رسالة فی الغناء (للحر العاملی)

اشارة

نام کتاب: رسالة فی الغناء موضوع: فقه استدلالی نویسنده: عاملی، حرّ، محمد بن حسن تاریخ وفات مؤلف: 1104 ه ق زبان: عربی قطع: وزیری تعداد جلد: 1 ناشر: نشر مرصاد تاریخ نشر: 1418 ه ق نوبت چاپ: اول مکان چاپ: قم- ایران شابک: 2- 4- 90627- 964 محقق/ مصحح: محسن صادقی ملاحظات: این رساله در جلد اول کتاب" غنا، موسیقی" چاپ شده است‌

مقدّمه

مؤلّف

عالم پر کار و معروف شیعه در سدۀ یازدهم هجری، محدّث متبحّر شیخ حرّ عاملی (سقی اللّه ثراه بوابل الغفران و أعلی رتبته فی الجنان) در شب جمعه هجدهم ماه رجب سال 1033 در روستای مشغرۀ جبل عامل لبنان به دنیا آمد و نزد عالمان آن دیار تحصیل کرد و در چهل سالگی به سال 1073 به قصد زیارت ثامن الحجج حضرت رضا (علیه آلاف التحیة و الثناء) به مشهد آمد و در آنجا رحل اقامت افکند. وی در روز بیست و یکم ماه رمضان 1104 بدرود حیات گفت و در ایوان حجره‌ای در صحن مطهّر رضوی- متّصل به مدرسۀ میرزا جعفر- به خاک سپرده شد. برادرش شیخ احمد حرّ عاملی دربارۀ وفات وی گوید:
فی الیوم الحادی و العشرین من شهر رمضان سنة 1104 کان مغرب شمس الفضیلة و الإفاضة و الإفادة، و محاق بدر العلم و العمل و العبادة، شیخ الإسلام و المسلمین و بقیّة الفقهاء و المحدّثین، الناطق بهدایة الأمّة و بدایة الشریعة، الصادق فی النصوص و المعجزات و وسائل الشیعة، الإمام الخطیب الشاعر الأدیب، عبد ربّه العظیم العلیّ، الشیخ أبو جعفر
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، المقدمة، ص: 2
محمّد بن الحسن الحرّ العاملی، المنتقل إلی رحمة باریه عند ثامن موالیه ...
و هو أخی الأکبر، صلّیت علیه فی المسجد تحت القبّة جنب المنبر، و دفن فی إیوان حجرة فی صحن الروضة الملاصق لمدرسة میرزا جعفر، و کان قد بلغ عمره اثنین و سبعین، و هو أکبر منّی بثلاث سنین إلّا ثلاثة أشهر. «1»
شیخ حرّ عاملی آثار گرانبها و بسیاری از خود بر جای نهاد که مهمترین آنها تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة است که طیّ حدود بیست سال (از سال 1068 تا 1088) آن را تألیف و تنقیح و تبییض و تصحیح کرده است «2». از دیگر آثار اوست:
- إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات؛- أمل الآمل فی علماء جبل عامل؛- الاثنا عشریة فی الردّ علی الصوفیة؛- الجواهر السنیة فی الأحادیث القدسیة؛- الصحیفة السجادیة الثانیة؛- الفوائد الطوسیة.
این آثار و برخی از دیگر کتابهای او به چاپ رسیده، ولی برخی از آثار وی هنوز مخطوط است. «3»
______________________________
(1) الفوائد الرضویة، ص 476.
(2) وسائل الشیعة، ج 1 ص 104، مقدمة التحقیق.
(3) سرگذشت شیخ حرّ عاملی قدّس سرّه و منابع سرگذشت وی در این کتابها بتفصیل آمده است:
- الغدیر، ج 11، ص 335- 340؛- وسائل الشیعة، ج 1، ص 73- 105، مقدّمة التحقیق، و ج 30، فائدۀ 12؛- أعیان الشیعة، ج 9، ص 167- 171؛- بهجة الآمال، ج 6، ص 351- 360؛- أمل الآمل، ج 1، مقدّمه التحقیق، و ج 1، ص 141- 154؛- الفوائد الرضویة، ص 476؛- خاتمۀ مستدرک الوسائل، ج 3، ص 390.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، المقدمة، ص: 3‌

رسالۀ حاضر

مؤلّف در ماه شعبان سال 1073 از تألیف رسالۀ غنا فراغت یافته است.
وی به مناسبت در دو اثر دیگرش که هر دو را بعد از رسالۀ غنا تألیف کرده- یعنی الاثنا عشریة فی الردّ علی الصوفیة (باب دهم)، و الفوائد الطوسیة (فائدۀ 27 و 28)- نیز دربارۀ غنا بحث کرده، و فائده 27 فوائد طوسیة تقریبا چکیده و فشردۀ همین رسالۀ غناست، ولی مطالبی که در باب دهم اثنا عشریة آورده تفاوتهایی با مطالب این رساله دارد، از این رو در بخش دوّم این مجموعه مطالب باب دهم اثنا عشریه را نیز درج کرده‌ایم. مؤلّف در اثنا عشریه اشاره‌ای به رسالۀ غنا کرده و می‌گوید:
قد سألنی عن هذا الحدیث بعض الأصحاب فکتبت فی جوابه رسالة بحسب ما اقتضاه الحال، و أنا أذکر منها هنا ما لا بدّ منه ... «1»
و در آغاز رسالۀ غنا می‌گوید: «... هذا جواب ما سأل عنه بعض الأصحاب من شبهة غلبت علی بعض أهل هذا الزمان ...».
مؤلّف در این رساله از هیچ یک از آثار خود صریحا نامی نبرده، تنها در اواخر آن به اثنا عشریه اشاره‌ای کرده است.
______________________________
(1) الاثنا عشریة، ص 138، باب دهم.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، المقدمة، ص: 4
مطالب این رساله گر چه ناظر به مطالب فیض کاشانی و محقّق سبزواری در باب غناست- و حتّی عباراتی را از رساله سبزواری بدون ذکری از آن نقل کرده- ولی صریحا نامی از آنها به میان نیامده است.
مؤلّف قسمتهایی از رسالۀ السهام المارقة تألیف شیخ خود شیخ علی عاملی صاحب درّ منثور را نقل کرده و از وی با تجلیل یاد کرده است. سخنان شیخ علی عاملی قدّس سرّه در السهام المارقة و نیز مطالبی را که دربارۀ غنا در درّ منثور ذکر کرده است در بخش دوم این مجموعه آورده‌ایم تا مقایسۀ بین آنها آسان شود و فایده‌ای فوت نشود.
از میان مؤلّفان رساله‌های غنا تنها دو نفر از این رساله مطالبی نقل کرده‌اند، یکی عالم جلیل مرحوم تویسرکانی قدّس سرّه و دیگر- به نقل از تویسرکانی- عالم گمنام مرحوم انجدانی قدّس سرّه؛ که با ذکر نام از این رساله مطالبی نقل می‌کنند.
نکتۀ شگفت‌آور اینکه هیچ یک از سرگذشت‌نگاران در سرگذشت شیخ حرّ از این رساله یادی نکرده‌اند و حتی کتابشناسیهای مهم شیعه مانند: ذریعه، کشف الحجب، کشف الأستار و مرآة الکتب نامی از این رساله به میان نیاورده‌اند و نسخه‌ای از آن را نشناسانده‌اند.
علّت این امر شاید ندرت نسخۀ خطی این رساله بوده است به طوری که ما با فحص بسیار به بیش از یک نسخۀ این رساله وقوف نیافتیم.
تنها نسخۀ خطی شناخته شدۀ این رساله در مجموعه‌ای از رسائل شیخ حرّ، در کتابخانۀ مرحوم آیة اللّه فاضل خوانساری (طاب ثراه) در خوانسار به شمارۀ 240 نگه‌داری می‌شود که در فهرست این کتابخانه (ج 1، ص 203- 205) شناسانده شده است. این مجموعه به خطّ نسخ ابراهیم بن محمد علی
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، المقدمة، ص: 5
عاملی، و خوش خط، کم غلط و مصحّح است و به سال 1121 یعنی حدود پنجاه سال پس از تاریخ تألیف رسالۀ غنا کتابت شده است.
نسخه‌های خطی این کتابخانه عمدتا مخطوطات مرحوم آیة اللّه آخوند ملا محمد علی خوانساری (طاب ثراه) است که بسیاری از آنها را محیی آثار امامیه شیخ آقا بزرگ تهرانی (نوّر اللّه مرقده) در ذریعه شناسانده است. این کتابخانۀ با شکوه به همت بلند فرزند برومند آخوند ملا محمد علی خوانساری یعنی دانشمند گرامی جناب حاج محمد حسن فاضلی در خوانسار بنا شده است.
متأسّفانه مؤسّس و بانی این کتابخانه در روز چهارشنبه 31/ 5/ 1375- درست چند ساعت پیش از هنگامی که بنا بود کتابخانه به دست رئیس جمهور محترم وقت جناب حجّة الإسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی رسما افتتاح شود- بدرود حیات گفت و در سرچشمۀ خوانسار به خاک سپرده شد. (رضوان اللّه علیه و حشره مع موالیه الطاهرین).
در اینجا از کارمندان محترم کتابخانه بخصوص برادران گرامی آقایان شریفی و انصاری که کریمانه این رساله را در اختیارم نهادند و نیز از دوست فاضل جناب مستطاب آقای حاج سید ابو الحسن مطلبی که در مقابلۀ آن مرا یاری رساندند و همچنین فاضل گرامی و پر کار جناب آقای محسن صادقی که مصادر بسیاری از مطالب منقول را یافتند و این رساله را ویراستند صمیمانه سپاسگزاری می‌کنم.
رضا مختاری 2/ 6/ 1375.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 1‌

[المدخل]

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ
الحمد للّه الذی ألهم العقول براهین ربوبیّته، و کلّفها بتحصل تفصیل صفاته و معرفته، و أوجب علی الجوارح القیام بوظائف عبادته، و لم یدع لأحد حجّة علیه بعد إظهار حجّته، و عرّض عباده لأشرف منازل التشریف، بأن شدّد علی العقول و الجوارح التکلیف؛ امتحانا لعباده بنصب الشبهات، و اختبارا لخلقه بإنزال المتشابهات؛ لیرجعوا إلی أنبیائه فی تمییز الحقّ من الباطل، و یعوّلوا علی حججه فی التفرقة بین الحالی و العاطل.
و الصلاة و السلام علی محمّد و آله، الذین کشفوا شبهات أهل الزیغ و البدع، و نهوا عن استعمال الرأی المخترع.
و بعد، فیقول الفقیر إلی اللّه الغنیّ محمّد بن الحسن الحرّ العاملی (عامله اللّه بلطفه الخفیّ): هذا جواب ما سأل عنه بعض الأصحاب من شبهة غلبت علی بعض أهل هذا الزمان، حتّی بلغوا أقصی مآرب الشیطان، فعدل جماعة منهم عن طریق التقوی، و مالوا إلی الجانب الأضعف و عدلوا عن الأقوی، حتّی انتهوا إلی ما لا نستحسن وصفه و ذکره؛ نسأل اللّه أن یکفی المؤمنین شرّه و ضرّه.
و تلک الشبهة هی ما رواه الکلینی فی آخر «باب ترتیل القرآن بالصوت الحسن» عن علیّ بن أبی حمزة عن أبی بصیر، قال، قلت لأبی جعفر علیه السّلام:
إذا قرأت القرآن فرفعت به صوتی جاءنی الشیطان فقال: إنّما
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 2
ترائی بهذا أهلک و الناس. قال: «یا أبا محمّد، اقرأ قراءة ما بین القراءتین تسمع أهلک، و رجّع بالقرآن صوتک؛ فإنّ اللّه (عزّ و جلّ) یحبّ الصوت الحسن یرجّع فیه ترجیعا». «1»
أقول: الکلام فی هذا الحدیث فی مقامات متعدّدة، فلیؤدّ کلّ واحد منها فی فصل، فالرسالة مرتّبة علی اثنی عشر فصلا:
الأوّل: فی عدم جواز الاستدلال بهذا الخبر، و بیان ضعفه عند الأصولیّین و الأخباریّین معا.
الثانی: فی جواز الاعتراض بروایة الکلینی له فی کتابه، و فی عدم استلزام ذلک للعمل به، و فی وجه إیراده له.
الثالث: فی ذکر بعض ما یعارض الحدیث المسئول عنه فی خصوص موضوعه، و یوجب بطلان تخصیصه لأحادیث الغناء.
الرابع: فی الکلام علی سند المعارض الخاصّ.
الخامس: فی الکلام علی متنه و ما یستفاد منه.
السادس: فی وجوه التأویل للحدیث المسئول عنه.
السابع: فی ذکر بعض ما أشرنا إلیه من أحادیث تحریم الغناء.
الثامن: فی بعض ما یستفاد من أحادیث التحریم من المبالغة و التأکید.
التاسع: فی ذکر منشإ هذه الشبهة و طریق الاحتراز منها و من مثلها.
العاشر: فی وجه نقل الإمامیة عن العامّة أحیانا، و عدم جواز تعدّی ذلک الوجه.
الحادی عشر: فی ذکر من قلّده المائلون إلی إباحة الغناء، و ذکر بعض
______________________________
(1) الکافی، ج 2، ص 616، باب ترتیل القرآن بالصوت الحسن، ح 13.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 3
أحواله.
الثانی عشر: فی الإشارة إلی بعض ما انتهت إلیه الحال، بسبب تقلید أهل الضلال.
و حیث فرغنا من الإجمال نشرع فی تفصیل تلک الفصول، فنقول:

الفصل الأوّل فی عدم جواز الاستدلال بهذا الخبر و بیان ضعفه عند الأصولیین و الأخباریّین

