رهيافتي به قرآن سوره منافقون

مشخصات كتاب

نويسنده : مهدي عارفي جو

مقدمه

حضرت علي (عليه السلام) : نفاق انسان، برخاسته از احساس حقارتي است كه از درون دارد. (غررالحكم/ص722).

توضيحات

: اين سوره به بيان اوصاف منافقان در قالب هاي متفاوت براي جلوگيري از نفاق ساير مسلمين مي پردازد و منافقان مستكبر را نسبت به كيفر اعمالشان هشدار مي دهد و آنان را به شدت عداوت با مسلمين متهم ساخته و به رسول خدا دستور مي دهد تا از خطر آنان برحذر باشد.

نافق عامل مرموز و مخربي است كه در تمام عرصه هاي جامعه نفوذ كرده و آن را از درون متلاشي مي كند.

در اين سوره پس از بحث از دروغگويي و پيمان شكني منافقان و حسادت و مانع شدن براي هدايت جامعه اشاره به علت نفاق و عدم هدايت ايشان نموده و آن ها را دچار ترس و سوءظن معرفي مي نمايد و سپس از خوي استكباري و عدم پذيرش استغفار آن ها اشاره نموده؛ آن ها را صاحب بخل و تنگ نظري مي داند و در نهايت هشدار مي دهد كه همه انسان ها به ويژه مومنين، خود را براي مرگ مهيا سازند.

ما در اين نوشتار برآنيم تا ضمن اشاره كوتاه به صفات و رفتار منافقين كه در اين سوره اشاره شده است و از طريق آن به بيان لوازم و صفات ايمان ، تقوا و عمل صالح و مومنين و متقين بپردازيم تا دستورالعملي باشد براي جويندگان راه حقيقت.

معناي واژگان

: أيمان : ج يمين، سوگند؛ جُنّه: سپر ؛ تُعجب : به شگفت مي آورد؛ خُشب : چوبها؛ مسنَّده : تكيه داده شده؛ لوّوا : چرخاندند، كج كردند؛ ينفضّوا: پراكنده شوند ؛ لاتلهكم : سرگرم نكند شما را؛ منافق : اسم فاعل از باب مفاعله از ماده نفاق است كه نفق

به معناي تونل هاي زيرزميني است كه براي استتار يا فرار استفاده مي شود و منافق نيز، راه پنهان براي خود دارد(راه رفتاري) كه به هنگام خطر از آن فرار مي كند و در عرف قرآن به معناي اظهار ايمان و پنهان داشتن كفر باطني است(تفسيرنور/10/49؛الميزان/19/278).

هرم سوره

در آيه اول به بحث از راهنماشناسي اشاره دارد(انك لرسول الله)و در بيان اهميت آن به شهادت خود كه(كفي بالله شهيدا)است نسبت به تثبيت پيامبر به عنوان راهنماتاكيد مي كند(والله يعلم انك لرسوله)و افرادي راكه به راهنماشناسي نپردازند و صرفا به خاطر زر و زور و با بيان زباني پيامبر را راهنماي خود معرفي كنند را در صف منافقين كه دروغگو هستند مي داند. در آيه دوم به طور ضمني اشاره به شناخت راه مي كند و راه هدايت را صرفا در اختيار يگانه هادي كامل هستي مي داند و مي خواهد بفرمايد كه راه ديگران سرابي بيش نيست. در آيه سوم ابتدا به هستي شناسي پرداخته كه در واقع انسان را خدا بصير و توانا به انتخاب راه هدايت قرار داد لكن گاه او خوداز هدايت و ايمان سرباز زده و خدا نيز او راازآن محروم مي كند و سپس به طور ضمني به توحيداشاره دارد كه اگر خدااراده عدم فهم كسي را كرداو(لايفقهون)خواهد شد و هيچ كس در امرا و خللي ايجاد نخواهد كرد. در آيه چهارم اشاره به دشمن شناسي دارد و پيامبر و مونين را از دشمن نزديك خود(منافقان)آگاه مي كند. در آيه پنجم ابتدا به راهنما شناسي (پيامبر)و اهميت وجود او در جامعه به عنوان فردي كه ابتدا به پاك شدن جامعه از

ناخالصي هايي چون نفاق پرداخته و سپس آن ها را كه شايسته پذيرش هدايت هستند را به استوار ترين راه ها هدايت همراه با بصيرت مي كند. در آيه ششم نيز اشاره به توحيد ربوبي دارد و اشاره به مالكيت هدايت از آن خدا دارد كه هر كه را بخواهد هدايت مي كند. در آيه هفتم ابتدا به عدم راهنماشناسي توسط منافقين مي پردازد چه اينكه اگر پيامبر را مي شناختند و اين كه وي در قلوب نفوذ مي كند و پشتيباني مالي گرچه مي تواند مفيد باشداما ضروري نيست و پيامبر رحمه للعالمين به گونه اي ديگر تاليف قلوب مي كند و هيچ گاه مومنين از او پراكنده نگردند و سپس به توحيد شناسي از نوع ربوبي مي پردازد و مالكيت و تدبير خزائن آسمان ها و زمين را از خدا مي داند.آيه هشتم به توحيد شناسي ربوبي مي پردازد و مالكيت و تدبير عزت را از خدا مي داند كه به هر كس بخواهد مي دهد.آيه نهم ابتدااشاره ضمني به هستي شناسي پرداخته كه طبيعت اموال واولاد دائر بر غفلت انسان است و سپس به توحيد پرداخته و(ذكر)را به(الله)متصل مي كند تااشاره اي باشد بر شايستگي ذكر فقط براي خداي(وحده لاشريك له)و در انتهاي آيه به فرجام شناسي مي پردازد كه افراد غافل از ياد خدا دچار خسران هستند(چون بي قيد و مطلق آمده)كه هر دو خسران (خسرالدنياوالاخره)منظور است. در آيات10و11نيز دگربار به توحيد ربوبي و مالكيت روزي انسان ها پرداخته و سپس به مرگ و معاد و فرجام شناسي مي پردازد و انسان ها را نسبت به عدم آمادگي براي مرگ هشدار

داده و ترس از مرگ را براي كسب آمادگي براي آن در كنار ايمان و تقوا شرط مي داند.

