه نمازگزار وسواسى باشد.

شافعيه؛ تلفظ به نيت مسنون است اگرچه ملاك نيت قلبى است.

مالكيه؛ تلفظ به نيت خلاف اولى است براى غيروسواس و براى وسواس مندوب است.

يادآورى:

برخى از اماميه قائل به كراهتِ به لفظ آوردن نيت شده اند و حتى برخى آن را از مصاديق تشريع و حرام شمرده اند. (2)


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 189- 182؛ فقه السنه، ج 1، صص 98 و 97؛ شرائع الاسلام، ج 1، صص 79 و 78؛ العروةالوثقى، ج 1، صص 619- 614؛ جواهرالكلام، ج 9، صص 174- 149
2- همان

ص:244

واجب دوم: تكبيرة الاحرام
1. معناى تكبيرة الاحرام و حكم آن

مذاهب اسلامى؛ به نظر تمام مسلمانان، تكبيرة الاحرام دخول در محرّمات نماز است؛ به گونه اى كه پس از آن، انجام اعمال منافى نماز حرام خواهد بود. فقهاى اسلامى- جز حنفيه- تكبيرة الاحرام را فرض نماز مى شمرند ولى حنفيه آن را شرط مى دانند و لذا حنفيه بر اين نظريه اند كه هنگام گفتن تكبيرة الاحرام، امورى؛ مانند طهارت و ستر عورت- كه از شرايط نماز است- در تكبيرة الاحرام شرط نيست. (1)يادآورى:

علاوه بر اجماع، روايات صحيحى از اهل سنت؛ مانند «مفتاح الصلاةِ الطهور، و تحريمها التكبير و تحليلها التسليم» دلالت بر لزوم تكبيرة الاحرام دارد. آيه «وَ رَبَّكَ فَكَبّر» (مدثر: 3) نيز دليل لزوم آن شمرده شده است.

2. لفظ تكبيرة الاحرام

مذاهب فقهى- جز حنفيه- تكبيرة الاحرام را مركب از دو لفظ مى دانند: 1. لفظ جلاله 2. اكبر و افتتاح نماز بدون اين دولفظ را نادرست مى شمارند ولى حنفيه افتتاح با تكبير را واجب مى دانند نه فرض و ترك آن را موجب حرمان از شفاعت دانسته اند ولى مبطل نماز نمى شمرند. به نظر آن ها افتتاح صلاة بايد با صيغه اى باشد كه نشان از تعظيم اللَّه است؛ مانند «سبحان اللَّه»، «الحمدللَّه»، «لااله الّااللَّه»، «اللَّه رحيم»، «اللَّه كريم» ولى با استغفار يا استعاذه يا حوقله جايز نيست؛ چون تعظيم در آن نيست. در مذهب اماميه علاوه بر تكبيرة الاحرام، شش تكبير ديگر نيز در ابتدا مستحب است و دعاهايى ميان آن ها مأثور مى باشد كه مناسب


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 199- 191؛ فقه السنه، ج 1، ص 98؛ شرائع الاسلام، ج 1، ص 79؛ العروةالوثقى، ج 1، صص 630- 626

ص:245

است خوانده شود. (1)يادآورى:

در مذاهب فقهى، شرايط مفصلى در مورد تكبيرة الاحرام و چگونه گفتن و عربى بودن آن و گفتن در حال قيام در نمازهاى مشروط به قيام و دخول وقت نماز و غيره، مطرح شده است.

واجب سوم: قيام
1. حكم قيام در نمازهاى فريضه و نافله

مذاهب اسلامى؛ قيام در ركعات نمازهاى فريضه، در صورتى كه توانايى داشته باشد فرض است ولى اگر ناتوان از قيام بود، اين حكم از او ساقط است اما در نمازهاى مسنون و مندوب قيام فرض نيست ولو قدرت بر قيام داشته باشد، البته حنفيه در نماز وتر و منذور و دو ركعت فجر قيام را لازم شمرده اند. (2)

2. مقدار لازم در قيام

اماميه؛ قيام هنگام تكبيرة الاحرام و قيام متصل به ركوع ركن است و ترك عمدى يا سهوى آن موجب بطلان نماز مى شود و قيام در حال قرائت و پس از ركوع واجب است.

مذاهب چهارگانه (جز مالكيه): قيام تا آنگاه كه مصلى براى قرائت مفروض يا مسنون يا مندوب ايستاده، فرض است و بايد قرائت در حال قيام باشد ولى به عقيده حنفيه مقدار مفروض در قيام به اندازه قرائت مفروضه؛ يعنى يك آيه طولانى يا سه آيه كوتاه است وبيش از اين مقدار اگر قرائت واجب است؛ مانند فاتحة الكتاب، قيام هم واجب است و اگر


1- همان
2- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 199- 195؛ فقه السنه، ج 1، ص 98؛ شرائع الاسلام، ج 1، صص 81- 80؛ العروةالوثقى، ج 1، صص 633 و 632

ص:246

ندب است قيام هم مندوب است.

مالكيه؛ قيام هنگام تكبيرة الاحرام و قرائت فاتحه و هُوِيّ الَى الركوع فرض است ولى در حال سوره سنت مى باشد، لذا در حال قرائت سوره استناد به چيزى مبطل نيست ولى نبايد بنشيند. (1)

واجب چهارم و هفتم: قرائت و ذكر
1. حكم فاتحة الكتاب و ذكر

اماميه؛ در دو ركعت اول نمازهاى فريضه و در نمازهاى نافله، قرائت حمد واجب است ولى ركن نيست. در ركعت سوم و چهارم، نمازگزار بين قرائت حمد يا تسبيحات اربعه مخير است.

مذاهب چهارگانه (جز حنفيه)؛ در تمامى ركعات نمازهاى مفروض و غير مفروض، قرائت فاتحة الكتاب را فرض مى دانند و ترك عمدى آن را موجب بطلان نماز شمرده و ترك سهوى آن را موجب اعاده ركعت و سجده سهو مى دانند. اما حنفيه فاتحة الكتاب را در دو ركعت اول نماز فريضه، واجب مى دانند (نه فرض) و اگر در دو ركعتِ اول نماز چهار ركعتى ترك كرد، در دو ركعتِ سوم و چهارم مى خواند. اما در بقيه ركعات مفروضه، خواندن فاتحه سنت است. در نمازهاى نافله هم قرائت فاتحه واجب است و حد قرائت مفروضه سه آيه كوتاه يا يك آيه طولانى معادل آن است. (2)


1- همان
2- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 201- 199؛ فقه السنه، ج 1، ص 99؛ شرائع الاسلام، ج 1، صص 82 و 81؛ العروةالوثقى، ج 1، ص 643؛ منهاج الصالحين، ج 1، ص 225

ص:247

2. حكم قرائت مأموم

اماميه؛ در نمازهاى جهريه، در دو ركعت اول، اگر صداى امام را مى شنود بايد حمد و سوره نخواند و اگر صداى امام را نمى شنود، مستحب است حمد و سوره را آهسته بخواند و در نمازهاى اخفاتيه بايد حمد و سوره نخواند و مستحب است ذكر بگويد.

حنبليه؛ قرائت خلف امام در نمازهاى سرّيه و در سكتات امام در نمازهاى جهريه مستحب است ولى در نمازهاى جهريه در حال قرائت امام مكروه است.

حنفيه؛ قرائت مأموم پشت سر امام در نمازهاى سريه و جهريه مكروهِ تحريمى است.

شافعيه؛ بر مأموم فرض است كه فاتحه را پشت امام بخواند مگر اين كه مسبوق به آن باشد كه در اين صورت امام از طرف او تحمل مى كند.

مالكيه؛ در نمازهاى سرّيه، قرائت خلف امام، مندوب و در جهريه مكروه است مگر اين كه كسى بخواهد مراعات خلاف كند كه در اين صورت مندوب مى باشد. (1)

3. تكفير يا تكتّف (دست بسته نماز خواندن)

اماميه؛ جايز نيست و مبطل نماز است.

مذاهب چهارگانه (جز مالكيه): قرار دادن دست راست بر چپ، بالا يا پايين ناف، سنت است. مذاهب ياد شده در چگونگى تكفير باهم اختلافاتى دارند.

مالكيه؛ قرار دادن دست راست بر چپ، بالاى ناف يا زير آن، مندوب است نه سنت، به شرط آن كه قصد، تسنن به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم باشد و گرنه مكروه است. (2)


1- همان
2- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 217؛ فقه السنه، ج 1، صص 107 و 106؛ جواهرالكلام، ج 11، ص 15؛ وسائل الشيعه، ج 4، ابواب قواطع الصلاة، باب 15، ص 264؛ العروةالوثقى، ج 1، ص 706؛ تذكرة الفقها، ج 3، صص 297- 295

ص:248

يادآورى:

1. در برخى روايات اهل بيت عليهم السلام تكفير، فعل مجوس شمرده شده است 2. اسكافى، از فقهاى اماميه ترك تكفير را مستحب شمرده اند و ابى الصلاح حلبى انجام آن را مكروه مى داند 3. برخى از فقهاى اماميه هم، حكم بطلان را احتياطى مى دانند.

4. حكم بسمله

اماميه؛ بسمله جزئى هر سوره اى است و ترك عمدى آن در نافله يا فريضه موجب بطلان نماز مى شود و در نماز جهريه بايد جهراً و در اخفاتيه مستحب است جهراً بخوانند.

حنبليه؛ تسميه سنت است و در هر ركعتى آن را سرّى مى خوانند ولى آيه اى از فاتحه نيست و اگر تسميه را ترك و شروع به فاتحه كرد ساقط مى شود.

حنفيه؛ بسمله (تسميه) از فاتحه يا هر سوره اى نيست اگرچه از قرآن است و براى امام و منفرد به صورت سرّى سنت است و اما بين فاتحه و سوره مكروه نيست هر چند اولى ترك آن است.

شافعيه؛ بسمله آيه اى از فاتحه است و خواندن آن فرض است نه سنت و در نماز جهريه بايد جهراً خوانده شود و نخواندن آن موجب بطلان نماز مى شود.

مالكيه؛ تسميه در صلاة مفروضه مكروه است مگر اين كه مصلّى نيّت خروج از خلاف داشته باشد كه در اين صورت به شكل سرّى مندوب است ولى در نماز نافله خواندن بسمله هنگام فاتحه جايز است. (1)يادآورى:

سه نظريه در مورد بسمله وجود دارد: 1. آيه اى از فاتحه و از هر سوره اى است و حكم


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 222 و 221؛ فقه السنه، ج 1، صص 100 و 99؛ الفقه على المذاهب الأربعه و مذاهب اهل البيت عليهم السلام، ج 1، ص 366؛ تذكرة الفقها، ج 3، صص 135- 132

ص:249

فاتحه را در جهر و سرّ دارد 2. آيه اى مستقل است كه براى تيمّن و فصل بين سور نازل شده است و قرائتش سراً جايز بلكه مستحب است 3. آيه اى از فاتحه يا غير آن نيست و قرائت آن در نماز فريضه مكروه است.

5. استعاذه

اماميه؛ قبل از قرائت در ركعت اول، گفتن «أعُوذُ بِاللَّه مِنَ الشَّيطان الرَّجيم » مستحب است.

حنبليه؛ تعوّذ در ركعت اول سنت است و عبارت است از: «أعوذ باللَّه السميع العليم من الشيطان الرجيم ».

حنفيه؛ تعوّذ در ركعت اول بعد از تكبيرة الاحرام براى امام و منفرد و مأموم غير مسبوق سنت است و صيغه اش «أعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم است ».

شافعيه؛ تعوّذ در تمامى ركعات سنت است وصيغه اش: «أعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم » مى باشد.

مالكيه؛ تعوّذ در نماز فريضه سرّاً يا جهراً مكروه است ولى در نماز نافله به طور سرّى جايز است. (1)

6. دعاى افتتاح

اماميه؛ مستحب است شش تكبير بر تكبيرة الاحرام افزوده شود و افضل است بعد از سه تكبير يك دعا بخواند و سپس دو تكبير بگويد و يك دعا بخواند و تكبير ششم را بگويد و بعد از تكبيرة الاحرام كه هفتمين تكبير است نيز يك دعا وارد است.

حنبليه و حنفيه؛ دعاى افتتاح (ثناء) پس از تكبيرة الاحرام و قبل از تعوّذ سنت است براى امام و مأموم و منفرد و صيغه اش عبارت است از: «سبحانك اللّهم و بحمدك و


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 221؛ فقه السنه، ج 1، ص 109؛ العروة الوثقى، ج 1، ص 661

ص:250

تبارك اسمك و تعالى جدك ». حنبليه صيغه نزد شافعيه را نيز جايز مى دانند.

شافعيه؛ دعاى افتتاح سنت است بعد از تكبيرة الاحرام و صيغه اش اين است: «وجّهت وجهي للّذي فطر السماوات و الأرض إلى قوله: و أنا اوّل المسلمين ».

مالكيه؛ خواندن دعاى افتتاح مكروه است.

يادآورى:

حنفيه معتقدند صيغه اى كه شافعيه براى دعاى افتتاح نقل كرده اند، قبل از نيتِ نمازِ فرض گفته مى شود. (1)

7. تأمين (آمين گفتن پس از حمد)

اماميه؛ جايز نيست و مبطل نماز است.

حنبليه؛ بعد از قرائت فاتحه، گفتن آمين براى امام و مأموم و منفرد سنت است و در نماز جهريه جهراً و در نماز سرّيه، سرّاً گفته مى شود.

حنفيه؛ گفتن آمين پس از قرائت، سنت است و به صورت سرّى گفته مى شود در جهريه و سرّيه.

شافعيه؛ مانند حنبليه نظر داده اند.

مالكيه؛ تأمين براى منفرد و امام مطلقاً مندوب است.

يادآورى:

1. آمين دعا است و معنايش: «اللّهمّ اسْتَجِب» مى باشد و جزو فاتحه نيست.

2. ترك تأمين از دين اماميه شمرده مى شود. (2)


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 221 و 220؛ فقه السنه، ج 1، صص 109- 107؛ العروة الوثقى، ج 1، صص 632 و 631
2- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 217 و 216؛ فقه السنه، ج 1، صص 110 و 109؛ جواهر الكلام، ج 1، ص 2؛ العروةالوثقى، ج 1، ص 720

ص:251

8. قرائت سوره، بعد از فاتحه

اماميه؛ قرائتِ سوره كامل، پس از حمد، در دو ركعت اولِ نمازهاى فريضه واجب است، جز در موارد ضرورت؛ مانند تنگى وقت.

مذاهب چهارگانه؛ قرائت مقدارى از قرآن، پس از فاتحة الكتاب، در دو ركعت اول نمازهاى چهار ركعتى و مغرب و نماز صبح و نمازجمعه سنت است و حنفيه از آن تعبير به واجب مى كنند.

يادآورى:

1. برخى از اماميه وجوب قرائت سوره، بعد از حمد را بنا بر احتياط دانسته اند.

2. خواندن سوره اى كه آيه سجده دار دارد در فرايض، به فتواى اماميه جايز نيست. (1)

9. مقدار لازم از سوره در قرائت

اماميه؛ بعد از حمد بايد يك سوره كامل خوانده شود و سوره هاى فيل، قريش، ضحى و انشراح در حكم يك سوره است.

حنبليه؛ بايد يك آيه اى كه معناى مستقل دارد و مرتبط به قبل و بعد نيست خوانده شود و مانند «مُدْهَآمَّتَانِ » كافى نيست.

حنفيه؛ بايد سوره اى كوتاه يا آيه اى طولانى يا حداقل سه آيه كوتاه خوانده شود.

شافعيه و مالكيه؛ اكتفا به قرائت مقدارى از قرآن؛ مانند سوره اى كوتاه يا يك آيه يا مقدارى از يك آيه، بعد از فاتحه، مانعى ندارد و اصل سنت با آن حاصل مى شود. (2)


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 220 و 219؛ فقه السنه، ج 1، صص 127- 111؛ العروةالوثقى، ج 1، ص 643؛ تحريرالوسيله، ج 1، صص 161- 157
2- همان

ص:252

10. حكم قرائت سوره براى امام و مأموم و منفرد

اماميه؛ قرائت يك سوره كامل براى امام و منفرد واجب است و با خواندن امام از مأموم ساقط مى شود ولى در نوافل، سوره واجب نيست.

حنبليه؛ قرائت سوره بعد از فاتحه در نمازهاى فريضه براى امام و منفرد و مأموم، وقتى صداى امام را نمى شنود سنت است و همچنين در نمازهاى نافله در جميع ركعات سنت است.

حنفيه؛ قرائت سوره براى امام و منفرد است و براى مأموم قرائت مطلقاً در نماز فريضه جايز نيست و اما در نمازهاى نافله قرائت واجب است.

شافعيه؛ در نمازهاى فريضه مانند حنبليه نظر داده اند و در نمازهاى نافله معتقدند اگر بيش از دو ركعت خوانده شد، فقط در دو ركعت اول سنت است.

مالكيه؛ قرائت سوره توسط مأموم در نماز جهريه مكروه است، اگرچه امام ساكت باشد يا صداى او را نمى شنود و در نمازهاى نافله قرائت سوره مندوب است نه سنت. (1)

11. تكبيرهاى انتقال

مذاهب اسلامى (جز حنبليه): علاوه بر تكبيرة الاحرام، تكبير براى رفتن به ركوع و سجود، بلند شدن از سجده و ايستادن مستحب و سنت است ولى به نظر حنبليه، اين تكبيرها واجب است، جز تكبير ركوع براى كسى كه امام را در حال ركوع درك كرده است. (2)يادآورى:

به نظر اماميه، علاوه بر تكبيرة الاحرام شش تكبير مستحب است؛ همچنين قبل از قنوت تكبير مستحب است. پس از سلام نيز سه تكبير به عنوان تعقيب مستحب است.


1- همان
2- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 219؛ فقه السنه، ج 1، صص 118 و 117؛ شرائع الاسلام، ج 2، صص 90 و 89؛ الروضة البهيه فى شرح اللمعة الدمشقيه، ج 1، صص 229- 217

ص:253

12. بالا بردن دست ها هنگام تكبيرها

اماميه؛ هنگام تكبيرهاى واجب يا مستحب، بالا بردن دست ها تا محاذى گوش مستحب است.

حنبليه؛ هنگام تكبيرة الاحرام و رفتن به ركوع و بلند شدن از ركوع بالا بردن دست ها تا مقابل منكبين براى زن و مرد سنت است

حنفيه؛ بالا بردن دست ها براى تكبيرةالاحرام و تكبيرهاى عيدين و قنوت، سنت است.

شافعيه؛ بالا بردن دست ها هنگام تكبيرة الاحرام و ركوع و بلند شدن از ركوع و هنگام ايستادن از تشهّد اول، براى زن و مرد سنت است.

مالكيه؛ بالا بردن دست ها تا مقابل منكب هنگام تكبيرة الاحرام مندوب و در غير آن مكروه است. (1)

13. باز كردن بين دو پا

اماميه؛ در حال قيام، باز كردن بين دو پا به اندازه سه انگشتِ باز تا يك وجب مستحب است.

حنبليه؛ تفريج قدمين سنت است و حدّ آن، حالت متوسطى است كه نه قدم ها را به هم بچسباند و نه عرفاً فاصله فاحش پيدا كند.

حنفيه؛ فاصله ميان دو قدم در حال قيام به قدر چهار انگشت باشد و بيشتر يا كمتر بودن آن كراهت دارد.

شافعيه؛ فاصله به اندازه يك وجب باشد و بيش از اين اندازه مكروه است.

مالكيه؛ تفريج قدمين مندوب است و حد آن حالت متوسط است به گونه اى كه به هم


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 216- 212؛ الفقه على المذاهب الأربعه و مذهب اهل البيت عليهم السلام، ج 1، ص 358

ص:254

نچسباند و فاصله فاحش عرفى نيز پيدا نكند. (1)

واجب پنجم
1. حكم ركوع

مذاهب اسلامى؛ خم شدن و انحنا براى كسى كه توانايى دارد، از فرض ها و واجبات قطعى نماز شمرده مى شود. در ركوع انحنا به اندازه اى كه دست ها به زانو برسد شرط است ولى تسويه پشت وگردن و در يك امتداد قرار گرفتن آن ها از سنن است. همچنين گذاردن دست ها بر زانو وباز كردن انگشتان دست و دور كردن دست ها از پهلوها براى مردان، از سنن آن شمرده شده است.

يادآورى:

ركوع طبق نظر اماميه از اركان نماز محسوب مى شود. (2)

2. ذكر ركوع

اماميه؛ ذكر در ركوع واجب است و مى توان سه بار سبحان اللَّه يا يك بار سبحان ربّى العظيم و بحمده گفت.

مذاهب چهارگانه (جز مالكيه): سنت است كه در ركوع سبحان ربّى العظيم گفته شود ولى ذكر خاصى در آن واجب نيست.

مالكيه؛ تسبيح در ركوع مندوب است و لفظ معينى ندارد و افضل آن است كه سبحان ربّى العظيم گفته شود.


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 224 و 223؛ العروةالوثقى، ج 1، ص 642
2- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 224 و 202؛ فقه السنه، ج 1، صص 118 و 101 و 100؛ الروضة البهيه فى شرح اللمعة الدمشقيه، ج 1، صص 216- 214

ص:255

يادآورى:

لفظ «سبحان ربّى العظيم و بحمده» در منابع روايى اهل سنت از طرق متعدد نقل شده و شوكانى آن ها را متعاضد شمرده است. (1)

3. ذكر برخاستن از ركوع

اماميه؛ براى مطلق مصلّى مستحب است پس از سر برداشتن از ركوع بگويد: «سَمِعَ اللَّهُ لِمَن حَمده » و بعد بگويد: «الحمدللَّه ربِ الْعالمين ».

حنبليه؛ بر امام و منفرد سنت است كه جمع بين تسميع و تحميد كنند ولى مأموم بگويد:

«ربّنا و لك الحمد» و سنت است بعد از تحميد بگويد: «مل ء السماوات و مل ء الأرض و مل ء ما شئت من شي ء بعد».

حنفيه؛ سنت است امام تسميع بگويد و چيزى بر آن نيفزايد و مأموم تحميد بگويد و منفرد جمع ميان دو صيغه كند.

شافعيه؛ سنت آن است كه امام و مأموم و منفرد جمع ميان تسميع و تحميد كنند ولى امام تسميع را بلند بگويد.

مالكيه؛ تسميع براى امام و مأموم و منفرد سنت است و تحميد در حق منفرد و مأموم مندوب است.

يادآورى:

1. منظور از تسميع؛ «سمع اللَّه لمن حمده » و منظور از تحميد: «ربنا و لك الحمد» است.

2. به نظر اماميه، در ادامه اذكار پس از برخاستن مستحب است بگويد: «أهل الجبروت


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 224؛ الفقه السنه، ج 1، ص 669؛ الروضة البهيه، ج 1، ص 215

ص:256

و الكبرياء و العظمة و الحمد للَّه رب العالمين ». (1)

واجب ششم: سجده
1. چگونگى رفتن به سجده و برخاستن از آن

اماميه؛ براى مردان مستحب است اول دست ها را بر زمين گذارند و براى زنان مستحب است اول زانوان را بر زمين گذارند و سپس دست ها را.

حنبليه و حنفيه؛ سنت است نمازگزار با زانوان به طرف سجده برود، سپس دست ها را بر زمين بگذارد و پس از آن صورت را و هنگام برخاستن از سجده، به عكس عمل مى كند؛ اول صورت، بعد دست ها و بعد زانوان.

شافعيه؛ در حال برخاستن از سجده، رفع زانو قبل از دست ها و تكيه بر دست ها سنت است، اگرچه مصلّى قوى يا زن باشد.

مالكيه؛ تقديم دست ها بر زانوان هنگام رفتن به سجده مندوب است و تأخير دست ها از زانوان هنگام برخاستن براى ركعت بعد مندوب مى باشد. (2)

2. حكم سجده

مذاهب اسلامى؛ بر هر نمازگزار فرض است كه در هر ركعت دو سجده به جا آورد. (3)


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 218 و 217؛ الفقه السنه، ج 1، ص 119؛ الروضة البهيه، ج 1، ص 217؛ العروةالوثقى، ج 1، ص 672
2- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 225؛ الفقه السنه، ج 1، صص 121 و 120؛ الروضة البهيه، ج 1، صص 219 و 218؛ العروةالوثقى، ج 1، ص 682
3- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 204- 202؛ فقه السنه، ج 1، صص 102 و 101؛ تذكرة الفقها، ج 3، صص 185 و 184؛ الفقه على المذاهب الأربعه و مذهب اهل البيت عليهم السلام، ج 1، صص 328- 237؛ الروضة البهيه فى شرح اللمعة الدمشقيه، ج 1، صص 219- 217؛ العروة الوثقى، ج 1، صص 673 و 674؛ تحريرالوسيله، ج 1، ص 143 و وسائل الشيعه، ج 3، ابواب مايسجد عليه، باب 16، ج 1

ص:257

يادآورى:

به فتواى اماميه، در هر ركعت، دو سجده ركن محسوب مى شود و اخلال يا زيادى عمدى يا سهو مبطل نماز است ولى يك سجده فرض غير ركنى است.

3. اعضاى سجود

اماميه؛ در هر سجده بايد اعضاى هفتگانه بر زمين قرار گيرد و آن عبارت است از:

پيشانى، دو كف دست، دو زانو و دو شصت پا. ولى تحقّق عنوان سجده به نهادن پيشانى است.

حنبليه؛ نهادن بعضى از هر عضو از اعضاى هفتگانه فرض است، به علاوه جزئى از بينى هم بايد بر زمين نهاده شود.

حنفيه؛ بايد مقدارى ولو اندك از پيشانى را بر ما يصحّ السجود عليه قرار دهد و بايد يكى از دست ها و يكى از زانوان و مقدارى از انگشتان يكى از قدم ها را بر ما يصح السجود عليه قرار دهد اما قرار دادن اكثر جبهه واجب است و تحقّق سجده كامل به نهادن همه دست ها و زانوان و اطراف قدمين و پيشانى و بينى است.

شافعيه؛ نهادن بعضى از هر عضو از اعضاى هفتگانه فرض است و بايد سجده بر باطن كفين و باطن انگشتان پا باشد.

مالكيه؛ سجده بر كمترين مقدار از پيشانى فرض است و سجده بر بينى مندوب است ولى سجده بر دو دست و بر زانوان و اطراف در قدم سنت است و چسباندن تمام پيشانى به زمين مندوب است. (1)

4. ما يصحّ السجود عليه

اماميه؛ سجده بر زمين و آنچه از زمين مى رويد و مأكول و ملبوس نيست، صحيح است


1- همان

ص:258

و سجده بر ذهب و فضه و معدن و حنطه و شعير و شيشه و قير و ذغال و مواد شيميايى صحيح نيست.

مذاهب چهارگانه؛ در صحت سجود شرط است چيزى كه پيشانى بر آن استقرار مى يابد، خشك باشد و اگر پيشانى را بر كف خود بگذارد، باطل است. و تنها حنفيه آن را مكروه مى شمارند. همچنين سجده بر چيزى كه پوشيده يا با خود، شئ حمل مى كند، به نظر شافعيه باطل است و به نظر بقيه مكروه. سجده بر كور عمامه كه بخشى از پيشانى را پوشانيده صحيح است، جز نزد شافعيه كه مى گويند بايد پيشانى مكشوف باشد.

يادآورى:

به فتواى اماميه و طبق روايات اهل بيت عليهم السلام سجده بر تربت امام حسين عليه السلام افضل است. مرحوم صدوق از امام صادق عليه السلام روايت كرده: «السُّجُود على طين قبرالحسين عليه السلام ينوّر إلى الأرضين السبعة». (1)

5. بالا بودن موضع سجده

اماميه؛ جاى پيشانى بايد از محل زانو پايين تر يا بلندتر از چهار انگشت بسته نباشد.

حنبليه؛ بلند بودنى مبطل است كه نمازگزار را از هيئت مصلّى بيرون مى برد.

حنفيه؛ اگر موضع جبهه بيش از نصف ذراع بالا باشد مضر است مگر در صورت ضرورت و در ازدحام جمعيت كه نمازگزار مى تواند بر پشت نمازگزار مقابلش سجده كند، به شرط اين كه جاى خالى براى سجده نيابد و در يك نماز باشد و زانوان بر زمين باشد.

شافعيه؛ جاى جبهه اگر از جاى زانو بالاتر باشد مبطل است مگر اين كه بدن تنكيس (واژگون و سرازير) باشد يعنى جزو اسفل بدن بالاتر از جزو اعلى باشد.

مالكيه؛ اگر ارتفاع كثير به زمين متصل باشد، سجده صحيح نيست ولى اگر اندك باشد


1- همان

ص:259

مانند كليد، سجده صحيح است اگرچه خلاف اولى است. (1)

6. ذكر سجده و مقدار آن

اماميه؛ ذكر در سجده واجب است و بايد به اندازه «سبحانَ رَبّي الأعلى و بحمده» يا سه بار «سبحان اللَّه» باشد.

حنبليه؛ گفتن «سبحان رَبّي الأعلى » يك بار واجب و بيش از آن سنت است.

حنفيه؛ سنت با كمتر از سه بار گفتن «سبحان ربّي الأعلى» محقق نمى شود.

شافعيه؛ سنت با هر صيغه اى از صيغ تسبيح محقق مى شود ولى افضل گفتن «سبحان رَبّي الأعلى»، و تا گفتن يازده بار اكمل است.

مالكيه؛ سنت گفتن «سبحان رَبّي الأعلى» است و در مقدار آن عدد معين مطرح نيست چنانكه لفظ معيّنى شرط نيست.

يادآورى:

درسنامه درآمدى بر فقه مقارن ؛ ؛ ص259

تحب است تكرار تسبيح در سجده؛ به طورى كه به عدد فرد ختم شود. (2)

7. چگونگى قرار دادن اعضاى سجده بر زمين

اماميه؛ تجافى از زمين در حال سجده و جناح قرار دادن براى مردان مستحب است ولى براى زنان چسباندن اعضا بر زمين و به يكديگر استحباب دارد.

حنبليه و شافعيه؛ نمازگزار بايد دست ها را در برابر منكب قرار دهد و انگشتان را به هم چسبانده، سوى قبله قرار دهد و مرد شكم را از ران و آرنج را از پهلو و بازو را از زمين دور نگه دارد، مگر اين كه موجب زحمت و اذيت باشد ولى زن شكم را به ران بچسباند.


1- همان
2- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 412 و 227- 224؛ فقه السنه، ج 1، صص 125- 121؛ تذكرة الفقها، ج 1، صص 201- 189؛ العروةالوثقى، ج 1، صص 684- 673

ص:260

حنفيه؛ صورت را بين دو كف قرار دهد، گرچه در برابر منكب قرار دهد هم سنت حاصل مى شود، همچنين دور نگه داشتن شكم از ران سنت است براى مردان، به خلاف زنان.

مالكيه؛ دست ها را در برابر گوش قرار دادن و انگشتان را به هم چسبانده، به سمت قبله گذاشتن مندوب است. همچنين دور نگه داشتن شكم از ران و آرنج از زانو مندوب است براى مردان.

يادآورى:

به فتواى اماميه مستحب است نمازگزار در حال سجده انگشتان دست را به هم بچسباند و برابر گوش بگذارد، به گونه اى كه سر آن ها رو به قبله باشد. (1)

8. چگونگى نشستن پس از سجده

اماميه؛ در نشستن، تورك و قرار دادن دست ها بر ران مستحب است و براى زنان چسباندن ران ها به هم و بالا آوردن زانو از زمين استحباب دارد.

حنبليه؛ در تشهد اول و بين دو سجده، افتراش مسنون است و در تشهد آخر تورك همچنين گذاشتن دست ها بدون انگشتان بر ران سنت است.

حنفيه؛ گذاشتن دست ها تا سر انگشتان بر ران سنت است و براى مردان افتراش و براى زنان تورك سنت است.

شافعيه؛ گذاشتن دست ها تا سر انگشتان بر ران، همچنين افتراش در تمام نشستن هاى نماز سنت است ولى در نشستن آخر تورك سنت مى باشد.

مالكيه؛ گذاشتن دست بر ران، مندوب است نه سنت و افضا براى زن و مرد مندوب


1- همان

ص:261

است. (1)يادآورى:

افتراش: نشستن بر باطن پاى چپ و بالا آوردن پاى راست است.

تورك: چسباندن بالاى ران چپ بر زمين و نصب پاى راست است.

افضا: پاى چپ را با اليه چپ بر زمين نهادن و قرار دادن پاى چپ در جهت پاى راست و نصب پاى راست بر روى آن است.

9. جلسه استراحت

اماميه؛ نشستن بعد از سجده دوم در ركعت اول و سوم كه تشهد ندارد، مستحب است بلكه احتياط واجب عدم ترك آن است.

مذاهب چهارگانه (جز شافعيه): جلسه استراحت را سنت ندانسته اند ولى شافعيه آن را از سنن شمرده اند. (2)

10. نشستن بين دو سجده

مذاهب اسلامى (جز حنفيه)؛ پس از سر برداشتن از سجده اوّل، نشستن از واجبات و فرايض نماز است و به فتواى حنبليه، شافعيه و مالكيه، ترك آن مبطل نماز است ولى حنفيه جلوس بين دو سجده را سنت مى دانند نه فرض. اگرچه در مورد سنت مؤكد يا غير مؤكد بودن آن اختلاف نظر دارند. (3)يادآورى:

به نظر اماميه سه سجده واجب است: 1. سجده نماز 2. سجده سهو 3. سجده تلاوت.


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 227- 224 و 412؛ فقه السنه، ج 1، صص 125- 121؛ تذكرة الفقها، ج 1، صص 201- 189؛ العروةالوثقى، ج 1، صص 684- 673
2- همان
3- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 207؛ فقه السنه، ج 1، ص 102؛ العروةالوثقى، ج 1، ص 673

ص:262

ولى به نظر اكثر اهل سنت دو سجده واجب است: سجده نماز و سجده سهو.

11. سجده تلاوت

اماميه؛ سجده تلاوت واجب است و هر گاه انسان آيه سجده را بخواند يا به آن گوش دهد، بايد بى درنگ سجده كند.

مذاهب چهارگانه (جز حنفيه)؛ سجده تلاوت براى قارى و مستمع سنت و مستحب است. به نظر حنفيه اگر آيه سجده را در نماز بشنود، انجام سجده واجب فورى است ولى اگر در خارج از نماز بشنود، واجب موسع است و مى تواند آن را تا آخر عمر به تأخير اندازد. (1)يادآورى:

1. به اتفاق مذاهب اسلامى، سجده تلاوت تشهد و سلام ندارد ولى عامه مى گويند: براى انجام آن و پس از آن تكبير گفته مى شود و اماميه تكبير را ردّ مى كنند.

2. به فتواى اماميه خواندن آيه سجده در نماز جايز نيست ولى به نظر عامه جايز است.

12. مواضع سجده تلاوت

اماميه؛ چهار سوره قرآن، سجده واجب دارد و در يازده مورد ديگر سجده مستحب است نه واجب.

مذاهب چهارگانه؛ به نظر اكثر اهل سنت آيه سجده در چهارده يا پانزده آيه آمده است.

چهار موردى را كه اماميه معتقد به وجوب سجده هستند، عامه نيز مستحب بودن آن را پذيرفته اند. مگر در مورد آيه اى از سوره نجم و آيه اى از سوره علق كه مالكيه حتّى مطلوب


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 493- 400؛ فقه السنه، ج 1، صص 165 و 164؛ شرائع الاسلام، ج 1، ص 87؛ العروة الوثقى، ج 1، صص 688- 684 و 644

ص:263

بودن سجده را در اين دو موضع منكر هستند. (1)

13. دعاى هنگام سجده تلاوت

اماميه؛ مستحب است در سجده تلاوت بگويند:

«سَجَدْتُ لَكَ يا رَبِّ تَعَبُّداً وَرِقّاً. لا مستكبراً عَنْ عِبادَتك وَ لا مستنكفاً بل أنا عَبد ذَليل خائِف مستجير».

مذاهب چهارگانه؛ دعاى خاصى را براى سجده تلاوت نقل نكرده اند.

يادآورى:

مانند اين دعا، دعاهاى ديگرى نيز در منابع فقهى و روايى اماميه آمده است. (2)

14. سجده شكر

مذاهب اسلامى (جز مالكيه و حنفيه)؛ هنگام تجديد نعمت يا دفع نقمت، انجام سجده شكر مستحب است ولى مالكيه آن را مكروه مى شمرند. حنفيه هم انجام آن را پس از نماز مكروه مى دانند تا مردم توهم نكنند كه مستحب يا واجب است.

يادآورى:

در فقه اماميه مباحث مفصّلى درباره سجده شكر آمده است. (3)


1- همان
2- همان
3- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 400؛ فقه السنه، ج 1، صص 168 و 167؛ شرائع الاسلام، ج 1، ص 88؛ العروة الوثقى، ج 1، صص 688- 686

ص:264

واجب هشتم: تشهد
15. تشهد اول

اماميه؛ در ركعت دوم نماز مغرب و نمازهاى چهار ركعتى، تشهد واجب است.

حنبليه؛ تشهد اول واجب است.

مذاهب چهارگانه (جز حنبليه): تشهد اول از مستحبات و سنن نماز است.

يادآورى:

در روايت ديگر از احمد بن حنبل، تشهد اول سنت شمرده شده است. (1)

16. تشهد آخر

اماميه؛ در ركعت دوم نماز صبح و ركعت سوم نماز مغرب و ركعت چهارم نماز ظهر و عصر و عشا واجب است.

حنبليه؛ تشهد آخر واجب است.

حنفيه؛ سنت مؤكد است.

شافعيه؛ واجب است.

مالكيه؛ سنت است. (2)

17. ذكر تشهد

اماميه؛ اشْهَدُ أنْ لا الَهَ الَّا اللَّه وَحْدَهُ لا شَريكَ لَه وَ اشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُه، اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد.


1- تذكرة الفقها، ج 3، ص 227؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، ص 186؛ شرائع الاسلام، ج 1، ص 88؛ فقه السنه، ج 1، ص 126؛ الكافى لابن قدامه فقه حنبلى، المصادر الفقهيه، ج 6، صص 95 و 18
2- تذكرة الفقها، ج 3، صص 228 و 227؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، ص 187؛ شرائع الاسلام، ج 1، ص 88؛ فقه السنه، ج 1، ص 102؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 205؛ الكافى لابن قدامه، همان، صص 95 و 18

ص:265

حنبليه؛ التحيات للَّه والصلوات والطيبات السَّلامُ عَلَيكَ ايُّهَا النَّبيّ وَ رَحْمَةُ اللَّه وَ بَرَكَاتُه، السَّلامُ عَلَيْنَا وَ عَلَى عِبَاداللَّهِ الصَّالِحين اشْهَدُ أنْ لا الَهَ الَّا اللَّه وَحْدَهُ لا شَريكَ لَه وَ اشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُه اللَّهُمَّ صَلّ عَلَى مُحَمَّد.

حنفيه؛ التحيات للَّه والصلوات والطيبات، السَّلامُ عَلَيكَ ايُّهَاالنَّبى وَ رَحْمَةُ اللَّه وَ بَرَكَاتُه، السَّلامُ عَلَيْنَا وَ عَلَى عِبَاداللَّهِ الصَّالِحين اشْهَدُ أنْ لا الَهَ الَّا اللَّه وَ اشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُه.

شافعيه؛ التحيات المباركات الصلوات الطيبات للَّه، السَّلامُ عَلَيكَ ايُّهَا النَّبيّ وَ رَحْمَةُ اللَّه وَ بَرَكَاتُه، السَّلامُ عَلَيْنَا وَ عَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحين اشْهَدُ أنْ لا الَهَ الَّا اللَّه وَ اشْهَدُ أنَّ سَيّدنَا مُحَمَّداً رَسُول اللَّه.

مالكيه؛ التحيات للَّه، الزاكيات للَّه الطيبات الصلوات للَّه السَّلامُ عَلَيكَ ايُّهَا النَّبيّ وَ رَحْمَةُ اللَّه وَ بَرَكَاتُه، السَّلامُ عَلَيْنَا وَ عَلَى عِبَاد اللَّهِ الصَّالِحين اشْهَدُ أنْ لا الَهَ الَّا اللَّه وَحْدَهُ لا شَريكَ لَه وَ اشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُه.

18. استحباب اشاره با انگشت سبابه

اماميه؛ مستحب است نمازگزار در حال تشهد دست هاى خود را بر ران گذاشته، انگشتانش را به يكديگر بچسباند ولى اشاره با انگشت سبابه استحباب ندارد.

حنبليه؛ انگشت خِنْصَر و بِنْصِر را گره مى زند و انگشت وسط و ابهام را حلق مى كند و با انگشت سبابه هنگام گفتن لفظ جلاله اشاره مى كند بدون حركت.

حنفيه؛ با انگشت سبابه دست راست اشاره مى كند به گونه اى كه هنگام نفى الوهيه، سبابه را بالا مى برد و هنگام اثبات الوهيه پايين مى آورد. رفع، نفى است و وضع، اثبات.

شافعيه؛ به جز سبابه، ساير انگشتان دست راست را قبض مى كند و هنگام گفتن الّا اللَّه با آن اشاره مى كند و رفع آن را تا هنگام برخاستن يا سلام بدون تحريك ادامه مى دهد.

مالكيه؛ به جز سبابه ساير انگشتان را زير انگشتان شصت قرار مى دهد و سبابه و ابهام را مى كشد و سبابه را به چپ و راست حركت مى دهد.

ص:266

يادآورى:

خِنْصَر: انگشت كوچك را گويند.

بِنْصِر: دومين انگشت كه ميان انگشت كوچك و ميانه است.

19. صلوات در تشهد اول

اماميه؛ در تشهد اوّل صلوات بر محمد و آل محمد واجب است.

مذاهب چهارگانه؛ در تشهد اول صلوات شرط نيست، اگرچه ظاهراً آن را مشروع مى شمرند. (1)

20. صلوات در تشهد آخر

اماميه؛ در تشهد دوم صلوات بر محمد و آل محمد مانند تشهد اول واجب است.

حنبليه؛ صلوات در تشهد دوم فرض است و افضل آن است كه بگويد:

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ عَلَى آل مُحَمَّد كَما صَلَيت عَلَى ابْراهيم إنّك حَميد مَجيد وَ بَارك عَلَى مُحَمَّد وَ عَلَى آلِ مُحَمَّد كَمَا بَاركت عَلَى ابْراهيم انّك حَميد مَجيد.

حنفيه؛ صلوات در تشهد آخر سنت است و افضل اين است كه بگويد:

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ عَلَى آل مُحَمَّد كَما صَلَيت عَلَى ابْراهيم وَ عَلَى آل ابراهيم وَ بَارك عَلَى مُحَمَّد وَ عَلَى آل مُحَمَّد كَمَا بَاركت عَلَى ابْراهيم وَ عَلَى آل ابْراهيم في العَالمين انّك حَميد مَجيد.

شافعيه؛ صلوات در تشهد آخر فرض است و صيغه افضل آن مانند حنبليه است اگر چه برخى از شافعيه كلمه «سيدنا محمد» و «سيدنا ابراهيم» را افزوده اند.


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 206 و 205؛ فقه السنه، ج 1، صص 103 و 102؛ تذكرة الفقها، ج 3، صص 232- 230؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 189- 187

ص:267

مالكيه؛ صلوات در تشهد آخر سنت است و لفظش مانند حنفيه است. (1)

21. دعا در تشهد آخر

اماميه؛ دعا در تشهد و در همه حالات نماز؛ مانند ركوع، سجده، قنوت و قبل و بعد از قرائت جايز است؛ دنيوى باشد يا اخروى.

حنبليه؛ سنت است بعد از صلوات در تشهد آخر بگويد: أعُوذُ بِاللَّه مِن عَذاب جَهَنَّم وَ مِن عَذاب الْقَبر وَ مِن فتنَة الْمَحيا وَالْمَمات وَ مِن فتنَة المسيح الدجَال و دعا براى شخص معين بدون كاف خطاب جايز است ولى خواسته هاى دنيوى جايز نيست.

حنفيه؛ سنت است دعا كردن با الفاظ قرآن؛ مانند: «رَبَّنَا لاتُزِغْ قُلُوبَنَا» يا شبيه الفاظ سنّت ولى دعا شبيه الفاظ انسان جايز نيست.

شافعيه؛ بعد از صلوات، دعا وطلب خير دنيا و آخرت مسنون است ولى دعاى حرام يا مستحيل مبطل نماز است و افضل اين است كه چنين بگويد: اللَّهُمَّ اغْفرلى مَا قَدّمت وَ مَا أخّرت وَ مَا أسررت وَ مَا أعلنت وَ مَا أسرفت.

مالكيه؛ دعا پس از صلوات مندوب است؛ هر دعايى كه مشتمل بر خير دنيا و آخرت باشد و بهتر است بگويد:

اللَّهُمَّ اغْفِر لَنَا وَ لِوَالِدَيْنَا وَ لِائِمَّتِنا و لمن سبقنا بِالْايمَان مغفرة عزماً .... (2)


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 228 و 227؛ فقه السنه، ج 1، صص 126 و 125؛ العروة الوثقى، ج 1، ص 691
2- تذكرة الفقها، ج 3، صص 233 و 232؛ الكافى لابن قدامه المصادرالفقهيه، ج 6، صص 96 و 18

ص:268

واجب نهم: سلام
22. سلام

مذاهب اسلامى (جز حنفيه)؛ سلام از فرايض نماز است و خروج از نماز با لفظ سلام بايد انجام شود و الّا نماز باطل است ولى حنفيه معتقدند: با هر عمل منافى ولو با نقض وضو مى توان از نماز خارج شد و لفظ سلام واجب است نه فرض. (1)

23. صيغه سلام

اماميه؛ سلام دو صيغه دارد كه به هر كدام اكتفا شود كافى است؛ 1. السَّلامُ عَلَيْنَا وَ عَلَى عِبَاد اللَّه الصَّالِحين 2. السَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّه وَ بَرَكَاتُه.