أقول: الاستدلال بهذا الحدیث علی جواز قسم من الغناء أعنی ما کان فی القرآن، و تخصیص الأدلّة العامّة- و تقیید النصوص المطلقة و ردّ الأدلّة الخاصّة أو تکلّف تأویلها ببعض الوجوه البعیدة- غیر معقول، بل الاحتجاج بهذا الخبر باطل من وجوه اثنی عشر:
الأوّل: إنّه ضعیف لمعارضته للقرآن فی قوله تعالی: وَ مِنَ النّٰاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللّٰهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّخِذَهٰا هُزُواً أُولٰئِکَ لَهُمْ عَذٰابٌ مُهِینٌ. «1» روی الصدوق فی کتاب من لا یحضره الفقیه: أنّ المراد بلهو الحدیث الغناء، و أنّه ممّا أوعد اللّه علیه النار. «2» و نقله الطبرسی عن أکثر المفسّرین، قال:
«و هو المرویّ عن الباقر و الصادق و الرضا علیهم السّلام و عن ابن عبّاس و ابن مسعود و غیرهما». «3» و قد روی ذلک جماعة من المحدّثین و المفسّرین، و یأتی بعضه إن شاء اللّه تعالی.
______________________________
(1) لقمان (31): 6.
(2) الفقیه، ج 4، ص 58، ح 5093.
(3) مجمع البیان، ج 8، ص 313، ذیل الآیة 6 من سورة لقمان (31).
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 4
و روی الصدوق أیضا و غیره فی تفسیر قوله تعالی: فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثٰانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ. «1» أنّ المراد بقول الزور الغناء. «2» و قد ذکر ذلک جمع من المفسّرین «3»، و نقله الشیخ فی الخلاف عن محمّد بن الحنفیة «4». و قال الشیخ الطبرسی: «روی أصحاب أنّه یدخل فیه الغناء». «5»
و روی الکلینی بإسناد صحیح عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه (عزّ و جلّ):
وَ الَّذِینَ لٰا یَشْهَدُونَ الزُّورَ «6»: «أنّه الغناء». «7» و قال الطبرسی فی مجمع البیان: «و یدخل فیه الغناء- قال:- و قیل: هو الغناء، عن مجاهد، و هو المرویّ عن أبی جعفر و أبی عبد اللّه علیهما السّلام». «8»
و قال تعالی: أَ فَمِنْ هٰذَا الْحَدِیثِ تَعْجَبُونَ. وَ تَضْحَکُونَ وَ لٰا تَبْکُونَ. وَ أَنْتُمْ سٰامِدُونَ «9»، قال الشیخ الطبرسی: «قیل: هو الغناء. و کانوا إذا سمعوا القرآن عارضوه بالغناء؛ لیشغلوا الناس عن سماعه، عن عکرمة». «10» و قال فی الکشّاف: «قال بعضهم لجاریته: اسمدی لنا، أی غنّی». «11»
و لا یرد أنّ هذه الآیات مطلقة یمکن تقییدها بغیر القرآن بدلالة الحدیث
______________________________
(1) الحج (22): 30.
(2) معانی الأخبار، ص 349، ح 1؛ تفسیر القمی، ج 2، ص 84؛ وسائل الشیعة، ج 17، ص 308- 310، أبواب ما یکتسب به، الباب 99، ح 20، 24، 26.
(3) مجمع البیان، ج 7، ص 82؛ التبیان، ج 7، ص 312، ذیل الآیة 30 من سورة الحجّ (22).
(4) الخلاف، ج 6، ص 305- 306، المسألة 54.
(5) مجمع البیان، ج 7، ص 82، ذیل الآیة 30 من سورة الحجّ (22).
(6) الفرقان (25): 72.
(7) الکافی، ج 6، ص 431، 433، باب الغناء، ح 6 و 13.
(8) مجمع البیان، ج 7، ص 181، ذیل الآیة 72 من سورة الفرقان (25).
(9) النجم (53): 59- 61.
(10) مجمع البیان، ج 9، ص 184، ذیل الآیات 59- 61 من سورة النجم (53).
(11) الکشّاف، ج 4، ص 430، ذیل الآیة.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 5
السابق؛ لأنّا نجیب بأنّه لا یصلح لتقیید القرآن، لأنّه غیر صحیح السند و لا صریح الدلالة، و لا سالم من المعارضة بما هو أقوی منه خصوصا و عموما، کما یأتی، فلا یتمّ الاحتجاج به علی مثل هذا المطلب المخالف للکتاب و السنّة المتواترة و الإجماع. و من احتجّ به خرج عن طریقة الأخباریّین و الأصولیین معا.
الثانی: إنّه ضعیف أیضا بمعارضته للسنّة المطهّرة المنقولة عن النبیّ و الأئمّة علیهم السّلام فی أحادیث کثیرة صحیحة متواترة معنی، و قد اعتبرتها فی جمیع کتب الحدیث التی و صلت إلیّ فوجدتها قریبا من ثلاثمائة حدیث، و کثرتها و شهرتها تغنی عن الإطالة بنقلها منها، و یأتی بعضها کما یقتضیه المقام إن شاء اللّه تعالی؛ فلا یجوز العدول عن الأحادیث الصحیحة المتواترة إلی الأحادیث الشاذّة النادرة، فکیف إلی حدیث واحد.
الثالث: إنّه ضعیف أیضا لضعف سنده، فلا یعارض الأحادیث الصحیحة الإسناد. و هذا مستقیم علی مذهب الأصولیّین مطلقا، و علی مذهب الأخباریّین عند التعارض کما هنا؛ إذ من جملة المرجّحات فی الأحادیث المختلفة عدالة الراوی- کما أمر به الأئمّة علیهم السّلام- و لو کان القسمان محفوفین بالقرائن. و کیف یعدل عن أحادیث الثقات إلی حدیث یرویه مثل علیّ بن أبی حمزة البطائنی الذی ضعّفه أصحابنا من علماء الرجال، و ذکروا أنّه أحد عمد الواقفة «1»، و أنّه کذّاب متّهم ملعون «2»، و أنّه لا یحلّ أن تروی أحادیثه «3»، و أنّه أصل الوقف، و أشدّ الخلق عداوة للولیّ من بعد أبی إبراهیم علیه السّلام. «4» و قد روی الکشّی عن الثقات عن علیّ بن أبی حمزة قال، قال أبو الحسن موسی علیه السّلام: «یا علیّ، أنت و أصحابک شبه الحمیر» «5». و عن
______________________________
(1) رجال النجاشی، ص 250، رقم 656.
(2) خلاصة الأقوال، ص 231.
(3) خلاصة الأقوال، ص 232: «... إنّی لا أستحلّ أن أروی عنه حدیثا واحدا».
(4) مجمع الرجال، ج 4، ص 157، نقلا عن ابن الغضائری.
(5) رجال الکشّی، ج 2، ص 705، ح 754، و ص 742، ح 732.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 6
الحسن بن علیّ بن فضّال: «أنّ علیّ بن أبی حمزة کذّاب متّهم». «1» و روی أصحابنا أنّ أبا الحسن الرضا علیه السّلام قال بعد موت ابن أبی حمزة:
إنّه أقعد فی قبره، فسئل عن الأئمّة علیهم السّلام، فأخبر بأسمائهم حتّی انتهی إلیّ، فسئل فوقف، فضرب علی رأسه ضربة امتلأ قبره نارا. «2»
قال محمّد بن مسعود:
سمعت علی بن حسن بن فضّال یقول: «علیّ بن أبی حمزة کذّاب ملعون، قد رویت عنه أحادیث کثیرة، و کتبت تفسیر القرآن من أوّله إلی آخره، إلّا أنّی لا أستحلّ أن أروی عنه حدیثا واحدا». «3»
و فی حدیث آخر:
إنّه کان سبب الوقف، إنّه مات أبو الحسن علیه السّلام و لیس من قوّامه أحد إلّا و عنده المال الکثیر، و کان عند ابن أبی حمزة ثلاثون ألف دینار، فلمّا طلبها الرضا علیه السّلام أنکر موت أبیه و ابتدع مذهب الوقف. «4»
فی حدیث هذا معناه. و فی حدیث آخر: «إنّ ابن أبی حمزة و ابن مهران و ابن أبی سعید أشدّ أهل الدنیا عداوة للّه تعالی». «5»
و عن أبی الحسن الرضا علیه السّلام فی هؤلاء الثلاثة:
إنّهم کذّبوا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، و کذّبوا أمیر المؤمنین و الأئمّة علیهم السّلام،
______________________________
(1) رجال الکشّی، ج 2، ص 705، ح 755.
(2) رجال الکشّی، ج 2، ص 705- 706، ح 755، و رواه عنه العلّامة المجلسی (طاب ثراه) فی بحار الأنوار، ج 6، ص 242، الباب 8 من کتاب العدل و المعاد، ح 61.
(3) رجال الکشّی، ج 2، ص 706، ح 756.
(4) راجع: رجال الکشّی، ج 2، ص 706، ح 759.
(5) رجال الکشّی، ج 2، ص 706 ح 760. و هذا کلام محمد بن الفضیل و لیس من کلام المعصوم علیه السّلام.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 7
و لی بآبائی أسوة. «1»
و قال علیه السّلام فی ابن أبی حمزة:
أما استبان لکم کذبه، أ لیس هو الذی روی أنّ رأس المهدی یهدی إلی عیسی بن موسی، و هو صاحب السفیانی، و قال: إنّ أبا الحسن یعود إلی ثمانیة أشهر. «2»
و عن یونس بن عبد الرحمن قال: «دخلت علی أبی الحسن الرضا علیه السّلام، فقال:
«مات علی بن أبی حمزة»، قلت: «نعم»، قال: «دخل النار». «3»
و فی حدیث آخر عنه علیه السّلام قال: «لمّا توفّی أبو الحسن علیه السّلام جهد علی بن أبی حمزة و أتباعه فی إطفاء نور اللّه، فأبی اللّه إلّا أن یتمّ نوره». «4»
و قد ورد فی ذمّه و ذمّ أصحابه کثیر غیر ما أوردناه ترکنا ذکره مخافة التطویل.
و لا ریب عند أحد من أهل الممارسة لکتب الرجال و الحدیث أنّ علی بن أبی حمزة الراوی هنا هو البطائنی المذکور، و هو قائد أبی بصیر یحیی بن القاسم أو ابن أبی القاسم «5»، و أبو بصیر هذا هو الراوی فی هذا السند. و قد صرّحوا فی کتب الرجال بأنّه یکنّی أبا محمّد. «6» و هو- و إن کان ثقة علی قول النجاشی وحده- «7» إلّا أنّه واقفی مذموم قد ورد فیه قریب ممّا ورد فی ابن أبی حمزة؛ فقد ورد فی الواقفة علی
______________________________
(1) رجال الکشّی، ج 2، ص 706، ح 760.
(2) رجال الکشّی، ج 2، ص 707، ح 760.
(3) رجال الکشّی، ج 2، ص 742، ح 833.
(4) رجال الکشّی، ج 2، ص 743، ح 837.
(5) رجال النجاشی، ص 36، رقم 73، ترجمة الحسن بن علی بن أبی حمزة: «و کان أبوه قائد أبی بصیر یحیی بن القاسم».
(6) رجال النجاشی، ص 441، رقم 1187.
(7) رجال النجاشی، ص 441، رقم 1187.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 8
العموم ما یطول الکلام بذکره، و ربما یأتی بعضه. و من تتبّع حقّ التتبّع علم أنّه لا یروی الأحادیث المتشابهة و المؤوّلة و الموافقة للتقیّة و المخالفة للحقّ غالبا إلّا أمثال هؤلاء الضعفاء و المخالفین للحقّ و الاعتقاد الصحیح. و هذا هو السرّ فیما ذکرناه سابقا عن الأصولیّین و الأخباریّین جمیعا، و بحثهم عن أحوال الرواة. و لتحقیقه محلّ آخر.
الرابع: إنّه ضعیف لمخالفته لإجماع الشیعة، بل لإجماع الأئمّة علیهم السّلام؛ فإنّ هذا الإجماع قد علم دخول المعصومین علیهم السّلام فیه بالأحادیث الصحیحة المتواترة معنی.
و ممّن صرّح بنقل هذا الإجماع هنا عن علماء الإمامیة الشیخ فی الخلاف «1»، و العلّامة «2» و ابن إدریس «3» و غیرهم من المتقدّمین و المتأخّرین و المعاصرین، بل ذکروا أنّه من ضروریات المذهب کالمسح علی الرجلین. و نقلوا القول بتحریم الغناء أیضا عن أکثر الصحابة. و لا أعلم أحدا من علمائنا یقول بجواز الغناء فی هذه الصورة، بل صرّحوا بتحریم الغناء فیها. و من أراد الوقوف علی عباراتهم فلیرجع إلی کتبهم، و لم أنقلها کراهة الإطالة و لشهرتها و سهولة الرجوع إلیها. و هذا الإجماع هنا حجّة قطعا، و یدلّ علی حجّیته جمیع الأدلّة المذکورة فی الأصول. و من حیث العلم بدخول المعصوم هنا بالأحادیث المتواترة معنی یدلّ علی حجّیته جمیع أدلّة الإمامة و براهین العصمة، و ناهیک بذلک.
و یضاف إلی ما ذکرناه أحادیث کثیرة واردة فی کیفیّة الجمع بین الأحادیث المختلفة من قولهم علیهم السّلام: «خذ بالمجمع علیه بین أصحابک؛ فإنّ المجمع علیه لا ریب فیه، و دع الشاذّ النادر الذی لیس بمشهور عند أصحابک» «4»، و غیر ذلک.
______________________________
(1) الخلاف، ج 6، ص 305- 306، المسألة 54: «الغناء محرم ... دلیلنا إجماع الفرقة».
(2) أجوبة المسائل المهنائیة، ص 25، المسألة 8.
(3) السرائر، ج 2، ص 120: «الغناء عندنا محرّم، یفسق فاعله و تردّ شهادته».
(4) الکافی، ج 1، ص 67، باب اختلاف الحدیث، ح 10.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 9
و وجه إطلاق الأئمّة علیهم السّلام مثل هذا الکلام ظاهر، و هو أنّه کانت عادة قدماء الشیعة أن لا یعملوا إلّا بنصّ من الأئمّة علیهم السّلام، و إذا لم یجدوا نصّا عملوا بالاحتیاط، و هو أیضا مرویّ عنهم علیهم السّلام مأمور به عدّة أحادیث، فمن المحال أن یجمعوا علی حکم غیر ثابت من معصوم عموما أو خصوصا، و فی مقام اختلاف الحدیث لا یعملون إلّا بالراجح، فمن المحال إجماعهم علی المرجوح باعتبار قاعدتهم المستمرّة.
الخامس: إنّه ضعیف لموافقته لمذهب العامّة، فیجب حمله علی التقیّة و العمل علی ما یعارضه، لقوّته بمخالفة العامّة و عدم احتمال التقیّة، کما أمر به الأئمّة علیهم السّلام فی الجمع بین الأحادیث المختلفة؛ بل هذا أقوی وجوه الترجیح؛ لأنّ سبب اختلاف الأحادیث هو ضرورة التقیّة فی أکثر مواضعه إن لم یکن کلّها. و قد نقل القول بإباحة الغناء عن معاویة و المغیرة بن شعبة و ابن الزبیر و عبد اللّه بن جعفر «1»، و کان ذلک یعدّ من مطاعن معاویة. و قال عزّ الدین ابن أبی الحدید فی شرح نهج البلاغة:
ما ینسب إلی معاویة من شرب الخمر سرّا لم یثبت؛ لاختلاف أهل السیرة فیه، إلّا أنّه لا خلاف فی أنّه کان یستمع الغناء. «2»
و فی بعض التواریخ: أنّ عبد اللّه بن جعفر کان یعیّر بهذا القول فی زمانه حتّی من عمرو بن العاص و أمثاله. «3»
و قد نقل الشیخ فی الخلاف عن أبی حنیفة و مالک و الشافعی کراهة الغناء
______________________________
(1) راجع بوارق الإلماع، ص 12؛ العقد الفرید، ج 6، ص 16- 17.
(2) شرح نهج البلاغة، ج 16، ص 161. و فیه: «... و نقل الناس عنه فی کتب السیرة أنّه کان یشرب الخمر فی أیّام عثمان فی الشام، و أمّا بعد وفاة أمیر المؤمنین و استقرار الأمر له، فقد اختلف فیه؛ فقیل: إنّه شرب الخمر فی ستر، و قیل: إنّه لم یشربه، و لا خلاف فی أنّه سمع الغناء و طرب علیه».
(3) بوارق الإلماع، ص 12- 13 نقلا عن الحاوی الکبیر للماوردی.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 10
و عدم تحریمه. «1» و حکی بعضهم عن مالک إباحته من غیر کراهة. «2» و حکی أبو حامد الأسفرائینی من فقهاء الشافعیة إجماعهم علی إباحته. «3» و حکی القاضی أبو الطیّب الطبری عن الشافعی و مالک و أبی حنیفة و سفیان و غیرهم ألفاظا استدلّ بها علی أنّهم رأوا تحریمه. «4» و حکی عن الشافعی أیضا أنّه قال: «الغناء لهو مکروه یشبه الباطل، من استکثر منه [فهو سفیه] تردّ شهادته» «5». و نقل تفاصیل أقوالهم تطویل من غیر طائل، لکن یعلم أنّ کثیرا منهم قائل بالإباحة، و ذلک دلیل علی التحریم لما یأتی إن شاء اللّه تعالی.
السادس: إنّه ضعیف لاحتماله للتأویل و عدم احتمال معارضه لذلک؛ لکثرة النصوص و کونها صریحة مشتملة علی عبارات شتّی و أنواع من التأکید و وجود الإجماع و غیره ممّا لا یحتمل التأویل. و لا ریب فی وجوب العمل بالنصّ الصحیح الصریح الذی لا یحتمل التأویل، و تأویل ما یعارضه، فکیف إذا تأیّد بالوجوه السابقة و الآتیة، و تأتی له تأویلات متعدّدة إن شاء اللّه تعالی. و قد تقرّر أنّه إذا قام الاحتمال بطل الاستدلال.
السابع: إنّه ضعیف بمخالفته للاحتیاط، و موافقة معارضه له، و الاحتیاط من جملة المرجّحات المذکورة فی أحادیث کثیرة تضمّنت الأمر به فی مثل هذه الصورة و فی غیرها. «6» هذا علی تقدیر مقاومته لدلیل التحریم، فکیف و قد عرفت رجحان دلیل التحریم من کلّ وجه. و لا ریب فی رجحان الاحتیاط
______________________________
(1) الخلاف، ج 6، ص 305، المسألة 54.
(2) الخلاف، ج 6، ص 305، المسألة 54.
(3) الخلاف، ج 6، ص 306، المسألة 54.
(4) الردّ علی من یحبّ السماع، ص 27- 32.
(5) الردّ علی من یحبّ السماع، ص 27، نقلا عن أدب القضاء للشافعی.
(6) وسائل الشیعة، ج 27، ص 154- 175، أبواب صفات القاضی، الباب 12.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 11
خصوصا فی مثل هذا الزمان الذی کثرت فیه الشکوک و الشبهات، و زادت فیه المعارضات. و إنّما الخلاف فی أنّ الأمر بالاحتیاط فی الأحادیث الکثیرة علی وجه الوجوب أو الاستحباب، فذهب إلی کلّ فریق، فأجمعوا علی رجحانه. و ممّا روی فی ذلک من عدّة طرق بأسانید معتمدة عن الصادق علیه السّلام أنّه قال:
إنّما الأمور ثلاثة: أمر بیّن رشده فیتّبع، و أمر بیّن غیّه فیجتنب، و أمر مشکل یردّ حکمه إلی اللّه (عزّ و جلّ). قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم:
«حلال بیّن، و حرام بیّن، و شبهات بین ذلک، فمن ترک الشبهات نجا من المحرّمات، و من أخذ بالشبهات ارتکب المحرّمات و هلک من حیث لا یعلم»- و فی الخبر المذکور:- الوقوف عند الشبهات خیر من الاقتحام فی الهلکات. «1»
و فی خطبة لأمیر المؤمنین علیه السّلام:
إنّ اللّه تبارک و تعالی حدّ لکم حدودا فلا تعتدوها، و فرض فرائض فلا تنقضوها، و سکت عن أشیاء لم یسکت عنها نسیانا لها فلا تکلّفوها، رحمة من اللّه لکم فاقبلوها.- ثمّ قال:- حلال بیّن، و حرام بیّن و شبهات بین ذلک، فمن ترک ما اشتبه علیه من الإثم فهو لما بان له أترک. و المعاصی حمی اللّه (عزّ و جلّ)، فمن یرتع حولها یوشک أن یدخلها. «2»
و الأحادیث فی ذلک کثیرة جدّا.
الثامن: إنّه ضعیف لمخالفته للأصل، فإنّه یقتضی عدم التخصیص و التقیید
______________________________
(1) الکافی، ج 1، ص 67، باب اختلاف الحدیث، ح 10؛ الفقیه، ج 3، ص 10، ح 3233؛ تهذیب الأحکام، ج 6، ص 301- 302، ح 845.
(2) الفقیه، ج 4، ص 75، ح 5149؛ نهج البلاغة، ص 487، الحکمة 105.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 12
و إبقاء العموم علی حاله، و کذا الإطلاق، و لا ریب فی وجوب العمل بلفظ العموم حتّی یتحقّق تخصیصه، و بالمطلق حتّی یثبت تقییده، و لم یتحقّق هنا؛ لکثرة الاحتمالات و التأویلات الآتیة لهذا الحدیث.
التاسع: إنّه ضعیف لمخالفته للقاعدة المعلومة من وجوب الحمل علی الحقیقة، و هذا یستلزم الصرف عنها و استعمال لفظ العامّ فی معنی الخصوص، فیلزم إرادة المجاز من جمیع أحادیث الغناء؛ بناء علی ما هو الأصحّ من أنّ لفظ العامّ حقیقة فی العموم مجاز فی الخصوص. و هذا المجاز لا قرینة له.
و هذا الوجه و ما قبله علی تقدیر قطع النظر عن معارضة الخاصّ الآتی؛ فإنّه یعارضه و یقاومه فیتساقطان، بل یرجّح علیه، فیبقی العموم علی حاله.
العاشر: إنّه ضعیف أیضا لمخالفته لضرورة المذهب؛ فإنّ تحریم الغناء من ضروریات مذهب الإمامیة، کما عرفت، و عرف کلّ موافق للإمامیة أو مخالف لهم إذا أنصف.
الحادی عشر: إنّه ضعیف أیضا لمخالفته للدلیل الخاصّ الصریح فی معارضته، و ستعرفه و تعرف قوّته، بحیث لو کان وحده لکفی فی المعارضة، فکیف إذا تأیّد بالأحادیث المتواترة و أکثر الأدلّة الشرعیة.
الثانی عشر: إنّه ضعیف أیضا لمخالفته لمجموع ما تقدّم و یأتی من الأدلّة، و بعضها کاف، بل کلّ واحد منها شاف لمن لم یغلب علیه حبّ الهوی و التقلید للسادات و الکبراء، فکیف إذا اجتمع الجمیع.
فظهر أنّ أکثر أدلّة الأحکام الشرعیة دالّة علی تحریم الغناء فی هذه الصورة و غیرها، إن لم یکن کلّها، و علی تضعیف هذا الحدیث أیضا إن حمل علی ظاهره، و اللّه أعلم.
إذا تقرّر هذا فقد تبیّن أنّ أکثر وجوه الترجیح فی الأحادیث المختلفة أو کلّها
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 13
موجودة هنا فی الأحادیث المعارضة لهذا الحدیث، فیلزم ترک العمل بظاهره، و یجب العمل بمعارضه؛ فإنّ کلّ واحد من الوجوه المذکورة کاف بالنصّ علیه فی محلّه، فکیف إذا اجتمع الجمیع.

الفصل الثانی فی جواب الاعتراض بروایة الکلینی لهذا الخبر فی کتابه، و فی عدم استلزام ذلک لوجوب العمل به، و فی وجه إیراده له و ما یناسب ذلک

قد عرفت ضعف الخبر، و ربما یعترض علی ذلک فیقال: قد صرّح الشیخ الإمام ثقة الإسلام فی أوّل کتاب الکافی بأنّه صنّفه لإزالة الشبهة عن السائل و عن الشیعة، و لیعملوا بما فیه إلی یوم القیامة، و لیأخذ منه من یرید علوم الدین بالنصوص الصحیحة عن الصادقین علیهم السّلام. «1» و هذه شهادة بصحّة أحادیثه کلّها؛ إذ لیس فیه قاعدة یتمیّز بها الصحیح من غیر الصحیح لو کان فیه غیر صحیح.
و الاصطلاح المشهور بین المتأخّرین لم یکن یومئذ قطعا، بل لا یعرف قبل زمن العلّامة إلّا من شیخه أحمد بن طاوس «2»- کما تقرّر- فعلم أنّ جمیع ما فی الکافی صحیح باصطلاح القدماء، أی محفوف بالقرائن الدالّة علی صحّته، بمعنی ثبوت نقله عن المعصومین علیهم السّلام، فکیف یجوز تضعیفه علی طریقة الأخباریّین؟
و الجواب عن ذلک: أنّ وجود الحدیث فی الکافی و نحوه قرینة علی صحّة
______________________________
(1) الکافی، ج 1، ص 8.
(2) انظر مقالة «بحثی پیرامون تقسیم حدیث به چهار قسم»، المطبوع فی ده رساله للحجّة الشیخ رضا الأستادی (زید عزّه و عمره).
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 14
نقله أی ثبوته، کما تقدّم؛ للقطع- بشهادة مؤلّفه و غیرها- بأنّ ما فیه مأخوذ من الأصول المجمع علی صحّتها، مع کون مؤلّفه من تلامیذ سفراء المهدی علیه السّلام، و یمکنه عرض ما یشکّ فیه علیه، کما أشار إلیه السیّد الجلیل علیّ بن طاوس رحمه اللّه فی بعض مصنّفاته. «1» و کثیر من تلک الکتب و الأحادیث معروض علی الأئمّة علیهم السّلام، و کثیر منها مرویّ من طرق أصحاب الإجماع، و بعضه موافق لظاهر القرآن، و بعضه موافق للأحادیث الثابتة، و بعضه موافق للاحتیاط، و بعضه مجمع علی صحّة نقله؛ لعدم نقلهم ما یعارضه- کما أشار إلیه الشیخ فی الاستبصار «2» و غیره- و بعضه متعلّق بالاستحباب أو الکراهة مع ثبوت أصل الإباحة، فیدخل تحت أحادیث «من بلغه شی‌ء من الثواب» «3»؛ لأنّه یترتّب علی ترک المکروه و فعل المستحبّ.
و إذا تأمّلت أحادیث کتبنا لم تجد حدیثا منها یخرج عن هذه الأقسام، و کیف یجوز قبول شهادة علمائنا فی تعدیل الرواة و مدحهم، و لا یجوز قبول شهادتهم فی صحّة أحادیث کتبهم و کونها منقولة من الأصول المجمع علیها، کما شهد به ابن بابویه و الکلینی و الشیخ و المحقّق و السیّد المرتضی و غیرهم من علمائنا المعتبرین.
هذا، مع أنّ أمر العدالة خفیّ جدّا بالنسبة إلی نقل الحدیث من کتاب الحسین بن سعید مثلا؛ لتواتر تلک الکتب و شهرتها عندهم، فلزم عدم قبول شهادتهم فی التوثیق، فلا یبقی حدیث صحیح أصلا، و هو بدیهیّ البطلان، و لتفصیل هذا محلّ آخر، غیر أنّ مجرّد الثبوت عن المعصوم لا یوجب العمل؛ لاحتمال وروده من باب التقیّة، أو کونه معارضا بما هو أقوی منه، کما هنا.
______________________________
(1) کشف المحجّة، ص 82، 220، (الطبعة الحدیثة).
(2) الاستبصار، ج 1، ص 3- 5.
(3) وسائل الشیعة، ج 1، ص 80- 82، أبواب مقدّمة العبادات، الباب 18، ح 1، 3- 4، 6- 9.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 15
و بالجملة، فالصحیح عند المتقدّمین هو ما دلّت القرائن علی ثبوته عنهم علیهم السّلام و لم یعارض بما هو أقوی منه، و الضعیف ما لم تدلّ القرائن علی صحّته، أو دلّت علی ثبوته مع وجود المعارض المذکور، غیر أنّ القسم الأوّل من الضعیف لم یثبتوه فی کتبنا المعتمدة، کما یظهر لمن عرف حال المتقدّمین، فأحادیث الکتب الأربعة و أمثالها محفوفة بالقرائن الدالّة علی صحّتها ممّا تقدّم و غیره؛ لکن یجب النظر فی تعارضها و فی فهم معانیها، و العمل بوجوه الترجیح المنصوصة عنهم علیهم السّلام، فبعضها ضعیف بالنسبة إلی قوّة معارضه.
و إذا تقرّر هذا تبیّن ضعف الحدیث المسئول عنه عند الأخباریّین و الأصولیّین معا، من حیث قوّة معارضه و عدم جواز العمل بظاهره، و إن ثبت مضمونه علی وجه من التأویل و من جهة ضعف سنده، کما عرفت. و ما قلناه مستفاد من کلام جماعة من علمائنا المتقدّمین و المتأخّرین، و من تتبّع الأحادیث و غیرها. و یأتی زیادة بیان لذلک إن شاء اللّه تعالی بحسب ما یقتضیه المقام.
و اعلم أنّ إیراد الکلینی رحمه اللّه لهذا الحدیث لا قصور فیه؛ لأنّه أورد قبله فی هذا الباب ما هو صریح فی معارضته فی خصوص هذه الصورة «1»، و أورد فی باب الغناء ما یزیل عن سامعه کلّ ریب و شبهة. «2» و الحدیث المسئول عنه أخّره إلی آخر الباب و جعل العنوان «ترتیل القرآن بالصوت الحسن»، و هو لا یستلزم کونه غناء. فعلم أنّه فهم من أحادیث ذلک الباب هذا القدر لا ظاهر الأخیر، و أورده علی عادتهم من إیراد الأحادیث المخالفة لما علیه العمل فی آخر الأبواب و التعرّض لتأویلها «3»، و لعلّه ترک تأویله لظهوره عنده، و لمخالفته للضروریات، و قرّب حمله علی التقیة و غیرها ممّا یأتی. و لهذا نظائر فی الکافی و غیره.
______________________________
(1) الکافی، ج 2، ص 614، باب ترتیل القرآن بالصوت الحسن، ح 3.
(2) الکافی، ج 6، ص 431- 435، باب الغناء.
(3) هکذا قال أیضا فی الاثنا عشریة ص 143، و فیه: «... و التعرّض لتأویلها إن اقتضاه الحال».
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 16‌

الفصل الثالث فی ذکر بعض ما یعارض الحدیث المسئول عنه فی خصوص موضوعه، و یوجب بطلان تخصیصه لأحادیث الغناء

أقول: الحدیث الذی أشرنا إلی أنّه یعارض الحدیث المسئول عنه خصوصا هو ما رواه الکلینی فی هذا الباب قبل هذا الحدیث عن علیّ بن محمّد، عن إبراهیم الأحمر، عن عبد اللّه بن حمّاد عن عبد اللّه بن سنان عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:
قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: «اقرءوا القرآن بألحان العرب و أصواتها، و إیّاکم و لحون أهل الفسق و أهل الکبائر؛ فإنّه سیجی‌ء من بعدی أقوام یرجّعون القرآن ترجیع الغناء و النوح و الرهبانیة، و لا یجوز تراقیهم، قلوبهم مقلوبة و قلوب من یعجبه شأنهم». «1»
و هذا الحدیث الشریف موجود فی عدّة مواضع معتمدة، مثل کتاب مجمع البیان «2» و کتاب الکشکول «3» للشیخ بهاء الدین و غیرهما «4»، و هو من جملة القرائن علی صحّته؛ مضافا إلی ما مضی و یأتی. و مضمون هذه الروایة منقول أیضا من طریق العامّة، رووه عن حذیفة بن الیمان قال، قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم:
اقرءوا القرآن بلحون العرب و أصواتها، و إیّاکم و لحون أهل الفسوق و أهل الکتابین، و سیجی‌ء قوم من بعدی یرجّعون القرآن ترجیع الغناء و النوح و الرهبانیة، لا یجاوز حناجرهم، مفتونة
______________________________
(1) الکافی، ج 2، ص 614، باب ترتیل القرآن بالصوت الحسن، ح 3.
(2) مجمع البیان، ج 1، ص 16، الفنّ السابع من المقدّمة، رواه عن طرق العامّة.
(3) الکشکول، ج 2، ص 5.
(4) جامع الأخبار، ج 57، الفصل 23 فی القراءة؛ بحار الأنوار، ج 92، ص 190.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 17
قلوبهم و قلوب الذین یعجبهم شأنهم. «1»
قال ابن الأثیر- بعد نقل هذه الروایة-:
الألحان: جمع لحن، و هو التطریب و ترجیع الصوت و تحسین القراءة و الشعر و الغناء، و یشبه أن یکون أراد هذا الذی یفعله قرّاء الزمان من اللحون التی یقرءون بها فی المحافل؛ فإنّ الیهود و النصاری یقرءون کتبهم نحوا من ذلک. «2» انتهی.