بيان آيات

نخستين سخني را كه اين سوره درباره منافقين مطرح مي كند همان اظهار ايمان دروغين است كه پايه اصلي نفاق را تشكيل مي دهد و ادعاي دروغين « گواهي مي دهيم تو پيامبر خدا هستي»؛ كذب مخبري است نه خبري(نمونه/24/8-147) پس دروغشان در اعتقادشان است چون گواهي و راستي در زبان دارند و اين دلالتي است بر آنكه حقيقت ايمان آنست كه در قلب باشد(مجمع /25/37) و آيات 14 و 15 سوره حجرات نيز همين موضوع را تاكيد نموده كه مومنين راستين كساني هستند كه به خدا و پيامبرش ايمان همراه با يقين دارند و هيچگاه به خاطر ضرر يا نفع دنيوي به ايمانشان شك نمي كنند(اشاره به آيه 11 سوره حج) و با اموال و جان هايشان در راه خدا جهاد مي كنند.

منافقين در عهدي كه مي بندند هيچگاه پايبند نيستند و اين در حالي است كه يكي از صفات اصحاب ايمان، صداقت در پيمان هايي است كه با خدا مي بندند «من المومنين رجال صدقواما عاهدوا الله عليه» (احزاب/23) و همان خدايي كه مالك مدبر است و پاداش و كيفر را او مي دهد در آيه بعد مومنين را به جزاي صداقت در پيمانشان و عداب منافقين در جهنم و شقاوتشان اشاره مي كند. (احزاب /24).

صداقت يكي از لوازم تقوا و خصلت هاي متقين است كه در آيه 17 سوره توبه به آن اشاره شده « للذين اتقوا... الصابرين و الصادقين» ؛ « يا ايهاالذين آمنوا التقوا الله و كونوا مع الصادقين»

خداوند در سوره توبه مومنين را خطاب كرده و آنان را به تقواي الهي سفارش فرموده و سپس آن را عطف به صادق بودن نموده است . همين صداقت است كه به عنوان عمل صالح موجب دستيابي انسان به بهشت و رستگاري بزرگ مي شود كه در آيه 119 مائده به آن اشاره شده است.

پس گفتار منافقين كه كذب مخبري است، ايمان به حقانيت اين است كه هر دستوري است كه رسول خدا آورده و نيز ايمان به وحدانيت ( و توحيد خداي واجب الوجود ، يكتا ، متصف به تمام صفات كمال و يگانه مستحق عبادت بندگان است) كه اين ايمان كامل است(الميزان /19/279) و صادقاني در آخرت از صدق خود منتفع اند كه هم در قول و هم در فعل صادق باشند چه اينكه صداقت در قول ، خود مستلزم صداقت در فعل يعني صراحت و پاكي از نفاق است و صداقت در قول، عمل انسان را به صلاح و سداد مي كشاند(الميزان /6/360) و موجب عمل صالح مي شود.

اما منافقين نه تنها خود هدايت نمي شوند بلكه مانع از هدايت ديگران هستند و در آيه دوم خداوند اشاره دارد كه آن ها سوگند هاي خود را سپر قرار داده و از دين او اعراض نمودند ويا به مقداري كه توانسته اند آن را وارونه كرده اند و بدين وسيله مردم را از دين برگردانده و مانع شده اند(الميزان /19/471)

منافقين به كثرت استعمال سوگند مشهورند چه اينكه درباره وفاداري به پيامبر (مجادله/14) ؛ مشاركت در جهاد (نور/53) ؛ خشنود كردن و زيبانشان دادن خود در برابر مومنان (توبه /96) و ... به سوگند

دروغ پرداخته اند.

حال آنكه در قرآن كثرت سوگند مورد نكوهش قرار گرفته « ولاتطع كل حلاف مهين» (قلم/10) و نيز در آيه 224 بقره پس از نهي شديد از كثرت استعمال سوگند (دروغ و بيهوده)؛ يكي از لوازم تقوا و عمل صالح را عدم كثرت استعمال سوگند مي داند چه اينكه در مفهوم آيه مي فرمايد: بسيار به خدا سوگند نخوريد كه اگر چنين كنيد باعث مي شود كه ديگر موفق به نيكي و تقوا و اصلاح ذات البين نشويد كه علت آن عدم عظمت نام خدا ومقام او در نظر فرد حلاف است كه او اين عمل را سبك شمرده و چنين كسي از دروغ هم پروا ندارد (الميزان / 2 /333) و خدا در انتهاي همين آيه به سميع و عليم بودن خود به عنوان يكي از شاخه ها و نشانه هاي مالكيت و تدبير اشاره مي كند.

از طرفي منافقين مانع هدايت و رشد خود و حتي جامعه مي شوند و سدي در سبيل الله مي شوند. راه خدا كه همان راه هدايت است التفاتي است به مالكيت و تدبير الهي كه اين راه براي همه انسان ها گشوده و هر كه را بخواهد در اين مسير مي نهد.