حنبليه؛ فرض است دو بار بگويد: السَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّه.

حنفيه؛ لفظ خاصى شرط نيست و لفظ سلام به تنهايى نيز كافى است.

شافعيه؛ در الفاظ سلام، ترتيب شرط نيست و اگر بگويد: عَلَيْكُم السَّلام صحيح است ولى كراهت دارد.

مالكيه؛ بايد براى خروج از نماز يك بار بگويد: السَّلامُ عَلَيْكُمْ.

يادآورى:

1. اهل سنت با سند صحيح صيغه: السَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّه وَ بَرَكَاتُه را براى سلام نقل كرده اند.

2. به نظر اماميه: السَّلامُ عَلَيْكَ ايُّهَا النَّبيُّ وَ رَحْمَةُ اللَّه وَ بَرَكَاتُه مستحب است. (2)


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 229 و 228؛ العروةالوثقى، ج 1، صص 696 و 695؛ شرائع الاسلام، ج 1، ص 89؛ تذكرة الفقها، ج 3، صص 248 و 247
2- همان

ص:269

24. توجه و اشاره به چپ و راست هنگام سلام

اماميه؛ مستحب است منفرد و امام در سلام آخر، با گوشه چشم يا بينى و مانند آن اشاره كنند به سمت راست؛ به گونه اى كه منافات با استقبال قبله نداشته باشد و اما اگر در سمت چپ مأموم كسى هست، سلام ديگرى با اشاره به سمت چپ بگويد.

مذاهب چهارگانه (جز مالكيه): در سلام اول اشاره و توجه به راست، به گونه اى كه گونه راست را ببيند و توجه به چپ در سلام دوم، به گونه اى كه گونه چپ خود را ببيند سنت است.

مالكيه؛ براى مأموم تيامن در سلام مندوب است و سلام مأموم بر امام سنت است؛ همانطور كه تسليم بر كسانى كه در چپ او واقع شده اند سنت است. ولى امام و منفرد يك سلام مى كنند.

يادآورى:

به نظر برخى فقهاى اماميه؛ مانند امام خمينى رحمه الله اين اشاره رجاءً انجام مى شود. (1)

25. نيت در سلام

اماميه؛ در سلام، قصد تحيت و سلام حقيقى نمى شود ولى نمازگزار مى تواند به قلب خود خطور دهد: هنگام سلام اول: انبيا، ائمه و فرشتگان حفظه را و هنگام سلام دوم: ملكين كاتبين و امام يا مأمومين را.

حنبليه؛ با سلام، نيت خروج از نماز كردن سنت است و نيت سلام بر فرشتگان يا نمازگزاران سنت نيست ولى اگر نيت كرد اشكال ندارد.

حنفيه؛ امام نيت مى كند نمازگزارانِ از انس و جن و ملائكه را. مقتدى نيت مى كند امام و نمازگزاران را و منفرد نيت مى كند فرشتگان حفظه را.


1- العروةالوثقى، ج 1، ص 696؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 207 و 206

ص:270

شافعيه؛ نيت مى كند سلام بر فرشتگان و مؤمنانِ انس و جن را كه به او سلام نكرده اند و نيت ردّ سلام مى كند به كسانى كه به او سلام كرده اند؛ از امام و مأموم.

مالكيه؛ مندوب است با سلام اول نيت خروج از نماز و سلام بر ملائكه كند؛ اگر غيرامام است و اگر امام است قصد و خروج از نماز و سلام بر ملائكه و اقتدا كنندگان مى كند. (1)

واجب دهم: ترتيب
1. ترتيب

اماميه؛ اگر نمازگزار عمداً ترتيب نماز را به هم بزند نمازش باطل است ولى اگر به طور سهو ركنى را فراموش كرد و وارد ركن بعد نشده، بايد جبران كند و اگر سهواً واجبى را فراموش كرد و وارد ركن بعد شد نمازش صحيح است.

مذاهب چهارگانه (جز حنفيه)؛ رعايت ترتيب ميان اركان لازم است و اگر مصلِّى ركوع را قبل از قيام يا سجده را قبل از قيام به جا آورد، نمازش باطل است، ولى حنفيه رعايت ترتيب را شرط مى دانند نه فرض. پس اگر مصلِّى قبل از قيام ركوع، سجده كرد و ايستاد، در صورتى كه پس از قرائت، ركوع و سجده كند نمازش صحيح است. (2)


1- العروةالوثقى، ج 1، ص 697؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، ص 190؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 204
2- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 207 و 206؛ فقه السنه، ج 1، صص 104 و 103؛ الروضة البهيه فى شرح اللمعة الدمشقيه، ج 1، ص 220؛ العروةالوثقى، ج 1، صص 695- 693؛ الكافى لابن قدامه، المصادر الفقهيه، ج 6، ص 1897؛ تذكرةالفقها، ج 3، صص 246- 244؛ شرائع الاسلام، ج 1، ص 89

ص:271

واجب يازدهم: موالات
1. موالات

اماميه؛ بايد كارهاى نماز را با موالات؛ يعنى پشت سر هم انجام داد و اگر ميان آن ها فاصله زياد بيفتد باطل است.

مذاهب چهارگانه؛ در بيشتر منابع فقهى مذاهب اربعه اهل سنت، از موالات به عنوان يكى از واجبات و فرايض نامبرده نشد، اگرچه در بعضى از منابع آن ها نقل گرديده است.

اكثر عامه از اعتدال و طمأنينه به عنوان دو فرض از فرايض نماز ياد كرده اند و در مذهب اماميه هم اعتدال؛ يعنى ايستادن كامل پس از ركوع و آرامش در قيام و ركوع و سجود واجب است، اگرچه مستقلًا از واجبات شمرده نشده است. (1)


1- همان

ص:272

ص:273

ص:274

ص:275

4. مبطلات و مكروهات نمازو احكام سهو و شك

مبطلات نماز

1. مهمترين مبطلات نماز

اماميه؛ دوازده چيز نماز را باطل مى كند:

1. نبود برخى از شرايط؛ مانند ستر 2. حدث اكبر يا حدث اصغر 3. تكفير و تكتّف يا دست ها را روى هم و بر سينه گذاشتن 4. از قبله رو برگرداندن 5. كلام عمدى 6. قهقهه و خنده با صدا 7. گريستن با صداى بلند براى امور دنيا 8. كارى كه صورت نماز را به هم مى زند 9. خوردن و آشاميدن 10. گفتن آمين 11. شك در نماز دو ركعتى و سه ركعتى يا دو ركعت نماز چهار ركعتى 12. كم و زياد كردن عمدى يا سهوى ركن و كم يا زياد كردن عمدى واجب غير ركن.

حنبليه؛ 1. عمل كثير 2. عارض شدن نجاست 3. پشت به قبله بودن 4. عارض شدن ناقض وضو 5. تعمد كشف عورت 6. تكيه كردن به چيزى 7. زياد كردن ركن با عمد 8. رعايت نكردن ترتيب 9. سلام قبل از تمام شدن نماز 10. لحن در قرائت 11. نيت قطع نماز 12. شك در تكبيرة الاحرام 13. دعا براى دنيا 14. قهقهه 15. حرف زدن 16. تقدم مأموم بر امام 17. بطلان نماز امام 18. سلام مأموم قبل از امام 19. خوردن و آشاميدن 20. براى غير خوف خدا گريستن و ....

حنفيه؛ 1. حرف زدن 2. دعا شبيه كلام آدمى 3. سلام يا ردّ سلام 4. عمل كثير 5. سينه از قبله برگرداندن 6. خوردن و آشاميدن 7. تنحنح 8. آه كشيدن 9. گريستن 10. تسميت

ص:276

عاطس 11. ذكر يا قرآنى كه در پاسخ موضوعى باشد 12. حدث عمدى، ولى سبق حدث با شرايطى مبطل نيست 13. سبق مأموم از امام در ركن 14. سلام در ركعت دوم نماز چهار ركعتى 15. مقدم شدن مأموم بر امام به يك قدم 16. اعاده نكردن ركنى كه در حال خواب انجام شده است 17. اغما و بى هوشى 18. جنون 19. جنابت با نگاه يا احتلام خواب عميق و ....

شافعيه؛ 1. حدوث موجب وضو يا غسل 2. گريه و ناله 3. فعل كثير 4. شك در نيت يا يكى از شروط نماز، اگر طولانى شود 5. نيت خروج از نماز 6. ارتداد و جنون 7. كشف عورت 8. اتصال نجاست غير معفو به بدن و لباس 9. تطويل رفع از ركوع و جلوس بين دو سجده 10. سبق مأموم از امام در دو ركن 11. سلام عمدى قبل از محل 12. تكبيرة الاحرام 13. ترك عمدى ركن 14. اقتدا به غير واجد شرايط 15. با سينه از قبله رو برگرداندن 16. وصول مفطر به جوف مصلّى ولو غير مأكول و ....

مالكيه؛ 1. ترك عمدى ركن 2. ترك ركن سهواً و متذكر نشدن تا سلام 3. رفض و الغاى نيت 4. زياد كردن ركن فعلى مانند ركوع عمداً 5. تشهد اضافى در ركعت اول و سوم 6. قهقهه عمدى يا سهوى 7. خوردن و آشاميدن با عمد 8. كلام عمدى براى غير اصلاح نماز 9. تصويت عمدى 10. فوت كردن عمدى 11. استفراغ عمدى 12. عارض شدن ناقض وضو 13. كشف عورت مغلظه 14. سقوط نجاست بر مصلى 15. فعل كثير 16. بيش از يك ركعت انجام دادن 17. ترك سه سنت سهواً بدون سجده سهو.

يادآورى:

1. طبق آنچه گذشت، مذاهب اسلامى در بسيارى از مبطلات نماز متفق القولند.

2. تكفير (تكتف) و آمين گفتن تنها نزد اماميه از مبطلات نماز است ولى كلام آدمى (حرف زدن) را همه مذاهب مبطل مى شمرند.

3. مباحث متنوعى در بحث مبطلات نماز در بين مذاهب اسلامى مطرح است كه در

ص:277

كتب مفصّل فقهى مطرح گرديده است. (1)

احكام شك و سهو در نماز

1. مكروهات نماز

مذاهب اسلامى؛ مذاهب اسلامى در بسيارى از مكروهات نماز رأى و نظريه مشترك دارند؛ مانند: 1. با ريش، دست و لباس خود بازى كردن 2. انگشتان را داخل هم كردن 3. به راست و چپ نگريستن 4. قرار دادن دست بر خاصره 5. فرو بستن چشمان 6. شكستن انگشتان 7. نگه داشتن ادرار و مدفوع. (2)

2. شك در عدد ركعات

اماميه؛ شك در شماره ركعات نماز واجبِ دو و سه ركعتى و نيز ركعت اول و دوم نماز چهار ركعتى، مبطل نماز است، اما هنگام شك در ركعت هاى سوم و چهارم نماز چهار ركعتى بنا را بر اكثر گذاشته، پس از سلام، نماز احتياط مى خوانند.

حنبليه، شافعيه و مالكيه؛ اگر شك در عدد ركعات بود، بنابر مقدار متيقن و اقل مى گذارد و نماز را ادامه مى دهد.

حنفيه؛ اگر اولين بار است كه شك كرده، نماز را اعاده مى كند و اگر اوّلين بار نيست تأمّل كرده و طبق ظن خود عمل مى كند و اگر در شكّ خود باقى بود بنابر اقل مى گذارد.


1- العروةالوثقى، ج 1، صص 721- 706؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 265- 251؛ فقه السنه، ج 1، صص 206- 204؛ تذكرة الفقها، ج 3، صص 297- 271
2- العروةالوثقى، ج 1، صص 723 و 722؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 239- 235؛ تذكرةالفقها، ج 3، صص 299- 271؛ فقه السنه، ج 1، صص 203- 201

ص:278

يادآورى:

1. در فقه عامه، مطلبى به عنوان «نماز احتياط» وجود ندارد. اين موضوع تنها در فقه اماميه مطرح است 2. مرحوم صدوق در باب «شك در ركعات» فتوايى؛ مانند فتواى عامه دارد. (1)

3. اسباب سجده سهو

اماميه؛ اسباب سجده سهو عبارت اند از:

1. كلام بيجا 2. يك سجده فراموش شده 3. شك ميان ركعات چهار و پنج، بعد از سجده دوم 4. سلام بيجا 5. فراموشى تشهد.

برخى از اماميه، سجده سهو در پاره اى از موارد بالا را مبنى بر احتياط مى دانند.

حنبليه؛ اسباب سهو سه چيز است:

1. افزودن غير عمدى در افعال مانند قيام و قعود 2. نقص؛ مانند ترك ركوع، و سجده و فاتحه به طور سهو 3. شك در ترك ركنى از اركان يا شك در عدد ركعات.

كسى هم كه غلط بخواند، به گونه اى كه معنا تغيير كند، بايد سجده سهو به جا آورد و اگر ترك سنت نماز كند، سجده سهو مجاز است.

حنفيه؛ اسباب سجده سهو:

1. كم يا زياد كردن يك ركعت يا بيشتر 2. پس از سجده ركعت آخر به طور سهو ننشيند و بلند شود 3. فراموش كردن جلوس براى تشهد اول 4. مقدم كردن ركنى بر ركن يا واجب ديگر 5. ترك برخى از واجبات؛ مانند قرائت فاتحه، سوره يا سه آيه، قرائت در دو


1- العروةالوثقى، ج 2، صص 32- 18؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 195 و 194؛ تذكرةالفقها، ج 3، صص 316- 314؛ الكافى لابن قدامه، المصادر الفقهيه، ج 6، ص 1919؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 386

ص:279

ركعت اول، رعايت ترتيب، تشهد، قنوت وتر، تكبير قنوت، جهر و اسرار امام.

شافعيه؛ اسباب سجده سهو:

1. ترك سنت مؤكد 2. شك در زيادى 3. انجام سهوى كارى كه عمدش مبطل است؛ مانند طولانى كردن جلوس ميان دو سجده 4. گفتن ركن قولى غير مبطل در غير محل خود؛ مانند فاتحه در جلوس 5. شك در ترك بعضى از نماز؛ مانند اين كه شك كند صلوات در قنوت گفته يا نه 6. اقتدا به كسى كه در نمازش خلل است.

مالكيه؛ اسباب سجده سهو:

1. نقص سنتى از نماز

2. زيادى: افزودن فعلى كه از افعال نماز نيست؛ مانند اداى كلام و خوردن خفيف يا زياد كردن ركن

3. نقص و زيادى با هم؛ مانند ترك جهر به سوره و زياد كردن يك ركعت سهواً، در اين صورت پيش از سلام سجده مى كند براى ترجيح جانب نقصيه بر زياده. (1)

4. حكم سجده سهو

اماميه؛ سجده سهو در موارد گذشته واجب است ولى واجب مستقل، كه با ترك آن، نماز باطل نمى شود و با تكرار موجب آن تكرارش واجب فورى است و امام و مأموم در سهو مستقل اند و اگر امام سجده سهو انجام مى دهد بر مأموم متابعت لازم نيست.

حنبليه؛ سجده سهو واجب يا مستحب و يا مباح است. بر مأموم واجب است در سجده سهو امام را متابعت كند. سجده سهو براى ترك واجب، بهتر است قبل از سلام باشد و آنجا كه سجده سهو بهتر است بعد از نماز باشد؛ مانند سلام بيجا، ترك عمدىِ آن گناه دارد ولى


1- العروةالوثقى، ج 2، صص 47- 44؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 392- 386؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 194- 191

ص:280

مبطل نيست.

حنفيه؛ سجده سهو واجب است اگرچه ترك آن مبطل نيست و سجده سهو بر امام و منفرد است، اما اگر موجب سهوى از مأموم سر زد، چيزى بر او نيست و اگر سهو از امام سر زد متابعت واجب است. در نماز جمعه و عيدين (فطر و قربان) نيز وقتى جمع كثيرى شركت كرده اند، بهتر است سجده سهو ترك شود تا امر بر مردم مشتبه نگردد.

شافعيه؛ سجده سهو گاهى واجب و گاهى سنت است؛ وقتى واجب است كه امام سجده سهو انجام مى دهد و اما در حق منفرد و امام سنت است و در جايى كه خود مأموم سهو كند سجده سهو بر او نيست.

مالكيه؛ سجده سهو براى امام و منفرد سنت است ولى سجده سهو براى مأموم نيست. و اگر امام سجده سهو كند، بايد مأموم متابعت كند و الّا نمازش باطل است. (1)يادآورى:

1. عامه اجماع دارند كه مأموم بايد در سجده سهو از امام تبعيت كند، اگرچه خودش سهو نكرده است؛ در حالى كه نظر اماميه مخالف آن است.

2. شافعيه و مالكيه سجده سهو را جز در مورد متابعت از امام، واجب نمى دانند. در نظر حنفيه سجده سهو سنت مؤكد است نه فرض. بنابراين، مشهور ميان عامّه، عدم وجوب سجده سهو است.

5. چگونگى سجده سهو

اماميه؛ نمازگزار بعد از سلام بى درنگ نيت سجده سهو مى كند و به سجده مى رود و مى گويد: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ»، يا «بِسْمِ الله وَ بِاللَّهِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ


1- العروةالوثقى، ج 2، صص 48 و 47؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 394 و 393؛ تذكرةالفقها، ج 3، صص 325 و 324

ص:281

وَآلِ مُحَمَّدٍ» و بهتر است بگويد: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ ايُّهَا النَّبِيُّ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ»، بعد بايد بنشيند و بار ديگر، به همين شيوه سجده دوّم را انجام دهد و تشهد بخواند و سلام دهد.

حنبليه؛ تكبير مى گويد و دو سجده مى گزارد، قبل از سلام يا بعد از سلام. اگر سجده بعد از سلام باشد، قبل از سلام تشهد هم مى گويد و اگر قبل از سلام باشد، تشهد نمى خواند.

حنفيه؛ بعد از سلام دو سجده گزارده، بعد تشهد و سلام مى خواند و احتياطاً دعا و صلوات هم مى خواند.

شافعيه؛ قبل از سلام دو سجده گزارده، بعد تشهد و صلوات بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و آل او با نيت قلبى مى خواند. اگر سبب آن سهو باشد خوب است در سجده بگويد: «سُبْحَان الَّذي لا ينام وَ لَايسهو» و اگر سبب آن عمد باشد، بهتر است بگويد: استَغْفراللَّه؛ چون گاهى سبب سجده سهو، ترك عمدى جزو نماز است.

مالكيه؛ سجده سهو، دو سجده و بعد تشهد بدون دعا و صلوات است، محلش هم متفاوت مى باشد اگر براى نقص است يا براى زيادى و نقص، قبل از سلام انجام مى دهد و اگر براى زيادى تنها باشد، بعد از سلام به جا مى آورد. (1)يادآورى:

1. به نظر اماميه، در سجده سهو، نهادن پيشانى بر چيزى كه سجده بر آن صحيح است، لازم مى باشد ولى طهارت از حدث و خبث و ستر و استقبال لازم نيست، اگرچه بهتر است.

همچنين تكبير نيز لازم نيست.

2. مباحث مفصلى كه اماميه در اقسام شك دارند؛ مانند شك هاى باطل و شك هايى كه اعتنا نمى شود و شك هاى صحيح در فقه عامه به چشم نمى خورد.


1- العروةالوثقى، ج 2، صص 50- 48؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 386- 384؛ فقه السنه، ج 1، صص 169 و 168

ص:282

ص:283

ص:284

ص:285

5. نماز مسافر و نماز جماعت

نماز مسافر

1. قصر نماز در سفر

اماميه و حنفيه؛ واجب است.

حنبليه و شافعيه؛ جايز است.

مالكيه؛ سنّت مؤكد است و تأكيد آن از نماز جماعت بيشتر است.

يادآورى:

به اتفاق مذاهب اسلامى، قصر نماز فقط در مورد نماز چهار ركعتى است كه به دو ركعت تبديل مى شود. (1)

شرايط قصر خواندن نماز
1. مسافت شرعى

اماميه؛ هشت فرسخ (رفت و برگشت) برابر با 40 كيلومتر و 40 متر.

مذاهب چهارگانه (جز حنفيه)؛ مسافتى كه موجب قصر مى شود 16 فرسخ رفت است.

اين مقدار مسافت 80/ 5 كيلومتر و 140 متر مى باشد. ولى به نظر حنفيه مقدار مسافت، در


1- العروةالوثقى، ج 2؛ صص 119- 112؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 402- 400؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 226- 223

ص:286

محاسبه با زمان ساعت، سه روز حركت از كوتاه ترين روزهاى سال (به اندازه مسير متوسط از صبح تا ظهر) است. بعضى از حنفى ها آن را 24 فرسخ دانسته اند.

يادآورى:

هر فرسخ، مساوى 5 كيلومتر و 40 متر است. (1)

2. قصد سفر از زمان خروج

مذاهب اسلامى؛ از اول اگر نيت سفر داشته باشد، نماز قصر است. (2)

3. مباح بودن سفر

اماميه، حنبليه و شافعيه؛ اگر سفر معصيت باشد نماز تمام است، ولى به نظر حنفيه و مالكيه در سفر معصيت نيز نماز قصر است. (3)

4. سفر شغلى

اماميه و حنبليه؛ اگر سفر شغلى باشد نماز قصر نمى شود.

مذاهب چهارگانه (جز حنبليه)؛ سفر شغلى بودن ملاك نيست و سفر شغلى و غير شغلى تفاوت ندارد. البته شافعيه مى گويند: در حق امثال ملّاحين، اتمام افضل است. (4)

5. گذشتن از حدّ ترخص

اماميه؛ ملاك حدّ ترخص در سفر ديده نشدن ديوار خانه هاى شهر يا شنيده نشدن صداى اذان شهر است.


1- همان
2- همان
3- العروةالوثقى، ج 2؛ صص 123 و 122؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 404
4- العروةالوثقى، ج 2، صص 131 و 130؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 401؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، ص 220

ص:287

مذاهب چهارگانه؛ حدّ ترخص شكسته شدن نماز، فاصله گرفتن از خانه هاى شهر است. (1)

6. اقتداى مسافر به حاضر

اماميه؛ تمام بودن نماز امام جماعت تأثيرى در وظيفه مسافر ندارد و مسافر بايد نمازش را قصر بخواند ولو امام نمازش تمام است و بالعكس.

مذاهب چهارگانه؛ اگر مسافر به امامى اقتدا كند كه نمازش تمام است، نماز او نيز تمام است. بلكه به نظر شافعيه و حنبليه، مسافر حتّى اگر در تشهد آخر هم امام را درك كرد، بايد نمازش را تمام بخواند. به نظر حنفيه مسافر تنها در داخل وقت مى تواند به مقيم اقتدا كند.

7. نيت اقامت

(2)اماميه؛ اگر نمازگزار قصد اقامت ده روز در يك مكان را داشته باشد نمازش تمام است.

حنبليه؛ اگر قصد اقامت مطلقه در جايى دارد يا مدّتى مى ماند كه بايد بيش از ده نماز واجب بخواند بايد نماز را تمام بخواند.

حنفيه؛ اگر قصد دارد پانزده روز كامل و متوالى بماند، نمازش تمام است.

شافعيه و مالكيه؛ غير از روز ورود و خروج اگر 4 روز يا بيشتر بماند، نمازش تمام است. (3)يادآورى:

1. در مذاهب اسلامى، در مورد نماز مسافر، احكام ترخص، وطن اصل و وطن اتخاذى


1- العروةالوثقى، ج 2، صص 135 و 134؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 406- 404؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، ص 228
2- العروةالوثقى، ج 2، صص 165- 144؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 408 و 407؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، ص 229
3- العروةالوثقى، ج 1، ص 755؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 406- 404

ص:288

مباحث گسترده و مفصلى مطرح است.

2. طبق نظر مشهور اماميه، مسافر در چهار مكان مخير است بين مقصر و اتمام:

مسجدالاحرام، مسجدالنبى صلى الله عليه و آله و سلم، مسجد كوفه و حائر حسينى عليه السلام.

3. همچنين طبق نظر اماميه، نوافل نمازهاى ظهر و عصر در سفر ساقط است.

4. طبق نظر اماميه هر جا نماز قصر است، روزه گرفتن هم صحيح نيست ولى اهل سنت شرايط ديگرى دارند كه در باب روزه مطرح مى شود.

5. به فتواى اماميه، در نمازهاى قصر مستحب است نمازگزار در پى هر نماز، سى بار تسبيحات اربعه را تكرار كند.

نماز جماعت

احكام نماز جماعت
1. حكم جماعت در نمازهاى روزانه

مذاهب اسلامى (جز حنبليه)؛ اقامه نمازهاى روزانه به جماعت، مستحب مؤكّد است.

حنبليه؛ نماز جماعت واجب عينى است و در صورت اقامه فرادا، نمازگزار گناهكار است ولى نمازش صحيح است. (1)يادآورى:

1. به فتواى برخى از علماى اماميه، شركت نكردن در نماز جماعت از روى بى اعتنايى جايز نيست.

2. به جماعت خواندن نمازهاى صبح، مغرب و عشا مورد تأكيد بيشتر است.


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 350- 348؛ العروةالوثقى، ج 1، ص 763 و 762؛ وسائل الشيعه، ج 8، ابواب صلاةالجمعه، باب 2، نگارنده، فقه سياسى نماز جمعه، ص 99- 84

ص:289

3. طبق مذهب حنفيه- كه سنّت مؤكّد را معادل واجب مى دانند-، نماز را به جماعت خواندن واجب است.

4. مالكيه معتقدند: در شهر گزاردن نماز به جماعت واجب كفايى است و اگر مردم شهر آن را ترك كنند، با آن ها قتال و جنگ مى شود.

2. اهميت نماز جماعت/

در متون فقهى و جوامع روايىِ فريقين، در اهميت نماز جماعت، مباحث مهم و روايات فراوانى وارد است كه نشان دهنده اهميت اين عبادت از ابعاد مختلفِ معنوى، عبادى، اجتماعى و سياسى است. در جوامع روايى عامه نقل است از رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و سلم كه فرمود:

«والذي نفسي بِيَدِهِ لقد هممت أن امُرَ بحطب فيحطب ثم أمر بالصلاة فيؤذّن لها ثمّ أمر رجلًا فيؤمّ الناسَ ثمّ أخالف إلى رجال فاحرق عليهم بيوتهم».

در روايات خاصه نيز از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده كه فرمود: «بلغه انّ قوماً لايحضرون الصلاة فى المسجد فخطب فقال: انّ قوماً لايحضرون الصلاة منّا فى مساجدنا، فلا يؤاكلونا و لايشاربونا و لايشاورونا و لايناكحونا أو يحضروا معنا صلاتنا جماعة و إنى لأوشك بنار تشعل فى دورهم فاحرقها عليهم أو ينتهون».

حنبليه به اين روايات تمسك كرده و نماز جماعت را واجب عينى شمرده اند ولى مذاهب ديگر محمل هايى را براى اين روايات ذكر كرده اند. در هر صورت اين روايات ابعاد سياسى- اجتماعىِ اين عبادت را به خوبى آشكار مى كنند. (1)

3. به جماعت خواندن نمازهاى غير روزانه

اماميه؛ جماعت، شرط صحت نماز جمعه و نماز عيدين است، البته اگر نماز عيدين واجب باشد. جماعت در نافله مشروع نيست مگر در نماز استسقا.


1- همان

ص:290

حنبليه؛ جماعت شرط صحت نماز جمعه است و براى نماز ميت مستحب است و در نوافلى مانند استسقا، تراويح و عيدين سنت است و در نماز تهجّد و رواتب مباح است.

حنفيه؛ جماعت، شرط صحت جمعه و عيدين است. در نماز تراويح و ميت سنت كفايى است و در نوافل مكروه مى باشد.

شافعيه؛ در ركعت اول نماز جمعه، جماعت واجب عينى است و در ركعت دوم سنت است. جماعت در عيدين و استسقا و كسوف و تراويح و وَتر رمضان مندوب است.

مالكيه؛ جماعت، شرط صحّت جمعه و شرط تحقّق سنت بودن نماز كسوف و استسقا و عيدين است و در تراويح مستحب است و در ساير نوافل مكروه يا جايز.

يادآورى:

به نظر اماميه، مشروعيت جماعت در نماز طواف و نماز احتياط محل اشكال است و در نماز ميت و نماز آيات هم مستحب مى باشد. (1)

4. شرايط امام جماعت؛ موارد اتفاقى

مذاهب اسلامى؛ امام جماعت بايد داراى شرايط زير باشد:

1. اسلام 2. عقل 3. ذكورت براى امامت مردان 4. نداشتن عذر 5. صحّت قرائت.

يادآورى:

مالكيه ذكوريت را به طور مطلق شرط امامت مى دانند ولى به نظر مذاهب ديگر، امامت زن براى زنان اشكال ندارد. (2)


1- تحريرالوسيله، ج 1، ص 250؛ العروةالوثقى، ج 1، ص 766- 763؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 351
2- تحريرالوسيله، ج 1، ص 258؛ العروةالوثقى، ج 1، صص 798 و 797؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 371- 352؛ جواهرالكلام، ج 13، صص 373- 242؛ فقه سياسى نمازجمعه، صص 162- 160

ص:291

5. شرايط امام جماعت؛ موارد اختلافى

اماميه؛ 1. ايمان (شيعه اثنى عشرى بودن) 2. عدالت 3. طهارت مولد (ولدالزنا نبودن) 4. بلوغ. اين موارد از شرايط ديگر نزد اماميه است.

مذاهب چهارگانه؛ از ميان شرايط چهارگانه اى كه اماميه براى امام جماعت مطرح كرده اند: 1. اهل سنت به جاى «ايمان»، اسلام را شرط دانسته اند 2. «طهارت مولد» را هيچ يك از مذاهب اهل سنت شرط نمى دانند 3. در مورد «عدالت»، حنفيه و شافعيه معتقدند امامت «فاسق» براى عادل صحيح است ولى مكروه مى باشد و براى فاسق ديگر جايز است. و مالكيه مطلقاً امامت فاسق را مكروه شمرده اند و امّا حنبليه امامت فاسق را نادرست مى دانند ولى امامت فاسق در نماز جمعه و عيد را مجاز مى شمرند. 4. «بلوغ» را به جز شافعيه ساير مذاهب شرط مى دانند ولى شافعيه اقتداى بالغ به صبى را در غير نمازجمعه صحيح شمرده اند. (1)يادآورى:

به نظر مى رسد حنبليه كه عدالت را در نماز جماعت شرط مى دانند و در جمعه شرط نشمرده اند، بر اساس محيط اجتماعى و واقعيت هاى عينى بوده است؛ زيرا بسيارى از امامان جمعه، از واليان و حاكمان فاسق بوده اند.

6. اقتدا به مخالف در مذهب يا اجتهاد

اماميه، حنفيه و شافعيه؛ اقتدا در صورتى صحيح است كه مأموم نماز امام را صحيح بداند. پس اگر مأموم نماز امام را باطل بداند، اقتدا باطل است.

حنبليه و مالكيه؛ مسأله دو صورت دارد: 1. اگر شرط صحت، خودِ نماز است؛ همين


1- تحريرالوسيله، ج 1، ص 258؛ العروةالوثقى، ج 1، صص 798 و 797؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 371- 352؛ جواهرالكلام، ج 13، صص 342- 273؛ فقه سياسى نمازجمعه، صص 162- 160

ص:292

كه نماز امام صحيح است كافى است و مذهب مأموم ملاك نيست 2. اگر شرطِ صحّت، اقتدا است، ملاك مذهب مأموم مى باشد.

يادآورى:

به نظر اماميه، اقتدا به مخالف در مذهب، در صورت تقيّه اشكال ندارد. (1)

7. اتحاد مكان و نبودن حايل

اماميه؛ بايد صف هاى نماز متصل باشند و فاصله و دورى مأموم از امام، اگر بدون اتصال صفوف بوده و فاصله غير عرفى باشد جايز نيست و نيز بايد حايلى مانع ديدن امام و مأمومين نباشد، جز در مورد اقتداى زنان.

حنبليه؛ اگر امام و مأموم در مسجدند اگرچه حايل ميان آن ها باشد اقتدا صحيح است، البته اگر تكبيرة الاحرام را مى شنود. و اگر امام و مأموم يا مأموم به تنهايى خارج از مسجد بود، اقتدا صحيح است به شرط اين كه مأموم امام را يا مأمومى را كه امام را مى بيند، ببيند ولو در بعضى از نماز يا از طريق پنجره باشد يا فاصله بيش از سيصد ذراع باشد.

حنفيه؛ اگر انسان در خانه اش به امامِ در مسجد اقتدا كند، چنانچه مأموم از حال امام آگاه است و فاصله ميان خانه و مسجد ديوار باشد، نماز صحيح است ولى اگر خانه با چيزى مانند طريق يا نهر از مسجد جدا شود، نماز صحيح نيست.

شافعيه؛ اگر حايلى در ميان نباشد، وجود فاصله به اندازه سيصد ذراع بين امام و مأموم اشكال ندارد.

مالكيه؛ اختلاف مكان مانع از صحت اقتدا نيست و حايل بودن راه، نهر و ديوار، در صورتى كه مأموم از حال امام مطلع باشد اشكال ندارد. (2)


1- تحريرالوسيله، ج 1، ص 253؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 356؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، ص 219
2- تحريرالوسيله، ج 1، ص 253؛ العروةالوثقى، ج 1، ص 778؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 357 و 356

ص:293

8. نماز پيرامون كعبه

اماميه؛ تقدم مأموم بر امام ولو در كعبه باشد جايز نيست و امّا نماز به نحو استداره اى، به نظر مشهور اماميه، در صورتى كه به حسب دايره، مأموم بر امام مقدم نباشد اشكال ندارد.

مذاهب چهارگانه؛ نماز پيرامون كعبه، ولو مأموم بر امام مقدم شود، اشكال ندارد.

يادآورى:

برخى از اماميه نماز استداره اى را جايز نمى دانند يا آن را مشكل مى دانند. (1)

9. حكم مسبوق

اگر مأموم زمانى رسيد كه امام در نماز بود، به نظر جميع مذاهب اسلامى و مذاهب اربعه اهل سنت اقتدا جايز است، ولى به نظر حنفيه، مالكيه و حنبليه، ركعتى را كه درك كرده، ركعت اخير مأموم محسوب مى شود و لذا اگر ركعت سوم مغرب را درك كرد دو ركعت ديگر را مانند دو ركعت اول مى خواند، ولى به نظر اماميه و شافعيه، ركعتى را كه درك كرده، ركعت اول به حساب مى آورد و دو ركعت دوم و سوم را مى خواند. (2)يادآورى:

1. تجافى در تشهد اول و آخر، كه در مذهب اماميه مطرح است، از متفردات اين مذهب مى باشد و اهل سنت مطرح نكرده اند.

2. اهل سنت اقتدا در سجده را نيز جايز مى دانند.


1- مناسك حج، مسأله 326، ص 516؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 357 و 356
2- تحريرالوسيله، ج 1، ص 256؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 380- 375؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 224 و 223

ص:294

ص:295

6. نمازهاى ديگر:

اشاره

نماز جمعه

نماز عيدين

نماز آيات

نماز استسقا

نماز تراويح

ص:296

ص:297

نماز جمعه

1. وجوب نماز جمعه

مذاهب اسلامى؛ طبق ادلّه معتبر از كتاب و سنت، يكى از فرايض يوميه در روز جمعه، اقامه نماز جمعه است و در صورت وجود شرايط، از واجبات عينى شمرده مى شود و وقت آن ظهر روز جمعه مى باشد. (1)

شرايط وجوب اقامه نمازجمعه
1. اذن حاكم

اماميه؛ شرط وجوب نماز جمعه، حاكم عادل يا منصوب از طرف اوست و امامت جمعه از مناصب حكومتى در اسلام است.

حنبليه، شافعيه و مالكيه؛ اقامه جمعه مشروط به اذن حاكم نيست و امامت جمعه مانند امامت جماعت منصب نيست.

حنفيه؛ اقامه جمعه مشروط به اذن حاكم است و از امور حكومتى محسوب مى شود. (2)


1- شرائع الاسلام، ج 1، صص 94 و 93؛ تحرير الوسيله، ج 1، ص 218؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 323 و 322؛ فقه السنه، ج 1، صص 233- 228
2- شرائع الاسلام، ج 1، ص 94؛ المصادر الفقهيه، الكافى فقه ابن حنبل، ج 6، ص 1670 و المدّونه فقه مالكى، همان، ج 4، ص 720 و الامّ فقه شافعى، همان، ج 5، ص 52 و بدائع الصنائع فقه حنفى، همان، ص 378 و نگارنده منصب امامت جمعه در حكومت اسلامى، فصل 2 و 3، صص 80- 25 و فقه سياسى نماز جمعه، صص 179- 161

ص:298

يادآورى:

1. اماميه در عصر حضور معصوم و بسط يد او، نماز جمعه را واجب عينى مى دانند و در عصر غيبت، بيشتر علما آن را واجب تخييرى مى شمارند.

2. حنفيه عدالت را شرط حاكم نمى دانند.

2. جماعت

مذاهب اسلامى؛ اقامه نماز جمعه، بدون جماعت صحيح نيست، حتى امام جمعه نيز بايد نيت جماعت داشته باشد، در حالى كه طبق بعضى مذاهب اسلامى؛ مانند اماميه، در نماز جماعت، نيت جماعت براى امام لازم نيست. (1)

3. عدد شركت كنندگان

اماميه؛ حداقل با امام، پنج نفر

حنبليه و حنفيه؛ حداقل با امام چهل نفر

شافعيه؛ حداقل با امام چهل نفر

مالكيه؛ حداقل با امام سيزده نفر

يادآورى:

نظر ديگر در ميان اماميه آن است كه بايد حدّاقل هفت نفر باشند. (2)

4. تعدّد جمعه و رعايت فاصله

1- شرائع الاسلام، ج 1، ص 95؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 233؛ جواهرالكلام، ج 11، ص 242
2- شرائع الاسلام، ج 1، ص 94؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 334 و 333؛ تذكرة الفقها، ج 4، صص 35 و 36

ص:299

اماميه؛ ميان دو نماز جمعه، فاصله معتبر است و مقدار آن دست كم يك فرسنگ است.

حنبليه؛ اگر با اقامه يك جمعه در شهر، نياز تأمين مى شود، تعدّد آن جايز نيست و الّا به اندازه نياز، اقامه جمعه متعدّد جايز است.

حنفيه؛ مى توان در مواضع گوناگون يك شهر، نمازهاى متعدد اقامه كرد، ولى صحّت نماز جمعه، اختصاص به نماز سابق و اوّلى دارد و اگر يقين دارد نماز جمعه ديگرى جلوتر بوده، واجب است چهار ركعت نماز ظهر بخواند.

شافعيه؛ اگر نياز نيست بايد يك نماز جمعه اقامه شود و در صورت تعدد بقيه باطل است، ولى اگر تعدّد نياز است نمازجمعه همه صحيح ولى مندوب است كه ظهر را بعد از جمعه بخوانند.

مالكيه؛ نماز جمعه تنها در اولين مسجدى كه از قديم اقامه مى شده صحيح است، مگر اين كه خوف فتنه و فساد باشد يا مكان قديم ضيق باشد يا حاكم حكم به نماز در مسجد جديد كند. (1)

5. محل اقامه نمازجمعه

مذاهب اسلامى (جز مالكيه)؛ در محل برگزارى نمازجمعه، مسجد بودن شرط نيست و در فضاى باز نيز جايز است نمازجمعه اقامه شود.

مالكيه؛ نماز جمعه در فضاى باز و بيوت برگزار نمى شود و بايد در جامع باشد. (2)


1- شرائع الاسلام، ج 1، ص 96؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 332 و 331؛ تذكرة الفقها، ج 4، ص 56
2- الفقه على المذاهب الأربعه و مذهب اهل البيت عليهم السلام، ج 1، ص 523؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 333 و 332؛ مختلف الشيعه، ج 2، ص 247

ص:300

6. ايراد دو خطبه

مذاهب اسلامى؛ در صحت نماز جمعه، شرط است كه دو خطبه به وسيله امام جمعه ايراد شود، البته حنفيه خطبه دوم را سنت مى دانند و تنها يك خطبه را شرط مى شمرند. (1)

7. عدالت امام جمعه

اماميه؛ عدالت امام جمعه و جماعت از اجماعيات اماميه است.

مذاهب چهارگانه (جز حنبليه)؛ عدالت در امام جمعه شرط است و در امام جماعت شرط نيست. مستند اين سخن روايتى است كه مى گويد: «صَلُّوا خَلْفَ كُلَّ بِرٍّ أو فَاجِرٍ» اما به نظر حنبلى ها امامت فاسق ولو براى فاسق جايز نيست، جز در نماز جمعه كه پشت سر فاسق اقامه نماز جمعه و عيد اشكال ندارد. (2)

8. شرايط مكلّفان به شركت در نماز جمعه

مذاهب اسلامى؛ شرايط وجوب نماز جمعه عبارت اند از: 1. مكلّف بودن (عاقل بالغ) 2. مرد بودن 3. آزاد بودن (حريّت) 4. سالم بودن (مريض و كور نبودن) 5. مسافر نبودن.

بعلاوه در نظر اماميه و مالكيه و شافعيه، پير نبودن نيز از شرايط وجوب نماز جمعه است. (3)

9. محتواى خطبه نماز جمعه

اماميه؛ واجبات خطبه عبارت اند از: 1. حمد الهى در هر دو خطبه 2. صلوات بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در خطبه دوم و طبق مشهور در هر دو خطبه 3. صلوات و دعا بر ائمه عليهم السلام به نظر برخى از فقها 4. سفارش به تقوا طبق مشهور در هر دو خطبه يا فقط خطبه اول


1- ذكرى الشيعه، ج 4، ص 134؛ تحريرالوسيله، ج 1، ص 218؛ تذكرة الفقها، ج 4، صص 63 و 62؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 335
2- جواهرالكلام، ج 3، ص 275؛ بدائع الصنائع فقه حنفى مصادر الفقهيه، ج 4، صص 162 و 160 و ج 5، ص 1572 و ج 4، ص 896
3- شرائع الاسلام، ج 1، ص 96؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 330- 325

ص:301

5. قرائت يك سوره كوتاه به نظر مشهور يا يك آيه كامل.

حنبليه؛ اركان دو خطبه عبارت اند از:

1. حمد الهى 2. صلوات بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم 3. قرائت يك آيه مستقل 4. وصيت به تقوا.

حنفيه؛ نماز جمعه يك خطبه واجب دارد و ركن آن هم ذكر است؛ اعم از تحميد، تسبيح يا تهليل.

شافعيه؛ اركان خطبه پنج چيز است:

1. حمد الهى 2. در هر دو خطبه صلوات بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم 3. وصيت به تقوا در هر دو خطبه 4. قرائت يك آيه در يكى از دو خطبه 5. دعا براى مردان و زنان مؤمن در خطبه دوم.

مالكيه؛ خطبه يك ركن دارد و آن عبارت است از اشتمال بر تحذير يا تبشير. (1)يادآورى:

1. در مذهب اماميه، دعا و استغفار براى مردان و زنان مؤمن مستحب است و به نظر برخى واجب مى باشد. همچنين در خطبه دوم، مردم را در جريان امور سياسى واجتماعى قرار دادن مورد تأكيد است.

2. به نظر اهل سنت، دعا براى ائمه مسلمانان و واليان امور، از سنت هاى خطبه شمرده شده است.

10. حرف زدن در حال خطبه

اماميه؛ حرف زدن كراهت دارد.

حنبليه؛ حرف زدن بر كسانى كه نزديك خطيب هستند حرام است.


1- شرائع الاسلام، ج 1، ص 90؛ تذكرة الفقها، ج 4، صص 68- 63؛ جواهر الكلام، ج 11، صص 215- 210؛ تحريرالوسيله، ج 1، ص 220؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 339- 335؛ نگارنده، فقه سياسى نماز جمعه، صص 291- 246

ص:302

حنفيه؛ بر مأموم حرف زدن كراهت تحريمى دارد.

شافعيه؛ حرف زدن بر كسى كه نزديك خطيب است و خطيب در حال بيان اركان خطبه مى باشد، كراهت تنزيهى دارد.

مالكيه؛ حرف زدن بر مأموم حرام است. (1)

11. شرط عربى بودن خطبه

اماميه؛ شرط نيست، ولى احتياطاً حمد و صلوات را عربى بخواند.

حنبليه؛ در صورت توان بايد عربى باشد.

حنفيه؛ شرط نيست.

شافعيه؛ اگر جمعيت عرب هستند به عربى باشد و اگر عجم هستند به زبان خودشان.

مالكيه؛ ولو جمعيت عجم باشند، بايد خطبه به زبان عربى باشد. (2)

12. چگونگى نماز جمعه

مذاهب اسلامى؛ نمازجمعه دو ركعت است، مانند نماز صبح و مستحب است به جهر و با صداى بلند خوانده شود. به نظر اماميه دو قنوت دارد؛ يكى قبل از ركوع در ركعت اول و ديگرى بعد از ركوع در ركعت دوم. (3)يادآورى:

به فتواى اماميه و شافعيه، مستحب است در ركعت اول سوره جمعه و در ركعت دوم سوره منافقون خوانده شود، ولى حنفيه تعيين سوره خاص را مكروه شمرده اند.


1- شرائع الاسلام، ج 1، ص 99؛ تحريرالوسيله، ج 1، ص 222؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 343- 341
2- تحريرالوسيله، ج 1، صص 222 و 227؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 202 و 201
3- همان

ص:303

نماز عيدين
1. حكم نماز عيد

اماميه؛ در زمان حضور و بسط يد امام معصوم، نماز عيدين واجب و در زمان غيبت مستحب است؛ به جماعت يا فرادا.