الفصل الرابع فی الکلام علی سند المعارض الخاصّ

أقول: علیّ بن محمّد- المذکور فی هذا السند- هو ابن عبد اللّه بن أذینة الثقة «3»، کما یفهم من کتاب العلم و کتاب الطهارة و غیرهما «4» أو المعروف ب «علّان الکلینی» الثقة الجلیل «5». و الأوّل یروی عنه عن أحمد بن محمّد البرقی من جملة العدّة، و الثانی من العدّة التی یروی عن سهل بن زیاد، و علی تقدیر التنزّل أو کونه ابن بندار- کما فی کتاب الطهارة فی موضع آخر «6»- فکونه من مشایخ الکلینی کاف
______________________________
(1) مجمع البیان، ج 1، ص 16، الفنّ السابع من المقدّمة.
(2) النهایة، ج 4، ص 242- 243، «لحن».
(3) انظر معجم رجال الحدیث، ج 12، ص 151، رقم 8436.
(4) الکافی، ج 1، ص 31، باب فرض العلم و ...، ح 6، و ص 37، باب حقّ العالم، ح 1، و 3، ص 69، باب النوادر، ح 1 و 3، ص 390، باب الصلاة فی الکعبة و ... ح 12. قال المؤلّف رحمه اللّه فی الاثنا عشریة، ص 128: «... و قد وقع التصریح بکونه ابن عبد اللّه فی کتاب العلم و کتاب الطهارة و غیرها».
(5) انظر معجم رجال الحدیث، ج 12، ص 128، رقم 8389.
(6) الکافی، ج 3، ص 23، باب السواک، ح 7: «علی بن محمد بن بیدار، عن إبراهیم بن إسحاق الأحمر، عن عبد اللّه بن حمّاد ...».
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 18
فی جلالة قدره، کما لا یخفی.
و إبراهیم الأحمر الظاهر أنّه ابن إسحاق، و هو و إن کان ضعیفا «1»، لکن ذکروا أنّ کتبه قریبة من السداد «2»، بل وثّقه الشیخ بحسب الظاهر «3»؛ لکن فی اتّحاد الموثّق و المضعّف نظر. «4»
و قد علم من التتبّع أنّ الشیعة کانوا یکتبون کلّ ما یسمعونه من الأئمّة علیهم السّلام فی حضرتهم و یدوّنونه، و ذلک بأمرهم، فانحصرت الروایة عن الرجل فی قسمین:
إمّا أن تکون من کتابه؛ أو من کتاب آخر بإجازته. فإن کان الراوی هنا هو الثقة فلا کلام، و إن کان الضعیف فإمّا أن تکون الروایة من کتابه، و هو- کما عرفت- قریب من السداد، بل معلوم السداد هنا؛ لموافقته للأحادیث المشار إلیها سابقا، أو بالإجازة فأمره سهل؛ إذ کانت الکتب عندهم متواترة النسبة یروونها بالإجازة عن ثقة و غیر ثقة. و لذلک تری الکلینی کثیرا ما یروی فی أوّل الأسناد عن غیر الثقة، و لا یتصوّر منه أخذ الحدیث من کتب غیر الثقات، بعد ما تقدّم من کلامه فی أوّل کتابه. و یحتمل کون الکلینی نقل هذا الحدیث من کتاب عبد اللّه بن سنان، و الباقی کلّهم روی عنهم هنا بطریق الإجازة. و اللّه أعلم.
______________________________
(1) رجال النجاشی، ص 19، رقم 21: «إبراهیم بن إسحاق، أبو إسحاق الأحمری النهاوندی کان ضعیفا فی حدیثه».
(2) فهرست الطوسی، ص 10، رقم 11: «إبراهیم بن إسحاق الأحمری کان ضعیفا فی حدیثه متّهما فی دینه، و صنّف کتبا جملتها قریبة من السداد».
(3) قال الشیخ الطوسی فی أصحاب الهادی علیه السّلام: «إبراهیم بن إسحاق ثقة» (رجال الطوسی، ص 409).
(4) انظر خلاصة الأقوال، ص 198. قال المؤلّف رحمه اللّه فی الاثنا عشریة، ص 128 فی هذا المبحث بعد هذا الکلام: «فإن کان هنا هو الثقة فلا کلام، و إن کان المضعّف فإمّا أن تکون الروایة من کتابه، و کتبه قریبة من السداد ... أو من طریق الإجازة فأمرها سهل؛ إذ کانت الکتب متواترة النسبة یروونها عن ثقة و غیره تبرّکا باتّصال السلسلة بأصحاب العصمة علیهم السّلام».
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 19
و عبد اللّه بن حمّاد قال النجاشی: «إنّه من شیوخ أصحابنا». «1» و هذا مدح جلیل له، و لا یعارضه قول ابن الغضائری: نعرفه تارة و ننکره أخری، و یجوز أن یخرّج شاهدا. «2» لأنّ قول النجاشی أثبت؛ لثقته و جلالة قدره و لزیادة علمه بأحوال الرجال و کثرة تثبّته و تحقیقه، کما هو معلوم من حاله، مع أنّ ابن الغضائری المذکور- و هو أحمد بن الحسین بن عبید اللّه- لم یوثّقه الأصحاب «3»؛ مضافا إلی ما علم من کثرة طعنه فی الثقات و ظهور عدم صحّته، فلا یعارض قوله قول النجاشی. و توهّم بعض علمائنا «4»- أنّه إذا أطلق یراد به الحسین بن عبید اللّه- غلط، لما فی خطبة الفهرست «5» و لروایته أحیانا عن أبیه، و الحسین لا یعرف لأبیه روایة، و مع ذلک فکلامه لیس بصریح فی الطعن. و قد قال الشیخ بهاء الدین فی رسالته فی الدرایة: «إنّ فی کون هذا اللّفظ یقتضی الجرح تأمّلا». «6»
______________________________
(1) رجال النجاشی، ص 218، رقم 568.
(2) مجمع الرجال، ج 3، ص 279: «و حدیثه یعرف تارة و ینکر أخری و یخرّج شاهدا».
(3) قال التفرشی فی نقد الرجال، ص 21 فی ترجمته: «و لم أجد فی کتب الرجال فی شأنه شیئا من جرح و لا تعدیل»؛ و قال آیة اللّه الخوئی قدّس سرّه فی معجم رجال الحدیث، ج 2، ص 98: «هو ثقة لأنّه من مشایخ النجاشی».
(4) فی تنقیح المقال، ج 1، ص 58: «إنّما النزاع فی أنّه عند الإطلاق [أی إطلاق «ابن الغضائری»] هل یراد به الابن المختلف فیه أو الأب المتّفق علی وثاقته، فذهب الأکثر إلی أنّه أحمد ... و ذهب الشهید الثانی رحمه اللّه إلی أنّه الحسین لا أحمد»، و ذهب إلیه أیضا علم الهدی فی نضد الإیضاح، المطبوع مع الفهرست، ص 106. و للمزید انظر مقالة «تحقیقی پیرامون رجال ابن الغضائری» المطبوعة فی مجلّة نور علم، العددین 15- 16
(5) فهرست الطوسی، ص 2- 3: «فإنّی لمّا رأیت جماعة من شیوخ طائفتنا من أصحاب الحدیث عملوا فهرست کتب أصحابنا و ما صنّفوه من التصانیف و رووه من الأصول و لم أجد أحدا استوفی ذلک ... إلّا ما قصده أبو الحسن أحمد بن الحسین بن عبید اللّه رحمه اللّه؛ فإنّه عمل کتابین: أحدهما ذکر فیه المصنّفات و الآخر ذکر فیه الأصول».
(6) الوجیزة فی الدرایة، ص 10.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 20
و أمّا عبد اللّه بن سنان فهو ثقة من أصحابنا جلیل، لا یطعن علیه فی شی‌ء، قال فیه الصادق علیه السّلام: «أما إنّه لا یزید علی السنّ إلّا خیرا». «1» هکذا ذکره علماؤنا فی الرجال، و قالوا: إنّ له کتبا رواها عنه جماعات من أصحابنا؛ لعظمه فی الطائفة و ثقته و جلالته «2»، و إنّ ممّن روی کتبه ابن أبی عمیر «3»، الذی أجمعت الطائفة علی تصحیح ما یصحّ عنه.
فهذه جملة من القرائن التی تستفاد من سند هذا الحدیث الشریف، مضافا إلی القرائن الخارجة السابقة؛ فإنّ جمیع الوجوه الدالّة علی تضعیف الحدیث السابق دالّة علی تصحیح هذا الحدیث. فلینصف الناظر لیعرف التفاوت بین هذین الحدیثین باعتبار سندهما و مضمونهما.

الفصل الخامس فی الکلام علی متن الحدیث المذکور، و ما یستفاد منه

هذا الحدیث الشریف یدلّ علی تفسیر الغناء بالصوت المشتمل علی الترجیع المطرب، کما فسّروه به فی کتب الفقه، و ربما دلّ علی تفسیره بالترجیع مطلقا و إن لم یطرب، کما فسّره به جماعة، لعدم التصریح فیه باعتبار الطرب، و یدلّ علی شمول التحریم لما کان فی القرآن منه، و أنّ الغناء یحصل بترجیعه. و قد فسّروا الطرب بالخفّة التی تصیب الإنسان لشدّة حزن أو سرور. «4»
و یستفاد من صریح هذا الحدیث أنّ هذا الفعل محرّم، فلا مجال عند
______________________________
(1) رجال الکشی، ج 2، ص 710، ح 771.
(2) رجال النجاشی، ص 214، رقم 558.
(3) فهرست الطوسی، ص 192، رقم 410.
(4) مجمل اللغة، ج 1، ص 596؛ الصحاح، ص 171، «طرب».
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 21
الإنصاف للتشکیک فیه؛ لدلالته علی أنّ هذا الفعل کفعل أهل الفسوق و الکبائر، و عدم جواز التراقی و قلب قلوبهم و قلوب من یعجبه فعلهم. و أیّ مبالغة أعظم من ذلک فی الترهیب عنه و التنفیر منه و الحکم بتحریمه. و هل قلب القلوب إلّا علامة الکفر أو النفاق؟ کما هو مذکور مأثور. «1»
و أمّا تخصیص من خصّه بمن یلعب بالملاهی فباطل لا وجه له؛ إذ لا یعهد أن یقرأ أحد القرآن لاعبا بالمثانی «2» و العود و الطنبور. و یلزم تخصیص الغناء فی جمیع أقسامه بهذه الصورة لاتّحاد الطریق، و هو خلاف النصّ و الإجماع حیث دلّا علی تحریم کلّ ما یصدق علیه الغناء. و هذا التخصیص مذهب بعض الملاحدة و الصوفیة من المخالفین کالغزّالی و أضرابه؛ فإنّه خصّه بما یعمل فی مجالس الشرب «3»؛ لإعراضهم عن قبول المأثور عن الأئمّة علیهم السّلام، و قلّده فی ذلک من أحسن الظنّ به و بأمثاله من أعداء اللّه و أعداء أهل البیت علیهم السّلام. مع أنّ هؤلاء قد أساءوا الظنّ بالأئمّة و شیعتهم، فدخل الشیطان علی بعض ضعفاء الشیعة حتی أحسنوا الظنّ بهم، فصاروا یقبلون کلامهم و إن خالف کلام أهل العصمة. و من أنصف جزم بصحّة هذا الکلام و صدق النقل عنهم.
و بالجملة، فالغناء صادق علی الترجیع المذکور البتّة؛ لأنّه مطابق لنصّ أهل اللغة و الفقهاء، و موافق للعرف فی بلاد العرب و غیرها، بل یفهم من کلام الصوفیة أنّ مثله غناء و إن انفرد عن مجالس الشرب و الملاهی، حیث قالوا: «إنّ من أسباب الجذبة التی تحصل للمرید سماع الغناء». «4»
و علی کلّ حال، فکونه غناء علی التعریفین لا شکّ فیه لمن ترک التعصّب
______________________________
(1) بحار الأنوار، ج 70، ص 50- 52، ح 9- 10، نقلا عن معانی الأخبار.
(2) «المثنی من الأوتار: الذی بعد الأوّل، ج: مثان» (المعجم الوسیط، ج 1، ص 102، «ثنی»).
(3) إحیاء علوم الدین، ج 2، ص 296.
(4) مرصاد العباد، ص 364.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 22
للباطل. و الغناء حیث صدق محرّم بالکتاب و السنّة و الإجماع، کما سبق.
و الألحان و الأصوات و النغمات ألفاظ متقاربة المعانی، و تصدق مع الغناء و غیره، و المحرّم منها ما کان غناء، کما مرَّ تعریفه. و أمّا فهم المعنی المنهیّ عنه من لفظ «الألحان» هنا فهو ناشئ من قلّة المعرفة بتراکیب الفصحاء؛ لأنّه عبّر ب «لحون العرب و أصواتها» أوّلا- و العطف تفسیری- و ب «لحون أهل الفسوق» ثانیا، فعلم أنّ اللحون قد تکون غناء فتحرم، و قد لا تکون فتحلّ، فالضابط هو صدق الغناء بالترجیع أو دلالة العرف. و قد صرّح علماؤنا بعموم التحریم فی القرآن و غیره؛ عملا بهذا الحدیث و ما فی معناه من الأحادیث العامّة و الخاصّة و الأدلّة السابقة.
و هذا الحدیث یدلّ علی تحریم الغناء فی القرآن، بل و فی غیره أیضا، کما لا یخفی علی من له معرفة بتراکیب الکلام العربی فی مثله، و الإضافة بیانیة؛ لأنّ ذلک الترجیع هو الغناء، و هو أیضا اللحن المخصوص. فمعنی ترجیع القرآن ترجیع الغناء: التغنّی بالقرآن کما یتغنّی بغیره، و حاصله ترجیع القرآن ترجیعا هو الغناء، لا ترجیعا یشبه ترجیع الغناء، فاعتبار التشبیه لیس هو من جهة ترکیب اللفظ، بل هو بیان للمعنی الذی قلناه، و ذلک لشهرة الغناء فی غیر القرآن و ظهوره، علی أنّه یمکن اعتبار التشبیه، فالمعنی: ترجیعا مثل ترجیع الغناء المتعارف بین أکثر الناس کونه غناء الحاصل بالترجیع الخاصّ، فیکون ترجیع القرآن مثله فی کونه غناء و کونه محرّما، فلا یقتضی التشبیه المغایرة، بل إلحاق هذا الفرد المشتبه بالغناء المتعارف لتحقّق الموجب لصدق الغناء فیهما، و هو الترجیع الخاصّ و الواسطة غیر معقولة؛ لما تقدّم من أنّه إمّا أن یصدق علیه تعریف الغناء أو لا، و لاعترافهم بأنّ مثله غناء، کما تقدّم نقله عنهم، و یأتی لذلک مزید تحقیق إن شاء اللّه تعالی.
و ما یتوهّم من إشعار الحدیث بأنّ الترجیع قد یکون غناء و قد لا یکون یردّه:
أوّلا: أنّ الأقرب المتبادر إلی الفهم هنا کون الإضافة بیانیة، کما قلنا.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 23
و ثانیا: أنّه لم یکن الترجیع و الغناء معهودین متعارفین فی القرآن أصلا، کما هو معلوم من هذا الحدیث و غیره، و قوله: «سیأتی من بعدی أقوام، إلخ» یدلّ علیه. فیکون المراد أنّ الذین یأتون بعدی یرجّعون القرآن مثل ترجیع هذا الغناء المعهود المتعارف فی الشعر و نحوه.
و ثالثا: أنّ الکلام فی الترجیع الذی هو غناء، و أکثرهم فسّروه ب «الصوت المشتمل علی الترجیع المطرب». فعلی هذا قد یکون الترجیع غناء و قد لا یکون، و المطلب حاصل علی کلّ حال، و هو تحقّق الغناء فی القرآن و تحریمه فیه.
و أکثر تحقیقات هذا الفصل مأخوذة من رسالة کتبها علی هذا الحدیث بعض المحقّقین من مشایخنا المعاصرین «1» (أیّده اللّه تعالی). و اللّه أعلم.

الفصل السادس فی وجوه التأویل للحدیث المسئول عنه

و إذ قد عرفت عموم تحریم الغناء فی سائر صوره- عدا ما استثنی بدلیل خاصّ کما هو مذکور فی محلّه، بل قد عرفت تحریمه فی خصوص هذه الصورة- وجب تأویل الحدیث المسئول عنه، و تعیّن صرفه عن ظاهره؛ لعدم إمکان العمل به من غیر تأویل، و ذلک ممکن من وجوه اثنی عشر:
أحدها: الحمل علی التقیّة؛ لأنّه موافق لمذهب کثیر من العامّة، و قد تقدّم
______________________________
(1) یعنی الشیخ علی بن محمد بن حسن بن الشهید الثانی مؤلّف الدرّ المنثور، و رسالته المشار إلیها هی:
السهام المارقة من أغراض الزنادقة، و هذه الرسالة لم تطبع بعد، و قد حقّقنا الفصلین الأوّل و الثانی منها و أدرجناهما فی القسم الثانی من هذه المجموعة. و قد کتب العاملی رحمه اللّه فی شرح الحدیث مطالب فی الدرّ المنثور (ج 1، ص 25- 28، 43- 47)، ثمّ أفردها فی رسالة السهام المارقة، مع زیادات و اختلاف ما فی الترتیب، کما صرّح به فی مقدّمة السهام المارقة.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 24
ذلک، و أنّه أقوی أسباب الترجیح فی الأحادیث المختلفة، کما أمر به الأئمّة علیهم السّلام فی مثله «1»، و کما هو موافق للاعتبار؛ لما هو معلوم من أنّ أغلب أسباب الاختلاف فی أحادیث أهل العصمة علیهم السّلام مراعاتهم للتقیّة.
و ثانیها و ثالثها: أن یکون المراد بالترجیع مجرّد مدّ الصوت أو رفعه بحیث لا یتحقّق الغناء؛ لأنّ السؤال فی صدر الحدیث إنّما هو عن رفع الصوت، و أنّ الشیطان یوسوس للسائل إذا رفع صوته بالقرآن بأنّه یرید به الرئاء، فأمره الإمام علیه السّلام بأن لا یلتفت إلی هذا الوسواس، و أن یقرأ قراءة متوسّطة، و یرفع صوته بالقرآن، فأجاز له التوسّط و رفع الصوت. فإمّا أن تکون «الواو» فی «و رجّع» بمعنی «أو»، کما ذکروه فی مواضع و أوردوا له شواهد «2»؛ أو یکون معنی «الواو» الجمع بین الأمرین فی الجواز هنا، أی فی خصوص الصورة المذکورة فی السؤال؛ أو أمرا له بالأمرین فی وقتین بأن یقرأ قراءة متوسّطة تارة و یرفع صوته تارة أخری أو فی آیة أخری؛ أو یکون رفع الصوت هنا بما لا یخرج عن حدّ التوسّط بأن لا یبلغ العلوّ فیستقیم معنی الجمع.
و هذا الوجه یمکن جعله وجهین باعتبار إمکان انفکاک مدّ الصوت عن رفعه، و قد ورد استعمال الترجیع فی رفع الصوت و مدّه، ذکره بعض العلماء فی تفسیر مثل هذا اللفظ. قال صاحب کتاب قصص الأنبیاء- بعد ذکر أحادیث من طرق العامّة فی قصّة الأذان- ما هذا لفظه:
قال أبو محمّد: سمعت الخلیل بن أحمد قاضی سجستان یقول:
معنی الترجیع فی هذا الخبر هو الذی فی الخبر الثانی حیث قال، قال لی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: «ارجع فامدد من صوتک» و هو أنّه کان لا
______________________________
(1) وسائل الشیعة، ج 27، ص 106- 107، 118- 119، الباب 9، ح 1، 29- 34.
(2) انظر مغنی اللبیب، ص 468، الباب الأوّل، الواو المفردة (تحقیق الدکتور مازن المبارک و محمد علی حمد اللّه).
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 25
یرفع صوته فأمره بالرجوع لیقوله علی مدّ من صوته فیه، و یحتمل أن یکون إنّما أمره بالرجوع لیکرّره فیحفظه، کما یعلّم المتلقّی للقرآن الآیة فیکرّرها علیه لیحفظها. انتهی.
و ناقل هذا التأویل و المنقول عنه من أهل اللسان و الفصاحة و المعرفة باللغة العربیة و إن کانا من علماء العامّة.
و رابعها: أن یکون قوله: «و رجّع بالقرآن صوتک» استعارة تبعیة، و یکون المراد مجرّد تحسین الصوت، کما أنّ الترجیع یحصل منه التحسین، فکأنّه قال: «و حسّن بالقرآن صوتک تحسینا یشبه الترجیع»؛ و قوله: «یرجّع به ترجیعا» أی یحسّن به أی بالقرآن تحسینا کالترجیع، علی اعتبار مغایرة المشبّه للمشبّه به فیهما، و لا ینافیه وصف الصوت بالحسن قبل ذکر الترجیع ثانیا؛ لأنّ الحسن یحتمل التحسین فیزید معروضه حسنا. و الضمیر فی «به» راجع إلی القرآن کما قلناه علی هذا الوجه و الذی قبله لا إلی الصوت و إن أمکن علی وجه. و حمل هذا اللفظ علی الاستعارة متّجه، و قرینتها امتناع حمله علی ظاهره شرعا، کما هو معلوم من مذهبهم، فنزل الامتناع الشرعی منزلة الامتناع العقلی فی قولهم: «نطقت الحال بکذا».
و خامسها: أن یکون المراد بالترجیع تردید الکلمات و تکرار الآیات؛ فإنّ ذلک یلزم منه ترجیع الصوت و الرجوع إلیه مرّة بعد مرّة. و قد ورد الأمر بذلک فی آیات الرحمة و العذاب و غیرها. «1» و کونه خلاف الظاهر من الترجیع لا یضرّنا؛ لضرورة الحمل علی نحوه عند تعذّر الحمل علی الظاهر، و وجوب العدول إلی التأویل لقوّة المعارض و عدم احتماله للتأویل. و قد ذکر الفقهاء أنّه یکره الترجیع فی الأذان إلّا للإشعار، و فسّروا الترجیع بتکرار التکبیر و الشهادتین. «2» و هو یقرب هذا الوجه. و
______________________________
(1) انظر وسائل الشیعة، ج 6، ص 165- 260، أبواب قراءة القرآن.
(2) غایة المراد، ج 1، ص 134؛ تاج العروس، ج 21، ص 76، «رجع».
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 26
کذلک قول أهل اللغة: إنّ «رجع الکلام تکراره، و مراجعة الخطاب معاودته» «1». و کذلک ما تقدّم نقله عن صاحب کتاب قصص الأنبیاء علیهم السّلام.
و سادسها: أن یکون ذلک حثّا علی کثرة قراءة القرآن و الاشتغال بتلاوته فی جمیع الأوقات، کما ورد الأمر به فی أحادیث کثیرة «2»؛ إذ یلزم منه ترجیع الصوت، کما مرَّ، فاستعمل اللفظ و أرید به ملزوم معناه. و لهذا الاستعمال نظائر کثیرة فی مواضعها مذکورة.
و هذا الوجه قریب من الوجه الذی قبله، و هما من وجوه المجاز لهذا اللفظ. و ربما یقرّب هذا الوجه ما تضمّنه السؤال من أنّ الشیطان یوسوس له بإرادة الرئاء، لیمنعه من قراءة القرآن، فاقتضت الحکمة مجاهدة الشیطان و تحصیل ضدّ مقصوده؛ لئلّا یطمع فی المکلّف.
و سابعها: أن یکون المراد بترجیع الصوت بالقرآن قراءته علی وجه الحزن، کما ورد الأمر به صریحا فی قولهم علیهم السّلام: «إنّ القرآن نزل بالحزن، فاقرءوه بالحزن». «3»
و وجهه أنّ ترجیع الصوت فی النوح و غیره لمّا کان یقتضی زیادة الحزن- کما یقتضی زیادة الحسن- جاز أن یستعمل فی مطلق الصوت الحزین، و یکون استعارة تبعیة- کما مرَّ- و یخصّ بما لا یرجّع الترجیع الحقیقی؛ لدلالة الدلائل القطعیة علی تحریمه، کما مضی و یأتی، إن شاء اللّه تعالی.
و ثامنها و تاسعها: أن یکون الترجیع استعارة أیضا لکن بمعنی التبیین- کما ذکره بعض علمائنا- أو بمعنی جعله بحیث یؤثّر فی القلب من حیث إنّ الترجیع یستلزمهما غالبا، فأطلق علی التأثیر أو علی التبیین الحاصلین بدونه. و قد روی عن
______________________________
(1) تاج العروس، ج 21، ص 72، «رجع».
(2) وسائل الشیعة، ج 6، ص 186- 192، أبواب قراءة القرآن، الباب 11.
(3) الکافی، ج 2، ص 614، باب ترتیل القرآن بالصوت الحسن، ح 2.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 27
أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه (عزّ و جلّ): وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا «1» قال:
قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: «بیّنه تبیینا، و لا تهذّه هذّ الشعر، و لا تنثره نثر الرمل، و لکن اقرعوا به قلوبکم القاسیة، و لا یکن همّ أحدکم آخر السورة. «2»
و لا ریب فی أنّه یجب حمل الترجیع علی بعض المعانی المأمور بها بحسب الإمکان، و لا یجوز حمله علی المعنی المنهیّ عنه.
و عاشرها: أن یکون مخصوصا بالترجیع الذی لا یصل إلی حدّ الغناء، أعنی ما لیس بمطرب، فلا یصدق علیه الغناء، و لا ینافی تحریمه جواز ما دونه. و هذا و إن کان قریبا، لکن بعض علمائنا عرّفه بالصوت المشتمل علی الترجیع و إن لم یطرب «3»، و ادّعی بعضهم التلازم بین الترجیع و الطرب. «4» و هو غیر بعید عن الاعتبار، و لعلّ الوصف للتوضیح. و فی القاموس: «الغناء- ککساء- من الصوت ما طرّب به» «5»، و هو یدلّ علی اعتبار الوصف، فإن لم یکن ملازما فهو کالتعریف الأوّل. و الحاصل أنّه مع اجتماع الترجیع و الطرب یتحقّق الغناء بإجماع الفقهاء و اللغویین و العرب.
و حادی عشرها: أن یکون المراد بالترجیع فی الصوت تردیده من مخرج حرف إلی مخرج حرف آخر، أی إخراج الحروف من مخارجها کما ینبغی من غیر أن یکون النطق بواحد منها مشابها للنطق بآخر، فیکون حاصل الترجیع بیان الحروف فی النطق بیانا تامّا؛ فإنّه یستلزم التلطّف فی رجوع الصوت و ترجیعه من کیفیة إلی أخری و من مخرج حرف إلی مخرج آخر، و لا یلزم تحقّق الغناء و لا الترجیع
______________________________
(1) المزّمّل (73): 4.
(2) الکافی، ج 2، ص 614، باب ترتیل القرآن بالصوت الحسن، ح 1.
(3) مسالک الأفهام، ج 2، ص 126.
(4) رسالة فی تحریم الغناء، للمحقّق السبزواری، المطبوعة فی هذه المجموعة، ص 38.
(5) القاموس المحیط، ص 1701، «غنی».
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 28
المبحوث عنه. و هذا قریب عند التحقیق من الثامن و بینهما فرق ما.
و ثانی عشرها: أن یکون المراد بترجیع الصوت بالقرآن ردّه باشتغاله بالقرآن عن الشعر و الغناء و نحوهما، فیکون أمرا بالاشتغال به عن غیره، و الرجوع عن غیره إلیه؛ لأنّ صاحب الصوت الحسن یستعمله غالبا فی الغناء، فأمر بالرجوع عنه إلی قراءة القرآن لا علی وجه الغناء، فیرجع إلی معنی الرجوع و یناسب بعض ما سبق. و کذا قوله: «یرجّع به ترجیعا» و یکون الضمیر للقرآن، یعنی إنّ اللّه یحبّ الصوت الحسن الذی یردّه صاحبه عن المحرّمات و یستعمله فی العبادات کقراءة القرآن علی الوجه المشروع المباح.
فهذا ما خطر بالبال من الاحتمال [فی] تأویل الحدیث، و إن نوزع فی بعضها بأنّه بعید فأکثرها قریب سدید. و إذا سلم منها محمل واحد صحیح فهو کاف، فکیف و الجمیع متّجه شاف، و لعلّ الوجه البعید فی بعض الأنظار قریب فی غیره، کما هو واقع کثیرا. و من نظر فی کلام الفصحاء و تصرّفات البلغاء علم أنّ أکثر کلامهم مجازات و استعارات و کنایات. و قد أجمع العلماء علی أنّ المجاز أبلغ من الحقیقة، بل لا مبالغة فی استعمال اللفظ فی حقیقة، و المبالغة فی مثل هذه المقامات مطلوبة خصوصا مع شدّة ظهور الحال لو لا تمویهات أهل الضلال.
و أمّا القرینة الدالّة علی المجاز فقد تکون عقلیة، و قد تکون لفظیة، و قد تکون حالیة، و لعلّهم علیهم السّلام مع استعمال بعض الألفاظ فی معانیها المجازیة کانوا ینصبون للسامع قرینة یفهم منها الصرف عن الحقیقة و إن لم تصل إلینا، أو یعتمدون علی قرب المعنی المقصود من فهمه و لو من سماع حدیث آخر، أو موافقته للغالب من عرفه، أو علمه بمذهب الأئمّة علیهم السّلام فیه، أو بسبب روایتهم لکثیر من الأحادیث بالمعنی سقطت بعض الألفاظ التی کانت قرائن المجاز، أو غیر ذلک. و اللّه أعلم.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 29‌