در مقابل اين صفت منافقين ؛ مومنين دعوت به خير و هدايت مي كنند« ولتكن منكم امة يدعون الي الخير»؛ «تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تومنون بالله » (آل عمران104و 110) و مشتاق كمك به انجام افعال صالح در جامعه و گسترش آن هستند « ويسارعون في الخيرات و اولئك من الصالحين» (آل عمران/114) آن ها خود هدايت يافته و به هم

ياري مي رسانند. « والمومنون و المومنات بعضهم اولياء بعض يامرون بالمعروف...» ؛« يا ايهاالذين آمنوا عليكم انفسكم» (توبه /71؛ مائده /105) و پا در ركاب پيامبر و چون او به هدايت گري مي پردازند و نسبت به هدايت ديگران حريص هستند و اين از نتايج ايمان راستين است.

آيه 3 سوره منافقون اشاره به كفر منافق دارد يعني به زبان اقرار به ايمان دارد سپس در قلب كفر مي ورزد و به سبب همين كفر بر دل هايشان مهر زده مي شود و ايمان نمي آورند(تفسير قرطبي/19/124) و منظور از مهر بر دل زدن يعني دل به حالتي درآيد كه ديگر پذيراي حق نباشد و حق را پيروي نكند و چنين قلبي قهراً تابع هواي نفس مي شود و خدا به عنوان مجازات چنين مي كند و مهر دل زدن اضلال است كه جز بر اساس مجازات به خدا منسوب نمي شود(الميزان /19/472).

آري خدايي كه مالك است و خالق است ، انسان ها را نيكو و پاك آفريد لكن عده اي چون منافقان راه گمراهي را برگزيدند و به لجاجت و اصرار بر گمراهي ماندند تا آن كه خداي مدبر قاهر آنان را از نعمت هدايت و نيز بصيرت به راه خويش و درك و فهم و تميز دادن حق از باطل كه خداوند حكيم اين قدرت را در نهاد هر فرد بالغ عاقلي قرار داده محروم نمود تا جزايي باشد از سوي صاحب پاداش و جزا« يضل به كثيراً و يهدي به كثيراً و ما يضل به إلا الفاسقين».(بقره/26)

اين در حالي است كه خدا هدايت مخصوص خود را از آن متقين فرموده

و آنان را رستگاران معرفي مي نمايد. « هدي للمتقين» ؛ «اولئك علي هدي من ربهم و اولئك هم المفلحون»(بقره 2 و 5) متقين داراي دو هدايت هستند؛ يك هدايتي كه بخاطر آن متقي شدند و هدايت دومي كه خداي سبحان بپاس تقوايشان به ايشان كرامت فرمود كه خداوند درآيات ديگر نيز اشاره به پاداشي به نام هدايت دوم از سوي خود كه مالك مدبر است و يگانه پاداش دهنده و جزا كننده حق و كامل در دنيا و آخرت است مي كند. «يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت» (ابراهيم/27). ؛ « ياايهاالذين آمنوا اتقوالله و آمنوا برسوله يوتكم كفلين من رحمه..» (حديد/28).

از طرفي قرآن به نعمت بصيرت كه به مومنين از سوي بصير وحكم عالم داده شده و آن ها پيروان راستين پيامبر هستند اشاره مي كند و با خطاب هايي چون يا اولي الألباب و يا اولي الأبصار آن ها را مورد خطاب قرار مي دهد و در آيه 108 سوره يوسف مي فرمايد: « اين راه من (پيامبر) و پيروانم است و با بصيرت كامل ، همه مردم را به سوي خدا دعوت مي كنيم».

و درواقع مومنين اين راه را بي اطلاع و يا از روي تقليد و كوركورانه نمي پيمايند بلكه از روي آگاهي و بصيرت مردم جهان را به اين طريقه مي خوانند (كشاف /2/509؛ انوار التنزيل /3/179) بنابر اين، مومنين از نعمت بصيرت و درك حقايق و لطائف بي بهره نيستند و هر يك متناسب با مرتبه ايمان و تقوا، برخوردار از فهم حقايقي هستند و در مواضع حساس به خوبي مي توانند ميان حق و باطل را تميز

دهند حتي اگر در فضاي غبار آلود فتنه گرفتار آيند.

از آن جا كه منافقين فاقد توكل بر خدا و اعتماد بر او هستند در آيه 4 سوره منافقون خداوند مي فرمايد: هر فريادي كه از هر جا بلند شود آن را بر ضد خود مي پندارند.

ترس و وحشتي عجيب هميشه بر قلب و جان آنان حكم فرما است و نيز يك حالت سوءظن و بدبيني جانكاه سرتاسر روح آن ها را فرا گرفته و به حكم « الخائن خائف» از همه امور مي ترسند(نمونه/24/153).