حنبليه؛ نماز عيدين بر كسانى كه نماز جمعه بر آن ها واجب است، واجب كفايى است و خطبه آن سنت است و بر كسى كه با امام نخوانده، سنت است خودش بخواند.

حنفيه؛ بر كسانى كه نماز جمعه واجب است نماز عيد واجب است نه فرض و جماعت اگرچه واجب است ولى شرط صحّت آن نيست.

شافعيه؛ نماز عيد، سنت عينى مؤكّد است بر هر كس كه امر به نماز شده است. بر غير حجاج، خواندن نماز عيد قربان به جماعت سنت است و بر حجاج سنت فراداست.

مالكيه؛ نماز عيد، سنت مؤكّد است بر هر كس نماز جمعه لازم شده است و براى حجاج نماز عيد نيست چون وقوف در مشعرالحرام جاى آن است. اهل منا هم مندوب است به صورت فرادا بخوانند. (1)يادآورى:

به اتفاق مذاهب اسلامى، نماز عيد تكبيرهاى اضافى دارد و فلسفه آن در روايات اين گونه آمده است:

إنَّما جُعِل التكبير فيها أكثر منه في غيرها من الصلوات؛ لأن التكبير إنّما هو تعظيم للّه و تمجيد على ما هدى و عافى كما قال اللَّه عزّوجلّ: «وَ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَاهَدَيكُم وَ لعَلّكُم


1- تذكرة الفقها، ج 4، صص 129- 119 و 137 و 136؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 305- 296؛ تحريرالوسيله، ج 1، صص 228 و 227؛ وسائل الشيعه، ج 5، باب 10، ص 105؛ شرائع الاسلام، ج 1، صص 102- 100؛ فقه سياسى نماز جمعه، صص 330- 305

ص:304

تَشكُرُونَ».

2. چگونگى نماز عيد

اماميه؛ در ركعت اول پنج تكبير و در ركعت دوم چهار تكبير اضافى گفته مى شود. پس از قرائتِ حمد و سوره و بين هر دو تكبير، هر دعا يا ذكرى را مى توان خواند و خوب است دعاى معروفى را كه در كتب مربوط آمده است بخوانند. بين هر دو تكبير، قنوت مستحب، بلكه احوط است.

حنبليه؛ در ركعت اول شش تكبير و در ركعت دوم پنج تكبير، علاوه بر تكبيرهاى معمول گفته مى شود و اين تكبيرها پيش از حمد و سوره است و بين هر دو تكبير، هر ذكرى را مى توان گفت و در ركعت اول، سوره اعلى و در ركعت دوم سوره غاشيه خوانده مى شود.

حنفيه؛ پيش از حمد و سوره، در ركعت اول سه تكبير، غير از تكبيرة الاحرام گفته مى شود و بين هر دو تكبير، تسبيحات اربعه و سپس حمد و سوره اعلى را مى خوانند و امّا در ركعت دوم، اول حمد و بعد سوره غاشيه را مى خوانند و سپس سه تكبير مى گويند، غير از تكبير ركوع.

شافعيه؛ در ركعت اول هفت تكبير اضافى و در ركعت دوم پنج تكبير اضافى گفته مى شود و اين تكبيرها پيش از قرائت حمد و سوره است و بين تكبيرها، تسبيحات اربعه مستحب است در ركعت اول سوره هاى ق يا اعلى يا كافرون سنت است و در ركعت دوم، سوره هاى قمر يا غاشيه يا اخلاص.

مالكيه؛ در ركعت اول شش تكبير و در ركعت دوم پنج تكبير گفته مى شود، اين تكبيرها قبل از حمد و سوره است و بين تكبيرها بايد سكوت كرد و در ركعت اول سوره اعلى و در ركعت دوم سوره شمس مندوب است.

يادآورى:

به اتفاق مذاهب اسلامى، در نماز عيد اذان و اقامه نيست و به نظر اماميه مستحب است

ص:305

مؤذن بگويد: الصلاة، و به نظر اهل سنت بگويد: الصلاة جامعه. به نظر اهل سنت، نماز عيد قنوت ندارد. (1)

3. آداب نماز عيد

مذاهب اسلامى؛ براى آمادگى و شركت در نماز عيد، آدابى ذكر كرده اند كه معمولًا مورد اتفاق است؛ مانند: احياى شب عيد، انجام غسل، خوشبو كردن خود، پوشيدن لباس آراسته، افطار كردن با خرما در عيد فطر. (2)

4. تكبيرهاى ايام عيد

از مستحبات و سنن مورد نظر همه مذاهب اسلامى، گفتن تكبيرهاى خاص در تعقيب نمازهاى روزانه است كه حنفيه آن را واجب (نه فرض) مى شمرند و اهل سنت به آن «تكبير تشريق» مى گويند. و نزد اكثر آن ها بايد اين گونه گفته شود: اللَّهُ اكبر، اللَّهُ اكبر، لا إلَهَ إلَّا اللَّه و اللَّهُ اكبر، اللَّهُ اكبر وَ للّه الْحَمد. اماميه نيز با اندك تفاوتى اين الفاظ را نقل كرده اند. (3)

نماز آيات
1. حكم نماز كسوف و خسوف

اماميه؛ واجب عينى است.


1- تذكرة الفقها، ج 4، صص 129- 119 و 137 و 136؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 305- 296؛ تحريرالوسيله، ج 1، صص 228 و 227؛ وسائل الشيعه، ج 5، باب 10، ص 105؛ شرائع الاسلام، ج 1، صص 102- 100؛ فقه سياسى نماز جمعه، صص 330- 305
2- همان
3- همان

ص:306

مذاهب چهارگانه؛ سنّت مؤكّد است ولى واجب نيست. (1)يادآورى:

1. به اتفاق مذاهب اسلامى، نماز كسوف و خسوف، اذان و اقامه ندارد.

2. مذاهب اسلامى، جز حنفيه براى نماز كسوف خطبه نقل نكرده اند، ولى حنفيه مانند نماز عيد براى نماز كسوف دو خطبه نقل كرده اند.

3. در برخى كتب اماميه مانند شرايع، همچون اهل سنت، نماز آيات، نماز كسوف ناميده شده است.

2. اقامه نماز كسوف و خسوف به جماعت

مذاهب اسلامى؛ جايز است.

3. چگونگى انجام نماز كسوف و خسوف

اماميه؛ نماز آيات دو ركعت است؛ هر ركعت پنج ركوع دارد و قبل از هر ركوع حمد و سوره مى خوانند. همچنين مى توانند يك سوره را در هر ركعت پنج قسمت كنند و پيش از هر ركوع يك قسمت را بخوانند.

مذاهب چهارگانه (جز حنفيه)؛ نماز آيات دو ركعت است با دو ركوع و دو قيام. بعد از تكبيرة الاحرام، قرائت مى خواند و به ركوع مى رود، سر از ركوع برمى دارد و بار ديگر قرائت مى خواند و ركوع دوم را به جا مى آورد و بعد به سجده مى رود. ركعت دوم را هم به اين شكل انجام مى دهد. در قرائت، خواندن سوره هاى طولانى مانند بقره و آل عمران و نساء سنت است.

حنفيه؛ نماز آيات را دو ركعت با يك قيام و يك ركوع مانند نافله مى دانند، ولى افضلِ


1- شرائع الاسلام، ج 1، صص 104- 102؛ تحريرالوسيله، ج 1، صص 184- 180؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 315- 312؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 209- 207

ص:307

آن را چهار ركعت با يك سلام يا دو سلام دانسته اند. (1)

4. نماز زلزله

اماميه؛ نماز آيات؛ مانند كسوف و خسوف، هنگام زلزله هم واجب است.

حنبليه؛ مندوب است مانند نماز كسوف، هنگام زلزله نمازى خوانده شود.

حنفيه؛ مندوب است هنگام زلزله دو ركعت نماز مانند نوافل خوانده شود، در منزل به صورت فرادا.

شافعيه؛ نماز واجب يا مندوب براى زلزله ذكر نكرده اند.

مالكيه؛ مانند حنفيه معتقدند دو ركعت نماز نافله هنگام زلزله مندوب است. (2)

5. ساير آيات

اماميه؛ در هر آيت مخوفى؛ مانند باد سياه و سرخ و زرد و ظلمتِ شديد؛ از آسمان باشد يا زمين، نماز آيات واجب است.

حنبليه؛ در امور ترسناك نمازى كه مستحب باشد يا واجب، ثابت نيست.

حنفيه؛ در صاعقه، باد، وبا و امور ترسناك ديگر؛ مانند زلزله، دو ركعت نماز نافله در منزل، به صورت فرادا مندوب است.

شافعيه؛ نمازى در امور ترسناك؛ مستحب يا واجب، ذكر نكرده اند.

مالكيه؛ مانند حنفيه معتقدند در صاعقه، باد، وبا و امور ترسناك، دو ركعت نماز مانند نافله در منزل به صورت فرادا مندوب است. (3)


1- شرائع الاسلام، ج 1، صص 104- 102؛ تحريرالوسيله، ج 1، صص 184- 180؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 315- 312؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 209- 207
2- همان
3- شرائع الاسلام، ج 1، صص 104- 102؛ تحريرالوسيله، ج 1، ص 184- 180؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 315- 312؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 209- 207

ص:308

نماز استسقا
6. حكم نماز استسقا

مذاهب اسلامى؛ استسقا در لغت به معناى درخواست آب از ديگرى، هنگام حاجت است و در اصطلاح شرعى، طلب آب از خداوند هنگام نياز است. و اين نماز هنگام احتياج، مانند دوران قحطى مستحب است؛ اين نماز اگرچه در زمان قحطى است، ولى از نظر كيفيت، ابعاد سياسى مهمّى دارد و كاملًا شبيه نماز جمعه و عيد است كه از نمازهاى عبادى- سياسى شمرده مى شوند. (1)

7. چگونگى انجام نماز استسقا

اماميه؛ نماز استسقا، مانند نماز عيد است ولى در قنوت آن دعاى خاصى وارد نيست.

حنبليه؛ مانند نماز عيد است ولى هفت تكبير در ركعت اول و پنج تكبير در ركعت دوم بيشتر دارد، و بعد از نماز يك خطبه خوانده مى شود.

حنفيه؛ برخى از حنفيه استسقا را فقط دعا و استغفارِ بدون نماز دانسته اند ولى برخى، نماز آن را سنت شمرده و مانند نماز عيد مى دانند بدون تكبير زايد و با دو خطبه.

شافعيه؛ اقامه نماز باران مشروط به امامت امام المسلمين است و چگونگى آن، مانند نماز عيد است و پس از نماز دو خطبه دارد.

مالكيه؛ مانند نماز عيد است ولى تكبيرهاى زايد بر معمول ندارد و داراى دو خطبه است. (2)


1- تذكرة الفقها، ج 4، صص 219- 204؛ تحريرالوسيله، ج 1، صص 233- 230؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 311- 306؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 212- 210
2- تذكرة الفقها، ج 4، صص 219- 204؛ تحريرالوسيله، ج 1، صص 233- 230؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 311- 306؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 212- 210

ص:309

8. آداب نماز استسقا

مذاهب اسلامى؛ براى نماز باران آدابى ذكر كرده اند؛ مانند: 1. گرفتن سه روز روزه 2. پيرمرد نبودن و بردن كودكان و ناتوانان و چهارپايان به مصلّى 3. با خضوع و لذت و خشوع رفتن 4. هنگام نماز، لباس را متحوّل كردن و قسمت راست را طرف چپ و سمت چپ را طرف راست پوشيدن. (1)

نماز تراويح
9. نماز تراويح

فقه اماميه؛ مشروعيت نماز تراويح را انكار كرده و از بدعت ها شمرده اند. و معتقدند جز نماز استسقا هيچ نافله اى به جماعت خوانده نمى شود. در منابع اماميه به نقل از منابع عامّه؛ چون بخارى و سيوطى آمده است: نماز تراويح اولين بار سال 14 هجرى توسط خليفه دوم متداول گرديد.

مذاهب چهارگانه (جز مالكيه)؛ نماز تراويح را سنّت غير موكّد براى زنان و مردان مى دانند، ولى مالكيه آن را مندوب اكيد مى دانند. خواندن نماز تراويح به جماعت در نظر حنبليه و شافعيه سنت است و در نظر حنفيه سنت كفايى است و در نظر مالكيه مندوب مى باشد. نماز تراويح به نظر مشهور فقهاى اهل سنت، بيست ركعت است، غير از وتر.

مالكيه، غير از شفع و وتر آن را بيست ركعت مى دانند. وقت نماز تراويح بعد از عشا تا طلوع فجر است و بهتر است قبل از وتر خوانده شود.


1- همان

ص:310

يادآورى:

نقل شده عمر بن عبدالعزيز، نماز تراويح را به سى و شش ركعت رسانيد. (1)

10. مندوبات نماز تراويح

مذاهب چهارگانه؛ سلام كردن در پايان هر دو ركعت، در نماز تراويح مندوب است.

خواندن تمام قرآن در نماز تراويح؛ به گونه اى كه در آخرين شب ماه رمضان، قرآن را در آخرين ركعت نماز تراويح ختم كند، مسنون است. خواندن آن در مساجد افضل است، اگرچه مالكيه خواندن آن را در خانه مندوب مى دانند، به شرط آن كه در منزل نشاط داشته باشد و مسجد هم حرم مكه و مدينه نباشد و اقامه در بيت به تعطيل مساجد منجر نشود. (2)يادآورى:

در فقه اماميه به جاى نماز تراويح، خواندن هزار ركعت نماز نافله در ماه رمضان مستحب است. در دو دهه اول ماه مبارك، هر شب بيست ركعت خوانده مى شود؛ هشت ركعت بعد از مغرب و دوازده ركعت بعد از عشا و در دهه آخر، هر شب سى ركعت؛ هشت ركعت بعد از نماز مغرب و 22 ركعت بعد از نماز عشا خوانده مى شود. به علاوه، در شب هاى نوزدهم، بيست و يكم و بيست و سوم هم يكصد ركعت خوانده مى شود كه در مجموع هزار ركعت است.


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 296- 291؛ فقه السنه، ج 1، صص 155- 153؛ سيد شرف الدين، النص و الاجتهاد، صص 253- 251؛ الفقه على المذاهب الأربعه و مذهب اهل البيت عليهم السلام، صص 474 و 473؛ الروضة البهيه فى شرح اللمعة الدمشقيه، ج 1، صص 263 و 262؛ جواهر الكلام، ج 12، صص 195- 182
2- همان

ص:311

11. برخى نمازهاى مستحب

مذاهب چهارگانه؛ نمازهاى ديگرى به عنوان نمازهاى مستحب مطرح كرده اند؛ از جمله: 1. نماز تحيت مسجد 2. نماز ضحى كه بعد از بالا آمدن خورشيد به اندازه يك نيزه تا ظهر خوانده مى شود و كمترين آن دو ركعت و بيشترين آن هشتاد ركعت است 3. دو ركعت بعد از هر وضو 4. هنگام خروج براى سفر و بازگشت از سفر 5. نماز استخاره 6. نماز شب 7. نماز قضاى حاجت، نماز وتر، كه برخى از اين نمازها در مذهب اماميه نيز مطرح شده است.

يادآورى:

در تعقيب نمازهاى واجب، طبق روايات اهل سنت 33 بار سبحان اللَّه، 33 بار الحمدللَّه، و 33 بار اللَّه اكبر گفته مى شود. در مقابل، در مذهب اهل بيت عليهم السلام، تسبيحات حضرت زهرا عليها السلام مطرح است.

ص:212

ص:313

فصل پنجم: مباحث روزه از ديدگاه مذاهب اسلامى

اشاره

1. مفطرات روزه

2. احكام روزه

3. اقسام روزه

4. اعتكاف

ص:314

ص:315

روزه و مبطلات آن

1. تعريف روزه

صيام (روزه) در لغت به معناى امساك از چيزى؛ مانند كلام يا طعام است و اما در اصطلاح شرعى، كفّ و امساك از مفطرات، با نيت مى باشد. اين كه آيا نيّت جزو مقوّم و داخل درحقيقت روزه است يا خير؟ ميان مذاهب اسلامى اختلاف است. مالكيه و شافعيه نيت را در حقيقت روزه داخل مى دانند، ولى مشهور در نزد اماميه و همچنين نزد حنفيه و حنبليه، نيت از شرايط محسوب مى شود و در تعريف آن نيست.

محقق حلى رحمه الله در شرايع آورده است: «الصوم هوالكفّ عن المفطرات مع النية و هي إمّا ركن فيه و إمّا شرط في صحّته و هي بالشرط أشبه». (1)

2. اقسام روزه

درسنامه درآمدى بر فقه مقارن ؛ ؛ ص315

مذاهب اسلامى (جز حنفيه)؛ روزه چهار قسم است: 1. واجب؛ مانند روزه ماه رمضان و روزه كفاره و نذر 2. روزه مسنون و مستحب 3. روزه مكروه 4. روزه حرام و محظور. اما حنفيه اقسام مختلفى را ذكر كرده اند؛ عده اى از آن ها روزه را هشت قسم و برخى هفت قسم دانسته اند.


1- شرائع الاسلام، ج 1، ص 187؛ جواهرالكلام، ج 16، صص 185 و 184؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 459؛ فقه السنه، ج 1، صص 322 و 321

ص:316

يادآورى:

بعضى از حنفيه، روزه نذرى را واجب شمرده اند نه فرض. همچنين از نظر آن ها روزه مستحب پس از شروع، واجب است آن را تمام كند و اگر افطار كرد، بايد آن را قضا كند.

روزه اعتكاف نيز چنين است. (1)

3. وجوب روزه ماه مبارك رمضان

مذاهب اسلامى؛ از اجماعيات مسلمانان، بلكه از ضروريات اسلام، روزه ماه مبارك رمضان است كه در كتاب و سنت نيز به آن تصريح شده است. (2)

4. مبطلات روزه كه مورد اتفاق است

مذاهب اسلامى؛ مفسدات روزه كه از آن ها در فقه اهل بيت عليهم السلام به مفطرات ياد مى شود؛ عبارت اند از: 1 و 2. خوردن و آشاميدن عمدى 3. جماع عمدى 4. استمناء 5. قى كردن عمدى 6. اماله كردن با چيز روان. علاوه بر موارد بالا، موارد ديگرى هم هست كه اختصاص به برخى از مذاهب دارد. مفطرات روزه به طور كلى دو قسم است: 1. مفطراتى كه فقط موجب قضا مى شوند 2. مفطراتى كه علاوه بر قضا موجب كفاره هم مى باشند.

تفصيل اين دو دسته را در ادامه مى بينيم. (3)


1- شرائع الاسلام، ج 1، ص 198؛ تحريرالوسيله، ج 1، ص 282؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 460 و 459؛ فقه السنه، ج 1، ص 322
2- شرائع الاسلام، ج 1، صص 194- 189؛ فقه السنه، ج 1، ص 343؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 252- 248
3- همان

ص:317

مفطرات روزه

1. مفسدات موجب قضا و كفاره در ماه رمضان

اماميه؛ طبق مذهب اماميه هر گاه روزه دار يكى از مفطرات را از روى علم و عمد انجام دهد، موجب قضا و كفاره مى شود. اين امور عبارت اند از:

1. خوردن و آشاميدن.

2. جماع مطلقاً (فاعل يا مفعول).

3. كذب بر خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و امامان عليهم السلام.

4. فرو بردن تمام سر در آب به نظر بعضى از فقها.

5. رسانيدن غبار غليظ به حلق به احتياط واجب.

6. باقى ماندن بر جنابت و حيض و نفاس تا صبح.

7. استمنا.

8. اماله كردن به مايعات.

9. قى كردن.

همچنين اگر نيت قطع روزه كند روزه واجب معين باطل مى شود.

حنبليه؛ 1. وطى در نهار رمضان در قُبُل يا دُبُر مطلقاً موجب قضا و كفاره است. مفعول به حيّ يا ميت، عاقل يا بهيمه باشد و فاعل متعمد، ناسى عالم، جاهل، مختار، مكره، مخطى ولو نيت روزه نداشته باشد، در تمامى حالات موجب كفاره است. نزع، هم جماع محسوب مى شود و موجب كفاره است. بر موطوء هم اگر مطاوعه داشته و ناسى نبوده و عالم بوده، كفاره واجب است 2. مساحقه.

حنفيه؛ 1. تناول غذا و مانند آن، بدون عذر شرعى 2. قضاى شهوت فرج به طور كامل.

شرايط وجوب كفاره در اين دو مورد:

1. مكلف از شب، نيت اداى رمضان داشته باشد 2. مبيح افطار مانند سفر و مرض

ص:318

نداشته باشد 3. طائع و مختار باشد 4. متعمّد باشد.

به مجرّد لقاى ختانتين كفاره ثابت مى شود ولى مساحقه كفاره ندارد. وطى ميت و بهيمه و صغيره موجب كفاره نيست و در صورت انزال، قضا واجب است.

شافعيه؛ فقط جماع موجب قضا و كفاره است، آن هم با شرايط زير:

1. از شب نيت روزه داشته باشد و الّا گرچه امساك واجب است ولى جماع در روز موجب كفاره نيست چون صائم نبوده است 2. عمدى باشد 3. اكراهى نباشد 4. علم به حرمت داشته باشد 5. روزه رمضان باشد 6. جماع به تنهايى باشد نه همراه با اكل والّا كفاره ندارد 7. مكلف باشد نه كودك 8. تا غروب جنون به او عارض نشود 9. از روى اشتباه نسبت به روز و شب نباشد 10. دخول به اندازه ختنه گاه باشد 11. فاعل باشد نه مفعول.

مالكيه؛ هر مفسدِ صومى موجب قضا و كفاره است. مفسدات صوم عبارت اند از:

1. جماع موجب غسل و خروج منى بدون جماع موجب كفاره است نه قضا به شرط آن كه نظر و فكر را ادامه دهد و عادت او بر انزال در تدوام نظر باشد 2. تعمّد قى 3. وصول مايع به حلق عمداً 4. رساندن چيزى به معده عمداً و بدون عذر، از بالا باشد يا پايين.

كفاره به شرطى لازم است كه در روزه ماه مبارك باشد نه ديگر روزه هاى واجب و از روى علم و اختيار و عمد باشد و مسافر نباشد. (1)

موجبات قضا

1. مبطلات موجب قضا، در ماه رمضان

اماميه؛ مشهور ميان اماميه آن است كه در موارد زير قضاى ماه رمضان واجب است


1- العروةالوثقى، ج 2، صص 209- 176؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 478- 475؛ الفقه على المذاهب الأربعه و مذهب اهل البيت عليهم السلام، ج 1، صص 728 و 727

ص:319

ولى كفاره ندارد:

1. جنب شدن در شب و خوابيدن براى بار دوم و بيدار نشدن تا صبح.

2. نيت روزه نكند يا قصد كند كه روزه نباشد.

3. فراموش كردن غسل جنابت.

4. بدون تحقيق از صبح، مفطر انجام دهد و معلوم شود كه صبح دميده است.

5. افطار قبل از غروب به خاطر تاريكى.

6. مضمضه كردن و بى اختيار آب فرو دادن.

حنبليه؛ موجبات قضا به تنهايى:

1. ادخال چيزى در جوف بدن حتى خلط گلو يا رسيدن طعم سرمه با حلق.

2. خروج منى به سبب تكرار نگاه يا استمنا يا بيرون آمدن مذى.

3. قى كردن ولو به طورى قهرى و بى اختيار؛

4. حجامت.

و اما آنچه نه موجب كفاره است و نه قضا:

1. رگ زدن 2. خون دماغ و استفراغ 3. انزال با فكر يا احتلام 4. ناخودآگاه فرو رفتن آب بر اثر مضمضه. و امور ديگرى كه به تفصيل در كتب خود ذكر كرده اند.

حنفيه؛ سه چيز موجب قضا است:

1. تناول چيزى غير از غذا و در معناى غذا (دوا)

2. تناول غذا يا دوا به خاطر عذر شرعى

3. قضاى شهوت به طور غير كامل؛ مانند امناء از راه وطى ميته يا بهيمه يا صغيره يا تفخيذ يا با دست.

ولى انزال منى از طريق نگاه به شهوت و مانند آن، موجب قضا و فساد صوم نيست همچنين تأخير غسل جنابت تا طلوع خورشيد و دخول غبار غليظ مفسد نيست.

ص:320

شافعيه؛ موجبات قضا عبارت اند از: 1. رسيدن چيزى به جوف 2. دود غليظ 3. ادخال انگشت در قُبُل يا دُبُر 4. داخل كردن چيزى در گوش 5. خوردن غذاى لاى دندان 6. قى كردن عمدى 7. خارج كردن مگسى كه در جوف وارد شده است 8. آروغ زدن عمدى و آمدن چيزى از معده به حلق 9. انزال به سبب مباشرت ولو فاحش باشد و انزال به سبب تقبيل يا لمس و اما انزال به سبب نظر يا فكر، اگر عادت او نباشد، مانند احتلام، مفسد نيست.

مالكيه؛ كسى كه مفطرى تناول كند و شرايط وجوب كفاره را نداشته باشد، فقط بايد روزه را قضا كند و اما آنچه روزه را باطل نمى كند و موجب قضا نيست، عبارت اند از:

1. استفراغ 2. رسيدن غبار غليظ به حلق 3. طلوع فجر در حال اكل و شرب در صورت طرح مأكول و مانند آن 4. غلبه منى يا مذى به مجرد نظر يا فكر 5. فرو دادن آب دهان جمع شده يا غذاى لاى دندان 6. روغن قرار دادن روى زخم 7. احتلام. (1)

احكام روزه

1. شرايط وجوب روزه

مذاهب اسلامى؛ شرايط وجوب روزه عبارت اند از: 1. عقل؛ روزه بر مجنون واجب نيست 2. بلوغ؛ روزه بر كودك واجب نيست اگرچه مشروعيت دارد 3. طهارت از حيض و نفاس 4. مسافر نبودن 5. بيمار نبودن. اما در مورد بيهوش و مست، ميان مذاهب اختلاف وجود دارد. در مورد كافر نيز اختلاف كرده اند. اماميه روزه را بر كافر واجب مى دانند، ولى اسلام را شرط صحت آن مى شمرند، مذاهب اهل سنت، اسلام را شرط وجوب ذكر كرده اند. (2)


1- العروةالوثقى، ج 2، صص 213- 209؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 482- 476
2- العروةالوثقى، ج 2، صص 223- 219، الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 487- 484؛ فقه السنه، ج 1، صص 330- 326؛ الفقه على المذاهب الأربعه و مذهب اهل البيت عليهم السلام، ج 1، صص 746- 740

ص:321

2. كسانى كه روزه بر آن ها واجب نيست

مذاهب اسلامى؛ روزه بر افراد زير واجب نيست: 1. بيمارانى كه روزه براى آن ها ضرر داشته باشد 2. زن حامله يا شيرده كه روزه براى خودش يا فرزندش ضرر دارد 3. كسى كه بر اثر تشنگى و گرسنگى به مشقت مى افتد 4. پيرانى كه نمى توانند روزه بگيرند يا براى آن ها مشقت دارد.

يادآورى:

طبق فقه اهل بيت عليهم السلام، بيمارى كه روزه براى او ضرر دارد، واجب است افطار كند و روزه او حرام است. (1)

3. قضاى روزه رمضان

مذاهب اسلامى؛ كسى كه روزه ماه رمضان را عمداً ترك كرده يا عذرى داشته يا روزه اش باطل بوده، بايد آن ها را در زمانى كه روزه گرفتن مجاز است، قضا كند. همچنين به نظر تمامى مذاهب، جز حنفيه، در ماه رمضان نمى توان نيت روزه قضا كرد و در صورت نيت قضا، نه قضاى او صحيح است و نه اداى او، ولى حنفيه مى گويند اداءً واقع مى شود ولى در يوم الشك قضا صحيح است و كسى كه قضا به گردن دارد بايد بدون تأخير تا رمضان آينده قضا كند؛ به نظر غير حنفيه و غير شافعيه. ولى به نظر حنفيه وجوب قضا موسّع است و تأخير آن اشكال ندارد، به نظر شافعيه هم در صورتى كه بدون عذر روزه خورده، قضاى آن فورى است و الّا فورى نيست. (2)


1- همان
2- العروةالوثقى، ج 2، صص 232- 230، الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 490 و 489؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 255- 253

ص:322

4. فديه تأخير قضاى رمضان

مذاهب اسلامى (جز حنفيه)؛ معتقدند در صورت تأخير قضا تا رمضان بعد بدون عذر شرعى، بايد فديه بپردازد و مقدار آن را اماميه يك مدّ طعام (750 گرم) مى دانند و اهل سنت اطعام و سير كردن يك مسكين. اين فديه به نظر غير شافعيه، بر اثر تأخير در سال هاى مختلف، تكرار نمى شود ولى شافعيه، با تكرار سال، معتقد به تكرار فديه هستند. اما حنفيه به طور كلى فديه را واجب نمى شمرند. (1)

5. كفاره افطار عمدى

اماميه؛ مخيّر است بين عتق رقبه مؤمنه يا روزه دو ماه پى در پى و يا اطعام شصت مسكين.

حنبليه؛ كفاره ترتيبى است. بايد رقبه مؤمنه آزاد كند و اگر نيافت دو ماه پى در پى روزه بگيرد و در بين دو ماه، اگر به خاطر عذر شرعى، مانند سفر افطار كرد، لازم نيست از سر بگيرد و اگر نمى تواند، دو ماه پى در پى روزه بگيرد و شصت مسكين را طعام دهد.

حنفيه؛ كفاره ماه رمضان ترتيبى است از عتق رقبه، ولى لازم نيست مؤمن باشد، سپس دو ماه پى در پى روزه كه عذر قاطع آن است و سپس اطعام شصت مسكين.

شافعيه؛ كفاره افطار عمدى، ترتيبى است از عتق رقبه مؤمنه، سپس دو ماه روزه پى در پى كه عذر شرعى هم تتابع را قطع مى كند و سپس اطعام شصت مسكين.

مالكيه؛ مانند اماميه تخييرى است، اگرچه افضل اطعام، سپس عتق و سپس صيام است.

يادآورى:

به نظر اماميه، اگر يك ماه كامل روزه بگيرد و يك روز از ماه دوم را به آن اضافه كند،


1- همان

ص:323

تتابع دو ماه محقق است، ولى اهل سنت، دو ماه كامل شرط مى كنند كه پى در پى باشد. (1)

6. قضاى نماز و روزه از سوى ميت

اماميه؛ فرزند ارشد ميت موظف است نماز و روزه فوت شده از متوفا را قضا كند، به صورت مباشرت يا استيجار.

مذاهب چهارگانه؛ قضاى نمازهاى فوت شده از ميت، بر ولىّ او و بر شخص ديگر لازم نيست، در مورد روزه فوت شده از ميت، ابوحنيفه و مالك ومشهور از شافعى گفته اند: ولىّ ميت از طرف او روزه نمى گيرد، ولى براى هر روز يك مدّ طعام مى دهد اما شافعيه گفته اند:

مستحب است ولىّ ميت از طرف او روزه ها را قضا كند حنبليه هم مانند اماميه قضاى روزه از طرف ميت را بر ولىّ لازم مى دانند. البته آن ها ولىّ را منحصر به فرزند ارشد ذكور نمى دانند و منظور از او را قريب به ميت معرفى مى كنند؛ وارث باشد يا عصبه يا غير آن ها. (2)

7. روزه در مناطق قطبى

روزه در مناطقى كه روزهاى طولانى و شب هاى كوتاه يا بالعكس دارند، چگونه است؟

نظر فقهاى اسلام مختلف است؛ در ميان اهل سنت دو نظريه مطرح است: 1. تقدير و ملاك بر اساس مناطق معتدلى است كه تشريع الهى در آن واقع شده است؛ مانند مكه و مدينه 2. تقدير و ملاك نزديكترين منطقه داراى اعتدال نسبت به آن هاست. ولى به نظر گروهى از فقهاى اماميه، ملاك در نماز و روزه، همان افق محل سكونت است، البته اگر روزه براى


1- العروةالوثقى، ج 2، صص 240- 237؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 491 و 490؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 257- 255
2- العروةالوثقى، ج 1، صص 761- 755 و ج 2، صص 234 و 233؛ الفقه السنه، ج 1، صص 348 و 347

ص:324

طولانى بودنِ روز، حرجى باشد، اداى آن ساقط و قضاى آن واجب است. (1)

8. روزه مسافر

اماميه؛ ميان تمام بودن نماز و وجوب روزه و قصر نماز و واجب نبودن روزه، ملازمه است، جز در موارد خاص؛ مانند اماكن اربعه تخيير يا مسافرى كه بعد از ظهر سفر مى رود.

مذاهب چهارگانه؛ در صورتى افطار براى مسافر جايز است كه: 1. مسافتى را كه طى كرده نماز قصر مى شود. (مانند شانزده فرسخ به نظر غير حنفيه يا سه روز به نظر حنفيه) 2. حركت خود را پيش از طلوع فجر به گونه اى آغاز كند كه قبل از طلوع فجر به جايى كه نماز قصر مى شود، برسد ولى حنبليه سفر در ميان روز، ولو بعد از ظهر را هم اگر به اندازه قصر نماز باشد، موجب جواز افطار مى شمرند. به نظر شافعيه جواز افطار شرط سومى هم دارد و آن اين كه دائم السفر نباشد و اما بر دائم السفر، افطار حرام است.

يادآورى:

مباحث مربوط به قصر نماز در سفر، در بحث نماز گذشت. (2)


1- فقه السنه، ج 1، ص 348؛ تحريرالوسيله، ج 2، ص 607؛ و ترجمه اجوبه الاستفتائات، ص 77
2- العروةالوثقى، ج 2، صص 221- 219، الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 487- 485؛ فقه السنه، ج 1، ص 329

9. حكم روزه در سفر

اماميه؛ روزه در سفر حرام است، جز در موارد خاص كه روزه در سفر جايز يا واجب مى باشد.

مذاهب چهارگانه؛ اگر با روزه در سفر، خوف بر جان يا از بين رفتن عضو داشته باشد، روزه حرام است و در غير اين صورت، به نظر غير حنبليه، مندوب يا افضل آن است كه اگر مشقت نداشته باشد، روزه بگيرد، اما حنبليه افطار را براى مسافر سنت و روزه را مكروه

ص:325

مى دانند. (1)

احكام هلال

1. ثبوت ماه رمضان

مذاهب اسلامى؛ هلال ماه، با امور ذيل ثابت مى شود: 1. رؤيت هلال در صورتى كه آسمان از غبار و ابر و مانند آن خالى باشد 2. گذشتن سى روز از ماه.

به نظر حنبليه، اگر غروب روز بيست و نهم شعبان، هلال رمضان ديده نشد، بايد روز آينده را روزه بگيرد، ولى اگر در اثناى روز مشخص شد كه شعبان است، مى تواند افطار كند. (2)

2. شرطيت اتحاد افق

به نظر شافعيه و مشهور اماميه، اتحاد افق شرط است و اگر هلال در جايى ثابت شد، براى مناطق متحد يا نزديك در افق، ثابت مى شود و براى ساير مناطق ثابت نمى شود، ولى به نظر ساير مذاهب اهل سنت، رؤيت در يك مكان، براى تمامى مكان هاى ديگر كفايت مى كند و اتحاد در افق شرط نيست.

يادآورى:

آن دسته از فقهاى اماميه كه وحدت افق را شرط نمى دانند، لااقل اشتراك در مقدارى از شب را شرط مى دانند. (3)


1- همان
2- العروةالوثقى، ج 2، صص 225- 223، الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 466- 462؛ فقه السنه، ج 1، صص 325 و 324
3- همان

ص:326

3. اعتبار حكم حاكم

اماميه؛ هلال با حكم حاكم ثابت مى شود، در صورتى كه خطاى او و يا خطاى مستند او محرز نباشد.

مذاهب چهارگانه؛ مانند مشهور اماميه، اگر حاكم حكم به ثبوت هلال كرد، به هر طريق كه حكم كرده باشد، بر عموم مسلمانان روزه واجب است ولو از جهت مذهب مختلف باشند. ولى در ثبوت هلال حكم حاكم شرط نيست. امّا به نظر شافعيه شرط ثبوت هلال، حكم حاكم است. (1)

4. اعتبار قول منجّمان

مذاهب اسلامى؛ در رؤيت هلال، قول منجّمان اعتبارى ندارد، چون شارع ملاك را رؤيت هلال قرار داده است و آراى منجمان نيز در رؤيت پذيرى هلال متفاوت است و قواعد دقيق و منضبطى ندارد. اگرچه شافعيه معتقدند: قول منجّم براى خودش و كسى كه او را تصديق كند، معتبر است.

فقهاى اماميه تصريح كرده اند كه اگر با قول منجّم يقين و اطمينان به رؤيت هلال حاصل شود، حجت است. (2)

5. راه هاى اثبات هلال

اماميه؛ 1. تواتر 2. شياع مفيد علم 3. شهادت عدلين، راه هاى اثبات هلال رمضان و شوال است، ولى عدل واحد و شهادت نساء كافى نيست و در اعتبار بيّنه فرقى ندارد كه هوا ابرى باشد يا نه.


1- العروةالوثقى، ج 2، صص 225- 223؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 468 و 467؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 265- 263
2- همان

ص:327

حنبليه؛ هلال رمضان با يك شهادت ثابت مى شود؛ زن باشد يا مرد، ولى ثبوت هلال شوال با دو عادل است.

حنفيه؛ اگر در آسمان مانعى نباشد، هلال ثابت نمى شود مگر با شهادت گروه كثير كه علم آور باشد و اگر در آسمان مانع وجود داشت، هلال رمضان با شهادت يك نفر زن يا مرد عاقل مسلمان بالغ ثابت مى شود و اما هلال شوال در اين صورت با شهادت دو مرد يا يك مرد و دو زن ثابت مى شود.

شافعيه؛ اگر در آسمان مانع باشد يا نباشد، هلال رمضان و شوال با شهادت يك نفر عادل مسلمان عاقل ثابت مى شود.

مالكيه؛ هلال فقط با شهادت دو مرد عادل ثابت مى شود و تفاوتى ميان هلال رمضان و شوال و وجود مانع و عدم آن نيست.

يادآورى:

به نظر اماميه، در صورتى بيّنه معتبر است كه توافق در گفتار داشته باشند. (1)

اقسام روزه

1. روزه هاى حرام

مذاهب اسلامى؛ روزه هاى حرام عبارت اند از: 1. عيد فطر 2. عيد قربان 3. ايام تشريق (11 و 12 و 13) ذى حجه. اماميه روزه را در ايام تشريق، بر كسى كه در منا است حرام مى دانند، ولى مذاهب اهل سنت، اين حرمت را مطلق ذكر كرده اند، حنفيه آن را در غير حج، مكروه تحريمى شمرده اند، مالكيه هم به جاى سه روز، دو روز را حرام مى دانند 4. صوم


1- العروةالوثقى، ج 1، صص 224 و 223؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 467 و 466؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، ص 262

ص:328

دهر: سراسر سال، حتى عيدين را روزه گرفتن.

يادآورى:

روزه وصال (يعنى وصل روزه روز به شب بدون افطار) در نظر اماميه حرام است و اهل سنت آن را مكروه شمرده اند. همچنين روزه نذر معصيت و روزه مريض و روزه صمت را اماميه از روزه هاى حرام دانسته اند. (1)

2. روزه مستحب گرفتن زن

اماميه؛ روزه زن در صورت مزاحمت با حق شوهر، به نظر مشهور اماميه حرام است.

حنبليه؛ اگر زوج حاضر است، بدون اذن او روزه جايز نيست ولو معتكف، مُحرم يا بيمار باشد.

حنفيه؛ روزه زن بدون اذن شوهر مكروه است.

شافعيه و مالكيه؛ روزه زن، بدون اذن شوهر يا علم به رضايت او حرام است، مگر اين كه نيازى به او نداشته باشد، مانند غايب و مُحرِم و معتكف. (2)

3. روزه يوم الشك

اماميه؛ روزى كه معلوم نيست از شعبان است يا رمضان، روزه گرفتن در آن، به نيت رمضان حرام است.

مذاهب چهارگانه (جز حنفيه)؛ روزه يوم الشك را مكروه شمرده اند، ولى به نظر حنفيه، كراهت هم ندارد و چنانچه به نيت رمضان گرفت و بعداً معلوم شد رمضان بوده، به نظر


1- العروةالوثقى، ج 2، صص 246- 243؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 471 و 470؛ فقه السنه، ج 1، صص 333- 330؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 259- 257
2- همان

ص:329

حنفيه كفايت از رمضان مى كند، ولى به نظر ساير مذاهب مجزى نيست و بايد قضا كند. (1)

4. روزه هاى مكروه

اماميه؛ 1. روزه ميهمان بدون اذن ميزبان 2. روزه ولد بدون اذن والد 3. روزه عرفه براى كسى كه خوف از ضعف بدن براى دعا دارد. يا كسى كه شك دارد در هلال ذى الحجه.

مذاهب چهارگانه؛ روزه هاى مكروه عبارت اند از: 1. روزه نوروز و مهرگان بدون اين كه قبل و بعد آن ها را روزه بگيرد ولى شافعيه مكروه نمى دانند 2. روزه جمعه و روزه شنبه بدون وصل به قبل و بعد در مذهب غير مالكيه 3. روزه يك يا دو روز قبل از رمضان در مذهب حنفيه و حنبليه. ولى مالكيه مكروه نمى دانند، در حالى كه شافعيه حرام شمرده اند 4. روزه نيمه شعبان كه وصل به قبل نباشد 5. روزه يوم الشك.

يادآورى:

1. در مذهب اماميه، منظور از كراهت، اقلُّ ثواباً است.

2. اماميه روزه نوروز را مستحب مى دانند. (2)

5. روزه عاشورا

اماميه؛ مكروه است.

مذاهب چهارگانه؛ بالاتفاق روزه ماه محرم، به ويژه روزه تاسوعا و عاشورا و عاشورا به تنهايى را سنت يا مندوب شمرده اند، ولى در روايات اهل بيت عليهم السلام، روز عاشورا، روز حزن و اندوه و مصيبت شمرده شده، نه روز فرح و روزه و گفته شده: «مَنْ صامَ أو تبرّك به حَشَرَهُ اللَّه مَعَ آل زياد ممسوخ القلب مسخوط عليه».


1- همان
2- العروةالوثقى، ج 2، صص 243 و 242؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 474 و 473؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، ص 260

ص:330

طبق برخى رواياتِ اهل سنت، روز عاشورا براى يهود عيد بوده و آنان و نصارا اين روز را بزرگ مى شمردند و آن را روز نجات موسى و بنى اسرائيل از دشمن دانسته اند.

البته اماميه روزه اول و دوم و سوم و هفتم ماه محرم را مستحب دانسته اند.

يادآورى:

1. اماميه روزه 17 ربيع الأول، 18 ذى حجه، 27 رجب، 25 ذى قعده و 24 ذى حجه را مستحب مى دانند.

2. اگر كسى روزه مستحب بگيرد و برادر مؤمنش او را به ميهمانى دعوت كند، به نظر اماميه قطع روزه در اين حال مستحب است. (1)

6. روزه هاى مستحب

مذاهب اسلامى؛ موارد زير از روزه هاى مستحب و مندوب شمرده مى شوند: 1. سه روز از هر ماه 2. روزه ايام البيض از هر ماه، در غير مذهب مالكيه 3. روز عرفه 4. روزه پنج شنبه 5. شش روز از ماه شوال با شرايطى كه در مذاهب، مختلف است 6. ماه رجب و شعبان. (2)

7. شب قدر

شب قدر در ميان مذاهب، مختلف است؛ معمولًا آن را در دهه آخر ماه رمضان مى دانند.

شب هاى 21، 23، 25 و 29 و تغيير آن در شب هاى فردِ دهه سوم در ميان اهل سنت مطرح شده است، البته بسيارى آن را شب 27 ماه رمضان دانسته اند. در ميان اماميه نيز شب


1- العروةالوثقى، ج 2، صص 242 و 241؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 472 و 471؛ فقه السنه، ج 1، صص 337- 333؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، ص 359؛ وسايل الشيعه، ج 7، ص 339؛ الفقه على المذاهب الأربعه و مذهب اهل البيت عليهم السلام، ج 1، ص 721
2- همان

ص:331

نوزدهم، بيست و يكم به ويژه شب بيست و سوم مورد تأكيد است. (1)

احكام اعتكاف

1. اعتكاف

اعتكاف، از عبادات مشروعى است كه همه مذاهب اسلامى به آن معتقدند و آن عبارت است از: لبث و توقف در مسجد براى عبادت. اعتكاف نزد همه مسلمانان مستحب است و بر اثر امورى؛ مانند نذر واجب مى شود و در زمان هاى خاص، مانند ماه مبارك رمضان، به ويژه دهه آخر آن، سنّت مؤكد است. (2)

2. مدت اعتكاف

اماميه؛ كمترين زمان اعتكاف سه روز است و بيشتر از آن هم اشكال ندارد ولى اگر پنج روز معتكف بود، روز ششم هم واجب است.

حنبليه و حنفيه؛ كمترين مدت اعتكاف يك لحظه زمانى است و حدّ مشخصى ندارد.

شافعيه؛ حداقل زمان اعتكاف، مدتى بيش از آن است كه كسى بگويد: سبحان اللَّه.

مالكيه؛ بنا بر قول راجح، حداقل زمان اعتكاف يك شبانه روز است. (3)

3. شرايط مورد اتفاق در اعتكاف

مذاهب اسلامى؛ شرايط اعتكاف عبارت اند از: 1. اسلام 2. عقل 3. وقوف در مسجد 4. نيت.