الفصل السابع فی ذکر بعض ما أشرنا إلیه من أحادیث تحریم الغناء؛ فإنّ استقصاءها یفضی إلی التطویل، علی أنّه لا یحضرنی الآن من کتب الحدیث إلّا القلیل

روی الشیخ الإمام ثقة الإسلام محمد بن یعقوب الکلینی (رض) فی الکافی بإسناد صحیح عن محمّد بن مسلم «1» عن أبی الصباح عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:
«قوله (عزّ و جلّ): لٰا یَشْهَدُونَ الزُّورَ الغناء. «2»
و بإسناد صحیح عن زید الشحّام قال، قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: «بیت الغناء لا تؤمن به الفجیعة، و لا تجاب فیه الدعوة، و لا یدخله الملک». «3»
و بإسناد حسن عن محمّد بن مسلم عن أبی جعفر علیه السّلام قال: سمعته یقول:
الغناء ممّا وعد اللّه علیه النار- و تلا هذه الآیة:- وَ مِنَ النّٰاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللّٰهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّخِذَهٰا هُزُواً أُولٰئِکَ لَهُمْ عَذٰابٌ مُهِینٌ. «4»
و بإسناد حسن عن محمّد بن مسلم و أبی الصباح جمیعا عن أبی عبد اللّه علیه السّلام
______________________________
(1) «ذکر محمد بن مسلم إشارة إلی روایة بعض أصحاب الإجماع له، مع أنّ فی طریقه صفوان أیضا و هو منهم، و لاحتمال اجتماعهما فی الروایة کما یأتی فی هذا الحدیث بعینه، فیحتمل أن یکون حصل إبدال" عن" بالواو» (منه).
(2) الکافی، ج 6، ص 431، باب الغناء، ح 6.
(3) الکافی، ج 6، ص 433، باب الغناء، ح 15.
(4) الکافی، ج 6، ص 431، باب الغناء، ح 4.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 30
فی قول اللّه (عزّ و جلّ): وَ الَّذِینَ لٰا یَشْهَدُونَ الزُّورَ، قال: «هو الغناء». «1»
و بإسناد حسن عن عنبسة عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال: «استماع اللهو و الغناء ینبت النفاق فی القلب کما ینبت الماء الزرع». «2»
و بإسناد حسن عن ابن أبی عمیر عن مهران بن محمّد عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال: سمعته یقول: «الغناء ممّا قال اللّه تعالی: وَ مِنَ النّٰاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللّٰهِ. «3»
و بإسناد حسن عن ابن أبی عمیر عن بعض أصحابه عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه (عزّ و جلّ): فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثٰانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ قال:
«الرجس من الأوثان: الشطرنج، و قول الزور: الغناء». «4»
و بإسناد صحیح «5» إلی مسعدة بن زیاد قال:
کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام فقال له رجل: بأبی أنت و أمّی، إنّی أدخل کنیفا لی، ولی جیران عندهم جوار یتغنّین و یضربن بالعود، و ربما أطلت الجلوس؛ استماعا منّی لهنّ. فقال: «لا تفعل». فقال الرجل: و اللّه ما آتیهنّ «6» و إنّما هو سماع أسمعه بأذنی. فقال: «للّه أنت، أما سمعت اللّه یقول: إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤٰادَ کُلُّ أُولٰئِکَ کٰانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا»؟ فقال: بلی و اللّه
______________________________
(1) الکافی، ج 6، ص 433، باب الغناء، ح 13.
(2) الکافی، ج 6، ص 434، باب الغناء، ح 23.
(3) الکافی، ج 6، ص 431، باب الغناء، ح 5.
(4) الکافی، ج 6، ص 436، باب النرد و الشطرنج، ح 7.
(5) «قد وصف سنده بالصحّة بعض المحقّقین من الأصولیین» (منه).
(6) «یحتمل کون الإتیان بمعنی المجی‌ء و القصد، و کونه بمعنی الجماع، و الغرض تحقیر أمر السماع المذکور من السائل، فورد الجواب بالتشدید و التهدید، و الحکم بأنّه من الکبائر». (منه رحمه اللّه).
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 31
لکأنّی لم أسمع بهذه الآیة من کتاب اللّه من أعجمیّ و لا عربیّ، و لا جرم إنّی لا أعود إن شاء اللّه، و إنّی لأستغفر اللّه. فقال له: «قم و اغتسل و صلّ ما بدا لک؛ فإنّک کنت مقیما علی أمر عظیم، ما کان أسوأ حالک لو متّ علی ذلک! استغفر اللّه و سله التوبة من کلّ ما یکره؛ فإنّه لا یکره إلّا القبیح، و القبیح دعه لأهله؛ فإنّ لکلّ أهلا. «1»
و رواه الشیخ أیضا بإسناد صحیح «2»، و رواه ابن بابویه مرسلا. «3»
و بإسناد موثّق عن عبد الأعلی قال:
سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الغناء و قلت: إنّهم یزعمون أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم رخّص فی أن یقال: «جئناکم جئناکم، حیّونا حیّونا، نحیّکم». فقال: «کذبوا، إنّ اللّه (عزّ و جلّ) یقول: وَ مٰا خَلَقْنَا السَّمٰاءَ وَ الْأَرْضَ وَ مٰا بَیْنَهُمٰا لٰاعِبِینَ. لَوْ أَرَدْنٰا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْنٰاهُ مِنْ لَدُنّٰا إِنْ کُنّٰا فٰاعِلِینَ. بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْبٰاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذٰا هُوَ زٰاهِقٌ وَ لَکُمُ الْوَیْلُ مِمّٰا تَصِفُونَ- ثمّ قال:- ویل لفلان ممّا یصف» (رجل لم یحضر المجلس). «4»
و بإسناده عن أبی بصیر قال: سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه تبارک و تعالی: فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثٰانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ قال:
«الزور: الغناء». «5»
______________________________
(1) الکافی، ج 6، ص 433، باب الغناء، ح 10.
(2) تهذیب الأحکام، ج 1، ص 116، ح 304.
(3) الفقیه، ج 1، ص 80، ح 177.
(4) الکافی، ج 6، ص 433، باب الغناء، ح 12.
(5) الکافی، ج 6، ص 431، باب الغناء، ح 1.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 32
و بإسناده عن أبی أسامة عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال: «الغناء عشّ النفاق». «1»
و بإسناده عن سماعة قال، قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:
لمّا مات آدم علیه السّلام شمت به إبلیس و قابیل، فاجتمعا فی الأرض، فجعل إبلیس و قابیل المعازف و الملاهی شماتة بآدم علیه السّلام. فکلّ ما کان فی الأرض من هذا الضرب الذی یتلذّذ به الناس فإنّما هو من ذلک. «2»
و بإسناده عن السکونی عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال، قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم:
«أنهاکم عن الزفن «3» و المزمار «4» و عن الکوبات «5» و الکبرات». «6»
و بإسناده عن الوشّاء قال: سمعت الرضا علیه السّلام یقول: سئل أبو عبد اللّه علیه السّلام عن الغناء، فقال: «قول اللّه (عزّ و جلّ): وَ مِنَ النّٰاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللّٰهِ». «7»
و عن أبی أیّوب الخرّاز قال:
نزلنا بالمدینة فأتینا أبا عبد اللّه علیه السّلام فقال لنا: «أین نزلتم»؟ قلنا:
علی فلان صاحب القیان. فقال لنا: «کونوا کراما» فما علمنا ما أراد. فلمّا عدنا إلیه سألناه، فقال: «أما سمعتم اللّه یقول فی
______________________________
(1) الکافی، ج 6، ص 431، باب الغناء، ح 2.
(2) الکافی، ج 6، ص 431، باب الغناء، ح 3.
(3) فی هامش المخطوطة: «الزفن: الرقص، و الکوبة: الطبل» (ص).
(4) فی هامش المخطوطة: «الغناء، کما عرفت».
(5) فی هامش المخطوطة: «الکوبة: النرد و الشطرنج و البربط» (ق).
(6) الکافی، ج 6، ص 432، باب الغناء، ح 7.
(7) الکافی، ج 6، ص 432، باب الغناء، ح 8.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 33
کتابه: وَ إِذٰا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرٰاماً». «1»
و بإسناده عن عمر الزعفرانی «2» عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:
من أنعم اللّه علیه بنعمة فجاء عند تلک النعمة بمزمار فقد کفرها، و من أصیب بمصیبة فجاء عند تلک المصیبة بنائحة فقد کفرها. «3»
و بإسناده عن الحسن بن هارون قال:
سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: «الغناء مجلس لا ینظر اللّه (عزّ و جلّ) إلی أهله، و هو ممّا قال اللّه (عزّ و جلّ): وَ مِنَ النّٰاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللّٰهِ». «4»
و بإسناده عن إبراهیم بن محمّد المدنی عمّن ذکره عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال: سئل عن الغناء و أنا حاضر، فقال: «لا تدخلوا بیوتا اللّه معرض عن أهلها». «5»
و بإسناده عن یاسر عن أبی الحسن علیه السّلام قال:
من نزّه نفسه عن الغناء فإنّ فی الجنّة شجرة یأمر اللّه الریاح أن تحرّکها فیسمع لها صوت لم یسمع مثله. و من لم یتنزّه عنه لم یسمعه. «6»
______________________________
(1) الکافی، ج 6، ص 432، باب الغناء، ح 9.
(2) هکذا فی المخطوطة و فی وسائل الشیعة، ج 17، ص 127، أبواب ما یکتسب به، الباب 17، ح 5، و فی حاشیته: «فی نسخة: عمرو الزعفرانی». و فی المصدر و الوافی، ج 17، ص 212، ح 19: «عمران الزعفرانی».
(3) الکافی، ج 6، ص 432- 433، باب الغناء، ح 11.
(4) الکافی، ج 6، ص 433، باب الغناء، ح 16.
(5) الکافی، ج 6، ص 434، باب الغناء، ح 18.
(6) الکافی، ج 6، ص 434، باب الغناء، ح 19، و فی المصدر و الوافی، ج 17، ص 215، ح 27:
«فیسمع لها صوتا»؛ و فی وسائل الشیعة، ج 17، ص 307، أبواب ما یکتسب به.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 34
و عن جهم بن حمید أنّه قال لأبی عبد اللّه علیه السّلام:
مررت بفلان فاحتبسنی، فدخلت داره و نظرت إلی جواریه، فقال: «ذاک مجلس لا ینظر اللّه إلی أهله، أمنت اللّه علی أهلک و مالک». «1»
و بإسناده عن الحسن بن علیّ بن یقطین عن أبی جعفر علیه السّلام قال:
من أصغی إلی ناطق فقد عبده: فإن کان الناطق یؤدّی عن اللّه فقد عبد اللّه، و إن کان الناطق یؤدّی عن الشیطان فقد عبد الشیطان. «2»
و بإسناده عن یونس قال:
سألت الخراسانیّ (صلوات اللّه علیه) و قلت له: إنّ العبّاسی ذکر أنّک ترخّص فی الغناء فقال: «کذب الزندیق، ما هکذا قلت له، سألنی عن الغناء فقلت: إنّ رجلا أتی أبا جعفر علیه السّلام فسأله عن الغناء، فقال: یا فلان، إذا میّز اللّه بین الحقّ و الباطل فأین یکون الغناء؟ فقال: مع الباطل. فقال: قد حکمت». «3»
و رواه الکشّی بسند صحیح عن الریّان بن الصلت عن أبی الحسن علیه السّلام
______________________________
(1) الکافی، ج 6، ص 434، باب الغناء، ح 22. «لا یقال: هذا غیر صریح، بل یحتمل کون المراد به تحریم النظر إلی تلک الجواری و ترتّب الوعید علی ذلک؛ إذ لم یصرّح بأنّهنّ کنّ یغنّین.
لأنّا نقول: إیراد الکلینی له فی باب الغناء یدلّ علی فهمه لذلک منه، علی أنّ ذلک هو الظاهر من الحدیث، بل یتعیّن ذلک؛ لأنّ مالک الجواری قد أذن للراوی فی النظر، فیصیر مباحا، فلم یبق إلّا صرف التهدید إلی سماع الغناء، و اللّه أعلم» (منه).
(2) الکافی، ج 6، ص 434، باب الغناء، ح 24.
(3) الکافی، ج 6، ص 435، باب الغناء، ح 25.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 35
نحوه. «1»
و بإسناده عن زید الشحّام قال:
سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه (عزّ و جلّ): فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثٰانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ قال: «الرجس من الأوثان: الشطرنج، و قول الزور: الغناء». «2»
و بإسناده عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّه سئل عن بیع الجواری المغنّیات، فقال: «شراؤهنّ و بیعهنّ حرام، و تعلیمهنّ کفر، و استماعهنّ نفاق». «3»
و بإسناده عن الرضا علیه السّلام أنّه سئل عن شراء المغنّیة، فقال: «قد تکون للرجل الجاریة تلهیه، و ما ثمنها إلّا ثمن کلب، و ثمن الکلب سحت، و السحت فی النار». «4»
و بإسناده عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال: «المغنّیة ملعونة، ملعون من أکل کسبها». «5»
و بإسناده عن أبی بصیر قال:
سألت أبا جعفر علیه السّلام عن کسب المغنّیات، فقال: «التی یدخل علیها الرجال حرام، و التی تدعی إلی الأعراس لیس به بأس، و هو قول اللّه (عزّ و جلّ): مِنَ النّٰاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللّٰهِ. «6»
______________________________
(1) رجال الکشیّ، ج 2، ص 791، ح 957.
(2) الکافی، ج 6، ص 435، باب النرد و الشطرنج، ح 2.
(3) الکافی، ج 5، ص 120، باب کسب المغنّیة و شرائها، ح 5.
(4) الکافی، ج 5، ص 120، باب کسب المغنّیة و شرائها، ح 4.
(5) الکافی، ج 5، ص 120، باب کسب المغنّیة و شرائها، ح 6.
(6) الکافی، ج 5، ص 119، باب کسب المغنّیة و شرائها، ح 1.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 36
و بإسناده عن إبراهیم بن أبی البلاد:
إنّ إسحاق بن عمر أوصی بجوار له مغنّیات أن یبعن و یحمل ثمنهنّ إلی أبی الحسن علیه السّلام. قال إبراهیم: فبعت الجواری بثلاثمائة ألف درهم و حملت الثمن إلیه، فقال: «لا حاجة لی فیه؛ إنّ هذا سحت، و تعلیمهنّ کفر، و الاستماع منهنّ نفاق، و ثمنهنّ سحت». «1»
و روی الشیخ أیضا الأحادیث الخمسة الأخیرة «2»، و قد تقدّم حدیث عبد اللّه بن سنان عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:
اقرءوا القرآن بألحان العرب و أصواتها، و إیّاکم و لحون أهل الفسق و أهل الکبائر؛ فإنّه سیجی‌ء من بعدی أقوام یرجّعون القرآن ترجیع الغناء و النوح و الرهبانیة، لا یجوز تراقیهم، قلوبهم مقلوبة و قلوب من یعجبه شأنهم. «3»
أقول: فهذه الأحادیث الشریفة کلّها من کتاب واحد من کتب الحدیث، و هو الکافی و لعلّه کاف فی ذلک کاسمه، و لا تحضرنی الآن کتب الحدیث لأنقل جمیع ما فیها من هذا المعنی، مع أنّی لم أستقص ما فی الکافی أیضا.
و قد و صفت بعض الأسانید بالحسن و التوثیق علی اصطلاح المتأخّرین لیتشخّص حال السند، و ما قدّمناه هو المعتمد.
و روی الصدوق فی الفقیه عن الصادق علیه السّلام أنّه سئل عن قول اللّه (عزّ و جلّ): فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثٰانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ قال: «الرجس من
______________________________
(1) الکافی، ج 5، ص 120، باب کسب المغنّیة و شرائها، ح 7.
(2) تهذیب الأحکام، ج 6، ص 356- 358، ح 1018- 1020، 1024، 1021.
(3) الکافی، ج 2، ص 614، باب ترتیل القرآن بالصوت الحسن، ح 3.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 37
الأوثان: الشطرنج، و قول الزور: الغناء». «1»
[و] فی الخصال عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال: «الغناء یورث النفاق، و یعقّب الفقر». «2»
و روی فی کتاب عیون الأخبار بسند صحیح عن الریّان بن الصلت قال:
سألت الرضا علیه السّلام بخراسان فقلت: یا سیّدی، إنّ هشام بن إبراهیم العبّاسی حکی عنک أنّک رخّصت له فی [استماع] الغناء. قال: «کذب الزندیق، إنّما سألنی عنه فقلت له: إنّ رجلا سأل أبا جعفر علیه السّلام عن ذلک. فقال أبو جعفر علیه السّلام: إذا میّز اللّه بین الحقّ و الباطل فأین یکون الغناء؟ فقال: مع الباطل. فقال له أبو جعفر علیه السّلام: قد قضیت». «3»
و روی الصدوق فی کتاب من لا یحضره الفقیه أیضا عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:
إذا رکب الرجل الدابّة جاءه الشیطان فقال له: «تغنّ». فإن قال: «لا أحسن». قال له: «تمنّ». فلا یزال یتمنّی حتّی ینزل. «4»
______________________________
(1) الفقیه، ج 4، ص 58، ح 5093. و رواه الکلینی فی الکافی، ج 6، ص 435، باب النرد و الشطرنج، ح 2 مسندا عن زید الشحام.
(2) الخصال، ص 24، ح 84.
(3) عیون أخبار الرضا علیه السّلام، ج 2، ص 672، ح 32؛ وسائل الشیعة، ج 17، ص 306، أبواب ما یکتسب به، الباب 99، ح 14.
(4) لم نجد هذا الحدیث فی الفقیه و لکن ورد فی الکافی، ج 6، ص 540، باب نوادر فی الدواب، ح 17 و التهذیب، ج 6، ص 165، باب ارتباط الخیل و آلات الرکوب، ح 10. و فیهما: «عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم:
«إذا رکب الرجل الدابّة فسمّی، ردفه ملک یحفظه حتی ینزل. و من رکب و لم یسمّ، ردفه شیطان فیقول تغنّ إلخ».
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 38
أقول: هذا ممّا یدلّ علی تحقّق الغناء فی غیر مجلس الشرب، و فیه ردّ علی من قیّده به کالغزّالی «1» و مقلّدیه.
فی الفقیه، قال:
سأل رجل علیّ بن الحسین علیهما السّلام عن شراء جاریة لها صوت، فقال: «ما علیک لو اشتریتها فذکّرتک الجنّة» یعنی بقراءة القرآن و الزهد و الفضائل التی لیست بغناء، فأمّا الغناء فمحظور. «2»
أقول: یحتمل أن یکون هذا التفسیر من کلام الصدوق و أن یکون من کلام الراوی أو الإمام علی بعد، و فیه دلالة علی تحقّق الغناء فی القرآن و أنّه محظور فیه و فی غیره؛ إذ قوله: «التی إلخ» قید للجمیع للجواز فی الأشیاء المذکورة، و لئن نوزع فی تعیّن کونه قیدا للجمیع فلا أقلّ من قیام الاحتمال، فیبطل الاستدلال به علی خلاف ما تقدّم و یأتی من الأدلّة و الأحادیث؛ علی أنّ کون التفسیر من المعصوم بعید جدّا، فلا حجّة فیه. و الحدیث مع تفسیره لا تصریح فیه بإباحة الغناء علی وجه أصلا؛ و ذلک أنّه حمله علی إباحة القراءة دون الغناء؛ لأنّ صدره لا دلالة فیه علی أکثر من وصف الجاریة بأنّ لها صوتا، و هو لا یستلزم کونه غناء؛ لأنّه یمکن أن یکون المراد أنّ لها صوتا حسنا أو عالیا أو رخیما «3» أو نحو ذلک، بل لا یفهم منه أکثر من هذا القدر، و مجرّد حسن الصوت أو علوّه لا یوجب تحقّق الغناء فلا یعترض «4» ببعض الأحادیث الدالّة علی استحباب حسن الصوت بالقرآن؛ لأنّ العامّ لا یدلّ علی الخاصّ، و الفرق فی
______________________________
(1) راجع إحیاء علوم الدین، ج 2، ص 296.
(2) الفقیه، ج 4، ص 60، ح 5097.
(3) رخم الصوت و الکلام رخما: لان و سهل. رخم الصوت و الکلام و رخامة: رخم، فهو رخیم» (المعجم الوسیط، ج 1، ص 336، «رخم»).
(4) کذا، و لعلّ الصواب: «فلا یعارض».
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 39
الحسن و القبح بین الأصوات بالنظر إلی الذات أمر وجدانی لا ینکره منصف. و آخره تضمّن تحریم مطلق الغناء حیثما صدق، بل یفهم منه التحریم فی الأشیاء المذکورة بقرینة السیاق، کما لا یخفی.
و قوله: «فأمّا الغناء فمحظور» یبعد کونه من کلام الراوی، و لا یبعد توسّط التفسیر بین أجزاء الحدیث، و له نظائر کثیرة. و العجب من توقّف من توقّف الآن فی تعریف الغناء، فیدّعی أنّه یعتقد تحریمه و أنّه لم یعرف معناه، و لا یقبل تفسیر علماء اللغة و لا علماء العرب و لا الفقهاء، و لا یرجع إلی عرف العرب و لا إلی الحدیث المتضمّن لتفسیره بالترجیع. و کأنّه یعتقد أنّه اسم علی غیر مسمّی و لفظ بغیر معنی، مع أنّه لا فرق بین الغناء و الزنی و اللواط و السرقة و شرب الخمر و القذف و نحو ذلک ممّا یجب الرجوع فی تفسیره إلی العرب؛ لأنّهم أعرف بمعانی هذه الألفاظ من العجم، و من حیث تعلّقها بالفقه یجب الرجوع فیها إلی علماء الفقه؛ فإنّهم أعرف بتفسیرها من جهّال العرب و العجم، مع أنّ أکثر العرب لا یشکّون فی معنی الغناء المذکور فی کتب الفقه، و لا یحتاجون إلی تفسیره لشدّة وضوحه و ظهوره. و هذا وجه خلوّ بعض کتب اللغة عن التصریح بتفسیره، کما لم یذکروا الواضحات کالأرض و السماء و الخبز و الماء و السرقة و الزنی. و فی القاموس:
الغناء- ککساء- من الصوت: ما طرّب به، و غنّاه الشعر- و به- تغنیة: تغنّی به- و فیه أیضا:- الطرب، محرّکة: الفرح و الحزن ضدّ، أو خفّة تلحقک تسرّک أو تحزنک. و التطریب: الإطراب [کالتطرّب] و التغنّی. «1»
و قال المحقّق فی الشرائع:
______________________________
(1) القاموس المحیط، ص 1701 و 1400، «غنی»، «طرب».
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 40
مدّ الصوت المشتمل علی الترجیع المطرب، یفسق فاعله و تردّ شهادته، [و کذا مستمعه] سواء کان فی شعر أو قرآن، و لا بأس بالحداء. «1» انتهی.
و قال العلّامة فی التحریر:
الغناء حرام، و هو مدّ الصوت المشتمل علی الترجیع المطرب، یفسق فاعله و تردّ شهادته، سواء کان فی قرآن أو شعر، و کذا مستمعه، سواء اعتقد إباحته أو تحریمه، و لا بأس بالحداء، و هو الإنشاد الذی تساق به الإبل یجوز فعله و استماعه، و کذا نشید الأعراب و سائر أنواع الإنشاد ما لم یخرج إلی حدّ الغناء. «2»
و قال الشهید فی الدروس:
و یفسق القاذف- إلی أن قال:- و المغنّی بمدّ صوته المطرب المرجّع و سامعه، و إن کان فی القرآن أو اعتقد إباحته. و یجوز الحداء للإبل. «3»
و قال العلّامة فی الإرشاد:
تردّ شهادة اللاعب بآلات القمار- إلی أن قال:- و سامع الغناء- و هو مدّ الصوت المشتمل علی الترجیع المطرب و إن کان فی قرآن- و فاعله. «4»
______________________________
(1) شرائع الإسلام، ج 4، ص 117.
(2) تحریر الأحکام الشرعیة، ج 2، ص 209.
(3) الدروس الشرعیة، ج 2، ص 126.
(4) إرشاد الأذهان، ج 2، ص 156.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 41
و قال الشیخ علی فی شرح القواعد- بعد نقل التعریف المذکور للغناء علی وجه یقتضی الارتضاء-:
و لیس مطلق مدّ الصوت محرّما و إن مالت القلوب إلیه ما لم ینته إلی حدّ یکون مطربا بسبب اشتماله علی الترجیع المقتضی لذلک. «1»
و فی الصحاح: «الطرب: خفّة تصیب الإنسان لشدّة حزن أو سرور». «2»
و قال صاحب القاموس: «تخصیص الطرب بالفرح و هم». «3»
و قال الزمخشری فی الأساس: «هو خفّة من سرور أو همّ». «4»
و قال الجوهری أیضا: «التطریب فی الصوت: مدّه و تحسینه» «5». و قال:
«الترجیع فی الأذان و ترجیع الصوت: تردیده فی الحلق کقراءة أصحاب الألحان». «6»
و فی القاموس: «الترجیع فی الأذان: تکریر الشهادتین جهرا بعد إخفائهما، و فی الصوت: تردیده فی الحلق». «7»
و قال مؤلّف شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم:
الترجیع: تردید الصوت فی الحلق مثل ترجیع أهل الألحان فی
______________________________
(1) جامع المقاصد، ج 4، ص 23.
(2) الصحاح، ص 171، «طرب».
(3) القاموس المحیط، ص 140، «طرب».
(4) أساس البلاغة، ص 277، «طرب».
(5) الصحاح، ص 171، «طرب».
(6) الصحاح، ص 1218، «رجع».
(7) القاموس المحیط، ص 931، «رجع».
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 42
القراءة و الغناء «1»- و فیه أیضا:- طرّب فی صوته: إذا مدّه، و طرّب فی الأذان و القراءة کذلک. «2»
و الظاهر أنّ وصف الترجیع و الطرب متلازمان غالبا، و لذلک تری الفقهاء تارة یجمعون بینهما فی التعریف و تارة یکتفون بأحدهما. قال ابن إدریس فی السرائر: «فأمّا المحظور علی کلّ حال فهو کلّ محرّم- إلی أن قال:- و جمیع ما یطرب من الأصوات و الأغانی». «3»
و قال العلّامة فی القواعد:
و الغناء حرام یفسق فاعله، و هو ترجیع الصوت و مدّه، و کذا یفسق سامعه قصدا، سواء کان فی قرآن أو شعر، و یجوز الحداء. «4»
و قد تقدّم فی کلام الشیخ علی ما یدلّ علی ذلک. و قد مرَّ تفسیر صاحب القاموس الغناء بالطرب، و به یشعر کلام الزمخشری. و قال ابن الأثیر فی النهایة- فی تفسیر الحدیث: «من لم یتغنّ بالقرآن فلیس منّا» بعد نقله عن الشافعی أنّه فسّر التغنّی بالغناء-: [ «و کلّ من رفع صوتا و والاه فصوته عند العرب غناء»] «5».
و ذکر أبو عبید القاسم بن سلام فی تفسیره:
أنّ المراد من لم یستغن بالقرآن- و ذکر بعض الشواهد علیه، ثمّ قال:- و لو کان معناه الترجیع لعظمت المحنة علینا؛ إذ کان
______________________________
(1) شمس العلوم، ج 2، ص 220، «رجع».
(2) الظاهر أنّ حرف الطاء من شمس العلوم، لم یطبع حتی الآن.
(3) السرائر، ج 2، ص 215.
(4) قواعد الأحکام، ج 2، ص 336.
(5) النهایة، ج 3، ص 391، «غنی».
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 43
من لا یرجّع بالقرآن لیس منه علیه السّلام. «1»
و فیه دلالة علی أنّ الغناء عنده بمعنی الترجیع. و نقل غیره أنّ المراد من لم یحسن صوته بالقرآن فیرجّع فیه. و قد نقل السیّد المرتضی فی الغرر و الدرر الوجهین المذکورین، و نقل عن ابن الأنباری وجها ثالثا، و هو أنّ المراد من لم یستلذّ بالقرآن و یستحله و یستعذب تلاوته کاستحلاء الغناء، ثمّ ذکر السیّد أنّ:
جواب أبی بکر بن الأنباری أبعد الأجوبة؛ لأنّ التلذّذ لا یکون إلّا فی المشتهیات، و کذلک الاستحلاء و الاستعذاب، و تلاوة القرآن و تفهّم معانیه من الأمور الشاقّة فکیف یکون ملذّا مشتهی. فإن عاد إلی أن یقول: قد تستحلی التلاوة من الصوت الحزین. قلنا: هذا رجوع إلی الجواب الثانی الذی رغبت عنه و انفردت عند نفسک بما یخالفه. «2» انتهی.
و یفهم منه ما قلناه سابقا من تلازم الترجیع و الطرب غالبا. و قد ذکر بعض المتأخّرین:
أنّ التغنّی و التطریب و الترجیع و اللحن و التغرید و الترنّم ألفاظ متقاربة فی المعنی، أو یحصل الاجتماع بین معانیها غالبا، و لهذا یذکرون بعضها فی تفسیر بعض. «3»
قال ابن الأثیر: «اللحن هو التطریب و ترجیع الصوت و تحسین القراءة و الشعر و الغناء». «4» و فی القاموس: «لحّن فی قراءته: طرّب فیها». «5» و فی
______________________________
(1) أمالی المرتضی، ج 1، ص 31- 32 نقلا عن القاسم بن سلام.
(2) أمالی المرتضی، ج 1، ص 31- 36.
(3) رسالة فی تحریم الغناء، للمحقّق السبزواری، المطبوعة فی هذه المجموعة، ص 40.
(4) النهایة، ج 4، ص 242، «لحن».
(5) القاموس، ص 1587، «لحن».
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 44
الصحاح: «لحن فی قراءته: إذا طرّب بها و غرّد». «1» و قال: «التغرید: التطریب فی الصوت و الغناء». «2» و فی القاموس و المجمل: «التغرید: التطریب فی الصوت». «3» و فی المغرّب: «لحّن فی قراءته تلحینا: طرّب فیها و ترنّم». «4» و قال الجوهری: «ترنّم: إذا رجّع صوته، و الترنیم مثله». «5» و فی القاموس و شمس العلوم و المجمل: «الرنم: المغنّیات المجیدات، و بالتحریک:
الصوت، و الترنیم: تطریبه». «6» و فی النهایة: «الترنّم: التطریب و التغنّی و تحسین الصوت بالتلاوة». «7» و ذکر الشهید الثانی أنّ الغناء راجع إلی العرف، فما سمّی غناء فهو حرام. «8» و ذکر بعض علمائنا المتأخّرین:
أنّه لا خلاف فی تحریم ما اجتمع فیه الترجیع و الطرب، و إنّما الخلاف فیما لم یتحقّق فیه الوصفان و سمّی غناء عرفا. «9»
و یشعر بذلک کلام الشهید الثانی، و قد قال فی شرح اللمعة و غیره:
هو مدّ الصوت المشتمل علی الترجیع المطرب، أو ما سمّی فی العرف غناء و إن لم یطرب، سواء کان فی شعر أم قرآن أم
______________________________
(1) الصحاح، ص 2193، «لحن».
(2) الصحاح، ص 516، «غرد».
(3) القاموس، ص 388، «غرد» و فیه: «تغرّد: رفع صوته، و طرّب به»؛ المجمل، ج 3، ص 695، «غرد».
(4) المغرّب، ص 422، «لحن».
(5) الصحاح، ص 1938، «رنم».
(6) القاموس، ص 1441، «رنم»؛ شمس العلوم، ج 2، ص 280، «رنم» و فیه «الترنّم: ترجیع الصوت، یقال: ترنّم الطائر فی هدیره»؛ مجمل اللغة، ج 2، ص 401، «رنم» و فیه «ترنّم: إذا رجّع صوته».
(7) النهایة، ج 2، ص 271، «رنم».
(8) مسالک الأفهام، ج 2، ص 126.
(9) مجمع الفائدة و البرهان، ج 8، ص 57.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 45
غیرهما. «1»
و هؤلاء لمّا تمکّنت الشبهة عندهم لا یقبلون شیئا من ذلک، بَلْ یُرِیدُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یُؤْتیٰ صُحُفاً مُنَشَّرَةً «2»، مع أنّهم یقبلون قول أمثالهم من غیر دلیل فی أمور عظیمة لا یمکن وصفها.
و أعجب من ذلک أنّ منهم من طلب منّی أحادیث متعدّدة فی ذلک یشتمل کلّ منها علی مقدّمتین: کبری و صغری، و أن یکون علی ترتیب الأشکال المنطقیة. و هل ذلک إلّا تعنّت؟! و هل یوجد فی جمیع أحکام الشرع مثل ذلک، أو فی أکثرها أو فی أقلّها أو الضروریّ منها کوجوب الصلاة و تحریم الزنی و نحوهما؟! و لیت شعری کیف ثبت الدین فی أوّل الأمر عند المسلمین. و ما روّینا و لا سمعنا أنّ النبیّ و الأئمّة علیهم السّلام احتجّوا علی الناس بهذه الأشکال بعینها کما هو مقرّر، بل احتجاجاتهم مأثورة علی غیر هذا الوجه، فبعض المقدّمات مذکور و بعضها محذوف للعلم به، و قد وردت بحسب أفهام الرواة و السامعین.
و مثل هذا الحکم هل یحتاج إلی أکثر من ثبوت الفتوی به عن المعصومین و تفسیر ألفاظه من علماء العربیة العارفین. علی أنّ ترتیب المقدّمات المنطقیة- مشتملة علی ما یطابق الأدلّة الشرعیة، مأخوذة من الأحادیث الصحیحة الصریحة المرویّة- فی غایة السهولة علی من له أدنی رویّة. و روی علیّ بن إبراهیم فی تفسیره و بإسناد ذکره عن ابن عبّاس قال:
حججنا مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حجّة الوداع، فأخذ بحلقة الباب، ثمّ أقبل علینا بوجهه، فقال: «أ لا أخبرکم بأشراط الساعة»؟
و کان أقرب الناس منه یومئذ سلمان. فقال: بلی یا رسول اللّه.
______________________________
(1) الروضة البهیة، ج 3، ص 212- 213.
(2) اقتباس من الآیة 52 من سورة المدّثّر (74).
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 46
فقال: «إنّ من أشراط الساعة إضاعة الصلوات و اتّباع الشهوات و المیل مع الأهواء- إلی أن قال:- فعندها یکون أقوام یتعلّمون القرآن لغیر وجه اللّه، و یتّخذونه مزامیر، و یکون أقوام یتفقّهون لغیر اللّه، و یکثر أولاد الزنی، و یتغنّون بالقرآن». «1».
و الحدیث طویل. قال فی القاموس:
زمر و یزمر: غنّی فی القصب. و مزامیر داود ما کان یتغنّی به من الزبور و ضروب الدعاء. «2»
و قد روی فی عیون الأخبار بإسناده عن محمّد بن أبی عباد قال:
سألت الرضا علیه السّلام عن السماع، فقال: «لأهل الحجاز فیه رأی، و هو فی حیّز الباطل و اللهو، أما سمعت اللّه یقول: وَ إِذٰا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرٰاماً». «3»
أقول: فیه- و فی بعض ما مرَّ- دلالة علی دخول الغناء فی قسم الباطل و اللهو و اللعب و اللغو، فجمیع ما ورد من الآیات و الروایات فی ذلک دالّة علی المقصود هنا. و قوله: «لأهل الحجاز فیه رأی» وجهه أنّهم کانوا یتغنّون أیّام التشریق. قال أبو طالب المکّی من العامّة فی کتاب قوت القلوب فی سیاق الاحتجاج علی إباحة الغناء:
و لم یزل أهل الحجاز عندنا بمکّة یسمعون السماع فی أفضل أیّام السنة، و هی الأیّام المعدودات التی أمر اللّه تعالی عباده
______________________________
(1) تفسیر القمّی، ج 2، ص 304؛ وسائل الشیعة، ج 15، ص 348- 349، أبواب جهاد النفس، الباب 49، ح 22.
(2) القاموس، ص 513، «زمر».
(3) عیون أخبار الرضا علیه السّلام، ج 2، ص 128، ح 5؛ وسائل الشیعة، ج 17، ص 308، أبواب ما یکتسب به، الباب 99، ح 19.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 47
فیها بذکره. «1» و کانت لعطاء جاریتان تلحّنان، فکان إخوانه یستمعون إلیهما- قال:- و لم یزل أهل المدینة مواظبین کأهل مکّة علی سماع الغناء إلی زماننا هذا؛ فإنّا أدرکنا أبا مروان القاضی و له جوار یسمعن التلحین قد أعدّهنّ للمتصوّفین. «2»
انتهی.
و قد تبیّن من الأحادیث المذکورة تحریم الغناء، و عرفت کثرة الأدلّة و تواتر النصوص و تعاضدها و صحّتها إجماعا من الأصولیّین و الأخباریّین. و اللّه أعلم.