اما مومنين چون بر خدا توكل مي كنند و خدا به همين موضوع در آيه 11سوره ابراهيم دستور مي دهد « وعلي الله فاليتوكل المومنون» و آن ها بعد از آن كه معتقد شدند كه معبودشان خدايي است كه تمامي عالم از او مبدا گرفته و به او منتهي مي شود و قوام هر چيزي به وجود با قيموميت او است (هوالحي القيوم) بايد معتقد گردند كه تنها او رب تمامي موجودات و مالك تدبير آن ها است و هيچ موجودي مالك چيزي بدون اذن و عنايت او نيست ، پس او وكيل هر چيزي است و مومنين بايد رب خود را وكيل در همه امور دانسته و به او اتكا كنند(الميزان /12/43) و نيز در سوره طلاق پس از آنكه وعده مي دهد هر كسي كه خود را به صفت تقوا مزين كند براي او خداي مدبر راه نجاتي از تنگناي مشكلات زندگي فراهم مي كند، چه اينكه شريعت او فطري است و خدا بشر را به وسيله آن شرايع به چيزي دعوت مي كند كه فطرت او اقتضا دارد

و سعادت دنيا و آخرتش را تامين مي نمايد (الميزان /19/527) اشاره به توكل بر خدا مي كند كه هر كس بر خدا توكل كند (همو كه صاحب و مالك است و صاحب بهترين تدبير ها است ) و اراده خدا را بر اراده خويش مقدم دارد و عملي را كه خدا از او خواهد بر عملي كه خودش دوست دارد ترجيح بدهد .

چنين فردي كه متقي نيز شده ،خدا كافي و وكيل او خواهد بود و هر آنچه را كه او به مقتضاي فطرتش كه مايه خوشي زندگي و سعادتش است را آرزو كند، خدا همان را برايش مي خواهد(الميزان /19/528)

خداوند در آيات 62 و 63 يونس اشاره به عدم ترس و حزن در ميان اولياي خود دارد و آن ها را در آيه 63 جز مومنين كه تقواي الهي دارند نمي داند و آن ها را بشارت داده و صاحبان فوز عظيم معرفي مي نمايد كه قطعاً چنين صاحباني فقط اهل بهشت خواهند بود: « اصحاب الجنه هم الفائزون».

همچنين در آيات 175 آل عمران و 14 سوره جن به نقش ايمان در انحصار ترس از خدا و عدم واهمه از ديگران اشاره مي كند: « خافون إن كنتم مومنين» (آل عمران/175) ؛ « فمن يومن بربه فلا يخاف بخساً و لا رهقاً» (جن / 14).

بنابر اين، اگر در قلبي ترس از غير خدا پيدا شود، نشانه عدم تكامل ايمان و نفوذ وساوس شيطاني است و هر كجا كه ايمان نفوذ كرد شهامت و شجاعت نيز به همراه آن نفوذ مي كند(نمونه /3/180).

به همين جهت خداوند در آيه 28 سوره رعد مي فرمايد:

« الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكر الله » ايمان صرف ادراك نيست بلكه عبارت است از پذيرايي و قبول مخصوصي از ناحيه نفس نسبت به آنچه كه درك كرده قبولي كه باعث مي شود (نفس و تمام جوارح در برابر آن ادارك و آثاري را كه اقتضاء دارد تسليم شوند و از طرفي هدايت از ناحيه خدا اقتضاي امري را از قلب يا نفس آدمي دارد كه نسبت آن امر با آن هدايت نسبت قبول و انفعال است.

به امر مورد قبول در آيه مذكور ايمان و اطمينان قلب ناميده كه آدمي خود را در قبول امر ، مقبول در امنيت ببيند و قلبش با آن تسكين و آرامش يابد (الميزان /11/4835)

بنابر اين، آن ها كه خود را مجهز به سلاح ايمان و تقوا كرده اند از هيچ امري هراس ندارند و تنها در مقام خشيت از خدا واهمه دارند؛ ترسي كه منجر به انجام عمل صالح و رسيدن به سعادت و بهشت لايزل مي شود.

از طرفي چنين فردي هيچ گاه دچار سوءظن و بدبيني نمي شود چه اينكه خداوند درآيه 12 سوره حجرات به مومنين خطاب مي كند كه از بسياري از گمانه زني ها دوري كنند چون بخشي از آن ها قطعا گناه و غير واقع است: « يا ايهاالذين آمنوا اجتنبوا كثيراً من الظن ان بعض الظن اثم» بنابر اين، در اسلام گمان بردن سوء چون ممكن است باعث ترتيب اثر دادن به گناه باشد مذموم و حرام است و خدا مومنيني را كه قصد دارند ايمانشان تقويت شده و به درجه ايمان راستين برسند از اين عمل بر حذر مي

دارد.

در آيه 5 سوره منافقون وقتي به آن ها گفته مي شود بياييد تا رسول خدا برايتان طلب آمرزش كند از روي اعراض و استكبار سرهاي خود را بر مي گردانند و اين درخواست را اجابت نمي كنند و استكبار اين است كه بزرگي را كسي به خود بگيرد و هيچ منشأيي كه توهم بزرگي را ايجاد كند در او نباشد و اين از تكبر عقوبت و خبائثش بيشتر است(اطيب البيان/13/23)

و منافقين چون مستكبر هستند صرفاً خدا را در مرحله توحيد خالقي قبول دارند و به مرحله توحيد ربوبي نخواهند رسيد و به رب بودن خداوند به طور يقين ايمان ندارند.

اما آنان كه مزين به صفت ايمان و تقوا هستند و محشور به انجام اعمال صالح به گونه ديگر رفتار مي كنند خداوند در آيه 4 سوره مومنون ، خشوع و تواضع را از صفات مومنين بيان مي دارد. خشوع به معناي تاثير خاصي است كه به افراد مقهور دست مي دهد ، افرادي كه در برابر سلطاني قاهر و مالك و مدبر قرار گرفته اند به طوري كه تمامي توجه آنان معطوف او گشته است(الميزان/15/5).