1- فقه السنه، ج 1، صص 349 و 348؛ سيد بن طاووس، اقبال الاعمال، صص 499 و 498، 483، 450
2- العروةالوثقى، ج 2، صص 248- 246؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 494 و 493؛ تحريرالوسيله، ج 1، ص 287
3- همان

ص:332

4. روزه در زمان اعتكاف

اماميه؛ اعتكاف بدون روزه صحيح نيست و روزه شرط صحت آن است، لذا اعتكاف از مسافر، حايض، نفساء و نيز در عيد قربان و فطر صحيح نيست.

حنبليه؛ اعتكاف مشروط به روزه نيست.

حنفيه؛ اگر اعتكاف واجب است، روزه شرط آن است ولى در اعتكاف مستحب، روزه شرط نيست.

شافعيه؛ اعتكاف مشروط به روزه نيست.

مالكيه؛ اعتكاف واجب باشد يا مستحب، روزه شرط آن است.

5. طهارت از جنابت، حيض و نفاس

اماميه؛ چون اعتكاف مشروط به روزه و توقف در مسجد است، لذا بايد شرايط آن ها مراعات شود.

حنبليه؛ طهارت از جنابت و حيض و نفاس شرط صحّت اعتكاف است.

حنفيه؛ طهارت از جنابت شرط حليت است نه صحت و اگر جنب معتكف شود صحيح است ولى كار حرام مرتكب شده است و اما حيض و نفاس شرط صحت روزه واجب مى باشد. پس شرط اعتكاف واجب است ولى چون روزه شرط اعتكاف مستحب نيست لذا حيض و نفاس مانع آن نمى باشد.

شافعيه؛ طهارت از جنابت و حيض و نفاس شرط صحت است.

مالكيه؛ طهارت از جنابت شرط مكث در مسجد است نه شرط صحت اعتكاف ولى طهارت از حيض و نفاس شرط صحت اعتكاف است چون روزه شرط اعتكاف است.

ص:333

6. مسجد محل اعتكاف

اماميه؛ بايد محل اعتكاف مسجد جامع باشد.

حنبليه؛ اعتكاف در هر مسجدى، براى زن و مرد جايز است ولى اگر در زمان فريضه اى اعتكاف مى كند كه جماعت در آن واجب است، بايد مسجدى باشد كه جماعت منعقد مى شود.

حنفيه؛ براى مردان در مسجدى كه امام و مؤذن دارد و مسجد جماعت است، اعتكاف صحيح است ولى زن در مسجد منزلش معتكف مى شود و در مسجد جماعت كراهت تنزيهى دارد.

شافعيه؛ اعتكاف در هر مسجدى كه وقف خاص براى مسجد است، براى زن و مرد جايز است اگرچه مسجد جامع نباشد يا مباح براى عموم نباشد.

مالكيه؛ بايد در مسجدى باشد كه براى عموم مردم مباح است و براى كسى كه نمازجمعه واجب است بايد مسجد جامع باشد. پس در مسجد بيت صحيح نيست ولو معتكف زن باشد. در كعبه هم اعتكاف صحيح نيست.

يادآورى:

بعضى از اماميه اعتكاف را تنها در چهار مسجد مستحب مى دانند؛ مسجدالحرام، مسجدالنبى صلى الله عليه و آله و سلم، مسجد كوفه و مسجد بصره و در غير آن را رجاءً صحيح مى دانند. (1)

7. خروج از مسجد در حال اعتكاف

اماميه؛ اگر معتكف در حال اختيار و از روى عمد از مسجد خارج شود، اعتكافش باطل است ولى براى ضرورت عقلى و شرعى و عادى خروج اشكال ندارد.


1- العروةالوثقى، ج 2، صص 249- 247؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 496- 494؛ فقه السنه، ج 1، صص 353- 349؛ تحريرالوسيله، ج 1، صص 291- 287

ص:334

حنبليه؛ اعتكاف با خروج عمدى از مسجد باطل مى شود ولى خروج به خاطر عذر شرعى يا طبيعى اشكال ندارد.

حنفيه؛ در اعتكاف واجب، خروج بدون عذر جايز نيست و براى عذر طبيعى يا شرعى يا ضرورى اشكال ندارد ولى در اعتكاف مستحب خروج بدون عذر اشكال ندارد.

شافعيه؛ خروج از مسجد بدون عذر مبطل اعتكاف واجب متتابع است ولى در غير آن اشكال ندارد، اگرچه با خروج، اعتكاف قطع مى شود و پس از برگشت بايد تجديد نيت كند.

مالكيه؛ خروج معتكف از مسجد، اگر به خاطر ناچارى باشد اعتكاف او باطل نمى شود و الّا باطل مى شود ولو خروج واجب باشد مانند نمازجمعه. (1)

8. آميزش جنسى در حال اعتكاف

اماميه؛ ارتباط با زنان؛ اعم از جماع، لمس و تقبيلِ همراه با شهوت، حرام و مبطل اعتكاف است. همچنين استمنا ولو حلال بنابر احتياط واجب.

حنبليه و حنفيه؛ جماع عمدى ولو بدون انزال و جماع از روى فراموشى مفسد است ولى تقبيل و مانند آن مفسد نيست مگر در صورتى كه با انزال باشد ولى حرام است اما انزال با نگاه يا فكر ولو عادت او هم باشد مفسد نيست.

شافعيه؛ جماع عمدى ولو بدون انزال مفسد اعتكاف است ولى اگر از روى فراموشى باشد مفسد نيست و اما دواعى جماع مانند تقبيل با شهوت مفسد نيست مگر با انزال، اگرچه حرام است؛ همچنين انزال با نگاه و فكر اگر عادت او بوده، مفسد است و الّا مفسد نيست.

مالكيه؛ جماع عمدى و از روى نسيان ولو بدون انزال مفسد است همچنين دواعى


1- تحريرالوسيله، ج 1، صص 292- 288؛ العروةالوثقى، ج 2، صص 260- 249؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 498- 496؛ فقه السنه، ج 1، صص 356- 353

ص:335

جماع مانند تقبيل مفسد است همچنين با نگاه و فكر اگر انزال شد مفسد اعتكاف است. (1)

9. محرّمات و مفسدات ديگر در اعتكاف

اماميه؛ 1. بوييدن عطر و گل از روى لذت 2. خريد و فروش 3. جدال بر امور دينى و دنيوى، اگر براى غلبه و اظهار فضل باشد، از محرمات ديگر اعتكاف است.

حنبليه؛ نوشيدن مسكر ولو در شب، مفسد اعتكاف است.

حنفيه؛ اغماى مستمر مفسد است ولى سكر در شب مفسد نيست و با سبّ و جدال هم باطل نمى شود.

شافعيه؛ سكر و جنون مفسد اعتكاف است.

مالكيه؛ 1. خوردن و آشاميدن عمدى در روز 2. تناول مسكر محرم ولو در شب 3. جنون و اغما 4. انجام هر گناه كبيره بنابر يك قول.

يادآورى:

اماميه هم، چون شرط صحّتِ اعتكاف را عقل مى دانند، اعتكاف را از مجنون و مست و بيهوش و مانند آن درست نمى دانند. (2)


1- همان
2- تحريرالوسيله، ج 1، صص 292- 288؛ العروةالوثقى، ج 2، صص 260- 249؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 498- 496؛ فقه السنه، ج 1، صص 356- 353

ص:336

ص:337

ص:338

ص:339

ص:340

ص:341

فصل ششم: مباحث حج و عمره از ديدگاه مذاهب اسلامى

1. وجوب حج و شرايط و اقسام آن

2. واجبات احرام

وجوب حج

1. وجوب حج، يك بار در عمر

مذاهب اسلامى؛ وجوب حج بر هر زن و مرد داراى شرايط، تنها يك بار در عمر واجب مى شود، البته ممكن است به دلايل ديگر؛ همچون نذر هم واجب گردد. گفتنى است تكرار آن در طول عمر مستحب است.

در فقه فريقين شيعه و سنى، به حجى كه يك بار در عمر بر انسان واجب مى شود، «حَجَّةالاسلام» گويند.

2. فورى يا تراخى بودن وجوب حج

مذاهب اسلامى (جز شافعيه)؛ فورى

شافعيه؛ تراخى

يادآورى:

در فقه شافعى، در صورتى تأخير حج مجاز است كه اولًا ترس از فوت شدن حج بر اثر پيرى و عاجز شدن نباشد، ثانياً تصميم بر انجام آن در سال هاى بعد را داشته باشد.

3. شرايط وجوب حج

مذاهب اسلامى؛ بلوغ، عقل، حرّيت و استطاعت، از شرايط وجوب حج است و بر غير

ص:342

بالغ، مجنون، عبد و غير مستطيع واجب نيست، چنانچه اين گروه ها انجام دهند، كافى از حَجَّةالاسلام آن ها نخواهد بود.

4. اسلام، شرط صحت يا وجوب

اماميه و مالكيه؛ شرط صحت

حنبليه و حنفيه؛ شرط وجوب

شافعيه؛ براى كافر اصلى شرط وجوب و براى مرتد شرط صحت است.

يادآورى:

اگر اسلام شرط صحت باشد، حج بر كافر واجب است، ليكن تا مسلمان نشده حجش صحيح نيست. (1)

5. وجوب همراه داشتن مَحْرم (بر زنان)

اماميه، شافعيه و مالكيه؛ شرط وجوب حج نيست.

حنبليه؛ شرط وجوب حج است.

حنفيه؛ اگر فاصله او تا مكه بيش از سه روز است، شرط وجوب حج است و در غير اين صورت همراه داشتن واجب نيست.

يادآورى:

طبق فقه اماميه، شافعيه و مالكيه، اگر زن در سفر حج امنيت داشته باشد، بايد به حج


1- شيخ طوسى رحمه الله، مسائل الخلاف، ج 1، صص 417- 411؛ محقق حلى رحمه الله، شرائع الاسلام، ج 1، صص 229- 224؛ امام خمينى رحمه الله، تحرير الوسيله، ج 1، صص 362- 349؛ عبدالرحمن الجزيرى، الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 576- 571؛ ابن رشد، بدايةالمجتهد و نهاى ة المقتصد، ج 1، صص 326- 323؛ محمدجواد مغنيه، الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 303- 299

ص:343

برود و آن را انجام دهد، اگرچه مَحْرم همراهش نباشد. (1)

6. نيابت در حج

مذاهب اسلامى (جز مالكيه)؛ بر اساس فقه اماميه و ديگر مذاهب اسلامى، جز مالكيه، حج از عباداتى است كه در آن امكان نيابت از ديگران وجود دارد.

مالكيه؛ حج قابل نيابت از ديگرى نيست.

يادآورى:

طبق مذهب مالكى، كسى كه از انجام حج عاجز شد وتوانايى نيافت، از او ساقط مى شود.

7. استنابه براى مستطيع عاجز يا ميّت

مذاهب اسلامى (جز مالكيه)؛ بر كسى كه مستطيع بوده و از دنيا رفته يا ناتوان از حج گرديده است، استنابه براى حج واجب است.

مالكيه؛ استنابه واجب بلكه جايز نيست و اگر كسى را اجير كرد، اجاره فاسد است.

8. نيابت از بلد يا ميقات

اماميه و شافعيه؛ ميقات

حنبليه، حنفيه و مالكيه؛ بلد

يادآورى:

طبق مذهب مالكيه، نيابت براى حج در صورتى كه ميت وصيت كرده باشد، صحيح


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 575- 572؛ بدايةالمجتهد و نهايةالمقتصد، ج 1، ص 326؛ العروةالوثقى مع تعاليق الامام الخمينى قدس سره، ص 732؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 304 و 303؛ تذكرة الفقها، ج 7، صص 85- 82؛ بدائع الصنائع فقه حنفى، المصادر الفقهيه، ج 10، صص 30- 28

ص:344

است و از بلد ميت نايب گرفته مى شود اگرچه وصيت به حج مكروه است. (1)

اقسام حج

1. انواع حج

مذاهب اسلامى؛ حج بر سه قسم است: تمتّع، افراد و قِران. همچنين همه مذاهب بر اين نظريه اند كه در حجّ تمتّع، پيش از اعمال حج، در ماه هاى حج بايد عمره تمتّع گزارده شود و در حج افراد، اول اعمال حج انجام مى شود وپس از فراغ از آن، احرام عمره بسته مى شود.

در حج افراد قربانى واجب نيست، ولى مستحب است. (2)

2. حج قِران

اماميه؛ تنها تفاوت حج قِران و افراد آن است كه در قِران، سوق قربانى در هنگام احرام واجب است.

مذاهب چهارگانه؛ حج قِران آن است كه در يك احرام ميان حج و عمره جمع كند و نيت كند: «لبّيك اللهمّ بحجّ و عمرةٍ»، به اين نوع قِران، قِران حقيقى گويند. حج قِران نوع ديگرى هم دارد كه به آن «قِران حكمى» گويند و آن عبارت است از ادخال حج بر عمره؛ يعنى اول احرام عمره ببندد، آنگاه احرام حج را بر آن داخل كند، اگرچه در مورد شرايط


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 638- 634؛ بدايةالمجتهد و نهايةالمقتصد، ج 1، صص 325 و 324؛ العروةالوثقى مع تعاليق الامام الخمينى قدس سره، صص 736- 732؛ الخلاف، ج 1، صص 415 و 414؛ شرائع الاسلام، ج 1، ص 229
2- شرائع الاسلام، ج 1، صص 240- 236؛ العروةالوثقى، ج 2، صص 540- 534؛ الخلاف، ج 1، صص 423- 419؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 626- 619؛ بدايةالمجتهد و نهايةالمقتصد، ج 1، صص 339- 335؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 322- 319؛ تذكرة الفقهاء، ج 7، صص 181- 167

ص:345

صحتِ قِران حكمى، ميان مذاهب چهارگانه اختلاف است، ولى به هر حال مذاهب اربعه اين نوع قِران را صحيح مى شمارند، ولى در مذهب اماميه اين دو نوع قِران جايز نيست. اهل سنت قِران ديگرى را هم تعريف كرده اند و آن داخل عمره بر حج است؛ يعنى اول احرام حج ببندد و سپس احرام عمره را بر آن داخل كند، اين قِران را شافعيه و مالكيه و حنبليه مانند اماميه صحيح نمى شمرند. ولى حنفيه صحيح مى دانند، هر چند آن را گناه شمرده اند.

يادآورى:

طبق مذاهب اهل سنت، در حج قِران هم مانند حج تمتّع، قربانى واجب است. در حج قِران در نظر اماميه اشعار شتر و تقليد گاو و گوسفند مستحب است. (1)

3. انتخاب نوع حج

اماميه؛ تخيير ميان اقسام نيست. وظيفه ساكنان دور (آفاق): تمتّع، و وظيفه ساكنان نزديك (مكى): افراد يا قِران است.

حنبليه؛ تخيير ميان اقسام حج، ولى ترتيب در فضيلت: 1. تمتّع 2. افراد 3. قِران.

حنفيه؛ تخيير ميان اقسام حج، ولى ترتيب در فضيلت: 1. قِران 2. تمتّع 3. افراد.

شافعيه؛ تخيير ميان اقسام حج، ولى ترتيب در فضيلت: 1. افراد 2. تمتّع 3. قِران.

مالكيه؛ تخيير ميان اقسام حج، ولى ترتيب در فضيلت: 1. افراد 2. قِران 3. تمتّع.

يادآورى:

بنابر نظر مشهور فقيهان اماميه، ساكنان دور از مكه: از 48 ميلى (16 فرسخ) و بيش از آن را گويند. (2)


1- همان
2- همان

ص:346

ميقات احرام

1. مواقيت مكانى

مذاهب اسلامى؛ ميقات ها و مكان هاى احرام عبارت اند از: 1) ذُوالحليفه (مسجد شجره) 2) جحفه 3) وادى عقيق و ذات عرق 4) يَلَمْلَم 5) قرن المنازل 6) كسى كه منزلش به مكه از ميقات نزديكتر است، همان منزلش ميقات اوست. (1)يادآورى:

در چاپ هاى قديمى كتاب «الفقه على المذاهب الأربعه»، قرن المنازل به عنوان نامى ديگر از يلملم شمرده شده كه قطعاً اشتباه است؛ چون در تمامى منابع فريقين، قرن المنازل و يلملم را دو مكان متفاوت مى دانند. در چاپ جديد كه سال 1424 ق. منتشر شده، اين اشكال رفع گرديده است.

2. احرام قبل از ميقات

اماميه؛ جايز نيست.

حنبليه، شافعيه و مالكيه؛ جايز است، ولى افضل احرام از ميقات مى باشد.

حنفيه؛ جايز است، ولى افضل احرام از بلد خويش مى باشد.

يادآورى:

در مذهب اماميه، در مواردى چون نذر، احرام قبل از ميقات جايز است. (2)


1- شرائع الاسلام، ج 1، صص 242 و 241؛ العروةالوثقى، ج 2، صص 562- 551؛ الخلاف، ج 1، صص 430 و 429؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 579 و 578؛ بدايةالمجتهد، ج 1، صص 329 و 328؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 325- 323؛ الفقه المقارن، صص 225- 223
2- همان

ص:347

3. عبور از ميقات بدون احرام

مذاهب اسلامى؛ گذشتن از ميقات بدون احرام جايز نيست و بايد برگردد.

اماميه؛ در صورت علم و عمد و عدم بازگشت، احرام و حج باطل است

حنبليه؛ در صورت عدم برگشت بايد قربانى كند.

حنفيه؛ در صورت عدم بازگشت اگر ميقاتى ديگر در مسير او نيست، بايد قربانى كند.

شافعيه؛ در صورت عدم برگشت بايد قربانى كند.

مالكيه؛ در صورت عدم بازگشت اگر ميقاتى ديگر در مسير او نيست، بايد قربانى كند. (1)يادآورى:

در كتاب «الفقه المقارن» جايز نبودن احرام قبل از ميقات به حنفى ها نسبت داده شده است كه جاى تأمل دارد.

4. ماه هاى حج

اماميه؛ طبق نظر مشهور: شوال، ذى قعده و ذى حجه.

حنبليه؛ شوال و ذى قعده و ده روز اول ذى حجه.

حنفيه؛ شوال و ذى قعده و ده روز اول ذى حجه (تا غروب روز عيد قربان).

شافعيه؛ شوال و ذى قعده و 9 روز اول ذى حجه (تا طلوع فجر روز عيد قربان).

مالكيه؛ شوال، ذى قعده و ذى حجه. (2)


1- همان
2- شرائع الاسلام، ج 1، ص 237؛ خلاف، ج 1، صص 418 و 417؛ بدايةالمجتهد، ج 1، ص 329؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، ص 326؛ العروةالوثقى، ج 2، ص 542؛ الفقه المقارن، صص 227 و 226؛ به نقل از المغنى لابن قدامة، ج 3، ص 271

ص:348

يادآورى:

شيخ طوسى در كتاب خلاف، فتوايى مانند فتواى شافعى دارد. اقوال ديگرى نيز درباره «اشهر الحج» از فقهاى اماميه نقل شده است. به نظر مى رسد نزاع در اين باره چنان كه صاحب جواهر نيز معتقد است، لفظى است. (1)

5. احرام قبل از ماه هاى حج

اماميه؛ براى حج تمتّع صحيح نيست.

حنبليه وحنفيه؛ صحيح است ولى كراهت دارد.

شافعيه؛ براى حج صحيح نيست و عمره محسوب مى شود.

مالكيه؛ صحيح است ولى كراهت دارد.

يادآورى:

در كتاب خلاف، رأى شافعى به احمد و مالك نيز نسبت داده شده است. (2)

احرام

1. مستحبات احرام

مذاهب اسلامى؛ در بسيارى از سنت ها و مستحبات احرام، اشتراك فتوا دارند؛ مانند:

1. نظافت بدن 2. كوتاه كردن ناخن 3. ازاله موهاى زايد بدن 4. احرام بستن پس از نماز 5. غسل احرام كه سنّت است و از حائض و نفساء نيز صحيح است. (3)


1- معجم فقه الجواهر، ج 2، صص 288 و 287
2- شرائع الاسلام، ج 1، ص 237
3- بدايةالمجتهد، ج 1، صص 341- 339؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 582- 579؛ مناسك محشّى، صص 150- 138؛ شرائع الاسلام، ج 1، صص 345- 248؛ الخلاف، ج 1، صص 433- 431؛ الكافى فى فقه ابن حنبل، المصادرالفقهيه، ج 11، ص 1004؛ فقه السنه، ج 1، ص 485؛ الفقه المقارن، ص 229؛ تذكرة الفقها، ج 7، صص 263- 221

ص:349

يادآورى:

طبق مذاهب اربعه اهل سنت، نماز احرام بايد در وقتى كه نماز نهى دارد (مانند هنگام طلوع و غروب خورشيد كه قبلًا بحث آن گذشت) نباشد و الّا نماز نمى خواند.

2. تيمم بدل از غسل احرام

اماميه؛ مورد اختلاف است؛

الف) مشروعيت دارد؛ ب) رجاءً مانعى ندارد.

حنبليه و شافعيه؛ مشروعيت دارد.

حنفيه و مالكيه؛ مشروعيت ندارد. (1)

3. واجبات احرام

اماميه؛ 1. نيّت 2. تلبيه 3. پوشيدن لباس احرام براى مردان.

حنبليه؛ براى تحقق احرام، نيّت كافى است و گفتن تلبيه همزمان با نيت واجب نيست، ولى سنّت است.

حنفيه؛ 1. نيت 2. اقتران نيت به تلبيه يا مطلق ذكر، و يا تقليد و اشعار و سوق قربانى.

شافعيه؛ احرام نيت ورود در حج و عمره است و نيازى به تلبيه و سوق قربانى ندارد و گفتن تلبيه سنت است.

مالكيه؛ احرام ورود در ترك محرّمات حج است و با نيّت به تنهايى محقق مى شود و


1- همان

ص:350

اقتران آن به تلبيه يا تهليل يا تقليد قربانى سنت است. (1)يادآورى:

طبق فقه اماميه، مُحرم براى حج قِران، مخيّر است ميان تلبيه يا اشعار و تقليد قربانى و هر يك را ابتدا انجام داد، دومى انجامش مستحب خواهد بود.

4. حكم تلبيه

اماميه؛ واجب و شرط تحقّق احرام.

حنبليه؛ سنت است، و بدون آن احرام صحيح است.

حنفيه؛ سنت است و براى تحقق احرام واجب تخييرى است.

شافعيه؛ سنت است، و بدون آن احرام صحيح است.

مالكيه؛ واجب ذاتى است و اقتران احرام به آن سنت مى باشد. (2)يادآورى:

ابوحنيفه معتقد است: تلبيه براى حج، مانند تكبيرة الاحرام براى نماز است، با اين تفاوت كه يكى تخييرى و ديگرى تعيينى است؛ يعنى در نماز حتماً بايد لفظى باشد كه دلالت بر تعظيم دارد، ولى در تلبيه به جاى مطلق ذكر، سوق قربانى مى توان كرد. در كتاب «الفقه المقارن»، وجوب تلبيه براى احرام از امور مورد اجماع شمرده شده است كه جاى تأمل دارد. (3)


1- همان
2- همان
3- همان

ص:351

5. ذكر تلبيه

اماميه؛ «لبيك اللهمّ لبّيك، لبّيك لاشريك لك لبّيك».

مذاهب چهارگانه؛ تلبيه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم چنين بوده است: «لبّيك اللهمّ لك لبّيك، لبّيك لاشريك لك لبّيك، إنّ الحمد والنعمة لك والملك لاشريك لك لبّيك»، وليكن در اين كه آيا لازم است همين الفاظ گفته شود يا تبديل آن و افزودن بر آن جايز است، اختلاف نظر وجود دارد.

يادآورى:

در مورد تكرار تلبيه در حالات گوناگون، همه مذاهب آن را مستحب مى دانند، ولى در مورد زمان قطع تلبيه در عمره و حج، ميان اهل سنت اختلاف نظر وجود دارد. (1)


1- همان

ص:352

ص:353

ص:354

ص:355

3. تروك احرام

تروك احرام §در اين قسمت تروك احرام به ترتيب آن چه در مناسك حج مذكور است، عنوان شده است و منابع و مستندات بحث نيز در پايان ذكر مى گردد§

1. شكار صحرايى وحشى

مذاهب اسلامى؛ حرمت شكار از اجماعيات مذاهب اسلامى است كه در قرآن نيز به آن اشاره شده است: «لا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَأَنْتُمْ حُرُم» (مائده: 95) و «حُرِّمَ عَلَيْكُمْ صَيْدُ الْبَرِّ مَا دُمْتُمْ حُرُماً» (مائده: 96)

2. جماع و مقدمات آن

مذاهب اسلامى؛ آميزش جنسى با زنان و بوسيدن و ملاعبه و امور شهوت انگيز، از محرمات مورد نظر مذاهب اسلامى است كه در قرآن نيز با عنوان «رفث» در آيه «فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِى الْحَجِّ» (بقره: 197) به آن اشاره شده است.

3. عقد ازدواج براى خود و ديگران

مذاهب اسلامى (جز حنفيه)؛ حرام است.

حنفيه؛ جايز است.

ص:356

4. استمنا و خود ارضايى جنسى

مذاهب اسلامى؛ استمنا به هر شكل كه باشد حرام است و به تصريح برخى از اهل سنت؛ مانند مالكيه و بنا بر فتوا يا احتياط برخى از فقهاى اماميه، استمنا همچون جماع موجب بطلان حج مى شود. گفتنى است برخى از مذاهب اهل سنت، تصريح به حرمت استمنا در حال احرام نكرده اند، ولى با توجه به مبانى آن ها در معناى رفث و فسوق، بايد استمنا نيز از تروك محسوب شود.

5. استفاده از عطريّات و چيزهاى خوشبو

اماميه؛ در حال احرام حرام است و همچنين است استفاده از لباسى كه پيش از احرام عطر زده اند و اثر آن باقى است.

حنبليه؛ در حال احرام حرام است، ولى معطر كردن بدن پيش از احرام مستحب است و استفاده از لباسى كه عطر زده اند، جايز است.

حنفيه؛ در حال احرام حرام است، ولى معطر كردن لباس و بدن پيش از احرام؛ به گونه اى كه اثرش باقى بماند مستحب است.

شافعيه؛ در حال احرام حرام است ولى معطر كردن بدن اگرچه جِرم داشته باشد، سنت است و باقى ماندن اثر عطر بر لباس جايز مى باشد.

مالكيه؛ در حال احرام حرام است وپيش از احرام، اگر اثر آن باقى باشد، كراهت دارد.

6. پوشيدن چيز دوخته

مذاهب اسلامى؛ پوشيدن مخيط و اشياى دوخته، براى مردان در حال احرام جايز نيست ولى براى زنان اشكال ندارد.

ص:357

7. پوشيدن چكمه و جوراب و مانند آن

مذاهب اسلامى؛ براى مردان پوشيدن چكمه و گيوه و جوراب و هر چه تمام روى پا را مى گيرد، حرام است.

8. سرمه كشيدن

اماميه؛ اگر سرمه بوى خوشى دارد يا به قصد زينت است حرام مى باشد.

مذاهب چهارگانه (جز مالكيه)؛ اگر بوى خوش دارد حرام است و الّا جايز است.

مالكيه؛ سرمه كشيدن مطلقاً حرام است.

يادآورى:

1. در ميان فقهاى اماميه، اگر سرمه كشيدن بوى خوش نداشته باشد، تفصيلات ديگرى نيز مطرح است؛ از جمله: 1. سرمه اى كه سياه نيست و زينت شمرده نمى شود، اگر به قصد زينت نباشد جايز است 2. احوط اجتناب از مطلق سرمه است 3. اگر قصد و هدف زينت نباشد احوط اجتناب است.

2. علّامه حلّى رحمه الله: از ابوحنيفه نقل كرده، اكتحال با طيب هم جايز است.

9. فسوق

مذاهب اسلامى؛ به نظر همه مسلمانان و به تصريح قرآن كريم در آيه «فَلَا رَفَثَ وَلَافُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِى الْحَجِّ» (بقره: 197)، فسوق از محرمات احرام است اگرچه در تفسير آن اختلاف است و به امورى همچون دروغ گفتن، فحش دادن، فخرفروشى، بلكه مطلق گناهان تفسير شده است. فقهاى اماميه بر اساس روايات اهل بيت عليهم السلام، فسوق را به دروغ و فحش دادن و فخر به ديگران تفسير كرده اند.

ص:358

10. جدال

مذاهب اسلامى؛ به نظر همه مسلمانان و به تصريح قرآن كريم «جدال» هم از محرمات احرام است، اگرچه در تفسير آن فتاوا مختلف است. طبق روايات اهل بيت عليهم السلام در تفسير واژه «جدال» و طبق نظر فقهاى اماميه، منظور از جدال، گفتنِ «لَا واللَّه» و «بَلَى واللَّه» است و فقهاى اهل سنت آن را به مخاصمه تفسير مى كنند.

11. نگاه در آينه

از فقهاى اماميه؛ مانند شيخ مفيد و ابن ادريس و ابى الصلاح حلبى آن را حرام و برخى مانند شيخ طوسى در «خلاف»، و محقق در «مختصرالنافع»، نگاه در آينه را مكروه مى دانند. برخى از فقهاى معاصر اماميه نيز در صورتى حرام مى دانند كه به قصد زينت باشد، اما از فقهاى اهل سنت، عده اى؛ مانند شافعى در «الأمّ»، نگاه در آينه را مجاز مى شمرند، احمد بن حنبل نيز در صورتى حرام مى داند كه به قصد زينت باشد.

12. كشتن جانوران ساكن در بدن

مذاهب اسلامى؛ كشتن جانورانى؛ مانند شپش و كَنَه كه در بدن ساكن مى شوند، از تروك احرام محسوب مى شود.

13. انگشتر به دست كردن

اماميه؛ به دست كردن انگشتر براى زينت جايز نيست، ولى براى استحباب و غير زينت اشكال ندارد.

مذاهب چهارگانه؛ تصريحى نسبت به حرمت انگشتر به دست كردن مشاهده نشد.

يادآورى:

مؤلف «الفقه على المذاهب الخمسه» نيز حرمت انگشتر به دست كردن را تنها به اماميه

ص:359

نسبت داده است.

14. پوشش زيور براى زنان مُحرم

اماميه؛ پوشيدن زيور براى زينت بر زنان محرم، حرام است.

مذاهب چهارگانه؛ در مورد حرمت پوشيدن زيور براى زنان مُحرم، مطلبى نقل نشده است. اگرچه علّامه حلّى رحمه الله از احمد بن حنبل، حرمت پوشيدن زينت هايى؛ مانند خلخال و النگو و دست بند را نقل كرده است.

يادآورى:

اگرچه در مناسك حج، پوشش زيور تنها براى زنان حرام شمرده شده، ولى در واقع به نظر اماميه تفاوتى ميان زن و مرد در حرمت پوشيدن زيور وجود ندارد.

15. روغن مالى به بدن

اماميه؛ ماليدن روغن به بدن در حال احرام جايز نيست، اگرچه در آن بوى خوش نباشد.

حنبليه؛ اگر روغن بوى خوش ندارد، مانند روغن زيتون، ماليدن آن به بدن يا موى سر و صورت جايز است.

حنفيه؛ اگر چيزى كه به بدن مى مالند، خوشبو نباشد و به هيچ وجه جنبه بوى خوش نداشته باشد مانند پيه، اشكال ندارد.

شافعيه؛ روغن مالى به چيزى كه بوى خوش ندارد، در بدن جايز است، ولى در موى سر و صورت جايز نيست.

مالكيه؛ ماليدن روغن به مو و بدن، اگرچه بوى خوش ندارد، جايز نيست.

ص:360

16. ازاله مو

مذاهب اسلامى؛ ازاله مو از بدن را از تروك احرام مى دانند.

17. پوشاندن سر براى مردان محرم

اماميه؛ پوشاندن سر براى مرد مُحرم جايز نيست، ولى پوشاندن صورت جايز است.

حنبليه؛ پوشاندن سر حرام، ولى پوشاندن صورت جايز است.

حنفيه؛ پوشاندن سر و صورت، هر دو حرام است.

شافعيه؛ پوشاندن سر حرام، ولى پوشاندن صورت جايز است.

مالكيه؛ پوشاندن سر و صورت، هر دو حرام است.

18. پوشاندن صورت براى زنان

اماميه؛ پوشاندن صورت بر زنان محرم حرام است.

حنبليه؛ پوشاندن صورت بر زنان، در صورت نياز؛ مانند عبور مردان اجنبى، جايز است اگرچه ساتر به صورت بچسبد.

حنفيه؛ پوشاندن صورت از اجنبى، بر زنان محرم جايز است به شرط آن كه ساتر با صورت تماس نداشته باشد.

فتواى شافعيه مانند فتواى حنفيه است.

مالكيه؛ اگر مرد اجنبى در حال نگاه كردن به او است و يا زن زيبا روست، مى تواند صورت خود را بپوشاند و الّا حرام است.

يادآورى:

به نظر اماميه نيز زن مى تواند براى رو گرفتن از نامحرم، آن چه را بر سر افكنده، تا محاذى بينى، بلكه تا چانه پايين بيندازد، ولى احتياطاً آن را از صورت دور نگه دارد.

ص:361

19. استظلال

اماميه؛ سايه قرار دادن بالاى سر در روز بر مردان محرم جايز نيست

حنبليه؛ استظلال به چيزى كه غالباً همراه وملازم اوست؛ مانند چتر و محمل حرام است و در غير آن مانند سايه درخت جايز است.

حنفيه؛ استظلال به درخت وخانه و محمل و چتر، در صورتى كه با سر و صورت تماس پيدا نكند، جايز است.

شافعيه؛ استظلال جايز است ولو به سر يا صورت بچسبد.

مالكيه؛ فتواى مالكيه با حنفيه يكسان است.

يادآورى:

فتواى حنبليه در استظلال، مانند نظريه اماميه است.

20. بيرون آوردن خون از بدن خود

اماميه؛ جايز نيست

مذاهب چهارگانه (جز مالكيه)؛ اگر همراه با تراشيدن مو نباشد، حجامت و خون گيرى مانعى ندارد.

مالكيه؛ حجامت و خون گيرى مكروه است، جز هنگام نياز.

21. ناخن گرفتن

مذاهب اسلامى؛ ناخن گرفتن از محرّمات و تروك احرام است.

22. كندن دندان

اماميه؛ حرمت كندن دندان، اگر خون نيايد، ميان فقها اختلاف است.

مذاهب چهارگانه؛ مطلبى مبنى بر حرمت كندن دندان نقل نشده است.

ص:362

يادآورى:

امام خمينى رحمه الله حرمت كندن دندان را بنا بر احتياط دانسته و مشهور ميان فقهاى معاصرِ اماميه، عدم حرمت آن است.

23. كندن درخت يا گياهان روييده در حرم

اماميه؛ جايز نيست، جز زمانى كه خودش آن را كاشته باشد.

حنبليه؛ جايز نيست، ولى اگر آدمى آن را كاشته باشد، كندن يا قطع كردنش جايز است.

حنفيه؛ اگر انسان آن را نكاشته و نيز از جنس گياهانى نباشد كه انسان مى روياند، جايز نيست و در غير اين صورت جايز است.

شافعيه؛ كندن درختان حرم مطلقاً حرام است، خودش روييده يا كسى آن را كاشته باشد، ولى كندن گياهانى كه خود روييده حرام است و اگر آن را كاشته اند، جايز است.

مالكيه؛ كندن درخت و گياهى كه شأنش خودرو بودن است حرام مى باشد ولى كندن درخت و گياهى كه شأنش كاشتن است ولو خود به خود برويد، اشكال ندارد.

يادآورى:

قطع و كندن درخت و گياه حرم، از تروك احرام نيست، بلكه غير محرم نيز بايد از كندنش بپرهيزد.

24. سلاح در بر داشتن (مسلّح شدن)

اماميه؛ حرام است، مگر براى ضرورت.

مذاهب چهارگانه؛ متعرض حرمت آن نشده اند.

25. حنا

اماميه؛ اگر زينت به حساب آيد، حرام و در غير اين مورد جايز است.

ص:363

حنبليه؛ حنا بر سر ماليدن براى مردان حرام و براى غير آنان جايز است.

حنفيه؛ براى زن و مردِ محرم جايز نيست.

شافعيه؛ براى مردان در غير دست ها و پاها جايز است و در دست ها و پاها حرام مى باشد و در زنان كراهت دارد.

مالكيه؛ براى زن و مرد محرم جايز نيست. (1)يادآورى:

اهل سنت حنا را از جهت خوشبو بودن، حرام شمرده اند و برخى از فقهاى اماميه، حكم حرمت حنا را بنا بر احتياط دانسته اند.

26. محرمات احرام به صورت شعر

ناخن و دندان و خون و مو جدا از تن حرام

دُهْن مالى، صيد و استمنا، جدال در كلام،

عقد و سرمه، آينه، قطع گياه، آلات حرب،

پس دروغ و طيب و انگشتر، جماع و قتل هامّ

مرد سايه نفكند بر سر، پا نپوشد، هم مخيط

زن نبندد زيور و رو هم نپوشد والسلام


1- مناسك محشى، صص 208- 159؛ موسوعةالفقه الاسلامى المقارن، ج 4- 3، صص 299- 274؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 588- 582؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 349- 337؛ بدايةالمجتهد، ج 1، صص 335- 330؛ الخلاف، ج 1، صص 445- 433؛ شرائع الاسلام، ج 1، صص 252- 248؛ دروس فى الفقه المقارن، صص 511- 495؛ الروضة البهيه فى شرح اللمعة الدمشقيه، ج 1، ص 497؛ فتاوى بن باز، صص 91 و 90؛ جواهرالكلام، ج 10، صص 437- 286؛ مختصر الخليل و المدوّنه فقه مالكى، بدائع الصنائع فقه حنفى، المصادر الفقهيه، ج 10، صص 73 و 74 و 403 و ج 11، ص 634؛ تذكرةالفقها، ج 7، صص 398- 263؛ فقه السنه، ج 1، ص 489

ص:364

ص:365

ص:366

ص:367

4. طواف و نماز آن

5. سعى

6. تقصير

ورود به مكه

1. قطع تلبيه در احرام عمره تمتّع

اماميه؛ هنگامى كه خانه هاى مكه ديده شد، به نظر مشهور اماميه بايد لبيك را ترك كرد.

حنبليه؛ وقتى به بيت رسيد، تلبيه را قطع مى كند.

حنفيه و شافعيه؛ وقتى وارد مسجدالحرام شد و شروع به طواف كرد، تلبيه را قطع مى كند.

مالكيه؛ اگر از ميقات محرم شده، وقتى وارد حرم گرديد تلبيه را قطع كند و اگر از جِعرانه محرم شده، وقتى وارد خانه هاى مكه شد و اگر از تنعيم محرم شده، وقتى بيت را ديد، تلبيه را قطع كند.

يادآورى:

بعضى از فقهاى مالكى، نظر ساير فقهاى اهل سنت را نيز حسن و قابل عمل دانسته اند. (1)

2. حكم ورود به مكه

اماميه؛ واجب است ورود به مكه با احرام باشد، مگر كسانى كه مقتضاى شغلشان رفت و آمد زياد به مكه است.

درسنامه درآمدى بر فقه مقارن ؛ ؛ ص367


1- مناسك محشى، ص 144؛ الخلاف، صص 458- 451؛ المقنع فقه حنبلى، المصادرالفقهيه، ج 11، ص 972؛ الكافى فى فقه اهل المدينه فقه مالكى، المصادرالفقهيه، ج 10، ص 500

ص:368

حنبليه؛ كسى كه مى خواهد وارد مكه شود، جايز نيست بدون احرام باشد مگر براى قتال مباح يا كسانى كه بايد تردد داشته باشند؛ مانند هيزم فروشان.

حنفيه؛ اگر منزل شخصى قبل از ميقات است، ورودش به مكه بايد با احرام باشد و در غيراين صورت مى تواند بدون احرام داخل شود.

شافعيه؛ دو نظريه داده اند: در كتاب أمّ: با احرام وارد شدن واجب است. در ساير كتب:

با احرام وارد شدن مستحب است.

مالكيه؛ براى غير مكى داخل شدن بدون احرام جايز نيست، جز كسانى كه از مناطق مجاور مكه هستند و به مكه تردّد دارند؛ مانند اهالى جدّه و عسفان، كه آنان بدون احرام مى توانند وارد مكه شوند. (1)يادآورى:

طبق مذهب اماميه، كسانى كه پس از عمره يا حج از مكه خارج شوند و در همان ماه بازگردند، لازم نيست ورودشان با احرام باشد. شيخ طوسى در كتاب خلاف، قول به استحباب را به مالك نسبت داده است و در كتاب فتاواى بن باز، دخول مكه بدون احرام براى كسى كه تصميم به حج يا عمره ندارد، مجاز شمرده شده است. اين مطلبى برخلاف نظر مذاهب اربعه اهل سنت است.

3. آداب ورود به مكه و مسجدالحرام

اماميه؛ براى دخول به حرم، مكه و مسجدالحرام بايد غسل كرد و از باب بنى شيبه وارد شد و براى ورود به حرم و مسجدالحرام بايد دعاى مأثور را خواند.

مذاهب چهارگانه؛ غسل براى ورود به مكه سنت است. همچنين مستحب است انسان


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 589- 58؛ مناسك محشى، صص 222 و 221؛ شرائع الاسلام، ج 1، ص 266؛ تذكرة الفقها، ج 8، صص 82- 79

ص:369

روز وارد شهر مكه شود و مندوب است كه در روز، لبيك گويان، با حالت خضوع و خشوع، از باب السلام وارد مسجدالحرام گردد و هنگام مشاهده بيت تكبير و تهليل گويد و دعايى را كه وارد شده بخواند.

گفته اند: باب بنى شيبه امروزه مقابل باب السلام است. (1)

طواف

اقسام طواف
1. طواف قدوم

اهل سنت اولين طوافى را كه شخص مُحرم پس از ورود به مكه و پيش از وقوف به عرفات انجام مى دهد، «طواف قدوم» يا «طواف تحيت» مى نامند، چون شبيه نماز تحيت مسجد است. طبق نظريه مذاهب چهارگانه اهل سنت، بر مُفرِد (گزارنده حج افراد) كه از خارج وارد مكه مى شود و براى وقوف به عرفات وسعت وقت دارد، انجام طواف قدوم سنت است، به نظر فقهاى اماميه هم براى مُفرِد و قارِن (كسى كه حج افراد و حج قِران انجام مى دهد)، پيش از وقوف به عرفات، انجام طواف مستحب شمرده شده است، اگرچه مشهور اماميه، اصطلاح طواف قدوم را به كار نبرده اند و تنها برخى از آن ها؛ مانند شيخ طوسى در مسبوط از آن نام برده اند. ضمناً در عمره تمتّع و عمره مفرده، انجام طواف مستحب پيش از


1- مناسك محشى، صص 98 و 97؛ شرائع الاسلام، ج 1، ص 252؛ جواهرالكلام، ج 18، صص 450- 437؛ علاءالدين بن مسعود كاشانى، بدائع الصنائع، المصادرالفقهيه، ج 10، ص 118 و على بن ابى بكر عبدالجليل المرغينانى، الهدايه، المصادرالفقهيه، ج 10، ص 258؛ الأم، مصادرالفقهيه، ج 11، صص 699 و 698؛ الخلاف، ج 1، ص 470؛ يوسف بن عبداللَّه النمرى القرطبى، الكافى فى فقه اهل المدينه، المصادر الفقهيه، ج 10، ص 507؛ عبداللَّه بن احمد بن قدامه، المقنع، المصادرالفقهيه، ج 11، ص 961؛ فتاوى بن باز، ص 42؛ فقه السنه، ج 1، ص 504

ص:370

طواف واجب، ميان اماميه محل اختلاف است. (1)

2. طواف عمره تمتّع

مذاهب اسلامى؛ بر كسى كه براى عمره تمتّع احرام بسته، واجب است طواف عمره تمتّع انجام دهد و به نظر فقهاى مذاهب چهارگانه اهل سنت، همان طوافى كه براى عمره تمتّع به جا مى آورد، طواف قدوم او محسوب مى شود. (2)

3. طواف عمره مفرده

همان حكم طواف عمره تمتّع را دارد و به فتواى فقهاى اهل سنت، طواف قدوم شمرده مى شود. (3)

4. طواف زيارت

مذاهب اسلامى؛ طواف زيارت يا طواف افاضه، بر تمام حجاج؛ اعم از متمتّع، قارِن و مفرِد واجب است و بايد پس از اعمال روز عيد قربان آن را انجام دهند. طبق نظريه اى تفسيرى، آيه 29، سوره حج: «ثُمَّ لِيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ» اشاره به اين طواف دارد. (4)


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 589؛ بدايةالمجتهد، ج 1، صص 346 و 345؛ المبسوط، ج 1، ص 351؛ الدروس الشرعيه، ج 1، صص 401 و 400؛ جواهر الكلام، ج 19، صص 353 و 352؛ مناسك محشى، صص 316 و 315؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، ص 354؛ دروس فى الفقه المقارن، ج 1، ص 513
2- بدايةالمجتهد، ج 1، ص 344؛ مناسك محشى، صص 226 و ص 100
3- همان
4- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 590 و 589؛ بدايةالمجتهد فقه مالكى، ج 1، صص 346 و 345؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، ص 353

ص:371

5. طواف نساء

اماميه؛ در عمره مفرده و اقسام سه گانه حج، واجب است طواف نساء انجام شود و با انجام آن، زنان حلال مى شوند.

مذاهب چهارگانه؛ منكر طواف نساء هستند و از آن، نه به عنوان واجب و نه به عنوان مستحب نام نبرده اند و زنان را با طواف زيارت حلال مى شمارند. (1)

6. طواف وداع

اماميه و مالكيه؛ مستحب است.

حنبليه و حنفيه؛ واجب است.

شافعيه؛ دو قول است: واجب و مستحب.