الفصل الثامن فی بعض ما یستفاد من أحادیث التحریم من المبالغة و التأکید

من نظر فی الأحادیث المذکورة و الأدلّة السابقة المسطورة بعین الاعتبار و الإنصاف، و ترک التعصّب و الاعتساف، و أعرض عن تقلید السادات و الکبراء، و کان غرضه تحقیق الحقّ دون محض المراء، حصل له العلم بطریق القطع و الیقین بأنّ عموم تحریم الغناء فی القرآن و غیره من مذهب الأئمّة المعصومین. مع أنّ ما أوردناه من أحادیثهم علیهم السّلام قلیل من کثیر، و نقطة من غیث غزیر. و فیما أوردناه من التأکید ما لا یحتاج معه إلی مزید، أ لا تری أنّ:
بعضها یدلّ علی أنّ ترک الغناء و اجتناب سماعه من علامات عباد اللّه
______________________________
(1) فی قوله تعالی: وَ اذْکُرُوا اللّٰهَ فِی أَیّٰامٍ مَعْدُودٰاتٍ ... (البقرة (2): 203).
(2) قوت القلوب، ج 2، ص 62، و حکاه الغزّالی عن أبی طالب المکّی فی إحیاء علوم الدین، ج 2، ص 293.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 48
الممدوحین بترک الزنی و غیره من المحرّمات المذکورة، حیث تضمّن تفسیر الآیة بذلک، بل ظاهرها حصر «عباد الرحمن» فی أصحاب الأوصاف المذکورة، و هو یدلّ علی أنّ فاعل الغناء لیس من حزب اللّه، بل من حزب الشیطان، فیقتضی التحریم.
و منها: ما تضمّن أنّ سامع الغناء و فاعله مستحقّ للعقوبة و النقمة، و لا تجاب له دعوة، و لا یحضره أحد من الملائکة، بل تضمّن أنّ من دخل ذلک البیت استحقّ الانتقام منه، و أنّه لا تستجاب له دعوة، سواء غنّی أم سمع أم انتفی عنه الأمران، و أنّ الملک لا یدخل ذلک البیت أصلا، لا فی وقت الغناء و لا فی غیره؛ إذ الکلام مطلق، و فی ذلک من التأکید و المبالغة فی النهی و الترهیب ما لا یخفی علی العاقل اللبیب.
و منها: ما یدلّ علی أنّ الغناء من جملة الکبائر التی توعّد اللّه علیها بالنار فی القرآن المجید الذی لٰا یَأْتِیهِ الْبٰاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لٰا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ «1»، و أنّ من فعله کان ممّن یضلّ عن سبیل اللّه، و یستهزئ بدین اللّه، و یستحقّ العذاب المهین. و أیّ مبالغة أعظم من ذلک، و أیّ ترهیب أعظم منه؟ و هل یقدر عاقل یخاف اللّه أن یقول بعد ذلک: «قد أباحه بعض العامّة و أنا أقلّده فیه»؟! و منها: ما تضمّن أنّ الغناء من أسباب حصول النفاق و علامات تمکّنه فی القلب، و ناهیک بذلک ردعا للعاقل و تنبیها للغافل. و هل یتصوّر أنّ غیر المحرّمات توجب النفاق الذی هو فی الحقیقة و نفس الأمر کفر، و إن أظهر صاحبه الإیمان.
و منها: ما تضمّن تفسیر الآیة الکریمة المتضمّنة للأمر باجتناب «قول الزور»
______________________________
(1) اقتباس من الآیة 42 من سورة فصّلت (41).
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 49
أنّه أمر باجتناب الغناء، فهل یجب اجتناب المباح أم الحرام؟! و هل هذا عامّ أم خاصّ؟! و هل هو مطلق أم مقیّد؟! و هل یجب العمل بقول اللّه و رسوله و أوصیائه أم بقول أعداء اللّه من حزب الشیطان و أولیائه؟! و منها: ما تضمّن تحریم السماع و الضرب بالعود و المبالغة و النهی و الردّ علی السائل و أمره بالاغتسال و التوبة، و الحکم بأنّ سماع ذلک من الکبائر. و لا دلالة فیه علی اختصاص التحریم باجتماع الأمرین، أعنی: الغناء و الضرب بالعود بوجه من الوجوه حیث اتّفق وقوع السؤال عن الأمرین، فهل یمکن الجواب بالتحریم أم بالإباحة؟ و العجب من استدلال بعض الصوفیة به علی اخصاص تحریم الغناء بما یقع فی مجالس الشرب تقلیدا لبعض العامّة، مع أنّه لا دلالة فیه- و لا فی الخامس «1»- علی ذلک الاختصاص بوجه من وجوه الدلالات، لو لا أنّ «حبّک الشی‌ء یعمی و یصمّ». و تمکّن الشبهة من القلب یقتضی عدم الالتفات إلی ما خالفها، لکن لمّا کان الغالب تلازم الأمرین فی ذلک الوقت حصل الجمع بینهما فی السؤال و الفتوی لاشتراکهما فی الحکم الشرعی.
و منها: ما تضمّن الإنکار علی العامّة الذین نسبوا إلی الرسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم الرخصة فی قسم من الغناء، و الاستدلال بالآیات الکریمة علی ذلک، و فیه دلالة واضحة علی التحریم و عدم الرخصة فیه بوجه.
________________________________________
عاملی، حرّ، محمد بن حسن، رسالة فی الغناء (للحرّ العاملی)، در یک جلد، نشر مرصاد، قم - ایران، اول، 1418 ه ق