نيز خداوند در آيه 49 سوره انبياء اشاره به خضوع و خشوع افرادي دارد كه خود را به سلاح تقوا مجهز كرده اند كه چنين افرادي در (آشكار) و نهان و در خلوت خانه دل بدون ريا از خدا مي ترسند و منظور از غيب در اين آيه يعني خداوند را نديده از او مي ترسند و به همين جهت از معاصي اجتناب مي كنند و خداوند كساني را كه ايمان آورده و عمل صالح انجام مي دهند و

در برابر پروردگار خضوع و خشوع دارند را اهل بهشت معرفي مي كند.(هود/23) (مجمع /16/137؛ روض الجنان/13/232) و خشيت خوف است و مراتبي دارد و انسان عاقل از معاصي پس از ايمان و يقين دوري مي كند و نزديك آن نمي رود و همين معناي تقوا است كه درجه اعلاي آن حتي خيال معصيت در قلوب آنان خطور نمي كند كه صاحبان اين درجه معصومين هستند (اطيب البيان/9/189) .

بنابر اين، افرادي كه به ممارست در خضوع و خشوع در برابر خدا مي پردازند رفته رفته عمل شايسته تواضع از صفات آن ها مي شود و در برابر خلق خدا نيز هيچگاه تكبر نمي ورزند و در آيه 63 سوره فرقان بندگان شايسته كه مومنين و متقين هستند را اين گونه توصيف مي كند: « و عبادالرحمن الذين يمشون علي الارض هونا» پس مومنين هم نسبت به خدا و نيز به مردم تواضع دارند چون تواضع آن ها مصنوعي نيست و به همين دليل نه نسبت به خدا استكبار مي ورزند و نه در زندگي مي خواهند كه بر ديگران استعلا يابند و از طرفي هرگز براي به دست آوردن عزت موهومي كه در دشمنان مي بينند در برابر آنان اظهار خضوع نمي كنند. (الميزان /15/331) .

همان طور كه پيش تر اشاره شد منافقين از استغفار در برابر خدا امتناع مي ورزيدند در صورتي كه استغفار از خدا از صفات متقين است؛ آنان چونان به اين عمل صالح اهتمام مي ورزند و به آن اشتياق دارند كه سحرگاهان خود را موظف به انجام آن مي دانند. « وبالاسحارهم يستغفرون »( ذاريات/18) از اين آيه معلوم مي

شود كه استغفار در موقع سحر خصوصيت زائدي دارد كه شايد ارشاد به اين است كه بعد از عبادت شب مداومت بر استغفار نمايند كه مبادا به صورت عبادت مغرور گردند و گمان كنند كه به مقام قرب رسيده اند و « انما يتقبل الله من المتقين » را فراموش كنند.( مخزن العرفان/13/310).

نيز در آيه 17 آل عمران خداوند بر همين صفت استغفار در سحرگاهان متقين تأكيد مي ورزد « ...والمستغفرين بالاسحار» كه نشان از اوج اشتياق و لذت متقين از انجام چنين عمل صالحي است.

خداوند در آيه 135 آل عمران اشاره مي كند كه اگر متقين مرتكب گناهي شوند بزودي بياد خدا مي افتند واستغفار مي كنند و هيچگاه اصرار بر گناه نمي ورزند چه اينكه انسان آن گاه مرتكب گناه مي شود كه به طور كلي خدا را به عنوان مالك مدبر فراموش كند و غفلت او را فرا گيرد اما اين غفلت در پرهيزكاران ديري نمي پايد و سريع به ياد خدا افتاده و استغفار مي كنند، متقين معتقدند كه هيچ پناهگاهي جز خدا ندارند و او است كه هم خالق است و هم رب كه مالك و مدبر است و تنها بايد آمرزش گناهان را از او بخواهند « و من يغفر الذنوب الا الله»(نمونه /3/99)

در آيه 6 سوره منافقون به پيامبر خطاب مي شود كه تو چه براي آنان استغفار بكني يا نه سودي به حالشان ندارد چون خدا آنان را نمي بخشد و علت نبخشيدن در اين است كه آمرزش خود نوعي هدايت به سوي سعادت و بهشت است و منافقين فاسقند و از زيّ عبوديت خدا خارج

هستند چون در نهان خود كفر پنهان كرده اند. (الميزان /19/474) و خدا آنان را هدايت نمي كند.

اين در حالي است كه در آيه 136 آل عمران پس از آنكه به صفت استغفار سريع، نصوح و از روي اشتياق متقين اشاره مي كند به آن ها وعده غفران مي دهد و اين مهم را پاداشي براي عمل صالح استغفار قرار مي دهد و نيز آنان را به رستگاري و بهشتي نيكو وعده مي دهد چه اينكه فقط او پاداش دهنده و كيفر كننده كامل و به حق دنيا و آخرت است همو كه حتي اين جزايش نيز از روي تقدير و تدبير است.