7. طواف مستحب

مذاهب اسلامى؛ علاوه بر طواف هايى كه گفته شد، «طواف مستحب» است كه مى توان در مدت اقامت در مكه آن را انجام داد.

طبق مذهب اماميه در هر شبانه روز گزاردن ده طواف مستحب است.

8. شرايط طواف

الف) شرايط مورد اتفاق:

مذاهب اسلامى (جز حنفيه)؛ 1) طهارت از حدث اكبر و حدث اصغر 2) طهارت از خبث 3) ستر عورت از امور معتبر در طواف است اما نظر حنفيه در مورد اين سه شرط:


1- الهداية فقه حنفى، المصادر الفقهيه، ج 10، ص 278؛ الكافى فى فقه اهل المدينه فقه مالكى، المصادرالفقهيه، ج 10، ص 505؛ المهذب فقه شافعى، المصادر الفقهيه، ج 11، ص 904؛ بداية الاجتهاد، ج 1، ص 344؛ مناسك محشى، صص 508- 506؛ الكافى لابن قدامه، المصادر الفقهيه، ج 11، ص 1040

ص:372

1. طهارت از حدث اكبر و حدث اصغر، نه فرض طواف و نه شرط آن است، بلكه واجب مى باشد و طواف بدون آن جايز است 2. طهارت از خبث نه شرط است و نه واجب، بلكه سنت است. پس اگر در لباس نجاست بيش از درهم بود، اشكال ندارد. 3. ستر عورت نه شرط جواز طواف و نه فرض آن است، ولى واجب است و اگر عريان طواف كرد، مادام كه در مكه است بايد اعاده كند و اگر بازگشت بايد قربانى كند.

يادآورى:

علّامه حلّى رحمه الله از برخى حنفيه نقل كرده كه طهارت شرط طواف است. همچنين علّامه گويد: دو روايت از احمدبن حنبل نقل شده كه طبق يكى، طهارت شرط طواف نيست. (1)ب) شرايط مورد اختلاف

1) نيت

اماميه و حنبليه؛ شرط است.

حنفيه و مالكيه؛ شرط نيست.

شافعيه؛ نيت در غير طواف زيارت و طواف قدوم شرط است.

يادآورى:

كسانى كه نيت را معتبر نمى دانند، معتقدند نيت كلى حج كفايت مى كند.

2) مختون بودن

اماميه؛ شرط است.


1- مناسك محشى، صص 241- 228؛ شرائع الاسلام، ج 1، صص 267 و 266؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 594- 590؛ بدائع الصنائع فقه حنفى، المصادر الفقهيه، ج 10، صص 42- 39؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 357 و 356؛ الخلاف، ج 1، ص 446؛ تذكرة الفقها، ج 8، صص 84 و 83؛ فقه السنه، ج 1، صص 28 و 27؛ الكافى لابن قدامه فقه حنبلى، المصادرالفقهيه، ج 1، ص 917

ص:373

مذاهب چهارگانه؛ مختون بودن شرط طواف نيست، اگرچه خود ختنه به عنوان يكى از سنت هاى اسلامى كه آن ها را از ساير مسلمانان متمايز مى كند واجب است، مگر اين كه بر جان خود بترسد. (1)

9. واجبات طواف

الف) واجبات مورد اتفاق

1) هفت شوط بودن طواف 2) شروع و اختتام هر شوط به حجرالأسود 3) قرار گرفتن كعبه در طرف چپ طواف كننده 4) خروج از حجر اسماعيل و شاذروان در حال طواف.

از موارد پيش گفته، در مذهب حنبليه، شافعيه و مالكيه با عنوان «شرايط طواف» ياد مى شود، ولى در مذهب اماميه و حنفيه، آن ها را «واجبات طواف» مى خوانند با اين تفاوت كه طبق اصطلاح حنفيه در معناى «واجب» و تفاوت آن با «فرض»، چنانكه طواف كننده از حجرالأسود آغاز نكند، يا كعبه را در طرف چپ خود قرار ندهد، تا زمانى كه در مكه است بايد اعاده كند و اگر بازگشت بايد كفاره بدهد، ولى اعمالش محكوم به صحت است.

همچنين به نظر حنفى ها؛ از هفت شوط طواف؛ در طواف زيارت، تنها چهار شوط آن ركن و فرض و بقيه واجب است و ركن نيست و اما در طواف قدوم و وداع، هيچ مقدار از اشواط آن فرض نيست و تمام هفت دورِ اين دو طواف واجب است و كسى كه چهار شوط از طواف وداع را ترك كند، بايد قربانى كند و كسى كه كمتر از آن را ترك كند، بايد براى هر شوط صدقه دهد و اما در ترك اكثر يا اقلّ اشواط طواف قدوم چيزى نيست.

يادآورى:

1. پيش تر گذشت كه به نظر حنفيه فرق است بين واجب و فرض.


1- مناسك محشى، صص 262- 241؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 594- 590؛ بدائع الصنائع فقه حنفى، المصادرالفقهيه، ج 10، صص 48- 43؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 363- 358

ص:374

2. از جهت فنّى، امور چهارگانه ياد شده را بايد واجب ناميد، نه شرط؛ زيرا اين امور مقوّم ماهيت شرعى طواف را تشكيل مى دهند و به اصطلاح شطر آن محسوب مى شوند نه شرط.

ب) واجب مورد اختلاف

اماميه؛ در ميان اماميه دو نظريه مطرح است: 1) لزوم طواف ميان كعبه و مقام ابراهيم بوده و اين فاصله را حدّ مطاف مى شمرده اند 2) طواف در دورتر از اين حدّ كافى است، به ويژه در صورت ازدحام جمعيت.

مذاهب چهارگانه؛ در نظر فقهاى مذاهب چهارگانه، طواف حدّى ندارد، ولى بايد داخل مسجدالحرام باشد و خارج از آن جايز نيست. در مورد جواز طواف بر بام مسجدالحرام، فقهاى اهل سنت اختلاف فتوا دارند، ولى طواف ميان بيت و مقام را شرط نمى دانند، اگرچه برخى از آن ها مانند حنبلى ها نزديكى به كعبه را مستحب شمرده اند. (1)

10. مستحبات طواف

الف) مستحبات مورد اتفاق

مذاهب اسلامى؛ امور زير از مستحبات طواف است: 1. بوسيدن حجرالأسود 2. استلام حجرالأسود 3. استلام ركن يمانى 4. اشتغال به ذكر و دعا در حال طواف. (2)يادآورى:

به نقل از علّامه حلى رحمه الله در مورد ريشه لغوى استلام، دو نظريه وجود دارد: 1) باب


1- شرائع الاسلام، ج 1، ص 267؛ جواهرالكلام، ج 19، صص 299- 295؛ مناسك محشى، ص 246؛ الكافى فى الفقه ابن حنبل، المصادر الفقهيه، ج 11، صص 1033- 1025؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 594- 590؛ شرح اللمعة الدمشقيه، ج 1، ص 501؛ تذكرة الفقها، ج 8، صص 93 و 92
2- مناسك محشى، صص 318- 316؛ الروضة البهيه، ج 1، صص 506 و 505؛ بدايةالمجتهد، ج 1، صص 433- 343؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 594- 592؛ شرائع الاسلام، ج 1، ص 269

ص:375

افتعال و از واژه سَلام (به معناى حجاره و سنگ) مشتق است و وقتى كه انسان حجرالأسود را با دست خويش مسّ كند، گويند: «استلم، أى مسّ السلام بيده» 2) باب استفعال و از واژه لامة (به معناى درع و سپر) اخذ شده است و كسى كه حجر را استلام مى كند؛ يعنى آن را سپر خود قرار مى دهد.

ب) استلام تمامى اركان كعبه

اماميه؛ مستحب است.

مذاهب چهارگانه؛ تنها استلام ركن يمانى و حجرالأسود را مجاز مى شمرند و استلام دو ركن ديگر را جايز نمى دانند. (1)

11. اضطباع

اماميه؛ در اكثر كتب فقهاى اماميه عنوان نشده، ولى برخى از قدما آن را در نخستين طواف (طواف قدوم) مستحب شمرده اند.

حنبليه؛ در طواف قدوم سنت است.

حنفيه؛ در هر طوافى كه پس از آن سعى وجود دارد؛ مانند طواف قدوم، سنت غير مؤكد است.

شافعيه؛ براى مردان و پسران سنت است.

مالكيه؛ اضطباع در فقه مالكيه مطرح نيست و به اين مذهب نسبت نداده اند. (2)


1- مناسك محشى، ص 318؛ الروضةالبهية، ج 1، ص 505؛ الهداية، فقه حنفى المصادرالفقهية، ج 10، ص 265؛ بدايةالمجتهد، ج 1، ص 343؛ الأمّ للشافعى، المصادرالفقهية، ج 11، ص 751؛ الخلاف، ج 1، ص 446؛ تذكرة الفقها، ج 8، صص 107- 103؛ لسان العرب، ج 12، صص 361 و 360
2- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 594- 592؛ الأمّ للشافعى، المصادرالفقهيه، ج 11، ص 756؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 594- 592؛ الوسيله إلى نيل الفضيله، صص 173 و 172؛ الجامع للشرايع، ص 201؛ تذكرةالفقها، ج 8، صص 173 و 172؛ الموسوعة الفقهيةالميسره، ج 3، ص 430

ص:376

يادآورى:

«ضبع» در لغت به معناى «بغل» يا «بازو» يا نيمه بالاى آن است و اضطباع به معناى انداختن ردا از زير بغل راست بر شانه چپ است و در نتيجه برهنه كردن شانه راست و پوشاندن شانه چپ مى باشد.

12. رَمَل

اماميه؛ بعضى از قدماى فقهاى اماميه، رمل را در سه شوط اوّلِ طوافِ قدوم، براى مردان مستحب شمرده اند ولى مشهور آن را ذكر نكرده اند.

حنبليه؛ در سه شوط اول طواف قدوم، براى غير راكب و غير معذور و كسى كه از مكه محرم نشده سنت است. همچنين رَمَل براى زنان نيست.

حنفيه؛ در سه شوط اول، سنت غير مؤكد است.

شافعيه؛ در سه شوط اول، براى غير زنان سنت است.

مالكيه؛ در سه شوط اولِ غير طواف زيارت، براى مردان سنت است. (1)يادآورى:

الرَمَل: «الهرولة، الاسراع في المشي مع تقارب الخُطَأ دون الوثوب و العَدْو».

در كتب تاريخ و سيره نقل شده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در عمرة القضا در ذيقعده سال هفتم هجرى، وقتى وارد مسجد شدند، چون مشركين مكه در اطراف مسجدالحرام نظاره گر مسلمانان بودند، حضرت براى نشان دادن قدرت مسلمانان، رداى خود را اضطباع كرده و


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 594- 592؛ جواهرالكلام، ج 19، صص 353- 350؛ شرائع الاسلام، ج 1، ص 269؛ بدايةالمجتهد، ج 1، صص 343 و 342؛ الدروس الشرعيه، ج 1، صص 400 و 399؛ الوسيلة إلى نيل الفضيله، صص 173 و 172؛ الجامع للشرايع، ص 201؛ الموسوعة الفقهية الميسره، ج 2، صص 430

ص:377

سه شوط اول طواف را به صورت رَمَل و هروله انجام دادند. (1)احتمال دارد اين كار پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم جنبه حكم حكومتى داشته باشد، نه حكم شرعىِ اوّلى.

13. نماز طواف

اماميه؛ نماز طواف از واجبات عمره و حج است و بايد پشت مقام ابراهيم گزارده شود.

حنبليه؛ سنت است.

حنفيه؛ سنت مؤكّد و واجب است.

شافعيه؛ سنت است و اگر نماز فريضه يا نافله ديگرى خوانده شود، از نماز طواف كفايت مى كند.

مالكيه؛ نماز طواف واجب ولى گزاردن آن پشت مقام ابراهيم مستحب است.

يادآورى:

در الفقه على المذاهب الخمسه، از حنفيه فتوا به وجوب نماز طواف نقل شده است، ولى بايد توجه داشت كه آن ها، آن را سنت مؤكد مى دانند نه فرض.

سعى ميان صفا و مروه
1. وجوب سعى ميان صفا و مروه و شرايط و كيفيت آن

مذاهب اسلامى؛ در وجوب و فرض بودن سعى صفا و مروه و تعداد اشواط و لزوم انجام آن، پس از طواف عمره مفرده و عمره تمتّع، متفق القولند. همچنين همگان بر اين باورند كه: بايد از صفا آغاز و در مروه پايان يابد و طهارت از حدث و خبث شرط آن نيست، اگرچه سنت است؛ اما حنفى ها، سعى را سنت مؤكد و واجب مى دانند، و آن را فرض


1- شرائع الاسلام، ج 1، ص 267؛ مناسك محشى، صص 320 و 319؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 594- 590؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 363 و 362

ص:378

نمى شمرند. همچنين از ابوحنيفه روايت شده، آغاز از صفا شرط نيست، لذا اگر از مروه شروع كند، تكليفى بر او نيست. استحباب هروله براى مردان در محل مشخص بين صفا و مروه نيز از اجماعيّات اسلامى است. (1)

2. تعداد سعى

مذاهب اسلامى؛ در حج تمتّع دو بار سعى؛ يك بار در عمره تمتّع و يك بار در حج تمتّع واجب است. همچنين در حج افراد نيز يك بار سعى در حج و يك بار سعى در عمره مفرده پس از آن لازم است؛ اما در حج قِران، بنابر مذهب اماميه، دو سعى لازم است؛ مانند حج افراد ولى بنا بر تفسير اهل سنت از قِران يك بار سعى بيشتر واجب نيست. به اعتقاد مذاهب اهل سنت، كسى كه حج قِران يا افراد انجام مى دهد، طواف قدوم بر او مستحب است و پس از طواف قدوم، لازم نيست سعى صفا و مروه انجام دهد و چنانچه پس از طواف قدوم، سعى كرد، نبايد حلق و تقصير كند و بايد در حال احرام باقى بماند و با انجام اين سعى، ديگر لازم نيست پس از طواف زيارت، سعى ديگرى انجام دهد. (2)

3. تكرار سعى

مذاهب اسلامى؛ برخلاف طواف، كه اكثار آن مستحب است، غير از دو سعى واجب؛ يكى در عمره و ديگرى در حجّ، سعى ديگرى مستحب يا سنت نيست.


1- مناسك محشى، صص 343- 336؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 596 و 595؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 371- 366؛ بدايةالمجتهد، ج 1، صص 348- 346؛ شرائع الاسلام، ج 1، صص 274- 272؛ فتاوى بن باز، صص 152- 145؛ بدائع الصنائع فقه حنفى، المصادرالفقهيه، ج 10، صص 52- 49؛ تذكرةالفقها، ج 8، ص 136
2- الكافى لابن قدامه، المصادرالفقهيه، ج 11، ص 1040؛ رسائل للحجاج و المعتمرين، ص 13؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 596؛ المختصر فى الفقه فقه حنفى، المصادر الفقهيه، ج 10، صص 7 و 6؛ مناسك محشى، صص 354- 337

ص:379

به نظر برخى از فقهاى اماميه، در يك مورد استحباب سعى مطرح است و آن در صورتى است كه اگر بر اثر فراموشى از هفت شوط بگذرد و شوط هشتم كامل شده باشد، تكميل هفت شوط دوم مستحب است. (1)

تقصير
1. حلق يا تقصير در عمره تمتّع

اماميه؛ پس از سعى در عمره تمتّع، واجب است بر مُحرِم تقصير كند و تراشيدن سر جايز نيست.

حنبليه و حنفيه؛ طبق مذهب حنبليه و حنفيه، متمتّع دو گونه است: 1. متمتّعى كه سوق هدى نكرده، وظيفه او است كه با حلق يا تقصير، پس از سعى از احرام خارج شود 2. متمتّعى كه سوق هدى كرده، پس از سعى نمى تواند با حلق يا تقصير از احرام بيرون آيد و در فاصله ميان اعمال عمره تمتّع و حج، همچنان مُحرِم مى ماند تا روز ترويه يا قبل از آن محرم به احرام حج گرديده و عازم منا و عرفات شود.

شافعيه؛ دو قول دارد: 1. پس از سعى، حلق يا تقصير مى كند و از احرام خارج مى شود و حلق افضل است 2. حلق يا تقصير از واجبات نيست و جزو نسك نمى باشد و با سعى، از عمره خارج مى شود. شافعيه معتقدند: سوق هدى مانع از تحلّل و خروج از احرام نيست و پس از عمره تمتّع مى توان قربانى كرد. به نقل شيخ طوسى از شافعيه، در مروه يا در هر جاى مكه، متمتّع اگر بخواهد، مى تواند قربانى كند.

مالكيه؛ متمتّع پس از سعى، حلق يا تقصير مى كند و از احرام خارج مى شود و بعداً از مكه براى حج احرام مى بندد. متمتّع اگر قربانى خود را در عرفه وقوف داد، آن را در منا ذبح


1- همان

ص:380

مى كند و الّا بايد در مروه ذبح كند.

يادآورى:

در كتاب الفقه على المذاهب الخمسه ادعاى اتفاق مذاهب نسبت به وجوب و نسك بودن تقصير شده، در حالى كه نسبت به شافعى مسأله محلّ اختلاف است. (1)

2. تعداد افعال واجب در عمره تمتّع

اماميه؛ پنج عمل: 1. احرام 2. طواف 3. نماز طواف 4. سعى 5. تقصير اطرست (احرام، طواف، ركعتى الطواف، سعى، تقصير) للحج اجعل نهج.

حنبليه؛ چهار عمل: 1. احرام 2. طواف 3. سعى 4. حلق يا تقصير.

حنفيه؛ پنج عمل: 1. احرام 2. طواف 3. نماز طواف (به عنوان سنت مؤكد و واجب، نه فرض) 4. سعى 5. تقصير.

شافعيه؛ دو قول دارد: 1. چهار عمل: احرام، طواف، سعى و حلق يا تقصير 2. سه عمل احرام، طواف و سعى.

مالكيه؛ پنج عمل: 1. احرام 2. طواف 3. نماز طواف 4. سعى 5. حلق يا تقصير.

يادآورى:

پيش تر گذشت كه به نظر حنبليه و شافعيه، نماز طواف سنت است و از واجبات


1- مناسك محشى صص 357 و 356، الكافى لابن قدامه، فقه حنبلى، المصادرالفقهيه، ج 11، ص 1039؛ المقنع لابن قدامه، فقه حنبلى المصادرالفقهيه، ج 11، صص 962 و 961؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، ص 372؛ بدائع الصنائع فقه حنفى، المصادرالفقهيه، ج 10، ص 123؛ الهدايه فقه حنفى، المصادر الفقهيه، ج 10، ص 288؛ بدايةالمجتهد، ج 1، صص 336 و 335؛ القوانين الفقهيه، فقه مالكى، المصادرالفقهيه، ج 11، ص 616؛ المهذب فقه شافعى المصادرالفقهيه، ج 11، صص 850- 848؛ مختصرالمزنى فقه شافعى، المصادرالفقهيه، ج 11، ص 821؛ الخلاف، ج 1، ص 450؛ بدائع الصنائع فقه حنفى، المصادرالفقهيه، ج 10، ص 64؛ المهذب فقه شافعى، المصادرالفقهيه، ج 11، ص 898

ص:381

محسوب نمى شود.

3. چگونگى تقصير

اماميه؛ قدرى از موى سر يا ريش يا شارب را كوتاه كند كافى است و احتياط آن است كه اكتفا به كوتاه كردن ناخن نكند.

حنبليه؛ به اندازه سر انگشت يا كمتر، از مو كوتاه كند كافى است.

حنفيه؛ مقدارى بيش از سر انگشت، از مو كوتاه كند كافى است.

شافعيه؛ همين كه صدق تقصير و كوتاه كردن مو كند، كافى است.

مالكيه؛ زنان به اندازه سر انگشت مو را كوتاه مى كنند و مردان از نزديكى ريشه مو، تمام سر را كوتاه مى كنند. (1)يادآورى:

اين كه در كتاب «الفقه على المذاهب الخمسه»، در باب حلق و تقصير، كوتاه كردن تمام سر به احمدبن حنبل نسبت داده شده و در مورد حلق مقدار ربع سر به ابوحنفيه و تعداد سه مو به شافعى نسبت داده اند، درست است ولى در مورد تقصير جاى تأمل دارد.

4. حلق يا تقصير در عمره مفرده

اماميه؛ زنان بايد تقصير كنند ولى مردان ميان حلق يا تقصير مخيّرند.

مذاهب چهارگانه؛ در اعمال عمره (تمتّع يا مفرده) و حج، بر مردان معتقد به تخيير ميان حلق و تقصير مى باشند، اگرچه حلق را افضل و برتر مى دانند.


1- مناسك محشى، ص 357، بدائع الصنائع فقه حنفى، المصادر الفقهيه، ج 10، ص 67؛ القوانين الفقهيه فقه مالكى، المصادرالفقهيه، ج 11، ص 615؛ الكافى لابن قدامه فقه حنبلى، المصادرالفقهيه، ج 11، ص 1048؛ المهذب فقه شافعى، المصادرالفقهيه، ج 11، ص 898؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، ص 371؛ تذكرة الفقها، ج 8، ص 150

ص:382

ظاهراً فقهاى اماميه نيز به افضليت حلق در عمره مفرده فتوا مى دهند؛ چنانكه بعضى از آن ها تصريح كرده اند. (1)

5. تعداد افعال واجب در عمره مفرده

اماميه؛ هفت عمل: 1. احرام 2. طواف 3. نماز طواف 4. سعى 5. تقصير يا حلق 6. طواف نساء 7. نماز طواف نساء.

حنبليه؛ چهار عمل: 1. احرام 2. طواف 3. سعى 4. حلق يا تقصير.

حنفيه؛ پنج عمل: 1. احرام 2. طواف 3. نماز طواف (به عنوان سنت مؤكد و واجب، نه فرض) 4. سعى 5. حلق يا تقصير.

شافعيه؛ بنابراين كه حلق يا تقصير نسك باشد نه استباحه محظور؛ چهار عمل:

1. احرام 2. طواف 3. سعى 4. حلق يا تقصير.

مالكيه؛ پنج عمل: 1. احرام 2. طواف 3. نماز طواف 4. سعى 5. حلق يا تقصير.


1- مناسك محشى، صص 101 و 100؛ الكافى فى فقه اهل المدينه فقه مالكى، المصادرالفقهيه، ج 10، ص 534؛ بدائع الصنائع فقه حنفى المصادرالفقهيه، ج 10، ص 65

ص:383

ص:384

ص:385

7 احرام حج

8. وقوف به عرفات و مشعر

9. مناسك منا

احرام حج

1. زمان و مكان احرام حج

مذاهب اسلامى؛ پس از عمره تمتّع، كسى كه حج تمتّع انجام مى دهد، بايد از مكه محرم شود. زمان احرام حج تمتّع بايد به گونه اى باشد كه وقوف در عرفه، در روز نهم ذى حجّه را درك كند، اگرچه مستحب است روز ترويه (هشتم ذى حجّه) احرام ببندد و عازم منا شود و شب نهم را در منا سپرى كند. احرام حج از جهت واجبات، مستحبات و تروك احرام، تفاوتى با احرام عمره ندارد. به گفته شيخ طوسى و برخى از فقهاى اهل سنت، امام در روز هفتم ذى حجّه، بعد از ظهر در مكه خطبه مى خواند و به مردم فرمان مى دهد كه از صبح روز هشتم عازم منا شوند. اين خطبه، يكى از خطبه هايى است كه در مناسك حج سنت است.

آن گاه امام با مردم نمازهاى ظهر و عصر و مغرب و عشاى روز هشتم و نماز صبح روز نهم را در منا مى خواند و پس از طلوع خورشيد عازم عرفه مى شود. (1)يادآورى:

1. به نظر مذاهب چهارگانه اهل سنت، مستحب است نماز ظهر و عصر در روز ترويه،


1- الروضةالبهيه، ج 1، صص 517 و 516؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 626- 619؛ فقه السنه، ج 1، ص 520؛ مناسك محشى، ص 379؛ مختصرالمزنى فقه شافعى، المصادرالفقهيه، ج 11، ص 830، المهذب فقه شافعى، المصادرالفقهيه، ج 11، ص 892؛ الكافى فى فقه اهل المدينه فقه مالكى، المصادرالفقهيه، ج 10، ص 533؛ تذكرةالفقها، ج 8، صص 165- 163؛ مبسوط، ج 1، ص 365

ص:386

در منا خوانده شود ولى در مذهب اماميه مستحب است (غير از امام و امير الحاج)، محرمى پيش از نماز ظهر و عصر از مكه خارج نشود. اما مستحب است امام نماز ظهر و عصر ترويه را در منا به جا آورد.

2. همچنين طبق مذهب اماميه، مستحب است زائر از مقام ابراهيم يا حِجر اسماعيل احرام ببندد.

3. احمد بن حنبل معتقد است: امام روز هفتم خطبه نمى خواند.

2. قطع تلبيه در احرام حج

اماميه؛ هنگام ظهر روز عرفه، به نظر مشهور اماميه، افراد محرم بايد لبيك را قطع كنند.

فقهاى چهارگانه (جز مالكيه)؛ تا زمان رمى جمره عقبه در روز عيد قربان، لبيك را تكرار مى كند.

مالكيه؛ هنگام ظهر روز عرفه، تلبيه را قطع مى كند، ولى كسى كه در عرفه محرم شده باشد تا رمى جمره عقبه تكرار مى كند. (1)

وقوف در عرفات

1. زمان وقوف در عرفات

اماميه؛ عرفات دو نوع وقوف دارد: 1. وقوف اختيارى؛ از ظهر تا غروب روز عرفه، وقوف براى يك لحظه و اين يك لحظه در عرفات «ركن» حج است و بقيّه آن «واجب» مى باشد. 2. وقوف اضطرارى؛ مقدارى از شب عيد قربان.

حنبليه؛ از فجر روز نهم تا فجر روز عيد قربان. وقوف مقدارى از اين زمان در عرفه


1- مناسك محشى، ص 144؛ الخلاف، ص 458

ص:387

ركن است، ولى اگر در روز وقوف مى كند، بايد تا غروب بماند.

به فتواى حنفيه و شافعيه، وقت وقوف از زوال روز نهم است تا فجر روز دهم.

شافعيه؛ اگر يك لحظه از اين زمان را درك كند، كافى است، ولى به نظر حنفيه واجب است اگر روز وقوف مى كند تا غروب بماند.

مالكيه؛ حضور در عرفه دو نوع است: 1. حضور ركنى؛ كه ترك آن موجب فساد حج است و آن يك لحظه از غروب روز عرفه است تا طلوع فجر دهم 2. حضور واجب كه ترك آن كفاره دارد و آن يك لحظه از زوال روز عرفه تا غروب خورشيد مى باشد.

يادآورى:

تفصيل مربوط به فتواى مالكى ها در بسيارى از كتب؛ از جمله فقه السنه و الفقه على المذاهب الخمسه مطرح نشده است و نظر مالكى ها مانند نظر حنفى ها و شافعى ها شمرده شده است. (1)

2. خطبه امام در عرفات

مذاهب اسلامى؛ امام، ظهر روز عرفه در عرفات براى مردم خطبه مى خواند. به گفته اماميه، حنبليه و شافعيه، اين خطبه قبل از اذان است ولى به گفته حنفيه و مالكيه خطبه عرفه بعد از اذان مى باشد. خطبه عرفات؛ مانند خطبه روز جمعه دو خطبه است كه ضمن تحميد و تهليل و ثنا و امر به تقوا، امام مناسك حج را به مردم مى آموزد. (2)


1- مناسك محشى، صص 387- 384؛ فقه السنه، ج 1، ص 522؛ جامع الخلاف و الوفاق، ص 208؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، ص 378؛ الخلاف، ج 1، ص 453؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 599- 597؛ بدائع الصنائع فقه حنفى، المصادرالفقهيه، ج 10، ص 33؛ تذكرة الفقها، ج 8، ص 177
2- الخلاف، ج 1، ص 452؛ بدائع الصنائع فقه حنفى، المدونه فقه مالكى، الكافى فى فقه اهل المدينه فقه مالكى، المهذب فقه شافعى، الكافى لابن قدامه فقه حنبلى، المصادرالفقهيه، ج 10، صص 89 و 390 و 532 و ج 11، صص 892 و 1048؛ تذكرة الفقها، ج 8، ص 177

ص:388

يادآورى:

اين گونه مسائل؛ از نكات اساسى در مناسك حج است و ابعاد سياسى حج را به خوبى آشكار مى كند. اگرچه از وظايف حكومت اسلامى است و از مسائل فقه سياسى محسوب مى شود و جزو وظايف فردى نمى باشد.

3. قصر يا تمام بودن نماز امام و ساير حجاج در عرفات

اماميه؛ مانند ديگر موارد است؛ اگر امام يا حجّاج مقيم مكه هستند، مانند ديگر مقيمان مكه، نماز را تمام مى خوانند و اگر امام يا حجاج مسافرند، مانند ساير مسافرين نماز را قصر مى خوانند.

حنبليه؛ نماز قصر در عرفه سنت است.

حنفيه و شافعيه؛ اگر امام مقيم مكه است، او و تمامى مردم؛ اعم از مسافر و مقيم نماز را تمام مى خوانند ولى اگر امام مسافر است؛ مانند ديگر مسافران، قصر مى خوانند و اما مقيمان مكه تمام مى خوانند.

مالكيه؛ نماز قصر در عرفه سنّت است؛ خواه مقيم باشد، خواه مسافر. (1)

4. جمع نماز ظهر و عصر در عرفات

اماميه؛ مانند ساير ايّام، جمع ميان اين دو نماز جايز است؛ منفرد باشد يا با امام.

حنبليه، شافعيه و مالكيه؛ برخلاف ساير ايام، جمع اين دو نماز جايز است؛ منفرد باشد يا با امام.

حنفيه؛ برخلاف ديگر ايام، اگر نماز را با امام بخواند، جمع جايز است و در صورت


1- همان

ص:389

فرادى جايز نيست.

5. نماز جمعه در عرفات

اماميه؛ حكم ساير جمعه هاى طول سال را دارد كه با وجود شرايط، مى توانند آن را اقامه كنند.

حنبليه؛ اگر اميرالحاج والى مكه باشد، در صورت مصادف شدن عرفه با جمعه، بايد نمازجمعه اقامه كند.

حنفيه؛ اگر نماز امير الحاج تمام است، در صورت مصادف شدن عرفه با جمعه، بايد نمازجمعه اقامه كند.

شافعيه و مالكيه؛ اگر عرفه با جمعه مصادف شود، نماز جمعه در عرفات خوانده نمى شود و همان خطبه هاى عرفه و نمازى كه امام با حجاج اقامه مى كند، جاى نمازجمعه محسوب مى شود، مگر اين كه امام از اهل عرفه باشد. (1)

6. مستحبات وقوف در عرفات

در بيشتر مستحبات و آداب وقوف در عرفات، مذاهب اسلامى اتفاق نظريه دارند؛ مانند طهارت از حدث و مشغول بودن به ذكر و تهليل و تحميد و ثناى الهى و فرستادن صلوات بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و زياد دعا خواندن، اگرچه از جهت حجم و كميت و كيفيت، مستحباتى كه در فقه اماميه آمده و ادعيه و نمازها و اذكارى كه در متون فقهى و روايى اماميه مندرج است، به هيچ وجه قابل قياس با متون فقهى مذاهب اربعه اهل سنت نيست. كافى است مقايسه شود آن چه در فقه مذاهب اهل سنت آمده، با دعاى عرفه حضرت سيدالشهدا عليه السلام و دعاى عرفه صحيفه سجاديه، تا غناى معنوى و معرفتى و توحيدى مذهب اهل بيت عليهم السلام آشكار


1- فقه السنه، ج 1، ص 525؛ بدايةالمجتهد، ج 1، ص 349؛ جامع الخلاف والوفاق، ص 56؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 599- 597؛ تذكرة الفقها، ج 8، صص 179 و 178

ص:390

گردد. استحباب غسل را نيز اماميه و برخى از مذاهب اهل سنت؛ مانند شافعيه تصريح كرده اند. (1)

7. زمان كوچ از عرفات

مذاهب اسلامى؛ پس از غروب خورشيد، براى وقوف مشعرالحرام، امام همراه ديگر حجاج از عرفات كوچ مى كنند. در حالى كه در هنگام حركت و ميانه روى و اقتصاد در راه رفتن و دورى از شتاب زدگى را مراعات مى كنند و به ذكر و دعا و توجه به خداوند سبحان مشغول مى شوند.

يادآورى:

برخى از مذاهب اهل سنت؛ مانند حنبليه تصريح كرده اند كه مستحب است پيش از امام كوچ نكنند. (2)

وقوف در مشعرالحرام

8. بيتوته شب عيد در مشعرالحرام (پيش از وقوف بين الطلوعين)

اماميه؛ محل خلاف است. اكثر فقهاى معاصر نسبت به بيتوته در شب عيد، احتياط (واجب يا مستحب) مى دانند و برخى هم آن را واجب مى شمرند.

حنبليه؛ مبيت در مزدلفه واجب است و تا پيش از نصف شب خروج از آن جايز نيست،


1- الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 599- 597؛ مناسك محشى، صص 393- 391؛ تذكرةالفقها، ج 8، ص 169
2- الدروس الشرعيه، ج 1، ص 421؛ شرائع الاسلام، ج 1، ص 255؛ فقه السنه، ج 1، ص 525؛ الكافى فى فقه اهل المدينه فقه مالكى، المصادر الفقهيه، ج 10، ص 501؛ الكافى لابن قدامه فقه حنبلى، المصادر الفقهيه، ج 11، ص 1042؛ تذكرة الفقها، ج 8، صص 194 و 193

ص:391

ولى پس از نصف شب جايز است.

حنفيه؛ بيتوته در مزدلفه واجب نيست، ولى سنت (مستحب) است.

شافعيه؛ در مورد وجوب بيتوته در مشعرالحرام دو قول است: 1. واجب است و نسك محسوب مى شود 2. سنت است.

مالكيه؛ مبيت در مزدلفه سنت مؤكد است، ولى واجب نيست. (1)

9. وقوف پس از طلوع فجر در مشعرالحرام

اماميه؛ وقوف بين الطلوعين در مشعرالحرام واجب است و وقوف در مقدار كمى از اين زمان، ركن حج است، اما براى زنان و كسانى كه معذورند، جايز است پس از وقوف مقدارى از شب، مشعرالحرام را ترك كنند. همچنين كسى كه وقوف بين الطلوعين و وقوف در شب را درك نكرده و معذور بوده، مى تواند مقدارى از طلوع خورشيد تا ظهر روز عيد را وقوف كند.

حنبليه؛ سنت است.

حنفيه؛ واجب است، ولى فرض نيست. اگر پس از طلوع فجر قبل از نماز فجر خارج شود، گناه كرده، چون تارك سنت است ولى تكليفى ندارد.

شافعيه؛ همين كه پس از نصف شب در مسير عبور از عرفات به منا، در مشعر حضور پيدا كند ولو در حال مرور باشد، كافى است.

مالكيه؛ نزول در مزدلفه براى غير معذور لااقل به اندازه حطّ رحال و پايين گذاردن بار و پالان شتر در شب عيد در مسير عبور از عرفات به منا واجب است، ولى اگر معذور است


1- مناسك محشى، ص 396؛ جواهرالكلام، ج 19، صص 77- 69؛ الكافى لابن قدامه فقه حنبلى، بدائع الصنائع فقه حنفى، المهذب فقه شافعى، الكافى فى فقه اهل المدينه فقه مالكى، المصادرالفقهيه، ج 11، صص 1044 و 895، ج 10، صص 57 و 56 و 97 و 501؛ فتاواى بن باز، ص 118

ص:392

در حال عبور هم وقوف داشته باشد كافى است. (1)

10. شرايط وقوف در عرفات و مشعرالحرام

اماميه؛ در وقوف، نيت و علم معتبر است و كسى كه به هيچ وجه قصد وقوف نداشته باشد مانند بى هوش و مغمى عليه وقوفش باطل است.

حنبليه؛ در وقوف، نيت و علم معتبر نيست ولى بايد مجنون، مست و بى هوش نباشد.

حنفيه؛ در وقوف، هيچ كدام از نيت، علم و عقل معتبر نيست و صرف حضور بدون نيت و بدون علم به اين كه اينجا سرزمين عرفات است و با حضور در حال جنون و بى هوشى و خواب، صحيح و كافى است.

شافعيه؛ علم و نيت شرط نيست، ولى اهليّت عبادت؛ يعنى عقل لازم است و توقف مجنون و بى هوش كفايت نمى كند.

مالكيه؛ قائل به تفصيل اند؛ اگر در حال عبور وقوف مى كند علم و نيت معتبر است، ولى اگر توقف مى كند، علم و نيت شرط نيست.

در «الفقه على المذاهب الخمسه» تفصيل مذكور از مالكيه مطرح نشده و به طور مطلق، اعتبار علم و نيت به آن ها نسبت داده شده است. (2)


1- مناسك محشى، ج 11، صص 400 و 390؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 385- 383؛ المقنع و الكافى لابن قدامه فقه حنبلى، بدائع الصنائع فقه حنفى، المهذب فقه شافعى، الكافى فى فقه اهل المدينه فقه مالكى، المصادرالفقهيه، ج 11، صص 1044 و 895 و ج 10، ص 56، ص 501؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 62- 599؛ سراج السالك، ص 180؛ الانتصار، ص 232
2- مناسك محشى، صص 384- 367؛، الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 602- 597؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 381- 379؛ تذكرة الفقها، ج 8، ص 170

ص:393

11. نماز مغرب و عشاى شب عيد قربان و چگونگى آن

اماميه؛ مستحب است نماز مغرب و عشا را تا مزدلفه به تأخير اندازد، اگرچه ثلث شب نيز بگذرد و دو نماز را با يك اذان و دو اقامه به صورت جمع بخواند و نوافل مغرب را پس از عشا به جا آورد و اگر از رسيدن به مزدلفه پيش از نصف شب ناتوان شد، نماز مغرب و عشا را بين راه به جا آورد و اما از جهت قصر و اتمام، وظيفه اش مانند عرفات است.

حنبليه؛ جمع ميان نماز مغرب و عشا سنت است و اگر نماز مغرب را در مسير مزدلفه به جا آورد، ترك سنت كرده، ولى مجزى است.

حنفيه؛ نماز مغرب و عشا را به صورت جمع بايد در مزدلفه به جا آورد و چنانچه نماز مغرب را پيش از رسيدن به مزدلفه بخواند. اگر تا قبل از طلوع فجر به مزدلفه رسيد، به نظر ابوحنيفه و اكثر حنفى ها بايد اعاده كند، ولى اگر فجر طلوع مى كند، جايز است قبل از مزدلفه به جا آورد.

شافعيه؛ جمع ميان نماز مغرب و عشا با دو اقامه سنت است ولى اگر هر كدام را در وقت خود به جا آورد، كفايت مى كند.

مالكيه؛ اگر همراه امام است، سنت است نماز مغرب و عشا را با امام، با يك اذان و يك اقامه به صورت جمع بخواند ولى اگر تنها است، مغرب را در وقت خود و عشا را در وقت خود به جا آورد. همچنين سنت براى غير اهل مزدلفه آن است كه نماز عشا را شب عيد به صورت قصر بخوانند. (1)


1- مناسك محشى، ص 407؛ الخلاف، ج 1، ص 454؛ جامع الخلاف والوفاق، ص 211؛ فقه السنه، ج 1، ص 525؛ بدائع الصنائع فقه حنفى، الكافى فى فقه اهل المدينه فقه مالكى، المهذب فقه شافعى؛ مختصرالمزنى فقه شافعى، الكافى لابن قدامه فقه حنبلى، الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 604؛ بدايةالمجتهد، ج 1، ص 351؛ المصادرالفقهيه، ج 10، صص 97- 95 و ج 10، ص 500 و ج 11، صص 894 و 822 و ج 11، ص 1044؛ تذكرة الفقها، ج 8، صص 200- 194

ص:394

12. مستحبات وقوف در مزدلفه

مذاهب اسلامى؛ مستحب است: 1. سنگ ريزه هايى را كه در منا بايد رمى كند، از مزدلفه گرد آورد 2. شب عيد قربان را به عبادت و دعا به سر برد و پس از نماز صبح مشغول ذكر و حمد و ثناى الهى شود 3. كمى قبل از طلوع خورشيد كوچ كند، به گونه اى كه از وادى محسّر نگذرد 4. هنگامى كه به وادى محسّر رسيد، با سرعت بيشترى حركت كند.

طبق مذهب اماميه، پيش از طلوع خورشيد، آغاز به كوچ مى كند، ولى نبايد تا پيش از طلوع از سرزمين مشعرالحرام خارج شود. (1)يادآورى:

طبق مذهب اماميه، براى وقوف در مزدلفه سه وقت است: 1. شب عيد براى معذورين (اضطرارى ليلى) 2. بين طلوع صبح تا طلوع خورشيد (اختيارى) 3. از طلوع آفتاب تا ظهر روز دهم (اضطرارى نهارى) اما نظريات وفتاواى نقل شده از مذاهب چهارگانه اهل سنت در باب وقوف در مزدلفه به ويژه حنفيه و مالكيه مختلف است. در الفقه على المذاهب الأربعه از حنفيه نقل مى كند كه بين الطلوعين، وقوف واجب نيست و وقوف در شب واجب است، ولى در كتب حنفيه وقوف بين الطلوعين، واجب شمرده شده است. همچنين در بعضى كتب مالكيه، مانند بدايةالمجتهد، مطلقاً وقوف و بيتوته در مزدلفه را سنت شمرده اند. ولى در برخى كتب ديگر؛ مانند سراج السالك و الفقه على المذاهب الأربعه، وقوف در مقدارى از شب، واجب شمرده شده است. مرحوم سيد مرتضى از فقهاى اماميه در كتاب الانتصار مى نويسد: «ممّا انفردت الامامية به: القول بوجوب الوقوف به مشعرالحرام و أنّه ركن من


1- مناسك محشى، ص 48؛ بدائع الصنائع فقه حنفى، الكافى فى فقه اهل المدينه فقه مالكى، مختصر المزنى فقه شافعى، المهذب فقه شافعى، الكافى لابن قدامه فقه حنبلى، المصادرالفقهيه، ج 10، ص 298، ج 11، ص 502 و ج 11، صص 894 و 822 و ج 11، ص 1044؛ جامع الخلاف والوفاق، ص 211؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 387 و 386؛ تذكرة الفقها، ج 8، ص 202

ص:395

أركان الحج و جاري مجرى الوقوف بعرفة في الوجوب و خالف باقي الفقها في ذلك و لم يوجبه أحد منهم.» جمع آراى اهل سنت و كلام سيد مرتضى رحمه الله اين است كه وقوف اختيارى را هيچ كدام فرض نمى دانند و تنها حنفيه سنت مؤكد (واجب) مى شمارند و اما وقوف اضطرارى ليلى را به جز حنفيه، بقيه واجب شمرده اند. (1)

مناسك منا

1. مناسك واجب منا در عيد قربان

مذاهب اسلامى؛ بر اساس آن چه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در حجةالوداع انجام داده اند؛ سه عمل واجب، در روز عيد قربان، در منا، بايد انجام پذيرد:

1. رمى جمره عقبه 2. ذبح قربانى 3. حلق يا تقصير. (2)يادآورى:

انجام دهندگان حج افراد، متمتع و قرِان در رمى جمره عقبه و حلق يا تقصير اشتراك دارند، ولى قربانى تنها بر متمتّع و قارن واجب است و مفرِد وظيفه اى ندارد.

2. ترتيب اعمال عيد قربان

اماميه؛ رعايت ترتيب بالا، در روز عيد قربان واجب يا احتياط واجب است، ولى اگر برخلاف ترتيب عمل شد، اعاده لازم نيست.


1- تذكرة الفقها، ج 8، صص 209- 207؛ سراج السالك، شرح اسهل المسالك، ج 1، ص 180؛ الانتصار، ص 232؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 602- 599
2- مناسك محشى، صص 444- 408، بداية المجتهد، ج 1، ص 652؛ فقه السنه، ج 1، ص 527؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 388 و 387؛ الروضةالبهيه فى شرح اللمعة الدمشقيه، ج 1، ص 525

ص:396

حنبليه؛ رعايت ترتيب سنّت است و اگر مراعات نشد، موجب كفّاره نيست.

حنفيه؛ اگر پيش از قربانى يا رمى حلق كند، بايد گوسفند كفاره دهد، ولى اگر پيش از رمى قربانى كند، كفاره ندارد.

شافعيه؛ رعايت ترتيب سنّت است و كسى كه مراعات نكند كفّاره ندارد.

مالكيه؛ كسى كه پيش از رمى حلق كند بايد فديه دهد، ولى اگر قبل از ذبح حلق كند يا قبل از رمى ذبح كند كفاره ندارد. (1)

ويژگى شن ها
1. جنس و اندازه شن ها (سنگ ريزه)

اماميه؛ بايد ريگ باشد و به غير ريگ؛ مانند كلوخ و خزف (سفال) صحيح نيست و از جهت اندازه بايد مانند شن، ريز نباشد و زياد بزرگ هم نباشد.

حنبليه؛ رمى جمره به غير حصاة و شن؛ مانند طلا و سنگ هاى گرانبها كافى نيست، همچنين رمى به شن خيلى ريز يا خيلى درشت كفايت نمى كند.

حنفيه؛ با چيزى كه از جنس زمين باشد؛ مانند گل يا سنگ يا خاك كه تيمم بر آن صحيح است، رمى جايز است و با غير آن؛ مانند طلا و نقره و چوب و جواهرات كافى نيست.