رسالة فی الغناء (للحر العاملی)؛ ص: 49
و منها: ما هو صریح فی أنّ الغناء محلّ النفاق، و أنّه یتولّد عنه، و أنّه مجمع النفاق و معدنه. و وجهه ظاهر؛ فإنّ الأئمّة المعصومین علیهم السّلام و جمیع شیعتهم من المؤمنین مجمعون علی تحریمه، کما عرفت و عرف کلّ من أنصف. و إنّما قال بإباحته أو إباحة بعض أقسامه بعض المنافقین من أعداء الدین.
______________________________
(1) کذا فی المخطوطة، و لعلّه: «فی المجالس».
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 50
و منها: ما تضمّن أنّ الغناء من بدع إبلیس- الذی هو أصل کلّ ضلالة و شرّ، و أساس کلّ معصیة و کفر- مع قابیل الذی هو أوّل من أطاع إبلیس اللعین، و أنّهما ابتدعا ذلک شماتة بآدم أبی البشر الذی هو أصل کلّ علم و فضل، و قد اصطفاه اللّه علی العالمین بنصّ القرآن الکریم. «1» فالغناء سنّة أعداء اللّه (علیهم لعنة اللّه).
و منها: ما دلّ علی منافاة الغناء لشکر النعمة الذی هو واجب، و استلزامه لکفرها الذی هو محرّم.
و منها: ما هو صریح فی أنّ اللّه لا ینظر إلی أهل الغناء من الفاعل و المستمع و کلّ من حضر المجلس.
و منها: ما تضمّن التصریح بالنهی عن دخول بیوت الغناء أعمّ من وقت الغناء و غیره، مع النصّ علی أنّ اللّه معرض عن أهل تلک البیوت، و أیّ عبارة أبلغ منه فی إفادة التحریم.
و منها: ما یشتمل علی الوعد و الترغیب لتارک سماع الغناء، و الوعید و الترهیب لسامعه و أنّه لا یدخل الجنّة، أو لا یحصل فیها جمیع ما تشتهی نفسه و تقرّ عینه علی تقدیر دخولها، بل الأقرب دلالته علی عدم الدخول؛ لأنّ جمیع أهلها لهم فیها ما تشتهی الأنفس و تلذّ الأعین.
و منها: ما یدلّ علی أنّ سامع الغناء بل الجالس فی ذلک المجلس لا ینظر اللّه إلیه، و أنّه یستحقّ العقاب و الانتقام بذهاب الأهل و المال.
و منها: ما هو دالّ علی أنّ من سمع الغناء فقد عبد الشیطان من دون اللّه، و ذلک تعریض بکفره.
و منها: ما هو صریح فی تکذیب من نسب إلیه علیه السّلام الرخصة فی الغناء، و فی
______________________________
(1) آل عمران (3): 33: إِنَّ اللّٰهَ اصْطَفیٰ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْرٰاهِیمَ وَ آلَ عِمْرٰانَ عَلَی الْعٰالَمِینَ.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 51
الحکم بتحریمه و أنّه من قسم الباطل، و فی نسبة مدّعی الرخصة إلی الزندقة، و هو یشعر بعلّیة هذه الدعوی لها؛ إذ لم تتحقّق زندقته من غیرها، و الأصل انتفاء ما عداها، فیلزم زندقة کلّ من ادّعاها.
و منها: ما تضمّن أنّ بیع المغنّیة و شراءها حرام، مع أنّ لها منافع مهمّة مباحة، و تضمّن التصریح بکفر من علّم الغناء، و بأنّ مستمع الغناء منافق، و أنّ من أکل ثمن المغنّیة استحقّ دخول النار و استوجب لعنة الملک الجبّار، و بالجملة ربما یزید ما ورد فی تحریم الغناء و الترهیب منه علی ما ورد فی أکثر المحرّمات کثرة و مبالغة و تهدیدا و وعیدا. فهل یجوز العدول عن ذلک إلی قول أهل الخلاف من أعداء أهل البیت علیهم السّلام تعلّلا بحدیث ضعیف محتمل للتأویلات المتعدّدة معارض بما هو أقوی منه عموما و خصوصا. و لا ریب أنّه فی الغالب لا یسلم حقّ من عروض شبهة؛ امتحانا للعباد و تشدیدا للتکلیف، کما تقدّم و کما هو الحکمة فی حقّ إبلیس و بعض الشهوات، غیر أنّ من کانت نیّته صحیحة و غرضه تحصیل الحقّ من غیر تعصّب و لا حمیّة تحقّق له الحقّ و زهق الباطل؛ إِنَّ الْبٰاطِلَ کٰانَ زَهُوقاً «1». نسأل اللّه العصمة بسلوک سبیل أصحاب العصمة.

الفصل التاسع فی ذکر منشإ هذه الشبهة و طریق الاحتراز منها و من مثلها

أقول: منشأ ذلک أنّه قد اشتهر قراءة القرآن علی وجه الترجیع، و کذلک الأذکار و بعض الأشعار ممّن ینسب إلی الزهد و الصلاح و یمیل إلی التصوّف؛ تعلّلا بأنّ مثل ذلک لیس بغناء و أنّه مخصوص بمجالس الخمور تقلیدا للغزّالی و أمثاله من العامّة، أو بناء علی أنّ الغناء ما اشتمل علی الألفاظ الدائرة بین أهل
______________________________
(1) الإسراء (17): 81.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 52
الموسیقی فی التقطیعات، لکن لا بحیث تشمل الأفراد المذکورة، أو علی أنّ الغناء راجع إلی العرف و هذا لا یسمّی فی العرف غناء، أو علی أنّ حقیقة الغناء مجهولة لنا، و لم یثبت أنّ هذه الأفراد غناء و أصل الأشیاء علی الإباحة.
و الجواب عن الجمیع ظاهر بعد ما تقدّم؛ فإنّ علماء العربیة من أهل اللغة و الفقه و غیرهم قد فسّروا الغناء، کما عرفت، و لا سبیل إلی معرفة معانی الألفاظ العربیة خصوصا للعجمی إلّا بالنقل عنهم، و من لم یقبل ذلک فقد کابر و جازف و ظهر سقوط قوله و بطلان دعواه. و جمیع ما تقدّم دالّ علی تحقّق الغناء بما ذکر فی القرآن و غیره، و تحریمه مطلقا. و قد قال الجوهری: «إنّ ما یسمّیه العجم دو بیتی غناء». «1» و کثیر من الأشعار المذکورة یصدق علیها ذلک، و قد صرّح فقهاء الإمامیة- کما عرفت سابقا- بشمول الغناء لما ذکر هنا من الأذکار و الأشعار و القرآن. و نحو ذلک تصریح جماعة من العامّة حتّی الشیخ الغزّالی المشهور عندهم ب «حجّة الإسلام» فقد ذکر فی بحث الغناء تفصیلا طویلا و أقساما سبعة، منها غناء المحبّین العارفین لأجل تهیّج الشوق و الوجد. «2» و کلام السیّد المرتضی السابق یؤیّد ما قلنا. و فی کتاب إحیاء العلوم ما یوضح ما ذکرنا و یدلّ علی أنّ مثل ذلک غناء. و قد عرفت النصوص العامّة و الخاصّة بالقرآن المشتملة علی النهی عن الترجیع مع التأکید و التهدید.
و أمّا رجوع الغناء إلی العرف، فإنّ العرب لا یشکّون فی أنّ ما ذکرناه غناء.
و ناهیک بنصّ علماء العربیة و فقهاء العرب و شهادة ثقاتهم و أعیانهم الآن.
و أمّا دعوی أنّ حقیقة الغناء مجهولة و التعلّل بأصالة الإباحة فهی أظهر فسادا؛ لأنّ النصوص الصحیحة و الأدلّة القطعیة دلّت علی تحریم الغناء و علی
______________________________
(1) لم نجده فی مادّة «غنی» من الصحاح المطبوع حدیثا.
(2) إحیاء علوم الدین، ج 2، ص 300- 306.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 53
الأمر باجتنابه، بل دلّ القرآن علی ذلک فی قوله: فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثٰانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ «1» کما تقدّم تفسیره. فکلّ مکلّف مأمور باجتناب طبیعة الغناء.
و انتفاؤها إنّما یتحقّق بانتفاء جمیع الأفراد، و ذلک موقوف علی اجتناب جمیع الأفراد المشکوکة علی تقدیر الشکّ، فلا یحصل الامتثال بدونه. فظهر بطلان التمسّک بالأصل فی استحلال بعض الأفراد، و لا یلزم من ذلک حرج و لا ضیق- کما قد یظنّ- فضلا عن تکلیف ما لا یطاق؛ لأنّ الأفراد المشکوکة محصورة قلیلة، کما لا یخفی.
إذا عرفت ذلک فاعلم أنّ من نظر بالفکر الصائب و اعتبر بالفهم الثاقب علم أنّ أصل کلّ بدعة و ضلالة الاعتماد علی کلام غیر أهل العصمة «2»، و أنّ سبب کلّ شکّ و شبهة حسن الظنّ بأعدائهم و قبول کلامهم و مطالعة کتبهم. و ما زال الأئمّة علیهم السّلام ینهون الشیعة عن ذلک، و یحذّرونهم من سلوک تلک المسالک، فغفل عن تلک المناهی بعض الشیعة و صاروا ینظرون فی بعض تلک الکتب لغرض صحیح من تحقیق لغة أو أخذ موعظة و نحوهما، فانجرّ الأمر إلی الوقوع فی هذه الورطة، بل فیما هو أعظم منها. و لا بأس بذکر بعض ما ورد فی ذلک و ما یناسبه ممّا له مدخل فی المقصود:
روی الکلینی بإسناده قال، قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: «إذا ظهرت البدع فی أمّتی فلیظهر العالم علمه، فمن لم یفعل فعلیه لعنة اللّه». «3»
أقول: فی هذا دلالة علی وجوب الردّ علی أهل البدع و إبطال شبهتهم و إن کان لا یرجی منهم الرجوع عنها، بل لئلّا یتّبعهم ضعفاء المؤمنین. و فیه دلالة علی
______________________________
(1) الحجّ (22): 30.
(2) فی المخطوطة: «غیر کلام أهل العصمة».
(3) الکافی، ج 1، ص 54، باب البدع و الرأی و المقاییس، ح 2.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 54
وجوب مجانبة أهل البدع، و لا ریب أنّ العامّة منهم.
و بإسناده قال، قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: «من أتی ذا بدعة فعظّمه فإنّما یسعی فی هدم الإسلام». «1»
أقول: لا ریب أنّ المخالفین من أعداء أهل البیت علیهم السّلام من أهل البدع، و أنّهم رؤساؤهم، و أنّ حسن الظنّ بهم و تلقّی کلامهم بالقبول یستلزم تعظیمهم، فیستلزم هدم الإسلام عمّن فعل ذلک و عمّن تبعه.
و بإسناده عن أبی جعفر و أبی عبد اللّه علیهما السّلام قالا: «کلّ بدعة ضلالة، و کلّ ضلالة سبیلها إلی النار». «2» و بإسناده الصحیح عن رسول اللّه مثله. «3»
أقول: هذا صریح فی الدلالة علی المقصود؛ إذ کلّ ما هو من مذهب أعداء أهل البیت علیهم السّلام فهو بدعة، و فیه تحذیر من محبّتهم و أخذ العلم منهم و من کتبهم؛ لأنّ أکثرها بدعة و إن زخرفوا ظاهرها، و ما کان منها موافقا لمذهب الأئمّة علیهم السّلام فهو مستثنی بالنصّ علیه من جهتهم؛ علی أنّه یجب أخذه من أهله لا من العامّة.
و بإسناده عن یونس بن عبد الرحمن قال:
قلت لأبی الحسن علیه السّلام: بما أوحّد اللّه؟ فقال: «یا یونس، لا تکوننّ مبتدعا، من نظر برأیه هلک، و من ترک أهل بیت نبیّه ضلّ، و من ترک کتاب اللّه و قول نبیّه کفر». «4»
و بإسناده عن أبی جعفر علیه السّلام قال:
لا تتّخذوا من دون اللّه ولیجة، فلا تکونوا مؤمنین؛ فإنّ کلّ نسب
______________________________
(1) الکافی، ج 1، ص 54، باب البدع و الرأی و المقاییس، ح 3.
(2) الکافی، ج 1، ص 56، باب البدع و الرأی و المقاییس، ح 8.
(3) الکافی، ج 1، ص 56- 57، باب البدع و الرأی و المقاییس، ح 12.
(4) الکافی، ج 1، ص 56، باب البدع و الرأی و المقاییس، ح 10.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 55
و سبب و قرابة و ولیجة و شبهة باطل منقطع إلّا ما أثبته القرآن. «1»
و بإسناده عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:
من تحاکم إلیهم فی حقّ أو باطل فإنّما تحاکم إلی الطاغوت، و ما یحکم له فإنّما یأخذه سحتا و إن کان حقّا ثابتا له- الحدیث، إلی أن قال:- ما خالف العامّة ففیه الرشاد. «2»
و بإسناده عن أبی الحسن علیه السّلام قال: «إذا کان الجور أغلب من الحقّ لم یحلّ لأحد أن یظنّ بأحد خیرا حتّی یعرف ذلک منه». «3»
و بإسناده عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی حدیث قال: «أما و اللّه لو قلتم ما أقول لأقررت أنّکم أصحابی، هذا أبو حنیفة له أصحاب، و هذا الحسن البصری له أصحاب». «4»
أقول: فیه دلالة علی وجوب القول بما یقولون خاصّة دون ما یقوله المعرضون عنهم. و فیه دلالة علی أنّ الحسن البصریّ من جملة أعدائهم، مضافا إلی ما هو معلوم من طریقته، و قد ورد فی تکذیبه أحادیث عنهم علیهم السّلام فی الکافی و غیره کحدیث کتم العلم «5» و حدیث ذمّ الصرف «6» و غیرهما. «7»
و بإسناده عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی حدیث قال:
انظروا علمکم هذا عمّن تأخذونه؛ فإنّ فینا أهل البیت فی کلّ
______________________________
(1) الکافی، ج 1، ص 59، باب البدع و الرأی و المقاییس، ح 22.
(2) الکافی، ج 1، ص 67- 68، باب اختلاف الحدیث، ح 10.
(3) الکافی، ج 5، ص 298، باب نادر، ح 2.
(4) الکافی، ج 2، ص 223، باب الکتمان، ح 5.
(5) الکافی، ج 1، ص 51، باب النوادر، ح 15.
(6) الکافی، ج 5، ص 113، باب الصناعات، ح 2.
(7) وسائل الشیعة، ج 27، ص 152- 153، أبواب صفات القاضی، الباب 11، ح 47.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 56
خلف عدولا ینفون عنه تحریف الغالین و انتحال المبطلین و تأویل الجاهلین. «1»
و بإسناده عن بشیر الدهّان قال، قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:
لا خیر فیمن لا یتفقّه من أصحابنا، یا بشیر، إنّ الرجل منهم إذا لم یستغن بفقهه احتاج إلیهم، فإذا احتاج إلیهم أدخلوه فی باب ضلالتهم و هو لا یعلم. «2»
أقول: هذا صریح فیما قلناه، و العیان شاهد بصحّة مضمونه؛ فإنّ کلّ من سلک طریقتهم دخل فی ضلالتهم؛ فإنّهم بالغوا فی تدقیق الأفکار و تحقیق الظنون حتّی کأنّهم أشرفوا علی القطع و الیقین، مع ظهور حال أصولهم فکیف بفروعهم.
و بإسناده عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال: «أما و اللّه إنّه شرّ علیکم أن تقولوا بشی‌ء ما لم تسمعوه منّا». «3»
و بإسناده عنه علیه السّلام قال: «الناس ثلاثة: عالم و متعلّم و غثاء، فنحن العلماء و شیعتنا المتعلّمون و سائر الناس غثاء». «4»
و بإسناده عن أبی جعفر علیه السّلام: أنّ عثمان الأعمی قال له:
إنّ الحسن البصری یزعم أنّ الذین یکتمون العلم تؤذی ریح بطونهم أهل النار. فقال أبو جعفر علیه السّلام: «هلک إذن مؤمن آل فرعون، ما زال العلم مکتوما منذ بعث اللّه نوحا علیه السّلام، فلیذهب
______________________________
(1) الکافی، ج 1، ص 32، باب صفة العلم و فضله و فضل العلماء، ح 2.
(2) الکافی، ج 1، ص 33، باب صفة العلم و فضله و فضل العلماء، ح 6.
(3) الکافی، ج 2، ص 402، باب الضلال، ح 1.
(4) الکافی، ج 1، ص 34، باب أصناف الناس، ح 4.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 57
الحسن یمینا و شمالا فو اللّه ما یوجد العلم إلّا هاهنا». «1»
و بإسناده عن الجعفری عن أبی الحسن علیه السّلام أنّه قال له- و قد جلس عند قاض-: «إنّه یقول فی اللّه قولا عظیما [یصف اللّه و لا یوصف] إمّا جلست معه و ترکتنا، و إمّا جلست معنا و ترکته، الحدیث». «2»
و بإسناده الصحیح عن عمر بن یزید عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:
لا تصحبوا أهل البدع و لا تجالسوهم فتصیروا عند الناس کواحد منهم، قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: «المرء علی دین خلیله و قرینه». «3»
و بإسناده الصحیح عن داود بن سرحان عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:
قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: «إذا رأیتم أهل البدع من أمّتی فأظهروا البراءة منهم، و أکثروا من سبّهم و الوقیعة فیهم، و باهتوهم کیلا یطمعوا فی الفساد فی الإسلام، و یحذرهم الناس و لا یتعلّمون من بدعهم، یکتب اللّه تعالی لکم بذلک الحسنات، و یرفع لکم به الدرجات فی الآخرة». «4»
و بإسناده عن سفیان بن عیینة عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال: «إنّ بنی أمیة أطلقوا للناس تعلیم الإیمان، و لم یطلقوا لهم تعلیم الکفر؛ لکی إذا حملوهم علیه لم یعرفوه». «5»
______________________________
(1) الکافی، ج 1، ص 51، باب النوادر، ح 15.
(2) الکافی، ج 2، ص 375، باب مجالسة أهل المعاصی، ح 2.
(3) الکافی، ج 2، ص 642، باب من تکره مجالسته و مرافقته، ح 10.
(4) الکافی، ج 2، ص 375، باب مجالسة أهل المعاصی، ح 4.
(5) الکافی، ج 2، ص 415- 416، باب نادر، ح 1.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 58
أقول: فیه و فی أمثاله دلالة علی وجوب معرفة الباطل و أهله لیجتنبوا.
و بإسناده عن أبی الحسن علیه السّلام قال، قال عیسی علیه السّلام: «إنّ صاحب الشرّ یعدی، و إنّ قرین السوء یردی، فانظر من تقارن». «1»
و قد روی عنهم علیهم السّلام أنّهم قالوا: «بادروا أحداثکم بالحدیث قبل أن تسبقکم إلیهم المرجئة». «2»
و عنهم علیهم السّلام أنّهم سئلوا عن الجلوس إلی المخالفین و أخذ الحدیث منهم لیکون حجّة لنا علیهم، فنهوا عن ذلک و قالوا: «ما لکم و لهم لعنهم اللّه و لعن مللهم المشرکة». «3»
و عنهم علیهم السّلام: «احذروا؛ فکم من بدعة قد زخرفت بآیة من کتاب اللّه». «4»
و عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم أنّه قال: «من انتمی إلی غیر موالیه فعلیه لعنة اللّه». «5»
و فی عیون الأخبار عن الرضا علیه السّلام أنّه نهی عن روایة أحادیث المخالفین التی رووها فی فضل أهل البیت علیهم السّلام فی حدیث طویل. «6»
و حدیث کمیل بن زیاد عن أمیر المؤمنین علیه السّلام مشهور، و فیه: «یا کمیل، لا تأخذ إلّا عنّا تکن منّا». «7»
و الأحادیث الواردة فی ذمّ النواصب و لعنهم- علی العموم و الخصوص، و
______________________________
(1) الکافی، ج 2، ص 640، باب من تکره مجالسته و مرافقته، ح 4.
(2) الکافی، ج 6، ص 47، باب تأدیب الولد، ح 5؛ تهذیب الأحکام، ج 8، ص 111، ح 381.
(3) بحار الأنوار، ج 2، ص 216، ح 10 نقلا عن السرائر. و فیه: «قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: «لا تأتهم و لا تسمع منهم لعنهم اللّه و لعن مللهم المشرکة».
(4) بحار الأنوار، ج 2، ص 96، ح 39 نقلا عن المحاسن. و فیه: «فکم من ضلالة زخرفت الخ».
(5) الفقیه، ج 4، ص 362، ح 5762.
(6) عیون أخبار الرضا علیه السّلام، ج 1، ص 613- 614، ح 57.
(7) بحار الأنوار، ج 77، ص 267، ح 1، نقلا عن بشارة المصطفی.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 59
أنّهم شرّ من الیهود و النصاری، و غیر ذلک- کثیرة متفرّقة فی أماکنها. و فیها و فیما مضی و یأتی غایة التنفیر و الترهیب من مخالطتهم و مطالعة کتبهم، فضلا عن حسن الظنّ بهم، فکیف بقبول قولهم، خصوصا فیما خالف الأئمّة علیهم السّلام کإباحة الغناء و الرقص و الملاهی. و روی الثقة الجلیل أبو عمرو الکشّی فی کتاب الرجال عن أبی الحسن علیه السّلام أنّه کتب إلی علی من سوید:
أمّا ما ذکرت یا علی «عمّن تأخذ معالم دینک» [ف] لا تأخذ معالم دینک عن غیر شیعتنا؛ فإنّک إن تعدّیتهم أخذت دینک عن الخائنین الذین خانوا اللّه و رسوله و خانوا أماناتهم، إنّهم ائتمنوا علی کتاب اللّه (عزّ و جلّ) فحرّفوه و بدّلوه، فعلیهم لعنة اللّه و لعنة ملائکته و لعنة آبائی الکرام البررة و لعنتی و لعنة شیعتی إلی یوم القیامة. «1»
و عن أبی الحسن الثالث علیه السّلام أنّ [ابن] ماهویه کتب إلیه: «عمّن آخذ معالم دینی» و کتب أخوه بذلک، فکتب إلیهما: «فهمت ما ذکرتما فاصمدا فی دینکما علی کلّ مسنّ فی حبّنا و کلّ کثیر القدم فی أمرنا؛ فإنّهم کافوکما إن شاء اللّه». «2»
و روی الطبرسی فی الاحتجاج بإسناده إلی العسکری علیه السّلام فی حدیث طویل قال:
من رکب القبائح و الفواحش مراکب فسقة فقهاء العامّة فلا تقبلوا منه شیئا و لا کرامة، و إنّما کثر التخلیط فیما یتحمّل عنّا أهل البیت لذلک، و لأنّ الفسقة یتحمّلون عنّا فیحرّفونه بأسره لجهلهم و یضعون الأشیاء علی غیر وجهها لقلّة معرفتهم، و آخرین
______________________________
(1) رجال الکشیّ، ج 1، ص 7- 8، ح 4.
(2) رجال الکشیّ، ج 1، ص 15- 16، ح 7.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 60
یتعمّدون الکذب علینا، لیجرّوا من عرض الدنیا ما هو زادهم إلی نار جهنّم. و منهم قوم نصّاب لا یقدرون علی القدح فینا فیتعلّمون بعض علومنا الصحیحة فیتوجّهون بذلک عند شیعتنا، و ینقصون بنا عند نصّابنا، ثمّ یضیفون إلیه أضعافه و أضعاف أضعافه من الأکاذیب علینا التی نحن منها برآء، فیقبله المستسلمون من شیعتنا علی أنّه من علومنا، فضلّوا و أضلّوا، و هم أضرّ علی ضعفاء شیعتنا من جیش یزید علی الحسین بن علیّ علیهما السّلام و أصحابه؛ فإنّهم یسلبونهم الأرواح و الأموال، و هؤلاء علماء السوء الناصبون المتشبّهون بأنّهم لنا موالون و لأعدائنا معادون، یدخلون الشکّ و الشبهة علی ضعفاء شیعتنا، فیضلّونهم و یمنعونهم عن قصد الحقّ المصیب. «1»
و بإسناده عن الرضا علیه السّلام أنّه قال، قال علیّ بن الحسین علیهما السّلام:
إذا رأیتم الرجل قد حسن سمته و هدیه، و تماوت فی منطقه و تخاضع فی حرکاته، فرویدا لا یغرّنّکم، فما أکثر من یعجزه تناول الدنیا و رکوب الحرام منها؛ لضعف نیّته و مهانته و جبن قلبه، فنصب الدین فخّا لها، فهو لا یزال یختل الناس بظاهره، فإن تمکّن من حرام اقتحمه. فإذا وجدتموه یعفّ عن المال الحرام فرویدا لا یغرّنکم؛ فإنّ شهوات الخلق مختلفة، فما أکثر من ینبو عن المال الحرام و إن کثر و یحمل نفسه علی شوهاء قبیحة فیأتی منها محرّما. فإذا وجدتموه یعفّ عن ذلک فرویدا لا یغرّنکم حتّی تنظروا ما یعقده قلبه، فما أکثر من ترک ذلک أجمع ثمّ لا یرجع إلی عقل متین، فیکون ما یفسد بجهله أکثر ممّا یصلحه بعقله. فإذا
______________________________
(1) الاحتجاج، ج 2، ص 264.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 61
وجدتم عقله متینا فرویدا لا یغرّنکم حتّی تنظروا أ مع هواه یکون علی عقله أو یکون مع عقله علی هواه، و کیف محبّته للرئاسات الباطلة و زهده فیها؛ فإنّ فی الناس من خسر الدنیا و الآخرة، یترک الدنیا للدنیا، و یری أنّ لذّة الرئاسة الباطلة أفضل من لذّة الأموال و النعم المباحة المحلّلة، فترک ذلک أجمع طلبا للرئاسة حتّی إِذٰا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللّٰهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهٰادُ «1» فهو یخبط خبط عشواء، یقوده أوّل باطل إلی أبعد غایات الخسارة، و یمدّه ربّه بعد طلبه لما لا یقدر علیه فی طغیانه، فهو یحلّ ما حرّم اللّه و یحرّم ما أحلّ اللّه، لا یبالی ما فات من دینه إذا سلمت له رئاسته التی قد شقی من أجلها، فأولئک الّذین غضب اللّه علیهم و لعنهم و أعدّ لهم عذابا مهینا «2» و لکن الرجل کلّ الرجل نعم الرجل هو الذی جعل هواه تبعا لأمر اللّه، و قواه مبذولة فی رضا اللّه، یری الذلّ مع الحقّ أقرب إلی عزّ الأبد من العزّ فی الباطل، و یعلم أنّ قلیل ما یحتمله من ضرّائها یؤدّیه إلی دوام النعیم فی دار لا تبید و لا تنفد، و أنّ کثیر ما یلحقه من سرّائها إن أتبع هواه یؤدّیه إلی عذاب لا انقطاع له و لا یزول. فذلکم الرجل نعم الرجل فبه تمسّکوا، و بسنّته فاقتدوا، و إلی ربّکم به فتوسّلوا؛ فإنّه لا تردّ له دعوة، و لا تخیّب له طلبة. «3»
و قد روی عنهم علیهم السّلام الأمر بمخالفة العامّة فی الجمع بین الأحادیث
______________________________
(1) البقرة (2): 206.
(2) اقتباس من الآیة 6 من سورة الفتح (48).
(3) الاحتجاج، ج 2، ص 52- 53.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 62
المختلفة «1» و غیرها. «2» و فی بعض الأحادیث: «و اللّه ما هم علی شی‌ء ممّا أنتم علیه، و لا أنتم علی شی‌ء ممّا هم علیه، فخالفوهم فما هم من الحنیفیة علی شی‌ء». «3» و الحدیث المتضمّن للأمر باستفتاء العامّة فیما لا نصّ فیه و الأخذ بخلافهم، و أنّ الرشد فی خلافهم مشهور، و فی التهذیب و عیون الأخبار مذکور. «4» قال بعض الأصحاب من علمائنا المحقّقین:
من جملة نعماء اللّه علی هذه الطائفة أنّه خلّی بین العامّة و الشیطان، فأضلّهم فی کلّ مسألة نظریة لیکون الأخذ بخلافهم ضابطة لنا. نظیره ما ورد فی النساء: «شاوروهنّ و خالفوهنّ».
انتهی.