از دگر سو خداوند وعده داد كه منافقين را هدايت نمي كند و اين درحالي است كه هدايت مخصوص خود را از آن متقين مي دارد كه در آيات 2 تا 5 بقره بدان اشاره دارد و نيز در آيه 9 سوره يونس خداوند بيان مي دارد كه مومنين و صاحبان اعمال صالح را به وسيله و به خاطر ايمانشان هدايت مخصوص مي كند و سپس آن ها را به بهشتي نيكو و رستگاري عظيم بشارت مي دهد و نكته موجود در اين آيه به كار بردن كلمه رب براي خداوند است كه مي خواهد اشاره كند كه خدايي كه خالق همه موجودات از جمله انسان ها است « الذي خلق فسوي» و بعد از آفريدن اقدام به هدايت و اندازه گيري نمود« والذي قدر فهدي» كه نشان از ربوبيت او است و ربوبيتش نيز اشاره به مالكيت و تدبيرش دارد درصدد است تا بيان دارد كه همان خالق رب مالك مدبر

بعد از هدايت اوليه كه از سلامت فطرت حاصل شده براي پاداش هدايت دوم را شامل حال آنان نمود. آيه هفتم سوره منافقون اختصاص به پيمان ننگيني است كه منافقين با يكديگر مي بندند . آن ها همديگر را توصيه مي كنند كه به مومنين و افرادي كه نزد پيامبر و تابع او هستند انفاق نكنيم و امكانات خود را در اختيارشان قرار ندهيم تا از كنار پيامبر متفرق شوند.

بنابر اين، شاهديم كه منافقين در اين آيه با تصور مادي گرايانه در تصميمات و عدم توجه به مالكيت و تدبير امور توسط خدا از انفاق و در اختيار قرار دادن امكانات در راه خدا ممانعت و مقاومت مي ورزند و اين در صورتي است كه خدا در ادامه آيه مي فرمايد: مالكيت و تدبير خزائن آسمان ها و زمين از آن اوست و همه از خوان سفره بي منت او روزي مي خورند ولي منافقين نمي فهمند كه مالكيت همه هستي از آن خداوند بي نياز است.

اين در حالي است كه انفاق يكي از بزرگترين و شريف ترين اعمال صالح است و يكي از صفات اهل تقوا انفاق كردن است

« الذين يومنون بالغيب و يقيمون الصلاة و مما رزقناهم ينفقون» (بقره /3) خداوند در اين آيه بحث از انفاق را آن چنان تعميم مي دهد كه تمام مواهب مادي و معنوي را در بر مي گيرد. بنابر اين، متقين نه تنها از اموال خود، بلكه از علم و عقل و نيروهاي جسماني و موقعيت اجتماعي خود به آن ها كه نيازمند هستند بي آنكه انتظار پاداشي داشته باشند بخشش مي نمايند(نمونه /1/74).

در آيه 38

سوره شوري اين عمل را از صفات مومنين مي شمارد« و مما رزقناهم ينفقون» و اين جمله چه انفاق مالي و چه بدني و علمي و چه انفاقات واجبه و مندوبه و ممدوحه را شامل مي شود(اطيب البيان /11/498) و نيز از صفات متقين اين است كه در حال وسع و تنگدستي انفاق مي كنند: « الذين ينفقون في السراء و الضراء» (آل عمران/134).

آن ها در همه حال انفاق مي كنند چه در زماني كه در راحتي و وسعتند و چه زماني كه در پريشاني و محروميت هستند. آن ها با اين عمل ثابت مي كنند كه روح كمك به ديگران و نيكوكاري در جان آن ها نفوذ كرده است و به همين جهت تحت هر شرايطي اقدام به اين كار مي كنند(نمونه/3/96).

در آيه 8 سوره منافقون ، عده بسياري از آن ها و در رأسشان عبدالله بن ابي مي گويد اگر به مدينه بازگرديم عزيزان كه منظور خودشان است، ذليلان كه منظور پيامبر و مومنين است را بيرون مي كنند و خداوند در ادامه اشاره مي دارد كه عزت مخصوص خدا و پيامبر و مومنان است.

نگاه دنيوي به عزت و ذلت كه قطعاً نگاهي است پوچالي ، باعث تكبر و نخوت است كه مايه عدم ايمان و عدم تبعيت از خدا و پيامبر است كه از آن جمله : وقتي به منافق گفته مي شود كه از خدا بترس و مامور به امر تقوا مي شود بر اساس مفاد آيه 206 سوره بقره از اين امر سرباز مي زند و در اثر عزتي كه با گناه و نفاق كسب كرده و دل خود

را بيمار ساخته ، دچار نخوت و غرور مي شود بي خبر از اينكه عزت مطلق تنها از ناحيه خدا است « فإن العزه لله جميعاً » (نساء/138).

پس عزت مورد بحث در اين آيه (206 بقره) اصلاً عزت نيست بلكه غروري است كه اشخاص جاهل و ظاهر بين آن را عزت مي پندارند(الميزان /2/146).

بر اساس آين 26 آل عمران « تعز من تشاء و تذل من تشاء بيدك الخير» مالكيت و تدبير و عزت و ذلت براي خدا است و به هر كس كه بخواهد مي دهد و بر همين جهت است كه عزت را منحصراً در مالكيت خود و براي مومنان و عاملان به اعمال صالح معرفي مي كند كه در همين آيه 8سوره منافقون به اختصاص عزت به مومنين اشاره دارد و در آيه 10 فاطر راه وصول به عزت را سخنان پاكيزه و عمل صالح معرفي مي كند و پاكيزگي سخن به پاكيزگي محتوا است كه همان اعتقادات صحيح نسبت به مبدا و معاد و آئين خداوندي است و چنين عقيده پاكي است كه به سوي خدا اوج مي گيرد و دارنده اش را پرواز مي دهد تا در جوار قرب حق قرار گيرد و غرق در عزت خداوند عزيز شود و مسلماً ازاين ريشه پاك شاخه هايي مي رويد كه ميوه آن عمل صالح است كه هر كار مفيد و شايسته و سازنده اي است ، چه دعوت به حق باشد و چه حمايت از مظلوم و مبارزه با ظالم و خودسازي و عبادت و هر چيز كه در اين مفهوم وسيع داخل است اگر براي خدا انجام شود مايه

معراج و تكامل صاحب آن عمل و برخورداري از عزت حق مي شود.(نمونه /18/197).