شافعيه؛ رمى با غير سنگ، مانند كلوخ يا سفال يا نمك يا آجر جايز نيست و مستحب است كه سنگ به اندازه حصى الخذف (قدر دانه باقلا) باشد و بزرگتر از آن نباشد.


1- مناسك محشى، صص 451 و 450؛ جواهرالكلام، ج 19، صص 251 و 250؛ الروضة البهيه فى شرح اللمعة الدمشقيه، ج 1، ص 525؛ رسائل للحجاج و المعتمرين، صص 13 و 12؛ بداية المجتهد، ج 1، ص 353؛ مغنى والكافى لابن قدامه فقه حنبلى، بدائع الصنائع فقه حنفى، مختصر المزنى فقه شافعى، القوانين الفقهيه فقه مالكى؛ مصادر الفقهيه، ج 11، صص 1048- 1045 و 974 و ج 10، ص 103 و ج 11، ص 823

ص:397

مالكيه؛ رمى با غير حجر؛ مانند كلوخ و سفال كافى نيست، همچنين بايد بسيار ريز نباشد ولى رمى با سنگ يا سنگ بزرگ مجزى است اگرچه كراهت دارد. (1)

شرايط رمى
1. محل جمع آورى سنگريزه

اماميه؛ بايد سنگريزه ها از حرم باشد، البته از مسجدالحرام يا مسجد خيف جايز نيست و مستحب است از مزدلفه برداشته شود.

حنبليه؛ از هر جا برداشته شود كافى است.

حنفيه؛ شن ها را از هر جا مى تواند جمع كند، ولى كراهت دارد از سنگ ريزه هاى كنار جمره بردارد.

شافعيه؛ در فتاواى شافعيه، تصريحى نسبت به مكان جمع آورى شن ها يافت نشد، ولى در ظاهر آن ها هم مانند ساير مذاهب اهل سنت معتقدند: از هر جا باشد كافى است.

مالكيه؛ سزاوار نيست از سنگ ريزه هاى مسجدالحرام باشد و مستحب است از مزدلفه برداشته شود و در غير اين صورت، از هر مكان طاهرى مى توان جمع كرد.

يادآورى:

1. اماميه در اين فتوا كه بايد سنگ از حرم باشد منحصر هستند 2. به نقل «فقه السنه»، از حنفيه، شافعى و احمد بن حنبل، رمى با سنگ گرفته شده از محل رمى جايز است ولى


1- مناسك محشى، ص 409؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 601 و 600؛ وسائل الشيعه، ج 5، ابواب رمى جمرةالعقبه، باب 7، ج 1، بدائع الصنائع فقه حنفى، المهذّب فقه شافعى، الكافى لابن قدامه فقه حنبلى، الكافى فى فقه اهل المدينه فقه مالكى، المصادر الفقهيه، ج 10، ص 101 و ص 503 و ج 11، ص 896 و 1046، فقه السنه، ج 1، صص 529 و 528؛ الدروس الشرعيه، ج 1، ص 433

ص:398

كراهت دارد. (1)

2. بكر بودن سنگريزه ها

اماميه؛ به نظر مشهور، بايد سنگ ها بكر باشد و پيش تر براى رمى از آن ها استفاده نشده باشد.

حنبليه؛ استفاده از سنگى كه ديگرى رمى كرده، مجزى نيست.

حنفيه؛ كراهت دارد از سنگ هاى كنار جمره براى رمى بردارد.

شافعيه؛ كراهت دارد با سنگى كه پيش تر رمى شده، رمى كند و سنت است با سنگ هاى جديدى كه تاكنون رمى نشده است، بزند.

مالكيه؛ بايد سنگ ها بكر و جديد باشد و چنانچه با سنگى كه پيش تر با آن رمى شده، رمى كند، كافى نيست. (2)

3. مباح بودن حصاة

اماميه؛ بايد سنگ ها مباح باشد.

مذاهب چهارگانه؛ به اين شرط تصريحى نشده است. (3)


1- مناسك محشى، ص 409؛ جامع الخلاف و الوفاق، ص 213؛ فقه السنه، ص 529؛ المقنع فقه حنبلى، الكافى فى فقه اهل المدينه فقه مالكى، الهدايه فقه حنبلى، المصادرالفقهيه، ج 10، ص 273 و ص 504 و ج 11، ص 973؛ فقه السنه، ج 1، ص 522
2- مناسك محشى، ص 405؛ الخلاف، ج 1، ص 456؛ الروضة البهيه فى شرح اللمعة الدمشقيه، ج 1، ص 527؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 601 و 600؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، ص 391؛ فقه السنه، ج 1، ص 529
3- مناسك محشى، ص 410؛ تذكرة الفقها، ج 8، صص 219- 213

ص:399

واجبات رمى

اماميه؛ نيت، با قصد خالص و بدون ريا.

در منابع فقهى اهل سنت به لزوم نيت خالصانه به عنوان يكى از واجبات رمى اشاره اى نشده است. (1)

1. پرتاب كردن

پرتاب كردن و انداختن، از مقوّمات معنا و مفهوم رمى است كه در فقه اماميه به وجوب آن تصريح شده و در فقه مذاهب اربعه اهل سنت نيز مورد تأييد و تأكيد قرار گرفته است. (2)

2. اصابت به جمره

برخورد و رسيدن سنگ ها به جمره از واجبات رمى است كه در فقه اماميه وفقه مذاهب چهارگانه مورد تأييد و تأكيد است. (3)يادآورى (1):

اهل سنت در جوامع روايى خود از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم نقل كرده اند كه با سنگى مانند حصى الخذف (بالذال) رمى شود. «خذف» در لغت به معناى رمى و انداختن است و حصى الخذف به معناى سنگريزه مناسب براى پرتاب خواهد بود. از اين رو، حصى الخذف را به اندازه باقلا، كوچكتر از فندق و بزرگتر از نخود تفسير كرده اند. به جز حنبليه، ساير


1- شرائع الاسلام، ج 1، ص 258، مناسك محشى، ص 411؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، ص 39؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 602- 599
2- شرائع الاسلام، ج 1، صص 259 و 258؛ مناسك محشى، ص 411؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 602- 599؛ الكافى فى فقه اهل المدينه فقه مالكى، بدائع الصنائع فقه حنفى، المصادرالفقهيه، ج 10، ص 504 و ص 57
3- شرائع الاسلام، ج 1، ص 259؛ مناسك محشى، ص 411؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 602- 599؛ المدونه فقه مالكى، المصادرالفقهيه، ج 10، ص 399

ص:400

مذاهب اهل سنت رعايت اين اندازه را مستحب شمرده اند. البته شهيد اول در كتاب دروس «الرمى خَذْفاً» را مستحب مى شمرد و آن را تفسير مى كند: به گذاشتن ريگ بر باطن انگشت ابهام و پرتاب آن با ناخن انگشت سبّابه، در منابع روايى شيعه نيز وارد است: «حصى الجمار يكون مثل الأنملة تخذفهنّ خذفاً و تضعها على الابهام و تدفعها بظفر السبّابة» و نظر شهيد اول ناظر به همين روايت است. مشهور فقها نيز به اين روايت فتوا داده اند.

يادآورى (2):

در مورد معناى لغوى و اصطلاحى «جمره» توجه به اين توضيح اهل لغت لازم است.

«الجمرة الحصاة و أمّا موضع الجمار بمنى فسمّي جمرة لأنّها ترمى بالجمار و قيل: لأنّها مجمع الحصى التي ترمي بها، من الجمرة و هي اجتماع القبلية على من ناوأها». همچنين فيومى گويد: «جمرة النار القطعة الملتهبة، جمع الجمرة جمرات و منه جمرات العرب واحدتها جمرة و هى الطائفة تجتمع على حدّة لقوّتها و شدّة بأسها و جمرة المرأة شعرها جمعته و عقدته في قفاها و كلّ شي ء جمعته فقد جمرته و منه الجمرة و هي مجتمع الحصى بمنى فكلّ كومة من الحصى جمرة». (1)

3. تعداد سنگ ها

مذاهب اسلامى؛ سنگ هايى كه به هر جمره بايد برخورد كند، بايد به هفت عدد برسد.

بنابراين، در روز عيد قربان هفت سنگ به جمره عقبه مى زند و روز يازدهم نيز هفت سنگ به جمره اولى، هفت سنگ به جمره وسطى و هفت سنگ به جمره عقبه؛ كه 21 سنگ مى شود و همين تعداد را در روز دوازدهم نيز تكرار مى كند، اين كه بايد به هر جمره اى هفت سنگ بزند؛ از جمله مسائل مورد اتفاق مذاهب اسلامى است، اگرچه از احمد بن حنبل نقل


1- لسان العرب، ج 2، ص 351؛ مصباح المنير، ج 1، ص 133

ص:401

است كه وى، پنج سنگ را نيز كافى شمرده است. (1)

4. پشت سر هم انداختن

مذاهب اسلامى؛ بايد سنگ ها را به تدريج و يكى پس از ديگرى پرتاب كند و چنانچه همه را با هم بيندازد، كافى نيست ويك بار محسوب مى شود. (2)

5. زمان رمى جمره عقبه

اماميه؛ از طلوع آفتاب تا غروب آن، وقت رمى جمره عقبه در روز عيد قربان است، ولى كسانى كه از رمى در روز معذورند، مى توانند شب انجام دهند. زنان كه شب عيد در مشعر وقوف اضطرارى مى كنند و وارد منا مى شوند، مى توانند همان شب عيد رمى كنند.

حنبليه؛ پس از طلوع خورشيد، رمى جمره عقبه مستحب است، ولى اول وقتِ رمى، بعد از نيمه شب است و اگر رمى را تا شب به تأخير اندازد، تكليفى ندارد و كفاره بر عهده او نيست.

حنفيه؛ پس از طلوع خورشيد، رمى جمره عقبه مستحب است، ولى زمان مجاز آن از فجر روز عيد تا غروب آن است.

شافعيه؛ رمى پس از طلوع خورشيد مستحب است، ولى اگر پس از نصف شب عيد نيز رمى كند كافى است و چنانچه تا غروب رمى نكند و شب يا روز بعد رمى كند، تكليفى ندارد و كفاره بر عهده او نيست.


1- مناسك محشى، ص 412، شرائع الاسلام، ج 1، ص 258؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، ص 390؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 602- 509؛ فقه السنه، ج 1، ص 530؛ الكافى لابن قدامه فقه حنبلى؛ المصادر الفقهيه، ج 19، ص 1052
2- مناسك محشى، ص 412؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، ص 390؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 602- 509؛ بدائع الصنائع فقه حنفى، المدونه فقه مالكى، المصادر الفقهيه، ج 11، ص 399

ص:402

مالكيه؛ از طلوع خورشيد تا ظهر مستحب است، ولى از طلوع فجر تا ظهر، وقت رمى است و تأخير بعد از ظهر جز براى بيماران يا كسى كه فراموش كرده جايز نيست، ولى اگر تا غروب رمى كرد، كفاره واجب نيست، اما اگر شب يا روز بعد رمى كرد، بايد كفاره دهد.

چهار مذهب اهل سنت رمى پس از طلوع خورشيد تا ظهر را مستحب شمرده اند. اين استحباب در فقه اماميه ثابت نيست. (1)

6. مستحبات و سنن رمى جمره عقبه

اماميه؛ 1. طهارت رمى كننده 2. تكبير گفتن هنگام پرتاب هر سنگ 3. خواندن دعاهاى مأثور 4. با جمره عقبه ده يا پانزده ذراع فاصله داشتن 5. پشت به قبله رمى كردن در جمره عقبه 6. نهادن سنگ بر انگشت ابهام و با ناخن سبابه پرت كردن (خذف).

حنبليه؛ 1. رمى از طلوع خورشيد تا ظهر 2. تكبير گفتن 3. رو به قبله رمى كردن 4. توقف نكردن كنار جمره عقبه پس از رمى.

حنفيه؛ 1. رمى از طلوع خورشيد تا ظهر 2. پرتاب با سر انگشتان 3. گفتن تكبير يا هر ذكر ديگر هنگام پرتاب 4. توقف نكردن كنار جمره عقبه پس از رمى 5. پنج ذراع با جمره فاصله داشتن.

شافعيه؛ 1. رمى از طلوع خورشيد تا ظهر 2. تكبيرگفتن هنگام پرتاب 3. غسل كردن براى رمى 4. توقف نكردن كنار جمره عقبه پس از رمى.

مالكيه؛ 1. تكبير گفتن هنگام پرتاب سنگ 2. رو به قبله رمى كردن 3. اگر با سنگ نجس رمى كرد، با سنگ پاك آن را اعاده كند برخى از مالكيه گويند: رمى با سنگ نجس گناه است، ولى مجزى است.


1- مناسك محشى، صص 415 و 498؛ بدائع الصنائع فقه حنفى، الكافى فى فقه اهل المدينه، فقه مالكى، ص 502؛ المهذب فقه شافعى، ص 896؛ الكافى لابن قدامه فقه حنبلى، المصادر الفقهيه، ج 10، صص 58 و 502؛ و ج 11، ص 892 و ص 766؛ بدايةالمجتهد، ج 1، ص 352

ص:403

چنانكه پيش تر گذشت، فقهاى اهل سنت تكرار تلبيه را تا رمى جمره عقبه مستحب مى شمرند و معتقدند وقتى آغاز به رمى جمره كرد، تلبيه را قطع كند. البته مالك اين را جايز مى داند وليكن خودش طبق روايتى كه از على عليه السلام نقل شده، مى گويد: ظهر عرفه تلبيه را قطع كند. (1)

قربانى و احكام آن

1. ذبح

مذاهب اسلامى؛ متمتّع، اگر اهل مكه نيست، بر او واجب است پس از رمى جمره عقبه، قربانى كند. به فتواى اماميه اگر اهل مكه هم هست، بايد قربانى كند و تفاوتى ميان مكى و غير مكى نيست و اما در فتواى اهل سنت بر متمتّع مكى، قربانى واجب نيست، به نظر تمامى مذاهب اسلامى قربانى بايد، شتر يا گاو يا گوسفند باشد و ذبح شتر افضل از ذبح گاو و ذبح گاو افضل از ذبح گوسفند است. (2)


1- مناسك محشى، صص 416- 414، شرائع الاسلام، ج 1، ص 259؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 605- 599؛ الخلاف، ج 1، ص 456؛ فقه السنه، ج 1، ص 533؛ الكافى لابن قدامه فقه حنبلى صص 1046 و 1045؛ بدايةالصنائع فقه حنفى، ص 101؛ المهذب فقه شافعى، ص 801؛ الكافى فى فقه اهل المدينه فقه مالكى ص 502؛ المصادر الفقهيه، ج 10، ص 101 و ص 502 و ج 11، ص 891
2- مناسك محشى، ص 416؛ شرائع الاسلام، ج 1، ص 259؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، ص 395؛ جامع الخلاف والوفاق، صص 217- 215؛ بدائع الصنائع فقه حنفى؛ بدايةالمجتهد فقه مالكى، المصادر الفقهيه، ج 10، صص 133 و 132 و 600- 598؛ المقنع فقه حنبلى، المصادر الفقهيه، ج 11، ص 977

ص:404

2. سنّ قربانى

مذاهب اسلامى؛ اگر قربانى شتر، گاو يا بز است، بايد ثنّى باشد. ثنّى در شتر، زمانى است كه از نظر سن، سال پنجم را تمام و داخل در سال ششم شده باشد و ثنّى در گاو و بز وقتى است كه داخل در سال دوم شده باشد. در تفسير ثنّى برخى از اماميه احتياط واجب مى كنند كه كمتر از دو سال نباشد و داخل در سال سوم شده باشد و اما اگر ضأن (ميش) است، كافى است كه جَذَع باشد. و در تفسير جَذَع، عده اى آن را به هفت ماهگى تفسير كرده اند و برخى از اماميه هم احتياط واجب مى كنند كه كمتر از يك سال نباشد. (1)

3. صفت و ويژگى هاى قربانى

مذاهب اسلامى؛ در بسيارى از صفات و ويژگى هاى قربانى، اتفاق نظريه دارند؛ مانند اين كه ناقص (كور يا لنگ) نباشد؛ به گونه اى كه كورى و لنگى او واضح باشد، همچنين مريض يا لاغر نباشد. (2)

4. تعداد قربانى

اماميه؛ هر نفر بايد حداقل يك حيوان قربانى كند؛ شتر باشد يا گاو يا گوسفند و شركت چند نفر در يك قربانى مجزى نيست.


1- شرائع الاسلام، ج 1، ص 260؛ الروضة البهيه و شرح اللمعة الدمشقيه، ج 1، ص 530؛ بداية المجتهد، ج 1، ص 375؛ مناسك محشى، ص 417؛ عمدةالفقه فقه حنبلى، المقنع لابن قدامه و الكافى لابن قدامه فقه حنبلى، المختصر فقه حنفى، بدائع الصنائع فقه حنفى، مختصر المزنى فقه شافعى، المصادر الفقهيه، ج 11، ص 956؛ ص 977 و صص 1067- 1062 و ج 10، ص 14 و صص 137- 133 و ج 11، ص 832؛ فقه السنه، ج 1، ص 537
2- شرائع الاسلام، ج 1، صص 261 و 260؛ الروضة البهيه فى شرح اللمعة الدمشقيه، ج 1، صص 530 و 531؛ مناسك محشى، صص 418 و 417؛ الفقه السنه، ج 1، ص 537؛ المقنع لابن قدامه فقه حنبلى و المختصر فقه حنفى، المصادرالفقهيه، ج 11، صص 977 و 976 و ج 10، صص 14 و 13

ص:405

مذاهب چهارگانه؛ ميان گوسفند با شتر و گاو تفاوت وجود دارد؛ اگر گوسفند قربانى مى كند، تنها براى يك نفر كافى است ولى شتر و گاو براى هفت نفر كفايت مى كند و اگر هر نفر حداقل يك هفتم از شتر يا گاو را سهيم شود، مجزى است به نظر حنفى ها بايد تمامى شركا قصد قربت داشته باشند و به فتواى ساير مذاهب، ولو برخى از شركا قصدشان گوشت است و قصد قربت ندارند كفايت مى كند. (1)يادآورى:

مذاهب اسلامى از جهت حداكثر قربانى اتفاق نظر دارند كه هر چه بيشتر ذبح كند افضل است و در روايات فريقين نقل شده كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم در حَجّةالوداع، يك صد شتر قربانى كردند، بنابر نقل روايات شيعى از اين تعداد، سى و چهار شتر براى حضرت امير عليه السلام بود و بقيه براى خودش.

5. بدل قربانى

مذاهب اسلامى؛ به تصريح قرآن كريم، اگر از قربانى كردن ناتوان شد، بايد به جاى آن، سه روز در حج و هفت روز پس از مراجعت از حج، روزه بگيرد. «فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِى الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ ...» (بقره: 196) (2)


1- الروضة البهيّه فى شرح اللمعة الدمشقيه، ج 1، ص 534؛ مناسك محشى، صص 416 و 420؛ الفقه السنه، ج 1، ص 375؛ مناسك محشى، ص 417؛ عمدةالفقه فقه حنبلى المقنع لابن قدامه و الكافى لابن قدامه فقه حنبلى، المختصر فقه حنفى، بدائع الصنائع فقه حنفى، مختصرالمزنى فقه شافعى، المصادرالفقهيه، ج 11، صص 956 و 977 و 1067- 1062 و ج 10، ص 14 و صص 137- 133 و ج 11، ص 832؛ لقه السنه، ج 1، ص 537
2- شرائع الاسلام، ج 1، ص 262؛ الروضةالبهيه، ج 1، ص 533؛ مناسك محشى، ص 426؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، ص 400؛ رسائل للحجاج والمعتمرين، ص 12

ص:406

6. مكان ذبح

اماميه؛ ذبح بايد در منا انجام گيرد و در صورت عدم امكان، ذبح در خارج منا اشكال ندارد.

مذاهب چهارگانه (جز مالكيه)؛ ذبح بايد در حرم باشد و در غير آن مجزى نيست ولى افضل و سنت آن است كه عمره گزار در مكه، نزديك مروه و حج گزار در منا قربانى كند.

مالكيه؛ واجب است در منا قربانى كند ولى سه شرط دارد:

1. قربانى در احرام حج سوق داده شده باشد 2. خودش يا نايبش قربانى را شب عيد قربان در عرفه يا در غير عرفه و در حلّ وقوف داده باشد 3. تصميم داشته باشد روز عيد قربان و دو روز پس از آن قربانى را ذبح كند. با وجود اين سه شرط بايد در منا قربانى كند و اگر در مكه قربانى كرد مجزى است ولى گناهكار است.

طبق نظر مالكيه، اگر قربانى را در احرام عمره سوق دهد، يا آن را شب عيد در عرفه وقوف ندهد يا تصميم دارد پس از ايام نحر آن را قربانى كند، در اين حالات كه شرايط سه گانه منتفى است، بايد قربانى را در مكه ذبح كند و در غير آن مجزى نيست. (1)

7. زمان ذبح

اماميه؛ پس از رمى جمره عقبه، در روز عيد قربان، بايد قربانى كند و فقها در جواز تأخير آن از روز عيد قربان، اختلاف فتوا دارند. احتياط (وجوبى با استحبابى) در عدم تأخير است.

حنبليه؛ ايام نحر روز عيد و دو روز پس از آن است و ذبح قبل از اين ايام جايز و مجزى نيست.


1- مناسك محشى، ص 432؛ الروضة البهية، ج 1، ص 535؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 628 و 627؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، ص 399

ص:407

حنفيه؛ ذبح هدى قِران و تمتّع بايد در سه روز، (عيد قربان و دو روز پس از آن)، پس از رمى جمره عقبه باشد. اما قربانى قِران و تمتّع زمان خاصى ندارد.

شافعيه؛ متمتّع، پس از احرام عمره، هر وقت بخواهد مى تواند قربانى كند و از جهت پايان، زمان خاصى ندارد، ولى افضل ذبح روز عيد است.

مالكيه؛ ايام نحر سه روز است: عيد قربان و دو روز بعد از آن و مستحب است پس از رمى جمره عقبه باشد.

يادآورى:

سه مذهب حنبلى، حنفى و مالكى اشتراك فتوا دارند كه زمان ذبح قربانى تمتّع، عيد قربان و دو روز بعد از آن است. (1)

احكام حلق يا تقصير در حج

1. وجوب حلق يا تقصير

مذاهب اسلامى؛ مُحرم پس از ذبح قربانى، بايد حلق يا تقصير كند، بر زنان مُحرم واجب است تقصير كنند ولى مردان محرم (به استثناى برخى از طوايف) ميان حلق يا تقصير مخيّرند، اگرچه حلق افضل است. چگونگى حلق يا تقصير و مقدار واجب از آن پيش تر در مباحث تقصير در عمره تمتّع گذشت.

يادآورى:

به نظر فقهاى اماميه، مرد مُحرمى كه سال اول حج او (صروره) است، به احتياط (واجب


1- مناسك محشى، صص 421 و 420؛ الفقه على المذاهب الأربعه چاپ 1424 ق؛ ج 1، صص 588- 587؛ تذكرة الفقها، ج 8، صص 258- 252

ص:408

يا مستحب) بايد حلق كند. (1)

2. زمان حلق يا تقصير

اماميه؛ به احتياط واجب يا مستحب مُحرم بايد در روز عيد حلق كند و آن را به تأخير نيندازد.

حنبليه؛ تأخير حلق از ايام نحر جايز است.

حنفيه؛ حلق بايد در ايام نحر باشد و در صورت تأخير از آن، بايد گوسفند كفاره دهد.

شافعيه؛ تأخير حلق از ايام نحر جايز است.

مالكيه؛ حلق بايد در ايام نحر انجام گيرد. (2)

3. مكان حلق يا تقصير

اماميه؛ محل حلق و تقصير منا است و اختياراً حلق و تقصير در غير منا جايز نيست.

مذاهب چهارگانه؛ در مورد مكان حلق و تقصير، منا را شرط نمى دانند و معتقدند همين كه در حرم باشد كفايت مى كند. (3)يادآورى:

به نظر اماميه، اگر مُحرم از منا بدون حلق و تقصير بيرون رفت، براى انجام حلق يا تقصير بايد به منا برگردد و چنانچه امكان بازگشت نبود، بايد در همان جا حلق يا تقصير كند


1- مناسك محشى، صص 446 و 445؛ المقنع لابن قدامه (فقه حنبلى)، بدائع الصنائع (فقه حنفى)، المهذب (فقه شافعى)، الكافى) فى فقه اهل المدينه (فقه مالكى)، المصادر الفقهيه، ج 11، ص 974 و ص 899 و ج 10، صص 66 و 65 و ص 503، فقه السنه، ج 1، صص 540 و 539
2- مناسك محشى، ص 447؛ الروضةالبهيه فى شرح اللمعة الدمشقيه، ج 1، صص 561- 539؛ فقه السنه، ج 1، ص 40؛ بدائع الصنائع فقه حنفى، الكافى لابن قدامه فقه حنبلى، المصادرالفقهيه، ج 10، ص 67
3- مناسك محشى، ص 449، مختلف الشيعه، ج 4، ص 303؛ فقه السنه، ج 1، ص 540؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، ص 374

ص:409

و موى خود را به منا بفرستد.

4. وظيفه مردان بدون مو (اگر حلق براى آن ها متعين باشد)

حنبليه؛ مستحب است تيغ را بر سر بكشند.

حنفيه؛ واجب است تيغ را بر سر بكشد.

شافعيه و مالكيه؛ مستحب است تيغ را بر سر بكشند. (1)

5. مستحبات حلق

اماميه؛ 1. از جانب راست جلوى سر، آغاز كند 2. دعاى مأثور را بخواند 3. موى سر خود را در منا دفن كند.

عده اى از فقهاى مذاهب چهارگانه اهل سنت نيز نقل كرده اند كه مستحب است از سمت راست سر آغاز به تراشيدن كند؛ چنانكه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم چنين كردند. همچنين گفته اند: رو به قبله بنشيند و تكبير بگويد و پس از پايان يافتن حلق، دو ركعت نماز به جا آورد.

يادآورى:

دعاى مأثور در زمان حلق با سند صحيح از امام باقر عليه السلام چنين است: «أللَّهُمَّ أعْطِني بِكُلِّ شَعْرةٍ نُوراً يَومَ القيامة». (2)

6. خروج از احرام حج

اماميه و مالكيه؛ با انجام حلق يا تقصير، تمامى محرّمات احرام حلال مى شوند، جز بوى خوش و زن.

مذاهب چهارگانه (جز مالكيه)؛ با حلق يا تقصير تمامى محرّمات احرام حتى بوى


1- مناسك محشى، ص 446؛ فقه السنه، ج 1، ص 454
2- مناسك محشى، ص 461 و ص 465؛ تذكرةالفقه، ج 8، ص 336؛ فقه السنه، ج 1، ص 540

ص:410

خوش حلال مى شود و تنها حرمت زن باقى مى ماند. به نظر شافعيه، حرمت زن پس از حلق يا تقصير اختصاص به وطى در فرج دارد و اما ساير تمتعات و لذات با حلق يا تقصير حلال مى شود.

يادآورى:

حرمت صيد در حرم، چون اختصاص به مُحرم ندارد، پس از حلق يا تقصير همچنان باقى مى ماند. (1)

7. مراحل تحلّل از احرام

اماميه؛ خروج از احرام حج، در سه مرحله انجام مى گيرد: 1. پس از حلق يا تقصير به جز زن و بوى خوش ساير محرمات احرام حلال مى شود 2. با انجام طواف زيارت و نماز آن و سعى، بوى خوش حلال مى شود 3. با انجام طواف نساء و نماز آن، زنان بر او حلال مى شوند.

مذاهب چهارگانه؛ تحلّل از احرام در دو مرحله انجام مى گيرد. به نظر حنبليه، حنفيه و شافعيه آن دو مرحله عبارت اند از: 1. پس از حلق يا تقصير به جز زن، تمامى محرمات احرام حلال مى شوند 2. پس از طواف زيارت، زن نيز حلال مى شود.

مالكيه؛ دو مرحله تحلل به نظر مالكيه عبارت اند از: 1. پس از حلق يا تقصير، به جز بوى خوش و زن، ديگر محرمات حلال مى شود 2. پس از طواف زيارت، بوى خوش و زن نيز حلال مى شود.


1- تذكرة الفقها، ج 8، ص 344؛ مناسك محشى، ص 450؛ الخلاف، ج 1، ص 458؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، ص 374؛ بدائع الصنائع فقه حنفى، المقنع لابن قدامه فقه حنبلى، المصادر الفقهيه، ج 10، ص 68 و 64 و ج 11، ص 674؛ فقه السنه، ج 1، ص 527

ص:411

يادآورى:

برخى از حنفيه از قول شافعى نقل كرده اند كه حلق يا تقصير واجب نيست و با رمى جمره عقبه، تحلل از احرام حاصل مى شود؛ چنانكه با سعى صفا و مروه تحلّل از احرام عمره حاصل مى گردد. (1)

اهمّ مستحبات منا

1. خطبه روز عيد قربان

اماميه؛ براى امام مستحب است پس از نماز ظهر روز عيد قربان در منا خطبه بخواند و مناسك حج را به آن ها بياموزد. چنانكه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم و حضرت امير عليه السلام چنين كردند.

حنبليه؛ خواندن خطبه روز عيد براى امام در منا مستحب است.

حنفيه؛ در روز عيد خطبه ثابت نيست.

شافعيه؛ خطبه روز عيد براى امام در منا مستحب است.

مالكيه؛ در روز عيد خطبه ثابت نيست.

يادآورى:

برخى از محدثان و سيره نويسان گفته اند: در روز عيد خطبه وجود داشته است، ولى اميران به خاطر مشغله كارى خود، آن را به تأخير انداخته اند. (2)


1- همان
2- الخلاف، ج 1، صص 459 و 458؛ تذكرة الفقها، ج 8، صص 343 و 342؛ الكافى لابن قدامه فقه حنبلى و الكافى فى فقه اهل المدينة فقه مالكى و المهذب فقه شافعى، المصادر الفقهيه، ج 10، صص 534 و 533؛ و ج 11، ص 899 و ص 1049

ص:412

2. كوچ از منا در روز عيد

مذاهب اسلامى؛ مستحب يا افضل آن است كه در روز عيد قربان، پس از مناسك عيد، حجاج از منا افاضه و به سوى مكه براى انجام طواف زيارت كوچ كنند. هر چند جايز است آن را به تأخير اندازند. (1)

3. تكبيرهاى روز عيد

در منابع فقهى اماميه آمده است: از نماز ظهر روز عيد تكبيرهاى مخصوص عيد قربان را آغاز كند و آن تكبيرها را در منا بعد از پانزده نماز تكرار كند. اين تكبيرها را برخى مانند سيد مرتضى، بر اساس آيه «وَلِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ» (بقره: 185) و برخى از روايات واجب شمرده اند. اين تكبيرها عبارت اند از: «اللَّه اكبر، اللَّه اكبر، لا إله إلّااللَّه وَ اللَّه اكبر، اللَّه اكبر، وَ للَّهِ الحَمد، اللَّه اكبر عَلى مَا هَدَانا. اللَّه اكبر عَلى ما رَزَقَنا من بهيمة الأنعام والحَمد للَّه عَلى مَا أبلانا»؛ فقهاى اهل سنت نيز پس از نمازهاى واجب ايام عيد، گفتن تكبير را مطرح كرده اند. شافعى ها و حنبلى ها آن را سنّت مى دانند، اما حنفى ها آن را واجب و مالكى ها مندوب مى شمرند. اهل سنت به اين تكبير، تكبير تشريق مى گويند، اما از نظر صيغه، تكبير اهل سنت اندكى با صيغه تكبير نزد اماميه متفاوت است. اكثر اهل سنت اين صيغه را چنين نقل كرده اند: «اللَّه اكبر، اللَّه اكبر، لا إله إلّااللَّه و اللَّه اكبر، اللَّه اكبر و للَّه الحَمد». مادام كه در منا اقامت دارد، نمازهاى واجب و مستحب را در مسجد خيف، به ويژه در جايى كه مصلاى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بوده است، به جا آورد. (2)


1- مناسك محشى، ص 462؛ تذكرة الفقها، ج 8، صص 350- 347؛ فقه السنه، ج 1، ص 541؛ بدائع الصنائع فقه حنفى، ص 47؛ الكافى لابن قدامه فقه حنبلى، ص 1048؛ المصادر الفقهيه، ج 10، ص 47 و ج 11، ص 1048
2- تذكرة الفقها، ج 8، صص 370 و 369؛ و ص 375، مناسك محشى، صص 506 و 505؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 324 و 323

ص:413

ص:414

ص:415

10. اعمال بعد از منا

11. مناسك ايام تشريق

واجبات بعد از اعمال منا

1. طواف زيارت

مذاهب اسلامى؛ پس از مناسك منا در روز عيد قربان، انجام طواف زيارت، از واجبات و اركان حج است. طبق يك نظريّه، آيه كريمه «وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ» (حج: 29) بر اين طواف تطبيق شده است. طواف زيارت از جهت شرايط و واجبات و كيفيت، حتى آداب و مستحبات، به جز نيت، با طواف عمره تمتّع تفاوت ندارد و نظريات مربوط به مذاهب مختلف اسلامى كه در طواف عمره تمتّع گذشت، در اينجا نيز مطرح مى شود. (1)

2. نماز طواف زيارت

اماميه؛ نماز طواف از واجبات حج است و پشت مقام ابراهيم گزارده مى شود.

حنبليه؛ سنت است.

حنفيه؛ سنت مؤكّد (واجب) است.

شافعيه؛ سنت است و نافله يا فريضه اى ديگر كفايت از آن مى كند.


1- تذكرة الفقها، ج 8، ص 347؛ مناسك محشى، صص 463 و 462؛ فقه السنه، ج 1، ص 541؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 589؛ الروضة البهيه فى شرح اللمعة الدمشقيه، ج 1، ص 543؛ الدروس الشرعيه، ج 1، ص 457

ص:416

مالكيه؛ واجب است، ولى گزاردن آن پشت مقام ابراهيم مستحب است.

يادآورى:

نماز طواف زيارت مانند نماز طواف عمره تمتّع است، جز در نيت. (1)

3. سعى ميان صفا و مروه

مذاهب اسلامى؛ چنانكه پيش تر گذشت به نظر مذاهب اسلامى، كسى كه حج تمتّع به جا مى آورد، پس از طواف زيارت، بايد سعى صفا و مروه انجام دهد، ولى به نظر اهل سنت كسى كه حج افراد يا قِران به جا مى آورد، چنانكه بعد از طواف قدوم سعى كرده است، سعى ديگرى بر او واجب نيست و در غير اين صورت، او نيز مانند متمتّع پس از طواف زيارت سعى به جا مى آورد، اين سعى از جهت كيفيت و شرايط و واجبات و مستحبات نظير سعى در عمره تمتّع است. (2)

4. تحلّل دوم از احرام

اماميه؛ پس از طواف زيارت و نماز آن و سعى صفا و مروه، بوى خوش بر حجاج حلال مى شود.

مذاهب چهارگانه؛ پيش تر گذشت كه به اتفاق مذاهب چهارگانه اهل سنت، پس از طواف زيارت، تمامى محرمات احرام، حتى زن بر مُحرم حلال مى شود.


1- الدروس الشرعيه، ج 1، ص 457؛ مناسك محشى، ص 462؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 594- 590
2- مناسك محشى، ص 462؛ فقه السنه ج 1، ص 547؛ الدروس الشرعيه، ج 1، ص 457؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 596

ص:417

5. طواف نساء و نماز آن

اماميه؛ طواف نساء از واجبات حج و عمره است و بر تمام حجاج و معتمران به عمره مفرده؛ اعم از مرد، زن، بالغ و غير بالغ، واجب است كه در پايان مناسك آن را انجام دهند.

طواف نساء و نماز آن، با ساير طواف ها و نمازهاى آن ها، جز در نيت تفاوتى ندارد.

مذاهب چهارگانه؛ در انكار طواف نساء و نماز آن وحدت دارند. (1)

6. تحلّل سوم از احرام

اماميه؛ پس از طواف نساء و نماز آن، زن نيز بر مُحرم حلال مى شود و به اين صورت تمامى آن چه بر اثر احرام، حرام شده بود، حلال مى گردد، جز صيد كه حرمت آن بر اثر احرام نيست و امرى كلى است.

مذاهب چهارگانه؛ تحلّل سوم بى مفهوم است. (2)

مناسك ايام تشريق

1. بيتوته شب يازدهم و دوازدهم در منا

مذاهب اسلامى (جز حنفيه)؛ واجب است.

حنفيه؛ سنت است و ترك آن كراهت دارد. (3)


1- مناسك محشى، صص 466- 462؛ الدروس الشرعيه، ج 1، صص 45- 458؛ تذكرة الفقها، ج 8، صص 354 و 353
2- همان
3- شرائع الاسلام، ج 1، ص 275؛ تذكرة الفقها، ج 8، صص 356 و 355؛ مناسك محشى، صص 479 و 478؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 603- 599؛ فقه السنه، ج 1، صص 535 و 534؛ الهدايه فقه حنفى، المصادرالفقهيه، ج 10، ص 278

ص:418

يادآورى:

نقل است كه خليفه دوم ترك كنندگان بيتوته را ادب مى كرد. توجه به اين گونه قضايا از اين جهت اهميت دارد كه مى تواند ابعاد سياسى مناسك حج را آشكار كند.

2. كفاره ترك بيتوته

اماميه؛ براى هر شب يك گوسفند كفاره دهد.

حنبليه؛ براى هر شب يك مد طعام دهد و اگر هر سه شب را ترك كرد، طبق برخى روايات از احمد بن حنبل يك گوسفند دهد.

حنفيه؛ چيزى بر او نيست و تكليفى ندارد.

شافعيه؛ اگر هر سه شب را ترك كند بايد يك گوسفند كفاره دهد.

مالكيه؛ براى هر شب يك گوسفند كفاره دهد.

يادآورى:

در مذهب شافعى براى كفاره ترك بيتوته يك شب، سه نظر وجود دارد. (1)

3. عبادت در مكه به جاى بيتوته در منا

اماميه؛ كسى كه شب را در مكه بيدار باشد و تا صبح به عبادت مشغول شود مى تواند بيتوته را ترك كند.

مذاهب چهارگانه؛ از حكم بيتوته در منا، اين مورد را استثنا نكرده اند و در نتيجه استثناى مذكور از مختصات مذهب اماميه است. (2)


1- تذكرة الفقها، ج 8، صص 357 و 356؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 406 و 405؛ مناسك محشى، صص 482 و 481؛ الكافى فى فقه اهل المدينه فقه مالكى، المهذب فقه شافعى، الكافى لابن قدامه فقه حنبلى، المصادر الفقهيه، ج 10، ص 503 و ج 11، صص 903 و 1051
2- مناسك محشى، صص 480 و 479؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، ص 406؛ فقه السنه، ج 10، صص 535 و 534؛ الخلاف، ج 1، صص 462 و 461؛ تذكرة الفقها، ج 8، صص 359 و 358

ص:419

4. حكم معذورين از بيتوته

مذاهب اسلامى؛ كسانى كه عذرى دارند، مى توانند بيتوته در منا را ترك كنند.

يادآورى:

مذاهب چهارگانه اهل سنت، سقايان و چوپانان را از معذورين مى شمرند، ولى برخى از فقهاى اماميه در اين استثنا تأمل دارند.

رمى ايام تشريق

1. رمى جمرات سه گانه در روزهاى يازدهم و دوازدهم

مذاهب اسلامى؛ بر حجاج واجب است كه روزهاى يازدهم و دوازدهم، سه جمره اولى، وسطى و عقبه را رمى كنند و به هر يك از آن ها هفت سنگريزه بيندازند. شرايط سنگريزه ها و چگونگى رمى و مستحبات آن از ديدگاه مذاهب مختلف، در بحث رمى جمره عقبه گذشت. (1)يادآورى:

به روزهاى يازدهم، دوازدهم و سيزدهم ذى حجه «ايام تشريق» مى گويند؛ به اين دليل كه عرب ها گوشت هاى قربانى را در اين سه روز خشك مى كردند. (2)

2. ترتيب در رمى جمرات سه گانه

مذاهب اسلامى (جز حنفيه)؛ واجب است.


1- تذكرة الفقها، ج 8، صص 360 و 359؛ فقه السنه، ج 1، صص 533- 530؛ مناسك محشى، ص 490؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 602- 599
2- فرهنگ فارسى عميد، ج 1، ص 687

ص:420

حنفيه؛ سنت است. (1)

3. زمان رمى جمرات سه گانه، روزهاى يازدهم و دوازدهم

اماميه؛ وقت رمى، از اول طلوع آفتاب تا غروب آن است و رمى در شب جايز نيست.

مذاهب چهارگانه؛ از ظهر تا غروب، وقت رمى است و قبل از ظهر، رمى جايز نيست. (2)يادآورى:

درسنامه درآمدى بر فقه مقارن ؛ ؛ ص420

خ طوسى (از فقهاى اماميه) در كتاب خلاف، در مورد زمان رمى، قول فقهاى اهل سنت كه يازدهم و دوازدهم ذى حجه است، را اختيار مى كند. (3)

4. كوچ از منا در روز دوازدهم (نَفْر اول)

طبق آيه شريفه «وَاذْكُرُوا اللَّهَ فِى أَيَّامٍ مَعْدُودَاتٍ فَمَنْ تَعَجَّلَ فِى يَوْمَيْنِ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ وَمَنْ تَأَخَّرَ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنْ اتَّقَى» (بقره: 202) به نظر مذاهب اسلامى پس از رمى جمرات، بعد از ظهر روز دوازدهم حاجيان مى توانند از منا كوچ كنند و نَفْر قبل از ظهر جايز نيست؛ به اين نفر، نَفْر اول گويند. از حكم جواز نفر اول چند گروه استثنا شده اند كه در مسأله بعدى مطرح خواهد شد. (4)


1- تذكرة الفقها، ج 8، ص 362؛ فقه السنه، ج 1، صص 534- 533؛ مناسك محشى، ص 491؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 603- 599
2- تذكرة الفقها، ج 8، صص 361 و 360؛ مناسك محشى، ص 490؛ شرائع الاسلام، ج 1، ص 275؛ فقه السنه، ج 1، صص 533 و 532؛ الكافى فى فقه اهل المدينه فقه مالكى، بدائع الصنائع فقه حنفى، المهذب فقه شافعى، الكافى لابن قدامه فقه حنبلى، المصادر الفقهيه، ج 10، صص 104 و 504 و ج 11، صص 900 و 1051
3- الخلاف فى الفقه، كتاب الحج، مسأله 176، ج 1، ص 459
4- مناسك محشى، ص 483؛ تذكرة الفقها، ج 8، صص 372 و 371؛ فقه السنه، ج 1، ص 535؛ مجمع البيان، ج 1، ص 299؛ الكافى لابن قدامه فقه حنبلى، المهذب فقه شافعى، بدائع الصنائع فقه حنفى، المصادر الفقهيه، ج 11، ص 1054 و 904 و ج 10، ص 105

ص:421

يادآورى:

از احمدبن حنبل نقل شده كسى كه مى خواهد در مكه ساكن شود، سزاوار نيست كه در نَفْر اول كوچ كند. همچنين مالك گفته است: كسانى كه اهل مكه هستند و عذرى ندارند، در نَفْر اول كوچ نكنند.

5. بيتوته شب سيزدهم براى كسى كه غروب آن شب در منا بوده

به نظر همه فقهاى مذاهب اسلامى (جز حنفيه)، كسانى كه در روز دوازدهم از منا كوچ نكنند و غروب شب سيزدهم را در منا درك كنند، بايد شب سيزدهم را در منا بيتوته كنند.

جمله «فَمَنْ تَعَجَّلَ فِى يَوْمَيْنِ فَلا إثمَ عَلَيه» (بقره: 203) اشاره به اين حكم دارد. ولى ابوحنفيه و فقهاى حنفى معتقدند: تا طلوع فجر شب سيزدهم نشده و هنگام رمى روز سيزدهم نرسيده است، اين طايفه مى توانند كوچ كنند، اگرچه كراهت دارد، ولى كفاره بر آن ها ثابت نيست. (1)

6. بيتوته شب سيزدهم براى كسى كه در حال احرام، صيد يا با زن نزديكى كرده

يكى از احكام اختصاصى فقهاى اماميه كه مذاهب چهارگانه اهل سنت به آن فتوا نداده اند، آن است كه علاوه بر طايفه فوق، دو طايفه ديگر نيز بايد شب سيزدهم در منا بيتوته كنند: 1. كسانى كه در احرام (حج يا عمره تمتّع) صيد كرده اند 2. كسانى كه در احرام


1- تذكرةالفقها، ج 8، صص 374 و 373؛ مناسك محشى، ص 479؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 602- 600؛ بدائع الصنائع فقه حنفى، المصادرالفقهيه، ج 10، ص 105؛ الخلاف، ج 1، ص 461

ص:422

(حج يا عمره تمتّع) با زن نزديكى كرده اند. (1)يادآورى:

1. بنابر روايات و تفاسير اماميه، نَفْر اول براى كسانى است كه شرط اتقا را رعايت كرده باشند و اين دو طايفه شرط مذكور را زير پا نهاده اند 2. برخى از فقهاى اماميه حكم طايفه دوم را مبنى بر احتياط شمرده اند.

7. رمى روز سيزدهم

مذاهب اسلامى؛ كسانى كه شب سيزدهم در منا بيتوته مى كنند، بايد روز سيزدهم نيز سه جمره اولى، وسطى و عقبه را به ترتيب رمى كنند و به هر يك هفت سنگريزه پرتاب كنند. (2)يادآورى:

1. برخى از فقهاى اماميه رمى روز سيزدهم براى طوايف بالا را مبنى بر احتياط شمرده اند.

2. به نظر حنفيه، وجوب رمى روز سيزدهم درصورتى است كه هنگام طلوع فجر سيزدهم در منا باشد.