الفصل العاشر فی وجه نقل الإمامیة عن العامّة أحیانا و عدم جواز تعدّی ذلک الوجه

أقول: إن اعترض معترض علی ما تقدّم فقال: قد نقلتم عن العامّة سابقا فی تفسیر الغناء عبارات متعدّدة، بل رویتم بعض أخبارهم فی تحریم الغناء، و جعلتم ذلک سندا لکم و حجّة أو مؤیّدا، مع أنّه لم تثبت عدالتهم و لا صحّة مذاهبهم، بل ظهر بطلان مذهبهم و عدم اعتبار قولهم. و أیضا قد رأینا الشیعة
______________________________
(1) وسائل الشیعة، ج 27، ص 118، أبواب صفات القاضی، الباب 9، ح 29- 31.
(2) وسائل الشیعة، ج 27، ص 119، أبواب صفات القاضی، الباب 9، ح 33.
(3) وسائل الشیعة، ج 27، ص 119، أبواب صفات القاضی، الباب 9، ح 32.
(4) عیون أخبار الرضا علیه السّلام، ج 1، ص 275، ح 10؛ وسائل الشیعة، ج 27، ص 115- 116، أبواب صفات القاضی، الباب 9، ح 23، نقلا عن عیون أخبار الرضا علیه السّلام. قال المؤلّف فی وسائل الشیعة بعد نقله لهذا الحدیث: «و رواه الشیخ بإسناده عن أحمد بن محمد البرقی مثله»، و لم نعثر علیه بهذا الإسناد فی التهذیب، بل رواه فی التهذیب، ج 6، ص 294، ح 820 بإسناده عن محمّد بن أحمد بن یحیی، عن محمّد بن أحمد السیّاری.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 63
تروی عن الواقفیة و الفطحیة و غیرهم من أصحاب المذاهب الفاسدة کثیرا، و هو یخالف الأحادیث المذکورة بحسب الظاهر. و قد روی أیضا أنّه یجب عرض الحدیثین المختلفین علی مذاهب العامّة و العمل بما یخالفهم. «1» و روی أیضا «خذوا الحکمة و لو من أهل الضلال». «2» و فی الحدیثین دلالة علی جواز مطالعة کتبهم.
قلت: أمّا الجواب عن الوجه الأوّل فهو أنّا قد نقلنا ذلک التفسیر عن الأئمّة علیهم السّلام أوّلا ثمّ عن علماء اللغة و الفقهاء من الإمامیة، فاجتمع- کما رأیت- قول أهل العصمة و علماء الخاصّة و العامّة، علی أنّه لو لم ینقل إلّا عن علماء العامّة ذلک التفسیر لکان ینبغی قبوله؛ لأنّ بیان معنی کلمة لیس محلّ تهمة، و قد قیل فی کلام العلماء و الحکماء: «استعینوا علی کلّ صناعة بأهلها»، و صحّة الرجوع إلی أصحاب الصناعات البارعین فی علمهم فیما اختصّ بصنائعهم ممّا اتّفق علیه العقلاء فی کلّ عصر و زمان؛ فإنّ أهل کلّ صنعة «3» یسعون فی تصحیح مصنوعاتهم و صیانتها و حفظها عن مواضع الفساد، و یسدّون مجاری الخلل بحسب جهدهم؛ لئلّا یسقط محلّهم عند الناس، و لا یشتهروا بالجهل و عدم المعرفة و إن کانوا فسّاقا أو کفّارا، و هذا أمر مشاهد محسوس مرتکز فی النفوس و لا یحتاج ذلک إلی أکثر من اختبارهم و الاطّلاع علی حسن صنعتهم و جودة معرفتهم إمّا بالسماع و الشیاع أو تصدیق أهل ذلک الفنّ، فإذا استمرّ ذلک فی الأعصار المتطاولة زاد الوثوق و تعیّن القبول. و علی ذلک قد عوّل علماؤنا الأخباریون و الأصولیون، و أجمع علی ذلک المتقدّمون من الإمامیة و المتأخّرون. و کتبهم مشحونة بذلک حتّی أنّ بعض علمائنا المتقدّمین یرجّحون تفسیر بعض علماء اللغة من العامّة کأبی عبید الهروی و ابن فارس علی تفسیر رئیس المحدّثین أبی جعفر بن بابویه؛ بناء علی أنّهم أعلم منه
______________________________
(1) سبق تخریجه قبیل هذا.
(2) نهج البلاغة، ص 481، الحکمة 80، و فیه: «و لو من أهل النفاق».
(3) فی المخطوطة: «فإنّ کلّ أهل صنعة».
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 64
باللغة حتّی أنّ ابن إدریس حکم بغلط الشیخ الطوسی فی حکایة «1» القائد عبد الرحمن بن عتّاب بمکّة بأنّه مخالف لما ذکره البلاذری «2» أنّها وقعت بالیمامة، و البلاذری أعرف بهذا الشأن؛ لأنّه من أهل السیرة. «3»
و من هذا الباب رجوع المسلمین إلی الیهود و النصاری فی الطبّ و بناء بعض أحکام الشرع الجزئیة علی قولهم عند ظهور حذقهم، و کذلک علماء العامّة مع شدّة عنادهم و تعصّبهم یرجعون إلی علماء الخاصّة فی اللغة کالخلیل و ابن السکّیت و ابن درید و ابن خالویه و غیرهم، مع أنّک قد عرفت أنّ هذا مستغنی عنه؛ لما مرَّ.
و عن الثانی أنّه من المعلوم أنّ الشیعة فی زمن النبیّ و الأئمّة علیهم السّلام فی مدّة تقارب ثلاثمائة سنة و بعد الغیبة أیضا ما زالوا فی غایة الحرص علی روایة أحادیثهم علیهم السّلام و تصحیحها، و قد علمنا أنّهم لم یرووا شیئا عن أمثال هؤلاء حتّی عرضوه علی الأئمّة علیهم السّلام أو علی الأصول المجمع علی صحّتها، أو دلّت علی صحّة مضمونه القرائن الصحیحة، و کلّ ذلک معلوم من طریقة القدماء. و کلّ من
______________________________
(1) حکایة عبد الرحمن بن عتّاب هی ما ذکره الشیخ المفید (طاب ثراه) فی الجمل، ص 364 بقوله:
«قطعت یوم الجمل ید عبد الرحمن و فیها الخاتم، فأخذه نسر فطرحه بالیمامة، فأخذه أهل الیمامة و اقتلعوا حجره و کان یاقوتا، فابتاعه رجل منهم بخمسمائة دینار، فقدم به مکّة فباعه بربح عظیم» و قال ابن أبی الحدید فی شرح نهج البلاغة، ج 11، ص 124: «... و عبد الرحمن هذا هو الذی احتملت العقاب کفّه یوم الجمل و فیها خاتمه، فألقتها بالیمامة فعرفت بخاتمه، و علم أهل الیمامة بالوقعة».
(2) أنساب الأشراف، ج 1، ص 456، القسم الرابع.
(3) السرائر، ج 1، ص 167- 168: «قال شیخنا أبو جعفر الطوسی رحمه اللّه فی مسائل خلافه [ج 1، ص 716، المسألة 527]: ... و أیضا روی أنّ طائرا ألقت یدا بمکّة من وقعة الجمل، فعرفت بالخاتم، و کانت ید عبد الرحمن بن عتّاب بن أسید، فغسلها أهل مکّة و صلّوا علیها.
قال محمّد بن إدریس: الصحیح أنّ الید ألقیت بالیمامة، ذکر ذلک البلاذری فی تاریخه، و هو أعرف بهذا الشأن، و أسید بفتح الألف و کسر السین».
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 65
طالع کتبهم و عرف أحوالهم و بحثهم عن الرواة لا یبقی عنده شکّ فی ذلک؛ علی أنّ کثیرا من أصحاب المذاهب الفاسدة قد أجمعوا علی تصحیح ما یصح عنهم، و قد صرّح الشیخ فی خطبة الفهرست بأنّ کثیرا من أصحاب الکتب و الأصول کانوا ینتحلون المذاهب الفاسدة و إن کانت کتبهم معتمدة. «1»
و أمّا عرض الحدیثین علی مذهب العامّة فهو مخصوص بصورة اختلاف الحدیث، مع أنّه یقتضی جواز النظر فی کتبهم لتحصیل الحکم المعیّن لأجل مخالفته، و إذا کان هذا هو الغرض دلّ علی ما قلناه لا علی ما تضمّنه السؤال.
و أمّا قولهم علیهم السّلام: «خذوا الحکمة، إلخ» فهو حکم منوط بما یعلم کونه حکمة بموافقته للدلیل القطعی و لقول الأئمّة علیهم السّلام و لا کلام فیه، إنّما الکلام فیما کان من هذه الکتب أمره مشتبه أو فیه حکمة و ضلال، و جمیع کتب العامّة بهذا الوصف، بل ضلالها أکثر بحیث یتعسّر التمییز بینهما جدّا فی أکثر المواضع؛ لأنّهم بالغوا فی تحسین ظواهر مذاهبهم، فمن نظر فی کتبهم قبل أن تتمکّن معرفته بعلوم الأئمّة علیهم السّلام فهو خطر عظیم، و ربما رسخت فی قلبه شبهة من کلام العامّة بحیث لا تزول؛ لأنّ الشیطان لا یزال یحسّنها له و یرغّبه فیها. نسأل اللّه العفو و العافیة و أن یکفینا و جمیع المؤمنین شرّ شیاطین الجنّ و أتباعهم، بل رؤسائهم من شیاطین الإنس؛ إنّه علی کلّ شی‌ء قدیر.

الفصل الحادی عشر فی بیان من قلّده المائلون إلی إباحة الغناء و ذکر بعض أحواله

لا یخفی علیک أنّ کلّ من قال بجواز هذا القسم من الغناء مقلّد للغزّالی أو غیره من العامّة، فأمّا غیره ممّن ذکرنا فی أوّل الرسالة فظهور نصبه و عداوته کاف
______________________________
(1) فهرست الشیخ الطوسی، ص 2.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 66
عن التوجّه إلی بیانه، کیف و قد خالفوا دین الأئمّة علیهم السّلام و عاندوهم و اعتقدوا الجبر و التشبیه، و نسبوا ربّهم إلی الصورة و الجسم و إلی الجور و الظلم، و أنکروا عصمة الأنبیاء علیهم السّلام، و جوّزوا علیهم الذنب و الکفر و الضلال، فقالوا: إنّه ممکن بل واقع منهم، و أنکروا حقّ أهل البیت علیهم السّلام، و جحدوا إمامتهم و صرّحوا بترک ما ثبت عندهم من الشریعة لمجرّد مخالفة الشیعة، و التزموا عدم الالتفات إلی قول الأئمّة و عدم عدّهم من علماء الأمّة، بل یعملون بضدّ ما علم من مذهبهم ضرورة، فکیف یجوز لشیعتهم حسن الظنّ بأعدائهم الذین هذه حالهم.
و أمّا الغزّالی فهو أظهر نصبا و عداوة لأهل البیت علیهم السّلام و شیعتهم من أن یحتاج إلی بیان، غیر أنّ بعض ضعفاء الشیعة اغترّوا به الآن و اعتمدوا علی کلامه، مع أنّه قد صرّح فی کتابه إحیاء العلوم- الذی هو إحیاء الجهالات «1»- فی مواضع بإباحة الغناء و غیره «2» ممّا هو خلاف المعلوم ضرورة من مذاهب الأئمّة علیهم السّلام، و تکرّر منه فی الکتاب المذکور و غیره: «قالت الروافض (خذلهم اللّه)». و قد ذکر فیه أنّه حصل له غایة الکشف بعد المجاهدات و الریاضات، فانکشف له فضل أبی بکر علی علیّ بن أبی طالب علیهما السّلام بمراتب، و قد صرّح بعدم جواز سبّ یزید (لعنهما اللّه) «3» و لو کان قاتلا للحسین علیه السّلام؛ لأنّ غایته أنّه فعل کبیرة و هو لا یجیز سبّه. «4»
فانظر إلی جرأته علی خلاف رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فی الحدیث الذی شاع و ذاع بین العامّة
______________________________
(1) انظر الغدیر، ج 11، ص 161- 167.
(2) إحیاء علوم الدین، ج 2، ص 294- 300. قال العلّامة الأمینی (قدّس اللّه تربته) فی الغدیر، ج 11، ص 165: «... و من أمعن النظر فی أبحاث هذا الکتاب یجده أشنع ممّا قاله ابن الجوزی، و حسبک ما جاء به من حلّیة الغناء و الملاهی و سماع صوت المغنّیة الأجنبیّة و الرقص و اللعب بالدرق و الحراب، و نسبة کلّ ذلک إلی نبیّ القداسة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ... و فصّل القول فی ذلک بما لا طائل تحته، و خلط الحابل بالنابل، و جمع فیه بین الفقه المزیّف و بین السلوک بلا فقاهة».
(3) هکذا فی المخطوطة.
(4) إحیاء علوم الدین، ج 3، ص 134، و انظر الغدیر، ج 11، ص 165- 166.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 67
و الخاصّة، و أوردوه فی الکتب المعتمدة: أنّ أبا سفیان رکب بعیرا و کان معاویة یقوده و یزید یسوقه، فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: «لعن اللّه [القائد] و السائق و الراکب». «1»
و قد عرفت الحدیث السابق عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: «من تأثّم أن یلعن من لعنه اللّه فعلیه لعنة اللّه» «2»، و قد ظهر أنّه تعالی لعن یزید لقوله تعالی: وَ مٰا یَنْطِقُ عَنِ الْهَویٰ. إِنْ هُوَ إِلّٰا وَحْیٌ یُوحیٰ. «3» فلاحظ هذه الآیة و رکّب شکلا من مقدّمتین لتظهر لک النتیجة.
و ما یظنّ من احتمال کون اللعن قبل إظهار الإسلام یردّه:
أوّلا: أنّه غیر معلوم بل الظاهر عدمه؛ و ذلک أنّ الحسن علیه السّلام و غیره من الأئمّة علیهم السّلام أوردوه فی مناظراتهم و احتجاجاتهم «4»، و لو کان کذلک لما کان حجّة و لأمکن الخصم الجواب. و فی ترک معاویة و غیره الجواب دلالة علی کونه بعد إظهار الإسلام.
و ثانیا: أنّ الإظهار منهم للإسلام غیر مفید علی مذهب الشیعة؛ للجزم بالنفاق و دلالة الآثار و الأفعال علیه.
و ثالثا: لو سلّم فالخروج علی الإمام یوجب الارتداد و الرجوع إلی الحکم الأوّل، بل إلی ما هو أقبح منه.
و رابعا: أنّ صریح القرآن یقتضی لعن قاتل المؤمن عمدا «5» فی قوله تعالی: وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزٰاؤُهُ جَهَنَّمُ خٰالِداً فِیهٰا وَ غَضِبَ اللّٰهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ. «6» و هذا
______________________________
(1) انظر مصادره فی الغدیر، ج 10، ص 139، 169. و فی بعض المصادر: «عتبة» بدل «یزید».
(2) بحار الأنوار، ج 25، ص 319 عن رجال الکشّی، و فیه: «من یأجم».
(3) النجم (53): 3- 4.
(4) الغدیر، ج 10، ص 139، 169.
(5) فی المخطوطة: «عموما».
(6) النساء (4): 93.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 68
یدلّ علی المطلب بالأولویة، و یؤیّد ما ذکرناه سابقا.
و ما ذکره الغزّالی من احتمال التوبة باطل:
أمّا أوّلا، فلأنّ توبة المرتدّ الفطری لا تقبل. [و هذا الوجه] «1» إلزامی للغزّالی؛ لتصریحه بصحّة إسلامه، فیلزمه صحّة إسلام أبیه.
و أمّا ثانیا، فلما قلنا من أنّ الإسلام لم یحصل، و یحتاج الغزّالی إلی إثباته، و دونه خرط القتاد. «2»
و أمّا ثالثا، فلأنّ من شرائط التوبة ردّ الحقوق إلی أهلها، و تراهم عند موتهم یوصون بالخلافة لأولادهم أو بعض أقاربهم.
و أمّا رابعا، فلأنّ موجب اللعن محقّق، و ذلک کاف «3». و ما ذکره الغزّالی یفضی إلی سدّ باب اللعن بالکلّیة حتّی الکافر، مع أنّ الکتاب و السنّة مشحونان به.
و قد ذکر الغزّالی أنّه ترک التدریس و انقطع عشر سنین و لازم الخلوة فی آخر عمره، فانکشف له بطلان مذهب الإمامیة. و صنّف کتابا مسمّاه المنقذ من الضلال یتضمّن الردّ علی من یدّعی العصمة و إبطال قولهم، و سمّاهم أهل التعلیم «4»، و ضرب لهم مثلا بمن تلوّث بجمیع النجاسات، ثمّ طلب ماء لیتطهّر به منها، فلمّا انتهی إلی ذلک الماء لم یجده ماء، فبقی متلوّثا بجمیع النجاسات «5»، و قال:
«لو جاء إلینا رافضیّ و ادّعی أنّ له عند أحد دما لقلنا له: دمک هدر حتّی یخرج إمامک و یستوفیه». و قد صرّح فی المنقذ بأنّه کان یستفید من الأنبیاء و الملائکة
______________________________
(1) هاهنا بیاض فی المخطوطة بقدر کلمتین، و احتملنا أنّه کان فی الأصل: «و هذا الوجه» و نحوه.
(2) مثل معروف، انظر شرحه فی تاج العروس، ج 7، ص 5، «قتد».
(3) فی المخطوطة: «کان».
(4) انظر المنقذ من الضلال، ص 57- 67، 91.
(5) المنقذ من الضلال، ص 66.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 69
مع مشاهدتهم کلّ ما یرید علی وجه القطع. «1»
نعم ینسب إلیه کتاب یسمّی سرّ العالمین «2» فیه مقالة یظهر منها میله إلی الحقّ أو نطقه به «3»؛ لیکون حجّة علیه. فإن کان سابقا فقد ضلّ بعدها عن الحقّ، مع أنّه صنّف المنقذ فی آخر عمره، و صرّح فیه بما صرّح من بطلان مذهب الإمامیة.
و إن کانت المقالة متأخّرة فجمیع مصنّفاته السابقة باطلة کیف یجوز العمل بها؟ مع أنّ بعض العلماء أنکروا المقالة و ذکروا أنّها ملحقة بالکتاب و لیست منه. و علی تقدیر کونها منه فما الفرق بینها و بین قول أبی بکر: «لست بخیرکم و علیّ فیکم» «4»، و قول عمر: «کانت بیعة أبی بکر فلتة» «5»، و غیر ذلک من إقرارهما بمثل ما أقرّ به الغزّالی فی تلک المقالة لو سلّم کونها منه. أ لیس یلزم تشیّعهما و کون قولهما حجّة، کما أنّ قول الغزّالی وحده حجّة عند هؤلاء الضعفاء، حتّی أنّهم یقبلون قوله و قول أمثاله من المخالفین لأهل البیت علیهم السّلام و إن کان صریحا فی مخالفتهم و مخالفة شیعتهم. فصار عندهم الغناء و الرقص و الصفق و نحوها عبادة، بل أعظم العبادات. و ما ذاک إلّا لأنّه من قاعدة الصوفیة من العامّة، و قد انتسبوا إلیهم فلزمهم اتّباعهم، و صاروا ملحقین بهم فی الدنیا و الآخرة.
و العجب من القیاس الذی اعتمد علیه الغزّالی فی إباحة الغناء، حیث قال:
«إنّه صوت طیّب موزون مفهّم محرّک للقلب» «6» و مراده بالموزون- کما ذکره- ما کان
______________________________
(1) المنقذ من الضلال، ص 76.
(2) انظر البحث حول الکتاب فی عبقات الأنوار، مجلّد حدیث الغدیر، و خلاصته: فیض القدیر، ص 396- 399، و مجلّة تراثنا، السنة الأولی، العدد الثانی و الرابع.
(3) انظر فیض القدیر، ص 396.
(4) انظر مصادره فی الغدیر، ج 7، ص 75، 10، ص 8- 9.
(5) شرح نهج البلاغة، ج 2، ص 26 و ج 17، ص 164؛ المواقف، ج 8، ص 358، المطبوع مع شرح المواقف؛ شرح التجرید للقوشجی، ص 480.
(6) إحیاء علوم الدین، ج 2، ص 294.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 70
فیه تناسب بحسب المبدأ و المقطع، قال:
و لیس بحرام باعتبار کونه طیّبا بالعقل و النقل، و لا باعتبار کونه موزونا؛ لتحقّق هذا المعنی فی أصوات الطیور کصوت العنادل و القماری و ذوات السجع من الطیور، مع طیبها و کونها موزونة، و هی لیست بحرام. و کذا وصف التفهیم و تحریک القلب لیس بحرام، فلا یکون المجموع حراما؛ إذ لم یعرض للمجموع وصف یقتضی ذلک. «1»
و لا یخفی ما فی هذا القیاس من التلبیس و التمویه و الضعف الذی لا یحتاج إلی تنبیه، مع بطلان مطلق القیاس، و ثبوت النصوص الصحیحة الصریحة علی خلافه هنا.
و أضعف من ذلک ما ألّفوه من المنامات الموضوعة و الأکاذیب الباطلة.
و إنّما أرادوا بذلک ترویج مذهبهم فی قلوب عوامّ الناس و جهّالهم و ضعفاء العقول منهم؛ فإنّهم یمیلون إلی مثل هذه الأکاذیب. و مثل ذلک کثیر فی کتب العامّة. نسأل اللّه العصمة من الخروج عن طریق أصحاب العصمة.