از آنجا كه يكي از عوامل مهم نفاق حب دنيا و علاقه افراطي به اموال و فرزندان است در آيه 9 سوره منافقون مومنان را از چنين علاقه افراطي باز مي دارد و افرادي را كه غافل ازياد خدا شوند و سرگرم حب دنيا گردند را زيان كار معرفي مي كند چه اينكه خاصيت زينت دنيا همين است كه آدمي را از توجه به خدا باز مي دارد.

« المال و البنون زينة الحياة الدنيا» (كهف /46) و فراموشي رب مالك مدبر از ناحيه عبد باعث مي شود كه خدا نيز او را از ياد ببرد « نسوا الله فنسيهم» (توبه /67) و اين خسراني است آشكار.

بايد گفت كه كساني كه دچار خدا فراموشي مي شوند قطعاً او را نشناخته اند و كساني كه او را نشناخته اند يقيناً خود را نشناخته اند«من عرف نفسه فقد عرف ربه» پس كسي كه خود را شناخت ، خدا را شناخته و زماني كه دانست رب او كه مالك و مدبر و پيش از آن خالق او است كسي جز الله نيست كه او هم ذات بي همتايي است و يكتا است ، قطعاً هيچگاه او را در زندگي از ياد نخواهد برد چون مي داند كه تمام امور و هستي به تقدير و تدبير او در حركت است .

از همين رو خداوند مومنين را توصيه مي كند به ذكر كثير « يا أيهاالذين آمنوا اذكروا الله ذكراً كثيرا» (احزاب /41) چون عوامل غفلت در زندگي مادي بسيار فراوان است و وساوس شياطين از هر سو

انسان را احاطه مي كند كه براي مبارزه با آن راهي جز ذكر كثير نيست.

ذكر كثير به معني توجه تمام وجود به خداوند است نه فقط با زبان؛ و بتواند در همه اعمال انسان پرتو افكن باشد و نور و روشنايي بر آن بپاشد و به اين ترتيب مومنان را دستور مي دهد كه در همه حال خدا را ياد كنند (نمونه/17/1-305) و همين يا كرد دائمي خداوند توسط انسان است كه مايه نعمت عظيمي چون ياد كردن خدا مي شود«فاذكروني اذكركم» (بقره/152) اين جمله اشاره به يك اصل تربيتي و تكويني است ، يعني به ياد من باشيد ، به ياد ذات پاكي كه سر چشمه تمام خوبي ها و نيكي هاست و به اين وسيله روح و جان خود را پاك سازيد و آماده پذيرش رحمت پروردگار كنيد و توجه به اين ذات پاك ، انسان را در فعاليت ها مخلصتر ، مصممتر ، نيرومند تر و متحدتر مي سازد.

خداوند در آيه 15 سوره حجرات مومنان راستين را كساني مي داند كه نه تنها مال و فرزند،آن ها را از ياد خدا غافل نكرده بلكه با تمام توان و با جان و مال خود در راه خدا به تلاش و جهاد مي پردازند. « جاهدوا باموالهم و انفسهم في سبيل الله » كه منظور از مجاهده به اموال و انفس ،به كار گرفتن خويش در انجام تكاليف مالي الهي از قبيل زكات و ساير انفاقات واجب تا آخرين درجه قدرت است و در واقع مومنين حقيقي مي كوشند تا تكاليف مالي و بدني اسلامي خود را انجام دهند و در حالي انجام مي

دهند كه در دين خدا و در راه او است (الميزان 18/493) به اين حقيقت در آيه 111 سوره توبه نيز اشاره شده « ان الله اشتري من المومنين انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنه... ذلك هو الفوز العظيم»

خداوند در آيه 10 سوره منافقون مومنين را امر مي كند به انفاق در راه خير، اعم از انفاق واجب مانند زكات و كفارات و مستحبات و آنان را هشدار مي دهد كه اين عمل صالحه را تا قبل از اتمام عمر و پيش از آنكه اجلشان فرا رسد انجام دهند تا در زمره صالحان باشند.

خداوند انفاق را تجارت سود بخش معرفي مي نمايد « و انفقوا مما رزقناهم سرا و علانيه يرجون تجاره لن تبور» و از آنچه به آنان روزي داده ايم، پنهان و آشكار انفاق مي كنند، تجارتي بي زيان و خالي از كساد را اميد دارند.

در آيه 16 سوره تغابن خدا انفاق را يكي از ملازمان تقوا معرفي نموده و تقوا پيشگي را در كنار انفاق كه با تعبير «خيراً لانفسكم» است مي آورد كه مايه ذخيره آخرت و رستگاري است. در اين آيه دستور به اجتناب از گناهان مي دهد چرا كه تقوا بيشتر ناظر به پرهيز از گناه است و سپس دستور به اطاعت فرمان و شنيدني كه مقدمه اين اطاعت است و از ميان طاعات بخصوص به مساله انفاق كه از مهمترين آزمايش هاي الهي است تكيه مي كند و سرانجام هم سود آن را عايد خود انسان مي داند. و در پايان آيه به عنوان تاكيدي بر انفاق به دو صفت رذيله اي كه از بزرگترين موانع رستگاري انسان

و بزرگترين سد راه انفاق و كارهاي خير است يعني بخل توام با حرص اشاره مي كند(نمونه /24/10-209)

در ادامه آيه 10 و همچنين آيه 11 اشاره به آمادگي براي مرگ مي كند حال بايد دانست كه آيا مومنان و متقين راستين خود را آماده مرگ كرده اند يا خير؟

بر اساس آيه 6 سوره جمعه خداوند يهوديان را كه خود را دوستان و احباء خدا معرفي مي كردند و از روي نخوت و تكبر خود را از ديگر مردم متفاوت مي دانستند را خطاب مي كند كه اگر به طور واقع شما دوستان خدا هستيد پس چرا آرزوي مرگ نمي كنيد.