8. زمان رمى روز سيزدهم

اماميه و حنفيه؛ از طلوع آفتاب تا غروب آن.


1- تذكرة الفقها، ج 8، صص 373 و 372؛ مناسك محشى، صص 479 و 478؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، ص 410
2- مناسك محشى، ص 450؛ تذكرة الفقها، ج 8، صص 373 و 372؛ فقه السنه، ج 1، صص 533 و 532؛ رسائل للحجاج والمعتمرين، ص 14؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 602- 599؛ بدائع الصنائع فقه حنفى، المصادر الفقهيه، ج 10، ص 105

ص:423

حنبليه، شافعيه و مالكيه؛ از ظهر تا غروب. (1)

9. زمان كوچ از منا در روز سيزدهم (نَفْر دوم)

اماميه و حنفيه؛ روز سيزدهم مى توان قبل از ظهر رمى كرد، نفر و كوچ پيش از ظهر نيز جايز است.

مذاهب چهارگانه جز حنفيه؛ بايد پس از زوال خورشيد رمى و سپس كوچ كند. (2)

10. خطبه امام پيش از نَفْر اول

اماميه؛ يك خطبه در بعد از ظهر روز دوازدهم مستحب است.

حنبليه و شافعيه؛ يك خطبه سنت است در بعد از ظهر روز دوازدهم.

حنفيه؛ مستحب نيست.

مالكيه؛ يك خطبه سنت است در بعد از ظهر روز يازدهم. (3)


1- همان
2- مناسك محشى، ص 483؛ تذكرة الفقها، ج 8، ص 372؛ بدائع الصنائع فقه حنفى، متن الرساله فقه مالكى، المصادرالفقهيه، ج 10، صص 105 و 485
3- تذكرةالفقها، ج 8، ص 371؛ الخلاف، ج 1، ص 461؛ الكافى فى فقه اهل المدينه فقه مالكى، المهذب فقه شافعى، الكافى لابن قدامه فقه حنبلى، المصادرالفقهيه، ج 10، ص 533 و ج 11، صص 904 و 1053

ص:424

ص:425

خاتمه

1. طواف وداع

اماميه و مالكيه؛ مستحب است.

حنبليه و حنفيه؛ واجب است.

شافعيه؛ دو قول دارد: 1. مستحب 2. واجب. (1)يادآورى (1):

1. در خطبه پيش از نَفْر اول، امام، مناسك حج از جمله تخيير ميان تعجيل يا تأخير در كوچ را به حجاج آموزش مى دهد و با آن ها خداحافظى مى كند.

2. شيخ طوسى در خلاف از ابوحنفيه نقل كرده است: «يخطب يوم النفر و هو أوّل التشريق فانفرد به و لم يقل به فقيه و لانقل فيه اثر».

به نظر مى رسد در اين نقل اشتباهى رخ داده باشد، چون از مالكيه دراين زمينه نقل است: «خطب الحج عند مالك و أصحابه ثلاث خطب كلّها مسنونة: اولّها قبل يوم التروية بيوم .. و الثانية: يوم عرفة قبل الصلاة ... و الثالثة: بمنى يوم ثانى النحر و هو يوم القرّ يخطب بعد الظهر خطبة واحدة يعلمهم فيها بأنّ النفر الأول في يوم الثانى من ذلك اليوم ». طبق اين نقل از مالكيه، به نظر مى رسد در جمله منقول از شيخ طوسى در خلاف، به


1- تذكرة الفقها، ج 8، ص 378؛ فقه السنه، ج 1، صص 545 و 544

ص:426

جاى يوم القرّ، يوم النفر ضبط شده است.

يادآورى (2):

بر اساس منابع اماميه، مادام كه حجاج در منا اقامت دارند، مستحب است نمازهاى واجب و مستحب خود را در مسجد خيف، به ويژه در جايى كه مصلّاى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بوده، به جا آورند.

2. اعمال حج تمتّع در يك بيت از شيخ بهايى رحمه الله

اطرست للعمرة اجعل نهج

اوو أر نحط رس طرمر لحج

(عمره تمتّع؛ أ: احرام، ط: طواف، ر: ركعتين طواف، س: سعى، ت: تقصير) و (حج تمتّع؛ أ:

احرام، و: وقوف به عرفه، و: وقوف به مشعرالحرام، أ: افاضه به سمت منا، ر: رمى جمره عقبه، ن: نحر و قربانى، ح: حلق، ط: طواف زيارت، ر: ركعتين طواف زيارت، س: سعى صفا و مروه، ط: طواف نساء، ر: ركعتين طواف نساء، م: مبيت به منا يازدهم و دوازدهم، ر: رمى جمرات يازدهم و دوازدهم) (1)

(1)


1- شهيد مطهرى كليات علوم اسلامى اصول فقه فقه صص 110 و 109

ص:427

مناسك حج در يك نگاه كلى

1. اركان و واجبات حج

اماميه؛

اركان عمره تمتّع: 1. احرام 2. طوف 3. سعى.

واجبات عمره تمتّع: 1. احرام 2. طواف كعبه 3. نماز طواف 4. سعى بين صفا و مروه 5. تقصير.

اركان حج تمتّع: 1. احرام 2. وقوف به عرفه 3. وقوف به مشعر 4. طواف زيارت 5. سعى.

واجبات حج تمتّع: 1. احرام 2. وقوف به عرفات 3. وقوف به مشعر 4. رمى جمره عقبه 5. قربانى 6. حلق يا تقصير 7. طواف زيارت 8. نماز طواف زيارت 9. سعى بينى صفا و مروه 10. طواف نساء 11. نماز طواف نساء 12. بيتوته در منا (شب هاى يازدهم و دوازدهم) 13. رمى جمرات.

حنبليه

اركان حج: 1. احرام 2. طواف زيارت 3. سعى بين صفا و مروه 4. وقوف به عرفات.

واجبات حج: 1. احرام از ميقات 2. وقوف به عرفه تا غروب 3. مبيت در مزدلفه 4. بيتوته در منا 5. رمى جمرات به ترتيب 6. حلق يا تقصير 7. طواف وداع.

ص:428

حنفيه؛

اركان حج: 1. وقوف در عرفه 2. طواف زيارت.

واجبات حج: 1. سعى ميان صفا و مروه 2. وقوف به مزدلفه 3. رمى جمرات 4. حلق يا تقصير 5. طواف صدر.

شافعيه؛

اركان حج: 1. احرام 2. طواف زيارت 3. سعى بين صفا و مروه 4. وقوف به عرفات 5. ازاله شعر (حلق) 6. ترتيب منظم اركان خمسه (احرام، وقوف، حلق، طواف و سعى).

واجبات حج: 1. احرام از ميقات 2. حضور در مزدلفه 3. رمى جمرات 4. بيتوته در منا 5. اجتناب از محرمات احرام.

مالكيه؛

اركان حج: 1. احرام 2. طواف زيارت 3. سعى بين صفا و مروه 4. وقوف به عرفات.

واجبات حج: 1. نزول به مزدلفه 2. رمى جمره عقبه 3. نحر هدى 4. حلق يا تقصير 5.

بيتوته در منا 6. رمى جمرات. (1)


1- الروضة البهيه، ج 1، صص 485 و 517؛ مناسك محشى، صص 103 و 102؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 578 و 577 و صص 602- 599

ص:429

ص:430

ص:431

12. زيارت مدينه منوره

زيارت مدينه منوره

1. زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و مسجدالنبى صلى الله عليه و آله و سلم، بقيع، احُد و مسجد قبا

فقهاى مذاهب اسلامى، زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را مستحب شمرده اند. ابن قدامه، از فقهاى حنبلى در فضيلت زيارت آن حضرت روايت كرده است: «وَ مَنْ زَارَني أو زار قبري كنت له شفيعاً أو شهيداً». قاضى أبى يَعلَى، مؤلف كتاب «الأحكام السلطانيه» در فصل «ولاية الحج»، ضمن شرح وظايف ده گانه براى اميرالحاج گويد: پس از مناسك حج اميرالحاج با حاجيان به مدينه مى رود تا به زيارت قبر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم بپردازد، و اين به خاطر رعايت حرمت آن حضرت و انجام وظيفه نسبت به اداى حقوق آن حضرت است.

زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم اگرچه از فروض حج نيست، ولى از امور مستحب و مشروع و مستحسنى است كه سيره مسلمانان بر آن استوار بوده است. (1)عبدالرحمان جزيرى نيز در كتاب «الفقه على المذاهب الأربعه» مى نويسد: «لَا رَيب في أن زيارة قبر المصطفى عليه الصلاة والسلام من أعظم القرب وأجلّها شأناً فإنّ بقعة ضمّت خيرالرسل وأكرمهم عنداللَّه لها شأن خاص و مزيّة يعجز القلم عن وصفها». وى پس از


1- «فإذا عاد بهم سار على طريق المدينة لزيارة قبر رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و سلم رعاية لحرمته و قياماً بحقوق طاعته و إن لم يكن ذلك من فروض الحج فهو من مندوبات الشرع المستحبة و عادات الحجيج المستحسنة». روى عمر، أنّ النبى صلى الله عليه و آله و سلم قال: «من زار قبري وجبت له شفاعتي»

ص:432

بحثى مفصّل درباره فوايد و منافع زيارت مدينه گويد: «أمّا مَا وَرَدَ من الأحاديث في زيارتها فسواء كان سنده صحيحاً اوّلَا، فإنه في الواقع لاحاجة إلَيه بعد ما بيّنّا من فوائد زيارتها و محاسنها الّتي يقرّها الدين و تحثّ عليها قواعده العامة». وى سپس به عنوان جمع بندى مى افزايد: فقها آداب زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و زيارت مساجد ديگر را بيان كرده و گفته اند: وقتى از مكه متوجه زيارت مصطفى صلى الله عليه و آله و سلم شدى، در طول راه، تا مدينه بر آن حضرت صلوات و سلام بفرست و هنگامى كه ديواره هاى مدينه را ديدى به آن حضرت درود فرست و دعاى خاص را قرائت كن و هنگام ورود به مسجد آن حضرت بر محمد و آلش درود فرست و نزد منبر آن حضرت دو ركعت نماز بگزار و سجده شكر به جا آور، سپس به سمت قبر آن حضرت حركت كن و بالاى سر مبارك ايشان رو به قبله، زيارت مخصوص را بخوان و از سوى كسانى كه سفارش به سلام به آن حضرت كرده اند، بگو:

«ألسَّلامُ عَلَيكَ يَا رَسول اللَّه مِنْ فلان ابن فلان يتشفع بِك إلَى ربّك فاشفع لَه وَ لِجميع المسلمين ». عبدالرحمان جزيرى در ادامه ضمن نقل برخى از دعاها و زيارت ها و ذكر آيه «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمْ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً»، مى گويد: سپس كنار استوانه ابو لبابه دو ركعت نماز بگزار و در روضه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، هر چه مى توانى دعا و نماز بخوان و استغفار كن، آن گاه كنار منبر برو «فيضع يده على الرمانة التي كانة يضع يده عليها إذَا خطب، لتناله بركة الرسول، فيصلّى عليه و يدعو بما يشاء». در ادامه، مؤلف الفقه على المذاهب الأربعه گويد: «و يستحب بعد زيارته عليه السلام أن يخرج الى البقيع و يأتى المشاهد و المزارات فيزور العباس ومعه الحسن بن على و زين العابدين و ابنه محمد الباقر وابنه جعفر الصادق عليهم السلام ».

وى در ادامه به استحباب زيارت شهداى احد، به ويژه حمزه سيدالشهدا و استحباب رفتن به مسجد قبا اشاره مى كند. اين ادله و نظريات و فتاوا كه در منابع اماميه نيز به حد وفور طرح و تفصيل داده شده، به روشنى حكايت از اهميت زيارت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم و

ص:433

ساير زيارات مدينه در منابع روايى و فقهى مسلمانان در طول تاريخ داردو نشان مى دهد.

آن چه برخى از منحرفان تندرو مطرح مى كنند تا از اهميت اين زيارت بكاهند و به جاى زيارت النبى صلى الله عليه و آله و سلم، زيارت مسجدالنبى صلى الله عليه و آله و سلم را مطرح كنند، جايگاه علمى، فقهى و تاريخى مهمى ندارد و سيره مسلمانان، بلكه واليان و حكومت ها و امراء الحاج آن بوده است كه پس از مناسك حج، براى عرض ارادت و دعا و درخواست شفاعت به زيارت حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم و مدينه منوره تشرف يابند و به آثار آن حضرت تبرّك جويند.

عبدالرحمان جزيرى در پايان اين بحث و ضمن اشاره به استحباب رفتن به مسجد قبا، دعايى را نقل كرده است كه با ذكر اين دعا، اين بخش را به پايان مى بريم:

«يَا صَرِيخَ الْمُسْتَصْرِخِينَ وَ يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ، يَا مُفَرِّجَ كَرْبِ الْمَكْرُوبِينَ، وَ يَا مُجِيبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّينَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ و اكشف كربى وَ حزنى كَمَا كشفت عَنْ رَسُولك كربه وَ حزنه في هَذَا الْمقَام يَا حَنَّان يَا مَنَّان يَا كَثير المَعرُوف وَ يَا دَائِم الإحْسَان، يَا أرْحَمَ الرَّاحِمين ». (1)


1- الكافى لابن قدامه فقه حنبلى، القوانين الفقهيه فقه مالكى، المصادرالفقهيه، ج 11، ص 1056 و ص 623؛ الاحكام السلطانيه، صص 111- 108؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 642- 638؛ مفاتيح الجنان زيارت حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم؛ تذكرة الفقها، ج 8، صص 452- 449؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 421 و 420؛ فقه السنه، ج 1، ص 553

ص:434

ص:435

ص:436

ص:437

ص:438

ص:439

فصل هفتم: مرورى بر ساير ابواب فقهى از ديدگاه مذاهب اسلامى

قسمت اول: سيرى در مباحث زكات و خمس از نگاه مذاهب اسلامى

اشاره

1. زكات فطره (بدن)

2. زكات اموال

3. خمس اموال

زكات فطره

1. زكات فطره

مذاهب اسلامى؛ زكات فطره، از واجباتى است كه در روز عيد فطر، در پايان ماه مبارك رمضان واجب مى شود. به گفته روايات، پيش از تشريع زكات اموال، در همان سالى كه روزه رمضان فرض گرديد، زكات فطره هم تشريع شده و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم يك يا دو روز پيش از عيد فطر، در خطبه ها، فرمان به اخراج آن داد و فرمود: «ادّوا صاعاً من بُرّ أو قمح أو صاعاً من تمر أو شعير، عن كلّ حرّ أو عبد، صغير و كبير».

در روايات خاصى زكات فطره تمام كننده روزه شمرده شده است: «مِنْ تمام الصوم كما أن الصلاة على النبي صلى الله عليه و آله و سلم من تمام الصلاة». (1)يادآورى:

1. بُرّ و قمَح هر دو به معناى گندم است، ولى قمح گندمى است كه كاملًا رسيده و براى آرد شدن و پخت نان آماده است.

2. فطره يا به معناى خلقت و بدن يا به معناى دين و يا به معناى افطار است. اهل سنت


1- العروةالوثقى، ج 2، صص 355 و 353؛ تحريرالوسيله، ج 1، ص 326؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 530- 527؛ فقه السنه، ج 1، ص 307؛ لسان العرب، واژه قمح؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 2، صص 292- 290

ص:440

از اين زكات، تعبير به زكات فطر (بدونة) كرده اند.

2. حكم زكات فطره

مذاهب اسلامى (جز حنفيه)؛ زكات فطره را فرض مى دانند ولى حنفيه آن را به اصطلاح فقهى خود واجب مى شمرند كه مترادف سنت مؤكّد است. (1)يادآورى:

به نظر مذهب اماميه، علاوه بر روايات، در قرآن كريم نيز آيه «قَدْ أفلَحَ مَنْ تَزَكَّى وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبّهِ فَصَلَّى» بر وجوب فطريه دلالت دارد.

3. شرايط وجوب زكات فطره

اماميه؛ فرد عاقلِ بالغِ هشيارِ غير فقير و حرّ بايد فطريه خود و افرادى را كه نان خور او محسوب مى شوند بپردازد؛ خواه واجب النفقه باشند يا نباشند. فطريه جنين هم واجب نيست، ولى نوزادى كه پيش از غروب شب عيد فطر متولد شود، فطريه اش بايد پرداخت شود.

حنبليه؛ مسلمانى كه فقير نيست و مخارج خود و زن و فرزندانش را علاوه بر نصاب دارد، بايد فطريه خود و كسانى را كه مؤونه آن ها را تأمين مى كند ولو جنين بپردازد.

حنفيه؛ 1. اسلام 2. حريّت 3. علاوه بر داشتن نيازهاى اصلى زندگى و داشتن نصاب از شرايط آن است، ولى عقل و بلوغ شرط آن نيست و مجنون و صغير غير فقير را ولىّ آن ها از طرف آن ها اخراج مى كند و واجب است انسانى كه شرايط سه گانه بالا را دارد فطريه خود، خادم، ولد مجنون كبير و ولد صغير فقير خود را بپردازد و فطريه زوجه بر عهده زوج نيست.


1- همان

ص:441

شافعيه؛ بر هر مسلمانى كه مخارج خود و زن و فرزندانش را دارد واجب است فطريه خود و افراد لازم النفقه اش را بپردازد و آن ها عبارت اند از همسر غير ناشزه، اصل خود و فرع خود اگر فقير يا مسكين هستند و مملوك ولو آبق باشند.

مالكيه؛ بر هر مسلمانى كه فقير نيست و قوت خود و لازم النفقه اش را دارد و مى تواند فطريه را ولو با قرض كردن بپردازد، واجب است فطريه خود و افراد لازم النفقه اش از اقارب را بپردازد و آن ها عبارت اند از پدر و مادر فقير، فرزندان ذكور فقير و دختران فقيرى كه ازدواج نكرده اند و مملوك و زوجه خود و زوجه پدرش كه فقير است.

يادآورى:

غير از حنبليه، ساير مذاهب شرط وجوب پرداخت فطريه افراد تحت تكفل را فقر مى شمرند، در حالى كه طبق مذاهب اماميه شرط آن صدق عيلولت است ولو فقير هم نباشند. (1)

4. مقدار فطريه

اماميه؛ يك صاع از گندم، جو، خرما، كشمش، برنج يا ذرّت بپردازد و اگر قيمت يكى از اين ها را بپردازد كفايت مى كند.

حنبليه؛ يك صاع از گندم، جو، خرما، كشمش و مانند آن مى پردازد.

حنفيه؛ براى هر فرد، نصف صاع گندم يا يك صاع خرما يا جو و يا كشمش بايد پرداخت ولى مى تواند قيمت آن ها را به فقرا بپردازد.

شافعيه؛ براى هر فرد يك صاع از قوت غالب است، ولى بهتر است از گندم، جو، برنج، عدس، خرما، كشمش و مانند آن باشد، البته نمى شود نصف از يك قوت و نصف از قوت ديگر داد و پرداخت قيمت كافى نيست.


1- همان

ص:442

مالكيه؛ از هر شخص يك صاع از قوت شهر كه غالب است؛ مانند: قمح، جو، خرما، كشمش و غير غالب مجزى نيست مگر اين كه بهتر باشد و اگر گوشت مى دهد بايد دو نفر را سير كند.

يادآورى:

در مورد مقدار زكات فطره، در غير گندم، اجماع مذاهب اسلامى است كه يك صاع است و در مورد گندم نيز به جز حنفيه همه مذاهب آن را يك صاع مى دانند و تنها اين مذاهب نصف صاع را مطرح كرده اند. (1)

5. مصرف فطريه

اماميه؛ زكات فطره را به يكى از هشت مصرفى كه در زكات مال است مى توان به مصرف رسانيد، ولى بهتر است فقط به فقير پرداخت شود.

مذاهب چهارگانه (جز مالكيه)؛ همان مصرف زكات اموال است.

مالكيه؛ به اصناف مذكور در آيه، به شرطى مى توان فطريه داد كه فقير يا مسكين و حرّ مسلمان و از غير بنى هاشم باشد والّا زكات به او پرداخت نمى شود.

فقهاى اماميه قصد قربت را هم شرط در پرداخت دانسته اند. (2)

6. چگونگى پرداخت فطريه

اماميه؛ نمى توان به يك فقير كمتر از يك صاع داد، ولى پرداخت چندين صاع به يك نفر اشكال ندارد، البته به كسى كه فطريه را در معصيت خرج مى كند نمى توان داد.

حنبليه؛ مى توان فطريه چند نفر را به يك نفر پرداخت و ايشان نمى تواند زكات را به


1- العروةالوثقى، ج 2، صص 365- 360؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 533- 531؛ فقه السنه، ج 1، صص 309 و 308؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 294- 292
2- همان

ص:443

كس ديگرى بفروشد ولو غير از پرداخت كننده زكات باشد.

حنفيه؛ مى توان فطريه چند نفر را به يك مسكين و فطريه يك نفر را به چند مسكين پرداخت.

شافعيه؛ در اين مسأله تصريحى از شافعيه مشاهده نشده است.

مالكيه؛ مى توان به هر فقير يا مسكين يك صاع يا بيشتر يا كمتر پرداخت ولى بهتر است به هر نفر يك صاع بپردازد.

يادآورى:

به اجماع مسلمانان، زكات به بنى هاشم (سادات) داده نمى شود. (1)

7. زمان وجوب فطريه

اماميه؛ از غروب شب عيد فطر واجب مى شود و بايد تا ظهر عيد فطر يا تا هنگام نماز عيد براى كسى كه نماز عيد مى خواند به احتياط واجب ادا شود. اگر در اين زمان مستحق يافت نشد، بايد آن را كنار بگذارد و در اولين فرصت بپردازد و تقديم آن نيز جايز نيست.

حنبليه؛ غروب شب عيد فطر واجب مى شود. افضل اخراج آن قبل از نماز عيد است و بعد از آن كراهت دارد و تأخير آن از عيد حرام است، ولى بايد قضا كند و دو روز قبل از عيد هم مجزى است.

حنفيه؛ از طلوع فجر عيد فطر واجب مى شود، ولى تقديم و تأخير در اداى آن اشكال ندارد، چون وقت ادا همه عمر است، ولى مستحب است پيش از خروج به سوى مصلّا باشد.

شافعيه؛ آخرين جزو رمضان و اوّلين جزو شوال وقت وجوب فطريه است، ولى سنت است كه اول روز عيد فطر وقبل از نماز عيد خارج كند و بعد از آن تا غروب عيد كراهت دارد و بعد از غروب حرام است مگر به خاطر عذر مانند غايب بودن مستحق و مى توان از


1- همان

ص:444

اول ماه رمضان پرداخت.

مالكيه؛ بعد از فجر روز عيد مندوب است بپردازد، ولى يك يا دو روز قبل از عيد، نه بيشتر نيز جايز است، ولى تأخير آن از عيد حرام است ولى در ذمّه او باقى است اگر شب عيد قدرت بر پرداخت داشته باشد. (1)

زكات اموال

8. اهميت زكات

زكات كه در لغت به معناى تطهير و نمو است، به نظر مذاهب اسلامى يكى از ضروريات دين و از اركان اسلام، محسوب مى شود كه آيات و روايات فراوانى دلالت بر وجوب و اهميت اين فريضه الهى دارد. به تصريح قرآن كريم «وَالَّذِينَ فِى أمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ» (معارج: 24) زكات واجبى است مالى و از ماليات هايى است كه هر مسلمانِ داراى شرايط بايد از دارايى خود بپردازد و به مصارف مقرّر شرعى آن برساند. (2)

9. موارد مورد اتفاق در متعلّق زكات

اين كه چه اموالى متعلق زكات است و بايد زكات آن ها پرداخت شود، مذاهب اسلامى درباره برخى موارد اتفاق نظر دارند و يك صدا آن ها را از دارايى هاى متعلق زكات مى شمرند و در مواردى اختلاف نظر و فتوا مشاهده مى شود. مواردى كه اتفاق نظر ميان


1- همان
2- العروةالوثقى، ج 2، كتاب الزكات و كتاب الخمس؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، صص 506- 501؛ فقه السنه، ج 1، صص 288- 248؛ الفقه على المذاهب الخمسه، ج 1، صص 297- 267؛ الفقه على المذاهب الأربعه و مذهب اهل البيت عليهم السلام، ج 1، صص 800- 767؛ تحريرالوسيله، ج 1، كتاب الخمس و كتاب الزكات

ص:445

اماميه و مذاهب اربعه اهل سنت حداقل در مباحث كلى، با صرف نظر از امور جزئى مانند نصاب و حول، وجود دارد عبارت اند از: انعام ثلاثه (گوسفند، شتر، گاو) غلات اربعه (گندم، جو، كشمش، خرما) نقدين (طلا و نقره مسكوك). اين موارد، مورد اتفاق تمامى مذاهب است و به بيان ديگر، هر آنچه را كه اماميه معتقدند زكات به آن تعلّق مى گيرد اگر شرايط آن فراهم باشد، مذاهب چهارگانه نيز به وجوب زكات آن معتقدند، اگرچه ممكن است در شرايط تعلّق زكات و برخى فروع جزئى، با تفاوت فتوا مواجه باشيم. (1)

10. موارد اتفاقى در عدم تعلّق زكات

افزون بر موارد بالا، كه نُه مورد است و به نظر همه مذاهب، متعلق زكات مى باشد مواردى نيز بالاتفاق متعلق زكات نيست؛ به عبارت ديگر مواردى را كه تمام يا اكثر مذاهب چهارگانه معتقد به نفى زكات از آن ها مى باشند، اماميه نيز وجوب زكات را از آن ها نفى مى كنند. مهمترين اين موارد عبارت اند از:

خانه مسكونى، لباس براى پوشش بدن، لوازم منزل، وسيله سوارى، سلاح براى كاربرد، ظروف براى زينت (غير از طلا و نقره) لؤلؤ و ياقوت و زبرجد و ساير جواهرات كه براى تجارت نباشد، همچنين كتب علمى كه براى تجارت نباشد و همچنين ابزار و آلات صناعت از اين موارد در فقه اماميه به عنوان مؤونه و مايحتاج زندگى تعبير مى شود كه نه تنها متعلق زكات نيست، بلكه خمس هم به آن ها تعلق نمى گيرد. بعلاوه زكات اسب و قاطر و الاغ و سگ شكارى و مانند آن ها نيز واجب نيست، مگر اين كه براى تجارت نباشد. (2)


1- همان
2- همان

ص:446

11. موارد اختلافى ميان اماميه و ساير مذاهب در تعلّق زكات

مواردى را كه همه يا بيشتر مذاهب چهارگانه اهل سنت، متعلق زكات شمرده اند، ولى در مذهب اماميه متعلق زكات نيست عبارت اند از:

1. طلا و نقره غير مسكوك 2. مال التجاره؛ مذاهب چهارگانه آن را واجب و اماميه مستحب شمرده اند 3. ميوه جات و محصولات كشاورزى غير از غلات اربعه؛ مذاهب چهارگانه علاوه بر غلات اربعه، در ساير محصولات و ميوه جات نيز بر وجوب زكات فتوا مى دهند، هر چند تفاوت هايى در فتواى آن ها مشاهده مى شود، ولى اماميه زكات را در ساير ميوه ها و برخى از محصولات كشاورزى غير از سبزيجات و حبوبات مستحب مى شمرند 4. معدن و گنج؛ اهل سنت زكات معدن و گنج را واجب شمرده و مقدار آن را خمس مى دانند كه طبق فتواى برخى از آن ها مانند حنبليه بايد به بيت المال تحويل شود تا امام المسلمين يا نايب او صرف در مصالح مسلمانان كند 5. اوراق نقدى و اسكناس؛ غير از حنبليه ساير مذاهب چهارگانه اسكناس و سندهاى بانكى را به منزله طلا و نقره مى شمرند و لذا زكات را در آن ها واجب شمرده اند 6. اجاره بها؛ اجاره اى را كه موجر از مستأجر دريافت مى كند بايد زكات آن ها را با شرايطى؛ مانند نصاب حول بپردازد 7. مهريه زنان؛ مهريه زنان نيز اگر به حد نصاب برسد و از تاريخ وصول آن بگذرد، دادن زكات آن واجب است با شرايطى كه در ميان مذاهب متفاوت است 8. استفاده اموال؛ درآمد و سود اموال مانند ربح تجارت و نتاج حيوان، علاوه بر خود اصل آن اموال، بايد زكاتش پرداخت شود. (1)


1- همان

ص:447

12. وجوب خمس غنيمت

بر اساس آيه «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَأَنَّ للَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ» (انفال: 41) تمامى مسلمانان خمس را به عنوان يكى از واجبات اسلامى پذيرفته اند، اما اين كه خمسِ چه مال و ثروتى بايد پرداخت شود؟ مورد اختلاف است. در اين كه غنيمت جنگى متعلق خمس است مورد اتفاق تمام مذاهب اسلامى است، ولى آيا علاوه بر غنيمت جنگى در موارد ديگر نيز خمس واجب است، محلّ اختلاف است كه تفصيل آن خواهد آمد. [566]

13. مهمترين موارد اختلافى در وجوب خمس

1. معدن: اماميه و حنفيه، خمس معادن را واجب شمرده اند، ولى مالكيه و شافعيه و حنبليه، در معدن معتقد به (ربع عشر) مى باشند. در حقيقت، تمامى مذاهب معتقدند، ماليات اسلامى به معدن تعلق مى گيرد، ولى در مقدار آن كه چقدر است و در شرايط آن كه آيا نصاب در آن اعتبار دارد، فتاواى گونه گون داده اند. بنابراين، در اصل پرداخت اختلافى ندارند، اگرچه گروهى آن را خمس و گروهى ديگر زكات مى نامند.

2. گنج: تمامى مذاهب اسلامى معتقد به وجوب خمس آن مى باشند. با اين تفاوت كه اماميه نصاب را معتبر مى دانند ولى اهل سنت قائل به نصاب در آن نيستند.

3. جواهر به دست آمده در غوّاصى: مانند لؤلؤ مرجان، در صورت رسيدن به نصاب بايد خمس آن را پرداخت. ولى به نظر مشهور اهل سنت خمس آن واجب نيست.

4. درآمد كسب: به فتواى اماميه چيزى از درآمد كسب كه زايد بر مؤونه سال باشد، خمس آن واجب است. اهل سنت اگرچه خمس آن را واجب نشمرده اند ليكن به نظر آن ها زكات آن در صورت وجود نصاب و حول واجب است. (1)


1- همان

ص:448

14. نتيجه گيرى

(1)پس از مقايسه ميان آرا و فتاواى اماميه و مذاهب اهل سنت، مى توان نتيجه گرفت: اهل سنت از يك سو دايره زكات را به بسيارى از مواردى كه اماميه معتقد به آن نيستند توسعه داده اند و از سوى ديگر خمس را محدود به امثال غنيمت و گنج كرده اند. به عكس، اماميه از يك سو دايره زكات را محدود به نُه مورد كرده و در مواردى نيز به استحباب زكات فتوا داده اند و از سوى ديگر دايره خمس را به مواردى؛ مانند در آمد كسب نيز وسعت داده اند.

در واقع مى توان گفت: بسيارى از موارد كه در نظر اهل سنت زكات است، در فتواى اماميه «خمس» نام گرفته و مواردى كه در نظر اماميه خمس ناميده شده به فتواى اهل سنت، در دايره «زكات» وارد شده است. در حقيقت اجماع مركبى ميان تمامى مسلمانان پديد آمده است كه بسيارى از اموال و دارايى هاى انسان متعلق «ماليات اسلامى» و حق ديگران است كه بايد پرداخت شود، هر چند در مقدار و شرايط آن، ميان مذاهب اختلاف است و اين اموال و دارايى ها كه بايد ماليات آن پرداخت شود، در برخى مذاهب نام «زكات» به خود گرفته و در برخى مذاهب از آن با عنوان «خمس» ياد شده است، و اين تفاوت نامگذارى در حقيقتِ آن، تأثيرى ندارد، همچنان كه در برخى از كتب؛ مانند ارشاد علّامه حلّى رحمه الله نيز مشهود است؛ (2)در حقيقت، خمس نوعى از زكات است و در زير مجموعه زكات قرار گرفته است با اين تفاوت كه بايد پرداخت شود. همانطور كه پرداخت زكات در موارد وجوب آن يكسان نيست و در هر موردى مقدارخاصى بايد پرداخت شود و اين تفاوت در مقدار، موجب تفاوت در حقيقتِ آن نمى شود.


1- همان
2- علّامه؛ در ارشاد، عنوانى با نام «كتاب الخمس» نياورده بلكه در كتاب «الزكات» سه بحث دارد: «النظرالأول فى زكات المال»، «النظر الثانى فى زكات الفطرة» و «النظر الثالث في الخمس»

ص:449

قسمت دوم: سيرى در ابواب معاملات از نگاه مذاهب اسلامى

اشاره

1. باب بيع و مكاسبه محرّمه

2. باب حجر

3. عقود شرعى ديگر

ص:450

ص:451

باب بيع و مكاسب محرمه

1. اشاره

آنچه تاكنون آورديم و نگاه مذاهب اسلامى به آن، مورد بررسى قرار گرفت، بيشتر مربوط به ابواب عبادات بود و اختلافات عمده و اساسى مذهب اماميه و مذاهب چهارگانه اهل سنت را ارائه مى كرد و به نمايش مى گذاشت. مباحث عبادات از آن جهت به طور تفصيلى و گسترده طرح گرديد كه بيشتر مورد ابتلا و نياز كسانى است كه در اماكنى مانند مدينه و مكه يا در جاهايى كه شيعه با اهل سنت ارتباط دارند و با هم زندگى مى كنند. اكنون مناسب است به طور فشرده و اجمال، به ساير ابواب فقهى؛ اعم از معاملات و مباحث نكاح و طلاق و ... نيز اشاره اى داشته باشيم كه چارچوب كلى انديشه فقهىِ مذاهب اسلامى تا حدّى روشن و مشخص شود.

2. احكام كلى بيع

در معاملات و عقود مختلف شرعى؛ همچون بيع، اجاره، مضاربه، شركت، مزارعه، مساقات، حواله، عاريه، وديعه، قرض، هبه و ربا چارچوب كلى فتاوا و نظريات فقهى در تمامى مذاهب اسلامى يكسان مشاهده مى شود و تفاوت ها چندان گسترده و چشمگير به حساب نمى آيد و بهتر است براى آشنايى بيشتر، به برخى امور كليدى و مهم اشاره شود. از نظر تمامى مذاهب اسلامى، بيع ممكن است معاطاتى و يا با صيغه باشد. عاقد بايد عاقل،

ص:452

بالغ و مختار باشد و بيع كودك مميز بايد به اذن ولىّ او انجام شود. از نظر ثمن و مثمن، به جز حنفيه، بقيه اهل سنت مى گويند بايد طاهر باشد و خريد و فروش نجس و متنجس صحيح نيست، ولى حنفيه خريد و فروش روغن متنجس را براى غير خوردن صحيح مى دانند. اماميه نيز خريد و فروش نجس را در صورتى كه منافع عقلايى معتدّبه داشته باشد، مجاز مى شمرند. در ساير موارد ثمن و مثمن، تمامى مذاهب اشتراك رأى دارند.

صحت بيع فضولى متوقف بر اجازه مالك است و در بحث خيارات، اماميه، شافعيه و حنبليه خيار مجلس را قبول دارند. حنفيه نيز در صورت شرط مى پذيرند، ولى مالكيه منكر آن هستند. ولى خيار رؤيت و خيار عيب شرط اجماعى مذاهب است.

از نظر مذاهب اسلامى، فاسد و باطل به يك معنا است. اما آيا فساد مساوى حرمت است؟ به غير از اماميه بقيه مذاهب فساد را مساوى حرمت شمرده اند. از اين رو بيع نجس و متنجس را فاسد و حرام مى دانند. تلقّى ركبان را اكثر مذاهب، منهى عنه مى دانند، ولى آن را باطل نشمرده اند. (1)

3. مكاسب محرمه

در بحث مكاسب محرّمه، مذاهب اسلامى معمولًا ساختن مجسمه موجود زنده را حرام شمرده اند. اگرچه مباحث مفصلى را برخى از آن ها مطرح كرده و گفته اند: حرمت در صورتى است كه براى غرض فاسد؛ مانند بت پرستى و شهوت رانى باشد. همچنين در ذيل عنوان غنا مباحث بسيارى مطرح است. گروهى از اهل سنت معتقدند تغنّى مشتمل بر الفاظى كه وصف زن معين را كند يا وصف شراب باشد و يا مشتمل بر هجو مسلمانان گردد و مانند آن، كه آميخته به حرام باشد، حرام است ولى تغنّى مشتمل بر حِكَم و مواعظ اشكالى


1- تحريرالوسيله، ج 1، صص 527- 469؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 2، صص 246- 123 و صص 44- 35؛ فقه السنه، ج 3، صص 130- 89

ص:453

ندارد. برخى از شافعيه از جمله ابوحامد غزالى هم مباحث مفصلى را در حليت غنا و رقص و استفاده از آلات موسيقى مطرح كرده و مى گويد: غنايى حرام است كه فتنه يا كار حرام بر آن مترتب شود و مشتمل بر الفاظ مستهجن باشد، ولى غنا در ايام سرور؛ مانند عروسى، وليمه، عقيقه، ختنه و برگشت از سفر، اشكال ندارد، ريش تراشى را حنفيه و مالكيه و حنبليه حرام شمرده اند و كوتاه كردن بيش از يك قبضه را همگى مجاز و يا سنت دانسته اند. ولى شافعيه حلق لحيه را مكروه مى دانند. در ساير ابواب مكاسب محرمه نيز اختلاف نظر مهمى مشاهده نمى شود. (1)

باب حجر

1. عوامل حجر

مذاهب اسلامى؛ عوامل حجر عبارت اند از: 1. صغر 2. جنون 3. سفه 4. رقيّت 5. دَيْن مستغرق (افلاس).

2. علايم بلوغ

اماميه؛ علايم بلوغ پسران و دختران:

1. احتلام و خروج منى 2. روييدن موى خشن بر شرمگاه 3. تمام شدن 15 سال قمرى در پسران و 9 سال قمرى در دختران.

حنبليه؛ علايم بلوغ دختران و پسران:

1. انزال منى در خواب يا بيدارى 2. روييدن موى خشن بر شرمگاه 3. داشتن 15 سال قمرى 4. حيض در دختران 5. حاملگى در دختران.


1- همان

ص:454

حنفيه؛ علايم بلوغ پسران:

1. احتلام 2. انزال منى 3. حامله كردن دختران 4. پانزده سال.

علايم بلوغ دختران:

1. حيض 2. حامله شدن 3. پانزده سال. ولى ابوحنيفه گفته سن بلوغ پسران 18 و دختران 17 سال است.

شافعيه؛ علايم بلوغ دختران و پسران:

1. 15 سال قمرى 2. امناء پس از 9 سالگى 3. حيض (براى دختران).

مالكيه؛ علايم بلوغ دختران و پسران:

1. انزال منى در بيدارى و خواب 2. حيض و حاملگى (مخصوص دختران) 3. روييدن موى خشن بر شرمگاه 4. بد بو شدن زير بغل 5. جدا شدن ارنبه الأنف 6. كلفت شدن صدا 7. داشتن 18 سال قمرى. (1)

3. اولياى صغير

اماميه؛ 1. پدر 2. جدّ پدرى 3. قيّم از طرف پدر يا مادر 4. حاكم شرع؛ ولى مادر و اقرباى ديگر ولايت ندارند.

حنبليه؛ 1. پدر حرّ رشيد عادل 2. وصى پدر 3. حاكم ولى اب الأب و امّ ولايت ندارند.

حنفيه؛ در اموال:

1. پدر 2. وصى پدر و وصىّ وصىّ او 3. جدّ پدرى و بالاتر 4. وصى جدّ 5. والى 6. قاضى. ولى مادر ولايت ندارد.

در نكاح: 1. قرابت 2. ولاء 3. امامت 4. ملك.


1- تحريرالوسيله، ج 2، صص 24- 13؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 2، صص 294- 272؛ فقه السنه، ج 3، صص 293- 286

ص:455

شافعيه؛ 1. پدر 2. پدر پدر و بالاتر 3. وصىّ يكى از اين دو 4. قاضى.

ولى مادر ولايت ندارد.

مالكيه؛ 1. پدر 2. وصىّ پدر و وصى وصى او 3. حاكم 4. جماعةالمسلمين. (1)

عقود شرعى ديگر

1. مضاربه

مذاهب اسلامى؛ عقد مضاربه، يكى از عقود مشروع است كه فردى (عامل) با سرمايه صاحب مال، به تجارت مى پردازد و به نظر تمامى مذاهب اسلامى، بايد سود و ربح به دست آمده، ميان آن دو به صورت كسر مشاع؛ مانند نصف و ثلث تقسيم شود. (2)

2. شركت

شركت گاهى به ملك است و گاهى به عقد. شركت عقدى اگر در اموال باشد، به آن «شركت عنان» گويند و به عقيده تمامى مذاهب، صحيح است، ولى شركت الأبدان و شركت وجوه و شركت مفاوضه از نظر اماميه و شافعيه باطل است، و از نظر حنبليه و حنفيه و مالكيه صحيح است. شركت ابدان، شركت در عمل است؛ به اين صورت كه دو نفر كار كنند و اجرت كار آن ها مشترك باشد و شركت وجوه آن است كه دو نفر آبرومند به ذمّه خود خريد و فروش كنند و سود را تقسيم نمايند و شركت مفاوضه آن است كه دو نفر قرارداد مى بندند كه هر چه سود و خسارت به دست آوردند از راه تجارت يا كشاورزى يا ارث يا


1- همان
2- تحريرالوسيله، ج 1، صص 593- 577؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 3، صص 64- 29؛ فقه السنه، ج 3، صص 152 و 153 و 215- 208

ص:456

وصيت و مانند آن، با يكديگر شريك باشند. (1)

3. اجاره

اجاره از عقود مشروعى است كه گاهى بر عمل و گاهى بر ملك واقع مى شود، به اجماع فقهاى اسلامى اجاره بر كارهاى غير مشروع روا نباشد، همچنين اجاره بر واجبات جايز نيست و اما اجاره بر برخى اعمال؛ مانند حج و قرائت قرآن و ذكر و مانند آن، اختلافى است. (2)

4. ضمان و كفالت و حواله

مذاهب اسلامى؛ عقد ضمانت، كفالت و حواله، از عقود مشروع در همه مذاهب اسلامى است.

اماميه؛ در ضمانت، ذمّه از مضمون عنه به ضامن منتقل مى شود.

مذاهب چهارگانه؛ ضمان، ضمّ ذمّه ضامن به مضمون عنه است. همچنين اماميه عقد كفالت را غير از ضمانت مى شمرند، ولى مذاهب چهارگانه كفالت را نوعى از عقد ضمان شمرده اند. (3)

5. هبه

مذاهب اسلامى؛ هبه از عقود مشروعى است كه افراد جايز التصرف مى توانند دارايى


1- همان
2- تحريرالوسيله، ج 1، صص 557- 543؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 3، صص 108- 71؛ فقه السنه، ج 3، صص 150- 142
3- تحريرالوسيله، ج 2، صص 36- 25؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 3، صص 178- 151؛ فقه السنه، ج 3، صص 204- 200

ص:457

خود را با عوض يا بدون عوض، به ديگرى واگذار كنند. (1)

6. رجوع در هبه

اماميه؛ هبه از عقود جايز و قابل رجوع است، مگر هبه معوّضه و هبه به رحم. و هبه به زوجه قابل رجوع است.

حنبليه؛ هبه پيش از قبض و گرفتن آن، قابل رجوع و برگشت است، ولى بعد از قبض قابل رجوع نيست، مگر اين كه بخشنده پدر باشد، ولى مادر و جد و ديگر اقربا و نزديكان حق رجوع در هبه ندارند.

حنفيه؛ هبه بعد از قبض و تصرف هم مانند قبل از قبض، قابل برگشت است، اگرچه كراهت تحريمى دارد، ولى قرابت و زوجيت و هبه معوض مانع رجوع است.

شافعيه؛ هبه با قبض لازم است و قابل رجوع نيست، مگر براى پدر و جدّ پدرى و مادر و جدّه.

مالكيه؛ هبه، عقد لازم است و قابل رجوع نيست مگر براى پدر. (2)

7. وصيت

مذاهب اسلامى؛ وصيت در 13 مال نافذ است و در بيشتر از آن، بايد ورثه آن را تنفيذ كنند. وصيت به حسب موارد مختلف، ممكن است احكام خمسه تكليفيه پيدا كنند. (3)


1- تحريرالوسيله، ج 2، صص 59- 54؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 3، صص 222- 206
2- همان
3- تحريرالوسيله، ج 2، صص 105- 89؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 3، صص 245 و 224؛ فقه السنه، ج 3، صص 300- 293

ص:458

8. وصيت به حج و قرائت قرآن و مانند آن

اماميه؛ وصيت به عبادات و امور مستحب؛ مانند قرآن، مستحب است و در امور واجب؛ مانند حَجّةالاسلام واجب مى باشد.

حنبليه؛ وصيت به نوشتن علم و قرآن صحيح است. وصيت براى مسجد نيز صحيح است و اگر وصيت به حج كرد، طبق آن عمل مى شود، ولى وصيت به صدقه بهتر است از وصيت به حج و وصيت به امور منهى عنه؛ مانند ساختن قبور جايز نيست.

حنفيه؛ وصيت به قرائت قرآن باطل است، ولى وصيت به عبادت؛ مانند حج مستحب مى باشد و در مورد حجةالاسلام برخى واجب و برخى مستحب مى دانند. وصيت به ساختن قبر نيز باطل است.

شافعيه؛ وصيت به قرائت قرآن صحيح است. وصيت به حج نيز صحيح است. وصيت به عمارت مسجد نيز صحيح است و به طور كلى هر عملى كه حرام و مكروه نباشد، وصيت به آن جايز است.