الفصل الثانی عشر فی الإشارة إلی بعض ما انتهت إلیه الحال بسبب تقلید أهل الضلال

هذا الانتساب الشنیع من بعض الشیعة إلی أعداء أهل البیت علیهم السّلام لم یکن له وجود فی عهد الرسول و لا فی عهد الأئمّة علیهم السّلام إلی قریب من زماننا هذا، کما لا یخفی علی من أنصف؛ فإنّا ما رأینا و لا سمعنا فی کتب الحدیث و السیر
______________________________
(1) إحیاء علوم الدین، ج 2، ص 295- 296 مع اختلاف فی الألفاظ.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 71
و التواریخ أنّ أحدا من الشیعة نسب نفسه هذه النسبة، و لا أنّ أحدا من المعصومین علیهم السّلام أمر بالانتساب إلی أحد من هؤلاء، بل لم تزل الأئمّة یحتجّون علی الصوفیة، و یحذّرون الناس من اتّباعهم، و ینسبونهم إلی البدعة و الرئاء و تحریم ما أحلّ اللّه و تحلیل ما حرّم اللّه و العمل بالرأی و الهوی، کما هو ظاهر من احتجاجهم علیهم السّلام علی علماء الصوفیة، و هو موجود فی أحادیثنا المعتمدة. و لم یوجد حدیث واحد یدلّ علی مدحهم فضلا عن الأمر باتّباعهم و الانتساب إلیهم.
و کلّ من تتبّع کتب حدیث الشیعة علم أنّه لیس للصوفیة ذکر فی کلام الأئمّة علیهم السّلام إلّا بالذمّ، فهذا إجماع ظاهر واضح من الشیعة و الأئمّة علی تحریم هذه النسبة. و قد روی الشیخ المفید فی کتاب الردّ علی أصحاب الحلّاج «1» و ملّا أحمد الأردبیلی فی حدیقة الشیعة «2» أحادیث صریحة فی تحریم هذه التسمیة فی غیر التقیّة، کما نقله ثقات أصحابنا عن الکتابین، و ناهیک بالحدیث المستفیض عنهم علیهم السّلام أنّ النبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قال: «یا علی، أنا و أنت مولیا هذه الأمّة، فمن انتمی إلی غیر موالیه فعلیه لعنة اللّه». «3» و ممّن رواه الصدوق رئیس المحدّثین فی آخر کتاب من لا یحضره الفقیه فی وصیة النبی لعلیّ علیهما السّلام و قد «4» عرفت ما صرّح به فی أوّله من صحّة جمیع أحادیثه، و أنّها حجّة بینه و بین اللّه، و أنّ جمیعها منقول من کتب و أصول علیها المعوّل و إلیها المرجع. «5»
فإن قلت: قول الصدوق رحمه اللّه فی بعض أسانید عیون الأخبار و غیرها: «حدّثنا فلان الصوفی»، و فی بعضها: «حدّثنا فلان عن فلان الصوفی» «6» یدلّ علی خلاف ما
______________________________
(1) هذا الکتاب قد فقد و لم یصل إلینا.
(2) حدیقة الشیعة، ص 605.
(3) الفقیه، ج 4، ص 362، ح 5762. و لم نجد فی الفقیه قوله: «یا علی، أنا و أنت مولیا هذه الأمّة».
(4) فی المخطوطة: «فقد».
(5) الفقیه، ج 1، ص 3، مقدّمة المصنّف.
(6) عیون أخبار الرضا علیه السّلام، ج 1، ص 229، 254 و 2، ص 78، 80.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 72
تقدّم.
قلت: هذا یحتمل وجوها:
أحدها: أن یکون الصوفی هناک نسبة إلی بیع الصوف أو حیاکته أو نحو ذلک؛ لأنّ أکثر الرواة و العلماء کانت لهم صناعات و تجارات ینتسبون إلیها کالطاطری و الشعیری و الطیالسی و القلانسی و الصیرفی و غیرهم، و فیه ردّ علی الصوفیة؛ فإنّهم یمنعون من طلب الرزق.
و ثانیها: أن یکون نسبة إلی لبس الصوف، و لا یلزم کون اعتقادهم موافقا لاعتقاد الصوفیة؛ إذ ذاک غیر معهود فی الشیعة أصلا، کما قلناه، و لذلک لا تری منهم أحدا مذکورا فی کتب رجال الشیعة.
و ثالثها: أن یکون نسبة إلی قبیلة، فقد قال صاحب الصحاح:
صوفة: أبو حیّ من مضر، و هو الغوث بن مرَّ بن أدّ بن طابخة بن إلیاس بن مضر، کانوا یخدمون الکعبة فی الجاهلیة، و یجیزون الحاجّ، أی یفیضون بهم، و کان یقال فی الحجّ: «أجیزی صوفة».
و منه قول الشاعر: «حتّی یقال: أجیزوا آل صوفانا». «1» انتهی.
و نحوه فی القاموس. «2»
و رابعها: أن یکون المذکورون صوفیة بالمعنی المصطلح علیه المشهور الآن، و یکونوا من العامّة؛ إذ هؤلاء غیر معروفین بتشیّع و لا تعدیل، و کثیرا ما «3» یروی عن [ال] مخالفین فی مثل تلک المواضع؛ لأنّ الغرض الاحتجاج علیهم، و لأنّ أکثرها مشتمل علی أحکام معلومة لا یحتاج إلی نصّ کفضائل الأئمّة علیهم السّلام و نحو
______________________________
(1) الصحاح، ص 1389، «صوف» و انظر تاج العروس، ج 24، ص 40، «صوف».
(2) القاموس، ص 1071، «صوف».
(3) فی المخطوطة: «و کثیرا ممّا».
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 73
ذلک.
و خامسها: أن یکونوا صوفیة کذلک و یکونوا من الشیعة و هؤلاء شذّاذ مجاهیل، [و] النادر لا حکم له، و لا یدلّ تصوّفهم- لو فرض- علی صحّة التصوّف، و لا یمکن جعله سندا له. و هل هم علی ذلک التقدیر إلّا بمنزلة الواقفیة و الفطحیة و الزیدیة و النصیریة.
و قد ذکرت بعض ما مرَّ لبعضهم، فأجاب بوجهین: أحدهما: أنّهم ینتسبون إلی أهل الصفّة لا إلی الصوفیة؛ و الثانی: أنّ الانتساب لا حرج فیه، و لا مضایقة فی مجرّد التسمیة.
و أقول: أمّا الوجه الأوّل فباطل لفظا و معنی، یعرف بطلانه کلّ من له أدنی معرفة بالعربیة، علی أنّه لم یدّع أحد منهم هذه الدعوی غیر هذا القائل لمّا عجز عن الجواب. و لو کان انتسابهم إلی غیر الصوفیة لما تبعوا طریقهم و طالعوا کتبهم، و اعتقدوا أنّهم علی الحقّ. علی أنّ أهل الصفّة لا یعرف منهم عالم و لا مصنّف یمکن الانتساب إلیه و الأخذ منه، و ما ذلک إلّا بمنزلة الحنفیة لو قالوا «1»: إنّا لا ننتسب إلی الشافعی، بل إلی الشفیع محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، مع أنّهم لا یعملون إلّا بقولهما، فعملهم و طریقتهم تکذب دعواهم لو ادّعوا ذلک، کما ادّعاه هذا المتأوّل بما لا أصل له. علی أنّ الانتساب إلی أهل الصفّة لا فرق بینه و بین الانتساب إلی الصوفیة فی الحکم، فأیّ دلیل دلّ علی وجوبه بل علی جوازه؟ علی تقدیر ثبوت نسبة هذه الأشیاء المخالفة للأئمّة علیهم السّلام إلیهم بل مطلقا.
و أمّا الثانی فباطل أیضا بل أوضح بطلانا؛ لأنّه مصادرة، و لأنّ هذه النسبة:
______________________________
(1) هکذا فی المخطوطة، و الظاهر سقوط عبارة منها، و لعلّ الصواب: «... لو قالوا: [إنّا لا ننتسب إلی أبی حنیفة، بل إلی الحنیفیّة- الواردة فی الحدیث الشریف: بعثت بالحنیفیّة السمحة السهلة- و الشافعیة لو قالوا]».
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 74
أوّلا: معلوم أنّها لیست بجائزة بالنصّ و الإجماع، أ لا تری إلی قوله (تعالی): إِنَّمٰا وَلِیُّکُمُ اللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الآیة «1» و قد أجمعوا علی نزولها فی شأن أمیر المؤمنین علیه السّلام «2». فهذا الحصر دلیل کاف. و کذلک قوله: وَ لٰا تَمُوتُنَّ إِلّٰا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ «3» مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرٰاهِیمَ هُوَ سَمّٰاکُمُ الْمُسْلِمِینَ «4» لٰا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوٰادُّونَ مَنْ حَادَّ اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کٰانُوا آبٰاءَهُمْ أَوْ أَبْنٰاءَهُمْ أَوْ إِخْوٰانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ «5». أ لا تری أنّه لا یجوز للمسلم أن یسمّی نفسه کافرا أو یهودیا.
و ثانیا: علی تقدیر جواز مجرّد الانتساب إلیهم و التسمیة بهذا الاسم کیف یجوز حسن الظنّ بهم و اعتماد أقوالهم و أفعالهم و موافقتهم فی فاسد الاعتقاد من الحلول و الاتّحاد و وحدة الوجود و فی الکشف الذی یدّعونه، و سقوط التکالیف الشرعیة کلّها عنده علی ما یعتقدونه، و من الجلوس فی الشتاء و الریاضة المخالفة للشرع و الفتل و السقوط علی الأرض و الاضطراب بعد الرقص و الصفق بالأیدی و الصیاح و النظر إلی صور الذکور المستحسنة و الإفراط فی إظهار الزهد حتّی أنّهم یصرّحون بتحریم الحلال، و یحرّمون طلب الرزق، و یواظبون علی الغناء و جملة من الملاهی، و یخرجون إلی طرف الإفراط و التفریط فی الذکر الذی اخترعوه، و یبالغون جهدهم فی موالاة أعداء اللّه و معاداة أولیاء اللّه، و یقلّدون أعداء الأئمّة علیهم السّلام، و یقتدون بأعداء اللّه و یشاکلونهم و یتابعونهم فیما تحقّق أنّهم قد ابتدعوه، و یعتمدون علی ما لفّقوه لأکابرهم من المنامات و الکرامات و الخیالات و المحالات و غیر ذلک. و متی رخّص لنا نبیّنا و أئمّتنا علیهم السّلام فی مثل ذلک؟!
______________________________
(1) المائدة (5): 55.
(2) الغدیر، ج 3، ص 155- 162؛ مجمع البیان، ج 4، ص 209، 212، ذیل الآیة.
(3) آل عمران (3): 102.
(4) الحجّ (22): 78.
(5) المجادلة (58): 22.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 75
و قد انجرّ أمر هؤلاء إلی أن یدّعوا حصول الکشف لهم أنّ طلبة العلم علی خلاف الحقّ، و أنّهم أهل الظاهر و أنّهم لم یعرفوا اللّه و لا دینه، و أنّ الصوفیة هم أهل الباطل و هم الذین عرفوا اللّه حقّ المعرفة حتّی صار التصوّف مقابلا لطلب العلم، فیقولون: «أ صوفی أنت أم طالب علم؟» علی وجه منع الجمع. و کفی بهذه المقابلة دلیلا علی حقیقة الحال؛ فإنّ الکتاب و السنّة المتواترة و الإجماع دلّت علی وجوب طلب العلم و مدحه و مدح أهله و علی التحذیر من التصوّف و ذمّه و ذمّ جمیع ما اختصّ به أهله «1»، هذا.
و من المعلوم عندهم المعمول به بینهم سقوط جمیع التکالیف عن کلّ من وصل إلی المعرفة الحقیقیة و الکشف و الوصول. و إن منع أنّه قول جمیعهم فلا ریب أنّه قول کثیر منهم، و إن أنکر ذلک بعض المنتسبین إلیهم فغیر مسموع؛ لأنّه معلوم قطعا من مذهبهم قدیما و حدیثا، و من أنکره کان جاهلا أو متجاهلا. و کأنّ النبیّ و الأئمّة علیهم السّلام لم یکونوا و اصلین إلی تلک المرتبة و لا بلغوا ذلک المقام الذی یدّعیه أکثر هؤلاء، فلهذا کانوا یعبدون اللّه طول أعمارهم حتّی فی مرض الموت، و کذلک جمیع ما أشرنا إلیه ممّا اختصّوا به. و البحث طویل یحتاج إلی زیادة فی التفصیل، و إطناب بذکر الحجّة و الدلیل.
و یا للّه العجب من هؤلاء علی اختلاف مذاهبهم حیث یدّعی کلّ منهم حصول الکشف له ببطلان مذهب من خالفه، فیحصل الکشف لأهل السنّة ببطلان مذهب الشیعة، کما صرّح به الغزّالی و غیره و بالعکس، و کذا سائر الفرق، و یحکمون بأنّ هذا الکشف حقّ و أنّ التوصّل إلیه بالطرق التی ابتدعوها عبادة بل واجب، مع استلزام اجتماع النقیضین و کون الحقّ فی طرفین، مع أنّ مثل هذا الکشف بل أقوی منه حاصل لکفّار الهند و أمثالهم، و لا یبعد أن یکون الشیطان یتصوّر لهم أو یخیّل لهم خیالات فی قلوبهم بمثل هذه الأوهام الفاسدة، کما کان
______________________________
(1) راجع الاثنا عشریة فی الردّ علی الصوفیة، للمؤلّف.
رسالة فی الغناء (للحر العاملی)، ص: 76
یدخل فی أجواف الأصنام و یخبر عبّادها عن کلّ ما یسألونه.
و بالجملة، فمخالفتهم فی الاعتقاد و الأعمال للشیعة و الأئمّة معلوم، و عداوتهم لعلماء الإمامیة لا یحتاج إلی برهان، و تألیف أصحابنا کالشیخ المفید و غیره فی الردّ علیهم و إبطال طریقتهم ظاهر، و لعن الأئمّة علیهم السّلام لأئمّتهم و رؤسائهم و سادتهم و کبرائهم مذکور مأثور. و مخالفة التطویل یقتضی الاکتفاء بالإجماع عن التفصیل. و کون أصل المطلب غیر هذا اقتضی الاجتزاء عن الکثیر بالقلیل. و إن مدّ اللّه فی الأجل ألّفت فی ذلک ما یشفی العلیل و یروی الغلیل «1»، و اللّه الهادی إلی سواء السبیل، و هو حسبنا و نعم الوکیل.
تمّت الرسالة بقلم مؤلّفها محمّد بن الحسن الحرّ العاملی فی شهر شعبان المبارک سنة 1073.
و ذلک بقلم العبد المذنب إبراهیم بن محمّد علی العاملی (عامله اللّه بغفرانه بالنبیّ و آله) فی سنة إحد [ی] و عشرین بعد المائة و الألف.
______________________________
(1) لعلّ مراده کتابه الاثنا عشریة فی الردّ علی الصوفیة الذی فرغ من تألیفه سنة 1076 أی بعد فراغه من تألیف هذه الرسالة بثلاث سنین.
________________________________________
عاملی، حرّ، محمد بن حسن، رسالة فی الغناء (للحرّ العاملی)، در یک جلد، نشر مرصاد، قم - ایران، اول، 1418 ه ق


تعريف مرکز القائمیة باصفهان للتحریات الکمبیوتریة

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (التوبة/41).
قالَ الإمامُ علیّ ُبنُ موسَی الرِّضا – علـَیهِ السَّلامُ: رَحِمَ اللّهُ عَبْداً أحْيَا أمْرَنَا... َ يَتَعَلَّمُ عُلُومَنَا وَ يُعَلِّمُهَا النَّاسَ؛ فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا... (بَــنـادِرُ البـِحـار – فی تلخیص بحـار الأنوار، للعلاّمة فیض الاسلام، ص 159؛ عُیونُ أخبارِ الرِّضا(ع)، الشـَّیخ الصَّدوق، الباب28، ج1/ ص307).
مؤسّس مُجتمَع "القائمیّة" الثـَّقافیّ بأصبَهانَ – إیرانَ: الشهید آیة الله "الشمس آباذی" – رَحِمَهُ اللهُ – کان أحداً من جَهابـِذة هذه المدینة، الذی قدِ اشتهَرَ بشَعَفِهِ بأهل بَیت النبیّ (صلواتُ اللهِ علـَیهـِم) و لاسیَّما بحضرة الإمام علیّ بن موسَی الرِّضا (علیه السّلام) و بـِساحة صاحِب الزّمان (عَجَّلَ اللهُ تعالی فرجَهُ الشَّریفَ)؛ و لهذا أسّس مع نظره و درایته، فی سَنـَةِ 1340 الهجریّة الشمسیّة (=1380 الهجریّة القمریّة)، مؤسَّسة ًو طریقة ًلم یـَنطـَفِئ مِصباحُها، بل تـُتـَّبَع بأقوَی و أحسَنِ مَوقِفٍ کلَّ یومٍ.
مرکز "القائمیّة" للتحرِّی الحاسوبیّ – بأصبَهانَ، إیرانَ – قد ابتدَأَ أنشِطتَهُ من سَنـَةِ 1385 الهجریّة الشمسیّة (=1427 الهجریّة القمریّة) تحتَ عنایة سماحة آیة الله الحاجّ السیّد حسن الإمامیّ – دامَ عِزّهُ – و مع مساعَدَةِ جمع ٍمن خِرّیجی الحوزات العلمیّة و طلاب الجوامع، باللیل و النهار، فی مجالاتٍ شتـَّی: دینیّة، ثقافیّة و علمیّة...
الأهداف: الدّفاع عن ساحة الشیعة و تبسیط ثـَقافة الثـَّقـَلـَین (کتاب الله و اهل البیت علیهـِمُ السَّلامُ) و معارفهما، تعزیز دوافع الشـَّباب و عموم الناس إلی التـَّحَرِّی الأدَقّ للمسائل الدّینیّة، تخلیف المطالب النـّافعة – مکانَ البَلاتیثِ المبتذلة أو الرّدیئة – فی المحامیل (=الهواتف المنقولة) و الحواسیب (=الأجهزة الکمبیوتریّة)، تمهید أرضیّةٍ واسعةٍ جامعةٍ ثـَقافیّةٍ علی أساس معارف القرآن و أهل البیت –علیهم السّلام – بباعث نشر المعارف، خدمات للمحققین و الطـّلاّب، توسعة ثقافة القراءة و إغناء أوقات فراغة هُواةِ برامِج العلوم الإسلامیّة، إنالة المنابع اللازمة لتسهیل رفع الإبهام و الشـّـُبُهات المنتشرة فی الجامعة، و...
- مِنها العَدالة الاجتماعیّة: التی یُمکِن نشرها و بثـّها بالأجهزة الحدیثة متصاعدة ً، علی أنـّه یُمکِن تسریعُ إبراز المَرافِق و التسهیلاتِ – فی آکناف البلد - و نشرِ الثـَّقافةِ الاسلامیّة و الإیرانیّة – فی أنحاء العالـَم - مِن جـِهةٍ اُخرَی.
- من الأنشطة الواسعة للمرکز:
الف) طبع و نشر عشراتِ عنوانِ کتبٍ، کتیبة، نشرة شهریّة، مع إقامة مسابقات القِراءة
ب) إنتاجُ مئات أجهزةٍ تحقیقیّة و مکتبیة، قابلة للتشغیل فی الحاسوب و المحمول
ج) إنتاج المَعارض ثـّـُلاثیّةِ الأبعاد، المنظر الشامل (= بانوراما)، الرّسوم المتحرّکة و... الأماکن الدینیّة، السیاحیّة و...
د) إبداع الموقع الانترنتی "القائمیّة" www.Ghaemiyeh.com و عدّة مَواقِعَ اُخـَرَ
ه) إنتاج المُنتـَجات العرضیّة، الخـَطابات و... للعرض فی القنوات القمریّة
و) الإطلاق و الدَّعم العلمیّ لنظام إجابة الأسئلة الشرعیّة، الاخلاقیّة و الاعتقادیّة (الهاتف: 00983112350524)
ز) ترسیم النظام التلقائیّ و الیدویّ للبلوتوث، ویب کشک، و الرّسائل القصیرة SMS
ح) التعاون الفخریّ مع عشراتِ مراکزَ طبیعیّة و اعتباریّة، منها بیوت الآیات العِظام، الحوزات العلمیّة، الجوامع، الأماکن الدینیّة کمسجد جَمکرانَ و...
ط) إقامة المؤتمَرات، و تنفیذ مشروع "ما قبلَ المدرسة" الخاصّ بالأطفال و الأحداث المُشارِکین فی الجلسة
ی) إقامة دورات تعلیمیّة عمومیّة و دورات تربیة المربّـِی (حضوراً و افتراضاً) طیلة السَّنـَة
المکتب الرّئیسیّ: إیران/أصبهان/ شارع"مسجد سیّد"/ ما بینَ شارع"پنج رَمَضان" ومُفترَق"وفائی"/بنایة"القائمیّة"
تاریخ التأسیس: 1385 الهجریّة الشمسیّة (=1427 الهجریة القمریّة)
رقم التسجیل: 2373
الهویّة الوطنیّة: 10860152026
الموقع: www.ghaemiyeh.com
البرید الالکترونی: Info@ghaemiyeh.com
المَتجَر الانترنتی: www.eslamshop.com
الهاتف: 25-2357023- (0098311)
الفاکس: 2357022 (0311)
مکتب طهرانَ 88318722 (021)
التـِّجاریّة و المَبیعات 09132000109
امور المستخدمین 2333045(0311)
ملاحَظة هامّة:
المیزانیّة الحالیّة لهذا المرکز، شـَعبیّة، تبرّعیّة، غیر حکومیّة، و غیر ربحیّة، اقتـُنِیَت باهتمام جمع من الخیّرین؛ لکنـَّها لا تـُوافِی الحجمَ المتزاید و المتـَّسِعَ للامور الدّینیّة و العلمیّة الحالیّة و مشاریع التوسعة الثـَّقافیّة؛ لهذا فقد ترجَّی هذا المرکزُ صاحِبَ هذا البیتِ (المُسمَّی بالقائمیّة) و مع ذلک، یرجو مِن جانب سماحة بقیّة الله الأعظم (عَجَّلَ اللهُ تعالی فرَجَهُ الشَّریفَ) أن یُوفـِّقَ الکلَّ توفیقاً متزائداً لِإعانتهم - فی حدّ التـّمکـّن لکلّ احدٍ منهم – إیّانا فی هذا الأمر العظیم؛ إن شاءَ اللهُ تعالی؛ و اللهُ ولیّ التوفیق.