چه اينكه دوست هميشه مشتاق لقاي دوست است و لقاي معنوي پروردگار در قيامت رخ مي دهد اما خدا در آيه 96 بقره آن ها را حريص ترين مردم بر زندگي مي داند كه حاضرند هزار سال عمر كنند ولي از آن جا كه در آيه 7 جمعه مي فرمايد آن ها به علت اعمال بدي كه دارند و عدم آمادگي براي سراي آخرت هيچگاه چنين آرزويي را نخواهند كرد و آن ها ستمگران هستند.

اين در شرايطي است كه خدا در آيات 63-62 سوره يونس ، مومنين و متقين را اولياء خود معرفي مي كند و ايمان را در آن آيه به صورت فعل ماضي مطلق آورده تا بگويد ايمان در آن ها به حد كمال رسيده ولي تقوا را به صورت ماضي استمراري مي آورد تا اشاره به انعكاس روزمره اين عمل در زندگي داشته باشد و اينكه جنبه تدريجي براي آن ها دارد و به صورت يك وظيفه دائمي درآمده است (نمونه/8/3356).

پس براساس آيه

6 سوره جمعه كه مفهومش اين بود كه اولياء خدا از آن جا كه آمادگي كامل براي مرگ دارند ، مشتاق ديدار الهي هستند پس افرادي كه به صفت ايمان و تقوا مشهورند هيچگاه ترس از ناحيه فرا رسيدن مرگ ندارند و از همه نظر خود را براي آن آماده كرده اند و در تاكيد همين باور است كه خدا در آيه 64 يونس آن ها را به زندگي صحيح دنيا و آخرت بشارت داده و آن ها را صاحب رستگاري عظيم مي داند و چه رستگاري بالاتر از رضايت طرفين از يكديگر و بهشت جاويدان.

نتيجه

از آنچه بيان شد بر مي آيد كه خداوند در سوره منافقون اشاره به صفات و رفتار ناشايست منافقين نمود و مومنان را نسبت به گرفتار شدن در منجلاب چنين اعمالي هشدار داد و تلويحاً راه كارهاي مناسب در جهت گرفتار نيامدن در چنين شرايطي را تبيين فرمود.

از پيمان شكني فرمود و راهكار درمان آن را عدم دو رويي و نفاق دانست، دروغگويي را مطرح كرد و شناخت خدا و تعظيم ساحت او در ذهن را مانع از آن دانست ، از حسادت و مانع شدن در هدايت سخن نمود و دل سوزي و اشتياق به سعادت مندي انسان ها با مسلح شدن به سلاح ايمان را راهكار آن دانست ، از ترس و سوءظن سخن نمود و درمان آن را ايمان و تقوا و پيوسته به ياد او بودن معرفي كرد، از عدم پذيرش استغفار منافقان سخن نمود و تقوا و روحيه تواضع و خشوع را راه سريع استغفار كردن و اجابت شدن دانست، ايمان و تقوا را

در زدودن حب دنيا و توجه به ياد خدا در زندگي و انفاق و آمادگي براي مرگ موثر دانست و در نهايت از مالكيت تمام عزت براي خود سخن فرمود كه هم مالك آن است و هم به هركه بخواهد اين عزت را مي بخشد و قانون شموليت آن چيزي جز متصف شدن به ايمان و تقوا نيست كه آن هم موجب ورود انسان به بهشت مي شود كه همانا سعادت و فوز عظيم است.

فهرست منابع

قرآن كريم

1.تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد ، غرر الحكم و درر الكلم ،چاپ دوم ،قم :دار الكتاب الإسلامي ،1410 ق.

2.طباطبايى، سيد محمد حسين ،الميزان فى تفسير القرآن، چاپ پنجم ،قم :دفتر انتشارات اسلامى جامعه ى مدرسين حوزه علميه قم ،1417 ق .

3.مكارم شيرازى، ناصر،تفسير نمونه ،چاپ اول ،تهران :دار الكتب الإسلامية،1374 ش.

4.طبرسى، فضل بن حسن ، مجمع البيان فى تفسير القرآن، چاپ سوم ، تهران : انتشارات ناصر خسرو، 1372 ش.

5.قرائتى، محسن ، تفسير نور، چاپ يازدهم ، تهران : مركز فرهنگى درسهايى از قرآن ، 1383 ش .

6.طيب ،سيد عبد الحسين ،اطيب البيان في تفسير القرآن ،چاپ دوم، تهران: انتشارات اسلام ،1378 ش

7.ابوالفتوح رازى، حسين بن على، روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن ، تحقيق: دكتر محمد جعفر ياحقى- دكتر محمد مهدى ناصح،مشهد: بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى،1408 ق

8.قرطبى، محمد بن احمد، الجامع لأحكام القرآن، چاپ اول ، تهران : انتشارات ناصر خسرو، 1364 ش.

مخزن العرفان

9.زمخشرى ،محمود ،الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل ،چاپ سوم ،بيروت :دار الكتاب العربي ،1407 ق.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109