مالكيه؛ وصيت براى قرائت قرآن صحيح است. وصيت براى حج نيز نافذ است. ولى وصيت به روزه و نماز باطل است. (1)


1- همان

ص:459

قسمت سوم: مرورى بر احوال شخصيه از نگاه مذاهب اسلامى

اشاره

1. مباحث نكاح

2. مباحث طلاق

3. مباحث اطعمه و اشربه

4. چند واجب اجتماعى

ص:460

ص:461

نكاح

1. حكم نكاح

اماميه؛ به خودى خود مستحب مؤكد است و در صورتى كه به گناه بيفتد، واجب مى شود.

مذاهب چهارگانه؛ بر نكاح احكام پنجگانه واجب، حرام، كراهت، سنت و ندب و اباحه مترتّب مى شود. وقتى كه خوف وقوع در زنا باشد، نكاح واجب و اگر براى نسل يا به نيت خيرى است، مستحب و سنت است. (1)

2. نكاح موقت

اماميه؛ نكاح موقت صحيح است.

مذاهب چهارگانه؛ نكاح موقت باطل است، ولى اگر انجام شد، موجب حدّ نيست، چون شبهه عقد در ميان است. (2)


1- تحريرالوسيله، ج 2، صص 277- 225؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 4، صص 22- 3؛ فقه السنه، ج 2، صص 28- 5
2- همان

ص:462

3. شاهد گرفتن براى عقد

اماميه؛ مستحب است.

مذاهب چهارگانه (جز مالكيه)؛ حضور دو شاهد هنگام عقد ضرورى است و الّا عقد باطل خواهد بود.

مالكيه؛ حضور دو شاهد براى عقد مندوب است ولى براى دخول لازم مى باشد. (1)

4. نكاح اكراهى و هزلى

اماميه؛ باطل است.

مذاهب چهارگانه؛ نكاح هزلى؛ مانند طلاق و عتق هزلى منعقد مى شود، ولى به عقيده سه مذهب، جز مذهب حنفيه، نكاح اكراهى منعقد نمى گردد. حنفيه نكاح اكراهى را صحيح دانسته اند. (2)

5. لزوم ولىّ در نكاح

اماميه؛ براى عقد پسر و دختر صغير و مجنون متصل به بلوغ، وجود ولىّ شرط است و در بالغه رشيده غير باكره شرط نيست، ولى در باكره رشيده اختلافى است و احتياط در اذن از اوست.

حنبليه؛ وجود ولىّ ضرورى است و نكاح بدون ولى يا نايب او باطل است، ولى در غير باكره بالغ، رضايت او هم مانند ولىّ شرط است.

حنفيه؛ ولىّ براى صغيره و كبيره مجنونه ضرورى است، ليكن براى بالغه عاقله باكره يا ثيّب ضرورى نيست. البته بايد زوج كفو باشد و الّا ولىّ مى تواند اعتراض و نكاح را فسخ كند.


1- همان
2- همان

ص:463

شافعيه و مالكيه؛ مانند حنبليه وجود ولىّ براى هر نكاحى ضرورى است و زنى كه خودش ازدواج كند، ازدواج او بدون اذن و رضايت ولىّ صحيح نيست، مگر در ثيّب بالغه كه هر دو شريك در عقد هستند. (1)

6. ولىّ مجبر

اماميه؛ در فقه اماميه تقسيم ولىّ به «مجبر» و «غير مجبر» مطرح نشده است.

حنبليه؛ پدر و جدّ، از ولىّ مجبر است و مى تواند باكره بالغه را بدون اذن و رضايت او به تزويج كسى در آورد. وصى پدر نيز ولىّ مجبر است.

حنفيه؛ ولىّ غير مجبر معنى ندارد؛ چون معناى ولايت، نفوذ قول است؛ شخص راضى باشد يا نباشد، ولى ولايت مربوط به صغير و صغيره و مجنون و مجنونه كبيره است.

شافعيه؛ پدر و جدّ، ولىّ مجبرند و مى توانند بدون اذن و رضايت باكره بالغه را به عقد كسى درآورند.

مالكيه؛ ولىّ مجبر، فقط پدر است نه جدّ كه مى تواند بدون رضايت باكره بالغه را به عقد كسى درآورد. وصى پدر نيز ولىّ مجبر است حاكم نيز در ضرورت ولىّ مجبر است. (2)

7. مراتب اوليا

اماميه؛ ولايت تنها براى پدر و جدّ پدرى است و مادر و جدّ مادرى و برادر و عمو و دايى و ديگران ولايت ندارند. حاكم نيز ولايت بر صغير ندارد، ولىّ در صورت ضرورت مى تواند اقدام كند، در زمان فقدان پدر و جدّ نسبت به نكاح صغير يا مجنون. ولى احتياطاً اجازه وصىّ پدر و جدّ نيز ضميمه شود.


1- تحريرالوسيله، ج 2، صص 250- 242؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 4، صص 44- 22؛ فقه السنه، ج 2، صص 96- 86
2- همان

ص:464

حنبليه؛ 1. أب 2. وصىّ أب 3. حاكم 4. طبقات ارث.

حنفيه؛ 1. عصبه نسبى: ابن ولو از زنا و ابن ابن پدر؛ أب الاب، برادر، پسر برادر، عمو، پسر عمو، اين ها ولايت اجبار بر دختر و پسر در حال كودكى دارند ولى در حال بزرگى به جز بر مجنون ولايت ندارند

2. عصبه سببى: مانند معتق جاريه

3. ذووالأرحام در ميراث مانند مادر، دختر، دختر پسر، عمه، خاله

4. سلطان

5. قاضى.

شافعيه؛ 1. پدر 2. جدّ پدرى 3. برادر 4. پسر برادر 5. عمو 6. معتق 7. حاكم.

مالكيه؛ 1. ولىّ مجبر؛ أب، وصى أب، مالك 2. ابن ولو از زنا 3. اخ و ابن اخ 4. جدّ پدرى 5. عمو 6. كافل المرأه 7. حاكم 8. عموم مسلمانان.

يادآورى:

1. به نظر مالكيه، رعايت ترتيب اوليا مندوب است نه واجب.

2. اهل سنت، جز حنفيه ذكورت را شرط ولايت نكاح مى دانند ولى حنفيه در صورت نبودن اولياى مردم، ولايت زن را در نكاح صغير و صغيره اجازه مى دهند. (1)

8. محرمات ابدى

مذاهب اسلامى؛ بر اثر نسب، مصاهره و رضاع، طوائفى از زنان و مردان بر يكديگر حرام مى شوند كه تفصيل آن در ابواب نكاح فقه مطرح شده است. (2)


1- همان
2- تحريرالوسيله، ج 2، صص 274- 250؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 4، صص 194- 49؛ فقه السنه، ج 2، صص 71- 24

ص:465

9. محرمات بالجمع

اماميه؛ جمع بين دو خواهر جايز نيست و نكاح دختر برادر بر عمه و دختر خواهر بر خاله جايز نيست مگر با اجازه عمه و خاله.

مذاهب چهارگانه؛ جمع بين دو خواهر جايز نيست و جمع بين دختر برادر و عمه و دختر خواهر و خاله اش، حتى اگر عمه و خاله اجازه دهند، جايز نيست. (1)

10. ازدواج با كفار

اماميه؛ ازدواج زن مسلمان با مرد كافر در هر صورت حرام است. ازدواج مرد مسلمان با غير اهل كتاب جايز نيست و با اهل كتاب به صورت دائم، باطل و به طور موقت، جايز است. با مجوس هم حرام است مطلقاً.

مذاهب چهارگانه؛ ازدواج با كفار مشرك و مرتد و روافض حرام است مطلقاً. ازدواج با مجوس نيز حرام است، ولى مرد مسلمان مى تواند با زن كتابيه ازدواج كند، امّا زن مسلمان نمى تواند به ازدواج مرد كتابى درآيد. (2)

11. مهمترين شرايط حرمت با شيرخوارى

اماميه؛ رضاع بايد پيش از تمام شدن دو سال باشد و در صورتى موجب حرمت مى شود كه شير از پستان، مكيده شود، و ريختن در حلق و مانند آن كافى نيست.

مذاهب چهارگانه؛ اگر شير آدمى به جوف طفلى كه سنّش از دو سال بالاتر نيست برسد، موجب حرمت مى شود، بنابراين، لازم نيست از راه مكيدن پستان باشد، بلكه از راه ريختن در گلو يا وارد كردن از راه بينى هم اگر شير به معده طفل برسد، موجب نشر حرمت است ولى به نظر ابوحنيفه ملاك دو سال و نيم است، مالكيه هم دو سال و دو ماه را ملاك


1- همان
2- همان

ص:466

قرار داده اند. (1)

12. كميّت رضاع موجب حرمت

اماميه؛ با پانزده مرتبه كامل يا يك شبانه روز شير خوردن كامل، به گونه اى كه موجب رشد گوشت و محكم شدن استخوان طفل شود، حرمت حاصل مى شود.

حنبليه و شافعيه؛ رضاعى موجب حرمت است كه پنج مرتبه كامل باشد.

حنفيه و مالكيه؛ كميتى مطرح نيست و همين كه مقدارى از شير مرضعه وارد جوف طفل شد موجب نشر حرمت است.

يادآورى (1):

افزون بر شرايطى كه گفته شد، مذاهب مختلف شرايط ديگرى را آورده اند كه در كميت، مفصل مطرح است. (2)يادآورى (2):

مذاهب اسلامى؛ ملاك در شيرخوارى موجب حرمت، از دو سال بيشتر نداشتن كودك است، ولى در صحيح مسلم روايتى آمده است كه:

«إن النّبى صلى الله عليه و آله و سلم أمر سهلة بنت سهيل أنْ ترضع سالماً مولى أبي حذيفه، زوجها بعد البلوغ حتى تكون أمّاً له فلا يحرم نظره إليها و ذلك لأنّ سهلة ذهبت إلى النّبى صلى الله عليه و آله و سلم و قالت له: يا رسول اللَّه إنّ سالماً مولى أبي حذيفة، مضى في بيتنا و قد بلغ ما يبلغ الرجال و علم ما يعلم الرجال فقال: أرصغيه تحرمي عليه».

در مورد اين روايت گفته اند: «فهذا صريح فى أن رضاع الكبير يوجب التحريم». ولى در


1- همان
2- تحريرالوسيله، ج 2، صص 258- 252؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 4، صص 202- 192؛ فقه السنه، ج 2، صص 55- 51

ص:467

پاسخ به اين روايت، اهل سنت گفته اند: «إن ذلك قبل تحديد مدّه الرضاع بالحولين فنسخ العمل به أو هو خصوصيه لسالم و لسهلة لما رآه النبى صلى الله عليه و آله و سلم من الضرورة الملحة التي تستلزم الترخيص لأهل هذا البيت».

ولى در روايت، مشكل ديگرى مطرح است كه علماى عامّه آن را چنين بيان كرده اند:

«أمّا هناك إشكالًا آخر و هو أن الرضاع يستلزم كشف الثدي و مصه ولمسه و هو محرم» و در پاسخ آن گفته اند: «انه لايستلزم لأن التحريم كما يكون بالمص يكون بالشرب فيصح أن تكون قد حلبت له ثديها فشرب». برخى از علماى اهل سنت، اين روايت را رخصت براى موارد حاجت دانسته اند و طبق آن براى موارد ضرورت فتوا داده اند؛ مانند ابن تيميه. (1)

مباحث طلاق

1. اركان طلاق

مذاهب چهارگانه؛ در بسيارى از شرايط طلاق؛ مانند عاقل و بالغ بودنِ زوج و مكره نبودنِ وى، فتواى مشترك دارند. از نظر اين مذاهب طلاق با كنايه نيز محقّق مى شود ولى به نظر اماميه بايد صيغه خاص «أَنْتَ طالِق» باشد. بعلاوه مذاهب چهارگانه حضور دو شاهد عادل در طلاق را، برخلاف نكاح مذاهب اربعه اهل سنت، شرط نمى دانند، و به عكس، اماميه حضور دو شاهد عادل را در طلاق، شرط و در نكاح مستحب دانسته اند.

تمام مذاهب اسلامى در تقسيم طلاق به «سنّى» و «بدعىّ» اشتراك نظر دارند. سنّى طلاق طبق شرايط و بدعى طلاق غير جامع شرايط است. (2)


1- همان
2- تحريرالوسيله، ج 2، صص 327- 309؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 4، صص 267- 217؛ فقه السنه، ج 2، صص 184- 162

ص:468

2. سه طلاقه و ملاك آن

مذاهب اسلامى؛ مرد سه بار مى تواند زن را طلاق دهد و در بار سوم نيازمند محلّل است. ولى به نظر مذاهب چهارگانه، سه طلاقه در يك بار محقق مى شود؛ مانند اين كه بگويد: «أنتَ طالِقٌ ثَلَاثاً» ولى نظر اماميه خلاف آن است و مى گويند بايد پس از هر طلاق رجوع باشد تا در بار سوم موجب حرمت ابد گردد و نياز به محلل داشته باشد. ولى بسيارى از مجتهدين با نظريه مذاهب چهارگانه مخالفت كرده اند؛ از جمله صاحب كتاب «الفقه على المذاهب الأربعه»، ضمن آن كه معتقد است نظر ابن عباس برخلاف اين فتوا بوده، روايتى نقل مى كند از صحيح مسلم و او از ابن عباس كه گفت: «كان الطلاق على عهد رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و سلم و ابى بكر و سنتين من خلافة عمر طلاق الثلاث واحدة، فقال عمر: الناس قد استعجلوا في أمر كان لهم فيه أناة فلو أمضيناه عليهم، فأمضاه عليهم ». طبق اين روايت معلوم مى شود اين كه سه طلاق در يك مرتبه واقع مى شود، اجتهاد عمر بوده است و ائمه چهارگانه نيز از او تبعيت كرده اند، ولى در اين مسأله مى توان از ابن عباس تقليد كرد، به ويژه آن كه بر طبق اجتهاد او، در زمان پيامبر و ابوبكر و دو سال از خلافت عمر، عمل مى شده است.

ابن تيميه در فتاواى خود ضمن آن كه سه طلاق با يك لفظ را محكوم به يك طلاق دانسته است، ولى جواز نكاح تحليلى را كه در سه طلاق با محلّل بتوان ازدواج را حلال شمرد، انكار كرده است. در قوانين وضعى كشورهاى سنّى نشين نيز آمده است: «الطلاق المقترن بعدد- لفظاً أو اشارةً- لايقع واحدة» و به اين طريق حتى حكم يك طلاق هم بر اين طلاق ها انكار شده است. (1)


1- همان

ص:469

مباحث اطعمه و اشربه

1. پرندگان حلال و حرام

مذاهب اسلامى (جز مالكيه)؛ تمام پرندگانى كه چنگال دارند و همچنين خفاش حرام مى باشند، ولى مالكيه آن ها را حلال مى شمرند. اهل سنت برخى از انواع كلاغ را مانند كلاغ زرع حلال مى دانند، ولى اماميه احتياط را در ترك آن دانسته اند. (1)

2. چهارپايان

مذاهب اسلامى (جز مالكيه)؛ حيوانات درنده؛ مانند شير، پلنگ و گربه را حرام مى دانند، ولى مالكيه آن را مكروه مى شمرند. اما گوشت الاغ (حمار اهلى برخلاف حمار وحشى) و قاطر به نظر بيشتر اهل سنت حرام است، ولى به نظر اماميه و برخى از مالكيه مكروه است. ولى گوشت اسب را همه حلال مى دانند اگرچه مكروه است. خرگوش را اهل سنت حلال و اماميه حرام مى دانند. در بسيارى ديگر از حيوانات نيز اختلاف وجود دارد كه در كتب فقهى مطرح است. (2)

3. حشرات

مذاهب اسلامى (جز مالكيه)؛ حشرات را حرام مى دانند.

مالكيه؛ اگر مضر باشد حرام است، ولى اگر قومى عادت به آن داشته باشند و مضر بر آن ها نباشد، مانند مارى كه سر و دم آن را بزنند، حلال است. سگ را به جز مالكيه همه مذاهب حرام مى شمرند، ولى برخى مالكيه آن را مكروه دانسته اند.


1- تحريرالوسيله، ج 2، صص 151- 147؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 2، صص 13- 5؛ فقه السنه، ج 3، صص 188- 175
2- همان

ص:470

4. آبزيان

اماميه؛ تنها ماهى هاى پولك دار و ميگو حلال هستند.

مذاهب چهارگانه؛ هر حيوان دريايى ولو به صورت ماهى هم نباشد، حلال است حتى مارماهى. ولى تمساح حرام است امّا حنفيه مار ماهى را حرام مى دانند و همچنين آبزيانى كه به صورت ماهى نيستند، مانند خوك دريايى و اسب دريايى را حرام شمرده اند. برخلاف مالكيه كه بدون استثنا تمامى حيوانات دريايى را حلال شمرده اند.

5. حيوان جلّال

اماميه؛ حرام است.

مذاهب چهارگانه؛ مكروه است.

چند واجب اجتماعى

6. وليمه

ميهمانى دادن به مردم هنگام ازدواج، در نظر همه مذاهب اسلامى سنت است اما اجابت دعوت وليمه به فتواى بيشتر مذاهب اهل سنت واجب و فرض است، به خلاف اماميه كه آن را مستحب مى دانند و برخلاف مشهور ميان حنفيه كه اجابت دعوت وليمه را سنت مؤكد و قريب به واجب شمرده اند. البته در صورتى واجب است كه دعوت كننده فاسق متجاهر نباشد و غرض فاسد نداشته باشد و مجلس مشتمل بر حرام يا مكروه نبوده و مدعوّ نيز عذرى نداشته باشد. (1)


1- تحريرالوسيله، ج 1، صص 178- 176 و ج 2، ص 227؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 2، صص 52- 32

ص:471

7. افشاى سلام و ردّ آن

به نظر همه مسلمانان، افشا و ابتداى به سلام، مستحب و سنت است و اما ردّ آن واجب و فرض عينىِ فورى است. اگر به فرد غايب نيز سلام رسانده شود، بايد جواب سلام را بدهد. اهل سنت تصريح كرده اند كه در پاسخ سلامِ غايب، خطاب به پيام آورنده بگويد:

«و عليك و عليه السلام». (1)

8. تسميت العاطس

كسى كه عطسه كرد و گفت: الحمدللَّه، مستحب است به او گفته شود: «يَرْحَمَك اللَّه» و اما پاسخ آن به نظر مذاهب چهارگانه اهل سنت مانند ردّ سلام واجب است؛ يعنى در پاسخ عطسه كننده بايد بگويد: «يغفر اللَّه لي و لكم»، يا بگويد: «يهديكم اللَّه و يصلح بالكم» اما اماميه پاسخ را واجب ندانسته اند. (2)


1- همان
2- همان

ص:472

ص:473

قسمت چهارم: مرورى بر سياسات از ديدگاه مذاهب اسلامى

اشاره

1. حدود

2. قصاص

3. ديات

4. امامت

5. ولايت فقيه

ص:474

ص:475

مجازات اسلامى

1. انواع مجازات

مذاهب اسلامى؛ جرم ها بر اساس مجازاتى كه براى آن ها تعيين شده، سه گروه اند:

1. موجب حدّ 2. موجب تعزير 3. قصاص.

«حدود»، عقوباتى كه مقدّر شرعى دارد.

«تعزير»، تأديبى كه بسته به نظر حاكم است.

«قصاص»، عقوبت جانى است به اندازه ارتكاب جنايت.

جرائم موجب حدّ به اجماع فقها عبارت اند از: 1. زنا 2. سرقت 3. قذف 4. شرب خمر.

افزون بر اين، موارد ديگرى نيز به نظر برخى مذاهب موجب حدّ است. (1)

2. مشروب خوارى

مذاهب اسلامى (جز شافعيه)؛ حدّ خوردن مشروب، 80 تازيانه است، تنها شافعى ها آن را 40 تازيانه گفته اند. (2)


1- تحريرالوسيله، ج 2، صص 457- 453 و 163- 157؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 5، ص 31- 3؛ فقه السنه، ج 2، صص 269- 238
2- همان

ص:476

3. حكم مشروبات مست كننده

اماميه؛ هر مسكر و مست كننده اى موجب حدّ است و تفاوتى نيست كه از انگور گرفته شده باشد يا خرما، كشمش، جو و ... و شرب مسكر ولو يك قطره، حرام و موجب حدّ است و در اين حكم، فقّاع (آب جو) نيز ملحق به مسكرات است ولو مسكر نباشد.

مذاهب چهارگانه (جز حنفيه)؛ مانند اماميه معتقدند: هر شرابى كه زياد خوردن آن مستى آور باشد، كم خوردن آن هم حرام است و موجب حدّ مى شود، ولى آب جو را موجب حدّ نمى دانند. اما حنفيه مى گويند: خوردن شراب خرما و كشمش، كم و زيادش حرام است و اگر مستى آورد موجب حد مى شود، ولى شراب چيزهاى ديگر؛ مانند گندم، جو، برنج، عسل و ... حلال است و خوردنش موجب حد نمى شود، مادام كه موجب مستى نشود. (1)

4. حكم مواد مخدر

مذاهب اسلامى؛ مواد مخدّر را به اعتبار ضررها و مفاسد جبران ناپذيرى كه دارد حرام دانسته اند، حتى كسانى مانند ابن تيميه گفته است: حشيش مانند شرب خمر موجب حدّ است؛ چون ملاك، اسكار و مست كنندگى است نه مايع بودن. برخى از علماى اهل سنت، قائلان به حلّيت موادّ مخدر را زنديق و مبتدع و مفترى على اللَّه شمرده اند. همچنين به فتواى اماميه، خريد و فروش و زراعت آن ها هم حرام است. علماى اهل سنت نيز به حرمت اين امور فتوا داده اند و درآمد كسب از اين طريق را حرام شمرده اند. (2)

5. حدّ زنا و لواط

مذاهب اسلامى؛ اگر زنا محصنه باشد، موجب رجم است و اگر غير محصنه باشد، حدّ آن يكصد تازيانه است، همچنين به اجماع مسلمانان، لواط حرام و از فواحش بزرگ است.


1- همان
2- همان

ص:477

غير از حنفيه، ساير مذاهب اسلامى، لواط را موجب حدّ مى دانند، ولى حنفيه آن را موجب حدّ ندانسته و موجب تعزير مى شمرند. (1)

6. تحريم به اثر لواط

اماميه؛ مادر، دختر و خواهر مفعول بر لواط كننده، حرام مى شود ولى عكس آن چنين نيست.

حنبليه؛ مادر و دختر فاعل و مفعول بر اين دو حرام مى شود.

مذاهب چهارگانه (جز حنبليه)؛ موجب حرمت نمى شود. (2)

7. وطى در دُبُر

اماميه؛ كراهت شديد دارد، ولى حرام نيست.

مذاهب چهارگانه؛ وطى در دُبُر زوجه حرام است. (3)

8. وطى بهائم

مذاهب اسلامى؛ حرام است و به نظر اماميه، حنفيه و رأى برخى از شافعيه و حنفيه موجب تعزير نيز مى شود ولى به نظر مالكيه و رأى ديگر شافعيه و حنبليه موجب حدّ است. (4)


1- تحريرالوسيله، ج 2، صص 268 و 152 و نيز 447- 432؛ الفقه عى المذاهب الأربعه، ج 5، ص 112- 45؛ فقه السنه، ج 2، صص 292- 269
2- همان
3- همان
4- همان

ص:478

9. حكم حيوان وطى شده

اماميه؛ اگر گوشتش را مى خورند؛ مانند گاو و گوسفند، كشته و سوزانده مى شود و نبايد آن را خورد و در غير اين صورت؛ مانند الاغ و اسب در شهرى ديگر مى فروشند.

حنبليه؛ بايد كشته و سوزانده شود و نبايد آن را خورد.

حنفيه؛ اگر حيوان ملاك واطى است بايد كشته شود و الّا ذبحش واجب نيست و در صورت ذبح مى سوزانند و خورده نمى شود.

شافعيه دو روايت دارند:

1. اگر گوشت آن خورده مى شود، بايد كشت و گرنه كشته نمى شود.

2. چه گوشتش را بخورند يا نخورند كشته مى شود.

و در مورد خوردن آن هم شافعى دو روايت دارد: موافق حنبليه و حنفيه و موافق مالكيه.

مالكيه؛ قتلش واجب نيست مطلقاً (گوشتش خوردنى باشد يا نباشد) و بعد از ذبح خوردنش حلال است. (1)

انواع مجازات

10. استمنا با دست

مذاهب اسلامى؛ حرام است، ولى موجب حدّ نيست و حاكم او را تعزير مى كند. (2)يادآورى:

1. از بعضى حنبلى ها و حنفى ها نقل شده اگر كسى مى ترسد به زنا بيفتد، استمنا حرام


1- همان
2- تحريرالوسيله، ج 2، صص 448 و 447 و 541- 457؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 5، صص 273- 112؛ فقه السنه، ج 2، صص 294- 291 و 385- 243

ص:479

نيست.

2. اماميه قيادت را نيز حرام و موجب حدّ شمرده اند (75 تازيانه) (1)

11. مساحقه

اماميه؛ حرام و موجب حدّ است و مقدارش 100 تازيانه است.

مذاهب چهارگانه؛ حرام است، ولى موجب حدّ نبوده و تعزير مى شود. (2)

12. حدّ سرقت

به نظر همه مسلمانان و نصّ قرآن كريم، وقتى سرقت با شرايط خاص آن محقّق شد، موجب قطع دست مى شود. اين شرايط در مذاهب مختلف به تفصيل آمده است اما اين كه دست سارق از كجا قطع مى شود؟ مذاهب چهارگانه فتوا داده اند بار اول دست راست از مفصل قطع مى شود و بار دوم پاى چپ از مفصل قطع مى شود ولى به فتواى اماميه بار اول چهار انگشت دست راست قطع مى شود و انگشت شصت و كف دست باقى مى ماند و بار دوم پاى چپ از زير بلندى آن قطع مى شود و نصف آن را باقى مى گذارند. (3)

قصاص و ديات

1. ولىّ دم

اماميه؛ غير از زوج و زوجه، بقيه ورثه حق قصاص دارند.

مذاهب چهارگانه (جز مالكيه)؛ ولىّ دم همان وارثان ميت هستند.


1- همان
2- همان
3- همان

ص:480

مالكيه؛ ولىّ دم وارثان مرد مى باشند و زنان ارث نمى برند. (1)

2. قتل مسلمان به خاطر قتل ذمّى

اماميه؛ مسلمان به خاطر قتل كافر كشته نمى شود.

مذاهب چهارگانه (جز حنفيه)؛ مانند اماميه تساوى در دين را شرط مى دانند و لذا مسلمان به خاطر كافر كشته نمى شود ولى حنفيه مى گويند: مسلمان در مقابل ذمّى كشته مى شود. (2)

3. ديه زن

اماميه؛ ديه زن و مرد تا ثلث مساوى است و هر گاه به ثلث رسيد، ديه زن نصف ديه مرد است.

مذاهب چهارگانه؛ ديه زن نصف ديه مرد است، ولى شافعى نظر اماميه را دارد. (3)

4. مقدار ديه

اماميه؛ يكصد شتر يا دويست گاو يا هزار گوسفند يا دويست حلّه يا هزار دينار يا ده هزار درهم مقدار ديه است.

حنبليه و حنفيه؛ يك صد شتر است و جايز است ده هزار درهم يا هزار دينار به جاى آن داده شود.

شافعيه و مالكيه؛ بايد صد شتر يا قيمت آن داده شود و غير آن جايز نيست. (4)


1- همان
2- همان
3- همان
4- تحريرالوسيله، ج 2، صص 537- 493؛ شرح تجريد الاعتقاد، علّامه حلى رحمه الله، صص 363 و 362؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 5، صص 309- 271

ص:481

5. قصاص از مرد به خاطر زن

اماميه؛ قصاص نفس و اطراف (اعضاى بدن) از مرد جايز است ولى اگر در مقدار ديه از ثلث تجاوز كرد، چون ديه زن نصف ديه مرد است، فاضل ديه مرد بايد داده شود.

حنبليه؛ قصاص نفس جايز است، ولى نصف ديه را اولياى زن به اولياى قاتل مى دهند.

قصاص اطراف هم جايز است.

حنفيه؛ قصاص نفس جايز است، ولى قصاص دون نفس (اطراف) جايز نيست.

شافعيه و مالكيه؛ قصاص نفس و قصاص دون نفس (اطراف) جايز است. (1)

مباحث امامت

6. مجرى حدود و قصاص

مذاهب اسلامى؛ غير از امام، كسى حق اجراى حدود را ندارد و مخاطب اجراى حدود امام است. به نظر اهل سنت، همين دليل وجوب نصب امام بر مردم است؛ چون اقامه حدود واجب است و تنها امام بايد آن را اقامه كند، پس نصب امام مقدمه واجب است، و مقدمه واجب، واجب مى باشد. همانطور كه اجراى قصاص با اولوالأمر است و اوست كه مى تواند قصاص كند. (2)

7. وجوب امامت

اماميه؛ امامت از اصول است و نصب امام تكليف مردم نيست. تكليف مردم آن است كه از امام منصوب تبعيت و پيروى كنند، بلكه امامت لطف است و به حكم قاعده لطف، نصب او بر خداوند سبحان لازم است.


1- همان
2- همان

ص:482

مذاهب چهارگانه؛ امامت فرض و تكليف مسلمان است تا شعائر دين را اقامه كند و حق مظلومان را از ظالمان بازستاند و دو امام نمى توانند بر مسلمانان دنيا امامت كنند؛ خواه متّفق باشند و خواه متفرّق. (1)

8. شرايط امامت

اماميه؛ امامت بالاصاله مشروط به عصمت است و از اين رو، با نصّ و نصب الهى ثابت مى شود، چون عصمت امر مخفى است و تنها خداوند از آن آگاه است.

مذاهب چهارگانه؛ شرايط امام عبارت اند از: 1. اسلام 2. عقل و بلوغ 3. حريّت 4. ذكورت 5. قرشيت 6. عدالت 7. علم و اجتهاد و بى نيازى از استفتاى غير خودش 8. شجاعت 9. صاحب رأى صائب 10. سالم بودن چشم و گوش و نطق.

9. امامت

اماميه؛ امامت امير مؤمنان عليه السلام و فرزندان ايشان تا امام عصر (عجل اللَّه تعالى فرجه الشريف) با نصب و نصّ الهى است.

مذاهب چهارگانه؛ امامت ثابت مى شود با: 1. بيعت اهل حل و عقد 2. استخلاف امام سابق؛ مانند خلافت خليفه دوم توسط خليفه اول.

10. اجماع بر ولايت فقيه

اماميه؛ در عصر غيبت، فقيه جامع شرايط به عنوان نايب عام ولىّ عصر (عجل اللَّه تعالى فرجه الشريف) براى سرپرستى و تصدّى امورى كه نيازمند ولىّ شرعى و حاكم شرع است، منصوب و تعيين مى گردد و هر فقيه عادل با كفايت و جامع شرايط كه زمينه اعمال ولايت يافت، متصدى ولايت و اجراى احكام الهى؛ مانند حدود و قصاص مى شود.


1- همان

ص:483

مذاهب چهارگانه؛ بر اساس مبانى مورد اتفاق اهل سنت، اجتهاد شرط امامت است و غير فقيه، حق تصدّى امامت و ولايت را ندارد و مجتهد جامع شرايطى كه متصدى شد و اهل حلّ و عقد با او بيعت كردند، امامت او منعقد مى شود و متصدى شؤون ولايت و شعائر دين؛ همچون اجراى حدود و استيفاى قصاص مى گردد. از اين رو، مسأله ولايت فقيه از اجماعيات مذاهب اسلامى شمرده مى شود. (1)


1- شرح تجريد، صص 362- 395؛ كتاب البيع امام خمينى رحمه الله، ج 2، صص 519- 459؛ الفقه على المذاهب الأربعه، ج 5، صص 309 و 308

ص:484

ص:485

ص:486

ص:487

خاتمه

بخش پايانى

در اين كتاب مطالبى به طور فشرده از آرا و فتاواى مهم و كليدى مذاهب چهارگانه اهل سنت در مقايسه با مذهب اهل بيت عليهم السلام در هفت فصل و بخش پايانى تقديم ارباب فضل و فرهيختگان شد. اين مباحث در بخش عبادات، با جزئيات بيشتر و در ساير ابواب، به عناوين اصلى و تأثيرگذار مورد وفاق و اختلاف اشاره داشت كه به شرح زير بود:

فصل اول: آشنايى با پيشينه مذاهب فقهى و چكيده اى از آراى اصولى آن ها.

فصل دوم: مقايسه اصول اساسى استنباطِ مذاهب با يكديگر.

فصل سوم: طهارت.

فصل چهارم: نماز.

فصل پنجم: روزه.

فصل ششم: حج و عمره.

فصل هفتم: مرورى بر ساير ابواب فقهى.

فصل هفتم در چهار بخش تنظيم گرديد. بخش اول: احكام كلّى زكات و خمس بخش دوم: مرورى بر ابواب معاملات بخش سوم: مرورى بر احوال شخصى (نكاح و طلاق) بخش چهارم: مرورى بر سياسات.

از مجموع بررسى و مقايسه مباحث فقهى سنى و شيعه و مذاهب مختلف اسلامى روشن مى شود كه اصول و امّهات آرا و فتاوا بسيار به يكديگر نزديك است و شايد تفاوت هاى

ص:488

فقهى مذاهب چهارگانه اهل سنت چندان كمتر از اختلاف ايشان با مذهب اماميه نباشد، بلكه گاهى تفاوت عميق ميان اين مذاهب، برخى از آن ها را به اماميه بسيار نزديك مى كند. اين حقايق ملموس و روشن كه به طريق علمى و با پژوهش به دست آمده است، نشان مى دهد كه امّت اسلامى به عنوان امّتى واحد، مى توانند در عصر حاضر كه عصر انفجار اطلاعات و دوران تحقيق و گسترش علوم است، بيش از پيش درعرصه هاى مختلف از جمله در عرصه فقه و حقوق، به تعامل با يكديگر بپردازند و با انگشت تدبير عالمانه خويش، مشكلات علمى و فقهى جوامع اسلامى را در تعامل با يكديگر برطرف سازند و به رشد و بالندگى بيشتر جوامع اسلامى كمك كنند و به خيزش اسلامى معاصر كه در دهه هاى اخير آغاز شده، شتاب بيشترى بدهند. عقب ماندگى هاى مسلمانان را جبران كنند و دست استكبار و كفر و شرك را از جوامع و سرزمين هاى اسلامى كوتاه و انسجام اسلامى و وحدت مسلمانان را تقويت كنند و ديو كينه و دشمنى و شيطان و تفرقه و جدايى را براى هميشه در ميان خود بسوزانند، به اميد آن روز «ألَيْسَ الصُّبْحُ بِقَريبٍ ».

26 جمادى الثانى 1429

10/ 4/ 1387

ص:489

ص:490

ص:491

فهرست منابع

فهرست منابع

1. (امام) خمينى قدس سره، سيد روح اللَّه، توضيح المسائل.

2. (امام) خمينى قدس سره، سيد روح اللَّه، كتاب البيع ، اسماعيليان، قم، چاپ سوم، 1363 ش.

3. (امام) خمينى قدس سره، سيد روح اللَّه، كشف الاسرار، تهران.

4. (امام) خمينى قدس سره، سيد روح اللَّه، مناسك حج با حواشى مراجع ، نشر مشعر، تهران، 1385 ش.

5. (امام) خمينى قدس سره، سيد روح اللَّه، تحريرالوسيله ، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى (ره)، چاپ اول، تهران، 1421 ق.

6. (شهيد) مطهرى رحمه الله، مرتضى، كليات علوم اسلامى (اصول فقه و فقه)، انتشارات صدرا، تهران، چاپ 26، 1424 ق.

7. (علّامه) طباطبايى رحمه الله، سيد محمد حسين، شيعه در اسلام ، واريان، قم، 1380 ش.

8. (علّامه) عسكرى، سيد مرتضى، معالم المدرستين ، المجمع العلماء الاسلامى، تهران، 1416 ق.

9. ابن خلكان، احمد بن محمد بن ابى بكر، وفيات الاعيان و انباء ابناءالزمان ، دار صادر، بيروت.

10. ابن رشد (الحفيد)، محمد بن احمد، بداية المجتهد و نهاية المقتصد، دارالفكر، بيروت، لبنان، 1421 ق.

ص:492

11. ابن قدامه، عبداللَّه بن احمد، الكافى فى فقه ابن حنبل (الفقه الحنبلى)، المصادر الفقهيه، بيروت، چاپ اول، 1422 ق.

12. ابن قدامه، عبداللَّه بن احمد، المقنع (الفقه الحنبلى)، المصادر الفقهيه، بيروت، چاپ اول، 1422 ق.

13. ابن منظور، لسان العرب ، دار احياء التراث العربى، بيروت، لبنان، چاپ اول، 1408 ق.

14. برى الجعلى المالكى، السيد عثمان، سراج السالك فى شرح أسهل المسالك ، المكتبة العصريه، بيروت، لبنان، چاپ اول، 1424 ق.

15. بن باز، عبدالعزيز بن عبداللَّه، فتاواى بن باز، وزارة الشؤون الاسلاميه و الأوقاف، رياض، چاپ ششم، 1423 ق.

16. جعفرپيشه، مصطفى، بررسى فقه سياسى نمازجمعه، نماز عيدين و استسقا، معاونت فرهنگى شوراى سياستگذارى نمازجمعه، چاپ اول، 1384 ق.

17. جعفرپيشه، مصطفى، منصب امامت جمعه در حكومت اسلامى، دبيرخانه مجلس خبرگان رهبرى، قم، چاپ اول، 1384 ش.

18. جناتى، محمد ابراهيم، ادوار اجتهاد، انتشارات كيهان، تهران، چاپ اول، 1372 ش.

19. خامنه اى، سيد على، رساله اجوبة الاستفتائات (ترجمه فارسى)، انتشارات بين المللى هدى، تهران، چاپ هشتم، 1384 ش.

20. سبحانى، شيخ جعفر، آيين وهابيت، مؤسسه دارالقرآن الكريم، قم، 1364 ش.

21. سيد بن طاووس، على بن موسى، اقبال الاعمال ، دارالحجه للثقافه، قم، چاپ اول، 1418 ق.

22. سيد مرتضى، على بن الحسين الموسوى، الانتصار، مؤسسة النشر الاسلامى، قم، 1415 ق.

ص:493

23. شرف الدين الموسوى، السيد عبدالحسين، المراجعات، مؤسسة الأعلمى، بيروت، لبنان، چاپ 25، 1411 ق.

24. شرف الدين، عبدالحسين، النص و الاجتهاد، موسوعة الامام السيد عبدالحسين شرف الدين، دار المورّخ العربى، چاپ اول، بيروت، لبنان، 1427 ق.

25. شهيد اول، شيخ محمد بن مكى العاملى، الدروس الشرعيه في فقه الاماميه، مؤسسة النشر الاسلامى، قم، چاپ دوم، 1417 ق.

26. شهيد اول، شيخ محمد بن مكى العاملى، ذكرى الشيعه فى احكام الشريعه، مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، قم، چاپ اول، 1419 ق.

27. شيخ طوسى، ابو جعفر محمد بن الحسن، المبسوط.

28. شيخ طوسى، ابوجعفر، محمد بن الحسن، كتاب الخلاف فى الفقه، تهران، 1377 ش.

29. صنقور على، شيخ محمد، المعجم الاصولى، چاپ اول، 1421 ق.

30. طباطبايى يزدى، سيد محمد كاظم، العروةالوثقى مع تعاليق الامام الخمينى ، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى رحمه الله، المكتبة العلميه الاسلاميه، تهران، 1399 ق.

31. علّامه حلى، حسن بن يوسف بن مطهر، تذكرة الفقها، مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، قم، چاپ اول، 1422 ق.

32. علّامه حلى، حسن بن يوسف بن مطهر، كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، مؤسسة النشر الاسلامى، قم، 1407 ق.

33. علّامه حلى، حسن بن يوسف بن مطهر، مختلف الشيعه فى احكام الشريعه ، مؤسسه بوستان كتاب، قم، چاپ دوم، 1423 ق.

34. عميد، حسن، فرهنگ فارسى عميد، انتشارات اميركبير، تهران، چاپ نهم، 1382 ش.

ص:494

35. قمى، شيخ عباس، مفاتيح الجنان.

36. مؤسسه دائرةالمعارف الاسلامى، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بيت عليهم السلام ، قم، چاپ اول، 1382 ش.

37. مؤسسه دائرةالمعارف الفقه الاسلامى، معجم فقه الجواهر، الغدير، بيروت، 1422 ق.

38. مالك بن انس، روايه كنون بن سعيد، المدونه (الفقه المالكى)، بيروت، چاپ اول، 1422 ق.

39. محقق حلّى، نجم الدين جعفر بن حسن، شرائع الاسلام فى مسائل الحلال والحرام ، منشورات الأعلمى، تهران، 1389 ق.

40. محقق كركى، الشيخ على بن الحسين، جامع المقاصد في شرح القواعد، مؤسسة آل البيت لاحياءالتراث، قم، چاپ دوم، 1414 ق.

41. مدكور، محمد سلام، مناهج الاجتهاد فى الاسلام ، جامعة الكويت، چاپ اول، 1393 ق.

42. مرواريد، على اصغر، المصادر الفقهيه ، دارالتراث، بيروت، لبنان، چاپ اول، 1419 ق.

43. معوض، على محمد و عبدالموجود عادل احمد، تاريخ التشريع الاسلامى ، دارالكتب العلميه، بيروت، لبنان، چاپ اول، 1420 ق.

44. مكارم شيرازى، ناصر، وهابيّت بر سر دو راهى ، قم.

45. واحد تأليف الكتب الدراسيه، المنظّمه العالميه للحوزات والمدارس العلميه، الفقه المقارن ، قم، چاپ دوم، 1423 ق.

46. الجزيرى، عبدالرحمان، الفقه على المذاهب الأربعه، دارالفكر، بيروت، لبنان، 1424 ق.

ص:495

47. الحرّ العاملى، الشيخ محمد بن الحسن، وسائل الشيعه إلى تحصيل مسائل الشريعه ، مكتبه الاسلاميه، تهران، 1401 ق.

48. الحكيم، السيد محسن، منهاج الصالحين ، دارالتعارف للمطبوعات، بيروت، 1400 ق.

49. الحكيم، السيد محمدتقى، الاصول العامه للفقه المقارن ، المجمع العالمى لاهل البيت عليهم السلام، قم، چاپ دوم، 1418 ق.

50. الحلّى، يحيى بن سعيد، الجامع للشرايع ، مؤسسه سيد الشهداء العلميه، قم، 1405 ق.

51. الخضرى بك، محمد، تاريخ التشريع الاسلامى ، دارالمعرفه، بيروت، لبنان، چاپ سوم، 1423 ق.

52. السّيد سابق، فقه السنه ، دارالفكر، بيروت، لبنان، چاپ دوم، 1419 ق.

53. الشافعى، محمد بن ادريس، الامّ (الفقه الشافعى)، بيروت، چاپ اول، 1422 ق.

54. الشهيد الثانى، شيخ زين الدين العاملى، الروضة البهيه فى شرح اللمعة الدمشقيه ، مجمع الفكر الاسلامى، قم، چاپ اول، 1424 ق.

55. الشيخ ابوزيده، تاريخ المذاهب الاسلاميه.

56. الشيرازى، ابراهيم بن محمد، المهذّب (الفقه الشافعى)، بيروت، چاپ اول، 1422 ق.

57. الطبرى، محمد بن جرير، تاريخ الطبرى ، مؤسسة الاعلمى، بيروت، لبنان، چاپ پنجم، 1409 ق.

58. القاضى ابى يعلى، محمد بن الحسين الفرّاء، الاحكام السلطانيه ، مكتب الاعلام الاسلامى، قم، چاپ دوم، 1406 ق.

59. القدورى البغدادى، احمد بن محمد، المختصر والمعروف به الكتاب (الفقه الحنبلى)، المصادر الفقهيه، بيروت، چاپ اول، 1422 ق.

ص:496

60. الكاشانى، علاءالدين بن مسعود، بدائع الصنائع (الفقه الحنبلى)، المصادر الفقهيه، بيروت، چاپ اول، 1422 ق.

61. المجلس الاعلى للشؤون الاسلاميه ، موسوعة الفقه الاسلامى المقارن، قاهره، 1386 ق.

62. المحبوبى، عبداللَّه بن مسعود، مختصر الوقايه (الفقه الحنبلى)، بيروت، چاپ اول، 1422 ق.

63. المرغينانى، على ابن ابى تير، الهدايه (الفقه الحنبلى)، بيروت، چاپ اول، 1422 ق.

6462. المصرى المزنى، اسماعيل بن يحيى، مختصر المزنى (الفقه الشافعى)، بيروت، چاپ اول، 1422 ق.

65. المغنيه، محمد جواد، الفقه على المذاهب الخمسه ، مؤسسة دارالكتاب الاسلامى، چاپ اول، قم، 1422 ق.

66. المقرّى الفيومى، احمد بن محمد بن على، المصباح المنير، 1347 ق.

67. النجفى، الشيخ محمد حسن، جواهرالكلام فى شرح شرائع الاسلام ، دار الكتب الاسلاميه، تهران، چاپ دوم، 1365 ش.

68. النمرى القرطبى، يوسف بن عبداللَّه (الفقه المالكى)، الكافى فى فقه اهل المدينه ، بيروت، چاپ اول، 1422 ق.

69. اليحيى، شيخ يحيى بن ابراهيم، رسائل للحجاج والمعتمرين ، دارالمسلم، رياض، چاپ سوم، 1420 ق.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109